Rich and Poor - Wealth + Poverty / English Addict - 232 🚨LIVE CHAT🚨 - Sunday 15th January 2023

You can see the sun is out today. The sun is out.

می توانید ببینید که خورشید امروز بیرون آمده است. خورشید بیرون است.

It is shining brightly.

به شدت می درخشد.

But we might also

اما ممکن است

have some snow coming tonight.

امشب کمی برف هم داشته باشیم.

We will see what happens with that. Here we go again.

خواهیم دید که با آن چه اتفاقی می افتد. دوباره شروع کنیم.

We are back together as live as live can be.

ما دوباره با هم هستیم تا جایی که می تواند زنده باشد.

It's English addict coming to you live and direct

این معتاد انگلیسی است که به صورت زنده و مستقیم

from the birthplace of the English language, which just happens to be.

از زادگاه زبان انگلیسی که اتفاقاً به شما مراجعه می کند.

Oh, my goodness, it's England.

خدای من، اینجا انگلیس است.

And. Hi, everybody.

و. سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you happy? Are you feeling good today?

شما خوشحال هستید؟ آیا امروز احساس خوبی دارید؟

We are now halfway through the first month

الان در نیمه اول

of the new year already.

سال جدید هستیم.

Steve was complaining yesterday.

استیو دیروز شاکی بود.

He was saying, I can't believe that we are already halfway through January.

او می گفت، من نمی توانم باور کنم که ما در نیمه های ژانویه هستیم.

He was quite surprised by it, to be honest.

صادقانه بگویم او کاملاً از این موضوع شگفت زده شد.

And I suppose I am as well.

و فکر می کنم من هم هستم.

We are already halfway through January.

ما در نیمه های ژانویه هستیم.

How has the year been so far?

سال تا الان چطور بوده؟ آیا

Has it been a good year?

سال خوبی بوده است؟

Has it been a nice year?

سال خوبی بود؟

Anything nice happened so far in 2023?

در سال 2023 تاکنون اتفاق خوبی افتاده است؟

Please let me know if something nice has happened.

لطفا اگر اتفاق خوبی افتاده است به من اطلاع دهید. به

We need some good news. We do.

خبرهای خوب نیاز داریم ما انجام می دهیم.

Because recently it's been nothing but doom and gloom.

زیرا اخیراً چیزی جز عذاب و غم نبوده است.

But not here.

اما نه اینجا.

Not here.

اینجا نه.

If you want to escape all of that, you are in the right place.

اگر می خواهید از همه اینها فرار کنید، در جای درستی هستید.

We are here to have some fun.

ما اینجا هستیم تا کمی لذت ببریم.

We are here to talk about the English language.

ما اینجا هستیم تا در مورد زبان انگلیسی صحبت کنیم.

We even use English as well.

ما حتی از زبان انگلیسی نیز استفاده می کنیم.

You may have noticed I'm talking in English right now.

شاید متوجه شده باشید که من در حال حاضر به انگلیسی صحبت می کنم.

If you can't follow me clearly, then you can always look at the captions

اگر نمی‌توانید من را به وضوح دنبال کنید، می‌توانید همیشه به زیرنویس‌هایی که

underneath there are live.

زیر آن‌ها زنده هستند نگاه کنید.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

Life captions.

شرح زندگی

So if you can't follow what I'm saying, you can always open

بنابراین اگر نمی توانید آنچه را که من می گویم دنبال کنید، همیشه می توانید

the captions that are on the screen as well.

زیرنویس هایی را که روی صفحه هستند باز کنید.

If you click I think it is c

اگر روی من فکر می‌کنم

on your keyboard, not on the live chat but on your keyboard

روی صفحه‌کلید خود c را کلیک کنید، نه در چت زنده، بلکه روی صفحه‌کلیدتان

as a shortcut.

به‌عنوان میانبر.

And then the captions will open.

و سپس زیرنویس ها باز می شوند.

Live captions everyone.

زیرنویس زنده برای همه

Ooh, very nice.

اوه، خیلی خوبه

So my name is Duncan and I talk about English.

بنابراین نام من دانکن است و در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of those up there.

ممکن است بگویید من یکی از آن بالا هستم.

I am an English addict and I have a feeling maybe, perhaps I'm not sure.

من یک معتاد انگلیسی هستم و احساسی دارم شاید، شاید مطمئن نیستم.

Perhaps you are one of those as well.

شاید شما هم یکی از آن دسته باشید.

Here we are again. Yes.

ما دوباره اینجا هستیم. آره.

My name is Mr. Duncan. What is yours?

اسم من آقای دانکن است. مال تو چیه؟

Well, you will have a chance to let me know later on on the live chat because we are here now live.

خوب، شما فرصتی خواهید داشت که بعداً در چت زنده به من اطلاع دهید زیرا ما اکنون به صورت زنده اینجا هستیم.

2:08 o'clock.

ساعت 2:08

It's a big one today.

امروز یک مورد بزرگ است.

We have a lot to talk about.

ما حرف های زیادی برای گفتن داریم.

We also, of course, have Mr.

البته ما امروز هم آقای

Steve here today.

استیو را اینجا داریم.

He is here in the studio at around about 230.

او در حدود ساعت 230 اینجا در استودیو است.

And we are talking about a very interesting subject today.

و ما امروز در مورد یک موضوع بسیار جالب صحبت می کنیم .

We are talking about being rich

ما در مورد ثروتمند بودن

and being poor

و فقیر بودن

or perhaps somewhere in between as well.

یا شاید جایی در این بین صحبت می کنیم.

So you can be rich and have lots of money.

بنابراین می توانید ثروتمند باشید و پول زیادی داشته باشید.

You might be poor and have very little money

شما ممکن است فقیر باشید و پول بسیار کمی داشته باشید

or you might be in the middle, you might be in between.

یا ممکن است در وسط باشید، ممکن است در این بین باشید.

You might be managing to survive,

ممکن است بتوانید زنده بمانید،

you might be living a comfortable life.

ممکن است زندگی راحتی داشته باشید.

You might not be rich, you might not be poor,

شما ممکن است ثروتمند نباشید، ممکن است فقیر نباشید،

but you live comfortably.

اما راحت زندگی می کنید.

So you don't have jewellery, you don't have everything made of gold,

بنابراین شما جواهرات ندارید، همه چیز از طلا ندارید،

You don't go on expensive holidays.

به تعطیلات گران قیمت نمی روید.

But you still have a comfortable life.

اما شما هنوز زندگی راحتی دارید.

Or maybe you are a person who likes to save your money

یا شاید شما فردی هستید که دوست دارید پول خود را پس انداز کنید

and you don't want to spend it all the time.

و نمی خواهید همیشه آن را خرج کنید.

So there are many different types of wealth.

بنابراین انواع مختلفی از ثروت وجود دارد.

Sometimes people like to show their wealth, they like to show off.

گاهی اوقات مردم دوست دارند ثروت خود را نشان دهند، دوست دارند خودنمایی کنند.

They like to boast, boast.

آنها دوست دارند لاف بزنند، لاف بزنند. از

I hate people who boast.

افرادی که به خود می بالند متنفرم.

They are very annoying.

آنها بسیار آزار دهنده هستند.

They often like to show off.

آنها اغلب دوست دارند خودنمایی کنند.

So that's what we're talking about today.

پس این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

I hope you will stick with us.

امیدوارم با ما همراه باشید

Mr. Steve is here as well.

آقای استیو هم اینجاست.

We are with you and

ما با شما هستیم و

the weather at the moment is very strange.

هوا در این لحظه بسیار عجیب است.

We are having some really weird weather.

حال و هوای عجیبی داریم

We have lots and lots of rain.

باران زیاد و زیاد داریم.

Last week, in fact, we've had so much rain already.

هفته گذشته، در واقع، ما قبلاً باران زیادی داشتیم.

There is lots of flooding in this area.

سیل در این منطقه زیاد است.

In fact, the river very close to where we live, the River Severn

در واقع، رودخانه بسیار نزدیک به محل زندگی ما، رودخانه Severn

has flooded and there is water now everywhere.

طغیان کرده است و اکنون همه جا آب است.

Water where it should not be.

جایی که نباید آب شود.

There is nothing worse than having water where it should not be.

هیچ چیز بدتر از داشتن آب در جایی نیست که نباید باشد.

So there is a lot of flooding taking place, a lot of things going on.

بنابراین سیل های زیادی در حال وقوع است، چیزهای زیادی در حال وقوع است.

But the strange thing is we might it's

اما نکته عجیب این است که ممکن است

not 100% certain at the moment, but we might be getting some snow tonight.

در حال حاضر 100% مطمئن نباشیم، اما ممکن است امشب کمی برف بباریم.

Heavy snow or so they seem at the moment.

در حال حاضر برف سنگین یا بیشتر به نظر می رسد.

The weather forecasters, all of those lovely

پیش‌بینی‌کنندگان هوا، همه آن

meteorologists have decided that

هواشناسان دوست‌داشتنی تصمیم گرفته‌اند که

we might be getting some snow tonight and it might also be heavy snow.

ممکن است امشب کمی برف بباریم و همچنین ممکن است برف سنگین باشد.

We will see what happens with that.

خواهیم دید که با آن چه اتفاقی می افتد.

By the way, don't forget to give me a lovely like as well If you are watching this right now

به هر حال، فراموش نکنید که به من هم یک لایک دوست داشتنی بدهید

and you are enjoying yourself, maybe you are having the best time ever in your life.

.

Please give me a lovely like it would be very nice

لطفاً یک لایک دوست داشتنی به من بدهید، خیلی خوب است

to see your thumbs underneath this video as well.

که انگشت شست شما را نیز زیر این ویدیو ببینم.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

It's lovely to see you here.

دوست داشتنی است که شما را اینجا می بینم.

Yes, we have made it all the way

بله، ما آن را

to the end of another weekend and the end of another week and as I mentioned,

به پایان یک آخر هفته دیگر و پایان یک هفته دیگر رساندیم و همانطور که اشاره کردم،

we are now halfway through the first months of this new year.

اکنون در نیمه اول سال جدید هستیم.

Yes, it's Sunday.

بله، یکشنبه است.

Beep, beep, beep, beep, beep,

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بوق، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بوق، بیپ،

beep, beep, beep, beep, beep, beep,

beep, beep, beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ.

We are back, everyone.

همه برگشتیم

And yes, we are feeling pretty good.

و بله، ما احساس خیلی خوبی داریم.

Even though last night I was not very well.

با اینکه دیشب حالم خیلی خوب نبود.

I wasn't very well last night

دیشب حالم خیلی خوب نبود

I had a strange moment, a strange physical moment.

یک لحظه عجیب داشتم، یک لحظه فیزیکی عجیب. اتفاق

Something very odd happened and I think I know the reason why

بسیار عجیبی افتاد و فکر می‌کنم دلیل این را می‌دانم که چرا می‌خواهم

I am going to blame Mr.

آقای

Steve for what happened last night.

استیو را برای اتفاق دیشب مقصر بدانم.

We might talk about it, but I did have a slight medical emergency last night.

ما ممکن است در مورد آن صحبت کنیم، اما من دیشب یک اورژانس پزشکی جزئی داشتم.

Find out what that was all about later on.

بعداً دریابید که همه چیز درباره چه چیزی بود.

We also have the live chat.

چت زنده هم داریم

Oh, hello, Live chat.

اوه، سلام، چت زنده.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Who was first, I wonder who was first on today's live chat?

چه کسی اولین بود، نمی دانم چه کسی در چت زنده امروز اولین بود؟

Oh, very interesting, Beatrice,

اوه، خیلی جالب است، بئاتریس،

you are now fast becoming

شما اکنون به سرعت

the new champion of the live chat.

قهرمان جدید چت زنده می شوید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So you are now coming up as maybe in second place.

بنابراین شما اکنون به عنوان شاید در رتبه دوم قرار دارید.

Vitus, of course, is the king of the live chat click.

ویتوس، البته، سلطان کلیک چت زنده است.

But I have a feeling that Beatrice may be

اما من این احساس را دارم که بئاتریس ممکن است

the queen of the live chat click.

ملکه کلیک چت زنده باشد.

So congratulations to you, Beatrice.

بنابراین به شما تبریک می گویم، بئاتریس.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

A few days ago you may have heard about the attempt of the UK

چند روز پیش ممکن است در مورد تلاش بریتانیا

to become part of the space race.

برای تبدیل شدن به بخشی از مسابقه فضایی شنیده باشید.

It didn't end very well, but today we are going to launch our own

این کار خیلی خوب تمام نشد، اما امروز می‌خواهیم موشک بریتانیایی خودمان را پرتاب کنیم

UK rocket

and I have a feeling this time it's going to work perfectly.

و احساس می‌کنم این بار کاملاً کار می‌کند.

So yes, we did try to launch a couple of satellites a few days ago

بنابراین بله، ما چند روز پیش سعی کردیم چند ماهواره را به

into the atmosphere to orbit the planet,

جو پرتاب کنیم تا به دور سیاره بچرخند،

but unfortunately it did not turn out very well.

اما متاسفانه خیلی خوب نشد.

In fact, you might say it was a little bit

در واقع، ممکن است بگویید که کمی

of a disaster, wasn't it?

فاجعه بود، اینطور نیست؟

Dr. David Starkey

دکتر دیوید استارکی

Oh, yes, it was.

اوه، بله، همینطور بود.

It was a little bit of a disaster.

کمی فاجعه بود.

Unfortunately, the rocket decided to come back down to earth

متأسفانه، موشک تصمیم گرفت

with a bang, or should I say a splash.

با یک انفجار به زمین بازگردد، یا باید بگویم یک پاشش.

So it wasn't very successful.

بنابراین چندان موفق نبود.

However, Europe you may have read about this on the news or seen it on the Internet,

با این حال، اروپا ممکن است شما در مورد این موضوع در اخبار خوانده باشید یا آن را در اینترنت دیده باشید،

but apparently Europe is going to start

اما ظاهرا اروپا در حال حاضر قرار است

launching rockets

پرتاب موشک

from the Arctic

از قطب شمال را آغاز کند

now. I thought I was imagining things last night.

. فکر می کردم دیشب دارم چیزهایی را تصور می کنم.

I was watching the news and I saw this story and I thought, is that right?

داشتم اخبار را تماشا می کردم و این داستان را دیدم و فکر کردم درست است؟

Is that true? It didn't sound right to me.

آیا این درست است؟ به نظرم درست نبود

My ears could hear it, but my brain was thinking, That sounds very strange.

گوش هایم می توانست آن را بشنود، اما مغزم فکر می کرد، این خیلی عجیب به نظر می رسد.

But apparently Europe is going to enter into the space race and they are going to start

اما ظاهرا اروپا قرار است وارد مسابقه فضایی شود و آنها شروع به

launching rockets from the Arctic

پرتاب موشک از قطب شمال

or the polar circle somewhere like that.

یا دایره قطبی در جایی شبیه به آن خواهند کرد.

Anyway, So we're very cold.

به هر حال، پس ما خیلی سرد هستیم.

So we will see what happens there.

بنابراین خواهیم دید که در آنجا چه اتفاقی می افتد.

Hello also to Valentin.

سلام به والنتین.

Also we have Luis Mendez is here today.

همچنین ما داریم که لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Lewis. Nice to see you back on the live chat.

سلام، لوئیس. خوشحالم که دوباره شما را در چت زنده می بینم. آیا می

Can I say thank you very much also for your lovely email that I received last week?

توانم از شما برای ایمیل دوست داشتنی شما که هفته گذشته دریافت کردم بسیار تشکر کنم؟

Tell me all about your early life and I found it absolute, utterly fascinating.

همه چیز را در مورد اوایل زندگی خود به من بگویید و من آن را کاملاً جذاب یافتم.

Now it might sound as if I am being nosy

حالا ممکن است به نظر برسد که من فضول هستم

or maybe too inquisitive,

یا شاید خیلی کنجکاو هستم،

but I have to say I was interested.

اما باید بگویم که علاقه داشتم.

I'm always fascinated by people's lives, especially their early life.

من همیشه مجذوب زندگی مردم، به خصوص اوایل زندگی آنها هستم.

Their early life growing up.

اوایل زندگی آنها در حال بزرگ شدن.

Maybe their situation, maybe their family situation,

شاید وضعیت آنها، شاید وضعیت خانوادگی

or the circumstances in which they were raised

یا شرایطی که در آن بزرگ شده اند

and how they achieved the things that they did

و چگونه به کارهایی که انجام می دهند

and how they survived this crazy thing called life.

و چگونه از این جنون به نام زندگی جان سالم به در برده اند.

Let's face it,

بیایید با آن روبرو شویم،

this thing sometimes can be a little bit crazy.

این چیز گاهی اوقات می تواند کمی دیوانه کننده باشد.

So thank you very much, Luis Mendez, for your lovely email.

بنابراین از شما بسیار سپاسگزارم، لوئیس مندز، برای ایمیل دوست داشتنی شما.

I'm always interested to find out about those things.

من همیشه علاقه مند به دانستن در مورد آن چیزها هستم.

As you know, and I have mentioned it a few times,

همانطور که می دانید و من چند بار به آن اشاره کرده ام،

I don't come from a wealthy family.

من از خانواده ای ثروتمند نیستم.

I don't and I say this and I say it honestly.

من این را نمی گویم و صادقانه می گویم.

I did not come from a wealthy family.

من از خانواده ثروتمندی نبودم.

My parents had to work and sometimes

پدر و مادرم مجبور بودند کار کنند و گاهی اوقات

they had to work long hours and it was difficult.

مجبور بودند ساعت های طولانی کار کنند و سخت بود.

I would not say that my childhood was easy.

نمی گویم کودکی ام آسان بوده است.

Definitely not easy.

قطعا آسان نیست.

So we will be talking about that and that will be included in today's topic,

بنابراین ما در مورد آن صحبت خواهیم کرد و در موضوع امروز گنجانده خواهد شد،

which is all about being rich or wealthy

که همه چیز در مورد ثروتمند یا ثروتمند بودن

or of course, being poor and living in poverty.

یا البته فقیر بودن و زندگی در فقر است.

I think

فکر می کنم

I think my family was nearer

فکر می کنم خانواده ام بیشتر

to poverty and poor than rich.

به فقر و فقیر نزدیک بودند تا ثروتمند.

If I was completely honest with you.

اگر من کاملا با شما صادق بودم.

Hello.

Also to who else is here?

سلام.

همچنین برای چه کسی دیگر اینجاست؟

V, taxi's here.

V، تاکسی اینجاست.

Hello, Vitus.

سلام ویتوس

It is nice to see you back.

خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Where you belong.

جایی که شما تعلق دارید.

Hello.

Also Palmira Joshi

سلام.

همچنین پالمیرا جوشی

and Dara is hello to you.

و دارا به شما سلام.

Reham is here as well. Olga.

رهام هم اینجاست. اولگا.

Hello, Olga.

سلام، اولگا.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Magdalena Zika.

ماگدالنا زیکا هم داریم.

Marco Hello, Marco.

مارکو سلام، مارکو.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

A lot of people joining in on the live chat.

افراد زیادی در چت زنده به آن می پیوندند.

A very interesting subject today.

موضوع بسیار جالب امروز

We are looking at being rich and poor,

ما به دنبال ثروتمند و فقیر بودن،

having wealth, or maybe you are finding it difficult

داشتن ثروت هستیم، یا شاید برای شما دشوار است که

to to earn money or find money or keep your money.

پول به دست آورید یا پول پیدا کنید یا پول خود را نگه دارید.

There are, of course, people who have money and then they spend the money.

البته افرادی هم هستند که پول دارند و بعد پول خرج می کنند.

So some people might have a lot of wealth,

بنابراین برخی از مردم ممکن است ثروت زیادی داشته باشند،

but they waste their money and maybe eventually

اما پول خود را هدر دهند و شاید در نهایت

they end up being poor.

فقیر شوند.

So it does happen.

بنابراین این اتفاق می افتد. البته

It happens in many different ways of course, some people win many as well.

به طرق مختلف اتفاق می افتد، برخی از افراد نیز برنده بسیاری هستند.

They suddenly come in to a great deal of money.

آنها ناگهان به مقدار زیادی پول می رسند.

They win the lottery, for example.

مثلاً در لاتاری برنده می شوند.

Or maybe one of their distant relatives dies

یا شاید یکی از اقوام دورشان فوت کند

and they leave them lots and lots of money.

و پول زیادی برایشان بگذارند.

So there are many circumstances where a person

بنابراین شرایط زیادی وجود دارد که یک فرد

can suddenly become wealthy.

می تواند ناگهان ثروتمند شود.

They can suddenly find that they have a lot of money and

آنها می توانند ناگهان متوجه شوند که پول و

wealth as well.

ثروت زیادی نیز دارند.

Hello, Bahram.

سلام بهرام

Hello to you.

درود بر تو.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Hello. Also to Christina.

سلام. همچنین به کریستینا.

Hello to Hugo.

سلام به هوگو

Hello, Hugo.

سلام، هوگو.

I like your name, by the way.

اتفاقا اسمت را دوست دارم

Hello. Also to rehab.

سلام. همچنین برای توانبخشی.

Hello to Mobile Gamer.

سلام به موبایل گیمر.

Hello to you.

درود بر تو.

Thank you. Mobile gamer.

متشکرم. گیمر موبایل.

Can you lend me $5, Mr.

آیا می توانید 5 دلار به من قرض بدهید، آقای

Duncan?

دانکن؟

Leonard, there is an old proverb.

لئونارد، یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد.

Neither a lender nor a borrower be.

نه قرض دهنده باشد و نه وام گیرنده.

Which means sometimes it's good not to lend money.

یعنی گاهی اوقات خوب است که پول قرض ندهید.

And sometimes it's good not to borrow money.

و گاهی اوقات خوب است که پول قرض نکنید.

Although there might be situations where you have to do that and you have no choice.

اگرچه ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که مجبور شوید این کار را انجام دهید و چاره ای نداشته باشید.

You have to borrow money from someone.

باید از کسی پول قرض کنی

I've done it in the past.

من این کار را در گذشته انجام داده ام.

I've borrowed money from the bank.

من از بانک پول قرض گرفته ام

The only problem with

تنها مشکلی که در

that is you have to give it back pretty quickly.

آن وجود دارد این است که باید آن را خیلی سریع پس دهید.

So in the past, yes, in the past I have had to borrow money from the bank.

بنابراین در گذشته، بله، در گذشته مجبور بودم از بانک پول قرض کنم.

If I've needed some money in an emergency, perhaps.

اگر در شرایط اضطراری به مقداری پول نیاز داشته باشم، شاید.

So I have done it in the past.

بنابراین من این کار را در گذشته انجام داده ام.

But some people say that it is better

اما بعضی ها می گویند بهتر است

not to be a lender or a borrower.

قرض دهنده یا وام گیرنده نباشید.

It is best not to be either of those things.

بهترین کار این است که هیچ کدام از این چیزها نباشند.

Hello, Francisca.

سلام فرانسیسکا

I have changed my personal computer.

کامپیوتر شخصی ام را عوض کردم.

It is now faster.

اکنون سریعتر است.

So next time I will be first.

پس دفعه بعد اول میشم

Well, maybe your computer is fast,

خوب، شاید کامپیوتر شما سریع باشد،

but is your finger.

اما انگشت شماست.

That is it.

You see, because your finger is analogue.

همین است. می

بینید، زیرا انگشت شما آنالوگ است.

Your computer is digital.

کامپیوتر شما دیجیتال است.

But this is analogue.

اما این آنالوگ است.

It's mechanical. You have to use your finger to click

مکانیکی است. برای کلیک کردن روی ماوس باید از انگشت خود استفاده کنید

the mouse.

.

So just because you have a fancy computer with all of that lovely memory

بنابراین فقط به این دلیل که شما یک کامپیوتر فانتزی با تمام آن حافظه دوست داشتنی

and all of those lovely gigabytes, you might not have a very fast finger.

و همه آن گیگابایت های دوست داشتنی دارید، ممکن است انگشت خیلی سریعی نداشته باشید.

So don't forget, don't just train your computer to be fast.

پس فراموش نکنید، کامپیوتر خود را فقط برای سریع بودن آموزش ندهید.

You also have to train your finger to be fast as well.

همچنین باید انگشت خود را طوری تمرین دهید که سریع باشد.

So there is a little bit of advice for you, Francesca.

بنابراین، یک توصیه کوچک برای شما وجود دارد، فرانچسکا.

A little advice just for you.

یک توصیه کوچک فقط برای شما

Hello. Also, I'm.

سلام. همچنین، من هستم.

No, I'm not real.

نه من واقعی نیستم

Hello?

سلام؟

I'm not real.

من واقعی نیستم

Well, guess what

خوب حدس بزن من چی

I am.

هستم

I'm very real.

من خیلی واقعی هستم.

Unfortunately,

متأسفانه،

I feel every moment of this

من هر لحظه این را

deeper than you realise.

عمیق تر از آنچه شما تصور می کنید احساس می کنم.

Hello, Also. Oh, we have Claudia.

سلام، همچنین. اوه، ما کلودیا را داریم.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And I think you know what I'm going to ask.

و فکر می کنم شما می دانید که من چه چیزی را می خواهم بپرسم.

I am going to ask the question I often ask

من می خواهم سؤالی را بپرسم که اغلب

when Claudia appears on the live chat

وقتی کلودیا در چت زنده ظاهر می شود می پرسم

and that question is, what's cooking?

و این سؤال این است که آشپزی چیست؟

Claudia, What have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy in hawked?

آیا چیزی تند در هاوکد است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claudia,

اوه، کلودیا،

what is in the pot?

چه چیزی در قابلمه است؟

What?

چی؟

What is in the past?

در گذشته چیست؟

Claudia, what are you cooking today?

کلودیا، امروز چی میپزی؟

Last night, Mr. Steve

دیشب، آقای استیو

decided to make

تصمیم گرفت فلفل دلمه ای را درست کند

chilli con carne.

.

Can I just say that is the reason

فقط میتونم بگم دلیل اینه

why I was ill last night.

که دیشب مریض شدم.

Can you guess what happened, though?

با این حال می توانید حدس بزنید چه اتفاقی افتاده است؟

Can you guess why I was ill last night?

می توانید حدس بزنید چرا دیشب بیمار بودم؟

Because of Mr. Steve's chilli con carne.

به خاطر مصرف فلفل دلمه ای آقای استیو.

If you think you know the answer to that, let me know in the live chat, please.

اگر فکر می کنید پاسخ آن را می دانید، لطفاً در چت زنده به من اطلاع دهید.

So what is cooking, Claudia, Today, G.

بنابراین چه چیزی آشپزی است، کلودیا، امروز، جی.

And Franco says, I think that money is extremely important,

و فرانکو می‌گوید، من فکر می‌کنم که پول بسیار مهم است،

especially today, in a world in which everyone doesn't care

به‌ویژه امروز، در دنیایی که در آن همه

about anyone else.

به هیچ کس دیگری اهمیت نمی‌دهند.

Well, I think yes,

خوب، من فکر می کنم بله،

this is a very difficult subject to approach, so I have to be careful.

این یک موضوع بسیار دشوار است، بنابراین باید مراقب باشم.

I think it is possible to be wealthy

من فکر می کنم می توان ثروتمند بود

and also to be caring.

و همچنین دلسوز بود.

So I think having wealth does not necessarily mean that you won't care about other people.

بنابراین من فکر می کنم داشتن ثروت لزوماً به این معنی نیست که شما به دیگران اهمیت نمی دهید.

However, I think also the

با این حال، من فکر می کنم

the desire or the need to have lots of money

میل یا نیاز به داشتن پول زیاد نیز

can be seen as a selfish thing

می تواند به عنوان یک چیز خودخواهانه تلقی شود

and maybe that person just wants to take care of themselves.

و شاید آن شخص فقط می خواهد از خودش مراقبت کند.

But I do believe that there is still a lot of generosity

اما من معتقدم که هنوز سخاوت زیادی

amongst people who are wealthy.

در بین افراد ثروتمند وجود دارد.

They are.

آن ها هستند.

They are altruistic.

آنها نوع دوست هستند.

I like that word altruism.

من این کلمه نوع دوستی را دوست دارم.

A lot of people say that there is no altruism anymore, but I think there are still people

خیلی‌ها می‌گویند که دیگر نوع‌دوستی وجود ندارد، اما من فکر می‌کنم هنوز هم هستند افرادی

who are both wealthy and also generous as well

که هم ثروتمند هستند و هم

with their money and maybe also their time as well.

با پول و شاید هم وقتشان سخاوتمند.

Altruism.

نوع دوستی

Altruism means to be generous or selfless.

نوع دوستی به معنای سخاوتمند یا فداکار است.

You do something kind or do something generous,

شما کاری مهربانانه انجام می دهید یا کاری سخاوتمندانه انجام می دهید،

but you don't want anything in return.

اما در عوض چیزی نمی خواهید.

You might not even want people to know that you are doing it.

حتی ممکن است نخواهید مردم بدانند که شما این کار را انجام می دهید.

I suppose a good example of that

فکر می کنم یک مثال خوب از آن

would be the singer George Michael.

خواننده جورج مایکل باشد.

After his death.

بعد از مرگش. معلوم شد

It turned out that he had

که او به

anonymously donated money to

طور ناشناس به

many people, many people who were just having difficulties in their lives,

بسیاری از مردم، بسیاری از افرادی که فقط در زندگی خود با مشکل مواجه شده اند، پول اهدا کرده است

and he would send the money, let them have some of his wealth.

و او پول را می فرستد، اجازه می دهد مقداری از دارایی خود را داشته باشند.

So I would say that that is a is a form of altruism.

بنابراین من می گویم که این نوعی نوع دوستی است.

It is something you are doing that's generous, but you don't want any recognition for it.

این کاری است که شما انجام می دهید سخاوتمندانه است، اما نمی خواهید برای آن به رسمیت شناخته شود.

So I think that is a good point.

بنابراین فکر می کنم این نکته خوبی است.

But yes, maybe in that way, maybe from what you're saying,

اما بله، شاید از این طریق، شاید از آنچه شما می‌گویید،

Gianfranco, is that people

جانفرانکو، این است که

b people have become more selfish these days,

مردم این روزها خودخواه‌تر شده‌اند،

so maybe other people won't care for you or give you help or assistance.

بنابراین شاید دیگران به شما اهمیت ندهند یا به شما کمک یا کمک نکنند.

So maybe you have to make it on your own.

پس شاید مجبور باشید خودتان آن را بسازید.

You can't rely on other people

شما نمی توانید به افراد دیگر تکیه کنید

because maybe we live in a more selfish world.

زیرا شاید ما در دنیای خودخواهانه تری زندگی می کنیم.

I think it is a little bit of both.

من فکر می کنم کمی از هر دو است.

I think people are generous, but also they can be selfish.

من فکر می کنم مردم سخاوتمند هستند، اما همچنین می توانند خودخواه باشند.

So we all have this inside, as I think all human beings

بنابراین همه ما این را در درون داریم، زیرا من فکر می کنم همه انسان ها

can be a little selfish

می توانند کمی خودخواه

and maybe at times generous as well.

و شاید گاهی سخاوتمند نیز باشند.

So I think we all have that insider's.

بنابراین من فکر می کنم همه ما آن خودی را داریم.

But I do agree with what you say.

اما من با حرف شما موافقم

I think money can make you selfish, self-centred,

فکر می‌کنم پول می‌تواند شما را خودخواه، خود محور کند،

and maybe even it can even change your personality.

و حتی شاید بتواند شخصیت شما را تغییر دهد.

You might change the way you behave, you might change your outlook or the way you treat other people.

ممکن است نحوه رفتار خود را تغییر دهید، ممکن است دیدگاه خود را تغییر دهید یا نحوه رفتار خود با دیگران را تغییر دهید.

So I think you are right.

پس فکر می کنم حق با شماست.

Yes, there is there is a little bit of truth in that.

بله، کمی حقیقت در آن وجود دارد.

And I do agree with you that.

و من با شما موافقم که

So we have Mr.

Steve coming up in a few moments.

بنابراین

چند لحظه دیگر آقای استیو را داریم.

I hope you will stick with this.

امیدوارم به این موضوع پایبند باشید.

Do not click away because we have a lot of things coming up.

کلیک نکنید زیرا ما چیزهای زیادی در راه است.

And as you know, when Mr.

و همانطور که می دانید، وقتی آقای

Steve starts talking, when Mr.

استیو شروع به صحبت می کند، وقتی

Steve's brain starts doing things,

مغز آقای استیو شروع به انجام کارها می کند، هرگز

you never know what he's going to say next.

نمی دانید که او در مرحله بعد چه خواهد گفت.

So he will be with us in a little bit.

بنابراین او تا مدتی دیگر با ما خواهد بود.

Mr. Duncan is doing this live stream on Sunday and Wednesday at 2 p.m.

آقای دانکن این پخش زنده را در روزهای یکشنبه و چهارشنبه ساعت 2 بعد از ظهر انجام می دهد. به

UK time, so that is when I'm on Luke.

وقت انگلستان، بنابراین زمانی است که من در لوک هستم.

Hello, Luke.

سلام، لوک.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. امروز

It's Sunday.

یکشنبه است.

That's today of course. And Wednesday.

که البته امروز و چهارشنبه. می

You can catch me live as well.

تونی منو هم زنده بگیری

It's always the same time because it's easier to remember.

همیشه در همان زمان است زیرا به خاطر سپردن آن آسان تر است.

2 p.m.

ساعت 2 بعد از ظهر

UK time is when I'm here with you.

زمان انگلستان زمانی است که من اینجا با شما هستم.

Hello. Also to Alessandra.

سلام. همچنین به الساندرا.

We also have Who else is here?

ما همچنین داریم چه کسی دیگر اینجاست؟

A bamboo.

یک بامبو

Hello. Bamboo for you.

سلام. بامبو برای شما

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

So in a few moments, we have Mr. Steve.

پس چند لحظه دیگر، آقای استیو را داریم.

Coming up.

بالا آمدن.

Coming up, coming up and coming on to the Internet.

بالا آمدن، بالا آمدن و آمدن به اینترنت.

And if you are easily upset or offended by jokes because sometimes Mr.

و اگر شما به راحتی از شوخی ناراحت یا آزرده می شوید زیرا گاهی اوقات آقای

Steve, his mouth will open and things will come out.

استیو دهانش باز می شود و همه چیز بیرون می آید.

We never quite know what Mr.

ما هرگز کاملاً نمی دانیم که آقای

Steve is going to say next.

استیو قرار است بعداً چه بگوید.

So all of that is coming up in a little while.

بنابراین همه اینها تا مدتی کوتاه در راه است.

Don't go away.

نرو

English addict is on the air.

معتاد انگلیسی روی آنتن است.

It's on the Internet

right now.

در حال حاضر در اینترنت است.

We might be getting some snow later on.

ممکنه بعدا برف بباریم

Can you believe it? There might be snow coming.

می تونی باور کنی؟ ممکن است برف بیاید

So tomorrow morning we might wake up to snow all over the place

بنابراین فردا صبح ممکن است از خواب بیدار شویم که همه جا برف ببارد

and then the room

و سپس اتاق

and the roof and

و پشت بام و

the building. Here he is.

ساختمان. او اینجا است.

Or is it?

یا آن؟

Who are you? Hello, Mr. Duncan. Hello.

شما کی هستید؟ سلام آقای دانکن سلام.

Where am I today? Is this the Internet?

من امروز کجا هستم؟ اینجا اینترنته؟

It is the Internet.

اینترنت است.

Hello.

سلام.

I couldn't keep it up for long. Oh, okay.

نمی توانستم آن را برای مدت طولانی ادامه دهم. اوه، باشه

Well, I was hoping you'd stay in character.

خوب، من امیدوار بودم که شما شخصیت خود را حفظ کنید.

I can for a bit longer. Mr. Duncan.

من می توانم برای کمی بیشتر. آقای دانکن

You know me. Yeah, I can.

تو منو میشناسی بله، من می توانم.

I've just come off my stage, you know, Just been telling the workers what to do.

من تازه از صحنه ام بیرون آمدم، می دانید، فقط به کارگران می گفتم چه کار کنند.

How have you been handling them?

چگونه با آنها رفتار کرده اید؟

A bit of loose change.

کمی تغییر سست.

I noticed it's lambing season at the moment yet.

من متوجه شدم که در حال حاضر فصل بره زایی است.

That's correct. Absolutely. Yes.

این درست است. کاملا. آره.

I've been helping there in the barn.

من آنجا در انبار کمک کرده ام.

How many how many lambs have you had your hand up?

چند تا بره دستت بالا گرفته؟

Oh, well, I don't do any of that dirty work.

اوه، خوب، من هیچ کدام از این کارهای کثیف را انجام نمی دهم. می‌دانی

You know, I use I leave that all to my workers, my my land staff.

، من تمام این کارها را به کارگرانم، کارکنان زمینم واگذار می‌کنم.

How many acres?

چند هکتار؟

Oh, just a couple of thousand.

اوه، فقط چند هزار.

You know, I just.

میدونی من فقط

A couple of thousand.

یکی دو هزار.

That Staffordshire.

آن استافوردشایر.

Yes, but I mean, mostly agriculture.

بله، اما منظورم بیشتر کشاورزی است.

But we have a few lambs.

اما ما چند بره داریم.

We've got some sheep, I've got some cattle, cattle

ما چند گوسفند داریم، من تعدادی گاو، گاو

and of course lots of outbuildings and things like that,

و البته بسیاری از ساختمان های بیرونی و چیزهایی از این قبیل،

bit of hunting and fishing and shooting that goes on there, you know.

کمی شکار و ماهیگیری و تیراندازی که در آنجا ادامه دارد، می دانید.

So what do you normally hunt. Well, we had wild boar

پس به طور معمول چه چیزی را شکار می کنید. خب، ما البته قرقاول گراز وحشی داشتیم

pheasants of course,

which I sell to the, the local establishments for them to sell on to the peasants.

که من آنها را به مؤسسات محلی می فروشم تا آنها را به دهقانان بفروشند.

What about talking of peasants?

صحبت از دهقانان چطور؟

Do you ever shoot the peasants.

آیا تا به حال به دهقانان شلیک کردید؟

Well.

خوب.

Well, I used to, but of course these days you can be banged up for that sort of thing.

خوب، من قبلا این کار را می کردم، اما مطمئناً این روزها ممکن است شما را به خاطر چنین چیزهایی سرزنش کنند.

You've got to be careful about shooting people these days.

این روزها باید مراقب تیراندازی به مردم باشید.

Politically, it's political correctness gone mad.

از نظر سیاسی، درستی سیاسی دیوانه شده است.

Yes. So you're not allowed to get away with that?

آره. پس شما اجازه ندارید از این موضوع فرار کنید؟

I mean, in the old days, I used to just shoot somebody and get rid of them, bury them,

یعنی قدیم‌ها به یکی شلیک می‌کردم و از شرش خلاص می‌شدم، دفن می‌کردم،

let the dogs eat the bones of the workers.

می‌ذاشتم سگ‌ها استخوان‌های کارگران را بخورند.

But now, of course, political correctness has gone mad.

اما اکنون، البته، صحت سیاسی دیوانه شده است.

I'm not allowed to do that anymore.

من دیگر اجازه این کار را ندارم.

Nothing is ever wasted. But.

هیچ وقت هیچ چیز هدر نمی رود. ولی.

Oh, I think that's enough of that, Mr. Duncan.

اوه، من فکر می کنم همین کافی است، آقای دانکن.

That's good enough. Good.

این به اندازه کافی خوب است. خوب

Well, here we are, Lord Steve.

خب، اینجا هستیم، لرد استیو.

Or should I say Mr. Steve? Hello, Mr. Steve.

یا باید بگویم آقای استیو؟ سلام آقای استیو.

You got my cravat.

کراوات من را گرفتی

This looks amazing.

این شگفت انگیز به نظر می رسد.

I think, and I've said this before,

فکر می‌کنم، و قبلا هم گفته‌ام،

there is no look that suits you more than this.

هیچ قیافه‌ای بیش از این به شما نمی‌آید.

You look absolutely amazing.

شما کاملا شگفت انگیز به نظر می رسید.

I'm a bit on the hot side.

من کمی طرفدار داغ هستم.

Don't worry about that.

نگران این نباش.

Everybody standing there.

همه اونجا ایستادن

Are you going out on the land developer?

آیا در توسعه زمین بیرون می روید؟

All the other people to do do all sorts of things

همه افراد دیگری که

out there with the fish in the shooting?

در تیراندازی با ماهی ها همه کارها را انجام می دهند؟

Why do you sound like a pirate?

چرا صدایت شبیه دزدان دریایی است؟

That's a pirate.

اون یه دزد دریایی

So, Mr. Steve, but I think this looks amazing.

بنابراین، آقای استیو، اما من فکر می کنم این شگفت انگیز به نظر می رسد.

I, I have this fantasy that where we go to

من، من این خیال را دارم که جایی که به

into the town, into much Wenlock and Mr.

شهر می رویم، به ونلاک زیادی می رویم و آقای

Steve walks around like this and I follow him as if I'm his servant

استیو اینطور راه می رود و من او را دنبال می کنم که انگار خدمتکار او هستم

and I'm sort of carrying his things and he's being really horrible to me.

و به نوعی وسایلش را حمل می کنم و او واقعاً دارد رفتار می کند. برای من وحشتناک

Come on, boy. Okay, good.

بیا پسر باشه خوبه

I wasn't ready for that.

من برای آن آماده نبودم.

You're never ready.

شما هرگز آماده نیستید

But yes, I want I want to do that one day where we go into town and you're you're playing

اما بله، من می‌خواهم این کار را یک روز انجام دهم، جایی که ما به شهر می‌رویم و تو نقش لرد

Lord Steve, and I'm your servant following

استیو را بازی می‌کنی، و من خدمتکار تو هستم که

behind you, and you're your treating me like dirt.

پشت سرت می‌آیم، و تو با من مانند خاک رفتار می‌کنی.

You're treating me really badly.

واقعا با من بد رفتار میکنی

You're saying come a long servant.

شما می گویید خدمتکار طولانی بیا.

Come on, don't make me beat you again.

بیا، مجبورم نکن دوباره تو را بزنم.

I was born into the wrong family and in the wrong era.

من در خانواده اشتباه و در دوران اشتباهی به دنیا آمدم.

I think going back in the distant past, I think I come from sort of, you know, aristocracy.

فکر می‌کنم با بازگشت به گذشته‌های دور، فکر می‌کنم از نوعی اشرافیت آمده‌ام.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

I think that's the only way I can explain the fact that this looks good on me.

فکر می‌کنم این تنها راهی است که می‌توانم این واقعیت را توضیح دهم که این برای من خوب است.

So everyone's saying you look like Sherlock Holmes, but I don't think Sherlock Holmes.

بنابراین همه می گویند که شما شبیه شرلوک هلمز هستید، اما من فکر نمی کنم شرلوک هلمز.

I need a pipe.

من به لوله نیاز دارم

Yes, but I don't think you ever really look.

بله، اما من فکر نمی کنم که شما واقعاً هرگز نگاه کنید.

Although he used to wear one of these.

هر چند یکی از اینها را می پوشید.

Sometimes. He used to wear one. Yes.

گاهی. یکی را می پوشید. آره.

Now in the game, I'm just trying to look like some English toff.

در حال حاضر در بازی، من فقط سعی می کنم شبیه برخی از تاف های انگلیسی به نظر برسم.

Okay, Don't spoil it.

باشه خرابش نکن

You've left out the best part. What's that?

شما بهترین قسمت را کنار گذاشته اید. آن چیست؟

Well, that there.

خب اونجا

Oh, you mean all this.

اوه، منظورت همه اینهاست.

This sort of loose change that I found lying around the house?

این نوع تغییر سست که در اطراف خانه پیدا کردم؟

So this shows. No, don't get rid of it.

بنابراین این نشان می دهد. نه خلاصش نکن

I'm not going to get rid of it.

من قصد ندارم از شر آن خلاص شوم.

No, that's just, you know, a bit of pocket money.

نه، این فقط یک مقدار پول تو جیبی است.

Oh, so that's what I wanted you to have when we came on camera.

اوه، پس این چیزی است که می خواستم وقتی جلوی دوربین آمدیم، داشته باشید.

Oh, my point.

اوه، منظور من.

Oh, well, So it's all pointless then. That's my money.

اوه، خوب، پس همه چیز بیهوده است. این پول من است.

You know, you can't.

میدونی نمیتونی

All this money that Mr. Steve has got.

این همه پولی که آقای استیو به دست آورده است.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

There's £50 notes and £10 notes all that.

اسکناس های 50 پوندی و اسکناس های 10 پوندی همه اینها وجود دارد.

Well, because I am wealthy, Mrs.

خب، خانم دانکن، چون من ثروتمند هستم،

Duncan, the only problem is am I rich?

تنها مشکل این است که آیا من ثروتمند هستم؟

The only problem is this is not real money.

تنها مشکل این است که این پول واقعی نیست. در

It's actually just paper.

واقع فقط کاغذ است.

So this isn't even real money.

پس این حتی پول واقعی هم نیست. آیا

Aren't they your donations, Mr.

آنها کمک های شما نیست، آقای

For earnings from nothing? No, they're not, Steve.

برای درآمد از هیچ؟ نه، آنها نیستند، استیو.

No, they're not my own.

نه، آنها مال من نیستند.

Okay, then again,

خوب، باز هم

can I just stress this is not real money.

می توانم تاکید کنم که این پول واقعی نیست.

It's.

It's actually sort of it's actually table napkins.

این است. در

واقع به نوعی دستمال سفره است.

So before anyone says, Mr.

بنابراین قبل از اینکه کسی بگوید، آقای

Duncan, you think you've got all that money.

دانکن، شما فکر می کنید که این همه پول را دارید.

So this didn't go quite the way I planned.

بنابراین آنطور که من برنامه ریزی کرده بودم پیش نرفت.

I wanted Mr.

Steve to reveal himself with the money in his hand.

من می خواستم آقای

استیو با پولی که در دست دارد خودش را نشان دهد.

But you didn't tell me that Anyway, I'll tell you what, Mr.

اما تو به من نگفتی به هر حال، من به شما می گویم آقای

Duncan, because anyway, let me.

دانکن، چون به هر حال اجازه بدهید.

Let me make a donation. Yes.

اجازه بدهید کمک مالی کنم. آره.

Alright, Steve, let's just not do that.

باشه، استیو، این کار را نکنیم.

Oh, all right.

اوه درسته.

Oh, well, you see, things

اوه، خوب، می بینید،

sometimes don't go according to plan, particularly if you don't rehearse them beforehand.

گاهی اوقات همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود، به خصوص اگر آنها را از قبل تمرین نکنید.

Well, because we don't rehearse it. What's the point of that?

خوب، چون ما آن را تکرار نمی کنیم. فایده آن چیست؟

This is real, by the way.

اتفاقاً این واقعی است.

Not like all the other fake rubbish.

مثل همه آشغال های تقلبی دیگر نیست.

There's loads of people now on YouTube and on Instagram and TikTok and they have all these things

تعداد زیادی از مردم اکنون در یوتیوب و اینستاگرام و تیک تاک وجود دارند و همه این کارها را دارند

that they're doing and they they make out that it's all real, but it isn't.

که انجام می دهند و متوجه می شوند که همه واقعی است، اما اینطور نیست.

It's all fake.

همش ساختگیه

It's all make believe. But this is real.

همش باعث میشه باور کنم اما این واقعی است.

This here is real.

این اینجا واقعی است.

Some sometimes I wish it wasn't and this is real as well.

بعضی وقت ها آرزو می کنم ای کاش اینطور نبود و این هم واقعی است.

But this, of course, connects to today's subject.

اما این البته به موضوع امروز مرتبط است.

And we will be talking all about being rich.

و ما در مورد ثروتمند بودن صحبت خواهیم کرد.

And that's Mr. Steve of course. Of course.

و البته این آقای استیو است. البته.

And being Paul and that's me.

و پل بودن و این من هستم.

In fact, you might say that sometimes art imitates life

در واقع ممکن است بگویید که گاهی هنر از نزدیک زندگی را تقلید می کند

very closely, and I think it is.

و به نظر من اینطور است.

But I think this look, I can't get over how great it looks on Mr.

اما فکر می‌کنم این نگاه، نمی‌توانم از اینکه چقدر عالی به نظر می‌رسد آقای

Steve. It really does suit you

استیو است.

anyway. Mr.

Duncan Yes, and we coming on to sort of definitions later and things like that. Yes.

به هر حال واقعا به شما می آید. آقای

دانکن بله، و ما بعداً به تعاریف و مواردی از این دست خواهیم پرداخت. آره.

We're talking about being rich and being poor, living with wealth.

ما در مورد ثروتمند بودن و فقیر بودن، زندگی با ثروت صحبت می کنیم.

Yes, living in poverty.

بله، زندگی در فقر.

So. So I mean, like us.

بنابراین. پس یعنی مثل ما.

Yeah, well, not this is all an act, isn't it?

بله، خوب، این همه یک عمل نیست، اینطور نیست؟

Because people, some people don't they, they like to pretend

از آنجا که مردم، برخی از مردم اینطور نیستند، آنها دوست دارند وانمود کنند

that they're

که

rich and wealthy and we'll come on to the difference between those two terms

ثروتمند و ثروتمند هستند و ما به تفاوت بین این دو اصطلاح می رسیم

because and it's a typical

زیرا و این یک

sort of British way of thinking of things that you might live in a

نوع معمولی از تفکر بریتانیایی در مورد چیزهایی است که شما ممکن است در

a very small house or a flat, but nobody sees that.

یک خانه یا یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی کنید، اما هیچ کس آن را نمی بیند.

And then when you go out and about, you've got you've got a big Mercedes or a Jaguar or a BMW.

و وقتی بیرون می روید، یک مرسدس بنز یا جگوار یا یک بی ام و بزرگ دارید.

Yeah.

Or maybe just some nice clothes or some really nice clothes.

آره

یا شاید فقط چند لباس زیبا یا چند لباس واقعا زیبا. می‌توانید

You can you can go out, can't you, into the public

بیرون بروید، نمی‌توانید، به

areas and people can see you

مناطق عمومی بروید و مردم می‌توانند شما را ببینند

and they might think, oh I think they've got lots of money.

و ممکن است فکر کنند، اوه، فکر می‌کنم پول زیادی دارند.

Yeah.

Cos you've dressed, you see looking at me now you think I was a wealthy landowner.

آره

از آنجایی که لباس پوشیده ای، می بینی که به من نگاه می کنی، حالا فکر می کنی که من یک زمین دار ثروتمند هستم.

He's not, but I'm not, you see, because if I can pretend to be when I'm out in public.

او نیست، اما من نیستم .

Well there is a phrase for that Mr. Steve.

خوب یک عبارت برای آن آقای استیو وجود دارد.

We call it keeping up appearances.

ما آن را حفظ ظاهر می نامیم.

Keeping up appearances. I there was a situation comedy.

تظاهر کردن. من یک موقعیت کمدی وجود داشت.

There was a a very funny TV show called Keeping Up Appearances.

یک برنامه تلویزیونی بسیار خنده دار به نام Keeping Up Appearances وجود داشت.

But that is actually based on a real English phrase,

اما این در واقع بر اساس یک عبارت انگلیسی واقعی است،

which is where when you go out, when you step outside,

جایی که وقتی بیرون می روید، وقتی بیرون می روید،

you have to present a certain image to other people.

باید تصویر خاصی را به افراد دیگر ارائه دهید.

So they will respect you

بنابراین آنها به شما احترام می گذارند

or maybe they will be envious of you.

یا شاید به شما حسادت می کنند.

So we call it keeping up appearances and it is a real thing.

بنابراین ما آن را حفظ ظاهر می نامیم و این یک چیز واقعی است.

That's what people do.

این کاری است که مردم انجام می دهند.

We go outside and we show ourselves what we want to project a certain image.

ما به بیرون می رویم و به خودمان نشان می دهیم که چه چیزی را می خواهیم یک تصویر خاص ارائه دهیم.

But this also happens on the internet.

اما این اتفاق در اینترنت نیز می افتد.

There are lots of people pretending

افراد زیادی هستند که تظاهر

to be wealthy, pretending to have money, but

به ثروتمند بودن می کنند، وانمود می کنند که پول دارند، اما

in reality they don't.

در واقعیت اینطور نیست.

They don't have it.

آنها آن را ندارند.

It's it's all it's all just a sham.

این همه چیز است و همه چیز ساختگی است.

It's all fake.

همش ساختگیه

They're just pretending that pretending and they go back to.

آنها فقط این تظاهر را تظاهر می کنند و به آن بازمی گردند.

Yeah, it's, it's, it's all to do with the ego isn't it.

بله، این است، این است، همه چیز مربوط به نفس است، نه.

You want to because and of course the social media

شما می‌خواهید زیرا و البته رسانه‌های اجتماعی

of television advertising

تبلیغات تلویزیونی

sort of promotes this ideal lifestyle, which is one where everyone's

به نوعی این سبک زندگی ایده‌آل را ترویج می‌کنند، که در آن همه

spending lots of money, they've got big cars, nice houses and everything.

پول زیادی خرج می‌کنند، ماشین‌های بزرگ، خانه‌های خوب و همه چیز دارند.

And it's all to do with trying to create envy, which is horrible and jealousy.

و همه اینها به تلاش برای ایجاد حسادت است که وحشتناک و حسادت است.

All my neighbours got a new car, I've got to get one.

همه همسایه های من یک ماشین جدید دارند، من باید یک ماشین بگیرم.

So advertise thing has been doing it since the 1950s.

بنابراین کار تبلیغاتی از دهه 1950 انجام شده است. آیا

Have they been encouraging everybody to spend and look wealthy?

آنها همه را تشویق به خرج کردن و به نظر رسیدن ثروتمند کرده اند؟

But I think it went on way before then.

اما فکر می‌کنم قبل از آن هم ادامه داشت.

So there was always and and I suppose we can't talk

بنابراین فکر می‌کنم همیشه وجود داشته و و فکر می‌کنم که نمی‌توانیم

about being wealthy and not being wealthy without talking about class.

بدون صحبت از طبقه‌بندی از ثروتمند بودن و ثروتمند نبودن صحبت کنیم.

So the levels of society, this is something

بنابراین سطوح جامعه، این چیزی است که

we've spoken about before, but the levels of society.

قبلاً در مورد آن صحبت کرده ایم، اما سطوح جامعه.

So there always has been levels of society.

بنابراین همیشه سطوحی از جامعه وجود داشته است.

And I suppose it was more obvious

و من فکر می کنم

when there was only two classes.

زمانی که فقط دو کلاس وجود داشت واضح تر بود.

So you had the wealthy, the gentry, as they call them,

بنابراین شما افراد ثروتمند، نجیب‌زاده‌ها را که آنها را می‌خوانند، داشتید،

and then you had everyone else underneath. Yes.

و سپس همه افراد دیگر را در زیر آن داشتید. آره.

And they were all just living in poverty, squalor.

و همه آنها فقط در فقر و فلاکت زندگی می کردند.

They had nothing.

چیزی نداشتند.

And that was this.

و این بود

So the division was very clear.

بنابراین تقسیم بندی بسیار واضح بود.

And that's only a few hundred years ago.

و این فقط چند صد سال پیش است.

I mean, we were all basically slaves to landowners.

منظورم این است که همه ما در اصل برده مالکان زمین بودیم.

Yes. Paid very little wages, living very poorly.

آره. دستمزد بسیار کمی پرداخت کرد، بسیار بد زندگی کرد.

The vast majority of people, this is how they lived.

اکثریت قریب به اتفاق مردم، اینگونه زندگی می کردند.

So if

you go back hundreds of years, most people were living in utter poverty.

بنابراین اگر به

صدها سال پیش برگردید، بیشتر مردم در فقر مطلق زندگی می کردند.

And as you say, Mr.

و همانطور که شما می گویید، آقای

Duncan, it was only a very, very few rich people at the top, the people that owned all the industries,

دانکن، فقط افراد بسیار بسیار کمی در رأس آن افراد ثروتمند بودند، افرادی که مالک تمام صنایع بودند،

that owned all the land, and everybody else

مالک تمام زمین ها بودند، و بقیه

was basically having to live in fear. Yes.

اساساً مجبور بودند در ترس زندگی کنند. آره.

And you might even say and I know this this is controversial, but you might say

و حتی ممکن است بگویید و می‌دانم که این موضوع بحث‌برانگیز است، اما ممکن است بگویید

there was a lot of slavery around

برده‌داری زیادی

in this country with with just those who had money treating those

در این کشور وجود داشته است و فقط کسانی که پول داشتند با افراد

who were poor as almost like animals.

فقیر مانند حیوانات رفتار می‌کردند.

I mean, that's it.

یعنی همین.

I know it sounds awful and cruel, but that's exactly how it existed So the gentry,

می دانم که افتضاح و بی رحمانه به نظر می رسد، اما دقیقاً همین طور بود، بنابراین نجیب زادگان،

the royalty, most of the people who owned the land, they owned most of the land,

خانواده سلطنتی، اکثر افرادی که صاحب زمین بودند، آنها مالک بیشتر زمین بودند،

especially here,

به خصوص در اینجا،

English land was owned by just a handful of people.

زمین انگلیسی فقط در اختیار تعداد انگشت شماری بود. .

And then everyone else was basically treated

و سپس با دیگران اساساً

like just like animals or cattle.

مانند حیوانات یا گاو رفتار می شد.

Yeah.

آره

Thankfully,

خوشبختانه

with the growth of the middle classes, which of course started to happen

با رشد طبقات متوسط که البته

mostly after the but certainly before the war, certainly after

اکثراً بعد از جنگ ولی حتماً قبل از جنگ شروع شد، قطعاً بعد از

the Second World War, It accelerated

جنگ جهانی دوم سرعت گرفت

because we pay all their taxes.

زیرا ما همه مالیات آنها را پرداخت می کنیم.

The middle class people pay less anyway.

مردم طبقه متوسط ​​به هر حال پول کمتری می دهند.

They're running ahead again, running ahead, running ahead.

آنها دوباره جلوتر می دوند، جلو می روند، جلوتر می دوند.

Okay.

Because in charge, you'd have to keep doing that.

باشه.

از آنجا که مسئول، شما باید به انجام آن ادامه دهید.

Well, I think so.

خب، من اینطور فکر میکنم.

So we are we do have a lot of subjects, a lot of things to look at today.

بنابراین ما امروز موضوعات زیادی داریم، چیزهای زیادی که باید به آنها نگاه کنیم.

We've we've got somebody new on today's Qaa

ما یک نفر جدید در مورد قاع امروز داریم

who is pointing out that

که به

hello Shah

سلام شاه اشاره می کند

that I think the British accent is difficult, but I'm going to come on to this channel

که به نظر من لهجه انگلیسی دشوار است، اما من می خواهم به این کانال بیایم

and see what it's all about. So welcome to you.

و ببینم موضوع چیست. پس به شما خوش آمدید.

You're welcome.

خواهش میکنم.

We won't make it difficult and we don't normally speak posh.

ما آن را دشوار نمی کنیم و معمولاً شیک صحبت نمی کنیم.

Lea, This is just for today.

لیا، این فقط برای امروز است.

Well, no, this is no, this is not Steve's normal voice.

خوب، نه، این نه، این صدای عادی استیو نیست.

This is.

این هست.

This is my normal.

این عادی من است.

I don't normally speak like that.

من معمولاً اینطور صحبت نمی کنم.

No, you know, I didn't know me speak, but.

نه، می دانید، من نمی دانستم که صحبت می کنم، اما.

So you can pick up.

بنابراین می توانید بردارید.

It's very easy to understand the British accent and of course, the royal captions as well.

درک لهجه بریتانیایی و البته زیرنویس سلطنتی نیز بسیار آسان است. می

You can have live captions so you can follow us

توانید زیرنویس زنده داشته باشید تا بتوانید ما را دنبال کنید

and you can also read what we're saying.

و همچنین بتوانید آنچه را که می گوییم بخوانید.

Of course, there will be a slight delay underneath

البته در زیر آن کمی تاخیر وجود خواهد داشت

because the captions don't know what they're going to say.

زیرا زیرنویس ها نمی دانند قرار است چه بگویند.

So they always take a couple of seconds to process them out.

بنابراین آنها همیشه چند ثانیه طول می کشند تا آنها را پردازش کنند.

Girlie. From Nepal, Hello, Nepal.

دخترانه از نپال، سلام، نپال.

I think I think there's been an awful plane crash in Nepal today.

فکر می کنم امروز یک سقوط هواپیمای وحشتناک در نپال رخ داده است.

I think I'm right. Being on the news.

فکر می کنم حق با من است. در اخبار بودن

So, you know, thoughts are with you if I think I've got that right.

بنابراین، می دانید، اگر فکر کنم که این را درست انجام داده ام، افکار با شما همراه است.

I think it was Nepal I read earlier.

فکر کنم نپال بود که قبلا خوندم.

So, yeah, I thought I'd mention that we have

بنابراین، بله، فکر کردم باید اشاره کنم که ما

we have a lot of Nepalese people watching, actually, I think.

تعداد زیادی از مردم نپالی را تماشا می کنیم، در واقع، فکر می کنم.

Am I right?

درست میگم؟ آیا

Has there been a very nasty plane crash in Nepal?

سقوط هواپیمای بسیار بدی در نپال رخ داده است؟

So we're thinking about you

بنابراین ما در مورد شما فکر می کنیم

with that.

.

We've got a lot of people on today, Mr. Duncan.

ما امروز افراد زیادی داریم، آقای دانکن.

Yes, lots going on in the live chat. It's very exciting.

بله، چیزهای زیادی در چت زنده در جریان است. خیلی هیجان انگیز است.

Yes. Let's try and keep them, shall we?

آره. بیایید تلاش کنیم و آنها را حفظ کنیم، درست است؟

Oh, okay.

اوه، باشه

I'm going to have a I'm going to have some gin, Mr.

من می خواهم یک جین بخورم، آقای

Duncan.

It's not really gin. It's water.

دانکن.

واقعا جین نیست. آب است.

Whose That's what toffs would drink.

چه کسی این چیزی است که تاف ها می نوشند.

They would drink gin.

جین می نوشیدند.

Gin and tonic. Yes, probably.

جین و تونیک. بله، احتمالا.

Particularly this time of the day.

به خصوص در این زمان از روز.

It's a normal sort of gin and tonic. There has been. Yes.

این یک نوع معمولی جین و تونیک است. وجود داشته است. آره.

There has been quite a serious plane crash that took place.

یک سانحه هوایی کاملاً جدی رخ داده است.

It's happened in the pool.

در استخر اتفاق افتاده است.

I thought so.

من اینطور فکر کردم.

So if you are watching there, we are thinking of you.

بنابراین اگر شما در آنجا تماشا می کنید، ما به شما فکر می کنیم.

Lots of things happening around the world, a lot of bad stuff.

چیزهای زیادی در سرتاسر جهان اتفاق می افتد، چیزهای بد زیادی.

But we are here to try and put a lovely smile on your face.

اما ما اینجا هستیم تا سعی کنیم لبخندی زیبا بر لبان شما بنشانیم. به

That's the reason why we're here, to help you with your English.

همین دلیل است که ما اینجا هستیم تا در مورد زبان انگلیسی به شما کمک کنیم.

But Also to put a smile on your face.

اما همچنین برای نشاندن لبخند بر لبان شما.

And I hope we will achieve that at some point.

و امیدوارم در مقطعی به آن برسیم.

Mr. Steve You know, I like looking at words

آقای استیو می دانید، من دوست دارم به کلمات نگاه کنم،

of course I love words because, well, basically that's why we're here.

البته من عاشق کلمات هستم، زیرا، اساساً به همین دلیل است که ما اینجا هستیم.

Are you?

شما هستید؟

And I think maybe the answer to this question, by the way, is yes.

و من فکر می کنم شاید پاسخ به این سوال، اتفاقا، بله باشد.

Mr. Steve, are you

آقای استیو، آیا شما

a stickler?

یک گیره دار هستید؟

Stickler?

استیکلر؟

Stickler.

استیکلر.

Mr. Steve, are you a stickler?

آقای استیو، آیا شما یک گیره دار هستید؟

I, I can be.

من، من می توانم باشم.

I think I can be, yes, Mr. Duncan.

فکر می کنم می توانم باشم، بله، آقای دانکن.

I definitely think I can be a stickler.

من قطعا فکر می کنم که می توانم یک گیره دار باشم.

And I know what you're going to say, Mr. Duncan.

و من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

What does that word mean?

آن لغت چه معنی می دهد؟

Please tell us that is your job, you silly man.

لطفاً به ما بگو این کار توست، ای مرد احمق.

I will.

A stickler is a person who likes things done in a certain way.

من خواهم.

چسبنده کسی است که دوست دارد کارها به روش خاصی انجام شود.

Or maybe they always follow the rules to the actual letter

یا شاید آنها همیشه قوانین را به حرف واقعی دنبال می کنند

so they will not divert away

تا

from the way in which some things done that they are very fussy

از روش انجام برخی کارها منحرف نشوند و

also about the way other people do things.

همچنین در مورد نحوه انجام کارها توسط افراد دیگر نیز بسیار سختگیر هستند.

So a stickler a person who is very fussy.

بنابراین یک آدم چسبنده، فردی که بسیار بداخلاق است.

They often want things done in a particular way.

آنها اغلب می خواهند کارها به روشی خاص انجام شود.

And I think sometimes not always, I'm going to be fair to you here.

و من فکر می کنم گاهی اوقات نه همیشه، من در اینجا با شما منصفانه رفتار خواهم کرد.

I'm going to be fair sometimes.

من گاهی اوقات منصفانه رفتار می کنم.

Mr. Steve is a stickler.

آقای استیو یک آدم چسبنده است.

Yes, because sometimes

بله، زیرا گاهی اوقات

you just have to get things right.

شما فقط باید کارها را درست انجام دهید.

So, yeah, if it's to do with,

بنابراین، بله، اگر

for example, learning something,

مثلاً به یادگیری چیزی مربوط می شود،

do you want to get every little detail right And,

آیا می خواهید تمام جزئیات کوچک را به درستی دریافت کنید و می

you know, if you're learning English, for example,

دانید، برای مثال، اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید،

you could probably get by with

احتمالاً می توانید با یک

average sort of English speaking.

نوع متوسط ​​​​انگلیسی کنار بیایید. صحبت كردن.

But do you want to get it absolute correctly? Right.

اما آیا می خواهید آن را به طور مطلق به درستی دریافت کنید؟ درست.

If someone is to correct your English in a in an essay,

اگر کسی بخواهد انگلیسی شما را در یک مقاله تصحیح کند،

every spelling would have to be right, every punctuation, every bit of grammar.

هر املای باید درست باشد، هر نقطه گذاری، هر بیت دستور زبان.

Are you a stickler for detail, which is a common way to use that expression,

آیا شما علاقه مند به جزئیات هستید، که یک روش رایج برای استفاده از آن عبارت است،

or do you just sort of not worry

یا فقط تا

so much about little details

as long as it looks all right as an overall thing?

زمانی که به نظر می رسد همه چیز به عنوان یک چیز کلی خوب به نظر برسد، چندان نگران جزئیات کوچک نیستید؟

So I could be you could be decorate a room

بنابراین من می‌توانم این باشم که شما می‌توانید یک اتاق را تزئین کنید

and you might just paint all over the room

و فقط ممکن است تمام اتاق را نقاشی کنید

and you might.

Oh, that looks all right. Yeah.

و ممکن است.

اوه، به نظر می رسد همه چیز درست است. آره

If you look closely, it might not be very well

اگر دقت کنید، ممکن است

done up to the ceiling, for example.

مثلاً تا سقف خیلی خوب انجام نشود.

Or you might leave patches.

یا ممکن است تکه هایی را ترک کنید.

So there might be flaws over laps, over the doorframe or something like that.

بنابراین ممکن است ایراداتی روی دور، چارچوب در یا چیزی شبیه به آن وجود داشته باشد.

So when we talk about a stickler, they often insist

بنابراین وقتی در مورد یک گیره‌دار صحبت می‌کنیم، اغلب

almost to a point where they are obsessed

تا حدی اصرار می‌کنند که وسواس دارند

with getting those things exactly right or following the rule.

آن چیزها را دقیقاً درست انجام دهند یا از قانون پیروی کنند.

And a very interesting question from Christina

و یک سوال بسیار جالب از کریستینا آیا

is a stickler a good thing or a bad thing, a good person or a bad person?

چسبنده چیز خوبی است یا بد، آدم خوب یا بد؟

Well, I suppose in some situations,

خب، فکر می‌کنم در برخی موقعیت‌ها،

especially where safety is involved,

به‌خصوص در مواردی که ایمنی در میان است،

maybe if you are on a building site and there's lots of dangerous equipment.

شاید اگر در یک محل ساختمان هستید و تجهیزات خطرناک زیادی وجود دارد.

Yeah.

And you you are working it in an environment that way

آره

و شما آن را در محیطی کار می کنید

where there might be an accident and you might be injured or worse.

که ممکن است تصادفی رخ دهد و ممکن است مجروح یا بدتر شوید.

I suppose in those situations it is good to be a stickler.

فکر می‌کنم در آن موقعیت‌ها خوب است که یک آدم چسبنده باشید.

Yes, you have to follow those rules precisely.

بله، شما باید دقیقاً از آن قوانین پیروی کنید.

Otherwise that could be a nasty accident.

در غیر این صورت ممکن است یک تصادف بد باشد.

If you work, for example, in a solicitor's office, for example.

اگر مثلاً در دفتر وکالت کار می کنید. با این حال

Then though, if you're going to court, if you're

، اگر به دادگاه می روید، اگر

if you're a lawyer or some somebody like that, then you would have to natural really

وکیل هستید یا کسی شبیه آن هستید، باید واقعاً دنبال

be a stickler for detail, because if you miss out those little details, you might lose a case.

جزئیات باشید، زیرا اگر آن جزئیات کوچک را از دست بدهید، ممکن است یک پرونده را از دست بدهد

And as Mr.

Duncan says, if you're working in health and safety, well, you have to know

و همانطور که آقای

دانکن می گوید، اگر در زمینه سلامت و ایمنی کار می کنید، خوب، باید بدانید که اگر در حال ساختن چیزی هستید،

everything has to be looked at in minute detail if you're building something.

باید همه چیز را با جزئیات دقیق بررسی کنید .

So it can be a very positive thing when used in that way.

بنابراین وقتی به این شکل از آن استفاده می شود می تواند یک چیز بسیار مثبت باشد .

But if it was used in your personal life,

اما اگر برای مثال در زندگی شخصی شما استفاده شده است،

for example, your appearance must be perfect.

ظاهر شما باید بی نقص باشد.

Being a stickler is very time consuming.

چسبنده بودن بسیار زمان بر است.

Yes, Yes.

بله بله.

It's a lot of time.

زمان زیادی است.

And I think it can also be a disorder if you take it too far,

و من فکر می‌کنم اگر زیاده‌روی کنید، می‌تواند یک اختلال باشد،

you become so fussy and everything has to be perfect.

خیلی شلوغ می‌شوید و همه چیز باید عالی باشد.

That person.

آن شخص.

Maybe if you.

شاید اگر شما.

Here's another one, Steve, you are trying to find the love of your life.

اینم یکی دیگه، استیو، تو سعی میکنی عشق زندگیت رو پیدا کنی.

You're trying to find a partner.

شما در حال تلاش برای پیدا کردن یک شریک هستید.

Yes, I am.

بله من هستم.

Would it be a good thing to be a stickler?

آیا این چیز خوبی است که یک گیره دار باشد؟

Yes, I think I think it might be a deal breaker.

بله، من فکر می کنم که ممکن است یک معامله شکن باشد.

I think I think you will find it much harder

فکر می‌کنم

to find that person that you want to spend your life with.

پیدا کردن آن شخصی که می‌خواهید زندگی‌تان را با او بگذرانید، بسیار سخت‌تر خواهد بود.

If you are a stickler, if you if you insist on things being perfect and correct and right,

اگر چنگ زن هستید، اگر اصرار دارید که چیزها کامل و درست و درست باشند

and maybe that person will never be never be enough for you because.

و شاید آن شخص هرگز برای شما کافی نباشد زیرا.

Yes. Yes.

آره. آره.

Don't don't say what you're about to say.

چیزی که میخوای بگی رو نگو

Well, no, I'm just saying I know people like that.

خوب، نه، من فقط می گویم که چنین افرادی را می شناسم.

And I know a particular person

و من شخص خاصی را می شناسم

who has never got married

که هرگز ازدواج نکرده است

because they never have something that they always find something wrong. Yes.

زیرا هرگز چیزی ندارند که همیشه اشتباه می کنند. آره.

That's probably slightly different, but it certainly is.

احتمالاً کمی متفاوت است، اما مطمئناً همینطور است.

You know, they've got a tick list of things.

می دانید، آنها لیستی از چیزها دارند.

And if those person don't meet up

و اگر آن شخص

to all those criteria, then they reject them as a partner.

تمام آن معیارها را برآورده نکند، آنها را به عنوان شریک رد می کند.

So, yes, it can be very harmful.

بنابراین، بله، می تواند بسیار مضر باشد.

The other thing is it might be unattractive to another person as well.

نکته دیگر این است که ممکن است برای شخص دیگری نیز جذاب نباشد.

So you might meet someone, a young, handsome man,

بنابراین ممکن است با فردی آشنا شوید، مردی جوان و خوش تیپ،

maybe, you know, very similar to me

شاید، می دانید، بسیار شبیه من

and to you. Yes.

و شماست. آره.

And you might you might find that person very attractive.

و ممکن است آن شخص را بسیار جذاب بیابید.

You might even like their personality.

حتی ممکن است شخصیت آنها را دوست داشته باشید.

But then you realise that that person is incredibly fussy about things.

اما بعد متوجه می‌شوید که آن شخص به‌طور باورنکردنی در مورد چیزها شیطنت دارد.

They may be.

ممکنه باشند.

If you're holding a cup in your hand, they take it off you

اگر یک فنجان در دست بگیرید، آن را از روی شما برمی دارند

because they want you to put it in a certain place.

زیرا می خواهند آن را در یک مکان خاص قرار دهید.

Things like that.

چیزهایی مثل آن.

Like, Oh, please don't put your, your hot cup of tea on my lovely table.

آه، لطفا فنجان چای داغ خود را روی میز دوست داشتنی من نگذارید.

You'll have to put it somewhere else and those sorts of things.

شما باید آن را در جای دیگری قرار دهید و از این جور چیزها.

Or take your shoes off at the door when you arrive.

یا هنگام ورود کفش های خود را درب منزل در بیاورید.

Take your shoes off please.

کفشاتو در بیار لطفا

Could you please take your shoes off? I'm very fussy.

میشه لطفا کفشاتو در بیاری؟ من خیلی دمدمی مزاجم

I don't want any dirt on my carpet.

من نمی خواهم هیچ خاکی روی فرشم باشد.

Yeah, So those sorts of things. Well, yes. All right.

بله، پس از این نوع چیزها. خب بله. خیلی خوب.

If you were

اگر شما هم بودید که

some people

even bother cleaning the house, everything has to be cleaned in a minute, as detailed.

حتی زحمت تمیز کردن خانه را به خود می‌کشید، همه چیز باید در یک دقیقه تمیز شود، همانطور که در جزئیات توضیح داده شده است.

Because you know what it's like when you're doing housework.

چون می دانید وقتی در حال انجام کارهای خانه هستید چه حالی دارد.

You can sort of have a rough sort of vacuum around, can't you?

شما می توانید یک نوع خلاء خشن در اطراف داشته باشید، اینطور نیست؟

But you might leave the dust on on the lampshades or something like that.

اما ممکن است گرد و غبار روی آباژورها یا چیزی شبیه به آن باقی بماند.

But a stickler for detail would literally go

اما یک چسب برای جزئیات به معنای واقعی کلمه

over every square inch and then it can become a disorder.

از هر اینچ مربع عبور می کند و سپس می تواند به یک اختلال تبدیل شود.

But as some people have pointed out here, for example,

ولی همونطور که بعضیا اینجا اشاره کردند مثلا

if you are an accountant, go see who says you have to be a stickler.

اگه حسابدار هستی برو ببین کی میگه باید چسپان باشی.

Yes, because you can miss important things if you're a chemist, if you're into chemistry.

بله، زیرا اگر شیمیدان باشید، اگر اهل شیمی باشید، می توانید چیزهای مهم را از دست بدهید.

Christina says, chemistry teacher, I must be a stickler

کریستینا می‌گوید، معلم شیمی، من باید یک گیره‌دار باشم،

because if you get the amounts wrong thing

زیرا اگر مقادیر را اشتباه دریافت کنید

or the

temperature is wrong, you could have an explosion or something could go terribly wrong.

یا

دما اشتباه باشد، ممکن است انفجاری رخ دهد یا مشکلی وحشتناک پیش بیاید.

So I think where where safety is concerned

بنابراین فکر می‌کنم در جایی که به ایمنی مربوط می‌شود

and this is maybe in a professional field,

و این شاید در یک زمینه حرفه‌ای باشد،

a certain thing that has to be done in a certain way,

یک کار خاص که باید به روشی خاص انجام شود،

you will always find that you have to be a stickler.

همیشه خواهید دید که باید چسبنده باشید.

However, in general, life in society

با این حال، به طور کلی، زندگی در جامعه

may be in a social situation.

ممکن است در یک وضعیت اجتماعی باشد.

It might be a little annoying or even off putting.

ممکن است کمی آزاردهنده یا حتی بی‌وقفه باشد.

So you might find it very difficult to to form relationships

بنابراین ممکن است برقراری رابطه

or keep someone if you are very fussy.

یا نگه داشتن یک نفر در صورتی که خیلی دمدمی مزاج هستید برایتان بسیار مشکل باشد.

Claudia says her father's a stickler.

کلودیا می‌گوید پدرش گیره‌دار است.

Oh, and that creates a few issues.

اوه، و این چند مشکل ایجاد می کند.

Yes, because maybe he wants to be

بله، زیرا ممکن است او می خواهد

dressed in a certain way or he wants his food

به شکل خاصی لباس بپوشد یا می خواهد غذایش را

presented in a certain way or things like that.

به گونه ای ارائه کنند یا چیزهایی از این قبیل.

Whereas, you know, you might other people might just be quite easy.

در حالی که، می دانید، ممکن است افراد دیگر بسیار آسان باشند.

Opposite of a stickler would be someone is quite sort of relaxed and easygoing

در مقابل یک چسبنده، کسی کاملاً آرام و راحت است

and isn't too bothered about the details.

و در مورد جزئیات زیاد اذیت نمی شود.

But that's fine in your personal life,

اما این در زندگی شخصی شما خوب است،

but maybe in a professional you might say that.

اما شاید در یک حرفه ای ممکن است این را بگویید.

That they are carefree. Yes, carefree.

اینکه آنها بی خیال هستند. آره بی خیال

They don't.

آنها نمی کنند.

They're not really over fussy or in some cases

آنها واقعاً بیش از حد شلوغ نیستند یا در برخی موارد

they are not fussy at all, which also can be a bad thing as well.

اصلاً شلوغ نیستند، که همچنین می تواند چیز بدی باشد.

So you can be too careful,

بنابراین شما می توانید بیش از حد مراقب باشید،

but also you might be very careless, careless.

اما همچنین ممکن است بسیار بی دقت و بی دقت باشید.

So you might be a person who doesn't care about anything or the way things are done

بنابراین ممکن است شما فردی باشید که به هیچ چیز یا نحوه انجام کارها اهمیتی نمی‌دهد

and those types of people often

و آن دسته از افراد اغلب با

will meet some sort of difficult situation or maybe some catastrophe

شرایط دشواری مواجه می‌شوند یا ممکن است با یک فاجعه

or maybe some injury of some sort.

یا آسیب‌هایی مواجه شوند.

So in between, in general life,

بنابراین در این بین، در زندگی کلی،

I think it's good to to to be wary of how things are done.

فکر می کنم خوب است که مراقب نحوه انجام کارها باشیم.

But I think in life it can be it can be quite negative to be a stickler.

اما من فکر می‌کنم در زندگی می‌تواند کاملاً منفی باشد که یک گیره‌دار باشد.

Well, it takes up a lot of your time, doesn't it?

خوب، زمان زیادی از شما می گیرد، اینطور نیست؟

It does.

این کار را انجام می دهد.

And it can become a bit of a disorder.

و ممکن است کمی به یک اختلال تبدیل شود.

But yeah,

اما بله،

it's a common phrase.

این یک عبارت رایج است.

Oh, she's a stickler for detail.

اوه، او برای جزئیات می چسبد.

He's a stickler for detail.

او به جزئیات علاقه دارد.

And, you know, it can be positive or negative.

و می دانید، می تواند مثبت یا منفی باشد.

I think it's normally seen as a positive trait. Yes.

من فکر می کنم که معمولا به عنوان یک ویژگی مثبت دیده می شود. آره.

Particularly in the work environment, but I think so.

به خصوص در محیط کار، اما من فکر می کنم.

Professional environment. Anything professional? Yes.

محیط حرفه ای چیزی حرفه ای؟ آره.

I have just been accused of being a stickler by.

من به تازگی متهم شده ام که یک گیره دار هستم.

Oh, no, sorry, Francisca.

اوه، نه، متاسفم، فرانسیسکا.

Francesca says, Mr.

فرانچسکا می‌گوید، آقای

Duncan, I think you are a stickler.

دانکن، فکر می‌کنم شما یک آدم چسبنده هستید.

Yes, I think you're right.

بله، فکر می کنم حق با شماست.

And I willing sometimes to put my hand up and say I am.

و من گاهی حاضرم دستم را بالا ببرم و بگویم که هستم.

Especially with this.

به خصوص با این.

You may notice sometimes I am sometimes cruel.

ممکن است متوجه شوید که گاهی اوقات من ظالم هستم.

I'm accused of being cruel to you

من متهم به ظلم نسبت به شما هستم،

because I'm a stickler with this.

زیرا من به این موضوع پایبند هستم.

The sound, the sound and the vision and the colour and the lighting.

صدا، صدا و بینایی و رنگ و نور.

I'm incredibly fussy about that.

من به طرز باورنکردنی در مورد آن دمدمی مزاج هستم.

I take this very seriously, and sometimes

من این را خیلی جدی می‌گیرم، و گاهی

maybe to an obsessive level,

شاید تا حد وسواس،

But I want this to be good for you.

اما می‌خواهم این برای شما خوب باشد.

I want you to enjoy it.

من می خواهم شما از آن لذت ببرید.

I want you to be able to hear us perfectly and see us

من می خواهم که بتوانید صدای ما را کاملا بشنوید و ما را

clearly and enjoy this, this whole experience.

به وضوح ببینید و از این تجربه لذت ببرید.

So yes, I am a stickler with this.

پس بله، من به این موضوع علاقه مند هستم.

Yes, Foetuses in hospital.

بله جنین در بیمارستان

So has a joke. Oh, okay.

پس یه شوخی داره اوه، باشه

Well, sorry to hear you're in hospital, but we heard you were unwell,

خوب، متاسفم که می شنوم که شما در بیمارستان هستید، اما شنیدیم که حال شما خوب نیست،

but we didn't want to talk about it on here because quite often

اما ما نمی خواستیم در اینجا در مورد آن صحبت کنیم، زیرا اغلب می

we see people's health is a private thing.

بینیم که سلامت مردم یک چیز خصوصی است.

So if you want to say what it is, you can.

بنابراین اگر می خواهید بگویید چیست، می توانید.

But we are not going to talk about it.

اما قرار نیست در مورد آن صحبت کنیم.

We are sorry that you are in hospital again tests, but you are in a good place.

متاسفیم که دوباره در بیمارستان هستید، اما در وضعیت خوبی هستید.

We're very glad that you can see us today and I hope that it is

ما بسیار خوشحالیم که می توانید امروز ما را ببینید و امیدوارم که

giving you some cheer and making you feel better.

کمی به شما روحیه بدهد و حال شما را بهتر کند.

Well, taking your mind off, at least I am.

خوب، ذهنت را دور کن، حداقل من هستم.

At least I don't know about Mr. Steve. Really?

حداقل من در مورد آقای استیو اطلاعی ندارم. واقعا؟

When you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید.

Yes. Yes.

آره. آره.

So, yeah, I'll rich people stickers.

بنابراین، بله، من برچسب افراد ثروتمند را خواهم زد. به

Do you think wealthy people?

نظر شما افراد ثروتمند؟

I think rich people can be either

من فکر می کنم افراد ثروتمند می توانند هر دو باشند

because I've met wealthy people in the past and we have.

زیرا من در گذشته با افراد ثروتمند ملاقات کرده ام و ما هم ملاقات کرده ایم. ما

We've met.

ملاقات کرده ایم.

I remember that time.

من آن زمان را به یاد دارم.

Do you remember the time we were in?

یادت هست چه زمانی بودیم؟

Oh, where was it?

اوه کجا بود

I want to Turkey.

من می خواهم به ترکیه.

I think it was in Turkey.

فکر کنم در ترکیه بود.

We met some people and they just built, not bought.

ما با چند نفر آشنا شدیم و آنها فقط ساختند، نه خریدند.

They had built their own villa.

ویلای خودشان را ساخته بودند.

So immediately. What do you think?

بنابراین بلافاصله. شما چی فکر میکنید؟

They've got money.

They've got a loaded.

آنها پول دارند

آنها یک بار دارند.

If someone if someone builds their own villa

اگر کسی ویلای خودش را بسازد

and and it's right by the sea

و درست در کنار دریا باشد

and they have the most amazing views, you know, those people are quite wealthy.

و شگفت‌انگیزترین مناظر را داشته باشد، می‌دانید که آن افراد کاملاً ثروتمند هستند.

But I was surprised because, well, we were both surprised

اما من تعجب کردم، زیرا، خوب، ما هر دو تعجب کردیم

because we met them, chatted to them and they suddenly invited us round to their villa.

زیرا با آنها ملاقات کردیم، با آنها چت کردیم و آنها ناگهان ما را به ویلا خود دعوت کردند.

They said, Would you like to come round?

گفتند: دوست داری بیایی؟

And we said, okay.

و ما گفتیم، باشه.

And I, I don't know what they thought of us, but I felt quite, oh, what's the word.

و من، نمی دانم آنها در مورد ما چه فکر می کردند، اما کاملاً احساس کردم، اوه، این کلمه چیست.

Oh, I want to choose my word carefully here.

اوه، من می خواهم کلمه خود را در اینجا با دقت انتخاب کنم.

I felt quite, I want to say honoured

من کاملاً احساس می کردم، می خواهم بگویم افتخار می کنم،

but that sounds to, to be too much the other way.

اما به نظر می رسد که خیلی برعکس باشم.

Oh that was quite nice.

اوه خیلی خوب بود

They met us and they just invited us round and we found

آنها ما را ملاقات کردند و فقط ما را دعوت کردند و متوجه شدیم که

they just bought a telescope.

آنها تازه یک تلسکوپ خریده اند.

But neither of them knew how to set it up.

اما هیچ یک از آنها نمی دانستند چگونه آن را تنظیم کنند.

Which surprised me because

که من را متعجب کرد زیرا

your natural assumption, Steve, would be

فرض طبیعی شما، استیو، این است که

those people are wealthy that built their own villa,

افراد ثروتمندی هستند که ویلای خود را ساخته اند،

that they're clear, they're clearly successful people, but they don't know how to set up a telescope.

آنها کاملاً واضح هستند، آنها به وضوح افراد موفقی هستند، اما نمی دانند چگونه یک تلسکوپ راه اندازی کنند.

This is a typical trait of people that have a lot of spare money.

این یک ویژگی معمول افرادی است که پول اضافی زیادی دارند.

They on a whim, they will go out and buy something

آنها با هوس، بیرون می روند و چیزی

like a telescope because the money means nothing to them.

شبیه تلسکوپ می خرند، زیرا پول برای آنها معنی ندارد.

Whereas for average people, if you wanted a telescope, you would probably have to save up for it.

در حالی که برای افراد معمولی، اگر یک تلسکوپ می خواستید، احتمالاً باید برای آن پس انداز کنید.

And then you would you would probably certainly never, not a lot about how to use it.

و پس از آن شما احتمالاً هرگز، نه در مورد نحوه استفاده از آن.

But these this couple had they were a lovely couple.

اما این زوج دوست داشتنی بودند.

They're well, but but but they clearly just thought oh I want a telescope. Yes.

آنها خوب هستند، اما آنها به وضوح فکر کردند اوه من یک تلسکوپ می خواهم. آره.

And they bought it.

و آن را خریدند.

But it just happened to be exactly the same telescope that we had at the time.

اما اتفاقاً دقیقاً همان تلسکوپی بود که ما در آن زمان داشتیم.

So we knew exactly we knew exactly how to set it up.

بنابراین ما دقیقاً می دانستیم که دقیقاً می دانستیم چگونه آن را تنظیم کنیم.

So they we said, oh, we know this.

بنابراین ما گفتیم، اوه، ما این را می دانیم.

We know how to do this because, you know, so they just let us do it

ما می دانیم که چگونه این کار را انجام دهیم ، زیرا، می دانید، بنابراین آنها فقط به ما اجازه دادند این کار را

in their house, this lovely, nice newly built villa.

در خانه خود انجام دهیم، این ویلای زیبا و نوساز.

And then we were Mr.

و بعد من

Steve and myself, opening the box, taking all the pieces out and constructing this telescope.

و آقای استیو بودیم که جعبه را باز کردیم، تمام قطعات را بیرون آوردیم و این تلسکوپ را ساختیم.

And we did a very good job of it as well.

و ما هم خیلی خوب کار کردیم.

I think we impressed them, in fact.

من فکر می کنم ما آنها را تحت تاثیر قرار دادیم، در واقع.

Do you remember what we looked at?

یادت هست به چه چیزی نگاه کردیم؟

Remember saving up? Was it Uranus?

پس انداز کردن را به خاطر دارید؟ اورانوس بود؟

No, we didn't look at Uranus.

نه، ما به اورانوس نگاه نکردیم.

We did. We looked at Pluto, if you remember.

ما انجام دادیم. اگر یادتان باشد ما به پلوتون نگاه کردیم.

I don't think it was Pluto, wasn't it?

فکر نمی کنم پلوتون بود، اینطور نیست؟

No, it probably was Saturn or Jupiter wasn't it?

نه، احتمالاً زحل بود یا مشتری، اینطور نیست؟

Wouldn't have been Pluto. Pluto's too far right. Sorry.

پلوتون نبود پلوتون خیلی سمت راست است. متاسف.

My mistake. I'm wrong.

اشتباه من. من اشتباه میکنم. من

Silly me. It was Venus.

چه احمقم. زهره بود.

Venus, Venus.

زهره، زهره.

Venus was was on show. It was very clear.

زهره در حال نمایش بود. خیلی واضح بود.

And we this what's her name? We actually.

و ما این نام او چیست؟ ما در واقع

So we managed to set the telescope up and we managed to find Venus.

بنابراین ما موفق شدیم تلسکوپ را راه اندازی کنیم و موفق شدیم زهره را پیدا کنیم.

And they were they were blown away by it.

و آنها از آن منفجر شدند.

But, but we were quite surprised because I would assume that they would know how to do all of those things.

اما، اما ما کاملاً شگفت زده شدیم، زیرا من فرض می کنم که آنها می دانند چگونه همه این کارها را انجام دهند.

But they didn't. They didn't have a clue.

اما این کار را نکردند. سرنخی نداشتند

So it was quite humbling actually, for us and I think also for them as well.

بنابراین در واقع برای ما و من فکر می کنم برای آنها نیز بسیار متواضعانه بود.

It just shows, doesn't it?

فقط نشان می دهد، اینطور نیست؟

Sometimes you might meet wealthy people,

گاهی اوقات ممکن است افراد ثروتمندی را ملاقات کنید،

but they're not all they're not all arseholes.

اما آنها همه چیز نیستند، بلکه همه آن‌ها هم نیستند.

Some of them are really nice people.

برخی از آنها واقعاً افراد خوبی هستند.

No, you often find this.

نه، شما اغلب این را پیدا می کنید.

I don't you, when people have a lot of money

من نمی گویم، وقتی مردم پول زیادی دارند

and a lot of spare money and they don't have any debts,

و پول اضافی زیادی دارند و هیچ بدهی ندارند،

then maybe they've been successful in business

پس شاید در تجارت موفق بوده اند

and the business has gone very well and they've made lots and lots of money.

و تجارت خیلی خوب پیش رفته است و سود زیادی به دست آورده اند. و پول زیادی

They've got all this money, but they don't know what to do with it.

آنها این همه پول دارند، اما نمی دانند با آن چه کنند.

So they've let us have a villa in Spain

بنابراین آنها به ما اجازه داده اند که یک ویلا در اسپانیا داشته باشیم

or in this case it was, it was in Turkey.

یا در این مورد، در ترکیه بوده است.

Oh, I fancy a telescope.

اوه، من یک تلسکوپ را دوست دارم.

Let's just you know, they don't have to think about the money when they're buying it.

بگذارید فقط بدانید، آنها مجبور نیستند هنگام خرید آن به پول فکر کنند.

I mean, even when we bought this telescope a long time ago,

منظورم این است که حتی زمانی که ما این تلسکوپ را خیلی وقت پیش خریدیم،

it was quite a considerable purchase because I've always been interested in

خرید بسیار قابل توجهی بود زیرا من همیشه به

stargazing.

رصد ستاره ها علاقه داشتم.

But for them, it was probably like, just like going out

اما برای آنها احتمالاً مثل بیرون رفتن

and buying, you know, a new pair of shoes or or a week's shopping.

و خریدن یک جفت کفش نو یا خرید یک هفته ای بود.

It was it's of no consequence if you've got lots of money.

اگر پول زیادی داشته باشی، هیچ نتیجه ای ندارد.

So they suddenly decided one day to buy a telescope because they had this lovely villa

بنابراین آنها ناگهان تصمیم گرفتند یک روز یک تلسکوپ بخرند، زیرا آنها این ویلای دوست داشتنی را داشتند

and they wanted to be able to look out, but they didn't realise that

و می خواستند بتوانند به بیرون نگاه کنند، اما آنها متوجه نشدند که

actually I think the other thing as well, Steve,

در واقع من فکر می کنم چیز دیگری نیز هست، استیو،

I think they bought the wrong telescope.

فکر می کنم آنها اشتباه خریدند. تلسکوپ

So what I think they wanted to buy

بنابراین چیزی که من فکر می کنم آنها می خواستند بخرند

was an optical telescope which has the lenses inside and it does that.

یک تلسکوپ نوری بود که لنزهای داخل آن را دارد و این کار را انجام می دهد.

But the one that they bought was, was a reflector telescope.

اما تلسکوپی که خریدند یک تلسکوپ بازتابنده بود.

Yes. Uses a mirror and so everything you look at is upside down.

آره. از آینه استفاده می کند و بنابراین هر چیزی که به آن نگاه می کنید وارونه است.

So I just the thought that I had at the time

بنابراین من فقط فکری را که در آن زمان داشتم

and I remember thinking I think you've bought the wrong telescope. Yes.

و به یاد دارم فکر می کنم فکر می کنم شما تلسکوپ اشتباهی خریده اید. آره.

Because they knew nothing about stargazing, nothing.

چون هیچ چیز در مورد رصد ستارگان نمی دانستند، هیچ چیز.

But I think they just wanted to look at the view, I think they wanted to look at the views

اما من فکر می کنم آنها فقط می خواستند به نما نگاه کنند، فکر می کنم آنها می خواستند به نماها نگاه کنند،

but and as you're right, they should have bought an optical telescope.

اما همانطور که شما درست می گویید، آنها باید یک تلسکوپ نوری می خریدند.

Then you don't use you don't use an astronomy telescope

سپس از تلسکوپ نجومی

for looking at the the boats going by all the people on the beach.

برای تماشای قایق هایی که همه مردم در ساحل می روند استفاده نمی کنید.

So exactly.

پس دقیقا.

You use you use an optical one which uses lenses.

شما از یک اپتیکال استفاده می کنید که از لنز استفاده می کند.

So it's a bit like it looks very, very similar to it to the lens or the the lens on a camera.

بنابراین کمی شبیه به لنز یا لنز دوربین است.

So it's lots of lenses together.

بنابراین بسیاری از لنزها با هم هستند.

A lot of people have a Tomek and,

بسیاری از مردم یک تومک دارند

and also somebody else has picked up

و همچنین شخص دیگری این حقیقت را دریافته است

the fact that this is a song.

که این یک آهنگ است.

Christina was Bananarama, but that's not the one.

کریستینا Bananarama بود، اما این یکی نیست.

The original one was by somebody else.

نسخه اصلی توسط شخص دیگری بود.

Yes, but yeah, by that someone.

بله، اما بله، توسط آن کسی.

Everybody remembers this.

همه این را به خاطر دارند.

Now she's got it, baby.

حالا فهمید عزیزم

She's got it.

او آن را دریافت کرده است.

She is my happiness.

او خوشبختی من است.

She is my darling.

او عزیز من است.

She's ever so nice. My desire.

او همیشه خیلی خوب است آرزوی من.

Something like that. Yeah, something like that. Yeah.

یه چیزی شبیه اون. آره یه همچین چیزی آره

But yeah, it was quite a catchy and catchy song, but the song itself is very old.

اما بله، آهنگ بسیار جذاب و جذابی بود، اما خود آهنگ بسیار قدیمی است.

I can't remember who did it now, but it was it was actually a rock song.

الان یادم نمی‌آید چه کسی این کار را کرد، اما در واقع یک آهنگ راک بود.

It was sort of with lots of guitars and lots of I want to say the Animals

به نوعی با گیتارهای زیادی بود و می‌خواهم بگویم حیوانات این

was it the animals who had a hit with Venus?

حیوانات بودند که با ونوس ضربه خوردند؟

And so I'm somebody someone now Steve is going to Google

و بنابراین من کسی هستم که اکنون استیو به گوگل می رود

and they are Googling Venus

و آنها

original song and they will now tell us what it was.

آهنگ اصلی ونوس را گوگل می کنند و اکنون به ما خواهند گفت که این آهنگ چیست.

But I think it was the animals would please be the animals, please.

اما من فکر می کنم این بود که حیوانات، لطفاً حیوانات باشند.

Beautiful.

And it's the only one anybody remembers is the Bananarama.

زیبا.

و این تنها چیزی است که کسی به یاد دارد Bananarama است.

She's make me look good on the internet, please.

او مرا در اینترنت خوب نشان می دهد، لطفا. آیا این

Was it the animals?

حیوانات بودند؟

Uh, shocking blue since Tomek, Christina says yes,

اوه، آبی تکان دهنده از زمان تومک، کریستینا می گوید بله،

but. But anyway, I mean, these sort of things, you know,

اما. اما به هر حال، منظورم این است که این جور چیزها، می دانید،

for people of my status, I'm not really concerned with that.

برای افرادی که موقعیت من هستند، من واقعاً به این موضوع اهمیت نمی دهم.

That sort of trivia.

این نوع چیزهای بی اهمیت

I didn't Google it. Okay, never mind.

گوگلش نکردم باشه مهم نیست

Yes. So, yeah, rich and poor.

آره. بنابراین، بله، ثروتمند و فقیر.

Joey, should we talk about the difference?

جوی، باید در مورد تفاوت صحبت کنیم؟ آقای دانکن

When are you going to start getting onto your terms, Mr.

چه زمانی می خواهید به شرایط خود برسید

Duncan? My terms, yes.

؟ شرایط من، بله.

Your your, your

شما می گویید

when we start looking at the different world, today's topic, we're looking in a moment, you say.

وقتی ما شروع به نگاه کردن به دنیای متفاوت می کنیم، موضوع امروز، ما در یک لحظه نگاه می کنیم.

But yes, we have other things to talk about, right?

اما بله، ما چیزهای دیگری برای صحبت داریم، درست است؟

Fine. Yes.

خوب. آره.

Now, a few I think it was two weeks ago.

الان چند تا فکر کنم دو هفته پیش بود.

We were we were talking about having plastic surgery where we. Yes.

داشتیم در مورد انجام جراحی پلاستیک صحبت می کردیم . آره.

And we were talking about celebrities and even ourselves.

و ما در مورد افراد مشهور و حتی خودمان صحبت می کردیم.

I was considering having some plastic surgery,

من به انجام چند عمل جراحی پلاستیک فکر می کردم،

but instead I've decided just to lose some weight and see what happens there.

اما در عوض تصمیم گرفتم فقط کمی وزن کم کنم و ببینم آنجا چه اتفاقی می افتد.

Maybe.

Maybe my face maybe, or the skin on my face will get sucked back in.

شاید.

شاید صورتم ممکن است، یا پوست صورتم دوباره مکیده شود.

And I will look like a teenager again, but maybe not a teenager. Yes.

و من دوباره شبیه یک نوجوان می شوم، اما شاید نه یک نوجوان. آره.

Anyway, that's not the subject I'm talking about.

به هر حال این موضوعی نیست که من در مورد آن صحبت می کنم.

Do you remember in the 1980s

آیا به یاد دارید در دهه 1980

there were some great, great, talented singers around.

چند خواننده بزرگ، بزرگ و با استعداد در اطراف بودند.

We had Boy George Culture Club, Shirley Bassey.

ما باشگاه فرهنگی پسر جورج، شرلی باسی را داشتیم.

Well, Shirley Bassey, Yeah. Yeah.

خب، شرلی باسی، آره. آره

Okay, Steve, That's just just nothing to do.

باشه، استیو، این فقط کاری نیست.

Shirley Bassey being around.

شرلی باسی در اطراف است. اوه

She's Oh, it was a birthday last week.

اوه، هفته پیش تولد بود.

I know. 86. Yeah.

میدانم. 86. بله. آیا

Can you believe Shirley Bassey is now 86?

می توانید باور کنید که شرلی باسی اکنون 86 ساله است؟

Incredible. Fabulous.

باور نکردنی شگفت آور.

And anyway, talking of looking fabulous, who remembers Madonna?

و به هر حال، صحبت از افسانه به نظر رسیدن، چه کسی مدونا را به خاطر می آورد؟

Madonna was a huge presence in the 1980s.

مدونا در دهه 1980 حضور بزرگی داشت.

I admired Madonna.

من مدونا را تحسین کردم.

I always admired the way she was able to reinvent

من همیشه روشی را تحسین می کردم که او توانست

her image again and again, which I think is very important.

بارها و بارها تصویر خود را اختراع کند، که به نظر من بسیار مهم است.

If you are in the music industry,

اگر در صنعت موسیقی هستید،

you have to somehow keep making yourself fresh.

باید به نوعی خود را شاداب نگه دارید.

However,

با این حال،

Madonna is not as young as she used to be,

مدونا به اندازه قبل جوان نیست

and I was rather horrified the other day to see a photograph of Madonna.

و من روز قبل از دیدن عکس مدونا وحشت کردم.

Here she is

اینجا اوست

that you're joking.

که داری شوخی می کنی

That is Madonna From not joking, I are not joking.

یعنی مدونا از شوخی نکردن، شوخی نمی کنم.

What the hell has happened to Madonna?

چه بلایی سر مدونا اومده؟

Well, the same thing that happens to a lot of celebrities.

خب، همان چیزی که برای بسیاری از سلبریتی ها اتفاق می افتد.

They become they want to stay looking young

آنها می خواهند جوان بمانند

because they think that's what's going to keep them in the public eye.

زیرا فکر می کنند این چیزی است که آنها را در چشمان عمومی نگه می دارد.

That's not young.

این جوان نیست.

That's not that's that's just like a waxwork that's been dropped.

این نیست که درست مثل یک مومی است که رها شده است.

That's very sad, isn't it?

خیلی ناراحت کننده است، اینطور نیست؟ آیا

Isn't that just awful when somebody thinks that they've got to do that?

وقتی کسی فکر می کند که باید این کار را انجام دهد، وحشتناک نیست؟

So it looks as if Madonna has had lots of plastic surgery, but I think a lot of people admired her.

بنابراین به نظر می رسد مدونا جراحی های پلاستیک زیادی داشته است ، اما فکر می کنم بسیاری از مردم او را تحسین کرده اند.

But but not so much now.

اما الان نه چندان

I think she's she's become a little bit of a joke in the celebrity world.

من فکر می کنم او در دنیای سلبریتی ها کمی شوخی شده است.

Well, the problem is everyone's got their

خوب، مشکل این است که همه

sell by date.

فروش خود را بر اساس تاریخ دریافت کرده اند.

Yeah, there's very few people who can go on and on and on and be successful

بله، افراد بسیار کمی هستند که می توانند ادامه دهند و ادامه دهند و

for decade after decade after decade.

دهه به دهه موفق باشند.

The Rolling Stones, they asked to go Mick Jagger.

رولینگ استونز از میک جگر خواستند بروند.

He's still relevant.

او هنوز مرتبط است.

Tom Jones is. Shirley Bassey is. Yes.

تام جونز است. شرلی باسی است. آره.

But Madonna, for some reason has has not been somebody

اما مدونا به دلایلی کسی نبوده است

that has managed to survive after.

که پس از آن زنده بماند.

When did she's the last 20 years you haven't seen much?

او در 20 سال گذشته که زیاد ندیده اید چه زمانی بوده است؟

No, not since the 2000.

نه، نه از سال 2000.

But she did have she did have quite a few faces.

اما او چند چهره داشت.

A lot of people didn't realise she had more many more faces than than people

بسیاری از مردم متوجه نشدند که او بیش از آنچه که مردم

actually remember because she did become very big once again in the 19

واقعاً به یاد می آورند، چهره های او بسیار بیشتر است، زیرا او یک بار دیگر در 19 سالگی وقتی بازگشت بسیار بزرگ شد

when she came back and she had some some very interesting

و مفاهیم بسیار جالبی

concepts with her image and also the music

با تصویر و همچنین موسیقی

talking of which that was of a big hits later on.

صحبت می کرد. که بعداً موفقیت بزرگی داشت.

Music was a very good song.

موزیک آهنگ خیلی خوبی بود

I think that was in the 1990s, late 1990s.

فکر می کنم در دهه 1990، اواخر دهه 1990 بود.

It may have even been the early 2000.

حتی ممکن است اوایل سال 2000 باشد.

I remember that one. That was a very good piece of music.

آن یکی را به یاد دارم. این یک قطعه موسیقی بسیار خوب بود.

But yes, Madonna has gone through a lot of changes,

اما بله، مدونا تغییرات زیادی را پشت سر گذاشته است،

but now appears that maybe she's gone a little bit too far.

اما اکنون به نظر می رسد که شاید او کمی زیاده روی کرده است.

Just a little bit.

فقط کمی.

And this is the subject we talked about and I couldn't believe it when I saw the picture, I thought,

و این همان موضوعی است که ما در مورد آن صحبت کردیم و من وقتی عکس را دیدم باورم نمی شد، فکر کردم،

no, no, that's not Madonna.

نه، نه، این مدونا نیست.

No, definitely. But it is.

نه قطعا اما آن است.

And I feel a little sad because of it.

و من به خاطر آن کمی غمگین می شوم.

But some people do grow old, grow old gracefully.

اما برخی از مردم پیر می‌شوند، با ظرافت پیر می‌شوند.

Mick Jagger is a good example.

میک جگر مثال خوبی است.

Yeah, he does look like like walnut.

آره، شبیه گردو است. یک

It's been pickled overnight, but it doesn't matter because I think people respect him for that.

شبه ترشی شده است، اما مهم نیست زیرا فکر می کنم مردم به این دلیل به او احترام می گذارند.

Even though he's had tons of health problems.

حتی اگر او مشکلات سلامتی زیادی داشته است.

He had I think he had open heart surgery a couple of years ago.

او فکر می کنم چند سال پیش جراحی قلب باز کرده بود .

I think that's the secret.

من فکر می کنم این راز است.

The people that have the longevity, longevity, people that carry you know,

افرادی که طول عمر، طول عمر دارند، افرادی که شما را حمل می کنند، می دانند،

they carry on for year after year after year are the people that don't keep change in their image.

آنها سال به سال ادامه می دهند، افرادی هستند که تغییر را در تصویر خود حفظ نمی کنند.

So, you know, Mick Jack has never changed his image.

بنابراین، می‌دانید، میک جک هرگز تصویر خود را تغییر نداده است.

He's Mick Jagger. He's always been Mick Jagger.

او میک جگر است. او همیشه میک جگر بوده است.

He's just got older.

او تازه پیر شده است.

Shirley Bassey is always been the same.

شرلی باسی همیشه همینطور بوده است.

Tom Jones has always been the same.

تام جونز همیشه همینطور بوده است.

I don't like Tom Jones now, but the people that if you keep changing your image

من در حال حاضر تام جونز را دوست ندارم، اما از افرادی که اگر مدام تصویر خود را تغییر دهید

all the time, people don't know who you are, so you then go out.

، مردم نمی دانند شما کی هستید، پس از آن بیرون می روید.

So I think that's what's happened to Madonna.

بنابراین من فکر می کنم این چیزی است که برای مدونا اتفاق افتاده است.

She's gone out of fashion because nobody knows who she is now.

او از مد افتاده است زیرا هیچ کس نمی داند او اکنون کیست.

But certain artists

اما هنرمندان خاصی

who stick with the same image but just keep going.

که به همان تصویر پایبند هستند اما به راه خود ادامه می دهند.

They might go in and out of fashion, but they'll come back, they'll fade away.

آنها ممکن است از مد بروند و از مد بیفتند، اما باز خواهند گشت، محو خواهند شد.

They come back again.

دوباره برمی گردند.

And I think you get more respect that way.

و من فکر می کنم شما از این طریق احترام بیشتری به دست می آورید.

Can I just say it's also about popular, popular culture.

فقط می توانم بگویم که این موضوع در مورد فرهنگ عامه و عامه نیز هست.

So in popular culture, if you want to stay in

بنابراین در فرهنگ عامه، اگر می خواهید در

popular culture, you have to keep changing your image and your style.

فرهنگ عامه بمانید، باید تصویر و سبک خود را مدام تغییر دهید.

Because people become so bored, they become fickle.

از آنجایی که مردم خیلی بی حوصله می شوند، بی ثبات می شوند.

It's a bit like being on YouTube one day.

کمی شبیه این است که یک روز در یوتیوب باشید.

You are the cock of the walk.

شما خروس پیاده روی هستید.

You are the biggest person around.

شما بزرگترین فرد اطراف هستید.

You are showing your your plumes

تو در حال نشان دادن پره هایت

to everyone and everyone thinks you're the greatest thing ever.

به همه هستی و همه فکر می کنند تو بهترین چیز هستی.

And then the following week you are a feather duster and that's it.

و سپس هفته بعد شما یک گردگیر پر هستید و تمام.

That's the world.

دنیا همین است.

So if you are trying to make it big anywhere, especially in show business,

بنابراین اگر می‌خواهید در هرجایی، به‌ویژه در کسب‌وکار نمایشی، آن را بزرگ کنید،

and you might describe this as show business, I'm not sure if you would,

و ممکن است این را به‌عنوان کسب‌وکار نمایشی توصیف کنید، مطمئن نیستم که این کار را انجام دهید،

but I think it is a type of show business being on YouTube and doing this.

اما فکر می‌کنم این یک نوع کسب‌وکار نمایشی است که در یوتیوب و این کار را انجام می‌دهید. .

So so I think I think you do have to keep changing or else you get left behind.

بنابراین من فکر می کنم که شما باید به تغییر ادامه دهید وگرنه عقب خواهید ماند.

Yes. But, you know, like Ozzy Osborne, he's never changed he's got the same image.

آره. اما، می دانید، مانند آزی آزبورن، او هرگز تغییر نکرده است و همان تصویر را دارد.

He's still viable.

او هنوز زنده است

He's still a yes.

او هنوز هم بله است.

But don't do drugs, kids.

اما بچه ها مواد مخدر نکنید.

Look at Ozzy Osborne.

به آزی آزبورن نگاه کنید.

Now, if you want to see the effects of a lifetime

حالا اگر می‌خواهید اثرات یک عمر

of drink and drugs on Ozzy Osborne, look, look at him now.

نوشیدنی و مواد مخدر را روی آزی آزبورن ببینید، همین حالا به او نگاه کنید.

Don't do it.

انجامش نده

I think if you if you want Constance celebrity

من فکر می‌کنم اگر می‌خواهید شهرت کنستانس

and constant attention, then, yes, you've got to change your image.

و توجه دائمی داشته باشید، پس، بله، باید تصویر خود را تغییر دهید.

But if you are prepared to keep going in and out of fashion but stay the same, then you know,

اما اگر آماده باشید که مدام وارد شوید و از مد خارج شوید اما همینطور بمانید، می‌دانید،

like, you know, you'll eventually and then you get lots of respect in your older age, don't you?

مثل، می‌دانید، در نهایت خواهید دید و بعد در سنین بالاتر احترام زیادی به دست خواهید آورد، اینطور نیست؟

Everybody respects Tom Jones.

همه به تام جونز احترام می گذارند.

Now, Shirley Bassey, there might not be Mick Jagger.

حالا، شرلی بیسی، شاید میک جگر وجود نداشته باشد.

There might not be as high profile as they used to be, but they because they've got older

ممکن است به اندازه قدیم از شهرت بالایی برخوردار نباشند، اما چون بزرگتر شده اند

and they've just carried on doing the same thing for so many years, they've now got respect.

و سال ها همین کار را ادامه داده اند، اکنون مورد احترام هستند.

Whereas

در حالی که

I'm not sure if Madonna has got respect.

من مطمئن نیستم که مدونا احترام داشته باشد یا خیر.

Well, I think she became well later.

خب فکر کنم بعدا خوب شد

She became a bit of a joke because of because of her romantic entanglements.

او به دلیل درگیری های عاشقانه اش کمی شوخی شد.

And then she started saying things and doing things.

و بعد شروع کرد به گفتن و انجام کارها.

And I think I think over the time she became

و فکر می‌کنم با گذشت زمان او

a little bit of a bit of a joke in the music industry.

در صنعت موسیقی به یک شوخی تبدیل شد.

So that can happen as well.

بنابراین این نیز می تواند اتفاق بیفتد. فکر می‌کنم

I suppose what it proves is sometimes you do have to be careful what you do

چیزی که ثابت می‌کند این است که گاهی اوقات شما باید مراقب باشید که چه می‌کنید

and what you say as well, the choices you make so

و چه می‌گویید، انتخاب‌هایی که انجام می‌دهید تا

they can have big repercussions.

بتوانند عواقب بزرگی داشته باشند. کریستینا می گوید،

I suppose

فکر می کنم

we have to accept that time never stops, says Christina.

باید بپذیریم که زمان هرگز متوقف نمی شود.

You are.

You are right, Nick.

شما هستید.

حق با شماست نیک

Trump says, Don't buy drugs.

ترامپ می گوید مواد مخدر نخرید.

Become a pop star, and they give you them for free.

تبدیل به یک ستاره پاپ شوید و آنها آنها را به صورت رایگان به شما می دهند.

Do you agree with him?

آیا شما با او موافق هستید؟

I'm not sure if. No, that's not good advice.

مطمئن نیستم. نه، این توصیه خوبی نیست.

No one's offered us any free drugs yet.

هنوز کسی به ما داروی رایگان پیشنهاد نکرده است.

You know,

we saw very we noticed something very interesting the other day.

می دانید،

ما دیدیم که روز گذشته متوجه چیز بسیار جالبی شدیم .

We watched an interview by a sort of comedian

ما مصاحبه ای را از یک نوع کمدین

in America, didn't we, talking about drugs.

در آمریکا تماشا کردیم، نه، در مورد مواد مخدر صحبت می کردیم.

And he's probably

و او احتمالاً می

I would say it is late fifties, something like that, early sixties.

توانم بگویم اواخر دهه پنجاه است، چیزی شبیه به آن، اوایل دهه شصت.

No, I think no, he's certainly in his fifties.

نه، فکر می کنم نه، او مطمئناً پنجاه ساله است.

In his fifties, but he looks a lot older.

در پنجاه سالگی، اما او بسیار پیرتر به نظر می رسد.

So he's in such a he won't say who he is, but it matters

بنابراین او در چنین شرایطی است که نمی‌گوید کیست، اما مهم است

whether we say or not because you can see his videos publicly.

که بگوییم یا نه زیرا می‌توانید ویدیوهای او را به صورت عمومی ببینید.

But I don't think he hides.

اما من فکر نمی کنم او پنهان شود.

He hides the fact that he likes drink and drugs. Yes.

او این واقعیت را پنهان می کند که نوشیدنی و مواد مخدر را دوست دارد. آره.

But the thing is, he's known for sort of drinking and smoking a lot on stage.

اما موضوع این است که او به نوشیدن مشروب و سیگار کشیدن زیاد روی صحنه شهرت دارد.

His act, his comedy act is very much been based around that.

عمل او، بازی کمدی او بسیار بر این اساس است.

But he said he'd never taken drugs ever before in his life.

اما او گفت که هرگز در زندگی خود مواد مخدر مصرف نکرده است.

Really.

واقعا

And in America now, in most parts of America, drugs

و اکنون در آمریکا، در اکثر نقاط آمریکا، مواد مخدر

now legal in the US, in the US.

اکنون در ایالات متحده، در ایالات متحده قانونی است.

So because it was made legal,

بنابراین چون قانونی شده بود،

he just thought he'd try it and.

فکر کرد که آن را امتحان کند و.

Now he's doing his shows, drugged up on marijuana.

حالا او دارد نمایش هایش را اجرا می کند، ماریجوانا مصرف کرده است.

He did this interview and he was clearly stoned out of his brain.

او این مصاحبه را انجام داد و به وضوح از مغزش خارج شد.

And and it occurred to us that,

و به ذهن ما خطور کرد که،

you know, making drugs legal has now cause

می دانید، قانونی کردن داروها اکنون باعث شده است که

somebody who never used to take drugs, to take drugs

کسی که هرگز مواد مخدر مصرف نکرده است، موادی مصرف کند که

like he's doing it, maybe lots of other people doing it, that can't be a good thing.

مانند او این کار را انجام می دهد، شاید بسیاری از افراد دیگر این کار را انجام می دهند، این نمی تواند چیز خوبی باشد.

The interesting thing was he started it in lockdown.

نکته جالب این بود که او آن را در قرنطینه شروع کرد.

So he said he was so bored in lockdown, he decided to try new things.

بنابراین او گفت که در قرنطینه بسیار حوصله اش سر رفته است، تصمیم گرفت چیزهای جدیدی را امتحان کند.

And one of them was was

و یکی از آنها

drugs, hard drugs. So

مواد مخدر بود، مواد مخدر سخت. بنابراین

it's some people take up painting.

برخی از افراد به نقاشی روی می آورند.

But he told me they live in a musical instrument, but he said he probably wouldn't have done it

اما او به من گفت که آنها در یک ساز موسیقی زندگی می کنند، اما او گفت که

if if it wasn't for the fact that it's now legal because he just thought, oh, I'll go

اگر به خاطر این واقعیت نبود که اکنون قانونی است، احتمالاً این کار را انجام نمی داد زیرا فقط فکر می کرد، اوه، من می روم

and buy them and try it, see what it's all about.

و آنها را می خرم و امتحانش کن ببین قضیه چیه

And now he's hooked on marijuana. Yes.

و حالا او به ماری جوانا گره خورده است. آره.

Well, there we go.

خوب، ما می رویم.

I mean, we're not we're not approving or anything of of it, but it is interesting.

منظورم این است که ما آن را تایید نمی کنیم یا چیزی از آن را تایید نمی کنیم، اما جالب است.

Thomas said he's going to do some space cake.

توماس گفت که می خواهد کیک فضایی درست کند.

That's what we're going to do and we will meet up.

این کاری است که ما می خواهیم انجام دهیم و با هم ملاقات خواهیم کرد.

Okay, I'm up for it.

خوب، من برای آن آماده هستم.

Mr. Dempsey, first of all, I have no idea what space cake is.

آقای دمپسی، اولاً من نمی دانم کیک فضایی چیست.

I'm I'm guessing it's it's it's sort of

من حدس می زنم که این یک نوع

drugs inside a cake.

مواد مخدر در داخل یک کیک است.

Okay, good.

باشه خوبه

That's what you can do. You can have marijuana that way.

این کاری است که شما می توانید انجام دهید. از این طریق می توانید ماری جوانا مصرف کنید.

You can smoke it or you can have it in food, can't you?

شما می توانید آن را دود کنید یا می توانید آن را در غذا داشته باشید، نمی توانید؟

Diary? Daria says Ozzy Osborne is 74.

دفتر خاطرات؟ داریا می گوید که آزی آزبورن 74 ساله است.

But no, the drugs aren't good because you haven't seen the state of him.

اما نه، داروها خوب نیستند زیرا شما وضعیت او را ندیده اید.

You can't even he can't even speak anymore.

شما حتی او نمی تواند دیگر حتی صحبت کند.

He just sort of

او فقط

or so no, that

یا نه، که

I don't think long term drug use is is a good idea.

فکر نمی کنم مصرف طولانی مدت مواد مخدر ایده خوبی باشد.

Hey, Mr. Steve.

هی، آقای استیو.

Something exciting to do now.

یک کار هیجان انگیز برای انجام در حال حاضر.

But you might have to stand slightly over there just a little bit.

اما ممکن است مجبور شوید کمی آن طرف بایستید فقط کمی.

Just shuffle slightly, because we're now going to witness history being made.

فقط کمی به هم بزنید، زیرا اکنون شاهد ساختن تاریخ خواهیم بود.

History.

You know, a few days ago, the UK attempted

تاریخ. می

دانید، چند روز پیش، انگلیس تلاش کرد

to launch a satellite into space, but unfortunately, it didn't work very well, did it?

یک ماهواره به فضا پرتاب کند، اما متأسفانه، خیلی خوب کار نکرد، درست است؟

No, it was it was a slight disappointment.

نه، این یک ناامیدی جزئی بود.

We're trying to beat Elon Musk and Nasser yes, we were trying to outdo them. Yes.

ما در تلاشیم تا ایلان ماسک و ناصر را شکست دهیم، بله، ما سعی داشتیم از آنها پیشی بگیریم. آره.

When in fact, what we were doing, we were trying to beat Europe.

در واقع، کاری که ما انجام می‌دادیم، تلاش می‌کردیم اروپا را شکست دهیم.

But apparently Europe's had a space race since the 1970s, a space industry.

اما ظاهراً اروپا از دهه 1970 مسابقه فضایی داشت، یک صنعت فضایی.

So who we got?

We've got Virgin, haven't we?

پس کی گرفتیم؟

ما ویرجین را داریم، اینطور نیست؟

Well, they have to put it on the back of an aeroplane.

خوب، آنها باید آن را پشت یک هواپیما قرار دهند.

Virgin space. Yes.

فضای بکر. آره.

Well are those just random words.

خوب این کلمات تصادفی هستند.

What's his first name. Richard. Richard Branson.

اسم کوچک او چیست. ریچارد. ریچارد برانسون

He's got, he's got a virgin space or something.

او باید، او یک فضای بکر یا چیزی دیگر. به

It's called a company hasn't he.

آن یک شرکت می گویند نه او.

Well well that's his next thing because he stopped running trains.

خب، این کار بعدی اوست، زیرا او قطار را متوقف کرد.

So now instead he's going to launch Spaceship Race.

بنابراین اکنون در عوض او قصد دارد مسابقه سفینه فضایی را راه اندازی کند.

Anyway, it didn't work. It crashed into the sea.

به هر حال کار نکرد. به دریا سقوط کرد.

So today we are going to launch our own rocket into space.

بنابراین امروز ما قصد داریم موشک خود را به فضا پرتاب کنیم.

And this rocket we've decided to call it the the US

و این موشک را ما تصمیم گرفتیم که آن را برگزیت ایالات متحده

Brexit or the US, or should I say the UK Brexit.

یا ایالات متحده، یا باید بگویم برگزیت بریتانیا بنامیم.

So this, this lovely, lovely rocket.

پس این، این موشک دوست داشتنی و دوست داشتنی.

And you will see to the minutes on the launching pad, we're going to do a countdown as well.

و شما تا دقایق روی سکوی پرتاب خواهید دید، ما یک شمارش معکوس نیز انجام خواهیم داد.

We're going to launch it right now live on YouTube.

ما در حال حاضر آن را به صورت زنده در YouTube راه اندازی می کنیم.

So I hope you will enjoy this historic moment as Mr.

بنابراین امیدوارم که شما از این لحظه تاریخی به عنوان آقای

Steve and myself into the space race

استیو و من در مسابقه فضایی

with our UK Brexit rocket.

با موشک برگزیت بریتانیا لذت ببرید.

Are you ready?

اماده ای؟

I'm ready, Mr. Juncker.

من آماده ام، آقای یونکر.

Here we go then.

پس ما اینجا می رویم.

So countdown coming up now.

بنابراین در حال حاضر شمارش معکوس در راه است.

Ten, nine, eight, seven,

ده، نه، هشت، هفت، شش،

six, five, four, three, two,

پنج، چهار، سه، دو،

one, zero.

یک، صفر.

Oh. Another British space failure.

اوه شکست فضایی دیگر بریتانیا

We tried.

ما تلاش کردیم.

Well, at least task got higher than theirs.

خوب، حداقل وظیفه بالاتر از آنها بود. آیا

Were there any satellites on board?

ماهواره در هواپیما وجود داشت؟

There was no people on board.

هیچ انسانی در کشتی نبود.

It was just a test because there were several satellites on board that Richard Branson rocket.

این فقط یک آزمایش بود زیرا چندین ماهواره روی موشک ریچارد برانسون وجود داشت.

I mean,

منظورم این است که می

you know, it looked a bit pitiful, didn't it?

دانید، کمی رقت انگیز به نظر می رسید، اینطور نیست؟ گمان میکنم

I suppose. I don't know.

. من نمی دانم.

I don't know what he was trying to do imagine all the work

نمی‌دانم او می‌خواست چه کار کند، تصور کنید این همه کار

that had gone into those satellites and then they all crashed into the sea.

روی آن ماهواره‌ها انجام شده و سپس همه آنها به دریا سقوط کرده‌اند.

Well, what about Ares? I was crashed as well.

خوب، آرس چطور؟ من هم تصادف کردم

And that was all lovely Rocket

و این همه موشک دوست داشتنی بود،

So I suppose in a way it's quite suitable

بنابراین فکر می‌کنم وقتی به آن فکر می‌کنید کاملاً مناسب است

that it crashed to the ground when you think about it, because let's face

که به زمین سقوط کند ، زیرا اجازه دهید با

it, Brexit has also crashed to the ground.

آن روبرو شویم، برکسیت نیز به زمین سقوط کرده است.

Mr. Juncker That's a very controversial subject.

آقای یونکر این موضوع بسیار بحث برانگیزی است.

It is very controversial. Please click away.

بسیار بحث برانگیز است. لطفا دور کلیک کنید.

Please don't complain.

لطفا شکایت نکنید

Please don't complain to YouTube and say, Oh, Mr.

لطفاً از یوتیوب شکایت نکنید و بگویید، اوه، آقای

Duncan said something about Brexit and I like Brexit.

دانکن چیزی در مورد برگزیت گفته و من از برگزیت خوشم می آید.

You know, he said, It's bad.

می دانی، گفت: بد است.

He take you off. Take him off YouTube.

او شما را پیاده می کند. او را از یوتیوب بردارید.

Mr. Steve is looking lovely today.

آقای استیو امروز زیبا به نظر می رسد.

Do you know why? Well, you look lovely every day.

میدونی چرا؟ خوب، شما هر روز دوست داشتنی به نظر می رسید.

Let's face it.

بیا با آن روبرو شویم.

They said who could who could not resist this?

گفتند کیست که نتواند در مقابل آن مقاومت کند؟

This chiselled chin, noble face.

این چانه اسکنه، صورت نجیب.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

Turn around. Look. No. Right round a couple of lights.

بچرخ. نگاه کن نه. درست دور چند چراغ.

That's our profile.

این پروفایل ماست

Look at who could who could not love that.

ببین چه کسی می تواند آن را دوست نداشته باشد.

That is a face that that launched a thousand ships.

این چهره ای است که هزار کشتی را به آب انداخت. بینی

Very noble,

بسیار نجیب،

lovely, noble nose.

دوست داشتنی، نجیب.

That's one way of putting it. I'm in charge.

این یکی از راه های قرار دادن آن است. من مسئول هستم.

Landed gentry here.

اشراف اینجا فرود آمد.

So that is what we're talking about today.

پس این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

We're talking about being rich. That's Mr. Steve.

ما در مورد ثروتمند بودن صحبت می کنیم. این آقای استیو است.

Yes, he looks rich.

بله، او ثروتمند به نظر می رسد.

I'm loaded and poor.

من باردار و فقیر هستم.

And that's me, of course, because.

و این من هستم، البته، زیرا.

Well, well, first of all I am poor.

خب اولا من فقیر هستم.

And the second thing is I came from a poor family.

و دومین چیز این است که من از یک خانواده فقیر آمدم.

I'm just a poor boy from a poor family.

من فقط یک پسر فقیر از یک خانواده فقیر هستم.

What sparing is life for my monstrosity?

زندگی برای هیولا من چه چیزی است؟

Easy come, easy go.

آسان بیا، آسان برو.

Will you let me go, Ishmael?

اجازه میدی برم اسماعیل؟

No, will not let you go. Who? Queen.

نه، شما را رها نمی کند. سازمان بهداشت جهانی؟ ملکه.

Sorry.

متاسف.

Is that queen?

آیا آن ملکه است؟

Yes, it is.

بله همینطور است.

We're referencing lots of songs here today.

ما امروز در اینجا به آهنگ های زیادی اشاره می کنیم.

We are.

ما هستیم.

I'm hoping today we will get a copyright strike at least two and it will be lovely.

امیدوارم امروز حداقل دو مورد اعتصاب حق نسخه برداری دریافت کنیم و دوست داشتنی باشد.

Today we are looking at a very interesting subject.

امروز به یک موضوع بسیار جالب توجه می کنیم.

We're looking at,

I think, have done really well today with these images.

فکر می‌کنم امروز با این تصاویر خیلی خوب کار کرده‌ایم.

Let me say

sorry, but I hate doing this.

ببخشید، اما من از انجام این کار متنفرم.

This Mr. Steve. So Mr.

این آقای استیو. پس آقای

Steve again, Mr..

استیو دوباره، آقای

Steve is is Lord snooty.

استیو لرد فضول است.

So that's Steve.

پس این استیو است.

He's rich and over there that's me.

او ثروتمند است و من آنجا هستم.

And look, I've got my little begging

و ببین، من التماس کوچولویم را دارم

and I want some more porridge.

و کمی فرنی دیگر می خواهم.

Please, sir, Can I have some more porridge?

خواهش می کنم، آقا، آیا می توانم کمی فرنی دیگر بخورم؟

No. Oh, it's not very nice, is it?

نه. اوه، خیلی خوب نیست، درست است؟

So unfortunately,

بنابراین، متأسفانه،

this is, you know, this is all just.

شما می دانید، این همه فقط درست است.

This isn't reality.

این واقعیت نیست

We're acting here, you know, I'm somebody who's wealthy.

ما اینجا بازی می کنیم، می دانید، من فردی ثروتمند هستم.

I'm Mr. Duncan isn't.

من آقای دانکن هستم، نیست.

Okay. You know, I think people have.

باشه. می دانید، من فکر می کنم مردم دارند.

You know what, Steve?

میدونی چیه، استیو؟

I think people have realised that after watching us for many,

فکر می‌کنم مردم متوجه شده‌اند که پس از تماشای ما برای چندین و

many weeks and months and years, I think they know

چند هفته، ماه‌ها و سال‌ها، فکر می‌کنم می‌دانند که

some of them might not.

ممکن است برخی از آنها ندانند.

They know that we we are definitely not rich.

آنها می دانند که ما قطعاً ثروتمند نیستیم.

We are we are £1,000,000 short of being millionaires.

ما 1000000 پوند برای میلیونر شدن کم داریم.

Well, no, that's a bit of an exaggeration anyway.

خوب، نه، به هر حال این کمی اغراق آمیز است.

Yes, we are, We are rich and poor.

بله، ما هستیم، ما ثروتمند و فقیر هستیم.

So when we talk about people being rich,

بنابراین وقتی در مورد افراد ثروتمند،

having money, there are many words we can use. Mr.

پول داشتن صحبت می کنیم، کلمات زیادی وجود دارد که می توانیم استفاده کنیم. آقای

Steve There are there are that you can say that a person well, you can say that the person is rich.

استیو مواردی وجود دارد که می توان گفت یک شخص خوب است، می توان گفت که آن شخص ثروتمند است.

They are a rich person, maybe a rich man or a rich woman.

آنها یک فرد ثروتمند هستند، شاید یک مرد پولدار یا یک زن ثروتمند.

And of course there are rich ladies around.

و البته خانم های پولدار در اطراف هستند.

I can think of at least two wealthy women.

من می توانم حداقل به دو زن ثروتمند فکر کنم.

Can you think of two wealthy women?

آیا می توانید به دو زن ثروتمند فکر کنید؟

The lady that wrote the Harry Potter books?

خانمی که کتاب های هری پاتر را نوشت؟

Yes, the lady.

بله خانم

I can't remember her name.

اسمش یادم نمیاد

J.K. Rowling. J.K., She's very wealthy.

J.K. رولینگ. J.K.، او بسیار ثروتمند است.

She's very, very wealthy.

او بسیار بسیار ثروتمند است.

The queen, of course, was very, very wealthy.

ملکه البته بسیار بسیار ثروتمند بود.

Oh, you mean living well, like J.K.

اوه، منظورت اینه که خوب زندگی کنی، مثل جی.کی.

Rowling. Yeah, that can be living like me. I can be dead

رولینگ. آره، این میتونه مثل من زندگی کنه من میتونم مرده باشم

on. I don't know what point

نمی‌دانم

being a rich, dead person is, though, because let's face it,

ثروتمند بودن و مرده بودن چه فایده‌ای دارد، زیرا اجازه دهید با آن روبرو شویم،

it's the money is not going to do anything for you.

این پول هیچ کاری برای شما انجام نمی‌دهد.

But yes, the queen, the queen of England,

اما بله، ملکه، ملکه انگلیس،

when she was alive, she was the richest woman in the world

زمانی که او زنده بود، او ثروتمندترین زن جهان

besides Jeff Bezos, his wife

به جز جف بزوس، همسرش بود،

because apparently she instantly became

زیرا ظاهراً زمانی که از جف طلاق گرفت، بلافاصله به

one of the wealthiest women in the world when she divorced Jeff.

یکی از ثروتمندترین زنان جهان تبدیل شد .

So when Jeff Bezos and his wife, I can't remember her name.

بنابراین وقتی جف بزوس و همسرش، نام او را به خاطر نمی آورم.

Is it is it Margaret?

آیا این مارگارت است؟

Is it is it Maggie?

مگی است؟

Margaret? Paula.

مارگارت؟ پائولا

Claire.

کلر

Susan, Susan, Jane, Jane, Sam

سوزان، سوزان، جین، جین، سام

And is it Mary?

و آیا این مری است؟

We don't know how. We don't care now. Well, I care.

ما نمی دانیم چگونه. الان برامون مهم نیست خوب، من اهمیت می دهم.

Well, she's alive.

خب او زنده است

Yeah, It would sound really good if I got it right.

آره، اگه درست متوجه بشم خیلی خوبه

Ahmed says hello. Ahmed.

احمد سلام می کند. احمد.

We thought in the UK everyone is affluent and loaded.

ما فکر می‌کردیم در بریتانیا همه ثروتمند و پربار هستند.

No, that is not the case.

نه، اینطور نیست.

It is not the case.

اینطور نیست.

Most people are not.

اکثر مردم اینطور نیستند.

But not.

اما نه.

They haven't got lots of money yet.

آنها هنوز پول زیادی نگرفته اند.

You know, there are lots and lots of poor people.

می دانید، افراد فقیر بسیار زیاد هستند.

It depends what you define as poor, of course.

البته بستگی دارد که شما چه چیزی را ضعیف تعریف کنید.

Well, that's what we're going to look at later.

خوب، این چیزی است که ما بعداً به آن خواهیم پرداخت.

Can I can I at this point mentioned are you going to talk

آیا می توانم در این مرحله که به آن اشاره کردم می توانم در

about the difference, Rich and wealthy? Yes.

مورد تفاوت، ثروتمند و ثروتمند صحبت کنید؟ آره.

But you can talk about it as well because you've made some notes, Mr.

اما شما می توانید در مورد آن نیز صحبت کنید، زیرا یادداشت هایی را یادداشت کرده اید، آقای

Snow. Can you believe it?

اسنو. می تونی باور کنی؟

This is how impressed I am today.

امروز چقدر تحت تأثیر قرار گرفتم.

I am prepared. Mr.

من آماده ام. آقای

Steve has made notes.

استیو یادداشت کرده است.

I've made notes because there is a difference. There is a difference.

من یادداشت کرده ام زیرا تفاوت وجود دارد. یه تفاوت وجود دارد.

So you can be rich, you can be Monnet

بنابراین شما می توانید ثروتمند باشید، می توانید مونه باشید

Some people might describe you as affluent,

برخی افراد ممکن است شما را به عنوان ثروتمند توصیف کنند که

not not to be confused with affluent.

نباید با ثروتمند اشتباه شود.

You've got to get that right.

شما باید آن را به درستی دریافت کنید.

Affluent is wealthy.

مرفه ثروتمند است.

Affluent is sewerage.

ثروتمند فاضلاب است.

Unless, of course, you've made all your money in sewerage, in which case you are.

البته مگر اینکه تمام پول خود را در فاضلاب به دست آورده باشید ، در این صورت شما هستید.

Thank you.

متشکرم.

Are affluent and affluent. Yes.

مرفه و مرفه هستند. آره.

You've become affluent from affluence. Yes.

شما از ثروتمندی ثروتمند شده اید. آره.

But most sewage

اما اکثر

farms are run by local councils are difficult to see.

مزارع فاضلاب توسط شوراهای محلی اداره می شوند، دیدن آنها دشوار است.

Anyone would make money out of it.

هر کسی از آن پول در می آورد.

I'm glad you are in the UK. I'm glad to clear that.

خوشحالم که در انگلستان هستید. من خوشحالم که آن را پاک کردم.

But you can make money from muck, can't you?

اما شما می توانید از گزند پول در بیاورید، اینطور نیست؟

You Gateway. You can make money from anything, but that's it.

دروازه شما. شما می توانید از هر چیزی درآمد کسب کنید، اما همین.

You know people like a scrap, somebody who owns a scrap yard and it's rubbish.

شما مردم را می شناسید که قراضه را دوست دارند، کسی که صاحب یک حیاط قراضه است و این زباله است.

You can make money from rubbish.

شما می توانید از زباله درآمد کسب کنید.

Muck and money are often quite well linked together actually.

پول و پول اغلب به خوبی با هم مرتبط هستند .

Muck, brass knocking brass.

لجن، برنج کوبیدن برنج.

But yeah, you can, people can make money from, from all sorts of things. Yes.

اما بله، شما می توانید، مردم می توانند از همه جور چیزها کسب درآمد کنند. آره.

So I think, I think any situation, whether it's a good situation or a bad situation,

بنابراین فکر می‌کنم، فکر می‌کنم هر موقعیتی، خواه یک وضعیت خوب یا بد، در

we saw it actually during the COVID

واقع در طول

lockdown for over two years

قرنطینه کووید برای بیش از دو سال شاهد آن بودیم

and lots of people were making money during that time.

و افراد زیادی در آن زمان درآمد کسب می‌کردند.

They were selling certain things, certain products, and they were becoming millionaires because of it.

آنها چیزهای خاصی را می فروختند، محصولات خاصی را می فروختند و به همین دلیل میلیونر می شدند.

And of course, millionaires became even richer

و البته، میلیونرها در آن زمان حتی ثروتمندتر شدند

during that time because they were also finding those things that they could sell

زیرا آنها همچنین چیزهایی را پیدا می کردند که می توانستند

during the coronavirus lockdowns.

در طول قرنطینه ویروس کرونا بفروشند.

So, Rich, you can be moneyed.

بنابراین، ثروتمند، شما می توانید پولدار شوید.

That's a very strange one, isn't it? Moneyed.

این خیلی عجیب است، اینطور نیست؟ پولدار.

Moneyed, yes.

پولدار، بله

But we do use that bit of an old fashioned word, probably, But we can use that.

اما ما از یک کلمه قدیمی استفاده می کنیم ، احتمالا، اما می توانیم از آن استفاده کنیم.

Yes, you might be affluent.

بله، شما ممکن است ثروتمند باشید.

And as Mr.

و همانطور که آقای

Steve mentioned earlier, we have the word wealthy here.

استیو قبلاً اشاره کرد، ما در اینجا کلمه ثروتمند را داریم.

But of course, wealth as as a state of being

اما البته، ثروت به عنوان یک حالت وجود

is something that can be defined in different ways. Yes.

چیزی است که می توان آن را به روش های مختلفی تعریف کرد. آره.

So do you want to mention that now? I will, yes. So

پس می خواهید به آن اشاره کنید؟ خواهم کرد، بله. بنابراین

people often use the word rich.

مردم اغلب از کلمه ثروتمند استفاده می کنند.

And I've noticed people have used here that word, King Charles is rich since Francesca.

و من متوجه شده ام که مردم اینجا از این کلمه استفاده می کنند، شاه چارلز از زمان فرانچسکا ثروتمند است.

Christina says Rishi CENAC He's rich.

کریستینا می گوید Rishi CENAC او ثروتمند است.

But the actual definition of rich, the difference between that and wealthy is that

اما تعریف واقعی ثروتمند، تفاوت بین آن و ثروتمند این است که

if you're rich, it means that you've got a high income and you spend lots of money.

اگر شما ثروتمند هستید، به این معنی است که درآمد بالایی دارید و پول زیادی خرج می کنید.

So you like buying all the nice things

بنابراین دوست دارید همه چیزهای خوبی را که دوست دارید بخرید

you like a big house, a big car, you like to show your wealth

یک خانه بزرگ، یک ماشین بزرگ، دوست دارید ثروت خود را نشان دهید

you are, but a rich person could well have lots of debt.

، اما یک فرد ثروتمند می تواند بدهی های زیادی داشته باشد.

They could be using their high income

آنها می توانند از درآمد بالای خود

to purchase all these expensive things,

برای خرید همه این چیزهای گران قیمت استفاده کنند

and they could actually be actually quite indebted.

و در واقع می توانند کاملاً بدهکار باشند.

And if they stop getting that income, they might suddenly become very poor.

و اگر دست از دریافت این درآمد بردارند، ممکن است ناگهان بسیار فقیر شوند.

So a rich person is somebody who

بنابراین یک فرد ثروتمند کسی است که

has lots of money because they've got a high income,

پول زیادی دارد، زیرا درآمد بالایی دارد،

but they're probably spending most of it on

اما احتمالاً بیشتر آن را صرف

luxury goods, let's put it that way.

کالاهای لوکس می‌کند، بگذارید اینطور بگوییم.

But someone who's wealthy, the definition of someone who's wealthy

اما کسی که ثروتمند است، تعریف کسی که ثروتمند است

is that they've got lots of money and they don't have many debts, if any debts,

این است که آنها پول زیادی دارند و بدهی های زیادی ندارند، اگر بدهی داشته باشند،

and that they tend to invest their money into things that

و تمایل دارند پول خود را در چیزهایی سرمایه گذاری کنند که

will grow in value in time.

ارزش آنها در زمان افزایش یابد. .

So they will put their money into property, they will put it into stocks and shares.

بنابراین آنها پول خود را در دارایی می گذارند، آن را در سهام و سهام می گذارند.

And that's really the difference.

و این واقعاً تفاوت است.

Someone who is rich has the ability to spend lots of money.

کسی که ثروتمند است این توانایی را دارد که پول زیادی خرج کند.

Someone who is wealthy, accumulates assets

کسی که ثروتمند است، دارایی ها را جمع می کند

and increases their wealth over time.

و به مرور زمان بر دارایی خود می افزاید.

And that's the difference.

So you would describe Prince Charles as wealthy.

و این تفاوت است.

بنابراین شما شاهزاده چارلز را ثروتمند توصیف می کنید.

You would describe Rishi Sunak and his wife as wealthy

شما می توانید ریشی سوناک و همسرش را به عنوان ثروتمند توصیف کنید

because they have

زیرا آنها

money tied up in property and investments.

پول در اموال و سرمایه گذاری دارند.

And even if they stop earning money from their regular job.

و حتی اگر از شغل معمولی خود دست از کسب درآمد بردارند.

So if he did wasn't a prime minister anymore, it wouldn't affect him in any way.

بنابراین اگر او دیگر نخست وزیر نبود، به هیچ وجه بر او تأثیر نمی گذاشت.

Prince Charles All the money is tied up

شاهزاده چارلز تمام پول

in property and shares and investments.

در اموال و سهام و سرمایه گذاری است.

They are wealthy and they are then passing that on generational wealth.

آنها ثروتمند هستند و سپس آن را به ثروت نسلی منتقل می کنند.

They call it by name.

به اسم صداش میکنن

When you then have enough money to pass it on to your children.

وقتی پول کافی برای انتقال آن به فرزندانتان دارید.

So so it's a bit like having a certain amount of money.

بنابراین کمی شبیه داشتن مقدار مشخصی پول است.

Then you put that money into things and then that just carries on generating money.

سپس شما آن پول را در چیزها قرار می دهید و سپس آن فقط به تولید پول ادامه می دهد.

It's almost like having your own money machine.

تقریباً مثل این است که ماشین پول خود را داشته باشید.

The money is just flying out of the machine. Yeah.

پول فقط از دستگاه خارج می شود. آره

So you start on the scale of people with money, you start, you're poor,

بنابراین شما در مقیاس افراد با پول شروع می کنید، شروع می کنید، فقیر هستید،

then you, then you sort of sort of average income, then you become rich.

سپس شما، سپس به نوعی درآمد متوسط ​​دارید، سپس ثروتمند می شوید.

And then if you're clever, you become wealthy because you invest that money.

و سپس اگر باهوش باشید، ثروتمند می شوید زیرا آن پول را سرمایه گذاری می کنید.

So that's interesting.

پس این جالب است.

You don't need to work then to get name.

برای بدست آوردن نام نیازی به کار نیست.

Yes that's interesting to look at that slide difference between a rich person.

بله، دیدن تفاوت اسلاید بین یک فرد ثروتمند جالب است.

Yes. And a wealthy person.

آره. و یک فرد ثروتمند

So so there is there is a difference.

بنابراین تفاوت وجود دارد.

And of course, on the surface, we will often judge a person as being rich.

و البته، در ظاهر، ما اغلب یک فرد را به عنوان ثروتمند قضاوت می کنیم.

We often don't use the word wealthy.

ما اغلب از کلمه ثروتمند استفاده نمی کنیم.

We often use the word rich.

ما اغلب از کلمه ثروتمند استفاده می کنیم.

For some reason, when you see a person who appears to have money,

به دلایلی، وقتی فردی را می بینید که ظاهراً پولدار است،

we often say, well, they must be they must be rich.

اغلب می گوییم خوب، حتماً باید پولدار باشد.

Yes, you can describe them as rich, but if you know that they've got a lot of property

بله، شما می توانید آنها را به عنوان ثروتمند توصیف کنید، اما اگر می دانید که آنها دارایی زیادی دارند

or a lot of investments, then you then you can use the word wealthy.

یا سرمایه گذاری های زیادی دارند، پس می توانید از کلمه ثروتمند استفاده کنید.

Wealthy is what you is what you're trying to achieve, what you want to attain.

ثروتمند همان چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش می کنید، چیزی است که می خواهید به آن برسید.

You don't have to work anymore in a job

دیگر لازم نیست در یک شغل کار کنید

in order to be able to enjoy life.

تا بتوانید از زندگی لذت ببرید.

Whereas a rich person is still got to it.

در حالی که یک فرد ثروتمند هنوز هم به آن دسترسی دارد.

So rich. This reason I do want to explain it again.

بسیار ثروتمند، بسیار غنی. به همین دلیل من می خواهم دوباره آن را توضیح دهم.

Yeah, I've already explained it.

آره قبلا توضیح دادم

Second, I've got to I've got to move on because we have about 15 of these.

دوم، من باید ادامه دهم زیرا ما حدود 15 مورد از اینها داریم.

So there are also slang terms we can use.

بنابراین اصطلاحات عامیانه ای نیز وجود دارد که می توانیم استفاده کنیم.

So, so informal ways of describing a person with money.

بنابراین، روش های بسیار غیررسمی برای توصیف یک فرد پولدار. می

We can say that they are wealthy, old.

توان گفت که آنها ثروتمند، قدیمی هستند.

I love that one well-heeled.

من آن یک پاشنه بلند را دوست دارم.

And I think it just refers to the fact they look,

و من فکر می کنم این فقط به این واقعیت اشاره دارد که آنها به نظر می رسند،

they look wealthy, they look rich, if you will.

ثروتمند به نظر می رسند، اگر بخواهید ثروتمند به نظر می رسند.

And they are a person who has lots of disposable

و آنها فردی هستند که درآمد قابل تصرف زیادی

income as well, or maybe money that they can spend without worrying too much about it.

نیز دارند، یا شاید پولی که می توانند بدون نگرانی در مورد آن خرج کنند.

Well-heeled His is one Mr.

پاشنه خوب او یکی است که آقای

Steve used loaded, loaded.

استیو از آن به صورت باردار استفاده کرد.

A person that loaded

شخصی که بارگیری می کند

just means they've got lots of money

فقط به این معنی است که پول زیادی دارد

that imagine a heavy load of something.

که بار سنگین چیزی را تصور می کند.

So the impression you're giving is they've got so much money

بنابراین تصوری که شما می‌دهید این است که آن‌ها آنقدر پول دارند

that they're way down with all this money.

که با این همه پول بسیار پایین آمده‌اند.

It could be, Yeah, they're loaded.

ممکن است، بله، آنها بارگیری شده اند.

It's just an expression people people use.

این فقط عبارتی است که مردم از آن استفاده می کنند.

I think they're loaded. Yes, it's a good one. Yes.

من فکر می کنم آنها بارگیری شده اند. بله، این یکی خوب است. آره.

And you might also describe a person, rich person

و همچنین ممکن است یک فرد، فرد ثروتمند

or a rich family as rolling in it.

یا یک خانواده ثروتمند را که در آن غلت می زند توصیف کنید.

They are rolling in money.

آنها در حال غلتیدن در پول هستند.

Yes. It's great because we've all seen those

آره. این عالی است زیرا همه ما

those film clips where

آن کلیپ‌های فیلم را دیده‌ایم که در آن

somebody emptied a pile of money onto the bed

شخصی انبوهی از پول را روی تخت خالی می‌کند

and they're rolling around in the money on the bed.

و آن‌ها در پول‌های روی تخت می‌چرخند.

Maybe they've just robbed bank, throwing it like confetti.

شاید آنها فقط بانک را سرقت کرده اند و آن را مانند آبنبات پرتاب کرده اند.

It's great rolling in money.

این خیلی خوب است که پول بیاورید.

It's often used.

اغلب استفاده می شود.

You often use that phrase and it's got a sort of a

شما اغلب از آن عبارت استفاده می‌کنید و نوعی

use with a sort of a jealous tone behind it.

کاربرد دارد و لحن حسادت آمیزی پشت آن وجود دارد.

They're rolling in it

آنها در آن غلت می زنند

or they're loaded. Yes.

یا در حال بارگیری هستند. آره.

Well, if there's one thing that being wealthy does, it makes other people just a little bit envious.

خوب، اگر یک چیز باشد که ثروتمند بودن انجام می دهد، باعث می شود دیگران کمی حسادت کنند.

And often, often wealthy people

و اغلب، اغلب افراد ثروتمند

don't show off their money.

پول خود را به نمایش نمی گذارند.

Rich people often show people who have got

افراد ثروتمند اغلب به افرادی نشان می دهند که

no, they often don't.

نه دارند، اغلب نمی کنند.

They often you maybe dress down a bit because they don't want people to know they've got the money.

آنها اغلب ممکن است کمی لباس بپوشید زیرا نمی خواهند مردم بدانند که پول دارند.

Yeah, lots of people, rich landowners, you might bump they might have a.

بله، بسیاری از مردم، صاحبان زمین های ثروتمند، ممکن است با آنها برخورد کنید.

The only reason you why you might know that they've got

تنها دلیلی که شما ممکن است بدانید که آنها

that they're wealthy is the accent in their voice and that's not they're driving a Ferrari.

ثروتمند هستند، لهجه صدای آنهاست و این به این دلیل نیست که آنها رانندگی فراری می کنند.

No Well you see that sort of outward show of wealth is often that's what rich people do.

نه خب، می بینید که نوعی نمایش ثروت بیرونی اغلب این کاری است که افراد ثروتمند انجام می دهند.

Or if somebody is just, well, wealth come into wealthy people do as well.

یا اگر کسی فقط است، خوب، ثروت به افراد ثروتمند نیز می رسد.

Yes, but celebrities, wealthy

بله، اما افراد مشهور،

celebrities are always literally, always

سلبریتی های ثروتمند همیشه به معنای واقعی کلمه، همیشه

showing what they have.

آنچه را که دارند نشان می دهند.

Well, yes, because that's part of the image. But they are wealthy.

خوب، بله، زیرا این بخشی از تصویر است. اما آنها ثروتمند هستند.

They're incredibly wealthy. They have their own empires.

آنها فوق العاده ثروتمند هستند. آنها امپراتوری های خود را دارند.

Some of them do. Yes.

برخی از آنها انجام می دهند. آره.

Anyway, moving on, we have the opposite.

به هر حال، ما برعکس داریم.

So this is mine now.

پس این الان مال منه

You are poor, you are broke,

تو فقیری، تو شکسته ای،

you are destitute, destitute.

تو بیچاره ای، بیچاره ای.

Not the other word. Destitute,

نه کلمه دیگر. فقیر،

penniless, impoverished.

بی پول، فقیر.

You are skint.

تو پوستی

That's a good one.

این یکی خوب است.

A lot of a lot of people will say that they've spent all of their salary for the month

بسیاری از مردم خواهند گفت که تمام حقوق یک ماه خود را خرج کرده‌اند

and now they are skint and maybe sometimes they have to borrow some money off another person.

و اکنون پوستشان کم شده است و شاید گاهی اوقات مجبور شوند مقداری پول از شخص دیگری قرض کنند.

So to be skint you are in the gutter.

بنابراین برای اینکه پوست شما در ناودان باشد.

In the gutter you have nothing, you have no money, you are needy.

در ناودان چیزی نداری، پول نداری، نیازمندی.

I think that's quite a good one, needy.

من فکر می کنم که بسیار خوب است، نیازمند.

So maybe you need help or you are in need of assistance or in need of some sort of support.

بنابراین ممکن است به کمک نیاز داشته باشید یا به کمک نیاز داشته باشید یا به نوعی حمایت نیاز داشته باشید.

And the one that a lot of people use

و چیزی که بسیاری از مردم

even now, In fact, we're using it more and more these days because there are a lot of people

حتی در حال حاضر از آن استفاده می کنند، در واقع، ما این روزها بیشتر و بیشتر از آن استفاده می کنیم زیرا افراد زیادی هستند

who are having to go to certain places

که مجبورند

to get food and to get support.

برای تهیه غذا و حمایت به مکان های خاصی بروند.

They are on the breadline. Yes.

آنها در خط نان هستند. آره.

On the bread line means you are having to go somewhere

در صف نان به این معنی است که شما مجبور هستید به جایی بروید

to pick up food for free

تا غذای خود را به صورت رایگان تهیه کنید،

because you can't afford to buy your own food.

زیرا توانایی خرید غذای خود را ندارید.

You are on the breadline. Yes. Yeah.

شما در خط نان هستید. آره. آره

Typically you'd use the word like broke. No, I'm.

به طور معمول از کلمه شکسته استفاده می کنید. نه من هستم.

I'm broke. Can you lend me a fiver?

من ورشکسته شده ام. آیا می توانید به من یک پنج عدد قرض بدهید؟

You would use that in that kind of or you would tend to

شما می توانید از آن در این نوع استفاده کنید یا

if you need to borrow some money of somebody, say, okay, can you get me some money?

اگر نیاز به قرض گرفتن مقداری پول از کسی داشته باشید، به این کار تمایل پیدا می کنید، بگویید، خوب، می توانید مقداری پول برای من بگیرید؟

I'm broke.

من ورشکسته شده ام.

It just means you've run out of money and you probably can't borrow

این فقط به این معنی است که پول شما تمام شده است و احتمالاً نمی توانید وام بگیرید

because you've probably over borrowed before and broken skint.

زیرا احتمالاً قبلاً بیش از حد قرض کرده اید و پوست شما شکسته است.

It can be used sort of interchangeably company

می توان آن را به جای یک شرکت استفاده کرد،

So you're broke and you are skin tight.

بنابراین شما شکسته اید و پوستتان تنگ است.

Yeah, I'll get paid next week.

آره هفته دیگه حقوق میگیرم

But I'm running out of money. I'm skint.

اما پولم تمام می شود. من پوستم

Can you just let me ten quid to go and buy some, some petrol for my car.

می توانی به من اجازه دهی تا بروم و مقداری بنزین برای ماشینم بخرم.

If you're in the gutter it probably means you've lost everything.

اگر در ناودان هستید احتمالاً به این معنی است که همه چیز را از دست داده اید.

Even your home. Yes. Yes.

حتی خانه شما آره. آره.

So you might be living, living on the streets or you might be homeless

بنابراین ممکن است زندگی می کنید، در خیابان ها زندگی می کنید یا ممکن است بی خانمان باشید

or you might be looking for a place to stay destitute.

یا ممکن است به دنبال جایی برای فقیر بمانید.

You are literally you are literally out on the street.

شما به معنای واقعی کلمه هستید شما به معنای واقعی کلمه در خیابان هستید.

And we often say in the gutter.

و ما اغلب در ناودان می گوییم.

Destitute is the same thing.

مستضعف هم همین است.

It means you haven't got any way to live.

یعنی هیچ راهی برای زندگی نداری

So these are terms I think, of course, it's worth mentioning that there are

بنابراین فکر می کنم اینها اصطلاحاتی هستند، البته شایان ذکر است که

there is a line of poverty now in this country.

اکنون در این کشور خط فقر وجود دارد.

You are seeing lots of people going to places where they have to.

شما افراد زیادی را می بینید که به مکان هایی می روند که مجبور هستند.

They have to pick up food because they can't afford to buy any food.

آنها مجبورند غذا بردارند زیرا توانایی خرید هیچ غذایی را ندارند.

We called them food banks here.

ما اینجا آنها را بانک مواد غذایی می نامیم.

So it's not a bank that keeps money.

بنابراین این بانک نیست که پول را نگه می دارد.

It's a bank that has food and they give it to those who are in need.

بانکی است که غذا دارد و به نیازمندان می دهند.

And that's here

و این اینجا

in one of the wealthiest countries in the world.

در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است.

And we have food banks around the area.

و ما بانک های مواد غذایی در اطراف منطقه داریم.

There is one not far from here.

یکی از آنها نه چندان دور از اینجا وجود دارد.

Did you know that, Steve?

No, no.

آیا می دانستی استیو؟

نه نه.

This is at least one, maybe even two, not far away from here.

این حداقل یک، شاید حتی دو است، نه چندان دور از اینجا.

It's like, oh, they're dressed like this and see if I can get some food.

مثل این است که اوه، آنها اینگونه لباس پوشیده اند و ببینند آیا می توانم غذا بیاورم.

Well, that would be a bit cruel, wouldn't it, really? But.

خوب، این کمی بی رحمانه خواهد بود، اینطور نیست؟ ولی.

But the problem is, people are abusing food banks in this country.

اما مشکل اینجاست که مردم از بانک های مواد غذایی در این کشور سوء استفاده می کنند.

There's a lot of people that go them that probably can afford to buy food.

افراد زیادی هستند که به آنها مراجعه می کنند و احتمالاً توانایی خرید غذا را دارند.

They've got a house, they've got Internet, but

آنها خانه دارند، اینترنت دارند، اما

they're going there just to pick up because nobody's really asking you any question.

فقط برای تحویل گرفتن به آنجا می روند زیرا واقعاً هیچ کس از شما سؤالی نمی پرسد.

But I think you do have to prove that you're claiming support or something.

اما من فکر می کنم شما باید ثابت کنید که ادعای حمایت یا چیزی را دارید.

So you have to be on welfare to to be able to use a food bank.

پس برای اینکه بتوانید از بانک مواد غذایی استفاده کنید باید در رفاه باشید.

Yeah.

So I'm not sure how how well they check that anyway.

آره

بنابراین من مطمئن نیستم که به هر حال چقدر خوب آن را بررسی می کنند.

But anyway, yes.

اما به هر حال، بله.

And Paul, of course, is a relative term, isn't it?

و پل، البته، یک اصطلاح نسبی است، اینطور نیست؟

Because people we've often discussed this way,

از آنجایی که درباره افرادی که اغلب به این صورت صحبت کرده‌ایم،

people can describe themselves

مردم می‌توانند خود را

as poor in this country, but what does poor mean to them?

فقیر در این کشور توصیف کنند، اما فقیر برای آنها چه معنایی دارد؟

In the UK, poor might mean that they can't.

در بریتانیا، فقیر ممکن است به این معنی باشد که نمی توانند.

Yeah, they might still have a house, they might still have food,

بله، آنها ممکن است هنوز خانه داشته باشند، ممکن است هنوز غذا داشته باشند،

but they might not be able to afford a car, for example,

اما ممکن است نتوانند مثلاً ماشین بخرند،

or whereas you go to other countries

یا در حالی که شما به کشورهای دیگر

like in Africa or other very poor countries, poor to them

مانند آفریقا یا سایر کشورهای بسیار فقیر می روید، فقیر بودن برای آنها به این

means that they just haven't even got anywhere

معنی است که آنها حتی جایی

to live, that they're starving.

برای زندگی ندارند، که از گرسنگی می میرند.

It's a very relative term.

این یک اصطلاح بسیار نسبی است.

I think a lot of people in in what we would describe as poor countries would look at people in this country

من فکر می‌کنم بسیاری از مردم در کشورهایی که ما آن را کشورهای فقیر توصیف می‌کنیم، به مردمی در این کشور

that describe as poor and think that they were actually quite well-off. Yes.

که فقیر توصیف می‌کنند نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند که در واقع از وضع مالی خوبی برخوردارند. آره.

So it's a relative thing.

پس یک امر نسبی است.

You're comparing yourself to other people in the same area that you're living in.

شما خود را با افراد دیگر در همان منطقه ای که در آن زندگی می کنید مقایسه می کنید

But, you know, if you.

.

Yeah, I mean, a lot of people can't afford a car and they might describe themselves as poor,

بله، منظورم این است که بسیاری از مردم نمی توانند ماشین بخرند و ممکن است خودشان را فقیر توصیف کنند،

but they might have lots of food, might have a a house, they might have a job,

اما ممکن است غذای زیادی داشته باشند، ممکن است خانه داشته باشند، ممکن است شغل داشته باشند،

but they don't perceive themselves as having enough.

اما خودشان را فقیر تصور نمی کنند. داشتن کافی

Well, a good example, of course might be a person who has a house.

خوب، یک مثال خوب، البته ممکن است شخصی باشد که خانه دارد.

They live in a house, they have a house.

آنها در یک خانه زندگی می کنند، یک خانه دارند.

They they can afford to heat the house,

آنها می توانند خانه را گرم کنند،

but they might not have all of the luxury items that other people have.

اما ممکن است تمام وسایل لوکسی که دیگران دارند را نداشته باشند.

They might not have a big screen TV, they might not have high speed Internet,

آنها ممکن است تلویزیون صفحه بزرگ نداشته باشند، ممکن است اینترنت پرسرعت نداشته باشند،

they might not have a car or maybe their car is old

ممکن است ماشین نداشته باشند یا ماشینشان قدیمی است

and they they might describe themselves as being poor,

و ممکن است خودشان را فقیر توصیف کنند،

even though they have relative comfort, the things that they don't have

حتی اگر راحتی نسبی داشته باشند، چیزهایی که دارند. نداشتن

are the things that

چیزهایی هستند که

they feel that they are missing out on or they lack.

احساس می کنند آنها را از دست می دهند یا ندارند.

And I suppose in this country there are a lot of people who moan

و من گمان می کنم در این کشور افراد زیادی وجود دارند که

about having hard lives

از داشتن زندگی سخت

or living in poverty when in fact they don't live in poverty.

یا زندگی در فقر ناله می کنند در حالی که در واقع در فقر زندگی نمی کنند.

It's an exaggeration. So I think it does happen.

این یک اغراق است. بنابراین فکر می کنم این اتفاق می افتد.

Yes, it's relative. I mean, my mother.

بله نسبی است. یعنی مادرم

But I mean, if you go back even to this country,

اما منظورم این است که اگر حتی به این کشور برگردی، می‌دانی

you know, a couple of generations, people growing up, then just

، چند نسل، آدم‌هایی که بزرگ شده‌اند، آن‌وقت منظورم این است که

I mean, you had enough money just to be able to buy food and keep a roof over your head.

آنقدر پول داشتی که بتوانی غذا بخری و سقفی بالای سرت بگذاری.

Not many people had more than that.

افراد زیادی بیش از این نداشتند.

So my mother often laughs at people who describe themselves as poor

بنابراین مادرم اغلب به افرادی که خود را فقیر توصیف می‌کنند می‌خندد،

because compared to what you know, it was normal to grow up that way.

زیرا در مقایسه با آنچه شما می‌دانید، طبیعی بود که به این شکل بزرگ شوید.

Most people were like that.

اکثر مردم اینطور بودند.

You didn't own your own house, you rented it off somebody

شما صاحب خانه خود نبودید، آن را از کسی اجاره کردید

and you would just be having enough money,

و فقط پول کافی خواهید داشت،

maybe just living from one week to the next.

شاید فقط از یک هفته به هفته دیگر زندگی کنید.

So this is it.

Well, as I said my background, my family, we did not have much money.

خوب پس اینه.

خب، همانطور که گفتم سابقه من، خانواده ام، ما پول زیادی نداشتیم.

I remember how much my father used to earn because sometimes I would see the wage slip,

یادم می‌آید که پدرم چقدر حقوق می‌گرفت، چون گاهی اوقات دستمزد را می‌دیدم،

so I would see how much it got.

بنابراین می‌دیدم چقدر می‌شود.

And it was always shocking. And we never had any money.

و همیشه تکان دهنده بود. و ما هیچ وقت پول نداشتیم.

We always we were always just slightly behind everything.

ما همیشه همیشه کمی از همه چیز عقب بودیم.

And so any money that we did borrow and we had to borrow money as well,

و بنابراین هر پولی که قرض می‌کردیم و مجبور می‌شدیم پول قرض می‌کردیم،

we had to pay it back with with some very strange interest rates

مجبور بودیم آن را با نرخ‌های بسیار عجیب و غریب

over a period of and we're not talking huge amounts of money.

در یک دوره بازپرداخت می‌کردیم و در مورد مقادیر زیادی پول صحبت نمی‌کنیم.

Mr. Steve Sometimes it was maybe £70 or £80 we would borrow that

آقای استیو گاهی اوقات شاید 70 یا 80 پوند بود که

just so we could pay maybe onto the bills or buy food.

فقط برای اینکه بتوانیم قبض ها را پرداخت کنیم یا غذا بخریم، قرض می کردیم.

So it wasn't for luxury items, it was just so

بنابراین برای وسایل لوکس نبود، فقط برای این بود که

we could survive for another two or three weeks or another month.

بتوانیم دو یا سه هفته یا یک ماه دیگر زنده بمانیم.

And quite often we would have people knocking on the door

و اغلب اوقات ما با مردمی روبرو می‌شویم که

after money and we used to all hide

بعد از پول در را می‌کوبند و همه ما پنهان می‌شویم

and, make sure no one saw us.

و مطمئن می‌شویم که کسی ما را نمی‌بیند.

So. So that's a taste of mine, my life.

بنابراین. پس این طعم زندگی من است.

Ginger says.

زنجبیل می گوید.

Hello, Mr. and Mrs. Save.

سلام آقا و خانم سیو.

It's a very good subject you're talking about today.

موضوع بسیار خوبی است که امروز درباره آن صحبت می کنید.

Thank you.

متشکرم.

When you've got Palmira to thank for that, because it was Palmira last week.

وقتی باید از پالمیرا تشکر کنید، چون هفته گذشته پالمیرا بود.

That is Palmira on today. Yes.

امروز پالمیرا است. آره.

All right.

خیلی خوب.

It was Palmira that suggested that we do a subject on this.

این پالمیرا بود که پیشنهاد داد موضوعی در این مورد انجام دهیم.

So here we are with it.

بنابراین در اینجا ما با آن هستیم.

Yeah, And it was a very good suggestion.

آره و پیشنهاد خیلی خوبی بود

So feel free to to give suggestions as well if you wish to cover any particular subjects.

بنابراین اگر می‌خواهید موضوعات خاصی را پوشش دهید، می‌توانید پیشنهاداتی را نیز ارائه دهید.

Moving on to lessons.

حرکت به سمت درس ها

So we're going to go through these quickly because we are running out of time.

بنابراین ما به سرعت از طریق این موارد عبور خواهیم کرد زیرا زمان ما در حال اتمام است.

Wealth can be gained,

می توان ثروت به دست آورد،

you can gain wealth and of course you can lose wealth.

می توان ثروت به دست آورد و البته می توان ثروت را از دست داد.

So wealth can be gained and it can also be lost.

بنابراین می توان ثروت به دست آورد و همچنین می توان آن را از دست داد.

You become wealthy

ثروتمند می شوی

you become bankrupt.

ورشکسته می شوی.

You lose your money.

شما پول خود را از دست می دهید.

Maybe if you put your money into things that are perhaps foolish.

شاید اگر پولتان را روی چیزهایی بگذارید که احمقانه هستند.

And let's face it, a lot of people these days are putting their money into places where they should not.

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، بسیاری از مردم این روزها پول خود را در جاهایی قرار می دهند که نباید.

I am, of course, talking about cryptocurrency, things like that

البته من در مورد ارز دیجیتال صحبت می کنم، چیزهایی مانند آن

that don't actually exist in the real world As such.

که در واقع در دنیای واقعی وجود ندارند.

They're not they're not things that are tangible, but people are putting their money into it

آن‌ها چیزهای ملموس نیستند، اما مردم پول خود را صرف آن می‌کنند

and realising that their money just vanishes into thin air.

و متوجه می‌شوند که پولشان در هوا ناپدید می‌شود.

It just disappears.

فقط ناپدید می شود.

So you can become wealthy, you can become bankrupt or broke.

بنابراین می توانید ثروتمند شوید، می توانید ورشکست شوید یا شکست بخورید.

Yes, if you're bankrupt, it means even the bank

بله، اگر شما ورشکسته باشید، به این معنی است که حتی بانک به

won't lend you any money

شما پولی وام نمی دهد،

because you've got yourself into so much debt.

زیرا شما خود را درگیر بدهی های زیادی کرده اید.

Because debt is a big problem around the world, because most countries around

از آنجا که بدهی یک مشکل بزرگ در سراسر جهان است، زیرا اکثر کشورهای

the world have never, never had so much debt at the moment.

جهان هرگز، هرگز این همه بدهی در حال حاضر نداشته اند.

So they you know, it's a big problem with interest rates going up at the moment.

بنابراین آنها می دانید، این یک مشکل بزرگ با افزایش نرخ بهره در حال حاضر است.

I think it's fair to say that debt is a necessary evil.

من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم بدهی یک شر ضروری است.

It is. But of course, at the moment

این است. اما البته، در حال حاضر

a debt can be very useful

یک بدهی می تواند بسیار مفید باشد

because if it wasn't for debt, most people would never own their own home.

زیرا اگر بدهی نبود، اکثر مردم هرگز صاحب خانه خود نمی شدند.

Because if you had to save up enough money, it would take

زیرا اگر مجبور باشید به اندازه کافی پول پس انداز کنید،

you probably 30 years to save up enough money to buy a house outright.

احتمالاً 30 سال طول می کشد تا پس انداز کافی برای خرید یک خانه داشته باشید.

So banks lending your money

بنابراین بانک ها پول شما را

to to purchase a house.

برای خرید خانه وام می دهند.

And also businesses, of course, have to borrow money

و همچنین کسب و کارها، البته، باید پول قرض کنند،

because that's how they start up.

زیرا به این ترتیب راه اندازی می شوند.

And then they that business becomes successful and they can pay the loan back, etc..

و بعد آن کسب و کار موفق می شود و می توانند وام را پس بدهند و غیره.

But if a business goes wrong or

اما اگر تجارتی خراب شود یا

then you owe all this money, it's like if you've bought a house with a mortgage

این همه پول بدهکار باشید، مثل این است که خانه ای با رهن خریده اید

and you've overstretched yourself a bit too much and you lose your job,

و زیاده روی کرده اید. کمی بیش از حد و کار خود را از دست می دهید،

you can't afford to pay the mortgage, you might go bankrupt.

نمی توانید وام مسکن را پرداخت کنید، ممکن است ورشکست شوید.

And it's always a risk and it depends on

و این همیشه یک ریسک است و بستگی به

how much risk you're willing to take on board.

میزان ریسکی دارد که شما مایل به انجام آن هستید.

So so these days, banks will lend money,

بنابراین، این روزها، بانک ها وام می دهند،

but they are a little more wary.

اما آنها کمی محتاط تر هستند.

They they might be described as sticklers

ممکن است آنها را به عنوان افرادی که

for for your for for the money that you might have

برای پولی که ممکن است داشته باشید

or whether you are able to pay that money back.

یا قادر به بازپرداخت آن پول هستید، به عنوان دلبندان برای شما توصیف کنند.

Palmira makes a good point here.

پالمیرا در اینجا به نکته خوبی اشاره می کند.

I think she made that earlier as well, that a lot of people are slaves

فکر می‌کنم او قبلاً این را هم گفته بود، که بسیاری از مردم برده

of fashionable things.

چیزهای مد روز هستند.

And you're right, because we are, aren't

و حق با شماست، چون ما هستیم، آیا

we bombarded by advertising,

ما توسط تبلیغات بمباران نمی‌شویم، تبلیغاتی

which is trying to get you to buy things

که می‌خواهند شما را به خرید کالا وادار کنند

and and a lot of advertising is

و تبلیغات زیاد این است که

they don't just tell you about the product they are putting in this lifestyle.

آنها فقط در مورد محصولی که در این سبک زندگی ارائه می‌کنند به شما نمی‌گویند. .

If you buy this thing, you will have this wonderful lifestyle.

اگر این چیز را بخرید، این سبک زندگی فوق العاده را خواهید داشت.

Everyone will envy you.

همه به شما حسادت خواهند کرد.

And we watch car adverts, don't we?

و ما تبلیغات ماشین را تماشا می کنیم، اینطور نیست؟

Always annoys me car adverts and the people driving

همیشه من را آزار می دهد تبلیغات ماشین و افرادی که

the cars are always looking very smug and it's like they're racing off this system.

ماشین ها را می رانند همیشه بسیار از خود راضی به نظر می رسند و انگار در حال مسابقه دادن با این سیستم هستند.

Everybody. This is one of Mr.

همه این یکی از

Steve's common complaints.

شکایات رایج آقای استیو است.

Anyway, we've got to move on. Steve.

به هر حال، ما باید ادامه دهیم. استیو

Yes, So yes, but it's a good point that people become slaves to, fashion

بله، بله، اما این نکته خوبی است که مردم برده شیک پوشی و شیک پوشی، مادی گرایی و

and to fashionable things and to and to into materialism and that you keep

مادی گرایی می شوند و شما مدام

borrowing money to do to get that lifestyle that all your friends and family see.

پول قرض می کنید تا به آن سبک زندگی که همه دوستان و خانواده تان می بینند برسید.

And you've got to maintain that.

و شما باید آن را حفظ کنید.

And of course, if you lose your job, that's when you get into problems okeydokey.

و البته، اگر شغل خود را از دست بدهید، آن موقع است که با مشکل okeydokey مواجه می شوید.

And you might be born into wealth.

و ممکن است در ثروت به دنیا بیایید.

Now, I think this is an interesting one because there are people who make their own money,

حالا، فکر می‌کنم این موضوع جالبی است، زیرا افرادی هستند که خودشان پول در می‌آورند،

but there are also people who are born into wealth at the moment.

اما افرادی هم هستند که در حال حاضر در ثروت به دنیا می‌آیند.

A lot of people are making comments about I think it's the daughter of of the Getty Empire.

بسیاری از مردم در مورد من فکر می کنم که دختر امپراتوری گتی است نظر می دهند.

You said you remember John Paul Getty.

گفتی که جان پل گتی را به یاد می آوری.

Yes, very, very wealthy man.

بله، مرد بسیار بسیار ثروتمندی.

But he became a recluse later in life because he realised that money

اما او بعداً در زندگی یک گوشه نشین شد زیرا متوجه شد که پول

got him nowhere.

او را به جایی نمی رساند.

He was one of the richest people in the world.

او یکی از ثروتمندترین افراد جهان بود.

His family hated him.

خانواده اش از او متنفر بودند.

He treated them like like animals he treated them really badly.

او با آنها مانند حیوانات رفتار می کرد که با آنها واقعاً بد رفتار می کرد.

And he took pleasure in watching them all fight with each other.

و از تماشای مبارزه همه آنها با یکدیگر لذت می برد.

And one of his, I think, is his daughter or granddaughter has

و یکی از او، فکر می کنم، دختر یا نوه اش است که

now has now become an activist for saving the planet.

اکنون به یک فعال برای نجات کره زمین تبدیل شده است.

And she's now putting a lot of that money into these protests

و او اکنون مقدار زیادی از آن پول را صرف این اعتراضات می‌کند،

that are happening in, this country where people are sticking their fingers to the roads

این کشوری که مردم انگشتان خود را به جاده‌ها می‌چسبانند

and or throwing tins of tomato soup over priceless paintings.

و یا قوطی‌های سوپ گوجه‌فرنگی را روی تابلوهای گران‌قیمت می‌اندازند.

So a lot of that money is coming from one of the Getty's

بنابراین مقدار زیادی از آن پول از یکی از

relatives, one I think it's the granddaughter.

اقوام گتی می آید، یکی که فکر می کنم نوه است.

It might be the daughter, but she's using a lot of that money because feels guilty,

ممکن است دختر باشد، اما او از پول زیادی استفاده می‌کند، زیرا احساس گناه می‌کند،

because, of course, the Getty family

زیرا، البته، خانواده گتی

became wealthy from oil, from

از نفت ثروتمند شدند، از

drilling for oil what she should do, though,

حفاری برای نفت چه کاری باید انجام دهد، هرچند،

instead of instead of funding protests that really are going to achieve nothing,

به‌جای تامین مالی اعتراضات به هیچ چیز نمی رسد،

she should put that money into research in order

او باید این پول را صرف تحقیق کند

to find develop new technologies that will enable us to take our dependency away from oil.

تا فناوری های جدیدی را پیدا کند که ما را قادر می سازد وابستگی خود را به نفت از بین ببریم.

Yes, that's what she should do, because people gluing themselves

بله، این کاری است که او باید انجام دهد، زیرا مردم

to roadsides just to insulate houses,

فقط برای عایق بندی خانه ها خود را به کنار جاده ها می چسبانند،

which she's going to not do anything

که او هیچ کار

measurable in helping the planet CO2 emissions.

قابل اندازه گیری برای کمک به انتشار CO2 سیاره انجام نخواهد داد.

She should put the money into helping research into into into new forms of power.

او باید این پول را صرف کمک به تحقیقات در زمینه اشکال جدید قدرت کند.

Why didn't you buy it? Why didn't she buy wind farm?

چرا نخریدی؟ چرا مزرعه بادی نخرید؟

See, I So can I can I just say I have a theory

ببینید، من می توانم فقط بگویم که یک نظریه دارم

that that is exactly what she's doing.

که دقیقاً همان کاری است که او انجام می دهد.

I have a theory.

من یک نظریه دارم.

But what you find sometimes with people who have money, they will they will hedge their bets.

اما چیزی که گاهی اوقات با افرادی که پول دارند پیدا می کنید، آنها شرط های خود را پوشش می دهند.

Or maybe they will spread their money not just in one place, but in more than one place.

یا شاید آنها پول خود را نه فقط در یک مکان، بلکه در بیش از یک مکان پخش کنند.

And this is why many, many multi-millionaires and billionaires,

و به همین دلیل است که بسیاری از مولتی میلیونرها و میلیاردرها،

especially in the United States, they will give money

به ویژه در ایالات متحده،

to both political parties.

به هر دو حزب سیاسی پول می دهند.

And I think that's it might seem like a strange thing to do,

و من فکر می‌کنم این ممکن است کار عجیبی به نظر برسد،

but I think it's pretty clever because whoever wins

اما فکر می‌کنم این کار بسیار هوشمندانه است، زیرا هر کسی که در انتخابات پیروز شود،

the election will be in your debt.

مدیون شما خواهد بود.

And I think that's fantastic.

و من فکر می کنم که فوق العاده است.

So if I was a multi-millionaire and I money

بنابراین اگر من یک مولتی میلیونر بودم و

to the conservatives and also the liberals or the

به محافظه‌کاران و همچنین لیبرال‌ها یا

Democrats, so you have Republicans and Democrats.

دموکرات‌ها پول می‌دادم، شما جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها دارید.

So wealthy people are giving money to both parties.

بنابراین افراد ثروتمند به هر دو طرف پول می دهند.

And I think that's brilliant because then you're you're kind of hedging your bets.

و من فکر می‌کنم که عالی است زیرا در این صورت به نوعی شرط‌های خود را پوشش می‌دهید.

You are making sure that whatever happens, you win, you will win anyway.

شما مطمئن هستید که هر اتفاقی بیفتد، شما برنده هستید، به هر حال برنده خواهید شد.

In reality, you shouldn't be able to do that at all.

در واقع، اصلاً نباید بتوانید این کار را انجام دهید.

You shouldn't be able to fund these parties anyway.

به هر حال شما نباید بتوانید به این احزاب کمک مالی کنید.

That's another debate.

این بحث دیگری است.

That's another feature set in that country.

این ویژگی دیگری است که در آن کشور تنظیم شده است.

Instead of a silver spoon which is born with a silver spoon in your mouth.

به جای یک قاشق نقره ای که با یک قاشق نقره ای در دهان شما متولد می شود.

Yes, you use word golden cradle.

بله، شما از کلمه گهواره طلایی استفاده می کنید.

You go, Oh, so you were born in a golden cradle? Yes.

تو برو، اوه، پس در گهواره ای طلایی به دنیا آمدی؟ آره.

The silver spoon in your mouth.

قاشق نقره ای در دهان شما

Born into a golden cradle.

در گهواره ای طلایی به دنیا آمد.

You didn't have a gold golden cradle in your mouth. Yeah.

تو گهواره طلایی تو دهنت نداشتی. آره

It means that your family have generational wealth. Yes.

یعنی خانواده شما دارای ثروت نسلی هستند. آره.

Which they were able to pass State

که آنها توانستند از ایالت عبور کنند که

just expanding you.

فقط شما را گسترش می داد.

Yeah.

A person who create their own wealth,

آره

کسی که ثروت خود را خلق می کند،

they create their self-made wealth.

ثروت خودساخته خود را خلق می کند.

And I have to say, I'm going to say it now.

و من باید بگویم، من آن را در حال حاضر می گویم.

I admire people

من افرادی را تحسین می کنم

who do things in life that are and I would say they are impressive.

که کارهایی را در زندگی انجام می دهند و می توانم بگویم که تاثیرگذار هستند.

And I think a person who is self-made as a wealthy person who has wealth,

و من فکر می کنم فردی که خودساخته به عنوان یک فرد ثروتمند است که دارای ثروت است،

I'm always impressed by, I have to say, because what you find

من همیشه تحت تاثیر قرار می گیرم، باید بگویم، زیرا آنچه شما اغلب می یابید این

quite often is these people come from quite modest backgrounds.

است که این افراد از پس زمینه های کاملاً متوسطی آمده اند.

Maybe their family did not have much money, but they are able to

شاید خانواده آنها پول زیادی نداشته باشند، اما آنها می توانند از

to climb the ladder and they maybe they form their own business.

نردبان بالا بروند و شاید کسب و کار خود را تشکیل دهند.

They put lots of effort and work into it.

آنها تلاش زیادی می کنند و برای آن کار می کنند.

So a person who creates their own wealth is a person

بنابراین شخصی که ثروت خود را خلق می کند شخصی است

who can be referred to as self-made.

که می توان از او به عنوان خودساخته یاد کرد.

Yes, self-made millionaire, somebody who started from nothing.

بله، میلیونر خودساخته، کسی که از هیچ شروع کرد.

And of course, that's very common in America.

و البته، این در آمریکا بسیار رایج است.

People that when there was a lot of immigration

مردمی که وقتی در اواخر قرن گذشته مهاجرت زیادی وجود داشت،

at the turn of the last century,

a lot of people from Europe went to America and a lot of them

افراد زیادی از اروپا به آمریکا رفتند و بسیاری از آنها از هیچ

made a lot of money

پول زیادی به دست آوردند

by from nothing

and developing their own businesses and becoming wealthy that way.

و تجارت خود را توسعه دادند و از این طریق ثروتمند شدند.

Yeah, you can't become you can only become wealthy unless you

بله، شما نمی توانید تبدیل شوید، فقط می توانید ثروتمند شوید، مگر اینکه

unless you're born into it or you become

در آن متولد شوید یا

successful in business, you can't become you don't get

در تجارت موفق شوید، نمی توانید تبدیل شوید، نمی توانید

you don't get rich by starting your own business.

با راه اندازی کسب و کار خود ثروتمند شوید.

You only get rich by working for somebody else.

شما فقط با کار کردن برای شخص دیگری ثروتمند می شوید.

You get wealthy by becoming successful in business. Yeah.

شما با موفقیت در تجارت ثروتمند می شوید. آره

So you can work for a company and receive a wage or a salary and become rich.

بنابراین می توانید در یک شرکت کار کنید و دستمزد یا حقوق بگیرید و ثروتمند شوید.

So you can if you have a good job.

بنابراین اگر شغل خوبی دارید می توانید.

Anyway, moving on a, wealthy person might be described as minted.

به هر حال، حرکت بر روی یک فرد ثروتمند را می توان به عنوان ضرب شده توصیف کرد.

I love this one.

من این یکی را دوست دارم.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

Minted a person who is minted.

ضرب شده شخصی که ضرب شده است.

They are they have all the money they need and more so they are wealthy.

آنها تمام پول مورد نیاز خود را دارند و بیشتر ثروتمند هستند.

They are minted.

ضرب می شوند.

You might say that that person has so much money.

ممکن است بگویید که آن شخص پول زیادی دارد.

I always imagine that there was a famous movie.

من همیشه تصور می کنم که یک فیلم معروف وجود دارد.

Do you remember the movie with

آیا فیلم با دونالد داک را به خاطر دارید

Donald Duck?

؟

And he had he had an uncle, Scrooge McDuck.

و او یک عمو داشت، اسکروج مک داک.

Oh, somebody mentioned that. Oh, I see. Yeah, I remember.

اوه، یکی به آن اشاره کرد. اوه می فهمم. آره یادمه

There's a great scene where they dive into all of this gold

یک صحنه عالی وجود دارد که در آن آنها به تمام این طلاها شیرجه می زنند

and they swim around in the gold, the gold coins.

و در طلاها، سکه های طلا، شنا می کنند.

And I think that's a great that's a great scene,

و من فکر می کنم این یک صحنه عالی است،

John, because just, just because you can't do it.

جان، زیرا فقط، فقط به این دلیل که شما نمی توانید آن را انجام دهید.

You went, you you break all your bones.

تو رفتی، تمام استخوان هایت را شکستی.

Franchesca says.

فرانچسکا می گوید.

So Scrooge McDuck, is he richer, wealthy?

پس اسکروج مک داک، آیا او ثروتمندتر است؟

I haven't seen the film, so I don't know.

من فیلم را ندیده ام، پس نمی دانم.

But it's based on the Christmas Carol. Oh, I see.

اما بر اساس سرود کریسمس است. اوه می فهمم.

So the whole story is based on the Christmas carol.

بنابراین کل داستان بر اساس سرود کریسمس است.

It's just the Disney version, but it's brilliant.

این فقط نسخه دیزنی است، اما فوق العاده است.

And Scrooge had his own business, so I would say he was probably wealthy, so he had a lot of money.

و اسکروج کسب و کار خودش را داشت، بنابراین می توانم بگویم که احتمالاً ثروتمند بود، بنابراین پول زیادی داشت.

He didn't spend much.

Of course, that was part of the character, but

خیلی خرج نکرد.

البته این بخشی از شخصیت بود، اما

he had his own business, so I'm guessing he was probably and he had property.

او کسب و کار خودش را داشت، بنابراین حدس می‌زنم احتمالاً بوده و دارایی بوده است.

So yeah, well, that would be the phrase I would use there.

بنابراین بله، خوب، این عبارتی است که من در آنجا استفاده خواهم کرد.

Because you gave it all away, didn't he?

چون تو همه چیز رو دادی، نه؟

He did. So the next one.

او انجام داد. پس بعدی

So had a person who makes their own money

بنابراین فردی بود که خودش پول در می آورد

and now we have wealth that is inherited

و اکنون ما ثروتی داریم که ارثی است

and we often refer to this as old money.

و اغلب از آن به عنوان پول قدیمی یاد می کنیم.

I love that expression.

من آن بیان را دوست دارم.

So when a person comes from old money, it means it's inherited,

پس وقتی شخصی از پول قدیمی می آید، یعنی ارثی است،

or they have old money, it means their family was wealthy.

یا پول قدیمی دارد، یعنی خانواده اش ثروتمند بوده است.

Maybe the parents died and then they left their son or daughter, or maybe they split the money

شاید پدر و مادر مردند و سپس پسر یا دختر خود را ترک کردند ، یا شاید آنها پول را تقسیم کردند

and they all become wealthy from from money that they've inherited

و همه آنها از پولی که به ارث برده اند ثروتمند شوند

so they can be wealthy from other people's money.

تا بتوانند از پول دیگران ثروتمند شوند.

And we often call that old money.

و ما اغلب به آن پول قدیمی می گوییم.

Yes, you might say he or she comes from old money.

بله، ممکن است بگویید او از پول قدیمی آمده است. برای مثال،

They were born into it, like King Charles, for example. Yes.

آنها مانند شاه چارلز در آن متولد شدند . آره.

For anybody that's got it.

برای هر کسی که آن را دریافت کرده است.

Yeah, right. Yeah, exactly.

بله درسته. بله دقیقا.

That's a very good example, Steve. Yes.

این یک مثال بسیار خوب است، استیو. آره.

They say they're wealthy, but they haven't made it themselves.

آنها می گویند که ثروتمند هستند، اما خودشان به آن دست نیافته اند.

It's old money, the implication being that they haven't

این پول قدیمی است، مفهوم آن این است که آنها

really made any money themselves, not just inherited it and

واقعاً خودشان پولی به دست نیاورده‌اند ، نه فقط آن را به ارث برده‌اند و به

carried on spending it that way

این شکل خرج کرده‌اند

to be in the money.

تا در پول باشند.

So these are now phrases we're looking at to be in the money.

بنابراین اینها عباراتی هستند که ما به دنبال پول هستند.

Maybe you gain a large amount of money suddenly, maybe win a lot of money.

شاید به طور ناگهانی مقدار زیادی پول به دست آورید ، شاید پول زیادی به دست آورید.

You are in the money.

شما در پول هستید.

You are suddenly wealthy.

شما ناگهان ثروتمند می شوید.

I mean the money.

منظورم پوله

I mean the money to to

منظورم این است که پول به انجام

did It did

آن انجام شد

because the opposite we do the opposite of the last of the previous one.

زیرا برعکس ما برعکس آخرین مورد قبلی را انجام می دهیم.

The previous one, the new money.

قبلی، پول جدید.

Well I suppose I suppose new money is is kind of.

خب من فکر می کنم من فکر می کنم پول جدید یک نوع است.

Yes. Suggested that it would be new money if you make it yourself.

آره. پیشنهاد کرد که اگر خودتان آن را بسازید، پول جدیدی خواهد بود.

Yes, that's right.

بله درست است.

Started a business.

یک کسب و کار راه اندازی کرد.

That's it.

Old money is. You've inherited new money. Is it.

خودشه.

پول قدیمی است. شما پول جدیدی به ارث برده اید. آیا آن است.

You've made it yourself.

خودت درستش کردی

He's had a business and he made it yourself.

او یک تجارت داشته و خودش آن را ساخته است.

And often it's it's a bit used in a snobbish way, isn't it,

و غالباً کمی به شکلی اسنوبی استفاده می شود ، اینطور نیست،

If somebody said, Oh, that's new money, It's often used

اگر کسی بگوید، اوه، این پول جدید است، اغلب استفاده می شود

and it's often used in a snobbish way to indicate that, Oh, they've only just come into the money,

و اغلب به روشی اسنوبی استفاده می شود تا نشان دهد، اوه، آنها تازه آمده اند می‌دانی، آنها

you know, they've just, you know, it's often snobbish, like old money is perceived

فقط می‌دانند، می‌دانی، غالباً اسنوب است، مثل اینکه پول‌های قدیمی

as being actually, I hate to say this, Steve, but I think it's the other way round.

واقعاً به نظر می‌رسد، من از گفتن این حرف متنفرم، استیو، اما فکر می‌کنم برعکس است.

I think if you get the money without trying, I think the one they look down

فکر می‌کنم اگر پول را بدون تلاش به دست آورید، فکر می‌کنم کسی که از تحقیر به او نگاه می‌کنند

on, but a self-made person is always is always revered.

، اما یک فرد خودساخته همیشه مورد احترام است.

But in social circles I'm talking about in social circles, people that have already got

اما در محافل اجتماعی که من در محافل اجتماعی در مورد آنها صحبت می کنم، افرادی که قبلاً

lots of wealth will look down on people who have just acquired the wealth.

ثروت زیادی داشته اند به افرادی که به تازگی ثروت را به دست آورده اند نگاه تحقیر آمیز خواهند داشت.

It's almost like we've already got the wealth.

تقریباً مثل این است که ما قبلاً ثروت را بدست آورده ایم.

Okay. Yeah, you might be.

باشه. بله، ممکن است شما باشید.

You might be right.

ممکن است حق با شما باشد.

You can use that difference in in, in perception. Yes.

شما می توانید از این تفاوت در درک استفاده کنید. آره.

I think if you're in social circles, this is often it's often shown on films.

من فکر می کنم اگر در محافل اجتماعی هستید، این اغلب در فیلم ها نشان داده می شود.

It somebody that that suddenly gets successful in business tries to join a golf club

این کسی که ناگهان در تجارت موفق می شود سعی می کند به یک باشگاه گلف بپیوندد

and they're they're very loud and extravagant

و آنها بسیار پر سر و صدا و ولخرجی

and showy and it's you know, people are looking down on them,

و خودنمایی هستند و می دانید، مردم به آنها نگاه می کنند،

Oh, that's new money or that you wish as well.

اوه، این پول جدید است یا شما می خواهید خوب.

Some people don't like that

برخی از مردم آن را دوست ندارند

so. Well, it's true.

. خوب، این درست است.

Well, yes, Apparently in the United States,

خب، بله، ظاهراً در ایالات متحده،

a lot of golf clubs, a lot of country clubs won't accept Jewish people.

بسیاری از باشگاه های گلف، بسیاری از باشگاه های کشور یهودیان را نمی پذیرند.

It's very strange, Rich, to in the lap of luxury.

خیلی عجیب است، ریچ، در دامان لوکس بودن.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

If you live in the lap of luxury.

اگر در دامان تجمل زندگی می کنید.

So imagine lying in someone's lap.

پس تصور کنید در دامان کسی دراز کشیده اید.

Now imagine that you are resting on top of a pile of money with your head.

حالا تصور کنید که با سرتان روی یک انبوه پول استراحت می کنید.

So maybe your pillow Steve is made of money.

پس شاید بالش استیو شما پولی است.

Yes. You've just got lots of luxurious things.

آره. شما فقط چیزهای لوکس زیادی دارید.

You've got probably silk sheets.

احتمالا ملحفه های ابریشمی دارید.

You've probably got a room

احتمالاً اتاقی دارید

that is covered in wood.

که با چوب پوشیده شده است.

Everything is luxurious.

همه چیز لوکس است.

You've got the best soap, so you've got the best of everything,

شما بهترین صابون را دارید، پس بهترین ها،

the most expensive perfume and the most expensive jewellery.

گران ترین عطر و گران ترین جواهرات را دارید.

Maybe you have a servant, you are pampered.

شاید نوکر داری متنعم.

Maybe you have a butler. Yes.

شاید شما یک ساقی دارید. آره.

I think you would be a good butler.

من فکر می کنم شما یک ساقی خوب خواهید بود.

You would be a very good manservant because you have that dignity.

شما خدمتگزار بسیار خوبی خواهید بود، زیرا شما این شأن را دارید.

Oh, no. I'm the landowner, Mr. Duncan.

وای نه. من مالک زمین هستم، آقای دانکن.

I don't have.

You know, I have people working for me.

من ندارم.

می دانید، من افرادی دارم که برای من کار می کنند.

What a fine. Yes, but there's somebody else.

چه خوبه بله، اما یک نفر دیگر وجود دارد.

What I find strange is you could fit into both of those things.

چیزی که به نظر من عجیب است این است که شما می توانید در هر دوی این موارد قرار بگیرید.

So I can imagine you as a butler as well like him.

بنابراین من می توانم شما را به عنوان یک ساقی مانند او تصور کنم.

Anthony Hopkins from Remains of the Day.

آنتونی هاپکینز از بازمانده های روز.

And that sort of character, very stoic with no emotion.

و این نوع شخصیت، بسیار رواقی و بدون احساس.

And he just he just carries out his duty and does what he.

و او فقط وظیفه خود را انجام می دهد و آنچه را که دارد انجام می دهد.

My Lord.

خدای من.

I think so. I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم. من هم اینچنین فکر میکنم.

You would be either you could be a very good landowner or, one of the gentry.

شما یا می توانید یک مالک زمین خیلی خوب باشید یا یکی از نجیب زاده ها.

That means a rich person, wealthy, or you could be a butler.

این به این معنی است که یک فرد ثروتمند، ثروتمند یا شما می توانید پیشخدمت باشید.

So I think you would fit into both of those okay.

بنابراین من فکر می کنم شما در هر دوی این موارد خوب هستید.

Characters.

شخصیت ها.

Well That's interesting to see which way the cookie crumbles.

خوب این جالب است که ببینیم کوکی از چه طریقی خرد می شود.

And if you are poor,

و اگر فقیر باشی،

you live in poverty.

در فقر زندگی می کنی.

So to be in poverty, although as you rightly said, Steve,

بنابراین برای در فقر بودن، اگرچه همانطور که به درستی گفتی استیو،

I think poverty is often used

من فکر می کنم از فقر اغلب

incorrectly, especially in countries

به اشتباه استفاده می شود، به خصوص در کشورهایی

where there is a lot of wealth already.

که قبلاً ثروت زیادی وجود دارد.

And you might say that because you can't have a nice new car

و ممکن است بگویید چون نمی‌توانید یک ماشین جدید خوب داشته باشید

or maybe you have you can't afford to have streaming services

یا شاید ندارید، نمی‌توانید از پس خدمات استریم

like Netflix, that you are living in poverty because you can't afford to have those things.

مانند نتفلیکس برآیید، که در فقر زندگی می‌کنید زیرا نمی‌توانید آن چیزها را داشته باشید.

So I think yes, I think poor is quite a word

بنابراین فکر می‌کنم بله، فکر می‌کنم فقیر کلمه‌ای است

that covers many, many things.

که خیلی چیزها را پوشش می‌دهد.

I think yes, I think people from other countries that don't have such a generous state,

من فکر می کنم بله، من فکر می کنم مردم کشورهای دیگر که چنین وضعیت سخاوتمندانه ای ندارند،

I mean, you know, in most developed

منظورم این است که می دانید، در اکثر کشورهای توسعه یافته

countries, most European countries, and in America, if you don't

، بیشتر کشورهای اروپایی، و در آمریکا،

if you lose your job, then there will be help from the government for at least for a short

اگر شغل خود را از دست بدهید، سپس حداقل برای مدت کوتاهی از دولت کمک خواهد شد

period of time to help you pay for your mortgage for your debts, to pay for your bills.

تا به شما کمک کند وام مسکن خود را برای بدهی های خود بپردازید، تا قبوض خود را بپردازید.

You will you know, it's means tested, but

شما متوجه خواهید شد، این معنی آزمایش شده است، اما

there will be somebody, whereas in other countries there'll be nothing.

کسی وجود خواهد داشت، در حالی که در کشورهای دیگر هیچ چیز وجود نخواهد داشت.

And, you know, you might have to sell everything. Yes.

و می دانید، ممکن است مجبور شوید همه چیز را بفروشید. آره.

So I know I said this year, I think it was last week or the week before, we were very lucky.

بنابراین می دانم که امسال گفتم، فکر می کنم هفته گذشته یا هفته قبل بود، ما خیلی خوش شانس بودیم.

And I always say this, I always put my hand on my heart and say

و من همیشه این را می گویم، همیشه دستم را روی قلبم می گذارم و می گویم که

I feel lucky to live in this country.

احساس خوشبختی می کنم که در این کشور زندگی می کنم.

There was never a day where I don't think, yeah I'm lucky.

هرگز روزی نبود که فکر نکنم، آره من خوش شانس هستم.

I'm lucky.

I think it's great, it's great, it's good.

من خوش شانسم. به

نظر من عالی است، عالی است، خوب است.

I'm very lucky to live in this country.

من خیلی خوش شانس هستم که در این کشور زندگی می کنم.

We have quite a good welfare system.

ما سیستم رفاهی کاملاً خوبی داریم.

We have a good health service sometimes.

ما گاهی اوقات یک سرویس بهداشتی خوب داریم.

Sometimes it works, sometimes it doesn't quite work.

گاهی اوقات کار می کند، گاهی اوقات کاملاً کار نمی کند.

So I do I feel I feel lucky.

بنابراین من احساس می کنم خوش شانس هستم.

I don't have many possessions, don't have jewellery.

من دارایی زیادی ندارم، جواهرات ندارم.

I wouldn't describe myself as a rich person, so

من خودم را به عنوان یک فرد ثروتمند توصیف نمی‌کنم،

but I still appreciate the things that I it could be a lot worse. Yes.

اما همچنان از چیزهایی که می‌توانم خیلی بدتر باشد، قدردانی می‌کنم. آره.

And the final one and I suppose this is the one that you mentioned earlier, Steve.

و آخرین و من فکر می کنم این همان چیزی است که قبلاً ذکر کردید، استیو.

Okay, middle class.

باشه طبقه متوسط

The middle class.

طبقه متوسط.

How would you define the middle class?

طبقه متوسط ​​را چگونه تعریف می کنید؟

Yes, it's I would I would define yeah.

بله، من می خواهم تعریف کنم بله.

As you put that you've got a comfortable life.

همانطور که شما می گویید که شما یک زندگی راحت دارید.

You've got a job that's earning

شما شغلی دارید که

an above average wage probably, or both.

احتمالاً دستمزد بالاتر از حد متوسط ​​دریافت می کند یا هر دو.

You and your partner are both working in both bringing wage into the house.

شما و شریک زندگی تان هر دو در آوردن دستمزد به خانه کار می کنید.

You're not earning a great deal of money.

شما پول زیادی به دست نمی آورید.

You're not living a rich lifestyle, but you're comfortable.

شما سبک زندگی غنی ندارید، اما راحت هستید.

So you probably own your own house.

بنابراین احتمالاً صاحب خانه خود هستید.

You probably have two children,

شما احتمالاً دو فرزند دارید،

you probably have a car, and

احتمالاً یک ماشین دارید و

you probably can buy a new car every three, three years.

احتمالاً می توانید هر سه، سه سال یک بار یک ماشین جدید بخرید.

You probably have a couple of holidays a year, maybe abroad, something like that.

شما احتمالاً سالی چند تعطیلات دارید ، شاید در خارج از کشور، چیزی شبیه به آن.

So you live a comfortable life.

بنابراین شما زندگی راحتی دارید.

You've got plenty of food.

شما مقدار زیادی غذا دارید.

As you say, you have holidays in your life.

همانطور که می گویید، در زندگی خود تعطیلات دارید.

You probably have a new car every three years,

شما احتمالا هر سه سال یک ماشین جدید دارید،

but not an expensive car, just an average sort of car

اما نه یک ماشین گران قیمت، فقط یک ماشین متوسط

that the middle class has, which didn't used to exist a hundred years ago.

که طبقه متوسط ​​دارد، که صد سال پیش وجود نداشت.

It was just rich people, very few and poor people.

فقط افراد ثروتمند، افراد بسیار کم و فقیر بودند.

And there was nobody in the middle.

و هیچ کس این وسط نبود.

Yeah.

So so it's interesting to know it was around three or 400 years

آره

بنابراین جالب است بدانید که حدود سه یا 400 سال

before things really changed.

قبل از اینکه همه چیز واقعاً تغییر کند بود.

So so it was very much set in in thousands of years. Yes.

بنابراین در هزاران سال بسیار شکل گرفت. آره.

Well well, I'm talking about sort of since since the arrival of a relative.

خوب، من در مورد از زمان ورود یکی از اقوام صحبت می کنم.

Yeah. Civilisation.

آره تمدن.

So So you can talk about the 1700s,

بنابراین شما می توانید در مورد 1700s،

1600s, 1500s, maybe.

1600s، 1500s، شاید صحبت کنید.

So there was always that just one line running

بنابراین همیشه وجود دارد که فقط یک خط در حال اجرا

right for the middle of all society have, have not.

درست برای وسط تمام جامعه وجود دارد، نه.

But nowadays there is something in the middle. Yes.

اما امروزه چیزی در این وسط وجود دارد. آره.

And they have, but they're not wealthy and they're not poor.

و دارند، اما نه ثروتمند هستند و نه فقیر.

They have and they survive and they have a comfortable life, as you said. Yes.

دارند و زنده می مانند و به قول شما زندگی راحتی دارند. آره.

And this the growth of the middle class started

و این رشد طبقه متوسط

particularly after the Second World War

به ویژه پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد،

when countries became

زمانی که کشورها

wealthier and wealthier because of industrialisation.

به دلیل صنعتی شدن ثروتمندتر و ثروتمندتر شدند.

It really industrialisation.

واقعا صنعتی شدن

It created the middle classes.

طبقات متوسط ​​را ایجاد کرد.

And but they've the middle classes have been suffering a lot

و اما آنها طبقات متوسط

in the last few decades, particularly in America,

در چند دهه گذشته رنج زیادی را متحمل شده اند، به ویژه در آمریکا،

because they're being taxed more and more

زیرا آنها بیش از پیش مالیات دریافت می کنند،

so they are having

بنابراین آنها

not such a comfortable time as they used to.

مانند گذشته اوقات راحتی ندارند.

They've been be described as a soft target.

آنها به عنوان یک هدف نرم توصیف شده اند.

Yes, because very poor people are protected

بله، زیرا افراد بسیار فقیر

against high taxes and very rich people.

در برابر مالیات های بالا و افراد بسیار ثروتمند محافظت می شوند.

Wealthy people find ways of avoiding to pay tax legal ways.

افراد ثروتمند راه هایی برای اجتناب از پرداخت مالیات راه های قانونی پیدا می کنند.

And so the people that have to pay for all the services, the health care,

بنابراین مردمی که باید برای همه خدمات، مراقبت‌های بهداشتی،

the welfare are the middle classes, and it's always the middle classes that suffer

رفاهی بپردازند، طبقات متوسط ​​هستند، و همیشه این طبقات متوسط ​​هستند که

when there are tax increases like we're going through at the moment.

وقتی مالیات‌ها افزایش می‌یابد، مانند ما در حال حاضر، آسیب می‌بینند.

We're going through a period certainly in this country where taxes are of it.

ما قطعاً در این کشور دوره‌ای را سپری می‌کنیم که در آن مالیات‌ها از آن استفاده می‌کنند. آیا تا به

Ever been so high since,

حال اینقدر بالا رفته اید،

what, 400?

چه چیزی، 400؟ می

You know, probably since before the Second World War or just after the Second World War.

دانید، احتمالاً از قبل از جنگ جهانی دوم یا درست پس از جنگ جهانی دوم.

Taxes of taxes have never been so high. Yes.

مالیات مالیات هرگز اینقدر زیاد نبوده است. آره.

The thing it's the middle classes that will suffer the most from that

چیزی که این طبقات متوسط ​​هستند که بیشترین آسیب را از آن خواهند دید،

because things are never if there's one thing I've learned about life is

زیرا همه چیز هرگز اینطور نیست، اگر یک چیز در مورد زندگی آموخته باشم این است که

things are never easy, but you might find yourself

همه چیز هرگز آسان نیست، اما ممکن است

in a situation where you are comfortable.

در موقعیتی قرار بگیرید که در آن راحت باشید.

You are neither rich or poor, but you are comfortable.

شما نه ثروتمند هستید و نه فقیر، اما راحت هستید.

You have a life that is there comfortably off.

شما زندگی راحتی دارید.

You wake up in a bed, you wake up in a house,

شما در یک تخت از خواب بیدار می شوید، در یک خانه بیدار می شوید،

you can have your breakfast and your meals.

می توانید صبحانه و وعده های غذایی خود را بخورید.

You might have to go to work, you might have to have two jobs.

ممکن است مجبور شوید سر کار بروید، ممکن است مجبور شوید دو شغل داشته باشید.

Some people do, and you have a comfortable life.

برخی از مردم این کار را می کنند و شما زندگی راحتی دارید.

Yes. And I suppose another fair thing to say is working

آره. و من گمان می‌کنم یک چیز منصفانه دیگر بگوییم این است که

class and middle class have kind of become the same thing, haven't they?

طبقه کارگر و طبقه متوسط ​​به یک شکل تبدیل شده‌اند، اینطور نیست؟

Because a lot of people would say that they are working in a job,

زیرا خیلی ها می گویند که در یک شغل کار می کنند،

but it's a well-paid job and maybe they are saving money and they are able to

اما این یک شغل با درآمد خوب است و شاید در حال پس انداز هستند و می توانند

to have property and then slowly move up the property ladder.

دارایی داشته باشند و سپس آرام آرام از نردبان ملک بالا بروند.

But they will still stay in that class level.

اما آنها همچنان در آن سطح کلاس خواهند ماند.

They will yes, they will go high and hopefully they won't sink down to the bottom.

آنها بله، آنها بالا خواهند رفت و امیدوارم که آنها به پایین فرو نروند.

Yes. But

آره. اما

anybody that's

هرکسی که

has got a job and is dependent on a job

شغلی دارد و

to service their lifestyle is always, of course, at risk of that lifestyle

برای خدمت به سبک زندگی خود به شغلی وابسته است، البته

taken away if they lose their job.

در صورت از دست دادن شغل خود، همیشه در معرض خطر حذف آن سبک زندگی است.

But yeah, the middle classes are talked about a lot.

اما بله، در مورد طبقات متوسط ​​زیاد صحبت می شود.

They're quite important for

آنها برای احزاب سیاسی بسیار مهم هستند که از

political parties to support them because quite often it's

آنها حمایت کنند زیرا اغلب این

the middle class people that will determine

افراد طبقه متوسط ​​هستند که تعیین می کنند

which party gets into power in the UK labour or

کدام حزب در بریتانیا به قدرت برسد یا به این

because depending on the tax rules and we always know

دلیل که بسته به قوانین مالیاتی و ما همیشه می دانیم که

when elections are coming because then suddenly all of these amazing promises

انتخابات چه زمانی در راه است، زیرا ناگهان همه از این وعده های شگفت انگیز

start flying around.

شروع به پرواز در اطراف.

Every politician is promising you of the wonderful things that you've always wanted,

هر سیاستمداری به شما وعده چیزهای شگفت انگیزی را می دهد که همیشه می خواستید،

lowering tax or lowering the cost of items that you buy in the supermarket.

کاهش مالیات یا کاهش هزینه اقلامی که در سوپرمارکت می خرید.

There's always something saying something.

همیشه چیزی هست که چیزی می گوید

Suddenly they can find that thing that they were

ناگهان می توانند آن چیزی را پیدا کنند که در

they weren't giving you when they were in power.

زمانی که در قدرت بودند به شما نمی دادند.

I love that.

من آن را دوست دارم.

So, Mr.

بنابراین، آقای

Steve, I think we have come to the end of the road.

استیو، فکر می کنم ما به پایان راه رسیده ایم.

Well, Mr.

Good, it's been delightful to.

خوب، آقای

خوب، لذت بخش بود.

Be here today to be part of your rich and poor lesson,

امروز اینجا باشید تا بخشی از درس فقیر و ثروتمند شما باشم،

and I'm now going to go off back to my stately home.

و من اکنون به خانه باشکوه خود باز خواهم گشت.

You're going to count your money.

پولت رو می شماری

I'm going to have a glass of port and I might have some caviar later as well.

من می روم یک لیوان پورت بخورم و ممکن است بعداً مقداری خاویار هم بخورم.

Steve is going back now to to count his his money.

استیو اکنون برمی گردد تا پول هایش را بشمارد.

Yes. This afternoon. Yes.

آره. امروز بعد از ظهر. آره.

That's your salary, by the way.

اتفاقاً این حقوق شماست.

That's my salary for today's lesson. I'll tell you what.

این دستمزد من برای درس امروز است. بهت میگم چیه

Go and treat yourself to something nice, Mr.

آقای

Duncan-Smith, by something pretty.

دانکن اسمیت برو و با یک چیز زیبا از خودت پذیرایی کن.

I'm like, I'm like one of those ladies of the night.

من مثل یکی از آن خانم های شب هستم.

Or maybe a kept man.

یا شاید یک مرد نگهدارنده.

If you've got a bra, I have to put it down the front of your bra.

اگر سوتین دارید، باید آن را جلوی سوتینتان بگذارم.

All I can say is, I wish this was real, but sadly,

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که ای کاش این واقعی بود، اما متأسفانه،

yeah, we know that it is not.

بله، ما می دانیم که اینطور نیست.

It is not real.

واقعی نیست.

It's just

این فقط

paper napkins. Unfortunately.

دستمال کاغذی است. متاسفانه

I wish it was real. Yes. Thank you, Steve.

کاش واقعی بود آره. متشکرم، استیو.

All right.

خیلی خوب.

Lovely to be here, Mr. Duncan.

خوشحالم که اینجا هستم، آقای دانکن.

And to take part in this lesson today.

و امروز در این درس شرکت کنم.

I hope you've enjoyed it. I hope you've learnt something.

امیدوارم از آن لذت برده باشید. امیدوارم چیزی یاد گرفته باشید

And I look forward to seeing you all again.

و من مشتاقانه منتظر دیدار مجدد همه شما هستم.

Maybe Wednesday.

Yes, I am back on Wednesday and I have a feeling Mr.

شاید چهارشنبه

بله، من چهارشنبه برگشتم و احساس می کنم آقای

Steve will be here as well.

استیو نیز اینجا خواهد بود.

I'll be looking for.

من به دنبال.

Yes, he will be back to his normal self, looking

بله، او به حالت عادی خود بازخواهد گشت،

as has your average middle class Brit.

مانند بریتانیایی متوسط ​​طبقه متوسط ​​شما.

An average middle class.

یک طبقه متوسط ​​متوسط.

Middle class. You.

طبقه متوسط. شما.

Which is fine, thank you, Mr. Steve.

خوب است، متشکرم آقای استیو.

There he goes.

آنجا می رود.

Mr. Steve is now leaving the building.

آقای استیو اکنون ساختمان را ترک می کند.

Well, is leaving the studio.

خوب استودیو را ترک می کند.

Did you enjoy it, Steve? Yes.

آیا از آن لذت بردی، استیو؟ آره.

I think Steve enjoyed it today

من فکر می‌کنم استیو امروز از آن لذت برد،

because he was able to to be to be Lourdes, Steve

زیرا توانست لوردس، استیو

and I think he really just like being Lord Steve.

و من فکر می‌کنم که او واقعاً دوست دارد لرد استیو باشد.

We might be getting snow.

ممکنه برف بباریم

Wouldn't that be amazing?

آیا این شگفت انگیز نخواهد بود؟

So hopefully, perhaps on Wednesday when we come and join you live

پس به امید خدا، شاید روز چهارشنبه که ما بیاییم و زنده به شما بپیوندیم

and hopefully you will be with us as well on Wednesday, maybe we will have snow on the ground.

و به امید خدا روز چهارشنبه نیز در کنار ما باشید، شاید برف روی زمین باشد.

We will have to wait and see what happens.

باید منتظر بمانیم و ببینیم چه می شود.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you very much for watching today.

از تماشای امروز شما بسیار سپاسگزارم.

It's been good and I hope you've enjoyed it.

خوب بود و امیدوارم لذت برده باشید

I hope it's been good for you.

امیدوارم براتون خوب بوده باشه

Back on Wednesday 2 p.m.

بازگشت چهارشنبه ساعت 2 بعد از ظهر

UK time and I will see you then.

وقت انگلستان است و من شما را می بینم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying thank you very much for watching me today.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که از اینکه امروز مرا تماشا کردید بسیار متشکرم.

I will see you again on Wednesday.

چهارشنبه دوباره میبینمت

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه اتفاقی می افتد.

Yes, you do. Stay healthy. Stay happy.

بله، شما انجام می دهید. سالم ماندن. شاد بمان.

Give me a thumbs up. Don't forget.

به من یک شست بالا بده فراموش نکنید.

So you like what I'm doing.

پس تو از کاری که من انجام می دهم خوشت می آید.

And of course,

و البته،

you know what's coming next.

شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do...

بله، شما ...

Ta ta for now.

تا تا در حال حاضر.