English Addict - 23rd OCTOBER 2024 🔴LIVE stream - 'Default' meaning - Chat Live & Learn English

It is autumn.

پاییز است.

Definitely. Without any doubt whatsoever.

قطعا. بدون هیچ شکی

We are having a beautiful autumn day here in the birthplace of the English language.

یک روز پاییزی زیبا را اینجا در زادگاه زبان انگلیسی سپری می کنیم.

You know where it is.

میدونی کجاست می

I know where it is.

دانم کجاست.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It is, of course, England.

البته انگلیس است.

Yeah.

آره

Hi everybody.

سلام به همه

This is Mr.

این آقای

Duncan in England. How are you today. Are you okay?

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری حالت خوبه؟

I hope so. Are you happy?

امیدوارم اینطور باشد. آیا شما خوشحال هستید؟

It is a big question.

سوال بزرگی است.

I know at the moment there are many reasons why people might not be happy.

من می دانم که در حال حاضر دلایل زیادی وجود دارد که باعث می شود مردم خوشحال نباشند.

But I do hope you have a smile on your face today.

اما امیدوارم امروز لبخندی بر لب داشته باشید.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

That's what it says down there, you see.

این چیزی است که آن پایین می گوید، می بینید.

And I talk about the English language.

و من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

I love English so much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

I love talking about it. Even now,

من عاشق صحبت در مورد آن هستم. حتی در حال حاضر،

at my late stage in life,

در اواخر زندگی ام،

I can still find words that I've never heard before or seen before.

هنوز هم می توانم کلماتی را پیدا کنم که قبلاً هرگز نشنیده ام و ندیده ام.

So it does seem strange that a person who speaks English as their first language can still find words

بنابراین عجیب به نظر می رسد که فردی که انگلیسی را به عنوان زبان اول خود صحبت می کند، هنوز هم می تواند کلماتی را پیدا کند

that they've never seen, will never heard before, and it is possible to do that.

که هرگز ندیده و نشنیده است، و انجام این کار ممکن است.

I think it would be a good idea.

فکر می کنم ایده خوبی باشد.

One week to look at some words that I didn't know existed, but then if I know about them,

یک هفته به برخی کلماتی که نمی‌دانستم وجود دارند نگاه کنم، اما اگر در مورد آنها بدانم، به

then that means that I already know they exist.

این معنی است که از قبل می‌دانم وجود دارند.

So that is the problem.

پس مشکل همینه

If you reveal something that is unknown, then how do you reveal it?

اگر چیزی را که ناشناخته است آشکار می کنید، پس چگونه آن را آشکار می کنید؟

Because it must already be known.

زیرا باید از قبل شناخته شده باشد.

It's a little bit like when people talk about secrets and things that are hidden.

کمی شبیه زمانی است که مردم در مورد رازها و چیزهایی که پنهان هستند صحبت می کنند.

Well, clearly they're not secrets and they are not hidden because people know about them.

خب، واضح است که آنها راز نیستند و پنهان نیستند زیرا مردم در مورد آنها می دانند.

So I always find those things we often see it on television, don't we?

بنابراین من همیشه چیزهایی را پیدا می کنم که اغلب آنها را در تلویزیون می بینیم، اینطور نیست؟

Secret hideaways, secret bunkers, secret places.

مخفیگاه های مخفی، پناهگاه های مخفی، مکان های مخفی.

Normally under a famous city such as London or Paris.

به طور معمول در زیر یک شهر معروف مانند لندن یا پاریس.

But of course, they're not secret because someone knows about it.

اما البته، آنها مخفی نیستند زیرا کسی در مورد آن می داند.

So from my point of view, and I know I'm being very fussy, I think a secret is something that is not known at all,

بنابراین، از دیدگاه من، و می‌دانم که بسیار پرحاشیه هستم، فکر می‌کنم راز چیزی است که اصلاً شناخته شده نیست،

or something that is hidden, especially something hidden away from view.

یا چیزی است که پنهان است، به‌ویژه چیزی که از دید پنهان است.

That means no one can see it.

یعنی هیچ کس نمی تواند آن را ببیند.

So if you do reveal a secret, maybe that secret is not a secret after all.

بنابراین اگر رازی را فاش کنید، شاید آن راز یک راز نباشد.

Hi to the live chat.

سلام به چت زنده

It's nice to see so many people here today I am here.

خوشحالم که این همه آدم را اینجا می بینم امروز که اینجا هستم.

I feel like

احساس می کنم

one of those market traders that you sometimes see when you walk around town.

یکی از آن تاجران بازاری هستم که گاهی وقتی در شهر قدم می زنید می بینید.

Quite often you will see a market area and in front of the people who are holding the stalls,

اغلب شما یک منطقه بازار را می بینید و در مقابل افرادی که غرفه ها را نگه می دارند،

there will be lots of merchandise, things for you to look at and maybe buy.

کالاهای زیادی وجود دارد، چیزهایی که می توانید به آنها نگاه کنید و شاید بخرید.

And I feel as if I am one of those market traders, but I don't have anything for sale.

و احساس می کنم یکی از آن تاجران بازار هستم، اما چیزی برای فروش ندارم.

All I have is the English language.

تنها چیزی که دارم زبان انگلیسی است.

Lots of words and phrases to share with you today.

بسیاری از کلمات و عبارات برای به اشتراک گذاشتن با شما امروز.

Can I say thank you very much for your lovely messages concerning my health?

آیا می توانم از پیام های دوست داشتنی شما در مورد سلامتی من بسیار تشکر کنم؟

I was so ill last week.

هفته پیش خیلی بد بودم

I managed to do the live stream on Sunday.

من موفق شدم پخش زنده را روز یکشنبه انجام دهم.

I don't know how I did it, how did I do it?

نمی دانم چگونه این کار را کردم، چگونه این کار را انجام دادم؟

I said to Steve afterwards, how did I do that live stream?

بعد از آن به استیو گفتم، چگونه آن پخش زنده را انجام دادم؟

I don't know how I did it because I felt dreadful on Sunday.

نمی دانم چگونه این کار را انجام دادم زیرا یکشنبه احساس وحشتناکی داشتم.

However, I am feeling much better today.

با این حال، امروز حالم خیلی بهتر است.

I actually recorded a lesson on Monday morning

من در واقع یک درس را دوشنبه صبح ضبط کردم

and I can't begin to tell you how long it took me to do it without coughing my lungs up.

و نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر طول کشید تا آن را بدون سرفه کردن ریه هایم انجام دهم.

It is available now on my YouTube channel.

اکنون در کانال یوتیوب من موجود است.

There is a new lesson on my YouTube channel right now that you can watch in your free time.

در حال حاضر یک درس جدید در کانال یوتیوب من وجود دارد که می توانید در اوقات فراغت خود آن را تماشا کنید.

Hello to the live chat once again! Hello!

سلام دوباره به چت زنده! سلام!

It would not be English Addict without you here with me, so it is very nice to have you here.

بدون تو اینجا با من معتاد انگلیسی نیست، بنابراین خیلی خوب است که تو را اینجا دارم.

Joining us live right now.

در حال حاضر به صورت زنده به ما بپیوندید.

Who was first on the live chat now

چه کسی برای اولین بار در چت زنده حضور داشت، اکنون

prepare yourself for a big surprise because it is someone different.

خود را برای یک سورپرایز بزرگ آماده کنید زیرا شخص دیگری است.

We have a different person at the top of the pile today.

ما امروز یک فرد متفاوت در بالای جدول داریم.

It is the one and only Lewis Mendez

این یکی و تنها لوئیس مندز است که

is first and here today.

امروز اولین و اینجاست.

Hello Lewis, nice to see you here and congratulations for being first on the live stream.

سلام لوئیس، خوشحالم که شما را اینجا می بینم و تبریک می گویم برای اولین بار در پخش زنده.

My teeth look very white today.

دندان های من امروز خیلی سفید به نظر می رسند.

I don't know why

نمی دانم چرا

look very white.

خیلی سفید به نظر می رسم.

Maybe it's the lighting in the studio.

شاید این نورپردازی در استودیو باشد.

Someone said last Sunday.

یک نفر یکشنبه گذشته گفت.

By the way, they noticed a change in my appearance.

اتفاقاً آنها متوجه تغییر ظاهر من شدند.

They noticed that part of my body.

متوجه آن قسمت از بدنم شدند.

Is different to how it normally is.

با حالت عادی فرق داره

My sideburns.

پهلوهای من

Yes, you might notice.

بله، ممکن است متوجه شوید.

You may have noticed that I've grown my sideburns again.

ممکن است متوجه شده باشید که من دوباره لبه هایم را بزرگ کرده ام.

Mr. Steve says I look better when I have my sideburns.

آقای استیو می‌گوید زمانی که لبه‌هایم را دارم بهتر به نظر می‌رسم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

And I will show you the other side as well, because they do match.

و من طرف دیگر را نیز به شما نشان خواهم داد، زیرا آنها مطابقت دارند.

So I have sideburns there.

بنابراین من در آنجا عارضه دارم.

And there as well.

و آنجا نیز.

So thank you for noticing that my sideburns have returned.

بنابراین از شما متشکرم که متوجه شدید که عضله های من برگشته اند.

I don't know how long they will stay there for because I don't like the look, to be honest, because they are a little bit grey

نمی‌دانم چقدر آنجا می‌مانند، چون من از قیافه خوشم نمی‌آید ، صادقانه بگویم، چون

like the rest of my hair on my head.

مثل بقیه موهای سرم کمی خاکستری هستند.

It is now going grey, and even in certain places white.

اکنون خاکستری و حتی در برخی مکان‌ها سفید می‌شود.

How can that be possible?

چگونه ممکن است؟

But thank you very much for your compliments about my sideburns.

اما خیلی ممنونم از تعریفی که در مورد ضایعاتم کردی.

I try my best. You.

من تمام تلاشم را می کنم. شما

You do not even begin to realise how much work this takes to make this look like this.

شما حتی متوجه نمی شوید که این کار چقدر کار می کند تا این شکلی به نظر برسد.

I spend nearly two hours in the bathroom before doing this.

من قبل از انجام این کار نزدیک به دو ساعت را در حمام می گذرانم.

Normally crying.

به طور معمول گریه می کند.

And then it takes me ten minutes to get ready.

و سپس ده دقیقه طول می کشد تا آماده شوم.

But this, this, this just doesn't happen by accident.

اما این، این، این اتفاقی نیست. اینطور

It doesn't.

نیست.

It doesn't happen by accident. This is all work.

اتفاقی نمی افتد. این همه کار است.

You can see here.

می توانید اینجا ببینید.

Nothing artificial.

هیچ چیز مصنوعی نیست

No plastic surgery?

بدون جراحی پلاستیک؟

Not yet.

هنوز نه.

I've managed to resist having any plastic surgery on my face.

من توانسته ام در برابر هرگونه جراحی پلاستیک روی صورتم مقاومت کنم.

So everything you see is natural.

بنابراین هر چیزی که می بینید طبیعی است.

But it does take a lot of maintenance, a lot of grooming.

اما به نگهداری زیادی نیاز دارد، نظافت زیادی.

Some things that men did not do

برخی از کارهایی که مردان

years and years ago.

سال ها و سال ها پیش انجام نمی دادند.

Men did not like grooming.

مردها آراستگی را دوست نداشتند.

They didn't like taking care of their appearance.

آنها مراقبت از ظاهر خود را دوست نداشتند.

Quite often a man would be seen as not a man if he worried too much about his appearance.

اگر مردی بیش از حد نگران ظاهر خود باشد، غالباً مردی نیست.

However, these days I think it is normal for men to worry about their appearance as much as women.

با این حال، این روزها فکر می کنم طبیعی است که مردان به اندازه زنان نگران ظاهر خود باشند.

Now, I know what you're going to say, Mr. Duncan.

حالا، من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

You do not realise how difficult it is in this world to be a woman.

تو نمی دانی زن بودن در این دنیا چقدر سخت است.

And I have a feeling that I do know.

و من این احساس را دارم که می دانم.

Because, yes, you step out and you are judged by everyone around you.

زیرا، بله، شما بیرون می روید و توسط همه اطرافیانتان مورد قضاوت قرار می گیرید.

And I always think the pressure is is more on women than men.

و من همیشه فکر می کنم فشار بیشتر روی زنان است تا مردان.

However, I do think in this modern day and age, I think that men also feel a certain amount of pressure

با این حال، من فکر می‌کنم در این عصر و عصر مدرن، فکر می‌کنم که مردان نیز فشار معینی را احساس می‌کنند

to look in a certain way attractive, clean, well-dressed,

تا به شیوه‌ای خاص جذاب، تمیز، خوش لباس به نظر برسند،

especially as you get older.

مخصوصاً با افزایش سن.

But young people especially, I think young people are more worried about their way.

اما به خصوص جوانان، فکر می کنم جوانان بیشتر نگران راه خود هستند.

They look nowadays, mainly because of the internet and social media and of course, pressure from their friends.

آنها امروزه عمدتاً به دلیل اینترنت و رسانه های اجتماعی و البته فشار دوستانشان به نظر می رسند.

So there are many reasons why you might be worried, or you might have to take extra care of your appearance, especially if you do this.

بنابراین دلایل زیادی وجود دارد که شما ممکن است نگران باشید، یا ممکن است مجبور باشید بیشتر از ظاهر خود مراقبت کنید، به خصوص اگر این کار را انجام دهید.

If you are here on this thing.

اگر در این مورد اینجا هستید.

Because if anything changes, people will tell you they will.

زیرا اگر چیزی تغییر کند، مردم به شما خواهند گفت که تغییر خواهند کرد.

They will write in and they will say, oh, Mr.

آنها می نویسند و می گویند، اوه، آقای

Duncan, we noticed last week you had a little bit of.

دانکن، ما هفته گذشته متوجه شدیم که شما کمی از آن لذت برده اید.

A little bit of vegetable.

کمی سبزی.

I think it may have been spinach between your teeth.

من فکر می کنم ممکن است اسفناج بین دندان شما باشد.

We noticed there was a small,

ما متوجه شدیم که یک

small patch on your nose.

تکه کوچک و کوچک روی بینی شما وجود دارد.

What is it? What was it?

چیست؟ چی بود؟

Did you sneeze?

عطسه کردی؟

And of course, last Sunday someone commented on my sideburns.

و البته یکشنبه گذشته یکی در مورد عارضه های من نظر داد.

So it is difficult if you are in the public eye

بنابراین اگر در معرض دید عموم

or in my case on YouTube, people to notice these things.

یا در مورد من در یوتیوب هستید، مردم متوجه این چیزها شوند دشوار است.

They look very carefully at you.

آنها با دقت به شما نگاه می کنند.

Everything, every line, every blemish, every wrinkle,

همه چیز، هر خط، هر لکه، هر چروک،

so much pressure.

فشار زیاد.

But I do seriously think that women have a much harder time to look good and to please other people, not just men,

اما من به طور جدی فکر می کنم که زنان برای خوش تیپ شدن و راضی کردن دیگران، نه فقط مردان،

but other women as well.

بلکه زنان دیگر، زمان بسیار سخت تری دارند.

Because let's face it,

از آنجا که اجازه دهید با آن روبرو شویم،

women can be quite mean to each other.

زنان می توانند نسبت به یکدیگر بسیار بد باشند.

That's not sexist.

این جنسیتی نیست.

That is just one of those plain facts of life.

این فقط یکی از آن حقایق ساده زندگی است.

Hello live chat. It's nice to see you here.

سلام چت زنده خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It is a rejuvenated Mr. Duncan.

این یک آقای دانکن جوان شده است.

I feel so much better today after my horrible, horrible cold that I had last week.

امروز بعد از سرماخوردگی وحشتناک و وحشتناکی که هفته پیش داشتم، احساس خیلی بهتری دارم.

Hello, Beatrice. Beatrice is here. We also have Vitas.

سلام بئاتریس بئاتریس اینجاست ویتاس هم داریم.

Hello, Vitas.

سلام ویتاس

Not number one today.

امروز شماره یک نیست

Your finger must be feeling tired.

انگشت شما باید احساس خستگی کند.

Beatrice. Apparently, Beatrice is spending time

بئاتریس ظاهراً بئاتریس در حال گذراندن وقت

in a spa.

در آبگرم است.

Have you ever stayed at a hotel that has a spa?

آیا تا به حال در هتلی اقامت کرده اید که اسپا دارد؟

I've stayed at a few hotels in my life where they have an area where you can pamper yourself.

من در چند هتل در زندگی‌ام اقامت کرده‌ام که در آن‌ها منطقه‌ای وجود دارد که می‌توانید خود را نوازش کنید.

You can have lots of different procedures.

شما می توانید بسیاری از روش های مختلف را انجام دهید.

Lots of things will be done to you.

کارهای زیادی با شما انجام خواهد شد.

Maybe they will rub your body with special types of oil.

شاید بدن شما را با انواع خاصی از روغن بمالند.

I've been to a few places like that, I can tell you.

من به چند جا از این قبیل رفته ام، می توانم به شما بگویم.

Or maybe they will let you go and relax in a jacuzzi for a short time.

یا شاید اجازه دهند شما برای مدت کوتاهی بروید و در جکوزی استراحت کنید.

Or maybe they will give you a makeover.

یا شاید آنها شما را تغییر دهند.

So when we talk about spas or a place where you can go to, we often describe it as a spa or a health spa.

بنابراین وقتی در مورد اسپا یا مکانی که می توانید به آن بروید صحبت می کنیم، اغلب آن را به عنوان یک آبگرم یا یک آبگرم سلامت توصیف می کنیم.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود. در

All the hotels that I've stayed at in my life, I have never used the spa ever.

تمام هتل هایی که در زندگی ام اقامت داشته ام، هرگز از اسپا استفاده نکرده ام.

Even if it's included, even if the spa is included in the price.

حتی اگر شامل آن شود، حتی اگر آبگرم در قیمت گنجانده شود.

I've never been to one.

من هرگز به یکی نرفته ام.

I always see people go in and come out, but I've never been in there.

من همیشه می بینم که مردم وارد و بیرون می آیند، اما من هرگز آنجا نبودم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Maybe I'm a little afraid of what they might do to me.

شاید کمی می ترسم که با من چه کنند.

Perhaps Mauricio is here. Hello, Mauricio.

شاید مائوریسیو اینجا باشد. سلام، مائوریسیو.

We also have Duong. Hello, Duong.

ما دوونگ هم داریم. سلام، دوونگ.

Nice to see you here. I believe you are watching in Vietnam.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. من فکر می کنم شما در ویتنام تماشا می کنید.

Can I say a big hello to all of my lovely viewers watching in India?

آیا می توانم یک سلام بزرگ به همه بینندگان دوست داشتنی ام که در هند تماشا می کنند، بگویم؟

Now, I know that you are getting very excited at the moment in India because you have

اکنون، می دانم که شما در حال حاضر در هند بسیار هیجان زده شده اید زیرا

your big celebration coming up at the end of the month, Diwali, which is the festival of lights.

جشن بزرگ خود را در پایان ماه برگزار می کنید، دیوالی، که جشنواره نورها است.

And the reason why I know all about that is because lots of places here in the UK, they also celebrate Diwali as well certain parts of the UK.

و دلیل اینکه من همه چیز را در مورد آن می دانم این است که بسیاری از مکان ها در اینجا در بریتانیا، دیوالی را نیز مانند بخش های خاصی از بریتانیا جشن می گیرند.

So can I say Happy Diwali to those who are going to be celebrating the Festival of Lights at the end of the month.

پس می توانم به کسانی که قرار است جشنواره چراغ ها را در پایان ماه جشن بگیرند، دیوالی مبارک بگویم.

Hello also Christina.

سلام کریستینا.

Hello Christina, I have to say, I am very pleased to hear that you are feeling better after your medical emergency.

سلام کریستینا، باید بگویم، بسیار خوشحالم که بعد از اورژانس پزشکی احساس بهتری دارید.

Please don't get ill again.

لطفا دیگه مریض نشو

Please.

لطفا

That is just a friendly suggestion, nothing more.

این فقط یک پیشنهاد دوستانه است، نه بیشتر.

Palmira. Hello, Palmira.

پالمیرا. سلام پالمیرا

What was your message that you just removed?

پیام شما که همین الان حذف کردید چه بود؟

What was it?

چی بود؟

I'm always intrigued to find out.

من همیشه درگیر این هستم که بفهمم.

Whenever I see that someone has removed a message from the live chat, I spend the rest of the day wondering what it was.

هر زمان که می بینم شخصی پیامی را از چت زنده حذف کرده است، بقیه روز را به این فکر می کنم که این پیام چیست.

What was it?

چی بود؟

What was that message? What did they say?

آن پیام چه بود؟ آنها چه گفتند؟

Was it something nice or was it something mean and horrible?

آیا چیز خوبی بود یا چیز بد و وحشتناکی بود؟

I will never find out.

من هرگز متوجه نمی شوم.

Hello, Jaffe.

سلام جافه

Jaffe, it's great to see you here today.

Jaffe، خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Hi. Five.

سلام پنج.

Can I just say one of the things I hate about modern life

فقط می توانم بگویم یکی از چیزهایی که در مورد زندگی مدرن متنفرم،

is the the idea or the myth that people high five.

این ایده یا افسانه است که افراد بالای پنج نفر هستند.

They don't only on television.

آنها فقط در تلویزیون نیستند.

And when someone tells them to do it.

و وقتی کسی به آنها می گوید این کار را انجام دهند.

Otherwise no one, no one in real life ever.

در غیر این صورت هیچ کس، هیچ کس در زندگی واقعی هرگز.

High fives. They don't.

پنج های بالا. آنها نمی کنند.

They never do it. Have you ever seen a person high five in a public space?

آنها هرگز این کار را نمی کنند. آیا تا به حال فردی را در یک مکان عمومی دیده اید که بالای پنج نفر باشد؟

Just in a natural situation?

فقط در شرایط طبیعی؟

No. Me neither.

نه من نه.

And I do believe that high fiving is not a real thing.

و من معتقدم که بالا گرفتن یک چیز واقعی نیست.

Someone, somewhere is playing a very big joke.

یک نفر، جایی دارد یک شوخی بزرگ بازی می کند.

Hello also to Zika.

سلام به زیکا هم.

Hello to you,

سلام به شما

Mr. Duncan. What is a bear hug?

آقای دانکن. آغوش خرس چیست؟

Bear hug?

بغل خرس؟

Well, if you if you embrace someone very tightly,

خوب، اگر کسی را خیلی محکم در آغوش می گیرید،

like that.

آن را دوست دارید.

So a person might come up to you and they might.

بنابراین ممکن است یک نفر به سراغ شما بیاید و آنها ممکن است.

They might give you a very strong embrace.

آنها ممکن است شما را در آغوش بگیرند.

We often describe it as a bear hug.

ما اغلب آن را به عنوان آغوش خرس توصیف می کنیم.

Of course, it can also be seen as something slightly aggressive as well.

البته می توان آن را به عنوان چیزی کمی تهاجمی نیز دید.

If you lock someone in a bear hug, it means you are holding onto them and you are not letting go at all.

اگر کسی را در آغوش خرس قفل کنید، به این معنی است که او را در آغوش گرفته اید و اصلا رها نمی کنید.

But yes, we do use it in British English as well.

اما بله، ما از آن در انگلیسی بریتانیایی نیز استفاده می کنیم.

Bear hug.

بغل خرس.

That's what you do.

این کاری است که شما انجام می دهید.

You say you hold onto someone, you give them a very tight and warm embrace.

شما می گویید کسی را در آغوش می گیرید، او را بسیار محکم و گرم در آغوش می گیرید.

So that is what it is.

پس این همان چیزی است که هست.

I will say hello to a couple of more people.

من به یکی دو نفر دیگر سلام خواهم کرد.

Mariko, nice to see you here today.

ماریکو، خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

And finally, before we continue, I will say hello to Laura.

و در نهایت، قبل از ادامه، به لورا سلام می کنم.

Hello, Laura.

سلام، لورا.

Now, I always feel guilty when I watch my live stream back.

اکنون، همیشه وقتی پخش زنده خود را تماشا می کنم احساس گناه می کنم.

So later on I always watch the live stream to see what happened on the live chat.

بنابراین بعداً من همیشه پخش زنده را تماشا می کنم تا ببینم در چت زنده چه اتفاقی افتاده است.

However, sometimes I do miss people out so I say hello to people.

با این حال، گاهی اوقات دلم برای مردم تنگ می شود، بنابراین به مردم سلام می کنم.

But sometimes I like to say hello to lots of people and sometimes I will miss someone out for no reason.

اما گاهی اوقات دوست دارم به افراد زیادی سلام کنم و گاهی اوقات بی دلیل دلم برای کسی تنگ می شود.

Not because I don't like them, but because I didn't notice them on the live chat.

نه به این دلیل که آنها را دوست ندارم، بلکه به این دلیل که در چت زنده متوجه آنها نشدم.

I spend many hours awake at night worrying about that as well.

من ساعت های زیادی را در شب بیدار می گذرانم و نگران این موضوع هستم.

Today we are looking at words and phrases connected to a very interesting word.

امروز ما به کلمات و عبارات مرتبط با یک کلمه بسیار جالب نگاه می کنیم.

In fact, we are looking at a phrase and also another word as well.

در واقع ما به یک عبارت و همچنین یک کلمه دیگر نگاه می کنیم.

During today's live stream, a lot of things to talk about today.

در جریان پخش زنده امروز، چیزهای زیادی برای صحبت در مورد امروز.

A very busy time for me because I am preparing to celebrate at the end of the month.

زمان بسیار شلوغی برای من است زیرا در حال آماده شدن برای جشن گرفتن در پایان ماه هستم.

With my 18th anniversary on YouTube.

با هجدهمین سالگرد من در یوتیوب.

So that is what I am going to be doing at the end of the month.

بنابراین این کاری است که من در پایان ماه انجام خواهم داد.

Hello to Vincent!

سلام به وینسنت!

How to learn grammar quickly.

چگونه گرامر را سریع یاد بگیریم

Well.

خوب

You can't.

شما نمی توانید.

You can't learn grammar quickly.

شما نمی توانید گرامر را به سرعت یاد بگیرید.

Learning always takes time.

یادگیری همیشه زمان می برد.

Learning a new language.

یادگیری یک زبان جدید.

Learning the rules of that language.

یادگیری قوانین آن زبان.

It always takes a long time.

همیشه زمان زیادی می برد.

So to be honest with you, you can't learn something quickly.

بنابراین اگر با شما صادق باشم، نمی توانید چیزی را به سرعت یاد بگیرید.

It's impossible.

غیر ممکن است.

You might be able to learn simple parts of grammar.

شاید بتوانید بخش های ساده گرامر را یاد بگیرید.

However, if you want to understand grammar more clearly,

با این حال، اگر می خواهید گرامر را واضح تر درک کنید،

you have to put time and effort into it.

باید زمان و تلاش خود را صرف آن کنید.

So when you're learning something.

بنابراین وقتی چیزی یاد می گیرید.

When you are learning something,

وقتی چیزی را یاد می گیرید،

it always takes time.

همیشه زمان می برد.

Hello. Tao fan, who says hello Mr.

سلام. طرفدار تائو که می گوید سلام آقای

Duncan, I am from Vietnam.

دانکن، من اهل ویتنام هستم.

Nice to see you here today we are going to look at some words and phrases.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم، ما قصد داریم به چند کلمه و عبارات نگاه کنیم.

We are looking at words and phrases connected to the word default.

ما به کلمات و عبارات مرتبط با کلمه پیش فرض نگاه می کنیم.

It is a very interesting word that I see quite often around me.

این کلمه بسیار جالبی است که اغلب در اطراف خود می بینم.

One of the reasons being I work with technology, so quite often we will see the word default

یکی از دلایلی که من با فناوری کار می کنم، اغلب شاهد استفاده از کلمه پیش فرض خواهیم بود

used.

.

Quite often we will explain that a little bit later on.

اغلب اوقات کمی بعداً توضیح خواهیم داد.

Another thing I want to mention very quickly Autumn has a rhyme and normally

نکته دیگری که می‌خواهم خیلی سریع به آن اشاره کنم، پاییز یک قافیه دارد و معمولاً در

this time of year we will get lots of these appearing.

این زمان از سال تعداد زیادی از این موارد ظاهر می‌شوند.

Lots and lots of these are now flying into the house and I'll be honest with you, they are rather annoying.

تعداد زیادی از اینها اکنون به داخل خانه پرواز می کنند و من با شما صادق خواهم بود، آنها نسبتاً آزاردهنده هستند.

Not one,

نه یک،

not two, but sometimes 20 or 30 or sometimes a hundred of these things will fly into the house.

نه دو، بلکه گاهی 20 یا 30 یا گاهی صد تا از این چیزها به داخل خانه پرواز می کند.

And the reason why they're doing it is because they are trying to find a warm space

و دلیل اینکه آنها این کار را انجام می دهند این است که آنها سعی می کنند فضایی گرم پیدا کنند

so they can hibernate during the winter when it gets cold.

تا بتوانند در زمستان زمانی که هوا سرد می شود به خواب زمستانی بپردازند.

Ladybirds A lot of people this year are complaining in this country about ladybirds

کفشدوزک ها امسال بسیاری از مردم در این کشور از کفشدوزک ها شکایت دارند

because they seem to be everywhere and already I've noticed in the house there are ladybirds

زیرا به نظر می رسد همه جا هستند و قبلاً متوجه شده ام که در خانه کفشدوزک هایی وجود دارند که

all trying to find a place to sleep for

همه سعی می کنند جایی برای خواب زمستانی پیدا کنند

the winter. So what about you? Do you get these in your country?

. پس شما چطور؟ آیا اینها را در کشور خود دریافت می کنید؟

I know some countries don't really see them, whilst other countries see them all the time.

من می دانم که برخی کشورها واقعاً آنها را نمی بینند، در حالی که سایر کشورها همیشه آنها را می بینند.

During the autumn period.

در طول دوره پاییز.

We see lots of these insects because they are all trying to find a place

ما تعداد زیادی از این حشرات را می بینیم زیرا همه آنها در تلاش هستند تا جایی

to sleep for the winter.

برای خواب زمستانی پیدا کنند.

The only thing I can say to that is I wish human beings could do that.

تنها چیزی که می توانم به آن بگویم این است که ای کاش انسان ها می توانستند این کار را انجام دهند.

I would love to have the chance to go to sleep during the cold winter months, and then wake up

من دوست دارم این شانس را داشته باشم که در ماه های سرد زمستان بخوابم و سپس

on the first morning of spring.

در اولین صبح بهار از خواب بیدار شوم.

I wish I could do that, but I can't.

ای کاش می توانستم این کار را انجام دهم، اما نمی توانم.

And fortunately, human beings, sadly, are not designed that way.

و خوشبختانه، انسان ها، متأسفانه، این گونه طراحی نشده اند.

English Addict is with you today.

انگلیسی معتاد امروز با شماست.

A quick break whilst I refresh my throat and then I will be back with you with more of this.

یک استراحت سریع در حالی که گلویم را تازه می کنم و سپس با این موارد بیشتر در کنار شما خواهم بود.

Please don't go away. Keep it right here.

لطفا نرو همینجا نگهش دار

This is English addict on Wednesday.

این معتاد انگلیسی در روز چهارشنبه است.

We are here today.

ما امروز اینجا هستیم.

It is, of course.

این است، البته.

Wednesday. English addict is with you.

چهارشنبه. معتاد انگلیسی با شماست.

Live from the birthplace of the English language.

زندگی از زادگاه زبان انگلیسی.

Which is, of course, England.

که البته انگلستان است.

It is so nice to be with you today.

امروز با شما بودن خیلی خوب است.

I hope your Wednesday is going super duper English with Kamal.

امیدوارم چهارشنبه تون با کمال عالی پیش بره.

Hello to you.

Hello, Mr.

سلام بر شما

سلام جناب

Duncan, I have a song for you.

دانکن یه آهنگ براتون دارم.

Ladybird. Ladybird, fly away home.

کفشدوزک. لیدیبرد، به خانه برو. با

Your wings are so bright as you roam and roam.

پرسه زدن و پرسه زدن، بال های شما بسیار روشن است.

With spots on your back. And colours so true.

با لکه هایی در پشت شما و رنگ ها بسیار واقعی هستند.

The sky is so high.

آسمان خیلی بلند است.

And it's calling for you.

و تو را می خواند

I'm sure that is

مطمئنم که

not how the song goes, but that is my interpretation of it.

آهنگ اینطور نیست، اما این برداشت من از آن است.

Hello to English addicts everywhere around the world.

سلام به معتادان انگلیسی در سراسر جهان.

I hope you are having a super duper day.

امیدوارم روز فوق العاده ای را سپری کرده باشید.

I am Mr.

من آقای

Duncan and I'm with you today. Live!

دانکن هستم و امروز با شما هستم. زندگی کن

This looks so easy.

این خیلی آسان به نظر می رسد.

I make this look easy.

من این را آسان می کنم.

Can I just say this isn't easy?

فقط می توانم بگویم این آسان نیست؟

It's very difficult to do.

انجامش خیلی سخته

Fortunately, I make it look easy sometimes.

خوشبختانه، من گاهی اوقات آن را آسان می کنم.

Not always.

نه همیشه.

Here's another word.

اینم یه کلمه دیگه

Here is a word that I heard mentioned yesterday, and I have to say, I became rather intrigued.

این کلمه ای است که دیروز شنیدم که به آن اشاره شد و باید بگویم که نسبتاً کنجکاو شدم.

Here is a clue to the actual word.

در اینجا یک سرنخ از کلمه واقعی است.

I wonder if you know what the word is there is the clue up there.

نمی‌دانم که آیا می‌دانید کلمه چیست، سرنخ آن بالاست. به

What do you think the word is that I'm going to mention?

نظر شما کلمه ای که قرار است به آن اشاره کنم چیست؟

Mr. Duncan, could it be light house,

آقای دانکن، ممکن است خانه نور باشد،

maybe the ocean.

شاید اقیانوس.

Perhaps.

شاید.

Or maybe it is this particular word.

یا شاید این کلمه خاص است.

The word is beacon.

کلمه فانوس است.

Beacon.

فانوس دریایی.

It's a very interesting word and I don't know why I love the word.

کلمه بسیار جالبی است و نمی دانم چرا این کلمه را دوست دارم.

I like the sound that it makes. As you say it.

من صدایی که می دهد را دوست دارم. همانطور که شما می گویید.

Beacon a beacon as a noun.

فانوس دریایی به عنوان اسم.

The word beacon is a signal or warning sign in the form of a light or maybe flame.

کلمه فانوس یک علامت یا علامت هشدار به شکل نور یا شاید شعله است.

Normally positioned on a high point.

به طور معمول در یک نقطه مرتفع قرار می گیرد.

So we often see beacons in certain places or certain points

بنابراین ما اغلب فانوس‌های دریایی را در مکان‌های خاص یا نقاط خاصی می‌بینیم،

maybe high up on a mountain, or maybe high up on a mast.

شاید در بالای کوه، یا شاید در بالای دکل.

We can describe a beacon as shining a shining beacon.

ما می توانیم یک فانوس دریایی را به عنوان یک فانوس دریایی درخشان توصیف کنیم.

So the beacon is bright.

پس چراغ روشن است.

You can see it clearly.

شما می توانید آن را به وضوح ببینید.

A beacon was lit so many, many years ago before the internet, a long time before the internet.

سالها پیش قبل از اینترنت، مدتها قبل از اینترنت، یک فانوس دریایی روشن شد.

Beacons were were methods.

چراغ راه ها روش بودند.

They were ways of sending information, normally in the form of a warning, some sort of warning sign.

آنها راه هایی برای ارسال اطلاعات بودند، معمولاً به شکل یک هشدار، نوعی علامت هشدار.

So we would often use beacons as a way of warning or sending some sort of simple message.

بنابراین ما اغلب از بیکن ها به عنوان راهی برای هشدار یا ارسال نوعی پیام ساده استفاده می کنیم.

You can have an emergency beacon,

شما می توانید یک چراغ اضطراری داشته باشید،

an emergency beacon, something that is used in a certain situation,

یک چراغ اضطراری، چیزی که در یک موقعیت خاص استفاده می شود،

normally as a way of calling for help or assistance.

معمولاً به عنوان راهی برای کمک یا کمک گرفتن.

Also, as a noun, the word beacon can be a radio signal sent out

همچنین، به عنوان یک اسم، کلمه beacon می تواند یک سیگنال رادیویی باشد

as to mark the location of a sea vessel or an aircraft.

که برای نشان دادن مکان یک کشتی دریایی یا یک هواپیما ارسال می شود.

It is a beacon, something that sends out a radio signal.

این یک فانوس دریایی است، چیزی که یک سیگنال رادیویی را ارسال می کند.

Be be boop boop boop boop boop boop bop bop bop bop bop bop bop bop bop bop bop bop

Be be boop boop boop boop boop boop bop bop

beacon.

You might have a distress beacon.

شما ممکن است یک چراغ پریشانی داشته باشید.

Or an emergency beacon.

یا چراغ اضطراری.

A radio beacon.

یک چراغ رادیویی

So a beacon can be a flame, a light.

بنابراین یک فانوس دریایی می تواند یک شعله، یک نور باشد.

And of course, you can transmit a radio signal as well as a beacon.

و البته، شما می توانید یک سیگنال رادیویی و همچنین یک فانوس دریایی را ارسال کنید.

It is a way of letting people know where you are.

این راهی است برای اینکه مردم بدانند کجا هستید.

And of course, if you are having difficulties.

و البته اگر مشکل دارید.

Also, as a noun, the word beacon can be a mast or tower

همچنین، به عنوان یک اسم، کلمه فانوس دریایی می تواند دکل یا برجی باشد

with a light fixed to its highest point that is a beacon.

که نوری به بالاترین نقطه آن که یک فانوس دریایی است ثابت شده باشد.

Quite often you will see beacons near airports.

اغلب در نزدیکی فرودگاه ها فانوس دریایی خواهید دید.

Quite often lights will be positioned around the airport for safety reasons.

اغلب چراغ ها به دلایل ایمنی در اطراف فرودگاه قرار می گیرند .

Also on high buildings as well.

همچنین در ساختمان های مرتفع نیز.

Tall buildings will often have a small beacon, normally a red light on the top,

ساختمان‌های بلند اغلب دارای یک فانوس دریایی کوچک هستند، معمولاً یک چراغ قرمز در بالا،

as a way of making sure no one flies the aeroplane into it,

به عنوان راهی برای اطمینان از اینکه هیچ‌کس هواپیما را به داخل آن نمی‌برد،

you might have a beacon.

ممکن است شما یک فانوس دریایی داشته باشید.

Well, in fact we have one just over there.

خوب، در واقع ما یکی از آنها را داریم.

We actually have a beacon on the hill very close to my house, Wrekin Hill.

ما در واقع یک فانوس دریایی روی تپه بسیار نزدیک به خانه من، Wrekin Hill داریم.

So on the top of the Wrekin we have a beacon.

بنابراین در بالای Wrekin ما یک فانوس دریایی داریم.

Also, you might have an airport beacon or many beacons set up.

همچنین، ممکن است یک فانوس دریایی فرودگاه یا چندین چراغ راه اندازی داشته باشید.

And of course you can have a runway beacon

و البته شما می توانید یک فانوس فرودگاه

or maybe many lights arranged in a certain position.

یا شاید بسیاری از چراغ ها را در یک موقعیت خاص مرتب کنید.

We describe them as beacons.

ما آنها را به عنوان فانوس دریایی توصیف می کنیم.

As a verb, you can use the word beacon as a verb.

به عنوان فعل می توانید از کلمه beacon به عنوان فعل استفاده کنید.

Not a lot of people know this, but you can. The sending of a message or signal.

افراد زیادی این را نمی دانند، اما شما می توانید. ارسال پیام یا سیگنال.

So you beacon something, you beacon a warning, you beacon a call for help to beacon from a hilltop.

بنابراین شما چیزی را نشان می‌دهید، یک اخطار را نشان می‌دهید، یک فراخوان برای کمک به چراغ از بالای یک تپه را نشان می‌دهید.

So in this situation we are using the word beacon as a verb, so it is possible to use it as a verb as well.

بنابراین در این شرایط از کلمه beacon به عنوان فعل استفاده می کنیم، بنابراین می توان از آن به عنوان فعل نیز استفاده کرد.

There is also a phrase that uses the word beacon,

همچنین عبارتی وجود دارد که از کلمه فانوس دریایی،

maybe a sign or in stiller of hope, peace, tolerance, etc.

شاید نشانه یا در سکون امید، صلح، مدارا و غیره استفاده می کند،

so something that puts forward

بنابراین چیزی که

a type of behaviour or a type of thinking.

نوعی رفتار یا نوعی تفکر را مطرح می کند.

Normally something positive.

به طور معمول یک چیز مثبت است.

So perhaps we might describe a person as a beacon of hope, or maybe a beacon of peace.

بنابراین شاید بتوانیم فردی را به عنوان چراغ امید یا شاید چراغ آرامش توصیف کنیم.

Something that represents an idea, or something that is being put forward by a person

چیزی که نمایانگر یک ایده یا چیزی است که توسط شخصی مطرح می شود

who might describe that person as a beacon of hope, something that might have

که ممکن است آن شخص را به عنوان چراغ امید توصیف کند، چیزی که ممکن است

a positive effect on a situation, or people.

تأثیر مثبتی بر یک موقعیت یا افراد داشته باشد.

A beacon of knowledge is how you might describe a person who is very clever and intelligent.

چراغ دانش این است که چگونه می توان فردی را که بسیار باهوش و باهوش است توصیف کرد.

Person might be described as a beacon of knowledge because they are often giving out lots of information.

ممکن است شخص به عنوان یک چراغ دانش توصیف شود زیرا آنها اغلب اطلاعات زیادی را ارائه می دهند.

So I thought that was an interesting word, because I did hear the word used yesterday

بنابراین فکر کردم که این کلمه جالبی است، زیرا من دیروز این کلمه را شنیدم

and it did stick in my head, and I thought, I'm going to mention that on the live stream on Wednesday.

و در ذهنم ماندگار شد، و فکر کردم، قرار است آن را در جریان زنده چهارشنبه ذکر کنم.

And guess what? I just did?

و حدس بزنید چی؟ من فقط انجام دادم؟

I hope that word was useful to you.

امیدوارم این کلمه برای شما مفید بوده باشد.

We have phrases, we have words.

ما عبارات داریم، کلمات داریم.

We have lots and lots of English.

ما انگلیسی های زیادی داریم.

The good thing about this is you can watch this again and again.

خوبی در مورد این است که شما می توانید این را بارها و بارها تماشا کنید.

So even if you don't understand everything in this lesson,

بنابراین حتی اگر همه چیز را در این درس متوجه نشدید،

you can watch again as many times as you want.

می توانید هر چند بار که بخواهید دوباره تماشا کنید.

Hello!

سلام!

Also to can I say hello to don't mix the mix tunes.

همچنین می توانم سلام کنم تا آهنگ های میکس را مخلوط نکنید.

I have to say I do like a nice tune.

باید بگویم که یک آهنگ زیبا را دوست دارم.

I remember all of the super music that was around in the 1980s.

من تمام موسیقی های فوق العاده ای را که در دهه 1980 وجود داشت را به یاد دارم.

I often think about my favourite pop groups from the 1980s.

من اغلب به گروه های پاپ مورد علاقه ام در دهه 1980 فکر می کنم.

You know who I'm going to mention? If you have been watching for a long time, you will know. You will know.

میدونی به کی اشاره میکنم؟ اگر مدت زیادی است که تماشا کرده اید، متوجه خواهید شد. خواهید دانست.

I love music from the 1980s very much so.

من موسیقی دهه 1980 را خیلی دوست دارم.

Hello Dumex, I want to improve my English.

سلام Dumex، من می خواهم زبان انگلیسی خود را تقویت کنم.

Please reply if you can help me.

لطفا اگر می توانید به من کمک کنید پاسخ دهید.

Well, I am already helping you right now because you're watching this.

خوب، من در حال حاضر به شما کمک می کنم زیرا شما این را تماشا می کنید.

There are many ways of improving your English.

راه های زیادی برای بهبود زبان انگلیسی شما وجود دارد.

You can listen, you can watch and you can read.

شما می توانید گوش دهید، می توانید تماشا کنید و می توانید بخوانید.

If there are things on the screen, you can read them, you can hear, you can listen to what I'm saying.

اگر چیزهایی روی صفحه وجود دارد، می توانید آنها را بخوانید، می توانید بشنوید، می توانید به آنچه من می گویم گوش دهید.

And of course you can watch as well.

و البته شما هم می توانید تماشا کنید.

Hopefully

امیدواریم

this will also be a little bit entertaining at the same time.

این نیز در همان زمان کمی سرگرم کننده باشد.

So there is so much for you to do on this live chat.

بنابراین کارهای زیادی برای انجام دادن در این چت زنده وجود دارد.

And of course you can write as well.

و البته می توانید بنویسید.

You can send your messages on the live chat also.

همچنین می توانید پیام های خود را در چت زنده ارسال کنید.

So there are many ways of improving your English.

بنابراین راه های زیادی برای بهبود زبان انگلیسی شما وجود دارد.

It is not just about reading books,

فقط کتاب خواندن نیست،

you can do lots of other things as well.

شما می توانید کارهای بسیار دیگری نیز انجام دهید.

Here's a phrase that I heard yesterday used on a TV show.

این عبارتی است که من دیروز در یک برنامه تلویزیونی استفاده کردم.

We have lots of television shows here in England where people are being rushed into hospital

ما برنامه های تلویزیونی زیادی اینجا در انگلیس داریم که در آن مردم به سرعت به بیمارستان منتقل می شوند

and they are real.

و واقعی هستند.

They're real situations.

آنها موقعیت های واقعی هستند

So a person might be involved in a car accident and then they will film that person

بنابراین ممکن است فردی در تصادف رانندگی درگیر شود و سپس از آن فرد

as they are taken to hospital, and then they will film everything that happens afterwards.

در حالی که به بیمارستان منتقل می شود فیلم می گیرند و سپس از هر اتفاقی که پس از آن رخ می دهد فیلم می گیرند.

And these are very popular TV shows now in the UK.

و اینها برنامه های تلویزیونی بسیار محبوب اکنون در بریتانیا هستند.

So quite often we will see the person as they are brought into the hospital, normally severely injured.

بنابراین اغلب اوقات ما فرد را در حالی که به بیمارستان آورده می شود، می بینیم که به طور معمول به شدت آسیب دیده است.

I am not sure if that's a good idea or not.

من مطمئن نیستم که آیا این ایده خوبی است یا نه.

I always feel as if we are invading a person's privacy, but there are many of these reality

من همیشه احساس می‌کنم که داریم به حریم شخصی آدم‌ها نفوذ می‌کنیم، اما از این

TV programmes and I heard a phrase used during the show and here it is.

برنامه‌های تلویزیونی واقعیت‌های تلویزیونی زیاد است و من جمله‌ای را شنیدم که در طول برنامه استفاده می‌شود و اینجاست.

I will put it on the screen for you right now.

همین الان آن را برای شما روی صفحه نمایش می گذارم.

Here is an English phrase.

این یک عبارت انگلیسی است.

Something might be touch and go.

ممکن است چیزی لمس شود و برود.

This is a very common phrase that we use in English.

این یک عبارت بسیار رایج است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم.

When we are talking about a situation where things become serious, where a situation becomes

وقتی در مورد موقعیتی صحبت می کنیم که همه چیز جدی می شود، موقعیتی

maybe crucial, something is happening and you have to take action.

ممکن است حیاتی شود، اتفاقی در حال رخ دادن است و شما باید اقدام کنید.

Very quickly. So the phrase here is touch and go.

خیلی سریع بنابراین عبارت در اینجا لمس و برو است.

A moment of emergency or drama during a crisis or a difficult situation, we can say that that thing was touch and go.

یک لحظه اضطراری یا درام در طول یک بحران یا یک موقعیت دشوار، می توان گفت که آن چیز لمس و رفتن بود.

It was touch and go.

لمس بود و برو.

You can have a touch and go moment, a touch and go situation.

شما می توانید یک لحظه لمس و رفتن، یک موقعیت لمس و رفتن داشته باشید.

It was touch and go,

این لمس و رفتن بود،

a touch and go procedure, something where there is danger involved.

رویه لمس و رفتن، چیزی که در آن خطری وجود دارد.

Maybe you have to have a serious operation and there might be some sort of serious side effect,

شاید مجبور باشید یک عمل جراحی جدی انجام دهید و ممکن است نوعی عارضه جانبی جدی وجود داشته باشد،

or maybe something could go wrong during the operation.

یا ممکن است مشکلی در حین عمل رخ دهد.

You can say that something went wrong.

می توان گفت که مشکلی پیش آمده است.

There was a problem, there was a difficulty.

مشکلی بود، سختی بود.

It was touch and go.

لمس بود و برو.

There are many ways of expressing this phrase a moment of emergency or drama during a crisis or a difficult situation.

راه های زیادی برای بیان این عبارت در یک لحظه اضطراری یا درام در یک بحران یا یک موقعیت دشوار وجود دارد.

And we can use phrases in sentences.

و می توانیم از عبارات در جملات استفاده کنیم.

He is okay now, but it was touch and go at one point.

او اکنون خوب است، اما در یک نقطه لمس و رفتن بود.

So in this sentence, if you look carefully, we are saying that the person is now okay, but it was touch and go

بنابراین در این جمله، اگر دقت کنید، می گوییم حال آن شخص خوب است، اما در یک نقطه لمس و رفتن بود

at one point.

.

That means during a certain period of time things were serious.

این بدان معناست که در یک دوره زمانی معین، همه چیز جدی بود.

Something was going wrong and they had to take action.

مشکلی پیش می آمد و آنها باید اقدام می کردند.

Very swift action.

اقدام بسیار سریع

Here's another one.

اینم یکی دیگه

It was touch and go whether she would make it through the operation.

این لمس بود و برو که آیا او آن را از طریق عمل.

So this once again is showing that the situation was serious.

بنابراین این یک بار دیگر نشان می دهد که وضعیت جدی بوده است.

Something had to be done to make sure everything was all right, touch and go.

کاری باید انجام می شد تا مطمئن شویم همه چیز درست است، لمس کنید و بروید.

Something nearly happened or something was happening

چیزی نزدیک بود اتفاق بیفتد یا اتفاقی در حال رخ دادن بود

that was serious, something that could make the situation become worse.

که جدی بود، چیزی که می توانست وضعیت را بدتر کند.

It was touch and go.

لمس بود و برو.

So when we talk about a touch and go situation, we are talking about a serious moment of time where action must be taken quickly

بنابراین وقتی در مورد یک موقعیت لمس و رفتن صحبت می کنیم، در مورد یک لحظه جدی از زمان صحبت می کنیم که در آن باید به سرعت اقدام کرد

or else things will go wrong and.

وگرنه همه چیز اشتباه خواهد شد و.

Such.

چنین است.

Hello to India. Hello, Sakshi.

سلام به هند. سلام ساکشی

I was saying hello to India earlier on because I know that you have difficulty coming up at the end of the month,

من قبلاً به هند سلام می‌کردم، زیرا می‌دانم که در پایان ماه با مشکل روبرو هستید،

so I hope you are preparing for all of that.

بنابراین امیدوارم برای همه اینها آماده باشید.

I know lots of food, lots of celebrations.

من غذاهای زیادی می دانم، جشن های زیادی.

They often call it the festival of light.

آنها اغلب آن را جشنواره نور می نامند.

Very nice.

خیلی خوبه

Thank you. Christina.

متشکرم. کریستینا

Christina says my English is improving because of Mr. Duncan. Thank you very much.

کریستینا می گوید زبان انگلیسی من به خاطر آقای دانکن در حال پیشرفت است. خیلی ممنون.

And every day I do receive lovely messages from people who used to watch my lessons many years ago,

و هر روز پیام‌های دوست‌داشتنی از افرادی دریافت می‌کنم که سال‌ها پیش درس‌های من را تماشا می‌کردند،

and now they speak perfect English and they will often write to me and say, thank you very much, Mr.

و اکنون انگلیسی کاملی صحبت می‌کنند و اغلب برای من نامه می‌نویسند و می‌گویند، بسیار متشکرم، آقای

Duncan.

دانکن.

I watched one of your early videos today and it reminded me of the time when I started learning English,

من امروز یکی از ویدیوهای اولیه شما را تماشا کردم و من را به یاد زمانی انداخت که شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردم

and now I can speak English as if it is my first language, so it is possible to do that.

و اکنون می توانم انگلیسی را طوری صحبت کنم که گویی زبان اول من است، بنابراین می توان این کار را انجام داد.

It is possible.

امکان پذیر است.

There are lots of people who have learnt English and now they speak it as well as I do.

افراد زیادی هستند که انگلیسی را یاد گرفته اند و اکنون به خوبی من به آن صحبت می کنند.

I'm not sure if that's a good thing or a bad thing

من مطمئن نیستم که آیا این یک چیز خوب یا بد است

that remains to be seen.

که باید دید.

We'll have a quick break and then I'm back with our big subject words and phrases connected to default.

ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس من با کلمات و عبارات موضوع بزرگ خود به حالت پیش فرض متصل شده ام.

Default.

پیش فرض

All of that coming up in a few moments.

همه اینها در چند لحظه به دست می آید.

Keep it right here.

همینجا نگهش دار

This is

این

English addict live.

معتاد انگلیسی زنده است.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

We are here.

ما اینجا هستیم.

Live.

زندگی کنید.

And there is the view outside the window.

و نمای بیرون از پنجره وجود دارد.

Right now we are having a beautiful autumn day.

در حال حاضر یک روز زیبای پاییزی را سپری می کنیم.

The weather is not too bad.

هوا خیلی بد نیست.

We have 14 Celsius.

ما 14 درجه سانتیگراد داریم.

We have some cloud, we have sunshine.

ما کمی ابر داریم، آفتاب داریم.

We also have lots and lots of ladybirds as well.

ما همچنین تعداد زیادی کفشدوزک داریم.

Flying around trying to invade my house.

در حال پرواز در اطراف و تلاش برای حمله به خانه من.

I don't mind, don't get me wrong, I love nature, I love ladybirds, I love all creatures.

اشکالی ندارد، اشتباه نکنید، من عاشق طبیعت هستم، من عاشق کفشدوزک هستم، من عاشق همه موجودات هستم.

Unless of course, they are incredibly annoying, in which case we might have some sort of disagreement, maybe an argument or a little fight

البته مگر اینکه آنها فوق العاده آزاردهنده باشند، در این صورت ممکن است به نوعی اختلاف نظر داشته باشیم، شاید مشاجره یا دعوای کوچکی داشته باشیم

of some sort.

.

So I don't mind.

بنابراین من مشکلی ندارم.

1 or 2 insects come into the house, but if a thousand come into the house and things become rather difficult and unpleasant

1 یا 2 حشره وارد خانه می شوند، اما اگر هزار حشره وارد خانه شوند و همه چیز برای همه سخت و ناخوشایند شود،

for everyone, not just for me, but also for the ladybirds, because quite often they will hide in places where I might squash them.

نه فقط برای من، بلکه برای کفشدوزک ها نیز، زیرا اغلب آنها در جاهایی پنهان می شوند که ممکن است من له شوم. آنها

So sometimes they will gather in a place where maybe an open window or an open door,

بنابراین گاهی اوقات آنها در جایی جمع می شوند که شاید یک پنجره باز یا یک در باز باشد،

and then of course, when you close the window or when you close the door.

و البته، وقتی پنجره را می بندید یا وقتی در را می بندید.

They're squashed.

آنها له شده اند.

So there are many reasons why I get a little annoyed by ladybirds.

بنابراین دلایل زیادی وجود دارد که من از دست کفشدوزک ها کمی اذیت می شوم.

They can be rather annoying, to be honest.

صادقانه بگویم، آنها می توانند آزار دهنده باشند.

Here we go. Today's main word.

در اینجا ما می رویم. حرف اصلی امروز

We are looking at the word default.

ما به کلمه پیش فرض نگاه می کنیم.

Now. I think this is an interesting word because it can be used in lots of ways.

در حال حاضر. من فکر می کنم این کلمه جالبی است زیرا می توان از آن به روش های زیادی استفاده کرد.

It also happens to be a word that I hear, see, and used quite often

همچنین اتفاقاً کلمه‌ای است که من می‌شنوم، می‌بینم و اغلب استفاده می‌کنم،

because I work with technical things computers, cameras, sound equipment,

زیرا با چیزهای فنی رایانه، دوربین، تجهیزات صوتی،

all sorts of things that have settings, ways of functioning.

انواع چیزهایی که تنظیمات، روش‌های عملکرد دارند کار می‌کنم.

So I will often see or use the word default.

بنابراین من اغلب کلمه پیش فرض را می بینم یا استفاده می کنم.

And here it is.

Now on the screen the word is default and this is being used as a noun

و اینجاست.

در حال حاضر در صفحه نمایش کلمه به طور پیش فرض است و این به عنوان یک اسم

in this sense.

به این معنا استفاده می شود.

As a noun, the failure to act or not do something, the failure to act or inaction or neglect.

به عنوان اسم، عمل نکردن یا انجام ندادن کاری، کوتاهی در عمل یا انفعال یا غفلت.

So you can see here we have the word inaction, inaction or inaction means not doing something.

بنابراین می توانید ببینید که در اینجا ما کلمه انفعال را داریم، انفعال یا بی عملی به معنای انجام ندادن کاری است.

You are choosing not to do something.

شما تصمیم می گیرید کاری را انجام ندهید.

So the word inaction means not do.

پس کلمه انفعال به معنای انجام ندادن است.

You are not doing it,

شما آن را انجام نمی دهید

or of course, neglect.

یا البته غفلت می کنید.

So the word default here is being used as a noun.

بنابراین کلمه پیش فرض در اینجا به عنوان یک اسم استفاده می شود.

And in the sentence you can see they lost their best client by sheer default.

و در جمله می توانید ببینید که آنها بهترین مشتری خود را به طور پیش فرض از دست دادند.

In this sentence we are saying that the company lost their client or customer because the company

در این جمله می گوییم که شرکت مشتری یا مشتری خود را از دست داده است زیرا شرکت

didn't care.

اهمیتی نمی دهد.

They were not giving that customer enough attention, so they went away.

آنها توجه کافی به آن مشتری نداشتند، بنابراین رفتند.

They went somewhere else.

آنها به جای دیگری رفتند.

Another use of the word default.

استفاده دیگر از کلمه پیش فرض.

In finance, we can use the word default.

در امور مالی می توانیم از کلمه پیش فرض استفاده کنیم.

Failure to meet financial obligations as when a borrower misses or stops making monthly loan payments.

عدم انجام تعهدات مالی مانند زمانی که وام گیرنده پرداخت ماهانه وام را از دست می دهد یا متوقف می کند.

This is something I mentioned. I think it was last Sunday.

این چیزی است که اشاره کردم. فکر کنم یکشنبه گذشته بود.

I mentioned this about borrowing things.

این را در مورد قرض گرفتن چیزها ذکر کردم.

If you are trying to set up a business, you normally borrow money, but of course

اگر قصد راه اندازی یک کسب و کار را دارید، معمولا پول قرض می کنید، اما البته

you also have to pay it back as well, so it is necessary to pay the money back. So

باید آن را نیز پس بدهید، بنابراین بازپرداخت پول ضروری است. بنابراین

default.

پیش فرض.

When we say a default, we mean that that person has missed the payment

وقتی می‌گوییم پیش‌فرض، منظور این است که آن شخص پرداختی را که

they should be paying the money back, but they have stopped doing it.

باید پول را پس بدهد، از دست داده است، اما از انجام آن منصرف شده است.

In a sentence, a default on your mortgage can lead to losing the house.

در یک جمله، نکول وام مسکن شما می تواند منجر به از دست دادن خانه شود.

So it is common for people to borrow money when they are buying a house.

بنابراین معمولاً مردم هنگام خرید خانه پول قرض می کنند.

Of course, there might be times when you can't pay

البته ممکن است مواقعی پیش بیاید که نتوانید

that loan back, and that will be described as a default.

آن وام را بازپرداخت کنید و این به عنوان یک پیش فرض توصیف می شود.

It means you have missed a payment.

یعنی پرداختی را از دست داده اید.

You owe the money, but you are not paying it back.

شما این پول را مدیون هستید، اما آن را پس نمی دهید.

And it is described as a default in sport, also as a noun.

و به عنوان پیش فرض در ورزش و همچنین به عنوان اسم توصیف می شود.

Failure to arrive in time for or participate in or complete

عدم رسیدن به موقع یا شرکت در

a scheduled game race, match, or anything for that matter.

یک مسابقه برنامه ریزی شده بازی، مسابقه، یا هر چیز دیگری در این زمینه.

So in sport,

بنابراین در ورزش،

a team

یک تیم

might default something they have a default if they miss a match that they are supposed to be taking part in

ممکن است در صورت از دست دادن مسابقه ای که قرار است در یک جمله در آن شرکت کند، چیزی را که پیش فرض دارد، پیش فرض بگیرد

in a sentence.

.

So far, their team have had three losses, two wins, and one default, which means that

تیم آنها تاکنون سه باخت، دو برد و یک پیش فرض داشته است، یعنی

in one situation they did not turn up to play the game.

در یک موقعیت برای انجام بازی حاضر نشده است.

Generally, default as a noun is a failure to do something,

به طور کلی، پیش فرض به عنوان یک اسم، شکست در انجام کاری است،

so generally speaking, failure to do something is default.

بنابراین به طور کلی، عدم انجام کاری پیش فرض است.

Again, we are using it as a noun.

باز هم از آن به عنوان اسم استفاده می کنیم.

So in general terms, we often think of

بنابراین به طور کلی، ما اغلب به کاری فکر می کنیم که

something you should do but you haven't done.

باید انجام دهید اما انجام نداده اید.

You have to pay that money back, but you are not paying it back.

شما باید آن پول را پس بدهید، اما آن را پس نمی دهید.

So you default.

بنابراین شما به طور پیش فرض.

Being a person's automatic or standard action is the default response.

اقدام خودکار یا استاندارد یک فرد، پاسخ پیش فرض است.

So as you can see, we are now using the word as an adjective.

بنابراین همانطور که می بینید، ما اکنون از کلمه به عنوان صفت استفاده می کنیم.

Default as an adjective.

پیش فرض به عنوان یک صفت.

Being a person's automatic or standard action or response, desire or like.

کنش یا پاسخ، میل یا مانند خودکار یا استاندارد یک فرد بودن.

So the thing that you normally do in your normal response, or as your reaction is your default,

بنابراین کاری که معمولاً در پاسخ عادی خود انجام می دهید، یا همانطور که واکنش شما پیش فرض شما است،

may be something you like to eat.

ممکن است چیزی باشد که دوست دارید بخورید.

Maybe a habit that you have that is your default, that is the thing you do as your base action.

شاید عادتی که دارید پیش‌فرض شما باشد، این همان کاری است که به‌عنوان اقدام اصلی خود انجام می‌دهید.

It is often used when we talk about behaviour.

اغلب وقتی در مورد رفتار صحبت می کنیم استفاده می شود.

For example, in the sentence chocolate cake is my default choice.

مثلا در جمله chocolate cake انتخاب پیش فرض من است.

When I am unhappy, we all do it.

وقتی من ناراضی هستم، همه ما این کار را انجام می دهیم.

Comfort eating is what we are talking about there.

غذا خوردن راحت چیزی است که ما در آنجا صحبت می کنیم.

So a person might eat chocolate cake if they are feeling unhappy.

بنابراین اگر فردی احساس نارضایتی کند ممکن است کیک شکلاتی بخورد.

That is their default choice.

این انتخاب پیش فرض آنهاست.

That is what they go for when they are feeling unhappy.

این همان چیزی است که وقتی احساس ناراحتی می کنند به دنبال آن می روند.

As an adjective,

به عنوان صفت،

also as an adjective.

همچنین به عنوان یک صفت.

And this is the thing I mentioned earlier. I mentioned this earlier,

و این همان چیزی است که قبلاً ذکر کردم. قبلاً به این اشاره کردم،

the factory setting on a device.

تنظیمات کارخانه روی یک دستگاه.

So any type of device a computer, a smartphone, a camera, anything that has a lot of different settings,

بنابراین هر نوع دستگاهی مانند رایانه، تلفن هوشمند، دوربین، هر چیزی که دارای تنظیمات مختلف باشد،

you normally have a standard setting

معمولاً یک تنظیم استاندارد دارید

that is called the default setting.

که به آن تنظیمات پیش فرض می گویند.

So the default is the basic setting on an electronic device.

بنابراین پیش‌فرض تنظیمات اولیه در یک دستگاه الکترونیکی است.

Smartphones.

گوشی های هوشمند

Computer monitors will often have a default setting.

مانیتورهای رایانه اغلب دارای تنظیمات پیش فرض هستند.

For example, in a sentence, the default brightness setting on my computer monitor is 50%,

به عنوان مثال، در یک جمله، تنظیم روشنایی پیش فرض در مانیتور کامپیوتر من 50٪ است،

so that is the setting on my computer monitor that is standard.

بنابراین تنظیمات روی مانیتور کامپیوتر من استاندارد است.

That is the thing it will always do.

این کاری است که همیشه انجام خواهد داد.

We often use the term factory setting as well.

ما اغلب از اصطلاح تنظیمات کارخانه نیز استفاده می کنیم.

So on a computer or on a camera or maybe on your smartphone, you will often find

بنابراین در رایانه یا دوربین یا شاید در تلفن هوشمند خود، اغلب

a default setting.

یک تنظیمات پیش فرض پیدا می کنید.

The standard setting for that particular device.

تنظیم استاندارد برای آن دستگاه خاص.

To fail to meet financial obligations.

عدم انجام تعهدات مالی

Now we are using the word default as a verb.

اکنون از کلمه پیش فرض به عنوان فعل استفاده می کنیم.

In this situation to fail to meet financial obligations such as payments on the loan

در این شرایط، ناتوانی در انجام تعهدات مالی مانند پرداخت وام

or to account properly for money in one's care.

یا حسابداری مناسب برای پول تحت مراقبت خود.

So default.

بنابراین پیش فرض.

In this situation we are talking about finance money,

در این شرایط ما در مورد پول مالی صحبت می کنیم،

a situation where you don't

وضعیتی که شما به

carry out your obligation.

تعهد خود عمل نمی کنید.

The thing that you must do is your obligation.

کاری که باید انجام دهید وظیفه شماست.

So if you fail to meet the financial obligations, we can say that you default.

بنابراین اگر در انجام تعهدات مالی کوتاهی کردید، می توانیم بگوییم که نکول کرده اید.

You are defaulting.

شما در حال پیش فرض هستید.

Maybe you are defaulting on your loan or your mortgage.

شاید شما در مورد وام یا وام مسکن خود نکول کرده اید.

Or of course, he defaulted twice on the loan, forcing the bank to repossess his house.

یا البته دوبار در پرداخت وام نکول کرد و بانک را مجبور کرد که خانه اش را پس بگیرد.

That is what happens.

اتفاقی که می افتد همین است.

So that is a very serious situation to find yourself in.

بنابراین این وضعیت بسیار جدی است که باید در آن قرار بگیرید.

If you default on your loan, you could lose

در صورت عدم پرداخت وام، ممکن است

your car or your house.

ماشین یا خانه خود را از دست بدهید.

They will come and take it away because they want the money that you owe them.

آنها می آیند و آن را برمی دارند زیرا پولی را می خواهند که شما به آنها بدهکار هستید.

You miss or avoid a financial obligation.

یک تعهد مالی را از دست می دهید یا از آن اجتناب می کنید.

So again, we are using the word default as a verb.

بنابراین، دوباره از کلمه پیش فرض به عنوان فعل استفاده می کنیم.

You miss or avoid a financial obligation.

یک تعهد مالی را از دست می دهید یا از آن اجتناب می کنید.

You default on an agreed payment contract.

شما یک قرارداد پرداخت توافق شده را پیش‌فرض می‌کنید.

So when you borrow money normally you will sign a contract to say that you will pay the money back

بنابراین وقتی به طور معمول پول قرض می‌کنید، قراردادی را امضا می‌کنید که می‌گویید پول را پس می‌دهید

and you must pay it back over a certain period of time.

و باید آن را در مدت زمان معینی پس بدهید.

I've done it.

من آن را انجام داده ام.

I've done it in the past.

من آن را در گذشته انجام داده ام.

I've borrowed money in the past.

من در گذشته پول قرض کرده ام.

Not anymore though, because I try not to borrow money.

اما دیگر نه، چون سعی می کنم پول قرض نکنم.

If I don't have the money,

اگر پول نداشته باشم،

then I don't spend the money.

پس پول را خرج نمی کنم.

It's something that I've got used to over the past few years.

این چیزی است که در چند سال گذشته به آن عادت کرده ام.

The most common uses of default are based action or setting or a missed payment.

متداول‌ترین کاربردهای پیش‌فرض، اقدام یا تنظیم مبتنی بر یا پرداخت از دست رفته است.

So when we talk about the basic meanings of this word, we are saying that something

بنابراین وقتی در مورد معانی اصلی این کلمه صحبت می کنیم، می گوییم چیزی

that is the base setting or action, or of course a missed payment as well.

که پایه تنظیم یا عمل یا البته پرداخت از دست رفته است.

There are many synonyms for the word.

مترادف های زیادی برای این کلمه وجود دارد.

These are just a few of them, but these are probably the most popular synonyms for the word default.

اینها تنها تعدادی از آنها هستند، اما اینها احتمالاً محبوب ترین مترادف های کلمه پیش فرض هستند.

We can have absence

ما می توانیم

defect or defect deficiency, dereliction,

نقص غیبت یا نقص نقص، مهجوریت،

dereliction.

کسادی داشته باشیم. به این

It means you are avoiding or neglecting something.

معنی است که از چیزی اجتناب می کنید یا از آن غفلت می کنید.

Disregard error, fault

نادیده گرفتن خطا،

insufficiency.

نارسایی خطا.

That means there is not enough

این بدان معناست که

you should be paying, but there is not enough money being paid.

شما باید به اندازه کافی پرداخت کنید، اما پول کافی پرداخت نمی شود.

It is an insufficiency.

یک نارسایی است.

We can say lack

می توان گفت کمبود،

lacks,

mis neglect and oversight.

غفلت نادرست و نظارت.

So they are all words that can be linked to the main word that we've looked at today, which is default.

بنابراین همه آنها کلماتی هستند که می توانند به کلمه اصلی که امروز به آن نگاه کرده ایم، که پیش فرض است، مرتبط شوند.

When we look at default, we often talk about the thing that you should do

وقتی به پیش‌فرض نگاه می‌کنیم، اغلب در مورد کاری صحبت می‌کنیم که باید انجام دهید

but you're not doing or something that you would normally do,

اما انجام نمی‌دهید یا کاری که معمولاً انجام می‌دهید،

something that you do in a certain situation.

کاری که در یک موقعیت خاص انجام می‌دهید.

That particular thing is the thing you will do.

آن چیز خاص همان کاری است که شما انجام خواهید داد.

That is your default.

این پیش فرض شماست.

I hope that's been interesting.

امیدوارم جالب بوده باشه

It is a simple word, but as you know, many simple words in English

این یک کلمه ساده است، اما همانطور که می دانید، بسیاری از کلمات ساده در زبان انگلیسی

can have lots and lots of meaning.

می توانند معانی زیادی داشته باشند.

Hello to the live chat!

سلام به چت زنده!

Very nice to see so many people here.

خیلی خوشحالم که این همه آدم را اینجا می بینم.

Where were you?

کجا بودی؟

We were. Yeah, I hope I pronounced that right.

ما بودیم. آره امیدوارم درست گفته باشم

Or it could also be Rhea as well.

یا ممکن است Rhea نیز باشد.

I have been watching Mr. Duncan since 2011.

من از سال 2011 آقای دانکن را تماشا می کنم.

That is a very long time. By the way. 13 years.

این مدت زمان زیادی است. به هر حال. 13 سال.

That's incredible.

این باور نکردنی است.

Thank you for sticking with me for all these years.

ممنون که در تمام این سال ها همراه من بودید.

I will be going in a few moments, but don't worry.

چند لحظه دیگه میرم ولی نگران نباش

Don't panic because there will be a new lesson on Friday and I'm back with you on Sunday as well.

نترسید چون جمعه درس جدیدی هست و یکشنبه هم با شما برگشتم.

From 2 p.m.

از ساعت 2 بعد از ظهر

UK time, two hours on Sunday.

به وقت انگلستان، دو ساعت در روز یکشنبه.

Myself and also Mr. Steve.

خودم و همچنین آقای استیو.

We will keep you company for two hours on Sunday so I hope you can join me then.

ما روز یکشنبه دو ساعت با شما همراهی خواهیم کرد، بنابراین امیدوارم بتوانید در آن زمان به من بپیوندید.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

You can watch this all over again.

شما می توانید این را دوباره تماشا کنید.

Everything.

همه چیز

You can watch it as many times as you want, and later on there will be captions as well.

می توانید آن را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید و بعداً زیرنویس نیز وجود خواهد داشت.

So there will be lovely captions for you to watch as well.

بنابراین زیرنویس‌های دوست‌داشتنی برای شما نیز وجود خواهد داشت که می‌توانید تماشا کنید.

So don't forget to come back later on and relive

پس فراموش نکنید که بعداً برگردید و همه اینها را دوباره تجربه کنید

all of this.

.

Thank you to the live chat.

با تشکر از چت زنده.

It's lovely having you here because without you, there would be no English addict without you, I would have nothing.

حضور شما در اینجا بسیار خوب است زیرا بدون شما هیچ معتاد انگلیسی بدون شما وجود نخواهد داشت، من چیزی ندارم.

I would just be standing here talking to myself.

من اینجا می ایستم و با خودم صحبت می کنم.

Which is a bit weird when you think about it.

چیزی که وقتی به آن فکر می کنید کمی عجیب است. به

See you soon. Take care of yourself.

زودی می بینمت. مواظب خودت باش

See you on Sunday.

یکشنبه میبینمت

This is Mr.

Duncan in the birthplace of the English language, saying thank you very much for watching.

این آقای

دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است که می گوید از تماشای شما بسیار متشکرم. به

See you again soon. Enjoy your day.

زودی دوباره می بینمت. از روزت لذت ببر

Keep that smile upon your face as you walk amongst the human race, and I will see you later.

هنگامی که در میان نسل بشر راه می روید، آن لبخند را بر لبان خود نگه دارید، و بعداً شما را خواهم دید.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Stay happy.

شاد بمان.

See you on Sunday, 2 pm UK time.

یکشنبه، ساعت 2 بعد از ظهر به وقت انگلستان می بینمت.

I will be there. Will you?

من آنجا خواهم بود. آیا شما؟