English Addict Ep 343 -🔴LIVE stream / Wed 19th FEBRUARY 2025 / Join the LIVE Chat & Learn English

We have...

ما امروز...

six Celsius today.

شش درجه سانتیگراد داریم.

I don't know why, but everything at the moment is turning rather nice, even though we have a gloomy day.

نمی‌دانم چرا، اما در حال حاضر همه چیز نسبتاً خوب پیش می‌رود، حتی اگر روز غم انگیزی داشته باشیم.

It does look rather nice, though. It looks almost like a painting.

با این حال، نسبتاً زیبا به نظر می رسد. تقریباً شبیه یک نقاشی است.

But it isn't.

اما اینطور نیست.

It is the view out of my studio window right now.

در حال حاضر نمای بیرون از پنجره استودیو من است.

Because we are back live. Yes.

چون زنده برگشتیم بله

Coming to you live from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی به شما می آید.

It is, of course, you know what it is.

این است، البته، شما می دانید آن چیست.

I hope you do anyway.

امیدوارم به هر حال انجام بدی

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from England. And?

به صورت زنده از انگلستان به شما می‌آیم. و

England? Yes.

انگلستان؟ بله

That is where I am right now.

من الان اینجا هستم.

Talking to you live. Hi, everybody.

صحبت کردن با شما زنده سلام به همه

This is Mr. Duncan in England. And yes, that is me

این آقای دانکن در انگلیس است. و بله، آن من

as a wee child, as a little nipper.

به عنوان یک کودک خردسال، به عنوان یک نیشکر کوچک هستم.

Nipper?

نیپر؟

We used to call children small children.

ما بچه ها را بچه کوچک صدا می کردیم.

We would call them nippers.

ما آنها را نیپر می نامیم.

When I was a nipper,

زمانی که من یک نیتر بودم،

that is what I looked like.

این همان چیزی بود که به نظر می رسیدم.

I had more hair back then.

اون موقع موهایم بیشتر بود

Even though

با وجود اینکه

the smile is the same, you can actually tell it is me.

لبخند یکسان است، در واقع می توان گفت که من هستم.

It is just me.

فقط من هستم.

I know what you're going to say, Mr. Duncan.

میدونم چی میخوای بگی آقای دانکن.

You've hardly changed at all.

تو اصلاً تغییر نکرده ای

My name is Mr. Duncan. I talk about the English language.

اسم من آقای دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict, and I have a feeling maybe you are an English addict as well.

ممکن است بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم و این احساس را دارم که شاید شما هم معتاد انگلیسی هستید.

I hope you are feeling super today.

امیدوارم امروز احساس فوق العاده ای داشته باشید.

Do you have one of these on your face? Don't worry if you don't.

آیا یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟ اگر ندارید نگران نباشید.

Do not be afraid.

نترس.

Do not feel down because hopefully by the end of today's live stream, you will have one of these on your face.

احساس ناراحتی نکنید زیرا امیدواریم تا پایان پخش زنده امروز، یکی از این موارد را روی صورت خود داشته باشید.

So English is what this is all about.

بنابراین انگلیسی چیزی است که در مورد آن است.

And of course, I suppose it is fair to say it would be fair to say that English has become popular.

و البته، گمان می‌کنم منصفانه باشد که بگوییم این عادلانه است که بگوییم انگلیسی رایج شده است.

It has now become a language that many people want to learn.

اکنون این زبان به زبانی تبدیل شده است که بسیاری از مردم مایل به یادگیری آن هستند.

And of course, there are many ways of learning English.

و البته راه های زیادی برای یادگیری زبان انگلیسی وجود دارد.

You can read books, exercise books.

می توانید کتاب بخوانید، کتاب تمرین.

There are many great text books out there that can help you with your English.

کتاب های درسی بسیار خوبی وجود دارد که می تواند به شما در مورد زبان انگلیسی کمک کند.

But as far as I am concerned, from my point of view,

اما تا جایی که به من مربوط می شود، از نظر من،

I think there is no substitute for the practical lesson.

فکر می کنم هیچ جایگزینی برای درس عملی وجود ندارد.

So this is the type of thing that does more than teach.

بنابراین این همان چیزی است که بیشتر از آموزش انجام می دهد.

It is creating an environment where you can listen to English.

این در حال ایجاد محیطی است که می توانید به زبان انگلیسی گوش دهید.

And of course, because we have the live chat, you can also chat to other people as well.

و البته، چون ما چت زنده را داریم، می توانید با افراد دیگر نیز چت کنید.

So I think English is a good language.

بنابراین به نظر من انگلیسی زبان خوبی است.

It is rather super duper.

نسبتاً فوق العاده احمقانه است.

I hope you are feeling good.

امیدوارم حالتون خوب باشه

And yes, we are now live from England on Wednesday the 19th.

و بله، ما در حال حاضر از انگلستان در روز چهارشنبه نوزدهم زنده هستیم.

Already we are just a few days away from March.

در حال حاضر فقط چند روز از اسفند فاصله داریم.

Good news for me because that means the weather here in England will be getting better.

خبر خوب برای من زیرا این بدان معناست که آب و هوای اینجا در انگلیس بهتر خواهد شد.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده.

I should in fact, I think I must say hello to you.

در واقع فکر می کنم باید به شما سلام کنم.

Nice to see you here. Who was first?

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. اول کی بود؟

I wonder who was first.

من تعجب می کنم که اولین بود.

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

First.

اول

On today's live chat, we have Beatrice.

در چت زنده امروز ما بئاتریس را داریم.

Congratulations, Beatrice.

تبریک می گویم، بئاتریس.

And for those who were wondering about Mr.

و برای کسانی که در مورد

Steve's birthday gift, which I gave to him last Sunday.

هدیه تولد آقای استیو که یکشنبه گذشته به او دادم تعجب می کردند.

Yes, we have assembled.

بله مونتاژ کردیم

We have put it together.

ما آن را با هم قرار داده ایم.

The new office chair for Mr. Steve.

صندلی اداری جدید برای آقای استیو.

It is. It's now in his office.

هست. الان تو دفترش هست

It's working perfectly, and it doesn't make any annoying sounds.

کاملاً کار می کند و هیچ صدای آزاردهنده ای تولید نمی کند.

So, for those who were wondering, yes, we did eventually manage to put Mr.

بنابراین، برای کسانی که متعجب بودند، بله، ما در نهایت توانستیم

Steve's new office chair together.

صندلی اداری جدید آقای استیو را کنار هم قرار دهیم.

It did take a while, though.

هرچند مدتی طول کشید.

Both of us had to struggle to put it together.

هر دوی ما مجبور بودیم برای جمع آوری آن تلاش کنیم.

You know what it's like quite often these days?

می دانید این روزها اغلب اوقات چگونه است؟

I've noticed when you buy almost anything furniture, office equipment,

من متوجه شده ام که وقتی تقریباً هر چیز مبلمان، تجهیزات اداری،

most things that are large quite often these days, you have to put them together yourself.

اغلب چیزهایی که این روزها اغلب بزرگ هستند، می خرید

You have to assemble

، باید خودتان آنها را کنار هم قرار دهید. شما باید

the thing that you buy.

چیزی را که می خرید مونتاژ کنید.

Of course, many years ago there was a company.

البته سال ها پیش یک شرکت وجود داشت.

It still exists, the company is still around and they started making furniture that you had to put together yourself.

هنوز هم وجود دارد، شرکت هنوز در اطراف است و آنها شروع به ساخت مبلمان کردند که شما باید خودتان آنها را جمع کنید.

So you would buy lots of these large pieces of wood

بنابراین شما تعداد زیادی از این تکه های چوب بزرگ

and some very strange instructions,

و دستورالعمل های بسیار عجیب را می خرید

and you would have to assemble the furniture yourself.

و باید خودتان مبلمان را جمع آوری کنید.

But I have noticed these days a lot of people

اما من متوجه شده ام که این روزها بسیاری از مردم

have difficulty putting things together.

در کنار هم قرار دادن چیزها مشکل دارند.

Sometimes the instructions are not very clear, and quite often you will end up with a couple of pieces

گاهی اوقات دستورالعمل ها خیلی واضح نیستند، و اغلب اوقات شما با چند قطعه مواجه می شوید

that don't seem to go anywhere.

که به نظر نمی رسد به جایی برسد.

Does that ever happen to you? It's happened to me quite a lot.

آیا تا به حال این اتفاق برای شما می افتد؟ برای من خیلی اتفاق افتاده

So, yes, Mr.

بنابراین، بله،

Steve's new office chair is now working very nicely.

صندلی اداری جدید آقای استیو اکنون بسیار خوب کار می کند.

I just wish the person sitting in the chair was working nicely.

فقط ای کاش فردی که روی صندلی نشسته بود خوب کار می کرد.

But enough about that.

اما در مورد آن کافی است.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

We also have Vitus.

ویتوس هم داریم.

Hello to you as well on the live chat.

سلام به شما نیز در چت زنده.

Don't forget to say hello.

سلام یادتون نره

If it is your first time, please say Mr. Duncan.

اگر اولین بار است، لطفا بگویید آقای دانکن.

It is my first time.

اولین بار است.

Also we have Florence. Hello, Florence.

فلورانس هم داریم. سلام فلورانس

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

And we also have Duke and Vali.

و دوک و ولی را هم داریم.

Hello to you.

سلام بر شما

I believe you are watching.

من معتقدم که شما تماشا می کنید.

In fact, I know you are watching in Vietnam.

در واقع، من می دانم که شما در ویتنام تماشا می کنید.

Mauricio is here.

مائوریسیو اینجاست.

Petit sends.

پتیت می فرستد.

Have I pronounced your name correctly? I hope so.

آیا نام شما را درست تلفظ کرده ام؟ امیدوارم اینطور باشد.

Guillermo is here as well.

گیلرمو هم اینجاست.

Hi everyone. Diaz.

سلام به همه دیاز

And a big hello to you as well.

و همچنین یک سلام بزرگ به شما.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Claudia. Hello, Claudia.

کلودیا سلام، کلودیا.

Claudia.

کلودیا

By the way, I don't know why, but the last couple of days, one of my.

در ضمن نمی دونم چرا ولی یکی دو روز اخیر یکی از من.

One of my teeth

یکی از دندان هایم

has been hurting.

درد می کند.

I don't know why a tooth inside my mouth has been hurting.

نمیدونم چرا دندون داخل دهنم درد میکنه

I don't know why. It just suddenly came on.

نمی دانم چرا. فقط یکدفعه آمد.

Fortunately, today it's not too bad.

خوشبختانه امروز خیلی هم بد نیست.

But I have to say, can I just be honest?

اما باید بگویم، آیا می توانم صادق باشم؟

I love my teeth,

من عاشق دندان هایم هستم،

but I find them really annoying because you always have to take care of them.

اما آنها را واقعا آزاردهنده می دانم زیرا همیشه باید از آنها مراقبت کنید.

There is always something you have to do.

همیشه کاری هست که باید انجام دهید.

So I would love maybe if there could be some sort of surgical procedure

بنابراین من دوست دارم شاید نوعی روش جراحی

to replace your teeth with teeth that don't need any care.

برای جایگزینی دندان های شما با دندان هایی که نیازی به مراقبت ندارند وجود داشته باشد.

And I want I know what you're going to say. You're going to say, Mr.

و من می خواهم بدانم چه می خواهی بگویی. می‌خواهید بگویید آقای

Duncan, you can always have your teeth taken out, and then you can have plastic teeth put in instead.

دانکن، همیشه می‌توانید دندان‌هایتان را بیرون بیاورید، و سپس می‌توانید به جای آن دندان‌های پلاستیکی قرار دهید.

Maybe one day we will see what happens.

شاید روزی ببینیم چه می شود.

Maxim. Hello, Maxim.

ماکسیم. سلام ماکسیم

It's nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

The live chat is very busy today. We have a lot to talk about.

چت زنده امروز بسیار شلوغ است. ما حرف های زیادی برای گفتن داریم.

Is there anything?

چیزی هست؟

Is there something

آیا کاری وجود دارد

that you have never done or never tried in your life,

که هرگز در زندگی خود انجام نداده اید یا هرگز آن را امتحان نکرده اید،

but you would love to try it.

اما دوست دارید آن را امتحان کنید.

You would like to have a go at doing that particular thing.

دوست دارید آن کار خاص را انجام دهید.

I can think of quite a few things that I've never done in my life, but I would like to do it.

می توانم به چند کار فکر کنم که هرگز در زندگی ام انجام نداده ام، اما دوست دارم انجامش دهم.

I would like to try and do it.

من دوست دارم تلاش کنم و انجامش دهم.

Hamed. Hello? Hamed.

حامد. سلام؟ حامد.

It's nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I have to say, it is.

باید بگویم که هست.

It is a very busy live stream today.

امروز یک پخش زنده بسیار شلوغ است.

Very nice to see so many people here.

خیلی خوشحالم که این همه آدم را اینجا می بینم.

Christina says I usually read English books a very good way

کریستینا می‌گوید من معمولاً کتاب‌های انگلیسی را می‌خوانم، روشی بسیار خوب

of studying, learning, and of course, absorbing those English words.

برای مطالعه، یادگیری و البته جذب آن کلمات انگلیسی.

So don't get me wrong.

پس من را اشتباه نگیرید.

Do not misunderstand what I'm saying.

منظورم را اشتباه متوجه نشوید.

I think reading is a very good way

به نظر من خواندن یک راه بسیار خوب

of learning.

برای یادگیری است.

Another good way, of course, is writing.

البته راه خوب دیگر نوشتن است.

It would appear that more and more people these days do not write

به نظر می رسد که این روزها بیشتر و بیشتر مردم با دست

by hand.

نمی نویسند .

So we have become so used to typing and using our smartphones.

بنابراین ما بسیار به تایپ کردن و استفاده از گوشی های هوشمند خود عادت کرده ایم.

We it's almost as if the the art of writing has become almost out of date.

ما تقریباً انگار هنر نویسندگی تقریباً قدیمی شده است.

I think it is a very useful way of learning any language, because if you write something down

من فکر می کنم این یک روش بسیار مفید برای یادگیری هر زبانی است، زیرا اگر چیزی را یادداشت کنید

and I know I've said this before, you can use your brain in a very special way.

و من بدانم قبلاً این را گفته ام، می توانید از مغز خود به روشی بسیار خاص استفاده کنید.

It is a very good way of putting information into your brain.

این یک راه بسیار خوب برای قرار دادن اطلاعات در مغز شما است.

If you write because you are using your brain in a different way,

اگر به این دلیل می نویسید که از مغز خود به طریق دیگری استفاده می کنید

and it is a very good way of learning anything, to be honest.

و این روش بسیار خوبی برای یادگیری هر چیزی است، صادق باشید.

Yes, Mr.

بله،

Steve's gift is very useful.

هدیه آقای استیو بسیار مفید است.

Normally when I buy gifts for people, I do like those things to be useful.

معمولاً وقتی برای مردم کادو می‌خرم، دوست دارم آن چیزها مفید باشند.

So if I ever buy anything for Mr.

بنابراین اگر روزی برای آقای

Steve for Christmas or his birthday, I always like to give him something useful

استیو برای کریسمس یا تولدش چیزی بخرم، همیشه دوست دارم چیزی مفید

or something that every time he looks at it, or every time he uses it,

یا چیزی به او بدهم که هر بار که به آن نگاه می کند یا هر بار که از آن استفاده می کند

he will think of me.

به فکر من باشد.

Why would you inflict that on someone?

چرا آن را به کسی تحمیل می کنید؟

Claudia says I have problems with my teeth as well, which is ironic when you think about it, because you are a dentist.

کلودیا می‌گوید من با دندان‌هایم هم مشکل دارم، که وقتی به آن فکر می‌کنی عجیب است، چون دندان‌پزشک هستی.

But I suppose even dentists will sometimes have problems with their teeth.

اما من فکر می کنم حتی دندانپزشکان هم گاهی اوقات با دندان های خود مشکل دارند.

It's a bit like doctors.

کمی شبیه پزشکان است.

You always think that doctors never become sick because they are doctors.

شما همیشه فکر می کنید که پزشکان هرگز مریض نمی شوند زیرا آنها پزشک هستند.

But of course, as we all know, everyone becomes ill at some point in time, including doctors as well.

اما البته همانطور که همه ما می دانیم، همه در مقطعی از زمان بیمار می شوند، از جمله پزشکان.

Coming up today, we have a lot of things to talk about.

امروز در راه است، چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم.

We are looking at

ما به دنبال نشان دادن توافق هستیم

showing agreement.

.

It might seem like a very small subject, but I can promise you now it is a big topic.

ممکن است موضوع بسیار کوچکی به نظر برسد، اما می توانم به شما قول بدهم که اکنون موضوع بزرگی است.

Lots of things to cover with that particular topic.

چیزهای زیادی برای پوشش دادن با آن موضوع خاص.

So there are many things to talk about when we are discussing agreeing.

بنابراین وقتی در مورد توافق صحبت می کنیم چیزهای زیادی وجود دارد که باید در مورد آنها صحبت کنیم.

If you agree

اگر

to something or you agree

با چیزی موافق هستید یا

with something, maybe something a person says, maybe an opinion that they have,

با چیزی موافق هستید، شاید چیزی که یک شخص می گوید، شاید نظری که او دارد،

quite often you will have a choice.

اغلب اوقات شما یک انتخاب خواهید داشت.

Agree

موافق

or disagree.

یا مخالف.

We will look at that a little bit later from

ما کمی بعد نگاه خواهیم کرد که از

Alexander is here and Alexander says,

اسکندر اینجاست و اسکندر می گوید،

sup bro?

خوب برادر؟

Indeed, there is nothing sup.

در واقع، هیچ چیز خوب وجود ندارد.

I am perfectly okay today.

امروز کاملا خوبم

I'm feeling rather excited for two reasons.

من به دو دلیل نسبتاً هیجان زده هستم.

Apparently the weather over the next three days is going to become amazing.

ظاهرا هوا در سه روز آینده شگفت انگیز خواهد شد.

I don't know how or why it has something to do with the air.

نمی دانم چگونه و چرا ربطی به هوا دارد.

Apparently we are going to get a lot of air, warm air coming up from the Azores, and it's going to make everything really nice and pleasant.

ظاهراً ما قرار است هوای زیادی دریافت کنیم، هوای گرمی که از آزور می آید، و همه چیز را واقعاً خوب و دلپذیر خواهد کرد.

18 Celsius this weekend, apparently.

18 درجه سانتیگراد این آخر هفته ظاهرا.

So I can't wait to run outside into the garden and take off all of my heavy, hot clothing and run around the garden.

بنابراین نمی توانم صبر کنم تا بیرون به باغ بدوم و تمام لباس های سنگین و گرمم را در بیاورم و در اطراف باغ بدوم.

So who knows, by Saturday I might be outside in the garden in my t shirt and shorts.

پس چه کسی می داند، ممکن است تا شنبه با تی شرت و شورت بیرون در باغ باشم.

But apparently we are going to get lovely, lovely weather.

اما ظاهراً قرار است هوای دوست داشتنی و دوست داشتنی داشته باشیم.

Very nice. Even though.

خیلی خوبه حتی اگر.

And yes, it is England even though we will get rain as well.

و بله، انگلیس است، حتی اگر باران هم بباریم.

So even though it's going to get warm, we are also going to have lots of rain as well.

بنابراین با وجود اینکه هوا گرم می شود، ما نیز باران زیادی خواهیم داشت.

There is always a price to pay.

همیشه بهایی برای پرداخت وجود دارد.

Hello Doris.

سلام دوریس

Doris Fikry who says human beings are prone to diseases, even doctors.

دوریس فیکری که می گوید انسان ها مستعد بیماری هستند حتی پزشکان.

It is true, but sometimes, and I think this is something a lot of people do.

درست است، اما گاهی اوقات، و من فکر می کنم این کاری است که بسیاری از مردم انجام می دهند.

We have perceptions, don't we?

ما تصوراتی داریم، اینطور نیست؟

We have ways of looking at people.

ما راه هایی برای نگاه کردن به مردم داریم.

And I think it's something we all do,

و من فکر می کنم این کاری است که همه ما انجام می دهیم،

sometimes subconsciously without even realising it.

گاهی اوقات ناخودآگاه حتی بدون اینکه متوجه باشیم.

But I always find it interesting when you hear of a doctor being unwell, because it seems those two things don't seem to go together.

اما همیشه وقتی می شنوید که یک دکتر حالش خوب نیست جالب است، زیرا به نظر می رسد که این دو چیز با هم هماهنگ نیستند.

But you are right, of course you were right.

اما حق با شماست، البته حق با شماست.

Even doctors become unwell.

حتی دکترها هم بد می شوند.

Christina says here it is freezing cold.

کریستینا می گوید اینجا خیلی سرد است.

I'm sorry to hear that. I hope it will warm up.

متاسفم که می شنوم. امیدوارم گرم بشه

Rishi cash says.

ریشی کش می گوید.

What is the topic going to be? Today's topic?

موضوع قراره چی باشه؟ موضوع امروز؟

Two topics.

دو موضوع.

Something you've never done but you would love to try

کاری که هرگز انجام نداده اید اما دوست دارید امتحان کنید

and agreeing.

و موافقت کنید.

If you agree with something, it means you accept that thing.

اگر با چیزی موافق هستید، یعنی آن چیز را قبول دارید.

Maybe an opinion, maybe something you have to discuss,

شاید یک نظر، شاید چیزی که باید درباره آن بحث کنید،

maybe a certain deal that is taking place quite often in business, when people are negotiating, they are talking.

شاید یک معامله خاص که اغلب در تجارت اتفاق می افتد، زمانی که مردم در حال مذاکره هستند، آنها صحبت می کنند.

They are trying to make a deal.

آنها سعی می کنند معامله کنند.

Quite often they will have to agree on certain things,

اغلب آنها باید در مورد موارد خاصی به توافق برسند،

especially if you are going to sign a contract before you sign a contract.

به خصوص اگر قرار است قبل از امضای قرارداد، قراردادی را امضا کنید.

Quite often we have to

اغلب ما باید

agree

در مورد آنچه در قرارداد است

on what is in the contract.

به توافق برسیم .

It is a normal thing to do.

این یک کار عادی است.

Hello ten news in Guyana.

سلام ده خبر در گویان.

Who says hello? Teacher from Vietnam.

کی میگه سلام؟ معلم اهل ویتنام

Hello, Vietnam. It's nice to see you here.

سلام ویتنام خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I almost want to sing a song just for you. Isn't that nice?

من تقریباً می خواهم یک آهنگ فقط برای تو بخوانم. این خوب نیست؟

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Oh, I haven't forgotten you. Don't worry. Don't panic.

اوه من فراموشت نکردم نگران نباشید. وحشت نکنید.

Of course he is here.

البته او اینجاست.

We are talking all about Louis Mendez

ما در مورد همه چیز صحبت می کنیم که لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام لویی

I haven't forgotten you. Don't panic.

من تو را فراموش نکرده ام وحشت نکنید.

And yes, I am looking forward to the big rendezvous.

و بله، من مشتاقانه منتظر قرار ملاقات بزرگ هستم.

Have you heard about that?

آیا در مورد آن شنیده اید؟

We are all going to meet up together in person in Paris on the 1st of June this year.

همه ما قرار است در اول ژوئن امسال شخصاً با هم در پاریس ملاقات کنیم.

And yes, I am looking forward to getting together with some of you.

و بله، من مشتاقانه منتظر دیدار با برخی از شما هستم.

We can talk face to face.

می توانیم رو در رو صحبت کنیم.

I imagine that.

من این را تصور می کنم.

I will show you the office chair on Sunday.

من روز یکشنبه صندلی اداری را به شما نشان خواهم داد.

So I will show you the office chair.

بنابراین من صندلی اداری را به شما نشان می دهم.

Just to prove that we did build it.

فقط برای اینکه ثابت کنیم ما آن را ساختیم.

And it isn't still in its box.

و هنوز در جعبه اش نیست.

We've done it. Yes, it is complete.

ما آن را انجام داده ایم. بله کامل است.

It is now in Mr. Steve's office.

اکنون در دفتر آقای استیو است.

Even though today Mr. Steve is out.

حتی اگر امروز آقای استیو بیرون است.

He's out there somewhere, driving around, doing his job.

او یک جایی بیرون است، رانندگی می کند و کارش را انجام می دهد.

But of course, Steve will be here on Sunday.

اما مطمئنا استیو یکشنبه اینجا خواهد بود.

Hello to Sahu.

سلام به سهو.

Hello, Sahu.

سلام سهو.

Nice to see you here as well. Very nice to see so many people joining in.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. خیلی خوب است که می بینم افراد زیادی به آن ملحق می شوند.

In a couple of moments we have an interesting topic to talk about.

در چند لحظه ما یک موضوع جالب برای صحبت داریم.

We are looking at things you have never done.

ما در حال بررسی کارهایی هستیم که شما هرگز انجام نداده اید.

There are many things in my life that I've never tried, things that I've never done.

چیزهای زیادی در زندگی من وجود دارد که هرگز آنها را امتحان نکرده ام، چیزهایی که هرگز انجام نداده ام.

However, I would like to do them.

با این حال، من دوست دارم آنها را انجام دهم.

I would like to do maybe 1 or 2 particular things.

من دوست دارم شاید 1 یا 2 کار خاص انجام دهم.

And we will be looking at that in a few moments from now.

و ما تا چند لحظه دیگر به آن نگاه خواهیم کرد.

This is English Addict on Wednesday Wednesday afternoon live from England.

این انگلیسی معتاد در چهارشنبه بعد از ظهر به صورت زنده از انگلستان است.

This is English addict on a Wednesday afternoon.

این معتاد انگلیسی در یک بعد از ظهر چهارشنبه است.

I hope you are having a good day. Where you are.

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید. جایی که شما هستید.

You. And.

شما و.

Already?

قبلا؟

Already?

قبلا؟

We are approaching 2:30.

به ساعت 2:30 نزدیک می شویم.

Today's live stream is going by very quickly.

پخش زنده امروز خیلی سریع انجام می شود.

Is there something in your life that you've never done?

آیا کاری در زندگی شما وجود دارد که هرگز انجام نداده باشید؟

Something you've never ever done?

کاری که تا به حال انجام نداده اید؟

However you would like to try it?

با این حال دوست دارید آن را امتحان کنید؟

And that is the question I'm going to ask right now.

و این سوالی است که من می خواهم همین الان بپرسم.

Is there something you have never done but you would like to try?

آیا کاری هست که هرگز انجام نداده باشید اما دوست دارید آن را امتحان کنید؟

There are many things I've never done, many things I've never actually tried.

چیزهای زیادی هستند که من هرگز انجام نداده ام، بسیاری از چیزها را واقعاً امتحان نکرده ام.

Perhaps a certain activity,

شاید یک فعالیت خاص،

things I've never done.

کارهایی که من هرگز انجام نداده ام.

I have never,

من هرگز،

ever tried skiing.

هرگز اسکی را امتحان نکردم.

Never, never done it

هرگز، هرگز این کار را

for two reasons.

به دو دلیل انجام ندادم.

One, I would be very afraid of falling over.

یکی، من خیلی می ترسم از زمین بیفتم.

I would be really scared of falling down.

من واقعاً از زمین خوردن می ترسم.

Maybe breaking something, maybe injuring myself.

شاید شکستن چیزی، شاید زخمی کردن خودم.

But I've never, ever tried skiing.

اما من هرگز، هرگز اسکی را امتحان نکردم.

It does look fun.

به نظر سرگرم کننده است

Don't get me wrong. It does look fun.

اشتباه نکنید به نظر سرگرم کننده است

I would like to try it very much, but I don't feel as if it will be suitable for me.

خیلی دوست دارم امتحانش کنم اما فکر نمی کنم برایم مناسب باشد.

I don't think I would be very good at it. I'm too tall.

فکر نمی کنم در آن خیلی خوب باشم. من خیلی قد بلندم

I think the first thing I would do if I ever tried to ski,

فکر می‌کنم اولین کاری که می‌کنم اگر بخواهم اسکی کنم، انجام می‌دهم،

and there are many parts of the world where you can go to ski,

و بسیاری از نقاط جهان وجود دارد که می‌توانید به اسکی بروید،

France, the Alps, Italy, Switzerland.

فرانسه، کوه‌های آلپ، ایتالیا، سوئیس.

There are many places around the world where you can ski.

مکان های زیادی در سرتاسر دنیا وجود دارد که می توانید اسکی کنید.

You can go skiing.

می توانید اسکی بروید.

Never tried it.

هرگز آن را امتحان نکرد.

I've seen lots of people do it and I have to say it does look fun,

من افراد زیادی را دیده ام که این کار را انجام می دهند و باید بگویم که به نظر سرگرم کننده است،

but I don't think I would be very good at it.

اما فکر نمی کنم در آن خیلی خوب باشم.

So I would like to do that.

بنابراین من دوست دارم این کار را انجام دهم.

I would like to try to ski, maybe in a controlled environment,

من دوست دارم اسکی کنم، شاید در یک محیط کنترل شده،

because nowadays, of course there are many places where you can ski indoors, artificial ski slopes.

زیرا امروزه، البته مکان های زیادی وجود دارد که می توانید در داخل خانه، پیست های اسکی مصنوعی، اسکی کنید.

So maybe that would be a good place to start.

بنابراین شاید این نقطه شروع خوبی باشد.

Maybe I could do it.

شاید بتوانم این کار را انجام دهم.

But in a controlled environment, I certainly don't think I could do it.

اما در یک محیط کنترل شده، مطمئناً فکر نمی کنم بتوانم این کار را انجام دهم.

Going down a ski slope with snow all around me.

در حال پایین آمدن از یک پیست اسکی با برف در اطرافم.

Christina I know, Christina, what you're going to say, because you love it.

کریستینا من می دانم، کریستینا، چه می خواهی بگویی، زیرا آن را دوست داری.

You love skiing.

شما عاشق اسکی هستید.

You do it quite often.

شما اغلب این کار را انجام می دهید.

Christina, you should come with me to ski.

کریستینا، باید با من بیای اسکی.

Mr. Duncan, I can teach you and I have good experience.

آقای دانکن من می توانم به شما آموزش دهم و تجربه خوبی دارم.

I've seen many of your photographs of you skiing.

من بسیاری از عکس های شما را در حال اسکی دیده ام.

And, yes, I have a feeling

و، بله، من احساس می کنم

you are very good at it.

شما در آن بسیار خوب هستید.

Maybe I should try it.

شاید باید امتحانش کنم.

Perhaps as a certain type of food.

شاید به عنوان نوع خاصی از غذا.

You've never tried certain types of foods that you've never eaten.

شما هرگز انواع خاصی از غذاهایی را که هرگز نخورده اید امتحان نکرده اید.

Maybe a certain style of food, I have to say.

شاید سبک خاصی از غذا را باید بگویم.

And this is one thing I have had had a wide experience of eating.

و این چیزی است که من تجربه زیادی از خوردن داشته ام.

So because I've travelled to other countries, I've eaten lots of different types of food,

بنابراین از آنجایی که من به کشورهای دیگر سفر کرده ام، انواع مختلفی از غذاها را خورده ام،

some unusual food as well.

همچنین برخی از غذاهای غیرمعمول.

I have never tried a walk in interview.

من هرگز پیاده روی در مصاحبه را امتحان نکرده ام.

Rishi. Cash.

ریشی. پول نقد

Hello Rishi. Cash. I have never tried a walk in interview.

سلام ریشی. پول نقد من هرگز پیاده روی در مصاحبه را امتحان نکرده ام.

So when you say walk in, do you mean something like a job interview?

بنابراین وقتی می گویید وارد شوید، منظورتان چیزی شبیه مصاحبه شغلی است؟

That is something we all have to face, especially when we are young.

این چیزی است که همه ما باید با آن روبرو شویم، به خصوص وقتی جوان هستیم.

Quite often if you are trying to find work or find a job, or maybe you're applying to to attend university.

اغلب اگر در تلاش برای یافتن کار یا یافتن شغل هستید، یا ممکن است برای شرکت در دانشگاه درخواست دهید.

So quite often these days there are many situations where you might have to attend an interview.

بنابراین اغلب این روزها موقعیت های زیادی وجود دارد که ممکن است مجبور شوید در یک مصاحبه شرکت کنید.

So yes, I think that's what you mean.

بنابراین بله، فکر می کنم منظور شما همین است.

Maybe walk in so you walk in and you will be greeted by someone, or sometimes more than one person.

شاید وارد شوید تا وارد شوید و یک نفر یا گاهی بیش از یک نفر از شما استقبال کند.

I remember once I attended an interview for a job many years ago,

یادم می آید یک بار سال ها پیش برای یک کار در یک مصاحبه شرکت کردم

and I was expecting just one person to be there, but when I arrived.

و انتظار داشتم فقط یک نفر آنجا باشد، اما وقتی رسیدم.

Two people already, I felt pressure.

دو نفر در حال حاضر، من احساس فشار کردم.

So from that point on, I was always prepared before I went in for an interview,

بنابراین از آن نقطه به بعد، من همیشه قبل از اینکه برای مصاحبه شرکت کنم، آماده بودم

just in case.

.

Perhaps, maybe

شاید، شاید

there will be more than one person.

بیش از یک نفر وجود داشته باشد.

So I do think that it those types of situations can be intimidating.

بنابراین من فکر می کنم که این نوع موقعیت ها می توانند ترسناک باشند.

I'm sure a lot of people would agree with me. Mr.

مطمئنم خیلی ها با من موافق هستند. آقای

Duncan, the hardest thing you have to do is go for a job interview.

دانکن، سخت ترین کاری که باید انجام دهید این است که برای مصاحبه کاری بروید.

Something you have to do.

کاری که باید انجام دهید.

Now my advice for that is just to do it.

اکنون توصیه من برای آن این است که آن را انجام دهید.

We all have to learn in a particular way, and I think

همه ما باید به روشی خاص یاد بگیریم، و من فکر می‌کنم

attending a job interview is something that you can't fully prepare for,

شرکت در یک مصاحبه شغلی چیزی است که نمی‌توانید به طور کامل برای آن آماده شوید،

because there still might be things that the person will ask you, maybe a question they that you are not prepared for.

زیرا هنوز ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد که آن شخص از شما بپرسد، شاید سؤالی که شما برای آن آمادگی ندارید.

So my advice to anyone who has never been to an interview for a job,

بنابراین توصیه من به هر کسی که هرگز برای شغلی به مصاحبه نرفته است،

well, maybe you are trying to attend a certain society or a group or a college.

خوب، شاید شما در حال تلاش برای شرکت در یک جامعه خاص یا یک گروه یا یک دانشگاه هستید.

Do it. Just do it.

انجامش بده فقط انجامش بده

We've all done this in the past.

همه ما در گذشته این کار را انجام داده ایم.

I remember maybe 2 or 3 of my first ever interviews that I attended.

شاید 2 یا 3 مورد از اولین مصاحبه هایم را که در آن شرکت کردم به یاد دارم.

I know I wasn't very good, but sometimes, of course, that nervousness can help you as well.

میدونم زیاد خوب نبودم، اما گاهی اوقات، این عصبی بودن میتونه به شما هم کمک کنه.

Sometimes being a little unsure or a little nervous can actually make you come across as a real person.

گاهی اوقات کمی نامطمئن بودن یا کمی عصبی بودن می تواند شما را به عنوان یک شخص واقعی تبدیل کند.

So I think one of the worst things you can do if you go to an interview

بنابراین من فکر می کنم یکی از بدترین کارهایی که می توانید در صورت رفتن به مصاحبه انجام دهید

is to look to confident, to.

این است که به دنبال اعتماد به نفس باشید.

Sure of yourself.

از خودت مطمئن باش

So it can be a bad thing.

بنابراین می تواند چیز بدی باشد.

I do think sometimes it is good to appear human. I think so.

من فکر می کنم گاهی اوقات خوب است که انسان ظاهر شویم. من اینطور فکر می کنم.

Hello everyone.

سلام به همه.

I am tidying my house now.

الان دارم خونه رو مرتب میکنم

Hello, Silva.

سلام سیلوا

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I have never tried diving.

من هرگز غواصی را امتحان نکردم.

Now, when you say diving, do you mean

حالا وقتی میگی غواصی یعنی

diving?

غواصی؟

Maybe from high up into a swimming pool.

شاید از بالا به یک استخر شنا.

Or do you mean diving underwater?

یا منظورتان غواصی در زیر آب است؟

That is something I've never done.

این کاری است که من هرگز انجام نداده ام.

So have you ever tried that? Have you ever been underwater?

پس آیا تا به حال آن را امتحان کرده اید؟ آیا تا به حال زیر آب بوده اید؟

I have to say, and yes, you do know.

من باید بگویم، و بله، شما می دانید.

For those who have been watching for a long time, you will know I do not like water.

برای کسانی که مدت هاست تماشا کرده اند، می دانید که من آب را دوست ندارم.

I am afraid of water.

من از آب می ترسم.

I am not very good at swimming.

من در شنا زیاد خوب نیستم.

So going underwater would be something that I would find hard to do anyway.

بنابراین رفتن به زیر آب چیزی است که به هر حال انجام آن برایم سخت خواهد بود.

Maybe I could go underwater in a submarine or something that takes you under the water.

شاید بتوانم با یک زیردریایی یا چیزی که شما را به زیر آب می برد زیر آب بروم.

So that would be quite fun and exciting.

بنابراین بسیار سرگرم کننده و هیجان انگیز خواهد بود.

Even though I don't know if you remember.

با اینکه نمیدونم یادت هست یا نه

But there was that that awful event where that submarine that was going down to take a close look at the Titanic.

اما آن رویداد وحشتناکی وجود داشت که در آن زیردریایی که برای تماشای دقیق کشتی تایتانیک به پایین می رفت.

Something really awful happened involving that.

در آن اتفاق واقعاً وحشتناکی رخ داد.

So? So maybe not. Maybe not. But no, I don't like water.

پس؟ پس شاید نه. شاید نه. اما نه، من آب دوست ندارم.

I like looking at the water.

من دوست دارم به آب نگاه کنم.

I like being near the water.

من دوست دارم نزدیک آب باشم

I like drinking water.

من آب خوردن را دوست دارم.

And sometimes I like bathing in water

و گاهی اوقات دوست دارم در

in the bathroom,

حمام در آب حمام کنم،

but nowhere else.

اما هیچ جای دیگری.

I will definitely not be going underwater.

من قطعا زیر آب نخواهم رفت.

I like diving in the water.

من غواصی در آب را دوست دارم.

Well, that.

خب این

That's something I couldn't do either, you see.

این کاری است که من هم نمی توانستم انجام دهم، می بینید.

So maybe one day you will get the chance to do it.

پس شاید روزی فرصت انجام آن را پیدا کنید.

But it doesn't look easy.

اما به نظر آسان نیست.

It doesn't look like something that is easy to do.

به نظر نمی رسد که به راحتی انجام شود.

To be honest.

صادقانه بگویم.

Christina says, I would love to learn how to fly a helicopter again, something that

کریستینا می گوید، من دوست دارم دوباره یاد بگیرم چگونه با هلیکوپتر پرواز کنم، چیزی که

may have its risks.

ممکن است خطرات خود را داشته باشد.

I don't know why I never.

نمیدونم چرا هیچوقت

I never feel comfortable.

من هرگز احساس راحتی نمی کنم.

Whenever I see a helicopter.

هر وقت هلیکوپتر می بینم.

I always feel as if maybe something bad is about to happen to it.

همیشه احساس می کنم شاید اتفاق بدی برایش بیفتد.

So no, I don't think I would ever go up in a helicopter.

بنابراین نه، فکر نمی کنم هرگز با هلیکوپتر بالا بروم.

I have no no feeling to actually do that.

من هیچ احساسی برای انجام این کار ندارم.

One thing I would like to do probably

یکی از کارهایی که من دوست دارم انجام دهم

is go up in a small aeroplane.

این است که با یک هواپیمای کوچک بالا بروم.

Now, around here where I live, quite often we get lots of aeroplanes coming over because very near to where I live.

اکنون، در اطراف جایی که من زندگی می کنم، اغلب هواپیماهای زیادی به آنجا می آیند، زیرا بسیار نزدیک به محل زندگی من هستند.

There is a place where lots of planes take off from a small airport,

جایی وجود دارد که تعداد زیادی هواپیما از یک فرودگاه کوچک بلند می شوند،

not very big, but they normally have light aircraft taking off and landing there.

نه خیلی بزرگ، اما معمولاً هواپیماهای سبکی دارند که در آنجا بلند می شوند و فرود می آیند.

So quite often we do have lots of small aircraft going over

بنابراین اغلب اوقات ما تعداد زیادی هواپیمای کوچک داریم

and sometimes we have really big ones going over as well.

و گاهی اوقات هواپیماهای واقعاً بزرگی نیز داریم که از آن عبور می کنند.

But that is another story.

اما این داستان دیگری است.

Man them Dror says.

مرد آنها درور می گوید.

Mr. Duncan, maybe you should try bungee jumping.

آقای دانکن، شاید بهتر باشد بانجی جامپینگ را امتحان کنید.

That is another thing. I've never tried it.

این چیز دیگری است. من هرگز آن را امتحان نکرده ام.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

I don't think I ever will.

من فکر نمی کنم که هرگز.

That looks a little bit too risky. Can I just be honest with you?

به نظر می رسد کمی بیش از حد خطرناک است. آیا می توانم فقط با شما صادق باشم؟

I don't think I would ever want to try that.

فکر نمی کنم هیچ وقت بخواهم آن را امتحان کنم.

I have seen some videos on the internet

من چند ویدیو را در اینترنت دیده ام

where people are jumping from a bridge or a cliff,

جایی که مردم از روی پل یا صخره می پرند

and they are tied to a piece of elastic.

و به یک تکه کش بسته شده اند.

No. Is the answer to that?

نه. جواب آن است؟

Definitely not.

قطعا نه.

So when it comes to food, I think I've tried almost all types of food, all types, even foods that I didn't like.

بنابراین وقتی صحبت از غذا می شود، فکر می کنم تقریباً همه انواع غذاها، همه انواع، حتی غذاهایی را که دوست نداشتم، امتحان کرده ام.

I've tried it and then I've realised that I don't like it.

من آن را امتحان کردم و بعد متوجه شدم که آن را دوست ندارم.

So most food that I don't like, I have at some point tried it, and so I am sure that I definitely don't like it.

بنابراین بیشتر غذاهایی را که دوست ندارم، در برخی مواقع آن را امتحان کرده ام و بنابراین مطمئن هستم که قطعاً آن را دوست ندارم.

And that is something.

و این چیزی است.

But a lot of people say, they say, how do you know that you don't like something?

اما خیلی ها می گویند، می گویند، از کجا می دانید که چیزی را دوست ندارید؟

If you've never tried to do it?

اگر هرگز برای انجام آن تلاش نکرده اید؟

An interesting question.

یک سوال جالب

Mr. Duncan, you love walking in the woods.

آقای دانکن، شما عاشق راه رفتن در جنگل هستید.

Yes, I do like walking. I think walking is okay.

بله، پیاده روی را دوست دارم. فکر کنم پیاده روی مشکلی نداره

Nothing really can go wrong when you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید واقعاً هیچ چیز اشتباه نمی شود.

Although I suppose it depends where you walk.

اگرچه من فکر می کنم بستگی دارد که کجا راه می روید.

I am from here. Let's.

من اهل اینجا هستم اجازه دهید.

Sorry about my profile photograph.

بابت عکس پروفایلم متاسفم

Well, I have to say, Maxim, can I just say your photograph is very small

خوب، باید بگویم ماکسیم، فقط می توانم بگویم عکس شما

on my phone, so I can't really see it.

در تلفن من بسیار کوچک است، بنابراین من واقعا نمی توانم آن را ببینم.

It's very tiny.

خیلی ریزه

Welcome. Anyway, Maxim, it's nice to see you here.

خوش آمدید. به هر حال ماکسیم، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Thank you very much. So there are many things that we've never done. Never tried.

خیلی ممنون. بنابراین کارهای زیادی وجود دارد که ما هرگز انجام نداده ایم. هرگز امتحان نکرد.

Maybe a place, maybe a country that you've never been to.

شاید یک مکان، شاید کشوری که هرگز در آن نرفته اید.

So again, I've never been to Japan.

بنابراین، من هرگز به ژاپن نرفته ام.

Never been there.

هرگز آنجا نبوده است.

But I've always had a fascination for Japan.

اما من همیشه شیفته ژاپن بوده ام.

So I would love to go to Japan one day, have a look around.

بنابراین من دوست دارم یک روز به ژاپن بروم، نگاهی به اطراف بیندازم.

A lot of people say certain parts.

خیلی ها قسمت های خاصی را می گویند.

If you go to Tokyo, it's like you are living in the future.

اگر به توکیو بروید، مثل این است که در آینده زندگی می کنید.

Very futuristic.

بسیار آینده نگر.

So yes, maybe one day I will go to Japan and visit there, eat some

پس بله، شاید یک روز به ژاپن بروم و از آنجا دیدن کنم، کمی

sushi.

سوشی بخورم.

There's another thing I've never tried.

چیز دیگری وجود دارد که من هرگز امتحان نکرده ام.

I don't think in my life.

من در زندگیم فکر نمی کنم.

No. I don't think I've ever tried sushi.

نه. فکر نمی کنم تا به حال سوشی را امتحان کرده باشم.

So sushi is raw fish, uncooked.

بنابراین سوشی ماهی خام و نپخته است.

So you eat it normally with rice, or normally it is arranged on a plate.

بنابراین شما آن را به طور معمول با برنج می خورید یا به طور معمول در بشقاب چیده شده است.

And there are many places where you can go, especially in London.

و مکان های زیادی وجود دارد که می توانید به آنها بروید، به خصوص در لندن.

In London they have lots of sushi bars as well.

در لندن سوشی بارهای زیادی نیز دارند.

And quite often the meals will come around,

و غالباً وعده‌های غذایی دور می‌آیند،

they will go past and then you can just take the meal that you want.

از بین می‌روند و سپس شما می‌توانید غذای مورد نظرتان را بخورید.

But I've never tried sushi.

اما من هرگز سوشی را امتحان نکردم.

I think the only time I've eaten a raw fish was when we were in Paris, and we did have raw salmon,

فکر می کنم تنها زمانی که ماهی خام خوردم زمانی بود که در پاریس بودیم و ماهی سالمون خام خوردیم

and I have to say it was quite nice.

و باید بگویم که بسیار خوب بود.

So that is the nearest I've ever been to eating raw fish or sushi.

بنابراین این نزدیکترین چیزی است که تا به حال به خوردن ماهی خام یا سوشی رفته ام.

I did have some salmon once and that was rule.

من یک بار ماهی سالمون خوردم و این قانون بود.

It was okay. It was nice.

خوب بود خوب بود

I probably wouldn't do it again, but it was okay.

احتمالاً دیگر این کار را نمی‌کنم، اما خوب بود.

Rishi. Hello, Rishi.

ریشی. سلام، ریشی.

I have heard that in the UK you guys don't use helping verbs.

من شنیده ام که در انگلستان شما از افعال کمکی استفاده نمی کنید.

But you are using it in your sentences.

اما شما از آن در جمله های خود استفاده می کنید.

Am I right? Yes.

درست میگم؟ بله

Well, I would say, and this is something worth saying.

خوب، من می گویم، و این چیزی است که ارزش گفتن دارد.

Helping verbs, doing, helping, giving advice.

افعال کمک کردن، انجام دادن، کمک کردن، نصیحت کردن.

Anything like that normally involves some sort of verbal use,

هر چیزی شبیه به آن معمولاً شامل نوعی استفاده کلامی است،

especially with certain topics.

به ویژه در مورد موضوعات خاص.

So the topic I'm talking about there is there's something you've never done but like to try.

بنابراین موضوعی که من در مورد آن صحبت می کنم این است که شما هرگز انجام نداده اید اما دوست دارید امتحان کنید.

Then of course you will see there will be lots of occurrences of that type of speech.

سپس مطمئناً خواهید دید که موارد زیادی از این نوع گفتار وجود خواهد داشت.

But no, I would say

اما نه، من می گویم

that we all have different ways of speaking.

که همه ما روش های متفاوتی برای صحبت کردن داریم.

The other day, by the way, I had somebody complain.

اتفاقاً یک روز دیگر یک نفر شکایت کردم.

Someone the other day complained to me.

روز پیش یکی از من شکایت کرد.

They said, Mr.

گفتند آقای

Duncan,

دانکن

stop telling people to speak like you.

دیگر به مردم نگویید مثل شما صحبت کنند.

I did reply.

من جواب دادم

I said, I'm not telling people to sound like me.

گفتم من به مردم نمی گویم که شبیه من باشند.

I never have and I never will.

هرگز نداشته ام و نخواهم کرد.

My job is to guide you.

وظیفه من راهنمایی شماست.

I am your guide into the world of English.

من راهنمای شما به دنیای انگلیسی هستم.

Very different, you see. Very different.

بسیار متفاوت است، می بینید. بسیار متفاوت است.

Christina says, I would like to see the Great Wall of China.

کریستینا می گوید، من دوست دارم دیوار بزرگ چین را ببینم.

I've never been there either.

من هم هرگز آنجا نرفته ام.

One place I did go to in China was Tiananmen Square,

جایی که من در چین رفتم میدان تیان آن من بود،

a huge place, very large place, and

مکانی بزرگ، مکانی بسیار بزرگ، و

they have a McDonald's as well.

آنها یک مک دونالد نیز دارند.

There is a McDonald's in Tiananmen Square. And guess what? I actually went there

یک مک دونالد در میدان تیان آن من وجود دارد. و حدس بزنید چی؟ من در واقع به آنجا رفتم

to have a

تا در سال 2003 یک

McDonald's way back in 2003.

مک دونالد داشته باشم

Oh my goodness.

. اوه خدای من.

Such a long time ago.

خیلی وقت پیش.

I've just realised

من تازه فهمیدم

that is a very long time ago.

که خیلی وقت پیش است.

Man. Vendre.

مرد وندره

Have you ever tried Indian traditional Kali?

آیا تا به حال کالی سنتی هندی را امتحان کرده اید؟

I don't think I have. We do have Indian food here.

فکر نمی کنم داشته باشم. ما اینجا غذای هندی داریم.

But I have to say, a lot of the Indian food that we have here in the UK is not the same

اما باید بگویم، بسیاری از غذاهای هندی که ما اینجا در بریتانیا داریم

as the real Indian food that is served in India.

با غذاهای هندی واقعی که در هند سرو می شود یکسان نیست.

I have to say, quite often the recipes and the way in which these things are cooked can be very different indeed.

باید بگویم، اغلب دستور العمل ها و نحوه پختن این چیزها می تواند بسیار متفاوت باشد.

So there are many things that we could try.

بنابراین چیزهای زیادی وجود دارد که می توانیم امتحان کنیم.

Maybe you won't like it.

شاید شما آن را دوست نداشته باشید.

Maybe it is something that you won't enjoy, but at least you tried it.

شاید چیزی باشد که از آن لذت نبرید، اما حداقل آن را امتحان کردید.

Something I would love to try.

چیزی که دوست دارم امتحان کنم. لطفا

Please don't laugh

وقتی این را می گویم

when I say this.

نخندید .

Please do not laugh at me because I will cry a lot.

لطفا به من نخندید چون خیلی گریه خواهم کرد.

I've never done a Ted talk.

من هرگز سخنرانی تد انجام نداده ام.

Have you ever seen a Ted talk?

آیا تا به حال سخنرانی تد را دیده اید؟

They've been around for many years and lots of people enjoy watching them.

آنها سال هاست که وجود دارند و افراد زیادی از تماشای آنها لذت می برند.

People take part in them.

مردم در آنها شرکت می کنند.

And of course, over the years, Ted talks have become really, really popular.

و البته، در طول سال‌ها، صحبت‌های تد واقعاً بسیار محبوب شده است.

And I would love to do one of those.

و من دوست دارم یکی از آنها را انجام دهم.

Maybe not the big ones, because I don't think they would accept me,

شاید بزرگ‌ها نباشند، چون فکر نمی‌کنم آنها مرا بپذیرند،

but maybe one of the smaller Ted talks I believe they are called Ted X.

اما شاید یکی از سخنرانی‌های تد کوچک‌تر به نظرم تد ایکس نامیده می‌شود.

So Ted x

بنابراین سمینارها یا سخنرانی‌های تد ایکس

seminars or talks or where people give maybe lessons or lectures about certain topics.

یا جایی که مردم شاید درس‌ها یا سخنرانی‌هایی درباره موضوعات خاص ارائه دهند.

So I've never done one of those, but I would love to have a go.

بنابراین من هرگز یکی از آن‌ها را انجام نداده‌ام، اما دوست دارم بروم.

Maybe one day have a try at giving a Ted talk

شاید یک روز سعی کنید سخنرانی تد را

how successful it would be.

تا چه حد موفق باشید.

I'm not sure I personally

من مطمئن نیستم که شخصاً

think I would be quite good at doing it, to be honest.

فکر کنم در انجام آن کاملاً خوب باشم، صادقانه بگویم.

Hello personal fitness coach. Goodness me.

سلام مربی تناسب اندام شخصی. خدایا من

Is that true? Are you really a personal fitness coach?

آیا این درست است؟ آیا شما واقعا یک مربی تناسب اندام شخصی هستید؟

I have noticed these days there are a lot of people around who are life coaches.

من متوجه شده ام که این روزها افراد زیادی در اطراف هستند که مربی زندگی هستند.

What is a life coach?

مربی زندگی چیست؟

Because when you think about it, life

زیرا وقتی به آن فکر می کنید، زندگی

is lots of things. Many different things.

چیزهای زیادی است. خیلی چیزهای مختلف

Many parts

بسیاری از بخش ها

or aspects of life.

یا جنبه های زندگی.

So when we talk about a person being a life coach.

بنابراین وقتی در مورد یک مربی زندگی صحبت می کنیم.

I think this

من فکر می کنم که این

normally involves motivation, giving people motivation

معمولاً شامل انگیزه می شود، به افراد انگیزه می دهد

to do the things that they want to do or to follow their dreams.

تا کارهایی را که می خواهند انجام دهند یا رویاهای خود را دنبال کنند.

So I think personally, personally,

بنابراین من شخصاً، شخصاً فکر می‌کنم

a life coach is there to give you motivation

یک مربی زندگی وجود دارد تا به شما انگیزه بدهد

or to give you encouragement to to give you that feeling of self-belief,

یا شما را تشویق کند که این احساس خودباوری را به شما بدهد،

which I suppose is a good thing when you think about it.

که فکر می‌کنم وقتی به آن فکر می‌کنید چیز خوبی است.

So hello, personal fitness, who says give it a shot?

پس سلام، تناسب اندام شخصی، چه کسی می گوید آن را یک شات؟

Give it a try.

آن را امتحان کنید.

You never know. You might enjoy it.

شما هرگز نمی دانید. ممکن است از آن لذت ببرید.

Today we are looking at an interesting subject.

امروز به یک موضوع جالب توجه می کنیم.

We are looking at agreeing something we have to do every day.

ما به دنبال توافق بر سر کاری هستیم که باید هر روز انجام دهیم.

Maybe a person will offer something to you.

شاید شخصی چیزی به شما پیشنهاد دهد.

You will accept that thing or reject that thing.

شما آن چیز را می پذیرید یا آن چیز را رد می کنید.

To agree or to disagree.

موافق یا مخالف.

That is what we are talking about today.

این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

All of that coming up in a few moments from now, I hope you will stay with us.

همه اینها تا چند لحظه دیگر انجام می شود، امیدوارم با ما بمانید.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from England.

به صورت زنده از انگلستان به شما می‌آیم.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

It is English addict.

معتاد انگلیسی است.

And yes, I am live with you right now from England.

و بله، من در حال حاضر از انگلیس با شما زندگی می کنم.

Oh. Very nice.

اوه خیلی خوبه

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

For those wondering, who is that strange man talking to me now?

برای کسانی که می‌پرسند، آن مرد عجیب کیست که اکنون با من صحبت می‌کند؟

Well,

خب،

that is who I am, Mr.

من همین هستم، آقای

Duncan.

دانکن.

A lot of people call me other names as well, but we won't go into that.

بسیاری از مردم من را با نام های دیگری نیز صدا می زنند، اما ما وارد این موضوع نمی شویم.

Not now anyway.

به هر حال الان نه

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

We have a big subject coming up agreeing on things, having an agreement,

ما یک موضوع بزرگ داریم که در مورد چیزها توافق می کنیم، توافق می کنیم،

agreeing, allowing something to happen.

توافق می کنیم، اجازه می دهیم چیزی اتفاق بیفتد.

Maybe if you are agreeing to an opinion or maybe you are agreeing to a proposal.

شاید اگر با نظری موافق هستید یا شاید با پیشنهادی موافق هستید.

Maybe in business, quite often they will be agreements taking place.

شاید در تجارت، اغلب آنها توافقاتی در حال وقوع باشند.

There will be things that have to be said and discussed before.

مواردی وجود دارد که باید قبلاً گفته و در مورد آنها صحبت شود.

An agreement takes place.

توافقی صورت می گیرد.

To show one's approval or enjoyment of something.

نشان دادن تایید یا لذت بردن از چیزی.

Quite often you will give your approval or your enjoyment will be expressed in a positive way.

اغلب اوقات شما تایید خود را می دهید یا لذت شما به شیوه ای مثبت بیان می شود.

So I suppose it's obvious to some of you that if you enjoy something, then you like it.

بنابراین من فکر می کنم برای برخی از شما واضح است که اگر از چیزی لذت می برید، پس آن را دوست دارید.

You agree with that thing to show one's approval or enjoyment of something, to express agreement on a thing planned.

شما با آن چیز موافقت می کنید تا تأیید یا لذت خود را از چیزی نشان دهید، برای ابراز موافقت در مورد چیزی که برنامه ریزی شده است.

So a game, maybe a friend of yours makes a suggestion.

بنابراین یک بازی، شاید یکی از دوستان شما پیشنهادی بدهد.

Shall we go somewhere this weekend?

آخر این هفته بریم جایی؟

Shall we do something different tonight? Would you like to come with me

امشب یه کار متفاوت انجام بدیم؟ دوست داری با من بیایی

on the trip

در سفر

to Paris to meet Mr. Duncan?

به پاریس برای ملاقات با آقای دانکن؟

And you will either agree

و شما یا موافق خواهید بود

or disagree.

یا مخالف.

You will say yes. Sure. No problem.

شما خواهید گفت بله. مطمئنا مشکلی نیست

Or you will say no. Thank you. I don't wish to do that.

یا خواهید گفت نه. متشکرم. من نمی خواهم این کار را انجام دهم.

We often express a positive reaction so as to avoid any misunderstanding.

ما اغلب واکنش مثبت نشان می دهیم تا از هرگونه سوء تفاهم جلوگیری شود.

Sometimes you have to be clear

گاهی اوقات باید

with your response how you feel about something.

با پاسخ خود روشن کنید که چه احساسی نسبت به چیزی دارید.

I think it's one of the most important things when we talk about human needs communicating with each other.

من فکر می کنم زمانی که ما در مورد نیازهای انسان در ارتباط با یکدیگر صحبت می کنیم، یکی از مهمترین چیزها است.

Sometimes it is very important to be clear on what

گاهی اوقات بسیار مهم است که نظر خود را روشن کنید

your opinion is, how you feel about that thing, whether you agree or disagree.

، چه احساسی نسبت به آن چیز دارید، موافق یا مخالف.

Sometimes it is very important to be clear with your feeling

گاهی اوقات بسیار مهم است که با احساس خود شفاف باشید

to be sure that one's reaction is clear.

تا مطمئن شوید که واکنش فرد واضح است.

Quite often we have to show that we agree with something we like something or the opposite.

اغلب ما باید نشان دهیم که با چیزی که دوست داریم یا برعکس آن موافق هستیم.

A positive

پاسخ

response is to agree or concur

مثبت این است که با کسی موافق یا موافق باشید

with someone.

.

The word concur is an interesting word and you will hear it used quite a lot.

کلمه موافق کلمه جالبی است و خواهید شنید که بسیار استفاده می شود.

Normally, if people are discussing a certain thing, maybe there is a debate taking place,

معمولاً اگر مردم در مورد موضوع خاصی بحث می کنند، ممکن است بحثی در جریان باشد

or maybe one person is making a suggestion or a comment and the other person will concur.

یا ممکن است یک نفر پیشنهاد یا نظری بدهد و دیگری موافق باشد.

For example, in a sentence, we concur with your decision.

مثلاً در یک جمله با تصمیم شما موافقیم.

That means we agree with your decision.

یعنی ما با تصمیم شما موافقیم.

We accept what you say.

ما حرف شما را قبول داریم.

Concur can also relate to things occurring at the same time.

Concur همچنین می تواند به چیزهایی که همزمان رخ می دهند مربوط باشد.

So it is interesting when we look at this particular word, if two things are happening at the same time, we can also say they concur.

بنابراین جالب است وقتی به این کلمه خاص نگاه می کنیم، اگر دو چیز همزمان اتفاق بیفتد، می توانیم بگوییم که با هم موافق هستند.

They coincide.

آنها منطبق هستند.

Two things are happening together.

دو اتفاق با هم در حال رخ دادن است.

For example, in a sentence, his birthday concurred with his graduation.

به عنوان مثال، در یک جمله، تولد او با فارغ التحصیلی او همزمان بود.

They both came at the same time.

هر دو همزمان آمدند.

They happened together

آنها با هم

to concur.

به توافق رسیدند.

Concur derives from the Latin word for role, along with.

Concur از کلمه لاتین برای نقش، همراه با مشتق شده است.

We might describe something as concurrent, something concurrent.

ما ممکن است چیزی را همزمان، چیزی همزمان توصیف کنیم.

You are describing a thing that is happening at the same time is something else.

شما در حال توصیف چیزی هستید که در همان زمان اتفاق می افتد چیز دیگری است.

Sometimes when a person has done something wrong, they will be sentenced to jail

گاهی اوقات زمانی که فردی مرتکب کار اشتباهی شده باشد، به حبس

term or time.

یا مهلت محکوم می شود.

So a jail term or jail time.

پس مدت زندان یا زندان.

And sometimes maybe they have to serve two sentences.

و گاهی ممکن است آنها مجبور به گذراندن دو مجازات شوند.

They go to prison for two different crimes, but they will serve those crimes or they will serve the time for those crimes concurrently.

آنها به خاطر دو جنایت مختلف به زندان می‌روند، اما آن جنایات را می‌گذرانند یا به طور همزمان برای آن جنایات سپری می‌کنند.

So something concurrent is happening.

بنابراین اتفاقی همزمان در حال رخ دادن است.

At the same time, it is occurring.

همزمان در حال وقوع است.

Together, and agreement is often reached, especially if it takes a while to get to that point.

با هم، و اغلب توافق حاصل می شود، به خصوص اگر مدتی طول بکشد تا به آن نقطه برسیم.

So sometimes an agreement is not instant.

بنابراین گاهی اوقات توافق فوری نیست.

It doesn't happen straight away.

بلافاصله اتفاق نمی افتد.

Sometimes it takes time to reach an agreement.

گاهی اوقات رسیدن به توافق زمان می برد.

In a sentence you might say, we have finally reached an agreement.

در یک جمله ممکن است بگویید، بالاخره به توافق رسیدیم.

We have both reached an understanding.

هر دو به تفاهم رسیده ایم.

We both agree.

هر دو موافقیم

Sometimes it is necessary to negotiate an agreement.

گاهی اوقات نیاز به مذاکره برای توافق است.

If you are ever going to study, or maybe you have in the past studied business English,

اگر تا به حال قصد مطالعه دارید، یا شاید در گذشته انگلیسی تجاری را مطالعه کرده باشید،

then you will know this word is quite an important word to negotiate is to discuss.

پس می دانید که این کلمه کلمه بسیار مهمی برای مذاکره است.

Quite often referring to a type of deal or something you have to agree on

اغلب با اشاره به یک نوع معامله یا چیزی که باید

before you sign a contract or make a contract,

قبل از امضای قرارداد یا بستن قرارداد روی آن توافق کنید،

a tough deal or proposal will often be negotiated.

یک معامله یا پیشنهاد سخت اغلب مورد مذاکره قرار می گیرد.

So quite often you will have to discuss.

بنابراین اغلب شما مجبور خواهید بود بحث کنید.

You will have to talk about something before you agree.

قبل از توافق باید در مورد چیزی صحبت کنید.

There are many ways to express agreement.

راه های زیادی برای ابراز موافقت وجود دارد.

Those involved will agree that you reach an agreement.

کسانی که درگیر هستند موافقت خواهند کرد که شما به توافق برسید.

So when you think about reaching an agreement, you come to a point where both sides agree.

بنابراین وقتی به توافق فکر می کنید، به نقطه ای می رسید که هر دو طرف موافق هستند.

They agree on a certain thing.

آنها در مورد یک چیز توافق دارند.

Agreement

توافق

might be described as mutual.

ممکن است دوجانبه توصیف شود.

Both sides

هر دو طرف

agree

موافق

an opinion or point of view might be agreed with.

نظر یا دیدگاهی هستند که ممکن است با آن موافق باشند.

So perhaps you are discussing a hot topic

بنابراین شاید شما در حال بحث در مورد یک موضوع داغ

politics. Perhaps.

سیاسی هستید. شاید.

Maybe you are discussing a certain situation happening in in the world somewhere.

شاید شما در حال بحث در مورد موقعیت خاصی هستید که در جایی در جهان اتفاق می افتد.

You might discuss that thing with your friend.

ممکن است این موضوع را با دوست خود در میان بگذارید.

Perhaps you will see

شاید شما چشم در چشم

eye to eye.

ببینید .

You agree with each other.

شما با هم موافقید

So one person might have an opinion and the other person will agree.

بنابراین ممکن است یک نفر نظری داشته باشد و دیگری موافق باشد.

You both agree on that particular thing.

هر دوی شما در مورد آن چیز خاص موافق هستید.

You have a very similar opinion.

شما نظر بسیار مشابهی دارید.

You might verbally express agreement.

ممکن است شفاهی موافقت خود را ابراز کنید.

There are many ways of expressing agreement.

راه های زیادی برای ابراز موافقت وجود دارد.

Verbal Lee to say something that shows you agree.

لی شفاهی برای گفتن چیزی که نشان می دهد شما موافق هستید.

You might say

ممکن است بگویید

that's fine, that's fine.

خوب است، خوب است.

Would you like to meet me tomorrow at 2:00 outside the local library?

آیا می خواهید فردا ساعت 2:00 بیرون از کتابخانه محلی با من ملاقات کنید؟

Yeah. That's fine. That's fine. No problem. I agree.

آره این خوب است. این خوب است. مشکلی نیست موافقم

You might say that's good.

شاید بگویید این خوب است.

That's good. No problem.

این خوب است. مشکلی نیست

That's fine. That's good.

این خوب است. این خوب است.

That's okay.

اشکالی ندارد.

No problem.

مشکلی نیست

To agree with something you express your acceptance of something.

برای موافقت با چیزی، پذیرش خود را از چیزی ابراز می کنید.

No problem.

مشکلی نیست

Again, very simple.

باز هم خیلی ساده

It's a simple reply, but it is incredibly clear.

این یک پاسخ ساده است، اما فوق العاده واضح است.

No problem. It is no problem.

مشکلی نیست مشکلی نیست.

Of course you can use a single word.

البته می توانید از یک کلمه استفاده کنید.

Sure, sure.

حتما، مطمئنا

No problem.

مشکلی نیست

To be positive.

مثبت بودن.

To be absolutely sure of something.

برای اطمینان کامل از چیزی.

You agree?

شما موافقید؟

You accept that thing.

شما آن چیز را قبول دارید.

And of course, you might simply say, great.

و البته، ممکن است به سادگی بگویید، عالی است.

Great.

عالیه

No problem. I tell you what.

مشکلی نیست بهت میگم چیه

I will pick you up tomorrow night.

فردا شب میبرمت

I will drive you to the restaurant.

من شما را به رستوران می برم.

Is that okay? Great.

آیا این اشکالی ندارد؟ عالیه

You are agreeing to that thing.

شما با این موضوع موافقید.

You are going along with the suggestion.

شما با پیشنهاد همراه هستید.

Once again, to verbally express agreement.

یک بار دیگر به صورت شفاهی موافقت خود را ابراز کنم.

I can go along with that.

من می توانم با آن کنار بیایم.

I can go along with it. No problem.

میتونم باهاش ​​کنار بیام مشکلی نیست

So you are saying that you agree to that thing?

پس شما می گویید که با آن چیز موافقید؟

I can go along with that. No problem.

من می توانم با آن کنار بیایم. مشکلی نیست

I have no problem with that.

من با آن مشکلی ندارم.

Sounds good to me.

به نظر من خوب است.

A suggestion.

یک پیشنهاد

Something said maybe an offer.

چیزی گفته شاید یک پیشنهاد.

Perhaps you are selling your car.

شاید شما در حال فروش ماشین خود هستید.

Maybe you are saving some money. Maybe you want to buy a new car.

شاید شما مقداری پول پس انداز می کنید. شاید بخواهید یک ماشین جدید بخرید.

So you decide to sell your car.

بنابراین تصمیم می گیرید ماشین خود را بفروشید.

Maybe the person comes around and perhaps you want £500 for the car.

شاید آن شخص بیاید و شاید شما 500 پوند برای ماشین بخواهید.

But they offer

اما آنها

£450.

450 پوند پیشنهاد می دهند.

Does that sound good?

آیا این صدا خوب است؟

Sometimes when you are selling a certain thing, you have to negotiate a price.

گاهی اوقات زمانی که شما در حال فروش یک کالا هستید، باید در مورد قیمت آن مذاکره کنید.

I have to say I'm not very good at doing that.

باید بگویم که در انجام این کار خیلی خوب نیستم.

I am not good at making a bargain.

من در معامله کردن خوب نیستم.

I am terrible at doing that.

من در انجام این کار وحشتناک هستم.

Sounds good to me.

به نظر من خوب است.

I know you want £500 for the car, but I've noticed it does need a lot of work doing to it.

من می دانم که شما 500 پوند برای ماشین می خواهید، اما متوجه شده ام که نیاز به کار زیادی برای آن دارد.

So I tell you what I'm going to do.

بنابراین من به شما می گویم که قرار است چه کار کنم.

I'm going to offer you £450.

من 450 پوند به شما پیشنهاد می کنم.

And you might think, okay,

و ممکن است فکر کنید، خوب،

maybe, maybe 500 is too much.

شاید، شاید 500 خیلی زیاد باشد.

Maybe I am asking for too much money.

شاید من پول زیادی می خواهم.

So instead, yes.

بنابراین در عوض، بله.

£450.

450 پوند.

That sounds good to me.

این به نظر من خوب است.

You agree?

شما موافقید؟

Once again, verbally expressing agreement.

بار دیگر به صورت شفاهی موافقت خود را ابراز می کند.

I accept.

قبول دارم

I agree to that.

من با آن موافقم.

Maybe a suggestion.

شاید یه پیشنهاد

Maybe before you sign a contract, a person will tell you what you have to do.

شاید قبل از امضای قرارداد، شخصی به شما بگوید که چه کاری باید انجام دهید.

You have to agree to something that it has been suggested to you.

شما باید با چیزی که به شما پیشنهاد شده موافقت کنید.

That sounds fair to me.

این به نظر من منصفانه است.

Okay. That's okay.

باشه اشکالی ندارد.

I accept what you say.

حرف شما را قبول دارم

I accept the terms of your contract.

من شرایط قرارداد شما را می پذیرم.

You might also physically

همچنین ممکن است

express agreement quite often.

اغلب از نظر فیزیکی موافقت خود را ابراز کنید.

And I know I've made a lesson all about this body language

و می‌دانم که درسی گرفته‌ام درباره این که زبان بدن

is very important in certain situations, especially where you are trying to make a decision.

در موقعیت‌های خاص بسیار مهم است، به‌ویژه جایی که در تلاش برای تصمیم‌گیری هستید.

Maybe a person is explaining something to you and you have to make a decision.

شاید یک نفر چیزی را برای شما توضیح می دهد و شما باید تصمیم بگیرید.

You have to show that person how you feel.

شما باید به آن شخص نشان دهید که چه احساسی دارید.

So if you agree with something, quite often you will smile.

بنابراین اگر با چیزی موافق باشید، اغلب لبخند خواهید زد.

Smiling.

خندان.

It's a very good way of showing that you are happy with a certain situation or with a suggestion.

این یک راه بسیار خوب برای نشان دادن اینکه از یک موقعیت خاص یا با یک پیشنهاد خوشحال هستید است.

Yeah. Okay. No problem.

آره باشه مشکلی نیست

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

You smile in agreement.

شما در موافقت لبخند می زنید.

Of course. In business.

البته. در تجارت.

And this is something that still happens.

و این چیزی است که هنوز هم اتفاق می افتد.

A lot of people do whenever they make an agreement in business, quite often they will

بسیاری از مردم هر زمان که در تجارت توافق می کنند، اغلب

shake hands.

دست می دهند.

A handshake is a sign of trust.

دست دادن نشانه اعتماد است.

So when two people come to an agreement, especially in business

بنابراین وقتی دو نفر به توافق می رسند، به خصوص در تجارت

or quite often in politics as well, you will often see people shake hands.

یا اغلب در سیاست، اغلب می بینید که افراد دست می دهند.

A handshake.

یک دست دادن

It is still something done quite often in business.

هنوز هم کاری است که اغلب در تجارت انجام می شود.

Normally, just after two people have reached an agreement.

به طور معمول، درست پس از اینکه دو نفر به توافق رسیدند.

You might physically express agreement by celebrating.

ممکن است با جشن گرفتن از نظر فیزیکی موافقت خود را ابراز کنید.

I know this sounds weird. I know you're going to say, Mr. Duncan.

می دانم که این به نظر عجیب می رسد. من می دانم که شما می خواهید بگویید، آقای دانکن.

That sounds very strange, but you might agree with someone and then celebrate that agreement once again in business quite often.

این بسیار عجیب به نظر می رسد، اما ممکن است با کسی موافق باشید و سپس بارها و بارها آن توافق را در تجارت جشن بگیرید.

If you sign a contract,

اگر قراردادی امضا کنید،

if you agree, maybe to join together with another company, maybe two companies are going to join together and you agree

اگر موافقید، شاید با یک شرکت دیگر ملحق شوید، شاید دو شرکت قرار است با هم بپیوندند و شما موافقت کنید

to do that.

که این کار را انجام دهید.

You might celebrate.

شاید جشن بگیرید

So quite often we we will celebrate an agreement,

بنابراین اغلب ما یک توافق،

maybe a dispute or an argument between two countries.

شاید یک اختلاف یا مشاجره بین دو کشور را جشن می گیریم.

Maybe they suddenly find peace.

شاید ناگهان آرامش پیدا کنند.

They come

به توافق

to an agreement.

می رسند .

You might have a celebration because of that.

ممکن است به همین دلیل جشن بگیرید.

The most common, and a lot of people think that this is very common.

رایج ترین، و بسیاری از مردم فکر می کنند که این بسیار رایج است.

To agree on something.

توافق بر سر چیزی

You might give a thumbs up.

شما ممکن است یک شست بالا بدهید.

So quite often, normally in a situation that is not too serious.

بنابراین اغلب، معمولاً در شرایطی که خیلی جدی نیست.

So normally in serious situations you won't normally do this

بنابراین معمولاً در موقعیت‌های جدی، شما معمولاً این کار را انجام نمی‌دهید،

because it looks a little too casual.

زیرا کمی بیش از حد معمولی به نظر می‌رسد.

It looks as if you're not taking it seriously.

به نظر می رسد که شما آن را جدی نمی گیرید.

But if you are excited about doing something, if you are really happy

اما اگر از انجام کاری هیجان زده هستید، اگر واقعاً

about someone's suggestion, you might show that you are happy by doing this. Yes.

از پیشنهاد کسی خوشحال هستید، ممکن است با انجام این کار نشان دهید که خوشحال هستید. بله

Let's do it. Yes. Let's go there.

بیایید آن را انجام دهیم. بله بیا بریم اونجا

You are agreeing by giving a thumbs up?

شما با دادن شست موافق هستید؟

Of course.

البته.

One of the most common ways of showing that you agree, especially in a situation where one person is talking.

یکی از رایج‌ترین راه‌ها برای نشان دادن اینکه موافق هستید، به خصوص در شرایطی که یک نفر در حال صحبت کردن است.

So maybe you are watching a performance on stage, and maybe someone is talking about a certain subject.

بنابراین شاید شما در حال تماشای یک اجرا روی صحنه هستید و شاید کسی در مورد موضوع خاصی صحبت می کند.

Or maybe two people are having a debate

یا شاید دو نفر روی صحنه با هم مناظره می کنند

on stage and there is an audience watching.

و تماشاگرانی در حال تماشا هستند.

Quite often agreement will be shown.

اغلب توافق نشان داده خواهد شد.

By applause, through clapping.

با کف زدن، از طریق کف زدن.

Yes. I have to say yes.

بله باید بگویم بله.

Yes I, I agree with that. Yes. That's a, that's a very good, very good idea.

بله، من با آن موافقم. بله این یک ایده بسیار خوب، بسیار خوب است.

Yeah I, I agree.

آره موافقم

You applaud.

شما کف می زنید.

You will show your agreement by clapping.

موافقت خود را با کف زدن نشان خواهید داد.

So generally speaking when we are talking about coming to an agreement or trying to agree on something

بنابراین به طور کلی وقتی در مورد رسیدن به توافق صحبت می کنیم یا سعی می کنیم در مورد چیزی

normally, especially in business, you will normally have a plan, then you will negotiate.

به طور معمول به توافق برسیم، به خصوص در تجارت، معمولاً برنامه ای خواهید داشت، سپس مذاکره خواهید کرد.

That normally involves lots of talking, lots of meetings.

این معمولاً مستلزم صحبت زیاد، جلسات زیاد است.

Sometimes you can negotiate very quickly.

گاهی اوقات می توانید خیلی سریع مذاکره کنید.

Sometimes it takes a long period

گاهی اوقات قبل از اینکه واقعاً به توافق برسید،

to negotiate before you will actually agree.

مدت زمان زیادی طول می کشد تا مذاکره کنید.

And then of course, eventually, hopefully

و البته، در نهایت، امیدوارم که

you will agree.

شما موافقت کنید.

You will meet, you will discuss and hopefully you will agree.

ملاقات خواهید کرد، بحث خواهید کرد و امیدوارم موافقت کنید.

Of course, there is the opposite.

البته برعکس هم هست.

You might disagree as well.

ممکن است شما هم مخالف باشید.

You might also disagree.

ممکن است شما هم مخالف باشید.

To agree could also be stated as reaching an understanding.

موافقت نیز می تواند به عنوان رسیدن به تفاهم بیان شود.

If you reach an understanding, it means both

اگر به تفاهم رسیدید یعنی هر دو

groups understand each other.

گروه یکدیگر را درک می کنند.

They both have things that they want.

هر دو چیزهایی دارند که می خواهند.

They have. They both have things they need.

آنها دارند. هر دو چیزهایی دارند که نیاز دارند.

And sometimes those things can be different.

و گاهی اوقات آن چیزها می توانند متفاوت باشند.

So you have to reach an understanding.

پس باید به تفاهم برسید.

Again, a very interesting phrase.

باز هم یک جمله بسیار جالب.

It is a pity

حیف است

that more people around the world can't reach an understanding of each other.

که افراد بیشتری در سراسر جهان نمی توانند به درک یکدیگر برسند.

Then we have the opposite.

سپس ما برعکس داریم.

Of course we have the opposite to not agree.

البته ما خلاف این را داریم که موافق نباشیم.

You might disagree.

ممکن است مخالفت کنید.

You reject.

شما رد می کنید.

You object.

اعتراض می کنی

You push away something.

شما چیزی را کنار می زنید.

You dismiss that thing, something you don't agree on or you don't agree with.

شما آن چیز را رد می کنید، چیزی که با آن موافق نیستید یا با آن موافق نیستید.

You reject it, disagree,

شما آن را رد می کنید، مخالف هستید،

object,

مخالفت می کنید،

push away or dismiss that thing.

آن چیز را کنار می زنید یا رد می کنید.

You are not going to go along with that thing.

شما قرار نیست با آن چیز کنار بیایید.

So if you don't go along with something, it means you don't agree with it.

پس اگر با چیزی موافق نیستید به این معنی است که با آن موافق نیستید.

If you don't reach an agreement, that means you can't continue.

اگر به توافق نرسیدید، یعنی نمی توانید ادامه دهید.

If you can't agree with someone, then the conversation will come to an end very quickly

اگر نمی توانید با کسی موافق باشید، آنگاه مکالمه خیلی سریع به پایان می رسد

to be of opposite views.

تا دیدگاه های مخالف داشته باشید.

So quite often if you are discussing a certain topic, sometimes you will.

بنابراین اغلب اگر در حال بحث در مورد موضوع خاصی هستید، گاهی اوقات این کار را انجام خواهید داد.

Disagree.

مخالف.

And moving on.

و در حال حرکت است.

Because I've just realised good dismay. Is it really 3:10 already?

چون تازه متوجه ناراحتی خوب شدم. آیا واقعاً ساعت 3:10 است؟

My goodness.

خدای من

Figuratively.

به صورت مجازی.

You will give something the thumbs down.

شما چیزی را انگشت شست پایین خواهید داد.

So quite often we won't use

بنابراین اغلب ما از

the physical sign.

علامت فیزیکی استفاده نمی کنیم.

So very rarely do you see people do this.

بنابراین به ندرت می بینید که مردم این کار را انجام دهند.

I don't know why, but normally we don't do this.

نمی‌دانم چرا، اما معمولاً این کار را نمی‌کنیم.

However, we will often express thumbs down verbally.

با این حال، ما اغلب شست پایین را به صورت شفاهی بیان می کنیم.

Did they agree to your offer? No.

آیا آنها با پیشنهاد شما موافقت کردند؟ نه.

They gave it the thumbs down.

آنها انگشت شست را پایین آوردند.

Unfortunately, they gave my suggestion the thumbs down.

متأسفانه، آنها به پیشنهاد من پاسخ مثبت دادند.

So we are using the phrase verbally rather than physically.

بنابراین ما از این عبارت به‌جای فیزیکی استفاده می‌کنیم.

The Romans,

رومی ها،

the Roman Emperor.

امپراتور روم

Shall I give you the thumbs up?

آیا می توانم به شما انگشت شست بدهم؟

Which means you live.

یعنی زندگی میکنی

Or shall I give you the thumbs down?

یا باید انگشت شستت را پایین بیاورم؟

Which means?

یعنی کدام؟

Well, I think you know what it means.

خوب، فکر می کنم می دانید معنی آن چیست.

Of course, if you are trying to agree, sometimes you can't reach an agreement.

البته اگر در تلاش برای توافق هستید، گاهی اوقات نمی توانید به توافق برسید.

Two people, or maybe a group of people might have to agree

دو نفر، یا شاید گروهی از افراد ممکن است مجبور شوند

to disagree.

با مخالفت موافقت کنند.

So the thing you agree on is to not agree.

بنابراین چیزی که شما بر سر آن توافق دارید عدم موافقت است.

You can't reach an agreement.

شما نمی توانید به توافق برسید.

Sometimes it is hard if you are talking to another person.

گاهی اوقات سخت است که با شخص دیگری صحبت کنید.

Sometimes you can't reach an agreement.

گاهی اوقات نمی توانید به توافق برسید.

So instead you will agree to disagree.

بنابراین در عوض با مخالفت موافقت خواهید کرد.

If you disagree with someone, it means you have the opposite thought or the opposite feeling.

اگر با کسی مخالف هستید، به این معنی است که شما فکر مخالف یا احساس مخالف دارید.

You do not accept that thing.

شما آن چیز را قبول ندارید.

So sometimes again, when we are talking about world politics, quite often people will sit down.

بنابراین گاهی اوقات، زمانی که ما در مورد سیاست جهانی صحبت می کنیم، اغلب مردم می نشینند.

They will talk, they will discuss, and maybe they find it hard to reach an agreement.

آنها صحبت خواهند کرد، بحث خواهند کرد و شاید رسیدن به توافق برایشان سخت باشد.

Sometimes being unable to agree will mean that a stalemate has been reached.

گاهی اوقات ناتوانی در توافق به معنای به بن بست رسیدن است.

So, as you can see from that picture, quite often stalemate is used in chess

بنابراین، همانطور که از آن تصویر می بینید، اغلب در شطرنج از حالت بن بست

regarding a situation where a certain piece on the chessboard can't be moved.

در مورد موقعیتی استفاده می شود که مهره خاصی روی صفحه شطرنج نمی تواند حرکت کند.

That's it. You can't move.

همین است. شما نمی توانید حرکت کنید.

Nothing else can happen.

هیچ چیز دیگری نمی تواند اتفاق بیفتد.

The play cannot continue.

بازی نمی تواند ادامه یابد.

The game cannot go on because you have reached stalemate.

بازی نمی تواند ادامه یابد زیرا شما به بن بست رسیده اید.

Negotiations have stopped.

مذاکرات متوقف شده است.

You cannot reach an agreement,

شما نمی توانید به توافق برسید،

which happens quite a lot.

که بسیار اتفاق می افتد.

We can't always agree with each other.

ما نمی توانیم همیشه با یکدیگر توافق داشته باشیم.

In every relationship,

در هر رابطه ای،

even if you are married to someone.

حتی اگر با کسی ازدواج کرده باشید.

Quite often it is very hard to always agree.

اغلب اوقات بسیار سخت است که همیشه موافق باشید.

Sometimes you must agree to disagree.

گاهی برای مخالفت باید موافقت کرد.

And that is the subject. A very big subject.

و موضوع همین است. یک موضوع بسیار بزرگ

By the way, you can agree to something.

به هر حال، شما می توانید با چیزی موافقت کنید.

If it has been suggested did to you something that is offered, you will agree to that.

اگر پیشنهاد شده است که کاری را با شما انجام داده است، شما با آن موافقت خواهید کرد.

If you agree with something, quite often it means you share

اگر با چیزی موافق هستید، اغلب به این معنی است که شما هم

the same opinion.

نظر مشابهی دارید.

I will be going in a moment.

یه لحظه دیگه میرم

I hope you've enjoyed today's live stream, and don't forget to give me

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید، و فراموش نکنید که به من

a thumbs up as well.

نیز سر بزنید.

Don't forget to.

فراموش نکنید.

I suppose you could like you could subscribe to my YouTube channel.

فکر می کنم می توانید دوست داشته باشید که می توانید در کانال یوتیوب من مشترک شوید.

And don't forget to activate

و فراموش نکنید که

the little notification bell as well.

زنگ نوتیفیکیشن کوچک را نیز فعال کنید.

Click on that bell and then you will never miss any

روی آن زنگ کلیک کنید و هرگز

any of my live streams or any of my new English lessons either.

هیچ یک از پخش زنده من یا هیچ یک از درس های جدید انگلیسی من را از دست نخواهید داد .

So I hope you've enjoyed today's live stream. It is almost time for me to go.

بنابراین امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید. تقریبا وقت رفتن من است.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

I will be back with you on Sunday. Sunday.

یکشنبه با شما برمی گردم. یکشنبه.

Mr. Steve will be here.

آقای استیو اینجا خواهد بود.

I will be here. We will be here together. I hope you will agree.

من اینجا خواهم بود. ما اینجا با هم خواهیم بود. امیدوارم موافق باشید.

To all of that.

به همه اینها

If you do agree, then it would be lovely to see you here.

اگر موافقید، پس خوشحال می‌شوم که شما را اینجا ببینم.

Thank you very much for your company and I will see you on Sunday at 2 p.m.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم و یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر

UK time. It's always the same time. Whenever I'm on live.

به وقت انگلستان شما را می بینم. همیشه همان زمان است. هر وقت که در لایو هستم.

It is always 2 p.m. UK. Time is when I'm here with you.

انگلیس همیشه ساعت 2 بعدازظهر است. زمان زمانی است که من اینجا با شما هستم.

Thank you for watching.

ممنون که تماشا کردید

You can watch this again all over again if you feel like it.

اگر دوست داشتید می توانید این را دوباره از نو تماشا کنید.

You can watch all of this and later on there will be captions as well.

شما می توانید همه اینها را تماشا کنید و بعداً زیرنویس نیز وجود خواهد داشت.

Underneath there will be captions later on.

در زیر زیرنویس بعدا وجود خواهد داشت.

If you want to watch this again.

اگر می خواهید دوباره این را تماشا کنید.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of the English language, saying thank you very much for watching.

دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است که از تماشای شما بسیار متشکرم.

I do appreciate your company.

من از شرکت شما قدردانی می کنم.

See you soon.

به زودی می بینمت.

And of course, until the next time we meet, right here on YouTube.

و البته، تا دفعه بعد که همدیگر را ملاقات می کنیم، درست اینجا در یوتیوب.

You know what's coming next. And if you don't know,

میدونی بعدش چی میاد و اگه نمیدونی

I will tell you now.

الان بهت میگم

Take care of yourselves.

مواظب خودت باش

Keep that smile upon your face as you walk amongst the human race. And...

هنگامی که در میان نسل بشر قدم می زنید، آن لبخند را بر لبان خود نگه دارید. و...

ta ta for now.

تا تا در حال حاضر.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت