THE CHOICE IS YOURS... - English Addict 238- 🚨LIVE CHAT🚨 Listen and Learn - Sun 26th Feb 2023

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's so lovely to have your company once more.

خیلی دوست داشتنی است که یک بار دیگر شرکت شما را داشته باشید.

Yes, it is time once again to waste

بله، بار دیگر وقت آن رسیده است که

some of YouTube's bandwidth with this.

با این کار، مقداری از پهنای باند یوتیوب را هدر دهیم.

Hi everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay? I hope so.

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

Are you?

شما هستید؟

Is there a smile on your face at the moment?

آیا در حال حاضر لبخندی بر لبان شما نقش بسته است؟

If there isn't, maybe I can help you.

اگر نیست، شاید بتوانم به شما کمک کنم.

Oh, here we are again.

اوه، دوباره اینجا هستیم.

Oh, isn't it exciting?

اوه، هیجان انگیز نیست؟

My name is Mr.

اسم من آقای

Duncan, and I love English.

دانکن است و عاشق انگلیسی هستم.

You might say that I am one of those up there.

ممکن است بگویید من یکی از آن بالا هستم.

I am an English addict, and I have a feeling

من یک معتاد انگلیسی هستم و این احساس را دارم که

maybe you are one of those as well.

شاید شما هم یکی از این افراد باشید.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

We are back with you for 2 hours.

ما به مدت 2 ساعت در کنار شما هستیم.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

I don't believe it, to be honest.

راستش را بخواهید باور نمی کنم.

We have a lot to talk about today.

امروز حرف های زیادی برای گفتن داریم.

If you

اگر

were born before 1996,

قبل از سال 1996 به دنیا آمده اید،

I have something just for you today.

امروز چیزی برای شما دارم.

Something that only you can take part in.

چیزی که فقط شما می توانید در آن شرکت کنید.

Find out about that later on.

بعداً در مورد آن اطلاعات کسب کنید.

We also have Mr.

آقای

Steve coming today. Yes, he is here.

استیو هم امروز میاد. بله، او اینجاست.

For those worried, everyone worries because they think will Mr.

برای کسانی که نگران هستند، همه نگران هستند زیرا فکر می کنند آقای

Steve be here or not?

استیو اینجا خواهد بود یا نه؟

I can reassure you right now.

همین الان می توانم به شما اطمینان دهم.

Mr. Steve will definitely be here today.

آقای استیو قطعا امروز اینجا خواهد بود.

It's lovely outside, by the way.

اتفاقاً بیرون دوست داشتنی است.

We are having some very nice weather at the moment.

در حال حاضر هوای بسیار خوبی داریم. از

Shall we have a look out the window?

پنجره نگاهی به بیرون بیندازیم؟

Yes, there it is.

بله، وجود دارد.

Right now it's sunny.

در حال حاضر هوا آفتابی است.

It's not warm.

گرم نیست هوا

It is a little bit chilly, but we do have some lovely sunshine.

کمی سرد است، اما آفتاب دوست داشتنی داریم.

And I have to say, it really does feel quite lovely out there.

و باید بگویم، واقعاً احساس بسیار دوست‌داشتنی دارد.

I was tempted ever so slightly to do today's

من خیلی کمی وسوسه شدم که

live stream outside, but I decided not to

پخش زنده امروز را در خارج از خانه انجام دهم، اما تصمیم گرفتم این کار را نکنم،

because it is still a little bit chilly, to be honest.

زیرا صادقانه بگویم هنوز کمی سرد است.

But I have to say it really does feel as if spring

اما باید بگویم واقعاً احساس می شود که بهار

is on its way.

در راه است.

What is it about the season

چه چیزی در فصل

of spring that makes me want to dance and sing?

بهار مرا به رقصیدن و آواز خواندن وا می دارد؟

Is it the colour bursting out with glee

آیا این رنگ با شادی می ترکد

or the first buzz buzz of the bumblebee?

یا اولین وزوز زنبور عسل؟

The daffodils waving their colours as they sway?

نرگس‌ها رنگ‌هایشان را تکان می‌دهند؟

What a joy to be out on a springtime day.

بیرون بودن در یک روز بهاری چه لذتی دارد.

The nights become shorter and the days grow long.

شب ها کوتاه تر و روزها طولانی تر می شوند.

The birds begin calling their mating song.

پرندگان شروع به خواندن آواز جفت گیری خود می کنند.

Spring is to me a time to give birth,

بهار برای من زمانی برای زایش است،

a time to replenish the air and the earth.

زمانی برای دوباره پر کردن هوا و زمین.

So taking a deep breath and I'm sure you will agree

پس یک نفس عمیق بکشید و مطمئن هستم که موافقید

that spring is a glorious season

که بهار فصل باشکوهی

to see.

برای دیدن است.

Now, that was made quite a while ago.

حالا که خیلی وقت پیش ساخته شد.

The garden has changed quite a lot since that was made.

باغ از زمانی که ساخته شده بسیار تغییر کرده است. متأسفانه

Many of the trees have have now disappeared, unfortunately.

بسیاری از درختان اکنون ناپدید شده اند .

But maybe it is a little bit too early.

اما شاید کمی زود باشد.

Maybe I am jumping the gun.

شاید دارم از تفنگ می پرم.

That's a great expression, by the way.

اتفاقاً این بیان عالی است.

If someone jumps the gun, it means they go or they start something.

اگر کسی اسلحه را می پرد، به این معنی است که می رود یا چیزی را شروع می کند.

Too soon or too early.

خیلی زود یا خیلی زود.

So maybe I am jumping the gun slightly

بنابراین شاید من

by talking about spring because we still have a few more weeks of winter

با صحبت در مورد بهار کمی از اسلحه می پرم زیرا هنوز چند هفته دیگر از زمستان داریم

and then spring will slowly arrive already in the garden.

و سپس بهار به آرامی از قبل به باغ می رسد.

The daffodils are starting to come up.

نرگس ها شروع به بالا آمدن می کنند.

They are not open yet.

هنوز باز نشده اند.

But very soon as the weather gets better and the days become longer,

اما خیلی زود با بهتر شدن هوا و طولانی شدن روزها،

things will improve.

اوضاع بهتر خواهد شد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So I'm really looking forward to it.

بنابراین من واقعا مشتاقانه منتظر آن هستم.

I don't know why, but this year, even though

نمی دانم چرا، اما امسال با وجود اینکه

we've had a fairly mild winter

زمستان نسبتا معتدل

and a rather dry winter, I would say that

و زمستان نسبتاً خشکی داشتیم، باید بگویم که

I'm really looking forward to the arrival of spring.

واقعاً منتظر آمدن بهار هستم.

I don't know why, but I really feel as if I can't wait

نمی دانم چرا، اما واقعاً احساس می کنم که نمی توانم

until spring is here.

تا رسیدن بهار صبر کنم.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Very nice to see you here as well.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا هم می بینم.

A lot of people joining in already.

افراد زیادی در حال پیوستن به آن هستند.

And yes, we have made it all the way to that special all day of the week,

و بله، ما تمام روز هفته را به آن خاص رسانده‌ایم،

the day when everyone can rest, put their feet up and watch me.

روزی که همه می‌توانند استراحت کنند، پاهای خود را بگذارند و مرا تماشا کنند.

Yes. It's Sunday.

آره. امروز یکشنبه است.

Beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ ، بیپ داریم

We are playing.

بازی میکنیم.

Fill in the blanks later on today.

امروز بعداً جاهای خالی را پر کنید. آیا

Are you pleased about that? I wonder.

از آن راضی هستید؟ من تعجب میکنم.

Are you happy to find out?

آیا خوشحال هستید که متوجه می شوید؟

We are playing Fill in the blanks.

ما در حال بازی پر کردن جاهای خالی هستیم.

If you don't know what that's all about.

اگر نمی دانید این همه چیز در مورد چیست.

Well, if you stay tuned, you will find out.

خوب، اگر در جریان باشید، متوجه خواهید شد.

Don't click away.

دور کلیک نکنید.

I know there is a lot of content on YouTube and maybe you are thinking of going away

من می دانم که محتوای زیادی در یوتیوب وجود دارد و شاید شما به فکر رفتن هستید

and watching your favourite personality

و شخصیت مورد علاقه خود را

on Onlyfans.

در Onlyfans تماشا می کنید.

Please don't do that.

لطفا این کار را نکنید.

Stay here because we have lots of things coming up for you today.

اینجا بمانید چون امروز چیزهای زیادی برای شما در پیش داریم.

Some super duper stuff.

برخی چیزهای فوق العاده احمقانه

We are in a contest at the moment here in Much Wenlock.

ما در حال حاضر در اینجا در Much Wenlock در یک مسابقه هستیم.

We have just received this month's Wenlock Herald,

ما به تازگی ونلاک هرالد این ماه را دریافت کرده ایم،

which is the local newspaper for everyone living in this area,

که روزنامه محلی برای همه ساکنان این منطقه است،

and I've already noticed that they are publicising

و من قبلاً متوجه شده ام که آنها در حال تبلیغات هستند

or they have been publicising

یا در حال تبلیغ

the contest to find

مسابقه برای یافتن

the most handsome man in the much Wenlock

خوش تیپ ترین مرد در

and I've noticed on page 15

من و ونلاک هستند. متوجه شده‌اید که در صفحه 15

they've actually mentioned us on page 15.

آنها در واقع از ما در صفحه 15 نام برده‌اند.

Can you believe it? Look at this. So there it is.

باورتان می‌شود؟ به این نگاه کن بنابراین وجود دارد.

There is the promotion for the handsomest man in much Wenlock.

ترفیع برای خوش تیپ ترین مرد در بسیاری از Wenlock وجود دارد.

And it's happening today, of course, a lot of people will be voting in this town.

و این امروز اتفاق می افتد، البته، افراد زیادی در این شهر رای خواهند داد.

And we are the finalists, the finalists, myself and also Mr.

و ما فینالیست ها هستیم، فینالیست ها، من و آقای

Steve the grand final is today.

استیو فینال بزرگ امروز است.

So I can't wait to find out who will be the handsomest man,

بنابراین من نمی توانم منتظر بمانم تا بفهمم خوش تیپ ترین مرد،

the most pretty gorgeous,

زیباترین و

handsome man here in much Wenlock.

خوش تیپ ترین مرد در اینجا در منطقه Wenlock چه کسی خواهد بود.

I wonder who it will be

من تعجب می کنم که

if you had your choice, who would it be?

اگر شما انتخاب خود را داشتید، چه کسی بود؟

Who would be the most handsome man in much Wenlock?

خوش تیپ ترین مرد در ونلاک چه کسی خواهد بود؟

Would it be myself or Mr. Steve?

آیا خودم هستم یا آقای استیو؟

So if you feel like voting today, you are more than welcome to do so.

بنابراین اگر امروز می خواهید رای دهید، از انجام این کار خوشتان می آید.

Hello. Also to the live chat.

سلام. همچنین به چت زنده.

I haven't forgotten you, by the way.

اتفاقا فراموشت نکردم

Hello, live chat.

سلام چت زنده

Nice to see you here again.

خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

The champion is still at the top.

قهرمان همچنان در اوج است.

He's still there at number one, Vitesse.

او همچنان در رتبه اول، ویتسه است.

Congratulations.

تبریک می گویم.

You are first on today's live chat. You

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید. تو

very nice.

خیلی خوبی

We are also talking about books today,

ما امروز در مورد کتاب ها هم صحبت می کنیم،

some books that I've been looking at and also Mr.

چند کتابی که من به آنها نگاه می کردم و همچنین آقای

Steve, can you believe it?

استیو، باورتان می شود؟

Mr. Steve is reading a book at the moment.

آقای استیو در حال خواندن کتاب است.

He might tell us about that later on.

ممکن است بعداً در مورد آن به ما بگوید.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

But he is he's actually I couldn't believe it.

اما او در واقع اوست که من نمی توانستم آن را باور کنم.

The other day I went upstairs, Mr.

روز پیش که رفتم طبقه بالا، آقای

Steve was sitting in his little office

استیو در دفتر کوچکش نشسته بود

and I thought he was reading his Car magazine, but it wasn't.

و فکر می کردم دارد مجله ماشینش را می خواند، اما اینطور نبود.

He was actually reading a book with lots of pages

او در واقع داشت کتابی را می خواند که صفحات زیادی داشت

and there weren't any cars or anything

و هیچ ماشین یا چیزی

to do with motor cars inside the book.

به ماشین های موتوری داخل کتاب نبود.

I was quite surprised.

من کاملا تعجب کردم.

So we will find out later on what Mr.

بنابراین ما بعداً متوجه خواهیم شد که آقای

Steve has been doing and what he has been reading.

استیو چه کار کرده است و چه چیزی خوانده است.

A little bit later on.

کمی بعد.

In fact, in around about 15 minutes from now, we have Mr.

در واقع، در حدود 15 دقیقه دیگر، ما آقای

Steve joining us on the live chat.

استیو را در چت زنده به ما می‌پیوندیم.

For those who

برای کسانی که

want to get in touch, you are more than welcome to do so.

می‌خواهند با هم تماس بگیرند، از شما استقبال می‌شود.

I always like to promote my my email address

من همیشه دوست دارم آدرس ایمیل خود را تبلیغ کنم

if you want to get in touch, there it is for my email.

اگر می خواهید با آن تماس بگیرید، ایمیل من در آنجا وجود دارد.

That is where you write to.

همان جایی است که شما به آن می نویسید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

To those who have written, I am a little bit behind at the moment.

برای کسانی که نوشته اند، من در حال حاضر کمی عقب هستم.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

I am slightly behind with my emails

من از ایمیل‌هایم کمی عقب مانده‌ام،

because I am getting a lot of correspondence at the moment

زیرا در حال حاضر مکاتبات زیادی در

concerning the big

مورد جمع‌آوری‌های بزرگ،

up, the big get together, which we are having.

جمع‌آوری‌های بزرگ، که داریم، دریافت می‌کنم.

Hopefully in June it will be happening in June.

امیدوارم در ژوئن این اتفاق در ژوئن رخ دهد.

Hopefully I'm keeping my fingers crossed.

امیدوارم انگشتانم را روی هم بگذارم.

So as long as no one goes on strike

بنابراین تا زمانی که هیچ کس اعتصاب نکند

and as long as no one has any industrial action, we will see what happens.

و تا زمانی که هیچ کس هیچ اقدام صنعتی نداشته باشد، خواهیم دید که چه می شود.

So I've already received some correspondence, some emails

بنابراین من قبلاً مکاتباتی دریافت کرده ام، برخی از ایمیل ها

concerning the big up that is happening

در مورد اتفاق بزرگی که

at the beginning of June.

در ابتدای ژوئن اتفاق می افتد.

Also, if you want to get in touch on Facebook

همچنین، اگر می خواهید در فیس بوک در تماس باشید

or follow on Facebook, you can as well.

یا در فیس بوک دنبال کنید، می توانید.

And lots of people are of course, following me.

و البته افراد زیادی مرا دنبال می کنند.

I think I have around

فکر می کنم در حال حاضر حدود

14 15,000, maybe

14 15000، شاید

15,000 people at the moment

15000 نفر

on my Facebook page following everything.

در صفحه فیس بوک من همه چیز را دنبال می کنند.

So if you want to find out what's happening in my world,

بنابراین اگر می‌خواهید بدانید در دنیای من چه اتفاقی می‌افتد،

Facebook is a good place to go to.

فیسبوک مکان خوبی برای رفتن به آن است.

And of course, if you want to make a donation, you are more than welcome to do that as well.

و البته، اگر می خواهید کمک مالی کنید، از انجام آن نیز خوشتان می آید.

To help my work continue, All of your donations

برای کمک به ادامه کار من، تمام کمک های شما

go towards keeping all of this

صرف زنده نگه داشتن همه اینها می شود

alive.

.

Trust me, it all goes to this.

به من اعتماد کنید، همه چیز به این سمت می رود.

And of course, we have lots of things to talk about today besides my email address.

و البته، امروز علاوه بر آدرس ایمیل من، چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We also have today's subject.

موضوع امروز را هم داریم.

Today, we are looking at choices and decisions, and I think this is a really good subject.

امروز ما به انتخاب ها و تصمیم گیری ها نگاه می کنیم و فکر می کنم این موضوع واقعاً خوبی است.

I'm going to be honest.

من صادقانه خواهم گفت.

I think this is a brilliant subject

من فکر می کنم این موضوع درخشانی است

because we all have to do this in our lives

زیرا همه ما

from the time we are in our teens.

از زمانی که در سنین نوجوانی هستیم باید این کار را در زندگی خود انجام دهیم.

We often have to make choices or decisions.

ما اغلب مجبور به انتخاب یا تصمیم گیری هستیم.

Maybe we have to make a choice as to what we are going to do with our lives.

شاید باید تصمیم بگیریم که با زندگی خود چه کنیم.

What career, which career, which job do we want to do?

چه شغلی، چه شغلی، چه شغلی را می خواهیم انجام دهیم؟

So maybe we can talk about that today.

بنابراین شاید امروز بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم.

Maybe something you've had to make a decision on in the past.

شاید چیزی که در گذشته مجبور به تصمیم گیری در مورد آن شده اید.

We will talk about that later on as well.

بعداً در مورد آن نیز صحبت خواهیم کرد.

As I also mentioned, if you were born before

همانطور که من همچنین اشاره کردم، اگر قبل از سال

1996, I have something for you

1996 به دنیا آمده اید، امروز هم کاری برای شما دارم

coming up as well later on today.

.

So I will say hello once again to the live chat.

بنابراین من یک بار دیگر به چت زنده سلام می کنم.

Hello, live chat. Nice to see you here.

سلام چت زنده خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Beatrix.

ما بئاتریکس را هم داریم.

Hello, Beatrice. Nice to see you back.

سلام بئاتریس خوشحالم می بینم برگشتی.

Mohsin is here.

محسن اینجاست

Tolmach is also here at the moment as well.

تولماچ نیز در حال حاضر اینجاست. امتحان

Florence Eggs

فلورانس اگز

Examen Examen is here as well.

هم اینجاست.

I hope I pronounce your name correctly.

امیدوارم نام شما را درست تلفظ کرده باشم.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Rudra or Rudra?

رودرا یا رودرا؟

Hello? Rudra?

سلام؟ رودرا؟

Who asks What is going on here?

چه کسی می پرسد اینجا چه خبر است؟

Well, I will tell you, this is a live stream

خوب، من به شما می گویم، این یک پخش زنده

for all those who are interested in learning English.

برای همه کسانی است که علاقه مند به یادگیری زبان انگلیسی هستند.

But for those who want to have a little bit of fun at the same time.

اما برای کسانی که می خواهند در عین حال کمی سرگرم شوند.

So you might find this is very different

بنابراین ممکن است متوجه شوید که این

from all the other

با همه

live streams and quite possibly all the other

پخش‌های زنده دیگر و احتمالاً همه

English teachers on YouTube because we like to talk together.

معلمان انگلیسی دیگر در YouTube بسیار متفاوت است زیرا ما دوست داریم با هم صحبت کنیم.

We have the live chat, you can type and say hello

ما چت زنده را داریم، می‌توانید تایپ کنید و سلام کنید

and of course we have lots

و البته

of other things to talk about today as well.

امروز نیز چیزهای زیادی برای صحبت داریم. البته

Most people wait, of course, most people wait until Mr.

اکثر مردم منتظر می مانند، البته اکثر مردم منتظر می مانند تا آقای

Steve arrives. That's what they do.

استیو بیاید. این کاری است که آنها انجام می دهند.

My throat is playing at today.

گلوی من امروز بازی می کند.

I don't know why,

نمیدونم چرا

but it's a bit dry.

ولی یه مقدار خشکه

I think it's the studio.

فکر کنم استودیو باشه

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

I think it has something to do with the studio

فکر می‌کنم به استودیو مربوط می‌شود،

because it's very warm in here.

زیرا اینجا خیلی گرم است.

Hello, Edith.

سلام ادیت

Hello, Francesca.

سلام فرانچسکا

Rehab also Olga.

توانبخشی همچنین اولگا.

Hello, Olga.

سلام، اولگا.

It's good to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Zizic.

زیژیک

And also,

و همچنین،

you know what I'm about to do?

می دانید که من قرار است چه کار کنم؟ می

I'm about to say Luis

خواهم بگویم لوئیس

Mendez is here today.

مندز امروز اینجاست.

Hello, Louis.

Nice to see you back as well. Joining us live.

سلام، لویی.

از بازگشت شما نیز خوشحالم. پیوستن به ما به صورت زنده

Christina, we also have who else is here today?

کریستینا، ما هم داریم که چه کسی امروز اینجاست؟

Oh, lots of regulars joining in.

اوه، تعداد زیادی از افراد عادی به آن ملحق می شوند.

If it is your first time here, please let me know.

اگر اولین بار است که اینجا هستید، لطفاً به من اطلاع دهید.

It's nice to see so many people with smiles on their faces.

دیدن این همه آدم با لبخند بر لبانشان خوب است.

And I know you are smiling even though I can't see you directly.

و من می دانم که تو لبخند می زنی با وجود اینکه نمی توانم مستقیماً تو را ببینم.

I know you have a smile on your face, which is always good.

می دانم که لبخند بر لب داری که همیشه خوب است.

Hello.

Also to you.

سلام.

همچنین برای تو.

Hello Vietnam. Hello to I.t.

سلام ویتنام. سلام به I.t.

Viet and I have a feeling that might be Vietnam.

من و ویت این احساس را داریم که ممکن است ویتنام باشد.

So hello to Vietnam.

پس سلام به ویتنام.

Of course.

البته.

I have a lot of people watching there in Vietnam.

من افراد زیادی آنجا را در ویتنام تماشا می کنم.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Such a RINO is here.

چنین RINO اینجاست.

Hello. Scattering.

سلام. پراکندگی.

So it's nice to see you back as well.

بنابراین خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Lots of people joining in already.

افراد زیادی در حال پیوستن به آن هستند.

We also have who else is here today?

ما همچنین داریم که چه کسی امروز اینجاست؟

Sarafyan.

صرافیان.

Hello, Sarafyan.

سلام صرافیان

It's nice to see you back right here as well.

خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

Bye. Cee Lo is here.

خدا حافظ. سی لو اینجاست.

Hello. Bye.

Cee lo b Cee lo Vincent over Cincinnati.

سلام. خدا حافظ.

سی لو ب سی لو وینسنت بر فراز سینسیناتی.

Hello to you. I hope you're feeling good.

درود بر تو. امیدوارم حالتون خوب باشه

And I hope I pronounce your name correctly.

و امیدوارم نام شما را درست تلفظ کرده باشم.

Coming up today, we are talking about choices and decisions.

امروز در مورد انتخاب ها و تصمیم گیری ها صحبت می کنیم.

Mr. Steve is going to take us into his world, by the way, into the world

آقای استیو قرار است ما را به دنیای خودش ببرد، اتفاقاً به دنیای

of Mr.

Steve making a decision.

تصمیم گیری آقای استیو.

All I can say is I hope you are prepared to hear how Mr.

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امیدوارم آماده شنیدن نحوه

Steve makes a decision.

تصمیم گیری آقای استیو باشید.

And that's what he's been doing over the past few days.

و این کاری است که او در چند روز گذشته انجام داده است.

He's been trying to make a decision about a very important thing

او سعی می کند در مورد یک چیز بسیار مهم

that he feels in his life

که احساس می کند در زندگی اش

is important.

مهم است، تصمیم بگیرد.

So he will be telling us all about that.

بنابراین او همه چیز را به ما خواهد گفت.

And I have a feeling also,

و من همچنین احساسی دارم،

because, of course, we are having the vote

زیرا، البته، ما در

here in much Wenlock as to

اینجا در بسیاری از Wenlock رای داریم که

who is the most handsome person in much Wenlock.

خوش تیپ ترین فرد در بسیاری از Wenlock کیست.

And today it is the grand final between myself and also Mr.

و امروز فینال بزرگ بین من و آقای

Steve.

استیو است.

So I have a feeling Mr.

بنابراین من احساس می کنم که آقای

Steve might be trying to get some extra votes today.

استیو ممکن است امروز در تلاش است تا رای بیشتری به دست آورد.

We will see what he does.

خواهیم دید که او چه می کند.

I have a feeling he's going to be making making himself look very handsome.

من احساس می کنم او قرار است خودش را خیلی خوش تیپ جلوه دهد.

Maybe we will see what happens with that.

شاید ببینیم با آن چه اتفاقی می افتد.

So don't miss that.

پس آن را از دست ندهید.

I haven't seen what he looks like at the moment.

من در حال حاضر ندیده ام چه شکلی است.

So even for me, it will be a surprise.

بنابراین حتی برای من، این یک شگفتی خواهد بود.

Florence is here. Hello, Florence.

فلورانس اینجاست سلام فلورانس

Francesco says it is chucking it down.

فرانچسکو می‌گوید که آن را از بین می‌برد.

Chucking it down.

پایین انداختن آن

If it is chucking it down, it means it is raining heavily.

اگر آن را پایین می اندازد، به این معنی است که باران شدیدی می بارد.

So that is what we often say in British English.

بنابراین این همان چیزی است که ما اغلب در انگلیسی بریتانیایی می گوییم.

We often say it is chucking it down.

ما اغلب می گوییم که آن را از بین می برد.

So the word chuck means throw.

بنابراین کلمه چاک به معنای پرتاب است.

It is a slang word for throw.

این یک کلمه عامیانه برای پرتاب است.

So you throw something.

پس یه چیزی پرت میکنی

Or maybe if something comes down heavily, you can say that it is

یا شاید اگر چیزی به شدت پایین می آید، می توانید بگویید که

chucking it down.

آن را پایین می آورد.

Normally referring to rainfall.

به طور معمول به بارندگی اشاره دارد.

So yes, it is chucking it down at the moment.

بنابراین بله، در حال حاضر آن را از بین می برد.

Hello also to Giovani.

سلام به جیوانی.

Hello to Giovani. It's nice to see you here.

سلام به جیوانی. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Apparently we do not have Claudia today.

ظاهرا ما امروز کلودیا را نداریم.

Claudia here, as you know, is still on holiday

همانطور که می دانید کلودیا در اینجا هنوز در کنار دریا در تعطیلات است و از

by the seaside, enjoying the beach and the ocean waves.

ساحل و امواج اقیانوس لذت می برد.

I love the sound of the ocean waves.

من صدای امواج اقیانوس را دوست دارم.

If you are lying on the beach and maybe the warm

اگر در ساحل دراز کشیده اید و شاید نور گرم

sunlight is soothing your body

خورشید

as you lie there, and the only sound you can hear

در حالی که آنجا دراز کشیده اید بدن شما را آرام می کند و تنها صدایی که می شنوید

is the gentle

movement of the waves.

حرکت ملایم امواج است.

It is one of the most relaxing sounds ever,

این یکی از آرامش بخش ترین صداهای تاریخ است،

I think the sound of water

فکر می کنم صدای آب

flowing along the river, or maybe the sound of the ocean.

جاری در کنار رودخانه، یا شاید صدای اقیانوس.

It's one of the most

این یکی از

relaxing sounds there is.

آرامش بخش ترین صداهایی است که وجود دارد.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Is there a sound that helps you relax?

آیا صدایی وجود دارد که به آرامش شما کمک کند؟

Is there a certain sound?

آیا صدای خاصی وجود دارد؟

Maybe the sound of my voice.

شاید صدای من.

Hello there.

سلام.

Welcome to my live English stream.

به پخش زنده انگلیسی من خوش آمدید. امیدوارم

My voice hopefully will help you to learn English, but also

صدای من به شما در یادگیری زبان انگلیسی کمک کند، اما

I hope

امیدوارم

my voice is soothing

صدای من آرام بخش

and relaxing.

و آرامش بخش باشد.

Well, is it?

خوب است؟

Let me know on the live chat.

در چت زنده به من اطلاع دهید.

Oh, Claudia is here.

اوه، کلودیا اینجاست.

Yes. Hello, Claudia.

آره. سلام، کلودیا.

Thanks for popping in to say hello.

ممنون که اومدی و سلام کردی

It's nice to see you.

از دیدنت خوشحالم

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Hello.

Also to Monica.

سلام.

همچنین به مونیکا.

Monica. Hello, Monica.

مونیکا سلام مونیکا

I like your name, by the way.

اتفاقا اسمت را دوست دارم

Monica is a very interesting name because it can also be used

مونیکا نام بسیار جالبی است زیرا می توان از آن

to describe a person's signature.

برای توصیف امضای شخص نیز استفاده کرد. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

So you can put your Monica on something?

پس می توانید مونیکا خود را روی چیزی قرار دهید؟

Maybe if you have to sign a check or maybe a contract,

شاید اگر باید چک یا قراردادی امضا کنید، می‌توانیم

we can say that you have to put your Monica on there.

بگوییم که باید مونیکا خود را در آنجا قرار دهید.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

Vitus says the sound of the forest

ویتوس صدای جنگل

and the singing of the birds.

و آواز پرندگان را می گوید.

For you, that is a soothing sound.

برای شما، این یک صدای آرام بخش است.

I have to say.

من باید بگویم.

The sound of nature, any type of nature.

صدای طبیعت، هر نوع طبیعت. آواز

Birdsong, even the sound of the breeze,

پرندگان، حتی صدای نسیم،

the wind or the breeze blowing through the trees.

باد یا نسیمی که از میان درختان می وزد.

Maybe the sound of a river or a stream.

شاید صدای رودخانه یا جویبار.

Sure, sure, sure, sure, sure, sure. The sound of the sea

حتما، حتما، حتما، حتما، حتما صدای دریا

as the the waves come in

در حالی که امواج به داخل می آیند

and they like ripple across and I love that sound.

و آنها دوست دارند موج بزنند و من آن صدا را دوست دارم.

Very nice.

بسیار خوب.

Tomic also says, Oh, I see.

تومیک همچنین می گوید، اوه، می بینم.

Tomek makes a very interesting observation,

تومک مشاهدات بسیار جالبی انجام می دهد،

and I think if you are a man I don't know about women.

و من فکر می کنم اگر شما مردی هستید من در مورد زنان نمی دانم.

I'm not sure if women suffer from this, but man,

من مطمئن نیستم که آیا زنان از این رنج می برند یا خیر، اما مرد،

if a man needs to go for a wee wee

اگر مردی نیاز داشته باشد که برای یک شب کوچک برود،

all as we often say a number one,

همانطور که ما اغلب می گوییم شماره یک،

if he hears the sound of water flowing

اگر او صدای جریان آب را

quite often, it will make him

اغلب بشنود، این باعث می شود که او

want to go to the toilet straight away.

بخواهد بلافاصله به توالت بروید

Inside he's underwater.

درون او زیر آب است.

Oh dear.

اوه عزیزم.

So yes, it can happen sometimes.

بنابراین بله، ممکن است گاهی اوقات اتفاق بیفتد.

Yes. Tomic, you all right?

آره. تومیک، حالت خوبه؟

The sound of flowing water makes me so relaxed

صدای جاری شدن آب آنقدر مرا آرام می کند

that I've got to have a pee straight away.

که باید فوراً ادرار کنم.

And it can happen.

و ممکن است اتفاق بیفتد.

In fact, a lot of men who who get older and have difficulty

در واقع، بسیاری از مردانی که پیر می‌شوند و

going to the toilet for a wee wee, what they often do, they often lift.

برای یک شبانه روز به سختی به توالت می‌روند، اغلب کارهایی را که انجام می‌دهند، اغلب بلند می‌کنند.

Listen, they might turn the tap

گوش کنید، آنها ممکن است شیر ​​آب را باز کنند

on and listen to the water flowing

و به جریان آب گوش دهند

and it can help.

و این می تواند کمک کند.

I'm not sure about women.

من در مورد زنان مطمئن نیستم.

Does it work for women as well?

برای خانم ها هم جواب میده؟ آیا

Does it work for women?

برای خانم ها کار می کند؟ تعجب می‌کنم

If you hear running water, does it make

اگر آب روان را بشنوی، آیا این باعث می‌شود که

you want to go for a wee wee, I wonder?

بخواهی برای یک شب کوچک بروی؟

Oh, apparently.

اوه، ظاهرا

Florence, thank you, Florence, for your information there.

فلورانس، از شما، فلورانس، برای اطلاعات شما در آنجا متشکرم.

I do appreciate it.

من از آن قدردانی می کنم.

Florence says it is the same for women as well.

فلورانس می گوید برای زنان نیز همینطور است.

If a woman hears the sound of flowing water, Apparently it has the same effect.

اگر زن صدای جاری شدن آب را بشنود، ظاهراً همین اثر را دارد.

I did not know that.

من این را نمیدانستم.

I did not know that.

من این را نمیدانستم.

I only thought it affected men.

فکر می کردم فقط روی مردان تاثیر می گذارد.

People of a certain age especially find it

افراد در سنین خاص

very useful to hear the sound of flowing water.

شنیدن صدای جاری شدن آب را بسیار مفید می دانند.

It can help

می تواند به

things move, as it were.

حرکت همه چیز کمک کند، همانطور که بود.

Hello two.

سلام دو.

Oh hello h t watching in China.

اوه سلام h t تماشا در چین.

Hello, China again.

سلام دوباره چین

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

In China, we don't have beautiful people or ugly people,

در چین، ما افراد زیبا یا زشت نداریم،

but only beautiful people and not so beautiful people.

بلکه فقط افراد زیبا و نه چندان زیبا داریم.

Well, I would say that don't forget, I lived in China for many years.

خوب، من می گویم که فراموش نکنید، من سال ها در چین زندگی کردم.

I did live in China.

من در چین زندگی می کردم.

I had a super duper time teaching English

to too many, many students in China during my time there.

در طول مدتی که در آنجا بودم در چین به آموزش زبان انگلیسی به دانش‌آموزان بسیار زیادی در چین مشغول بودم .

In fact, in a few weeks from now, in a few weeks, in fact, I think it's

در واقع، چند هفته دیگر، چند هفته دیگر، در واقع، فکر می کنم

maybe three weeks from now, it will be the anniversary of me going to China.

شاید سه هفته دیگر باشد، سالگرد رفتن من به چین باشد.

It will be 20 years.

20 سال می شود.

I can't believe that, but it will be 20 years

من نمی توانم این را باور کنم، اما

since I first went to China

از اولین باری که

to teach English.

برای تدریس زبان انگلیسی به چین رفتم، 20 سال می گذرد.

20 years.

20 سال. راستش

I even I can't believe that, to be honest.

من حتی نمی توانم این را باور کنم.

Hello, Rosa.

سلام رزا

Rosa has just joined us.

رزا به تازگی به ما ملحق شده است.

Can I say hello to Rosa?

میتونم به رزا سلام کنم؟

It is so nice to see you here today.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Yes. China has changed a lot since I was there.

آره. چین از زمانی که من آنجا بودم خیلی تغییر کرده است.

I have to say in some ways much better.

باید بگم از جهاتی خیلی بهتره.

And in some ways not so good, just like every country.

و از جهاتی نه چندان خوب، درست مثل هر کشوری.

I suppose Mr.

فکر می کنم آقای

Steve will be here in a few moments.

استیو تا چند لحظه دیگر اینجا باشد.

He is going to show us just how handsome

او به ما نشان می دهد که چقدر

he can be.

می تواند خوش تیپ باشد.

I can't wait to see it

من نمی توانم برای دیدن آن صبر کنم

because I haven't seen it either, so I can't wait to see how Mr.

زیرا من هم آن را ندیده ام، بنابراین نمی توانم صبر کنم تا ببینم آقای

Steve is looking today.

استیو امروز چگونه به نظر می رسد.

He always likes to surprise us and I think today will be no exception.

او همیشه دوست دارد ما را غافلگیر کند و فکر می کنم امروز نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.

We are taking a short break and then Mr.

ما در حال استراحت کوتاهی هستیم و سپس آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

So please don't go away.

پس لطفا نروید

Stay right here.

همین جا بمان

And after having lots and lots of messages

و پس از دریافت پیام های بسیار زیاد که از

asking me to show the lovely cows again,

من می خواستند دوباره گاوهای دوست داشتنی را نشان دهم،

here they are, the

آنها اینجا هستند،

lovely friendly cows.

گاوهای دوست داشتنی.

Oh, dear.

اوه عزیزم.

I wish you could see what I can see Now.

ای کاش می توانستی آنچه را که من اکنون می بینم ببینی.

We will be having a holiday.

تعطیلات خواهیم داشت

Definitely. I'm pretty sure of it.

قطعا. من تقریباً از آن مطمئن هستم.

Hopefully sometime in June.

امیدوارم در ماه ژوئن.

Maybe we will see what happens.

شاید ببینیم چه می شود.

This is English addict on a Sunday afternoon.

این یک معتاد انگلیسی در یک بعد از ظهر یکشنبه است.

Hello. How?

سلام. چگونه؟

Oh, my God. Right.

اوه خدای من. درست.

Oh, to.

آه، به

You know what?

میدونی چیه؟

You know what?

میدونی چیه؟

Sometimes I never know what's going to happen next.

گاهی اوقات من هرگز نمی دانم بعد از آن چه اتفاقی قرار است بیفتد.

And this is one of those times.

و این یکی از آن مواقع است.

Steve. Hi.

استیو سلام.

Hi there, Mr. Duncan. How are you?

سلام آقای دانکن چطور هستید؟ حال

How's everyone around the world?

همه در سراسر جهان چگونه است؟

Lovely views.

مناظر دوست داشتنی

This is not fair.

این منصفانه نیست.

Oh, this is not fair. What? Well, it's Mr. Duncan.

اوه، این منصفانه نیست. چی؟ خب، این آقای دانکن است.

It's not fair. How you dig in has life.

این عادلانه نیست. این که شما در آن حفاری کنید زندگی دارد.

Are you all.

همه شما هستید

Are you cool, man? Are you cool?

باحالی مرد؟ تو باحال هستی؟

I am actually quite cool. Good.

من در واقع خیلی باحالم خوب

Oh, hot in here.

آه، اینجا گرم است.

Oh, wonderful. Viewers across the world.

اوه، فوق العاده بینندگان در سراسر جهان

This is the new trendy Mr. Steve.

این آقای استیو جدید مد روز است.

How you like It is handsome.

چقدر دوست داری خوش تیپه

You are beautiful.

شما زیبا هستی.

You are cheating. That's. That's cheating.

داری تقلب میکنی یعنی. این تقلب است.

Now you know.

حالا تو می دانی.

You know as well as I do that at the moment in much Wenlock we are voting here

شما به خوبی من می دانید که در حال حاضر در بسیاری از Wenlock ما در اینجا

on the most handsome man and we're even in the

به خوش تیپ ترین مرد رای می دهیم و حتی در

the latest issue the latest edition of the much Wenlock

آخرین شماره هستیم که آخرین نسخه از Wenlock

Herald were in there and they were well, I'm in the other category, Mr.

Herald در آنجا بود و آنها خوب بودند. من در دسته دیگر هستم، آقای

Duncan. I'm the the under 20 category. No, you're not.

دانکن. من رده زیر 20 سال هستم نه تو نیستی.

Yes, I am. That life. I'm in the under 20.

بله من هستم. آن زندگی. من زیر 20 سال هستم.

Oh, dig those tunes, Mr.

اوه، این آهنگ ها را بکن، آقای

Duncan. Dig those tunes.

دانکن. آن آهنگ ها را حفر کن

You're not on. You're not on the monitor.

شما روشن نیستید تو مانیتور نیستی

Look, there it is.

ببین، آنجاست.

The handsomest man in much Wenlock. Who is that?

خوش تیپ ترین مرد در بسیاری از Wenlock. اون کیه؟

I have no idea who that is. On the right, Mr.

من نمی دانم آن کیست. در سمت راست، آقای

Duncan, 20 the 26th of February.

دانکن، 20 26 فوریه.

Today at the grand final of the handsomest man.

امروز در فینال بزرگ خوش تیپ ترین مرد.

And the final is between myself and Mr. Steve.

و فینال بین من و آقای استیو است.

But I don't know who this is.

اما من نمی دانم این کیست.

Who? Well.

سازمان بهداشت جهانی؟ خوب.

Oh, dig those tunes.

اوه، آن آهنگ ها را حفر کن

A Duncan.

یک دانکن

I want my laptop.

من لپ تاپمو میخوام

I'm in to know the media.

من برای شناخت رسانه ها وارد شده ام.

As Mr.

همانطور که آقای

Duncan says, the social media images, the Tik Tok,

دانکن می‌گوید، تصاویر رسانه‌های اجتماعی، تیک توک،

among all those the Facebooks, the Tik Tok only fans.

در میان تمام فیس‌بوک‌ها، تنها طرفداران تیک توک هستند.

Only fans. Yes.

فقط طرفداران آره.

I forgot to mention that one.

یادم رفت به اون یکی اشاره کنم

Mr. Duncan, if you want to see Mr.

آقای دانکن، اگر می خواهید آقای

Steve, it is underpants.

استیو را ببینید، آن شلوار زیر است.

Go to Onlyfans. I'm a bit hot. Oh, my.

به Onlyfans بروید. یه ذره داغونم ای وای.

Not take that off.

آن را حذف نکنید.

You can if you want, but it looks cool.

اگر بخواهید می توانید، اما به نظر عالی است.

I'm trying to.

من در تلاش برای.

Well, I actually.

خوب، من در واقع.

Oh, no, You've got to do some scratching.

اوه، نه، شما باید کمی خاراندن انجام دهید.

Tweet, tweet, tweet, tweet, tweet, tweet.

توییت، توییت، توییت، توییت، توییت، توییت، توییت.

You look like you look like a deejay from the nineties.

انگار شبیه دیجی های دهه نود هستید.

I'll take the glasses off.

عینک را برمی دارم

Just prove it is me and not some young teenager

فقط ثابت کنید که من هستم و نه یک نوجوان جوان

hot with this hat on.

داغ با این کلاه.

And I take that off as well. Mr.

و من آن را نیز حذف می کنم. آقای

Duncan maybe go I've gone from 20 to 60.

دانکن شاید برود من از 20 سالگی به 60

Can you believe I actually used to wear this, Mr. Duncan?

رسیده ام.

I used to go nightclubbing. Yes.

من به کلوپ شبانه می رفتم. آره.

And that hat? Well, you know what? You know what? I.

و اون کلاه؟ خب میدونی چیه؟ میدونی چیه؟

I know that whilst I was in China, Mr.

من می دانم که در زمانی که من در چین بودم، آقای

Steve was going out to the nightclubs, and this

استیو به کلوپ های شبانه بیرون می رفت، و

this was actually something he used to wear and the high now cannot believe it.

این در واقع چیزی بود که او می پوشید و مردم اکنون نمی توانند آن را باور کنند.

I mean we're talking 20 years ago, the hat back on.

منظورم این است که ما داریم 20 سال پیش صحبت می کنیم، کلاه بر سر است.

It's great. It's been hot.

عالیه. داغ شده است

Mr. Duncan, don't worry about this. It's hot.

آقای دانکن، نگران این موضوع نباش. گرمه.

So you have to suffer for your fashion.

بنابراین شما باید برای مد خود رنج بکشید.

I don't think I can get away with it now.

فکر نمی کنم الان بتوانم از پس آن بربیایم. آیا

Can I get away with it at my age?

می توانم در سنم از آن خلاص شوم؟

Just. Just do this.

فقط فقط این کار را انجام دهید.

Yeah, you have to do.

آره باید انجام بدی

It's very important. You have to do this.

خیلی مهمه شما باید این کار را انجام دهید.

I've never seen anyone do that.

من هرگز کسی را ندیده ام که این کار را انجام دهد.

I do.

انجام میدهم.

I've never seen anyone that hot ever go.

من تا به حال کسی را ندیده ام که به آن گرمی رفته باشد.

You've got to have the real me.

تو باید من واقعی رو داشته باشی

I'm not going to change the top.

من قصد ندارم بالا را عوض کنم.

I'll keep that on. Mr. Duncan.

من آن را ادامه خواهم داد. آقای دانکن

So who's the competition?

پس رقابت کیست؟

I think there's no contest.

فکر کنم مسابقه ای نیست

Well, the vote, I think.

خب، من فکر می کنم رای.

I think age trumps everything to

من فکر می کنم سن همه چیز را به این شوخی ترجیح می دهد

that joke.

.

I'm only joking.

من فقط شوخی می کنم.

There isn't really a competition to see who's the handsome heiress Spoil everything.

واقعا رقابتی وجود ندارد که ببینیم وارث خوش تیپ کیست همه چیز را خراب کند.

I spent ages this morning.

امروز صبح عمری را سپری کردم. در

It was actually in there.

واقع در آنجا بود.

Yes, this is in the Wenlock Herald.

بله، این در Wenlock Herald است.

It's it's actually in the latest edition.

این در واقع در آخرین نسخه است.

And it's the handsomest man in much Wenlock.

و این خوش تیپ ترین مرد در بسیاری از Wenlock است.

So don't say it isn't happening because it is.

پس نگویید که این اتفاق نمی افتد زیرا اینطور است.

This house says Mr. Steve needs a wig.

این خانه می گوید که آقای استیو به کلاه گیس نیاز دارد.

Yes, that's why I put the hat on.

بله، به همین دلیل کلاه را سرم گذاشتم.

Well, it's all right. It's okay. You look great.

خوب، همه چیز درست است. مشکلی نیست. عالی به نظر می آیی.

You know what?

میدونی چیه؟ می

You know, I would say the next big fashion,

دانید، من می گویم مد بزرگ بعدی،

the big fashion trend come along will be having no hair again.

روند بزرگ مد که از راه می رسد، دوباره بی مویی خواهد بود.

It will come round.

گرد خواهد آمد.

I shaved it all off.

من همه را اصلاح کردم می

You see, I would look more straight, credible.

بینید، من مستقیم تر و معتبرتر به نظر می رسیدم.

I think the monk look will be in.

من فکر می‌کنم که نگاه راهب در آن خواهد بود.

So I would say the next five years.

بنابراین می‌توانم بگویم پنج سال آینده.

So at some point we are going to be the most trendiest,

بنابراین در یک مقطع زمانی ما شیک ترین،

the trendiest people in the whole wide world.

شیک ترین افراد در کل جهان خواهیم بود.

Don't do that just yet.

این کار را هنوز انجام نده.

Steve Well, I was okay.

استیو خب، من خوب بودم.

I was going to use it to answer a question, but never mind.

من قصد داشتم از آن برای پاسخ به یک سوال استفاده کنم، اما مهم نیست.

I won't. I will.

من نمی خواهم. من خواهم.

I will defer to your superior, your knowledge.

من به مافوق شما، دانش شما، موکول خواهم کرد.

No, not my needs.

نه، نیازهای من نیست.

No, I'm just.

نه، من فقط هستم.

Just let me present please.

فقط اجازه بدهید ارائه کنم لطفا

Please let me carry out this, Mr. Steve.

لطفا اجازه دهید من این کار را انجام دهم، آقای استیو.

Let me present.

اجازه بدهید ارائه کنم.

Yeah, Yeah.

I'm confused.

آره آره. من

گیج شدم.

What are we doing anyway? Right. Carry on messaging.

اصلا ما داریم چیکار میکنیم؟ درست. پیام رسانی را ادامه دهید

Well, we have a lot of things to talk about.

خوب، ما باید در مورد بسیاری از چیزها صحبت کنیم.

If you were born before 1996, I

اگر قبل از سال 1996 به دنیا آمده اید،

Oh, can I just talk?

آه، می توانم فقط صحبت کنم؟

If you were born before 1996, we have something just for you.

اگر قبل از سال 1996 به دنیا آمده اید، ما چیزی برای شما داریم.

Things that people

چیزهایی که

born before 1996 will know,

متولدین قبل از سال 1996 می دانند،

but people born later than that won't have any idea about.

اما افرادی که دیرتر از آن متولد شده اند هیچ ایده ای در مورد آنها نخواهند داشت.

We're going to show them now.

ما اکنون به آنها نشان خواهیم داد.

So without any more messing around, here we go.

بنابراین بدون هیچ مزاحمت دیگری، به اینجا می رویم.

Things that people born before 1996 will know

چیزهایی که متولدین قبل از 1996 می دانند

and they have probably done themselves.

و احتمالا خودشان انجام داده اند.

For example, used a rotary phone and you must know what a rotary phone is.

به عنوان مثال، از یک تلفن روتاری استفاده کرده اید و باید بدانید که تلفن روتاری چیست.

If you are over a certain age, you will know that a rotary phone

اگر سن شما بیشتر از سن معین باشد، می‌دانید که تلفن چرخشی همان

is the thing that you used to have to dial

چیزی است که قبلاً مجبور بودید فقط

with your finger

با انگشت خود شماره‌گیری کنید

just digit.

.

So a lot of people have never used one of those actual things,

بنابراین بسیاری از مردم هرگز از یکی از آن چیزهای واقعی استفاده نکرده اند،

a phone that you have to dial with your finger.

تلفنی که باید با انگشت خود آن را شماره گیری کنید.

And and another thing I suppose, are call boxes,

و چیز دیگری که فکر می‌کنم، جعبه‌های تماس،

phone boxes

جعبه‌های تلفن هستند،

as So I can't remember the last time

بنابراین نمی‌توانم آخرین باری را که از

I used a telephone box anywhere in the world.

جعبه تلفن در هر جای دنیا استفاده کردم، به یاد بیاورم.

True. Yes.

درست است، واقعی. آره.

So most people will. Most people.

بنابراین اکثر مردم این کار را خواهند کرد. اکثر مردم.

Well, let me just carry on for a sec, Steve.

خب، اجازه بده یک لحظه ادامه بدهم، استیو.

Most people born before 1996 will know all about that.

اکثر افرادی که قبل از سال 1996 متولد شده اند، همه چیز را در مورد آن می دانند.

Well, people buy them and put them in their gardens. Yes.

خوب، مردم آنها را می خرند و در باغچه خود می گذارند. آره.

Don't they? They actually buy them. Yes.

اینطور نیست؟ در واقع آنها را می خرند. آره.

And particularly the red telephone boxes, which are very popular in the UK.

و به خصوص جعبه های تلفن قرمز که در بریتانیا بسیار محبوب هستند.

And they put them in their garden.

و آنها را در باغ خود قرار دادند.

So let's have a look at another one.

پس بیایید به یکی دیگر نگاه کنیم. از

Used a floppy disk.

فلاپی دیسک استفاده کرد.

And we're not talking about Mr.

و ما در مورد سن آقای استیو صحبت نمی کنیم

Steve's age. So.

. بنابراین.

So yes.

درنتیجه بله.

Do you have a floppy disk? Mr. Steve?

فلاپی دیسک دارید؟ آقای استیو؟

No, because I get tablets for that. Okay.

نه، چون برای آن تبلت می گیرم. باشه.

Oh, used a typewriter.

اوه از ماشین تحریر استفاده کردم

An old fashioned typewriter.

یک ماشین تحریر قدیمی

So maybe a person born before 1996 may have have

بنابراین شاید فردی که قبل از سال 1996 به دنیا آمده باشد ممکن است

at some point used a mechanical typewriter.

در مقطعی از یک ماشین تحریر مکانیکی استفاده کرده باشد.

And I have to say, I do like the sound of a typewriter and

و باید بگویم که من صدای ماشین تحریر را دوست دارم و به

do you

think you have to do that?

نظر شما باید این کار را انجام دهید؟

But nowadays you don't.

اما امروزه شما این کار را نمی کنید.

You just have your computer or your iPad.

شما فقط کامپیوتر یا آیپد خود را دارید.

But it's still a keyboard, though, isn't it?

اما هنوز هم یک صفحه کلید است، اینطور نیست؟

No. Well, yes, but it's not mechanical.

خیر، بله، اما مکانیکی نیست.

It's not mechanical.

مکانیکی نیست

But we're still typing words out using our fingers.

اما ما هنوز در حال تایپ کلمات با استفاده از انگشتان خود هستیم.

Well, for the time being, because voice recognition maybe isn't quite.

خوب، در حال حاضر، زیرا تشخیص صدا ممکن است کاملاً نباشد.

Well, it is.

خوب، این است.

It's much better than it used to be.

خیلی بهتر از قبل شده.

Voice recognition has come a long way over the past five years.

تشخیص صدا در طول پنج سال گذشته مسیر طولانی را طی کرده است .

So over the next few years you will find that voice recognition.

بنابراین در چند سال آینده شما آن تشخیص صدا را خواهید یافت.

And of course we have a AI now taking over

و البته ما اکنون یک هوش مصنوعی داریم که مسئولیت

with writing

نوشتن

and producing essays and things like that.

و تولید مقاله و چیزهایی از این قبیل را بر عهده گرفته است.

So everything is changing in that respect.

بنابراین همه چیز از این نظر در حال تغییر است.

Also taking photographs with a film camera?

همچنین با دوربین فیلمبرداری عکس می گیرید؟

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

Does anyone still use a film camera?

آیا هنوز کسی از دوربین فیلمبرداری استفاده می کند؟

An old fashioned camera?

دوربین قدیمی؟

You open the back and you put the film inside

پشت آن را باز می کنید و فیلم را داخل آن می گذارید

and then you close the box and you take your pictures

و سپس جعبه را می بندید و عکس های خود را می گیرید

and then you send them away.

و سپس آنها را می فرستید.

You send them off to be processed.

شما آنها را می فرستید تا پردازش شوند.

And it normally takes around about two

و معمولاً حدود دو

or maybe three weeks to be processed.

یا شاید سه هفته طول می کشد تا پردازش شود.

So you could go to you could go and get them done, like in a few hours.

بنابراین می توانید به آنجا بروید، می توانید بروید و آنها را انجام دهید، مثل چند ساعت دیگر.

You paid a bit extra for that suit.

برای آن کت و شلوار مقداری اضافی پرداخت کردی.

But I'm all about genuinely, genuinely, you'd have to wait for a long time to get.

اما من واقعاً در مورد آن هستم، واقعاً، برای رسیدن به آن باید مدت زیادی صبر کنید.

But nowadays, nowadays you can just use your phone, take a picture

اما امروزه، امروزه فقط می توانید از تلفن خود استفاده کنید، عکس بگیرید

and see the photograph just a few seconds later and it's amazing.

و فقط چند ثانیه بعد عکس را ببینید و شگفت انگیز است.

But we used to have to when we used to take photographs in the 1980s,

اما زمانی که در دهه 1980 عکس می‌گرفتیم،

we would take the pictures and then we would have to send the film away

مجبور بودیم عکس‌ها را بگیریم و سپس فیلم را بفرستیم

to be processed and that would take

تا پردازش شود و این

normally around 14 or 15 days.

معمولاً 14 یا 15 روز طول می‌کشد.

And then you would get your photographs back and you would be really excited to see them.

و سپس عکس های خود را پس می گیرید و از دیدن آنها واقعا هیجان زده می شوید. قبلاً

There used to be that little folder and inside you knew that

آن پوشه کوچک وجود داشت و در درونت می دانستی که

those photographs were in there when you couldn't wait to see them and.

آن عکس ها در آنجا هستند وقتی که نمی توانستی صبر کنی تا آنها را ببینی و.

Then when you get them out, quite often

سپس وقتی آنها را بیرون می آورید، اغلب اوقات

you would feel a little bit disappointed

کمی ناامید می شوید

because a lot of them would be out of focus or too bright.

زیرا بسیاری از آنها از فوکوس خارج می شوند یا خیلی روشن هستند.

Or maybe the person

یا شاید فرد

had their

eyes closed like this.

چشمانش را به این شکل بسته بود.

Yes, well, I don't think I think I would think that knowing a lot of people

بله، خوب، فکر نمی‌کنم فکر کنم که شناختن افراد زیادی که

watching as a sort of similar age to us, probably do remember that.

به نوعی سن ما را تماشا می‌کنند، احتمالاً این را به خاطر می‌آورند.

I would think we've got obviously a lot of young people watching as well.

من فکر می‌کنم بدیهی است که ما جوانان زیادی نیز داریم که تماشا می‌کنند.

But I was talking to a friend of mine the other day

اما من روز پیش

in one of my music societies that I'm in, and she's 25. Wow.

در یکی از انجمن های موسیقی خود که در آن هستم با یکی از دوستانم صحبت می کردم و او 25 ساله است. وای.

And she said that she cannot now relate properly to

و او گفت که اکنون نمی تواند به درستی با

younger teenagers.

نوجوانان جوان تر ارتباط برقرار کند.

It's like that ten year gap now is so great that she said.

مثل اینکه فاصله ده ساله الان آنقدر زیاد است که او گفت.

I can't relate to what they're talking about and she's only 25.

من نمی توانم با آنچه آنها در مورد آن صحبت می کنند ارتباط برقرار کنم و او فقط 25 سال دارد.

So I said to her, Imagine the problems I'll have relating to them, whereas I could relate to her.

بنابراین به او گفتم، تصور کنید مشکلاتی را که در ارتباط با آنها خواهم داشت، در حالی که می توانستم با او ارتباط برقرار کنم.

She said she can still remember a time when there weren't mobile phones around.

او گفت که هنوز می‌تواند زمانی را به خاطر بیاورد که تلفن همراه در آن اطراف نبود.

Yes, and she's only 25.

بله، و او فقط 25 سال دارد.

So that just shows you how quickly technology, particularly phones, has advanced. Yes.

این فقط به شما نشان می دهد که فناوری، به ویژه تلفن ها، چقدر سریع پیشرفت کرده است. آره.

So we think of 1996 and we think of that as being for us, it's

بنابراین ما به سال 1996 فکر می کنیم و فکر می کنیم که برای ما وجود دارد،

well, it's it's not that long ago, but for some people it's probably before they were even born.

خوب است، این مدت زمان زیادی نیست، اما برای برخی از افراد احتمالاً قبل از تولدشان است.

And that that is a very sobering thought.

و این یک فکر بسیار هوشیارانه است.

So we can remember when the first mobile

بنابراین می توانیم به یاد بیاوریم که اولین

phones were introduced and they were huge.

تلفن های همراه چه زمانی معرفی شدند و آنها بسیار بزرگ بودند.

They were like giant house bricks.

آنها مانند آجرهای بزرگ خانه بودند.

And then people started having them in the car, didn't they?

و بعد مردم شروع به داشتن آنها در ماشین کردند، اینطور نیست؟

Car phones. In fact, you had one.

گوشی های ماشین. در واقع شما یکی داشتید. می

I know I felt really trendy. That was probably

دانم که احساس می کردم واقعاً مد روز هستم. این احتمالاً

that was about through, I would say, about 26 years ago.

در حدود 26 سال پیش بود.

Well, it was it was a I can tell you when it was when I started with that,

خوب، زمانی که با آن شروع کردم، می توانم به شما بگویم که چه زمانی بود، می

you know, yes, I can tell you when it was I can tell you exactly when it was.

دانید، بله، می توانم به شما بگویم که چه زمانی بود، می توانم به شما بگویم دقیقا چه زمانی بود. در

It was actually something.

واقع چیزی بود.

Yes. I'm about to tell you, Steve, it was actually

آره. من می خواهم به شما بگویم استیو، در واقع سال 1991 بود.

1991.

1991 is when you got your car phone. Right.

سال 1991 زمانی است که شما تلفن ماشین خود را دریافت کردید. درست.

You had a Ford Mondeo and inside it had a phone.

شما یک فورد موندئو داشتید و داخل آن یک تلفن داشتید.

And I was absolutely blown away.

و من کاملا متحیر شدم.

I think I think you'll find it was 1996 because I didn't start.

فکر می کنم فکر می کنم متوجه خواهید شد که سال 1996 بود زیرا من شروع نکردم.

It wasn't it was it wasn't because we were still living in the flat.

این نبود، به این دلیل نبود که ما هنوز در آپارتمان زندگی می کردیم.

No, we moved it. No, I'm glad.

نه، ما آن را منتقل کردیم. نه، خوشحالم.

I know when I started at the company

می دانم زمانی که در شرکتی

that I have left recently because it was the year we launched the product.

که اخیراً آن را ترک کرده ام شروع به کار کردم زیرا سالی بود که محصول را عرضه کردیم. سال

It was 1996.

1996 بود.

He's not going to listen to me, but I've got a photograph that proves it taken

او قرار نیست به من گوش دهد، اما من عکسی دارم که ثابت می‌کند

where we we lived originally and the Mondeo is there with the car phone inside.

از جایی که ما در ابتدا زندگی می‌کردیم گرفته شده است و Mondeo آنجاست با تلفن ماشین داخل.

I didn't have a monday when we looked at the flat. You did?

وقتی به آپارتمان نگاه کردیم دوشنبه نداشتم. شما انجام دادید؟

It was a Renault?

رنو بود؟

No. The car that you got was the Mondeo

نه. ماشینی که شما گرفتید

just before we moved.

دقیقاً قبل از حرکت ما موندئو بود.

I'm sorry, but I didn't start with the company until 1996,

متاسفم، اما من تا سال 1996 با این شرکت شروع نکردم،

so I could have had a mobile phone in in 1991.

بنابراین می توانستم در سال 1991 یک تلفن همراه داشته باشم.

You won't listen to me, Mr. Duncan.

شما به حرف من گوش نمی دهید، آقای دانکن.

I will. I'm listening to you.

من خواهم. من به شما گوش می دهم.

Can I just make a point here of saying that Mr.

آیا می توانم در اینجا به یک نکته اشاره کنم که

Steele's memory is. Dreadful? No, isn't.

خاطره آقای استیل است. وحشتناک؟ نه، نیست.

I know when I started with the company, it was 26 years ago.

می دانم زمانی که با این شرکت شروع به کار کردم، 26 سال پیش بود.

It was in 1996.

در سال 1996 بود. بسیار

Okay, then, if you want to keep running, I'm looking forward to proving you wrong.

خوب، پس اگر می خواهید به دویدن ادامه دهید، مشتاقانه منتظرم ثابت کنم که اشتباه می کنید.

Labour and speed.

کار و سرعت.

And you have to show me.

و تو باید به من نشون بدی

What about?

در مورد چی؟

Let's have a look. Listening to music on a cassette.

بیایید نگاهی بیندازیم. گوش دادن به موسیقی روی نوار کاست.

You've got a lot of things to get through.

شما چیزهای زیادی برای عبور دارید.

Well, we're not doing all of that. Right.

خوب، ما همه این کارها را انجام نمی دهیم. درست.

Okay? Just.

باشه؟ فقط

I'm just picking my favourites.

من فقط موارد مورد علاقه ام را انتخاب می کنم.

Don't worry, Steve.

نگران نباش استیو

It's okay. We're here for 2 hours, for goodness sake.

مشکلی نیست. ما به خاطر خدا 2 ساعت اینجا هستیم.

So listening to music on a cassette, a cassette tape,

پس با گوش دادن به موسیقی روی نوار کاست،

do people still have cassettes with a little Walkman?

آیا مردم هنوز هم کاست هایی با واکمن کوچک دارند؟

Do you remember that little tape machine?

آیا آن دستگاه نوار کوچک را به خاطر دارید؟

You could put your cassette inside and then you have it hanging on your belt

می توانید کاست خود را داخل آن قرار دهید و سپس آن را روی کمربند خود آویزان کنید

and then you walk around listening to the music in the streets.

و سپس با گوش دادن به موسیقی در خیابان ها راه بروید.

Very popular in the 1980s, the Sony Sony Walkman.

سونی سونی واکمن در دهه 1980 بسیار محبوب بود.

Oh, my goodness cassette tape. I used to love cassettes.

ای خدای من نوار کاست. من قبلا کاست را دوست داشتم.

I still use them, actually.

من هنوز از آنها استفاده می کنم، در واقع.

Still use cassettes because if I want to record something and then edit it later,

هنوز از کاست استفاده کنید زیرا اگر بخواهم چیزی را ضبط کنم و بعداً آن را ویرایش کنم،

maybe I want to change it a bit.

شاید بخواهم آن را کمی تغییر دهم.

Then a cassette is still quite useful for recording bits of dialogue

سپس یک کاست هنوز برای ضبط بیت‌هایی از دیالوگ‌هایی

that I want to memorise and then later on you see the trouble with recording

که می‌خواهم به خاطر بسپارم بسیار مفید است و بعداً مشکل ضبط

something on your phone is you can you can only record that bit at that time.

چیزی را در تلفن خود مشاهده می‌کنید این است که می‌توانید فقط آن بیت را در آن زمان ضبط کنید.

You can't then go back and add something else to it.

پس نمی توانید به عقب برگردید و چیز دیگری به آن اضافه کنید.

So you end up with lots of separate recordings and then you can't put them together.

بنابراین شما با تعداد زیادی ضبط مجزا مواجه می شوید و سپس نمی توانید آنها را کنار هم قرار دهید.

Yeah.

آره

Whereas if you've got a cassette tape, I can record a bit of dialogue one day, then a song

در حالی که اگر نوار کاست دارید، می توانم یک روز کمی دیالوگ ضبط کنم، بعد یک آهنگ

the next, and then go back and correct it and you can edit on the phone.

، و بعد برگردم و آن را تصحیح کنم و شما می توانید با تلفن ویرایش کنید.

Can you edit what you can the sound.

آیا می توانید صدا را ویرایش کنید.

Well, now you can see you don't have to worry anymore.

خوب، حالا می بینید که دیگر لازم نیست نگران باشید.

You can, you can actually in. Yes, that's what I'm telling you.

شما می توانید، در واقع می توانید وارد شوید. بله، این چیزی است که من به شما می گویم.

You can digitally do it now can I do it in the phone.

اکنون می توانید به صورت دیجیتالی این کار را انجام دهید، آیا من می توانم آن را در تلفن انجام دهم.

I would have to explain. I thought of something.

باید توضیح بدهم به یه چیزی فکر کردم

I just told you that, yes, you can do it now digitally, anywhere

من فقط به شما گفتم که، بله، اکنون می توانید این کار را به صورت دیجیتالی، در هر نقطه از

on a phone, in your computer, anywhere.

تلفن، در رایانه و هر کجا انجام دهید.

You just have to get up to date, Steve.

فقط باید به روز باشی، استیو.

Still, you have to show me something. I'm using voice.

با این حال، شما باید چیزی را به من نشان دهید. من از صدا استفاده می کنم

Yes, This is. This is cut.

بله اینه. این بریده شده است.

Okay.

Yeah, we'll do this when we're not doing a live stream.

باشه.

بله، وقتی پخش مستقیم پخش نمی کنیم این کار را انجام می دهیم.

So a single can do it online if I've been using up to date.

بنابراین اگر من به‌روز از آن استفاده کرده باشم، یک مجرد می‌تواند آن را آنلاین انجام دهد.

Anyway, again.

به هر حال بازم

So this thinks Justine got her first mobile phone in 1996 after the sun.

بنابراین این فکر می کند که جاستین اولین تلفن همراه خود را در سال 1996 پس از خورشید دریافت کرد.

Come on, then. Yes.

بیا پس آره.

The mobile phone is not the same as the car phone.

تلفن همراه با گوشی ماشین یکی نیست.

No, no, that's that's the point I'm trying to make.

نه، نه، این همان نکته ای است که من سعی می کنم بیان کنم.

I know.

میدانم.

I want to wait that.

من می خواهم صبر کنم که

Yes. Again, Steve, you just just listen to the words as I'm saying.

آره. باز هم استیو، شما فقط به کلماتی که من می گویم گوش دهید.

Them.

آنها

The car phone was around since the late 1970s.

تلفن ماشین از اواخر دهه 1970 وجود داشت.

Car phones have been around for a very long time, but only very wealthy people could use them.

تلفن های اتومبیل برای مدت طولانی در دسترس بوده اند، اما فقط افراد بسیار ثروتمند می توانند از آنها استفاده کنند.

And then around the early 1990s, suddenly

و سپس در اوایل دهه 1990، ناگهان می‌توانستید

you could get car phones everywhere and hence

تلفن‌های ماشین را در همه جا تهیه کنید و از این رو

Mr. Steve's Mondeo. Yes.

Mondeo آقای استیو. آره.

Which is 1996.

که سال 1996 است.

But anyway,

اما به هر حال،

I didn't I didn't have a car phone

من

with the first farmer company I work for whom

با اولین شرکت کشاورز که در آن کار می کنم، تلفن ماشین نداشتم و

I am going to have to prove that I'm right.

باید ثابت کنم که حق با من است.

And we, we will announce the answers on Wednesday and that's it.

و ما، پاسخ ها را چهارشنبه اعلام می کنیم و تمام.

It's like that old song, isn't it, with

مثل آن آهنگ قدیمی است، نه،

is it Maurice Chevalier and another person, a woman.

موریس شوالیه و یک نفر دیگر، یک زن.

And they're singing about the time they met and the man keeps

و آنها در مورد زمانی که ملاقات کرده اند آواز می خوانند و مرد مدام

getting all of the details wrong and then the woman keeps correcting him.

تمام جزئیات را اشتباه می گوید و سپس زن مدام او را اصلاح می کند.

I yes, I

من بله، من

it well, except he doesn't remember it right.

آن را خوب، با این تفاوت که او آن را درست به یاد نمی آورد.

I know when I do.

من می دانم که چه زمانی انجام می دهم.

Mr. Duncan.

Anyway, the Irish company I work for never gave his mobile phones.

آقای دانکن

به هر حال شرکت ایرلندی که من در آن کار می کنم هرگز تلفن همراه او را نداد.

It's only when I moved to the French country that I got a mobile phone.

تنها زمانی که به کشور فرانسه نقل مکان کردم، تلفن همراه گرفتم.

What about.

چه در مورد.

What about using a VHS video

در مورد استفاده از

cassette recorder or player?

ضبط کننده یا پخش کننده ویدیویی VHS چطور؟

Oh, my goodness. Watching videos.

اوه خدای من. تماشای ویدیوها.

Can you remember when you got your first video recorder or player?

آیا می توانید به یاد بیاورید که اولین ضبط کننده یا پخش کننده فیلم خود را چه زمانی دریافت کردید؟

It was when we first met.

زمانی بود که برای اولین بار با هم آشنا شدیم.

I don't know.

I think I probably probably had one with

من نمی دانم.

فکر می‌کنم احتمالاً یکی با

mum and dad and then we had one then, which was probably,

مامان و بابا داشتم و بعد یکی داشتیم، که احتمالاً،

I would say a round.

می‌توانم بگویم دور بود.

It must have been in the late eighties, I would say

باید در اواخر دهه هشتاد باشد، می توانم بگویم

the late 1980s, mind you, I don't remember.

اواخر دهه 1980، توجه داشته باشید، یادم نیست.

I wouldn't be the late eighties because we had our first video

من اواخر دهه هشتاد نبودم، زیرا ما اولین

recorder at home in around 1983.

ضبط کننده ویدیوی خود را در حدود سال 1983 در خانه داشتیم.

So it must have you missed that. You must have had one a long time ago.

پس حتماً شما آن را از دست داده اید. حتما خیلی وقت پیش یکی داشتی

But we were always very slow with things and when I was growing up, we didn't have

اما ما همیشه در کارها بسیار کند بودیم و زمانی که من بزرگ شدم، تا

we didn't even have a record player until I was probably

زمانی که احتمالاً

around 16 years old. 15.

حدود 16 سال داشتم، حتی یک دستگاه ضبط هم نداشتیم. 15.

Did you have one of those old wind up?

آیا شما یکی از آن بادهای قدیمی را داشتید؟

Well, I had a little cassette player sort of wind up gramophone,

خب، من یک دستگاه کاست کوچک به نوعی گرامافون بادی داشتم،

but we didn't have something you could play records on.

اما چیزی نداشتیم که بتوانیم روی آن صفحه پخش کنیم.

Imagine that we have it.

تصور کنید که ما آن را داریم.

So that would have been around 19

بنابراین تا دهه 1970 حدود 19 بود

right through the 1970s.

. تا

Not until about I would say probably around 76, 77.

حدوداً من می گویم احتمالاً حدود 76، 77.

Daddy bought a record player anyway, a music centre.

به هر حال بابا یک پخش کننده ضبط خرید، یک مرکز موسیقی.

We're talking about video recorders.

ما در مورد ضبط کننده های ویدئویی صحبت می کنیم.

I know, but we got onto that other subject.

من می دانم، اما ما به موضوع دیگری رسیدیم.

I video recorders.

من ضبط کننده های ویدئویی

So annoying today's.

امروز خیلی آزاردهنده

And don't you think video recorders are the most amazing things

و آیا فکر نمی‌کنید ضبط‌کننده‌های ویدئویی شگفت‌انگیزترین چیزها هستند

and many people still have all of their cassette

و بسیاری از مردم هنوز همه کاست‌های خود را دارند

but they don't have a player to actually play them on.

اما پخش‌کننده‌ای برای پخش واقعی ندارند.

We have we have a video player, a video recorder in player, but it's in the loft.

ما یک پخش کننده ویدیو داریم، یک دستگاه ضبط ویدیو در پخش کننده، اما در زیر شیروانی است.

It's all packed away.

همه چیز جمع شده است.

And yet we have hundreds of video cassettes of movies

و با این حال ما صدها نوار ویدئویی از فیلم‌ها

and things we've recorded off television, things

و چیزهایی داریم که از تلویزیون ضبط کرده‌ایم، چیزهایی که

we didn't want anyone to see. Yes.

نمی‌خواستیم کسی ببیند. آره.

All right.

خیلی خوب.

Now, what are you want about adult films?

حالا از فیلم های بزرگسالان چه می خواهید؟

That's what people always use video for, isn't it?

این همان چیزی است که مردم همیشه از ویدئو برای آن استفاده می کنند، اینطور نیست؟

They record themselves in certain acts

آنها خود را در کارهای خاصی ضبط می کنند

that they hope don't get released to the general public.

که امیدوارند در معرض دید عموم قرار نگیرند .

Oh, I see. Okay.

اوه می فهمم. باشه.

They and start when people used to buy camcorders and things, you know, we know what they used to use it for.

آنها و از زمانی شروع می‌شوند که مردم دوربین‌های فیلم‌برداری و چیزهایی می‌خریدند، می‌دانید، ما می‌دانیم که برای چه استفاده می‌کردند.

Yeah. A lot at the time. Yeah.

آره در آن زمان زیاد. آره

Yes. That's a really.

آره. این واقعا

No, no. I didn't have a Ford Cosworth.

نه نه. من فورد کازورث نداشتم.

A a blimey. Yes.

یک لکه دار آره.

A mondeo Cosworth.

یک موندئو کوزوورث.

They are worth a lot of money because I watch a car programme,

آنها ارزش زیادی دارند زیرا من یک برنامه ماشین را تماشا می کنم،

they go for about £30,000. Now

آنها حدود 30000 پوند می روند. حالا

the Cosworth are well okay now.

کوزوورث حالشان خوب است.

So I was, it was just a fairly

پس من بودم، کاملاً

I don't it was quite a sporty one wasn't it. Yes.

ورزشی بود، نه. آره.

Yes it was a two litre s Mondeo 1996.

بله موندئو دو لیتری 1996 بود.

I loved it.

دوستش داشتم.

It's one of the most of the sportiest nicest saloon cars I've ever driven.

این یکی از اسپورت ترین و زیباترین خودروهای سالنی است که تا به حال رانندگی کرده ام.

Of course it is also one of Mr.

البته این یکی از

Steve's big passions today, by the way.

علایق بزرگ آقای استیو امروز است، اتفاقا.

We're talking about making decisions

ما در مورد تصمیم گیری

and coming to conclusions.

و نتیجه گیری صحبت می کنیم.

Can I say, first of all, Mr.

می‌توانم بگویم، اول از همه، آقای

Steve is not very good at making decisions

استیو در تصمیم‌گیری

or coming to some sort of arrangement in head.

یا رسیدن به نوعی هماهنگی در سرش خیلی خوب نیست.

It takes him a very long time, doesn't it?

خیلی طول می کشد، اینطور نیست؟

I do not like to make quick decisions.

من دوست ندارم سریع تصمیم بگیرم.

Now, can I just say quickly, Pedro, as asked a question, which is, do you want me to wait, though?

حالا، می‌توانم همان‌طور که یک سوال پرسیدم، سریع بگویم پدرو ، یعنی می‌خواهی منتظر بمانم؟

No, we can do that now only because the questions on there and Pedro might not be around for long.

نه، ما اکنون می‌توانیم این کار را انجام دهیم، زیرا ممکن است سؤالات مربوط به پدرو و پدرو برای مدت طولانی در دسترس نباشد.

Okay, then.

باشه پس

So tell us.

پس به ما بگو

Pedro says, have you started reading a book yet?

پدرو می گوید، آیا هنوز کتاب خواندن را شروع کرده ای؟

The answer is yes.

پاسخ بله است.

Now, this is interesting, by the way, because the book that Steve is reading and this is

اتفاقاً این جالب است، زیرا کتابی که استیو در حال خواندن آن است و این

what's really strange, I don't know why you did have the sunglasses on, didn't you?

چیزی است که واقعاً عجیب است، من نمی دانم چرا شما عینک آفتابی به چشم داشتید، نه؟

I did, yes.

This is put put those things back on because I want to show you something

انجام دادم، بله.

این چیزها را دوباره قرار داده است زیرا می‌خواهم چیزی را به شما نشان دهم

that's really interesting.

که واقعاً جالب است.

You have to do it.

شما باید این کار را انجام دهید.

That's it.

خودشه.

Now, this reminds me.

حالا این به من یادآوری می کند.

I don't know why

نمیدونم چرا

It reminds me of the cover

منو یاد جلد

of a film called Fear and Loathing in Las Vegas.

فیلمی به نام ترس و نفرت در لاس وگاس میندازه.

And you look just like Johnny Depp on the cover,

و شما دقیقاً مانند جانی دپ روی جلد به نظر می رسید،

except for he's got a cigarette hanging out of his mouth.

به جز اینکه سیگاری از دهانش آویزان است.

Maybe like that. Yes.

شاید همینطور. آره.

But Mr. Steve is reading at the moment.

اما آقای استیو در حال حاضر در حال خواندن است.

He's reading Fear and Loathing in Las Vegas.

او در حال خواندن ترس و نفرت در لاس وگاس است. آیا

Am I the hitchhiker?

من اهل اتوسوپ هستم؟

You know, come pick me up. Hunter is Thompson.

میدونی بیا منو ببر هانتر تامپسون است.

I am, yes.

من هستم، بله.

And what do you think of it so far?

و نظر شما در مورد آن تا کنون چیست؟

How much have you read?

چقدر خوانده اید؟

I've read one chapter,

من یک فصل را خوانده‌ام،

and it's let's just say it's drug fuelled.

و فرض کنید این فصل از مواد مخدر تغذیه می‌شود.

There is this.

این وجود دارد.

Yes, there there is a lot of references to drugs.

بله، اشارات زیادی به مواد مخدر شده است.

It's about some people taking a road trip to Las Vegas. Yes.

این در مورد برخی از مردم است که یک سفر جاده ای به لاس وگاس دارند. آره.

And before they go, they pick up all sorts of drugs.

و قبل از رفتن، انواع مواد مخدر را برمی دارند.

So I've I've read one chapter now, why have I got this book?

بنابراین من الان یک فصل را خوانده ام، چرا این کتاب را گرفتم؟

That was the story behind this.

داستان پشت این ماجرا همین بود.

Is it a short story?

داستان کوتاه است؟

Well, it doesn't look that big to me.

خوب، به نظر من آنقدرها بزرگ نیست.

You know, your story.

میدونی داستان تو

The story you're going to tell is a short.

داستانی که قرار است تعریف کنید کوتاه است.

Yes. This is a friend of mine that died, sadly died

آره. این یکی از دوستان من است که درگذشت، متأسفانه

probably about 15 years

احتمالاً حدود 15 سال

ago, you know, about ten years ago, something like that.

پیش درگذشت، می دانید، حدود ده سال پیش، چیزی شبیه به آن.

And it was younger than me.

و از من کوچکتر بود.

So it's probably only Asperger's when he died.

پس احتمالاً فقط مال آسپرگر است که درگذشت.

And it's a bit of a mystery.

و این کمی رمز و راز است.

We never actually find out because his parents anyway. Yes.

ما در واقع هرگز متوجه نمی شویم زیرا پدر و مادر او به هر حال. آره.

And he gave you this book, too, to elect lonely, this book to read.

و این کتاب را هم به تو داد تا تنهایی را انتخاب کنی، این کتاب را برای خواندن.

And I never started it.

و من هرگز آن را شروع نکردم.

Then he died, so I never know how to give it back to him.

سپس او مرد، بنابراین من هرگز نمی دانم چگونه آن را به او پس بدهم.

So I thought, I will read this book.

بنابراین فکر کردم، این کتاب را خواهم خواند.

It could have dropped in the whole thing I could have done, but I wanted to read it so

می‌توانست در تمام کارهایی که من می‌توانستم انجام دهم، کاهش پیدا کند، اما می‌خواستم آن را بخوانم، بنابراین

I think Pedro's probably read it.

فکر می‌کنم احتمالا پدرو آن را خوانده است.

A lot of people have probably seen the movie as well with Johnny Depp.

احتمالاً بسیاری از مردم این فیلم را با جانی دپ نیز دیده اند.

I will probably see the movie and I'm going to finish the rest of it.

من احتمالا فیلم را خواهم دید و قرار است بقیه آن را تمام کنم.

I don't think it'll take me long. Maybe you know, a morning

فکر نمی کنم زیاد طول بکشد. شاید بدانید، یک صبح

to do it, taking you three weeks just to read one chapter.

برای انجام آن، سه هفته زمان می برد تا فقط یک فصل را بخوانید.

So we might be still, still waiting.

بنابراین ما ممکن است ساکن باشیم، هنوز منتظریم.

But I hope Pedro is impressed.

اما امیدوارم پدرو تحت تاثیر قرار بگیرد.

So maybe Christmas, maybe on the Christmas special that we have coming in December, Mr.

بنابراین شاید کریسمس، شاید در ویژه کریسمس که در ماه دسامبر در راه است، آقای

Steve might get to the end of the book.

استیو ممکن است به پایان کتاب برسد.

Would you like to see my books?

آیا دوست دارید کتاب های من را ببینید؟ بیا

Come on. The way. I've got the same book at home.

دیگه. راه. من همین کتاب را در خانه دارم.

Okay. Think has got the same book.

باشه. فکر کن همین کتاب را دارد.

Uh, yeah,

اوه، بله،

it does.

این کار را می کند.

Look, it is an old book. Yes, this is quite an old book.

ببین کتاب قدیمیه بله، این یک کتاب کاملا قدیمی است.

And when it says it was published, well, that's an original publication I think is it?

و وقتی می گوید منتشر شد، خوب، من فکر می کنم این یک نشریه اصلی است؟

It's probably worth a fortune. It's not worth a fortune.

احتمالاً ارزش یک ثروت را دارد. ارزش یک ثروت را ندارد. به

Trust me. Really.

من اعتماد کن. واقعا

I should go on eBay in 98, if it was the manuscript.

من باید در سال 98 به eBay بروم، اگر نسخه خطی بود.

Maybe. But.

شاید. ولی.

But it's just one of millions of books that were published.

اما این تنها یکی از میلیون ها کتابی است که منتشر شده است.

Yeah. This.

آره این.

Oh, no, I know. 19 1971.

اوه، نه، می دانم. 19 1971.

Yes. Well, that's it.

بله. خب همین.

That's probably the copyright, the original copyright.

این احتمالاً حق چاپ است، حق چاپ اصلی.

Yeah.

Looking at this, uh, could be 1990, but it's old.

آره

نگاه کردن به این، اوه، می تواند سال 1990 باشد، اما قدیمی است.

It's 30 years old, probably. Yes.

احتمالا 30 سالشه آره.

Welcome to a new series of Mr.

به سری جدید آقای استیو خوش آمدید،

Steve Looks at a book to try and find out without giving away your age

به کتابی نگاه می کند تا بدون اینکه سن شما را از بین ببرد،

when you have to sort of do that, doesn't it?

بفهمد چه زمانی باید این کار را انجام دهید، اینطور نیست؟

I wish I could get to the end of a sentence.

کاش می توانستم به آخر جمله برسم.

I would love to do that. Here we go.

من دوست دارم آن را انجام دهم. در اینجا ما می رویم.

So this is what I've been reading. Really?

بنابراین این چیزی است که من خوانده ام. واقعا؟

Yes, of course.

بله حتما. آیا

Have you really been reading these or just pick them off my bookshelf?

شما واقعاً اینها را خوانده اید یا فقط آنها را از قفسه کتاب من انتخاب کرده اید؟

Well, this is mine, so no, here's a good one.

خوب، این مال من است، پس نه، این یک مورد خوب است.

This is a good one.

این یکی خوبه.

P.J. O'Rourke, very controversial figure, but also very influential in the early days.

P.J. O'Rourke، شخصیت بسیار بحث برانگیز، اما در روزهای اولیه بسیار تأثیرگذار. آیا می

Did you know that he helped launch the careers of Chevy Chase?

دانستید که او به راه اندازی حرفه Chevy Chase کمک کرد؟

Yes. So he used to write for a publication

آره. بنابراین او برای نشریه ای

called National Lampoon, and that's where he originally started as an editor.

به نام لمپن ملی می نوشت و در ابتدا به عنوان سردبیر شروع به کار کرد.

And then later he started writing other things.

و بعداً شروع به نوشتن چیزهای دیگر کرد.

But he got comedians involved with the writing.

اما او کمدین ها را درگیر نوشتن کرد.

And that's where people like Chevy Chase

و اینجاست که افرادی مانند Chevy Chase

and John Belushi came into being.

و John Belushi به وجود آمدند.

And then from there, they started making movies.

و سپس از آنجا شروع به ساخت فیلم کردند.

And the rest, as they say, is history.

و بقیه، همانطور که می گویند، تاریخ است.

But this is called Eat the Rich.

اما به این میگن Eat the Rich.

It's it's a very good book, very famous book.

این کتاب بسیار خوبی است، کتاب بسیار معروفی است.

I've read it. Mr.

من آن را خوانده ام. آقای

Jenkins, I'm just about to tell you I haven't got to the end of the sentence again.

جنکینز، من فقط می خواهم به شما بگویم که دیگر به پایان جمله نرسیده ام.

Steve.

استیو

It's a very good book, and a lot of what he does

کتاب بسیار خوبی است و بسیاری از کارهایی که او انجام می دهد

is often, I want to say a subject.

اغلب، می خواهم موضوعی را بگویم.

Oh, that's a good word, Steve.

اوه، این کلمه خوبی است، استیو.

As a server pick acidic,

به عنوان یک سرور اسیدی،

what he says is quite sarcastic or maybe cutting.

چیزی که او می گوید کاملاً طعنه آمیز یا شاید بریده بریده است.

So this is a pretty good book if you've never read it.

بنابراین اگر تا به حال آن را نخوانده باشید، این کتاب بسیار خوبی است.

I know this guy has some very or had

من می دانم که این مرد خیلی یا داشت

because of course, he died last year.

زیرا البته سال گذشته درگذشت.

He died last year, sadly, after suffering from cancer.

او سال گذشته متأسفانه پس از ابتلا به سرطان درگذشت.

But he has written a lot of books, often viewed

اما او کتاب‌های زیادی نوشته است که اغلب به آن‌ها تلقی می‌شود که

as as leaning more towards the right.

بیشتر به سمت راست متمایل است.

But of course, in his later years, he did soften and become more liberal.

اما البته در سال‌های آخر عمرش نرم شد و لیبرال‌تر شد.

Sure.

So interesting.

مطمئن.

بسیار جالب.

Well, it is interesting because it's a good book. It's a very interesting.

خب جالبه چون کتاب خوبیه خیلی جالبه

Read it then.

بعد بخون

I've just yes, it's it's a very it's a very well-known book.

من فقط بله، این یک کتاب بسیار شناخته شده است.

I've just told you. What? What's in there?

همین الان بهت گفتم چی؟ چه چیزی در آنجا وجود دارد؟ آیا

Have you been listening to me?

به من گوش می دادی؟ آیا

Have I ever heard you say that? You've read it? Is a Oh, I see.

تا به حال شنیده ام که شما این را بگویید؟ شما آن را خوانده اید؟ یک اوه، می بینم.

Oh, well, maybe one day we can sit down together myself.

اوه، خوب، شاید یک روز بتوانیم خودم دور هم بنشینیم.

And then maybe. Maybe we can sit down together. Steve on that.

و بعد شاید. شاید بتوانیم با هم بنشینیم. استیو در مورد آن

And I can I can, I can give you a list of all the books I've read in my life from when I was at high school.

و من می‌توانم، می‌توانم، می‌توانم فهرستی از تمام کتاب‌هایی که از دوران دبیرستانم در زندگی‌ام خوانده‌ام به شما بدهم.

Another good one, by the way.

اتفاقا یکی دیگه خوبه

More up to date The Madness of Crowds.

بیشتر به روز The Madness of Crowds.

Douglas Murray We read that one.

داگلاس موری آن را خواندیم.

Yes. You bought me this.

آره. اینو برام خریدی

He doesn't remember anything.

هیچی یادش نمیاد

I remember buying it. I'm just asking whether you've noticed.

یادمه خریدمش من فقط می پرسم آیا شما متوجه شده اید؟

It's there on my desk every time you come in and bring me a cup of tea.

هر بار که وارد می شوید و یک فنجان چای برای من می آورید روی میز من است.

It's there on the desk in front of me.

آنجا روی میز جلوی من است.

So it's a good book again, about the way

بنابراین، دوباره کتاب خوبی است، در مورد روشی که

groups of people can be taken over by certain types of ideology.

گروه‌هایی از مردم را می‌توان تحت سلطه انواع خاصی از ایدئولوژی قرار داد.

A very good book.

کتاب خیلی خوبیه

And finally, this is one that Steve should be reading

و در نهایت، این کتابی است که استیو باید آن را بخواند،

because I got this off his book case, something called Flirt,

زیرا من این را از جعبه کتاب او حذف کردم، چیزی به نام لاس زدن،

and this is how to get on in your career

و این است که چگونه در حرفه خود ادامه دهید

or to to further your career by

یا با

being sexy and attractive

جذاب و جذاب بودن

and how to use your positive, the positive things you have.

و نحوه استفاده از مثبت، چیزهای مثبتی که داری

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

Do you read that off the back of A Yes, Yes, I've had that, but

آیا این را از پشت A خوانده اید بله، بله، من آن را داشته ام، اما

I read from inside here.

از داخل اینجا خوانده ام.

It's very good.

خیلی خوبه

Maybe you maybe you could use that.

شاید شما شاید بتوانید از آن استفاده کنید.

Maybe Mr. Steve could use that to improve.

شاید آقای استیو بتواند از آن برای بهبود استفاده کند.

I did.

I read it years ago and it's been very successful.

من کردم.

من آن را سال ها پیش خواندم و بسیار موفق بود.

Okay.

باشه.

The techniques can be applied everyday life.

تکنیک ها را می توان در زندگی روزمره به کار برد.

People don't like using it. Now.

مردم استفاده از آن را دوست ندارند. اکنون. می

You see, you don't even realise I'm using it now.

بینید، شما حتی متوجه نمی شوید که من اکنون از آن استفاده می کنم.

It's just me. It's not working.

فقط منم. کار نمیکند.

But people are saying that your hat does not look very stylish.

اما مردم می گویند که کلاه شما خیلی شیک به نظر نمی رسد.

And I agree with you. Well, it's.

و من با شما موافقم. خوب، این است.

It's meant as a bit of a joke as obviously we're not being serious, but I'm not joking.

این به معنای یک شوخی است زیرا واضح است که ما جدی نیستیم، اما من شوخی نمی کنم.

I did it actually in my younger years.

من این کار را در واقع در سال های جوانی انجام دادم.

This was quite trendy, this hat.

این کلاه کاملا مد روز بود.

And I did use to wear it out at nightclubs and I can tell you that

و من از آن در کلوپ های شبانه استفاده می کردم و می توانم به شما بگویم که

it's quite successful. Yes.

کاملاً موفق است. آره.

I've never seen people laugh in the nightclub.

من هرگز ندیده ام مردم در کلوپ شبانه بخندند.

I've never heard so much laughter.

تا حالا اینقدر خنده نشنیدم

It was actually louder than the music, the glasses.

در واقع بلندتر از موسیقی، عینک بود.

I've never worn those out.

من هرگز آنها را فرسوده نکرده ام.

Anyway, I think we've got these, didn't we, when we went on holiday.

به هر حال، من فکر می کنم ما اینها را داریم، نه، وقتی به تعطیلات رفتیم.

Okay then.

باشه پس

But once.

But yes, it's just just a joke, you know, We're not trying to be serious about it.

اما یک بار.

اما بله، این فقط یک شوخی است، می دانید، ما سعی نمی کنیم در مورد آن جدی باشیم.

Okay. Steve Giovanni. Hello, Giovanni.

باشه. استیو جیووانی. سلام، جووانی.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We've got a lot to get through today.

امروز باید خیلی چیزها را پشت سر بگذاریم.

Giovanni asks, Is there a good way of getting back into reading

جیووانی می پرسد، آیا راه خوبی برای بازگشت به مطالعه

after not doing it for a long time?

پس از مدت ها انجام ندادن آن وجود دارد؟

Well, this is something we did talk about recently. Yes.

خوب، این چیزی است که اخیراً در مورد آن صحبت کردیم. آره.

And we talked about reading and how it can be a thing

و ما در مورد خواندن صحبت کردیم و اینکه چگونه می تواند به

that can help you to understand English if you are learning English

شما در درک زبان انگلیسی کمک کند اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید

or maybe you can read and then write what you are reading.

یا شاید بتوانید بخوانید و سپس آنچه را که می خوانید بنویسید.

So that's another good way of doing it.

بنابراین این یک راه خوب دیگر برای انجام آن است.

But I would say if you are going to start reading again,

اما من می گویم اگر می خواهید دوباره شروع به خواندن کنید،

read something short.

یک چیز کوتاه بخوانید.

Now I know that sounds obvious, but it might not be obvious to everyone,

اکنون می دانم که این واضح به نظر می رسد، اما ممکن است برای همه واضح نباشد،

so read something short, something with maybe

بنابراین یک چیز کوتاه بخوانید، چیزی با

50 or 60 pages, something that has maybe a brief description

50 یا 60 صفحه، چیزی که شاید توضیح مختصری

of a certain subject or something that you are interested in.

از یک موضوع خاص یا چیزی که به آن علاقه دارید داشته باشد.

So start with something short.

پس شروع کنید. با چیزی کوتاه

Don't don't pick up a huge book with hundreds of pages

یک کتاب بزرگ با صدها صفحه

and countless chapters because you won't finish it.

و فصل های بی شمار را به دست نگیرید زیرا آن را تمام نمی کنید.

I can guarantee you won't finish it.

من می توانم تضمین کنم که شما آن را تمام نمی کنید.

In fact, I think the book you've got there, Steve

در واقع، من فکر می‌کنم کتابی که در آنجا به دست آورده‌اید، استیو

Fear and Loathing in Las Vegas, is quite short.

ترس و نفرت در لاس وگاس، بسیار کوتاه است.

Quite sure. That is a very good example.

کاملا مطمئن. این یک مثال بسیار خوب است.

Apparently, according to Tomic, it's good

ظاهراً به گفته تومیک،

to read the biography of Hunter Thompson.

خواندن زندگینامه هانتر تامپسون خوب است.

So a might might look at that after I finish the book.

بنابراین ممکن است بعد از اتمام کتاب به آن نگاه کند.

If I don't enjoy it, I won't read his autobiography.

اگر از آن لذت نبرم زندگی نامه او را نمی خوانم.

If I do enjoy it, I'll read his autobiography.

اگر از آن لذت ببرم، زندگی نامه او را خواهم خواند.

It sounds good to me.

به نظر من خوب است.

Yes, I was going back to Santorini.

بله، من به سانتورینی برمی‌گشتم.

He was talking about with the Ford Mondeo.

او در مورد فورد موندئو صحبت می کرد.

Yeah, she went in it at 120 miles an hour.

بله، او با سرعت 120 مایل در ساعت رفت.

Once. So

یک بار. پس

were you driving?

رانندگی میکردی؟

Yes. Were you driving?

آره. رانندگی می کردی؟ آیا با سرعت

Were you driving a driving at 120 miles an hour?

120 مایل در ساعت رانندگی می کردید؟

I amazing a bucket hat.

من یک کلاه سطلی را شگفت‌زده کردم.

This is cool.

این باحاله

It apparently is. It's yes, it is.

ظاهراً همینطور است. بله، همینطور است.

It's full of

پر از

it's full of water, but it is when it's on your head.

آن پر از آب است، اما زمانی است که روی سر شماست.

Anyway,

به هر حال

I'm so cruel.

من خیلی بی رحمم

So we are talking about making decisions today.

بنابراین ما امروز در مورد تصمیم گیری صحبت می کنیم.

And I think it's a good moment to take a look into Mr.

و فکر می کنم لحظه خوبی است که به ذهن آقای استیو نگاهی بیندازیم

Steve's mind.

.

Now, you can see here that Mr.

اکنون، می توانید در اینجا ببینید که آقای

Steve has the perfect specimen of a head for skill.

استیو نمونه کاملی از یک سر برای مهارت دارد.

It's the perfect shape, and I think it is.

این شکل عالی است و فکر می کنم همینطور است.

I think you have the perfect head.

من فکر می کنم شما سر عالی دارید.

In fact, if you turn around, your profile is quite magnificent.

در واقع، اگر بچرخید، نمایه شما بسیار باشکوه است.

I can see this sculpted

من می توانم این مجسمه را

out of pure granite.

از گرانیت خالص ببینم.

You can see the brow of a of an immense intellect.

شما می توانید پیشانی یک عقل عظیم را ببینید.

But for you, I suppose the real question is, yes, what's in there?

اما برای شما، فکر می‌کنم سوال واقعی این است، بله، چه چیزی در آنجا وجود دارد؟

So we're going to have a look now.

بنابراین ما اکنون می خواهیم نگاهی بیندازیم.

There's probably there, Steve.

احتمالا آنجاست، استیو.

Mr. Steve, sometimes you have to make decisions, don't you, in choices.

آقای استیو، گاهی اوقات باید در انتخاب ها تصمیم بگیرید، نه.

It's very cruel to me, you know.

این برای من بسیار ظالمانه است، می دانید. می

You know, the years we've been together, the support,

دانی، سال هایی که با هم بودیم، حمایت،

and yet I'm demeaned.

و با این حال من تحقیر شده ام.

I feel as if I'm demeaned on this show.

احساس می کنم در این نمایش تحقیر شده ام.

It's not true, demeaned, ridiculed.

این درست نیست، تحقیر شده، مسخره شده است. به

Trust me.

I feel I'm demeaning myself more by appearing with you.

من اعتماد کن.

احساس می کنم با حضور در کنار شما بیشتر خودم را تحقیر می کنم.

So I'm always the one.

پس من همیشه یکی هستم.

Not much how I'm always the one who's demeaned and embarrassed the most.

نه اینکه من همیشه کسی هستم که بیشتر از همه مورد تحقیر و خجالت قرار می‌گیرم.

You know, they say when you're in a group of people, then your intellectual

می‌دانی، می‌گویند وقتی در گروهی از مردم قرار می‌گیری، روشنفکرت

always goes down to the lowest common level, the lowest level amongst the group.

همیشه به پایین‌ترین سطح رایج، پایین‌ترین سطح در میان گروه می‌رود.

And every now and again does it come up.

و هر چند وقت یکبار بالا می آید. به همین

That's why they say you should associate with people who are sort of

دلیل است که می گویند باید با افرادی معاشرت کنید که به نوعی

more intelligent than you.

باهوش تر از شما هستند.

Richer.

Then you go somewhere where you want to be because then you will pull yourself up

ثروتمندتر

سپس به جایی می روید که می خواهید باشید زیرا در آن صورت

to their level instead of coming down thinking of the people.

به جای اینکه پایین بیایید و به مردم فکر کنید، خود را به سطح آنها خواهید رساند.

I think of all the people we know.

من به تمام افرادی که می شناسیم فکر می کنم.

That's definitely not true in our case anyway.

به هر حال این قطعا در مورد ما درست نیست.

Steve Yes, we're not going to get a look.

استیو بله، ما قرار نیست نگاهی بیندازیم.

We're going to have some sort of clue, some sort of insight into how Mr.

ما به نوعی سرنخ، نوعی بینش در مورد نحوه

Steve works.

کار آقای استیو خواهیم داشت.

Over the past few days, you've been doing something, haven't you?

در چند روز گذشته، شما در حال انجام کاری بوده اید، اینطور نیست؟

Yeah, we've been trying to make a decision.

بله، ما سعی کردیم تصمیم بگیریم.

A decision and anything is always a long, protracted.

یک تصمیم و هر چیزی همیشه طولانی و طولانی است.

If something's protracted, it means it's sort of stretched out over

اگر چیزی طولانی شده است، به این معنی است که برای

a long.

مدت طولانی کشیده شده است.

That's my peanut butter sandwich coming in.

این ساندویچ کره بادام زمینی من است که وارد می شود.

I want you to say that.

می خواهم این را بگویید.

Let me just get that bird.

بگذار فقط آن پرنده را بگیرم. من

Me See? Don't go. Hello, everyone. We got that.

ببینم؟ نرو سلام به همه ما آن را گرفتیم.

I had a peanut butter sandwich before coming on for a bit of protein.

من یک ساندویچ کره بادام زمینی قبل از آمدن برای کمی پروتئین خوردم.

Give me a bit of energy.

یه ذره بهم انرژی بده

Yes. So I was making it.

آره. پس داشتم درست میکردم

So I needed this kind of long story short, I need to get some front tires for my car. Yes.

بنابراین من به این نوع داستان طولانی نیاز داشتم، باید چند لاستیک جلو برای ماشینم تهیه کنم. آره.

So Steve is now having to choose gas,

بنابراین استیو اکنون مجبور است بنزین را انتخاب کند،

some new tires for the car that he drives,

چند لاستیک جدید برای ماشینی که می‌راند،

which sounds to the average person that sounds like a very simple thing.

که به نظر یک فرد عادی بسیار ساده است.

You just look at some tires, you go, those tires are very nice

شما فقط به چند لاستیک نگاه کنید، بروید، آن لاستیک ها بسیار زیبا هستند

and I will buy those and have them fitted to my car.

و من آنها را می خرم و روی ماشینم نصب می کنم.

Well, you would normally just go along to a tire specialist.

خوب، شما معمولاً فقط به یک متخصص لاستیک مراجعه می کنید.

Quick fit is a common one here and they would say, yes,

جابجایی سریع در اینجا رایج است و می‌گویند، بله،

your tires had worn down to the legal limit.

لاستیک‌های شما تا حد مجاز فرسوده شده‌اند.

And you would say, well, what you know what, You either replace them with just the same tire.

و شما می گویید، خوب، چه می دانید، یا آنها را با همان لاستیک تعویض کنید.

This is just as

این دقیقاً همانطور است

or you would just usually just trust their judgement.

یا شما معمولاً فقط به قضاوت آنها اعتماد می کنید.

They said, well, you can get a you can get a premium tire like a mitchell,

آنها گفتند، خوب، شما می توانید یک تایر درجه یک مانند میچل تهیه کنید،

which would be more expensive or you can get a budget tire.

که گران تر است یا می توانید یک لاستیک ارزان قیمت بگیرید.

What do you want to spend, you know, two minute decision.

چه چیزی می خواهید خرج کنید، می دانید، تصمیم دو دقیقه ای.

No, but not me, Steve. And that's a long time.

نه، اما من نه، استیو. و این مدت طولانی است. کاری که

What most people do is they get in the car.

اکثر مردم انجام می دهند این است که سوار ماشین می شوند.

Steve, they go to a local tire place,

استیو، آنها به یک لاستیک محلی می روند،

they whine the window down and they get they say, Hey,

شیشه را پایین می کشند و می گویند: هی،

mate, put some tires on this car and that's it and that's it.

رفیق، چند لاستیک روی این ماشین بگذار و تمام و تمام.

The average person doesn't actually care.

یک فرد معمولی در واقع اهمیتی نمی دهد.

However, for a mr.

با این حال، برای یک آقای.

Steve's world.

دنیای استیو

So in my world, yes, I have spent probably

بنابراین در دنیای من، بله، احتمالاً

the last week researching the best possible tires to.

هفته گذشته را صرف تحقیق در مورد بهترین لاستیک های ممکن کرده ام.

Have them. So let's have a look. Show this to the camera.

آنها را داشته باشید. پس بیایید نگاهی بیندازیم. این را به دوربین نشان دهید. ما

There we go.

میرویم آنجا.

You can always zoom in later.

همیشه می توانید بعداً بزرگنمایی کنید.

So this that is a list

بنابراین این لیستی

of all somewhere on there, the tires I've currently got on the car.

از همه جایی است، لاستیک هایی که من در حال حاضر روی ماشین دارم.

And then all of these are the potential candidates

و سپس همه اینها نامزدهای بالقوه ای

for the tire that I could possibly put on.

برای تایرهایی هستند که احتمالاً می توانم بپوشم.

And after one week's research and I found a wonderful website

و بعد از یک هفته تحقیق و من یک وب سایت فوق العاده پیدا کردم

that does tire tests, can you believe the tire test on YouTube?

که تست لاستیک را انجام می دهد، آیا می توانید تست لاستیک را در YouTube باور کنید؟

It's fantastic.

این فوق العاده است.

This guy, he gets like 20 tires,

این مرد، او مانند 20 لاستیک می گیرد،

puts them on this golf, runs it round a track, all these testing conditions.

آنها را روی این گلف می گذارد، آن را دور یک پیست می دود، همه این شرایط تست.

What braking, dry braking, wet handling,

چه ترمزگیری، ترمز خشک، هندلینگ خیس،

aquaplaning noise, what it looks at all the different categories

سر و صدای آکوپلانینگ، چه چیزی در تمام دسته بندی های مختلف

that you would want in a tire and then concludes, which is the best one.

که در یک تایر می خواهید به نظر می رسد و سپس نتیجه گیری می کند که کدام بهترین است.

But my priority is Mr.

اما اولویت من آقای

Duncan is not sportiness I could get a sport tire.

دانکن اسپرت نیست من می توانم یک لاستیک اسپرت بگیرم.

But the trouble with those is that they're a bit noisier, they're a bit more uncomfortable.

اما مشکل آن‌ها این است که کمی سر و صداتر هستند، کمی ناراحت‌تر هستند.

So I want like a touring tire, something more comfortable.

بنابراین من می خواهم مانند یک تایر توری، چیزی راحت تر.

So have The disturbing thing is I can't read this.

بنابراین، نکته نگران کننده این است که من نمی توانم این را بخوانم.

It's like the crazy ramblings of a scientific genius.

این مانند جست و خیزهای دیوانه وار یک نابغه علمی است.

Well, you see, you've got to know all about profile files and speed ratings

خوب، می بینید، شما باید همه چیز را در مورد فایل های پروفایل و رتبه بندی سرعت

and whether you want extra load things like that.

و اینکه آیا می خواهید بارگذاری بیشتری مانند آن داشته باشید، بدانید.

Well,

خب

that.

Well, that's the one I can speed ratings out of the research.

این

خوب، این همان چیزی است که من می‌توانم رتبه‌بندی را از تحقیق سرعت بخشم.

Can you go down a speed rating? No, you can't do that.

آیا می توانید رتبه سرعت را پایین بیاورید؟ نه، شما نمی توانید این کار را انجام دهید.

That's not safe.

که امن نیست.

Anyway, I finally made my decision, Mr.

به هر حال، من بالاخره تصمیمم را گرفتم، آقای

Duncan, and it's unfortunately

دانکن، و متأسفانه این تصمیم

going to be a mitchell in primacy for Mitchell in.

برای میچل در اولویت خواهد بود

Yes, but of course, Mitchell in Make good tyres.

.

They've been making tires for years.

سال هاست که لاستیک می سازند.

They do.

انجام می دهند.

The trouble with a budget tires is you

مشکل لاستیک های مقرون به صرفه این است

that you suffer in terms of braking distance.

که از نظر مسافت ترمز رنج می برید.

So you think you're getting less, you're paying less for them.

بنابراین شما فکر می کنید که کمتر دریافت می کنید، برای آنها هزینه کمتری می پردازید.

But if you had to do an emergency, stop it and some of them can take twice as long

اما اگر مجبور به انجام یک موقعیت اضطراری بودید، آن را متوقف کنید و برخی از آنها ممکن است دو برابر بیشتر طول بکشد

for your car to stop.

تا ماشین شما متوقف شود.

So if you get a premium brand certificate, it's a good idea.

بنابراین اگر گواهی برند ممتاز دریافت می کنید، ایده خوبی است.

So you're saying that getting cheap tires is bad?

پس شما می گویید که لاستیک ارزان قیمت بد است؟

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

Yes, because it particularly if the weather gets wet,

بله، زیرا به خصوص اگر هوا مرطوب شود،

which of course what we have in the UK is wet weather.

که البته آنچه ما در بریتانیا داریم آب و هوای مرطوب است. آب

Lots of wet weather. So you want to anyway,

و هوای بسیار مرطوب. بنابراین شما می خواهید به هر حال،

Why not why not promote in particular tyres.

چرا که چرا در تبلیغ لاستیک های خاص نیست.

Well yeah, it took me a lot of time to come up with this decision

خب، بله، زمان زیادی طول کشید تا این تصمیم را بگیرم

which most people would have just gone to a tyre fitters

که اکثر مردم فقط به یک لاستیک‌ساز مراجعه می‌کردند

and said what times I put on and just done it, you know, they said, you know,

و می‌گفتند چند بار پوشیده‌ام و آن را انجام داده‌ام، می‌دانی، آنها گفتند، می‌دانی،

even if I was to buy a washing machine, I would do a similar thing.

حتی اگر قرار بود ماشین لباسشویی بخرم، همین کار را می کنم.

I would go into all the tests.

من وارد تمام تست ها می شدم.

I would because I don't like spending money, I don't like to.

من می خواهم چون دوست ندارم پول خرج کنم، دوست ندارم.

That's the easiest.

این ساده ترین است.

Stomach says it's because it's fear of failure.

معده می گوید این به خاطر ترس از شکست است.

It's not that for me.

برای من اینطور نیست.

It's I don't like spending money unless I know I've made the right decision.

این است که من دوست ندارم پول خرج کنم مگر اینکه بدانم تصمیم درستی گرفته ام.

Nothing makes me feel worse than buying something.

هیچ چیز من را بدتر از خریدن چیزی نمی کند.

And then I've made the wrong choice because.

و سپس من انتخاب اشتباهی انجام داده ام زیرا.

Because I'm going to live with it for a long time.

چون قرار است مدت زیادی با آن زندگی کنم.

Yeah, this is true, But I think do worry, though, afterwards,

بله، این درست است، اما من فکر می‌کنم نگران باشید،

whether you've made the right decision or true.

اگر تصمیم درستی گرفته‌اید یا درست است.

Yes, anxiety.

بله اضطراب

I worry about those sort of things.

من نگران این جور چیزها هستم

But anyway, it's never going to go away.

اما به هر حال، هرگز از بین نمی رود.

And I don't think I've made many bad decisions over the years.

و فکر نمی‌کنم در این سال‌ها تصمیم‌های بد زیادی گرفته باشم .

Maybe when it comes to partners, maybe I've made catastrophic

شاید وقتی صحبت از شریک زندگی می شود، شاید من تصمیمات فاجعه باری گرفته ام

decisions there, you know, somebody to spend your life with.

، می دانید، کسی که زندگی خود را با او بگذرانید.

Yeah, that's true.

بله، این درست است.

So maybe I haven't got that right.

پس شاید من درست متوجه نشده ام.

I didn't do much research when I met you, and I hadn't done much sort of

وقتی با شما آشنا شدم، تحقیق زیادی انجام ندادم، و در

looking around that and tested test driven.

اطراف آن نگاهی نکرده بودم و آزمایش رانندگی را انجام نداده بودم.

Many other people hadn't taken me for a test drive.

بسیاری از افراد دیگر مرا برای تست رانندگی نبرده بودند.

Not really.

نه واقعا.

I hadn't really got much reference points, you know, I didn't really, you know,

من واقعاً نقاط مرجع زیادی کسب نکرده بودم، می دانید، من واقعاً نداشتم، می دانید،

I haven't really been around the block, so to speak, but.

من واقعاً در اطراف بلوک نبودم، به اصطلاح، اما.

But now, no, you're not going to trade me in for a new model.

اما حالا، نه، شما مرا با یک مدل جدید عوض نمی کنید.

It's too late now. You're not worth much.

الان خیلی دیر است. تو ارزش زیادی نداری

Oh. Oh, Mr. Duncan.

اوه اوه، آقای دانکن.

Oh, is that deeply?

اوه، این عمیق است؟

That was a very deep.

خیلی عمیق بود

I was just revenge for the way you were treating me early.

من فقط انتقام رفتاری که تو با من داشتی زودتر گرفته بودم.

Yes, but what do you think my revenge is going to be now?

بله، اما فکر می کنید حالا انتقام من چه خواهد بود؟

I don't know.

من نمی دانم.

Anyway.

به هر حال.

Oh, yes.

Here we go. Satch.

آه بله.

در اینجا ما می رویم. ساچ.

Renault, Sartori. No. Knows about cars.

رنو، سرتوری. نه. در مورد ماشین ها می داند.

Look at that. She's quoting the alcohol.

به آن نگاه کنید. او از الکل نقل قول می کند.

Why do you seem surprised?

چرا متعجب به نظر میای؟ به

Don't you seem surprised that you went that arena knows about cars.

نظر نمی‌رسد تعجب کنید که رفتید آن عرصه درباره ماشین‌ها می‌داند.

Well, I didn't know that Satch Arena was so.

خوب، من نمی دانستم که Satch Arena اینطور است.

Was so into that.

خیلی در آن بود.

Into the car, driving at 120 miles an hour on the motorway.

سوار ماشین شد و با سرعت 120 مایل در ساعت در بزرگراه رانندگی کرد.

Ford Cosworth are restful by force.

فورد کازورث به زور آرام می شود.

We've got a meet up safari.

ما یک سافاری ملاقات داریم.

Now you can come to Paris.

حالا می توانید به پاریس بیایید.

And yet so yet she knows all about. Yes.

و با این حال او همه چیز را می داند. آره.

Yeah I had Yokohama was on a car once before There were the noises times it ever had

بله، قبلاً یوکوهاما سوار ماشین شده بودم، بارها صداهایی شنیده می‌شد که می‌گفتم

I say a rumbled and everything so I couldn't wait to get rid of them.

غرش و همه چیز، بنابراین نمی‌توانستم صبر کنم تا از شر آنها خلاص شوم.

See when you're in a car all day, as I was doing lots of miles, you don't want a sporty tyre.

ببینید وقتی تمام روز در ماشین هستید، همانطور که من کیلومترهای زیادی را طی می کردم، شما یک لاستیک اسپرت نمی خواهید.

You want something that's a bit more, you know, quieter

شما چیزی می‌خواهید که کمی بیشتر باشد، می‌دانید، آرام‌تر است

and doesn't jolt over all the same and lasts a long time.

و به‌طور هم‌زمان تکان نمی‌خورد و برای مدت طولانی دوام می‌آورد.

As I'm getting older, Bridgestone is a similar they're sort of sporty tyres,

با بالا رفتن سن، بریجستون شبیه تایرهای اسپورت است

which you would want on your Ford Cosworth are of course.

که البته می‌خواهید روی فورد کازورث شما هم چنین باشد.

Yeah. Or your golf GTI

آره یا گلف GTI

You know what I'm regretting bringing this subject up.

شما می دانید که از چه چیزی از مطرح کردن این موضوع پشیمان هستم.

I could talk about tyres all day. I love tyres.

می توانستم تمام روز در مورد لاستیک صحبت کنم. من عاشق لاستیک هستم

I said the other day I might get a job working at a tyre place because I just.

من روز قبل گفتم ممکن است شغلی پیدا کنم که در یک لاستیک کار کنم، زیرا من فقط هستم.

I just like the treads. I just.

من فقط آج ها را دوست دارم. من فقط.

Oh, you know, I could roll the tyre all over me.

اوه، می‌دانی، می‌توانم لاستیک را روی سرم بچرخانم.

I think it's the smell of rubber.

فکر کنم بوی لاستیک میاد

I think it's the men, you know, where they have one tyre each arm and they're walking around

فکر می‌کنم مردها هستند، جایی که هر بازویشان یک لاستیک دارند و در حال راه رفتن هستند

and their muscles are bulging and it's like the Athena poster from years ago

و ماهیچه‌هایشان برآمده است و مثل پوستر سال‌ها پیش آتنا است

that that muscle guy is he's he's holding tyres.

که آن مرد عضلانی است که او لاستیک‌ها را در دست دارد.

Yeah. Yeah, he's got big muscles. That's probably what it is.

آره آره، او عضلات بزرگی دارد. احتمالاً همین است. می

You know, I had this fascination with tyres ever since.

دانید، من از همان زمان این شیفتگی به لاستیک ها را داشتم.

Of course, other brands of tyres

البته مارک های دیگری از لاستیک ها

are available, including Goodyear,

از جمله گودیر،

Dunlop and Firestone,

دانلوپ و فایرستون موجود است،

so there are other brands of Tyre available, but to be honest with you,

بنابراین مارک های دیگری از تایر موجود است، اما صادقانه بگویم،

I'm getting very tired of this subject spelt differently.

من از این موضوع که املای متفاوتی دارد بسیار خسته شده ام . باید

T y r s for the rubber tyre to tire it,

تایر لاستیکی آن را تایر کند،

although in America I think they're small tyres t i r

اگرچه در آمریکا فکر می‌کنم آنها لاستیک‌های کوچکی هستند،

because whenever I put t y r e s

زیرا هر زمان که

which is the English spelling of tyres, if I put that into Google or somewhere

لاستیک‌ها را که املای انگلیسی تایرها است، قرار می‌دهم، اگر آن را در گوگل یا جایی قرار دهم

or if I into into the computer spell

یا اگر در طلسم رایانه قرار دهم.

check thing it always tries to correct it. Yeah.

چیزی را بررسی کنید که همیشه سعی می کند آن را اصلاح کند. آره

So I think in America they spell it with t I yes.

بنابراین فکر می کنم در آمریکا آن را با t I yes می نویسند.

There's no y there's no why.

y وجود ندارد، دلیلی هم وجود ندارد.

So you know, beware if you're watching in America, beware, which nobody is.

پس می دانید، اگر در آمریکا تماشا می کنید، مراقب باشید، که هیچ کس نیست.

But yeah, we spent it with a y I think if you ask,

اما بله، ما آن را با یک y خرج کردیم، فکر می کنم اگر بپرسید،

but if you ask for tires, I don't think they care how it's spelt because I'll know what you mean.

اما اگر لاستیک بخواهید، فکر نمی کنم برای آنها مهم باشد که چگونه املای آن نوشته شده است، زیرا منظور شما را متوجه می شوم.

I think so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

So if anyone wants me to to advise them on

بنابراین اگر کسی از من می‌خواهد که در مورد

what is the best time for their car, just send me send an email to Mr.

بهترین زمان برای ماشینش به او توصیه کنم، فقط یک ایمیل برای آقای

Duncan.

دانکن بفرستم.

You're your tyre size rim.

شما اندازه رینگ لاستیک خود هستید.

Your rim. Yes, the rim size.

لبه شما بله سایز رینگ

Do you want a picture of somebody's rim and this is time legal the type of car.

آیا می خواهید یک عکس از رینگ کسی و این زمان قانونی نوع ماشین است.

And I will advise you according to your budget

و من با توجه به بودجه خود به شما توصیه می کنم که

you can't go wrong with with

it with the big names are can you like Mitchell and Bridgestone Dunlop.

با نام های بزرگی که می توانید میچل و بریجستون دانلوپ را دوست دارید نمی توانید با آن اشتباه کنید.

Uh you can't go wrong with those really that used be an insult, didn't it.

اوه شما نمی توانید با آنهایی که واقعاً توهین بودند اشتباه کنید، اینطور نیست.

If a person was overweight, if they were very large,

اگر فردی اضافه وزن داشت، اگر بزرگ بود،

they used to say that they looked like they looked like the Michelin Man.

می گفتند شبیه مرد میشلین است.

His having a baby.

بچه دار شدنش

The foetus, according to this Beatrice, is saying all the best for the baby foetus.

به گفته این بئاتریس، جنین بهترین ها را برای جنین نوزاد می گوید.

I don't think I don't think the foetus is having a baby.

من فکر نمی کنم که جنین بچه دار شود.

Maybe one of his relations, they test says.

شاید یکی از روابطش، تست می کنند می گوید.

By the way, today my grandson Theodore has turned four years old.

در ضمن امروز نوه من تئودور چهار ساله شد.

He's four.

او چهار ساله است.

Oh grandson.

اوه نوه

So not newborn Grandson. Fantastic.

پس نه نوه تازه متولد شده. خارق العاده. برای

You would have a lot of difficulty pushing out a four year old

بیرون راندن کودک چهار ساله ای

who he's very tense.

که بسیار تنش است، مشکل زیادی خواهید داشت.

Says he likes the sentence. I'm a big boy now.

می گوید از جمله خوشش می آید. من الان پسر بزرگی هستم.

Oh. Oh, I know what that is.

اوه اوه، من می دانم که چیست.

Well, let's play it, shall we? Here we go. I think.

خوب، بیایید آن را بازی کنیم، می توانیم؟ در اینجا ما می رویم. من فکر می کنم.

I think you might be referring to this.

من فکر می کنم شما ممکن است به این اشاره داشته باشید.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

Is that what you were referring to?

منظورت همینه؟

I think it might be

من فکر می کنم ممکن است

across the Tasman.

در سراسر تاسمان باشد.

When your grandson is 16, you might be using that phrase

وقتی نوه شما 16 ساله است، ممکن است از این عبارت

in an entirely different way.

به روشی کاملاً متفاوت استفاده کنید.

We go.

ما میرویم.

Well, it'll take on a whole new meaning.

خوب، معنای کاملاً جدیدی به خود می گیرد.

Okay. Probably.

باشه. شاید.

I don't know if he's lucky.

نمی دانم او خوش شانس است یا نه.

Oh, dear.

اوه عزیزم.

Go, Mr. Duncan. On you go.

برو آقای دانکن تو برو

So the contest today is who is the most handsome,

بنابراین مسابقه امروز این است که چه کسی خوش تیپ ترین،

the most handsome person in much.

خوش تیپ ترین فرد در بسیاری از موارد است.

And it has been well publicised in the local magazine,

و در مجله محلی به خوبی تبلیغ شده است،

the handsomest man in much Wenlock.

خوش تیپ ترین مرد در بسیاری از Wenlock.

And the grand final is today.

و فینال بزرگ امروز است.

Everyone in much Wenlock is voting and it's between myself and Mr.

همه در بسیاری از Wenlock در حال رای دادن هستند و بین من و آقای

Steve. There it is.

استیو است. ایناهاش.

Look in the the local magazine.

در مجله محلی نگاه کنید.

They've actually talked about it in the local magazine.

آنها در واقع در مورد آن در مجله محلی صحبت کرده اند.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Yes. So we are we are now like, I suppose you might say

آره. بنابراین ما الان هستیم، فکر می‌کنم ممکن است بگویید

we are like famous celebrities here in much Wenlock.

ما مانند افراد مشهور مشهور اینجا در ونلاک هستیم. آیا

Have you got a backlog of emails? I have.

ایمیل های پشت سر هم دارید؟ من دارم.

Oh, did you did you mentioned it earlier?

اوه، قبلاً به آن اشاره کردید؟

Yes. I've got a little backlog.

آره. من کمی عقب ماندگی دارم

Is that because so many people want

آیا این به این دلیل است که افراد زیادی می خواهند

to come and meet up in Paris?

بیایند و در پاریس ملاقات کنند؟

Well, we've had three responses.

خوب، ما سه پاسخ داشتیم.

Three had we better repeat, because some people will have I have already.

بهتر است سه مورد را تکرار کنیم، زیرا برخی از افراد من قبلاً داشته‌ام.

Oh, we've already done it.

اوه، ما قبلاً آن را انجام داده ایم.

Yes. The half an hour that was going on when you weren't here

آره. نیم ساعتی که تو نبودی وقتی من

when I was getting ready, you know, a lot of people call the good bit, making myself trendy,

آماده می شدم می گذشت، می دانی، خیلی ها به خوبی می گویند، خودم را شیک جلوه می دهم، با

talking to trendy.

مد روز صحبت می کنم.

I went to visit my friends last night, my trendy friends in Birmingham.

دیشب به دیدار دوستانم رفتم، دوستان شیکم در بیرمنگام.

Trendy, Yes.

مد روز، بله.

Whether they're trendy than me, they younger, mind you.

خواه آنها از من شیک هستند، آنها جوانتر هستند، به شما توجه کنید.

Having said that, they're in their forties now.

با این حال، آنها اکنون در چهل سالگی هستند.

That's not young, by the way.

اتفاقاً جوان نیست.

When I met them, they were in their twenties and I was in my forties and now they're in,

وقتی با آنها آشنا شدم، آنها بیست و چند ساله بودند و من در چهل سالگی و حالا آنها هستند،

now they're in their forties.

حالا آنها در چهل سالگی هستند.

So basically you were you to them you were always old.

بنابراین اساساً شما برای آنها بودید که همیشه پیر بودید.

Yes, sir.

بله قربان.

They're the same age when I met.

آنها در همان سنی هستند که من ملاقات کردم.

They're the age I was

آنها هم سنی هستند که من بودم،

they the age when I was, when I met them 20 years ago.

آنها هم سنی که من بودم، وقتی 20 سال پیش آنها را دیدم.

That's quite funny isn't it.

این خیلی خنده دار است، اینطور نیست.

How life

زندگی چگونه

happens. But

اتفاق می افتد. اما

it is funny how life happens if you notice that life happening,

خنده دار است که چگونه زندگی اتفاق می افتد اگر متوجه شوید که زندگی اتفاق می افتد،

if you open your eyes and look out the window, you might see life happening.

اگر چشمان خود را باز کنید و به بیرون از پنجره نگاه کنید، ممکن است ببینید که زندگی اتفاق می افتد.

You might even look down, I don't know in front of you and see a little bit of life to make to imagine that.

شما حتی ممکن است به پایین نگاه کنید، نمی دانم در مقابل شما و کمی از زندگی را می بینید که بتوانید آن را تصور کنید.

No reply yet.

هنوز پاسخی داده نشده است.

Yes. Been very busy preparing the show.

آره. خیلی مشغول آماده کردن نمایش بودم

Yes. Well, we are doing other things as well.

آره. خب ما کارهای دیگری هم انجام می دهیم.

Away, away from here.

دور، دور از اینجا

But yes, I am going to look at the emails.

اما بله، من می خواهم به ایمیل ها نگاه کنم.

So if you are interested in joining us in June, the beginning of June,

بنابراین اگر شما علاقه مند به پیوستن به ما در ماه ژوئن، اوایل ژوئن هستید،

we will give a little bit of detail, but most of it

جزئیات کمی ارائه می دهیم، اما بیشتر آن را

we will do off YouTube, away from YouTube

خارج از یوتیوب و به دلایل واضح به دور از یوتیوب انجام خواهیم داد

for obvious reasons, and we are going to have a meet up.

و قرار است ملاقاتی داشته باشیم. بالا

We're going to meet together, join together

قرار است با هم ملاقات کنیم،

in Paris at the beginning of June.

در اوایل ژوئن در پاریس به هم بپیوندیم.

We are now in the early stages of organising that.

ما اکنون در مراحل اولیه سازماندهی آن هستیم.

Yes, I would as well. Do I agree?

بله، من هم همینطور. موافقم؟

I concur.

موافقم

Oh, it would appear that more people

اوه، به نظر می رسد که افراد بیشتری

are interested in finding out who Tomek is. Yeah.

علاقه مند هستند تا بفهمند تامک کیست. آره

Than then. Yes.

از آن زمان. آره.

So now I'm starting to see a pattern here forming.

بنابراین اکنون من شروع به دیدن یک الگوی در اینجا می کنم.

It's not as you want to see, is it? Yeah.

آنطور که می خواهید ببینید نیست، اینطور است؟ آره

No, exactly.

نه دقیقا.

Tom topics the draw for the Paris meet. Yes.

موضوع قرعه کشی دیدار پاریس تام است. آره.

So I suppose. I suppose.

بنابراین من فکر می کنم. گمان میکنم.

Well, you already know us, you see, you've seen us here now on your screens.

خوب، شما از قبل ما را می شناسید، می بینید، اکنون ما را اینجا در صفحه نمایش خود دیده اید.

You know what we look like, you see.

شما می دانید که ما چه شکلی هستیم، می بینید.

So there isn't really any mystery.

بنابراین واقعاً هیچ رازی وجود ندارد.

Although I might come in disguise, I might wear that outfit. Yes.

اگرچه ممکن است با لباس مبدل بیایم، اما ممکن است آن لباس را بپوشم. آره.

And it in.

Yes, that's the point.

بله، نکته همین است.

I'm giving away all my all my different personas.

من تمام شخصیت های متفاوتم را از دست می دهم.

So it's been very difficult for me to go in disguise to Paris

بنابراین رفتن با لباس مبدل به پاریس برای من بسیار سخت بوده است،

because you seem the sort of snooty me with the with that with the

زیرا به نظر می‌رسد که شما با

the tip of the hat on that makes me look like a landed gentry.

نوک کلاهی که مرا شبیه یک نجیب زاده به نظر می‌رساند، مرا غمگین می‌کنید.

You would be great in Paris if you look like that in Paris,

اگر در پاریس اینطور به نظر برسید، در پاریس عالی خواهید بود،

you would have people coming up to you taking your photograph.

مردم برای گرفتن عکس شما به سمت شما می آیند.

Maybe they would think that you were some some terrible tortured artist.

شاید آنها فکر کنند که شما یک هنرمند شکنجه شده وحشتناک هستید.

I might get on the front of. The fashion magazine.

من ممکن است در جلو. مجله مد.

Yes. You might get snapped up.

آره. شما ممکن است قطع شده است.

You might suddenly end up on the front cover of Vogue.

ممکن است ناگهان روی جلد اول ووگ قرار بگیرید.

Okay. Vague.

باشه. مبهم

Yes, that's more likely. Yes.

بله احتمالش بیشتره آره.

So we are talking about a subject.

بنابراین ما در مورد یک موضوع صحبت می کنیم.

We do have a subject.

ما موضوع داریم

We're going to quickly go through it because we also want to play

ما به سرعت از آن عبور خواهیم کرد زیرا ما همچنین می‌خواهیم

fill in the blanks in fact, in the blanks.

جاهای خالی را در حقیقت پر کنیم، در جاهای خالی.

Yes, Fill in the blanks. Fill in the blanks. See anarchy.

بله جاهای خالی را پر کنید جاهای خالی را پر کنید. رجوع به هرج و مرج شود.

Anarchy, yes.

You see is also a connoisseur of rubber.

آنارشی، بله. می

بینید که خبره لاستیک هم هست.

Really? A rubber connoisseur. Okay.

واقعا؟ یک خبره لاستیک. باشه.

Continental. Yes. Continental is a good

قاره. آره. کانتیننتال

balance between

تعادل خوبی بین

price and quality yes, they're very sporty tires.

قیمت و کیفیت دارد، بله، آنها بسیار اسپرت هستند.

Continental's probably a bit too sporty for me.

احتمالاً کانتیننتال برای من کمی خیلی اسپورت است.

I want something a bit sort of for an old man.

من برای یک پیرمرد چیزی می خواهم.

Do you know, I read a tire test?

میدونی تست لاستیک خوندم؟

Yes, Old man tires. I read a tire test.

بله، پیرمرد لاستیک. تست لاستیک خوندم آیا

Is it probably about mid twenties doing all these tires?

احتمالاً در اواسط دهه بیست است که همه این لاستیک ها را انجام می دهید؟

About 20 different tires.

حدود 20 لاستیک مختلف

And the one that was the quietest and the softest was this Mitchell in one that I've chosen.

و یکی که ساکت ترین و نرم ترین بود همین میچل در یکی که من انتخاب کردم بود.

And you know what he said?

و میدونی چی گفت؟

He said this would be a very good choice for your dad.

او گفت این انتخاب بسیار خوبی برای پدر شما خواهد بود.

Yes. Well, there you go.

آره. خوب، شما بروید.

Because he would be able to put this tyre on his last a long time and be nice and comfortable

زیرا او می‌تواند این لاستیک را برای مدت طولانی روی آخر بگذارد و

for your father because of all that is his aching joints and his weak bones.

به خاطر درد مفاصل و استخوان‌های ضعیفش برای پدرت خوب و راحت باشد.

Whereas if you want to feel sporty and alive on the road,

در حالی که اگر می خواهید در جاده احساس اسپرت و سرزنده بودن داشته باشید،

then you go for Continental or Bridgestone or something like that.

به سراغ کانتیننتال یا بریجستون یا چیزی شبیه به آن می روید.

Anything with sport in it for an ex, right?

چیزی با ورزش برای یک سابق، درست است؟ به

You sound a bit bit of a

نظر شما کمی

past that.

گذشته است.

Now I don't want to dash around on the public highways.

حالا نمی‌خواهم در بزرگراه‌های عمومی بچرخم.

It's too.

همینطور است.

It's too dangerous.

آن خیلی خطرناک است.

Oh, you're starting to you're starting to become afraid now at night.

اوه، شما شروع به ترس از شما در حال حاضر در شب.

He doesn't like driving at night. I have to wear glasses at night.

او رانندگی در شب را دوست ندارد. شب باید عینک بزنم.

Not to wear glasses in the way back last night incident, maybe one week.

در حادثه دیشب، شاید یک هفته، در مسیر برگشت عینک نزنیم .

Everything was out of focus.

همه چیز از تمرکز خارج شده بود.

Maybe one week.

شاید یک هفته

You could wear your glasses.

میتونی عینکتو بزنی

Here. I driving glasses?

اینجا. من عینک رانندگی میکنم؟

Yes, glasses. I say glasses.

بله عینک میگم عینک

Okay, Steve, this is glasses.

باشه، استیو، این عینک است.

We know.

ما میدانیم.

I'm just, you know.

من فقط، شما می دانید.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

I will watch the recorded video later.

ویدیو ضبط شده را بعدا می بینم.

I hope you are having a good time, Claudia.

امیدوارم به شما خوش گذشته باشد، کلودیا.

Where you are and you are feeling very refreshed by the seaside.

جایی که هستید و در کنار دریا احساس شادابی می کنید.

No, I am absolutely taken aback by the number of people who have an interest in tires.

نه، من کاملاً از تعداد افرادی که به لاستیک علاقه دارند شگفت زده شده ام.

And, well, I suppose most people have a car.

و خب، فکر می کنم بیشتر مردم ماشین دارند.

I thought I was some kind of freak because I've got a friend and I tell him about my tires.

فکر می کردم یک جور آدم عجیبی هستم چون دوستی دارم و درباره لاستیک هایم به او می گویم.

I've always said actually, what I really wanted, Mr.

من همیشه گفته‌ام، آقای دانکن، چیزی که واقعاً می‌خواستم،

Duncan, was all season tires.

لاستیک‌های تمام فصل بود.

Somebody mentioned that really.

یکی واقعا اشاره کرد

So you mentioned at the very start of the conversation who someone said, Oh, it's ages ago.

بنابراین شما در همان ابتدای مکالمه اشاره کردید که کسی گفت: اوه، این مربوط به چند سال پیش است.

It's probably fallen off the end now.

احتمالاً اکنون از پایان خارج شده است.

It's probably what I dearly want is all season tires.

احتمالاً این چیزی است که من واقعاً می خواهم لاستیک های تمام فصل است.

But because I've got very big tires on the back of my car, I'd want those.

اما چون من لاستیک های خیلی بزرگی در پشت ماشینم دارم، آن ها را می خواهم.

The back tires don't need replacing.

لاستیک های عقب نیازی به تعویض ندارند.

They've probably got another two years wearing them.

آنها احتمالاً دو سال دیگر از آنها استفاده کرده اند.

So you can't put all season on the front and centre tires on the back.

بنابراین شما نمی توانید تمام فصل را در جلو و لاستیک های مرکزی را در عقب قرار دهید.

I'd have to change all of them.

من باید همه آنها را تغییر دهم. می‌دانید که هر

It would be a lot of expense just to, you know,

once in four years we get some snow in the UK.

چهار سال یک‌بار مقداری برف در بریتانیا می‌باریم، هزینه زیادی دارد. به

I don't think it's worth doing. I think it's worth it.

نظر من ارزش انجام دادنش را ندارد. به نظر من ارزشش را دارد.

They'd all worn out.

همه آنها فرسوده شده بودند.

I would do that. Steve.

من این کار را خواهم کرد. استیو

I do my, my goal that we are now going to be here.

من هدفم را انجام می دهم که اکنون اینجا خواهیم بود.

We're going now going to be here for another hour because of you.

حالا به خاطر شما یک ساعت دیگر اینجا خواهیم بود .

Right. Okay. Talking about tires.

درست. باشه. صحبت از لاستیک

So here we go then today's live stream subject,

بنابراین در اینجا به موضوع پخش زنده امروز می پردازیم،

we are looking at making decisions, choices you might say.

ما به دنبال تصمیم گیری هستیم، انتخاب هایی که ممکن است بگویید.

Even so, what is a decision?

با این حال، تصمیم چیست؟

A decision is a thought that confirms

تصمیم فکری است که

a plan or course of action in the future.

برنامه یا مسیر عملی در آینده را تایید می کند.

The fate of another person can be chosen through a decision being made.

سرنوشت شخص دیگری را می توان با تصمیم گیری انتخاب کرد.

You decide something based on some sort of evaluation.

شما بر اساس نوعی ارزیابی تصمیم می گیرید.

You come to a decision, you have reached a decision.

شما به تصمیمی رسیدید، به تصمیمی رسیدید.

You have decided the result of a decision

شما تصمیم گرفته اید که نتیجه یک تصمیم،

is the outcome or the conclusion.

نتیجه یا نتیجه است.

So that is today's subject.

پس این موضوع امروز است.

We are looking at choices and decisions.

ما به دنبال انتخاب و تصمیم هستیم.

So first of all, we might say that you have to decide.

بنابراین اول از همه، ممکن است بگوییم که شما باید تصمیم بگیرید.

So this is the action of making a decision to decide

بنابراین این اقدام تصمیم گیری برای تصمیم گیری

is to think about the things that you have a choice.

این است که در مورد چیزهایی که انتخاب دارید فکر کنید.

Oh, or maybe there is a selection

اوه، یا شاید یک انتخاب وجود دارد

and you have to choose one or maybe more things.

و شما باید یک یا شاید چند چیز را انتخاب کنید.

So a good example would be going to the supermarket.

بنابراین یک مثال خوب می تواند رفتن به سوپرمارکت باشد.

You have to decide.

شما باید تصمیم بگیرید.

You need to buy from the supermarket as long as it isn't vegetables,

تا زمانی که سبزیجات نباشد، باید از سوپرمارکت بخرید،

because at the moment, yes, in this country we have no vegetables.

زیرا در حال حاضر، بله، در این کشور ما سبزیجات نداریم.

So we are all going to become very unhealthy over the next few months because there are no vegetables.

بنابراین همه ما طی چند ماه آینده بسیار ناسالم خواهیم شد زیرا سبزیجاتی وجود ندارد.

In fact, if you look behind, you can see there's lots of green grass.

در واقع، اگر به پشت سر نگاه کنید، می توانید ببینید که مقدار زیادی چمن سبز وجود دارد.

So we might be eating grass over the next few weeks.

بنابراین ممکن است در چند هفته آینده علف بخوریم.

A friend of mine went out to buy a cucumber yesterday and there weren't any on the shelves.

یکی از دوستانم دیروز برای خرید یک خیار بیرون رفت و هیچ خیار در قفسه ها وجود نداشت.

Why did so why did your friend want a cucumber?

چرا پس چرا دوستت خیار می خواست؟

Well, because of what he was cooking.

خوب، به خاطر چیزی که او می پخت.

Oh, okay.

Then he was actually cooking something good. Yeah.

اوه، باشه

بعد در واقع داشت چیز خوبی می پخت. آره

Decide.

تصميم گرفتن.

So you have to decide on what to do.

بنابراین شما باید تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید.

The decision is the thing you are making.

تصمیم همان چیزی است که شما می گیرید.

You make a decision.

تو تصمیم بگیر

You come to a conclusion

شما

before making a decision,

قبل از تصمیم گیری به نتیجه می رسید،

you must do some things.

باید کارهایی را انجام دهید.

For example, you need to evaluate.

به عنوان مثال، شما باید ارزیابی کنید.

And that's what you've been doing with your tires.

و این همان کاری است که شما با لاستیک های خود انجام داده اید.

If you evaluate what does it mean you're doing,

اگر منظورتان را ارزیابی کنید که دارید انجام می‌دهید، به این

it means your looking at the different choices

معنی است که به انتخاب‌های مختلف نگاه می‌کنید

and make trying to come to a conclusion as to which would be the best one.

و سعی می‌کنید به نتیجه‌ای برسید که کدام یک بهترین است.

And of course, it's often complicated with some things because

و البته، اغلب با برخی چیزها پیچیده است، زیرا

like with tires,

مانند تایرها،

there are so many things, parameters to look at like a washing machine.

چیزها و پارامترهای زیادی وجود دارد که باید مانند ماشین لباسشویی به آنها نگاه کرد.

What are your priorities with washing machine?

اولویت شما با ماشین لباسشویی چیست؟ آیا

Is it spin speed, Is it eco, Is it the size of the drum?

سرعت چرخش است، آیا سازگار با محیط زیست است، آیا به اندازه درام است؟

How much can how many clothes can you get in?

چقدر می توانید چند لباس بپوشید؟

There is a big load or small load and do you want a reliable model

بار بزرگ است یا بار کوچک و آیا شما یک مدل قابل اعتماد می خواهید

and not, you know, somebody who buys are not reliable model.

و نه، می دانید، کسی که خرید می کند مدل قابل اعتماد نیست.

So hello can I Do you have any washing machines that will break down after a week?

سلام آیا شما ماشین لباسشویی دارید که بعد از یک هفته خراب شود؟

Well, see which magazine is very good.

خوب ببین کدوم مجله خیلی خوبه

We've got a magazine in the UK called which.

ما یک مجله در بریتانیا داریم که به آن می‌گویند.

Yes, and that, but it's not about, which is.

بله، و آن، اما این در مورد نیست، که است.

No, it's, which is which do you buy.

نه، این است، کدام را می‌خرید.

They test virtually everything you can name.

آنها تقریباً هر چیزی را که می توانید نام ببرید آزمایش می کنند.

Washing machines, tumble dryers, fridges.

ماشین لباسشویی، خشک کن، یخچال.

They do some cars. Okay.

آنها برخی از ماشین ها را انجام می دهند. باشه.

And they will test them all just toasters

و آنها همه آنها را فقط توستر تست خواهند کرد

and they will tell you which is the best one out of that and recommended.

و به شما خواهند گفت که کدام یک از آن بهترین و توصیه شده است.

So when we talk about which we are, we are taking a choice or making a choice from a selection.

بنابراین وقتی در مورد اینکه چه کسی هستیم صحبت می کنیم، در حال انتخاب یا انتخاب از یک انتخاب هستیم.

Which one do you want?

کدام را میخواهی؟

So you have to evaluate is another one.

بنابراین شما باید ارزیابی کنید یکی دیگر است.

You have to work out the best course of action.

شما باید بهترین راه را انتخاب کنید.

So maybe something you are going to do

بنابراین شاید کاری که قرار است انجام دهید

or maybe something you are planning to do.

یا شاید کاری که قصد انجام آن را دارید.

So you were planning, of course, to buy some new tires.

بنابراین، مطمئناً قصد داشتید چند تایر جدید بخرید.

So the best course of action for you would be

بنابراین بهترین اقدام برای شما این است که

what type of tire, Where will I get them from?

چه نوع لاستیکی، از کجا آنها را تهیه کنم؟

So the best course of action in that situation would be

بنابراین بهترین اقدام در آن موقعیت این است که برای

where you are going to go to get them and which ones you are going to choose that take.

دریافت آنها به کجا بروید و کدام یک را انتخاب کنید.

Because once you've made the choice on which one you want,

زیرا هنگامی که انتخاب کردید کدام یک را می خواهید،

whatever may be, in my

هر چه که باشد، در مورد من

case tires, you then got to find out where you are, where are you going to buy it from,

تایرها، باید بفهمید کجا هستید، از کجا می خواهید آن را بخرید،

which is the which is when it comes to tires, it is just the cheapest.

یعنی زمانی که می آید. به لاستیک، آن را فقط ارزان ترین است.

It's very easy.

خیلی راحته

So I've chosen the tires and now I've got to look up,

بنابراین من لاستیک ها را انتخاب کردم و اکنون باید جستجو کنم،

find the best and the cheapest place to buy them.

بهترین و ارزان ترین مکان را برای خرید آنها پیدا کنم.

And often you might find that maybe the size you want

و اغلب ممکن است متوجه شوید که شاید اندازه مورد نظر شما

isn't available in many garages

در بسیاری از گاراژها در دسترس نباشد

because there are hundreds, you know, dozens of different tire sizes.

زیرا صدها تایر در اندازه های مختلف وجود دارد.

That's not in the course of action, though.

اگرچه این در مسیر عمل نیست.

Okay, then that's not that's just what's on offer.

بسیار خوب، پس این فقط چیزی نیست که پیشنهاد می شود.

It's I was just talking about tires.

من فقط در مورد لاستیک صحبت می کردم.

Let's just stop talking about tires for a moment.

بیایید یک لحظه صحبت در مورد لاستیک را متوقف کنیم.

Oh, yes.

آه بله.

You might have to ponder.

شاید لازم باشد تامل کنید.

I like that word, by the way.

اتفاقا من این کلمه را دوست دارم.

Ponder? Yeah.

تامل کنید؟ آره

Shall we do that for a while Let's just ponder, shall we? Yes.

آیا این کار را برای مدتی انجام دهیم، اجازه دهید فقط فکر کنیم، درست است؟ آره.

Yes. Shall we?

آره. آیا ما؟

Yes. I don't know.

آره. من نمی دانم.

Is it a good idea to up with Tomek in Paris?

آیا همکاری با Tomek در پاریس ایده خوبی است؟

I'm not sure I think about that.

مطمئن نیستم به این موضوع فکر کنم.

Yes. Ponder that thought.

آره. در این فکر فکر کنید.

What are the risks? Hmm?

خطرات چیست؟ هوم؟

Yeah, He sent us some pictures.

بله، او چند عکس برای ما فرستاد.

We'll have to have a look.

ما باید نگاهی بیندازیم

We won't show them. Don't worry. Pictures.

ما به آنها نشان نمی دهیم نگران نباشید. تصاویر.

I hope you've got clothes on. That's all I can say.

امیدوارم لباس بپوشی این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

I'm not sure anyway. Right?

به هر حال مطمئن نیستم. درست؟

Yeah, well, it all depends.

آره خب همه چی بستگی داره

Let's just say that.

فقط همین را بگوییم.

That you probably, you know, that could be the deciding factor.

احتمالاً می دانید که این می تواند عامل تعیین کننده باشد.

It. Yes.

آی تی. آره.

Whether we mean not to our liking, we might just cancel the whole meet.

صرف نظر از این که ما میل خود را نداریم، ممکن است کل جلسه را لغو کنیم.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

You know, I don't judge people by their looks. No.

میدونی من آدما رو از روی ظاهرشون قضاوت نمیکنم. نه.

Ever know unless you're looking for somebody beautiful.

هرگز بدانید مگر اینکه به دنبال کسی زیبا باشید.

Yes. In which case, probably only fans will be the place to go.

آره. در این صورت، احتمالا فقط طرفداران جایی برای رفتن خواهند بود.

Think about what to do.

به این فکر کنید که چه کاری انجام دهید.

You look at the choices.

شما به انتخاب ها نگاه کنید.

You look at what is off on offer.

شما به آنچه پیشنهاد می شود نگاه کنید.

The task is going say, say hi to your grandchild for us.

کار این است که بگو، برای ما به نوه ات سلام کن.

You weigh up the pros and cons.

شما مزایا و معایب را می سنجید.

Yes, this is good.

بله، این خوب است.

We have to mention this.

باید به این موضوع اشاره کنیم.

The pros are generally the good things,

مزایا به طور کلی چیزهای خوب هستند، چیزهای

the good, the good things, the the things that are positive are the pros

خوب، چیزهای خوب، چیزهایی که مثبت هستند،

and the cons are the, you know,

جوانب مثبت و منفی هستند، می دانید،

the bad things or negative The negative things.

چیزهای بد یا منفی چیزهای منفی هستند.

And sometimes when you're making a decision about something, it's useful.

و گاهی اوقات وقتی در مورد چیزی تصمیم می گیرید، مفید است.

Like a job.

مثل یک شغل.

For example, you might you might go for another job,

به عنوان مثال، ممکن است به دنبال کار دیگری بروید،

but you know, it's you might need to weigh it.

اما می دانید، شاید لازم باشد آن را وزن کنید.

The pros and cons of that job compared to the one you've got to make a decision.

مزایا و معایب آن شغل در مقایسه با شغلی که باید تصمیم بگیرید.

You go for that job or not.

برای اون کار میری یا نه

So you might write down salary in one or benefits

بنابراین شما ممکن است حقوق و دستمزد را در یکی بنویسید یا به

career prospects and then you can evaluate, then weigh up the pros and cons,

آینده شغلی کمک کنید و سپس بتوانید ارزیابی کنید، سپس مزایا و معایب را بسنجید،

and then it's always a compromise or a balance, isn't it?

و سپس همیشه یک مصالحه یا تعادل است، اینطور نیست؟

Your decision is often not clear.

تصمیم شما اغلب واضح نیست.

It's often you have to take some compromise somewhere,

اغلب اوقات شما باید در جایی مصالحه کنید،

so you consider the good things and the bad things.

بنابراین چیزهای خوب و بد را در نظر می گیرید.

You consider the benefit quite often.

شما اغلب مزیت را در نظر می گیرید.

And I suppose this is the first thing we think about with anything.

و من فکر می کنم این اولین چیزی است که ما در مورد هر چیزی فکر می کنیم.

If you think about getting a job or a new job,

اگر به شغل یا شغل جدید فکر می کنید،

the first thing you think of, of course, are the positive things, the benefits.

اولین چیزی که به آن فکر می کنید، البته، چیزهای مثبت، مزایای آن است.

You might think, how much will I be paid,

ممکن است فکر کنید، چقدر حقوق می‌گیرم،

how much holiday will I get each year?

سالانه چقدر تعطیلات می‌گیرم؟

So those are the benefits?

پس اینها مزایا هستند؟

Yes, quite often we think about those.

بله، اغلب ما به آنها فکر می کنیم.

First of all. And you might. Yeah.

اول از همه. و شما ممکن است. آره

What are the consequences?

عواقب آن چیست؟

We've got about 20 of these to get through.

ما حدود 20 مورد از اینها را داریم که باید از آن عبور کنیم.

What are the consequences, Mr.

عواقب آن چیست، آقای

Steve? Culture consequences.

استیو؟ پیامدهای فرهنگ

Yes The consequences are what the well, the outcomes.

بله، عواقب آن همان است، نتایج.

So if you make a decision, what is going to happen

بنابراین اگر تصمیمی می گیرید،

as a result of that decision, the consequences of your actions.

در نتیجه آن تصمیم چه اتفاقی می افتد، پیامدهای اعمال شما.

So you make a decision. The action is the decision.

پس تو تصمیم بگیر عمل تصمیم است.

What are the consequences?

عواقب آن چیست؟

Well, if you change jobs.

خوب، اگر شغل خود را تغییر دهید.

You might not it might not be obvious straightaway what the consequences are.

ممکن است به سرعت مشخص نباشد که عواقب آن چیست.

It may take a while for the the consequences

ممکن است مدتی طول بکشد تا عواقب آن

or to to be realised.

مشخص شود.

So yeah.

پس آره. چی

What, what what did you want to say about that, Mr.

میخواستی در این مورد چی بگی آقای

Duncan? Well, the consequences are the results.

دانکن؟ خوب، عواقب آن نتایج است.

So every action, everything we do, I suppose has consequences.

بنابراین هر اقدامی، هر کاری که انجام می دهیم، به نظر من عواقبی دارد.

The result of that choice or decision.

نتیجه آن انتخاب یا تصمیم.

You might ask yourself if I do it, is it a good decision?

ممکن است از خود بپرسید که اگر این کار را انجام دهم، آیا تصمیم خوبی است؟

You might also say what are

همچنین ممکن است بگویید

the whys and wherefores?

دلایل و دلایل آن چیست؟

The that are involved, the things that might happen,

مواردی که درگیر هستند، چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد،

the choices and what will happen if you make those choices?

انتخاب ها و اگر آن انتخاب ها را انجام دهید چه اتفاقی می افتد؟

What are the whys and the

دلایل و

wherefores, the things that might occur,

دلایل، چیزهایی که ممکن است رخ دهد،

or the things I might need to do to to make that choice.

یا کارهایی که ممکن است لازم باشد برای انجام آن انتخاب انجام دهم چیست.

So there might be things that I have to do

بنابراین ممکن است کارهایی وجود داشته باشد که من باید

to to do a certain thing

برای انجام یک کار خاص

based on a choice that I've made.

بر اساس انتخابی که انجام داده ام انجام دهم.

It's it's an easy decision to make.

این یک تصمیم آسان است. آیا

Have you ever made a decision, Steve?

تا به حال تصمیمی گرفتی، استیو؟

That's been easy.

این آسان بوده است.

Not very many.

خیلی زیاد نیست.

No, not very many, I think. Yes

نه، من فکر می کنم خیلی زیاد نیست. بله، من فکر می‌کنم

most decisions in life, I think are do come down to being a balance

بیشتر تصمیم‌گیری‌ها در زندگی به تعادلی

between weighing up the pros and cons, the positives, the negatives.

بین سنجش جوانب مثبت و منفی، مثبت‌ها و منفی‌ها بستگی دارد.

Sometimes you get these these these wonderful choices that come along and it's obvious that the tick

گاهی اوقات شما این انتخاب های شگفت انگیز را دریافت می کنید و بدیهی است که

so many of the plus boxes so the pros ticked that it's an easy decision to make.

تعداد زیادی از کادرهای مثبت را علامت زده اند، بنابراین افراد حرفه ای تیک زده اند که تصمیم گیری آسان است.

Well,

خوب،

one phrase I love is something that was a quick, easy decision for me to make.

یک عبارتی که دوست دارم چیزی است که تصمیمی سریع و آسان برای من بود.

One phrase I love is when they say something is a no brainer.

یک جمله ای که من دوست دارم این است که آنها می گویند چیزی غیرممکن است.

Yes, no brainer is a great phrase.

بله، no brainer یک عبارت عالی است.

It means that choice is a good choice.

یعنی انتخاب انتخاب خوبی است.

So just do it. Do it.

پس فقط انجامش بده انجام دهید.

So years ago, a lot of people were advising

بنابراین، سال‌ها پیش، بسیاری از افراد به

certain individuals to invest their money in certain things, might say,

افراد خاصی توصیه می‌کردند که پول خود را در چیزهای خاصی سرمایه‌گذاری کنند، شاید بتوان گفت،

put some money in there because it's a no brainer.

مقداری پول در آنجا بگذارند، زیرا این کار بیهوده است.

You are bound to win.

شما موظف به پیروزی هستید. به

You will win because of that.

همین دلیل برنده خواهید شد. تا

You will get some success.

حدودی موفقیت کسب خواهید کرد.

So an easy, easy decision, maybe buying something small.

بنابراین یک تصمیم آسان و آسان، شاید خرید یک چیز کوچک.

Maybe if you go to the supermarket you might see

شاید اگر به سوپرمارکت بروید ممکن است

some baked beans and you think,

مقداری لوبیا پخته ببینید و فکر کنید،

I'll just buy those.

من فقط آن ها را می خرم.

They're all the same.

همشون مثل همن

Anyway, it's an easy decision to make.

به هر حال، تصمیم گیری آسان است.

Of course, the opposite the opposite of that is tough.

البته برعکس برعکس آن سخت است.

Something might be a tough decision to make.

ممکن است یک تصمیم سخت باشد.

A hard decision.

یک تصمیم سخت

Maybe your child is seriously ill in hospital

شاید فرزند شما در بیمارستان به شدت بیمار است

and they have to have some sort of life saving operation.

و باید نوعی عمل نجات زندگی انجام دهد.

But that operation might be risky.

اما این عملیات ممکن است خطرناک باشد.

You have to make a tough decision because the outcome might be negative, it might not be good.

شما باید یک تصمیم سخت بگیرید زیرا ممکن است نتیجه منفی باشد، ممکن است خوب نباشد.

The result of a decision.

نتیجه یک تصمیم.

Well, we often describe that as the upshot,

خوب، ما اغلب توصیف می کنیم که به عنوان نتیجه،

you might say the result of something happening or

ممکن است بگویید نتیجه چیزی که اتفاق می افتد یا

being done is the upshot

انجام می شود نتیجه

or the conclusion which is the end.

یا نتیجه است که پایان است.

The thing that you have reached is the conclusion.

چیزی که شما به آن رسیده اید نتیجه است.

You have made a decision, you have come to a conclusion,

شما تصمیم گرفته اید، به نتیجه رسیده اید،

you have decided to make a certain choice.

تصمیم گرفته اید که انتخاب خاصی داشته باشید.

And then, of course have the verdict,

و پس از آن، البته حکمی

which often is used in law

که اغلب در قانون استفاده می شود،

when we decide what the punishment will be

زمانی که ما تصمیم می گیریم مجازات چه خواهد بود

or whether there will be punishment,

یا مجازات وجود دارد،

the choice made.

انتخاب می شود.

You have come to a decision.

شما به یک تصمیم رسیده اید.

You have decided on something.

شما در مورد چیزی تصمیم گرفته اید.

You have made a choice.

شما انتخاب کرده اید.

A decision has been made.

تصمیمی گرفته شده است. آیا

Have you come to a decision over whether to take that job or not?

تصمیمی گرفته اید که آیا آن شغل را انتخاب کنید یا نه؟

Your boss might tell you he might.

رئیس شما ممکن است به شما بگوید که ممکن است.

You might apply for another job, and it's an increase in salary, better career prospects.

شما ممکن است برای شغل دیگری درخواست دهید، و این افزایش حقوق و چشم انداز شغلی بهتر است.

And then you go to your boss and you say, I'm going to resign because I've been offered another job.

و سپس به رئیس خود می روید و می گویید، من استعفا می دهم، زیرا به من پیشنهاد کار دیگری داده شده است.

And he might think about it for a few days

و ممکن است چند روزی به این موضوع فکر کند

or she and then come to you and say,

یا او و سپس پیش شما بیاید و بگوید،

If you stay with this company, I will increase your salary by 20% good.

اگر در این شرکت بمانید، حقوق شما را 20 درصد خوب می کنم.

And then you will have to weigh it all up and say, well,

و بعد باید همه چیز را بسنجید و بگویید، خوب،

that's getting 20% so he'll pay me more to stay.

این 20 درصد می شود، بنابراین او برای ماندن به من پول بیشتری می دهد.

But then if I leave you might, well you might have better career prospects

اما اگر شما را ترک کنم، ممکن است آینده شغلی بهتری داشته باشید

so it could be a bigger company.

تا شرکت بزرگتری باشد.

My, my, one of my sister's children recently has had to make such a decision

من، من، یکی از فرزندان خواهرم اخیراً مجبور شده است چنین تصمیمی بگیرد

of being with a company for a number of years

که چندین سال در یک شرکت

get some very well that everything is going well.

باشم و همه چیز خوب پیش می رود.

He's been promoted a couple of times on quite a good salary

او چند بار با حقوق بسیار خوبی ارتقا یافته است،

but it's a small company

اما این یک شرکت کوچک است،

so he applied for some jobs and got offered a job

بنابراین او برای برخی مشاغل درخواست داد و

at a much bigger company in the sphere that he is in.

در یک شرکت بسیار بزرگتر در حوزه ای که در آن حضور دارد به او پیشنهاد کار داده شد.

Okay.

بسیار خوب.

And the salary isn't any better,

حقوق و دستمزد بهتر از این نیست،

but it's got

اما

it's got better career prospects because it's a bigger company and more places.

چشم‌اندازهای شغلی بهتری دارد زیرا شرکت بزرگ‌تر و مکان‌های بیشتری است.

And if it's on your CV that you've been with, this company is going to look good

و اگر در رزومه شما وجود داشته باشد که با آن کار کرده اید، این شرکت قرار است

with your career prospects in sort of five or ten years time.

در مدت پنج یا ده سال آینده با آینده شغلی شما خوب به نظر برسد.

So he can stick with a smaller company.

بنابراین او می تواند با یک شرکت کوچکتر همراه شود.

But his boss, you see in the smaller company, came back and made him offered in more salary to stay,

اما رئیس او، در شرکت کوچک‌تر، برگشت و از او خواست حقوق بیشتری برای ماندن داشته باشد،

but so he had to make the decision, Do I take the extra salary and stay with a smaller company

اما او باید تصمیم می‌گرفت که آیا حقوق اضافی را بگیرم و در شرکت کوچک‌تری بمانم

or do I go for the same salary with a better prospects and all that?

یا بروم همان حقوق با چشم انداز بهتر و همه چیز؟

So he's gone for the bigger company in the end, but often decisions are not easy to make.

بنابراین او در نهایت به سراغ شرکت بزرگتر رفته است، اما اغلب تصمیم گیری آسان نیست.

It is true

درست است

that easy decisions

که تصمیمات آسان

in fact, sometimes you might put off making a decision.

در واقع، گاهی ممکن است تصمیم گیری را به تعویق بیندازید.

You put off that decision.

شما این تصمیم را به تعویق انداختید.

So maybe something you've been spending too much time trying to decide.

بنابراین شاید چیزی که برای تصمیم گیری زمان زیادی صرف کرده اید .

And I think maybe you've done this in the past.

و من فکر می کنم شاید شما این کار را در گذشته انجام داده باشید.

Steve Yeah, I know I have.

استیو آره، می دانم که دارم. یادم می آید

I remember last year when I was trying to decide how to build my new computer

سال گذشته زمانی که سعی می کردم تصمیم بگیرم چگونه کامپیوتر جدیدم را بسازم

and I was building it completely from nothing

و آن را کاملاً از هیچ می ساختم

and I had to work out what I needed.

و باید آنچه را که نیاز داشتم را بررسی می کردم.

And for a while I had to put off

و برای مدتی مجبور شدم

making a decision because there were so many choices.

تصمیم گیری را به تعویق بیندازم زیرا انتخاب های زیادی وجود داشت.

It was making my head hurt completely.

داشت سرم را کاملاً درد می کرد.

I was having a nervous breakdown because of it, so

من به خاطر آن دچار حمله عصبی شده بودم، بنابراین

you might need to put something off for a while.

ممکن است لازم باشد چیزی را برای مدتی به تعویق بیندازید.

It means you postpone that decision.

یعنی این تصمیم را به تعویق می اندازید.

You think, Oh no, I can't do this today.

شما فکر می کنید، اوه نه، من امروز نمی توانم این کار را انجام دهم.

I will wait.

من صبر خواهم کرد.

I will wait a bit longer.

کمی بیشتر صبر خواهم کرد.

Procrastinate over your decision to progress tonight.

تصمیم خود را برای پیشرفت امشب به تعویق بیندازید.

Put it off, Christina. Make sure it is.

ولش کن کریستینا مطمئن شوید که هست.

Oh, look at that.

اوه، به آن نگاه کنید.

Yes, you procrastinate.

بله تعلل میکنید

An interesting word.

یک کلمه جالب

So you keep delaying.

پس مدام معطل میکنی

You don't make a decision.

تو تصمیمی نمی گیری

You take no action.

هیچ اقدامی نمیکنی

You keep waiting and delaying longer

شما همچنان منتظر می‌مانید

and, longer because the longer you put off making a decision,

و بیشتر و بیشتر به تأخیر می‌افتید، زیرا هر چه تصمیم‌گیری را به تعویق بیندازید،

the more brainpower it takes up and then you become tired and anxious.

قدرت مغز بیشتری را اشغال می‌کنید و سپس خسته و مضطرب می‌شوید.

Christine, He makes a good here the fear of making a decision because often

کریستین، او اینجا ترس از تصمیم گیری را خوب می کند، زیرا اغلب

it is a fear of making a decision

ترس از تصمیم گیری است،

sometimes never leads to taking a road and everything stops.

گاهی اوقات هرگز منجر به در پیش گرفتن یک جاده نمی شود و همه چیز متوقف می شود.

Better to make a decision, whatever it is, and have the courage to go ahead.

بهتر است تصمیم بگیرید، هر چه که هست، و شجاعت ادامه دادن را داشته باشید.

Yes, because quite often in life, I say, I've read this before.

بله، چون اغلب در زندگی، می گویم، قبلاً این را خوانده ام.

That's a very good point, Christine.

این نکته بسیار خوبی است کریستین.

Sometimes if you if you're not certain what decision to make,

گاهی اوقات اگر مطمئن نیستید که چه تصمیمی بگیرید،

then it's best just to make a decision.

بهتر است فقط تصمیم بگیرید.

Because in life I've read and it's true, there are very few decisions

چون در زندگی خوانده‌ام و درست است، تصمیم‌های

that you make that are irreversible, a lot of decisions on things you make.

غیرقابل برگشتی می‌گیرید، تصمیم‌های زیادی در مورد چیزهایی که می‌گیرید.

You know, it's not the end of the world

می دانید،

if you've made the wrong decision because you can usually correct it.

اگر تصمیم اشتباهی گرفته باشید، آخر دنیا نیست، زیرا معمولاً می توانید آن را اصلاح کنید. منظورم این است که

I mean,

، مثلاً

if you did decide to change

اگر تصمیم گرفتید

your job, for example, and you hated the new company that you worked for

شغل خود را تغییر دهید و از شرکت جدیدی که در آن کار می‌کردید متنفر بودید،

because you never really know what that new company is like until you were, you know, they're very make out.

زیرا هرگز واقعاً نمی‌دانستید که آن شرکت جدید چگونه است، می‌دانید که آنها بسیار متین هستند.

It's a wonderful company and everything.

این یک شرکت فوق العاده است و همه چیز. می‌توانید

You can talk to other people that work there, you can do all the research,

با افراد دیگری که در آنجا کار می‌کنند صحبت کنید، می‌توانید همه تحقیقات را انجام دهید،

but when you get there, you might not like it, but if you've left your last job

اما وقتی به آنجا رسیدید، ممکن است آن را دوست نداشته باشید، اما اگر آخرین شغل خود را با شرایط خوب ترک کرده باشید، می‌دانید

on good terms, then you know,

and you might be able to go back to your boss and said, I've made a terrible mistake.

و ممکن است می توانی به پیش رئیست برگردم و بگویم، اشتباه فاحشی مرتکب شده ام.

I want to come back.

می خواهم برگردم.

And you might be able to.

و شاید بتوانید.

I there aren't many.

من زیاد نیستم

This is like with the tyres, for example.

به عنوان مثال، این مانند لاستیک ها است.

I'm, you know, I've got to move on.

میدونی من باید ادامه بدم

But I think it's I think the thing is that, Christine, the point is this she's making is

اما من فکر می‌کنم مسئله این است که کریستین، نکته این است که او

just make a decision. Yes.

تصمیم می‌گیرد. آره.

Because as soon as you do that, something changes

چون به محض انجام این کار، چیزی تغییر می‌کند

and then you become you get more you get more knowledge

و بعد تبدیل می‌شوید، دانش

and more information then and it's best just to make a decision.

و اطلاعات بیشتری دریافت می‌کنید و بهتر است فقط تصمیم بگیرید. ای

You wish you could take that advice.

کاش می توانستی این نصیحت را بپذیری.

You are moving the universe.

شما در حال حرکت جهان هستید.

And I love that expression.

و من این بیان را دوست دارم.

If you are moving the universe, you are stepping forward and you are making a choice.

اگر جهان هستی را به حرکت در می آورید، به جلو قدم می گذارید و در حال انتخاب هستید.

And it's very strange how things that you do, decisions you make can change your life.

و بسیار عجیب است که چگونه کارهایی که انجام می دهید، تصمیماتی که می گیرید می توانند زندگی شما را تغییر دهند.

It can also change the whole world around you as well.

همچنین می تواند کل دنیای اطراف شما را نیز تغییر دهد.

So maybe a small thing that you decide to do can have a big effect.

بنابراین شاید یک کار کوچک که تصمیم به انجام آن می‌گیرید بتواند تأثیر زیادی داشته باشد.

Not always negative and not always positive.

نه همیشه منفی و نه همیشه مثبت.

But when you make that decision, something changes.

اما وقتی این تصمیم را می گیرید، چیزی تغییر می کند.

Suddenly you've got you're more empowered, might turn out.

ناگهان متوجه شدید که قدرت بیشتری پیدا کرده اید، ممکن است معلوم شود.

You've made the wrong decision, but you can probably reverse it anyway.

شما تصمیم اشتباهی گرفته اید، اما به هر حال احتمالا می توانید آن را برگردانید.

So you might have a tough choice.

بنابراین ممکن است انتخاب سختی داشته باشید.

A tough choice is something that is hard to decide on.

انتخاب سخت چیزی است که تصمیم گیری در مورد آن سخت است.

And finally,

و در نهایت،

you are stuck between a rock and a hard place.

شما بین یک سنگ و یک مکان سخت گیر کرده اید.

So sometimes you have to make a decision, but both choices are not good.

بنابراین گاهی اوقات باید تصمیم بگیرید، اما هر دو انتخاب خوب نیستند.

So whatever you do, something bad might happen.

بنابراین هر کاری که انجام دهید ممکن است اتفاق بدی بیفتد.

So you are stuck between a rock and a hard place.

بنابراین شما بین یک سنگ و یک مکان سخت گیر کرده اید.

That means that whatever you decide to do, the might not

این بدان معنی است که هر کاری که تصمیم بگیرید انجام دهید، ممکن است

or most likely will be negative in some way.

به نوعی منفی باشد یا به احتمال زیاد منفی خواهد بود.

Yes, but whatever decision you make, the outcome is going to be bad.

بله، اما هر تصمیمی که بگیرید، نتیجه بد خواهد بود.

And sometimes you say that I'm trying to think of an example.

و گاهی اوقات شما می گویید که من سعی می کنم به یک مثال فکر کنم.

It is nice to have an example of, Well, I was going to say,

خوب است که مثالی داشته باشید، خوب، می خواستم بگویم،

well, you just said making the between two things maybe

خوب، شما فقط گفتید بین دو چیز را ایجاد کنید، شاید پس

so maybe you have to go to your friend's party,

شاید مجبور شوید به مهمانی دوستتان بروید،

but also a relative has invited you to a wedding

اما یکی از اقوام شما را به عروسی دعوت کرده است

and both of these people want you to go there.

و هر دوی این افراد می خواهند که شما به آنجا بروید. هر

They both want you to attend the wedding and also the party.

دو از شما می خواهند در عروسی و همچنین مهمانی شرکت کنید.

And you can't go to both of them. It's impossible.

و شما نمی توانید به سراغ هر دوی آنها بروید. غیر ممکنه.

And probably don't want to go to either of them anyway.

و احتمالاً به هر حال نمی خواهید به سراغ هیچ کدام از آنها بروید.

That's in there, isn't it? That's it. Yes.

اون داخلش هست، نه؟ خودشه. آره.

That's not the point, actually.

در واقع موضوع این نیست.

Well, what you want to you want to go to both of them?

خوب، چه می خواهید، می خواهید به هر دوی آنها بروید؟

I never know.

من هرگز نمی دانم.

I thought the idea was that they both bad. Oh, yes.

فکر می‌کردم این بود که هر دو بد هستند. آه بله.

Oh, no, they don't have to be bad things. Okay.

اوه، نه، آنها نباید چیزهای بدی باشند. باشه.

The thing doesn't have to be bad.

چیز لازم نیست بد باشد.

It's the situation you were in is bad.

وضعیتی که توش بودی بد است

So you're stuck between a rock and a hard place Means you have to make a tough decision.

بنابراین شما بین یک سنگ و یک مکان سخت گیر کرده اید یعنی باید یک تصمیم سخت بگیرید.

It can be something that's good or bad.

ممکن است چیزی خوب یا بد باشد.

So If I say no to someone, I'm going to upset them on time.

بنابراین اگر به کسی نه بگویم، به موقع او را ناراحت خواهم کرد.

But if I say yes to someone, they're going to be happy.

اما اگر به کسی بگویم بله، او خوشحال خواهد شد.

So I have to reject one.

پس باید یکی را رد کنم.

Those people, don't I? Yeah, they might.

آن مردم، نه؟ بله، آنها ممکن است.

They might be upset.

آنها ممکن است ناراحت شوند.

They might never speak to me again.

شاید دیگر هرگز با من صحبت نکنند.

So you might say you're stuck between a rock and a hard place, but you.

بنابراین ممکن است بگویید بین یک سنگ و یک مکان سخت گیر کرده اید، اما شما.

All right as well, Steve?

خوب، استیو؟

Yeah, you're all right as well.

آره تو هم خوب هستی

I was sort of too evil. That's it.

من خیلی بد بودم خودشه.

You have to make a decision.

شما باید تصمیم بگیرید.

And they're both.

و آنها هر دو هستند.

They're both not very good.

هردوشون زیاد خوب نیستن

Or they could. They can be very good.

یا می توانستند. آنها می توانند بسیار خوب باشند.

It's still the same thing.

هنوز هم همین است.

It's still a decision you have to make.

هنوز تصمیمی است که باید بگیرید.

Just it just means a tough decision on making a choice because, you know, there might be a bad outcome

این فقط به معنای تصمیم گیری سخت برای انتخاب است، زیرا، می دانید، ممکن است یک نتیجه بد

for one person the next time is making the making a point about

برای یک نفر در دفعه بعدی بیان این نکته در مورد اینکه

there is no free world at all.

اصلاً دنیای آزاد وجود ندارد، رخ دهد.

Oh, no actual decision making.

اوه، تصمیم گیری واقعی نیست.

What if all we do and think is just determined by physical forces are particles

اگر تمام کارهایی که انجام می‌دهیم و فکر می‌کنیم فقط توسط نیروهای فیزیکی تعیین شده باشد، ذراتی هستند که

we consist of are subject to?

ما از آنها تشکیل شده‌ایم، چه؟

Well, there is a school of thought.

خوب، یک مکتب فکری وجود دارد. آیا

Isn't there any sort of metaphysics?

هیچ نوع متافیزیک وجود ندارد؟

Probably not from this.

احتمالا از این نیست.

Is this subject?

آیا این موضوع است؟

We are not that we probably

ما آنطور نیستیم که احتمالاً

we probably think we make decisions, but

فکر می کنیم تصمیم می گیریم، اما دلیل آن این است که

which is because our brains are telling us we're making, but maybe we're not.

مغز ما به ما می گوید که داریم تصمیم می گیریم، اما شاید اینطور نیست.

Maybe we actually don't have any free will at all that people do.

شاید ما در واقع هیچ اراده آزادانه ای که مردم دارند نداریم.

Put this up as an explanation. Yes.

این را به عنوان توضیح مطرح کنید. آره.

You know, you know, you want you are hovering above religion there as well.

می دانی، می دانی، می خواهی آنجا هم بالای دین معلق داری.

Well, I don't think it's that it so with that be.

خب، فکر نمی‌کنم اینطور باشد.

Yes, I know but that can be eventually included

بله، می‌دانم، اما در نهایت می‌توان آن را در نظر گرفت،

I about yeah yeah some something up there

بله، بله، چیزی در آن بالا

making decisions and planning your life

تصمیم‌گیری می‌کنم و زندگی‌تان را برنامه‌ریزی می‌کنید،

Carmen's going to watch this lesson again. Why

کارمن دوباره این درس را تماشا می‌کند. چرا

anyway Steve Yes.

به هر حال استیو بله.

Beatrice Yeah, right. Okay. Yes. Yeah. Offline. Yeah.

بئاتریس بله، درست است. باشه. آره. آره آفلاین. آره

Okay. Right.

باشه. درست.

What? Right.

چی؟ درست.

Yes. The people getting

آره. افرادی که کتاب را دریافت می کنند

the book starting to get controversial now.

اکنون بحث برانگیز شده اند.

No, no. Right. Are you going to do. Are we going to do the.

نه نه. درست. آیا می خواهید انجام دهید. آیا قرار است آن را انجام دهیم.

What's controversial? No, nothing.

چه چیزی بحث برانگیز است؟ نه هیچ چیز. نه چیزی نیست.

Nothing. No, that's fine.

هیچ چی. نه، خوب است.

It's fine. Carry on. Mr.

خوبه. ادامه دادن. آقای

Duncan is not getting the words out correctly.

دانکن کلمات را به درستی بیان نمی کند.

Exactly what I want to say.

دقیقا همونی که میخوام بگم

I don't know

نمی دانم

how conservative determinism.

جبرگرایی محافظه کارانه چگونه است.

Yes, Yes.

بله بله.

Some people believe in it.

برخی به آن اعتقاد دارند.

Some people don't.

بعضی ها این کار را نمی کنند.

Yes. Well, some people say that there is fate as well.

آره. خب بعضی ها می گویند سرنوشت هم هست.

Well, that's it. Yes.

خب همین. آره.

Fate is going happen anyway.

سرنوشت به هر حال اتفاق می افتد.

We just we just not aware of it anyway.

ما فقط به هر حال از آن آگاه نیستیم.

We think we've got what we've got 12 minutes to play three games.

ما فکر می کنیم 12 دقیقه برای انجام سه بازی داریم.

Okay. Fill in the blanks.

باشه. جاهای خالی را پر کنید.

I always feel as if I should start my live

من همیشه احساس می کنم که باید پخش زنده خود را

stream 20 minutes earlier. It.

20 دقیقه زودتر شروع کنم. آی تی.

Would it make any difference? I don't think so. Here we go.

آیا تفاوتی خواهد داشت؟ من اینطور فکر نمی کنم. در اینجا ما می رویم.

Okay, Steve, let me just do this, please.

باشه، استیو، اجازه بده این کار را بکنم، لطفا.

Yeah, go on.

آره ادامه بده

It's time

وقت آن است

to fill in the blank.

که جای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks to do and fill in the blanks.

جاهای خالی را برای انجام دادن پر کنید و جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks to fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید تا جاهای خالی پر شود.

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks. Oh,

جاهای خالی را پر کنید. اوه،

uh, okay.

اوه، باشه

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Then it's time to fill in the blanks before we finish today's live stream.

سپس وقت آن است که قبل از اتمام پخش زنده امروز، جاهای خالی را پر کنیم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

I'm going to show you a sentence.

من یک جمله را به شما نشان خواهم داد.

All you have to do is do what is in the title.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که آنچه در عنوان است انجام دهید.

All you have to do is fill in the blanks.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که جاهای خالی را پر کنید.

The first one is here right now.

اولی همین الان اینجاست

She likes to something.

او به چیزی علاقه دارد

Me with her. Something.

من با او یه چیزی

Something. What?

یه چیزی چی؟

What's wrong, Steve?

چی شده استیو؟

I think nothing. Nothing.

فکر کنم هیچی هیچ چی.

I'm just thinking what certain people might.

من فقط به این فکر می کنم که افراد خاص ممکن است چه چیزی را داشته باشند. فکر

I don't think

Pedro heard me talk about the book I was reading because he never made a comment.

نمی‌کنم

پدرو درباره کتابی که می‌خواندم صحبت کنم، چون هرگز نظری نداد.

Okay, he's gone. Well, that was a long time ago.

باشه اون رفت خب خیلی وقت پیش بود

That was.

A lot of words have passed through our lips.

بود.

حرف های زیادی از لبانمان گذشت.

She likes to something me with so.

او دوست دارد به چیزی من با آن.

Well, yeah, she likes me.

خب آره اون منو دوست داره

She likes to something Me with something.

او دوست دارد به چیزی من با چیزی.

Something.

یه چیزی

Okay, so two to try

خوب، پس دو تا

two things. Here we go.

دو چیز را امتحان کنید. در اینجا ما می رویم.

It's got to be grammatically correct and clean.

باید از نظر گرامری درست و تمیز باشد.

Yes, but not really smutty, dirty, right?

بله، اما واقعا کثیف، کثیف نیست، درست است؟

Well, you're the only person, by the way, who thinks that dirty.

خب، اتفاقاً تو تنها کسی هستی که فکر می‌کنی کثیف است.

Well, obviously, it could be interpreted in some way, but it isn't that

خب، بدیهی است که می‌توان آن را به نحوی تفسیر کرد، اما اینطور نیست که

Christine is going to by Christine your dirty mind.

کریستین قصد دارد ذهن کثیف شما را به کریستین برساند.

Yes. Yes, bitch.

آره. آره عوضی

This bitch is saying she's got to make a decision.

این عوضی میگه باید تصمیم بگیره

Paris is 14,000 kilometres

پاریس 14000 کیلومتر است

and not sure whether it'll be a good decision.

و مطمئن نیستم که آیا تصمیم خوبی خواهد بود یا خیر.

That is a long way to travel.

این راه طولانی برای سفر است.

Just to say yes, it is.

فقط برای گفتن بله، همینطور است.

When you can just switch on your computer.

زمانی که می توانید کامپیوتر خود را روشن کنید.

But you know, at least when you know you get that, you can

اما می دانید، حداقل وقتی می دانید که متوجه آن هستید، می توانید

we can have a really good discussion about tires because that's what I'm looking forward to.

بحث بسیار خوبی در مورد لاستیک ها داشته باشیم زیرا این همان چیزی است که من مشتاقانه منتظرش هستم.

We've got an answer ready.

ما پاسخی آماده داریم

I bet we have.

شرط می بندم که داریم.

She likes to hit me with her rhythm stick.

او دوست دارد با چوب ریتمش به من ضربه بزند.

Oh, right.

درسته.

Okay.

باشه.

Can just say that that is pretty good.

فقط می توان گفت که خیلی خوب است.

I do like that so much.

من آن را خیلی دوست دارم

I'm I don't normally give a round of applause, but

من معمولاً یک دور تشویق نمی‌کنم، اما با آن

I'm very good

خیلی خوب هستم

with it.

.

I like it.

خوشم می آید.

Giovanni likes to say

جیووانی دوست دارد بگوید که

this could be interpreted as being a bit misogynist.

این می تواند کمی زن ستیزانه تعبیر شود.

It isn't? No, I'm just. I haven't read the next one.

این نیست؟ نه، من فقط هستم. بعدی رو نخوندم

You're not listening to me.

تو به من گوش نمی دهی

You're not listening.

تو گوش نمی کنی

She likes to annoy me with her long rant. Yes, that's it.

او دوست دارد با حرف های طولانی خود من را اذیت کند. آره همینه.

Well, that.

خب این

That's grammatically, it is. Yeah.

از نظر دستوری همینطور است. آره

She likes to annoy me with her long rants.

او دوست دارد با حرف های طولانی خود مرا آزار دهد.

What is a rant?

رانت چیست؟

Rant is like somebody talking

رانت مانند کسی است که برای مدت طولانی صحبت می‌کند

a long period of time and maybe moaning about, you know, a rant is

و شاید ناله می‌کند، می‌دانید، غر زدن این است

when somebody wants to get something off their chest, they're annoyed about something.

که کسی می‌خواهد چیزی را از سینه‌اش بردارد، از چیزی دلخور است.

You, in this case, they've given annoyed them and said that nagging

شما، در این مورد، آنها را آزرده خاطر کرده اید و گفته اید که نق نق

nagging could be another word you could use with her long nags is what you could say.

زدن می تواند کلمه دیگری باشد که می توانید با نق زدن های طولانی او استفاده کنید.

Somebody nags at you.

یکی بهت نق میزنه

It means they just won't let you alone.

این بدان معنی است که آنها شما را تنها نمی گذارند.

They keep complaining that you maybe don't do enough housework,

آنها مدام شکایت می کنند که شاید شما به اندازه کافی کارهای خانه را انجام نمی دهید،

that you're lazy and get off your backside and do something around the house.

تنبلی می کنید و از پشت خود بیرون می آیید و کاری در خانه انجام می دهید.

Can I just say I did not intend this to be in any way sexist.

آیا می توانم فقط بگویم که من قصد نداشتم به هیچ وجه جنسیت داشته باشم.

It's you doing that, not me so.

این شما هستید که این کار را می کنید، نه من.

I'm taking no responsibility for what you are writing on the live chat.

من هیچ مسئولیتی در قبال آنچه در چت زنده می نویسید نمی پذیرم.

That's. That's your responsibility.

یعنی. این مسئولیت شماست ما

There we go. Here we go. Beatrice is. Is is balanced.

میرویم آنجا. در اینجا ما می رویم. بئاتریس است. آیا متعادل است.

Rebalancing everything here.

تعادل مجدد همه چیز در اینجا.

She likes to help me with her wise knowledge.

او دوست دارد با دانش خردمندانه خود به من کمک کند.

Yes, but I see.

بله، اما می بینم.

Positive. That's it.

مثبت. خودشه.

You don't want an s on on the end of knowledge there.

شما نمی خواهید در آنجا به پایان دانش بپردازید.

It's just knowledge is

فقط علم

plural and singular.

جمع و مفرد است.

It's about the same.

تقریباً همینطور است.

Let's say we often use knowledge as as both plural and single.

فرض کنید ما اغلب از دانش به صورت جمع و مجرد استفاده می کنیم.

So the knowledge is general information

بنابراین دانش اطلاعات کلی است

that you have, you can remember and you have stored in your brain.

که شما دارید، می توانید به خاطر بسپارید و در مغز خود ذخیره کرده اید.

There's only one spelling, but that's

فقط یک املا وجود دارد، اما این

that's an excellent suggestion.

یک پیشنهاد عالی است.

She likes it.

او آن را دوست دارد.

If suggestion come and she likes to feed me with her silver spoon.

اگر پیشنهادی آمد و او دوست داشت با قاشق نقره ای خود به من غذا بدهد .

Yeah.

آره

Is that a euphemism?

آیا این یک تعبیر است؟

Oh, good.

She likes to disturb me with her loud music?

اوه خوبه.

او دوست دارد با موسیقی بلندش مزاحم من شود؟

Yeah. Yeah, she likes to, Tomek said.

آره تومک گفت آره، او دوست دارد.

He said some.

مقداری گفت.

You could also say upset.

همچنین می توان گفت ناراحت است.

Yeah, she likes to upset me.

آره دوست داره منو ناراحت کنه

Oh, he's a good one from stomach.

اوه، او از شکم خوب است.

She likes to feed me with her delicious meals.

او دوست دارد با غذاهای خوشمزه اش به من غذا بدهد.

Yeah.

آره

Yes. Perfect.

آره. کامل.

Uh, as long as we don't start

اوه، تا زمانی که

talking about breastfeeding again, we should be okay.

دوباره درباره شیردهی صحبت نکنیم، باید خوب باشیم.

We should be okay.

ما باید خوب باشیم

I still.

Even though you called me an old timer, I still.

من هنوز.

با وجود اینکه به من می گفتی قدیمی تایمر، من هنوز.

I still scrolled up to have a look. Is that. What?

من همچنان بالا رفتم تا نگاه کنم. آیا آن است. چی؟

Is that what Tomic said? Yes.

این چیزی است که تومیک گفت؟ آره.

He described us as old time.

او ما را قدیمی توصیف کرد.

I expected it to have been already deleted, but it wasn't so rare.

انتظار داشتم قبلاً حذف شده باشد، اما خیلی نادر نبود.

I can't believe that.

من نمی توانم این را باور کنم.

I can't believe Tomic said that he likes to beat me with her sofa pillow.

باورم نمی شود که تومیک گفته باشد که دوست دارد من را با بالش مبل خود کتک بزند.

Really?

واقعا؟

There's no answer to that.

هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد

I think the answer helped me with her greatest effort. Hmm.

فکر می‌کنم این پاسخ با بیشترین تلاش او به من کمک کرد . هوم

That's good. That's a good one.

خوبه. این یکی خوب است.

Yes. She likes to say, when we say that someone likes, we often mean enjoy.

آره. او دوست دارد بگوید، وقتی می گوییم کسی دوست دارد، اغلب به معنای لذت بردن است.

So she likes something.

بنابراین او چیزی را دوست دارد.

That person is enjoying that thing.

آن شخص از آن چیز لذت می برد.

I forgot. POW! Mia is as well.

فراموش کردم. اسرا میا هم همینطور

Hi, Mary.

سلام مری.

She likes to entertain me with her funny jokes.

او دوست دارد با شوخی های خنده دارش مرا سرگرم کند.

Oh, okay. That's a good one.

اوه، باشه این یکی خوب است.

I often forget to read the ones from the moderators because they're in blue I'm here.

من اغلب فراموش می کنم که آنهایی را که از گرداننده ها آمده است بخوانم زیرا آنها به رنگ آبی هستند. من اینجا هستم.

I thought I've got a good one.

من فکر کردم یک خوب دارم.

She likes to excite me with her erotic dancing.

او دوست دارد با رقص اروتیک خود مرا هیجان زده کند.

He said that Me?

او گفت که من؟

Oh, okay.

اوه، باشه

Yeah, that's a good one.

آره این یکی خوبه

Uh, although it wouldn't

اوه، اگرچه

think we've had enough. Mr. Duncan.

فکر نمی‌کردیم به اندازه کافی داشته باشیم. آقای دانکن

Oh, okay. It looks like you've had enough.

اوه، باشه به نظر می رسد شما به اندازه کافی غذا خورده اید.

No, I'm just saying, you know, I will just move on.

نه، من فقط می گویم، می دانید، من فقط ادامه می دهم.

Just a joke, Steve. Just as

فقط یک شوخی، استیو. همانطور که

I left the poetic

من

justice here of Steve telling me to move.

عدالت شاعرانه را در اینجا ترک کردم که استیو به من گفت حرکت کنم.

So most of these were right.

بنابراین بیشتر اینها درست بودند.

I can cock a doodle do.

من می توانم یک ابله را انجام دهم.

The time is up, as they say, but not.

همانطور که می گویند زمان تمام شده است، اما نه.

Not just yet, because we have the answer.

نه فقط هنوز، زیرا ما پاسخ آن را داریم.

Well, Anna, your with your suggestion.

خوب، آنا، شما با پیشنهاد شما.

Now, here's the one many answers.

در حال حاضر، در اینجا یک پاسخ بسیاری است.

Yes, there are many answers, but he was mine.

بله، پاسخ های زیادی وجود دارد، اما او مال من بود.

Oh, well, that's very close to Telmex.

اوه، خوب، این به Telmex بسیار نزدیک است.

She likes to tempt me with her delicious

او دوست دارد من را با کیک های خوشمزه اش وسوسه کند

cakes.

.

I was going to say buns, but I decided not to.

قرار بود نان نان بگویم، اما تصمیم گرفتم این کار را نکنم.

Not to put bananas tempt.

نه برای قرار دادن موز وسوسه.

But what does it mean then, if you if you tempt someone, what are you actually doing?

اما آن وقت به چه معناست، اگر کسی را وسوسه کردی، در واقع چه می‌کنی؟

Well, another word for that would be you're sort of trying to encourage

خوب، یک کلمه دیگر برای آن این است که شما به نوعی سعی می کنید

somebody maybe, or you're trying to get somebody to do something. Uh,

کسی را تشویق کنید، یا سعی می کنید کسی را مجبور به انجام کاری کنید. اوه،

yeah.

آره

So if you had a nice cake, maybe that would entice you

بنابراین اگر کیک خوبی داشتید، ممکن است شما را ترغیب کند

to go near that person to eat those cakes.

که برای خوردن آن کیک به آن شخص نزدیک شوید.

Tempt you.

وسوسه ات

Trying to make somebody think I'm a cake, I could have a nice,

تلاش برای اینکه کسی فکر کند من یک کیک هستم، می‌توانم یک کیک خوب داشته باشم، می‌دانی

you know, maybe it's a bad decision for you, but

، شاید این تصمیم برای شما بد باشد، اما ادامه دهید و

go on then you explain that temptation

توضیح دهید که وسوسه

is something where a person does something or may they just

چیزی است که در آن شخص کاری انجام می‌دهد یا ممکن است فقط

they decide to why they think about doing something that maybe they shouldn't.

تصمیم بگیرد چرا آنها به انجام کاری فکر می کنند که شاید نباید انجام دهند.

So maybe if you are on a diet and maybe somebody at work comes in with a big cake

بنابراین شاید اگر رژیم دارید و ممکن است شخصی در محل کار با یک کیک بزرگ بیاید

and a lady says, Would you like a piece of my big cake?

و خانمی بگوید، آیا یک تکه از کیک بزرگ من می خواهید؟

It's very delicious.

خیلی خوشمزه است

And you think, Who?

و شما فکر می کنید، چه کسی؟

Oh, please don't.

اوه، لطفا نکن.

Don't tempt me. I shouldn't.

وسوسه ام نکن من نباید.

You could add, of course, on the end of that,

البته می توانید اضافه کنید که به

instead of delicious cakes, she she likes to tempt me with her.

جای کیک های خوشمزه، او دوست دارد من را با خودش وسوسه کند.

There's all sorts of other things that you could put at the end of that.

انواع چیزهای دیگری وجود دارد که می توانید در پایان آن قرار دهید.

Delicious.

خوشمزه - لذیذ.

Yeah.

آره

Or her large, you know, or something like that.

یا بزرگ او، می دانید، یا چیزی شبیه به آن.

I don't know.

من نمی دانم.

She likes to carry me in her strong arms, says Olga.

اولگا می گوید او دوست دارد مرا در آغوش قوی خود حمل کند.

Olga? Yeah.

اولگا؟ آره

I've been carried by a woman ever.

من همیشه توسط یک زن حمل شده ام.

But now, yes, she likes to treat me with her loving kindness.

اما حالا، بله، او دوست دارد با محبت خود با من رفتار کند.

That's good. That's a good one as well. Thank you for that.

خوبه. اون هم خوبه بابت آن تشکر می کنم.

That's Good.

خوبه.

We can't read your name because it's in

ما نمی توانیم نام شما را بخوانیم زیرا به

a Cyrillic.

خط سیریلیک است.

Maybe that is. That looks like it might be Cyrillic.

شاید همینطور باشد. به نظر می رسد که ممکن است سیریلیک باشد.

Yeah. Here we go then.

آره پس ما اینجا می رویم.

So we'll have one more.

بنابراین ما یک مورد دیگر خواهیم داشت.

We're going to squeeze another one here. Mr. Steele.

یکی دیگر را اینجا فشار می دهیم. آقای استیل.

Are you excited?

آیا شما هیجان زده هستید؟

Yeah, mildly, mildly excited.

آره، خفیف، کمی هیجان زده.

So that really fits in with the rest of the audience.

بنابراین واقعاً با بقیه مخاطبان مطابقت دارد.

I have something I've seen you before.

من چیزی دارم که قبلاً شما را دیده بودم.

Something. Your something.

یه چیزی چیزی تو

Oh, okay. It's a long one.

اوه، باشه این یک طولانی است.

I have something seen you before.

من قبلاً چیزی تو را دیده ام.

Something.

یه چیزی

Your something is a good one from Flower for the last one.

چیزی که شما برای آخرین مورد از Flower استفاده کرده اید خوب است .

She likes to tempt me with her seductive perfume.

او دوست دارد با عطر فریبنده اش مرا وسوسه کند.

Yes, that's very good.

بله، این خیلی خوب است.

It's clean, but it paints a picture.

تمیز است، اما یک تصویر را ترسیم می کند.

You know, with sexy dress.

میدونی با لباس سکسی

Yeah, it's with her. Lo. Yeah, something like that.

آره با اونه لو آره یه همچین چیزی

With her voluptuous curves, with her wild passion.

با منحنی های شهوانی اش، با اشتیاق وحشیانه اش.

Says Tom Rocks, As I say.

همانطور که من می گویم تام راکس می گوید.

Quite a few.

تعداد کمی.

Yes, that's it.

آره همینه.

Okay. Bamboo.

باشه. بامبو.

Yeah, there's another one. Yes. So here we go.

آره یکی دیگه هست آره. پس بزن که بریم.

I Have something seen you before?

من قبلا چیزی تو را دیده ام؟

Something. Your something.

یه چیزی چیزی تو

So you might be saying this to someone that you meet

بنابراین ممکن است این را به کسی که می‌بینید می‌گویید

and maybe you meet them in a strange situation.

و شاید در موقعیتی عجیب با او ملاقات کنید.

Or maybe that person doesn't look the same

یا شاید آن شخص شبیه به حالت

as they normally do. Mm.

عادی خود نیست. مم

So now this is one from

خب حالا این یکی از

Mr. or Mrs.

آقا یا خانم

Cyrillic.

سیریلیک است.

I've never seen you before in your underwear

من هرگز تو را با لباس زیر ندیده بودم

in. Yeah, that is grammatically correct.

. بله، از نظر دستور زبان درست است.

I didn't think of that one.

من به اون یکی فکر نکردم

I've never seen you before in your underwear.

من تا حالا تو رو با لباس زیر ندیده بودم

That's almost related to the last one in a way, isn't it?

این تقریباً به نوعی به مورد آخر مربوط است ، اینطور نیست؟

It wasn't.

این نبود.

This isn't supposed to be rude, but I suddenly realised that

این قرار نیست بی‌ادب باشد، اما ناگهان متوجه شدم که

even this one good could actually be a bit rude.

حتی این یک محصول خوب هم می‌تواند کمی بی‌ادب باشد.

They all could be.

همه آنها می توانند باشند.

The POW-MIA is going by Palmira.

POW-MIA توسط پالمیرا می رود.

See you later. Palmira, you next time.

بعدا میبینمت. پالمیرا، دفعه بعد تو

Uh, and counsel?

اوه، و مشاوره؟

No, that's not.

That's not what I just thought it was a suggestion.

نه، اینطور نیست.

این چیزی نیست که من فقط فکر می کردم یک پیشنهاد است.

But it isn't.

اما اینطور نیست.

Bye bye. Have.

خداحافظ. دارند.

Have a good week.

هفته خوبی داشته باشید.

That doesn't fit.

Oh, no, you're just saying bye bye. Have a good week.

که مناسب نیست.

اوه، نه، شما فقط خداحافظی می کنید. هفته خوبی داشته باشید.

Yes. I'm only joking.

آره. من فقط شوخی می کنم.

Good. Steve.

خوب استیو

Carmen. Carmen.

کارمن. کارمن.

I have not seen you before.

من شما را قبلا ندیده بودم.

Your last wedding

آخرین آه عروسی شما

sighs and full silence.

و سکوت کامل.

I'm trying to work out.

دارم سعی میکنم ورزش کنم

Trying to work out the My little brain is

تلاش برای کار کردن مغز کوچک من این است که می

you can hear the little things turning around inside my head.

توانی چیزهای کوچکی را بشنوی که در داخل سرم می چرخند.

If you were to put replace the word before

اگر قرار بود کلمه قبل را

with since I have not seen you since your

با since قرار دهید من شما را ندیده‌ام از زمانی که

I've not seen you.

شما را ندیده‌ام.

So that would be good. Yes.

پس این خوب خواهد بود. آره.

Since I have not seen you since before.

چون از قبل ندیدمت.

Now, that doesn't make sense.

حالا این معنی ندارد.

Not quite. Not quite.

نه کاملا. نه کاملا.

The before face.

چهره قبل

I have never seen you before.

من قبلاً تو را ندیده بودم. با

Face your face. No, that doesn't know.

صورت خود روبرو شوید. نه، این نمی داند.

That's not quite right. Face to face.

این کاملا درست نیست. رو در رو.

I've never seen you before. Face to face.

من هرگز تو را ندیده ام رو در رو.

You could put face to face.

شما می توانید چهره به چهره قرار دهید.

Uh, if you just been maybe

اوه، اگر فقط

talking to somebody on the phone or on Facebook and you'd never met them.

با کسی تلفنی یا فیس بوک صحبت می کردید و هرگز او را ندیده بودید.

And then suddenly you did.

و بعد ناگهان این کار را کردی. می

You could say, I have never seen you before.

توان گفت، من تا به حال تو را ندیده ام.

Face to face, which is probably what happens

چهره به چهره، چیزی که احتمالاً

a lot these days with work colleagues.

این روزها برای همکاران کار زیاد اتفاق می افتد.

And just too.

That doesn't fit in there anyway. That doesn't fit in there. No.

و همینطور.

که به هر حال در آنجا جا نمی شود . که در آنجا جا نمی شود. نه

Anyway, I will give you the answer because we are about to go.

به هر حال من جواب شما را می دهم چون در شرف رفتن هستیم.

I have just seen you before in your studio.

من قبلاً شما را در استودیوی خود دیده بودم.

This is Beatrice.

این بئاتریس است.

Yeah, well, I.

آره، خب، من.

Yeah, Yeah, well, yeah, almost.

آره، آره، خب، آره، تقریبا.

Or you could say I have only.

یا می توانید بگویید من فقط دارم.

I have only seen you before in your studio.

من قبلا فقط تو را در استودیوی خود دیده ام.

Yeah, That means that's the only place that you've ever seen me or met me.

بله، این بدان معناست که این تنها جایی است که تا به حال من را دیده اید یا با من ملاقات کرده اید.

So that is very.

بنابراین بسیار است.

That is actually very good.

این در واقع بسیار خوب است.

Just change the first missing word.

فقط اولین کلمه از دست رفته را تغییر دهید.

So that's good.

پس این خوب است.

I have never seen you before meeting your brother.

قبل از ملاقات با برادرت هرگز تو را ندیده بودم.

Yeah, that fits, Giovanni. Yes.

آره، جا داره، جووانی. آره.

I've never seen you before. Meeting your brother? Yes.

من هرگز تو را ندیده ام ملاقات با برادرت؟ آره.

So you met the brother first. That's it.

بنابراین شما ابتدا برادر را ملاقات کردید. خودشه.

And then you met them afterwards.

و پس از آن شما آنها را ملاقات کردید.

So sometimes it's a very good way of showing the order in which something has happened.

بنابراین گاهی اوقات این روش بسیار خوبی برای نشان دادن ترتیبی است که اتفاقی رخ داده است.

I saw your brother first, but.

من اول برادرت را دیدم اما

But I've never met you.

اما من هرگز شما را ندیدم

But then I met your brother again.

اما بعد دوباره با برادرت آشنا شدم.

And then I did meet you.

و بعد من با شما آشنا شدم

Or Maybe I met you later than your brother.

یا شاید دیرتر از برادرت با تو آشنا شدم.

So let's have the answer, because we've got to go.

پس بیایید پاسخ را داشته باشیم، زیرا باید برویم.

I keep running it so this one's getting a little difficult for people, but yeah.

من به اجرای آن ادامه می دهم تا این یکی برای مردم کمی سخت شود، اما بله.

So here we go. Yeah, Here's the answer, everyone.

پس بزن که بریم. بله، همه پاسخ این است.

I am answer.

من پاسخگو هستم

This is the one that I've got.

این همان چیزی است که من دارم.

But of course, there is a lot of choice. Oh.

اما البته انتخاب های زیادی وجود دارد. اوه

Oh, right.

درسته.

Oh, now you're interested.

اوه، حالا شما علاقه مندید.

I have never seen you

من هرگز تو را

before without your glasses.

بدون عینک ندیده ام.

So maybe if I was walking down the road

بنابراین شاید اگر در جاده راه می رفتم

and maybe I took my glasses off for a moment, you might be surprised to see me.

و شاید برای لحظه ای عینکم را برمی داشتم، ممکن است از دیدن من تعجب کنید.

You might go.

ممکنه بری

I don't recognise you.

من شما را نمی شناسم

Oh, it's you, Mr. Duncan.

اوه، این شما هستید، آقای دانکن.

I have never you before without your

من هرگز تو را بدون

glasses.

عینک ندیده ام.

Oh, I have never seen you before.

اوه من تا حالا ندیدمت

With your glasses.

با عینکت

Yes, it could work both ways.

بله، می تواند به هر دو صورت کار کند.

So if you put your.

بنابراین اگر شما قرار دهید.

If you. You wore glasses.

اگر شما. عینک زدی

If Mr.

اگر آقای

Steve suddenly put glasses on, you might say.

استیو به طور ناگهانی عینک به چشم بزند، ممکن است بگویید.

I have never seen Mr. Steve before.

من قبلاً آقای استیو را ندیده بودم.

You've put your hat on before we go.

قبل از رفتن ما کلاهت را سرت گذاشته ای.

Oh, yes, I grew up, but I.

اوه، بله، من بزرگ شدم، اما من.

And that fits in, you say, with the underwear, says Mr.

و به قول شما، با لباس زیر مناسب است، آقای سیمولاکرم می گوید

Simulacrum. Mrs.

. خانم

said, Never seen you before in your underwear, huh?

گفت، تا حالا تو را با لباس زیر ندیده بودم، ها؟

Said as the earlier on or without.

گفته شده همانطور که قبلا در یا بدون.

And as also it said and

و همانطور که گفته شد و

ITV at who rather I think is new from Vietnam.

ITV که به نظر من تازه وارد از ویتنام است.

I notice it yes I did mention okay yet who by the way

متوجه شدم بله، من به این موضوع اشاره کردم، با این حال، چه کسی

thinks that he's the handsomest person on here

فکر می کند که خوش تیپ ترین فرد اینجاست که

never seen you before wearing you

never seen you without never seen you before, without your underwear?

شما را قبل از پوشیدن ندیده است.

Well, I said yes.

خب گفتم بله.

I never seen you before without your underwear,

من هرگز شما را بدون لباس زیر ندیده بودم،

which suggests that you're always seeing them naked, of course.

که نشان می دهد شما همیشه آنها را برهنه می بینید، البته.

No. Well, if you don't, if you see someone without their underwear,

خیر، اگر ندیدی، اگر کسی را بدون لباس زیرش دیدید،

that means you've only seen them with their underwear.

به این معنی است که او را فقط با لباس زیرش دیده اید.

You've never seen them, right? Yes. That. Yeah. Yeah.

شما هرگز آنها را ندیده اید، درست است؟ آره. که آره آره

It's the opposite.

برعکس است.

Yes. Anyway, that's go.

آره. به هر حال، این کار است.

It's time to say goodbye.

موقع خداحافظی است.

It is time to

زمان آن فرا رسیده است که

go down the road for making that choice.

برای انجام این انتخاب، مسیر را طی کنیم.

That decision to leave at 16

این تصمیم برای خروج در 16

0403 UK time. Yes.

0403 به وقت بریتانیا. آره.

So we are going now and we will be back on Wednesday.

بنابراین ما اکنون می رویم و چهارشنبه برمی گردیم.

It's a last.

این آخرین است.

I know it's the first.

میدونم که اولینه

So this is actually the last live stream in February

بنابراین این در واقع آخرین پخش زنده در ماه فوریه است

because we are back on the 1st of March.

زیرا ما در اول مارس بازگشته ایم.

So that's incredible.

پس این باور نکردنی است.

Is it this year going by quickly and by very quickly, Mr.

آیا امسال به سرعت و خیلی سریع می گذرد، آقای

Duncan? Yes.

دانکن؟ آره. با

Sorry, we have to leave at 2 hours.

عرض پوزش، ما باید ساعت 2 حرکت کنیم. به

Tell me, because if we do, it messes up everything with you. Yes.

من بگو، چون اگر این کار را بکنیم، همه چیز را با تو به هم می زند. آره.

It just takes me ages to everything and it all goes wrong.

این فقط من را به همه چیز سن می برد و همه چیز خراب می شود.

If we go off, it takes me too long.

اگر بریم خیلی طول میکشه

So Mr.

بنابراین آقای

Steve is going to put is his lovely cool.

استیو قرار است باحال دوست داشتنی خود را قرار دهد.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

I'm not sure if you're going to a disco or going fishing.

مطمئن نیستم که به دیسکو می روید یا ماهیگیری می کنید .

It's not I'm not great.

این نیست من عالی نیستم

Not quite clear on that.

در این مورد کاملاً روشن نیست.

Okay.

باشه.

I can't wait to see what the subtitles do with Lovely to be Here.

من نمی توانم صبر کنم تا ببینم زیرنویس ها با Lovely to be Here چه می کنند.

And we look forward to seeing Tom mix naked pictures

و ما مشتاقانه منتظریم تام تصاویر برهنه ای را

that he sent to you and will no doubt show them next week.

که برای شما فرستاده است را با هم ترکیب کند و بدون شک هفته آینده آنها را نشان دهد.

We're joking. We're joking. Lovely to see you all.

شوخی می کنیم شوخی می کنیم از دیدن همه شما خوشحالم از

Enjoy learning English and see you on Wednesday.

یادگیری زبان انگلیسی لذت ببرید و چهارشنبه شما را می بینیم.

Yes, see you on Wednesday. We are back here.

بله، چهارشنبه می بینمت. ما برگشتیم اینجا

If the weather's nice, we might be outside.

اگر هوا خوب باشد، ممکن است بیرون باشیم.

Who knows? And of course, until the next time meet here.

چه کسی می داند؟ و البته، تا دفعه بعد اینجا ملاقات کنید.

If we ever if we ever come back,

اگر روزی برگردیم،

it's.

اینطور است.

Thanks for watching C on Wednesday.

برای تماشای C در چهارشنبه متشکریم.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Until the next time we meet here.

تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

Shall we do it?

Go on.

آیا آن را انجام دهیم؟

ادامه دادن.

ta ta for now

تا تا فعلا