Time is 'dragging' by - English Addict - 🚨 LIVE CHAT 🚨 / Wednesday 15th February 2023

Welcome to today's live stream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

Mm hmm.

مم هوم

Oh, we are back.

اوه ما برگشتیم

Everyone, it's so nice to be with you once again.

همه، خیلی خوب است که یک بار دیگر با شما هستم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

Duncan and Mr. Steve here.

این آقای

دانکن و آقای استیو اینجا هستند.

Now, live on YouTube.

اکنون، به صورت زنده در یوتیوب.

It's nice to see you here today, and I hope you are having a good Wednesday.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم و امیدوارم چهارشنبه خوبی داشته باشید.

We have made it all the way to the middle of a week, and it's been a busy week.

ما به وسط یک هفته رسیدیم و هفته شلوغی بود. یک

Another week has gone by halfway and we've had such a busy one.

هفته دیگر به نیمه رسید و ما یک هفته شلوغ داشتیم.

Yesterday, we decided to go out and spend a little bit of time

دیروز تصمیم گرفتیم بیرون برویم و کمی از

enjoying Valentine's Day yesterday.

روز ولنتاین دیروز لذت ببریم.

Did you get something nice?

چیز خوبی گرفتی؟

Did you get something nice? No.

چیز خوبی گرفتی؟ نه.

Hello, everyone.

سلام به همه. آیا

Can I say my welcome and add my hello to everybody across the globe?

می توانم خوش آمد بگویم و سلام خود را به همه در سراسر جهان اضافه کنم؟

It's lovely to be here again on a Wednesday afternoon as it is here in the UK.

دوست داشتنی است که بعدازظهر چهارشنبه دوباره اینجا باشید، همانطور که اینجا در بریتانیا است.

It may be different where you are, but here it's 2 p.m..

ممکن است جایی که شما هستید متفاوت باشد، اما اینجا ساعت 2 بعدازظهر است.

Well, of course it's just after 2 p.m.

خب، البته درست بعد از 2 بعد از ظهر است.

because we're late.

چون دیر کردیم

We'll only buy a few minutes. I'm joking.

ما فقط چند دقیقه خرید می کنیم. من شوخی میکنم.

I'm just like straight talking.

من درست مثل حرف زدن مستقیم هستم.

It's hilarious, by the way, that

خنده دار است، اتفاقا، خیلی

good? Okay.

خوب است؟ باشه.

Well, goodbye, everyone.

خب خداحافظ همه

I hope you've enjoyed today's live chat to talk for now.

امیدوارم در حال حاضر از چت زنده امروز برای صحبت لذت برده باشید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Love is in the air and we're not talking about here.

عشق در هوا است و ما در اینجا صحبت نمی کنیم.

Maybe out there somewhere.

شاید یه جایی اون بیرون

Did you have a nice Valentine's Day?

روز ولنتاین خوبی داشتی؟

Was it a good one?

خوب بود؟

Was it a nice one?

قشنگ بود؟ آیا

Did you receive maybe a surprise gift that you weren't expecting,

شاید یک هدیه غافلگیرکننده دریافت کردید که انتظارش را نداشتید،

maybe something that you weren't prepared for?

شاید چیزی که برای آن آماده نبودید؟

Perhaps, maybe a secret admirer? Yes.

شاید، شاید یک تحسین مخفی؟ آره.

Did somebody that you were attracted to, did they make an approach to you?

آیا کسی که جذب شما شده بود، رویکردی به شما داشت؟ آیا

Have you got a bit of excitement?

کمی هیجان دارید؟

Is the love in the air for you that wasn't before?

آیا عشقی در هوا برای توست که قبلا نبود؟

Or was it just the usual

یا این فقط

exchange of maybe chocolates, flowers and a card

تبادل معمولی شاید شکلات، گل و کارت

to somebody that you've been around with for many, many years?

به کسی بود که سال‌هاست با او بوده‌اید ؟

I was watching a lovely video yesterday of a couple,

دیروز داشتم یک ویدیوی دوست داشتنی از یک زوج تماشا می کردم،

and they were both in their nineties

و هر دو در نود سالگی بودند

and they've been together for most of their life.

و بیشتر عمرشان را با هم بودند.

They met as teenage sweethearts and then they fell in love, got married,

آنها در نوجوانی با هم آشنا شدند و سپس عاشق هم شدند، ازدواج کردند

and they're still together and they tell each other every day

و هنوز با هم هستند و هر روز به هم می گویند

that they love each other.

که همدیگر را دوست دارند.

They say it every single day.

هر روز می گویند.

And it's a lovely little video clip.

و این یک ویدیو کلیپ دوست داشتنی است.

I found it yesterday on Twitter.

دیروز در توییتر پیداش کردم.

I can't show it, unfortunately, because of copyright rules, but it was lovely.

متأسفانه به دلیل قوانین کپی رایت نمی توانم آن را نشان دهم، اما دوست داشتنی بود.

And that's it. That's what it's all about.

و بس. این چیزی است که همه چیز در مورد آن است.

I suppose everyone is looking for that special someone.

فکر می کنم همه به دنبال آن شخص خاص هستند.

And of course, to tomorrow.

و البته تا فردا

It's also a special day because Mr.

همچنین یک روز خاص است زیرا آقای

Steve is having his birthday tomorrow,

استیو فردا تولدش را دارد،

21 again, another year older,

دوباره 21 ساله، یک سال دیگر بزرگتر، یک

another year older, but another year wiser, as they say.

سال دیگر بزرگتر، اما به قول خودشان یک سال دیگر عاقل تر.

I'm not sure about that.

مطمئن نیستم.

As you get older, the the the

با بالا رفتن سن،

youthful elements of your body

عناصر جوانی بدن شما

disappear to be replaced by wisdom.

ناپدید می شوند تا خرد جایگزین آنها شود.

And I don't think I'd want to be 21 again.

و من فکر نمی کنم که بخواهم دوباره 21 ساله شوم.

Mr. Duncan particularly.

به خصوص آقای دانکن

I definitely wouldn't.

من قطعا نمی خواهم.

I think I'm having more fun now at 62

فکر می‌کنم اکنون در ۶۲ سالگی بیشتر از آن لذت می‌برم،

than but I'm not 62 until tomorrow

اما تا فردا ۶۲ ساله نیستم

than I was when I was in my early twenties.

از زمانی که در اوایل دهه بیستم بودم.

So, you know, I think you know, a bit of experience.

بنابراین، می دانید، من فکر می کنم می دانید، کمی تجربه.

You stop worrying about things as much as you get older, and I'm not sure about that.

شما به همان اندازه که بزرگتر می شوید دیگر نگران مسائل نیستید و من در مورد آن مطمئن نیستم.

Well, I think your worries actually change.

خوب، من فکر می کنم نگرانی های شما در واقع تغییر می کند.

I hated I hated my life up

until I was around 22 or 23.

تا حدود 22 یا 23 سالگی از زندگی ام متنفر بودم.

And then I started to discover more about myself

و سپس شروع به کشف بیشتر درباره خودم کردم

and I became more confident in this crazy world.

و در این دنیای دیوانه اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم.

But I didn't really like my young years, so

اما من واقعاً سالهای جوانی را دوست نداشتم، بنابراین

I wouldn't like to relive them if I was completely honest with you.

اگر با شما کاملاً صادق باشم، دوست ندارم آنها را دوباره زنده کنم.

But I do like I do like this period.

اما من دوست دارم این دوره را دوست دارم.

To be honest, I quite like it. It's not too bad.

راستش را بخواهید، من کاملاً آن را دوست دارم. خیلی هم بد نیست.

Who would have thought being in your late fifties

چه کسی فکر می کرد که در اواخر دهه پنجاه زندگی تان

would be so, so nice?

اینقدر خوب باشد؟

That was a strange noise I heard then, Mr.

این صدای عجیبی بود که آن موقع شنیدم، آقای

Duncan, Was it something on the roof?

دانکن، آیا چیزی روی پشت بام بود؟

I don't know. Anyway, I've got one word to say to you.

من نمی دانم. به هر حال من باید یک کلمه به شما بگویم.

And that's bulls.

و این گاو نر است.

Bulls eye.

وسط خال.

Specifically meatballs, which is what Claudia is cooking.

به طور خاص کوفته، همان چیزی است که کلودیا در حال پختن است.

Oh, with potatoes and sweet potatoes.

اوه، با سیب زمینی و سیب زمینی شیرین.

I don't mind the meatballs just for you.

من کوفته ها را فقط برای شما مهم نیستم.

I think Mr.

من فکر می کنم آقای

Duncan, Claudia knows that you like

دانکن، کلودیا می داند که شما

potatoes.

سیب زمینی دوست دارید.

She knows that you like meatballs.

او می داند که شما کوفته دوست دارید.

And she's combined the two in what sounds like a dish to savour.

و او این دو را در چیزی ترکیب کرده است که به نظر می رسد یک غذای مزه دار باشد.

Mm hmm. Sounds good. Yes.

مم هوم به نظر خوب می رسد. آره.

Something to savour, something to enjoy, Something to

چیزی برای چشیدن، چیزی برای لذت بردن، چیزی برای

excite your taste. But

برانگیختن ذائقه شما. اما

if you say a meal is something to savour, it means something to enjoy, doesn't it, Mr.

اگر می گویید یک غذا چیزی برای مزه کردن است، یعنی چیزی برای لذت بردن، اینطور نیست، آقای

Jones? Yes. Anything. In fact, can be anything.

جونز؟ آره. هر چیزی. در واقع، می تواند هر چیزی باشد.

Doesn't have to be food, any experience that you want to relive or remember again and again and again.

لازم نیست غذا باشد، هر تجربه ای که می خواهید بارها و بارها آن را دوباره تجربه کنید یا به خاطر بسپارید.

I want to savour that moment.

من می خواهم از آن لحظه لذت ببرم.

And you want to go over it in your mind

و می خواهی در ذهنت مرورش کنی

and relive it and think about it and all its good points.

و دوباره آن را زنده کنی و به آن و همه نکات خوبش فکر کنی.

I like the positive phrase.

من جمله مثبت را دوست دارم.

I like the sound of that. Yeah. So we are here together again.

من صدای آن را دوست دارم. آره پس ما دوباره اینجا با هم هستیم.

And can I say hello to the live chat?

و آیا می توانم به چت زنده سلام کنم؟

Congratulations to Alexandre.

به الکساندر تبریک می گویم.

Yes, hello to you.

بله سلام بر شما

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید. بسیار

Okay, Well done

خوب، از

using your memory.

حافظه خود استفاده کنید.

Now can we call your Alexander the Great?

حالا می توانیم اسکندر کبیر شما را صدا کنیم؟

I'm not sure about that. I think we will.

مطمئن نیستم. من فکر می کنم ما.

I think we will.

من فکر می کنم ما.

And it's nice to see a new name up there, isn't it, Mr..

و دیدن یک نام جدید در آنجا خوب است، نه، آقای.

Well, I think Alexander's been here before.

خب، فکر می کنم الکساندر قبلاً اینجا بوده است.

Yes. I mean, I mean first on the list. Oh, okay.

آره. منظورم این است که اولین نفر در لیست است. اوه، باشه

But Vitesse is in second place, not far behind

اما ویتسه در جایگاه دوم قرار دارد و فاصله چندانی با

Annalisa and Francesca and Graham

آنالیسا و فرانچسکا و گراهام

and Francesca Lewis.

و فرانچسکا لوئیس ندارد.

Beatrice. Yeah.

بئاتریس آره

And and so Mo and so now I'm young.

و فلان مو و فلان حالا من جوان هستم.

So, Mo,

بنابراین، مو، آیا

are you new to this channel? Yes.

شما در این کانال جدید هستید؟ آره.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

So where are you watching at the moment?

پس در حال حاضر کجا را تماشا می کنید؟

Is this new to you?

آیا این برای شما جدید است؟

And. Well, I'm sure you'll soon get the hang of it.

و. خب مطمئنم به زودی از پسش بر میای

I would imagine a lot of people today are a little intrigued by the thumbnail

تصور می‌کنم امروزه بسیاری از مردم کمی مجذوب تصویر کوچک

on today's livestream because we are talking about words

در جریان زنده امروزی هستند، زیرا ما در مورد کلمات

and phrases connected to drag

و عبارات مرتبط با کشیدن صحبت می‌کنیم

and it is a word that can be used in many ways, many ways

و این کلمه‌ای است که می‌تواند به طرق مختلف مورد استفاده قرار گیرد، به روش‌های مختلف

it can describe how something is interacting with something else.

می‌تواند وضعیت چیزی را توصیف کند. تعامل با چیز دیگری

It can also talk about or describe time

همچنین می‌تواند در مورد زمان صحبت کند یا توصیف کند که

and how it seems to be going ever

چگونه به نظر می‌رسد اینقدر

so slowly and also other things as well.

آرام پیش می‌رود و همچنین چیزهای دیگر.

We will be looking at that a little bit later on.

کمی بعد به آن خواهیم پرداخت.

Also, we're taking a look at what we were doing yesterday.

همچنین، ما در حال بررسی کارهایی هستیم که دیروز انجام می‌دادیم.

So we have a short video showing us out all about yesterday on Valentine's Day.

بنابراین ما یک ویدیوی کوتاه داریم که همه چیز را در مورد دیروز در روز ولنتاین به ما نشان می دهد.

Can I also say hello to Basam Basam Architecture.

میتونم به معماری بسام بسام هم سلام کنم.

I think you could be you as well from Iraq.

فکر می کنم شما هم می توانید از عراق باشید.

Were you here the other day? Does that ring a bell to you?

روز قبل اینجا بودی؟ آیا آن زنگ برای شما به صدا در می آید؟

I think I think Basam has been here before, so we'll say hi

فکر می‌کنم بسام قبلاً اینجا بوده است، بنابراین

anyway, because it's always nice to see

به هر حال سلام می‌کنیم، زیرا همیشه دیدن

different names on the live chat.

نام‌های مختلف در چت زنده خوب است.

So, yes, we did have a bit of a

بنابراین، بله، ما یک

Christian who wants us to tell ghost stories.

مسیحی داشتیم که از ما می خواهد داستان ارواح تعریف کنیم.

Ghost stories today in England.

داستان های ارواح امروز در انگلستان.

The whole of the UK is haunted as Christian

کل بریتانیا به‌عنوان مکان‌های مسیحی

or quite often

یا اغلب

places of ancient history,

مکان‌های تاریخ باستان تسخیر شده است،

where there has been a lot of history

جایی که تاریخ زیادی وجود داشته است که

of maybe there was a battle, maybe there was a building that's been there for hundreds of years,

شاید نبردی در آن رخ داده باشد، شاید ساختمانی وجود داشته باشد که صدها سال آنجا بوده است،

an old settlement, maybe a murder, maybe something happened.

یک سکونتگاه قدیمی، شاید یک قتل، شاید اتفاقی افتاده است.

There's been this continuation over maybe hundreds of years of people.

این تداوم در طول شاید صدها سال از مردم وجود داشته است.

Was being in this same place often takes on that.

بودن در همین مکان اغلب به آن نیاز دارد.

People tend to think of those places as being maybe haunted with ghosts.

مردم تمایل دارند به آن مکان‌ها فکر کنند که احتمالاً ارواح تسخیر شده‌اند.

Personally, Can I just say personally, I don't believe in

به شخصه، می توانم فقط شخصاً بگویم، من به

ghosts or ghouls or anything like that, so I don't believe in it.

ارواح یا غول یا هر چیز دیگری اعتقاد ندارم، بنابراین به آن اعتقاد ندارم.

But there are a lot of people who do, and there are lots of television shows where people go around.

اما افراد زیادی هستند که این کار را انجام می دهند و برنامه های تلویزیونی زیادی وجود دارد که مردم در آن جا می گردند.

However, I think all of them are fake, none of them are real.

با این حال، من فکر می کنم همه آنها جعلی هستند، هیچ کدام واقعی نیستند.

They just overreact to nothing in a dark room using an infrared camera.

آنها فقط در یک اتاق تاریک با استفاده از دوربین مادون قرمز به هیچ چیز واکنش نشان نمی دهند.

And that's all you need to do, really.

و این تنها کاری است که باید انجام دهید، واقعاً.

You don't have to ever prove that there is a ghost nearby.

لازم نیست هرگز ثابت کنید که یک روح در این نزدیکی هست.

You never have to do that.

شما هرگز مجبور نیستید این کار را انجام دهید.

I think people do associate places in the UK with ghosts

من فکر می‌کنم مردم مکان‌هایی را در بریتانیا با ارواح مرتبط می‌دانند،

because we've got a lot of history in particularly England,

زیرا ما تاریخ زیادی در انگلستان،

Scotland, Wales, lots of old buildings.

اسکاتلند، ولز، بسیاری از ساختمان‌های قدیمی داریم. می‌دانید

You know, we can trace history back a long time, so people tend to associate

، ما می‌توانیم تاریخ را به مدت‌های طولانی ردیابی کنیم، بنابراین مردم تمایل دارند

that with, you know, old castles or old buildings or something like that.

آن را با قلعه‌های قدیمی یا ساختمان‌های قدیمی یا چیزی شبیه به آن مرتبط کنند.

Or if something has happened in the past, maybe there's been a murder in a certain place.

یا اگر اتفاقی در گذشته افتاده باشد، شاید قتلی در یک مکان خاص رخ داده است.

And they believe that the victims are still alive

و آنها بر این باورند که قربانیان هنوز

in ghost form, floating around, tortured

به شکل ارواح زنده هستند، در اطراف شناورند و

by their their terrible ending.

با پایان وحشتناک خود شکنجه شده اند.

Talking of things that are ending, I noticed today breaking news, Nicola Sturgeon.

با صحبت از چیزهایی که در حال پایان هستند، امروز متوجه اخبار فوری، نیکولا استورجن شدم. به

It sounds like a type of fish, doesn't it?

نظر یک نوع ماهی است، اینطور نیست؟

But it isn't.

اما اینطور نیست.

Nicola. It's no more.

نیکولا دیگر نیست.

She's not the First Minister of Scotland.

او اولین وزیر اسکاتلند نیست.

She's saying good bye because, well, basically

او خداحافظی می کند، زیرا، راستش، اساساً

a lot of people are not very happy with her, to be honest.

بسیاری از مردم از او راضی نیستند .

Town mayor is mentioned.

شهردار شهر ذکر شده است.

That's okay as well.

این هم اشکالی ندارد.

Just as you mentioned, it just as you started talking about it, pal.

همانطور که شما اشاره کردید، درست زمانی که شروع به صحبت در مورد آن کردید، رفیق.

Maybe made a comment. Yes. Hello, Palmira.

شاید نظر داده آره. سلام پالمیرا

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And you're right, Lewis, it's a bit of a bit of a mixed bag with the weather today.

و حق با شماست، لوئیس، کمی با آب و هوای امروز متفاوت است.

It's can I just say Luis Mendez

فقط می توانم بگویم لوئیس مندز

is here.

اینجاست.

He's here today who, along with many other people, have,

او امروز اینجاست که همراه با خیلی از افراد دیگر،

are wishing me a happy birthday for tomorrow.

فردا تولدم را تبریک می گوید.

We did actually have some birthday messages yesterday

ما در واقع دیروز چند پیام تولد داشتیم

because a few people thought it was your birthday yesterday.

زیرا چند نفر فکر می کردند که دیروز تولد شماست.

But it wasn't yesterday. Yesterday was Valentine's Day.

اما دیروز نبود دیروز روز ولنتاین بود.

Tomorrow is Stevie's birthday.

فردا تولد استیوی است.

But we are hopefully going out somewhere, even though the weather isn't great.

اما امیدواریم جایی بیرون برویم، اگرچه هوا عالی نیست.

So we've had some nice weather.

پس هوای خوبی داشتیم

But today the weather's pretty awful.

اما امروز هوا خیلی بد است.

You might notice behind us, it's actually raining at the moment.

ممکن است متوجه شوید پشت سر ما، در واقع در حال حاضر باران می بارد.

So we are having some some rather gloomy weather.

بنابراین هوای نسبتاً تاریکی داریم.

We're not live tomorrow, somebody asks, but we will be probably recording

کسی می پرسد ما فردا زنده نیستیم، اما احتمالاً در حال ضبط

something to show on Sunday. Yes.

چیزی برای نمایش در روز یکشنبه خواهیم بود. آره.

Porfirio Gonzalez, Hello from Costa Rica.

پورفیریو گونزالس، سلام از کاستاریکا.

Welcome to you too.

به شما هم خوش آمدید.

A name I don't recognise unless you do.

نامی که من نمی شناسم مگر اینکه شما بشناسید.

Mr. Juncker, I think you are a new viewer.

آقای یونکر، فکر می کنم شما بیننده جدیدی هستید.

Hello, Leo Gonzalez. Hello.

سلام، لئو گونزالس. سلام.

Hello.

سلام.

And another person from South America.

و یک نفر دیگر از آمریکای جنوبی.

We also have Cristiano here as well.

ما کریستیانو را هم اینجا داریم.

Nassar is here.

نصار اینجاست.

We also have who else is here today?

ما همچنین داریم که چه کسی امروز اینجاست؟

Sure, she is here as well.

البته او هم اینجاست

Lots of people joining us today.

امروز افراد زیادی به ما می پیوندند.

We do have

a lot of people that watch us in South America.

ما

افراد زیادی داریم که ما را در آمریکای جنوبی تماشا می کنند.

Certainly we do.

قطعا ما انجام می دهیم.

And of course, we welcome people from everywhere.

و البته ما از همه جا از مردم استقبال می کنیم.

But I think the time probably helps over there, isn't it,

اما من فکر می‌کنم زمان احتمالاً در آنجا کمک می‌کند، اینطور نیست،

particularly with people watching, because

مخصوصاً در مورد افرادی که تماشا می‌کنند، زیرا

what they're behind, it's mid-morning.

چیزی که پشت سر آنها هستند، نیمه صبح است.

That's our mid-morning over there.

اواسط صبح ما آنجاست.

Yes, sort of early morning.

بله، صبح زود.

A lot of people have just had their breakfast.

بسیاری از مردم به تازگی صبحانه خود را صرف کرده اند.

Some people are just about to get ready to go to work

برخی از مردم در آستانه آماده شدن برای رفتن به سر کار هستند

or maybe some people are at work in South America.

یا شاید برخی از افراد در آمریکای جنوبی سر کار هستند. در حال حاضر

There is a news story at the moment that a lot of people are talking about,

یک خبر وجود دارد که بسیاری از مردم در مورد آن صحبت می کنند،

and it's one that is very close to my heart, really,

و آن چیزی است که واقعاً به قلب من نزدیک است

and it is something that's happened

و این اتفاقی است که

over the past couple of days here in this area.

در چند روز گذشته اینجا در این منطقه رخ داده است. آیا

Have you heard about what could be

در مورد

the crime of the century, especially for people like me who live

جنایت قرن شنیده اید، به خصوص برای افرادی مانند من که

intriguing, who love chocolate?

جذاب زندگی می کنند، عاشق شکلات هستند؟

Oh, yes.

آه بله.

A man was arrested

مردی در

just around the corner from where we live

گوشه ای از محل زندگی ما

after stealing

پس از دزدیدن

lots and lots of Cadbury's Creme Eggs.

مقدار زیادی تخم مرغ کادبری دستگیر شد.

The man faces jail after admitting theft

این مرد پس از اعتراف به دزدی

of £200,000 worth of cameras remix.

200000 پوندی ریمیکس دوربین با زندان مواجه می شود.

The man has pleaded guilty to first and criminal damage after almost £200,000

این مرد پس از دزدیده شدن تقریباً 200000 پوند

worth of Cadbury's Creme Eggs were stolen from an industrial unit.

تخم‌مرغ‌های کادبری از یک واحد صنعتی، به ضرر اول و جنایت خود اعتراف کرده است.

Intel Food, which is very close to where we live.

اینتل فود که به محل زندگی ما بسیار نزدیک است.

And apparently this has been reported all around the world,

و ظاهراً این موضوع در سراسر جهان،

even in the United States, across different parts of the world.

حتی در ایالات متحده، در نقاط مختلف جهان گزارش شده است.

Everyone's been talking about this because I think it is

همه در مورد این صحبت می کنند زیرا من فکر می کنم این

a terrible, terrible crime, a crime against chocolate.

یک جنایت وحشتناک، وحشتناک، جنایتی علیه شکلات است.

I imagine the number of people that would have been deprived

من تصور می کنم تعداد افرادی که

of their Cadbury's Creme Eggs because of this theft.

به دلیل این دزدی از کرم تخم مرغ کادبری خود محروم می شدند، چقدر است.

Hm. Well, I'm interested to know what they were doing.

هوم خوب، من علاقه مندم بدانم آنها چه کار می کردند.

These eggs were doing in an industrial unit

این تخم‌ها در یک واحد صنعتی

in Telford, because as far as I'm aware, they don't make them intel.

در تلفورد انجام می‌شد، زیرا تا آنجایی که من اطلاع دارم، آنها را هوشمند نمی‌کنند.

They don't, but there is actually a supply to who supplies confectionery

آنها این کار را نمی کنند، اما در واقع برای کسانی که قنادی را

to shops in this area.

به مغازه های این منطقه عرضه می کنند، عرضه می شود.

And, and they were all waiting to be delivered

و، و همه آنها منتظر بودند تا

to various supermarkets and shops.

به سوپرمارکت ها و مغازه های مختلف تحویل داده شوند.

So that's, that's why they were there.

بنابراین، به همین دلیل آنها آنجا بودند.

And the man decided to take

و مرد تصمیم گرفت که در

the camp risk free

کمپ

eggs and he was driving at the motorway

تخم مرغ بدون خطر مصرف کند و در بزرگراه

and the police, well, basically the police did catch him.

و پلیس رانندگی می کرد، خب، اساسا پلیس او را دستگیر کرد.

They caught him right handed.

او را با دست راست گرفتند.

And you might say that the police cracked the case. Yes.

و ممکن است بگویید که پلیس پرونده را شکسته است. آره.

And I expect he feels like he's stupid, like he's got egg on his face now.

و من انتظار دارم که او احساس کند که احمق است، مثل اینکه اکنون تخم مرغی روی صورتش است.

He's got egg on his face.

روی صورتش تخم زده است

Yes. He's foolish. He's foolish. Yes.

آره. او احمق است. او احمق است. آره.

And cracked the case. Yes, I just said that.

و پرونده را کرک کرد. بله همین الان گفتم

I know.

میدانم.

I'm just explaining the joke in case people don't realise the joke.

من فقط جوک را توضیح می دهم تا مردم متوجه شوخی نشوند.

If you crack the case, it means you solve the problem. Yes.

اگر کیس را کرک کردید به این معنی است که مشکل را حل کرده اید. آره.

The thing that has happened, you have found out what happened and why it happened.

اتفاقی که افتاده، شما متوجه شده اید که چه اتفاقی افتاده و چرا اتفاق افتاده است.

But I think that is a that is it.

اما من فکر می کنم که همین است.

I hope he goes to prison

امیدوارم 50 سال به زندان برود

for 50 years.

. می

You know, if they still had capital punishment,

دانید، اگر آنها هنوز مجازات اعدام داشتند،

if they still have the death sentence in this country, I would say that's it.

اگر هنوز در این کشور حکم اعدام دارند، من می گویم همین است.

That's it.

خودشه.

Anything if you steal chocolate, if you tried to take people's chocolate away from them, I'm sorry.

اگر شکلات بدزدید، اگر سعی کردید شکلات مردم را از آنها بگیرید، متاسفم.

You're going up to those gallows straight away.

فوراً به بالای چوبه دار می روی.

No, no, no messing around.

نه، نه، بدون مزاحمت.

Well, I expect people are in Europe, you see,

خوب، من انتظار دارم مردمی در اروپا باشند، که

who don't regard Cadbury's as proper chocolate.

Cadbury's را شکلات مناسبی نمی دانند.

They don't in in many parts of Europe, particularly Belgium and Switzerland as well.

آنها در بسیاری از نقاط اروپا، به ویژه بلژیک و سوئیس، وارد نمی شوند.

Even in even here because they've changed the flavour.

حتی در اینجا چون طعم را تغییر داده اند.

Yes. It's not the same, but it's not because it doesn't contain

آره. این یکسان نیست، اما به این دلیل نیست که حاوی

a high amount of the,

مقدار زیادی از

the bean itself.

خود لوبیا نیست.

It's, it's sort of more milk than it is chocolate. Yes.

این است، این یک نوع شیر بیشتر از شکلات است. آره.

It's not regarded as the same quality as something from maybe Belgium.

آن را به همان کیفیت چیزی در بلژیک نمی دانند.

Switzerland. Yeah.

سوئیس. آره

And in fact what didn't they, didn't they

و در واقع چه نکردند، مگر

didn't Europe at one point the EU tried to downgrade.

اروپا در یک مقطع زمانی تلاش کرد تا رتبه خود را کاهش دهد.

Cadbury's says that it wasn't going to be called chocolate at all.

Cadbury's می گوید که اصلا قرار نبود اسمش شکلات باشد.

Well, a lot of this happened.

خب خیلی از این اتفاقات افتاد

A lot of this happened.

خیلی از این اتفاقات افتاد.

It happened after Kraft bought

این اتفاق پس از خرید کرافت،

they actually bought two cameras and then they started messing around

آنها در واقع دو دوربین خریدند و سپس شروع به سر و کله زدن

with all of the flavours and all of the types of ingredients.

با همه طعم‌ها و همه انواع مواد کردند.

So now most people do not like kabras chocolate.

بنابراین در حال حاضر اکثر مردم شکلات کبرا را دوست ندارند.

But I have to be honest, I still like it and especially Cadbury's remake. So.

اما باید صادقانه بگویم، من هنوز آن را دوست دارم و به خصوص بازسازی Cadbury را دوست دارم. بنابراین.

So if Kapur is listening, we have mentioned your name quite a few times.

بنابراین اگر کاپور گوش می دهد، ما چندین بار نام شما را ذکر کرده ایم.

So I think we are entitled to at least one box

بنابراین فکر می‌کنم ما حق داریم حداقل یک جعبه

of Cadbury's Creme Eggs to be delivered to us.

تخم‌مرغ کادبری به ما تحویل داده شود.

Thank you. I'm not keen on this.

متشکرم. من مشتاق این نیستم

There's too much sugary fondant and not enough chocolate for my liking.

فوندانت قندی زیاد است و شکلات کافی برای میل من وجود ندارد.

The chocolate should be thicker and there should be less of that

شکلات باید ضخیم تر باشد و کمتر از آن

sugary sweet fondant in the centre of it.

فوندانت شیرین شیرین در مرکز آن وجود داشته باشد.

I don't like that.

من آن را دوست ندارم.

I tend to just eat the chocolate and throw the fondant away.

من عادت دارم فقط شکلات را بخورم و فوندانت را دور بریزم.

I do like I like sickly things.

من دوست دارم چیزهای بیمارگونه را دوست دارم.

However, I am trying to cut down on all of that.

با این حال، من سعی می کنم همه اینها را کاهش دهم.

Oh, by the way.

Oh yes.

آه به هر حال.

آه بله.

Talking of eating things and not eating things.

صحبت از خوردن چیزها و نخوردن چیزها.

I was very pleased yesterday.

دیروز خیلی راضی بودم

We were getting ready weren't we, to go out and I put a pair of trousers on that I haven't worn for a while,

داشتیم آماده می شدیم که بریم بیرون و من یه شلواری که مدتیه نپوشیده بودم پوشیدم

but the last time I warned them I couldn't

اما آخرین باری که بهشون هشدار دادم نتونستم

get the button fastened around my waist.

دکمه رو دور کمرم ببندم.

I had to wear a big belt

مجبور شدم یک کمربند بزرگ ببندم

to hold my trousers up.

تا شلوارم را بالا بگیرم.

Well, yesterday, imagine my pleasure.

خوب، دیروز، لذت من را تصور کنید.

When I realised that because I've lost some weight with my new health regime.

وقتی متوجه شدم که چون با رژیم جدید سلامتی ام مقداری وزن کم کرده ام.

Yes, I can now fasten my trousers

بله، اکنون می توانم

a button on this particular pair of trousers.

دکمه شلوارم را روی این شلوار خاص ببندم.

So I was feeling really happy yesterday.

پس دیروز واقعا احساس خوشبختی می کردم.

I've lost.

من باختم

I think I have.

فکر می کنم داشته باشم.

I think I've lost a couple of inches around my waist.

فکر کنم چند سانت دور کمرم از دست دادم.

Yes I, yeah I've lost half a stone at least.

بله، بله، حداقل یک نیم سنگ را گم کرده ام.

Probably something's happened.

احتمالا اتفاقی افتاده

But as you're not really, you're just cutting down, you're not.

اما از آنجایی که واقعاً نیستید، فقط دارید کاهش می دهید، اینطور نیست.

I know some people.

من بعضی ها را می شناسم.

You say I've got a friend, let's call them a friend

شما می گویید من یک دوست دارم، بیایید آنها را دوستی بنامیم

who is trying to lose weight and she's

که در حال تلاش برای کاهش وزن است و او از

using these apps on her phone.

این برنامه ها در تلفن خود استفاده می کند.

And literally every time

و به معنای واقعی کلمه هر بار که

they eat something, they're putting it into the app and adding up the calories.

چیزی می خورند، آن را در برنامه قرار می دهند و کالری را اضافه می کنند.

So, I mean, to the extent that they're weighing the cereal,

بنابراین، منظورم این است که تا جایی که آنها غلات را وزن می کنند،

I mean that so they're weighing their food before they eat it and that. Yes.

منظورم این است که آنها غذای خود را قبل از خوردن و آن وزن می کنند. آره.

And then calculating it and putting it into this app, which shows you how many calories you're having

و سپس محاسبه آن و قرار دادن آن در این برنامه، که به شما نشان می دهد چقدر کالری دارید

and it shows you how many you're supposed to have.

و به شما نشان می دهد که قرار است چه مقدار کالری داشته باشید.

And then you can see if you've how many calories you

و سپس می توانید ببینید که آیا

can have for the rest of the day, things like that.

برای بقیه روز چقدر کالری دارید، چیزهایی از این قبیل.

I mean, that's fine.

منظورم این است که خوب است.

But I think it's just too much detail.

اما من فکر می کنم جزئیات بیش از حد است.

I couldn't cope with that.

من نمی توانستم با آن کنار بیایم.

I think if he had just cut down on stuff, inevitably you will lose weight.

من فکر می کنم اگر او فقط چیزها را کم کرده بود، به ناچار وزن کم می کردید.

I don't think you have to monitor it that carefully.

فکر نمی‌کنم لازم باشد آنقدر با دقت نظارت کنید.

It becomes a bit of an obsession.

کمی به یک وسواس تبدیل می شود.

Well, it isn't.

خوب، اینطور نیست.

It Just take the fun out of the food you are eating so you can't take it too far.

فقط لذت غذایی را که می خورید از بین ببرید تا نتوانید آن را زیاد دور کنید.

So I'm not going crazy with my diet.

پس با رژیمم دیوانه نمی شوم.

I'm just eating a little less junk and I'm taking more exercise.

من فقط کمی کمتر آشغال می خورم و بیشتر ورزش می کنم.

And I have been successful.

و من موفق بوده ام.

I've actually lost some weight.

من در واقع مقداری وزن کم کردم.

And I, I have to say, I do feel better.

و من، باید بگویم، احساس بهتری دارم.

We had a lovely walk yesterday, as you will be seeing in a few moments.

دیروز پیاده روی دوست داشتنی داشتیم همانطور که تا چند لحظه دیگر خواهید دید.

Yes. We were out and about yesterday is Cadbury's British.

آره. ما بیرون بودیم و دیروز بریتانیای کادبری است.

While it was not anymore, it was a British company

در حالی که دیگر نبود، اما یک شرکت بریتانیایی بود

that was founded in Birmingham in Bournville

که در بیرمنگام در بورنویل تأسیس شد

and hundreds of years old.

و صدها سال قدمت داشت.

And Cadbury, the man that James James Cadbury was for land based.

و Cadbury، مردی که جیمز جیمز Cadbury برای مستقر در زمین بود.

He was yes, he well, he built houses for all of the work for the workers.

او بود بله، او خوب بود، او خانه هایی برای همه کارها برای کارگران ساخت.

So the original factory in Bournville, he built all houses for the workers

بنابراین کارخانه اصلی در بورنویل، او همه خانه ها را برای کارگران ساخت

and he treated them really well.

و با آنها واقعاً خوب رفتار کرد.

And the place still exists.

و مکان هنوز وجود دارد.

So Bournville is the place where he created it,

بنابراین Bournville جایی است که او آن را ایجاد کرد،

the brand and the factory, the first factory.

نام تجاری و کارخانه، اولین کارخانه.

But alas, like many things, it is no longer British.

اما افسوس که مثل خیلی چیزها دیگر بریتانیایی نیست.

It is now owned by a large company called Kraft.

اکنون متعلق به شرکت بزرگی به نام کرافت است.

An American company?

یک شرکت آمریکایی؟

Yes, which is a shame, really.

بله، واقعا شرم آور است.

I think.

When how long is has been around When when was the brand.

من فکر می کنم. چه

زمانی چه مدت است که در اطراف چه زمانی نام تجاری بود.

Well it's it must be over 100 years.

خوب باید بیش از 100 سال باشد.

It must be.

So I think he was, you know, early 1900s,

باید اینگونه باشد.

بنابراین من فکر می کنم او اوایل دهه 1900 بود،

he was building these buildings, homes for the people that work there.

او در حال ساخت این ساختمان ها بود، خانه هایی برای افرادی که در آنجا کار می کنند.

Imagine that at that at that in those times, that was quite a big thing.

تصور کنید که در آن زمان، این یک چیز بزرگ بود.

But then a lot of office workers, a lot of industrialists

اما پس از آن بسیاری از کارکنان اداری، بسیاری از صنعتگران

did do that for the cotton mills as well.

این کار را برای کارخانه های پنبه نیز انجام دادند.

In the north of England, a lot of mills were built, but also accommodation for the workers as well.

در شمال انگلستان آسیاب های زیادی ساخته شد و همچنین محل اقامت کارگران نیز بود.

So I think it was a thing that was done

بنابراین فکر می‌کنم این کاری بود که انجام شد

and if you have the money to do it, it's a little bit like what

و اگر برای انجام آن پول دارید، کمی شبیه کاری است که

I suppose Bill Gates does nowadays.

فکر می‌کنم بیل گیتس امروزه انجام می‌دهد.

He likes to share some of his wealth by doing nice things for other people.

او دوست دارد بخشی از ثروت خود را با انجام کارهای خوب برای دیگران تقسیم کند.

Claudia won't be here next.

کلودیا دیگر اینجا نخواهد بود.

Next Wednesday, she's going on a bus trip to the seaside.

چهارشنبه آینده، او به یک سفر اتوبوس به ساحل می رود.

Oh, Mar del Plata will send a photograph.

اوه، مار دل پلاتا یک عکس ارسال خواهد کرد.

Yes, please do. In your bathing costume.

بله لطفا انجام دهید. در لباس حمام شما

And we will show the world. I'm joking, I'm joking.

و ما به جهان نشان خواهیم داد. شوخی می کنم، شوخی می کنم. لوی می گوید،

But whatever you want to show, please tell us, Levy says.

اما هر چه می خواهید نشان دهید، لطفاً به ما بگویید.

Are you having some glitches?

آیا اشکالاتی دارید؟

Do you mean that there's something wrong with the live stream today?

منظورتان این است که مشکلی در پخش زنده امروز وجود دارد؟

Well, it's certainly nothing wrong from this.

خوب، مطمئناً هیچ اشکالی از این وجود ندارد.

And everything is running perfectly.

و همه چیز در حال اجرا است.

Yes, but yes, we silly Cadbury chocolate.

بله، اما بله، ما شکلات های Cadbury احمقانه.

But it's not doesn't taste quite the same anymore, unfortunately. No.

اما متأسفانه دیگر طعم یکسانی ندارد . نه.

So we tend to go for

بنابراین ما تمایل داریم به سراغ

that well-known sort of

آن نوع

Belgian brand or Swiss brand lint.

برند معروف بلژیکی یا برند سوئیسی برویم.

I've always like linked chocolate.

من همیشه شکلات پیوندی را دوست دارم.

And what's that other one?

و اون یکی دیگه چیه؟

We have the Guylian, which is is that it as well.

ما Guylian را داریم که همینطور است.

Who makes that. I have no idea.

چه کسی آن را می سازد. هیچ نظری ندارم.

The it tastes nice.

طعمش خوبه

Anyway, one of those ones that we were eating last night. The.

به هر حال یکی از اونایی که دیشب داشتیم میخوردیم. .

Yes. The Lindo.

آره. لیندو.

Lindo. Yeah. That's Linda again.

لیندو آره اونم دوباره لیندا

Yes. That's, that's, that's the one you mentioned.

آره. این همان چیزی است که شما به آن اشاره کردید.

So that's a yes.

پس این یک بله است.

So yes I do like Cadbury's coppers, Creme eggs, anything really.

بنابراین بله، من مس های Cadbury، Creme eggs، هر چیزی را واقعا دوست دارم.

Anything that has chocolate.

هر چیزی که شکلات داشته باشد.

Better talking about chocolate Mr. Duncan.

بهتر است در مورد شکلات صحبت کنیم آقای دانکن.

Because we've been very good.

چون خیلی خوب بودیم

You've been very good in not having chocolate.

تو خیلی خوب بودی که شکلات نداشتی.

I mean we had some last time because Valentine's.

منظورم این است که ما آخرین بار را به خاطر ولنتاین داشتیم.

Yes. To have chocolate.

آره. برای داشتن شکلات

Valentine's Day.

روز ولنتاین.

Yes. I think now and again everything everything in moderation.

آره. من فکر می کنم در حال حاضر و دوباره همه چیز در اعتدال.

A little of what you fancy

کمی از کارهایی که دوست دارید

does you could I just so it's nice to have something.

انجام می‌دهید، می‌توانید من فقط برای داشتن چیزی خوب است.

Just don't have too much. Claudia says, I won't miss you.

فقط زیاد نداشته باش کلودیا می گوید، دلم برایت تنگ نخواهد شد.

Will you miss me? Well, of course we will.

دلت برام تنگ میشه؟ خوب، البته که خواهیم کرد.

We always miss people when they're not on the live stream.

وقتی مردم در پخش زنده نیستند، همیشه دلتنگ آن‌ها می‌شویم.

I mean, you know, you'll have to get a,

منظورم این است که می‌دانی، به خاطر عدم حضور در خانواده‌ام، باید

you know, a black mark against your name for not attending my family.

یک علامت سیاه در مقابل نام خود بگیری .

Joking. I'm only joking.

شوخی. من فقط شوخی می کنم.

If I knew that was funny.

اگه میدونستم خنده داره

These jokes about. Well, I'm just.

این شوخی ها در مورد خوب، من فقط هستم.

Just banter.

فقط شوخی

It's nothing, you know?

It's just friendly banter. Mr. Duncan.

چیزی نیست، میدونی؟

این فقط یک شوخی دوستانه است. آقای دانکن

Of course.

البته.

You're welcome back.

خوش اومدی

Anyone's welcome here any time people have to go on their holidays, there's one thing I won't miss.

هر زمانی که مردم مجبورند به تعطیلات خود بروند اینجا از هر کسی استقبال می شود، یک چیز وجود دارد که من از دست نمی دهم.

And that's my big belly people.

و این افراد شکم بزرگ من هستند.

We allow people to go on holiday, don't we?

ما به مردم اجازه می دهیم به تعطیلات بروند، اینطور نیست؟

Yes. Well, why wouldn't we?

آره. خوب، چرا ما این کار را نکنیم؟

I know. I'm joking. I'm just joking.

میدانم. من شوخی میکنم. من فقط شوخی می کنم.

I'm just having a bit of fun.

فقط یه ذره خوش میگذره

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Yes. If you want to go on holiday, you can.

آره. اگر می خواهید به تعطیلات بروید، می توانید.

But if you want to go on holiday and miss my live stream, can you take us with you?

اما اگر می خواهید به تعطیلات بروید و پخش زنده من را از دست بدهید ، می توانید ما را با خود ببرید؟

And then we can be with you all the time.

و سپس ما می توانیم همیشه با شما باشیم.

We can do our live stream actually with you in person.

ما می توانیم پخش زنده خود را در واقع با شما شخصا انجام دهیم. آیا

Wouldn't that be love for me?

این برای من عشق نیست؟

But all I can think about now is meatballs and potatoes. Yes.

اما تنها چیزی که الان به آن فکر می کنم کوفته و سیب زمینی است. آره.

That wouldn't be good for your diet, would it, Mr.

این برای رژیم غذایی شما خوب نیست، آقای

Duncan? It doesn't.

دانکن؟ اینطور نیست.

Well, again, just moderation.

خوب، باز هم فقط اعتدال.

I know.

I'm just joking.

میدانم.

من فقط شوخی می کنم.

Anyway. Joking.

به هر حال. شوخی.

Anyway, yesterday we were out and about.

به هر حال دیروز بیرون بودیم.

We are going to have a look at Mr.

ما قصد داریم

Steve's plans as well later on because it has come out in flour.

بعداً به برنامه های آقای استیو نیز نگاهی بیندازیم زیرا در آرد ظاهر شده است.

Incredible. Yes, it looks lovely.

باور نکردنی بله، به نظر دوست داشتنی است.

So we will be looking at that.

بنابراین ما به دنبال آن خواهیم بود.

But yesterday we were out and about.

اما دیروز بیرون بودیم.

We were having a lovely walk.

یه پیاده روی قشنگ داشتیم

We were in a place not very far away from where we live.

ما در جایی بودیم که خیلی دور از محل زندگیمان نبود.

Would you like to have a look?

آیا دوست دارید نگاهی بیندازید؟

Well, here it is right now.

خب همین الان اینجاست.

So whether you want to or not,

پس چه بخواهید چه نخواهید،

this is what we were getting up to yesterday

این همان چیزی است که دیروز

on Valentine's Day.

در روز ولنتاین داشتیم.

Oh, hello, everyone.

اوه، سلام، همه.

Are you enjoying today's live stream?

آیا از پخش زنده امروز لذت می برید؟

I really hope you are.

من واقعا امیدوارم که شما.

I hope it is reaching all of the parts

امیدوارم به همه قسمت‌هایی برسد که

all the other live streams cannot reach.

پخش‌های زنده دیگر نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند.

Here we are.

اینجا هستیم.

This is recorded.

این ثبت شده است.

We are now here on Tuesday.

ما الان سه شنبه اینجا هستیم.

It's Valentine's Day.

روز ولنتاین است.

And we decided, didn't we, Steve, to come out and have a lovely walk

و ما تصمیم گرفتیم، مگر نه، استیو، بیرون بیاییم و یک پیاده روی دوست داشتنی داشته باشیم،

because the weather is so nice and we've come to a lovely place called in Bridge.

زیرا هوا بسیار خوب است و ما به یک مکان دوست داشتنی به نام بریج رسیده ایم.

Of course, if you are regular viewers, you will know that

البته، اگر بیننده دائمی باشید، می دانید که

I have made a video all about this place, a very famous structure

من یک ویدیو درباره این مکان ساخته ام، یک سازه بسیار معروف که

built in 1779.

در سال 1779 ساخته شده است.

It is the first fully constricted iron bridge in the world.

این اولین پل آهنی کاملاً فشرده در جهان است.

Wow. And Mr. Steve is here.

وای. و آقای استیو اینجاست.

What have we just done?

ما تازه چه کار کرده ایم؟

Well, we've had a very romantic meal, Mr.

خوب، ما یک غذای عاشقانه خوردیم، آقای

Duncan. Oh, where do you go?

دانکن. اوه کجا میری؟

You can't tell us old style gates.

شما نمی توانید دروازه های سبک قدیمی را به ما بگویید.

Very well. We know what? How to handle romance.

خیلی خوب. میدونیم چیه؟ چگونه عاشقانه را مدیریت کنیم.

Yeah, So we decided to go for fish and chips.

آره، پس تصمیم گرفتیم بریم دنبال ماهی و چیپس.

Yes, we.

بله ما.

We fat fish and chips and chips and mushy peas.

ما ماهی و چیپس و چیپس و نخود فرنگی چاق می کنیم.

I have to say, it's not the most romantic thing in the world, but it was nice.

باید بگم رمانتیک ترین چیز دنیا نیست ولی خوب بود.

It has filled my stomach and we have had a lovely walk.

شکمم را پر کرده است و پیاده روی زیبایی داشته ایم.

So I would say that this is a nice place to come.

بنابراین من می گویم که این مکان خوبی برای آمدن است.

So you can see just behind us, if I if I move aside, there it is.

بنابراین می توانید درست پشت سر ما را ببینید، اگر من کنار بروم، آنجاست.

There is the iron bridge in all its glory.

پل آهنی با شکوه تمام وجود دارد.

About three years ago, four years ago, they repainted this.

حدود سه سال پیش، چهار سال پیش، این را دوباره رنگ کردند. به

It doesn't look like it. Yes, it.

نظر نمی رسد. بله آن.

But they painted it in its original colour.

اما آنها آن را به رنگ اصلی خود نقاشی کردند.

So over the past years it's been grey.

بنابراین در طول سال های گذشته خاکستری بوده است.

Not very inspiring.

خیلی الهام بخش نیست

So they actually repainted it in its original colour sort of rust.

بنابراین آنها در واقع آن را به رنگ اصلی خود رنگ زنگ زدند.

Yes. So it does look like rust, which I think is a good idea

آره. بنابراین مانند زنگ زدگی به نظر می رسد، که فکر می کنم

when you think about it, because iron might go rusty. So.

وقتی به آن فکر می کنید ایده خوبی است، زیرا ممکن است آهن زنگ زده شود. بنابراین.

So I think it's a good idea.

بنابراین فکر می کنم ایده خوبی است.

Yeah, sounds good to me. Mr. Duncan.

آره به نظرم خوبه آقای دانکن

And it gives a colour to

و به

what is otherwise quite a dull town.

شهری که در غیر این صورت کاملاً کسل کننده است رنگ می دهد.

So how was your Valentine's Day?

پس روز ولنتاین شما چطور بود؟

Did you do something romantic?

کار عاشقانه ای انجام دادی؟ آیا

Did you get any lovely cards?

کارت های دوست داشتنی دریافت کردید؟

Did someone come up to you in the street and give you a kiss and a crystal?

آیا کسی در خیابان به سمت شما آمد و به شما یک بوسه و یک کریستال داد؟

I hope so.

امیدوارم.

We will return you now back to the live stream

ما اکنون شما را به پخش زنده برمی گردانیم

and we will allow you to enjoy the rest of today's

و به شما اجازه می دهیم از بقیه

lovely, lovely English class.

کلاس دوست داشتنی و دوست داشتنی انگلیسی امروز لذت ببرید.

2 to 4. Now.

2 تا 4. اکنون.

Oh, Mr.

اوه، من و آقای

Steve

استیو

and I am going to move

قرار است حرکت کنیم

and we are back.

و برگشتیم.

And that is what we were doing yesterday.

و این همان کاری است که ما دیروز انجام می دادیم.

We were out and about. We had fish and chips.

ما بیرون بودیم. ماهی و چیپس داشتیم.

They weren't the best fish and chips that I've ever eaten.

آنها بهترین ماهی اند چیپسی نبودند که تا به حال خورده ام.

And I have to be honest, they weren't that good, but they were all right.

و من باید صادق باشم، آنها آنقدرها خوب نبودند، اما همه آنها خوب بودند.

And it did fill my little stomach.

و شکم کوچکم را پر کرد.

What else do we do?

Yesterday we had a lovely walk as well along the riverbank.

چه کاره دیگه ای ما انجام می دهیم؟

دیروز یک پیاده روی دوست داشتنی در کنار ساحل رودخانه داشتیم.

And we also made a little video for you as well.

و همچنین یک ویدیوی کوچک برای شما درست کردیم.

Very nice.

بسیار خوب.

Which is what you just viewed.

چیزی که شما همین الان مشاهده کردید

Yes, it was.

آره اینجوری بود.

Well, we didn't you know, it was it was.

خوب، ما نمی دانستیم، همین بود. در روز ولنتاین

It's nice to do something, isn't it, on Valentine's Day.

انجام کاری خوب است، اینطور نیست.

And we've got it recorded. Mr. Duncan films everything.

و ما آن را ضبط کرده ایم. آقای دانکن از همه چیز فیلم می گیرد.

And yeah, fish and chips doesn't sound

و بله، ماهی اند چیپس

very romantic, but we haven't had fish and chips for a long time.

خیلی رمانتیک به نظر نمی رسد، اما ما مدت زیادی است که ماهی اند چیپس نخورده ایم.

It is nice to do something different.

انجام کاری متفاوت خوب است. می

You know, that well-known

دانید، آن

British meal that everybody knows across the world,

غذای معروف بریتانیایی که همه در سرتاسر دنیا می شناسند،

fish and chips, you know that British food, British cooking

ماهی و چیپس، می دانید که غذاهای بریتانیایی، آشپزی بریتانیایی

or anything that we see as traditional British

یا هر چیزی که ما به عنوان غذای سنتی بریتانیا می

food is seen as not very good here.

بینیم، اینجا خیلی خوب نیست.

So we had fish and chips yesterday, not too bad.

بنابراین ما دیروز ماهی و چیپس خوردیم، نه خیلی بد.

And afterwards a lovely walk.

و بعد از آن یک پیاده روی دوست داشتنی

And then we came back home and then Mr.

و بعد به خانه برگشتیم و بعد آقای

Steve went out last night to do singing, and then Mr.

استیو دیشب برای خواندن آواز بیرون رفت و بعد آقای

Steve came back and we sat down and we had a little bit of chocolate.

استیو برگشت و ما نشستیم و کمی شکلات خوردیم.

We had we stuffed ourselves with Linda with chocolate.

ما خودمان را با لیندا با شکلات پر کرده بودیم.

So we finished off yesterday with, with a little treat as well, have five balls.

بنابراین ما دیروز را با کمی لذت به پایان رساندیم و همچنین با داشتن پنج توپ.

They're quite big the Linda with chocolates.

آنها لیندا با شکلات بسیار بزرگ هستند.

They are

هستند

but they melt too quickly.

اما خیلی سریع ذوب می شوند.

They don't last long enough.

آنها به اندازه کافی دوام نمی آورند.

I don't think anybody never mind.

فکر نمی‌کنم هیچ‌کس اهمیتی نداشته باشد. به

We had a nice time.

ما خوش گذشت

Oh I know that. Yes.

اوه من این را می دانم. آره.

A lot of people reminiscing about watching your ironbridge lesson. Yes.

بسیاری از مردم در حال یادآوری خاطرات تماشای درس پل آهنی شما هستند. آره.

Well, I'm I'm thinking of actually going back there and remaking it

خب، من به این فکر می‌کنم که واقعاً به آنجا برگردم و آن را دوباره بسازم،

because there were some things I wasn't very happy about with that video.

زیرا چیزهایی وجود داشت که از آن ویدیو خیلی راضی نبودم.

So I would love to go back and actually write some new script and do a new one.

بنابراین من دوست دارم به عقب برگردم و در واقع یک فیلمنامه جدید بنویسم و ​​یک فیلم جدید انجام دهم.

So I might do that this year.

بنابراین ممکن است امسال این کار را انجام دهم.

As I mentioned, it is Mr.

همانطور که اشاره کردم

Steve's birthday tomorrow.

فردا تولد آقای استیو است.

Do you remember two years ago what happened on this live

آیا دو سال پیش را به یاد دارید که در این پخش زنده اتفاقی افتاد که

stream to remember was eye opening gifts from you? Yes.

به یاد داشته باشید هدایایی برای باز کردن چشم از طرف شما بود؟ آره.

And we were in the kitchen because two years ago it was

و ما در آشپزخانه بودیم چون دو سال پیش

my 60th.

60 سالگی من بود.

And also it was pancake day on the same day on your birthday.

و همچنین روز پنکیک در همان روز در روز تولد شما بود.

So we did both things at the same time.

بنابراین ما هر دو کار را همزمان انجام دادیم.

And I bought Mr. Steve a lovely gift.

و من یک هدیه دوست داشتنی برای آقای استیو خریدم.

I bought Mr.

من

Steve his dream car. So there it was.

ماشین رویایی آقای استیو را خریدم. پس آنجا بود.

And I've never seen you look so happy.

و من هرگز ندیده بودم که شما اینقدر خوشحال به نظر برسید.

And I've certainly never seen you look so happy since

و مطمئناً از زمانی که من بودم هرگز ندیده بودم که شما اینقدر خوشحال به نظر برسید

I was. Mr. Steve.

. آقای استیو

We have a little present that I gave him two years ago on the live stream.

ما یک هدیه کوچک داریم که دو سال پیش در پخش زنده به او دادم.

And you were.

و تو بودی

You were quite surprised, Taken aback.

شما کاملا شگفت زده شدید، غافلگیر شده اید.

You were definitely was taken aback.

تو قطعا غافلگیر شدی

If you say you're taken aback, it means you're shocked.

اگر می گویید غافلگیر شده اید، به این معنی است که شوکه شده اید.

Surprised about something.

از چیزی متعجب شد

You're always you're speechless. Hmm.

تو همیشه لال هستی هوم

If some if you are. I'm just taken aback.

اگر برخی از شما هستند. من فقط غافلگیر شده ام.

You can't believe what just happened.

نمی توانید باور کنید که چه اتفاقی افتاده است.

Shocked, shocked, speechless.

شوکه، شوکه، بی زبان.

And when

something nice happens, you say that when something nice happens.

و وقتی

اتفاق خوبی می افتد، شما می گویید وقتی اتفاق خوبی می افتد.

Well, it can be both.

خوب، می تواند هر دو باشد.

It can be both. But yes, taken aback.

می تواند هر دو باشد. اما بله، غافلگیر شده است.

You wouldn't say I saw a plane crash.

نمی گویید من سقوط هواپیما دیدم.

I'm taken aback. No. Well, that's.

غافلگیر شده ام. نه. خب، همین است.

But you might say,

اما ممکن است بگویید، می

you know, somebody there was a fight at work in in a meeting.

دانید، یک نفر در محل کار در یک جلسه دعوا شد.

There was a meeting and there was a fight.

جلسه بود و دعوا شد.

It of course, I was taken aback.

البته من غافلگیر شدم.

I've never seen George behave like that before.

من هرگز ندیده بودم که جورج چنین رفتاری داشته باشد.

Well, Mary,

خب، مریم،

I think thinking so taken aback.

فکر می‌کنم اینقدر غافلگیر شده‌ام.

I love I've never seen them behave like that before.

دوست دارم تا حالا ندیده بودم که اینطور رفتار کنند.

Me neither. I can't believe George was like that.

من هم نه. باورم نمیشه جورج اینطوری بود.

Or somebody buys you a Ford Mustang

یا کسی

for your birthday present and your.

برای کادو تولد شما و شما یک فورد موستانگ برای شما می خرد.

I'm taken aback.

I can't believe it.

غافلگیر شده ام.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Even though it's just a model and not the real thing.

حتی اگر فقط یک مدل باشد و واقعی نباشد. دو سال پیش

It's like this like this here with Mr.

اینجا با آقای استیو مثل این است

Steve two years ago.

.

But the big question is, what will I get Mr.

اما سوال بزرگ این است که فردا آقای استیو را چه چیزی دریافت خواهم کرد

Steve tomorrow?

؟ آیا

Will I get anything for him?

چیزی برای او خواهم گرفت؟

Because I think has he been good?

چون فکر می کنم او خوب بوده است؟

Has he been naughty or nice?

آیا او شیطون بوده یا خوب؟

So I do feel like I am Santa Claus with Mr.

بنابراین گاهی اوقات احساس می کنم با آقای استیو بابانوئل هستم

Steve sometimes. So we'll see what happens tomorrow.

. پس فردا ببینیم چی میشه

Well, if it's not the real thing this time, Mr.

خوب، اگر این بار واقعی نباشد، آقای

Duncan, I won't appear on Sunday.

دانکن، من یکشنبه ظاهر نمی شوم.

Market out of spite.

بازار از روی کینه.

Nice.

I'm only joking.

خوب.

من فقط شوخی می کنم.

Of course I'll be here.

Mr. Duncan. Yes.

البته من اینجا خواهم بود.

آقای دانکن آره.

Anyway. Yes.

به هر حال. آره.

And I'll tell you what, I'm.

و من به شما خواهم گفت که من هستم.

I'm taken aback by the moment.

من از این لحظه غافلگیر شده ام. از

What are you taken aback by?

چی غافلگیر شدی؟

I'm a realist plant.

من یک گیاه واقع گرا هستم.

Yes, because it's getting bigger.

بله، چون بزرگتر می شود.

And this is a plant that was given.

و این گیاهی است که داده شد.

Well, it wasn't even a plant when you received it.

خوب، وقتی آن را دریافت کردید، حتی یک گیاه هم نبود.

It was just a tiny little bulb. A bulb.

فقط یک لامپ کوچک بود. یک لامپ

But now it's looking amazing. Would you like to see it?

اما اکنون شگفت انگیز به نظر می رسد. دوست دارید آن را ببینید؟

So this is what it looks like right now in the kitchen window.

بنابراین این همان چیزی است که در حال حاضر در پنجره آشپزخانه به نظر می رسد.

Prepare to be surprised.

برای غافلگیری آماده شوید.

In fact, it's so heavy.

در واقع خیلی سنگین است.

Mr. Steve has to put a steak on the edge.

آقای استیو باید یک استیک روی لبه بگذارد.

There it is.

ایناهاش.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

Yeah, it's coming out.

آره داره بیرون میاد

Steve. A beautiful amaryllis.

استیو یک عدد آماریلیس زیبا.

So I think tomorrow on your birthday, I think that particular flower

بنابراین فکر می‌کنم فردا در روز تولد شما، فکر می‌کنم آن گل خاص

or both of those flowers you can see growing there,

یا هر دوی آن گل‌هایی که می‌توانید در آنجا رشد کنید، هر

they will both be out in full bloom.

دو کاملاً شکوفا خواهند شد.

I'm just taken aback, gobsmacked, surprised and delighted.

من فقط غافلگیر شده ام، مات و مبهوت، متعجب و خوشحالم.

I'm going to have to tell the neighbour who gave that to me as a Christmas present and have to.

من باید به همسایه ای که آن را به عنوان هدیه کریسمس به من داد و مجبورم بگویم.

I'll have to, but I can't take it round to show her because it's

مجبورم، اما نمی‌توانم آن را به او نشان دهم، زیرا

too big and unwieldy.

خیلی بزرگ و ناخوشایند است.

But I will have to take a photograph and show her.

اما من باید عکس بگیرم و به او نشان دهم.

But as you pointed out, I've had to put a stake,

اما همانطور که شما اشاره کردید، من مجبور شدم یک چوب،

a wooden stake

یک چوب چوبی را

into the pot in order to support the plant.

در گلدان بگذارم تا از گیاه حمایت کنم.

Otherwise it would have fallen over.

وگرنه سقوط میکرد

It's got so large.

خیلی بزرگ شده

Yes, it's almost falling that falling over under its own weight.

بله، تقریباً در حال سقوط است که زیر وزن خودش می افتد.

Falling down under its own weight.

زیر وزن خودش افتاد.

But that's probably

اما این احتمالا

one of the best Christmas presents I've had.

یکی از بهترین هدایای کریسمس است که گرفته ام.

It's not the best.

این بهترین نیست.

Yes, I'm joking. I'm only joking.

بله شوخی می کنم. من فقط شوخی می کنم.

My son and I would never have bought that for myself.

من و پسرم هرگز آن را برای خودم نمی خریدیم.

A little bulb. And now it's about

یک لامپ کوچک و اکنون

must be a nearly a metre tall.

باید حدود یک متر قد داشته باشد. به

It's getting on for that, isn't it?

همین دلیل است، اینطور نیست؟

Must be 60, 70 centimetres, I'm sure about a metre.

باید 60، 70 سانتی متر باشد، مطمئنم حدود یک متر.

How far off?

چقدر دور؟

It's.

این است.

It might be as tall as this.

ممکن است به این قد باشد.

Maybe it will get as tall as us.

شاید به قد ما برسد.

I'm getting worried now that it might come up the stairs at night.

الان دارم نگرانم که ممکنه شب از پله ها بالا بیاد.

And attackers like that.

و مهاجمانی از این قبیل.

That science fiction story, The Day of the Triffids.

آن داستان علمی تخیلی، The Day of the Triffids.

I did feed it. I have been giving it fertiliser.

من بهش غذا دادم من بهش کود دادم

Oh, okay. Liquid fertiliser.

اوه، باشه کود مایع.

So I think that's probably helped and it's obviously enjoys

بنابراین من فکر می کنم که احتمالا کمک کرده است و بدیهی است که از

being in that window.

بودن در آن پنجره لذت می برد.

So yeah, good.

پس آره خوبه

Hopefully we will get it'll last maybe two weeks.

امیدوارم به دست بیاوریم شاید دو هفته طول بکشد.

I'm hoping that flower, two weeks, I hope it's not,

امیدوارم اون گل دو هفته ای باشه، امیدوارم نباشه،

you know, heavy is not dead by tomorrow and all the petals have fallen off.

میدونی، تا فردا سنگین نمرده و همه گلبرگ ها افتاده.

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

I think that may be a disappointment.

من فکر می کنم که ممکن است ناامید کننده باشد.

Maybe a few more days anyway. Steve?

به هر حال شاید چند روز دیگر. استیو؟

Yes. Such cheer. Things haven't got long, have we?

آره. چنین تشویقی همه چیز طولانی نشده است، نه؟ آیا

Haven't we

ما

expect we'll go around three, won't we?

انتظار نداریم که به حدود سه برسیم، اینطور نیست؟

I would imagine. Yes. Well, let's just see what happens.

من تصور می کنم. آره. خوب بیایید ببینیم چه می شود.

Let's just see how fast we get and

بیایید ببینیم چقدر سریع می شویم و

thinking I'm not joking.

فکر می کنیم شوخی نمی کنم.

I'm only joking Mr.

من فقط شوخی می کنم آقای

Joking. I'm joking.

شوخی. من شوخی میکنم.

These jokes are really missing. Oh, it's just fun.

این جوک ها واقعا گم شده اند. اوه، این فقط سرگرم کننده است.

Anyway, back to visit Steve. Relax.

به هر حال، به دیدار استیو برگردیم. آروم باش.

So we are talking about today's subject, which is

بنابراین ما در مورد موضوع امروز که Drag است صحبت می کنیم

Drag. Drag.

. بکشید.

It's a great word, actually.

این یک کلمه عالی است، در واقع.

And it's amazing how many ways this word can be used.

و شگفت انگیز است که چگونه می توان از این کلمه استفاده کرد.

So we are going to take a look now at some of the ways

بنابراین اکنون قصد داریم به برخی از راه‌هایی که

the word drag can be used.

می‌توان از کلمه کشیدن استفاده کرد نگاهی بیندازیم.

First of all, drag in the sense of moving slowly

اول از همه، به معنای حرکت آهسته

like today's livestream.

مانند پخش زنده امروزی، بکشید.

Some people might say that today's livestream

برخی افراد ممکن است بگویند که پخش زنده امروز در حال

is dragging.

کشیده شدن است.

It's going very slowly.

خیلی کند پیش میره

I wouldn't of use that example, Miss.

من از آن مثال استفاده نمی کنم، خانم،

This English lesson is dragging.

این درس انگلیسی در حال کشیدن است.

It is going by so slowly.

خیلی کند می گذرد به

It seems to be so slow.

نظر می رسد خیلی کند است. به

It seems to be going by so slowly.

نظر می رسد خیلی کند پیش می رود.

Maybe if you are doing something or something that is not

شاید اگر در حال انجام کاری یا کاری هستید که

very interesting or maybe it is a little boring,

خیلی جالب نیست یا شاید کمی کسل کننده باشد،

you might say that something is dragging.

ممکن است بگویید چیزی در حال کشیدن است.

A work meeting could be dragging on and on,

یک جلسه کاری ممکن است طولانی شود

and people are making having discussions and it's boring.

و مردم در حال بحث و گفتگو هستند و خسته کننده است. به

Time seems to be going slowly.

نظر می رسد زمان به کندی پیش می رود.

It's a drag.

این یک کشش است.

Literally the this meeting's a drag,

به معنای واقعی کلمه این جلسه یک کشش است، این جلسه

it dragging is going on and on and on.

ادامه دارد و ادامه دارد.

I just want it to end.

فقط میخوام تموم بشه

I'm sure we all have moments where we are doing something and I think the workplace

من مطمئن هستم که همه ما لحظاتی داریم که در حال انجام کاری هستیم و فکر می کنم محل کار

is a very good example, actually, because I think work

نمونه بسیار خوبی است، در واقع، زیرا فکر می کنم کار

is a place where, especially if you work in an office

جایی است که در آن، به خصوص اگر در دفتر کار می کنید

and there is a clock nearby, I think it's

و یک ساعت در آن نزدیکی وجود دارد، من فکر کنید این

the worst scenario to be in.

بدترین سناریو است.

If you are in a situation where you are at work

اگر در موقعیتی هستید که در محل کار هستید

and the clock is very close to you

و ساعت خیلی به شما نزدیک است

and always looking at the clock, but it never seems to move.

و همیشه به ساعت نگاه می کنید، اما به نظر می رسد هرگز حرکت نمی کند.

Sometimes it sometimes it looks as if it's going backwards rather than forwards.

گاهی اوقات به نظر می رسد که به جای جلو رفتن، به عقب می رود.

But yes,

اما بله،

there is nothing worse than being in a situation

هیچ چیز بدتر از این نیست که در موقعیتی قرار بگیرم که

I always used to find when I used to work

همیشه وقتی

many, many, many, many years ago in retail.

سال‌ها پیش در خرده‌فروشی کار می‌کردم، پیدا می‌کردم.

I used to hate the period of time

من از ساعت

between 2:30 and 4:00.

2:30 تا 4:00 متنفر بودم.

I used to find that the the worst time of the day

من متوجه می‌شدم که بدترین زمان روز است

and it used to go by so slowly,

و خیلی آهسته پیش می‌رفت،

especially when we didn't have any customers coming in.

مخصوصاً وقتی مشتری نداشتیم.

It was really, really boring, to be honest.

صادقانه بگویم، واقعاً واقعاً کسل‌کننده بود.

Claudia is off to eat her meatballs and potatoes very nice.

کلودیا می رود تا کوفته و سیب زمینی هایش را خیلی خوب بخورد.

She says Tatler for now, so bon appetit, says Palmira.

پالمیرا می‌گوید فعلاً می‌گوید تاتلر، پس اشتهایتان خوب است.

And maybe you could take a picture. Yeah.

و شاید بتونی عکس بگیری آره

And Sheva is the size of your meatballs.

و شوا به اندازه کوفته های شماست.

There's a quote as a quote. Yes, exactly.

یک نقل قول به عنوان یک نقل قول وجود دارد. بله دقیقا.

Vitesse is off as well

Vitesse و

as her adorable Leah Hernandez.

همچنین لیا هرناندز شایان ستایش او خاموش است.

Rodriguez.

رودریگز.

Hello, everyone.

سلام به همه

Okay. Hello to you, too.

باشه. سلام به شما هم

Are you new on this channel?

آیا در این کانال جدید هستید؟

If so, let's hope you're enjoying it.

اگر چنین است، امیدواریم از آن لذت ببرید.

Kind of. Carry on. Yes.

نوع. ادامه دادن. آره.

Okay, then I like to to mention new people drag in the sense of moving slowly.

خوب، پس من دوست دارم به افراد جدید اشاره کنم که به آرامی حرکت می کنند.

A tedious thing.

یه چیز خسته کننده

A tedious thing can be said to be a drag.

یک چیز خسته کننده را می توان گفت کشش است.

What a drag.

چه کششی

Something is going by So it is so tedious.

چیزی در حال وقوع است پس خیلی خسته کننده است.

So boring. What a drag.

خیلی خسته کننده چه کششی

Maybe you are sitting in.

شاید تو نشسته ای.

I think yours is. A good example.

فکر کنم مال تو باشد. یک مثال خوب.

The meeting, work meeting.

جلسه، جلسه کاری

And maybe there is one person standing at the front and they're just talking about things

و شاید یک نفر در جلو ایستاده باشد و آنها فقط در مورد چیزهایی صحبت می کنند

and it's not interesting, you know, It's no, not interesting.

و جالب نیست، می دانید، نه، جالب نیست.

What they're talking about is they're giving too much detail.

چیزی که آنها در مورد آن صحبت می کنند این است که جزئیات بیش از حد ارائه می دهند.

They're talking about too much stuff.

آنها در مورد چیزهای زیادی صحبت می کنند.

And it's it seems to be a drag.

و به نظر می رسد که کشش است.

It is such a drag.

این چنین کششی است.

It really is.

واقعا هست.

My work has become a drag.

کار من تبدیل به یک درگ شده است.

It is something that I don't enjoy doing anymore.

کاری است که دیگر از انجام آن لذت نمی برم.

I think most people, when they start a new job, I think they like it.

فکر می‌کنم اکثر مردم وقتی کار جدیدی را شروع می‌کنند، فکر می‌کنم آن را دوست دارند.

I think they think it's interesting and fun.

من فکر می کنم که آنها فکر می کنند جالب و سرگرم کننده است.

But you know what happens eventually when you've been doing it for a while, you get bored.

اما می دانید وقتی مدتی است که این کار را انجام می دهید در نهایت چه اتفاقی می افتد، خسته می شوید.

Mm hmm.

مم هوم

Yes, you can do yes, it can become a drag.

بله، شما می توانید انجام دهید بله، می تواند تبدیل به یک کشش شود.

Anything that's boring,

هر چیزی که خسته کننده است،

you can describe it as

می توانید آن را به

becoming a drag or it's dragging if you're there at that time.

عنوان یک درگ یا کشیدن آن توصیف کنید اگر در آن زمان آنجا باشید.

Even even relationships.

حتی روابط.

Valerie, She says, Happy birthday.

والری، او می گوید، تولدت مبارک.

Sorry, Claudia.

ببخشید کلودیا

I went to the dentist yesterday, by the way.

اتفاقا دیروز رفتم دندانپزشک.

She still here? Okay.

او هنوز اینجاست؟ باشه.

I had an appointment, a check-up and

من یک قرار ملاقات داشتم، یک معاینه و

I live a polish and clean.

زندگی می کنم یک پولیش و تمیز.

20 minutes cost me £40.

20 دقیقه برای من 40 پوند تمام شد.

What would you charge me?

چه اتهامی از من می گیرید؟

I'll say that for Sunday, because I think Claudia is probably eating now

من این را برای یکشنبه خواهم گفت، زیرا فکر می‌کنم کلودیا احتمالاً الان

right, But just throw that in.

درست غذا می‌خورد، اما فقط آن را به

Good to be grabbed or held and pulled along the ground.

داخل بینداز.

So maybe, maybe you are getting out of a car

بنابراین شاید، شاید در حال پیاده شدن از ماشینی هستید

and you close the door and maybe your coat gets caught

و در را می بندید و شاید کتتان گیر می کند

and then the car starts to drive away

و سپس ماشین شروع به دور شدن می کند

and you find yourself being dragged along the ground.

و متوجه می شوید که در امتداد زمین کشیده می شوید.

So you are being pulled along

بنابراین شما به

normally by force so you don't want it to happen.

طور معمول با زور به سمت شما کشیده می شوید تا نمی خواهید این اتفاق بیفتد.

You know, you're not asking the person to drag you along the road,

می دانید، از آن شخص نمی خواهید که شما را در جاده بکشد،

but you might be forced along the ground.

اما ممکن است مجبور شوید در امتداد زمین.

Normally.

به طور معمول.

Normally it's a violent act.

معمولاً این یک عمل خشونت آمیز است.

For example, the gang dragged me by my legs.

مثلاً باند مرا از پاهایم می کشید.

I was dragged along the ground.

من را روی زمین کشیدند.

So in this particular sense, you are definitely using it

بنابراین در این معنای خاص، شما قطعاً از آن

as something that is happening as a verb.

به عنوان چیزی که به عنوان یک فعل اتفاق می افتد استفاده می کنید.

You are being dragged by me.

شما توسط من کشیده می شوید.

You drag someone along the road

شما شخصی را در امتداد جاده می کشید

and quite often it's something that will cause

و اغلب این چیزی است که باعث

injury, serious injury,

آسیب، آسیب جدی می شود،

because you can drag objects along the ground, can't you, as well.

زیرا می توانید اشیاء را در امتداد زمین بکشید، نه می توانید.

So you could drag a bucket along the ground, you could drag

بنابراین می توانید یک سطل را در امتداد زمین بکشید، می توانید

some waste in a bag or

مقداری زباله را در یک کیسه یا

something heavy, something heavy.

چیزی سنگین، چیزی سنگین بکشید.

If you drag something along the ground, it's it's almost lazy.

اگر چیزی را روی زمین بکشید، تقریباً تنبل است. به این

It's going to make it means that you're

معنی است که شما

instead of lifting it up carefully, you're dragging it.

به جای اینکه آن را با دقت بالا بیاورید، آن را می کشید.

You could cause damage to that object that you're dragging along.

می‌توانید به آن شیئی که می‌کشید آسیب وارد کنید .

Don't drag my laptop along the desk.

لپ تاپ من را روی میز نکشید.

You might damage it

ممکن است به آن آسیب بزنید

because the implication is

زیرا مفهوم این است که

if you drag something, you might damage it.

اگر چیزی را بکشید، ممکن است به آن آسیب بزنید.

If you if you were to.

اگر شما اگر قرار بود.

Yes, it is almost like you're being lazy, isn't it?

بله، تقریباً مثل این است که شما تنبل هستید، اینطور نیست؟

Maybe you've got a heavy suitcase. Yes.

شاید شما یک چمدان سنگین دارید. آره.

And and instead of carrying it, you drag the suitcase along the ground

و به جای حمل آن، چمدان را در امتداد زمین می‌کشید

and you might cause damage because it is

و ممکن است باعث آسیب شود زیرا باعث

creating friction on the ground.

ایجاد اصطکاک روی زمین می‌شود.

Drag something. Can I say hello?

چیزی را بکشید. آیا می توانم سلام کنم؟

I'm going to say hello now to spider.

من الان به عنکبوت سلام می کنم.

Spider wrench, but wrap it right.

آچار عنکبوتی، اما آن را درست بپیچید.

Who says it's my first time that I'm taking the live class?

چه کسی می گوید این اولین بار است که در کلاس زنده شرکت می کنم ؟

Hello to you, Spider.

سلام بر تو عنکبوت

I hope I pronounce your name right.

امیدوارم اسمت رو درست تلفظ کنم

I like your symbol, your handle.

نماد شما، دسته شما را دوست دارم.

What is that?

اون چیه؟

Can you describe that to us? Yes.

آیا می توانید آن را برای ما توصیف کنید؟ آره.

Can you describe that symbol? Your.

آیا می توانید آن نماد را توصیف کنید؟ شما

Your little handle, too, is your icon. Icon?

دستگیره کوچک شما نیز نماد شماست. آیکون؟

That's right.

درست است.

Yeah. Welcome. Welcome. Hope you're enjoying it.

آره خوش آمدی. خوش آمدی. امیدوارم از آن لذت ببرید

And don't forget to get your friends involved

و فراموش نکنید که دوستان خود را به خوبی درگیر کنید

as well as it were.

.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

We are talking about words and phrases connected to drag the word drag

ما در مورد کلمات و عبارات مرتبط با کشیدن کلمه کشیدن صحبت می کنیم

to be raised apparently as a child.

تا ظاهراً در کودکی بزرگ شود.

So a lot of people used to say this about me because I was so rude,

بنابراین بسیاری از مردم این را در مورد من می گفتند زیرا من بسیار بی ادب بودم،

I was so impolite as a child.

من در کودکی بسیار بی ادب بودم.

And as I got older, people used to say,

و وقتی بزرگتر شدم، مردم می گفتند،

Duncan, did your family drag you up?

دانکن، آیا خانواده ات تو را بالا کشیده اند؟

Were you dragged up?

کشیده شدی؟

So to be raised badly as a child, maybe your parents didn't

بنابراین برای اینکه در کودکی بد تربیت شوید، شاید والدینتان به

teach you how to be polite and nice.

شما یاد نداده اند که چگونه مؤدب و خوب باشید.

So you might say his parents must have dragged him up

بنابراین ممکن است بگویید والدینش حتما او را کشیده اند،

because he has no manners, he's not polite.

زیرا او ادب ندارد، او مودب نیست. به

He seems to have no social awareness.

نظر می رسد او هیچ آگاهی اجتماعی ندارد.

Or maybe her manners are bad.

یا شاید اخلاقش بد است.

She must have been dragged up.

او باید کشیده شده باشد.

Yes. Again, that's the implication behind the word drag.

آره. باز هم، این مفهومی است که در پس کلمه کشیدن وجود دارد.

There is almost a laziness.

تقریبا تنبلی وجود دارد. مثل این

It's like if you drag your suitcase across the across

است که اگر چمدان خود را از روی آسفالت بکشید،

the tarmac, if you're too lazy to lift it, it's almost like

اگر برای بلند کردن آن تنبل هستید، تقریباً مثل این است که اگر

if you say your parents have dragged you up,

بگویید والدینتان شما را بالا کشیده اند،

it means that they they've been lazy in a way.

به این معنی است که آنها به نوعی تنبل بوده اند.

They haven't really taught you in the way that parents should

آنها واقعاً به شما یاد نداده اند که والدین

in terms of manners and things like that,

در مورد رفتارها و مواردی از این قبیل،

and how to dress, how to behave in front of people.

چگونه لباس بپوشند، چگونه در مقابل مردم چگونه رفتار کنند.

I think it's safe to say that your parents did not drag you up.

فکر می‌کنم به جرات می‌توان گفت که والدینت تو را کشانده‌اند.

No, I was brought up proper, Mr.

نه، من درست تربیت شدم، آقای

Duncan, to be polite and nice properly. Yes.

دانکن، که مودب و خوب باشم. آره.

I've abandoned most of that as I've got out of it.

من بیشتر آن را رها کرده ام که از آن خارج شده ام.

But. Yes.

ولی. آره.

Yo, yo, yo, yo.

یو، یو، یو، یو.

Quite polite.

کاملا مودب می

You know, I wouldn't have said that you were dragged up.

دانی، نمی گفتم که تو را کشیده اند.

Well.

خوب.

Well, maybe you were.

خب شاید تو بودی

That's a debate for another time.

این یک بحث برای زمان دیگری است.

Yes. Here's another one. The sound.

آره. اینم یکی دیگه صدا.

So we can say that the sound of something being the sound

بنابراین می توان گفت که صدای چیزی، صدایی است که

made by friction or the friction of something whilst moving.

در اثر اصطکاک یا اصطکاک چیزی در حین حرکت ایجاد می شود.

So maybe you are moving along and there is a sound

بنابراین شاید شما در حال حرکت هستید و صدایی به گوش می رسد که

as if something is being dragged.

انگار چیزی در حال کشیده شدن است.

So the sound can be just described as dragging.

بنابراین صدا را می توان فقط به عنوان کشیدن توصیف کرد.

It is a dragging sound or dragging noise.

این یک صدای کشیدن یا صدای کشیدن است.

There is a dragging noise coming from under the car.

صدای کشیدن از زیر ماشین می آید.

It is a sound of something scraping

این صدای خراش دادن چیزی

along the road as you are driving.

در کنار جاده است که در حال رانندگی هستید.

Yes. When it comes to objects dragging,

آره. وقتی صحبت از کشیدن اجسام می شود،

there's often a certain sound associated with that.

اغلب صدای خاصی در ارتباط با آن وجود دارد.

Like if you drag your suitcase across the ground,

مثلاً اگر چمدان خود را روی زمین بکشید،

it will make that annoying sound, won't it?

صدای آزاردهنده‌ای ایجاد می‌شود، اینطور نیست؟

Friction of the suitcase in contact with the ground.

اصطکاک چمدان در تماس با زمین.

And yes, if there's your exhaust

و بله، اگر اگزوز شما

might have come loose

ممکن است شل شده باشد

or might be dragging tail, Tom Tailpipe.

یا ممکن است دم شما را بکشد، تام تیل پایپ.

Yes. Your tailpipe or your exhaust pipe

آره. لوله اگزوز یا اگزوز شما

could have become unhooked and could be dragging on the tarmac.

ممکن است از قلاب خارج شده باشد و روی آسفالت کشیده شود.

And that will make a certain sound, won't it?

و صدای خاصی تولید می کند، اینطور نیست؟

That will annoy everybody. It will.

که همه را آزار خواهد داد. خواهد شد.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Do to do to dress flamboyantly,

برای انجام لباس‌های پر زرق و برق،

to perform whilst cross-dressing.

برای اجرا در حین لباس پوشیدن.

So maybe a man like dressed up as a lady

پس شاید مردی بخواهد لباس زنانه بپوشد

and perform an act.

و عملی انجام دهد.

So maybe something that is very how would you theatrical.

بنابراین شاید چیزی که بسیار شبیه تئاتر باشد.

Yes. It's a particular

آره. این یک

particular style isn't it.

سبک خاص است، اینطور نیست.

It's a particular thing that

این یک چیز خاصی است که

is seen in, in theatres in pantomime a lot

در تئاترهای پانتومیم بسیار دیده می شود

and it's become very popular on the television now for some reason it used to be it's certain

و اکنون به دلایلی در تلویزیون بسیار محبوب شده است، به این دلیل که

people, certain men, comedians usually

افراد خاص، مردان خاص، کمدین ها معمولاً

dress a man dressing up as a woman.

لباس زنانه به مردی می پوشند.

Well, it's very British.

خب خیلی انگلیسیه

Is is, is, is.

هست، هست، هست.

You described them as being in drag. Yeah.

شما آنها را به عنوان درگ توصیف کردید. آره

So it's very, very much part of British comedy

بنابراین بخشی از کمدی بریتانیایی

or British humour is a man putting women's clothing on

یا طنز بریتانیایی این است که مردی لباس زنانه می پوشد

and then behaving in a very theatrical way

و سپس به شیوه ای نمایشی رفتار می کند

or maybe pretending to be a certain character.

یا شاید وانمود می کند که شخصیت خاصی است.

Yeah.

So it is very much a British thing over the years.

آره

بنابراین در طول سال‌ها این امر بسیار یک امر بریتانیایی است.

Monty Python I'm sure a lot of people know about Monty

مونتی پایتون من مطمئن هستم که بسیاری از مردم در مورد مونتی

Python and all of their their comedy over the years, and quite often

پایتون و همه کمدی های آنها در طول سال ها می دانند، و اغلب

they would dress up in women's clothing

آنها لباس زنانه می پوشند

and pretend to be different characters.

و وانمود می کنند که شخصیت های متفاوتی هستند.

So it is something that has been around for a long time.

بنابراین این چیزی است که برای مدت طولانی وجود داشته است.

Men who perform in drag in maybe bars or clubs.

مردانی که در میله ها یا کلوپ ها به صورت درگ اجرا می کنند.

So they will have a very theatrical persona or character.

بنابراین آنها شخصیت یا شخصیت بسیار تئاتری خواهند داشت .

So it is something that happens.

بنابراین این چیزی است که اتفاق می افتد.

It's funny, it's comedic when a man dresses as a woman in pantomime, it's very common.

خنده دار است، زمانی که مردی لباس پانتومیم زنانه می پوشد، کمدی است، بسیار رایج است.

The pantomime dame is is a female character

پانتومیم دایم یک شخصیت زن است

but is played as a man dressed as a woman do,

اما به عنوان یک مرد با لباس یک زن بازی می شود

and that has certain comedic aspects to it. Yes.

و این جنبه های کمدی خاصی دارد. آره.

So drag is normally a kind of comedy, although

بنابراین درگ معمولاً نوعی کمدی است، اگرچه

these days it's taken more seriously, isn't it?

این روزها جدی‌تر گرفته شده است، اینطور نیست؟

Well, I think it's it's it's become a cultural thing.

خب، من فکر می‌کنم این به یک امر فرهنگی تبدیل شده است.

Certainly over the last ten years.

مطمئناً در ده سال گذشته.

It's become more of a cultural thing and

این بیشتر به یک امر فرهنگی تبدیل شده است و

there are more and more people talking about it for various reasons.

افراد بیشتری به دلایل مختلف در مورد آن صحبت می کنند. آیا

Would you like to see me with some people in drag?

دوست داری من را با چند نفر در حال کشیدن ببینی؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

So this is me.

پس این منم

When I was in London in the mid 1990s.

زمانی که در اواسط دهه 1990 در لندن بودم.

This is the 1990s.

این دهه 1990 است.

So there I am, a very young Mr. Duncan.

بنابراین من یک آقای دانکن بسیار جوان هستم.

There were lots of men dressed up

مردان زیادی بودند که لباس

in drag.

درگ پوشیده بودند.

But of course, I suppose I should ask, have you ever done drag, Mr.

اما البته، فکر می کنم باید بپرسم، آیا تا به حال درگ انجام داده اید، آقای

Steve?

استیو؟

I have, yes, I going to a party.

من دارم، بله، به یک مهمانی می روم.

It's good fun, actually.

در واقع سرگرم کننده است.

And you know, you don't have to be gay to enjoy that. Men.

و می دانید، برای لذت بردن از آن لازم نیست همجنس گرا باشید. مردان.

I mean, Rocky Horror Show

منظورم راکی ​​ترسناک نمایش

people.

You you've been to Rocky Horror Show and men

مردم است.

شما به شوی ترسناک راکی ​​رفته‌اید و مردان

dress up from heterosexual men dress up as women.

از مردان دگرجنس‌گرا لباس زنانه می‌پوشند.

It's just fun to do.

انجام آن فقط سرگرم کننده است.

My friend Mike, a friend of ours from years ago,

دوست من مایک، دوست ما از سال‌ها پیش،

Mike Mike Davis, his name And I remember

مایک مایک دیویس، نامش و یادم می‌آید

one night we were I went to see Rocky Horror Show

یک شب که در آنجا بودیم،

with myself, my friend Sean, and also Mike and Mike

با خودم، دوستم شان، و همچنین مایک و مایک

dressed up in all women's clothing.

با لباس‌های زنانه به تماشای شوی ترسناک راکی ​​رفتیم. .

And we I remember we went around a place called Pink Ridge, which is not far away

و ما یادم می آید جایی به نام پینک ریج را دور زدیم که

from where we live, and we went into a chip shop

از محل زندگی ما دور نیست و وارد یک چیپس فروشی شدیم

and our friend Mike was dressed in drag.

و دوستمان مایک لباس دراگ پوشیده بود.

He was Mr. Steve in drag. Would you like to see him?

او آقای استیو در درگ بود. آیا دوست داری او را ببینی؟

Oh, God, I didn't know you got that picture.

خدایا نمیدونستم این عکسو گرفتی

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

This is a party that we went to.

این جشنی است که ما به آن رفتیم.

This is the party that we went to in the 1990s.

این جشنی است که ما در دهه 1990 به آن رفتیم.

And there is Mr. Steve looking like a beautiful lady.

و آقای استیو شبیه یک خانم زیباست.

It was a party.

مهمونی بود

Yeah. And it was. Yes.

آره و این بود. آره.

Yeah, that's it.

No, I mean when, when men it was fancy dress when men do drag,

آره همینه.

نه، منظورم زمانی است که وقتی مردها لباس‌های شیک و شیک می‌پوشیدند،

the idea is you not trying to

ایده این است که شما واقعاً سعی نمی‌کنید

really look like a woman,

شبیه یک زن به نظر برسید،

you're just wearing women's clothes and so you're not making a huge effort.

فقط لباس‌های زنانه می‌پوشید و بنابراین تلاش زیادی نمی‌کنید.

Well there's various types, there's various types types, there's various types of drag.

خب انواع مختلفی وجود دارد، انواع مختلفی وجود دارد ، انواع مختلفی از کشیدن وجود دارد.

So this was a party we went to.

پس این مهمونی بود که ما رفتیم.

We went to a party fancy dress.

رفتیم یه لباس مجلسی فانتزی.

So Steve decides to go all the way and he dressed up in drag.

بنابراین استیو تصمیم می گیرد تمام راه را برود و لباس درگ پوشید.

And I think that's the only time you've ever really done it.

و من فکر می کنم این تنها باری است که شما واقعاً آن را انجام داده اید.

And you can see next to him who is that young lad next?

و می توانید در کنار او ببینید که آن پسر جوان بعدی کیست؟

I don't know. I don't recognise that person at all.

من نمی دانم. من اصلا آن شخص را نمی شناسم.

Could that be me?

ممکنه من باشم؟

Yeah. There was a theme.

آره یک موضوع وجود داشت.

You went as a cyclist.

تو دوچرخه سوار رفتی

I went to the as a cyclist because I was lazy.

من به عنوان دوچرخه سوار به آنجا رفتم زیرا تنبل بودم.

I went as a woman Yeah.

من به عنوان یک زن رفتم بله.

And yes, it was good fun. It was very interesting.

و بله، سرگرم کننده خوبی بود. خیلی جالب بود.

I did do it once at work.

من یک بار در محل کار این کار را انجام دادم.

We had a work party and the

ما یک مهمانی کاری داشتیم و

excuse me,

ببخشید،

and quite often when we had work meetings

و اغلب زمانی که جلسات کاری داشتیم،

there would be one night when the when there was always a

یک شب بود که همیشه

theme to the, to the night.

موضوعی برای آن شب وجود داشت.

So they had this particular theme one one year when they wanted

بنابراین آنها این موضوع خاص را در یک سال داشتند، زمانی که می خواستند

the women to dress as men and the men to dress as women.

زنان مانند مردان و مردان لباس زنانه بپوشند.

You know, it's probably about 100 of us in the in this company meeting.

می دانید، احتمالاً ما حدود 100 نفر در این جلسه شرکت هستیم.

And so the theme was, I mean, sometimes you had to go in pyjamas.

و بنابراین موضوع این بود، منظورم این بود که گاهی اوقات مجبور می شدی با پیژامه بروی.

Yes, I think it was different themes Every time we had

بله، فکر می‌کنم مضامین متفاوتی بود

this one was men dressed as women, women dressed as men.

.

So I decided, okay, I'll go dressed as a woman.

پس تصمیم گرفتم، باشه، با لباس زنانه بروم.

But when I got to the meeting,

اما وقتی به جلسه رسیدم،

hadn't discussed it with anybody else.

آن را با هیچ کس دیگری مطرح نکرده بودم.

I went to the party and guess

من به مهمانی رفتم و حدس زدم که

who was the only man that had dressed as a woman?

تنها مردی که لباس زنانه پوشیده بود کی بود؟

I'm going to guess that was you. It was me. Yeah.

من حدس میزنم که تو بودی من بودم. آره

All the other men had chickened out and I just like,

همه مردهای دیگر بیرون آمده بودند و من فقط دوست دارم،

well,

just put a wig on or something with their normal clothes.

خوب،

فقط یک کلاه گیس بپوشم یا چیزی با لباس های معمولی آنها.

I was in a full dress.

من لباس کامل پوشیده بودم.

Somebody'd made for me a week and everything.

یکی برای من یک هفته و همه چیز درست کرده بود.

And it was very odd experience because all the men

و این تجربه بسیار عجیبی بود، زیرا همه مردان

couldn't relate to me as they normally do.

نمی‌توانستند آنطور که معمولاً با من ارتباط برقرار می‌کنند.

Because my friends, my girl friends at work.

از آنجا که دوستان من، دوستان دختر من در محل کار.

Yeah, I've made a huge effort to to make me look as feminine as possible.

بله، من تلاش زیادی کرده ام تا تا حد امکان زنانه به نظر برسم.

And the other men at work who know me like that couldn't talk to me.

و دیگر مردانی که در محل کار من را می شناسند، نمی توانستند با من صحبت کنند.

Normally.

به طور معمول.

They could only see me as a woman. It was quite strange.

آنها فقط می توانستند من را به عنوان یک زن ببینند. خیلی عجیب بود

They were very odd the way they were, whether chatting you up.

آنها خیلی عجیب و غریب بودند ، چه با شما صحبت کنند.

They were chatting me up.

داشتند با من چت می کردند.

Exactly. Yes.

دقیقا. آره.

I mean, I was lucky several times. Yes.

یعنی چند بار شانس آوردم. آره.

I was being passed around from one to the other.

از یکی به دیگری منتقل می شدم.

You know. Okay.

میدونی. باشه.

I'm only joking Mr. Don't.

من فقط شوخی می کنم آقای نکن.

Cos I was, I was the company bike that night as they say.

از آنجایی که من بودم، آن شب به قول خودشان دوچرخه شرکت بودم.

So there we are. Hop aboard.

پس ما آنجا هستیم. سوار شوید.

Like this is, this is about 20, maybe 26

مثل این، این حدود 20، شاید 26

years ago, 27 years ago.

سال پیش، 27 سال پیش است. در

There we are looking very young there Mr.

آنجا ما خیلی جوان به نظر می رسیم، آقای

Steve looking very glamorous flowers, hair by the way,

استیو گل های بسیار پر زرق و برقی به نظر می رسد، اتفاقاً مو،

flower swan, we say hello to you.

قو گل، ما به شما سلام می کنیم.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Lots of people welcome me on the people.

مردم زیادی از من استقبال می کنند. آیا

Isn't everybody in the live stream?

همه در جریان زنده نیستند؟

There was a friend. Did they say hello to anybody that comes?

دوستی بود. آیا آنها به کسی که می آید سلام کردند؟

Anyway, we've got to move on with our subject, Steve,

به هر حال، ما باید موضوع خود را ادامه دهیم، استیو،

because you want to go it three and we've got 2 minutes. Oh,

زیرا شما می خواهید آن را سه پیش ببرید و ما 2 دقیقه فرصت داریم. اوه،

here's another.

اینجا یکی دیگر است.

To accompany someone unwillingly,

برای همراهی با کسی ناخواسته،

you might have to go with someone.

ممکن است مجبور شوید با کسی بروید.

Maybe they want to go shopping, but you don't want to

شاید آنها بخواهند به خرید بروند، اما شما نخواهید

and they want to go around all of the shops,

و آنها بخواهند همه مغازه ها را دور بزنند،

especially husbands, husbands

به خصوص شوهران، شوهرانی

who are going shopping with their wives and the wife.

که با زن و همسرشان به خرید می روند.

You know what it's like.

میدونی چه جوریه

The ladies like to go to the shops to look at new dresses or maybe what's new in fashion,

خانم‌ها دوست دارند به مغازه‌ها بروند تا لباس‌های جدید یا شاید چیزهای جدید در مد را ببینند،

or maybe to buy a new pair of shoes and you have to go around all of these places.

یا شاید برای خرید یک جفت کفش جدید و شما باید همه این مکان‌ها را بگردید.

You might say that you are dragged around.

ممکن است بگویید که شما را به اطراف کشیده اند.

He dragged me around town looking for new clothes.

او مرا در شهر به دنبال لباس نو کشاند.

My wife dragged me around the town

همسرم مرا در شهر

or around the shops, looking for a new pair of shoes.

یا مغازه ها کشاند و دنبال یک جفت کفش نو می گشت.

So to do something to accompany someone.

پس کاری برای همراهی با کسی انجام دادن.

But you don't really want to.

اما شما واقعا نمی خواهید.

Yes. The implication is that you wouldn't go willingly.

آره. مفهوم این است که شما به میل خود نمی روید.

Instead of walking, they literally have to be dragged, not you.

به جای راه رفتن، آنها به معنای واقعی کلمه باید کشیده شوند، نه شما.

Like you try to drag a dog if it doesn't want to go outside, but it's figurative.

مثل اینکه سعی می کنید سگی را بکشید اگر نمی خواهد به بیرون برود، اما این تجسمی است.

It's figurative. Exactly.

فیگوراتیو است. دقیقا.

Sometimes you have to drag your dogs if it doesn't want to go somewhere

گاهی اوقات اگر سگتان نمی‌خواهد به جایی برود

that you want it to go or your pet.

که شما می‌خواهید یا حیوان خانگی شما می‌خواهد، باید سگ‌هایتان را بکشید.

So that is another use of the word drag.

بنابراین این یکی دیگر از کاربردهای کلمه کشیدن است.

The implication being you didn't want to do it to express

منظور این است که شما نمی‌خواستید این کار را برای ابراز

unwillingness as well.

عدم تمایل انجام دهید.

You will have to drag me there.

باید مرا به آنجا بکشانید.

You will have to drag me there.

باید مرا به آنجا بکشانید.

That means I don't really want to go there.

یعنی من واقعاً نمی خواهم به آنجا بروم.

So maybe someone is inviting you to a party, but you don't really want to go there.

بنابراین ممکن است کسی شما را به یک مهمانی دعوت کند، اما شما واقعاً نمی خواهید به آنجا بروید.

You might say, Look, I don't want to go.

ممکن است بگویید، ببین، من نمی خواهم بروم.

You will have to drag me there.

باید مرا به آنجا بکشانید.

That means you have to force me to go because I don't want to go there.

یعنی باید مجبورم کنی برم چون نمیخوام برم اونجا.

Yes, it's a good one.

بله، این یکی خوب است.

That one is in.

آن یکی داخل است.

Picture yourself being dragged by your feet again.

تصور کنید که دوباره با پاهایتان کشیده می شوید.

Again, it's used figuratively. Yes.

باز هم به صورت مجازی استفاده می شود. آره.

To force someone to do something.

مجبور کردن کسی به کاری.

You will come to the show even if I have to drag you there.

حتی اگر مجبور شوم شما را به آنجا بکشانم، به نمایش خواهید آمد.

So that is something you might actually say to a person.

بنابراین این چیزی است که شما واقعاً ممکن است به یک شخص بگویید.

Again, it's used figurative.

باز هم از آن به صورت مجازی استفاده می شود.

It's not it's not really a threat.

این واقعاً یک تهدید نیست.

It's not a physical.

فیزیکی نیست.

But they are saying you must come, you have no choice.

اما می گویند باید بیایی چاره ای نداری.

You have to come with me.

تو باید با من بیایی

You will come with me if I have to drag you there.

اگر بخواهم تو را به آنجا بکشانم با من می آیی.

Leary says that my wife sometimes drags me to the supermarket.

لیری می گوید که همسرم گاهی مرا به سوپرمارکت می کشاند.

Oh, yes, you.

اوه، بله، شما

He don't want to go shopping.

او نمی خواهد به خرید برود.

You don't want to do the food shopping.

شما نمی خواهید خرید مواد غذایی را انجام دهید.

But your wife insists.

اما همسرت اصرار دارد.

And maybe you have a few words.

و شاید شما چند کلمه داشته باشید.

No, you are coming with me. I'm not going on my own. Yes.

نه تو با من میای من به تنهایی نمی روم. آره.

So the implication is that you're going unwillingly.

بنابراین مفهوم این است که شما ناخواسته می روید.

I think it's fair to say that quite often men do not want to do

من فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم اغلب مردان نمی‌خواهند

the same thing as their wives, particularly when it comes to clothes shopping. Yes.

همان کاری را انجام دهند که همسرانشان انجام می‌دهند، به‌ویژه وقتی صحبت از خرید لباس می‌شود. آره.

I don't think men men don't like shopping.

فکر نمی کنم مردها خرید کردن را دوست نداشته باشند.

Rarely do they. We don't like it. I don't like it, to be honest.

به ندرت انجام می دهند. ما آن را دوست نداریم. من آن را دوست ندارم، صادقانه بگویم.

I hate I hate going shopping for clothes, especially because you have to take your clothes off as well.

من متنفرم از رفتن به خرید لباس متنفرم، مخصوصاً به این دلیل که باید لباس هایت را هم در بیاوری.

I hate it when you go into the changing room and it might be a hot day and there's nothing worse

من از آن متنفرم وقتی به رختکن می روید و ممکن است یک روز گرم باشد و هیچ چیز بدتر

than having to take your clothes off and try on clothing when the weather is really hot.

از این نیست که وقتی هوا واقعاً گرم است لباس های خود را در بیاورید و لباس بپوشید.

You just don't want to do it.

شما فقط نمی خواهید این کار را انجام دهید.

It's it's too much effort, a boring activity.

این تلاش بیش از حد است، یک فعالیت خسته کننده.

Can you think of a boring activity, Steve? Yes.

آیا می توانید به یک فعالیت خسته کننده فکر کنید، استیو؟ آره.

As you've got there,

همانطور که شما به آنجا رسیده اید،

a conference.

یک کنفرانس.

Sometimes work conference is a boring

گاهی اوقات کنفرانس کاری خسته کننده است

and it's just the whole thing,

و این فقط یک کل است،

as we've discussed, as we mentioned earlier, time seems to stand still.

همانطور که قبلاً گفتیم، به نظر می رسد زمان متوقف شده است.

You're not engaged mentally in it.

شما از نظر ذهنی درگیر آن نیستید.

Sometimes you are having some training at work on something which you are not interested

گاهی اوقات در حال آموزش در مورد چیزی هستید که

in at all, particularly if you think it's not going to add

اصلاً به آن علاقه ندارید، به خصوص اگر فکر می کنید

anything to your expertise.

چیزی به تخصص شما اضافه نمی کند.

You might have been dragged along to it and sometimes things are compulsory, aren't they?

ممکن است شما را به سمت آن کشانده باشند و گاهی اوقات همه چیز اجباری است، اینطور نیست؟

And yeah, it's just an unenjoyable activity

و بله، این فقط یک فعالیت لذت بخش

or boring. Hmm.

یا خسته کننده است. هوم

I think so. Here's another one.

من هم اینچنین فکر میکنم. اینم یکی دیگه

We have about three more and then we're going, Well, Pedro's here.

ما تقریباً سه مورد دیگر داریم و بعد می‌رویم، خب، پدرو اینجاست.

Okay, Pedro, balance

خوب، پدرو، عبارت را متعادل کن

the phrase or is it his brother?

یا برادرش است؟

Okay, the phrase drag, drag the ones heels.

بسیار خوب، عبارت drag, drag the ones heels.

If you drag your heels, it means you are

اگر پاشنه های خود را بکشید به این معنی است که

showing unwillingness to do something.

نشان می دهید تمایلی به انجام کاری ندارید.

You don't want to do it all.

شما نمی خواهید همه آن را انجام دهید.

You are showing reluctance.

داری بی میلی نشون میدی

You don't want to do it.

شما نمی خواهید آن را انجام دهید.

Something that you don't really want to do.

کاری که واقعاً نمی‌خواهید انجام دهید.

You drag your heels.

پاشنه های خود را می کشید.

Maybe you have to make a decision

شاید شما باید تصمیم بگیرید

and you have to do it quickly, but you don't want to do it quickly.

و باید آن را سریع انجام دهید، اما نمی خواهید آن را سریع انجام دهید.

You have to think about it carefully and for a long period of time,

شما باید با دقت در مورد آن فکر کنید و برای مدت طولانی،

we might say that person is dragging their heels.

ممکن است بگوییم که آن فرد پاشنه خود را می کشد.

It is used figuratively, not literally.

به صورت مجازی استفاده می شود نه به معنای واقعی کلمه.

So you are showing unwillingness have you finished?

پس داری نشون میدی تموم کردی؟

Somebody might say to your boss, Nice.

ممکن است کسی به رئیس شما بگوید، خوب است. آیا

Have you finished that report yet that I ask for?

هنوز آن گزارشی را که من می خواهم تمام کرده اید؟

And you say no.

و شما می گویید نه.

And he they might reply back and say, well you know, don't your heels, I need that by next week.

و او ممکن است پاسخ دهد و بگوید، خوب می دانید، پاشنه تان را نگیرید، من تا هفته آینده به آن نیاز دارم.

Yes, that's a good one.

بله، این یکی خوب است. در

Here's another one to drag something out

اینجا یکی دیگر برای کشاندن چیزی به

to take a long time to do something or explain something.

مدت طولانی برای انجام کاری یا توضیح چیزی است.

So maybe a person is telling a story or they're explaining something

بنابراین ممکن است شخصی در حال گفتن داستانی باشد یا چیزی را توضیح دهد

and they are really taking a long time, too,

و واقعاً زمان زیادی می برد

to get to the point you drag something out,

تا به نقطه ای برسد که شما چیزی را بیرون می آورید، به این

it means you are extending the period of time

معنی است که شما در حال تمدید دوره زمانی هستید که

you are taking too long to explain something.

خیلی طولانی می کنید. چیزی را توضیح دهد

Another one, of course, is to drag something out of a person.

البته یکی دیگر این است که چیزی را از یک شخص بیرون بکشید.

Maybe you're trying to get information from them as well.

شاید شما هم سعی می کنید از آنها اطلاعات بگیرید.

You try to drag that information out of them.

شما سعی می کنید این اطلاعات را از آنها بیرون بکشید.

You are persuading them to tell you, yes, maybe, maybe you've heard that somebody is having an affair

شما آنها را متقاعد می‌کنید که به شما بگویند، بله، شاید، شاید شنیده‌اید که شخصی

with somebody in the office and,

با کسی در دفتر رابطه دارد و می‌دانید

you know, a person that knows the the details about it.

، فردی که جزئیات آن را می‌داند.

And you can ask them in there that sort of that I'm

و شما می توانید در آنجا از آنها بپرسید که من

willing to tell you, because maybe they don't want to talk about it.

حاضرم به شما بگویم، زیرا شاید آنها نمی خواهند در مورد آن صحبت کنند.

Maybe they don't feel it's right to talk about it.

شاید آنها فکر نمی کنند که درست است در مورد آن صحبت کنند.

But you keep prodding them and asking them questions and insisting on it, and they might

اما شما مدام آنها را تحریک می کنید و از آنها سؤال می کنید و بر آن اصرار می کنید، و آنها ممکن است

turn around and say, oh, you're really trying to drag this information out to me, aren't you?

برگردند و بگویند، اوه، واقعاً می خواهید این اطلاعات را به من بکشید، اینطور نیست؟

You you're not giving up.

تو که تسلیم نمیشی

And yeah, you're trying to drag it out of them. Yes.

و بله، شما سعی می کنید آن را از آنها بیرون بکشید. آره.

But they're doing it reluctant me

اما آنها با اکراه این کار را انجام می دهند

is another one.

You might drag someone down if you are being negative

.

اگر در حال صحبت کردن با او منفی هستید، ممکن است کسی را به سمت پایین بکشید

you are talking to, to them in a negative way, you might drag them down.

، ممکن است او را به سمت پایین بکشید.

You are dragging that person down.

شما آن شخص را پایین می کشید.

You are saying negative things.

حرف های منفی میزنی

You are discouraging them, you are depressing someone.

شما آنها را دلسرد می کنید، یک نفر را افسرده می کنید.

You drag them down.

شما آنها را به پایین بکشید.

You are pulling their mood down.

شما روحیه آنها را پایین می آورید.

Yes, you're criticising.

بله، شما انتقاد می کنید.

Sometimes people will criticise people, but they almost deliberately, sometimes

گاهی اوقات مردم از مردم انتقاد می‌کنند، اما آنها تقریباً عمداً، گاهی به‌ویژه

particularly someone who appears happy

کسی که خوشحال به نظر می‌رسد

or appears well or likes going nice going round for them,

یا خوب ظاهر می‌شود یا دوست دارد با آن‌ها رفت و آمد خوبی داشته باشد،

you might point out you might try to point out the negative things.

ممکن است اشاره کنید که ممکن است سعی کنید به چیزهای منفی اشاره کنید.

Oh oh you, you're looking a bit pale, you're alright, you're feeling well.

اوه اوه تو یه کم رنگ پریده به نظر میرسی، حالت خوبه، حالت خوبه.

Oh your car's got a scratch on it.

آخه ماشینت خراش داره

Oh that's going to be expensive to repair isn't it.

اوه، تعمیر آن گران خواهد بود، اینطور نیست.

Oh do you think you're going to be able to cope with that project at work.

اوه، فکر می‌کنید بتوانید با آن پروژه در محل کار کنار بیایید.

It's going to be very difficult isn't it.

خیلی سخت خواهد بود، نه.

And they might turn around and they will stop trying to drag me down.

و آنها ممکن است برگردند و از تلاش برای پایین کشیدن من دست بردارند.

You're trying to make somebody negative? Yes.

شما سعی می کنید کسی را منفی جلوه دهید؟ آره.

You are lowering their their mood.

شما روحیه آنها را پایین می آورید.

Yes. Sometimes your partner can do that,

آره. گاهی اوقات شریک شما ممکن است ناخواسته این کار را انجام دهد

maybe unintentionally, but they could be doing it by criticising you.

، اما ممکن است با انتقاد از شما این کار را انجام دهد.

And critical criticism is often something that sort of drags you down, makes

و انتقاد انتقادی اغلب چیزی است که شما را به سمت پایین می کشاند،

you feel tired and depressed, discouraged.

احساس خستگی و افسردگی و دلسردی می کند.

Finally, before we go,

بالاخره قبل از رفتن،

I'll drag you down with me.

تو را با خودم به پایین می کشانم.

Maybe a person who is in trouble for doing something wrong.

شاید فردی که به خاطر انجام کار اشتباهی دچار مشکل شده است.

And maybe you want to take your work colleague down with you

و شاید بخواهید همکار خود را با خود به پایین ببرید

because they've also done something wrong.

زیرا آنها نیز کار اشتباهی انجام داده اند.

Or maybe said something bad in the past.

یا شاید در گذشته چیز بدی گفته است.

So you want to damage them.

بنابراین شما می خواهید به آنها آسیب برسانید.

If I go, you will go as well.

اگر من بروم تو هم می روی.

I will drag you down with me.

من تو را با خودم به پایین می کشم.

So maybe a person who might be in trouble with the law,

بنابراین ممکن است فردی که ممکن است با قانون مشکل داشته باشد،

maybe they've done something wrong and maybe another person was involved.

ممکن است کار اشتباهی انجام داده باشد و شاید شخص دیگری در آن دخیل بوده است.

If I get in trouble, so will you.

اگر من به مشکل برسم، شما هم همینطور.

I will drag you down with me to cause

من تو را با خود به پایین می کشم تا

the same fate as one.

همان سرنوشتی را رقم بزنم.

Somebody actually said that to me once at work.

در واقع یک نفر این را یک بار در محل کار به من گفت.

Oh, they.

اوه، آنها

They thought they were going to get the sack over something

آن‌ها فکر می‌کردند که می‌خواهند گونی را به خاطر چیزی دریافت کنند،

because they can't remember whether it was something to do with expenses or something like that.

زیرا نمی‌توانند به خاطر بیاورند که آیا این موضوع مربوط به هزینه‌ها است یا چیزی شبیه به آن.

But they

اما آنها

and they actually said to me once,

و آنها در واقع یک بار به من گفتند،

if I get if I get it's nothing to do with me at all.

اگر دریافت کنم اگر دریافت کنم، اصلاً به من ربطی ندارد.

But it was out of spite because they didn't like me.

اما از روی کینه بود چون آنها مرا دوست نداشتند.

They said, Oh, if I go, I'm going to drag you down with me.

گفتند آخه اگه برم تو رو با خودم می کشم پایین.

Because they often with work colleagues, you, they things that you've done

از آنجا که آنها اغلب با همکاران کار، شما، کارهایی که انجام داده اید و

that maybe you shouldn't have done that would upset people.

شاید نباید انجام می دهید که باعث ناراحتی مردم می شود.

And they actually said that to me once and track you down with me.

و آنها در واقع یک بار این را به من گفتند و شما را با من دنبال کردند.

And that's that's how you find out who your real friends are in this world.

و اینگونه است که می یابید دوستان واقعی شما در این دنیا چه کسانی هستند.

I think so that is it.

فکر می کنم همینطور است.

So those are all the words and phrases connected to the word drag.

بنابراین اینها همه کلمات و عبارات مرتبط با کلمه کشیدن هستند.

Who would have thought that there would be so many

چه کسی فکرش را می‌کرد که این همه

talking of people that like to dress up in drag?

صحبت از افرادی باشد که دوست دارند لباس درگ بپوشند؟

There he is again, Mr. Steve.

او دوباره آنجاست، آقای استیو.

That'll make Pedro excited. He will, I think. Yes.

این پدرو را هیجان زده می کند. من فکر می کنم او خواهد کرد. آره.

I think a lot of people will be screen shotting that picture and they will be looking at it tonight.

من فکر می کنم بسیاری از مردم از آن تصویر اسکرین شات می گیرند و امشب به آن نگاه خواهند کرد.

Many, many years ago.

خیلی خیلی سال پیش.

And I'm not reading any books yet, but I will do Pedro.

و من هنوز هیچ کتابی نمی خوانم، اما پدرو را انجام خواهم داد.

The only books that

تنها کتاب‌هایی که

Steve reads are car magazines, mainly magazines.

استیو می‌خواند مجلات ماشین هستند، عمدتاً مجلات.

It's magazines about motor cars.

این مجلات در مورد اتومبیل های موتوری است.

That is it's it's time to say goodbye.

یعنی زمان خداحافظی فرا رسیده است.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It has been well, it's been a live stream, basically.

خوب بوده است، اساساً یک پخش زنده بوده است.

That's all it's been.

تمام آن چیزی است که بوده است.

It's been nothing more and nothing less.

نه بیشتر و نه کمتر بوده است.

We will see you on Sunday.

یکشنبه شما را خواهیم دید.

And of course, Mr.

و البته آقای

Steve is having his birthday tomorrow.

استیو فردا تولدش است.

Oh, birthday tomorrow, Mr.

آه، فردا تولدت، آقای

Steve, thank you for your all your lovely good

استیو، از شما برای همه

wishes for tomorrow and maybe will share a few things with you on Sunday.

آرزوهای خوبتان برای فردا سپاسگزارم و شاید روز یکشنبه چند چیز را با شما در میان بگذارم.

Yeah, it's so we will find out what happens on Sunday.

بله، بنابراین ما خواهیم فهمید که یکشنبه چه اتفاقی می افتد.

We might go somewhere tomorrow.

شاید فردا بریم جایی

It depends on the weather because the weather is really strange.

بستگی به آب و هوا دارد چون هوا واقعا عجیب است.

Again, I thought we were going to have some lovely weather, but it's going to terrible

باز هم فکر می‌کردم قرار است هوای خوبی داشته باشیم، اما خیلی بد است

and I don't know why.

و نمی‌دانم چرا.

Anyway, it was just a party pad.

به هر حال، این فقط یک پد مهمانی بود.

It was just a one off time. Yes.

فقط یک بار مرخصی بود آره.

Well, watch the live stream again.

خوب، دوباره پخش زنده را تماشا کنید.

Yes, because we do explain it all during the live stream.

بله، زیرا ما همه آن را در جریان پخش زنده توضیح می دهیم.

That's something I do regularly.

این کاری است که من مرتب انجام می دهم.

No, not not for a week anyway. Not for at least a week.

نه به هر حال نه برای یک هفته. نه برای حداقل یک هفته.

He hasn't done it.

او این کار را نکرده است.

He does sometimes hang around the Guild Hall

او گاهی اوقات در حوالی نیمه شب در اطراف سالن انجمن در

in much Wenlock around midnight.

ونلاک می چرخد.

I don't know why he does. I'm not working.

نمی دانم چرا این کار را می کند. من کار نمیکنم.

I've got to earn some money somehow, Mr. It.

من باید یه جوری پول به دست بیارم، آقا.

And I think I'll have to get that dress back out again.

و فکر می کنم باید دوباره آن لباس را بیرون بیاورم.

I think Mr. Steve might be a working girl.

من فکر می کنم آقای استیو ممکن است یک دختر شاغل باشد.

So anyway, we're back on Sunday 2 p.m.

بنابراین به هر حال، ما یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر برمی گردیم. به

UK time.

وقت انگلستان

I hope you will enjoy the rest of your day.

امیدوارم از بقیه روز لذت ببرید.

Whatever you are doing, do it with a smile

هر کاری که انجام می دهید، آن را با لبخندی

like this.

مانند این انجام دهید. اجازه

Don't let life drag you down.

نده زندگی شما را به پایین بکشاند.

Yes, and don't let other people drag you down to their level.

بله، و اجازه ندهید دیگران شما را به سطح خود پایین بیاورند.

That is a good. Piece of advice.

این خوب است. نصیحت

See one Sunday and enjoy the rest of your week as well.

یک یکشنبه را ببینید و از بقیه هفته خود نیز لذت ببرید.

This is Mr.

این آقای

Duncan and Mr.

دانکن و آقای

Steve saying Thanks for watching.

استیو هستند که می‌گویند از تماشای شما متشکرم.

See you again on Sunday.

یکشنبه دوباره می بینمت.

Don't forget the time 2 p.m.

ساعت 2 بعد از ظهر را فراموش نکنید.

UK time is when we are back and we have a whole new subject to talk about as well.

زمان بریتانیا زمانی است که ما بازگشته ایم و همچنین موضوع جدیدی برای صحبت داریم.

Until then,

تا آن زمان،

you know what's coming next.

شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Are you ready, Steve?

آماده ای استیو؟ فعلا

I'm ready...

آماده ام...

ta ta for now.

تا تا.