A Walk in London's Columbia Road Flower Market with My Sister

Eat Sleep Dreamers welcome. Look who is back! Hello! My sister. We are in Columbia Road flower market

Eat Sleep Dreamers خوش آمدید. ببین کی برگشته! سلام! خواهر من. ما در بازار گل جاده کلمبیا هستیم

Hey guys, how's it going? Check out who is with me! I'm back again. Yeah, it's my sister

سلام بچه ها، اوضاع چطور است؟ ببینید چه کسی با من است! من دوباره برگشتم. آره دوباره خواهرمه

again. This is getting silly now. So we've come to Columbia Road flower market which

این الان داره احمقانه میشه بنابراین ما به بازار گل کلمبیا جاده رسیدیم که

is easily my favourite flower market in London and you've never been. Never been before.

به راحتی بازار گل مورد علاقه من در لندن است و شما هرگز نرفته اید. قبلا هرگز نبوده است.

Annie hadn't been. I was telling her that I was coming here and she said 'oh I've never

آنی نبوده بود. داشتم به او می گفتم که دارم به اینجا می آیم و او گفت "اوه من هرگز نرفته

been' so I was like 'well come along'. I jumped aboard. How are you liking it so far? It's

ام" بنابراین من مانند "خوب بیا". پریدم روی کشتی تا الان چطور خوشت اومده؟ این

amazing. We were just saying this is hidden London. This is not your Leicester Square,

شگفت انگیز است. فقط می‌گفتیم این لندن پنهان است . اینجا میدان لستر،

Buckingham Palace, Trafalgar Square this is hidden authentic London and it's fantastic.

کاخ باکینگهام، میدان ترافالگار شما نیست، این لندن واقعی پنهان است و فوق العاده است.

If you come to London you have to come to Columbia Road. I've actually done a video

اگر به لندن می آیید باید به جاده کلمبیا بیایید. من در واقع چندی پیش ویدیویی

about Columbia Road flower market a while ago. Check it out. But yeah, we thought we'd

درباره بازار گل جاده کلمبیا تهیه کردم . آن را بررسی کنید. اما آره، ما فکر می‌کردیم

just come here and hang out. We've had brunch and it's a special day for us, right? Yeah.

که بیایم اینجا و باهم باشیم. ما برانچ خورده ایم و روز خاصی برای ماست، درست است؟ آره

We needed to be together today. Yeah, so it would be our mother's birthday today, sadly

امروز نیاز داشتیم با هم باشیم بله، پس امروز تولد مادرمان بود، متأسفانه

she is not with us any more but we wanted to get together and just tell some stories

او دیگر بین ما نیست، اما می‌خواستیم دور هم جمع شویم و فقط چند داستان

to each other. Yeah, I think Mum was a huge influence on both our lives, she was a very

برای هم تعریف کنیم. آره، فکر می کنم مامان تاثیر زیادی بر زندگی هر دوی ما داشت، او شخصیت بسیار

formative character and we just wanted to chat about her today. It's a day where we

سازنده ای بود و ما فقط می خواستیم امروز درباره او چت کنیم. این روزی است که ما

like to remember her and just like to be together. Alright, so the last time I was here I was

دوست داریم او را به یاد بیاوریم و فقط دوست داریم با هم باشیم. خوب، پس آخرین باری که اینجا بودم

filming for Eat Sleep Dream and I bought some flowers for Mum so it felt right to kind of

برای Eat Sleep Dream فیلم می‌گرفتم و چند گل برای مامان خریدم، بنابراین احساس می‌کردم درست است که

come here. That really made her day. Yeah, I got her some sun flowers. It really cheered

به اینجا بیایم. که واقعا روز او را ساخته است. آره، من برایش گل آفتاب گرفتم. واقعاً

her up. She liked them. So our Mum was quite good at sleeping. I think that's the main.

او را خوشحال کرد. او آنها را دوست داشت. بنابراین مادر ما در خوابیدن بسیار خوب بود. من فکر می کنم این اصلی است.

If there's one thing I know about my Mum it was her ability to sleep. And well you've

اگر یک چیز در مورد مادرم می دانم ، توانایی او در خوابیدن است. و خوب شما آن را

inherited that. I have, yeah I have. You can sleep anywhere. I'm so jealous. Yes, I can

به ارث برده اید. دارم، آره دارم شما می توانید هر جایی بخوابید. من خیلی حسودیم بله، من می توانم

sleep anywhere. So she had this remarkable ability to fall asleep anywhere anytime. During

هر جا بخوابم. بنابراین او این توانایی فوق‌العاده را داشت که در هر مکانی در هر زمان بخوابد. در طول

programmes, you would be half way through a programme with her and say 'oh that's hilarious

برنامه ها، شما در نیمه راه برنامه با او می گذرید و می گویید "اوه این خنده دار است

Mum....oh you are asleep!' She's like, snoring away. Yeah and there was one time where she

مامان ... اوه تو خوابی!" انگار داره خروپف میکنه بله و یک بار بود که

was trying to boil an egg and she fell asleep. Well she went to sit down and she fell asleep

او سعی می کرد یک تخم مرغ را بجوشاند و خوابش برد. خوب رفت نشست و خوابش برد

and she woke up to this bang. There was a loud bang and she went into the kitchen and

و با این انفجار از خواب بیدار شد. صدای بلندی بلند شد و او به آشپزخانه رفت

the egg had exploded. She'd been asleep for like twenty minutes. And all the water had

و تخم مرغ منفجر شد. حدود بیست دقیقه بود که خوابیده بود. و تمام آب

gone out of the pan. All the water had gone, yeah, she did that twice, not once, twice.

از تابه بیرون رفته بود. تمام آب رفته بود، آره، او این کار را دو بار انجام داد، نه یک بار، دو بار.

It was quite a gift. Yeah, so now I've got that ability to just fall asleep anywhere

خیلی هدیه بود بله، حالا من این توانایی را دارم که

on a bus, on a train, when she's talking. Another thing about our Mum, food related,

در اتوبوس، قطار، وقتی او در حال صحبت کردن است، فقط بخوابم. نکته دیگر در مورد مادرمان، مربوط به غذا،

is I don't think we have ever known her willingly turn down a cup of tea. If you ever said to

این است که فکر نمی‌کنم تا به حال ندیده باشیم که او با میل و رغبت یک فنجان چای را رد کند. اگر تا به حال به

Mum 'Do you fancy a cup of tea?' Even if she has just finished her last cup of tea, she

مامان بگویید "دوست داری یک فنجان چای بخوری؟" حتی اگر آخرین فنجان چایش را تمام کرده باشد،

would say yes. Yeah, absolutely. She loved a cup of tea. She's never knowingly turned

می‌گوید بله. بله، قطعا. او عاشق یک فنجان چای بود. او هرگز آگاهانه

one down. Yeah, I mean she would have like four, five, six cups of tea a day. There was

یکی را رد نکرده است. بله، منظورم این است که او روزی چهار، پنج، شش فنجان چای می خورد.

no limit. There was no limit to how much tea she could drink. And actually that was her

محدودیتی وجود نداشت. محدودیتی برای نوشیدن چای او وجود نداشت. و در واقع

favourite, the man that she bonded with most in hospital was the tea man who used to come

این مرد مورد علاقه او بود، مردی که در بیمارستان بیشتر با او ارتباط داشت، همان مرد چای بود که

round with a tea trolley. Mokhtar was his name? Yeah Mokhtar. She loved him. They had

با یک چرخ دستی چای دور می زد. مختار اسمش بود؟ آره مختار او را دوست داشت. آنها

a very close relationship, he knew exactly how she liked her tea.

رابطه بسیار نزدیکی داشتند، او دقیقاً می دانست که او چگونه چای او را دوست دارد.

I think one of the most adorable things about our Mum, she was an incredibly positive person.

من فکر می کنم یکی از شایان ستایش ترین چیزها در مورد مادر ما، او یک فرد فوق العاده مثبت بود.

And that's something you have definitely picked up from her. And so you get your positivity

و این چیزی است که شما قطعا از او برداشت کرده اید. و بنابراین شما مثبت

and optimism from Mum. Yeah definitely. But she was like always positive. Yeah but to

و خوش بینی خود را از مادر دریافت می کنید. بله قطعا اما او مثل همیشه مثبت بود. بله، اما به

another level. And if we were ever together, her favourite thing in the world was spending

سطح دیگری. و اگر ما با هم بودیم، چیز مورد علاقه او در دنیا گذراندن

time with me and Tom just hanging out. She used to take it to another level, we'd be

وقت با من و تام بود که فقط در حال معاشرت بود. او آن را به سطح دیگری می برد، ما

sitting maybe having a picnic and she would say things like 'Don't you think darlings

نشسته بودیم شاید یک پیک نیک داشته باشیم و او جملاتی از این قبیل می گفت: "عزیزم فکر نمی کنی

this really is the perfect grass.' Yeah yeah yeah. And I mean, it was ok grass. Yeah it

این واقعاً چمن عالی است." آره آره آره و منظورم این است که چمن خوب بود. آره

was alright. It was just grass but for her, because she was with us in that moment, it

خوب بود این فقط چمن بود، اما برای او، چون در آن لحظه با ما بود،

became the perfect grass. Yeah everything was perfect. Yeah exactly,she just embraced,

به چمن عالی تبدیل شد. آره همه چی عالی بود بله دقیقاً، او فقط در آغوش گرفت،

she really appreciated the moment. So when you were somewhere she would really appreciate

او واقعاً از آن لحظه قدردانی کرد. بنابراین وقتی جایی بودید او واقعاً از

being there with you. And I think we've taken that with us, even today it's been a really

بودن در کنار شما قدردانی می کرد. و من فکر می کنم ما آن را با خود برده ایم، حتی امروز یک

lovely day just being together and appreciating being here. And I think we have definitely

روز واقعاً دوست داشتنی بود فقط با هم بودن و قدردانی از بودن در اینجا. و من فکر می کنم ما قطعا

inherited that from her. The small things as well like she was so good at appreciating

این را از او به ارث برده ایم. چیزهای کوچک و مانند او در قدردانی

the small things in life. And I mean you know, she could appreciate things on many different

از چیزهای کوچک در زندگی بسیار خوب بود. و منظورم این است که می‌دانید، او می‌توانست از چیزها در سطوح مختلف قدردانی کند،

levels but really just the little things like sitting down with a nice cup of tea after

اما واقعاً فقط چیزهای کوچکی مانند نشستن با یک فنجان چای خوب بعد از

a long day, she took so much joy from that and I think we also can appreciate that. Yeah,

یک روز طولانی، او بسیار از آن لذت برد و من فکر می‌کنم ما نیز می‌توانیم از آن قدردانی کنیم. آره،

like you are appreciating that coffee right now. I have appreciated this coffee. This

مثل اینکه الان قدر قهوه رو میدونی. من از این قهوه قدردانی کرده ام.

is good coffee! You go on about coffee. She's seriously addicted. Yeah, it's all new. It's

این قهوه خوب است! شما در مورد قهوه ادامه دهید. او به طور جدی معتاد است. بله، همه چیز جدید است.

a whole new world out there Eat Sleep Dreamers but it's a good one. Yeah, I need a coffee

Eat Sleep Dreamers دنیای کاملا جدیدی است اما دنیای خوبی است. آره،

every morning to wake up, just to bring me back into the world. And an egg. And an egg

هر روز صبح برای بیدار شدن از خواب به یک قهوه نیاز دارم، فقط برای اینکه من را به دنیا برگردانم. و یک تخم مرغ و یک تخم مرغ

, yeah.

، آره

Alright one story that you reminded me of was the food. Out of date food so food that

خوب یک داستانی که به یادم آوردی غذا بود. مواد غذایی از تاریخ گذشته به طوری که مواد غذایی

was old. Tell us about that story. Well, just Mum was a bit of a hoarder. We loved her but

قدیمی بود. از آن داستان برایمان بگویید. خوب، فقط مامان کمی احتکار کننده بود. ما او را دوست داشتیم،

she did love to acquire things. Yeah that means someone that holds on to possessions

اما او عاشق به دست آوردن چیزهایی بود. بله، این یعنی کسی که دارایی ها را نگه می دارد

so that you have too many possessions. She couldn't really let things go, this included

تا شما دارایی های زیادی داشته باشید. او واقعاً نمی‌توانست همه چیز را رها کند، این شامل

food that quite often were past its sell-by-date by years and years and yet she would still

غذاهایی می‌شد که اغلب سال‌ها و سال‌ها به فروش می‌رسیدند و با این حال او

keep hold of it. And so there was one time we were having scones and we went to get some

همچنان آن را حفظ می‌کرد. و به این ترتیب یک بار بود که ما اسکون می خوردیم و رفتیم تا کمی

jam from the fridge and we opened up the top and it was covered in mould. Yeah that was

مربا از یخچال بگیریم و قسمت بالایی آن را باز کردیم و در قالب پوشانده شد. آره

bad. She said 'oh darling, I'm so surprised. I'm sure that was absolutely fine.' And there

بد بود گفت: اوه عزیزم، من خیلی تعجب کردم. من مطمئن هستم که کاملا خوب بود. و

was another time when she served us some pasta, some brown pasta. She was very healthy, wasn't

زمان دیگری بود که برای ما پاستا سرو کرد، مقداری پاستا قهوه ای. خیلی سالم بود،

she? Very healthy. But this was maybe when we were, we were quite young. We were quite

نه؟ خیلی سالم. اما این شاید زمانی بود که ما خیلی جوان بودیم. ما کاملاً

traumatised by it, weren't we? Yeah, it was like 1998 that maybe she served us this food

تحت تأثیر آن بودیم، اینطور نیست؟ بله، مثل سال 1998 بود که شاید او این غذا را برای ما سرو کرد

and we looked at the packet because it tasted a bit strange and it was from the 1980s. Like

و ما به بسته نگاه کردیم زیرا طعم آن کمی عجیب بود و مربوط به دهه 1980 بود. مثل اینکه

literally it had gone off like 10 years before. A decade ago. Yeah or more. This was our Mum,

به معنای واقعی کلمه مثل 10 سال قبل از بین رفته بود. یک دهه پیش. آره یا بیشتر این مادر ما بود،

she never wanted to throw things away. It's a good trait in many ways but when it comes

او هرگز نمی خواست چیزها را دور بیندازد. این یک ویژگی خوب از بسیاری جهات است، اما وقتی صحبت از

to food not so good. You had to be careful. You had to check the dates of all the food

غذا به میان می آید چندان خوب نیست. باید مواظب بودی باید تاریخ تمام غذاهایی که برایت درست کرده بود را بررسی

she made you. Well we became a bit weary, didn't we? It was always a bit of a nerve-wracking

می کردی. خوب ما کمی خسته شدیم، نه؟ همیشه

experience going into her fridge, what were we going to find? What little like growths

رفتن به یخچال او کمی تجربه اعصاب خردکن بود، قرار بود چه چیزی پیدا کنیم؟ چه کمی شبیه رشد

or like strange animals or whatever.

یا شبیه حیوانات عجیب و غریب یا هر چیز دیگری.

Alright, so a huge part of the reason why Eat Sleep Dream English exists is because

خوب، پس بخش بزرگی از دلیل وجود Eat Sleep Dream English به

of Mum, right? Because she was a teacher, an English teacher, and she was kind of the

خاطر مادر است، درست است؟ از آنجا که او یک معلم بود، یک معلم انگلیسی، و او به نوعی

reason that I became an English teacher so yeah a lot of this of Eat Sleep Dream English

دلیلی بود که من معلم انگلیسی شدم، بنابراین بله، بسیاری از این Eat Sleep Dream English

relates to her. She was so proud of you doing it. And it was lovely because you actually

به او مربوط می شود. او خیلی به این افتخار می کرد که شما این کار را انجام دادید. و این دوست‌داشتنی بود، زیرا

looked after her a lot when she became quite ill at the end and you were able to do your

وقتی او در نهایت بیمار شد، خیلی از او مراقبت می‌کردی و می‌توانستید

Eat Sleep Dreaming around it so it meant that you could be there for hospital appointments

رویاپردازی Eat Sleep خود را در اطراف آن انجام دهید، بنابراین به این معنی بود که می‌توانید برای قرارهای ملاقات در بیمارستان آنجا

and you know just being good company for Mum. It's a bit lonely when you are ill and so

باشید و می‌دانید که فقط یک شرکت خوب هستید. برای مامان وقتی مریض هستید کمی احساس تنهایی می کنید و

it was lovely that you could be there for her. And so Eat Sleep Dream came out alongside

بنابراین دوست داشتنی بود که بتوانید کنار او باشید. و بنابراین Eat Sleep Dream در کنار

that and she was so proud of what you'd done and what you are carrying on doing. Yeah,

آن ظاهر شد و او به کاری که شما انجام داده اید و کاری که انجام می دهید بسیار افتخار می کرد. آره

the best thing was when Annie would come visit us for dinner. Mum and I would start talking

، بهترین چیز این بود که آنی برای شام به دیدن ما می آمد . من و مامان شروع به صحبت

about English grammar or phrasal verbs. Oh it was so interesting! And you would be like

در مورد گرامر یا افعال عبارتی انگلیسی می کردیم. اوه خیلی جالب بود! و شما مانند

'oh my!''Jeez! These guys! And we'd bore Annie and her family completely with our like boring.

"اوه من!" این بچه ها! و ما آنی و خانواده اش را کاملاً خسته می کردیم.

I learned a lot though. Yeah yeah. But yeah we just like to sort of like I guess geek

هرچند خیلی چیزها یاد گرفتم. آره آره. اما بله، ما فقط دوست داریم که به نظر من

out, sort of talk about English grammar and English vocabulary and how interesting it

یک جورهایی در مورد دستور زبان انگلیسی و واژگان انگلیسی صحبت کنیم و چقدر

all is. Yeah she loved that kind of stuff, so that's kind of cool. Alright so we're going

جالب است. آره او این نوع چیزها را دوست داشت، پس خیلی جالب است. خوب پس ما

to go and pick some out some flowers. You're going to go and get some flowers to take home.

می رویم و چند گل انتخاب می کنیم. می روی و گل می آوری تا به خانه ببری.

I will do. So when I was young i used to buy her a lot of lillies because her name was

من انجام خواهم داد. بنابراین وقتی جوان بودم برایش نیلوفرهای زیادی می خریدم چون اسمش

Hilary and I couldn't say Hilary so I used to say Lily. So I always used to buy her lillies.

هیلاری بود و نمی توانستم بگویم هیلاری بنابراین می گفتم لیلی. بنابراین من همیشه برای او نیلوفر می خریدم.

Yeah, alright shall we have a look see what we can find. Let's find some flowers. Cool.

بله، خوب، باید نگاهی بیندازیم ببینیم چه چیزی می توانیم پیدا کنیم. بیا چند گل پیدا کنیم سرد.

Alright so we've just popped away from the market for a minute because it's a little

خوب پس ما فقط یک دقیقه از بازار دور شدیم زیرا

bit noisy. It's madness. It is crazy, isn't it right? Good fun though. Yeah really fun.

کمی سر و صدا است. این دیوانگی است. دیوانه است، اینطور نیست؟ با این حال سرگرمی خوبی است. بله واقعا سرگرم کننده است.

So yeah talking about Mum's bad habits, tell us about the telephone. Ah the telephone was

پس بله، در مورد عادت های بد مادر صحبت کنید، در مورد تلفن به ما بگویید. آخه تلفن

awful. So you'd have a really nice chat with Mum for about twenty minutes and then you'd

افتضاح بود بنابراین شما می‌توانید حدود بیست دقیقه با مامان چت خوبی داشته باشید و سپس

have to go because it was the end of the conversation and at that point she'd go 'oh darling just

باید بروید، زیرا پایان مکالمه بود و در آن لحظه او می‌گفت: «اوه عزیزم فقط

one more thing.' And this one more thing would lead into another thing and another thing

یک چیز دیگر». و این یک چیز دیگر به یک چیز دیگر منجر می شود و یک چیز دیگر

and another thing and you'd be desperate to get off the phone and it was at that moment

و یک چیز دیگر و شما ناامید می شوید که تلفن را قطع کنید و در آن لحظه بود که

she suddenly felt the need to tell you everything. Why hadn't she told you in the first twenty

او ناگهان احساس کرد باید همه چیز را به شما بگوید. چرا در بیست دقیقه اول به شما نگفته بود

minutes? She had to save it for right at the end. 'Just one more thing.' 'Just one more

؟ او باید آن را برای درست در پایان ذخیره می کرد. 'فقط یه چیز دیگه.' 'فقط یه

thing.' 'Darling just one more thing'. So that's when we labelled her the hardest woman

چیز دیگه.' "عزیزم فقط یک چیز دیگر". پس این زمانی بود که ما به او برچسب سخت‌ترین

in the world to get off the phone and it's official right? Yeah, so if you wanted to

زن دنیا برای قطع تلفن را زدیم و رسمی است درست است؟ بله، پس اگر می

get off the phone you had to sort of plan it. You'd be like I need to go in ten minutes,

خواستید گوشی را کنار بگذارید، باید برنامه ریزی می کردید. گویی باید ده دقیقه دیگر

I need to go and meet my friends so I'll start saying goodbye. You'd start wrapping it up.

بروم، باید بروم و دوستانم را ملاقات کنم تا شروع به خداحافظی کنم. شما شروع به جمع کردن آن می کنید.

Yeah 'let's wrap it up' So 'alright Mum I've got to go'. Ten minutes later, that's when

بله، بیایید آن را جمع بندی کنیم، پس «باشه مامان، باید بروم». ده دقیقه بعد، همان

you get of the phone. Finally! And even then it was always a wrench, wasn't it? She just

موقع است که گوشی را در می آورید. سرانجام! و حتی در آن زمان هم همیشه یک آچار بود، اینطور نیست؟ او فقط

couldn't bare it. Yeah yeah. So guys, We'd really love to know about your Mums.Do you

نمی توانست آن را خالی کند. آره آره. پس بچه ها، ما واقعا دوست داریم در مورد مادران خود بدانیم.

have any funny stories to tell about your Mum? Her character, the things that she does,

آیا داستان خنده داری برای گفتن در مورد مادر خود دارید؟ شخصیت او، کارهایی که انجام می دهد

the little quirks. What makes her your Mum? What makes her your Mum and what makes her

، عجیب و غریب. چه چیزی او را مادر شما می کند؟ چه چیزی او را به مادر شما تبدیل می کند و چه چیزی او را

amazing? Yeah, let us know in the comments below. We both read the comments, love seeing

شگفت انگیز می کند؟ بله، در نظرات زیر به ما اطلاع دهید . ما هر دو نظرات را خواندیم، دوست داریم

what you guys say and share your experiences with the Eat Sleep

آنچه را که شما می گویید ببینیم و تجربیات خود را با انجمن Eat Sleep

Dream community.

Dream به اشتراک بگذاریم.

So we've got some flowers. I got some lavender. And I went for roses. Very nice. Very traditional.

بنابراین ما چند گل داریم. من مقداری اسطوخودوس گرفتم و من به دنبال گل رز رفتم. بسیار خوب. خیلی سنتی

Classic.Have you had a good time? Ah it's been so nice. Just lovely to think about Mum

کلاسیک. به شما خوش گذشت؟ آه خیلی خوب بود دوست داشتنی است امروز به مامان فکر کنی

today and be together, it's the perfect Sunday. Yeah, have you enjoyed coming to Columbia

و با هم باشیم، یکشنبه عالی است. بله، آیا از آمدن به

Road flower market? Love Columbia Road flower market! Definitely make it your destination

بازار گل جاده کلمبیا لذت برده اید؟ عاشق بازار گل کلمبیا جاده ! وقتی برای بازدید از لندن می‌آیید، قطعاً آن را مقصد خود قرار دهید

when you come to visit London. It's a really cool place huh? Yeah. And really easy to get

. واقعا جای باحالی است نه؟ آره و دسترسی به آن بسیار آسان است

to, like a couple of minutes from Old Street station, super easy. It's really close by

، مانند چند دقیقه از ایستگاه خیابان اولد ، بسیار آسان. واقعاً نزدیک است

and nice places for coffee. Sorry, coffee again. Yeah coffee again! Coffee and flowers.

و مکان های خوبی برای قهوه است. ببخشید دوباره قهوه آره قهوه دوباره! قهوه و گل.

That's the perfect day. It's open on a Sunday so come down on Sunday morning. It's open

آن روز عالی است. یکشنبه باز است پس یکشنبه صبح بیایید پایین.

until about three o'clock, perfect place to come. At 2 o'clock they'll probably start

تا حدود ساعت سه باز است، مکان مناسبی برای آمدن است. در ساعت 2 بعد از ظهر احتمالاً شروع به

flogging off all the flowers, won't they? Yeah, you get a good deal. Yeah absolutely.

شلاق زدن همه گل ها می کنند، اینطور نیست؟ بله، شما یک معامله خوب دریافت می کنید. بله کاملا.

Alright, let's do this again because I've enjoyed it. Let's hang out again. It's been

خوب، بیایید این کار را دوباره انجام دهیم زیرا از آن لذت بردم. بیا دوباره دور هم باشیم

good. Bye Eat Sleep Dreamers. Thanks very much for watching guys, take it easy.

خوب بوده خداحافظ رویاپردازان خواب بخورید. خیلی ممنون از تماشای بچه ها، آرام باشید.