Learn the English Terms TIME CHANGE and INTERNAL CLOCK

In this English lesson, I wanted to help you learn

در این درس انگلیسی می خواستم به شما کمک کنم

the English term time change.

تا اصطلاح انگلیسی تغییر زمان را یاد بگیرید.

We just had time change this past weekend.

ما همین آخر هفته گذشته تغییر زمان داشتیم.

Time change happens in countries

تغییر ساعت در کشورهایی اتفاق می افتد

that observe Daylight Savings Time.

که ساعت تابستانی را رعایت می کنند.

We have one time during the summer months,

ما یک بار در ماه های تابستان داریم

and then mid fall, we shift our clocks,

و سپس اواسط پاییز، ساعتمان را تغییر می دهیم

and then we have a one-hour difference,

و بعد یک ساعت اختلاف داریم

and time change happens usually in the middle of the night

و تغییر ساعت معمولا در نیمه های شب

between Saturday and Sunday.

بین شنبه و یکشنبه اتفاق می افتد.

So this past weekend, we put our clocks back an hour.

بنابراین این آخر هفته گذشته، ساعت‌هایمان را یک ساعت عقب انداختیم.

We ended up getting an extra hour's sleep.

در نهایت یک ساعت بیشتر خوابیدیم.

So time change is something that happens every fall

بنابراین تغییر زمان چیزی است که هر پاییز

and every spring.

و هر بهار اتفاق می افتد.

In the fall, we move our clocks back an hour.

در پاییز ساعتمان را یک ساعت به عقب می بریم.

In the spring, we move them ahead an hour.

در بهار آنها را یک ساعت جلوتر می بریم.

That's actually worse because you kind of lose an hour.

این در واقع بدتر است زیرا شما یک ساعت را از دست می دهید.

So this time change this past weekend

بنابراین این تغییر زمان در آخر هفته گذشته

was the lesser of two evils.

کمترین شر از دو بود.

That's how I would describe it

من آن را اینگونه توصیف می

because my internal clock is messed up.

کنم زیرا ساعت داخلی من به هم ریخته است.

The second phrase that we're looking at today

دومین عبارتی که امروز به آن می پردازیم

or the second term is the term internal clock.

یا اصطلاح دوم عبارت ساعت داخلی است.

We all use watches to tell time,

همه ما از ساعت برای تشخیص زمان استفاده می کنیم،

but we also have an internal clock.

اما یک ساعت داخلی نیز داریم.

We can kind of sense around what time it is,

ما می توانیم به نوعی حس کنیم که ساعت چند است،

and right now, my internal clock is messed up.

و در حال حاضر، ساعت داخلی من به هم ریخته است.

I'm making this video at around 3:30 in the afternoon

من دارم این ویدیو رو حدود ساعت 3:30 بعد از ظهر

on a Tuesday, and it feels like 4:30 to me.

یک روز سه شنبه میسازم و به نظرم ساعت 4:30 است.

In a little while,

اندکی دیگر،

it's going to get dark at about five o'clock,

حدود ساعت پنج تاریک می شود،

and that just seems way too early to me.

و این به نظر من خیلی زود است.

So my internal clock is a little bit messed up,

بنابراین ساعت درونی من کمی به هم ریخته است

my sense of time that I naturally have in my head.

، حس زمانی که به طور طبیعی در ذهنم وجود دارد.

I mean, I can't tell you exactly what time it is,

منظورم این است که نمی توانم دقیقاً به شما بگویم ساعت چند است

but right now, it doesn't feel like 3:30 to me.

، اما در حال حاضر برای من ساعت 3:30 نیست.

It feels like around 4:30 or quarter to five.

تقریباً ساعت 4:30 یا ربع تا پنج به نظر می رسد.

Anyways, my internal clock is messed up.

به هر حال ساعت داخلی من بهم ریخته است.

To review, this past weekend,

برای بررسی، آخر هفته گذشته،

we had what we call time change.

چیزی را داشتیم که آن را تغییر زمان می نامیم.

There was time change this past weekend.

این آخر هفته گذشته تغییر زمان داشت.

So we switched our clocks,

بنابراین ما ساعتمان را عوض کردیم

and now my internal clock is a little bit messed up.

و حالا ساعت داخلی من کمی به هم ریخته است.

It takes about a week or two

حدود یک یا دو هفته طول می کشد

for my internal clock to adjust to the new time.

تا ساعت داخلی من با زمان جدید تنظیم شود.

Anyways, let's look at a comment from a previous video.

به هر حال، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Maria.

این نظر از ماریا است.

I look forward to seeing your Christmas tree.

من مشتاقانه منتظر دیدن درخت کریسمس شما هستم.

It's so big, but be careful getting the ladder, Bob.

خیلی بزرگ است، اما مراقب نردبان باش، باب.

You know accidents always happen close to home, (chuckling)

می دانید که تصادفات همیشه در نزدیکی خانه اتفاق می افتد ، (خنده)

and my response is I might have to buy

و پاسخ من این است که ممکن است مجبور

a couple more strings of lights.

باشم چند رشته چراغ دیگر بخرم.

So yes, climbing up on a ladder can be

بنابراین بله، بالا رفتن از یک نردبان می

a little bit dangerous, can't it?

تواند کمی خطرناک باشد، اینطور نیست؟

Whenever I work at heights, whenever I climb up a ladder,

هر زمان که در ارتفاع کار می کنم، هر زمان که از نردبان بالا

I'm usually extra careful.

می روم، معمولاً بیشتر مراقب هستم.

In fact, when I go really high on a ladder,

در واقع، وقتی از یک نردبان واقعاً بالا می

I usually ask Jen to hold the ladder for me and vice versa.

روم، معمولاً از جن می خواهم که نردبان را برای من نگه دارد و بالعکس.

If Jen goes up on a ladder,

اگر جن از یک نردبان بالا برود

usually, I will hold the ladder for her.

، معمولاً من نردبان را برای او نگه می دارم.

Sometimes, we go up on the ladder to clean the eavestroughs

گاهی از نردبان بالا می رویم تا گوشواره های

on our house, the eavestroughs.

خانه مان را تمیز کنیم.

I think they're called gutters in other countries.

فکر می کنم در کشورهای دیگر به آنها ناودان می گویند.

We call 'em eavestroughs.

ما به آنها می گوییم گوشه گیر.

They get full of leaves,

آنها پر از برگ می شوند،

so sometimes I have to go up on a ladder

بنابراین گاهی اوقات من مجبور می شوم از یک نردبان بالا بروم

to clean the eavestrough,

تا گوشه گوشه را تمیز کنم،

and then Jen will hold the ladder

و سپس جن نردبان را نگه می دارد

so that the ladder doesn't slip

تا

while I'm at the very top of it,

وقتی من در بالای آن هستم نردبان لیز نخورد،

but yes, that tree way back in the background...

اما بله. آن درخت در پس‌زمینه...

I'm not sure you could see it.

مطمئن نیستم که بتوانید آن را ببینید.

Yeah, it's too close to the barn.

آره خیلی به انبار نزدیکه

It will eventually have Christmas lights on it,

در نهایت چراغ‌های کریسمس روی آن خواهد بود،

but I don't think I have enough strings of lights.

اما فکر نمی‌کنم رشته‌های چراغ به اندازه کافی داشته باشم.

I have some, but the tree, as I mentioned,

من تعدادی دارم، اما درخت، همانطور که اشاره کردم،

keeps getting bigger,

مدام بزرگتر می شود،

so I might have to go and buy a few more strings of lights,

بنابراین ممکن است مجبور شوم بروم و چند رشته چراغ دیگر بخرم،

just so that I can get lights on the entire tree.

فقط برای اینکه بتوانم روی کل درخت چراغ بیاورم.

That might cost a little bit of money,

این ممکن است هزینه کمی داشته باشد،

but I think it will definitely look really cool

اما من فکر می کنم

if I do that.

اگر این کار را انجام دهم قطعاً بسیار جالب به نظر می رسد.

So I'm pretty sure I will do that.

بنابراین من تقریباً مطمئن هستم که این کار را انجام خواهم داد.

I'll go to a store called Canadian Tire.

من به فروشگاهی به نام تایر کانادایی می روم.

That's a store that we go to in Canada to buy

این فروشگاهی است که ما در کانادا برای خرید

all sorts of things.

انواع کالا به آن می رویم.

Their slogan is more than just tires.

شعار آنها چیزی فراتر از لاستیک است.

It's actually like a big hardware store,

این در واقع مانند یک فروشگاه سخت افزاری بزرگ است، به

kind of an outdoors store, kind of an everything store.

نوعی یک فروشگاه در فضای باز، نوعی فروشگاه همه چیز.

So I might have to go to Canadian Tire

بنابراین ممکن است مجبور شوم به Canadian Tire

and get a few more Christmas lights.

بروم و چند چراغ کریسمس دیگر تهیه کنم.

Anyways, thanks for watching this little English lesson.

به هر حال، از تماشای این درس کوچک انگلیسی متشکرم.

I'll see you in a couple of days with another one, bye.

یکی دو روز دیگه با یکی دیگه میبینمت، خداحافظ.