Learn the English Phrases "by weight" and "dead weight"

In this English lesson,

در این درس انگلیسی،

I'd like to help you learn the English phrase "by weight."

می‌خواهم به شما کمک کنم که عبارت انگلیسی «براساس وزن» را یاد بگیرید.

When you buy something, you can either buy it by weight.

وقتی چیزی می‌خرید، می‌توانید آن را بر حسب وزن بخرید.

You pay a certain amount per pound or per kilogram,

شما مبلغ مشخصی را به ازای هر پوند یا به ازای هر کیلوگرم پرداخت می کنید،

or I think the opposite is by volume.

یا فکر می کنم برعکس آن بر اساس حجم است.

When I buy gas, I pay per liter.

وقتی بنزین میخرم هر لیتر پول میدم.

But when something is sold by weight,

اما وقتی چیزی بر حسب وزن فروخته می‌شود،

you pay for a certain number of pounds or kilograms

شما برای تعداد مشخصی پوند یا کیلوگرم

or whatever other measure of weight they are using.

یا هر معیار وزن دیگری که استفاده می‌کنند، پرداخت می‌کنید.

When we sell bouquets, we sell by quantity.

وقتی دسته گل می فروشیم بر اساس مقدار می فروشیم.

You buy 12, sorry, you buy 12 flowers in a bouquet,

شما 12 گل می خرید، متأسفم، شما 12 گل را در یک دسته گل می خرید،

so you're buying I guess by volume

بنابراین فکر می کنم بر اساس حجم می خرید،

but I would say by quantity.

اما می توانم بگویم از نظر کمیت.

When I buy gas, it's by volume,

وقتی بنزین می‌خرم، حجم آن است،

and when I buy things like bulk food at the grocery store,

و وقتی چیزهایی مانند غذای فله‌ای را از خواربارفروشی می‌خرم،

where you scoop it yourself and put it in a bag,

جایی که خودتان آن را جمع‌آوری کرده و در کیسه می‌گذارید،

often you pay by weight.

اغلب بر اساس وزن هزینه می‌کنید.

We actually have a store called Bulk Barn in Canada

ما در واقع فروشگاهی به نام Bulk Barn در کانادا داریم

where you can buy everything by weight, candies, chocolate.

که می توانید همه چیز را با وزن، آب نبات، شکلات بخرید.

I like buying chocolate by weight, although the scoop I make

من خرید شکلات بر حسب وزن را دوست دارم ، اگرچه اسکوپی که درست می کنم

usually ends up costing more than I'm expecting.

معمولاً بیشتر از چیزی که انتظار دارم هزینه دارد.

The other phrase I wanted to teach you today

عبارت دیگری که امروز می خواستم به شما یاد بدهم

is the phrase "dead weight."

عبارت "وزن مرده" است.

This refers to anyone who isn't doing their job.

این به هر کسی که کار خود را انجام نمی دهد اشاره دارد.

We also would say they're not pulling their weight.

ما همچنین می گوییم که آنها وزن خود را نمی کشند.

If you watch a sports game, if you watch a football game

اگر یک بازی ورزشی تماشا می کنید، اگر یک بازی فوتبال را تماشا می کنید

and one person isn't running very fast

و یک نفر خیلی سریع نمی دود

and they don't play very good defense

و دفاع خیلی خوبی بازی نمی کند

and they never score a goal,

و هرگز گلی نمی زند،

you might say that they're dead weight.

ممکن است بگویید وزنشان مرده است.

You would describe that person as being dead weight.

شما می توانید آن فرد را وزن مرده توصیف کنید.

Not a very nice way to be described,

روش خیلی خوبی برای توصیف نیست،

but if you're dead weight,

اما اگر وزن شما مرده است، به این

it means you're not really doing anything.

معنی است که واقعاً کاری انجام نمی دهید.

So to review, when you buy something by weight,

بنابراین برای بررسی، وقتی چیزی را بر حسب وزن می‌خرید،

you're paying by the pound or by the kilogram

depending on how you measure things in your country.

بسته به نحوه اندازه‌گیری چیزها در کشورتان، به پوند یا کیلوگرم پرداخت می‌کنید.

And when someone is dead weight,

و وقتی کسی وزن مرده است،

it means that they're not contributing the way they should

به این معنی است که آنطور که باید

to a team or at work or someone else.

به یک تیم، در محل کار یا شخص دیگری کمک نمی کند.

But hey, let's look at a comment from a previous video.

اما هی، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Axmed.

این نظر از Axmed است.

"Hello teacher Bob the Canadian.

"سلام معلم باب کانادایی.

"Is this phrase correct?

" آیا این عبارت صحیح است؟

"'I met the President, or I met with the President'?"

"من با رئیس جمهور ملاقات کردم یا با رئیس جمهور ملاقات کردم"؟

My response, both are correct,

پاسخ من، هر دو درست است،

but with slightly different meanings,

اما با معانی کمی متفاوت،

so I'm glad you brought this up.

بنابراین خوشحالم که این را مطرح کردید.

"I met the President."

من با رئیس جمهور ملاقات کردم.

This means you saw him or her once briefly,

این بدان معناست که شما یک بار او را برای مدت کوتاهی دیدید،

maybe shook his or her hand

شاید با او دست دادید

and maybe got your picture taken.

و شاید عکس خود را گرفتید.

"I met with the President,"

"من با رئیس جمهور ملاقات کردم"،

this means you probably sat down for a bit of time

این بدان معنی است که شما احتمالاً برای مدتی

and talked with the President.

با رئیس جمهور نشسته اید و صحبت کرده اید.

So thanks for that comment by the way, Axmed.

بنابراین، به هر حال، Axmed برای آن نظر متشکرم.

Yes, you can see from my response,

بله، شما می توانید از پاسخ من،

slightly different meanings.

معانی کمی متفاوت را ببینید. مورد

The first one simply means that maybe you were somewhere

اول به سادگی به این معنی است که شاید شما جایی بودید

and the President was there and you said "hi"

و رئیس جمهور آنجا بود و گفتید "سلام"

and got a selfie taken with the President,

و با رئیس جمهور سلفی گرفتید

and then the second one

و سپس دومی

would mean you actually had a meeting.

به این معنی است که شما واقعاً یک جلسه داشته اید.

You actually sat down and you talked about things.

شما در واقع نشستید و در مورد مسائل صحبت کردید.

You probably must be a very important person

if you had an actual meeting with the President,

اگر ملاقات واقعی با رئیس جمهور داشته باشید، احتمالاً باید شخص بسیار مهمی باشید،

although everyday people sometimes can meet the President

اگرچه مردم عادی گاهی اوقات می توانند رئیس جمهور

or Prime Minister.

یا نخست وزیر را ملاقات کنند.

Someone I work with actually met the Prime Minister

شخصی که با او کار می کنم در واقع با نخست وزیر ملاقات کرد

and got his picture taken.

و از او عکس گرفت.

I was surprised.

شگفت زده شدم.

He didn't meet with the Prime Minister.

او با نخست وزیر دیدار نکرد.

He met the Prime Minister at like a meet and greet

او با نخست وزیر در یک دیدار و احوالپرسی

in a park I think that's where it was.

در پارکی که فکر می کنم همان جایی بود ملاقات کرد.

So I was a little bit jealous.

بنابراین من کمی حسود شدم.

I thought, Bob the Canadian

فکر کردم، باب کانادایی

should someday get a picture with the Prime Minister.

باید روزی با نخست وزیر عکس بگیرد.

That would be really, really cool, of Canada.

این واقعاً، واقعاً جالب از کانادا خواهد بود.

By the way, did you know that's one of my dreams,

راستی، آیا می دانستی این یکی از رویاهای من است

which will probably never happen?

که احتمالا هرگز محقق نخواهد شد؟

I would love it if the Canadian Tourism Board

اگر هیئت گردشگری کانادا

hired me as an ambassador for Canada

من را به عنوان سفیر کانادا برای

promoting this beautiful country.

تبلیغ این کشور زیبا استخدام کند، خوشحال می شوم.

I thought, wouldn't it be cool

فکر کردم، آیا خوب نیست

if when I retire from teaching,

وقتی که از تدریس بازنشسته می شوم،

if the Canadian government sent me

اگر دولت کانادا مرا به

all over Canada making English lessons to show off

سراسر کانادا بفرستد تا درس های انگلیسی را برای نشان دادن

this beautiful, beautiful country that I live in?

این کشور زیبا و زیبا که در آن زندگی می کنم، بفرستم؟

I don't think that'll ever happen,

من فکر نمی کنم که هرگز چنین اتفاقی بیفتد

(vehicle roars)

(خودرو غرش می کند)

but it's worth dreaming about, isn't it?

اما ارزش رویاپردازی را دارد، اینطور نیست؟

Maybe I should meet

شاید من باید روزی

with the Prime Minister someday to talk about it.

با نخست وزیر ملاقات کنم تا در مورد آن صحبت کنم.

Maybe I should see if I can schedule a meeting

شاید باید ببینم می‌توانم جلسه‌ای بگذارم

and convince him to give me that job.

و او را متقاعد کنم که آن کار را به من بدهد.

Bob the Canadian,

باب کانادایی،

Tourist Ambassador for the country of Canada.

سفیر توریست برای کشور کانادا.

That would be a lot of fun.

این خیلی سرگرم کننده خواهد بود.

Anyways, thanks for watching

به هر حال، از تماشای شما متشکرم

and I'll see you in a few days

و چند روز دیگر شما را

with another short English lesson.

با یک درس کوتاه انگلیسی دیگر می بینم.

Bye.

خدا حافظ.