Learn the English Terms FUNNY BUSINESS and FUNNY FEELING

In this English lesson,

در این درس انگلیسی

I wanted to help you learn the English term funny business.

می خواستم به شما کمک کنم که اصطلاح انگلیسی funny business را یاد بگیرید.

Funny business is a kind of behavior that we don't like.

تجارت خنده دار نوعی رفتار است که ما آن را دوست نداریم.

Let me give you a few examples.

اجازه بدهید چند نمونه برایتان بیاورم.

Sometimes when I'm driving in my car,

گاهی که در ماشینم، پشت وانت رانندگی می کنم

in the back of the van, I want my children to behave.

، دلم می خواهد بچه هایم رفتار کنند.

I don't want any funny business.

من هیچ کار خنده‌داری نمی‌خواهم.

I don't want them to fight or argue

من نمی خواهم آنها با هم دعوا کنند یا بحث کنند

or try to take things from each other.

یا سعی کنند چیزهایی را از یکدیگر بگیرند.

I want them to be happy.

من می خواهم آنها خوشحال باشند.

I want them to be kind. I don't want any funny business.

من می خواهم آنها مهربان باشند. من هیچ کار خنده‌داری نمی‌خواهم.

I also could use this term when talking about students.

من همچنین می توانم از این اصطلاح در مورد دانش آموزان استفاده کنم.

If I step into the hallway to talk to another teacher,

اگر برای صحبت با معلم دیگری وارد راهرو

I might say to my class, "Please continue working.

شوم، ممکن است به کلاسم بگویم: "لطفا به کار خود ادامه دهید.

I don't want any funny business."

من هیچ کار خنده‌داری نمی‌خواهم."

That simply means I don't want them

این به سادگی به این معنی است که من نمی خواهم آنها

to throw things at each other.

چیزهایی را به سمت یکدیگر پرتاب کنند.

I don't want them to start fighting with each other,

من نمی خواهم آنها شروع به دعوا با یکدیگر کنند،

either just by arguing or actually fighting.

چه فقط با دعوا یا در واقع دعوا.

That never happens, by the way,

اتفاقاً هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد،

but I certainly don't want any funny business.

اما من مطمئناً هیچ تجارت خنده‌داری نمی‌خواهم.

The second term I wanted to teach you today

ترم دومی که امروز می خواستم به شما یاد

is the term a funny feeling.

بدهم اصطلاح احساس خنده دار است.

When you have a funny feeling,

وقتی احساس خنده‌داری دارید

it usually means you think you know

، معمولاً به این معنی است که فکر می‌کنید می‌دانید

what's going to happen in the future.

در آینده چه اتفاقی قرار است بیفتد.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

Even though it's a nice day out,

با وجود اینکه روز خوبی است،

I have a funny feeling it might rain today.

اما احساس خنده‌داری دارم که ممکن است امروز باران ببارد.

The wind is blowing a certain way.

باد به روش خاصی می وزد.

The clouds in the sky look a little bit strange.

ابرهای آسمان کمی عجیب به نظر می رسند.

I have a funny feeling that it might rain

من یک احساس خنده دار دارم که ممکن است

later this afternoon.

بعد از ظهر امروز باران ببارد.

So a funny feeling is a way to describe

بنابراین یک احساس خنده دار راهی برای توصیف

your ability to maybe predict the future just a little bit.

توانایی شما برای پیش بینی آینده است.

Anyways, to review,

به هر حال، برای بررسی،

funny business is any kind of behavior

کسب و کار خنده دار هر نوع رفتاری است

that you don't like to see,

که شما دوست ندارید آن را ببینید،

either with your children,

چه با فرزندانتان،

or if you have students, if you're a teacher,

چه اگر دانش آموز دارید، اگر معلم هستید،

or even with maybe the government.

یا حتی با دولت.

You don't want the government

شما نمی خواهید دولت

to get up to any funny business.

به هیچ کار خنده داری دست بزند.

You want them to do their job well

شما می خواهید که آنها کار خود را به خوبی انجام دهند

and rule the country in an appropriate way.

و کشور را به شیوه ای مناسب اداره کنند.

No funny business.

تجارت خنده دار نیست

And a funny feeling is simply

و یک احساس خنده دار این است که به

you think that you know how something is going to turn out.

سادگی فکر می کنید که می دانید چیزی قرار است چگونه رقم بخورد.

I had a funny feeling

احساس خنده‌داری داشتم

that Italy was gonna win the soccer game,

که ایتالیا برنده بازی فوتبال است

and I was actually right.

و در واقع حق با من بود.

I had a funny feeling.

حس بامزه ای داشتم

I'm not that good at predicting the future,

من در پیش بینی آینده آنقدر خوب نیستم،

but for some reason,

اما بنا به دلایلی،

I had a funny feeling that they would win.

احساس خنده داری داشتم که آنها برنده خواهند شد.

But hey, let's look at a comment from a previous video.

اما هی، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Rajendra,

این نظر از راجندرا است

and Rajendra says, "Hi, Bob.

و راجندرا می گوید: "سلام باب.

How are you? Another nice and short lesson from you.

چطوری؟ یک درس خوب و کوتاه دیگر از شما.

Again, I'm mesmerized by the beautiful view behind you.

باز هم من مسحور منظره زیبای پشت شما هستم.

Please bear with me.

لطفاً تحمل کنید.

What is that small hut kind of thing behind you?"

آن کلبه کوچک چیست؟ یه جورایی پشت سرت؟"

And my response was this.

و پاسخ من این بود

"That is actually a wagon that we can close up.

این در واقع یک واگن است که می‌توانیم آن را ببندیم.

We use it a lot in early spring

ما در اوایل بهار زیاد از آن استفاده

to allow small plants in trays to harden off.

می‌کنیم تا گیاهان کوچک در سینی‌ها سفت شوند.

This means to get used to colder temperatures,

این به معنای عادت کردن به دمای سردتر است،

but we don't want them to freeze at night,

اما ما نمی‌خواهیم آنها در شب یخ ​​بزنند.

so we close the wagon."

بنابراین واگن را می بندیم."

So at a certain point in the year,

بنابراین در یک نقطه خاص از سال،

it's nice and warm during the day here in Ontario, Canada,

اینجا در انتاریو، کانادا، در طول روز خوب و گرم است،

but it's still quite cold at night,

اما هنوز هم در شب بسیار سرد است،

so we have one wagon where we bring small seedlings out

بنابراین ما یک واگن داریم که در آن نهال های کوچک را بیرون

to kind of get used to being outdoors.

می آوریم تا به نوعی به بودن در فضای باز عادت کنیم.

We do start growing them in the house,

ما شروع به رشد آنها در خانه می کنیم

and this wagon is open.

و این واگن باز است.

So you can see,

بنابراین می توانید ببینید،

we use it quite a bit at this time of the year,

ما در این زمان از سال کمی از آن استفاده می کنیم ،

but we have this wagon over here,

اما این واگن را در اینجا داریم،

which is what I think you were referring to, Rajendra.

که فکر می کنم شما به آن اشاره کردید، راجندرا.

I think you were referring to this wagon.

فکر کنم منظور شما این واگن بود.

Let me go to the other side.

بذار برم اون طرف

This wagon has doors on the side,

این واگن درهای کناری دارد،

so in the early spring,

بنابراین در اوایل بهار،

we can actually take these doors, and they fold up,

ما می‌توانیم این درها را بگیریم و تا می‌شوند

and we can close this wagon off at night.

و می‌توانیم این واگن را در شب ببندیم.

What that lets us do is we can bring small seedlings out

کاری که به ما اجازه می‌دهد این است که می‌توانیم نهال‌های کوچک را

very early in the spring,

خیلی زود در بهار بیرون بیاوریم،

and then if we think the temperature

و سپس اگر

is going to go below zero at night,

فکر می‌کنیم دما در شب به زیر صفر می‌رود،

we can close the doors on the wagon

می‌توانیم درهای واگن را ببندیم

and we can keep them safe.

و می‌توانیم آنها را ایمن نگه داریم.

Anyways, Bob the Canadian here.

به هر حال، باب کانادایی اینجاست.

I hope you enjoyed this little lesson

امیدوارم از این درس کوچک

and a little view of some seedlings.

و نمای کوچکی از چند نهال لذت برده باشید.

Bye.

خدا حافظ.

Sometimes when I'm done making the videos,

گاهی که ساختن فیلم ها تمام می شود

I have to run and pick up my papers.

، مجبور می شوم بدوم و کاغذهایم را بردارم.

There's one way over here on the ground.

اینجا روی زمین یک راه هست

Let me just run and grab that.

بگذار من بدوم و آن را بگیرم.

I don't want to litter. Bye!

من نمی خواهم آشغال بگذارم. خدا حافظ!