English Idioms: Fruits and Vegetables!

Hello, guys. Welcome back to www.engvid.com, the place to be on the internet to learn your English.

سلام بچه ها. به www.engvid.com بازگردید، مکانی برای یادگیری زبان انگلیسی خود در اینترنت.

Today, we're looking at fruit idioms. They're a useful way of describing various

امروز، ما به اصطلاحات میوه نگاه می کنیم. آنها روشی مفید برای توصیف موقعیت‌های مختلفی هستند

situations that happen in life, mainly in a social context. Okay? So this is good if

که در زندگی اتفاق می‌افتند، عمدتاً در یک زمینه اجتماعی. باشه؟ بنابراین

you're going to be spending some time in an English-speaking country, and you want to

اگر می خواهید مدتی را در یک کشور انگلیسی زبان بگذرانید، خوب است و می خواهید

drop in a really cool phrase, here. So it's like:

یک عبارت واقعاً جالب را در اینجا بیان کنید. بنابراین مانند:

"Hey. I'm really cool, because I can use my fruit idioms." Okay?

"هی. من واقعاً باحال هستم، زیرا می توانم از اصطلاحات میوه ای خود استفاده کنم." باشه؟

So I'm just going to be telling a story about my mate, Dan,

بنابراین من فقط قصد دارم داستانی در مورد همسرم، دن، تعریف کنم،

he's a really good friend of mine, using these different fruit idioms, and I want you to

او دوست بسیار خوبی برای من است که از این اصطلاحات مختلف میوه استفاده می کند، و می خواهم شما

be able to use them, too, by the end of the lesson. You've got 10 minutes to master it.

نیز تا پایان درس بتوانید از آنها استفاده کنید. . 10 دقیقه فرصت دارید تا به آن مسلط شوید.

Right. Maybe less.

درست. شاید کمتر.

Okay, so, fruit idioms. My mate, Dan. He's had a bad time recently, so he's taken to be...

خوب، پس، اصطلاحات میوه. رفیق من، دن. او اخیراً روزهای بدی را سپری کرده است، بنابراین او را گرفته اند ...

He's taken to become a "couch potato". He started becoming a couch potato. Now, a

او را گرفته اند تا "سیب زمینی کاناپه" شود. او شروع به تبدیل شدن به یک سیب زمینی کاناپه کرد. حالا

couch is something you lie on, it's like a sofa. Okay? It's like a sofa, and it's a potato,

کاناپه چیزی است که روی آن دراز می کشی، مثل مبل است. باشه؟ مثل مبل است و سیب زمینی است،

it's not a very glamorous vegetable, is it? I don't know if you know the football player

خیلی سبزی پر زرق و برق نیست، درست است؟ نمی‌دانم وین رونی فوتبالیست را می‌شناسید یا نه

Wayne Rooney, but we sometimes call him "Potato Head". Yeah, it's not very kind of... It's

، اما ما گاهی به او می‌گوییم «سر سیب‌زمینی». آره، خیلی جوری نیست...

not like an exotic pineapple, is it? It's like, potato. Yeah? So, a sofa potato. I don't

مثل یک آناناس عجیب و غریب نیست، درسته؟ مثل سیب زمینی است آره؟ بنابراین، یک سیب زمینی مبل. من

have a brown pen, I'm sorry. So if you're a potato lying on a sofa, you're not going

خودکار قهوه ای ندارم، متاسفم. بنابراین اگر سیب زمینی هستید که روی مبل دراز کشیده اید

to get the girls, really, and you're not going to have much fun, because you're sort of lying

، واقعاً دخترها را نمی گیرید و خیلی لذت نخواهید برد، زیرا به نوعی

there, watching the football. Yeah? So, a "couch potato" is a lazy person who watches

آنجا دراز کشیده اید و فوتبال تماشا می کنید. آره؟ بنابراین، یک "سیب زمینی کاناپه" یک فرد تنبل است که

a lot of television, lying down. That's my fruit. Pretty good, huh?

دراز کشیده، زیاد تلویزیون تماشا می کند. این میوه من است. خیلی خوبه، نه؟

So, Dan, he's lying, he's behaving as a couch potato. So what do I need to do? Well, I need

بنابراین، دن، او دروغ می گوید، او مانند یک کاناپه رفتار می کند. پس من باید چه کار کنم؟ خوب، من

to "dangle a carrot". I need to invite him to enter, and to participate in life. Participate:

باید "هویج را آویزان کنم". من باید او را دعوت کنم که وارد شود و در زندگی شرکت کند. شرکت کردن

to take part in. So, I dangle. I say:

: شرکت کردن. بنابراین، من آویزان هستم. من می گویم:

"Dan, come and have some beer. Dan, we're going surfing.

"دن، بیا آبجو بخور. دن، ما داریم می رویم موج سواری.

Dan, I'll give you some money. Come with me."

دن، من به تو پول می دهم. با من بیا."

Okay, so I... To dangle a carrot,

خوب، پس من... برای آویزان کردن هویج

it's like I imagine that Dan is maybe a goat. I imagine he's an animal that wants to eat

، مثل این است که تصور می کنم دن شاید یک بز باشد. تصور می کنم او حیوانی است که می خواهد

a carrot. So if I offer my animal a carrot, he's going to follow my carrot. So I've drawn

هویج بخورد. بنابراین اگر من به حیوانم یک هویج تقدیم کنم، او به دنبال هویج من خواهد رفت. بنابراین من

some money. If I'm... If I'm offering him some money, maybe he comes towards me.

مقداری پول کشیده ام. اگر من ... اگر من به او مقداری پول پیشنهاد کنم، شاید او به سمت من بیاید.

"Dangle a carrot". It's like to kind of... To offer a reward, maybe. Offer reward.

"آویز کردن هویج". مثل این است که ... برای ارائه یک جایزه، شاید. جایزه ارائه دهید.

Now, Dan really likes the carrot that I dangled. And so we went to a party,

حالا دن هویجی را که من آویزان کردم خیلی دوست دارد. و بنابراین ما به یک مهمانی

and we "went bananas".

رفتیم و "موز رفتیم".

Yeah? "Went", past tense of "go". So we went bananas. We had a really good party. Yeah!

آره؟ "رفت"، زمان گذشته "برو". پس رفتیم موز. واقعا مهمونی خوبی داشتیم آره

Yeah? This is me, and this is Dan, he's saying: "Yeah! I'm having a good time." Okay?

آره؟ این منم و اینم دن داره میگه: "آره! دارم بهم خوش میگذره." باشه؟

And then he was "full of beans".

و بعد "پر از لوبیا" شد.

Yeah? He's a happy chap. He's full of energy. The opposite

آره؟ او یک پسر خوشحال است. او پر از انرژی است.

of couch potato. He's full of beans. He's ready to play sports, he's ready to do anything.

برعکس سیب زمینی کاناپه. او پر از لوبیا است. او برای ورزش آماده است، او برای انجام هر کاری آماده است.

Okay? Rah. Full: complete. Full of beans. Imagine little beans of energy.

باشه؟ راه. کامل: کامل پر از لوبیا. دانه های کوچک انرژی را تصور کنید.

Unfortunately, a bad person came along, and he was... Me and Dan both thought that he

متأسفانه یک آدم بدی آمد و او ... من و دان هر دو فکر می کردیم

was a bad... "Bad apple". Okay? A "bad apple" is not a nice person. Little bit...

او یک بد است ... "سیب بد". باشه؟ « سیب بد» آدم خوبی نیست. کمی...

Ooh, bad apple. Yeah? It's like: "Ooh, stay away." Okay?

اوه، سیب بد. آره؟ مانند: "اوه، دور باش." باشه؟

And he was rotten... So if I'm eating an apple, and it's kind of a bit mushy, it's not very

و او فاسد شده بود... پس اگر من دارم یک سیب می خورم، و کمی لطیف است، خیلی

nice, and it's got like insects in it, okay? It's rotten. Okay? It's an old apple that's...

خوب نیست، و مانند حشرات در آن وجود دارد، باشه؟ پوسیده است. باشه؟ این یک سیب قدیمی است که

It's no longer any good. Okay? It's rotten. This is the core in here. So if it's rotten,

... دیگر خوب نیست. باشه؟ پوسیده است. این هسته در اینجا است. بنابراین اگر فاسد است

it's not just this bit that's rotten; it's all the way to the core, all the way in. So

، فقط این ذره فاسد نیست. این همه راه تا هسته است، همه راه است. بنابراین

all of it is bad. All of this person is bad. He's rotten all the way through him. Okay?

همه چیز بد است. همه این آدم بد است. تمام راهش پوسیده است. باشه؟

Bad person.

فرد بد.

So we don't like this bad person. So, what we do is we

پس ما این آدم بد را دوست نداریم. بنابراین، کاری که ما انجام می دهیم این است که

"upset the apple cart" a little bit.

کمی گاری سیب را ناراحت می کنیم.

Now, "upsetting the apple cart". This is a phrase from quite a long time ago. Probably

حالا «به هم ریختن گاری سیب». این جمله ای است از زمان بسیار دور. احتمالاً

100 years ago in the markets, especially in Fulham, North End Road, good place to go and

100 سال پیش در بازارها، به خصوص در فولهام، جاده نورث اند، مکان خوبی برای رفتن و

check out if you're visiting London. You'd have these market people, and they'd be pushing

بررسی اینکه آیا به لندن سفر می کنید یا خیر. شما این بازاری‌ها را دارید، و

their carts of apples, and saying:

آنها گاری‌های سیب‌هایشان را هل می‌دادند و می‌گفتند:

"Pound for a bag. Pound for a bag. Come and buy my lovely apples." Okay?

"یک پوند برای یک کیسه، یک پوند برای یک کیسه. بیا و سیب‌های دوست‌داشتنی من را بخر." باشه؟

In a slightly more authentic accent, perhaps. So if I... If I pissed them

شاید با لهجه کمی معتبرتر. پس اگر من... اگر آنها را عصبانی می

off, I would upset the apple cart, because they're... They're... They're... It's like

کردم، گاری سیب را ناراحت می کردم، زیرا آنها... آنها هستند... آنها هستند... این مانند

a shopping trolley. A cart, and it's fallen over. So they're like:

یک چرخ دستی خرید است. یک گاری، و از بین رفته است. بنابراین آنها مانند:

"That's my f'ing cart, that is!"

"این سبد خرید من است، یعنی!"

Yeah? So they're really annoyed, because I've upset it. So, this man here,

آره؟ بنابراین آنها واقعاً اذیت می شوند، زیرا من آن را ناراحت کرده ام. بنابراین، این مرد اینجا،

he's rotten to the core, so I upset his apple cart, and I tell him to go away. Okay?

او تا ته دل پوسیده است، بنابراین من گاری سیب او را ناراحت کردم و به او می گویم که برو. باشه؟

So that person's gone away, I've upset them, I've upset the apple cart, and I say to Dan:

بنابراین آن شخص رفته است، من آنها را ناراحت کرده ام، گاری سیب را ناراحت کرده ام، و به دن می گویم:

"Dan, Dan, Dan, Dan, Dan. Come on, mate. We need to 'cherry pick' our friends."

"دن، دن، دن، دن، دن. بیا، رفیق . دوستان."

"Cherry pick". So, we're looking at our fruit, "a pick" is when I select. Okay? I choose. I

"چین گیلاس". بنابراین، ما به میوه‌هایمان نگاه می‌کنیم، وقتی انتخاب می‌کنم «یک چیدن» است. باشه؟ من انتخاب می کنم. من

choose: "Mmm, that's a nice cherry. It's not rotten. I'll pick that one." If I cherry pick...

انتخاب می کنم: "مم، این یک گیلاس خوب است. فاسد نیست. من آن یکی را انتخاب می کنم." اگر چیدن گیلاس...

Yeah? It's like when you're playing football, and it's like:

آره؟ مثل زمانی است که در حال بازی کردن فوتبال هستید، و مانند:

"You. You can be on my team."

"شما. می توانید در تیم من باشید."

Okay? We need to choose our friends.

باشه؟ ما باید دوستانمان را انتخاب کنیم.

And not only did we choose nice friends-okay?-but we actually got quite a nice girl who came

و ما نه تنها دوستان خوبی را انتخاب کردیم - خوب؟ - بلکه در واقع یک دختر خوب داشتیم

along to join our party as we were going bananas.

که برای پیوستن به مهمانی ما در حالی که داشتیم موز می‌رفتیم.

And she was a real "peach", it means quite beautiful.

و او یک "هلو" واقعی بود، این به معنای بسیار زیبا است.

And she soon became the "apple of his eye".

و او به زودی تبدیل به "سیاه چشم او" شد.

Okay? So, personal pronoun: "my", "his", "her".

باشه؟ بنابراین، ضمیر شخصی: "من"، "او"، "او".

Yeah? In this case, it's "his".

آره؟ در این مورد، "او" است.

"The apple of his eye".

"سیاه چشم او".

So, we're not talking about a bad apple; we're talking about a really nice, tasty apple.

بنابراین، ما در مورد یک سیب بد صحبت نمی کنیم. ما در مورد یک سیب بسیار خوب و خوشمزه صحبت می کنیم.

Okay? And Dan really likes eating this apple. It's like:

باشه؟ و دن واقعاً دوست دارد این سیب را بخورد. این مانند:

"Ah, apple." Yeah? So "the apple of his eye", it's his imagination.

"آه، سیب." آره؟ بنابراین "سیاه چشم او" تخیلات اوست.

He's thinking: "Apple, apple, apple", and it's this peach that... This girl that Dan likes.

او فکر می کند: "سیب، سیب، سیب" و این هلو است که ... این دختری که دن دوست دارد.

So I tell Dan:

بنابراین به دن می گویم:

"It's okay, Dan. You can do it. You just need to act, you just need to

"اشکالی ندارد، دن. تو می توانی این کار را انجام دهی. فقط باید عمل کنی، فقط باید

behave, you just need to be as 'cool as a cucumber'."

رفتار کنی، فقط باید "باحال مثل خیار" باشی."

Okay? So, "cool as a cucumber",

باشه؟ پس «خیار مثل خیار»

that's a simile. Yeah? Sorry. Not a very good "s". There we are. Simile. "Cool as a cucumber",

این یک تشبیه است. آره؟ متاسف. یک "s" خیلی خوب نیست. ما آنجا هستیم. تشبیه "خنک مانند خیار"،

because it uses that "as." I want him to be as calm, as cool, as refreshing as the cucumber.

زیرا از آن "به عنوان" استفاده می کند. من می خواهم که او مانند خیار آرام، خونسرد و با طراوت باشد.

The cucumber just sits there and gets eaten. Dan just needs to be cool. Okay?

خیار همان جا می نشیند و خورده می شود. دن فقط باید خونسرد باشه باشه؟

He cannot be "in a pickle". He can't be:

او نمی تواند «در ترشی» باشد. او نمی تواند باشد:

"[Makes noises] I don't know what to do! [Makes noises]".

"[صدا می کند] نمی دانم چه کنم! [صدا می کند]".

Okay? This is a pickle. Okay, "pickle", it's like a spicy food. Okay? If I'm... If I'm

باشه؟ این ترشی است. بسیار خوب، "ترشی"، مانند یک غذای تند است. باشه؟ اگر من ... اگر

having an Indian curry, I might add some pickle to it. Okay? And then it's

من یک کاری هندی می خورم، ممکن است کمی ترشی به آن اضافه کنم. باشه؟ و سپس

"[makes noises]".

"[صدا می کند]" است.

Yeah? So Dan: "No, I don't want you in a pickle. I want you cool as a cucumber."

آره؟ پس دن: نه، من تو را در ترشی نمی‌خواهم.

Well done. You've worked hard today. I want you to test your knowledge now by going to

آفرین. امروز سخت کار کردی می‌خواهم اکنون

www.engvid.com and having a go at doing the quiz on this lesson.

با مراجعه به www.engvid.com و انجام آزمون این درس، دانش خود را آزمایش کنید.

Hopefully it will help you to remember the correct use of these great phrases.

امیدوارم به شما کمک کند تا استفاده صحیح از این عبارات عالی را به خاطر بسپارید.

I don't want you being couch potatoes.

من نمی خواهم که شما مبل راحتی باشید.

I'm dangling a little carrot, here, saying:

من یک هویج کوچولو آویزان می کنم، اینجا، و می گویم:

"Learn good English, learn good English. It

"انگلیسی خوب یاد بگیر، انگلیسی خوب یاد بگیر.

will take you places. It will help your future."

جاهای شما را می گیرد. به آینده شما کمک می کند."

And I want you to be full of beans when you're

و من می خواهم وقتی با من انگلیسی یاد می گیرید پر از لوبیا باشید

learning English with me. Okay? I want you to have lots of energy.

. باشه؟ میخوام انرژی زیادی داشته باشی

And, yeah. Obviously,

و آره بدیهی است که

cherry pick the phrases you think are going to be most useful to you, and maybe you'll

گیلاس عباراتی را که فکر می کنید برای شما مفیدتر است انتخاب کنید، و شاید نور

find the apple of your eye. Okay.

چشم خود را پیدا کنید. باشه.

Do feel free to subscribe to my YouTube channel, and

در صورت تمایل در کانال یوتیوب من مشترک شوید

thanks, and thank you for joining me.

و از اینکه به من پیوستید متشکرم.