English Grammar: Negative Prefixes - "un", "dis", "in", "im", "non"

Hi. Welcome back to www.engvid.com. I'm Adam. Today's lesson is a bit of a strange lesson.

سلام. به www.engvid.com بازگردید. من آدام هستم. درس امروز کمی درس عجیبی است.

I'm going to tell you something that you can't actually learn. Well, you can learn it, there's

من می خواهم چیزی را به شما بگویم که واقعاً نمی توانید یاد بگیرید. خوب، شما می توانید آن را یاد بگیرید،

just no rules for it. I'm talking about specifically some prefixes.

فقط هیچ قانونی برای آن وجود ندارد. من به طور خاص در مورد برخی از پیشوندها صحبت می کنم.

"Dis-", "un", "in/im-/il/ir-", "non-". Okay?

"Dis-"، "un"، "in/im-/il/ir-"، "non-". باشه؟

First of all, let's review a little bit. What is a prefix? A prefix is a little part of

اول از همه کمی مرور می کنیم. پیشوند چیست؟ پیشوند قسمت کوچکی

a word that comes before the main word; can come before an adjective, before an adverb,

از کلمه است که قبل از کلمه اصلی آمده است. می تواند قبل از یک صفت، قبل از یک قید،

before a noun, before a verb. Anything that comes before a word, especially before a root

قبل از یک اسم، قبل از یک فعل باشد. هر چیزی که قبل از یک کلمه باشد، به ویژه قبل از یک

of a word. We're going to look at an example of that very soon.

ریشه یک کلمه. ما به زودی نمونه ای از آن را بررسی خواهیم کرد.

So, I was asked specifically to talk about these prefixes. All of them basically mean

بنابراین، به طور خاص از من خواسته شد که در مورد این پیشوندها صحبت کنم. همه آنها در اصل به معنای

"not". Okay? They negate the word they are added to. Now, generally speaking, you can

"نه" هستند. باشه؟ کلمه ای را که به آن اضافه شده اند نفی می کنند . اکنون، به طور کلی، می‌توانید

find specific little subtle differences between all of them. For example, "dis" means more

تفاوت‌های ظریف کوچکی بین همه آنها پیدا کنید. به عنوان مثال، "dis" به معنای بیشتر

like be a part of or away from, separate. "Un" means not or a reversal of something,

شبیه بودن به بخشی یا دور از، جدا بودن است. «غیر» یعنی نداشتن یا واژگونی چیزی،

or not having something, a lack of something, a deprivation. And same with these guys, not,

یا نداشتن چیزی، فقدان چیزی ، محرومیت. و همینطور با این بچه ها، نه،

reverse, opposite. "Non" is the most simple one. "Non" basically means not. Okay? But,

برعکس، برعکس. "غیر" ساده ترین مورد است. "غیر" اساساً به معنای نه است. باشه؟ اما

the problem is that most of these can go with many words, but there's no real rule about

، مشکل این است که بیشتر این ها می توانند با کلمات زیادی همراه شوند، اما هیچ قانون واقعی در مورد اینکه

which word takes which prefix. Okay? So, how do you learn which one to use in which situation?

کدام کلمه کدام پیشوند را می گیرد، وجود ندارد. باشه؟ بنابراین، چگونه یاد می گیرید که در چه موقعیتی از کدام یک استفاده کنید؟

Well, I'll tell you after we look at a few examples. Okay?

خوب، پس از بررسی چند نمونه به شما خواهم گفت . باشه؟

So, again, all of these mean not. The only thing you have to worry about the most is

بنابراین، باز هم، همه اینها به این معنی نیست. تنها چیزی که بیشتر از همه باید نگران آن باشید

the actual word that is being connected to a prefix. Okay? Concentrate on the root or

کلمه واقعی است که به یک پیشوند متصل می شود . باشه؟

the word itself before you concentrate on which prefix to join to it. Now, you will

قبل از اینکه روی پیشوندی که باید به آن بپیوندید، روی ریشه یا خود کلمه تمرکز کنید. اکنون، خواهید

see that some words will take both prefixes, and be totally okay.

دید که برخی از کلمات هر دو پیشوند را می گیرند و کاملاً اوکی هستند.

The problem is that their meanings are completely different. So, "to dislike", this is a verb,

مشکل اینجاست که معانی آنها کاملاً متفاوت است. بنابراین، "دوست نداشتن"، این یک فعل است،

"to dislike", it could also be a noun. "I have a strong dislike for certain vegetables",

"دوست نداشتن"، همچنین می تواند یک اسم باشد. به عنوان مثال، "من از برخی سبزیجات

for example. But "to dislike" means to not like. Now, if you say: "I don't like Pizza."

بیزارم." اما «نپسندیدن» به معنای دوست نداشتن است . حالا اگر بگویید: "من پیتزا دوست ندارم."

And you say: "I dislike Pizza." These are a little bit different. Right? "Don't like"

و شما می گویید: "من پیتزا را دوست ندارم." اینها کمی متفاوت هستند. درست؟ «دوست ندارم»

or "not like" means you don't have a good feeling towards. But "dislike" means you actually

یا «دوست ندارم» یعنی احساس خوبی نسبت به آن ندارید . اما "دوست نداشتن" به این معنی است که شما در

have a bad feeling towards. Right? So, this is a little bit more active. You're away from

واقع احساس بدی نسبت به آن دارید. درست؟ بنابراین، این کمی فعال تر است. از

liking it. You're actually having a bad feeling for it. "Unlike" has absolutely no connection

دوست داشتنش دوری شما در واقع احساس بدی نسبت به آن دارید. "بر خلاف" مطلقاً هیچ ارتباطی

to "dislike". "Unlike" means not similar to. This is the preposition "like", "A" is like

با "دوست نداشتن" ندارد. «بر خلاف» به معنای مشابه نیست. این حرف اضافه "مانند" است، "الف" مانند

"B". This is the verb "like", means to have a good feeling toward. So, concentrate on

"ب" است. این فعل "مانند" است به معنای داشتن حس خوب نسبت به. بنابراین،

the word you have. You have the verb, you have the preposition, and then decide which

روی کلمه ای که دارید تمرکز کنید. شما فعل را دارید ، حرف اضافه را دارید، و سپس تصمیم بگیرید که کدام

prefix you want to join to it.

پیشوند را می خواهید به آن بپیوندید.

So, here, I have a few examples of words that can take two prefixes and have different meanings.

بنابراین، در اینجا، من چند نمونه از کلمات را دارم که می توانند دو پیشوند داشته باشند و معانی مختلفی داشته باشند.

So, for example: "discover" and "uncover" are two completely different verbs. "To discover"

بنابراین، برای مثال: "کشف" و "کشف" دو فعل کاملا متفاوت هستند. «کشف»

means to find by accident. You're walking along the beach, and you discover the skull,

به معنای تصادفی یافتن است. شما در امتداد ساحل راه می روید ، و جمجمه

the bone... Head bone of a dinosaur. You didn't look for it. You just found it. Okay? You

، استخوان... استخوان سر یک دایناسور را کشف می کنید. تو دنبالش نبودی تازه پیداش کردی باشه؟ تو

discovered it. So, it was hidden by nature, by time, and then you took away the cover

کشفش کردی پس طبیعتاً، با زمان پنهان شد، و بعد پوشش را برداشتی

and there it is, the skull. "Uncover", on the other hand, means you were looking for

و آنجاست، جمجمه. از طرف دیگر، "کشف" به این معنی است که شما به دنبال

something and you found it.

چیزی بودید و آن را پیدا کردید.

So, you're a... I'm a reporter. I work for a major newspaper, and I think that this particular

بنابراین، شما یک ... من یک خبرنگار هستم. من برای یک روزنامه بزرگ کار می کنم و فکر می کنم که این

politician is corrupt; he's lying to the people, he's stealing their money. So, I investigate.

سیاستمدار خاص فاسد است. او به مردم دروغ می گوید، پول آنها را می دزدد. بنابراین، من تحقیق می کنم.

And after my investigation, I uncover certain facts that will help the police put him in

و پس از تحقیقاتم، حقایقی را کشف کردم که به پلیس کمک می کند او را به

jail. Not, not, not covered, not covered, means not hidden, but this one by accident,

زندان بیاندازد. نه، نه، نه پوشیده، نه پوشیده، یعنی پنهان نیست، اما این یکی تصادفاً،

time, nature hit it, I, by accident discovered it; "uncover" means I looked for, I found.

زمان، طبیعت به آن ضربه زد، من تصادفاً آن را کشف کردم. "کشف" یعنی جستجو کردم، یافتم.

This one, or these two, I should say: "disinterested" and "uninterested". These are always mixed

این یکی یا این دو را باید بگویم: «بی غرض» و «بی علاقه». اینها همیشه با هم قاطی می

up. You cannot use these two interchangeably; you have to use one or the other. I'll start

شوند. شما نمی توانید این دو را به جای هم استفاده کنید. شما باید از یکی یا دیگری استفاده کنید. من

with "uninterested". Uninterested means indifferent, don't care. It's boring. I'm uninterested.

با "بی علاقه" شروع می کنم. بی علاقه یعنی بی تفاوت، اهمیت نده. خسته کننده است. من بی علاقه هستم.

I don't want to know. Leave me alone. "Disinterested" means impartial, means you're not... You don't

من نمی خواهم بدانم. بزار تو حال خودم باشم. «بی علاقه» یعنی بی طرف، یعنی نیستی...

have a reason to take one side or the other. Okay? So, again, I'm the reporter. I have

دلیلی برای گرفتن این یا آن طرف نداری. باشه؟ پس باز هم من خبرنگار هستم. من

nothing to gain or lose by finding out information about this politician. I am a disinterested

با کسب اطلاعات درباره این سیاستمدار چیزی برای به دست آوردن یا از دست دادن ندارم . من یک حزب بی علاقه هستم

party. I am objective. Okay? I am not involved in the situation. I'm just reporting the facts.

. من عینی هستم باشه؟ من درگیر شرایط نیستم. من فقط حقایق را گزارش می کنم.

Here, I don't care; here, I'm not part of the situation.

اینجا، من اهمیتی نمی دهم. در اینجا، من بخشی از وضعیت نیستم.

Now, you also think: "Well, these two are kind of weird. There are two different words

حالا شما هم فکر کنید: "خب این دوتا یه جورایی عجیبن. اینجا دو کلمه متفاوت

here." Right? But you have a "discomfort", you are "uncomfortable". That's a little strange.

هست." درست؟ اما شما یک «ناراحتی» دارید، «ناراحتی» هستید . این کمی عجیب است.

This is a noun, this is an adjective. You go to the doctor, you complain of a discomfort

این یک اسم است، این یک صفت است. شما به دکتر مراجعه می کنید، از ناراحتی

in your side. But if you sit and somebody left a pen on your chair, oh, a little uncomfortable.

در پهلوی خود شکایت می کنید. اما اگر بنشینید و کسی یک خودکار روی صندلی شما بگذارد، اوه، کمی ناراحت کننده است.

You're not... You know, you want to get up and see what's going on there. A discomfort

تو نیستی... میدونی، میخوای بلند شی ببینی اونجا چه خبره. یک

is like a real thing, probably inside. Uncomfortable, you can fix somehow.

ناراحتی مانند یک چیز واقعی است، احتمالاً در درون. ناراحت کننده است، شما می توانید به نحوی رفع کنید.

"Disable", okay? We're going to look at the verb, "disable". Means make not able. Take

"غیرفعال کردن"، باشه؟ ما به فعل "غیرفعال" نگاه می کنیم. یعنی باعث ناتوان می شود.

away the ability of something. So, you have a machine running. You think: "Oh, it's a

توانایی چیزی را از بین ببرید. بنابراین، شما یک ماشین در حال کار دارید. شما فکر می کنید: "اوه،

little bit dangerous." You don't want anybody to use it, so you disable it. You disconnect

کمی خطرناک است." شما نمی خواهید کسی از آن استفاده کند، بنابراین آن را غیرفعال کنید.

the fuse. Now, nobody can come and use this machine. It has been disabled. We say about

فیوز رو جدا میکنی حالا هیچ کس نمی تواند بیاید و از این دستگاه استفاده کند. غیر فعال شده است. ما در

a person if he or she is disabled, usually they're in a wheelchair, they had an accident

مورد فردی می گوییم که اگر معلول باشد، معمولاً روی ویلچر است، تصادف کرده

or they were born with a problem. They are not able. "Unable" means can't. I am unable

یا با مشکلی به دنیا آمده است. قادر نیستند. «ناتوان» یعنی نمی توانم. من نمی توانم

to help you because I just don't know. Okay? "Unable", "disable".

به شما کمک کنم زیرا فقط نمی دانم. باشه؟ "ناتوان"، "غیرفعال".

We're going to come back to this bottom one, here. So, that's a few things. Oh, a couple

ما می خواهیم به این پایین، اینجا برگردیم . بنابراین، این چند چیز است. اوه، یکی دو تا

more. "Disorganized", "unorganized". Usually, you would say about a person: "He or she is

دیگر. "بی نظم"، "بی سازمان". معمولاً در مورد یک فرد می گویید: "او به هم

disorganized." He has things everywhere or she has things everywhere; it's a big mess.

ریخته است." او همه جا چیزهایی دارد یا او همه جا چیزهایی دارد. این یک آشفتگی بزرگ است

But the office or the room of this person is unorganized. So, we talk about an organization,

اما دفتر یا اتاق این فرد نامرتب است. بنابراین، ما در مورد یک سازمان

or a company, or an association, or a place that is unorganized. We talk about a person

یا یک شرکت یا یک انجمن یا مکانی صحبت می کنیم که سازماندهی نشده است. ما در مورد یک فرد بی نظم صحبت می کنیم

being disorganized. I'm going to come back to these.

. من می خواهم به اینها برگردم.

So, now, we know, "dis", "un", depends on the word you're using. Same goes for these

بنابراین، اکنون، ما می دانیم که "dis"، "un" به کلمه ای که استفاده می کنید بستگی دارد. در مورد اینها هم

ones. Right? For example, "non", "non", there are not that many words. You have a "nonpayment".

همینطور. درست؟ به عنوان مثال، "non"، "non"، تعداد کلمات زیادی وجود ندارد. شما یک "عدم پرداخت" دارید.

Okay? You bought something, it's non-refundable. Keep in mind sometimes you will have a hyphen,

باشه؟ شما چیزی خریدید، غیر قابل استرداد است. به خاطر داشته باشید که گاهی اوقات خط فاصله دارید،

sometimes you will not. How do you know? Check the dictionary. Again, not really any rule

گاهی اوقات نه. از کجا می دانی؟ فرهنگ لغت را بررسی کنید. باز هم، واقعاً هیچ قانونی

here. Some dictionaries, like American dictionaries will put like a hyphen, British ones won't.

در اینجا وجود ندارد. برخی از لغت نامه ها، مانند لغت نامه های آمریکایی مانند یک خط تیره قرار می گیرند، در برخی از فرهنگ های انگلیسی نه.

Depends what you need, that's what you'll use.

بستگی دارد به چه چیزی نیاز دارید، این همان چیزی است که استفاده خواهید کرد.

"In", "im", same thing, especially with "il", "ir", they're all exact same. They also mean

"in"، "im"، یک چیز، به خصوص با "il"، "ir"، همه آنها دقیقاً یکسان هستند. آنها همچنین به معنای

not, or opposite, or lack. We usually use "im" with words that begin with a "b", "m",

نه، یا مخالف، یا کمبود هستند. ما معمولاً از "im" با کلماتی استفاده می کنیم که با "b"، "m"

or a "p". Now, the thing about "in" or "im", you have to be careful about it. They don't

یا "p" شروع می شوند. حالا در مورد "in" یا "im"، شما باید مراقب آن باشید. آنها نه

only mean not; they have other meanings. For example, it could mean to put something into,

تنها به معنای نه; آنها معانی دیگری دارند. به عنوان مثال، می تواند به معنای قرار دادن چیزی در داخل

or show direction towards the inside of something. Right?

یا نشان دادن جهت به سمت داخل چیزی باشد. درست؟

So, for example, "immigrate" means migrate into a country. So, come... Or come into a

بنابراین، برای مثال، "مهاجرت" به معنای مهاجرت به یک کشور است. پس بیا... یا به

country, I should say, sorry. "Migrate" move, "im", into. Move into a country. "Inflame",

کشوری بیا، باید بگویم متاسفم. "مهاجرت"، "IM" را به داخل منتقل کنید. به یک کشور نقل مکان کنید. "التهاب"،

so this is another use of the prefix "in". Means to cause, to be, or to make. Right?

بنابراین این استفاده دیگری از پیشوند "در" است. به معنای ایجاد، بودن یا ساختن است. درست؟

So, you inflame, you make it... The flame, you make it more of a flame, you intensify it.

پس شعله ور می کنی، می کنی... شعله، شعله اش را بیشتر می کنی، تشدیدش می کنی.

Sorry, intensify. So, there's a... Somebody's having a fight, you want to inflame it. You

ببخشید تشدید کن بنابراین، یک ... یک نفر دارد دعوا می کند، شما می خواهید آن را ملتهب کنید. شما

give them both reasons to fight more. You inflame the product, the situation. So, "in"

به هر دوی آنها دلیل می دهید که بیشتر دعوا کنند. شما محصول، وضعیت را ملتهب می کنید. بنابراین، «در»

and "im" not only mean "not", they also mean "toward" or "to cause". So, be careful.

و «ام» نه تنها به معنای «نه» هستند، بلکه به معنای «به سوی» یا «سبب کردن» نیز هستند. خیلی مراقب باش.

"Il" and "ir" we use with words that begin with "l" or "r". For example, "illogical",

«ایل» و «ایر» را با کلماتی که با «ل» یا «ر» شروع می‌شوند استفاده می‌کنیم. مثلاً «غیرمنطقی»،

"irrelevant". Going back to "im", "b", "m", "p". "Imbalanced", "immaterial", "impossible".

«بی ربط». بازگشت به "im"، "b"، "m"، "p". "نامتوازن"، "غیر مادی"، "غیرممکن".

I'm using adjectives. You're not limited to adjectives. There could be other things. For

من از صفت استفاده می کنم. شما محدود به صفت نیستید. ممکن است چیزهای دیگری هم وجود داشته باشد.

example, "immigration" is a noun. "Immigrate" is a verb. I'm still using the "im". So be

مثلاً «مهاجرت» یک اسم است. "مهاجرت کردن " یک فعل است. من هنوز از "im" استفاده می کنم. پس

careful about these. And the "non", "nonpayment", "non-refundable".

مراقب این موارد باشید. و "غیر"، "عدم پرداخت"، "غیر قابل استرداد".

Now, there is another situation. "Mis", I know this is not on my list, this is a different

حال، وضعیت دیگری وجود دارد. "میس"، می دانم که این در لیست من نیست، این یک پیشوند متفاوت است

prefix. But many people think that "mis" means "not". It doesn't. "Mis" means wrongly, in

. اما بسیاری از مردم فکر می کنند که "mis" به معنای "نه" است. اینطور نیست. «میس» به معنای نادرست، به

a wrong way. So, "inappropriate" means not appropriate, not proper, not correct. "Misappropriate",

روش نادرست است. پس «مناسب» به معنای نامناسب، مناسب، ناصحیح است. «مناسب»،

"inappropriate", "misappropriate", this word and this word are two different words. This

«نامناسب»، «مناسب»، این کلمه و این کلمه دو کلمه متفاوت هستند.

is an adjective, means correct or proper. "Appropriate" is a verb, means take. If you

این یک صفت به معنای صحیح یا مناسب است. "مناسب" یک فعل است، به معنای گرفتن. اگر

misappropriate, you take something in a dishonest way, in a wrong way. Okay? So, be very careful

سوء استفاده کنید، چیزی را به روشی ناصادقانه ، به روشی نادرست انتخاب می کنید. باشه؟ بنابراین،

about "mis". And make sure you understand which word you are using before you add your prefix.

در مورد "mis" بسیار مراقب باشید. و قبل از اینکه پیشوند خود را اضافه کنید مطمئن شوید که از کدام کلمه استفاده می کنید.

Now, we're getting to the gist of the lesson, we're getting to the main point. How do you

اکنون، به اصل درس می رسیم، به اصل مطلب می رسیم. چگونه می

know, and what if you don't know which prefix to use? So, for example, "unsecure", "insecure".

دانید، و اگر نمی دانید از کدام پیشوند استفاده کنید، چه؟ بنابراین، به عنوان مثال، "ناامن"، "ناامن".

"Insecure" generally, we talk about a person... A person's attitude toward him or herself.

"ناامن" به طور کلی، ما در مورد یک شخص صحبت می کنیم ... نگرش یک فرد نسبت به خود.

If someone is insecure, means they lack confidence; they're not confident. They don't have the

اگر کسی ناامن است، به این معنی است که او اعتماد به نفس ندارد. آنها اعتماد به نفس ندارند آنها

self-security. "Unsecure" means not safe. Now, if you're talking about a computer that

امنیت خود را ندارند. «ناامن» یعنی امن نیست. حال، اگر در مورد رایانه ای صحبت

doesn't have an anti-virus, it's unsecure. It doesn't have a firewall, it's unsecure.

می کنید که آنتی ویروس ندارد، ناامن است. فایروال ندارد، ناامن است.

If you attach a picture to the wall... For example, this, this whiteboard is secured

اگر تصویری را به دیوار بچسبانید ... مثلاً این، این وایت برد

to the wall. If I take out the screws, it might fall over, it would be unsecure.

روی دیوار محکم می شود. اگر پیچ ها را بیرون بیاورم، ممکن است بیفتد، ناامن است.

But many people feel this word is uncomfortable, it just doesn't sound right, "unsecure". If

اما بسیاری از مردم احساس می کنند این کلمه ناراحت کننده است ، فقط به نظر نمی رسد درست باشد، "ناامن". اگر

you're not sure, use the two words. Say: "Not secure". If this word, "unsecure" doesn't

مطمئن نیستید از این دو کلمه استفاده کنید. بگو: امن نیست. اگر این کلمه "ناامن"

feel correct, don't use it. Use "not secure". Tell me the meaning of this. Okay? Don't worry

درست به نظر نمی رسد، از آن استفاده نکنید. از «ایمن نیست» استفاده کنید. معنی این را بگو باشه؟ اگر

about the word itself if you don't like it.

آن کلمه را دوست ندارید نگران خود نباشید.

Which, brings us, again, to the main point: how do you know? Well, you have to feel.

که ما را دوباره به نکته اصلی می رساند: از کجا می دانید؟ خب باید حس کنی

You have to feel the language, you have to feel which word sounds correct or not. Now, this

باید زبان را حس کرد، باید حس کرد که کدام کلمه درست به نظر می رسد یا نه. در حال حاضر، این

is especially important in writing. In spoken English, if you say: "Dispossible", people

به ویژه در نوشتن مهم است. در زبان انگلیسی گفتاری، اگر بگویید: "یکبار مصرف"، مردم

will look at you a little bit strange, but they will understand what you're saying. In

کمی عجیب به شما نگاه می کنند، اما متوجه می شوند که چه می گویید.

writing, they will look at it and try to figure out what's going on; they'll get confused.

آنها به صورت مکتوب به آن نگاه می‌کنند و سعی می‌کنند بفهمند چه خبر است. آنها گیج خواهند شد

In writing, it's very important to use the right word, the correct word. You have to feel it.

در نوشتن، استفاده از کلمه مناسب، کلمه صحیح بسیار مهم است. باید حسش کنی

Now, how do you feel which word is correct and which word is not? Read. Read a lot, a

حالا چه احساسی دارید کدام کلمه صحیح است و کدام کلمه صحیح نیست؟ خواندن. زیاد، زیاد، زیاد، زیاد بخوانید

lot, a lot, a lot. This is where you get to feel the language. For example, if you read

. اینجاست که می توانید زبان را احساس کنید. به عنوان مثال، اگر شما

100 books by 100 different authors, all of them will use "imbalanced". Nobody will use

100 کتاب از 100 نویسنده مختلف را بخوانید، همه آنها از "عدم تعادل" استفاده می کنند. هیچ کس از

"disbalanced". Some might use "unbalanced". Okay? So, you're free to use one or the other.

"عدم تعادل" استفاده نخواهد کرد. برخی ممکن است از "نامتوازن" استفاده کنند. باشه؟ بنابراین، شما آزاد هستید که از یکی یا دیگری استفاده کنید.

Okay? "Immaterial", everybody will use "immaterial" or "not material". "Immaterial", by the way,

باشه؟ "غیر مادی"، همه از "غیر مادی" یا "غیر مادی" استفاده خواهند کرد . به هر حال، "غیر مادی" به

means not important, not relevant. Same as "irrelevant", "immaterial", synonyms. Okay?

معنای مهم نیست، مرتبط نیست. همان "بی ربط"، "غیر مادی"، مترادف. باشه؟

So, now, personally, I recommend reading novels. Why? Because the authors of novels, technically,

بنابراین، اکنون، شخصاً خواندن رمان را توصیه می کنم. چرا؟ زیرا نویسندگان رمان از نظر فنی

should have a very strong command of grammar. They spend a lot of time thinking about every

باید تسلط بسیار بالایی به دستور زبان داشته باشند. آنها زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد هر

word they use, and they have editors, who also check every word they use. So, novels

کلمه ای که استفاده می کنند می گذرانند و ویراستارانی دارند که هر کلمه ای را که استفاده می کنند بررسی می کنند. بنابراین، رمان‌ها

get you... Really play with the language and really help you get this feel for the language.

به شما کمک می‌کنند... واقعاً با زبان بازی کنید و واقعاً به شما کمک می‌کند تا این احساس را نسبت به زبان داشته باشید.

But until you get that feeling, until that time comes, use a dictionary. Like anything

اما تا زمانی که این احساس را به دست آورید، تا زمانی که آن زمان فرا رسد، از فرهنگ لغت استفاده کنید. مانند هر

else, if you're not sure, check. The dictionary says like this, use it like that. If you're

چیز دیگری، اگر مطمئن نیستید، بررسی کنید. فرهنگ لغت می گوید اینطوری از آن استفاده کن. اگر

in the middle of the test and you can't think of... You don't have a dictionary, you have

در میانه امتحان هستید و نمی توانید فکر کنید ... فرهنگ لغت ندارید، باید

to write something, give it your best guess and hope for the best. But eventually, you

چیزی بنویسید، حدس بزنید و به بهترین ها امیدوار باشید. اما در نهایت،

will know just by looking at it if it's right or wrong.

با نگاه کردن به آن متوجه خواهید شد که درست است یا غلط.

Okay, if you go to www.engvid.com, I put a quiz there that will test your knowledge of

بسیار خوب، اگر به www.engvid.com بروید، من یک آزمون در آنجا قرار دادم که دانش شما را در مورد

some of these words with their prefixes. A couple little surprise ones for you as well.

برخی از این کلمات با پیشوندهای آنها آزمایش می کند. چند سورپرایز کوچک نیز برای شما.

Also, don't forget to subscribe to my channel on YouTube. And ask any questions you'd like,

همچنین فراموش نکنید که در کانال من در یوتیوب مشترک شوید . و هر سوالی که دوست دارید بپرسید

and I'll get back to you as soon as I can. Thanks.

و در اسرع وقت با شما تماس خواهم گرفت. با تشکر.