250 Important English Expressions for daily conversation

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Are you ready to amaze your friends as you speak English confidently and clearly?

آیا حاضرید دوستان خود را متحیر کنید زیرا انگلیسی را با اطمینان و واضح صحبت می کنید؟

Let's talk about it.

بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

Today, you are going to master 250 of the most common English idioms.

امروز، شما به ۲۵۰ مورد از رایج ترین اصطلاحات انگلیسی تسلط خواهید داشت.

Just cut to the chase teach me English, phrasal verbs.

فقط به تعقیب و گریز به من بیاموز، افعال عبارتی .

You don't need to look up these phrases.

نیازی نیست این عبارات را جستجو کنید.

You'll learn them right here in this lesson and common questions.

شما آنها را درست در اینجا در این درس و سوالات رایج یاد خواهید گرفت.

"Whatcha got going on this weekend?"

"این آخر هفته چه اتفاقی افتاد؟"

"I'm headed to New York City tomorrow."

"من فردا به شهر نیویورک می روم."

To help you with this big lesson, I have created a gigantic 27 page free ebook.

برای کمک به شما در این درس بزرگ، یک کتاب الکترونیکی غول‌پیکر ۲۷ صفحه‌ای رایگان ایجاد کرده‌ام.

I'm calling this an ebook when it's 27 pages, it's not a free worksheet anymore, it is an

وقتی 27 صفحه است به این کتاب الکترونیکی می‌گویم ، دیگر یک کاربرگ رایگان نیست، یک

ebook.

کتاب الکترونیکی است.

I have created a free 27 page ebook with all of today's phrases, expressions, phrasal verbs,

من یک کتاب الکترونیکی رایگان 27 صفحه ای با تمام عبارات امروزی، عبارات، افعال عبارتی،

questions, ideas, sample sentences.

سوالات، ایده ها، جملات نمونه ایجاد کرده ام.

This is my gift to you.

این هدیه من به شماست

It took a long time to create this.

زمان زیادی طول کشید تا این را ایجاد کنید.

So please click on the link in the description to download this free ebook so that you will

پس لطفا برای دانلود این کتاب الکترونیکی رایگان بر روی لینک موجود در توضیحات کلیک کنید تا

never forget these phrases.

هرگز این عبارات را فراموش نکنید.

You can download it, print it out, study it whenever you'd like, make your own notes,

می‌توانید آن را دانلود کنید، چاپ کنید، هر زمان که مایل بودید آن را مطالعه کنید، یادداشت‌برداری کنید،

put it under your pillow while you sleep so that you can soak in it.

هنگام خواب آن را زیر بالش بگذارید تا بتوانید در آن غوطه‌ور شوید.

This is my gift to you.

این هدیه من به شماست

Click on the link in the description to download this free ebook today.

برای دانلود این کتاب الکترونیکی رایگان امروز روی لینک موجود در توضیحات کلیک کنید .

Without further ado, let's get started with the most common phrases that Americans use

بدون مقدمه، بیایید با رایج ترین عباراتی که آمریکایی ها

in daily English conversation, let's go.

در مکالمه روزانه انگلیسی استفاده می کنند، شروع کنیم.

Having a good vocabulary level is essential for being able to express yourself completely

داشتن سطح واژگان خوب برای اینکه بتوانید خود را به طور کامل بیان کنید

and have your true personality show when you're speaking English.

و زمانی که انگلیسی صحبت می کنید شخصیت واقعی خود را نشان دهید ضروری است .

I would love to share with you today, 50 most important English idioms according to me.

من دوست دارم امروز 50 اصطلاح مهم انگلیسی را با شما به اشتراک بگذارم.

These are idioms that I use regularly and that are commonly used in daily conversation.

اینها اصطلاحاتی هستند که من مرتباً از آنها استفاده می کنم و معمولاً در مکالمات روزانه استفاده می شوند.

Idioms are expressions that are not exactly literal.

اصطلاحات عباراتی هستند که دقیقاً تحت اللفظی نیستند.

When we talk about a calm before the storm, we're not talking about the weather.

وقتی از آرامش قبل از طوفان صحبت می کنیم، در مورد آب و هوا صحبت نمی کنیم.

This has another meaning that's more figurative.

این معنای دیگری دارد که بیشتر مجازی است.

All of these expressions will help you to understand spoken English better when you're

همه این عبارات به شما کمک می کنند تا هنگام تماشای فیلم، زبان انگلیسی را بهتر درک کنید

watching movies.

.

And they're talking about the calm before the storm, or you want to up the ante, you

و آنها در مورد آرامش قبل از طوفان صحبت می کنند، یا شما می خواهید بالا بیاورید،

want to get the ball rolling?

می خواهید توپ را به دست بیاورید؟

What in the world are people talking about?

در دنیا مردم از چه چیزی صحبت می کنند؟

I hope that this will help you with your understanding and listening skills and also with your speaking

امیدوارم این به شما در مهارت های درک و شنیداری و همچنین صحبت کردن کمک کند

so that you can express yourself.

تا بتوانید خود را بیان کنید.

I created this video because at the end of all my email newsletters, I write, you rock!

من این ویدیو را ایجاد کردم زیرا در پایان همه خبرنامه های ایمیلم، می نویسم، تو راک!

And at least two or three times a week, I get a reply to my email asking, "Vanessa,

و حداقل دو یا سه بار در هفته، پاسخی به ایمیلم دریافت می کنم که می پرسد "ونسا،

what does you rock mean?"

تو راک یعنی چه؟"

So I thought that I would reply to this question and also up the ante, an expression we're

بنابراین فکر کردم که به این سوال پاسخ دهم و همچنین به بالا، تعبیری که

going to talk about in just a minute and give you 49 other expressions as well.

قرار است در عرض یک دقیقه در مورد آن صحبت کنیم و 49 عبارت دیگر را نیز به شما بدهم.

Are you ready to get started?

برای شروع آماده اید؟

I broke these 50 idioms into different categories, depending on what kind of words were used

من این 50 اصطلاح را به دسته های مختلف تقسیم کردم، بسته به نوع کلماتی که

in those idioms.

در آن اصطلاحات استفاده شده است.

So our first category that we're going to look at are idioms with nature related words

بنابراین اولین دسته ما که می خواهیم به آن نگاه کنیم اصطلاحات با کلمات مرتبط با طبیعت

in them.

در آنها هستند.

And that leads us to our first expression, which is, you rock!

و این ما را به اولین بیانمان می رساند ، یعنی تو راک!

This means you are great.

این یعنی شما عالی هستید.

Thank you for watching my cats while I went on vacation.

از شما برای تماشای گربه های من در حالی که من به تعطیلات می رفتم متشکرم .

You rock!

تو شاهکاری!

Number two, the calm before the storm.

شماره دو، آرامش قبل از طوفان.

This is referring to a quiet period before there's some chaos or craziness.

این به یک دوره آرام قبل از بروز هرج و مرج یا دیوانگی اشاره دارد.

You might say, I like to wake up at 6:00 AM before my children wake up, because this is

ممکن است بگویید، من دوست دارم ساعت 6 صبح قبل از بیدار شدن فرزندانم از خواب بیدار شوم، زیرا

the calm before the storm.

این آرامش قبل از طوفان است.

I can drink my tea in quiet.

من می توانم چایم را در سکوت بنوشم.

I can just reflect on the day and what's going to happen and just be alone with my thoughts.

من فقط می توانم در مورد روز و آنچه قرار است اتفاق بیفتد فکر کنم و فقط با افکارم خلوت کنم.

This is the calm before the storm.

این آرامش قبل از طوفان است.

Under the weather, this means you feel a little bit sick.

در شرایط آب و هوایی، این بدان معنی است که شما کمی احساس بیماری می کنید.

You might say, I wish I could go apple picking with you, but I feel a bit under the weather

شاید بگویید، ای کاش می توانستم با شما به چیدن سیب بروم، اما امروز کمی زیر آب و هوا

today.

هستم.

We often add the expression a bit just to make this a little softer.

ما اغلب این عبارت را کمی اضافه می کنیم تا کمی نرمتر شود.

I feel a bit under the weather.

کمی زیر آب و هوا احساس می کنم.

You're not extremely sick.

تو خیلی مریض نیستی

But you just don't feel so great.

اما شما فقط احساس خوبی ندارید.

I feel a bit under the weather.

کمی زیر آب و هوا احساس می کنم.

When it rains, it pours.

وقتی باران می بارد، می بارید.

This means that when bad things happen, they happen all at the same time.

این بدان معناست که وقتی اتفاقات بد رخ می دهد، همه آنها در یک زمان اتفاق می افتد.

If you've watched my weather video, you can check out that weather video up here.

اگر ویدیوی آب و هوای من را تماشا کرده اید، می توانید آن ویدیوی آب و هوا را در اینجا ببینید.

You know that to pour means to rain a lot.

می دانی که ریختن یعنی باران زیاد.

So here we're talking about not just a couple bad things happening, but a lot of bad things

بنابراین در اینجا ما در مورد نه تنها چند اتفاق بد، بلکه در مورد بسیاری از اتفاقات بد

happening at one time.

در یک زمان صحبت می کنیم.

For example, you might say, between COVID, and protests, and riots, and then the presidential

به عنوان مثال، ممکن است بگویید، بین کووید، اعتراضات، و شورش، و سپس انتخابات ریاست

election, 2020 is a crazy year.

جمهوری، 2020 سال دیوانه کننده ای است.

When it rains, it pours.

وقتی باران می بارد، می بارید.

It seems like everything happened in this year.

به نظر می رسد همه چیز در این یک سال اتفاق افتاده است .

Hopefully 2021 will be a peaceful time.

امیدوارم سال 2021 یک زمان صلح آمیز باشد.

We don't know yet, but when it rains, it pours.

هنوز نمی دانیم، اما وقتی باران می بارد، می بارد.

Rain or shine, this means that you are doing something in any weather.

باران یا درخشش، به این معنی است که شما در هر آب و هوایی مشغول انجام کاری هستید.

This idiom is a little bit more literal because we're actually talking about rain, or snow,

این اصطلاح کمی تحت اللفظی تر است، زیرا ما در واقع در مورد باران، یا برف،

or bad weather, or shine, which means sunshine, good weather.

یا آب و هوای بد، یا درخشش صحبت می کنیم، که به معنای آفتاب، هوای خوب است.

You might say, my family likes to go hiking every Friday, rain or shine.

ممکن است بگویید، خانواده من دوست دارند هر جمعه به پیاده روی بروند ، باران یا باران.

That means, if it's wonderful weather, we'll go hiking.

این بدان معناست که اگر هوا فوق العاده باشد، پیاده روی خواهیم کرد.

But also if it's awful weather, we try to go for at least a little hike.

اما همچنین اگر هوا بد است، سعی می کنیم حداقل کمی پیاده روی کنیم.

We will do it rain or shine.

باران یا درخشش را انجام خواهیم داد.

Every cloud has a silver lining, this means that there is something good in every bad

هر ابری یک پوشش نقره ای دارد، این بدان معنی است که در هر موقعیت بدی یک چیز خوب وجود دارد

situation.

.

You might say, "Lockdowns were really tough this year, but I guess every cloud has a silver

ممکن است بگویید، "امسال تعطیلی‌ها واقعا سخت بود، اما حدس می‌زنم هر ابری پوشش نقره‌ای دارد

lining.

.

I got to spend some quiet time doing some enjoyable things with my family."

من باید مدتی آرام را صرف انجام کارهای لذت‌بخش با خانواده‌ام کنم."

We often add, I guess, before this idiom.

ما اغلب، حدس می‌زنم، قبل از این اصطلاح اضافه می‌کنیم.

I guess every cloud has a silver lining.

من حدس می زنم هر ابری یک پوشش نقره ای دارد.

And that means that, it's not 100% good.

و این بدان معنی است که 100٪ خوب نیست.

Of course, lockdowns were not 100% good.

البته قفل ها 100% خوب نبودند.

There was a lot of awful things that happened because of lockdowns.

به دلیل قرنطینه ها اتفاقات وحشتناک زیادی افتاد .

But we could say, well, there's a little bit, there's a silver lining.

اما می توانیم بگوییم، خوب، کمی وجود دارد، یک آستر نقره ای وجود دارد.

There's a little bit of good that we can try to find in this difficult situation.

اندکی خوبی وجود دارد که می توانیم در این شرایط سخت تلاش کنیم تا آن را پیدا کنیم.

The cloud is the difficult situation.

ابر شرایط سخت است.

There's a silver lining.

یک آستر نقره ای وجود دارد.

Well, I got to have some quiet family time together.

خوب، من باید اوقات خانوادگی آرامی را با هم داشته باشم.

To go with the flow and this means that you're able to adapt to whatever happens.

همراهی با جریان و این بدان معنی است که شما می توانید با هر اتفاقی که می افتد سازگار شوید.

You might say, "When you have kids, you need to be able to go with the flow every day."

ممکن است بگویید: "وقتی بچه دار می شوید، باید بتوانید هر روز با این جریان پیش بروید."

You can have a schedule, a plan, an outline, but do you know what?

شما می توانید برنامه، برنامه، طرح کلی داشته باشید، اما آیا می دانید چیست؟

When you have kids things change, things happen that you don't expect.

وقتی بچه دارید همه چیز تغییر می کند، اتفاقاتی می افتد که انتظارش را ندارید.

So you need to be able to be flexible and adapt to every situation.

بنابراین باید بتوانید انعطاف پذیر باشید و با هر موقعیتی سازگار باشید.

This is an expression that I try to think about every day, because sometimes I have

این عبارتی است که من سعی می کنم هر روز به آن فکر کنم ، زیرا گاهی اوقات

certain things that I want to get done every day, certain goals or tasks, but I have two

کارهای خاصی دارم که می خواهم هر روز انجام دهم ، اهداف یا وظایف خاصی دارم، اما دو

kids.

بچه دارم.

There's other things going on in life that might change my plans.

چیزهای دیگری در زندگی در جریان است که ممکن است برنامه های من را تغییر دهد.

I need to be able to go with the flow, to adapt depending on whatever's happening.

من باید بتوانم با جریان پیش بروم، بسته به هر اتفاقی که می افتد سازگار شوم.

Let's just go with the flow.

بیایید فقط با جریان حرکت کنیم.

Down to earth.

سر زمین.

This is someone who is practical, relatable.

این کسی است که عملی و قابل ارتباط است.

You feel that they are really human.

شما احساس می کنید که آنها واقعا انسان هستند.

We often use this for people who are celebrities or famous.

ما اغلب از این برای افراد مشهور یا مشهور استفاده می کنیم.

People who seem larger than life.

افرادی که بزرگتر از زندگی به نظر می رسند.

You might say, when the movie star came to give a speech at my school, even though she

ممکن است بگویید، وقتی ستاره سینما برای سخنرانی در مدرسه من آمد، با وجود

is a celebrity, she seemed really down to earth.

اینکه یک سلبریتی است، واقعاً زمینی به نظر می رسید .

This means I felt like she was just like me.

این بدان معناست که من احساس می کردم او دقیقاً مانند من است.

I could relate to her.

من می توانستم با او ارتباط برقرار کنم.

She is down to earth.

او روی زمین است.

This is generally seen as a really positive character quality or personality trait.

این به طور کلی به عنوان یک ویژگی شخصیتی یا ویژگی شخصیتی واقعاً مثبت دیده می شود.

When people can relate to you, even if they think that you are larger than life.

وقتی مردم می توانند با شما ارتباط برقرار کنند، حتی اگر فکر کنند شما بزرگتر از زندگی هستید.

Tip of the iceberg, this is something small that's part of something bigger.

نوک کوه یخ، این چیزی کوچک است که بخشی از چیزی بزرگتر است.

And it's usually something negative.

و معمولا چیزی منفی است.

You might say, when a parent yells at their child at the park, this is probably just the

ممکن است بگویید، وقتی والدین در پارک سر فرزندشان فریاد می زنند ، این احتمالاً فقط

tip of the iceberg.

نوک کوه یخ است. وقتی دیگران نمی توانند

Their parenting is probably much more aggressive at home when other people can't see them.

آنها را ببینند، احتمالاً تربیت آنها در خانه بسیار پرخاشگرانه تر است .

What you see in public is just the tip of the iceberg.

آنچه در انظار عمومی می بینید فقط نوک کوه یخ است.

We often use the word just in front of this expression, just the tip of the iceberg.

ما اغلب این کلمه را درست در مقابل این عبارت، فقط نوک کوه یخ به کار می بریم.

You can only see the top when you see that parent yelling at their child in public.

فقط وقتی می‌توانید قسمت بالایی را ببینید که آن والدین را ببینید که در ملاء عام سر فرزندشان فریاد می‌زند.

Well under the water there's probably a lot more negativity that's happening at home when

خوب در زیر آب احتمالاً چیزهای منفی بیشتری وجود دارد که در خانه اتفاق می افتد، زمانی که

you can't see.

شما نمی توانید ببینید.

It's just the tip of the iceberg.

این فقط نوک کوه یخ است.

Nip it in the bud.

آن را در جوانه خفه کن

Nip it in the bud means that you are stopping some bad behavior, right when it starts.

خفه کردن آن در جوانه به این معنی است که شما در حال توقف برخی از رفتارهای بد، درست زمانی که شروع می شود، هستید.

A bud is a flower that's closed and it hasn't opened yet.

غنچه گلی است که بسته است و هنوز باز نشده است.

We can imagine a rose bud is a closed rose.

می توانیم تصور کنیم که یک غنچه رز یک گل رز بسته است.

And if you nip it in the bud, that means that you're cutting off the rose bud, before it

و اگر آن را در جوانه فرو کنید، به این معنی است که جوانه گل رز را قبل از

can open.

اینکه باز شود قطع می کنید.

But let's take that to talk about a negative situation.

اما بیایید آن را برای صحبت در مورد یک موقعیت منفی در نظر بگیریم .

If there is something negative that's happening before it becomes a big deal, you need to

اگر اتفاق منفی قبل از تبدیل شدن به یک معامله بزرگ در حال رخ دادن است، باید آن

cut that off.

را قطع کنید.

For example we might say, when my three year old son first lied to me, I knew that I needed

مثلاً می‌توانیم بگوییم، وقتی پسر سه ساله‌ام برای اولین بار به من دروغ گفت، می‌دانستم که باید

to nip it in the bud.

آن را در جوانی بچشم.

So that that behavior didn't continue.

به طوری که آن رفتار ادامه پیدا نکرد.

Here the word it in the middle of this expression is his behavior, nip it, nip his behavior

در اینجا کلمه آن در وسط این بیان رفتار اوست، نیپ آن، نیپ رفتار او

in the bud.

در غنچه.

But we usually just say this fixed idiom, nip it in the bud.

اما ما معمولاً فقط این اصطلاح ثابت را می گوییم، آن را در جوانی خرد کنید.

We don't usually exchange it for something else.

ما معمولا آن را با چیز دیگری عوض نمی کنیم .

This is true.

درست است.

This happened to me a couple weeks ago.

این چند هفته پیش برای من اتفاق افتاد.

It wasn't such a serious situation, but I felt like I needed to nip it in the bud.

وضعیت چندان جدی نبود، اما احساس می‌کردم که باید در جوانه آن را خفه کنم.

My three year old was building a huge LEGO Tower in the other room and it crashed and

کودک سه ساله من در اتاق دیگر مشغول ساخت یک برج لگو بزرگ بود که سقوط کرد و

fell down and he was really upset.

سقوط کرد و او واقعاً ناراحت شد.

And he said, "Mommy, why did you do that?"

و او گفت: "مامان، چرا این کار را کردی؟"

The problem was that I wasn't even in the room.

مشکل این بود که من حتی در اتاق نبودم.

I was in the kitchen.

من در آشپزخانه بودم.

So there's no way that I could have done that.

بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که بتوانم این کار را انجام دهم.

And I knew that this behavior, blaming something that isn't the cause when you're upset, just

و می‌دانستم که این رفتار، سرزنش کردن چیزی که علت آن در هنگام ناراحتی نیست، فقط

lashing out and blaming something else.

سرزنش کردن و سرزنش چیز دیگری است.

This is not good behavior.

این رفتار خوبی نیست.

He's only three years old.

او فقط سه سال دارد.

He's just learning.

تازه داره یاد میگیره

I didn't make a big deal of it, but I just said, "Hey, you know what?

من کار بزرگی نکردم، اما فقط گفتم: "هی، میدونی چیه

It's okay to be upset when your tower crashes, but I don't want you to blame something that

؟ اشکالی نداره وقتی برجت خراب میشه ناراحت بشی، اما نمیخوام چیزی رو سرزنش کنی

isn't the reason.

که دلیلش نیست.

Don't blame me for your LEGO Tower crashing.

من را به خاطر سقوط برج لگو خود سرزنش نکنید.

You can just say, oh, why did that crash?

شما فقط می توانید بگویید، اوه، چرا این تصادف سقوط کرد؟

I'm so upset, ah.

You can be upset, but it's not good behavior to blame something that's not responsible."

Just a little lesson, but I knew that I needed to nip that behavior in the bud.

فقط یک درس کوچک، اما می‌دانستم که باید این رفتار را در جوانه حذف کنم.

Beat around the bush.

دور بوته بزنید.

This is to indirectly without getting to the main point.

این به طور غیرمستقیم بدون پرداختن به اصل مطلب است.

Sometimes we do this if we are uncomfortable, if we're talking about something that's a

گاهی اوقات اگر ناراحت هستیم، اگر در مورد چیزی صحبت می کنیم که صحبت کردن در مورد آن

little bit difficult to talk about, or maybe something we don't really want to talk about.

کمی دشوار است، یا شاید چیزی که واقعاً نمی خواهیم در مورد آن صحبت کنیم، این کار را انجام می دهیم.

You might say, for example, "Stop beating around the bush.

مثلاً ممکن است بگویید: "از زدن دور بوته دست

Tell me, do you want to date me or not?"

بردار. به من بگو، می‌خواهی با من قرار بگذاری یا نه؟"

Someone is being too indirect about this.

کسی در این مورد خیلی غیرمستقیم است.

We often use this with words like don't beat around the bush.

ما اغلب این را با کلماتی مانند کتک زدن در اطراف بوش استفاده می کنیم.

Stop beating around the bush.

طفره نرو.

Why are you beating around the bush?

چرا دور بوته می زنید؟

We usually use this in these kind of negative ways because it's usually not seen as a good

ما معمولاً از این در این نوع روش‌های منفی استفاده می‌کنیم، زیرا معمولاً به‌عنوان چیز خوبی به نظر نمی‌رسد که

thing to beat around the bush.

در اطراف بوته‌ها بکوبیم.

You should just get to the point.

فقط باید به اصل مطلب برسی

The best of both worlds.

بهترین از هر دو جهان.

This is an ideal situation.

این یک وضعیت ایده آل است.

For me, my husband and I work from home.

برای من، من و شوهرم از خانه کار می کنیم.

And we also share the job of taking care of our children.

و ما نیز وظیفه مراقبت از فرزندان خود را به اشتراک می گذاریم .

This is the best of both worlds because we can be fulfilled by our job and also fulfilled

این بهترین هر دو جهان است، زیرا می‌توانیم با شغل خود و همچنین

by taking care of our children.

با مراقبت از فرزندانمان به موفقیت برسیم.

Get wind of something.

از چیزی باد بگیر

This is to hear news about something that's secret.

این برای شنیدن اخبار در مورد چیزی است که مخفی است.

If the media gets wind of the political scandal, they are going to be talking about it for

اگر رسانه‌ها از رسوایی سیاسی دربیایند، قرار است روزها در مورد آن صحبت کنند

days.

.

Plain as day.

ساده مثل روز

This is something that's obvious to see.

این چیزی است که دیدن آن واضح است.

"It's plain as day that she loves you.

"مثل روز معلوم است که او تو را دوست دارد.

Why don't you ask her on a date?"

چرا از او برای قرار ملاقات نمی‌خواهی؟"

Up in the air.

در هوا.

This is talking about having no definite plans.

این صحبت از نداشتن برنامه مشخص است.

"I want to visit Switzerland next year, but because of COVID, our travel plans are up

من می‌خواهم سال آینده به سوئیس سفر کنم، اما به دلیل کووید، برنامه‌های سفر ما در حال اجراست

in of the air."

.»

I don't know when they will become definite if they will ever become definite, but I hope

نمی‌دانم چه زمانی قطعی می‌شوند یا خیر، اما امیدوارم

so.

اینطور باشد.

But right now they are just up in the air.

اما در حال حاضر آنها فقط در هوا هستند.

Call it a day.

اسمش را بگذار یک روز.

This is when you stop working on a project for the day.

این زمانی است که شما کار روزانه روی یک پروژه را متوقف می کنید.

"Great job team, you did it.

"تیم کار عالی، شما آن را انجام دادید.

Let's call it a day."

بیایید آن را یک روز بنامیم."

We often use this at the end of a work day when you've been working really hard, or if

ما اغلب از این در پایان یک روز کاری استفاده می‌کنیم، زمانی که شما واقعاً سخت کار می‌کنید، یا اگر

you're feeling really tired after working, you might say, "Ugh, I'm so tired.

بعد از کار واقعاً احساس خستگی می‌کنید، ممکن است بگویید: "اوه، من خیلی خسته

I'm ready to call it a day."

هستم. آماده هستم تماس بگیرم. یک روز است."

The next category of idioms are animal idioms.

دسته بعدی اصطلاحات اصطلاحات حیوانی هستند.

There are only three of these that I included, but they are essential in daily conversation.

تنها سه مورد از این موارد وجود دارد که من درج کردم، اما آنها در مکالمه روزانه ضروری هستند.

The first one is to go cold turkey.

اولین مورد رفتن به بوقلمون سرد است.

And this means to quit something completely.

و این به معنای ترک کامل چیزی است.

I looked up where this expression came from and it's thought that maybe it originated

من نگاه کردم که این عبارت از کجا آمده است و فکر کردم که شاید منشأ آن به

because when you quit smoking, for example, or if you are addicted to a drug or even caffeine

این دلیل است که مثلاً وقتی سیگار را ترک می کنید، یا اگر به مواد مخدر یا حتی کافئین معتاد

and you quit, your skin kind of becomes like a turkey, as like a chicken kind of cold and

هستید و آن را ترک می کنید، پوست شما به نوعی مانند بوقلمون می شود. نوعی جوجه سرد و

pale and clammy.

رنگ پریده و لطیف.

You don't feel so great.

تو خیلی احساس خوبی نداری

This is maybe the origin of this, to go cold turkey.

این شاید منشا این باشد، رفتن به بوقلمون سرد.

You might say, "If you want to quit smoking, you need to go cold turkey."

ممکن است بگویید: "اگر می خواهید سیگار را ترک کنید ، باید به بوقلمون سرد بروید."

Just stop.

فقط بس کن

Stop completely.

کاملا متوقف شود.

Go on a wild goose chase.

به تعقیب غاز وحشی بروید.

If you have ever tried to chase a duck or a goose, they all just fly in every direction,

اگر تا به حال سعی کرده اید یک اردک یا غاز را تعقیب کنید ، همه آنها فقط به هر جهت پرواز می کنند،

right?

درست است؟

It's not very possible to just chase a duck and catch it.

خیلی ممکن نیست که فقط یک اردک را تعقیب کنید و آن را بگیرید.

It's pretty tough.

خیلی سخته

That's the feeling of this expression, is that you are just doing something pointless.

این احساس این عبارت است، این است که شما فقط یک کار بیهوده انجام می دهید.

For example, you might say, "I went on a wild goose chase.

به عنوان مثال، ممکن است بگویید: "من به تعقیب غاز وحشی

I went to four stores to find molasses."

رفتم. برای یافتن ملاس به چهار فروشگاه رفتم."

This happened when I was living in Paris, I was trying to make some gingerbread men,

این اتفاق زمانی افتاد که من در پاریس زندگی می‌کردم، من سعی می‌کردم چند شیرینی زنجبیلی درست کنم،

which are some typical cookies that we eat in the U.S over Christmas time, the Christmas

این شیرینی‌های معمولی هستند که ما در ایالات متحده در ایام کریسمس، تعطیلات کریسمس، می‌خوریم

holidays.

.

I wanted to make this for the French family that I was living with.

من می خواستم این را برای خانواده فرانسوی که با آنها زندگی می کردم بسازم.

But do you know what?

اما میدونی چیه؟

Apparently molasses is almost impossible to find in Paris.

ظاهراً ملاس در پاریس تقریباً غیرممکن است.

I went on a wild goose chase to four different stores.

من در تعقیب غازهای وحشی به چهار فروشگاه مختلف رفتم .

Finally, I found it in a British international store, but it wasn't called molasses.

بالاخره در یک فروشگاه بین المللی بریتانیایی پیداش کردم اما اسمش ملاس نبود.

It had a different name.

اسم دیگری داشت.

It was a big deal.

مساله ء مهمی بود.

I felt like I would never find it.

احساس می کردم هیچ وقت پیداش نمی کنم.

I was on a wild goose chase.

من در تعقیب غاز وحشی بودم.

Crying wolf, to lie so many times about something that people stop believing you.

گرگ گریان، آنقدر در مورد چیزی دروغ بگویی که مردم دیگر تو را باور نکنند.

Definitely a negative thing.

قطعا یک چیز منفی است.

This comes from the classic tale of Peter and the Wolf.

این برگرفته از داستان کلاسیک پیتر و گرگ است.

He cries wolf so many times is, "There's a wolf.

او بارها گرگ گریه می کند، "یک گرگ

There's a wolf."

وجود دارد، یک گرگ وجود دارد."

And the wolf, there's no wolf eating his sheep, but the villagers come and they see there's

و گرگ، هیچ گرگی نیست که گوسفندش را می خورد، اما روستاییان می آیند و می بینند که

no wolf.

گرگی نیست.

And then when there's actually a wolf, they don't come.

و بعد وقتی واقعاً یک گرگ وجود دارد، آنها نمی آیند.

I think this tale is universal.

من فکر می کنم این داستان جهانی است.

I feel like almost every culture has some version of this story, but we often use this

من احساس می کنم تقریباً هر فرهنگی نسخه ای از این داستان را دارد، اما ما اغلب از این

idiom to cry wolf in daily conversation.

اصطلاح برای گریه کردن گرگ در مکالمات روزانه استفاده می کنیم.

You might say in the U.S this happens often, "Weather forecasters cry wolf about dangerous

ممکن است بگویید در ایالات متحده اغلب این اتفاق می‌افتد: «پیش‌بینی‌کنندگان هوا در مورد طوفان‌های خطرناک

hurricanes so many times that people stop believing them."

آنقدر گریه می‌کنند که مردم دیگر باورشان نمی‌شود».

Every time there's a hurricane weather forecasters say, "This is it.

هر بار که یک طوفان رخ می دهد، پیش بینی کنندگان آب و هوا می گویند: "همین است.

This is the worst hurricane.

این بدترین طوفان است

It's awful.

. وحشتناک است

It's terrible.

. وحشتناک است.

You should leave."

باید ترک کنی."

And you know what?

میدونی چیه؟

People stop believing them.

مردم دیگر آنها را باور نمی کنند.

And when there actually is a dangerous hurricane, people stay and they don't listen to the weather

و وقتی واقعاً یک طوفان خطرناک رخ می دهد، مردم می مانند و به پیش بینی هواشناسی گوش نمی دهند

forecasters because they have cried wolf so many times.

زیرا آنها بارها گرگ گریه کرده اند .

The next category of idioms are food related idioms.

دسته بعدی اصطلاحات اصطلاحات مربوط به غذا هستند .

They have a food word in them.

آنها یک کلمه غذایی در خود دارند.

Our first one is to bring home the bacon.

اولین مورد ما این است که بیکن را به خانه بیاوریم.

Are you actually bringing bacon home?

آیا در واقع بیکن را به خانه می آورید؟

No.

نه.

This just means money.

این فقط به معنای پول است.

It means that you are the financial supporter of your family.

یعنی شما حامی مالی خانواده خود هستید.

You are making money.

شما در حال کسب درآمد هستید.

When I was growing up, my dad brought home the bacon.

وقتی بزرگ شدم، پدرم بیکن را به خانه آورد .

He was the one who financially supported our family.

او بود که خانواده ما را حمایت مالی کرد .

And my mom was the one who did everything else.

و مامان من کسی بود که همه کارها را انجام می داد .

That she was in charge of our house, the kids, of our doctor's appointments, of our school

اینکه او مسئول خانه ما، بچه‌ها، قرار ملاقات‌های دکتر

clubs, everything else.

، کلوپ‌های مدرسه و هر چیز دیگری بود.

But my dad brought home the bacon.

اما پدرم بیکن را به خانه آورد.

Two peas in a pod.

دو نخود در یک غلاف.

This refers to two people who have a perfect little relationship.

این به دو نفر اشاره دارد که یک رابطه کوچک کامل دارند.

It's usually a cute relationship often with kids or with a couple that's really cute.

معمولاً این یک رابطه دوست داشتنی است که اغلب با بچه ها یا با یک زوج واقعاً بامزه است.

You might say, "My son and his friend who lives down the street are two peas in a pod

ممکن است بگویید: "پسرم و دوستش که در خیابان زندگی می کنند،

when they play together, they are adorable."

وقتی با هم بازی می کنند، دو نخود در یک غلاف هستند، آنها شایان ستایش هستند."

Butter me up.

به من کره بزن

This is to flatter someone in order to get something.

این برای چاپلوسی کردن کسی است تا چیزی به دست آورید .

If your child suddenly comes to you and says that you look beautiful, beware, they are

اگر فرزندتان ناگهان نزد شما آمد و گفت که شما زیبا به نظر می‌رسید، مراقب باشید،

probably trying to butter you up to get some money or to get a favor.

احتمالاً سعی می‌کند برای گرفتن مقداری پول یا به دست آوردن لطف به شما دست و پا بزند.

Spill the beans, to tell a secret.

لوبیاها را بریز تا رازی بگویم.

When I was pregnant with my first son, we didn't spill the beans that I was pregnant

وقتی اولین پسرم را باردار بودم، دو ماه اول حبوباتی را که باردار بودم نریختیم

for the first couple months.

.

We often use this idiom with negative expressions.

ما اغلب از این اصطلاح با عبارات منفی استفاده می کنیم.

Like we didn't spill the beans.

مثل اینکه حبوبات نریختیم.

Or if you tell someone a secret, you might say, "Don't spill the beans until I'm ready

یا اگر رازی را به کسی بگویید، ممکن است بگویید: "تا زمانی که من حاضر نیستم به همه بگویم، حبوبات را نریز

to tell everyone."

".

Don't spill the beans.

حبوبات را نریزید

I didn't spill the beans.

حبوبات را نریختم.

These kind of negative expressions around this.

این نوع عبارات منفی در اطراف این.

Take it with a grain of salt.

آن را با یک دانه نمک مصرف کنید.

This means that you don't believe something seriously.

این به این معنی است که شما چیزی را جدی باور ندارید .

When my neighbor asks me for gardening advice, this is what I tell her.

وقتی همسایه از من برای باغبانی مشاوره می خواهد، این چیزی است که به او می گویم.

If I say, "Hey, yeah, don't plant tomatoes and potatoes together, but take it with a

اگر بگویم، "هی، آره، گوجه فرنگی و سیب زمینی را با هم نکارید، بلکه آن را با یک

grain of salt.

دانه نمک مصرف کنید.

I'm just an amateur gardener.

من فقط یک باغبان آماتور

I read that in some article.

هستم. این را در برخی مقاله خواندم.

I don't really know if it's true, but the article said tomatoes and potatoes are not

واقعاً نمی دانم که درست است، اما مقاله می گوید گوجه فرنگی و سیب زمینی

good together."

با هم خوب نیستند."

Okay, if I tell someone this, they should probably still do their own research.

بسیار خوب، اگر من این را به کسی بگویم، احتمالاً هنوز باید تحقیقات خود را انجام دهد.

Take it with a grain of salt.

آن را با یک دانه نمک مصرف کنید.

Spice things up.

چیزها را ادویه کنید.

This means that you're doing something differently in order for it to be more interesting and

این بدان معنی است که شما کاری را متفاوت انجام می دهید تا جالب تر و

exciting.

هیجان انگیزتر شود.

You might say, "When you work for a news journal, don't spice things up, just write the facts."

ممکن است بگویید: "وقتی برای یک مجله خبری کار می کنید، چیزها را چاشنی نکنید، فقط حقایق را بنویسید."

But you can also use this for daily life as well.

اما می توانید از این برای زندگی روزمره نیز استفاده کنید .

You might say, "I try to spice things up by going for a walk down a different road."

ممکن است بگویید: "من سعی می‌کنم با قدم زدن در جاده‌ای متفاوت، همه چیز را خوشرنگ کنم."

I go for a walk every day, but if I took the same walk every day, 365 days a year, it might

من هر روز پیاده‌روی می‌کنم، اما اگر 365 روز در سال، هر روز همین پیاده‌روی را انجام دهم، ممکن

get a little boring.

است کمی خسته‌کننده شود.

So I try to spice things up and go for a walk down a different road.

بنابراین سعی می‌کنم چیزها را چاشنی کنم و در جاده‌ای متفاوت قدم بزنم.

The next category of idioms have body related words in them.

دسته بعدی اصطلاحات دارای کلمات مرتبط با بدن هستند.

And our first one is to lose your touch.

و اولین مورد ما این است که تماس خود را از دست بدهیم.

This means that you're losing something that you had a skill or a talent for.

این بدان معناست که شما چیزی را از دست می دهید که در آن مهارت یا استعداد داشتید.

If you don't speak English for months, you will lose your touch.

اگر ماه ها انگلیسی صحبت نکنید، تماس خود را از دست خواهید داد.

So try to practice every day.

پس سعی کنید هر روز تمرین کنید.

Rule of thumb, thumb, a rule of thumb.

قاعده سرانگشتی، سرانگشتی، قانون سرانگشتی.

This is a general rule or guideline.

این یک قانون یا دستورالعمل کلی است.

The keyword here is general.

کلمه کلیدی در اینجا کلی است.

It's just a general rule.

این فقط یک قانون کلی است.

For example, you might say, "Texting your friend before you go to his house is a good

برای مثال، ممکن است بگویید: "پیامک دادن به دوست خود قبل از رفتن به خانه او یک

rule of thumb."

قانون خوب است."

Don't just show up at his door without announcing yourself.

فقط بدون اعلام خود درب منزل او حاضر نشوید .

You can just send a quick text message first and it's a good rule of thumb.

شما فقط می توانید ابتدا یک پیام کوتاه سریع ارسال کنید و این یک قانون کلی است.

We often add the word good in front of this.

ما اغلب در مقابل این کلمه خوب را اضافه می کنیم.

It is a good rule of thumb.

این یک قانون سرانگشتی خوب است.

By the skin of my teeth.

با پوست دندانم

This is meaning to barely make it.

این به معنای به سختی ساختن آن است.

You barely survived.

به سختی زنده ماندی

If you said that a passing exam score is 75% and you got a 76%.

اگر گفتید که نمره قبولی 75 درصد است و 76 درصد گرفته اید.

Well, you passed by the skin of your teeth.

خوب از پوست دندانت گذشتی.

You barely survived.

به سختی زنده ماندی

To get something off your chest.

برای برداشتن چیزی از سینه ات

This means to talk about something that's bothering you.

این به این معنی است که در مورد چیزی که شما را آزار می دهد صحبت کنید.

If you have a close friend, you might say to them, "You seem upset, is something bothering

اگر دوست صمیمی دارید، ممکن است به آنها بگویید: "به نظر می رسد ناراحت هستید، آیا چیزی

you.

شما را آزار می دهد.

Would you like to get something off your chest?"

آیا دوست دارید چیزی از سینه خود بردارید؟"

And your friend might say, "Yes, I need to get something off my chest.

و دوست شما ممکن است بگوید، "بله، من باید چیزی از سینه ام بیرون بیاورم.

I am changing my career."

من در حال تغییر حرفه ام هستم."

But it's not true for me.

اما برای من درست نیست.

Notice how the pronoun in the middle of this idiom changes depending on the subject, do

توجه کنید که چگونه ضمیر وسط این اصطلاح بسته به موضوع تغییر می کند،

you need to get something off your chest?

آیا لازم است چیزی از سینه خود بردارید؟

I need to get something off my chest.

باید چیزی از سینه ام بردارم

Those always match.

آنهایی که همیشه مطابقت دارند.

Put your foot in your mouth.

پای خود را در دهان خود بگذارید.

This means to say something, you shouldn't have said.

این یعنی چیزی گفتن، نباید می گفتی.

This happened to me.

این اتفاق برای من افتاد.

I really put my foot in my mouth when I asked my neighbor about her husband.

وقتی از همسایه‌ام در مورد شوهرش پرسیدم واقعاً پایم را در دهانم گذاشتم .

But I didn't realize that she was divorced.

اما من متوجه نشدم که او طلاق گرفته است.

Thankfully, she was very understanding and just said it lightly, "Oh, I'm divorced."

خوشبختانه او بسیار فهمیده بود و به آرامی گفت: "اوه، من طلاق گرفتم."

And we went on from there.

و از آنجا به راه افتادیم.

Bite the bullet.

نیش گلوله.

A bullet is something very hard.

گلوله چیز بسیار سختی است.

It's something that comes out of a gun.

چیزی است که از تفنگ بیرون می آید.

It doesn't seem like a fun activity, right?

به نظر نمی رسد این یک فعالیت سرگرم کننده باشد، درست است؟

To bite a bullet?

برای گاز گرفتن گلوله؟

Well, that's what this idio means.

خوب، معنی این اصطلاح همین است.

It means to stop procrastinating and do something difficult.

به معنای دست کشیدن از تعلل و انجام یک کار دشوار است.

For me I hate calling my insurance company, but sometimes I just have to bite the bullet

برای من از تماس گرفتن با شرکت بیمه خود متنفرم، اما گاهی اوقات فقط باید گلوله را گاز بگیرم

and do it.

و این کار را انجام دهم.

We often use, just have to, with this expression.

ما اغلب با این عبارت، فقط باید استفاده می کنیم.

I just have to bite the bullet.

فقط باید گلوله را گاز بگیرم.

Or if you're trying to encourage someone to do something difficult, you might say, "You

یا اگر می‌خواهید کسی را به انجام کاری دشوار تشویق کنید، ممکن است بگویید: "

just have to bite the bullet, just do it."

فقط باید گلوله را گاز بگیری، فقط این کار را انجام بده."

Get out of hand, to lose control.

از کنترل خارج شوید تا کنترل خود را از دست بدهید.

A classroom of 20 three-year-old children can quickly get out of hand as you might imagine.

کلاس درس 20 کودک سه ساله می تواند به سرعت از کنترل خارج شود، همانطور که ممکن است تصور کنید.

We often use the expression quickly get out of hand to explain something that is almost

ما اغلب برای توضیح چیزی که تقریبا غیرممکن است از عبارت به سرعت خارج از کنترل استفاده می کنیم

impossible.

.

20 three-year-olds in the same classroom, I can't imagine.

20 کودک سه ساله در یک کلاس، نمی توانم تصور کنم.

Wrap your head around something.

سرتان را دور چیزی بپیچید.

This is to understand something complicated.

این برای درک یک چیز پیچیده است. اگرچه

We usually use this in negative sentences though.

ما معمولاً از این در جملات منفی استفاده می کنیم .

I can't wrap my head around something.

نمی توانم سرم را دور چیزی بپیچم.

This was true for me as a high school student, I couldn't wrap my head around complex math

این برای من به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی صادق بود، نمی توانستم سرم را در مورد مسائل پیچیده ریاضی

problems.

بپیچم.

That just wasn't how my brain was working in high school.

مغز من در دبیرستان اینطور کار نمی کرد.

I couldn't wrap my brain or wrap my head around them.

نمی توانستم مغزم را بپیچم یا سرم را دور آنها بپیچم.

To play something by ear.

بازی کردن چیزی با گوش.

This means you are not making definite plans.

این بدان معناست که شما برنامه ریزی مشخصی انجام نمی دهید.

You might say, "Well, I want to go hiking tomorrow, but it might rain.

ممکن است بگویید، "خب، من می خواهم فردا به پیاده روی بروم ، اما ممکن است باران ببارد.

So let's play it by ear."

پس بیایید آن را با گوش بازی کنیم."

That means that you are going to look at the news report in the morning.

یعنی قرار است صبح به گزارش خبری نگاه کنید.

Look at the weather forecast in the morning.

به پیش بینی هوا در صبح نگاه کنید.

And if it seems fine, you'll go.

و اگر خوب به نظر می رسد، شما می روید.

If it seems bad, you won't go.

اگر بد به نظر می رسد، نمی روید.

You will just play it by ear.

شما فقط آن را با گوش پخش خواهید کرد.

A blessing in disguise.

نعمتی در مبدل.

This is something good that seemed bad at first.

این یک چیز خوب است که در ابتدا بد به نظر می رسید .

Like we just talked about previously with COVID lockdowns, there's a silver lining.

همانطور که قبلاً در مورد قرنطینه‌های COVID صحبت کردیم، یک پوشش نقره‌ای وجود دارد.

This has a similar idea here.

اینجا هم ایده مشابهی دارد.

"COVID lockdowns were kind of a blessing in disguise for some people because they got

قرنطینه‌های ناشی از کووید برای برخی افراد به نوعی نعمتی بود زیرا آنها باید

to spend more time with their family."

زمان بیشتری را با خانواده خود بگذرانند.»

Notice that I used kind of a blessing in disguise.

توجه داشته باشید که من از نوعی برکت در مبدل استفاده کردم.

This phrase kind of makes this not so strong.

این عبارت به نوعی باعث می شود که این موضوع چندان قوی نباشد.

Of course there were many terrible things about COVID lockdowns.

البته چیزهای وحشتناک زیادی در مورد قرنطینه کووید وجود داشت.

A lot of people were lonely.

بسیاری از مردم تنها بودند.

A lot of people lost jobs.

افراد زیادی شغل خود را از دست دادند.

A lot of people felt fear, but if we're talking about a blessing, a positive thing that was

بسیاری از مردم احساس ترس می‌کردند، اما اگر در مورد یک نعمت صحبت می‌کنیم، یک چیز مثبت که به

disguised as something negative, well, we might try to find the silver lining here that

عنوان چیزی منفی پنهان شده بود، خوب، ممکن است سعی کنیم این خط نقره‌ای را پیدا کنیم که

people got to spend time, more time with their family.

مردم برای گذراندن وقت، زمان بیشتری با خانواده خود دارند. .

Our next category of idioms are related to money.

دسته بعدی اصطلاحات ما به پول مربوط می شود .

And the first one is to break the bank.

و اولین مورد شکستن بانک است.

When you break the bank, it means that there is something really expensive, but we often

وقتی بانک را شکست می دهید، به این معنی است که چیزی واقعاً گران است، اما ما اغلب

use this in a negative sense.

از آن به معنای منفی استفاده می کنیم.

For example, you might say that, "Learning English on YouTube, doesn't break the bank.

به عنوان مثال، ممکن است بگویید، "یادگیری انگلیسی در یوتیوب، ضرری ندارد.

In fact it's free."

در واقع رایگان است."

So there's no way that it could be expensive when it's free.

بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که در صورت رایگان بودن آن گران باشد.

"Learning on YouTube doesn't break the bank."

"یادگیری در یوتیوب پول را خراب نمی کند."

Give you a run for your money.

به شما پول بدهند.

This is talking about a challenge.

این در مورد یک چالش صحبت می کند.

If you need to run in order to catch money, this is probably going to be a little difficult.

اگر برای بدست آوردن پول نیاز به دویدن دارید، احتمالاً این کار کمی دشوار خواهد بود.

So we're talking about this challenge here.

بنابراین ما در اینجا در مورد این چالش صحبت می کنیم.

You might say that, "The Italian soccer team or football team like the rest of the world

ممکن است بگویید، "تیم فوتبال ایتالیا یا تیم فوتبال مانند بقیه جهان

says, the Italian soccer team gave the German soccer team a run for their money."

می گوید، تیم فوتبال ایتالیا به تیم فوتبال آلمان دست به کار شد."

This means that the Italian soccer team was really tough to beat.

این بدان معناست که شکست دادن تیم فوتبال ایتالیا واقعاً سخت بود.

Maybe the German soccer team is awesome and they think they're going to win but then when

شاید تیم فوتبال آلمان فوق‌العاده باشد و آنها فکر می‌کنند که می‌خواهند برنده شوند، اما وقتی

they play the Italian team, they think, "Oh wow, they are giving us a run for their money."

با تیم ایتالیا بازی می‌کنند، فکر می‌کنند: "اوه وای، آنها ما را به پولشان می‌دهند."

Or you might say, "Having a toddler and a newborn is giving me a run for my money."

یا ممکن است بگویید: "داشتن یک کودک نوپا و یک نوزاد تازه متولد شده باعث می شود که من برای پولم فرار کنم."

This isn't talking about some kind of competition or even money, but it's a challenge.

این در مورد نوعی رقابت یا حتی پول صحبت نمی کند، اما یک چالش است.

Having a toddler a three-year-old and a newborn like I do is a difficult thing.

داشتن یک کودک نوپا سه ساله و نوزادی مثل من کار سختی است.

It's just the way it is, but it is giving me a run for my money.

این دقیقاً همین طور است، اما من را به پولم می رساند.

Up the ante, or we could say this final word, ante.

بالا ante، یا می توانیم این کلمه پایانی را بگوییم، ante.

Sometimes we cut off the te, to up the ante or to up the ante.

گاهی اوقات ما ته را قطع می کنیم، تا قبل از آن یا به بالا.

This has to do with when you're playing cards in a gambling situation, you put some money

این مربوط به زمانی است که در شرایط قمار ورق بازی می کنید، مقداری پول

on the table, maybe $5.

روی میز می گذارید، شاید 5 دلار.

And then the next person puts $10 on the table.

و سپس نفر بعدی 10 دلار روی میز می گذارد.

They upped the ante.

آنها سطح را بالا بردند.

They raised the situation to be better or more difficult.

آنها وضعیت را بهتر یا دشوارتر مطرح کردند.

And that's what this figurative idiom is talking about as well, to request or to do more.

و این همان چیزی است که این اصطلاح مجازی در مورد آن صحبت می کند، درخواست یا انجام بیشتر.

We might say, "My so sister brought a salad to the dinner party, but I decided to up the

ممکن است بگوییم، "خواهر من برای مهمانی شام سالاد آورد، اما من تصمیم گرفتم تا قبل از ظهر را بالا

ante, I brought homemade bread and two bottles of wine."

ببرم، نان خانگی و دو بطری شراب آوردم."

That means that I did more than she did.

یعنی من بیشتر از او انجام دادم.

I kind of raised the bar, another wonderful idiom for what is expected.

من به نوعی سطح را بالا بردم، یک اصطلاح فوق العاده دیگر برای آنچه انتظار می رود.

I did something better.

من کار بهتری انجام دادم.

The next category of idioms include action words.

دسته بعدی اصطلاحات عبارتند از کلمات عمل.

I'm sorry, I tried to find a way to put these idioms into a category, but it was almost

متاسفم، من سعی کردم راهی برای قرار دادن این اصطلاحات در یک دسته پیدا کنم، اما تقریبا

impossible because they don't have money words, animal words, human body words.

غیرممکن بود زیرا آنها کلمات پولی، کلمات حیوانی، کلمات بدن انسان را ندارند.

They're kind of in a category of their own.

آنها به نوعی در یک دسته بندی خاص خود هستند.

Our next two categories, the first one is action words.

دو دسته بعدی ما، دسته اول کلمات عمل هستند.

And the last one is just extra idioms.

و آخرین مورد فقط اصطلاحات اضافی است.

Sorry that these don't exactly perfectly fall into a category, but they're still extremely

متأسفیم که اینها دقیقاً در یک دسته بندی قرار نمی گیرند، اما همچنان بسیار

useful.

مفید هستند.

And I wanted to make sure that they were included in this lesson.

و من می خواستم مطمئن شوم که آنها در این درس گنجانده شده اند.

Let's get started with the next idiom that talks about an action word at the beginning.

بیایید با اصطلاح بعدی شروع کنیم که در ابتدا در مورد یک کلمه عمل صحبت می کند.

Cut someone some slack.

کسي را سست کن

This means that you don't judge someone too harshly.

این بدان معنی است که شما کسی را خیلی سخت قضاوت نمی کنید .

For example, you might say, "Sorry, I forgot to call you.

برای مثال، ممکن است بگویید: "ببخشید، فراموش کردم با شما تماس بگیرم.

Please cut me some slack I haven't slept in weeks."

لطفاً چند هفته است که نخوابیده ام، من را شل کنید ."

We usually use this as a request.

ما معمولا از این به عنوان یک درخواست استفاده می کنیم.

Please cut me some slack.

لطفا کمی شلوغم کن

Please be gentle with me.

لطفا با من مهربان باش

If I make a mistake in this video related to one of these idioms, please cut me some

اگر در این ویدیوی مربوط به یکی از این اصطلاحات اشتباه کردم، لطفاً من را

slack.

شل کنید.

Please be gentle in your judgment.

لطفا در قضاوت خود ملایم باشید.

Don't be too harsh.

زیاد خشن نباش

Draw a line or draw the line.

یک خط بکشید یا خط بکشید.

These are used interchangeably.

اینها به جای هم استفاده می شوند.

And that means that, you know the difference between something that's okay and not okay.

و این بدان معناست که شما تفاوت بین چیزی که خوب است و خوب نیست را می دانید.

Something that's acceptable or not acceptable.

چیزی که قابل قبول یا غیر قابل قبول است.

We might say that, "There are a lot of ways to raise a child, but most people draw the

ممکن است بگوییم: «راه‌های زیادی برای تربیت کودک وجود دارد، اما بیشتر مردم روی

line at violence."

خشونت خط می‌کشند».

So we might say there's a lot of ways that you can be a good parent or a bad parent,

بنابراین ممکن است بگوییم راه‌های زیادی وجود دارد که شما می‌توانید والدین خوبی یا بدی باشید،

but most people say, "On the side here, that's not acceptable is violence."

اما بیشتر مردم می‌گویند: «در اینجا، خشونت قابل قبول نیست».

Most people draw the line at violence.

اکثر مردم خط و نشان خشونت می کشند.

Don't be violent.

خشن نباش

Just be gentle with your children.

فقط با بچه هایتان مهربان باشید.

Play devil's advocate.

وکیل شیطان بازی کن

Here you are arguing the opposite point just for the fun of it.

در اینجا شما فقط برای سرگرمی بر خلاف آن بحث می کنید.

Just for the purpose of debate.

فقط برای بحث

If you're having a conversation about how best to learn a language, how best to learn

اگر در حال گفتگو در مورد بهترین روش یادگیری زبان، بهترین روش یادگیری

English, you might say, "Yeah, I know.

زبان انگلیسی هستید، ممکن است بگویید: "بله، می دانم.

I agree with you that textbooks are not the best way to learn a language, but to play

من با شما موافقم که کتاب های درسی بهترین راه برای یادگیری زبان نیستند، بلکه برای بازی کردن هستند.

devil's advocate, aren't grammar books useful when you are just starting to learn a language?"

وکیل مدافع شیطان، آیا زمانی که شما تازه شروع به یادگیری زبان می کنید، کتاب های دستور زبان مفید نیستند؟

Here, the person has said, yes, I agree with you.

در اینجا شخص گفته است بله من با شما موافقم.

Textbooks are not the best way to learn a language.

کتاب های درسی بهترین راه برای یادگیری زبان نیستند.

And then they're going to argue the opposite point, a point that they don't exactly agree

و سپس بر خلاف آن بحث می‌کنند ، نکته‌ای که دقیقاً

with, but they want to have some kind of fun debate with you about the topic.

با آن موافق نیستند، اما می‌خواهند نوعی بحث سرگرم‌کننده با شما در مورد موضوع داشته باشند.

We use this expression, to play devil's advocate when you're introducing an opposite opinion

ما از این عبارت برای ایفای نقش وکیل مدافع شیطان استفاده می کنیم، زمانی که شما نظر مخالفی را معرفی

that you don't really agree with, but you just want to talk about.

می کنید که واقعاً با آن موافق نیستید، اما فقط می خواهید در مورد آن صحبت کنید.

Rings a bell.

زنگ میزنه

This is something that sounds familiar, but you don't know exactly why.

این چیزی است که آشنا به نظر می رسد، اما شما دقیقا نمی دانید چرا.

You might say "Victor Hugo?

ممکن است بگویید "ویکتور هوگو؟

That name rings a bell.

این نام زنگ خطر را به صدا در می آورد.

What did he do?

او چه کرد؟

He was only one of the greatest authors of all time."

او تنها یکی از بزرگترین نویسندگان تمام دوران بود."

That name rings a bell.

این نام زنگ را به صدا در می آورد.

Go the extra mile.

مایل اضافی برو.

This means that you are doing something above and beyond what is expected.

این بدان معناست که شما در حال انجام کاری بالاتر و فراتر از آنچه انتظار می رود هستید.

This happened a couple weeks ago, my neighbors went the extra mile and picked up my trash,

این اتفاق چند هفته پیش افتاد، همسایه‌هایم راه را بیشتر رفتند و زباله‌هایم را جمع کردند،

when a raccoon made a mess.

وقتی یک راکون به هم ریخت.

We had our trash in the trash bin, but overnight when we weren't home, a raccoon got into the

ما زباله هایمان را در سطل زباله گذاشته بودیم، اما یک شب که خانه نبودیم، یک راکون وارد

trash bin and put trash in our yard.

سطل زباله شد و زباله ها را در حیاط خانه ما گذاشت.

So my neighbor came over and picked it up and put it back in the bin.

بنابراین همسایه ام آمد و آن را برداشت و دوباره در سطل زباله گذاشت.

This was not necessary.

این لازم نبود.

It was not required.

لازم نبود.

I never asked him to do this, but he went the extra mile.

من هرگز از او نخواستم که این کار را انجام دهد، اما او مایل بیشتری را پشت سر گذاشت.

And I thanked him a lot.

و از او بسیار تشکر کردم.

Make a lot long story short.

یک داستان طولانی را کوتاه کنید.

This is to tell a long story briefly in just a couple words.

این برای بیان یک داستان طولانی به طور خلاصه در چند کلمه است.

If you ask me how Dan and I met, my husband, how we met.

اگر از من بپرسید من و دن چگونه با هم آشنا شدیم، شوهرم، چگونه با هم آشنا شدیم.

I might say, well, we met on the first day of college and to make a long story short,

می‌توانم بگویم، خوب، ما در روز اول دانشگاه با هم آشنا شدیم و خلاصه

we became friends.

با هم دوست شدیم.

We dated for five years, and then we got married.

پنج سال با هم قرار گذاشتیم و بعد ازدواج کردیم.

We often use this expression with to at the beginning.

ما اغلب از این عبارت با to در ابتدا استفاده می کنیم.

To make a long story short and then you can continue and tell your abbreviated a summary

برای کوتاه کردن یک داستان طولانی و سپس می توانید ادامه دهید و خلاصه ای

of that long story.

از آن داستان طولانی را به صورت خلاصه بیان کنید.

Jump on that band wagon.

روی آن واگن باند بپر.

This is to do a trend just because everyone else is doing it.

این برای انجام یک روند است فقط به این دلیل که دیگران آن را انجام می دهند.

For example, when I was in high school, a lot of high school girls were dying their

به عنوان مثال، زمانی که من در دبیرستان بودم، بسیاری از دختران دبیرستانی موهای خود

hair blonde, but I didn't jump on that bandwagon.

را بلوند می کردند، اما من روی آن دسته جمعی نمی پریدم.

I didn't do this.

من این کار را نکردم

In fact, I've never dyed my hair.

در واقع، من هرگز موهایم را رنگ نکردم.

Just something that's never really interested me.

فقط چیزی که هرگز واقعاً برایم جالب نبود .

But when I was in high school, I didn't jump on that bandwagon.

اما وقتی در دبیرستان بودم، روی آن دسته جمعی نپریدم.

Our final category of idioms are just other miscellaneous idioms.

دسته آخر اصطلاحات ما فقط اصطلاحات متفرقه دیگر هستند.

There's five left.

پنج تا مونده

And I want to share them with you.

و من می خواهم آنها را با شما به اشتراک بگذارم.

I didn't want to forget about them, even though they don't really fit in one of the other

من نمی خواستم آنها را فراموش کنم، اگرچه آنها واقعاً در یکی از دسته های دیگر نمی گنجند

categories.

.

On the ball, to be prepared for something.

روی توپ، آماده شدن برای چیزی.

My house is often messy.

خانه من اغلب نامرتب است.

The sink is full of dishes, but in my professional life, I am almost always on the ball.

سینک پر از ظروف است، اما در زندگی حرفه ای من، تقریبا همیشه در توپ هستم.

You might think that I always am on the ball or another similar expression is, I always

ممکن است فکر کنید که من همیشه روی توپ هستم یا عبارت مشابه دیگری است، من

have it together, but this is not the case.

همیشه آن را با هم دارم، اما اینطور نیست.

When you can record a video and edit it and plan it, this is much more different than

وقتی می‌توانید یک ویدیو ضبط کنید و آن را ویرایش کنید و برنامه‌ریزی کنید، این بسیار متفاوت‌تر از

doing the dishes and keeping your house in order.

شستن ظرف‌ها و مرتب نگه داشتن خانه‌تان است.

24/7, all the time.

24/7، تمام وقت.

Something that happens constantly, 24 hours a day, seven days a week, 24/7.

چیزی که به طور مداوم، 24 ساعت شبانه روز، هفت روز هفته، 24 ساعته اتفاق می افتد.

For example, when you are a parent, you are busy 24/7.

به عنوان مثال، وقتی شما یک والدین هستید، 24/7 مشغول هستید.

Or you might say, "My neighbors play loud music, 24/7.

یا ممکن است بگویید، "همسایه‌های من 24 ساعته، 7 روز هفته، موسیقی با صدای بلند پخش می‌کنند.

Help!

کمک کنید!

What do I do?"

من چه کار کنم؟"

Easier said than done.

گفتنش راحت تر از انجام دادن

This is something that seems easier than it really is.

این چیزی است که به نظر ساده تر از آنچه هست است.

For example, I always say that it is important, it is essential to use English a little bit

به عنوان مثال، من همیشه می گویم که مهم است، ضروری است که هر روز کمی از انگلیسی استفاده کنیم

every day, but easier said than done.

، اما گفتن آن آسان تر از انجام دادن است.

Life is busy.

زندگی شلوغ است.

Things happen.

اتفاقاتی می افتد.

But today, congratulations, you are using English today.

اما امروز، تبریک می گویم، شما امروز از انگلیسی استفاده می کنید.

You are enriching your mind with these idioms.

شما با این اصطلاحات ذهن خود را غنی می کنید.

So congratulations.

پس تبریک میگم

Better late than never.

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

Well, this is kind of self explanatory, it's better to arrive late somewhere than not arriving

خب، این یک جورهایی توضیحی است، بهتر است که دیر به جایی برسید تا

at all.

اصلا نرسید.

If you come late to your friend's house, you might say, "So sorry, I'm late.

اگر دیر به خانه دوستتان بیایید، ممکن است بگویید: "ببخشید، دیر آمدم،

Traffic was awful."

ترافیک افتضاح بود."

And they might say to you, "Oh, it's okay.

و آنها ممکن است به شما بگویند، "اوه، اشکالی ندارد.

Better late than never."

دیر کردن بهتر از هرگز."

This is probably an idiom that you don't want to use at work, but it's okay to use in more

احتمالاً این اصطلاحی است که نمی‌خواهید در محل کار از آن استفاده کنید، اما استفاده از آن در

informal situations.

موقعیت‌های غیررسمی‌تر اشکالی ندارد.

Our final idiom is, so far so our final idiom is, so far so good.

اصطلاح آخر ما این است، تا اینجای کار اصطلاح نهایی ما این است، تا اینجا خیلی خوب است.

And this means that everything is going well so far.

و این بدان معناست که تا اینجا همه چیز خوب پیش می رود.

I've been making videos on YouTube for almost five years, and so far so good.

من تقریباً پنج سال است که در یوتیوب ویدیو می‌سازم ، و تا کنون خیلی خوب است.

I don't plan to stop anytime soon, it has been going well so far so good.

من قصد ندارم به این زودی متوقف شوم، تا اینجا خوب پیش رفته است.

Congratulations on flooding your mind with the top 50 English idioms, at least according

تبریک می گویم که ذهن شما را با 50 اصطلاح برتر انگلیسی، حداقل به گفته من، پر

to me.

کرده اید.

I have to get something off my chest and I won't beat around the bush.

من باید چیزی از سینه ام بردارم و دور بوته نمی زنم.

Making this lesson was tough.

ساختن این درس سخت بود.

What you see here on YouTube is just the tip of the iceberg, but I decided to just bite

آنچه در اینجا در یوتیوب می بینید فقط نوک کوه یخ است، اما من تصمیم گرفتم

the bullet and go the extra mile for you my beloved students.

گلوله را گاز بگیرم و برای شما دانش آموزان عزیزم قدم های بیشتری بردارم.

I hope these 50 idioms are plain as day now, it's time for me to call it a day.

امیدوارم این 50 اصطلاح امروزی ساده باشند، وقت آن است که آن را یک روز بنامم.

Today, I'm going to help you to grow your knowledge, expand your vocabulary, and learn

امروز، من قصد دارم به شما کمک کنم تا دانش خود را افزایش دهید، دایره لغات خود را گسترش دهید و

50 more important phrases in English.

50 عبارت مهم دیگر را در زبان انگلیسی یاد بگیرید.

These phrases are divided into different categories like animals, body, work, transportation,

این عبارات به دسته های مختلفی مانند حیوانات، بدن، کار، حمل و نقل،

wisdom.

خرد تقسیم می شوند.

This will just help you to kind of categorize them in your mind and help you to remember

این فقط به شما کمک می کند تا آنها را در ذهن خود دسته بندی کنید و به شما کمک کند

them.

آنها را به خاطر بسپارید.

I hope you are definitely going to hear these when you watch English movies and TV shows,

امیدوارم وقتی فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی انگلیسی را تماشا می‌کنید

and have conversations, we use them all the time.

و گفتگو می‌کنید، قطعاً اینها را بشنوید، ما همیشه از آنها استفاده می‌کنیم.

Let's get started with our first category.

بیایید با اولین دسته خود شروع کنیم.

Our first category are idioms that have to do with animals or animal characteristics.

دسته اول ما اصطلاحاتی هستند که به حیوانات یا خصوصیات حیوانی مربوط می شوند.

A little bird told me.

یک پرنده کوچک به من گفت.

A little bird told me it was your birthday, here's a present.

یه پرنده کوچولو به من گفت تولد تو بود ، اینم یه هدیه.

This is when you know a secret, but you don't want to reveal who told you.

این زمانی است که شما رازی را می دانید، اما نمی خواهید فاش کنید که چه کسی به شما گفته است.

So if you're giving a little present to your friend, and your friend thinks that you don't

بنابراین اگر شما یک هدیه کوچک به دوست خود می دهید و دوست شما فکر می کند که شما

know that it's his birthday, you might say this sentence, a little bird told me it was

نمی دانید تولد اوست، ممکن است این جمله را بگویید، یک پرنده کوچولو به من گفت که

your birthday today, here you go.

امروز تولد شما بود، اینجا بروید.

As the crow flies.

به عنوان زاغ مگس.

As the crow flies, I'm pretty close to the school, but because of lots of one-way streets,

همانطور که کلاغ پرواز می کند، من تقریباً به مدرسه نزدیک هستم ، اما به دلیل بسیاری از خیابان های یک طرفه،

it takes me a long time to get there.

زمان زیادی طول می کشد تا به آنجا برسم.

What do you think this means, as the crow flies?

فکر می کنید این به چه معناست، وقتی کلاغ پرواز می کند؟

A crow is a kind of bird.

کلاغ نوعی پرنده است.

It's really big and black.

واقعا بزرگ و سیاه است.

There's a lot of crows in my yard, and they always make loud caw sounds...

کلاغ‌های زیادی در حیاط من هستند و همیشه صدای گاو بلندی در می‌آورند...

They're always really loud.

آنها همیشه واقعاً بلند هستند.

I'm not sure why they chose this for this idiom, but this means that if you take the

من مطمئن نیستم که چرا آنها این را برای این اصطلاح انتخاب کردند ، اما این بدان معنی است که اگر

straightest distance, not accounting for one-way streets, just a straight distance.

مستقیم ترین فاصله را طی کنید، بدون در نظر گرفتن خیابان های یک طرفه ، فقط یک فاصله مستقیم.

As the crow flies, I'm not that far from my school, but because of one-way streets, it

همانطور که کلاغ پرواز می کند، من آنقدرها از مدرسه ام دور نیستم ، اما به دلیل خیابان های یک طرفه،

takes me forever to get there.

رسیدن به آنجا برای همیشه طول می کشد.

To kill two birds with one stone.

کشتن دو پرنده با یک سنگ

I wanted to bake cookies with my son and I needed to make another English lesson for

من می خواستم با پسرم کلوچه بپزم و باید یک درس انگلیسی دیگر برای

you here on YouTube, so I decided to kill two birds with one stone, and I did both.

شما اینجا در یوتیوب درست کنم، بنابراین تصمیم گرفتم دو پرنده را با یک سنگ بکشم و هر دو را انجام دادم.

Have you seen the lesson where I baked cookies, chocolate chip cookies with my three-year-old

آیا درسی را دیده اید که در آن من با پسر سه ساله ام کوکی ها، شیرینی های شکلاتی پختم

son?

؟

You can watch this up here.

شما می توانید این را از اینجا تماشا کنید.

It is a delight.

این یک لذت است.

It was delightful to film that with him, and to eat cookies together.

فیلم گرفتن با او و خوردن کلوچه با هم لذت بخش بود.

What do you think this idiom means?

به نظر شما این اصطلاح به چه معناست؟

It means that you're getting two things done at the same time.

به این معنی است که شما دو کار را همزمان انجام می دهید.

You're saving time and you're being efficient.

شما در زمان صرفه جویی می کنید و کارآمد هستید.

Curiosity killed the cat.

کنجکاوی گربه را کشت.

Well, it's getting close to Christmas time here in the US, and if a package arrives at

خب، اینجا در ایالات متحده به زمان کریسمس نزدیک می شود ، و اگر بسته ای به

our door and my son says, "Hey, I see we got a package."

خانه ما برسد و پسرم بگوید: "هی، می بینم که یک بسته دریافت کرده ایم ."

I might say, "Hey, curiosity killed the cat.

ممکن است بگویم، "هی، کنجکاوی گربه را کشت.

Don't ask questions around Christmas time."

در زمان کریسمس سوال نپرس."

And that's kind of hinting that probably this is a Christmas present for him, and I don't

و این به نوعی اشاره به این است که احتمالاً این یک هدیه کریسمس برای او است و من نمی

want him to open that package.

خواهم او آن بسته را باز کند.

I'm kind of warning him about being too curious.

من به نوعی به او در مورد کنجکاوی بیش از حد هشدار می دهم.

So this is the meaning of the idiom that being curious can sometimes get you into trouble.

بنابراین این معنای اصطلاحی است که کنجکاوی گاهی اوقات شما را به دردسر می اندازد.

Cat got your tongue.

گربه زبونتو خورده.

What's the matter, why are you so quiet?

چی شده چرا اینقدر ساکتی؟

Cat got your tongue?

گربه زبونتو خورده؟

Imagine if a cat got your tongue?

تصور کنید اگر یک گربه زبان شما را بگیرد؟

This is talking about being speechless or not talking, being quiet.

این صحبت از بی زبانی یا صحبت نکردن، ساکت بودن است.

And usually it's probably because you can't think of something to say, oh wow, she just

و معمولاً این احتمالاً به این دلیل است که شما نمی توانید چیزی برای گفتن فکر کنید، اوه وای، او فقط

told me something really shocking.

یک چیز واقعاً تکان دهنده به من گفت.

I can't say anything.

من نمی توانم چیزی بگویم.

And the other person might say, what, cat got your tongue?

و شخص دیگر ممکن است بگوید، چه، گربه زبان شما را گرفت؟

Why aren't you saying anything?

چرا هیچی نمیگی

To bark up the wrong tree.

برای پارس کردن درخت اشتباه

The word bark is the sound that a dog makes... bark, bark.

کلمه پارس صدایی است که سگ در می آورد... پارس، پارس.

Well, we might say in this sample sentence, my sister was barking up the wrong tree when

خب، ممکن است در این جمله نمونه بگوییم، خواهرم در حال پارس کردن از درخت اشتباهی بود

she accused me of taking her favorite shirt, it was in the dirty laundry the whole time.

که من را متهم به برداشتن پیراهن مورد علاقه‌اش کرد، تمام مدت آن در لباس‌شویی کثیف بود.

I didn't do it.

من این کار را نکردم.

What do you think this means?

فکر می کنی این چه معنایی دارد؟

It's when you believe or pursue something that's wrong.

این زمانی است که شما چیزی را که اشتباه است باور یا دنبال می کنید .

So she was accusing me of taking her favorite shirt, but I wasn't the one who did it, it

بنابراین او مرا متهم می کرد که پیراهن مورد علاقه اش را گرفته ام ، اما من کسی نبودم که این کار را انجام دادم،

was just in the dirty laundry basket.

فقط در سبد لباس های کثیف بود.

I want to let you know that we often use this idiom to talk about sexuality.

من می خواهم به شما اطلاع دهم که ما اغلب از این اصطلاح برای صحبت در مورد تمایلات جنسی استفاده می کنیم.

For example, the famous TV Host Ellen DeGeneres is married to a woman.

به عنوان مثال، مجری معروف تلویزیون الن دی جنرس با یک زن ازدواج کرده است.

So if a man flirts with Ellen DeGeneres, she might say, sorry, you're barking up the wrong

بنابراین اگر مردی با الن دی جنرس معاشقه کند، ممکن است بگوید متأسفم، شما در حال پارس کردن از درخت اشتباهی هستید

tree.

.

That means, you believe that I'm going to be interested in you, but that's not true.

یعنی شما معتقدید که من به شما علاقه مند خواهم شد، اما این درست نیست.

You are believing something that's not true.

شما به چیزی اعتقاد دارید که درست نیست.

So we often use it in those situations.

بنابراین ما اغلب در آن مواقع از آن استفاده می کنیم.

Our final idiom for the animal section is to be packed like sardines.

آخرین اصطلاح ما برای بخش حیوانات این است که مانند ساردین بسته بندی شود.

Have you ever eaten sardines, they are the little fish that are often packaged in a little

آیا تا به حال ساردین خورده اید، این ماهی کوچک است که اغلب در یک

tin or in a can.

قوطی کوچک یا در قوطی بسته بندی می شود.

And they're often a lot in that can.

و آنها اغلب در آن قوطی زیاد هستند.

So what do you think about this sentence?

پس نظر شما در مورد این جمله چیست؟

When everyone got in the train, we were packed like sardines.

وقتی همه سوار قطار شدند، مثل ماهی ساردین جمع شده بودیم .

This is kind of something that hasn't happened much in the year 2020, but we can remember

این چیزی است که در سال 2020 زیاد اتفاق نیفتاده است، اما می‌توانیم به خاطر بیاوریم

back to the good old days when we were all together.

به روزهای خوب گذشته که همه با هم بودیم.

Lots of people together.

افراد زیادی با هم

Well, when you are packed like sardines, you feel like that little fish that's smashed

خوب، وقتی شما را مانند ساردین بسته بندی می کنند، احساس می کنید آن ماهی کوچکی که

into a tin or into a jar or a can, you are packed like sardines.

در یک قوطی یا در یک شیشه یا یک قوطی کوبیده شده است، شما مانند ساردین بسته بندی شده اید.

In our next category, there are a lot of idioms that have to do with the farm or farm related

در دسته بعدی ما، اصطلاحات زیادی وجود دارد که مربوط به مزرعه یا واژگان مربوط به مزرعه است

vocabulary.

.

But don't worry, you don't have to be a farmer to use these or understand them.

اما نگران نباشید، برای استفاده از اینها یا درک آنها لازم نیست کشاورز باشید.

I hope that they will be useful to you.

امیدوارم برای شما مفید واقع شوند.

The first one in this category is, when pigs fly.

اولین مورد در این دسته، زمانی است که خوک ها پرواز می کنند.

I told my husband that I would stop eating chocolate when pigs fly.

به شوهرم گفتم وقتی خوک ها پرواز می کنند از خوردن شکلات دست می کشم .

This is something impossible, something that will never happen, and you can use it in those

این چیزی غیرممکن است، چیزی که هرگز اتفاق نخواهد افتاد، و شما می توانید در آن شرایط از آن استفاده کنید

situations.

.

I will never stop eating chocolate.

من هرگز از خوردن شکلات دست نمی کشم.

I will stop eating chocolate when pigs fly.

وقتی خوک ها پرواز می کنند، از خوردن شکلات دست می کشم.

To put all your eggs in one basket.

برای قرار دادن تمام تخم مرغ های خود در یک سبد.

When you're applying for a job, don't put all your eggs in one basket, you should apply

وقتی برای شغلی درخواست می دهید، همه تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار ندهید، باید

to multiple companies.

به چندین شرکت درخواست دهید.

To put all your eggs in a basket, are you applying to become a farmer?

برای قرار دادن تمام تخم مرغ های خود در یک سبد، آیا متقاضی کشاورز شدن هستید؟

No.

نه.

In this situation, we're talking about diversifying, don't put all of your hope, all of your dreams

در این شرایط، ما در مورد تنوع بخشیدن صحبت می کنیم، تمام امید و رویاهای خود را

in just one option.

تنها در یک گزینه قرار ندهید.

Instead, you should apply to multiple companies.

در عوض، باید برای چندین شرکت درخواست دهید.

It's not a good idea to put all of your efforts and resources in just one place.

این ایده خوبی نیست که تمام تلاش ها و منابع خود را فقط در یک مکان قرار دهید.

Don't count your chickens before they hatch.

جوجه های خود را قبل از بیرون آمدن نشمارید.

I wanted to buy a car with my end-of-year bonus that I was expecting from my job.

می خواستم با پاداش پایان سالی که از شغلم انتظار داشتم ماشینی بخرم.

But my friend told me not to count my chickens before they hatch.

اما دوستم به من گفت که جوجه هایم را قبل از جوجه کشی نشمارم.

Not to count my chickens before they hatch.

نه اینکه جوجه هایم را قبل از جوجه ریزی بشمارم.

This means that you shouldn't assume something is going to happen, you should wait until

این به این معنی است که شما نباید تصور کنید که قرار است اتفاقی بیفتد، باید صبر کنید

you are certain.

تا مطمئن شوید.

You are not sure if you're going to get that end-of-year bonus from your company, so don't

مطمئن نیستید که می‌خواهید آن پاداش پایان سال را از شرکت خود دریافت کنید، بنابراین از

buy a car in advance.

قبل خودرو نخرید.

Instead, wait until you have the money and then you can buy the car.

در عوض، صبر کنید تا پول در اختیار داشته باشید و سپس بتوانید ماشین را بخرید.

Don't put the cart before the horse.

گاری را جلوی اسب نگذارید.

Don't put the cart before the horse by quitting your job before you have another one.

با ترک کارتان قبل از داشتن گاری دیگر، گاری را جلوتر از اسب قرار ندهید.

Can you imagine the same idea, counting your chickens before they hatch, putting the cart

آیا می توانید همین ایده را تصور کنید، جوجه های خود را قبل از بیرون آمدن بشمارید، گاری را

before the horse?

جلوی اسب قرار دهید؟

This is the same idea, talking about doing something in the wrong order.

این همان ایده است، صحبت در مورد انجام کاری به ترتیب اشتباه.

Before you quit your job, you probably should secure another job so that you're not jobless

قبل از اینکه شغل خود را ترک کنید، احتمالاً باید شغل دیگری را تضمین کنید تا

while you're searching for a job.

زمانی که در جستجوی شغل هستید بیکار نشوید.

So don't do things in the wrong order.

پس کارها را به ترتیب اشتباه انجام ندهید.

Don't put the cart before the horse, make sure the cart is behind the horse.

گاری را جلوتر از اسب قرار ندهید، مطمئن شوید که گاری پشت اسب است.

Straight from the horse's mouth.

مستقیم از دهان اسب.

If you don't believe me, ask him and hear it straight from the horse's mouth.

اگر باور ندارید از او بپرسید و مستقیماً از دهان اسب بشنوید.

If your friend tells you that he just quit his job because he got a job as an advisor

اگر دوستتان به شما بگوید که شغلش را رها کرده است زیرا به عنوان

to the entire company.

مشاور کل شرکت مشغول به کار شده است.

Wow, this is a big promotion.

وای، این یک تبلیغ بزرگ است.

You might not believe it, so you might say, hey, ask him and get it straight from the

شاید باورتان نشود، پس ممکن است بگویید، هی، از او بپرسید و آن را مستقیماً از

horse's mouth.

دهان اسب بگیرید.

Is that guy a horse?

آیا آن مرد اسب است؟

No.

نه.

It just means, hear it directly from the source.

این فقط به این معنی است که مستقیماً آن را از منبع بشنوید.

Instead of hearing it from someone else, hear something directly from the source, the horse's

به جای شنیدن آن از شخص دیگری، چیزی را مستقیماً از منبع،

mouth.

دهان اسب بشنوید.

A needle in a haystack, trying to find my friend in a crowd was like trying to find

یک سوزن در انبار کاه، تلاش برای یافتن دوستم در میان جمعیت مانند تلاش برای

a needle in a haystack.

یافتن سوزنی در انبار کاه بود.

Do you imagine that this is an easy task or a tough task?

آیا تصور می کنید که این یک کار آسان است یا یک کار دشوار؟

Very tough task, maybe impossible.

کار بسیار سخت، شاید غیرممکن.

If there is a needle in the middle of a haystack, good luck trying to find it.

اگر سوزنی در وسط انبار کاه وجود دارد، برای یافتن آن موفق باشید.

In fact, this happened to me literally.

در واقع این به معنای واقعی کلمه برای من اتفاق افتاد.

Last year, my two-year-old son, Theo, dropped a basketball pump needle in our grass.

سال گذشته، پسر دو ساله من، تئو، یک سوزن پمپ بسکتبال را در چمن ما انداخت.

We were pumping a basketball in the grass, we should not have done this in the grass.

ما توپ بسکتبال را در چمن پمپاژ می کردیم، نباید این کار را در چمن انجام می دادیم.

We should have done it on the sidewalk.

باید در پیاده رو انجام می دادیم.

But he dropped the needle, and I knew almost exactly where it fell, but do you know what?

اما او سوزن را انداخت و من تقریباً دقیقاً می دانستم که کجا افتاده است، اما می دانید چیست؟

It took almost one hour.

تقریبا یک ساعت طول کشید.

It took me, my husband, two neighbors and my son trying to find that needle in the grass.

من، شوهرم، دو همسایه و پسرم سعی کردیم آن سوزن را در چمن ها پیدا کنیم.

It was almost impossible.

تقریبا غیرممکن بود.

Thankfully, we found it, but this is a really tough task to find a needle in a haystack.

خوشبختانه، ما آن را پیدا کردیم، اما این کار واقعاً دشواری است که یک سوزن در انبار کاه پیدا کنیم.

Or in my case, a needle in the grass.

یا در مورد من، یک سوزن در چمن.

To hit the hay.

برای زدن یونجه.

Are you hitting the hay?

آیا به یونجه می زنید؟

No.

نه.

When we say, whoo, after learning these 50 idioms, you are probably going to be ready

وقتی می گوییم، اوو، پس از یادگیری این 50 اصطلاح، احتمالاً آماده خواهید بود

to hit the hay.

که به یونجه ضربه بزنید.

That means, oh, you're so tired, you want to just go to sleep?

یعنی اوه خیلی خسته شدی میخوای بری بخوابی؟

Maybe at the end of a long day, you say, all right, I'm going to go hit the hay.

شاید در پایان یک روز طولانی، شما بگویید، بسیار خوب، من می روم یونجه را بزنم.

I'm so tired, I'm going to go hit the hay.

من خیلی خسته هستم، من می روم به یونجه.

You're not sleeping in a barn, you're just going to bed.

تو در انباری نمی خوابی، فقط می روی به رختخواب.

Our next section of idioms have to do with the body or different body parts.

بخش بعدی اصطلاحات ما به بدن یا قسمت های مختلف بدن مربوط می شود.

They might seem a little bit strange when you first hear them, but stick with them,

ممکن است وقتی برای اولین بار آنها را می شنوید کمی عجیب به نظر برسند، اما به آنها

and you'll be able to use it.

پایبند باشید و می توانید از آن استفاده کنید.

Our first one is, break a leg.

اولین مورد ما این است که یک پا را بشکنید.

This sounds kind of like a mean thing to say, right?

به نظر می رسد این یک چیز بدی است، درست است؟

Hey, I hope you break your leg.

سلام امیدوارم پات بشکنه

No, if you say break a leg to someone, think about this situation.

نه، اگر می گویید پای کسی را بشکنید، به این وضعیت فکر کنید.

Before I went onstage for the performance, my fellow actors told me to break a leg.

قبل از اینکه برای اجرا روی صحنه بروم، بازیگران همکارم به من گفتند که پایم بشکند.

Are they evil, terrible people trying to make me get hurt?

آیا آنها افراد شرور و وحشتناکی هستند که سعی دارند من را آزار دهند؟

No.

نه.

This simply means good luck.

این به سادگی به معنای موفق باشید.

And it's something that you can use usually in a performing or competing situation.

و این چیزی است که معمولاً می توانید در یک موقعیت اجرایی یا رقابتی از آن استفاده کنید.

If you're performing or competing, you can say it to other people, break a leg.

اگر در حال اجرا یا مسابقه هستید، می توانید آن را به افراد دیگر بگویید، یک پا بشکنید.

In fact, sometimes it's seen as bad luck if you say good luck to someone who's giving

در واقع، گاهی اوقات به عنوان یک بدشانسی دیده می شود اگر به کسی که اجرا می کند بگویید خوش شانس

a performance.

.

So if you are a singer and you're going to sing in front of other people, if someone

پس اگر خواننده هستید و قرار است جلوی دیگران بخوانید، اگر کسی

says to you, good luck, you can do it.

به شما بگوید موفق باشید، می توانید این کار را انجام دهید.

You might think, oh no, I'm going to fail.

ممکن است فکر کنید، اوه نه، من شکست خواهم خورد.

Because in some situations, depending on how superstitious your theater group is, or your

چون در برخی مواقع بسته به خرافه بودن گروه تئاتر شما یا

singing group is, saying good luck can be considered bad luck.

گروه آواز شما، خوش شانسی گفتن را می توان بدشانسی دانست.

So instead, this expression break a leg is used for these professional competing or performing

بنابراین در عوض، این عبارت break a leg برای این موقعیت‌های حرفه‌ای رقابت یا اجرا

situations.

استفاده می‌شود.

Pulling my leg.

کشیدن پایم

I thought my dad was telling me a serious story, but it turns out he was just pulling

فکر می‌کردم پدرم دارد یک داستان جدی برایم تعریف می‌کند ، اما معلوم شد که او فقط

my leg.

پای من را می‌کشد.

Is my dad pulling my leg?

آیا پدرم پایم را می کشد؟

No.

نه.

In this situation, it just means that he is teasing me or telling me a joke.

در این شرایط فقط به این معنی است که او مرا مسخره می کند یا به من شوخی می کند.

I want to tell you a little story.

من می خواهم یک داستان کوچک برای شما تعریف کنم.

I live in the mountains, and as I've mentioned before, there's black bears everywhere.

من در کوهستان زندگی می کنم، و همانطور که قبلاً اشاره کردم، همه جا خرس سیاه وجود دارد.

Sometimes there's a black bear walking down my street really.

گاهی واقعاً یک خرس سیاه در خیابان من راه می‌رود.

But one time, I was at the store and my hands were full of grocery bags.

اما یک بار در مغازه بودم و دستانم پر از کیسه های مواد غذایی بود.

I had just bought some food and I was walking towards my car when I saw a black bear in

من تازه غذا خریده بودم و داشتم به سمت ماشینم می رفتم که در پارکینگ یک خرس سیاه را دیدم

the parking lot.

.

And the black bear started to chase after me, maybe he wanted my food.

و خرس سیاه شروع به تعقیب من کرد، شاید او غذای من را می خواست.

And I started to run.

و شروع کردم به دویدن

You should not run when you see a black bear.

با دیدن خرس سیاه نباید بدوید.

But that was just by instincts.

اما این فقط از روی غریزه بود.

I ran and I got my bags, and I started running.

دویدم و کیفم را گرفتم و شروع کردم به دویدن.

And the black bear caught my shoe and he started pulling my leg, just like I'm pulling yours.

و خرس سیاه کفشم را گرفت و شروع کرد به کشیدن پایم، درست مثل من که پای تو را می کشم.

Do you get it?

متوجه شدي؟

Do you understand this joke?

آیا این شوخی را درک می کنید؟

If you don't, first of all, don't worry, this story is not true at all.

اگر این کار را نکنید، اولاً نگران نباشید، این داستان اصلاً واقعیت ندارد.

Well, it is true that there are black bears in my neighborhood, but a black bear has never

خوب، درست است که در محله من خرس سیاه وجود دارد ، اما یک خرس سیاه هرگز

chased me at the grocery store.

در فروشگاه مواد غذایی مرا تعقیب نکرده است.

Instead, black bears are really shy and timid.

در عوض، خرس های سیاه واقعا خجالتی و ترسو هستند.

And usually, if you just go... and make a loud noise, they run away.

و معمولاً اگر فقط بروی... و صدای بلندی در بیاوری، فرار می کنند.

They're very shy.

خیلی خجالتی هستند

But I wanted to tell you this story.

اما من می خواستم این داستان را برای شما تعریف کنم.

When I was little, I loved to tell this joke because usually people are listening, like,

وقتی کوچک بودم، دوست داشتم این جوک را بگویم، زیرا معمولاً مردم گوش می دهند،

oh really?

اوه واقعا؟

Oh really?

اوه واقعا؟

Oh really?

اوه واقعا؟

And then you say, the black bear was pulling my leg.

و بعد می گویی خرس سیاه پایم را می کشید.

This is literally he's pulling my leg.

این به معنای واقعی کلمه است که او پای من را می کشد.

And then we say, just like I'm pulling your leg, or just like I'm pulling yours.

و بعد می گوییم، درست مثل اینکه پای تو را می کشم، یا درست مثل اینکه پای تو را می کشم.

And this is called a punchline, that means it's the end of the joke, it's something funny

و به این میگن خط پانچ، یعنی پایان جوک است، چیز خنده‌داری است

that was said.

که گفته شد.

And it means ha ha, I'm just teasing you.

و این یعنی هه هه، من فقط تو را مسخره می کنم.

I'm just telling a joke.

من فقط یک جوک می گویم.

So if you have any English friends or English speaking friends who know this idiom, you

بنابراین اگر دوستان انگلیسی یا دوستان انگلیسی زبانی دارید که این اصطلاح را می شناسند، می

can tell this little story, this little joke.

توانید این داستان کوچک، این جوک کوچک را بگویید.

And maybe they'll get a good laugh.

و شاید آنها خنده خوبی دریافت کنند.

If they don't understand this idiom, maybe it's a good time to teach them.

اگر آنها این اصطلاح را درک نمی کنند، شاید زمان خوبی باشد که به آنها آموزش دهید.

Keep an eye out.

مراقب باشید.

Take your eye out?

چشمت را بردار؟

No, keep an eye out.

نه، مواظب خودت باش

Keep an eye out for snakes when you're hiking, they're everywhere.

وقتی در حال پیاده روی هستید مراقب مارها باشید، آنها همه جا هستند.

A couple of years ago, my husband Dan and I saw a huge thick rattle snake right beside

چند سال پیش، من و شوهرم دن ، یک مار زنگی ضخیم بزرگ را درست در

the trail where we were hiking.

کنار مسیری که در حال پیاده روی بودیم، دیدیم.

And it was kind of a little reality shock for me, because when I hike, I'm just looking

و این برای من نوعی شوک واقعیت کوچک بود ، زیرا وقتی کوهنوردی می کنم، فقط به

at the trail.

مسیر نگاه می کنم.

I'm not really thinking about every possibility.

من واقعاً به هر احتمالی فکر نمی کنم.

But now, because of that experience, I try to keep an eye out for snakes, and always

اما اکنون، به دلیل آن تجربه، سعی می‌کنم مراقب مارها باشم و همیشه

just remember that they could be there and to keep an eye out for them.

به یاد داشته باشم که آنها می‌توانند آنجا باشند و مراقب آنها باشم.

Can you imagine what this means?

آیا می توانید تصور کنید که این به چه معناست؟

It means to be on the lookout for something.

یعنی مواظب چیزی بودن.

This is like active searching.

این مانند جستجوی فعال است.

So now, whenever I step off the path, or if I step over a log, or especially for my kids.

بنابراین، اکنون، هر زمان که از مسیر خارج می شوم، یا اگر از روی یک کنده گام بردارم، یا مخصوصاً برای بچه هایم.

If they're running ahead of me, I need to make sure that they're safe because snakes

اگر آنها جلوتر از من می دوند، باید مطمئن شوم که ایمن هستند زیرا مارها

are much more dangerous for children.

برای کودکان بسیار خطرناک تر هستند.

So I want to keep an eye out for snakes.

بنابراین من می خواهم مراقب مارها باشم.

This is actively looking.

این به طور فعال به دنبال است.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

Ugh, that sounds awful.

اوه، وحشتناک به نظر می رسد.

Usually for a banana, you peel a banana.

معمولا برای یک موز، یک موز را پوست می کنید.

But to keep your eyes peeled...

اما برای اینکه چشمانتان را ببندید

What about this sentence?

... این جمله چطور؟

When I go hiking, I keep my eyes peeled for snakes.

وقتی به پیاده روی می روم، چشمانم را برای مارها نگه می دارم .

I keep my eyes peeled for snakes.

چشمانم را برای مارها نگه می دارم.

We can imagine your eyelids are kind of like a banana peel.

می توانیم تصور کنیم که پلک های شما به نوعی شبیه پوست موز هستند.

So you're keeping your eyes open.

بنابراین شما چشمان خود را باز نگه دارید.

You're peeling your eyes so that you can be on the lookout for snakes.

داری پوست چشماتو میکنی تا بتونی مواظب مارها باشی.

This is the exact same meaning to keep an eye out, to keep your eyes peeled for something.

این دقیقاً همان معنی است که چشم خود را از چیزی دور نگه دارید.

This is the exact same thing.

این دقیقاً همان چیزی است.

See eye to eye.

چشم در چشم ببینید.

We may not see eye to eye on all issues, but we both love cats.

ما ممکن است در همه مسائل چشم به هم نزنیم، اما هر دوی ما گربه ها را دوست داریم.

This means that you agree or don't agree with someone else.

این بدان معناست که شما با شخص دیگری موافق هستید یا موافق نیستید .

We see eye to eye on something.

ما چشم به چشم چیزی را می بینیم.

It's very important, when you have children, that you and your spouse, this is your husband

خیلی مهم است، وقتی بچه دار می‌شوید ، شما و همسرتان، این

or wife, you need to see eye to eye on parenting.

زن یا شوهرتان است، باید به تربیت والدین توجه کنید.

How are you going to teach your children, discipline your children?

چگونه می خواهید به فرزندان خود آموزش دهید، فرزندان خود را نظم دهید؟

You need to agree on how you're going to do that.

شما باید در مورد نحوه انجام این کار به توافق برسید .

You need to see eye to eye.

شما باید چشم در چشم ببینید.

My eyes were bigger than my stomach.

چشمام از شکمم بزرگتر بود

When I put all this food on my plate for Thanksgiving, my eyes were bigger than my stomach.

وقتی برای روز شکرگزاری این همه غذا را در بشقابم گذاشتم، چشمانم از شکمم بزرگتر بود.

This means that I thought I was hungrier than I really was.

این به این معنی است که فکر می‌کردم بیشتر از آنچه واقعاً بودم گرسنه هستم.

So I put lots of food on my plate, oh, my eyes were getting big and excited.

بنابراین من مقدار زیادی غذا در بشقابم ریختم، اوه، چشمانم درشت و هیجان زده شد.

And then when I ate, oh, my stomach couldn't actually eat all of that food.

و بعد وقتی خوردم، اوه، معده من در واقع نمی توانست همه آن غذا را بخورد.

Bite off more than you can chew.

بیشتر از چیزی که بتوانید بجوید گاز بگیرید.

Right now, I'm creating two new English courses, but I think I might have bitten off more than

در حال حاضر، من در حال ایجاد دو دوره جدید انگلیسی هستم، اما فکر می‌کنم ممکن است بیش از آن چیزی که بجوم، گاز گرفته

I can chew.

باشم.

I'm going to need to delay one of them.

من باید یکی از آنها را به تعویق بیندازم.

This means that I over committed.

این به این معنی است که من بیش از حد متعهد هستم.

I'm doing too much.

من خیلی کار می کنم.

I bit more than I can chew, it's just too much food, or figuratively, too much work.

من بیشتر از چیزی که بتوانم بجوم گاز می گیرم، فقط غذای زیاد یا به معنای واقعی کار زیاد است.

Keep your chin up.

سرتو بالا بگیر.

I know that learning 50 idioms is tough, but keep your chin up, you can do it.

من می دانم که یادگیری 50 اصطلاح دشوار است، اما چانه خود را بالا نگه دارید، می توانید آن را انجام دهید.

This is talking about having courage or strength during a difficult time.

این صحبت در مورد داشتن شجاعت یا قدرت در یک زمان دشوار است.

Keep your chin up, it's a great word of encouragement.

چانه خود را بالا نگه دارید، این یک کلمه تشویق کننده عالی است.

A chip on your shoulder.

یک تراشه روی شانه شما

When he missed the game winning shot because the other player hit the ball out of his hands,

زمانی که او شوت برنده بازی را از دست داد، چون بازیکن دیگر توپ را از دستانش

he left the game with a chip on his shoulder.

بیرون زد، با یک چیپ روی شانه اش بازی را ترک کرد.

Does that mean that there is actually like a potato chip on his shoulder?

آیا این بدان معناست که در واقع مانند چیپس روی شانه او وجود دارد؟

No.

نه.

Instead, this means that you have some kind of grudge or grievance, or this kind of hard

در عوض، این بدان معنی است که شما نوعی کینه یا گلایه یا این نوع

feeling because of something else.

احساس سخت به دلیل چیز دیگری دارید.

When you feel like someone did something wrong to you that wasn't fair, maybe you have a

وقتی احساس می‌کنید کسی در حق شما اشتباهی کرده است که منصفانه نبوده است، شاید

chip on your shoulder.

تراشه‌ای روی شانه‌هایتان باشد.

He missed the basket at the end of the game, but it's maybe because someone hit it, maybe

او سبد را در پایان بازی از دست داد، اما شاید به این دلیل است که یک نفر به آن ضربه زد، شاید به

it's because it was his fault.

این دلیل که تقصیر او بود.

We don't know, but in any case, he had a chip on his shoulder.

نمی دانیم اما در هر صورت تراشه روی شانه اش بود.

He had this kind of angry feeling inside of him because of how he was wronged.

او این نوع احساس عصبانیت را در درون خود داشت به دلیل اینکه چگونه به او ظلم شده بود.

Bend over backwards.

به سمت عقب خم شوید.

Can you bend over backwards.

آیا می توانید به عقب خم شوید.

We might say that car companies are bending over backwards to sell cars nowadays, because

شاید بتوان گفت که امروزه شرکت های خودروسازی برای فروش خودرو خم شده اند، زیرا به

of the difficult economic situation, people aren't buying new cars.

دلیل شرایط سخت اقتصادی، مردم خودروهای نو نمی خرند.

So car salesmen have to bend over backwards to sell cars.

بنابراین فروشندگان خودرو باید برای فروش خودرو به عقب خم شوند.

This means they have to make a great effort in order to do something.

این بدان معنی است که آنها باید تلاش زیادی برای انجام کاری انجام دهند.

They have to put in a lot of effort to sell cars.

برای فروش خودرو باید تلاش زیادی کنند.

Add insult to injury, ooh.

توهین را به جراحت اضافه کن، اوه

So here, the injury is when you get hurt, and an insult is a mean word.

بنابراین در اینجا، آسیب زمانی است که شما صدمه می بینید، و توهین یک کلمه پست است.

If you get hurt, if you fall on the ground, and someone says you're so dumb you fell on

اگر صدمه ببینی، اگر روی زمین بیفتی، و یکی بگوید آنقدر خنگی که

the ground.

روی زمین افتادی.

That's awful.

این افتضاح است.

You're hurt, and then someone says something mean to you, how terrible.

تو صدمه دیده ای، و بعد یکی برایت بدی می گوید، چقدر وحشتناک است.

Look at this situation.

به این وضعیت نگاه کنید.

I accidentally locked my keys in my car, and then to add insult to injury, my phone battery

من به طور تصادفی کلیدهایم را در ماشینم قفل کردم و سپس برای اینکه به جراحتم اضافه کنم باتری گوشیم خاموش شد

died so I couldn't even call a locksmith.

و حتی نتوانستم با یک قفل ساز تماس بگیرم.

You see, one bad thing happened, I locked my keys in my car, and then another bad thing

ببینید یک اتفاق بد افتاد، کلیدهایم را در ماشینم قفل کردم و بعد یک اتفاق بد دیگر

happened.

افتاد.

My phone battery died so I couldn't call anyone for help.

باتری گوشیم خاموش شد و نتونستم با کسی کمک بگیرم.

To add insult to injury, this is about making a bad situation even worse, to add insult

برای اضافه کردن توهین به آسیب، این در مورد بدتر کردن یک وضعیت بد است، برای اضافه کردن توهین

to injury.

به آسیب.

Rub salt in the wound.

نمک را به زخم بمالید.

A wound is if you get a cut or it could be a lot worse, and you put salt in that wound,

زخم این است که بریدگی داشته باشید یا ممکن است خیلی بدتر باشد، و نمک را در آن زخم

ouch, that sounds awful.

بریزید، اوه، وحشتناک به نظر می رسد.

Let's look at this situation.

بیایید به این وضعیت نگاه کنیم.

My kids woke up really early and grumpy.

بچه های من خیلی زود و بدخلق بیدار شدند.

They were not happy.

آنها خوشحال نبودند.

And then seeing my friend's pictures of her kids happily playing together, just rubbed

و بعد با دیدن عکس های دوستم از بچه هایش که با خوشحالی با هم بازی می کردند، فقط

salt in the wound.

نمک به زخم مالید.

My friend wasn't doing something bad.

دوست من کار بدی انجام نمی داد.

She was just sharing about her day.

او فقط در مورد روز خود صحبت می کرد.

That's no problem, we love to share pictures, especially of our families.

این مشکلی نیست، ما عاشق به اشتراک گذاشتن تصاویر، به خصوص از خانواده هایمان هستیم.

But for me, I was already having a tough situation.

اما برای من، قبلاً شرایط سختی داشتم.

My kids woke up early, I was tired.

بچه هایم زود بیدار شدند، من خسته بودم.

They were grumpy, they were not happy.

بدخلق بودند، خوشحال نبودند.

It was not good, but then it got even worse when my friend showed me, look, we're playing

خوب نبود، اما وقتی دوستم به من نشان داد، ببین، ما با هم بازی می کنیم، بدتر شد

together.

.

We're having a happy time.

ما اوقات خوشی را سپری می کنیم.

Oh, it makes me feel not too good.

اوه، این باعث می شود که احساس خوبی نداشته باشم.

So it is rubbing salt in my wound.

پس در زخم من نمک می پاشد.

Does that sound familiar?

آشنا به نظر می رسد؟

It's making a bad situation worse.

این وضعیت بد را بدتر می کند.

Yep, this is exactly the same as our previous idiom.

بله، این دقیقاً همان اصطلاح قبلی ما است.

It's making something that was already bad even worse.

این چیزی را که قبلاً بد بود ، بدتر می کند.

Go behind someone's back.

پشت سر کسی برو

Ooh.

اوه

When I told my teenage daughter that she couldn't go on a date, she went behind my back, and

وقتی به دختر نوجوانم گفتم که نمی تواند قرار بگذارد، او پشت سر من رفت و

climbed out her bedroom window to go on a date with him.

از پنجره اتاق خوابش بیرون رفت تا با او قرار بگذارد.

Do you get a sense that this is a good thing?

آیا احساس می کنید که این چیز خوبی است؟

No.

نه.

This means that you're doing something bad secretively.

این به این معنی است که شما مخفیانه کار بدی انجام می دهید .

She snuck out the window.

او از پنجره بیرون رفت.

Not exactly a good thing to do if you want to build trust in a relationship.

اگر می خواهید در یک رابطه اعتماد ایجاد کنید، کار خوبی نیست.

But here, she is going behind my back.

اما اینجا، او پشت سر من می رود.

Our next category are idioms that have to do with work and productivity.

دسته بعدی ما اصطلاحاتی هستند که با کار و بهره وری ارتباط دارند.

So if you are a student, if you are working at a job, and you have a lot of projects to

بنابراین اگر دانشجو هستید، اگر در شغلی کار می کنید، و پروژه های زیادی برای

do, I'm sure you'll be able to use these idioms to describe your daily life.

انجام دادن دارید، مطمئن هستم که می توانید از این اصطلاحات برای توصیف زندگی روزمره خود استفاده کنید.

Burn the candle at both ends.

شمع را در دو انتها بسوزانید.

Usually, we burn a candle just on one end, right?

معمولاً ما یک شمع را فقط در یک طرف می سوزانیم، درست است؟

But if you burn a candle on the other end, what happens?

اما اگر یک شمع را در طرف دیگر بسوزانید، چه اتفاقی می افتد؟

Look at this sentence.

به این جمله نگاه کن

I've been burning the candle at both ends by working a morning job and a nighttime job.

من با کار صبحگاهی و شبانه شمع را در هر دو انتها می سوزانم.

Do you think that you can do both of those jobs effectively, and keep up your energy

آیا فکر می کنید که می توانید هر دوی این کارها را به طور موثر انجام دهید و انرژی و انگیزه خود را حفظ کنید

and motivation?

؟

Not really.

نه واقعا.

This means that you're working so hard, that you're not really being effective, that you

این به این معنی است که شما آنقدر سخت کار می کنید، واقعاً مؤثر نیستید

are working too hard.

، که خیلی سخت کار می کنید.

You are burning the candle at both ends.

شما شمع را از دو طرف می سوزانید.

So this might be some kind of warning that your friend gives you.

بنابراین این ممکن است نوعی هشدار باشد که دوستتان به شما می دهد.

If you are studying during the day, studying in the afternoon, in the evening and staying

اگر در طول روز مطالعه می کنید، بعد از ظهر مطالعه می کنید، عصر و

up all night to study.

تمام شب را برای مطالعه بیدار می مانید.

Your friend or your family might say, hey, you're burning the candle at both ends.

دوست یا خانواده شما ممکن است بگویند، هی، شما شمع را از هر دو طرف می سوزانید.

You can't do that.

شما نمی توانید این کار را انجام دهید.

You need to get some sleep, you need to get some exercise.

شما باید کمی بخوابید، باید کمی ورزش کنید.

You need to eat well.

باید خوب غذا بخوری

You can't burn the candle at both ends, it's not a good idea.

شما نمی توانید شمع را در هر دو انتها بسوزانید، این ایده خوبی نیست.

Burn the midnight oil.

روغن نیمه شب را بسوزانید.

Even though we don't use oil lamps anymore, at least I don't.

با وجود اینکه ما دیگر از چراغ نفتی استفاده نمی کنیم، حداقل من از آن استفاده نمی کنم.

We can still use this idiom.

ما هنوز هم می توانیم از این اصطلاح استفاده کنیم.

We might say, I've been burning the midnight oil to finish my project on time.

ممکن است بگوییم، من نفت نیمه شب را سوزانده ام تا پروژه ام را به موقع تمام کنم.

It just means that you're working really hard, usually late at night.

این فقط به این معنی است که شما واقعاً سخت کار می کنید، معمولاً اواخر شب.

If you need oil, a little oil lamp to work hard, then it's probably at night, you probably

اگر به روغن نیاز دارید، یک چراغ نفتی کوچک برای کار سخت، پس احتمالاً در شب است، احتمالاً

don't need that during the day with sunlight.

در طول روز با نور خورشید به آن نیاز ندارید.

So we might say, yeah, I just burned the midnight oil last night and finished my project.

بنابراین ممکن است بگوییم، بله، من همین دیشب روغن نیمه شب را سوزاندم و پروژه ام را تمام کردم.

I got it all done, but I didn't sleep.

همه کارها را انجام دادم، اما نخوابیدم.

Running on fumes.

در حال اجرا بر روی دود.

Making holiday preparations has left me so tired, I feel like I'm running on fumes.

آماده سازی تعطیلات آنقدر من را خسته کرده است که احساس می کنم از دود در حال دویدن هستم.

What are fumes?

دود چیست؟

This is gas.

این گاز است.

So when you are driving a car, and your gas meter says low, you might say, oh no, I'm

بنابراین وقتی در حال رانندگی با ماشین هستید، و کنتور بنزین شما کم است، ممکن است بگویید، اوه نه، من

running on fumes, I need to go to a gas station to fill up my car.

دود دارم، باید به پمپ بنزین بروم تا ماشینم را پر کنم.

That means that there's not much gasoline left.

یعنی بنزین زیادی باقی نمانده است.

It's just air.

فقط هواست

Just some fumes, not a good idea.

فقط مقداری بخار، ایده خوبی نیست.

And this is how we're using it, but in a figurative sense.

و این روشی است که ما از آن استفاده می کنیم، اما به معنای مجازی .

That my body has no energy left.

که بدنم انرژی ندارد.

I am just running on fumes, I have no real energy.

من فقط در حال دویدن هستم، انرژی واقعی ندارم .

It's just like air and gas that's keeping me going.

درست مثل هوا و گاز است که مرا نگه می دارد.

Cut corners.

گوشه ها را برش دهید.

I tried to cut corners when I was making the meal, but I just ruined the whole thing.

وقتی داشتم غذا درست می کردم سعی کردم گوشه ها را برش بزنم ، اما همه چیز را خراب کردم.

This means that you're doing something in the easiest, cheapest or fastest way, and

این به این معنی است که شما کاری را به ساده‌ترین، ارزان‌ترین یا سریع‌ترین راه انجام می‌دهید، و

usually that means it's not the best way.

معمولاً به این معنی است که بهترین راه نیست.

So you are cutting corners, not always a good idea.

بنابراین شما در حال بریدن هستید، همیشه ایده خوبی نیست .

Get the ball rolling.

توپ را بچرخانید.

You want to get the ball rolling on your English skills, so you're watching this lesson.

شما می‌خواهید مهارت‌های انگلیسی خود را بالا ببرید ، بنابراین در حال تماشای این درس هستید.

Great, it means that you're getting started doing something.

عالی است، به این معنی است که شما شروع به انجام کاری کرده اید.

There's a ball rolling down the hill, that's great, that's progress.

یک توپ از تپه در حال غلتیدن است، این عالی است، این پیشرفت است.

Imagine now that's your English skills, you're pushing your English skills ahead by watching

حالا تصور کنید که این مهارت های انگلیسی شماست، شما با تماشای این درس مهارت های انگلیسی خود را به جلو می برید

this lesson.

.

Back to the drawing board.

برگشت به تخته رسم.

I'm not an artist and you don't have to be an artist or an architect to use this expression.

من هنرمند نیستم و برای استفاده از این عبارت لازم نیست هنرمند یا معمار باشید.

Look at this situation.

به این وضعیت نگاه کنید.

My dream of having a beautiful flower garden was ruined when my neighbor's dog dug up all

رویای من برای داشتن یک باغ گل زیبا زمانی خراب شد که سگ

of my flowers.

همسایه‌ام تمام گل‌هایم را کند.

Well, back to the drawing board.

خوب، به تابلوی نقاشی برگردیم.

What do you think that means?

به نظر شما یعنی چه؟

I have to start over, completely start over.

باید از نو شروع کنم، کاملاً از نو شروع کنم.

We often use this idiom at the end of a little situation, just like I did.

ما اغلب از این اصطلاح در پایان یک موقعیت کوچک استفاده می کنیم، درست مثل من.

And we often use it by itself.

و ما اغلب از آن به تنهایی استفاده می کنیم.

Kind of to say, well, there's nothing else I can do right now, so back to the drawing

به نوعی می گویم، خوب، در حال حاضر هیچ کار دیگری نمی توانم انجام دهم، پس به تابلوی نقاشی برگردیم

board.

.

Hit the books.

کتاب ها را بزن

Is this a new study method, [inaudible 01:00:59] some aggressive study method so that you can

آیا این یک روش مطالعه جدید است، [نامفهوم 01:00:59] یک روش مطالعه تهاجمی است تا بتوانید

really learn something?

واقعاً چیزی یاد بگیرید؟

No, look at this situation.

نه، به این وضعیت نگاه کنید.

If I want to get good grades, I need to hit the books.

اگر می‌خواهم نمرات خوبی بگیرم، باید کتاب‌ها را بزنم.

Yeah, if you're just sleeping all day, taking a nap, your mom might say, hey, you need to

بله، اگر تمام روز را فقط می‌خوابید ، چرت می‌زنید، مادرتان ممکن است بگوید، اگر می‌خواهید امتحانتان را پس بدهید، باید

hit the books if you're going to pass your exam.

کتاب‌ها را بخوانید.

This means you need to study hard.

این بدان معناست که شما باید سخت مطالعه کنید.

I don't recommend hitting your books, be nice to your books.

من توصیه نمی کنم کتاب هایتان را بزنید، با کتاب هایتان خوب رفتار کنید.

But this means that you are studying hard.

اما این به این معنی است که شما به سختی درس می خوانید.

Our next couple of idioms are about transportation.

دو اصطلاح بعدی ما در مورد حمل و نقل است.

The first one is to miss the boat.

اولین مورد این است که قایق را از دست بدهید.

Don't miss the boat on practicing these idioms.

تمرین این اصطلاحات را از دست ندهید.

Keep watching this lesson, you're almost there.

به تماشای این درس ادامه دهید، تقریباً به آنجا رسیده اید.

Don't miss the boat means don't miss an opportunity.

قایق را از دست ندهید یعنی فرصت را از دست ندهید.

Don't miss the boat, keep watching this lesson.

قایق را از دست ندهید، به تماشای این درس ادامه دهید.

You're going to learn a couple of idioms that have a similar meaning in this transportation

در این بخش حمل و نقل، چند اصطلاح را یاد خواهید گرفت که معنای مشابهی دارند

section.

.

Listen up, don't miss the boat.

گوش کن، قایق را از دست نده.

That ship has sailed.

آن کشتی حرکت کرده است.

I wanted to buy some shoes at 50% off, but when I went back to the store, I realized,

می خواستم چند کفش با 50 درصد تخفیف بخرم، اما وقتی به فروشگاه برگشتم، متوجه شدم،

oh no, that ship has sailed.

اوه نه، آن کشتی حرکت کرده است.

The sale was over.

فروش تمام شد

Can you guess what this means?

آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟

There is an opportunity that I missed, that ship has sailed.

فرصتی هست که از دست دادم، آن کشتی به راه افتاده است.

Or, I missed the boat, the sale was over, these have a similar meaning.

یا، قایق را از دست دادم، فروش تمام شد، اینها معنای مشابهی دارند.

The train has left the station.

قطار ایستگاه را ترک کرده است.

If someone just told you, nope, that train has left the station.

اگر کسی به شما گفت، نه، آن قطار ایستگاه را ترک کرده است.

Would you think that they're about to go on a trip and they missed the boat, missed the

آیا فکر می کنید که آنها در حال رفتن به سفر هستند و آنها قایق را از دست دادند، قطار را از دست دادند

train?

؟

Look at the situation.

به وضعیت نگاه کنید.

My husband said he didn't want to go to the party, but that train had already left the

شوهرم گفت که نمی‌خواهد به مهمانی برود، اما آن قطار قبلاً ایستگاه را ترک کرده بود،

station because I told the host that we would be there.

زیرا به میزبان گفتم ما آنجا خواهیم بود.

Ooh, I don't recommend this situation.

اوه، من این وضعیت را توصیه نمی کنم.

I've been there and done that.

من آنجا بوده ام و این کار را انجام داده ام.

If you are going to go somewhere, and it is also involving your spouse, make sure you

اگر قرار است جایی بروید و همسرتان را نیز

consult with them first, before you commit them to going to a party.

درگیر می کند، قبل از اینکه آنها را به مهمانی متعهد کنید، ابتدا با او مشورت کنید .

What do you think this is?

فکرمی کنید این چیست؟

There is some process that is already happening, and there is in a way, a missed opportunity

روندی وجود دارد که در حال حاضر اتفاق می افتد، و به نوعی، یک فرصت از دست رفته

to say, yeah, you don't need to go, because you already said yes, you can go.

برای گفتن، بله، لازم نیست بروید، زیرا قبلاً گفتید بله، می توانید بروید.

So I already told the host, yep, we'll be there.

بنابراین من قبلاً به میزبان گفته بودم، بله، ما آنجا خواهیم بود .

We'll be at your party.

ما در مهمانی شما خواهیم بود.

And when my husband says, "I don't want to go," well, sorry that ship has sailed.

و وقتی شوهرم می‌گوید: «نمی‌خواهم بروم»، خب، متاسفم که کشتی به راه افتاده است.

Sorry, we missed the boat.

ببخشید ما قایق را از دست دادیم.

Sorry, that train has left the station because I already made the decision that we were going

متأسفم، آن قطار ایستگاه را ترک کرد زیرا من قبلاً تصمیم گرفته بودم که ما

to be there...

آنجا باشیم...

not a good idea.

ایده خوبی نیست.

Drive someone up a wall.

کسی را به بالای دیوار برانید

It sounds kind of impossible, huh?

به نظر غیرممکن می رسد، ها؟

We might say when my neighbor's dog was barking all night, it was driving me up the wall.

ممکن است بگوییم وقتی سگ همسایه‌ام تمام شب پارس می‌کرد، مرا از دیوار بالا می‌برد.

The dog was driving me up the wall?

سگ مرا از دیوار بالا می برد؟

Well, in this situation, we're talking about being extremely annoyed or angry because of

خوب، در این شرایط، ما در مورد این صحبت می کنیم که به دلیل یک موقعیت به شدت آزرده خاطر یا عصبانی باشیم

a situation.

.

You can also say, it drove me crazy.

همچنین می توان گفت، مرا دیوانه کرد.

It was driving me crazy.

داشت من را دیوانه میکرد.

Or it was driving me up the wall.

یا مرا از دیوار بالا می برد.

Our next category of idioms didn't neatly fit into one of the other categories, but

دسته بعدی اصطلاحات ما به خوبی در یکی از دسته‌های دیگر قرار نمی‌گرفت، اما

I wanted to make sure I included them because they're really useful and commonly used.

می‌خواستم مطمئن شوم که آنها را گنجانده‌ام زیرا واقعاً مفید هستند و معمولاً استفاده می‌شوند.

Our first one is, on the fence.

اولین مورد ما روی حصار است.

I'm on the fence about hiring a professional cleaner to help clean my house.

من در مورد استخدام یک نظافتچی حرفه ای برای کمک به تمیز کردن خانه خود هستم.

Maybe I should just do it myself, I'm on the fence.

شاید باید خودم این کار را انجام دهم، من روی حصار هستم.

Well, you're not completely on one side or completely on the other side, you are in the

خوب، شما کاملاً در یک طرف یا کاملاً در طرف دیگر نیستید، شما در

middle.

وسط هستید.

This means you're unable to make a decision, or you haven't made a decision yet.

این بدان معناست که شما قادر به تصمیم گیری نیستید یا هنوز تصمیمی نگرفته اید.

Well, are you going to hire a professional cleaner?

خوب، آیا قصد دارید یک نظافتچی حرفه ای استخدام کنید ؟

I don't know, I'm on the fence.

نمی دانم، من روی حصار هستم.

I heard it through the grape vine.

من آن را از طریق درخت انگور شنیدم.

To hear something through the grapevine.

برای شنیدن چیزی از طریق درخت انگور.

What if your friend says to you, how did you find out that she was pregnant?

اگه دوستت بهت بگه از کجا فهمیدی بارداره چی؟

You might say, I heard it through the grape vine.

ممکن است بگویید، من آن را از طریق درخت انگور شنیدم .

Did a grape tell you this?

آیا انگور این را به شما گفته است؟

Did the grapevine send you a little message?

آیا درخت انگور برای شما پیام کوچکی فرستاد؟

Well, in a figurative way, yes.

خب، به شکل مجازی، بله.

This means that you learned a secret from usually an anonymous or a secret source.

این بدان معنی است که شما یک راز را معمولاً از یک منبع ناشناس یا مخفی یاد گرفته اید.

You don't want to reveal who told you.

شما نمی خواهید فاش کنید که چه کسی به شما گفته است.

This is kind of similar to a little birdie told me, a little bird told me that she was

این چیزی شبیه به یک پرنده کوچک است که به من گفت، یک پرنده کوچک به من گفت که او

pregnant.

باردار است.

How did you hear about it?

چگونه در مورد آن شنیدید؟

I heard about it through the grapevine.

من در مورد آن از طریق درخت انگور شنیدم.

There's a classic oldie song from the '60s called, I Heard It Through The Grapevine.

یک آهنگ قدیمی کلاسیک از دهه 60 وجود دارد به نام "I Heard It Through The Grapevine".

I'm sure if you write this idiom into YouTube, you'll probably be able to listen to this

مطمئنم اگر این اصطلاح را در یوتیوب بنویسید ، احتمالاً می توانید به این آهنگ گوش دهید

song.

.

It's a classic, and a lot of people love it.

این یک کلاسیک است و بسیاری از مردم آن را دوست دارند.

A short fuse.

یک فیوز کوتاه

A fuse, you can imagine when you have dynamite, behind the dynamite, there's like a little

یک فیوز، می توانید تصور کنید وقتی دینامیت دارید، پشت دینامیت، مثل یک ریسمان کوچک وجود دارد

string and you use a lighter or some kind of match, and you light the fuse... and then

و از فندک یا نوعی کبریت استفاده می کنید و فیوز را روشن می کنید ... و

the dynamite explodes.

سپس دینامیت منفجر می شود.

What if there is a short fuse?

اگر فیوز کوتاه باشد چه؟

Look at this situation.

به این وضعیت نگاه کنید.

My geometry teacher had a short fuse.

معلم هندسه من یک فیوز کوتاه داشت.

He would often throw chalk if a student was late to class.

اگر دانش آموزی دیر سر کلاس می آمد، اغلب گچ پرتاب می کرد .

I can kind of imagine that he's easily angry.

می توانم تصور کنم که او به راحتی عصبانی می شود.

If you have a long fuse.

اگر فیوز بلند دارید.

Now we don't use this in this kind of positive sense.

حالا ما از این به معنای مثبت استفاده نمی کنیم.

He has a long fuse, that means it's difficult for him to get angry.

او فیوز بلندی دارد، یعنی عصبانی شدن برایش سخت است.

But a short fuse... it's very easy for him to get angry.

اما یک فیوز کوتاه... خیلی راحت عصبانی می شود.

He has a short fuse.

او یک فیوز کوتاه دارد.

So if you are the kind of person who has a short fuse, try to take a couple of deep breaths,

بنابراین اگر از آن دسته افرادی هستید که فیوز کوتاهی دارید، سعی کنید چند نفس عمیق بکشید،

try to count to five, count to three, count to 10, whatever it takes, because having a

سعی کنید تا پنج بشمارید، تا سه بشمارید، تا 10 بشمارید، هر چه که لازم است، زیرا داشتن یک

short fuse is usually not a good thing.

فیوز کوتاه معمولاً مشکلی نیست. چیز خوب.

A stone's throw away.

یک سنگ دورتر

A stone is a rock.

سنگ یک سنگ است.

I'm so happy that the closest grocery store is just a stone's throw away.

من خیلی خوشحالم که نزدیکترین خواربارفروشی در یک قدمی سنگ قرار دارد.

Well, if you have a little rock and you throw it, you probably can't throw it that far.

خوب، اگر کمی سنگ داشته باشید و آن را پرتاب کنید، احتمالاً نمی توانید آن را تا این اندازه پرتاب کنید.

It's not too far away.

خیلی دور نیست.

And that's the same idea here, that the grocery store is close to my house.

و اینجا هم همین فکر است که خواربارفروشی نزدیک خانه من است.

Well, how close is the grocery store?

خوب، بقالی چقدر نزدیک است؟

It's a stone's throw away.

این یک سنگ است.

At the drop of a hat.

در پایین یک کلاه.

I know that my friend will help me at the drop of a hat.

من می دانم که دوستم به من کمک خواهد کرد .

This means that she's going to pick up my hat?

یعنی کلاه من را برمی دارد ؟

No.

نه.

This means that she'll help me immediately, whenever I need it, she will help me at the

این بدان معناست که او فوراً به من کمک می کند، هر زمان که به آن نیاز داشته باشم، او به من کمک می

drop of a hat.

کند.

This is something that my mother-in-law said to me when my second son was born.

این چیزی است که مادرشوهرم هنگام تولد پسر دومم به من گفت.

We needed someone to watch my oldest son when we went to give birth.

وقتی برای زایمان رفتیم به کسی نیاز داشتیم که پسر بزرگترم را تماشا کند .

So she said, "Don't worry.

بنابراین او گفت: "نگران نباش.

I will come to your house at the drop of a hat.

من به خانه شما خواهم آمد .

You can call me at 3:AM, and I will be there.

شما می توانید ساعت 3:00 صبح با من تماس بگیرید و من آنجا خواهم بود.

And I will watch your oldest son, and I will be there and I will watch your oldest son

و من بزرگترین پسر شما را تماشا خواهم کرد و خواهم بود. آنجا و من بزرگ‌ترین پسرت را تماشا خواهم

so that you can go have a wonderful time giving birth to your second son without worrying

کرد تا بتوانی بدون نگرانی

about your first son.

در مورد پسر

So I will help you at the drop of a hat.

اولت، لحظات فوق‌العاده‌ای را برای تولد پسر دومت سپری کنی. پس من به تو کمک خواهم کرد.

Very kind.

خیلی مهربان.

Cut to the chase.

When my best friend was telling me about some cute guy that she met, I told her to, "Cut

وقتی بهترین دوستم داشت درباره پسر نازنینی که با او آشنا شده بود به من می گفت، من به او گفتم: «

to the chase.

تعقیب کن.

Are they going on a date or not?"

آیا آنها قرار ملاقات می‌روند یا نه؟»

Well, maybe she's telling me a lot of details and I say, "No, cut to the chase.

خوب، شاید او جزئیات زیادی را به من می‌گوید و من می‌گویم: «نه، دست به کار شو.

Are you going on a date or not?"

آیا قرار ملاقات می‌روید یا نه؟"

This means to be direct and to not tell too many details, just to get it over with, tell

این به این معنی است که مستقیم صحبت کنید و جزئیات زیادی را نگویید، فقط برای اینکه آن را تمام کنید، به

me what I really to hear.

من بگویید واقعاً چه چیزی بشنوم.

Are you going on a date or not?

آیا قرار ملاقات می‌روید یا نه؟

Cut to the chase.

تعقیب و گریز.

Our final idiom from this category of not really any category is once in a blue moon.

اصطلاح آخر ما از این دسته که واقعاً هیچ دسته ای نیست، یک بار در ماه آبی است.

"When I was a kid, I flossed my teeth once in a blue moon, but now as an adult, I floss

"وقتی بچه بودم، یک بار در ماه آبی دندان هایم را نخ دندان می کشیدم، اما اکنون به عنوان یک بزرگسال، هر روز آنها را نخ دندان می کشم

them every day."

."

Do you see this comparison, once in a blue moon and every day?

آیا این مقایسه را می بینید، یک بار در ماه آبی و هر روز؟

Hmm.

هوم،

This means not often.

این یعنی نه اغلب،

I didn't floss my teeth often, and surprisingly, I never got any cavities.

من اغلب از نخ دندان نخ دندان استفاده نکردم، و در کمال تعجب ، هرگز پوسیدگی نداشتم،

Maybe it's because I didn't eat much sugar.

شاید به این دلیل است که قند زیادی نخوردم

I don't know.

I was very lucky.

نمی دانم.خیلی خوش شانس بودم.اما

But now as an adult, I floss my teeth every day.

الان به عنوان یک بزرگسال هر روز دندان هایم را نخ دندان

I don't floss them once in a blue moon.

می کشم.در یک ماه آبی یکبار نخ دندان نمی کشم.الان

Now I floss them every day.

هر روز آنها را نخ دندان می کشم.

Our final category has idioms that give words of wisdom.

دسته آخر ما اصطلاحاتی دارد که کلمات عاقلانه بگویید.

Don't judge a book by its cover.

کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنید.

Maybe there's a similar idiom to this in your native language.

شاید در زبان مادری شما اصطلاح مشابهی با آن وجود داشته باشد.

If there is, let me know in the comments.

اگر وجود دارد، در نظرات به من اطلاع دهید. به

Look at this situation.

این وضعیت نگاه کنید.

"I walked in into the restaurant, it was small, it didn't have many decorations, but the food

"من وارد رستوران شدم. ، کوچک بود، تزیینات زیادی نداشت، اما غذاها عالی

was amazing.

بود.

I guess you can't judge a book by its cover."

حدس می‌زنم نمی‌توان یک کتاب را از روی جلدش قضاوت کرد."

This story has nothing to do with books.

این داستان ربطی به کتاب ندارد

I'm not going to a library.

. من به کتابخانه

I'm not reading a book.

نمی روم. کتاب نمی خوانم.

Nothing like this, but we can still use it to talk about forming an opinion based on

هیچ چیز شبیه این نیست، اما ما هنوز می توانیم از آن استفاده کنیم. صحبت کردن در مورد نظر دادن فقط بر اساس

only appearances.

ظاهر.

"Well, the restaurant didn't look that great, but really the quality was still there."

"خب، رستوران آنقدرها هم عالی به نظر نمی رسید، اما واقعا کیفیت هنوز وجود داشت.

You might say this about someone else.

" ممکن است این را در مورد شخص دیگری بگویید.

If someone doesn't have amazing clothes and their hair is a mess, you might say, "Yeah,

اگر کسی لباس های شگفت انگیز و لباس هایش را ندارد. ممکن است بگویید: "آره،

don't judge a book by its cover.

یک کتاب را از روی جلدش قضاوت نکنید.

He's still an amazing person."

او هنوز هم آدم شگفت انگیزی است."

Cross that bridge when you come to it.

وقتی به آن

Hmm, a bridge, cross that bridge.

رسیدید از آن پل رد شوید. هوم، یک پل، از آن پل رد شوید.

"Well, I think it might rain next week and ruin our picnic plans, but let's cross that

"خب، فکر می کنم ممکن است هفته آینده باران ببارد و برنامه های پیک نیک ما را خراب کند، اما بیایید

bridge when we come to it."

وقتی به پل رسیدیم از آن پل رد شویم. آن."

Hmm.

هوم.

Weather often changes, especially be a week before.

آب و هوا اغلب تغییر می کند، به خصوص یک هفته قبل.

It could it change a lot.

ممکن است خیلی تغییر کند.

It might not rain.

ممکن است باران نباشد.

It might rain.

ممکن است باران ببارد.

So here we're talking about dealing with maybe a difficult situation when it happens.

بنابراین در اینجا ما در مورد مواجهه با یک موقعیت دشوار در هنگام وقوع صحبت می کنیم.

Don't worry about it in advance, not before it happens, especially if you think it might

از قبل نگران آن نباشید، نه قبل از اینکه اتفاق بیفتد، به خصوص اگر فکر می کنید ممکن است

not happen.

اتفاق نیفتد.

So in this situation, it might not rain, so we don't need to make second plans, third

بنابراین در این شرایط، ممکن است باران نبارد، بنابراین نیازی نیست که برنامه های دوم، برنامه سوم

plans, fourth plans.

، برنامه چهارم بسازیم

"What if it rains?

. اگر باران ببارد؟

What else are we going to do?"

چه کار دیگری می‌خواهیم بکنیم؟

No, worry about that closer to the event.

نه، نگران این باشید که نزدیک‌تر به رویداد باشد.

We'll cross that bridge when we come to it.

وقتی به آن پل رسیدیم از آن پل رد می‌شویم.

I personally use this expression a lot because sometimes when I'm thinking about out different

من شخصاً این عبارت را زیاد استفاده می‌کنم زیرا گاهی اوقات وقتی به اتفاقات مختلف فکر می‌کنم.

things happening in life, we ask, "Well, what if this happens?

در زندگی، ما می‌پرسیم: «خب، اگر این اتفاق بیفتد چه؟

What if this happens?

اگر این اتفاق بیفتد چه؟

What if this happens?"

اگر این اتفاق بیفتد چه؟»

So I need to remind myself, "Okay, I'll cross that bridge when I come to it.

بنابراین باید به خودم یادآوری کنم، «باشه، وقتی به آن پل رسیدم از آن پل رد می‌شوم.

If that situation happens, then I will deal with it."

اگر چنین شرایطی پیش بیاید، من با آن کنار خواهم آمد.»

Of course, it's good to have some plans in life.

البته، داشتن برنامه هایی در زندگی خوب است.

But for some situations that we can absolutely not predict, or it's so far away that it's

not worth stressing yourself about, you can use this expression.

می‌تواند از این عبارت

"Okay, I'll cross that bridge when I come to it.

استفاده کند.

Right now, I'm not going to worry about it."

فعلاً نگران این موضوع نیستم.

No use crying over spilled milk.

" گریه کردن برای شیر ریخته شده فایده ای ندارد.

"Ah, I forgot about my diet and had pizza for breakfast, lunch and dinner.

"اوه، رژیم غذایی ام را فراموش کردم و صبحانه، ناهار و شام پیتزا خوردم.

Oh, well, no use crying over spilled milk.

اوه، خوب، گریه کردن برای شیر ریخته شده فایده ای ندارد.

I'll do better tomorrow."

من فردا بهتر کار خواهم کرد."

If something has already happened in the past, don't feel upset about it because that is

اگر قبلاً اتفاقی افتاده است، از آن ناراحت نباش زیرا

over, that situation or the decision you made is finished.

تمام شده است، آن موقعیت یا تصمیمی که گرفتی تمام شده است.

So don't cry because the milk spilled.

پس گریه نکن چون شیر ریخته است

That has already happened, that situation is already there, so instead we need to move

. قبلاً اتفاق افتاده است، آن وضعیت از قبل وجود دارد، بنابراین در عوض ما باید به جلو برویم

forward.

.

And our final idiom today is actions speak louder than words.

و آخرین اصطلاح امروز ما این است که اقدامات بلندتر از کلمات صحبت می کنند.

I think that this is almost a universal idiom because it's so true.

من فکر می کنم که این یک اصطلاح جهانی است زیرا بسیار درست است

A lot of English learners say that they want to practice is their English.

. بسیاری از زبان آموزان انگلیسی می گویند آن‌ها می‌خواهند انگلیسی خود را تمرین کنند.

They want to improve their English.

آنها می‌خواهند انگلیسی خود را بهبود بخشند.

But actions speak louder than words.

اما رفتارها بلندتر از کلمات صحبت می‌کنند.

You are actually doing it.

شما در واقع این کار را انجام می‌دهید

A lot of people are just sitting there thinking, "Oh, I wish I had time to do this.

. بسیاری از مردم فقط در آنجا نشسته‌اند و فکر می‌کنند، "اوه، ای کاش برای انجام این کار وقت داشتم. .

I wish I could improve my English."

ای کاش می توانستم زبان انگلیسی ام را بهبود ببخشم."

But no, you are the one who's taking action, and your actions show that you are really

اما نه، شما کسی هستید که اقدام می کنید، و اعمال شما نشان می دهد که واقعاً

serious about learning English.

در یادگیری زبان انگلیسی جدی هستید.

Actions speak louder than words.

عملکردها بلندتر از کلمات صحبت می کنند.

What you do is more important than what you say.

آنچه انجام می دهید مهم تر از آنچه می گویید است.

This is very true in relationships.

این در روابط بسیار صادق است.

Make sure that you show love to the people around you.

مطمئن شوید که به اطرافیان خود عشق نشان می دهید به

Instead of just saying, "Yeah, I care about you.

جای اینکه فقط بگویید: "آره، من به تو اهمیت می دهم.

Yeah, you're my friend."

آره، تو دوست من هستی."

Okay, well put some action behind that and do something special or show that you care

خوب، خوب، یک اقدام خاص انجام دهید یا نشان دهید که

about the people around you.

به اطرافیانتان اهمیت می دهید.

Well, congratulations on flooding your mind with 50 important English idioms.

خوب، تبریک می گویم که ذهن شما را با 50 اصطلاح مهم انگلیسی پر کرده

You did it.

اید. شما این کار را انجام دادید.

I'm on the fence about which of these idioms is my favorite, but I hope that you will keep

من. من در مورد اینکه کدام یک از این اصطلاحات مورد علاقه من است، فکر می کنم، اما

an eye out for these as you're watching English movies and TV shows and having conversations.

امیدوارم هنگام تماشای فیلم ها و برنامه های تلویزیونی انگلیسی و

Break a leg, you can do it.

مکالمه، مراقب آنها باشید.

Have you ever been listening to an English conversation, but you just can't figure out

تا به حال به یک مکالمه انگلیسی گوش می‌دهید، اما نمی‌توانید بفهمید

what they're saying?

که آنها چه می‌گویند؟

You know the individual words, but the meaning just doesn't add up?

If you've been putting off learning phrasal verbs, you may want to check out today's lesson.

ممکن است بخواهید درس امروز را بررسی کنید. در کمترین زمان

It will take you from, "Huh," to, "Bring it on," in no time.

ممکن شما را از "هو" به "آن را بیاورید" می برد.

So what are phrasal verbs?

پس افعال عبارتی چیست؟

Well, phrasal verbs are a two or three part verb like this.

خب، افعال عبارتی یک فعل دو یا سه بخشی مانند این هستند.

There is a normal verb, try, plus a second part.

یک فعل عادی وجود دارد، سعی کنید، به اضافه یک قسمت دوم.

That second part could be called a participle, could be called a preposition.

آن قسمت دوم را می‌توان مضارع نامید، می‌توان آن را حرف اضافه

It doesn't really matter.

نامید. متحد مهم

That second part is what makes this a phrasal verb.

قسمت دوم آن چیزی است که این را به یک فعل عبارتی تبدیل می کند .

To try is different than to try on or to try out.

تلاش کردن با امتحان کردن یا امتحان کردن متفاوت است.

These have different meanings, so when we use phrasal verbs, it changes the meaning

اینها معانی مختلفی دارند، بنابراین وقتی از افعال عبارتی استفاده می کنیم،

of the original verb.

معنای فعل اصلی را تغییر می دهد.

Phrasal verbs are incredibly common in daily conversations, so I hope that these top 50

افعال عبارتی به طور باورنکردنی در مکالمات روزانه رایج هستند ، بنابراین امیدوارم که این 50

phrasal verbs in this lesson will help you to gain some confide in your speaking, but

فعل عبارتی برتر در این درس به شما کمک کند تا در صحبت کردن خود اعتماد به نفس بیشتری کسب کنید، اما

also to help you understand what other people are saying.

همچنین به شما در درک آنچه دیگران می گویند کمک کند.

Because it's important to know the nuances and the different meanings of these phrasal

زیرا دانستن تفاوت های ظریف و معانی مختلف این افعال عبارتی مهم است

verbs.

.

Let's get started with number one.

بیایید با شماره یک شروع کنیم.

Number one is to add up, to add up.

شماره یک جمع کردن، جمع کردن است.

Take a look at this sentence.

به این جمله دقت کنید.

"Her story didn't add up.

"داستان او جمع نشد.

I think she's lying."

فکر می کنم او دروغ می گوید."

What do you think this phrasal verb means?

به نظر شما این فعل عبارتی به چه معناست؟

Instead of me directly telling you right away the meaning of the phrasal verb, I want you

به جای اینکه مستقیماً معنی فعل عبارتی را به شما بگویم، می خواهم

to guess based on the sentence.

بر اساس جمله حدس بزنید.

That's what we're going to be doing for all 50 of these phrasal verbs.

این کاری است که ما برای تمام 50 فعل عبارتی انجام خواهیم داد.

It's kind of like a 50 question test, hopefully a fun test.

این شبیه یک آزمون 50 سوالی است، امیدوارم یک تست سرگرم کننده باشد.

What do you think add up means here?

به نظر شما جمع کردن در اینجا به چه معناست؟

"Her story didn't add up.

"داستان او جمع نشد.

I think she's lying."

فکر می کنم او دروغ می گوید."

Hmm.

هوم

This means it didn't make sense.

این یعنی معنی نداشت

Something about it seemed not logical or strange.

چیزی در مورد آن منطقی یا عجیب به نظر نمی رسید.

It didn't add up.

جمع نشد

We usually use this phrasal verb in a negative sentence, so that's what's happening here.

ما معمولاً از این فعل عبارتی در یک جمله منفی استفاده می کنیم ، بنابراین این چیزی است که در اینجا اتفاق می افتد.

Her story did not add up.

داستان او جمع نشد.

If you are a student and you go to your teacher and say, "I'm sorry, I don't have my homework

اگر دانش آموز هستید و به معلم خود می روید و می گویید: "ببخشید، من تکالیفم را تمام نکرده ام،

finished because last night I got into a car wreck and I had to go visit my grandmother

زیرا دیشب تصادف کردم و مجبور شدم به دیدن مادربزرگم

in the hospital.

در بیمارستان بروم

And then I had my dog and my dog was eating my homework."

." سپس من سگم را داشتم و سگم مشغول خوردن تکالیف من بود."

This story seems a little bit unbelievable, so the teacher might think, "Oh, your story,

این داستان کمی غیرقابل باور به نظر می رسد، بنابراین معلم ممکن است فکر کند: "اوه، داستان

doesn't add up.

شما جمع نمی شود.

I think you're lying.

فکر می کنم شما دروغ می گویید.

You just didn't do your homework."

شما فقط تکالیف خود را انجام ندادید."

So here the story doesn't make sense.

بنابراین اینجا داستان معنی ندارد.

It's not logical.

منطقی نیست

It doesn't add up.

جمع نمی شود.

Let's go to number two, to back somebody up.

بیایید به شماره دو برویم تا از کسی حمایت کنیم.

Take a look at this sentence.

به این جمله دقت کنید.

"My parents backed me up when I decided to apply for graduate school."

وقتی تصمیم گرفتم برای تحصیلات تکمیلی اقدام کنم، والدینم از من حمایت کردند.»

"My parents backed me up," what do you think this means?

"پدر و مادرم از من حمایت کردند" به نظر شما این به چه معناست؟

My back backed me up.

پشتم از من حمایت کرد.

We can imagine your back, the part of your body.

ما می توانیم پشت شما را تصور کنیم، بخشی از بدن شما.

It gives you support.

به شما حمایت می کند.

You can't sit up or stand up or do much without your back.

شما نمی توانید بدون پشت خود بنشینید یا بایستید یا کارهای زیادی انجام دهید.

So when you back someone up, you give them support.

بنابراین وقتی از کسی حمایت می کنید، از او حمایت می کنید.

"My parents supported me when I decided to apply for graduate school."

وقتی تصمیم گرفتم برای تحصیلات تکمیلی اقدام کنم، والدینم از من حمایت کردند .»

This is a great example of how a phrasal verb can directly replace another, maybe more textbook

این یک مثال عالی از این است که چگونه یک فعل عبارتی می‌تواند مستقیماً جایگزین کلمه دیگری، شاید بیشتر کتاب درسی

word.

شود.

It's not wrong to say, "My parents supported me."

اشتباه نیست اگر بگوییم پدر و مادرم از من حمایت کردند .

But it's even better to say, "My parents backed me up when I decided to apply for graduate

اما حتی بهتر است بگوییم: " وقتی تصمیم گرفتم برای تحصیلات تکمیلی اقدام کنم، والدینم از من حمایت

school."

کردند."

Phrasal verbs will just make you sound more comfortable and like you know what you're

افعال عبارتی فقط باعث می شود که شما راحت تر به نظر برسید و دوست داشته باشید که بدانید چه می

saying.

گویید.

Let's take a look at a similar expression.

بیایید نگاهی به یک عبارت مشابه بیندازیم.

It's kind of a bonus tip that I'd like to add.

این یک نوع نکته جایزه است که من می خواهم اضافه کنم.

What if I said to you, "I've got your back.

چه می شود اگر به شما بگویم، "من پشت شما

I've got your back."

هستم. من پشت شما هستم."

Can you guess what this means?

آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟

This isn't a phrase verb.

این یک فعل عبارت نیست

It's just a bonus phrase that is kind of similar to this phrasal verb.

این فقط یک عبارت جایزه است که به نوعی شبیه به این فعل عبارتی است.

It means, "I will support you.

یعنی "من از شما حمایت خواهم کرد.

I am supporting you all the way.

من از شما حمایت می کنم.

I got your back."

من پشت شما را گرفتم."

We often use this when we want to give encouragement to someone.

ما اغلب زمانی از این استفاده می کنیم که می خواهیم کسی را تشویق کنیم.

So if your friend is maybe going to do something a little bit risky, well, you can say, "I

بنابراین، اگر دوست شما احتمالاً قصد دارد کاری کمی مخاطره آمیز انجام دهد، خوب، می توانید بگویید: "

will support you no matter what.

هر چه که باشد از شما حمایت خواهم کرد.

I got your back."

من از شما حمایت کردم."

Great, wonderful phrase to use.

عبارت عالی و فوق العاده برای استفاده

Let's go to our next phrasal verb, to blow up.

بیایید به فعل عبارتی بعدی خود برویم، to blow up.

Hmm.

هوم

Take a look at this sentence.

به این جمله دقت کنید.

"When I told her I couldn't come to her party, she blew up."

وقتی به او گفتم نمی‌توانم به مهمانی او بیایم، منفجر شد.»

Hmm.

هوم

This is the past tense.

این زمان گذشته است.

This is in a regular past tense verb.

این در یک فعل گذشته منظم است.

She blew up.

او منفجر شد.

Do you think she's really happy?

به نظر شما او واقعا خوشحال است؟

Oh no.

وای نه.

Instead, if this is to become suddenly angry, she blew up.

در عوض، اگر قرار باشد ناگهان عصبانی شود ، منفجر شد.

So if this is part of your personality, to easily blow up, maybe there's some deep breaths

بنابراین اگر این بخشی از شخصیت شماست، برای اینکه به راحتی منفجر شوید، شاید چند نفس عمیق وجود داشته باشد که

you can take, clear your mind a bit.

بتوانید بکشید، کمی ذهن خود را پاک کنید.

If you are easily angry, well, maybe you easily blow up and need to calm down a bit.

اگر به راحتی عصبانی می شوید، خوب، شاید به راحتی منفجر می شوید و باید کمی آرام شوید.

All right, let's go to our next one.

خیلی خب، بریم سراغ بعدیمون.

To bring on something, to bring on something.

چیزی را آوردن، چیزی را به همراه آورد.

"50 new phrasal verbs.

"50 فعل عبارتی جدید.

Yeah, bring it on."

آره، بیاور."

Can you tell by my facial expression?

آیا می توانید از حالت چهره من تشخیص دهید؟

It's not like the previous one.

مثل قبلی نیست

I'm not blowing up.

منفجر نمیکنم

I'm not angry.

من عصبانی نیستم.

Instead, I am excited about accepting some kind of challenge with confidence.

در عوض، من از پذیرش نوعی چالش با اطمینان هیجان زده هستم.

"Yes, 50 new phrasal verbs.

"بله، 50 فعل عبارتی جدید.

I can do it, bring it on."

من می توانم آن را انجام دهم، آن را بیاورم."

We often use this to give encouragement to ourselves.

ما اغلب از این برای تشویق خودمان استفاده می کنیم.

If you are faced with some kind of challenge and you want to really encourage yourself,

اگر با نوعی چالش روبرو هستید و می‌خواهید واقعاً خود را تشویق کنید،

you could say, "All right, bring it on.

می‌توانید بگویید: "بسیار خوب، آن را ادامه بده.

I can do it."

من می‌توانم انجامش دهم."

To bring up.

مطرح کردن.

"You shouldn't bring up politics in this house unless you are ready for a long discussion."

شما نباید در این خانه سیاست را مطرح کنید مگر اینکه برای یک بحث طولانی آماده باشید.

Hmm, you shouldn't bring up politics.

هوم، شما نباید سیاست را مطرح کنید.

This means you shouldn't mention politics in conversation, unless you want a long discussion

این بدان معناست که شما نباید در مکالمه به سیاست اشاره کنید ، مگر اینکه بخواهید یک بحث طولانی داشته باشید

because people here are quite passionate about politics.

زیرا مردم اینجا کاملاً به سیاست علاقه دارند.

Hmm, to bring up something.

هوم، برای مطرح کردن چیزی.

What's something that you shouldn't bring up in your country?

چه چیزی را در کشورتان نباید مطرح کنید؟

What is a topic that you should maybe avoid in your country?

موضوعی که شاید در کشورتان باید از آن اجتناب کنید چیست؟

If you'd like to check out some common taboo questions in English, and especially in the

اگر می‌خواهید برخی از سوالات رایج تابو را در زبان انگلیسی و به ویژه در

US that you should avoid, check out this video that I made up here.

ایالات متحده بررسی کنید که باید از آنها اجتناب کنید، این ویدیو را که در اینجا ساخته‌ام ببینید.

It will help you know which topics you shouldn't bring up, unless you want to have a long discussion.

این به شما کمک می کند که بدانید چه موضوعاتی را نباید مطرح کنید ، مگر اینکه بخواهید بحث طولانی داشته باشید.

To call off.

برای فراخوانی.

"Instead of calling off the wedding, the couple decided to elope."

این زوج به جای لغو عروسی، تصمیم به فرار گرفتند.

Hmm.

هوم

Probably last year, if you tried to get married in your country, it might have been a little

احتمالاً سال گذشته، اگر قصد ازدواج در کشور خود را داشتید، ممکن بود کمی

difficult because you couldn't have big weddings.

سخت باشد زیرا نمی توانستید عروسی های بزرگ برگزار کنید.

Very unfortunate for a lot of people who wanted to get married last year, and probably continuing

برای بسیاری از افرادی که سال گذشته می خواستند ازدواج کنند بسیار تاسف بار است و احتمالا

this year too.

امسال نیز ادامه خواهد داشت.

So what's your other choice?

پس انتخاب دیگر شما چیست؟

Well, you could call off the wedding or you could elope.

خوب، شما می توانید عروسی را لغو کنید یا می توانید فرار کنید.

What do you think this phrasal verb means, to call off the wedding?

به نظر شما این فعل عبارتی یعنی لغو عروسی چیست؟

It just means to cancel the wedding.

این فقط به معنای لغو عروسی است.

"We're going to cancel the wedding."

"ما عروسی را لغو می کنیم."

Well, maybe you still want to get married, so you could elope.

خوب، شاید هنوز هم می خواهید ازدواج کنید، بنابراین می توانید فرار کنید.

If you watched one of my previous videos about 10 funny jokes in English, we talked about

اگر یکی از ویدیوهای قبلی من را در مورد 10 جوک خنده دار به زبان انگلیسی تماشا کردید، در مورد

this word elope.

این کلمه elope صحبت کردیم.

It means to run away with your lover to get married, maybe in some courthouse or maybe

این یعنی فرار با معشوق برای ازدواج، شاید در دادگاه یا شاید

in a nice destination, but it's just the two of you.

در یک مقصد خوب، اما فقط شما دو نفر هستید.

You are eloping.

شما در حال فرار هستید.

So you could call off your wedding.

بنابراین می توانید عروسی خود را لغو کنید.

You could cancel the wedding, or you could elope.

شما می توانید عروسی را لغو کنید، یا می توانید فرار کنید.

To calm down.

آرام شدن.

"When I have a stressful day, I like to calm down by taking a nice long walk outside."

"وقتی روز پر استرسی دارم، دوست دارم با یک پیاده روی طولانی مدت در بیرون آرام شوم."

Maybe you feel the same way.

شاید شما هم همین احساس را داشته باشید.

When you take a long walk outside, it helps you to calm down.

وقتی بیرون از خانه پیاده روی طولانی می کنید، به شما کمک می کند آرام شوید.

This phrasal herb means to relax, to calm down.

این گیاه عبارتی به معنای آرام کردن، آرام کردن است.

To catch up, to catch up.

به دست آوردن، تا رسیدن.

"I met my friend for lunch to catch up because we haven't seen each other in a lot long time."

"من دوستم را برای ناهار ملاقات کردم تا به هم نزدیک شویم، زیرا مدت زیادی است که همدیگر را ندیده ایم."

Am I running after my friend and catching her?

آیا من دنبال دوستم می دوم و او را می گیرم؟

No.

نه.

Take a look at this other question.

به این سوال دیگر نگاهی بیندازید.

"Want to meet for coffee and catch up?

"می

Want to meet for coffee and catch up?"

خواهی برای قهوه ملاقات کنیم و به عقب برگردیم؟

We are not running.

ما در حال دویدن نیستیم.

I'm not inviting you to have a race.

من شما را به مسابقه دعوت نمی کنم.

Instead, this means that you are meeting with someone who you haven't seen for a while.

در عوض، این بدان معنی است که شما با کسی ملاقات می کنید که مدتی است ندیده اید.

You want to find out what has been happening in their life recently.

شما می خواهید بفهمید که اخیراً در زندگی آنها چه اتفاقی افتاده است.

You want to catch up.

شما می خواهید به عقب برگردید.

Sometimes we say catch up on what's happening in your life.

گاهی اوقات می گوییم به اتفاقاتی که در زندگی شما می افتد، توجه کنید.

"Yeah, I want to catch up on what's happening, so tell me all about it."

"آره، من می‌خواهم به اتفاقاتی که در حال رخ دادن است پی ببرم، پس همه چیز را به من بگو."

To catch up on.

برای رسیدن به.

To check in.

برای چک کردن. به

Look at this sentence.

این جمله نگاه کنید.

"I went to the hotel to check in while my husband parked the car."

در حالی که شوهرم ماشین را پارک کرده بود برای تحویل گرفتن به هتل رفتم .

To check in, what am I doing in the hotel?

برای ثبت نام، در هتل چه کار می کنم؟

Check, check, check.

چک کن چک کن

No, this just means that you're registering at a hotel.

نه، این فقط به این معنی است که شما در یک هتل ثبت نام می کنید.

You are telling them, "Hey, I'm here."

شما به آنها می گویید "هی، من اینجا هستم."

And they write in the computer, "All right, Vanessa is here.

و آنها در کامپیوتر می نویسند: "بسیار خوب، ونسا اینجاست.

Here's your keys."

اینجا کلیدهای شماست."

This process is called checking in.

این فرآیند چک کردن نامیده می

To check out.

شود.

To check out could have the opposite meaning.

بررسی کردن می تواند معنای مخالف داشته باشد.

When you leave the hotel, you check out.

وقتی هتل را ترک می کنید، اتاق را چک می کنید.

You give them back the keys and you say, "I'm done.

شما کلیدها را به آنها پس می دهید و می گویید "تمام شد .

I'm leaving.

دارم می روم.

Thank you so much."

خیلی ممنون."

But I'd like to give you another meaning.

اما من می خواهم معنای دیگری به شما بدهم.

What if you saw this sentence?

اگه این جمله رو دیدی چی؟

"I'm excited to check out the new park in my city."

"من برای بررسی پارک جدید در شهرم هیجان زده هستم ."

Hmm, to check out the new park.

هوم، برای بررسی پارک جدید.

Or what if I just said, "Check it out."

یا اگر من فقط بگویم، "آن را بررسی کنید؟"

Oh, what do you think this means?

اوه به نظر شما این یعنی چی؟

This means to see something or to try something.

این به معنای دیدن چیزی یا امتحان کردن چیزی است.

"I can't wait to see the new park in my city.

بی صبرانه منتظر دیدن پارک جدید شهرم هستم. بی صبرانه منتظر دیدن پارک جدید شهرم هستم

I can't wait to check out the new park in my city.

.

Walk all around, see what's going on."

Great, you are checking it out.

عالی است، شما آن را بررسی می کنید.

We sometimes use this phrase all by itself, "Check it out."

ما گاهی اوقات این عبارت را به تنهایی به کار می بریم، "این را بررسی کنید".

And this just means, "Look at this, check it out.

و این فقط به این معنی است، "این را ببینید، آن را بررسی کنید.

I can't believe that my son finished a 100 piece puzzle by himself.

من نمی توانم باور کنم که پسرم یک پازل 100 تکه ای را خودش تمام کرده است.

Check it out.

آن را بررسی کنید. به

Look at this."

این نگاه کنید."

It's kind of an expression of surprise and amazement.

این به نوعی بیان تعجب و شگفتی است.

"Wow, check it out."

"وای، آن را بررسی کنید."

To chip in.

"I couldn't go to the party, but I still wanted to chip in for a gift."

"من نمی توانستم به مهمانی بروم، اما هنوز هم می خواستم برای یک هدیه شرکت کنم."

Hmm.

هوم

I want to help participate in something.

من می خواهم به مشارکت در چیزی کمک کنم.

It might be with money or with your energy and time.

ممکن است با پول یا انرژی و زمان شما باشد.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

"My son likes to chip in and help me with the garden."

پسرم دوست دارد وارد باغ شود و به من کمک کند .

He's giving time and energy, digging and weeding and helping me with the garden.

او به من زمان و انرژی می دهد، حفاری و علف های هرز می کند و در باغ به من کمک می کند.

He's not giving me money.

او به من پول نمی دهد.

He's not participating by giving money.

او با دادن پول شرکت نمی کند.

Instead, it's his time.

در عوض، وقت اوست.

So if you can't go to a party, but you want to help pay for a special present, you could

بنابراین اگر نمی توانید به یک مهمانی بروید، اما می خواهید برای پرداخت یک هدیه ویژه کمک کنید، می توانید

give some money to your friend and say, "Here's some money because I want to chip in for the

مقداری پول به دوست خود بدهید و بگویید: "اینم مقداری پول چون می خواهم برای هدایای

present," And they will use that money to help pay for the present.

هدیه بدهم" و آنها از آن پول برای کمک به پرداخت هزینه فعلی استفاده خواهد کرد.

It's a great phrasal verb.

این یک فعل عبارتی عالی است.

To close down, to close down.

بستن، بستن.

This is different than to close.

این با بستن متفاوت است.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

"Because of construction, they closed down two lanes of the highway."

به دلیل ساخت و ساز، دو خط بزرگراه را بستند».

Hmm, they closed down two lanes of the highway.

هوم، دو خط بزرگراه را بستند.

Or, "During the pandemic, a lot of restaurants closed down."

یا، "در طول همه گیری، بسیاری از رستوران ها تعطیل شدند."

Can you get the sense of this phrasal verb?

آیا می توانید معنای این فعل عبارتی را دریافت کنید؟

It means that they closed completely, sometimes forever.

یعنی به طور کامل بسته شدند، گاهی برای همیشه.

So the highway, they completely closed two lanes because they were doing construction,

بنابراین، بزرگراه را به طور کامل بستند، زیرا آنها در حال ساخت و ساز بودند،

or for the businesses, they closed forever because of the pandemic.

یا برای کسب و کارها، آنها را برای همیشه به دلیل بیماری همه گیر بستند.

It's a very unfortunate situation.

این یک وضعیت بسیار ناگوار است.

To come down with something.

با چیزی پایین آمدن

"I'm not feeling so well.

"احساس خوبی ندارم.

I think I'm coming down with something."

فکر می کنم دارم با چیزی پایین می آیم."

Hmm.

هوم

Can you guess that this means to start to feel sick, to come down with something?

آیا می توانید حدس بزنید که این به معنای شروع به احساس بیماری، پایین آمدن با چیزی است؟

We use this for not serious sicknesses.

ما از این برای بیماری های غیر جدی استفاده می کنیم.

For example, maybe you have a cold.

مثلا شاید سرما خورده باشید.

Maybe you have a sore throat.

شاید گلو درد دارید.

Maybe you even have the flu, but it's not something so serious.

حتی ممکن است آنفولانزا داشته باشید، اما این یک چیز چندان جدی نیست.

You might use this as an excuse.

ممکن است از این بهانه استفاده کنید.

"Sorry, I can't come to your party.

"ببخشید، من نمی توانم به مهمانی شما بیایم.

I think I'm coming down with something."

فکر می کنم دارم با چیزی پایین می آیم."

We often use something with this phrasal verb because at the beginning of a sickness, you

ما اغلب از چیزی با این فعل عبارتی استفاده می کنیم، زیرا در ابتدای بیماری،

might not know what it is, but you could say, "Sorry, I think I'm coming down with a cold."

ممکن است ندانید چیست، اما می توانید بگویید: "ببخشید، فکر می کنم دارم سرما خورده ام."

You could be specific if you know.

اگر می دانید می توانید دقیق بگویید.

Or, "I think I'm coming down with the flu.

یا "فکر می کنم دارم با آنفولانزا

I should stay away from people for a few days."

رو به رو هستم. باید چند روزی از مردم دور باشم."

To come down with some type of sickness.

ابتلا به نوعی بیماری

And the opposite of this, to come down with, to come up with.

و برعکس این به پایین آمدن با آمدن با.

To come up with something, take a look at this sentence.

برای رسیدن به چیزی، به این جمله نگاه کنید.

"I need to come up with a great present for my mom's birthday."

"من باید یک هدیه عالی برای تولد مادرم بیاورم."

Come up with a great present.

با یک هدیه عالی بیا.

Am I picking up a great present?

آیا من یک هدیه عالی برمی دارم؟

No.

نه

Take a look at this other sentence.

به این جمله دیگر نگاه کنید.

"I couldn't come up with anything special, so I just baked a cake."

من نتوانستم چیز خاصی بیاورم، بنابراین فقط یک کیک پختم.

Hmm.

هوم

This means you're finding an idea.

این به این معنی است که شما در حال یافتن یک ایده هستید.

To come up with a present means that I need to think about a great idea for a birthday

برای ارائه یک هدیه به این معنی است که من باید در مورد یک ایده عالی برای یک هدیه تولد فکر کنم

present.

.

"I can't come up with a great idea."

"من نمی توانم ایده خوبی داشته باشم."

Or maybe you need to write a thesis paper.

یا شاید لازم باشد یک مقاله پایان نامه بنویسید.

You need to come up with an original idea.

شما باید یک ایده اصلی داشته باشید.

You need to find an idea that is original for your thesis paper, to come up with something.

شما باید ایده ای را پیدا کنید که برای مقاله پایان نامه خود اصیل باشد تا به چیزی برسید.

To cut back on, to cut back on.

کم کردن، کم کردن.

Hmm.

هوم

Take a look at this sentence.

به این جمله دقت کنید.

"I'm trying to cut back on fried food, but it's so tasty."

سعی می‌کنم غذای سرخ‌شده را کم کنم، اما خیلی خوشمزه است.»

I'm trying to cut back on fried food.

من سعی می کنم غذاهای سرخ شده را کاهش دهم.

Do you think I'm trying to eat more?

فکر می کنی من دارم سعی می کنم بیشتر بخورم؟

Nope.

جواب منفی.

Instead, that means you're trying to do less of something.

در عوض، این بدان معناست که شما سعی می کنید کاری را کمتر انجام دهید .

You're trying to take something out of your life.

شما سعی می کنید چیزی را از زندگی خود حذف کنید .

To cut back on your consumption of fried food.

برای کاهش مصرف غذاهای سرخ شده

Or you could say it just by itself.

یا می توانید آن را به تنهایی بگویید.

If someone says, "Why aren't you eating ice cream?

اگر کسی بگوید، "چرا بستنی نمی خوری؟"

You could say, "I'm trying to cut back."

می توانید بگویید، "سعی می کنم کم کنم."

You don't need to use on because you don't need to repeat, "I'm trying to cut back on

برای کاهش مصرف

ice cream," because they just said ice cream, so we know the general topic and context here.

بستنی"، زیرا آنها فقط بستنی گفتند، بنابراین ما موضوع کلی و زمینه را در اینجا می دانیم.

You could say ice cream again.

می توانید دوباره بگویید بستنی.

"I'm trying to cut back on ice cream."

"من سعی می کنم بستنی را کاهش دهم."

But you could just say this by itself.

اما شما فقط می توانید بگویید این به خودی خود.

"I'm trying to cut back."

"من سعی می کنم کوتاه کنم."

This is a really a natural thing to say.

این واقعاً یک چیز طبیعی است

To cut off, to cut off.

Cut off my hair?

.

No, that's not what we're talking about.

Take a look at this.

به این نگاه کن.

"The driver in the red car cut me off and almost caused a wreck."

"راننده ماشین قرمز حرفم را قطع کرد و تقریباً خراب شد."

Cut me off, it's kind of an angering situation.

مرا قطع کن، این یک وضعیت عصبانی است.

You're driving and another car comes in and you go, "Oh," and you slam on the brakes or

ترمز می گیری

you have to be ... swerve to the side and be safe.

یا باید ... به پهلو بپیچی و ایمن باشی.

Hmm.

هوم.

He has made it so it was kind of ending abruptly or stopping something quickly.

او این کار را انجام داده است که ناگهان تمام می شود یا چیزی را سریع متوقف می کند.

Usually we use this in driving, "That driver cut me off."

معمولاً ما از این در رانندگی استفاده می کنیم، "اون راننده قطع کرد من را خاموش کردم."

Or with speaking.

یا با صحبت کردن.

You could say, "He tried to tell the teacher his excuse, but she cut him off mid-sentence."

می توانید بگویید: "او سعی کرد به او بگوید بهانه اش را معلم کرد، اما او را وسط جمله قطع کرد.

Hmm, maybe she thought his story didn't add up.

So as he's speaking, boom, she cut him off.

پس همینطور که داره حرف میزنه، بوم، حرفش رو قطع کرد.

"Ed, no, no, no.

"اد، نه، نه، نه.

I don't think that's an excuse.

فکر نمی کنم این بهانه ای باشد.

No, you need to have your homework."

نه، تو باید تکالیف خود را داشته باشی."

She cut him off.

او را قطع کرد.

This idea of ending abruptly what he was thinking.

این ایده پایان دادن ناگهانی به آنچه او فکر می کرد.

To drop by or to drop in.

Take a look at this.

این را نگاه کنید.

"Hey, are you home?

"هی، خونه ای؟

I'm in the neighborhood and I wanted to drop by."

من در همسایگی هستم و می خواستم بروم."

If you call your friend and tell your friend this, "I'm in the neighborhood and wanted

اگر به دوستت زنگ بزنی و این را به دوستت بگویی ، "من در همسایگی هستم و می خواستم بروم

to drop by."

."

Does that mean you want to drop something on the ground or you want to give something

آیا این بدان معناست که شما می خواهید چیزی را روی زمین بیندازید یا می خواهید چیزی را

to your friend?

به دوست خود بدهید؟

Nope.

جواب منفی.

It just means, "I want to see you."

این فقط به این معنی است: "من می خواهم شما را ببینم."

You're kind of spontaneously going for a visit, to drop by.

شما به نوعی خود به خود برای بازدید می روید.

Usually this is a quick visit.

معمولا این یک بازدید سریع است.

It doesn't necessarily need to be, but usually it's kind of this quick visit.

لزوماً نیازی به این کار نیست، اما معمولاً به نوعی این بازدید سریع است.

You can even use drop in similar situations.

حتی می توانید در موقعیت های مشابه از drop استفاده کنید.

Maybe you want to encourage your friends to visit you at any time.

شاید بخواهید دوستانتان را تشویق کنید که در هر زمانی با شما دیدار کنند.

You could say, "Drop in whenever you want.

می‌توانید بگویید: "هر وقت

Drop in whenever you want, or drop by whenever you want.

خواستی وارد شو. هر وقت خواستی وارد شو، یا هر وقت خواستی برو .

Please, I would love to see you at any time."

لطفاً، من دوست دارم هر وقت خواستی ببینمت."

To end up, to end up.

به پایان رساندن، به پایان رساندن.

"We ended up just ordering pizza and not going to the fancy restaurant.

"ما در نهایت فقط پیتزا سفارش دادیم و به رستوران شیک نرفتیم

We ended up just ordering pizza."

. در نهایت فقط پیتزا سفارش دادیم."

Maybe it's raining.

شاید باران می بارد.

Maybe you're just tired.

شاید شما فقط خسته شده اید.

You had plans to go to a fancy restaurant, but that is not what happened.

شما قصد داشتید به یک رستوران شیک بروید، اما این اتفاق نیفتاد.

Instead, you just ordered pizza.

در عوض، شما فقط پیتزا سفارش دادید.

So we're talking about the conclusion.

بنابراین ما در مورد نتیجه گیری صحبت می کنیم.

What is really happening at the end?

واقعاً در پایان چه اتفاقی می افتد؟

"Well, we ended up ordering pizza."

"خب، ما در نهایت پیتزا سفارش دادیم."

We can also use this in a little bit of a deeper way.

ما همچنین می توانیم از این به روشی کمی عمیق تر استفاده کنیم.

Instead of saying just some actions that happen, sometimes we use this to talk about our character.

به جای گفتن برخی از اعمالی که اتفاق می افتد، گاهی اوقات از این برای صحبت در مورد شخصیت خود استفاده می کنیم.

For example, you might say, "He doesn't want to end up like his father."

به عنوان مثال، ممکن است بگویید: "او نمی خواهد مانند پدرش شود."

This is a little strong.

این کمی قوی است.

But maybe his father is an alcoholic.

اما شاید پدرش الکلی باشد.

Maybe his father is really rude or has some characteristics that the son doesn't want

شاید پدرش واقعا بی ادب است یا ویژگی هایی دارد که پسر نمی خواهد

to have.

داشته باشد.

So we could say, "He doesn't want to end up like his father."

بنابراین می‌توانیم بگوییم: "او نمی‌خواهد مانند پدرش تمام شود."

What is happening in his father's life as an adult, he doesn't want, the son doesn't

اتفاقی که در زندگی پدرش در بزرگسالی می افتد ، او نمی خواهد، پسر نمی

want the same thing to happen to him.

خواهد همان اتفاق برای او بیفتد.

"I don't want to end up like my father, so I'm going to try to surround myself with good

من نمی‌خواهم مانند پدرم به پایان برسم، بنابراین سعی می‌کنم اطرافم را با افراد خوب احاطه

people and get a good education and focus on positivity."

کنم و آموزش خوبی ببینم و روی مثبت بودن تمرکز کنم.»

Okay, there's things you can do to not end up like someone who you don't want to end

بسیار خوب، کارهایی وجود دارد که می توانید انجام دهید تا در نهایت شبیه کسی نشوید که نمی خواهید در

up like.

نهایت شبیه او شوید.

To figure out, to figure out.

فهمیدن، فهمیدن.

"The mechanic tried to figure out what was wrong with my car."

"مکانیک سعی کرد بفهمد که چه مشکلی در ماشین من وجود دارد."

Hmm, he tried to figure out what was wrong with my car.

هوم، او سعی کرد بفهمد مشکل ماشین من چیست.

This means he's trying to find a solution.

این بدان معناست که او در تلاش برای یافتن راه حل است.

Find what's happening here.

آنچه در اینجا اتفاق می افتد را پیدا کنید.

We could simply say, "Ugh, I can't figure it out.

ما می توانیم به سادگی بگوییم: "اوه، من نمی توانم آن را بفهمم. می

Can you help me please?"

توانید لطفا به من کمک کنید؟"

This is a really common question a very polite question.

این یک سوال واقعا رایج است، یک سوال بسیار مودبانه .

It means you tried.

یعنی تلاش کردی

"I tried to figure it out, but I can't figure it out.

"من سعی کردم آن را بفهمم، اما نمی توانم آن را بفهمم. می

Can you help me please?"

توانید به من کمک کنید لطفا؟"

To fill in, to fill in.

برای پر کردن، برای پر کردن.

"I missed the meeting.

"من جلسه را از دست دادم

Can someone fill me in?"

. کسی می تواند مرا پر کند؟"

Hmm.

هوم

Notice here that we're talking about someone.

در اینجا توجه کنید که ما در مورد کسی صحبت می کنیم.

Fill me in, does that mean that I need to drink a lot of water to fill my stomach?

من را پر کن، آیا این بدان معناست که برای پر کردن شکمم باید آب زیادی بنوشم؟

No, here we're talking about giving some information.

نه، در اینجا ما در مورد ارائه برخی اطلاعات صحبت می کنیم.

Usually this is spoken information.

معمولاً این اطلاعات گفتاری است.

If you miss a business meeting and you want to find out what happened, this is the perfect

اگر یک جلسه کاری را از دست دادید و می خواهید بفهمید چه اتفاقی افتاده است، این

phrasal verb to use.

فعل عبارتی عالی برای استفاده است.

"Can someone fill me in.

"آیا کسی می تواند من را پر کند.

What happened at the meeting?"

در جلسه چه اتفاقی افتاد؟"

Or maybe if you walk into your house and it's an absolute disaster, things are such a mess

یا شاید اگر وارد خانه تان شوید و این یک فاجعه مطلق باشد، اوضاع خیلی به هم ریخته است

and your kids look up and say, "Hi mom."

و بچه هایتان به بالا نگاه می کنند و می گویند: «سلام مامان».

You might use this phrasal verb say, "All right, someone fill me in, what happened in

شما ممکن است از این فعل عبارتی استفاده کنید و بگویید: " خوب، یکی مرا پر کرد، در این خانه چه اتفاقی افتاد

this house?"

؟"

So you want them to give you some information, some spoken information.

بنابراین شما می خواهید آنها به شما اطلاعاتی بدهند، برخی اطلاعات گفتاری را.

Notice that this is spoken because our next phrasal verb is going to be the opposite.

توجه داشته باشید که این گفته می شود زیرا فعل عبارت بعدی ما برعکس خواهد بود.

To fill out, fill out.

برای پر کردن، پر کنید.

When you go to a new doctor's office, you need to fill a lot of paperwork.

وقتی به مطب دکتر جدید می روید، باید مدارک زیادی را پر کنید.

Hmm.

هوم

Are you talking to someone?

با کسی حرف میزنی؟

Nope.

جواب منفی.

You're giving information, but it's written.

شما اطلاعات می دهید اما نوشته شده است.

It's written down.

نوشته شده است.

So at the doctor's office, the secretary might say, "All right, can you please fill out these

بنابراین در مطب دکتر، منشی ممکن است بگوید، "خوب، می‌توانید لطفاً این فرم‌ها را پر کنید

forms and give them back to me when you're finished."

و وقتی کارتان تمام شد به من برگردانید ."

Fill out these forms.

این فرم ها را پر کنید

I think a good way to remember fill in and fill out is to imagine the image of information

من فکر می کنم یک راه خوب برای به خاطر سپردن پر کردن و پر کردن این است که تصور کنید تصویر اطلاعاتی

going into you.

که وارد شما می شود.

So when someone fills you in, the information is going in.

بنابراین وقتی کسی شما را پر می کند، اطلاعات وارد می شود.

But when you fill out a form, the information is going out of the pen.

اما وقتی فرمی را پر می کنید، اطلاعات از قلم خارج می شود.

The ink is going out of the pen, so you need to fill out the form, but you want someone

جوهر از قلم خارج می شود، بنابراین باید فرم را پر کنید، اما می خواهید کسی

to fill you in.

شما را پر

I hope that helps.

کند. امیدوارم که کمک کند.

To find out, to find out.

برای کشف کردن، برای کشف کردن.

"In the next episode, we will find out who the mysterious man is."

در قسمت بعدی متوجه خواهیم شد که مرد مرموز کیست.

To find out.

برای پیدا کردن.

Hmm.

هوم

This just means that you're learning something that you didn't know before, some kind of

این فقط به این معنی است که شما در حال یادگیری چیزی هستید که قبلاً نمی دانستید، نوعی

information that you didn't know before.

اطلاعات که قبلاً نمی دانستید.

Or you might say, "Hmm, today I found out that phrasal verbs are really important."

یا ممکن است بگویید: "هوم، امروز فهمیدم که افعال عبارتی واقعا مهم هستند."

This is something knew that you learned that you didn't know before.

این چیزی است که می دانستید و یاد گرفتید که قبلاً نمی دانستید.

"Hmm, I found out this is an irregular past tense verb.

"هوم، فهمیدم این یک فعل ماضی بی قاعده است .

I found out."

متوجه شدم."

Or, "I am finding that out now."

یا «الان دارم آن را می‌فهمم».

To get along, or to get along with.

کنار آمدن، یا کنار آمدن با.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

"I get along with my neighbors really well.

من با همسایه هایم خیلی خوب

I get along with my neighbors."

کنار می آیم.

This means I have a friendly relationship with them.

یعنی من با آنها رابطه دوستانه دارم.

We could switch this sentence up a little bit and take out with.

ما می توانیم این جمله را کمی تغییر دهیم و با آن حذف کنیم.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

"My neighbors and I get along well."

من و همسایه هایم با هم خوب هستیم.»

Hmm.

هوم

Notice how the sentence construction is different.

توجه کنید که چگونه ساخت جمله متفاوت است.

We have both people as the subject of the sentence.

ما هر دو نفر را موضوع جمله داریم.

"My husband and I get along well."

من و شوهرم با هم خوب هستیم.»

Or we could switch it up and say, "I get along with my husband really well."

یا می‌توانیم آن را تغییر دهیم و بگوییم: "من با شوهرم خیلی خوب کنار می‌آیم."

So if we have both people at the beginning, you can cut out the word with.

بنابراین اگر در ابتدا هر دو نفر را داریم، می توانید کلمه را با آن قطع کنید.

But if want to have one and then the other, you can add the word with.

اما اگر می خواهید یکی و سپس دیگری را داشته باشید، می توانید کلمه را با اضافه کنید.

This is a great way to be flexible with phrasal verbs.

این یک راه عالی برای انعطاف پذیری با افعال عبارتی است .

To get around.

برای دور زدن.

Usually we add, to get around to it.

معمولا ما اضافه می کنیم، برای رسیدن به آن.

To get around to doing something.

دور زدن برای انجام کاری.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

"One day, I'll get around to cleaning the garage, but not today.

"یک روز، من به تمیز کردن گاراژ خواهم رسید ، اما امروز نه.

I'll get around to cleaning the garage, but not today."

من به تمیز کردن گاراژ خواهم رسید، اما امروز نه."

Hmm.

هوم

This means you are eventually doing something.

این بدان معنی است که شما در نهایت دارید کاری انجام می دهید.

Usually you're kind of delaying it.

معمولاً شما به نوعی آن را به تعویق می اندازید.

"Ah, I'll get around to that later."

"آه، بعداً به آن خواهم پرداخت."

This is a common phrase.

این یک عبارت رایج است.

"I'll get around to that," or it, "I'll get on to it later."

"من به آن خواهم رسید" یا آن، " بعداً به آن خواهم پرداخت."

So if you told your husband, "All right, I'm going to clean the garage."

بنابراین اگر به شوهرتان بگویید: "باشه، من می روم گاراژ را تمیز کنم."

And then you don't do it and he says, "Hey, why's the garage still a mess?"

و بعد شما این کار را نمی کنید و او می گوید: "هی، چرا گاراژ هنوز خراب است؟"

You might say, "Ah, I'll get around to it later.

ممکن است بگویید: "آه، بعداً به آن می پردازم.

I'll delay it.

آن را به تعویق می اندازم.

I delayed it, but eventually I'll just do it later."

من آن را به تعویق انداختم، اما در نهایت فقط بعداً این کار را انجام خواهم داد ."

Or when you do it, you could say, "I finally got around to cleaning the garage."

یا وقتی این کار را انجام می دهید، می توانید بگویید: " بالاخره به تمیز کردن گاراژ رسیدم."

Oh, this means you have been delaying it for so long.

اوه، این بدان معنی است که شما آن را برای مدت طولانی به تعویق انداخته اید .

You've been procrastinating.

معطل کردی

You said, "Eventually I'll do it," and then you did it.

گفتی: "در نهایت این کار را انجام خواهم داد" و سپس آن را انجام دادی.

"I finally got around to cleaning the garage.

"بالاخره به تمیز کردن گاراژ رسیدم.

Whew."

وای."

To get back at, to get back at.

برای بازگشت به، برای بازگشت به.

Hmm.

هوم

Look at this.

به این نگاه کن

"My sister took my shoes to get back at me for taking her sweater.

خواهرم کفش‌هایم را برداشت تا به خاطر بردن ژاکتش به من پاسخ دهد.

If you have any siblings and you shared clothes with them, this can work out really well sometimes,

اگر خواهر و برادری دارید و با آنها لباس‌های مشترک دارید ، گاهی اوقات این می‌تواند خیلی خوب عمل کند،

but sometimes it doesn't work out so well.

اما گاهی اوقات آنقدرها هم خوب جواب نمی‌دهد.

So what's happening in this sentence with, to get back at?

پس چه اتفاقی می‌افتد. در این جمله با، برای بازگشت به؟

"Hmm, my sister is trying to take revenge.

"هوم، خواهرم سعی می کند انتقام بگیرد.

She's angry that I took her sweater.

از اینکه ژاکتش را گرفتم عصبانی است.

So what's she going to do?

پس او قرار است چه کار کند؟

She's going to take my shoes.

او کفش های مرا می برد.

Maybe she's going to wear my shoes and not tell me about it.

شاید او قرار است کفش های من را بپوشد و در مورد آن چیزی به من نگوید.

She took my shoes to get back at me for taking her sweater."

او کفش‌هایم را گرفت تا به خاطر گرفتن ژاکتش به من پاسخ دهد."

We can use this as a question too.

ما می‌توانیم از این به عنوان یک سؤال نیز استفاده کنیم.

If you are not sure about someone's motives, you might say, "Are you just trying to get

اگر در مورد انگیزه‌های کسی مطمئن نیستید، ممکن است بگویید: "آیا فقط سعی می‌کنی به

back at me for taking your sweater?"

خاطر گرفتن ژاکت به من پاسخ بدهی. ژاکت؟"

And she might say, "Yep, I am."

و او ممکن است بگوید: "بله، من هستم."

"Are you trying to get back at me?

Are you trying to get revenge because you're angry about something I did."

آیا سعی می کنی انتقام بگیری چون بخاطر کاری که انجام دادم عصبانی هستی."

Hmm, maybe so.

هوم، شاید اینطور باشد.

To give up.

برای تسلیم شدن.

To give up?

برای تسلیم شدن؟ نه. به

No.

Look at this sentence.

این جمله نگاه کنید.

"After trying to change the oil in my car for a couple hours, I finally gave up and

"بعد از اینکه سعی کردم روغن ماشینم را برای یک زوج عوض کنم. ساعت‌ها، بالاخره من را رها کردم و

went to a mechanic."

به مکانیک رفتم."

Could you guess that I'm really happy about doing this?

It was really successful?

No.

I gave up and went to a mechanic.

This means I quit.

I tried a lot and then I quit and I just went to a mechanic.

lot و سپس من را ترک کردم و فقط به مکانیک رفتم.

We can also use this phrasal verb to give some encouragement to someone.

ما همچنین می توانیم از این فعل عبارتی برای تشویق کردن به کسی استفاده کنیم.

So I know that in today's lesson is a lot of information, a lot of phrasal verbs, but

بنابراین می دانم که در درس امروز اطلاعات زیادی وجود دارد، افعال عبارتی زیادی، اما

I want to tell you don't give up.

من می خواهم به شما بگو تسلیم نشوید

You can do it.

می توانید این کار را انجام دهید به

Continue learning.

یادگیری ادامه دهید

Say some of the sentences out loud with me.

برخی از جملات را با صدای بلند با من بگویید.

Repeat them, enjoy yourself, take some notes.

آنها را تکرار کنید، از خودتان لذت ببرید، یادداشت برداری کنید،

Maybe cook some food, have a glass of wine at the same time that you're studying this

شاید همزمان غذا بپزید، یک لیوان شراب بخورید. که داری این

lesson.

درس را می خوانی

Don't give up, you got this.

. تسلیم نشو، این را گرفتی.

To grow up, to grow up.

برای بزرگ شدن، برای بزرگ شدن.

This one is to grow up?

این یکی برای بزرگ شدن است؟ در

Actually, yes.

واقع، بله.

"When I was a child, I couldn't wait to grow up."

"وقتی بچه بودم، نمی توانستم صبر کنم تا بزرگ شو."

Isn't that funny?

من خنده دار نیست؟

When we're kids, we just want to grow up.

وقتی بچه هستیم، فقط می خواهیم بزرگ شویم.

And then when we're adults, we look at kids and say, "Oh, how innocent, how happy they

و بعد وقتی بالغ می شویم، به بچه ها نگاه می کنیم و می گوییم: "اوه، چقدر معصوم هستند، چقدر خوشحال

are."

هستند."

This means that you are getting older.

این به این معنی است که شما در حال پیر شدن هستید.

But we can also use this kind of as an insult to tell someone to stop acting like a child.

اما ما همچنین می توانیم از این نوع به عنوان توهین استفاده کنیم تا به کسی بگوییم که مانند یک کودک رفتار نکند.

So let's imagine that you make a little body sound.

پس بیایید تصور کنیم که کمی صدای بدن تولید می کنید.

Maybe you fart and somebody laughs and you say, "That wasn't funny, grow up."

شاید شما گوز بزنید و کسی بخندد و بگویید: "این خنده دار نبود، بزرگ شو."

Well, kids like to laugh at these types of things.

خوب، بچه ها دوست دارند به این نوع چیزها بخندند.

Hey, adults do too.

هی، بزرگترها هم همینطور.

But it's usually considered a childish thing to laugh at.

اما معمولاً خندیدن به آن یک چیز کودکانه در نظر گرفته می شود .

So you might say, "Hey, that wasn't funny, grow up.

بنابراین ممکن است بگویید: "هی، این خنده دار نبود، بزرگ شو.

Stop acting like a child, grow up."

مثل یک بچه رفتار نکن، بزرگ شو."

This is pretty harsh, and you could say it with a light tone in your voice.

این خیلی خشن است و شما می توانید آن را با لحن ملایمی در صدای خود بگویید.

"Hey, grow up.

"هی، بزرگ شو.

That's not funny."

این خنده دار نیست."

You could say it like that, lightly, but it can be pretty strong if you say this seriously.

شما می توانید آن را به آرامی بگویید، اما اگر این را جدی بگویید می تواند بسیار قوی باشد.

All right, let's go to our next phrasal verb.

بسیار خوب، بیایید به فعل عبارت بعدی خود برویم.

To hang on.

برای ماندن.

"Oh, can you hang on for just a sec while I check this message?"

"اوه، می توانید فقط یک ثانیه صبر کنید تا من این پیام را بررسی کنم؟"

Hmm.

هوم

That's a great way to use this phrasal verb.

این یک راه عالی برای استفاده از این فعل عبارتی است.

"Can you hang on for just a sec?

"آیا می توانید فقط یک ثانیه صبر کنید؟

This is just a second."

این فقط یک ثانیه است."

Can you imagine what this means, to wait, to pause for just a minute?

آیا می توانید تصور کنید که این یعنی چه، صبر کردن ، فقط یک دقیقه مکث؟

Sometimes we even use this to pause the conversation.

حتی گاهی اوقات از این برای توقف مکالمه استفاده می کنیم.

If someone tells you something shocking, they say, "Oh yeah, I was hiking and I saw a rattlesnake

اگر کسی چیز تکان‌دهنده‌ای به شما بگوید، می‌گوید: "اوه، آره، من در حال پیاده‌روی بودم و یک مار زنگی دیدم

and I picked it up," and then they just keep talking.

و آن را برداشتم" و سپس به صحبت کردن ادامه می‌دهند.

To pick up a rattlesnake is a very bad idea, so you might say, "Hang on.

برداشتن مار زنگی ایده بسیار بدی است، بنابراین ممکن است بگویید: "صبر کن

You did what?"

. چیکار کردی؟"

You're telling them, "Pause the conversation.

شما به آنها می گویید: "مکالمه را

Stop."

متوقف کنید.

You're telling them, pause the conversation.

شما به آنها می گویید مکالمه را متوقف کنید.

Stop.

متوقف کردن.

What's happening?

چه اتفاقی می افتد؟

Hang on.

صبر کن.

You did what?

چیکار کردی

Don't pick up a rattlesnake.

مار زنگی را بلند نکنید

So here it's the same idea.

بنابراین اینجا همان ایده است.

You're asking someone, "Hey, can you hang on just a sec while I check this message?

شما از کسی می‌پرسید، "هی، می‌توانی فقط یک ثانیه صبر کنی تا من این پیام را بررسی کنم؟

Hang on, pause.

صبر کن، مکث کن.

Pause what we're doing while I check this message."

زمانی که من این پیام را بررسی می‌کنم، کاری را که انجام می‌دهیم متوقف کنید ."

Or, "Pause the conversation.

یا، "مکالمه

Don't pick up a rattlesnake.

را متوقف کنید. مار زنگی را بردارید.

Vanessa's public service announcement of the day.

اعلان خدمات عمومی روز ونسا.

Please don't pick up dangerous snakes unless you are a professional.

لطفاً مارهای خطرناک را بردارید مگر اینکه حرفه ای هستید.

To hang out, to hang out.

Do you want to come over to my house and hang out?

به خانه من

This means we are just casually spending time together.

برویم و با هم بنشینیم؟ این یعنی ما به طور معمولی با هم وقت می گذرانیم.

Do you want to come over and hang out?

آیا می خواهید بیایید و با هم بگردیم؟

There's no plan.

هیچ برنامه ای

There's no specific event.

وجود ندارد. هیچ رویداد خاصی وجود ندارد.

Just maybe throwing a Frisbee in the backyard.

فقط شاید یک فریزبی در حیاط خلوت پرت کنید.

Maybe making some tea and coffee and some little snacks and we'll just hang out.

شاید چای درست کنید. و قهوه و چند تنقلات کوچک و ما فقط با هم می نشینیم.

We sometimes use this phrasal verb as a way to answer a common question.

ما گاهی از این فعل عبارتی به عنوان راهی برای پاسخ به یک سوال رایج استفاده می کنیم.

If someone says, "What did you do this weekend?"

اگر کسی بگوید "این آخر هفته چه کار کردی؟"

And either you did nothing or you don't want to tell them, you might say, "I just hung

و یا کاری نکردی یا انجام ندادی. نمی‌خواهید به آن‌ها بگویید، ممکن است بگویید، "من همین الان پاتوق

out."

کردم."

This is an irregular past verb.

این یک فعل گذشته نامنظم است.

So you might say, "I just hung out, hung out."

بنابراین ممکن است بگویید، "فقط پاتوق کردم، پاتوق کردم."

And it means I sat around the house.

و این بدان معنی است که من در اطراف خانه نشستم.

I didn't do anything special.

کار خاصی انجام ندادم.

I just hung out.

من فقط پاتوق کردم.

Great.

عالی است.

It's a way to answer this common question.

این راهی برای پاسخ به این سوال رایج است.

"Hey, what'd you do this weekend?"

"هی، این آخر هفته چه کار کردی؟

"I just hung out, nothing special."

" هیچ چیز خاصی نیست."

If you'd like to see some other ways to answer this question, what'd you do this weekend

اگر می خواهید راه های دیگری برای پاسخ به این سوال ببینید، این آخر هفته

or what you got going on this weekend?

چه کار کردید یا این آخر هفته چه کاری انجام دادید؟

You can check out this video I made up here where you're going to have the opportunity

می‌توانید این ویدیویی را که من ساخته‌ام را در اینجا ببینید، جایی که می‌خواهید

to learn some common questions, answer those questions.

چند سؤال رایج را بیاموزید، به آن سؤالات پاسخ دهید.

And also practice speaking with me.

و همچنین صحبت کردن با من را تمرین کنید.

I hope that you'll enjoy that lesson.

امیدوارم از آن درس لذت ببرید.

Make sure you check it out.

اطمینان حاصل کنید که شما آن را بررسی کنید.

To hold on, to hold on.

نگه داشتن، نگه داشتن.

I'm holding on to hope that someday we'll be able to travel again soon.

امیدوارم روزی به زودی دوباره بتوانیم سفر کنیم.

Wouldn't that be great?

آیا این عالی نخواهد بود؟

We can get the idea.

می توانیم ایده بگیریم.

I'm holding on to hope.

من به امید خود ادامه می دهم.

I'm not holding on my phone.

گوشیم را در دست ندارم.

No, it's something more figurative.

نه، این چیزی مجازی تر است.

I'm holding on to hope.

من به امید خود ادامه می دهم.

This is a great way to use this phrasal verb, which means you cling to something.

این یک راه عالی برای استفاده از این فعل عبارتی است، به این معنی که شما به چیزی می چسبید.

But sometimes we use this in a more figurative way.

اما گاهی اوقات ما از این به شیوه ای مجازی تر استفاده می کنیم.

Remember I just talked about, "Hang on.

یادت هست همین الان در مورد "صبر کن

You did what?

. چیکار

You picked up a rattlesnake?"

کردی؟ مار زنگی برداشتی؟"

Hang on.

صبر کن.

Well, we could also say, "Hold on, you did what?

خوب، ما همچنین می‌توانیم بگوییم، "دست نگه دار، چه کردی؟

Hold on.

صبر کن

You did what?"

، چه کردی؟"

So we're kind of clinging to this moment in the conversation.

بنابراین ما به نوعی به این لحظه در گفتگو چسبیده ایم .

Wait, you picked up a rattlesnake?

صبر کن، مار زنگی برداشتی؟

No, don't talk about other things.

نه، در مورد چیزهای دیگر صحبت نکنید.

I want to talk about this thing that you just said.

من می خواهم در مورد این چیزی که شما گفتید صحبت کنم.

It's shocking.

تکان دهنده است.

Hold on.

صبر کن.

You did what?

چیکار کردی

Also, if you would like to incorporate phrasal verbs into your life in a fun way with songs,

همچنین، اگر دوست دارید افعال عبارتی را به شیوه ای سرگرم کننده با آهنگ ها وارد زندگی خود کنید،

take a look at this fun sentence.

به این جمله سرگرم کننده نگاهی بیندازید.

Hold on.

صبر کن.

I'm coming.

دارم میام.

Hold on.

صبر کن.

I'm coming.

دارم میام.

This is a classic Sam and David song.

این یک آهنگ کلاسیک سام و دیوید است.

I recommend searching for it on YouTube.

توصیه می کنم آن را در یوتیوب جستجو کنید.

Some of the words are a little tough to understand in the way that he's singing it, but you can

درک برخی از کلمات در روشی که او آن را می خواند کمی سخت است، اما می

check out the lyrics at the same time that you're listening, but he uses this phrasal

توانید همزمان با گوش دادن به متن اشعار را بررسی کنید ، اما او از این فعل عبارتی

verb, hold on.

، نگه دارید، استفاده می کند.

And he's saying, "Wait.

و او می گوید: "صبر کن،

Don't go away, stay here.

نرو، اینجا بمان.

I want to cling to this relationship and I will help you.

می خواهم به این رابطه بچسبم و به تو کمک خواهم کرد.

I'm coming.

می آیم.

I'm coming to help you.

می آیم کمکت کنم.

Hold on."

صبر کن."

It's fun when you can recognize phrasal verbs in songs, in movies, in TV shows, and when

وقتی می‌توانید افعال عبارتی را در آهنگ‌ها، فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی تشخیص دهید و وقتی

you hear them and you understand them, it brings such joy and excitement because you're

آنها را می‌شنوید و آنها را درک می‌کنید، لذت و هیجان زیادی به همراه می‌آورد زیرا در حال

studying.

مطالعه هستید.

Your hard work is worth it.

زحمت شما ارزشش را دارد.

To keep on.

برای ادامه دادن

If you keep on practicing, you'll get better.

اگر به تمرین ادامه دهید، بهتر خواهید شد.

That's true.

درست است.

If you keep on practicing the piano, eventually you'll get better.

اگر به تمرین پیانو ادامه دهید، در نهایت بهتر خواهید شد.

Maybe it will take a long time.

شاید زمان زیادی طول بکشد.

Maybe it will take a week, but you'll get better.

شاید یک هفته طول بکشد، اما شما بهتر خواهید شد .

What's this mean?

این یعنی چی؟

If you continue practicing, you'll get better.

اگر به تمرین ادامه دهید، بهتر خواهید شد.

I feel like this phrasal verb, to keep on, is used a lot more than to continue.

من احساس می کنم این فعل عبارتی، برای ادامه دادن ، بسیار بیشتر از ادامه استفاده می شود.

To continue is very descriptive.

ادامه دادن بسیار توصیفی است.

But in daily conversation we use keep on a lot more.

اما در مکالمه روزانه از نگه داشتن بیشتر استفاده می کنیم.

Yes, I have to keep on working.

بله، باید به کارم ادامه دهم.

I have a lot to do, keep on doing something.

کارهای زیادی برای انجام دادن دارم، به انجام کاری ادامه دهید.

There's a fixed phrase that we sometimes use to encourage other people using this phrasal

یک عبارت ثابت وجود دارد که ما گاهی اوقات برای تشویق دیگران به استفاده از این فعل عبارتی

verb twice.

دو بار استفاده می کنیم.

Keep on keeping on.

ادامه بده

What do you think this means?

فکر می کنی این چه معنایی دارد؟

If someone told you, "I know you're learning lots of phrasal verbs.

اگر کسی به شما گفت: "می دانم که شما در حال یادگیری افعال عبارتی زیادی هستید

It's a lot, but keep on keeping on."

. زیاد است، اما ادامه دهید."

This means continue continuing.

این یعنی ادامه دادن.

You're doing a hard job.

داری کار سختی میکنی

This is a lot, but you know what?

این خیلی است، اما می دانید چیست؟

Keep on doing it.

به انجام آن ادامه دهید.

You got this.

تو متوجهش شدی.

Keep on keeping on.

ادامه بده

To look forward to.

برای انتظار.

I'm looking forward to visiting my family over the summer.

من مشتاقانه منتظر دیدار خانواده ام در تابستان هستم.

I'm looking forward to it.

من مشتاقانه منتظر آن هستم.

This means there's something in the future that I'm excited about.

این بدان معنی است که چیزی در آینده وجود دارد که من در مورد آن هیجان زده هستم.

Or maybe something I'm not excited about.

یا شاید چیزی که من در مورد آن هیجان زده نیستم.

No one looks forward to tax time.

هیچ کس منتظر زمان مالیات نیست.

Maybe unless you're like a tax accountant and that's what makes you excited.

شاید مگر اینکه مانند یک حسابدار مالیاتی باشید و این چیزی است که شما را هیجان زده می کند.

Okay.

باشه.

But we could say most people don't look forward to tax time.

اما می‌توان گفت که بیشتر مردم منتظر زمان مالیات نیستند.

It's not an exciting thing that you're waiting for.

این چیز هیجان انگیزی نیست که منتظرش باشید.

No.

نه.

I don't look forward to tax time, but I look forward to seeing my family.

من مشتاقانه منتظر زمان مالیات نیستم، اما مشتاقانه منتظر دیدن خانواده ام هستم.

To look out.

برای نگاه کردن.

When you hike, look out for snakes.

وقتی پیاده روی می کنید، مراقب مارها باشید.

I don't know why I'm thinking about snakes a lot right now.

نمی دانم چرا در حال حاضر زیاد به مار فکر می کنم.

Maybe because it's getting warmer and they're coming out a lot more, especially where I

شاید به این دلیل که هوا گرم تر می شود و آنها خیلی بیشتر بیرون می آیند، به خصوص جایی که من

live.

زندگی می کنم.

So you have to look out for snakes.

پس باید مراقب مارها باشید.

This means you need to be careful.

این بدان معنی است که شما باید مراقب باشید.

Watch out for snakes.

مراقب مارها باشید

Watch out's actually another phrasal verb.

مراقب باشید در واقع یک فعل عبارتی دیگر است.

We'll talk about later, but let's start with look out.

بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد، اما بیایید با نگاه کردن شروع کنیم.

Look out for snakes.

مراقب مارها باشید

There's another great idiom that has a similar meaning.

یک اصطلاح عالی دیگر وجود دارد که معنای مشابهی دارد .

It's kind of a bonus idiom.

این یک نوع اصطلاح پاداش است.

It's not a phrasal verb, but we might say you need to keep an eye out for snakes.

این یک فعل عبارتی نیست، اما ممکن است بگوییم که باید مراقب مارها باشید.

Don't take your eye out and look for snakes.

چشمت را بیرون نکش و دنبال مار نگرد.

No, no, no.

نه نه نه.

But we use this singularly.

اما ما از این به صورت منفرد استفاده می کنیم.

I mean, it's a good idea to use both your eyes to look out for snakes.

منظورم این است که بهتر است از هر دو چشم خود برای مراقبت از مارها استفاده کنید.

But for some reason, this idiom just uses eye.

اما به دلایلی، این اصطلاح فقط از چشم استفاده می کند .

You should keep an eye out for snakes.

شما باید مراقب مارها باشید.

Keep an eye out for snakes.

مراقب مارها باشید

You never know when you might see one, you don't want to accidentally step on one, keep

شما هرگز نمی دانید چه زمانی ممکن است یکی را ببینید، نمی خواهید تصادفاً روی یکی از آنها قدم بگذارید

an eye out for snakes.

، مراقب مارها باشید.

Look out for snakes.

مراقب مارها باشید

To look up.

برای نگاه کردن به بالا.

To look up, not exactly this meaning.

نگاه کردن، دقیقاً به این معنی نیست.

You might say, I didn't know the meaning of the word to hold on.

ممکن است بگویید، من معنی کلمه را نمی دانستم که دست نگه دارم.

So I looked it up in the dictionary.

بنابراین من آن را در فرهنگ لغت جستجو کردم.

This is when you search for something usually online or in a book or in a dictionary to

این زمانی است که معمولاً چیزی را به صورت آنلاین یا در کتاب یا فرهنگ لغت جستجو می

get some more information.

کنید تا اطلاعات بیشتری به دست آورید.

I looked it up in the dictionary.

من آن را در فرهنگ لغت جستجو کردم.

You might even just say, I looked it up.

حتی ممکن است بگویید، من آن را جستجو کردم.

If someone says, "How do you know so much about river otters?"

اگر کسی بگوید: "از کجا این همه در مورد سمورهای رودخانه ای می دانی؟"

You might say, "I looked it up."

ممکن است بگویید، "من آن را جستجو کردم."

Or, "I looked up some information about them last week.

یا، "هفته گذشته اطلاعاتی در مورد آنها جستجو کردم .

So that's how I know a lot about river otters.

به این ترتیب من چیزهای زیادی در مورد سمورهای رودخانه ای می

I looked it up."

دانم. من آنها را جستجو کردم."

To pull over.

برای کشیدن.

It was raining so hard that I had to pull over and wait for the rain to stop.

آنقدر باران می بارید که مجبور شدم خود را کنار بکشم و منتظر بمانم تا باران بند بیاید.

I had to pull over.

مجبور شدم کنار بکشم.

You get the sense here that it's not safe to drive.

اینجا این حس را پیدا می کنید که رانندگی ایمن نیست.

I didn't continue driving.

رانندگی را ادامه ندادم.

I pulled over.

کشیدم جلو.

This means you steer your car to the side of the road or maybe to like a gas station

این بدان معنی است که شما ماشین خود را به کنار جاده هدایت می کنید یا شاید یک پمپ بنزین

or somewhere safe and wait.

یا جایی امن را دوست داشته باشید و منتظر بمانید.

You might just stop completely.

ممکن است کاملاً متوقف شوید.

Or you're just waiting for a period of time.

یا فقط منتظر یک دوره زمانی هستید.

We often use this phrasal verb for police.

ما اغلب از این فعل عبارتی برای پلیس استفاده می کنیم.

So you could say, "Yeah, I was driving too fast.

بنابراین می توانید بگویید: "آره، من خیلی سریع رانندگی می کردم .

And when I saw police lights behind me, I pulled over."

و وقتی چراغ های پلیس را پشت سرم دیدم، خود را کنار کشیدم ."

But we can use this in a more specific ways to talk about this situation.

اما ما می توانیم از این به روش های خاص تری برای صحبت در مورد این وضعیت استفاده کنیم.

You might say, "He," the police officer, "he pulled me over.

ممکن است بگویید: "او"، افسر پلیس، " من را کشید.

He pulled me over."

او مرا کشید."

Or if we want to use this indirectly, this is a really common phrase, you might just

یا اگر بخواهیم به طور غیرمستقیم از آن استفاده کنیم، این یک عبارت واقعا رایج است، ممکن است فقط

say, "I got pulled over on my way to the party.

بگویید: "در راه رفتن به مهمانی

I got pulled over."

من را کشاندند.

This means someone is doing the action to me.

این به این معنی است که کسی این عمل را با من انجام می دهد .

I wouldn't have stopped if the police weren't behind me.

اگر پلیس پشت سرم نبود، نمی ایستم.

I would've just kept driving.

من فقط به رانندگی ادامه می دادم

So who did this?

پس چه کسی این کار را کرد؟

Well, I didn't directly say in my sentence, but this phrase always means the police.

خوب من مستقیم در جمله ام نگفتم اما این عبارت همیشه به معنای پلیس است.

I got pulled over.

کشیده شدم

There were some lights, a siren, "Man, I'm getting pulled over.

چند چراغ بود، آژیر، "مرد، من دارم کشیده می

I got pulled over."

شوم. من کشیده شدم."

I hope that doesn't happen to you anytime soon.

امیدوارم به این زودی ها این اتفاق برای شما نیفتد .

To put off, to put off.

به تعویق انداختن، به تعویق انداختن.

Look at this.

به این نگاه کن

I put off learning phrasal verbs for too long.

یادگیری افعال عبارتی را برای مدت طولانی به تعویق انداختم.

It's time to start today.

وقت شروع امروز است.

I put off.

به تعویق انداختم.

This means you are postponing something.

این به این معنی است که شما چیزی را به تعویق می اندازید.

You are delaying something.

شما چیزی را به تاخیر می اندازید.

I can't put it off for any longer.

دیگر نمی توانم آن را به تعویق بیندازم.

I need to start today.

من باید از امروز شروع کنم

When I saw Vanessa had this lesson about 50 phrasal verbs, I knew it was time to stop

وقتی دیدم ونسا این درس را در مورد 50 فعل عبارتی دارد، می دانستم که زمان آن رسیده است

putting off learning phrasal verbs.

که یادگیری افعال عبارتی را به تعویق بیندازم.

Today was my chance.

امروز شانس من بود

Bring it on.

آن را بیاورید.

To put up with, to put up with.

تحمل کردن، تحمل کردن.

No we're not raising something up.

نه ما چیزی را مطرح نمی کنیم.

You might say, "My sweet husband puts up with my terrible singing.

ممکن است بگویید: "شوهر نازنینم آواز وحشتناک من را تحمل می کند.

He puts up with my terrible singing."

او آواز وحشتناک من را تحمل می کند."

Do you want to listen to terrible singing?

آیا می خواهید به آواز وحشتناک گوش دهید؟

Probably not.

احتمالا نه.

But if someone puts up with your terrible singing, they tolerate it.

اما اگر کسی آواز وحشتناک شما را تحمل کند، آن را تحمل می کند.

"Yeah.

"آره.

He puts up with my terrible singing because he knows that it makes me happy to sing."

او آواز وحشتناک من را تحمل می کند زیرا می داند که خواندن آن باعث خوشحالی من می شود."

So we can use put up with for tolerating something.

بنابراین می توانیم از put up with برای تحمل چیزی استفاده کنیم.

"Yep.

"بله.

He puts up with my singing."

او آواز خواندن من را تحمل می کند."

Or we can use it for someone, but this is a little bit harsher.

یا می توانیم از آن برای کسی استفاده کنیم، اما این کمی سخت تر است.

What if you said, "I don't know how he puts up with her."

چه می شود اگر بگویید: "نمی دانم چگونه او را تحمل می کند."

Well, let's say that two people are dating and the girl in this situation is a little

خوب فرض کنید دو نفر با هم قرار می گیرند و دختر در این شرایط

bit difficult.

کمی سخت است.

Well, you might be talking or gossiping about their relationship.

خوب، ممکن است در مورد رابطه آنها صحبت کنید یا غیبت کنید .

You might say, "I don't know how he puts up with her.

ممکن است بگویید: "

I don't know how he tolerates her."

نمی دانم چگونه او را تحمل می کند. نمی دانم چگونه او را تحمل می کند."

Do you see here?

اینجا را می بینی؟

How this is not one heart of her, her singing.

چگونه این یک قلب او، آواز خواندن او نیست.

No, this is just her in general.

نه، این به طور کلی فقط اوست.

Her character, her personality.

شخصیت او، شخصیت او.

This is a little bit harsher to say, "I cannot tolerate that person."

این کمی سخت تر است که بگوییم "من نمی توانم آن شخص را تحمل کنم."

That's much stronger than saying I can't tolerate this one thing that person does.

این خیلی قوی تر از این است که بگویم من نمی توانم این کاری را که آن شخص انجام می دهد تحمل کنم.

It's okay to say, "I can't put up with your singing right now.

اشکالی ندارد که بگوییم: "در حال حاضر نمی توانم آواز شما را تحمل کنم.

Please stop.

لطفا بس کنید.

I'm trying to study."

من سعی می کنم درس بخوانم."

It's different than saying, "I can't put up with you."

این با گفتن "نمی توانم تو را تحمل کنم" متفاوت است.

This is a little strong.

این کمی قوی است.

So make sure if you use this, you use it in very strong situations.

بنابراین مطمئن شوید که اگر از این استفاده می کنید، در موقعیت های بسیار قوی از آن استفاده می کنید.

To run away.

فرار.

My dog is too lazy to run away.

سگ من برای فرار تنبل است.

He knows where the food is.

او می داند غذا کجاست.

So he is going to stay here.

بنابراین او قرار است اینجا بماند.

He's too lazy to run away.

او برای فرار تنبل است.

Or did you ever try to run away from home as a kid?

یا آیا در کودکی سعی کرده اید از خانه فرار کنید ؟

This is a common phrase to run away from home and it means to escape.

این عبارت رایج فرار از خانه و به معنای فرار است.

My dog knows that the food is here.

سگ من می داند که غذا اینجاست.

So he's not going to run away.

بنابراین او قصد فرار ندارد.

He's not going to escape because it's not better out there.

او فرار نمی کند زیرا آنجا بهتر نیست .

It's better here where there's food.

اینجا که غذا هست بهتره

And the same as a kid.

و همون بچگی

Well, you might run away from home.

خب ممکنه از خونه فرار کنی

This fixed phrase.

این عبارت ثابت

Yeah.

آره

She tried to run away from home last week, but she only made it to the neighbor's house.

او هفته گذشته سعی کرد از خانه فرار کند، اما فقط به خانه همسایه رسید.

To run away, to escape.

فرار کردن، فرار کردن.

To run into.

برای برخورد.

Well, not exactly a physical running into someone, but it's a similar idea.

خوب، دقیقاً برخورد فیزیکی با کسی نیست، اما ایده مشابهی است.

Look at this sentence.

به این جمله نگاه کن

I don't want to run into a bear while I'm hiking.

من نمی خواهم در حالی که در حال پیاده روی هستم با خرس برخورد کنم .

Yes, of course you don't want to physically hit a bear while you're hiking, but a more

بله، مطمئناً شما نمی خواهید هنگام پیاده روی به صورت فیزیکی به خرس ضربه بزنید، اما احتمال بیشتری

likely situation is to unexpectedly see a bear.

وجود دارد که به طور غیرمنتظره یک خرس را ببینید.

I don't want to run into a bear or you might say I ran into my high school English teacher

من نمی‌خواهم با خرس برخورد کنم یا شاید بگویید هفته گذشته در خواربارفروشی با معلم انگلیسی دبیرستانم برخورد کردم

last week at the grocery store.

.

I didn't plan to meet her there.

من قصد ملاقات با او را در آنجا نداشتم.

It was just unexpected.

فقط غیر منتظره بود

I unexpectedly saw my teacher, my old high school teacher at the grocery store.

من به طور غیرمنتظره معلمم را دیدم، معلم قدیمی دبیرستانم در خواربارفروشی.

I ran into my teacher.

با معلمم برخورد کردم.

Or we could use this as kind of a question.

یا می توانیم از این به عنوان یک سوال استفاده کنیم.

You'll never guess who I ran into today.

شما هرگز حدس نمی زنید که امروز با چه کسی برخورد کردم.

This is kind of a fun little question to ask someone.

این یک نوع سوال کوچک سرگرم کننده برای پرسیدن از کسی است.

And then they guess really random people.

و سپس آنها افراد واقعاً تصادفی را حدس می زنند.

You'll never guess who I ran into today.

شما هرگز حدس نمی زنید که امروز با چه کسی برخورد کردم.

Good question.

سؤال خوبی بود.

To run out of or to run out.

تمام شدن یا تمام شدن.

We ran out of milk and eggs yesterday.

دیروز شیر و تخم مرغ تمام شد.

So I need to go to the store.

بنابراین باید به فروشگاه بروم.

We ran out of.

تمام شدیم

Am I carrying milk and eggs and running out of the house?

آیا من شیر و تخم مرغ حمل می کنم و از خانه بیرون می روم ؟

No.

نه.

This just means that there's none left.

این فقط به این معنی است که هیچ کدام باقی نمانده است.

It's all finished.

همه چیز تمام شده است.

We ran out of milk and eggs.

شیر و تخم مرغ ما تمام شد.

So it's time to go to the store, but we can also just use to run out.

بنابراین وقت آن است که به فروشگاه برویم، اما می‌توانیم فقط برای تمام شدن از آن استفاده کنیم.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

There's no more milk?

شیر دیگه ای نیست؟

Sorry, we ran out yesterday.

ببخشید دیروز تمام شدیم

Why did I not say we ran out of milk?

چرا نگفتم شیرمان تمام شد؟

Well, we already know the context.

خوب، ما از قبل زمینه را می دانیم.

We know that we're talking about milk.

ما می دانیم که ما در مورد شیر صحبت می کنیم.

So you could just say, "Yeah, sorry.

بنابراین می توانید بگویید: "آره، متاسفم.

We ran out yesterday and I haven't bought any new milk yet."

ما دیروز تمام شدیم و من هنوز شیر جدیدی نخریده ام."

We ran out.

ما فرار کردیم.

To stick with, to stick with.

چسبیدن با، چسبیدن با.

I tried guitar, piano, violin and finally I decided to stick with the drums.

گیتار، پیانو، ویولن را امتحان کردم و در نهایت تصمیم گرفتم به درام بچسبم.

What do you think that means?

به نظر شما یعنی چه؟

That means you are continuing to do something.

این بدان معناست که شما به انجام کاری ادامه می دهید.

To continue playing the drums.

برای ادامه نواختن درام.

I stopped playing guitar, stopped playing piano, stopped playing violin and continued

از نواختن گیتار دست کشیدم، پیانو ننوازم، ویولن ننواختم و به

playing the drums.

نواختن درام ادامه دادم.

I think I'm going to stick with the drums.

فکر کنم به طبل ها بچسبم.

Or we could use this for friends.

یا می توانیم از این برای دوستان استفاده کنیم.

We could say good friends stick with each other even through hard time times.

می‌توانیم بگوییم که دوستان خوب حتی در زمان‌های سخت به هم می‌چسبند.

They continue their friendship even through hard times.

آنها حتی در روزهای سخت به دوستی خود ادامه می دهند .

To think over, to think over.

فکر کردن، فکر کردن.

It's a good idea to think over big purchases before you buy them.

بهتر است قبل از خرید روی خریدهای بزرگ فکر کنید.

Before you buy a car, you should think it over.

قبل از خرید ماشین، باید در مورد آن فکر کنید.

This is a great phrase to maybe give someone and advice.

این یک عبارت عالی برای شاید دادن و توصیه به کسی است .

Think it over.

فکرش را بکن

This means you need to consider it seriously.

این بدان معنی است که شما باید آن را جدی بگیرید.

Think it over before you make the decision.

قبل از تصمیم گیری در مورد آن فکر کنید.

You need to think over a big purchase before you buy it.

قبل از خرید باید روی یک خرید بزرگ فکر کنید.

To turn down.

برای رد کردن.

Now this is not really talking about physically turning something down.

حالا این واقعاً در مورد رد کردن فیزیکی چیزی نیست.

Take a look at this sentence.

به این جمله دقت کنید.

I was so full from dinner that I had to turn down dessert.

از شام آنقدر سیر شده بودم که مجبور شدم دسر را رد کنم.

I love dessert, but I was so full that I had to turn down desserts.

من عاشق دسر هستم، اما آنقدر سیر بودم که مجبور شدم دسرها را رد کنم.

This means you are refusing something.

این بدان معنی است که شما چیزی را رد می کنید.

You might even use this politely and say, "I'm sorry.

حتی ممکن است از این مودبانه استفاده کنید و بگویید: "متاسفم.

I need to turn it down.

باید آن را رد

I'm so full.

کنم. من خیلی سیر هستم.

I need to refuse dessert because I'm just so full."

باید دسر را رد کنم زیرا خیلی سیر هستم."

We can use this for people too.

ما می توانیم از این برای مردم نیز استفاده کنیم.

But it's like I mentioned before with some of the other phrasal verbs, it's a little

اما مانند آنچه قبلاً در مورد برخی از افعال عبارتی دیگر ذکر کردم، کمی

more serious.

جدی تر است.

If you are proposing to your girlfriend, you were asking her to marry you.

اگر از دوست دخترت خواستگاری می کنی، از او می خواستی با تو ازدواج کند.

And she says no.

و او می گوید نه.

Well you might say, "She turned me down."

خوب ممکن است بگویید، "او من را رد کرد."

This means she refused me.

این یعنی او من را رد کرد.

And it's kind of deeper about your character or who you are.

و این به نوعی عمیق تر در مورد شخصیت یا شخصیت شماست.

It's very serious.

خیلی جدی است.

She turned me down.

او مرا رد کرد.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

To turn off.

برای خاموش کردن.

It's a good habit to turn off your phone an hour or more before bed.

این عادت خوبی است که تلفن خود را یک ساعت یا بیشتر قبل از خواب خاموش کنید.

To turn off.

برای خاموش کردن.

This means you're stopping your phone, but we can imagine you're stopping the flow of

این به این معنی است که شما تلفن خود را متوقف می کنید، اما می توانیم تصور کنیم که جریان چیزی را متوقف می

something because we can use this more figuratively too.

کنید زیرا ما می توانیم از آن به صورت مجازی نیز استفاده کنیم.

We might say that some people have trouble turning off their brain before bed.

ممکن است بگوییم برخی از افراد در خاموش کردن مغز خود قبل از خواب مشکل دارند.

You lay in bed and you just keep thinking about so many things.

تو در رختخواب دراز کشیده ای و فقط به چیزهای زیادی فکر می کنی.

You need to turn off your brain in order to relax and sleep.

برای استراحت و خوابیدن باید مغز خود را خاموش کنید .

You don't want to have your brain turned off all the time.

شما نمی خواهید مغزتان همیشه خاموش باشد.

But before bed, it's important to turn off your brain.

اما قبل از خواب، مهم است که مغز خود را خاموش کنید.

You're stopping the flow of thoughts, the flow of energy.

شما جریان افکار، جریان انرژی را متوقف می کنید .

Just like you need to turn off your phone, you need to turn off your brain a little bit

همانطور که باید گوشی خود را خاموش کنید، باید مغز خود را نیز کمی خاموش

too.

کنید.

To turn up, to turn up.

بالا آمدن، بالا آمدن.

I surprised my family when I turned up to the party unannounced.

وقتی بی خبر به مهمانی رفتم، خانواده ام را غافلگیر کردم .

Can you guess what this means?

آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟

I appeared unexpectedly.

من به طور غیر منتظره ظاهر شدم.

They didn't think that I was coming.

آنها فکر نمی کردند که من می آیم.

And then I knocked on the door and there I was.

و بعد در زدم و من آنجا بودم.

I turned up unexpectedly.

من به طور غیر منتظره ظاهر شدم.

Or you could say, "My cat was gone for two days.

یا می توانید بگویید: "گربه من دو روز بود که رفته بود .

And then he just turned up out of nowhere.

و بعد از ناکجاآباد ظاهر شد.

I have no idea where he was.

نمی دانم کجا بود.

He didn't tell me.

به من نگفت.

He just turned up.

او فقط ظاهر شد.

He appeared unexpectedly out of nowhere."

او به طور غیر منتظره ای از جایی ظاهر شد. "

To warm up to.

برای گرم کردن.

Talking about cats.

صحبت در مورد گربه ها

It took my cat a while to warm up to me.

گربه مدتی طول کشید تا با من گرم شود.

It took my cat a while to warm up to me.

گربه مدتی طول کشید تا با من گرم شود.

If you know anything about the difference between cats and dogs, well, dogs always want

اگر چیزی در مورد تفاوت بین گربه و سگ می دانید، خوب، سگ ها همیشه می

to, but cats, sometimes they need more time.

خواهند، اما گربه ها، گاهی اوقات به زمان بیشتری نیاز دارند.

And that's this idea of to warm up to, to start to like someone, it takes time.

و این ایده ای است که برای گرم کردن، شروع به دوست داشتن کسی، زمان می برد.

We can imagine a curling iron that sometimes people use to curl their hair.

می‌توانیم یک اتوی فرکننده را تصور کنیم که گاهی افراد برای فر کردن موهای خود از آن استفاده می‌کنند.

It doesn't heat up immediately.

بلافاصله گرم نمی شود.

It takes time.

طول می کشد.

And that's the idea here of someone or something.

و این ایده کسی یا چیزی است.

My cat took time to warm up to me immediately.

گربه من زمان برد تا فوراً با من گرم شود.

He didn't sit on my lap and love me.

روی بغلم ننشست و عاشق من نبود.

No, he had to make sure that I was okay first.

نه، او ابتدا باید مطمئن می شد که حالم خوب است.

We can warm up to someone or something, but we could also warm up to something more figuratively,

ما می‌توانیم با کسی یا چیزی گرم شویم، اما می‌توانیم با چیزی به‌طور مجازی‌تر،

like an idea.

مانند یک ایده، گرم شویم.

We might say, "I didn't want to get a trampoline, but after some time, I started to warm up

ممکن است بگوییم، "من نمی خواستم ترامپولین بگیرم، اما پس از مدتی، شروع

to the idea."

به درک این ایده کردم."

I thought about it, realized, yeah, it could be pretty fun.

من در مورد آن فکر کردم، متوجه شدم، بله، می تواند بسیار سرگرم کننده باشد.

And now we have a trampoline.

و حالا ما یک ترامپولین داریم.

I started to warm up to the idea.

شروع کردم به گرم کردن ایده.

Watch out.

مواظب باش.

Watch out for falling rocks or watch out, sometimes make a nest in the ground around

مراقب سقوط سنگ ها باشید یا مراقب باشید، گاهی اوقات در اطراف آنجا لانه ای در زمین بسازید

there.

.

Don't step without looking, watch out.

بدون نگاه پا نگذار، مراقب باش.

This is used to caution someone, to be aware.

از این برای احتیاط به کسی استفاده می شود تا آگاه باشد.

Watch out when you hike, sometimes bears will walk by unexpectedly.

هنگام پیاده روی مراقب باشید، گاهی اوقات خرس ها به طور غیرمنتظره ای از کنارشان عبور می کنند.

Watch out.

مواظب باش.

To wear off.

از بین رفتن.

The energy from my morning tea starts to wear off around noon.

انرژی حاصل از چای صبحگاهی من از حوالی ظهر شروع به از بین رفتن می کند.

That's soon.

به زودی.

The energy from my tea starts to wear off.

انرژی چای من شروع به از بین رفتن می کند.

Can you guess what this means?

آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟

It's fading away.

داره محو میشه

When I first drank my tea, I had lots of energy and then it's starting to fade away.

وقتی برای اولین بار چایم را خوردم، انرژی زیادی داشتم و بعد شروع به محو شدن کرد.

It's wearing off.

داره از بین میره

We could also use this for something that you write with.

ما همچنین می توانیم از این برای چیزی که شما با آن می نویسید استفاده کنیم.

For example, you might say the marker is starting to wear off.

برای مثال، ممکن است بگویید نشانگر در حال از بین رفتن است.

A couple weeks ago, my son was really excited because he learned to write his name and he

چند هفته پیش پسرم خیلی هیجان زده بود چون یاد گرفت اسمش را بنویسد و

took a marker and during his nap time, he wrote his name all over his sheets.

یک نشانگر گرفت و موقع چرت زدن اسمش را روی برگه هایش می نوشت.

You can see this here.

شما می توانید این را اینجا ببینید.

He kept writing his name everywhere.

او مدام نام خود را همه جا می نوشت.

And it's pretty funny.

و خیلی خنده دار است.

The marker is washable.

نشانگر قابل شستشو است.

It's not a big deal.

این چیز مهمی نیست.

He was really excited.

او واقعا هیجان زده بود.

And now the marker is starting to wear off.

و اکنون نشانگر شروع به از بین رفتن کرده است.

So it's kind of fading away, but I'm sure he will write it more and more because he

بنابراین به نوعی در حال محو شدن است، اما من مطمئن هستم که او آن را بیشتر و بیشتر خواهد نوشت زیرا

is so excited about his new skill.

در مورد مهارت جدید خود بسیار هیجان زده است.

Phrasal verb, number 50, we're finally here, congratulations, is to work something out.

فعل عبارتی، شماره 50، ما بالاخره اینجا هستیم، تبریک می گویم، این است که کاری را حل کنیم.

Take a look at this.

یه نگاهی به این بنداز.

My husband likes the mountains.

شوهر من کوه را دوست دارد.

I like the beach.

من ساحل را دوست دارم.

So for our next vacation, we're going to need to work something out.

بنابراین برای تعطیلات بعدی ما باید کاری انجام دهیم.

I could have said we are going to need to work out a mutually beneficial solution for

می‌توانستم بگویم که برای تعطیلات خود باید راه‌حلی دوجانبه سودمند پیدا

our vacation.

کنیم.

A little too much.

کمی بیش از حد.

It's much more natural to say, "We need to work something out."

بسیار طبیعی تر است که بگوییم: "ما باید کاری را انجام دهیم."

This means we need to find a compromise.

این بدان معنی است که ما باید یک مصالحه پیدا کنیم.

Sometimes parents say this to their children.

گاهی والدین این را به فرزندان خود می گویند.

If their children are fighting and they say, "Mom, help me.

اگر بچه هایشان دعوا می کنند و می گویند مامان کمکم کن

No, she did this.

نه او این کار را کرد

No, he did this."

نه او این کار را کرد.

And the parent doesn't want to get involved.

و والدین نمی خواهند درگیر شوند.

Your parent might say, "Well, you guys need to work something out yourselves.

والدین شما ممکن است بگویند، "خب، شما بچه ها باید خودتان کاری انجام دهید.

This is something that I'm not going to get involved in.

این چیزی است که من درگیر آن نمی شوم .

Both of you need to come up with some kind of compromise.

هر دوی شما باید به نوعی سازش کنید.

You need to work something out yourselves."

خودت."

So how did you do, are you starting to warm up to some of these phrasal verbs?

پس چگونه انجام دادید، آیا شروع به گرم کردن برخی از این افعال عبارتی می کنید؟

If you stick with practicing them, they'll get better and easier with time.

اگر به تمرین آنها ادامه دهید، با گذشت زمان آنها بهتر و آسان تر می شوند.

What do you do?

چه کار میکنی؟

If I asked you this question, would you freeze and think, what am I doing?

اگر این سوال را از شما بپرسم، آیا یخ می زنید و فکر می کنید که من چه کار می کنم؟

I'm watching a video.

در حال تماشای یک ویدیو هستم.

Okay.

باشه.

No, the question, what do you do is not asking, what are you doing right now?

نه، این سوال که شما چه کار می کنید این است که نپرسید، در حال حاضر چه کار می کنید؟

It is an extremely specific question that only has one correct answer.

این یک سوال بسیار خاص است که فقط یک پاسخ صحیح دارد.

If I asked you this, would your heart start to beat a little bit?

اگر این را از شما بپرسم، آیا قلب شما کمی شروع به تپیدن می کند ؟

What do I do?

چکار کنم؟

What do you do?

چه کار میکنی؟

What do you do?

چه کار میکنی؟

Well, never fear.

خب هرگز نترس

In today's lesson, you are going to master the question.

در درس امروز قرار است بر این سوال مسلط شوید.

What do you do?

چه کار میکنی؟

And also 50 of the most common questions in daily English conversation.

و همچنین 50 مورد از رایج ترین سوالات در مکالمه روزانه انگلیسی.

Are you ready to get started?

برای شروع آماده اید؟

Let's start with some greetings.

بیایید با چند سلام شروع کنیم.

I'm going to say each question and answer two times the first time I want you to listen.

اولین باری که می‌خواهم گوش کنید، هر سوال را می‌گویم و دو بار پاسخ می‌دهم.

And the second time I want you to speak out loud and say it with me.

و بار دوم می خواهم با صدای بلند صحبت کنی و با من بگو.

Practice your speaking muscles and your pronunciation.

عضلات صحبت کردن و تلفظ خود را تمرین کنید.

You will grow and gain confidence with this style.

با این سبک رشد خواهید کرد و اعتماد به نفس به دست خواهید آورد .

Are you ready?

اماده ای؟

How's it going?

اوضاع چطوره؟

Pretty good.

خیلی خوب.

And you?

و شما؟

One more time.

یک بار دیگر

Say it with me.

با من بگو

How's it going?

اوضاع چطوره؟

Pretty good.

خیلی خوب.

And you?

و شما؟

How are you doing?

حال شما چطور است؟

I'm good.

من خوبم.

How are you?

چطور هستید؟

How are you doing?

حال شما چطور است؟

I'm good.

من خوبم.

How are you?

چطور هستید؟

You doing okay?

حالت خوبه؟

I'm doing all right.

حالم خوبه

How about you?

در مورد شما چطور؟

You doing okay?

حالت خوبه؟

I'm all right.

من حالم خوبه.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Notice that a lot of these questions send back the question by saying, "How about you?"

توجه داشته باشید که بسیاری از این سوالات با گفتن "شما چطور؟"

You are returning the question.

شما سوال را برمی گردانید.

See this in the next one.

این را در قسمت بعدی ببینید.

How you been?

چطور بودید؟

I've been doing well.

من خوب کار کردم

How about you?

در مورد شما چطور؟

Great.

عالی.

You don't need to repeat "how you have been" to the other person.

نیازی نیست که "چگونه بوده اید" را برای طرف مقابل تکرار کنید.

You can just say, "How about you?"

شما فقط می توانید بگویید "شما چطور؟"

Let's practice it together.

بیایید با هم تمرین کنیم.

How you been?

چطور بودید؟

I've been doing well.

من خوب کار کردم

How about you?What's been going on?

شما چطور؟ چه خبر است؟

Not much.

زیاد نیست.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Say it with me.

با من بگو

What's been going on?

چه خبر است؟

Not much.

زیاد نیست.

How about you?

در مورد شما چطور؟

What's new?

چه خبر؟

Not a lot.

نه زیاد.

What's new with you?

چه خبر؟

Say it with me.

با من بگو

What's new?

چه خبر؟

Not a lot.

نه زیاد.

What's new with you?

چه خبر؟

Let's go on to some weather questions.

بیایید به چند سوال آب و هوا برویم.

What's it like out there?

اون بیرون چطوره؟

It's cloudy.

هوا ابری است.

I think it might rain later.

فکر کنم ممکنه بعدا بارون بباره

Say it with me.

با من بگو

What's it like out there?

اون بیرون چطوره؟

It's cloudy.

هوا ابری است.

I think it might rain later.

فکر کنم ممکنه بعدا بارون بباره

Crazy weather we're having, huh?

حال و هوای دیوانه‌واری داریم، نه؟

Notice this question just ends with, "Huh?"

توجه داشته باشید که این سوال فقط با "ها؟"

Because you want the other person to hopefully agree with you.

چون می خواهید طرف مقابلتان با شما موافق باشد.

So what can you respond to this question with?

پس با چه چیزی می توانید به این سوال پاسخ دهید؟

You might say, "Yeah, it's been so windy."

ممکن است بگویید: "آره، خیلی باد بود."

Let's say it together.

بیایید با هم بگوییم.

Crazy weather we're having, huh?

حال و هوای دیوانه‌واری داریم، نه؟

Yeah.

آره

It's been so windy.

خیلی باد شده

Is it hot enough for you?

آیا به اندازه کافی برای شما گرم است؟

Almost.

تقریبا.

This question is very sarcastic.

این سوال خیلی طعنه آمیز است.

If the weather is extremely hot and you ask, "Is it hot enough for you?"

اگر هوا به شدت گرم باشد و بپرسید "آیا به اندازه کافی برای شما گرم است؟"

It's a little bit of a silly question.

کمی سوال احمقانه است.

So you can reply to this with, "Almost.

بنابراین می توانید به این پاسخ دهید: "تقریبا.

It's not hot enough for me.

برای من به اندازه کافی گرم نیست.

I want it to be hotter."

می خواهم داغ تر باشد."

So you can say, "Almost."

بنابراین می توانید بگویید: "تقریبا".

But you're really acknowledging it is so incredibly hot.

اما شما واقعاً تصدیق می کنید که بسیار داغ است.

So try to say this with me.

پس سعی کنید این را با من بگویید.

Is it hot enough for you?

آیا به اندازه کافی برای شما گرم است؟

Almost.

تقریبا.

Can you believe how hot it is?

باورتون میشه چقدر گرمه؟

So crazy.

خیلی دیوانه

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Maybe it's February and it's extremely hot.

شاید ماه فوریه است و هوا به شدت گرم است.

This is very strange.

این خیلی عجیب است.

You could ask this question, say it with me.

می توانید این سوال را بپرسید، با من بگویید.

Can you believe how hot it is?

باورتون میشه چقدر گرمه؟

So crazy.

خیلی دیوانه

I can't believe how hot it is.

باورم نمیشه چقدر گرمه

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Let's talk about some weekend questions.

بیایید در مورد چند سوال آخر هفته صحبت کنیم.

If you would like to practice some weekend questions with me in a speaking conversation

اگر مایلید چند سوال آخر هفته را با من در قالب مکالمه اسپیکینگ تمرین

format, you can watch this video up here.

کنید، می توانید این ویدئو را در اینجا تماشا کنید.

I made speak with me about your weekend plans.

من مجبور شدم در مورد برنامه های آخر هفته شما با من صحبت کنم.

Let's review some of those questions.

بیایید برخی از آن سوالات را مرور کنیم.

What you got going on this weekend?

این آخر هفته چه کاری انجام دادی؟

I'm going to go have dinner and a movie.

من میرم شام بخورم و فیلم بگیرم.

Say it with me.

با من بگو

What you got going on this weekend?

این آخر هفته چه کاری انجام دادی؟

I'm going to go have dinner and a movie.

من میرم شام بخورم و فیلم بگیرم.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Let's add that question to ask the other person, say it with me.

بیایید آن سوال را اضافه کنیم تا از طرف مقابل بپرسیم ، آن را با من بگویید.

How about you?

در مورد شما چطور؟

You doing anything fun this weekend?

آیا این آخر هفته کار سرگرم کننده ای انجام می دهید؟

Yeah, my family's coming to visit.

بله، خانواده من برای ملاقات می آیند.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Great.

عالی.

Can you say this with me?

میشه اینو با من بگی؟

You doing anything fun this weekend?

آیا این آخر هفته کار سرگرم کننده ای انجام می دهید؟

Yeah.

آره

My family's coming to visit.

خانواده ام برای ملاقات می آیند.

How about you?

در مورد شما چطور؟

What time are you going to head over here?

ساعت چند میخوای بری اینجا؟

I think I'll leave my house around eight.

فکر کنم حوالی هشت خانه ام را ترک کنم.

Does that work for you?

آیا این برای شما کار می کند؟

This is a great question.

این یک سوال عالی است.

When someone is coming to your house or coming to the location where you are and you want

وقتی کسی به خانه شما می آید یا به مکانی که در آن هستید می آید و می

to know, "Hey, when are you going to be here?"

خواهید بدانید "هی، کی قرار است اینجا باشی؟"

You can ask this question.

می توانید این سوال را بپرسید.

Say it with me.

با من بگو

What time are you going to head over here?

ساعت چند میخوای بری اینجا؟

I think I'll leave my house around eight.

فکر کنم حوالی هشت خانه ام را ترک کنم.

Does that work for you?

آیا این برای شما کار می کند؟

Where do you want to meet up?

کجا می خواهید ملاقات کنید؟

Let's meet at the park at seven.

بیا ساعت هفت در پارک همدیگر را ببینیم.

Does that work with you?

آیا با شما کار می کند؟

This is a great question to ask.

این یک سوال عالی برای پرسیدن است.

Say it with me.

با من بگو

Where do you want to meet up?

کجا می خواهید ملاقات کنید؟

Let's meet at the park at seven.

بیا ساعت هفت در پارک همدیگر را ببینیم.

Does that work with you?

آیا با شما کار می کند؟

You can also substitute when for where?

همچنین می توانید کی را برای کجا جایگزین کنید؟

When do you want to meet up?

چه زمانی می خواهید ملاقات کنید؟

Where do you want to meet up?

کجا می خواهید ملاقات کنید؟

Great.

عالی.

You're making plans to get together.

شما در حال برنامه ریزی برای دور هم جمع شدن هستید.

You want to grab dinner?

میخوای شام بخوری؟

Sure.

مطمئن.

Where do you want to go?

کجا میخواهی بروی؟

This is inviting someone to share a meal with you.

این دعوت از کسی است که یک وعده غذایی را با شما به اشتراک بگذارد .

Ask it with me.

با من بپرس

You want to grab dinner?

میخوای شام بخوری؟

Sure.

مطمئن.

Where do you want to go?

کجا میخواهی بروی؟

You want to do dinner?

میخوای شام بخوری؟

Sure.

مطمئن.

What's a good time for you?

چه زمان خوبی برای شماست؟

To do dinner.

برای انجام شام

This is a great way to form this question.

این یک راه عالی برای شکل دادن به این سوال است.

You're asking if they want to join you for a meal.

از شما می پرسید که آیا آنها می خواهند برای یک وعده غذایی به شما ملحق شوند .

Another way to say that.

راه دیگری برای گفتن آن.

Say it with me.

با من بگو

You want to do dinner?

میخوای شام بخوری؟

Sure.

مطمئن.

What's a good time for you?

چه زمان خوبی برای شماست؟

Next let's talk about job questions.

بعد بیایید در مورد سوالات شغلی صحبت کنیم.

Are you ready?

اماده ای؟

What do you do?

چه کار میکنی؟

I'm a teacher.

من یک معلم هستم.

I teach students online to speak confidently and clearly in English.

من به دانش‌آموزان به صورت آنلاین آموزش می‌دهم که با اطمینان و واضح به زبان انگلیسی صحبت کنند.

This was the question at the beginning of this lesson.

این سوال ابتدای این درس بود.

What do you do?

چه کار میکنی؟

It's just, what's your job.

فقط، شغل شما چیست.

But in daily conversation, we hardly ever ask directly what's your job.

اما در مکالمات روزانه، ما به ندرت مستقیماً از شما سؤال می کنیم که شغل شما چیست.

Instead we ask, what do you do?

در عوض می پرسیم چه کار می کنی؟

This happens in almost every bit of small talk.

این تقریباً در هر حرف کوچک اتفاق می افتد .

Every time you meet someone for the first time, they'll ask you, what do you do?

هر بار که برای اولین بار با کسی ملاقات می کنید ، از شما می پرسند که چه کار می کنید؟

And you can ask this question now, too.

و شما هم اکنون می توانید این سوال را بپرسید.

So let me know in the comments.

بنابراین در نظرات به من اطلاع دهید.

What do you do?

چه کار میکنی؟

What's your day job?

شغل روزانه شما چیست؟

I run my own business from home.

من کسب و کار خودم را از خانه اداره می کنم.

What about you?

تو چطور؟

A day job is something that you do to make money.

کار روزانه کاری است که شما برای کسب درآمد انجام می دهید .

Maybe you are a farmer, but you don't make much money being a farmer.

شاید شما یک کشاورز هستید، اما از یک کشاورز درآمد چندانی کسب نمی کنید.

So your day job is a video editor.

بنابراین کار روزانه شما یک ویرایشگر ویدیو است.

Okay.

باشه.

You have two jobs, but your day job is the one that sustains you financially.

شما دو شغل دارید، اما شغل روزانه شما همان کاری است که از نظر مالی شما را تامین می کند.

Ask it with me.

با من بپرس

What's your day job?

شغل روزانه شما چیست؟

Oh, I have an online business at home.

اوه، من یک تجارت آنلاین در خانه دارم.

Great.

عالی.

What field are you in?

شما در چه زمینه ای هستید؟

I'm in software engineering.

من در رشته مهندسی نرم افزار هستم.

What about you?

تو چطور؟

This is a great question.

این یک سوال عالی است.

And a more general job question.

و یک سوال شغلی کلی تر.

Ask it with me.

با من بپرس

What field are you in?

شما در چه زمینه ای هستید؟

I'm in software engineering.

من در رشته مهندسی نرم افزار هستم.

What about you?

تو چطور؟

What's it like to work there?

کار کردن در آنجا چگونه است؟

I love it.

عاشقشم.

It's so challenging.

خیلی چالش برانگیز است.

Every day there's so something new.

هر روز چیز جدیدی وجود دارد.

Can you ask this question with me?

میشه این سوال رو با من بپرسی؟

What's it like to work there?

کار کردن در آنجا چگونه است؟

I love it.

عاشقشم.

It's challenging and every day there's something new.

چالش برانگیز است و هر روز چیز جدیدی وجود دارد .

If you would like to grow your vocabulary and speak more confidently about your job,

اگر دوست دارید دایره لغات خود را افزایش دهید و با اطمینان بیشتری در مورد شغل خود صحبت کنید،

don't miss this video.

این ویدیو را از دست ندهید.

How to pronounce 100 jobs in English.

چگونه 100 jobs را به انگلیسی تلفظ کنید.

Next let's about some common questions in the office.

در ادامه به برخی از سوالات رایج در دفتر می پردازیم.

You got a minute?

یک دقیقه فرصت دارید؟

Sure.

مطمئن.

What's up?

چه خبر؟

Great question for interrupting someone and asking them a question.

یک سوال عالی برای قطع حرف کسی و پرسیدن سوال از او.

Ask it with me.

با من بپرس

You got a minute?

یک دقیقه فرصت دارید؟

Sure.

مطمئن.

What's up?

چه خبر؟

What have you got for me?

برای من چی داری؟

Here's the report you asked for.

این گزارشی است که درخواست کردید.

Great.

عالی.

Say it with me.

با من بگو

What have you got for me?

برای من چی داری؟

Here's the report you asked for.

این گزارشی است که درخواست کردید.

When you have a sec, can I ask you something?

وقتی یک ثانیه فرصت دارید، می توانم از شما چیزی بپرسم؟

Sure.

مطمئن.

I'll be free in just a minute.

من فقط یک دقیقه دیگر آزاد خواهم شد.

This is great to interrupting someone politely.

این عالی است که مودبانه حرف دیگران را قطع کنید.

When you have a sec, can I ask you something?

وقتی یک ثانیه فرصت دارید، می توانم از شما چیزی بپرسم؟

Sure.

مطمئن.

I'll be free in just a minute.

من فقط یک دقیقه دیگر آزاد خواهم شد.

Are we on the same page?

آیا ما در یک صفحه هستیم؟

I want to make sure that we understand each other correctly.

من می خواهم مطمئن شوم که ما یکدیگر را به درستی درک می کنیم .

This is great understanding on the same page.

این درک عالی در همان صفحه است.

Are we on the same page?

آیا ما در یک صفحه هستیم؟

I want to make sure that we are understanding each other correctly.

من می خواهم مطمئن شوم که ما به درستی یکدیگر را درک می کنیم .

The next one is a silly one, working hard or hardly working?

مورد بعدی احمقانه است، سخت کار می کند یا سخت کار می کند؟

This question is unfortunately very common in the workplace.

این سوال متاسفانه در محیط کار بسیار رایج است.

Usually between coworkers, usually a boss will not ask an employee this.

معمولاً بین همکاران، معمولاً رئیس از کارمند این سؤال را نمی‌پرسد.

The first one working hard means you're diligent.

اولین موردی که سخت کار می کند به این معنی است که شما کوشا هستید.

You're doing a lot, but what about the opposite?

شما کارهای زیادی انجام می دهید، اما برعکس آن چطور؟

Hardly working means that you're only doing a little bit of work.

سخت کار کردن به این معنی است که شما فقط کمی کار انجام می دهید.

Maybe if you look like you are relaxing at your desk, someone might say this, "Hey, working

شاید اگر به نظر می رسید که پشت میز خود در حال استراحت هستید، کسی ممکن است این را بگوید: "هی،

hard or hardly working?"

سخت کار می کنی یا به سختی کار می کنی؟"

Usually you don't want to say the last one, "Hardly working," even if it's true.

معمولاً نمی خواهید آخرین مورد را بگویید: «به سختی کار می کنم»، حتی اگر درست باشد.

So usually you should say the first one.

بنابراین معمولاً باید اولی را بگویید.

Working hard.

سخت کوشی.

Yeah.

آره

Next let's talk about some common, small talk questions that you all the time.

در مرحله بعد اجازه دهید در مورد برخی از سوالات رایج و کوچک صحبت کنیم که همیشه شما را درگیر می کند.

Do you come here often?

آیا شما اغلب اینجا می آیید؟

I do.

انجام میدهم.

It's the best.

این بهترین است.

And you?

و شما؟

Say it with me.

با من بگو

Do you come here often?

آیا شما اغلب اینجا می آیید؟

I do.

انجام میدهم.

It's the best.

این بهترین است.

And you?

و شما؟

Do you live in this area?

آیا شما در این منطقه زندگی می کنید؟

No, I don't.

نه، نه.

I'm just visiting some friends.

من فقط به دیدن برخی از دوستان هستم.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Do you live in this area?

آیا شما در این منطقه زندگی می کنید؟

No, I don't.

نه، نه.

I'm just visiting some friends.

من فقط به دیدن برخی از دوستان هستم.

How about you?

در مورد شما چطور؟

How long have you been coming here?

چند وقته اومدی اینجا؟

It's my first time here.

اولین بار است که اینجا هستم.

What about you?

تو چطور؟

Ask it with me.

با من بپرس

How long have you been coming here?

چند وقته اومدی اینجا؟

It's my first time.

این اولین بارم است.

How about you?

در مورد شما چطور؟

How do you know Dan?

دن رو از کجا میشناسی؟

We went to college together.

با هم به دانشگاه رفتیم.

And you?

و شما؟

This is a great way.

این یک راه عالی است.

If you have a mutual friend with someone else.

اگر با شخص دیگری دوست مشترک دارید.

You can ask what is their connection to that other person?

می توانید بپرسید ارتباط آنها با آن شخص دیگر چیست؟

Let's practice that together.

بیایید با هم تمرین کنیم

How do you know Dan?

دن رو از کجا میشناسی؟

We went to college together.

با هم به دانشگاه رفتیم.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Next, let's talk about some health questions.

در مرحله بعد، اجازه دهید در مورد برخی از سوالات بهداشتی صحبت کنیم.

You might ask these or hear these if you get hurt and notice that we don't ask, "How about

ممکن است اینها را بپرسید یا بشنوید اگر صدمه دیدید و متوجه شوید که ما نمی‌پرسیم "

you?

شما

What about you?"

چطور؟ شما چطور؟"

Because it's not really a casual chatty conversation.

چون واقعاً یک مکالمه پرحاشیه نیست.

You were just concerned only about one person.

شما فقط نگران یک نفر بودید.

Not about the other.

نه در مورد دیگری

So you can ask, "You don't look so hot.

بنابراین می‌توانید بپرسید: "تو خیلی گرم به نظر نمی‌رسی. حالت

You feeling okay?"

خوب است؟"

"Yeah.

"آره.

I think I'll be all right."

فکر می کنم خوب باشم."

This is a great question.

این یک سوال عالی است.

When you say hot, you don't mean their temperature.

وقتی می گویید گرم، منظور شما دمای آنها نیست.

You don't mean their looks, you're just saying, "You don't look very healthy."

منظور شما قیافه آنها نیست، بلکه فقط می گویید "خیلی سالم به نظر نمی رسید."

Maybe you seem like you'll be sick.

شاید به نظر می رسد که شما مریض خواهید شد.

Maybe you seem like you didn't sleep well.

شاید به نظر می رسد که خوب نخوابیده اید.

Let's ask this question together.

بیایید این سوال را با هم بپرسیم.

You don't look so hot.

خیلی گرم به نظر نمیای

You feeling okay?

شما احساس خوبی دارید؟

Yeah.

آره

I think I'll be all right.

فکر کنم حالم خوب بشه

You going to be okay?

تو خوب میشی؟

Yeah.

آره

I think I just need to rest.

فکر کنم فقط باید استراحت کنم

Maybe if you trip or you fall down or you're coughing a lot or there's some kind of problem,

شاید اگر زمین بخورید یا زمین بخورید یا زیاد سرفه کنید یا مشکلی پیش

someone might say, "You going to be okay?"

بیاید، ممکن است کسی بگوید "خوب می شوید؟"

"Yeah, I think so.

"آره، فکر می کنم همینطور است

I just need to rest."

. فقط باید استراحت کنم."

When you go to the doctor or maybe a friend might even ask you, "Where does it hurt?"

وقتی به دکتر می روید یا شاید دوستی از شما بپرسد: "درد کجاست؟"

We might say, "It hurts between my neck and shoulders."

ممکن است بگوییم: بین گردن و شانه هایم درد می کند.

Where does it hurt?

کجاش درد میکنه؟

It hurts between my neck and shoulders.

بین گردن و شانه هایم درد می کند.

Next, let's talk about some common questions that you might ask in your home, especially

در مرحله بعد، اجازه دهید در مورد برخی از سؤالات رایجی که ممکن است در خانه خود بپرسید، به خصوص

to other people who live there.

از سایر افرادی که در آنجا زندگی می کنند صحبت کنیم.

Can you do the dishes?

می‌توانی ظرف‌ها را بشوی؟

Sure.

مطمئن.

Will you sweep the floor?

آیا زمین را جارو می کنید؟

Say it with me.

با من بگو

Can you do the dishes?

می‌توانی ظرف‌ها را بشوی؟

Sure.

مطمئن.

Will you sweep the floor?

آیا زمین را جارو می کنید؟

Will you make the bed?

آیا تخت را درست می کنی؟

I will, after I have coffee.

بعد از خوردن قهوه خواهم کرد.

Say it with me.

با من بگو

Will you make the bed?

آیا تخت را درست می کنی؟

I will.

من خواهم.

But after I have coffee.

اما بعد از خوردن قهوه

Can you get the door?

آیا می توانید در را بگیرید؟

Yeah.

آره

One second.

یک ثانیه.

What is get the door?

گرفتن درب چیست؟

This means someone is knocking on the door and you're asking someone else in the house

این بدان معناست که شخصی در را می زند و شما از شخص دیگری در خانه می خواهید که در

to open the door.

را باز کند.

Can you get the door?

آیا می توانید در را بگیرید؟

You might even say, "Did you hear the door?"

حتی ممکن است بگویید: "در را شنیدی؟"

The door is not talking.

در صحبت نمی کند.

It just means someone is knocking possibly on your door.

این فقط به این معنی است که احتمالاً کسی در خانه شما را می زند.

Say it with me.

با من بگو

Can you get the door?

آیا می توانید در را بگیرید؟

Yeah, in just a second.

آره فقط در یک ثانیه

What's for dinner?

شام چی داریم؟

No clue.

هیچ سرنخی.

I thought you were cooking.

فکر کردم داری آشپزی میکنی

Is this a common question in your house?

آیا این سوال رایج در خانه شماست؟

Say it with me.

با من بگو

What's for dinner?

شام چی داریم؟

No clue.

هیچ سرنخی.

I thought you were cooking.

فکر کردم داری آشپزی میکنی

Can you give me a hand with the trash?

آیا می توانی با سطل زباله به من دست بدهی؟

Yeah, no problem.

آره مشکلی نیست

Can you give me a hand with is a great way to ask someone to help you.

آیا می توانی به من دست بدهی راهی عالی برای درخواست از کسی برای کمک به شماست.

It's very polite and it's used in daily conversation.

بسیار مودبانه است و در مکالمات روزانه از آن استفاده می شود.

Say it with me.

با من بگو

Can you give me a hand with the trash?

آیا می توانی با سطل زباله به من دست بدهی؟

Yeah, no problem.

آره مشکلی نیست

Will you ever clean up your stuff?

آیا هرگز وسایل خود را تمیز می کنید؟

Fine.

خوب.

I'll do it after this game.

بعد از این بازی این کار را انجام خواهم داد.

Do you get the tone here?

آیا شما لحن اینجا را دریافت می کنید؟

Will you ever clean up your stuff?

آیا هرگز وسایل خود را تمیز می کنید؟

It's very angry and passive aggressive.

بسیار عصبانی و منفعل پرخاشگر است.

So only say this if you're feeling very angry.

پس فقط اگر خیلی عصبانی هستید این را بگویید.

Will you ever clean up your stuff?

آیا هرگز وسایل خود را تمیز می کنید؟

And the other person is a little bit angry too and says, "Fine.

و طرف مقابل هم کمی عصبانی می شود و می گوید: "بسیار خوب.

I'll do it after this game."

من این کار را بعد از این بازی انجام می دهم."

Fine is not a positive thing to say.

خوب حرف مثبتی برای گفتن نیست.

Instead, it's just, "I don't want to argue about this.

در عوض، فقط این است: "من نمی خواهم در این مورد بحث کنم.

Fine."

خوب."

Next, let's talk about some food related questions.

در مرحله بعد، اجازه دهید در مورد برخی از سوالات مربوط به غذا صحبت کنیم.

What are you in the mood for?

حوصله چه کاری رو داری؟

Does pizza sound okay with you?

آیا پیتزا برای شما خوب به نظر می رسد؟

Whatcha is what are you.

چی هستی

You're asking, what would you like to eat?

داری میپرسی دوست داری چی بخوری؟

What are you in the mood for?

حوصله چه کاری رو داری؟

Does pizza sound okay to you?

آیا پیتزا به نظر شما خوب است؟

What sounds good to you?

چه چیزی به نظر شما خوب است؟

I feel like something light.

حس میکنم یه چیزی سبکه

What sounds good to you?

چه چیزی به نظر شما خوب است؟

We're not talking about sound.

ما در مورد صدا صحبت نمی کنیم.

We're talking about what do you want to eat?

داریم در مورد اینکه چی میخوای بخوریم حرف میزنیم؟

It's another way to ask this question.

راه دیگری برای پرسیدن این سوال است.

What do you want to eat?

چی میخوای بخوری؟

Do you want to eat something heavy and fried or something light and not too heavy?

آیا می خواهید چیز سنگین و سرخ شده یا چیز سبک و نه خیلی سنگین بخورید؟

Say it with me.

با من بگو

What sounds good to you?

چه چیزی به نظر شما خوب است؟

I feel like something light, what sounds good to you?

من احساس می کنم چیزی سبک هستم، چه چیزی به نظر شما خوب است؟

Let's imagine that you're at a restaurant and you ordered something, and then you realized

بیایید تصور کنیم که در یک رستوران هستید و چیزی سفارش داده اید و سپس متوجه

that you wanted to change your mind.

می شوید که می خواهید نظر خود را تغییر دهید.

You ordered a side of French fries, and then you realized, eh, no, I should get something

یک طرف سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادی، و بعد متوجه شدی، نه، من باید چیز

healthier.

سالم تری بگیرم.

What can you say to change your order?

برای تغییر سفارش خود چه می توانید بگویید؟

You can ask this question.

می توانید این سوال را بپرسید.

Actually, can I get the salad instead?

در واقع، آیا می توانم به جای آن سالاد بگیرم؟

Of course the waiter will say, yes, but it's still polite to ask, can I. Can I get the

البته پیشخدمت خواهد گفت، بله، اما هنوز مودبانه است که بپرسم، آیا می توانم. آیا می توانم به

salad instead?

جای آن سالاد را بگیرم؟

And your waiter will probably say, sure.

و گارسون شما احتمالاً خواهد گفت، مطمئنا.

Anything else I can get for you?

چیز دیگری می توانم برای شما بگیرم؟

Can you ask that with me?

میشه با من بپرسی؟

Actually, can I get the salad instead?

در واقع، آیا می توانم به جای آن سالاد بگیرم؟

Sure.

مطمئن.

Anything else I can get for you?

چیز دیگری می توانم برای شما بگیرم؟

Next, let's talk about asking for directions.

بعد، بیایید در مورد درخواست مسیر صحبت کنیم.

It's very important to ask the right questions to get to the right place and to answer them

بسیار مهم است که سؤالات درست را بپرسید تا به مکان مناسب برسید و به آنها پاسخ

accurately.

دقیق دهید.

Where are you headed?

به کجا می روید؟

I'm looking for the park, is it around here?

من دنبال پارک می گردم، این اطراف است؟

Where are you headed?

به کجا می روید؟

This is asking, where are you going?

این میپرسه کجا میری؟

We often use the verb to head to mean, this is where I'm going.

ما اغلب از فعل سر به معنی استفاده می کنیم، این جایی است که من می روم.

I'm heading to the park.

دارم میرم پارک

Let's ask this question together.

بیایید این سوال را با هم بپرسیم.

Where are you headed?

به کجا می روید؟

I'm looking for the park, is it around here?

من دنبال پارک می گردم، این اطراف است؟

Can you tell me where the bank is?

میشه بگید بانک کجاست؟

Oh, it's two streets over at the intersection.

اوه، این دو خیابان در تقاطع است.

You can't miss it.

شما نمی توانید آن را از دست بدهید.

When someone says you can't miss it, usually that means you'll probably miss it.

وقتی کسی می گوید نمی توانید آن را از دست بدهید، معمولاً به این معنی است که احتمالاً آن را از دست خواهید داد.

It's not so obvious, but let's ask this question together.

چندان واضح نیست، اما بیایید این سوال را با هم بپرسیم.

Can you tell me where the bank is?

میشه بگید بانک کجاست؟

Yes, it's two streets over at the intersection.

بله، این دو خیابان در تقاطع است.

You can't miss it.

شما نمی توانید آن را از دست بدهید.

How far is the nearest grocery store?

فاصله نزدیکترین فروشگاه مواد غذایی چقدر است؟

Oh, not far.

اوه، نه دور.

It's right down the street on the left.

درست پایین خیابان سمت چپ است.

Right down the street on the left.

درست پایین خیابان سمت چپ.

Sometimes we use the word right to mean close.

گاهی از کلمه حق به معنای نزدیک استفاده می کنیم.

So it's not very far.

پس خیلی دور نیست.

It's down the street, but when we add the word, right, you get the feeling of it's close.

پایین خیابان است، اما وقتی کلمه، درست را اضافه می کنیم، احساس نزدیک بودن به آن را خواهید داشت.

It's not all the way down the street, it's just right on the street, but it's actual

تمام مسیر پایین خیابان نیست، درست در خیابان است، اما

on the left.

در سمت چپ واقعی است.

Very interesting.

بسیار جالب.

Let's ask this question together.

بیایید این سوال را با هم بپرسیم.

How far is the nearest grocery store?

فاصله نزدیکترین خواربارفروشی چقدر است؟

Not far, it's right down the street on the left.

نه چندان دور، درست پایین خیابان سمت چپ است.

Is there a gas station around here?

اینجا پمپ بنزین هست؟

No.

نه.

You have to drive 10 minutes to get to the nearest gas station.

برای رسیدن به نزدیکترین پمپ بنزین باید 10 دقیقه رانندگی کنید .

Ask it with me.

با من بپرس

Is there a gas station around here?

اینجا پمپ بنزین هست؟

No.

نه.

You have to drive 10 minutes to get to the nearest gas station.

برای رسیدن به نزدیکترین پمپ بنزین باید 10 دقیقه رانندگی کنید .

For our final five common conversation questions, these are bonus expressions.

برای پنج سؤال رایج مکالمه ما، اینها عبارات جایزه هستند.

I'd like to call them conversation nudges.

می‌خواهم آن‌ها را تلنگر مکالمه بنامم.

A nudge is like a push and it helps keep the conversation going.

تلنگر مانند یک فشار است و به ادامه مکالمه کمک می کند.

You're not exactly asking for specific information, you're just asking them to continue talking

شما دقیقاً اطلاعات خاصی را نمی‌خواهید، فقط از آنها می‌خواهید که به صحبت

about what they were saying.

در مورد آنچه می‌گویند ادامه دهند.

These questions we sometimes use when there is some surprising information.

ما گاهی اوقات از این سؤالات استفاده می کنیم که اطلاعات شگفت انگیزی وجود دارد.

Let me give you a little example.

بگذارید یک مثال کوچک برای شما بزنم.

I have a friend who has been going on some day dates that she found on Tinder.

من دوستی دارم که به قرارهای روزی رفته است که در Tinder پیدا کرده است.

Well, I've been married for 11 years, so I don't really know about dating on Tinder,

خوب، من 11 سال است که ازدواج کرده ام، بنابراین من واقعاً در مورد قرار ملاقات در Tinder،

dating online, I don't know anything about that.

دوستیابی آنلاین، چیزی در مورد آن نمی دانم .

So when she told me that, I can ask her this question, what's that like?

بنابراین وقتی او این را به من گفت، می توانم این سوال را از او بپرسم، این چه شکلی است؟

I have no experience with it.

من تجربه ای باهاش ​​ندارم

Is it scary to talk to someone who you haven't met in person or is exciting?

آیا صحبت با کسی که شخصاً ندیده اید یا هیجان انگیز است، ترسناک است؟

Is it thrilling?

آیا هیجان انگیز است؟

What's that like?

این چه شکلی است؟

And you're getting them to give you some more information.

و از آنها می خواهید که اطلاعات بیشتری به شما بدهند .

Oh, it's fine or, oh yeah, I really don't like it.

اوه، خوب است یا، اوه بله، واقعاً آن را دوست ندارم.

You want to get some information by asking, oh, what's that like?

شما می خواهید با پرسیدن این سوال که اوه، این چگونه است، اطلاعاتی به دست آورید؟

Because I don't have experience with that and I want to know about your experience.

چون من تجربه ای در این مورد ندارم و می خواهم از تجربه شما بدانم.

Let's imagine a similar situation.

بیایید وضعیت مشابهی را تصور کنیم.

Let's say that the same friend who's going on some date she met on Tinder tells you,

بیایید بگوییم که همان دوستی که قرار است در برنامه Tinder ملاقات کند، به شما می گوید،

well, actually she told me she went on a pretty nice date.

خوب، در واقع او به من گفت که در یک قرار بسیار خوب رفته است.

He was nice, they had a good time and at the end of the date, he says, "Hey, do you want

خوب بود خوش گذشت و سر قرار میگه هی

to come back to my house?"

میخوای برگردی خونه من؟

She wasn't very interested in going back to his house.

او چندان علاقه ای به بازگشت به خانه اش نداشت.

At least not yet on the first date, but before she could say anything, he said, "Well, I

حداقل هنوز نه در اولین قرار ملاقات، اما قبل از اینکه او بتواند چیزی بگوید، گفت: "خب،

need to call my wife and ask if that's okay with her."

باید به همسرم زنگ بزنم و بپرسم که آیا او مشکلی ندارد."

What?

چی؟

I haven't been on a date in a very long time, but I feel like this is probably not common.

مدت زیادی است که قرار ملاقات نرفته‌ام، اما احساس می‌کنم این احتمالاً رایج نیست.

I hope not.

امیدوارم اینطور نباشه.

Not very normal, so what kind of question can you ask in this type of shocking situation?

خیلی عادی نیست، پس در این نوع شرایط تکان دهنده چه سوالی می توانید بپرسید؟

Let me give you a couple.

بذار یه جفت بهت بدم

How did you feel about that?

درموردش چه احساسی داشتی؟

So we're not assuming that your friend is upset at that, but I'm imagining that she

بنابراین ما فرض نمی کنیم که دوست شما از این موضوع ناراحت است، اما من تصور می کنم که او ناراحت

is.

است.

So you're asking, what was your experience like?

بنابراین می‌پرسید، تجربه شما چگونه بوده است؟

How did you feel about that?

درموردش چه احساسی داشتی؟

If you want to be even more shocked, you can ask what's up with that?

اگر می خواهید حتی بیشتر شوکه شوید، می توانید بپرسید که چه خبر است؟

Why wasn't he honest with you at the beginning, what's up with that?

چرا در ابتدا با شما صادق نبود، چه خبر؟

And you're asking a question that doesn't really need a reply because you are just showing

و شما سوالی می‌پرسید که واقعاً نیازی به پاسخ ندارد زیرا فقط

your feelings about this situation.

احساسات خود را در مورد این وضعیت نشان می‌دهید.

Or you could say what's that all about, or what's the deal?

یا می توانید بگویید که این همه چیز در مورد چیست، یا معامله چیست؟

Can't people just be honest at the beginning of a date and say, or even before you talk,

آیا مردم نمی توانند در ابتدای قرار ملاقات صادق باشند و بگویند، یا حتی قبل از اینکه شما صحبت کنید،

"Hey, I'm married.

"هی، من متاهل هستم

Is it okay if we go on a date?

. اشکالی ندارد اگر قرار بگذاریم؟

My wife's okay with this.

همسرم با این موضوع مشکلی ندارد.

We have an unusual relationship."

ما یک وضعیت غیرعادی داریم. ارتباط."

Just be honest and upfront about this because it's not exactly common, I would imagine.

فقط در این مورد صادق باشید و صریح باشید ، زیرا تصور می‌کنم این کاملاً رایج نیست.

So if someone tells you something shocking, you could ask one of these questions.

بنابراین اگر کسی چیزی تکان دهنده به شما می گوید، می توانید یکی از این سوالات را بپرسید.

What's up with that?

چه خبر است؟

What's the deal?

چه معامله است؟

These are great ways to show you are shocked.

اینها راه های عالی برای نشان دادن اینکه شما شوکه شده اید هستند.

All right.

خیلی خوب.

Congratulations on practicing all of those 50 questions.

به خاطر تمرین تمام آن 50 سوال تبریک می گویم .

How are you feeling?

چه احساسی دارید؟

You feeling okay?

شما احساس خوبی دارید؟

Do you like to travel?

آیا دوست دارید سفر کنید؟

Do you wish you could travel more?

دوست داری بیشتر سفر کنی؟

Well, if you have ever visited another country, you know that English is essential or at least

خوب، اگر تا به حال به کشور دیگری سفر کرده اید، می دانید که زبان انگلیسی در سفر ضروری است یا حداقل

very helpful when you travel.

بسیار مفید است.

So I have some good news.

بنابراین من یک خبر خوب دارم.

Today, you are going to learn 50 important phrases for travel.

امروز قرار است 50 عبارت مهم برای سفر را یاد بگیرید .

You'll learn how to plan for a trip, how to talk about directions and transportation,

شما یاد خواهید گرفت که چگونه برای یک سفر برنامه ریزی کنید، چگونه در مورد مسیرها و حمل و نقل

how to talk at the airport and at a hotel.

صحبت کنید، چگونه در فرودگاه و در هتل صحبت کنید.

And finally, how to tell someone about a trip that you just took.

و در نهایت، چگونه به کسی در مورد سفری که اخیراً رفته اید بگویید.

Let's get started with how to plan or book a trip in English.

بیایید با نحوه برنامه ریزی یا رزرو یک سفر به زبان انگلیسی شروع کنیم.

Where would you like to go?

دوست داری کجا بری؟

Excellent, starter question.

سوال آغازین بسیار عالی

Where would you like to go?

دوست داری کجا بری؟

Also, you can answer this by saying, I've never been to Rio de Janeiro.

همچنین، می توانید به این پاسخ بگویید: من هرگز به ریودوژانیرو نرفته ام.

I've never been to Rome.

من هرگز به رم نرفته ام.

I've never been to Tokyo.

من هرگز به توکیو نرفته ام.

Excellent phrase.

عبارت عالی

We should book tickets now.

الان باید بلیط رزرو کنیم

This verb to book means to reserve.

این فعل to book به معنای رزرو کردن است.

We're not talking about something that you read.

ما در مورد چیزی که شما خوانده اید صحبت نمی کنیم .

This is the noun, a book.

این اسم، یک کتاب است.

This is talking about reserving something.

این در مورد رزرو چیزی صحبت می کند.

We should book tickets now because it's a popular destination so let's book tickets.

ما باید همین الان بلیط رزرو کنیم زیرا این یک مقصد محبوب است، پس بیایید بلیط رزرو کنیم.

I hate making plans, let's just do something spur-of-the-moment.

من از برنامه ریزی متنفرم، بیایید فقط یک کاری سریع انجام دهیم.

Spur-of-the-moment means without plan.

Spur-of-the-Moment یعنی بدون برنامه.

Something spontaneous.

یه چیز خودجوش

Well, you need to book tickets to go to another country, but maybe when you get there, you

خوب، برای رفتن به کشور دیگری باید بلیط رزرو کنید ، اما شاید وقتی به آنجا رسیدید،

don't want to have every hour planned.

نمی خواهید برای هر ساعت برنامه ریزی داشته باشید.

You like to do things spur-of-the-moment.

شما دوست دارید کارهایی را که در لحظه انجام می دهید انجام دهید.

Oh, there's a great park, let's go there.

اوه، یک پارک عالی وجود دارد، بیا به آنجا برویم.

Oh, that's a cool museum, let's go there.

اوه، این یک موزه باحال است، بیایید به آنجا برویم.

This is spur-of-the-moment.

این یک انگیزه لحظه ای است.

A similar phrase you can use is we decided that we'll just go wherever the wind blows

عبارت مشابهی که می توانید استفاده کنید این است که ما تصمیم گرفتیم که هر کجا باد ما را می وزد،

us.

برویم.

Maybe the wind will blow me to that museum.

شاید باد مرا به آن موزه ببرد.

Maybe the wind will blow me to that restaurant.

شاید باد مرا به آن رستوران ببرد.

I don't know.

من نمی دانم.

This has the same idea as spur-of-the-moment, it's not planned.

این همان ایده‌ی Spur-of-the-Moment است، برنامه‌ریزی نشده است.

It's spontaneous.

این خود به خودی است.

Maybe you are the opposite kind of person.

شاید شما آدم دیگری هستید.

You might say, we need to make a reservation.

شاید بگویید، باید رزرو کنیم.

This is a great phrase to know, to make a reservation.

این یک عبارت عالی برای دانستن، رزرو کردن است.

You can make a reservation at a popular restaurant.

می توانید در یک رستوران محبوب رزرو کنید.

You can make a reservation at a hotel.

می توانید در هتل رزرو کنید.

You can make a reservation for a seat at a concert.

می توانید برای یک صندلی در کنسرت رزرو کنید.

There's a lot of different things that you can make a reservation for.

چیزهای مختلفی وجود دارد که می توانید برای آنها رزرو کنید.

When you go to a museum or somewhere similar, you might ask, do you have an audio guide?

وقتی به یک موزه یا مکانی مشابه می روید، ممکن است بپرسید که آیا راهنمای صوتی دارید؟

Do you have an audio guide?

آیا راهنمای صوتی دارید؟

This is actually a great way to improve your English because if you listen to an audio

این در واقع یک راه عالی برای بهبود

guide in English, as you're walking around the museum, I bet you are going to learn a

زبان انگلیسی شماست، زیرا اگر در حین قدم زدن در موزه، به یک راهنمای صوتی به زبان انگلیسی گوش دهید ، شرط می بندم که

ton of new vocabulary, some great expressions for describing what you're seeing.

لغات زیادی خواهید آموخت، چند عبارات عالی برای توصیف آنچه که دارید. در حال دیدن

This is an excellent way to enjoy something, but also learn some English.

این یک راه عالی برای لذت بردن از چیزی، اما همچنین یادگیری زبان انگلیسی است.

You can ask, do you have an audio guide?

می توانید بپرسید، آیا راهنمای صوتی دارید؟

When you go somewhere, you can ask, do you accept cash or credit card?

وقتی به جایی می روید، می توانید بپرسید که آیا پول نقد می پذیرید یا کارت اعتباری؟

Do you accept cash or credit card?

آیا پول نقد می پذیرید یا کارت اعتباری؟

Depending on the country you're in, they might prefer one option instead of the other.

بسته به کشوری که در آن هستید، ممکن است یک گزینه را به جای دیگری ترجیح دهند.

And we often use the word cash to talk about physical dollar bills or the physical money

و ما اغلب از کلمه پول نقد برای صحبت در مورد اسکناس های فیزیکی دلار یا پول

of the place that you're visiting.

فیزیکی مکانی که شما بازدید می کنید استفاده می کنیم.

Do you accept cash or credit card?

آیا پول نقد می پذیرید یا کارت اعتباری؟

Because I only have a credit card, I don't have any cash with me.

چون فقط کارت اعتباری دارم وجه نقد همراهم نیست.

If you need cash, then I got to come back.

اگر به پول نقد نیاز دارید، باید برگردم.

You might ask, what are the hours for the museum?

ممکن است بپرسید که ساعت موزه چند ساعت است؟

What are the hours for the tour?

ساعت تور چند ساعته؟

What are the hours for some event or place?

ساعات برگزاری یک رویداد یا مکان چیست؟

It's a great question to ask.

سوال بسیار خوبی است.

When are you open?

کی باز هستی؟

What are the hours for something that you want to see?

ساعت چیزی که می خواهید ببینید چقدر است؟

Our final question under this first category of planning or booking your vacation is an

سوال آخر ما در این دسته اول برنامه ریزی یا رزرو تعطیلات یک

excellent question, what should I pack for?

سوال عالی است، برای چه چیزی باید چمدان ببندم؟

What should I pack for?

برای چه باید بسته بندی کنم؟

Well, of course for vacation.

خوب، البته برای تعطیلات.

Now this question has another meaning.

حالا این سوال معنای دیگری دارد.

It means I want to know what kind of activities will do, what the weather is going to be.

یعنی می‌خواهم بدانم چه نوع فعالیت‌هایی انجام می‌شود، آب و هوا چگونه خواهد بود.

I want to know, do I need to pack a swimsuit.

می خواهم بدانم آیا باید لباس شنا بپوشم؟

Do I need to pack a winter coat?

آیا باید یک کت زمستانی بپوشم؟

What should I pack for?

برای چه باید بسته بندی کنم؟

That means, what should I prepare for?

یعنی برای چه چیزی باید آماده شوم؟

This is really helpful as you're trying to fit everything inside your small suitcase,

این واقعاً مفید است زیرا سعی می‌کنید همه چیز را داخل چمدان کوچک خود قرار دهید،

this always happens to me and you really need to decide, okay, what do I need to pack for?

این همیشه برای من اتفاق می‌افتد و شما واقعاً باید تصمیم بگیرید، خوب، برای چه چیزی باید بسته بندی کنم؟

Okay.

باشه.

I don't need three winter sweaters.

من به سه ژاکت زمستانی نیاز ندارم.

It's probably going to be not too cold.

احتمالاً هوا خیلی سرد نخواهد بود.

I'll just bring something else.

فقط یه چیز دیگه میارم

You can ask, what do I need to pack for?

می توانید بپرسید، برای چه چیزی باید بسته بندی کنم؟

The next phrases have to do with transportation and directions.

عبارات بعدی مربوط به حمل و نقل و مسیر است.

I want to help you not be lost in a foreign place with no words to say to help yourself.

من می خواهم به شما کمک کنم که در یک مکان خارجی گم نشوید و هیچ کلمه ای برای گفتن برای کمک به خودتان وجود نداشته باشد.

So let's talk about 10 important phrases for transportation and directions.

پس بیایید در مورد 10 عبارت مهم برای حمل و نقل و مسیرها صحبت کنیم.

The first one is a great question.

سوال اول یک سوال عالی است.

You can ask someone else or they might ask you, if you look really lost, you might hear,

می توانید از شخص دیگری بپرسید یا ممکن است از شما بپرسند، اگر واقعاً گم شده به نظر می رسید، ممکن است بشنوید

where are you headed?

که به کجا می روید؟

This is often reduced to simply where ya headed.

این اغلب به سادگی به جایی که شما می رفتید کاهش می یابد.

We cut out the verb, are, and we reduce you to ya.

فعل are را قطع می کنیم و شما را به ya کاهش می دهیم.

Where ya headed?

کجا رفتی؟

Where ya headed?

کجا رفتی؟

If you look really lost, someone might say, "Hey, where are you headed?

اگر واقعاً گمشده به نظر می رسید، ممکن است کسی بگوید: "هی، کجا می روی؟

Can I help you?"

می توانم به شما کمک کنم؟"

This great verb to head means the direction that you're going in.

این فعل عالی to head به معنای جهتی است که شما در آن می روید.

So you're going somewhere.

بنابراین شما به جایی می روید.

I'm headed to the store.

من به سمت فروشگاه می روم.

I'm headed to the doctor's office.

دارم میرم مطب دکتر

I'm headed to the Metro station.

به سمت ایستگاه مترو می روم.

Where is it?

کجاست؟

So someone might ask you, where are you headed?

بنابراین ممکن است کسی از شما بپرسد که به کجا می روید؟

Or if you see someone who's lost, you can ask this too.

یا اگر کسی را دیدید که گم شده است، می توانید این را نیز بپرسید.

Excuse me, can you tell me how to get to the Metro station?

ببخشید میشه بگید چطوری باید به ایستگاه مترو برم؟

Excuse me, can you tell me how to get to the subway station?

ببخشید میشه بگید چطوری باید برم ایستگاه مترو؟

It's great to introduce a lot of these questions with, excuse me, because you're interrupting

معرفی بسیاری از این سوالات بسیار عالی است، ببخشید، زیرا شما حرف

someone else and really it is the easiest way to be polite in a simple way.

شخص دیگری را قطع می کنید و واقعاً این ساده ترین راه برای مودب بودن به روشی ساده است.

Excuse me, can you tell me how to get to the subway station?

ببخشید میشه بگید چطوری باید برم ایستگاه مترو؟

Excuse me, can you tell me how to get to the museum?

ببخشید میشه بگید چطوری به موزه برم؟

To wherever you'd like to go.

به هر کجا که دوست دارید بروید

Excuse me, how far is it to the airport?

ببخشید فاصله تا فرودگاه چقدره؟

Excuse me, how far is it to the airport?

ببخشید فاصله تا فرودگاه چقدره؟

You might ask this to your bus driver as you're getting on the bus to go to the airport and

ممکن است این را از راننده اتوبوس خود بپرسید که در حال سوار شدن به اتوبوس برای رفتن به فرودگاه

you're worried about missing your flight.

هستید و نگران از دست دادن پرواز خود هستید.

You want to know, is it going to take 30 minutes?

می خواهید بدانید، آیا 30 دقیقه طول می کشد؟

Is it going to take two hours?

دو ساعت طول میکشه؟

Is it going to take 10 minutes?

10 دقیقه طول میکشه؟

Excuse me, how far is it to the airport?

ببخشید فاصله تا فرودگاه چقدره؟

And then they'll tell you, oh, don't worry, it's just going to take 10 minutes.

و سپس آنها به شما خواهند گفت، اوه، نگران نباشید ، فقط 10 دقیقه طول می کشد.

We'll be there pretty soon.

ما خیلی زود آنجا خواهیم بود.

I don't know about you, but I've had many experiences looking for a bus stop and being

شما را نمی‌دانم، اما من تجربه‌های زیادی داشتم که به دنبال ایستگاه اتوبوس بودم و

so lost.

آنقدر گم شدم.

Sometimes bus stops are not obvious.

گاهی اوقات ایستگاه های اتوبوس مشخص نیستند.

It's just a little sign or maybe it's just a poll and everyone knows where you should

این فقط یک نشانه کوچک است یا شاید فقط یک نظرسنجی است و همه می دانند که کجا باید

go, except for you because you're not from that area.

بروید، به جز شما که اهل آن منطقه نیستید.

This is a great question you can ask, excuse me, which way to the bus stop?

این یک سوال عالی است که می توانید بپرسید، ببخشید، از کجا به ایستگاه اتوبوس می رسیم؟

Excuse me, which way to the bus stop?

ببخشید ایستگاه اتوبوس از کجا میاد؟

This way?

بدین ترتیب؟

That way?

از این طریق؟

Over here, back there?

اینجا، اونجا؟

Excuse me, which way to the bus stop?

ببخشید ایستگاه اتوبوس از کجا میاد؟

Excuse me, where's the closest ATM?

ببخشید نزدیکترین دستگاه خودپرداز کجاست؟

This phrase ATM stands for automated teller machine and it's just that machine.

این عبارت ATM مخفف دستگاه عابر بانک خودکار است و فقط آن دستگاه است.

Some other countries call these cash points where you can put your debit card or credit

برخی از کشورهای دیگر به این نقاط پول نقد می گویند که می توانید کارت نقدی یا کارت اعتباری

card into the machine and you can get cash.

خود را در دستگاه قرار دهید و می توانید پول نقد دریافت کنید.

So if you happen to go to a store that requires cash, but you have no cash you can ask this

بنابراین اگر به فروشگاهی رفتید که به پول نقد نیاز دارد، اما پول نقد ندارید، می توانید این سوال را بپرسید

question.

.

Oh, do you know where's the closest ATM?

اوه، آیا می دانید نزدیکترین دستگاه خودپرداز کجاست؟

Excuse me, where's the closest ATM?

ببخشید نزدیکترین دستگاه خودپرداز کجاست؟

I need to get some cash.

باید مقداری پول نقد بگیرم

Great question.

سوال عالی

And the word ATM is most commonly used in the US.

و کلمه ATM بیشتر در ایالات متحده استفاده می شود .

Some other countries might use other expressions, but if you're visiting the US ATM is an excellent

برخی از کشورهای دیگر ممکن است از عبارات دیگری استفاده کنند، اما اگر از دستگاه خودپرداز ایالات متحده بازدید می کنید، کلمه بسیار خوبی

word to use.

برای استفاده است.

Are you hungry?

آیا شما گرسنه هستید؟

You can ask, is there a grocery store nearby?

می توانید بپرسید، آیا یک فروشگاه مواد غذایی در این نزدیکی هست؟

I don't want to go to another expensive restaurant.

من نمی خواهم به یک رستوران گران قیمت دیگر بروم.

I just want to get some simple food that I can cook back at my place.

من فقط می خواهم یک غذای ساده تهیه کنم که بتوانم در خانه خودم بپزم.

Is there a grocery store nearby?

آیا یک فروشگاه مواد غذایی در این نزدیکی وجود دارد؟

Notice the pronunciation of this word.

به تلفظ این کلمه توجه کنید.

There's two pronunciations actually, you can say grossery, grossery, with an s, grossery

در واقع دو تلفظ وجود دارد، شما می توانید بگویید grossery، grossery، با s، grossery

but you're more likely to hear, at least that's what I say, you're more likely to hear groshery

اما احتمال شنیدن آن بیشتر است، حداقل این چیزی است که من می گویم، شما بیشتر احتمال دارد که groshery

like an sh groshery, groshery, groshery store.

مانند sh groshery، groshery، groshery store بشنوید. .

Is there a grocery store nearby?

آیا یک فروشگاه مواد غذایی در این نزدیکی وجود دارد؟

Great question.

سوال عالی

When's the next train?

قطار بعدی کی است؟

When's the next train?

قطار بعدی کی است؟

If the board with all of the train information is so confusing, just ask someone, excuse

اگر تابلو با تمام اطلاعات قطار بسیار گیج کننده است، فقط از کسی بپرسید،

me, when's the next train?

ببخشید، قطار بعدی کی است؟

Great.

عالی.

If you're still confused, you can ask, when does the next leave?

اگر هنوز گیج هستید، می توانید بپرسید، کی بعدی را ترک می کند؟

When does the next bus leave?

اتوبوس بعدی کی حرکت می کند؟

When does the next train leave?

قطار بعدی کی حرکت می کند؟

When does the next flight leave?

پرواز بعدی کی حرکت می کند؟

I need to go now.

الان باید بروم.

When does the next leave?

بعدی کی میره؟

Great question.

سوال عالی

Will the departure be on time?

آیا حرکت به موقع خواهد بود؟

Maybe you come from a country where things are always on time and you expect it to be

شاید شما از کشوری آمده باشید که همه چیز همیشه به موقع است و انتظار دارید

on time, but you realize in the country that you're in right now, things are not on time

به موقع انجام شود، اما در کشوری که در حال حاضر در آن هستید متوجه می شوید که همه چیز به موقع نیست

or maybe the opposite and you need to know, excuse me, will the departure be on time?

یا شاید برعکس و باید بدانید، ببخشید آیا حرکت به موقع خواهد بود؟

That's important.

این مهم است.

Our final phrase for transportation and directions is actually a two for one.

عبارت نهایی ما برای حمل و نقل و مسیرها در واقع دو به یک است.

Let's imagine that you're in a taxi, sometimes we call those a cab and you are at your destination,

بیایید تصور کنیم که شما در یک تاکسی هستید، گاهی اوقات ما به آنها تاکسی می گوییم و شما در مقصد خود هستید،

but maybe the taxi driver is looking for, oh, where should I drop them?

اما شاید راننده تاکسی به دنبال این باشد که اوه، آنها را کجا رها کنم؟

You can use this phrase, you can drop me here.

می توانید از این عبارت استفاده کنید، می توانید من را اینجا رها کنید.

You can drop me here.

می توانید مرا اینجا رها کنید.

It doesn't mean that they're holding you and dropping you.

این بدان معنا نیست که آنها شما را نگه می دارند و شما را رها می کنند.

This is shortened from drop me off.

این از drop me off کوتاه شده است.

To drop off someone means that you're driving them and they leave, you're dropping them

پیاده کردن یک نفر به این معنی است که شما او را رانندگی می کنید و او می رود، شما او را

off.

پیاده می کنید.

Maybe you drop off your kids at school every morning.

شاید هر روز صبح بچه هایتان را در مدرسه رها کنید .

This is a great phrase to use in a taxi.

این یک عبارت عالی برای استفاده در تاکسی است.

You can drop me here, or if you want to make it even shorter, you can just say, this is

می‌توانید من را اینجا رها کنید، یا اگر می‌خواهید آن را کوتاه‌تر کنید، فقط می‌توانید بگویید، این

me.

من هستم.

Oh, you see your hotel out the window or you see the place you need to go, you can just

اوه، شما هتل خود را از پنجره می بینید یا جایی را می بینید که باید بروید، فقط می توانید

say, oh, excuse me, this is me.

بگویید، اوه، ببخشید، این من هستم.

Well, this is you here, no, this just means this is where I need to go.

خوب، این شما اینجا هستید، نه، این فقط به این معنی است که من باید بروم.

You'll often hear this in a taxi and you can use it too.

شما اغلب این را در تاکسی می شنوید و می توانید از آن نیز استفاده کنید.

The next 10 important phrases for travel will help you to talk at the airport.

10 عبارت مهم بعدی برای سفر به شما کمک می کند در فرودگاه صحبت کنید.

They'll help you to speak, but also they'll help you to understand, because a lot of these

آنها به شما کمک می کنند تا صحبت کنید، اما همچنین به شما کمک می کنند تا درک کنید، زیرا بسیاری از این

phrases and questions you will get asked.

عبارات و سوالات از شما پرسیده خواهد شد.

A lot of things get asked when you're traveling, when you're entering a new country and I want

وقتی در حال سفر هستید، وقتی وارد یک کشور جدید می شوید چیزهای زیادی از شما پرسیده می شود و من می

to make sure that you can understand completely.

خواهم مطمئن شوم که می توانید کاملاً متوجه شوید.

Let's start with the first one, you get to the airport, you look around, there's so many

بیایید با اولی شروع کنیم، به فرودگاه می‌رسی، به اطراف نگاه می‌کنی،

people, so many things going on.

افراد زیادی هستند، چیزهای زیادی در جریان است.

You feel lost.

احساس می کنید گم شده اید.

Well, you can easily ask, excuse me, where's the Delta counter?

خوب، شما به راحتی می توانید بپرسید، ببخشید، پیشخوان دلتا کجاست؟

Excuse me, where's the Delta check in?

ببخشید دلتا چک این کجاست؟

Both of these questions are great for finding where can I go for my airline?

هر دوی این سوالات برای یافتن اینکه کجا می توانم برای خط هوایی خود مراجعه کنم عالی هستند؟

If you know what your airline is, and I hope you do, you can just insert that.

اگر می‌دانید خط هوایی شما چیست و امیدوارم انجام دهید، می‌توانید آن را وارد کنید.

Excuse me, where's the American Airlines counter.

ببخشید پیشخوان امریکن ایرلاینز کجاست؟

Excuse me, where's the American Airlines check-in?

ببخشید، چک این خطوط هوایی آمریکا کجاست؟

Excellent question to get started.

سوال عالی برای شروع

After you arrive at your gate, you want to make sure that you don't miss your flight.

پس از رسیدن به دروازه خود، می خواهید مطمئن شوید که پرواز خود را از دست ندهید.

Even though you're there, you're so close, but maybe you need to go down the hall and

حتی اگر آنجا هستید، خیلی نزدیک هستید، اما شاید لازم باشد از راهرو بروید

get some food or go to the bathroom.

و کمی غذا بگیرید یا به دستشویی بروید.

You need to ask, excuse me, when will the plane be boarding?

باید بپرسید، ببخشید، هواپیما کی سوار می شود؟

When will the plane be boarding?

چه زمانی هواپیما سوار می شود؟

And that means when will the people be going on the airplane?

و این بدان معناست که مردم چه زمانی سوار هواپیما خواهند شد؟

When will the people board.

مردم کی سوار میشن

Excuse me, when will the plane be boarding?

ببخشید هواپیما کی سوار میشه؟

If they tell you, oh, we'll board in 30 minutes.

اگر به شما بگویند اوه، 30 دقیقه دیگر سوار می شویم.

Cool.

سرد.

You have plenty of time.

تو وقت زیادی داری.

Go get some food, go to the bathroom.

برو غذا بیار برو دستشویی

Stretch a little bit.

کمی کشش دهید.

Excellent question.

سوال عالی

If you've ever been at the airport, you get asked lots of questions.

اگر تا به حال در فرودگاه بوده باشید، سوالات زیادی از شما پرسیده می شود.

One of those might be what's your flight number, especially if you're lost and you're not sure

یکی از آنها ممکن است شماره پرواز شما باشد، به خصوص اگر گم شده اید و مطمئن نیستید

where to go and you say, excuse me, I'm lost, can you help me?

کجا بروید و بگویید ببخشید من گم شدم، می توانید به من کمک کنید؟

They might ask, oh, what's your flight number?

آنها ممکن است بپرسند، اوه، شماره پرواز شما چیست؟

And they'll look either at your ticket or they'll look on your phone or they'll look

و آنها یا به بلیط شما نگاه می کنند یا به تلفن شما نگاه می کنند یا

on the board and they'll be able to help you not be so lost.

به تابلو نگاه می کنند و می توانند به شما کمک کنند اینقدر گم نشوید.

When you're checking in, you will be asked, do you have your passport?

هنگام ورود، از شما می پرسند که آیا پاسپورت خود را دارید؟

Do you have your passport?

پاسپورتت رو داری؟

You might be asked a more direct question.

ممکن است سوال مستقیم تری از شما پرسیده شود.

They might just say, passport please.

ممکن است فقط بگویند پاسپورت لطفا.

Passport please.

پاسپورت لطفا

And as long as you're familiar with the word passport, you know, aha, I need to give them

و تا زمانی که شما با کلمه گذرنامه آشنا هستید ، می دانید، آها، من باید پاسپورت خود را به آنها

my passport.

بدهم.

Just a little note, make sure that you always get your passport back.

فقط یک نکته کوچک، مطمئن شوید که پاسپورت خود را همیشه پس می گیرید .

When I first traveled to another country, I didn't know this and I thought that you

وقتی برای اولین بار به کشور دیگری سفر کردم، این را نمی دانستم و فکر می کردم

were supposed to give them your passport and they kept it until you got on the flight.

که قرار است پاسپورت خود را به آنها بدهید و آنها آن را نگه داشتند تا زمانی که شما وارد پرواز شوید.

I don't know though, I was a young traveler.

من نمی دانم، من یک مسافر جوان بودم.

I had no idea.

من هیچ ایده ای نداشتم.

So make sure that you get your passport after you check in, when you enter your flight.

بنابراین مطمئن شوید که پاسپورت خود را پس از ورود به هواپیما، هنگام ورود به پرواز دریافت کنید.

When you go through security, you'll hear boarding pass please.

وقتی از امنیت عبور کردید، لطفاً کارت پرواز را می شنوید.

Boarding pass, please.

کارت پرواز لطفا

Or when you enter the airplane, they might ask you this boarding pass, please.

یا وقتی وارد هواپیما می‌شوید، ممکن است این کارت پرواز را از شما بخواهند.

And that's the piece of paper that the airline has printed out and it has all of your information,

و این همان کاغذی است که شرکت هواپیمایی چاپ کرده است و تمام اطلاعات

your flight number, your seat, all of this stuff is on your boarding pass.

شما، شماره پرواز، صندلی شما، و همه این موارد در کارت پرواز شما موجود است.

You'll also hear the question, are you checking any luggage or do you have anything to check?

همچنین این سوال را خواهید شنید که آیا چمدانی را چک می کنید یا چیزی برای چک کردن دارید؟

Are you checking any luggage?

آیا چمدانی را چک می کنید؟

It doesn't mean I'm checking luggage, no.

این به این معنی نیست که چمدان را چک می کنم، نه.

This means that you are giving the airline a big suitcase and they will take it and put

یعنی شما یک چمدان بزرگ به ایرلاین می دهید و آنها آن را می گیرند و می گذارند

it under the airplane.

زیر هواپیما.

If you do this, maybe you might need to pay extra.

اگر این کار را انجام دهید، شاید نیاز به پرداخت اضافی داشته باشید.

They need to probably weigh your suitcase.

احتمالاً باید چمدان شما را وزن کنند.

So this is a good question that you will be asked, are you checking any luggage or do

بنابراین این سوال خوبی است که از شما پرسیده می شود ، آیا چمدانی را چک می کنید یا

you have anything to check?

چیزی برای بررسی دارید؟

When you are returning home from your wonderful travels, you might be asked at the airport,

هنگامی که از سفرهای شگفت انگیز خود به خانه باز می گردید، ممکن است در فرودگاه

do you have anything to declare?

از شما بپرسند که آیا چیزی برای اعلام دارید؟

To declare?

اعلام؟

Usually this means to speak.

معمولاً این به معنای صحبت کردن است.

I declare that it's a beautiful day today, old fashioned English to use it like that.

من اعلام می کنم که امروز یک روز زیبا است، انگلیسی قدیمی که از آن استفاده کنید.

But in a modern sense, we use this at the airport to mean if you bought anything, especially

اما در یک مفهوم مدرن، ما از این در فرودگاه استفاده می‌کنیم به این معنی که اگر چیزی خریدید، به‌ویژه

anything expensive on your travels, well, you might need to pay specific tax to bring

هر چیزی گران‌قیمت در سفرتان، خوب ، ممکن است برای

it back to your home country.

بازگرداندن آن به کشور خود، مالیات خاصی بپردازید.

So make sure that you know, so that they don't see something in your suitcase and say, ah,

پس مطمئن باش که می دانی تا چیزی در چمدانت نبینند و بگویند آخه

why did you not declare this $500 million diamond ring?

چرا این انگشتر الماس 500 میلیون دلاری را اعلام نکردی ؟

So you will be asked, do you have anything to declare?

بنابراین از شما سوال می شود که آیا چیزی برای اعلام دارید؟

And you can say yes or no.

و می توانید بگویید بله یا خیر.

Oftentimes when you land in a new country, for example, if you land in New York city,

اغلب اوقات وقتی در یک کشور جدید فرود می آیید، برای مثال، اگر در شهر نیویورک فرود می آیید

they might ask you, is this your final destination?

، ممکن است از شما بپرسند که آیا این مقصد نهایی شماست؟

Is New York your final destination?

آیا نیویورک مقصد نهایی شماست؟

If you're going to Chicago, you could say, no, I have a connecting flight.

اگر به شیکاگو می روید، می توانید بگویید، نه، من یک پرواز کانکشن دارم.

I have a connecting flight.

من یک پرواز اتصال دارم.

Or maybe your flight is late, you might say I missed my connecting flight.

یا شاید پرواز شما دیر شده است، ممکن است بگویید من پرواز اتصال خود را از دست داده ام.

That's always really annoying because you're going to have to figure something out.

این همیشه واقعا آزاردهنده است زیرا شما باید چیزی را کشف کنید.

Spend time on the phone, spend time at a counter talking to someone but it's a good question

وقت خود را با تلفن بگذرانید، زمانی را در پیشخوان صرف صحبت کردن با کسی کنید، اما این سوال خوبی

to understand, and to be able to answer, is this your final destination?

است که بفهمید و بتوانید پاسخ دهید، آیا این مقصد نهایی شماست؟

Yes or no, I have a connecting flight.

بله یا خیر، من یک پرواز اتصال دارم.

So you finally land in your destination and you need to get your luggage, but what if

بنابراین در نهایت در مقصد خود فرود می آیید و باید چمدان خود را دریافت کنید، اما اگر

you can't find it?

نتوانید آن را پیدا کنید چه؟

What can you ask?

چه چیزی می توانید بپرسید؟

It's a great question.

این یک سوال عالی است.

You can ask, excuse me, can you tell me where baggage claim is?

می توانید بپرسید، ببخشید، می توانید به من بگویید مطالبه بار کجاست؟

Excuse me, can you tell me where luggage claim is?

ببخشید میشه بگید چمدان کجاست؟

Both of these words, luggage claim and baggage claim are both used interchangeably.

هر دوی این کلمات، ادعای چمدان و ادعای چمدان هر دو به جای هم استفاده می شوند.

And it's a great question to ask if you're trying to find your suitcase.

و اگر می‌خواهید چمدان خود را پیدا کنید، سوال بسیار خوبی است.

Excuse me, can you tell me where baggage claim is?

ببخشید میشه بگید چمدان کجاست؟

When you go through customs, you will probably be asked this common question, are you traveling

وقتی از گمرک عبور می کنید، احتمالاً این سؤال رایج از شما پرسیده می شود که آیا

for business or pleasure?

برای تجارت سفر می کنید یا تفریح؟

Are you traveling for business or pleasure?

آیا برای تجارت یا تفریح ​​سفر می کنید؟

And that means, are you coming here because of work or are you coming here just for the

و این بدان معناست که آیا به خاطر کار به اینجا می آیید یا فقط برای تفریح ​​سفر به اینجا می آیید

fun of traveling.

.

This is also a question that a fellow traveler might ask you.

این هم سوالی است که ممکن است یکی از همسفران از شما بپرسد.

Maybe when you sit down on the airplane, your seat mate might ask you, "Hey, are you traveling

شاید وقتی در هواپیما می نشینید، همکارتان ممکن است از شما بپرسد: "هی، آیا

for business or pleasure?

برای کار یا تفریح ​​سفر می کنی؟

Why are you going to Chicago?"

چرا به شیکاگو می روی؟"

Maybe they'll ask you, maybe they won't.

شاید از شما بپرسند، شاید هم نخواهند.

But it's a common question especially in customs.

اما این یک سوال رایج به خصوص در گمرک است.

I'm traveling for business.

من برای کاری سفر می کنم.

No, I'm just traveling for pleasure.

نه، من فقط برای لذت سفر می کنم.

Great.

عالی.

The next 10 important phrases for travel are at the hotel to help you speak naturally and

10 عبارت مهم بعدی برای سفر در هتل هستند تا به شما کمک کنند به طور طبیعی صحبت کنید و

have the right words to use when you get to your hotel.

کلمات مناسب برای استفاده در هنگام رسیدن به هتل خود داشته باشید.

The first one is when you first arrive at the hotel, you need to check in.

اولین مورد این است که وقتی برای اولین بار به هتل می رسید ، باید بررسی کنید.

So you can say, "Hello.

بنابراین می توانید بگویید: "سلام.

I have a reservation for Prothe."

من برای Prothe رزرو دارم."

That's my last name.

این نام خانوادگی من است.

Or you might say, "Hello, checking in for Prothe.

یا ممکن است بگویید، "سلام، برای Prothe اعلام حضور می کنم.

Whatever your last name is, you can insert it here, that's when you come up to the counter.

نام خانوادگی شما هر چه باشد، می توانید آن را در اینجا درج کنید، آن وقت است که به پیشخوان

Or maybe you call in in advance, depending on what that hotel does, you can use this

می روید. یا شاید بسته به کاری که هتل انجام می دهد، از قبل تماس بگیرید. می توانید از این عبارت استفاده کنید

phrase, hello, I have a reservation under Prothe or, hello, checking in for Prothe.

، سلام، من یک رزرو تحت Prothe دارم یا، سلام، چک کردن برای Prothe.

You can use either one of these phrases and both are perfectly fine.

می توانید از یکی از این عبارات استفاده کنید و هر دو کاملاً خوب هستند.

Is there somewhere I can print my boarding pass, bus tickets, et cetera?

آیا جایی وجود دارد که بتوانم کارت پرواز، بلیط اتوبوس و غیره را چاپ کنم cetera؟

This is a great travel tip.

این یک نکته عالی برای سفر است.

Most hotels have a business room that has a printer and most guests can use this for

بیشتر هتل ها یک اتاق تجاری دارند که دارای چاپگر است و بیشتر مهمانان می توانند از آن به

free.

صورت رایگان استفاده کنند.

So if you need to print anything, print a boarding pass, ticket, something like this,

بنابراین اگر نیاز به چاپ هر چیزی دارید، کارت پرواز، بلیط یا چیزی شبیه به این را چاپ کنید،

just ask the hotel this question, is there somewhere I can print my boarding pass?

فقط از هتل این سوال، جایی هست که بتوانم کارت پروازم را چاپ کنم؟

And there probably is.

و احتمالاً وجود دارد.

Great.

عالی است.

If you arrive late, you're super hungry, you can ask someone at the front desk, is there

اگر دیر رسیدید، خیلی گرسنه هستید، می توانید از کسی پشت میز پذیرش بپرسید،

a good restaurant nearby?

آیا رستوران خوبی در این نزدیکی هست

Is there a good restaurant nearby?

؟ رستوران خوبی در این نزدیکی هست؟

Don't feel hesitant to use the staff who works at the hotel for some advice.

در استفاده از کارکنانی که در هتل کار می کنند برای مشاوره،

They really know about the area where you're living, especially that specific area close

تردید نکنید آنها واقعاً در مورد منطقه ای که در آن زندگی می کنید، به خصوص آن منطقه خاص نزدیک

to the hotel, they might know, oh yeah, there's a good restaurant just two blocks over.

به هتل می دانند، آنها ممکن است بدانند، اوه بله، یک رستوران خوب فقط دو بلوک آن طرف تر وجود دارد.

Make sure you check it out.

اطمینان حاصل کنید که شما آن را بررسی کنید.

You don't need to take the bus and it's open late at night, go check it out.

نیازی نیست سوار اتوبوس شوید و شب تا دیروقت باز است، بروید بررسی کنید.

You might ask, can I get some more towels?

ممکن است بپرسید، آیا می توانم حوله های بیشتری تهیه کنم؟

Can I get some more pillows?

آیا می توانم چند بالش دیگر تهیه کنم؟

Can I get some more blankets?

آیا می توانم چند پتو بیشتر بگیرم؟

These are all polite questions and perfectly reasonable at a hotel.

اینها همه سؤالات مؤدبانه و کاملاً منطقی در یک هتل هستند.

Do you have a map?

آیا یک نقشه دارید؟

Do you have a map?

آیا یک نقشه دارید؟

Most hotels have a map and they will be more than happy to help you find your way around

بیشتر هتل ها دارای نقشه هستند و بسیار خوشحال خواهند شد که به شما کمک کنند مسیر خود را در شهر پیدا کنید

the city.

.

And they often have free maps that you can use to find your way around.

و اغلب نقشه های رایگانی دارند که می توانید از آنها برای پیدا کردن مسیر خود استفاده کنید.

Excuse me, which way to the elevators?

ببخشید از کجا به آسانسور میروید؟

This is especially helpful if you have a lot of luggage and you don't want to go down one

این به ویژه اگر چمدان زیادی دارید و نمی خواهید از یک راهرو پایین بروید

hallway and then try another and pull your luggage everywhere, or maybe you're just tired,

و سپس راهرو دیگری را امتحان کنید و چمدان خود را همه جا بکشید، مفید است، یا شاید فقط خسته شده اید

it's the end of the day.

، آخر روز است.

You're not thinking straight.

تو درست فکر نمیکنی

You just traveled 24 hours from your home country to New York city.

شما فقط 24 ساعت از کشور خود به شهر نیویورک سفر کردید.

Ugh.

اوه

Just excuse me, which way to the elevators.

فقط ببخشید از کجا به سمت آسانسور.

Maybe you can't even see the sign because you're so tired.

شاید شما حتی نتوانید علامت را ببینید زیرا خیلی خسته هستید.

I just need a little help.

من فقط به یک کمک کوچک نیاز دارم.

That's totally fine.

این کاملاً خوب است.

When you're booking a room, you might ask, can I get a queen bed?

وقتی در حال رزرو اتاق هستید، ممکن است بپرسید، آیا می توانم یک تخت کوئین بگیرم؟

Can I get a double bed?

آیا می توانم یک تخت دونفره بگیرم؟

Can I get two twin beds, depending on your sleeping situation it might be helpful to

آیا می توانم دو تخت دو نفره بگیرم، بسته به وضعیت خواب شما، ممکن است مفید

be specific.

باشد.

Well, it's going to be my husband and I and my two kids.

خب، من و شوهرم و دو فرزندم خواهیم بود.

They could sleep into the same bed, but it might be best if they each had their own bed

آنها می توانند در یک تخت بخوابند، اما بهتر است که هر کدام تخت مخصوص

so they don't stay up all night.

به خود را داشته باشند تا تمام شب را بیدار نمانند.

So you could ask, do you have a queen bed and two twin beds in a room?

بنابراین می توانید بپرسید، آیا یک تخت کوئین و دو تخت دو نفره در یک اتاق دارید؟

Great.

عالی.

You want to be specific so that you can have the most comfortable time possible.

شما می خواهید دقیق باشید تا بتوانید راحت ترین زمان ممکن را داشته باشید.

Oftentimes hotels in the US will have a breakfast option.

اغلب اوقات هتل های ایالات متحده یک گزینه صبحانه دارند .

It's sometimes included and sometimes not in your fee.

گاهی اوقات شامل هزینه شما می شود و گاهی اوقات نه.

So you could ask, excuse me, is breakfast included?

پس می توانید بپرسید، ببخشید، صبحانه نیز گنجانده شده است؟

Excuse me, is breakfast included?

ببخشید صبحانه هم هست؟

And that implies is it included in the price that I already paid for the hotel room?

و این بدان معناست که آیا شامل قیمتی است که قبلاً برای اتاق هتل پرداخت کرده ام؟

Sometimes it is, sometimes it's not, but it's a great question to ask.

گاهی اوقات اینطور است، گاهی اوقات اینطور نیست، اما سوال بسیار خوبی است.

Usually breakfast is not available all day, so you can ask, excuse me, what time is breakfast

معمولاً صبحانه در تمام طول روز در دسترس نیست، بنابراین می توانید بپرسید، ببخشید، صبحانه چه ساعتی

served?

سرو می شود؟

Excuse me, what time is breakfast served?

ببخشید صبحانه چه ساعتی سرو میشه؟

And when you check in, the person who's checking you in, they'll probably tell you those things

و هنگامی که شما را چک می کنید، شخصی که شما را چک می کند، احتمالاً آن چیزها را از قبل به شما خواهد گفت

in advance, but if you didn't catch it or maybe they just didn't mention it, these are

، اما اگر متوجه نشدید یا شاید آنها فقط به آن اشاره نکردند، اینها

good questions to ask so that you can not be too hungry in the morning when you wake

سؤالات خوبی برای پرسیدن هستند تا شما نمی توانید صبح که از خواب بیدار می شوید خیلی گرسنه باشید

up.

.

Another common way to get food, while you're in your hotel room is room service.

یکی دیگر از راه های رایج برای تهیه غذا، در حالی که در اتاق هتل خود هستید، سرویس اتاق است.

You can ask, can I get room service, please.

می توانید بپرسید، آیا می توانم سرویس اتاق بگیرم، لطفا.

Can I get room service?

آیا می توانم سرویس اتاق دریافت کنم؟

That means someone comes to your door with food that they've made in the hotel.

یعنی شخصی با غذایی که در هتل درست کرده است به درب منزل شما می آید.

In my experience in the US, this is very expensive and not always the best quality food, but

طبق تجربه من در ایالات متحده، این بسیار گران است و همیشه بهترین غذا با کیفیت نیست، اما

in certain circumstances, maybe this is something you want.

در شرایط خاص، شاید این چیزی باشد که شما می خواهید.

So you can ask the question, can I get room service?

پس می توانید این سوال را بپرسید که آیا می توانم سرویس اتاق بگیرم ؟

Excellent.

عالی

Our final 10 important phrases for talking about your travels is to talk about your travel

10 عبارت مهم آخر ما برای صحبت در مورد سفرهایتان این است که در مورد تجربیات سفر خود صحبت کنید

experiences.

.

That this is when you have finished traveling and you want to explain to someone the greats

این زمانی است که شما سفر را تمام کرده اید و می خواهید برای کسی بزرگان

or terrible vacation that you just had.

یا تعطیلات وحشتناکی را که به تازگی داشته اید توضیح دهید.

If you'd like to take these expressions to the next level, don't miss a chance to tell

اگر می‌خواهید این عبارات را به سطح بالاتری ببرید، فرصتی را از دست ندهید

me about your city and where I should travel to in your city.

که در مورد شهر خود و جایی که باید در شهر شما به آن سفر کنم بگویید.

In this lesson, you'll get a chance to practice speaking with me and tell me about where you

در این درس، شما این فرصت را خواهید داشت که صحبت کردن با من را تمرین کنید و در مورد محل زندگی خود به من بگویید

live.

.

The first important phrase for talking about where you just went is to ask this question.

اولین عبارت مهم برای صحبت در مورد جایی که رفتید این است که این سوال را بپرسید.

Have you ever been to Paris?

آیا هرگز در پاریس بوده اید؟

Have you ever been to LA?

آیا تا به حال به لس آنجلس رفته اید؟

When you're telling someone about your trip, you want to see if they've had a similar experience?

وقتی به کسی درباره سفر خود می‌گویید، می‌خواهید ببینید آیا تجربه مشابهی داشته است؟

Great question to ask.

سوال عالی برای پرسیدن

If they say, oh, no, I've never been to LA, but I would love to.

اگر آنها بگویند، اوه، نه، من هرگز به لس آنجلس نرفته ام، اما دوست دارم.

Oh, what a good chance to give them some or advice about good things that you did, maybe

آه، چه فرصت خوبی برای دادن یا نصیحت کردن آنها در مورد کارهای خوبی که انجام دادید، شاید

things they should avoid.

چیزهایی که باید از آنها اجتناب کنند.

And they might be interested to hear what you have to say.

و آنها ممکن است علاقه مند شوند که شما چه می گویید.

You might hear the question, what was your favorite thing about LA?

ممکن است این سوال را بشنوید که چیز مورد علاقه شما در لس آنجلس چیست؟

What was your favorite thing about Paris?

چیز مورد علاقه شما در مورد پاریس چه بود؟

Well, you can ask this question to someone else or they might ask you that and it helps

خوب، می‌توانید این سؤال را از شخص دیگری بپرسید یا ممکن است از شما بپرسند و

to prompt a conversation about where you just went.

به ایجاد مکالمه در مورد جایی که اخیراً رفته‌اید کمک می‌کند.

If someone just heard that you went to Paris, the first question they might ask is, did

اگر کسی به تازگی شنید که به پاریس رفتید ، اولین سوالی که ممکن است بپرسد این است که آیا

you see the Eiffel tower?

برج ایفل را دیدید؟

Of course, everyone who goes to Paris sees the Eiffel Tower.

البته همه کسانی که به پاریس می روند برج ایفل را می بینند.

Why not?

چرا که نه؟

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

Every time that I've seen it, even though it's been hundreds of times so I used to live

هر بار که آن را دیده‌ام، اگرچه صدها بار بوده است، بنابراین قبلاً در پاریس زندگی می‌کردم

in Paris.

.

It's always amazing.

همیشه شگفت انگیز است.

I still love it.

من هنوز آن را دوست دارم.

But, there are often places that are not touristy that you enjoy.

اما، اغلب مکان هایی وجود دارند که توریستی نیستند و از آنها لذت می برید.

So you could use this phrase, my favorite places are off the beaten path.

بنابراین می‌توانید از این عبارت استفاده کنید، مکان‌های مورد علاقه‌ام خارج از مسیر مورد علاقه من هستند.

I love finding new places to visit.

من عاشق پیدا کردن مکان های جدید برای بازدید هستم.

So yes, the Eiffel tower is great, but I love to find places off the beaten path.

بنابراین بله، برج ایفل عالی است، اما من دوست دارم مکان‌هایی را خارج از مسیر نامناسب پیدا کنم.

The beaten path is where your feet are beating down the path.

مسیر ضرب و شتم جایی است که پاهای شما در مسیر می کوبند.

There's so many people, everyone is visiting the Eiffel tower, but over here, there's a

افراد زیادی هستند، همه در حال بازدید از برج ایفل هستند، اما اینجا، یک

hidden cathedral that's so beautiful and no one visits, but right beside it, there's a

کلیسای جامع مخفی وجود دارد که بسیار زیبا است و کسی از آن بازدید نمی کند، اما درست در کنار آن، یک

little hot chocolate restaurant.

رستوران کوچک شکلات داغ وجود دارد.

You have to go there, it's off the beaten path.

باید بری اونجا، از مسیری که دور افتاده .

On the same note, you might say there's so many hidden gems in Paris.

در همین یادداشت، ممکن است بگویید جواهرات زیادی در پاریس پنهان شده است.

You could spend years discovering them all.

شما می توانید سال ها صرف کشف همه آنها کنید.

Hidden gems.

سنگهای پنهان.

A gem is like a diamond or a Ruby, these precious stones.

یک جواهر مانند یک الماس یا یک یاقوت است، این سنگ های قیمتی.

And we can use this in a more figurative way to talk about an amazing place especially

و ما می‌توانیم از این به روشی تصویری‌تر برای صحبت در مورد یک مکان شگفت‌انگیز به‌ویژه

somewhere that's hidden.

جایی که پنهان است استفاده کنیم.

There's so many hidden gems around the city.

جواهرات بسیار زیادی در اطراف شهر وجود دارد.

It's an excellent place to visit.

این یک مکان عالی برای بازدید است.

On the other hand, what happens when everyone is there?

از طرف دیگر وقتی همه آنجا باشند چه اتفاقی می افتد ؟

Well, you might say that city used to be nice, but now it's just a big tourist trap.

خوب، ممکن است بگویید آن شهر قبلاً خوب بود، اما اکنون فقط یک تله توریستی بزرگ است.

Have you ever been to Venice?

آیا تا به حال به ونیز رفته اید؟

Venice is beautiful.

ونیز زیباست

It's so cool.

خیلی باحاله

But now it has turned into a tourist trap.

اما اکنون به یک تله گردشگری تبدیل شده است.

All of the shops, all of the restaurants, all the activities are only for tourists.

همه مغازه ها، همه رستوران ها، همه فعالیت ها فقط برای گردشگران است.

It's lost that livable feeling and I don't know if that's just something that's inevitable.

این احساس قابل زندگی را از دست داده است و نمی دانم که آیا این فقط چیزی است که اجتناب ناپذیر است.

It's going to happen no matter what, or if it's something that can be prevented, but

مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، یا اگر چیزی باشد که بتوان از آن جلوگیری کرد، اما

that's the way it is.

همین طور است.

It's a tourist trap, still worth visiting in my opinion.

این یک تله توریستی است، به نظر من هنوز ارزش دیدن دارد.

But it's a tourist trap.

اما این یک تله توریستی است.

When I was 18 years old, I went on a road trip with my best friend and we drove for

وقتی 18 ساله بودم، با بهترین دوستم به یک سفر جاده ای رفتیم و

three days in the US.

سه روز در آمریکا رانندگی کردیم.

It's extremely common to go on a road trip.

رفتن به یک سفر جاده ای بسیار رایج است.

We don't have great public transportation.

ما حمل و نقل عمومی خوبی نداریم.

There's not trains that go all over the US in an easy way, so instead we drive and we

قطاری وجود ندارد که به راحتی در سراسر ایالات متحده حرکت کند، بنابراین در عوض ما رانندگی می کنیم و

often take a road trip.

اغلب یک سفر جاده ای انجام می دهیم.

This is a common form of vacation in the US, maybe in your country too.

این یک شکل رایج از تعطیلات در ایالات متحده است، شاید در کشور شما نیز.

Do you ever take road trips for a vacation?

آیا تا به حال برای تعطیلات به سفرهای جاده ای می روید؟

The next phrase for travel is one that you might see more often in writing than in spoken

عبارت بعدی برای سفر عبارتی است که ممکن است بیشتر به صورت نوشتاری از مکالمه گفتاری ببینید

conversation, but I want to make sure you can understand it.

، اما من می‌خواهم مطمئن شوم که می‌توانید آن را درک کنید.

It is, I need some R&R and it's often you with the symbol and, and a capital R and another

این است، من به مقداری R&R نیاز دارم و اغلب شما با علامت و، و یک R بزرگ و یک R بزرگ

capital R.

This does not mean railroad because sometimes RR means railroad, this means rest and relaxation.

دیگر هستید.

So if you're feeling super stressed and you're just texting with your friends saying, I think

بنابراین اگر احساس استرس شدید دارید و فقط با دوستان خود پیامک می‌فرستید و می‌گویید، فکر

I'm going to go on vacation next week, I need some R&R.

می‌کنم هفته آینده به تعطیلات خواهم رفت، به مقداری R&R نیاز دارم.

We don't often say that I need some R&R, but you might write that in a text or write that

ما اغلب نمی گوییم که من به مقداری R&R نیاز دارم، اما ممکن است آن را در یک متن بنویسید یا

in a message to talk about, I just need to take a break.

در پیامی بنویسید تا در مورد آن صحبت کنم، فقط باید استراحت کنم.

I need some R&R.

من به مقداری R&R نیاز دارم.

If you need some R&R, you don't want to take a whirlwind trip.

اگر به R&R نیاز دارید، نمی خواهید به یک سفر گردباد بروید.

I have done this.

من این کار را کرده ام.

It is very hectic.

خیلی شلوغ است.

It means that you visit a ton of places in a short period of time, or you see a ton of

به این معنی است که شما در مدت زمان کوتاهی از یک هزار مکان دیدن می کنید یا در مدت زمان کوتاهی تعداد زیادی چیز را می بینید

things in a short period of time.

.

It's a whirlwind.

این یک گردباد است.

When my husband and I visited Thailand, we only had four days, I think.

وقتی من و شوهرم به تایلند رفتیم ، فکر می کنم فقط چهار روز فرصت داشتیم.

And we visited Bangkok for a couple days.

و ما برای چند روز از بانکوک بازدید کردیم.

And then we took a train, a bus, a taxi, and then another bus to the south of the country,

و سپس با قطار، اتوبوس، تاکسی و سپس اتوبوس دیگری به سمت جنوب کشور،

to the beach.

به سمت ساحل رفتیم.

And then we did the same thing to go back to Bangkok, to fly back to where we were living

و سپس همان کار را انجام دادیم تا به بانکوک برگردیم، تا به جایی که در کره زندگی می کردیم پرواز کنیم

in Korea.

.

It was a whirlwind trip.

این یک سفر طوفانی بود.

I wish we had more time.

کاش وقت بیشتری داشتیم

And someday I'd love to go back and spend a month, two months, just exploring the country

و روزی دوست دارم به عقب برگردم و یک ماه، دو ماه را صرف کاوش در کشور

in a little bit more of a slow pace.

با سرعت کمی بیشتر کنم.

That would be amazing.

این شگفت انگیز خواهد بود.

When you travel somewhere far away, you might use this phrase, Ugh, I'm so tired, I'm still

وقتی به جایی دور سفر می کنید، ممکن است از این عبارت استفاده کنید، اوه، من خیلی خسته هستم، هنوز هم

suffering from jet lag.

از جت لگ رنج می برم.

Jet lag.

جت لگ

It's one of the worst things when you travel.

این یکی از بدترین چیزها در سفر است.

If you travel far away, maybe the morning for you is the night where you're traveling

اگر به دور سفر می کنید، شاید صبح برای شما همان شبی باشد که به آنجا سفر

to.

می کنید.

You need some time to recover.

برای بهبودی نیاز به زمان دارید.

Your body needs some time to not feel tired to realize what time of day it is.

بدن شما به زمان نیاز دارد تا احساس خستگی نکند تا بفهمد چه زمانی از روز است.

It's something we don't often think about when we travel to another place that's far

این چیزی است که معمولاً وقتی به مکان دیگری سفر می کنیم که دور است به

away.

آن فکر نمی کنیم.

At least I don't often think about until I get there and realize, oh no, it's the morning.

حداقل من اغلب به آن فکر نمی کنم تا زمانی که به آنجا برسم و بفهمم، اوه نه، صبح است.

I haven't slept for two days.

دو روزه نخوابیدم

I have to wait another 12 hour as before I sleep, ugh, you are suffering from jet lag.

من باید 12 ساعت دیگر صبر کنم، همانطور که قبل از خواب، اوه، شما از جت لگ رنج می برید.

Our final phrase is an excellent one to conclude talking about your travels.

عبارت پایانی ما برای پایان دادن به صحبت در مورد سفرهای شما عالی است.

And that is I can't wait to go back.

و این این است که من نمی توانم صبر کنم تا برگردم.

I can't wait to go back.

من نمی توانم صبر کنم تا برگردم.

If you had an excellent time, if you're dreaming about it, you can say, I can't wait to go

اگر زمان بسیار خوبی را سپری کردید، اگر در مورد آن خواب می بینید، می توانید بگویید، من نمی توانم صبر کنم تا

back.

برگردم.

Congratulations.

تبریک می گویم.

You just learned 250 of the most common English phrases, questions and expressions for daily

شما به تازگی 250 مورد از رایج ترین عبارات، سوالات و عبارات انگلیسی را برای مکالمه روزانه یاد

conversation.

گرفتید.

You can pat yourself on the back and don't forget to download the 27 page free ebook

می‌توانید به خودتان دست بزنید و فراموش نکنید که کتاب الکترونیکی رایگان ۲۷ صفحه‌ای را

that goes along with today's lesson so that you can remember every phrase, phrase over

که همراه با درس امروز است دانلود کنید تا بتوانید هر عبارت، عبارت روی

question and idea from today's lesson.

سوال و ایده‌ای را از درس امروز به خاطر بسپارید.

Also, at the bottom of the ebook, at the very end, you can answer Vanessa's challenge question

همچنین، در انتهای کتاب الکترونیکی، در انتهای آن، می توانید به سوال چالشی ونسا پاسخ دهید

so that you never forget what you've learned.

تا هرگز آموخته های خود را فراموش نکنید.

Well, thank you so much for learning English with me.

خوب، خیلی ممنون که با من انگلیسی یاد گرفتید .

I will see you again next Friday for a new lesson here on my YouTube channel, bye.

جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در کانال یوتیوب خود می بینم، خداحافظ.

The next step is to download the free PDF worksheet for this lesson.

مرحله بعدی دانلود کاربرگ PDF رایگان این درس است.

With this free PDF, you will master today's lesson and never forget what you have learned.

با این PDF رایگان، بر درس امروز تسلط خواهید داشت و هرگز آموخته های خود را فراموش نمی کنید.

You can be a confident English speaker.

شما می توانید یک انگلیسی زبان با اعتماد به نفس باشید.

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for a free English lesson every Friday.

فراموش نکنید که هر جمعه برای یک درس انگلیسی رایگان در کانال یوتیوب من مشترک شوید.

Bye.

خدا حافظ.