THINK AND SPEAK IN ENGLISH | How To Talk About Your Relationships Fluently In English

Hey, welcome to today's English lesson today.

سلام، به درس امروز انگلیسی امروز خوش آمدید.

I am going to teach you how to think and speak in English.

من قصد دارم به شما یاد بدهم که چگونه به زبان انگلیسی فکر کنید و صحبت کنید.

Any relationship.

هر رابطه ای

Remember as an English learner, your goal is to speak English fluently, but

به خاطر داشته باشید که به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، هدف شما این است که به زبان انگلیسی روان صحبت کنید، اما

this lesson will help you understand that fluency first starts in your mind.

این درس به شما کمک می کند تا بفهمید که تسلط ابتدا در ذهن شما شروع می شود.

I'm going to help you organize your thoughts and then actually

من قصد دارم به شما کمک کنم تا افکار خود را سازماندهی کنید و سپس در

say what you want to say.

واقع آنچه را که می خواهید بگویید.

Well, then I'm teacher, Tiffani let's jump right in.

خب، پس من معلم هستم، تیفانی، بیایید وارد شویم.

So the first relationship we're going to learn about and think about is

بنابراین اولین رابطه ای که می خواهیم درباره آن بیاموزیم و به آن فکر کنیم،

the relationship between friends.

رابطه بین دوستان است.

Now, I'm going to tell you a little bit about my friends by organizing my

اکنون، با سازماندهی

thoughts, using the five W's for who I've said my friends from college,

افکارم، با استفاده از پنج W برای کسانی که گفته‌ام دوستانم در دانشگاه،

for what acted together in a drama.

برای آنچه که در یک درام با هم بازی کرده‌اند، کمی در مورد دوستانم به شما بگویم.

When my sophomore, junior and senior year.

وقتی سال دوم، راهنمایی و ارشد.

Where?

جایی که؟

At churches, high schools, colleges, and other local events.

در کلیساها، دبیرستان ها، کالج ها و سایر رویدادهای محلی.

Now why we all had a passion for spreading God's word in a way that

حالا چرا همه ما اشتیاق داشتیم که کلام خدا را به شیوه

was fun, engaging and impactful.

ای سرگرم کننده، جذاب و تاثیرگذار منتشر کنیم.

Now you see what just happened.

حالا می بینید که چه اتفاقی افتاده است.

I want to tell you about the relationship I have with my.

می خواهم در مورد رابطه ای که با خودم دارم به شما بگویم.

But I first organized my thoughts using the five W's and

اما من ابتدا افکارم را با استفاده از پنج W سازماندهی کردم و

you need to do the same thing.

شما باید همین کار را انجام دهید.

So the thought process is done.

بنابراین فرآیند فکر انجام شده است.

Now let's speak about the relationship I have with my friends.

حالا بیایید در مورد رابطه ای که با دوستانم دارم صحبت کنیم.

So we're going to take that information that we had from

بنابراین، اطلاعاتی را که

right here with the five W's.

از اینجا در اختیار داشتیم با پنج W دریافت می کنیم.

And now we're going to go to speaking.

و حالا به صحبت کردن می رویم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

My college friends and I used to act together in a drama.

من و دوستان دانشگاهم در یک درام با هم بازی می کردیم.

We were in the drama group during our sophomore, junior, and senior years.

ما در سال های دوم، راهنمایی و ارشد در گروه نمایش بودیم.

Our drama.

درام ما

Was pretty popular.

بسیار محبوب بود

So we would do plays at churches, high schools, colleges, and other local events.

بنابراین ما در کلیساها، دبیرستان ها، کالج ها و سایر رویدادهای محلی نمایش اجرا می کردیم.

We all enjoyed acting in the drama group because we had a

همه ما از بازی در گروه نمایش لذت می بردیم زیرا

passion for spreading God's word.

اشتیاق زیادی به انتشار کلام خدا داشتیم.

In a way that was fun, engaging and impactful.

به گونه ای که سرگرم کننده، جذاب و تاثیرگذار بود.

Now that is a great English response.

اکنون این یک پاسخ انگلیسی عالی است.

That is a fluent English answer.

این یک پاسخ انگلیسی روان است.

And I want you to be able to do the same again, thinking first about the

و من از شما می خواهم که بتوانید دوباره همین کار را انجام دهید ، ابتدا در مورد

relationship using the five W's and then speaking now within my answer, there were

رابطه با استفاده از پنج W فکر کنید و سپس در پاسخ من صحبت کنید،

two new vocabulary words that I really want to explain to you very quickly.

دو کلمه واژگان جدید وجود دارد که من واقعاً می خواهم خیلی سریع برای شما توضیح دهم.

The first one is engaging.

اولی جذاب است.

So repeat after me engaging.

پس بعد از تعامل من تکرار کنید.

Excellent.

عالی

Last time.

آخرین بار.

Engaging.

درگیر کننده.

Very good.

Now this word just means tending to draw favorable attention or interest.

خیلی خوب.

اکنون این کلمه فقط به معنای تمایل به جلب توجه یا علاقه مطلوب است.

Think about your favorite TV show or your favorite movie.

به برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود یا فیلم مورد علاقه خود فکر کنید.

When you push play, you get really into it.

وقتی به بازی فشار می آورید، واقعاً وارد آن می شوید.

Someone may talk to you say, yeah.

ممکن است کسی با شما صحبت کند، بگوید، بله.

Yeah.

Okay.

That's fine.

آره

باشه.

خوبه.

I'm watching this movie because it's engaging.

من دارم این فیلم رو میبینم چون جذابه

Hopefully this English lesson is engaging.

امیدوارم این درس انگلیسی جذاب باشد.

All right.

خیلی خوب.

This means holding your attention.

این به معنای حفظ توجه شماست.

And our drama group had very, very engaging plays.

و گروه نمایش ما نمایشنامه های بسیار بسیار جذابی داشت.

They were very interesting.

خیلی جالب بودند.

So again, engaging.

بنابراین دوباره، جذاب.

Excellent.

Alright, now the next word is impactful after me.

عالی

خوب، حالا کلمه بعدی بعد از من تاثیرگذار است.

Impactful.

تاثیرگذار.

Excellent.

Last time impactful.

عالی

آخرین بار تاثیرگذار

Good job.

آفرین.

Now, this word just means having a major impact or effect, it means

حال، این کلمه فقط به معنای تأثیر یا تأثیر عمده است، به معنای

affecting you in a way that is powerful.

تأثیرگذاری بر شما به گونه ای است که قدرتمند است.

So think about the words your mother or your father say to you or said

بنابراین به کلماتی که مادر یا پدرتان به شما می‌گویند یا در جوانی به شما می‌گفتند

to you when you were younger, those words really had an impact on you.

فکر کنید، این کلمات واقعاً روی شما تأثیر گذاشته است.

They affected you.

آنها شما را تحت تأثیر قرار دادند.

We say impactful.

می گوییم تأثیرگذار.

And the plays that I did with my friends when I was in college were very impactful.

و نمایش هایی که در دوران دانشگاه با دوستانم انجام دادم بسیار تأثیرگذار بود.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

I just organize my thoughts using the five W's and now you have a good

من فقط افکارم را با استفاده از پنج W سازماندهی می کنم و اکنون شما درک خوبی

understanding of the relationship I had with my friends when I was in college.

از رابطه ای که با دوستانم در زمان تحصیل در دانشگاه داشتم دارید.

Makes sense.

منطقی است.

All right, now let's move on to the next relationship.

بسیار خوب، حالا بیایید به رابطه بعدی برویم.

I mentioned parents.

به پدر و مادر اشاره کردم.

I mentioned how your parents speak to you and the impact of their words.

من به نحوه صحبت پدر و مادرت با تو و تأثیر سخنانشان اشاره کردم.

So using the five, W's thinking about the relationship.

بنابراین با استفاده از پنج، W به رابطه فکر می کند.

First we have who, my friend and his six year old son, what he spends time reading

اول اینکه دوستم و پسر شش ساله‌اش چه کسی را می‌دانیم

to him when every evening after work.

که هر روز عصر بعد از سر کار برای او چه می‌خواند.

Where in their family room, why he wants to develop a strong bond with

در کجای اتاق خانواده آنها، چرا او می خواهد با پسرش پیوند قوی برقرار

his son and teach him the importance of reading every single day.

کند و اهمیت خواندن هر روز را به او بیاموزد.

Now, again, we're still on step one.

اکنون، دوباره، ما هنوز در مرحله یک هستیم.

We're just thinking and organizing our thoughts, but you can already start to

ما فقط فکر می کنیم و افکارمان را سازماندهی می کنیم ، اما می

see that we have enough information to properly speak about the relationship.

توانید متوجه شوید که اطلاعات کافی برای صحبت درست در مورد رابطه داریم.

This guy has with his six-year-old son.

این پسر با پسر شش ساله اش دارد.

So using the information again, the five W's from right here, let's see how

بنابراین با استفاده مجدد از اطلاعات، پنج W از همین جا، بیایید ببینیم چگونه

we can speak about this relationship.

می توانیم در مورد این رابطه صحبت کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

My friend and his six-year-old son have a great relationship.

دوست من و پسر شش ساله اش رابطه بسیار خوبی با هم دارند.

Even though my friend has a ton of responsibility at work, he always

با وجود اینکه دوست من در محل کار مسئولیت زیادی دارد، اما همیشه

makes a point to spend time reading.

به این نکته توجه می کند که وقت خود را صرف مطالعه کند.

He usually reads to him every evening after he gets off from work.

او معمولاً هر روز عصر بعد از اینکه از کار خارج می شود برای او کتاب می خواند. محل

Their favorite reading spot is the living room.

مطالعه مورد علاقه آنها اتاق نشیمن است.

My friend told me that he wants to develop a strong bond with his

دوستم به من گفت که می خواهد با پسرش پیوند قوی برقرار

son and teach him the importance of reading every single day.

کند و اهمیت خواندن هر روز را به او بیاموزد.

What happened because we did step one, think organizing our

چه اتفاقی افتاد زیرا ما مرحله یک را انجام دادیم، فکر کنید که

thoughts with the five W's.

افکار خود را با پنج W سازماندهی کنید.

We were able to provide a good and fluent English answer describing the

ما توانستیم پاسخ انگلیسی خوب و روانی را ارائه دهیم که در آن

relationship this guy has with his son, a parent child relationship.

رابطه این پسر با پسرش، رابطه والد فرزند، توضیح داده شود.

Now you will see that there are a few words and expressions

اکنون خواهید دید که چند کلمه و عبارت وجود دارد

that I want to explain to you.

که می خواهم برای شما توضیح دهم.

So very quickly, a ton of after me, a ton of.

خیلی سریع، یک تن از بعد از من، یک تن از.

Good again, last time, a ton of.

دوباره خوب، آخرین بار، یک تن.

Excellent.

عالی

Now a ton of just means a lot of something, a large amount of something.

حالا یک تن فقط به معنای مقدار زیادی چیزی است، مقدار زیادی از چیزی.

So for example, I have some chords with me in my office and these cords

به عنوان مثال، من در دفترم چند آکورد با خودم دارم و این سیم‌ها

help me connect some of my devices, whether it be my cell phone or my

به من کمک می‌کنند تا برخی از دستگاه‌هایم را، چه تلفن همراهم

computer or another electronic device to my computer or to a power source.

یا رایانه‌ام یا یک دستگاه الکترونیکی دیگر را به کامپیوترم یا به منبع برق متصل کنم.

So I have.

پس من دارم.

A ton of chords in my office.

یک تن آکورد در دفتر من.

Again, a lot of cords.

باز هم تعداد زیادی طناب.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay, good.

باشه خوبه

Now let's go over the next one.

حالا بریم سراغ مورد بعدی.

Make a point to in the answer, I said, he always makes a point to

در پاسخ به آن نکته ای اشاره کنید، گفتم، او همیشه به این نکته اشاره می کند که

spend time reading to his son.

وقت خود را صرف خواندن برای پسرش کند.

Well, makes a point to just means to give one's attention, to doing

خوب، اشاره می‌کند فقط به این معناست که توجه خود را به انجام

something, to make sure that it happens.

کاری معطوف کنیم، تا مطمئن شویم که آن اتفاق می‌افتد.

For example, once a week on Sundays, I have a video English lesson for you.

مثلا هفته ای یکبار یکشنبه ها برای شما آموزش تصویری انگلیسی دارم.

So I make a point.

بنابراین من به یک نکته اشاره می کنم.

Record organize my ideas and my thoughts and produce a lesson that

ایده ها و افکار من را ضبط کنید و درسی تهیه کنید که

will help you speak English fluently.

به شما کمک کند انگلیسی را روان صحبت کنید.

I make a point to record a video every week.

من به نکته ای اشاره می کنم که هر هفته یک ویدیو ضبط می کنم.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

All right.

Good.

خیلی خوب.

خوب

Now the last one, I want to explain this.

حالا آخرین مورد، می خواهم این را توضیح دهم.

Spot in the answer and the response, I said their favorite reading

نقطه در پاسخ و پاسخ، من گفتم محل مطالعه مورد علاقه آنها

spot is the living room spot just means a particular place or point.

نقطه اتاق نشیمن فقط به معنای یک مکان یا نقطه خاص است.

So my favorite food spot, my favorite reading spot again, just

بنابراین مکان غذای مورد علاقه من، مکان مورد علاقه من برای خواندن دوباره، فقط

a place or point real simple.

یک مکان یا نقطه بسیار ساده است.

Right?

So again, spot.

درست؟

بنابراین دوباره، نقطه.

Excellent.

عالی

Very good.

خیلی خوب.

Now we've went over the relationship between friends and the relationship

اکنون به بررسی رابطه بین دوستان و رابطه

between a parent and a child using the five W's for step one,

بین والدین و فرزندی که از پنج W برای مرحله اول

to think using the five W's.

استفاده می کنند، پرداخته ایم تا با استفاده از پنج W فکر کنیم.

And then we were able to do step two, speak fluently about the relationship,

و سپس ما توانستیم مرحله دوم را انجام دهیم، در مورد رابطه روان صحبت کنیم،

but what about the relationship you have with your coworkers?

اما در مورد رابطه ای که با همکاران خود دارید چطور؟

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

You see them every day.

شما هر روز آنها را می بینید.

How can you talk about.

چگونه می توانید در مورد صحبت کنید.

Relationship.

ارتباط.

Well, first we have to start with the five W's who my coworkers and I, what

خوب، ابتدا باید با پنج W شروع کنیم که من و همکارانم چه چیزی در

discussed the new semester schedule.

مورد برنامه ترم جدید بحث کردیم.

Now I'll pause real quick.

حالا من خیلی سریع مکث خواهم کرد.

I'm speaking about my coworkers when I used to work at a language Institute.

من در مورد همکارانم صحبت می کنم زمانی که در یک موسسه زبان کار می کردم.

So we had different semesters, different periods of time where we

بنابراین ما ترم‌های مختلف، دوره‌های زمانی متفاوتی داشتیم که در آن موضوعات

would teach the students different subjects, still English, but

مختلف را به دانش‌آموزان آموزش می‌دادیم ، هنوز انگلیسی، اما

different sub topics under English.

زیرمجموعه‌های مختلف زیر زبان انگلیسی.

So again, for me.

پس دوباره برای من.

What?

چی؟

Discussed the new semester schedule when every two months where in the staff

در مورد برنامه ترم جدید هر دو ماه یکبار در اتاق کارمندان

room at our Institute, And why we had to decide who was going to teach which

مؤسسه ما بحث کردیم، و چرا باید تصمیم می گرفتیم که چه کسی در کدام

levels and what classes worked best with our personal responsibilities.

سطوح و چه کلاس هایی با مسئولیت های شخصی ما بهتر عمل می کند.

So again, step one, we've thought about it using the five W's who, what,

بنابراین دوباره، مرحله اول، ما در مورد آن با استفاده از پنج W که، چه، چه

when, where, why we thought about the relationship I had with my coworkers,

زمانی، کجا، چرا در مورد رابطه من با همکارانم فکر کردیم، فکر کرده ایم ،

you can do the exact same thing.

شما می توانید دقیقاً همان کار را انجام دهید.

Five.

W's now using the information from the five Ws.

پنج.

W اکنون از اطلاعات پنج W استفاده می کند .

Who, what, when, where and why I can now do step two and speak about the

چه کسی، چه، کی، کجا و چرا اکنون می توانم مرحله دوم را انجام دهم و در مورد

relationship I had with my coworkers.

رابطه ای که با همکارانم داشتم صحبت کنم.

Every two months, my coworkers and I would come together to

من و همکارانم هر دو ماه یکبار دور هم جمع می

discuss the new semester schedule.

شدیم تا در مورد برنامه ترم جدید بحث کنیم.

Our meetings were usually held in the staff room at our Institute.

جلسات ما معمولاً در اتاق کارکنان موسسه ما برگزار می شد.

It was important for us to get together every two months because we had to

برای ما مهم بود که هر دو ماه یکبار دور هم جمع شویم زیرا باید

decide who was going to teach which levels and what classes worked best

تصمیم می‌گرفتیم که چه کسی در کدام سطوح و چه کلاس‌هایی

with our personal responsibilities.

با مسئولیت‌های شخصی ما بهتر عمل می‌کند.

I literally just provided you with the information that came from.

من به معنای واقعی کلمه فقط اطلاعاتی را در اختیار شما قرار دادم.

Step one, where I thought about the relationship using the five.

مرحله اول، جایی که من در مورد رابطه با استفاده از پنج فکر کردم.

You see how simple it is to think, and then speak in English.

می بینید که چقدر ساده است که فکر کنید و سپس به زبان انگلیسی صحبت کنید.

I'm telling you this formula will change your life and help you sound

من به شما می گویم که این فرمول زندگی شما را تغییر می دهد و به شما کمک می کند

more like a native English speaker.

بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

Now there is one expression that I want to explain to you.

اکنون یک عبارت وجود دارد که می خواهم برای شما توضیح دهم.

It's worked best.

بهترین کار را کرده است.

Let's see real quick, worked best.

بیایید سریع واقعی، بهترین کار را ببینیم.

All right.

خیلی خوب.

Now work best this just means it's the better option between two options.

اکنون بهترین کار را انجام دهید این فقط به این معنی است که بین دو گزینه بهترین گزینه است.

So there are two options you have, but this one, this seems to work the best.

بنابراین شما دو گزینه دارید، اما به نظر می رسد این یکی بهترین کار را دارد.

So like I said, what classes worked best with our personal responsibilities?

بنابراین همانطور که گفتم، چه کلاس هایی با مسئولیت های شخصی ما بهترین کار را داشتند؟

Did one teacher worked better with children while another

آیا یک معلم با بچه ها بهتر کار می کرد در حالی که معلم دیگر با بچه ها

teacher worked better with.

بهتر کار می کرد.

We discussed those things.

ما در مورد آن موارد بحث کردیم.

So again, in English we say work best.

پس باز هم در انگلیسی می گوییم بهترین کار را کن.

Excellent.

عالی

Very good.

خیلی خوب.

So again, the only thing you have to remember when you want to speak.

پس باز هم، تنها چیزی که باید در هنگام صحبت کردن به خاطر بسپارید.

In English about a relationship is to first think using the five W's to organize

در زبان انگلیسی در مورد رابطه این است که ابتدا با استفاده از پنج W برای سازماندهی

your thoughts and then step two, speak.

افکار خود فکر کنید و سپس در مرحله دوم صحبت کنید.

That's right.

درست است.

Use the information you organize and then speak about that relationship.

از اطلاعاتی که سازماندهی می کنید استفاده کنید و سپس در مورد آن رابطه صحبت کنید.

I really hope you enjoyed today's lesson.

واقعا امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

Don't forget to keep studying.

ادامه مطالعه را فراموش نکنید.

And I want to remind you also to get the app.

و من می خواهم به شما یادآوری کنم که برنامه را دریافت کنید.

If you have not got the English with Tiffani app, I need you to download it

اگر زبان انگلیسی با برنامه Tiffani را ندارید، باید هم اکنون آن را دانلود کنید

now because we're constantly updating.

زیرا ما دائماً در حال به روز رسانی هستیم.

We recently added something very, very special just for you.

ما اخیراً چیزی بسیار بسیار ویژه را فقط برای شما اضافه کرده ایم.

So you want to download the app right now in the app store and you can see

بنابراین می‌خواهید همین الان برنامه را در اپ استور دانلود کنید و می‌توانید

all the brand new content we have just for you, improve your pronunciation,

تمام محتوای کاملاً جدیدی را که ما فقط برای شما داریم ببینید، تلفظ

improve your fluency, and oh, so much more click the link right in

خود را بهبود ببخشید، تسلط خود را بهبود ببخشید، و خیلی بیشتر روی پیوند سمت راست در توضیحات کلیک کنید

the description to download the app.

تا برنامه را دانلود کنید

I hope you enjoyed today's lesson and I will see you next time.

امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید و دفعه بعد شما را ببینم.

Talk to you later.

بعدا با شما صحبت می کنم.

You still there, you know what time it is?

هنوز آنجایی، می‌دانی ساعت چند است؟

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

Today's story, you know, in the lesson I was teaching you how to

داستان امروز، می دانید، در درس به شما یاد می دادم که چگونه

speak about relationships, right?

در مورد روابط صحبت کنید، درست است؟

So I want to tell you about one of my closest friends.

بنابراین می خواهم در مورد یکی از نزدیک ترین دوستانم به شما بگویم.

I mean, she is going to be in my wedding, her and her husband.

منظورم این است که او و همسرش قرار است در عروسی من باشند.

Now, the first time I met her, we were in South Korea and we were.

حالا، اولین باری که با او ملاقات کردم، در کره جنوبی بودیم و بودیم.

Missionary English teachers.

معلمان انگلیسی مبلغ.

And we had started living together.

و زندگی مشترکمون رو شروع کرده بودیم.

This is before she got married.

این قبل از ازدواج است.

Her husband was there too, but they were engaged at the time.

شوهرش هم آنجا بود اما در آن زمان نامزد بودند.

So he lived in a separate apartment and she stayed in the

بنابراین او در یک آپارتمان جداگانه زندگی می کرد و او در

apartment that I was assigned to.

آپارتمانی که من به آن منصوب شده بودم ماند.

So she had her room and I had my room.

بنابراین او اتاق خودش را داشت و من اتاق خودم.

Now we didn't know each other.

حالا همدیگر را نمی شناختیم.

Well, as you all know, though, First I enjoy cooking.

خوب، همانطور که همه می دانید ، اول از همه از آشپزی لذت می برم.

Second.

I am an early bird.

دومین.

من یک پرنده زودرس هستم.

Maybe you don't know that I am an early bird.

شاید شما ندانید که من یک پرنده زودرس هستم.

I will wake up at 4:00 AM with no problem at all.

من ساعت 4 صبح بدون هیچ مشکلی بیدار خواهم شد.

4:00 AM.

Wide-eyed ready to get started with the day.

ساعت 4:00 صبح

با چشمان گشاد آماده برای شروع روز.

However, at eight o'clock at night, no, I'm tired.

با این حال، ساعت هشت شب، نه، خسته هستم.

I am tired.

من خسته ام

My whole family is actually like that.

تمام خانواده من در واقع اینگونه هستند.

We're early birds.

ما پرنده های اولیه هستیم

So anyways, when we first moved in together, we didn't know.

بنابراین به هر حال، وقتی برای اولین بار با هم به خانه رفتیم، نمی دانستیم.

Our styles.

سبک های ما

We didn't know.

ما نمی دانستیم.

I didn't know if she was an early bird or if she was a night owl.

نمی دانستم او یک پرنده اولیه است یا یک جغد شب.

So we had to kind of get used to each other.

بنابراین باید به نوعی به هم عادت می کردیم .

Again, she's one of my closest friends right now.

باز هم، او یکی از نزدیکترین دوستان من در حال حاضر است.

So we had first moved in with each other and at this time I was working

بنابراین ما ابتدا با یکدیگر نقل مکان کرده بودیم و در این زمان من همزمان کار می کردم

and studying at the same time.

و درس می خواندم.

So I would normally get up very early in the morning to study and

بنابراین من معمولاً صبح خیلی زود از خواب بیدار می‌شوم تا مطالعه کنم و

spend the whole day on Sunday at.

کل روز یکشنبه را در ساعت سپری کنم.

But again, we were living together.

اما باز هم ما با هم زندگی می کردیم.

So we had our separate duties.

بنابراین ما وظایف جداگانه خود را داشتیم.

One week I cleaned the kitchen the next week she'd do the kitchen and we kind

یک هفته آشپزخانه را تمیز کردم، هفته بعد او آشپزخانه را انجام داد و ما به

of alternated kitchen and the bathroom.

نوعی آشپزخانه و حمام را عوض کردیم.

So this just happened to be my week to clean the kitchen.

بنابراین این هفته من بود که آشپزخانه را تمیز می کردم.

But remember I told you I was working and studying, so I had to be gone

اما یادت باشه بهت گفتم که دارم کار می کنم و درس می خونم، پس باید

all day, but again, we had just met, it had only been maybe a week or

تمام روز می رفتم، اما دوباره، تازه با هم آشنا شده بودیم، شاید فقط یکی دو هفته بود

two that we've been living together.

که با هم زندگی می کردیم.

So I did not want to leave the apartment without cleaning the kitchen.

بنابراین من نمی خواستم بدون تمیز کردن آشپزخانه از آپارتمان خارج شوم.

I didn't want her to think that I wasn't doing my.

من نمی خواستم او فکر کند که من کارم را انجام نمی دهم.

So I went into the kitchen.

پس رفتم تو آشپزخونه.

I think it was about six or 7:00 AM.

فکر کنم ساعت شش یا هفت صبح بود.

It was early, but I was trying to wash the dishes quietly.

زود بود اما سعی می کردم بی سر و صدا ظرف ها را بشورم.

And then in the midst of washing, I heard her in her room.

و سپس در میان شستشو، صدای او را در اتاقش شنیدم.

So I assumed, oh, she's an early bird like me, because I thought she was

بنابراین تصور کردم، اوه، او هم مثل من یک پرنده اولیه است ، زیرا فکر می کردم او

awake and moving around in her room.

بیدار است و در اتاقش در حال حرکت است.

So I started cleaning the kitchen normally.

بنابراین به طور معمول شروع به تمیز کردن آشپزخانه کردم.

I mean, pots were hitting each other again.

یعنی دوباره دیگ ها به هم می زدند.

I thought she was awake.

فکر کردم بیداره

I thought she was also an early.

فکر می کردم او هم خیلی زود است.

So I'm watching the dishes happy that I'm doing my part before

بنابراین من خوشحال به تماشای ظروف می پردازم که قبل از

I had to leave to go study.

اینکه مجبور شوم برای مطالعه بروم، وظیفه خود را انجام می دهم.

So I'm washing the dishes and the door opens.

پس دارم ظرف ها را می شوم و در باز می شود.

So I'm thinking she's like, yes, Tiffani is an early bird too.

بنابراین من فکر می کنم او مانند، بله، تیفانی نیز یک پرنده اولیه است.

Let's have a conversation.

بیا با هم صحبت کنیم

So I'm wiping one of the dishes and I turned around to look

پس دارم یکی از ظرف ها را پاک می کنم و برگشتم تا

to her and say, good morning.

به او نگاه کنم و بگویم صبح بخیر.

And when I turned around, it was like a breeze, a cool breeze.

و وقتی برگشتم، مثل نسیم بود، نسیمی خنک.

That was not.

این نبود.

Hit me like a cold wind.

مثل باد سرد مرا بزن

It was like ice.

مثل یخ بود

And I looked at her and she just glared at me.

و من به او نگاه کردم و او فقط به من خیره شد.

Now.

اکنون.

I, again, I'm happy all the time.

من باز هم همیشه خوشحالم

So I said, Hey, good morning.

پس گفتم: سلام صبح بخیر.

She didn't say anything.

او چیزی نگفت.

She just looked at me, nostrils, flaring.

او فقط به من نگاه کرد، سوراخ های بینی، در حال شعله ور شدن.

I said, this is not what I expected again, I'm holding the dish, looking at her.

گفتم، این چیزی نیست که دوباره انتظار داشتم، من ظرف را در دست دارم و به او نگاه می کنم.

The situation is really.

وضعیت واقعاً همین است.

She is wrapped up in a blanket.

او در یک پتو پیچیده شده است.

I said, okay, maybe she's cold.

گفتم باشه شاید سردش شده

It was the summertime though.

هر چند تابستان بود.

She just glared at me.

او فقط به من خیره شد.

Remember I said, good morning.

یادت باشه گفتم صبح بخیر

And she did not respond.

و او پاسخی نداد.

And she proceeded to shut her door.

و در را بست.

She was still in the kitchen with me though.

او هنوز با من در آشپزخانه بود.

She shut her bedroom door and she walked towards our front door

در اتاق خوابش را بست و

the entire time she's staring at.

تمام مدتی که به آن خیره شده بود به سمت در ورودی ما رفت.

Glaring.

خیره کننده.

I said, maybe this is not what I expected.

گفتم شاید این چیزی نباشد که من انتظار داشتم.

And she opened the front door and slammed it.

و در ورودی را باز کرد و محکم به هم کوبید.

I said, okay, not sure what just happened there.

گفتم باشه، مطمئن نیستم اونجا چه اتفاقی افتاده.

Fast forward several months.

چند ماه به جلو حرکت کنید.

Now we are super close again.

حالا دوباره خیلی نزدیک هستیم.

We got, we never talked about what happened.

فهمیدیم، هرگز در مورد اتفاقی که افتاده صحبت نکردیم.

Several months later, we had gotten close.

چند ماه بعد به هم نزدیک شده بودیم.

There was another coworker and we were having, I think a movie night

همکار دیگری بود و داشتیم داشتیم، فکر می‌کنم یک شب سینمایی بود

and my roommate had stepped out for a second and this coworker and I

و هم اتاقی‌ام برای یک لحظه بیرون رفته بود و من و این همکار داشتیم با

were talking and she was like, girl, I'm glad y'all are close friends.

هم صحبت می‌کردیم و او گفت، دختر، خوشحالم که دوست صمیمی هستید.

I said, yeah, you know, really cool.

گفتم آره میدونی خیلی باحاله

She said, I'm not sure what happened in the beginning though.

او گفت، من مطمئن نیستم که در ابتدا چه اتفاقی افتاد.

I said, what do you mean?

گفتم منظورت چیه؟

And she said, our friend is not an early bird.

و او گفت، دوست ما یک پرنده زودرس نیست.

And that our friend, the one that was my roommate actually told.

و این را دوست ما که هم اتاقی من بود در واقع به او گفت.

I don't know if I going to be able to live with Tiffani.

نمی دانم می توانم با تیفانی زندگی کنم یا نه.

She wakes up too early.

او خیلی زود از خواب بیدار می شود.

It's too loud.

خیلی بلند است.

And I can't believe she woke me up.

و من نمی توانم باور کنم که او مرا بیدار کرد.

I had no idea that she had complained to the other coworker.

من نمی دانستم که او از همکار دیگر شکایت کرده است.

Now, again, this is months later, so all of us are super close and we

حالا، دوباره، ماه‌ها بعد است، بنابراین همه ما فوق‌العاده به هم نزدیک هستیم و به این موضوع

laughed about it, but I never will forget that situation because I

خندیدیم، اما من هرگز آن موقعیت را فراموش نمی‌کنم، زیرا

honestly honestly thought that she was in her room awake and moving around.

صادقانه فکر می‌کردم که او در اتاقش بیدار است و در حال حرکت است.

And so, yes, the other coworker said no, Tiff.

و بنابراین، بله، همکار دیگر گفت نه، تیف.

She was pretty mad.

او خیلی دیوانه بود.

So again, when she came back in the room, I looked at her and I said,

پس دوباره وقتی برگشت تو اتاق، بهش نگاه کردم و گفتم:

uh huh, so you were mad at me.

اوهوم، پس تو با من عصبانی شدی.

You didn't tell me.

تو به من نگفتی

And she burst out laughing because again, we're super close now.

و او از خنده منفجر شد زیرا دوباره، ما اکنون بسیار نزدیک هستیم.

But in the very beginning, she didn't tell me how she really felt about that day.

اما در همان ابتدا، او به من نگفت که واقعاً چه احساسی نسبت به آن روز دارد.

So it's kind of an ongoing joke we have now.

بنابراین این یک جوک مداوم است که اکنون داریم.

They all know I'm an early bird and at night they stay up and I go to sleep.

همه آنها می دانند که من یک پرنده زودرس هستم و شب ها بیدار می مانند و من می خوابم.

So we're all very close again, but I will never forget that situation.

بنابراین همه ما دوباره خیلی به هم نزدیکیم، اما من هرگز آن موقعیت را فراموش نمی کنم.

So maybe you have a friend like.

پس شاید دوستی مثل این داشته باشید.

That maybe at the beginning of your friendship, it was a little bit Rocky.

که شاید در ابتدای دوستی شما کمی راکی ​​بود.

It wasn't, you weren't sure if you were going to make it, let

اینطور نبود، مطمئن نبودید که می‌خواهید آن را بسازید،

us know in the comment section.

در بخش نظرات به ما اطلاع دهید.

All right, guys, I really hope you enjoyed today's lesson.

بسیار خوب، بچه ها، امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

Don't forget to think.

فکر کردن را فراموش نکنید.

And then speak English fluently.

و سپس انگلیسی را روان صحبت کنید.

I'll catch you next time.

دفعه بعد می گیرمت

Have an awesome week.

هفته فوق العاده ای داشته باشید