5 ENGLISH PHRASAL VERBS YOU MUST KNOW

Hey!

سلام!

English phrasal verbs can be tricky, right?

افعال عبارتی انگلیسی می توانند مشکل ساز باشند، درست است؟

I know.

میدانم.

As an English learner, sometimes you really don't want to study them.

به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، گاهی اوقات واقعاً نمی خواهید آنها را مطالعه کنید.

Well, I guarantee today's lesson is going to help you master five English

خوب، تضمین می‌کنم که درس امروز به شما کمک می‌کند در پنج

phrasal verbs that you must know.

فعل عبارتی انگلیسی که باید بدانید، تسلط پیدا کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well then.

خب پس

I'm Teacher Tiffani, let's jump right in.

من معلم تیفانی هستم، بیایید به داخل بپریم. بسیار خوب.

All right.

The first phrasal verb is act like.

اولین فعل عبارتی act like است.

I want you to repeat after me.

می خواهم بعد از من تکرار کنی

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Act like.

مثل رفتار کن

Excellent!

عالی!

One more time after me for pronunciation practice.

یک بار دیگر بعد از من برای تمرین تلفظ.

Act like.

مثل رفتار کن

Excellent!

عالی!

Now this phrasal verb just means similar to or in the manner of.

اکنون این فعل عبارتی فقط به معنای مشابه یا به روش است.

So again, act like just means similar to or in the manner of.

پس باز هم، عمل کنید مانند فقط به معنای مشابه یا به روش.

Now, let me show you an example sentence that will help you

اکنون، اجازه دهید یک جمله مثال را به شما نشان دهم که به شما کمک می کند تا

understand this even more.

این موضوع را بیشتر درک کنید.

Here's the first example sentence using this phrasal verb.

در اینجا اولین جمله مثال با استفاده از این فعل عبارتی است.

He always acts like he's the boss of everyone when he's not.

او همیشه طوری رفتار می کند که انگار رئیس همه است در حالی که نیست.

Now think about this situation, maybe when you were back in school, maybe

حالا به این وضعیت فکر کنید، شاید زمانی که به مدرسه برگشتید، شاید

in middle school or even in high school and there was that one student

در مدرسه راهنمایی یا حتی در دبیرستان و آن دانش آموزی بود

that always thought he knew the right answer or always thought he knew what

که همیشه فکر می کرد پاسخ درست را می داند یا همیشه فکر می کند می داند چه

to do and where you guys had to go.

کاری باید انجام دهد و شما بچه ها کجا دارید. رفتن.

And you guys could have said, "Man, he always acts like he's the teacher

و شما بچه ها می توانستید بگویید: "مرد، او همیشه طوری رفتار می کند که معلم است

or he always acts like he's the boss."

یا همیشه مانند اینکه رئیس است رفتار می کند."

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Again, to be similar to or in the manner of a teacher or a boss.

باز هم شبیه یا به شیوه معلم یا رئیس بودن.

Now what about this example sentence right here.

حالا در مورد این جمله مثال در اینجا چه می شود.

In the school play, I will be acting like a bad guy, but

در نمایش مدرسه، من مانند یک پسر بد رفتار خواهم کرد، اما

really I'm an undercover cop.

واقعاً من یک پلیس مخفی هستم.

Again, act like.

باز هم مثل رفتار کن

This phrasal verb in the sentence is just saying the individual will be acting

این فعل عبارتی در جمله فقط می گوید که فرد

similar to a bad guy but in actuality, the individual is an undercover cop.

شبیه یک پسر بد عمل می کند، اما در واقع ، فرد یک پلیس مخفی است.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Again, phrasal verbs can be tricky but as long as you follow the same patterns

باز هم، افعال عبارتی می توانند مشکل ساز باشند، اما تا زمانی که از الگوهای یکسانی پیروی کنید

and understand them, you will be able to use them like a native English speaker.

و آنها را درک کنید، می توانید از آنها مانند یک انگلیسی زبان مادری استفاده کنید.

So what about this last example sentence for act like.

پس در مورد این آخرین جمله مثال برای عمل مانند.

My mom always asks why I act like a maniac running around the house.

مامانم همیشه می پرسد چرا مثل یک دیوانه که در خانه می دوید رفتار می کنم؟

Again, a maniac, someone crazy.

باز هم یک دیوانه، یک نفر دیوانه. وقتی در خانه می دوند، جیغ می زنند و سر و صدا

Think about kids, little kids, toddlers when they're running around the

می کنند، به بچه ها، بچه های کوچک، بچه های نوپا فکر کنید

house, screaming and making noise.

.

Sometimes all of that noise can cause parents to be a little bit stressed.

گاهی اوقات همه این سر و صدا باعث می شود والدین کمی استرس داشته باشند.

So a parent could say, "Why are you guys acting like maniacs?"

بنابراین یک والدین می توانند بگویند: "چرا شما بچه ها مانند دیوانه ها رفتار می کنید؟"

Your behavior is similar to a crazy person.

رفتار شما شبیه یک دیوانه است.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Okay.

So again, act like is the first English phrasal verb that you must know.

باشه.

پس باز هم، act like اولین فعل عبارتی انگلیسی است که باید بدانید.

Now I do wanna tell you all the phrasal verbs we're gonna be going

اکنون می‌خواهم تمام افعالی را که می‌خواهیم

over come from my e-book 100 English Phrasal Verbs that you need to know.

مرور کنیم، از کتاب الکترونیکی من 100 افعال عبارتی انگلیسی که باید بدانید، به شما بگویم.

You can get your copy by hitting the link right in the description.

با زدن لینک درست در توضیحات می توانید کپی خود را دریافت کنید .

So, let's move on to number two.

بنابراین، اجازه دهید به شماره دو برویم.

Number two is act up.

شماره دو عمل بالا است.

It's so interesting.

خیلی جالبه

Phrasal verbs can be very short but the meaning of each phrasal verb is very deep.

افعال عبارتی می توانند بسیار کوتاه باشند اما معنای هر فعل عبارتی بسیار عمیق است.

So here we go!

پس بزن که بریم!

Act up.

اقدام کن

Now this just means someone or something is behaving badly.

حالا این فقط به این معنی است که کسی یا چیزی بد رفتار می کند.

That's right!

Someone or something is not acting in the right way.

درست است!

کسی یا چیزی به روش درست عمل نمی کند.

So, for example, you know what, here's an extra story time.

بنابراین، برای مثال، می دانید چه چیزی، اینجا یک زمان داستان اضافی است.

I got another one for you but when I was in South Korea teaching, I had

من یک کلاس دیگر برای شما گرفتم، اما زمانی که در کره جنوبی تدریس می کردم،

one class that I will never forget.

یک کلاس داشتم که هرگز فراموش نمی کنم.

I was teaching a group of children.

به گروهی از بچه ها درس می دادم.

Now this class, they knew me very well but one day a new student joined the class and

حالا این کلاس، من را خیلی خوب می شناختند، اما یک روز یک دانش آموز جدید وارد کلاس شد

he just happened to be kind of a bad kid.

و اتفاقاً بچه بدی بود.

Now in the beginning, so when he joined my class, he did not know me.

حالا در ابتدا، بنابراین وقتی به کلاس من پیوست، من را نمی شناخت.

So he came to the class and immediately started talking while I was talking.

بنابراین او به کلاس آمد و بلافاصله در حالی که من صحبت می کردم شروع به صحبت کرد.

He started throwing things around the classroom.

شروع کرد به پرتاب کردن وسایل دور کلاس.

He wasn't listening when I was giving instructions.

وقتی من دستور می دادم گوش نمی داد.

He started acting up in my class.

او بازیگری را در کلاس من شروع کرد.

Again, behaving badly.

باز هم بد رفتار کردن.

Now you know me well, that did not last long.

حالا شما من را خوب می شناسید، این خیلی دوام نیاورد.

Again, he became one of my favorite students after I helped

بعد از اینکه به

him understand that it was not right to act up in my class.

او کمک کردم بفهمد که درست نیست در کلاس من نقش آفرینی کنم، دوباره به یکی از شاگردان مورد علاقه من تبدیل شد.

Again.

از نو.

Great student, started off a little bit bad but he ended up being a great student.

دانش آموز عالی، کمی بد شروع کرد اما در نهایت دانش آموز بزرگی شد.

So let's look at an example sentence.

بنابراین بیایید به یک جمله مثال نگاه کنیم.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

My mom said that if I act up again, I would lose my privileges.

مامانم گفت که اگر دوباره اقدام کنم، امتیازاتم را از دست خواهم داد.

Again.

If a child, if an individual does not follow the rules, acts badly, they will

از نو.

اگر یک کودک، اگر فردی قوانین را رعایت نکند، بد رفتار کند،

have certain privileges taken away.

امتیازات خاصی از او گرفته می شود.

So again, if you act up or behave badly, your privileges will be taken away.

پس باز هم، اگر رفتار بدی داشته باشید یا بد رفتار کنید، امتیازات شما سلب خواهد شد.

Now what about this second sentence right here.

حالا در مورد این جمله دوم دقیقاً اینجا چه می شود.

The man at the concession stand is acting up.

مردی که در جایگاه امتیازات است، در حال بازی کردن است.

The man at the concession stand where they're selling snacks and different

مردی که در غرفه امتیازی که در آن تنقلات و

food items, he's not behaving properly.

مواد غذایی مختلف می فروشند، رفتار درستی از خود نشان نمی دهد.

He's really behaving badly.

واقعا داره بد رفتار میکنه

He is really acting up.

او واقعاً در حال بازی کردن است.

You're understanding, right?

شما درک می کنید، درست است؟

I know you're smart.

میدونم باهوشی

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Let's look at another example, example sentence.

بیایید به مثال دیگری، جمله مثال نگاه کنیم.

Here we go!I hope my back doesn't start acting up again.

ما رفتیم! امیدوارم پشتم دوباره شروع به بازی نکند.

Now this is interesting.

حالا این جالب است.

Your back.

پشتت.

Yes!

آره!

Sometimes you have back pain.

گاهی اوقات شما کمر درد دارید.

I actually have experienced back pain that really was not fun and my back

من در واقع کمردردی را تجربه کرده‌ام که واقعاً جالب نبود و

would start acting or behaving badly.

کمرم شروع به رفتار یا رفتار بد می‌کرد.

It would start hurting while I was working because of what happened.

به خاطر اتفاقی که افتاد، وقتی کار می کردم شروع به درد می کردم .

So you can actually say that your back is acting up.

بنابراین در واقع می توانید بگویید که پشت شما به سمت بالا حرکت می کند.

It just means your back hurts.

فقط یعنی کمرت درد میکنه

Your back is supposed to support you, right?

قرار است پشت شما از شما حمایت کند، درست است؟

Help you as you walk or even when you're sitting down to

در حین راه رفتن یا حتی زمانی که نشسته

give you the support you need.

اید به شما کمک کند تا پشتیبانی لازم را به شما ارائه دهد.

So when it doesn't, it is acting up.

بنابراین وقتی اینطور نیست، در حال عمل کردن است.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay.

باشه.

Now let's check out the next one.

حالا بیایید مورد بعدی را بررسی کنیم.

This one is also very important.

این یکی هم خیلی مهمه

An English phrasal verb that you must know.

یک فعل عبارتی انگلیسی که باید بدانید.

Add up.

جمع کنید.

Again, another short one but another very important one.

باز هم یکی دیگر کوتاه اما دیگری بسیار مهم.

Now add up just means to seem reasonable or to make sense and you

حالا اضافه کردن فقط به معنای معقول به نظر رسیدن یا منطقی به نظر می رسد و می

know that I say, make sense, right?

دانید که من می گویم منطقی بودن، درست است؟

All the time.

همیشه.

So you understand what I mean when I say that.

پس منظورم را وقتی می گویم متوجه می شوید.

Now add up just means to seem reasonable or to make sense.

حالا اضافه کردن فقط به معنای منطقی به نظر رسیدن یا منطقی است.

So let's check out the first example sentence and see if you

پس بیایید اولین جمله مثال را بررسی کنیم و ببینیم آیا می

can understand from this example.

توانید از این مثال متوجه شوید یا خیر.

After reanalyzing the results, everything is starting to make sense.

پس از تجزیه و تحلیل مجدد نتایج، همه چیز شروع به معنا می کند.

Everything is starting to add up.

همه چیز شروع به جمع شدن می کند.

You understand, right?

می فهمی، درسته؟

There's a connection because in your brain you're already familiar with that phrase

ارتباطی وجود دارد زیرا در مغز شما قبلاً با آن عبارتی آشنا هستید

that teacher Tiffani uses all the time.

که معلم تیفانی همیشه از آن استفاده می کند.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Now we have add up.

حالا ما جمع کردیم.

So again, after reanalyzing the results, everything is starting to add up.

بنابراین، پس از تجزیه و تحلیل مجدد نتایج، همه چیز شروع به جمع شدن می کند.

You got it!

All right, let's go to the next example sentence.

فهمیدی!

بسیار خوب، بیایید به جمله مثال بعدی برویم.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

The details of his story we're not adding up.

جزئیات داستان او را اضافه نمی کنیم.

Again.

از نو.

The details of his story...

جزییات داستانش

they were not making sense.

... معنی نداشت.

They were not adding up.

آنها جمع نمی شدند.

Again.

از نو.

Add up just means to seem reasonable, to make sense, to be logical.

جمع کردن فقط به معنای منطقی به نظر رسیدن، منطقی بودن است.

I don't think what you're saying adds up.

فکر نمی‌کنم این چیزی که شما می‌گویید به هم اضافه شود.

All right.

خیلی خوب.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Sentence number three.

جمله شماره سه

Nothing is making sense.

هیچ چیز منطقی نیست

Nothing is adding up so I think I need to call our CPA.

هیچ چیز اضافه نمی شود، بنابراین فکر می کنم باید با CPA ما تماس بگیرم.

Certified Public Accountant.

حسابدار قسم خورده.

Just an accountant but this is the abbreviation we use.

فقط یک حسابدار اما این مخفف ما است.

All right.

So again, nothing is adding up.

خیلی خوب.

بنابراین باز هم چیزی اضافه نمی شود.

So I think I need to call our CPA.

بنابراین فکر می کنم باید با CPA ما تماس بگیرم.

I can't, I can't break these numbers down.

من نمی توانم، نمی توانم این اعداد را بشکنم.

I don't know how to crunch the numbers.

من نمی دانم چگونه اعداد را خرد کنم.

Now, if you don't know what that means you need to go back

حالا، اگر نمی دانید این به چه معناست، باید به عقب برگردید

and watch last week's lesson.

و درس هفته گذشته را تماشا کنید.

All right.

خیلی خوب.

So again, let's check out another sentence using add up.

پس دوباره، بیایید جمله دیگری را با استفاده از add up بررسی کنیم.

Going back to the first one.

برگردیم به اولی

After reanalyzing the results, everything is starting to make sense.

پس از تجزیه و تحلیل مجدد نتایج، همه چیز شروع به معنا می کند.

Add up.

جمع کنید.

I understand it better.

من آن را بهتر درک می کنم.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Okay!

باشه!

Let's go to phrasal verb number four.

برویم سراغ فعل عبارتی شماره چهار.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Ask out.

بپرس

Again.

Another short one.

از نو.

یکی دیگر کوتاه.

Ask out.

بپرس

Now ask out just means to invite someone out on a romantic date in

حالا پرسیدن فقط به این معنی است که کسی را به یک قرار عاشقانه دعوت کنید به

hopes of a future relationship.

امید یک رابطه آینده.

Again, these phrasal verbs, you must know them because we native

باز هم، این افعال عبارتی، شما باید آنها را بشناسید زیرا ما

English speakers use them all the time and I want you to start sounding

انگلیسی زبانان بومی همیشه از آنها استفاده می کنیم و من می خواهم که شما

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

So ask out.

پس بپرس

When you are interested in someone, when you would like a future relationship with

وقتی به کسی علاقه دارید، وقتی دوست دارید در آینده با

that person, you ask them out on a date.

آن شخص رابطه برقرار کنید، از او می خواهید که قرار ملاقات بگذارید.

So here's the example sentence right here.

بنابراین در اینجا مثالی جمله درست در اینجا آمده است.

Check this one out right here.

این یکی را همینجا بررسی کنید.

I heard that John is planning to ask Susan out.

شنیدم که جان قصد دارد از سوزان درخواست خروج کند.

"What?

"چی؟

Wait a minute, tell me more.

یک دقیقه صبر کن، بیشتر به من بگو.

So you're telling me that John actually likes Susan?

پس تو داری به من می گویی که جان در واقع سوزان را دوست دارد؟

(Yes...

(بله...

John likes Susan girl and John actually wants to take her on a date.

جان دختر سوزان را دوست دارد و جان در واقع می خواهد او را به یک قرار بگذارد.

So he asked her out.) You got it, right?

بنابراین از او خواست بیرون برویم.) متوجه شدید، درست است؟

So again for you, you're learning English maybe if you're not married yet.

پس برای شما، اگر هنوز ازدواج نکرده اید، در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید.

Maybe as time goes on, you will find someone that kind of catches your eye and

شاید با گذشت زمان، کسی را پیدا کنید که توجه شما را جلب کند

you may want to ask her out on a date.

و ممکن است بخواهید از او بخواهید که با او صحبت کند. یک

Yes, exactly!

تاریخ.بله دقیقا

That's how you can use the phrasal verb.

!اینطوری میتونی از فعل عبارتی استفاده

Here we go!

The second example sentence.

I can't believe he hasn't asked me out yet.

I know he likes me!

کنی

Listen!

I know that guy really is interested in me.

پسر واقعاً به من علاقه مند است.

He watches me every time I walked by but why hasn't he requested?

هر بار که از کنارم رد می شوم مرا تماشا می کند اما چرا درخواست نکرده است؟

Why hasn't he asked me to go on a date?

چرا از من نخواسته است که با هم قرار بگذارم

Why hasn't he asked me out yet?

؟ چرا هنوز از من نخواسته است؟

You got it, right?

فهمیدی درسته؟

Okay.

Here we go!

باشه.بریم!

Last one, sentence three.

جمله ی سه.بالاخره!

Finally!

I was beginning to think he would never ask me out.

داشتم فکر میکردم هیچوقت ازم درخواست

Eventually, he finally came around and he asked you on a date.

نمیکنه.بالاخره اومد و ازت خواستگاری کرد.تو فهمیدی؟

You got it?

This happened to me when I was in college, there was this guy, he was cute.

این اتفاق برای من افتاد وقتی در کالج بودم، آنجا بود این پسر است، او ناز بود.

He had a really deep voice.

او واقعا صدای عمیقی داشت.

I liked him and I think while I knew he liked me as well but he

من او را دوست داشتم و فکر می کنم در حالی که می دانستم او هم از من خوشش می آید

just hadn't asked me out yet.

اما هنوز از من درخواست نکرده بود.

So I was wondering what is taking him so long?

بنابراین من فکر می کردم چه چیزی او را اینقدر طولانی می کند؟

Eventually, he asked me out and we started dating.

در نهایت او از من خواست تا بیرون برویم و با هم قرار گذاشتیم.

So again, this happens all the time.

بنابراین دوباره، این همیشه اتفاق می افتد.

Ask out.

بپرس

All right.

Now let's get to the fifth phrasal verb you must know.

خیلی خوب.

حالا برسیم به پنجمین فعل عبارتی که باید بدانید.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Back down.

به پایین برگرد.

Back down.

به پایین برگرد.

Again.

Another phrasal verb you must understand.

از نو.

فعل عبارتی دیگری که باید بفهمید.

This just means take back a demand or an opinion that

این فقط به معنای پس گرفتن خواسته یا نظری است که

people are strongly opposed to.

مردم به شدت با آن مخالف هستند.

No!

We don't like that.

نه!

ما این را دوست نداریم.

And you decide to take back your opinion or to admit defeat.

و تصمیم می گیرید که نظر خود را پس بگیرید یا شکست را بپذیرید.

Again, back down.

دوباره، عقب نشینی کنید.

It's so interesting.

خیلی جالبه

Actually, a little while ago, I went to take my sister's puppy

راستی چند وقت پیش رفتم توله سگ خواهرم رو

on a little short walk and also to help him go to the bathroom.

با کمی پیاده روی و همچنین کمکش به دستشویی رفتن.

To let him go to the bathroom and when we went out for that walk,

به او اجازه رفتن به دستشویی و وقتی برای آن پیاده روی بیرون رفتیم،

you know, he wants to stay outside.

می دانید، او می خواهد بیرون بماند.

So he kind of was pulling against me.

بنابراین او به نوعی به سمت من می کشید.

He was showing me that I want to stay outside and I pulled a little bit

داشت بهم نشون میداد که میخوام بیرون بمونم و یه کم کشیدم

and said, "No, we have to go inside."

و گفتم نه باید بریم داخل.

Then he decided to back down and just follow me inside.

سپس تصمیم گرفت عقب نشینی کند و من را به داخل تعقیب کند.

Again.

از نو.

He admitted, "I lost, she won."

او اعتراف کرد: "من باختم، او برنده شد."

And followed me inside the house.

و داخل خانه دنبالم آمد.

Again, back down.

دوباره، عقب نشینی کنید.

So check out this example sentence right here.

بنابراین این جمله مثال را در اینجا بررسی کنید.

I heard he backed down after losing the election.

شنیدم که او پس از شکست در انتخابات عقب نشینی کرد.

He said, "Okay well, I admit my defeat.

او گفت: "باشه، من شکست خود را می پذیرم،

I lost the election.

من در انتخابات شکست خوردم،

You can have it."

شما می توانید آن را داشته باشید."

He backed down.

او عقب نشینی کرد.

All right, next one.

بسیار خوب، بعدی.

The contenders backed down from their original pledge.

مدعیان از تعهد اولیه خود عقب نشینی کردند.

Backed down.

عقب نشینی کرد.

"Hey!

We admit defeat.

"هی!

ما شکست را می پذیریم.

We're taking back our opinion.

ما نظر خود را پس می گیریم.

We're not gonna move forward."

ما به جلو حرکت نمی کنیم."

And finally, Man, this person does not back down.

و بالاخره ای مرد، این شخص عقب نشینی نمی کند.

He is really stubborn!

او واقعاً لجباز است!

He constantly pushes his own opinion.

او دائماً نظر خود را تحت فشار قرار می دهد.

He does not back down.

او عقب نشینی نمی کند.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay.

So today we learned the five amazing English phrasal verbs that you must know.

باشه.

بنابراین امروز پنج فعل عبارتی شگفت انگیز انگلیسی را که باید بدانید را یاد گرفتیم.

It is time for you to take a quiz.

وقت آن است که شما یک مسابقه امتحان کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

All right so here we go!

خیلی خوب پس ما بریم!

First question.

اولین سوال.

I can't believe he hasn't...yet.

من نمی توانم باور کنم که او هنوز...

I know he likes me!

من می دانم که او از من خوشش می آید!

Five seconds.

پنج ثانیه

Come on, come on.

بیا، بیا.

What's the answer?

جواب چیست؟

Yes!

آره!

Asked me out.

از من خواست بیرون

I can't believe he hasn't asked me out yet.

من نمی توانم باور کنم که او هنوز از من درخواست نکرده است.

I know he likes me!

من می دانم که او از من خوشش می آید!

Excellent job!

کارت عالی بود!

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Question number two.

سوال شماره دو

My mom always asks why I...like a maniac.

مامانم همیشه میپرسه چرا من...دوست دارم دیوانه.

Five seconds.

پنج ثانیه

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Two, one, time.

دو، یک، زمان

What's the answer?

جواب چیست؟

Come on, I know you got it.

بیا، میدونم فهمیدی

Yes!

آره!

My mom always asks why I act like a maniac.

مامانم همیشه میپرسه چرا مثل یک دیوانه رفتار میکنم؟

All right, here we go!

بسیار خوب، ما می رویم!

Let's go to the next question.

بریم سراغ سوال بعدی.

Question number three.

سوال شماره سه.

The details of his story were not...

جزئیات داستانش نبود...

Five seconds.

پنج ثانیه.

Come on now.

حالا بیا.

You know it.

خودت میدونی.

Three, two, one, time.

سه، دو، یک، زمان.

Yes!

آره!

Adding up.

جمع کردن.

Excellent job!

کارت عالی بود!

The details of his story were not adding up.

جزئیات داستان او جمع نمی شد.

Great job!

کارت عالی بود!

Here we go!

Let's go to question number four.

در اینجا ما می رویم!

بریم سراغ سوال شماره چهار.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

I heard he...after losing the election.

من شنیدم که او...بعد از شکست در انتخابات.

Five seconds on the clock.

پنج ثانیه در ساعت.

One, time.

سر وقت.

What's the answer?

جواب چیست؟

Yes!

آره!

I heard he backed down after losing the election.

شنیدم که او پس از شکست در انتخابات عقب نشینی کرد.

Excellent job!

کارت عالی بود!

Now let's see if you can get number five correct.

حالا بیایید ببینیم آیا می توانید عدد پنج را درست دریافت کنید یا خیر.

Here we go!

Question number five.

در اینجا ما می رویم!

سوال شماره پنج.

I hope my back doesn't start...again.

امیدوارم پشتم دوباره شروع نشه...

Five seconds.

پنج ثانیه

Two, one, time.

دو، یک، زمان

What's the answer?

جواب چیست؟

Yes!

آره!

Acting up.

بازیگری

I hope my back doesn't start acting up again.

امیدوارم پشتم دوباره شروع به بازی کردن نکند.

Excellent job!

کارت عالی بود!

You are amazing!

شما شگفت انگیز هستید!

Today, I taught you five English phrasal verbs that you must know in order to start

امروز، پنج فعل عبارتی انگلیسی را به شما آموزش دادم که باید آنها را بدانید تا

sounding like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Remember if you wanna learn even more, get my e-book.

به خاطر داشته باشید که اگر می خواهید بیشتر یاد بگیرید ، کتاب الکترونیکی من را دریافت کنید.

The link is in the description and again, I hope you enjoyed today's lesson.

لینک در توضیحات است و دوباره امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

Don't forget I'll be back next week and as always remember to speak English.

فراموش نکنید هفته آینده برمی گردم و مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

It's story time.

زمان داستان است

Hey!

سلام!

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

All right.

خیلی خوب.

So today, I'm going to tell you a story about my nephew.

بنابراین امروز، من قصد دارم داستانی در مورد برادرزاده ام برای شما تعریف کنم.

Now my nephew unfortunately passed away several years ago.

حالا برادرزاده من متاسفانه چندین سال پیش فوت کرد.

He unfortunately got cancer but my family and I, we have so many amazing

او متأسفانه سرطان گرفت، اما من و خانواده ام، خاطرات شگفت انگیز زیادی داریم،

memories because he was a great kid.

زیرا او بچه بزرگی بود.

So I want to tell you one of my favorite memories.

بنابراین می خواهم یکی از خاطرات مورد علاقه ام را برای شما تعریف کنم.

Now, he was a very good kid.

حالا خیلی بچه خوبی بود.

So there was something I used to do all the time with him.

بنابراین کاری بود که من همیشه با او انجام می دادم.

Now, one day we were in the store.

حالا یک روز در مغازه بودیم.

He was about three years old and I had him inside of the cart and I was

او تقریباً سه ساله بود و من او را داخل گاری داشتم و

pushing the cart at the supermarket.

در سوپرمارکت گاری را هل می‌دادم.

We were walking through the supermarket and I was, you

ما در سوپرمارکت قدم می زدیم و می

know, getting things I needed.

دانستید که چیزهایی را که لازم داشتم تهیه می کردم.

Some bread, some chips, and he asked.

مقداری نان، مقداری چیپس، و او پرسید.

He said, "Auntie Tiff, can I get outside of the back?

گفت خاله تیف میتونم از پشت

Can I get out the basket?"

بیرون بیام بیرون؟

"Sure!

"مطمئنا

No problem munchkin."

! مشکلی وجود ندارد."

I called him munchkin.

اسمش را گذاشتم خرچنگ.

So I took him out of the basket and he was just kind of walking

بنابراین او را از سبد بیرون آوردم و او فقط

alongside me in the cart.

در کنار من در گاری راه می رفت.

So I was continuing to shop and I was pushing the cart forward and

بنابراین من به خرید ادامه می دادم و گاری را به جلو هل می

I noticed that he had stopped.

دادم و متوجه شدم که او متوقف شده است.

So I also stopped and I turned around.

پس من هم ایستادم و برگشتم.

Now, remember I said he was a good kid but he was bending over

حالا یادت باشه گفتم بچه خوبیه ولی خم شده بود

and I said, his name was Brayden.

و گفتم اسمش برایدن بود.

I said, "Brayden, what are you doing?"

گفتم برایدن چیکار میکنی؟

He said, "TiTi," and he tapped his butt.

او گفت: "TiTi" و به باسنش ضربه زد.

He said, "Spank me!"

گفت: مرا بکوب!

Now listen, listen.

حالا گوش کن، گوش کن

Exactly how I just said it is how that three year old boy in the middle

دقیقاً همانطور که من فقط گفتم آن پسر سه ساله

of the supermarket yelled out loud.

وسط سوپر مارکت با صدای بلند فریاد زد.

"Auntie Tiff, spank me!"

"خاله تیف، مرا بکوب!"

I don't know how things are in your country but in America you cannot

من نمی‌دانم اوضاع در کشور شما چگونه است، اما در آمریکا نمی‌توانید اینطور

hit children in public like that.

کودکان را در ملاء عام ضربه بزنید.

You can get in big trouble but remember at the beginning I told you I used

ممکن است دچار مشکل بزرگی شوید، اما یادتان باشد در ابتدا به شما گفتم

to do something with my nephew.

که با برادرزاده ام کاری انجام می دادم.

I do with my nieces as well.

با خواهرزاده هایم هم همینطور.

I would spank them during playtime.

من آنها را در طول زمان بازی می زدم.

Not to hurt them but for some reason it felt to them like a game.

نه اینکه به آنها صدمه بزنم اما بنا به دلایلی برای آنها مثل یک بازی بود.

So I would grab them and I'd start tickling them at home and then I'd

بنابراین من آنها را می گرفتم و شروع می کردم به قلقلک دادن آنها در خانه و سپس شروع می کردم

start play spanking them not hard at all but they would just laugh and they

به بازی کردن با کتک زدن آنها به هیچ وجه سخت نیست اما آنها فقط می خندیدند و

start rolling, last week's lesson.

شروع به غلت زدن می کردند، درس هفته گذشته.

You remember that?

شما به یاد داشته باشید که؟

So, he was in the middle of the store and he kept saying, "TiTi, spank me!

پس وسط مغازه بود و مدام می گفت: "TiTi، من را بزن!

Spank me!"

So I said, "Brayden, stop!

پس گفتم: "برایدن،

Stop!"

بس کن!

And again, in his mind, he was like, "Oh!

و دوباره در ذهنش چنین می‌گفت: "اوه!

Auntie Tiff always plays this game with me and I want her to play it now.

خاله تیف همیشه این بازی را با من انجام می‌دهد و من می‌خواهم او همین الان بازی کند.

So I told him, "Hey!

بنابراین به او گفتم: "هی!

We can't do that in the store.

ما نمی توانیم این کار را در فروشگاه انجام دهیم.

Again.

I was worried about people looking at me.

از نو.

نگران این بودم که مردم به من نگاه کنند.

So, again.

بنابراین، دوباره.

He got back inside of the basket and we finished shopping.

او به داخل سبد برگشت و ما خرید را تمام کردیم.

As soon as I got home, I told my parents, told my sister and brother-in-law

به محض اینکه به خانه رسیدم به پدر و مادرم گفتم، به خواهر و برادر شوهرم گفتم و

and we were all rolling because this three year old boy in the middle

همه در حال چرخیدن بودیم، زیرا این پسر سه ساله

of the store who never acted up.

وسط مغازه که هیچ وقت دست به کار نشد.

He did not act up in the store but today, on that day, he said, "Spank me!"

او در فروشگاه دست به کار نشد ، اما امروز، در آن روز، گفت: "من را بزن!"

like a child that was acting out.

مثل بچه ای که داشت بازی می کرد

It was a wonderful day for me, a memory that I will cherish.

روز فوق العاده ای برای من بود ، خاطره ای که آن را گرامی خواهم داشت.

I truly loved him.

من واقعا او را دوست داشتم.

Maybe you also have some great memories with your nieces or

شاید شما هم خاطرات خوبی با خواهرزاده ها یا

nephews or maybe even your children.

برادرزاده هایتان یا شاید حتی فرزندانتان داشته باشید.

If you do share them with us in the comments, hopefully you guys enjoy the

اگر آنها را در نظرات با ما به اشتراک بگذارید ، امیدوارم از داستان لذت ببرید

story and I'll talk to you next time.

و دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.