How to Set Boundaries in English Communication | English Lesson

Imagine this scenario. You're at work and it's already been a busy week.

این سناریو را تصور کنید. شما سر کار هستید و هفته شلوغی را پشت سر گذاشته اید.

In fact,

you're up to your eyeballs or up to your limit with tasks that are

در واقع،

شما در انجام وظایفی که فردا موعد مقرر هستند، تا حد چشمانتان یا به حد خود رسیده‌اید

due tomorrow, and then at the end of the day,

، و سپس در پایان روز،

you get an email from your boss asking you to take on one more major

ایمیلی از رئیستان دریافت می‌کنید که از شما می‌خواهد یک مسئولیت مهم دیگر را به عهده بگیرید

responsibility.

.

How would you describe the way you might feel in that particular situation?

احساسی که ممکن است در آن موقعیت خاص داشته باشید را چگونه توصیف می کنید؟

Or what about this?

یا در مورد این چطور؟

You're at a family event enjoying lively conversation with everyone else,

شما در یک رویداد خانوادگی هستید و از گفتگوی پر جنب و جوش با دیگران لذت می برید،

and then someone begins to gossip or speak negatively about a fellow

و سپس شخصی شروع به بدگویی یا صحبت منفی در مورد یکی از

family member.

اعضای خانواده می کند.

You no longer feel comfortable engaging in the conversation.

دیگر احساس راحتی نمی کنید که در مکالمه شرکت کنید.

Both of these situations require the ability to set boundaries and

هر دوی این موقعیت ها نیازمند توانایی تعیین مرزها و

relationships to maintain emotional and mental health.

روابط برای حفظ سلامت عاطفی و روانی هستند.

The challenge is how do you communicate those boundaries in English?

چالش این است که چگونه این مرزها را به زبان انگلیسی بیان می کنید؟

When you don't know the precise language to set boundaries,

وقتی زبان دقیقی برای تعیین مرزها نمی دانید،

you might feel powerless.

ممکن است احساس ناتوانی کنید.

I can tell you boundary setting has been a hot topic of conversation inside my

می توانم به شما بگویم که تعیین مرز موضوع داغ گفتگو در داخل

Confident Women Community and here's why.

انجمن زنان با اعتماد به نفس من بوده است و دلیل آن اینجاست.

The ability to set boundaries allows us to have healthier relationships

توانایی تعیین مرزها به ما این امکان را می دهد که روابط سالم تری داشته باشیم

and have more effective communication.

و ارتباطات موثرتری داشته باشیم.

That means setting boundaries is an essential skill both professionally

این بدان معناست که تعیین حد و مرز یک مهارت ضروری هم از نظر حرفه ای

and personally.

و هم از نظر شخصی است.

In this Confident English lesson today we're going to explore what boundaries

امروز در این درس انگلیسی مطمئن، مرزها چیست

are and why they're important.

و چرا اهمیت دارند.

This includes a variety of boundary types, including physical boundaries,

این شامل انواع مختلفی از مرزها ، از جمله مرزهای فیزیکی،

verbal boundaries, emotional boundaries, and more. More importantly,

مرزهای کلامی، مرزهای احساسی و غیره است. مهمتر از آن،

you'll have practical tips you can use to set boundaries and get

نکات عملی دارید که می توانید از آنها برای تعیین مرزها استفاده کنید و

specific words and phrases we use in English to do this so that you're able to

کلمات و عبارات خاصی را که ما در انگلیسی برای این کار استفاده می کنیم به دست آورید تا بتوانید

communicate how you feel and what you consider to be acceptable.

احساس خود و آنچه را که قابل قبول می دانید ارتباط برقرار کنید.

By the end of this lesson,

در پایان این درس،

you'll be able to communicate your boundaries in English personally and

می‌توانید مرزهای خود را به زبان انگلیسی به صورت شخصی و

professionally for healthier, more effective relationships.

حرفه‌ای برای روابط سالم‌تر و مؤثرتر بیان کنید.

But first, if you don't already know,

اما اولاً، اگر قبلاً نمی‌دانید،

I'm Annemarie with Speak Confident English.

من آنماری هستم با صحبت کردن با اطمینان انگلیسی.

Everything I do here is designed to help you get the confidence you want for

تمام کارهایی که من در اینجا انجام می دهم برای کمک به شما در به دست آوردن اعتماد به نفسی که برای

your life and work in English.

زندگی و کار خود به زبان انگلیسی می خواهید طراحی شده است.

One way I do that is with my weekly Confident English lessons where I share my

یکی از راه‌هایی که من این کار را انجام می‌دهم، درس‌های هفتگی انگلیسی با اعتماد به نفس است که در آن

top fluency and confidence-building strategies,

بهترین تسلط و استراتژی‌های اعتماد به نفس،

advanced-level vocabulary lessons,

درس‌های لغات سطح پیشرفته

and training on communication skills just like in this lesson today.

و آموزش مهارت‌های ارتباطی را مانند این درس امروز به اشتراک می‌گذارم.

So while you're here,

بنابراین تا زمانی که اینجا هستید،

make sure you subscribe to my Speak Confident English YouTube channel so you

مطمئن شوید که در کانال یوتیوب Speak Confident English من مشترک شوید تا

never miss one of these Confident English lessons. To get started,

هرگز یکی از این درس‌های انگلیسی مطمئن را از دست ندهید . برای شروع،

let's briefly review what it means to set a boundary and why this is so

اجازه دهید به طور خلاصه مرور کنیم که تعیین یک مرز به چه معناست و چرا این بسیار

important.

مهم است.

To set a boundary means to dictate the amount of time, money,

تعیین مرز به معنای دیکته کردن مقدار زمان، پول،

emotional resources,

منابع احساسی

and energy you can or are willing to give to others.

و انرژی است که می توانید یا می خواهید به دیگران بدهید.

When we communicate what those boundaries are,

هنگامی که ما این مرزها را بیان می کنیم،

we set clear expectations for others and that leads to

انتظارات روشنی از دیگران داریم و این منجر به

healthier relationships at home, in the workplace and in the community.

روابط سالم تری در خانه، محل کار و جامعه می شود.

Those boundaries also protect us from harm and stress.

این مرزها همچنین از ما در برابر آسیب و استرس محافظت می کنند.

They promote wellbeing and also help us maintain better work life balance.

آنها رفاه را افزایش می دهند و همچنین به ما کمک می کنند تعادل زندگی کاری را بهتر حفظ کنیم.

When we first begin the process of establishing what

هنگامی که برای اولین بار فرآیند تعیین

our boundaries are, we need to take into account our personal values,

مرزهای خود را آغاز می کنیم، باید ارزش ها،

wants and needs.

خواسته ها و نیازهای شخصی خود را در نظر بگیریم.

It's also important to remember there are multiple types of boundaries,

همچنین مهم است که به یاد داشته باشید انواع مختلفی از مرزها

including physical, emotional, time, and mental,

از جمله مرزهای فیزیکی، عاطفی، زمانی و ذهنی،

sexual,

جنسی،

spiritual and religious and financial or material boundaries.

معنوی و مذهبی و مالی یا مادی وجود دارد.

Now,

one thing I want to be careful of is confusing a boundary with this

اکنون،

یکی از چیزهایی که می‌خواهم مراقب آن باشم این است که یک مرز را با این

idea of being rigid or unwilling to budge,

ایده سخت بودن یا عدم تمایل به تسلیم شدن،

unwilling to compromise.

عدم تمایل به سازش اشتباه می‌گیرم.

A better way to think about boundaries is that they're dynamic and they

یک راه بهتر برای فکر کردن به مرزها این است که آنها پویا هستند و

reflect where you currently are in your personal growth, values,

منعکس کننده موقعیت فعلی شما در رشد شخصی، ارزش ها،

needs, and so on.

نیازها و غیره هستند.

All of that can change over the course of your life or even within a

همه اینها می تواند در طول زندگی شما یا حتی در

short period of time. In fact,

مدت زمان کوتاهی تغییر کند. در واقع،

as your comfort zone expands or even shrinks,

با گسترش یا حتی کوچک شدن منطقه راحتی شما،

your boundaries will change as well. With that in mind,

مرزهای شما نیز تغییر خواهد کرد . با در نظر گرفتن این موضوع، می‌خواهم

I want to share with you four simple steps that you can use to help you set

چهار مرحله ساده را با شما در میان بگذارم که می‌توانید از آنها برای کمک به تعیین

and maintain boundaries in English. First, analyze the problem.

و حفظ مرزها در زبان انگلیسی استفاده کنید. ابتدا مشکل را تحلیل کنید.

Second, define your boundary. Circle third,

دوم، حد و مرز خود را مشخص کنید. دور سوم،

communicate with clarity and finally reinforce your boundaries.

با وضوح ارتباط برقرار کنید و در نهایت مرزهای خود را تقویت کنید.

I want to take time to explore each one in depth and look at specific language

من می‌خواهم برای بررسی عمیق هر یک از آنها وقت بگذارم و به زبان خاصی که

we use in English to set boundaries with others.

در انگلیسی برای تعیین مرز با دیگران استفاده می‌کنیم نگاه کنم.

So step number one, analyze the problem.

بنابراین مرحله شماره یک، مشکل را تجزیه و تحلیل کنید.

We cannot effectively communicate boundaries until we know what the

ما نمی‌توانیم مرزها را به‌طور مؤثر بیان کنیم تا زمانی که

real issue is.

موضوع واقعی چیست.

Let me go back to that scenario I described at the beginning of the lesson.

اجازه دهید به سناریویی که در ابتدای درس توضیح دادم برگردم.

You're at work, you're already overwhelmed with tasks,

شما سر کار هستید، در حال حاضر غرق در وظایف هستید،

and then your boss asks you to take on one more. In the moment,

و سپس رئیستان از شما می خواهد که یکی دیگر را به عهده بگیرید. در این لحظه،

you might feel immediate exasperation, anger, frustration,

ممکن است بلافاصله احساس خشم، عصبانیت، ناامیدی

or overwhelm. In fact,

یا غرق شدن کنید. در واقع،

the emotion might be so strong that you can't even communicate it.

این احساس ممکن است آنقدر قوی باشد که شما حتی نتوانید با آن ارتباط برقرار کنید.

You feel paralyzed or powerless in communicating what is

شما در برقراری ارتباط با آنچه

wrong. To help you gain control and clarity,

اشتباه است احساس فلج یا ناتوانی می کنید. برای کمک به شما در به دست آوردن کنترل و وضوح،

there are a few questions you can ask and in asking these questions,

چند سوال وجود دارد که می توانید بپرسید و با پرسیدن این سوالات،

in taking time to reflect on them,

با صرف زمان برای تأمل در مورد آنها،

you can identify what the real problem is and begin to determine

می توانید تشخیص دهید که مشکل واقعی چیست و شروع به تعیین

alternatives as well as what is the boundary that you need to communicate to

جایگزین ها و همچنین تعیین مرز کنید. که باید با دیگران ارتباط برقرار کنید

others.

.

The questions you can analyze include what is the problem?

سوالاتی که می توانید تحلیل کنید شامل مشکل چیست؟

What just happened in that situation that led to the feeling that

در آن موقعیت چه اتفاقی افتاد که منجر به این شد که احساس کنید

something was wrong or done inappropriately? The second question,

چیزی اشتباه است یا نادرست انجام شده است ؟ سوال دوم این است که

why is this a problem? Why is it unacceptable to you?

چرا این مشکل وجود دارد؟ چرا برای شما قابل قبول نیست؟ از

What value, belief, want or need does it overstep?

چه ارزش، باور، خواسته یا نیازی فراتر می رود؟

Question number three,

سوال شماره سه

what is preventing you from accepting this individual's

چه چیزی شما را از پذیرش

comment or request? And question four,

نظر یا درخواست این فرد باز می دارد؟ و سوال چهار، برای حل این مشکل به

what do you need or what do you want to solve this problem?

چه چیزی نیاز دارید یا چه چیزی می خواهید؟

Let me share with you what some possible answers to those questions might be for

اجازه دهید با شما در میان بگذارم که ممکن است برخی از پاسخ‌های ممکن به این سؤالات برای

someone in that situation who just got an extra task at work.

کسی که در آن موقعیت قرار دارد و به تازگی یک کار اضافی در محل کار داشته باشد، باشد.

An answer to question number one, what is the problem might be,

پاسخ به سوال شماره یک، ممکن است مشکل چیست،

I already have several tasks to complete and I can't take on one more.

من قبلاً چندین کار برای تکمیل دارم و نمی توانم یکی دیگر را انجام دهم.

Why is this a problem?

چرا این یک مشکل است؟

Because I've already taken on a lot of extra tasks and taking on

از آنجا که من قبلاً وظایف اضافی زیادی را بر عهده گرفته‌ام و انجام

one more might mean that these other priorities will get put on the back

یک مورد دیگر ممکن است به این معنی باشد که این اولویت‌های دیگر در مرحله بعدی قرار خواهند گرفت

burner. The third question was,

. سوال سوم این بود که

what might prevent you from accepting someone else's comment or request?

چه چیزی ممکن است مانع از پذیرش نظر یا درخواست شخص دیگری شود؟

And an answer in this particular scenario might be limited time

و پاسخ در این سناریوی خاص ممکن است زمان

and capacity.

و ظرفیت محدود باشد.

You might feel that there isn't enough time or mental resources available

ممکن است احساس کنید که زمان یا منابع ذهنی کافی

to complete this additional task. And finally, the last question,

برای تکمیل این کار اضافی وجود ندارد. و در آخر سوال آخر اینکه

what do you want or need to solve this problem? An answer to that might be,

برای حل این مشکل چه می خواهید یا نیاز دارید ؟ پاسخ به آن ممکن است این باشد که

I need this task to be delegated to someone else,

من باید این وظیفه را به شخص دیگری محول کنم،

and perhaps you need your manager to understand that you're already at capacity.

و شاید شما نیاز دارید که مدیرتان بفهمد که شما در حال حاضر ظرفیت خود را دارید.

Now, your answers to those questions are just for you.

اکنون، پاسخ شما به این سوالات فقط برای شماست.

They're helping you gain clarity on what the problem is so that you can

آن‌ها به شما کمک می‌کنند تا در مورد مشکل خود شفاف‌سازی کنید تا بتوانید

communicate your boundaries with clarity. But before we do that,

مرزهای خود را با وضوح بیان کنید. اما قبل از انجام این کار،

we need to go on to step two, define your boundary circle.

باید به مرحله دو برویم، دایره مرزی خود را مشخص کنید.

Creating or defining your boundary circle is a journaling exercise that can

ایجاد یا تعریف دایره مرزی یک تمرین ژورنالی است که می تواند به

help you visualize what is acceptable and unacceptable to you.

شما کمک کند آنچه را که برای شما قابل قبول و غیرقابل قبول است تجسم کنید.

And if this is something you're interested in,

و اگر این چیزی است که به آن علاقه دارید، می‌خواهم قدم

I want to walk through step by step how you can define your boundary circle.

به قدم نحوه تعیین دایره مرزی خود را توضیح دهم.

To do this, you'll need a piece of paper and a pen or a pencil,

برای این کار به یک تکه کاغذ و یک خودکار یا یک مداد نیاز دارید

and first you'll start by drawing a circle on your piece of paper.

و ابتدا با کشیدن یک دایره روی کاغذ خود شروع می کنید.

Inside the circle you'll write down anything you might need to feel

در داخل دایره هر چیزی را که ممکن است برای احساس

safe, supported, seen, and heard by others.

امنیت، حمایت، دیده شدن و شنیدن دیگران نیاز داشته باشید، یادداشت کنید.

These can be others in your personal life or in your professional life.

اینها می توانند دیگران در زندگی شخصی یا حرفه ای شما باشند.

Outside the circle,

در خارج از دایره،

you'll write down anything you find intolerable,

هر چیزی را که غیرقابل تحمل،

uncomfortable or likely to drain your resources.

ناراحت کننده یا ممکن است منابع شما را خالی کند، یادداشت می کنید.

Let me give you an example using a real life scenario.

اجازه دهید با استفاده از یک سناریوی واقعی برای شما مثالی بزنم.

Let's say you have a close family member who consistently

فرض کنید یک عضو نزدیک خانواده دارید که به طور مداوم

disregards your dietary needs or preferences. In fact,

نیازها یا ترجیحات غذایی شما را نادیده می گیرد . در واقع،

maybe at family gatherings,

شاید در جمع های خانوادگی،

they totally ignore your dietary needs and as a result,

آنها کاملاً نیازهای غذایی شما را نادیده می گیرند و در نتیجه،

your options are extremely limited.

گزینه های شما بسیار محدود است.

There may be times you can't even enjoy eating with others.

ممکن است مواقعی پیش بیاید که حتی نتوانید از غذا خوردن با دیگران لذت ببرید.

As you aim to define your boundary,

همانطور که قصد دارید حد و مرز خود را مشخص کنید،

circle some of the things you might include inside the circle include

برخی از چیزهایی را که ممکن است در داخل دایره قرار دهید شامل

no judgment,

قضاوت نکردن،

a willingness to ask about your dietary needs and how they can meet them.

تمایل به پرسیدن در مورد نیازهای غذایی خود و اینکه چگونه می توانند آنها را برآورده کنند، خط بکشید.

Clear communication and open dialogue and

ارتباط شفاف و گفتگو و

acceptance.

پذیرش باز.

Those are the things you might include inside the circle to help you feel safe,

اینها چیزهایی هستند که ممکن است در داخل دایره بگنجانید تا به شما کمک کند احساس امنیت،

supported, seen,

حمایت، دیده شدن

and heard by a fellow family member outside the circle.

و شنیدن توسط یکی از اعضای خانواده خارج از حلقه داشته باشید.

The unacceptable,

موارد غیر قابل قبول و

the intolerable might be jokes about your dietary needs

غیرقابل تحمل ممکن است شوخی در مورد نیازهای غذایی شما

or pressure to eat other foods.

یا فشار برای خوردن غذاهای دیگر باشد.

Those words outside the circle might also include judgment,

آن کلمات خارج از دایره همچنین ممکن است شامل قضاوت،

an unwillingness to understand and underhanded or

عدم تمایل به درک و

inappropriate comments. Once you've completed those first two steps,

اظهار نظرهای پنهان یا نامناسب باشد. هنگامی که آن دو مرحله اول را تکمیل کردید، به

gaining clarity on what the specific problem is and gaining clarity

وضوح در مورد مشکل خاص و به دست آوردن وضوح

on the values, beliefs, needs or wants that have been overstepped,

در مورد ارزش ها، باورها، نیازها یا خواسته هایی که بیش از حد از آنها فراتر رفته است،

then we can go on to step three, communicate with clarity.

می توانیم به مرحله سوم برویم، با وضوح ارتباط برقرار کنیم.

What this means is it's time for you to communicate your boundary to others

این بدان معناست که زمان آن فرا رسیده است که مرزهای خود را به دیگران انتقال دهید

to set clear expectations,

تا انتظارات واضحی داشته باشید،

and here are four tips to help you do that. First,

و در اینجا چهار نکته برای کمک به شما در انجام این کار وجود دارد. اول،

it's important to clearly state what the boundary is.

مهم است که به وضوح بیان کنید که مرز چیست.

Second, you can provide a clear reason. Third,

دوم، شما می توانید دلیل روشنی ارائه دهید. ثالثاً،

be sure to use eye centered language and finally,

حتماً از زبان چشم محور استفاده کنید و در نهایت

build comfort or cultivate the courage.

آرامش ایجاد کنید یا جسارت را پرورش دهید.

You need to say no when you need to say no.

وقتی لازم است نه بگویید، باید نه بگویید.

Before we take a look at a couple of example scenarios,

قبل از اینکه نگاهی به چند سناریو مثال بیندازیم، می‌خواهم عباراتی را

I want to share with you several phrases we can use in English to clearly

با شما به اشتراک بگذارم که می‌توانیم در انگلیسی از آنها استفاده کنیم تا

communicate these boundaries. Here are some examples you can consider.

این مرزها را به وضوح بیان کنیم. در اینجا چند نمونه وجود دارد که می توانید در نظر بگیرید.

I don't feel comfortable with X because for example,

من با X احساس راحتی نمی‌کنم، زیرا برای مثال،

I don't feel comfortable with how you make jokes about my dietary needs because,

با این که چگونه درباره نیازهای غذایی من شوخی می‌کنید احساس راحتی نمی‌کنم،

or I value your thoughts on this and I would feel more comfortable if

یا برای افکار شما در این مورد ارزش قائل هستم و اگر

a third structure might be I feel X when I feel

ساختار سومی ممکن است احساس کنم، احساس راحتی بیشتری می‌کنم. X وقتی

hurt when you make jokes followed by because the reason,

وقتی شوخی می‌کنید به خاطر دلیلش ناراحت می‌شوم،

and then finally, please don't do Y.

و در نهایت، لطفاً Y را انجام ندهید.

This is where we're communicating the boundary. Please don't make jokes about,

اینجا جایی است که ما مرز را بیان می‌کنیم. لطفاً در مورد آن شوخی نکنید،

and finally,

و در نهایت،

I would appreciate it if you could do X because those four

اگر بتوانید X را انجام دهید سپاسگزار خواهم بود، زیرا آن چهار

phrases are excellent ways to communicate your boundaries and they're using that

عبارت راه‌های بسیار خوبی برای برقراری ارتباط با مرزهای شما هستند و آنها از

I centered language.

زبان من در مرکز استفاده می‌کنند.

What that means is rather than me point the finger and blame someone else,

معنای آن این است که به جای اینکه من انگشت را نشان دهم و شخص دیگری را مقصر بدانم،

I'm keeping the focus on how I feel and what I expect or need out of

روی احساسم و آنچه از

different situations. Now, I mentioned that when setting clear boundaries,

موقعیت های مختلف انتظار یا نیاز دارم تمرکز می کنم. اکنون، من اشاره کردم که هنگام تعیین مرزهای واضح،

we may also need to say no from time to time,

ممکن است لازم باشد هر از گاهی نه بگوییم،

and if you're unsure of how to say no politely in English,

و اگر مطمئن نیستید که چگونه مودبانه به زبان انگلیسی نه بگویید،

here are a few phrases you can use. Number one,

در اینجا چند عبارت وجود دارد که می توانید استفاده کنید. شماره یک،

thank you for thinking of me. However,

ممنون که به فکر من هستید. با این حال،

this is something I am unable to do at this time because,

این کاری است که من در حال حاضر قادر به انجام آن نیستم زیرا،

and then provide a simple reason for why you're saying no.

و سپس یک دلیل ساده برای اینکه چرا شما نه گفتید را ارائه می کنم. لازم

It doesn't have to be too personal, nor does it need to be in depth,

نیست خیلی شخصی باشد و نیازی نیست عمیق باشد،

but there does need to be some simple reason for saying no.

اما باید دلیل ساده ای برای نه گفتن وجود داشته باشد.

A second way to say no is no,

راه دوم برای نه گفتن این است که

I can't do X at this point in time. Right now I'm,

من نمی توانم X را در این مقطع زمانی انجام دهم . در حال حاضر من هستم،

and then you might include what you're currently focused on or doing,

و پس از آن شما ممکن است آنچه را که در حال حاضر روی آن متمرکز هستید یا انجام می دهید، اضافه کنید،

and a third option, I understand the urgency of your request.

و گزینه سوم، فوریت درخواست شما را درک می کنم.

Unfortunately,

متأسفانه،

I'm at full capacity and I can't take this on With those example phrases

من در ظرفیت کامل هستم و نمی‌توانم این موضوع را قبول کنم

in mind, I want to demonstrate how we would use them in two real life scenarios.

.

For this first example scenario,

برای این سناریوی مثال اول، می‌خواهم

I want you to imagine you have a neighbor who loves to mow their lawn or do yard

تصور کنید همسایه‌ای دارید که دوست دارد چمن‌های خود را کنده یا

work at the most inconvenient times. In fact,

کارهای حیاط را در نامناسب‌ترین زمان‌ها انجام دهد. در واقع،

the loud noise regularly disrupts your meetings and your thinking time or

سر و صدای بلند مرتباً جلسات شما و زمان فکر یا

your work time to set a clear boundary and have a healthier

زمان کار شما را مختل می کند تا مرز مشخصی را تعیین کنید و رابطه سالم تری

relationship with your neighbor. You might say this,

با همسایه خود داشته باشید. ممکن است این را بگویید، ممنون می‌شوم

I would appreciate it if you didn't mow the lawn between 10:00 AM and

اگر روزهای هفته بین ساعت 10 صبح تا

11:30 AM on weekdays,

11:30 صبح چمن‌زنی نکنید،

the noise of your lawnmower is quite loud and it regularly disrupts my meetings.

صدای ماشین چمن‌زنی شما بسیار بلند است و مرتباً جلسات من را مختل می‌کند.

Is there an alternative solution we can consider? In that example,

آیا راه حل جایگزینی وجود دارد که بتوانیم در نظر بگیریم؟ در آن مثال، آیا

do you notice that I'm stating the clear boundary right away?

متوجه شده اید که من فوراً مرز روشن را بیان می کنم؟

I'm providing a reason and I'm using IC centered language.

من یک دلیل ارائه می کنم و از زبان IC محور استفاده می کنم.

I also end with a polite request or a willingness to find some

من همچنین با یک درخواست مودبانه یا تمایل به یافتن

alternative or some solution that works for both individuals involved.

جایگزین یا راه حلی که برای هر دو نفر درگیر کار می کند، پایان می دهم.

I want to share with you a second situation to highlight how we would use these

می‌خواهم موقعیت دومی را با شما در میان بگذارم تا مشخص کنم چگونه از این

phrases to set clear boundaries and for this situation,

عبارات برای تعیین مرزهای واضح استفاده می‌کنیم و برای این موقعیت،

I want you to imagine you have a coworker who has the tendency to push larger,

می‌خواهم تصور کنید همکارتان را دارید که تمایل دارد

very time consuming tasks onto your plate at the very last minute

کارهای بزرگ‌تر و بسیار وقت‌گیر را در بشقاب شما فشار دهد. در آخرین لحظه

in order to put a stop to this ongoing problem.

به منظور توقف این مشکل جاری.

It's important to communicate a boundary and here's how you could do that.

برقراری یک مرز مهم است و در اینجا نحوه انجام این کار آمده است.

Thank you for thinking of me. However,

ممنون که به فکر من هستی با این حال،

this is something I'm unable to take on right now due to my existing

این چیزی است که من در حال حاضر به دلیل تعهدات موجود قادر به انجام آن نیستم

commitments. If you need my help for any future projects,

. اگر برای پروژه‌های آینده به کمک من نیاز دارید،

please be sure to give me a heads up far in advance so that I can help

لطفاً از قبل به من اطلاع دهید تا بتوانم به

you accordingly. Again, in that example,

شما کمک کنم. باز هم، در آن مثال،

I've clearly stated the boundary.

من مرز را به وضوح بیان کردم.

I've provided a reason why and I've used I centered language.

من دلیلی برای این موضوع ارائه کرده‌ام و از زبان متمرکز استفاده کرده‌ام.

Once you've communicated your boundary with clarity,

هنگامی که مرز خود را با وضوح بیان کردید،

it's time to go on to step number four, reinforce your boundary.

وقت آن است که به مرحله شماره چهار بروید، مرز خود را تقویت کنید.

What this means is to hold your ground after you've set a

این به این معنی است که پس از تعیین یک مرز، موضع خود را حفظ کنید

boundary. In other words,

. به عبارت دیگر،

you don't give in to pressure to change or to be willing to

شما تسلیم فشار برای تغییر یا

break your boundary. Just one more time.

شکستن مرز خود نمی شوید. فقط یک بار دیگر.

This potential for allowing a boundary to be crossed again

این پتانسیل برای اجازه دادن بارها و بارها و بارها و بارها از مرز عبور کردن،

and again and again is potentially true after setting a new

پس از تعیین یک

boundary with someone. As a result,

مرز جدید با کسی، به طور بالقوه صادق است. در نتیجه،

it's important to be ready to reinforce your boundary right from the start,

مهم است که از همان ابتدا برای تقویت مرز خود آماده باشید،

and when it comes to reinforcing your boundaries,

و زمانی که نوبت به تقویت مرزهایتان می رسد،

there are five things to keep in mind. Number one, be consistent.

پنج نکته وجود دارد که باید در نظر داشته باشید. شماره یک، سازگار باشید.

Number two, share observations. Number three,

شماره دو، مشاهدات را به اشتراک بگذارید . شماره سه، در صورت لزوم

provide further clarity if necessary. Number four,

وضوح بیشتری ارائه دهید . شماره چهار،

it's also important to provide next steps, and number five,

ارائه مراحل بعدی نیز مهم است ، و شماره پنج، از

use affirm but polite tone.

لحن تأیید اما مؤدبانه استفاده کنید.

If you find that you need to reinforce your boundary with someone because

اگر متوجه شدید که باید مرز خود را با کسی تقویت کنید زیرا

there's the ongoing attempt to cross those boundaries,

تلاش مداوم برای عبور از آن مرزها وجود دارد،

it's important to share your observations and some context.

مهم است که مشاهدات و برخی زمینه ها را به اشتراک بگذارید.

Let me give you some example phrases we can use in English to do that

اجازه دهید به شما چند عبارت مثال بزنم که می توانیم در انگلیسی برای انجام این کار

effectively. The first one is I'm seeing X,

به طور موثر استفاده کنیم. اولین مورد این است که من X را می بینم،

and it's important to me that for example,

و برای من مهم است که به عنوان مثال، می

I'm seeing that I'm continuing to get requests for last minute

بینم که به دریافت درخواست برای کارهای لحظه آخری ادامه می دهم،

tasks even though I've requested advanced notice.

حتی اگر اخطار قبلی را درخواست کرده باشم.

It's important to me that I get those requests in advance so that I can help

برای من مهم است که آن درخواست‌ها را از قبل دریافت کنم تا بتوانم

as needed and still get my existing priorities accomplished

در صورت نیاز کمک کنم و با

with that example statement,

using the language I'm seeing X that indicates what I'm

استفاده از زبانی که X را می‌بینم که نشان می‌دهد من

noticing or what my observations are,

متوجه شده‌ام یا مشاهداتم، اولویت‌های فعلی‌ام را با آن عبارت مثال به پایان برسانم. ،

and then I further communicate my boundary and why it's important.

و سپس مرز خود و چرایی اهمیت آن را بیشتر بیان می کنم.

A second phrase you could use might be,

عبارت دومی که می‌توانید استفاده کنید این است که می‌دانم

I know we've talked about this in the past and I want to make it clear that,

ما در گذشته در مورد این موضوع صحبت کرده‌ایم و می‌خواهم آن را

and again, you would restate your boundary and why it's important.

روشن کنم، و دوباره، مرز خود و چرایی اهمیت آن را دوباره بیان کنید.

A third option, I'm noticing X,

گزینه سوم، من متوجه X هستم،

and I just want to remind you that this is very similar to the first one,

و فقط می خواهم به شما یادآوری کنم که این بسیار شبیه به گزینه اول است،

and a fourth option might be, it makes me uncomfortable when X,

و گزینه چهارم ممکن است باشد، وقتی X، لطفا به Y احترام بگذارید، من را ناراحت می کند.

please respect Y. Please respect this particular boundary.

لطفاً به این مرز خاص احترام بگذارید. .

Should this continue, I will need to,

اگر این کار ادامه پیدا کند، من باید این کار را انجام دهم،

and then you state what you might need to do, what action you may need to take.

و سپس شما بیان کنید که ممکن است چه کاری انجام دهید، چه اقدامی ممکن است لازم باشد انجام دهید.

These particular phrases can feel uncomfortable to communicate,

این عبارات خاص ممکن است برای برقراری ارتباط ناراحت کننده باشد،

however, maintaining a polite firm tone can be helpful.

با این حال، حفظ لحن محکم و مودبانه می تواند مفید باشد.

What I mean by that is the words we choose are firm. They're assertive,

منظور من از آن این است که کلماتی که انتخاب می کنیم محکم هستند. آنها قاطعانه هستند،

but we're keeping our voice very calm, very neutral.

اما ما صدای خود را بسیار آرام، بسیار خنثی نگه می داریم.

There's no sound of anger or frustration in our tone of voice.

در لحن صدای ما صدای خشم یا ناامیدی وجود ندارد.

By maintaining that calm, neutral tone,

با حفظ آن لحن آرام و خنثی،

we reduce any potential extra tension or friction in the

هرگونه تنش یا اصطکاک اضافی احتمالی را در

situation.

موقعیت کاهش می دهیم.

I want to demonstrate this final step of reinforcing a boundary with

من می خواهم این مرحله نهایی تقویت یک مرز را با

two final example situations. In the first situation,

دو موقعیت مثال نهایی نشان دهم. در موقعیت اول، می‌خواهم

I want you to imagine a friend constantly making jokes about someone's

دوستی را تصور کنید که دائماً درباره وزن کسی شوخی می‌کند

weight,

،

and perhaps in the past that individual has made it clear that those jokes

و شاید در گذشته آن فرد به وضوح گفته است که آن شوخی‌ها

really hurt their feelings, and yet the jokes persist.

واقعاً احساسات او را جریحه دار می‌کند، و با این حال این شوخی‌ها ادامه دارد.

They continue to reinforce a boundary.

آنها به تقویت یک مرز ادامه می دهند.

Here's what you might say, Hey,

این چیزی است که ممکن است بگویید، هی،

I know we've talked about this in the past and I'm noticing that comments about

می دانم که ما در گذشته در مورد این موضوع صحبت کرده ایم و متوجه شده ام که نظرات در مورد

my weight haven't stopped. I want to make it clear that this isn't okay with me.

وزن من متوقف نشده است. من می خواهم روشن کنم که این برای من مشکلی ندارد. می‌دانم

I understand they're intended as jokes, but they really hurt my feelings,

قصد شوخی دارند، اما واقعاً احساسات من را جریحه دار می‌کنند

and if this continues, I will not continue our friendship. In that example,

و اگر اینطور ادامه پیدا کند، دوستی مان را ادامه نمی‌دهم. در آن مثال،

I'm maintaining consistency by reiterating or restating a boundary.

من با تکرار یا بیان مجدد یک مرز، ثبات را حفظ می کنم.

I've said in the past,

من در گذشته گفته ام،

I'm also indicating what observations I have and providing more clarity,

من همچنین نشان می دهم که چه مشاهداتی دارم و وضوح بیشتری ارائه می دهم،

and while the language is firm, I'm maintaining a polite, neutral tone,

و در حالی که زبان محکم است، لحن مودبانه و خنثی خود را حفظ می کنم و

trying to keep out any additional strong emotions so that I can

سعی می کنم از هرگونه احساسات قوی اضافی جلوگیری کنم تا بتوانم می تواند

communicate in a polite, assertive way. And finally,

به شیوه ای مؤدبانه و قاطعانه ارتباط برقرار کند. و در نهایت،

I include next steps in case they're necessary.

مراحل بعدی را در صورت لزوم درج می کنم.

Let's take a look at one more example of how we might use this language to

بیایید نگاهی به یک مثال دیگر بیندازیم که چگونه ممکن است از این زبان برای

reinforce boundaries, and this time we'll focus on a professional circumstance.

تقویت مرزها استفاده کنیم، و این بار روی یک شرایط حرفه ای تمرکز خواهیم کرد.

Perhaps you have a coworker who continues to be late on deadlines

شاید شما همكاری داشته باشید كه

and late for meetings despite having a clear boundary set in the past,

با وجود داشتن حد و مرز مشخص در گذشته، همچنان در مهلت مقرر دیر می‌گذرد و در جلسات دیر می‌گذرد

and this individual has made it clear that there aren't any factors

و این فرد به صراحت گفته است كه هیچ عاملی بر

affecting her time management.

مدیریت زمان او تأثیر ندارد.

To follow up on a conversation and reiterate this time

برای پیگیری یک مکالمه و تکرار این

boundary, here's what you could say,

مرز زمانی، در اینجا چیزی است که می توانید بگویید،

I'm noticing a continued pattern of arriving late for meetings and

من متوجه الگوی مداوم دیر رسیدن به جلسات و

missing deadlines.

از دست دادن ضرب الاجل هستم.

I want to remind you that the dates and times of our meetings and

من می خواهم به شما یادآوری کنم که تاریخ و زمان جلسات ما و

our deadlines are crucial to our company's goals and success.

مهلت های ما برای اهداف و موفقیت شرکت ما بسیار مهم است.

Should this continue, I will need to act in the best interests of our team,

اگر این کار ادامه پیدا کند، باید به نفع تیممان عمل کنم

and please let me know if there's anything you need from me to help manage time

و لطفاً اگر چیزی از من برای کمک به مدیریت مؤثرتر زمان نیاز دارید، به من اطلاع دهید

more effectively. With that,

. با آن،

you have four practical steps to help you set clear boundaries

شما چهار مرحله عملی برای کمک به تعیین مرزهای واضح

in relationships in English,

در روابط به زبان انگلیسی دارید،

and you have example phrases to help you along the way.

و عبارات مثالی برای کمک به شما در این راه دارید.

To finish this lesson, I have one question for you.

برای اتمام این درس یک سوال از شما دارم.

I'd love to know what strategies and phrases are most useful to you

من دوست دارم بدانم چه راهبردها و عباراتی برای شما مفیدتر است،

as you contemplate how to set boundaries in relationships in English.

زیرا در مورد چگونگی تعیین مرزها در روابط به زبان انگلیسی فکر می کنید.

You might have a situation happening in your personal or a professional life

ممکن است در حال حاضر موقعیتی در زندگی شخصی یا شغلی تان پیش بیاید که

right now in which you need to set a clear boundary.

در آن باید مرز مشخصی تعیین کنید.

If you do and you want to practice,

اگر این کار را انجام می دهید و می خواهید تمرین کنید،

you can certainly share what you might like to say in the comments below.

مطمئناً می توانید آنچه را که ممکن است دوست دارید بگویید در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

I encourage you to try using some of the phrases that I've shared here or

من شما را تشویق می کنم که از برخی از عباراتی که در اینجا به اشتراک گذاشته ام استفاده کنید یا

even follow the examples I've shared as templates,

حتی نمونه هایی را که به اشتراک گذاشته ام را به عنوان الگو دنبال کنید،

and if you found this lesson helpful to you, I would love to know.

و اگر این درس برای شما مفید بود، خوشحال می شوم بدانم.

You can tell me in one very simple way.

شما می توانید به یک روش بسیار ساده به من بگویید.

You can give this lesson a thumbs up here on YouTube, and while you're at it,

شما می توانید این درس را در اینجا در YouTube به اشتراک بگذارید، و در حالی که در آن هستید،

don't forget to subscribe to the Speak Confident English Channel so you never

فراموش نکنید که در کانال انگلیسی Speak Confident انگلیسی مشترک شوید تا هرگز

miss one of my Confident English lessons. Thank you so much for joining me,

یکی از درس های انگلیسی مطمئن من را از دست ندهید. از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم

and I look forward to seeing you next time.

و مشتاقانه منتظر دیدار بعدی شما هستم.