Deal with a Difficult Boss in English

Have you ever been steamrolled by your boss?

آیا تا به حال توسط رئیستان بخار گردان شده اید؟

To be steamrolled in the literal sense means to be flattened or

بخار شدن در معنای لغوی به معنای صاف شدن یا

crushed by something that overpowers you. In the figurative sense,

له شدن توسط چیزی است که بر شما غلبه می کند. در معنای مجازی،

it might be the feeling of being flattened,

ممکن است احساس مسطح شدن،

crushed or defeated by someone else. A month ago,

له شدن یا شکست خوردن توسط شخص دیگری باشد. یک ماه پیش،

Mary left this comment on one of my other Confident English lessons.

مری این نظر را در مورد یکی دیگر از درس های انگلیسی Confident من گذاشت.

"I'm dealing with a boss who gets impatient with me when I'm trying to explain

"من با رئیسی روبه‌رو هستم که وقتی می‌خواهم

myself, English is my second language. I get very nervous.

خودم را توضیح دهم با من بی‌صبر می‌شود، انگلیسی زبان دوم من است. خیلی عصبی می‌شوم.

Every time I have a meeting with her and it is worse when I know that my

هر بار که با او ملاقاتی دارم و این بدتر وقتی است که بدانم من

colleagues are attending the meetings to my heart starts pounding and my hands

همکارانی که در جلسات شرکت می‌کنند، قلبم شروع به تپیدن می‌کند و دستانم

get very sweaty." When I read that comment,

به شدت عرق می‌کند." وقتی آن کامنت را خواندم

the first word that came to mind is that word steamrolled,

، اولین کلمه ای که به ذهنم خطور کرد این است که آن کلمه بخارپز است

the feeling of being steamrolled. When others don't give us the space,

، احساس بخار گردان شدن. وقتی دیگران به ما فضا نمی دهند،

we need to organize our thoughts and say what we need to say.

باید افکارمان را سازماندهی کنیم و آنچه را که باید بگوییم بگوییم.

So what's the solution.

پس راه حل چیه

When you're trying to organize your thoughts or put your words together in

وقتی می‌خواهید افکارتان را سازماندهی کنید یا کلماتتان را به زبان انگلیسی کنار هم بگذارید

English, how can you avoid getting steamrolled by others?

، چگونه می‌توانید از فریب خوردن دیگران جلوگیری کنید؟

If you don't already know I'm Annemarie was Speak Confident English.

اگر نمی‌دانید من آنماری هستم با اطمینان انگلیسی صحبت می‌کردم.

This is exactly where you want to be every week to get the confidence you want

این دقیقاً همان جایی است که می خواهید هر هفته باشید تا اعتماد به نفسی را که

for your life and work in English. With this Confident English lesson today,

برای زندگی و کار خود به زبان انگلیسی می خواهید به دست آورید. با این درس انگلیسی با اعتماد به نفس امروز،

you'll be able to overcome that anxiety,

می توانید بر آن اضطراب

that pounding heart and those sweaty hands.

، قلب تپنده و آن دست های عرق کرده غلبه کنید.

You'll also be able to comfortably open a dialogue with your boss and

همچنین می توانید به راحتی با رئیس خود گفتگو کنید و

clearly communicate your thoughts all by effectively

افکار خود را با

managing frustration and impatience.

مدیریت مؤثر ناامیدی و بی حوصلگی به وضوح بیان کنید.

Let's take a look.

At six different strategies you can use to do all of that.

بیا یک نگاهی بیندازیم.

در شش استراتژی مختلف می توانید برای انجام همه اینها استفاده کنید.

These strategies can be used individually or in combination.

این استراتژی ها را می توان به صورت جداگانه یا ترکیبی مورد استفاده قرار داد.

And I'll share with you some essential phrases to keep in your back pocket.

و من برخی از عبارات ضروری را با شما به اشتراک خواهم گذاشت که در جیب پشتی خود نگه دارید.

Strategy number one is breathe and buy yourself some

استراتژی شماره یک این است که نفس بکشید و برای خودتان

time.

زمان بخرید.

This is definitely a strategy my Fluency School students should be familiar

این قطعاً یک استراتژی است که دانش آموزان مدرسه Fluency من باید با آن آشنا

with. When we feel that others are getting impatient or frustrated,

باشند. وقتی احساس می کنیم که دیگران بی تاب یا ناامید می شوند،

panic starts to kick in.

وحشت شروع به شروع

And when we panic or feel increased anxiety,

we tend to lose our train of thought.

می کند.

We lose our ability to organize information clearly in our minds.

ما توانایی خود را برای سازماندهی واضح اطلاعات در ذهن خود از دست می دهیم.

The best way to mitigate this situation is to breathe.

بهترین راه برای کاهش این وضعیت نفس کشیدن است.

When we breathe appropriately, when we use deep breathing techniques,

وقتی به درستی نفس می‌کشیم، وقتی از تکنیک‌های تنفس عمیق استفاده می‌کنیم،

we can calm our anxiety and improve our ability to think

می‌توانیم اضطراب خود را آرام کنیم و توانایی خود را در تفکر واضح بهبود ببخشیم

clearly, while you do all of this,

، در حالی که شما همه این کارها را انجام می‌دهید،

you can also buy yourself some time.

می‌توانید برای خودتان هم زمان بخرید.

What that means is you say something

معنی آن این است که شما چیزی می گویید،

so it seems like you're beginning to answer a question. While,

بنابراین به نظر می رسد که دارید به یک سوال پاسخ می دهید. در حالی که

at that moment,

در آن لحظه

you are breathing deeply and quickly organizing your thoughts.

عمیق نفس می کشید و به سرعت افکار خود را سازماندهی می کنید.

So you're able to express them.

بنابراین شما قادر به بیان آنها هستید.

Here's a great phrase to use when you need to breathe and by yourself just a

در اینجا یک عبارت عالی برای استفاده در مواقعی که نیاز دارید نفس بکشید و تنها یک

moment to think. That's a really interesting question.

لحظه فکر کنید وجود دارد. واقعا سوال جالبی است.

Give me just a second to think about it. Again, as you say those words,

فقط یک ثانیه به من فرصت دهید تا در مورد آن فکر کنم . باز هم، همانطور که شما آن کلمات را می گویید،

your listeners have the impression that you're beginning to answer the question,

شنوندگان شما این تصور را دارند که شما شروع به پاسخ دادن به سوال کرده اید،

but what you're really doing is giving your brain an extra moment to think

اما کاری که شما واقعا انجام می دهید این است که به مغز خود یک لحظه اضافی می دهید تا

about what it is you want to say. Alternatively,

درباره آنچه می خواهید بگویید فکر کند. از طرف دیگر،

if you feel the pressure to answer immediately without any extra time

اگر احساس فشار می‌کنید که فوراً بدون هیچ وقت اضافی

to think embrace pauses.

برای فکر کردن، پاسخ دهید، مکث کنید.

What that means is when someone asks you a question,

معنی آن این است که وقتی کسی از شما سوالی می پرسد،

instead of immediately rushing into answer,

به جای عجله در جواب دادن،

allow yourself a moment to just pause.

لحظه ای به خودتان اجازه دهید که فقط مکث کنید.

It seems uncomfortable the first time you do it,

اولین باری که این کار را انجام می دهید ناراحت کننده به نظر می رسد،

because what that means is there's just a moment of silence, silence,

زیرا معنای آن این است که فقط یک لحظه سکوت وجود دارد، سکوت،

but a brief pause allow you the time to breathe.

اما یک مکث کوتاه به شما فرصت می دهد تا نفس بکشید.

It gives you a moment to clarify the thoughts in your head.

یک لحظه به شما فرصت می دهد تا افکاری را که در سر دارید روشن کنید.

And when you begin to answer the question,

و وقتی شروع به پاسخ دادن به سؤال می کنید،

you will be clear and you will sound thoughtful or intentional.

واضح خواهید بود و متفکرانه یا عمدی به نظر می رسید.

Let me give you an example of what that looks like.

بگذارید مثالی از ظاهر آن برای شما بزنم.

I'll start first with an easy question. Annemarie,

ابتدا با یک سوال آسان شروع می کنم. آنماری،

how did you meet your husband? Oh,

چطور با شوهرت آشنا شدی؟ اوه،

we met over 20 years ago when I was living in Prague...

ما بیش از 20 سال پیش زمانی که من در پراگ زندگی می کردم با هم آشنا شدیم...

Do you notice that I immediately started answering the question that's because

آیا متوجه شده اید که من بلافاصله شروع به پاسخ دادن به این سوال کردم که به این دلیل

it's an easy one for me. I know that story really well.

است که برای من یک سوال آسان است. من آن داستان را واقعاً خوب می دانم.

And I've told it many times. But if you ask me a question,

و بارها گفته ام اما اگر از من سوالی بپرسید،

that's more difficult.

مشکل تر است.

A question where I would like to have a little bit of time to just organize a

سوالی که در آن من دوست دارم کمی وقت داشته باشم تا فقط

few thoughts. Here's what that would look like. Annemarie,

چند فکر را سازماندهی کنم. در اینجا چیزی است که به نظر می رسد. آنماری،

what are your future goals for Speak Confident English? That's a really

اهداف آینده شما برای صحبت کردن با اعتماد به نفس انگلیسی چیست؟ این یک

great question. And it's a question that I think about a lot...

سوال واقعا عالی است. و این سوالی است که خیلی به آن فکر می کنم...

Do you notice in that moment I did a few things:

آیا متوجه شدید در آن لحظه چند کار انجام دادم:

I briefly paused.

کمی مکث کردم.

I gave myself a moment to breathe and I bought myself some time

یک لحظه به خودم فرصت دادم تا نفس بکشم و

by acknowledging that it's a good question and saying that it's something I've

با اذعان به اینکه سوال خوبی است و گفتن این که خیلی به آن

thought about a lot.

فکر کرده ام، کمی برای خودم وقت خریدم.

I'm not directly answering your question right away.

من مستقیماً به سؤال شما پاسخ نمی دهم .

I'm breathing, pausing and buying myself some time.

دارم نفس می کشم، مکث می کنم و برای خودم وقت می خرم.

And while I'm doing all of that,

و در حالی که من تمام این کارها را انجام می دهم،

my brain is working to organize my thoughts so that I can answer your question

مغز من برای سازماندهی افکارم کار می کند تا بتوانم به سوال شما

clearly. Strategy number two,

به وضوح پاسخ دهم. استراتژی شماره دو،

for dealing with difficult bosses and managing frustration or

برای رویارویی با روسای دشوار و مدیریت ناامیدی یا

impatience is to lead with your end point.

بی حوصلگی این است که با نقطه پایانی خود پیش بروید.

When you're dealing with someone who's impatient for a response,

وقتی با کسی سروکار دارید که برای پاسخ بی‌صبر است

it's important to be concise and communicate your ideas clearly.

، مهم است که مختصر باشید و ایده‌های خود را به وضوح بیان کنید.

The best way to do that is to immediately state your main point or your

بهترین راه برای انجام این کار این است که بلافاصله نقطه اصلی یا نقطه پایان خود را

end point. The final goal of everything you're going to say.

بیان کنید. هدف نهایی هر چیزی که قرار است بگویید.

Again, let me give you an example.

باز هم یک مثال می زنم.

Step one is to make the dough with water and flour.

مرحله اول این است که خمیر را با آب و آرد درست کنید.

Next step two is to make the pizza sauce. Next start step three,

مرحله دوم، تهیه سس پیتزا است . مرحله سوم را شروع کنید،

which is to cut up all the vegetables and get your cheese ready and finally roll

یعنی همه سبزیجات را خرد کنید و پنیر خود را آماده کنید و در آخر

out the dough, put all your toppings on and put the pizza in the oven.

خمیر را پهن کنید، همه مواد را روی آن قرار دهید و پیتزا را در فر قرار دهید.

Did that seem a little bit strange to you?

آیا این برای شما کمی عجیب به نظر می رسید؟

You probably figured out that I was giving you some very basic steps for making

احتمالاً متوجه شده اید که من برای درست کردن پیتزا به شما مراحل بسیار ابتدایی می دهم

a pizza, but in the first moment you probably thought,

، اما در همان لحظه اول احتمالاً فکر کردید

what is she talking about?

که او درباره چه چیزی صحبت می کند؟

And what is the point of what she's saying?

و این چه چیزی است که او می گوید؟

I didn't give you my main point or my end point at the very beginning.

من نکته اصلی یا پایانی خود را در همان ابتدا به شما نگفتم.

So let me go back and fix that.

پس بذار برگردم و درستش کنم

If we're having a conversation about cooking or how to make a pizza,

اگر در مورد آشپزی یا طرز تهیه پیتزا صحبت می کنیم،

and I want to start with my end point so that everything I say is clear to

و من می خواهم با نقطه پایانی شروع کنم تا همه چیزهایی که می گویم برای شما روشن باشد

you, then I would start with:

، با این شروع می کنم

There are four simple steps to making a good pizza step number one is...

: چهار مرحله ساده برای درست کردن یک پیتزا وجود دارد. پیتزا مرحله شماره یک است...

And then I can continue. By starting with that end point,

و سپس می توانم ادامه دهم. با شروع با آن نقطه پایانی،

you make the purpose of what you want to say clear from the very

هدف از آنچه می خواهید بگویید از همان ابتدا روشن می کنید

beginning and you help to prevent potential

و به جلوگیری از

impatience or frustration.

بی حوصلگی یا ناامیدی احتمالی کمک می کنید.

Strategy number three is to embrace the power of

استراتژی شماره سه، در آغوش گرفتن قدرت

writing. Sometimes the more we try to explain something,

نوشتن است. گاهی اوقات هر چه بیشتر سعی کنیم چیزی را توضیح دهیم

the easier is to get lost in translation. In the end,

، راحت تر در ترجمه گم می شویم . در پایان،

you might feel frustrated and others listening to you might feel frustrated or

ممکن است شما احساس ناامیدی کنید و دیگران که به شما گوش می دهند نیز ممکن است احساس ناامیدی یا

impatient as well.

بی حوصلگی کنند.

If you're feeling particularly anxious or you don't yet have the

اگر احساس اضطراب خاصی دارید یا هنوز

confidence,

اعتماد به نفس

you need to clearly articulate your thoughts and it's appropriate.

ندارید، باید افکار خود را به وضوح بیان کنید و مناسب است.

You can always request to share your thoughts in writing.

شما همیشه می توانید درخواست کنید که نظرات خود را به صورت کتبی به اشتراک بگذارید.

And here's a simple way to do that.

و در اینجا یک راه ساده برای انجام این کار وجود دارد.

If someone asks a question and they're waiting for you to respond,

اگر کسی سوالی می پرسد و منتظر پاسخ شماست،

you could say,

می توانید بگویید،

I would love to give you a clear picture and explain my thoughts in detail.

من دوست دارم تصویر واضحی به شما ارائه دهم و افکارم را با جزئیات توضیح دهم.

Do you mind if I do that in writing and get back to you by email this afternoon?

آیا مشکلی ندارید که این کار را به صورت کتبی انجام دهم و امروز بعدازظهر از طریق ایمیل با شما تماس بگیرم؟

Now I want to reiterate this isn't always a possible solution.

اکنون می خواهم تکرار کنم که این همیشه یک راه حل ممکن نیست.

There are times in discussions where you have to respond in the moment,

مواقعی در بحث‌ها وجود دارد که باید در لحظه پاسخ دهید،

but if you're having a one-on-one with your boss and it's not an urgent

اما اگر با رئیس خود رو در رو می‌شوید و این یک

situation, this is definitely something you can consider. Step number four,

موقعیت فوری نیست، قطعاً می‌توانید این موضوع را در نظر بگیرید. گام شماره چهار،

to help prevent frustration or impatience in a conversation while you're

برای کمک به جلوگیری از ناامیدی یا بی حوصلگی در مکالمه در حالی که

organizing your thoughts is to ask clarifying questions.

افکار خود را سازماندهی می کنید، پرسیدن سؤالات روشنگر است.

We do that by repeating back what was said,

ما این کار را با تکرار آنچه گفته شد،

based on our understanding and asking whether our understanding is

بر اساس درک خود و پرسیدن اینکه آیا درک ما دقیق است یا خیر، انجام می دهیم

accurate. Asking clarifying questions does two things really well.

. پرسیدن سوالات روشنگر دو چیز را به خوبی انجام می دهد.

Number one, it shows that you're actively listening,

شماره یک، نشان می‌دهد که شما فعالانه گوش می‌دهید،

trying to understand what the speaker has said,

سعی می‌کنید آنچه را که گوینده گفته است بفهمید،

and it helps to prevent misunderstandings to get you started.

و به جلوگیری از سوء تفاهم برای شروع کمک می‌کند.

Here are a few great ways to start a clarifying question. Number one,

در اینجا چند راه عالی برای شروع یک سوال روشنگر وجود دارد. شماره یک،

just to clarify, you're asking me to...

فقط برای روشن شدن، از من می‌خواهید...

And then repeat what you understand or what you heard the speaker say.

و سپس آنچه را که می‌فهمید یا شنیده‌اید که گوینده گفت، تکرار کنید.

Number two. I'd like to make sure I understand you clearly. You said...

شماره دو. من می خواهم مطمئن شوم که شما را به وضوح درک می کنم. گفتی...

And then again, repeat back what you heard or understood.

و بعد دوباره آنچه شنیدی یا فهمیدی را تکرار کن.

Number three, I'd like to go back to something you said a moment ago.

شماره سه، من می خواهم به چیزی که چند لحظه پیش گفتید برگردم.

Could you explain what you meant by...? Now, you may be thinking, but Annemarie,

میشه توضیح بدین منظورتون از... حالا ممکن است فکر کنید، اما آنماری،

that's the problem. When I ask clarifying questions,

مشکل همین است. وقتی سؤالات روشنگری می‌پرسم،

my boss gets frustrated with me and that leads me to strategy number five:

رئیسم از من ناامید می‌شود و این مرا به استراتژی شماره پنج سوق می‌دهد:

reframe the conversation.

گفتگو را مجدداً تنظیم کنم.

This is a little similar to leading with your end point.

این کمی شبیه به پیشروی در نقطه پایانی شماست.

Let me explain what I mean.

بگذارید منظورم را توضیح دهم.

If someone is already feeling impatient, frustrated,

اگر شخصی در حال حاضر احساس بی حوصلگی، ناامیدی می کند،

or they're rushing you, you asking more questions,

یا به شما عجله می کند ، سؤالات بیشتری می پرسید،

might increase those negative feelings.

ممکن است این احساسات منفی را افزایش دهد.

But we can reduce that negativity and open the door for more dialogue

اما می‌توانیم این منفی‌گرایی را کاهش دهیم و

by reframing the conversation,

با قالب‌بندی مجدد مکالمه،

rather than focusing on not understanding what was said or

به جای تمرکز بر عدم درک آنچه گفته شد یا

needing clarification.

نیاز به توضیح، در را برای گفتگوی بیشتر باز کنیم.

You want to focus on the fact that you want to do your job

شما می خواهید روی این واقعیت تمرکز کنید که می خواهید کار خود را به

perfectly well.

خوبی انجام دهید.

You want to deliver a product that is exactly what your boss or your coworker

شما می خواهید محصولی را ارائه دهید که دقیقاً همان چیزی است که رئیس یا همکار شما

wants. And by starting with that focus in mind,

می خواهد. و با شروع با این تمرکز در ذهن

it will encourage your boss or your coworkers to be open to

، رئیس یا همکارانتان را تشویق می‌کند که پاسخگوی

questions. Let me give you a concrete example of what I mean.

سوالات باشند. اجازه دهید یک مثال عینی از آنچه منظورم را بیان کنم.

Let's say that your boss is asking you to deliver a budget analysis,

بیایید بگوییم که رئیس شما از شما می خواهد که یک تحلیل بودجه ارائه دهید،

but you have some questions about it. Instead of saying,

اما شما در مورد آن سوالاتی دارید . به جای گفتن

I have a few questions for you. You could start with this. Okay, Susan,

، چند سوال از شما دارم. می توانید با این شروع کنید. باشه، سوزان،

that sounds great.

عالی به نظر می رسد.

I'd like to ask just two questions so that I can be a hundred percent sure to

من می خواهم فقط دو سؤال بپرسم تا بتوانم صد در صد مطمئن شوم

give you an analysis that is laid out exactly the way you want it.

که تجزیه و تحلیلی را به شما ارائه دهم که دقیقاً همانطور که می خواهید ارائه شود.

For someone who is already impatient or frustrated by

برای کسی که در حال حاضر بی تاب یا ناامید شده است

reframing the conversation in this way,

از قالب بندی مجدد مکالمه به این شکل،

you are helping them justify the extra time that might be needed

شما به او کمک می کنید تا زمان اضافی را که ممکن است

to answer those questions because your boss of course wants the final

برای پاسخ به این سؤالات لازم باشد توجیه کند زیرا رئیس شما مطمئناً

product to be exactly what she's looking for.

می خواهد محصول نهایی دقیقاً همان چیزی باشد که او به دنبال آن است.

And it is in her interest to help you do that.

و به نفع اوست که به شما در انجام این کار کمک کند.

And now strategy number six on our list for dealing with a difficult boss

و اکنون استراتژی شماره شش در لیست ما برای برخورد با یک رئیس دشوار

or someone who is steamrolling you through impatience and

یا کسی که شما را از طریق بی‌صبری و

frustration address the issue.

ناامیدی درگیر می‌کند، به این موضوع رسیدگی کنید.

I know that when we're communicating in a second language,

من می‌دانم که وقتی به زبان دوم ارتباط برقرار

we naturally assume that others are impatient or frustrated with

می‌کنیم، طبیعتاً تصور می‌کنیم که دیگران نسبت به ما بی‌صبر یا ناامید هستند،

us because we're taking too long to think, or we're not clear when we speak.

زیرا فکر کردن ما خیلی طول می‌کشد، یا وقتی صحبت می‌کنیم واضح نیستیم.

But the reality is that isn't always the truth.

اما واقعیت این است که همیشه حقیقت نیست.

Someone else's frustration or impatience might be something totally unrelated to

ناامیدی یا بی حوصلگی شخص دیگری ممکن است چیزی کاملاً بی ربط به

you, something that's causing stress outside of work.

شما باشد، چیزی که باعث استرس خارج از کار شود.

It may be a lack of communication in general,

ممکن است به طور کلی فقدان ارتباط

unexpressed expectations,

، انتظارات بیان نشده

or maybe it's simply your boss's working style and personality.

یا شاید به سادگی سبک کاری و شخصیت رئیس شما باشد.

And everyone feels that the boss is impatient or frustrated.

و همه احساس می کنند که رئیس بی حوصله یا ناامید است.

If that's the case,

اگر اینطور است،

or if all of the other strategies you've tried have failed and you still feel

یا اگر همه استراتژی‌های دیگری که امتحان کرده‌اید شکست خورده‌اند و همچنان احساس می‌کنید که در حال

steamrolled, here's what you can do.

غرق شدن هستید، در اینجا کاری است که می‌توانید انجام دهید.

Request an opportunity to have a conversation with your boss

فرصتی را برای گفتگو با رئیس خود

and address the issue. I recommend that you do that in writing,

و رسیدگی به موضوع درخواست کنید. من توصیه می کنم که این کار را به صورت مکتوب و

using a quick email, and here are a couple of ways you can make that request.

با استفاده از یک ایمیل سریع انجام دهید، و در اینجا چند راه وجود دارد که می توانید آن درخواست را انجام دهید.

I've noticed some difficulty in communicating my thoughts clearly,

من متوجه مشکلاتی در انتقال واضح افکارم شده‌ام،

would you mind sparing a few minutes to meet with me and help me understand how

آیا می‌خواهید چند دقیقه برای ملاقات با من وقت بگذارید و به من کمک کنید تا بفهمم چگونه

I can best communicate my thoughts to you? In that conversation,

می‌توانم افکارم را به بهترین شکل به شما منتقل کنم؟ در آن مکالمه

you might discover a new way of expressing yourself or a new way to

، ممکن است راه جدیدی برای بیان خود یا روشی جدید برای به

share what you're thinking.

اشتراک گذاشتن آنچه به آن فکر می کنید کشف کنید.

And now let's talk about a second way to request a meeting, but to do that,

و حالا بیایید در مورد راه دوم برای درخواست ملاقات صحبت کنیم، اما برای انجام آن،

let's create a context.

بیایید یک زمینه ایجاد کنیم.

Let's say that you've been working on a project and there has been a lot of back

فرض کنید روی پروژه‌ای کار کرده‌اید و رفت و آمدهای زیادی وجود داشته است

and forth.

.

Clearly there are some misunderstandings and as a result,

واضح است که برخی سوء تفاهم ها وجود دارد و در نتیجه

there's increased frustration in a quick email to your boss,

، ناامیدی در یک ایمیل سریع به رئیس شما افزایش می یابد،

you could say I've reviewed your changes and suggestions.

می توانید بگویید من تغییرات و پیشنهادات شما را بررسی کرده ام.

To ensure that this project moves forward smoothly,

برای اطمینان از اینکه این پروژه به آرامی پیش می رود،

would you mind taking a few minutes to meet with me and share your expectations

آیا می خواهید چند دقیقه با من ملاقات کنید و انتظارات خود را

in that conversation?

در آن گفتگو به اشتراک بگذارید؟

The goal is to open a dialogue so that you clearly understand the

هدف این است که گفتگو را باز کنید تا به وضوح انتظارات را درک کنید

expectations and have an opportunity to respond so that you can move

و فرصتی برای پاسخگویی داشته باشید تا بتوانید

forward on the project successfully.

پروژه را با موفقیت پیش ببرید.

And with that you have six different strategies for dealing with a difficult

و با آن شما شش استراتژی مختلف برای برخورد با یک

boss or handling others who are impatient or frustrated while you're

رئیس دشوار یا برخورد با دیگرانی دارید که در زمانی که شما

trying to communicate what you want to say. Before we finish,

سعی می کنید آنچه را که می خواهید بگویید، بی تاب یا ناامید هستند. قبل از اینکه کار را تمام کنیم،

I'd love to ask you two questions. Number one,

دوست دارم دو سوال از شما بپرسم . شماره یک،

how do you typically handle situations when others are impatient or frustrated?

معمولاً چگونه با موقعیت‌هایی برخورد می‌کنید که دیگران بی‌صبر یا ناامید هستند؟

If you have a strategy that has been successful for you definitely share it in

اگر استراتژی موفقیت آمیزی برای شما دارید، قطعاً آن را

the comments below your strategy might be exactly what someone

در نظرات زیر به اشتراک بگذارید، استراتژی شما ممکن است دقیقاً همان چیزی باشد که شخص

else in the Confident English community is looking for. And question number two,

دیگری در جامعه انگلیسی مطمئن به دنبال آن است. و سوال شماره دو،

now that you're equipped with these new strategies,

حالا که به این استراتژی های جدید مجهز شده اید،

which one do you see yourself using going forward?

فکر می کنید از کدام یک در آینده استفاده می کنید؟

Is there a strategy that stood out to you the most? Again,

آیا استراتژی وجود دارد که بیشتر از همه برای شما متمایز باشد؟ باز هم،

you can share with me in the comments below,

می توانید در نظرات زیر با من به اشتراک بگذارید ،

if you found today's lesson useful, I would love to know.

اگر درس امروز برای شما مفید بود، دوست دارم بدانم.

You can tell me in one very simple way,

شما می توانید به یک روش بسیار ساده به من بگویید

give this lesson a thumbs up here on YouTube and subscribe to the Speak

، این درس را در اینجا در یوتیوب به اشتراک بگذارید و در

Confident English channel.

کانال انگلیسی Speak Confident انگلیسی مشترک شوید.

So you never miss one of my Confident English lessons.

بنابراین هرگز یکی از درس های انگلیسی مطمئن من را از دست ندهید .

Thank you so much for joining me. And I look forward to seeing you next time.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم و من مشتاقانه منتظر دیدار بعدی شما هستم.