10 idioms to express different emotions

53,371 views ・ 2022-01-30

Learn English with Cambridge


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید. زیرنویس های ترجمه شده به صورت ماشینی ترجمه می شوند.

00:00
Hello, everyone.
0
210
898
سلام به همه
00:01
I'm George, and in this video we're going to learn ten idioms
1
1409
4281
من جورج هستم و در این ویدیو قصد داریم ده اصطلاح
00:05
to express different emotions.
2
5790
1979
برای بیان احساسات مختلف را یاد بگیریم.
00:08
But before I begin, don’t forget to like
3
8070
2300
اما قبل از شروع، فراموش نکنید
00:10
the video and subscribe to the channel.
4
10470
2549
که ویدیو را لایک کنید و در کانال عضو شوید.
00:20
Yesterday was a bit of an emotional rollercoaster.
5
20579
3300
دیروز کمی هیجان انگیز بود.
00:24
So, can you guess what each idiom means in this story?
6
24300
3300
بنابراین، آیا می توانید حدس بزنید که هر اصطلاح در این داستان چه معنایی دارد؟
00:28
Once upon a time, a wizard came to my door.
7
28199
3360
روزی روزگاری جادوگری به در خانه من آمد.
00:31
He started to explain a quest to me.
8
31949
2280
او شروع به توضیح یک جستجو برای من کرد. به
00:34
His explanation seemed to go on for hours.
9
34799
2789
نظر می رسید توضیحات او ساعت ها ادامه داشت.
00:37
So, I started to zone out.
10
37829
1979
بنابراین، من شروع به منطقه کردن کردم.
00:39
Do you understand what you have to do, he asked me.
11
39960
4378
از من پرسید می فهمی باید چه کار کنی؟
00:44
But I hadn't been listening.
12
44939
1590
اما من گوش نکرده بودم
00:47
He suddenly blew a fuse and told me what I had to do once again.
13
47130
4349
ناگهان فیوز را زد و یک بار دیگر به من گفت که باید چه کار کنم.
00:51
I had to enter a large cave and bring back the evil ball
14
51899
3890
مجبور شدم وارد یک غار بزرگ شوم و توپ
00:55
of chocolate so that it could be destroyed.
15
55890
2549
شیطانی شکلات را پس بگیرم تا نابود شود.
00:59
I started my journey and walked through a forest.
16
59520
3300
سفرم را شروع کردم و در جنگلی قدم زدم.
01:03
It was dark and quiet. So, I was really on edge.
17
63060
3810
تاریک و ساکت بود. بنابراین، من واقعاً در حاشیه بودم.
01:08
I had a sinking feeling that something bad was going to happen.
18
68549
3511
احساس غرق شدن داشتم که اتفاق بدی قرار است بیفتد.
01:12
Suddenly, a monster appeared and scared the living daylights out of me.
19
72810
4920
ناگهان هیولایی ظاهر شد و روشنایی روز را از من ترساند.
01:18
Just as I was fighting the monster with my sword,
20
78299
2789
درست زمانی که من با شمشیر خود با هیولا می جنگیدم،
01:21
a princess wandered past and complimented my fighting skills.
21
81329
4201
یک شاهزاده خانم از گذشته سرگردان شد و از مهارت های جنگی من تعریف کرد.
01:26
It was here that I realised I was completely head over heels in love.
22
86579
4559
اینجا بود که فهمیدم کاملاً عاشق شده ام.
01:33
I asked her if she wanted to join me in my quest, but she said she was busy.
23
93189
4720
از او پرسیدم که آیا می‌خواهد در جستجوی من به من بپیوندد، اما او گفت که مشغول است.
01:38
I showed her my impressive sword, but she still said she was busy.
24
98890
4530
شمشیر چشمگیرم را به او نشان دادم، اما او همچنان گفت که مشغول است.
01:45
Feeling a bit down in the dumps, I continued on my quest.
25
105049
3481
با احساس ناراحتی در زباله‌ها، به جستجوی خود ادامه دادم.
01:49
I walked for days and days with nobody to speak to and nothing to do.
26
109090
4750
روزها و روزها راه رفتم بدون اینکه با کسی صحبت کنم و کاری انجام دهم.
01:54
I was getting really fed up. Eventually, I found the cave.
27
114500
5719
واقعا داشتم خسته میشدم بالاخره غار را پیدا کردم.
02:00
I went inside, and there in front of me was the evil ball of chocolate.
28
120730
5080
رفتم داخل و اونجا جلوی من توپ بد شکلاتی بود.
02:06
I was over the moon.
29
126469
1440
من بالای ماه بودم
02:08
I picked it up and went back to the wizard.
30
128349
2681
آن را برداشتم و به سمت جادوگر برگشتم.
02:12
The wizard immediately ate the chocolate ball.
31
132909
2760
جادوگر بلافاصله توپ شکلاتی را خورد.
02:17
This ball of chocolate isn't actually evil.
32
137409
3480
این توپ شکلاتی در واقع شیطانی نیست.
02:21
I was just hungry, he said. I was extremely cheesed off.
33
141099
5651
گفت من فقط گرسنه بودم. من به شدت پنیر شده بودم
02:27
How many of these idioms do you know?
34
147759
2481
چند تا از این اصطلاحات را می شناسید؟
02:30
Let's go over the story again and look at each idiom in more detail.
35
150340
4090
بیایید دوباره داستان را مرور کنیم و هر اصطلاح را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم. به
02:35
His explanation seemed to go on for hours.
36
155000
2759
نظر می رسید توضیحات او ساعت ها ادامه داشت.
02:38
So, I started to zone out.
37
158060
1979
بنابراین، من شروع به منطقه کردن کردم.
02:40
To zone out means to stop paying attention and not
38
160550
3168
منطقه بندی کردن به معنای دست کشیدن از توجه و
02:43
see or hear what is around you for a short period of time.
39
163819
3421
ندیدن یا نشنیدن آنچه در اطراف شما برای مدت کوتاهی است است.
02:47
Maybe if you're feeling tired in class, and the teacher talks
40
167360
3548
شاید اگر در کلاس احساس خستگی می‌کنید و معلم
02:51
for a long period of time, you might start to zone out.
41
171009
4090
برای مدت طولانی صحبت می‌کند ، ممکن است شروع کنید به منطقه‌بندی کردن.
02:55
He suddenly blew a fuse and told me what I had to do once again.
42
175909
4350
ناگهان فیوز را زد و یک بار دیگر به من گفت که باید چه کار کنم.
03:00
To blow a fuse means to become very angry.
43
180439
2991
فشردن فیوز به معنای بسیار عصبانی شدن است.
03:03
So, you might blow a fuse if someone scratches your car.
44
183800
3959
بنابراین، اگر کسی ماشین شما را خراش دهد، ممکن است فیوز را منفجر کنید.
03:08
Here’s another example from the Cambridge Learners' Dictionary.
45
188439
2950
در اینجا مثال دیگری از فرهنگ لغت یادگیرندگان کمبریج آمده است.
03:12
When he told her how much it cost, she blew a fuse.
46
192069
4021
وقتی به او گفت چقدر هزینه دارد، فیوز را زد.
03:17
It was dark and quiet. So, I was really on edge.
47
197000
3780
تاریک و ساکت بود. بنابراین، من واقعاً در حاشیه بودم.
03:21
If you are on edge about something, you're nervous and not relaxed.
48
201759
4391
اگر در مورد چیزی عصبانی هستید، عصبی هستید و آرام نیستید.
03:26
So, you might be on edge if you're waiting for your exam results.
49
206500
3359
بنابراین، اگر منتظر نتایج امتحان خود هستید، ممکن است در حاشیه باشید .
03:30
Here's another example.
50
210699
1210
در اینجا یک مثال دیگر است.
03:32
I was on edge throughout the whole football match.
51
212180
2699
من در تمام طول مسابقه فوتبال در اوج بودم .
03:35
I had a sinking feeling that something bad was going to happen.
52
215949
3551
احساس غرق شدن داشتم که اتفاق بدی قرار است بیفتد.
03:39
To have a sinking feeling about something means to have a feeling
53
219939
3481
داشتن احساس غرق شدن در مورد چیزی به معنای این است که احساس
03:43
that something bad is going to happen.
54
223520
2279
کنید اتفاق بدی قرار است بیفتد.
03:46
For example, you might have a sinking feeling
55
226270
2609
به عنوان مثال، ممکن است در مورد یک ارائه احساس غرق شدن
03:48
about a presentation because you haven't planned for it very well.
56
228979
4109
داشته باشید زیرا برای آن برنامه ریزی خوبی نداشته اید.
03:53
Here's another example.
57
233539
1171
در اینجا یک مثال دیگر است.
03:55
I had a sinking feeling when I heard the phone ring.
58
235330
3149
وقتی صدای زنگ تلفن را شنیدم احساس غرق شدن کردم.
04:00
Suddenly, a monster appeared and scared the living daylights out of me.
59
240009
4870
ناگهان هیولایی ظاهر شد و روشنایی روز را از من ترساند.
04:05
To scare the living daylights out of someone means to frighten
60
245319
4321
ترساندن روشنایی روز از کسی به معنای ترساندن
04:09
someone very much.
61
249740
1639
کسی است.
04:11
Here's another example.
62
251650
1239
در اینجا یک مثال دیگر است.
04:13
You scared the living daylights out of me yelling like that.
63
253449
3490
تو نور روز زنده را از من ترساندی که اینطور فریاد بزنم.
04:18
It was here that I realised I was completely head over heels in love.
64
258338
4541
اینجا بود که فهمیدم کاملاً عاشق شده ام.
04:24
To be head over heels means to be completely in love with someone.
65
264930
4440
سر به زیر بودن یعنی کاملاً عاشق کسی بودن.
04:29
For example.
66
269850
870
مثلا.
04:31
Laura was head over heels in love with Chris.
67
271199
3361
لورا سر به سر عاشق کریس بود.
04:36
I showed her my impressive sword, but she still said she was busy.
68
276060
4560
شمشیر چشمگیرم را به او نشان دادم، اما او همچنان گفت که مشغول است.
04:42
Feeling a bit down in the dumps I continued on my quest.
69
282209
3480
با کمی احساس ناراحتی در زباله ها به جستجوی خود ادامه دادم.
04:46
To be down in the dumps means to be unhappy.
70
286019
3810
در زباله دانی به معنای ناراضی بودن است.
04:50
For example.
71
290459
990
مثلا.
04:51
She's a bit down in the dumps because she failed one of her exams.
72
291569
4349
او کمی در آشغال است زیرا در یکی از امتحاناتش مردود شد.
04:57
I walked for days and days with nobody to speak to and nothing to do.
73
297389
4771
روزها و روزها راه رفتم بدون اینکه با کسی صحبت کنم و کاری انجام دهم.
05:02
I was getting really fed up.
74
302730
2099
واقعا داشتم خسته میشدم
05:06
To be fed up with something or to be fed up by something
75
306060
4050
سیر شدن از چیزی یا سیر شدن از چیزی
05:10
means to be annoyed, bored or disappointed,
76
310379
4109
به معنای آزرده شدن، بی حوصلگی یا ناامیدی است،
05:15
especially by something that you have experienced for too long.
77
315029
3810
به خصوص از چیزی که برای مدت طولانی تجربه کرده اید.
05:19
For example. He is fed up with his job.
78
319500
3180
مثلا. او از کارش به تنگ آمده است.
05:24
I went inside and there in front of me was the evil ball of chocolate.
79
324329
5101
رفتم داخل و اونجا جلوی من توپ بد شکلاتی بود.
05:30
I was over the moon.
80
330089
1350
من بالای ماه بودم
05:31
To be over the moon about something or to be over the moon with something
81
331980
4799
در مورد چیزی بالای ماه بودن یا با چیزی بالای ماه بودن
05:37
means to be very pleased.
82
337079
1891
به معنای بسیار خشنود بودن است.
05:39
For example. She was over the moon with her new bike.
83
339329
4320
مثلا. او با دوچرخه جدیدش بالای ماه بود.
05:44
This ball of chocolate isn't actually evil.
84
344850
3359
این توپ شکلاتی در واقع شیطانی نیست.
05:48
I was just hungry, he said. I was extremely cheesed off.
85
348540
5640
گفت من فقط گرسنه بودم. من به شدت پنیر شده بودم
05:55
To be cheesed off about something or to be cheesed off with something means to
86
355050
4820
پنیر خوردن در مورد چیزی یا پنیر خوردن با چیزی به
05:59
be annoyed or disappointed with someone or something.
87
359970
4169
معنای آزرده شدن یا ناامید شدن از کسی یا چیزی است.
06:04
For example.
88
364709
961
مثلا.
06:06
She's a bit cheesed off with her boyfriend at the moment.
89
366300
2880
او در حال حاضر با دوست پسرش کمی دلسرد شده است.
06:10
Can you make some sentences to express how you feel in different situations?
90
370230
4618
آیا می توانید جملاتی برای بیان احساس خود در موقعیت های مختلف بسازید؟
06:15
Post a message in the comments section below.
91
375300
2820
در قسمت نظرات زیر پیام ارسال کنید.
06:18
And if you enjoyed the lesson, don’t forget to like the video
92
378480
3709
و اگر از این درس لذت بردید، لایک ویدیو
06:22
and to subscribe to the channel.
93
382290
1890
و عضویت در کانال را فراموش نکنید.
06:24
See you in the next video. Bye bye.
94
384600
1859
شما را در ویدیوی بعدی می بینیم. خداحافظ.
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7