Learn English Words and Phrases about Truth and Lies

Hi Bob the Canadian here.

سلام باب کانادایی اینجا

As you learn English you'll soon realize that English speaking people sometimes tell lies

همانطور که انگلیسی را یاد می گیرید، به زودی متوجه خواهید شد که افراد انگلیسی زبان گاهی دروغ می گویند،

just like people do in your own language.

درست مانند افرادی که به زبان خودتان می گویند.

So I thought I should do a short English lesson on some of the words and phrases that we use

بنابراین فکر کردم که باید یک درس انگلیسی کوتاه در مورد برخی از کلمات و عباراتی که

to talk about truth and that we use to talk about lies.

برای صحبت در مورد حقیقت استفاده می کنیم و برای صحبت در مورد دروغ استفاده می کنیم.

But I also thought we should have a little bit of fun in this video, so I'm going to

اما من همچنین فکر کردم که باید در این ویدیو کمی سرگرم شویم، بنابراین من

tell you two stories about me and one of those stories is going to be true, and one of them

دو داستان در مورد خودم برای شما تعریف می کنم که یکی از آن داستان ها واقعی است و یکی از

is going to be false.

آنها دروغ است.

It's going to be a lie.

قراره دروغ باشه

Hey Bob the Canadian here, welcome to this video about truth and lies, but before we

هی باب کانادایی اینجا، به این ویدیو درباره حقیقت و دروغ خوش آمدید، اما قبل

get started, if this is your first time here don't forget to click the subscribe button

از شروع، اگر اولین بار است که اینجا هستید ، فراموش نکنید که روی دکمه اشتراک در

down there below, it's a red button.

پایین کلیک کنید، این یک دکمه قرمز است.

Give me a thumbs up at some point during this video if it's helping you learn English.

اگر در یادگیری زبان انگلیسی به شما کمک می‌کند، در طول این ویدیو به من کمک کنید.

So truth and lies, let's start with a couple stories about me.

پس حقیقت و دروغ، اجازه دهید با چند داستان درباره من شروع کنیم.

This will be good English listening practice for you, and again one of the stories will

این تمرین خوب گوش دادن به زبان انگلیسی برای شما خواهد بود و دوباره یکی از داستان

be true and one of the stories will not be true.

ها واقعی و یکی از داستان ها درست نخواهد بود .

So let's get started.

پس بیایید شروع کنیم.

Story number 1!

داستان شماره 1!

Story number 1.

داستان شماره 1.

When I was a kid, when school was done at the end of the school year my parents would

وقتی بچه بودم، وقتی مدرسه در پایان سال تحصیلی تمام می شد، پدر و

take my brother and I to my grandparents' house and we would live with my grandparents

مادرم من و برادرم را به خانه پدربزرگ و مادربزرگم می بردند و یک ماه با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی می کردیم

for one month.

.

Usually we would help my grandfather with some chores around the yard, and we also helped

معمولاً در کارهای اطراف حیاط به پدربزرگم کمک می کردیم

him with his big garden.

و در باغ بزرگش هم به او کمک می کردیم.

And we would help my grandmother with some house cleaning tasks.

و ما به مادربزرگم در کارهای نظافت خانه کمک می کردیم .

So we would help my grandparents inside the house and inside outside the house and we

بنابراین ما به پدربزرگ و مادربزرگم در داخل خانه و داخل بیرون از خانه کمک می کردیم و

would live there for one month.

یک ماه آنجا زندگی می کردیم.

My brother loved it, but I did not.

برادرم آن را دوست داشت، اما من نه.

So one month every summer we did that for a few years, it was for the most part, I think

بنابراین یک ماه هر تابستان ما این کار را برای چند سال انجام می‌دادیم، در بیشتر موارد، به نظرم

enjoyable.

لذت‌بخش بود.

So that was story number 1, you don't know if it was true or if it was a lie yet, but

پس این داستان شماره 1 بود، شما هنوز نمی دانید که آیا درست بود یا دروغ، اما

here's story number 2.

این داستان شماره 2 است.

When I was a kid at 9 o'clock at night my sister had to go from the house to the barn

وقتی من بچه بودم ساعت 9 شب خواهرم باید از خانه می رفت. به انبار رفت

and she had to feed the cows their last feeding of the day.

و او مجبور شد به آخرین غذای روز گاوها غذا بدهد .

And in our yard there was a large tree.

و در حیاط ما یک درخت بزرگ بود.

And when my sister went to the barn sometimes I would hide behind the tree and when she

و وقتی خواهرم گاهی به انبار می رفت من پشت درخت پنهان می شدم و

came back from the barn in the dark I would jump out and I would yell, "Boo!", to scare

وقتی در تاریکی از انبار برمی گشت بیرون می پریدم و برای ترساندن او فریاد می زدم "بو!"

her.

.

She didn't really like that very much.

او واقعاً آن را خیلی دوست نداشت.

So that was story number 2.

پس این داستان شماره 2 بود.

You need to decide now which of those two stories is true and which is a lie and I will

اکنون باید تصمیم بگیرید که کدام یک از آن دو داستان درست و کدام یک دروغ است و من

tell you in just a couple minutes.

فقط در چند دقیقه به شما خواهم گفت.

So let's talk though, let's have a little English lesson here, about the truth and about

پس بیایید با هم صحبت کنیم، بیایید در اینجا یک درس انگلیسی در مورد حقیقت و

lies in English.

دروغ به زبان انگلیسی داشته باشیم.

And let's start with the truth.

و بیایید با حقیقت شروع کنیم.

We say, "to tell the truth", so when you are going to talk about something that really

ما می گوییم "راستش را بگویم"، بنابراین وقتی می خواهید در مورد چیزی صحبت کنید که واقعاً

happened, when you are going to share a story or experience that actually happened and that

اتفاق افتاده است، وقتی می خواهید داستان یا تجربه ای را به اشتراک بگذارید که واقعاً اتفاق افتاده و

is real, we say that you are "telling the truth."

واقعی است، می گوییم که شما "راست را می گویید". "

With kids we often encourage them to tell the truth because it's nice to know that they're

با بچه ها اغلب آنها را تشویق می کنیم که حقیقت را بگویند، زیرا خوب است بدانیم که آنها

becoming honest.

صادق می شوند.

So that's another word associated with telling the truth is honest.

پس این کلمه دیگری است که با گفتن حقیقت صادق است.

An honest person is someone who always tells the truth.

انسان صادق کسی است که همیشه حقیقت را می گوید.

So we really want people to tell the truth, we want them to be honest, and we also want

بنابراین ما واقعاً می‌خواهیم که مردم حقیقت را بگویند، ما می‌خواهیم آنها صادق باشند، و همچنین

them to always tell stories that are true.

می‌خواهیم که همیشه داستان‌های واقعی را بگویند.

So when you say something is true it means that it really happened.

بنابراین وقتی می گویید چیزی درست است به این معنی است که واقعاً اتفاق افتاده است.

So we have a few words going on there when talking about it.

بنابراین وقتی در مورد آن صحبت می کنیم چند کلمه وجود دارد.

We tell the truth.

ما حقیقت را می گوییم.

When we tell the truth we are telling something that is true.

وقتی حقیقت را می گوییم، چیزی را می گوییم که درست است.

And if someone always tells the truth we say that they are honest.

و اگر کسی همیشه راست می گوید ما می گوییم که صادق است.

So there you go.

بنابراین شما بروید.

A little bit about telling the truth in English.

کمی در مورد گفتن حقیقت به زبان انگلیسی.

But let's look at lies.

اما بیایید به دروغ نگاه کنیم.

For some reason this is a little more interesting.

به دلایلی این کمی جالب تر است.

When you tell a lie, that's the phrase that we use, we say that someone is telling a lie,

وقتی شما یک دروغ می گویید، این عبارتی است که ما به کار می بریم، می گوییم فلانی دروغ می گوید،

we say that someone who tells a lot of lies is dishonest, so the opposite of honest, or

می گوییم کسی که زیاد دروغ می گوید بی صداقت است، برعکس صادق، یا

we say that they are a liar.

می گوییم دروغگو است.

So when you call someone a liar it means that they are often telling lies.

بنابراین وقتی کسی را دروغگو خطاب می کنید به این معنی است که او اغلب دروغ می گوید.

They are often telling things that aren't true.

آنها اغلب چیزهایی می گویند که درست نیست.

When you tell a lie it means that you made it up.

وقتی دروغ می گویید به این معناست که آن را ساخته اید.

So a lie is something that you think about in your head and the English phrase we use

بنابراین دروغ چیزی است که شما در ذهن خود به آن فکر می کنید و عبارت انگلیسی که ما استفاده می کنیم

is that it's something that you made up.

این است که این چیزی است که شما ساخته اید.

We can also say this about stories.

این را در مورد داستان ها هم می توانیم بگوییم.

We often say that people make up stories or that a story is made up, which means that

ما اغلب می گوییم که مردم داستان می سازند یا داستانی ساخته شده است، یعنی

it isn't true.

درست نیست.

We have some lies in English that we call little white lies.

ما در انگلیسی دروغ هایی داریم که به آنها دروغ های سفید کوچک می گوییم.

So little white lies are just kind of simple lies that you tell that you don't think will

بنابراین دروغ های سفید کوچک فقط نوعی دروغ ساده هستند که می گویید و فکر نمی کنید به

hurt anybody.

کسی آسیب برساند.

So you can tell a little white lie every once in a while and maybe get away with it, but

بنابراین می‌توانید هر چند وقت یک‌بار یک دروغ سفید کوچک بگویید و شاید از پس آن بربیایید، اما

usually it's nice when people are honest.

معمولا وقتی مردم صادق هستند، خوب است.

Another word for lie is fib.

کلمه دیگر برای دروغ فیب است.

So fib is kind of an older word for lie, but we do still use it.

بنابراین fib یک کلمه قدیمی برای دروغ است، اما ما هنوز از آن استفاده می کنیم.

So you could say that this person tells a lot of fibs, which would mean that they tell

بنابراین می توان گفت که این شخص خیلی چیزها را می گوید، به این معنی که او

a lot of lies.

دروغ های زیادی می گوید.

And we have a couple of phrases about people lying.

و ما چند عبارت در مورد دروغگویی افراد داریم .

Sometimes we say that someone was lying through their teeth.

گاهی می گوییم فلانی از لای دندان دراز کشیده بود .

So they were, basically if they were talking, they were lying, so you could come home from

بنابراین، آنها اساساً اگر صحبت می کردند، دروغ می گفتند، بنابراین می توانید از یک رویداد به خانه بیایید

an event and say, "I was talking to my friend and he was just lying through his teeth.",

و بگویید: "من با دوستم صحبت می کردم و او فقط از بین دندان هایش دراز می کشید.

which means that everything he said was a lie.

" یک دروغ

We also sometimes describe people as that they lied straight to my face.

ما همچنین گاهی اوقات مردم را طوری توصیف می کنیم که مستقیماً به صورت من دروغ می گویند.

When people see eye to eye, it's more difficult to tell a lie, so someone who is really bold,

وقتی مردم چشم در چشم می بینند، گفتن یک دروغ دشوارتر است، بنابراین کسی که واقعا جسور است،

someone who is a really good liar will sometimes, they will lie straight to your face which

کسی که واقعاً دروغگوی خوبی است گاهی اوقات این کار را می کند، آنها مستقیماً به صورت شما دروغ می گویند

is a pretty brave and, well maybe not brave, but it's a pretty bold way to tell a lie.

که بسیار شجاع است و، خوب، شاید شجاع نباشد. ، اما این یک راه بسیار جسورانه برای دروغ گفتن است.

So we're at the end of the video and it's time for me to tell you which story was true,

بنابراین ما در پایان ویدیو هستیم و وقت آن است که به شما بگویم کدام داستان واقعی بود،

so the stor….

بنابراین فروشگاه….

I hope you didn't guess wrong.

امیدوارم اشتباه حدس نزده باشید

I feel bad if you think the one story is true because it's a nicer story, but I didn't go

من احساس بدی می کنم اگر فکر می کنید یک داستان درست است، زیرا داستان زیباتری است، اما من هر سال

to my grandparents for a month at the end of the school year every year when I was a

در پایان سال تحصیلی، وقتی بچه بودم، یک ماه پیش پدربزرگ و مادربزرگم نمی رفتم

kid.

.

I did, however, and this shows that I was a little bit of a mean kid, but I did sometimes

اما من این کار را کردم و این نشان می دهد که من کمی بچه بدجنس بودم، اما گاهی اوقات

hide behind a tree in the yard and I would jump out and scare my sister on her way back

پشت درختی در حیاط پنهان می شدم و در راه بازگشت

from the barn.

از انبار خواهرم را بیرون می پریدم و می ترساندم.

I would jump out and yell, "Boo!", that's something that we, that we yell in English

من بیرون می پریدم و فریاد می زدم "بو!"، این چیزی است که ما، وقتی کسی را می ترسانیم به انگلیسی فریاد می

when we're scaring someone.

زنیم.

So I apologize to my sister, if she's watching, she'll probably be laughing right now if she's

بنابراین من از خواهرم عذرخواهی می کنم، اگر او این ویدیو را تماشا می کند، احتمالاً در حال حاضر می خندد

watching this video because she hated it when I did that, but it was something that, when

زیرا وقتی من این کار را انجام دادم از آن متنفر بود، اما این چیزی بود که وقتی

you're an 11 year old boy, it's something that you think is really, really funny.

شما یک پسر 11 ساله هستید، چیزی که فکر می کنید واقعاً خنده دار است.

Anyways, Bob the Canadian here.

به هر حال، باب کانادایی اینجاست.

That was a small English lesson on telling the truth and telling lies.

این یک درس کوچک انگلیسی در مورد راست گفتن و دروغ گفتن بود.

If you haven't subscribed yet please click that button down there.

اگر هنوز مشترک نشده اید، لطفاً روی آن دکمه در آنجا کلیک کنید.

Give me a thumbs up!

به من یک شست بالا بده!

Leave a comment and I will see you in the next video.

کامنت بزار تو ویدیو بعدی میبینمت.

Thank you so much for watching!

از اینکه تماشا کردید خیلی متشکریم!