Strange English Phrases We Actually Use! English Idioms and Sayings!

So I have my scissors and I think I'll go for a run.

بنابراین من قیچی ام را دارم و فکر می کنم برای دویدن بروم.

Hey! What?

سلام! چی؟

Don't run with scissors! Ah right.

با قیچی ندوید! اوه درسته.

We have this phrase in English don't run with scissors,

ما در انگلیسی این عبارت را داریم با قیچی اجرا نکنید،

which simply means you shouldn't run when you have scissors

به این معنی که وقتی قیچی دارید نباید بدوید

because it's a little bit dangerous.

زیرا کمی خطرناک است.

But we have a bunch of other phrases

اما ما یک سری عبارات دیگر داریم

that when you first read them at first glance,

که وقتی برای اولین بار آنها را در نگاه اول می

you might not know what they mean.

خوانید، ممکن است معنی آنها را ندانید.

When you translate them literally,

وقتی آنها را به معنای واقعی کلمه ترجمه کنید

they might not make sense.

، ممکن است معنی نداشته باشند.

So in this English lesson,

بنابراین در این درس انگلیسی،

we'll look at a few of those phrases.

به چند مورد از آن عبارات نگاه می کنیم.

I'll try to act out the funny literal meaning

من سعی خواهم کرد معنی تحت اللفظی خنده دار را بیان

and then I will explain to you what the actual meaning is

کنم و سپس برای شما توضیح خواهم داد که معنای

of each of those phrases in English

واقعی هر یک از آن عبارات در انگلیسی

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

Oscar, fetch!

اسکار، واکشی!

We have a saying in English

ضرب المثلی به زبان انگلیسی

you can't teach an old dog new tricks.

داریم که نمی توان به سگ پیر ترفندهای جدید یاد داد.

And it doesn't mean

و این بدان معنا نیست

that you can't teach a dog like Oscar new tricks.

که شما نمی توانید به سگی مانند اسکار ترفندهای جدید یاد دهید.

What it actually means is you can't teach people

معنای واقعی آن این است که شما نمی توانید به افراد مسن یاد دهید

who are old, how to do new things.

که چگونه کارهای جدید انجام دهند.

It's hard to teach someone who real likes

سخت است به کسی که واقعاً دوست دارد کاری را

doing something a certain way to do it a new way.

انجام دهد به روشی جدید آموزش دهد.

So we use the English phrase

بنابراین ما از عبارت انگلیسی

you can't teach an old dog new tricks.

شما نمی توانید ترفندهای جدید را به سگ پیر آموزش دهید استفاده می کنیم.

But this dog, this might be a little easier.

اما این سگ، این ممکن است کمی ساده تر باشد.

Here, bud.

اینجا، غنچه.

This is Walter.

این والتر است.

This is a new dog.

این یک سگ جدید است.

And we think we might be able to teach this new dog

و ما فکر می کنیم ممکن است بتوانیم به این

some new tricks.

سگ جدید ترفندهای جدیدی بیاموزیم.

By the way, we thought Oscar needed a friend,

به هر حال، ما فکر می کردیم اسکار به یک دوست نیاز دارد،

so we got another dog.

بنابراین سگ دیگری گرفتیم. به خاطر همین سیب زمینی کاناپه

No one can sit on this side of the couch

هیچکس نمی تواند این طرف مبل بنشیند

because of this couch potato.

.

This potato is just always sitting on the couch,

این سیب زمینی همیشه روی کاناپه نشسته

doing nothing.

It's a real couch potato.

و هیچ کاری نمی کند.

این یک سیب زمینی کاناپه واقعی است.

But that's not actually what the term couch potato means

اما این در واقع معنای اصطلاح couch potato

in English.

در انگلیسی نیست.

In English, when we say that a person is a couch potato,

در زبان انگلیسی وقتی می گوییم شخص یک نیمکت است

what we mean is that the person sits on the couch all day.

، منظور ما این است که فرد تمام روز روی کاناپه می نشیند.

They don't really do anything.

آنها واقعاً هیچ کاری نمی کنند.

Maybe they just sit and endlessly watch

شاید آنها فقط می نشینند و بی وقفه

one television show after another.

برنامه های تلویزیونی را یکی پس از دیگری تماشا می کنند.

Maybe they're a little bit lazy.

شاید کمی تنبل باشند.

We would call that person a couch potato.

ما آن شخص را سیب زمینی کاناپه می نامیم.

I'm definitely not a couch potato,

من قطعاً اهل نیمکت نیستم،

but when I'm old and retired,

اما وقتی پیر و بازنشسته

I think I might be more of a couch potato.

می‌شوم، فکر می‌کنم ممکن است بیشتر یک کاناپه باشم.

I might sit around a lot more

ممکن است خیلی بیشتر دور هم بنشینم

and I might watch a lot more television.

و ممکن است خیلی بیشتر تلویزیون تماشا کنم.

So earlier, I was doing some thinking

بنابراین قبلاً، من در داخل این جعبه فکر می کردم

inside this box and it wasn't going very well,

و خیلی خوب پیش نمی رفت،

so I thought I should stop and think outside the box.

بنابراین فکر کردم باید توقف کنم و خارج از جعبه فکر کنم.

So now I'm outside the box

بنابراین اکنون من خارج از جعبه

and I'll do a little bit more thinking.

هستم و کمی بیشتر فکر می کنم.

But the English phrase to think outside the box

اما عبارت انگلیسی to think out the box

has nothing to do with the box.

هیچ ربطی به جعبه ندارد.

We don't sit in boxes when we think.

وقتی فکر می کنیم در جعبه ها نمی نشینیم.

We don't sit outside boxes.

ما بیرون از جعبه نمی نشینیم.

What it means when you say to someone

وقتی به کسی

you need to think outside the box

می گویید باید خارج از چارچوب فکر

is it means you want them to think differently

کنید، معنایش این است که می خواهید او

about something.

در مورد چیزی متفاوت فکر کند.

Let's use school for an example.

بیایید از مدرسه برای مثال استفاده کنیم.

Right now, students learn in classrooms

در حال حاضر، دانش آموزان در کلاس درس یاد می گیرند

and they sit in rows.

و آنها در ردیف می نشینند.

But if we think outside the box,

اما اگر خارج از چارچوب فکر کنیم،

students could also learn by watching YouTube videos,

دانش‌آموزان می‌توانند با تماشای ویدیوهای YouTube،

or maybe by going outside or going on field trips.

یا شاید با بیرون رفتن یا رفتن به سفرهای علمی، یاد بگیرند.

So when you think outside the box,

بنابراین وقتی خارج از چارچوب فکر می‌کنید،

if at work, your boss says,

اگر در محل کار، رئیس‌تان می‌گوید:

"You need to think outside the box a little bit more,"

"باید کمی بیشتر خارج از چارچوب فکر کنید"،

what they mean by that

منظور آنها این

is they want you to have unique and different ideas.

است که از شما می‌خواهند ایده‌های منحصربه‌فرد و متفاوتی داشته باشید.

They want you to think about things differently

آنها از شما می خواهند که در مورد مسائل متفاوت فکر کنید

and come up with something that's just really cool

و به چیزی برسید که واقعاً عالی

and really awesome.

و واقعاً عالی است.

So I'm just trying to hold my horses right now.

بنابراین من فقط در حال حاضر سعی می کنم اسب هایم را نگه دارم.

I don't want my horses to get away.

من نمی خواهم اسب هایم دور شوند.

So I'm trying to hold my horses.

بنابراین من سعی می کنم اسب هایم را نگه دارم.

But this isn't what the English phrase

اما این چیزی نیست که عبارت انگلیسی

hold your horses actually means.

hold your horses در واقع به معنای آن باشد.

If someone says to you, "Hold your horses,"

اگر کسی به شما بگوید "اسب های خود را نگه دارید"،

they just want you to wait.

آنها فقط از شما می خواهند که صبر کنید.

Sometimes when we're going somewhere,

بعضی وقت‌ها وقتی می‌خواهیم جایی برویم،

my kids all run out to the car really fast

بچه‌های من خیلی سریع به سمت ماشین می‌دوند

and I say, "Whoa, hold your horses!

و من می‌گویم: "وای، اسب‌هایت را نگه دار!

We're not leaving for another 10 minutes."

ما تا 10 دقیقه دیگر نمی‌رویم."

So it doesn't mean to hold an actual horse.

بنابراین به معنای نگه داشتن یک اسب واقعی نیست.

It simply is something you say to someone

این چیزی است که به کسی می گویید

when you want them to wait,

وقتی می خواهید صبر کند،

when you want them to slow down a little bit.

وقتی می خواهید کمی سرعتش را کاهش دهد.

Whoa, hold your horses.

اوه، اسب هایت را نگه دار

There.

آنجا.

I have all my ducks in a row.

من همه اردک هایم را پشت سر هم دارم.

I like to have all my ducks in a nice straight row.

من دوست دارم همه اردک هایم در یک ردیف صاف و زیبا باشند.

But this isn't actually what the phrase

اما این در واقع معنای عبارت

to have your ducks in a row means.

داشتن اردک های خود را در یک ردیف نیست.

When we say in English

وقتی به انگلیسی

that you should have your ducks in a row,

می گوییم باید اردک های خود را پشت سر هم داشته باشید، به

it means that you should be prepared or ready for something.

این معنی است که باید برای چیزی آماده یا آماده باشید.

Let's say it's the first day of school.

فرض کنید روز اول مدرسه است.

You should have your ducks in a row.

شما باید اردک های خود را در یک ردیف قرار دهید.

You should have your backpack and your books

باید کوله پشتی و کتاب

and a few pens and things to write with.

و چند خودکار و چیزهایی برای نوشتن داشته باشید.

You should be ready.

باید آماده باشی

You should be prepared for the first day of school.

باید برای روز اول مدرسه آماده باشید.

You should definitely have all your ducks in a row.

شما قطعا باید همه اردک های خود را پشت سر هم داشته باشید.

Sometimes when you're in a room full of people,

گاهی اوقات وقتی در اتاقی پر از جمعیت هستید

it's hard to talk about certain things

، به دلیل وجود فیل در اتاق، صحبت در مورد برخی چیزها سخت است

because of the elephant in the room.

.

The English term elephant in the room

اصطلاح انگلیسی elephant in the room

doesn't refer to an actual elephant.

به یک فیل واقعی اشاره نمی کند.

But when we say it's hard to talk about certain things

اما وقتی می گوییم به دلیل وجود فیل در اتاق صحبت در مورد برخی چیزها سخت است

because of the elephant in the room,

what we mean is that there's something

، منظور ما این است که چیزی وجود دارد

that you just don't wanna talk about.

که شما نمی خواهید در مورد آن صحبت کنید.

Maybe your brother and his wife got divorced

شاید برادرت و همسرش طلاق گرفته باشند

and that's a sensitive topic.

و این موضوع حساسی است.

It's something that people don't like to talk about

این چیزی است که وقتی همه با هم در یک اتاق هستند، مردم دوست ندارند درباره آن صحبت

when they're all in the same room together.

کنند.

We would refer to that situation

ما به آن وضعیت

as the elephant in the room.

به عنوان فیل در اتاق اشاره می کنیم.

You would say something like this.

شما می توانید چیزی شبیه به این بگویید.

It was hard to have a fun conversation

به

because of the elephant in the room.

دلیل وجود فیل در اتاق، گفتگوی سرگرم کننده سخت بود.

In that case, the elephant in the room is the fact

در آن صورت، فیل در اتاق این واقعیت است

that your brother and his wife are no longer together.

که برادر شما و همسرش دیگر با هم نیستند.

So in English, there's no actual elephant in the room

بنابراین در زبان انگلیسی وقتی از عبارت elephant in the room استفاده می کنید، هیچ فیل واقعی در اتاق وجود ندارد

when you use the phrase the elephant in the room.

.

You're simply talking about an uncomfortable situation

شما به سادگی در مورد یک موقعیت ناخوشایند صحبت می کنید

that no one wants to talk about

که هیچ کس نمی خواهد در مورد آن صحبت کند

and it kind of prevents normal fun conversation

و به نوعی مانع از انجام مکالمه سرگرم کننده عادی

from happening.

می شود.

One, two,

یک دو

three, four.

سه چهار.

Hey, we have an English phrase don't count your chickens

سلام، ما یک عبارت انگلیسی داریم جوجه های خود را

before they hatch, but I'm just ignoring it for now.

قبل از تخم نشمارید، اما من فعلاً آن را نادیده می گیرم.

Because I think if I count the number of eggs here,

چون فکر می‌کنم اگر تعداد تخم‌ها را اینجا بشمارم،

I'll know how many chickens hatch in a few weeks.

می‌دانم در عرض چند هفته چند جوجه بیرون می‌آیند.

But the phrase don't count your chickens before they hatch

اما عبارت مرغ‌های خود را قبل از خروج از تخم نشمارید

has nothing to do with eggs or chickens.

ربطی به تخم‌ها یا جوجه‌ها ندارد.

When we say to someone don't count your chickens

وقتی به کسی می گوییم جوجه های خود را

before they hatch, what we're saying is

قبل از جوجه ریزی نشمارید، چیزی که می گوییم این است

don't think something is going to happen

که فکر نکنید قرار است اتفاقی بیفتد

until it actually happens.

تا زمانی که واقعاً اتفاق بیفتد.

Let's use this example.

بیایید از این مثال استفاده کنیم.

Let's say someone says to you

فرض کنید یکی به شما می گوید

my boss is going to give me a raise next week.

رئیس من هفته آینده به من افزایش حقوق می دهد.

Right now, I make $17 an hour

در حال حاضر، من ساعتی 17 دلار درآمد

and my boss is going to give me a raise next week.

دارم و رئیسم هفته آینده حقوقم را افزایش می دهد.

You might say to that person,

"Hey, don't count your chickens before they hatch."

ممکن است به آن شخص بگویید:

"هی، جوجه هایت را قبل از اینکه جوجه بیاورند حساب نکن."

What you mean by that is

منظور شما از آن این است

don't think that that's going to happen

که

until your boss actually tells you next week

تا زمانی که رئیستان هفته آینده به

that you're getting a raise.

شما بگوید که افزایش حقوق دریافت می کنید، فکر نکنید که این اتفاق می افتد.

So don't count your chickens before they hatch

پس جوجه های خود را قبل از بیرون آمدن نشمارید

has nothing to do with eggs.

ربطی به تخم ندارد.

It simply means don't get too excited about something

این به سادگی به این معنی است که

until it actually happens.

تا زمانی که واقعاً اتفاق نیفتد، در مورد چیزی هیجان زده نشوید.

So I had a job once where one of my coworkers

بنابراین من یک بار کاری داشتم که یکی از

was stealing money from work and then he got caught

همکارانم از محل کار پول دزدی می کرد و سپس گرفتار شد

and the boss just gave him a slap on the wrist.

و رئیس فقط یک سیلی به مچ دست او زد.

So a slap on the wrist is not actually a slap on the wrist.

بنابراین سیلی روی مچ دست در واقع یک سیلی روی مچ دست نیست.

When you do something bad

وقتی کار بدی

and you are disciplined or punished for it,

انجام می‌دهید و به خاطر آن تنبیه یا تنبیه می‌شوید،

if the punishment is very, very light,

اگر تنبیه خیلی خیلی سبک باشد، به

we call it a slap on the wrist.

آن سیلی به مچ دست می‌گوییم.

In the case of my coworker,

در مورد همکارم

the boss simply told him to stop stealing.

، رئیس به سادگی به او گفت دست از دزدی بردارید.

He didn't lose his job.

او شغل خود را از دست نداد.

Nothing else happened.

هیچ اتفاق دیگری نیفتاد.

The boss just gave him a bit of a slap on the wrist,

رئیس فقط یک سیلی به مچ دست او زد

a very light punishment.

، مجازاتی بسیار سبک.

He got simply a talking to.

او به سادگی با او صحبت کرد.

That is definitely just a slap on the wrist.

این قطعا فقط یک سیلی به مچ دست است.

So this is kind of strange.

بنابراین این یک نوع عجیب است.

I have butterflies in my stomach.

من در شکمم پروانه دارم.

If you look here, you can see

اگر به اینجا نگاه کنید، می بینید

that I have butterflies in my stomach, for some reason.

که به دلایلی در شکمم پروانه دارم.

But this isn't what the phrase

اما این معنای واقعی

to have butterflies in your stomach actually means.

کلمه داشتن پروانه در شکم نیست.

If I was to say I have butterflies in my stomach,

اگر بخواهم بگویم در شکمم پروانه دارم، به

it means that I'm nervous about something.

این معنی است که از چیزی عصبی هستم.

If I knew that later today,

اگر می دانستم که بعداً امروز

I had to talk in front of a thousand people,

باید جلوی هزار نفر صحبت

I would probably say, "Ooh, I'm a bit nervous.

کنم، احتمالاً می گفتم: "اوه، من کمی عصبی

I have butterflies in my stomach."

هستم، پروانه در شکمم است."

So whenever you need to do something,

بنابراین هر زمان که نیاز به انجام کاری دارید،

when you are planning to do something

زمانی که قصد انجام کاری

that makes you nervous, you might describe it

را دارید که شما را عصبی می کند ، ممکن است آن را با گفتن

by saying I have butterflies in my stomach.

پروانه در شکمم توصیف کنید.

So the other day, my friend said he caught a fish

بنابراین روز دیگر، دوستم گفت که ماهی

that was this big.

به این بزرگی صید کرده است.

But I took what he said with a grain of salt.

اما من حرف های او را با یک دانه نمک پذیرفتم.

In English, when you say that you take something

در انگلیسی، وقتی می گویید چیزی را

with a grain of salt, there's no actual salt involved.

با یک دانه نمک می گیرید ، نمک واقعی در کار نیست.

It simply means

این به سادگی به این معنی است

that you're not going to believe it right away.

که شما فوراً آن را باور نخواهید کرد.

My friend tends to exaggerate

دوست من

when he tells his fishing stories.

وقتی داستان های ماهیگیری خود را تعریف می کند، تمایل به اغراق دارد.

I'm sure the fish he caught was really only this big,

مطمئنم ماهی که او صید کرد واقعاً به این بزرگی بود،

but he said it was this big,

اما او گفت به این بزرگی است

and so I just took it with a grain of salt.

و من فقط آن را با یک دانه نمک گرفتم.

That means I'm not gonna believe what he says

این بدان معناست

maybe until I actually see the fish.

که تا زمانی که واقعاً ماهی را نبینم، حرف او را باور نخواهم کرد.

So I just simply took it with a grain of salt.

بنابراین من فقط آن را با یک دانه نمک مصرف کردم.

No salt actually involved.

در واقع هیچ نمکی دخیل نیست.

That just means I didn't believe him right away.

این فقط به این معنی است که من بلافاصله او را باور نکردم.

If I stand up really tall, my head is in the clouds.

اگر من واقعاً بلند بایستم، سرم در ابرها است.

But if I just stand normal,

اما اگر عادی بایستم،

my head is no longer in the clouds.

دیگر سرم در ابرها نیست.

The English phrase, though, to have your head in the clouds

اما عبارت انگلیسی برای داشتن سر در ابرها

means something a little bit different.

به معنای کمی متفاوت است.

We use this to describe someone

ما از این برای توصیف کسی

who is a little bit absentminded.

که کمی غافل است استفاده می کنیم.

Someone who is not very practical.

کسی که خیلی اهل عمل نیست.

You might use a sentence like this.

ممکن است از جمله ای مانند این استفاده کنید.

I'm not sure my brother-in-law will be successful

من مطمئن نیستم که برادر شوهرم در تجارت موفق باشد

in business because he always has his head in the clouds.

زیرا همیشه سرش در ابرها است.

Someone who has their head in the clouds

کسی که سرش در

is often thinking about other things.

ابرهاست اغلب به چیزهای دیگری فکر می کند.

They're not thinking

آنها به

about what they're supposed to be doing.

کاری که قرار است انجام دهند فکر نمی کنند.

Maybe they're daydreaming a bit, or they're just thinking

شاید آنها کمی رویاپردازی می کنند یا فقط به

about things that aren't very practical.

چیزهایی فکر می کنند که خیلی کاربردی نیستند.

I usually don't have my head in the clouds,

من معمولا سرم توی ابرها نیست،

unless I go like this.

مگر اینکه اینطوری بروم.

Hmm

هوم

Sorry, I'm having a little trouble talking right now

متأسفم، من در حال حاضر در صحبت

because I bit off more than I can chew.

کردن کمی مشکل دارم زیرا بیشتر از حد توانم جویدن را گاز گرفتم.

Now, the English phrase to bite off more than you can chew

حال، عبارت انگلیسی to bite off more than you can cew

doesn't actually refer to eating.

در واقع به خوردن اشاره ندارد.

We don't say that

این را وقتی نمی گوییم که

when we've taken a really big bite of something

واقعاً چیزی را گاز گرفته

and we're having trouble talking.

ایم و در صحبت کردن مشکل داریم.

We use this phrase when we've started a job

این عبارت را زمانی به کار می بریم که کاری را شروع کرده

or we've started a project

ایم یا پروژه ای را شروع کرده ایم

and it's too hard for us to do by ourselves,

و انجام آن به تنهایی برای ما بسیار سخت است ،

or it's just gonna be very difficult

یا این که بسیار سخت خواهد بود

and take a really long time.

و زمان بسیار زیادی می برد.

You might say to someone,

ممکن است به کسی بگویید:

"I bought an old car and I'm gonna fix it up,

"من یک ماشین قدیمی خریدم و می خواهم آن را تعمیر کنم،

but I think I bit off more than I can chew."

اما فکر می کنم بیش از آن که بتوانم جویدن را گاز گرفتم."

When you say that,

وقتی این را می گویید،

basically what you're saying is the job is too hard.

اساساً آنچه می گویید این است که کار خیلی سخت است.

The job is too difficult.

کار خیلی سخته

It's gonna take forever.

برای همیشه طول میکشه

I definitely bit off more than I can chew.

من مطمئناً بیشتر از چیزی که بتوانم بجوم گاز گرفتم.

So last night, one of my kids came home really late

بنابراین دیشب یکی از بچه هایم خیلی دیر به خانه آمد

and I was worried sick.

و من نگران مریض بودم.

In English, when we use the phrase to be worried sick,

در زبان انگلیسی، وقتی از عبارت to be worried sick استفاده می کنیم،

it just means that you are extremely worried.

فقط به این معنی است که شما به شدت نگران هستید.

It doesn't necessarily mean that you were so worried

لزوماً به این معنی نیست که شما آنقدر نگران

that you started to feel sick.

بودید که شروع به بیماری کردید.

Although this is one of the phrases

اگرچه این یکی از عباراتی است

where you can actually take it literally as well.

که می توانید آن را به معنای واقعی کلمه نیز در نظر بگیرید.

So there's two ways to use this phrase then.

بنابراین دو راه برای استفاده از این عبارت وجود دارد.

You can say I was worried sick,

می توانید بگویید من نگران بیماری بودم،

meaning that you were so worried about something

به این معنی که شما آنقدر نگران چیزی

that you actually had a stomachache,

بودید که واقعاً معده درد

or you weren't feeling well,

داشتید یا احساس خوبی نداشتید،

but we also use it sometimes just to exaggerate.

اما ما گاهی اوقات از آن فقط برای اغراق استفاده می کنیم.

My kid came home really late and I was worried sick.

بچه من خیلی دیر به خانه آمد و من نگران مریض بودم.

Well, thank you so much for watching this English lesson.

خوب، خیلی ممنون که این درس انگلیسی را تماشا کردید.

Remember, I put out one or two English lessons a week.

یادت باشد هفته ای یک یا دو درس انگلیسی می گذارم.

So if you click that subscribe button, you'll get notified

بنابراین اگر روی دکمه اشتراک کلیک کنید،

when a new English lesson pops up on my channel.

هنگامی که یک درس انگلیسی جدید در کانال من ظاهر می شود، به شما اطلاع داده می شود.

If you enjoyed this lesson, please give me a thumbs up.

اگر از این درس لذت بردید، لطفاً به من کمک کنید.

And if you have a little bit of extra time,

و اگر کمی وقت اضافی دارید،

why don't you stick around and watch another English lesson?

چرا نمی مانید و یک درس انگلیسی دیگر را تماشا نمی کنید؟

(upbeat music)

(موسیقی شاد)