BECOME FLUENT IN 2 HOURS! Learn English Through Story (Beginner to Advanced Reading Lesson)

Hello, my wonderful students.

با سلام خدمت شاگردان خوبم

Today you're going to learn  English through stories.

امروز می‌خواهید انگلیسی را از طریق داستان‌ها یاد بگیرید.

We're going to review four  different short stories,  

ما چهار داستان کوتاه مختلف را مرور می‌کنیم،

and these stories are going to progress  from more beginner to more advanced.

و این داستان‌ها از مبتدی‌تر به پیشرفته‌تر پیشرفت می‌کنند.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

1st I'll read the.

1-من می خوانم.

Headline Fred the Pig caught  after mischief rampage.

سرفصل فرد خوک پس از بیدادگری شیطنت گرفتار شد.

So in this picture it looks like this is Fred  the pig and he was caught after mischief rampage.

بنابراین در این تصویر به نظر می‌رسد که این فرد خوک است و او پس از بیدادگری دستگیر شده است.

First I want you to notice my pronunciation here.

ابتدا می خواهم به تلفظ من در اینجا توجه کنید.

Mischief.

مایه دردسر.

Jeff, Jeff, Mischief.

جف، جف، شیطنت.

So here you don't hear this E sound  because we do have a word that you  

بنابراین در اینجا شما این صدای E را نمی شنوید، زیرا ما کلمه ای داریم که

may be familiar were with which is chief chief.

ممکن است با آن آشنا باشید.

Same spelling at this end, but this  here is a long E sound EFF chief.

در این انتها املای مشابهی وجود دارد، اما این در اینجا یک رئیس EFF صدای بلند E است.

But here you don't hear that long E and it's.

اما در اینجا شما E طولانی نمی شنوید و آن است.

Just like if you were.

درست مثل وقتی که بودی

Saying if mischief, mischief.

گفتن اگر شیطنت، شیطنت.

So notice that pronunciation.

بنابراین به این تلفظ توجه کنید.

And what exactly is mischief?

و به راستی شیطنت چیست؟

Mischief essentially means  bad behavior, bad behavior.

شیطنت اساساً به معنای رفتار بد، رفتار بد است.

We use this a lot with children.

ما از این خیلی برای بچه ها استفاده می کنیم.

Of course the children got into  mischief while I was working.

البته بچه‌ها در زمانی که من کار می‌کردم به شرارت افتادند.

Now let's talk about Rampage.

حالا بیایید در مورد Rampage صحبت کنیم.

Rampage.

داد و بیداد

What is this?

این چیه؟

This is OK.

این مشکلی ندارد.

This is when you go through an area and you do  that making a lot of noise and causing damage.

این زمانی است که از منطقه‌ای عبور می‌کنید و این کار را انجام می‌دهید که سر و صدای زیادی ایجاد می‌کند و باعث آسیب می‌شود.

So this pig went through an area and as  he was going around he was either making  

بنابراین این خوک از یک منطقه عبور کرد و همانطور که به اطراف می‌رفت یا

noise or causing damage or doing  both of those at the same time.

سر و صدا می‌کرد یا باعث آسیب می‌شد یا هر دو را همزمان انجام می‌داد.

That would describe a rampage, A mischief rampage.

این یک داد و بیداد، یک جنایت شیطانی را توصیف می کند.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

Fred, the pig caught after mischief rampage.

فرد، خوک پس از داد و بیداد شیطنت گرفتار شد.

Now what do you notice about  this part of the sentence?

اکنون در مورد این بخش از جمله چه چیزی را متوجه می شوید؟ آیا

Is this an active sentence or a passive sentence?

این جمله فاعلی است یا مفعول؟

It might be difficult for you to identify this  because in headlines of newspaper articles or  

ممکن است تشخیص این موضوع برای شما دشوار باشد، زیرا در سرفصل‌های مقالات روزنامه‌ها یا

short stories, they often omit certain  words that are only there grammatically.

داستان‌های کوتاه، اغلب کلمات خاصی را که فقط از نظر دستوری وجود دارند حذف می‌کنند.

So in this case, to identify the passive,  you would normally see the verb to be,  

بنابراین در این مورد، برای شناسایی مفعول، معمولاً فعل to be را می‌بینید،

because that's the correct grammatical structure.

زیرا این ساختار دستوری صحیح است.

Now correct grammar would be Fred the  pig was caught after mischief rampage.

اکنون دستور زبان صحیح این است که فرد خوک پس از بیدادگری دستگیر شد.

But native speakers understand the sentence  structure without the auxiliary verb,  

اما گویشوران بومی ساختار جمله را بدون فعل کمکی می‌فهمند،

And headlines and short story titles  always try to be as short as possible.

و سرفصل‌ها و عنوان داستان‌های کوتاه همیشه سعی می‌کنند تا حد امکان کوتاه باشند.

And they do that by omitting these  words that are there for grammar  

و آنها این کار را با حذف این کلمات انجام می دهند که برای دستور زبان وجود دارد

but not essential to understand the  meaning but the sentence structure.

اما برای درک معنی بلکه ساختار جمله ضروری نیستند.

If you were writing this in any other context,  you in need was caught the past simple.

اگر این را در هر زمینه دیگری می‌نوشتید، شما که نیاز دارید در گذشته ساده گرفتار می‌شوید.

Of the verb to be.

از فعل بودن.

Now that's our passive sentence.

حالا این جمله مفعول ماست.

If you wanted to turn this into an  active sentence, what could you say?

اگر می‌خواهید این را به یک جمله فعال تبدیل کنید، چه می‌توانید بگویید؟ بهش

Think about that.

فکر کن.

Fred the pig was caught.

فرد خوک گرفتار شد.

Well, we don't know who caught Fred the Pig,  

خوب، ما نمی‌دانیم چه کسی فرد خوک را گرفت،

but we could just say people, because  I don't know who the subject is.

اما فقط می‌توانیم بگوییم مردم، زیرا نمی‌دانم موضوع کیست.

People or maybe officials caught Fred the pig.

مردم یا شاید مسئولان فرد خوک را گرفتند.

Now this is our active sentence because  the subject is doing the action,  

اکنون این جمله فعال ما است زیرا فاعل در حال انجام عمل است،

where in this case Fred the  pig is receiving the action.

که در این مورد، فرد خوک در حال دریافت کنش است.

So this is our active sentence  and this is our passive sentence.

پس این جمله فاعل ماست و این جمله مفعول ماست.

I wrote that there for you.

اونجا واسه تو نوشتم

And don't worry about writing all  these notes down because I summarize  

و نگران نوشتن همه این یادداشت‌ها نباشید زیرا من

everything in a free lesson PDF so you  can look in the description for the link.

همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم تا بتوانید پیوند را در توضیحات جستجو کنید.

Now let's continue and learn about Fred's  mischief rampage after numerous complaints.

حالا بیایید ادامه دهیم و در مورد بیدادگری فرد پس از شکایات متعدد بیاموزیم.

Numerous is another way of saying  many after numerous complaints.

روش دیگری برای گفتن «بسیار» پس از شکایات متعدد، «تعدادی» است.

After many complaints and a complaint  is when you see something negative.

بعد از شکایات زیاد و شکایت زمانی است که چیزی منفی می بینید.

So if you went to a restaurant and you  didn't like the food and then you told the.

بنابراین اگر به رستوران رفتید و غذا را دوست نداشتید و سپس به آن گفتید.

The server, The waiter.

سرور، گارسون

This isn't very good.

این خیلی خوب نیست داری

You are making a complaint, making a complaint.

شکایت می کنی، شکایت می کنی.

So that's the verb that goes  with the noun complaint.

بنابراین این فعل است که با اسم شکایت همراه می شود.

I made a complaint.

من شکایت کردم

About the food.

در مورد غذا

Now complain is the verb  form, and this I'll complain.

اکنون شکایت فرم فعل است و من شکایت خواهم کرد.

That's a noun.

این یک اسم است.

As a noun.

Notice it has an article in our sentence  here, after numerous complaints.

به عنوان یک اسم.

توجه داشته باشید که پس از شکایات متعدد، مقاله ای در جمله ما در اینجا وجود دارد .

There's no article because you don't  use an article when it's a plural noun.

هیچ مقاله ای وجود ندارد زیرا از یک مقاله وقتی اسم جمع است استفاده نمی کنید.

But if you were to use the verb.

اما اگر قرار بود از فعل استفاده کنید.

Form, I complained.

فرم، من شکایت کردم.

About the food.

در مورد غذا

So when you dislike something or you  have a negative experience and you  

بنابراین وقتی چیزی را دوست ندارید یا تجربه‌ای منفی دارید و

make that known to someone,  you are making a complaint.

آن را به کسی می‌شناسید، شکایت می‌کنید.

Or you are.

یا شما هستید.

Complaining the noun form or the verb form.

شکایت از شکل اسم یا فعل.

After numerous complaints of mischief, we  know what this means and the pronunciation.

پس از شکایات متعدد در مورد شیطنت، می‌دانیم که این به چه معناست و تلفظ آن چیست.

Remember, mischief is simply bad behavior.

به یاد داشته باشید، شیطنت صرفاً یک رفتار بد است.

Mischief.

مایه دردسر.

Jeff.

جف

Mischief in the city of Aurora, a £400 LB.

شیطنت در شهر آرورا، یک لیوان 400 پوندی.

This is the short form to  identify pound a 400 LB Culprit.

این فرم کوتاه برای شناسایی یک مجرم 400 پوندی است.

Culprit.

مقصر.

Well what or who is a culprit?

خوب چه کسی یا چه کسی مقصر است؟

Well, Fred the pig is the culprit.

خب، فرد خوک مقصر است.

And a culprit is someone,  

و مقصر کسی است،

or in this case something a pig who  has done something wrong, a £400.

یا در این مورد، خوکی که کار اشتباهی انجام داده است، 400 پوند.

Culprit Fred the Pig.

مجرم فرد خوک.

Has finally been caught loitering  outside a shopping center.

بالاخره در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

Now in this case, it is still the passive  voice because the culprit who is Fred the Pig,  

اکنون در این مورد، هنوز صدای منفعل است زیرا مجرم که فرد خوک است،

is receiving the action and they're not.

عمل را دریافت می‌کند و آن‌ها نیستند.

The story isn't focusing  on who caught Fred the Pig,  

داستان روی اینکه چه کسی فرد خوک را گرفت تمرکز نمی کند، به همین دلیل است که

which is why we don't even  know who caught Fred the Pig.

ما حتی نمی دانیم چه کسی فرد خوک را گرفت.

And that's why I had to just  write people or officials,  

و به همین دلیل مجبور شدم فقط برای افراد یا مقامات بنویسم،

because that's not the purpose of the story.

زیرا هدف داستان این نیست.

The purpose of the story is learning  about how Fred the Pig was caught.

هدف داستان یادگیری در مورد چگونگی گرفتار شدن فرد خوک است.

A £400 culprit has finally been caught  loitering outside a shopping center.

یک مجرم 400 پوندی بالاخره در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

Let's talk about.

اجازه دهید در موردش صحبت کنیم.

This verb to loiter.

این فعل پرسه زدن.

Loiter is the verb.

Loiter فعل است.

Notice that pronunciation oy  oy loy loiter loiter loiter.

توجه کنید که تلفظ oy oy loy loiter loiter loiter.

Now when you.

Loiter you stay.

حالا وقتی شما

ول کن تو بمون

In a public place, this could be a mall,  

در یک مکان عمومی، این می تواند یک مرکز خرید،

a restaurant, a school without  an obvious reason to be there.

یک رستوران، یک مدرسه بدون دلیل واضح برای حضور در آنجا باشد.

Well, what's the obvious?

خوب، واضح است؟

Reason to be at a mall?

دلیل حضور در یک مرکز خرید؟

To.

Purchase something, but oftentimes younger  people and maybe older people as well.

به.

چیزی بخرید، اما اغلب افراد جوان‌تر و شاید افراد مسن‌تر نیز.

Will go to the.

به.

Mall as a form of an activity, but they  have no intention of buying something.

بازار به عنوان نوعی فعالیت، اما آنها قصد خرید چیزی را ندارند.

They don't even have any money, but they're  in the mall and they're just staying there.

آنها حتی پول ندارند، اما در مرکز خرید هستند و فقط در آنجا می مانند.

So they're taking up space.

بنابراین آنها فضا را اشغال می کنند.

Maybe they're making noise,  disturbing people and they're  

شاید آنها سر و صدا می کنند، مزاحم مردم می شوند و در

not actually customers because  they are not buying anything.

واقع مشتری نیستند زیرا چیزی نمی خرند.

So in that case, those people are loitering.

بنابراین در آن صورت، آن افراد در حال پرسه زدن هستند.

And a lot of public places like malls, schools,  will have a sign that says no loitering, which is  

و بسیاری از مکان‌های عمومی مانند مراکز خرید، مدارس، علامتی خواهند داشت که می‌گوید بدون پرسه زدن، که به

telling you unless you're here to buy something,  I don't want you here and you shouldn't be here.

شما می‌گوید مگر اینکه برای خرید چیزی اینجا باشید، من شما را اینجا نمی‌خواهم و نباید اینجا باشید.

Which makes sense because you shouldn't go to  a location unless you plan to buy something,  

منطقی است زیرا شما نباید به مکانی بروید مگر اینکه قصد خرید چیزی را داشته باشید،

right from the mall's perspective.

درست از دید مرکز خرید.

Personally, I also go to the mall sometimes with  friends without the intent of buying something.

من شخصاً گاهی با دوستانم بدون قصد خرید چیزی به مرکز خرید می‌روم.

So in that case, I am loitering.

بنابراین در آن صورت من پرسه می زنم.

But this pig, Fred the Pig, has finally been  caught loitering outside a shopping center.

اما این خوک، فرد خوک، سرانجام در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

So this looks like perhaps  it's the shopping center.

بنابراین به نظر می رسد که شاید مرکز خرید باشد.

And obviously he has no reason  to be there, so he's loitering.

و بدیهی است که او هیچ دلیلی برای حضور در آنجا ندارد، بنابراین در حال پرسه زدن است.

Fred the Pig was loitering.

فرد خوک در حال پرسه زدن بود. باشه

All right, let's continue.

ادامه بدیم

Officials say Fred, who  dodged them for several days.

مقامات می گویند فرد، که برای چند روز از آنها طفره رفت.

Let's talk about the verb dodge.

بیایید در مورد فعل dodge صحبت کنیم.

This is a great verb to have in your vocabulary.

این یک فعل عالی است که در واژگان شما وجود دارد.

When you dodge dodge odge.

هنگامی که شما طفره رفتن از اوج.

When you dodge something or someone  you avoid, you avoid that something.

وقتی از چیزی یا کسی که از آن دوری می‌کنید طفره می‌روید، از آن چیزی اجتناب می‌کنید.

I'll add.

Or someone, because it's  very common to dodge someone.

اضافه می کنم.

یا کسی، زیرا طفره رفتن از کسی بسیار معمول است.

And why do you avoid that something or someone?

و چرا از آن چیزی یا کسی اجتناب می کنید؟

Usually because if you get that something or  that someone, it will be unpleasant in some way.

معمولاً به این دلیل که اگر آن چیزی یا آن شخصی را دریافت کنید، به نوعی ناخوشایند خواهد بود.

So Fred the pig dodged them.

بنابراین فرد خوک از آنها طفره رفت.

So in this case, it's officials, the  officials who were trying to catch him.

بنابراین در این مورد، این مقامات، مقاماتی هستند که سعی در دستگیری او داشتند.

Fred the pig dodged.

فرد خوک طفره رفت.

Officials avoided officials.

مقامات از مقامات دوری کردند.

Why?

Because if the officials caught him,  he would be in danger, potentially.

چرا؟

زیرا اگر مقامات او را می گرفتند، به طور بالقوه در خطر بود.

Of course, that's what the pig would think.

البته این چیزی است که خوک فکر می کند.

Now, this is a very common word  that you can use in your speech.

اکنون، این یک کلمه بسیار رایج  است که می‌توانید در سخنرانی خود استفاده کنید.

For example, I've been  dodging my boss's phone calls.

برای مثال، من از تماس‌های تلفنی رئیسم طفره می‌رفتم.

So this is the exact same thing as saying I've  been avoiding avoiding my boss's phone calls.

بنابراین این دقیقاً همان چیزی است که بگوییم من از تماس‌های تلفنی رئیسم اجتناب کرده‌ام.

So my phone rings.

پس گوشیم زنگ میخوره

I look at it, it's my boss and I press  silence or decline, or I just let it ring.

به آن نگاه می‌کنم، رئیس من است و سکوت را فشار می‌دهم یا رد می‌کنم، یا فقط اجازه می‌دهم زنگ بزند.

That's how I dodge my boss's phone calls.

اینطوری از تماس های تلفنی رئیسم طفره می روم.

Why would I do that?

چرا باید آن کار را انجام بدهم؟

Because if I talk to my boss, something  unpleasant is going to happen.

زیرا اگر با رئیسم صحبت کنم، اتفاق ناخوشایندی رخ خواهد داد.

Maybe I did a bad job with the report and  I know my boss is mad about the report,  

شاید من کار بدی با گزارش انجام دادم و می‌دانم که رئیسم از این گزارش عصبانی است،

so if I pick up that call, he's just going to say  Jennifer, why did you do that report like that?

بنابراین اگر آن تماس را بگیرم، او فقط به جنیفر می‌گوید، چرا آن گزارش را اینطور انجام دادی؟

And is going to be unpleasant for me,  so obviously I want to avoid that.

و برای من ناخوشایند خواهد بود، بنابراین بدیهی است که می خواهم از آن اجتناب کنم.

I want to dodge that.

من می خواهم از آن طفره بروم.

Officials say Fred, who  dodged them for several days,  

مقامات می گویند فرد، که برای چند روز از آنها طفره رفت،

is always hungry and loves his belly scratches.

همیشه گرسنه است و عاشق خراش های شکمش است.

So this is scratch and then his belly.

بنابراین این خراش است و سپس شکم او.

I don't know if you have any pets.

من نمی دانم آیا شما حیوان خانگی دارید یا خیر.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

So notice, that's how you would ask that.

بنابراین توجه کنید، اینگونه می خواهید آن را بپرسید.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

I'll write this for you.

من این را برای شما می نویسم.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

A very common question to ask and to answer.

یک سوال بسیار رایج برای پرسیدن و پاسخ دادن.

You can say I have and then  whatever your pets are.

می‌توانید بگویید من دارم و سپس هر چه حیوانات خانگی شما هستند.

I have two cats, a dog, a bird  and a £400 pig for example.

من دو گربه، یک سگ، یک پرنده و یک خوک 400 پوندی دارم.

Or you can simply say no I don't.

یا می توانید به سادگی بگویید نه، من این کار را نمی کنم.

Or you might talk about a pet you had in the past.

یا ممکن است در مورد حیوان خانگی ای که در گذشته داشته اید صحبت کنید.

I had a dog, but now I don't have any pets.

من سگ داشتم اما الان هیچ حیوان خانگی ندارم.

Technically, you don't even need  to say this because if you said  

از نظر فنی، شما حتی نیازی به گفتن این حرف ندارید زیرا اگر می‌گفتید

I had a dog because this verb is in the past.

من سگ داشتم زیرا این فعل در گذشته است. می‌دانم که این کار را

I know now you don't, but I'm just showing  you if you wanted to expand on your answer.

نمی‌کنید، اما اگر می‌خواهید پاسختان را بسط دهید، فقط به شما نشان می‌دهم.

So share your answer to this  question in the comments below.

بنابراین پاسخ خود به این سوال را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

Do.

You have any pets?

انجام دادن. آیا

حیوان خانگی دارید؟

And this is true for me.

و این برای من صادق است.

I have two cats.

من دو گربه دارم.

I have two cats.

من دو گربه دارم.

What about you?

تو چطور؟

What about you?

تو چطور؟

Share that in the comments below.

آن را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید. آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the finely fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی بسیار روان به شما بگویم.

This is my premium training program where we  study native English speakers from TV the.

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن انگلیسی زبانان بومی را از تلویزیون مطالعه می‌کنیم.

Movies, YouTube, and the news so you  can improve your listening skills of  

فیلم‌ها، YouTube و اخبار تا بتوانید مهارت‌های شنیداری خود را در

fast English, expand your vocabulary with natural  expressions, and learn advanced grammar easily.

زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید، دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای کسب اطلاعات بیشتر

You can look in the description  for the link to learn more,  

می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

It took about 8 people and  five hours to capture him.

حدود 8 نفر و پنج ساعت طول کشید تا او را بگیرند.

Capture is another way of  saying catch, capture, catch.

گرفتن راه دیگری برای گفتن گرفتن، گرفتن، گرفتن است.

And you can use capture specifically with animals.

و شما می توانید از عکس برداری به طور خاص با حیوانات استفاده کنید.

They now hope to find his  forever home, his forever home.

آنها اکنون امیدوارند که خانه ابدی او، خانه ابدی او را پیدا کنند.

So in this case, forever is being used as  an adjective to describe the type of home.

بنابراین در این مورد، forever به عنوان یک صفت برای توصیف نوع خانه استفاده می‌شود.

And you see this a lot now when animal shelters  are trying to to find homes for their animals.

و اکنون زمانی که پناهگاه‌های حیوانات سعی می‌کنند خانه‌ای برای حیوانات خود پیدا کنند، این را بسیار می‌بینید.

They might have these really adorable pictures of  a cat, or a puppy, or a pig, apparently, and say  

آنها ممکن است این تصاویر واقعاً شایان ستایش گربه، توله سگ، یا خوک را ظاهرا داشته باشند و بگویند

Fred is looking for his forever home, which means  that they want someone to adopt Fred permanently.

فرد به دنبال خانه ابدی خود می گردد، به این معنی که آنها می خواهند فردی برای همیشه فرد را به فرزندی قبول کند.

Notice how adopt is used with animals.

توجه داشته باشید که چگونه در مورد حیوانات استفاده می شود.

You're probably familiar with  the verb adopt for children.

احتمالاً با فعل اتخاذ برای کودکان آشنا هستید.

You can adopt A child if you're unable to  

اگر نمی‌توانید

have children of your own or  simply because you want to.

فرزند خود را داشته باشید یا فقط به این دلیل که می‌خواهید، می‌توانید فرزندی را به فرزندی قبول کنید.

You can adopt A child, but  you can also adopt A pet.

شما می توانید یک کودک را به فرزندی قبول کنید، اما می توانید یک حیوان خانگی را نیز قبول کنید.

And obviously when you adopt A  child is a permanent situation.

و بدیهی است که وقتی یک کودک را به فرزندی قبول می‌کنید یک وضعیت دائمی است.

So that's why they're using this verb  as well, 'cause they want you to know  

بنابراین به همین دلیل است که آنها از این فعل نیز استفاده می‌کنند، زیرا می‌خواهند شما بدانید

that when you take his dog home with  you, that's a permanent situation.

وقتی سگش را با خود به خانه می‌برید، این وضعیت دائمی است.

That dog now has his forever home.

آن سگ اکنون خانه ابدی خود را دارد. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

City officials first became aware  of Fred on September 24th when they  

مقامات شهر برای اولین بار در 24 سپتامبر هنگامی که با

received a call about a pig that  was tearing up a person's yard.

تماسی در مورد خوکی که در حال تخریب حیاط شخصی بود، از فرد مطلع شدند.

All right, let's talk about  the phrasal verb to tear.

بسیار خوب، بیایید در مورد فعل عبارتی to tear صحبت کنیم.

Up.

بالا

In this context, tear up means cause damage to  because they're talking about a person's yard.

در این زمینه، پاره کردن به این معنی است که به حیاط یک فرد آسیب وارد می‌کند.

A yard is the area in front  of one's house or behind  

حیاط قسمتی است در جلوی خانه یا پشت

one's house where there's grass, trees, flowers.

خانه که در آن علف، درخت، گل وجود دارد.

That's your yard.

اون حیاط توست

You can have your front yard or your  backyard, or you can simply say yard.

می توانید حیاط جلویی یا حیاط خلوت خود را داشته باشید ، یا می توانید به سادگی بگویید حیاط.

So yard, grass, flowers, trees, bushes.

پس حیاط، چمن، گل، درخت، بوته.

And then if he was tearing it  up, maybe he was digging a.

و بعد اگر داشت آن را پاره می‌کرد، شاید داشت حفر می‌کرد.

Hole he was.

سوراخ او بود.

Eating the flower so he was causing  damage to that person's yard.

خوردن گل به طوری که به حیاط آن فرد آسیب وارد کرده است.

Now a tear up can also be used.

اکنون می توان از پارگی نیز استفاده کرد.

With a piece of paper.

با یک تکه کاغذ.

Right now I'm tearing up this piece of paper.

همین الان دارم این تکه کاغذ را پاره می کنم.

I'm taking a whole piece of paper  and it's going into smaller pieces,  

من یک تکه کاغذ کامل را برمی دارم و آن را به قطعات کوچکتر تبدیل می کنم،

so that's to tear up in the  sense of a piece of paper.

بنابراین به معنای یک تکه کاغذ پاره می شود.

Now look at this sentence  and notice my pronunciation.

حالا به این جمله نگاه کنید و به تلفظ من توجه کنید.

First, notice is the exact same spelling  as we just saw here for tear up a person's.

اول، توجه، دقیقاً همان املای است که در اینجا برای پاره کردن املای یک شخص دیدیم.

Yard or tear up a piece of.

حیاط یا پاره کردن یک تکه از.

Paper, but listen to the pronunciation I.

کاغذ، اما گوش به تلفظ I.

Teared up.

Teared up.

Ear.

So I wrote it out phonetically for you.

گوش.

بنابراین من آن را به صورت آوایی برای شما نوشتم.

Ear so that long E sound, I tear it up.

گوش به طوری که صدای بلند E، من آن را پاره کردن.

When I watch the sad movie, I tear it up.

وقتی فیلم غمگین را می بینم پاره اش می کنم.

Oh, so when you tear up you.

اوه، پس وقتی پاره ات می کنی.

Get.

گرفتن.

Tears in your eyes.

اشک تو چشمات

I tear it up when I watch the sad movie.

وقتی فیلم غمگین رو میبینم پاره میشم

I always tear up when I watch sad movies.

من همیشه وقتی فیلم های غمگین می بینم اشک می ریزم.

You don't want to watch a sad movie  with me because I always tear up.

شما نمی خواهید با من یک فیلم غمگین تماشا کنید زیرا من همیشه اشک می ریزم.

OK, so notice that same exact same phrasal verb,  

خوب، پس به همان فعل عبارتی یکسان،

but different pronunciation  and different meanings.

اما تلفظ متفاوت و معانی متفاوت توجه کنید.

But the context will make it  obvious it's not possible that.

اما زمینه این را واضح می‌سازد که این امکان وجود ندارد.

Tears were produced.

اشک تولید شد.

In this person's yard, so it  doesn't make sense that this.

در حیاط این شخص، بنابراین منطقی نیست که این کار را انجام دهید.

Would be tear.

می شود اشک.

Up.

So it's always the context  that will make it obvious.

بالا

بنابراین همیشه زمینه است که آن را آشکار می کند.

So a pig that was tearing up  causing damage to a person's yard,  

بنابراین خوکی که در حال پاره شدن بود به حیاط یک فرد آسیب می رساند،

the area in front of their house or behind  their house with grass, trees, flowers.

فضای جلوی خانه یا پشت خانه او با علف، درخت، گل.

Bushes, Shrubs.

بوته ها، بوته ها.

A.

الف.

Fence, but when animal officers arrived on  the scene they were not able to find him.

حصار، اما وقتی مأموران حیوانات به صحنه رسیدند نتوانستند او را پیدا کنند.

More calls came in the next day.

تماس های بیشتری در روز بعد آمد.

Notice you need the for next day, the next day.

توجه داشته باشید که برای روز بعد، روز بعد نیاز دارید.

Sometimes I see students forget the and they just  

گاهی اوقات دانش‌آموزان را می‌بینم که فراموش می‌کنند و فقط

say Next day more calls came in the  next day, this time about a pig in.

می‌گویند روز بعد، روز بعد تماس‌های بیشتری وارد شد ، این بار در مورد یک خوک.

Traffic, so traffic of course with all the.

Cars on the road in traffic.

ماشین ها در جاده در ترافیک.

Then another call about a pig that  was ruining someone's landscaping.

سپس تماس دیگری در مورد خوکی که داشت محوطه سازی شخصی را خراب می کرد.

Landscaping.

محوطه سازی.

Is what you do to a yard.

کاری است که شما در یک حیاط انجام می دهید.

To make it beautiful.

تا زیبا شود.

So landscaping is when you add flowers,  a garden, trees in specific areas,  

بنابراین، محوطه سازی زمانی است که برای زیبا کردن حیاط خود، گل، باغ، درختان در مناطق خاص،

some decorative rocks and other  decor to make your yard beautiful.

برخی از سنگ های تزئینی و دکورهای دیگر را اضافه می کنید. به این می

That is called landscaping.

گویند محوطه سازی.

Now, this pig, Fred the pig.

حالا، این خوک، فرد خوک.

Oh, that Fred the pig.

آه، آن فرد خوک.

He was ruining to ruin.

او داشت خراب می شد تا خراب شود.

Ruin is also when you cause damage too.

خرابی نیز زمانی است که شما نیز آسیب وارد کنید.

But if you describe something as ruined,  

اما اگر چیزی را خراب توصیف کنید،   به این

it means that the damage was permanent and  you can't save it, so it's no longer useful.

معنی است که آسیب دائمی بوده است و نمی‌توانید آن را ذخیره کنید، بنابراین دیگر مفید نیست.

So permanent damage to something so  tear up to me sounds less severe.

بنابراین آسیب دائمی به چیزی که به نظر من آسیب کمتری می دهد.

The amount of damage is about here,  but ruin the amount of damage is here.

مقدار خسارت تقریباً اینجاست، اما میزان خسارت خراب است.

So to cause permanent damage to  something, I'll write that for you.

بنابراین برای اینکه به چیزی آسیب دائمی وارد کنم ، آن را برای شما می‌نویسم. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

He was then spotted again.

سپس او دوباره دیده شد.

When you spot something or someone,  it means you identify them.

وقتی چیزی یا شخصی را می‌بینید، به این معنی است که او را شناسایی می‌کنید.

You identify them by seeing that  person or that something visibly.

شما آنها را با دیدن آن شخص یا آن چیزی به وضوح شناسایی می کنید.

So let's say you're at a conference  and there are many, many people,  

بنابراین فرض کنید در یک کنفرانس هستید و افراد بسیار بسیار زیادی وجود دارند،

but then all of a sudden you spot your colleague.

اما ناگهان همکار خود را می بینید.

Oh, I.

Spotted.

اوه، من

خال خال.

Joan, my colleague Joan.

جوآن، همکارم جون.

I spotted Joan.

من جوآن را دیدم.

So you were able to identify Joan in  this large area of many other people.

بنابراین شما توانستید جوآن را در این منطقه وسیع از افراد دیگر شناسایی کنید. در

Here's another example with SPOT.

اینجا یک مثال دیگر با SPOT است. آیا

Can you spot the mistake in this report?

می توانید اشتباه این گزارش را تشخیص دهید؟

So again, can you identify the mistake?

پس دوباره، آیا می توانید اشتباه را شناسایی کنید؟

Can you see it?

میتونی ببینیش؟ آیا

Can you notice it?

می توانید متوجه آن شوید؟

But the important part is, and I wrote it here  for it for you, it's because you're trying to.

اما بخش مهم این است، و من آن را اینجا برای شما نوشتم، به این دلیل است که شما در تلاش هستید.

So I was trying to identify Joan in the crowd.

بنابراین سعی کردم جوآن را در میان جمعیت شناسایی کنم.

I was trying to spot Joan.

سعی می کردم جوآن را ببینم.

And you're reading a report carefully because  you're trying to identify to spot the mistake.

و شما یک گزارش را با دقت می خوانید زیرا سعی می کنید اشتباه را شناسایی کنید.

So you're trying to do this.

بنابراین شما سعی می کنید این کار را انجام دهید.

It's not just things you see  because they're around you.

این فقط چیزهایی نیستند که می بینید، زیرا آنها در اطراف شما هستند.

You have to be trying to identify it to use Spot.

برای استفاده از Spot باید سعی کنید آن را شناسایی کنید.

He was then spotted again three  days later on September 27th.

سپس او دوباره سه روز بعد در 27 سپتامبر مشاهده شد.

So this makes sense because they're trying to see  

بنابراین این منطقی است زیرا آن‌ها سعی می‌کنند

Notice identify Fred the Pig  in the early morning hours.

در ساعات اولیه صبح فرد خوک را شناسایی کنند.

This time Fred was in a position where  he could be captured, captured again.

این بار فرد در موقعیتی بود که می‌توانست او را اسیر کنند، دوباره اسیر کنند. خانم آلن گفت،

Remember, we can use caught, which this  article has used quite a lot as well,  

به یاد داشته باشید، می‌توانیم از catch استفاده کنیم، که این مقاله نیز بسیار از آن استفاده کرده است.

where he could be captured,  caught, Miss Allen said.

Still, it was no easy task.

با این حال، کار آسانی نبود.

Notice the sentence structure here,  because to make this negative,  

به ساختار جمله در اینجا توجه کنید، زیرا برای منفی کردن آن،

generally we don't just add no  before something in English.

معمولاً ما فقط قبل از چیزی به زبان انگلیسی «نه» اضافه نمی‌کنیم.

Generally you need an auxiliary verb.

به طور کلی به یک فعل کمکی نیاز دارید.

Still, it's wasn't an easy task.

با این حال، کار آسانی نبود.

This is the standard way  to make something negative.

این روش استاندارد برای ایجاد چیزی منفی است.

Was not was not an easy task.

نبود کار آسانی نبود.

And then the contraction of was not  which native speakers very commonly used.

و سپس انقباض از آن چیزی نبود که بومی‌ها معمولاً از آن استفاده می‌کردند.

Is wasn't.

نبود

It wasn't an easy task.

کار آسانی نبود.

This to say, it was no easy task.

این را بگویم، کار آسانی نبود.

This is an alternative structure that  we use mainly to emphasize the negative,  

این ساختار جایگزینی است که ما عمدتاً برای تأکید بر موارد منفی از آن استفاده می‌کنیم،

so I wanna make it sound stronger.

بنابراین می‌خواهم قوی‌تر به نظر برسد.

If I just say oh it.

اگه فقط بگم اوه

Wasn't an easy task.

کار آسانی نبود

It was no easy task.

کار آسانی نبود.

It's more forceful to emphasize  that no, it wasn't an easy task.

تاکید بر اینکه نه، کار آسانی نبود، بسیار قوی تر است.

It was no easy task.

کار آسانی نبود.

So you could say maybe learning English was  no easy task until I found Jennifer's videos.

بنابراین می توانید بگویید شاید یادگیری انگلیسی کار آسانی نبود تا زمانی که ویدیوهای جنیفر را پیدا کردم.

Learning English was no easy task  until I found Jennifer's videos.

یادگیری زبان انگلیسی کار آسانی نبود تا زمانی که ویدیوهای جنیفر را پیدا کردم.

And now hopefully it is an easy task.

و اکنون امیدوارم کار آسانی باشد.

Was no easy task, was not an easy thing to do.

کار آسانی نبود، کار آسانی نبود.

So feel free to put.

پس با خیال راحت قرار دهید.

This in the comments.

این در نظرات

If you agree that now it's easier because you have  my lessons to help you, and by putting this in  

اگر موافقید که اکنون آسان‌تر است، زیرا درس‌های من برای کمک به شماست، و با قرار دادن آن در

the comments, you're practicing this alternative  sentence structure, so put that in the comments.

نظرات، این ساختار جمله جایگزین را تمرین می‌کنید، پس آن را در نظرات قرار دهید.

Learning English was no easy  task until I found Jennifer.

تا زمانی که جنیفر را پیدا کردم، یادگیری زبان انگلیسی کار آسانی نبود.

'S videos, all right.

ویدیوهای 's، بسیار خوب. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم. او گفت که

He he just wasn't ready to give up  his holiday of running around the  

او آماده نبود تعطیلات خود را که در

city and eating what he wanted to eat, she said.

شهر دویدن و آنچه می خواست بخورد را رها کند.

So of course the he is Fred the Pig  and this is talking about the fact  

پس مسلماً او فرد خوک است و این در مورد این واقعیت صحبت می کند که

how he didn't want to be captured,  caught and it was no easy task.

چگونه او نمی خواست دستگیر شود، دستگیر شود و این کار آسانی نبود.

Well, and remember, before the  pig, Fred, the Pig was dodging,  

خوب، و به یاد داشته باشید، قبل از خوک، فرد، خوک در حال طفره رفتن بود، از

was dodging them, which made  it no easy task to capture him.

آنها طفره می رفت، که گرفتن او را آسان نمی کرد.

Dodge is a void now.

دوج اکنون یک خلاء است.

Why?

Because he wasn't ready to give up his holiday.

چرا؟

چون حاضر نبود تعطیلاتش را رها کند.

This is a useful phrasal  verb to give something up.

این یک فعل عبارتی مفید برای رها کردن چیزی است.

In this case, the something is his holiday,  

در این مورد، چیزی تعطیلات اوست،

and when you give something  up, you simply stop doing it.

و وقتی چیزی را رها می‌کنید، به سادگی از انجام آن دست می‌کشید.

You stop doing the something or  you stop using the something.

شما انجام کاری را متوقف می کنید یا استفاده از چیزی را متوقف می کنید.

So a lot of people use this  when they quit smoking.

بنابراین بسیاری از مردم هنگام ترک سیگار از این استفاده می‌کنند.

Oh, I need to give up smoking.

اوه، من باید سیگار را ترک کنم.

I need to stop smoking, stop doing  the activity or using the activity.

باید سیگار را ترک کنم، فعالیت یا استفاده از آن فعالیت را متوقف کنم.

So in this case, stop his holiday.

پس در این صورت تعطیلات او را متوقف کنید.

He wasn't ready to give up his holiday of running  around the city and eating what he wanted to eat.

او حاضر نبود از تعطیلات خود در دویدن در شهر و خوردن آنچه می‌خواست صرف نظر کند.

She.

Said Of course he wasn't ready to give it up.

او.

گفت البته که حاضر نیست آن را رها کند.

After he was captured, staff  affectionately gave him the name Fred.

پس از دستگیری، کارکنان با محبت نام فرد را به او دادند.

So when you do something affectionately,  you do it with love, love, friendliness,  

بنابراین وقتی کاری را با محبت انجام می‌دهید، آن را با عشق، عشق، دوستی،

admiration and affectionately.

تحسین و محبت انجام می‌دهید.

This is an adverb, and it modifies the verb Gave  him the name because at the beginning the story  

این یک قید است، و فعل Gave him name را تغییر می‌دهد، زیرا در ابتدا داستان   به نظر می‌رسید،

sounded like, oh, this pig is causing damage,  this pig is ruining yards, this pig is loitering.

اوه، این خوک باعث آسیب می‌شود، این خوک حیاط‌ها را خراب می‌کند، این خوک پرسه می‌زند.

So these negative things about the pig.

بنابراین این چیزهای منفی در مورد خوک.

But.

ولی.

The staff feel affection towards the pig,  

کارکنان نسبت به خوک احساس محبت می کنند،

so they affectionately gave him the name  Fred to show that they're not mad at the pig.

بنابراین با محبت نام فرد را به او دادند تا نشان دهند که از خوک عصبانی نیستند.

They are, they feel.

هستند، احساس می کنند.

Friendliness or love towards the pig.

دوستی یا عشق نسبت به خوک.

So the staff affectionately gave  him the name Fred and he has been  

بنابراین کارکنان با محبت نام فرد را به او دادند و او از آن زمان

staying at the Aurora Animal Shelter ever since.

تاکنون در پناهگاه حیوانات آرورا اقامت داشته است.

So because this isn't in the present perfect  

بنابراین از آنجایی که این در برتون بی‌نقص فعلی نیست

continuous Burton's, I know  the pig is still there now.

، می‌دانم که اکنون خوک هنوز آنجاست. خانم آلن گفت که

The pig, Fred, the pig is still at the  Aurora Animal Shelter now, Miss Allen said.

خوک، فرد، خوک اکنون در پناهگاه حیوانات آرورا است.

He is an unusual addition to  the shelter animal shelter.

او افزودنی غیرعادی به پناهگاه حیوانات پناهگاه است.

This is an area where they they care for  abandoned pets or pets without homes.

این منطقه ای است که آنها از حیوانات خانگی رها شده یا حیوانات خانگی بدون خانه مراقبت می کنند.

They call that a shelter to the shelter,  which more commonly houses cats and dogs.

آن‌ها به آن پناهگاه می‌گویند که معمولاً گربه‌ها و سگ‌ها را در خود جای می‌دهد.

Of course, they don't get many  pigs at animal shelters in cities.

البته، آنها در پناهگاه‌های حیوانات در شهرها خوک‌های زیادی نمی‌خورند.

Of course, staff are not sure how he  ended up on the streets of Aurora.

البته، کارکنان مطمئن نیستند که چگونه او در خیابان‌های آرورا به پایان رسید.

When you end up to use the phrasal verb,  

وقتی در نهایت از فعل عبارتی استفاده می‌کنید،

it talks about your your final  state or your final decision.

درباره وضعیت نهایی یا تصمیم نهایی شما صحبت می‌کند.

So he's on the streets of Aurora, but they have  no idea how that became his final location.

بنابراین او در خیابان‌های Aurora است، اما آنها نمی‌دانند که چگونه این مکان آخرین مکان او شد.

How did he get there?

چگونه او به این جایگاه رسیده؟

How did he end up there?

چگونه او به آنجا رسید؟

So you can use that.

بنابراین می توانید از آن استفاده کنید.

This is a very common phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است.

For example, I might say I ended  ended up staying home last night.

به عنوان مثال، ممکن است بگویم در نهایت دیشب در خانه ماندم.

This implies that my final decision or action  was to stay home, but because I used ended up.

این نشان می‌دهد که تصمیم یا اقدام نهایی من این بود که در خانه بمانم، اما به دلیل استفاده از آن، تمام شد.

It implies that I was considering other  options, but I ended up staying home.

این نشان می‌دهد که گزینه‌های دیگری را در نظر می‌گرفتم، اما در نهایت در خانه ماندم.

So this was out of all the  option options I was considering.

بنابراین این از همه گزینه‌هایی بود که در نظر داشتم.

This is my final option.

این گزینه نهایی من است.

I ended up staying home last night.

من دیشب در خانه ماندم.

I ended up adopting a pig named Fred, which I  don't think I'll end up doing, but I guess it's  

من در نهایت خوکی به نام فرد را قبول کردم، که فکر نمی‌کنم در نهایت این کار را انجام دهم، اما حدس می‌زنم این

a possibility, 'cause I do love animals, but I  don't think I can take Fred home for his forever.

یک احتمال است، زیرا من عاشق حیوانات هستم، اما فکر نمی‌کنم بتوانم فرد را برای همیشه به خانه ببرم. .

Home staff are not sure how he  ended up on the streets of Aurora,  

کارکنان خانه مطمئن نیستند که او چگونه در خیابان‌های آرورا به پایان رسید،

how that became his final position.

چگونه این موقعیت نهایی او شد.

They have speculated that he  may have been a backyard pet.

آنها حدس زده اند که او ممکن است یک حیوان خانگی در حیاط خلوت بوده باشد.

Remember I explained backyard already a backyard  

به یاد داشته باشید که قبلاً توضیح دادم که حیاط خلوت یک

pet that grew to be a much  bigger size than expected.

حیوان خانگی در حیاط خلوت است که اندازه آن بسیار بزرگتر از حد انتظار شده است.

You're probably wondering  about the verb speculate.

احتمالاً درباره فعل speculate می‌پرسید.

It has the same meaning as the verb guess.

همان معنای فعل حدس زدن را دارد.

When you guess an answer, for  example, it means you're not  

برای مثال، وقتی پاسخی را حدس می‌زنید، به این معنی است که

100% certain what the correct answer  is, but you're just going to guess.

100% مطمئن نیستید که پاسخ صحیح چیست، اما فقط می‌خواهید حدس بزنید.

So when you speculate, you  don't know 100% what the answer?

بنابراین وقتی حدس می‌زنید، 100% نمی‌دانید چه پاسخی دارید؟

Is, but you're just, you're.

هست، اما تو فقط هستی، هستی.

Guessing you're using the information  that you have to provide an explanation,  

حدس می زنید که از اطلاعاتی استفاده می کنید که باید توضیح دهید،

but you're not 100% certain.

اما 100٪ مطمئن نیستید.

So they're.

Guessing that he was a backyard pet that  grew to be much bigger than expected,  

بنابراین آنها هستند.

حدس می زنند که او یک حیوان خانگی در حیاط خلوت است که بسیار بزرگتر از حد انتظار شده است،

but they're not 100% sure if this is correct.

اما آنها 100٪ مطمئن نیستند که این موضوع درست است.

They probably got him as a little piglet.

احتمالا او را به عنوان یک خوکچه کوچک گرفته اند.

So a baby pig is called a piglet, Baby pig.

بنابراین بچه خوک را خوک، بچه خوک می گویند.

Just like a baby cat is a  kitten, a baby dog is a puppy.

درست مثل بچه گربه که یک بچه گربه است، بچه سگ هم یک توله سگ است. خانم آلن گفت،

So this is a baby pig is a piglet, little piglet,  and he just continued to grow, Miss Allen said.

پس این یک بچه خوک است، یک خوکچه است، بچه خوک کوچک، و او به رشد خود ادامه داد.

Nobody has claimed Fred, so this  means nobody has said Fred is my pig.

هیچ کس ادعای فرد را نکرده است، بنابراین این بدان معناست که هیچ کس نگفته است که فرد خوک من است.

If someone said Fred is my pig,  then that person claimed Fred.

اگر کسی می گفت فرد خوک من است، آن شخص ادعا می کند که فرد است.

But unfortunately nobody has said that  and he seems to like his new home for now.

اما متأسفانه هیچ‌کس این را نگفته است و به نظر می‌رسد فعلاً خانه جدیدش را دوست دارد.

But staff are hoping to find a farm for him where  he can play and be at ease, at ease, At ease.

اما کارکنان امیدوارند مزرعه‌ای برای او پیدا کنند که در آن بتواند بازی کند و در آسودگی، آسودگی و آسودگی باشد.

You need the preposition at.

شما به حرف اضافه در نیاز دارید.

This would be another way of  saying be relaxed, relaxed.

این یک راه دیگر برای گفتن «آرام، ریلکس باش».

If you're at ease it means you're relaxed.

اگر راحت هستید به این معنی است که آرامش دارید.

There's no tension and they're  looking for a farm that can be.

هیچ تنشی وجود ندارد و آنها به دنبال مزرعه ای هستند که بتواند باشد.

Remember the expression we we learned as well.

تعبیری را که یاد گرفتیم نیز به خاطر بسپار.

That can be his forever home.

آنجا می تواند خانه ابدی او باشد.

His forever home.

خانه ابدی او

I don't know.

About you, But I love animal stories.

من نمی دانم.

درباره تو، اما من عاشق داستان های حیوانات هستم.

I love animals.

حیوانات را دوست دارم.

I always tear up when I hear about animals.

من همیشه وقتی در مورد حیوانات می شنوم اشک می ریزم.

So let's all say in the comments,  good luck Fred, Good luck Fred.

پس بیایید همه در نظرات بگوییم، موفق باشید فرد، موفق باشید فرد.

And hopefully Fred will find his forever home.

و امیدوارم فرد خانه ابدی خود را پیدا کند.

So put Good luck Fred in the comments.

بنابراین موفق باشید فرد را در نظرات قرار دهید.

And that was the end of the article.

و این پایان مقاله بود.

So what I'll do now is I'll read  the article from start to finish  

بنابراین کاری که اکنون انجام خواهم داد این است که مقاله را از ابتدا تا انتها می خوانم

and this time you can focus on my pronunciation.

و این بار می توانید بر تلفظ من تمرکز کنید.

So let's do that now.

پس بیایید این کار را اکنون انجام دهیم.

Fred.

The pig caught after mischief rampage After  numerous complaints of mischief in the city  

فرد.

خوک پس از شرارت گرفتار شد پس از شکایات متعدد در مورد شرارت در شهر

of Aurora, a £400 culprit has finally been  caught loitering outside a shopping center.

آرورا، سرانجام یک مجرم 400 پوندی در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

Officials say Fred.

مقامات می گویند فرد.

Who dodged them for several days, is always  hungry and loves his belly scratches.

کسی که چندین روز از آنها طفره رفت، همیشه گرسنه است و خراش های شکمش را دوست دارد.

It took about 8:00.

حدود ساعت 8:00 طول کشید.

People and five hours to capture him.

مردم و پنج ساعت برای دستگیری او.

They now hope to find his forever home.

آنها اکنون امیدوارند که خانه ابدی او را پیدا کنند.

City officials first became aware  of Fred on September 24th when they  

مقامات شهر برای اولین بار در 24 سپتامبر هنگامی که با

received a call about a pig that  was tearing up a person's yard.

تماسی در مورد خوکی که در حال تخریب حیاط شخصی بود، از فرد مطلع شدند.

But when animal officers arrived on the  scene, they were not able to find him.

اما وقتی مأموران حیوانات به صحنه رسیدند، نتوانستند او را پیدا کنند.

More calls came in the next day,  this time about a pig in traffic.

روز بعد تماس‌های بیشتری دریافت شد، این بار در مورد خوکی در ترافیک.

Then another call about a pig that  was ruining someone's landscaping.

سپس تماس دیگری در مورد خوکی که داشت محوطه سازی شخصی را خراب می کرد.

He was then spotted again three days later  on September 27th in the early morning hours.

سپس او دوباره سه روز بعد در 27 سپتامبر در ساعات اولیه صبح مشاهده شد. خانم آلن گفت،

This time Fred was in a position where  he could be captured, Miss Allen said.

این بار فرد در موقعیتی بود که می‌توانست او را دستگیر کنند.

Still, it was no easy task.

با این حال، کار آسانی نبود. او گفت که

He just wasn't ready to give up  his holiday of running around the  

او آماده نبود تعطیلات خود را که در

city and eating what he wanted to eat, she said.

شهر دویدن و آنچه می خواست بخورد، رها کند.

After he was captured, staff  affectionately gave him the  

پس از دستگیری، کارکنان با محبت نام فرد را به او دادند

name Fred, and he has been staying at  the Aurora Animal Shelter ever since.

و او از آن زمان در پناهگاه حیوانات آرورا اقامت دارد.

Miss Allen said he is an unusual addition to the  shelter, which more commonly houses cats and dogs.

خانم آلن گفت که او افزودنی غیرمعمول به این پناهگاه است که معمولاً گربه‌ها و سگ‌ها را در خود جای می‌دهد.

Staff are not sure how he ended  up on the streets of Aurora.

کارکنان مطمئن نیستند که او چگونه در خیابان‌های آرورا به پایان رسید.

They have speculated that he  may have been a backyard pet  

آنها حدس زده اند که او ممکن است یک حیوان خانگی در حیاط خلوت باشد

that grew to be a much bigger size than expected.

که اندازه آن بسیار بزرگتر از حد انتظار شده است. دوشیزه آلن گفت،

They probably got him as a little piglet and  he just continued to grow, Miss Allen said.

احتمالاً او را به عنوان یک خوکچه کوچک گرفتند و او به رشد خود ادامه داد.

Nobody has claimed Fred yet and he  seems to like his new home for now,  

هنوز کسی ادعای فرد را نکرده است و به نظر می‌رسد که او فعلاً خانه جدیدش را دوست دارد،

but staff are hoping to find a farm for  him where he can play and be at ease.

اما کارکنان امیدوارند مزرعه‌ای برای او پیدا کنند که بتواند در آن بازی کند و راحت باشد.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Now let's make it a little more difficult.

حالا بیایید کار را کمی سخت تر کنیم.

Let's review AB1 short story.

بیایید داستان کوتاه AB1 را مرور کنیم.

Our story is called Stella the Star by Siri.

داستان ما استلا ستاره سیری نام دارد.

Siri is the digital assistant  if you use an Apple device.

اگر از دستگاه Apple استفاده می‌کنید، سیری دستیار دیجیتالی است.

Now I came across this story the other  day and I thought it was so cute.

حالا یک روز دیگر به این داستان برخورد کردم و فکر کردم خیلی بامزه است.

It was so touching.

خیلی تاثیرگذار بود

I wanted to share it with you and you will  learn lots of great vocabulary along the way.

من می‌خواستم آن را با شما به اشتراک بگذارم و شما در این راه واژگان بسیار خوبی را یاد خواهید گرفت.

Notice I said I came across this  story When you come across something.

توجه کنید که گفتم وقتی به چیزی برخورد می کنید با این داستان برخورد کردم.

I came across this story.

من با این داستان برخورد کردم.

You find it by chance, which  means I wasn't specifically  

شما به طور تصادفی آن را پیدا می کنید، به این معنی که من به طور خاص

looking for a story that I could share with you.

به دنبال داستانی نبودم که بتوانم با شما به اشتراک بگذارم.

I was just doing something totally different.

من فقط یک کار کاملا متفاوت انجام می دادم.

And then I came across this story.

و بعد به این داستان برخوردم.

Now, it's possible that  you came across this video.

اکنون، ممکن است با این ویدیو مواجه شده باشید.

So if this video was shown to you and you  weren't planning on watching a video to  

بنابراین اگر این ویدیو به شما نشان داده شده است و شما قصد تماشای ویدیویی برای

help you learn English through stories,  but you thought it sounded interesting,  

کمک به یادگیری زبان انگلیسی از طریق داستان نداشتید، اما فکر می‌کردید جالب به نظر می‌رسید،

so you clicked on it, You came across  this video and I am so happy you did.

بنابراین روی آن کلیک کردید، با این ویدیو مواجه شدید و من بسیار خوشحالم که از شما خوشحالم. انجام داد.

And if you're happy as well and you're excited to  

و اگر شما نیز خوشحال هستید و برای

learn this story and improve your English  along the way, then put in the comments.

یادگیری این داستان و بهبود زبان انگلیسی خود در طول مسیر هیجان‌زده هستید، در نظرات بنویسید.

I'm so happy I came across this video.

خیلی خوشحالم که با این ویدیو آشنا شدم.

Of course came is the past simple  of the verb to come across.

البته came ماضی ساده فعل to come through است.

And you came across this video.

و با این ویدیو مواجه شدید.

So put it in the comments.

پس آن را در نظرات قرار دهید.

Now let's talk about this story.

حالا بیایید در مورد این داستان صحبت کنیم.

Stella, the star.

استلا، ستاره

Of course you see many, many  stars in this picture here.

البته شما ستاره های بسیار زیادی را در این تصویر در اینجا می بینید.

And notice how some of the  stars are drawn into pictures.

و توجه کنید که چگونه برخی از ستاره ها به تصویر کشیده می شوند.

A picture of a boat.

عکس یک قایق.

Do you know what this is called?

میدونی اسم این چیه؟ به آن صورت

It's called a constellation,  which is a group of stars.

فلکی می گویند که مجموعه ای از ستارگان است.

And generally we try to form an image of them  

و به طور کلی ما سعی می‌کنیم تصویری از آن‌ها ایجاد کنیم

and we have a name for them like the  Big Dipper you may be familiar with.

و نامی برای آن‌ها داریم مانند Big Dipper که ممکن است با آن آشنا باشید.

We call that a constellation.

ما آن را صورت فلکی می نامیم.

And do you notice that Stella is  right here in the name Stella?

و آیا متوجه شده‌اید که استلا دقیقاً در اینجا به نام Stella است؟

So that's probably where the name Stella the star  came from, the fact that this is a constellation.

بنابراین احتمالاً نام ستاره استلا از آنجا آمده است، این واقعیت که این یک صورت فلکی است.

So that was actually very clever of  Siri or whoever wrote this story.

بنابراین در واقع سیری یا هر کسی که این داستان را نوشته بسیار هوشمندانه بود.

Now let's get started with the story up above.

حالا بیایید با داستان بالا شروع کنیم.

In outer space, among all the stars watching over  us, there was a lonely little star named Stella.

در فضای بیرونی، در میان همه ستارگانی که مراقب ما بودند، یک ستاره کوچک تنها به نام استلا وجود داشت.

Let's talk about among, because  this is a great preposition.

بیایید در مورد میان صحبت کنیم، زیرا این یک حرف اضافه عالی است.

Among means part of a group.

Among به معنای بخشی از یک گروه است.

So we have Stella.

بنابراین ما استلا را داریم.

One star among all the stars.

یک ستاره در میان همه ستاره ها.

So you can understand the meaning here.

بنابراین می توانید معنی را در اینجا درک کنید.

One star part of the group of stars.

یک ستاره بخشی از گروه ستاره ها.

That's the easier way to use among.

این راه ساده‌تر برای استفاده در میان است.

We do use this in more advanced ways  which you can feel comfortable with.

ما از این به روش‌های پیشرفته‌تری استفاده می‌کنیم که می‌توانید با آن احساس راحتی کنید.

There was a lot of celebrating  among the students, so this is a  

جشن‌های زیادی در بین دانش‌آموزان برگزار شد، بنابراین این یک

more advanced way of saying the students were  celebrating, the students were celebrating.

روش پیشرفته‌تر برای گفتن است که دانش‌آموزان جشن گرفتند، دانش‌آموزان جشن گرفتند.

Not only is it slightly more advanced,  but it also changes the focus.

نه تنها کمی پیشرفته‌تر است، بلکه تمرکز را نیز تغییر می‌دهد.

Because notice here the sentence started  starts with there was a lot of celebrating.

زیرا توجه داشته باشید که جمله ای که در اینجا شروع شد با جشن زیادی شروع شد.

So in this case, it focuses  more on the celebrating the  

بنابراین در این مورد، بیشتر روی جشن گرفتن

event or the activity or the emotion.

رویداد یا فعالیت یا احساس تمرکز می‌کند.

And then this is telling you who,  and it's the group of students.

و سپس این به شما می‌گوید چه کسی و آن گروه دانش‌آموزان هستند.

There was a lot of celebrating among the students.

جشن و سرور زیادی در بین دانش آموزان برپا شد.

The students were celebrating.

دانش آموزان جشن گرفتند.

There was a lot of confusion among the students.

سردرگمی زیادی در بین دانش آموزان ایجاد شد.

The students were confused.

دانش آموزان گیج شده بودند.

Again, it just focuses on the confusion more.

باز هم، فقط بر سردرگمی بیشتر تمرکز می کند.

So that's a more advanced way that  you can use the preposition among.

بنابراین این یک راه پیشرفته‌تر است که می‌توانید از حرف اضافه در میان استفاده کنید.

No one had ever made a wish upon her.

هیچ کس تا به حال آرزوی او را نکرده بود.

Her of course being Stella remembers.

البته استلا بودن او را به یاد می آورد.

Stella's a Star.

استلا یک ستاره است.

And in North America culture, at least you can  let me know if this is the same in your culture.

و در فرهنگ آمریکای شمالی، حداقل می‌توانید به من اطلاع دهید که آیا در فرهنگ شما هم همینطور است.

It probably is, but maybe  it's not, so let me know.

احتمالاً اینطور است، اما شاید اینطور نباشد، بنابراین به من اطلاع دهید.

It's very common to look up at the  stars and make a wish on a star.

بسیار معمول است که به ستاره ها نگاه کنید و آرزویی برای یک ستاره داشته باشید.

So that's something that we  do, especially as children.

بنابراین این کاری است که ما انجام می‌دهیم، مخصوصاً در کودکی. به

You'll look up, you'll find a star and  you'll wish upon it you wish upon the star.

بالا نگاه می‌کنی، ستاره‌ای را پیدا می‌کنی و آرزو می‌کنی که آرزوی ستاره را داشته باشی.

Let's talk about a pawn.

بیایید در مورد یک پیاده صحبت کنیم.

This is a more formal way of saying on,  but we use it in very specific situations.

این یک روش رسمی‌تر برای گفتن است، اما ما از آن در موقعیت‌های بسیار خاص استفاده می‌کنیم.

We use it in a more poetic sense, and that's why  it's being used in this poem, this short story.

ما از آن به معنای شاعرانه‌تری استفاده می‌کنیم، و به همین دلیل است که در این شعر، این داستان کوتاه، از آن استفاده می‌شود.

You could say wish on a star  and that would be correct.

می توانید بگویید آرزوی یک ستاره و این درست است.

Or you could say wish.

یا می توان گفت آرزو.

Upon a star, and that's correct.

روی یک ستاره، و این درست است.

It sounds more formal and it sounds more poetic.

رسمی تر به نظر می رسد و شاعرانه تر به نظر می رسد.

So in most cases for you,  for everyday use, use on.

بنابراین در بیشتر موارد برای شما، برای استفاده روزمره، از آن استفاده کنید.

Because I wouldn't say I have a meeting  upon Monday that sounds awkward.

چون نمی‌توانم بگویم روز دوشنبه جلسه‌ای دارم که ناخوشایند به نظر برسد.

You would say I have a meeting on Monday.

می گویید دوشنبه جلسه دارم.

But there is one time that we  commonly use a pawn and that  

اما یک بار وجود دارد که ما معمولاً از یک پیاده استفاده می‌کنیم و این به

is to mean as or shortly after something happened.

معنای همان چیزی است که یا مدت کوتاهی پس از آن اتفاق افتاده است.

For example, upon talking to the students, I  realized there was a lot of confusion among them.

به عنوان مثال، هنگام صحبت با دانش آموزان، متوجه شدم که سردرگمی زیادی بین آنها وجود دارد.

Now I didn't have to say among them.

حالا لازم نبود بین آنها بگویم.

I could have just ended.

میتونستم همین الان تموم کنم

I realized there was a lot of confusion  because it's obvious the confusion belongs  

متوجه شدم که سردرگمی زیادی وجود دارد، زیرا بدیهی است که سردرگمی متعلق

to the students because that's  the only subject I have here.

به دانش‌آموزان است، زیرا این تنها موضوعی است که من در اینجا دارم.

But you can use among them and then you're  practicing what we've already learned.

اما می‌توانید از میان آن‌ها استفاده کنید و سپس در حال تمرین آنچه قبلاً آموخته‌ایم هستید.

So here in this case upon represents  as I talked to the students.

بنابراین در اینجا در این مورد، همان‌طور که من با دانش‌آموزان صحبت کردم، نشان می‌دهد.

Or after I talked to the students,  

یا بعد از صحبت با دانش‌آموزان،

and I'll add shortly after shortly  after I talked to the students.

و مدت کوتاهی پس از صحبت با دانش‌آموزان، آن را اضافه می‌کنم.

But notice here upon talking, you need that  verb in ING because upon is a preposition here.

اما توجه داشته باشید که در اینجا هنگام صحبت کردن، به آن فعل در ING نیاز دارید زیرا upon در اینجا یک حرف اضافه است.

If you said as I as I talked  because you have a subject,  

اگر در حین صحبت کردن به عنوان من گفتید، به این دلیل که موضوعی دارید،

so you're just going to conjugate your verb as  I talked shortly after I talked to the students.

پس فقط فعل خود را با هم ترکیب می‌کنید، همان‌طور که من مدت کوتاهی پس از صحبت با دانش‌آموزان صحبت کردم.

So this is 1 area where you can use  a pawn and it does sound natural,  

بنابراین این 1 منطقه ای است که می توانید از پیاده استفاده کنید و طبیعی به نظر می رسد،

but it sounds slightly more more formal.

اما کمی رسمی تر به نظر می رسد.

I would say let's continue, No  one had ever made a wish upon her.

من می گویم بیایید ادامه دهیم، هیچ کس تا به حال آرزوی او را نکرده بود.

Oh poor Stella.

ای استلا بیچاره

In fact, no one on Earth had even looked at  Stella because she was so small and far away.

در واقع، هیچ کس روی زمین حتی به استلا نگاه نکرده بود زیرا او بسیار کوچک و دور بود.

Let's talk about, in fact, because adding  

در واقع، بیایید در مورد آن صحبت کنیم، زیرا افزودن

transition words to your vocabulary can  really help you sound more advanced.

واژه‌های انتقالی به واژگان شما می‌تواند واقعاً به شما کمک کند پیشرفته‌تر به نظر برسید.

In fact, this is only used to  emphasize what was previously said.

در واقع، این فقط برای تأکید بر آنچه قبلاً گفته شد استفاده می شود.

So previously the story said no  one had ever made a wish upon her.

بنابراین قبلاً این داستان می‌گفت که هیچ‌کس هرگز آرزوی او را نکرده بود.

OK, so now I'm going to emphasize this and make it  

خوب، پس اکنون می خواهم بر این موضوع تأکید کنم و

even stronger by saying no  one had even looked at her.

با گفتن اینکه هیچ کس حتی به او نگاه نکرده است، آن را حتی قوی تر می کنم.

So it makes it even.

بنابراین آن را یکنواخت می کند.

Stronger.

The fact that Stella the star is  neglected or lonely is emphasized in fact.

قوی تر.

این واقعیت که ستاره استلا نادیده گرفته شده یا تنها است، در واقع تاکید شده است.

In fact, as a transition where you could  remove it and the sentence would still be  

در واقع، به عنوان انتقالی که می‌توانید آن را حذف کنید و جمله همچنان از نظر

grammatically correct, no one on earth had even  looked at Stella, but it just is there to show  

گرامری درست باشد، هیچ‌کس روی زمین حتی به استلا نگاه نکرده بود، اما فقط برای نشان دادن

emphasis because she was so small and far away  compared to the other stars sparkling in the sky.

تأکید وجود دارد زیرا او در مقایسه با دیگری بسیار کوچک و دور بود. ستاره هایی که در آسمان می درخشند

So notice this preposition compared to so compared  to the other stars, Stella was barely a speck.

بنابراین به این حرف اضافه توجه کنید در مقایسه با ستاره های دیگر، استلا به سختی یک ذره بود.

So we're comparing Stella to the other stars.

بنابراین ما استلا را با ستاره های دیگر مقایسه می کنیم.

Compared to learning Japanese,  learning English is easier or harder.

در مقایسه با یادگیری ژاپنی، یادگیری انگلیسی آسان‌تر یا سخت‌تر است.

I have no idea, because I haven't learned English.

من هیچ نظری ندارم، چون انگلیسی یاد نگرفته ام.

It's my native language, and I  haven't learned Japanese either.

این زبان مادری من است و ژاپنی را هم یاد نگرفته ام.

You can let me know which one's easier or harder.

می توانید به من بگویید که کدام یک راحت تر یا سخت تر است.

So that's how you could use that structure.

بنابراین اینگونه می توانید از آن ساختار استفاده کنید.

Stella was barely a speck,  so let's talk about a speck.

استلا به سختی یک ذره بود، پس بیایید در مورد یک ذره صحبت کنیم.

When you describe something as a speck,  it means extremely, extremely small.

وقتی چیزی را به‌عنوان یک ذره توصیف می‌کنید، به معنای بسیار، بسیار کوچک است.

So you could say, oh, you have  a speck of dirt on your shirt.

بنابراین می توانید بگویید، اوه، یک ذره خاک روی پیراهن داری.

So I know it's just a tiny  amount of dirt on my shirt.

بنابراین می دانم که فقط مقدار کمی کثیفی روی پیراهن من است.

So I might not be too concerned if it's  just a speck because it's very, very small.

بنابراین اگر فقط یک ذره باشد ممکن است خیلی نگران نباشم زیرا بسیار بسیار کوچک است. در

Here's another example.

اینجا یک مثال دیگر است.

The painters left specks of paint.

نقاشان لکه هایی از رنگ به جا گذاشتند.

Very, very small amounts of  paint all over the floor,  

مقادیر بسیار بسیار کم رنگ در سراسر زمین،

so you might not even notice them  unless you're looking directly at them.

بنابراین ممکن است حتی متوجه آنها نشوید مگر اینکه مستقیماً به آنها نگاه کنید.

So, but notice here this is the noun paint.

بنابراین، اما توجه کنید که اینجا اسم رنگ است.

And then Spec describes the paint.

و سپس Spec رنگ را توصیف می کند.

And it's plural because there's  more than one specs of paint.

و جمع است زیرا بیش از یک ویژگی رنگ وجود دارد.

But in this case it's  describing Stella as a speck.

اما در این مورد، استلا را به عنوان یک ذره توصیف می‌کند.

Barely a speck.

به سختی یک ذره

Barely Here makes it even sound  smaller, because barely represents.

Barely Here باعث می شود حتی کوچکتر به نظر برسد، زیرا به سختی نشان دهنده آن است.

Not even, not even a speck.

نه حتی یک ذره.

Barely a speck.

به سختی یک ذره

But Stella had just as much  luck to give as any other star.

اما استلا به اندازه هر ستاره دیگری شانس داشت.

Because remember, we wish upon stars  because we consider them to be lucky.

زیرا به یاد داشته باشید، ما برای ستاره‌ها آرزو می‌کنیم، زیرا آنها را خوش شانس می‌دانیم.

Let's talk about luck and lucky.

بیایید در مورد شانس و شانس صحبت کنیم.

Because they're both commonly used.

زیرا هر دو معمولا استفاده می شوند.

You can say, oh, you're so  lucky you won the prize.

می توانید بگویید، اوه، شما خیلی خوش شانس هستید که جایزه را بردید.

When you're lucky, it means  good things happen to you.

وقتی خوش شانس هستید، به این معنی است که اتفاقات خوبی برای شما می افتد.

But by chance, there's nothing  you did to win the prize.

اما تصادفاً کاری برای بردن جایزه انجام ندادید.

It was completely random.

کاملا تصادفی بود

By chance, you're so lucky, you could  also say you have the best luck.

به طور تصادفی، شما بسیار خوش شانس هستید، می توانید همچنین بگویید که بهترین شانس را دارید.

When someone has the best  luck, it means they're lucky.

وقتی کسی بهترین شانس را دارد، به این معنی است که او خوش شانس است.

So they basically mean the same thing.

بنابراین آنها اساساً به همین معنی هستند.

But this is the adjective form to be lucky.

اما این شکل صفت خوش شانس بودن است.

And this is the noun form.

و این شکل اسمی است.

And you have luck.

و شما شانس دارید.

You have great luck.

شما شانس بزرگی دارید.

You have bad luck, which means you're unlucky.

شما بدشانسی دارید، یعنی بدشانس هستید.

If you tell someone oh, you have  bad luck, it means you're unlucky.

اگر به کسی بگویید اوه، شما بدشانسی دارید، به این معنی است که شما بدشانس هستید.

I'll write that for you.

من آن را برای شما می نویسم.

You have the worst luck,  which means you're unlucky.

بدترین شانس را دارید، که به این معنی است که شما بدشانس هستید.

So bad things happen to you.

خیلی اتفاقات بد برای شما می افتد.

But there's nothing you did  to attract those bad things.

اما کاری برای جذب آن چیزهای بد انجام ندادید.

It was random.

تصادفی بود

It was by chance.

اتفاقی بود

Hopefully you don't think that at all.

امیدوارم اصلا اینطور فکر نکنی

You're so lucky.

خیلی خوش شانسی.

That's the one you want to remember.

این همان چیزی است که می خواهید به خاطر بسپارید.

Let's continue being there for someone.

بیایید به بودن برای کسی ادامه دهیم. چیزی

Is what gives.

است که می دهد.

Stars their inner glow.

ستاره ها درخشش درونی خود را.

So notice here being there for someone.

بنابراین توجه کنید که اینجا برای کسی وجود دارد.

This is a gerund sentence.

این یک جمله جیروند است.

We're starting the sentence with a gerund verb.

ما جمله را با یک فعل جنوند شروع می کنیم.

Now, all of this in the gerund sentence,  all of this part being there for someone.

اکنون، همه اینها در جمله جیروند، همه این بخش برای کسی وجود دارد.

This is technically the subject of the  sentence, and the verb is conjugated  

این از نظر فنی موضوع جمله است ، و فعل

with all of this and it all of this as  the gerund is conjugated as it or this.

با همه اینها و همه اینها به عنوان  حرف جیروند به عنوان آن یا این مزدور می شود.

So that's why you need your third person singular.

بنابراین به همین دلیل است که شما به سوم شخص مفرد نیاز دارید.

This is what gives stars their  inner glow, being there for someone.

این چیزی است که به ستاره‌ها درخشش درونی آن‌ها می‌دهد، بودن در کنار کسی.

That's the subject, and we  use gerund expressions when  

موضوع این است، و زمانی که

you're making a general statement  that applies in most situations.

شما در حال بیان یک عبارت کلی هستید، از عبارات جیروند استفاده می‌کنیم که در بیشتر موقعیت‌ها کاربرد دارد.

Most of the time, she wished she  could be the brightest, like Sirius.

بیشتر اوقات، او آرزو می کرد که ای کاش می توانست درخشان ترین باشد، مانند سیریوس.

Now Sirius is a constellation.

حالا سیریوس یک صورت فلکی است.

Do you remember what a constellation is?

آیا یادتان هست که صورت فلکی چیست؟

A constellation is a group  of stars that has a name,  

صورت فلکی گروهی از ستارگان است که دارای نام هستند

and generally you can make  some sort of shape out of them.

و معمولاً می‌توانید از آنها نوعی شکل بسازید.

So to be honest, I don't know  what the constellation Sirius is.

بنابراین صادقانه بگویم، من نمی‌دانم صورت فلکی سیریوس چیست.

I don't know what shape it forms.

نمی دانم چه شکلی می شود.

If you do, please share in the comments because  

اگر دارید، لطفاً در نظرات به اشتراک بگذارید زیرا

it probably has a shape and  I'm not sure what that is.

احتمالاً شکلی دارد و من مطمئن نیستم که چیست.

So she wished she could be  the brightest, like Sirius.

بنابراین او آرزو می کرد که می توانست مثل سیریوس باهوش ترین باشد.

So I guess Sirius is the brightest star.

بنابراین من حدس می زنم سیریوس درخشان ترین ستاره باشد.

Or perhaps Sirius is a constellation or  maybe Sirius is just one individual star.

یا شاید سیریوس یک صورت فلکی باشد یا شاید سیریوس فقط یک ستاره منفرد باشد.

That's actually possible too.

این در واقع امکان پذیر است.

So maybe Sirius isn't a  constellation, it's just one star.

بنابراین شاید سیریوس یک صورت فلکی نیست، بلکه فقط یک ستاره است.

So let me know in the comments.

بنابراین در نظرات به من اطلاع دهید.

Is Sirius a constellation or just one single star?

سیریوس یک صورت فلکی است یا فقط یک ستاره؟

OK, you can share that with me.

خوب، شما می توانید آن را با من به اشتراک بگذارید.

She wished she could be the brightest, like  Sirius, whom people always turn to for advice.

او آرزو می کرد که می توانست باهوش ترین باشد، مانند سیریوس، که مردم همیشه برای مشاوره به او مراجعه می کنند.

So notice here, when you  turn to someone for advice,  

بنابراین در اینجا توجه کنید، وقتی برای مشاوره به کسی مراجعه می‌کنید، به

it means you you seek advice from that person.

این معنی است که از آن شخص مشاوره می‌خواهید.

So let's say I always turn  to my father for advice.

بنابراین فرض کنید همیشه برای مشاوره به پدرم مراجعه می کنم.

It means whenever I need advice, I call my  dad and I say, hey dad, what should I do?

یعنی هر وقت نیاز به نصیحت دارم به بابام زنگ میزنم و میگم هی بابا چیکار کنم؟

I turn to my dad for advice.

برای مشاوره به پدرم مراجعه می کنم.

I wrote that here for you.

اینجا برای شما نوشتم

I always turn to my dad for advice.

من همیشه برای مشاوره به پدرم مراجعه می کنم.

Now you can also turn to someone for specific  advice when it comes to learning English.

اکنون همچنین می‌توانید برای راهنمایی‌های خاص در مورد یادگیری انگلیسی به شخصی مراجعه کنید.

I hope you turn to me for advice.

امیدوارم برای مشاوره به من مراجعه کنید.

You come to me, but specifically  advice for learning English.

شما به من مراجعه می کنید، اما به طور خاص توصیه ای برای یادگیری زبان انگلیسی.

So if you do put this in the  comments, Jennifer, I turn to you.

بنابراین اگر این را در نظرات قرار دهید، جنیفر، به شما مراجعه می کنم.

I turn to you, which means you seek advice  from me specific to learning English.

من به شما مراجعه می‌کنم، به این معنی که برای یادگیری زبان انگلیسی از من راهنمایی می‌خواهید.

Clearly I can't give you advice about the  

واضح است که نمی‌توانم درباره

stars or constellations 'cause I  don't even know what Sirius is.

ستاره‌ها یا صورت‌های فلکی به شما توصیه کنم، زیرا حتی نمی‌دانم سیریوس چیست.

So maybe I turn to you for other advice as well.

پس شاید برای راهنمایی های دیگر به شما مراجعه کنم.

OK, so that is to turn to someone for advice.

خوب، پس این است که برای مشاوره به کسی مراجعه کنید.

And remember, turn to you for advice  if you included the word advice.

و به یاد داشته باشید، اگر کلمه نصیحت را وارد کرده اید، برای مشاوره به شما مراجعه کنید.

Now let's talk about whom.

حالا بیایید در مورد چه کسی صحبت کنیم.

I know this confuses students a lot, but  also just know it confuses native speakers.

می‌دانم که این امر دانش‌آموزان را بسیار گیج می‌کند، اما فقط می‌دانم که زبان مادری را گیج می‌کند.

Native speakers generally replace whom with  

به‌طورکلی، افراد بومی افراد را با

who because they're not overly  confident with using whom so.

کی جایگزین می‌کنند، زیرا به استفاده از چه کسی اطمینان ندارند.

You'll you will.

شما خواهید بود.

Hear that a lot from native speakers.

این را از زبان مادری زیاد بشنوید.

If you're wondering why, it's just  because we're more confident using  

اگر تعجب می‌کنید که چرا، فقط به این دلیل است که ما مطمئن‌تر هستیم که از چه کسی

who you need to use whom when  it's the object of the sentence.

باید استفاده کنیم وقتی که مفعول جمله است.

Who is the subject and whom is the object.

فاعل کیست و مفعول کیست.

So in this sentence, she wished  she could be the brightest.

بنابراین در این جمله، او آرزو کرد که او می توانست درخشان ترین باشد.

Like serious whom people  always turn to for advice.

مانند جدی که مردم همیشه برای مشاوره به او مراجعه می‌کنند.

So this sentence is saying people  always turn to serious for advice.

بنابراین این جمله می‌گوید مردم همیشه برای مشاوره به افراد جدی مراجعه می‌کنند.

I'll write that for you.

من آن را برای شما می نویسم.

So here you can see that people  that's the subject and serious is  

بنابراین در اینجا می‌توانید ببینید که افرادی که موضوع هستند و جدی،

the object receiving the action  and that's why we use whom here.

شیء دریافت‌کننده کنش هستند و به همین دلیل است که در اینجا از who استفاده می‌کنیم.

Outside of a formal language exam, just use who,  it's totally fine, native speakers use it as well.

خارج از آزمون رسمی زبان، فقط از چه کسی استفاده کنید، خیلی خوب است، افراد بومی نیز از آن استفاده می کنند.

But if you are taking a formal language exam, you.

اما اگر در یک آزمون رسمی زبان شرکت می کنید، شما.

Should know the.

باید بداند.

Difference between the two?

تفاوت بین این دو؟ بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

Or in an important spot like Polaris.

یا در یک نقطه مهم مانند پولاریس.

So she's still wishing.

پس او هنوز آرزو دارد.

Stella is wishing she could be in an  important spot like Polaris, the North Star.

استلا آرزو می کند کاش می توانست در مکان مهمی مانند قطبی، ستاره شمالی باشد.

OK, so now I know Polaris, that's the north.

خوب، حالا من پولاریس را می شناسم، آنجا شمال است.

* So it's not a constellation is just one star,  

* بنابراین یک صورت فلکی نیست، فقط یک ستاره است،

and that star is in an  important spot, the North Star.

و آن ستاره در یک نقطه مهم، ستاره شمالی است.

Ah again, whom?

آه دوباره کی؟

Because Polaris is not doing the action.

چون پولاریس این اکشن را انجام نمی دهد.

Polaris is receiving the action.

Polaris در حال دریافت اکشن است.

Whom people looked to for direction.

کسانی که مردم برای جهت گیری به آنها نگاه می کردند.

You could also say turn to for direction  because people are seeking the direction  

همچنین می‌توانید بگویید برای جهت‌یابی به آن بپیچید، زیرا مردم به دنبال مسیری هستند که

from Polaris, so you could use turn to as well.

از Polaris دریافت می‌کنند، بنابراین می‌توانید از چرخش به نیز استفاده کنید.

Now I wrote the same thing here.

الان هم همینو اینجا نوشتم شیء

Whom is the object?

کیست؟

And the same difference applies.

و همین تفاوت صدق می کند.

People look to Polaris for direction, People  subject Polaris object which represents whom.

مردم برای جهت‌یابی به قطبی نگاه می‌کنند، مردم شی Polaris را سوژه می‌کنند که نشان‌دهنده چه کسی است.

In the way that this is written,  

به شکلی که این نوشته می‌شود،

sometimes Stella even wished she could be  the star that the world revolved around.

گاهی اوقات استلا حتی آرزو می‌کرد که می‌توانست ستاره‌ای باشد که دنیا دور آن می‌چرخید.

Ah, which star does the world revolve around?

آه، جهان به دور کدام ستاره می چرخد؟

I know this one even before I read it.

من این یکی را حتی قبل از اینکه بخوانم می شناسم.

The Sun.

خورشید.

The sun is the star that  the world revolves around.

خورشید ستاره‌ای است که جهان به دور آن می‌چرخد.

Then everyone could see her.

سپس همه می توانستند او را ببینند. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

Stella wished and wished and wished  these things, but her wishes never.

استلا این چیزها را آرزو کرد و آرزو کرد و آرزو کرد ، اما آرزوهای او هرگز.

Worked.

You can also say never came true because  that's what we commonly use for a wish.

کار کرد.

همچنین می‌توانید بگویید هرگز محقق نشد، زیرا این همان چیزی است که معمولاً برای یک آرزو استفاده می‌کنیم.

Her wishes never came because  that's the past simple of come.

آرزوهای او هرگز برآورده نشدند، زیرا این گذشته ساده است.

Her wishes never came true.

آرزوهای او هرگز محقق نشد.

I wish something but it didn't come true.

آرزوی چیزی داشتم اما محقق نشد.

I wish something but it didn't work.

آرزو می کنم چیزی باشد اما نشد.

Although they use work in the story, it is more  common to use come true, specific with wish.

اگرچه آن‌ها از کار در داستان استفاده می‌کنند، اما استفاده از «واقعیت»، مخصوص آرزوها، رایج‌تر است.

For example, I hope all your wishes come true.

به عنوان مثال، امیدوارم به همه آرزوهای شما برسند.

I wrote this here for you and you could  also say I hope all your dreams come true.

من این را اینجا برای شما نوشتم و شما همچنین می‌توانید بگویید امیدوارم همه رویاهایتان محقق شوند.

Same thing I wouldn't say I  hope all your dreams work,  

همان چیزی را که نمی‌توانم بگویم، امیدوارم همه رویاهای شما کار کنند،

all your wishes come true, your dreams come true.

همه آرزوهای شما محقق شوند، رویاهای شما محقق شوند.

So I personally prefer that instead of work.

بنابراین من شخصا آن را به جای کار ترجیح می دهم.

But obviously I understand what that means.

اما واضح است که معنی آن را می فهمم.

In fact, we already know what this is used for.

در واقع، ما از قبل می دانیم که این برای چه چیزی استفاده می شود.

It's used to emphasize.

برای تاکید استفاده می شود.

So the next sentence without me reading it I know  

بنابراین جمله بعدی بدون اینکه من آن را بخوانم، می‌دانم   بر

is going to emphasize something  about her wishes not coming true.

چیزی تأکید می‌کند  که آرزوهای او محقق نمی‌شود.

So let's read this.

پس بیایید این را بخوانیم.

In fact, the more Stella wished,  the more unlucky she felt.

در واقع، هر چه استلا بیشتر آرزو می کرد، احساس بدشانسی بیشتری می کرد.

So remember, if someone is unlucky, you can  say that person has what she has bad luck.

بنابراین به یاد داشته باشید، اگر کسی بدشانس باشد، می‌توانید بگویید که آن فرد بدشانسی دارد.

Luck is the noun and the verb is have, and  we have to conjugate it with our subject.

شانس اسم است و فعل have است و باید آن را با فاعل خود جمع کنیم. هر چه

The more unlucky she felt, the more  bad luck she had written another way.

او بیشتر احساس بدشانسی می کرد، بدشانسی بیشتری به روش دیگری نوشته بود.

Then one night Stella got an idea, Got an  idea is very common in American English.

سپس یک شب استلا ایده ای به دست آورد، ایده ای در انگلیسی آمریکایی بسیار رایج است.

You could also say had an idea.

شما همچنین می توانید بگویید ایده ای داشتید.

It's also very common in American  English, so you could use either one.

در انگلیسی آمریکایی نیز بسیار رایج است ، بنابراین می‌توانید از یکی از آنها استفاده کنید.

Got an idea, Had an idea, What  if she wished upon a person?

ایده‌ای داشت، ایده‌ای داشت، چه می‌شد اگر او آرزوی شخصی داشت؟

Now remember this is a star.

حالا به یاد داشته باشید که این یک ستاره است.

So generally people wish upon stars  because we want our dreams to come true.

بنابراین عموماً مردم آرزوی ستاره‌ها را دارند، زیرا ما می‌خواهیم رویاهایمان محقق شود.

So now the story is saying this  star is going to wish upon a person.

بنابراین اکنون داستان می‌گوید این ستاره برای شخصی آرزو می‌کند. خیلی

That's pretty cute, isn't it?

بامزه است، اینطور نیست؟

What if she wished upon a person?

اگر او برای شخصی آرزو کند چه؟

After All Stars and people  are made of the same stuff.

After All Stars و مردم از یک چیز ساخته شده‌اند.

Stuff is another way of saying things.

چیزها راه دیگری برای گفتن چیزهاست.

Things so you can say, oh, I  have a lot of stuff to do today.

چیزهایی که بتوانید بگویید، اوه، امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.

I have a lot of.

من زیاد دارم.

Things to do.

کارهایی که باید انجام داد.

Today.

امروز.

But do you notice a difference between them?

اما آیا تفاوتی بین آنها مشاهده می کنید؟

I wrote it here so it would be  easier to see the difference.

من آن را اینجا نوشتم تا بتوان تفاوت را راحت‌تر دید.

Stuff is considered uncountable, so we don't  

موارد غیرقابل شمارش در نظر گرفته می‌شوند، بنابراین ما

add an S to it, whereas things is  countable, so you add an S to it.

S به آن اضافه نمی‌کنیم، در حالی که چیزها قابل شمارش هستند، بنابراین شما یک S به آن اضافه کنید.

So stuff represents many different  things, but it is uncountable.

بنابراین چیزها نشان‌دهنده چیزهای مختلف هستند، اما غیرقابل شمارش هستند.

So don't make that mistake.

پس این اشتباه را نکنید

But both of them are very commonly used.

اما هر دوی آنها بسیار رایج هستند.

Oh, another in fact.

اوه، در واقع دیگری.

So what are we going to emphasize now?

خب حالا بر چه چیزی تاکید می کنیم؟

Stars and people are made of the same stuff.

ستاره ها و آدم ها از یک چیز ساخته شده اند.

So now something is going, The next  sentence is going to emphasize this.

بنابراین اکنون چیزی در حال انجام است، جمله بعدی بر این موضوع تأکید دارد.

In fact, some people were  rock stars and film stars.

در واقع، برخی از افراد ستاره‌های راک و ستاره‌های سینما بودند.

Oh, that's cute.

اوه، این ناز است.

Because Stella the star is saying, oh, this  person is just like me because they're called  

چون استلا ستاره می‌گوید، اوه، این شخص دقیقاً مثل من است، زیرا به او

a rock star or a film star because some  people have the title star in their name.

ستاره راک یا ستاره سینما می‌گویند زیرا برخی از افراد عنوان ستاره را به نام خود دارند.

We call celebrities.

ما به افراد مشهور می گوییم.

Stars, right?

ستاره ها، درسته؟

Oh, she's a film star, a celebrity.

اوه، او یک ستاره سینما، یک سلبریتی است.

And a rock star is a musician.

و یک ستاره راک یک موسیقیدان است.

So a rock star is a musician.

بنابراین یک ستاره راک یک موسیقیدان است.

But we also have a common expression in English.

اما در زبان انگلیسی نیز یک عبارت مشترک داریم.

You're a rock star.

تو یک ستاره راک هستی

I say this a lot in the comment section,  

من این را در بخش نظرات زیاد می گویم،

so maybe I've replied to one of your  comments and I said you're a rock star.

بنابراین شاید به یکی از نظرات شما پاسخ داده باشم و گفته باشم که شما یک ستاره راک هستید.

This means you're amazing, you're  amazing, you're a rock star.

این بدان معناست که شما شگفت‌انگیز هستید، شما شگفت‌انگیز هستید، شما یک ستاره راک هستید.

It can also mean you're doing a great job as well.

همچنین می تواند به این معنی باشد که شما نیز کار بزرگی انجام می دهید.

You're doing a great job.

شما کار بزرگی انجام می دهید.

So.

If you did.

بنابراین.

اگر انجام دادید.

A lot of stuff at work, a lot of different things.

خیلی چیزها در محل کار، خیلی چیزهای مختلف.

And your boss sees how much you've accomplished.

و رئیس شما می بیند که چقدر به موفقیت رسیده اید.

Your boss could say you're a rock  star, You're doing a great job.

رئیس شما می‌تواند بگوید شما یک ستاره راک هستید ، شما کار بزرگی انجام می‌دهید.

But also that means you're amazing.

اما همچنین به این معنی است که شما شگفت انگیز هستید.

So I want you to put in the comments.

بنابراین از شما می خواهم که در نظرات بنویسید.

We're all rock stars.

همه ما ستاره های راک هستیم

We're all rock stars because we are.

همه ما ستاره های راک هستیم چون هستیم.

You're a rock star.

تو یک ستاره راک هستی

I'm a rock star.

من یک ستاره راک هستم.

We're all rock stars.

همه ما ستاره های راک هستیم

We're all amazing.

همه ما شگفت انگیزیم

Put it in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

Let's spread some positivity.

بیایید کمی مثبت اندیشی را پخش کنیم.

That's what Stella's doing with  this story, spreading positivity.

این همان کاری است که استلا با این داستان انجام می دهد و مثبت اندیشی را گسترش می دهد.

So let's do the same and put We're  all rock stars in the comments.

پس بیایید همین کار را انجام دهیم و ما همه ستاره‌های راک هستیم را در نظرات قرار دهیم.

So some people were rock stars and film stars.

بنابراین برخی از مردم ستاره های راک و ستاره های سینما بودند.

Surely they would be able to help her, because  remember, they're made of the same stuff.

مطمئناً آنها می توانند به او کمک کنند، زیرا به یاد داشته باشید، آنها از یک چیز ساخته شده اند.

They're both stars.

هر دو ستاره هستند

This is such a cute story.

این داستان خیلی بامزه است

But as Stella looked down at all  the billions of people on Earth,  

اما هنگامی که استلا به میلیاردها نفر روی زمین نگاه می‌کرد،

she realized that maybe there were  people out there just like her.

متوجه شد که شاید افرادی مانند او در آنجا وجود داشته باشند.

Finally, Stella knew what to do.

بالاخره استلا می‌دانست چه باید بکند.

Just one thing here, all the  billions of people you can say.

فقط یک چیز اینجا، همه میلیاردها نفری که می‌توانید بگویید.

All the billions or all of the?

همه میلیاردها یا همه؟

Billions.

میلیاردها.

Both of them are grammatically correct.

هر دو از نظر گرامری صحیح هستند.

It is more common to leave out the of and just say  

رایج‌تر است که

all the billions of people instead  of all of the billions of people.

به جای همه میلیاردها نفر، همه میلیاردها نفر را کنار بگذاریم و فقط بگوییم.

When we're talking in more of a general sense,  you can use of, but when you're talking about a  

وقتی به معنای کلی‌تر صحبت می‌کنیم، می‌توانید از آن استفاده کنید، اما وقتی در مورد یک

more specific group, so for example the people  on earth, then you can just get rid of of.

گروه خاص‌تر صحبت می‌کنید، مثلاً مردم روی زمین، آنگاه می‌توانید از شر آن خلاص شوید.

So ultimately, either one is correct.

بنابراین در نهایت، هر کدام درست است.

Let's continue our last paragraph.

بیایید پاراگراف آخر خود را ادامه دهیم.

Now, every night, Stella wishes upon  anyone who feels small and unseen, unseen.

اکنون، هر شب، استلا برای هرکسی که احساس می‌کند کوچک و نادیده است، آرزو می‌کند.

This is another word for invisible.

این کلمه دیگری برای نامرئی است.

Invisible.

نامرئی.

A lot of people in this world  feel like they're invisible.

بسیاری از مردم در این دنیا احساس می‌کنند که نامرئی هستند.

So Stella is going to wish upon you and remind  you that you're not, that you are a rock star.

بنابراین استلا برای شما آرزو می کند و به شما یادآوری می کند که نیستید، شما یک ستاره راک هستید.

So remember, Stella's wishing on you  because she feels small and unseen.

پس به یاد داشته باشید، استلا برای شما آرزو می کند، زیرا احساس می کند کوچک و دیده نشده است.

So she wants to wish upon someone who feels the  same, who feels small and unseen, invisible,  

بنابراین او می‌خواهد برای کسی آرزو کند که همین احساس را دارد، احساس می‌کند کوچک و نادیده، نامرئی است،

hoping they'll look up and find her and feel the  inner glow of knowing that they're not alone.

امیدوار است که به دنبالش باشد و او را پیدا کند و درخشش درونی را احساس کند که بداند تنها نیست.

So the inner glow of knowing if  you feel like you're not alone,  

بنابراین درخشش درونی دانستن اینکه آیا احساس می‌کنید تنها نیستید یا نه، باعث می‌شود

that will make you feel warm on the inside.

از درون احساس گرمی کنید.

And sometimes when someone is very happy or  positive, we say, oh wow, they're glowing.

و گاهی وقتی کسی خیلی خوشحال یا مثبت است، می گوییم اوه وای، او می درخشد.

We describe someone who looks extremely happy,  

ما فردی را که بسیار خوشحال به نظر می رسد،

for example a bride on her  wedding day, as a compliment.

مثلاً عروسی در روز عروسی، به عنوان یک تعریف توصیف می کنیم.

Someone would say you're glowing, you're glowing,  

یکی می‌گوید می‌درخشی، تو می‌درخشی،

which is another way of just  saying you look so happy.

که راه دیگری است برای اینکه بگوییم خیلی خوشحال به نظر می‌رسی.

And that is what Stella is hoping will  happen for people when she wishes upon them.

و این همان چیزی است که استلا امیدوار است زمانی که برای مردم بخواهد اتفاق بیفتد.

And that's the end of the story.

و این پایان داستان است.

It's hard to really hear the whole story when  we stop every sentence to review the grammar.

وقتی هر جمله را برای مرور دستور زبان متوقف می‌کنیم، واقعاً شنیدن کل داستان سخت است.

So what I'll do now is I'll read  the story from start to finish,  

بنابراین کاری که اکنون انجام می دهم این است که داستان را از ابتدا تا انتها می خوانم،

now that you understand the individual  words and you can focus on my pronunciation,  

حالا که تک تک کلمات را می فهمید و می توانید بر تلفظ من تمرکز کنید،

but you can also focus on the story because  it truly is a very heartwarming story.

اما می توانید روی داستان نیز تمرکز کنید زیرا واقعاً داستان بسیار دلچسبی است. .

Before I read that, let me  teach you one last thing.

قبل از خواندن آن، اجازه دهید آخرین چیز را به شما یاد بدهم.

I chose the story because I  thought it was very heartwarming.

من داستان را انتخاب کردم زیرا به نظرم خیلی دلچسب بود.

Heartwarming is an adjective.

دلگرم صفت است.

It's just formed from the word  heart and the word warming.

این فقط از کلمه قلب و کلمه گرم کردن تشکیل شده است.

But we say them together.

اما ما آنها را با هم می گوییم.

That was a heartwarming story.

داستان دل انگیزی بود

You could also say that was a touching story.

همچنین می توان گفت که این داستان تکان دهنده ای بود.

Both of these are adjectives  and they mean the same thing.

هر دوی اینها صفت هستند و معنی یکسانی دارند.

When a story is heartwarming or touching, it means  it's a positive story and it makes you feel good.

وقتی داستانی دلچسب یا تأثیرگذار است، به این معنی است که داستان مثبتی است و به شما احساس خوبی می‌دهد.

And that's why I wanted to share it with you.

و به همین دلیل خواستم آن را با شما به اشتراک بگذارم.

So now I'll read the story from start to finish.

پس الان داستان را از اول تا آخر می خوانم.

Stella the star by Siri.

استلا ستاره توسط سیری.

Up above, in outer space, among  all the stars watching over us,  

بالا، در فضای بیرونی، در میان همه ستاره‌هایی که مراقب ما بودند،

there was a lonely little star named Stella.

ستاره کوچکی به نام استلا وجود داشت.

No one had ever made a wish upon her.

هیچ کس تا به حال آرزوی او را نکرده بود.

In fact, no one on Earth had even looked at  Stella because she was so small and far away.

در واقع، هیچ کس روی زمین حتی به استلا نگاه نکرده بود زیرا او بسیار کوچک و دور بود.

Compared to the other stars sparkling  in the sky, Stella was barely a speck.

در مقایسه با ستاره های دیگری که در آسمان می درخشند، استلا به سختی یک ذره بود.

But Stella had just as much  luck to give as any other star.

اما استلا به اندازه هر ستاره دیگری شانس داشت.

Being there for someone is what  gives stars their inner glow.

بودن برای کسی چیزی است که به ستاره ها درخشش درونی آنها می دهد.

She wished she could be the brightest, like  Sirius, whom people always turn to for advice,  

او آرزو می کرد که می توانست درخشان ترین باشد، مانند سیریوس، که مردم همیشه برای مشاوره به او مراجعه می کنند،

or in an important spot, like Polaris, the  North Star who people look to for direction.

یا در یک نقطه مهم، مانند پولاریس، ستاره شمالی که مردم برای یافتن مسیر به او نگاه می کنند.

Sometimes Stella even wished she could be the  star that the world revolved around the sun.

گاهی اوقات استلا حتی آرزو می‌کرد که کاش می‌توانست ستاره‌ای باشد که جهان به دور خورشید می‌چرخد.

Then everyone could see her.

سپس همه می توانستند او را ببینند.

Stella wished and wished and wished these  things, but her wishes never worked.

استلا آرزو کرد و آرزو کرد و این چیزها را آرزو کرد ، اما آرزوهای او هرگز عملی نشد.

In fact, the more Stella wished,  the more unlucky she felt.

در واقع، هر چه استلا بیشتر آرزو می کرد، احساس بدشانسی بیشتری می کرد.

Then one night Stella got an idea.

سپس یک شب استلا ایده ای پیدا کرد.

What if she wished upon a person?

اگر او برای شخصی آرزو کند چه؟

After All, Stars and people  are made of the same stuff.

به هر حال، ستاره‌ها و مردم از یک چیز ساخته شده‌اند.

In fact, some people were  rock stars and film stars.

در واقع، برخی از افراد ستاره‌های راک و ستاره‌های سینما بودند.

Surely they would be able to help her.

مطمئناً آنها می توانند به او کمک کنند.

But as Stella looked down at all  the billions of people on Earth,  

اما هنگامی که استلا به میلیاردها نفر روی زمین نگاه می‌کرد،

she realized that maybe there were  people out there just like her.

متوجه شد که شاید افرادی مانند او در آنجا وجود داشته باشند.

Finally, Stella knew what to do.

بالاخره استلا می‌دانست چه باید بکند.

Now, every night, Stella wishes upon  anyone who feels small and unseen,  

اکنون، هر شب، استلا برای هرکسی که احساس می‌کند کوچک و دیده نشده است آرزو می‌کند،

hoping they'll look up and find her and feel the  inner glow of knowing that they're not alone.

به این امید که به دنبالش بروند و او را پیدا کنند و درخشش درونی را احساس کنند که بدانند تنها نیستند.

You're doing such a great job.

تو داری کار بزرگی انجام میدی آیا

Are you ready for an upper intermediate B2?

برای B2 متوسط ​​​​بالا آماده هستید؟

Short.

Story.

کوتاه.

داستان.

Let's review it together right now.

بیایید همین الان با هم مرورش کنیم.

1st I'll read the headline.

اول تیتر را خواهم خواند.

Japanese firm unveils a vertical  pod that lets you nap upright.

شرکت ژاپنی از غلاف عمودی رونمایی می‌کند که به شما امکان می‌دهد صاف چرت بزنید.

So in this picture here you  can see the vertical pod.

بنابراین در این تصویر اینجا می‌توانید غلاف عمودی را ببینید.

So POD is the name for this unit and then  vertical is the fact that it's upright,  

بنابراین POD نام این واحد است و سپس عمودی این واقعیت است که عمودی است،

so vertical and then horizontal is across.

خیلی عمودی و سپس افقی است.

So it's not a horizontal POD  like your bed is horizontal.

بنابراین POD افقی نیست، مانند اینکه تخت شما افقی است.

This is a vertical pod and  it lets you nap upright.

این یک غلاف عمودی است و به شما امکان می‌دهد به صورت عمودی چرت بزنید.

So just like I said horizontal,  you would be sleeping in your bed,  

بنابراین همانطور که به صورت افقی گفتم، در رختخوابت می‌خوابی،

you would not be upright, you would be lying down.

راست نمی‌مانی، دراز می‌کشی.

So in this case, for napping for sleeping,  

بنابراین در این مورد، برای چرت زدن برای خواب،

the opposite of upright would be lying  down because that's how we normally sleep.

برعکس حالت عمودی، دراز کشیدن است زیرا ما معمولاً اینگونه می‌خوابیم.

Except if you were in Japan  using one of these vertical pods,  

به جز اگر در ژاپن با استفاده از یکی از این غلاف‌های عمودی،

you'll be napping upright just  like this woman in the photo.

درست مانند این زن در عکس چرت می‌زنید.

So what do you think?

خب چی فکر می کنی؟

Before we even read this article?

قبل از اینکه حتی این مقاله را بخوانیم؟

Do you think you could nap in this pod upright?

آیا فکر می کنید می توانید در این غلاف صاف چرت بزنید؟

Share your thoughts, Yes or no?

نظرات خود را به اشتراک بگذارید، بله یا خیر؟

Put that in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

Certainly an interesting concept.

مطمئناً مفهوم جالبی است.

I wrote that information for you and  I also wrote the definition of nap.

من آن اطلاعات را برای شما نوشتم و تعریف چرت را نیز نوشتم. فکر می‌کنم

I think it should be well known, but a nap is  of course a short sleep, usually during the day.

باید به خوبی شناخته شود، اما چرت البته یک خواب کوتاه است، معمولاً در طول روز.

Now in this example, nap is a verb, which of  course you can do to nap, just like to sleep.

اکنون در این مثال، چرت زدن یک فعل است، که البته می‌توانید آن را برای چرت زدن، درست مثل خوابیدن، انجام دهید.

So I could ask you, oh, do you nap?

بنابراین می توانم از شما بپرسم، اوه، چرت می زنید؟

Do you nap?

چرت میزنی؟

I'm asking you do you sleep for a  short period of time during the day?

من از شما می پرسم آیا در طول روز برای مدت کوتاهی می خوابید؟

Do you nap?

چرت میزنی؟

Now, it's very common to use nap as a noun.

در حال حاضر، استفاده از nap به عنوان اسم بسیار رایج است.

If you use nap as a noun, you have two choices of  verbs and it does not matter which one you use.

اگر از nap به عنوان اسم استفاده می کنید، دو انتخاب از افعال دارید و فرقی نمی کند که از کدام یک استفاده کنید.

Both are very common and natural.

هر دو بسیار رایج و طبیعی هستند.

Do you take naps?

چرت میزنی؟

Do you have naps?

چرت داری؟

So you can use either one equally?

بنابراین می توانید از هر کدام به طور مساوی استفاده کنید؟

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you nap?

چرت میزنی؟

Do you take naps?

چرت میزنی؟

Do you have naps?

چرت داری؟

Share that.

آن را به اشتراک بگذارید

In the comments as well.

در نظرات نیز.

Now maybe you'll start taking more  naps if you had this vertical pod.

اکنون شاید اگر این غلاف عمودی را داشتید، بیشتر چرت بزنید.

Now, don't worry.

حالا نگران نباش

About writing all these notes, because I  summarize everything in a free lesson pedia,  

درباره نوشتن همه این یادداشت‌ها، زیرا من همه چیز را در یک پدیا درسی رایگان خلاصه می‌کنم،

so you can look for the link in the description  before we continue with the article.

بنابراین می‌توانید قبل از ادامه مقاله به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

I also wrote the definition for unveil.

تعریف را هم برای بی حجابی نوشتم.

This is a verb to unveil.

این فعل آشکار کردن است.

When you unveil something, you show it for the  first time or you introduce it for the first time.

وقتی چیزی را رونمایی می‌کنید، آن را برای اولین بار نشان می‌دهید یا برای اولین بار آن را معرفی می‌کنید.

So when this vertical pod was  unveiled, it means the public.

بنابراین وقتی این غلاف عمودی رونمایی شد، به معنای عموم است.

You and I were able to see it for the first time.

من و تو توانستیم برای اولین بار آن را ببینیم.

So the Japanese firm Firm  is another word for company.

بنابراین شرکت ژاپنی Firm کلمه دیگری برای شرکت است.

Japanese firm.

شرکت ژاپنی

Japanese company unveils a vertical  pod that lets you nap upright.

شرکت ژاپنی از غلاف عمودی رونمایی می‌کند که به شما امکان می‌دهد صاف چرت بزنید.

All right, let's find out more about this.

بسیار خوب، بیایید در این مورد بیشتر بدانیم.

It's interesting that it's also in a public place.

جالب است که در مکان عمومی هم هست. نمی‌دانم می‌توانم

I don't know if I could nap in a public  place with people just walking around.

در یک مکان عمومی با افرادی که فقط در اطراف قدم می‌زنند چرت بزنم یا نه.

Interesting concept though.

هرچند مفهوم جالبیه

Let's find out.

بیایید دریابیم.

Experts have long argued that  having a power nap at work.

کارشناسان مدت‌هاست که استدلال می‌کنند که داشتن چرت با قدرت در محل کار.

OK, let's look at this because you could  say experts have argued that having a  

خوب، بیایید به این موضوع نگاه کنیم، زیرا می‌توان گفت کارشناسان استدلال کرده‌اند که داشتن یک

power nap at work and then whatever  it is, we'll get to that in a second.

چرت ناگهانی در محل کار و سپس هر چه باشد، در یک ثانیه به آن خواهیم رسید.

But notice how they added have long argued this is  

اما توجه داشته باشید که چگونه آنها مدت‌ها استدلال کرده‌اند که این

another way of saying experts  have argued for a long time.

روش دیگری است که می‌گویند کارشناسان برای مدت طولانی با هم بحث کرده‌اند.

So instead of saying for a long time,  experts have argued for a long time,  

بنابراین به جای گفتن طولانی مدت، متخصصان برای مدت طولانی بحث کرده‌اند،

you can simply take the word  long and use it before the.

می‌توانید به سادگی کلمه را طولانی کنید و قبل از آن استفاده کنید.

Verb.

فعل

Experts have long argued, so maybe you could say  

کارشناسان مدت‌هاست با هم بحث کرده‌اند، بنابراین شاید بتوانید بگویید

I have long said that improving your  English is important for your career.

من مدت‌هاست گفته‌ام که بهبود زبان انگلیسی برای شغل شما مهم است.

So I've said for a long time.

بنابراین من مدتهاست که گفته ام.

So I haven't just said this once or twice.

بنابراین من فقط یک یا دو بار این را نگفته ام.

I've long said experts have long  argued that having a power nap,  

مدت‌هاست که گفته‌ام کارشناسان مدت‌هاست که استدلال می‌کنند که داشتن یک چرت برقی،

let's take a look at power nap.

بیایید نگاهی به چرت‌های قدرتی بیندازیم.

A power nap is a nap, but when I hear a power nap,  

چرت با قدرت یک چرت است، اما وقتی یک چرت قدرتی می‌شنوم،

I picture a nap that is  for a short period of time.

خوابی را برای مدت کوتاهی تصور می‌کنم.

So you're really this just there  to have a very short nap for the  

بنابراین شما واقعاً اینجا هستید  تا یک چرت بسیار کوتاه داشته باشید و

sole purpose of waking up and  being able to perform better.

تنها هدفتان این باشد که بیدار شوید و بتوانید عملکرد بهتری داشته باشید.

Whereas you could have a nap  on a Sunday afternoon just  

در حالی که می‌توانید یک چرت در بعدازظهر یکشنبه فقط

for the purpose of relaxing and pure enjoyment.

به منظور آرامش و لذت خالص داشته باشید.

But a power nap.

اما یک چرت قدرتی

You just want to have a very short nap  so you can wake up and be more energized,  

شما فقط می خواهید یک چرت بسیار کوتاه داشته باشید تا بتوانید از خواب بیدار شوید و انرژی بیشتری داشته باشید،

more productive, work better, work smarter.

بازدهی بیشتری داشته باشید، بهتر کار کنید، هوشمندانه تر کار کنید. آیا

Have you ever had a power nap?

تا به حال چرت قدرتی داشته اید؟

Do you think the idea of power  naps is a good idea or a bad idea?

فکر می‌کنید ایده چرت‌های قدرتی ایده خوبی است یا بد؟

Share that in the comments as well.

آن را نیز در نظرات به اشتراک بگذارید.

OK, have long argued that having a  power nap can at work, so not on a  

خوب، مدت‌هاست که استدلال کرده‌اند که چرت زدن در محل کار می‌تواند، بنابراین نه در یک

Sunday afternoon at home, on the couch at  work can increase alertness, Alertness.

بعد از ظهر یکشنبه در خانه، روی مبل در محل کار، می‌تواند هوشیاری و هوشیاری را افزایش دهد.

This is your adjective, an adjective  to just say that you are very awake.

این صفت شماست، صفتی که فقط می‌گویید خیلی بیدار هستید.

Your alertness is you're very you're very awake.

هوشیاری شما این است که شما خیلی بیدار هستید.

So you should never drive if  you're not alert because if  

بنابراین اگر هشیار نیستید هرگز نباید رانندگی کنید زیرا اگر

you're not very awake that can be very dangerous.

خیلی بیدار نباشید می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

So your your amount of mentally being very awake.

بنابراین شما از نظر ذهنی بسیار بیدار هستید.

Alertness boost, productivity boost is a  very common way of saying increase increase.

افزایش هوشیاری، افزایش بهره وری یک روش بسیار رایج برای گفتن افزایش افزایش است.

We use this a lot especially  in a business context.

ما از این به‌خصوص در زمینه کسب‌وکار زیاد استفاده می‌کنیم.

For example, we need to boost our sales.

به عنوان مثال، ما باید فروش خود را افزایش دهیم.

We need to increase our sales.

ما باید فروش خود را افزایش دهیم.

I wrote that example here for you.

من آن مثال را اینجا برای شما نوشتم. البته

Now of course, boost is a verb,  so you have to conjugate it.

اکنون، boost یک فعل است، بنابراین باید آن را با هم ترکیب کنید.

In this example that nap,  that should say nap not help.

در این مثال، آن چرت، باید بگوید چرت کمک نمی‌کند.

That nap really boosted my alertness.

آن چرت واقعا هوشیاری من را افزایش داد.

OK, so here boost is in the past simple  because it's a completed past action.

بسیار خوب، پس اینجا boost در گذشته ساده است زیرا یک اقدام گذشته کامل شده است.

That nap really boosted my alertness.

آن چرت واقعا هوشیاری من را افزایش داد.

Now previously I think I said  alertness is an adjective.

حالا قبلاً فکر می‌کنم گفتم هوشیاری یک صفت است.

If I said that it is not, that's incorrect.

اگر گفتم که اینطور نیست، نادرست است.

Alertness is the noun form is  speaking about alert being alert,  

هشیاری، شکل اسمی است که در مورد هوشیار بودن صحبت می‌کند،

alert is the adjective, and  alertness is the noun form.

هشدار صفت است، و هوشیاری شکل اسمی است.

So it's just speaking about  it as a thing, as a concept.

بنابراین فقط درباره آن به عنوان یک چیز، به عنوان یک مفهوم صحبت می شود.

So my alertness, because we often have articles or  possessives before nouns, so alertness is a noun.

بنابراین هوشیاری من، زیرا ما معمولاً قبل از اسم‌ها، مضامین یا مالکیت داریم، بنابراین هوشیاری یک اسم است.

I put it here for you.

برای شما اینجا گذاشتم.

And alert is an adjective.

و هشدار صفت است.

I'm sorry if previously I said the wrong thing.

ببخشید اگه قبلا اشتباه گفتم

Now again, your alertness is  your feeling of being awake,  

اکنون دوباره، هوشیاری شما احساس بیداری شماست،

and we often talk about it with mentally awake.

و ما اغلب در مورد آن با بیداری ذهنی صحبت می کنیم.

So you could also say that nap  helped me become more alert.

بنابراین می‌توانید بگویید که چرت به من کمک کرد هوشیارتر شوم.

So in this case, alert is our adjective.

پس در این مورد، هشدار صفت ماست.

I am alert.

من هوشیار هستم.

I feel alert.

احساس هوشیاری میکنم

I've become more alert.

هوشیارتر شده ام

That nap helped me become more alert.

آن چرت زدن به من کمک کرد هوشیارتر شوم.

So this is what the article or the  company who created this vertical pod  

بنابراین این همان چیزی است که مقاله یا شرکتی که این غلاف عمودی را

for upright napping is suggesting  as the importance of having naps.

برای چرت زدن درست کرده است، به عنوان اهمیت چرت زدن پیشنهاد می‌کند.

Let's continue boost productivity  and even make you more creative.

بیایید به افزایش بهره وری ادامه دهیم و حتی شما را خلاق تر کنیم.

Now a Japanese firm remember  firm company has revealed before.

اکنون یک شرکت ژاپنی به یاد دارد که قبلاً یک شرکت شرکتی فاش کرده است.

Do you remember the verb that  they used in the headline?

آیا فعل را که در تیتر استفاده کرده‌اند به خاطر دارید؟

It was unveiled, unveiled.

رونمایی شد، رونمایی شد.

When you reveal something, you also introduce  it or make it known, show it for the first time.

وقتی چیزی را فاش می‌کنید، آن را هم معرفی می‌کنید یا آن را می‌شناسید، برای اولین بار نشان می‌دهید.

So in this context, is exactly the same.

بنابراین در این زمینه، دقیقا همان است.

Has unveiled has revealed.

رونمایی کرده است.

Now they've revealed A bizarre pod.

اکنون آنها یک غلاف عجیب و غریب را نشان داده اند.

By using the adjective bizarre, they're saying  it's strange, strange, bizarre, unusual.

با استفاده از صفت عجیب و غریب، آنها می گویند عجیب، عجیب، عجیب و غریب، غیرعادی است.

And it is right the fact that it's an upright  and you nap upright instead of lying down,  

و این درست است که عمودی است و شما به جای دراز کشیدن، راست چرت می زنید،

so you're in a vertical position  rather than a horizontal position.

بنابراین در حالت عمودی  قرار دارید نه افقی.

That is bizarre.

این عجیب است.

Most people don't sleep.

اکثر مردم نمی خوابند.

Like that.

مثل اون.

At least in North America, we don't.

حداقل در آمریکای شمالی، ما اینطور نیستیم.

If you're in Japan, you can let us know.

اگر در ژاپن هستید، می توانید به ما اطلاع دهید. آیا

Is this a common practice in Japan?

این یک عمل رایج در ژاپن است؟ آیا

Have you ever seen this pod in Japan?

تا به حال این غلاف را در ژاپن دیده اید؟

So if you're watching from Japan or you've been to  Japan, please share your thoughts on this as well.

بنابراین اگر از ژاپن تماشا می‌کنید یا به ژاپن رفته‌اید، لطفاً نظرات خود را در این مورد نیز به اشتراک بگذارید.

So that's what they mean  by bizarre as an adjective.

بنابراین منظور آنها از صفت عجیب و غریب همین است.

So we can say strange or unusual strange, unusual,  

بنابراین می‌توانیم عجیب یا غیرمعمول بگوییم غلاف عجیب، غیرمعمول، غیرمعمول،

bizarre pod that makes it easier than ever  before for workers to grab some shut eye.

عجیب و غریب که بستن چشم‌ها را برای کارگران آسان‌تر از همیشه می‌کند.

So to grab some shut eye, well,  right now I'm closing my eyes.

بنابراین برای گرفتن مقداری چشم، خوب، همین الان دارم چشمانم را می بندم.

But you can also say I'm shutting my eyes  is not very common to say shut your eyes,  

اما می‌توانید بگویید چشم‌هایم را می‌بندم خیلی معمول نیست که بگوییم چشمانت را ببند،

but you can say that is more common to  say close your eyes, close your eyes.

اما می‌توان گفت که گفتن چشمانت را ببند، چشمانت را ببند رایج‌تر است.

But this is where the expression  shut eye comes from, shut eye.

اما این همان جایی است که عبارت چشم بسته، چشم بسته از آن می آید.

So if you want to grab some shut eye is  another way of saying grab some sleep.

بنابراین اگر می‌خواهید کمی چشمانتان را ببندید، راه دیگری برای گفتن کمی بخواب است.

Sleep OK.

خوب بخواب

And remember a nap is just a short  sleep, usually during the day.

و به یاد داشته باشید که چرت فقط یک خواب کوتاه است ، معمولاً در طول روز.

And American English speakers, we  commonly replace the verb get with grab.

و به انگلیسی‌های آمریکایی، ما معمولاً فعل get را با grab جایگزین می‌کنیم.

It's very common for us to do this.

انجام این کار برای ما بسیار عادی است.

It's more informal, it's more casual,  but it's very frequently done.

غیررسمی‌تر است، غیررسمی‌تر است، اما اغلب انجام می‌شود.

It would be very common for  an American to text a friend,  

برای یک آمریکایی بسیار معمول است که به یک دوست پیامک ارسال کند،

or call a friend, or just say to  a friend, a Co worker, anyone.

یا با یک دوست تماس بگیرد، یا فقط به یک دوست، یک همکار یا هر کسی بگوید.

Hey, do you want to grab a coffee?

هی میخوای یه قهوه بخوری؟

Do you want to grab a coffee after work?

آیا می خواهید بعد از کار یک قهوه بخورید؟

Extremely common.

بسیار رایج است.

I use it all the time myself  and it's just a replacement to.

من خودم همیشه از آن استفاده می‌کنم و فقط جایگزینی برای آن است.

Do you want to get a coffee, which  I guess is also a replacement to  

آیا می‌خواهید یک قهوه بگیرید، که  حدس می‌زنم جایگزینی برای

do you want to have a coffee after  work, but very common to use grab.

آیا می‌خواهید بعد از  کار قهوه بنوشید ، اما استفاده از Grab بسیار رایج است.

You don't have to use it if  you're not comfortable with it,  

اگر با آن راحت نیستید، مجبور نیستید از آن استفاده کنید،

because it does depend on the specific  context if it's appropriate or not,  

زیرا مناسب بودن یا نبودن آن به زمینه خاص بستگی دارد،

but it is important that you understand  what it means in the context.

اما مهم است که معنی آن را در زمینه درک کنید.

Even if you choose not to use it,  you don't want to use it yourself.

حتی اگر ترجیح می‌دهید از آن استفاده نکنید، نمی‌خواهید خودتان از آن استفاده کنید.

That's fine, you can just use get or have.

خوب است، فقط می توانید از get یا have استفاده کنید.

But again, important to understand this is  how native speakers speak in the real world.

اما باز هم، درک این موضوع این است که گویشوران بومی چگونه در دنیای واقعی صحبت می‌کنند.

So for it makes it easier than ever before for  

بنابراین برای کارگران آسان‌تر از همیشه می‌توان

workers to grab some shut eye,  get some sleep, Giraffe nap.

چشم‌های خود را ببندد، کمی بخوابد، چرت زرافه‌ای.

So this is the name of the pod, giraffe nap.

بنابراین این نام غلاف، چرت زرافه است.

Giraffe nap is a vertical pod that  lets office employees sleep upright.

چرت زرافه یک غلاف عمودی است که به کارمندان اداره اجازه می‌دهد صاف بخوابند.

Upright.

قائم. پس

So again, very interesting.

بازم خیلی جالبه

Of course they're not targeting this for your  home, because why would you get this in your home?

البته آنها این را برای خانه شما هدف قرار نمی دهند، زیرا چرا این را در خانه خود دریافت می کنید؟

You have your couch, you have your bed.

شما مبل خود را دارید، شما تخت خود را دارید.

That's where you would have a nap, right?

آنجاست که می توانید چرت بزنید، درست است؟

But this is for the office, so  they're targeting office employees.

اما این برای دفتر است، بنابراین آنها کارمندان دفتر را هدف قرار می دهند.

So it lets office employees sleep  upright, much like the long necked mammal.

بنابراین به کارمندان اداره اجازه می‌دهد درست بخوابند، درست مانند پستانداران گردن دراز.

The long necked mammal, Of course,  they're talking about a giraffe,  

پستاندار گردن دراز، البته، آنها در مورد یک زرافه صحبت می کنند،

and that's where the name came from.

و نام آن از همین جا آمده است.

Because a giraffe sleeps upright,  many animals sleep upright.

از آنجایی که زرافه راست می‌خوابد، بسیاری از حیوانات راست می‌خوابند.

Not really a trait of humans,  but many animals sleep upright,  

واقعاً یک ویژگی انسان نیست، اما بسیاری از حیوانات به‌اندازه

about the size as a small public phone booth.

یک باجه تلفن عمومی، راست می‌خوابند.

It contains a series of platforms.

شامل یک سری پلتفرم است.

So notice here the sentence structure,  because we're not starting with a subject,  

بنابراین در اینجا به ساختار جمله توجه کنید، زیرا ما با یک موضوع شروع نمی‌کنیم،

this is just additional information about the pod.

این فقط اطلاعات اضافی درباره غلاف است.

But the sentence really starts  here 'cause this is our subject it.

اما جمله واقعاً از اینجا شروع می‌شود، زیرا موضوع ما این است.

Otherwise you would say it is about  the size as a small public phone booth.

در غیر این صورت می‌گویید که اندازه آن به اندازه یک باجه تلفن عمومی کوچک است.

It contains and then you can continue on.

حاوی است و سپس می توانید ادامه دهید.

It contains a series of platforms.

شامل یک سری پلتفرم است.

This would be a separate sentence.

این یک جمله جداگانه خواهد بود.

This alone cannot be a separate  sentence because there is no subject.

این به تنهایی نمی تواند یک جمله جداگانه باشد زیرا موضوعی وجود ندارد.

But you can turn it into a separate sentence  by having your subject and then if you have a  

اما می‌توانید با داشتن فاعل، آن را به یک جمله مجزا تبدیل کنید و سپس اگر فاعل دارید

subject, you of course need a verb, and then the  rest of the sentence which describes the subject.

، البته به یک فعل نیاز دارید و سپس به بقیه جمله که فاعل را توصیف می‌کند، نیاز دارید.

It is about the size as a small  public phone booth it contains,  

اندازه آن تقریباً به اندازه یک باجه تلفن عمومی کوچک است،

but here this is just additional  information about the size.

اما در اینجا این فقط اطلاعات  اضافی درباره اندازه است.

So this is a more casual way of  saying approximately about I slept  

بنابراین این یک روش معمولی تر برای گفتن تقریباً در مورد من

for about 20 minutes, approximately 20 minutes.

حدود 20 دقیقه، تقریباً 20 دقیقه است.

You could also say around 20 minutes.

شما همچنین می توانید بگویید حدود 20 دقیقه.

All three of those are very commonly used.

هر سه مورد بسیار رایج هستند.

Approximately is the most formal and then around  about our more casual ways of saying it, It  

تقریباً رسمی‌ترین و تقریباً در مورد روش‌های معمولی‌تر ما برای بیان آن است، این

contains a series of platforms that support body  weight while blocking out noise from the outside.

شامل مجموعه‌ای از پلتفرم‌ها است که وزن بدن را پشتیبانی می‌کنند و در عین حال صدای بیرون را مسدود می‌کنند.

OK, if you block something  out, you're blocking out noise.

بسیار خوب، اگر چیزی را مسدود کنید ، نویز را مسدود می‌کنید.

It means you're preventing it from from entering.

یعنی از ورود آن جلوگیری می کنید.

We specifically use the phrasal verb  to block out with light and noise.

ما به طور خاص از فعل عبارتی برای جلوگیری از نور و نویز استفاده می‌کنیم.

So in this case it's noise.

بنابراین در این مورد نویز است.

So if you're in this public place, you don't  

بنابراین اگر در این مکان عمومی هستید،

have to worry about wearing earplugs  because the pod itself is soundproof.

لازم نیست نگران پوشیدن گوش گیر باشید، زیرا خود غلاف عایق صدا است.

It blocks out the noise.

جلوی نویز را می گیرد.

But I wonder if it blocks out the light, because  the room is very light and when you're napping  

اما نمی‌دانم که آیا نور را مسدود می‌کند، زیرا اتاق بسیار روشن است و وقتی در حال چرت زدن هستید

it's probably easier if it's dark, but it looks  like it does have a cover, and maybe when you  

احتمالاً اگر تاریک باشد راحت‌تر است، اما به نظر می‌رسد پوششی دارد و شاید وقتی

close the cover it becomes completely dark as  well, so it could also block out the light.

روپوش را می‌بندید کاملاً تاریک شود. همچنین، بنابراین می تواند نور را نیز مسدود کند.

Otherwise, you might want to wear  an eye mask to block out the light,  

در غیر این صورت، ممکن است بخواهید از یک ماسک چشم برای جلوگیری از نور استفاده کنید،

and I wrote that example here.

و من آن مثال را اینجا نوشتم.

This eye mask really blocks out the light.

این ماسک چشم واقعاً نور را مسدود می کند. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

However, at just 8.4 feet high and four feet wide,  

با این حال، با تنها 8.4 فوت ارتفاع و چهار فوت عرض،

claustrophobes might want  to opt for the office sofa.

کلاستروفوب ها ممکن است بخواهند مبل اداری را انتخاب کنند.

OK, claustrophobes.

باشه، تنگه هراس.

The more common expression is claustrophobics.

عبارت رایج تر، کلاستروفوبیک است.

Listen to the pronunciation claustrophobic,  claustrophobic, and then you add an S to it to  

به تلفظ claustrophobic، claustrophobic گوش دهید، و سپس یک S به آن اضافه کنید تا به

mean all claustrophobic people, claustrophobics,  claustrophobics, people who are claustrophobic.

معنای همه افراد کلاستروفوبیک، افراد کلاستروفوبیک، کلوستروفوبیک، افرادی که کلاستروفوبیک هستند باشد.

And then if you just say claustrophobics,  it means people who are claustrophobic.

و سپس اگر شما فقط می گویید کلاستروفوبیک، به معنای افرادی است که کلاستروفوبیک هستند.

So claustrophobics don't like small  spaces, it makes them very uncomfortable.

بنابراین افراد کلاستروفوبیک فضاهای کوچک را دوست ندارند ، آنها را بسیار ناراحت می کند.

So maybe even being in an elevator would be  uncomfortable because it's a small enclosed space.

بنابراین شاید حتی حضور در آسانسور هم ناراحت کننده باشد زیرا یک فضای بسته کوچک است.

And of course our vertical  pod is a small enclosed space.

و البته غلاف عمودی ما یک فضای بسته کوچک است.

Especially if you put the cover over it to block  out the light, it would feel even more enclosed.

به خصوص اگر پوشش را روی آن قرار دهید تا جلوی نور را بگیرد، حتی بیشتر محصور شده است.

So if you're claustrophobic, you  wouldn't like this claustrophobes.

بنابراین اگر کلاستروفوبیک هستید، از این کلاستروفوبیسم خوشتان نمی آید.

Claustrophobics wouldn't like this.

کلاستروفوبیک ها این را دوست ندارند.

Claustrophobes might want  to opt for the office sofa.

افراد کلاستروفوب ممکن است بخواهند مبل اداری را انتخاب کنند.

If you opt for something, it means  you choose that as an option.

اگر چیزی را انتخاب کنید، به این معنی است که آن را به عنوان یک گزینه انتخاب می‌کنید.

So let's say you're going mattress shopping and  

بنابراین فرض کنید قصد خرید تشک دارید و

there are so many different types  of mattresses to choose from.

انواع مختلفی از تشک‌ها برای انتخاب وجود دارد.

You could say we opted for a firm  mattress to mean that you chose A.

می‌توانید بگویید که ما تشک سفت را انتخاب کرده‌ایم به این معنی که شما تشک A را انتخاب کرده‌اید

Firm mattress and There were  many, many other options.

و گزینه‌های بسیار بسیار دیگری وجود دارد.

Now to use this expression, there could  just be two options, firm and soft,  

اکنون برای استفاده از این عبارت، فقط دو گزینه وجود دارد، سفت و نرم،

and you opted for the firm mattress.

و شما تشک سفت را انتخاب کرده اید. اگر پس از آن یک اسم وجود داشته باشد، از

We use the preposition for  if it's followed by a noun.

حرف اضافه برای  استفاده می کنیم .

If it's a verb, then you just use the infinitive.

اگر فعل است، فقط از مصدر استفاده می کنید.

We opted to buy a firm mattress and opt is a verb,  

ما تصمیم گرفتیم یک تشک سفت بخریم و opt یک فعل است،

so you need to conjugate it and  that's why it's in the past simple.

بنابراین باید آن را با هم ترکیب کنید و  به همین دلیل است که در گذشته ساده است.

With the Ed, we opted to buy a firm mattress,  

با اد، ما ترجیح دادیم یک تشک سفت بخریم،

which is just another way of saying  we chose to buy a firm mattress.

که روش دیگری برای گفتن است ما برای خرید یک تشک سفت انتخاب کردیم.

So claustrophobes might want  to opt for the office sofa,  

بنابراین، افراد کلاستروفوس ممکن است بخواهند مبل اداری را انتخاب کنند،

so they have the vertical pod, which  might make them feel claustrophobic.

بنابراین غلاف عمودی داشته باشند، که ممکن است باعث شود احساس کلاستروفوبیک کنند.

Or they have the office  sofa, so if they opt for it,  

یا مبل اداری دارند ، بنابراین اگر آن را انتخاب کنند،

they choose the office sofa and  they don't choose the vertical pod.

مبل اداری را انتخاب می‌کنند و غلاف عمودی را انتخاب نمی‌کنند.

What about you?

تو چطور؟

Which one would you opt for?

کدام یک را انتخاب می کنید؟

Would you opt for the pod or the sofa?

غلاف را انتخاب می کنید یا مبل؟

I think I would personally give the pod a try.

فکر می‌کنم شخصاً غلاف را امتحان کنم.

I'm not claustrophobic so that wouldn't  bother me at all and it looks interesting.

من کلاستروفوبیک نیستم تا اصلاً آزارم ندهد و جالب به نظر می رسد.

I would definitely like to try a  power nap in the pod, the giraffe pod.

من قطعاً می‌خواهم یک چرت در غلاف، غلاف زرافه را امتحان کنم.

OK, let's continue.

باشه ادامه بدیم

The firm said it's working towards a society  where everyone can easily take a nap.

این شرکت گفت که برای جامعه‌ای کار می‌کند که همه بتوانند به راحتی چرت بزنند.

So remember, here we have our verb take a nap.

بنابراین به یاد داشته باشید، در اینجا ما فعل خود را به خواب می زنیم.

But you can also use.

اما شما همچنین می توانید استفاده کنید.

Which?

Verb have.

کدام؟

فعل have.

You can also use have a nap or you  could also just say where everyone  

همچنین می‌توانید از have a nap استفاده کنید یا می‌توانید فقط بگویید که در آن همه

can easily nap and you can just use nap as a verb.

می‌توانند به راحتی چرت بزنند و شما فقط می‌توانید از nap به عنوان فعل استفاده کنید.

So instead of take a nap, have a  nap, You can just say easily nap.

بنابراین به جای چرت زدن، چرت بزنید، فقط می توانید بگویید چرت بزنید.

So I'll put this one under here.

بنابراین من این یکی را در اینجا قرار می دهم.

Can easily nap.

می تواند به راحتی چرت بزند.

Can easily have a nap.

می تواند به راحتی چرت بزند.

Can easily take a nap and ultimately  improve business and healthcare.

می تواند به راحتی چرت بزند و در نهایت کسب و کار و مراقبت های بهداشتی را بهبود بخشد.

So the company believes in naps.

بنابراین شرکت به چرت زدن اعتقاد دارد.

They they think that they're very beneficial,  

آنها فکر می کنند که بسیار مفید هستند،

so they want everyone in  society to regularly have naps.

بنابراین می خواهند همه افراد جامعه به طور منظم چرت بزنند. به

Do you think that would be a good idea?

نظر شما این ایده خوبی خواهد بود؟ با

Feel free to share.

خیال راحت به اشتراک بگذارید.

There are probably many people who have been  unable to get rid of their physical fatigue.

احتمالاً افراد زیادی هستند که نتوانسته‌اند خستگی جسمی خود را از بین ببرند.

Fatigue is another way of saying tiredness,  sleepiness, that feeling of being tired.

خستگی راه دیگری برای گفتن خستگی، خواب آلودگی، آن احساس خستگی است.

But fatigue, it sounds stronger.

اما خستگی، قوی تر به نظر می رسد.

It affects your whole health.

کل سلامتی شما را تحت تاثیر قرار می دهد.

Fatigue.

خستگی.

So I wrote Extreme tiredness  for fatigue and to get rid of.

بنابراین برای خستگی و رهایی از خستگی شدید نوشتم. این شرکت می‌گوید

This is another way of saying to eliminate, to  permanently remove, to get rid of, to get rid of  

این روش دیگری برای گفتن برای از بین بردن، حذف دائمی، خلاص شدن از شر

their physical fatigue and stress and have endured  sleepiness and continued to work, The firm says.

خستگی و استرس فیزیکی آنها و تحمل خواب‌آلودگی و ادامه کار است.

The verb endure simply means to experience, but  we only use it for difficult, negative things.

فعل تحمل کردن صرفاً به معنای تجربه کردن است، اما ما فقط از آن برای چیزهای دشوار و منفی استفاده می کنیم.

So I wouldn't say, oh, I endured  a beautiful day at the park it  

بنابراین نمی‌توانم بگویم، اوه، یک روز زیبا را در پارک تحمل کردم،

because a beautiful day at the  park is not a difficult thing.

زیرا یک روز زیبا در پارک چیز سختی نیست.

I endured a night of terrible  sleep, so I experienced it,  

من یک شب خواب وحشتناک را تحمل کردم ، بنابراین آن را تجربه کردم،

but I experienced it in a very negative way.

اما آن را به شکلی بسیار منفی تجربه کردم.

I endured a night of difficult,  restless sleep, so now I'm fatigued.

من یک شب خواب سخت و بی قرار را تحمل کردم، بنابراین اکنون خسته هستم. این شرکت می‌گوید:

I'm extremely tired, so have endured  sleepiness and continue to work, the firm says.

من بسیار خسته هستم، بنابراین خواب آلودگی را تحمل کرده‌ام و به کار خود ادامه می‌دهم.

Now we are approaching an era where  we're breaking down such stereotypes.

اکنون به دورانی نزدیک می‌شویم که در آن چنین کلیشه‌هایی را از بین می‌بریم.

So if you break down a stereotype,  it means you try to eliminate it.

بنابراین اگر کلیشه ای را بشکنید، به این معنی است که سعی می کنید آن را حذف کنید.

So you could use the get rid of.

بنابراین شما می توانید از خلاص شدن از شر استفاده کنید.

We're trying to get rid of, eliminate such  stereotypes, eliminate and I'll write down,  

ما سعی می‌کنیم این کلیشه‌ها را از بین ببریم، حذف کنیم، و من می‌نویسم، از شر

get rid of and the stereotype, although  they don't specifically say it here,  

و کلیشه خلاص می‌شویم، هرچند که آنها به‌طور خاص در اینجا آن را نمی‌گویند،   حدس می‌زنم

I guess the stereotype would be that it's  normal to be fatigued and continue to work.

کلیشه این باشد که خسته بودن طبیعی است. و به کار خود ادامه دهند.

So it's normal to to just go through your 8  hours even though you're very tired, rather than  

بنابراین طبیعی است که 8 ساعت خود را حتی با وجود اینکه بسیار خسته هستید پشت سر بگذارید، به جای اینکه

have a nap, a power nap, and try to boost your  alertness, your productivity, your creativity.

یک چرت، یک چرت قوی داشته باشید و سعی کنید هوشیاری، بهره وری و خلاقیت خود را تقویت کنید.

I think that's the stereotype because I don't know  about in your country or your part of the world,  

من فکر می‌کنم این کلیشه است، زیرا در کشور شما یا بخشی از جهان درباره آن اطلاعاتی ندارم،

but in North America, I would say naps  aren't really something that most adults do.

اما در آمریکای شمالی، می‌توانم بگویم چرت زدن واقعاً چیزی نیست که بیشتر بزرگسالان انجام می‌دهند.

And I guess it's probably viewed more  as as like why do you need a nap?

و من حدس می‌زنم که احتمالاً بیشتر به این صورت دیده می‌شود که چرا به چرت زدن نیاز دارید؟

You shouldn't take a nap, you  should just work through it.

شما نباید چرت بزنید، فقط باید آن را حل کنید.

You need to work through the day.

باید در طول روز کار کنید.

That's more the attitude, I would say in North  America, naps are generally for children and the  

این نگرش بیشتر است، من می‌توانم بگویم در آمریکای شمالی، چرت زدن عموماً برای کودکان و سالمندان است

elderly, but not really adults and certainly  not in the middle of the day at work.

، اما نه واقعاً بزرگسالان و قطعاً در وسط روز در محل کار نیست.

It it's it's not a common practice.

این یک رویه رایج نیست.

It's certainly not viewed as a positive thing.

مطمئناً به عنوان یک چیز مثبت تلقی نمی شود.

So that's probably the stereotype.

پس احتمالاً این کلیشه است.

What about in in your country,  in your part of the world?

در کشور شما، در بخش شما از جهان چطور؟

Is.

است.

Our naps viewed more  positively as being productive.

چرت‌های ما مثبت‌تر به‌نظر می‌رسید.

Is it appropriate for an adult to have  a nap in the middle of the day at work?

آیا برای یک بزرگسال مناسب است که در وسط روز در محل کار چرت بزند؟

So share that because I would be really  interested to know because in North America,  

بنابراین آن را به اشتراک بگذارید زیرا من واقعاً علاقه مند به دانستن آن هستم زیرا در آمریکای شمالی،

I would say currently it isn't a common  practice, It wouldn't be viewed very positively.

می‌توانم بگویم که در حال حاضر این یک عمل رایج نیست، چندان مثبت دیده نمی‌شود.

And I think that's the stereotype they're  trying to break down, eliminate, get rid of.

و من فکر می‌کنم این کلیشه‌ای است که آن‌ها سعی در شکستن، حذف و رهایی از آن دارند. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

The company recommends a nap time of 20 minutes.

این شرکت زمان چرت زدن 20 دقیقه را توصیه می کند.

So a nap time of 20 minutes.

بنابراین زمان چرت 20 دقیقه.

That's the total length of the nap.

این طول کل چرت زدن است.

I'm laughing a little because when you say, oh,  it's nap time, this is what we say to children.

کمی می خندم چون وقتی می گویی، اوه، وقت چرت است، این همان چیزی است که به بچه ها می گوییم.

And remember I said, oh, in North America,  it's not common for adults to have a nap.

و به یاد داشته باشید که گفتم، اوه، در آمریکای شمالی، چرت زدن برای بزرگسالان معمول نیست.

I have only ever heard of nap  time in the context of a child.

من فقط در مورد زمان چرت زدن در یک کودک شنیده ام.

Oh, it's nap time.

اوه وقت چرت زدنه

Oh, it's my kids nap time.

اوه، وقت چرت زدن بچه های من است.

Sorry, I can't.

متاسفم، نمی توانم.

I can't grab a coffee.

من نمیتونم قهوه بخورم

It's my kids nap time.

وقت چرت بچه های من است

But in this context, that's  not how they're using it.

اما در این زمینه، آن‌ها از آن استفاده نمی‌کنند.

They're just saying a nap duration of 20 minutes  is just funny seeing nap time because as I said,  

آنها فقط می گویند که مدت زمان چرت زدن 20 دقیقه، دیدن زمان چرت زدن خنده دار است، زیرا همانطور که گفتم،

that's what parents use with their children.

این همان چیزی است که والدین با فرزندان خود استفاده می کنند.

So a nap duration of 20 minutes as anything longer  than 30 minutes can affect your sleep at night.

بنابراین یک چرت 20 دقیقه ای به عنوان هر چیزی که بیشتر از 30 دقیقه باشد می تواند بر خواب شما در شب تأثیر بگذارد.

So again, that's the concept of a power nap.

پس دوباره، این مفهوم چرت قدرتی است.

A power nap.

یک چرت قدرتی

There's really that emphasis  on the nap not being very long,  

واقعاً این تأکید بر طولانی نبودن چرت است،

and the sole purpose of it is so you can wake  up more alert, more productive, more creative.

و تنها هدف از آن این است که بتوانید هوشیارتر، سازنده تر و خلاق تر از خواب بیدار شوید.

Not because you want to have this relaxing,  

نه به این دلیل که می خواهید این خواب آرامش بخش،

enjoyable, lazy sleep on the  couch on a Sunday afternoon.

لذت بخش و تنبل را روی کاناپه بعدازظهر یکشنبه داشته باشید.

That's not the purpose.

هدف این نیست

So a power nap.

بنابراین یک چرت قدرتی.

And that's the end of our article.

و این پایان مقاله ما است.

So I'm interested to hear your thoughts  about naps and how your culture,  

بنابراین من علاقه مندم که نظرات شما درباره چرت زدن و اینکه فرهنگ شما،

your society, your country views naps in general.

جامعه و کشور شما به طور کلی به چرت زدن چگونه نگاه می کند، بشنوم.

Because I shared at least how  it's viewed in North America.

چون حداقل نحوه مشاهده آن در آمریکای شمالی را به اشتراک گذاشتم.

And now what I'll do is I'll read  the article from start to finish,  

و اکنون کاری که من انجام خواهم داد این است که مقاله را از ابتدا تا انتها می‌خوانم،

and this time you can focus on my pronunciation.

و این بار می‌توانید روی تلفظ من تمرکز کنید.

Japanese firm unveils a vertical  pod that lets you nap upright.

شرکت ژاپنی از غلاف عمودی رونمایی می‌کند که به شما امکان می‌دهد صاف چرت بزنید.

Experts have long argued that having a  power nap at work can increase alertness,  

کارشناسان مدت‌ها استدلال کرده‌اند که داشتن یک چرت در محل کار می‌تواند هوشیاری را افزایش دهد،

boost productivity, and  even make you more creative.

بهره‌وری را افزایش دهد و حتی شما را خلاق‌تر کند.

Now a Japanese firm has revealed A bizarre pod  

اکنون یک شرکت ژاپنی غلاف عجیبی را معرفی کرده است

that makes it easier than ever  before for workers to grab some.

که گرفتن برخی از آن را برای کارگران آسان‌تر از همیشه می‌کند.

Giraffe Nap is a vertical pot that  lets office employees sleep upright,  

زرافه ناپ یک گلدان عمودی است که به کارمندان اداره اجازه می‌دهد تا درست بخوابند،

much like the long necked mammal.

مانند پستانداران گردن دراز.

About the size as a small public  phone booth, it contains a series  

به اندازه یک باجه تلفن عمومی کوچک، دارای مجموعه‌ای

of platforms that support body weight  while blocking out noise from the outside.

از پلتفرم‌ها است که وزن بدن را پشتیبانی می‌کنند و در عین حال صدای بیرون را مسدود می‌کنند.

However, at just 8.4 feet high and four feet wide,  

با این حال، با تنها 8.4 فوت ارتفاع و چهار فوت عرض،

claustrophobes might want  to opt for the office sofa.

کلاستروفوب ها ممکن است بخواهند مبل اداری را انتخاب کنند.

The firm said it is working towards a  society where everyone can easily take  

این شرکت گفت که برای جامعه ای کار می کند که در آن همه بتوانند به راحتی

a nap and ultimately improve  business and health care.

چرت بزنند و در نهایت کسب و کار و مراقبت های بهداشتی را بهبود بخشند. این شرکت می‌گوید

There are probably many people who have been  unable to get rid of their physical fatigue  

احتمالاً افراد زیادی هستند که نتوانسته‌اند خستگی فیزیکی

and stress and have endured sleepiness  and continue to work, the firm says.

و استرس خود را از بین ببرند و خواب‌آلودگی را تحمل کرده‌اند و به کار خود ادامه می‌دهند.

Now we are approaching an era where  we're breaking down such stereotypes.

اکنون به دورانی نزدیک می‌شویم که در حال شکستن چنین کلیشه‌هایی هستیم.

The company recommends a nap time of 20 minutes,  

این شرکت زمان چرت 20 دقیقه‌ای را توصیه می‌کند،

as anything longer than 30 minutes  can affect your sleep at night.

زیرا هر چیزی بیشتر از 30 دقیقه می‌تواند بر خواب شما در شب تأثیر بگذارد.

You're doing so great.

خیلی عالی کار میکنی

Our last story is the most advanced C1.

آخرین داستان ما پیشرفته ترین C1 است. با

Let's review it together.

هم مرورش کنیم

Our headline Nice and short, Life on Mars.

تیتر خوب و کوتاه ما، زندگی در مریخ.

A very interesting topic.

موضوع بسیار جالبی است.

A new study published in the journal Science shows  

مطالعه جدیدی که در ژورنال Science منتشر شده است

definitive evidence of organic  matter on the surface of Mars.

شواهد قطعی از وجود مواد آلی در سطح مریخ را نشان می دهد.

Organic matter simply means living matter.

ماده آلی به سادگی به معنای ماده زنده است.

Matter that is living for example in this.

ماده ای که برای مثال در این زندگی می کند.

Picture It looks like there's.

تصویر به نظر می رسد وجود دارد.

Some green.

مقداری سبز

When you see green, you think plants.

وقتی سبز می بینید، به گیاهان فکر می کنید.

So it looks like living matter, organic matter.

بنابراین به نظر می رسد مانند ماده زنده، ماده آلی.

Now let's take a look at this.

حالا بیایید نگاهی به این بیندازیم.

Shows evidence shows definitive evidence.

شواهد نشان می دهد شواهد قطعی را نشان می دهد.

When I see this, I say, wow, definitive evidence.

وقتی اینو میبینم میگم عجب مدرک قطعی.

Definitive is an adjective that  means firm, final, or complete.

تعریف صفتی است که به معنای محکم، نهایی یا کامل است.

So this evidence is firm.

بنابراین این شواهد محکم است.

It's final.

این نهایی است.

You can think of it as not to be questioned.

می توانید فکر کنید که مورد سوال قرار نمی گیرد.

So you can't question this evidence.

بنابراین شما نمی توانید این شواهد را زیر سوال ببرید.

It's firm and final.

محکم و نهایی است.

So.

بنابراین.

Real.

Evidence.

واقعی.

شواهد و مدارک. این ماده

It makes it a lot stronger of organic  matter on the surface of Mars.

آن را از نظر مواد آلی در سطح مریخ بسیار قوی تر می کند .

Now notice here we have the journal  Science, and you see that Science  

اکنون توجه کنید که در اینجا مجله علوم داریم، و می‌بینید که Science

has a capital S This is because it's a  proper noun and you need to capitalize.

S بزرگ دارد این به این دلیل است که یک اسم خاص است و باید با حروف بزرگ بنویسید.

The 1st letter of a.

حرف اول a.

Proper noun, Proper noun.

اسم خاص، اسم خاص.

And it's a proper noun because the  name of the journal is Science.

و این یک اسم خاص است زیرا نام مجله Science است. به همین دلیل است که

That's why it has a capital S But if you were  

S بزرگ دارد اما اگر

just talking about the subject  Science, I love Science class.

فقط درباره موضوع علم صحبت می‌کردید، من عاشق کلاس علوم هستم.

You don't need to capitalize it because  in this case it's not a proper Noun.

لازم نیست آن را با حروف بزرگ بنویسید، زیرا در این مورد اسم مناسبی نیست.

The data was collected by NASA's  nuclear powered Rover Curiosity.

داده‌ها توسط روور کنجکاوی ناسا جمع‌آوری شده است.

Again, this is a great example Curiosity,  which you probably know as a Noun.

باز هم، این یک مثال عالی از کنجکاوی است که احتمالاً آن را به عنوان یک اسم می شناسید.

Curiosity is a good thing when you're a  student, but in this case it's the name of.

وقتی دانشجو هستید، کنجکاوی چیز خوبی است ، اما در این مورد نام آن است.

The.

Rover.

. مریخ

نورد.

The name of the Rover is Curiosity, and  that's why we have a capital first letter.

نام مریخ نورد کنجکاوی است و به همین دلیل حرف اول بزرگ داریم.

It's a proper noun.

این یک اسم خاص است.

It confirms the Rover.

روور را تایید می کند.

Curiosity confirms earlier findings that the Red  Planet once contained carbon based compounds.

کنجکاوی یافته‌های قبلی را تأیید می‌کند که سیاره سرخ زمانی حاوی ترکیبات مبتنی بر کربن بوده است.

I'll be honest with you, I'm not exactly  sure what a carbon based compound is.

من با شما صادق خواهم بود، من دقیقاً مطمئن نیستم که ترکیب مبتنی بر کربن چیست.

It's a compound that contains carbon.

این ترکیبی است که حاوی کربن است.

That's all I know about that.

این تمام چیزی است که در مورد آن می دانم.

Red Planet is another name for  the planet Mars because it is red.

سیاره سرخ نام دیگری برای سیاره مریخ است زیرا قرمز است.

So when you see Red Planet, you  know they're talking about Mars,  

بنابراین وقتی سیاره سرخ را می‌بینید، می‌دانید که در مورد مریخ صحبت می‌کنند،

These compounds, they're talking  about the carbon based compounds,  

این ترکیبات، در مورد ترکیبات مبتنی بر کربن،   که

also called organic molecules, are essential  ingredients for life as scientists understand it.

مولکول‌های آلی نیز نامیده می‌شوند، صحبت می‌کنند، همانطور که دانشمندان آن را درک می‌کنند، مواد ضروری برای حیات هستند.

Now notice how they explain what these  compounds are or why they're important.

اکنون توجه کنید که چگونه آنها توضیح می دهند که این ترکیبات چیست یا چرا مهم هستند.

Because the average person like me, who  doesn't have a scientific background,  

چون افراد معمولی مثل من که پیشینه علمی ندارند،

has no idea what a carbon based compound is.

نمی‌دانند ترکیب مبتنی بر کربن چیست.

So they explain what this is.

بنابراین آنها توضیح می دهند که این چیست.

So now I know, OK, essential meaning  very important, extremely important.

بنابراین، اکنون می دانم، بسیار خوب، معنای ضروری بسیار مهم، بسیار مهم است. مواد

Important and not just important, very important,  

مهم و نه فقط مهم، بسیار مهم و

essential ingredients for life  as scientists understand it.

ضروری برای زندگی همان طور که دانشمندان آن را درک می کنند.

So now I know you can't have life without  these carbon based compounds and they have  

بنابراین اکنون می‌دانم که شما نمی‌توانید بدون این ترکیبات مبتنی بر کربن زندگی داشته باشید و آنها

found definitive evidence that  these compounds exist on Mars,  

شواهد قطعی پیدا کرده‌اند که این ترکیبات در مریخ،

the Red Planet, essentially saying  that life on Mars is possible.

سیاره سرخ وجود دارند و اساساً می‌گویند که زندگی در مریخ امکان‌پذیر است.

The organic molecules were  found in Mars's Gale Crater,  

مولکول های آلی در دهانه گیل مریخ یافت شدند،

a large area that may have been a  watery lake over 3 billion years ago.

منطقه بزرگی که ممکن است بیش از 3 میلیارد سال پیش دریاچه ای پرآب بوده باشد.

The Rover encountered traces of the  molecule in rocks extracted from the area.

مریخ نورد با ردپایی از مولکول در سنگ های استخراج شده از منطقه مواجه شد.

When you extract something, it  means you remove it or take it out.

وقتی چیزی را استخراج می‌کنید، به این معنی است که آن را حذف یا خارج می‌کنید.

So they have a rock, and within  this rock there are molecules.

بنابراین آنها یک سنگ دارند و درون این سنگ مولکول هایی وجود دارد.

So they took those molecules out, they extracted.

بنابراین آنها آن مولکول ها را بیرون آوردند، استخراج کردند.

It this is also.

این هم هست

The terminology you use.

اصطلاحاتی که استفاده می کنید.

If you need to get a tooth removed, you can  extract a tooth, which means simply to remove it.

اگر نیاز به برداشتن دندان دارید، می‌توانید دندان را بیرون بیاورید، به این معنی که به سادگی آن را خارج کنید.

So to remove or take out, to remove or take out.

پس برداشتن یا بیرون آوردن، برداشتن یا بیرون آوردن.

And you remove something,  generally from something else.

و چیزی را حذف می‌کنید، به طور کلی از چیز دیگری.

So you extract the molecules from the rock.

بنابراین شما مولکول ها را از سنگ استخراج می کنید.

The rocks also contain sulfur, which scientists  speculate helped preserve the organics even  

این سنگ‌ها همچنین حاوی گوگرد هستند، که دانشمندان حدس می‌زنند که به حفظ مواد آلی حتی

when the rocks were exposed to the harsh  radiation on the surface of the planet.

زمانی که سنگ‌ها در معرض تشعشعات شدید سطح سیاره بودند، کمک می‌کند.

Remember, we're talking about the planet Mars.

به یاد داشته باشید، ما در مورد سیاره مریخ صحبت می کنیم.

Now let's take a look at.

حالا بیایید نگاهی بیندازیم.

This verb speculate a.

این فعل speculate a.

Very common verb.

فعل بسیار رایج

When you speculate on something, it means  you essentially guess what the answer is,  

وقتی درباره چیزی حدس می زنید، به این معنی است که اساساً حدس می زنید که پاسخ چیست،

and you do that because you don't  have enough information to be certain.

و این کار را انجام می دهید زیرا اطلاعات کافی برای اطمینان ندارید.

If you're certain, it means you 100% know, so  you can present that information as a fact.

اگر مطمئن هستید، به این معنی است که 100٪ می دانید، بنابراین می توانید آن اطلاعات را به عنوان یک واقعیت ارائه دهید.

But if.

اما اگر.

You're just.

Guessing you use the verb speculate.

تو فقط.

حدس بزنید که از فعل speculate استفاده می کنید.

So when your audience here speculate,  

بنابراین وقتی مخاطبان شما در اینجا حدس می زنند،

they know that you are not 100%  certain you are in fact guessing.

می دانند که شما 100٪ مطمئن نیستید که واقعاً حدس می زنید.

So scientists speculate.

بنابراین دانشمندان حدس می زنند.

So they don't actually know  that this is 100% correct.

بنابراین آنها در واقع نمی دانند که این 100٪ درست است.

It's their best guessed based  on the information they have.

بر اساس اطلاعاتی که دارند بهترین حدس آنهاست .

Scientists speculate helped preserve the organics  

دانشمندان حدس می زنند که به حفظ مواد آلی کمک کرده است،

even that when the rocks were  exposed to the harsh radiation.

حتی زمانی که سنگ ها در معرض تشعشعات شدید قرار می گیرند.

Let's take a look at harsh.

بیایید نگاهی به خشن بیندازیم.

Harsh is an adjective.

خشن یک صفت است.

So I could say exposed to the radiation,  which means the radiation affected it.

بنابراین می توانم بگویم در معرض تابش قرار گرفته است، به این معنی که تشعشع بر آن تأثیر گذاشته است.

It was in the same area as the radiation,  so it was exposed to the radiation to.

در همان ناحیه تابش بود، بنابراین در معرض تابش قرار گرفت.

The.

.

Harsh Radiation.

تشعشعات خشن

So harsh is an adjective that modifies radiation,  

بنابراین خشن صفتی است که تشعشع را تغییر می‌دهد

and harsh means unpleasant, unkind,  cruel, or more severe than necessary.

و خشن به معنای ناخوشایند، نامهربان، بی‌رحمانه یا شدیدتر از حد لازم است.

So radiation is very strong, and they're  saying that this radiation was very severe,  

بنابراین تشعشع بسیار قوی است، و آنها می‌گویند که این تشعشع بسیار شدید بود،

perhaps more severe than it usually is.

شاید شدیدتر از حد معمول.

The harsh radiation on the surface of the planet.

تشعشعات شدید در سطح سیاره.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

Scientists are quick to state that the presence  of these organic molecules is not sufficient  

دانشمندان به سرعت بیان می‌کنند که وجود این مولکول‌های آلی

evidence for ancient life on Mars as the molecules  could have been formed by non living processes.

شواهد کافی برای حیات باستانی در مریخ نیست، زیرا این مولکول‌ها می‌توانستند توسط فرآیندهای غیر زنده تشکیل شده باشند.

So here they're casting some  doubt ancient life on Mars.

بنابراین در اینجا آنها درباره حیات باستانی در مریخ تردید ایجاد می کنند.

So they're saying right now we don't have  enough evidence to say that previously  

بنابراین آنها در حال حاضر می گویند ما شواهد کافی نداریم که بگوییم قبلاً

in ancient times there was life on  Mars, so that would be ancient life.

در زمان های قدیم در مریخ زندگی وجود داشته است، بنابراین زندگی باستانی خواهد بود.

So not sufficient is saying we don't  have enough evidence, not sufficient,  

بنابراین کافی نیست بگوییم ما شواهد کافی نداریم، کافی نیستیم،

so not enough, not enough to  be convincing, not enough.

بنابراین کافی نیستیم، کافی نیستیم که قانع کننده باشیم، کافی نیست.

And in this case to convince, you  could say I don't have sufficient time,  

و در این مورد برای متقاعد کردن، می‌توانید بگویید من زمان کافی ندارم،

so in that case it's not enough time.

بنابراین در آن صورت زمان کافی نیست.

To do.

Something I don't have sufficient  time to complete this article.

انجام دادن.

چیزی که من وقت کافی برای تکمیل این مقاله ندارم.

I don't have enough time to do it,  so the scientists are suggesting  

من زمان کافی برای انجام آن ندارم، بنابراین دانشمندان پیشنهاد می‌کنند که

there could be another reason  why these molecules are there.

دلیل دیگری وجود دارد که این مولکول‌ها وجود دارند.

But it's still one of the  most astonishing discoveries  

اما این هنوز یکی از شگفت‌انگیزترین اکتشافات است

which could lead to future revelations.

که می‌تواند به افشاگری‌های آینده منجر شود.

Let's take a look at astonishing as an adjective.

بیایید نگاهی به شگفت انگیز بودن به عنوان یک صفت بیندازیم.

This means surprising, or it can be amazing.

این به معنای شگفت انگیز است، یا می تواند شگفت انگیز باشد.

That was astonishing.

این حیرت آور بود.

That was amazing.

شگفت انگیز بود.

But maybe it was that was astonishing.

اما شاید این بود که حیرت آور بود.

It was surprising at the same time.

در عین حال تعجب آور بود.

So it depends on how it's being used.

بنابراین بستگی به نحوه استفاده از آن دارد.

In this case, it could be really either the  

در این مورد، واقعاً می‌تواند

most astonishing discoveries which  could lead to future revelations.

شگفت‌انگیزترین اکتشافاتی باشد که می‌تواند به افشاگری‌های آینده منجر شود.

Let's look at revelation.

بیایید به وحی نگاه کنیم.

In this case, it's a noun.

در این مورد، یک اسم است.

It comes from the verb reveal.

از فعل آشکار می آید.

So when you reveal something,  you make that information known.

بنابراین وقتی چیزی را فاش می‌کنید، آن اطلاعات را به اطلاع می‌رسانید.

It's the same case as a revelation.

این همان مورد وحی است.

A revelation is when a fact becomes known.

مکاشفه زمانی است که حقیقتی معلوم شود.

Now it can be when a unknown fact becomes known.

اکنون می تواند زمانی باشد که یک واقعیت ناشناخته شناخته شود.

So before we didn't know it and now we know it.

بنابراین قبلاً آن را نمی دانستیم و اکنون آن را می دانیم.

It's a revelation.

این یک مکاشفه است.

Or it can be when a secret fact becomes known,  

یا ممکن است زمانی رخ دهد که یک واقعیت مخفی مشخص شود،

so certain people knew it,  but the general public didn't.

به طوری که افراد خاصی آن را می دانستند، اما عموم مردم نمی دانستند.

Not so when the general public found out.

وقتی عموم مردم متوجه شدند اینطور نیست.

What a revelation.

چه مکاشفه ای

Remember this comes from the verb  to reveal and you reveal a secret,  

به یاد داشته باشید که این از فعل آشکار کردن می‌آید و شما یک راز را فاش می‌کنید، به این

which means you share a secret that you  previously had not shared, especially when  

معنی است که رازی را به اشتراک می‌گذارید که قبلاً آن را به اشتراک نمی‌گذاشته‌اید، به‌خصوص زمانی که

one considers the other startling fine that  Curiosity uncovered around five years ago.

یکی دیگر رازی خیره‌کننده را در نظر می‌گیرد که کنجکاوی حدود پنج سال پیش فاش کرد.

Remember, Curiosity is the name of NASA's.

به یاد داشته باشید، کنجکاوی نام ناسا است. مریخ

Rover.

نورد.

Which is the machine that operates  on the surface of the planet Mars.

که ماشینی است که روی سطح سیاره مریخ کار می کند.

Now let's look at.

حالا بیایید نگاه کنیم.

Startling as an adjective, A startling find.

شگفت انگیز به عنوان یک صفت، یک یافته شگفت انگیز.

When something is startling, it's surprising but.

وقتی چیزی مبهوت کننده است، تعجب آور است اما.

Usually.

معمولا.

In a worrisome way.

به شکلی نگران کننده

So you could say, I went to the doctor and I got  some startling news that doesn't sound very good,  

بنابراین می‌توانید بگویید، من به دکتر رفتم و چند خبر حیرت‌انگیز دریافت کردم که خیلی خوب به نظر نمی‌رسند،

because it's news that surprised you, but  generally in a negative way, in a worrisome way.

زیرا خبری است که شما را متعجب کرده است، اما به طور کلی به شکلی منفی، به شکلی نگران‌کننده.

So, especially when one considers the other  

بنابراین، به‌ویژه وقتی یکی دیگر را در نظر می‌گیرد، متوجه می‌شود که

startling find that curiosity  uncovered around five years ago.

این کنجکاوی حدود پنج سال پیش آشکار شده است.

So we'll find out what that startling find is that  

بنابراین، متوجه خواهیم شد که آن یافته شگفت‌انگیز، آن

surprising find, but somehow in some sort  of a negative way, perhaps a worrisome way.

یافته شگفت‌انگیز، اما به نوعی به نوعی منفی، شاید به شیوه‌ای نگران‌کننده است.

The.

Rover analyzes the air around it periodically.

.

Rover به طور دوره ای هوای اطراف خود را تجزیه و تحلیل می کند.

Periodically is an adverb that means from  time to time, periodically from time to time.

Periodically قیدی است که به معنای گاه به گاه، دوره ای از زمان به زمان است.

So consistently means all the time,  

بنابراین به طور مداوم به معنای همیشه است،

but periodically means perhaps  once a week or once a day.

اما به طور دوره ای به معنای شاید یک بار در هفته یا یک بار در روز است.

So on a schedule, but not all the  time, which would be consistently.

بنابراین بر اساس یک برنامه، اما نه در همه زمان‌ها، که به طور مداوم انجام می‌شود. آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where we  study native English speakers on TV, movies,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن زبان‌های بومی انگلیسی را در تلویزیون، فیلم‌ها،

YouTube and the news so you can improve your  listening skills of fast English and learn  

YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود ببخشید و افعال،

advanced phrasal verbs, idioms, expressions  and vocabulary and grammar and pronunciation,  

اصطلاحات، عبارات و واژگان و گرامر و تلفظ پیشرفته را بیاموزید.

all in a very natural, fun, engaging way.

بسیار طبیعی، سرگرم کننده، روشی جذاب.

And you'll have me as your personal coach,  

و من را به‌عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت،

so you can look in the description or the comment  section For more information on how to join.

بنابراین می‌توانید برای اطلاعات بیشتر در مورد نحوه پیوستن، در قسمت توضیحات یا نظرات  نگاه کنید.

Now let's continue on.

حالا بیایید ادامه دهیم.

And in 2014 it Rover.

و در سال 2014 آن روور.

It found the air contained another  of the most basic organic molecules  

دریافت که هوا حاوی یکی دیگر از اساسی ترین مولکول های آلی

and a key ingredient of natural gas, methane.

و یک عنصر کلیدی گاز طبیعی، متان است.

So, the Rover.

بنابراین، روور.

Found another molecule on  the planet Mars, methane.

مولکول دیگری به نام متان در سیاره مریخ پیدا شد.

One of the characteristics of methane  is that it only survives a few 100.

یکی از ویژگی‌های متان این است که فقط چند 100 سال زنده می‌ماند،

Years, so a few.

یعنی چند.

100 to me that sounds like 300, maybe  400, maybe 500 because a few is more than.

100 برای من که به نظر می رسد 300، شاید 400، شاید 500، زیرا تعداد کمی از آنها بیشتر است.

Two because two is a couple.

دو چون دو زوج هستند.

A couple 100 years is 2, and few is generally more  than two, but less than definitely less than 10.

یک زن و شوهر 100 سال 2 است، و تعداد کمی معمولاً بیشتر از دو است، اما کمتر از قطعاً کمتر از 10 سال است.

Three to five, I would say a few 100 years.

سه تا پنج، من می گویم چند 100 سال.

This means that something somewhere  on Mars is replenishing the supply.

این بدان معنی است که چیزی در جایی در مریخ در حال پر کردن ذخایر است.

When something is replenish,  it means it's filled up again.

وقتی چیزی در حال پر شدن است، به این معنی است که دوباره پر شده است.

So for example, if a lake had  water and then there was a drought,  

به عنوان مثال، اگر دریاچه ای دارای آب باشد و سپس خشکسالی رخ دهد،

very dry conditions and all the water evaporated.

شرایط بسیار خشک و تمام آب تبخیر شود. پس

So if you.

اگر شما.

Put more water in that lake.

آب بیشتری در آن دریاچه بریزید.

You're replenishing the lake,  You're filling the lake again.

شما در حال پر کردن دریاچه هستید، دوباره در حال پر کردن دریاچه هستید.

So they're saying that  something on the planet Mars.

بنابراین آنها دارند این چیزی را در سیاره مریخ می گویند.

Is.

است.

Replenishing the supply of  methane, which could be.

پر کردن ذخایر متان، که می تواند باشد.

The.

.

Startling find.

پیدای تکان دهنده

It's surprising, and maybe  there's reason to be concerned.

تعجب آور است و شاید دلیلی برای نگرانی وجود داشته باشد.

What is this that's replenishing the supply?

این چه چیزی است که عرضه را دوباره پر می کند؟

How is it doing this?

چگونه این کار را انجام می دهد؟

What does it mean for us on Earth?

برای ما روی زمین چه معنایی دارد؟

That could be the startling part.

این می تواند بخش شگفت انگیز باشد.

According to NASA, Mars emits  thousands of tons of methane at a time.

به گفته ناسا، مریخ هزاران تن متان را در یک زمان منتشر می کند.

The verb emit simply means to to produce  or to send out, to produce or send out.

فعل emit به سادگی به معنای تولید کردن یا ارسال کردن، تولید کردن یا فرستادن است.

But we use this in very specific cases.

اما ما از این در موارد بسیار خاص استفاده می کنیم.

We use it with gases.

ما از آن با گاز استفاده می کنیم.

In this case we also use this with sounds.

در این مورد ما همچنین از این با صداها استفاده می کنیم. به

Sounds so the the truck emits.

نظر می رسد که کامیون ساطع می کند.

A lot of gas for.

گاز زیادی برای.

One and a lot of noise.

یک و سر و صدای زیاد.

Oh, the sound that that truck is emitting or the  building is emitting, it's really hurting my ears.

آه، صدایی که آن کامیون یا ساختمان منتشر می کند، واقعاً گوش من را آزار می دهد.

We also use this for light, so the airport emits.

ما همچنین از این برای نور استفاده می کنیم، بنابراین فرودگاه ساطع می کند.

A lot of.

Light.

بسیاری از.

سبک.

It's blinding.

کور کننده است.

Mars emits thousands of tons of methane at a time.

مریخ در یک زمان هزاران تن متان ساطع می کند.

The level of methane rises and falls  as seasonal intervals in the year,  

سطح متان در فواصل فصلی در سال بالا و پایین می‌آید،

almost as if the planet is breathing.

تقریباً انگار سیاره در حال تنفس است.

It sounds a little strange.

کمی عجیب به نظر می رسد.

Perhaps that's the startling information here.

شاید این اطلاعات شگفت انگیز در اینجا باشد.

NASA suspects the methane comes from  deep under the surface of the planet.

ناسا مشکوک است که متان از اعماق زیر سطح سیاره می آید.

The variations in temperature on the surface  of Mars caused the molecule, which is methane.

تغییرات دما در سطح مریخ باعث ایجاد این مولکول شد که متان است.

To.

Flow upwards at higher or lower levels.

به.

در سطوح بالاتر یا پایین تر به سمت بالا جریان یابد.

OK, so this is the scientists  are speculating because if you  

خوب، پس دانشمندان در حال حدس و گمان هستند زیرا اگر به

suspect something, you don't know for sure.

چیزی مشکوک باشید، مطمئناً نمی دانید.

Otherwise you would say NASA knows  the methane comes, but they suspect,  

در غیر این صورت می‌گویید ناسا می‌داند که متان می‌آید، اما آنها مشکوک هستند،

which means they're about  80% sure they're guessing.

که به این معنی است که حدود 80٪ مطمئن هستند که دارند حدس می‌زنند.

So again, you could also.

بنابراین دوباره، شما همچنین می توانید. از

Use the verb.

فعل استفاده کنید.

Speculate.

حدس و گمان

NASA speculates the methane comes from deep  under the surface, so they don't know 100%.

ناسا حدس می‌زند که متان از اعماق زیر سطح می‌آید، بنابراین آنها 100% نمی‌دانند.

For example, in the winter the gas could  get trapped in underground icy crystals.

برای مثال، در زمستان گاز ممکن است در بلورهای یخی زیرزمینی گیر کند.

OK, so this is what's happening to the methane.

خوب، پس این چیزی است که برای متان اتفاق می افتد.

These crystals called.

این کریستال ها نامیده می شوند.

Class rates melt in the  summer and release the gas,  

نرخ‌های کلاس در تابستان ذوب می‌شوند و گاز را آزاد می‌کنند،

so this is their theory on how this gas is  being released at different times of the year.

بنابراین این نظریه آن‌ها درباره نحوه انتشار این گاز در زمان‌های مختلف سال است.

In winter, it's frozen.

در زمستان، یخ زده است.

The gas is frozen in these icy crystals.

گاز در این بلورهای یخی منجمد است.

But in summer, when these crystals  melt, they release the methane.

اما در تابستان، وقتی این کریستال‌ها ذوب می‌شوند، متان آزاد می‌کنند.

Again, This is not a fact.

باز هم، این یک واقعیت نیست.

Because they're speculating.

چون دارند حدس و گمان می زنند.

They suspect this is what is happening.

آنها مشکوک هستند که این چیزی است که اتفاق می افتد.

They don't know it to be.

آنها نمی دانند که اینطور باشد.

True.

درست است، واقعی. با

However, the source.

این حال، منبع.

Of the methane is still a complete mystery.

متان هنوز یک راز کامل است.

Complete is an adjective, and it means  very great, or the highest possible.

کامل یک صفت است و به معنای بسیار عالی یا بالاترین ممکن است.

So we're saying it's a mystery,  but not just a mystery.

بنابراین ما می گوییم که این یک راز است، اما نه فقط یک راز.

Imagine the greatest mystery  you've ever thought of.

بزرگترین رمز و رازی که تا به حال به آن فکر کرده اید را تصور کنید.

That's a complete mystery.

این یک راز کامل است.

It's a very great mystery.

این یک راز بسیار بزرگ است.

The highest mystery possible.

بالاترین راز ممکن

It's a complete mystery.

این یک راز کامل است.

So the.

بنابراین.

Source meaning how the  methane is there originally.

منبع به این معنی است که متان در اصل چگونه وجود دارد.

Where does the methane come from?

متان از کجا می آید؟

That is a complete mystery.

این یک راز کامل است.

The.

World of Astrobiology considers both of  these studies a historical milestone.

.

World of Astrobiology هر دو این مطالعات را یک نقطه عطف تاریخی می داند.

A milestone is an important event,  

نقطه عطف یک رویداد مهم است،

and it's an important event in  history or in your life as well.

و یک رویداد مهم در تاریخ یا در زندگی شما نیز هست.

An important event in history  or one's life, For example,  

یک رویداد مهم در تاریخ یا زندگی فرد، برای مثال،

one of the big milestones is when you  graduate from school, That's a milestone.

یکی از نقاط عطف بزرگ زمانی است که از مدرسه فارغ‌التحصیل می‌شوید، این یک نقطه عطف است.

That's an important event in your life.

این یک رویداد مهم در زندگی شما است.

When you graduate, when you get married, when  you get your first job, when you have a baby.

وقتی فارغ التحصیل شدی، وقتی ازدواج کردی، وقتی اولین شغلت را پیدا کردی، وقتی بچه دار شدی.

You buy your first car, buy your first house.

شما اولین ماشین خود را بخرید، اولین خانه خود را بخرید.

These are all milestones, but of course  there are also historical milestones,  

اینها همه نقاط عطف هستند، اما البته نقاط عطف تاریخی نیز وجود دارد،

and this, the information found in these  studies is one of those milestones.

و این، اطلاعات یافت شده در این مطالعات یکی از آن نقاط عطف است.

According to this information,  Mars is not a dead planet.

بر اساس این اطلاعات، مریخ یک سیاره مرده نیست.

So of course, a dead.

پس البته یک مرده

Planet would be a planet that cannot sustain life.

سیاره سیاره ای خواهد بود که نمی تواند حیات را حفظ کند.

On the contrary, we use this as a transition word  when we want to introduce a contrasting point.

برعکس، وقتی می‌خواهیم یک نقطه متضاد را معرفی کنیم، از این به‌عنوان یک کلمه انتقال استفاده می‌کنیم.

So dead planet is the one point.

بنابراین سیاره مرده یک نقطه است.

Now the contrasting point would have to  show something with life and we can use.

اکنون نقطه متضاد باید چیزی را در مورد زندگی نشان دهد و ما می توانیم استفاده کنیم.

On the contrary, Mars is not a dead planet.

برعکس، مریخ یک سیاره مرده نیست.

On the contrary, it is quite active with  life, with molecules, with organic matter,  

برعکس، با زندگی، با مولکول‌ها، با مواد آلی،

and maybe changing and becoming more habitable.

و شاید در حال تغییر و قابل سکونت شدن کاملاً فعال است.

If you describe something as  habitable, it means you're.

اگر چیزی را قابل سکونت توصیف کنید، به این معنی است که شما هستید.

Able to live.

قادر به زندگی کردن.

There because the conditions are.

آنجا چون شرایط وجود دارد.

Appropriate so able to live there.

مناسب بنابراین قادر به زندگی در آنجا.

For example, a very, very old  house that has a lot of damage,  

برای مثال، خانه‌ای بسیار بسیار قدیمی که آسیب زیادی دارد،

might not be habitable is  not suitable to live there.

ممکن است قابل سکونت نباشد، برای زندگی در آنجا مناسب نیست.

You're not.

تو نیستی.

Able to live.

قادر به زندگی کردن.

There, or after a flood or natural disaster,  maybe your home is no longer habitable.

در آنجا، یا پس از سیل یا بلای طبیعی، شاید خانه شما دیگر قابل سکونت نباشد.

Of course, this means further  research is necessary.

البته، این بدان معناست که تحقیقات بیشتری لازم است.

Scientists say they need to  send new equipment to Mars.

دانشمندان می گویند باید تجهیزات جدیدی به مریخ بفرستند.

Equipment that can measure the  air and soil with more precision.

تجهیزاتی که می تواند هوا و خاک را با دقت بیشتری اندازه گیری کند.

More precision is another way of  saying more accuracy, accuracy.

دقت بیشتر راه دیگری برای گفتن دقت و دقت بیشتر است.

They need to be more accurate.

آنها باید دقیق تر باشند. در

There are already missions underway.

حال حاضر ماموریت هایی در حال انجام است.

Underway means they're in progress  now, in progress, now in progress now.

در حال انجام به این معنی است که آنها در حال پیشرفت هستند اکنون، در حال پیشرفت، اکنون در حال پیشرفت هستند. کشتی

The European Space Agency's Exo  Mars ship lands in 2020 and will  

اگزو مریخ آژانس فضایی اروپا در سال 2020 فرود می‌آید و   می‌تواند در

be able to drill into the ground  on Mars to analyze what it finds.

زمین مریخ حفاری کند تا یافته‌های خود را تجزیه و تحلیل کند.

Additionally, NASA is sending another Mars Rover  

علاوه بر این، ناسا مریخ‌نورد دیگری را

in the same year to collect samples of  Martian soil and return them to Earth.

در همان سال می‌فرستد تا نمونه‌هایی از خاک مریخ را جمع‌آوری کرده و به زمین بازگرداند.

So Martian.

پس مریخی.

This comes from the word Mars.

این از کلمه مریخ گرفته شده است.

Just like if you live in Italy, you're an Italian.

همانطور که اگر در ایتالیا زندگی می کنید، یک ایتالیایی هستید.

If you live on Mars, you're a Martian.

اگر در مریخ زندگی می کنید، مریخی هستید.

That can be something you  can maybe look forward to.

این می تواند چیزی باشد که می توانید منتظر آن باشید.

So live on Mars equals Martian Martian soil,  Italian wine, pizza, tomatoes, for example.

بنابراین زندگی در مریخ معادل خاک مریخ مریخ، شراب ایتالیایی، پیتزا، گوجه فرنگی است.

Martian soil.

خاک مریخ.

And notice how Mars.

و توجه کنید که چگونه مریخ.

Martian Earth also have that capital  first letter because they are.

زمین مریخی نیز آن حرف اول بزرگ را دارد زیرا آنها هستند.

Proper nouns.

اسامی خاص.

Remember we talked about  proper nouns at the beginning?

یادتان هست که در ابتدا درباره اسم‌های خاص صحبت کردیم؟

Proper nouns.

اسامی خاص.

So you need capital, first letter.

بنابراین شما به حرف اول نیاز دارید.

And here NASA is in all capitals  because we also capitalize acronyms.

و در اینجا ناسا با تمام حروف بزرگ است، زیرا ما حروف اختصاری را نیز با حروف بزرگ می‌نویسیم.

So each letter stands for something.

بنابراین هر حرف مخفف چیزی است.

To be honest, I don't know what NASA stands for.

صادقانه بگویم، من نمی دانم ناسا چیست.

I think the SA is space agency, National.

من فکر می کنم SA آژانس فضایی، ملی است.

What's the A association Space agency.

آژانس فضایی انجمن A چیست؟

That doesn't sound right.

این درست به نظر نمی رسد.

What is the acronym for NASA?

مخفف ناسا چیست؟

Do you know?

میدونی؟

Put it in the comments  because honestly I'm not sure.

آن را در نظرات قرار دهید زیرا راستش من مطمئن نیستم.

I'm pretty sure SA is space agency,  

من تقریباً مطمئن هستم که SA آژانس فضایی است،

but I don't know what the N and the A  stand for because nobody ever says it.

اما نمی‌دانم N و A به معنای چیست زیرا هیچ‌کس آن را نمی‌گوید.

Everybody says NASA.

همه می گویند ناسا. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

Again, let me know in the comments.

باز هم در نظرات به من اطلاع دهید.

The possibility of life on Mars has  fascinated humans for generations.

احتمال وجود حیات در مریخ برای نسل‌ها انسان را مجذوب خود کرده است.

It has been the subject of endless  science fiction novels and films.

موضوع رمان ها و فیلم های علمی تخیلی بی پایان بوده است.

If you describe something as endless,  it means again and again and again.

اگر چیزی را بی پایان توصیف کنید، به این معنی است که بارها و بارها و بارها.

So as you know, there are always  movies and books about aliens,  

بنابراین همانطور که می‌دانید، همیشه فیلم‌ها و کتاب‌هایی درباره بیگانگان،

Martians, life on other planets, right?

مریخ‌ها، زندگی در سیارات دیگر وجود دارد، درست است؟

So again and again and again.

بنابراین دوباره و دوباره و دوباره.

Non ending.

بی پایان

Again and again.

دوباره و دوباره.

Non ending.

بی پایان

Endless.

بی پایان آیا

Are we alone in the universe?

ما در جهان تنها هستیم؟

Oh, or have there been other life forms within  our solar system if the current missions?

اوه، یا در صورت انجام ماموریت های فعلی، اشکال حیات دیگری در منظومه شمسی ما وجود داشته است؟

To the red.

به قرمز.

Planet.

سیاره.

Which again means Mars.

که باز هم به معنای مریخ است.

Mars.

مریخ.

If the current missions to  the Red Planet continue, it  

اگر ماموریت‌های فعلی به سیاره سرخ ادامه پیدا کند، به

looks as if we may discover the answer very soon.

نظر می‌رسد که به زودی پاسخ آن را پیدا کنیم.

Wow, isn't that a interesting  way to end an article?

وای، آیا این روش جالبی برای پایان دادن به مقاله نیست؟

So that's our article on Mars now.

بنابراین این مقاله ما در مورد مریخ در حال حاضر است. من برمی

I will go back.

And I'll read the article from start to finish,  and this time you can focus on my pronunciation.

گردم.

و من مقاله را از ابتدا تا انتها می خوانم، و این بار می توانید روی تلفظ من تمرکز کنید.

Life on Mars, a new study  published in the journal Science.

زندگی در مریخ، مطالعه جدیدی که در مجله Science منتشر شده است.

Shows definitive evidence of organic  matter on the surface of Mars.

شواهد قطعی از مواد آلی در سطح مریخ را نشان می دهد.

The data was collected by NASA's  nuclear powered Rover Curiosity.

داده‌ها توسط روور کنجکاوی ناسا جمع‌آوری شده است.

It confirms earlier findings that the red.

این یافته های قبلی را تأیید می کند که قرمز.

Planet once contained carbon based compounds.

سیاره زمانی حاوی ترکیبات مبتنی بر کربن بود.

These compounds, also called organic molecules,  

این ترکیبات که مولکول‌های آلی نیز نامیده می‌شوند،

are essential ingredients for  life as scientists understand it.

همانطور که دانشمندان آن را درک می‌کنند، اجزای ضروری برای زندگی هستند.

The organic molecules were  found in Mars Gale Cater,  

مولکول‌های آلی در Mars Gale Cater یافت شدند،

a large area that may have been a watery link.

منطقه بزرگی که احتمالاً یک پیوند آبکی بوده است.

Over 3 billion years ago, the  Rover encountered traces of  

بیش از 3 میلیارد سال پیش، مریخ نورد با آثاری از

the molecule in rocks extracted from the area.

این مولکول در سنگ های استخراج شده از منطقه مواجه شد.

The rocks also contains sulphur, which  scientists speculate helped preserve the  

این سنگ‌ها همچنین حاوی گوگرد هستند، که دانشمندان حدس می‌زنند که به حفظ

organics even when the rocks were exposed to the  harsh radiation on the surface of the planet.

مواد آلی حتی زمانی که سنگ‌ها در معرض تشعشعات شدید سطح سیاره بودند، کمک می‌کند.

Scientists are quick to state that the presence  of these organic molecules is not sufficient  

دانشمندان به سرعت بیان می‌کنند که وجود این مولکول‌های آلی

evidence for ancient life on Mars as the molecules  could have been formed by non living processes.

شواهد کافی برای حیات باستانی در مریخ نیست، زیرا این مولکول‌ها می‌توانستند توسط فرآیندهای غیر زنده تشکیل شده باشند.

But it's still one of the most  astonishing discoveries which could  

اما هنوز هم یکی از شگفت‌انگیزترین اکتشافاتی است که می‌تواند

lead to future revelations, especially  when one considers the other startling.

به افشاگری‌های آینده منجر شود، به‌ویژه وقتی یکی دیگر را شگفت‌انگیز بداند.

Find that Curiosity uncovered  around five years ago.

کنجکاوی که حدود پنج سال پیش کشف شد را پیدا کنید.

The Rover analysis the air around it periodically,  and in 2014 it found the air contained another of  

روور هوای اطراف خود را به صورت دوره‌ای تجزیه و تحلیل می‌کند و در سال 2014 دریافت که هوا حاوی یکی دیگر از

the most basic organic molecules and a  key ingredient of natural gas, methane.

اساسی‌ترین مولکول‌های آلی و یک عنصر کلیدی گاز طبیعی، متان است.

One of the characteristics of methane is  that it only survives a few 100 years.

یکی از ویژگی های متان این است که فقط چند 100 سال زنده می ماند.

This means that something somewhere  on Mars is replenishing the supply.

این بدان معنی است که چیزی در جایی در مریخ در حال پر کردن ذخایر است.

According to NASA, Mars emits  thousands of tons of methane at a time.

به گفته ناسا، مریخ هزاران تن متان را در یک زمان منتشر می کند.

This level of methane rises and falls  at seasonal intervals in the year,  

این سطح متان در فواصل فصلی در سال بالا و پایین می‌رود،

almost as if the planet is breathing it.

تقریباً به‌گونه‌ای که گویی سیاره در حال تنفس آن است.

NASA suspects the methane comes from  deep under the surface of the planet.

ناسا مشکوک است که متان از اعماق زیر سطح سیاره می آید.

The variations in temperature on the  surface of Mars cause the molecule.

تغییرات دما در سطح مریخ باعث ایجاد این مولکول می شود.

To.

Flow upwards at higher and higher levels.

به.

در سطوح بالاتر و بالاتر به سمت بالا جریان پیدا کنید.

For example, in the winter, the gas could  get trapped in underground icy crystals.

به عنوان مثال، در زمستان، گاز ممکن است در بلورهای یخی زیرزمینی به دام بیفتد.

These crystals, called clathrates,  melt in the summer and release the gas.

این کریستال‌ها که کلاترات نامیده می‌شوند، در تابستان ذوب می‌شوند و گاز آزاد می‌کنند.

However, the source of the methane  is still a complete mystery.

با این حال، منبع متان هنوز یک راز کامل است.

The world of astrobiology considers both  of these studies as historical milestones.

دنیای اخترزیست‌شناسی هر دوی این مطالعات را نقاط عطف تاریخی می‌داند.

According to this information,  Mars is not a dead planet.

بر اساس این اطلاعات، مریخ یک سیاره مرده نیست.

On the contrary, it is quite active and may  be changing and becoming more habitable.

برعکس، کاملاً فعال است و ممکن است در حال تغییر و قابل سکونت شدن باشد.

Of course, this means further  research is necessary.

البته، این بدان معناست که تحقیقات بیشتری لازم است.

Scientists say they need to  send new equipment to Mars,  

دانشمندان می گویند باید تجهیزات جدیدی به مریخ بفرستند،

equipment that can measure the  air and soil with more precision.

تجهیزاتی که بتواند هوا و خاک را با دقت بیشتری اندازه گیری کند. در

There are already missions underway.

حال حاضر ماموریت هایی در حال انجام است.

The European Space Agency's Exomars ship lands in  

کشتی اگزومار آژانس فضایی اروپا در                 2020 فرود می‌آید

2020 and will be able to drill into the  ground on Mars to analyze what it finds.

و می‌تواند در زمین مریخ حفاری کند تا آنچه را که پیدا می‌کند تجزیه و تحلیل کند.

Additionally, NASA is sending another Mars Rover  

علاوه بر این، ناسا مریخ‌نورد دیگری را

in the same year to collect samples of  Martian soil and return them to Earth.

در همان سال می‌فرستد تا نمونه‌هایی از خاک مریخ را جمع‌آوری کرده و به زمین بازگرداند.

The possibility of life on Mars has  fascinated humans for generations.

احتمال وجود حیات در مریخ برای نسل‌ها انسان را مجذوب خود کرده است.

It has been the subject of endless  science fiction novels and films.

موضوع رمان ها و فیلم های علمی تخیلی بی پایان بوده است.

Are we alone in the universe, or have there  been other life forms within our solar system?

آیا ما در جهان تنها هستیم یا اشکال حیات دیگری در منظومه شمسی ما وجود داشته است؟

If the current missions to  the Red Planet continue, it  

اگر ماموریت‌های فعلی به سیاره سرخ ادامه پیدا کند، به

looks as if we may discover the answer very soon.

نظر می‌رسد که به زودی پاسخ را پیدا کنیم. آیا

Did you like this?

این را دوست داشتید؟

Lesson Do you want me to  review more short stories?

درس آیا می‌خواهید داستان‌های کوتاه بیشتری را مرور کنم؟

If you do, then put more stories, more  stories, more stories in the comments below.

اگر این کار را می‌کنید، داستان‌های بیشتر، داستان‌های بیشتر، داستان‌های بیشتر را در نظرات زیر قرار دهید.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And now let's focus on your listening skills.

و حالا بیایید روی مهارت های شنیداری شما تمرکز کنیم.

I have an amazing listening  test for you right here.

من در اینجا یک تست شنیداری شگفت‌انگیز برای شما دارم.