Polyglot Shares How To Become Fluent Faster

Hello Luca, thank you so much  for being here on my channel.

سلام لوکا، از حضور شما در کانال من بسیار سپاسگزارم.

Hi, Jennifer.

سلام جنیفر

Thank you for inviting.

Me.

ممنون از دعوتتون

من

Absolutely.

کاملا.

So you're a polyglot.

پس شما چند زبانی هستید.

Why don't you tell everyone?

چرا به همه نمیگی؟ به

How many languages do you speak?

چند زبان صحبت میکنی؟

So when people ask me.

بنابراین وقتی مردم از من می پرسند.

How many languages I?

من چند زبان دارم؟

Speak, I always reply that I've  been learning 15 languages.

صحبت کنید، من همیشه پاسخ می‌دهم که در حال یادگیری 15 زبان هستم.

And I am.

و من هستم.

Functional in 10 or 11, meaning that if you ask  

عملکردی در 10 یا 11، به این معنی که اگر از من بخواهید

me at the drop of a hat to have  a conversation with you, right?

با شما صحبت کنم، درست است؟

Now I would be able to.

حالا من می توانستم.

Hold a conversation.

مکالمه ای برگزار کنید

And more in 10 to 11 languages, but.

و بیشتر در 10 تا 11 زبان، اما.

I've been learning.

من در حال یادگیری هستم.

15 in my.

15 در من

Language learning career, so to speak.

حرفه یادگیری زبان، به اصطلاح.

Well, I know a lot of people on  my channel struggle with learning  

خوب، من می‌دانم که افراد زیادی در کانال من با یادگیری

one language, so that's an amazing accomplishment.

یک زبان مشکل دارند، بنابراین این یک موفقیت شگفت‌انگیز است.

Now, just so everyone knows, English is  not your native language, is that correct?

حالا، فقط برای اینکه همه بدانند، انگلیسی زبان مادری شما نیست، درست است؟

Yes, that's correct.

بله، درست است.

My native language is Italian.

زبان مادری من ایتالیایی است.

I was born and raised in Italy.

من در ایتالیا به دنیا آمدم و بزرگ شدم.

OK, can you quickly summarize your experience  with learning English as a second language?

خوب، آیا می‌توانید به سرعت تجربیات خود را در مورد یادگیری انگلیسی به عنوان زبان دوم خلاصه کنید؟

Sure.

مطمئن.

So first, doom and gloom  and desperation at school.

پس اول، عذاب و غم و ناامیدی در مدرسه.

I started learning English when I  was 10, in middle school and then.

از 10 سالگی، در دوران راهنمایی و سپس شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردم.

At the ripe.

در زمان رسیدن

Age of 12 My.

سن 12 سال من.

Teachers decided to hire a an  American tutor, Susan, from Chicago.

معلمان تصمیم گرفتند یک معلم آمریکایی به نام سوزان از شیکاگو استخدام کنند.

And that changed everything because until then.

و این همه چیز را تغییر داد زیرا تا آن زمان.

I could not even.

Pronounce the word enough.

حتی نتوانستم.

کلمه را به اندازه کافی تلفظ کنید. من

I used to say E now.

الان می گفتم E.

Because Italians are notoriously.

چون ایتالیایی ها بدنام هستند.

Like we.

مثل ما.

We tend to read.

ما تمایل به خواندن داریم.

In in Italian you.

در ایتالیایی شما.

Read You speak as you, as you as you write.

بخوانید شما همانطور که خودتان می نویسید صحبت می کنید.

So, but in English.

بنابراین، اما به زبان انگلیسی.

Which is a non.

که یک غیر است.

It's not a phonetic.

آوایی نیست.

Language.

It's completely different.

زبان.

کاملا متفاوت است.

And then?

و سپس؟

She changed everything because I moved from having  

او همه چیز را تغییر داد، زیرا من از

to do homework for school and with  a relatively, let's say, unpleasant.

انجام تکالیف مدرسه و با نسبتاً، مثلاً، ناخوشایند، حرکت کردم.

English teacher to.

معلم انگلیسی به.

Watching movies, having interesting and  meaningful conversations with Susan,  

تماشای فیلم، گفتگوهای جالب و معنادار با سوزان،

who used to record, you know, movies for me.

که قبلاً برای من فیلم ضبط می کرد.

Back in the day, we didn't have the  Internet and I started having fun.

در آن زمان، ما اینترنت نداشتیم و من شروع به تفریح ​​کردم.

I started.

من شروع کردم.

Realizing that I could learn.

فهمیدم که می توانم یاد بگیرم.

English by myself and.

انگلیسی توسط خودم و.

All those limiting beliefs that I had.

تمام آن باورهای محدود کننده ای که داشتم.

Both self-imposed and.

هم خودخواسته و هم.

Imposed by society.

تحمیل شده توسط جامعه.

Then just melted like.

سپس مانند ذوب.

Snow.

برف.

And that's the moment.

و آن لحظه است.

Where everything changed?

جایی که همه چیز تغییر کرد؟

At at 12 and then.

در 12 و بعد. می

You know, I started learning  more and more by myself.

دانید، من خودم شروع به یادگیری بیشتر و بیشتر کردم.

Starting reading books.

شروع به خواندن کتاب.

Starting watching more and more.

شروع به تماشای بیشتر و بیشتر.

You know, movies.

می دانید، فیلم ها.

And then I went.

و بعد رفتم

Abroad to Ireland for the first time.

برای اولین بار خارج از کشور به ایرلند.

And I remember that people call me the  American in the neighborhood and I was very  

و من به یاد دارم که مردم در همسایگی من را آمریکایی می نامند و من به

proud of that because just three years prior  I could not even string a sentence together.

آن افتخار می کردم زیرا سه سال قبل حتی نمی توانستم یک جمله را با هم بنویسم.

And then in the.

و سپس در.

Course of the last, I would  say, or the last 20-30 years.

دوره آخر، می‌توانم بگویم، یا 20-30 سال گذشته.

I've been using English a lot with my.

من از زبان انگلیسی زیاد استفاده کرده ام.

Friends and.

You know, I've been living with the English.

دوستان و.

می دانید، من با انگلیسی ها زندگی می کردم.

Language I've been, I've been, I've  been learning English and using English.

زبانی که بوده‌ام، بوده‌ام، انگلیسی را یاد می‌گیرم و از انگلیسی استفاده می‌کنم.

A lot so.

خیلی زیاد.

Now I think I speak it decently.

حالا فکر می‌کنم که آن را با وقار صحبت می‌کنم.

Oh, absolutely.

اوه، قطعا.

I'm sure all my students would agree.

من مطمئن هستم که همه دانش آموزان من موافق هستند.

And so for you, it seems like the moment  that things change is when you went from  

و بنابراین برای شما، به نظر می‌رسد لحظه‌ای که همه چیز تغییر می‌کند، زمانی است که از

a language learning approach that you  didn't enjoy to one that you did enjoy.

رویکرد یادگیری زبانی که از آن لذت نمی‌بردید، به رویکردی که از آن لذت می‌بردید، رفتید.

Is that how you apply the same approach  to learning your your other languages?

آیا شما همین رویکرد را برای یادگیری زبان های دیگر خود به کار می گیرید؟

Yeah, let's put it this way  that the the shift was both.

بله، بیایید اینطور بیان کنیم که تغییر هر دو بود.

A.

الف.

In terms of techniques, but  mostly in terms of mindset,  

از نظر تکنیک‌ها، اما بیشتر از نظر طرز فکر،

because I suddenly realized that I could actually.

چون ناگهان متوجه شدم که واقعاً می‌توانم.

Learn English now one.

همین الان انگلیسی یاد بگیر

Thing that really happens with most students  who've never learned another foreign language.

چیزی که واقعاً برای اکثر دانش‌آموزانی که هرگز زبان خارجی دیگری یاد نگرفته‌اند، اتفاق می‌افتد.

Successfully is that they don't  actually believe that they can do.

موفقیت این است که آنها واقعاً باور ندارند که می توانند انجام دهند.

It and this reminds.

این و این یادآوری می کند.

Me.

من

Of the time when at the ripe age of seven.

از زمانی که در سن هفت سالگی.

I tried to.

سعی کردم.

I was a.

Seat of a bike and I tried to ride the bike for  the first time and I remember the frustration.

من بودم.

صندلی دوچرخه و برای اولین بار سعی کردم دوچرخه سواری کنم و ناراحتی را به یاد می آورم.

I ended up in tears that day and  my father telling me just be.

من آن روز به گریه افتادم و پدرم به من گفت فقط باش.

Patient.

صبور.

And you will learn how to ride the bike.

و شما یاد خواهید گرفت که چگونه دوچرخه سواری کنید.

Then when that magically happened?

پس چه زمانی این به طرز جادویی اتفاق افتاد؟

After a few days of trying, I started.

بعد از چند روز تلاش شروع کردم. با

Believing that I could actually.

این باور که واقعاً می توانم.

Ride a bike.

دوچرخه سواری کن

And then I started.

Riding A.

و بعد شروع کردم. دوچرخه

سواری A.

Bike.

Same thing.

Bike.

همین مورد

Happens when we acquire a  skill like learning a language.

زمانی اتفاق می‌افتد که مهارتی مانند یادگیری زبان را کسب کنیم.

Until you've reached fluency in  a language, there's always this.

تا زمانی که به تسلط به یک زبان نرسیده باشید، همیشه این وجود دارد.

Nagging thought that maybe.

نق زدن فکر کرد که شاید.

You're not good enough that maybe you don't  

شما آنقدر خوب نیستید که شاید نباشید، شما

you're you were not bitten by the  polyglot bug or blessed by the.

توسط ایراد چند زبانی نیش نمی‌خورید یا مورد برکت قرار نمی‌گیرید.

Gods of the language.

خدایان زبان

Gods that you don't have talent.

خدایا تو استعداد نداری.

So the reality is that every single person  on this planet can learn a foreign language,  

بنابراین واقعیت این است که هر فردی روی این کره خاکی می‌تواند یک زبان خارجی،

any foreign language for that matter, if they  already speak their own native language fluently.

هر زبان خارجی را یاد بگیرد، اگر از قبل به زبان مادری خود روان صحبت کند.

The problem is that unfortunately  within the education.

مشکل اینجاست که متأسفانه در آموزش و پرورش.

System, the education system  is kind of we have it.

سیستم، سیستم آموزشی به نوعی است که ما آن را داریم.

Backwards, unfortunately.

متأسفانه عقب مانده است.

So people tend to.

بنابراین مردم تمایل دارند.

Learn.

فرا گرفتن.

In a very inefficient way, and they  tend to conclude they come to the.

به روشی بسیار ناکارآمد، و تمایل دارند به این نتیجه برسند که به این نتیجه می رسند.

Conclusion that it's their fault  that they're not good enough.

نتیجه گیری اینکه تقصیر آنهاست که به اندازه کافی خوب نیستند.

How many times do we have these limiting beliefs?

چند بار این باورهای محدود کننده را داریم؟

So I.

بنابراین من.

Think that what, really?

فکر می کنم که چه، واقعا؟

Changed for me.

برای من تغییر کرد

Was the fact that I started  believing like Susan brought about.

آیا این واقعیتی بود که من شروع کردم به باور مانند سوزان.

This revolution.

این انقلاب

In terms of techniques, yes, that was  important also to discover, you know,  

از نظر تکنیک‌ها، بله، کشف

the joy of learning, but I think the real.

لذت یادگیری نیز مهم بود، اما من فکر می‌کنم واقعی است.

Shift.

تغییر مکان.

Was psychological more than technical.

بیشتر روانی بود تا فنی.

So to speak, and but, but then you know the.

بنابراین، و اما، اما پس از آن شما می دانید.

Combination of the psychological.

ترکیبی از روانشناختی.

Change and the adopting techniques  and strategies and activities.

تغییر و اتخاذ تکنیک‌ها و استراتژی‌ها و فعالیت‌ها.

That I really like.

که من واقعا دوست دارم.

You know this combination was.

می دانید این ترکیب بود.

Work wonders for me.

برای من معجزه کنید

That's the real difference, you know?

این تفاوت واقعی است، می دانید؟

Game changer, as they say.

به قول خودشان تغییر دهنده بازی.

I'm happy you mentioned that because  I do receive a lot of comments,  

خوشحالم که به این موضوع اشاره کردید زیرا نظرات و

emails from students and they're just frustrated.

ایمیل‌های زیادی از دانش‌آموزان دریافت می‌کنم و آنها فقط ناامید هستند.

They say, Jennifer, I've been learning  English for 10 years, 15 years.

آنها می گویند، جنیفر، من 10 سال، 15 سال است که انگلیسی یاد می گیرم.

I've been living in North America for 25 years  and I'm still struggling with my English.

من ۲۵ سال است که در آمریکای شمالی زندگی می‌کنم و هنوز با زبان انگلیسی‌ام مشکل دارم.

And I can tell there's a lot of  frustration in those messages I get.

و می توانم بگویم که در پیام هایی که دریافت می کنم، ناامیدی زیادی وجود دارد.

So how can these students change that belief if  they've had it for 1015 years or even longer?

بنابراین، اگر این دانش‌آموزان 1015 سال یا حتی بیشتر آن را داشته باشند، چگونه می‌توانند این باور را تغییر دهند؟

Do you have any advice for them?

آیا توصیه ای به آنها دارید؟

So first of all, I believe that.

بنابراین اول از همه، من به این اعتقاد دارم.

We all have limiting beliefs about  what we can do and we cannot.

همه ما در مورد اینکه چه کاری می توانیم انجام دهیم و نمی توانیم باورهای محدود کننده ای داریم.

Do but the past.

بکن جز گذشته

Does not have to.

نیازی نیست.

Define our future in the sense.

آینده ما را به این معنا تعریف کنید.

That yes, it did.

که بله، آن را انجام داد.

It did happen.

این اتفاق افتاد.

Like you've maybe you.

مثل اینکه شما شاید شما.

Still finding it difficult.

هنوز هم پیدا کردن آن دشوار است.

To speak English, even if you.

انگلیسی صحبت کردن، حتی اگر شما.

Live in the United States or England or any.

در ایالات متحده یا انگلیس یا هر کدام زندگی کنید.

English speaking country.

کشور انگلیسی زبان

I do believe, though, that first of  all, it doesn't matter where you live.

با این حال، من معتقدم که اول از همه، مهم نیست کجا زندگی می‌کنید.

It matters how you live.

این مهم است که چگونه زندگی می کنید.

If you take for example 2.

اگر مثال 2 را در نظر بگیرید.

Students one who lives in the  United States and let's say a  

دانش‌آموزی که در ایالات متحده زندگی می‌کند و فرض کنید

Spanish speaking student one  lives in the United States.

دانشجویی اسپانیایی زبان در ایالات متحده زندگی می‌کند.

But always hangs around with other Spanish  speaking people or when they try to learn English.

اما همیشه با سایر افراد اسپانیایی صحبت می‌شود یا وقتی سعی می‌کنند انگلیسی یاد بگیرند.

They get into the same.

آنها وارد همان می شوند.

Old paradigm of I'm not sure I can actually learn.

پارادایم قدیمی من مطمئن نیستم که واقعا بتوانم یاد بگیرم.

They stumble upon their  words, et cetera, et cetera.

آنها به کلمات خود برخورد می کنند ، و غیره.

And then you take another student.

و سپس دانش آموز دیگری را می گیرید.

Who does not live in the United?

چه کسی در ایالات متحده زندگی نمی کند؟

States or.

ایالات یا.

Any other English speaking country,  but then they spend time listening to.

هر کشور انگلیسی زبان دیگری، اما زمانی را صرف گوش دادن می کنند.

Podcasts or like talk.

پادکست ها یا مانند گفتگو.

Having.

Interesting conversations, maybe on Skype or even.

داشتن.

گفتگوهای جالب، شاید در اسکایپ یا حتی.

Meeting English speaking, you know, natives.

ملاقات با زبان انگلیسی، می دانید، بومی ها.

In a bar around the corner.

در یک نوار در اطراف گوشه.

In a language exchange.

در تبادل زبان

So first of all, it's how you live, not where.

پس اول از همه، نحوه زندگی شماست، نه اینکه کجا.

And if if then.

و اگر پس.

How you live, you know what you do in  your everyday life and on top of that.

چگونه زندگی می‌کنید، می‌دانید که در زندگی روزمره‌تان چه می‌کنید و علاوه بر آن.

You also live in country, so you live in the.

شما همچنین در کشور زندگی می کنید، بنابراین در کشور زندگی می کنید.

UK or the US?

انگلستان یا آمریکا؟

That's a great combination, but first of all.

این یک ترکیب عالی است، اما اول از همه.

You have.

شما دارید.

To learn how to use your time  properly, that's the very first thing.

برای اینکه یاد بگیرید چگونه از زمان خود به درستی استفاده کنید، این اولین چیز است.

The second thing I would.

دومین کاری که می کنم.

Say is that.

بگو همین است.

Again, the fact that.

باز هم این واقعیت که.

You learned poorly before or  inefficiently before does not mean.

شما قبلاً ضعیف یاد گرفته اید یا قبلاً ناکارآمد بوده اید به این معنا نیست.

That.

You have to learn poorly  for the rest of your life.

که

شما باید تا آخر عمر ضعیف یاد بگیرید .

There's always like what?

همیشه مثل چی هست؟

When is the best time?

بهترین زمان چه زمانی است؟

To learn better, more efficiently.

برای یادگیری بهتر و کارآمدتر.

It's now doesn't matter how old you.

حالا مهم نیست چند سالته

Are some people say I'm all 40?

آیا بعضی ها می گویند من همه 40 سال دارم؟

I'm.

من هستم.

50 You have to learn a  language, a foreign language.

50 باید یک زبان، یک زبان خارجی یاد بگیرید.

When you're in your teens, if you  want to speak a well, it does.

وقتی در سنین نوجوانی هستید، اگر بخواهید خوب صحبت کنید، این کار را می‌کند.

It's not true.

این درست نیست.

I recently heard a story of someone who's learned  

من اخیراً داستان شخصی را شنیدم که

a foreign language in their 60s  and learned a foreign language.

در دهه 60 زندگی خود یک زبان خارجی را یاد گرفته و یک زبان خارجی را یاد گرفته است.

Well, within.

خوب، در داخل.

Three years, so recently at my language running.

سه سال، به تازگی در زبان من در حال اجرا است.

Academy an 80.

آکادمی یک

Year old girl.

دختر 80 ساله.

And sent me a message, said Luca.

لوکا گفت و به من پیام داد.

Until I was.

تا اینکه من بودم.

80 I could not speak Spanish, and  now I speak Spanish fluently in a.

80 من نمی توانستم اسپانیایی صحبت کنم، و اکنون به زبان اسپانیایی به راحتی صحبت می کنم.

Matter of months.

موضوع ماه هاست

So.

بنابراین.

It's never too old.

هیچ وقت خیلی قدیمی نیست

The third thing is I believe that the main  reason why a lot of people including people who.

سومین چیز این است که من معتقدم دلیل اصلی این است که بسیاری از مردم از جمله افرادی که.

Live in the.

زندگی در.

US or live?

آمریکا یا زنده؟

In in the.

در در.

UK or whatever they do not speak  well comes from a number of factors.

بریتانیا یا هر چیز دیگری که به خوبی صحبت نمی‌کنند، از عوامل مختلفی ناشی می‌شود.

The 1st is the the belief.

اولین مورد اعتقاد است.

That they're not good at.

که آنها در آن خوب نیستند.

Language learning or they're not.

یادگیری زبان یا نه.

Good at learning English.

در یادگیری زبان انگلیسی خوب است.

That's the first thing, the 2nd.

این اولین چیز است، دوم.

Thing is that maybe they don't.

مسئله این است که شاید آنها این کار را نمی کنند.

Listen or they don't speak.

گوش کن وگرنه حرف نمیزنن

Enough.

They tend to use the same techniques.

کافی.

آنها تمایل به استفاده از تکنیک های مشابه دارند.

Or they tend to stick to the same  paradigms of of what they used to do.

یا تمایل دارند به همان پارادایم‌های کاری که قبلاً انجام می‌دادند پایبند باشند.

Before meaning maybe they speak.

قبل از معنی شاید صحبت می کنند.

A little bit, but they're.

کمی، اما آنها هستند.

A little bit timid.

کمی ترسو

They're a little bit shy.

آنها کمی خجالتی هستند.

And maybe they don't.

و شاید هم نکنند. به

Listen enough.

اندازه کافی گوش کن

They don't watch.

Movies they don't get.

آنها تماشا نمی کنند.

فیلم هایی که نمی گیرند.

Immersed in the language, we can talk  about this a little bit more in detail,  

با غرق در زبان، می‌توانیم درباره این موضوع کمی با جزئیات بیشتر صحبت کنیم،

but there's capital a very  important things that people can.

اما چیزهای بسیار مهمی سرمایه وجود دارد که مردم می‌توانند.

Have to change if they.

اگر آنها را تغییر دهید.

Want to learn a language?

آیا می خواهید زبان یاد بگیرید؟

Well, the good news is.

خوب، خبر خوب این است.

That nowadays with the Internet  you can do anything you want if.

اینکه امروزه با اینترنت می‌توانید هر کاری که می‌خواهید انجام دهید.

You learn how to use the Internet correctly.

شما یاد می گیرید که چگونه از اینترنت به درستی استفاده کنید.

Instead of getting in like getting.

به جای وارد شدن مثل وارد شدن.

Sucked in the rabbit hole of.

مکیده در سوراخ خرگوش.

You know, spending time.

می دانید، وقت گذراندن.

Scrolling the whole.

پیمایش کل.

Day you can do You can engage in  meaningful activities learning English.

روزی که می‌توانید انجام دهید می‌توانید در فعالیت‌های معنادار یادگیری زبان انگلیسی شرکت کنید.

So these are the three  important things that you have.

بنابراین این سه چیز مهمی است که شما دارید.

To take into account that explain why a lot of  

برای در نظر گرفتن این موضوع توضیح می دهد که چرا بسیاری از

people do not speak English  well even if they live in.

مردم حتی اگر در آن زندگی می کنند به خوبی انگلیسی صحبت نمی کنند.

The US was very inspiring that you mentioned that  woman who's 80 years old and got amazing results.

ایالات متحده بسیار الهام بخش بود که به آن زن 80 ساله اشاره کردید و نتایج شگفت انگیزی به دست آورد.

Because I know that of course is one of the  limiting beliefs students have is oh, I'm too old.

چون می‌دانم یکی از باورهای محدودکننده دانش‌آموزان این است که اوه، من خیلی پیرم.

I don't have enough time.

وقت کافی ندارم

You hear these beliefs again and again.

این باورها را بارها و بارها می شنوید.

Now Speaking of mindset, one of the mindset  factors I hear from students a lot is just fear.

اکنون که صحبت از طرز فکر شد، یکی از عوامل ذهنی که من از دانش‌آموزان زیاد می‌شنوم فقط ترس است.

This fear of making mistakes,  this fear of being judged.

این ترس از اشتباه کردن، این ترس از قضاوت شدن.

And it prevents them from actually going out  there and using their English in the real world.

و آنها را از بیرون رفتن و استفاده از انگلیسی خود در دنیای واقعی باز می دارد.

So they spend all their time  studying, acquiring vocabulary,  

بنابراین آنها تمام وقت خود را صرف مطالعه، به دست آوردن واژگان می کنند،

but then they don't have the  confidence to actually use it.

اما پس از آن اعتماد به نفس لازم برای استفاده واقعی از آن را ندارند. آیا

Have you experienced that with  yourself or your students?

آن را با خودتان یا دانش‌آموزانتان تجربه کرده‌اید؟

And what advice would you share?

و چه توصیه ای به اشتراک می گذارید؟

So let me first tell you that this is a very.

بنابراین اجازه دهید ابتدا به شما بگویم که این بسیار است.

Human being, a human thing to be.

انسان بودن، انسان بودن.

Scared of?

ترس از؟

You know, getting.

میدونی، گرفتن

Out of your comforts and when we.

خارج از آسایش شما و زمانی که ما.

When we get out.

Of our comfort zone.

وقتی خارج شدیم

از منطقه راحتی ما

We're always scared.

ما همیشه می ترسیم

That's the first thing.

این اولین چیز است.

So it's completely, completely  normal to be scared or?

بنابراین ترسیدن کاملاً طبیعی است یا؟

Slightly anxious about the.

کمی نگران در مورد.

Mere fact of having to have a  conversation with a native speaker.

صرفاً مجبور به مکالمه با یک زبان مادری است.

So that's, that's the first  thing to take into account,  

بنابراین، این اولین چیزی است که باید در نظر گرفته شود،

The second thing to take into account is that.

دومین چیزی که باید در نظر گرفت این است.

I I foresee like these three.

من مانند این سه پیش بینی می کنم.

Zones you have.

مناطقی که دارید

The comfort zone at.

منطقه راحتی در.

The at the beginning.

در ابتدا.

Right.

So that's where you stand where  you're like sitting in the.

درست.

بنابراین همان جایی است که می‌ایستید، همان جایی که مثل نشستن در آن هستید.

Corner You're learning  vocabulary, but you don't want to.

گوشه در حال یادگیری واژگان هستید، اما نمی‌خواهید.

Venture out there and.

سرمایه گذاری در خارج وجود دارد و. آیا

Have you know?

می دانید؟ با مردم

Talk to, talk to people.

صحبت کن، با مردم صحبت کن.

Then you have.

سپس شما دارید.

Out like there's another layer  or zone around that zone,  

بیرون مثل اینکه یک لایه یا منطقه دیگری در اطراف آن منطقه وجود دارد،

which I call like it's called the Goldilocks.

که من آن را مانند گلدیلوکس می نامم.

Zone, so it's slightly.

منطقه، پس کمی است.

Challenging, but it's not too challenging.

چالش برانگیز است، اما خیلی چالش برانگیز نیست.

I'll give.

You a concrete example in a second  and then you have the panic.

من می دهم.

شما در یک ثانیه یک مثال ملموس می‌شوید و سپس دچار وحشت می‌شوید.

Zone The panic zone is where you're completely out  

منطقه منطقه هراس جایی است که شما کاملاً

of your comfort zone so far that it's  you panic because it's too difficult.

از منطقه راحتی خود خارج شده اید تا آنجا که این شما هستید که وحشت می کنید زیرا بسیار دشوار است.

An example.

So your comfort zone is, let's  say, whoever is listening,  

یک مثال.

بنابراین، بیایید بگوییم، منطقه راحتی شما این است که هر کسی که گوش می‌دهد،

if you're you know, you're you've been  learning a language for a little bit.

اگر می‌دانید، مدتی است که یک زبان یاد می‌گیرید.

And.

Or for a long time for that matter.

و.

یا برای مدت طولانی برای آن موضوع.

English and you still find it difficult, you know.

انگلیسی و شما هنوز آن را دشوار می دانید، می دانید.

You still tremble at the  idea of speaking to someone.

هنوز از این ایده که با کسی صحبت کنید میلرزید.

Or you're interacting.

یا در حال تعامل هستید.

With someone but you, you, you, you.

با کسی جز تو، تو، تو، تو.

You know you don't.

میدونی که نمیدونی

Express yourself smoothly because.

خود را هموار بیان کنید زیرا.

Your mind goes blank.

ذهنت خالی میشه

And you think, Oh my God, they're.

و تو فکر می کنی، خدای من، آنها هستند.

Judging me I'm making.

قضاوت کردن من دارم میسازم

Mistakes you think about Rammer.

اشتباهاتی که در مورد رامر فکر می کنید.

All those.

Things that make it difficult then.

همشون.

چیزهایی که آن وقت کار را سخت می کند.

Think about this.

بهش فکر کن.

Your comfort zone is sitting  in front of a computer.

منطقه راحتی شما جلوی رایانه نشسته است.

And making maybe lists.

و شاید لیست هایی تهیه کنید.

Of words.

از کلمات

Or maybe watching something passively.

یا شاید تماشای چیزی منفعلانه.

Right, so.

درسته پس

That is an.

که یک.

Excuse of oh, I'm engaging with the language.

ببخشید من با زبان درگیر هستم.

But I'm not actually.

اما من در واقع نیستم.

Talking to people.

صحبت کردن با مردم.

Then you have the.

سپس شما باید.

Goal what I call the Goldilocks zone.

هدفی که من آن را منطقه گلدیلاکز می نامم.

It's a good zone.

منطقه خوبی است.

It's a good zone.

منطقه خوبی است.

To be in and you tell yourself.

در بودن و خودت بگو

OK, I'm scared.

باشه من میترسم

Fine.

خوب.

Normal.

But I could have.

طبیعی.

اما من می توانستم داشته باشم.

Maybe I could.

Hire a tutor.

شاید بتوانم.

یک معلم خصوصی استخدام کنید.

A very nice and friendly person.

یک فرد بسیار خوب و صمیمی.

With whom I could have a.

با چه کسی می توانستم یک.

Conversation.

It's a protected environment because  you're paying whether you're paying.

گفتگو.

این یک محیط محافظت شده است زیرا خواه پرداخت می‌کنید، پرداخت می‌کنید.

Someone or you find.

کسی یا شما پیدا کنید.

Someone, Someone you can have a  conversation with, maybe on Skype.

یک نفر، کسی که بتوانید با او مکالمه داشته باشید، شاید در اسکایپ.

There is no background noise.

صدای پس زمینه وجود ندارد.

That person knows that you're a learner.

آن شخص می داند که شما یک یادگیرنده هستید.

And then you can have a.

و سپس شما می توانید یک.

Conversation.

گفتگو. می‌توانید

You can prepare beforehand  about a topic you're interested.

از قبل درباره موضوعی که به آن علاقه دارید، آماده شوید.

In and you can have a meaningful.

در و شما می توانید یک معنی دار داشته باشید.

Conversation.

گفتگو.

That's a Gray.

Zone that you can get in.

این یک خاکستری است.

منطقه ای که می توانید وارد آن شوید.

A Gray zone, but a good zone to be in.

یک منطقه خاکستری، اما یک منطقه خوب برای حضور در آن.

So that you can actually step out of your comfort.

به طوری که در واقع می توانید از راحتی خود خارج شوید.

Zone progressively have a conversation.

منطقه به تدریج گفتگو کنید.

You realize, oh, that was not a big deal.

متوجه شدید، اوه، این موضوع مهمی نبود.

The person was nice.

آدم خوبی بود

I stumbled and I grumbled a little bit.

تلو تلو خوردم و کمی غر زدم.

But at the end of the day, I made it.

اما در پایان روز موفق شدم.

And then you have the panic zone.

و سپس شما منطقه وحشت را دارید.

The panic zone is where you get.

منطقه وحشت جایی است که شما به آن دسترسی پیدا می کنید.

Out and say.

بیرون و بگو

You go and buy.

تو برو بخر

Something, let's say, you  know, I don't know, maybe.

چیزی، بیایید بگوییم، شما می دانید، من نمی دانم، شاید.

A train ticket.

یک بلیط قطار

You go to the.

Station, and unfortunately you come.

شما به.

ایستگاه، و متاسفانه شما می آیید.

Across a very grumpy old lady or a guy, we're  not very happy because of their own reasons.

در میان یک پیرزن یا پسر بسیار بداخلاق، ما به دلایل خودشان خیلی خوشحال نیستیم.

And then they blurt out something you do not.

و سپس آنها چیزی را به زبان می آورند که شما انجام نمی دهید.

Understand and you find  yourself in that situation.

درک کنید و در آن موقعیت قرار بگیرید.

Where, Oh my gosh, what do I do?

خدایا کجا چیکار کنم

Do I reply that I do not understand  and like, look like a fool?

آیا پاسخ می‌دهم که نمی‌فهمم و مانند احمق به نظر می‌رسم؟

Or do I nod and I?

یا سر تکان می دهم و من؟

Pretend that I understand.

وانمود کن که میفهمم

These are not easy.

اینها آسان نیست.

Situations because we think.

موقعیت ها چون فکر می کنیم.

Oh, you just have to buy a ticket.

اوه، فقط باید بلیط بخری.

But in real life conversations and interactions,  native speakers are not your teachers.

اما در مکالمات و تعاملات زندگی واقعی، سخنرانان بومی معلم شما نیستند.

They go about their own business.

آنها به دنبال کار خود هستند.

That's the reason.

دلیلش همین است.

Why?

That's a panic zone.

چرا؟

این یک منطقه وحشت است.

So my simple advice is try to.

بنابراین توصیه ساده من این است که سعی کنید.

Build your comfort zone if  you're scared of speaking.

اگر از صحبت کردن می ترسید، منطقه راحتی خود را بسازید.

The one thing that you have to  think about is to find a situation.

تنها چیزی که باید به آن فکر کنید این است که موقعیتی را پیدا کنید.

Where you find yourself, find some comfort.

جایی که خودتان را پیدا کردید، کمی آرامش پیدا کنید.

A person who's.

شخصی که

Friendly.

دوستانه. اجازه دهید بگویم

Not necessarily competent,  but friendly, let me say.

لزوماً شایسته نیست، اما دوستانه است.

This again, because this is very important.

این دوباره، زیرا این بسیار مهم است.

People tend to think that when they have to.

مردم تمایل دارند زمانی که مجبور باشند به این فکر کنند.

Prepare, prepare, or just interact with someone.

آماده کنید، آماده کنید، یا فقط با کسی تعامل کنید.

They have to find a very.

آنها باید خیلی پیدا کنند.

Competent person who?

شخص صالح که؟

Explains the English grammar in detail.

گرامر انگلیسی را به طور کامل توضیح می دهد.

That's not true.

این درست نیست.

You need.

Someone to talk to.

تو نیاز داری.

کسی برای صحبت کردن

That's the main point.

نکته اصلی همین است.

That person will listen to you, will  possibly give you feedback for the.

آن شخص به شما گوش می دهد، احتمالاً به شما بازخورد می دهد.

Mistakes you make, but they don't have to explain.

اشتباهاتی که مرتکب می شوید، اما نیازی به توضیح ندارند.

Grammar to you in.

گرامر به شما در.

Detail, nowadays we have.

جزئیات، امروزه ما داریم.

You can do that if you want to but the main.

اگر بخواهید می توانید این کار را انجام دهید اما اصلی ترین.

Goal is to actually.

هدف این است که در واقع.

Speak to.

صحبت با.

Have a conversation.

مکالمه داشته باشید.

Fluency is not just a matter.

تسلط فقط یک موضوع نیست.

Of how many words you know?

از چند کلمه می دانی؟

How many?

چند تا؟

Grammar rules you know or if whether your.

قوانین گرامر شما می دانید و یا اگر شما.

Pronunciation is good.

تلفظش خوبه

Or accurate or not, it's a degree  of confidence that you build with.

یا دقیق یا نه، این یک درجه از اعتماد به نفس است که با آن می‌سازید.

Experiences that you have.

تجربیاتی که شما دارید.

And the first experience.

و اولین تجربه

You can have.

شما می توانید داشته.

Nowadays we can, because we  have the Internet is to have a.

امروزه می‌توانیم، چون اینترنت داریم این است که یک.

Conversation with someone.

گفتگو با کسی

That you find friendly in a protected.

که در یک محافظت شده دوستانه می یابید.

Environment.

محیط.

That's the first thing that I would  do, the second thing that I would.

این اولین کاری است که انجام می دهم، دومین کاری که انجام می دهم.

Do and that's maybe even.

انجام دهید و این شاید حتی باشد.

More important is this the reason?

مهمتر این دلیل است؟

Why we tend to stumble, we tend to.

چرا ما تمایل به لغزش داریم، ما تمایل داریم.

Think about grammar.

به گرامر فکر کنید.

Our mind goes blank.

ذهنمون خالی میشه به

Is due to something.

دلیل چیزی است

That, unfortunately, we were  all subjected to think about.

که متأسفانه همه ما در معرض فکر کردن قرار گرفتیم.

Well.

خوب.

You're from the United?

States and from Italy.

شما اهل یونایتد هستید؟

ایالات و از ایتالیا.

But all across the world, the  pattern is always the same.

اما در سراسر جهان، الگو همیشه یکسان است.

At school, we tend to think.

در مدرسه تمایل داریم فکر کنیم.

In terms of performance, not in terms of.

از نظر عملکرد، نه از نظر.

Communication.

ارتباط.

Children have a great time using foreign  languages because you learning their own native.

بچه‌ها با استفاده از زبان‌های خارجی اوقات خوبی را سپری می‌کنند، زیرا شما زبان مادری خودشان را یاد می‌گیرید.

Language.

زبان.

Because they communicate.

چون ارتباط برقرار می کنند.

They have fun.

آنها خوش می گذرانند.

They just don't think.

آنها فقط فکر نمی کنند.

Oh, I'll be judged.

اوه، من قضاوت خواهم شد.

But adults or adults, what  happens is that they go to school.

اما بزرگسالان یا بزرگسالان، اتفاقی که می‌افتد این است که به مدرسه می‌روند.

They constantly think I'm getting a mark.

آنها مدام فکر می کنند که من دارم نمره می گیرم.

Am I going?

من میرم؟

To get good mark.

Am I going to get bad mark so someone  I don't know the teacher addresses you?

برای گرفتن نمره خوب

آیا قرار است نمره بدی بگیرم تا کسی که نمی‌شناسم معلم شما را خطاب کند؟

You're not thinking about AI Mean I want to talk.

شما به هوش مصنوعی فکر نمی کنید یعنی من می خواهم صحبت کنم.

About this because.

در مورد این به دلیل.

I'm so excited.

من خیلی هیجان زده ام.

You're thinking, let me try to survive, you  know, let me try to say whatever I can say.

تو فکر می کنی، بگذار سعی کنم زنده بمانم، می دانی، بگذار سعی کنم هرچه می توانم بگویم.

But thinking I have to conjugate  the verb correctly, I have.

اما با این فکر که باید فعل را به درستی صرف کنم، این کار را کردم.

To say this, the.

برای گفتن این،

You know that's the problem and.

میدونی مشکل همینه و

If you start.

اگر شروع کنید.

Focusing on communication.

تمرکز بر ارتباطات

Instead of performance, it changes everything.

به جای عملکرد، همه چیز را تغییر می دهد.

So here's my piece of advice.

بنابراین توصیه من اینجاست.

Whenever you have a conversation,  make sure that you prepare something,  

هر زمان که مکالمه ای دارید، مطمئن شوید که چیزی آماده کرده اید،

a topic that you really like,  and just talk about that.

موضوعی که واقعاً دوست دارید، و فقط در مورد آن صحبت کنید.

Get.

Excited.

گرفتن.

برانگیخته. اینطور

It doesn't.

Matter if you make mistakes or not, the most  important thing is you get your point across.

نیست.

مهم است که اشتباه کنید یا نه، مهم‌ترین چیز این است که منظورتان را متوجه شوید.

If I told you for example.

اگر به شما بگویم برای مثال.

In English I tomorrow.

به انگلیسی I فردا.

School you will understand perfectly.

مدرسه شما کاملا متوجه خواهید شد.

I.

Tomorrow to go to school you will  understand perfectly, even if.

I.

فردا برای رفتن به مدرسه کاملاً متوجه خواهید شد، حتی اگر. از نظر

It's not grammatically accurate, but it's.

گرامری دقیق نیست، اما درست است.

Better to say something and.

بهتر است چیزی بگوییم و.

Make a mistake rather.

اشتباه کن

Than not saying anything but this again you have.

از نگفتن چیزی جز این که دوباره داری.

To you have to understand  and be aware of the fact.

برای اینکه باید واقعیت را درک کنید و از آن آگاه باشید.

That the outcome.

که نتیجه.

Police it's like.

پلیس مثل اینه

Oh, you made a.

Mistake is there.

اوه، شما یک.

اشتباه وجود دارد.

If you change this.

اگر این را تغییر دهید.

If you have experienced.

اگر تجربه کرده اید.

This mind shift.

این تغییر ذهن

Not performance, but.

نه عملکرد، اما

Communication.

It changes everything.

ارتباط.

همه چیز را تغییر می دهد.

One last thing, I know I'm rambling a little bit.

آخرین چیز این است که می دانم که دارم کمی سر و صدا می کنم.

But I love this.

اما من این را دوست دارم.

I love this topic.

من عاشق این موضوع هستم.

There is a beautiful Ted talk which is called.

یک سخنرانی زیبای تد وجود دارد که به نام.

Teaching English without teaching English.

آموزش زبان انگلیسی بدون آموزش زبان انگلیسی.

I think I I wrote it this year.

فکر کنم امسال نوشتمش

Somewhere it's.

By Roberto Guzman.

جایی است.

نویسنده روبرتو گوزمان

He's a Mexican guy who's teaching Mexican kids to.

او یک پسر مکزیکی است که به بچه های مکزیکی آموزش می دهد.

Learn to.

یاد بگیرید.

To speak English.

انگلیسی صحبت کردن.

Beautiful.

زیبا.

It talks about.

در مورد صحبت می کند.

All the stuff in his own.

همه چیز در خودش.

His own way.

You know and and I think some.

راه خودش

شما می دانید و من فکر می کنم برخی.

These are universal principles.

اینها اصول جهانی هستند.

Focus.

On communication and not outcome.

تمرکز.

در مورد ارتباط و نه نتیجه.

You raised so many points.

شما نکات زیادی را مطرح کردید.

I hope everyone is paying attention because  Luca has given you all such amazing advice  

امیدوارم همه توجه داشته باشند زیرا لوکا چنین توصیه های شگفت انگیزی را به شما داده است

and this is something I've seen with my students.

و این چیزی است که من با دانش آموزانم دیده ام.

They well, they think that when they're  communicating with a native speaker,  

خوب، آنها فکر می کنند که وقتی با یک زبان مادری ارتباط برقرار می کنند،

it's the same as communicating with their teacher.

مانند برقراری ارتباط با معلمشان است.

They expect to be assessed, judged, corrected.

آنها انتظار دارند مورد ارزیابی، قضاوت، تصحیح قرار گیرند.

They think it's an appropriate time to think about  grammar, correct their mistakes, ask for feedback.

آنها فکر می کنند زمان مناسبی است تا به دستور زبان فکر کنند، اشتباهات خود را تصحیح کنند، بازخورد بپرسند.

When really you're just having a conversation,  it's not the appropriate time to do that.

وقتی واقعاً در حال گفتگو هستید، زمان مناسبی برای انجام آن نیست.

So I'm so glad that you  raised all their those points.

بنابراین بسیار خوشحالم که شما همه آن نکات را مطرح کردید.

And everyone watch that Ted talk as well.

و همه آن صحبت تد را نیز تماشا می کنند. من

I will watch it myself.

خودم آن را تماشا خواهم کرد. فکر

I don't believe I have and you to talk  specifically about when students forget their  

نمی‌کنم وقتی دانش‌آموزان

words or their mind goes blank, it's because  they're entering out of that comfort zone.

حرف‌هایشان را فراموش می‌کنند یا ذهنشان خالی می‌شود، من و شما باید به طور خاص درباره آن صحبت کنیم، به این دلیل است که آنها از آن منطقه راحت وارد می‌شوند.

So it's just more of a natural thing.

بنابراین این فقط یک چیز طبیعی است.

But I wanted to know if you could  expand on that at all or give any  

اما می‌خواستم بدانم که آیا شما اصلاً می‌توانید این موضوع را بسط دهید یا

more specific advice because this is one  thing that my students ask a lot about.

توصیه‌های دقیق‌تری ارائه کنید، زیرا این یکی از مواردی است که دانش‌آموزان من در مورد آن زیاد می‌پرسند.

I I know the words, I studied this, I know it.

من کلمات را می دانم، این را مطالعه کردم، می دانم.

But then when I'm in the situation,  I open my mouth and it it just goes.

اما وقتی در این موقعیت قرار می‌گیرم، دهانم را باز می‌کنم و تازه می‌رود.

Do you have any practical strategies to help  them remember their words when they need them?

آیا راهبردهای عملی برای کمک به آنها در به خاطر سپردن کلمات خود در زمان نیاز دارید؟

Absolutely so.

کاملا همینطوره

This happens to me as well and to.

این اتفاق برای من و برای من هم می افتد.

To go back to your previous.

برای بازگشت به حالت قبلی

Question when you will.

Ask me, does this happen to you as well?

سوال کنید چه زمانی می خواهید.

از من بپرس برای شما هم این اتفاق می افتد؟

Did you get?

آیا گرفتی؟

Scared of speaking?

از صحبت کردن می ترسید؟

Yes.

Every single time and.

آره.

هر بار و.

Learn a new language.

یک زبان جدید یاد بگیرید.

I am terrified when the moment.

من وقتی لحظه ای می ترسم.

Comes of speaking.

از صحبت کردن می آید.

Even after all, so many years because.

حتی پس از همه، این همه سال به دلیل.

In my subconscious mind.

در ضمیر ناخودآگاه من.

Unfortunately.

متاسفانه

The, the, the, you know, the the influence  that school had on me when I was a little.

می دانید، تأثیری که مدرسه روی من وقتی کوچک بودم داشت.

Kid is still there in the  subconscious part of my mind.

بچه هنوز در قسمت ناخودآگاه ذهن من آنجاست.

So now to answer.

خب حالا برای جواب دادن

Your question we're not going  to talk delve into neuroscience,  

سوال شما که قرار نیست در مورد آن صحبت کنیم، مربوط به علوم اعصاب است،

although I'm really passionate  about how the brain works.

اگرچه من واقعاً به نحوه عملکرد مغز علاقه دارم.

And if you understand how the brain  works, it gives you an incredible.

و اگر درک کنید که مغز چگونه کار می‌کند، چیزهای باورنکردنی به شما می‌دهد.

Insight into why?

بینش در مورد چرا؟

We have these problems when speaking a  foreign language or our even our own native.

ما این مشکلات را هنگام صحبت کردن به یک زبان خارجی یا حتی بومی خودمان داریم.

Language for that matter.

زبان برای آن موضوع.

But to make it simple, this is the reason.

اما برای ساده کردن، این دلیل است.

Why all this works?

چرا این همه کار می کند؟

All this happens?

همه این اتفاقات می افتد؟

Sorry.

متاسف.

In our mind we.

در ذهن ما ما.

Process language learning when we.

زمانی که ما یادگیری زبان را پردازش کنیم.

Still do not.

هنوز هم نیست.

Speak a language well, so we're not  talking about our native language,  

یک زبان را خوب صحبت کنید، بنابراین ما درباره زبان مادری خود صحبت نمی کنیم، بلکه

we're talking about foreign language.

درباره زبان خارجی صحبت می کنیم.

We use what is called what this part of the  brain, which is called prefrontal cortex.

ما از چیزی استفاده می کنیم که این قسمت از مغز نامیده می شود که به آن قشر پیش پیشانی می گویند.

This is our like this is.

اینم مثل این ماست

How we think consciously, how we plan things.

چگونه آگاهانه فکر می کنیم، چگونه چیزها را برنامه ریزی می کنیم.

When we try to retrieve words when we try to.

هنگامی که ما سعی می کنیم کلمات را در هنگام تلاش برای بازیابی کنیم.

Think about grammar.

به گرامر فکر کنید.

Etcetera, etcetera.

غیره، غیره.

Then we have another part of the brain.

سپس قسمت دیگری از مغز داریم.

Which is called the limbic system that  has to do with, let's say, emotions.

که سیستم لیمبیک نامیده می شود که مثلاً با احساسات مرتبط است.

This is a.

این یک است.

An.

An.

Oversimplification of how this?

یک

یک

ساده سازی بیش از حد این چگونه؟

Works, but just to to show you a  metaphor of how like there you have.

کار می کند، اما فقط برای نشان دادن استعاره ای از اینکه چقدر شبیه آن جا هستید.

Two competing, let's say.

فرض کنید دو نفر با هم رقابت می کنند.

Parts of the brain.

بخش هایی از مغز.

One is trying to process to think.

یکی در تلاش است تا فکر کند.

About words, to arrange them together to think.

در مورد کلمات، آنها را با هم ترتیب دهید تا فکر کنید.

About grammar.

درباره گرامر

And the other part.

و بخش دیگر.

Which is the emotional.

که احساسی است.

Part.

قسمت

Fights against this part.

با این قسمت مبارزه می کند.

So if you're tense.

پس اگر تنش دارید

And subconsciously we.

و ناخودآگاه ما.

Walk into a conversation, whether it's  with a tutor or with people outside,  

وارد یک مکالمه شوید، چه با یک معلم خصوصی باشد یا با افراد بیرون،

there's a level of tension.

یک سطح تنش وجود دارد.

That.

Unfortunately, where the amygdala  is involved in not only the.

که

متأسفانه، جایی که آمیگدال نه تنها درگیر است.

Amygdala that keeps this.

آمیگدال که این را نگه می دارد.

Part of the brain, let's say, keeps it from.

بخشی از مغز، فرض کنید، آن را نگه می دارد.

Communicating well with other.

برقراری ارتباط خوب با دیگران

Parts of the brain.

بخش هایی از مغز.

So imagine that.

پس تصور کنید که

This part of the brain wants  to grab a word somewhere,  

این قسمت از مغز می‌خواهد کلمه‌ای را به جایی ببرد،

fetch a word with a mechanical arm, but the  other part just keeps it from doing that.

کلمه‌ای را با بازوی مکانیکی بیاورد، اما قسمت دیگر آن را از انجام این کار باز می‌دارد.

If you're stressed, if you're anxious.

اگر استرس دارید، اگر مضطرب هستید.

If you walk into.

اگر وارد شوید

Any conversation with the idea  that you're going to be judged?

آیا مکالمه‌ای با این ایده که قرار است مورد قضاوت قرار بگیرید دارید؟

And.

و.

Everything.

همه چيز.

You know all.

The negative things that you think.

شما همه را می دانید.

چیزهای منفی که شما فکر می کنید.

Concerning a conversation.

در مورد یک گفتگو

This is bound to happen.

این اتفاق حتما می افتد.

This has happened to me.

این برای من اتفاق افتاده است.

A number.

Of times.

یک عدد.

از زمان ها.

Recently, just to give you a very concrete  example, I've been learning Serbian for two years.

اخیراً، فقط برای ارائه یک مثال بسیار ملموس ، دو سال است که زبان صربی را یاد می‌گیرم.

I had a.

من یک داشتم.

Conversation with my colleague who's.

مکالمه با همکارم که هست.

American, Serbian, American, and I've  been learning the language for two years.

آمریکایی، صربی، آمریکایی و من دو سال است که این زبان را یاد می‌گیرم.

I understand it pretty well.

من آن را به خوبی درک می کنم.

We recorded a conversation for YouTube.

ما مکالمه ای را برای یوتیوب ضبط کردیم.

I could not say the simplest things.

نمی توانستم ساده ترین چیزها را بگویم.

Like he asked me, Are you ready?

مثل اینکه از من پرسید، آماده ای؟

I was like, I couldn't.

انگار نمیتونستم

Even say yes, I am in Serbian and I.

حتی بگویید بله، من به زبان صربی هستم و

Realized.

متوجه شدم.

How is that possible and because the knowledge?

چگونه ممکن است و به دلیل دانش؟

Is there but.

وجود دارد اما.

It's blocked, so it's something that happens all.

مسدود شده است، بنابراین این چیزی است که همه اتفاق می افتد.

The time our mind goes blank because we are  anxious and we are in this mode, in this.

زمانی که ذهنمان خالی می‌شود، زیرا مضطرب هستیم و در این حالت هستیم.

Very negative mode.

حالت خیلی منفی

My suggestion is once again.

پیشنهاد من یک بار دیگر است.

What I said before is that.

آنچه قبلاً گفتم این است.

To establish if you're.

برای تعیین اینکه آیا شما هستید. آیا

Anxious about having a  conversation with a native speaker?

در مورد مکالمه با یک زبان مادری نگران هستید؟

Find one person, a friendly person, not  necessarily competent a friendly person.

یک نفر را پیدا کنید، یک فرد دوستانه، نه لزوماً یک فرد دوستانه شایسته.

You are really excited.

شما واقعا هیجان زده اید.

You know, you you think, oh, I'm going to talk to.

میدونی، تو فکر میکنی، اوه، قراره باهاش ​​حرف بزنم.

Jennifer or Luca?

جنیفر یا لوکا؟

Or Mark about?

یا علامت گذاری در مورد؟

Whatever excites you.

هر چه شما را هیجان زده کند.

And when that happens.

و زمانی که این اتفاق می افتد.

When you focus more on the communication than the  performance, your level of stress is going to go.

وقتی بیشتر روی ارتباط تمرکز می کنید تا عملکرد، سطح استرس شما کاهش می یابد.

Down and and then.

پایین و و سپس.

Your mind will.

ذهن شما خواهد شد.

Go blank because it's.

خالی باشید چون اینطور است.

This is inevitable.

این اجتناب ناپذیر است.

It's a background noise that you're.

این یک صدای پس زمینه است که شما هستید.

Not going to eliminate, but it's going to.

قرار نیست حذف شود، اما این کار را می کند.

It's going to happen less and less when you're.

وقتی تو هستی کمتر و کمتر اتفاق می افتد.

Talking with that person, If that happens,  there's another simple thing you can do Is like.

صحبت کردن با آن شخص، اگر این اتفاق بیفتد،  یک کار ساده دیگر وجود دارد که می‌توانید انجام دهید.

You can just say I I'm.

شما فقط می توانید بگویید من هستم. مثلاً

Trying to say this word if the other  person speaks your Spanish, for example.

اگر طرف مقابل اسپانیایی شما صحبت کند، سعی کنید این کلمه را بگویید .

You can.

تو می توانی.

You know, either say I don't remember how  to say this word and be very honest or.

می دانید، یا بگویید یادم نیست چگونه این کلمه را بگویم و خیلی صادق باشید یا.

Smile or look?

لبخند بزنیم یا نگاه کنیم؟

It.

آی تی.

On, on, on.

روشن، روشن، روشن

You know, on the fly.

میدونی در حال پرواز

But just be.

اما فقط باش

Honest first with yourself and  then with the other person.

ابتدا با خود و سپس با شخص دیگر صادق باشید.

Once you establish.

زمانی که تاسیس کردید.

With one person again.

دوباره با یک نفر

A friendly communication  like a collaboration then.

یک ارتباط دوستانه مانند یک همکاری.

Your stress levels will.

سطح استرس شما خواهد شد. به

Go down and you will be able to manage this.

پایین بروید و می توانید این را مدیریت کنید.

Conversation much better.

مکالمه خیلی بهتره

And that is going to give.

You confidence.

و این می دهد.

تو اعتماد به نفس

With that confidence, you're going to walk into  

با این اطمینان، وارد

another conversation and  then another conversation.

مکالمه دیگری و سپس مکالمه دیگری خواهید شد.

Remember every time you have another  experience in a foreign language.

هر بار که تجربه دیگری در یک زبان خارجی دارید به خاطر بسپارید.

So every time that.

بنابراین هر بار که.

You walk into a grocery store to ask  something, or you buy a train ticket.

وارد یک خواربارفروشی می‌شوید تا چیزی بپرسید، یا بلیت قطار می‌خرید.

That's a new experience.

این یک تجربه جدید است.

It's old because you lived it in your own.

قدیمیه چون تو خودت زندگیش کردی

Native language, but it's new because you've.

زبان مادری است، اما جدید است زیرا شما دارید.

Never done it in your foreign language.

هرگز آن را به زبان خارجی خود انجام نداده اید.

So a.

بنابراین یک.

Little bit of a level like the the level of  stress is going to be there you're going to.

سطح کمی مانند سطح استرس در آنجا خواهد بود که شما به آن خواهید رسید.

Think, Oh my God, I'm just going to mess this up.

فکر کن، خدای من، من فقط این را به هم می ریزم.

It's going to be a.

Disaster once you do.

این می شود یک.

فاجعه یک بار انجام دهید.

It you realize, no big deal.

متوجه شدید، چیز مهمی نیست.

And then your confidence is going to grow.

و سپس اعتماد به نفس شما افزایش می یابد.

Step by step.

گام به گام.

Well, you shared a lot there.

خوب، شما چیزهای زیادی در آنجا به اشتراک گذاشتید.

But I think for my students, just  understanding that it's it's how  

اما من فکر می‌کنم برای دانش‌آموزانم، فقط درک این موضوع که

their brain works, it's normal, it's  natural and thank you for sharing that.

مغزشان اینطوری کار می‌کند، طبیعی است، طبیعی است و از شما برای اشتراک‌گذاری آن متشکرم.

You still have that experience even today.

حتی امروز هم آن تجربه را دارید.

I'm sure that made all my students feel  more confident and it's just building up  

مطمئنم که این باعث شد همه دانش‌آموزانم اعتماد به‌نفس‌تری داشته باشند و فقط

those successes, getting those successes  in a in an A comfortable environment that  

این موفقیت‌ها را ایجاد می‌کند، این موفقیت‌ها را در محیطی راحت به دست می‌آورد که به

will allow them to build their  confidence slowly over time.

آنها اجازه می‌دهد اعتماد به نفس خود را به آرامی در طول زمان ایجاد کنند.

Great advice.

نصیحت عالی

Thank you.

متشکرم.

And I feel like we could talk  for so long about these topics,  

و من احساس می‌کنم می‌توانیم برای مدت طولانی درباره این موضوعات صحبت کنیم،

especially diving into how our brain works.

به‌ویژه در مورد نحوه عملکرد مغزمان.

That's so interesting.

خیلی جالبه

And I know you have more videos  on your YouTube channel, so why  

و من می‌دانم که ویدیوهای بیشتری در کانال YouTube خود دارید، پس چرا     را

don't you just share with my students  where they can find you on YouTube?

با دانش‌آموزان من به اشتراک نمی‌گذارید جایی که می‌توانند شما را در YouTube پیدا کنند؟

What's your YouTube channel?

کانال یوتیوب شما چیست؟

Sure thing.

چیز مطمئنی

My.

YouTube channel is just Luca  Lampariella which is just by.

من

کانال YouTube فقط Luca Lampariella است که همین الان است.

Name.

نام.

So if you write Luca Lampariello  or Luca languages on YouTube, you.

بنابراین، اگر زبان‌های Luca Lampariello یا Luca را در YouTube بنویسید، شما.

Will find my channel.

کانال من را پیدا خواهد کرد

It's all about learning how to learn.

همه چیز در مورد یادگیری نحوه یادگیری است.

I do have some videos where  I speak multiple languages  

من چند ویدیو دارم که در آنها به چند زبان

or other languages in just one video, but.

یا زبان های دیگر فقط در یک ویدیو صحبت می کنم، اما.

It mainly it's about.

عمدتاً در مورد آن است.

How to Learn How to Use your Brain to learn more.

چگونه یاد بگیریم چگونه از مغز خود برای یادگیری بیشتر استفاده کنیم.

Efficiently and to show you that that is possible.

کارآمد و به شما نشان دهد که این امکان پذیر است.

And then everyone can do it.

و سپس همه می توانند آن را انجام دهند.

I'll put the YouTube channel in the  description as well so everyone can follow you.

کانال YouTube را نیز در توضیحات قرار خواهم داد تا همه بتوانند شما را دنبال کنند.

Get those language learning tips and advice.

نکات و توصیه های یادگیری زبان را دریافت کنید.

Final question for you before we wrap up.

آخرین سوال برای شما قبل از اتمام.

If my students were to do only one thing  this week to improve their English,  

اگر دانش‌آموزان من این هفته فقط یک کار را برای بهبود زبان انگلیسی خود انجام می‌دهند،

what would you recommend that they do?

چه کاری را به آنها توصیه می‌کنید؟

I would say to focus on the joy of  actually whatever they're doing,  

من می‌گویم که روی لذت  در واقع هر کاری که انجام می‌دهند،

whether they're speaking, whether  we're writing, whether we're reading,  

اینکه صحبت می‌کنند، ما می‌نویسیم، می‌خوانیم،

whether they're listening, whether  they're watching a YouTube.

اینکه گوش می‌دهند یا در حال تماشای YouTube هستند، تمرکز کنیم.

Video like this one to have.

ویدیویی مثل این برای داشتن.

Joy to to think.

شادی به فکر کردن.

About.

در باره.

The joy.

لذت.

Of learning instead of.

یادگیری به جای.

I have to do this because I have.

من باید این کار را بکنم چون دارم.

To learn it's more like I.

برای یادگیری بیشتر شبیه من است.

Want to do this?

می‌خواهید این کار را انجام دهید؟

I think that once again, yes,  techniques and strategies.

من فکر می کنم که یک بار دیگر، بله، تکنیک ها و استراتژی ها.

They're important, but this?

آنها مهم هستند، اما این؟

Mindset shift that you need to  have in order to take things.

تغییر ذهنیتی که باید داشته باشید تا بتوانید کارها را انجام دهید.

For further, is the one of the  most powerful things and factors.

برای بیشتر، یکی از قدرتمندترین چیزها و عوامل است.

When it comes to success in learning.

وقتی صحبت از موفقیت در یادگیری می شود.

English or?

انگلیسی یا؟

Any other?

هر دیگری؟

Language for that matter.

زبان برای آن موضوع.

What an amazing way to end our conversation.

چه روش شگفت انگیزی برای پایان دادن به گفتگوی ما. روی

Focus on joy.

شادی تمرکز کنید.

You heard it everyone.

همه شنیدی روی

Focus on joy.

شادی تمرکز کنید.

Thank you so much for being here, Luca,  and sharing these amazing tips and advice.

از حضور شما، لوکا، و به اشتراک گذاشتن این نکات و توصیه های شگفت انگیز بسیار سپاسگزارم.

My pleasure.

باعث افتخار من.

Bye, bye.

خداحافظ.