If You DO THIS in 2025, You're FLUENT in English

Is it your goal to become  fluent in 2025 and do you  

آیا هدف شما این است که در سال 2025 مسلط شوید و آیا

want results as quickly and easily as possible?

می‌خواهید هر چه سریع‌تر و آسان‌تر به نتیجه برسید؟

I've interviewed experts from around the world  to help you become fluent fast, and in this  

من با کارشناسانی از سراسر جهان مصاحبه کرده‌ام تا به شما کمک کنم سریع مسلط شوید، و در این

English Fluency Master class, these experts  are going to share their best advice with you.

کلاس استاد تسلط به زبان انگلیسی، این کارشناسان بهترین توصیه‌های خود را با شما به اشتراک می‌گذارند.

When I'm working with students,  

وقتی با دانش‌آموزان کار می‌کنم،

the number one concern that they have is  that they don't feel confident speaking.

نگرانی شماره یک آنها این است که در صحبت کردن احساس اعتماد به نفس ندارند.

They feel like they're being  judged by native speakers.

آنها احساس می‌کنند که توسط افراد بومی مورد قضاوت قرار می‌گیرند.

They're worried about their grammar  mistakes, they're worried that their  

آنها نگران اشتباهات دستور زبان خود هستند، نگران هستند که

accents are too thick, and all of this  prevents them from speaking confidently.

لهجه‌هایشان بیش از حد غلیظ باشد، و همه اینها مانع از صحبت کردن با اطمینان می‌شوند.

So what advice would you give to these students?

پس چه توصیه ای به این دانش آموزان دارید؟

OK, well there's you mentioned  several things there.

خوب، شما به چند چیز در آنجا اشاره کردید.

First of all, thick accent.

اول از همه، لهجه غلیظ.

As long as you are comprehensible,  your accent is fine.

تا زمانی که قابل درک باشید، لهجه شما خوب است.

We have to accept that.

ما باید این را بپذیریم.

Obviously, if we can get closer  to sort of native pronunciation,  

بدیهی است که اگر بتوانیم به نوعی تلفظ بومی نزدیک‌تر شویم،

we have to want to, in a way, we want  to imitate the way the native speak.

باید بخواهیم، ​​به نوعی می‌خواهیم از روش صحبت کردن بومی تقلید کنیم.

But we have to realize, and I realize that I will  

اما ما باید متوجه باشیم، و می‌دانم که

never be mistaken for a native speaker  in the languages that I have learned.

هرگز با زبان مادری به زبان‌هایی که آموخته‌ام اشتباه نخواهم شد.

So accept the fact that you have an accent.

پس این واقعیت را بپذیرید که لهجه دارید.

Also accept the fact that you're going to forget.

همچنین این واقعیت را بپذیرید که فراموش خواهید کرد.

I mean, we know if if we're if I'm in some  place and somebody shows up whom I know  

منظورم این است که ما می‌دانیم اگر در جایی هستم یا کسی که می‌شناسم ظاهر می‌شود یا نه،

and but what's his name or her name?

و اما نام او چیست؟

The more pressure I put on myself to  try to remember that person's name,  

هر چه بیشتر به خودم فشار بیاورم تا سعی کنم نام آن شخص را به خاطر بسپارم،

the more likely I am not to remember.

احتمال اینکه به خاطر نیاورم بیشتر می شود.

And later on when there's no pressure on me.

و بعداً وقتی هیچ فشاری روی من نیست.

Oh yeah, that was George or Sally.

اوه بله، جورج یا سالی بود.

So obviously there is a  certain amount of pressure,  

بنابراین بدیهی است که هنگام صحبت کردن، مقدار معینی فشار،

tension when we speak because it's it's always  more comfortable to speak in your own language.

تنش وجود دارد، زیرا صحبت کردن به زبان خودتان همیشه راحت‌تر است.

So you're speaking in another language,  there's a little more tension.

بنابراین شما به زبان دیگری صحبت می کنید، کمی تنش بیشتر است.

And so it's a little more  difficult to remember things.

و بنابراین به خاطر سپردن چیزها کمی دشوارتر است.

We just have to accept that all of that is normal.

فقط باید بپذیریم که همه اینها طبیعی است.

It's normal not to understand.

نفهمیدن طبیعی است.

It's normal to forget.

فراموش کردن طبیعی است.

And if we simply keep going,  we will gradually improve.

و اگر به سادگی ادامه دهیم، به تدریج بهبود خواهیم یافت.

The more pressure we put on ourselves  or if we try to avoid speaking because  

هر چه بیشتر به خود فشار بیاوریم یا اگر بخواهیم از صحبت کردن خودداری کنیم زیرا می‌ترسیم،

we're afraid, then we aren't going to improve.

بهتر نمی‌شویم.

So I mean, it's easy to say, but I have  experienced it in many languages where  

بنابراین منظورم این است که گفتن آن آسان است، اما من آن را در بسیاری از زبان‌ها تجربه کرده‌ام که در آن‌ها

I struggle and sometimes we think we  did more poorly than we in fact did  

مشکل دارم و گاهی اوقات فکر می‌کنیم که ضعیف‌تر از آنچه در واقع انجام داده‌ایم عمل کرده‌ایم

and we just have to give ourselves credit.

و فقط باید به خودمان اعتبار بدهیم. به

Trust the brain.

The brain will gradually learn given enough  experience, and you just have to keep going.

مغز اعتماد کن

با توجه به تجربه کافی، مغز به تدریج یاد خواهد گرفت و شما فقط باید ادامه دهید.

So let me first tell you that  this is a very human being,  

بنابراین اجازه دهید ابتدا به شما بگویم که این یک موجود بسیار انسانی است،

a human thing to be scared of, you  know, getting out of your comfort zone.

یک چیز انسانی است که باید از آن ترسید، می دانید که از منطقه راحتی خود خارج شوید.

When we when we get out of our  comfort zone, we're always scared.

وقتی از منطقه راحتی خود خارج می شویم ، همیشه می ترسیم.

That's the first thing.

این اولین چیز است.

So it's completely, completely normal  to be scared or slightly anxious about  

بنابراین، کاملاً طبیعی است که از

the mere fact of having to have a  conversation with a native speaker.

این واقعیت که صرفاً مجبور به مکالمه با یک زبان مادری هستید، بترسید یا کمی مضطرب باشید.

So that's that's the first  thing to take into account.

بنابراین این اولین چیزی است که باید در نظر گرفته شود.

The second thing to take into account is  that I, I foresee like these three zones,  

دومین موردی که باید در نظر گرفت این است که من، من پیش‌بینی می‌کنم مانند این سه منطقه،

you have the comfort zone at the beginning, right?

شما در ابتدا منطقه راحتی را دارید، درست است؟

So that's where you stand where  you're like sitting in the corner.

بنابراین همان جایی است که می‌ایستید، همان جایی که انگار گوشه‌ای نشسته‌اید.

You're learning vocabulary, but you don't want to  

شما در حال یادگیری واژگان هستید، اما نمی‌خواهید

venture out there and have, you  know, talk to talk to people.

در آنجا جرأت کنید و می‌دانید ، صحبت کنید تا با مردم صحبت کنید.

Then you have out like there's another  layer or zone around that zone,  

سپس شما مانند یک لایه یا منطقه دیگری در اطراف آن ناحیه وجود دارد،

which I call like it's called the Goldilocks zone.

که من آن را مانند منطقه Goldilocks می نامم.

So it's slightly challenging,  but it's not too challenging.

بنابراین کمی چالش برانگیز است، اما خیلی چالش برانگیز نیست.

I'll give you a concrete example in a second.

من در یک ثانیه یک مثال عینی برای شما می زنم.

And then you have the panic zone.

و سپس شما منطقه وحشت را دارید.

The panic zone is where you're completely out  

منطقه هراس جایی است که شما کاملاً

of your comfort zone so far that it's  you panic because it's too difficult.

از منطقه راحتی خود خارج شده اید تا جایی که این شما هستید که وحشت می کنید زیرا بسیار دشوار است.

An example.

So your comfort zone is, let's say whoever  is listening, if you're, you know, you're,  

یک مثال.

بنابراین منطقه راحتی شما، فرض کنید هر کسی که گوش می‌دهد، اگر گوش می‌دهید، می‌دانید، دارید،

you've been learning a language for a little  bit and or for a long time for that matter,  

برای مدت کمی و یا برای مدت طولانی در حال یادگیری زبان هستید،

English, and you still find it difficult.

انگلیسی، و هنوز هم دشوار است.

You know, you've still tremble at the  idea of speaking to someone or you're  

می‌دانی، هنوز از این ایده که با کسی صحبت می‌کنی یا در

interacting with someone, but you, you,  you, you know, you don't express yourself  

حال تعامل با کسی هستی می‌لرزی، اما تو، تو، تو، می‌دانی، خودت را

smoothly because your mind goes blank and  you think, Oh my God, they're judging me.

به راحتی بیان نمی‌کنی، زیرا ذهنت خالی می‌شود و فکر می‌کنی، اوه خدای من، آنها مرا قضاوت می کنند.

I'm making mistakes.

من دارم اشتباه می کنم

You think about Ram or all those  things that make it difficult.

شما به Ram یا همه چیزهایی که کار را دشوار می کند فکر می کنید.

Then think about this.

سپس در مورد این فکر کنید.

Your comfort zone is sitting  in front of a computer and  

منطقه راحتی شما این است که جلوی رایانه بنشینید و

making maybe lists of words or maybe  watching something passively, right?

فهرستی از کلمات تهیه کنید یا شاید به طور منفعلانه چیزی را تماشا کنید، درست است؟

So that is an excuse of, oh, I'm engaging with the  language, but I'm not actually talking to people.

بنابراین این بهانه ای است برای اینکه، اوه، من با زبان درگیر هستم ، اما در واقع با مردم صحبت نمی کنم.

Then you have the what I call the Goldilocks zone.

سپس شما همان چیزی را دارید که من آن را منطقه گلدیلاک می نامم.

It's a good zone.

منطقه خوبی است.

It's a good zone to be in.

این منطقه خوبی برای حضور است.

And you tell yourself, OK, I'm scared.

و شما به خود می گویید، خوب، من می ترسم.

Fine, normal, but I could have,  maybe I could hire a tutor,  

خوب، معمولی، اما می توانستم داشته باشم، شاید بتوانم یک معلم خصوصی استخدام کنم،

a very nice and friendly person with  whom I could have a conversation.

یک فرد بسیار خوب و صمیمی که بتوانم با او صحبت کنم.

It's a protected environment because you're  paying, whether you're paying someone or you  

این یک محیط محافظت شده است زیرا شما در حال پرداخت هستید، چه در حال پرداخت پول به کسی باشید و چه

find someone you can have a conversation with,  maybe on Skype, there is no background noise.

فردی را پیدا کنید که بتوانید با او مکالمه داشته باشید، شاید در اسکایپ، صدای پس زمینه وجود نداشته باشد.

That person knows that you're a learner  and then you can have a conversation.

آن شخص می‌داند که شما یک یادگیرنده هستید و سپس می‌توانید گفتگو کنید.

You can prepare beforehand about  a topic you're interested in and  

می‌توانید از قبل درباره موضوعی که به آن علاقه دارید آماده شوید و

you can have a meaningful conversation.

می‌توانید یک مکالمه معنادار داشته باشید.

That's a Gray zone that you can get  in a Gray zone, but a good zone to be  

این یک منطقه خاکستری است که می‌توانید در یک منطقه خاکستری به دست آورید، اما یک منطقه خوب برای قرار گرفتن

in so that you can actually step out  of your comfort zone progressively.

در آن است تا بتوانید به تدریج از منطقه راحتی خود خارج شوید.

Yeah, it's a really good question and I think  

بله، این سؤال واقعاً خوبی است و من فکر می‌کنم

it's definitely something that  is not that easy to overcome.

قطعاً چیزی است که غلبه بر آن آسان نیست.

But one thing that I will try to imagine is  that if this person that I'm talking to is  

اما چیزی که من سعی خواهم کرد تصور کنم این است که اگر این شخصی که با او صحبت می کنم

also learning like a second language, For example,  if this person is learning my native tongue, which  

مانند یک زبان دوم نیز یاد می گیرد، برای مثال، اگر این شخص در حال یادگیری زبان مادری من است، که

is native tongue, which is Mandarin, Mandarin,  would I care that this person make mistakes?

زبان مادری است، که ماندارین، ماندارین است. ، آیا برایم مهم است که این شخص اشتباه کند؟

I probably wouldn't care that much.

احتمالاً اینقدر اهمیت نمی دهم.

And actually I think I would think  that this person like is very brave  

و در واقع فکر می‌کنم که این شخص مانند بسیار شجاع است

and then like he or she is willing to try  to actually speak such a difficult language.

و پس از آن می‌خواهد سعی کند واقعاً به چنین زبان دشواری صحبت کند.

So I think with this mindset, I will feel more  at ease when I am going to speak with people.

بنابراین فکر می کنم با این طرز فکر، وقتی قرار است با مردم صحبت کنم، احساس راحتی بیشتری خواهم کرد.

And when I actually make mistake, I would feel  like most of the people would just understand it.

و وقتی واقعاً اشتباه می‌کنم، احساس می‌کنم که بیشتر مردم آن را درک می‌کنند.

And there are going to be some people  that who just wouldn't understand it  

و برخی از افراد خواهند بود که آن را درک نمی کنند

and feel like how could you make such  a simple mistakes and things like that?

و احساس می کنند چگونه می توانید چنین اشتباهات ساده و چیزهایی از این قبیل مرتکب شوید؟

There are always going to be people like that.

همیشه چنین افرادی وجود خواهند داشت.

But I would just ignore that kind of people and  like, basically think that for those kind of  

اما من فقط این نوع افراد را نادیده می‌گیرم و دوست دارم اساساً فکر کنم که برای آن دسته از

people, they just don't understand the difficulty  and challenge of learning a foreign language.

افراد، آنها دشواری و چالش یادگیری یک زبان خارجی را درک نمی‌کنند.

So yeah, that's basically how, like  the mindset that helps me to overcome  

بنابراین بله، اساساً همین طرز فکری است که به من کمک می‌کند بر

this kind of fear of trying to, you know,  speak with someone in their native tongue.

این نوع ترس از تلاش برای صحبت کردن با کسی به زبان مادری‌اش غلبه کنم.

Yeah, especially when I'm  still in the beginner stage.

بله، به خصوص زمانی که هنوز در مرحله ابتدایی هستم.

I think when it comes to fear, I  mean, I don't know what you think,  

فکر می‌کنم وقتی صحبت از ترس به میان می‌آید، منظورم این است که نمی‌دانم شما چه فکر می‌کنید،

but I think a lot of native  speakers are not so judge mental.

اما فکر می‌کنم بسیاری از زبان‌های مادری آن‌قدر ذهنی قضاوت نمی‌کنند.

They, they won't, they're very rarely going to  

آن‌ها، نمی‌خواهند، به ندرت

correct your grammar because most native  speakers may not know how how to do that.

دستور زبان شما را تصحیح می‌کنند، زیرا ممکن است اکثر افراد بومی ندانند چگونه این کار را انجام دهند.

So they're probably not going  to correct your grammar.

بنابراین احتمالاً دستور زبان شما را تصحیح نمی‌کنند.

They, they, you know, they won't correct  your accent or laugh at your accent.

آنها، آنها، می دانید، لهجه شما را اصلاح نمی کنند یا به لهجه شما نمی خندند.

I think by and large, most native  speakers are kind of open minded  

من فکر می‌کنم به طور کلی، بیشتر زبان‌های مادری

with that and they're not going  to have a problem with that.

در این مورد ذهنیت باز دارند و با آن مشکلی نخواهند داشت.

I think where the problem comes is  where if because of your grammar  

من فکر می‌کنم مشکل اینجاست که اگر به دلیل

mistakes or your accent or pronunciation,  communication breaks down and they don't  

اشتباهات گرامری یا لهجه یا تلفظ شما، ارتباط قطع شود و آن‌ها

understand what you're trying to say,  then yes, there's going to be a problem.

نفهمند چه می‌خواهید بگویید، بله، مشکلی پیش خواهد آمد.

And they'll be like, oh, well,  I don't want to speak to them.

و آنها مانند، اوه، خوب، نمی‌خواهم با آنها صحبت کنم.

I can't communicate with them.

من نمی توانم با آنها ارتباط برقرار کنم.

And so there is that, that problem  that if communication breaks down,  

و بنابراین این مشکل وجود دارد که اگر ارتباط قطع شود،

but communication can break down  in different situations, right?

اما ارتباط می تواند در موقعیت های مختلف از بین برود، درست است؟

It can break down due to mistakes, but it can also  break down if you just go quiet or speak slowly.

ممکن است به دلیل اشتباهات خراب شود، اما اگر فقط ساکت باشید یا آهسته صحبت کنید، ممکن است خراب شود.

You know, some students don't want to  make a mistake, so they go very slowly  

می‌دانید، برخی از دانش‌آموزان نمی‌خواهند اشتباهی مرتکب شوند، بنابراین خیلی آهسته پیش می‌روند

and they they do each word by word and  then communication breaks down because  

و هر کلمه به کلمه را انجام می‌دهند و سپس ارتباط از بین می‌رود زیرا

the the listener is not following what you're  saying or is getting bored and walks away.

شنونده حرف شما را دنبال نمی‌کند یا حوصله‌اش سر می‌رود و راه می‌رود. دور

So I think there's a balance between  the accuracy and the fluency.

بنابراین فکر می‌کنم بین دقت و روان بودن تعادل وجود دارد.

You know, you, you, you want to, you don't want  to be too thinking too much about your mistakes.

می دانید، شما، شما، شما می خواهید، نمی خواهید بیش از حد به اشتباهات خود فکر کنید.

Just try and communicate, just speak out, go with  the flow, but be aware that if you are making a  

فقط سعی کنید و ارتباط برقرار کنید، فقط صحبت کنید، با جریان حرکت کنید، اما توجه داشته باشید که اگر اشتباهات زیادی مرتکب شوید

lot of mistakes, you'll see it in the eyes of the  listener that the communication is broken down.

، در چشمان شنونده خواهید دید که ارتباط از بین رفته است.

So you need that kind of balance of just speaking,  outgoing with the flow, but being aware you're not  

بنابراین شما به این نوع تعادل نیاز دارید که فقط صحبت کنید، روی جریان جریان داشته باشید، اما آگاه باشید که

making too many mistakes grammatically,  vocabulary or pronunciation mistakes.

اشتباهات دستوری، واژگان یا تلفظ زیادی را مرتکب نمی شوید.

So that balance is is an important one.

بنابراین این تعادل یکی از موارد مهم است.

It's really like a language learner  thing to even think that you're that,  

واقعاً مثل یک زبان آموز است که حتی فکر می کند شما آن هستید،

that someone's going to care  that you made a mistake, right?

اینکه کسی به اشتباه شما اهمیت می دهد، درست است؟

Because the the first point  is you're just speaking.

زیرا اولین نکته این است که شما فقط دارید صحبت می کنید.

It's just communication.

این فقط ارتباط است.

And then you have to consider how many native  

و سپس باید در نظر بگیرید که چند نفر

speakers that you meet have never  studied any other language before.

از زبان‌های بومی که می‌بینید قبلاً هیچ زبان دیگری را مطالعه نکرده‌اند.

So they don't even know  what they're talking about.

بنابراین آنها حتی نمی دانند درباره چه چیزی صحبت می کنند.

So you you speak to them and they  might say, oh, you, what did you say?

بنابراین شما با آنها صحبت می کنید و آنها ممکن است بگویند، اوه، شما، چه گفتید؟

Oh, I didn't understand.

اوه من نفهمیدم

They just don't have any experience  talking to foreign people and they  

آنها فقط تجربه صحبت با افراد خارجی را ندارند و

don't have any experience with different accent.

تجربه ای با لهجه متفاوت ندارند.

If if a person from the other  side of the country came to that,  

اگر یک نفر از آن طرف کشور به آنجا می‌آمد،

they would hear that person  say, oh, you have an accent.

می‌شنیدند که آن شخص می‌گوید: اوه، تو لهجه داری.

They would say the same thing to  a person who's a native speaker.

آنها به فردی که زبان مادری است همین را می‌گویند.

So a lot of times non-native students who are  learning English to come to United States,  

بنابراین اغلب اوقات دانش‌آموزان غیربومی که در حال یادگیری انگلیسی برای آمدن به ایالات متحده هستند،

for example, they'll get discouraged,  upset, frustrated about about this that  

برای مثال، دلسرد، ناراحت و ناامید می‌شوند که

people might hear their accent and  and ask them to repeat something.

ممکن است افراد لهجه آنها را بشنوند و از آنها بخواهند چیزی را تکرار کنند.

God forbid someone asked me to repeat something.

خدا نکنه یکی ازم بخواد یه چیزی رو تکرار کنم.

Native speakers ask other native  speakers to repeat stuff all the time.

سخنرانان بومی از دیگر سخنرانان بومی می‌خواهند همیشه مطالب را تکرار کنند.

It's it's not an issue.

این یک مسئله نیست.

But yeah, so I, so I think especially the  rules, when you, when, when you're really  

اما بله، من، بنابراین، به خصوص به قوانین فکر می‌کنم، وقتی شما، وقتی، وقتی واقعاً

focused on rules and being correct, then  it can really hold you back because you're  

روی قوانین تمرکز می‌کنید و درست می‌شوید، آنگاه واقعاً می‌تواند شما را عقب نگه دارد، زیرا

thinking about the speech and the language a  lot more than the people who you're talking to.

به گفتار و زبان خیلی فکر می‌کنید. بیشتر از افرادی که با آنها صحبت می کنید.

If you had to boil down the qualities  or personality traits of successful  

اگر بخواهید ویژگی‌ها یا ویژگی‌های شخصیتی

language learners, what would you say those are?

زبان‌آموزان موفق را خلاصه کنید، می‌گویید اینها چه هستند؟

Well, obviously motivation is big.

خب، واضح است که انگیزه بزرگ است.

The motivation, I would say attitude is big.

انگیزه، می توانم بگویم نگرش بزرگ است.

So motivation is one thing.

بنابراین انگیزه یک چیز است. می

Confidence, you know, enjoying the language,  enjoying the language learning process,  

دانید، اعتماد به نفس، لذت بردن از زبان، لذت بردن از فرآیند یادگیری زبان،

all of those things are part  of that positive attitude.

همه این موارد بخشی از این نگرش مثبت هستند.

And I also think it's very  important not to be a perfectionist,  

و همچنین فکر می‌کنم بسیار مهم است که کمال‌گرا نباشیم، و می‌دانید که

very important to accept, you  know, fuzziness in certitude.

ابهام در اطمینان را بپذیرید.

You know, you don't quite understand.

میدونی، تو اصلا نمیفهمی

You keep forgetting the same words.

شما مدام همان کلمات را فراموش می کنید.

And all of that is fine, because you're enjoying  the process of discovering another language.

و همه اینها خوب است، زیرا شما از فرآیند کشف زبان دیگر لذت می برید.

And you mentioned confidence.

و شما به اعتماد به نفس اشاره کردید.

I'm going to ask you a follow up because many of  

من از شما درخواست خواهم کرد که این موضوع را پیگیری کنید زیرا بسیاری از

my students tell me that they lack  confidence when using their English.

دانش آموزانم به من می گویند که هنگام استفاده از انگلیسی خود اعتماد به نفس ندارند.

So can you speak a little bit more  about the role that confidence has  

بنابراین می توانید کمی بیشتر درباره نقشی که اعتماد به نفس

when learning and using a foreign language?

هنگام یادگیری و استفاده از یک زبان خارجی دارد صحبت کنید؟

Confidence is huge, and that's why I put a great  amount of emphasis on listening and reading.

اعتماد به نفس بسیار زیاد است، و به همین دلیل است که تاکید زیادی روی گوش دادن و خواندن دارم.

And you sometimes hear people say, well,  I can read, but I have trouble speaking.

و گاهی می شنوید که مردم می گویند، خوب، من می توانم بخوانم، اما در صحبت کردن مشکل دارم.

But most of those people don't  realize just how much you need  

اما بیشتر این افراد متوجه نمی‌شوند که چقدر

to read and listen like you have to read a book.

برای خواندن و گوش دادن نیاز دارید، مثل اینکه باید کتاب بخوانید.

203 hundred pages, one book, several books, and  the brain starts to get used to the language.

203 صد صفحه، یک کتاب، چندین کتاب، و مغز شروع به عادت کردن به زبان می کند.

And reading is so easy to do.

و خواندن بسیار آسان است.

And when we read, it's almost as if  we're speaking because we are sort  

و وقتی می‌خوانیم، تقریباً انگار داریم حرف می‌زنیم زیرا

of subconsciously as vocalizing  as we read and also listening.

ناخودآگاه به همان اندازه که می‌خوانیم و همچنین گوش می‌دهیم، آواز داریم.

And so if you build up this degree  of confidence with the language,  

و بنابراین، اگر این میزان اعتماد را با زبان ایجاد کنید،

the brain is used to the language.

مغز به زبان عادت کرده است.

The brain has formed a model of the language.

مغز مدلی از زبان را تشکیل داده است.

When you go to speak, of course  you're going to struggle at first,  

وقتی می روید صحبت کنید، البته در ابتدا با مشکل مواجه خواهید شد،

but you will gradually improve because  you have all these words inside you.

اما به تدریج پیشرفت خواهید کرد زیرا همه این کلمات را در درون خود دارید.

So I think part of it is being better prepared.

بنابراین من فکر می کنم بخشی از آن آماده شدن بهتر است.

And most people don't put the time  and effort into reading and listening.

و بیشتر مردم وقت و تلاش خود را صرف خواندن و گوش دادن نمی‌کنند.

They desperately try to remember some  grammar rules and they try to think  

آنها ناامیدانه سعی می کنند برخی از قوانین گرامری را به خاطر بسپارند و سعی می کنند

of grammar rules while they're  speaking, which is hopeless.

در حین صحبت کردن به قوانین گرامر فکر کنند ، که ناامیدکننده است.

And then they have to accept  that when they're speaking,  

و سپس باید بپذیرند که وقتی صحبت می‌کنند،

they're actually practicing speaking  and they will gradually get better.

در واقع دارند صحبت کردن را تمرین می‌کنند و به تدریج بهتر می‌شوند.

And while they're speaking, if they're speaking to  people that matter to them, they're getting very  

و در حین صحبت کردن، اگر با افرادی صحبت می‌کنند که برایشان مهم است،

valuable input, which is also all part of training  the brain to be comfortable in the language.

ورودی بسیار ارزشمندی دریافت می‌کنند، که همگی بخشی از آموزش مغز برای راحت بودن در زبان است.

They find the context and they find an objective.

آنها زمینه را پیدا می کنند و یک هدف را پیدا می کنند.

So in my in my case, I've been kind  of blessed to be able to speak 5 or  

بنابراین، در مورد من، من از اینکه می‌توانم به ۵ یا

6 languages on a daily basis because  that's just the people in my company.

۶ زبان به طور روزانه صحبت کنم، بسیار خوشبخت بوده‌ام، زیرا این افراد فقط در شرکت من هستند.

They speak them.

آنها را به زبان می آورند.

But looking back, my best periods of language  learning really helped what really happened  

اما با نگاهی به گذشته، بهترین دوره‌های یادگیری زبان من واقعاً به اتفاقی که واقعاً روی داد

when I had a context through  which to learn a language.

زمانی که زمینه‌ای برای یادگیری زبان داشتم کمک کرد.

So if I had a girlfriend that spoke  the language or maybe flatmates or I  

بنابراین، اگر دوست دختری داشتم که به آن زبان صحبت می‌کرد یا شاید هم هم‌پاتمی بود یا

was working in a company where  where the language was spoken.

در شرکتی کار می‌کردم که در آن زبان صحبت می‌شد.

And I think that that is by far the  best way to to be learning a language.

و من فکر می کنم که این بهترین راه برای یادگیری زبان است.

So, you know, having, having a context where you  don't actually have to make an effort and you're  

بنابراین، می‌دانید، داشتن زمینه‌ای که در آن واقعاً مجبور نیستید تلاش کنید و به

kind of confronted with the language,  whether you whether you like it or not.

نوعی با زبان روبه‌رو می‌شوید، خواه ناخواه.

And then the second thing is an objective.

و سپس چیز دوم یک هدف است.

So, so let's say I learned Russian to a reasonable  

بنابراین، فرض کنید

intermediate degree before meeting  my wife, who is Russian speaking.

قبل از ملاقات با همسرم، که روسی زبان است، روسی را تا حد معقول   متوسط ​​یاد گرفتم.

And then I put it to myself as an  objective to make my Russian really  

و سپس آن را به عنوان هدفی برای خودم قرار دادم که زبان روسی خود را واقعاً

perfect so that I could speak with my in  laws, with her parents in a, you know,  

کامل کنم تا بتوانم با همسرم، با پدر و مادرش

you know, in an unconstrained  sort of free, free flowing way.

به شیوه‌ای بدون محدودیت، بدون محدودیت و جریان آزاد صحبت کنم.

And that was a fantastic,  fantastic source of motivation.

و این یک منبع فوق‌العاده انگیزه بود.

So different people will find different  sources of motivation either whether it's,  

بنابراین افراد مختلف منابع انگیزه متفاوتی پیدا می‌کنند ،

you know, relationships or sports or business,  but it's really important to have an objective.

خواه روابط، ورزش یا کسب‌وکار، اما داشتن یک هدف واقعاً مهم است.

Now, one thing I hear from my students a lot is  that they've been learning for years and years,  

اکنون، چیزی که از دانش‌آموزانم زیاد می‌شنوم این است که آنها سال‌ها و سال‌ها یاد می‌گیرند،

and they feel like they've gained a lot  of vocabulary, gained a lot of grammar.

و احساس می‌کنند که واژگان زیادی به دست آورده‌اند ، گرامر زیادی به دست آورده‌اند.

But when they go to use it in a conversation,  

اما وقتی می‌خواهند از آن در مکالمه استفاده کنند،

like we're having a conversation  right now, their mind goes blank.

مثل اینکه ما در حال گفتگو هستیم ، ذهنشان خالی می‌شود.

They forget all their words, they're shy, they're  nervous, and they're not able to communicate.

آنها همه کلمات خود را فراموش می کنند، خجالتی هستند، عصبی هستند، و قادر به برقراری ارتباط نیستند.

Where is it right now?

الان کجاست؟

You are communicating very successfully.

شما با موفقیت ارتباط برقرار می کنید.

So did you struggle with that?

پس با آن مبارزه کردی؟

How did you overcome that?

چگونه بر آن غلبه کردید؟

And how would you recommend that my students who  

و چگونه توصیه می‌کنید که دانش‌آموزان من که

are experienced and saying that  issue can overcome that as well?

باتجربه هستند و آن مشکل را می‌گویند، بتوانند بر آن غلبه کنند؟

Well, there are two ways.

خب دو راه هست

Like there's a passive vocabulary  and there's an active vocabulary.

مثل اینکه یک واژگان غیرفعال و یک واژگان فعال وجود دارد.

Well, in terms of active vocabulary, I learned  vocab, as I had mentioned, by jotting down a  

خب، از نظر واژگان فعال، من واژگان را همانطور که اشاره کردم با یادداشت کردن

lot of beautiful expressions and putting on  my wall and deliberately practicing them.

بسیاری از عبارات زیبا و گذاشتن روی دیوار و تمرین عمدی آنها یاد گرفتم.

What I mean by that, I would sit in front  of the mirror and I would take expression.

منظورم از آن این است که جلوی آینه می‌نشستم و ابراز نظر می‌کردم.

Let's say people have  different likes and dislikes.

بیایید بگوییم افراد علاقه‌مندی‌ها و دوست نداشتن‌های متفاوتی دارند.

That's one the expression.

این یکی از بیان است.

Yeah.

آره

I would flexibly use it.

من به طور انعطاف پذیر از آن استفاده خواهم کرد.

Like people have different likes and  dislikes when it comes to reading books.

وقتی صحبت از خواندن کتاب به میان می‌آید، افراد لایک، علاقه‌ها و نپسندهای متفاوتی دارند.

Yeah, some people like different types of genres,  while others like different types of genres.

بله، برخی افراد انواع مختلفی از ژانرها را دوست دارند، در حالی که برخی دیگر انواع مختلف ژانرها را دوست دارند.

So by using great language chunks  and deliberately practicing them  

بنابراین با استفاده از تکه‌های زبان عالی و تمرین عمدی آن‌ها

in front of the mirror, I was  able to actively use my vocab.

در مقابل آینه، توانستم فعالانه از لغت خود استفاده کنم.

And it's OK.

و خوب است.

It's OK to forget vocab.

اشکالی ندارد واژگان را فراموش کنید.

It's OK.

It's all about the process.

مشکلی نیست

همه چیز در مورد فرآیند است.

And it also comes down to confidence.

و همچنین به اعتماد به نفس برمی گردد.

Look, people should not be like, people should not  

نگاه کنید، مردم نباید شبیه باشند، مردم نباید

be very shy in front of people because  everybody's going through something.

در مقابل مردم خیلی خجالتی باشند، زیرا همه در حال گذراندن چیزی هستند.

Everybody's learning this language.

همه در حال یادگیری این زبان هستند.

How can you be shy when learning language?

چگونه می توانید هنگام یادگیری زبان خجالتی باشید؟

But it's very bad.

اما خیلی بد است.

So you have to first of all, tell yourself,  hey, everybody's going through, it's OK.

پس باید اول از همه به خود بگویید، هی، همه در حال گذراندن هستند، مشکلی نیست.

It's OK to make mistakes, It's OK to make.

اشتباه کردن اشکالی ندارد، اشکالی ندارد.

It's OK to forget vodka.

اشکالی ندارد ودکا را فراموش کنید.

And it's OK to feel embarrassed from time to time.

و اشکالی ندارد که هر از گاهی احساس خجالت کنید.

And in this way, you build confidence.

و از این طریق اعتماد به نفس ایجاد می کنید.

That's what I used to do.

این کاری بود که من انجام می دادم.

I went through a lot.

من از خیلی چیزها گذشتم.

It's not OK.

خوب نیست.

It's it's not easy to wake up at the  same time, go to bed at the same time.

بیدار شدن در همان زمان آسان نیست، در همان زمان به رختخواب بروید.

It was not easy to study for 6 to 12 hours a day.

خواندن 6 تا 12 ساعت در روز آسان نبود. وقتی سخنرانی می کردم،

It was not easy to feel embarrassed  when I was giving lectures.

خجالت کشیدن آسان نبود .

It was not easy.

آسان نبود.

But by learning from my mistakes, I  learned and that and I am still learning.

اما با درس گرفتن از اشتباهاتم، این را آموختم و هنوز هم در حال یادگیری هستم.

I sometimes cannot use vodka, but that's OK.

من گاهی اوقات نمی توانم از ودکا استفاده کنم، اما اشکالی ندارد.

It's as I had mentioned, it's a lifelong learning.

همانطور که ذکر کردم، این یک یادگیری مادام العمر است.

So yeah.

پس آره

I would say, I think most of the time  we are really afraid of making mistakes.

می‌توانم بگویم، فکر می‌کنم بیشتر اوقات ما واقعاً از اشتباه کردن می‌ترسیم.

And it is like mainly because like  how we have been taught in school,  

و عمدتاً به این دلیل است که مانند نحوه آموزش به ما در مدرسه،

I guess because we are asked to  take a lot of exams and maybe you  

حدس می‌زنم به این دلیل که از ما خواسته می‌شود در امتحانات زیادی شرکت کنیم و شاید شما

have to say something in front of a lot  of people, like in front of a classmates.

مجبور شوید چیزی را در مقابل افراد زیادی بگویید ، مثلاً در مقابل همکلاسی‌ها.

And when you say something wrong,  your teacher will try to correct you.

و وقتی چیزی اشتباه می‌گویید، معلمتان سعی می‌کند شما را اصلاح کند.

I mean in, I think with a good intention to start  with, but most of the time it will kind of scare  

منظورم این است که فکر می‌کنم با نیت خوبی برای شروع ، اما بیشتر اوقات به نوعی

you and then you will have this like trauma  that you don't want to experience this again.

شما را می‌ترساند و سپس دچار چنین ضربه‌ای می‌شوید که نمی‌خواهید دوباره آن را تجربه کنید.

So I would say like most of the  time when we like couldn't really  

بنابراین، من می‌گویم مثل اکثر مواقعی که دوست داریم واقعاً نمی‌توانیم

say something even though we want to, it's  because we are afraid of making mistakes.

چیزی بگوییم، حتی اگر می‌خواهیم، ​​به این دلیل است که از اشتباه کردن می‌ترسیم.

So like later I also experienced that a lot when  I'm like in the beginner stage of the language.

بنابراین، مانند بعداً، هنگامی که در مرحله مبتدی زبان هستم، آن را بسیار تجربه کردم.

So I actually like just like push myself and  even like give myself a rule that you know,  

بنابراین من در واقع دوست دارم به خودم فشار بیاورم و حتی دوست دارم به خودم قانونی بدهم که شما می دانید،

like today I'm here to make mistakes.

مثل امروز که اینجا هستم تا اشتباه کنم.

If I do not make at least one mistake  here like tonight in this like session,  

اگر در اینجا مثل امشب در این جلسه مثل امشب حداقل یک اشتباه مرتکب نشدم،

then I'm not reaching my goal.

پس به هدفم نمی رسم.

So I'm not like my goal is never like  I couldn't make any mistakes tonight.

بنابراین من اینطور نیستم که هدفم هرگز اینطور نیست که امشب هیچ اشتباهی نداشته باشم.

I have to make perfect sentences all the time.

من باید همیشه جملات کامل بسازم.

It's never like that.

هرگز اینطور نیست.

It's always like I need to make at least  one mistake today and that's the end.

همیشه انگار باید امروز حداقل یک اشتباه مرتکب شوم و این پایان است.

Like that.

مثل اون.

That's the goal of like my  language learning that day.

این هدف از یادگیری زبان من در آن روز است.

So yeah, I use that kind of like mindset  to push myself to make as many mistakes  

بنابراین بله، من از چنین طرز فکری استفاده می‌کنم تا خودم را وادار کنم تا حد امکان اشتباه کنم،

as possible because this is how you can actually  say something when your practice is speaking with  

زیرا به این صورت است که می‌توانید وقتی تمرینتان با دیگران صحبت می‌کنید، چیزی بگویید

others because it's just so difficult, especially  when you are talking with a native speaker.

زیرا خیلی سخت است، مخصوصاً وقتی با یک بومی صحبت می‌کنید. بلندگو

They speak really fast and  you really don't have time.

آنها خیلی سریع صحبت می کنند و شما واقعاً وقت ندارید.

It's not like when you write or when you listen,  you have more time to think through it and then to  

اینطور نیست که وقتی می نویسید یا وقتی گوش می دهید، وقت بیشتری برای فکر کردن به آن دارید و سپس

check whether like you understand it or not  or like your grammar and things like that.

بررسی می کنید که آیا آن را می فهمید یا نه یا گرامر خود را دوست دارید و مواردی از این قبیل.

Like when it's like very fast, then you have to  just make mistakes to make yourself to to improve.

مثل زمانی که خیلی سریع است، پس باید فقط اشتباهاتی انجام دهید تا خودتان را به انجام آن برسانید تا پیشرفت کنید.

Yeah.

آره

That's very powerful.

این خیلی قدرتمند است.

I'm here to make mistakes.

من اینجا هستم تا اشتباه کنم.

I'm here to make mistakes.

من اینجا هستم تا اشتباه کنم.

I think everyone should write that  down, remember it, say it every day,  

فکر می‌کنم همه باید آن را بنویسند، به خاطر بسپارند، هر روز بگویند،

not just with languages, with anything in  life, anything that you're trying to do.

نه فقط با زبان، با هر چیزی در زندگی، هر کاری که می‌خواهید انجام دهید.

Because if you're not making mistakes like you  said, you're probably not trying very hard.

زیرا اگر آنطور که گفتید مرتکب اشتباه نمی‌شوید، احتمالاً خیلی تلاش نمی‌کنید.

You're probably not pushing  yourself That's very powerful.

احتمالاً به خودتان فشار نمی آورید، این خیلی قدرتمند است.

I'm here to make mistakes.

من اینجا هستم تا اشتباه کنم.

Wow.

عجب از

Thank you for sharing that you're.

شما برای به اشتراک گذاشتن این که هستید متشکرم

Welcome.

Now to answer your question, we're not  going to talk delve into neuroscience,  

خوش آمدید.

اکنون برای پاسخ به سوال شما، نمی‌خواهیم در مورد علوم اعصاب صحبت کنیم،

although I'm really passionate  about how the brain works.

اگرچه من واقعاً به نحوه عملکرد مغز علاقه دارم.

And if you understand how the brain works, it  gives you an incredible insight into why we have  

و اگر درک کنید که مغز چگونه کار می‌کند، بینش باورنکردنی به شما می‌دهد که چرا ما

these problems when speaking a foreign language or  even are an own native language for that matter.

این مشکلات را هنگام صحبت کردن به یک زبان خارجی یا حتی زبان مادری خود داریم.

But to make it simple, this is  the reason why all this works.

اما برای ساده کردن، این دلیلی است که همه اینها کار می کند.

All this happens.

همه اینها اتفاق می افتد.

Sorry, in our mind, we process language learning  when we still do not speak a language well.

متأسفیم، در ذهن ما، زمانی که هنوز به زبانی خوب صحبت نمی کنیم، یادگیری زبان را پردازش می کنیم.

So we're not talking about our native  language, we're talking about foreign language.

بنابراین ما در مورد زبان مادری خود صحبت نمی کنیم ، بلکه در مورد زبان خارجی صحبت می کنیم.

We use what is called what this part of the  brain, which is called prefrontal cortex.

ما از چیزی استفاده می کنیم که این قسمت از مغز نامیده می شود که قشر پیش پیشانی نامیده می شود.

This is our like, this is how we  think consciously, how we plan things,  

این شبیه ماست، این است که ما آگاهانه فکر می‌کنیم، چگونه چیزها را برنامه‌ریزی می‌کنیم،

when we try to retrieve words, when we try  to think about grammar, etcetera, etcetera.

وقتی سعی می‌کنیم کلمات را بازیابی کنیم، وقتی سعی می‌کنیم به دستور زبان فکر کنیم، موارد دیگر و غیره.

Then we have another part of the brain  which is called the limbic system.

سپس بخش دیگری از مغز داریم که به آن سیستم لیمبیک می گویند.

That has to do with, let's say, emotions.

مثلاً به احساسات مربوط می شود.

This is an, an oversimplification  of how this works, but just to,  

این یک ساده‌سازی بیش از حد از نحوه کارکرد این است، اما فقط

to show you a metaphor of how like there you  have two competing, let's say parts of the brain.

برای نشان دادن استعاره‌ای از این که چگونه در آنجا دو بخش رقابتی، مثلاً از مغز دارید.

One is trying to process, to think about words,  to arrange them together, to think about grammar.

یکی سعی می کند پردازش کند، به کلمات فکر کند، آنها را با هم مرتب کند، به گرامر فکر کند.

And the other part, which is the  emotional part, fights against this part.

و بخش دیگر، که بخش احساسی است، با این بخش مبارزه می کند.

So if you're tense and subconsciously we  walk into a conversation, whether it's  

بنابراین، اگر تنش دارید و ناخودآگاه ما وارد یک مکالمه می‌شویم، چه

with a tutor or with people outside, there's  a level of tension that unfortunately where  

با یک مربی یا با افراد بیرون، سطحی از تنش وجود دارد که متاسفانه در آن

the amygdala is involved in not only the  amygdala that keeps this part of the brain,  

آمیگدال نه تنها در آمیگدال که این قسمت از مغز را نگه می‌دارد، درگیر است،

let's say, keeps it from communicating  well with other parts of the brain.

مثلاً از برقراری ارتباط خوب با سایر بخش‌های مغز جلوگیری می‌کند.

So imagine that this part of the  brain wants to grab a word somewhere,  

بنابراین تصور کنید که این قسمت از مغز می‌خواهد کلمه‌ای را در جایی ببرد،

fetch a word with a mechanical arm, but the  other part just keeps it from doing that.

کلمه‌ای را با بازوی مکانیکی بیاورد، اما قسمت دیگر آن را از انجام آن بازمی‌دارد.

If you're stressed, if you're anxious,  if you walk into any conversation with  

اگر استرس دارید، اگر مضطرب هستید، اگر وارد هر مکالمه‌ای می‌شوید با

the idea that you're going to be  judged and everything, you know,  

این ایده که قرار است مورد قضاوت قرار بگیرید و همه چیز، می‌دانید،

all the negative things that you think concerning  a conversation, this is bound to happen.

همه چیزهای منفی که در مورد یک مکالمه فکر می‌کنید، حتماً اتفاق بیفتد اخیراً

This has happened to me a  number of times recently.

چندین بار این اتفاق برای من افتاده است .

Just to give you a very concrete example,  I've been learning Serbian for two years.

فقط برای اینکه به شما یک مثال بسیار ملموس بزنم، من دو سال است که زبان صربی را یاد می‌گیرم.

I had a conversation with my colleague  who's American, Serbian, American,  

من با همکارم که آمریکایی، صربستانی، آمریکایی است، گفتگو کردم

and I've been learning the language for two years.

و دو سال است که این زبان را یاد می‌گیرم.

I understand it pretty well.

من آن را به خوبی درک می کنم.

We recorded a conversation for YouTube.

ما مکالمه ای را برای یوتیوب ضبط کردیم.

I could not say the simplest things  like he asked me, Are you ready?

نمی‌توانستم ساده‌ترین چیزها را بگویم، مثل اینکه او از من پرسید، آماده‌ای؟

I was like, I couldn't even say yes, I am in  Serbian and I realized how is that possible?

من حتی نمی توانستم بگویم بله، من به صربی هستم و متوجه شدم که چگونه ممکن است؟

And because the knowledge  is there, but it's blocked.

و چون دانش وجود دارد، اما مسدود شده است.

So it's something that happens all the time.

بنابراین این چیزی است که همیشه اتفاق می افتد.

Our mind goes blank because we are anxious and  we are in this mode, in this very negative mode.

ذهن ما خالی می شود زیرا مضطرب هستیم و در این حالت هستیم، در این حالت بسیار منفی.

My suggestion is once again, what  I said before is that to establish  

پیشنهاد من بار دیگر این است، آنچه قبلاً گفتم این است که برای مشخص کردن

if you're anxious about having a  conversation with a native speaker,  

اگر در مورد مکالمه با یک زبان مادری نگران هستید،

find one person, a friendly person, not  necessarily competent, a friendly person.

یک نفر را پیدا کنید، یک فرد دوستانه، نه لزوماً یک فرد صمیمی و دوستانه.

You are really excited, you  know, you, you think, oh,  

شما واقعاً هیجان زده هستید ، می دانید، شما، فکر می کنید، اوه،

I'm going to talk to Jennifer or Luca  or Mark about whatever excites you.

من با جنیفر یا لوکا یا مارک در مورد هر چیزی که شما را هیجان زده می کند صحبت خواهم کرد.

And when that happens, when you focus more on the  communication than the performance, your level of  

و وقتی این اتفاق بیفتد، وقتی بیشتر بر روی ارتباط تمرکز می‌کنید تا عملکرد، سطح

stress is going to go down and, and then your mind  will go blank because it's, this is inevitable.

استرس شما پایین می‌آید و سپس ذهنتان خالی می‌شود، زیرا این امر اجتناب‌ناپذیر است.

It's a background noise that  you're not going to limit it,  

این یک صدای پس زمینه است که شما آن را محدود نمی کنید،

but it's going to happen less and less  when you're talking with that person.

اما زمانی که با آن شخص صحبت می کنید کمتر و کمتر اتفاق می افتد.

My first piece of advice would be to relax.

اولین توصیه من این است که استراحت کنید.

So of course it's going to happen and not  only with language learning or speaking a  

بنابراین مطمئناً این اتفاق می‌افتد و نه تنها با یادگیری زبان یا صحبت کردن به

language that you don't speak so well,  but also speaking your own language.

زبانی که آنقدر خوب صحبت نمی‌کنید، بلکه با زبان خودتان نیز صحبت می‌کنید.

So you and I speak English and  all of a sudden somebody asks  

بنابراین من و شما انگلیسی صحبت می‌کنیم و ناگهان یکی از

us to give a presentation in front of 5000 people.

ما می‌خواهد که در مقابل 5000 نفر یک سخنرانی ارائه دهیم.

We are starting to forget our  words and become anxious and so on.

ما شروع به فراموش کردن کلماتمان کرده ایم و مضطرب می شویم و غیره.

So it's just, it's something  that happens to to everybody.

بنابراین، این چیزی است که برای همه اتفاق می افتد.

The second thing would be you  already speak the language.

دومین مورد این است که شما از قبل به این زبان صحبت می کنید.

So it's just a matter of, of level  fluency, number of errors and so on.

بنابراین این فقط به سطح، تسلط، تعداد خطاها و غیره بستگی دارد.

So it's a continuum.

بنابراین یک پیوستگی است.

So it's not a, it's not a, it's, there's no,  there's no switch that happens between I cannot  

بنابراین این یک نیست، این نیست، این است، وجود ندارد، هیچ تغییری وجود ندارد که بین من نمی توانم   به

speak the language, I'm not confident  and I can speak the language and I can,  

زبان صحبت کنم، من اعتماد به نفس ندارم و می توانم به زبان صحبت کنم و می توانم،

I can deliver a, you know,  Physiology presentation.

من می توانم یک فیزیولوژی ارائه کنم. ارائه

So it's a continuum.

بنابراین یک پیوستگی است.

And it's important to find that quick, not  quick wins, but, but wins along the way.

و یافتن این پیروزی‌های سریع، نه سریع، اما در طول مسیر، مهم است.

So if you are just starting  to learn the language to maybe  

بنابراین، اگر به تازگی شروع به یادگیری زبان کرده‌اید، شاید

understanding about 3 minute episode of  of something on YouTube would be great.

درک حدود 3 دقیقه‌ای از یک چیزی در YouTube عالی باشد.

And then maybe later on having  a phone call in the language,  

و شاید بعداً با داشتن یک تماس تلفنی به زبان،

maybe maybe the next step and  so on and so on and so on.

شاید مرحله بعدی و غیره و غیره و غیره.

So having these milestones I think really helps  because that's why you convince yourself also  

بنابراین، من فکر می‌کنم داشتن این نقاط عطف واقعاً کمک می‌کند، زیرا به همین دلیل است که خود را متقاعد می‌کنید

that you are progressing irrespective  of how it might look at certain times.

که بدون توجه به اینکه در زمان‌های خاص چگونه به نظر می‌رسد، در حال پیشرفت هستید.

You have to remember, first of all,  very often you hear people talk about,  

شما باید به یاد داشته باشید، اول از همه، اغلب شما می شنوید که مردم در مورد آن صحبت می کنند، می

you know, I'm going to master the basics.

دانید، من به اصول اولیه تسلط دارم.

We forget even the most basic words,  we forget the most basic structures.

ما حتی ابتدایی ترین کلمات را فراموش می کنیم، ابتدایی ترین ساختارها را فراموش می کنیم.

We forget things that we used to  be able to do and now we can't do.

کارهایی را که قبلاً می توانستیم انجام دهیم و اکنون نمی توانیم انجام دهیم را فراموش می کنیم.

All of a sudden we may be  able to do it the next time.

ناگهان ممکن است دفعه بعد بتوانیم این کار را انجام دهیم.

So the first thing is to accept that that is  

بنابراین اولین چیز این است که بپذیرید که

absolutely normal and it's part  of the process of communicating.

کاملاً طبیعی است و بخشی از فرآیند برقراری ارتباط است.

But gradually, even the process  of forgetting and relearning is  

اما به تدریج، حتی فرآیند فراموشی و یادگیری مجدد

solidifying the, that capability in your brain  that the, you know, research into the brain.

، این توانایی را در مغز شما تقویت می‌کند که، می‌دانید، در مغز شما تحقیق می‌کند.

We need to see something, notice  something, forget it for a while,  

ما باید چیزی را ببینیم، به چیزی توجه کنیم ، برای مدتی فراموشش کنیم،

go back to it, forget it again, go back to it.

به آن برگردیم، دوباره فراموشش کنیم، به آن برگردیم.

And slowly that is how we accumulate  words that we can comfortably use.

و آهسته آهسته اینگونه است که کلماتی را جمع آوری می کنیم که می توانیم به راحتی از آنها استفاده کنیم.

So forgetting is part of the process and  shouldn't make us feel uncomfortable.

بنابراین فراموشی بخشی از فرآیند است و نباید باعث شود ما احساس ناراحتی کنیم.

Good.

خوب

I forgot.

Good.

فراموش کردم

خوب

And I relearn it, and maybe I forget it again.

و دوباره یاد می‌گیرم، و شاید دوباره فراموشش کنم.

Good.

خوب

And then I relearn it and gradually we improve.

و سپس آن را دوباره یاد می‌گیرم و به تدریج پیشرفت می‌کنیم.

That's an amazing attitude to have by  forgetting you are in fact learning.

این نگرش شگفت انگیزی است که با فراموش کردن اینکه در واقع در حال یادگیری هستید، دارید.

Not only is it normal to forget  things, but it's beneficial.

فراموش کردن چیزها نه تنها طبیعی است ، بلکه مفید است.

So changing your attitude around it.

بنابراین نگرش خود را در مورد آن تغییر دهید.

I hope all my students remember that lesson.

امیدوارم همه دانش آموزان من آن درس را به خاطر بسپارند.

What a powerful lesson.

چه درس قدرتمندی

Let's make that practical.

بیایید آن را عملی کنیم.

So for English, what would be a phrase that that  you have in your vocabulary that you memorize,  

بنابراین، برای زبان انگلیسی، عبارتی که در دایره لغات خود دارید و حفظ می‌کنید،

that you can use when you feel  stuck or when your mind goes blank?

می‌توانید در زمانی که احساس می‌کنید گیر کرده‌اید یا ذهنتان خالی می‌شود، از آن استفاده کنید؟

So for example, if I'm like going  to say something like usually if  

برای مثال، اگر بخواهم چیزی بگویم معمولاً اگر

it's someone that I've never met before,  and usually that's going to be the case.

کسی باشد که قبلاً هرگز ندیده‌ام، و معمولاً همین‌طور خواهد بود.

And then it's about maybe I would just say like  where I'm from and what I'm doing right now.

و بعد شاید من فقط بگویم اهل کجا هستم و در حال حاضر چه می‌کنم.

And I would just like imagine people  will start be very curious about,  

و من فقط دوست دارم تصور کنم که مردم در مورد آن بسیار کنجکاو شوند،

for example, I'm a YouTube right now.

مثلاً من در حال حاضر یک YouTube هستم.

So they will be thinking, wow, So what do you do?

بنابراین آنها فکر می کنند، وای، پس شما چه کار می کنید؟

And then I will started to just like memorize  phrases such as, oh, I create videos about  

و سپس شروع کردم به حفظ کردن عباراتی مانند، اوه، ویدیوهایی در مورد

the topics of travels and language learning  and self development and things like that.

موضوعات سفر و یادگیری زبان و رشد خود و چیزهایی از این قبیل ایجاد می‌کنم.

So I think these subjects and topics  like we could imagine in advance,  

بنابراین من فکر می‌کنم این موضوعات و موضوعات مانند آنچه که می‌توانیم از قبل تصور کنیم،

like what would people be curious  about and prepare them in advance  

مانند آنچه که مردم در مورد آن کنجکاو هستند و آنها را از قبل آماده می‌کنند

and for other things like for example, like  other group of a group of people are talking  

و برای چیزهای دیگری مانند مثلاً، مانند گروه دیگری از یک گروه از مردم در حال صحبت کردن هستند

and like you are just maybe just listening  and you're trying to agree with them.

و مانند شما فقط گوش می دهید و سعی می کنید با آنها موافقت کنید.

So I think I find phrases  such as, yeah, I think so too.

بنابراین فکر می‌کنم عباراتی مانند، بله، من هم همینطور فکر می‌کنم.

Yeah, that's so cool.

آره خیلی باحاله

Wow, that's amazing.

وای، این شگفت انگیز است.

Things like that to be very useful  because sometimes even if I don't  

چیزهایی از این دست بسیار مفید هستند، زیرا گاهی اوقات حتی اگر

really understand 100% what people  are saying, like in the in the group,  

واقعاً 100٪ چیزهایی را که مردم می‌گویند، نفهمم، مثلاً در گروه،

I can still say that sentences and usually  it's not going to be a weird sentences that  

هنوز هم می‌توانم آن جملات را بگویم و معمولاً جملات عجیب و غریبی نیستند که

people will find out that you actually don't  really know what they are talking about.

مردم آن را بگویند. متوجه شوید که واقعاً نمی دانید آنها در مورد چه چیزی صحبت می کنند.

So I use this kind of techniques to get  by like my speaking session with others.

بنابراین من از این نوع تکنیک‌ها استفاده می‌کنم تا مانند جلسه سخنرانی‌ام با دیگران از پس آن بر بیایم.

How would you start that?

چگونه آن را شروع می کنید؟

If a student came to you and said a  language learner came to you and said,  

اگر دانش‌آموزی نزد شما آمد و گفت یک زبان‌آموز به سراغ شما آمد و گفت:

I memorize 10, let's just say 10 phrasal verbs.

من 10 را حفظ می‌کنم، فقط 10 فعل عبارتی را بگوییم.

I watch a video, I learn them, and then a  few days later I can't remember any of them.

ویدیویی را تماشا می‌کنم، آن‌ها را یاد می‌گیرم و چند روز بعد نمی‌توانم هیچ یک از آنها را به خاطر بیاورم.

How would you start to help that person  to retain to keep that information?

چگونه به آن شخص کمک می‌کنید تا آن اطلاعات را حفظ کند؟

Yeah.

آره

So, you know, people have different  study techniques, but you know,  

بنابراین، می‌دانید، افراد تکنیک‌های مطالعه متفاوتی دارند، اما می‌دانید،

study techniques doesn't necessarily mean  that you're employing memory techniques.

تکنیک‌های مطالعه لزوماً به این معنا نیست که شما از تکنیک‌های حافظه استفاده می‌کنید.

And, and really the problem that most people  have when they sit down to memorize something  

و، و واقعاً مشکلی که بیشتر مردم وقتی می‌نشینند تا چیزی را به خاطر بسپارند، دارند

is they don't have a real process other than  possibly some kind of rote repetition thing,  

این است که فرآیند واقعی دیگری غیر از احتمالاً نوعی تکرار روت،

which can work with a lot of dedicated repetition.

که می‌تواند با تعداد زیادی تکرار اختصاصی کار کند، ندارند.

That's that is proven to work.

این ثابت شده است که کار می کند.

But when you talk about language where you have  so many things that need to be in your head to  

اما وقتی در مورد زبانی صحبت می‌کنید که در آن چیزهای زیادی باید در ذهنتان باشد تا

be able to speak to a certain degree of fluency,  you know, you need to know thousands of words,  

بتوانید با درجه خاصی از روان صحبت کنید، می‌دانید، باید هزاران کلمه،

cases and, and, and conjugations and  idioms and all that sort of stuff.

موارد، و، و، و حروف و حروف را بدانید. اصطلاحات و این جور چیزها

It's, it's not a, it's not realistic  to necessarily be able to review it  

این یک، نیست، واقع بینانه نیست که لزوما بتوانیم آن را مرور کنیم

to the extent that repetition  would just suffice, you know,  

تا حدی که تکرار کافی باشد، می‌دانی،

so memory techniques need to jump  in there and kind of carry the load.

بنابراین تکنیک‌های حافظه باید به آنجا بپرند و بار را حمل کنند.

So the first thing that people need to  understand is you need a way of organizing  

بنابراین اولین چیزی که مردم باید بفهمند این است که شما به روشی نیاز دارید تا

the information that you're putting in your  head and making it relatable to things that  

اطلاعاتی را که در ذهن خود قرار می دهید سازماندهی کنید و آن را با چیزهایی که

you already know that you can visualize in your  mind and think in and see in terms of pictures.

قبلاً می دانید می توانید در ذهن خود تجسم کنید و به آنها فکر کنید و ببینید مرتبط کنید. از تصاویر

Rather than these abstract things, which with a  foreign language, it's generally speaking mostly  

به جای این چیزهای انتزاعی، که با یک زبان خارجی، عموماً به

abstracts because it's in another language, you  know, your native language, and this is not that.

صورت خلاصه صحبت می‌کند، زیرا به زبان دیگری است، شما می‌دانید، زبان مادری‌تان، و این نیست.

So when you look at this word that you're trying  to learn, let's say, it just looks like gibberish.

بنابراین، وقتی به این کلمه‌ای که می‌خواهید یاد بگیرید نگاه می‌کنید، بیایید بگوییم، فقط به نظر می‌رسد چرندیات است.

It's meaningless.

بی معنی است.

So the first step to memorizing anything,  honestly, is to take that thing and to try to  

بنابراین، صادقانه، اولین قدم برای به خاطر سپردن هر چیزی این است که آن چیز را بردارید و سعی کنید

convert it into some kind of mental picture that  makes sense to you, that lights up your interest.

آن را به نوعی تصویر ذهنی تبدیل کنید که برای شما منطقی باشد، و علاقه شما را روشن کند.

And then the next step is to kind of like,  

و سپس گام بعدی این است که به نوعی دوست داشته باشید،

how do I store it in my mind in a way  that it's easier to retrieve later?

چگونه آن را در ذهن خود ذخیره کنم که بعداً بازیابی آن آسان تر باشد؟

There's different approaches to do  that, but that's generally the idea.

رویکردهای مختلفی برای انجام این کار وجود دارد ، اما به طور کلی ایده همین است.

The last step is the review.

آخرین مرحله بررسی است.

You know that you can't get around the review.

می‌دانید که نمی‌توانید مرور را دور بزنید.

Unfortunately, we, our, our brains are  designed to forget things over time,  

متأسفانه، مغز ما برای فراموش کردن چیزها در طول زمان طراحی شده است،

but it remembers the things that  we frequent a lot in our heads.

اما چیزهایی را که اغلب در سرمان تکرار می کنیم را به یاد می آورد.

That shouldn't make sense, right?

این نباید منطقی باشد، درست است؟

But you know, again, it's, it's, it's  with memory techniques, you can kind of  

اما می‌دانید، باز هم، این است، این است، با تکنیک‌های حافظه، می‌توانید به نوعی

reduce the amount of review that needs  to be done and how often because it's,  

میزان بازبینی‌هایی را که باید انجام شود و تعداد دفعات آن را کاهش دهید، زیرا

it's such a lot more sticky,  stickier inside the mind.

این کار بسیار چسبنده‌تر و چسبنده‌تر در ذهن است.

Great point.

نکته عالی

So trying to think of this myself,  Let's say I'm trying to learn the word.

بنابراین سعی می‌کنم خودم به این موضوع فکر کنم، فرض کنید سعی می‌کنم این کلمه را یاد بگیرم.

There's a lamp right in front of me,  so I'll just use that as an example.

یک لامپ درست روبروی من است، بنابراین من فقط از آن به عنوان مثال استفاده می کنم.

So I'm trying to learn the word  lamp in a foreign language.

بنابراین سعی می کنم کلمه لامپ را به زبان خارجی یاد بگیرم.

So I see a picture of of a lamp in my head.

بنابراین من تصویری از یک لامپ را در سرم می بینم.

Is that do I have that right so far?

آیا من تا الان این حق را دارم؟

Yeah, that's part of it.

بله، این بخشی از آن است.

So obviously there's the word  

بنابراین بدیهی است که کلمه   وجود دارد

that you will either hear or see if  you're reading it in this other language.

که یا می‌شنوید یا می‌بینید که آیا آن را به این زبان دیگر می‌خوانید.

So I don't know is there a?

پس من نمی دانم آیا وجود دارد؟

Is there a language for as  an example you wanna use?

آیا زبانی برای مثال وجود دارد که بخواهید از آن استفاده کنید؟

Yeah, Spanish.

I know a little bit of Spanish and it's  something that I'm casually learning.

آره اسپانیایی

من کمی اسپانیایی می دانم و این چیزی است که به طور معمولی یاد می گیرم.

Many words I do not know, lots that I  don't remember when I need them as well.

بسیاری از کلمات را که نمی‌دانم، بسیاری از کلماتی که وقتی به آنها نیاز دارم به یاد نمی‌آورم.

I don't know what the word is  for lamp in Spanish to you.

من نمی دانم کلمه لامپ در اسپانیایی برای شما چیست.

Nor do I all right.

من هم خوب نیستم

I'm going to look it up and  we're going to do it right now.

من آن را جستجو می‌کنم و همین الان آن را انجام می‌دهیم.

Okay, okay, sounds good.

باشه، باشه، صداش خوبه

I'm sure all the Spanish speakers are laughing  at me because they know I just spent six months  

مطمئنم که همه اسپانیایی‌زبان‌ها به من می‌خندند، زیرا می‌دانند که من به تازگی شش ماه را

in a Spanish speaking country and I  don't even know the word for lamp.

در یک کشور اسپانیایی زبان گذرانده‌ام و حتی کلمه لامپ را نمی‌دانم.

But lamp is.

اما لامپ است.

I think that's kind of a specific.

من فکر می کنم این یک نوع خاص است.

Like.

Light is different, you know.

مانند.

نور متفاوت است، می دانید.

True, That's a good point.

درست است، این نکته خوبی است.

That's a good point.

این نکته خوبی است.

So it's Lampara.

پس لامپارا است.

Lampara.

لامپارا.

Maybe Lampara?

شاید لامپارا؟

OK.

باشه

Maybe there's different Spanish  speaking countries say different things,  

شاید کشورهای مختلف اسپانیایی زبان چیزهای متفاوتی را بیان کنند،

but let's say that's the word we're learning.

اما بیایید بگوییم این کلمه ای است که ما یاد می گیریم.

OK, that's maybe not the best example  actually because it has the word lamp in it.

خوب، شاید این بهترین مثال نباشد، زیرا کلمه لامپ در آن وجود دارد.

But in general, you know, you would look  at this word and think of what it reminds  

اما به‌طور کلی، می‌دانید، به این کلمه نگاه می‌کنید و به این فکر می‌کنید که

you of in terms of sound or even what the  letters look like together, and come up  

از نظر صدا یا حتی این که حروف در کنار هم چه شکلی هستند به شما یادآوری می‌کند، و

with a picture for that relating it to what it  actually means, which in this case is a lamp.

تصویری برای آن پیدا می‌کنید که آن را به معنای واقعی آن مرتبط می‌کند. که در این مورد یک لامپ است.

So in this specific specific example,  Lampada again has the word lamp in it.

بنابراین در این مثال خاص، Lampada دوباره کلمه لامپ را در خود دارد.

So that probably would give you a clue if  you saw the word Lampada that it is a lamp.

بنابراین اگر کلمه Lampada را ببینید احتمالاً به شما سرنخی می دهد که یک لامپ است.

The other way going the other direction is,  

راه دیگر این است که،   می

you know, the way I just asked you,  how do you say lamp in Spanish?

دانید، همان راهی که من از شما پرسیدم، چگونه به اسپانیایی می گویید لامپ؟

You want to say lamp, you know, and you don't  know you'd have to remember Lampada, right?

شما می خواهید بگویید لامپ، می دانید، و نمی دانید که باید لامپادا را به خاطر بسپارید، درست است؟

So maybe the tricky part here  is the ending, Ada right.

بنابراین شاید قسمت مشکل اینجا پایان کار باشد، درست است.

So you'd come up with an image for that and kind  

بنابراین می‌توانید برای آن تصویری بسازید و

of weave it into a picture that  you have of a lamp in your mind.

آن را در تصویری ببافید که از یک چراغ در ذهن خود دارید.

So Ada, you know, what does that mean to you?

بنابراین آدا، می دانید، این برای شما چه معنایی دارد؟

It's it's kind of a meaningless thing,  

این یک چیز بی معنی است،

but you can come up with something that  it kind of sounds like or reminds you of,  

اما می‌توانید چیزی را به ذهنتان خطور کند که شبیه آن به نظر می‌رسد یا به شما یادآوری می‌کند،

like maybe it's an arrow, English ARA  arrow, arrow or arrow up to you, right.

مثل اینکه ممکن است یک فلش، فلش انگلیسی ARA ، فلش یا فلش به سمت شما باشد، درست است.

And then with that, let's say it's arrow.

و سپس با آن، بیایید بگوییم فلش است.

It's not the same, but it's close enough  to give you a, a cue to know what it is.

این یکسان نیست، اما آنقدر نزدیک است که به شما نشانه ای بدهد تا بدانید چیست.

So my lamps in my head when  I'm thinking in Spanish would  

بنابراین، وقتی به زبان اسپانیایی فکر می‌کنم، لامپ‌هایم در سرم،

have an arrow shot through it, right?

تیری از آن پرتاب می‌شود، درست است؟

OK, so now I have a cue when  I think, OK, lamp Spanish.

خوب، پس اکنون من یک نشانه دارم وقتی فکر می کنم، خوب، لامپ اسپانیایی.

Oh, there's an arrow through it.

اوه، یک فلش از میان آن وجود دارد.

OK, Lampada, lamp arrow Lampada.

باشه، لامپادا، پیکان لامپ لامپادا.

Right.

درسته

And that's kind of the idea here is we're  kind of making little tricks here for  

و این به نوعی ایده اینجاست که ما در اینجا به نوعی ترفندهای کوچکی برای

remembering this these meaningless things  via the things that are meaningful to us.

به خاطر سپردن این چیزهای بی معنی از طریق چیزهایی که برای ما معنادار هستند، می سازیم.

A good example.

یک مثال خوب

Can I give you another example?

می توانم مثال دیگری برای شما بزنم؟

Absolutely.

کاملا.

I'd love 1.

من دوست دارم 1.

Yeah.

So in French, for example, we have for dog.

بله.

بنابراین در زبان فرانسه، برای مثال، ما برای سگ داریم.

Is Chien OK?

چین خوبه؟

Doesn't sound like dog in this case.

در این مورد شبیه سگ نیست.

It's not doggy doggara, right?

سگ سگی نیست، درسته؟

So 2 very different words meaning the same thing.

بنابراین 2 کلمه بسیار متفاوت به معنای یکسان هستند.

So with the French word chien,  OK, if you ever were to read it,  

بنابراین با کلمه فرانسوی chien، OK، اگر قرار بود آن را بخوانید،

it kind of reads like chain a little bit.

کمی مانند زنجیره خوانده می‌شود.

It's CHIEN or feminine.

CHIEN یا زنانه است.

It's it's a bit different, but chien OK.

کمی متفاوت است، اما خوب است.

So I might look at that word and say,  

بنابراین، ممکن است به آن کلمه نگاه کنم و بگویم،

OK, I'm going to picture a chain  attached to a dog in this case, right?

باشه، در این مورد یک زنجیر را که به یک سگ متصل است، تصویر می کنم، درست است؟

Which would kind of make sense.

که به نوعی منطقی خواهد بود.

You know, a dog is on a chain,  attaches like a ferocious dog.

می‌دانی، سگی روی یک زنجیر است، مانند سگی درنده می‌چسبد.

And the more you make these images in your  mind come alive, you know, like, picture this  

و هر چه بیشتر این تصاویر را در ذهن خود زنده کنید، می‌دانید که می‌خواهید این

rabid dog with sharp teeth, like trying to kill  you, but he's thankfully attached to this chain.

سگ هار را با دندان‌های تیز تصویر کنید، مانند تلاش برای کشتن شما، اما خوشبختانه او به این زنجیره متصل است.

Maybe the chain even breaks, right?

شاید زنجیر حتی پاره شود، درست است؟

And now you're terrified for your life.

و اکنون شما برای زندگی خود وحشت دارید.

Or maybe it's funny because it's a tiny little  dog, and it's strapped to this massive chain.

یا شاید خنده دار باشد زیرا یک سگ کوچک کوچک است و به این زنجیره عظیم بسته شده است.

Like, why would it even need that?

مثلاً چرا به آن نیاز دارد؟

You know, you can make kind of silly images.

می دانید، می توانید تصاویر احمقانه ای بسازید.

The next time I see that word.

دفعه بعد که این کلمه را دیدم.

Yeah, I'll think chain.

بله، من زنجیره ای فکر می کنم.

I'll think dog.

من فکر می کنم سگ.

You know, Now this approach is  is only just a crutch, right?

می دانید، اکنون این رویکرد فقط یک عصا است، درست است؟

To get you to a point where ultimately at  some point you've practiced this so much  

تا شما را به نقطه‌ای برسانیم که در نهایت در یک مقطع زمانی آنقدر این کار را

through review and speaking and reading whatever,  that this chain link won't be necessary anymore.

از طریق مرور، صحبت کردن و خواندن هر چیز دیگری تمرین کرده باشید، که دیگر این پیوند زنجیره‌ای ضروری نباشد.

You'll just know chain or shaft is dog.

شما فقط می دانید که زنجیر یا شفت سگ است.

So why don't you tell my students how you achieved  

پس چرا به دانش آموزان من نمی گویید که چگونه در مدت زمان کوتاهی به

such a high level of fluency  in a short period of time?

چنین سطح بالایی از تسلط دست یافتید ؟

Did you have a secret process you  followed or what was your approach?

آیا فرآیند مخفیانه‌ای داشتید که دنبال کردید یا رویکردتان چه بود؟

What was your methodology to get these results?

روش شما برای به دست آوردن این نتایج چه بود؟

Well, first of all, before embarking  on this beautiful journey, I started  

خب، اول از همه، قبل از شروع به این سفر زیبا، شروع کردم به

eliminating all unnecessary distractions I had.

حذف تمام حواس‌پرتی‌های غیرضروری که داشتم.

First of all, social media.

اول از همه، رسانه های اجتماعی.

I've only started using social  media for educational purposes.

من فقط شروع به استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای اهداف آموزشی کرده‌ام.

You know, like TikTok, not going to happen.

می دانید، مانند TikTok، این اتفاق نخواهد افتاد.

YouTube, OK, let's use that  for educational purposes,  

YouTube، بسیار خوب، بیایید از آن برای اهداف آموزشی استفاده کنیم،

like watching Youtubers, like you're  watching professional teachers and so forth.

مانند تماشای YouTubers، مانند تماشای معلمان حرفه ای و غیره.

That's what I did.

این کاری است که من انجام دادم.

And also I started eliminating  like my toxic environment.

و همچنین شروع به از بین بردن مانند محیط سمی خود کردم.

At that time, I used to have a toxic environment.

آن زمان من یک محیط مسموم داشتم.

I start, I told myself if  I wanted to improve myself,  

شروع کردم، به خودم گفتم اگر می‌خواهم خودم را بهبود بخشم،

why not eliminate and eradicate  all unnecessary distractions?

چرا همه حواس‌پرتی‌های غیرضروری را حذف نکنم و ریشه‌کن نکنم ؟

So that's what I did.

پس این کاری است که من انجام دادم.

After that, I also created a study area which  was like putting over like like vibrant sticky  

پس از آن، من همچنین یک منطقه مطالعه ایجاد کردم که مانند این بود که مانند یادداشت‌های چسبناک پر جنب و جوش را

notes on my walls and jotting down beautiful  expressions idiomatically in Quech phrasal verbs.

روی دیوارهایم بگذارم و عبارات زیبا را به صورت اصطلاحی در افعال عبارتی کوچ یادداشت کنم.

I've sent you some photos.

چندتا عکس براتون فرستادم

You could show them like to students.

شما می توانید آنها را به دانش آموزان نشان دهید.

You believe it or not.

باور می کنی یا نه. به

It helped me to study for 6 to 12 hours a day.

من کمک کرد روزی 6 تا 12 ساعت مطالعه کنم.

I was like I became obsessed with the process.

انگار در این پروسه وسواس پیدا کردم.

I had a study table, I had a study bedroom and I  would like study continuously every single day.

من یک میز مطالعه داشتم، یک اتاق خواب داشتم و دوست دارم هر روز به طور مداوم مطالعه کنم.

I spiced it up.

چاشنی اش کردم

I did not I I was not in a hurry  to improve my language skills,  

من عجله نداشتم برای بهبود مهارت های زبانی ام،

but instead I enjoyed the process.

اما در عوض از این روند لذت بردم.

I would visualize and picture my future.

آینده ام را تجسم و تصویر می کردم. به این

I would think about how many opportunities  I would have if I reached this level.

فکر می‌کنم که اگر به این سطح برسم، چند فرصت  داشتم.

OK, so let's study.

باشه پس بیا درس بخونیم

So this is what really helped me to  study not only for many, many hours,  

بنابراین این چیزی است که واقعاً به من کمک کرد تا نه تنها برای ساعات بسیار زیادی مطالعه کنم،

but also to increase the quality of my  language acquisition, I would even say.

بلکه حتی می‌توانم بگویم کیفیت فراگیری زبانم را نیز افزایش دهم.

So how did you personally  improve your speaking skills?

پس چگونه شخصاً مهارت‌های گفتاری خود را بهبود دادید؟

I feel like I'm sure you said this in your  videos once, but you know how when you're  

من احساس می‌کنم مطمئن هستم که شما این را یک بار در ویدیوهایتان گفته‌اید، اما می‌دانید که چگونه وقتی

writing it down or like you're reading, it's  like no one's actually listening to you say it.

آن را یادداشت می‌کنید یا دوست دارید در حال خواندن آن هستید، مانند این است که هیچ‌کس واقعاً به صحبت‌های شما گوش نمی‌دهد.

So you're a little more  confident in like doing it right.

بنابراین کمی بیشتر مطمئن هستید که می‌خواهید آن را درست انجام دهید.

But when you try to say it in front of and  someone, especially the native speaker,  

اما وقتی سعی می‌کنید آن را در مقابل شخصی، به‌ویژه زبان مادری، بیان کنید،

you suddenly just feel anxious and  you start and your mind just goes,  

ناگهان احساس اضطراب می‌کنید و شروع می‌کنید و ذهنتان به سرعت می‌رود،

what if I make mistakes or  like what if I mess this up?

اگر من اشتباه کنم چه می‌شود یا اگر این موضوع را به هم بزنم، چه می‌شود؟

That's something like that.

این چیزی شبیه به آن است.

I'll be honest, that happened to me  like it used to when I was younger,  

صادقانه بگویم، این اتفاق برای من افتاد، مثل زمانی که جوان‌تر بودم،

but now growing up, like I'm, I've  been a lot more confident with this.

اما اکنون که بزرگ شده‌ام، مثل خودم، اعتماد به‌نفس بیشتری نسبت به این موضوع داشته‌ام.

I feel like that that's I'm more  nervous if I speak my native language.

احساس می کنم اگر به زبان مادری خود صحبت کنم بیشتر عصبی می شوم.

Those are the thoughts that  run through my mind speaking  

اینها افکاری هستند که با صحبت کردن به

my native language than they do speaking English.

زبان مادری ام در ذهن من می گذرند تا آنها که انگلیسی صحبت می کنند.

So I think one thing is just don't  let yourself become anxious or like,  

بنابراین من فکر می‌کنم یک چیز این است که به خودتان اجازه ندهید مضطرب شوید یا دوست داشته باشید، از

don't fear making mistakes because everyone makes  mistakes for all the human beings that happens.

اشتباه کردن نترسید زیرا همه برای همه انسان‌ها اشتباه می‌کنند.

Just don't be worried about like, if I  mess this up, is someone going to judge me?

فقط نگران این نباشید که اگر من این موضوع را خراب کنم، آیا کسی مرا قضاوت می کند؟

If they do, I say let them.

اگر بکنند می گویم اجازه بدهند.

That's that's what people are going to do.

این کاری است که مردم قرار است انجام دهند.

So don't worry about people's opinions.

پس نگران نظرات مردم نباشید.

If you're doing it, you're  doing great for yourself.

اگر این کار را انجام می‌دهید، برای خودتان عالی انجام می‌دهید.

You should be doing it for yourself.

باید برای خودت انجامش بدی

So like you don't have to worry about that.

پس مثل اینکه لازم نیست نگران این موضوع باشید.

If like I think a tip to  improve your speaking skills,  

اگر فکر می‌کنم نکته‌ای برای بهبود مهارت‌های گفتاری‌تان است،

something that definitely worked  for me is speak to yourself.

چیزی که قطعاً برای من مفید بود، صحبت کردن با خودتان است.

It doesn't even have to be like formally, you  don't have to be sitting in front of a mirrors.

حتی لازم نیست مثل رسمی باشد، لازم نیست جلوی آینه بنشینید.

One thing, I know this is more of a habit of mine  at this point, but I'd be like reading a book.

یک چیز، می‌دانم که در این مرحله بیشتر عادت من است ، اما دوست دارم کتاب بخوانم.

I'll be watching a movie or like ATV show  and something's going to happen and I'm  

من فیلمی تماشا می‌کنم یا برنامه‌ای مانند ATV را تماشا می‌کنم و قرار است اتفاقی بیفتد و

going to stick there for 5 minutes rambling to  myself on and on and on about the situation.

به مدت 5 دقیقه در آنجا می‌مانم و مدام در مورد این وضعیت با خودم صحبت می‌کنم.

I could be alone in the room or in  the house and I'll still keep going.

من می‌توانم در اتاق یا در خانه تنها باشم و همچنان به راهم ادامه می‌دهم.

So it's for me, it's become more of a habit.

بنابراین برای من، این بیشتر به یک عادت تبدیل شده است.

I can't stop myself from it.

من نمی توانم جلوی خودم را بگیرم.

So I do definitely think don't  be nervous about doing that.

بنابراین مطمئناً فکر می‌کنم در مورد انجام این کار عصبی نشوید.

It's like normal.

انگار عادیه

I definitely help me.

حتما کمکم می کنم

So just like try speaking to yourself first.

پس درست مثل اینکه سعی کنید ابتدا با خودتان صحبت کنید.

Don't just don't be afraid of making mistakes.

فقط از اشتباه کردن نترسید.

It happens just like relax yourself, just speak.

این اتفاق می افتد درست مانند آرامش خود را، فقط صحبت کنید.

It doesn't matter if you miss, make mistakes.

مهم نیست که از دست می دهید، اشتباه کنید.

It's completely fine if you want to.

اگر بخواهید کاملاً خوب است.

Like you can always, like I said, you can.

همانطور که همیشه می توانید، همانطور که گفتم، می توانید.

If you're like preparing for something,  like you're preparing for a speech or  

اگر دوست دارید برای چیزی آماده شوید، مثل اینکه برای سخنرانی آماده می‌شوید یا

like an interview, you can always  stand in front of the mirror.

مثل مصاحبه، همیشه می‌توانید جلوی آینه بایستید.

Try to practice it or like you can, it can  eventually build into a habit like it did for me.

سعی کنید آن را تمرین کنید یا آنطور که می توانید، در نهایت می تواند به عادتی تبدیل شود که برای من انجام داد.

But as you're reading, as  you're listening, you just,  

اما همانطور که در حال خواندن هستید، همانطور که در حال گوش دادن هستید،

you should just let yourself express your  opinions and ideas, even if it's just you.

فقط باید به خودتان اجازه دهید نظرات و عقاید خود را بیان کنید، حتی اگر فقط خودتان باشید.

You don't have to have someone there you to  speak to, you can always speak to yourself.

لازم نیست کسی را داشته باشید که بتوانید با او صحبت کنید، همیشه می توانید با خودتان صحبت کنید.

I'm so glad you said that.

خیلی خوشحالم که اینو گفتی

And that's definitely advice  I share with all my students.

و این قطعاً توصیه ای است که با همه دانش آموزانم به اشتراک می گذارم.

And that is what I do is well,  I speak to myself all the time.

و این کاری است که من انجام می دهم خوب است، همیشه با خودم صحبت می کنم.

It's a great way to prepare.

این یک راه عالی برای آماده سازی است.

It's a great way to practice.

این یک روش عالی برای تمرین است.

And when I was learning foreign languages,  I, I always spoke to myself in that foreign  

و زمانی که زبان‌های خارجی یاد می‌گرفتم، همیشه با خودم به آن زبان خارجی صحبت می‌کردم،

language because I didn't have access to other  people, but I always had access to myself.

زیرا به افراد دیگر دسترسی نداشتم ، اما همیشه به خودم دسترسی داشتم.

So it's just an easy, easy thing to do.

بنابراین این فقط یک کار آسان و آسان برای انجام است.

And I'm glad you do that, and I'm  glad you recommend it as well.

و خوشحالم که این کار را می‌کنید، و خوشحالم که آن را نیز توصیه می‌کنید.

Basically, first of all, Jennifer, I, you know,  

اساساً، اول از همه، جنیفر، من، می‌دانید،   به

pointed out the Gray areas in my language  on which I had to were, you know, work upon.

مناطق خاکستری در زبانم اشاره کردم که باید روی آنها کار می‌کردم.

And then I started consulting quality  material for improving, you know,  

و سپس شروع کردم به مشاوره با مواد با کیفیت برای بهبود، می‌دانید،

my language skills, for improving my grammar.

مهارت‌های زبانم، برای بهبود گرامر.

I started reading newspapers.

شروع کردم به خواندن روزنامه.

I started, you know, listening to podcasts.

من شروع به گوش دادن به پادکست کردم.

And most importantly, I want to  mention here two things which I  

و مهمتر از همه، من می‌خواهم در اینجا به دو مورد اشاره کنم که

did which really helped me in  improving my language skills.

انجام دادم و واقعاً به من در بهبود مهارت‌های زبانم کمک کرد.

And number one is diary writing.

و شماره یک دفتر خاطرات است.

I used to write diary a lot,  you know, at the end of the day,  

من عادت داشتم زیاد خاطرات بنویسم، می‌دانی، آخر روز، می‌نشستم

I would sit down and write about my daily routine.

و در مورد کارهای روزمره‌ام می‌نویسم.

How did my day went on, you know.

میدونی روزم چطور گذشت

So it helped me in refining my language skills.

بنابراین در بهبود مهارت های زبانی به من کمک کرد.

Point number one.

نقطه شماره یک

Second, I started speaking with  my fellows, with my teachers.

دوم، شروع کردم به صحبت کردن با همتایانم، با معلمانم. می‌دانید

You know, students feel very  much hesitant or they don't  

، دانش‌آموزان

feel at ease while speaking with their fellows.

در حین صحبت با دوستان خود احساس تردید می‌کنند یا احساس راحتی نمی‌کنند.

But in my case, you know, I thought,  let people say what they want because,  

اما در مورد من، می دانید، من فکر کردم، اجازه دهید مردم هر چه می خواهند بگویند، زیرا،

you know, I, as I mentioned that  students are not motivated to speak.

همانطور که اشاره کردم، دانشجویان انگیزه ای برای صحبت کردن ندارند.

You know, if people from my  country are listening to this,  

می دانید، اگر مردم کشور من به این موضوع گوش می دهند،

I want to tell them we should motivate students.

می خواهم به آنها بگویم که باید به دانش آموزان انگیزه بدهیم.

So when they are not motivated to speak,  they don't really improve themselves.

بنابراین وقتی انگیزه صحبت کردن ندارند، واقعاً خودشان را بهبود نمی‌دهند.

So what I did did was I started speaking with  my fellows at the university, with my teachers.

بنابراین کاری که انجام دادم این بود که با همکارانم در دانشگاه و با معلمانم صحبت کردم.

So it provided me confidence to refine  my language skills more and more.

بنابراین به من اعتماد به نفس داد تا مهارت های زبانی خود را بیشتر و بیشتر اصلاح کنم.

And that is the way I, you know, get a lot  of confidence regarding my English language.

و این راهی است که من، می دانید، در مورد زبان انگلیسی خود اعتماد به نفس زیادی پیدا می کنم.

Yeah.

Excellent points and I've  recommended this to all my students.

آره

نکات بسیار خوبی است و من این را به همه دانش آموزانم توصیه کرده ام.

You've probably heard me say you  should keep a journal, diary journal.

احتمالاً از من شنیده‌اید که می‌گویم باید یک دفترچه یادداشت، دفترچه خاطرات داشته باشید.

They're the same thing.

Keep a journal, Write about your daily routine,  summarize your day, which is exactly what you did.

آنها همان چیز هستند.

یک دفتر خاطرات داشته باشید، در مورد برنامه روزانه خود بنویسید، روز خود را خلاصه کنید، این دقیقاً همان کاری است که انجام دادید.

And also you said you just practiced speaking  with people who were available to you.

و همچنین گفتید که فقط صحبت کردن با افرادی را که در دسترس شما هستند تمرین کرده اید.

Now, what if there's a student watching  right now and they say, but Zeeshawn.

حالا، چه می‌شود اگر دانش‌آموزی در حال تماشا باشد و بگوید، اما زیشون.

But Jennifer, I don't have anyone available to me.

اما جنیفر، من کسی را در دسترس ندارم.

I work from home.

من از خانه کار می کنم.

I live in a non-english speaking country.

من در یک کشور غیر انگلیسی زبان زندگی می کنم.

There is nobody I can speak to.

کسی نیست که بتوانم با او صحبت کنم.

What advice would you give to that student?

چه توصیه ای به آن دانشجو دارید؟

I think that the more methods  and technologies have created,  

من فکر می‌کنم که هر چه روش‌ها و فناوری‌های بیشتری ایجاد کرده باشد،

you know, a lot of space for such people, you  know, who are working from home, you know,  

فضای زیادی برای چنین افرادی ایجاد کرده است، می‌دانید که در خانه کار می‌کنند، می‌دانید،

you can book a tutor online nowadays and  you can have a conversation with him,  

می‌توانید امروزه به صورت آنلاین یک معلم خصوصی رزرو کنید و می‌توانید با او گفتگو کنید.

You can select A topic of mutual interest and  then you guys can go on speaking about it.

می‌توانید موضوع مورد علاقه دوجانبه را انتخاب کنید و سپس می‌توانید درباره آن صحبت کنید.

And if you're working from home, of  course, you have your family members,  

و اگر از خانه کار می‌کنید، البته، اعضای خانواده،

your siblings, brothers, sisters and all those,  you should start speaking in English with them.

خواهر و برادر، برادر، خواهر و همه آن‌ها را دارید، باید شروع به صحبت به زبان انگلیسی با آنها کنید.

So in that way you would be refining not  only your language and communication skills,  

بنابراین به این ترتیب نه تنها مهارت‌های زبانی و ارتباطی خود را بهبود می‌بخشید،

but they will also be getting benefit out of it.

بلکه آنها نیز از مزایای آن بهره‌مند می‌شوند.

You know, I mean, nowadays I think it's  not an excuse if I'm allowed to see.

می دانید، منظورم این است که امروزه فکر می کنم بهانه ای نیست اگر اجازه دیدن داشته باشم.

So let's go back to when you were in acting  school because this is so interesting to me.

پس بیایید به زمانی برگردیم که شما در مدرسه بازیگری بودید زیرا این برای من بسیار جالب است.

So you're in acting school with  native English speakers as well.

بنابراین شما در مدرسه بازیگری با انگلیسی‌زبان‌های مادری نیز مشغول هستید.

Can you tell me what was your experience  trying to improve your pronunciation or  

می‌توانید به من بگویید چه تجربه‌ای در تلاش برای بهبود تلفظ یا

reduce your accent compared to a  native speaker trying to do that?

کاهش لهجه‌تان در مقایسه با یک زبان مادری که سعی در انجام این کار دارد، بوده است؟

I just imagine if I had to learn to speak  with a Texas accent or a British accent,  

فقط تصور می‌کنم اگر مجبور باشم یاد بگیرم با لهجه تگزاسی یا انگلیسی صحبت کنم،

I think that would be very difficult for me.

فکر می‌کنم این برای من بسیار سخت خواهد بود.

So how do you think that that experience was  

بنابراین، چگونه فکر می‌کنید که آن تجربه

different for you and native speakers  you were doing this training with?

برای شما و افراد بومی که این آموزش را با آنها انجام می‌دادید متفاوت بود؟

That's a great question.

این یک سوال عالی است.

I think.

من فکر می کنم.

That first of all, I always felt a little  inferior because it was like always, oh,  

اول از همه، من همیشه کمی احساس حقارت می‌کردم، چون مثل همیشه بود، اوه،

they, it's so easy for them, right?

آنها، برایشان خیلی راحت است، درست است؟

It wasn't just, you know, the exercises and the  sentences that we had to read, some of them were  

فقط تمرین‌ها و جملاتی که باید می‌خوانیم نبود، برخی از آن‌ها از

so complicated to me also in a semantic level,  like I didn't understand what it meant because it  

نظر معنایی هم برای من آنقدر پیچیده بودند، مثل اینکه معنی آن را نفهمیدم چون

was like all these old school of vocabulary and  you know, they kind of like they just read it.

مثل همه قدیمی‌ها بود. مدرسه واژگان و می دانید، آنها به نوعی دوست دارند که فقط آن را بخوانند.

And I had to read it before everyone else like 10  times in my head to be able to say it confidently.

و من مجبور شدم آن را قبل از همه 10 بار در ذهنم بخوانم تا بتوانم آن را با اطمینان بگویم.

And even then I wasn't confident.

و حتی آن موقع هم مطمئن نبودم.

So I felt like I had to catch up to  even be close to where they were at.

بنابراین احساس می‌کردم که باید حتی به جایی که آنها هستند نزدیک شوم.

At the same time, I feel like that gave me  an incentive and motivation to do this work.

در عین حال، احساس می‌کنم این به من انگیزه و انگیزه‌ای برای انجام این کار داد.

And I worked a lot harder than  everyone else, which, you know,  

و من خیلی سخت‌تر از بقیه کار کردم، که می‌دانید،

of course benefited me because I developed this.

البته برای من مفید بود زیرا این را توسعه دادم.

I, I became a very diligent student.

من، یک دانش آموز بسیار کوشا شدم.

I did the work.

من کار را انجام دادم.

It impacted not just my, my, my pronunciation,  

این نه تنها بر تلفظ من،

but also my self esteem and how I  perceived myself as as a learner.

بلکه بر عزت نفس من و نحوه درک خودم به عنوان یک یادگیرنده تأثیر گذاشت.

You know, because I did the work, I showed up,  

می دانید، چون کار را انجام دادم، حاضر شدم،

I was consistent because I  wanted to catch up with them.

من ثابت بودم زیرا می خواستم به آنها برسم.

And I think that because of that,  my improvement was, was pretty fast.

و من فکر می‌کنم به همین دلیل، پیشرفت من بسیار سریع بود.

And I also studied privately with one, with two  of my teachers so that I could between the first  

و همچنین با یکی، با دو معلمم خصوصی درس خواندم تا بتوانم بین

year and the second year, I took a lot of private  classes so that I would, you know, at least have  

سال اول تا سال دوم، در کلاس‌های خصوصی زیادی شرکت کردم تا، می‌دانید، حداقل

the same ability to have conversational  English and, and I think that worked.

همان توانایی مکالمه را داشته باشم. انگلیسی و، و من فکر می کنم که کار کرد.

Has that work has paid off?

آیا آن کار نتیجه داده است؟

The only thing that I think  was a huge struggle was how  

تنها چیزی که فکر می‌کنم چالش بزرگی بود این بود که چگونه

the language was not immediate to me, right?

این زبان برای من فوری نبود، درست است؟

Like especially when we had to improvise  or when we had to speak in class about,  

مخصوصاً وقتی که مجبور بودیم بداهه بگوییم یا وقتی باید در کلاس درباره

you know, about how we feel and things like that.

احساسمان و چیزهایی از این قبیل صحبت می‌کردیم.

Like it was very easy for them to communicate  and for me, the language was not that available.

مثل اینکه برقراری ارتباط برای آنها بسیار آسان بود و برای من، زبان آنقدر در دسترس نبود.

I was self-conscious about how it sounded.

نسبت به صدای آن خودآگاه بودم.

I did all this pronunciation work.

این همه کار تلفظ را انجام دادم.

So I was always like in my head,  listening to myself from the outside.

بنابراین من همیشه در ذهنم بودم و از بیرون به خودم گوش می‌دادم.

And I felt like I wasn't fully expressive.

و احساس می کردم که کاملاً بیانگر نیستم.

I wasn't able to express myself  as fully as my colleagues.

نمی‌توانستم خودم را به اندازه همکارانم به طور کامل بیان کنم.

So I think that was also a  challenge that I had to face.

بنابراین فکر می‌کنم این هم چالشی بود که باید با آن روبرو می‌شدم.

And I think that's the thing, like non-native  speakers, they in many situations at work, you  

و من فکر می‌کنم این چیزی است که، مانند سخنرانان غیر بومی ، آنها در موقعیت‌های زیادی در محل کار،

know, when writing emails in a global, in global  companies, in acting schools, at universities,  

می‌دانید، وقتی ایمیل می‌نویسند در شرکت‌های جهانی، در مدارس بازیگری، در دانشگاه‌ها،

they probably need to work harder than their  native peers if the environment is in English.

احتمالاً باید سخت‌تر از بومی‌شان کار کنند. همتایان اگر محیط به زبان انگلیسی باشد.

But it's not necessarily a bad thing.

اما لزوماً چیز بدی نیست.

But we need to kind of like, understand  how to work with those thoughts and make  

اما ما باید به نوعی دوست داشته باشیم، بفهمیم که چگونه با آن افکار کار کنیم و

sure that we don't see ourselves  as victims, but only, as, you know,  

مطمئن شویم که خودمان را قربانی نمی‌بینیم، بلکه فقط، همانطور که می‌دانید،

people with the power to do those  things that we want and to change.

افرادی که قدرت انجام آن کارهایی را که می‌خواهیم و تغییر می‌دهند، هستند. .

Now, what would you say to that student who  wants to sound more advanced in English,  

حالا، به آن دانش‌آموزی که می‌خواهد در زبان انگلیسی پیشرفته‌تر به نظر برسد،

but their fluency isn't there yet?

اما تسلطش هنوز وجود ندارد، چه می‌گویید؟

What what should they do?

چه باید بکنند؟

Just focusing on the words that they now know?

فقط روی کلماتی که اکنون می دانند تمرکز می کنند؟

Or should they focus on trying to add more words?

یا باید روی تلاش برای افزودن کلمات بیشتر تمرکز کنند؟

What strategies do you have for that student?

چه استراتژی هایی برای آن دانش آموز دارید؟

It has to be both of those.

باید هر دوی اینها باشد.

It, I think it has to be in, in conversations,  

من فکر می‌کنم باید در مکالمات،

focus on the fluency, focus on  using the words that you know.

روی روانی تمرکز کنید، روی استفاده از کلماتی که می‌دانید تمرکز کنید.

And because if you're using language  you're comfortable with, you're going  

و چون اگر از زبانی استفاده می‌کنید که با آن راحت هستید،

to feel more confident and you're going to  be speaking more fluently in the background.

اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت و در پس‌زمینه روان‌تر صحبت خواهید کرد.

Of course, you always need  to be studying and learning,  

البته، شما همیشه باید در حال مطالعه و یادگیری باشید،

expanding your vocabulary, grammar  that you use up to a higher level.

دایره لغات و گرامر خود را که استفاده می کنید تا سطح بالاتری گسترش دهید.

So you always want to be curious, to learn new  language and to grow the level that you're at.

بنابراین شما همیشه می خواهید کنجکاو باشید، زبان جدید یاد بگیرید و سطحی را که در آن هستید رشد دهید.

So you need both of those activities.

بنابراین شما به هر دوی این فعالیت ها نیاز دارید.

And I kind of make it sound like  they're two separate activities.

و به نوعی به نظرم می رسد که آنها دو فعالیت مجزا هستند.

And by and large, they may be,  but they may be intermingled.

و به طور کلی، آنها ممکن است باشند، اما ممکن است در هم آمیخته شوند.

You know, you may be having  a conversation with someone  

می دانید، ممکن است با کسی مکالمه داشته باشید

and they use an expression you've never heard.

و او از عبارتی استفاده کند که شما هرگز نشنیده اید.

And you say, well, that's interesting.

و شما می گویید، خوب، این جالب است.

And then at the end of the conversation,  

و سپس در پایان مکالمه،

you just make a note and say,  oh, I must, I must remember that.

فقط یک یادداشت بردارید و بگویید، اوه، باید، باید آن را به خاطر بسپارم.

It's really good.

واقعا خوبه

So they may be intermingled, but I  think you need to do both both things.

بنابراین ممکن است آنها در هم آمیخته باشند، اما من فکر می کنم شما باید هر دو کار را انجام دهید.

Yeah, that's great advice.

بله، این توصیه عالی است.

And in reality, that sounds like how we would  learn basically anything or improve any skill.

و در واقعیت، به نظر می‌رسد که ما اساساً هر چیزی را یاد می‌گیریم یا هر مهارتی را بهبود می‌بخشیم.

Because if you're going to the gym, you focus  on the exercises, you know, but every day you  

زیرا اگر به باشگاه می‌روید، روی تمرین‌ها تمرکز می‌کنید، اما هر روز

might try to push yourself a little bit more,  run a little longer or lift heavier weights.

ممکن است سعی کنید کمی بیشتر به خودتان فشار بیاورید، کمی بیشتر بدوید یا وزنه‌های سنگین‌تری بلند کنید.

And it's just always a a gradual process and,  

و این فقط یک فرآیند تدریجی است

and basically everything that  we do in improving, yeah.

و اساساً هر کاری که ما برای بهبود انجام می دهیم، بله.

Oh, absolutely.

I love the comparison to the gym.

اوه، قطعا.

من عاشق مقایسه با باشگاه هستم.

I think a lot of the English workout  practice is like being at a gym, right?

فکر می‌کنم بسیاری از تمرین‌های انگلیسی مانند حضور در باشگاه است، درست است؟

Repetitions and repetitions.

تکرار و تکرار.

But then you increase the weight.

اما بعد وزن را افزایش می دهید.

You're increasing the complexity of the  vocabulary maybe, but not too much step by step.

ممکن است پیچیدگی واژگان را افزایش دهید، اما نه خیلی گام به گام.

Are you done learning?

آیا یادگیری شما تمام شده است؟

Do you still sit down and  formally learn the language,  

آیا هنوز می‌نشینید و به طور رسمی زبان را یاد می‌گیرید،

or do you feel you've achieved the result  that you want with your English skills?

یا احساس می‌کنید با مهارت‌های انگلیسی خود به نتیجه‌ای که می‌خواهید رسیده‌اید؟

No, I don't think I'm not  going to say I'm done learning.

نه، فکر نمی‌کنم بگویم که در حال یادگیری هستم.

I don't ever want to be like done with it  because I think this I will definitely say  

من هرگز نمی‌خواهم مثل این کار را انجام دهم، زیرا فکر می‌کنم این را قطعاً خواهم گفت:

there's a difference between when you  have to learn something like you don't  

بین زمانی که باید چیزی یاد بگیری که نمی‌خواهی

want to and there's something you want to  learn something want to do for yourself.

و چیزی است که می‌خواهی یاد بگیری، چیزی وجود دارد که می‌خواهی برای خودت انجام دهی. .

So that's definitely like me and English,  like if I I'd say if it was like something  

بنابراین قطعاً مثل من و انگلیسی است، مثلاً اگر می‌توانم بگویم اگر موضوعی بود

like if it was a school subject, maybe  a subject I didn't necessarily like,  

مثلاً اگر درسی مدرسه بود، شاید موضوعی که لزوماً دوست نداشتم،

I definitely would be like, OK, I'm done  learning this, that this is all I ever need.

قطعاً می‌خواهم، خوب، تمام کردم یاد گرفتن این، که این تمام چیزی است که من همیشه نیاز دارم.

I'm done.

من تمام شده ام.

But I this is something I'm  not going to be done with.

اما من این چیزی است که قرار نیست با آن تمام شود.

I'm definitely going to continue.

حتما ادامه میدم

I still like I said, I never  actually formally tried to learn it.

هنوز هم همانطور که گفتم، هرگز به طور رسمی سعی نکردم آن را یاد بگیرم.

I just a more off, you know, I went with it.

من فقط یک چیز دیگر، می دانید، من با آن رفتم.

So I definitely I when I say  I'm more, I'm not done learning.

بنابراین من قطعاً وقتی می‌گویم من بیشتر هستم، یادگیری را تمام نکرده‌ام.

It's in a sense that I still like to read.

به یک معناست که هنوز هم دوست دارم بخوانم.

I still like to watch movies or shows in it.

من هنوز دوست دارم در آن فیلم یا نمایش ببینم.

Sometimes I like open up a  dictionary and look for words.

گاهی اوقات دوست دارم یک فرهنگ لغت باز کنم و به دنبال کلمات بگردم.

Sometimes I like like to search up  synonyms of words I feel like I use a lot.

گاهی اوقات دوست دارم مترادف کلمات را جستجو کنم که احساس می کنم زیاد استفاده می کنم.

So I'll try to like search up synonyms,  

بنابراین سعی می‌کنم جستجوی مترادف‌ها را دوست داشته باشم،

try to replace the words with  something a little different.

سعی کنم کلمات را با چیزی کمی متفاوت جایگزین کنم.

It always helps like vocabulary  and pronunciation too.

همیشه مانند واژگان و تلفظ نیز کمک می کند.

And write in speech.

و در گفتار بنویسید.

I feel like it just helps a lot.

من احساس می کنم فقط کمک زیادی می کند.

So yeah, I don't think I'm done.

پس بله، فکر نمی کنم کارم تمام شده باشد.

Good answer because we are all lifelong learners,  

پاسخ خوبی است زیرا همه ما یادگیرنده مادام العمر هستیم،

we should never stop learning so I'm  glad you're committed to keep improving.

هرگز نباید یادگیری را متوقف کنیم، بنابراین خوشحالم که شما متعهد به پیشرفت هستید. به

Keep learning.

یادگیری ادامه دهید.

And I asked you that just because a lot of  students, they, they really want to know,  

و من از شما پرسیدم که فقط به این دلیل که بسیاری از دانش‌آموزان، آنها واقعاً می‌خواهند بدانند،

OK, when is that timeline in the future that I  will be fluent and therefore done with English.

خوب، چه زمانی در آینده من به زبان انگلیسی مسلط خواهم بود و در نتیجه با زبان انگلیسی تمام می‌شود. به

That's seems to be what they have.

نظر می رسد این چیزی است که آنها دارند.

There's going to be some date in  the future, maybe three months,  

در آینده قرار است تاریخی وجود داشته باشد، شاید سه ماه،

six months, one year where they're  done with English, they're fluent,  

شش ماه، یک سال که انگلیسی را تمام کنند، مسلط باشند، به

they've achieved the result,  they can move on with their life.

نتیجه رسیده باشند، بتوانند به زندگی خود ادامه دهند.

But I still learn new words, new ways to  communicate, better ways to share my ideas.

اما هنوز کلمات جدید، راه‌های جدید برای برقراری ارتباط، راه‌های بهتر برای به اشتراک گذاشتن ایده‌هایم را یاد می‌گیرم.

And I'm a native speaker, so I'm glad you're  committed to that lifelong learning as well.

و من یک زبان مادری هستم، بنابراین خوشحالم که شما نیز به این یادگیری مادام العمر متعهد هستید.

Excellent.

عالی

There's just like you're never,  you can never be done with it.

درست مثل اینکه هرگز نیستی، هرگز نمی توانی با آن کار کنی.

If you, if you think you're done,  well, you're actually done for.

اگر فکر می‌کنید کارتان تمام شده است، خب، واقعاً برای شما تمام شده است.

Like that's it.

You're gonna forget what you learned like  six months later, that's just over for you.

مثل همین است. شش ماه بعد

چیزهایی را که یاد گرفتید فراموش خواهید کرد ، این برای شما تمام شده است.

All that work just goes to waste.

تمام آن کار به هدر می رود.

What a clever thing to say.

چه حرف هوشمندانه ای گفتن

If you think you're done, you're done for.

اگر فکر می کنید کارتان تمام شده است، تمام شده است.

You're done for.

شما تمام شده اید برای.

In English, to be done for means  like you're finished over for longer,  

در انگلیسی، to be done for به این معنی است که مثل اینکه برای مدت طولانی‌تری تمام کرده‌اید،

you're not successful anymore, you're  out of the game, you're done for.

دیگر موفق نیستید، از بازی خارج شده‌اید، شما تمام شده‌اید.

So that's a very clever phrasing.

بنابراین این عبارت بسیار هوشمندانه است.

I love that.

من آن را دوست دارم.

If my students were to only do one thing this week  

اگر قرار باشد دانش‌آموزان من این هفته فقط یک کار انجام دهند

to help them improve their fluency  in English, what should they do?

تا به آنها کمک کند تسلط خود را به زبان انگلیسی بهبود بخشند، چه کاری باید انجام دهند؟

I would say put in the time, which in most  cases is going to mean input activities,  

من می‌گویم زمان بگذارید، که در بیشتر موارد به معنای فعالیت‌های ورودی است،

because that's easy to organize.

زیرا سازماندهی آن آسان است.

You know, I carry my iPhone with me.

می دانید، من آیفونم را با خودم حمل می کنم.

I, I use link.

من از لینک استفاده میکنم

I've got my lessons there.

من درس هایم را آنجا گرفته ام

I can listen to them.

من می توانم به آنها گوش دهم.

I have a playlist.

من یک لیست پخش دارم.

If I'm sitting in the doctor's office,  I can look up words and read something.

اگر در مطب دکتر بنشینم، می‌توانم کلمات را جستجو کنم و چیزی بخوانم.

So I'm, I'm engaging with  the language in that way.

بنابراین، من با این زبان درگیر هستم.

So wherever you have an opportunity input.

بنابراین هر جا که شما یک ورودی فرصت دارید.

However, when you have an  opportunity the output to speak,  

با این حال، وقتی فرصتی برای صحبت کردن دارید،

absolutely take advantage of it and don't worry  about how you do and trust your instincts.

کاملاً از آن استفاده کنید و نگران نحوه انجام کاری خود نباشید و به غریزه خود اعتماد کنید.

Come out with whatever you got.

با هر چی داری بیا بیرون

That's what you have.

این چیزی است که شما دارید.

Let it come out, interact with people, you'll  get some feedback and you just keep going.

بگذارید بیرون بیاید، با مردم تعامل داشته باشید، بازخورد دریافت خواهید کرد و فقط به راه خود ادامه می دهید.

So input activities wherever you  have the opportunity and output  

بنابراین هر جا که فرصت دارید، فعالیت‌ها را وارد کنید و

activities wherever you have the opportunity.

هر جا که فرصت دارید، فعالیت‌ها را خروجی کنید.

I would definitely recommend doing shadow in  

من قطعاً انجام سایه در

practice because I really  like this practice myself.

تمرین را توصیه می‌کنم زیرا من خودم واقعاً این تمرین را دوست دارم.

For those who don't know what shadow in practice  is basically like, to put it very simple,  

برای کسانی که نمی‌دانند سایه در عمل اساساً چگونه است، به بیان بسیار ساده، این است

is that you pick like either an article with  an audio audio version of it or like a video.

که شما یا مقاله‌ای را با نسخه صوتی صوتی آن یا ویدیویی را دوست دارید.

I it would be easier that with a topic that really  interested you and then like also with subtitles.

من این کار را با موضوعی که واقعاً به شما علاقه مند است و سپس با زیرنویس دوست دارید آسان تر می کنم.

And then you just like follow along with it.

و سپس شما فقط دوست دارید آن را دنبال کنید.

You can pause it, pause it, and  then just like repeat after it.

می‌توانید آن را مکث کنید، آن را مکث کنید، و سپس درست مانند تکرار بعد از آن.

And then you just do it again and again and again.

و سپس شما فقط آن را دوباره و دوباره و دوباره انجام می دهید.

And I really like to do this practice because I  

و من واقعاً دوست دارم این تمرین را انجام دهم زیرا

think it's a great way to  practice my pronunciation.

فکر می‌کنم این روشی عالی برای تمرین تلفظ من است.

And also it really helps me to be more  confident with myself, especially when  

و همچنین واقعاً به من کمک می‌کند تا با خودم اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم، مخصوصاً وقتی

it comes to speaking because I think the more  you to speak and then the more you are used  

صحبت از صحبت کردن به میان می‌آید، زیرا فکر می‌کنم هر چه بیشتر صحبت کنید و سپس بیشتر

to pronouncing like this language English, then  it's easier for you like when you actually meet  

به تلفظ انگلیسی مانند این زبان عادت کنید، برای شما راحت‌تر است که واقعاً با

someone in real life to open your mouth because  you will no longer feel like it's that scary.

شخصی در زندگی واقعی ملاقات کنید تا دهان خود را باز کنید زیرا دیگر احساس نمی‌کنید که ترسناک است.

And then you will realize that  your pronunciation is actually  

و سپس متوجه خواهید شد که تلفظ شما در واقع

not that bad after you practice  this like shadowing practice.

آنقدرها هم بد نیست پس از تمرین کردن مانند تمرین سایه زدن.

So I really like this practice myself and  I would really recommend it to everyone.

بنابراین من خودم واقعاً این تمرین را دوست دارم و واقعاً آن را به همه توصیه می کنم.

I would say to focus on the joy of  actually whatever they're doing,  

من می‌گویم که روی لذت  در واقع هر کاری که انجام می‌دهند تمرکز کنیم،

whether they're speaking, whether  we're writing, whether we're reading,  

اینکه صحبت می‌کنند، می‌نویسیم، می‌خوانیم ،

whether they're listening, whether they're  watching a YouTube video like this one.

اینکه گوش می‌دهند یا در حال تماشای ویدیوی YouTube مانند این هستند. یکی

To have joy to, to think about  the joy of learning instead of  

برای لذت بردن، به جای اینکه به لذت یادگیری فکر

I have to do this because I have to learn.

کنم، باید این کار را انجام دهم، زیرا باید یاد بگیرم.

It's more like I want to do this.

بیشتر شبیه این است که من می خواهم این کار را انجام دهم.

I think that once again, yes,  techniques and strategies,  

من فکر می‌کنم یک بار دیگر، بله، تکنیک‌ها و استراتژی‌ها

they're important, but this mindset  shift that you need to have in order  

مهم هستند، اما این تغییر طرز فکری که باید داشته باشید تا بتوانید

to take things further is the one of the  most powerful things and factors when it  

کارها را جلوتر ببرید، یکی از قدرتمندترین چیزها و عوامل در

comes to success in learning English  or any other language for that matter.

موفقیت در یادگیری زبان انگلیسی است. یا هر زبان دیگری برای آن موضوع.

Listening and speaking are connected.

گوش دادن و صحبت کردن به هم مرتبط هستند.

They are both connected.

هر دو به هم متصل هستند.

The more you listen to something  the better you get that speaking,  

هرچه بیشتر به چیزی گوش دهید، بهتر صحبت می کنید،

but it doesn't mean the fact  that you shouldn't speak.

اما این به معنای این نیست که نباید صحبت کنید.

You have to speak and I'm 100% sure  that student has time on the way.

شما باید صحبت کنید و من 100٪ مطمئن هستم که دانش آموز در راه زمان دارد.

You could talk to yourself.

میتونی با خودت حرف بزنی

If you are feeling embarrassed, just  put on your earphones and start talking  

اگر احساس خجالت می‌کنید، فقط گوشی‌تان را روی گوشی بگذارید و شروع به صحبت کنید

so that people know you're talking with somebody.

تا مردم بدانند که دارید با کسی صحبت می‌کنید.

Yes, before going to bed, talk to yourself.

بله، قبل از رفتن به رختخواب، با خودتان صحبت کنید.

But what I mostly recommend  is listening to something  

اما آنچه من بیشتر توصیه می‌کنم گوش دادن به چیزی است

that you actually, you are actually interested in.

که واقعاً به آن علاقه دارید.

As I had mentioned, listening,  speaking are connected.

همانطور که اشاره کردم، گوش دادن و صحبت کردن با هم مرتبط هستند.

I used to watch movies, I used to watch TV  series like Friends, yeah, like 10 seasons.

من قبلاً فیلم تماشا می‌کردم، سریال‌های تلویزیونی مثل Friends را تماشا می‌کردم، بله، مثلاً 10 فصل.

I used to watch Friends like for hours and hours.

من ساعت ها و ساعت ها لایک دوستان را تماشا می کردم.

And I, I, I, I was even like, I even  forgot the time was flying, you know?

و من، من، من، حتی یادم رفته بود زمان در حال پرواز است، می دانید؟

So I watch things based on my curiosity.

بنابراین من چیزها را بر اساس کنجکاوی خود تماشا می کنم.

So once again, listening and speaking  are connected with each other.

بنابراین بار دیگر، گوش دادن و صحبت کردن با یکدیگر مرتبط هستند.

They are not so academic.

آنقدر آکادمیک نیستند.

You don't have to study a lot of grammar.

لازم نیست گرامر زیاد مطالعه کنید.

You don't have to sit down and do a lot of tests.

لازم نیست بنشینید و آزمایش های زیادی انجام دهید.

The the more you listen to something, the better.

هر چه بیشتر به چیزی گوش دهید، بهتر است.

You get that speaking, but also talk to yourself.

شما آن صحبت را دریافت می کنید، اما با خودتان هم صحبت می کنید.

Well, one thing don't just like stop  because I don't want anyone to think,  

خوب، یک چیز را فقط دوست ندارم توقف کنم، زیرا نمی‌خواهم کسی فکر کند،

OK, when am I like at this age, at this point  in life, when am I ever going to need it again?

خوب، چه زمانی در این سن، در این مرحله از زندگی، چه زمانی دوباره به آن نیاز خواهم داشت؟

So like don't just stop learning.

بنابراین مانند این که فقط یادگیری را متوقف نکنید.

And it's definitely like there's  a lot of different ways to learn.

و قطعاً راه‌های مختلفی برای یادگیری وجود دارد.

Some people definitely try to learn from textbook.

برخی افراد قطعا سعی می کنند از کتاب درسی یاد بگیرند.

I remember reading this book  called Effortless English.

یادم می‌آید که این کتاب به نام انگلیسی بدون زحمت را خواندم.

It's definitely had like  a few things I agree with.

قطعاً چند چیز دارد که من با آنها موافقم.

So I won't, I will say like you can always  like try to study grammar or read textbooks,  

بنابراین نمی‌خواهم، می‌گویم مثل اینکه همیشه می‌توانید سعی کنید گرامر بخوانید یا کتاب‌های درسی بخوانید،

but like don't try to just come completely indulge  yourself in like textbook English and grammar.

اما مثل اینکه سعی نکنید کاملاً خودتان را مانند کتاب‌های درسی انگلیسی و گرامر غرق کنید.

You should like, like I said, I learned  from like just reading and like listening.

دوست دارید، همانطور که گفتم، من از دوست داشتن فقط خواندن و دوست داشتن گوش دادن یاد گرفتم.

So I will say also, sometimes  textbook English just might  

بنابراین من همچنین می گویم، گاهی اوقات ممکن است  انگلیسی کتاب درسی

not be exactly what you want to learn from.

دقیقاً همان چیزی نباشد که می خواهید از آن یاد بگیرید.

Try to do things that interest you.

سعی کنید کارهایی را انجام دهید که مورد علاقه شما هستند.

Like there's a topic that is a  specific topic that interests you.

مثل اینکه موضوعی وجود دارد که یک موضوع خاص است که به شما علاقه دارد.

Like you're into music or you're into  news, you're into a specific genre.

مثل اینکه به موسیقی علاقه دارید یا به اخبار علاقه دارید ، به یک ژانر خاص هم علاقه دارید.

You can always continue that, but in  the language you're trying to learn.

همیشه می‌توانید آن را ادامه دهید، اما به زبانی که می‌خواهید یاد بگیرید.

And also like I, I definitely  know the world we live in.

و همچنین مانند من، قطعاً دنیایی را که در آن زندگی می‌کنیم، می‌شناسم.

People are often like, they're going  to be judgmental of a lot of things.

مردم معمولاً درباره چیزهای زیادی قضاوت می‌کنند.

They're going to be like, OK, like, why do  you need this and why do you need to do that?

آنها اینگونه خواهند بود، خوب، چرا به این نیاز دارید و چرا باید آن را انجام دهید؟

And that's something that really annoys me.

و این چیزی است که واقعاً من را آزار می دهد.

So just don't listen to them.

پس فقط به آنها گوش ندهید.

Just try to just do what you want there.

فقط سعی کنید همان کاری را که می خواهید انجام دهید.

You're never too old to like learn  something new or to try something new.

شما هرگز آنقدر پیر نیستید که بخواهید چیز جدیدی یاد بگیرید یا چیز جدیدی را امتحان کنید.

You're never too old to like do something.

شما هرگز آنقدر پیر نیستید که بخواهید کاری انجام دهید.

I know something like this might seem a little  off topic, but you know how people say okay,  

می‌دانم که چنین چیزی ممکن است کمی دور از موضوع به نظر برسد، اما می‌دانید که چگونه مردم می‌گویند خوب،

Barbies are for little girls that I, I'm 14  and I still, I rewatch, I watch Barbie movies.

باربی‌ها برای دختر بچه‌ها هستند که من، ۱۴ ساله هستم، و هنوز، دوباره تماشا می‌کنم، فیلم‌های باربی را تماشا می‌کنم.

I, I will still godly have a  whole collection of Barbies.

من، هنوز هم یک کلکسیون باربی دارم.

So like, you're never too old for anything.

بنابراین، شما هرگز برای هیچ چیز پیر نیستید.

Do what you want, let people say what they want.

هر کاری می خواهی بکن، بگذار مردم هرچه می خواهند بگویند.

It doesn't matter.

مهم نیست.

You can like listen to them and  then forget they ever said anything.

می توانید دوست داشته باشید به آنها گوش دهید و سپس فراموش کنید که آنها تا به حال چیزی گفته اند.

It's not their business, it's your life.

این کار آنها نیست، زندگی شماست.

You do what you want.

شما کاری را که می خواهید انجام دهید.

Talk to somebody, have a conversation in English.

با کسی صحبت کنید، به زبان انگلیسی صحبت کنید.

Just maybe you studied and maybe you went to  a class at a university or maybe you maybe for  

فقط شاید شما درس خوانده اید و شاید به کلاسی در دانشگاه رفته اید یا شاید برای

work there was something you had to do that  was in English and maybe you read an e-mail.

کار شما کاری بوده است که باید انجام می دادید که به زبان انگلیسی بود و شاید یک ایمیل بخوانید.

Whatever you had to do, just just practice  getting the words out of your out of your mouth.

هر کاری که باید انجام می‌دادید، فقط تمرین کنید که کلمات را از دهانتان خارج کنید.

You just have to do it enough times  for it to become more automatic.

فقط باید به اندازه کافی این کار را انجام دهید تا خودکارتر شود.

So you know, if you want  to get strong, do push ups.

بنابراین می‌دانید، اگر می‌خواهید قوی شوید، تمرینات فشاری انجام دهید.

So do some push ups this week.

پس در این هفته چند فشار انجام دهید.

I think what's really important  is making a plan, right?

فکر می‌کنم آنچه واقعاً مهم است، برنامه‌ریزی است، درست است؟

If you if you want to do one thing today  to help your speaking in the next month,  

اگر می‌خواهید امروز برای کمک به صحبت کردن در ماه آینده یک کار انجام دهید،

sit down and make a very simple  plan of how you're going to do that.

بنشینید و یک برنامه بسیار ساده از نحوه انجام آن بسازید.

Think about how many days a  week you can study or practice.

به این فکر کنید که چند روز در هفته می‌توانید مطالعه یا تمرین کنید.

Is it an hour each time or half an hour?

هر بار یک ساعت است یا نیم ساعت؟

Which days and just and what time?

کدام روزها و فقط و چه ساعتی؟

I mean really detail, just  write down the day and the time.

منظورم واقعاً جزئیات است، فقط روز و ساعت را یادداشت کنید.

This is what I'm going to do and go into  detail about what you're going to do.

این کاری است که من می‌خواهم انجام دهم و درباره کاری که می‌خواهید انجام دهید به جزئیات می‌پردازم.

So rather than saying I'll watch a YouTube video  and say I'm going to watch this YouTube video  

بنابراین به جای اینکه بگویم یک ویدیوی YouTube را تماشا می‌کنم و بگویم می‌خواهم این ویدیوی YouTube را تماشا کنم

and I'm going to practice repeating or practice  shadowing and have that plan just for two weeks.

و تکرار کردن یا تمرین سایه زدن را تمرین می‌کنم و آن برنامه را فقط برای دو هفته داشته باشم.

Just make a simple plan for two weeks.

فقط یک برنامه ساده برای دو هفته بسازید.

And then you can review after two weeks.

و بعد از دو هفته می توانید مرور کنید.

Because I know what happens.

چون می دانم چه اتفاقی می افتد.

And this happens to me if I make  a very simple plan and think, OK,  

و این برای من اتفاق می‌افتد اگر یک برنامه بسیار ساده بسازم و فکر کنم، بسیار خوب،

I'll decide what to do when it's time for class.

تصمیم می‌گیرم وقتی زمان کلاس فرا می‌رسد چه کار کنم.

I sit down for my study time and I  think, right, what am I going to do?

برای زمان مطالعه می نشینم و فکر می کنم، درست است، چه کار کنم؟

And you start searching YouTube and then  20 minutes later you haven't started.

و شروع به جستجو در YouTube می کنید و 20 دقیقه بعد شروع نکرده اید.

And and so if you get prepared beforehand,  even half an hour making your plan with detail.

و بنابراین، اگر از قبل آماده شده اید، حتی نیم ساعت برنامه خود را با جزئیات آماده کنید.

Once you go into your plan and it's time to  study, study English, boom, you go straight in.

هنگامی که وارد برنامه خود شدید و زمان مطالعه، مطالعه انگلیسی، رونق گرفتن فرا رسید، مستقیم وارد برنامه خود می شوید.

Make the use of that time  and and it's much better.

از آن زمان استفاده کنید و بسیار بهتر است.

I would choose.

من انتخاب می کردم.

I would spend the week just trying to  figure out what they would want to focus  

من هفته را صرف این می‌کردم که بفهمم آنها می‌خواهند روی چه چیزی تمرکز کنند

on and practice and then put everything  on the side and then say to themselves,  

و تمرین کنند، سپس همه چیز را کنار بگذارم و سپس به خودشان بگویم،

OK, for the next two weeks, 3 weeks, 4  weeks, I'm going to focus on the R I'm  

خوب، برای دو هفته، 3 هفته، 4 هفته آینده، من می‌روم. برای تمرکز بر روی R که

going to focus on and choose a sound like I  think that that if you're just starting out,  

قرار است روی آن تمرکز کنم و صدایی را انتخاب کنید مانند من فکر می‌کنم که اگر تازه شروع کرده‌اید،

sounds are pretty are are are a good place to  start because intonation could be more vague.

صداهای زیبا هستند مکان خوبی برای شروع هستند زیرا لحن می‌تواند بیشتر باشد. مبهم

And if you decide to do it, then create  the like, find the resources for yourself.

و اگر تصمیم دارید این کار را انجام دهید، پس مانند آن را ایجاد کنید، منابع را برای خود بیابید.

You know the right videos teaching you that and  and practice the sound with lots of repetition.

شما ویدیوهای مناسبی را می شناسید که به شما آموزش می دهند و صدا را با تکرار زیاد تمرین می کنید.

OK, so identify the sound.

خوب، پس صدا را شناسایی کنید.

I know you said one thing, but it's kind of  like identify the sound and then practice it.

می دانم که شما یک چیز گفتید، اما این چیزی شبیه به شناسایی صدا و سپس تمرین آن است. از

Don't expect yourself to use  it, just probably if it's the R,  

خودتان انتظار نداشته باشید که از آن استفاده کنید، فقط احتمالاً اگر R است،

learn how to make it and then just  practice a lot of words with the R sound.

نحوه ساخت آن را یاد بگیرید و سپس فقط کلمات زیادی را با صدای R تمرین کنید.

Now when we have ChatGPT and all these  AI tools, it's so easy to generate lists  

اکنون وقتی ChatGPT و همه این ابزارهای هوش مصنوعی داریم، تولید فهرست‌های کلمات بسیار آسان است،

of words, let's say with the R sound,  specifically with the R, it's easier.

مثلاً با صدای R، به‌ویژه با R، آسان‌تر است.

With others, it's not so much.

با دیگران، آنقدرها نیست.

So that's it.

پس همین است.

I think I and I also think it's a lot of fun.

من فکر می کنم من و من همچنین فکر می کنم بسیار سرگرم کننده است.

I'm biased a little bit, but I  do think pronunciation work can  

من کمی تعصب دارم، اما فکر می‌کنم

be fun if you have the right mindset and attitude.

اگر طرز فکر و نگرش درستی داشته باشید، کار تلفظ می‌تواند سرگرم‌کننده باشد.

Definitely find the context  for for their English learning.

حتماً زمینه یادگیری انگلیسی خود را پیدا کنید.

So when you have a context, whether it's a  pen pal, whether it's a conversation partner,  

بنابراین وقتی زمینه‌ای دارید، چه دوست قلمی، چه شریک مکالمه،

whether it's some shows you watch and so  on, everything just becomes so much easier.

چه برخی از برنامه‌هایی که تماشا می‌کنید و غیره، همه چیز بسیار ساده‌تر می‌شود.

It becomes, it becomes a game  as opposed to an obligation.

تبدیل می‌شود، به یک بازی تبدیل می‌شود در مقابل تعهد.

So finding the context for their  English learning super important.

بنابراین یافتن زمینه برای یادگیری انگلیسی آنها بسیار مهم است.

I think that I should lay a  lot of emphasis upon writing  

من فکر می‌کنم که باید روی نوشتن تأکید زیادی داشته باشم

because nobody's talking about writing out there.

زیرا هیچ‌کس در آنجا درباره نوشتن صحبت نمی‌کند.

You know, we are listening to podcasts,  

می دانید، ما به پادکست گوش می دهیم،

we are listening to audio books  and doing all sorts of things.

داریم به کتاب های صوتی گوش می دهیم و انواع کارها را انجام می دهیم.

But I think it's writing.

اما فکر می کنم نوشتن است.

Writing is, you know, as I mentioned,  is diminishing from our society where I,  

می دانید، همانطور که اشاره کردم، نوشتن از جامعه ما در حال کاهش است، جایی که من

I don't think that we write too much nowadays.

فکر نمی کنم امروزه زیاد می نویسیم.

So I I would suggest students to incorporate  this habit of writing into their daily lives.

بنابراین من به دانش‌آموزان پیشنهاد می‌کنم این عادت نوشتن را در زندگی روزمره خود بگنجانند.

At the end of the day, just sit down with  a pen and paper and try to write about  

در پایان روز، فقط با یک قلم و کاغذ بنشینید و سعی کنید در مورد

your daily routine, How, how, how did your day  went on, your experiences and all those things.

روال روزانه خود، چگونه، چگونه، چگونه گذشت، تجربیات و همه آن چیزها بنویسید.

It will not only help you in improving  your communication skills, but it will  

این نه تنها به شما در بهبود مهارت‌های ارتباطی‌تان کمک می‌کند، بلکه

also provide you with an opportunity  to do some reflection about their day.

فرصتی را برای شما فراهم می‌کند تا درباره روز خود فکر کنید.

So I think you know it would help  you in both these both these ways.

بنابراین فکر می‌کنم می‌دانید که در هر دو این راه‌ها به شما کمک می‌کند.

Think of everything you've  learned from these experts.

به همه چیزهایی که از این متخصصان آموخته اید فکر کنید.

Do you want me to keep interviewing more  experts to bring you tips and advice?

آیا می‌خواهید به مصاحبه با کارشناسان بیشتری ادامه دهم تا نکات و توصیه‌هایی به شما ارائه کنم؟

If you do put let's go, let's  go, put let's go in the comments.

اگر گذاشتید let's go, let's go, let's go را در نظرات قرار دهید.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And here's another lesson I  know you love, so watch it now.

و این یک درس دیگر است که می‌دانم دوست دارید، پس همین حالا آن را تماشا کنید.