I HATE ENGLISH! 12 things that don't make any sense

Rawr.

[Laughs]

راور

[می خندد]

Ronnie doesn't make sense.

رونی معنایی ندارد.

I don't make sense.

من منطقی نیستم

I'm me.

من من هستم

What?

چی؟

Are you confused again about English?

آیا دوباره در مورد انگلیسی گیج شده اید؟

I did a lesson before about 10 words that are confusing or 10 words that don't make

من درسی را قبل از حدود 10 کلمه گیج کننده یا 10 کلمه که

sense in English, and ever since that wonderful video there's more.

در انگلیسی معنی ندارند انجام دادم، و از آن زمان این ویدیوی فوق العاده بیشتر وجود دارد.

There's just so many of them.

فقط تعداد زیادی از آنها وجود دارد.

I really enjoy the people commenting about the Polish language, how that's a little crazy.

من واقعاً از اظهار نظر مردم در مورد زبان لهستانی لذت می برم ، چقدر این کمی دیوانه کننده است.

I'd like to go to Poland, by the way.

اتفاقاً من می خواهم به لهستان بروم.

And I'm sure your language has crazy things, so I'm back to tell you not 10 more words

و من مطمئن هستم که زبان شما چیزهای دیوانه کننده ای دارد، بنابراین من برگشتم تا به شما بگویم 10 کلمه دیگر

that just don't make sense in English, and why learning English is fun but difficult.

که فقط در انگلیسی معنی ندارند، و اینکه چرا یادگیری زبان انگلیسی سرگرم کننده است اما دشوار است.

So, let's start with it.

بنابراین، اجازه دهید با آن شروع کنیم.

We wear on our bottom part of our bodies "a pair of undies".

ما در قسمت پایین بدن خود "یک جفت کتانی" می پوشیم.

"Undies" are slang for underwear or the thing you wear under your pants, they're called

"Undies" عامیانه برای لباس زیر یا چیزی که زیر شلوار خود می پوشید، به آنها شلوار

underpants, too.

زیر نیز می گویند.

For some reason we wear a pair of underwear, but we only have one section we'll call it,

به دلایلی ما یک جفت لباس زیر می پوشیم، اما فقط یک بخش داریم که آن را می نامیم،

just to be PC.

فقط برای اینکه کامپیوتر شخصی باشد.

But, ladies, a bra which we have two things that we put in a bra is singular.

اما خانم ها، سوتینی که دو چیز داریم که در سوتین می گذاریم، مفرد است.

So, it's like we have two body parts down here and one up here.

بنابراین، مثل این است که ما دو عضو بدن اینجا و یکی اینجا بالا داریم.

Thank you, clothing designers.

با تشکر از شما طراحان لباس

Good way to do that.

راه خوبی برای انجام این کار

I don't think we'd want to call them bras.

فکر نمی کنم بخواهیم آنها را سوتین بنامیم.

I just don't get it.

من متوجه نشدم.

Confusing.

گیج کننده.

Next one, one of my favourites.

مورد بعدی، یکی از موارد مورد علاقه من.

Maybe you don't know this phrase yet.

شاید هنوز این عبارت را ندانید.

You're going to love it.

داری عاشقش میشی

"Take a dump".

"یک زباله بردارید".

So maybe you have heard someone say: "I have to take a dump."

بنابراین شاید شنیده باشید که کسی می گوید: "من باید زباله ای بردارم."

And you're like: "Okay. I don't know what 'dump' is."

و شما مانند: "خوب. من نمی دانم "دامپ" چیست."

Take a dump means go to the bathroom, but you're going number two,

یک زباله دانی بگیر یعنی برو دستشویی، اما تو شماره دو می روی،

so you're taking a poo.

پس داری ته نشین می کنی.

But you guys maybe know that the word "take" means to actually put it in your pocket and

اما شما بچه ها شاید بدانید که کلمه "برداشتن" به معنای قرار دادن آن در جیب و

take it home.

بردن آن به خانه است.

Are you stealing my poo?

داری پوک منو می دزدی؟

So in English we say: "I have to take a dump."

بنابراین در انگلیسی می گوییم: "من باید یک دامپ بگیرم."

But what we're actually doing is we're leaving poo or shit in the toilet.

اما کاری که ما در واقع انجام می‌دهیم این است که در توالت می‌گذاریم.

So, I think we should change it to: "I have to maybe leave a dump"

بنابراین، فکر می‌کنم باید آن را به این تغییر دهیم: «باید شاید یک زباله‌دان را ترک کنم»

or "make a dump" would maybe be better.

یا «یک زباله‌دان» شاید بهتر باشد.

But "take", that's just weird.

اما "بگیر"، این فقط عجیب است.

If you would like to take my poo, I'll charge you $100.

اگر می‌خواهید پو من را ببرید، 100 دلار از شما می‌گیرم.

I'll send it to you.

برات میفرستم

Just write me in the comments, $100.

فقط برای من در نظرات بنویسید، 100 دلار.

Maybe if you're lucky, there'll be corn.

شاید اگر خوش شانس باشید، ذرت وجود داشته باشد.

Oh, burn.

آه بسوز

Next one, you probably heard this:

مورد بعدی، احتمالاً این را شنیده اید:

-"How did you sleep last night, Ronnie?"

- " دیشب چطور خوابیدی، رونی؟"

-"Badly."

-"بدجور."

-"Oh, good."

-"خوب است."

-"How did you sleep last night?"

-"دیشب چطور خوابیدی؟"

-"I slept like a baby."

-"مثل یه بچه خوابیده بودم."

Do you have a baby?

بچه داری؟

Have you ever had a baby?

آیا تا به حال بچه دار شده اید؟

Do you know what a baby is?

میدونی بچه چیه؟

If you've answered "yes" to these questions, you know damn well that babies do not really

اگر به این سؤالات پاسخ «بله» داده اید، به خوبی می دانید که نوزادان واقعاً

sleep well.

خوب نمی خوابند.

You put them to bed, and they wake up and cry.

آنها را می خوابانید و آنها بیدار می شوند و گریه می کنند.

Maybe every 10 minutes, depending on the age of the baby.

شاید هر 10 دقیقه بسته به سن کودک.

So in reality if you say: "I slept like a baby"

پس در واقع اگر بگویید: "من مثل بچه خوابیدم" به

it means that you woke up in the middle

این معنی است که نیمه شب از خواب بیدار شدی

of the night, crying, wanting your mother, maybe you need to change your diapers, maybe

، گریه کردی، مادرت را می خواستی، شاید باید پوشکت را عوض کنی،

you took a dump, maybe you're hungry, and then you go back to sleep, and then you wake

شاید زباله ای برداشتی، شاید. گرسنه می شوی، و بعد دوباره می خوابی، و بعد از خواب بیدار می شوی

up and you cry again.

و دوباره گریه می کنی.

Sleeping like a baby is not cool.

مثل بچه خوابیدن جالب نیست.

Maybe you can say: "I slept like an overworked accountant"

شاید بتوانید بگویید: "من مثل یک حسابدار پرکار خوابیدم"

or someone who works really hard all the time.

یا کسی که همیشه سخت کار می کند.

A baby, not a good sleeper.

یک بچه، نه خوب می خوابد.

This is one of my...

این یکی از من است...

Oh god, I hate this one.

وای خدا از این یکی متنفرم.

"Needless to say".

"نیازی به گفتن نیست".

So: "needless to say" means: I do not need to tell you this,

بنابراین: «لازم به گفتن نیست» یعنی: لازم نیست این را به شما بگویم،

but people say: "I really enjoy camping.

اما مردم می گویند: «من واقعاً از کمپینگ لذت می برم.

Needless to say, I like the outdoors."

ناگفته نماند که من فضای باز را دوست دارم».

So if something is needless to say, why are you saying it?

پس اگر چیزی نیازی به گفتن نیست، چرا آن را می گویید؟

We should say: "I really like camping.

باید بگوییم: "من واقعاً کمپینگ را دوست دارم.

I like the outdoors."

من فضای باز را دوست دارم."

"Needless to say" is just extra stuff that is unnecessary and wrong.

"نیازی به گفتن نیست" فقط چیزهای اضافی است که غیر ضروری و اشتباه است.

Maybe you watch TV and maybe you are offered a "free gift".

شاید شما تلویزیون تماشا می کنید و شاید یک "هدیه رایگان" به شما پیشنهاد می شود.

Maybe your free gift is something for your baby.

شاید هدیه رایگان شما چیزی برای کودک شما باشد.

So: "sleep like a baby" means that you actually sleep really, really, really well.

بنابراین: "مثل یک نوزاد بخواب" به این معنی است که شما واقعاً، واقعاً، واقعاً خوب می خوابید.

So, on the TV they're going to say:

بنابراین، در تلویزیون می‌گویند:

"Okay. So, if you want to sleep like a baby tonight, which means sleep really, really, really well,

"خوب. بنابراین، اگر می‌خواهید امشب مثل یک نوزاد بخوابید، یعنی واقعاً، واقعاً، واقعاً خوب بخوابید،

we're going to give you this free gift with your purchase."

ما با خرید شما این هدیه رایگان را به شما می‌دهیم. "

Okay, the last time I checked, if I have a gift, they're always free.

باشه، آخرین باری که چک کردم، اگر هدیه ای داشته باشم، همیشه رایگان هستند.

Why would I pay for a gift?

چرا باید برای هدیه پرداخت کنم؟

It's like: "This is an unpaid... This is a gift you have to pay for",

مانند این است: " این یک هدیه است که باید پرداخت کنید"،

not a gift, that's called a sale or a purchase.

نه هدیه، که به آن فروش یا خرید می گویند.

So, again, a free gift, it doesn't make sense.

بنابراین، دوباره، یک هدیه رایگان، منطقی نیست.

It's a gift.

این یک هدیه است.

I'm not going to pay you for a gift.

من برای هدیه به شما پول نمی دهم .

If you'd like to send me a gift, I'm not going to pay you.

اگر می خواهید برای من هدیه بفرستید، من به شما پول نمی دهم.

Yeah, okay.

آره باشه

This is awesome, maybe you have been taught this in your English class or someone says to you:

این عالی است، شاید در کلاس انگلیسی خود این را به شما آموزش داده اند یا کسی به شما می گوید:

"Can I ask you a question?"

"می توانم از شما یک سوال بپرسم؟"

And you think: "Yeah, you just did."

و شما فکر می کنید: "بله، شما همین الان انجام دادید."

But we have been taught or programmed to say if you ask someone: "Can I ask you a question?"

اما به ما آموزش داده شده یا برنامه ریزی شده است که اگر از کسی پرسیدید بگوییم: "می توانم از شما یک سوال بپرسم؟"

it's kind of implying that you're going to ask them a question that's maybe a little

این به نوعی دلالت بر این دارد که از آنها سؤالی می‌پرسید که شاید

bit taboo, which means not cool or a little bit strange, or a question that maybe makes

کمی تابو باشد، که به معنای جالب نیست یا کمی عجیب است، یا سؤالی که ممکن است باعث

them feel uncomfortable.

ناراحتی آنها شود.

So if someone says to you: "Can I ask you a question?"

بنابراین اگر کسی به شما بگوید: "می توانم از شما سوالی بپرسم؟"

you know it's going to be kind

می دانید که این

of a strange or personal question, like: "How old are you?"

یک سوال عجیب یا شخصی خواهد بود، مانند: "چند سالته؟"

But: "Can I ask you a question?" you just did because this is a question.

اما: "میتونم یه سوال بپرسم؟" شما فقط انجام دادید زیرا این یک سوال است.

So my favourite thing to say: "Can I ask you a question?"

بنابراین چیزی که دوست دارم بگویم: "می توانم از شما یک سوال بپرسم؟"

I say: "No.

من می گویم: "نه.

Time's up. You've done it. You've already done it."

زمان تمام شده است. شما این کار را انجام داده اید. قبلاً آن را انجام داده اید."

Okay?

باشه؟

If you speak French, this might make sense to you: Double-vay.

اگر فرانسوی صحبت می کنید، این ممکن است برای شما منطقی باشد: Double-vay.

Okay, so double-vay, two v's, double, would be a "v" and a "v".

خوب، پس double-vay، دو v، double، یک "v" و یک "v" خواهد بود.

Okay, but how do we say this letter in English?

خوب، اما چگونه این نامه را به انگلیسی بگوییم؟

It's a double-u.

این یک دابل یو است.

Well, okay.

بسیار خوب.

Now, when we write sometimes...

حالا، وقتی گاهی می نویسیم...

When I write double-u's I actually write them with a double "u".

وقتی دوتایی می نویسم، در واقع آنها را با یک «u» دوتایی می نویسم.

Oh, I'm sneaky.

But in school when I was taught writing or printing, I was always taught: Down, up-that's

اوه، من یواشکی هستم.

اما در مدرسه، زمانی که نوشتن یا چاپ به من آموزش می‌دادند، همیشه به من یاد می‌دادند: پایین، بالا - این

a "v"-and then down and up again.

یک "v" است - و سپس پایین و دوباره بالا.

Those to me are two v's together.

کسانی که برای من دو v با هم هستند.

So, let's go with the French and call them double-v's.

بنابراین، بیایید با فرانسوی ها برویم و آنها را دو برابر کنیم.

No, it's a double-u. U, u.

نه، این یک دابلیو است. یو، تو

Again, not getting it. Okay.

باز هم نگرفتن. باشه.

This one, maybe you're sleeping peacefully, not like a baby. Okay?

این یکی، شاید شما آرام می خوابید، نه مثل یک نوزاد. باشه؟

You're sleeping like a baby.

تو مثل بچه ها میخوابی

And the...

و...

Your alarm goes off.

زنگ شما به صدا در می آید.

Hmm. So, you know that in English "off" means nothing happens, stuff is finished.

هوم بنابراین، می دانید که در انگلیسی "off" به معنای هیچ اتفاقی نمی افتد، چیزها تمام شده است.

But in English it's the opposite.

اما در انگلیسی برعکس است.

If your alarm goes off, it actually means that your alarm turns on.

اگر زنگ شما خاموش شود، در واقع به این معنی است که زنگ شما روشن می شود.

So you're asleep. "Beep, beep, beep." Oh my god, the alarm's going off.

پس تو خوابی "بیپ، بیپ، بیپ." اوه خدای من، زنگ هشدار به صدا در می آید.

The fire alarm goes off.

هشدار آتش خاموش می شود.

It should go on, but for some reason in English it goes off.

باید ادامه یابد، اما به دلایلی در انگلیسی خاموش می شود.

So maybe it's always on and then it goes...

بنابراین شاید همیشه روشن باشد و سپس ادامه یابد...

Oh, I just don't get it.

اوه، من متوجه نمی شوم.

So, alarms in English I think should go on but they go off.

بنابراین، آلارم‌ها به زبان انگلیسی فکر می‌کنم باید روشن شوند اما خاموش می‌شوند.

And what time does your alarm go on or off?

و زنگ ساعت شما چه ساعتی روشن یا خاموش می شود؟

So the alarm goes off and we turn it off.

بنابراین زنگ هشدار به صدا در می آید و ما آن را خاموش می کنیم.

This is getting worse.

این داره بدتر میشه

Oh, we're almost done.

اوه، ما تقریباً تمام شدیم. چیزهای

Scary, scary, scary stuff right here.

ترسناک، ترسناک، ترسناک همین جا.

Okay?

باشه؟

The pronunciation of this word, it's actually not "liar", but it should be.

تلفظ این کلمه، در واقع "دروغگو" نیست، اما باید باشد.

This word is a "lawyer". "Lawyer", not "liar".

این کلمه "وکیل" است. "وکیل" نه "دروغگو".

Though that's what they do.

گرچه این کاری است که آنها انجام می دهند.

[Coughs] A doctor or a lawyer, they go to school, they graduate, they get some patients.

[سرفه] دکتر یا وکیل، به مدرسه می روند، فارغ التحصیل می شوند، چند بیمار می گیرند.

And actually what they do is they practice.

و در واقع کاری که انجام می دهند این است که تمرین می کنند.

Okay, if I have a doctor, which I do-hi, doctor-and he's practicing on me, this does not make

بسیار خوب، اگر من دکتری داشته باشم که انجامش می دهم - سلام، دکتر - و او روی من تمرین می کند، این به من احساس امنیت نمی دهد

me feel secure.

.

Okay? I think if I have a problem with my body, I don't want someone to practice about this.

باشه؟ فکر می کنم اگر با بدنم مشکلی داشته باشم، نمی خواهم کسی در این مورد تمرین کند.

I want someone that knows what they're doing.

من کسی را می خواهم که بداند چه کار می کند.

So lawyers, again, they're practicing law.

بنابراین، وکلا، دوباره، آنها در حال وکالت هستند.

They're... I guess they're practicing lying.

آنها... حدس می‌زنم دارند دروغگویی را تمرین می‌کنند.

That makes sense, then.

پس این منطقی است.

Okay, so doctors practice lying to win...

خوب، پس پزشکان برای برنده شدن، دروغگویی را تمرین می کنند...

Money, okay, good.

پول، باشه، خوب است.

So the doctor thing, I'm still not down with that.

پس دکتر، من هنوز از این موضوع ناراحت نیستم.

I still don't get it.

من هنوز آن را نمی فهمم.

So, please, doctor, don't practice on me.

پس لطفا آقای دکتر روی من تمرین نکنید.

Please just give me some health.

لطفا فقط به من سلامتی بدهید

This is fun.

این جالبه.

This is a noun when we look at it.

وقتی به آن نگاه می کنیم این یک اسم است.

Now, it can be a verb, but the way we're using it is a noun.

اکنون، می تواند یک فعل باشد، اما روشی که ما از آن استفاده می کنیم یک اسم است.

So I am right now in a building.

بنابراین من در حال حاضر در یک ساختمان هستم.

"Building" implies the noun in the present continuous form that something is being done.

«ساختن» دلالت بر اسم به شکل فعلی استمراری دارد که کاری در حال انجام است.

So, a building, it's already been built, so why is it in the present continuous or the

بنابراین، یک ساختمان، قبلاً ساخته شده است، پس چرا در حال استمراری یا

present progressive?

فعلی مترقی است؟

It should be just called a build or a built.

آن را فقط باید ساخت یا ساخت نامید.

English, will it ever stop?

انگلیسی، آیا هرگز متوقف خواهد شد؟

And last one, my favourite.

و آخرین مورد، مورد علاقه من.

Actually, I do love chicken fingers.

در واقع، من عاشق انگشت مرغ هستم.

This came from when I was a child, and that was a long time ago.

این از زمانی که من بچه بودم و آن هم خیلی وقت پیش بود.

One of my favourite things to eat in a pub or a restaurant are "chicken fingers".

یکی از غذاهای مورد علاقه من برای خوردن در میخانه یا رستوران "انگشت مرغ" است.

Yes.

آره.

And if you've never been to a restaurant that has chicken fingers, you've now got homework.

و اگر تا به حال به رستورانی نرفته اید که انگشتان مرغ دارد، اکنون مشق شب دارید.

Chicken fingers are not actually anything to do with chicken's feet...

انگشتان مرغ در واقع هیچ ربطی به پای

Chickens don't have hands to begin with, they have wings.

مرغ ندارند... جوجه ها برای شروع دست ندارند، آنها بال دارند.

In a restaurant you can get chicken wings, but they don't have fingers.

در یک رستوران می توانید بال مرغ تهیه کنید ، اما آنها انگشت ندارند.

Now, chicken have feet and probably maybe in your country you eat chicken feet soup-delicious-or

در حال حاضر، مرغ پا دارد و احتمالاً در کشور شما سوپ پای مرغ را خوشمزه

you just eat chicken feet as a snack.

می خورید - یا فقط پای مرغ را به عنوان میان وعده می خورید.

But somehow geniuses have decided that chicken fingers, chicken's fingers are going to be food.

اما به نوعی نابغه ها تصمیم گرفته اند که انگشتان مرغ، انگشتان مرغ غذا باشد.

Chicken fingers are pieces of chicken that's breaded, which means there's a coating on

انگشتان مرغ تکه های مرغی هستند که نان می خورند، یعنی روی آن روکشی

it like panko and fried.

مانند پنکو و سرخ شده وجود دارد.

They're pretty delicious.

خیلی خوشمزه هستن

So you can go to a restaurant and you can order chicken fingers.

بنابراین می توانید به یک رستوران بروید و می توانید انگشتان مرغ سفارش دهید.

Knowing fair well that chickens do not even have hands...

انصافاً می دانید که جوجه ها حتی دست ندارند ...

And maybe just to help your brain, you're going to get some chicken wings, they are

و شاید فقط برای کمک به مغز خود ، شما قصد دارید مقداری بال مرغ تهیه کنید ، آنها

also very delicious.

نیز بسیار خوشمزه هستند.

So, you've got a lot of homework.

بنابراین، شما تکالیف زیادی دارید.

You're going to send me money and I will send you my dump.

شما برای من پول می فرستید و من برای شما زباله ام را می فرستم.

You're going to go to the restaurant, and eat chicken fingers and chicken wings.

قرار است به رستوران بروید و انگشت مرغ و بال مرغ بخورید.

And you're going to turn your alarm off.

و شما می خواهید زنگ خود را خاموش کنید.

Til later, I'm out of here.

تا بعد، من از اینجا خارج هستم.

This is crazy.

این دیوانه است.