University English: Expressions and Vocabulary

Hello. My name is Emma, and in today's video, I am going to teach you some very, very useful

سلام. اسم من اِما است و در ویدیوی امروز قصد دارم افعال بسیار بسیار مفیدی را

verbs we use when we talk about university. Okay? So if you're going to university, if

که در مورد دانشگاه استفاده می کنیم را به شما آموزش دهم. باشه؟ بنابراین اگر قصد ورود به دانشگاه دارید،

you're taking the TOEFL test or the IELTS test, these words are very, very important,

اگر در آزمون تافل یا آزمون آیلتس شرکت می کنید ، این کلمات بسیار بسیار مهم هستند،

because they're very common and we use them all the time.

زیرا بسیار رایج هستند و ما همیشه از آنها استفاده می کنیم.

So, to teach you these verbs, I've decided to tell you a true story about a friend of

بنابراین، برای آموزش این افعال، تصمیم گرفتم داستان واقعی یکی از دوستانم را برای شما تعریف

mine. My friend's name is Paul, and I'm going to tell you all about his university experience.

کنم. نام دوست من پل است و من قصد دارم تمام تجربیات او در دانشگاه را برای شما تعریف کنم.

While I tell you this story, it can help you if you imagine it in your head. Whenever you're

در حالی که من این داستان را برای شما تعریف می کنم، اگر آن را در ذهن خود تصور کنید می تواند به شما کمک کند. هر زمان که

learning new vocabulary, the more you can visualize or make a mental picture of the

لغات جدیدی یاد می گیرید، هرچه بیشتر بتوانید کلماتی را که یاد می گیرید تجسم یا تصویر ذهنی بسازید

words you're learning, the easier it will be to remember them. Okay? And, if my friend,

، به خاطر سپردن آنها آسان تر خواهد بود. باشه؟ و، اگر دوست من،

Paul, is watching this, I'm sorry, Paul. I'm telling some stories about you, maybe a little

پل، این را تماشا می کند، متاسفم، پل. من در مورد شما داستان هایی می گویم، شاید کمی

personal, so I apologize in advance.

شخصی، بنابراین پیشاپیش عذرخواهی می کنم.

Okay, so let's get started about Paul's life and problems at university. All right, so

خوب، پس بیایید در مورد زندگی و مشکلات پل در دانشگاه شروع کنیم. بسیار خوب،

the first verb I'm going to teach you is "enroll". "Enroll" or "sign up for". These mean the

پس اولین فعل که به شما آموزش می دهم «ثبت نام» است. "ثبت نام" یا "ثبت نام برای". اینها به

same thing and it's where... When you decide to go to university, you enroll in a class

همین معناست و آنجاست که... وقتی تصمیم می گیرید دانشگاه بروید، در یک کلاس

or you enroll in multiple classes. Paul enrolled in four classes. The class we're going to

ثبت نام می کنید یا در کلاس های متعدد ثبت نام می کنید. پل در چهار کلاس ثبت نام کرد. کلاسی که قرار

be focused on, though, is Psychology 100. Paul enrolls in Psychology 100. Okay? I can

است روی آن تمرکز کنیم، روانشناسی 100 است. پل در روانشناسی 100 ثبت نام می کند. خوب؟

also say: "Paul signs up for Psychology 100." So this means he's decided to take Psychology

همچنین می توانم بگویم: "پل برای روانشناسی 100 ثبت نام می کند." بنابراین این بدان معناست که او تصمیم دارد روانشناسی

100, and he's told the university, so now he's in the class. He's enrolled.

100 را بگذراند و به دانشگاه گفته است، بنابراین اکنون در کلاس است. او ثبت نام کرده است.

So, Paul, at first, was a very good student. He studied very hard. Okay? If you study hard,

بنابراین، پل، در ابتدا، دانش آموز بسیار خوبی بود. خیلی سخت درس می خواند. باشه؟ اگر سخت مطالعه کنید، به

it means you "hit the books". "Hit the books" means "study hard". So, after Paul enrolled

این معنی است که "کتاب ها را می زنید". «کتاب‌ها را بزن» یعنی «سخت مطالعه کن». بنابراین، پس از ثبت نام پل

in Psych 100, Paul hit the books. Every night he went, he opened his book, and he studied.

در Psych 100، پل وارد کتاب شد. هر شب می رفت کتابش را باز می کرد و درس می خواند.

He hit the books.

کتاب ها را زد.

Then, the professor, the prof "hands out the assignment". So this means the professor of

سپس، استاد، پروفسور "تکلیف را تحویل می دهد". پس این یعنی پروفسور

Psych 100, he gave Paul an assignment. "Here, Paul, I want you to write this essay." Okay?

Psych 100، او به پل تکلیفی داد. "اینجا، پل، من از تو می خواهم که این مقاله را بنویسی." باشه؟

So the prof hands out an assignment. Okay? So the prof gives you work.

بنابراین پروفسور یک تکلیف می دهد. باشه؟ بنابراین پروفسور به شما کار می دهد.

So, after the prof hands out the assignment, Paul is very stressed. You know, he can't

بنابراین، پس از اینکه پروفسور تکلیف را انجام می دهد، پل بسیار استرس دارد. می دانید، او نمی تواند

think about the assignment, he's too stressed out about it, so he ends up partying, he,

در مورد تکلیف فکر کند، او بیش از حد در مورد آن استرس دارد، بنابراین او به مهمانی می پردازد، او،

you know, has fun. And then the assignment comes due, which means he has to give the

می دانید، لذت می برد. و سپس تکلیف سررسید می شود، به این معنی که او باید تکلیف را تحویل دهد

assignment in, imagine on a Thursday. The night before the assignment is due, Paul decides

، تصور کنید در روز پنجشنبه. شب قبل از تعیین تکلیف، پل تصمیم می گیرد

to "pull an all-nighter". "Pull an all-nighter" means you stay up all night to finish something.

"یک شب تمام وقت بکشد". «یک کل شب را بکش» یعنی تمام شب را بیدار می مانی تا کاری را تمام کنی.

So, for Paul, he did not have his assignment ready. It was not completed, so in order to

بنابراین، برای پل، او مأموریت خود را آماده نکرده بود. تکمیل نشد، بنابراین برای

get it finished, Paul stayed up all night working on it. So, at 3am, Paul was working

اینکه آن را تمام کند، پل تمام شب را بیدار ماند و روی آن کار کرد. بنابراین، ساعت 3 صبح، پل در محل کارش مشغول به کار بود

at his... On his assignment. At 6am, Paul was working on his assignment. Well, Paul

. ساعت 6 صبح، پل مشغول انجام وظیفه خود بود. خب، پل

finished his assignment because he pulled an all-nighter.

تکلیفش را به پایان رساند، زیرا او یک شبانه روز را کشید.

So the next day, he goes to class, and guess what he does? He has his assignment, he's

بنابراین روز بعد، او به کلاس می رود، و حدس می زنید که چه کار می کند؟ او تکلیف خود را دارد،

very happy he's finished, he "hands in his assignment". So Paul gives his assignment

او بسیار خوشحال است که به پایان رسیده است، او "تکلیف خود را انجام می دهد". بنابراین پل تکلیف خود را

to the professor. Paul hands in his assignment. We can also use the word "paper". "Paper"

به استاد می دهد. پل مأموریت خود را تحویل می دهد. می توانیم از کلمه "کاغذ" نیز استفاده کنیم. «کاغذ

is another word for "essay". So, in Psych 100, Paul had to write an essay. We can say:

» کلمه دیگری برای «انشا» است. بنابراین، در Psych 100، پل مجبور شد یک مقاله بنویسد. می‌توانیم بگوییم:

"Paul wrote a paper", and he handed it in.

«پل مقاله‌ای نوشت» و او آن را تحویل داد.

So, if you... If we go back a couple steps, the professor hands out something. So, the

بنابراین، اگر شما... اگر چند قدم به عقب برگردیم ، پروفسور چیزی می‌دهد. بنابراین،

prof hands out. The student hands in. Okay?

پروفسور دست به دست می دهد. دانش آموز تحویل می دهد. باشه؟

So what happens to Paul next? Well, Paul got a really good mark on his paper, somehow.

پس بعد پل چه اتفاقی می افتد؟ خب، پل به نحوی نمره واقعاً خوبی در مقاله خود گرفت.

Paul got an A+, he's really happy, everything's going great. And then he starts thinking:

پل A+ گرفت، او واقعا خوشحال است، همه چیز عالی پیش می رود. و بعد شروع به فکر کردن می کند:

"You know, instead of going to psych classes, instead of going to psychology classes, I

"میدونی، به جای رفتن به کلاس روانشناسی، به جای رفتن به کلاس روانشناسی،

have more fun going to..." I think he used to go to the pub sometimes, like the bar with

لذت بیشتری می برم..." فکر می کنم او گاهی اوقات به میخانه می رفت، مثل بار با

his friends. So he started to "skip class". Paul did not go to class. What he did was...

او. دوستان. بنابراین او شروع به "ترک کلاس" کرد. پل به کلاس نرفت. کاری که کرد این بود که...

Instead of going to class, he "cut class" or he "skipped class". Okay? So, Paul cuts

به جای رفتن به کلاس، «کلاس را قطع کرد» یا «کلاس را رد کرد». باشه؟ بنابراین، پل کلاس را قطع می کند

class, he skips class. This means he's not in class. He should be in class, but instead,

، او از کلاس می گذرد. این یعنی او در کلاس نیست. او باید در کلاس باشد، اما در عوض،

he's at the bar with his friends having fun, and the class is happening; Paul is not there.

او در بار با دوستانش در حال تفریح ​​است، و کلاس در حال انجام است. پل آنجا نیست.

All right?

خیلی خوب؟

So, again, these are the verbs I want you to really learn: "enroll", "sign up for",

بنابراین، دوباره، اینها افعالی هستند که می‌خواهم واقعاً یاد بگیرید: "ثبت‌نام کردن"، "ثبت‌نام برای"،

"hit the books", "hand out", "hand out an assignment", "pull an all-nighter", "hand in"

"کتاب‌ها را بزنید"، " تکالیف را به دست بدهید"، "یک شبانه روز را بکشید" ، "دست دادن"

or "hand in a paper" or "assignment", and "cut/skip class". All right? So, now,

یا "دست در کاغذ" یا "تکلیف" و "برش/پرش از کلاس". خیلی خوب؟ بنابراین، در حال حاضر،

I am going to tell you about what happened to Paul because he started to cut class.

من قصد دارم در مورد آنچه برای پل اتفاق افتاد، به شما بگویم، زیرا او شروع به قطع کلاس کرد.

So, what happens next? The next verb I want to teach you: "fall behind in". "Fall behind"...

بنابراین، چه اتفاقی می افتد؟ فعل بعدی که می خواهم به شما یاد بدهم: "عقب افتادن در". «عقب افتادن»...

When you fall behind in something, it means that everybody is over here, and you're behind.

وقتی از چیزی عقب افتادی، یعنی همه اینجا هستند و تو عقب افتاده ای.

You can't get caught up. So, for example, Paul, because he was partying, he was cutting

شما نمی توانید گرفتار شوید. مثلاً پل، چون در حال مهمانی بود، کلاس را قطع می کرد

class, he skipped class, he missed all these classes so Paul had no idea what was happening

، کلاس را رها می کرد، همه این کلاس ها را از دست می داد، بنابراین پل نمی دانست چه اتفاقی

in class. Every week he's supposed to read a certain amount. He didn't do any of his

در کلاس می افتد. هر هفته او قرار است مقدار مشخصی را بخواند. او هیچ یک از خواندن های خود را انجام نداد

readings. So, he fell behind. So there's too much work for him to do. Everybody is over

. بنابراین، او عقب افتاد. بنابراین کار زیادی برای او وجود دارد. همه

here. Paul is behind, and he's trying to... He's behind everybody. So Paul falls behind

اینجا هستند پل عقب است و سعی می کند... او پشت همه است. بنابراین پل

in Psych 100. This is really bad at university.

در روان 100 عقب می ماند. این در دانشگاه واقعا بد است.

So what does Paul do when he falls behind? He thinks: "Oh no. I'm behind on my readings.

پس وقتی پل عقب می افتد چه می کند؟ او فکر می کند: "اوه نه. من از خواندن خود عقب مانده ام.

I'm behind on my assignments." He starts to go to class, and he starts to get advice,

من از تکالیف عقب هستم." او شروع به رفتن به کلاس می کند، و شروع به دریافت مشاوره می کند

he starts to become a better student. He hits the books again. So, because of his effort,

، شروع به تبدیل شدن به دانش آموز بهتری می کند. دوباره کتاب ها را می زند. بنابراین، به دلیل تلاش او،

a nice thing happens: he gets "caught up". So if you fall behind, when you get back to

یک اتفاق خوب رخ می دهد: او "گرفتار" می شود. بنابراین اگر عقب بیفتید، وقتی به

where you should be, you get caught up. So imagine if I'm sick and I miss school for

جایی که باید باشید برمی گردید، گرفتار می شوید. پس تصور کنید اگر مریض باشم و

a day, when I get to school, I'll ask my friends: "What did I miss?" My friends will help me

یک روز از مدرسه غیبت کنم، وقتی به مدرسه برسم، از دوستانم بپرسم: "چه چیزی را از دست دادم؟" دوستانم به من کمک خواهند کرد

get caught up, so they'll tell me what I missed so we are all at the same level. Okay? So

که درگیر شوم، بنابراین آنها به من می گویند چه چیزی را از دست داده ام تا همه در یک سطح باشیم. باشه؟ پس

we're no longer behind. If you get caught up, you're at the same level as everybody else.

ما دیگر عقب نیستیم. اگر گرفتار شوید ، در همان سطح دیگران هستید.

So, Paul got caught up. He tried really hard, he hit the books, he got caught up, but then

بنابراین، پل گرفتار شد. او خیلی تلاش کرد، کتاب ها را زد، گرفتار شد، اما بعد

he started to skip class again, and he started to cut class again. He stopped doing his assignments,

دوباره شروع به ترک کلاس کرد و دوباره شروع به قطع کلاس کرد. او از انجام تکالیف دست کشید،

he stopped doing his homework, and what happened? He fell behind again. Okay? So now Paul is

از انجام تکالیف خود دست کشید و چه اتفاقی افتاد؟ دوباره عقب افتاد. باشه؟ بنابراین اکنون

back in a bit of a problem; in a difficult situation. So there's a couple of things Paul

پل با کمی مشکل بازگشته است. در شرایط سخت بنابراین چند کار وجود دارد که پل

can do now. He can leave the course. Okay? So this means he can quit the course. He can

اکنون می تواند انجام دهد. او می تواند دوره را ترک کند. باشه؟ بنابراین این بدان معنی است که او می تواند دوره را ترک کند. او می تواند

quit Psych 100, no more Psych 100. Good bye. He's not going to do it anymore. We call this

Psych 100 را ترک کند، نه بیشتر از Psych 100. خداحافظ. او دیگر این کار را نمی کند. ما این را

"withdraw from the course". Okay? We can also call this "drop a course". So this means when

"انصراف از دوره" می نامیم. باشه؟ ما همچنین می توانیم این را "قطع یک دوره" بنامیم. بنابراین این بدان معناست که

you leave a course before you finish it. You drop out, you quit the course.

شما یک دوره را قبل از اتمام آن ترک می کنید. شما ترک تحصیل می کنید، دوره را رها می کنید.

Paul doesn't want to withdraw from the course. Paul doesn't want to drop Psych 100. So these

پل نمی خواهد از دوره کناره گیری کند. پل نمی‌خواهد Psych 100 را کنار بگذارد. بنابراین این

two things mean the same thing. He doesn't want to. He thinks: "You know what? I've done

دو چیز به یک معنا هستند. او نمی خواهد. او فکر می کند: "می دونی چی؟ من قبلاً یک بار این کار را انجام داده

it once before. I've tried. I can get caught up again. I fell behind before, I got caught

ام. تلاش کرده ام. می توانم دوباره گرفتار شوم. قبلاً عقب افتادم ، گرفتار

up. I've fallen behind again, I can get caught up again."

شدم. دوباره عقب افتادم ، می توانم گرفتار شوم. از نو."

But the problem is Paul is a little bit of a lazy student. So instead of doing what he

اما مشکل اینجاست که پل کمی دانشجوی تنبل است. بنابراین، پل به جای اینکه آنچه را که

should, Paul does something a little bad. Not a little bad; very bad. I didn't mean

باید انجام دهد، کار کمی بد انجام می دهد. کمی بد نیست؛ خیلی بد. قصدم این نبود

to say that. As a teacher, very, very bad. Paul "plagiarizes". "Plagiarize". "Plagiarize"

که بگم به عنوان یک معلم، بسیار، بسیار بد. پل "دزدی ادبی" می کند. "سرقت اثار ادبی". "سرقت

is when you don't do the work, you get somebody else to do the work. So, for example, Paul

" زمانی است که شما کار را انجام نمی دهید، شخص دیگری را مجبور به انجام کار می کنید. بنابراین، برای مثال، پل

gives money to somebody else to write his paper. Or, Paul reads a book, and he writes

به شخص دیگری پول می دهد تا مقاله خود را بنویسد. یا، پل کتابی می خواند و

exactly what the book says. This is plagiarism. Okay? So, if you plagiarize, you don't do

دقیقاً همان چیزی را می نویسد که کتاب می گوید. این سرقت ادبی است. باشه؟ بنابراین، اگر سرقت ادبی می

your own work; you copy somebody else, either their words, their ideas. You copy somebody

کنید، کار خود را انجام نمی دهید. شما از شخص دیگری کپی می کنید، یا از کلمات آنها، یا ایده های آنها. شما از شخص دیگری کپی می کنید

else, or you pay somebody to do your work for you. That's plagiarism. So it means it's

یا به کسی پول می دهید تا کار شما را انجام دهد. این سرقت ادبی است. پس یعنی

not your work.

کار شما نیست.

So what does Paul do? Paul's stressed. He decides to plagiarize his paper. And again,

پس پل چه می کند؟ پل استرس داره او تصمیم می گیرد که مقاله خود را سرقت ادبی کند. و باز هم

"paper" means "essay". So Paul does not write the paper. In this case, he gives... I think

«کاغذ» به معنای «انشا» است. بنابراین پل مقاله را نمی نویسد. در این صورت میده... فکر کنم

he copied an essay from the internet, he bought an essay online, he copied it. So he plagiarized.

از اینترنت انشا کپی کرده، انلاین انشا خریده، کپی کرده. پس سرقت ادبی کرد.

He hands in his paper to the professor, so he gives his paper to the professor, and the

او مقاله‌اش را به استاد می‌دهد، بنابراین مقاله‌اش را به استاد می‌دهد و

professor realizes there's something wrong with his paper. The professor does an online

استاد متوجه می‌شود که مقاله‌اش مشکلی دارد. پروفسور یک جستجوی آنلاین انجام

search, and sees: "Wait a second. Paul didn't write this paper. Somebody else wrote this

می دهد و می بیند: "یک لحظه صبر کنید. پل این مقاله را ننوشته است. شخص دیگری این

paper." So now Paul is in very, very big trouble. Okay? Huge trouble at the university.

مقاله را نوشته است." بنابراین اکنون پل در مشکل بسیار بسیار بزرگی است. باشه؟ مشکلات بزرگ در دانشگاه

Now, Paul was very lucky. Luckily, the professor was a very nice professor, and just gave Paul

حالا پل خیلی خوش شانس بود. خوشبختانه پروفسور استاد بسیار خوبی بود و فقط به

a zero. So Paul got a zero on that paper. But what can happen if you plagiarize is you

پل صفر داد. بنابراین پل روی آن کاغذ یک صفر گرفت. اما در صورت سرقت ادبی چه اتفاقی می‌افتد این است که

can be "expelled" or "kicked out". So these have the same meaning, and it's where the

می‌توانید «اخراج» یا «اخراج شوید». پس اینها همین معنی را دارند و آنجاست که

university says: "Good bye. We don't want you here. Leave." Okay? So if you're kicked

دانشگاه می گوید: "خداحافظ. ما تو را اینجا نمی خواهیم. برو." باشه؟ بنابراین اگر

out or expelled, you're going to be very, very sad. Okay? You can't go to university

شما را بیرون کنند یا اخراج کنند، بسیار بسیار ناراحت خواهید شد. باشه؟ دیگه نمیتونی بری دانشگاه

anymore. The university does not want you there. You've been kicked out.

دانشگاه شما را آنجا نمی خواهد. شما را بیرون انداخته اید.

So, luckily, that didn't happen to Paul, but in our example, just so you can see the word:

بنابراین، خوشبختانه، این اتفاق برای پل رخ نداد، اما در مثال ما، فقط برای اینکه بتوانید این کلمه را ببینید:

"The university expels Paul." Okay? The university kicks Paul out. Okay? And then Paul is like

"دانشگاه پل را اخراج می کند." باشه؟ دانشگاه پل را بیرون می کند. باشه؟ و سپس پل اینگونه است

this. Actually, Paul became very successful. This was his first year, his freshman year.

. در واقع، پل بسیار موفق شد. این سال اولش بود، سال اولش.

Afterwards, he learned how to be a good university student. He never plagiarized again. He never...

پس از آن، او یاد گرفت که چگونه یک دانشجوی خوب دانشگاه باشد. او دیگر هرگز سرقت ادبی نکرد. او هرگز...

Well, he fell behind a couple more times, but he always managed to get caught up. He

خوب، او یکی دو بار دیگر عقب افتاد، اما همیشه موفق می شد گرفتار شود. او

hit the books, he studied real hard, and so Paul actually did really well, and now he

کتاب‌ها را می‌خواند، خیلی سخت مطالعه می‌کرد، و بنابراین پل واقعاً خوب عمل کرد، و اکنون

has a really high-paying job. So, good job, Paul. Very proud of you. So that's Paul's

او یک شغل واقعاً پردرآمد دارد. پس، کار خوب، پل. خیلی بهت افتخار میکنم پس این داستان پل در

story about university.

مورد دانشگاه است.

So, I'm going to give you some homework. I want you to hit the books. I want you to use

بنابراین، من به شما چند تکلیف می دهم. از شما می خواهم کتاب ها را بزنید. من از شما می خواهم که از

these words, and I want you to write about either your experience at university or maybe

این کلمات استفاده کنید و می خواهم در مورد تجربه خود در دانشگاه یا شاید

somebody you know. One of the best ways to learn words is actually to make a story up

کسی که می شناسید بنویسید. یکی از بهترین راه‌ها برای یادگیری کلمات در واقع ساختن داستان

using them, because it helps you remember the words a lot better. Okay? So your homework:

با استفاده از آنهاست، زیرا به شما کمک می‌کند کلمات را خیلی بهتر به خاطر بسپارید. باشه؟ بنابراین تکلیف شما:

Make a story using these words and the other verbs I've taught you

با استفاده از این کلمات و افعالی که

about you or somebody you know.

درباره شما یا کسی که می شناسید به شما یاد داده ام، داستان بسازید.

You can also come... Hit the books, and come to our website where you can do a quiz where

شما هم می توانید بیایید ... کتاب ها را بزنید و به وب سایت ما بیایید که در آنجا می توانید یک مسابقه انجام دهید که

you can practice these words. I promise you don't have to pull an all-nighter to succeed

می توانید این کلمات را تمرین کنید. قول می‌دهم برای موفقیت در این مسابقه مجبور نباشید تمام شب را بگذرانید

at this quiz. So come by, you know, you can practice the definitions/meanings of these

. پس بیایید، می دانید، می توانید تعاریف/معنای این

words, and see some more examples of how we can use them. So, I hope you visit us at www.engvid.com.

کلمات را تمرین کنید و نمونه های بیشتری را ببینید که چگونه می توانیم از آنها استفاده کنیم. بنابراین، امیدوارم از ما در www.engvid.com دیدن کنید.

And I will be seeing you later.

و بعدا میبینمت