English Books: How to learn English with Harry Potter!

Hey, everyone.

هی همه.

I'm Alex.

من الکس هستم

Thanks for clicking, and welcome to this important lesson on: "The Secret to Mastering English!"

با تشکر از کلیک کردن، و به این درس مهم در مورد: "راز تسلط بر زبان انگلیسی!"

And the secret is...

و راز این است...

-"Where am I?

-"من کجام؟

And who are you?"

و تو کیستی؟"

-"You're in Hogwarts, Alex. And I'm Dumbledore."

-"تو در هاگوارتز هستی، الکس. و من دامبلدور هستم."

-"No you're not.

-"نه تو نیستی.

Dumbledore looks different."

دامبلدور متفاوت به نظر می رسد."

-"I shaved.

-"من تراشیدم.

Listen, Alex. I have an important job for you. Can you do it?"

گوش کن الکس. من کار مهمی برات دارم. میتونی انجامش بدی؟"

-"Anything for you, Dumbledore. What is it?"

-"چیزی برای تو، دامبلدور. چیست؟"

-"Your engVid students want you to do a lesson on Harry Potter.

-"دانشجویان engVid شما از شما می خواهند که یک درس در مورد هری پاتر انجام دهید.

Here, take this and teach them."

اینجا، این را بگیرید و به آنها آموزش دهید."

"Thank you."

"متشکرم."

"You're a wizard, Alex. Now, go."

"تو یک جادوگر هستی، الکس. حالا برو."

We're back.

ما برگشتیم.

So, today we are going to talk about

بنابراین، امروز می خواهیم در مورد

Harry Potter and the Philosopher's Stone,

هری پاتر و سنگ فیلسوف،

chapter one.

فصل اول صحبت کنیم.

Now, I know for many of you, Harry Potter was the first book you read in English.

اکنون، من می دانم که برای بسیاری از شما، هری پاتر اولین کتابی بود که به زبان انگلیسی خواندید.

And the reason it's a really, really good book for you guys to read is that it is the

و دلیل اینکه کتاب واقعاً واقعاً خوبی برای خواندن شما است این است که این

most popular book series ever, which means that you can find it in many languages, there

کتاب محبوب ترین مجموعه کتاب است، به این معنی که می توانید آن را به زبان های مختلف پیدا کنید

have been movies made about it, and you can find a lot of discussion about the characters,

، فیلم هایی در مورد آن ساخته شده است، و می توانید بحث های زیادی در مورد شخصیت ها

the dialogue, the story.

، دیالوگ ها، داستان.

So everyone knows pretty much what happens in a lot of these stories.

بنابراین همه می دانند که در بسیاری از این داستان ها چه اتفاقی می افتد.

Now, if you don't have a copy of the book, what you can do is get a print version or

اکنون، اگر نسخه‌ای از کتاب ندارید، کاری که می‌توانید انجام دهید این است که نسخه چاپی یا

an e-book version on Amazon attached to this video.

نسخه الکترونیکی کتاب در آمازون را به این ویدیو پیوست کنید.

What I recommend, though, if you want a more interactive experience with Harry Potter is

با این حال، آنچه من توصیه می کنم، اگر می خواهید تجربه تعاملی بیشتری با هری پاتر داشته باشید،

that you get the free audio book.

این است که کتاب صوتی رایگان را دریافت کنید.

Now, you can get a free audio book of Harry Potter, not just this one, the entire series,

اکنون، می توانید

by signing up for the free trial at www.audible.com, which is attached to this video.

با ثبت نام در نسخه آزمایشی رایگان در www.audible.com که به این ویدیو پیوست شده است، یک کتاب صوتی رایگان از هری پاتر، نه فقط این کتاب، بلکه کل مجموعه را دریافت کنید.

When you click on the link, you will have to go through a couple of different pages

وقتی روی پیوند کلیک می کنید، باید چند صفحه مختلف

and signups, but at the end you do get the book for free.

و ثبت نام را مرور کنید، اما در پایان کتاب را رایگان دریافت می کنید.

So go through it, sign up, get the book for free, and it's an excellent audio book.

پس آن را مرور کنید، ثبت نام کنید، کتاب را رایگان دریافت کنید، و این یک کتاب صوتی عالی است.

Highly recommend it.

به شدت آن را توصیه می کنیم.

Now, why should we read Harry Potter?

حالا چرا باید هری پاتر را بخوانیم؟

Well, it has interesting characters; Harry, Ron, Hermione, the Dursleys,

خب، شخصیت های جالبی دارد. هری، رون، هرمیون، دورسلی ها،

Dumbledore who I met today.

دامبلدور که امروز با آنها آشنا شدم.

How cool was that?

چقدر باحال بود

It has great dialogue, great plot, and the language is pretty easy to follow, but of

این دیالوگ عالی، طرح عالی، و دنبال کردن زبان بسیار آسان است، اما

course, it still has a ton of useful vocabulary.

البته، هنوز واژگان مفید زیادی دارد.

Not just for non-native English speakers, but even for, you know, kids who are already

نه فقط برای غیر انگلیسی زبانان، بلکه حتی برای بچه هایی که قبلاً

native speakers of English.

زبان مادری انگلیسی هستند.

And finally, it's just magical.

و در نهایت، این فقط جادویی است.

It's a magical story, a magical book.

این یک داستان جادویی است، یک کتاب جادویی.

I love it.

عاشقشم.

It's one of my all-time favourites, so let's start looking at chapter one.

این یکی از موارد مورد علاقه من است، بنابراین اجازه دهید به فصل اول نگاه کنیم.

So what I'm going to do is look at the actual text from chapter one.

بنابراین کاری که من می خواهم انجام دهم این است که به متن واقعی فصل یک نگاه کنم.

Not every line, of course, but I'm going to pick some very specific lines that tell us

البته نه هر خطی، اما من قصد دارم چند خط بسیار خاص را انتخاب کنم که

important details about the story or that tell us some important vocabulary that I think

جزئیات مهم داستان را به ما می گوید یا واژگان مهمی را به ما می گوید که فکر می کنم

is going to be useful for English students.

برای دانش آموزان انگلیسی مفید خواهد بود.

Now, you notice I gave a page number to start this.

حالا متوجه شدید که برای شروع این کار یک شماره صفحه دادم.

I am going to be looking at this hard cover version of the book.

من قصد دارم به این نسخه جلد سخت کتاب نگاه کنم.

This was published by Raincoast Books in Vancouver, so this was published in Canada.

این کتاب توسط Raincoast Books در ونکوور منتشر شد، بنابراین در کانادا منتشر شد.

Maybe your version is this one, maybe it's not.

شاید نسخه شما این باشد، شاید هم نباشد.

Maybe you're listening to the audio version, in which case page numbers are not important.

شاید در حال گوش دادن به نسخه صوتی هستید که در این صورت شماره صفحه مهم نیست.

But if you want to follow with a physical copy, this is the version that I am using.

اما اگر می خواهید با یک کپی فیزیکی دنبال کنید، این نسخه ای است که من استفاده می کنم.

Okay?

Let me put this down.

باشه؟

بگذار این را بگذارم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Page seven.

صفحه هفتم

So we start Harry Potter by learning about the Dursleys, Mr. and Mrs. Dursley,

بنابراین ما هری پاتر را با یادگیری در مورد دورسلی ها، آقا و خانم دورسلی

and their son, Dudley.

و پسرشان دادلی شروع می کنیم.

First we have this line:

ابتدا این جمله را داریم:

"Mr. Dursley was the director of a firm named Grunnings, which made drills."

"آقای دورسلی مدیر شرکتی به نام Grunnings بود که مته می ساخت."

So, a firm is a company, and Mr. Dursley was the director of this company,

بنابراین، یک شرکت یک شرکت است و آقای دورسلی مدیر این شرکت بود

and they made drills.

و مته ها را ساختند.

Now, drills are a power tool.

در حال حاضر، مته ها یک ابزار قدرت هستند.

Think of the tool that allows you to put screws into things, like: "[Drilling noise]".

به ابزاری فکر کنید که به شما امکان می دهد پیچ ​​ها را در مواردی مانند: "[صدای حفاری]" قرار دهید.

That's a drill.

این یک مته است.

Okay?

باشه؟

So he was a director of a firm named Grunnings, which made drills.

بنابراین او مدیر یک شرکت به نام Grunnings بود که مته می ساخت.

Now, we have a description of him: "He was a big beefy man", "beefy", think of beef.

حال شرحی از او داریم: « مرد گاو بزرگ بود»، «گوساله»، به گوشت گاو فکر کنید.

So he was a little bit fat, and: "...with hardly any neck".

پس اندکی چاق بود و: «...به سختی گردن».

Now, "hardly any" means almost zero.

در حال حاضر، "به سختی هیچ" به معنای تقریبا صفر است.

So, he was so big and round that you couldn't see his neck.

بنابراین، او آنقدر بزرگ و گرد بود که نمی توانستی گردنش را ببینی.

Okay? Hardly any neck.

باشه؟ به سختی گردن.

"...although he did have a very large moustache".

"... اگرچه او سبیل بسیار بزرگی داشت".

So, moustache.

بنابراین، سبیل.

Right? Everyone knows what that is there.

درست؟ همه می دانند که آنجا چیست.

And: "Mrs. Dursley"-Mr. Dursley's wife-

و: "خانم دورسلی" - آقای. همسر

"spent so much of her time craning over the garden fences, spying on her neighbours."

دورسلی- "بسیاری از وقت خود را صرف خرچنگ روی حصارهای باغ و جاسوسی از همسایگانش کرد."

So, here is a picture of a fence.

بنابراین، در اینجا یک تصویر از یک حصار است.

In your backyard you have a fence that separates your house from your neighbour's house, and

در حیاط خلوت خود حصاری دارید که خانه شما را از خانه همسایه‌تان جدا می‌کند، و

here is a picture of Mrs. Dursley craning her neck.

اینجا تصویری از خانم دورسلی است که گردنش را می‌کشد.

So, "to crane your neck" is to stretch it almost to the maximum point, and she's spying

بنابراین، "جرثقیل کردن گردن خود" به این معنی است که آن را تقریبا تا حداکثر نقطه دراز کنید، و او در حال جاسوسی

on her neighbours.

از همسایگان خود است.

So Mrs. Dursley is a very curious woman.

بنابراین خانم دورسلی زنی بسیار کنجکاو است.

"The Dursleys had everything they wanted"

"درسلی ها هر چیزی که می خواستند داشتند" -

-I'm going to step off camera for this-

برای این کار از دوربین کنار می روم -

"but they also had a secret, and their greatest fear was that somebody would discover it.

"اما آنها یک راز هم داشتند و بزرگترین ترسشان این بود که کسی آن را کشف کند.

They didn't think they could bear it if anyone found out about the Potters."

آنها فکر نمی کردند اگر کسی بتواند آن را تحمل کند. متوجه سفالگرها شد.»

So, they're a very happy family, they have everything they need, but they have a secret,

بنابراین، آنها یک خانواده بسیار شاد هستند، آنها هر چیزی را که نیاز دارند دارند، اما یک راز دارند،

a family secret: They are ashamed of part of their family, and that part of the family

یک راز خانوادگی: آنها از بخشی از خانواده خود شرمنده هستند، و آن بخشی از

is the Potters.

خانواده پاترها هستند.

Now, here: "They didn't think they could bear it",

حالا اینجا: «آنها فکر نمی‌کردند بتوانند آن را تحمل کنند»،

so if you can bear something or you can't bear something

بنابراین اگر چیزی را تحمل می‌کنید یا نمی‌توانید چیزی را تحمل کنید

it means that you can't handle it, support it, survive it.

، به این معنی است که نمی‌توانید آن را تحمل کنید، از آن حمایت کنید، از آن زنده بمانید.

So they would not be able to handle it if someone, if their neighbours found out about

بنابراین اگر کسی، اگر همسایه‌هایشان در

the Potters, part of their family.

مورد پاترها، بخشی از خانواده‌شان، باخبر شوند، نمی‌توانند از عهده آن برآیند .

So the Dursleys have a very clean image that they want their neighbours to follow.

بنابراین دورسلی ها تصویر بسیار تمیزی دارند که می خواهند همسایگانشان از آن پیروی کنند.

All right?

خیلی خوب؟

Let's keep going.

بیا ادامه بدیم.

And we're back.

So, continuing with page seven:

و ما برگشتیم

بنابراین، در ادامه صفحه هفت:

"Mrs. Dursley pretended she didn't have a sister",

«خانم دورسلی وانمود کرد که خواهر ندارد»،

so she has a sister and she doesn't like her sister, but she pretended, she acted like

پس او یک خواهر دارد و از خواهرش خوشش نمی‌آید ، اما وانمود می‌کند، مثل

she didn't have a sister because...

اینکه خواهر ندارد رفتار می‌کند. ...

Excuse me.

ببخشید.

I like magic.

من جادو دوست دارم

"...because her sister and her good-for-nothing husband were as unDursleyish as it was possible to be."

"... چون خواهرش و شوهرش تا آنجا که ممکن بود بی‌دروسلی بودند."

First, some excellent vocabulary, here.

اول، برخی از واژگان عالی، در اینجا.

A good-for-nothing person is someone who is good for nothing.

آدم بی ارزش کسی است که برای هیچ خوب نیست.

So, this is an insult, a negative, very negative thing to say about someone.

بنابراین، این یک توهین است، یک چیز منفی، بسیار منفی برای گفتن در مورد کسی.

So: "Your good-for-nothing son", "Your good-for nothing sister", etc.

پس: «پسر بی‌هیچ تو »، «خواهر بی‌هیچ تو» و

Her good-for-nothing husband, he had no value, no use,

... شوهر بی‌ارزش او، نه ارزشی داشت، نه

were as unDursleyish as it was possible to be.

فایده‌ای، تا می‌توانست بی‌درسلی بود.

You will never, ever, ever, ever, ever, ever use this word outside of this book.

شما هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز از این کلمه خارج از این کتاب استفاده نخواهید کرد.

So, Dursley is the last name of the family, and I guess, you know, if you act in a specific

بنابراین، دورسلی نام خانوادگی خانواده است، و حدس می‌زنم، می‌دانید، اگر به روش خاصی

way you are Dursleyish.

رفتار کنید، دورسلیشی هستید.

"Dursleyish" is kind of an adjective that

"Dursleyish" به نوعی صفتی است که

J.K. Rowling made here.

J.K. رولینگ در اینجا ساخته شده است.

And if you are unDursleyish, you are not acting like a Dursley acts.

و اگر شما غیردورسلی هستید، مانند رفتارهای دورسلی رفتار نمی کنید.

Next: "The Dursleys shuttered to think what the neighbours would say if the Potters had

بعد: «درسلی‌ها به این فکر افتادند که اگر پاترها

a small son too, but they had never seen him."

پسر کوچکی هم داشته باشند، همسایه‌ها چه می‌گویند، اما هرگز او را ندیده بودند».

So, they shuttered to think.

بنابراین، آنها بسته شدند تا فکر کنند.

If you shutter to think, it means you are just very afraid of what other people would

اگر برای فکر کردن بسته می شوید، به این معنی است که از آنچه دیگران

say about you.

در مورد شما می گویند بسیار می ترسید.

They didn't want to think: What would happen if their neighbours discovered that their,

آنها نمی خواستند فکر کنند: اگر همسایه

you know, Mrs. Dursley's sister had a son, and they had never seen Mrs. Dursley's son,

هایشان بفهمند که خواهر خانم دورسلی آنها پسری دارد، چه اتفاقی می افتد، و آنها هرگز پسر خانم دورسلی،

Mr. Dursley's sister's son.

پسر خواهر آقای دورسلی را ندیده اند.

It's a mouthful. Sorry.

این یک لقمه است. متاسف.

Moving on to page eight: "Mr. Dursley hummed as he picked out his most boring tie"

به صفحه هشت می‌رویم: «آقای دورسلی وقتی خسته‌کننده‌ترین کراواتش را انتخاب می‌کرد زمزمه می‌کرد»

-I'll get off screen, here-

- اینجا از صفحه خارج

"for work and Mrs. Dursley gossiped away happily as she wrestled a screaming

می‌شوم- «برای کار و خانم دورسلی وقتی دادلی جیغ می‌کشید روی صندلی کودکش با خوشحالی غیبت

Dudley into his highchair."

کرد. "

So this is the morning routine of the Dursleys.

بنابراین این روال صبحگاهی دورسلی هاست.

Mr. Dursley hummed: "Hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm, hmm",

آقای دورسلی زمزمه کرد: «هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم، هوم

this is humming, so he hummed as he picked out his most boring tie for work, and Mrs. Dursley gossiped...

، زمزمه کرد، بنابراین او در حالی که خسته کننده ترین کراوات خود را برای کار انتخاب کرد، زمزمه کرد. خانم دورسلی غیبت کرد...

Phrasal verb: "to gossip away".

فعل عبارتی: «غیبت کردن».

So, "to gossip" is to tell secret information or kind of talk about people when they are not there.

بنابراین، «غیبت کردن» به معنای گفتن اطلاعات محرمانه یا نوعی صحبت در مورد افراد در زمانی است که آنها آنجا نیستند.

Say: -"Hey, did you hear that [mumbles]?"

بگو: "هی، شنیدی که [زمزمه می کند]؟"

-"Oh!

-"اوه!

Did you hear that [mumbles]?"

شنیدی که [زمزمه می کند]؟"

This is gossiping.

این شایعه پراکنی است.

So she gossiped away happily as she wrestled...

پس وقتی کشتی می گرفت با خوشحالی غیبت می کرد...

"To wrestle", think of wrestling.

"کشتی گرفتن" به کشتی فکر کن .

She has a small child, his name is Dudley, into his highchair.

او یک فرزند کوچک به نام دادلی دارد که روی صندلی کودک او نشسته است.

So, a highchair is what you put babies in or young toddlers in to feed them.

بنابراین، صندلی کودک چیزی است که شما نوزادان یا کودکان نوپا را در آن قرار می دهید تا به آنها غذا بدهید.

So in this book, their son, you know, Dudley, is very, very small.

بنابراین در این کتاب، پسر آنها، دادلی، بسیار بسیار کوچک است.

He's just a baby.

او فقط یک بچه است.

All right. Let's keep going.

خیلی خوب. بیا ادامه بدیم.

Okay, to continue:

خوب، ادامه می دهیم:

"None of them noticed a large tawny owl flutter past the window."

"هیچ یک از آنها متوجه بال زدن یک جغد قهوه ای بزرگ از کنار پنجره نشدند."

So, "tawny" is a colour.

بنابراین، "طنز" یک رنگ است.

It means light brown, or a mix of brown and orange.

به معنای قهوه ای روشن یا ترکیبی از قهوه ای و نارنجی است.

Okay? So a light brown, brown-orange owl flutter past the window.

باشه؟ بنابراین یک جغد قهوه‌ای روشن و قهوه‌ای نارنجی از کنار پنجره می‌گذرد.

So, when you think of a bird and the wings going...

بنابراین، وقتی به یک پرنده فکر می‌کنید و بال‌ها در حال

Just swinging back and forth, the wings are fluttering.

حرکت هستند... فقط در حال چرخش به جلو و عقب ، بال‌ها در حال بال زدن هستند.

Okay?

باشه؟

So the owl flutter...

پس جغد بال می زند... بال می

Fluttered, past tense, past the window.

زند، زمان گذشته، پشت پنجره.

All right.

خیلی خوب.

"At half-past eight, Mr. Dursley picked up"

«ساعت هشت و نیم، آقای دورسلی برداشت»

-phrasal verb, "picked up"-"his briefcase,"

-فعل اصطلاحی ، «برداشت» - «کیفش» -

-for work, his case for work with his papers-

برای کار، کیفش برای کار با کاغذهایش -

"pecked Mrs. Dursley on the cheek and tried to kiss

«نوک خانم دورسلی را به گونه‌ای نوک زد و سعی کرد

Dudley goodbye but missed, because Dudley was now having a tantrum

دادلی را ببوس برای خداحافظی، اما از دست داد، زیرا دادلی اکنون عصبانی بود

and throwing the cereal at the walls."

و غلات را به دیوارها پرت می کرد."

So, a lot of information here.

بنابراین، اطلاعات زیادی در اینجا وجود دارد.

So, Mr. Dursley is getting ready to go to work.

بنابراین، آقای دورسلی برای رفتن به سر کار آماده می شود.

He pecked Mrs. Dursley on the cheek.

او به گونه خانم دورسلی نوک زد.

So this is your cheek, a peck can be a quick kiss, like:

بنابراین این گونه شماست، نوک زدن می تواند یک بوسه سریع باشد، مانند:

"[Kisses]", that's a peck.

"[بوسه]"، این یک نوک زدن است.

Also think of birds eating seeds, they peck, peck, peck, peck, peck, peck, peck.

همچنین به پرندگانی که دانه می خورند فکر کنید، آنها نوک می زنند، نوک می زنند، پک می زنند.

Okay?

So this action is quick movement of the mouth, is a quick peck.

باشه؟

بنابراین این عمل حرکت سریع دهان، یک نوک سریع است.

All right?

خیلی خوب؟

On the cheek.

بر گونه.

He tried to kiss Dudley, but Dudley was throwing cereal at the walls.

او سعی کرد دادلی را ببوسد، اما دادلی غلات را به دیوارها پرتاب می کرد.

So, a tantrum is like an emotional episode, a period where a child or an adult sometimes

بنابراین، کج خلقی مانند یک قسمت عاطفی است، دوره ای که در آن یک کودک یا یک بزرگسال گاهی اوقات

is acting really, really emotionally and angrily, like: "Ah."

واقعاً واقعاً احساسی و با عصبانیت رفتار می کند، مانند: "آه."

If you go to a department store and you see a child lying on the floor crying, and the

اگر به یک فروشگاه بزرگ رفتید و دیدید کودکی روی زمین دراز کشیده و گریه می کند و

parents are saying: "Come on, let's go, let's go", the child is having a tantrum.

والدین می گویند: "بیا برویم، بیا برویم"، کودک در حال عصبانیت است.

It's not a nice scene.

صحنه قشنگی نیست

And: "There was a tabby cat standing on the corner of Privet Drive.

و: "یک گربه تابی گوشه پریوت درایو ایستاده بود.

What could he have been thinking of?"

او به چه چیزی فکر می کرد؟"

So before this line it is important to note that now Mr. Dursley has left his house, he's

بنابراین قبل از این خط، مهم است که توجه داشته باشید که اکنون آقای دورسلی خانه خود را ترک کرده است

in his car, he has left his driveway, and before this line he thinks he sees a cat reading

، او در ماشین خود است، او مسیر خود را ترک کرده است، و قبل از این خط فکر می کند گربه ای را می بیند

a map.

که نقشه می خواند.

Okay? So he's like: "There's a cat reading a map. Wait, wait?"

باشه؟ بنابراین او مانند: "یک گربه در حال خواندن نقشه است. صبر کنید، صبر کنید؟"

So he sees the cat reading a map, he does what he keeps doing, he looks back and then

بنابراین گربه را می‌بیند که نقشه می‌خواند، همان کاری را می‌کند که مدام انجام می‌دهد، به عقب نگاه می‌کند و بعد

he says:

می‌گوید:

"Okay, there was a tabby cat standing on the corner of Privet Drive."

"بسیار خوب، یک گربه تابی گوشه Privet Drive ایستاده بود."

This is the street the Dursleys live on.

این خیابانی است که دورسلی ها در آن زندگی می کنند.

"Ah, what could he have been thinking of?"

"آه، او به چه چیزی می توانست فکر کند؟"

What could Mr. Dursley have been thinking of?

آقای دورسلی می توانست به چه چیزی فکر کند؟

He couldn't have seen a cat reading a map, could he?

او نمی توانست گربه ای را ببیند که نقشه می خواند، می تواند؟

So a tabby cat...

بنابراین یک گربه تابی ...

Tabby refers to kind of like the fur of the cat.

Tabby به نوعی مانند خز گربه اشاره دارد.

Any cat that has a lot of stripes of different colours, and usually an "M" pattern on their

هر گربه ای که دارای تعداد زیادی راه راه با رنگ های مختلف است و معمولاً الگوی "M" روی

forehead is a tabby.

پیشانی خود دارد، یک زبانه است.

Many native speakers only think of orange cats as being tabby cats, but it's actually

بسیاری از گویشوران بومی فقط گربه های نارنجی را به عنوان گربه های تابی تصور می کنند، اما در واقع

all cats, so we learned something new today.

همه گربه ها هستند، بنابراین ما امروز چیز جدیدی یاد گرفتیم.

Yeah, I love this book, too.

آره منم عاشق این کتابم

Okay, we'll talk later.

باشه بعدا حرف میزنیم

Okay, see ya.

باشه میبینمت

All right.

خیلی خوب.

So: "Mr. Dursley couldn't bear people who dressed in funny clothes - the get-ups you saw on young people!"

بنابراین: "آقای دورسلی نمی‌توانست افرادی را که لباس‌های خنده‌دار می‌پوشیدند تحمل کند - این رفتارهایی را که روی جوانان دیدید!"

So before this, Mr. Dursley is driving to work and he sees lots of people dressed in

بنابراین قبل از این، آقای دورسلی با ماشین به سمت محل کار خود می‌رود و افراد زیادی را می‌بیند که شنل‌های

really bright cloaks, which are these kind of long robes. Okay?

واقعاً روشنی پوشیده‌اند، که این نوع لباس‌های بلند هستند. باشه؟

So he couldn't bear...

پس طاقت نمی آورد

He couldn't handle people who dressed in funny clothes.

... نمی توانست با افرادی که لباس های بامزه می پوشیدند کنار بیاید.

The get-ups you saw on young people today.

برخوردهایی که امروز روی جوانان دیدید.

So, a get-up is kind of like a costume.

بنابراین، بلند شدن به نوعی شبیه یک لباس است.

Okay?

باشه؟

Or a funny uniform.

یا یک لباس فرم خنده دار.

So if I say: "That's a nice get-up", that's a nice kind of uniform or costume, or something

بنابراین اگر بگویم: "این یک بلند شدن خوب است"، این یک نوع لباس یا لباس خوب است، یا چیزی است

that is different than a regular set of clothes.

که با یک ست لباس معمولی متفاوت است.

So he's saying: "These people are dressed weird on the street today.

بنابراین او می‌گوید: "این افراد امروز در خیابان لباس‌های عجیب و غریب می‌پوشند.

I think I saw a cat reading a map.

فکر می‌کنم گربه‌ای را دیدم که نقشه می‌خواند.

There are people running around. There's an owl."

افرادی هستند که دور تا دور می‌دوند. یک جغد وجود دارد."

And then: "Mr. Dursley was enraged to see that a couple of them"

و بعد: "آقای دورسلی از دیدن اینکه چند نفرشان عصبانی شد"

-a couple of the people on the street-"weren't young at all.

-یک دو نفر از مردم خیابان- "اصلاً جوان نبودند.

Why, that man had to be older than he was, and he was wearing an emerald-green cloak!"

پوشیدن شنل سبز زمردی!"

So he thinks: "Hah, these young people today with their weird clothes."

پس فکر می کند: هه، این جوان های امروزی با لباس های عجیب و غریبشان.

But he said: "No!

اما او گفت: "نه!

This guy is as old as I am or older, so what's going on here?"

این پسر به اندازه من یا بزرگتر است، پس اینجا چه خبر است؟"

And finally: "Mr. Dursley"...

و بالاخره: «آقای دورسلی»...

After getting to work.

بعد از رسیدن به کار.

Now he's at work, he's at Grunnings.

حالا او سر کار است، او در Grunnings است.

He's in his office, he said: "Mr. Dursley always sat with his back to the window"...

او در دفترش است، گفت: «آقای دورسلی همیشه پشت به پنجره می‌نشست»...

I'll move out so you can read this completely.

من بیرون می‌روم تا بتوانید این را کامل بخوانید.

So he: "...always sat with his back to the window in his office on the ninth floor.

بنابراین او: "...همیشه در دفتر کارش در طبقه نهم پشت به پنجره می‌نشست.

If he hadn't, he might have found it harder to concentrate on drills that morning.

اگر این کار را نمی‌کرد، ممکن بود آن روز صبح تمرکز روی تمرینات برایش سخت‌تر می‌شد.

He didn't see the owls swooping past in broad daylight, though people down in the street did."

او جغدها را ندیده بود که در حال حرکت هستند. در روز روشن گذشته، هرچند مردم در خیابان این کار را می کردند."

So here we have a conditional, so: "If he hadn't sat with his back to the window, he

بنابراین در اینجا ما یک شرطی داریم، بنابراین: "اگر او پشت به پنجره نمی نشست،

might have found it harder to concentrate on drills that morning",

ممکن بود آن روز صبح تمرکز بر تمرینات سخت تر شود"،

so this book is written in the past tense.

بنابراین این کتاب در زمان گذشته نوشته شده است.

Here, we're using the third conditional, so:

در اینجا، ما از شرطی سوم استفاده می کنیم، بنابراین:

"If he had not sat with his back to the window,

"اگر او پشت به پنجره نمی نشست

he might have found it harder to concentrate on drills that morning.

، ممکن بود آن روز صبح تمرکز روی تمرینات برایش سخت تر می شد.

He didn't see the owls"-hoo-hoo-"the birds that are flying everywhere,

او جغدها را ندید"-هو-هو -" پرندگانی که همه جا پرواز می کنند و

swooping past in broad daylight".

در روز روشن از جلو می گذرند".

So, swoop.

بنابراین، swoo.

Okay?

باشه؟

Kind of these motions.

نوعی از این حرکات.

Swooping back and forth.

دویدن به جلو و عقب.

In broad daylight, this means in the open day.

در روز روشن، این به معنای در روز باز است.

So everyone can see.

بنابراین همه می توانند ببینند.

It's sunny and there are owls flying everywhere, which is strange because owls are night animals.

هوا آفتابی است و جغدهایی در همه جا پرواز می کنند که عجیب است زیرا جغدها حیوانات شب هستند.

Right?

درست؟

Okay, let's continue.

باشه ادامه بدیم

So, it is now lunchtime for Mr. Dursley at his firm, Grunnings, and what he sees are

بنابراین، اکنون وقت ناهار آقای دورسلی در شرکتش، گرونینگز است، و چیزی که او می بیند،

a bunch of men in green cloaks still walking around, so there are people dressed strangely

دسته ای از مردان با شنل های سبز رنگ هستند که هنوز در اطراف راه می روند ، بنابراین افرادی هستند که لباس های عجیب و غریبی

around Mr. Dursley's workplace.

در اطراف محل کار آقای دورسلی پوشیده اند.

It says that Mr. Dursley: "He eyed them angrily as he passed."

می گوید که آقای دورسلی: " او با عصبانیت به آنها نگاه کرد."

So, "to eye someone" is to look at them like this.

بنابراین، «چشم به کسی» این گونه نگاه کردن به اوست.

So if he's eyeing them angrily, he's looking at them angrily.

بنابراین اگر با عصبانیت به آنها نگاه می کند، با عصبانیت به آنها نگاه می کند.

Okay?

باشه؟

Now, you can use this to say that you have been, for example, wanting to buy something

اکنون می توانید از این برای گفتن این که مثلاً مدت زیادی است که می خواهید چیزی بخرید استفاده

for a very long time.

کنید.

So if you want a new iPhone, for example, you can say:

بنابراین اگر به عنوان مثال یک آیفون جدید می‌خواهید، می‌توانید بگویید:

"Ah, I have been eyeing that phone for a long time."

"آه، من مدت زیادی است که به آن گوشی چشم دوخته ام ."

You've been paying attention to it and looking at it for a long time.

مدت هاست که به آن توجه کرده اید و به آن نگاه می کنید.

So, he eyed the men in green cloaks angrily.

بنابراین، او با عصبانیت به مردان شنل سبز چشم دوخت.

Now, here he hears these men talking and he hears them say something about the Potters,

حالا، اینجا او صحبت این مردان را می شنود و می شنود که آنها چیزی در مورد پاترها،

their son, Harry.

پسرشان، هری می گویند.

Wait a minute, why are these men whom I've never met in my life mentioning my wife's

یک لحظه صبر کنید، چرا این مردانی که من هرگز در زندگی آنها را ندیده ام

family's name and a possible son?

، نام خانواده همسرم و یک پسر احتمالی را ذکر می کنند؟

So: "The Potters... Their son, Harry."

بنابراین: "پاترها... پسر آنها، هری."

They say this, and then: "Mr. Dursley stopped dead.

آنها این را می گویند و سپس: "آقای دورسلی مرده است.

Fear flooded him."

ترس او را فرا گرفته است."

This doesn't mean he died, it just means he's walking, he hears: -"The Potters...

این به این معنی نیست که او مرده است، فقط به این معنی است که او راه می‌رود، او می‌شنود: -"پاترها...

Their son, Harry."

پسرشان، هری."

-"Why? Why are they talking about me?"

-چرا؟چرا از من حرف میزنن؟

So he stopped like he was dead.

پس مثل مرده ایستاد.

Okay?

باشه؟

"Fear flooded him."

ترس او را فرا گرفت.

So fear filled him.

پس ترس او را فرا گرفت.

Okay?

باشه؟

Now: "Mr. Dursley stood rooted to the spot."

حالا: «آقای دورسلی به درستی ایستاده بود ».

This is after work now, he's going home, and after being hugged by a man in a violet cloak

این الان بعد از کار است، او به خانه می رود، و بعد از اینکه بعد از کار توسط مردی با شنل بنفش در آغوش گرفته شد

after work.

.

So, at lunch he hears these men talking about the Potters, their son Harry.

بنابراین، هنگام ناهار او می شنود که این مردان در مورد پاترها، پسرشان هری صحبت می کنند.

After work, a man in a cloak comes up to him, gives him a hug.

پس از پایان کار، مردی شنل پوش به سمت او می آید و او را در آغوش می گیرد.

And Mr. Dursley stood rooted to the spot.

و آقای دورسلی سر جایش ایستاده بود .

So, "rooted", think of a tree.

بنابراین، "ریشه دار"، به یک درخت فکر کنید.

All right?

خیلی خوب؟

Here's the ground, you have a tree, and this tree has roots under the ground.

اینجا زمین است، شما یک درخت دارید و این درخت ریشه در زیر زمین دارد.

So Mr. Dursley stood rooted like his feet had roots in them into the ground.

بنابراین آقای دورسلی مانند پاهایش که ریشه در آن‌ها دارند، در زمین ایستاده بود.

He couldn't move because he's so uncomfortable by this man in a cloak hugging him.

او نمی توانست حرکت کند زیرا از این مردی که شنل پوشیده او را در آغوش گرفته است بسیار ناراحت است.

And then he goes home.

و سپس به خانه می رود.

We're on page 11.

ما در صفحه 11 هستیم.

And Mr. Dursley asks his wife if she has talked to her sister lately, because he's thinking

و آقای دورسلی از همسرش می پرسد که آیا اخیراً با خواهرش صحبت کرده است، زیرا او

about the cat with the map, the men with the cloaks, the mentioning of Harry and the Potters,

به گربه با نقشه، مردان با شنل، ذکر هری و پاترها فکر می کند

and he's at home, he said: "Have you talked to your sister lately?"

و او در خانه گفت: اخیرا با خواهرت صحبت کرده ای؟

And: "Mrs. Dursley"-the wife-"sipped her tea through pursed lips."

و: "خانم دورسلی" - همسر - " چای خود را از میان لب های جمع شده می نوشید."

So she does not like her sister or hearing about her sister.

بنابراین او دوست ندارد خواهرش یا چیزی در مورد خواهرش بشنود.

She sipped, like I'm going to sip this hot coffee through pursed lips.

او جرعه جرعه جرعه می‌نوشید، مثل اینکه من می‌خواهم این قهوه داغ را از میان لب‌های جمع شده بنوشم.

So, pursed lips are like this. Like...

بنابراین، لب های جمع شده اینگونه هستند. مثل...

Okay? So,

باشه؟ خب،

okay?

Like she doesn't want to say anything.

باشه؟

مثل اینکه نمیخواد چیزی بگه

So she's angry.

بنابراین او عصبانی است.

Pursed lips.

لب های جمع شده.

"While Mrs. Dursley was in the bathroom,"-later in the evening-

"در حالی که خانم دورسلی در حمام بود" - بعداً عصر -

"Mr. Dursley crept to the bedroom

"آقای دورسلی به اتاق خواب

and peered down into the front garden."

خزید و به باغ جلویی نگاه کرد."

So, "to creep", the verb "creep" means to move very slowly and quietly, secretly almost.

پس خزیدن، فعل خزیدن به معنای حرکت بسیار آهسته و آرام، پنهانی تقریباً است.

Okay, so he's creeping through his house, and he's peering.

خوب، پس او در خانه‌اش می‌چرخد، و دارد نگاه می‌کند.

So, "to peer" is to look with intensity, but with a little difficulty, like he's looking,

بنابراین، "نگاه کردن" به این معنی است که با شدت نگاه کند، اما با کمی مشکل، مانند اینکه او نگاه می کند

he's trying to see something, but he's just not sure what he's looking for because it

، سعی می کند چیزی را ببیند، اما او فقط مطمئن نیست که به دنبال چه چیزی می گردد، زیرا

has been a really messed up, weird day for Mr. Dursley.

آن روز واقعاً یک روز درهم و برهم و عجیب برای آقای آقای بوده است. دورسلی

Now it's nighttime, the Dursleys have gone to sleep.

حالا شب است، دورسلی ها به خواب رفته اند.

Everyone on Privet Drive is in their beds, and on the corner of the street there is a

همه در Privet Drive روی تخت خود هستند و در گوشه خیابان

man, Albus Dumbledore.

مردی به نام آلبوس دامبلدور وجود دارد.

This Dumbledore right here.

این دامبلدور همینجاست

The man I spoke to at the start of this video, apparently, so he says.

مردی که در ابتدای این ویدیو با او صحبت کردم ، ظاهراً همینطور می گوید.

He's got magic, so I guess it was really him.

او جادو دارد، پس حدس می‌زنم واقعاً او بود.

All right, so: "Nothing like this man", like Albus Dumbledore...

بسیار خوب، پس: "هیچ چیز شبیه این مرد"، مانند آلبوس دامبلدور...

"Nothing like this man had ever been seen on Privet Drive."

"هیچ چیز شبیه این مرد تا به حال در Privet Drive دیده نشده بود."

So here you have the past perfect.

بنابراین در اینجا شما گذشته کامل را دارید.

So remember this book is written in the past simple, which means if something happened

پس به یاد داشته باشید که این کتاب در گذشته ساده نوشته شده است ، یعنی اگر قبلاً اتفاقی افتاده

before, you know, the present of the book which is written in the past, it must be spoken

باشد، می دانید، حال کتابی که در گذشته نوشته شده است، باید

in the past perfect.

در گذشته کامل صحبت شود.

So: "Nothing like this man had ever been seen on Privet Drive."

بنابراین: "هیچ چیز مانند این مرد تا به حال در Privet Drive دیده نشده بود."

No one had ever seen a man like Albus Dumbledore.

هیچ کس تا به حال مردی مانند آلبوس دامبلدور را ندیده بود.

Page 13.

صفحه 13.

We have Dumbledore, he's walking to, you know, around the Dursley's house.

ما دامبلدور را داریم، او در حال قدم زدن به اطراف خانه دورسلی است.

He sees a cat, and he says to the cat: "Fancy seeing you here, Professor McGonagall."

او گربه‌ای را می‌بیند و به گربه می‌گوید: دوست دارم شما را اینجا ببینم، پروفسور مک گونگال.

And the cat is actually Professor McGonagall who is another person from, later we learn

و گربه در واقع پروفسور مک گوناگال است که شخص دیگری از آن است، بعداً هاگوارتز را یاد می گیریم

Hogwarts, the school of magic, that's what it is.

، مدرسه جادو، همین است.

Okay.

باشه.

So, if you say: "Huh, fancy that, fancy seeing you here."

بنابراین، اگر بگویید: "هو، دوست دارم، دوست دارم شما را اینجا ببینم."

This means it's a surprise to see you here.

این بدان معناست که دیدن شما در اینجا جای تعجب دارد.

Wow, it's cool to see you here.

وای، خیلی خوب است که شما را اینجا می بینم.

Okay?

I didn't expect to see you here.

باشه؟

انتظار نداشتم اینجا ببینمت

So if you see something shocking or surprising in daily life, and you say:

بنابراین، اگر چیزی تکان دهنده یا غافلگیرکننده در زندگی روزمره دیدید، و بگویید:

"Huh, fancy that", then that means: "Well, isn't that a surprise?"

"هو، دوست دارم"، به این معنی است: "خب، آیا این تعجب آور نیست؟"

So this is more of British English than North American English, which is why it's in this book.

بنابراین این بیشتر انگلیسی بریتانیایی است تا انگلیسی آمریکای شمالی ، به همین دلیل در این کتاب آمده است.

Now, Dumbledore says this, and then Professor McGonagall is talking about today and everyone

حالا دامبلدور این را می‌گوید، و بعد پروفسور مک گونگال درباره امروز صحبت می‌کند و همه

talking about the Potters, everyone talking about their son Harry, and everyone talking

درباره پاترها صحبت می‌کنند، همه درباره پسرشان هری صحبت می‌کنند، و همه

about you know who.

درباره شما می‌دانید کی صحبت می‌کنند.

Now, "you know who" whose name is Voldemort, is an evil dark lord.

حالا "میدونی کی" که نامش ولدمورت است، یک ارباب تاریک شیطانی است.

So McGonagall says about today with people talking about him:

بنابراین مک گوناگال درباره امروز با مردمی که درباره او صحبت می‌کنند

"People are being downright careless out on the streets in broad daylight."

می‌گوید: «مردم در روز روشن در خیابان‌ها بی‌احتیاط هستند».

So she is talking about the community of wizards, magicians, witches, and it seems like they're

بنابراین او در مورد جامعه جادوگران، جادوگران، جادوگران صحبت می کند، و به نظر می رسد که آنها

celebrating something, and she's saying: "They are not being careful enough."

چیزی را جشن می گیرند، و او می گوید: "آنها به اندازه کافی مراقب نیستند."

So, "downlight careless" means absolutely careless without any care, without being careful.

پس «دون لایت بی خیال» یعنی مطلقاً بی احتیاطی بدون هیچ مراقبتی، بدون احتیاط.

They're so excited about something today in the magician community.

آنها امروز در مورد چیزی در جامعه شعبده باز بسیار هیجان زده هستند.

And then Dumbledore mentions Voldemort.

و سپس دامبلدور از ولدمورت یاد می کند.

Professor McGonagall refers to Voldemort as "you know who",

پروفسور مک گوناگال از ولدمورت به عنوان "تو می دانی کی" یاد می کند

and Dumbledore says: "Use his name. His name is Voldemort",

و دامبلدور می گوید: "از نام او استفاده کن. نام او ولدمورت است"

and Professor McGonagall flinched at the mention of Voldemort.

و پروفسور مک گونگال با ذکر نام ولدمورت به خود لرزید.

So when you flinch you kind of, like, put your body back, close your eyes like this, like...

پس وقتی تکان می‌خورید، بدنتان را به عقب برگردانید، چشم‌هایتان را همین‌طور ببندید، مثل...

Okay? So, if Voldemort is a name that's scary, that is not supposed to be said and Dumbledore says:

باشه؟ بنابراین، اگر ولدمورت نامی است که ترسناک است، قرار نیست آن را گفته شود و دامبلدور می‌گوید:

"Voldemort" and she says...

"ولدمورت" و او می‌گوید

Not says, but goes...

... نمی‌گوید، اما می‌رود...

She flinches.

اخم می‌کند.

Flinch.

فلنچ

If someone comes up to you, for example, I'm coming up to the camera and I go...

اگه یکی بیاد پیشت مثلا من میام جلوی دوربین و میرم...

Did you flinch?

ول کردی؟

Because you thought I was going to like hit you or something.

چون فکر کردی دوست دارم تو را بزنم یا چیز دیگری.

Maybe we have 3D laptops now and my fist is coming through the screen.

شاید الان لپ‌تاپ‌های سه بعدی داریم و مشت من از روی صفحه می‌آید.

I don't know.

من نمی دانم.

I erased this with my back, that's okay.

اینو با پشتم پاک کردم اشکالی نداره

Page 16.

صفحه 16.

Now, we're not finished yet with all the activity on Privet Drive.

اکنون، ما هنوز با تمام فعالیت های Privet Drive تمام نشده ایم.

"A small rumbling sound had broken the silence around them."

صدای غرش کوچکی سکوت اطرافشان را شکسته بود.

Rumbling, something that vibrates a little bit had broken the silence around them, so

غرش، چیزی که کمی می لرزد ، سکوت اطراف آنها را شکسته بود،

it's quiet and in the background they hear: "[Rumbling noise]".

بنابراین ساکت است و در پس زمینه می شنوند: "[صدای غرش]".

"Dumbledore and Professor McGonagall bent forward over the bundle of blankets."

دامبلدور و پروفسور مک گونگال روی دسته پتو به جلو خم شدند.

So, before this, the rumbling sound is actually Hagrid.

بنابراین، قبل از این، صدای غرش در واقع هاگرید است.

Now, Hagrid comes on a motorcycle and he has a baby in his hand.

حالا هاگرید با موتور می آید و بچه ای در دست دارد.

It's Harry Potter.

هری پاتر است.

And when he shows the baby to Dumbledore and McGonagall they bent forward over

و وقتی کودک را به دامبلدور و مک گوناگال نشان داد، آنها روی دسته پتو به جلو خم شدند

the bundle of blankets.

.

"Bent" is the past of "bend", so they bent forward.

«خم» گذشته «خم» است، پس به جلو خم شدند.

Right? To bend forward over the bundle of blankets.

درست؟ برای خم شدن به جلو روی دسته پتو.

So if a baby is wrapped in a lot of blankets, we call this a bundle.

بنابراین اگر نوزادی در پتوهای زیادی پیچیده شود، به این پتو می گوییم.

Okay? A bundle of blankets.

باشه؟ یک بسته پتو.

Now we're nearing near...

الان داریم نزدیک میشیم...

Now we're nearing near?

حالا داریم نزدیک میشیم؟

We're nearing the end of chapter one.

به پایان فصل اول نزدیک می شویم .

Now, Dumbledore asks for Hagrid to give Harry to him.

حالا دامبلدور از هاگرید می خواهد که هری را به او بدهد.

He says: "Well, give him here, Hagrid - we'd better get this over with."

او می گوید: "خب، او را اینجا بده، هاگرید - بهتر است این موضوع را تمام کنیم."

So, this is a complete expression: "to get something over with".

بنابراین، این یک عبارت کامل است: "به پایان رساندن چیزی".

If I say: "Let's get this over with", it means: "Let's finish this, let's end it",

اگر بگویم: «این را تمام کنیم» یعنی: «این را تمام کنیم، تمام کنیم»

even though sometimes it's unpleasant.

هر چند گاهی ناخوشایند باشد.

So you want to do something that you don't want to do, but you have to do it, so you

بنابراین شما می خواهید کاری را انجام دهید که نمی خواهید انجام دهید، اما باید آن را انجام دهید، بنابراین می

say: "Let's get it over with."

گویید: "بیایید آن را تمام کنیم."

Right? Let's finish it. Let's just... Let's do it. Okay?

درست؟ بیا تمومش کنیم بیا فقط... بیا انجامش بدیم. باشه؟

So, Dumbledore takes Harry, and then Hagrid says goodbye to Harry, and then:

بنابراین، دامبلدور هری را می‌برد، و بعد هاگرید با هری خداحافظی می‌کند، و بعد:

"Wiping his streaming eyes on his jacket",

«چشم‌های جاری‌اش را روی ژاکتش پاک می‌کند»،

so "wiping", wipe, wipe, wipe.

پس «پاک کردن»، پاک کن، پاک کن، پاک کن.

"Wiping his streaming eyes on his jacket sleeve, Hagrid swung himself on to the motorbike and

هاگرید در حالی که چشمانش را روی آستین کاپشنش پاک می‌کرد، خودش را به سمت موتور چرخاند و

kicked the engine into life."

موتور را به جان خرید.

So, "streaming".

بنابراین، "جریان".

He was crying because there was this little baby, he's giving him away, and he's wiping

داشت گریه می کرد چون این بچه کوچولو وجود داشت ، او را

his streaming eyes on his jacket sleeve.

می بخشد و چشمان جاری خود را روی آستین ژاکتش پاک می کند.

This is a sleeve on a jacket.

این یک آستین روی ژاکت است.

He's wiping his eyes on the sleeve, and he swung himself...

چشمانش را روی آستین پاک می‌کند و خودش را تکان می‌دهد...

"To swing", okay?

"برای تاب خوردن"، باشه؟

A baseball bat, you can swing a baseball bat.

چوب بیسبال، می توانید چوب بیسبال را تاب دهید.

Hagrid swung himself on to his motorbike, and he kicked the engine into life and he

هاگرید خودش را به سمت موتورش چرخاند و موتور را به جان خرید و او

flew away because it's a flying motorcycle.

پرواز کرد زیرا موتورسیکلت پرنده است.

Pretty cool.

خیلی باحال.

Finally, page 18 of chapter one.

در نهایت، صفحه 18 از فصل اول.

Dumbledore and McGonagall, they have been saying and talking about Harry a lot.

دامبلدور و مک گونگال، آن‌ها درباره هری زیاد می‌گویند و صحبت می‌کنند.

So apparently last night Lord Voldemort killed Harry's parents.

بنابراین ظاهرا دیشب لرد ولدمورت والدین هری را کشت.

Killed Harry's parents.

پدر و مادر هری را کشت.

Okay?

باشه؟

However, he was not able to kill Harry.

با این حال، او نتوانست هری را بکشد.

And somehow for some reason Lord Voldemort, this evil dark lord disappeared after not

و به هر دلیلی لرد ولدمورت، این ارباب تاریک شیطانی پس از

being able to kill Harry.

اینکه نتوانست هری را بکشد ناپدید شد.

So, they leave him at the Dursleys house.

بنابراین، آنها او را در خانه دورسلی ها رها می کنند.

Harry is now going to stay with the only family he has left, the awful Mr. Dursley, the awful

هری اکنون قرار است با تنها خانواده ای که برایش باقی مانده بماند، آقای دورسلی افتضاح،

Mrs. Dursley, the awful Dudley Dursley because he has no parents anymore, and this is his

خانم دورسلی افتضاح، دادلی درسلی افتضاح چون او دیگر پدر و مادری ندارد و این

only family.

تنها خانواده اوست.

So Dumbledore writes a letter, puts it in the basket with Harry, they leave him on the door,

بنابراین دامبلدور نامه‌ای می‌نویسد، آن را با هری در سبد می‌گذارد، او را روی در می‌گذارند

and Dumbledore says: "Good luck, Harry."

و دامبلدور می‌گوید: "موفق باشی، هری." زمزمه کرد:

"'Good luck, Harry,' he murmured."

"موفق باشی، هری ."

To murmur is to speak softly because it's nighttime.

زمزمه کردن یعنی آهسته صحبت کردن چون شب است. یه

Kind of like...

جورایی مثل...

Not a whisper.

نه یه زمزمه.

A whisper is like this.

زمزمه اینگونه است.

A murmur is like this.

زمزمه اینجوریه

Okay?

So: "Good luck, Harry. Good luck."

باشه؟

بنابراین: "موفق باشی، هری. موفق باشی."

And finally, Harry:

و در نهایت، هری:

"He couldn't know that at this very moment people meeting in secret

"او نمی‌توانست بداند که در همین لحظه افرادی که در سرتاسر کشور مخفیانه ملاقات

all over the country were holding up their glasses and saying in hushed"

می‌کردند، عینک‌های خود را بالا می‌گرفتند و در سکوت می‌گفتند"

-shh, quiet, hushed-"voices:

-سس، ساکت، "صداها:

'To Harry Potter - the boy who lived.'"

" به هری پاتر - پسری که زندگی می‌کرد.»

So, what is happening here is that everyone is celebrating, magicians and wizards all

بنابراین، آنچه اینجا اتفاق می‌افتد این است که همه جشن می‌گیرند، جادوگران و جادوگران

over England are celebrating because Lord Voldemort is gone.

در سراسر انگلیس جشن می‌گیرند، زیرا لرد ولدمورت رفته است.

He's dead, and it's because of Harry Potter and Harry Potter is now going to stay with

او مرده است، و این به خاطر هری پاتر است و هری پاتر اکنون می‌خواهد پیش

his family, with his aunt and his uncle who are not very nice people.

خانواده‌اش بماند، با عمه و عمویش که آدم‌های خیلی خوبی نیستند.

From here the story only gets more exciting and more interesting.

از اینجا داستان فقط هیجان انگیزتر و جذاب تر می شود.

All right, so this was a very long lesson.

بسیار خوب، پس این یک درس بسیار طولانی بود.

If you're still here with me, thank you, and I hope that you enjoyed it.

اگر هنوز اینجا با من هستید، از شما سپاسگزارم، و امیدوارم که از آن لذت برده باشید.

If you did enjoy it, don't forget to like the video, comment on it, subscribe to the

اگر از آن لذت بردید، فراموش نکنید که ویدیو را لایک کنید، درباره آن نظر دهید، در کانال مشترک شوید

channel, and check me out on Facebook and Twitter.

و من را در فیس بوک و توییتر بررسی کنید.

Now, like I mentioned at the start of this video: If you want to have a really interactive

اکنون، همانطور که در ابتدای این ویدیو اشاره کردم: اگر می خواهید یک تجربه واقعا تعاملی

experience with Harry Potter and the Philosopher's Stone or any of the Harry Potter books, I

با هری پاتر و سنگ فیلسوف یا هر یک از کتاب های هری پاتر داشته باشید،

really recommend that you check out the link to audible.com attached to this video

واقعاً توصیه می کنم پیوند audible.com ضمیمه شده را بررسی کنید. به این ویدیو

for the free audio book.

برای کتاب صوتی رایگان.

Now, again, you will have to click probably two or three links after the original link

اکنون، دوباره، احتمالاً باید روی دو یا سه پیوند بعد از پیوند اصلی کلیک کنید

to get to the end, but after signing up, you do get the free audio book

تا به پایان برسید، اما پس از ثبت نام، کتاب صوتی رایگان را دریافت می‌کنید

and that's pretty cool.

و این بسیار جالب است.

So, again, audio books are great ways for you to practice your listening,

بنابراین، دوباره، کتاب‌های صوتی راه‌های عالی برای تمرین گوش دادن

to practice your pronunciation, to hear the natural speed of English being spoken fluently.

، تمرین تلفظ، شنیدن سرعت طبیعی صحبت کردن به زبان انگلیسی هستند.

So I really recommend that you do that.

بنابراین من واقعاً توصیه می کنم که این کار را انجام دهید.

Till next time, thanks for clicking.

تا دفعه بعد، ممنون که کلیک کردید.

Bye.

خدا حافظ.