I listened to 100 minutes of English conversation and discovered these 100+ IDIOMS!

- Should I use idioms in IELTS speaking? And how many?

- آیا باید از اصطلاحات در اسپیکینگ آیلتس استفاده کنم؟ و چند تا؟

Absolutely lots. Maybe one or two.

کاملاً زیاد. شاید یکی دو تا.

One teacher said 33. How do I learn idioms, anyway?

یکی از معلمان گفت 33. به هر حال چگونه می توانم اصطلاحات را یاد بگیرم؟

I don't know. I need some help.

من نمی دانم. من به کمک نیاز دارم

Need some help with idioms? Let's do it.

در مورد اصطلاحات به کمک نیاز دارید؟ بیایید آن را انجام دهیم.

(bright upbeat music)

(موسیقی شاد و روشن)

Should I use idioms in IELTS speaking? And how many?

آیا باید از اصطلاحات در سخنرانی آیلتس استفاده کنم ؟ و چند تا؟

These are questions that many students struggle with.

اینها سوالاتی است که بسیاری از دانش آموزان با آن دست و پنجه نرم می کنند.

Oh, an idiom, by the way, is an expression

به هر حال، اصطلاح، عبارت

or a phrase that has a different meaning

یا عبارتی است که معنایی متفاوت

from the individual words.

از تک تک کلمات دارد.

For example, to hang up your boots.

به عنوان مثال، برای آویزان کردن چکمه های خود.

Here are my boots, right?

اینجا چکمه های من است، درست است؟

And if I hang up, I put on the wall, literally.

و اگر تلفن را قطع کنم، به معنای واقعی کلمه روی دیوار می گذارم.

But idiomatically, it means to retire or stop working.

اما در اصطلاح به معنای بازنشستگی یا توقف کار است.

Traditionally for sports people, but nowadays for anybody.

به طور سنتی برای افراد ورزشکار، اما امروزه برای هر کسی.

Now you've probably learned idioms in your English class,

اکنون احتمالاً در کلاس انگلیسی خود، با

watching YouTube videos, but you are still not sure

تماشای ویدیوهای یوتیوب، اصطلاحات را یاد گرفته اید، اما هنوز مطمئن نیستید که

how common they really are and how many you should use

واقعاً چقدر رایج هستند و چه تعداد باید

in IELTS speaking.

در مکالمه آیلتس استفاده کنید.

Now I know social media can be confusing.

اکنون می دانم که رسانه های اجتماعی می توانند گیج کننده باشند. اطلاعات

There's different pieces of information, but don't worry.

مختلفی وجود دارد ، اما نگران نباشید.

'Cause in this video I'm gonna give you

چون در این ویدیو

a simple answer to two questions.

به دو سوال پاسخ ساده ای به شما می دهم.

How common are idioms in English?

اصطلاحات در انگلیسی چقدر رایج هستند؟

And how many should you use in your IELTS speaking test?

و چه تعداد باید در آزمون اسپیکینگ آیلتس استفاده کنید؟

Oh, as a bonus, I'm also gonna give you

اوه، به عنوان یک امتیاز، من همچنین

50 idioms that I discovered, not learned,

50 اصطلاحی را به شما می‌دهم که کشف کردم، نه یاد گرفتم،

but I discovered through my mini-research for this video.

اما از طریق تحقیقات کوچکم برای این ویدیو کشف کردم.

So this was my experiment.

بنابراین این آزمایش من بود.

I wanted to discover how common idioms are

من می خواستم کشف کنم که اصطلاحات

in spoken English.

در زبان انگلیسی چقدر رایج هستند.

So I listened to 100 minutes of natural spoken conversation.

بنابراین من به 100 دقیقه مکالمه گفتاری طبیعی گوش دادم.

I actually listened to five episodes

من در واقع به پنج قسمت

of a popular English radio drama

از یک درام رادیویی انگلیسی محبوب

based on everyday life of common British folk.

بر اساس زندگی روزمره مردم عادی بریتانیا گوش دادم.

So I listened to their conversations in houses, in pubs,

بنابراین به مکالمات آنها در خانه‌ها، میخانه‌ها،

on the farm, in shops and so on,

مزرعه‌ها، مغازه‌ها و غیره گوش دادم

to learn how many idioms we really use.

تا بفهمم ما واقعاً از چه تعداد اصطلاح استفاده می‌کنیم.

If anybody happens to be watching this who is British,

اگر اتفاقاً کسی انگلیسی است که این را تماشا می کند،

first of all, why are you watching?

اول از همه، چرا دارید تماشا می کنید؟

Secondly, you may laugh because the episodes I watched

ثانیاً ممکن است بخندید زیرا قسمت هایی که من تماشا کردم

were from a radio show called "The Archers,"

از یک برنامه رادیویی به نام "کمانداران" بود

which is as old as the hills.

که قدمتی به اندازه تپه ها دارد.

But actually it's really, really good.

اما در واقع واقعاً خیلی خوب است.

You can get hooked on it.

می توانید به آن گیر کنید. بر

So that was it, based on "The Arches."

اساس «طاق ها» همین بود.

But it is perfect for analyzing natural spoken,

اما برای تجزیه و تحلیل گفتاری طبیعی و

conversational English.

مکالمه انگلیسی عالی است.

So I listened to 100 minutes of conversation,

بنابراین من به 100 دقیقه مکالمه گوش دادم

and here's the result.

و نتیجه این شد.

I discovered they used 150, more or less, idioms.

من متوجه شدم که آنها از 150 اصطلاح، کم و بیش، استفاده می کنند.

Now you can probably do the math,

حالا احتمالاً می‌توانید ریاضی را انجام دهید،

but that means 1.5 idioms per minute.

اما این یعنی 1.5 اصطلاح در دقیقه.

Let's say three idioms every two minutes.

هر دو دقیقه سه اصطلاح را فرض کنید.

Now, if you are thinking about IELTS speaking part two,

حالا، اگر به صحبت کردن در بخش دوم آیلتس فکر می‌کنید، یعنی

speaking for two minutes, that would be three idioms.

دو دقیقه صحبت کنید، این سه اصطلاح خواهد بود.

A small caveat, this was a radio drama.

یک هشدار کوچک، این یک درام رادیویی بود.

So the language was maybe a little bit more colorful

بنابراین زبان شاید کمی رنگارنگ‌تر

than normal spoken English, a little bit.

از انگلیسی گفتاری معمولی بود، کمی.

So as a guide, I would be saying probably

بنابراین به عنوان یک راهنما، می‌توانم بگویم احتمالاً

in natural spoken, in conversational English,

در گفتار طبیعی، در مکالمه انگلیسی،

we use one idiom per minute.

ما از یک اصطلاح در دقیقه استفاده می‌کنیم.

This is not a scientific conclusion. English is not maths.

این یک نتیجه گیری علمی نیست. انگلیسی ریاضی نیست

But as a rough guide or a rule of thumb, as we say,

اما به عنوان یک راهنمای تقریبی یا یک قانون سرانگشتی، همانطور که می گوییم،

one idiom per minute.

یک اصطلاح در دقیقه.

And this can be useful, because people may think,

و این می تواند مفید باشد، زیرا ممکن است مردم فکر کنند،

yeah, every sentence must have an idiom,

بله، هر جمله باید یک اصطلاح داشته باشد،

or English people never use idioms.

یا انگلیسی ها هرگز از اصطلاحات استفاده نمی کنند.

Well, actually, yes, we do.

خوب، در واقع، بله، ما انجام می دهیم.

We use them quite a lot, not all the time.

ما خیلی از آنها استفاده می کنیم، نه همیشه.

And please don't count idioms.

و لطفا اصطلاحات را حساب نکنید.

Don't try and structure your IELTS answer around idioms.

سعی نکنید پاسخ آیلتس خود را بر اساس اصطلاحات ساختار دهید.

Don't try and squeeze them in. It's like, oh, it's a minute.

سعی نکنید آنها را فشار دهید. مثل این است که اوه، یک دقیقه است.

I must use an idiom. No, no, no.

من باید از یک اصطلاح استفاده کنم. نه نه نه.

But as a very rough guide,

اما به عنوان یک راهنمای بسیار تقریبی،

if you're using one idiom per minute, that's great.

اگر از یک اصطلاح در دقیقه استفاده می کنید، عالی است.

In your whole test, maybe you use three or four, it's fine.

تو کل تستت شاید از سه یا چهار تا استفاده کنی مشکلی نداره.

Just to give you an idea.

فقط برای اینکه به شما ایده بدهم

Now, probably what's more interesting for you

اکنون، احتمالاً آنچه برای شما جالب تر است

is the idioms I discovered.

اصطلاحاتی است که من کشف کردم.

I'm gonna share 50 of them.

من 50 تا از آنها را به اشتراک می گذارم.

I was gonna share 100 and share the links to the episodes

من می‌خواستم 100 قسمت را به اشتراک بگذارم و پیوندهای قسمت‌ها را به اشتراک بگذارم

so you could listen and get the context.

تا بتوانید گوش کنید و متن را دریافت کنید.

Not that you would. That's too much hard work.

نه این که بخواهی این خیلی کار سختی است.

I know. Not many people would do that.

میدانم. افراد زیادی این کار را نمی کنند.

But what I discovered was,

اما چیزی که من کشف کردم این بود که

oh, they've archived the episodes.

اوه، آنها قسمت ها را بایگانی کرده اند.

You cannot access them.

شما نمی توانید به آنها دسترسی پیدا کنید.

So that wouldn't help you anyway. So there's no context.

بنابراین به هر حال این به شما کمک نمی کند . بنابراین هیچ زمینه ای وجود ندارد.

So what I've done instead, I've taken 50

بنابراین کاری که من به جای آن انجام داده‌ام، 50 مورد

of what I feel are the more common idioms.

از اصطلاحات رایج‌تر را انتخاب کرده‌ام.

I've put them into categories

من آنها را در دسته بندی

of topics like relationships, work, food,

موضوعاتی مانند روابط، کار، غذا قرار داده ام

to help you understand them and learn them in a better way.

تا به شما در درک آنها و یادگیری بهتر آنها کمک کنم.

So here they are, 50 of those idioms

بنابراین در اینجا آنها هستند، 50 مورد از آن اصطلاحات

that were coming from this radio show,

که از این نمایش رادیویی می آمدند،

natural spoken English conversations.

مکالمات طبیعی گفتاری انگلیسی.

I'll tell you the idiom, tell you what it means,

این اصطلاح را به شما می گویم، به شما می گویم معنی آن چیست

and that's it.

و تمام.

Bob's your uncle. (laughing)

باب عموی تو است. (با خنده)

So the context of this radio show,

پس زمینه این نمایش رادیویی،

it's like a soap opera or a drama.

شبیه یک سریال یا درام است.

Is it's families, different families in a small village

آیا این خانواده ها هستند، خانواده های مختلف در یک روستای کوچک

called Ambridge in the UK.

به نام آمبریج در بریتانیا.

And it's about their daily lives.

و مربوط به زندگی روزمره آنهاست.

It's conversations in the pub, in the church.

این مکالمات در میخانه، در کلیسا است.

There are social events, there's shopping,

رویدادهای اجتماعی وجود دارد، خرید وجود دارد،

all sorts of stuff goes on.

همه چیز ادامه دارد.

Very natural spoken, conversational English.

گفتاری بسیار طبیعی، انگلیسی مکالمه.

The categories that I've put them into to help you

دسته بندی هایی که من آنها را برای کمک به شما قرار داده ام عبارتند از:

are work, disagreeing, feelings, gossip, (whispering)

کار، اختلاف نظر، احساسات، شایعات، (نجوا کردن)

relationships, ideas, bing,

روابط، ایده ها،

food, of course, and shopping.

غذا خوردن، البته، و خرید.

Okay, are you ready for a rollercoaster of idioms?

خوب، آیا برای یک ترن هوایی از اصطلاحات آماده هستید؟

Let's begin with work.

بیایید با کار شروع کنیم.

Number one, a busman's holiday.

شماره یک، تعطیلات یک اتوبوس.

A busman is a person who drives a bus, right?

اتوبوسران کسی است که اتوبوس می راند، درست است؟

A busman's holiday is when your holiday or your free time

تعطیلات اتوبوسی زمانی است که تعطیلات یا اوقات فراغت شما صرف کارهایی می شود

is spent doing what you usually do for work.

که معمولاً برای کار انجام می دهید.

So if I went to Poland on holiday, and I met people,

بنابراین اگر من در تعطیلات به لهستان می رفتم و با مردمی ملاقات می کردم و

and they wanted me to teach them English,

آنها می خواستند به آنها زبان انگلیسی یاد بدهم

and I taught them English, that would be a busman's holiday.

و من به آنها انگلیسی یاد می دادم، این یک تعطیلات مسافرتی خواهد بود.

Number two, I got caught up in some work.

شماره دو، گرفتار چند کار شدم. گرفتار شدن

To get caught up in something is to become

در چیزی به معنای

involved in a task or a job

درگیر شدن در یک کار یا کاری

for a longer time than expected.

برای مدت طولانی تر از آنچه انتظار می رود است.

So this may be used for example,

بنابراین این ممکن است برای مثال استفاده شود،

if you are late for a meeting or for dinner with your spouse

اگر برای یک جلسه یا برای شام با همسرتان دیر آمده اید

and you say, "I'm sorry, love.

و می گویید "متاسفم عزیزم.

I got caught up in some work."

من در یک کار گیر کردم."

Next, you really know your stuff,

بعد، شما واقعاً چیزهای خود را می دانید،

or you really know your onions.

یا واقعاً پیازهای خود را می شناسید. یعنی

It means that somebody, it's a compliment,

اینکه یک نفر، این یک تعارف است، اینکه

for somebody to say that somebody is very knowledgeable,

یک نفر بگوید فلانی خیلی دانا است،

or they know their subject or their field really well.

یا موضوع یا رشته خود را خیلی خوب می داند.

When it comes to cooking,

وقتی صحبت از آشپزی می شود،

Jamie Oliver really knows his stuff.

جیمی الیور واقعاً چیزهای خود را می داند.

Number four, I've hung up my boots.

شماره چهار، چکمه هایم را آویزان کرده ام.

To hang up your boots, remember,

به یاد داشته باشید که چکمه های خود را آویزان کنید،

is to retire or to stop working.

بازنشسته شدن یا دست کشیدن از کار است.

Number five, all your hard work has really paid off.

شماره پنج، تمام تلاش شما واقعا نتیجه داده است.

And this is where the effort you put into a task

و این جایی است که تلاشی که برای انجام یک کار انجام می دهید

has resulted in a good successful outcome.

به یک نتیجه موفق خوب منجر شده است.

For example, if you studied hard for the exam,

به عنوان مثال، اگر برای امتحان سخت مطالعه کردید

and then you pass, all that effort paid off, right?

و سپس موفق شدید، این همه تلاش نتیجه داد، درست است؟

The hard work really paid off.

کار سخت واقعا نتیجه داد.

Next, it turned out great.

بعدش عالی شد

To turn out good or great is to be

خوب یا عالی بودن یعنی

when something is successful,

زمانی که چیزی موفق باشد،

often better than expected.

اغلب بهتر از حد انتظار.

For example, we had a party last week.

مثلا هفته پیش یه مهمونی داشتیم.

I didn't organize it very well,

من آن را خیلی خوب سازماندهی نکردم،

but in the end, it turned out great.

اما در نهایت عالی شد.

Next, don't worry, I'm on top of it.

بعد، نگران نباشید، من در بالای آن هستم.

I'm on top of it means that I am fully in control

من در بالای آن هستم به این معنی است که من کاملاً کنترل

of the situation and handling it competently.

اوضاع را در دست دارم و با شایستگی آن را مدیریت می کنم.

So maybe your boss says,

بنابراین ممکن است رئیس شما بگوید:

"Listen, have you finished the work yet?"

"گوش کن، آیا هنوز کار را تمام کرده ای؟"

You say, "Yep, don't worry.

شما می گویید، "بله، نگران نباشید.

I'm on top of it." I'm controlling it.

من در بالای آن هستم." دارم کنترلش میکنم

Next, I don't want to pull rank, but...

بعد، من نمی‌خواهم رتبه‌ای را به‌دست بیاورم، اما...

To pull rank is to show or assert your authority

کشیدن رتبه، نشان دادن یا ابراز اقتدار

or seniority to control a situation.

یا ارشدیت خود برای کنترل یک موقعیت است.

So let's imagine a manager speaks to an employee

بنابراین بیایید تصور کنیم که یک مدیر با یک کارمند صحبت می کند

and the manager says, "I think we should do this."

و مدیر می گوید: "من فکر می کنم ما باید این کار را انجام دهیم."

And the employee says, "No, I disagree."

و کارمند می گوید: "نه، من مخالفم."

The manager may say, "Okay."

ممکن است مدیر بگوید "خوب." به

More likely the manager will say,

احتمال زیاد مدیر می گوید:

"Listen, I don't want to pull rank,

"گوش کن، من نمی خواهم رتبه را بالا ببرم،

but we are going to do it my way." (laughing)

اما ما این کار را به روش خودم انجام می دهیم." (با خنده)

So it's a polite way of showing his authority

پس این روشی مودبانه برای نشان دادن قدرت خود

to control the situation, right?

برای کنترل اوضاع است، درست است؟

I don't want to pull rank.

من نمی خواهم رتبه را بالا بکشم.

The rank refers to the level often in the army, right?

درجه به سطح اغلب در ارتش اشاره دارد، درست است؟

Soldier, lieutenant, general, captain, different ranks.

سرباز، ستوان، ژنرال، سروان، درجه های مختلف.

Next, I handed in my notice.

بعد، من اعلامیه ام را تحویل دادم.

To hand in your notice is to resign

تسلیم اخطار خود به معنای استعفا

by giving a formal notification to the company.

با دادن یک اطلاعیه رسمی به شرکت است.

Next one, she has put blood, sweat, and tears

بعد، خون، عرق و اشک

into this place.

در این مکان ریخته است.

Blood, sweat, and tears is to put

خون، عرق و اشک برای گذاشتن

a lot of hard work, dedication, and energy into a task.

کار سخت، فداکاری و انرژی برای انجام یک کار است.

This was a situation they were talking about.

این موقعیتی بود که آنها در مورد آن صحبت می کردند.

A shop. The owner wanted to sell the shop.

یک فروشگاه. مالک می خواست مغازه را بفروشد.

The manager had worked so hard to make it successful,

مدیر برای موفقیت آن خیلی زحمت کشیده بود

and their friends said, "Listen, you can't sell the shop,

و دوستانشان گفتند: "گوش کن، نمی توانی مغازه را بفروشی،

'cause the manager has put blood, sweat,

چون مدیر خون، عرق

and tears into this place."

و اشک در این مکان ریخته است."

Next, everything went pear-shaped.

بعد همه چیز گلابی شکل شد.

So a pear is the fruit.

پس گلابی میوه است.

To go pear-shaped is basically when something goes wrong,

گلابی شکل بودن اساساً زمانی است که مشکلی پیش بیاید،

turns out badly, often unexpectedly.

بد و اغلب غیرمنتظره شود.

They were talking about when the manager

آنها در مورد زمانی صحبت می کردند که مدیر

wasn't working one day, everything went wrong.

یک روز کار نمی کرد، همه چیز خراب شد.

Everything went pear-shaped.

همه چیز گلابی شکل شد.

To boss me about.

به من رئیس در مورد.

To boss someone about is to give them orders

رئیس کردن کسی به معنای دستور دادن به او

or try to control them,

یا تلاش برای کنترل او،

to manage what they're doing, to control what they're doing.

مدیریت کاری که انجام می دهد، کنترل کاری است که انجام می دهد.

So sometimes workers will say they don't like their bosses,

بنابراین گاهی اوقات کارگران می گویند که رئیس های خود را دوست ندارند،

because the boss will boss them about as a verb, right?

زیرا رئیس آنها را به عنوان یک فعل به آنها می گوید، درست است؟

Don't boss me about.

در مورد من رئیسی نکن

Next one. You've had a lot on recently.

بعدی. شما اخیراً چیزهای زیادی را درگیر کرده اید.

This means that you've had a lot of work to do.

این به این معنی است که شما کارهای زیادی برای انجام دادن داشته اید.

We can say have a lot on your plate,

می‌توانیم بگوییم چیزهای زیادی در بشقاب خود داشته باشید،

or just to have a lot on.

یا صرفاً چیزهای زیادی داشته باشید.

So I'm sorry I didn't finish that task,

بنابراین متاسفم که آن کار را تمام نکردم،

but I've had a lot on lately.

اما اخیراً کارهای زیادی انجام داده ام.

Finally, I will run everything by you first.

در نهایت، من ابتدا همه چیز را توسط شما اجرا می کنم.

If I run something by you,

اگر من چیزی را توسط شما اجرا کنم، به این

it means I will tell you about something

معنی است که در مورد چیزی به شما می گویم

and get your approval or your ideas about it

و قبل از تصمیم گیری، تأیید یا ایده های شما را در مورد آن دریافت می کنم

before I make a decision.

.

And here again, they were talking about selling the shop

و اینجا دوباره در مورد فروش مغازه صحبت می کردند

and the owner said, "Listen, I'm sorry.

و صاحبش گفت: "گوش کن، متاسفم.

But I will run everything by you first in future."

اما من در آینده اول همه چیز را توسط شما اداره می کنم."

So that they are all involved in the decision making.

به طوری که همه آنها در تصمیم گیری نقش دارند.

To run something by you.

برای اجرای چیزی توسط شما

Nothing to do with running.

هیچ ربطی به دویدن نداره

It's just to share the idea with you first.

این فقط برای به اشتراک گذاشتن ایده با شما است.

That's it, idioms related to work.

همین، اصطلاحات مربوط به کار.

Let's move on to the next topic. Disagreeing.

بریم سراغ مبحث بعدی. مخالفت کردن.

Okay, here we go. Seven idioms to do with disagreeing.

خوب، ما می رویم. هفت اصطلاح برای مخالفت کردن.

First one, they're going to kick up a stink.

اول، آنها قصد دارند بوی بدی را ایجاد کنند.

To kick up a stink is also

لگد زدن به بوی تعفن نیز به

to kick up a fuss.

معنای ایجاد هیاهو است.

We use both idioms.

ما از هر دو اصطلاح استفاده می کنیم.

And it means to disagree strongly

و به معنای مخالفت شدید

and protest against something, right?

و اعتراض به چیزی است، درست است؟

It's quite strong.

این کاملا قوی است.

A stink is just something, a very, very bad smell.

بوی بد چیزی است، بوی بسیار بسیار بدی.

So imagine you're gonna have a party for your family,

بنابراین تصور کنید که قرار است یک مهمانی برای خانواده خود داشته باشید،

but you decide not to invite Uncle Tom and his family.

اما تصمیم دارید عمو تام و خانواده اش را دعوت نکنید.

Uncle Tom will probably kick up a stink.

عمو تام احتمالا بوی تعفن می دهد.

He will disagree and protest and say, "No, we must come.

مخالفت می کند و اعتراض می کند و می گوید: نه، باید بیاییم،

It's a family party."

مهمانی خانوادگی است.

They're going to kick up a stink or kick up a fuss.

آنها قصد دارند بوی تعفن را راه بیندازند یا سر و صدایی به پا کنند.

Next one, they're going to fight tooth and nail for it.

مورد بعدی، آنها می خواهند برای آن با میخ و دندان مبارزه کنند.

To fight tooth and nail for something

مبارزه با دندان و ناخن برای چیزی،

is to fight very strongly for something.

جنگیدن بسیار شدید برای چیزی است.

A situation where maybe two families want to buy

شرایطی که شاید دو خانواده بخواهند

a property and both of them really want it.

ملکی بخرند و هر دو واقعا آن را بخواهند.

So they're going to fight tooth and nail

بنابراین آنها

to get that property.

برای به دست آوردن آن دارایی با ناخن و دندان مبارزه می کنند.

I beg to differ. (laughing)

من با شما موافق نیستم. (با خنده)

It sounds very polite, but it's not.

خیلی مودبانه به نظر می رسد، اما اینطور نیست.

It's just normal. I beg to differ.

این فقط عادی است. من با شما موافق نیستم.

It means I disagree.

یعنی مخالفم

So if you disagree with someone, you can just say,

بنابراین اگر با کسی موافق نیستید ، فقط می‌توانید بگویید:

"Well, no, actually I beg to differ.

"خب، نه، در واقع التماس می‌کنم که متفاوت باشم.

I think da, da, da, da, da."

فکر می‌کنم دا، دا، دا، دا، دا."

The next two idioms are actually quite similar.

دو اصطلاح بعدی در واقع کاملاً مشابه هستند.

The first one, let's not nitpick.

اولی، بیایید غافل نشویم.

To nitpick. Nitpick

به نیش زدن. Nitpick

Drop the T sound normally. Nitpick.

صدای T را به طور معمول رها کنید. Nitpick.

To nitpick is to focus on the small details

نکته مهم تمرکز بر جزئیات کوچک

or small mistakes rather than the bigger picture.

یا اشتباهات کوچک است تا تصویر بزرگتر.

So we often say, "Don't nitpick."

بنابراین ما اغلب می گوییم، "نقطه نخورید".

For example, here's my plan for next year.

به عنوان مثال، این برنامه من برای سال آینده است.

And what do you think?

و شما چه فکر میکنید؟

Oh, you've spelt this word wrong.

اوه، شما این کلمه را اشتباه نوشتید.

It's missing a full stop.

نقطه نقطه را از دست داده است.

Oh, come on, don't nitpick.

اوه، بیا، نگیر.

Is it a good plan or not?

آیا طرح خوبی است یا خیر؟

Similar expression. You're splitting hairs.

بیان مشابه. داری موها را می شکافی

To split hairs, those of you who have hair,

برای شکافتن موها، کسانی از شما که مو دارید،

especially women may know, long hair.

به خصوص خانم ها، ممکن است موهای بلند را بدانید.

The hair at the end splits. Sometimes it opens.

مو در انتها شکافته می شود. گاهی اوقات باز می شود.

So to split hairs is to nitpick.

بنابراین شکافتن موها به معنای کندن است.

It's to focus on small details or fault small mistakes

تمرکز روی جزئیات کوچک یا اشتباهات کوچکی است

that are not important, right?

که مهم نیستند، درست است؟

So I may say to that person, "Listen, all right,

بنابراین ممکن است به آن شخص بگویم، "گوش کن، بسیار خوب، املای

this word's spelt wrong, but come on.

این کلمه اشتباه است، اما بیا.

You're splitting hairs. That doesn't matter."

تو داری موها را می شکافی. این مهم نیست."

Next, you are not going to drop it, are you?

بعد، شما قرار نیست آن را رها کنید، نه؟

To drop it doesn't mean to drop it.

رها کردنش به معنای رها کردنش نیست. به

It means to stop discussing a topic or an issue.

معنای توقف بحث در مورد یک موضوع یا موضوع است.

So imagine again, we were talking about the plan,

بنابراین دوباره تصور کنید، ما در مورد برنامه صحبت می کردیم،

and my friend continues discussing the little mistakes

و دوست من به بحث درباره اشتباهات کوچک ادامه می دهد

and I say, "Listen, you are not gonna drop it, are you?

و من می گویم "گوش کن، تو نمی خواهی آن را رها کنی، نه؟

You are not gonna stop discussing it?"

نمی خواهی بحث را متوقف کنی؟"

Or I may say, "Listen, just drop it.

یا ممکن است بگویم، "گوش کن، فقط آن را رها کن.

Stop discussing it."

بحث کردن در مورد آن را متوقف کن."

Finally, no can do.

در نهایت، هیچ کاری نمی توان انجام داد.

And this is a simple phrase that just means

و این یک عبارت ساده است که فقط به این معنی است که

it's a colloquial way of saying something cannot be done.

یک روش محاوره ای برای گفتن چیزی است که نمی توان انجام داد.

It's not possible, right?

امکانش نیست، درسته؟

Can we go out for dinner tomorrow? No can do.

میشه فردا شام بریم بیرون ؟ نمی توان انجام داد.

No, I can't. We can't.

نه، نمی توانم. ما نمی توانیم.

It's not possible for whatever reason.

به هر دلیلی امکان پذیر نیست.

No can do, lovely. Let's move on.

نمی توانی، دوست داشتنی بیایید ادامه دهیم.

Right, let's look at feelings.

درست است، بیایید به احساسات نگاه کنیم.

The first two idioms are related

دو اصطلاح اول مربوط

to being angry or irritated.

به عصبانی یا عصبانی بودن است.

First one, I've had it up to here.

اولی، من آن را تا اینجا داشتم.

And often we use this with a physical gesture.

و اغلب ما از این با یک ژست فیزیکی استفاده می کنیم.

I've had it up to here. I've had it up to here.

من آن را تا اینجا داشته ام. من آن را تا اینجا داشته ام.

It means I'm really frustrated and annoyed

این بدان معناست که من واقعاً ناامید و اذیت شده ام

or fed up with a situation.

یا از یک موقعیت خسته شده ام.

I've had it up to here with your nagging

من تا اینجا با نق زدن

and nitpicking. (laughing)

و نیش زدن شما به این نتیجه رسیده ام. (با خنده)

The next one, what really bugs me is...

مورد بعدی، چیزی که واقعاً من را آزار می دهد این است که...

So when something bugs you, it irritates you

بنابراین وقتی چیزی شما را آزار می دهد، شما را عصبانی

or annoys you, makes you angry.

یا آزار می دهد، شما را عصبانی می کند.

That really bugs me. Makes me angry, okay?

این واقعا من را آزار می دهد. من را عصبانی می کند، باشه؟

What really bugs me is people

چیزی که واقعاً من را آزار می دهد افرادی هستند

who don't pick up litter in the street.

که زباله را در خیابان جمع نمی کنند.

Next, I was over the moon.

بعد، من بالای ماه بودم.

Just means to be very happy, really,

فقط به این معنی است که خیلی خوشحال باشید، واقعاً، می

you know, delighted about a situation.

دانید، از یک موقعیت خوشحال هستید.

I passed my test. I was over the moon.

من امتحانمو قبول کردم من بالای ماه بودم

The next one is about being nervous.

مورد بعدی در مورد عصبی بودن است.

To describe a situation where you are so nervous,

برای توصیف موقعیتی که در آن بسیار عصبی هستید،

you lose control of the situation.

کنترل موقعیت را از دست می دهید.

My nerves got the better of me.

اعصابم خورد شد

My nerves got the better of me.

اعصابم خورد شد

I was so nervous, I lost control.

خیلی عصبی بودم کنترلمو از دست دادم

This may happen in your IELTS speaking test.

این ممکن است در آزمون اسپیکینگ آیلتس شما اتفاق بیفتد.

You are so nervous that you can't speak properly.

شما آنقدر عصبی هستید که نمی توانید درست صحبت کنید.

Your nerves get the better of you.

اعصابت بهم میخوره

Hopefully your nerves won't get the better of you,

انشالله که اعصابت خراب نشه

and you'll be calm and everything will go like a dream.

و آروم باشی و همه چیز مثل یه رویا پیش بره.

What possessed you? (laughing)

چه چیزی تو را تسخیر کرد؟ (با خنده)

What possessed you?

چه چیزی تو را تسخیر کرد؟

It's the idea that a spirit or a ghost possesses you

این ایده این است که یک روح یا یک روح شما را تسخیر می کند

and controls your behavior, so you do something stupid.

و رفتار شما را کنترل می کند، بنابراین شما یک کار احمقانه انجام می دهید.

Not stupid, irrational or unexpected.

احمقانه، غیرمنطقی یا غیرمنتظره نیست.

So you can say this to somebody who does something

بنابراین می‌توانید این را به کسی بگویید که

really irrational that is not good,

واقعاً کار غیرمنطقی انجام می‌دهد که خوب نیست،

and you want to know why.

و می‌خواهید بدانید چرا.

What possessed you?

چه چیزی تو را تسخیر کرد؟ به

You told Uncle Tom he can't come to the party?

عمو تام گفتی او نمی تواند به مهمانی بیاید؟

Ah, what possessed you?

آه، چه چیزی تو را تسخیر کرد؟

He's going to kick up a real stink now. (laughing)

او اکنون یک بوی بد واقعی ایجاد می کند. (با خنده)

What possessed you?

چه چیزی تو را تسخیر کرد؟

And finally, I'm sorry. I got so worked up.

و در نهایت متاسفم. من خیلی کار کردم کار کردن

To get worked up, to get worked up

، کار کردن

or to be worked up is to be agitated,

یا کار کردن به معنای آشفتگی،

emotionally excited, a bit out of control.

هیجان‌انگیز بودن، کمی خارج از کنترل است.

Often you may say this after you've maybe

اغلب ممکن است این را بگویید بعد از اینکه ممکن است

got very angry with somebody and you've shouted at somebody

با کسی خیلی عصبانی شدید و سر کسی فریاد زدید

and you say, "Oh, I'm sorry.

و بگویید: "اوه، متاسفم.

Really, I'm sorry. I just, I got so worked up."

واقعاً، متاسفم. من فقط، خیلی کار کردم. "

Like, you were emotionally out of control.

مثلاً از نظر عاطفی از کنترل خارج شده بودید.

Lovely. Let's move on.

دوست داشتني. بیایید ادامه دهیم.

Now the next topic is gossip.

حالا موضوع بعدی شایعات است.

But just before I gossip,

اما درست قبل از اینکه غیبت کنم،

today's topic, I think idioms and how many to use

موضوع امروز، فکر می کنم اصطلاحات و تعداد استفاده از آنها

is really important.

واقعا مهم است.

But another important question I think,

اما سوال مهم دیگری که فکر می کنم

is how should I learn idioms, right?

این است که چگونه باید اصطلاحات را یاد بگیرم، درست است؟

Because it's one thing to watch YouTube videos like this,

زیرا تماشای ویدیوهای یوتیوب مانند این یک چیز است

and just listen to idioms or maybe pick up one or two.

و فقط به اصطلاحات گوش دهید یا شاید یکی دو مورد را انتخاب کنید.

But it's another thing to really learn them

اما این چیز دیگری است که واقعاً آنها را یاد بگیرید

so you can use them confidently,

تا بتوانید با اطمینان از آنها استفاده کنید،

which is what you need for the IELTS speaking test.

چیزی که برای آزمون اسپیکینگ آیلتس نیاز دارید.

I think it's great to learn by topic as we are doing here,

من فکر می‌کنم همانطور که در اینجا انجام می‌دهیم، یادگیری بر اساس موضوع عالی است،

but it's really important that you hear the idiom

اما واقعاً مهم است که این اصطلاح را

in lots of different contexts.

در زمینه‌های مختلف بشنوید.

'Cause that's the only way you'll really learn

زیرا این تنها راهی است که

when you can use that idiom.

وقتی بتوانید از آن اصطلاح استفاده کنید واقعاً یاد خواهید گرفت.

It's also important to learn, well,

همچنین مهم است که یاد بگیرید، خوب،

which words can you change or can you not change?

کدام کلمات را می توانید تغییر دهید یا نمی توانید تغییر دهید؟

Can you change the tense? How do you use it?

آیا می توانید زمان را تغییر دهید ؟ چطور به کارش می بری؟

How do you pronounce the different words?

چگونه کلمات مختلف را تلفظ می کنید؟

And that's why you can do this on your own,

و به همین دلیل است که می توانید این کار را به تنهایی انجام دهید،

better if you've got a teacher.

بهتر است اگر معلم داشته باشید.

But if you don't have a teacher,

اما اگر معلم ندارید،

I have a new course coming out,

من یک دوره جدید دارم،

150 English Idioms for IELTS Speaking.

150 اصطلاح انگلیسی برای اسپیکینگ آیلتس.

And here there are 30 topics with idioms for each topic.

و در اینجا 30 موضوع با اصطلاحات برای هر موضوع وجود دارد.

I show you how to use them, when to use them,

من به شما نشان می‌دهم که چگونه از آنها استفاده کنید، چه زمانی از آنها استفاده کنید،

which words you can change, when you can't use it,

چه کلماتی را می‌توانید تغییر دهید، چه زمانی نمی‌توانید از آن استفاده کنید،

how to pronounce it, and then get you practicing

چگونه آن را تلفظ کنید، و سپس شما را وادار به تمرین

lots of examples.

مثال‌های زیادی می‌کنم.

So it's a great way, systematic

بنابراین این یک راه عالی و سیستماتیک

to learn 150 idioms that can really help you

برای یادگیری 150 اصطلاح است که واقعاً می تواند به شما

with your IELTS speaking and your general English ability.

در صحبت کردن آیلتس و توانایی عمومی انگلیسی شما کمک کند.

The course is coming out in a few days,

این دوره چند روز دیگر منتشر می‌شود،

so keep your eyes peeled on my website,

بنابراین چشمان خود را به وب‌سایت من،

Keith Speaking Academy on my social media,

آکادمی سخنرانی کیت در رسانه‌های اجتماعی من،

on the YouTube channel.

در کانال YouTube، نگاه دارید.

I'll let you know all about it.

همه چیز را به شما اطلاع خواهم داد.

In the meantime, let's get back to some gossip.

در این میان، اجازه دهید به برخی شایعات برگردیم.

Okay, gossip is where you tell people secret information

خوب، شایعات جایی است که به مردم اطلاعات محرمانه می گویید

or you spread rumors.

یا شایعه پراکنی می کنید.

Tell them things that should be confidential.

چیزهایی را به آنها بگویید که باید محرمانه باشد.

The first one is between you and me.

اولی بین من و توست.

And this is when we say something

و این زمانی است که ما چیزی می گوییم

that you want to be kept a secret or confidential.

که شما می خواهید مخفی بماند یا محرمانه بماند.

Great word, right? Confidential, secret.

کلمه عالی، درست است؟ محرمانه، محرمانه.

Between you and me, his plan is not very good, right?

بین من و تو، برنامه او خیلی خوب نیست، درست است؟

Meaning don't tell him.

یعنی بهش نگو

The example in the radio program was great.

مثال در برنامه رادیو عالی بود.

There were two men, two blokes.

دو تا مرد بودند، دو بلوک.

Blokes, two men sat in the pub chatting,

بلوکس، دو مرد در میخانه نشسته بودند و چت می کردند،

and one bloke, well, his wife was angry with him

و یک جوان، خوب، همسرش با او عصبانی بود

and wouldn't speak to him.

و نمی خواست با او صحبت کند.

And so the bloke says to his friend,

و بنابراین جوان به دوستش می گوید:

"Oh, I'm having a terrible time.

"اوه، من روزهای بدی را سپری می کنم.

My wife won't speak to me. I dunno what to do.

همسرم با من صحبت نمی کند . نمی دانم چه کار کنم.

And I feel terrible, because between you and me,

و احساس وحشتناکی دارم، زیرا بین من و تو،

I really love her."

من واقعا او را دوست دارم. "

And the waitress walks past and says, "That's your problem.

و پیشخدمت از کنارش می گذرد و می گوید: "مشکل تو همین است.

You really love her. That shouldn't be between you and him.

تو واقعاً او را دوست داری. این نباید بین تو و او باشد.

You should tell her. It should be between you and her."

باید به او بگویید. باید بین تو و او باشد."

(laughing) So true, right?

(با خنده) خیلی درست است، درست است؟

Between you and me. Great connector if you like.

بین من و تو اگر دوست دارید کانکتور عالی

The next one, a little bird tells me,

بعدی، یک پرنده به من می گوید،

or a little bird told me.

یا یک پرنده کوچک به من می گوید.

And this is where it's a playful way

و این جایی است که می توان

to say that you've received information that

گفت که شما اطلاعاتی را دریافت کرده اید که

is from a secret source that people didn't know, right?

از یک منبع مخفی است که مردم نمی دانستند، درست است؟

For example, somebody says, "Eh, I hear that Uncle Tom

مثلا یکی میگه آه، شنیدم عمو تام

is not coming to the family party."

به مهمونی خانوادگی نمیاد.

"How did you know that?"

"از کجا فهمیدی؟"

"Well, a little bird told me." (laughing)

"خب، یک پرنده کوچک به من گفت." (با خنده) مورد

Next one, word gets around.

بعدی، حرف ها به گوش می رسد.

This expression basically means that information or rumors

این عبارت اساساً به این معنی است که اطلاعات یا شایعات

tend to spread very easily.

به راحتی منتشر می شوند.

Word gets around. "How did you know about Uncle Tom?"

کلمه به اطراف می رسد. "از کجا در مورد عمو تام می دانستی؟"

"Well, word gets around, right?"

"خب، حرف ها به گوش می رسد، درست است؟"

Finally, spill the beans.

در نهایت لوبیاها را بریزید.

And you'll say this when you want to ask somebody

و این را زمانی می گویید که می خواهید از کسی بخواهید

or tell somebody to reveal the secret,

یا به کسی بگویید راز را فاش کند،

tell you the secret.

راز را به شما بگوید.

Spill the beans.

لوبیاها را بریزید.

The beans, well, it's a kind of food, right, from a can.

لوبیا، خوب، این یک نوع غذا است، درست است، از یک قوطی.

And if you spill the beans, they come out of the can.

و اگر لوبیاها را بریزید از قوطی بیرون می آیند.

Let the cat out of the bag. Same expression.

اجازه دهید گربه از کیسه خارج شود. همان بیان

Spill the beans. Tell us the secret.

لوبیاها را بریزید. راز را به ما بگو

That's enough gossip.

شایعات بس است

Let's move on to talk about relationships.

بیایید در مورد روابط صحبت کنیم.

Okay, relationships, idioms to do or talk

خوب، روابط، اصطلاحات برای انجام یا صحبت

about relationships with people.

در مورد روابط با مردم.

The first one, she can run rings round him.

اولین مورد، او می تواند حلقه ها را دور او بدود.

To run rings round someone,

دویدن حلقه دور کسی،

run rings round, run rings round someone

دویدن حلقه دور، دویدن حلقه دور کسی

is to outperform or outsmart somebody, right?

به معنای برتری یا پیشی گرفتن از کسی است، درست است؟

Do something better than that person.

کاری را بهتر از آن شخص انجام دهید.

The idea you're running rings, it's so easy for you.

این ایده که شما در حال اجرا هستید زنگ می زند، برای شما بسیار آسان است.

I think many, many wives can run rings round their husbands

من فکر می کنم بسیاری از همسران بسته به موقعیت می توانند حلقه ها را دور شوهران خود بچرخانند

depending on the situation.

.

For example, once my wife and I, we invited people to dinner

مثلا یک بار من و همسرم مردم را برای شام دعوت کردیم

and I said, "I'll cook this dish."

و گفتم من این غذا را درست می کنم.

And she said, "Okay, I'll cook that dish."

و او گفت: "باشه، من آن غذا را می پزم."

And my daughter said, "Dad, don't bother.

و دخترم گفت: "بابا، زحمت نکش.

She's going to run rings around you.

او حلقه‌ها را دورت می‌چرخاند.

She's gonna do it better."

او این کار را بهتر انجام می‌دهد."

Probably true, actually, yes. Oh, well.

احتمالا درست است، در واقع، بله. اوه، خوب

Next, I think I've blown it with him.

بعد، من فکر می کنم من آن را با او منفجر شده است.

When we say I've blown it,

وقتی می گوییم من آن را منفجر کرده ام،

it just means I've made a serious mistake

فقط به این معنی است که

or an error, sometimes in a situation or a relationship.

گاهی در موقعیت یا رابطه ای مرتکب اشتباه یا خطای جدی شده ام.

I've blown it with him means I've made a mistake,

من آن را با او منفجر کردم به این معنی است که من اشتباه کرده ام

and things are not gonna work out well with that person.

و اوضاع با آن شخص خوب پیش نمی رود.

The situation in the radio drama was a woman

وضعیت در درام رادیویی زنی بود

who had been dating a man,

که با مردی قرار می گرفت

and she had talked to him about her family,

و با او در مورد خانواده اش صحبت می کرد

and she went on and on and on, and he got bored.

و او ادامه می داد و او حوصله اش سر می رفت.

And the woman said, "Oh, no,

و زن گفت: "اوه، نه،

I think I've blown it with him."

فکر می کنم با او باد کرده ام."

He's not interested anymore. He was so bored.

او دیگر علاقه ای ندارد . خیلی حوصله اش سر رفته بود. مورد

Next one, he's a nightmare.

بعدی، او یک کابوس است.

A nightmare is a bad dream.

کابوس خواب بدی است.

But we use this colloquially to mean

اما ما از این به صورت عامیانه استفاده می کنیم به این معنی

that somebody or something

که مدیریت کسی یا چیزی

is a very difficult situation to handle,

موقعیت بسیار دشواری است،

usually because the situation or the person

معمولاً به این دلیل که موقعیت یا شخص

causes lots of problems.

باعث مشکلات زیادی می شود.

He's a nightmare.

او یک کابوس است.

And I think in the program they were talking

و من فکر می کنم در برنامه آنها

about a new waiter or a new cook in the restaurant.

در مورد یک پیشخدمت جدید یا یک آشپز جدید در رستوران صحبت می کردند.

They were trying to train him,

آنها سعی می کردند او را آموزش دهند،

and he just kept making mistakes,

و او فقط اشتباه می کرد،

dropping things, burning things.

چیزها را رها می کرد، چیزها را می سوزاند.

And they were saying, "Oh, he's a nightmare."

و آنها می گفتند: "اوه، او یک کابوس است."

It means, right, he just makes lots of mistakes

یعنی درست است، او اشتباهات زیادی مرتکب می شود

and causes problems.

و مشکلاتی ایجاد می کند.

We often use this in a kind of a exaggerated way

ما اغلب از این به نوعی اغراق آمیز

or a humorous way, right?

یا طنز استفاده می کنیم، درست است؟

He's a nightmare.

او یک کابوس است.

Next, I wasn't sure where I stood.

بعد، مطمئن نبودم کجا ایستاده ام.

Now to stand, see,

حالا ایستادن، ببینید،

when you say, "I'm not sure where I stand,

وقتی می گویید "من مطمئن نیستم کجا ایستاده ام

or where I stood in the past,"

یا در گذشته کجا ایستاده ام"،

it suggests that you are not sure about your status

این نشان می دهد که از وضعیت خود

in a relationship or in a situation.

در یک رابطه یا موقعیتی مطمئن نیستید.

I wasn't sure where I stood with him.

مطمئن نبودم کجا کنارش ایستاده ام.

This goes back to the woman who was dating the man.

این به زنی برمی گردد که با آن مرد قرار ملاقات داشت.

And after their first date, the man said,

و بعد از اولین قرار آنها، مرد گفت:

"Yes, I'll call you, yes."

"بله، من با شما تماس خواهم گرفت، بله."

And then after a week, he didn't call, and the woman said,

و بعد از یک هفته، او زنگ نزد و زن گفت:

"Well, I wasn't sure where I stood."

"خب، من مطمئن نبودم کجا ایستاده ام."

She didn't know the status of the relationship anymore.

او دیگر از وضعیت رابطه خبر نداشت.

You can talk about this for relationships,

شما می توانید در مورد این موضوع برای روابط صحبت کنید،

but also in different situations,

اما همچنین در موقعیت های مختلف،

in a work situation as well.

در موقعیت های کاری نیز. مورد

Next one, we have our moments. We have our moments.

بعدی، ما لحظات خود را داریم . ما لحظات خود را داریم.

Now those moments,

اکنون آن لحظات،

actually, they mean good and bad times.

در واقع، به معنای روزهای خوب و بد هستند.

So this really means we have our ups and downs.

پس این واقعاً به این معنی است که ما فراز و نشیب های خود را داریم.

We have our moments.

ما لحظات خود را داریم.

It's suggesting we have moments of anger,

این نشان می دهد که ما لحظاتی پر از خشم،

frustration, difficult times.

ناامیدی، زمان های سختی را داریم.

Sometimes when you look at happily married couples

گاهی که از بیرون به زوج‌های خوشبخت نگاه می‌کنی

from the outside and you look at them and go,

و به آن‌ها نگاه می‌کنی و می‌گویی:

"Oh, everything looks wonderful.

«اوه، همه چیز فوق‌العاده به نظر می‌رسد.

You are so much in love."

تو خیلی عاشقی».

Very often the married couple will say,

اغلب زوج های متاهل می گویند،

"Mm, yes, but we have our moments," right?

"مم، بله، اما ما لحظات خود را داریم، درست است؟"

Every marriage has its ups and downs. We have our moments.

هر ازدواجی فراز و نشیب هایی دارد. ما لحظات خود را داریم.

The next one, she's a hoot. A hoot. (laughing)

نفر بعدی، او یک خفن است. یک هو. (با خنده)

A hoot, this means that somebody is very amusing

هوت، این بدان معنی است که کسی بسیار سرگرم کننده است

or can make you laugh.

یا می تواند شما را بخنداند.

They're a lot of fun, right? It's used very informally.

آنها بسیار سرگرم کننده هستند، درست است؟ بسیار غیر رسمی استفاده می شود.

She's a hoot. She's a fun person to be with.

او یک خفن است. او یک فرد سرگرم کننده برای بودن است.

Describing somebody who makes you laugh.

توصیف کسی که شما را می خنداند.

Finally, let's just wipe the slate clean.

در نهایت، بیایید فقط تخته سنگ را پاک کنیم.

To wipe is to clean, right?

پاک کردن یعنی تمیز کردن، درست است؟

The slate is, well, years ago in schools,

تخته سنگ است، خوب، سال ها پیش در مدارس،

we would have a piece of slate to write things on,

ما یک تکه تخته سنگ برای نوشتن چیزهایی روی آن داشتیم،

so you'd have chalk and you'd write things on it.

بنابراین شما باید گچ داشته باشید و چیزهایی روی آن بنویسید.

So to wipe, to clean the slate,

بنابراین پاک کردن، تمیز کردن تخته سنگ،

to wipe the slate clean,

پاک کردن تخته سنگ،

just means let's start fresh.

فقط به این معنی است که بیایید تازه شروع کنیم.

Start something anew,

کاری را از نو شروع کنید و

trying to let go of all the past problems.

سعی کنید همه مشکلات گذشته را رها کنید.

This is used often when two people disagree,

این اغلب زمانی استفاده می‌شود که دو نفر با هم اختلاف نظر دارند،

or they argue and they say, "Listen, stop.

یا با هم بحث می‌کنند و می‌گویند، "گوش کن، بس کن.

Let's just wipe the slate clean and start new."

بیایید تخته سنگ را پاک کنیم و تازه شروع کنیم."

Lovely. Let's wipe the slate clean and move on to ideas.

دوست داشتني. بیایید تخته سنگ را پاک کنیم و به سراغ ایده ها برویم.

Right, ideas. The first one.

درست است، ایده ها. اولی.

I did toy with the idea of starting again.

من با این ایده که دوباره شروع کنم اسباب بازی انجام دادم.

To toy with the idea of something is to consider.

اسباب بازی کردن با ایده چیزی در نظر گرفتن است.

Think about something.

به چیزی فکر کن

We also say to play with the idea.

ما هم می گوییم با ایده بازی کنیم.

Kind of you're looking at it,

یه جورایی بهش نگاه میکنی، داری

you're playing with it, to toy.

باهاش ​​بازی میکنی، تا اسباب بازی کنی.

Toy we know is a noun, but to toy as a verb,

اسباب‌بازی که می‌دانیم یک اسم است، اما برای اسباب‌بازی به‌عنوان یک فعل،

I toyed with the idea

من با ایده

of getting a new job, right?

گرفتن شغل جدید بازی کردم، درست است؟

I considered it.

من آن را در نظر گرفتم.

Let's park that idea for the moment.

بیایید این ایده را برای لحظه ای پارک کنیم.

To park an idea, it's like parking a car.

پارک کردن یک ایده، مانند پارک کردن یک ماشین است.

You postpone the idea, or you put the idea

ایده را به تعویق می اندازید، یا ایده را

on one side for the moment,

برای لحظه ای یک طرف می گذارید

and maybe come back to it later.

و شاید بعداً به آن بازگردید.

So great expression in a meeting, right?

بیان بسیار عالی در یک جلسه، درست است؟

If you are chairing a meeting, you say, "Right, nice idea.

اگر شما یک جلسه را اداره می کنید، می گویید: "درسته، ایده خوبی است.

Let's park that idea for the moment and discuss this."

بیایید این ایده را برای لحظه ای پارک کنیم و در مورد آن بحث کنیم."

Next, this idea has got legs.

بعد، این ایده دارای پاها است.

So the idea, if something has legs, it can walk,

بنابراین ایده، اگر چیزی پا دارد، می تواند راه برود،

or it can run, it can go places.

یا می تواند بدود، می تواند جاهایی برود.

So if you say an idea has legs,

بنابراین اگر می گویید یک ایده دارای پا است، به

it means it has potential to succeed.

این معنی است که پتانسیل موفقیت دارد.

It has the possibility to succeed.

امکان موفقیت را دارد.

This idea has got legs.

این ایده دارای پا است.

Next, we need to push the envelope.

بعد، باید پاکت را فشار دهیم.

To push the envelope means to push beyond the limit,

فشار دادن پاکت به معنای فراتر از حد،

beyond the existing limit.

فراتر از حد موجود است.

You'll often hear bosses in companies talk about this.

شما اغلب می شنوید که روسای شرکت ها در این مورد صحبت می کنند.

If you want people to be creative, think outside the box.

اگر می خواهید افراد خلاق باشند، خارج از چارچوب فکر کنید.

Then you need to push the envelope. Push the envelope.

سپس باید پاکت را فشار دهید . پاکت را فشار دهید.

Why? I don't know.

چرا؟ من نمی دانم.

(laughing) But push the limits, right?

(با خنده) اما محدودیت ها را کنار بگذارید، درست است؟

Next, he has already written off the idea.

بعد، او قبلاً این ایده را نوشته است. از

To write off an idea is to basically forget,

قلم انداختن یک ایده اساساً فراموش کردن،

or not go ahead with an idea, to give up on an idea,

یا پیش نرفتن یک ایده، دست کشیدن از یک ایده است،

because it's not going to work.

زیرا این ایده کارساز نخواهد بود.

The context was the owner of the restaurant

زمینه، صاحب رستوران بود

who was thinking about, toying with the idea

که به فکر فروختن رستوران بود، و با ایده

of selling the restaurant, but in the end,

فروش رستوران بازی می کرد، اما در نهایت،

he decided to write the idea off or write off the idea,

تصمیم گرفت این ایده را بنویسد یا ایده را بنویسد،

'cause it wasn't going to work.

چون کار نمی کرد.

And finally, that idea was totally off the cuff.

و در نهایت، این ایده کاملاً از کاف خارج شد.

If something is off the cuff, it's improvised,

اگر چیزی از کاف خارج شده باشد ، بداهه است،

spontaneously decided, right?

خود به خود تصمیم گرفته شده است، درست است؟

It wasn't planned.

برنامه ریزی نشده بود

The cuff, oh, I don't...

سرآستین، آه، ندارم...

If you have a shirt, you have a cuff of the shirt.

اگر پیراهن داری، یک کاف پیراهن داری.

I don't wear it. I haven't got a shirt.

من آن را نمی پوشم. من پیراهن ندارم

Something off the cuff just means

چیزی خارج از کاف فقط به این معنی است که

it's improvised, not planned.

بداهه است، نه برنامه ریزی شده.

Again, it was the idea that the owner

باز هم این ایده بود که صاحب

of the restaurant was going to sell it.

رستوران می خواهد آن را بفروشد.

He wrote the idea off, and then he had a new idea

او این ایده را حذف کرد و سپس ایده جدیدی

to change the style of restaurant to sell different food.

برای تغییر سبک رستوران برای فروش غذاهای مختلف داشت.

And that idea was totally off the cuff.

و این ایده کاملاً از کاف خارج شد.

It was just improvised in that moment,

فقط در آن لحظه،

in that moment.

در آن لحظه بداهه بود.

Good. Let's move on talking about restaurants.

خوب بیایید در مورد رستوران صحبت کنیم.

Let's talk a little bit about food.

بیایید کمی در مورد غذا صحبت کنیم.

Okay, three short idioms about food.

خوب، سه اصطلاح کوتاه در مورد غذا.

First, they lay on a great spread,

ابتدا روی یک پهن بزرگ دراز می‌کشند،

or they put on a great spread.

یا روی پهن می‌کنند.

And this is to give a great selection of food

و این برای ارائه یک انتخاب عالی از غذاها

and drinks for an event.

و نوشیدنی ها برای یک رویداد است.

So spread is to put lots of things over a large area.

بنابراین گسترش این است که چیزهای زیادی را در یک منطقه بزرگ قرار دهید.

So if you imagine all the foods spread out,

بنابراین اگر تصور کنید همه غذاها پخش شده اند، در

here, it's a noun.

اینجا، این یک اسم است.

A spread, a great spread,

اسپرد، اسپری عالی،

it means a great meal, a great variety of food.

یعنی یک وعده غذایی عالی، تنوع غذایی بسیار زیاد.

They lay on a great spread.

آنها در یک گسترش بزرگ دراز.

The next one, it was a decent meal.

غذای بعدی، غذای مناسبی بود.

It was a decent meal.

غذای مناسبی بود.

Decent just means that it was reasonable

مناسب فقط به این معنی است که معقول

or quite good quality.

یا با کیفیت خوب بود.

We can use decent with a lot of different context.

ما می‌توانیم از decent با زمینه‌های مختلف استفاده کنیم.

A decent meal, quite good quality.

یک وعده غذایی مناسب، با کیفیت بسیار خوب.

If you get, let's say six out of 10, that's a decent mark.

اگر به این نتیجه رسیدید، فرض کنید شش از 10، نمره مناسبی است.

If you think this video is quite good, it's a decent video.

اگر فکر می‌کنید این ویدیو کاملاً خوب است، ویدیوی مناسبی است.

Not very good, but quite good. (laughing)

خیلی خوب نیست، اما کاملا خوب است. (با خنده)

Lastly, let me top up your glass.

در آخر، بگذارید لیوان شما را پر کنم.

To top up, you can imagine when you've got your glass

برای تکمیل، می توانید تصور کنید که لیوان

or your cup and you fill to the top.

یا فنجان خود را گرفته اید و تا بالا پر می کنید.

Let me top up your glass.

بگذار لیوانت را پر کنم

Often for wine, but not necessarily.

اغلب برای شراب، اما نه لزوما.

Okay, the last topic of shopping.

باشه آخرین تاپیک خرید.

We've got three idioms here.

ما در اینجا سه ​​اصطلاح داریم.

First of all, I've got my eyes on something.

اول از همه، من چشمم به چیزی است.

I've got my eyes on something

چشمم به چیزی است

means I want to buy or to get something.

یعنی می‌خواهم چیزی بخرم یا بگیرم.

If I ask my wife what she wants for her birthday present,

اگر از همسرم بپرسم برای کادو تولدش چه می‌خواهد،

I say, "Let's go shopping and let's find something nice."

می‌گویم: بیا بریم خرید و چیز خوبی پیدا کنیم.

And she says, "Oh, that's a good idea,

و او می گوید: "اوه، این ایده خوبی است،

because I've got my eyes on something at the moment.

زیرا من در حال حاضر به چیزی توجه کرده ام.

I've got my eyes on a nice dress."

من به یک لباس زیبا نگاه کرده ام."

Something she wants to buy.

چیزی که او می خواهد بخرد.

The next one, to fork out money for them,

مورد بعدی، جدا کردن پول برای آنها،

or to fork out money for something

یا جدا کردن پول برای چیزی،

is to pay, well, is to spend too much money,

پرداخت کردن است، خوب، این است که پول زیادی خرج کنید،

often reluctantly that you don't want to.

اغلب با اکراه که نمی خواهید.

So something's very expensive, you say,

بنابراین چیزی بسیار گران است، شما می گویید،

"Well, I'm not gonna fork out money on that,"

"خب، من برای آن پول انباشته نمی کنم"

or, "I'm not gonna fork out money for that."

یا، "من برای آن پول نمی گیرم."

You can use both of them.

می توانید از هر دوی آنها استفاده کنید.

Finally, I bought it for a song.

بالاخره برای یک آهنگ خریدم.

If you buy something for a song, la, la, la, la,

اگر چیزی برای یک آهنگ بخرید، لا، لا، لا، لا،

it just means it's cheap.

فقط به این معنی است که ارزان است.

It's very low cost.

بسیار کم هزینه است.

When you go shopping in the January sales,

وقتی در فروش ژانویه به خرید می‌روید،

you'll find some good deals and you can say,

چند پیشنهاد خوب پیدا می‌کنید و می‌توانید بگویید:

"Huh, I bought it for a song."

"اوه، من آن را برای یک آهنگ خریدم."

That's it.

خودشه.

That's it. 50 idioms.

خودشه. 50 اصطلاح.

Listen, if you want the PDF of all these idioms,

گوش کنید، اگر پی دی اف تمام این اصطلاحات را می خواهید،

just click on the link below.

فقط روی لینک زیر کلیک کنید.

You can download that.

می توانید آن را دانلود کنید.

If you really want to learn idioms,

اگر واقعاً می‌خواهید اصطلاحات،

new idioms deeply and well

اصطلاحات جدید را عمیقاً و خوب یاد بگیرید

and learn how to learn them,

و یاد بگیرید که چگونه آنها را یاد بگیرید،

follow or join my new course,

دوره جدید من را دنبال کنید یا به آن بپیوندید،

150 Idioms for IELTS Speaking, coming out very, very soon.

150 اصطلاح برای صحبت کردن آیلتس، که خیلی خیلی زود منتشر می‌شود.

In there you'll have 30 topics with different idioms

در آنجا 30 موضوع با اصطلاحات مختلف خواهید داشت که

you can use to talk about those topics.

می توانید از آنها برای صحبت در مورد آن موضوعات استفاده کنید.

I'll show you how to use them, how to pronounce them,

من به شما نشان خواهم داد که چگونه از آنها استفاده کنید، چگونه آنها را تلفظ کنید، به

give you examples, what you can change,

شما مثال می‌دهم، چه چیزی را می‌توانید تغییر دهید

and what you can't change, so you really become

و چه چیزی را نمی‌توانید تغییر دهید، بنابراین شما واقعاً

a much more confident speaker of English,

سخنران انگلیسی بسیار مطمئن‌تری خواهید بود، با ممتحن

face your IELTS examiner with confidence,

آیلتس خود با اطمینان روبرو شوید. ،

or just have great colorful conversations with people.

یا فقط مکالمات رنگارنگ عالی با مردم داشته باشید.

That's coming up soon. Keep your eyes peeled.

که به زودی می آید. چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

And well, if you've liked this video, give me a like,

و خوب، اگر این ویدیو را دوست داشتید، به من لایک کنید،

subscribe, turn on notifications,

مشترک شوید، اعلان ها را روشن کنید،

and thank you so much for spending this time with me.

و از اینکه این زمان را با من سپری کردید بسیار سپاسگزارم.

I have really enjoyed it.

من واقعا از آن لذت برده ام.

It's always nice to spend some time with you.

گذراندن مدتی با شما همیشه خوب است. به

Keep studying, and I will see you in the next video.

مطالعه ادامه دهید و در ویدیوی بعدی شما را خواهم دید.

Take care, my friend. Bye-Bye.

مراقب خودت باش دوست من. خداحافظ.

(bright upbeat music)

(موسیقی شاد و روشن)