Advanced Speaking: Illness & Health Vocabulary In English

I’ve got a splitting headache, I’m hoping  it doesn’t turn into a migraine. The last  

من یک سردرد تقسیمی دارم، امیدوارم به میگرن تبدیل نشود. آخرین

time I had a migraine I couldn’t work, I  had to phone in sick three days in a row.  

باری که میگرن داشتم نمی‌توانستم کار کنم، مجبور شدم سه روز متوالی با مریض تماس بگیرم.

My GP thinks it may be something to do with  my eyesight, he has suggested that I go to  

پزشک عمومی من فکر می‌کند که ممکن است به بینایی من مربوط باشد، او به من پیشنهاد کرده است که به

see a specialist, he offered to refer  me but I decided to go private instead.

یک متخصص مراجعه کنم، او پیشنهاد کرد به من ارجاع دهد، اما من تصمیم گرفتم به‌جای آن به خصوصی مراجعه کنم.

Hi everyone, Anna here from  Englishlikeanative.com. I don't really  

سلام به همه، آنا از Englishlikeanative.com اینجاست. من واقعاً

have a headache, it's just today we are learning  about 30 advanced phrases to use when talking  

سردرد ندارم، فقط امروز در حال یادگیری حدود 30 عبارت پیشرفته برای استفاده در هنگام صحبت هستیم

about health. Now this lesson has been kindly  sponsored by Lingoda, but more about them later.

بنابراین اولین لیست عبارات ما این است: * درد و درد: دردهای جزئی

So first on our list of phrases is: * aches and pains: minor pains that  

که   در یک دوره زمانی ادامه می یابند * (سردرد، میگرن،

continue over a period of time * (Headache, migraine,  

کمردرد، معده/شکم/شکم درد) * سردرد تقسیم شده

backache, stomach/tummy/bellyache) * Splitting headache

* کمی بی رنگ بودن: کمی احساس بیماری * زیر آب و هوا بودن:  (غیررسمی) خوب

* to be a bit off colour: to feel a little ill * to be under the weather:  (informal) to not feel well

نبودن * احساس بد: احساس بیماری

* to feel poorly: to feel ill

* به در آستانه مرگ بودن: (غیررسمی) در واقع بسیار بیمار بودن

* to be at death’s door: (informal) to be very ill  indeed

* در حال بهبودی: در حال بهبودی پس از یک بیماری

* to be on the mend: to be recovering after an illness

* پشت سر گذاشتن بدترین حالت: گذراندن جدی‌ترین یا ناراحت‌کننده‌ترین مرحله بیماری.

* to be over the worst: to have got through the most serious or uncomfortable stage of an illness.

* به اندازه کمانچه: برای اینکه خیلی سالم

* as fit as a fiddle: to be very healthy 

باشم  من عباراتی از این دست را دوست دارم، مناسب کمانچه این مرا به یاد آهنگی از موزیکال "Singing In The Rain" می اندازد.

I do love phrases like this, fit as a fiddle It reminds me of a song from the musical 'Singing In The Rain'.

و آهنگی دارند به نام...فیت به عنوان کمانچه (آواز می خواند)...به هر حال نگاه کن. این یک راه خوب برای به خاطر سپردن یک عبارت است.

And they have a song called...Fit as a fiddle (sings)...Anyway look it up. It's a good way to remember a phrase.

Is if it appears in music.

* بینی مسدود شده: زمانی که بینی به دلیل سرماخوردگی دارای مایع اضافی است

.

* سرماخوردگی: سرماخوردگی * برای گرفتن بو کردن - سرماخوردگی

* a blocked nose: when the nose  has excess fluid due to a cold 

* معاینه: معاینه فیزیکی توسط پزشک * سرفه سینه ای: سرفه ناشی از احتقان در اطراف ریه ها

* To be bunged up - this means to either  be constipated or to have a blocked nose. 

* سرماخوردگی / آنفولانزا: بیمار شدن

* to catch a cold: to get a cold * to get the sniffles - to get a cold 

* سرماخوردگی شدید: سرماخوردگی بد

* a check-up: a physical examination by a doctor * a chesty cough: a cough caused by congestion around the lungs

* آبریزش بینی: بینی که مایعی از آن خارج می شود

* گلو درد: التهابی که هنگام بلع باعث درد می شود

*  to go down with a cold / the flu: to become ill

* کشیدن عضله: کشیدگی عضله * بریدگی و کبودی: جراحات جزئی

* a heavy cold: a bad cold

* فرار بدون خراش / نداشتن خراش: دور شدن از تصادف یا حادثه بدون هیچ نشانه ای از آسیب.

* a runny nose: a nose that  has liquid coming out of it

* از دست دادن اشتها:  احساس گرسنگی نداشتن

* a sore throat:  inflammation that causes pain when swallowing

* خصوصی رفتن:  انتخاب درمان توسط مراقبت های بهداشتی تجاری به جای خدمات ارائه شده توسط ایالت

* to pull a muscle: to strain a muscle * cuts and bruises: minor injuries 

* escape without a scratch / didn’t have a  scratch: to come away from an accident or incident without any sign of injury. 

* Loss of appetite:  to not feel hungry

* to go private:  to choose to be treated by commercial healthcare  rather than by services offered by the state 

* GP: پزشک عمومی (پزشک خانواده)

* مراجعه به متخصص: شخصی که در موارد خاصی تخصص دارد. حوزه پزشکی

* پرکردن: ترمیم دندان

* بیرون آوردن دندان: برداشتن دندان

* GP: General Practitioner (family doctor)

* See a specialist: someone who specialises in a certain area of medicine

* تعیین وقت ملاقات: تعیین زمانی برای ملاقات با پزشک

* برای بهبودی سریع:  برای بهبود سریع از بیماری

* to have a filling: to have a tooth repaired

* به تلفن در بیمار: تماس گرفتن با محل کار برای توضیح اینکه به دلیل بیماری در محل کار حاضر نمی شوید

* to have a tooth out: to have a tooth removed

* to make an appointment: to arrange a time to see the doctor

* to make a speedy recovery:  to recover quickly from an illness

* to phone in sick: to call work to explain you won’t be  attending work due to illness