Learn English Vocabulary Daily #10.5 - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 10, Day 5 of

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به هفته دهم، روز پنجم

your English Five a Day series.

سریال انگلیسی پنج در روز خود هستید.

The series that aims to increase your vocabulary by five pieces every single

مجموعه ای که هدف آن افزایش پنج قسمتی دایره لغات شما در هر

day of the week from Monday to Friday.

روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

So, let's kick off today's list.

بنابراین، بیایید لیست امروز را شروع کنیم.

We start with a verb.

با یک فعل شروع می کنیم.

And it is to lob, lob.

و آن لوب کردن است. به

This is spelled L O B, to lob something.

این کلمه L O B می گویند تا چیزی را لوب کند.

Now, you might hear this in relation to sports.

حالا ممکن است این را در رابطه با ورزش بشنوید.

This is when you would hit or kick or even throw the ball high into the air so that

این زمانی است که شما ضربه می‌زنید یا لگد می‌زنید یا حتی توپ را بالا به هوا می‌اندازید تا

it goes over the head of your opponent.

بالای سر حریف شما برود.

But you could also hear this just in general conversation when someone's

اما شما همچنین می توانید این را فقط در مکالمه عمومی بشنوید، زمانی که کسی

talking about something being thrown high.

در مورد چیزی صحبت می کند که به بالا پرتاب شده است.

"He lobbed it over the fence,"

you might say, if someone threw a ball or a cardigan or

اگر کسی توپ یا ژاکت کش باف پشمی یا

a bucket high over the fence.

سطلی را بالای حصار پرتاب کند، می‌توانید بگویید: «او آن را روی حصار می‌زد.

Then you'd go and knock on the door.

بعد می رفتی و در را می زدی.

"Hello, sorry, it's Anna from next door.

"سلام، ببخشید، آنا از همسایه است.

Hi.

سلام.

I'm really sorry, but my son just lobbed the bucket and spade over your fence.

من واقعا متاسفم، اما پسرم فقط سطل را رد کرد و با بیل روی حصار شما.

Do you mind if I come and grab it?"

اشکالی ندارد که من بیایم و آن را بگیرم؟"

Okay, here's another example sentence.

خوب، در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

"The goalkeeper had come out of the goal and Webster lobbed the ball

دروازه بان از دروازه بیرون آمده بود و وبستر توپ را

over his head into the empty net."

روی سرش وارد دروازه خالی کرد.

Alright, moving on.

خوب، ادامه

Next we have an adjective and it is countless, countless.

بعد ما یک صفت داریم و آن بی شمار است، بی شمار.

I'm spelling this C O U N T L E S S, countless, countless.

من این C O U N T L E S S را املا می کنم، بی شمار، بی شمار.

You'll notice that I'm merging the T and the L and I'm making a

متوجه خواهید شد که من T و L را با هم ادغام می کنم و یک

kind of plosive sound count-tl-tl.

نوع صدای انفجاری count-tl-tl تولید می کنم.

So, what I'm doing here is I'm putting the tip of my tongue up against the

بنابراین، کاری که من در اینجا انجام می‌دهم این است که نوک زبانم را در مقابل

alveolar ridge as if I was about to release a T coun-t, but I don't release

برآمدگی آلوئولی قرار می‌دهم، گویی می‌خواهم شمارش T را آزاد کنم، اما

the T by removing my tongue from the roof of my mouth, I keep the tongue

T را با برداشتن زبانم از روی برآمدگی رها نمی‌کنم. سقف دهانم، زبان را در

firmly up there, and then the tuh kind of explodes out of the side of my tongue.

آنجا محکم نگه می‌دارم، و سپس نوعی توه از کنار زبانم منفجر می‌شود.

Count-tl-tl.

شمارش-tl-tl.

Countless.

بی شمار.

Countless.

بی شمار.

It's a little bit tricky, but that gives you an idea of how we pronounce it.

کمی مشکل است، اما این به شما ایده می‌دهد که چگونه آن را تلفظ می‌کنیم.

Countless.

بی شمار.

Countless.

بی شمار.

This adjective means very many or too many to be counted.

این صفت به معنای خیلی زیاد یا خیلی زیاد است که قابل شمارش نیست.

So, if I say,

بنابراین، اگر بگویم،

"I've told you countless times, pronunciation is really important."

"من بارها به شما گفته ام، تلفظ واقعا مهم است."

Then I'm saying I've told you so many times, I don't even know exactly

بعد می‌گویم چند بار به شما گفته‌ام، حتی نمی‌دانم دقیقاً

how many times I've told you because there are just too many to count.

چند بار به شما گفته‌ام، زیرا تعداد آنها برای شمارش خیلی زیاد است.

Countless.

بی شمار.

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"I've heard this song countless times on the radio today, please,

"امروز این آهنگ را بی شمار از رادیو شنیدم، لطفا

can you change the channel?"

کانال را عوض کنید؟"

Alright, on to our next adjective, and it is capable, capable.

خوب، به صفت بعدی ما، و آن قادر است، قادر است.

We spell this C A P A B L E.

این را می نویسیم C A P A B L E.

Capable.

توانا.

If you are capable, or described as capable, then you're able to do

اگر توانایی دارید، یا به عنوان توانا توصیف می‌شوید، می‌توانید

things effectively and skilfully, and you can achieve results.

کارها را به‌طور مؤثر و ماهرانه انجام دهید و می‌توانید به نتایج برسید.

So, I might say to my mother, who is trying to stop my son from clearing

بنابراین، ممکن است به مادرم که سعی می کند پسرم را از تمیز کردن

the table after dinner, saying,

میز بعد از شام منصرف کند، بگویم:

"Oh, don't do that.

You'll break something.

"اوه، این کار را نکن.

چیزی را می شکنند.

Oh no, that's too heavy.

اوه نه، خیلی سنگین است.

No, no.

نه، نه

Put that down."

آن را زمین بگذار."

I'll say,

"No, mum.

من می گویم،

"نه، مامان.

Listen, my son is very capable of clearing the table.

گوش کن، پسرم در تمیز کردن میز بسیار توانایی دارد. او

He's got experience.

تجربه دارد.

He can clear the table effectively and skilfully.

او می تواند میز را به طور موثر و ماهرانه ای تمیز کند.

And you don't need to worry.

و شما لازم نیست نگران باشید.

He is capable."

او قادر است."

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"We need an assistant who is capable, efficient, and a team player.

ما به یک دستیار توانمند، کارآمد و یک بازیکن تیمی نیاز داریم.

Ah, I have just the person in mind."

آه، من فقط آن شخص را در ذهن دارم."

Next on the list is an idiom and it is a sure thing.

بعدی در لیست یک اصطلاح است و یک چیز مطمئن است.

A sure thing.

یه چیز مطمئن

The spelling of this is S U R E, sure.

املای این S U R E است، مطمئنا.

Thing, T H I N G.

چیز، T H I N G.

A sure thing.

یک چیز مطمئن.

If something is described as being a sure thing, then it's something

اگر چیزی به عنوان یک چیز مطمئن توصیف شود، پس چیزی است

that's certain to happen or a person that is certain to succeed.

که قطعا اتفاق می افتد یا فردی است که مطمئناً موفق خواهد شد.

So, if you are training a race horse and you enter your race horse into a

بنابراین، اگر در حال آموزش یک اسب مسابقه هستید و اسب مسابقه خود را وارد یک

competitive race, so you put them into a competition and you know, because of

مسابقه رقابتی می کنید، بنابراین آنها را وارد یک مسابقه می کنید و می دانید، به دلیل

your experience and your understanding of the competitors, you know that

تجربه و درک خود از رقبا، می دانید که

your horse is guaranteed to win.

اسب شما تضمین می شود که پیروزی.

And you might say to me, although this is against the rules,

و ممکن است به من بگویید، اگرچه این برخلاف قوانین است،

"Anna, you might want to put a bet on my horse."

"آنا، ممکن است بخواهی روی اسب من شرط بندی کنی."

And I say,

"Oh yeah, why is that then?"

و من می گویم:

"اوه بله، پس چرا اینطور است؟"

You'd say,

می گویید،

"Well, you didn't hear it from me, but my horse is a sure thing."

"خب، از من نشنیدی، اما اسب من یک چیز مطمئن است."

Meaning my horse is guaranteed to win because it's so much

به این معنی که اسب من مطمئناً برنده می شود زیرا بسیار

better than the others.

بهتر از بقیه است.

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"I'm not supposed to tell you this, but you getting a car for

"من قرار نیست این را به شما بگویم ، اما شما برای تولد خود یک ماشین می گیرید

your birthday is a sure thing.

.

I heard mum and dad talking about it last night."

من دیشب شنیدم که مامان و بابا در مورد آن صحبت می کردند."

Okay, moving on to our last piece of vocabulary for today.

خوب، به آخرین قطعه واژگان امروز خود می رویم.

It's another idiom and it is, I bet, I bet.

این یک اصطلاح دیگر است و این است، شرط می بندم، شرط می بندم.

The spelling of this is I, I and bet, B E T.

املای این من، من و شرط، B E T است.

I bet.

شرط می بندم.

Now this means that you're showing that you understand why

اکنون این بدان معناست که شما نشان می دهید که می دانید چرا

someone has a particular opinion or feels a particular way.

یک نفر نظر خاصی دارد یا احساس خاصی دارد.

So, if you are trying to show them that you understand what they're

بنابراین، اگر می‌خواهید به آن‌ها نشان دهید که می‌دانید چه می‌گویند

saying, then you say, I bet.

، پس می‌گویید، شرط می‌بندم.

I bet.

شرط میبندم.

So, if you say,

"Oh, Anna, learning a second language is really hard."

بنابراین، اگر بگویید،

"اوه، آنا، یادگیری زبان دوم واقعا سخت است."

And I say,

"I bet, I bet."

و من می گویم:

شرط می بندم، شرط می بندم.

But this is particularly used when you don't have experience of it yourself.

اما این به ویژه زمانی استفاده می شود که شما خودتان تجربه ای در این مورد ندارید.

So, let's say that you are a software engineer and you're

بنابراین، فرض کنید که شما یک مهندس نرم افزار هستید و در حال

writing code, something I don't understand, I don't write code.

نوشتن کد هستید، چیزی که من نمی فهمم، من کد نمی نویسم.

And you say to me,

و شما به من می گویید،

"Anna, writing code takes a really long time and it can

"آنا، نوشتن کد واقعاً زمان زیادی می برد و

be very frustrating at times."

گاهی اوقات می تواند بسیار خسته کننده باشد."

Then I would respond with,

سپس با

"I bet."

«شرط می‌بندم» پاسخ می‌دادم.

Because I understand what you're saying.

چون میفهمم چی میگی

But I have no experience of it myself.

ولی من خودم تجربه ای ندارم

So, I'm just agreeing that I understand that you are finding it difficult.

بنابراین، من فقط موافقم که می‌دانم برای شما دشوار است.

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"I was so relieved I didn't have to clean up after the party."

من آنقدر راحت بودم که مجبور نبودم بعد از مهمانی تمیز کنم.

"Yeah, I bet you were.

"آره، شرط می بندم که تو بودی.

They really trashed the place."

آنها واقعاً مکان را به زباله دانی زدند."

Okay, so that's our five.

خوب، پس این پنج نفر ما هستند.

We started with a verb, to lob, which is to throw or kick or hit

ما با یک فعل، لوب کردن شروع کردیم، که عبارت است از پرتاب کردن، لگد زدن یا ضربه زدن به

something, particularly a ball, high into the air so that it goes over

چیزی، به ویژه توپ، به طوری که بالای

someone's head or over something.

سر کسی یا روی چیزی برود.

Then we had the adjective countless when something is

سپس وقتی چیزی

very many or too many to count.

برای شمارش خیلی زیاد یا خیلی زیاد است، صفت بی شمار را داشتیم.

And another adjective capable, to be capable, which means you are able to

و یک صفت دیگر capable to beable یعنی شما قادر به

do things effectively and skilfully.

انجام کارها به طور موثر و ماهرانه هستید.

Then we had the idiom a sure thing when something is certain to happen

سپس ما اصطلاح یک چیز مطمئن را داشتیم، زمانی که چیزی مطمئناً اتفاق می‌افتد

or a person is certain to succeed.

یا فردی مطمئناً موفق می‌شود.

And we finished with, I bet, I bet, an idiom showing that you understand

و ما با، شرط می‌بندم، شرط می‌بندم، اصطلاحی را تمام کردیم که نشان می‌دهد شما می‌دانید که

why someone has a particular opinion or feels a particular way.

چرا یک نفر نظر خاصی دارد یا احساس خاصی دارد.

So, now let's try it for pronunciation.

بنابراین، اکنون بیایید آن را برای تلفظ امتحان کنیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Lob.

لوب.

Lob.

لوب.

Countless.

بی شمار.

Countless.

بی شمار.

Capable.

توانا.

Capable.

توانا.

A sure thing.

یه چیز مطمئن

A sure thing.

یه چیز مطمئن

I bet.

شرط میبندم.

I bet.

شرط میبندم.

Okay, so let me just test you now.

باشه پس بذار الان تستت کنم

What's the verb that describes throwing something high into the air

آن فعل چیست که چیزی را به هوا پرتاب می‌کند

so that it goes over someone's head?

تا بالای سر کسی برود؟

To lob.

لوب کردن

And what's the adjective that suggests that someone is really

و چه صفتی است که نشان می‌دهد کسی واقعاً

able to do something effectively?

قادر است کاری را به طور مؤثر انجام دهد؟

Capable.

توانا.

If I understand why you feel a particular way, which idiom could I use?

اگر بفهمم که چرا احساس خاصی دارید، از کدام اصطلاح می توانم استفاده کنم؟

I bet.

شرط میبندم.

And if there are just too many to be counted, which adjective would I use?

و اگر تعداد آنها بیش از حد قابل شمارش باشد، از کدام صفت استفاده می کنم؟

Countless.

بی شمار.

Countless.

بی شمار.

And finally, what idiom suggests that someone is certain to succeed?

و در نهایت، چه اصطلاحی نشان می‌دهد که کسی مطمئناً موفق خواهد شد؟

They are a...

آنها یک

...sure thing.

چیز مطمئن هستند.

Very good.

خیلی خوب.

Alright, let's bring all of those words and phrases together in a little story.

خوب، بیایید همه آن کلمات و عبارات را در یک داستان کوچک با هم بیاوریم.

If you are a fan of hockey, or sports in general, you will enjoy

اگر از طرفداران هاکی یا به طور کلی ورزش هستید، از

reading this biography of one of the greatest players of all time.

خواندن این بیوگرافی یکی از بهترین بازیکنان تمام دوران لذت خواهید برد.

The author takes you through his remarkable journey, from his humble

نویسنده شما را از طریق سفر قابل توجه خود، از آغاز فروتنانه خود

beginnings to his glorious retirement, spanning 30 years of professional hockey.

تا بازنشستگی باشکوه خود، که شامل 30 سال هاکی حرفه ای است، می برد.

The book is full of anecdotes, insights and facts that reveal the personality,

کتاب پر از حکایات، بینش ها و حقایقی است که شخصیت،

character, and talent of the player.

شخصیت و استعداد بازیکن را آشکار می کند.

You will learn how he mastered the lob pass, made countless assists, how

خواهید آموخت که او چگونه در پاس لوب تسلط یافت، پاس های بی شماری داد، چگونه به

he became a capable leader and earned the reputation of being a sure thing.

یک رهبر توانا تبدیل شد و شهرت یک چیز مطمئن را به دست آورد.

You will also discover the challenges, struggles, and sacrifices he faced

همچنین چالش‌ها، مبارزات و فداکاری‌هایی را که او

along the way, as well as the joys, triumphs and rewards he received.

در این راه با آن روبرو بوده، و همچنین شادی‌ها، پیروزی‌ها و پاداش‌هایی که دریافت کرده است، کشف خواهید کرد.

The book is not only a tribute to the player, but also a

این کتاب نه تنها ادای احترام به بازیکن است، بلکه

reflection on the sport, the culture and the history of hockey.

بازتابی در مورد ورزش، فرهنگ و تاریخ هاکی است.

The author explores the evolution of the game, the changes in the rules,

نویسنده سیر تکامل بازی، تغییرات در قوانین،

the trends in the strategies and the impact of the media and the fans.

روند استراتژی ها و تاثیر رسانه ها و طرفداران را بررسی می کند.

The book also features interviews with his teammates, coaches, opponents

این کتاب همچنین شامل مصاحبه هایی با هم تیمی ها، مربیان، مخالفان

and family members who share their perspectives and memories of the player.

و اعضای خانواده او است که دیدگاه ها و خاطرات خود را از بازیکن به اشتراک می گذارند.

The book is well-written, engaging and informative.

کتاب به خوبی نوشته شده، جذاب و آموزنده است.

It captures the essence of the player, the sport and the era.

این ماهیت بازیکن، ورزش و دوران را به تصویر می کشد.

It is a must-read for anyone who loves hockey, or who appreciates a good story

خواندن آن برای هر کسی که عاشق هاکی است، یا کسانی که از یک داستان خوب

of passion, perseverance and excellence.

از اشتیاق، پشتکار و برتری قدردانی می کنند، ضروری است.

I bet you will not regret picking up this book."

شرط می بندم که از برداشتن این کتاب پشیمان نخواهید شد."

And that brings us to the end of this particular episode and this

و این ما را به پایان این قسمت خاص و این

week of Your English Five a Day.

هفته از Your English Five a Day می رساند.

I do hope you found today's episode useful.

امیدوارم اپیزود امروز برای شما مفید بوده باشد.

If you did, then I would greatly appreciate if you took a moment to

اگر این کار را انجام داده اید، بسیار خوشحال خواهم شد. ممنون میشم اگر یک لحظه وقت گذاشتید و به

give this podcast a rating or review so that others may find this podcast and

این پادکست امتیاز دادید یا نظر دادید تا دیگران هم این پادکست را پیدا کنند و دایره

increase their English vocabulary too.

لغات انگلیسی خود را نیز افزایش دهند.

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی مراقب باشید و خداحافظ.