Advanced English Listening And Vocabulary Practice - Conversational American English - Shopping

Now, I begin by talking with Carly. We're actually talking about quite a few different

اکنون، با کارلی شروع می کنم. ما در واقع در مورد چیزهای کاملاً متفاوتی صحبت

things, and so you'll hear us mention buying things for yourself or buying things for other

می کنیم، و بنابراین می شنوید که از خریدن چیزهایی برای خود یا خریدن چیزهایی برای

people or giving things to thing, uh, giving things to other people. Uh, so we can talk

دیگران یا دادن چیزهایی به چیزی، اوه، دادن چیزهایی به افراد دیگر اشاره می کنیم. اوه، پس می توانیم در

about gifting something.

مورد هدیه دادن صحبت کنیم.

To gift something to someone else means, you know, maybe you had that thing already. Or,

هدیه دادن چیزی به شخص دیگری به این معنی است که شاید شما قبلاً آن چیز را داشته اید. یا

it could be, uh, maybe even something you buy, but you want to just give a present to

ممکن است چیزی باشد که می‌خرید، اما می‌خواهید فقط به شخص دیگری هدیه بدهید

another person. So, you'll hear that, uh, describing, like, I gave it to someone else

. بنابراین، خواهید شنید که، اوه، توصیف می کند، مثلاً من آن را به شخص دیگری

or I gifted a particular thing.

دادم یا چیز خاصی را هدیه دادم.

Like, people, even if they have, you know, some land or something. When they die, they

مثلاً مردم، حتی اگر دارند، می دانید ، زمین یا چیزی دیگر. وقتی می میرند

want to gift their, you know, some money or their property or something like that to other

، می خواهند مقداری پول یا اموال خود یا چیزی شبیه به آن را به

people, maybe to charity or some organization like that. To gift something.

افراد دیگر، شاید به خیریه یا سازمانی مانند آن هدیه دهند. هدیه دادن به چیزی

But I begin while, uh, while talking with, uh, with Carly about what are you thinking

اما وقتی با کارلی صحبت می‌کنم در مورد اینکه به چه چیزی

about buying for other people. Now, this is an interesting way of, kind of something different

فکر می‌کنید برای دیگران بخرید، شروع می‌کنم. حالا، این یک روش جالب است، نوعی چیز متفاوت

that natives do that a non-native wouldn't really say. Uh, a non-native would probably

که بومی‌ها انجام می‌دهند که یک غیربومی واقعاً نمی‌گوید. اوه، یک غیر بومی

just say more, uh, very specifically, like, what, what are you buying for someone else?

احتمالاً بیشتر می‌گوید، اوه، خیلی خاص، مثلاً ، چه چیزی برای شخص دیگری می‌خرید؟

What are you buying for them?

چی میخری براشون؟

Now, you can use that if maybe you know, uh, what the person is going to buy. But a typical

حالا، می توانید از آن استفاده کنید، اگر شاید بدانید، اوه، آن شخص قرار است چه چیزی بخرد. اما یک

native way of describing this is, what are you thinking about doing? What are you thinking

روش بومی معمولی برای توصیف این موضوع این است که به چه کاری فکر می کنید؟ به چه کاری فکر

about doing?

می کنی؟

So, maybe we don't know exactly what it is or the other person. So, I'm asking Carly.

بنابراین، شاید ما دقیقاً نمی دانیم آن چیست یا شخص دیگری. بنابراین، من از کارلی می پرسم.

Maybe she doesn't know exactly what she wants to get, but she's thinking about something.

شاید او دقیقاً نمی داند چه چیزی می خواهد بدست آورد، اما به چیزی فکر می کند.

But even if she's not thinking about a particular thing, and she knows exactly what she wants

اما حتی اگر او به چیز خاصی فکر نمی‌کند و دقیقاً می‌داند چه چیزی می‌خواهد

to get, it sounds a little bit more casual and conversational and native if you say,

به دست آورد، اگر بگویید:

“What are you thinking about doing?”

«به چه کاری فکر می‌کنی؟»

So, as an example, a friend of mine might be doing some kind of activity over the weekend

بنابراین، به عنوان مثال، یکی از دوستان من ممکن است در تعطیلات آخر هفته

or on Saturday or Sunday. And I say, “Oh, what are you thinking about doing?” So,

یا شنبه یا یکشنبه در حال انجام نوعی فعالیت باشد. و من می گویم: "اوه، به چه کاری فکر می کنی؟" بنابراین،

maybe he doesn't know, and it's, again, it's easier for me to say that, to ask him that

شاید او نمی داند، و باز هم برای من راحت تر است که این را بگویم، بپرسم

kind of question than saying something, like, “What are you doing on Saturday?” So,

چنین سوالی از گفتن چیزی، مثلاً "شنبه چه کار می کنی؟" بنابراین،

I, I can ask that, and that's correct, but it's a bit more native and conversational

من، می‌توانم این را بپرسم، و این درست است، اما این که

to say, “What are you thinking about doing?”

بگوییم "به چه کاری فکر می‌کنی؟"

Now, in a business situation, you probably want to be a bit more direct. You can say,

اکنون، در یک موقعیت تجاری، احتمالاً می خواهید کمی مستقیم تر باشید. می توانید بگویید،

“Well, uh, how much do you want to pay for this?” Or, what, like, what is the price

"خب، اوه، چقدر می خواهید برای این هزینه بپردازید ؟" یا قیمتش چنده

or, you know, what, if you want to be very specific. But if, even in a business situation

یا میدونی چیه اگه بخوای خیلی مشخص باشه. اما اگر، حتی در یک موقعیت تجاری

or some other professional situation, you're thinking, uh, like, what are you thinking

یا موقعیت های حرفه ای دیگر، فکر می کنید، اوه، مثلاً به چه چیزی فکر می کنید

about paying for this? Again, you can have that “thinking about” before that particular

برای این هزینه بپردازید؟ مجدداً، می توانید قبل از آن فعل خاص، «فکر کردن درباره» را داشته باشید

verb.

.

So, what are you thinking about doing? I'm thinking about seeing a movie. So, thinking

بنابراین، در مورد چه کاری فکر می کنید؟ دارم به دیدن فیلم فکر می کنم. بنابراین، فکر کردن

about seeing, thinking about eating. Um, and again, this is just a really great way, a

به دیدن، فکر کردن به خوردن. اوم، و دوباره، این فقط یک راه واقعا عالی است، یک راه

more casual and native way. And I, uh, that's why I'm spending a lot of time on this because

معمولی تر و بومی تر. و من، اوه، به همین دلیل است که زمان زیادی را صرف این موضوع می‌کنم، زیرا

it's really quite a thing, uh, that you really won't hear so much, uh, like, in a textbook.

این واقعاً یک چیز است، آه، که شما واقعاً در یک کتاب درسی چیزهای زیادی نخواهید شنید.

You won't see this at all. It's just, uh, like, what are you doing over the weekend?

شما اصلا این را نخواهید دید فقط، اوه ، مثلاً آخر هفته چه کار می کنی؟

Something like that.

یه چیزی شبیه اون.

Uh, now, if you know what the person did, like, in the past, I would say, like, “What

اوه، حالا، اگر بدانید آن شخص در گذشته چه کار کرده است، من می گویم: "

did you do on Saturday?” So, that's a very common question. Very easy and that's correct.

شنبه چه کار کردی؟" بنابراین، این یک سوال بسیار رایج است. خیلی راحته و درسته

You can use that. But if you're talking about something in the future, and you don't really

می توانید از آن استفاده کنید. اما اگر در مورد چیزی در آینده صحبت می کنید و واقعاً نمی

know, what are you thinking about doing or I don't know.

دانید، به چه کاری فکر می کنید یا من نمی دانم.

So, thinking about doing something. Remember this and use this when you're, you’re, you

بنابراین، در مورد انجام کاری فکر کنید. این را به خاطر بسپارید و زمانی که هستید، هستید

don't quite know something, or you just want to sound a bit softer. And you really don't

، چیزی را کاملا نمی دانید یا فقط می خواهید کمی نرم تر به نظر برسید از آن استفاده کنید. و شما واقعاً

want to make it, maybe, try to, like, push the other person too much. What are you thinking

نمی خواهید آن را انجام دهید، شاید سعی کنید، دوست داشته باشید، بیش از حد به طرف مقابل فشار بیاورید. به چه کاری فکر

about doing?

می کنی؟

Next, you'll hear us talking about regifting something else. Now, this is a very common

در مرحله بعد، صحبت ما را در مورد تقدیم مجدد چیز دیگری خواهید شنید. در حال حاضر، این یک چیز بسیار رایج

thing. And I talk about this actually in the conversation. In Japan, but also, you know,

است. و من در مورد این در واقع در گفتگو صحبت می کنم. در ژاپن، اما می دانید،

everybody does this. So, you might give a gift to someone else. Uh, or maybe, you know,

همه این کار را انجام می دهند. بنابراین، ممکن است به شخص دیگری هدیه دهید. اوه، یا شاید، می دانید

you receive a gift, you get something from someone else. But then you don't do anything

، شما یک هدیه دریافت می کنید، چیزی از شخص دیگری دریافت می کنید . اما بعد خودت کاری

with that yourself, and then you pass that on to someone else. So, you give it as a gift

با آن انجام نمی دهی و بعد آن را به دیگری منتقل می کنی . بنابراین، شما آن را به عنوان هدیه

to someone else.

به دیگری می دهید.

Now, this is a, a, like, a pretty common thing in Japan. I, I described this as well in the

اکنون، این یک چیز بسیار رایج در ژاپن است. من، این را نیز در گفتگو توضیح دادم

conversation. Uh, but, like, we will receive something and then give that to some, someone

. اوه، اما، مثلاً، ما چیزی دریافت می کنیم و سپس آن را به برخی، شخص

else.

دیگری می دهیم.

So, regifting something is when you're talking about getting something as a present, typically,

بنابراین، هدیه دادن مجدد چیزی است که معمولاً در مورد دریافت چیزی به عنوان هدیه صحبت می کنید،

but then you don't do anything with it. And then you, like, sometimes you don't even unwrap

اما هیچ کاری با آن انجام نمی دهید. و سپس شما، مثلاً، گاهی اوقات حتی آن چیز را باز نمی کنید،

that thing if you know what it is, and you're going to just give that to someone else. To

اگر بدانید چیست، و فقط آن را به شخص دیگری می دهید.

regift that to someone else.

دوباره آن را به شخص دیگری هدیه کنید.

Now, talking about regifting something, or if we're talking about a used item, we can

در حال حاضر، صحبت در مورد ارسال مجدد چیزی، یا اگر در مورد یک مورد استفاده شده صحبت می کنیم، می

describe this in a softer way. Now, you'll see this. We don't talk about it specifically

توانیم این را به روشی ملایم تر توصیف کنیم. حالا، این را خواهید دید. ما در گفتگو به طور خاص در مورد آن صحبت نمی کنیم

in the conversation, but just as something related to this that you'll hear. Uh, people

، بلکه فقط به عنوان چیزی مرتبط با این موضوع که خواهید شنید. اوه، مردم

used to talk, or companies used to talk about used cars. Now, in an everyday conversational

قبلا صحبت می کردند، یا شرکت ها در مورد ماشین های دست دوم صحبت می کردند. اکنون، در یک روش مکالمه روزمره

way, we just, we use that. We talk about used clothes or, you know, used cars or something

، ما فقط از آن استفاده می کنیم. ما در مورد لباس های دست دوم یا، می دانید، ماشین های دست دوم یا چیزی

like that. So, we're buying something that someone else owned previously.

شبیه به آن صحبت می کنیم. بنابراین، ما چیزی را می‌خریم که قبلاً مالک آن شخص دیگری بوده است.

But taking that idea of previously owned, you'll see that now a lot more in car commercials.

اما با در نظر گرفتن این ایده که قبلاً متعلق به آن بود، خواهید دید که اکنون در تبلیغات اتومبیل بسیار بیشتر است.

I don't think anyone, like, I mean you’ll see used cars where we have, uh, like, kind

فکر نمی‌کنم، منظورم این است که شما ماشین‌های دست دومی را در جایی که

of a local place that might sell old cars. So, they call it used cars, or you have that

ما مکانی محلی داریم که ممکن است ماشین‌های قدیمی بفروشند، ببینید. بنابراین، آنها به آن خودروهای فرسوده می گویند، یا شما آن

area called a used car lot where there are, there are used cars being sold. But you will

منطقه ای به نام خودروی فرسوده دارید، جایی که وجود دارد، خودروهای فرسوده فروخته می شود. اما

never see, uh, used cars being sold on television. Uh, you always hear previously owned.

هرگز نخواهید دید که اتومبیل های دست دوم در تلویزیون فروخته می شود. اوه، شما همیشه می شنوید که قبلا متعلق به.

So, we call this a euphemism. So, it's a way of describing something in kind of a nicer

بنابراین، ما این را یک تعبیر می نامیم. بنابراین، وقتی نمی خواهیم بگوییم کارکرده، چیزی را به نحوی زیباتر توصیف می کنیم

way when we don't want to say used because, I mean, nobody wants to buy a used car. But,

، زیرا منظورم این است که هیچ کس نمی خواهد یک ماشین دست دوم بخرد. اما،

you know, we might not mind buying a, like, a previously owned car. So, it's pre-owned

می‌دانید، ممکن است ما با خرید یک خودروی قبلی مشکلی نداشته باشیم . بنابراین، از قبل

or previously owned.

یا قبلاً متعلق به آن است.

And that's just an interesting thing that happened, you know, when people had that idea.

و این فقط یک اتفاق جالب است که وقتی مردم این ایده را داشتند اتفاق افتاد.

That happened quite a few years ago. But it's just an interesting thing. So, we say, “Oh

این اتفاق چند سال پیش افتاد. اما این فقط یک چیز جالب است. بنابراین، ما می گوییم، "اوه

no, no, no. It's not used, it's pre-owned. It's previously owned.” So, that's just,

، نه، نه، نه. استفاده نشده است، پیش مالکیت دارد. قبلاً متعلق به آن بوده است.» بنابراین، این فقط،

uh, again, it's not something you'll see in the conversation. But I thought I would share

اوه، دوباره، چیزی نیست که در مکالمه ببینید. اما فکر کردم که آن را به اشتراک

that because it's related, and you will see that a lot.

بگذارم زیرا مرتبط است، و شما آن را بسیار خواهید دید.

So, if you're making a joke with someone, they say, “Oh, is that some used clothing?”

بنابراین، اگر با کسی شوخی می کنید، آنها می گویند: "اوه، این چند لباس کارکرده است؟"

You can say, “No, no, no, no. It's pre-owned. It's previously owned.” So, you can use

می توانید بگویید: «نه، نه، نه، نه. پیش مالک است قبلاً متعلق به آن بوده است.» بنابراین، شما می توانید از

both, like, pre- meaning someone else did it beforehand. Uh, but it's a great way to

هر دو استفاده کنید، مانند، قبل از اینکه شخص دیگری آن را از قبل انجام داده است. اوه، اما این یک راه عالی برای

talk about that.

صحبت در مورد آن است.

Another way to describe some used clothing is secondhand, secondhand. So, if I buy something,

راه دیگر برای توصیف برخی از لباس های دست دوم، دست دوم است. بنابراین، اگر من چیزی بخرم،

you can think about I am the firsthand. So, like, a, a company or a person or whatever,

می توانید به این فکر کنید که من دست اول هستم. بنابراین، مثلاً، یک شرکت، یک شخص یا هر چیز دیگری،

some organization makes something, and I buy that thing. So, if I'm the first person to

فلان سازمان چیزی را می سازد و من آن چیز را می خرم. بنابراین، اگر من اولین کسی هستم که آن را

buy that, you can think of me as, like, uh, having firsthand. We don't really use that

می‌خرم، می‌توانید فکر کنید که من دست اول هستم. ما واقعاً از آن عبارت استفاده نمی کنیم

expression.

.

Firsthand, typically means you're talking about, uh, like, connecting with someone or

دست اول، معمولاً به این معنی است که شما در مورد ارتباط با کسی صحبت می کنید یا

you're, you know, experiencing that thing directly. Like, I have firsthand knowledge

می دانید که مستقیماً آن چیز را تجربه می کنید . مانند، من اطلاعات دست اولی دارم

of, um, I dunno, like, koala bears or something, so, firsthand, firsthand knowledge of koalas.

، ام، نمی دانم، مانند خرس های کوالا یا چیزهای دیگر، بنابراین، شناخت دست اولی از کوالاها.

So, it means I've been to Australia, and I've touched koalas, and I, I have firsthand experience

بنابراین، این بدان معناست که من به استرالیا رفته‌ام، و کوالاها را لمس کرده‌ام، و من تجربه‌ای دست اول

with them.

با آنها دارم.

But when we buy things, we don't really talk about having, like, firsthand experience with

اما وقتی ما چیزهایی را می خریم، واقعاً در مورد داشتن تجربه دست اول از

something. Uh, but that idea still goes into clothing or other things that we buy when

چیزی صحبت نمی کنیم. اوه، اما این ایده هنوز به لباس یا چیزهای دیگری که وقتی

we talk about secondhand. So, if you buy something, remember, I'm the first one who buys it. But

در مورد دست دوم صحبت می کنیم می خریم، می رود. بنابراین، اگر چیزی می خرید، به یاد داشته باشید، من اولین کسی هستم که آن را می خرم. اما

if I sell that to someone else, now it's a used thing. Now, it could be used clothes.

اگر آن را به دیگری بفروشم، اکنون یک چیز مستعمل است. در حال حاضر، آن را می توان از لباس استفاده می شود.

It could be, uh, a used car, a used anything, a used boat or, you know, used furniture or

این می تواند یک ماشین دست دوم، یک چیز مستعمل، یک قایق دست دوم یا، می دانید، مبلمان کارکرده یا

something. Uh, but the person who gets it after me is getting it secondhand. So, you

چیز دیگری باشد. اوه، اما کسی که بعد از من آن را دریافت می کند، آن را دست دوم می گیرد. بنابراین، شما

can get secondhand or thirdhand or something like that. But typically, any kind of, even

می توانید دست دوم یا دست سوم یا چیزی شبیه به آن را دریافت کنید. اما به طور معمول، هر نوع

if used clothes, you know, it's been used by many different people, we still just talk

لباسی، حتی اگر دست دوم باشد ، توسط افراد مختلف استفاده شده است، ما هنوز در مورد این صحبت می کنیم

about it getting, uh, someone getting it secondhand.

که دست دوم آن را دریافت کند.

Now, you'll also hear people talking about something being gently used. So, how well

اکنون، شما همچنین خواهید شنید که مردم در مورد چیزی که به آرامی استفاده می شود صحبت می کنند. بنابراین، چقدر خوب

it's used. Like, if you go to Amazon.com or other websites where you can buy things that

استفاده می شود. مثلاً اگر به Amazon.com یا وب‌سایت‌های دیگری بروید که در آنجا می‌توانید چیزهایی را خریداری کنید

are pre-owned or previously owned or used. It will say, you know, you can actually get

که قبلاً متعلق به آنها بوده یا قبلاً متعلق به آنها یا استفاده شده‌اند. می‌گوید، می‌دانید،

some different examples of the different English we use, uh, for ranking these different things.

می‌توانید نمونه‌های متفاوتی از انگلیسی‌های متفاوتی را که ما برای رتبه‌بندی این موارد مختلف استفاده می‌کنیم، دریافت کنید.

So, you can say used. Uh, like, if something is not touched at all, we can describe that

بنابراین، می توان گفت استفاده شده است. اوه، مثلاً اگر چیزی اصلاً لمس نشود، می توانیم آن را

as mint. So, it's in mint condition. So, these are things like baseball cards or other sports

به عنوان نعناع توصیف کنیم. بنابراین، در شرایط عالی است. بنابراین، اینها چیزهایی مانند کارت های بیسبال یا سایر

cards, uh, or comic books or other things like that where something is in mint condition.

کارت های ورزشی، اوه، یا کتاب های مصور یا چیزهای دیگری مانند آن هستند که در آن چیزی در شرایط عادی قرار دارد.

Or even, like, the highest quality would be like gem mint. So, something in mint condition

یا حتی، مانند، بالاترین کیفیت مانند نعناع گوهر است. بنابراین، چیزی در شرایط طبیعی

means it's really high quality, never been touched or maybe it's in the original packaging.

به این معنی است که واقعاً با کیفیت است، هرگز دست نخورده است یا شاید در بسته بندی اصلی باشد.

Uh, and then we go down from there. Like from, from mint to like new. So, used but like new.

اوه، و سپس از آنجا به پایین می رویم. مانند از، از نعناع به مانند جدید. پس استفاده شده ولی نو هست

So, it's like new. Again, it's a great way of describing something where you don't know

بنابراین، آن را مانند جدید است. باز هم، این یک راه عالی برای توصیف چیزی است که نمی دانید

if it's actually new or not. Uh, people usually say it's used, but it's like new.

واقعاً جدید است یا نه. اوه، مردم معمولا می گویند استفاده شده است، اما مانند نو است.

And then you can also go a step down from that for something like gently used. So, you

و سپس می توانید برای چیزی شبیه به استفاده ملایم از آن یک پله پایین بیایید. بنابراین، می

can say, uh, like, well this is some clothing. Like, yeah, it's been used but it's only been

توانید بگویید، اوه، خوب این یک لباس است. مانند، بله، استفاده شده است اما فقط به

gently used. So, we used it nicely, and again, these are all just ways of trying to make

آرامی استفاده شده است. بنابراین، ما به خوبی از آن استفاده کردیم، و باز هم، اینها همه فقط راه هایی برای تلاش برای

something sound better than it is. But you know, we're trying to be truthful at the same

ایجاد صدایی بهتر از آنچه هست هستند. اما می دانید، ما در عین حال سعی می کنیم صادق باشیم

time.

.

So, something is maybe used or then gently used, uh, or it can be well-worn, or it can

بنابراین، ممکن است چیزی مورد استفاده قرار گیرد یا به آرامی استفاده شود، اوه، یا ممکن است به خوبی فرسوده شود، یا

be really badly damaged. So, you can go all the way from mint all the way down. And again,

واقعاً به شدت آسیب ببیند. بنابراین، می توانید از نعناع به پایین بروید. و باز هم،

these aren't really things that we cover, uh, in detail in the conversation. But they're

اینها واقعاً چیزهایی نیستند که ما به طور مفصل در مکالمه آنها را پوشش دهیم. اما آنها

just things that come up, and I thought I would prepare them or prepare you for them.

فقط چیزهایی هستند که به وجود می آیند، و من فکر کردم آنها را آماده کنم یا شما را برای آنها آماده کنم.

Now, related to this you'll hear me mention, it works perfectly fine. Works perfectly fine.

اکنون، در رابطه با این موضوع، می شنوید که به من اشاره می کنم، کاملاً خوب کار می کند. کاملا خوب کار میکنه

So, you'll hear this, this phrase, perfectly fine, where it's, uh, really interesting.

بنابراین، شما این عبارت را خواهید شنید، بسیار خوب، جایی که واقعا جالب است.

We've got perfect, but we've got fine also. So, we can say it works fine.

ما عالی هستیم، اما خوب هم هستیم. بنابراین، می توان گفت که خوب کار می کند.

So, if a friend of mine, you know, he's trying to sell me his old camera or something like

بنابراین، اگر یکی از دوستان من، می دانید، او سعی می کند دوربین قدیمی خود یا چیزی شبیه به آن را به من بفروشد

that. I say, “Why’re you selling me this?” And he says, “Oh, well, I'm buying a new

. من می گویم: "چرا این را به من می فروشید؟" و او می گوید: "اوه، خوب، من یک جدید می

one. So, I want to, you know, to not have this one anymore.”

خرم. بنابراین، می‌خواهم، می‌دانی، دیگر این یکی را نداشته باشم.»

And in this case, we talk about getting rid of something. So, to get rid of something,

و در این مورد، ما در مورد خلاص شدن از چیزی صحبت می کنیم. بنابراین، خلاص شدن از شر چیزی،

and it means, like, you could throw it away or it just means you don't want it anymore.

و به این معنی است که می توانید آن را دور بیندازید یا فقط به این معنی است که دیگر آن را نمی خواهید.

So, you're getting rid of that thing. This phrasal verb, meaning to remove something.

بنابراین، شما از شر آن چیز خلاص می شوید. این فعل عبارتی به معنای حذف چیزی است.

Or, to, uh, maybe you don't, you want to dispossess that thing. So, you don't want to have it

یا، اوه، شاید این کار را نکنی، می‌خواهی آن چیز را از خود سلب کنی. بنابراین، شما دیگر نمی خواهید آن را داشته

anymore, you want to give it to someone else. And so, that's what we use for this. So, to

باشید، می خواهید آن را به دیگری بدهید. و بنابراین، این چیزی است که ما برای این استفاده می کنیم. بنابراین، برای

get rid of something.

خلاص شدن از شر چیزی.

So, a friend of mine says, “OK, uh, I'm getting rid of this camera. Do you want to

بنابراین، یکی از دوستانم می گوید: "باشه، اوه، دارم از شر این دوربین خلاص می شوم. آیا می‌خواهی

buy it?” And I say, “Oh, well, what's wrong with it?” Or, “Is anything wrong

آن را بخری؟» و من می گویم: "اوه، خوب، چه اشکالی دارد؟" یا "آیا مشکلی

with it?” And he says, “No, no, no, nothing's wrong with it. It works perfectly fine.”

در آن وجود دارد؟" و او می گوید: «نه، نه، نه، هیچ اشکالی ندارد. کاملاً خوب کار می کند.»

So, it’s perfectly fine, it's a perfectly fine camera. So, it's a great camera. It's

بنابراین، کاملاً خوب است، این یک دوربین کاملاً عالی است. بنابراین، این یک دوربین عالی است.

perfect. And then he can describe that, like, “Oh, it's gently used.” “It's actually

عالیه. و سپس او می تواند آن را توصیف کند، مانند: "اوه، به آرامی استفاده می شود." "در واقع

like mint.” Or, you know, it's, uh, it's still in the box or something like that. But

مانند نعناع است." یا، می دانید، اوه، هنوز در جعبه است یا چیزی شبیه به آن. اما

again, we can use these different ways of describing things to sound more native, but

باز هم، ما می‌توانیم از این روش‌های مختلف برای توصیف چیزها استفاده کنیم تا بومی‌تر به نظر برسند، اما

to be more, uh, specific about how well-worn or how used something might be.

در مورد اینکه چقدر فرسوده یا مورد استفاده قرار می‌گیرد، دقیق‌تر باشیم.

Next, the word coincidence. Now, this isn't really related to shopping, but I thought

بعد، کلمه تصادف. حالا، این واقعاً به خرید ربطی ندارد، اما فکر

I would add it here just because it's a great word you'll see often, uh, in conversations

کردم که آن را اینجا اضافه کنم فقط به این دلیل که یک کلمه عالی است که اغلب در مکالماتی

where something is such a coincidence. Like, a friend of mine is looking for a new camera,

که چیزی تصادفی است، خواهید دید. مثلاً، یکی از دوستان من به دنبال یک دوربین جدید است،

uh, but then he finds a camera, you know, at some store for a really good price. And

اوه، اما بعد یک دوربین، می دانید، در یک فروشگاه با قیمت بسیار خوب پیدا می کند. و

I say, “Wow, what a coincidence.” So, it's a really great thing that, you know,

من می گویم: "وای، چه تصادفی." بنابراین، این یک کار واقعاً عالی است که، می دانید،

he was doing this one thing, and this other thing happened to coincide with that. So,

او این یک کار را انجام می داد، و این کار دیگر با آن مصادف شد. بنابراین،

that's the verb of it. And the, the noun is coincidence. So, what a coincidence.

این فعل آن است. و اسم تصادفی است. بنابراین، چه تصادفی است.

And so, you'll see this. This is another great phrase you can use, uh, it was such a coincidence.

و بنابراین، شما این را خواهید دید. این یک عبارت عالی دیگر است که می توانید استفاده کنید، اوه، این یک اتفاق بود.

Wow, that's such a coincidence. It was such a coincidence. So, incident meaning like something

عجب تصادفی است چنین اتفاقی بود. بنابراین، حادثه یعنی چیزی

happened, and coincident. So, like, two things are happening and again, you can use this.

اتفاق افتاده، و تصادفی. بنابراین، مانند، دو چیز در حال رخ دادن است و دوباره، شما می توانید از این استفاده کنید.

It's a great way to describe that. It's just a really good phrase you can remember when

این یک راه عالی برای توصیف آن است. این فقط یک عبارت واقعاً خوب است که وقتی

two things happen, and they really seem to fit perfectly together. Wow, what a coincidence!

دو چیز اتفاق می‌افتد می‌توانید به خاطر بسپارید، و واقعاً به نظر می‌رسد که کاملاً با هم همخوانی دارند. عجب تصادفی!

So, I was outside visiting someplace, and then my friend happened to be there too. Wow,

بنابراین، من بیرون بودم و جایی را دیدم، و بعد اتفاقاً دوستم هم آنجا بود.

what a coincidence!

عجب تصادفی!

Next, to be bummed or to be bummed about something, or to be bummed by something. Typically, we’ll

بعد، هول شدن یا سرخوردگی در مورد چیزی، یا از چیزی سرخورده شدن. به طور معمول، ما

be bummed about something. It just means we're disappointed. But this is a conversational

در مورد چیزی ناراحت خواهیم شد. این فقط به این معنی است که ما ناامید شده ایم. اما این یک

way of saying this, to be bummed.

روش محاوره‌ای برای گفتن این حرف است، برای ناراحت شدن.

So, I took a test and my scores were really bad and I felt bummed about that. So, I felt

بنابراین، من در یک آزمون شرکت کردم و نمرات من واقعا بد بود و از این بابت احساس ناراحتی کردم. بنابراین

really bummed about my, my test scores. So, when people are talking about feeling bummed,

، من واقعاً در مورد نمرات آزمونم احساس ناراحتی کردم. بنابراین، وقتی مردم در مورد احساس ناراحتی صحبت می‌کنند،

they just mean sad.

منظورشان غمگینی است.

Now, uh, think about this again, like, your bum, like, also, this is, like, British English

حالا، اوه، دوباره در مورد این فکر کنید، مانند، ادم خود را ، مانند، همچنین، این، مانند، انگلیسی بریتانیایی

for your butt. So, and, we can kind of use it like babies have a little bum also, talking

برای باسن شما است. بنابراین، و، ما می‌توانیم به نوعی از آن استفاده کنیم، مثل اینکه بچه‌ها نیز کمی

about a baby's butt in, uh, in American English. But when you think about, again, feeling bummed,

لگن دارند، و به انگلیسی آمریکایی در مورد باسن کودک صحبت می‌کنند. اما وقتی دوباره به احساس ناامیدی فکر می کنید،

you're just talking about feeling disappointed or sad.

فقط در مورد احساس ناامیدی یا غمگینی صحبت می کنید.

Now, something related to this is to make your heart melt. To make your heart melt.

حالا یه چیزی مربوط به اینه که دلت آب بشه. تا دلت آب شود

Now, this isn't about feeling sad. It's like the opposite. So, we've got, uh, like, something

حالا، این به معنای احساس غم نیست. مثل برعکس است. بنابراین، ما چیزی داریم

where you see, uh, a video on YouTube about a little dog that saves a, a small kitten

که در آن شما می‌بینید، اوه، یک ویدیو در یوتیوب در مورد یک سگ کوچک که یک بچه گربه کوچک را

from a, you know, some trouble or something like that. And you say, “Oh, it just makes

از یک مشکل یا چیزی شبیه به آن نجات می‌دهد. و شما می گویید: "اوه، این فقط

my heart melt.” Listen for this carefully when it appears in the conversation. But this

قلبم را آب می کند." وقتی در مکالمه ظاهر می شود به دقت به آن گوش دهید. اما

is a way of duh, describing it. You feel, uh, you feel moved by something, very strong

این راهی برای توصیف آن است. شما احساس می کنید، اوه، احساس می کنید تحت تأثیر چیزی قرار گرفته اید، احساسات بسیار قوی

feelings, uh, very emotional about something. Uh, so you have, uh, again, very strong feelings

، اوه، بسیار احساساتی در مورد چیزی. اوه، پس دوباره، اوه، احساسات بسیار قوی نسبت

about that and you feel moved. And your heart, your heart melts. Your heart melts.

به آن دارید و احساس می کنید متاثر می شوید. و دلت، دلت آب می شود. دلت آب می شود

Next, to get away with something. To get away with something. Listen carefully to how this

بعد، فرار از چیزی. برای فرار از چیزی. با دقت به نحوه

phrasal verb blends together. To gedaway. Gedaway. Gedaway. So, to get away from something,

ترکیب این فعل عبارتی با هم گوش دهید. به گریز. گداوی. گداوی. بنابراین، برای دور شدن از چیزی،

I'm going to cover both of these even though only one is used in the conversation. But

هر دوی اینها را پوشش می‌دهم، حتی اگر فقط یکی در گفتگو استفاده شود.

to get away from something is when you're trying to run away, you're escaping something.

اما دور شدن از چیزی زمانی است که سعی می کنید فرار کنید، از چیزی فرار می کنید.

Or, you can get away with something. Typically, you're leaving someplace or you're trying

یا، می توانید از چیزی فرار کنید. به طور معمول، شما در حال ترک جایی هستید یا سعی

to cheat, and maybe you, you don't get caught.

می کنید تقلب کنید، و شاید شما گرفتار نمی شوید.

So, you're getting away with, like, if I'm a thief and I take some money, I'm getting

بنابراین، شما در حال فرار هستید، مثلاً اگر من دزد باشم و مقداری پول بگیرم،

away. So, I'm escaping with that thing. So, if I don't get captured and I, I get away

فرار می کنم. بنابراین، من با آن چیز فرار می کنم. بنابراین، اگر اسیر نشوم و

safely, then I'd get away with something.

با خیال راحت فرار کنم، با چیزی فرار می کنم.

And you'll see us talking about this, uh, in the case of giving a gift to someone else

و شما خواهید دید که ما در مورد این موضوع صحبت می کنیم، در مورد هدیه دادن به شخص دیگری

that maybe you received as a gift or even it's just something you own, and you're kind

که شاید به عنوان هدیه دریافت کرده اید یا حتی فقط چیزی است که متعلق به شماست، و به نوعی

of making it look nicer as a gift where you're giving that to someone else.

آن را به عنوان یک هدیه زیباتر نشان می دهید. جایی که شما آن را به دیگری می دهید.

So, a friend of mine, uh, he gave my daughter a dollhouse. And, um, he was just saying,

بنابراین، یکی از دوستانم، او به دخترم یک خانه عروسک داد. و اوم فقط می گفت:

“Well, this is a gift from us.” Now, it was just something, like, his daughter had

"خب، این یک هدیه از طرف ماست." حالا، این فقط چیزی بود، مثلاً دخترش

played with as well. But, uh, you know, he can get away with that. So, we don't need

هم با آن بازی کرده بود. اما، اوه، می‌دانی، او می‌تواند با این کار کنار بیاید. بنابراین، ما به

a new dog house or a dog house, a dollhouse, uh, for my daughter to play with. We don't

یک خانه سگ جدید یا یک خانه سگ، یک خانه عروسک، اوه، نیازی نداریم که دخترم با آن بازی کند. ما

put my daughter in a dog house.

دخترم را در خانه سگ نمی گذاریم.

Next, another great phrase, when I saw this, I thought of you. When I saw this, I thought

بعد یه جمله عالی دیگه، وقتی اینو دیدم به فکر تو افتادم. وقتی اینو دیدم به

of you. Now, listen carefully as I blend the whole thing together. When I saw this, when

تو فکر کردم حالا با دقت گوش کن که همه چیز را با هم ترکیب می کنم. وقتی این را دیدم، وقتی

I saw this, I thought of you, I thought of you. Now, I can say it even faster. I thawdah

این را دیدم، به تو فکر کردم، به تو فکر کردم . حالا، من می توانم آن را حتی سریع تر بگویم. من

you. I thawdah you. Thawdah you. I thought of you. So, when I saw this, I thought of

شما را از بین می برم من شما را از بین می برم ثودا تو به تو فکر کردم بنابراین، وقتی این را دیدم، به شما فکر کردم

you. When I saw this, I thought of you.

. وقتی اینو دیدم به تو فکر کردم

This is a great phrase you can use with people where you're in one place and you see something,

این یک عبارت عالی است که می توانید در مورد افرادی که در یک مکان هستید و چیزی می بینید استفاده کنید و شما

and it reminds you of a person. And so you buy that thing and when you give that thing

را به یاد یک شخص می اندازد. و بنابراین شما آن چیز را می‌خرید و وقتی آن چیز را

to that person or, you know, even if you get it for free, it doesn't matter. But when you

به آن شخص می‌دهید یا می‌دانید، حتی اگر آن را مجانی دریافت کنید، مهم نیست. اما وقتی

give that thing to that person, you say, “When I saw this, I thought of you.”

آن چیز را به آن شخص می دهید، می گویید: "وقتی این را دیدم، به تو فکر کردم."

Or, when I heard this, I thought of you. So, I'm listening to some music. And so, I was

یا وقتی این را شنیدم به تو فکر کردم. بنابراین، من به موسیقی گوش می دهم. و

at, like, listening to some music at a, uh, at a department store. And I heard a song

بنابراین، من در یک فروشگاه بزرگ مشغول گوش دادن به موسیقی بودم . و یه آهنگ

and I, I just sent the link to that friend of mine. I say, “Oh, when I heard this,

شنیدم و همین الان لینکشو برای اون دوستم فرستادم. می گویم: "اوه، وقتی این را شنیدم، به

I thought of you.”

تو فکر کردم."

So, people are always happy when you're thinking about them. You know, we're all just thinking

بنابراین، مردم همیشه وقتی به آنها فکر می کنید خوشحال می شوند. می دانید، همه ما فقط

about our own lives or our own, we're in our own heads or in our own minds all the time.

به زندگی خود یا زندگی خود فکر می کنیم، همیشه در سر خود یا در ذهن خودمان هستیم.

So, it's nice to hear when other people are thinking about us. So, when I, when I saw

بنابراین، شنیدن زمانی که دیگران در مورد ما فکر می کنند، خوب است. بنابراین، وقتی من، وقتی این را دیدم

this or when I heard this or when I tasted this, even if you try some ice cream or something

یا وقتی این را شنیدم یا وقتی این را مزه کردم ، حتی اگر بستنی یا چیزی را امتحان کنید

and you want to send them some of that thing, some of that same thing, this is a great phrase

و بخواهید مقداری از آن چیز، مقداری از همان چیز را برای آنها بفرستید، این یک چیز عالی است. عبارتی

you can use.

که می توانید استفاده کنید

Next, you'll also hear Carly and I talking about specific places where something is.

بعد، شما همچنین می‌شنوید که من و کارلی در مورد مکان‌های خاصی صحبت می‌کنیم که در آن چیزی وجود دارد.

And I say, “Oh, where is that place located?” And typically, uh, if we know specifically,

و من می گویم: "اوه، آن مکان کجاست؟" و به طور معمول، اوه، اگر به طور خاص بدانیم،

we can give an address. But people generally, when they are sharing information about where

می توانیم یک آدرس بدهیم. اما مردم به طور کلی، زمانی که اطلاعاتی در مورد مکانی که در آن قرار دارد به اشتراک می گذارند

a place is, we just say, “Oh, it's over by something.” So, it's by something or

، ما فقط می گوییم: "اوه، چیزی تمام شده است." بنابراین، آن را توسط چیزی یا

over by something.

بیش از چیزی.

And we give general directions, um, where some kind of landmark is. So, a landmark is

و ما راهنمایی های کلی می دهیم، امم، جایی که نوعی نقطه عطف است. بنابراین، نقطه

a place where most people know. So, there's, like, a, a, like, famous mall or a famous

عطف مکانی است که اکثر مردم آن را می شناسند. بنابراین ، یک، یک، مانند، یک مرکز خرید معروف یا یک

bridge or a statue or something like that. So, you can say, “Oh it's over by this.”

پل معروف یا یک مجسمه یا چیزی شبیه به آن وجود دارد. بنابراین، می توانید بگویید: "اوه، با این کار تمام شد."

So, a friend of mine says, “Oh, that’s, that's a really nice shirt you got. Where

بنابراین، یکی از دوستانم می‌گوید: «اوه، این یک پیراهن واقعاً زیباست. از کجا گرفتیش

did you get that?” And I can say, “Oh, I got it at…,” you know, the name of the

؟" و می‌توانم بگویم، «اوه، آن را در…» می‌دانید، نام

store. And if he doesn't know what that is, I can say, “Oh, it's over on…,” this

فروشگاه. و اگر او نداند این چیست، می‌توانم بگویم، "اوه، تمام شد..."، این

street, or it's over by that thing. So, it's over by the train station. And, you know,

خیابان، یا با آن چیز تمام شد. بنابراین، در ایستگاه قطار تمام شد. و، می‌دانی،

I can, if he really wants to know, I can draw him a map or something like that. But we usually

من می‌توانم، اگر او واقعاً بخواهد بداند، می‌توانم برایش نقشه یا چیزی شبیه به آن بکشم. اما ما معمولا به

go for more general. So, the name of the place to, like, the general area to the specific

سراغ کلیات تر می رویم. بنابراین، نام مکان به، مانند، منطقه عمومی به

location.

مکان خاص.

So, when you're having conversations with people and they say, “Oh, where did you

بنابراین، وقتی با مردم صحبت می کنید و آنها می گویند: "اوه، از

got, where did you buy that?” Or, “Where do you go to school?” You don't have to

کجا گرفتی، از کجا خریدی؟" یا «کجا به مدرسه می‌روی؟» لازم نیست

say, “I go to this school.” You, you can, you can be more general, and you'll actually

بگویید "من به این مدرسه می روم." شما، می توانید، می توانید عمومی تر باشید، و در واقع

sound more native if you do that. So, “Oh, where do you go to school?” Like, “Oh,

اگر این کار را انجام دهید، بومی تر به نظر خواهید رسید. بنابراین، "اوه، کجا به مدرسه می روی؟" مانند، "اوه

it's, it's by the art, the art museum,” or something like that. So, even if you don't,

، این توسط هنر، موزه هنر است" یا چیزی شبیه به آن. بنابراین، حتی اگر

uh, know the specific location, or they don't know it, it doesn't really matter. You're

مکان خاصی را ندانید، یا آنها آن را ندانند، واقعاً مهم نیست. شما

just speaking generally.

فقط به طور کلی صحبت می کنید.

Next, it's new to me. It's new to me, or I've never heard of it. So, when I hear about something

بعد، برای من جدید است. این برای من جدید است، یا من هرگز در مورد آن نشنیده ام. بنابراین، وقتی در مورد چیزی

like some new music or a new toy or a new book or something like that, even if other

مانند موسیقی جدید یا یک اسباب‌بازی جدید یا یک کتاب جدید یا چیزی شبیه به آن می‌شنوم، حتی اگر

people have heard of that thing, I can say, “Well, it's new to me.” Now, listen carefully

دیگران در مورد آن چیزی شنیده باشند، می‌توانم بگویم: "خب، برای من تازگی دارد." حالا، با دقت گوش کنید،

because the to becomes like a ‘ta,’ or even a ‘duh’ when I blend it together.

زیرا وقتی آن را با هم ترکیب می‌کنم، «تا» یا حتی «دوه» می‌شود.

It’s new duh me. It's new duh me, new duh me. It's new duh me. It's new to me. I've

برای من جدید است برای من جدید است. برای من جدید است. برای من تازگی دارد. من قبلاً در مورد

never heard of that before. I've never hurdov that before. Hurdov that before.

آن چیزی نشنیده بودم. من قبلا هرگز آن را هوردوف نکرده بودم. Hurdov که قبلا.

Next, I can't say for sure. I can't say for sure. Again, just like we had “to” becoming

بعد، نمی توانم با اطمینان بگویم. نمی توانم با اطمینان بگویم. باز هم، درست همانطور که ما مجبور بودیم صدای "to"

more of a ‘duh’ sound, “for” becomes more of a ‘fur’ sound, especially in American

بیشتر به صدای "duh" تبدیل شود، "for" بیشتر به صدای "خز" تبدیل می شود، به خصوص در

English. So, I can't say fur sure.

انگلیسی آمریکایی. بنابراین، نمی توانم با اطمینان بگویم که خز.

So, if I'm giving directions or if people are asking me about something, they say, “How

بنابراین، اگر من راهنمایی می‌کنم یا اگر مردم در مورد چیزی از من می‌پرسند، می‌گویند: "

many people came to the party last night?” And I don't, I don't really know. I can say,

دیشب چند نفر به مهمانی آمدند؟" و من نمی دانم، واقعاً نمی دانم. من می توانم بگویم،

“Well, I don't know for sure.” I can say, “I can't say for sure, but I think about

"خب، من مطمئنا نمی دانم." می‌توانم بگویم: «نمی‌توانم با اطمینان بگویم، اما به

20 people.”

۲۰ نفر فکر می‌کنم».

So, I don't know exactly. And most people, when they ask you a question like that, they're

بنابراین، من دقیقا نمی دانم. و اکثر مردم، وقتی از شما سوالی مانند آن می پرسند،

not looking for a specific answer. “Oh, how many people came to the party last night?”

به دنبال پاسخ خاصی نیستند. "اوه، چند نفر دیشب به مهمانی آمدند؟"

“Well, uh, 24 people came.” So, nobody knows that information. But you can say just

"خب، اوه، 24 نفر آمدند." بنابراین، هیچ کس آن اطلاعات را نمی داند. اما می‌توانید

as a, as a beginning part of that, “I can't say for sure, but I think about 20 people

به‌عنوان بخش ابتدایی آن بگویید: «نمی‌توانم با اطمینان بگویم، اما به ۲۰ نفر

or 30 people,” something like that.

یا ۳۰ نفر فکر می‌کنم،» چیزی شبیه به آن.

Next, saves money. Saves money. We’ll cover a lot more things about spending money or

بعد، باعث صرفه جویی در پول می شود. باعث صرفه جویی در پول می شود. ما موارد بسیار بیشتری را در مورد خرج کردن یا

saving money when you're buying things. But to save money, this is a really great expression

پس انداز پول هنگام خرید چیزها پوشش خواهیم داد. اما برای صرفه جویی در پول،

when we're talking about the money that you don't have to spend, uh, because you bought

وقتی در مورد پولی صحبت می کنیم که مجبور نیستید خرج کنید، این یک بیان واقعا عالی است، زیرا

something. Or, uh, maybe you bought something. You got a, uh, a good deal on that thing.

چیزی را خریده اید. یا شاید چیزی خریدی تو یه معامله خوب در این مورد داری

So, people want a really nice price or a discount in American English, and really, just any

بنابراین، مردم یک قیمت واقعا خوب یا یک تخفیف به زبان انگلیسی آمریکایی، و واقعاً، فقط هر

eng, English speaking country. We can talk about getting a good deal on something. So,

کشور انگلیسی زبان انگلیسی می‌خواهند. ما می توانیم در مورد به دست آوردن یک معامله خوب در مورد چیزی صحبت کنیم. بنابراین،

if you go to a store, you get something, uh, for, you know, 50 percent off or something

اگر به یک فروشگاه بروید، چیزی دریافت می کنید، اوه، برای، می دانید، 50 درصد تخفیف یا چیزی

like that. You got a good deal on that thing, a good deal.

شبیه به آن. شما معامله خوبی در مورد آن چیز دارید، معامله خوبی است.

Next, a shopping spree. A shopping spree. A shopping spree is when you go out and you

بعد، ولگردی و قانونی شکنی خرید. ولگردی خرید. ولگردی خرید زمانی است که بیرون می روید و

buy a lot of things. And this is, again, when we have these transition moments in our life

چیزهای زیادی می خرید. و این زمانی است که ما این لحظات انتقالی را در زندگی خود

where maybe we're getting married or buying a new home or something like that. We'd go

داریم که شاید در حال ازدواج یا خرید خانه جدید یا چیزی شبیه به آن هستیم. برای

out on a shopping spree. So, anything where you have a spree, it just means you're doing

خرید بیرون می رفتیم. بنابراین، هر چیزی که در آن ولگردی و ولگردی داشته باشید، فقط به این معنی است که شما در حال

a lot of that thing. It's almost a little bit uncontrolled. So, we can talk about a

انجام بسیاری از آن کارها هستید. تقریباً کمی کنترل نشده است. بنابراین، ما می توانیم در مورد

crime spree as well or, like, a, like, a fighting spree or something.

یک جنایت و جنایت یا، مانند، یک، مانند، ولگردی و قانونی شکنی یا چیزی دیگر صحبت کنیم.

But it just means you’re, you're doing something where you're doing a lot of that thing in

اما این فقط به این معنی است که شما دارید، شما در حال انجام کاری هستید که در یک بازه زمانی کوتاه تعداد زیادی از آن کارها را

a short period of time. And it's almost a little bit uncontrolled. So, I went on a shopping

انجام می دهید. و تقریباً کمی کنترل نشده است. بنابراین، من به یک

spree. My father gave me a, a whole bunch of money and he said, “Go have fun. Go on

ولگردی و قانونی خرید رفتم. پدرم یک مشت پول به من داد و گفت: برو خوش بگذر.

a shopping spree.” So, I bought a whole bunch of clothes and a whole bunch of other

به خرید بروید.» بنابراین، من یک دسته کامل لباس و یک سری چیزهای دیگر از

things like that. A shopping spree.

این قبیل خریدم. ولگردی خرید.

Next, a clothing swap or a swap meet. A swap meet. Now, when you're buying things you can

بعد، یک معاوضه لباس یا یک معاوضه با یکدیگر ملاقات می کنند. دیدار مبادله ای اکنون، وقتی چیزهایی می‌خرید،

trade things as well. So, that's another thing that you can do. And there are places, usually,

می‌توانید چیزهایی را نیز مبادله کنید. بنابراین، این کار دیگری است که می توانید انجام دهید. و معمولاً مکان‌هایی وجود دارد

where we're offering used clothing or used goods. So, you'll hear used goods, just talking

که لباس یا کالاهای دست دوم را ارائه می‌کنیم. بنابراین، کالاهای مستعمل را می شنوید، فقط در

about things in general. So, it could be used toys, used furniture, uh, and again, we're

مورد چیزها به طور کلی صحبت می شود. بنابراین، می‌توان از اسباب‌بازی‌های مورد استفاده ، مبلمان مستعمل، اوه، و دوباره، ما در

talking about the secondhand market for things like that. So, you buy something new from

مورد بازار دست دوم برای چیزهایی مانند آن صحبت می‌کنیم. بنابراین، شما چیز جدیدی از

a store. And then you've got it used, secondhand, or again, pre-owned or previously owned. Uh,

یک فروشگاه می خرید. و سپس شما آن را دست دوم، یا دوباره، از قبل یا قبلاً متعلق به آن، دریافت کرده اید. اوه،

but you can trade and, and get things from other people as well.

اما شما می توانید تجارت کنید و چیزهایی را از افراد دیگر نیز دریافت کنید.

So, that's a swap meet. When you swap something, that's a casual way of talking about exchanging

بنابراین، این یک ملاقات مبادله است. وقتی چیزی را عوض می‌کنید، این یک روش معمولی برای صحبت کردن در مورد مبادله

something. So, I could swap clothes or swap shoes or swap, you know, video games or something

چیزی است. بنابراین، می‌توانم لباس‌ها یا کفش‌ها را عوض کنم یا بازی‌های ویدیویی یا چیزی

like that. I'm trading with a friend of mine.

شبیه به آن را عوض کنم. من با یکی از دوستانم معامله می کنم.

Now, it could be something just for the day. So, we swapped books for the day. So, I was

در حال حاضر، ممکن است چیزی فقط برای روز باشد. بنابراین، ما کتابها را با آن روز عوض کردیم. بنابراین، من

using a friend of mine’s books and he was using mine. And then we, you know, we swapped

از کتاب های یکی از دوستانم استفاده می کردم و او از کتاب من استفاده می کرد. و سپس ما، می دانید، ما عوض کردیم

back. So, you can, again, you're trading something. It can be for a limited time or it can be,

. بنابراین، دوباره می توانید چیزی را معامله کنید. می‌تواند برای مدت محدودی باشد یا

you know, forever.

می‌دانید برای همیشه.

So, you go to a swap meet and you can buy things. Or, you can just get things, you know,

بنابراین، شما به یک جلسه مبادله می روید و می توانید چیزهایی بخرید. یا، شما فقط می توانید چیزهایی را بدست آورید، می دانید،

used and they become yours. So again, you can trade for something. You can swap for

استفاده می شود و آنها مال شما می شوند. بنابراین باز هم می توانید با چیزی معامله کنید. شما می توانید با

things, or you can just buy something.

چیزهایی مبادله کنید، یا فقط می توانید چیزی بخرید.

Next, worn out. Worn out. Now, worn out can be used to describe anything from clothing

بعد، فرسوده. فرسوده. اکنون، فرسوده می‌تواند برای توصیف هر چیزی از لباس گرفته

to materials, like, to a house or anything else. It can be a book, but it just means

تا مواد، مانند، خانه یا هر چیز دیگری استفاده شود. این می تواند یک کتاب باشد، اما فقط به این معنی است

it's getting old and worn. So, maybe you've used it a lot of times. And the, like, if

که قدیمی و فرسوده شده است. بنابراین، شاید شما بارها از آن استفاده کرده باشید. و مثلاً اگر

I have a worn-out book, I've opened that book and closed it, and I've touched all the pages,

کتاب فرسوده ای داشته باشم، آن کتاب را باز کرده ام و بسته ام و تمام صفحات را لمس کرده

and I've marked in the book, and it's a little bit dirty. So, the book is worn out.

ام و در کتاب علامت گذاری کرده ام و کمی کثیف است. بنابراین، کتاب فرسوده شده است.

And you can describe that even for yourself if you're talking about being really tired,

و می‌توانید آن را حتی برای خودتان توصیف کنید، اگر در مورد واقعاً خسته بودن صحبت می‌کنید،

but you want to sound more conversational. So, if you want to sound more like a native,

اما می‌خواهید بیشتر محاوره‌ای به نظر برسید. بنابراین، اگر می خواهید بیشتر شبیه یک بومی به نظر برسید،

instead of saying, “Oh, I'm so tired.” You can say, “Oh, I'm really worn out.”

به جای این که بگویید: "اوه، من خیلی خسته هستم." می توانید بگویید: "اوه، من واقعا خسته شده ام."

So, this is a phrasal verb. Again, when you're talking about being worn out, just meaning

بنابراین، این یک فعل عبارتی است. باز هم وقتی در مورد فرسودگی صحبت می‌کنید، یعنی

very tired or you feel like you're used, or all your energy has gone. To be worn out.

خیلی خسته هستید یا احساس می‌کنید استفاده شده‌اید، یا تمام انرژی‌تان از بین رفته است. فرسوده شدن.

Next, one size fits all. One size fits all. Now, this is a really great expression. If

بعد، یک اندازه برای همه مناسب است. تک سایز. حالا، این یک بیان واقعا عالی است. اگر

you've never heard this before, for things where, like, a, an, a very common example

قبلاً این را نشنیده اید، برای چیزهایی که، مانند، a، an، یک مثال بسیار رایج

is a, like, a cap. So, a hat that has the expandable brim on the back. So, if you've

عبارت است از یک، مانند، یک کلاه. بنابراین، کلاهی که دارای لبه قابل گسترش در پشت باشد. بنابراین، اگر

got or, or like, the expandable, um, you know, just like the, the actual cap. So, like a

شما یا، یا مانند، قابل گسترش، ام، شما می دانید، دقیقاً مانند سقف واقعی. بنابراین، مانند

baseball cap, it has the bill. That's the, like, the, the kind of brim or the bill on

کلاه بیسبال، صورت حساب را دارد. این همان لبه یا

the front of the cap. And then you have the actual cap, and in the back of it, it's got

منقار جلوی کلاهک است. و سپس شما کلاه واقعی را دارید، و در پشت آن،

these little, little dots so you can make the space, uh, longer or shorter to make room

این نقاط کوچک و کوچک وجود دارد تا بتوانید فضا را بلندتر یا کوتاه‌تر کنید تا فضا باز شود

or to fit your size, uh, for your head.

یا اندازه شما، آه، برای سر شما مناسب باشد.

So, some things, you know, they're, they're, they say they're one size fits all, but it's

بنابراین، برخی چیزها، می دانید، آنها هستند، آنها هستند، آنها می گویند که یک اندازه هستند،

not really true for everybody. Maybe some people are really big, or some people are

اما واقعا برای همه صادق نیست. شاید برخی از مردم واقعاً بزرگ باشند یا برخی افراد

really small. Uh, but one size fits all is a really great way of talking about that.

واقعاً کوچک. اوه، اما یک اندازه برای همه راه بسیار خوبی برای صحبت کردن در مورد آن است.

It can be for clothing or it can be for, you know, like, cars or anything else.

این می تواند برای لباس باشد یا می تواند برای اتومبیل یا هر چیز دیگری باشد.

So maybe cars are designed for like, like, the kind of average height person, but you

بنابراین شاید ماشین‌ها برای افرادی با قد متوسط ​​طراحی شده باشند، اما

can move the seat back or move the seat forward or something like that. One size fits all.

می‌توانید صندلی را عقب ببرید یا صندلی را به جلو یا چیزی شبیه به آن ببرید. تک سایز.

Next, it's hard to shop out here, or it's hard to buy a particular thing. So, it's hard

بعد، خرید از اینجا سخت است، یا خرید یک چیز خاص سخت است. بنابراین،

for me to do something means it's difficult. And for clothing in particular or my, me buying

انجام کاری برای من سخت است یعنی سخت است. و برای لباس به طور خاص یا من، من خرید

shoes or something. So, it's hard for me. It's always hard for me to find shoes in Japan

کفش یا چیزی. بنابراین، برای من سخت است. همیشه پیدا کردن کفش در ژاپن برای من سخت است

because my feet are pretty big. So, I have, usually, in Japan, it would be about size

زیرا پاهایم بسیار بزرگ هستند. بنابراین، من معمولاً در ژاپن، اندازه آن حدود

30 centimeters.

30 سانتی متر است.

And so, it's, again, uh, it's not one size fits all for me. And if I can't find some

و بنابراین، دوباره، اوه، برای همه من یک اندازه نیست. و اگر

basketball shoes or something just because my feet are larger. They’re pretty wide

نتوانم کفش بسکتبال یا چیز دیگری پیدا کنم فقط به این دلیل که پاهایم بزرگتر هستند. آنها نیز بسیار گسترده هستند

too. Uh, but it's hard to find shoes. And this is a great way of describing, like, you're

. اوه، اما پیدا کردن کفش سخت است. و این یک راه عالی برای توصیف است، مثلاً، شما

always looking for something but it's hard to find.

همیشه به دنبال چیزی هستید، اما پیدا کردن آن سخت است .

So, you can also describe this as like a person being hard to shop for. As, uh, as an example,

بنابراین، شما همچنین می توانید این را به عنوان شخصی توصیف کنید که خرید برای او سخت است. به عنوان مثال

my father, trying to think about a good Christmas present for him. He never really wants anything.

، پدرم سعی می کند در مورد یک هدیه کریسمس خوب برای او فکر کند. او هرگز واقعاً چیزی نمی خواهد.

There's nothing he needs, and, you know, so for maybe ten years in a row, we just kept

او به چیزی نیاز ندارد، و، می دانید، بنابراین شاید برای ده سال متوالی، ما فقط

giving him puzzles ‘cause one year he liked puzzles and, you know, we said, “OK, we

به او پازل می دادیم، زیرا یک سال او پازل را دوست داشت و، می دانید، ما گفتیم، "باشه،

found something he likes.”

چیزی را پیدا کردیم که او دوست دارد."

So, it's hard to find things for him or he's a, he's a hard person to shop for. He's a

بنابراین، پیدا کردن چیزهایی برای او سخت است یا او فردی است که خرید کردن برایش سخت است. او

hard person to shop for. So, we don't know what he likes. Uh, and even if, you know,

فردی سخت برای خرید است. بنابراین، ما نمی دانیم که او چه چیزی را دوست دارد. اوه، و حتی اگر، می دانید،

he says he likes something, he may not use it or something like that. So, he's a hard

او بگوید که چیزی را دوست دارد، ممکن است از آن یا چیزی شبیه به آن استفاده نکند. بنابراین، او فردی سخت

person to shop for.

برای خرید است.

Now, you'll also hear some other great words. These are just short descriptions of clothing

در حال حاضر، شما همچنین برخی از کلمات عالی دیگر را می شنوید. اینها فقط توضیحات کوتاهی از لباس هستند

that you can use. So, just a few of them. You can talk casual or professional, or you

که می توانید از آنها استفاده کنید. بنابراین، فقط تعدادی از آنها. شما می توانید غیررسمی یا حرفه ای صحبت کنید، یا

can talk about even your work clothing. So, we're talking about the different styles of

حتی می توانید در مورد لباس کار خود صحبت کنید. بنابراین، ما در مورد سبک های مختلف

clothing you, you might wear. Uh, so, something as casual or professional. You'll hear, you'll

لباسی که ممکن است بپوشید صحبت می کنیم. اوه، بنابراین، چیزی معمولی یا حرفه ای. شما می شنوید، این ها

hear these, uh, different things. I won't cover them all here, just ‘cause I want

را خواهید شنید، اوه، چیزهای مختلف. من همه آنها را در اینجا پوشش نمی دهم، فقط به این دلیل که می خواهم

you to listen for them when they appear in the conversation. And you’ll also see them

وقتی در گفتگو ظاهر می شوند به آنها گوش دهید . و همچنین آنها را

in the, uh, in the Glossary as well, so, in the Quick Reference Glossary.

در واژه نامه نیز خواهید دید، بنابراین در واژه نامه مرجع سریع.

Uh, so, one of the more important ones is to feel that you're swimming in something.

اوه، پس، یکی از موارد مهمتر این است که احساس کنید در چیزی شنا می کنید.

So, if you have, if you have some, some clothing on that feels really big on you. And people

بنابراین، اگر دارید، اگر مقداری لباس دارید، برخی لباس‌ها در شما احساس بزرگی می‌کنند. و مردم

say, “Oh, does that, does that feel comfortable?” So, you can describe it as feeling too tight

می گویند، "اوه، آیا این احساس راحتی می کند؟" بنابراین، می‌توانید آن را به‌عنوان احساس سفت

or too loose. Or, if it's really loose, you can say, “I feel like I'm swimming in it.”

یا شل بودن توصیف کنید. یا اگر واقعا شل است، می توانید بگویید: "احساس می کنم دارم در آن شنا می کنم."

So, it's like, it's kind of like water around me. So, I'm swimming in the clothing as opposed

بنابراین، مثل این است که یک جورهایی مانند آب در اطراف من است. بنابراین، من با لباس شنا می‌کنم، برخلاف

to, you know, it, like, fitting me properly. So, you can say it's fitting me nicely, or

اینکه، می‌دانید، آن لباسی که به درستی به تنم می‌آید. بنابراین، می توانید بگویید که به خوبی برای من مناسب است، یا

I'm swimming in it if it's really, really loose.

اگر واقعاً شل باشد، در آن شنا می کنم .

Next, we have to pair something with something else. So, if you buy some clothes, you can

بعد، باید چیزی را با چیز دیگری جفت کنیم . بنابراین، اگر مقداری لباس می‌خرید، می‌توانید

say these, uh, these, uh, shoes go well with this jacket. Or, this shirt goes well with

بگویید این، اوه، این، اوه، کفش‌ها با این ژاکت خوب می‌آیند. یا، این پیراهن با

this tie or something like that. To pair different things.

این کراوات یا چیزی شبیه به آن به خوبی می آید. برای جفت کردن چیزهای مختلف

So, just like you have a pair of hands or a pair of socks or a pair of shoes, you're

بنابراین، همانطور که یک جفت دست یا یک جفت جوراب یا یک جفت کفش دارید،

pairing different things.

چیزهای مختلفی را جفت می کنید.

Now, you can use this with food or other things as well or even with people. You can say,

اکنون می‌توانید از آن با غذا یا چیزهای دیگر یا حتی با افراد استفاده کنید. می توانید بگویید:

“Wow, they really go well together.” They make a good couple. So, they make a good pair.

"وای، آنها واقعاً با هم خوب می شوند." آنها زوج خوبی می سازند. بنابراین، آنها یک جفت خوب می سازند.

They pair well, or they go well together.

آنها به خوبی جفت می شوند یا به خوبی با هم هماهنگ می شوند.

Next, to do it just for a change. To do it just for a change when you don't have a good

بعد، این کار را فقط برای تغییر انجام دهید. این کار را فقط برای تغییر انجام دهید،

reason why you do something. Maybe you buy something, or you're even doing a dramatic

وقتی دلیل خوبی برای انجام کاری ندارید. شاید چیزی بخرید ، یا حتی در حال انجام یک کار دراماتیک

thing, like, just buying a new car or something else. You can say, “Oh, I'm just doing it

، مانند خرید یک ماشین جدید یا چیز دیگری هستید. می توانید بگویید: "اوه، من این کار را

just to make a change,” or just for a change.

فقط برای ایجاد تغییر انجام می دهم" یا فقط برای تغییر.

So, for me, if I always wear t-shirts and jeans, maybe one day I will wear a vest or,

بنابراین، برای من، اگر همیشه تی شرت و شلوار جین بپوشم، شاید یک روز یک جلیقه یا،

you know, some cowboy boots or something like that. Just for a change. Just for a change.

می دانید، یک چکمه کابویی یا چیزی شبیه به آن بپوشم. فقط برای تغییر فقط برای تغییر

So, I have no reason why I'm doing that. It's just, eh, just for a change. Just to make

بنابراین، دلیلی ندارم که چرا این کار را انجام می دهم. این فقط، آه، فقط برای تغییر است. فقط برای

a change.

ایجاد تغییر

Now, continuing with trying things on, if you're going to a department store or a clothing

حالا، اگر به یک فروشگاه بزرگ یا لباس

store or shoes or whatever, if you want to try something on, another great way to describe

فروشی یا کفش یا هر چیز دیگری می روید، اگر می خواهید چیزی را امتحان کنید، یکی دیگر از راه های عالی برای توصیف

clothing itself is how well does it breathe. Now, this probably isn't something you'll

خود لباس این است که چقدر خوب نفس می کشد. اکنون، احتمالاً این چیزی نیست که

find in a textbook, but it's a very common thing when you're talking about the kind of

در یک کتاب درسی پیدا کنید، اما زمانی که در مورد نوع پارچه ای که دوست دارید صحبت می کنید، یک چیز بسیار رایج است

fabric that you like.

.

So, as an example, I like natural fibers. So, natural fibers means things like cotton

بنابراین، به عنوان مثال، من الیاف طبیعی را دوست دارم. بنابراین، الیاف طبیعی به معنای چیزهایی مانند پنبه

or wool because they breathe easily. Now, if I wear synthetic, so synthetic things.

یا پشم است زیرا آنها به راحتی تنفس می کنند. حالا، اگر من مصنوعی بپوشم، پس چیزهای مصنوعی.

That's like, uh, like… What's a good one? Like poly… Now I'm forgetting the names

این مثل، اوه، مثل... کدام یک خوب است؟ مثل پلی... حالا اسم این چیزها را فراموش می کنم

of these things. But like, any, any kind of thing that's made from oil where we have a,

. اما مانند هر چیز دیگری که از روغن ساخته شده است و در آن

uh, like, a synthetic.

یک ماده مصنوعی داریم.

So, it's not a natural fiber, uh, like, like polyester. OK, there you go. That's the word

بنابراین، این یک الیاف طبیعی نیست، مانند پلی استر. باشه. این کلمه

I was looking for. It's like, ah, what's that word? What's that word again? Um, what am

ای بود که من دنبالش بودم. مثل این است که آه، آن کلمه چیست؟ بازم اون کلمه چیه؟ اوم، به چی

I thinking of? Polyester. So, polyester is a very common fabric. Um, usually we use this

فکر می کنم؟ پلی استر. بنابراین، پلی استر یک پارچه بسیار رایج است. اوم، معمولاً از این جایی استفاده می‌کنیم

where, where we need something to stretch a little bit. But I don't like wearing that.

، جایی که به چیزی برای کشش کمی نیاز داریم . اما من دوست ندارم آن را بپوشم.

So, it's touching my skin, I don't feel very comfortable and it doesn't breathe for my

بنابراین، پوست من را لمس می کند، من خیلی احساس راحتی نمی کنم و برای پوستم خیلی راحت نفس نمی کشد

skin very easily. To breathe well.

. تا خوب نفس بکشم

Next, to bargain or haggle. Now, you can find a bargain. So, when you find a bargain or

بعد، چانه زدن یا چانه زدن. اکنون، می توانید یک معامله پیدا کنید. بنابراین، وقتی معامله ای پیدا می کنید یا

you get a bargain on something, it means you get something for a good price. So, there's

روی چیزی معامله می کنید، به این معنی است که چیزی را با قیمت مناسب دریافت می کنید. بنابراین،

a strong value. So, you get a lot of stuff for a very low price. You can say, I had a

یک ارزش قوی وجود دارد. بنابراین، شما چیزهای زیادی را با قیمت بسیار پایین دریافت می کنید. می توان گفت، من یک

good deal or a good bargain on that thing.

معامله خوب یا یک معامله خوب در مورد آن چیز داشتم.

But you can also bargain. So, bargain is also a verb when you're talking about bargaining

اما می توانید چانه بزنید. بنابراین، وقتی در مورد چانه زنی با کسی صحبت می کنید، چانه زنی نیز یک فعل است

with someone. So, an example, we talk about, you know, being in Vietnam or when I was in

. بنابراین، به عنوان مثال، ما در مورد حضور در ویتنام یا زمانی که من در

Thailand, uh, and people are, you know, they're bargaining with me about what the price of

تایلند بودم صحبت می‌کنیم، و مردم، می‌دانید، با من در مورد قیمت یک چیزی چانه می‌زنند

something is. And they, they kind of expect, you know, foreigners to do that. And maybe

. و آنها، به نوعی انتظار دارند، می دانید، خارجی ها این کار را انجام دهند. و شاید

they should, you know, like, people should expect foreigners to kind of, you know, like,

آنها باید، می دانید، دوست داشته باشند، مردم باید از خارجی ها انتظار داشته باشند که به نوعی، می دانید، دوست داشته باشند،

learn the language or know things like that.

زبان یاد بگیرند یا چیزهایی مانند آن بدانند.

But again, you'll see in the conversation where we're talking about, uh, like, as a

اما مجدداً، در مکالمه خواهید دید که ما در مورد آن صحبت می کنیم، مثلاً

customer when you're trying to listen to that. Like, Americans typically don't, kind of,

وقتی می خواهید به آن گوش دهید، به عنوان یک مشتری. مثلاً آمریکایی ها معمولاً

bargain for everyday things. We just go to the store and buy something. Whatever the

برای چیزهای روزمره چانه نمی زنند. ما فقط به فروشگاه می رویم و چیزی می خریم.

price of that thing is, we pay that. And if we can find a cheaper price somewhere else,

بهای آن چیز هر چه باشد، ما آن را می پردازیم. و اگر بتوانیم در جای دیگری قیمت ارزان تری پیدا کنیم،

and it's the same thing, we'll probably get that.

و این همان چیزی است، احتمالاً آن را خواهیم گرفت.

But again, you can haggle. So, haggling or bargaining means you're trying to work out

اما باز هم می توانید چانه بزنید. بنابراین، چانه‌زنی یا چانه‌زنی به این معناست که شما سعی می‌کنید

a better price where you're getting a good value for the money you're spending.

قیمت بهتری را در جایی که ارزش خوبی برای پولی که خرج می‌کنید به دست آورید.

Next, to take advantage of something or to take advantage of someone. So, if you feel

بعد، بهره بردن از چیزی یا سوء استفاده از کسی. بنابراین، اگر

like you're in a bargaining situation, or maybe you feel that you're not getting, like,

احساس می‌کنید در یک موقعیت چانه‌زنی هستید، یا شاید احساس می‌کنید که

uh, like, a good deal on something. We can talk about that being, like, being on the,

معامله خوبی در مورد چیزی به دست نمی‌آورید. ما می توانیم در مورد آن وجود صحبت کنیم، مانند، در

the bad end of a deal.

پایان بد یک معامله.

So, I got, I got a bad deal on something. So, we can have a good deal or a bad deal.

بنابراین، من متوجه شدم، من یک معامله بد در مورد چیزی. بنابراین، ما می توانیم یک معامله خوب یا یک معامله بد داشته باشیم.

Like, I spend a lot of money on something and there's not much value there. So, I feel

مثلاً من پول زیادی را برای چیزی خرج می کنم و ارزش زیادی برای آن وجود ندارد. بنابراین، احساس می کنم از

taken advantage of. So, I can say, “The person at the store, he lied to me. He said

آن سوء استفاده شده است. بنابراین، می‌توانم بگویم: « کسی که در فروشگاه بود، به من دروغ گفت. او گفت

this was real leather, but it's actually not.” So, he took advantage of me. To take advantage

این چرم واقعی است، اما در واقع اینطور نیست.» بنابراین، او از من سوء استفاده کرد. بهره بردن

of a situation, or to take advantage of a person.

از موقعیت یا سوء استفاده از یک شخص.

Typically, taking advantage of a situation is a lot nicer. You're not, like, doing something

به طور معمول، استفاده از یک موقعیت بسیار زیباتر است. شما نمی‌خواهید کاری

bad to, or tricking some kind of person. It just means you're, you’re, uh, using an

بد به کسی انجام دهید یا کسی را فریب دهید. این فقط به این معنی است که شما از یک

opportunity or getting some kind of chance and taking that thing. So, it's more of a

فرصت استفاده می کنید یا از نوعی شانس استفاده می کنید و از آن چیز استفاده می کنید. بنابراین، این بیشتر یک

good sense, uh, of the word or the expression for a situation. So, taking advantage of the

معنای خوب، اوه، کلمه یا بیان یک موقعیت است. بنابراین، استفاده از

situation. But with people, we don't want to take advantage of different people.

موقعیت. اما با مردم، ما نمی خواهیم از افراد مختلف سوء استفاده کنیم.

Next, ROI. So, this is return on investment, and this is where you're spending money and

بعد، ROI. بنابراین، این بازگشت سرمایه است، و اینجا جایی است که شما پول خرج می کنید و

hoping to make a return, some kind of profit on that money. So, if I spend $10 on something,

امیدوارید که بازدهی داشته باشید، نوعی سود از آن پول. بنابراین، اگر من 10 دلار برای چیزی خرج

I want at least, you know, $10 of value to come back. Or, if I want a return on the investment,

کنم، می‌خواهم حداقل 10 دلار ارزش داشته باشم. یا، اگر می‌خواهم بازدهی سرمایه‌گذاری

so I'm investing $10 to buy something. I'm hoping, uh, that that thing will, you know,

داشته باشم، پس ۱۰ دلار برای خرید چیزی سرمایه‌گذاری می‌کنم. من امیدوارم، اوه، که آن چیز

generate more, uh, money for me, you know, in the future in some way. So, ROI or return

، می دانید، در آینده به نوعی پول بیشتری برای من تولید کند. بنابراین، بازگشت سرمایه یا

on investment.

بازگشت سرمایه.

Next, very quickly, we've got a bargain hunter. So, this is a person who goes out looking

بعد، خیلی سریع، ما یک شکارچی مقرون به صرفه داریم. بنابراین، این شخصی است که به دنبال

for good prices on things, or you're trying to get a discount on something or just really

قیمت‌های خوب برای چیزها می‌رود، یا شما سعی می‌کنید روی چیزی تخفیف بگیرید یا فقط

good prices on things. So, if I'm a bargain hunter or a bargain shopper, I'm a person

قیمت‌های واقعاً خوب را برای چیزها دریافت کنید. بنابراین، اگر من یک شکارچی مقرون به صرفه یا یک خریدار مقرون به صرفه باشم، من فردی هستم

who goes looking for things like that.

که به دنبال چیزهایی از این دست می‌گردم.

And finally, a big old something. So, I found a big old bag of clothing, used, for $5 and

و در نهایت، یک چیز بزرگ قدیمی. بنابراین، من یک کیسه لباس قدیمی بزرگ، دست دوم، به قیمت 5 دلار پیدا

it had lots of great things in it. So, I can physically mean something that's very big,

کردم و چیزهای عالی زیادی در آن بود. بنابراین، از نظر فیزیکی می توانم منظورم چیزی باشد که خیلی بزرگ است،

but I don't really mean old. This is just a casual, conversational way native speakers

اما واقعاً منظورم قدیمی نیست. این فقط یک روش معمولی و محاوره‌ای است که سخنرانان بومی

describe something that's really, it's pretty big or bigger than we expected. Uh, like,

چیزی را توصیف می‌کنند که واقعاً بزرگ یا بزرگ‌تر از چیزی است که ما انتظار داشتیم. اوه،

you can say, “That person over there, he's really tall.” I can say, “Wow, that's

می‌توانید بگویید، "اون آدم اونجا، واقعا قدش بلنده." می توانم بگویم، "وای، این

a big old guy!” And I don't mean he's old, like, he's 90 years old. I just mean that's

یک پیرمرد بزرگ است!" و منظورم این نیست که او پیر است ، مثلاً 90 سال دارد. منظورم این است که این

a big ol’ thing. And this is just a common way of people describing this.

یک چیز بزرگ است. و این فقط یک روش معمول مردم برای توصیف این است.

I don't really recommend you use it, but I'm explaining it here, so you understand it when

من واقعاً توصیه نمی‌کنم از آن استفاده کنید، اما در اینجا توضیح می‌دهم، بنابراین وقتی

you hear people talking about that. So, often native speakers will use words and they don't

می‌شنوید که مردم در مورد آن صحبت می‌کنند متوجه می‌شوید. بنابراین، اغلب افراد بومی از کلمات استفاده می کنند و

literally, we don't actually mean someone being big or being old. It just means, wow,

به معنای واقعی کلمه این کار را نمی کنند، در واقع منظور ما بزرگ بودن یا پیر بودن شخصی نیست. این فقط به این معنی است، وای،

that's like a large thing. Uh, but we put old in that as well, just to make it sound

این مانند یک چیز بزرگ است. اوه، اما ما آن را هم قدیمی کرده ایم، فقط برای اینکه

more casual and conversational.

معمولی و محاوره ای به نظر برسد.

All right. Finally, I'll just cover a few great words and expressions that you can use

خیلی خوب. در نهایت، من فقط چند کلمه و عبارات عالی را پوشش می دهم که می

when you're in a conversation to develop rapport with that person. So, rapport just means you

توانید در هنگام مکالمه برای ایجاد رابطه با آن شخص استفاده کنید. بنابراین، ارتباط فقط به این معنی است که شما

have a good connection with that person, and if you can develop a good rapport with them,

ارتباط خوبی با آن شخص دارید، و اگر بتوانید رابطه خوبی با او ایجاد کنید،

if they like you more, then, like, many great things can happen from that.

اگر آنها شما را بیشتر دوست داشته باشند، در آن صورت، چیزهای بسیار خوبی می تواند از آن اتفاق بیفتد.

You can speak with that person more or again. Like, maybe you get a good deal on something.

شما می توانید بیشتر یا دوباره با آن شخص صحبت کنید. مثلاً، شاید در مورد چیزی معامله خوبی داشته باشید.

And they like you more. Again, we just, we like doing things with people that we like.

و آنها شما را بیشتر دوست دارند. باز هم، ما فقط دوست داریم با افرادی که دوست داریم کارهایی انجام دهیم.

And so, that's, you know, why we try to develop rapport and to have a good relationship with

و بنابراین، می دانید، به همین دلیل است که ما سعی می کنیم رابطه را توسعه دهیم و رابطه خوبی با

people.

مردم داشته باشیم.

So, the first one is totally. Totally. So, if I'm speaking, and a friend of mine says,

بنابراین، اولی کاملاً است. کاملا. بنابراین، اگر من صحبت می‌کنم، و یکی از دوستانم می‌گوید:

“Um, well, I, I, I think it's like really a good idea if we, if we try to, like, help

«اوم، خوب، من، من، فکر می‌کنم واقعاً ایده خوبی است اگر ما سعی کنیم به مردم کمک کنیم

people, uh, succeed at this thing,” and whatever. And I say, “Totally!” It just

، اوه، در این کار موفق شویم. چیز، و هر چیز دیگری. و من می گویم: "کاملا!" این فقط

means I agree with what you're saying. But so, like, I totally agree. But, that meaning

به این معنی است که من با آنچه شما می گویید موافقم. اما خب، من کاملا موافقم. اما، این معنی

of I totally agree. I can just say, “Totally!” Totally. So, totally or completely.

از من کاملا موافقم. من فقط می توانم بگویم "کاملا!" کاملا. بنابراین، به طور کامل یا کامل.

I can use this, but totally is a really conversational way of describing this. And so, it's just

من می توانم از این استفاده کنم، اما کاملاً یک روش کاملاً محاوره ای برای توصیف این است. و بنابراین، این فقط

one word you can use when you're agreeing with someone, and you're really excited. So,

یک کلمه است که می توانید وقتی با کسی موافق هستید استفاده کنید و واقعاً هیجان زده هستید. بنابراین،

use the tonality, your body language, the way you're speaking. Uh, totally! Totally

از توناژ، زبان بدن و نحوه صحبت کردنتان استفاده کنید. آه، کاملا! کاملا

agree. I totally agree with that. So again, if it's something that, like, you, uh, you

موافق. من کاملا با آن موافقم. بنابراین، دوباره، اگر چیزی است که، مانند، شما، اوه، شما

also agree, you can just say, “Totally.” Totally.

نیز موافق هستید، می‌توانید فقط بگویید: «کاملاً». کاملا.

Similarly, we can say, nice. Nice! So, if a friend of mine says, “Wow, I got a really

به طور مشابه، می توان گفت، خوب است. خوب! بنابراین، اگر یکی از دوستانم بگوید، "وای، من یک

great discount on some clothing.” And I'm happy for him, I can say, “Wow, that's nice!”

تخفیف واقعا عالی برای برخی از لباس ها گرفتم." و من برای او خوشحالم، می توانم بگویم، "وای، این خوب است!"

Nice!

خوب!

Or, I can say, “That's cool!” That's cool! That's cool! And again, even if I'm not, you

یا، می توانم بگویم، "این عالی است!" باحاله! باحاله! و باز هم، حتی اگر من نیستم، می

know, ten years old or something, like, all, all ages of people use the term “cool.”

دانید، ده ساله یا چیزی شبیه به همه، همه افراد در تمام سنین از اصطلاح "باحال" استفاده می کنند.

It's been around for a long time, uh, and everybody uses that expression to say “Wow,

خیلی وقت است که وجود دارد، اوه، و همه از این عبارت استفاده می کنند تا بگویند «وای

that was really cool! That was such a cool experience.” So, that's such a cool thing

، واقعا عالی بود! این یک تجربه باحال بود .» بنابراین، این خیلی کار جالبی است

that you did for someone else.

که شما برای شخص دیگری انجام دادید.

But you can just use these really short things like, “Wow, that's nice!” Or, “That's

اما شما فقط می توانید از این چیزهای بسیار کوتاه مانند "وای، چه خوب!" یا، "این

really cool!” That's cool. Or ,even just, “Nice!” “Cool!” Listen for these in

واقعا عالی است!" باحاله. یا، حتی فقط، "خوب است!" "سرد!" در مکالمه به این موارد گوش دهید

the conversation, and you'll see how we use them.

، خواهید دید که چگونه از آنها استفاده می کنیم.

Next, another great part of rapport is using the same vocabulary. So, you'll hear me talk

بعد، یکی دیگر از بخش‌های عالی رابطه، استفاده از همین واژگان است. بنابراین، شما می‌شنوید که در مورد من صحبت می‌کنم

about, gravitate towards, and then you'll hear Carly say the same thing, not long after

، به سمت آن جذب می‌شوید، و سپس می‌شنوید که کارلی همان حرف را می‌زند، مدتی بعد از اینکه

I speak it. So, it's really interesting. She might not have used a phrase like that, but

من آن را بیان می‌کنم. بنابراین، واقعاً جالب است. او ممکن است از چنین عبارتی استفاده نکرده باشد، اما

because I said that, she's able to develop rapport with me by using the same vocabulary.

چون من این را گفتم، او می‌تواند با استفاده از همین واژگان با من ارتباط برقرار کند.

And again, as a native speaker, uh, or even as a learner, when you're repeating something

و دوباره، به عنوان یک زبان مادری، آه، یا حتی به عنوان یک زبان آموز، وقتی چیزی را تکرار می کنید

that someone else says, it's let, it's letting you practice that thing.

که شخص دیگری می گوید، اجازه می دهد، به شما اجازه می دهد آن چیز را تمرین کنید.

So, if a friend of mine says, “Yeah, I really had a great time at the party.” I can say,

بنابراین، اگر یکی از دوستانم بگوید: "آره، من واقعاً در مهمانی لحظات خوبی داشتم." می توانم بگویم،

“Wow, it sounds like you really had a great time at that party.” I'm just repeating

"وای، به نظر می رسد که شما واقعاً در آن مهمانی لحظات خوبی را سپری کردید ." من فقط حرف

what that other person said, but it's a really great way for me to establish rapport with

آن شخص دیگر را تکرار می کنم، اما این یک راه بسیار عالی برای من برای ایجاد رابطه با

that person.

آن شخص است.

So, I can, and again, uh, get them to like me more and, and I'm not doing this in a bad

بنابراین، من می توانم، و دوباره، اوه، آنها را بیشتر دوست داشته باشند ، و من این کار را بد انجام نمی دهم

way. It's just, like, a natural way that we communicate, so that we have stronger relationships.

. این فقط یک روش طبیعی برای برقراری ارتباط است تا روابط قوی تری داشته باشیم.

Next, you can talk about something being interesting or funny. You can say, “Wow, that's so interesting!”

بعد، می توانید در مورد چیزی جالب یا خنده دار صحبت کنید. می توانید بگویید: "وای، این خیلی جالب است!"

Or, “That's funny.” Or, you can say, “How funny.” How funny. So, a friend of mine,

یا "این خنده دار است." یا می توانید بگویید: "چقدر بامزه." چقدر بامزه بنابراین، یکی از دوستان من،

maybe they're going out and they're traveling somewhere, but they meet unexpectedly, another

شاید آنها بیرون می روند و به جایی سفر می کنند، اما به طور غیر منتظره ای، یکی دیگر

friend of theirs. And I say, “Oh, how funny!” So, I don't mean it's actually ha-ha, like,

از دوستانشان را ملاقات می کنند. و من می گویم: "اوه، چقدر بامزه!" بنابراین، منظورم این نیست که واقعاً ها-ها، مانند،

I'm laughing funny. It's like, “Wow, that's, that's a, that's an, uh, an interesting coincidence.”

من دارم خنده دار می خندم. این مانند، "وای، این ، این یک، اوه، یک تصادف جالب است."

So, what a coincidence. But how funny is just another, uh, really great short conversational

بنابراین، چه تصادفی است. اما چقدر خنده دار است فقط یک روش مکالمه کوتاه، واقعا

way of saying this. How funny. How funny.

عالی برای گفتن این. چقدر بامزه چقدر بامزه

Next, no way. No way! So, no way is another thing you can use when you're talking about

بعد، به هیچ وجه. به هیچ وجه! بنابراین، وقتی در مورد شگفت‌زده شدن از چیزی صحبت می‌کنید، به هیچ وجه نمی‌توانید از آن استفاده

being really surprised by something. And you're, you're almost saying like, “Wow! You must

کنید. و شما، تقریباً دارید می گویید: «وای!

be joking!” You must be joking, or you must be lying. But I'm saying, “Oh, no way.”

شوخی میکنی!" حتما شوخی می کنی یا دروغ می گویی. اما من می گویم: "اوه، به هیچ وجه."

No way. So, something was, like, there's no way it's possible that, that, that thing could

به هیچ وجه. بنابراین، چیزی مثل این بود که هیچ راهی وجود ندارد که این

happen. But in a, in a casual conversational way, we can say, “Wow, no way!”

اتفاق بیفتد. اما در یک مکالمه معمولی ، می توانیم بگوییم، "وای، به هیچ وجه!"

So, if a friend of yours is really excited and you're trying to, again, you want to match

بنابراین، اگر یکی از دوستان شما واقعا هیجان زده است و شما در تلاش هستید، دوباره می خواهید با

them. So, if they're really excited and you're just like, like that, you don't care. Well,

آنها مطابقت کنید. بنابراین، اگر آنها واقعاً هیجان زده هستند و شما فقط همینطور هستید، برایتان مهم نیست. خوب

you know, you're not going to have a good conversation and good rapport with that person.

، می دانید، قرار نیست با آن شخص گفتگو و رابطه خوبی داشته باشید.

But if they're really excited, and you say, “Wow, no way,” when they tell you about

اما اگر آنها واقعاً هیجان زده هستند و وقتی درباره

some amazing thing that happened to them. Uh, they're going to be much more excited,

اتفاق شگفت انگیزی که برایشان رخ داده است به شما می گویند: "وای، به هیچ وجه." اوه، آنها بسیار هیجان زده خواهند شد،

and you have a closer relationship develop with that person.

و شما رابطه نزدیک تری با آن شخص دارید.

Finally, I know what you mean. I know what you mean. I know what you mean is something

بالاخره میفهمم منظورت چیه من میدونم منظورت چیه. من می دانم منظور شما چیزی است

when a person is describing something, and even if they can't describe it very clearly,

وقتی شخصی در حال توصیف چیزی است، و حتی اگر نتواند آن را خیلی واضح توصیف کند،

you can just say, “Yeah, I, I know what you mean.” I know what you mean. And your

می توانید فقط بگویید: "آره، من، می دانم منظور شما چیست." من میدونم منظورت چیه. و

tone, the way you say that is really important. Again, you're matching how they're describing

لحن شما، نحوه بیان آن واقعا مهم است. باز هم، شما با نحوه توصیف چیزی مطابقت می دهید

something.

.

So, if they feel really sad about something you can say, “Yeah, I know what you mean.”

بنابراین، اگر آنها واقعاً از چیزی احساس ناراحتی می کنند، می توانید بگویید: "بله، می دانم منظور شما چیست."

I know what you mean. So, they maybe their, their dog died or something. They're really

من میدونم منظورت چیه. بنابراین، شاید آنها، سگشان مرده یا چیزی دیگر. آنها واقعاً

depressed about something. Yeah, I know what you mean. My dog died, you know, five years

در مورد چیزی افسرده هستند. آره میدونم منظورت چیه میدونی سگ من پنج سال

ago or something like that. So, you're, again, making a connection, but you're using that

پیش یا چیزی شبیه به این مرد. بنابراین، شما دوباره در حال برقراری ارتباط هستید، اما از آن

as a way of saying, “Yes, I understand what you're saying.”

به عنوان راهی برای گفتن، "بله، می فهمم که چه می گویید" استفاده می کنید.

You can also use that expression yourself if you want other people to just kind of agree

شما همچنین می‌توانید از این عبارت استفاده کنید اگر می‌خواهید دیگران به نوعی موافق باشند

or say like, “Yeah, like, you know what I mean?” So, yeah, I was, I was feeling

یا بگویند: "آره، می‌دانی منظورم چیست؟" بنابراین، بله، من

kind of lonely because my friends all went home, and I didn't have anything to do. And

احساس تنهایی می کردم زیرا دوستانم همه به خانه رفتند و من کاری برای انجام دادن نداشتم. و

yeah, I was just a little bit sad, you know what I mean? So, I'm asking the other person

بله، من فقط کمی غمگین بودم، می دانید منظورم چیست؟ بنابراین، از طرف مقابل می‌خواهم که

to agree with me, to see if they're, like, listening and paying attention. And they can

با من موافق باشد، تا ببینم آیا او می‌گوید و توجه می‌کند یا خیر. و آنها می توانند

say, “Yeah, I know what you mean.” I know what you mean. So, it's a really great ray,

بگویند: "بله، می دانم منظور شما چیست." من میدونم منظورت چیه. بنابراین، این یک پرتو واقعاً عالی است،

uh, really great expression where you're talking about, like, whether it's a positive thing

اوه، بیان واقعاً عالی در جایی که شما در مورد آن صحبت می کنید، مثلاً اینکه آیا این یک چیز مثبت

or a negative thing, it doesn't matter. But I know what you mean, I know what you mean.

یا منفی است، مهم نیست. اما من می دانم منظور شما چیست، می دانم که چه می گویید.

I understand you.

من تو را درک میکنم.

Well, that's it for this lesson. I hope you have enjoyed it. I've given you a lot of great

خوب، برای این درس تمام شد. امیدوارم از آن لذت برده باشید. من چیزهای بسیار خوبی به شما داده ام

things, not only about shopping and bargains and all of that, but also some great phrases

، نه تنها در مورد خرید و چانه زنی و همه اینها، بلکه برخی از عبارات عالی

you can use just to develop more rapport in your conversations.

که می توانید فقط برای ایجاد ارتباط بیشتر در مکالمات خود استفاده کنید.

Carly is really great about that, and I can see why she would want to get into conflict

کارلی در این مورد واقعا عالی است، و می توانم ببینم که چرا او می خواهد به حل تعارض

resolution because she's really great at listening and developing rapport.

بپردازد، زیرا او واقعاً در گوش دادن و ایجاد رابطه عالی است.

So, now, when you're watching and learning with these lessons sets, don't just watch

بنابراین، اکنون، وقتی با این مجموعه‌های درسی تماشا می‌کنید و یاد می‌گیرید ، فقط مراقب

what we say or what we do. Try to, try to look at the big picture of the conversation.

آنچه می‌گوییم یا انجام می‌دهیم نباشید. سعی کنید، سعی کنید به تصویر بزرگ گفتگو نگاه کنید.

Try to figure out what kind of people are speaking. What kind of speaker am I? How do

سعی کنید بفهمید که چه نوع افرادی صحبت می کنند. من چه جور گوینده ای هستم؟ چگونه کارها را

I do things? Or, who is controlling the conversation, or who is leading or who is following, and

انجام دهم؟ یا اینکه چه کسی مکالمه را کنترل می کند یا چه کسی رهبری می کند یا چه کسی دنبال می کند و

are people listening more or not listening more?

آیا مردم بیشتر گوش می دهند یا بیشتر گوش نمی دهند ؟

You can learn, really, lots of great information. And this is why we give you real conversations

شما می توانید، واقعا، بسیاری از اطلاعات عالی را یاد بگیرید. و به همین دلیل است که ما به شما مکالمات واقعی می‌دهیم

to learn with because that's really the native speech, uh, the native speech that you want

تا با آن‌ها بیاموزید زیرا این واقعاً گفتار بومی است ، اوه، گفتار بومی که

to be speaking. And so, if you learn that, even if you don't even go out and practice,

می‌خواهید صحبت کنید. و بنابراین، اگر این را یاد بگیرید، حتی اگر بیرون نروید و تمرین نکنید،

just sitting and watching these videos is really going to teach you a lot and prepare

فقط نشستن و تماشای این ویدیوها واقعاً چیزهای زیادی به شما می‌آموزد و

you well for conversations.

شما را برای گفتگو آماده می‌کند.

I'm Drew Badger, the founder of EnglishAnyone.com, and thanks so much for learning with me today.

من Drew Badger، بنیانگذار EnglishAnyone.com هستم، و از اینکه امروز با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم.

To discover hundreds more great ways to sound more native, improve your speaking confidence

برای کشف صدها روش عالی دیگر برای صدای بومی‌تر، بهبود اعتماد به نفس صحبت کردن

and become more fluent, just do these three simple things RIGHT NOW:

و روان‌تر شدن، فقط همین حالا این سه کار ساده را انجام دهید:

1. Click on this link to subscribe to my YouTube channel for over 500 free videos.

1. برای اشتراک در کانال YouTube من برای بیش از 500 ویدیو رایگان، روی این پیوند کلیک کنید.

2. Click on this link to download my #1 eBook guide to fast fluency, FREE! And…

2. برای دانلود راهنمای کتاب الکترونیکی شماره 1 من برای تسلط سریع، رایگان، روی این لینک کلیک کنید! و...

3. Click here to watch the most popular video on English fluency here on YouTube!

3. برای تماشای محبوب ترین ویدیو در مورد تسلط به زبان انگلیسی اینجا در یوتیوب اینجا را کلیک کنید!