Advanced English Fluency Training - Speak English Without Hesitation Or Fear

Hi, there. I'm Drew Badger, the English Fluency Guide. In this video, we're going to cover

سلام. من درو بجر هستم، راهنمای تسلط انگلیسی . در این ویدیو، ما قصد داریم

some more English Fluency training. People enjoyed that previous video and said they

چند آموزش تسلط به زبان انگلیسی را پوشش دهیم. مردم از آن ویدیوی قبلی لذت بردند و

would like more of that, so here we are. In that video, I was talking more specifically

گفتند که بیشتر آن را دوست دارند، بنابراین ما اینجا هستیم. در آن ویدیو، من به طور خاص

about the big problems that people have with communication is they're really focusing on

در مورد مشکلات بزرگی که مردم در ارتباط دارند صحبت می‌کردم این است که آنها واقعاً روی

everything but actually developing fluency. Most people think or most learners think,

همه چیز تمرکز می‌کنند اما در واقع تسلط دارند. اکثر مردم فکر می کنند یا بیشتر زبان آموزان فکر می کنند،

and this is usually because teachers tell them this, that you have to learn more and

و این معمولاً به این دلیل است که معلمان به آنها می گویند که شما باید بیشتر و بیشتر یاد بگیرید

more and that's how you become fluent. What you really do is you develop fluency, which

و اینگونه مسلط می شوید. کاری که شما واقعاً انجام می دهید این است که تسلط خود را توسعه می دهید،

just means you can do something automatically. It's through the repetition and the practice

یعنی فقط می توانید کاری را به طور خودکار انجام دهید. این از طریق تکرار و تمرین

with a limited amount of vocabulary. If you could practice with everything you

با مقدار محدودی از واژگان است. اگر می‌توانستید با همه چیزهایی که می‌دانید تمرین کنید

know, then you would be an even better speaker, but the truth is you only need to be able

، گوینده بهتری خواهید بود، اما حقیقت این است که فقط باید

to speak a little bit or... I guess I should say, "Know a little bit," so know a pretty

بتوانید کمی صحبت کنید یا... حدس می‌زنم باید بگویم: "کمی بدانید." بنابراین مقدار بسیار

basic amount of vocabulary and grammar, but know how to use it well. I'll just give a

ابتدایی واژگان و دستور زبان را بدانید، اما بدانید که چگونه از آن به خوبی استفاده کنید. فقط

quick... Let me see if I got my eraser over here. If you think about a target of the things

سریع میذارم... بذار ببینم پاک کنمو اینجا گرفتم یا نه . اگر به هدفی از چیزهایی

that you should be learning over here or the things you should be doing to become a confident

فکر می کنید که باید در اینجا یاد بگیرید یا کارهایی که باید انجام دهید تا به یک سخنران با اعتماد به نفس تبدیل شوید،

speaker if speaking well is your thing. Some people actually don't care about becoming

اگر خوب صحبت کنید، هدف شماست. برخی از مردم در واقع به تبدیل شدن به سخنرانان خوب اهمیتی نمی دهند

good speakers and that's, okay. Maybe you just want to pass some tests to get a job

و این، اشکالی ندارد. شاید فقط بخواهید چند تست را پشت سر بگذارید تا شغلی پیدا کنید

or you just want to maybe watch some movies, something like that. That's just fine.

یا فقط بخواهید شاید چند فیلم تماشا کنید، چیزی شبیه به آن. این فقط خوب است.

There's things that are all important to learning English or whatever language it is. It could

چیزهایی وجود دارد که برای یادگیری زبان انگلیسی یا هر زبانی که باشد مهم هستند. این می

be grammar, vocabulary, or pronunciation, or whatever. I'm not writing these perfectly

تواند گرامر، واژگان، تلفظ یا هر چیز دیگری باشد. من اینها را کامل نمی نویسم

and it's not like vocabulary is more important than grammar. It's just the one thing you

و ​​اینطور نیست که واژگان مهمتر از گرامر باشد. این تنها کاری است

have to do to actually become a confident speaker is to practice so that you develop

که برای تبدیل شدن به یک سخنران با اعتماد به نفس باید انجام دهید این است که تمرین کنید تا

fluency, just to make that clear. Anyway, let's talk a little bit more about that. The

تسلط خود را توسعه دهید، فقط برای روشن کردن این موضوع. به هر حال بیایید کمی بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.

most dangerous thing in fluency, I like to tell speakers, or the most dangerous number

خطرناک ترین چیز در تسلط، دوست دارم به سخنرانان بگویم، یا خطرناک ترین عدد

in fluency is one. That means that there's only one connection between something you

در تسلط، یک است. این بدان معناست که فقط یک ارتباط بین چیزی که شما می

know, like some kind of vocabulary and something else in your mind.

دانید، مانند نوعی واژگان و چیز دیگری در ذهن شما وجود دارد.

What people often do when they're learning in a classroom is they know a translation

کاری که مردم اغلب هنگام یادگیری در کلاس انجام می دهند این است که

of something. If I'm a Japanese learner, for example, trying to learn English, I might

ترجمه چیزی را می دانند. اگر من یک زبان آموز ژاپنی هستم، برای مثال، سعی می کنم انگلیسی را یاد بگیرم، ممکن

know the Japanese word for something and then I'm trying to learn the English word and I

است کلمه ژاپنی را برای چیزی بدانم و سپس سعی می کنم کلمه انگلیسی را یاد بگیرم و

make essentially one connection here. This becomes dangerous when I'm trying to speak,

اساساً یک ارتباط را در اینجا برقرار می کنم. وقتی می‌خواهم صحبت کنم، این خطرناک می‌شود،

and if I can't remember the translation, then I'm screwed. I'm in the conversation and I

و اگر ترجمه آن را به خاطر نیاورم، در حال شکستن هستم. من در حال گفتگو هستم و

can't think of a better way to explain that or I don't remember the translation, whatever

نمی توانم راه بهتری برای توضیح آن بیابم یا ترجمه را به خاطر ندارم، هر چه

that is. The mind works best... You've probably seen pictures of the mind, people illustrate

که باشد. ذهن بهترین کار را می کند... احتمالاً تصاویری از ذهن را دیده اید، مردم

it like this. It's a network of a whole bunch of different dots all connected together like

آن را اینگونه نشان می دهند. این شبکه ای از یک دسته کامل از نقاط مختلف است که همه به این شکل به هم متصل شده

this. It's almost like you have a system just like the regular internet.

اند. تقریباً مثل این است که شما یک سیستم مانند اینترنت معمولی دارید.

Now, the internet doesn't work with just one connection. You have connections to all different

اکنون، اینترنت تنها با یک اتصال کار نمی کند . شما به همه مکان‌های مختلف ارتباط دارید

places, and each of these places connect with others. It makes it a very strong network

و هر یک از این مکان‌ها با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند . این آن را به یک شبکه بسیار قوی تبدیل می کند

because if one piece of it goes away, it's easily connected to other parts of it. That

زیرا اگر یک قطعه از آن جدا شود، به راحتی به سایر قسمت های آن متصل می شود. آن

system is very strong, and that's the opposite of this traditional way of learning. It's

سیستم بسیار قوی است و این برعکس این روش سنتی یادگیری است.

not your fault if you learn this way. This is just the way most teachers teach because

اگر از این طریق یاد بگیرید تقصیر شما نیست. این فقط روشی است که اکثر معلمان آموزش می دهند، زیرا

they're trying to give you as much vocabulary as possible, not really developing fluency.

آنها سعی می کنند تا حد امکان واژگان بیشتری را در اختیار شما قرار دهند ، نه اینکه واقعاً تسلط داشته باشند.

This video is really specifically for people who want to actually speak.

این ویدیو واقعاً مخصوص افرادی است که می خواهند واقعاً صحبت کنند.

In that previous video, I talked about what you should be doing, which is actually practicing

در آن ویدیوی قبلی، در مورد کاری که باید انجام دهید صحبت کردم، که در واقع تمرین

making connections in your mind. Let me talk a little bit about how we do that, just going

ایجاد ارتباط در ذهن شماست. اجازه دهید کمی در مورد نحوه انجام این کار صحبت کنم،

a little bit further from that video. If you think about dimensions of something, the different

فقط کمی از آن ویدیو جلوتر برویم. اگر به ابعاد چیزی فکر می کنید، راه های

ways you can make connections between some vocabulary. In that last video, I talked about

مختلفی می توانید بین برخی از واژگان ارتباط برقرار کنید . در آن ویدیو آخر، من در

a cat and a pencil, and maybe ... I don't know... something else. I think I also wrote

مورد گربه و مداد صحبت کردم و شاید ... نمی دانم ... چیز دیگری. فکر می‌کنم

to people and was talking about a cat and a dog, that kind of thing.

برای مردم هم نوشتم و داشتم در مورد گربه و سگ صحبت می‌کردم، از این جور چیزها.

If I just say here, just because it's easy to write, we have a pig here and a gate. I'm

اگر اینجا بگویم، فقط به این دلیل که نوشتن آسان است، ما اینجا یک خوک و یک دروازه داریم. من

just thinking of random words like this. Now, your job as someone who's practicing this

فقط به کلمات تصادفی مانند این فکر می کنم. اکنون، وظیفه شما به عنوان فردی که این کار را انجام می دهد این

is to think about these in different dimensions. Now, a dimension is something like this. This

است که در ابعاد مختلف به این موارد فکر کنید. حال، یک بعد چیزی شبیه به این است.

is height, this is width, and then we have depth as well. I could have a flat square,

این ارتفاع است، این عرض است، و سپس عمق را نیز داریم. من می‌توانم یک مربع صاف

but if I want to make a cube I'm going to add depth to that, so different dimensions.

داشته باشم، اما اگر بخواهم یک مکعب بسازم، به آن عمق اضافه می‌کنم، بنابراین ابعاد مختلف.

This is why we call this 3D, so three dimensions. This dimension, this dimension, and this dimension,

به همین دلیل است که ما آن را سه بعدی می نامیم، بنابراین سه بعدی. این بعد، این بعد و این بعد،

here as well. It's the same thing with fluency. The mind

اینجا هم همینطور. در مورد روانی هم همینطور است. ذهن

is trying to make connections. It's not just between two things, but other things as well.

در تلاش است تا ارتباط برقرار کند. این فقط بین دو چیز نیست، بلکه چیزهای دیگر نیز هست.

The more connections you can make between these two words, the easier it will be to

هر چه بتوانید ارتباط بیشتری بین این دو کلمه ایجاد کنید،

use them both when you're in a conversation. The different dimensions you can do for these...

استفاده از هر دو در هنگام مکالمه آسان تر خواهد بود. ابعاد مختلفی که می توانید برای اینها انجام دهید

there is just simple compare and contrast. I could just make a simple sentence like,

... فقط مقایسه و کنتراست ساده وجود دارد. من فقط می توانم یک جمله ساده مانند

"The pig and the gate." I'm just talking about two different things, making this very simple.

"خوک و دروازه" بسازم. من فقط در مورد دو چیز متفاوت صحبت می کنم که این را بسیار ساده می کند.

You want to get fast at doing this. Anytime you see two words like this, your brain will

شما می خواهید در انجام این کار سریع باشید. هر زمان که دو کلمه مانند این را ببینید، مغز شما

immediately start making connections because that's what our brains naturally do.

بلافاصله شروع به برقراری ارتباط می کند، زیرا این همان کاری است که مغز ما به طور طبیعی انجام می دهد.

What you don't want to do is let your brain try to make connections between translations

کاری که نمی خواهید انجام دهید این است که اجازه دهید مغزتان سعی کند بین ترجمه ها

in your native language. You want to build these connections all in English. Good job

به زبان مادری شما ارتباط برقرار کند. شما می خواهید همه این ارتباطات را به زبان انگلیسی ایجاد کنید. کار خوبی

for watching this video in English. The one dimension here is just describing these two

برای تماشای این ویدیو به زبان انگلیسی است. یک بعد در اینجا فقط توصیف این دو

things or comparing them, talking about something simple like, "Pig or gate. Or pig and gate.

چیز یا مقایسه آنها، صحبت در مورد چیزی ساده است مانند "خوک یا دروازه. یا خوک و دروازه.

Or the pig is big, but the gate is small." Again, I'm just making some very simple sentences

یا خوک بزرگ است، اما دروازه کوچک است." باز هم، من فقط چند جمله بسیار ساده

about this, but I'm trying to do that as quickly as possible. This is a great way to practice

در این مورد می‌سازم، اما سعی می‌کنم این کار را در سریع‌ترین زمان ممکن انجام دهم. این یک روش عالی برای

by yourself like I was saying in that previous video.

تمرین خودتان است، همانطور که در آن ویدیوی قبلی گفتم .

Another dimension of this is you can start to play with the grammar or you can make stories

بعد دیگر این است که می توانید با دستور زبان بازی کنید یا می توانید داستان

or something like that. We might take the grammar dimension of this by saying, "The

یا چیزی شبیه به آن بسازید. ما ممکن است بعد دستور زبان این را با گفتن "

pig was at the gate. Or the pig is at the gate now." I'm just practicing making different

خوک در دروازه بود. یا خوک اکنون در دروازه است." من فقط در حال تمرین ساختن

situations, but I'm comparing them or closely contrasting them to make it easier for me

موقعیت‌های مختلف هستم، اما آنها را با هم مقایسه می‌کنم یا آنها را از نزدیک متضاد می‌کنم تا بتوانم

to say these different sentences in different tenses. Another thing I'll just remind you

این جملات مختلف را در زمان‌های مختلف بیان کنم . چیز دیگری که من فقط

quickly about. When you're trying to think about grammar, don't think about the rules

سریع به شما یادآوری می کنم. وقتی می‌خواهید به گرامر فکر کنید، به قوانین خاص فکر نکنید

specific. What you should be thinking about is the situation. That means that I'm thinking

. چیزی که باید به آن فکر کنید وضعیت است. این بدان معناست که من به این فکر می

about, "Okay, if something is happening in the future, and I associate or I connect..."

کنم، "خوب، اگر اتفاقی در آینده رخ دهد، و من با هم ارتباط برقرار کنم یا ارتباط برقرار کنم..."

Again, this idea about connecting, I'm thinking about the way natives make connections in

دوباره، این ایده در مورد اتصال، من به روشی که بومیان در

conversations, or they are talking about the future, and then the words that they use to

مکالمات برقرار می کنند فکر می کنم. یا در مورد آینده صحبت می کنند و سپس کلماتی که برای

describe that. I'm sorry if that sounded a little confusing.

توصیف آن استفاده می کنند. متاسفم اگر کمی گیج کننده به نظر می رسید.

Let me make that a bit easier to understand. As an example, if I'm talking with my daughter,

بگذارید درک آن را کمی ساده تر کنم. به عنوان مثال، اگر من با دخترم صحبت می‌کنم،

she's understanding first, the situation of me talking about something in the future.

او ابتدا متوجه می‌شود که من در مورد چیزی در آینده صحبت می‌کنم.

She knows I'm talking about, "Tomorrow, something will happen." She understands the bigger picture

او می داند که من در مورد "فردا، چیزی اتفاق می افتد" صحبت می کنم. او تصویر بزرگتر فردا را درک می کند

of tomorrow. Then she moves down to the specific words like, "Will or going to," and she makes

. سپس او به سمت کلمات خاصی مانند "ویل یا رفتن به" حرکت می کند و

that association. She's not thinking about the grammar rules, she's understanding the

این ارتباط را ایجاد می کند. او به قواعد گرامری فکر نمی کند، او

grammar rules from the context. Does that make sense? It's the same idea with this.

قواعد گرامری را از متن می فهمد. فرقی میکنه؟ با این هم همین فکر است.

I'm thinking, "How can we talk about this and another connection?" Another dimension

دارم فکر می کنم، "چگونه می توانیم در مورد این و یک ارتباط دیگر صحبت کنیم؟" بعد

would be using grammar to talk about the future. "The pig will be at the gate tomorrow, or

دیگر استفاده از دستور زبان برای صحبت در مورد آینده است. خوک فردا در دروازه خواهد بود

the pig was at the gate yesterday." Again, I'm thinking about, "When are we describing

یا خوک دیروز در دروازه بود. دوباره به این فکر می کنم که "کی داریم

this? Or what is the situation?" Usually, the past and the future, those are pretty

این را توصیف می کنیم؟ یا وضعیت چگونه است؟" معمولاً گذشته و آینده بسیار

simple. You can make it a bit more complicated. You could think... a conditional situation

ساده هستند. می توانید آن را کمی پیچیده تر کنید. شما می توانید فکر کنید... یک موقعیت مشروط

like, " If the pig is here tomorrow, then we can close the gate, or then we can open

مانند، "اگر خوک فردا اینجاست، پس می توانیم دروازه را ببندیم، یا سپس می توانیم

the gate." Something like that. Again, you're thinking about, "What is the situation and

دروازه را باز کنیم." یه چیزی شبیه اون. دوباره، شما به این فکر می کنید که "وضعیت چیست و

then how to natives usually do that." This is why children, they're actually... It's

سپس چگونه بومیان معمولاً این کار را انجام می دهند." به همین دلیل است که بچه ها، آنها در واقع... این

almost a learning algorithm, as best as I understand them. The children are getting

تقریباً یک الگوریتم یادگیری است، تا جایی که من آنها را درک می کنم. بچه‌ها نظرات زیادی دریافت می‌کنند

lots and lots of input, understanding what the context is, but they're not really thinking

و می‌فهمند که زمینه چیست، اما واقعاً

about the rules. When people can teach a child, well, what

به قوانین فکر نمی‌کنند. وقتی مردم می توانند به یک کودک بیاموزند، خوب،

they're really doing is making the rules understandable from the situation. They try not to teach

کاری که واقعاً انجام می دهند این است که قوانین را از موقعیت قابل درک کنند . آنها سعی می کنند

too many things at one time. Ideally, you have the context that you understand, and

خیلی چیزها را در یک زمان آموزش ندهند. در حالت ایده‌آل، شما زمینه‌ای دارید که می‌فهمید، و

then you're making it very simple by just giving very simple vocabulary, "The pig will

سپس با دادن واژگان بسیار ساده آن را بسیار ساده می‌کنید، "خوک

be here tomorrow. Or the pig will be at the gate." This is another way. Again, I'm talking

فردا اینجا خواهد بود. یا خوک در دروازه خواهد بود ." این یک راه دیگر است. باز هم، من در مورد ذکر ابعاد مختلف این موضوع صحبت می کنم

about a different dimension mention of this and how you practice with this, all these

و اینکه چگونه با آن تمرین می کنید، همه این

different ways you can take, even just two words... You can sit for an hour and try to

راه های متفاوتی را که می توانید انتخاب کنید، حتی فقط دو کلمه... می توانید یک ساعت بنشینید و سعی کنید به

think about the different connections you can.

ارتباطات مختلف خود فکر کنید. می توان.

After you make as many sentences as you can, try to think about a different dimension.

بعد از اینکه تا جایی که می توانید جملات را ساختید، سعی کنید به بعد دیگری فکر کنید.

Instead of just using vocabulary to describe something in the present tense, maybe I change

به جای استفاده از واژگان برای توصیف چیزی در زمان حال، شاید

it to the past. Another dimension would be if I'm talking about somebody else, like the

آن را به گذشته تغییر دهم. بعد دیگر این است که اگر من در مورد شخص دیگری صحبت کنم، مانند

passive voice, or I'm talking about something like, "Was the pig?" Or if I'm going to talk

صدای منفعل، یا در مورد چیزی مانند "آیا خوک بود؟" یا اگر قرار باشد به

about, as an example, maybe myself. I could say, "Drew was doing something, speaking in

عنوان مثال در مورد خودم صحبت کنم. می‌توانستم بگویم، "درو داشت کاری می‌کرد،

the third person." I don't want to get too confused here about these situations. The

سوم شخص صحبت می‌کرد." من نمی خواهم در اینجا در مورد این موقعیت ها خیلی گیج شوم.

point is, try to think about as many different situations as you can to make sure you're

نکته این است که سعی کنید تا آنجا که می توانید به موقعیت های مختلف فکر کنید تا مطمئن شوید

connecting these things. This exercise here really develops your fluency

که این چیزها را به هم متصل می کنید. این تمرین در اینجا واقعاً تسلط شما را به

rather than trying to learn many more words that you don't really know. Another great

جای تلاش برای یادگیری کلمات بیشتری که واقعاً نمی دانید، توسعه می دهد. یکی دیگر از

English expression is, "It's better to be an inch wide and a mile deep, than an inch

عبارات عالی انگلیسی این است: "بهتر است یک اینچ عرض و یک مایل عمق داشته باشید، تا یک اینچ

deep and a mile wide." This person, they're not able to talk about many words or they're

عمق و یک مایل عرض." این شخص، قادر به صحبت در مورد کلمات زیادی نیست یا

not able to use many words, but they can use the words that they know fluently, usually

قادر به استفاده از کلمات زیادی نیست، اما می تواند از کلماتی که به روانی می داند، معمولا

to describe lots of different situations. This is how I think in Japanese. My vocabulary

برای توصیف موقعیت های مختلف استفاده کند. من به ژاپنی اینگونه فکر می کنم. دایره لغات من

is... I don't know how many words I know, but what I really do is try to get very good

این است... نمی دانم چند کلمه بلدم، اما کاری که واقعا انجام می دهم این است که سعی می کنم

at making connections between the words I know, so that I can use examples in gardening

در ایجاد ارتباط بین کلماتی که می دانم بسیار خوب باشم، به طوری که بتوانم از مثال هایی در باغبانی

or animals or talking about cooking or something like that, that I know better, and then use

یا حیوانات یا صحبت کردن در مورد آنها استفاده کنم. آشپزی یا چیزی شبیه به آن، که من بهتر می دانم، و سپس از آن استفاده

that. I'm going to make a metaphor or a comparison or something when talking about business or

کنم. وقتی در مورد تجارت یا مذهب یا چیزی شبیه به آن صحبت می کنم، یک استعاره یا مقایسه یا چیز

religion or something like that. Even if I don't know many words specifically

دیگری خواهم داشت. حتی اگر بسیاری از کلمات را به طور خاص

about something, or they're not really good in my active vocabulary, I can take the words

در مورد چیزی نمی دانم، یا آنها واقعاً در واژگان فعال من خوب نیستند، می توانم کلماتی

I do know and apply those in that situation. That's yet another dimension, and these dimensions

را که می دانم استفاده کنم و آنها را در آن موقعیت به کار ببرم. این یک بعد دیگر است و این ابعاد

are infinite really. Hopefully, this makes sense. I wanted to just make another video.

واقعاً بی نهایت هستند. امیدوارم این منطقی باشد. من فقط می خواستم یک ویدیوی دیگر بسازم.

If you'd like to know more specifically about this, you can let me know, if you have any

اگر مایلید در این مورد بیشتر بدانید، اگر سوالی دارید می توانید به من اطلاع دهید

questions. It's really a very simple exercise. I talked again more about it in that video,

. این واقعا یک تمرین بسیار ساده است. من دوباره در آن ویدیو بیشتر در مورد آن صحبت کردم،

but I wanted to just give some more examples. Let's go through a few of them right now.

اما می‌خواستم فقط چند مثال بیشتر بزنم. بیایید همین الان چند مورد از آنها را مرور کنیم.

If I'm going to take, let's see, something a little bit more difficult. These are both

اگر قرار است بگیرم، بیایید ببینیم، چیز کمی سخت تر است. اینها هر دو

nouns here, so a person, place, or a thing. I can take, let's see, an adjective... I could

در اینجا اسم هستند، بنابراین یک شخص، مکان یا یک چیز. می توانم یک صفت بگیرم، ببینیم... می

say, "Happy." Then I could take a verb, let's say, "Run."

توانم بگویم "خوشحال". سپس می‌توانم یک فعل ، مثلاً «دویدن» بگیرم.

You will be surprised when you play with this example or these exercises yourself, you will

وقتی خودتان با این مثال یا این تمرین ها بازی کنید، شگفت زده خواهید شد،

let your mind do the hard work for you. I look at that and I can already begin making

به ذهن خود اجازه می دهید کارهای سخت را برای شما انجام دهد. من به آن نگاه می کنم و می توانم شروع به ساختن

some sentences. "I'm always happy when I'm running. Or if I want to feel happy, I run."

چند جمله کنم. "من همیشه وقتی می دوم خوشحالم. یا اگر بخواهم احساس خوشبختی کنم، می دوم."

Again, I'm making conditional sentences. I'm changing the person I'm speaking about, like,

باز هم جملات شرطی میسازم. من شخصی را که در موردش صحبت می کنم تغییر می دهم، مثلاً

"My sister doesn't feel happy unless she runs." It makes it much easier for your mind just

"خواهرم احساس خوشبختی نمی کند مگر اینکه بدود." این کار را برای ذهن شما آسان تر می کند

to have a better conversation. If I'm a teacher in the classroom and I'm applying this, I

تا فقط یک مکالمه بهتر داشته باشد. اگر من در کلاس درس معلم هستم و این را به کار می برم،

tell students they can only use these words. You can only make a sentence with this, and

به دانش آموزان می گویم که فقط می توانند از این کلمات استفاده کنند. با این و چند مورد دیگر فقط می توانید جمله بسازید

a few other things. You have to use this vocabulary. In that way, the mind relaxes because students

. شما باید از این واژگان استفاده کنید. به این ترتیب، ذهن آرام می شود زیرا دانش آموزان

don't think, "Wow, there are thousands of words I could use," so they can't choose what

فکر نمی کنند، "وای، هزاران کلمه وجود دارد که من می توانم استفاده کنم"، بنابراین آنها نمی توانند آنچه را

they want to say, and then they struggled to express themselves. If you limit yourself,

که می خواهند بگویند، انتخاب کنند، و سپس برای بیان خود تلاش کردند. اگر خودتان را محدود کنید،

it makes it a lot easier to speak. Isn't that interesting?

صحبت کردن را بسیار آسان می کند. جالب نیست؟

Anyway, let's do another example. Let's see, I'm going to... We could take a phrase. Here's

به هر حال بیایید مثال دیگری بزنیم. ببینیم، من می روم... می توانیم یک عبارت را در نظر بگیریم. در اینجا

another example. The phrase is like... Oh, what's a good phrase or an idiom or something?

یک مثال دیگر است. عبارت مثل ... اوه ، یک عبارت خوب یا یک اصطلاح یا چیزی دیگر چیست؟

We could use a phrasal verb like, "Kickback." A kickback, this is a conversational way of

ما می توانیم از یک فعل عبارتی مانند "لگد" استفاده کنیم. این یک روش مکالمه ای برای

talking about relaxing. If you're thinking about sitting in a chair and you kick your

صحبت در مورد آرامش است. اگر به این فکر می کنید که روی یک صندلی بنشینید و پاهای خود را با لگد به بالا می زنید

feet up... That's another great phrasal verb, "To kick up your feet," so put up your feet

... این یک فعل عبارتی عالی دیگر است، "To kick up your feet"، پس پاهایتان

to kick up your feet and relax. I'm going to kick back and relax. If I'm going to do

را بالا بیاورید تا پاهایتان را بلند کنید و استراحت کنید. من می روم عقب و استراحت. اگر قرار است

kickback and happy, "Whenever I kick back and relax, after a hard day of work, I feel

رشادت و خوشحالی انجام دهم، "هر وقت که به عقب می افتم و استراحت می کنم، بعد از یک روز کاری سخت، احساس خوشحالی می کنم

very happy." You can apply this with any vocabulary, individual words, or phrases. The point really

." شما می توانید این را با هر واژگان، کلمات یا عبارات فردی اعمال کنید. نکته واقعاً این

is to drill down here, to make your ability to use the vocabulary very strong, rather

است که به جای تلاش برای یادگیری لغت دیگری، به خصوص با ترجمه، که نمی‌خواهید انجام دهید، در اینجا تمرین کنید، تا توانایی خود را در استفاده از واژگان بسیار قوی کنید

than trying to learn another word, especially with a translation, which you don't want to

do. You want to make as many connections as possible so that it becomes easy to use these

. شما می خواهید تا آنجا که ممکن است ارتباط برقرار کنید تا هنگام صحبت کردن، استفاده از این چیزها آسان شود

things when you speak. After you've done this practicing... You can

. بعد از اینکه این تمرین را انجام دادید... می توانید

do this by yourself, even if you can have nobody to practice with you. If you're practicing

این کار را خودتان انجام دهید، حتی اگر کسی را نداشته باشید که با شما تمرین کند. اگر خودتان این کار را انجام

this by yourself, when you get into a situation and you think, "Oh, these are the words I

می‌دهید، وقتی در موقعیتی قرار می‌گیرید و فکر می‌کنید، "اوه، اینها کلماتی هستند که من

know, now I have to connect those with whatever that situation is." You will be surprised

می‌دانم، حالا باید آن‌ها را با هر موقعیتی که هست مرتبط کنم."

by how well your makes those connections. Anyway, hope you found that interesting. If

از اینکه چقدر خوب این ارتباطات را ایجاد می کنید شگفت زده خواهید شد. به هر حال امیدوارم برای شما جالب بوده باشد.

you'd like to learn more about how I help students make these connections and help them

اگر می‌خواهید در مورد اینکه چگونه به دانش‌آموزان کمک می‌کنم این ارتباطات را ایجاد کنند و به آنها کمک کنم تا

learn in the right steps to become a competent speaker, you can click on the link in the

در مراحل درست برای تبدیل شدن به یک سخنران ماهر بیاموزند بیشتر بدانید ، می‌توانید روی پیوند در

upper right of this video or on the description or the link in the description below this

سمت راست بالای این ویدیو یا روی توضیحات یا پیوند کلیک کنید. در توضیحات زیر این

video. If you'd like to continue learning with the English Fluency Guide, please do

ویدئو اگر می‌خواهید با راهنمای تسلط به زبان انگلیسی به یادگیری ادامه دهید، لطفاً همین الان

these three simple things right now. 1. Click on this link to subscribe to my YouTube

این سه کار ساده را انجام دهید. 1. روی این پیوند کلیک کنید تا در کانال یوتیوب من

channel for over 500 free videos. 2. Click on this link to download my #1 eBook

برای بیش از 500 ویدیو رایگان مشترک شوید. 2. برای دانلود راهنمای کتاب الکترونیکی شماره 1 من

guide to fast fluency, FREE! And… 3. Click here to watch the most popular video

برای تسلط سریع، رایگان، روی این لینک کلیک کنید! و... 3. برای تماشای محبوب ترین ویدیو

on English fluency here on YouTube!

در مورد تسلط به زبان انگلیسی اینجا در یوتیوب اینجا را کلیک کنید!