LEARN ENGLISH (almost) Every Day | LIVE from England | Thursday 1st December 2022

They say that December

آنها می گویند که

is one of the most crucial months of the year.

دسامبر یکی از حساس ترین ماه های سال است.

As winter approaches, everything becomes

با نزدیک شدن به زمستان همه چیز

cold and icy.

سرد و یخبندان می شود.

Are you ready for dunk, Simba?

آیا برای دانک آماده ای، سیمبا؟

Here we are. Yes.

اینجا هستیم. آره.

For those wondering what is going on, we are here

برای کسانی که می‌پرسند چه خبر است، ما

for the whole of December.

برای کل دسامبر اینجا هستیم.

We can share those cold nights together

ما می توانیم آن شب های سرد را با هم تقسیم کنیم

and could look nice and warm.

و می توانیم زیبا و گرم به نظر برسیم.

It is December the first 2022.

اولین دسامبر 2022 است.

Hello there.

سلام.

Oh, you will either love that music or hate it.

اوه، شما یا آن موسیقی را دوست خواهید داشت یا از آن متنفر خواهید شد.

Personally, I think it's really, really good hat.

شخصاً فکر می کنم کلاه واقعاً بسیار خوبی است.

Here we go again. Way back.

دوباره شروع کنیم. راه برگشت.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

I can't believe it. Hi, everybody.

من نمی توانم آن را باور کنم. سلام به همه.

As my voice already starts to break down.

همانطور که صدای من در حال حاضر شروع به شکستن کرده است.

Isn't it great?

عالی نیست؟

Where's my water? Mm.

آب من کجاست؟ مم

They say that the broadcaster's

آنها می گویند که

worst nightmare is their voice

بدترین کابوس صدا و سیما این است که صدای

failing whilst they're presenting.

آنها در حین ارائه پخش می شود.

And here I am, already having difficulty with my throat.

و اینجا هستم که در حال حاضر با گلویم مشکل دارم.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه. این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Because we are with you.

چون با شما هستیم

Not just today, but also for the whole

نه فقط امروز، بلکه

of December almost.

تقریباً برای کل دسامبر.

I can't stress

من نمی توانم به

enough the fact that it's almost every day.

اندازه کافی بر این واقعیت تأکید کنم که تقریباً هر روز است.

So we are here today and we have a very busy weekend as well, Saturday and Sunday.

بنابراین ما امروز اینجا هستیم و یک آخر هفته بسیار شلوغ نیز داریم، شنبه و یکشنبه.

We will be with you live on Saturday

شنبه از نمایشگاه کریسمس Much Wenlock به صورت زنده با شما خواهیم بود

from the Much Wenlock Christmas Fair.

.

And on Sunday we are with you as usual for 2 hours.

و یکشنبه طبق معمول 2 ساعت در کنار شما هستیم.

And then lots and lots of other times as well

و سپس تعداد زیادی و بسیاری از زمان های دیگر نیز

during the month of December.

در طول ماه دسامبر.

Or should I say don't December?

یا باید بگم دسامبر نکن؟

Yes. Can you see what I did there?

آره. میتونی ببینی اونجا چیکار کردم؟

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

Of course, it's not just me.

البته فقط من نیستم.

Joining me also here in the studio,

با پیوستن به من در اینجا در استودیو،

I've given him his own corner,

گوشه خودش را به او دادم،

a special place for him to live.

مکانی ویژه برای زندگی او.

Mr. Steve,

آقای

of course, he is here right now.

استیو البته الان اینجاست.

Hello.

سلام.

Hello, everyone.

سلام به همه

Well, Mr. Duncan, this is so different.

خب، آقای دانکن، این خیلی متفاوت است.

I am stuck in a corner of the studio all on my own.

من به تنهایی در گوشه ای از استودیو گیر کرده ام.

I can see you, though.

با این حال می توانم شما را ببینم.

I can see Mr.

Duncan peering over the top of one of your big screens.

من می توانم آقای دانکن را ببینم

که بالای یکی از صفحه نمایش های بزرگ شما نگاه می کند.

Well, you control everything.

خوب، شما همه چیز را کنترل می کنید.

Like it. Like somebody that's in control of everything.

آن را دوست دارم. مثل کسی که همه چیز را کنترل می کند.

Yes. Yes.

آره. آره.

Oh, Mr. Duncan, this is very exciting.

اوه، آقای دانکن، این خیلی هیجان انگیز است.

Something new for December.

یک چیز جدید برای دسامبر.

Am I going to be here every day?

آیا قرار است هر روز اینجا باشم؟

Well, it just, you know, I've.

خوب، فقط، می دانید، من دارم.

I got the option of being here or not.

من این گزینه را داشتم که اینجا باشم یا نباشم.

It's up to you. Really.

این به شما بستگی دارد. واقعا

Right. Well, we'll.

درست. خب خب.

We'll keep that as a surprise for all of the viewers.

ما آن را به عنوان یک سورپرایز برای همه بینندگان نگه خواهیم داشت.

So you may have already noticed things are slightly different with the studio.

بنابراین ممکن است قبلاً متوجه شده باشید که اوضاع در استودیو کمی متفاوت است.

Mr. Steve is over there and I'm over here.

آقای استیو آنجاست و من اینجا هستم.

And, well, all I can say is it's nice to see Mr.

و، خوب، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که دیدن آقای

Steve here.

And also we have the live chat.

استیو در اینجا خوشحالم.

و همچنین ما چت زنده داریم.

Already, Steve, it's very busy.

در حال حاضر، استیو، خیلی شلوغ است.

Mr. Duncan The live chat is very, very busy today.

آقای دانکن امروز چت زنده بسیار بسیار شلوغ است.

First of all, can I say congratulations?

اول از همه، می توانم تبریک بگویم؟

Guess who was first today?

حدس بزنید امروز چه کسی اولین بود؟

First on the live chat.

ابتدا در چت زنده

It's Claudia.

این کلودیا است.

Congratulations to you.

تبریکات فراوان به شما.

Done.

انجام شده.

Claudia.

کلودیا

You're very keen to be on their first day.

شما بسیار مشتاق هستید که در روز اول آنها باشید.

Obviously, no cooking going on at the moment.

بدیهی است که در حال حاضر هیچ آشپزی انجام نمی شود.

Maybe later. Yes. I'm just wondering what is going on?

شاید بعدا. آره. من فقط به این فکر می کنم که جریان چیست؟

Are you cooking something today, Claudia?

کلودیا امروز چیزی درست می کنی؟

We'll find out.

ما متوجه خواهیم شد.

People are, too.

مردم هم همینطور

They were talking about the weather.

آنها در مورد آب و هوا صحبت می کردند.

Oh, which is interesting, Mr. Duncan.

اوه، جالب است آقای دانکن.

Amateur chess.

شطرنج آماتور.

Amateur chess. Hello? Amateur chess.

شطرنج آماتور. سلام؟ شطرنج آماتور.

You must obviously be quite clever if you're playing chess.

واضح است که اگر شطرنج بازی می کنید باید کاملاً باهوش باشید.

Maybe we could do a game over the Internet.

شاید بتوانیم یک بازی از طریق اینترنت انجام دهیم.

Can I just ask you a question?

میتونم فقط یه سوال ازت بپرسم؟

Are you somehow slumping back?

آیا به نوعی در حال سقوط هستید؟

No, I don't know.

نه، نمی دانم.

I do do bizarre things because you want me to move.

من کارهای عجیب و غریب انجام می دهم زیرا شما می خواهید من حرکت کنم.

I'll go on tiptoes.

من روی نوک پا می روم

Well, that's better. Yes.

خب این بهتره آره.

I don't know what you were doing then. That's right.

نمی دانم آن موقع چه کار می کردی. درست است.

It looks as if you're starting to get down on your hands and knees.

به نظر می رسد که شما شروع به پایین آمدن روی دست ها و زانوهای خود کرده اید.

Well, I do move around anyway.

خوب، به هر حال من حرکت می کنم.

Amateur chess. Who's in Algeria? Hello?

شطرنج آماتور. چه کسی در الجزایر است؟ سلام؟

So that. It's very cold there.

به طوری که. اونجا خیلی سرده

Well, interestingly enough, Mr.

خوب، به اندازه کافی جالب است، آقای

Duncan, I saw a news report yesterday

دانکن، من دیروز یک گزارش خبری دیدم

that talking about long term weather forecasts,

که در مورد پیش بینی های بلند مدت آب و هوا صحبت می کرد،

which, of course, as we know on the story, ously unreliable.

که البته، همانطور که در داستان می دانیم، بسیار غیر قابل اعتماد است.

But they are in the UK.

اما آنها در انگلستان هستند.

I think ten days ahead is about the maximum that they can predict.

من فکر می کنم ده روز آینده تقریباً حداکثری است که آنها می توانند پیش بینی کنند.

But they are saying that we are going to get a blast

اما آنها می گویند که ما

of cold weather from the east.

از شرق به هوای سرد خواهیم رسید.

They are predicting another beast from the east.

آنها در حال پیش بینی جانور دیگری از شرق هستند.

And I'm not talking about a certain leader in Russia.

و من در مورد یک رهبر خاص در روسیه صحبت نمی کنم.

I'm talking about something that they called a number of years ago.

من در مورد چیزی صحبت می کنم که آنها چندین سال پیش به آن می گفتند .

I can't remember when it was.

یادم نمیاد کی بود

Now we had this blast of very cold

اکنون ما این انفجار هوای بسیار سرد را

air from the east, which of course, to

از شرق داشتیم، که البته

the east of us is basically sort of Russia and most of Europe.

در شرق ما اساساً نوعی روسیه و بیشتر اروپا است.

But a lot of cold weather, of course, comes from that part of the continent.

اما هوای سرد زیادی ، البته از آن قسمت از قاره می آید.

And we always worry when we start to get easterly winds in the winter

و ما همیشه وقتی در زمستان شروع به بادهای شرقی می کنیم نگران هستیم

because it means snow, it means cold winds.

زیرا این به معنای برف است، یعنی باد سرد.

And they are predicting what they are calling it a beast from the east

و دارند پیش‌بینی می‌کنند که به آن حیوانی از شرق

who is going to come and

می‌گویند که قرار است بیاید

and increase our heating bills quite significantly? Mr.

و قبض‌های گرمایشی ما را به میزان قابل توجهی افزایش دهد؟ آقای

DUNCAN Which is quite good because the price of oil is dropping.

دانکن که بسیار خوب است زیرا قیمت نفت در حال کاهش است.

So that'll be good for us.

پس این برای ما خوب خواهد بود.

So yes, it's cold, it's getting cold.

پس بله، هوا سرد است، دارد سرد می شود.

But we are warm in the studio, Mr.

اما ما در استودیو گرم هستیم، آقای

Duncan, and we are going to warm you up with our cheer

دانکن، و قرار است شما را با

and happiness throughout December.

شادی و خوشحالی در ماه دسامبر گرم کنیم.

So that is the message that I'd like to get across at this point.

بنابراین این پیامی است که من می خواهم در این مرحله به آن برسم.

Mr. Duncan. Well, I think you did it very well

آقای دانکن خوب، من فکر می کنم شما این کار را خیلی خوب انجام دادید،

since Mr..

زیرا

Mr. Steve and myself, we are here and we will be with you a lot of times during the month

آقای استیو و من، ما اینجا هستیم و در ماه دسامبر بارها با شما خواهیم بود

of December, things might seem a little different,

، ممکن است اوضاع کمی متفاوت به نظر برسد،

but it's still the same old us, I'm afraid myself.

اما هنوز هم همان است. ما پیریم، من خودم می ترسم.

And also Mr. Steve.

و همچنین آقای استیو.

Can you believe it's December already?

باورتان می شود که ماه دسامبر است؟

Steve I know.

استیو من می دانم.

I've got to start thinking about Christmas presents.

من باید شروع کنم به هدایای کریسمس فکر کنم.

Are and I think we pointed out on Sunday

هستند و فکر می کنم ما یکشنبه اشاره کردیم

or I might have pointed out on Sunday that there is one.

یا ممکن است یکشنبه اشاره کرده باشم که یکی وجود دارد.

Well, I'm not having to buy very many Christmas presents.

خب، من مجبور نیستم هدایای کریسمس زیادی بخرم.

I think the only person I'm going to be buying Christmas presents for is you, Mr.

فکر می کنم تنها کسی که قرار است برایش هدایای کریسمس بخرم شما هستید، آقای

Duncan. Oh, good.

دانکن. خوب است.

I don't think there's anyone else that I need to buy Christmas presents for.

فکر نمی‌کنم کسی دیگری باشد که برایش هدایای کریسمس بخرم.

Well, there's no one else that you should be.

خوب، هیچ کس دیگری نیست که شما باید باشید.

Well, because, I mean, we don't. Within the family.

خوب، چون منظورم این است که ما این کار را نمی کنیم. درون خانواده.

My mother.

I used to buy her a Christmas present, but my sister and

مادرم.

من قبلا برای او یک هدیه کریسمس می خریدم، اما من و خواهرم چندین سال پیش

I stopped buying Christmas presents a number of years ago.

خرید هدایای کریسمس را متوقف کردیم .

For each. Other. For each other.

برای هر. دیگر. برای همدیگر.

Because it seemed pointless, because we'd always buy each other things which we didn't really want.

زیرا بیهوده به نظر می رسید، زیرا ما همیشه چیزهایی برای یکدیگر می خریدیم که واقعاً نمی خواستیم.

It just became very difficult.

فقط خیلی سخت شد.

So we still do birthdays, but we don't do Christmas anymore or Christmas presents.

بنابراین ما هنوز تولدها را انجام می دهیم، اما دیگر کریسمس یا هدایای کریسمس را انجام نمی دهیم.

I don't buy Freda Christmas present for friends.

من هدیه کریسمس Freda را برای دوستان نمی خرم.

We've stopped that because it just seemed pointless buying rubbish.

ما آن را متوقف کرده‌ایم زیرا خریدن زباله بی‌معنی به نظر می‌رسید.

Yeah.

آره

But I spoke to somebody the other night at a rehearsal who has 11 grands children,

اما من شب قبل در یک تمرین با کسی صحبت کردم که

11 grandchildren, so they

11 نوه، 11 نوه دارد، بنابراین آنها

have to buy at least 11 presents for them.

باید حداقل 11 هدیه برای آنها بخرند.

So I do feel the pain of mine.

بنابراین من درد خود را احساس می کنم.

Mind you, maybe you enjoy it

توجه داشته باشید، شاید از آن لذت

if you've got a large family and you have to buy lots of presents

ببرید اگر خانواده پرجمعیتی داشته باشید و مجبور باشید

for children, four grandchildren, 11.

برای بچه ها، چهار نوه، 11 ساله

That's a lot of presents that they've got to buy. Yeah.

هدایای زیادی بخرید. این هدایای زیادی است که آنها باید بخرند. آره

Let's face it. They buy for each other. Steve.

بیا با آن روبرو شویم. آنها برای یکدیگر خرید می کنند. استیو

It's all about kids, really. Black kids.

همه چیز در مورد بچه ها است، واقعا. بچه های سیاه پوست

It isn't adults.

بزرگسالان نیست

Well, why would adults be so worried about Christmas?

خوب، چرا بزرگسالان اینقدر نگران کریسمس هستند؟

I think it is more about the kids, to be honest with you.

من فکر می کنم بیشتر به بچه ها مربوط می شود، صادقانه با شما.

I mean, I don't remember and I feel slightly guilty about this.

یعنی یادم نیست و از این بابت کمی احساس گناه می کنم.

I don't remember buying my parents Christmas presents.

یادم نمی آید که برای والدینم هدایای کریسمس خریده باشم.

I don't remember it at all.

اصلا یادم نمیاد

I don't think I ever did.

من فکر نمی کنم که من هرگز.

And now I feel really mean and horrible because of it.

و حالا به خاطر آن واقعاً احساس بد و وحشتناکی می کنم.

You didn't buy Christmas presents. For who?

شما هدایای کریسمس نخریدید. برای کی؟

Your parents. My parents.

والدین شما. والدین من.

Oh, I used to wear.

اوه من قبلا می پوشیدم

I used to make them things. I used to make something

من برای آنها چیزهایی درست می کردم. من از خاک رس چیزی درست

out of

می کردم

clay.

.

Your paper or something? Clay.

مقاله شما یا چیزی؟ خاک رس

I used to make them things which I'm sure that they treasured.

من برای آنها چیزهایی درست می کردم که مطمئن هستم آنها برایشان ارزش قائل بودند.

Although, strangely enough, I can't find them anywhere.

اگرچه، به طرز عجیبی، هیچ کجا نمی توانم آنها را پیدا کنم.

So I imagine it got thrown out.

بنابراین من تصور می کنم که آن را بیرون انداخته است.

Which I'm pretty sure they did not end up in the wastepaper bin.

که من تقریباً مطمئن هستم که آنها به سطل کاغذ باطله نرسیدند.

It was Jimmy's birthday.

تولد جیمی بود

I don't remember when that was, but apparently this is Jimmy's first Jemmy from Hong Kong.

یادم نیست کی بود، اما ظاهرا این اولین جمی جیمی از هنگ کنگ است.

Hello.

سلام.

His first live chat since his birthday.

اولین گفتگوی زنده او از زمان تولدش.

Oh. So when was your birthday?

اوه پس تولدت کی بود؟

It wasn't last Sunday, was it?

یکشنبه گذشته نبود، نه؟

I don't think so anyway, but

به هر حال من اینطور فکر نمی کنم، اما

happy birthday for whenever that was.

تولدت مبارک برای هر زمان که بود.

We missed that. One.

ما آن را از دست دادیم. یکی

So please tell us when your birthday was.

پس لطفا به ما بگویید تولد شما چه زمانی است.

Jemmy in Hong Kong. Very nice.

جیمی در هنگ کنگ بسیار خوب.

So what excitement have you got in store, Mr.

خب، آقای

Duncan, for today's.

دانکن، چه هیجانی برای امروز دارید.

How long are we on for, by the way? Today.

اتفاقاً تا کی ادامه داریم؟ امروز.

About an hour.

حدود یک ساعت.

About an. Hour. I've already told you this.

درباره یک. ساعت من قبلاً این را به شما گفته ام.

I know.

میدانم.

I was for everybody else.

من برای بقیه بودم

Well. Well, he doesn't know.

خوب. خوب، او نمی داند.

No one cares, really, how long we're on for as long as we're here.

هیچ کس اهمیتی نمی دهد، واقعاً تا زمانی که اینجا هستیم، چه مدت ادامه خواهیم داد.

We are here.

ما اینجا هستیم.

And we are here not just today, but also on Saturday

و ما نه فقط امروز، بلکه شنبه

and on Sunday as well.

و یکشنبه نیز اینجا هستیم.

And next week we will be popping up

و هفته آینده

during the month of December, doing some some special thing.

در ماه دسامبر ظاهر خواهیم شد و کارهای خاصی را انجام خواهیم داد.

Are you on tomorrow?

فردا هستی؟

No. Oh, okay.

نه. اوه، باشه.

No, not here tomorrow.

نه فردا اینجا نیست

I just said we're back on Saturday and Sunday.

فقط گفتم شنبه و یکشنبه برگشتیم.

It's Saturday.

شنبه است.

And of course because Saturday we've got something special lined up haven't we Mr..

و البته چون شنبه ما چیز خاصی را آماده کرده ایم، مگر نه ما آقای.

Don't we all, we all talk about that.

Well I've already mentioned that.

خوب من قبلاً به آن اشاره کردم.

I just mentioned it.

من فقط به آن اشاره کردم.

Good, good.

خوب، خوب

And then when Christmas fair

و سپس وقتی نمایشگاه کریسمس

is coming up on Saturday

در روز شنبه برگزار می شود

and we will be there live, hopefully

و ما به صورت زنده آنجا خواهیم بود،

it all depends on whether we can get a signal.

امیدوارم همه چیز به این بستگی دارد که آیا می توانیم سیگنال دریافت کنیم.

And also, if we if we don't get beaten up by someone as well, hopefully.

و همچنین، اگر ما از کسی کتک نخوریم، امیدواریم.

But yes, we are at the much Wenlock Christmas fair on Saturday and

اما بله، ما در نمایشگاه کریسمس Wenlock در روز شنبه

I'm excited to be

هستیم و صادقانه بگویم هیجان زده هستم

honest and the reason why I'm so excited is because we will have a chance once again to sample

و دلیل این که من بسیار هیجان زده هستم این است که یک بار دیگر فرصتی خواهیم داشت که

some of that lovely junk food

برخی از غذاهای ناسالم دوست داشتنی را

that they serve every single go.

که آنها سرو می کنند امتحان کنیم. تک تک رفتن

Yeah, beef burgers, hot dogs.

آره، همبرگر گاو، هات داگ.

I still don't know why they call it a hot dog. Why?

هنوز نمی دانم چرا به آن هات داگ می گویند. چرا؟

Maybe it looks like a sausage dog.

شاید شبیه سگ سوسیس باشد.

You know, one of those dogs with a very long bodies and short legs.

می دانید، یکی از آن سگ هایی با بدن بسیار بلند و پاهای کوتاه.

I'm not sure it's a sausage in a bun, but they call it a hot dog.

مطمئن نیستم سوسیس داخل نان است، اما به آن هات داگ می گویند.

We don't know where the dog where where the dog bit comes from.

ما نمی دانیم سگ از کجا گاز گرفته است .

That's what I mean. Maybe it means it's awful meat. Yes.

منظورم همین است. شاید این بدان معنی است که این گوشت افتضاح است. آره.

Well, that's the point I'm making. It's very strange.

خوب، این نکته ای است که من به آن اشاره می کنم. خیلی عجیب است.

It's something you eat.

این چیزی است که شما می خورید.

Actually has the word dog in the name.

در واقع کلمه سگ را در نام دارد.

Yes. And it's effectively pork.

آره. و در واقع گوشت خوک است.

So it's not dog meat.

پس گوشت سگ نیست.

But yes, we will be there.

اما بله، ما آنجا خواهیم بود.

If the weather is good, we will be live.

اگر هوا خوب باشد زنده می شویم.

But we, Mr. Duncan, if not, we will record it.

اما ما آقای دانکن اگر نه ضبط می کنیم.

Even if it's snowing, even if the wind is blowing and it's freezing cold, we will be there.

حتی اگر برف هم ببارد، حتی اگر باد می وزد و سرما یخبندان است، ما آنجا خواهیم بود.

You will have a chance to watch two people freeze

شما این فرصت را خواهید داشت که دو نفر را

to death live on YouTube, so don't miss it.

که تا حد مرگ یخ زده اند به صورت زنده در YouTube تماشا کنید، پس آن را از دست ندهید.

On Saturday from 2 p.m.

روز شنبه از ساعت 2 بعد از ظهر

we will be live at the much Wenlock Christmas Fair.

ما در نمایشگاه کریسمس Wenlock بسیار زنده خواهیم بود.

Claudia is working so she won't be able to be there live.

کلودیا در حال کار است بنابراین نمی تواند زنده آنجا باشد.

But you'll be able to watch it later.

اما بعداً می توانید آن را تماشا کنید.

Yes, hopefully.

بله، امیدوارم.

And we'll probably show excerpts on on Sunday as well

و احتمالاً گزیده‌هایی را در روز یکشنبه و همچنین

from all the fun that we will have at the fair on Saturday.

از تمام تفریحاتی که در نمایشگاه روز شنبه خواهیم داشت، نشان خواهیم داد.

It should be very good fun, miss. I'm looking forward to it.

باید خیلی جالب باشه خانم. من مشتاقانه منتظر آن هستم.

I'm not sure what to wear.

من مطمئن نیستم چه بپوشم.

What shall I wear?

چی بپوشم؟

Lots, lots of warm. Clothes, lots of clothes.

خیلی، خیلی گرم. لباس، لباس زیاد.

I seem to remember from previous because I think the weather's going to be pretty

به نظر می رسد از قبل به یاد دارم، زیرا فکر می کنم هوا

much as it is today, which is virtually no wind.

تقریباً مانند امروز خواهد بود، که عملاً باد نیست.

We've had no wind.

ما باد نداشتیم

No well, at least outside we've had no wind for several days.

نه خوب، حداقل چند روزی است که در بیرون باد نداریم.

There's a sort of northeasterly wind

نوعی باد شمال شرقی

and it's a sort of light breeze.

و نوعی نسیم ملایم می وزد.

It's been very foggy, very misty, very November.

خیلی مه، خیلی مه آلود، خیلی نوامبر بود.

I would say this is like November weather rather than December.

من می گویم که این آب و هوا شبیه آب و هوای نوامبر است تا دسامبر.

But yeah, it's I'd like to be in Italy.

اما بله، من دوست دارم در ایتالیا باشم.

Francesca says

فرانچسکا می گوید

that it's not so cold in Rome at the moment,

که در حال حاضر هوا در رم آنقدر سرد نیست،

so I'm sure it will be a lot more pleasant.

بنابراین مطمئن هستم که خیلی خوشایندتر خواهد بود.

But of course they did have some terrible weather last week and that caused

اما مطمئناً آنها هفته گذشته آب و هوای وحشتناکی داشتند و این

a landslide on one of the Italian islands.

باعث رانش زمین در یکی از جزایر ایتالیا شد.

That was absolutely terrible, terrible pictures.

این کاملاً وحشتناک بود، تصاویر وحشتناک.

But what I noticed also they mentioned a few times in the report,

اما آنچه که من متوجه شدم آنها نیز چند بار در گزارش ذکر کردند،

I don't know how true it is, but many of the buildings were actually built illegally.

نمی دانم چقدر درست است، اما بسیاری از ساختمان ها در واقع غیرقانونی ساخته شده اند.

So maybe that's one of the reasons why some of the buildings didn't survive.

بنابراین شاید این یکی از دلایلی باشد که برخی از ساختمان ها زنده نمانند.

But, yes, a terrible, terrible event that took place last week.

اما، بله، یک رویداد وحشتناک، وحشتناک که هفته گذشته رخ داد.

And the weather at the moment here

و هوا در حال حاضر

is not too bad, but it's going to be cold on Saturday.

اینجا خیلی بد نیست، اما روز شنبه سرد است.

It's going to really feel as if winter is in the air.

واقعاً احساس می شود که انگار زمستان در هوا است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Rajinder Singh is says hi from India

راجیندر سینگ از هند عصر بخیر سلام می‌گوید،

good evening rather so it must be evening time there which probably.

بنابراین احتمالاً وقت آن‌جا عصر باشد.

Yes, that will make sense.

بله، این منطقی خواهد بود.

You're ahead of us.

تو از ما جلوتري

Seven, probably 5 hours or so, I would think.

من فکر می کنم هفت، احتمالاً 5 ساعت یا بیشتر.

Or more, yes.

یا بیشتر، بله.

I would imagine it must be about maybe ten or 11:00 at night.

فکر می کنم شاید حدود ده یا 11 شب باشد.

It must be so.

باید اینطور باشد.

Thank you for watching.

Is that quite a few people on that I didn't recognise today.

ممنون که تماشا کردید

آیا این تعداد کمی از افراد در مورد آن هستند که من امروز نمی شناسم.

Probably because we on on a different day

احتمالاً به این دلیل که ما در روز دیگری هستیم

and maybe some new people are finding us.

و شاید افراد جدیدی ما را پیدا کنند.

So yeah, fantastic.

پس آره، فوق العاده

Some names that I don't recognise.

برخی از اسامی که من آنها را نمی شناسم.

So yeah, please feel free to

بنابراین بله، لطفاً با خیال راحت

write things in the live chat.

چیزهایی را در چت زنده بنویسید.

We love to hear what you're thinking and feeling

ما دوست

as we progress through this lesson today.

داریم که با پیشرفت در این درس امروز بشنویم که چه فکر و چه احساسی دارید.

It feels very odd being over here. Mr. Duncan.

خیلی حس عجیبی داره اینجا بودن آقای دانکن

Yes, I'm sort of I'm having to hold up a pad over some writing on the back of this.

بله، به نوعی مجبورم یک صفحه را روی مقداری نوشته در پشت آن بگیرم.

Okay. All right.

باشه. خیلی خوب.

That's interesting.

جالبه.

I Mr.

من

Duncan's written things on the back of this pad, so I'll have to be careful not to hold it up.

چیزهایی را که آقای دانکن پشت این صفحه نوشته است، بنابراین باید مراقب باشم که آن را بالا نگیرم.

So, yes, I haven't got a table to write on.

بنابراین، بله، من جدولی برای نوشتن ندارم.

Maybe we can fix that for Sunday.

شاید بتوانیم آن را برای یکشنبه درست کنیم.

Mr. Duncan. I'm not moaning. I'm not moaning.

آقای دانکن من ناله نمی کنم. من ناله نمی کنم.

Just, you know, I feel a little out of place stuck in this corner by the toilet.

فقط، می دانید، احساس می کنم کمی در این گوشه کنار توالت گیر کرده ام.

I spent the whole day well

من تمام روز

with your with your stomach at the moment.

را با شکم شما به خوبی با شما گذراندم.

I did notice this morning because yesterday last night, Mr.

امروز صبح متوجه شدم زیرا دیروز دیشب، آقای

Steve made the most amazing meal with lentils, potatoes

استیو شگفت‌انگیزترین غذا را با عدس، سیب‌زمینی

and and every vegetable that exists on this planet.

و هر سبزی موجود در این سیاره درست کرد.

And to be honest,

و صادقانه بگویم،

it's really made my stomach very active.

این واقعا معده من را بسیار فعال کرده است.

And also Mr.

و

Steve's stomach as well. Definitely.

همچنین معده آقای استیو نیز. قطعا.

I left the skins on the potatoes, which is supposed to be good for you.

من پوست سیب زمینی ها را گذاشتم که قرار است برای شما خوب باشد.

Yeah, we had lentils with brown rice, broccoli,

آره، ما عدس با برنج قهوه ای، کلم

uh, potatoes with the skins left on.

بروکلی، سیب زمینی با پوست داشتیم.

So, as you can imagine, that's a lot of fibre. Yes.

بنابراین، همانطور که می توانید تصور کنید، این مقدار زیادی فیبر است. آره.

So those little bacteria to work on in our guts.

بنابراین این باکتری های کوچک در روده ما کار می کنند.

So, as I said, it's not windy outside, but it is definitely windy inside.

بنابراین، همانطور که گفتم، بیرون باد نیست، اما در داخل قطعا باد می‌وزد.

Yes, inside, inside.

بله، داخل، داخل.

Mr. Steve's inside.

آقای استیو داخل است.

Mr. Steve's underpants.

زیر شلواری آقای استیو.

From 7:30 p.m. in India.

از ساعت 19:30 در هند.

Okeydokey, says Rajendra said.

راجندرا گفت: Okeydokey.

Thanks for that. So what time is it here? How far to?

برای آن متشکرم. پس اینجا ساعت چند است؟ تا کجا؟

About 5 hours. About 5 hours ahead?

حدود 5 ساعت. حدود 5 ساعت جلوتر؟

Yeah, it's about halfway to Malaysia, which is 8 hours ahead.

آره، تقریباً نصف راه مالزی است که 8 ساعت جلوتر است.

So that's that's about right.

پس این در مورد درست است.

I can see Mr.

من می توانم آقای

Duncan, it's quite strange looking at you from this.

دانکن را ببینم، خیلی عجیب است که از این به شما نگاه کنم.

I can actually look at you and you can look at me. Yes, I know.

من واقعاً می توانم به تو نگاه کنم و تو می توانی به من نگاه کنی. بله میدانم.

I'm not sure I like that. Really.

مطمئن نیستم که دوستش داشته باشم. واقعا

I can actually look straight into Mr. Steve's.

من واقعاً می توانم مستقیماً به آقای استیو نگاه کنم.

I can see if I'm getting upset or unhappy about something you've said.

می توانم ببینم از چیزی که شما گفته اید ناراحت یا ناراضی هستم.

Which happens virtually all the time.

که تقریباً همیشه اتفاق می افتد.

Well, so far, so good.

خوب، تا اینجا، خیلی خوب است.

As I was mentioning earlier, Steve, it is already December

همانطور که قبلاً اشاره کردم، استیو، دسامبر

this year has gone by so fast.

امسال خیلی سریع گذشت.

And you know what they always say?

و می دانید همیشه چه می گویند؟

You know what they say, Steve?

میدونی چی میگن استیو؟

What?

چی؟

You have to look at me.

باید به من نگاه کنی

I can't see it.

من نمی توانم آن را ببینم.

Time flies when you're having fun.

وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره.

Time flies when you're having fun.

وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره.

Apparently, this is what a lot of people say when they are having a good time somewhere

ظاهراً این همان چیزی است که بسیاری از مردم وقتی در جایی خوش می گذرانند می گویند

and then they realise that it's actually later than they thought.

و بعد متوجه می شوند که واقعاً دیرتر از چیزی است که فکر می کردند.

And people will often say time flies

و مردم اغلب می گویند

when you're having fun.

زمانی که شما سرگرم هستید، زمان می گذرد.

So that can only mean that if you're not having fun,

پس این فقط می تواند به این معنی باشد که اگر سرگرم

would you say that the opposite?

نمی شوید، برعکس می گویید؟

Definitely. Mr. Duncan. Definitely.

قطعا. آقای دانکن قطعا.

So how would you express that?

پس چگونه آن را بیان می کنید؟

Uh, I don't know.

اوه، من نمی دانم.

We need to think of a nice sort of rhyming

ما باید به یک نوع قافیه زیبا فکر کنیم

passage that will describe

که

the feeling that time seems to lag or seems to slow down.

این احساس را توصیف کند که زمان به نظر می رسد عقب مانده یا کند می شود.

If you're doing something that you don't enjoy, you could like work. Yes.

اگر کاری را انجام می دهید که از آن لذت نمی برید، می توانید کار را دوست داشته باشید. آره.

At school or something like that.

در مدرسه یا چیزی شبیه به آن.

I in fact, we are discussing with a colleague

من در واقع، امروز با یک همکار در مورد کار بحث می کنیم

today about work

and how when it's boring,

و این که چگونه وقتی خسته کننده است،

how time seems to drag out

چگونه به نظر می رسد زمان طولانی می شود

and it just, you know, when you're bored,

و فقط می دانید، وقتی حوصله دارید،

you can watch the clock, the hands seem to almost go backwards.

می توانید ساعت را تماشا کنید ، عقربه ها به نظر تقریباً می روند. به عقب.

Yeah, but yes, when you're having fun and you're not thinking or worrying about anything,

بله، اما بله، وقتی در حال تفریح ​​هستید و به چیزی فکر نمی کنید یا نگران چیزی نیستید،

time seems to go faster

به نظر می رسد زمان سریعتر می گذرد

when you're bored or you are unhappy.

زمانی که حوصله دارید یا ناراضی هستید.

Time seems to go slower. I think so.

به نظر می رسد زمان کندتر می رود. من هم اینچنین فکر میکنم.

Why do we need a rhyme?

چرا به قافیه نیاز داریم؟

It doesn't necessarily have to be a rhyme.

لزوماً نباید قافیه باشد.

Because this isn't a rhyme.

چون این قافیه نیست

It doesn't rhyme. It's just a proverb.

قافیه نمی شود. فقط یک ضرب المثل است.

Time flies when you're having fun.

وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره.

So you might say that time drags

بنابراین ممکن است بگویید

when you're not having fun.

زمانی که شما سرگرمی ندارید زمان می کشد.

Time drags it goes slowly.

زمان می کشد آرام آرام می رود.

So you you actually used a pretty good word there, Steve.

پس تو واقعاً از کلمه بسیار خوبی در آنجا استفاده کردی ، استیو.

Drags. Drags.

می کشد. می کشد.

It feels like it's something's holding it back,

به نظر می رسد چیزی جلوی آن را گرفته و

slowing it down. Yes.

سرعتش را کم می کند. آره.

But yet doesn't the time seem to drag but drag it?

اما هنوز به نظر نمی رسد زمان آن را بکشد بلکه آن را بکشد؟

In fact, we sometimes we sometimes joke, don't we, Steve? Yes.

در واقع، ما گاهی اوقات شوخی می کنیم، اینطور نیست، استیو؟ آره.

Well, what if we realise that the day is not going as fast as we thought?

خوب، اگر متوجه شویم که روز به آن سرعتی که فکر می کردیم پیش نمی رود، چه؟

Maybe we think that it's 4:00, but then when we look at the clock, it's only 2:00.

شاید فکر می کنیم که ساعت 4:00 است، اما وقتی به ساعت نگاه می کنیم، فقط 2:00 است.

Yeah. And normally we have a little joke with each other.

آره و به طور معمول ما یک شوخی کوچک با یکدیگر داریم.

We normally say the day, this day today is dragging.

ما معمولاً می گوییم روز، این روز امروز در حال کشیدن است.

Yeah.

Even though it isn't, because we're actually secretly, we're relieved

آره

حتی اگر اینطور نیست، چون ما در واقع مخفیانه هستیم، خیالمان از این راحت است

that the day is not coming fast.

که روز به سرعت نمی رسد.

We're actually glad that we still have a lot more time of the day to enjoy.

ما واقعاً خوشحالیم که هنوز زمان زیادی از روز برای لذت بردن داریم.

But yes, it's a good phrase to use if time seems to be going slowly.

اما بله، اگر به نظر می رسد زمان به کندی پیش می رود، استفاده از آن عبارت خوبی است.

Oh, isn't the day dragging?

اوه، روز درنگ نیست؟

Isn't the day dragging or isn't the evening dragging?

آیا روز نمی کشد یا غروب نمی کشد؟

Or isn't this meeting dragging? Hmm.

یا این جلسه طولانی نمی شود؟ هوم

It just means it's going on for longer than you would imagine.

این فقط به این معنی است که بیشتر از آنچه تصور می کنید ادامه دارد.

Yeah. Something happens in your mind when

آره

you're bored or you're not

زمانی که حوصله تان سر می رود یا

switched on to something that you're doing or watching.

به کاری که در حال انجام دادن یا تماشای آن هستید، نمی روید، چیزی در ذهن شما اتفاق می افتد.

You can be watching a film maybe, and it's boring.

شاید در حال تماشای یک فیلم باشید، و این خسته کننده است.

The time seems to drag and it's almost a feeling, isn't it?

به نظر می رسد زمان در حال کشیده شدن است و تقریباً یک احساس است، اینطور نیست؟

It's a palpable feeling that you have

when time seems to be dragging.

زمانی که به نظر می رسد زمان در حال کشیده شدن است، این یک احساس قابل لمس است.

Yes, it's a good phrase to use, Mr. Duncan.

بله، این عبارت خوبی است، آقای دانکن.

Oh, we're having that feeling now.

اوه، ما الان این احساس را داریم.

Well, I certainly hope not, Mr. Duncan.

خب، مطمئناً امیدوارم که نه، آقای دانکن.

I hope that our viewers don't feel that time is dragging

امیدوارم بینندگان ما احساس نکنند که زمان در حال کشیده شدن است

or we'll be losing them quite rapidly.

وگرنه به سرعت آنها را از دست خواهیم داد.

Good.

خوب

Thank you for drawing attention to it.

ممنون که توجه را به آن جلب کردید.

So time flies when you are having fun, when everything is good,

بنابراین زمانی که شما در حال تفریح ​​هستید، زمان می گذرد، زمانی که همه چیز خوب است

it seems to go rather fast, I suppose.

، به نظر می رسد که نسبتاً سریع می گذرد.

Also now, since you stopped working, Mr.

همین الان، از آنجایی که شما کار را متوقف کردید، آقای

Steve, this is a serious question, by the way.

استیو، اتفاقاً این یک سؤال جدی است.

A very serious. Question. Yes, yes.

خیلی جدی سوال بله بله.

Very serious.

بسیار جدی.

I'm being serious.

دارم جدی میگم

Now, you want me to think?

حالا میخوای فکر کنم؟

Do you find that time is going

آیا متوجه می شوید که از زمانی که

faster or slower since you stopped working.

کار را متوقف کرده اید، زمان سریعتر می گذرد یا کندتر؟

About the same?

تقریباً همینطور؟

I would say, because

می گویم، چون

I'm not getting up till 11:00.

تا ساعت 11 بیدار نمی شوم.

That's not true now.

این الان درست نیست.

So I've got a lot of jobs that I have given myself to do.

بنابراین من کارهای زیادی دارم که به خودم واگذار کرده ام.

So even though I'm not doing the job as such,

بنابراین، حتی اگر کار را به این صورت انجام نمی‌دهم،

I am still doing lots of tasks,

هنوز هم کارهای زیادی انجام می‌دهم،

things around the house, things in the garden.

کارهای اطراف خانه، چیزهایی در باغ.

I write things down, the night before.

من چیزها را می نویسم، شب قبل.

I've always done this that I want to do that particular day because I find if I write

من همیشه این کار را انجام داده ام که می خواهم آن روز خاص انجام دهم، زیرا متوجه می شوم اگر

something down, then it's almost like my brain

چیزی را یادداشت کنم، تقریباً مثل این است که

is is constantly reminding me that I wrote down.

مغزم مدام به من یادآوری می کند که یادداشت کرده ام.

I said that I would do those things today and I find I achieve a lot more

گفتم که امروز آن کارها را انجام خواهم داد و اگر چیزها را تقریباً مانند فهرستی از اهداف بنویسم، به چیزهای بیشتری دست پیدا

if I write things down almost like a list of goals.

می کنم.

It could be anything.

این می تواند هر چیزی باشد.

It could be, you know, write email to a friend.

می‌دانید که می‌توانید برای یک دوست ایمیل بنویسید.

It could be

این می تواند

dig weeds out of garden

علف های هرز را از باغ بیرون بیاورد

or check the level of oil in tank.

یا سطح روغن در مخزن را بررسی کند.

I just write everything down and then I like to cross them off my list as I go through the day.

من فقط همه چیز را می نویسم و ​​سپس دوست دارم در طول روز آنها را از لیست خود حذف کنم.

And then at the end of the day, it feels like I've achieved something.

و سپس در پایان روز ، احساس می کنم به چیزی دست یافته ام.

So at the moment I haven't run out of things

بنابراین در حال حاضر چیزهایی

to put on my to do list.

برای قرار دادن در لیست کارهایم تمام نشده است.

That's what you call it, isn't it?

این چیزی است که شما به آن می گویید، اینطور نیست؟

If you a list of things that you want to do that day.

اگر لیستی از کارهایی که می خواهید در آن روز انجام دهید، دارید.

Yes, you call it a two to do list

بله، شما آن را یک لیست دو کار

and t0da to do list.

و t0da برای انجام لیست می نامید.

Things that you. Want to.

چیزهایی که شما. خواستن.

Do, things that you want to do, or things that must be done,

انجام دهید، کارهایی که می خواهید انجام دهید، یا کارهایی که باید انجام شوند،

I think so.

فکر می کنم اینطور است.

They say time goes faster the older you get.

می گویند هر چه سنت بالاتر می رود زمان سریعتر می گذرد.

Oh, that's what they say. Yes.

اوه، این چیزی است که آنها می گویند. آره.

But then I don't know if that's true or not because.

اما من نمی دانم که آیا این درست است یا نه زیرا.

Well, apparently scientists have worked out why we feel that way, because,

خب، ظاهراً دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که چرا ما چنین احساسی داریم، زیرا

of course, many of your memories of your life are not kept with you.

، البته، بسیاری از خاطرات زندگی‌تان با شما نگهداری نمی‌شود.

So most of the things and I always think this is slightly depressing, but most of the things

بنابراین اغلب چیزها و من همیشه فکر می کنم که این کمی افسرده کننده است، اما بسیاری از چیزهایی

that have ever happened to you in your life,

که تا به حال برای شما در زندگی شما اتفاق افتاده است،

you've actually completely forgotten about. They've gone.

در واقع به طور کامل آنها را فراموش کرده اید . آنها رفته اند.

And as you get older,

و با بزرگتر شدن،

because those gaps are there,

چون این شکاف‌ها وجود دارند،

when you look back, it seems the illusion is

وقتی به گذشته نگاه می‌کنید، به نظر می‌رسد این توهم این است

that time has been much shorter

که زمان بسیار کوتاه‌تر

than it actually was in reality,

از آنچه در واقعیت بوده است، بوده است،

because your memory isn't able to store everything that you've done every single day.

زیرا حافظه شما قادر به ذخیره تمام کارهایی که انجام داده‌اید نیست. هر روز

Imagine all the things you do everyday. Steve Just.

تمام کارهایی را که هر روز انجام می دهید تصور کنید. استیو جاست.

Just simple things.

فقط چیزهای ساده

Having breakfast, getting up, doing certain things, going to the shops,

صبحانه خوردن، بیدار شدن، انجام بعضی کارها، رفتن به مغازه،

all of these events that happen every day and they take time.

همه این اتفاقاتی که هر روز رخ می دهد و زمان می برد.

You have to take time to do them.

برای انجام آنها باید زمان بگذارید.

But your brain isn't going to bother

اما مغز شما برای ذخیره‌سازی تمام این اطلاعات به خود زحمت نمی‌دهد،

storing all of that information because it's it's just routine, it's mundane.

زیرا این یک امر عادی و پیش پا افتاده است.

So as you get older, because there are

بنابراین، با افزایش سن، چون

those gaps in your memory,

این شکاف‌ها در حافظه شما وجود دارد،

because you don't remember all of the things you've done, the illusion

زیرا همه کارهایی را که انجام داده‌اید به خاطر نمی‌آورید ، این توهم

is that the time is much shorter and that that's really why

این است که زمان بسیار کوتاه‌تر است و واقعاً به همین دلیل است که

we tend to have more memories of our childhood.

ما تمایل داریم خاطرات بیشتری داشته باشیم. از دوران کودکی ما

Our childhood memories seem to always stay with us because at that time

به نظر می رسد خاطرات کودکی ما همیشه با ما می ماند زیرا در آن زمان

you are absorbing more information, you're remembering more things.

اطلاعات بیشتری را جذب می کنید، چیزهای بیشتری را به خاطر می آورید.

But as you get older, of course, you don't need to keep learning and remembering things.

اما با افزایش سن، مسلماً نیازی به یادگیری و به خاطر سپردن چیزها نیست.

So what happens eventually is you have these strange gaps in your memory.

بنابراین آنچه در نهایت اتفاق می افتد این است که شما این شکاف های عجیب و غریب در حافظه خود دارید.

It's amazing that. What you're finding, you're getting it already, Mr. Duncan.

این شگفت انگیز است که. آقای دانکن، آنچه را که پیدا می‌کنید، همین حالا به دست آورده‌اید.

Now you're speaking from experience.

حالا شما از روی تجربه صحبت می کنید.

Well, yes, well, well, apparently this is what scientists are saying.

خب، بله، خوب، خوب، ظاهراً این چیزی است که دانشمندان می گویند.

Because because it's a bit like having a videotape of your life, but it's been edited.

چون چون کمی شبیه به داشتن یک نوار ویدئویی از زندگی شماست، اما ویرایش شده است.

So if you edit out those bits that have been deleted

بنابراین اگر آن بیت هایی را که حذف شده اند

or not remembered by your brain, the videotape will be much shorter.

یا توسط مغز شما به خاطر نیامده اند ویرایش کنید ، نوار ویدئو بسیار کوتاه تر خواهد بود.

That's a bit scary, Mr. Duncan.

این کمی ترسناک است، آقای دانکن.

It is.

این است.

It's actually just an illusion, though.

اگرچه این در واقع فقط یک توهم است.

So that's the comforting thing.

پس این چیز آرامش بخش است.

It is an illusion created because you don't remember everything in your brain.

این یک توهم ایجاد شده است زیرا شما همه چیز را در مغز خود به یاد نمی آورید.

It's like watching an edited film.

مثل تماشای یک فیلم ویرایش شده است.

That's why it's important to carry on

به همین دلیل مهم

doing things and being busy in your later years.

است که در سال های آخر خود به انجام کارها و مشغول بودن ادامه دهید.

And as we know, Louis is a great example

و همانطور که می دانیم، لوئیس یک نمونه عالی

of somebody who is always doing something, always

از کسی است که همیشه کاری انجام می دهد، همیشه

occupying his life with new things, and

زندگی خود را با چیزهای جدید مشغول می کند، و

despite being, let's say, a senior citizen

علیرغم اینکه، مثلاً یک شهروند سالخورده است

and finding his life full of new things,

و زندگی خود را پر از چیزهای جدید می یابد،

new experiences coming on here onto the live stream.

تجربیات جدیدی که در اینجا به وجود می آیند. روی جریان زنده

And thus, hopefully he feels as though

و بنابراین، امیدواریم که او احساس کند

his life is progressing at about the same speed as it always did.

زندگی اش تقریباً با همان سرعتی که همیشه پیش می رفت در حال پیشرفت است .

And of course, I should say can I just say so young?

و البته، باید بگویم آیا می توانم بگویم خیلی جوان؟

Can I just say Steve hello to Louis Osmond

آیا می توانم فقط به استیو سلام کنم به لوئیس آزموند

is here today.

امروز اینجاست.

Louis says time goes faster as you get older.

لویی می‌گوید هر چه بزرگتر می‌شوی زمان سریع‌تر می‌گذرد.

He's saying that it goes faster.

داره میگه سریعتر میره

Yes, maybe, maybe, maybe you're doing too much then you're not bored enough.

بله، شاید، شاید، شاید شما بیش از حد انجام می دهید پس به اندازه کافی حوصله ندارید.

You need to get a bit bored and then time will pass more slowly.

شما باید کمی حوصله کنید و سپس زمان کندتر می گذرد.

But I think. It will appear to.

اما من فکر می کنم. ظاهر خواهد شد.

That is the unfortunate paradox I think of getting older

این تناقض تاسف باری است که من در مورد پیر شدن فکر می کنم

is that the you want to use your time effectively,

این است که می خواهید از زمان خود به طور مؤثر استفاده کنید،

but then the time seems to go faster.

اما به نظر می رسد زمان سریعتر می گذرد.

So there is a strange, almost like a paradox or an unfortunate

بنابراین یک اتفاق عجیب تقریباً شبیه یک پارادوکس یا یک

occurrence where the more busy, the busier you are, the faster time goes.

اتفاق ناگوار وجود دارد که در آن هر چه بیشتر مشغله داشته باشید، شلوغ‌تر باشید، زمان سریع‌تر می‌گذرد.

So I suppose people who have the lives and do little every day,

بنابراین من تصور می کنم افرادی که زندگی دارند و هر روز کم کار می کنند،

their lives must seem very long,

زندگی آنها باید بسیار طولانی به نظر برسد،

but not particularly exciting.

اما نه چندان هیجان انگیز.

That is the paradox.

این پارادوکس است.

If you want to appear that your life is is

اگر می خواهید به نظر برسید که زندگی شما

extending for longer, you have to be bored.

برای مدت طولانی تری در حال افزایش است، باید خسته باشید.

But then the life would be not very worthwhile.

اما در آن صورت زندگی چندان ارزشمند نخواهد بود.

So it's best probably to fill your life with lots of things.

بنابراین احتمالاً بهتر است زندگی خود را با چیزهای زیادی پر کنید.

Belarus's Claudia rather says

کلودیا از بلاروس می گوید

I have to look

at photographs to remember what I've been doing and that.

من باید به

عکس ها نگاه کنم تا به یاد بیاورم که چه کار کرده ام و آن کار.

Yes, that's brings up an interesting point because Mr.

بله، این نکته جالبی را مطرح می‌کند، زیرا

Duncan's films, everything is always photographing everything and filming things.

فیلم‌های آقای دانکن، همه چیز همیشه عکاسی از همه چیز و فیلم‌برداری از چیزها است.

And what I've found is that if now I can look back

و چیزی که من دریافتم این است که اگر اکنون بتوانم به گذشته نگاه کنم

and see and remember things that I'd forgotten that I was doing.

و کارهایی را ببینم و به یاد بیاورم که فراموش کرده بودم انجام می دادم.

So it's important.

بنابراین مهم است.

I think I don't bother you see, I'm very, very poor

فکر می‌کنم مزاحم نمی‌شوم، می‌بینی، من

at, for example, keeping a diary.

مثلاً در نوشتن دفتر خاطرات خیلی ضعیف هستم.

Some people keep a diary of everything they've done every day

برخی از افراد هر روز از هر کاری که

so that they can look back and that will jog their memory,

انجام داده‌اند یک دفتر خاطرات می‌نویسند تا بتوانند به گذشته نگاه کنند و این باعث می‌شود که

jog the memories, so that if you look at something like a photograph

حافظه‌شان تند تند کند، خاطرات را تکان دهد، به طوری که اگر به چیزی شبیه عکس نگاه کنید

and suddenly those events come back to my income, come back into your mind again,

و ناگهان آن اتفاقات به درآمد من برگردد، دوباره به ذهنتان برگردید

it's just sometimes a photograph or something written down well.

، فقط گاهی اوقات یک عکس یا چیزی است که به خوبی نوشته شده است.

Oh, yes.

آه بله.

Oh, yes.

آه بله.

I remember we did that, didn't we. Well, I.

یادم هست این کار را کردیم، نه. خوب، من.

Think the memory.

به خاطره فکر کن.

I think social media and we were talking about this the other day about people

فکر می‌کنم رسانه‌های اجتماعی و ما روز گذشته در مورد افرادی صحبت می‌کردیم

who share things on their Facebook site or their Twitter feed.

که چیزهایی را در سایت فیس‌بوک یا فید توییتر خود به اشتراک می‌گذارند.

And I think these days, social media

و من فکر می کنم این روزها، رسانه های اجتماعی

has become almost a sort of diary.

تقریباً به نوعی دفتر خاطرات تبدیل شده اند.

So people are saying or recording things they've done or showing photographs

بنابراین مردم کارهایی را که انجام داده‌اند می‌گویند یا ضبط می‌کنند یا عکس‌هایی را نشان می‌دهند

and then, of course, because the website is always there,

و البته، چون وب‌سایت همیشه آنجاست

we hope that the pictures and the memories are also there as well.

، امیدواریم که تصاویر و خاطرات نیز وجود داشته باشند.

And it's very easy to check when those things happen because of the dates.

و بررسی اینکه چه زمانی آن چیزها به دلیل تاریخ ها اتفاق می افتد بسیار آسان است .

Maybe that's why I should get on social media, Mr.

شاید به همین دلیل است که باید وارد شبکه های اجتماعی شوم، آقای

Duncan, and put photographs on there just for myself so that I can remember

دانکن، و فقط برای خودم عکس بگذارم تا

what I did a month ago or two months ago or three months ago.

یادم بیاید که یک ماه پیش یا دو ماه پیش یا سه ماه پیش چه کار کردم.

It's a very good I hope I hope that.

خیلی خوبه امیدوارم همینطور باشه

Claudia, you remember how to how to fix people's teeth

کلودیا، یادت می‌آید چگونه دندان‌های مردم را درست

when you somebody opens their mouth and.

کنی وقتی کسی دهان آنها را باز می‌کند و.

Oh, I can't remember.

اوه، یادم نمی آید.

How do I how do I feel that that cavity?

چگونه می توانم آن حفره را احساس کنم؟

Well, fortunately, that's why dentists take X-rays, you see.

خوب، خوشبختانه، به همین دلیل است که دندانپزشکان اشعه ایکس می گیرند.

So they've got a permanent a permanent reminder

بنابراین آنها یک یادآوری دائمی

of each patient's teeth.

از دندان های هر بیمار دارند.

I'm only joking.

من فقط شوخی می کنم.

This isn't good. We've already.

این خوب نیست ما قبلا.

What time is it?

Yes, we've already managed to blast our way through nearly half an hour.

ساعت چند است؟

بله، ما در حال حاضر موفق شده ایم نزدیک به نیم ساعت راه خود را طی کنیم.

Yes, well, more than that. 35 minutes.

بله، خوب، بیشتر از این. 35 دقیقه.

So since Mr.

بنابراین از آنجایی که آقای

Steve has retired or he's taking a rest

استیو بازنشسته شده است یا در حال استراحت

from working, you might say that you now have this

از کار است، ممکن است بگویید که اکنون

you time on your hands.

این زمان را در اختیار دارید.

Yes, you have time on your hands.

بله، شما وقت دارید.

I love this expression, actually, because it means that you can take it easy.

من این عبارت را دوست دارم، در واقع، زیرا به این معنی است که شما می توانید آن را آسان بگیرید.

It's a very positive.

بسیار مثبت است.

And I suppose it's it's a positive phrase

و من فکر می کنم این یک عبارت مثبت است

that tells us that we can take it easy today.

که به ما می گوید که امروز می توانیم آن را آسان کنیم.

There is nothing more satisfying.

هیچ چیز رضایت بخش تر وجود ندارد.

And I'm sure you will agree with me, Steve, there's nothing more satisfying than than working hard

و مطمئنم که با من موافق خواهی بود، استیو، هیچ چیز رضایت‌بخش‌تر از این نیست که سخت کار

and then knowing that you can take a rest at some point,

کنی و بعد بدانی که می‌توانی در نقطه‌ای استراحت

that you can have a little bit of time to yourself.

کنی، که می‌توانی کمی برای خودت وقت بگذاری.

You have some time on your hands.

کمی وقت داری

Time on your hands, yes.

زمان در دستان شماست، بله.

That means you have spare time. Yes.

یعنی وقت خالی داری آره.

You would think that I had time on my hands, but so far it is not in fact, what I've been

ممکن است فکر کنید که من زمان زیادی در اختیار داشتم، اما تا کنون در واقع اینطور نبوده است، چیزی که من به آن

thinking is what a lot of people who retire say,

فکر می کردم این است که بسیاری از افرادی که بازنشسته می شوند، می گویند،

even though I probably haven't retired, it feels like it that they imagine how they used to fit

حتی اگر من احتمالاً بازنشسته نشده ام ، احساس می کنم که آنها تصور می کنند که چگونه

in all the things that they used to do outside

در تمام کارهایی که قبلاً کارهای بیرونی

work and be able to work at the same time.

انجام می دادند جا می گرفتند و می توانستند در همان زمان کار کنند.

Because I mean, I've been doing so many things in the garden and around the house

چون منظورم این است که من کارهای زیادی در باغ و اطراف خانه انجام داده

that I can't imagine how I could fit work in.

ام که نمی توانم تصور کنم چگونه می توانم کار را در آن جا بدهم.

And of course, the answer what I used to do

و البته، پاسخی که قبلا انجام می دادم این

is rush around at the weekends or in the evenings,

است که در تعطیلات آخر هفته یا عجله کنم. عصرها،

frantically trying to get those jobs

دیوانه وار سعی می کردم کارهایی را

done that I wanted to do in the garden or around the house.

که می خواستم در باغ یا اطراف خانه انجام دهم، انجام دهم .

And that became quite a stressful thing because I would be trying to fit them all

و این به یک چیز کاملاً استرس زا تبدیل شد، زیرا من سعی می‌کردم همه آن‌ها را در آن جا

in, jam all those jobs into the weekend, but now I don't have to, so it's quite good.

بیاورم، تمام آن مشاغل را در آخر هفته جمع کنم، اما اکنون مجبور نیستم، بنابراین خیلی خوب است.

I can spread them out and be more relaxed.

من می توانم آنها را پخش کنم و آرامش بیشتری داشته باشم.

Maybe I'm just spending longer on each task than I otherwise would have done.

شاید من فقط برای هر کار بیشتر از آنچه که در غیر این صورت انجام می‌دادم صرف می‌کنم.

Well, you certainly have given yourself some big things to do as well.

خب، مطمئناً کارهای بزرگی را نیز به خودتان داده اید.

I mean, I have to say I'm pretty impressed.

منظورم این است که باید بگویم که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.

And please make note that I am saying something nice to Mr.

و لطفا توجه داشته باشید که من چیز خوبی به آقای

Steve. You might notice I'm being very nice.

استیو می گویم. ممکن است متوجه شوید که من خیلی خوب هستم.

Remember this, must remember this and be.

این را به خاطر بسپارید، باید این را به خاطر بسپارید و باشید.

Very nice to Steve today.

امروز برای استیو بسیار خوب است.

Have you noticed and I think you've done an amazing amount of work

آیا توجه کرده‌اید و فکر می‌کنم کارهای شگفت‌انگیزی را

in the garden planting those trees, for example.

در باغ انجام داده‌اید و مثلاً آن درخت‌ها را کاشتید.

It's incredible.

باورنکردنیه.

So now every day we can look out the window

بنابراین اکنون هر روز می‌توانیم از پنجره به بیرون نگاه

and we can slowly see those trees growing,

کنیم و به آرامی آن درخت‌ها را ببینیم که در حال رشد،

getting taller, stronger

بلندتر شدن، قوی‌تر شدن هستند

and over the next two or three years, Steve and also myself, we can

و طی دو یا سه سال آینده، استیو و همچنین من،

we can relax and watch those trees flourish.

می‌توانیم استراحت کنیم و شکوفایی آن درختان را تماشا کنیم.

Hopefully, hopefully, as long as the frost doesn't kill them, the beast from the east doesn't.

به امید خدا، به امید خدا، تا زمانی که یخبندان آنها را نمی کشد، وحشی از شرق نمی کشد.

I might have to go out there and put some protective

ممکن است مجبور شوم به آنجا بروم و کمی

matting around the top of the soil so that the frost doesn't get into the.

حصیر محافظ در اطراف بالای خاک بگذارم تا یخبندان وارد خاک نشود.

Yes, that's the only problem now, because winter's coming and small plants

بله، این تنها مشکل در حال حاضر است، زیرا زمستان در راه است و گیاهان کوچک،

maybe young trees,

شاید درختان جوان،

they might have a difficult time if we have a very

اگر زمستان بسیار قوی یا سردی داشته باشیم، ممکن است روزگار سختی داشته باشند

strong or cold winter.

.

I'll go out there and put an electric blanket on them to warm the soil.

من می روم بیرون و روی آنها پتوی برقی می گذارم تا خاک گرم شود.

I have covered the soil in anyway.

من به هر حال خاک را پوشانده ام.

That's a bit boring.

این کمی خسته کننده است.

Yes. Yes, I will go on about my plants and.

آره. بله، در مورد گیاهانم ادامه خواهم داد و.

I'm just I'm just saying is impress impressive how you've you've done all that work.

من فقط می گویم که چگونه این همه کار را انجام داده اید تأثیرگذار است.

So you have been filling your time.

بنابراین شما در حال پر کردن زمان خود بوده اید.

And I suppose that's another expression about time

و من فکر می کنم که این عبارت دیگری در مورد زمانی است

you sometimes fill your time.

که شما گاهی اوقات وقت خود را پر می کنید.

So that means you are doing something during that period.

پس این بدان معناست که شما در آن دوره کاری انجام می دهید.

So maybe you have afternoon where you have

بنابراین شاید بعد از ظهری داشته باشید

very little to do, maybe you don't want to relax.

که کارهای کمی برای انجام دادن دارید، شاید نمی خواهید آرام باشید.

So instead you find something to do.

بنابراین در عوض کاری برای انجام دادن پیدا می کنید.

So instead of having time on your hands where you can relax,

بنابراین به جای اینکه وقت خود را برای استراحت در اختیار داشته باشید،

maybe you find that you have some time that you want to fill you.

شاید متوجه شوید که زمانی دارید که می خواهید شما را پر کند.

Fill the time you use the time for a thing.

زمانی را که از زمان برای چیزی استفاده می کنید پر کنید.

Somebody might.

کسی ممکن است

A neighbour or a friend might say, Oh, can you help me move house

همسایه یا دوستی ممکن است بگوید، اوه، می‌توانی به من کمک کنی تا خانه را عوض

or can you help me with some DIY in the house?

کنم یا می‌توانی در خانه به من کمک کنی؟

And you might say, well yeah, I've got time on my hands at the moment.

و ممکن است بگویید ، بله، من در حال حاضر وقت دارم.

Quite happy to do that or help out as a charity.

از انجام این کار یا کمک به عنوان یک خیریه بسیار خوشحالم.

Somebody might say, Oh, do you want to get involved in a charity?

ممکن است کسی بگوید، اوه، آیا می خواهید در یک موسسه خیریه شرکت کنید؟

Would you like to help

آیا می خواهید

after school with the children?

بعد از مدرسه به بچه ها کمک کنید؟

And you might say, Well, yeah, actually I've got time on my hands at the moment.

و ممکن است بگویید، خب، بله، در واقع من در حال حاضر وقت دارم.

I could I could help you with that.

من می توانستم در این مورد به شما کمک کنم.

It's a good phrase to use.

استفاده از آن عبارت خوبی است.

Also what you might say to somebody.

همچنین آنچه شما ممکن است به کسی بگویید.

Oh, have you have you got any time on your hands at the moment to help me,

اوه، آیا در حال حاضر وقت دارید که به من کمک کنید

you know, move some boxes or some whatever it might be you might call up a friend.

، می‌دانید که چند جعبه یا هر چیزی که ممکن است وجود داشته باشد را جابجا کنم و ممکن است با یک دوست تماس بگیرید.

So if you've got some time on your hand at the moment, I want to decorate a room and,

بنابراین اگر در حال حاضر کمی وقت دارید، می‌خواهم اتاقی را تزئین کنم و،

you know, would you be able to come and help me or something like that?

می‌دانید، آیا می‌توانید بیایید و به من کمک کنید یا چیزی شبیه به آن؟

Well, you might you might ask a person when they are free,

خوب، ممکن است از یک نفر بپرسید که چه زمانی آزاد است،

so when they have some spare time.

بنابراین زمانی که وقت خالی دارد.

So you ask a person if they are free

بنابراین از یک نفر می‌پرسید که آیا او آخر هفته آینده آزاد است یا خیر،

next weekend because you want them to help you with something.

زیرا می‌خواهید در کاری به شما کمک کند.

Can I say hello to Carmen for today?

آیا می توانم برای امروز به کارمن سلام کنم؟

So who says I love your lessons very much?

پس چه کسی می گوید که من درس های شما را خیلی دوست دارم؟

I am from Brazil and I am 75.

من اهل برزیل هستم و 75 سال

But I love idioms.

دارم. اما من عاشق اصطلاحات هستم.

I know a little Spanish and French, but

من کمی اسپانیایی و فرانسوی بلدم، اما

English is in the first place.

انگلیسی در وهله اول است.

Oh, thank you.

اوه، متشکرم.

Good afternoon, Mr.

ظهر بخیر آقای

Duncan and Mr. Steve.

دانکن و آقای استیو.

Thank you, Carmen. It's very nice to see you here.

ممنون کارمن خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And I suppose it's a good moment to mention

و فکر می کنم لحظه خوبی باشد

that we are with you quite a lot during this month.

که بگویم ما در این ماه بسیار با شما هستیم.

We are sharing the weekend with you on Saturday

ما در روز شنبه آخر هفته را با شما به اشتراک

we will be at the much Wenlock Christmas Fair, having some fun eating lots of

می‌گذاریم ، در نمایشگاه کریسمس Wenlock حضور خواهیم داشت و با خوردن مقدار زیادی

awful junk food,

غذاهای ناسالم

but also delicious food.

و همچنین غذاهای خوشمزه سرگرم خواهیم شد.

Lewis says

لوئیس می گوید

Could anyone define the word eternity?

آیا کسی می تواند کلمه ابدیت را تعریف کند؟

Isn't it a perfume?

عطر نیست؟

But it's a pretty eternity.

اما این یک ابدیت است.

Well, I suppose eternity is a little bit like infinity.

خب، من فکر می کنم ابدیت کمی شبیه بی نهایت است.

So the symbol, you know, the symbol

بنابراین نماد، نماد

for infinity, it's like a number eight on its side.

بی نهایت، مانند یک عدد هشت در سمت خود است.

That's right.

درست است.

So you go on and on.

بنابراین شما ادامه دهید و ادامه دهید.

And the idea is the reason why the symbol is

و این ایده دلیل اینکه نماد

an eight on its side is because you can go round and round.

یک هشت در سمت خود است این است که شما می توانید دور و بر بچرخید.

It seems to go on forever.

انگار تا ابد ادامه دارد.

So it's never ending.

پس هیچوقت تمام نمیشه

You can go round and round and round and round forever.

شما می توانید برای همیشه بچرخید و بچرخید.

So eternity is forever.

پس ابدیت برای همیشه است.

It's a very, very long time.

زمان بسیار بسیار طولانی است.

Yes. Well, it's it's it's you might even say it's never ending.

آره. خوب، این است که شما حتی ممکن است بگویید هرگز تمام نمی شود.

Yes, exactly.

بله دقیقا.

And it's time that has no end.

و زمانی است که پایانی ندارد.

So maybe you might say that

پس شاید بگویی

if you are if you are in love with someone, you might

که اگر عاشق کسی هستی،

you might pledge your love for someone

ممکن است به کسی قول عشق بدهی

and you will say that your love will last

و بگویی که عشقت

till the end of time or for eternity.

تا آخر زمان یا تا ابد ادامه خواهد داشت.

Indefinitely is another one,

نامحدود یکی دیگر است،

although indefinitely can also mean

اگرچه نامحدود نیز می تواند

for a certain period until things change.

برای مدت معینی باشد تا زمانی که همه چیز تغییر کند.

So it's not quite the same thing indefinitely.

بنابراین این موضوع کاملاً یکسان نیست.

It can mean for a long time, or it can mean

این می تواند برای مدت طولانی معنی داشته باشد، یا می تواند به این معنی

until those things change back to how they are.

باشد که آن چیزها به حالت قبلی خود تغییر نکنند.

But infinity or eternity

اما بی‌نهایت یا

is is the concept of time

ابدیت مفهوم زمان است که

never ending, going on and on and on.

هرگز پایان نمی‌یابد، ادامه دارد و ادامه دارد و ادامه دارد.

So you can sometimes think of eternity of just being a very, very long time.

بنابراین گاهی اوقات می توانید به ابدیت فکر کنید که فقط یک زمان بسیار بسیار طولانی است.

But that wasn't me.

اما این من نبودم

And you can use the word say, for example,

و می توانید از کلمه بگویید، برای مثال

you're in a boring meeting at work.

، در محل کار در یک جلسه خسته کننده هستید استفاده کنید.

You can say, oh, this meeting

می توان گفت، اوه، این

is going on for an eternity.

جلسه برای یک ابد ادامه دارد.

And that's just indicating that it's going seemingly forever.

و این فقط نشان می دهد که به ظاهر برای همیشه ادامه دارد.

When is this meeting in Iran?

این جلسه چه زمانی در ایران برگزار می شود؟

It's just it's like an eternity.

این فقط مثل یک ابدیت است.

So you can use that that phrase to me in

بنابراین شما می توانید آن عبارت را برای من

just a very, very long time or almost immeasurably.

فقط در مدت زمان بسیار بسیار طولانی یا تقریباً بی اندازه به کار ببرید.

But it also is a perfume, a brand of Persia

اما این یک عطر است، یک برند ایرانی

by a certain celebrity whose name I can't remember.

توسط یک فرد مشهور که نامش را به خاطر نمی آورم.

But. Yes, and it just means a very, very long time.

ولی. بله، و این فقط به معنای زمان بسیار بسیار طولانی است.

Probably Infinite Eternity by Calvin Klein.

احتمالاً ابدیت بی نهایت اثر کالوین کلاین.

Calvin Klein. There we go.

کالوین کلاین. ما میرویم آنجا.

But yes, it would have had a capital E, presumably

اما بله، احتمالاً

if it were referring to a particular person.

اگر به شخص خاصی اشاره می کرد، E بزرگ داشت.

Yeah, but yeah.

آره ولی آره

Eternity.

ابدیت.

Oh, this meeting is going on for an eternity.

آه، این دیدار برای یک ابد ادامه دارد.

Oh, this live streamed by Mr.

اوه، این زنده پخش شده توسط آقای

Duncan seems to be going on for an eternity.

دانکن به نظر می رسد برای یک ابد ادامه دارد.

That's true.

درست است.

Yes. Which nobody, of course, would ever say.

آره. که البته هیچ کس هرگز نمی گوید.

But I'm just using that as an example.

اما من فقط از آن به عنوان مثال استفاده می کنم.

Somebody said whose name I can't read because I think it's in Cyrillic. Hmm.

یکی گفت اسمش را نمی توانم بخوانم چون فکر می کنم به خط سیریلیک است. هوم

Why don't you speak about the World Cup?

چرا در مورد جام جهانی صحبت نمی کنید؟

Well, that's Arabic.

خب این عربی است.

Yeah. Oh, Arabic. Sorry. Yes.

آره ای عربی متاسف. آره.

We can't actually read your name.

ما در واقع نمی توانیم نام شما را بخوانیم.

I can't read Arabic.

من نمیتونم عربی بخونم

I do apologise.

من عذرخواهی میکنم

And I know why.

و من می دانم چرا.

I know why you want us to talk about the World Cup.

می دانم چرا می خواهید در مورد جام جهانی صحبت کنیم.

Because I suppose we should mention it briefly.

چون به نظر من باید به طور خلاصه به آن اشاره کنیم.

We're not big football fans, Mr. Steve and myself.

من و آقای استیو طرفدار فوتبال نیستیم.

We don't really follow football as it is.

ما واقعاً فوتبال را آنطور که هست دنبال نمی کنیم.

But I suppose it's worth mentioning that England did very well.

اما من فکر می کنم شایان ذکر است که انگلیس خیلی خوب عمل کرد.

The other night playing Wales, and a lot of people predicted that they would win.

شب دیگر بازی ولز، و بسیاری از مردم پیش بینی کردند که آنها برنده خواهند شد.

I think it would have been very embarrassing.

فکر می کنم خیلی خجالت آور بود.

It would have been a disaster.

این یک فاجعه بود.

It would have been very embarrassing if England had not won that particular match.

اگر انگلیس در آن مسابقه خاص پیروز نمی شد، بسیار شرم آور بود.

So so there we've mentioned it now and.

بنابراین ما آن را در حال حاضر ذکر کرده ایم و.

We've mentioned it. Yes.

ما به آن اشاره کرده ایم. آره.

Yeah. I'm sort of we're not football fans.

آره من به نوعی ما طرفدار فوتبال نیستیم.

We don't really follow it.

But at the same time, I am interested.

ما واقعاً آن را دنبال نمی کنیم.

اما در عین حال علاقه مندم.

So I had a rehearsal the other nights, but when the England match was on, so I wasn't

بنابراین من شب‌های دیگر تمرین داشتم، اما وقتی بازی انگلیس برگزار می‌شد، پس

I wouldn't have watched it, but somebody had it

من نبودم، آن را تماشا نمی‌کردم، اما یکی آن را

on their phone, sort of sneakily looking at it while we were rehearsing,

روی تلفنش داشت، به‌طوری که در حین تمرین، یواشکی به

we were all quite interested as to what was happening.

آن نگاه می‌کرد. همه کاملاً علاقه مند بودند که چه اتفاقی می افتد.

So yeah, I mean, feel free if you want to talk about it in the live chat, feel free to talk about.

بنابراین بله، منظورم این است که اگر می خواهید در چت زنده در مورد آن صحبت کنید، خیالتان راحت باشد.

I'm just wondering, I'm just wondering, Steve, whether it was more

من فقط تعجب می کنم، من فقط تعجب می کنم، استیو، آیا این

from the political.

بیشتر جنبه سیاسی داشت.

Yes. Could be. Yes.

آره. می تواند باشد. آره.

Yeah. We know that there's a lot of.

آره ما می دانیم که تعداد زیادی وجود دارد.

So maybe maybe you were thinking that we weren't mentioning it of that.

بنابراین شاید شما فکر می کردید که ما به آن اشاره نکرده ایم.

But but no, we're just not very interested in football.

اما نه، ما خیلی به فوتبال علاقه نداریم.

We have spoken about the controversies around the World Cup in previous live stream.

ما در پخش زنده قبلی در مورد جنجال های جام جهانی صحبت کرده ایم.

So we we have already spoken about that

بنابراین ما قبلاً در مورد آن صحبت کرده‌ایم

and covered that subject because, Mr.

و آن موضوع را پوشش داده‌ایم، زیرا آقای

Duncan, if you're new to this channel, Mr.

دانکن، اگر شما تازه وارد این کانال هستید، آقای

Duncan is doing live streams quite regularly,

دانکن به طور منظم،

at least twice a week and through December, virtually every day.

حداقل دو بار در هفته و تا دسامبر، تقریباً هر روز، پخش زنده را انجام می‌دهد.

Yeah.

So quite often we've already spoken about

آره

بنابراین اغلب ما قبلاً در مورد

certain current events, one of them being the controversies

برخی از رویدادهای جاری صحبت کرده ایم، یکی از آنها جنجال های

around the World Cup I, Qatar.

پیرامون جام جهانی اول، قطر است.

I hope that during this month

من امیدوارم که در این ماه

we will be able to do around 20.

بتوانیم حدود 20 پخش را انجام دهیم.

So I'm aiming my aim is to

بنابراین هدف من این است

do 20

که 20

live streams this month, including two next weekend, saturday.

پخش زنده در این ماه انجام دهم، از جمله دو تا آخر هفته آینده، شنبه.

We are live at the Christmas fair

ما در نمایشگاه کریسمس زندگی می

freezing all of our little parts off.

کنیم و تمام قسمت های کوچک خود را خاموش می کنیم.

So I think it might be quite cold next Saturday.

بنابراین من فکر می کنم ممکن است شنبه آینده بسیار سرد باشد.

So yes, we will be wearing lots of clothes to be honest.

بنابراین بله، صادقانه بگویم، ما لباس های زیادی خواهیم پوشید .

And Steve will be there as well. Yes.

و استیو نیز آنجا خواهد بود. آره.

Yes. Luis makes a point that you can't actually

آره. لوئیس به این نکته اشاره می کند که در واقع

when there is a saying, you can't define the word eternity.

وقتی ضرب المثلی وجود دارد نمی توانید کلمه ابدیت را تعریف کنید.

I think he probably means you can't imagine what it would feel like

من فکر می‌کنم او احتمالاً منظورش این است که نمی‌توانید تصور کنید چه حسی خواهد داشت،

because we are time bound as human beings.

زیرا ما به‌عنوان یک انسان محدود به زمان هستیم.

We don't live forever.

ما برای همیشه زندگی نمی کنیم

So we can only really think in terms of maybe

بنابراین ما فقط می‌توانیم واقعاً بر حسب اینکه

the average age is, what, 75?

شاید میانگین سنی 75 سال باشد، فکر کنیم؟

So thinking beyond that is very difficult concept for us.

بنابراین فکر کردن فراتر از آن برای ما مفهوم بسیار دشواری است.

Maybe if you're a turtle or a sponge living in the sea

شاید اگر شما یک لاک پشت یا اسفنجی باشید که در دریا

who live for a very long periods of time.

زندگی می کند و برای مدت طولانی زندگی می کند.

Turtles. Don't they live for 200 years or something.

لاک پشت ها آیا آنها 200 سال یا چیزی دیگر زندگی نمی کنند.

Yeah. Well, did you say did you see the video?

آره خوب گفتی ویدیو رو دیدی؟

There's a video at the moment going around the Internet of of a snapping turtle.

در حال حاضر ویدیویی از یک لاک پشت در حال چرخش در اینترنت وجود دارد.

And this particular turtle is I think it's about 101 years old.

و این لاک پشت خاص فکر می کنم حدود 101 سال سن دارد.

And it's the cat.

و این گربه است.

Now, if you imagine in your mind, what a 101 year old snapping turtle,

حال، اگر در ذهن خود تصور کنید که یک لاک پشت 101 ساله،

turkey turtle might look like,

لاک پشت بوقلمون چه شکلی است،

that is the image.

این تصویر است.

That is exactly what it looks like.

این دقیقاً همان چیزی است که به نظر می رسد.

It did look as if it was 101 years old, to be honest.

راستش انگار 101 ساله بود.

And we also found out why they're called snapping turtles,

و ما همچنین متوجه شدیم که چرا آنها را لاک‌پشت‌های گیر می‌نامند،

because they snap they they try to bite or snap in everything they see.

زیرا آنها را می‌کوبند و سعی می‌کنند در هر چیزی که می‌بینند گاز بگیرند یا ضربه بزنند.

So this is going by Beatrice.

بنابراین این توسط بئاتریس انجام می شود.

Oh, she's going to watch the rest of it later.

اوه، او بعداً بقیه آن را تماشا خواهد کرد.

She got a medical exam.

او یک معاینه پزشکی گرفت.

So thank you for sharing that with this.

بنابراین از شما برای به اشتراک گذاشتن آن با این سپاسگزارم.

Good to have a check-up to make sure that you are in perfect health so that your

خوب است که معاینه شوید تا مطمئن شوید که در سلامت کامل هستید تا

your life can continue for much longer.

زندگی شما برای مدت طولانی تری ادامه یابد.

That's then

that's one way of looking at it. Yes.

این یکی از راه های نگاه کردن به آن است. آره.

So Beatrice's time on this earth hopefully will be a lot longer

بنابراین، امیدواریم زمان بئاتریس در این زمین بسیار طولانی تر باشد،

because she's had a medical examination

زیرا او معاینه پزشکی

and might pick up something that needs attending to.

داشته است و ممکن است چیزی را انتخاب کند که نیاز به رسیدگی دارد.

You have such a way with words.

شما با کلمات چنین راهی دارید.

Oh, yes, that's it.

اوه، بله، همین است.

That's why I'm on. Hey, Mr. Duncan. Yes?

به همین دلیل من فعال هستم. هی، آقای دانکن آره؟

I got your check-ups.

All right, and we'll see you maybe on Saturday.

معاینه شما را گرفتم

بسیار خوب، و شاید شنبه شما را ببینیم.

What else are we going to talk about today, Mr. Duncan?

آقای دانکن امروز قرار است در مورد چه چیز دیگری صحبت کنیم؟

Oh, we have lots of things to talk about, Steve.

اوه، ما چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم، استیو.

When a person puts on a performance and I always like to think

وقتی شخصی اجرا می کند و من همیشه دوست دارم فکر کنم

that this is a type of performance which you say.

که این یک نوع اجرا است که شما می گویید.

I don't know what you mean, Mr. Duncan.

من نمی دانم منظور شما چیست، آقای دانکن.

That's not performing there.

اونجا اجرا نمیشه

That's just that's just shouting.

این فقط فریاد زدن است.

I know. I'm just joking.

میدانم. من فقط شوخی می کنم.

Performing and performing.

اجرا و اجرا.

Now, that's one of the things I used to always say about teaching.

حالا، این یکی از چیزهایی است که همیشه در مورد تدریس می گفتم.

If you're standing in a classroom in front of lots of

اگر در کلاس درس در مقابل تعداد زیادی از

sometimes very hard to please

students staring at you, you might find that you have to put on a bit of a show.

دانش‌آموزانی که گاهی به شما خیره شده‌اند، ایستاده‌اید ، ممکن است متوجه شوید که باید کمی نمایش به نمایش بگذارید.

So I always think teaching is a little bit like performing.

بنابراین من همیشه فکر می کنم که تدریس کمی شبیه اجرا است.

You are standing on a stage in front of your audience,

شما روی صحنه در مقابل تماشاگرانتان ایستاده اید، با این

except you are not in a theatre,

تفاوت که در تئاتر نیستید،

you are actually at the front of a classroom

در واقع جلوی یک کلاس درس هستید

and your audience, all the students.

و مخاطبانتان، همه دانش آموزان.

So I think sometimes teaching is a little bit like

بنابراین من فکر می کنم گاهی اوقات تدریس کمی

putting on a show.

شبیه به اجرای نمایش است.

I think so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

You've got to you've got to be doing something that is probably not

شما باید کاری را انجام دهید که احتمالاً

the way you would normally behave, even if you have to.

رفتار عادی شما نیست، حتی اگر مجبور باشید.

Whenever there's a group of people and you have to say something in front of that group of people,

هر زمان که گروهی هستند و باید در مقابل آن دسته از افراد چیزی بگویید

you have to put on some kind of performance.

، باید یک نوع اجرا را اجرا کنید.

You have to do something above and beyond what you would normally do

اگر فقط با یک دوست 1 به 1 صحبت کنید، باید کاری فراتر از آنچه که معمولاً انجام می دهید انجام دهید

if you just talking to, say, a friend 1 to 1. Yes.

. بله.

Otherwise it gets a bit boring for people.

در غیر این صورت برای مردم کمی خسته کننده می شود.

You might even have to exaggerate

حتی ممکن است مجبور شوید

slightly to do that.

برای انجام این کار کمی اغراق کنید.

So I always think that you need whatever you're doing if you are,

بنابراین من همیشه فکر می‌کنم که اگر هستید به هر کاری که انجام می‌دهید نیاز دارید،

I suppose if you're giving a lecture or maybe if you are doing a presentation.

فکر می‌کنم اگر دارید سخنرانی می‌کنید یا شاید اگر در حال انجام یک سخنرانی هستید.

Steve I can tell you a little story here.

استیو من می توانم یک داستان کوچک در اینجا برای شما تعریف کنم.

I remember way back in was it 2009 team,

به یاد دارم که در سال 2009 تیمی

we went to Paris and Steve was called in

بودیم، ما به پاریس رفتیم و استیو را فراخواندند

because we were actually having a lovely free trip from your company, weren't we?

زیرا در واقع یک سفر رایگان دوست داشتنی از شرکت شما داشتیم، اینطور نیست؟

But somebody that I no longer worked for.

اما کسی که دیگر برایش کار نکردم.

Steve had to give a speech.

استیو باید سخنرانی می کرد.

You you had to give a presentation

شما باید ارائه

because you'd been awarded a prise.

می کردید چون جایزه ای به شما تعلق می گرفت.

Of a yes, probably.

از یک بله، احتمالا.

Were you there? I can't remember. I wasn't at the presentation.

اونجا بودی؟ من نمی توانم به یاد بیاورم. من در ارائه نبودم

No, I was standing on a street corner in Paris.

نه، من در گوشه ای از خیابان در پاریس ایستاده بودم.

That's right.

درست است.

Doing a live. Stream showing that easy.

اجرای زنده جریان نشان دادن به همین راحتی.

Yes, I was.

بله، من بودم.

No, I wasn't on the chancellor's.

نه، من در صدر اعظم نبودم.

I are you about your by the hotel. That's correct.

من در مورد شما در هتل هستم. این درست است.

That's it. Yeah.

خودشه. آره

And I stood on the street corner but Steve had to give this presentation

و من گوشه خیابان ایستادم اما استیو مجبور شد این سخنرانی را ارائه دهد

and you had to talk about why I you were so great at your job and you had to.

و شما باید در مورد اینکه چرا من در کارتان اینقدر عالی بودید و مجبور بودید صحبت کنید.

I remember you, you being rather annoyed because you really wanted to rest

یادم می‌آید که خیلی اذیت شدی چون واقعاً می‌خواستی استراحت کنی

and walk around Paris, but instead you have to give a presentation.

و در پاریس قدم بزنی، اما در عوض باید یک سخنرانی ارائه کنی.

But they always seem to like you doing it.

اما به نظر می رسد آنها همیشه دوست دارند شما این کار را انجام دهید.

Don't know.

نمی دانم.

I don't know why, but anyway, that was interesting.

نمی دانم چرا، اما به هر حال جالب بود.

I was speaking to somebody today

امروز داشتم با

a an ex

یکی از

colleague of mine that left a couple of years ago and went to work for another company.

همکاران سابقم صحبت می کردم که چند سال پیش رفت و برای کار در شرکت دیگری رفت.

So I used to work for a French company

بنابراین من قبلاً برای یک شرکت فرانسوی کار می کردم

and, you know, great company to work for.

و، می دانید، شرکت بزرگی برای کار کردن.

And he's now and he worked for the same company as I did for many years.

و او اکنون است و سالها در همان شرکتی کار می کرد که من کار کردم.

He went to work for an American company, and he said the difference in

او برای کار در یک شرکت آمریکایی رفت و گفت تفاوت در

when they have to go to conferences,

زمانی که آنها باید به کنفرانس،

sales, conferences was immense.

فروش و کنفرانس بروند بسیار زیاد است.

He said.

او گفت.

When when you used to, because I've never worked for an American company,

زمانی که شما عادت داشتید، چون من هرگز برای یک شرکت آمریکایی کار نکرده ام،

I've only ever worked for a French company.

فقط برای یک شرکت فرانسوی کار کرده ام.

Well, for the last 26 years

خوب، در 26 سال گذشته

and I always thought our conferences were quite relaxed.

و من همیشه فکر می کردم کنفرانس های ما کاملا آرام بودند. می‌دانید

It would be a bit of, you know, bosses presenting from the front

، این امر کمی از حضور روسای از جلو

and a few workshop ups, but then you would get quite a lot of time to yourself

و چند کارگاه بالا خواهد بود، اما پس از آن زمان زیادی را برای خود در

to explore wherever you were and maybe go for drinks with colleagues and things.

نظر می‌گیرید تا هر کجا که بودید کاوش کنید و شاید با همکاران و چیزهایی به نوشیدنی بروید.

So work wouldn't start just sort of 9:00 in the morning and we'd be finished by sort of four.

بنابراین کار فقط از ساعت 9:00 صبح شروع نمی شد و تا ساعت چهار به پایان می رسید.

And sometimes it was just the morning.

و گاهی صبح بود.

It was quite relaxed, very continental, very French.

کاملاً آرام، بسیار قاره ای، بسیار فرانسوی بود.

And he's now working for this American company.

و او اکنون برای این شرکت آمریکایی کار می کند.

And he said, when you go to conferences at this company,

و او گفت، وقتی به کنفرانس های این شرکت می روید،

they start at 8:00 in the morning, they go through to 6:00 at night.

از ساعت 8 صبح شروع می شوند، تا ساعت 6:00 شب می روند.

And it's constant lectures from bosses

و این سخنرانی های مداوم از روسا

and this, that and the other workshops.

و این، آن و کارگاه های دیگر است.

And they're doing sort of twice as much

و آنها تقریباً دو برابر بیشتر

and they don't get any time to the sounds at all.

انجام می دهند و اصلاً به صداها نمی رسند.

Yeah.

آره

So he said he had to go to Athens

بنابراین او گفت که باید ماه گذشته برای یک کنفرانس کاری به آتن می رفت

last month for a work conference

and was there for three days and didn't even go outside the hotel.

و سه روز آنجا بود و حتی بیرون از هتل نرفت.

They only had like an hour off an evening.

آنها فقط یک ساعت در شب استراحت داشتند.

So what's the point of going all the way there?

پس چه فایده ای دارد که تا آن جا برویم؟

Well, and but that just shows you the difference between

خوب، و این فقط تفاوت بین

when I said to him, well, were you achieving a lot more?

زمانی که به او گفتم، خوب، آیا شما به چیزهای بیشتری دست پیدا کردید را نشان می دهد؟

If you were doing a lot more than you would have done

اگر خیلی بیشتر از

when you were working with a French company we used to work for.

زمانی که با یک شرکت فرانسوی کار می‌کردید، کار می‌کردید.

Were you achieving a lot more were you doing more practise selling?

آیا دستاوردهای خیلی بیشتری کسب می کردید، آیا بیشتر تمرین فروش انجام می دادید؟

Did you learn a lot more?

خیلی بیشتر یاد گرفتی؟

And he said, no, absolutely nothing.

و او گفت، نه، مطلقاً هیچ.

He said, because most of the lectures were just from the front.

گفت چون بیشتر سخنرانی ها فقط از جبهه بود.

So it was you sitting there all day with various people

پس این بود که شما تمام روز آنجا نشسته اید با افراد مختلفی

coming on giving lectures, and of course you get bored and you switch off.

که برای سخنرانی می آیند، و البته حوصله شما سر می رود و خاموش می شوید.

Yeah.

And it's point this information about how the company is doing in

آره

و این اطلاعات در مورد نحوه عملکرد شرکت در

some of the far flung country you're not interested.

برخی از کشورهای دوردست است که شما علاقه ای به آن ندارید.

So yeah the relaxed approach

بنابراین بله، رویکرد آرام

and giving you time off to get to know colleagues and socialise

و دادن مرخصی به شما برای شناخت همکاران و

was a much nicer experience working for the French company.

معاشرت، تجربه بسیار بهتری از کار برای شرکت فرانسوی بود.

And I suppose that's one of the things we always think about with

و فکر می‌کنم این یکی از چیزهایی است که ما همیشه در فرهنگ فرانسوی به آن فکر می‌کنیم،

the French culture is a lot more relaxed

and laid back in certain situations, whether it's family,

در موقعیت‌های خاص، چه در خانواده، چه در

social gatherings or I suppose also in the workplace as well.

اجتماعات و یا در محل کار، بسیار آرام‌تر و آرام‌تر است.

You might find a very similar situation.

شما ممکن است یک موقعیت بسیار مشابه پیدا کنید.

We only have 5 minutes Steve.

ما فقط 5 دقیقه وقت داریم استیو.

That's what used to annoy me quickly about and Brexit, Mr.

این چیزی است که من را به سرعت در مورد برگزیت و برگزیت آزار می داد، آقای

Jim was that people were, you know, in this country that a lot of the people

جیم این بود که مردم، می دانید، در این کشور بودند که بسیاری از مردمی

who wanted to leave Europe were saying, oh, we to be British, British.

که می خواستند اروپا را ترک کنند ، می گفتند، اوه، ما بریتانیایی، بریتانیایی هستیم.

And I used to keep saying to them, well, you look at France, Germany, Italy,

و من همیشه به آنها می گفتم، خوب، شما به فرانسه، آلمان، ایتالیا،

all the other countries in Europe, the French people aren't any less French,

همه کشورهای دیگر در اروپا نگاه کنید، مردم فرانسه کمتر فرانسوی نیستند،

the German people aren't any less German.

مردم آلمان کمتر از آلمانی نیستند.

Just because they're in the EU, they're still French, they're still German.

فقط به این دلیل که آنها در اتحادیه اروپا هستند، آنها هنوز فرانسوی هستند، آنها هنوز آلمانی هستند.

Didn't make any difference.

هیچ فرقی نکرد

We wouldn't have been we were never any different.

ما نمی بودیم ما هرگز متفاوت نبودیم.

So that was it was a pointless argument. But there we go.

پس این بحث بیهوده ای بود. اما ما به آنجا برویم.

The culture is is is not going to go away.

فرهنگ این است که قرار نیست از بین برود.

It's always going to be there and it's vital.

همیشه وجود خواهد داشت و حیاتی است.

And in 5 minutes that we've got.

و در 5 دقیقه که داریم.

Mr. Juncker 5 minutes, it seems that time has flown.

آقای یونکر 5 دقیقه به نظر می رسد زمان پرواز کرده است.

Mr. Duncan.

Well, everyone's life experience is different.

آقای دانکن

خب، تجربه زندگی هر کسی متفاوت است.

No one has the same life.

هیچکس زندگی مشابهی ندارد.

You might meet a random person in the street and find out all sorts of things

ممکن است با یک فرد تصادفی در خیابان ملاقات کنید و همه چیزهایی را

about the world that you didn't know just from their own experiences.

در مورد جهان که فقط از روی تجربیات خودش نمی دانستید، پیدا کنید.

So I often think that culture is not groups of people.

بنابراین من اغلب فکر می کنم که فرهنگ گروهی از مردم نیست.

Quite often you can find, culture can be an individual.

اغلب شما می توانید پیدا کنید، فرهنگ می تواند یک فرد باشد.

One person can offer a lot to other people just from their own personal experiences.

یک نفر فقط از روی تجربیات شخصی خود می تواند چیزهای زیادی به افراد دیگر ارائه دهد.

But it's much easier.

ولی خیلی راحت تره

It's much easier to group people together.

گروه بندی افراد با هم بسیار ساده تر است.

I think that's true.

من فکر می کنم این درست است.

I think it's easier to group people together and just say

من فکر می کنم راحت تر است که مردم را با هم جمع کنیم و فقط

that is the society that is the group of people.

بگوییم این جامعه همان گروه مردم است.

But within those groups, there is a lot of individuality.

اما در درون آن گروه ها، فردیت زیادی وجود دارد.

People who have their own experiences.

افرادی که تجربیات خودشان را دارند.

So we all have something to offer each other.

بنابراین همه ما چیزی برای ارائه به یکدیگر داریم.

But I think these days we've become a little bit too obsessed

اما فکر می‌کنم این روزها کمی بیش از حد

with that sort of thing where we put people into groups.

به این چیزهایی که افراد را در گروه‌هایی قرار می‌دهیم وسواس کرده‌ایم.

And if you appear to have a certain

و اگر به نظر می رسد که دیدگاه

point of view, then you are immediately placed in that group.

خاصی دارید، بلافاصله در آن گروه قرار می گیرید.

But I think we all have things to offer.

اما من فکر می کنم همه ما چیزهایی برای ارائه داریم.

We are all individuals and each one of us,

همه ما فردی هستیم و هر یک از ما،

maybe each one of us has our own culture, our own way

شاید هر یک از ما فرهنگ خاص خود را داشته باشیم، روش خود

of perceiving the world around us.

را برای درک دنیای اطراف خود داریم.

We've got Mary here from Canada that moment as well.

ما مری را از کانادا هم در آن لحظه داریم.

Mary Fir Yes, we've got all sorts of new people as well

ماری فیر بله، ما انواع افراد جدیدی نیز

from Iraq.

از عراق داریم.

We've got Shehab Ahmed from

ما شهاب احمد

Iraq, lots of new people to take us here.

را از عراق داریم، افراد جدیدی که ما را به اینجا می برند.

Of course, Beatrice has gone, I think, hasn't she?

البته، بئاتریس رفته، فکر کنم، نه؟

F f h h knew you would like to know

می‌دانستید دوست دارید بدانید

who small f small little angels like Jesus.

چه فرشته‌های کوچکی مانند عیسی چه کسانی هستند.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

Question.

This is this is how the closing moments of our show is going.

سوال

لحظات پایانی نمایش ما اینگونه می گذرد.

Oh, I thought you might carry on for a bit longer.

اوه، فکر کردم ممکن است کمی بیشتر ادامه دهید.

Sometimes we extended we never seem to be going up.

گاهی اوقات ما تمدید می کنیم و به نظر می رسد هرگز بالا نمی رویم.

Seemed to be more people joining Mr. Duncan.

به نظر می رسید افراد بیشتری به آقای دانکن می پیوندند.

Okay.

باشه.

Okay.

باشه.

Thanks for bringing that to us.

ممنون که آن را برای ما آوردی.

So when you put on a performance, we often say that you should give a little bit

بنابراین وقتی اجرا می‌کنید، اغلب می‌گوییم که باید

more exaggerate slightly, maybe give it some sparkle.

کمی اغراق کنید، شاید کمی درخشش به آن بدهید.

Do you like that, Steve Sparkle?

آیا آن را دوست دارید، استیو اسپارکل؟

I like a few sparkles. Mr.

من چند تا برق دوست دارم Mr.

Sparkle is a great word because you might say that it's something that is flashing

Sparkle کلمه بسیار خوبی است زیرا ممکن است بگویید چیزی است که چشمک می زند

or has lots of lights or maybe something that is flickering sparkle.

یا چراغ های زیادی دارد یا شاید چیزی است که درخشش سوسو می زند.

But also if you are putting on a performance, if you are performing in some way,

اما همچنین اگر اجرا می کنید، اگر به نحوی اجرا می کنید

you might need to have a little bit of energy as well, some sparkle.

، ممکن است نیاز به کمی انرژی نیز داشته باشید، کمی درخشش.

You bring something extra

شما یک چیز اضافی

to the performance, another one.

به اجرا می آورید، یکی دیگر.

And I like this one, Steve, especially during the early part of the year

و من این یکی را دوست دارم، استیو، به خصوص در اوایل سال

when we have all of the awards ceremonies.

که همه مراسم جوایز را داریم.

Glitz, glitz.

گلیتس، گلیتس.

I like that one as well.

من اون یکی رو هم دوست دارم

So glitz when people are attending

بنابراین وقتی مردم در

an important function or a dinner party

یک مراسم مهم یا مهمانی شام شرکت

or maybe there is an award ceremony taking place, we often use the word.

می‌کنند یا شاید مراسم جایزه‌ای برگزار می‌شود، ما اغلب از این کلمه استفاده می‌کنیم.

Glitz, not with Hollywood.

گلیتز، نه با هالیوود.

When they're doing the Oscars glitz.

وقتی آنها در حال انجام مراسم اسکار هستند.

It just is a way of making something seem more than it is

این فقط راهی است برای اینکه چیزی بیشتر از

glitz and sparkle.

زرق و برق و درخشش به نظر برسد.

Maybe the more glitz and sparkle you have, sometimes

شاید هر چه زرق و برق و درخشش شما بیشتر باشد، گاهی اوقات

the less substance there is in the subject that's being talked about.

موضوعی که در مورد آن صحبت می شود، کمتر می شود.

Because really, I mean, awards ceremonies for films.

چون واقعا منظورم مراسم اهدای جوایز فیلم است.

I mean, I know films are we like to watch films, but

یعنی می‌دانم فیلم‌ها دوست داریم فیلم ببینیم، اما

it's real life, is it?

این یک زندگی واقعی است، اینطور است؟

I mean, I'm being conservation.

منظورم این است که من در حال حفاظت هستم.

So I mean, you're not talking about yeah.

بنابراین منظورم این است که شما در مورد بله صحبت نمی کنید.

So you've got to sort of make it glitzy and sparkly

بنابراین باید به نوعی آن را براق و درخشان کنید

and all of the the ladies have nice

و همه خانم‌ها

have dresses on that make them look

لباس‌های زیبایی دارند که

stand out from the crowd

باعث می‌شود از بین مردم متمایز به نظر

and they might have a hat on at a jaunty angle

برسند و ممکن است کلاهی با یک

hat or they might have lots of glitter on.

کلاه زیبا داشته باشند یا ممکن است لباس‌های زیادی داشته باشند. از زرق و برق در.

And because something like the Oscars, it's an event that I mean,

و چون چیزی شبیه اسکار، اتفاقی است که می‌گویم

it's really nothing going on, is that I mean, it's awards for a film.

، واقعاً هیچ اتفاقی نمی‌افتد، یعنی جایزه‌ای برای یک فیلم است.

I mean, and so you have to make it seem more than it is.

منظورم این است، و بنابراین باید آن را بیشتر از آنچه هست به نظر برسانید.

Well, isn't that just. What it.

خوب، این فقط نیست چه چیزی.

Is? Show business when you think about it?

است؟ وقتی به آن فکر می کنید، کسب و کار نمایش دهید؟

Yeah, show business is just everything is exaggerated.

آره، تجارت نمایشی فقط همه چیز اغراق آمیز است.

And I think it's it's much harder now to keep people's attention.

و من فکر می‌کنم اکنون حفظ توجه مردم بسیار سخت‌تر است.

And that's one of the reasons why the Internet is is the place

و این یکی از دلایلی است که چرا اینترنت مکانی است

where people go now for their their quick fix, because quite often

که مردم اکنون برای رفع سریع خود به آنجا می روند، زیرا اغلب اوقات

you can watch something that just lasts for a few seconds.

می توانید چیزی را تماشا کنید که فقط چند ثانیه طول می کشد.

Now, if you go over to Tik Tok, the average video is is around about 10 seconds.

اکنون، اگر به تیک توک بروید ، میانگین ویدیو حدود 10 ثانیه است.

So it's amazing.

بنابراین شگفت انگیز است.

But I think, yes, sometimes it's very hard to capture people's attention.

اما من فکر می کنم، بله، گاهی اوقات جلب توجه مردم بسیار سخت است.

He's another another one razzmatazz.

او یکی دیگر از razzmatazz.

Oh, right. Oh, yes. I like that word.

درسته. آه بله. من آن کلمه را دوست دارم.

When you think of showbusiness razzamatazz, you have to put on a performance.

وقتی به razzamatazz کسب و کار نمایشی فکر می کنید ، باید یک اجرا اجرا کنید.

You have to give it slightly more than you would you would in real life.

شما باید کمی بیشتر از آنچه در زندگی واقعی می دهید به آن بدهید.

When you talk to people in real life, you might say that it's it's it's a normal

وقتی در زندگی واقعی با مردم صحبت می کنید ، ممکن است بگویید که این یک لحظه عادی است

moment or maybe not particularly interesting,

یا شاید چندان جالب نباشد،

but when you are putting on a performance, you have to have a little bit of razzmatazz.

اما زمانی که اجرا می کنید، باید کمی رازماتاز ​​داشته باشید.

Lots of lights, lots of music, that sort of

نورهای زیاد، موسیقی زیاد، آن نوع

upbeat music, glitter lights,

موسیقی شاد، نورهای درخشان،

sound, lots of things to distract you.

صدا، چیزهای زیادی که حواس شما را پرت می کند.

Razzmatazz.

Razzmatazz.

Yes, it's often use in I mean, if you're giving a speech at work

بله، اغلب در این مورد استفاده می‌شود، منظورم این است که اگر در محل کار

or a performance, you've got to do a presentation somewhere

یا اجرا سخنرانی می‌کنید، باید در جایی

they don't.

که آن‌ها انجام نمی‌دهند، ارائه کنید.

People just want boring slides with with sort

مردم فقط می‌خواهند اسلایدهای خسته‌کننده‌ای با

of just bullet points all the way through.

نقاط گلوله‌ای در تمام مسیر داشته باشند.

You've got to if you want to engage people and get people's interest,

اگر می‌خواهید مردم را درگیر کنید و علاقه‌شان را جلب کنید

you've got to add some spark or a bit of razzmatazz

، باید جرقه‌ای اضافه کنید یا کمی رازماتاز

or something, because if you haven't got people's attention,

یا چیز دیگری، زیرا اگر توجه مردم را جلب نکرده باشید،

you might be convey saying the most

ممکن است

wonderful information to a group of people.

شگفت‌انگیزترین جمله را بیان کنید. اطلاعات به گروهی از افراد

Important, wonderful information.

اطلاعات مهم و فوق العاده

But unless it's done in a way that is engaging to the audience,

اما مگر اینکه این کار به گونه ای انجام شود که برای مخاطبان جذاب باشد،

then they are switch off

آنگاه آنها خاموش می شوند

and won't take in that information.

و آن اطلاعات را دریافت نمی کنند.

So you have to do something.

پس باید کاری کرد.

You have to bring something out of yourself to make that information come across in a way.

شما باید چیزی از خودتان بیرون بیاورید تا آن اطلاعات به نوعی به دست بیاید.

And what they say is that if you want your presentation to have impact

و آنچه آنها می گویند این است که اگر می خواهید ارائه شما

and impactful presentation,

تأثیرگذار و تأثیرگذار باشد،

you want to engage all the senses. Hmm.

می خواهید تمام حواس را درگیر کنید. هوم

So you want you want the sound.

بنابراین می خواهید صدا را می خواهید.

You want people's hearing to be engaged.

شما می خواهید شنوایی مردم درگیر شود.

You want the visuals to be engaged,

شما می خواهید جلوه های بصری درگیر شود،

particularly when you're doing it.

به خصوص زمانی که آن را انجام می دهید.

It's difficult to get your taste in. Yeah.

به سختی می توان سلیقه خود را به دست آورد.

Yes. Your sense of smell may, you know, if you're doing a presentation,

آره. حس بویایی شما ممکن است، اگر در حال ارائه یک سخنرانی هستید،

but certainly you want something to capture the attention. Yes.

اما مطمئناً چیزی می خواهید که توجه را به خود جلب کند. آره.

To because then people's senses are heightened.

به دلیل آن است که حواس مردم بالا می رود.

And when your senses are heightened and your interest is there,

و زمانی که حواس شما تقویت می شود و علاقه شما وجود دارد،

then you will be more likely to take that information in.

احتمال بیشتری وجود دارد که

And information just from sound

این اطلاعات را دریافت

isn't necessarily going to go into your brain and be easy to remember.

کنید.

That's why speaking. Visuals sound. Like Steve.

به همین دلیل صحبت کردن. صداهای بصری مثل استیو.

Engaging all the senses. Yeah.

درگیر کردن تمام حواس آره

That's why it's hard to give speeches.

به همین دلیل سخنرانی سخت است.

I think there are many people who who can remember words

من فکر می کنم افراد زیادی هستند که می توانند کلمات را به خاطر بسپارند

and give a speech, but they don't make it particularly interesting for you.

و سخنرانی کنند، اما آن را برای شما جالب نمی کنند.

So I can think of lots of people who I could listen to for hours and hours.

بنابراین می توانم به افراد زیادی فکر کنم که بتوانم ساعت ها و ساعت ها به آنها گوش دهم.

I suppose one of my favourites must be Christopher

فکر می‌کنم یکی از مورد علاقه‌های من باید این باشد که کریستوفر

Hitchens is sadly no longer around, but he he has the most amazing

هیچنز متأسفانه دیگر در اطراف نیست، اما او شگفت‌انگیزترین

or had the most amazing ability to convey his thoughts

یا شگفت‌انگیزترین توانایی را در انتقال افکار

and feelings and never, never in a dull way.

و احساسات خود دارد و هرگز، هرگز به روشی کسل‌کننده.

So he's he's a he's one of those people I always think of.

بنابراین او یکی از کسانی است که من همیشه به آنها فکر می کنم.

So it is very hard to convey information,

بنابراین انتقال اطلاعات بسیار سخت است،

especially if you are giving a speech and people are sitting watching you.

به خصوص اگر در حال سخنرانی هستید و مردم به تماشای شما نشسته اند.

So sometimes you do have to turn on

بنابراین گاهی اوقات باید

a little bit of that charm.

کمی از آن جذابیت را روشن کنید.

Of course, if you're really some people naturally have that.

البته، اگر واقعاً برخی از افراد هستید، به طور طبیعی چنین چیزی را دارید.

If you're if you really deeply believe in the subject you're talking about, normally

اگر واقعاً عمیقاً به موضوعی که در مورد آن صحبت می کنید اعتقاد دارید، معمولاً

you'll be excited about it and you will,

در مورد آن هیجان زده خواهید شد و

you know, that will be that will come across to the audience.

می دانید، این همان چیزی است که به مخاطبان می رسد.

I speak as a people.

من به عنوان یک مردم صحبت می کنم.

They don't necessarily add any glitz or glamour to their presentation,

آنها لزوماً هیچ زرق و برق یا زرق و برقی به ارائه خود اضافه نمی کنند،

but it's because they're so sincere about what they're talking about.

اما به این دلیل است که آنها در مورد آنچه در مورد آن صحبت می کنند بسیار صادق هستند.

Then you remember it and it becomes very engaging to watch.

سپس آن را به خاطر می آورید و تماشای آن بسیار جذاب می شود.

Talking of things that are engaging.

صحبت از چیزهایی که جذاب است.

We will be with you on Saturday and we will be with you from 2 p.m.

شنبه در کنار شما هستیم و از ساعت 14 با شما خواهیم بود.

UK time on Saturday with

شنبه به وقت بریتانیا

a live stream

با پخش زنده

from the much Wenlock Christmas Fair.

از نمایشگاه کریسمس Wenlock.

Definitely that's what we are doing on Saturday.

قطعاً این کاری است که ما در روز شنبه انجام می دهیم.

We will be part of it.

ما بخشی از آن خواهیم بود.

It will be very interesting to find out what actually happens because the weather

بسیار جالب خواهد بود که بفهمیم واقعاً چه اتفاقی می‌افتد زیرا آب

and also hopefully we will get a mobile signal so we can actually do it.

و هوا و همچنین امیدواریم سیگنال تلفن همراه را دریافت کنیم تا بتوانیم واقعاً این کار را انجام دهیم.

So we will see what happens.

پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

It's time to say goodbye, but we will be back with you on Saturday.

وقت خداحافظی است، اما ما شنبه با شما باز خواهیم گشت.

It will begin

at 2 p.m. on Saturday.

ساعت 14 آغاز خواهد شد. در روز شنبه.

I think we will just keep it the same.

من فکر می کنم ما فقط آن را به همان شکل حفظ خواهیم کرد.

Even though we are at at a live event,

با وجود اینکه در یک رویداد زنده

we will keep it in the same form and we be with you from 2 p.m.

هستیم، آن را به همین شکل حفظ می کنیم و از ساعت 14 در کنار شما هستیم.

on Saturday.

در روز شنبه.

Life at the Much Wenlock Christmas Fair.

زندگی در نمایشگاه کریسمس Much Wenlock.

Thank you. Mr. Steve.

متشکرم. آقای استیو

Okay, Mr.

باشه، آقای

Duncan.

Bye by Sea Rule and I shall be joining Mr.

دانکن.

خداحافظ سی قانون و من روز شنبه به آقای دانکن ملحق خواهم شد

Duncan on Saturday. So I'll see you.

. پس من شما را می بینم.

I shall see you there at 2 p.m.

ساعت 2 بعد از ظهر اونجا میبینمت

as well. Maybe we can. Some glitz and glamour

همچنین. شاید ما بتوانیم. کمی زرق و برق و زرق و برق

to make up for

برای جبران

the boring, staid Christmas fair that is in much Wenlock.

نمایشگاه خسته کننده و آرام کریسمس که در ونلاک بیشتر است.

But it's it's not really it's not really it's quite exciting.

اما این واقعاً نیست، واقعاً نیست، بسیار هیجان انگیز است.

It'll be it'll be interesting because it's a sort of a cultural

جالب خواهد بود زیرا این یک نوع

event, it's a sort of a local event.

رویداد فرهنگی است، این یک نوع رویداد محلی است.

So it will hopefully be quite engaging for you

بنابراین امیدواریم که

to see what people do in the country in much.

دیدن کارهایی که مردم در کشور انجام می دهند برای شما بسیار جذاب باشد.

Wenlock Around Christmas time, yes, it's a cultural event.

Wenlock در حدود زمان کریسمس، بله، این یک رویداد فرهنگی است.

I think we've we don't want to build it

من فکر می‌کنم که نمی‌خواهیم آن

up too much just in case it is it is very boring.

را زیاد بسازیم، فقط اگر خیلی خسته‌کننده است.

The music will be dancing anyway, all sorts of things.

موسیقی به هر حال رقص خواهد بود، همه جور چیز.

We've got to go, Steve.

ما باید بریم، استیو.

But Mr. Duncan, see you on Saturday.

اما آقای دانکن، شنبه می بینمت.

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

And there he goes.

و آنجا می رود.

Make make the most of those last moments

as you're looking at the handsome face,

وقتی به چهره زیبا نگاه می کنید، از آن لحظات آخر نهایت استفاده را ببرید،

those those eyes drawing you in.

آن چشمانی که شما را جذب می کنند.

Thank you, Mr.

متشکرم، آقای

Steve.

استیو.

And there he was. Mr.

و او آنجا بود. آقای

Steve was here and now he is not.

استیو اینجا بود و الان نیست.

See you on Saturday.

شنبه میبینمت.

I will be with you from 2 p.m.

از ساعت 14 با شما هستم.

UK time and of course until the next time we meet.

به وقت انگلستان و البته تا دفعه بعدی که همدیگر را ملاقات می کنیم.

You know what's coming next? Yes, you do

میدونی بعدش چی میشه؟ بله، شما

enjoy the rest of your Thursday

از بقیه روز پنجشنبه خود لذت می برید

and I hope December will be a good month for you.

و امیدوارم دسامبر ماه خوبی برای شما باشد.

And of course...

و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.