My Lessons are 'ON THE HOUSE' / English Addict live chat & learning / Sunday 22nd MAY 2022

Look at that.

به آن نگاه کنید.

You can see the view outside right now, outside my studio window.

شما می توانید منظره بیرون را همین الان، بیرون پنجره استودیو من ببینید.

Everything is looking rather windy today.

امروز همه چیز نسبتاً بادخیز به نظر می رسد.

We have a little bit of wind in the air, and I'm not talking about Mr.

ما کمی باد در هوا داریم و من در مورد شکم آقای استیو صحبت نمی کنم

Steve's stomach. Here we go again.

. دوباره شروع کنیم.

Yes, it is another edition of English Addict

بله، این نسخه دیگری از English Addict است

coming to you live from the birthplace of English.

که از زادگاه انگلیسی به شما می آید.

Yes, it is.

بله همینطور است.

Oh. Oh, my goodness.

اوه اوه خدای من.

Quick, call my auntie.

سریع زنگ بزن به عمه ام

It's England.

انگلستان است.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan.

این آقای دانکن است.

That's me, by the way, in England.

اتفاقاً این من در انگلیس هستم.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I really, really hope so.

من واقعاً امیدوارم.

Here we go again. We are back. Yes.

دوباره شروع کنیم. ما برگشتیم. آره.

Live from, as I said,

زندگی از همان طور که

the birthplace of the English language, which is England.

گفتم زادگاه زبان انگلیسی که انگلستان است.

It is English addict with myself, Mr.

من با خودم معتاد انگلیسی هستم، آقای

Duncan.

You might describe me as one of those.

دانکن.

شما ممکن است من را به عنوان یکی از آنها توصیف کنید.

But there

اما در آنجا

I am an English addict, and I have a feeling

من یک معتاد انگلیسی هستم و این احساس را دارم

that you might be one of those as well, because we are all here together again,

که شما هم ممکن است یکی از این افراد باشید، زیرا ما دوباره اینجا با هم هستیم و

joining hands across the world.

در سراسر جهان دست به دست هم داده ایم.

I know a lot of the news at

من می دانم که بسیاری از اخبار

the moment is negative and rather gloomy,

در حال حاضر منفی و نسبتاً غم انگیز هستند،

but we are here to prove that not everything is bad.

اما ما اینجا هستیم تا ثابت کنیم همه چیز بد نیست.

Not everything is gloomy.

همه چیز غم انگیز نیست.

Sometimes it is possible to have a little bit of fun

گاهی اوقات ممکن است کمی خوش بگذرانید

and maybe occasionally

و شاید گهگاه

smile as Charlie Chaplin once

لبخند بزنید همانطور که چارلی چاپلین زمانی

said, Smile when your heart is aching,

گفت: وقتی قلبتان درد می کند، لبخند بزنید،

even though it is breaking.

حتی اگر در حال شکستن باشد.

I know I got it wrong, but there you go.

من می دانم که اشتباه کردم، اما شما بروید.

What can you do?

چه کاری می توانی انجام بدهی؟

So here we are.

بنابراین ما اینجا هستیم.

And yes, we have made it all the way to the end of another week

و بله، ما آن را تا پایان یک هفته دیگر

and also the end almost.

و همچنین تقریباً به پایان رساندیم.

Not quite of another weekend.

نه یک آخر هفته دیگر

Yes. It's Sunday

آره. یکشنبه است

Can you give me a wave if you are happy?

اگر خوشحالی می توانی به من دست بزنی؟

I hope you are today. Here we go.

امیدوارم امروز باشی در اینجا ما می رویم.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

And I hope you are feeling good.

و امیدوارم حالتون خوب باشه

Do you know what I miss?

میدونی دلم واسه چی تنگ شده؟

There is something that I've been trying to find.

چیزی هست که من سعی کردم پیدا کنم

Something that was around in the early 1980s.

چیزی که در اوایل دهه 1980 وجود داشت.

Who remembers

چه کسی

the little dancing flowers?

گلهای رقصنده کوچک را به خاطر می آورد؟

You could get them there were.

شما می توانید آنها را در آنجا دریافت کنید.

There were toys, there weren't real flowers.

اسباب بازی ها بود ، گل های واقعی نبود.

But they were amazing. And they would.

اما آنها شگفت انگیز بودند. و آنها این کار را خواهند کرد.

They were like little toy flowers and they would dance

آنها مثل گل های اسباب بازی کوچک بودند و وقتی موسیقی می نواختی می رقصیدند

when you played music.

.

And I'm trying to find one of those, although I can't.

و من سعی می کنم یکی از آن ها را پیدا کنم، اگرچه نمی توانم.

Unfortunately.

متاسفانه

Sadly, I can't find one.

متاسفانه نمیتونم یکی پیدا کنم

Now there are some that are available to buy, but they are, they look rubbish.

اکنون تعدادی وجود دارد که برای خرید در دسترس است ، اما آنها هستند، آنها به نظر زباله می رسند.

They don't look as good as the ones that you could get

آنها به خوبی آنهایی که در دهه 1980 و اواخر دهه 1970 می توانید تهیه کنید، به نظر نمی رسند

in the 1980s and the late 1970s.

.

And what they would do, you could switch them on

و کاری که آنها انجام می دادند، شما می توانید آنها را روشن کنید

and they operated with a battery and then when you played music

و آنها با باتری کار می کردند و سپس وقتی موسیقی پخش می کردید

or if you talked to them, they would, they would dance like this.

یا اگر با آنها صحبت می کردید، آنها اینطور می رقصیدند.

So I do miss those.

بنابراین من دلم برای آنها تنگ شده است.

I hope one day someone begins to manufacture

امیدوارم یک روز کسی دوباره شروع به تولید

those dancing flowers again because I really miss them.

آن گل های رقصنده کند زیرا من واقعاً دلم برای آنها تنگ شده است.

Did you miss me?

دلت برام تنگ شده بود؟

That is the big question.

سوال اصلی این است.

Well, did you miss me?

خوب دلت برام تنگ شده بود؟

I hope so.

امیدوارم.

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Yes. Episode 202. Wow.

آره. قسمت 202. عجب.

I still can't believe it, to be honest.

راستش را بخواهید هنوز باورم نمی شود.

I can't believe we have done already 201 of these.

من نمی توانم باور کنم که ما تاکنون 201 مورد از اینها را انجام داده ایم.

And this is the 202nd

و این بیست و دومین

English addict Hello.

معتاد انگلیسی سلام است.

Also to the live chat.

همچنین به چت زنده.

Yes, we have a busy one today.

بله، امروز یک کار شلوغ داریم.

Lots of things to talk about.

چیزهای زیادی برای صحبت کردن.

We are talking about

ما در مورد

this might

این صحبت می

make a few people angry.

کنیم ممکن است چند نفر را عصبانی کند.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

We are talking about being selfish.

ما در مورد خودخواه بودن صحبت می کنیم.

Selfish.

خود خواه.

I think it is a word that we do use quite often.

من فکر می کنم این کلمه ای است که ما اغلب از آن استفاده می کنیم.

But sometimes I think it is wrong

اما گاهی فکر می کنم اشتباه

to call people selfish.

است که مردم را خودخواه خطاب کنیم.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

And and a little bit later on, I'm going to tell you why.

و کمی بعد، دلیل آن را به شما می گویم.

It's just my thought, my opinion.

این فقط فکر من است، نظر من.

Of course, your opinion might be different from mine, but it doesn't matter.

البته ممکنه نظر شما با من فرق داشته باشه ولی مهم نیست.

That's the reason why we are here. You see,

به همین دلیل است که ما اینجا هستیم. ببینید،

to share everything together.

برای به اشتراک گذاشتن همه چیز با هم.

And I hope we will have a chance to do that today.

و امیدوارم امروز فرصتی برای این کار داشته باشیم.

So we are looking at selfishness being selfish.

بنابراین ما به خودخواهی نگاه می کنیم که خودخواه است.

Also, we are looking at words and phrases

همچنین، ما به کلمات و عبارات

connected to buildings.

مرتبط با ساختمان ها نگاه می کنیم.

And also the phrase building as well.

و همچنین عبارت ساختمان نیز.

You might be surprised to find out how many ways we can use that.

شاید تعجب کنید که بفهمید چند راه می توانیم از آن استفاده کنیم.

We can use building and things connected

ما می توانیم از ساختمان و وسایل متصل

to houses and different types of building.

به خانه ها و انواع مختلف ساختمان استفاده کنیم.

A little bit later on, all of that still to come.

کمی بعد، همه اینها هنوز در راه است.

And we have Mr. Steve.

و ما آقای استیو را داریم.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

Yes, With more of his wonderful moments of time,

بله، با بیشتر لحظات فوق العاده او،

including the one you are about to see.

از جمله لحظه ای که قرار است ببینید.

Yes, Mr.

بله، آقای

Steve will be here a little bit later on.

استیو کمی بعد اینجا خواهد بود.

But, you know, you coming up later on, Mr.

اما، می دانید، شما بعداً می آیید، آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

And of course, we have a new feature that we started last week.

و البته، ما یک ویژگی جدید داریم که هفته گذشته شروع کردیم.

What's cooking Claudia.

کلودیا چی داره میپزه

So, Claudia, if you are there, please

بنابراین، کلودیا، اگر آنجا هستید، لطفاً

prepare to tell us a little bit later on.

آماده شوید تا کمی بعد به ما بگویید.

Not yet.

نه هنوز.

We are going to ask Claudia later

بعداً از کلودیا

on what she is cooking.

می‌پرسیم که او چه می‌پزد.

All of that coming up a little bit later on.

همه اینها کمی بعد به میان می آیند.

And of course, we have the view outside looking rather nice today,

و البته، امروز منظره بیرونی نسبتاً زیبا به نظر می رسد،

even though we've had some some rather miserable weather this week.

حتی اگر این هفته آب و هوای نسبتاً بدی داشتیم.

We've had a lot of rain.

ما باران زیادی داشته ایم.

But today, well, first of all,

اما امروز، خوب، اول از همه،

you will notice it's very colourful.

متوجه خواهید شد که بسیار رنگارنگ است.

We have a lot of colour in the garden.

ما در باغ رنگ زیادی داریم.

You can see there is some lovely pink blossom in the corner.

می توانید ببینید که یک شکوفه صورتی دوست داشتنی در گوشه ای وجود دارد.

And also in the distance, you can see there is some yellow as well.

و همچنین در دوردست، مقداری زرد نیز وجود دارد.

That particular thing is for La Burnham Tree.

آن چیز خاص برای درخت لا برنهام است .

La Burnham, a few people asked last week

La Burnham، چند نفر هفته گذشته پرسیدند که

if I could repeat that word.

آیا می توانم این کلمه را تکرار کنم.

La Burnham.

لا برنهام

And there it is, the beautiful the Burnham Tree that my neighbour has.

و اینجاست، درخت برنهام زیبا که همسایه من دارد.

So this is not even our tree, but we can enjoy it.

بنابراین این حتی درخت ما نیست، اما می توانیم از آن لذت ببریم.

One of the wonderful things about having a neighbour

یکی از چیزهای شگفت انگیز داشتن همسایه ای

who likes growing trees is,

که دوست دارد درختان را رشد دهد این

well, you can enjoy their trees.

است که می توانید از درختان آنها لذت ببرید.

So this tree does not belong to us,

بنابراین این درخت متعلق به ما نیست،

although we can enjoy it

اگرچه می توانیم از آن لذت ببریم

and it looks lovely at this time of year.

و در این زمان از سال دوست داشتنی به نظر می رسد.

I have to say, I think it looks rather nice.

باید بگویم به نظر من نسبتا زیبا به نظر می رسد.

So there it is the weather outside at the moment.

بنابراین در حال حاضر هوای بیرون وجود دارد.

Calm a little cool as well, I would say,

من هم می گویم کمی آرام باشید،

but not too bad.

اما نه خیلی بد.

At least it's not rain ing.

حداقل باران نمی بارد

Talking of the garden, would you like to have a look at something rather nice?

در مورد باغ صحبت می کنیم، آیا می خواهید به چیزی نسبتاً زیبا نگاه کنید؟

I decided to go outside yesterday.

دیروز تصمیم گرفتم برم بیرون.

Into the garden to film

وارد باغ شوید تا از گل

the beautiful rhododendron, another flower.

رودودندرون زیبا، گل دیگری فیلم بگیرید.

In fact, I showed you this last week.

در واقع، من این را هفته گذشته به شما نشان دادم.

So yesterday I went outside and I decided to do a little bit

بنابراین دیروز رفتم بیرون و تصمیم گرفتم

of professional filming of the beautiful pink.

کمی فیلمبرداری حرفه ای از صورتی زیبا انجام دهم.

Some might say red

برخی ممکن است بگویند

rhododendron.

رودودندرون قرمز.

And I have to say, it is looking rather lovely. Hmm.

و باید بگم که ظاهرش خیلی زیباست هوم

I don't know about you, but that really did relax.

من شما را نمی دانم، اما این واقعا آرامش بخش بود.

Me quite a lot. In fact, I almost.

من خیلی زیاد در واقع، من تقریبا.

I almost swooned.

تقریباً غمگین شدم.

That's a great word. Smooth.

این یک کلمه عالی است. صاف.

I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

The beautiful rhododendron is now in full bloom

رودودندرون زیبا اکنون در باغ شکوفا شده است

in the garden,

and it looks rather nice.

و نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

I hope you will agree with that.

امیدوارم با آن موافق باشید.

Something I filmed yesterday whilst the weather was really, really nice.

چیزی که دیروز فیلمبرداری کردم در حالی که هوا واقعاً خیلی خوب بود.

Do you ever use translation services?

آیا تا به حال از خدمات ترجمه استفاده می کنید؟

This is something I've become quite interested in over the past

این چیزی است که طی چند ماه گذشته کاملاً به آن علاقه مند شده

couple of months because I've discovered lots of different types of software

ام زیرا انواع مختلفی از نرم افزارها را کشف کرده ام

that you can use now to translate and buy.

که اکنون می توانید برای ترجمه و خرید از آنها استفاده کنید.

By that, I'm not just talking about translating things into English.

با آن، من فقط در مورد ترجمه چیزها به انگلیسی صحبت نمی کنم.

I'm talking about translating anything,

من در مورد ترجمه هر چیزی،

any language, something written down.

هر زبانی، چیزی نوشته شده صحبت می کنم.

And there are some amazing softwares at the moment that you can buy.

و در حال حاضر نرم افزارهای شگفت انگیزی وجود دارد که می توانید آنها را خریداری کنید.

And there are things now where you can actually take a photograph

و در حال حاضر چیزهایی وجود دارد که می توانید در واقع

of text

از متن

in another language, and then you can actually take that

به زبان دیگری عکس بگیرید و سپس می توانید آن را بگیرید

and translate it into your language.

و به زبان خود ترجمه کنید.

It will even speak to you in your own language.

حتی به زبان خودتان با شما صحبت خواهد کرد .

So there are many different types of software.

بنابراین انواع مختلفی از نرم افزارها وجود دارد.

I know that they've been around for

من می دانم که آنها برای مدت طولانی در اطراف بوده

a long time, but it's only over the past couple of years

اند، اما تنها در چند سال گذشته است

that they've become more sophisticated and advanced.

که آنها پیچیده تر و پیشرفته تر شده اند.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you ever use software

آیا تا به حال از نرم افزار

or maybe your computer or your phone?

یا شاید کامپیوتر یا گوشی خود استفاده می کنید؟

Of course, if you walk around the streets and you see something written on a poster

البته، اگر در خیابان ها قدم بزنید و چیزی روی پوستر

or something written down, you can actually take a photograph of it

یا چیزی نوشته شده دیدید، در واقع می توانید از آن عکس بگیرید

and your phone will convert it into text.

و گوشی شما آن را به متن تبدیل می کند.

And then you have the opportunity

و سپس شما این فرصت

to translate that into your language.

را دارید که آن را به زبان خود ترجمه کنید.

So I'm interested to find out if you do that.

بنابراین من علاقه مند هستم که بدانم آیا شما این کار را انجام می دهید یا خیر.

I sometimes find it very interesting

من گاهی اوقات آن را بسیار جالب

especially when I see something

می بینم، به خصوص وقتی می بینم

written in my comment section on my YouTube channel.

چیزی در بخش نظرات من در کانال YouTube من نوشته شده است.

So sometimes I see something in another language and very quickly,

بنابراین گاهی اوقات چیزی را به زبان دیگری می بینم و خیلی سریع،

within just a few seconds, I can translate that into English.

تنها در عرض چند ثانیه، می توانم آن را به انگلیسی ترجمه کنم.

So it's a great way of not just understand thing,

بنابراین این یک راه عالی نه تنها برای درک چیزها،

but also a way of listening to what you are saying out there,

بلکه راهی برای گوش دادن به آنچه می‌گویید

your thoughts and feelings about what I do

، افکار و احساسات شما در مورد کاری که انجام

or general opinions about things.

می‌دهم یا نظرات کلی در مورد چیزها است.

So I love it.

بنابراین من آن را دوست دارم.

I have to say,

باید بگویم،

and a lot of people a few years ago said to me, they said, Mr.

و بسیاری از افراد چند سال پیش به من گفتند، آنها گفتند، آقای

Duncan, do you realise in the future there will be all sorts of software

دانکن، آیا می دانید در آینده انواع نرم افزار وجود خواهد داشت

and it will be able to translate

و می تواند

any language into anything else

هر زبانی را به هر زبان دیگری ترجمه کند.

and you will have no job

و شما هیچ شغلی نخواهید داشت

Do I feel afraid of translation software?

آیا من از نرم افزار ترجمه می ترسم؟

No, I don't actually.

نه، در واقع نمی دانم.

Because you can't, you can't reproduce this.

چون شما نمی توانید، نمی توانید این را بازتولید کنید.

You can't reproduce the spontaneous use of language.

شما نمی توانید استفاده خود به خود از زبان را بازتولید کنید.

And that's one of the reasons why I enjoy doing these live streams.

و این یکی از دلایلی است که از انجام این پخش زنده لذت می برم.

I like doing this because it gives you a chance to listen

من این کار را دوست دارم زیرا این فرصت را به شما می دهد که

to English being used spontaneously.

به طور خود به خود به زبان انگلیسی گوش دهید.

And there is no better way of doing that than doing it

و هیچ راهی بهتر از انجام آن به صورت

live, even though sometimes

زنده وجود ندارد، حتی اگر گاهی

I feel like

اوقات احساس

I might have a panic attack whilst

می‌کنم ممکن است در حین انجام آن دچار حمله پانیک

I'm doing it because it is very stressful doing this live.

شوم، زیرا انجام این کار به صورت زنده بسیار استرس‌زا است.

I have to say,

باید بگویم،

ooh, I haven't said hello to the live chat yet.

اوه، من هنوز به چت زنده سلام نگفته ام.

I haven't said hello.

سلام نکرده ام

So that's the question to start off with today.

بنابراین این سوالی است که باید از امروز شروع کرد .

Before Mr.

قبل از آمدن آقای

Steve arrives, do you ever use translation

استیو، آیا تا به حال از

software or devices or something?

نرم افزار یا دستگاه های ترجمه یا چیزی استفاده می کنید؟

There's even a device now you can carry around

اکنون حتی یک دستگاه وجود دارد که می‌توانید آن را حمل کنید

and you can talk into it, and then you offer the device to another person.

و می‌توانید با آن صحبت کنید و سپس دستگاه را به شخص دیگری پیشنهاد می‌کنید.

And it will speak to them in their own language.

و با آنها به زبان خودشان صحبت خواهد کرد.

So very useful if you are going abroad on tour, if you are visiting a country

بنابراین بسیار مفید است اگر برای تور به خارج از کشور می روید ، اگر در حال بازدید از کشوری هستید

and maybe your understanding of

و شاید درک شما از

the local language is not very good,

زبان محلی خیلی خوب نباشد،

it can happen.

ممکن است این اتفاق بیفتد.

In fact, it might happen more often than we realise.

در واقع، ممکن است بیشتر از آنچه ما تصور می کنیم اتفاق بیفتد.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you use translation services or software

آیا از خدمات ترجمه یا نرم افزار

or something to chat about in a few moments?

یا چیزی برای چت کردن در چند لحظه استفاده می کنید؟

Of course we have the live chat.

البته ما چت زنده داریم.

Talking of which, can I say a big hello to

در مورد آن، می توانم یک سلام بزرگ به ویتسه بگویم

Vitesse? Oh,

؟ اوه،

Vitesse.

ویتس.

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations to you.

تبریکات فراوان به شما.

Well done, Vitesse.

آفرین، ویتسه.

You are first once again.

شما یک بار دیگر اول هستید

Also, Beatrice is here.

همچنین، بئاتریس اینجاست.

Very nice to see you on the live chat as well.

بسیار خوشحالم که شما را در چت زنده نیز می بینم .

Mosen.

موسن.

Hello to Mosen.

سلام به موسن.

It's nice to see you back here right now.

خوشحالم که همین الان شما را اینجا می بینم.

Oh, we also have Louise Mendez is here today.

اوه، ما هم داریم که لوئیز مندز امروز اینجاست.

Hello, Louise.

سلام، لوئیز.

I hope everything is super duper where you are.

امیدوارم جایی که تو هستی همه چیز خیلی بدتر باشد.

Hello, Paolo.

سلام، پائولو.

We also have Valentin.

والنتین هم داریم.

Olga is here as well.

اولگا هم اینجاست.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Unique Life.

زندگی بی نظیر

Hello from Diana.

سلام از دیانا

Hello to Diana.

سلام به دیانا

Has there ever been a song called Diana?

آیا تا به حال آهنگی به نام دیانا وجود داشته است؟

I don't think there has.

من فکر نمی کنم وجود داشته باشد.

I think there should be.

به نظر من باید وجود داشته باشد.

Hello to Diana.

سلام به دیانا

It's so nice to see you.

خیلی خوشحالم که میبینمت

Your name is like a princess.

اسمت مثل یه شاهزاده خانمه

A famous princess.

یک شاهزاده خانم معروف

And I think you know who I'm talking about.

و من فکر می کنم شما می دانید که من در مورد چه کسی صحبت می کنم.

Maria Wah is here as well.

ماریا واه هم اینجاست.

Oh, ma, ma, ma.

آه، مامان، مامان، مامان

Ah. Well,

آه خوب،

it's so nice to see you here again.

خیلی خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

Yadi, yadi, yadi.

یادی، یدی، یدی.

Do you know us is here as well?

میدونی ما هم اینجا هستیم؟

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

We also have Sandra Gonzalez.

ساندرا گونزالس را هم داریم.

My roots is here.

ریشه من اینجاست

Wow. Can I just say it's a busy one already?

وای. فقط می توانم بگویم که در حال حاضر شلوغ است؟

It's very busy on the livestream today.

امروز در پخش زنده بسیار شلوغ است.

Hello.

Also to new in new wynn hwa,

سلام.

همچنین جدید در wynn hwa،

who I think is watching in Vietnam.

که فکر می کنم در ویتنام تماشا می کند.

Hello, Edith. Hello, Edith.

سلام ادیت سلام ادیت

It seems like a very long time since I've seen you here.

به نظر می رسد خیلی وقت است که شما را اینجا ندیده ام.

A lot of people joining after a long break, so eat it.

بسیاری از افراد پس از یک استراحت طولانی به آن ملحق می شوند، بنابراین آن را بخورید.

It's nice to see you back here as well.

خوشحالم که شما را دوباره اینجا می بینم.

Hello, CJC.

سلام، CJC.

Hello, to you.

درود بر تو.

Where are you watching in the world.

کجای دنیا را تماشا می کنی

Don't be a sha.

شاخ نباش

Don't be shy. Don't worry. You can tell me.

خجالتی نباش نگران نباشید. شما می توانید به من بگویید.

It's fine. I don't bite

خوبه. من سخت گاز نمی گیرم

hard.

Hello all, so to speak.

سلام به همه.

Yes. Lots of people already joining in Oh,

آره. افراد زیادی در حال پیوستن به Oh هستند،

some people are mentioning

برخی از افراد به

my appearance for some reason. Why?

دلایلی از ظاهر من نام می برند. چرا؟

Why are you talking about my appearance?

چرا از ظاهر من حرف میزنی؟

Nothing has changed.

هیچ چیز تغییر نکرده است.

Well, okay. Maybe a little bit. Yes.

بسیار خوب. شاید کمی. آره.

If you were watching last week, you would.

اگر هفته گذشته تماشا می کردید، تماشا می کردید.

You would have seen the early stages,

شما مراحل

the early growth of my moustache and my little beard.

اولیه، رشد اولیه سبیل و ریش کوچکم را می دیدید.

Yes. I have decided to make a little change to my appearance.

آره. تصمیم گرفتم کمی در ظاهرم تغییر ایجاد کنم.

Why not?

چرا که نه؟

Why not?

چرا که نه؟

Sometimes changing part of your appearance

گاهی اوقات تغییر بخشی از ظاهر

can make you feel good or better about yourself.

شما باعث می شود احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید.

So I just wanted to experiment.

بنابراین من فقط می خواستم آزمایش کنم.

I wanted to try something.

می خواستم چیزی را امتحان کنم.

And this is.

This is the result.

و این است.

این نتیجه است.

This is what it looks like.

این چیزی است که به نظر می رسد.

The thought I had last week about growing a moustache

فکری که هفته گذشته در مورد رشد سبیل

and maybe a beard as well, but not a full one.

و شاید هم ریش داشتم، اما نه کامل.

You will notice that my beard is not full.

متوجه می شوید که ریش من پر نیست.

Just a little

فقط یک

goatee on my chin.

بز کوچک روی چانه من.

Hello.

Also, Fernando. Fernando is here as well.

سلام.

همچنین فرناندو. فرناندو هم اینجاست.

Thank you very much for your lovely comments about the garden.

از نظرات زیبای شما در مورد باغ بسیار سپاسگزارم.

Yes, we have been rather busy over the past

بله، ما در چند هفته گذشته نسبتاً مشغول

couple of weeks making some changes in the garden.

ایجاد تغییراتی در باغ بوده ایم.

But you will also notice that lots of things have now

اما شما همچنین متوجه خواهید شد که بسیاری از چیزها

come out into bloom looking rather nice.

اکنون به زیبایی ظاهر شده اند.

Indeed.

در واقع.

Hello, one Dobby.

سلام یکی دابی

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Sandra says I love your look,

ساندرا می‌گوید من عاشق قیافه‌ات، ظاهرت هستم

your appearance, so we can talk about the

، بنابراین می‌توانیم در

the look of someone, how they appear, their appearance,

مورد قیافه‌ی یک نفر ، نحوه ظاهرش، ظاهرش صحبت کنیم،

so a person's appearance can be how they look.

بنابراین ظاهر یک فرد می‌تواند به شکل ظاهری او باشد .

How they appear to other people.

چگونه آنها به دیگران ظاهر می شوند.

So we often describe it as a person's look.

بنابراین ما اغلب آن را به عنوان نگاه یک شخص توصیف می کنیم .

It is describing how they appear.

این توصیف می کند که چگونه ظاهر می شوند.

So a lot of people saying, Oh, Mr.

بنابراین بسیاری از مردم می گویند، اوه، آقای

Duncan, we like your new look.

دانکن، ما ظاهر جدید شما را دوست داریم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

That's very kind of you to say hello.

این خیلی لطف کردی که سلام کردی.

Also, Yardi.

همچنین یاردی.

Oh, Yardi.

اوه یاردی

I think Yardi is trying to test my translation service.

فکر می کنم یاردی سعی دارد خدمات ترجمه من را آزمایش کند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

We also have

Oh, hello. Hi.

اوه سلام هم داریم. سلام.

Hi. Somare Villa.

سلام. ویلا سوماره.

Hello. Somare Villa.

سلام. ویلا سوماره.

Is that where you are?

اونجا هستی؟

Is or is that your name?

اسم شما هست یا همین؟

I'm not too sure. Mr.

من زیاد مطمئن نیستم. آقای

Steve will be with us in a few moments,

استیو تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود،

but don't worry,

اما نگران نباشید،

I will be here as well.

من هم اینجا خواهم بود.

A couple of nights ago, I decided to go out for a very nice walk.

چند شب پیش تصمیم گرفتم برای یک پیاده روی خیلی خوب بیرون بروم.

And this is something that we can do at this time of year.

و این کاری است که ما می توانیم در این زمان از سال انجام دهیم.

Because now, of course, we are approaching summer here in England.

زیرا اکنون، البته، ما در اینجا در انگلیس به تابستان نزدیک می شویم.

So the other night I decided to go out for a lovely walk

بنابراین شب دیگر تصمیم گرفتم برای یک پیاده روی دوست داشتنی بیرون بروم

and needless to say,

و نیازی به گفتن نیست،

I also decided to do a little bit of filming as well.

تصمیم گرفتم کمی فیلمبرداری را نیز انجام دهم.

After this, Mr.

بعد از این، آقای

Steve will be here

استیو اینجا خواهد بود

to A lot of people

تا بسیاری از مردم

love the cowls so I couldn't resist showing that.

کالسکه ها را دوست دارند، بنابراین من نتوانستم در برابر نشان دادن آن مقاومت کنم.

Yes, this is English at eight.

بله، این انگلیسی در هشت است.

Don't worry, your screen is about to light up because Mr.

نگران نباشید، صفحه شما در شرف روشن شدن است زیرا آقای

Steve is on his way

استیو در راه است

Hmm. Are you ready

هوم. آماده ای

Hello?

سلام؟

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Hello.

سلام.

What a wonderful place to be today.

امروز چه مکان فوق العاده ای است.

Out in the garden.

بیرون در باغ

Not here. No,

اینجا نه. خیر

Yes. Well, Mr.

Duncan, I just saw that clip about the cows.

بله. خب، آقای

دانکن، من تازه آن کلیپ را در مورد گاوها دیدم.

Those were probably a couple of years ago.

اینها احتمالاً یکی دو سال پیش بود.

Yes, I think two years ago there were some baby cows.

بله، فکر کنم دو سال پیش چند تا بچه گاو وجود داشت.

Well, I was going to say, the new ones that we have this year are very risky.

خب میخواستم بگم جدیدهایی که امسال داریم خیلی ریسک داره.

Risky That means they're lively

مخاطره آمیز این بدان معناست که آنها سرزنده

and they're quite young, and they sort of chase you about.

هستند و کاملاً جوان هستند و به نوعی شما را تعقیب می کنند.

But I had a I've had a few

اما من چند

sort of one or two close encounters where I felt a bit frightened.

نوع یک یا دو برخورد نزدیک داشتم که در آن کمی احساس ترس کردم.

Mr. Duncan came chasing after me, rearing up.

آقای دانکن به تعقیب من آمد و در حال بزرگ شدن بود.

The strange thing is these cows and bulls

نکته عجیب این گاوها و گاو نر است

and I've noticed what the farmer has done.

و من متوجه شده ام که کشاورز چه کرده است.

He's he has not only lady cows,

او نه تنها گاوهای خانم،

but also male bulls.

بلکه گاوهای نر نیز دارد.

And those bulls, as we've noticed,

و آن گاوهای نر، همانطور که متوجه شدیم

are very frisky, very fastidious walking around.

، بسیار دمدمی مزاج هستند، و بسیار سختگیر در حال راه رفتن هستند.

If you if you get my meaning

اگر منظور من را بفهمید

it's when they see they see me, you see Mr.

، زمانی است که آنها من را می بینند، آقای

Duncan, and they immediately get very excited.

دانکن را می بینید، و آنها بلافاصله بسیار هیجان زده می شوند.

In fact, we saw them chasing people some walkers going up the hill.

در واقع، ما آنها را دیدیم که در حال تعقیب مردم چند پیاده‌روی که از تپه بالا می‌رفتند.

There were two sets of walkers, and they were chasing.

دو دسته واکر بودند و در تعقیب بودند.

They were looking at running around the field.

آنها به دویدن در اطراف زمین نگاه می کردند.

And it was getting the males so excited that,

و نرها را چنان هیجان زده می کرد که،

well, let's just say we could tell they were male.

خوب، بیایید بگوییم که می توانیم بگوییم آنها مرد هستند.

Let's just say he was he was there in all his glory,

بیایید بگوییم که او با تمام شکوه و عظمت خود آنجا بود،

just getting so young and excited.

تازه خیلی جوان و هیجان زده شده بود.

Do you remember what it feels like, Mr.

یادتان هست چه حسی دارد، آقای

Duncan, to be young and excited and frisky?

دانکن ، جوان بودن و هیجان زده بودن و سرحال بودن؟

I can't remember any of those things.

هیچ کدوم از اون چیزا رو یادم نمیاد

I'm I'm just I'm just glad that I have the strength

من فقط خوشحالم که این قدرت

to open my eyes in the morning to the word frisky.

را دارم که صبح چشمانم را به روی کلمه دمدمی مزاج باز کنم.

Are you feeling frisky? Frisky.

آیا احساس سرگیجه دارید؟ فریسکی.

It means that you're what it usually means.

این بدان معنی است که شما همان چیزی هستید که معمولاً به آن معنی می شود.

You're feeling sort of excited sexually. Yes.

شما از نظر جنسی احساس هیجان دارید . آره.

Well, not necessarily.

خوب، نه لزوما.

Lively. Lively? Yes. Yes.

زنده. زنده؟ آره. آره.

It's used Excitable.

از Excitable استفاده می شود.

A person who feels excited.

فردی که احساس هیجان می کند.

They want to show how excited they are.

آنها می خواهند نشان دهند که چقدر هیجان زده هستند.

And by having sex with you.

و با داشتن رابطه جنسی با شما

Oh, Steve.

اوه، استیو.

It's OK, Steve. Oh, dear.

اشکالی نداره استیو اوه عزیزم.

What's the matter? Nothing.

موضوع چیه؟ هیچ چی.

Can't I say that any more?

دیگر نمی توانم این را بگویم؟

Am I being censored already, Mr. Dunn? Well, I.

آیا من قبلاً سانسور شده ام، آقای دان؟ خب،

I'm not censoring you.

من شما را سانسور نمی کنم.

Well, you can't say that.

خوب، شما نمی توانید این را بگویید.

Well, you have to be careful what you say now, because words are flagged.

خوب، شما باید مراقب باشید که چه می گویید، زیرا کلمات علامت گذاری شده اند.

This is the problem with doing YouTube these days.

این مشکلی است که این روزها در YouTube وجود دارد .

Is so difficult because you might find.

خیلی سخته چون ممکنه پیدا کنی

So this happened last week.

بنابراین هفته گذشته این اتفاق افتاد.

I haven't told you this story yet, Steve.

من هنوز این داستان را برایت نگفته ام استیو.

I actually was.

من واقعا بودم

Was preparing my live stream for last Wednesday,

داشتم پخش زنده ام را برای چهارشنبه گذشته آماده می

and I put a word in the title, and.

کردم و یک کلمه در عنوان قرار دادم و.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

YouTube blocked the live stream and I had to go back and change the title,

یوتیوب پخش زنده را مسدود کرد و من مجبور شدم برگردم و عنوان را تغییر دهم

and then I had to wait for about 20 minutes.

و بعد باید حدود 20 دقیقه منتظر بمانم.

And then the block on my live stream was removed.

و سپس بلوک پخش زنده من حذف شد.

So it does happen. You have to be very careful.

بنابراین این اتفاق می افتد. شما باید خیلی مراقب باشید.

Sometimes you can say a very innocent word.

گاهی اوقات می توانید یک کلمه بسیار بی گناه بگویید.

Maybe my next door neighbour has a cat

شاید همسایه همسایه ام گربه داشته باشد

and I went round

و من دور

and I saw it in the garden and I decided to stroke

زدم و آن را در باغ دیدم و تصمیم گرفتم

my neighbour's cat.

گربه همسایه ام را نوازش کنم.

However,

با این حال،

if I were to say something else word that in a different way

اگر بخواهم کلمه دیگری بگویم که جور دیگری بگویم

and use a different word instead of cat, I would get blocked

و به جای گربه از کلمه دیگری استفاده کنم، بلاک

I would get flagged, I would get all sorts of things

می شوم، پرچم می شوم، همه

happen to me and most of them would be bad.

چیز برایم پیش می آید و بیشتر آنها بد می شود. .

So you do have to be careful what you're saying nowadays.

بنابراین شما باید مراقب باشید که این روزها چه می گویید.

Sorry about Frisky is all right.

با عرض پوزش در مورد Frisky همه چیز درست است.

I'm not frisky.

من دمدمی مزاج نیستم

Yes, Frisky is OK.

بله، Frisky خوب است.

Palmyra says beware of the frisky bulls. Yes.

پالمیرا می‌گوید مراقب گاوهای نر باشید. آره.

I wouldn't want to be mounted by one of those bulls, I can tell you.

من نمی خواهم یکی از آن گاوها سوار شوم، می توانم به شما بگویم.

I have to say I would be in hospital.

باید بگویم که در بیمارستان خواهم بود. در حال حاضر

I would be glad of any attention at the moment,

از هر گونه توجهی خوشحال می شوم ،

even if it was a giant bull leaping on top of me.

حتی اگر گاو نر غول پیکری روی من می پرد.

You know, to be honest with you today, Steve, we.

میدونی، امروز با تو صادق باشم ، استیو، ما.

Oh, by the way, can I say hello to edit hello?

اوه، اتفاقا، می توانم برای ویرایش hello سلام کنم؟

Edit ead it has some good news.

ویرایش کنید خبرهای خوبی دارد.

Finally.

سرانجام.

And I have a feeling that you've been waiting for this for a long time.

و من این احساس را دارم که شما مدتها منتظر این بودید.

He did.

او انجام داد.

Has the chance, the opportunity to go to Australia,

شانس، فرصت رفتن به استرالیا را دارد

which of course is interesting because over the weekend we had the election.

که البته جالب است زیرا در آخر هفته انتخابات داشتیم.

They don't call it general election.

اسمش را انتخابات عمومی نمی گذارند.

They call it something else.

اسمش را چیز دیگری می گذارند.

They give it another name, but I will call it the general election.

اسم دیگری می گذارند، اما من اسمش را می گذارم انتخابات عمومی.

So they have a new government.

بنابراین آنها یک دولت جدید دارند.

So their old government has gone now

بنابراین دولت قدیمی آنها اکنون رفته است

and there is a new, new group of people stepping in.

و یک گروه جدید و جدید از مردم وارد شده اند.

But eat it.

اما آن را بخورید.

I bet I have a feeling you are pretty excited about that.

شرط می بندم این احساس را دارم که از این بابت بسیار هیجان زده هستید.

Maybe even a little frisky.

شاید حتی کمی دمدمی مزاج.

Yes, over it.

بله، بیش از آن.

So whereabouts are you going?

پس کجا می روی؟

I know you're going to Sydney, but I'm just wondering if you're going

من می دانم که شما به سیدنی می روید، اما فقط به این فکر می کنم که آیا جای دیگری می روید،

anywhere else

The reason is I have one of my friends from China is Sydney, a friend of edit?

دلیلش این است که من یکی از دوستانم از چین، سیدنی است، دوست ویرایش؟

Maybe I have a friend

شاید من یک دوست

in China, a friend from

در چین دارم، یک دوست از

whatever I was going to say.

هر چیزی که می خواستم بگویم.

Then it's gone.

بعدش رفته

I have a friend from China who I used to help

من دوستی از چین دارم که قبلاً در مورد انگلیسی اش به او کمک می کردم

with his English, and now he lives in Australia.

و اکنون در استرالیا زندگی می کند.

Here in Melbourne.

اینجا در ملبورن

So great.

خیلی عالی.

So I hope you have a super time.

پس امیدوارم لحظات فوق العاده ای داشته باشید.

Send me a postcard or maybe a photograph

برای من یک کارت پستال یا شاید عکسی

from your travels in Australia.

از سفرهایتان در استرالیا بفرستید.

Thank you for your comment, Eric, about my appearance.

از نظرت اریک در مورد ظاهر من ممنونم.

Apparently I'm like a fine wine.

ظاهرا من مثل یک شراب خوب هستم.

I get better every year and in fact a bit of wine coloured top on. Hmm.

من هر سال بهتر می شوم و در واقع روی آن کمی رنگ شرابی می پوشم. هوم

Who say this was not, I don't know, Beaujolais or something like that.

چه کسی می گوید این نبود، نمی دانم، بوژوله یا چیزی شبیه به آن نبود.

Wine coloured.

شرابی رنگ

Whenever I think of you, Steve, I always think of the word wine

هر وقت به تو فکر می کنم، استیو، همیشه به کلمه شراب فکر می کنم،

because quite often you,

زیرا اغلب اوقات

you like to whine about things which is of course

تو دوست داری در مورد چیزهایی ناله کنی که

a different spelling of the word wri and E is the drink.

البته املای متفاوت کلمه wri است و E نوشیدنی است.

But a person who complains

اما کسی که مدام شکایت می‌کند

all the time or moans a lot,

یا زیاد ناله می‌کند،

we could say that they wine, which is w,

می‌توانیم بگوییم که شراب می‌نوشد، که شراب w،

h, i and e wine,

h، i و e است،

I like to wine you do to moan and groan and to whine

من دوست دارم شرابی را که شما انجام می‌دهید برای ناله و ناله کردن و ناله کردن

about things that are happening usually about my job.

در مورد چیزهایی که معمولاً اتفاق می‌افتد. در مورد شغل من

Yes. Sorry, I was going to say I think sometimes, Steve,

آره. متاسفم، می خواستم بگویم گاهی اوقات فکر می کنم، استیو،

I agree with you when you whine about things.

وقتی درباره چیزهایی ناله می کنی، با تو موافقم.

I think I spent Fitz spend 50% of my day

فکر می‌کنم فیتز 50 درصد از روزم را صرف

speaking to other colleagues whining about the job. Yes.

صحبت کردن با همکاران دیگر در مورد کار کردم. آره.

But I suppose we all have something.

اما من فکر می کنم همه ما چیزی داریم.

Something that we whine about, something that we complain about.

چیزی که در مورد آن ناله می کنیم، چیزی که از آن شکایت می کنیم.

Quite a lot.

خیلی زیاد.

Can I just say, Steve, today we are looking at words

می توانم فقط بگویم استیو، امروز ما به کلمات

and phrases, idioms connected to buildings.

و عبارات، اصطلاحات مرتبط با ساختمان ها نگاه می کنیم.

And that's why the thumbnail on today's livestream is Mr Steve and myself waving.

و به همین دلیل است که تصویر کوچک در پخش زنده امروز، آقای استیو و من در حال تکان دادن است.

They look, we are looking out of a of a window in our imaginary house.

آنها نگاه می کنند، ما از پنجره ای در خانه خیالی خود به بیرون نگاه می کنیم.

So that's what we're doing today.

پس این کاری است که ما امروز انجام می دهیم.

Also something we are about to talk about

همچنین چیزی که در مورد خودخواهی صحبت می کنیم

selfishness.

.

Oh, I think now we do hear this quite a lot,

اوه، فکر می‌کنم اکنون ما این را بسیار می‌شنویم،

especially when we're talking about people who may appear to have more than us,

به‌ویژه وقتی در مورد افرادی صحبت می‌کنیم که ممکن است بیشتر از ما داشته باشند،

or maybe a person who seems to regard themselves

یا شاید شخصی که به نظر می‌رسد خود

as being someone who, who owns lots of things

را فردی می‌داند که مالک چیزهای زیادی است

or wants lots of things for themselves.

یا چیزهای زیادی برای خودش می خواهد

So we often describe that person as selfish.

بنابراین ما اغلب آن شخص را خودخواه توصیف می کنیم.

And I think that's an interesting word because it is used a lot.

و به نظر من این کلمه جالبی است زیرا بسیار استفاده می شود.

And I wonder sometimes if the word selfish

و من گاهی تعجب می کنم که آیا از کلمه خودخواه

is used in the right way, because I think

به درستی استفاده می شود، زیرا من فکر می کنم

and this is just, again, my opinion

و این فقط نظر

I think we are all capable of being selfish.

من است، فکر می کنم همه ما قادر به خودخواهی هستیم.

I think we can whatever you have.

من فکر می کنم ما می توانیم هر آنچه شما دارید.

So if you are a person who lives in a house, if you have a roof

بنابراین اگر فردی هستید که در خانه زندگی می کنید، اگر سقفی

above your head and you are warm and comfortable,

بالای سرتان دارید و گرم و راحت هستید

we might say that that is

، ممکن است بگوییم که این

a selfish behaviour because you are protecting yourself.

یک رفتار خودخواهانه است، زیرا از خود محافظت می کنید.

Self-preservation is selfishness it is taking care of yourself,

حفظ خود، خودخواهی است، مراقبت از خود،

making sure you have what you need, making sure you are safe and secure.

اطمینان از داشتن آنچه نیاز دارید، اطمینان از امنیت و امنیت است.

So quite often I think selfishness is something

بنابراین اغلب فکر می‌کنم خودخواهی چیزی است

that runs not just through the human race.

که نه فقط در نسل بشر.

I think it's also it also runs through nature as well.

من فکر می‌کنم که در طبیعت نیز جریان دارد.

So I don't know what you think Steve.

پس من نمی دانم نظر شما چیست استیو.

Well, I think that if you are just looking after yourself, it's not necessarily

خوب، من فکر می کنم که اگر فقط از خود مراقبت می کنید، لزوماً

selfishness unless you're doing it at the expense of somebody else.

خودخواهی نیست، مگر اینکه این کار را به ضرر شخص دیگری انجام دهید.

So if you're doing something to protect yourself,

بنابراین اگر کاری برای محافظت از خود انجام می دهید،

buying all the food, going to the shop and buying all the toilet rolls.

همه مواد غذایی را می خرید، به مغازه می روید و تمام رول های توالت را می خرید.

Yeah, you only need, you know, one pack will last you a month, say,

بله، شما فقط نیاز دارید، مثلاً یک بسته برای شما در ماه دوام می آورد،

but you can buy five packs that could be described with selfish behaviour.

اما می توانید پنج بسته بخرید که می تواند با رفتار خودخواهانه توصیف شود.

And of course we saw that in the early days of the pandemic.

و البته ما این را در روزهای اولیه همه گیری دیدیم.

Yes, well people are apparently because of the threat of world

بله، مردم ظاهراً به دلیل تهدید

food shortages are starting to stockpile things in their homes,

کمبود مواد غذایی در جهان شروع به انباشت وسایل در خانه‌های خود کرده‌اند،

which they think may well start to go up in price.

که فکر می‌کنند ممکن است شروع به افزایش قیمت کنند.

Various commodities

کالاهای مختلف

they seem to be talking a lot about wheat.

به نظر می رسد آنها در مورد گندم صحبت می کنند.

Apparently we only have eight weeks.

ظاهرا فقط هشت هفته فرصت داریم.

I think it's eight weeks of wheat in the whole world

من فکر می کنم هشت هفته گندم در کل جهان

for humanity, for human beings to use.

برای بشریت است، تا انسان ها از آن استفاده کنند.

That's a little bit disturbing.

این کمی ناراحت کننده است.

I'll have to eat something else instead.

در عوض باید چیز دیگری بخورم.

Maybe more rice

شاید برنج بیشتر

or of course, grow your own grow your own wheat.

یا البته، خودتان بکارید گندم خود را بکارید.

Well, great.

خب عالیه

You you don't have to have wheat.

شما لازم نیست گندم داشته باشید.

You can you can replace it with something else.

می توانید آن را با چیز دیگری جایگزین کنید .

Grow some vegetables, have have something else, a different type of food.

مقداری سبزیجات بکارید، چیز دیگری داشته باشید، نوع دیگری از غذا.

So it's interesting.

پس جالب است.

But I think I think everyone is capable of being selfish.

اما فکر می‌کنم همه می‌توانند خودخواه باشند.

I think we all have it in in inside us.

فکر می کنم همه ما آن را در درون خود داریم.

It is I think I would say it

فکر می‌کنم می‌توانم بگویم

dates back to the early days of humanity

به روزهای اولیه بشریت برمی‌گردد،

when human beings had to hunt to survive.

زمانی که انسان‌ها برای زنده ماندن مجبور بودند شکار کنند.

They had to protect themselves.

آنها باید از خود محافظت می کردند.

So I think that selfishness

بنابراین من فکر می کنم که خودخواهی

is actually built in to every person.

در واقع در وجود هر فردی وجود دارد.

But I think what Steve said

اما من فکر می کنم آنچه استیو گفت

is the modern equivalent of selfishness

معادل مدرن خودخواهی است

where a person is disregarding other people completely

که در آن شخص به طور کامل از دیگران بی اعتنایی می کند

or even doing things that might cause damage to other people.

یا حتی کارهایی را انجام می دهد که ممکن است به دیگران آسیب برساند.

Hence going to the supermarket and clearing the shelves

از این رو به سوپرمارکت بروید و قفسه

of all of the toilet paper and everyone else

ها را از دستمال توالت پاک کنید و بقیه

has to use well anything they can find.

باید از هر چیزی که پیدا می کنند به خوبی استفاده کنند.

Yeah. I think if you do something and it

آره من فکر می کنم اگر شما کاری را انجام دهید و

it's at the expense of somebody else

آن کار به ضرر شخص دیگری باشد

and I mean at the expense of it means it

و منظور من به قیمت آن باشد، به این معنی

has a detrimental effect on somebody else.

است که تأثیر مخربی بر شخص دیگری دارد.

I don't know.

For example, you know, you might have a neighbour, for example,

من نمی دانم.

به عنوان مثال، می دانید، ممکن است همسایه ای داشته باشید، برای مثال،

that is doing something that really annoys you.

کاری انجام می دهد که واقعا شما را آزار می دهد.

Maybe they have a dog that keeps barking. Yes.

شاید سگی دارند که مدام پارس می کند. آره.

Maybe they have sort of noisy equipment that they use it inappropriate times

شاید آنها نوعی تجهیزات پر سر و صدا داشته باشند که در مواقع نامناسب از آن استفاده می کنند

or light fires in inappropriate times they want to do something, but

یا در مواقع نامناسبی که می خواهند کاری را انجام دهند آتش روشن می کنند،

they're not taking into account the effect it's having on other people around them.

اما تأثیری که بر سایر افراد اطرافشان می گذارد را در نظر نمی گیرند.

So you could therefore describe that as selfish behaviour

بنابراین می توانید آن را به عنوان رفتار خودخواهانه توصیف کنید،

so their needs are to them more important

بنابراین نیازهای آنها برای آنها مهمتر

than the inconvenience

از ناراحتی

or the disturbance or the annoyance that they might cause.

یا مزاحمت یا آزاری است که ممکن است ایجاد کنند.

Exactly.

دقیقا.

So I think that is a very good example of selfish behaviour in the modern sense,

بنابراین من فکر می کنم که این نمونه بسیار خوبی از رفتار خودخواهانه به معنای امروزی است،

but from my point of view I think, I think being selfish is something

اما از دیدگاه من فکر می کنم، فکر می کنم خودخواه بودن چیزی

that is there anyway.

است که به هر حال وجود دارد.

It's in all of us because we all need to eat,

این در همه ماست زیرا همه ما نیاز به خوردن

we all need to stay warm, we all need to survive.

داریم، همه ما باید گرم بمانیم، همه ما باید زنده بمانیم.

So I think there is, there is a thread of selfishness

بنابراین فکر می‌کنم وجود دارد، رشته‌ای از خودخواهی وجود دارد

that goes through all of us and I see this all the time with animals.

که در همه ما وجود دارد و من همیشه این را در مورد حیوانات می‌بینم.

As you know, I love watching the birds in the garden

همانطور که می دانید، من عاشق تماشای پرندگان در باغ هستم

and quite often you will see birds

و اغلب می بینید

being incredibly selfish,

که پرندگان به شدت خودخواه هستند،

especially at this time of year because they are raising their young

به خصوص در این زمان از سال زیرا آنها بچه های خود را بزرگ می کنند،

so you often see one bird fly

بنابراین اغلب می بینید که یک پرنده

into the garden to scare off another bird

به باغ پرواز می کند تا پرنده دیگری را بترساند.

because that particular bird wants the food.

زیرا آن پرنده خاص غذا می خواهد.

But the other bird wants the food as well.

اما پرنده دیگر هم غذا می خواهد.

So there is a kind of selfishness taking place there in nature.

بنابراین نوعی خودخواهی در طبیعت وجود دارد.

I think we see it all the time.

من فکر می کنم ما همیشه آن را می بینیم.

In fact, I think it was Richard Dawkins who wrote an interesting book

در واقع، من فکر می کنم این ریچارد داوکینز بود که کتاب جالبی

all about it, all about genetics and the fact that selfishness,

در مورد آن نوشت، همه چیز در مورد ژنتیک و این واقعیت که خودخواهی،

selfishness, exists everywhere in nature.

خودخواهی، در همه جای طبیعت وجود دارد.

So I think that's quite interesting.

بنابراین من فکر می کنم که بسیار جالب است.

But with animals, you see, that's the thing.

اما در مورد حیوانات، می بینید، موضوع همین است.

You see, we look at animals and then we try to we try to impose

ببینید، ما به حیوانات نگاه می کنیم و سپس سعی می کنیم

our standards and our emotions onto animals.

معیارها و احساسات خود را به حیوانات تحمیل کنیم.

So an animal to us, you could describe that as selfish,

بنابراین برای ما حیوانی است، شما می توانید آن را خودخواه توصیف کنید،

but they don't know what they're doing, they're just trying to survive.

اما آنها نمی دانند دارند چه کار می کنند، آنها فقط در تلاش برای زنده ماندن هستند.

But with human beings,

اما در مورد انسان‌ها،

if you are at a table with people,

اگر با مردم سر میز هستید،

maybe there's a buffet and you grab all the food

شاید بوفه‌ای باشد و همه غذا

or most of the food for yourself. Yes.

یا بیشتر غذا را برای خودتان بچینید. آره.

And you don't allow everybody else to have their share,

و شما اجازه نمی دهید دیگران سهم خود را داشته باشند، در این

then you would be described as a selfish person because

صورت شما را فردی خودخواه توصیف می کنند، زیرا

unlike the animals that don't know any difference,

برخلاف حیواناتی که هیچ تفاوتی نمی دانند،

we know that instinctively

ما می دانیم که به طور غریزی

in a community, if you want to a nice, harmonious

در یک جامعه، اگر می خواهید یک جامعه خوب و هماهنگ داشته باشید.

community, everyone's got to work together and help each other.

جامعه، همه باید با هم کار کنند و به یکدیگر کمک کنند.

And so grabbing all the resources for yourself would be and hoarding it

و بنابراین گرفتن تمام منابع برای خود و احتکار

would be it would be selfish.

آن خودخواهی خواهد بود.

And of course, people do that in a very irrational way.

و البته، مردم این کار را به شیوه ای بسیار غیر منطقی انجام می دهند.

I mean, there never was going to be

منظورم این است که هیچ

a shortage of toilet paper, but everybody went out there.

وقت کمبود دستمال توالت وجود نداشت، اما همه آنجا رفتند.

Their primitive brains kicked in like the animals and said,

مغزهای بدوی آنها مانند حیوانات به داخل لگد زد و گفت،

I've got to grab that over myself because there won't be any left.

من باید آن را روی خودم بگیرم، زیرا دیگر چیزی باقی نخواهد ماند.

And of course, it's very rare that you get

و البته، بسیار نادر است که

well, not in the West.

خوب شوید، نه در غرب.

No, not, not, not in a lot of Western countries

نه، نه، نه، نه در بسیاری از کشورهای غربی

where you get true shortages of anything that's really serious, like food.

که در آن با کمبود واقعی هر چیزی که واقعاً جدی است، مانند غذا مواجه می شوید.

I mean, blimey, you go to some countries, they're starving.

یعنی بلیمی، شما به برخی کشورها می روید، آنها از گرسنگی می میرند.

Well,

خوب،

then you know that it's

پس می دانید که این

absolutely tragic and that's almost like the other end of the spectrum.

کاملاً غم انگیز است و تقریباً مانند انتهای دیگر طیف است.

So selfishness is survival, but then you have all of the things

بنابراین خودخواهی بقا است، اما پس از آن شما همه چیزهایی را

that you have to fight against.

دارید که باید با آنها مبارزه کنید.

And quite often most of those things are natural things.

و اغلب اغلب آن چیزها چیزهای طبیعی هستند.

So I think I think there is a difference between selfishness and greed.

بنابراین فکر می کنم بین خودخواهی و طمع تفاوت وجود دارد.

I think selfishness is just your fight for survival.

من فکر می کنم خودخواهی فقط مبارزه شما برای بقا است.

However, we have things like Steve said, greed, and you do see this quite a lot.

با این حال، ما چیزهایی مانند استیو گفت، حرص و آز، و شما این را بسیار ببینید.

You do see this very often.

شما اغلب این را می بینید.

People are greedy and they want more than they need

مردم حریص هستند و بیش از آنچه نیاز

they don't just want to eat three meals a day.

دارند می خواهند، فقط نمی خواهند سه وعده غذایی در روز بخورند.

They also want to keep lots of food in their cupboards.

آنها همچنین می خواهند مقدار زیادی غذا را در کمد خود نگه دارند.

They like that.

They want to have more, much more than they need

آنها این را دوست دارند.

آنها می خواهند بیشتر، بسیار بیشتر از آنچه

to survive.

برای زنده ماندن نیاز دارند، داشته باشند.

Well, it's, it's all it's all different levels, isn't it?

خوب، این همه سطوح مختلف است، اینطور نیست؟

I mean,

منظورم این است که

you talk to sort of millionaires apparently you

شما با میلیونرهایی صحبت می کنید که ظاهراً با آنها صحبت می

some for example, if you had sort of £5 million in the bank,

کنید، مثلاً اگر 5 میلیون پوند در بانک

you would think, you know, a raise or even £1,000,000.

داشتید، می دانید، افزایش حقوق یا حتی 1،000،000 پوند را در نظر می گرفتید .

The idea, the average person

این ایده، یک فرد معمولی

would think that's more money, that's enough money, isn't it?

فکر می کند که پول بیشتر است، این پول کافی است، اینطور نیست؟

That's a lot of money.

اون پول زیادیه.

But then if you start to go into social circles where you meet other people

اما پس از آن اگر شروع به رفتن به محافل اجتماعی کنید که در آن افراد دیگری را ملاقات کنید

that have got maybe £2 million, or maybe somebody got 10 million

که شاید 2 میلیون پوند دریافت کرده باشند، یا شاید کسی 10 میلیون

or a hundred million or a billion, you'll start to feel inadequate.

یا صد میلیون یا یک میلیارد دریافت کرده باشد ، شروع به احساس بی کفایتی خواهید کرد.

Maybe and you and apparently this is what a lot of these businessmen do.

شاید و شما و ظاهراً این کاری است که بسیاری از این تاجران انجام می دهند.

They're already rich and successful far beyond

آنها در حال حاضر ثروتمند و موفق هستند بسیار فراتر از

anything they could ever, ever possibly use.

هر چیزی که می توانستند استفاده کنند.

And yet they're they're always competing with people

و با این حال آنها همیشه در حال رقابت با افرادی هستند

who maybe got, you know, 100 million more than them or it's, you know, it's

که شاید 100 میلیون بیشتر از آنها داشته باشند یا می دانید،

even on Musk and and competing with people that own, you know, Microsoft and

حتی در مورد ماسک و با افرادی که مالک مایکروسافت و

Steve Jobs when he was around

استیو جابز هستند رقابت می کنند. او حول و حوش

that all all these top they're all they're competing with each other

این بود که همه اینها همه آنها در حال رقابت با یکدیگر هستند،

but you know it's it's on a different level.

اما شما می دانید که این در سطح متفاوتی است.

You know they've already gotten more than enough

شما می دانید که آنها در حال حاضر بیش از اندازه کافی دریافت کرده اند،

I'm not sure thanks to some of that give it to us

مطمئن نیستم به لطف برخی از چیزهایی که آن را به ما

I'm not sure if that's selfishness though it might be greed

می دهد، مطمئن نیستم که آیا این خودخواهی است اگر چه

might be going on the greed side of things but I think I think it is possible

ممکن است طمع باشد، اما من فکر می کنم که فکر کنید ممکن است

it doesn't matter where you are in the world if you are a person

مهم نیست در کجای دنیا هستید اگر یک فرد

and you are alive right now standing on this planet,

هستید و در حال حاضر در این سیاره زنده

you are probably going to do something selfish today.

هستید، احتمالاً امروز قرار است کاری خودخواهانه انجام دهید .

But most of those selfish things will be as a means

اما بیشتر آن چیزهای خودخواهانه به عنوان وسیله

of surviving in the world.

ای برای بقا در جهان خواهند بود.

And I think that is that is the difference.

و من فکر می کنم این تفاوت است.

Some of the interesting phrases we can use, by the way, Steve,

برخی از عبارات جالبی که می توانیم استفاده کنیم، اتفاقاً استیو،

Steve always puts the iPad right in front of my monitor.

استیو همیشه آی پد را درست جلوی مانیتور من قرار می دهد.

So I can't see it.

بنابراین من نمی توانم آن را ببینم.

I can't see it.

من نمی توانم آن را ببینم.

OK, well,

خوب، خوب،

now I'm being selfish.

حالا من دارم خودخواه هستم.

Very important that I see the live chat.

خیلی مهم است که چت زنده را ببینم.

Mr. Duncan, am I being selfish or is Mr.

آقای دانکن، آیا من خودخواه هستم یا آقای

Steve being selfish? I don't know.

استیو خودخواه؟ من نمی دانم.

But yes, a person who is selfish, we might describe them as self-centred.

اما بله، فردی که خودخواه است ، ممکن است او را خود محور توصیف کنیم.

So to be selfish is to be self-centred.

پس خودخواه بودن یعنی خود محوری.

So I think, again, in that typical situation,

بنابراین فکر می‌کنم، دوباره، در آن موقعیت معمولی

you might find a person who is wanting more than they need

، ممکن است فردی را پیدا کنید که بیشتر از آنچه نیاز

to be self-centred you believe that the world

دارد می‌خواهد خود محور باشد و معتقد باشید که دنیا

has to give you everything because you are such a special person

باید همه چیز را به شما بدهد، زیرا شما فرد خاصی هستید

and there are many people around who are self-centred and they believe that

و افراد زیادی وجود دارند. اطرافیان که خود محور هستند و معتقدند

everything around them exists just for them.

همه چیز در اطرافشان فقط برای آنها وجود دارد.

They have a we call it an inflated sense

آنها یک احساس متورم

of self-entitlement, which is a great phrase.

از خود استحقاق می نامند، که عبارت بسیار خوبی است.

And you see this a lot in restaurants

و این را در رستوران‌هایی

where someone demands the service and they are always complaining.

که کسی تقاضای خدمات می‌کند و همیشه شاکی هستند، زیاد می‌بینید.

So a person might be self-centred.

بنابراین یک فرد ممکن است خود محور باشد.

Another one, Steve, you might be always looking out for number one.

یکی دیگر، استیو، ممکن است همیشه به دنبال شماره یک باشید.

And I like that phrase.

و من این عبارت را دوست دارم.

It's a good phrase that if you are looking out for number one,

این جمله خوبی است که اگر به دنبال شماره یک هستید، به

it means you are always thinking of yourself as the most important thing

این معنی است که همیشه خود را مهمترین چیز می

and not really thinking about the needs of other people.

دانید و واقعاً به نیازهای دیگران فکر نمی کنید.

Like the neighbour thing that you talked about

مانند موضوع همسایه ای که در مورد آن صحبت کردید

that's a very good example.

، مثال بسیار خوبی است.

If your neighbour is doing something annoying,

اگر همسایه شما کار آزاردهنده‌ای انجام می‌دهد،

maybe they don't realise, or maybe they do realise and they just don't care hmm.

شاید آنها متوجه نمی‌شوند، یا شاید متوجه می‌شوند و فقط اهمیتی نمی‌دهند.

I think that's often the case.

من فکر می کنم که اغلب این مورد است.

They are looking out for number one.

آنها به دنبال شماره یک هستند.

They only care about their own needs and wants

آنها فقط به نیازها و خواسته های خود

in a few moments.

در چند لحظه اهمیت می دهند.

By the way Steve, we have our special feature

به هر حال استیو، ما ویژگی خاص خود را داریم

that we started last week and a lot of people left it.

که هفته گذشته شروع کردیم و افراد زیادی آن را ترک کردند. کلودیا در یک لحظه

What's cooking Claudia coming up in a moment.

چه چیزی در حال پختن است .

So if you are there, Claudia, are you there?

پس اگر آنجا باشی، کلودیا ، آنجا هستی؟

I think I've seen I think I saw Claudia on the live chat.

فکر می کنم دیده ام، فکر می کنم کلودیا را در چت زنده دیدم.

Claudia please tell us in a few moments.

کلودیا لطفا چند لحظه دیگر به ما بگویید.

Not yet.

نه هنوز.

What is cooking in your kitchen or as

آنچه در آشپزخانه شما پخته می شود یا همانطور که

Claudia calls this, have on the live chat byelorussia.

کلودیا این را می نامد ، در چت زنده بلاروس داشته باشید.

That's it.

So if people want to know that, OK,

خودشه.

بنابراین اگر مردم می‌خواهند بدانند، خوب،

drink hands out Belarus.

از بلاروس بنوشید.

Here is a Claudia Rosa.

اینجا یک کلودیا روزا است.

I've never seen drunk hands.

من هرگز دستان مست ندیده ام.

I don't what people are talking about there.

من نمی دانم مردم در مورد چه چیزی صحبت می کنند.

No, tell me.

به من نگو.

I was talking about stolen monkeys.

من در مورد میمون های دزدیده شده صحبت می کردم.

Well, there's a new disease in town.

خب، یک بیماری جدید در شهر وجود دارد.

Isn't that a lot to be scared about?

آیا این چیز زیادی برای ترسیدن نیست؟

Can we just not mention this is an interesting article?

آیا می توانیم به این موضوع اشاره نکنیم که این مقاله جالبی است؟

Yes, well, maybe, but I am I'm already sick and tired of this.

بله، خوب، شاید، اما من در حال حاضر بیمار و خسته از این هستم.

Damn, is Mother Nature watching?

لعنتی، آیا مادر طبیعت تماشا می کند؟

At the moment, we've been talking about nature.

در حال حاضر، ما در مورد طبیعت صحبت می کنیم.

Mother Nature if you are listening, can you please just stop it?

مادر طبیعت اگر در حال گوش دادن هستید، می توانید لطفا آن را متوقف کنید؟

Just give us a rest. We've just.

فقط به ما استراحت بده ما فقط.

We've just had two years of a worldwide

ما فقط دو سال از یک بیماری همه گیر جهانی را پشت سر

pandemic that we are now slowly coming out of.

گذاشتیم که اکنون به آرامی از آن خارج می شویم.

I believe we already can say what we're talking about.

من معتقدم که از قبل می توانیم بگوییم در مورد چه چیزی صحبت می کنیم.

Please, can we be not have monkey pox?

لطفا، آیا می توانیم آبله میمون نداشته باشیم؟

Monkey

pox is all over the news here in the UK.

آبله میمون‌ها همه‌جا در بریتانیا خبر دارند.

I don't know why, but it always makes me laugh.

نمی دانم چرا، اما همیشه باعث خنده ام می شود.

It's yet the name does not suggest it's a serious disease.

هنوز نام آن نشان نمی دهد که یک بیماری جدی است.

It sounds, it sounds like flim flam, flimflam flam flim

به نظر می رسد، به نظر می رسد فلیم فلم، فلیم فلم فلم فلم

and they're talking about it over here as though we're all going to die from it.

و آنها در اینجا در مورد آن صحبت می کنند که انگار همه ما قرار است از آن بمیریم.

And of course we're not.

و البته ما نیستیم.

I looked it up.

من آن را نگاه کردم.

Apparently it's quite a mild disease and you most people get over it quite quickly,

ظاهراً این یک بیماری کاملاً خفیف است و شما اکثر مردم خیلی سریع بر آن غلبه می کنید،

but you would you know, they're always trying to scare us in the media.

اما می دانید، آنها همیشه سعی می کنند ما را در رسانه ها بترسانند.

Are they trying to scare us, distract us away from what's really happening

آیا آنها سعی می کنند ما را بترسانند، حواسمان را از آنچه واقعاً در حال رخ

by making everybody think about monkeypox? Yes.

دادن است دور کنند و همه را در مورد آبله میمون فکر کنند؟ آره.

So that's and and making it sound

بنابراین این است و و صدا کردن آن

and describe it as being more serious than it actually is.

و توصیف آن به عنوان جدی‌تر از آنچه که هست.

So they're talking a lot about it.

بنابراین آنها در مورد آن زیاد صحبت می کنند.

Are they talking about it in your country?

آیا در کشور شما در مورد آن صحبت می کنند؟

Well, they've had cases now around the world.

خوب، آنها در حال حاضر مواردی در سراسر جهان داشته اند.

Have you if you heard the latest news yes.

آیا شما اگر آخرین اخبار را شنیدید بله.

But I want to know if if people are, you know, have seen it on their news channel,

اما من می‌خواهم بدانم اگر مردم، می‌دانید، آن را در کانال خبری خود دیده‌اند،

I would imagine, because now the United States has cases popping up

تصور می‌کنم، زیرا اکنون ایالات متحده مواردی دارد که ظاهر می‌شوند

and just like the little spots that pop up.

و درست مانند نقاط کوچکی که ظاهر می‌شوند.

Yes. Eventually.

آره. در نهایت.

So what you first get is tiredness, fever.

بنابراین اولین چیزی که به آن مبتلا می شوید خستگی، تب است.

It's a little bit like having a cold.

کمی شبیه سرماخوردگی است.

And then afterwards you get little spots,

و بعد از آن لکه های کوچک،

little boils on your face and on your arms.

جوش های کوچک روی صورت و بازوهایتان ایجاد می شود.

But normally they're not very serious.

اما معمولاً آنها خیلی جدی نیستند.

Although I have noticed that the newspapers and the television, Steve,

اگرچه من متوجه شده ام که روزنامه ها و تلویزیون،

like you said, have been using very dramatic pictures.

همانطور که شما گفتید ، استیو از تصاویر بسیار دراماتیک استفاده می کند.

Yes. And I think I think a lot of this is just scaring people unnecessarily,

آره. و من فکر می‌کنم بسیاری از این‌ها فقط باعث ترساندن افراد غیرضروری می‌شوند،

because if you've got certain problems, maybe your immune system isn't working

زیرا اگر مشکلات خاصی دارید، شاید سیستم ایمنی شما

very well, then you might get a more serious

خیلی خوب کار نمی‌کند، در این صورت ممکن است پیامد جدی‌تری

outcome from the disease.

از بیماری داشته باشید.

But I think from what I've read on the NHS website this morning, it's

اما فکر می‌کنم از آنچه امروز صبح در وب‌سایت NHS خوانده‌ام

nothing to be worried about, really just, you know, just get over it naturally.

، جای نگرانی نیست، واقعاً، می‌دانید، فقط به طور طبیعی از آن عبور کنید.

There's no treatment for it.

هیچ درمانی برای آن وجود ندارد

I think you just have to get over it naturally.

من فکر می کنم شما فقط باید به طور طبیعی از آن عبور کنید .

I think it's a bit like

فکر می کنم کمی شبیه

some of the childhood diseases people are describing it as it may be

برخی از بیماری های دوران کودکی است که مردم آن را توصیف می کنند، زیرا ممکن

a bit like shingles or chicken pox, but but probably a little more serious.

است کمی شبیه زونا یا آبله مرغان باشد، اما احتمالاً کمی جدی تر است.

I think shingles is quite horrible, isn't it?

من فکر می کنم زونا بسیار وحشتناک است ، اینطور نیست؟

Shingles isn't very nice.

زونا خیلی قشنگ نیست

Things can be very painful.

همه چیز می تواند بسیار دردناک باشد.

Yes, but yes, I think it's more akin

بله، اما بله، من فکر می کنم بیشتر

or similar to shingles or chicken pox.

شبیه زونا یا آبله مرغان است.

So that's the new one.

پس این جدید است.

I mean, don't quote me on that, but that's from what I've read.

منظورم این است که در این مورد از من نقل قول نکنید، اما این از آنچه خوانده ام است.

Oh, and they're trying to suggest that it spread.

اوه، و آنها سعی می کنند پیشنهاد کنند که گسترش یابد.

Can I say the word, Mr.

آیا می توانم این کلمه را بگویم، آقای

Jenkins?

جنکینز؟

Just say physically or with close contact?

فقط به صورت فیزیکی یا با تماس نزدیک بگویید؟

Well, I can't even say.

خب حتی نمیتونم بگم

Well, that's it. Well, that's that's mainly what it is.

خب همین. خوب، عمدتاً همین است.

OK, then.

باشه پس

Yeah, yeah. Well, close contact.

آره آره. خوب، تماس نزدیک.

If people are close to each other in any situation,

اگر افراد در هر موقعیتی به یکدیگر نزدیک باشند،

and I'm sure you can imagine any situation that people might be in

و من مطمئن هستم که شما می توانید هر موقعیتی را تصور کنید که ممکن است افراد در

where they're close to each other, apparently that's how you get it.

جایی که به یکدیگر نزدیک هستند، باشند، ظاهراً اینگونه است که شما آن را دریافت می کنید.

But it's monkeypox and it sounds ridiculous.

اما آبله میمون است و مسخره به نظر می رسد.

Please call it something else.

لطفا اسمش را چیز دیگری بگذارید.

Don't eat bushmeat.

گوشت بوته نخورید

Apparently, you can catch it from bushmeat.

ظاهراً می توانید آن را از گوشت بوته صید کنید.

It's been a long time

since I've eaten anything from the bush when I say bushmeat, that's

خیلی وقت

است که وقتی می گویم گوشت بوته چیزی از بوته نخورده ام، آن هم

any sort of wild animal caught out in forest and things like that.

هر نوع حیوان وحشی که در جنگل صید شده باشد و چیزهایی از این قبیل.

OK, out in the wild,

خوب، در طبیعت،

squirrels apparently can spread it.

سنجاب ها ظاهرا می توانند آن را پخش کنند.

And rats, squirrels, of course, some people think the squirrels look

و موش‌ها، سنجاب‌ها، البته، برخی افراد فکر می‌کنند که سنجاب‌ها

like rats with tails

شبیه موش‌های دم‌دار هستند،

but yes, apparently squirrel meat

اما بله، ظاهراً گوشت سنجاب

got to be careful with that, even touching it.

باید مراقب آن باشد، حتی لمس کردن آن.

Apparently, you can pick it up that way.

ظاهراً می توانید آن را از این طریق انتخاب کنید.

Who is touching a squirrel?

چه کسی سنجاب را لمس می کند؟

And what are you doing with those squirrels?

و با آن سنجاب ها چه کار می کنی؟

But they might be other animals, you know?

اما آنها ممکن است حیوانات دیگری باشند، می دانید؟

Please stop it. Please stop.

لطفا ادامه نده. لطفا بس کن.

I think, you know, it's spread from the animals to the humans.

فکر می کنم، می دانید، از حیوانات به انسان ها سرایت کرده است.

And here we go.

و در اینجا ما می رویم.

There's going to be obviously some big worldwide outbreak

بدیهی است که یک شیوع بزرگ در سراسر جهان وجود خواهد داشت

and we're all going to be talking about it for a long time.

و همه ما برای مدت طولانی در مورد آن صحبت خواهیم کرد .

Monkeypox, please call it something else, though.

آبله میمون، لطفا اسمش را چیز دیگری بگذارید.

Please give it a different name because I don't know why.

لطفا یک اسم دیگر بگذارید چون نمی دانم چرا.

Whenever I hear anyone on the news, on the television say it,

هر وقت در اخبار و تلویزیون می‌شنوم که کسی آن را می‌گوید

I just have a little a little titter to myself, you know?

، فقط کمی با خودم حرف می‌زنم، می‌دانی؟

He said monkey pox.

گفت آبله میمون.

Well, Claudia isn't cooking anything at the moment.

خب، کلودیا در حال حاضر چیزی نمی پزد.

Oh, okay.

اوه، باشه

Oh, well, that's that's not feature finish, then.

اوه، خوب، این پایان ویژگی نیست، پس.

It's still not cooking.

هنوز در حال پختن نیست.

But you will leave some minutes to cook fish and chips.

اما چند دقیقه برای پخت ماهی و چیپس باقی می گذارید.

Something about fish and chips.

چیزی در مورد ماهی و چیپس

I'm not sure

مطمئن نیستم

whether that's your not cooking today, but you're going out for fish and chips.

که امروز آشپزی نمی کنی یا نه، اما برای خوردن ماهی و چیپس بیرون می روی.

I'm not sure that's what you mean.

من مطمئن نیستم که منظور شما این است.

I think that's a reply to another person on the live chat.

من فکر می کنم این پاسخی است به شخص دیگری در چت زنده.

OK, so.

باشه پس

So, Claudia, we're going to have it anyway because we're coming up to 3:00.

بنابراین، کلودیا، ما به هر حال آن را خواهیم داشت زیرا به ساعت 3:00 نزدیک می شویم.

Claudia,

کلودیا،

here is the question that we asked last week

این سوالی است که هفته گذشته

for the first time and a lot of people seem to like it.

برای اولین بار پرسیدیم و به نظر می رسد بسیاری از مردم آن را دوست دارند.

A lot of people seem to enjoy it.

به نظر می رسد بسیاری از مردم از آن لذت می برند.

The question is what's cooking?

سوال این است که آشپزی چیست؟

Claudia, what have you got in the pot what's cooking?

کلودیا، در قابلمه چی داری چی می پزی؟

Claudia, is it something spicy and hot?

کلودیا، چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Well, Claudia,

خوب، کلودیا،

what is in the pot

چه چیزی در قابلمه است

and if it's not in the pot, what will be in the pot?

و اگر در قابلمه نباشد، چه چیزی در قابلمه خواهد بود؟

So, Claudia, just tell us what you might be cooking.

بنابراین، کلودیا، فقط به ما بگو چه می‌پزی.

Claudia, what is in your pot today?

کلودیا، امروز در گلدان شما چیست؟

What are you cooking?

چی می پزی؟

Claudia, is it something tasty?

کلودیا، چیز خوشمزه ای است؟

We had something nice last night.

دیشب یه چیز خوب داشتیم

Now, I took some photographs, Steve, but I forgot to load them into the computer.

حالا، من چند عکس گرفتم، استیو، اما فراموش کردم آنها را در رایانه بارگذاری کنم.

But we had the most amazing food, and this is something

اما ما شگفت‌انگیزترین غذا را داشتیم، و این چیزی است

a lot of people are talking about at the moment.

که بسیاری از مردم در حال حاضر درباره آن صحبت می‌کنند.

Is it because the cost of living?

آیا به دلیل هزینه های زندگی است؟

Have you noticed it's going up,

آیا متوجه شده اید که دارد بالا

it's going higher, and things are becoming more expensive.

می رود، بالاتر می رود و همه چیز گران تر می شود.

So we found a lovely meal quite cheap to make

بنابراین ما یک غذای دوست‌داشتنی پیدا کردیم که برای درست کردن آن بسیار ارزان است

right. OK.

. خوب.

Using just lentils.

فقط از عدس استفاده کنید.

Oh, yes.

آه بله.

We're using our slow cooker as we're using more and more

همانطور که اکنون بیشتر و بیشتر از آن استفاده می کنیم، از آهسته پز خود استفاده

now because we can just check everything and walk out and come back 3 hours later.

می کنیم، زیرا می توانیم همه چیز را بررسی کنیم و 3 ساعت بعد بیرون بیاییم و برگردیم.

We've got a ready meal. Hmm.

ما یک غذای آماده داریم. هوم

Yes. And I love lentils.

آره. و من عاشق عدس هستم.

You like lentils?

عدس دوست داری؟

It's lentil daal.

دال عدس است.

I think we've mentioned it before, D.H.

فکر می کنم قبلاً به آن اشاره کرده بودیم، D.H.

El, but the ingredient in the ingredients is so simple.

El، اما مواد تشکیل دهنده مواد بسیار ساده است.

Just chuck in a chopped up onion, wash, the lentils,

فقط یک پیاز خرد شده را داخل آن بریزید، عدس ها،

vegetable stock cube,

حبه سبزیجات،

some garlic, some ginger cup,

مقداری سیر، مقداری فنجان زنجبیل،

a teaspoons of curry powder, some carrots, Cuban.

یک قاشق چایخوری پودر کاری، مقداری هویج، کوبایی را بشویید.

And if you can throw any old vegetable in there,

و اگر می‌توانید سبزی‌های قدیمی را در آنجا بیندازید

I'll put some carrots and some peppers in there last night.

، دیشب مقداری هویج و فلفل می‌ریزم.

What else?

چه چیز دیگری؟

Some olive oil.

مقداری روغن زیتون

But you could use any oil in there.

اما می توانید از هر روغنی در آنجا استفاده کنید.

Kind of chopped up tomatoes

نوعی گوجه فرنگی خرد شده

and about

و تقریباً

three quarters of a litre of, as I said, stock, you know, stock, stock.

سه چهارم لیتر، همانطور که گفتم، استاک، می دانید، استاک، استاک.

I mean, I used vegetable stock, but you could you've used I don't.

منظورم این است که من از آب سبزیجات استفاده کردم، اما شما ممکن است از من استفاده نکنید.

Chicken. Hmm.

مرغ. هوم

Put it all in there.

همه را در آنجا قرار دهید.

Mix it up. Took 10 minutes to prepare.

مخلوطش کن 10 دقیقه طول کشید تا آماده شود.

We went out, came back 3 hours later.

رفتیم بیرون 3 ساعت بعد برگشتیم.

And it was ready.

و آماده بود.

So, so we, we went out for a walk.

پس ما برای پیاده روی بیرون رفتیم.

We came back and there was a beautiful aroma

ما برگشتیم و عطر زیبایی

in the kitchen as this meal was slowly cooking and also very cheap to make.

در آشپزخانه وجود داشت زیرا این غذا به آرامی پخته می شد و همچنین تهیه آن بسیار ارزان بود.

And I think that's the important part.

و من فکر می کنم این بخش مهم است.

The important part is people now start thinking about food

بخش مهم این است که مردم اکنون به فکر غذاهایی هستند

that they can buy and cook.

که می توانند بخرند و بپزند.

It won't cost so much, especially if there is going

هزینه زیادی نخواهد داشت، به خصوص اگر قرار

to be a shortage of certain types of food and

باشد در برخی از انواع مواد غذایی کمبودی

if the news is is anything to go

by, I think there might be a few shortages in the future.

وجود داشته باشد و اگر خبری باشد، فکر می کنم ممکن است در آینده کمبودهایی وجود داشته باشد.

So we will see what happens. But excellent.

پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد. ولی عالی

I was impressed, Olga says,

اولگا می گوید، من تحت تأثیر قرار گرفتم،

if you asked me what I was cooking, OK,

اگر از من بپرسید که چه چیزی درست می کنم، خوب،

I would answer that I'm cooking milk, rice porridge with fruit.

پاسخ می دهم که در حال پختن شیر، فرنی برنج با میوه هستم.

Nearly every lesson.

تقریبا هر درس

I'm cooking something as well. Oh,

منم دارم یه چیزی میپزم اوه،

so we've got two people that are cooking maybe I can say maybe I can do this.

پس ما دو نفر داریم که مشغول آشپزی هستند، شاید بتوانم بگویم شاید بتوانم این کار را انجام دهم.

Then instead, what's cooking?

سپس در عوض، پختن چیست؟

Oh, God, what if you got in the pot?

وای خدا اگه تو دیگ بری چی؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Old is it something spicy in hummus?

قدیمی آیا چیزی تند در هوموس است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, God.

اوه خدا

What is in the palm?

در کف دست چیست؟

Oh, it's better.

اوه، بهتر است.

Easy, by the way, Tiki, you're cooking.

راحت، اتفاقا، تیکی، شما آشپزی می کنید.

So, Claudia,

بنابراین، کلودیا،

fish with Roquefort cheese.

ماهی با پنیر روکفور.

OK, that sounds very posh. Hmm.

خوب، خیلی شیک به نظر می رسد. هوم

So, yes, and I'll get comments that

بنابراین، بله، و من نظرات را دریافت خواهم کرد

that better.

که بهتر است.

Is is cooking very fancy food? Yes.

آیا پختن غذای بسیار فانتزی است؟ آره.

So Claudia is cooking fish today.

بنابراین کلودیا امروز در حال پختن ماهی است.

So now we have the answer.

بنابراین اکنون ما پاسخ را داریم.

Claudia is cooking fish,

کلودیا در حال پختن ماهی است

and it sounds rather nice.

و به نظر خوب می رسد.

It does.

این کار را انجام می دهد.

And there's nothing else on here at the moment for me to comment on.

و در حال حاضر هیچ چیز دیگری در اینجا وجود ندارد که بتوانم در مورد آن اظهار نظر کنم.

Oh, okay. So fast. Good.

اوه، باشه خیلی سریع. خوب

So what happens?

پس چه اتفاقی می افتد؟

We just stand here and stare at the camera

ما فقط اینجا می ایستیم و به دوربین خیره می شویم و

says yes.

می گوید بله.

Yeah. Mm.

آره مم

Yes. Somebody says, what's the difference between

آره. یکی می گوید، چه فرقی بین

how you the o'hanlan says, what's the difference?

این که شما اوهانلان می گویید، چه تفاوتی دارد؟

Between selfish and selfless?

بین خودخواه و خودخواه؟

Oh, well, to be selfish means to think about yourself.

اوه، خوب، خودخواه بودن یعنی فکر کردن به خودت.

To be selfless is to just think about others.

از خود گذشتگی یعنی فقط فکر کردن به دیگران.

It's the opposite, really, above yourself.

این برعکس است، واقعاً، بالاتر از خودتان.

So your your own needs always come second to everyone else.

بنابراین نیازهای شما همیشه در رتبه دوم قرار دارند.

So you want being selfless a person who who will put themselves forward

بنابراین شما می خواهید فردی فداکار باشید که به جای خود، خود را

to help other people instead of themself.

برای کمک به دیگران معرفی کند.

Maybe you're working at a food bank. Yes.

شاید شما در یک بانک مواد غذایی کار می کنید. آره.

And some other charity.

و چند خیریه دیگر

And you're helping others

و شما به دیگران کمک می کنید

and putting other people's needs before yourself.

و نیازهای دیگران را بر خود ترجیح می دهید.

Then you would say that you are selfless hmm.

اونوقت میگی فداکار هستی هوم.

And not many people around like that.

و افراد زیادی در اطراف اینگونه نیستند.

No, I don't think I think it I think everyone does something selfless Leigh.

نه، فکر نمی‌کنم فکر می‌کنم، فکر می‌کنم هر کس کاری بی‌خودی انجام می‌دهد لی.

I think we can be selfish. But also.

من فکر می کنم ما می توانیم خودخواه باشیم. اما همچنین.

Well, this look at this.

خوب، این به این نگاه کنید.

Now, we are doing this for free.

در حال حاضر، ما این کار را به صورت رایگان انجام می دهیم.

It costs nothing.

هیچ هزینه ای ندارد.

So I don't have to be here now.

پس لازم نیست الان اینجا باشم.

I could be sitting in the garden

من می توانم در باغ

or having a lovely walk in the countryside listening to the birds.

بنشینم یا در حومه شهر قدم بزنم و به صدای پرندگان گوش کنم.

But instead we are here doing this.

اما در عوض ما اینجا هستیم که این کار را انجام می دهیم.

So we are giving up part of our day only when you think about it.

بنابراین تنها زمانی که شما به آن فکر کنید بخشی از روز خود را رها می کنیم.

So you might say that this is a selfless act because we are doing this.

بنابراین ممکن است بگویید که این یک عمل فداکارانه است زیرا ما این کار را انجام می دهیم.

We're not getting paid well, no one's sending me a salary,

ما حقوق خوبی دریافت نمی کنیم، هیچ کس برای من حقوق

no one's sending a huge pile of money.

نمی فرستد، هیچ کس انبوهی از پول را نمی فرستد.

I'm not earning anything from this.

من از این چیزی عایدم نمی شود.

And some people might say, Mr.

و برخی ممکن است بگویند، آقای

Duncan, what about YouTube?

دانکن، در مورد YouTube چطور؟

And my ID,

و شناسه من،

my answer would be, what about it?

پاسخ من این خواهد بود که در مورد آن چطور؟

So this is selfless.

پس این از خودگذشتگی است.

I like to think I like to think that this is something we are giving.

دوست دارم فکر کنم دوست دارم فکر کنم این چیزی است که ما می دهیم.

We don't always expect something in return.

ما همیشه منتظر چیزی در مقابل نیستیم.

We are doing it selfless.

ما این کار را بی خود انجام می دهیم.

See, that brings up another point.

ببینید، این نکته دیگری را مطرح می کند.

Is anything really selfless?

آیا واقعاً چیزی از خود گذشته است؟

I mean, it does it it might appear, for example,

منظورم این است که ممکن است به نظر برسد،

that you are helping people,

مثلاً به مردم کمک می‌کنید

that you are a virtuous person who is always doing

، شما فردی با فضیلت هستید که همیشه در حال انجام

charity work and whatever, but are you getting something back from it?

کارهای خیریه و هر چیز دیگری هستید، اما آیا چیزی از آن پس می‌گیرید؟

Anyway?

به هر حال؟

So are you getting some kind of satisfaction, some kind of

بنابراین آیا با کمک به دیگران نوعی رضایت و

building up of your self-worth by helping other people? Yes.

نوعی افزایش ارزش خود را بدست می آورید؟ آره.

So you know, is anything ever truly selfless?

پس می دانید ، آیا چیزی واقعاً از خود گذشته است؟

Maybe if you're a martyr

شاید اگر شهید

and you give up your life for a cause

شدی و جانت را برای هدفی از دست دادی

that could be that could be fairly selfless.

که می تواند نسبتاً ایثار باشد.

Maybe.

شاید.

I think it's the ultimate, isn't it?

من فکر می کنم این نهایی است، اینطور نیست؟

Yes. But I mean, it's often said that, you know,

آره. اما منظورم این است که اغلب گفته می‌شود که، می‌دانید

is anything really, truly

، هر چیزی واقعاً از

selfless.

خودگذشتگی است.

Yes, but not obviously selfish.

بله، اما آشکارا خودخواه نیست.

But you are probably always going to get something in return.

اما احتمالاً همیشه در ازای آن چیزی دریافت خواهید کرد.

But it's not obvious, you know?

اما واضح نیست، می دانید؟

You know, it's a hoarding thing.

می دانید، این یک چیز احتکار است.

You know.

You know, I always think religious people are incredibly selfish

میدونی.

می‌دانی، من همیشه فکر می‌کنم که افراد مذهبی به‌طور باورنکردنی خودخواه هستند،

because they they are always trying to do some.

زیرا آنها همیشه سعی در انجام برخی کارها دارند.

I didn't say that.

من این را نگفتم.

Well, no. Well, I'm going to say it.

خب نه. خوب، من می خواهم آن را بگویم.

Well, it's true.

خوب، این درست است.

You just tell me.

تو فقط به من بگو

Well, I wouldn't do that very often.

خوب، من اغلب این کار را انجام نمی دهم.

OK, that's gone.

باشه، دیگه تموم شد

Whatever I was saying there, that's gone.

هر چی اونجا میگفتم از بین رفت.

Well, carry on.

خب ادامه بده

You lost the train of thought.

قطار فکر را گم کردی

Well,

خب،

I think I think religious people can be quite selfish

فکر می‌کنم افراد مذهبی می‌توانند کاملاً خودخواه باشند،

because if you are doing good deeds for other people,

زیرا اگر شما کارهای خوبی برای دیگران انجام می‌دهید،

but the only reason why you're doing it is because you want to get into heaven

اما تنها دلیلی که انجام می‌دهید این است که می‌خواهید وارد بهشت ​​شوید

and have God give you a big hug.

و از خدا بخواهید شما را بزرگ بغل کند.

That's a good example.

این یک مثال خوب است.

Yeah. I mean, is anything truly selfless?

آره منظورم این است که آیا واقعاً چیزی از خود گذشته است؟

Yes. Well, that's why I mentioned it. Yeah.

آره. خب به همین دلیل به آن اشاره کردم. آره

So I think it's actually quite, quite an interesting point.

بنابراین من فکر می کنم که در واقع یک نکته بسیار جالب است.

So if you are religious and you go to church and you pray all

پس اگر مذهبی هستید و به کلیسا می روید

the time and you, you have a chat with God and you do good things,

و مدام دعا می کنید و با خدا صحبت می کنید و کارهای خوبی انجام می دهید،

you're only doing it because you want to have your reward at the end.

این کار را فقط به این دلیل انجام می دهید که می خواهید در پایان پاداش خود را داشته باشید.

It's selfish. So there is no true.

این خودخواهانه است. پس هیچ حقیقتی وجود ندارد.

And I think the word you are looking for, what you are questioning

و من فکر می کنم کلمه ای که شما به دنبال آن هستید، چیزی که در

there, Steve, is altruism. Yes.

آنجا سوال می کنید، استیو، نوع دوستی است. آره.

The, the, the giving without expecting anything in return.

بخشش بدون توقع در عوض.

So I love that word. Altruism.

پس من این کلمه را دوست دارم. نوع دوستی

We often think of a selfless act, something given

ما اغلب به یک عمل فداکارانه فکر می کنیم، چیزی که

without wanting anything in return as ultra stick.

بدون اینکه چیزی در ازای آن بخواهیم به عنوان فوق العاده استیک داده می شود.

Great word. Lovely word.

حرف عالی کلمه دوست داشتنی

So if a person has altruism,

بنابراین اگر فردی نوع دوستی داشته باشد،

if they are doing good things without expecting anything back

اگر کارهای خوبی انجام دهد بدون اینکه انتظاری داشته باشد،

then that is true selflessness.

این خود بی خودی واقعی است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Kristina, by the way, says

کریستینا، اتفاقا، می‌گوید

if anyone's interested

اگر کسی علاقه

she has cooked rice, chicken and potatoes.

داشته باشد، برنج، مرغ و سیب‌زمینی پخته است.

Who is this?

این چه کسی است؟

Christina?

کریستینا؟

Christina.

OK, so that's that's let's ask Christina.

کریستینا

خوب، پس همین است، بیایید از کریستینا بپرسیم.

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Christina, what have you got in your pocket?

کریستینا، چه چیزی در جیبت داری؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Christina?

کریستینا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Christina, what is it?

اوه کریستینا چیه؟

The poor.

فقیر.

Are you ready to sing again?

آماده ای دوباره بخوانی؟

Century? No,

قرن؟ نه،

so you you give

بنابراین شما

this might take up the rest of the lesson.

این را می دهید ممکن است بقیه درس را بگیرد.

Century No. Is cooking

شماره قرن. آیا پختن

penne alla generous, say,

پنه آلا سخاوتمندانه است، مثلاً

ice cream and white wine for Langley, NFL.

بستنی و شراب سفید برای لنگلی، NFL.

And, you know, it sounds very nice.

و، می دانید، بسیار زیبا به نظر می رسد.

Whatever it is, it's always sounds food

هر چه که باشد، همیشه به نظر می رسد که غذا

always sounds very posh in a foreign language.

همیشه در یک زبان خارجی بسیار شیک به نظر می رسد.

So I'm sure if we were to say fish and chips

بنابراین من مطمئن هستم که اگر بخواهیم به فرانسوی بگوییم ماهی و چیپس

in French, it would

،

probably sound very posh. Yes.

احتمالاً بسیار شیک به نظر می رسد. آره.

And probably simple meals that in your country,

و احتمالاً غذاهای ساده ای که در کشور شما،

if we say them in English, they probably sound very posh to you.

اگر آنها را به انگلیسی بگوییم ، احتمالاً برای شما بسیار شیک به نظر می رسند.

Just fish and chips and posh to you.

فقط ماهی و چیپس و شیک برای شما.

We say fish and chips.

ما می گوییم ماهی و چیپس.

Posh Pumphrey to fish.

پامفری شیک برای ماهیگیری.

Is that is that fish and chips it could well be.

یعنی همان ماهی و چیپس می تواند باشد.

That's chips and fish

این چیپس و ماهی است

oh yes.

I think it is.

اوه بله.

من فکر میکنم که هست.

Is it Peche Peche Avec Pomfret?

آیا Peche Peche Avec Pomfret است؟

It's fish and chips.

این ماهی و چیپس است.

Yeah, I'm sure it is.

آره مطمئنم همینطوره

I'm sure Louis or Tatiana for my terrible, terrible

مطمئنم لویی یا تاتیانا بخاطر خاطره وحشتناک و وحشتناک من

memory of learning French at school.

از یادگیری زبان فرانسه در مدرسه.

So I don't know. Why should we go?

بنابراین من نمی دانم. چرا باید بریم؟

Should we go to Christina and fish and chips?

باید بریم پیش کریستینا و ماهی و چیپس؟

Should we go to

آیا باید به

Claudia for.

کلودیا برویم؟

Yeah, for the cheese.

آره برای پنیر

Where should we go to Claudia?

به کلودیا کجا برویم؟

Is doing the fish, I think. Yes, yes.

من فکر می کنم در حال انجام ماهی است. بله بله.

With with some some cheese as well.

با مقداری پنیر نیز.

Is it rugged reggae? Reggae?

آیا این رگی خشن است؟ رگی؟

I can't say it. I'm sorry.

من نمی توانم آن را بگویم. متاسفم.

I can't say whatever that was.

نمی توانم بگویم هر چه بود.

You know, I can't say it.

میدونی نمیتونم بگم

Have we got time to fly over and sample some of these meals?

آیا برای پرواز و نمونه برخی از این غذاها وقت داریم؟

We've often said that we'd like to do this

ما اغلب گفته‌ایم که دوست داریم این کار را انجام دهیم

often Sylvia says, I don't cook.

اغلب سیلویا می‌گوید، من آشپزی نمی‌کنم.

Hello, Sylvia.

سلام سیلویا

People are asking you about the Sylvia's from Brazil.

مردم از شما در مورد سیلویا از برزیل می پرسند.

Sylvia has been watching you for a long time.

سیلویا مدت زیادی است که شما را تماشا می کند.

Hello, Sylvia.

سلام سیلویا

So I suppose I should say what's cooking?

بنابراین فکر می کنم باید بگویم آشپزی چیست؟

Sylvia, what have you got in the pot?

سیلویا، چه چیزی در گلدان داری؟

Well, actually, so Sylvia's cooking sandwiches. Yes.

خوب، در واقع، پس سیلویا ساندویچ پخت و پز. آره.

You don't have to you don't have to put your sandwiches

مجبور نیستید، لازم نیست ساندویچ هایتان را

in the pot, do

در قابلمه بگذارید،

no. What are we having tonight, then?

نه. پس امشب چی داریم؟ آقای جنکینز

What are we going to eat tonight, Mr. Jenkins?

امشب قراره چی بخوریم ؟

I have no idea.

هیچ نظری ندارم.

I think I'm going to use a pasta sauce.

فکر کنم از سس پاستا استفاده کنم.

Put some tuna in it.

مقداری ماهی تن در آن بریزید.

And some spinach, and cook it with some rice.

و مقداری اسفناج و با مقداری برنج بپزید.

And I think we'll have that tonight.

و من فکر می کنم که امشب آن را خواهیم داشت.

Some tomato

مقداری

tomato with fish and we'll have it with rice.

گوجه فرنگی با ماهی و ما آن را با برنج میل می کنیم.

It's a nice, quick and easy meal.

این یک غذای خوب، سریع و آسان است.

Good.

خوب

Is that it?

این است؟

And I'm doing it, so that makes me a selfless person.

و من این کار را انجام می دهم، بنابراین این از من یک فرد فداکار می سازد.

Oh, OK. So virtuous sounds.

آهان باشه. خیلی با فضیلت برای تلفن های موبایل.

That also means we won't be eating it till about 8:10 tonight because we're Mr.

این همچنین به این معنی است که ما تا ساعت 8:10 امشب آن را نخواهیم خورد زیرا ما آقای

Steve Cooks.

استیو کوک هستیم.

It seems to take forever for Mr.

به نظر می رسد برای آقای استیو آشپزی همیشه طول می کشد

Steve to cook. Simple man.

. مرد ساده

You send Mr.

Steve into the kitchen to boil an egg, and then 2 hours later, is still

شما آقای

استیو را به آشپزخانه می فرستید تا یک تخم مرغ بجوشاند، و بعد از 2 ساعت،

is he still standing there with the eggs in his kidneys?

آیا او هنوز با تخم مرغ ها در کلیه هایش ایستاده است؟

That's the complete opposite of me.

این کاملا برعکس من است.

I'm incredibly efficient

when I say just because it's light, I you're the one that makes the cover.

وقتی می گویم فقط به دلیل سبک بودن، من شما هستم که پوشش را می سازد، فوق العاده کارآمد هستم.

You're describing yourself, Mr. Duncan.

شما دارید خودتان را توصیف می کنید، آقای دانکن.

I know when I make a cup of tea,

می دانم وقتی یک فنجان چای درست می کنم،

sometimes when I make a cup of tea, it takes me about 2 hours to make it.

گاهی اوقات وقتی یک فنجان چای درست می کنم، حدود 2 ساعت طول می کشد تا آن را درست کنم.

But that's because I'm such a busy person.

اما این به این دلیل است که من یک فرد شلوغ هستم.

I don't just do this.

من فقط این کار را نمی کنم.

I don't just do this.

من فقط این کار را نمی کنم.

I have a busy life.

من زندگی شلوغی دارم.

I approach cooking like a military exercise.

من به آشپزی مانند یک تمرین نظامی نزدیک می شوم.

So you do.

بنابراین شما انجام دهید.

It's in there's normally at least one explosion in the kitchen.

در آنجا است که معمولاً حداقل یک انفجار در آشپزخانه رخ می دهد.

Yes, I do it very, very efficiently and quickly.

بله، من این کار را بسیار بسیار موثر و سریع انجام می دهم.

It may be late because I didn't start it till late.

ممکنه دیر باشه چون تا دیروقت شروع نکردم.

Yes, it will be done very quickly.

بله، خیلی سریع انجام خواهد شد.

Whereas, Mr.

Duncan, we like to have a cup of coffee is 11:00.

در حالی که آقای

دانکن، ما دوست داریم یک فنجان قهوه بخوریم ساعت 11:00 است.

And I hear that sort of.

و من چنین چیزی را می شنوم

I know it will never come at 11 because I hear the kettle going on

من می دانم که هرگز در ساعت 11 نمی آید زیرا من صدای کتری را می شنوم

and I think that is really mean and the kettle will have

و فکر می کنم که واقعاً بد است و کتری

at least twice as much water in it than is required for two cups.

حداقل دو برابر بیشتر از مقدار مورد نیاز برای دو فنجان آب در خود دارد.

That's got nothing to do with wasting electricity. Yes.

این ربطی به هدر دادن برق ندارد. آره.

And then on, hey, the kettle boil and then

و سپس، هی، کتری به جوش می آید و بعد از آن

nothing happens for 10 minutes.

هیچ اتفاقی برای 10 دقیقه نمی افتد.

OK, and then I had the cattle boil again and I hear some clanking of cups and then

خوب، و بعد دوباره گاوها را جوشاندم و صدای صدای فنجان ها را می شنوم و بعد

nothing for another 10 minutes.

10 دقیقه دیگر چیزی نمی شنوم.

OK, this is great. This is almost in real time.

باشه، این عالیه این تقریباً در زمان واقعی است.

And then eventually I hear that maybe the third or fourth time

و سپس در نهایت می شنوم که شاید بار سوم یا

the kettle is re boiled, thus wasting more electricity.

چهارم کتری دوباره بجوشد و در نتیجه برق بیشتری را هدر دهد.

OK, I hear the sounds of sort of something being made

خوب، من صدای چیزی را می شنوم که در حال ساخته شدن است

and eventually it will wind its way upstairs to my office.

و در نهایت به طبقه بالا به دفتر من می رسد.

Yes, but quite often it's 11:00 when I bring it up.

بله، اما اغلب اوقات ساعت 11:00 است که آن را مطرح می کنم.

So I don't know what you're talking about.

بنابراین من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید.

So you must start. It is about 10:00 maybe.

پس باید شروع کنی ساعت حدودا 10:00 شاید

But the reason is I don't like eating too late

اما دلیلش این است که دیر غذا خوردن را دوست

because I get indigestion in my tummy and then I can't get to sleep.

ندارم زیرا در شکمم سوء هاضمه می گیرم و بعد نمی توانم بخوابم.

So that's the reason why maybe I'm being selfish.

پس این دلیلی است که شاید من خودخواه هستم.

Oh, did you see what I did?

اوه دیدی چیکار کردم؟

I missed the Steve and Sylvia.

دلم برای استیو و سیلویا تنگ شده بود.

We haven't been to Brazil, but we would love to go

ما به برزیل نرفته‌ایم، اما دوست داریم برویم،

because we've

زیرا

got lots of friends in Brazil, you included.

دوستان زیادی در برزیل داریم، از جمله شما.

When I say lots of friends, I mean only from watching Mrs.

وقتی می گویم دوستان زیاد، منظورم فقط از تماشای

Duncan's channel we don't have any other friends apart from that.

کانال خانم دانکن است که به غیر از آن دوست دیگری نداریم.

Viewers and yours.

بینندگان و شما.

Pedro being another one is on today.

پدرو که یکی دیگر است، امروز حضور دارد.

OK, so hello, Pedro.

باشه، پس سلام پدرو.

Yes, we've got lots of people watching in Brazil.

بله، ما افراد زیادی در برزیل داریم که تماشا می‌کنند.

I know, and all around the world.

من می دانم، و در سراسر جهان.

So. Yeah, be careful of those monkeys in the forest.

بنابراین. آره مواظب اون میمون های جنگل باش

Yes. Why? Because they might have pox.

آره. چرا؟ چون ممکن است آبله داشته باشند.

Monkey pox.

I suppose it depends what you're doing with them.

آبله میمون.

من فکر می کنم بستگی دارد که با آنها چه می کنید.

What are you doing with those men? That's what I mean.

با اون مردا چیکار میکنی؟ منظورم همین است.

Be careful.

مراقب باش.

Don't get too close to them all.

خیلی به همه آنها نزدیک نشوید.

Or get amorous.

یا عاشق شدن

Would you like to see something really weird

آیا دوست دارید چیزی واقعاً عجیب را ببینید

that I spied in the garden this week? Here.

که من این هفته در باغ جاسوسی کردم ؟ اینجا.

Here is a blackbird.

اینجا یک مرغ سیاه است.

But the blackbird is doing something very strange.

اما مرغ سیاه کار بسیار عجیبی انجام می دهد.

What is this blackbird doing?

این مرغ سیاه چیکار میکنه؟

It looks like it's being hypnotised.

به نظر می رسد در حال هیپنوتیزم شدن است.

Is it thinking it is blinking?

آیا فکر می کند که چشمک می زند؟

You can see its little eyelid going over.

می توانید پلک کوچکش را ببینید که از روی آن می رود.

So there it is.

There is a little blackbird, male blackbird

بنابراین وجود دارد.

یک پرنده سیاه کوچولو وجود دارد، مرغ سیاه نر

and this blackbird seems to be doing something really strange.

و این مرغ سیاه به نظر می رسد واقعاً کار عجیبی انجام می دهد.

Well, last week we had some lovely sunny weather.

خوب، هفته گذشته هوای آفتابی خوبی داشتیم.

And sometimes you will see birds

و گاهی اوقات پرندگانی را خواهید دید، پرندگانی را

you will see birds doing this in the garden.

خواهید دید که این کار را در باغ انجام می دهند.

And what they are doing, they are actually using the sun

و کاری که آنها انجام می دهند، در واقع از خورشید

to clean their feathers

برای تمیز کردن پرهای خود استفاده می کنند

because birds have lots of little insects

زیرا پرندگان دارای تعداد زیادی حشرات

and little mites crawling around in their feathers.

کوچک و کنه های کوچک هستند که در پرهای خود می خزند.

They can't help it. It's not their fault.

آنها نمی توانند کمک کنند. تقصیر آنها نیست.

But what they do to help them get rid of them or to keep them away,

اما کاری که آنها برای خلاص شدن از شر آنها یا دور نگه داشتن آنها انجام می دهند،

they sit in the bright sunlight and it helps to clean their feathers.

در زیر نور شدید خورشید می نشینند و به تمیز کردن پرهای آنها کمک می کند.

So this particular black bird

بنابراین این پرنده سیاه خاص

is sending itself.

خودش را می فرستد.

It is sitting in the sun and you can see now it is preening itself.

زیر آفتاب نشسته است و می‌توانید ببینید که در حال آماده شدن است.

The other strange thing is it keeps its beak open as well.

چیز عجیب دیگر این است که منقار خود را نیز باز نگه می دارد.

So it is taking deep breaths and the reason

بنابراین نفس عمیق می کشد و

why it does that is so that it doesn't overheat.

دلیل این کار این است که بیش از حد گرم نشود.

So it's breathing in.

پس نفس می کشد.

It shouldn't sit in the sun then. Well,

آن وقت نباید زیر آفتاب بنشیند.

it's joke

خوب شوخی

that it's sitting in the sun because it is cleaning its feathers.

است که زیر آفتاب نشسته است چون پرهایش را تمیز می کند.

So that's what it's doing.

پس این کاری است که انجام می دهد.

I love watching the birds do this.

من عاشق تماشای این کار پرندگان هستم.

You don't see it very often.

شما آن را زیاد نمی بینید.

I think it's it's really strange.

من فکر می کنم واقعاً عجیب است.

So that's not a photograph you're looking at now.

بنابراین این عکسی نیست که شما اکنون به آن نگاه می کنید.

There's actually a video,

در واقع یک ویدیو وجود دارد،

but it looks almost as if the blackbird

اما تقریباً به نظر می رسد که مرغ سیاه

as has been hypnotised.

هیپنوتیزم شده است.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

So it was like that Mr.

پس مثل اینکه آقای

Steve something different.

استیو چیز متفاوتی بود.

Yes. Yes.

آره. آره.

It's not that you should be asking.

این طور نیست که شما بپرسید.

It should be your virus.

باید ویروس شما باشد.

Did you like it?

خوشت آمد؟

Did you enjoy watching the blackbirds sun

آیا از تماشای پرنده های سیاه

his feathers to keep himself nice and clean?

برای اینکه خود را زیبا و تمیز نگه دارد، از پرهایش آفتاب می گیرند لذت بردید ؟

Hailer or Hallah has cooked couscous in

هیلر یا هاله کوسکوس پخته است

I don't think you'd like that.

فکر نمی کنم شما آن را دوست داشته باشید.

Would you use it?

آیا از آن استفاده می کنید؟

I don't mind it.

برام مهم نیست

Couscous is OK, but it depends how it's cooked and what it is served.

کوسکوس اشکالی ندارد، اما بستگی دارد که چگونه پخته شود و چه سرو شود.

With.

با.

So I'm not a big fan, but certain types of dish

بنابراین من طرفدار زیادی نیستم، اما انواع خاصی از

that has other things besides couscous

غذاها که چیزهای دیگری به جز کوسکوس دارند،

Olga says the conversation's making me hungry.

اولگا می گوید که گفتگو مرا گرسنه می کند.

Yes, we often have this. Thank you, Louis.

بله، ما اغلب این را داریم. ممنون لویی

Portuguese Laurel.

لورل پرتغالی.

See how how lovely viewers remember what we talk about from one week to the next.

ببینید بینندگان چقدر دوست داشتنی چیزی را که از یک هفته به هفته دیگر درباره آن صحبت می کنیم به خاطر می آورند.

So last week I was talking about replacing our bushes that we had to have

بنابراین هفته گذشته در مورد جایگزینی بوته‌هایمان صحبت می‌کردم که مجبور

cut down our our conifer hedges

بودیم پرچین‌های مخروطی‌مان را

with maybe Portuguese laurels.

با درخت‌های لور پرتغالی کوتاه کنیم.

And so we now know it's called oleander. Hmm.

و بنابراین ما اکنون می دانیم که به آن خرزهره می گویند. هوم

So thank you for that. I have looked it up,

بنابراین برای آن از تو متشکرم. من آن را جستجو کردم،

and you can get all sorts of different sizes, so.

و شما می توانید انواع اندازه های مختلف را دریافت کنید، بنابراین.

Yeah, we're considering that then.

بله، ما آن را در نظر می گیریم.

Yeah, we're considering that along with one or two

بله، ما آن را همراه با یک یا دو

other plants, but I think we'll end up with the Portuguese laurels.

گیاه دیگر در نظر می گیریم، اما فکر می کنم در نهایت به گل های لور پرتغالی خواهیم رسید.

So we haven't decided yet what to plant where the trees were.

بنابراین ما هنوز تصمیم نگرفته ایم که در جایی که درختان بودند چه بکاریم.

And fortunately, we had to chop them down because they were dead.

و خوشبختانه ما مجبور شدیم آنها را خرد کنیم زیرا آنها مرده بودند.

So now we have to replace them with something else.

بنابراین اکنون باید آنها را با چیز دیگری جایگزین کنیم.

We have a topic coming up, Steve, because of course it's not just us.

ما یک موضوع داریم، استیو، زیرا البته این فقط ما نیستیم.

It's not just all beautiful, handsome faces.

این فقط چهره های زیبا و خوش تیپ نیست.

We also have a little bit of English as well to look at and talk about.

ما همچنین کمی زبان انگلیسی نیز برای بررسی و صحبت در مورد آن داریم.

So that is coming up in a few moments.

پس این چند لحظه دیگر مطرح می شود.

We'll have a quick break

ما یک استراحت سریع

and then we will be back with our subject today, which is all about

خواهیم داشت و سپس با موضوع امروز خود برمی گردیم ، که همه چیز در مورد

word and phrases connected to buildings

کلمات و عبارات مرتبط با ساختمان هایی است

there

we were on the beach and we are hoping maybe in a few weeks from now

که در آنجا

در ساحل بودیم و امیدواریم شاید در چند هفته

that we will be able to visit the beach again.

آینده بتوانیم برای بازدید دوباره از ساحل

And have some fun and games

و کمی سرگرم کننده و بازی

hmm. English addicts, English addict.

هوم. معتادان انگلیسی، معتاد انگلیسی.

It is English addict to live from the birthplace of the English language.

این معتاد انگلیسی است که از زادگاه زبان انگلیسی زندگی کند.

Talking of lovely food.

صحبت از غذای دوست داشتنی

France.

فرانسه.

Oh, yes, I know. Has lovely food.

اوه، بله، من می دانم. غذاهای دوست داشتنی داره

And the question about whether we're going to France

و این سوال در مورد اینکه آیا امسال به فرانسه می‌رویم یا نه

this year has come up in the live chat

، در چت زنده

from a certain person whose name begins with T.

از طرف شخص خاصی که نامش با T شروع می‌شود مطرح شده است.

OK, yes, we are still considering that

خوب، بله، ما هنوز در نظر داریم که

I don't think unless you've had all your vaccines,

فکر نمی‌کنم مگر اینکه همه چیز را داشته باشید. واکسن های

you can actually go to France yet.

شما، شما هنوز می توانید به فرانسه بروید.

Yeah.

آره

Now some countries have relaxed that they have Spain.

اکنون برخی کشورها از داشتن اسپانیا راحت شده اند.

Good news we can actually go to Spain now if we want.

خبر خوب ما اگر بخواهیم می‌توانیم اکنون به اسپانیا برویم.

So Spain has now relaxed all of the laws for people going into that country.

بنابراین اسپانیا اکنون همه قوانین را برای افرادی که به آن کشور می روند کاهش داده است.

Yes, I don't think France

بله، من فکر نمی‌کنم که فرانسه این

has relaxed that because you haven't had your booster, have you?

موضوع را آرام کرده باشد، زیرا شما داروی تقویتی خود را دریافت نکرده‌اید، نه؟

Well, mind you, you've had the disease so that anyone can to the booster

خوب، توجه داشته باشید، شما این بیماری را داشته اید تا هر کسی بتواند

unique life design. Hello.

طراحی منحصر به فرد زندگی را تقویت کند. سلام.

Is making homemade Bulgarian yoghurt.

در حال درست کردن ماست بلغاری خانگی.

Oh, that sounds nice. I love yoghurt.

اوه، به نظر خوب می رسد. من عاشق ماست هستم.

I have a big bowl of it every day.

من هر روز یک کاسه بزرگ از آن دارم.

I have to be in the mood for yoghurt.

من باید در حال و هوای ماست باشم.

I don't always fancy yoghurt so creamy of the better,

من همیشه ماست را خیلی خامه ای از بهتر

and I chop up

دوست ندارم و

prunes in it.

آلو را در آن خرد می کنم.

I put prunes in it. I won't tell you why.

من آلو در آن ریختم. من به شما نمی گویم چرا.

You know, if you know what, if you've got a particular condition,

می‌دانید، اگر می‌دانید چه می‌دانید، اگر شرایط خاصی

you know what prunes helped to relieve

دارید، می‌دانید که آلو چه کمکی به تسکین

with that?

آن کرده است؟

With some homemade jam.

با مقداری مربای خانگی.

And I have it every day at lunchtime along with other things as well.

و من آن را هر روز هنگام ناهار همراه با چیزهای دیگر می‌خورم.

But yes, I would like to try Bulgarian yoghurt.

اما بله، من می خواهم ماست بلغاری را امتحان کنم.

I bet it's very thick and full fact.

شرط می بندم که این واقعیت بسیار غلیظ و کامل است.

I like Greek yoghurt.

من ماست یونانی را دوست دارم.

Yeah, Greek yoghurt is very creamy as well.

بله، ماست یونانی نیز بسیار خامه ای است.

Is this similar to Greek yoghurt? Bulgarian yoghurt?

آیا این شبیه ماست یونانی است؟ ماست بلغاری؟

Please tell us.

لطفا به ما بگویید.

Unique life design. Hmm.

طراحی منحصر به فرد زندگی هوم

So everyone's cooking.

بنابراین همه در حال آشپزی هستند.

I include.

She has gone now because she's got to

من شامل می کنم.

حالا رفته چون باید

put herself in the oven or whatever.

خودش را در فر بگذارد یا هر چیز دیگری.

She's going to do it I sometimes feel as if I'm selling my soul

او قرار است این کار را انجام دهد من گاهی احساس می کنم که دارم روحم

doing doing this on YouTube.

را با انجام این کار در YouTube می فروشم.

I I'm feeling hungry now.

من الان احساس گرسنگی میکنم

It's almost like all this talk of food.

تقریباً مثل همه این صحبت ها در مورد غذا است.

It's we are going to do a live stream

قرار است یک پخش زنده

or maybe a recorded lesson

یا شاید یک درس ضبط شده انجام

that we can insert into a live stream with us cooking in the kitchen

دهیم که می‌توانیم آن را با آشپزی در آشپزخانه در یک پخش زنده قرار

because we haven't done it for such a long time.

دهیم، زیرا مدت زیادی است که این کار را انجام نداده‌ایم.

We haven't cooked in the kitchen for a long time.

خیلی وقته تو آشپزخونه غذا درست نمیکنیم .

So we might do that maybe next week or the week after.

بنابراین ممکن است این کار را هفته آینده یا هفته بعد انجام دهیم.

We might have a little bit of fun in the kitchen, either

ممکن است در آشپزخانه کمی خوش بگذرانیم، یا با

cooking some chilli con con or maybe Mr.

پختن فلفل دلمه ای یا شاید عروسک

Steve's special lentil,

مخصوص آقای استیو با عدس و

slow cooked doll.

آرام پخته.

Oh, I like the sound of that.

اوه، من صدای آن را دوست دارم.

Anyway, we have something else to do now.

به هر حال الان کار دیگری داریم.

We are moving on and we are going to take a look

ما در حال حرکت هستیم و می خواهیم نگاهی

at today's word, today's topic.

به کلمه امروز، موضوع امروز بیندازیم.

Some people might say they might say that building

برخی از مردم ممکن است بگویند که ممکن است بگویند که ساختن

words and phrases, there are many ways of using certain

کلمات و عبارات، راه های زیادی برای استفاده از

phrases, certain words that are connected to building.

عبارات خاص وجود دارد، کلمات خاصی که به ساختن مرتبط هستند.

You build something.

شما چیزی بسازید.

Of course, building can be used in more than one way.

البته ساختمان را می توان به چند روش استفاده کرد.

You can use it as a noun.

می توانید از آن به عنوان اسم استفاده کنید.

So a thing that has been built is a building,

بنابراین چیزی که ساخته شده است یک ساختمان است،

and that can be anything it is a very generic word.

و می تواند هر چیزی باشد، یک کلمه بسیار عام است.

You can have a large building used

شما می توانید یک ساختمان بزرگ داشته باشید که

for offices, a large building used

برای دفاتر، یک ساختمان بزرگ

for accommodation, apartments, or maybe a house.

برای اقامت، آپارتمان یا شاید یک خانه استفاده می شود.

Even a small house can be described as a building

حتی یک خانه کوچک را می توان به عنوان یک ساختمان توصیف کرد

so normally some sort of structure, the name of it.

که معمولاً نوعی ساختار ، نام آن است.

So that is used as a noun.

بنابراین به عنوان یک اسم استفاده می شود.

But of course if you are doing that thing,

اما مطمئناً اگر آن کار را انجام می دهید،

if you are constructing something,

اگر چیزی

you are building it to increase

می سازید، آن را برای افزایش

something or to increase the size

چیزی یا برای افزایش اندازه

or shape of something you are building.

یا شکل چیزی که در حال ساخت هستید می سازید.

Quite often it is referred to the height of something

اغلب به ارتفاع

as something becomes higher you are building on that thing.

چیزی گفته می شود که چیزی بالاتر می شود که شما روی آن چیز می سازید.

It doesn't necessarily mean you're building somewhere.

لزوماً به این معنی نیست که شما در حال ساختن جایی هستید.

You know, house

می دانید، خانه

could be anything, you could be, you could be, you could be building,

می تواند هر چیزی باشد، شما می توانید باشید، می توانید باشید، می توانید در حال ساختن،

you know, a structure in the garden made of wood

می دانید، سازه ای در باغ از چوب ساخته شده است

to be decorative.

تا تزئینی باشد.

If you are constructing something, you're building something

اگر در حال ساختن چیزی هستید

by the way, I've roar.

، اتفاقاً در حال ساختن چیزی هستید، من غرش کردم.

Is there anyone watching us today

آیا کسی هست که امروز ما را تماشا می کند

that isn't cooking is what I want to know.

که در حال آشپزی نیست، چیزی است که من می خواهم بدانم.

I have a feeling we might we might be the only people

من این احساس را دارم که ممکن است ما تنها

in the world at the moment not cooking something.

مردم دنیا باشیم که در حال حاضر چیزی نمی‌پزیم.

But if Laura

اما اگر لورا

Steve says I'm cooking and listening to you and your videos,

استیو بگوید من در حال آشپزی هستم و به شما و ویدیوهایتان گوش می‌دهم،

obviously it's the thing to do when you're watching

بدیهی است که وقتی

Mr Duncan and Mr Stevens too is to cook

آقای دانکن و آقای استیونز را تماشا می‌کنید، کاری که باید انجام دهید این است

at the same time multitasking.

که همزمان آشپزی کنید.

A lot of people do listen

بسیاری از مردم

instead of watching because then they don't have to look at our faces.

به جای تماشا کردن گوش می دهند، زیرا در این صورت مجبور نیستند به صورت ما نگاه کنند.

They can just hear our lovely, delicious

آنها فقط می توانند صداهای دوست داشتنی و خوشمزه ما را بشنوند

voices.

.

Lewis has made a very interesting observation

لوئیس مشاهدات بسیار جالبی انجام داده است

that we have discussed ourselves about the Prime Minister's father

که ما درباره اینکه پدر نخست وزیر

having obtained French nationality. Yes,

تابعیت فرانسوی گرفته است صحبت کرده ایم. بله،

Stanley

استنلی

Johnson is the father of Boris Johnson.

جانسون پدر بوریس جانسون است.

They are all millionaires, multimillionaires.

همه آنها میلیونر، مولتی میلیونر هستند.

But Stanley Johnson wanted

اما استنلی جانسون می

to move to France and get citizenship.

خواست به فرانسه نقل مکان کند و تابعیت بگیرد.

But of course his son, he is is well known for

اما مسلماً پسرش، او به

being the Prime Minister and also he is against Europe

عنوان نخست وزیر شناخته شده است و همچنین با اروپا مخالف

which is a little awkward when your father wants to go and move

است، که وقتی پدر شما بخواهد برود و

to a European country that is situated in the EU.

به یک کشور اروپایی که در اتحادیه اروپا قرار دارد برود و نقل مکان کند، کمی ناخوشایند است.

But last week it was announced that he's got it, he's

اما هفته گذشته اعلام شد که او آن را دریافت کرده است، او

got his citizenship finally after going through a very expensive court procedure.

بالاخره پس از گذراندن یک روند دادگاه بسیار گران، تابعیت خود را دریافت کرد.

So France originally said no or not,

بنابراین فرانسه در ابتدا گفت نه یا نه،

but he took them to court.

اما او آنها را به دادگاه برد.

And of course, he's a multimillionaire, so he can buy all the expensive lawyers.

و البته، او یک مولتی میلیونر است، بنابراین می تواند تمام وکلای گران قیمت را بخرد.

And last week, France said we

و هفته گذشته، فرانسه گفت که

you may enter Stanley.

شما ممکن است وارد استانلی شوید.

I can't say that we feel,

نمی‌توانم بگویم که ما احساس می‌کنیم،

you know, I mean, it's the irony is not lost on us

می‌دانی، منظورم این است که این کنایه از دست ما نیست

that, you know,

که، می‌دانی،

probably himself and certainly his son

احتمالاً خودش و قطعاً پسرش

wanted to come out of Europe and

می‌خواستند از اروپا بروند

and now his father wanted to get French citizenship.

و حالا پدرش می‌خواست تابعیت فرانسه بگیرد. .

I mean, you know, these people have no limits

منظورم این است که می دانید، این افراد هیچ محدودیتی

to the sort of awful things that they will do.

برای انواع کارهای وحشتناکی که انجام خواهند داد، ندارند.

You know, they say one thing for everybody else and another thing for themselves.

می دانید، آنها برای دیگران یک چیز می گویند و برای خودشان یک چیز دیگر.

In fairness to kind of just say, in fairness, Stanley Johnson was

انصافاً بگویم، انصافاً، استنلی جانسون

pro-Europe was a but then I

طرفدار اروپا بود، اما من می‌دانم

you know what I'm going to say when his son started

وقتی پسرش

running the leaving the EU, Brexit

شروع به خروج از اتحادیه اروپا کرد،

is, as many people call it, suddenly Stanley Johnson became anti-European.

برگزیت چه می‌گویم، همانطور که بسیاری از مردم آن را می‌خوانند، ناگهان استنلی جانسون ضد اروپایی شد.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

But now he he wants citizenship of France.

اما اکنون او خواهان تابعیت فرانسه است.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

I presume he's going to spend lots of money in France, but

من تصور می کنم که او قرار است پول زیادی را در فرانسه خرج کند،

he already has probably be quite pleased to.

اما احتمالاً قبلاً از این کار راضی بوده است.

Yeah, he's got property.

بله، او دارایی است.

He's got millions of pounds worth of property in France. Yes.

او میلیون ها پوند دارایی در فرانسه دارد. آره.

And so he wants to to become a resident there.

و بنابراین او می خواهد که در آنجا ساکن شود.

Anyway, back to building, this is on the screen for those wondering what it is.

به هر حال، بازگشت به ساختمان، این برای کسانی است که می‌پرسند چیست.

This is today's topic, by the way.

اتفاقاً این موضوع امروز است.

And we are looking at words connected to building.

و ما به کلمات مرتبط با ساختمان نگاه می کنیم.

So it can be a noun or a verb.

بنابراین می تواند اسم یا فعل باشد.

It is a thing that's built or a thing you are constructing.

این چیزی است که ساخته شده یا چیزی است که شما در حال ساخت آن هستید.

You are building it.

شما در حال ساختن آن هستید.

We can use build in some interesting

می‌توانیم از build به

ways, figuratively, without an object.

روش‌های جالب، به صورت مجازی، بدون شی استفاده کنیم.

So this is not connected to an object.

بنابراین این به یک شی متصل نیست.

This is building or build your confidence

این باعث ایجاد یا افزایش اعتماد به نفس شما می شود،

so what you are doing here is increasing.

بنابراین آنچه در اینجا انجام می دهید در حال افزایش است.

So in this sense, we are using the word build to me

بنابراین از این نظر، ما از کلمه build to me

increase to make something larger

grow برای بزرگ‌تر کردن چیزی

or to to build something

یا ساختن چیزی

that is an attribute of your character.

که ویژگی شخصیت شماست استفاده می‌کنیم.

So in this particular sense, we are saying build your confidence

بنابراین در این مفهوم خاص، ما می گوییم اعتماد به نفس خود را ایجاد کنید

or you are building your confidence.

یا شما در حال ساختن اعتماد به نفس خود هستید.

Sometimes we all need this, don't we? Yes.

گاهی همه ما به این نیاز داریم، نه؟ آره.

I mean, if you're starting something new, maybe, I don't know.

منظورم این است که اگر در حال شروع کار جدیدی هستید، شاید، من نمی دانم.

You want to you want to do some public speaking

شما می خواهید که می خواهید در جمع صحبت کنید

or you start in a new job and you've got to learn some new skills.

یا در یک کار جدید شروع می کنید و باید مهارت های جدیدی را یاد بگیرید.

Well, you need experience.

خوب، شما نیاز به تجربه دارید.

You need to actually do something.

واقعا باید کاری انجام بدی

And as you gain experience, your confidence will build.

و با کسب تجربه، اعتماد به نفس شما افزایش می یابد.

There confidence is just a mental state, isn't it?

اعتماد به نفس فقط یک حالت روانی است، اینطور نیست؟

It's it's a mental state.

این یک حالت روانی است.

If you feel confident

اگر

in doing something, it's it's a mental state.

در انجام کاری احساس اطمینان می کنید، این یک حالت روانی است.

I mean, some people are always confident,

منظورم این است که برخی از افراد همیشه اعتماد به نفس دارند،

no matter what they tackle, no matter what they do,

مهم نیست که با چه برخوردی می کنند ، هر کاری که انجام می دهند،

they always have a mental amount of self confidence.

همیشه یک مقدار ذهنی اعتماد به نفس دارند.

And successful people often have this.

و افراد موفق اغلب این را دارند.

They believe in themselves.

خودشان را باور دارند.

They don't have any self doubt

آنها هیچ شکی به خود

so but experience builds your confidence and doesn't it?

ندارند، اما تجربه اعتماد به نفس شما را تقویت می کند و اینطور نیست؟

Because if you do like I do singing, then

زیرا اگر شما مانند من خوانندگی را انجام دهید، پس

on top of that, more and more of that, I do the more confident

از آن، بیشتر و بیشتر از آن، من اعتماد به نفس بیشتری را انجام می

I feel next time I come to perform that I'll be able to do that.

دهم که دفعه بعد که برای اجرا بیایم احساس می کنم قادر به انجام آن خواهم بود.

So the the stress levels reduce a bit

بنابراین سطح استرس کمی کاهش می یابد

and that's quite a good point.

و این نکته بسیار خوبی است.

So building your confidence is actually also reducing

بنابراین ایجاد اعتماد به نفس در واقع

the stress caused by doing something.

کاهش استرس ناشی از انجام کاری است.

So it's strange you might say that it's two things happening at the same time.

بنابراین عجیب است که ممکن است بگویید این دو اتفاق همزمان در حال وقوع است.

Your confidence goes up and your anxiety or fear reduces.

اعتماد به نفس شما بالا می رود و اضطراب یا ترس شما کاهش می یابد.

It never goes away.

هرگز از بین نمی رود.

It never, ever goes away.

هرگز، هرگز از بین نمی رود.

I always remember someone talking about this.

همیشه یادم می آید که یک نفر در این مورد صحبت می کند.

They they had been performing for years and years and years and they said,

آنها سال ها و سال ها و سال ها اجرا داشتند و گفتند:

Do you know, I still get I still feel afraid

آیا می دانید هنوز هم احساس ترس می

I still feel scared and nervous.

کنم هنوز احساس ترس و عصبی می کنم.

But that nervousness is is low.

اما این عصبیت کم است.

It isn't very high.

خیلی بالا نیست

It doesn't affect me too much.

خیلی روی من تاثیر نمی گذارد.

But it is there.

اما آنجاست.

And I think you always need a little bit of fear, a little bit of anxiety.

و من فکر می کنم شما همیشه به کمی ترس، کمی اضطراب نیاز دارید.

It always has to be there because that energy

همیشه باید وجود داشته باشد زیرا به نظر من این انرژی

can be just as useful as confidence, I think.

می تواند به اندازه اعتماد به نفس مفید باشد.

So that's what I think.

پس این چیزی است که من فکر می کنم.

Anyway, what a winner.

به هر حال چه برنده ای.

We can also, if you are learning English,

ما همچنین می توانیم، اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید،

I suppose you can also build your vocabulary.

فکر می کنم می توانید دایره لغات خود را نیز بسازید.

Yes, you are building your word power just like bricks in a building. Yes.

بله، شما در حال ساختن قدرت کلمه خود هستید، درست مانند آجر در یک ساختمان. آره.

Yes. This break, you could say is a word and you you're adding

آره. این شکست، می توانید بگویید که یک کلمه است و

to your knowledge into

your your vocabulary the number of words that you have at your disposal.

تعداد کلماتی را که در اختیار دارید به دانش خود در واژگان خود اضافه می کنید.

And this is what I talk about sentences.

و این چیزی است که من در مورد جملات صحبت می کنم.

This is what I talk about when we are discussing learning the English language.

این همان چیزی است که من در مورد یادگیری زبان انگلیسی صحبت می کنم.

When you are learning English, you have to build your confidence,

وقتی در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، باید اعتماد به نفس خود را بسازید،

but also you have to build your vocabulary, your word power.

اما همچنین باید دایره لغات خود، قدرت کلمات خود را نیز بسازید.

So without the words you have nothing.

پس بدون کلمات چیزی نداری.

You have nothing there.

تو اونجا هیچی نداری

So you need words to to actually express yourself.

بنابراین برای بیان واقعی خود به کلمات نیاز دارید.

And that is how you slowly learn the differences between words used

و به این ترتیب است که به آرامی تفاوت بین کلمات استفاده شده

in your language and words used in English.

در زبان خود و کلمات استفاده شده در انگلیسی را یاد می گیرید.

It is about building.

در مورد ساخت و ساز است.

You learn and you build at the same time.

شما یاد می گیرید و همزمان می سازید.

The two things quite often go together

این دو چیز اغلب با هم هماهنگ می شوند،

here's another one.

So we're looking at some phrases now, Steve,

اینجا یکی دیگر است.

بنابراین، ما اکنون به عباراتی نگاه می کنیم، استیو،

when we talk about bricks and mortar

وقتی در مورد آجر و آجر ملات و ملات صحبت می کنیم

bricks and mortar so this, I suppose is a general term.

، بنابراین، فکر می کنم این یک اصطلاح کلی است.

You can use it as a general term for a house

شما می توانید آن را به عنوان یک اصطلاح کلی برای یک خانه

or a building so

یا ساختمان استفاده کنید، بنابراین

any building, anything that's been constructed quite often

هر ساختمانی، هر چیزی که اغلب

using those two things, bricks and mortar

با استفاده از آن دو چیز ساخته شده است، آجر و ملات،

so if you're talking about owning property, would you say

بنابراین اگر در مورد مالکیت ملک صحبت می کنید،

yes if yes, if you talk about bricks when somebody said bricks and mortar.

اگر بله، بله، اگر وقتی یکی گفت آجر و ملات از آجر صحبت می کنید.

Yeah, you mean houses of buildings. Yes.

بله، منظور شما خانه های ساختمانی است. آره.

Sometimes it's an investment.

گاهی اوقات این یک سرمایه گذاری است.

You know, people talk about I want to invest in bricks and mortar

می دانید، مردم در مورد من می خواهم در آجر و ملات سرمایه گذاری کنم صحبت می کنند

is a phrase you hear people say it just means or in America,

، عبارتی است که می شنوید مردم می گویند فقط به این معنی است یا در آمریکا،

they would probably say real estate

احتمالاً می گویند

bricks and mortar.

آجر و ملات املاک و مستغلات.

It just means physical things,

این فقط به معنای چیزهای فیزیکی است،

you know, physical things and actual building.

می دانید، چیزهای فیزیکی و ساختمان واقعی.

I'm going to invest in bricks and mortar.

من قصد دارم روی آجر و ملات سرمایه گذاری کنم.

It probably means you're you're going to invest

احتمالاً به این معنی است که

on the stock market, for example.

مثلاً در بازار سهام سرمایه گذاری خواهید کرد.

But in something linked to

اما در چیزی که

as I say, in America, real estate.

همانطور که من می گویم، در آمریکا، املاک و مستغلات مرتبط است.

So it could be maybe construction. Yes.

بنابراین ممکن است ساخت و ساز باشد. آره.

So construction is the creation of bricks and mortar,

بنابراین ساخت و ساز عبارت است از ایجاد آجر و ساروج

which then become houses or any building.

که سپس تبدیل به خانه یا هر بنا می شود.

So bricks and mortar is a phrase we often use when we are talking generally

بنابراین آجر و ملات عبارتی است که ما اغلب وقتی در

about a house or building something maybe you own as well.

مورد یک خانه صحبت می کنیم یا چیزی می سازیم که شاید شما نیز مالک آن باشید، استفاده می کنیم.

You can say I own.

می توانید بگویید من مالک هستم.

I have some bricks and mortar.

من مقداری آجر و ملات دارم.

I own that house.

من صاحب آن خانه هستم

That property is another one.

آن ملک دیگری است.

It's usually usually sorry, this is because that phrase is used

معمولاً متأسفانه است، زیرا این عبارت زمانی استفاده می‌شود

when when we are about investments

که وقتی در مورد سرمایه‌گذاری‌هایی هستیم

you know, probably the financial world

که می‌دانید، احتمالاً

to have a roof over your head.

دنیای مالی سقفی بالای سر شما داشته باشد.

I think this is one that is quite topical as a lot of people are talking

فکر می‌کنم این موضوع کاملاً موضوعی است، زیرا بسیاری از مردم در

about having difficulty paying their rent or affording to buy a house.

مورد مشکل در پرداخت اجاره‌بها یا استطاعت خرید خانه صحبت می‌کنند.

A lot of people say that one of the most important things

بسیاری از مردم می گویند که یکی از مهمترین

to have in life besides your health is a place to live.

چیزهایی که در زندگی باید در کنار سلامتی داشته باشید، مکانی برای زندگی است.

And I think quite often we take this for granted

و من فکر می کنم اغلب اوقات ما این را بدیهی می دانیم

when you can go home and open your front door and lock it

که شما می توانید به خانه بروید و در ورودی خود را باز کنید و آن را قفل کنید

and you are safe in the house, you are warm and secure.

و در خانه امن باشید، شما گرم و مطمئن هستید.

We can generally say that you have a roof over your head

به طور کلی می توان گفت که سقفی بالای سر خود دارید

to have access to shelter and accommodation.

تا به سرپناه و محل اقامت دسترسی داشته باشید.

So I suppose it is the dream of everyone, isn't it,

پس فکر می کنم آرزوی همه است ، اینطور

to have a roof over their head?

نیست که سقفی بالای سرشان باشد؟

Yes, somebody to live

بله، ظاهراً کسی که در آن زندگی

it's that's been in the news a lot as well recently, apparently, because there's

کند، اخیراً در اخبار بسیار منتشر شده است، زیرا

a lot of rental property out there now

در حال حاضر ملک های اجاره ای زیادی در آنجا وجود دارد

and a lot of people in the UK experience the problem with landlords

و بسیاری از مردم در بریتانیا مشکلی را تجربه می کنند که صاحبخانه

putting up the price of the rent,

ها قیمت اجاره را افزایش می دهند.

that's happening a lot because of inflation and mortgage rates

این به دلیل افزایش تورم و نرخ وام مسکن

going up and everything.

It's, it's starting to have a significant effect and also because the

و همه چیز زیاد اتفاق می افتد.

این، شروع به تأثیر قابل توجهی کرده است و همچنین به این دلیل

that the price of bricks and mortar

که قیمت آجر و ملات

is now seen to be at an all time high

در حال حاضر مانند یک حباب در بالاترین سطح خود دیده می شود،

like a bubble you could say

می توانید

it's a phrase after news in financial markets.

آن را یک عبارت پس از اخبار در بازارهای مالی بگویید.

So a lot of people who and they think that that's going to drop

بنابراین بسیاری از افرادی که و آنها فکر می کنند که این کاهش خواهد یافت،

so a lot of people are trying to sell their houses

بنابراین بسیاری از مردم در حال تلاش برای فروش خانه های

now while they are at the peak of the housing bubble

خود هستند در حالی که آنها در اوج حباب مسکن هستند و

trying to get out of bricks and mortar as you would say

سعی می کنند همانطور که شما می گویید

and realise the the money that's tied up in it

و متوجه می شوید از آجر و ملات خارج شوند. پولی که در آن گره خورده است،

yeah.

بله.

So they began have you got a roof over your head is a phrase

بنابراین آنها شروع کردند که آیا سقف بالای سر خود را

you can ask or you can say,

دارید، عبارتی است که می توانید بپرسید یا می توانید بگویید،

well I've hardly got enough money to pay for the roof over my head.

خوب من به سختی پول کافی برای پرداخت سقف بالای سرم را دارم.

So we often use it is in a sense of desperation.

بنابراین ما اغلب از آن در حس ناامیدی استفاده می کنیم.

Sometimes maybe you need, you

گاهی شاید نیاز داشته باشی،

need a roof over your head, you are looking for a place to live.

به سقفی بر سرت نیاز داری ، دنبال جایی برای زندگی می گردی.

I'm desperate.

من ناامید هستم.

I really do need to find a roof over my head to have one.

من واقعاً برای داشتن سقفی باید بالای سرم پیدا کنم.

I have a place to live, a place to call home.

من جایی برای زندگی دارم، جایی که بتوانم آن را خانه بنامم.

Yes, it's a phrase that sort of is quite impressionable.

بله، این عبارتی است که کاملاً تأثیرگذار است.

It's quite an impressionable phrase.

این یک عبارت کاملاً تأثیرگذار است.

Instead of just saying I want a flat or I want a house, a roof over

به جای اینکه فقط بگویید من یک آپارتمان می خواهم یا یک خانه می خواهم، یک سقف بالای

my head, you know, it paints a different picture in your mind.

سرم، می دانید، تصویر دیگری را در ذهن شما ترسیم می کند.

We talked about this last week.

هفته گذشته در این مورد صحبت کردیم.

It makes it seem more real, that it's something that you really

این باعث می شود که واقعی تر به نظر برسد، این چیزی است که شما

need to have that particular phrase.

واقعاً به آن عبارت خاص نیاز دارید.

It's like saying, I've, you know, I need a place to live, a roof over my head.

مثل این است که بگوییم، می‌دانی، من به جایی برای زندگی نیاز دارم، سقفی بالای سرم.

It gives you know, it makes it

این به شما می‌دهد که می‌دانید، این باعث می‌شود

what am I trying to say, Mr.

که من چه چیزی را بگویم، آقای

Bennett? You see, it makes it seem more real.

بنت؟ ببینید، این باعث می شود که واقعی تر به نظر برسد.

Yes. Tangible, more. Yes.

آره. ملموس، بیشتر آره.

Something you can you can quite important that you want that thing yes.

چیزی که شما می توانید بسیار مهم است که شما می خواهید آن چیز بله.

So everyone I suppose it's fair to say everyone needs a roof over their head.

بنابراین من فکر می کنم همه منصفانه هستند که بگوییم همه به سقفی بالای سر خود نیاز دارند.

Here we go to have a strong foundation.

در اینجا ما به دنبال یک پایه قوی هستیم.

And this actually ties in quite nicely to learning English

و این در واقع ارتباط خوبی با یادگیری زبان انگلیسی دارد،

because as I said earlier, if you want to learn

زیرا همانطور که قبلاً گفتم، اگر می خواهید انگلیسی یاد بگیرید

English, you have to have words.

، باید کلمات داشته باشید.

You have to understand those words,

شما باید آن کلمات را درک کنید،

and then you have to know how to put those words into sentences.

و سپس باید بدانید که چگونه آن کلمات را در جملات قرار دهید.

You have to know how to translate normally in your head as you're speaking.

شما باید بدانید که چگونه به طور عادی در ذهن خود هنگام صحبت کردن، ترجمه کنید.

And then eventually as your confidence grows and you develop

و سپس در نهایت با افزایش اعتماد به نفس و ارتقای

your your level of English

سطح زبان انگلیسی

you build on that original foundation.

خود، بر اساس آن پایه اصلی می‌سازید.

So to have a strong foundation emphasises the importance of having a strong base

بنابراین داشتن یک پایه قوی بر اهمیت داشتن یک پایگاه

or support for something, and it can be anything.

یا پشتیبان قوی برای چیزی تاکید می کند و می تواند هر چیزی باشد.

So it doesn't have to be physical, it can be something

بنابراین لازم نیست فیزیکی باشد ، بلکه می تواند کاری باشد

that you are doing an activity you build on something.

که شما در حال انجام فعالیتی هستید که بر اساس چیزی ساخته شده اید.

So learning words, learning how to be confident, learning

بنابراین یادگیری کلمات، یادگیری نحوه اعتماد به نفس، یادگیری

how words are used in sentences, using grammar,

نحوه استفاده از کلمات در جملات، استفاده از دستور زبان،

all of that is your foundation.

همه اینها پایه و اساس شما هستند.

It is the base of what you will then build on.

این پایه چیزی است که شما سپس بر آن بنا خواهید کرد.

Yes, you could say, for example, in a sentence, you could say

بله، مثلاً در یک جمله می‌توانید بگویید

going for

further education gives you a strong foundation

ادامه

تحصیل به شما یک پایه قوی

for success in life.

برای موفقیت در زندگی می‌دهد.

It's often a phrase that people, people, people use.

این اغلب عبارتی است که مردم، مردم، مردم استفاده می کنند.

So construction yeah.

بنابراین ساخت و ساز بله.

So a strong foundation in construction is, is the base.

بنابراین یک پایه قوی در ساخت و ساز است، پایه است.

So quite often they will dig or they will go into the ground and to the ground.

بنابراین اغلب آنها حفاری می کنند یا به داخل زمین و روی زمین می روند.

So that foundation quite often cannot be seen.

بنابراین اغلب نمی توان آن پایه را دید.

It can be not you can't just go and see the foundation.

ممکن است که شما نمی توانید فقط بروید و بنیاد را ببینید.

You can see it when the building is being constructed.

وقتی ساختمان در حال ساخت است می توانید آن را ببینید.

But after it's finished, the the foundation is under the ground.

اما پس از اتمام ، فونداسیون زیر زمین است.

So in that sense, it is hidden.

پس به این معنا پنهان است.

But in learning or discovering a new skill,

اما در یادگیری یا کشف یک مهارت جدید

the foundation is the basics, the basics of that particular subject.

، پایه و اساس اصول ، مبانی آن موضوع خاص است.

Yes. Going you could say, like people who become successful in comedy, for example,

آره. می‌توانید بگویید، مثل افرادی که مثلاً در کمدی موفق می‌شوند،

they might say that working in the clubs

ممکن است بگویند که

for many nights and many years gave me a strong foundation

شب‌ها و سال‌ها کار در کلاب‌ها به من پایه محکمی

for launching a successful TV career.

برای راه‌اندازی یک کار تلویزیونی موفق داد.

For example, would be another example.

به عنوان مثال، یک مثال دیگر خواهد بود.

So I suppose anything you want to do? Yes.

پس من فکر می کنم هر کاری می خواهید انجام دهید؟ آره.

Giving you. Yes.

به شما می دهد. آره.

Something firm, something you can, as you say, build on Hmm.

چیزی محکم، چیزی که می توانید، همانطور که می گویید، بر روی هوم بسازید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

We are looking at building words and phrases today,

ما امروز به ساختن کلمات و عبارات نگاه می کنیم که

all connected to buildings, making buildings

همگی به ساختمان ها مرتبط هستند، ساختمان

building buildings, even

ها را به ساختمان ها تبدیل می کنیم، حتی

a window of opportunity.

یک پنجره فرصت.

Of course, you need windows in your house.

البته، شما به پنجره در خانه خود نیاز دارید.

If you want to let the lovely light in

اگر می خواهید نور دوست داشتنی را وارد کنید

and you can even open the windows.

و حتی می توانید پنجره ها را باز کنید.

I think it was Mao Tse tung once said

فکر می‌کنم زمانی مائو تسه تونگ بود که گفت با

opening the windows

باز کردن

will let in the fresh air, but it will also let in the flies.

پنجره‌ها هوای تازه وارد می‌شود، اما مگس‌ها را نیز راه می‌دهد.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

I hope you enjoy that.

امیدوارم از آن لذت ببرید.

A window of opportunity is the chance or the time to do something.

پنجره فرصت، فرصت یا زمان انجام کاری است.

So maybe that chance comes along

بنابراین شاید این فرصت پیش بیاید

and perhaps it's only available for a short time.

و شاید فقط برای مدت کوتاهی در دسترس باشد.

So maybe it is limited to the amount of time

بنابراین شاید محدود به مدت زمانی باشد

we say there is a window of opportunity.

که می گوییم یک پنجره فرصت وجود دارد.

Can you think of a good example of that?

آیا می توانید مثال خوبی برای آن در نظر بگیرید؟

Yes. You might say

آره. ممکن است

the window of opportunity for obtaining

بگویید فرصت برای به دست

well-priced property has long passed

آوردن ملک با قیمت مناسب مدت هاست که

the implication being that if you wanted to get property at a cheap price,

این مفهوم را پشت سر گذاشته است که اگر می خواستید ملکی با قیمت ارزان داشته

you probably should have purchased it maybe five years ago

باشید، احتمالاً باید آن را شاید پنج سال پیش

or well, even three years ago, just before the pandemic

یا خوب، حتی سه سال پیش، همین الان خریداری می کردید. قبل از همه‌گیری

or just after the pandemic would have been a very good point to buy

یا درست بعد از همه‌گیری، نقطه بسیار خوبی برای خرید

all sorts of fine land financial assets because they've all gone up in price. OK,

انواع دارایی‌های مالی زمین خوب بود، زیرا قیمت همه آنها افزایش یافته است. باشه

the window of opportunity.

، پنجره فرصت

Well, you can say that if you're getting too old and you can't do anything.

خوب، می توانید بگویید که اگر خیلی پیر شده اید و نمی توانید کاری انجام دهید.

So you might say, say you want to do something very physical.

بنابراین ممکن است بگویید، بگویید می خواهید کاری بسیار فیزیکی انجام دهید.

Say you want to go on a on a on a round the world trip

بگویید که می خواهید به یک سفر دور دنیا بروید

and it's very physical and you've got too old.

و این بسیار فیزیکی است و شما خیلی پیر شده اید.

You might say, well, the window of opportunity for that has passed.

ممکن است بگویید، خوب، پنجره فرصت برای آن گذشته است.

You might also be offered something

همچنین ممکن است برای مدت کوتاهی چیزی به شما

offered something for a short period of time.

پیشنهاد شود .

Maybe the local shop, maybe the local shop

شاید مغازه محلی، شاید مغازه محلی

has a special sale on and everything is half price.

فروش ویژه ای دارد و همه چیز نصف قیمت است.

And you might see that as a window

و ممکن است آن را

of opportunity to buy that thing that you've always wanted.

فرصتی برای خرید چیزی که همیشه می‌خواستید ببینید.

So I can go to the shop next week and buy that new chair

بنابراین من می توانم هفته آینده به مغازه بروم و آن صندلی جدید

or that new television

یا آن تلویزیون جدید

or that new phone that I've wanted because it will be half price,

یا آن تلفن جدیدی را که می خواستم بخرم زیرا نصف قیمت می شود،

but that sale is only lasting for two or three days.

اما این فروش فقط دو یا سه روز ادامه دارد.

So that is the window of opportunity

بنابراین این پنجره فرصتی است

my chance or time to time and limited

که شانس من است یا هر از گاهی و

opportunities.

فرصت های محدود.

What that means, you could say time, limited opportunity.

به این معناست که می توان گفت زمان، فرصت محدود.

There might be somebody that you quite like the look of.

ممکن است کسی باشد که شما ظاهر او را کاملاً دوست داشته باشید.

You're attracted to them, but you keep leaving it and leaving it and leaving it.

شما جذب آنها می شوید، اما همچنان آن را ترک می کنید و آن را ترک می کنید و ترکش می کنید.

And the longer you leave it, they might risk them finding another partner.

و هر چه بیشتر آن را رها کنید، ممکن است خطر پیدا کردن شریک دیگری را به خطر بیندازند.

So you might say that there's a window of opportunity.

بنابراین ممکن است بگویید که یک پنجره فرصت وجود دارد.

A friend might say to you, Well, you better, you better ask them out soon,

دوستی ممکن است به شما بگوید، بهتر است، بهتر است زودتر از آنها درخواست کنید،

because that window of opportunity will soon be going

زیرا این فرصت به زودی از بین خواهد رفت

because they might be meeting somebody else.

زیرا آنها ممکن است با شخص دیگری ملاقات کنند.

We can say that it closes, so it opens

می توان گفت که بسته می شود، پس باز می شود

and it is available but of course, that window can also close.

و در دسترس است، اما البته، آن پنجره نیز می تواند بسته شود.

And then the opportunity or the chance has gone.

و سپس فرصت یا شانس از بین رفته است.

Yes, Lewis, you can say that window of opportunity to launch a satellite.

بله، لوئیس، می توان گفت که این پنجره فرصت برای پرتاب ماهواره است.

Good one to Venus.

خوش به حال زهره.

That's good,

این خوب است،

because when you launch these satellites, they or the planets have to be lined up.

زیرا وقتی این ماهواره ها را پرتاب می کنید، آنها یا سیارات باید در یک ردیف قرار گیرند.

They have to

آنها

there's only certain times that you can you can launch these satellites

باید فقط زمان های خاصی وجود داشته باشند که شما می توانید این ماهواره ها

or these spacecraft because it's got to link in

یا این فضاپیماها را به فضا پرتاب کنید، زیرا باید

with all sorts of other things that are going on

با انواع چیزهای دیگری که

in the, you know, in space.

در فضا در حال وقوع است، ارتباط برقرار کند.

Yeah.

And if you miss it, then it might not come again.

آره

و اگر آن را از دست بدهید ، ممکن است دیگر نیاید.

This is a good run from to make

این یک حرکت خوب از ساخت

a pillar.

یک ستون است.

Yes. Well, a pillar is a support.

آره. خوب، یک ستون یک تکیه گاه است.

Yes. Slide offer made of concrete or reinforced concrete.

آره. پیشنهاد اسلاید ساخته شده از بتن یا بتن مسلح.

Something very tough.

یه چیز خیلی سخت

Yeah. Something very dependable.

آره یه چیز خیلی قابل اعتماد

So some, something normally it's upright

بنابراین برخی، چیزی که معمولاً عمودی است

and it goes up and it supports it is often

و بالا می رود و از آن پشتیبانی می کند اغلب

used as a support old buildings.

به عنوان پشتیبان ساختمان های قدیمی استفاده می شود.

You can, you can see lots of pillars if you go to Greece so you can see

شما می توانید، اگر به یونان بروید می توانید ستون های زیادی را ببینید، بنابراین می توانید

lots of old monuments and buildings and many of them have pillars.

بسیاری از بناها و بناهای قدیمی را ببینید و بسیاری از آنها دارای ستون هستند.

So it is one of the strongest forms of support

از این رو یکی از قوی ترین تکیه گاه ها است

and in constructing construction, they use concrete and quite often

و در ساخت و ساز از بتن استفاده می کنند و اغلب

it is reinforced inside with with metal

داخل آن را با فلز

or their normal gold rebar.

یا میلگرد طلای معمولی خود تقویت می کنند.

So that's something that's that's very dependable.

بنابراین این چیزی است که بسیار قابل اعتماد است.

And so the phrase you can use that in is that a particular person

و بنابراین عبارتی که می‌توانید از آن استفاده کنید این است که یک شخص خاص

could be described as a pillar of the community,

را می‌توان به عنوان ستون جامعه توصیف کرد،

somebody who is upright, reliable

کسی که راست، قابل اعتماد

and tough, trustworthy, trustworthy, you know, you can because that

و سرسخت، قابل اعتماد، قابل اعتماد است، می‌دانید، شما می‌توانید زیرا

a pillar that supports a building, you trust that absolutely.

ستونی است که از یک ساختمان حمایت می‌کند. ، شما کاملاً به آن اعتماد دارید.

To keep that building supported, not to be confused with pillow

برای نگه داشتن آن ساختمان، اشتباه نشدن با بالش

no pillow is something soft.

بدون بالش چیزی نرم است.

And quite

و

often you will lay your head on the pillow.

اغلب اوقات سر خود را روی بالش می گذارید.

So pillar and pillow

بنابراین ستون و بالش

they are different words

آنها کلمات متفاوتی هستند،

another one for that, another one coming up.

یکی دیگر برای آن، دیگری در راه است.

Oh, this is a good one.

اوه، این یکی خوب است.

Again, about life.

باز هم در مورد زندگی

It's strange how many of these refer to events that might take place in your life.

عجیب است که چه تعداد از اینها به اتفاقاتی اشاره دارد که ممکن است در زندگی شما رخ دهد.

As one door closes, another one opens.

با بسته شدن یک در، دری دیگر باز می شود.

Life is like that.

زندگی همینطور است.

If you have experience, if you've got to

اگر تجربه دارید، اگر به

a certain point in your life, Steve,

نقطه خاصی از زندگی خود رسیده باشید، استیو

you will find quite often

، اغلب

as one door closes, another one opens.

وقتی دری بسته می شود، در دیگری باز می شود، خواهید دید.

It is weird.

عجیب است.

It is strange how that happens sometimes I think I think as well, say,

عجیب است که چگونه این اتفاق می افتد گاهی فکر می کنم من هم فکر می کنم، مثلاً

for example, you're in a job and you lose your job.

شما در یک کار هستید و شغل خود را از دست می دهید.

But I think when you

اما من فکر می کنم زمانی که شما

then you suddenly other opportunities then become available.

پس از آن شما به طور ناگهانی فرصت های دیگر سپس در دسترس هستند.

Those opportunities were always there.

آن فرصت ها همیشه وجود داشت.

But because you were in that job, you never really noticed them.

اما از آنجایی که شما در آن شغل بودید، هرگز واقعاً متوجه آنها نشدید.

So I think quite often these other opportunities are always there.

بنابراین فکر می کنم اغلب این فرصت های دیگر همیشه وجود دارند.

But because you're not fixated on or you do one job

اما از آنجایی که به یک کار ثابت نیستید یا یک کار را

for a long period of time, you're just not looking.

برای مدت طولانی انجام می دهید، فقط به دنبال آن نیستید.

But then

when you stop that job, you have to look for another job.

اما

وقتی آن شغل را متوقف کردید، باید به دنبال شغل دیگری باشید.

And then all these opportunities, opportunities are there.

و سپس تمام این فرصت ها، فرصت ها وجود دارد.

They always were there.

آنها همیشه آنجا بودند.

But we can use that phrase as one door closes, another one opens.

اما می‌توانیم از این عبارت زمانی که یک در بسته می‌شود، در دیگری باز می‌شود، استفاده کنیم.

It's a phrase of hope. Yes,

این عبارت امید است. بله،

to give you hope for the future.

برای اینکه شما را به آینده امیدوار کند.

It might not be jobs, it could be relationships, it could be anything.

این ممکن است شغل نباشد، می تواند روابط باشد، می تواند هر چیزی باشد.

And we've heard and we see many people describe how their lives change

و شنیده‌ایم و می‌بینیم که بسیاری از مردم تعریف می‌کنند که چگونه زندگی‌شان تغییر می‌کند

and some disaster befalls them

و بلایی سرشان می‌آید

or something bad happens to them.

یا اتفاق بدی برایشان می‌افتد.

But then other opportunities come along

اما پس از آن فرصت‌های دیگری به وجود می‌آیند

because it's in this sort of lively, vibrant world.

زیرا در این نوع دنیای پر جنب و جوش و پر جنب و جوش است.

If you're looking and you've got an open mind that probably

اگر به دنبال آن هستید و ذهن باز دارید، احتمالاً

we are always opportunities out there.

ما همیشه فرصت‌هایی هستیم.

So easier said than done.

خیلی راحت تر از انجام دادن.

Of course, very similar to the window.

البته بسیار شبیه به پنجره.

I suppose your window can open and close, but in this sense

من فکر می کنم پنجره شما می تواند باز و بسته شود، اما از این نظر

we are saying that something comes to an end, something ends.

ما می گوییم چیزی به پایان می رسد، چیزی تمام می شود.

So the door closing is something ending or finishing

بنابراین بسته شدن درب چیزی تمام می شود یا تمام می شود،

but quite often you will find maybe

اما اغلب اوقات ممکن است

after a short time or sometimes a long period of time,

پس از مدت کوتاهی یا گاهی اوقات طولانی مدت، در

another door will open so it's not always a bad thing.

دیگری باز شود، بنابراین همیشه چیز بدی نیست.

Losing something, losing your job,

از دست دادن چیزی، از دست دادن شغل

a change of career.

، تغییر شغل.

Quite often you will find that there are other things available

اغلب متوجه خواهید شد که چیزهای دیگری نیز وجود دارد

that you didn't realise, just like Mr Steve said.

که متوجه آنها نبودید، درست همانطور که آقای استیو گفت.

So the sequence of moving on in life

بنابراین دنباله حرکت در زندگی

Beatrice said she uses that phrase a lot.

بئاتریس گفت که از این عبارت زیاد استفاده می کند.

It's a good one.

این یکی خوب است.

It's a phrase of wisdom. Hmm.

این جمله حکمتی است. هوم

I like that one. Yes, I like it.

من آن را دوست دارم. بله دوسش دارم.

As one door closes, another one will open.

با بسته شدن یک در، دری دیگر باز خواهد شد.

There is always an opportunity, even when things seem bleak.

همیشه یک فرصت وجود دارد، حتی زمانی که همه چیز تاریک به نظر می رسد.

Here's another one

اینم یکی

I like this one.

دیگه که من این یکی رو دوست دارم

This is one of my favourite ones

این یکی از موارد مورد علاقه من

to have something on the house.

برای داشتن چیزی در خانه است.

This is a phrase that we often use I think it's used mostly in British English.

این عبارتی است که ما اغلب از آن استفاده می کنیم، فکر می کنم بیشتر در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

I will be honest with you, it is often used in British English,

من با شما صادق خواهم بود، این اغلب در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود،

although you might hear it used in American English as well.

اگرچه ممکن است آن را در انگلیسی آمریکایی نیز بشنوید.

Because there is a lot of influence in what what

زیرا تأثیر زیادی در آنچه

people term as American English, which is just the variations

مردم به عنوان انگلیسی آمریکایی می گویند وجود دارد، که فقط تفاوت

between the spelling and sometimes the use of words

بین املا و گاهی اوقات استفاده از کلمات

to have something on the house, to be given something for free.

برای داشتن چیزی در خانه، به رایگان دادن چیزی است.

No charge is made it is on the house.

هیچ هزینه ای پرداخت نمی شود آن را در خانه است.

Yes, you might have a meal,

بله، شما ممکن است یک وعده غذایی داشته باشید،

a lovely meal at a restaurant.

یک غذای دوست داشتنی در یک رستوران.

And, and then along comes the

و

the owner or one of the waiters and brings you

سپس صاحب خانه یا یکی از پیشخدمت ها می آید و

a nice little glass of some nice liqueur

یک لیوان کوچولو خوب از لیکور خوب

or maybe maybe a little bowl of ice cream maybe.

یا شاید یک کاسه بستنی می آورد.

And you say, Oh, well, I didn't order that.

و شما می گویید، خب، من آن را سفارش ندادم.

And the waiter says, it's on the house.

و پیشخدمت می گوید، در خانه است.

We're giving it to you for free.

ما آن را به صورت رایگان در اختیار شما قرار می دهیم.

So in that sense, House refers to the owner

بنابراین در این معنا، هاوس به مالک

or the people running the business.

یا افرادی که کسب و کار را اداره می کنند، اشاره دارد.

So quite often having something on the house means

بنابراین اغلب اوقات داشتن چیزی در خانه به این معنی است

you are having it without any charge being put forward.

که شما آن را بدون هیچ هزینه ای در اختیار دارید.

You get it for free.

شما آن را به صورت رایگان دریافت می کنید.

You might say that this this live stream

ممکن است بگویید که این پخش زنده

is on the house.

در خانه است.

It doesn't cost anything.

هیچ هزینه ای ندارد.

We are doing this but it doesn't cost anything.

ما این کار را انجام می دهیم اما هیچ هزینه ای ندارد.

You are getting it for free.

شما آن را به صورت رایگان دریافت می کنید.

Unless, of course, you want to make a donation, which you can if you want

البته مگر اینکه بخواهید کمک مالی کنید که اگر بخواهید

to be given something for free.

چیزی رایگان به شما داده شود می توانید.

Maybe you go into a pub, into the pub,

شاید شما به یک میخانه، میخانه

the public house or a bar,

، خانه عمومی یا یک بار بروید

and you happen to know the landlord,

و صاحبخانه

the guy running the pub, or the lady

، مردی که میخانه را اداره می کند، یا خانمی

who is in charge and hello or haven't seen you for a long time.

که مسئول است و سلام می کند یا مدت زیادی است که شما را ندیده است، بشناسید. زمان.

And the landlord or the barman says, Have a drink.

و صاحبخانه یا باردار می گوید: یک نوشیدنی بخور.

You can have it on the house.

می توانید آن را در خانه داشته باشید.

It's free.

رایگان است.

Yes, you might have done something to to make somebody

بله، شما ممکن است کاری کرده باشید که کسی

want to be generous like that towards you.

بخواهد اینگونه نسبت به شما سخاوتمند باشد.

So yes, this is often used in both British and quite often in American English

بنابراین بله، این اغلب در هر دو زبان انگلیسی و اغلب در انگلیسی آمریکایی

as well because of all of the influence of the language.

نیز به دلیل تأثیر همه زبان استفاده می شود.

So one of my favourite ones as well

بنابراین یکی از موارد مورد علاقه من

to be in the planning stage.

نیز در مرحله برنامه ریزی است.

So if you are arranging something, Steve, maybe if you are preparing

بنابراین اگر چیزی را ترتیب می دهید، استیو، شاید اگر

to do something in the future, maybe you have a goal in your life

برای انجام کاری در آینده آماده می شوید، شاید هدفی در زندگی خود

that you want to do,

دارید که می خواهید انجام دهید

you quite often plan that thing.

، اغلب آن کار را برنامه ریزی می کنید.

You are not actually doing it the early process of an idea

شما در واقع این کار را انجام نمی دهید ، فرآیند اولیه یک ایده

is to be in the planning stage.

این است که در مرحله برنامه ریزی باشید.

So you are trying to decide what to do, how to do it,

بنابراین شما سعی می کنید تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید، چگونه آن را انجام دهید،

what you need to do, that thing

چه کاری باید انجام دهید، آن چیزی

you are making plans and I'm pretty sure, especially when you get to a certain age,

که در حال برنامه ریزی هستید و من کاملا مطمئن هستم، به خصوص زمانی که به سن خاصی

you might find that you have to make some plans for your future.

برسید، ممکن است متوجه شوید که باید برای آینده خود برنامه ریزی کنید

Yes, you might want to decorate a room for example,

بله، ممکن است بخواهید اتاقی را تزئین کنید ، مثلاً

a little project you've got going on at home.

یک پروژه کوچک که در خانه انجام داده اید.

And some of you might say, well, how is it going

و برخی از شما ممکن است بگویند، خوب،

with with, with that declaration of that office?

با آن اعلامیه آن دفتر چطور پیش می‌رود؟

And you might say it's still in the planning stage.

و ممکن است بگویید هنوز در مرحله برنامه ریزی است.

The indication being you haven't started yet.

نشانه این است که شما هنوز شروع نکرده اید.

You can often use that to indicate that you haven't started doing anything yet.

اغلب می توانید از آن برای نشان دادن اینکه هنوز کاری را شروع نکرده اید استفاده کنید.

You are still trying to decide

شما هنوز در حال تلاش برای تصمیم گیری هستید

it's still in the planning stage.

که هنوز در مرحله برنامه ریزی است.

So the planning for a house, of course, or a building

بنابراین برنامه ریزی برای یک خانه ، البته، یا یک

is when you decide what it will look like, what the shape will be,

ساختمان زمانی است که تصمیم می گیرید در مرحله برنامه ریزی چه شکلی باشد، چه شکلی داشته باشد،

how tall it will be to be in the planning stage.

چه ارتفاعی داشته باشد .

Here's another one.

اینم یکی دیگه

You might refer to something as a blueprint,

شما ممکن است به چیزی به عنوان طرح اولیه اشاره کنید،

and we do use this phrase a lot

و ما از این عبارت بسیار استفاده می

when we're talking generally about things maybe something

کنیم زمانی که به طور کلی در مورد چیزهایی صحبت می کنیم، شاید چیزی

in its earliest form

در ابتدایی ترین شکل آن

or something in its most basic form.

یا چیزی در ابتدایی ترین شکل آن.

The blueprint

طرح اولیه

and quite often when you're designing something, you will see a blueprint.

و اغلب زمانی که در حال طراحی چیزی هستید، یک طرح اولیه را می بینید.

It is an overlay

این یک پوشش است

or it is something you can look at and you know, what that thing looks like.

یا چیزی است که می توانید به آن نگاه کنید و می دانید که آن چیز چگونه به نظر می رسد.

There is a plan,

یک طرح،

a scheme,

یک طرح وجود دارد،

or I suppose you can also describe it as a schematic as well.

یا فکر می کنم شما می توانید آن را نیز به عنوان یک شماتیک توصیف کنید.

I like that word schematic.

من آن کلمه شماتیک را دوست دارم.

I think, you know, back in the day,

فکر می کنم، می دانید، در گذشته،

if you were planning to construct a building,

اگر قصد ساختن یک ساختمان را داشتید،

then there's certain types of paper that they use which is blue in colour

پس از آن انواع خاصی از کاغذ وجود دارد که به رنگ آبی است

and I think that's where the phrase comes from when it's printed out,

و من فکر می کنم این عبارت زمانی که چاپ می شود،

it's got a particular I don't know whether they still use that.

از آنجا می آید. خاص من نمی دانم که آیا آنها هنوز هم از آن استفاده می کنند.

You know, the reason why they do that because quite often

دلیل این کار را می دانید زیرا

the blueprint will be looked at over a strong light

اغلب به طرح اولیه با نور قوی نگاه می شود،

so they normally put it so that the paper will be blue

بنابراین معمولاً آن را طوری قرار می دهند که کاغذ آبی شود

and then the plan itself would be written or shown in white,

و سپس خود طرح به رنگ سفید نوشته یا نشان داده می شود،

and then you put that on a light surface and then the blueprint goes dark.

و سپس شما آن را روی یک سطح روشن قرار دهید و سپس طرح تاریک می شود.

But the, the lines are all very bright, so you can see it very clearly. I

اما خطوط همه بسیار روشن هستند، بنابراین شما می توانید آن را بسیار واضح ببینید.

they probably don't use them anymore.

من احتمالاً دیگر از آنها استفاده نمی کنند.

It's probably all on, on, on a computer.

احتمالاً همه چیز روشن، روشن، روی رایانه است.

Yes, I would imagine.

بله، من تصور می کنم.

But yes, you can use a phrase, you can use the phrase, in other words,

اما بله، شما می توانید از یک عبارت استفاده کنید، می توانید از عبارت استفاده کنید، به عبارت دیگر،

like, you know, what was the blueprint for success?

مانند، می دانید، طرح موفقیت چه بود؟

You know, it's referring to plans, isn't it?

می دانید، این به طرح ها اشاره دارد ، اینطور نیست؟

Maybe a process that is that has been proven

شاید فرآیندی که موفقیت آمیز بودن آن ثابت

to be successful can also be the blueprint for something.

شده است نیز بتواند طرحی برای چیزی باشد.

So if you repeat that process,

بنابراین اگر این روند را تکرار کنید،

you will have a certain amount of success.

مقدار مشخصی موفقیت خواهید داشت.

Something will be successful we say that that is the blueprint for that thing.

چیزی موفقیت آمیز خواهد بود، ما می گوییم که طرح اولیه آن چیز است.

Following that particular formula or process, then that has been proved to work

با پیروی از آن فرمول یا فرآیند خاص، ثابت شده است که

good.

خوب عمل می کند.

We have I think we have just one more, which is pretty good because we are coming

فکر می‌کنم فقط یک مورد دیگر داریم، که خیلی خوب است زیرا

towards the end as well.

به پایان نیز نزدیک می‌شویم.

And words

و کلماتی

connected basically or generally

که اساساً یا به طور کلی

to to ownership of a building.

به مالکیت یک ساختمان مرتبط هستند.

So quite often we use the word sell.

بنابراین اغلب ما از کلمه فروش استفاده می کنیم.

You sell something, you can sell anything, I suppose you can put anything

شما چیزی را می‌فروشید، می‌توانید هر چیزی را بفروشید، فکر می‌کنم می‌توانید هر چیزی

on the Internet, maybe on eBay, and many of these other sites that exist,

را در اینترنت قرار دهید، شاید در eBay، و بسیاری از این سایت‌های دیگر که وجود دارند،

but you sell a property or you sell a house,

اما شما ملکی را می‌فروشید یا خانه‌ای را می‌فروشید

you pass ownership

، مالکیت را

onto someone else for a price.

به دیگری واگذار می‌کنید. یک قیمت

So if you own the house, that means the house belongs to you.

پس اگر صاحب خانه هستید، این بدان معناست که خانه متعلق به شماست.

It is yours.

مال تو است.

And then maybe you decide to sell that house,

و سپس شاید تصمیم به فروش آن خانه

you actually pass ownership to another person.

بگیرید، در واقع مالکیت را به شخص دیگری واگذار می کنید.

So quite often there are lots of documents or

بنابراین اغلب اسناد و مدارک زیادی وجود دارد یا

I suppose the word is deed

فکر می کنم کلمه

deeds to that house

سند آن خانه است

and to pass the ownership

و واگذاری مالکیت

to another person is to sell a house or sell a building.

به دیگری به معنای فروش خانه یا فروش ساختمان است.

And then of course you can let something or lease

و البته می توانید چیزی را بگذارید یا اجاره دهید

which is to rent out so you don't own the property,

که قرار است اجاره دهید تا مالک ملک

you live in the property or you use the property

نباشید، در ملک زندگی می کنید یا از ملک استفاده می کنید

but you pay a monthly fee, you let

اما هزینه ماهیانه می پردازید،

or lease the house or of course rent

خانه را اجاره یا اجاره می دهید یا البته اجاره کنید

so you can rent something out.

تا بتوانید چیزی را اجاره کنید.

And also you can rent a property from someone.

و همچنین می توانید ملکی را از شخصی اجاره کنید.

So that can be used both ways.

بنابراین می توان از هر دو طریق استفاده کرد.

It doesn't just go one way, it can go both ways.

این فقط یک طرف نیست، می تواند هر دو طرف را طی کند.

You can sell something to another person,

شما می توانید چیزی را به دیگری بفروشید،

you can rent something to another person,

می توانید چیزی را به دیگری

you rent a house or you sell a house.

اجاره کنید، خانه ای را اجاره کنید یا خانه ای را بفروشید.

Become much more popular now in the UK,

اکنون در بریتانیا بسیار محبوب تر شده است،

when Margaret Thatcher

زمانی که مارگارت

was Prime Minister, she she very much encouraged in the 1980s

تاچر نخست وزیر بود، او در دهه 1980

house people to buy their own houses

مردم خانه را به خرید خانه های خود بسیار تشویق می کرد

and that's pretty much been the case.

و تقریباً همین طور است.

I mean people were always buying their houses but

منظورم این است که مردم همیشه خانه‌هایشان را می‌خریدند، اما

compared to somewhere like France who I believe where

در مقایسه با جایی مانند فرانسه که به اعتقاد من کجاست

and lots of places in Europe where a lot of people

و بسیاری از مکان‌ها در اروپا که در آن‌ها خیلی‌ها

don't necessarily aspire to buying a house, renting

لزوماً تمایلی به خرید خانه ندارند، اجاره

it is probably more the norm in

آن احتمالاً

the UK, people always want to buy their houses.

در بریتانیا معمول‌تر است. مردم همیشه می خواهند خانه های خود را بخرند.

That's always the aspiration.

این همیشه آرزوست.

But of course since the price of houses has gone up

اما مطمئناً از آنجایی که قیمت خانه ها در مقایسه با نوع متوسط ​​دستمزد ملی

and gone up and gone up compared to the sort of average

بالا و بالا رفته و بالا رفته است

national wage, they've become out of reach particularly for younger people.

، به ویژه برای افراد جوان تر از دسترس خارج شده است .

And so young people often now rent somewhere because they can't afford

و بنابراین، جوانان اغلب اکنون جایی را اجاره می‌کنند، زیرا دیگر

to save up to get a mortgage, to buy a house anymore.

نمی‌توانند پس‌انداز کنند تا وام مسکن بگیرند و خانه بخرند.

And we've often discussed this.

و ما اغلب در این مورد بحث کرده ایم.

I remember when I first when I bought my first flat when I was working,

یادم می آید وقتی اولین آپارتمانم را خریدم وقتی کار می

I think I was probably about 2322, 23, something like that.

کردم، فکر می کنم احتمالاً حدود 2322، 23 بودم، چیزی شبیه به آن.

And the price of that property

و قیمت آن

was about double the price of my annual wage

ملک تقریباً دو برابر دستمزد سالانه من بود،

so this is back in the late sort of middle 1980s.

بنابراین این به اواخر اواسط دهه 1980 برمی گردد.

But now to buy, to buy a property

اما اکنون برای خرید، برای خرید ملک

now it's probably four times your annual wage

در حال حاضر احتمالاً چهار برابر دستمزد سالانه شماست،

so you have to save a lot more to get it a mortgage.

بنابراین باید مقدار بیشتری پس انداز کنید تا آن را وام مسکن بگیرید.

So a lot of people rent now and then of course you're then at the

بنابراین بسیاری از مردم اکنون و پس از آن اجاره می‌دهند، البته شما در آن زمان تحت

mercy of the landlord

رحمت صاحبخانه

or landlady

یا صاحبخانه هستید

who could

که می‌تواند

tell you that put the rent up whenever they like

به شما بگوید که هر زمان که بخواهند اجاره را بالا می‌برند

or they can ask you to leave to vacate the property.

یا می‌توانند از شما بخواهند که برای تخلیه ملک را ترک کنید.

In fact

در واقع

one of my sister's children OK has just

یکی از بچه های خواهرم اوکی به تازگی

had his rent go up by 10% which is an awful lot.

اجاره اش را 10 درصد افزایش داده است که بسیار افتضاح است.

But this is happening everywhere now.

اما این در حال حاضر در همه جا اتفاق می افتد.

Yes this is it.

بله همین است.

So if you are, if you are owning a property

بنابراین اگر دارید، اگر ملکی

you might be in a slightly more comfortable position

دارید، ممکن است در موقعیت کمی راحت‌تر باشید،

unless of course you are paying a mortgage.

مگر اینکه وام مسکن بپردازید.

So maybe you are still paying money to the bank

بنابراین شاید هنوز در حال پرداخت پول به بانکی

who you actually technically the bank owns the house

هستید که در واقع بانک مالک خانه

until you pay the full amount or of course you rent from someone.

شماست تا زمانی که کل مبلغ را پرداخت کنید یا البته از شخصی اجاره کنید.

So you pay a small amount but all of those things are liable

بنابراین شما مبلغ کمی را پرداخت می کنید، اما همه آن چیزها مسئول

or they will increase over the next year.

هستند یا در طول سال آینده افزایش خواهند یافت.

You're always at risk, as a lot of cases

شما همیشه در معرض خطر هستید، همانطور که

have been in the news recently, where people land, people

اخیراً موارد زیادی در اخبار منتشر شده است، جایی که مردم زمین می‌گیرند، افرادی

that own the houses, that rent them out, giving people notice.

که صاحب خانه‌ها هستند، آن‌ها را اجاره می‌دهند و به مردم توجه می‌کنند.

So you could have been living in this house of this flat for ten years.

پس می توانستید ده سال در این خانه این آپارتمان زندگی کنید.

And suddenly the landlord or the landlady says,

و ناگهان صاحبخانه یا صاحبخانه می گوید:

Sorry, you've got to go in two months.

ببخشید، دو ماه دیگر باید بروید.

I'm selling it.

دارم میفروشمش

And it's really it must be very upsetting

و این واقعاً باید بسیار ناراحت کننده

if you've been similar or they've just decided, and particularly

باشد اگر شما مشابه بوده اید یا آنها به تازگی تصمیم گرفته اند، و به ویژه

at the moment, with house prices being probably at their peak,

در حال حاضر، با توجه به اینکه قیمت خانه احتمالاً در اوج خود است

a lot of people who buy to let

، بسیاری از افرادی که خرید می

you buy houses to specifically to let them out are probably thinking,

کنند به شما اجازه می دهند خانه بخرید. آنها را رها کنید احتمالاً فکر می‌کنند،

I'd rather sell that now and get the money out of the property.

ترجیح می‌دهم الان آن را بفروشم و پول را از ملک خارج کنم.

Anyway, we straight, straight a bit off that.

به هر حال، ما مستقیماً، کمی از آن فاصله داریم.

It's all about building.

همه چیز در مورد ساخت و ساز است.

But yes, I suppose it's safe to say that the price of everything,

اما بله، گمان می‌کنم می‌توان گفت که قیمت همه چیز،

whatever it is, food property,

هر چه که باشد، اموال مواد غذایی،

fuel, whatever it is, inflation,

سوخت، هرچه هست، تورم،

I think it's, it's safe to say that it's all going to go up.

فکر می‌کنم همینطور است، می‌توان گفت که همه چیز بالا خواهد رفت.

Hello, Colonel.

سلام جناب سرهنگ

Hello, Colonel.

Thank you for joining us

سلام جناب سرهنگ

از اینکه

at the end of today's live stream.

در پایان پخش زنده امروز به ما پیوستید متشکریم.

But don't worry, you can watch it again.

اما نگران نباشید، می توانید دوباره آن را تماشا کنید.

It's all available later on my YouTube channel.

همه اینها بعداً در کانال YouTube من در دسترس است.

By the way, my channel is now slowly approaching

به هر حال، کانال من اکنون کم کم به

1 million subscribers.

1 میلیون مشترک نزدیک می شود.

We are around I think it's around about five,

ما در اطراف هستیم، فکر می کنم حدود پنج،

five and a half thousand

پنج و نیم هزار

subscribers away from 1 million

مشترک از 1 میلیون مشترکی

you've been steadily building on your subscriber base.

که به طور پیوسته بر پایه مشترکین خود ایجاد کرده اید، فاصله دارد.

Very steady.

خیلی ثابت.

Yes. For 15 years.

آره. به مدت 15 سال.

Thank you, Colonel, for joining us.

با تشکر از شما جناب سرهنگ برای پیوستن به ما.

We are we are about to go right again.

قرار است دوباره به سمت راست برویم.

Put the kettle on, Leslie, to be here.

لسلی، کتری را بگذار تا اینجا باشد.

Yes. Great to have you and see what again next week.

آره. از اینکه شما را دارم و هفته آینده دوباره می بینم چه خوب است .

Hopefully all being well, as we say, all being well.

امیدوارم حال همه خوب باشد، همانطور که می گوییم حال همه خوب است.

And I shall leave Mr.

و من آقای

Duncan to to wrap up for you so see you all next week.

دانکن را به او واگذار می کنم تا برای شما جمع بندی کند، بنابراین هفته آینده شما را می بینم.

Mr. Steve is now

آقای استیو اکنون

going to say goodbye

می خواهد خداحافظی کند.

Mr. Steve will be back

آقای استیو

next Sunday once again joining us live.

یکشنبه آینده دوباره به ما خواهد پیوست و زنده به ما خواهد پیوست.

And I hope you will also be joining us live as well.

و امیدوارم شما نیز به صورت زنده به ما بپیوندید .

Of course, we are back on Wednesday.

البته ما چهارشنبه برگشتیم.

I will be with you on Wednesday.

چهارشنبه با شما خواهم بود.

English addict extra coming up on Wednesday

معتاد انگلیسی روز چهارشنبه در راه است

and I hope you will join me for that if you can.

و امیدوارم در صورت امکان به من بپیوندید .

And if you can't, don't worry.

و اگر نمی توانید، نگران نباشید.

It's all right because

اشکالی ندارد زیرا

I will be here on Wednesday

من چهارشنبه اینجا خواهم بود

and you can watch it again on well,

و می توانید دوباره آن را به خوبی تماشا کنید،

on any device that you have nearby, it's time to say goodbye.

در هر دستگاهی که در نزدیکی دارید ، وقت خداحافظی است.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you very much for joining in if you have taken part.

از اینکه اگر شرکت کردید بسیار سپاسگزارم .

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Without you, there would be none of this.

بدون تو هیچ کدام از اینها وجود نخواهد داشت.

And don't forget, if you like this, please give me a lovely thumb

و فراموش نکنید، اگر این را دوست دارید، لطفاً یک انگشت شست دوست‌داشتنی به من بدهید

to show you care and YouTube really dislike it

تا نشان دهم که به شما اهمیت می‌دهید و YouTube واقعاً از آن خوشش نمی‌آید

when you give me a thumbs up because that shows that you

وقتی به من صمیمی می‌کنید زیرا این نشان می‌دهد که

are a fan of what I do.

شما طرفدار کاری هستید که من انجام می‌دهم.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.

I will be back with you on Wednesday from 2 p.m.

چهارشنبه از ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK. Time is when I'm back with you.

انگلستان. زمان زمانی است که من با تو برگردم.

We have talked about a lot of things today.

ما امروز در مورد چیزهای زیادی صحبت کرده ایم .

We've talked about being selfish.

ما در مورد خودخواه بودن صحبت کرده ایم.

We've talked about idioms and expressions connected to buildings

ما در مورد اصطلاحات و عبارات مرتبط با ساختمان ها صحبت کرده ایم

And you can watch all of it as many times as you want on my YouTube channel.

و می توانید همه آن ها را هر چند بار که بخواهید در کانال یوتیوب من تماشا کنید.

See you on Wednesday. Thank you very much.

چهارشنبه می بینمت. بسیار از شما متشکرم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in England saying

دانکن در انگلیس است که می گوید

Thank you very much for being here with me.

از اینکه اینجا با من هستید بسیار متشکرم.

I do appreciate it.

من از آن قدردانی می کنم.

And of course, until the next time we meet hopefully on Wednesday,

و البته، تا دفعه بعد که امیدواریم چهارشنبه،

if not next Sunday, 2 p.m.

اگر نه یکشنبه آینده، ساعت 2 بعد از ظهر، همدیگر را ملاقات کنیم.

U.K. time.

زمان انگلستان

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Yes, you do...

بله،

ta ta for now.

فعلاً... تا تا.