Do NOT ask these questions! - The English Addict - 272 - 🔴LIVE from England - Chat / Listen / Learn

Doo doo doo doo doo

دوو دوو دوو دوو

doo doo doo doo doo.

دوو.

Yes, we are back together again.

بله، ما دوباره با هم برگشتیم.

English addict with you once more.

معتاد انگلیسی یک بار دیگر با شما.

And are you as excited as I am?

و آیا شما هم مثل من هیجان زده هستید؟

Because we are just over one week away from Christmas.

چون فقط یک هفته تا کریسمس فاصله داریم.

I'm pretty excited and I hope you are as well.

من خیلی هیجان زده ام و امیدوارم شما هم همینطور باشید.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's so lovely to have you here once more.

خیلی دوست داشتنی است که یک بار دیگر اینجا حضور دارید.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه. این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم. آیا

Are you happy? Are you feeling good?

شما خوشحال هستید؟ آیا احساس خوبی داری؟

And I suppose I should also say, please

و فکر می‌کنم باید بگویم، لطفاً

give me a lovely like if you like what you see, then please say, Mr.

اگر چیزی را که می‌بینید دوست دارید، یک لایک دوست‌داشتنی به من بدهید، سپس لطفاً بگویید، آقای

Duncan, we really like what we see.

دانکن، ما واقعاً چیزی را که می‌بینیم دوست داریم.

And you can show your appreciation by doing this clicking on one of these,

و شما می توانید با انجام این کار روی یکی از اینها قدردانی خود را نشان دهید،

we are back and I suppose I should explain one or two things.

ما برگشتیم و فکر می کنم باید یکی دو مورد را توضیح دهم.

My name is Duncan. I talk about the English language.

اسم من دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

I am crazy about English.

من دیوانه انگلیسی هستم.

Let's just say, and I am with you every week from 2 p.m.

بگذریم و من هر هفته از ساعت 14 با شما هستم.

UK time talking about English.

زمان بریتانیا در مورد انگلیسی صحبت می کند.

We often talk about lots of different subjects and of course we have

ما اغلب در مورد موضوعات مختلف زیادی صحبت می کنیم و البته

you as well on the live chat.

شما را نیز در چت زنده داریم.

Don't forget to activate the live chat

فراموش نکنید که چت زنده را فعال کنید

and you will be able to speak to me.

و می توانید با من صحبت کنید.

You can send your text messages on the live chat and of course you can share

شما می توانید پیام های متنی خود را در چت زنده ارسال کنید و البته می توانید

your love of English with everyone else as well.

عشق انگلیسی خود را با دیگران نیز به اشتراک بگذارید.

All three are the English addicts and

هر سه معتاد انگلیسی هستند و

as I promised during the week,

همانطور که در طول هفته قول داده بودم،

he is back after having a very busy couple of weeks

او پس از چند هفته اجرای بسیار شلوغ بازگشته است

performing and it is something that is coming up next weekend.

و این چیزی است که آخر هفته آینده در راه است.

Of course, we will be building up to Christmas and we will be with you next Sunday,

البته، ما تا کریسمس آماده خواهیم شد و یکشنبه آینده،

which just happens to be Christmas Eve.

که اتفاقاً شب کریسمس است، با شما خواهیم بود.

I'm not joking with you.

من با شما شوخی ندارم

And when I say we, I mean myself.

و وقتی می گویم ما، منظورم خودم است.

And also

و همچنین

he is back by popular demand.

او با تقاضای مردم بازگشته است.

A lot of people have wanted to see him again.

خیلی ها دوست داشتند دوباره او را ببینند.

So today he is taking a rest.

بنابراین امروز او در حال استراحت است.

But he's also joining us here as well on the live stream.

اما او در اینجا نیز در جریان زنده به ما می‌پیوندد .

Yes, it is Mr.

بله، آقای

Steve.

استیو است.

And he is sitting in the corner, or as I like to call it, Mr.

و او در گوشه ای نشسته است، یا به قول من،

Steve's comfortable, cosy corner here.

گوشه راحت و دنج آقای استیو اینجاست.

He is.

او هست.

Hello.

سلام.

Hello, everybody.

سلام به همه.

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

This is very different. Very different time.

این خیلی متفاوت است. زمان بسیار متفاوت

Relax, time, recline ning.

استراحت، زمان، خوابیدن.

There's no stress. The first thing.

استرس نداره اولین چیز.

The first thing I should ask Steve, are you comfortable?

اولین چیزی که باید از استیو بپرسم، آیا شما راحت هستید؟

I'm comfortable, yes. Well, we had.

من راحتم بله خب داشتیم

We had come with a different chair. This one is fine.

با صندلی دیگری آمده بودیم. این یکی خوبه

It's a bit of a hard back, but it's better than me standing for nearly 2 hours.

کمرش کمی سفت است اما بهتر از این است که نزدیک به 2 ساعت سرپا باشم.

I was getting a bit exhausted with that, Mr. Duncan.

من با این کار کمی خسته شده بودم، آقای دانکن.

So I've got the live chat here.

بنابراین من چت زنده را اینجا دارم.

Everything is at my fingertips, so you can just scan down and see who's on there.

همه چیز در دستان من است، بنابراین شما فقط می توانید اسکن کنید و ببینید چه کسی آنجاست.

And all is well with the world and the world of English. Mr.

و همه چیز با دنیا و دنیای انگلیسی خوب است. آقای

Duncan So the first thing to mention is the studio is now different.

دانکن بنابراین اولین چیزی که باید به آن اشاره کرد این است که استودیو اکنون متفاوت است.

Mr. Steve has his own comfortable corner looking a little bit

آقای استیو گوشه راحت خودش را دارد که در گوشه کمی کریسمسی به نظر می رسد،

Christmasy in the corner as well, with some lights behind him.

با چند چراغ پشت سرش.

Next week, of course, we will be getting more of the Christmas decorations out

البته هفته آینده تزئینات کریسمس را بیشتر خواهیم کرد

because it will be Christmas Eve this time next week

زیرا هفته آینده این زمان شب کریسمس خواهد بود

and we will both be here getting you in the mood

و هر دو اینجا خواهیم بود تا شما را در حال و هوای

for Christmas Day, which will follow next Sunday.

روز کریسمس قرار دهیم که یکشنبه آینده به دنبال آن خواهد آمد.

And I am very excited.

و من بسیار هیجان زده هستم.

I don't know what you've bought me, Mr. Steve.

من نمی دانم برای من چه خریدی، آقای استیو.

I'm sure it's something lovely.

مطمئنم چیز دوست داشتنی است.

It might be Mr.

Duncan. It might be.

شاید آقای

دانکن باشد. شاید باشه.

It's been a bit it's a bit been a bit dicey this year.

کمی گذشته است، امسال کمی سخت بوده است.

If you say something's dicey, it means it's a bit risky

اگر می گویید چیزی خنده دار است، به این معنی است

in terms of getting presents into the house for Mr.

که از نظر بردن هدایایی به خانه برای آقای

Duncan without him seeing what's on them or seeing the package and being able to guess.

دانکن بدون اینکه ببیند روی آنها چیست یا بسته را ببیند و بتواند حدس بزند، کمی خطرناک است.

Because let's face it, a lot of us these days, including myself,

از آنجا که اجازه دهید با آن روبرو شویم، این روزها بسیاری از ما، از جمله خودم،

I order virtually everything from online shopping because I hate going into shops.

تقریباً همه چیز را از خرید آنلاین سفارش می دهم زیرا از رفتن به مغازه ها متنفرم.

A lot of people do.

خیلی از مردم این کار رو می کنند.

And now I'm back to work again.

و حالا دوباره سر کار برگشتم.

These parcels have been turning.

این بسته ها در حال چرخش بوده اند.

I say parcels I'm giving away the fact that I might have bought more than one present for Mr.

می‌گویم بسته‌هایی را می‌دهم که شاید بیش از یک هدیه برای آقای دانکن خریده باشم

Duncan, but they're arriving when I'm at work.

، اما وقتی سر کار هستم می‌رسند.

So Mr.

Duncan has to answer the door to the postman and receive the parcel

بنابراین آقای

دانکن باید در را به پستچی پاسخ دهد و بسته ای را

that is containing his Christmas present

که حاوی هدایای کریسمس اوست

and and sometimes they arrive, do they not?

و گاهی اوقات می رسند، دریافت کند، اینطور نیست؟

And they're not wrapped properly or they're in the

و به درستی بسته بندی نشده اند یا در

the box that gives away the name of the product

جعبه ای هستند که نام محصول

or the brand or something on the outside.

یا مارک یا چیزی را در بیرون نشان می دهد.

You you have to be very careful when you're ordering online for your partner for presents.

هنگام سفارش آنلاین هدایایی برای شریک زندگی خود باید بسیار مراقب باشید.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

You have to be careful because sometimes you might

شما باید مراقب باشید زیرا گاهی اوقات ممکن است به

accidentally reveal the gift to the other person.

طور تصادفی هدیه را به طرف مقابل فاش کنید.

I think this Christmas. Yes.

فکر کنم این کریسمس آره.

I don't know about you, Steve, but I think this Christmas is being very weird, very strange.

من شما را نمی دانم، استیو، اما فکر می کنم این کریسمس بسیار عجیب و غریب است. به

It doesn't feel as if many people want

نظر نمی رسد که بسیاری از مردم بخواهند

to actually celebrate Christmas, including advertisers.

کریسمس را جشن بگیرند، از جمله تبلیغ کنندگان.

So so we haven't seen any real

بنابراین ما هیچ

traditional Christmas advertising.

تبلیغات سنتی واقعی کریسمس را ندیده ایم.

So it would appear this year that a lot of people maybe they don't want to celebrate Christmas,

بنابراین امسال به نظر می رسد که بسیاری از مردم شاید نمی خواهند کریسمس را جشن بگیرند،

maybe they don't feel as enthusiastic as they did in the past.

شاید مانند گذشته احساس اشتیاق نداشته باشند .

So it is it is a very strange one this year, I have to be honest.

بنابراین، امسال خیلی عجیب است ، باید صادقانه بگویم.

Anyway, next Sunday it will be Christmas Eve

به هر حال، یکشنبه آینده شب کریسمس است

and we will be together here helping you get in the mood.

و ما اینجا با هم خواهیم بود و به شما کمک می کنیم حال و هوای خود را پیدا کنید.

We've got everything arranged.

ما همه چیز را مرتب کرده ایم

We've got some food coming.

یه غذا داریم میاد

We've got we're having turkey this year.

ما باید امسال بوقلمون بخوریم.

I'm looking forward to that.

من مشتاقانه منتظر آن هستم.

Steve.

استیو

Yes, well, we normally have chicken because I just can't be bothered.

بله، خوب، ما معمولاً مرغ می خوریم زیرا من نمی توانم اذیت شوم.

The thing is, you can't get there's only two of us because nobody wants to.

مسئله این است که شما نمی توانید به این نتیجه برسید که ما فقط دو نفر هستیم زیرا هیچ کس نمی خواهد.

Nobody wants to spend Christmas with us.

هیچ کس نمی خواهد کریسمس را با ما بگذراند.

So it's only ever just the two of us and we never get invited anywhere.

بنابراین فقط ما دو نفر هستیم و هرگز جایی دعوت نمی شویم.

So it's just the two of us.

پس فقط ما دوتا هستیم.

And it's very difficult to get a turkey

و بدست آوردن بوقلمونی

that isn't for at least six people, that always gigantic things.

که حداقل برای شش نفر نباشد، آن چیزهای همیشه غول پیکر، بسیار دشوار است.

And you can go to the supermarket sort of Christmas Eve

و شما می توانید در شب کریسمس

or the day before, and all the small ones have gone.

یا روز قبل به سوپرمارکت بروید، و همه چیزهای کوچک رفته اند.

And we've done this before. Mr.

و ما قبلا این کار را انجام داده ایم. آقای

Duncan We've ended up buying like a turkey for eight or ten people because that's all that's left.

دانکن ما در نهایت مانند یک بوقلمون برای هشت یا ده نفر خرید کردیم زیرا این تنها چیزی است که باقی مانده است.

Well, let's face it, Turkey turkeys are big creatures.

خوب، بیایید با آن روبرو شویم، بوقلمون های بوقلمون موجودات بزرگی هستند.

That's right. So

درست است. بنابراین

I well, I don't know what's going to arrive.

من خوب، من نمی دانم چه چیزی قرار است برسد.

I've ordered one.

من یکی سفارش دادم

Hopefully it's only a small one,

امیدوارم فقط یک کوچک باشد،

but if it's not in stock on the day, they'll send a large one.

اما اگر در روز موجود نباشد، یک بزرگ می فرستند.

And I'm not sure if our oven is big enough.

و من مطمئن نیستم که فر ما به اندازه کافی بزرگ است یا خیر.

Well it is the main part of the whole Christmas festivity

خوب این بخش اصلی جشن کریسمس است

as far as, as far as I'm concerned, I think the turkey is the centrepiece.

تا آنجا که تا آنجا که من نگران هستم، فکر می کنم بوقلمون محور اصلی است.

Besides the gifts and all of the children getting excited,

در کنار هدایا و هیجان همه بچه ها،

I think the food, to be honest with you, the food is the main part. Yes.

فکر می کنم غذا، راستش را بخواهید، غذا قسمت اصلی است. آره.

And the thing with Turkey is I mean, I don't know.

و موضوع ترکیه این است که من نمی دانم.

This is you know, in the UK, it's a traditional thing.

می دانید، در بریتانیا، این یک چیز سنتی است.

Everybody has a turkey and you always end up with loads of turkey left

هر کس یک بوقلمون دارد و شما همیشه با تعداد زیادی بوقلمون باقی می‌مانید

and then you have it on Boxing Day

و سپس آن را در روز باکسینگ دارید

and then you make a career out of it another day.

و سپس یک روز دیگر از آن کار می‌کنید.

Then you have it with something.

سپس شما آن را با چیزی.

You keep trying to come up with ways of using up

شما مدام سعی می کنید راه هایی برای استفاده از

the this giant bird with all the meat on that.

این پرنده غول پیکر با تمام گوشت آن پیدا کنید.

You've paid a lot of money for trying to come up with different recipes

شما پول زیادی برای تلاش برای ارائه دستور العمل های مختلف پرداخت کرده اید

that sort of don't make it look the same every time you you have it in it.

که هر بار که در آن دارید یکسان به نظر نمی رسد.

So I remember once we had enough for about a week, we had turkey every day for a week.

بنابراین به یاد دارم که یک بار حدود یک هفته به اندازه کافی غذا خوردیم، به مدت یک هفته هر روز بوقلمون می خوردیم.

And it's a very dry meat.

و گوشت بسیار خشکی است.

So you've got to do something with it to liven it up a bit.

بنابراین باید کاری با آن انجام دهید تا کمی آن را زنده کنید.

I shall clarify it.

من آن را روشن خواهم کرد.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

We will have a turkey curry one day

ما یک روز کاری بوقلمون خواهیم داشت

and at the sound of that.

و به صدای آن.

And it'll be nice.

و خوب خواهد بود

It'll be nice.

خوب میشه

It's a rather expensive Mr. Duncan.

این یک آقای دانکن نسبتاً گران است.

Then about four times the cost of a chicken.

سپس حدود چهار برابر هزینه یک مرغ.

Yes. Well, everything is expensive this year, to be honest with you.

آره. خوب، امسال همه چیز گران است ، راستش را بخواهید.

Everything is so expensive.

همه چیز خیلی گرونه

I think a lot of people aren't bothering because it's just too expensive to do it.

من فکر می کنم بسیاری از مردم اذیت نمی شوند زیرا انجام آن بسیار گران است.

If I was honest with you. Anyway, enough of that.

اگر با شما صادق بودم به هر حال بسه

We will be talking a lot about Christmas next weekend as it approaches,

آخر هفته آینده با نزدیک شدن به کریسمس زیاد صحبت خواهیم کرد

and I suppose we should get ourselves in the Christmas spirit right now.

و فکر می کنم باید همین الان خود را در روحیه کریسمس قرار دهیم.

So I'm going to show you some of the Christmas lights

بنابراین من قصد دارم برخی از چراغ های کریسمس را

that are at the moment twinkling around much.

که در حال حاضر زیاد در اطراف چشمک می زنند را به شما نشان دهم.

Wenlock And I have to say it all looks rather nice.

Wenlock و باید بگویم که همه چیز نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

And then I'm back here with Mr.

و سپس من با آقای استیو به اینجا برگشتم

Steve and we will talk about what

و در مورد آنچه

we are going to talk about today.

امروز قرار است در مورد آن صحبت کنیم صحبت خواهیم کرد. همانطور که می بینید

Christmas is in the air,

کریسمس در هوا است

as you can see, because next weekend,

، زیرا آخر هفته آینده،

well, it is Christmas Eve, next Sunday,

خوب، شب کریسمس است، یکشنبه آینده،

and then, of course, the following day it is Christmas Day.

و البته، روز بعد، روز کریسمس است.

We will not be with you, I have to say right now, for those wondering

ما با شما نخواهیم بود، باید فعلاً بگویم، برای کسانی که فکر می کنند

if I am going to be with you, we will be sitting down, Mr.

آیا قرار است با شما باشم یا نه، ما می نشینیم، آقای

Steve having a well-deserved rest

استیو در حال استراحت شایسته ای است،

because he has been working so hard, haven't you, Steve?

زیرا او بسیار سخت کار کرده است، پناهگاه نیستی، استیو؟

yes. Hello, Mr.

آره. سلام آقای

Duncan.

دانکن

yes, yes.

بله بله.

It's just it's always busy at this time of the year.

فقط در این زمان از سال همیشه شلوغ است.

A lot of people say this because everyone's busy anyway, aren't you?

خیلی‌ها این را می‌گویند چون همه سرشان شلوغ است، اینطور نیست؟

You're so busy if you're working, you're busy anyway,

اگر کار می کنید خیلی سرتان شلوغ است، به هر حال سرتان شلوغ است،

and then you've got family and friends and there isn't.

و بعد خانواده و دوستانی دارید و نیستید.

You know, a lot of people don't have much spare time anyway.

می دانید، به هر حال بسیاری از مردم وقت خالی زیادی ندارند .

Then Christmas comes along and it creates extra stress because you've got to fit in

سپس کریسمس فرا می رسد و استرس بیشتری ایجاد می کند زیرا باید در

extra parties

مهمانی های اضافی

at work or you've got to go and buy presents.

در محل کار شرکت کنید یا باید بروید و هدیه بخرید.

You got to think about that.

شما باید در مورد آن فکر کنید.

And it does create stress.

و باعث ایجاد استرس می شود.

And that build up to Christmas can create a lot of stress for people.

و این تجمع تا کریسمس می تواند استرس زیادی را برای مردم ایجاد کند.

I know it does for me.

من می دانم که برای من انجام می دهد.

And, you know, it's not like we've got a big family anymore or lots of people to buy presents for.

و، می دانید، دیگر اینطور نیست که ما یک خانواده بزرگ داشته باشیم یا افراد زیادی برای خرید هدیه داشته باشیم.

Do you know Mr. Duncan?

آیا آقای دانکن را می شناسید؟

You are the only person I have to buy a present For now.

تو تنها کسی هستی که فعلا باید هدیه بخرم.

I'm the only person.

من تنها کسی هستم.

Okay. Can I just say that That's rather sad.

باشه. فقط میتونم بگم که خیلی غم انگیزه

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

It's a very cheap Christmas. Guess what, Steve?

این یک کریسمس بسیار ارزان است. حدس بزن چیه، استیو؟

You are the only person that I buy gifts for as well.

تو تنها کسی هستی که من برایش هدیه می‌خرم.

So that might be a sad indictment of our lives, but I'm not sure if it is.

بنابراین ممکن است اتهامات غم انگیزی برای زندگی ما باشد، اما مطمئن نیستم که باشد.

I'm sure a lot of people are in a similar situation.

من مطمئن هستم که بسیاری از افراد در وضعیت مشابهی هستند.

So we always think of people going out and buying lots and lots of presents for their family.

بنابراین ما همیشه به افرادی فکر می کنیم که بیرون می روند و هدایای زیادی برای خانواده خود می خرند.

But I think mainly it's for kids.

اما من فکر می کنم عمدتا برای بچه ها است.

We don't have children in all of our well,

ما در تمام چاهمان بچه نداریم،

I suppose relatives in our families have grown up,

فکر می کنم اقوام خانواده ما بزرگ شده اند،

so we don't have kids to buy things for now.

بنابراین فعلا بچه نداریم که چیزی بخریم.

So I think that's the main reason why.

بنابراین من فکر می کنم دلیل اصلی این امر است.

So I don't think it is sad is it sounds yes,

بنابراین فکر نمی‌کنم ناراحت‌کننده باشد، زیرا به نظر می‌رسد بله،

my sister's children are all over 18, so they're adults are all

بچه‌های خواهرم همگی بالای 18 سال دارند، بنابراین آنها بزرگسال هستند و همه

got jobs.

So, you know, obviously not buying presents for them any more.

شغل پیدا کرده‌اند.

بنابراین، می دانید، بدیهی است که دیگر برای آنها هدیه نمی خرید .

My sister and I decided

من و خواهرم

a number of years ago that we would stop buying Christmas presents

چند سال پیش تصمیم گرفتیم که خرید هدایای کریسمس را متوقف کنیم،

just because it's pretty pointless because you end up

فقط به این دلیل که بسیار بی‌معنی است، زیرا در نهایت

buying stuff that people don't really need.

چیزهایی را می‌خرید که مردم واقعاً به آنها نیاز ندارند.

And then it either gets recycled or you take it to somewhere where there's a raffle

و سپس یا بازیافت می شود یا آن را به جایی می برید که در آن قرعه کشی وجود دارد

or it's just a waste of money.

یا فقط هدر دادن پول است.

So most people, you know, if you've grown up, you're pretty much buying

بنابراین، می‌دانید که بیشتر مردم، اگر بزرگ شده باشید، تقریباً هر

anything you need as you go along. Yes.

چیزی را که نیاز دارید می‌خرید. آره.

So yeah, it's

بنابراین بله،

sounds a bit like bah humbug Scrooge, but it's not for that reason.

کمی شبیه به اسکروج است، اما به این دلیل نیست.

It's just, well, I've got friends, but we don't buy each other Christmas presents.

فقط، خوب، من دوستانی دارم، اما ما برای یکدیگر هدایای کریسمس نمی‌خریم.

We might exchange card, but we long ago

ممکن است کارت عوض کنیم، اما مدت ها پیش

said, you know, let's not do Christmas presents.

گفتیم، می دانید، بیایید هدایای کریسمس را انجام ندهیم.

It's stressful.

استرس زا است.

You end up with something you don't like, probably end up with too many chocolates.

شما در نهایت چیزی را دریافت می کنید که دوست ندارید، احتمالاً در نهایت شکلات های زیادی خواهید داشت.

So that's, that's it.

پس همین است، همین است.

I know you don't all celebrate Christmas, but yeah.

می دانم که همه شما کریسمس را جشن نمی گیرید، اما بله.

Do you buy presents for everybody?

آیا برای همه هدیه می‌خرید؟

I mean, we saw somebody I know if you've got children or grandchildren.

منظورم این است که ما کسی را دیدیم که می شناسم آیا شما فرزند یا نوه دارید.

I was speaking to somebody that we know in one of the shops in Much Wenlock.

داشتم با کسی صحبت می‌کردم که در یکی از مغازه‌های Much Wenlock می‌شناسیم.

I and she's got 12 grandchildren and she's got to buy presents

من و او 12 نوه داریم و او باید

for all 12 children because I think she's got three or four children herself.

برای هر 12 فرزند هدیه بخرد زیرا فکر می کنم او خودش سه یا چهار فرزند دارد.

They've all had children And she said

همه آنها بچه داشته اند و او گفت که

the minimum amount she can spend is £50 on each one.

حداقل مبلغی که می تواند برای هر کدام خرج کند 50 پوند است.

Yeah, well, she's only working in a shop, so she's not earning a large amount of money.

بله، خوب، او فقط در یک مغازه کار می کند، بنابراین او پول زیادی به دست نمی آورد.

Can I just stop you there and say, I think there is

آیا می توانم شما را در آنجا متوقف کنم و بگویم، فکر می کنم

a lot of pressure on parents

فشار زیادی روی والدین وجود دارد که برای

to buy children very expensive things.

بچه ها چیزهای بسیار گران قیمت بخرند.

Like, I suppose, for example, would be computer games,

برای مثال، فکر می‌کنم، بازی‌های رایانه‌ای،

not necessarily the equipment, but the actual games themselves.

نه لزوماً تجهیزات، بلکه خود بازی‌های واقعی هستند.

And I suppose also clothing trainers

و من فکر می کنم همچنین مربی های لباس

or as they call them in the United States sneakers.

یا به قول آنها کفش های کتانی ایالات متحده.

So there are many expensive things and the kids

بنابراین چیزهای گران زیادی وجود دارد و بچه ها از

expect the parents to buy them because they know there is a lot of pressure

والدین انتظار دارند که آنها را بخرند زیرا می دانند که فشار زیادی

from their classmates or their friends to

از طرف همکلاسی ها یا دوستانشان برای

to have the latest thing or the best things.

داشتن جدیدترین یا بهترین چیزها وجود دارد.

So I think there is a lot of pressure.

بنابراین فکر می کنم فشار زیادی وجود دارد.

I do sympathise with parents.

من با پدر و مادر همدردی میکنم

I'm going to be honest, if you are a parent with three kids or a grandparent

من صادقانه می گویم، اگر پدر و مادری با سه فرزند یا پدربزرگ و مادربزرگ

with maybe six or seven grandchildren,

با شاید شش یا هفت نوه هستید،

there might be a lot of pressure, more pressure on nowadays to to buy things.

ممکن است فشار زیادی وجود داشته باشد، فشار بیشتری برای خرید چیزهای امروزی.

We haven't mentioned something yet and that is the life chat.

ما هنوز به چیزی اشاره نکرده ایم و آن گفتگوی زندگی است.

Can I say congratulations to

آیا می توانم به شما تبریک بگویم

and you will be pleased to hear that I have repaired my echo.

و از شنیدن اینکه من اکو خود را تعمیر کرده ام خوشحال خواهید شد.

So congratulations to

بنابراین

if I can get it to work.

اگر بتوانم آن را به کار بیاورم به شما تبریک می گویم.

Louis Mendes

لویی مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Louis, congratulations.

لویی، تبریک میگم

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

A round of applause.

یک دور تشویق.

But Beatrice and Vitesse were close on Louis's heels.

اما بئاتریس و ویتسه به پای لویی نزدیک بودند.

Pound bearer Olga Valentine Shankar, a lot of people at Christina as well,

اولگا ولنتاین شانکار، صاحب پوند، و بسیاری از افراد در کریستینا نیز،

probably all went on it much the same time

احتمالاً همه در یک زمان و

within a few seconds each other

در عرض چند ثانیه یکدیگر را ادامه دادند

to take her as well. Yes.

تا او را نیز ببرند. آره.

So lots of people went on early.

بنابراین بسیاری از مردم زودتر ادامه دادند.

I've got to say, actually, yes.

من باید بگویم، در واقع، بله.

Christina said.

کریستینا گفت.

By the way, there's some problem with the subtitles, isn't there today?

راستی زیرنویس یه مشکلی داره، امروز نیست؟

Now, this is because because YouTube have changed the way they set everything up. So.

اکنون، این به این دلیل است که یوتیوب روش تنظیم همه چیز را تغییر داده است. بنابراین.

So now you have to personally activate the captions.

بنابراین اکنون باید شخصاً کپشن ها را فعال کنید.

Whereas in the past it would be automatic.

در حالی که در گذشته خودکار بود.

So now you have to do it physically.

بنابراین اکنون باید این کار را به صورت فیزیکی انجام دهید.

You have to click a particular button.

شما باید روی یک دکمه خاص کلیک کنید.

And today I did not click it because I'm I'm a little busy at the moment.

و امروز روی آن کلیک نکردم زیرا در حال حاضر کمی سرم شلوغ است.

So that's the one thing I forgot.

پس این تنها چیزی بود که فراموش کردم.

But in the past it would just happen automatically.

اما در گذشته این به طور خودکار اتفاق می افتاد.

But now

اما حالا

no. So I do apologise.

نه. پس من عذرخواهی میکنم

But there will be captions later when this is archived

اما بعداً وقتی این بایگانی

or saved on YouTube, so don't worry too much.

یا در YouTube ذخیره شد، زیرنویس‌هایی وجود خواهد داشت، بنابراین زیاد نگران نباشید.

Christina says that and I've noticed this as well.

کریستینا این را می گوید و من هم متوجه این موضوع شده ام.

The bars and pubs are crowded with office workers

بارها و میخانه ها مملو از کارکنان اداری است که در حال

drinking pints, commotion everywhere in the evenings.

نوشیدن پیت هستند، غروب ها همه جا غوغا می کند.

Yes, commotion every.

بله هرج و مرج

Everyone's trying to do things as parties.

همه سعی می کنند کارها را به عنوان یک حزب انجام دهند.

And I've noticed for the last two or three weeks if I've been into a supermarket,

و من در دو یا سه هفته اخیر متوجه شده ام که آیا به یک سوپرمارکت رفته ام،

because sometimes at lunchtime for my customers in my job,

زیرا گاهی اوقات هنگام ناهار برای مشتریانم در محل کارم،

I provide them with some lunch.

مقداری ناهار برای آنها فراهم می کنم.

If it's over lunch time so that we can talk and eat at the same time.

اگر وقت ناهار تمام شده باشد تا بتوانیم همزمان با هم صحبت کنیم و غذا بخوریم.

And the supermarkets have been so chaotic,

و سوپرمارکت ها آنقدر آشفته بوده اند که

you would think there was,

فکر می کنید

you know, some some big event coming.

رویداد بزرگی در راه است. می

You know, you think that

دانید، شما فکر می کنید که

there was going to be there's a shortage of something.

قرار بود چیزی کم باشد.

Everyone's out there manically buying stuff, filling up their shopping basket.

همه در حال خریدن اجناس، پر کردن سبد خرید خود هستند.

So you would have Steve, you would think the world was about to come to an end.

بنابراین شما استیو را خواهید داشت، فکر می کنید که دنیا به پایان می رسد.

Yes, that's that's the phrase I was looking for.

بله، این همان عبارتی بود که دنبالش بودم.

I mean, just sort of panic.

یعنی فقط یه جور وحشت

You can see in there sort of pushing you and sort of just annoying you.

شما می توانید در آنجا ببینید که به نوعی شما را هل می دهد و فقط شما را آزار می دهد.

And you always get that at this time of the year.

و شما همیشه این را در این زمان از سال دریافت می کنید.

So never mind.

پس مهم نیست.

Well, didn't we talk about this yesterday away from the live stream?

خوب، آیا دیروز دور از پخش زنده در مورد این موضوع صحبت نکردیم؟

Didn't we talk about this?

در این مورد صحبت نکردیم؟

We said, we are so glad because yesterday we went into much Wenlock and the town was absolutely dead.

گفتیم، خیلی خوشحالیم چون دیروز به ونلاک زیادی رفتیم و شهر کاملا مرده بود.

It was so quiet and we worked out

آنقدر ساکت بود و ما کارمان را انجام دادیم

that many people probably were in the big towns and cities.

که احتمالاً بسیاری از مردم در شهرهای بزرگ و بزرگ بودند.

They were all buying things for their relatives and doing their last minute Christmas shopping.

همه آنها برای اقوام خود چیزهایی می خریدند و در آخرین لحظه خرید کریسمس خود را انجام می دادند.

So I think that's the reason why.

بنابراین من فکر می کنم دلیل این امر است.

And we were saying that we are so glad that we don't do that anymore.

و ما می گفتیم که خیلی خوشحالیم که دیگر این کار را نمی کنیم.

We don't feel the pressure to go to the supermarket in Russia round

ما فشاری را برای رفتن به سوپرمارکت در روسیه احساس نمی کنیم،

you can order a lot of your food online and then it's delivered to your house

می توانید مقدار زیادی از غذای خود را به صورت آنلاین سفارش دهید و سپس به خانه شما تحویل داده شود

and of course, your gifts, the things that you buy at Christmas.

و البته هدایای شما، چیزهایی که در کریسمس می خرید.

sorry. Mr.

متاسف. آقای

Duncan, who would go to a shop at this time of year?

دانکن، چه کسی در این موقع از سال به مغازه می رود؟

They must be they must be absolutely crazy.

آنها باید کاملاً دیوانه باشند.

It's too stressful, Olga says.

اولگا می گوید این خیلی استرس زا است.

Why don't you buy a present for your sister?

چرا برای خواهرت هدیه نمیخری؟

Well,

خوب،

we've just decided, both of us, not to do it many years ago.

ما هر دوی ما تصمیم گرفتیم که سال ها پیش این کار را انجام ندهیم.

Because, I mean, you know, you reached that age.

چون منظورم این است که شما به آن سن رسیده اید.

We send cards.

ما کارت می فرستیم.

She's got everything she needs.

او همه چیز مورد نیازش را دارد.

It's just we just decided enough's enough.

فقط ما تصمیم گرفتیم کافی است.

Because the other thing is, we live quite a distance from each other,

چون نکته دیگر این است که ما کاملاً از یکدیگر فاصله داریم،

so I'm not going to post it.

بنابراین من آن را پست نمی کنم.

Is it going to get there?

آیا قرار است به آنجا برسد؟

It's just.

این فقط.

And Christmas shouldn't be about buying presents anyway.

و به هر حال کریسمس نباید برای خرید هدایا باشد.

And the thing to remember, Steve, we met up with them last week.

و چیزی که باید به خاطر بسپاریم، استیو، هفته گذشته با آنها ملاقات کردیم.

We met up with them.

ما با آنها ملاقات کردیم.

So we've we've been together, we've had a meal out.

پس با هم بودیم، بیرون غذا خوردیم.

We celebrated.

جشن گرفتیم.

That's enough.

بس است.

I've reached the age where, quite frankly, Mr.

من به سنی رسیده ام که، رک و پوست کنده، آقای

Duncan, unless it's for you, I can't be bothered.

دانکن، تا زمانی که برای شما نباشد، نمی توانم اذیت شوم.

We still buy birthday presents for each other.

ما هنوز برای هم هدیه تولد می خریم.

I'm hoping.

امیدوارم.

I'm hoping I can put a stop to that one as well. Yes.

امیدوارم بتوانم آن را نیز متوقف کنم. آره.

So I think so.

پس من اینطور فکر می کنم.

I think that's pretty pointless as well when you're in your sixties buying presents for people

فکر می‌کنم وقتی دهه شصتی دارید که برای مردم هدیه می‌خرید، این خیلی بی‌معنی است،

because, you know, it's just

زیرا، می‌دانید،

maybe I'm just getting old and grumpy and Scrooge like Mr.

شاید من تازه پیر و بداخلاق شده‌ام و اسکروج مانند آقای

Duncan.

دانکن.

It's talking of which Scrooge,

صحبت از کدام اسکروج است که

of course, Otherwise known as A Christmas Carol.

در غیر این صورت به عنوان سرود کریسمس شناخته می شود.

There is a version of that on my YouTube

نسخه ای از آن در کانال یوتیوب من وجود دارد

channel where I actually read the story.

که من در واقع داستان را خواندم.

And next Sunday, Mr.

و یکشنبه آینده، آقای

Steve will be using his professional acting voice to read.

استیو از صدای بازیگری حرفه ای خود برای خواندن استفاده خواهد کرد.

We will we will have some Christmas poems next week

هفته آینده چند شعر کریسمس خواهیم داشت

and also we might read

و همچنین ممکن است

a short excerpt from A Christmas Carol as well.

گزیده ای کوتاه از سرود کریسمس را نیز بخوانیم.

So we we will be doing lots of Christmas things next week.

بنابراین ما هفته آینده کارهای کریسمس زیادی انجام خواهیم داد.

I don't want to do it too much this week because then it will use all of that Christmas energy.

من نمی خواهم این کار را بیش از حد این هفته انجام دهم زیرا در این صورت از تمام انرژی کریسمس استفاده خواهد شد.

So don't worry, we haven't forgotten about Christmas.

پس نگران نباشید، ما کریسمس را فراموش نکرده ایم.

We are in the mood for it, but we will do most of it next week. So.

ما در حال و هوای آن هستیم، اما بیشتر آن را هفته آینده انجام خواهیم داد. بنابراین.

So we are not using it all up.

بنابراین ما از همه آن استفاده نمی کنیم.

Big storms in Argentina.

طوفان بزرگ در آرژانتین

Storms, Storms.

طوفان، طوفان.

Yes, it's hot as well, according to Beatrice.

به گفته بئاتریس، بله، گرم است.

So Beatrice had a storm and Claudia said she had a storm as well.

بنابراین بئاتریس طوفان شد و کلودیا گفت که او نیز طوفان داشته است.

Lots of rain, stormy weather.

باران زیاد، هوای طوفانی.

We've had that.

ما آن را داشته ایم.

It's gone now, so we've sent it over to you.

اکنون از بین رفته است، بنابراین ما آن را برای شما ارسال کردیم. از

Sorry about that.

این بابت متاسفم.

Or are you sending it to us?

یا برای ما میفرستید؟

So for a month, for a moment

بنابراین یک ماه، یک لحظه

when you said storms in Argentina, I thought you meant politics.

که گفتی طوفان در آرژانتین، فکر کردم منظورت سیاست است.

But that is another thing that as well.

اما این هم یک چیز دیگر است.

But we won't get into that.

اما ما وارد آن نمی شویم. در مورد آن که

Talking of which we will be discussing a little bit later

کمی بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد،

on, we are going to talk all about things

همه چیز را در مورد چیزهایی

that you mustn't talk about.

که نباید در مورد آنها صحبت کنید صحبت خواهیم کرد.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

So we are going to talk about things that you are not supposed to talk about,

بنابراین ما در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که قرار نیست شما در مورد آنها صحبت کنید،

which might sound it might sound a little bit confusing.

که ممکن است کمی گیج کننده به نظر برسد.

And to be honest, I think it is.

و صادقانه بگویم، فکر می کنم اینطور است.

But all will be revealed later on.

اما همه چیز بعداً آشکار خواهد شد.

Every week we try to talk about an English subject,

هر هفته سعی می‌کنیم در مورد یک موضوع انگلیسی صحبت کنیم،

maybe something that will get people chatting away on the live stream.

شاید چیزی که باعث شود مردم در جریان مستقیم چت کنند.

And don't forget, you are more than welcome to send your messages live as life can be.

و فراموش نکنید، از شما استقبال می‌شود که پیام‌های خود را به صورت زنده بفرستید.

Christina says it is sunny in Italy, but it is freezing cold.

کریستینا می گوید در ایتالیا هوا آفتابی است، اما هوا سرد است.

We are having quite nice weather at the moment.

در حال حاضر هوای بسیار خوبی داریم. از

Shall we have a look outside the window?

پنجره بیرون نگاه کنیم؟

It looks a bit dull outside, but it's not too bad.

بیرون کمی کسل کننده به نظر می رسد، اما خیلی بد نیست.

At least it's not raining and it is quite mild.

حداقل باران نمی بارد و هوا کاملا ملایم است.

We've had rather high temperatures.

ما دمای نسبتاً بالایی داشته ایم.

Today is 12 Celsius.

امروز 12 درجه سانتیگراد است.

Can you believe it? It's actually 12 Celsius.

می تونی باور کنی؟ در واقع 12 درجه سانتیگراد است.

It's dry, a lot of cloud around, but it does not.

خشک است، ابر زیادی در اطراف است، اما اینطور نیست.

I have to say it doesn't feel like Christmas.

باید بگویم که شبیه کریسمس نیست.

Well, I've been outside raking leaves off the lawn

خوب، من خارج از چمنزار بودم و چنگ انداختم،

because I

زیرا

don't like to leave them on because they sort of

دوست ندارم آنها را روی چمن بگذارم، زیرا آنها به نوعی

accumulate into piles and then they rot the grass.

در توده ها جمع می شوند و سپس علف ها را می پوسند.

So I've been taking the leaves off.

بنابراین من برگها را برداشته ام.

I've been repacking little bits of lawn that have died off.

من در حال بسته بندی مجدد قطعات کوچک چمنی هستم که از بین رفته اند.

And it's been it was very pleasant.

و خیلی خوش گذشت

Mr. Duncan It certainly wasn't very wintry.

آقای دانکن مطمئناً خیلی زمستانی نبود.

So I'm not getting much opportunity

بنابراین من فرصت زیادی

to really test out my all season tyres, although can I just say, Steve, next week

برای آزمایش لاستیک های تمام فصل خود ندارم، اگرچه می توانم فقط بگویم استیو، هفته آینده هوا

it is going to get very cold and we might be getting

بسیار سرد خواهد شد و ممکن است

some snow over Christmas.

در کریسمس کمی برف بباریم.

Nothing official at the moment because you know what it's like.

در حال حاضر هیچ چیز رسمی نیست زیرا می دانید که چگونه است.

It's very hard to predict.

پیش بینی آن بسیار سخت است.

SNOW So apparently it's one of the hardest things to predict if you are our weather forecaster.

برف بنابراین ظاهراً یکی از سخت ترین چیزها برای پیش بینی اگر شما پیش بینی آب و هوای ما هستید، است.

But it looks as if we might be getting a little bit of snow next week.

اما به نظر می رسد که ممکن است هفته آینده کمی برف ببارد.

And of course, everyone gets very crazy at this time of year

و البته، همه در این زمان از سال بسیار دیوانه می شوند

as to whether or not we will have snow at Christmas.

که آیا در کریسمس برف خواهیم داشت یا نه.

So we will see.

پس خواهیم دید.

Also next week we will be showing you some of the Christmas cards.

همچنین هفته آینده تعدادی از کارت های کریسمس را به شما نشان خواهیم داد.

We have had a lot of Christmas cards this year sent to us.

ما امسال کارت های کریسمس زیادی برایمان فرستاده ایم.

So I suppose that is the alternative

بنابراین من فکر می کنم که این جایگزینی

to gifts instead of gifts.

برای هدیه به جای هدیه است.

I suppose you could also send a card or as an alternative,

فکر می کنم می توانید یک کارت نیز بفرستید یا به عنوان جایگزین،

you could send a card instead.

می توانید به جای آن یک کارت ارسال کنید.

So I think that is actually a good idea.

بنابراین من فکر می کنم که در واقع ایده خوبی است.

So we will be looking at some of the the cards that were sent to us as well.

بنابراین ما به برخی از کارت هایی که برای ما ارسال شده است نیز نگاه خواهیم کرد.

Different cultures, of course, to celebrate, celebrate different things.

فرهنگ های مختلف، البته، برای جشن گرفتن، چیزهای مختلفی را جشن می گیرند.

And they, for example, Mustapha Abdallah,

و آنها، مثلاً مصطفی عبدالله،

when they have feasts,

وقتی ضیافتی دارند،

which Christmas is a kind of a feast, isn't it, when you're eating lots of food. Yes.

که کریسمس نوعی ضیافت است، اینطور نیست، وقتی شما غذای زیادی می خورید. آره. به

They give each other money.

یکدیگر پول می دهند. می

You see that I like

بینی که دوست دارم

because then you can spend it on whatever you like when you give money.

چون وقتی پول می دهی می توانی آن را برای هر چیزی که دوست داری خرج کنی.

So that's interesting.

پس این جالب است.

So if you give money to somebody, do you expect money back?

بنابراین اگر به کسی پول بدهید، آیا انتظار دارید که پول برگردد؟

It's like when you give a present to somebody, do you give when you're buying a present for somebody,

مثل وقتی که به کسی هدیه می‌دهی، آیا وقتی برای کسی هدیه می‌خری،

a friend, for example, would you like to try and spend

مثلاً دوستی دوست داری برای

the same amount of money on a present you give to them

هدیه‌ای که به او می‌دهی همان مقدار پول خرج کنی.

that they would give to you?

به شما می دهد؟

You wouldn't want to you wouldn't want to say spend

شما نمی خواهید شما نمی خواهید بگویید

£10 on a present to a friend

10 پوند برای هدیه ای به یک دوست خرج کنید

and then you receive a present that's worth £30.

و سپس هدیه ای به ارزش 30 پوند دریافت می کنید.

You would feel bad because they have spent more than you.

شما احساس بدی خواهید داشت زیرا آنها بیشتر از شما خرج کرده اند.

So what sort of do you set? Some rules.

بنابراین چه نوع تنظیم می کنید؟ برخی قوانین

So is that the same with giving money?

پس پول دادن هم همینطوره؟

Do you give money?

پول میدی؟

Do any certain people give money or

آیا افراد خاصی پول می دهند یا

do you expect the same amount back?

انتظار دارید همان مبلغ را پس بگیرید؟

How does that work?

چطور کار میکند؟

Because with presents you have to be able to judge what the other person may be.

زیرا با هدایا باید بتوانید قضاوت کنید که طرف مقابل چه کسی ممکن است باشد.

You have to think about how good a friend they are,

شما باید به این فکر کنید که آنها چقدر دوست خوبی هستند،

how much is it worth spending money on?

چقدر می ارزد برای آنها پول خرج کنید؟

You make these decisions when you buy presents for people

وقتی برای مردم هدایایی می‌خرید، این تصمیم‌ها را می‌گیرید

is that if it's one of your best friends, you might spend more.

که اگر یکی از بهترین دوستان شما باشد، ممکن است بیشتر خرج کنید.

But if it's just sort of somebody that's not such a good friend,

اما اگر دوست خوبی نیست،

but you know, they're buying you one, you might only spend £10.

اما می‌دانید که برای شما یکی می‌خرد، ممکن است فقط 10 پوند خرج کنید.

I don't know.

من نمی دانم.

It's very difficult to make these decisions.

گرفتن این تصمیمات بسیار سخت است.

Last year we received a present of a neighbour and it was quite clear

سال گذشته ما یک هدیه از همسایه دریافت کردیم و کاملاً مشخص بود که

she'd spent a lot more on her gifts to us than we did to her.

او برای هدایای خود به ما بسیار بیشتر از ما خرج کرده است .

So I'm going to have to make amends this year.

بنابراین من باید امسال جبران کنم.

To make amends, I'm going to have to compensate

برای جبران، باید

in some of my own make up for the fact that I spent less last year.

مقداری از جبران این واقعیت که سال گذشته کمتر خرج کردم را جبران کنم.

Well, this is it.

خوب، این است.

Well, this is what I was saying earlier about the pressure that's involved this time of year.

خوب، این همان چیزی است که قبلاً در مورد فشاری که در این فصل از سال وجود دارد، گفتم.

And of course, we often see money as being lazy.

و البته، ما اغلب پول را تنبلی می بینیم.

So if you give money to someone, it almost seems as if you can't be bothered to buy a gift.

بنابراین اگر به کسی پول بدهید، تقریباً به نظر می‌رسد که نمی‌توانید برای خرید یک هدیه اذیت شوید.

But if I was honest with you, I would rather maybe, maybe not.

اما اگر من با شما صادق بودم، ترجیح می دادم شاید، شاید نه.

Not always in all the time, but maybe sometimes receive money

نه همیشه همیشه، اما شاید گاهی اوقات به

instead of an actual gift because the gift might not be useful.

جای یک هدیه واقعی پول دریافت کنید زیرا ممکن است هدیه مفید نباشد.

However, as we all know, money

با این حال، همانطور که همه ما می دانیم، پول

always it's always very useful indeed.

همیشه در واقع بسیار مفید است.

Just depends on the cultural expectations.

فقط به انتظارات فرهنگی بستگی دارد.

It's different, isn't it, in different cultures.

در فرهنگ های مختلف متفاوت است، اینطور نیست.

So in here in the UK, in the in the

بنابراین در اینجا در بریتانیا، در

in the Europe and America, it's all very commercial, as we know.

اروپا و آمریکا، همانطور که می دانیم، همه اینها بسیار تجاری است.

We've discussed this before.

قبلاً در این مورد بحث کرده ایم.

It's all it's all to boost the profits of companies.

این همه برای افزایش سود شرکت ها است.

It's not really what the traditional Christmas is about.

این واقعاً چیزی نیست که کریسمس سنتی در مورد آن است.

Yes, but we won't get into that. We'll talk about that.

بله، اما ما وارد این موضوع نمی شویم. ما در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

To be honest, Steve, I don't know what the traditional Christmas is because

صادقانه بگویم، استیو، من نمی‌دانم کریسمس سنتی چیست، زیرا

there was never really a traditional Christmas because it's always evolved.

هرگز کریسمس سنتی وجود نداشته است، زیرا همیشه تکامل یافته است.

So I suppose that is the bottom line with that is that there's never really been

بنابراین من فکر می‌کنم که نتیجه نهایی این است که واقعاً هرگز

a traditional Christmas because it's always changed

یک کریسمس سنتی وجود نداشته است زیرا همیشه

in the commercial side of it has expanded yesterday.

در جنبه تجاری آن تغییر کرده است و دیروز گسترش یافته است.

I mean. Yes, I know, I know.

منظور من این است که. بله، می دانم، می دانم.

Before it used to be obviously celebrating

قبل از اینکه به وضوح مسیح را جشن می گرفتند،

Christ, you know, well after the birth.

پس از تولد، می دانید.

And then you would families would get together, there'd be events

و سپس شما خانواده ها دور هم جمع می شدند، رویدادهایی

in the church, you would have meals.

در کلیسا برگزار می شد، غذا می خوردید.

And I don't know if they used to exchange gifts, say, 300 years ago.

و نمی دانم مثلاً 300 سال پیش هدایایی رد و بدل می کردند یا نه.

I don't know. No, I don't think.

من نمی دانم. نه، فکر نمی کنم.

Well, it's all a mixture.

خوب، این همه مخلوط است.

Christmas isn't Christmas, really, when you think about it.

کریسمس کریسمس نیست، واقعاً، وقتی به آن فکر می کنید.

It is a mixture of lots of different beliefs, festivals.

این آمیزه ای از بسیاری از باورهای مختلف، جشنواره ها است.

So to be honest with

بنابراین برای اینکه با شما صادق باشم

you, we should be celebrating Christmas in the middle of summer

، باید کریسمس را در اواسط تابستان جشن بگیریم،

because that is technically when Christmas actually is.

زیرا از نظر فنی، کریسمس واقعاً همین است.

But it was moved to a neu all of the pagans

اما همه مشرکانی

who of course were worshipping other things, including

که البته چیزهای دیگری را می پرستیدند، از جمله

certain groups who worshipped tree.

گروه های خاصی که درخت را می پرستیدند، به سمت نو منتقل شد.

And that is how the Christmas tree

و اینگونه بود که درخت کریسمس

became part of the Christmas celebrations.

بخشی از جشن های کریسمس شد.

So it is really a little bit of a combination of lots of different things anyway.

بنابراین به هر حال واقعاً کمی ترکیبی از چیزهای مختلف است.

And I suppose the gifts are representing the

و من فکر می کنم هدایا نشان دهنده

the gifts given by the three Kings

هدایایی است که سه پادشاه داده اند

and and it's all it's all slowly built up over time.

و این همه چیزی است که به آرامی در طول زمان ساخته می شود.

And of course, nowadays, well, even when we were kids, to be honest,

و البته، این روزها، خوب، حتی زمانی که ما بچه بودیم، صادقانه بگویم،

in the 1970s, we are going back a long time.

در دهه 1970، ما به زمان زیادی به عقب برمی گردیم.

Even back then it was, I suppose

حتی در آن زمان، فکر می‌کنم می‌گویید

you would say that it was commercially, it was all about buying gifts.

که جنبه تجاری داشت، همه چیز برای خرید هدیه بود.

Olga By the way, says, My

به هر حال، اولگا، می‌گوید،

my grandmother or mother says she she gives,

مادربزرگ یا مادرم می‌گوید او می‌دهد،

We're all the way, It's gone, disappeared gifts.

ما تمام راه را داریم، هدایایی ناپدید شده است.

my mother in law always presents money to my kids and she doesn't know what to get.

مادر شوهرم همیشه به بچه هایم پول می دهد و نمی داند چه چیزی بگیرد.

So that's another reason for giving money because you don't really know what to buy,

بنابراین این دلیل دیگری برای پول دادن است زیرا شما واقعاً نمی دانید چه چیزی بخرید،

especially young people, because they're so they're so fussy nowadays.

به خصوص جوانان، زیرا آنها امروزه بسیار شلوغ هستند.

But there is a lot of pressure when my my mother told me when she grew up,

اما وقتی مادرم وقتی بزرگ شد به من گفت که

they just used to get an orange or a pair or some nuts.

آنها فقط یک پرتقال یا یک جفت یا مقداری آجیل می گرفتند، فشار زیادی وجود دارد.

Yeah, that.

آره، اون

That was it.

همین بود.

Yeah.

You didn't get anything else. Imagine that. Now imagine.

آره

چیز دیگه ای نگرفتی تصور کنید که. حالا تصور کنید

Imagine your children.

فرزندان خود را تصور کنید.

And for Christmas, they wake up and you just give them

و برای کریسمس، آنها از خواب بیدار می شوند و شما فقط

an orange or a bag of nuts.

یک پرتقال یا یک کیسه آجیل به آنها می دهید.

But that's all you know, that's even.

اما این تنها چیزی است که می دانید، حتی همین است.

So we're going back, obviously, sort of 80 years.

بنابراین، مشخصاً به 80 سال پیش برمی گردیم.

So the expectations,

بنابراین انتظارات،

spending money and

خرج کردن پول و

gifts even 80 years ago was a lot less.

هدایا حتی 80 سال پیش بسیار کمتر بود.

Yeah.

And it's all as we know.

آره

و همه چیز همانطور است که ما می دانیم.

It's also and every year it seems to get more and more.

همچنین و هر سال به نظر می رسد بیشتر و بیشتر می شود.

I mean, this lady I was told we were talking about with 12 grandchildren,

منظورم این است که این خانمی که به من گفته شد با 12 نوه صحبت می کنیم،

she said that she's got to spend at least £50 on each one.

او گفت که باید برای هر یک حداقل 50 پوند خرج کند.

You know, that that's what, €55, something like that.

می دانید، این همان چیزی است، 55 یورو، چیزی شبیه به آن.

So that's a lot of money.

پس این پول زیادی است.

If you've got 12 and you're you know, your main job

اگر 12 دارید و می دانید، شغل اصلی شما

is working in a checkout,

کار در صندوق است، می دانید، شما در حال حاضر

you know, you're not on you're only on minimum wage, Right.

نیستید، فقط حداقل دستمزد را دریافت می کنید، درست است.

So although can I just say, Steve, if you work in retail, you get very big bonuses at Christmas.

بنابراین، اگرچه می توانم فقط بگویم، استیو، اگر در خرده فروشی کار می کنید، در کریسمس پاداش های بسیار زیادی دریافت می کنید.

As I remember from my time working in retail.

همانطور که از زمان کار در خرده فروشی به یاد دارم. آیا

Can I say hello to Patrick?

می توانم به پاتریک سلام کنم؟

A nice family meal for Christmas Eve is the best present for me.

یک غذای خانوادگی خوب برای شب کریسمس بهترین هدیه برای من است.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

I think food, to be honest with you,

من فکر می کنم غذا، صادقانه بگویم،

I think as you get older, food becomes more of a thing.

فکر می کنم هر چه بزرگتر می شوید، غذا بیشتر به یک چیز تبدیل می شود.

It becomes more important.

اهمیت بیشتری پیدا می کند.

I would even say that it is valuable

حتی می توانم بگویم که

to be honest.

صادق بودن ارزش دارد.

Thanks for that explanation.

ممنون از این توضیح

Most of

بیشتر

the money is normally given from parents and older

پول معمولاً از والدین و

relatives to children.

بستگان بزرگتر به فرزندان داده می شود.

Children.

فرزندان.

So which festival is that or which feast is that must offer?

پس کدام جشنواره است یا کدام جشن است که باید ارائه شود؟

Please tell us if you wish to,

لطفا در صورت تمایل به ما بگویید،

but yeah. No.

اما بله. نه.

My mother used to give me money because,

مادرم به من پول می داد، چون

well, it's just easier when you get older.

خوب، وقتی بزرگتر می شوی راحت تر است.

But she didn't really need to give me anything because, you know, what is it?

اما او واقعاً نیازی به دادن چیزی به من نداشت زیرا، می دانید، آن چیست؟

I mean, I've got everything I need.

منظورم این است که من همه چیز مورد نیازم را دارم.

Really.

واقعا

You've got me. How much do you need?

تو منو گرفتی. چقدر نیاز دارید؟

As you get older? You don't.

با بزرگتر شدن؟ شما این کار را نمی کنید.

You don't need.

شما نیاز ندارید.

Well, you don't need.

خوب، شما نیازی ندارید.

Well, the thing is, you accumulate things anyway.

خب، مسئله این است که شما به هر حال چیزها را جمع می کنید.

As you get older, as you get older, you buy things, you have things, you own things.

با بزرگتر شدن، با بزرگتر شدن، چیزهایی می خرید، چیزهایی دارید، صاحب چیزهایی هستید.

And so it becomes harder and harder to actually do that

و بنابراین انجام این کار

or to to ask for something or to choose a gift for someone.

یا درخواست چیزی یا انتخاب هدیه برای کسی سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود.

I think it becomes harder.

فکر کنم سخت تر میشه

Anyway, we are going to take a break in a moment because I need to drink

به هر حال قرار است یک لحظه دیگر استراحت کنیم زیرا باید

some water to refresh my little throat.

کمی آب بنوشم تا گلوی کوچکم تازه شود.

We have a very interesting subject today.

امروز یک موضوع بسیار جالب داریم.

Things that you should not

چیزهایی که نباید

say, things you should not talk about, and also things

بگویید، چیزهایی که نباید در مورد آنها صحبت کنید، و همچنین چیزهایی که

you should probably avoid talking about as well.

احتمالاً باید از صحبت کردن در مورد آنها اجتناب کنید.

And there are many subjects and that is what we are talking about a little bit later on.

و موضوعات زیادی وجود دارد و این همان چیزی است که کمی بعد در مورد آن صحبت می کنیم.

But as we take a little break,

اما در حالی که کمی استراحت می کنیم، به

I am going to let you enjoy the sights of the cute

شما اجازه می دهم از مناظر

and lovely cows.

گاوهای بامزه و دوست داشتنی لذت ببرید.

This is English addict

این یک معتاد انگلیسی

on a Sunday afternoon here in the UK and it's myself and Mr.

در یک بعدازظهر یکشنبه اینجا در بریتانیا است و من و آقای

Steve.

استیو هستیم.

We will be keeping you company for about another 45 minutes.

حدود 45 دقیقه دیگر با شما همراه خواهیم بود.

Don't go away. Now.

نرو اکنون.

Yes, we are.

بله ما هستیم.

Here it is myself and of course,

اینجا خودم هستم و البته

there he is, my partner in crime. Mr.

او هم شریک جرم من. آقای

Steves, keeping an eye on the live chat today.

استیو، امروز چت زنده را زیر نظر داشت.

I believe it's quite busy because a lot of people want to say hello to each other.

فکر می‌کنم خیلی شلوغ است، زیرا خیلی‌ها می‌خواهند به هم سلام کنند.

That's one of the things I love about the live stream is it gives a chance

این یکی از چیزهایی است که من در مورد پخش زنده دوست دارم این است که

for everyone to actually talk to each other and chat

به همه فرصتی می دهد که واقعاً با یکدیگر صحبت کنند و چت کنند

and and exchange ideas.

و ایده های خود را تبادل کنند.

And I love it. I think it's great.

و من عاشق این هستم. به نظر من عالیه

I have to say I do quite like the new layout of the studio.

باید بگویم که طرح جدید استودیو را کاملاً دوست دارم.

I think. Mr.

من فکر می کنم. آقای

Steve, I can't remember the last time I saw you look so,

استیو، یادم نمی آید آخرین باری که دیدم شما اینقدر

so relaxed and calm.

آرام و آرام به نظر می رسید.

To be honest, I'm fine.

راستش من خوبم.

I'm fine here, Mr.

من اینجا خوبم، آقای

Duncan.

It's quite hot and I can smell today's

دانکن.

خیلی گرم است و من بوی پختن شام امروز را حس می کنم

dinner cooking.

.

Yes, We're

بله، ما

having a chilli beef tonight, if you're interested,

امشب یک گوشت گاو چیلی می خوریم، اگر علاقه دارید،

but yes,

اما بله،

it's fine.

خوب است.

I'm fine, Mr. Duncan. Absolutely fine. Good.

من خوبم آقای دانکن کاملا خوبه خوب

By the way, if you like this, please give as I like to show that you care.

به هر حال، اگر این را دوست دارید، لطفاً همانطور که من دوست دارم ارائه دهید تا نشان دهم که به آن اهمیت می دهید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

That would be ever so nice if you could give us a like.

خیلی خوب می شود اگر بتوانید به ما لایک کنید.

And then YouTube might actually let someone

و سپس یوتیوب ممکن است واقعاً به کسی اجازه دهد

find my content that would be ever so nice.

محتوای من را پیدا کند که همیشه بسیار خوب باشد.

We are with you next Sunday.

یکشنبه آینده با شما هستیم.

Nothing is different for those wondering.

هیچ چیز برای کسانی که تعجب می کنند متفاوت نیست.

We are with you next Sunday on Christmas Eve.

یکشنبه آینده در شب کریسمس با شما هستیم.

So I thought it would be interesting to have a look at a subject.

بنابراین فکر کردم نگاهی به یک موضوع جالب خواهد بود.

It's a big subject.

موضوع بزرگی است.

So I should warn everyone that this is quite a big subject

بنابراین باید به همه هشدار دهم که این یک موضوع کاملاً بزرگ است

and it's one that I think is is pretty interesting

و به نظر من چیزهای بسیار جالبی

things in daily conversation, things in daily life

در مکالمات روزانه است، چیزهایی در زندگی روزمره

that you should not talk about or say.

که نباید در مورد آنها صحبت کنید یا بگویید.

And of course, moments of time

و البته، لحظاتی از زمانی

when we do say the wrong thing or maybe we make a mistake

که اشتباه می‌گوییم یا ممکن است

when we are talking, maybe we mention something that we shouldn't.

هنگام صحبت اشتباه کنیم، شاید چیزی را ذکر کنیم که نباید.

So that is what we are talking about today.

پس این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

We might say that the subject could be entitled

ممکن است بگوییم که موضوع می تواند عنوان

Mind Your Language,

ذهن خود را به زبان بیاورد،

which of course is also a famous television programme.

که البته یک برنامه تلویزیونی معروف نیز هست.

So today we are talking about things.

بنابراین امروز ما در مورد چیزهایی صحبت می کنیم.

You say things you might say, things you should not say.

چیزهایی می گویید که ممکن است بگویید، چیزهایی که نباید بگویید.

And there are you might be surprised, Steve,

و ممکن است تعجب کنید، استیو،

at how many things there are

از اینکه چقدر چیزها وجود دارد

that you should avoid saying, especially at the moment.

که باید از گفتن آنها اجتناب کنید، به خصوص در حال حاضر.

Now, have you noticed, Steve, people have become

حالا، توجه کردی، استیو، مردم

a little bit more sensitive about the things we say?

کمی نسبت به چیزهایی که می گوییم حساس شده اند؟

Yes. I mean, traditionally people,

آره. منظورم این است که به طور سنتی مردم،

you know, the common things that people say, yeah,

چیزهای رایجی که مردم می گویند، بله،

we're talking about sort of in sort of general what you call polite conversation.

ما در مورد آن صحبت می کنیم که شما به آن مکالمه مودبانه می گویید.

Yes. Maybe with strangers or people

آره. شاید با غریبه ها یا افرادی که

you don't know very well.

خیلی نمی شناسید.

Obviously, you there are certain friends that you might have

بدیهی است که شما دوستان خاصی دارید که ممکن است داشته باشید

or family members that you can talk to about anything. Yes.

یا اعضای خانواده ای که می توانید در مورد هر چیزی با آنها صحبت کنید. آره.

But even then, you have to be careful.

اما حتی در آن زمان، شما باید مراقب باشید.

Yes. Or you might there are certain.

آره. یا ممکن است مطمئن باشید.

Let's put it another way.

بگذارید آن را به شکل دیگری بیان کنیم.

We all have friends or people that we know where

همه ما دوستان یا افرادی داریم که می‌دانیم

you can almost say, because you know each other,

تقریباً کجا می‌توانید بگویید، چون همدیگر را می‌شناسید،

you can probably almost say anything.

احتمالاً تقریباً می‌توانید هر چیزی بگویید.

But there's always going to be a limit somewhere.

اما همیشه در جایی محدودیت وجود دارد.

And in sort of maybe the office

و شاید در دفتری که

having conversations with people, work, colleagues,

با مردم، کار، همکاران صحبت می کند،

then there are certain subjects that you've got to be careful about because,

موضوعات خاصی وجود دارد که باید مراقب آنها باشید، زیرا،

well, one, there might upset people, particularly if you don't know their views,

یکی، ممکن است باعث ناراحتی مردم شود، به خصوص اگر نظرات آنها را ندانید. ،

they could be opposite views to you or you might actually get yourself into trouble.

آنها می توانند دیدگاه های مخالف شما باشند یا ممکن است واقعاً خودتان را به دردسر بیندازید.

Well, these days, I think these days people are more sensitive.

خب این روزها فکر می کنم این روزها مردم حساس تر شده اند.

So even if you know the people very well, even a friend or a work colleague or even a relation,

بنابراین حتی اگر افراد را خیلی خوب بشناسید، حتی یک دوست یا همکار یا حتی یک فامیل،

someone in your family, it is easy these days to upset them.

یکی از اعضای خانواده خود، این روزها به راحتی می توانید آنها را ناراحت کنید.

So that's what we're going to talk about today.

بنابراین این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Mind your language.

مواظب حرف زدنت باش. در

Here's another phrase that we often use when we are telling a person to be careful.

اینجا عبارت دیگری است که ما اغلب از آن استفاده می کنیم که به یک فرد می گوییم مراقب باشید. از

We ask them to choose your words carefully.

آنها می خواهیم کلمات شما را با دقت انتخاب کنند.

And I think this is a very good guide

و من فکر می کنم این یک راهنمای بسیار خوب

for anyone, no matter what the language is

برای هر کسی است، مهم نیست به چه زبانی

that you speak, you can choose your words carefully.

صحبت می کنید، می توانید کلمات خود را با دقت انتخاب کنید.

I think sometimes people don't think Steve, before they speak.

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم قبل از صحبت کردن به استیو فکر نمی کنند.

No, I mean, I'm like that.

نه، یعنی من اینطوری هستم.

I tend to drop my foot in it or put my foot in it.

تمایل دارم پایم را در آن بیاندازم یا پایم را در آن بگذارم.

Rather, if you put your foot in it,

بلکه اگر پایتان را در آن بگذارید،

then it means you said something

یعنی چیزی گفته اید

that is upsetting, probably unintentionally.

که ناراحت کننده است، احتمالاً ناخواسته.

I've put my foot in it there.

من پایم را در آنجا گذاشته ام.

You might reveal something in a conversation

ممکن است در مکالمه چیزی را

to somebody that that was not supposed to be revealed.

برای کسی فاش کنید که قرار نبود فاش شود.

Some of you might be with some people.

برخی از شما ممکن است با برخی افراد باشید.

A friend of yours is getting married and they've told you he or she told you.

یکی از دوستان شما در حال ازدواج است و آنها به شما گفته اند که او به شما گفته است.

And then you say, but you'll be getting married soon, won't you?

و بعد می گویی، اما به زودی ازدواج می کنی، نه؟

In a group of people.

در گروهی از مردم.

And they get angry because they they didn't want anybody else to know.

و آنها عصبانی می شوند زیرا نمی خواستند هیچ کس دیگری بداند.

Or maybe somebody become pregnant and you reveal it.

یا شاید کسی باردار شود و شما آن را فاش کنید.

I've put my foot in it.

من پایم را در آن گذاشته ام.

It means you said something unintentionally that maybe

این بدان معناست که شما ناخواسته چیزی گفته اید که ممکن است

upset somebody that's giving you a bit of information.

کسی را که کمی اطلاعات به شما می دهد ناراحت کند.

It's not quite the same thing, but but it's it's in the same place.

کاملاً یک چیز نیست، اما در همان مکان است.

But I think I think what we are maybe concentrating on

اما فکر می‌کنم چیزی که ممکن است روی آن تمرکز کنیم،

also is offensive things.

چیزهای توهین‌آمیز است.

Anything you say, you might just say something

هر چیزی که می گویید، ممکن است

very casually to you as the speaker.

به عنوان گوینده، چیزی را خیلی معمولی بگویید.

It might be very innocent, but if the person you are speaking to,

ممکن است بسیار بی گناه باشد، اما اگر شخصی که با او صحبت می کنید،

it might be the worst thing they've ever heard because they they are so sensitive.

ممکن است بدترین چیزی باشد که تا به حال شنیده است زیرا بسیار حساس است.

So you do have to choose your words carefully.

بنابراین باید کلمات خود را با دقت انتخاب کنید.

Be careful what you say.

حواست باشه چی میگی.

Now, this probably is an interesting warning because you have to be careful what you say.

اکنون، احتمالاً این یک هشدار جالب است زیرا باید مراقب آنچه می گویید باشید.

And I think this is something that a lot of people do suffer from.

و من فکر می کنم این چیزی است که بسیاری از مردم از آن رنج می برند.

They might not be able to stop themselves.

ممکن است نتوانند جلوی خود را بگیرند.

What how would you describe that, Steve,

چگونه آن را توصیف می‌کنی، استیو،

if you if you had to make sure that you didn't

اگر باید مطمئن می‌شوی که چیزی را

you didn't say the wrong thing or

اشتباه نگفته‌ای یا

you don't say the wrong thing, how would you describe that

چیز نادرستی نگفتی، چگونه آن را توصیف می‌کنی تا

to bite your tongue yet

هنوز زبانت را گاز بگیری.

if you yes, sometimes

اگر بله، گاهی می

you want to say something, but you realise

خواهید چیزی بگویید، اما متوجه می شوید که

sometimes you really want to say something or comment

گاهی واقعاً می خواهید چیزی بگویید یا

about something, but something in your head is telling you

در مورد چیزی نظر دهید، اما چیزی در ذهن شما به شما می گوید

maybe this isn't the best time or the place to say that particular thing.

شاید این بهترین زمان یا مکان برای گفتن آن چیز خاص نباشد. .

Or somebody might say to you, Don't say that.

یا ممکن است کسی به شما بگوید، این را نگو.

And then you might say, or somebody might say,

و بعد ممکن است بگویید، یا کسی ممکن است بگوید،

Bite your tongue or you might say to yourself, I need to bite my tongue.

زبانت را گاز بگیر یا ممکن است با خودت بگویی، من باید زبانم را گاز بگیرم.

You're not literally biting your tongue.

شما به معنای واقعی کلمه زبان خود را گاز نمی گیرید.

What you're doing is you're stopping yourself from talking.

کاری که شما انجام می دهید این است که جلوی صحبت کردن خود را می گیرید.

Are Because sometimes you want to say something.

آیا به این دلیل که گاهی می خواهید چیزی بگویید.

You imagine what it I mean, the

شما تصور می کنید منظور من چیست،

the things that tend to upset people commonly.

چیزهایی که معمولاً مردم را ناراحت می کنند.

Do you want me or you?

من را میخواهی یا تو؟

Well, we're going to talk about. I'm going to drink to that.

خوب، ما قصد داریم در مورد صحبت کنیم. من می روم به آن نوشیدنی.

But yeah, so we're just talking about the way of expressing holding back.

اما بله، بنابراین ما فقط در مورد نحوه بیان عقب نشینی صحبت می کنیم.

Sometimes you have to bite your is another one.

بعضی وقتا باید گازت بگیری یکی دیگه

Bite your lip.

لبت را گاز بگیر.

My leg.

You're literally physically trying to stop yourself from

پای من.

شما به معنای واقعی کلمه از نظر فیزیکی سعی می کنید جلوی

from talking.

Giovanni makes an interesting comment this week.

صحبت کردن خود را بگیرید.

جیووانی این هفته نظر جالبی می دهد.

I learned a good expression about this.

تعبیر خوبی در این مورد یاد گرفتم.

Taming the tongue.

رام کردن زبان.

Yes, Well, yeah, I haven't heard that one.

بله، بله، من آن یکی را نشنیده ام.

But if that's used to be used locally

اما اگر قبلاً در جایی که شما هستید به صورت محلی استفاده می‌شد،

where you are, everyone's got their own way of doing this.

هرکسی روش خود را برای انجام این کار دارد.

Bite your tongue, bite your lip, taming the tongue or hold.

زبانتان را گاز بگیرید، لبتان را گاز بگیرید، زبانتان را رام کنید یا نگه دارید.

Yes, that might be it just means to stop yourself

بله، این ممکن است فقط به این معنی باشد که خود را

from saying something inappropriate or training yourself not to.

از گفتن چیزهای نامناسب یا آموزش ندادن خود منع کنید.

Of course, politicians are very, very good at this.

البته سیاستمداران در این کار خیلی خیلی خوب هستند.

Yeah, and people in the media

بله، و افراد در رسانه ها

have to have training to make sure that they don't upset people.

باید آموزش ببینند تا مطمئن شوند که مردم را ناراحت نمی کنند.

Well, I think it's also being able to I think in that situation also,

خوب، من فکر می‌کنم که در آن موقعیت نیز می‌توانم فکر کنم،

it's about answering questions or should I say,

در مورد پاسخ دادن به سؤالات است یا باید بگویم،

avoiding answering questions.

اجتناب از پاسخ دادن به سؤالات.

So that is that is one thing that politicians

بنابراین این همان چیزی است که سیاستمداران

are often criticised for, that they're not very good at answering

اغلب به خاطر آن مورد انتقاد قرار می‌گیرند، این است که آنها در پاسخ دادن

or giving a straight answer, especially when the reply is either yes or no.

یا دادن پاسخ مستقیم خوب نیستند، به خصوص وقتی که پاسخ بله یا خیر است.

A lot of politicians do not like

بسیاری از سیاستمداران دوست ندارند به

answering questions with just yes or no.

سؤالات فقط با بله یا خیر پاسخ دهند.

They like to talk for a long time and then slowly the person who asked the question

آنها دوست دارند برای مدت طولانی صحبت کنند و سپس به آرامی شخصی که سؤال را پرسیده است

has forgotten what the question was, and that is something that does happen.

فراموش کرده است که سؤال چیست و این چیزی است که اتفاق می افتد.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Think before you speak.

قبل از حرف زدن فکر کن

And there are moments of time and I think

و لحظاتی وجود دارد و من فکر می کنم

you've kind of mentioned that

شما به نوعی به این موضوع اشاره کرده اید که

where you might not be able to hold past

ممکن است نتوانید از

saying something.

گفتن چیزی دست نگه دارید.

And I suppose the emotion that I'm talking about and I'm sure you know what the emotion is

و فکر می‌کنم احساسی که در مورد آن صحبت می‌کنم و مطمئن هستم که شما هم می‌دانید این احساس چیست،

as well, Steve anger getting angry when we are angry.

استیو عصبانی می‌شود وقتی ما عصبانی هستیم.

If we are fighting, if we are having an argument,

اگر با هم دعوا می کنیم، اگر بحث می کنیم،

You know, Steve, and I know that

می دانید، استیو، و من می دانیم که

sometimes we might say things that are hurtful

گاهی اوقات ممکن است چیزهایی بگوییم که آزاردهنده

or mean or just rude.

یا بد یا فقط بی ادبانه باشد.

And it does happen.

و این اتفاق می افتد.

It does happen.

این اتفاق می افتد.

We do we we lose our temper and then suddenly we can't stop.

ما این کار را می کنیم که عصبانیت خود را از دست می دهیم و ناگهان نمی توانیم متوقف شویم.

It's almost like it's almost like something is

تقریباً مثل این است که چیزی

like taking a cool counter for a bottle

شبیه به مصرف یک پیشخوان خنک برای بطری است که

Claudia mentions.

کلودیا به آن اشاره می کند.

And Louis followed up.

و لویی پیگیری کرد.

Claudia says Sometimes it's not what you say, but the way you say it.

کلودیا می گوید گاهی اوقات این چیزی نیست که شما می گویید، بلکه نحوه گفتن شما مهم است.

Very good.

خیلی خوب.

That's a nice sort of that's a very good thing to say, because

این یک نوع خوب است که گفتن آن خیلی خوب است، زیرا

sometimes the tone of your voice, which Louis mentions,

گاهی اوقات لحن صدای شما، که لویی به آن اشاره می کند،

I think you meant tone.

فکر می کنم منظور شما لحن بود.

Tony, would that would be spam, wouldn't it?

تونی، آیا این اسپم خواهد بود، اینطور نیست؟

Sometimes the tone of your voice.

گاهی لحن صدایت

Sometimes I've got a tendency to be very sarcastic when I say things.

گاهی اوقات وقتی چیزهایی را می گویم، تمایل زیادی به طعنه دارم .

And that can annoy people sometimes.

و این می تواند گاهی اوقات مردم را آزار دهد.

Yeah, you can give this. You can give information.

آره میتونی اینو بدی میتونی اطلاعات بدی

And depending on the way you say it

و بسته به نحوه بیان آن

or the words you use or the tone of your voice,

یا کلماتی که استفاده می کنید یا لحن صدای شما،

it can impact at two very different meaning.

می تواند در دو معنای بسیار متفاوت تأثیر بگذارد.

You can soften, can't you?

شما می توانید نرم کنید، نمی توانید؟

The way you give information with the way that you say it, the tone that you use. Yes.

روشی که اطلاعات را با روشی که می گویید، لحنی که استفاده می کنید. آره.

In your voice? Yes.

در صدای تو؟ آره.

Yeah.

Is that anger there in your voice As you say, something is the heightened emotion

آره

آیا این عصبانیت در صدای شما وجود دارد همانطور که می گویید، چیزی احساس تشدید شده است

because people respond to emotion.

زیرا مردم به احساسات پاسخ می دهند.

It's an automatic thing

این یک چیز خودکار است

that if the if your tone is

که اگر لحن شما

emotional, as you say things, then you will react.

احساساتی باشد، همانطور که چیزهایی را می گویید، واکنش نشان می دهید.

You will tend to be more reactive to what they are saying and maybe take it the wrong way.

شما تمایل دارید که نسبت به آنچه آنها می گویند واکنش نشان دهید و ممکن است آن را به روشی اشتباه انتخاب کنید.

And Marco,

و مارکو،

thank you for your comment.

از نظر شما متشکرم.

Thinks that British people tend to hold their tongues.

فکر می کند که مردم بریتانیا تمایل دارند زبان خود را نگه دارند.

Well, we are you are right, Marco,

خوب، ما درست می گوییم، مارکو،

in that sort of traditionally

از این نظر به طور سنتی

you would think if a British person is reserved,

فکر می کنی اگر یک بریتانیایی محتاط باشد، می

you know, and measured in what they say in the way they say it.

دانی، و با آنچه می گویند به شیوه ای که می گویند سنجیده شود.

But actually these days,

اما در واقع این روزها،

that's far less than it used to be, I would say.

من می‌توانم بگویم که بسیار کمتر از گذشته است.

And also different cultures.

و همچنین فرهنگ های مختلف.

Yeah, people tend to be

بله، مردم تمایل دارند

maybe, maybe we are still like that generally,

شاید، شاید ما هنوز هم به طور کلی اینطوریم،

but we are certainly less so than we used to.

اما مطمئناً کمتر از گذشته هستیم.

And I find as I get older, I tend to say more of what I think now

و متوجه می‌شوم که وقتی بزرگتر می‌شوم، بیشتر از آنچه فکر می‌کنم

rather than what I think people want to hear, which is another problem.

مردم می‌خواهند بشنوند، بیشتر آنچه را که اکنون فکر می‌کنم بیان می‌کنم، که مشکل دیگری است.

Sometimes you say if you're a people pleaser,

گاهی اوقات می گویید اگر مردم را خشنود می کنید،

you sometimes say what you think people want to hear

گاهی اوقات چیزی را می گویید که فکر می کنید مردم می خواهند بشنوند

rather than what you actually believe because you don't want to upset people sometimes. Yes.

نه آنچه را که واقعاً باور دارید، زیرا نمی خواهید گاهی اوقات مردم را ناراحت کنید. آره.

I think that's a that's a very good point.

من فکر می کنم این نکته بسیار خوبی است. چند روز پیش

I was I was listening to a very interesting interview a few days ago

داشتم به یک مصاحبه بسیار جالب

with John Cleese, and he said the same thing as what you just said.

با جان کلیس گوش می‌دادم، و او همان چیزی را که شما گفتید گفت.

He said, To be honest, as you get older,

او گفت، راستش را بخواهید، با بزرگتر شدن، دیگر

you stop worrying about what people think.

نگران افکار مردم نیستید.

And that quite often is reflected

و این اغلب

in what you say and who you say it to.

در آنچه می گویید و به چه کسی آن را می گویید منعکس می شود.

So maybe if you're younger and I think this is an interesting point

بنابراین شاید اگر جوان‌تر هستید و فکر می‌کنم این نکته جالبی است که

to make when you're younger, you're still trying

در جوانی باید به آن اشاره کنید، هنوز در تلاش هستید تا

to to make your way through life.

راه خود را در زندگی باز کنید.

You are still trying to influence people.

شما هنوز در تلاش برای تأثیرگذاری بر مردم هستید.

Maybe you're trying to to build up your career

شاید در حال تلاش برای ساختن حرفه خود هستید

or you're trying to attract a mate to spend your life with.

یا سعی می کنید همسری را برای گذراندن زندگی خود جذب کنید.

But of course, as you get older, those things become less important

اما مسلماً با افزایش سن، اهمیت این چیزها کمتر می‌شود،

because maybe you've given up trying to find them or

زیرا ممکن است از تلاش برای یافتن آنها صرف نظر کرده باشید یا

you just don't care anymore.

دیگر برایتان مهم نیست.

You just think, what is the point?

شما فقط فکر می کنید، هدف چیست؟

You can go through your life holding yourself back and not saying things

شما می توانید در طول زندگی خود جلوی خود را بگیرید و چیزهایی را نگویید،

when sometimes it is good to actually say them to express yourself.

در حالی که گاهی اوقات خوب است واقعاً آنها را برای بیان خود بگویید.

So I think you're right, Steve.

پس فکر می کنم حق با شماست، استیو.

I think as you get older, you do.

فکر می کنم هر چه بزرگتر می شوید، این کار را می کنید.

You do often

اغلب اوقات

you don't sense to yourself so much.

آنقدر به خودتان حس نمی کنید.

Yes, it's unhealthy. Yes.

بله، ناسالم است. آره.

Let's have a look. yes.

بیایید نگاهی بیندازیم. آره.

Valentine talking about sarcasm.

ولنتاین در مورد طعنه صحبت می کند.

He thinks that's a British trait.

او فکر می کند که این یک ویژگی بریتانیایی است.

It may well be.

ممکن است خوب باشد.

Sarcasm is actually

طعنه در واقع

a way of saying it.

راهی برای بیان آن است.

It's a way of saying what you think

این راهی است برای گفتن آنچه فکر می کنید

without being very aggressive.

بدون اینکه خیلی تهاجمی باشید.

Because being sarcastic can be.

چون طعنه آمیز بودن می تواند باشد.

You're saying something about something you've actually being rude to somebody

شما چیزی در مورد چیزی می گویید که در واقع با کسی بی ادبی کرده اید، در

when you're being sarcastic and but that involves

حالی که به طعنه می پردازید، اما این شامل این می شود که

you being it's an indirect way of insulting somebody. Yes.

شما این گونه باشید که این یک روش غیرمستقیم برای توهین به کسی است. آره.

I suppose without directly becoming it's an unemotional way.

من فکر می کنم بدون تبدیل شدن مستقیم به این یک روش غیر عاطفی است.

And you can you can say you can say something quite rude to somebody.

و شما می توانید بگویید که می توانید چیزی کاملاً بی ادبانه به کسی بگویید.

Yeah.

آره

If you use

اگر از

sarcasm, they might punch you in the face if you said it directly to them.

طعنه استفاده کنید، اگر مستقیماً به آنها بگویید ممکن است به صورت شما مشت بزنند .

Yeah, but if you say it sarcastically, it's almost that they can't react in the same way

بله، اما اگر آن را به طعنه بگویید، تقریباً آنها نمی توانند به همان شیوه واکنش نشان دهند،

because you need to switch on those emotions.

زیرا شما باید آن احساسات را روشن کنید.

If someone's shouting at you or accusing you of something

اگر کسی بر سر شما فریاد بزند یا مستقیماً شما را به چیزی متهم کند،

directly, you get very defensive

بسیار حالت تدافعی می گیرید

and then you start to fight back.

و سپس شروع به مبارزه می کنید.

But if somebody says sarcasm to you, I mean, obviously sarcasm can be upsetting,

اما اگر کسی به شما طعنه می زند، منظورم این است که واضح است که طعنه می تواند ناراحت کننده باشد،

but you don't tend to react in the same emotional way

اما شما تمایل ندارید که وقتی کسی به طعنه می پردازد، به همان شیوه عاطفی واکنش نشان دهید،

when somebody's sarcastic, you think that's it, okay.

فکر می کنید همین است، باشه.

But the other thing, Steve, is I think sarcasm is a British thing.

اما نکته دیگر، استیو، این است که به نظر من طعنه یک چیز بریتانیایی است.

And I think that that is a very good observation

و من فکر می کنم که این یک مشاهده بسیار خوب است

and I think British people are very good at sarcasm.

و من فکر می کنم مردم بریتانیا در طعنه بسیار خوب هستند.

We can do things and say things that are making

ما می‌توانیم بدون اینکه مستقیماً بگوییم، کارهایی انجام دهیم و چیزهایی بگوییم که باعث

some sort of criticism

نوعی انتقاد می‌شود

without actually saying it directly.

.

And I think that is that is one of the most

و من فکر می کنم این

one of my favourite parts of communication.

یکی از بخش های مورد علاقه من در ارتباط است.

Using any language is sarcasm.

استفاده از هر زبانی کنایه است.

And I think no one does sarcasm better than the British.

و من فکر می کنم هیچ کس بهتر از انگلیسی ها طعنه نمی زند.

I know, I know.

میدونم میدونم.

I know.

In the US people can be sarcastic, especially in certain areas.

میدانم.

در ایالات متحده مردم می توانند طعنه آمیز باشند، به خصوص در مناطق خاصی.

New York City, apparently New Yorkers

شهر نیویورک، ظاهراً نیویورکی ها

can be quite sarcastic and abrupt and that is just their manner.

می توانند کاملاً طعنه آمیز و ناگهانی باشند و این فقط شیوه آنهاست.

But I think the British, I think we are

اما من فکر می‌کنم انگلیسی‌ها، فکر می‌کنم

definitely top of the tree when it comes to sarcasm.

در مورد طعنه قطعاً ما در بالای درخت هستیم.

We are pretty good at it. I think so.

ما در آن خیلی خوب هستیم. من هم اینچنین فکر میکنم.

I think it's safe to say, here's one, Steve, another phrase, and I like this one.

فکر می‌کنم می‌توان گفت، اینجا یکی، استیو، یک عبارت دیگر است، و من این یکی را دوست دارم.

This is one that I used to use to myself

این یکی از مواردی است که سال ها پیش برای خودم استفاده می کردم

many years ago to stop me from saying the wrong thing.

تا از گفتن حرف نادرستم جلوگیری کند.

The less you say, the more you hear.

هر چه کمتر بگویید، بیشتر می شنوید.

And I think this is a problem with some people.

و من فکر می کنم این مشکل برای برخی افراد است.

Sometimes people talk too much instead of listening to what other people have to say.

گاهی اوقات مردم به جای گوش دادن به حرف های دیگران، بیش از حد صحبت می کنند.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Yes, yes, yes.

بله بله بله.

I mean, this is something

منظورم این است که این چیزی است که

where I mean, I've been in sales

منظورم این است که من بیشتر عمرم در فروش بوده ام

most of my life and one of the main things that you are taught

و یکی از اصلی ترین چیزهایی که به شما آموزش داده می شود این است که کاری که

is, is to is to what you should be doing

باید انجام دهید این

is talking less than the customer.

است که کمتر از مشتری صحبت کنید.

And I mean, this is a good thing to translate into everyday life, isn't it?

و منظورم این است که این چیز خوبی برای ترجمه به زندگی روزمره است، اینطور نیست؟

Because yes,

چون بله،

you know what it's like when you meet somebody

شما می‌دانید وقتی با کسی ملاقات می‌کنید

who is just constantly telling you, talking about themselves all the time.

که مدام به شما می‌گوید و مدام در مورد خودش صحبت می‌کند، چه حسی دارد.

You haven't asked for that information, but they start to tell you about, I went on holiday here.

شما این اطلاعات را نپرسیدید، اما آنها شروع به گفتن به شما کردند، من برای تعطیلات اینجا رفتم.

I've just bought this for myself, blah, blah, blah.

من این را برای خودم خریدم، بل، بل، بلا،

And you just think, Well,

و شما فقط فکر می کنید، خوب،

why do you think I'm actually interested?

چرا فکر می کنید من واقعاً علاقه مند هستم؟

If I'm interested enough in you, I will ask you those questions.

اگر به اندازه کافی به شما علاقه مند باشم، این سوالات را از شما خواهم پرسید.

And so I think that's a good way to be, actually.

و بنابراین من فکر می کنم که این یک راه خوب برای بودن است، در واقع.

But then, yeah, it's you.

اما پس از آن، آره، این شما هستید.

You, you pick up more information.

شما اطلاعات بیشتری دریافت می کنید.

If you're not talking, you pick up information about other people. Yes.

اگر صحبت نمی کنید، اطلاعاتی در مورد افراد دیگر دریافت می کنید. آره.

And about situations and that that's just social skill.

و در مورد موقعیت ها و این فقط مهارت اجتماعی است.

I think it's knowing when to stop speaking and when to listen.

من فکر می کنم دانستن این است که چه زمانی صحبت را متوقف کنیم و چه زمانی گوش دهیم.

And as we often talk about when we're talking about learning

و همانطور که ما اغلب در مورد یادگیری

English, you have to learn to listen.

زبان انگلیسی صحبت می کنیم، شما باید گوش دادن را یاد بگیرید.

And I think in general, day to day life, quite often

و من فکر می کنم به طور کلی، زندگی روزمره، اغلب، هر چه

the less you say or if you know when to stop

کمتر صحبت کنید یا اگر بدانید چه زمانی باید

speaking, you can listen to what other people have to say.

صحبت نکنید، می توانید به حرف های دیگران گوش دهید.

And you are right, Steve.

و حق با شماست، استیو.

We have had situations where we've been with someone

ما موقعیت‌هایی داشته‌ایم که با کسی بوده‌ایم

and they won't stop talking about themselves and sometimes

و او از صحبت کردن در مورد خودش دست بر نمی‌دارد و گاهی اوقات

they will just go on for maybe an hour.

فقط برای یک ساعت ادامه می‌دهد.

We've had some really weird moments of time I'm not going to say who, don't worry.

ما لحظات بسیار عجیبی را پشت سر گذاشتیم که نمی‌خواهم بگویم چه کسی، نگران نباشید.

But some people that we know and they just talk about themselves

اما برخی از افرادی که ما آنها را می شناسیم و آنها فقط در مورد خودشان

over and over yes, they they they pay no attention

بارها و بارها صحبت می کنند، بله، آنها هیچ توجهی

to you as an individual.

به شما به عنوان یک فرد ندارند.

You can pick that up very quickly.

شما می توانید آن را خیلی سریع انتخاب کنید.

Catarina mentions this.

کاتارینا به این موضوع اشاره می کند.

That can happen when

این ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که

somebody just talks over you,

کسی فقط درباره شما صحبت می کند،

You're having a conversation and then

شما در حال گفتگو هستید و

you might be saying something.

ممکن است چیزی بگویید.

I've got a friend like this, actually. Yeah.

من یک دوست مثل این دارم، در واقع. آره

And and you get into a conversation and you'll start saying something

و وارد گفتگو می‌شوید و شروع می‌کنید به گفتن چیزی

and then there reply will be nothing to do with what you've just been talking about.

و سپس پاسخ هیچ ربطی به چیزی که اخیراً در مورد آن صحبت کرده‌اید، نخواهد بود.

It'll just be something to do with them and you think and it's quite obvious

این فقط کاری است که با آنها انجام شود و شما فکر می کنید و کاملاً واضح است که

they'd not listen to a word you say and, and they.

آنها به کلمه ای که شما می گویید و آنها گوش نمی دهند.

Or they might just interrupt you and talk over you. Yes.

یا ممکن است حرف شما را قطع کنند و درباره شما صحبت کنند. آره.

And that's, that's when you're particularly when you're in sales, that's very difficult.

و این، زمانی است که شما به خصوص زمانی که در فروش هستید، بسیار دشوار است.

That's a very easy thing for a salesperson to do, is to talk over the customer

انجام این کار برای یک فروشنده بسیار آسان است، این است که با مشتری صحبت کند،

because you want to get your messages across

زیرا شما می خواهید پیام های خود را

to the customer about your product, but you're not willing

در مورد محصول خود به مشتری برسانید، اما نمی خواهید

you know, what you should be doing is listening.

بدانید، آنچه باید انجام دهید گوش دادن است.

what do they want?

آنها چه میخواهند؟

What you know, what things will turn them on about this product or not even?

چه می دانید، چه چیزهایی آنها را در مورد این محصول روشن می کند یا نه؟

Yes, actually, sales is a very interesting point

بله، در واقع، فروش نکته بسیار جالبی است

because that is that is to me, a skill.

زیرا این برای من یک مهارت است.

It is a skill.

این یک مهارت است.

It isn't just something that you can walk into selling sales calls

این فقط چیزی نیست که می‌توانید در فروش تماس‌های فروش قدم بگذارید

to persuade another person to to think about something, not necessarily buy it,

تا شخص دیگری را متقاعد کنید که درباره چیزی فکر کند، نه لزوماً آن را بخرد،

but to at least think about the thing that you are promoting or offering.

بلکه حداقل درباره چیزی که تبلیغ یا ارائه می‌کنید فکر کنید.

And I think it is I think I think selling or any area of sales where you're

و فکر می‌کنم این است که فکر می‌کنم فروش یا هر حوزه‌ای از فروش که در آن

you're dealing directly with another person, let's face it.

شما مستقیماً با شخص دیگری سروکار دارید، بیایید با آن روبرو شویم.

And it's a massive skill.

و این یک مهارت عظیم است.

People I mean, just in everyday life to to meet somebody

منظور من از مردم، فقط در زندگی روزمره برای ملاقات با کسی است

who you're in a conversation with them

که شما در حال گفتگو با آنها هستید

and they're actually listening to what you say. Yes.

و آنها در واقع به آنچه شما می گویید گوش می دهند. آره.

And then they respond with relevant question as to what you've just said.

و سپس آنها با سؤالی مرتبط به آنچه که شما گفتید پاسخ می دهند.

You know, they might ask another question which asks for a bit more information.

می دانید، آنها ممکن است یک سوال دیگر بپرسند که کمی اطلاعات بیشتر بخواهد.

And that's quite a skill to listen, is quite a skill.

و این کاملاً یک مهارت برای گوش دادن است، یک مهارت است.

It's Very easy to switch off.

خاموش کردن آن بسیار آسان است.

They're talking and you're thinking about the next thing you want to say

آنها دارند صحبت می کنند و شما به چیز بعدی که می خواهید بگویید فکر می کنید

and it's, you know, when somebody is doing it to you. So

و این زمانی است که کسی با شما این کار را می کند. بنابراین

it's a skill that we all have to learn a social skill

این یک مهارت است که همه ما باید یک مهارت اجتماعی را بیاموزیم،

because if you if you couldn't master that,

زیرا اگر نمی‌توانید بر آن مسلط شوید، می‌دانید،

you know, you'll you'll be invited out everywhere.

همه جا دعوت خواهید شد.

Friends are want you because.

دوستان شما را می خواهند زیرا.

hey, someone to listen to me I mean it can't get I mean it can get boring

هی، کسی که به من گوش کند منظورم این است که نمی تواند دریافت کند، منظورم این است که

if you just have to keep listening to other people's boring stories about their holidays or whatever.

اگر شما فقط مجبور باشید به گوش دادن به داستان های خسته کننده دیگران در مورد تعطیلات آنها یا هر چیز دیگری ادامه دهید، ممکن است خسته کننده شود.

Yeah, well, all that gardening, it's got to be two way.

آره، خوب، این همه باغبانی، باید دو طرفه باشد.

But yes, to listen to somebody and understand them

اما بله، برای گوش دادن به دیگران و درک آنها

and then reply back with a relevant question that shows that you've actually listened to.

و سپس پاسخ دادن با یک سوال مرتبط که نشان می دهد شما واقعاً به آن گوش داده اید.

Yeah, that gained you a lot of respect.

بله، این باعث شد که شما احترام زیادی داشته باشید.

Here's, here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

So here's another interesting phrase.

بنابراین این یک عبارت جالب دیگر است.

If you have nothing to say, say nothing.

اگر چیزی برای گفتن ندارید، چیزی نگویید.

And sometimes

و گاهی اوقات

to be honest, I like

صادقانه بگویم، من

peace and quiet.

آرامش و سکوت را دوست دارم.

If I'm with someone and we've had situations like this, I'm not going to say who, don't worry.

اگر با کسی هستم و چنین موقعیت هایی داشته ایم، نمی گویم چه کسی، نگران نباشید.

But we've been with people who just won't stop talking.

اما ما با افرادی بوده ایم که دست از صحبت کردن بر نمی دارند.

They have to constantly fill the air with conversation.

آنها باید مدام فضا را با گفتگو پر کنند.

Yeah, and sometimes it is nice and we're going to try this now, Steve,

بله، و گاهی اوقات خوب است و ما اکنون این را امتحان می کنیم، استیو،

let's try not to speak for about 10 seconds

بیایید سعی کنیم حدود 10 ثانیه صحبت نکنیم

and you will suddenly feel

و ناگهان احساس می کنی

as if there is a little bit of space.

که کمی فضا وجود دارد.

So you don't need to constantly talk.

بنابراین نیازی به صحبت مداوم ندارید.

And I know this is an English

و من می دانم که این یک

teaching live stream, but sometimes.

پخش زنده آموزش انگلیسی است، اما گاهی اوقات.

Steve, don't you think let's do it now.

استیو، فکر نکن بیا این کار را انجام دهیم.

Let's have 10 seconds of silence.

بیایید 10 ثانیه سکوت کنیم.

I have to say I enjoyed that.

باید بگویم که از آن لذت بردم.

It's very difficult.

خیلی سخت است.

It depends on if you're a social person or not.

این بستگی به این دارد که آیا شما یک فرد اجتماعی هستید یا نه.

If you're a very social person you would like to chat a lot and talk a lot.

اگر فردی اجتماعی هستید، دوست دارید زیاد چت کنید و زیاد صحبت کنید.

But you're right, it can be very exhausting

اما حق با شماست،

if you are used to your own company and then you go somewhere

اگر به شرکت خودتان عادت داشته باشید و سپس به جایی بروید که در آن

where there's lots of people, lots of people talking chat, chat, chat, chit chat.

افراد زیادی وجود دارد، افراد زیادی در حال صحبت کردن با چت، چت، چت، چت چت هستند، می تواند بسیار خسته کننده باشد.

It can be quite stressful.

می تواند کاملاً استرس زا باشد.

I do find it quite stressful sometimes when I go out with my work colleagues, we all meet up

گاهی اوقات وقتی با همکارانم بیرون می‌روم، همه با هم همدیگر را ملاقات می‌کنیم و

and everyone's talking and chatting away and it can become a bit exhausting after a while.

همه با هم صحبت می‌کنند و گپ می‌زنند، خیلی استرس‌زا می‌شوم و ممکن است بعد از مدتی کمی خسته‌کننده شود.

So I have to make a little I have to escape.

پس باید کمی بسازم باید فرار کنم.

That's what smokers do.

این کاری است که سیگاری ها انجام می دهند. می

You know, smokers, I think, is their excuse.

دانید، سیگاری ها، فکر می کنم، بهانه آنهاست.

Get away from the company of people and go outside just to chill out.

از جمع مردم دور شوید و فقط برای استراحت به بیرون بروید.

And then they come back in the room. Revived, I think.

و سپس آنها به اتاق باز می گردند. به نظرم احیا شد.

I think the smoking is actually just an excuse.

من فکر می کنم سیگار کشیدن در واقع فقط یک بهانه است.

I'm a I need to go outside for smoke.

من باید برای سیگار کشیدن بیرون بروم.

I think actually what you are doing is using that as an excuse

من فکر می کنم در واقع کاری که شما انجام می دهید استفاده از آن به عنوان بهانه ای

just to escape from everybody in the room, which is a very good thing to do.

برای فرار از دست همه افراد در اتاق است که کار بسیار خوبی است.

Yeah, it's a good theory.

آره تئوری خوبیه

Maybe I could pretend to be a smoker.

شاید بتوانم وانمود کنم که سیگاری هستم.

Yes, Just. Well, I tell you what you can do.

بله، فقط. خوب، من به شما می گویم که چه کاری می توانید انجام دهید.

You can. You can take it vaping.

تو می توانی. می توانید آن را بخارپز کنید.

But just don't. Just don't do it.

اما فقط این کار را نکنید. فقط این کار را نکن

Just take the the machine and just pretend to vape.

فقط ماشین را بردارید و وانمود کنید که بخار می کنید. می

You see,

بینید،

so you can get away from other people.

بنابراین می توانید از دیگران دور شوید.

Yeah, I would imagine if they were outside talking, Steve,

آره، تصور می‌کنم اگر بیرون صحبت می‌کردند، استیو،

they would be smoking and talking so it might be actually worse.

سیگار می‌کشیدند و صحبت می‌کردند، بنابراین ممکن بود واقعاً بدتر شود.

But, but yes, if you, if you have nothing to say,

اما، اما بله، اگر شما، اگر چیزی برای گفتن ندارید،

sometimes silence can be very refreshing.

گاهی اوقات سکوت می تواند بسیار شاداب کننده باشد.

Or as Patrick puts it, which is a well-known phrase.

یا به قول پاتریک که جمله معروفی است.

So thank you for that. Silence is golden.

بنابراین برای آن از تو متشکرم. سکوت طلایی است.

That is a phrase that is often used.

این عبارتی است که اغلب استفاده می شود.

Silence is gold or golden. Yes,

سکوت طلاست یا طلایی. بله،

because sometimes it is just nice to have

زیرا گاهی اوقات داشتن

a bit of peace and quiet.

کمی آرامش و سکوت خوب است.

And, you know, it's just of you when you're eating.

و، می دانید، زمانی که در حال غذا خوردن هستید، این فقط از عهده شماست.

I don't know.

من نمی دانم.

I don't know. Maybe everyone's different.

من نمی دانم. شاید همه با هم فرق دارند

Yes. Thanks.

آره. با تشکر.

By The way I forgot to mention.

در ضمن یادم رفت بگم

And it was a comment from

و این نظر از

Who is it from?

I can't remember now. Francesca.

طرف کی بود؟

الان یادم نمیاد فرانچسکا

Francesca said that sarcasm is in every language.

فرانچسکا گفت که طعنه در هر زبانی وجود دارد.

Yes, I'm. It is. Yes.

بله، من هستم. این است. آره.

And. But would you.

و. اما آیا شما.

Would you recognise it. Maybe. Yeah.

آیا آن را تشخیص می دهید؟ شاید. آره

It's probably in every,

این احتمالاً در هر زبانی وجود دارد،

in every language but it's a, it's a, it's passive aggressive

اما این یک شکل تهاجمی منفعلانه

form of, of making, making

از اظهار

a comment about something you might not necessarily want to say directly to somebody.

نظر درباره چیزی است که ممکن است لزوماً نخواهید مستقیماً به کسی بگویید.

It is I suppose.

فکر می کنم این است.

I suppose it is subtle criticism.

من فکر می کنم انتقاد ظریف است.

Yes. That would be my way of if I had to describe

آره. اگر بخواهم طعنه و انتقاد اجتماعی را توصیف کنم، این راه من خواهد بود

sarcasm, social criticism.

.

You are doing something gently. You are.

شما به آرامی کاری انجام می دهید. شما هستید.

But I still say that the British are the best with sarcasm, that nobody does sarcasm.

اما من هنوز هم می گویم که انگلیسی ها با طعنه بهترین هستند، که هیچ کس طعنه نمی زند.

It's like the British.

مثل انگلیسی هاست

It's a leakage of your feelings.

این نشت احساسات شماست.

You're You want to say something, You really want

شما می خواهید چیزی بگویید، واقعاً می خواهید

to shout back at somebody or tell them they're an idiot or something like that.

سر کسی فریاد بزنید یا به او بگویید احمق است یا چیزی شبیه به آن.

But of course, that's not a British way of doing it or your whatever your culture is.

اما البته، این روش بریتانیایی برای انجام آن یا هر فرهنگ شما نیست.

So you just say something sarcastic back to and it's what you're doing.

بنابراین شما فقط به چیزی طعنه آمیز می گویید و این همان کاری است که انجام می دهید.

Is it your real feelings are leaking out or you're trying or it's an ego thing

آیا این احساس واقعی شما درز می کند یا دارید تلاش می کنید یا این یک چیز نفسانی است

Because I mean, it's a sarcastic comment to somebody can be the most

زیرا منظورم این است که این یک اظهار نظر کنایه آمیز برای کسی است که می تواند

cutting put down.

ناامید کننده ترین باشد.

Yes, the most offensive, but said in a very subtle way, Yes.

بله، توهین آمیزترین، اما به شیوه ای بسیار ظریف گفت: بله.

It can really put somebody down. Yes.

واقعاً می تواند کسی را پایین بیاورد. آره.

And make them feel and look stupid if you do it.

و اگر این کار را انجام دهید، آنها را احمقانه و احمقانه نشان دهید.

And they often say sarcasm is the lowest form of wit.

و اغلب می گویند طعنه پایین ترین شکل شوخ طبعی است.

Well, there are two expressions.

خوب، دو عبارت وجود دارد.

The sarcasm and the SA tonic.

طعنه و تونیک SA.

Yeah, sardonic and sardonic.

آره، ساردونیک و طعنه آمیز.

It was sarcasm. Is it?

طعنه بود آیا این است؟

You're saying something offensive, but sardonic.

شما چیزی توهین آمیز می گویید، اما طعنه آمیز.

Is. Is it.

است. آیا آن است.

I think it's the same thing.

من فکر می کنم همان چیزی است.

But it's not offensive. No, it's kind.

اما توهین آمیز نیست. نه، مهربان است.

Which you're being sarcastic.

که داری کنایه میزنی

You are really trying to hurt somebody.

شما واقعاً سعی می کنید به کسی صدمه بزنید.

A dry response or

یک پاسخ خشک یا

a dry retort is sardonic.

یک واکنش خشک، ساردونیک است.

Sarcasm is where you're actually putting the syntax into what you are saying.

طعنه جایی است که شما در واقع نحو را در آنچه می گویید قرار می دهید.

I mean, they of course, the tone of it as well.

منظورم این است که آنها البته لحن آن را هم دارند.

You are really trying to be offensive.

شما واقعاً سعی می کنید توهین آمیز باشید.

Some people have a very dry sense of humour, another one, another expression,

برخی از افراد حس شوخ طبعی بسیار خشکی دارند، برخی دیگر، بیان دیگری،

an empty vessel makes more noise.

ظرف خالی صدای بیشتری ایجاد می کند.

A person who has nothing up

فردی که هیچ چیزی

here in their brain will often talk a lot.

در مغز خود ندارد اغلب زیاد صحبت می کند.

And that's another expression, an empty vessel, something with nothing inside

و این یک تعبیر دیگر است، یک ظرف خالی، چیزی که هیچ چیز درونش

empty like a person's head.

مانند سر یک شخص خالی نیست.

I'm Very sarcastic. I remember.

من خیلی طعنه آمیز هستم یادم می آید.

I must have always been sarcastic because.

من باید همیشه طعنه آمیز بوده باشم چون.

Because I find it difficult to say what I really thinking.

چون به سختی می‌توانم آنچه را که واقعاً فکر می‌کنم بیان کنم.

So it leaks out in sarcasm.

بنابراین در طعنه به بیرون درز می کند.

In conversations it can be quite nasty.

در مکالمات می تواند بسیار بد باشد.

I remember once

یادم می آید یک بار

you don't realise sometimes you get into the habit of doing it.

متوجه نمی شوی که گاهی عادت به انجام آن می کنی.

And I remember in a one of my first jobs I must have been quite sarcastic in something.

و به یاد دارم که در یکی از اولین کارهایم باید در چیزی کاملاً طعنه آمیز بودم.

And I remember once saying, That's it.

و یادم می آید که یک بار گفتم، همین است.

I was given a promotion to a manager's role and

من به سمت یک مدیر ارتقا پیدا کردم و

the company I was working for weren't renowned for paying you particularly well.

شرکتی که در آن کار می کردم به خاطر پرداخت خوب به شما مشهور نبود.

So they took me in and said, We want to make you a manager.

پس مرا بردند و گفتند می‌خواهیم تو را مدیر کنیم.

And I said, I don't suppose I'm going to get any more money,

و من گفتم، فکر نمی‌کنم دیگر پولی بگیرم،

am I something sarcastic like that?

آیا من همچین طعنه‌ای دارم؟

And he said he said he looked at me and said,

و او گفت که به من نگاه کرد و گفت، می‌دانی

you know, you could get sacked for a comment like that.

، ممکن است به خاطر چنین اظهارنظری اخراج شوی.

She said, I'm giving you a promotion and you're being sarcastic.

گفت من به تو ترفیع می دهم و تو داری طعنه می زنی.

And then I suddenly realised that maybe I've gone a little too far.

و بعد ناگهان متوجه شدم که شاید کمی زیاده روی کرده ام.

He's I mean, that's it.

اوست یعنی همین.

He said, if I didn't know you well enough, you'd be out of a job.

او گفت، اگر شما را به اندازه کافی نمی شناسم ، بیکار می شوید.

A comment like that said.

یه کامنت همچین چیزی گفته

Well that, that is it.

خوب همین است.

But doesn't that I think that story just proves

اما آیا فکر نمی‌کنم آن داستان فقط قدرت طعنه را ثابت می‌کند

the power of sarcasm

and how saying the wrong thing at the wrong moment in the wrong way

و اینکه چگونه گفتن یک چیز اشتباه در لحظه‌ای اشتباه به روشی نادرست

can land you in a lot of trouble.

می‌تواند شما را در دردسرهای زیادی قرار دهد.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

This is this is this is nice I'm enjoying this.

این خوب است من از این لذت می برم.

It is bad to talk about certain things and now we are getting into it.

بد است در مورد چیزهایی صحبت کنیم و اکنون وارد آن می شویم.

We are getting right into it.

ما درست وارد آن می شویم.

This is it.

این است.

This is the main part of the subject.

این بخش اصلی موضوع است.

It is bad to talk about things.

صحبت کردن در مورد مسائل بد است.

Or maybe, maybe there are certain things you should avoid talking about.

یا شاید، شاید چیزهایی وجود دارد که باید از صحبت کردن در مورد آنها اجتناب کنید.

So in general conversation, do you mean do you mean in sort of general meeting it with friend?

بنابراین در مکالمه کلی، آیا منظورتان از ملاقات عمومی با دوست است؟

Yes. Work colleagues? Yes, something like that.

آره. همکاران کار؟ بله چیزی شبیه به آن.

Any any social interaction where where you are

هر گونه تعامل اجتماعی که در آن

speaking or an advice team to talk about.

صحبت می کنید یا یک تیم مشاوره برای صحبت کردن.

So it is bad to talk about certain things.

بنابراین بد است در مورد چیزهایی صحبت کنیم.

And here we are, we're going to name them, by the way.

و اینجا هستیم، اتفاقاً آنها را نام می بریم.

So you are of a sensitive disposition if you are easily offended.

بنابراین اگر به راحتی مورد آزار و اذیت قرار می گیرید، دارای روحیه حساسی هستید.

So these are things which

بنابراین اینها چیزهایی هستند که

might induce upset and for people.

ممکن است باعث ناراحتی و ناراحتی مردم شوند.

Yes, offence traditionally have can lead

بله، اگر این موضوعات خاص را مطرح کنید، توهین به طور سنتی می تواند منجر

to big arguments if you bring up these certain subjects.

به بحث های بزرگ شود .

Can't believe you asked me that question or said

باورم نمی شود این سوال را از من پرسیدی یا گفتی

that things that people have strongly held

که چیزهایی که مردم به شدت

views about that might differ from your own

در مورد آنها نظر دارند ممکن است با نظر شما متفاوت باشد

and yeah.

و بله.

All right. Mr..

خیلی خوب. آقای.

Yes. Okay, let's get on with it. Here we go.

بله. باشه بریم ادامه بدیم در اینجا ما می رویم.

And the first one of our things that you should never talk about

و اولین مورد ما که هرگز نباید در مورد آن صحبت کنید

or maybe even mention in any situation

یا حتی در هر موقعیتی به آن اشاره نکنید،

whatsoever is think

فکر

politics.

سیاست است.

Politics.

سیاست.

well, yes, that is he has a subject

خوب، بله، او موضوعی دارد

which lots of extreme lots of possibilities.

که احتمالات بسیار زیاد است.

Lots of extreme.

افراطی زیاد.

You've got right and left conservatives, Labour, etc..

شما محافظه کاران راست و چپ، کارگر، و غیره دارید.

And there are lots of different subject areas in there

و بسیاری از حوزه های موضوعی مختلف وجود دارد

that you could differ with in terms of

که می توانید از نظر اینکه

who gets money, the kind of taxation.

چه کسی پول دریافت می کند، نوع مالیات متفاوت است.

Can I just stop you there, Steve?

آیا می توانم شما را در آنجا متوقف کنم، استیو؟

Politics is not necessarily about people in power.

سیاست لزوماً مربوط به افراد صاحب قدرت نیست.

It can also be any opinion about any subject.

همچنین می تواند هر نظری در مورد هر موضوعی باشد.

So it isn't necessarily left or right.

بنابراین لزوماً چپ یا راست نیست.

It can actually often be just a movement

در واقع اغلب می تواند فقط یک حرکت

or a certain belief or a certain view

یا یک باور خاص یا یک دیدگاه خاص

of society or things in general.

از جامعه یا چیزها به طور کلی باشد.

So politics is kind of referring

بنابراین سیاست به نوعی اشاره

to views, points of view

به دیدگاه هاست، دیدگاه هایی

that are expressed with between people.

که با بین مردم بیان می شود.

So so I think politics is definitely one thing that you avoid.

بنابراین من فکر می کنم سیاست قطعاً چیزی است که شما از آن اجتناب می کنید.

But you are right, you are right in that quite often

اما حق با شماست، از این نظر که اغلب

you have opposing views.

نظرات مخالف دارید.

That means quite often in a conversation one person might

این بدان معناست که اغلب در یک مکالمه ممکن است یک نفر

start talking about a certain government

شروع به صحبت درباره یک دولت خاص

or the people who are in power,

یا افرادی کند که در قدرت هستند،

and that's how you eventually become embroiled.

و اینگونه است که شما در نهایت درگیر می شوید.

And of course, the one big subject, political subject

و البته، یک موضوع بزرگ، موضوع سیاسی

that really divided people in societies over the last few years, of course, has been Brexit.

که واقعاً مردم را در جوامع در چند سال گذشته متفرق کرد، البته، برگزیت بوده است.

Now that's a subject that

اکنون این موضوعی است که

you literally you, you really cannot bring up now in any conversation with people.

شما به معنای واقعی کلمه شما، واقعاً نمی توانید اکنون در هیچ مکالمه ای با مردم مطرح کنید.

It's almost a subject.

تقریباً یک موضوع است. اکنون

It's almost an unwritten rule

تقریباً یک قانون نانوشته است

now that whenever you're in a conversation with a group of people

که هر وقت با گروهی از افراد صحبت می‌کنید

that you don't really know what their views are about it.

که واقعاً نمی‌دانید نظر آنها در مورد آن چیست.

You cannot bring up Brexit

شما نمی توانید برگزیت را مطرح کنید

because it is still a very very sensitive subject that has divided society.

زیرا هنوز موضوع بسیار حساسی است که جامعه را متفرق کرده است.

Yes. And it's very, very

آره. و بسیار بسیار

people will hold on to these views no matter what.

مردم بدون توجه به این که چه باشد به این دیدگاه ها پایبند خواهند بود.

But, you know, even if they were wrong,

اما، می دانید، حتی اگر آنها اشتباه می کردند،

they will hold on to these views because their ego won't let them anyway.

آنها به این دیدگاه ها ادامه می دهند زیرا منیت آنها به هر حال به آنها اجازه نمی دهد.

I think they're wrong.

من فکر می کنم آنها اشتباه می کنند. آیا

Can I just avoid specifics?

می توانم فقط از جزئیات اجتناب کنم؟

Yeah, but I'm just giving an example, Steve.

بله، اما من فقط یک مثال می زنم، استیو.

You know, Brexit is an example of politics which we just can't bring up any more and more conversation.

می‌دانید، برگزیت نمونه‌ای از سیاست است که ما نمی‌توانیم بیشتر و بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.

More recently.

اخیرا.

There is, of course, another subject that has divided our people.

البته موضوع دیگری هم هست که مردم ما را دچار اختلاف کرده است.

And it is, of course the the events that took place

و البته این رویدادهایی است که

between 2020 and 2022.

بین سال های 2020 و 2022 رخ داده است.

And we are talking about COVID and that that is the new hot topic here in the UK.

و ما در مورد کووید صحبت می کنیم و این موضوع داغ جدید اینجا در بریتانیا است.

Everyone is talking about what happened during that period of time.

همه در مورد اتفاقاتی که در آن مدت رخ داده صحبت می کنند.

And once again you might say that that is a point of view.

و یک بار دیگر ممکن است بگویید که این یک دیدگاه است.

There are people who have a certain view

افرادی هستند که دیدگاه خاصی دارند

and others who have maybe the opposite view or the conflicting view.

و برخی دیگر که شاید دیدگاه مخالف یا دیدگاه متضادی دارند.

So I think politics takes in many things

بنابراین من فکر می‌کنم

when we are talking about opinions, the way you feel

وقتی در مورد عقاید صحبت می‌کنیم، سیاست چیزهای زیادی را شامل می‌شود، احساسی که شما

about a certain subject or a certain topic.

در مورد یک موضوع خاص یا یک موضوع خاص دارید.

So I think it is not good. And I

پس فکر می کنم خوب نیست. و من در

to talk about politics,

مورد سیاست صحبت کنم،

especially in large gatherings.

به خصوص در اجتماعات بزرگ.

So if you are with many people, then you know that there going

بنابراین اگر با افراد زیادی هستید، پس می‌دانید که

to be many different opinions around you

نظرات مختلف زیادی در اطراف شما وجود خواهد داشت

and you are really, really putting yourself

و شما واقعاً خود را

at risk strong opinions, particularly

در معرض خطر قرار می‌دهید که عقاید قوی، به‌ویژه

about certain areas of politics. Yes.

در مورد حوزه‌های خاصی از سیاست وجود دارد. آره.

Yeah.

آره

So it's a subject you've got to you've got to tread very carefully

بنابراین این موضوعی است که باید به آن بپردازید، باید با دقت قدم بردارید

or just avoid something here that Santorini,

یا فقط از چیزی که سانتورینی،

as mentioned, is,

همانطور که گفته شد، اجتناب کنید،

which is an interesting subject, a very interesting subject you brought up Saturday.

موضوع جالبی است، موضوع بسیار جالبی است که شنبه مطرح کردید.

You know about money.

شما در مورد پول می دانید.

And if somebody is wealthy or rich and you know they are

و اگر کسی ثروتمند یا ثروتمند است و شما می دانید که او هستند و

and they've got a big house and they're obviously, you know,

خانه بزرگی دارند و مشخصاً

multi millionaires or something,

مولتی میلیونر هستند یا چیزی دیگر،

do you ask them how they got there, how they got that money? Yes.

آیا از آنها می پرسید که چگونه به آنجا رسیده اند، چگونه به آن پول رسیده اند؟ آره.

Now, that's normally again, that's a subject you would probably avoid

حالا، این موضوعی است که احتمالاً از آن اجتناب می‌کنید،

because it's you know, it's maybe they don't want to answer it.

زیرا می‌دانید، شاید آنها نمی‌خواهند به آن پاسخ دهند.

Some people would do.

برخی از مردم انجام می دهند.

But it's, you know, talking about money that's a good subject

اما، می دانید، صحبت در مورد پول موضوع خوبی است که

probably not to talk about in certain situations.

احتمالاً در شرایط خاص نمی توان درباره آن صحبت کرد.

We might actually be talking about that in a moment.

ممکن است در یک لحظه در مورد آن صحبت کنیم.

Okay. So here's another subject.

باشه. بنابراین اینجا یک موضوع دیگر است.

And I'm sure a lot of people have said this already on the live chat they have.

و من مطمئن هستم که بسیاری از مردم قبلاً این را در چت زنده ای که دارند گفته اند.

I'm pretty sure here it comes

من کاملاً مطمئن هستم که اینجا

to religion.

به دین می رسد.

If there is one subject that has divided

اگر موضوعی وجود داشته باشد که

people all humanity,

تمام بشریت را

for a very, very long time, it has to be religion.

برای مدتی بسیار طولانی تقسیم کرده است، باید دین باشد.

I think of all the all the subjects, maybe favourite TV show,

من به همه موضوعات فکر می کنم، شاید برنامه تلویزیونی مورد علاقه شما،

maybe your favourite music artist, maybe

شاید هنرمند موسیقی مورد علاقه شما، شاید

your favourite holiday destination,

مقصد مورد علاقه شما برای تعطیلات،

all of those things seem very trivial and small

همه آن چیزها

compared to this subject, which is a

در مقایسه با این موضوع، که یک

a very divisive subject.

موضوع بسیار تفرقه انگیز است، بسیار پیش پا افتاده و کوچک به نظر می رسند.

And I suppose we don't need to look very far at the moment

و فکر می‌کنم در حال حاضر نیازی نیست خیلی دور نگاه کنیم تا

to work out just how divisive it can be.

بفهمیم چقدر می‌تواند تفرقه‌انگیز باشد.

So I think this is definitely I think this is probably worse

بنابراین فکر می‌کنم این قطعاً است، من فکر می‌کنم این احتمالاً بدتر

than politics because quite often

از سیاست است زیرا اغلب اوقات

you might even find that those two subjects become the same.

ممکن است متوجه شوید که این دو موضوع یکسان می‌شوند.

Steve Yes, yes.

استیو بله، بله.

The problem with religion is there are lots of different religions and they all

مشکل دین این است که ادیان مختلف زیادی وجود دارد و همه آنها

everybody who is a member of that religion strongly believes

که عضو آن دین هستند به شدت

in that religion and its teachings.

به آن دین و آموزه های آن اعتقاد دارند.

And because usually they've been taught it from a very young age.

و چون معمولاً از سنین پایین به آنها آموزش داده شده است.

So it's all they know.

پس این تنها چیزی است که آنها می دانند.

And therefore the idea that another religion

و بنابراین پذیرش این ایده که دین دیگری

might have a different view

ممکن است دیدگاه متفاوتی داشته باشد،

is sometimes very difficult for to accept.

گاهی اوقات بسیار دشوار است.

And it's when

و این زمانی است

it's when certain religious leaders

که برخی از رهبران مذهبی

or religious leaders start to

یا رهبران مذهبی شروع به

often used and has been in history, hasn't it?

استفاده اغلب می کنند و در تاریخ نیز بوده است، اینطور نیست؟

Religion has been used as a weapon

دین به عنوان سلاحی

against another group of people.

علیه گروه دیگری از مردم استفاده شده است.

See what you are doing.

ببین چیکار میکنی

Now what's interesting here, Steve, is you are now expressing your opinion

حالا چیزی که اینجا جالب است، استیو، این است که شما اکنون نظر خود را بیان می کنید

and it's see how easy it is, though.

و می بینید که چقدر آسان است.

I'm just talking general note, talking generally, Steve, just just just allow me just to

من فقط به طور کلی صحبت می کنم، به طور کلی صحبت می کنم، استیو، فقط به من اجازه دهید که

it is easy to start talking about opinions, though.

شروع به صحبت در مورد نظرات آسان باشد.

And I know we're discussing the subject, but what I'm saying is

و من می دانم که ما در حال بحث در مورد موضوع هستیم، اما چیزی که من می گویم این است

it is a subject that once you open it, when you open the box,

که وقتی آن را باز می کنید، وقتی جعبه را باز می کنید، تبدیل به

it just become something that you can't you almost can't put the box.

چیزی می شود که نمی توانید تقریباً نمی توانید جعبه را قرار دهید. .

You close it again.

دوباره ببندش

You've got to you've got to be able to hopefully if you want to believe in religion, fine.

اگر می خواهید به دین اعتقاد داشته باشید، باید بتوانید امیدوار باشید.

If you you've been brought up to believe in that, fine,

اگر طوری تربیت شده اید که به آن اعتقاد داشته باشید، خوب، می

you know, you can respect that.

دانید، می توانید به آن احترام بگذارید.

But it's as we said before, it's when

اما همانطور که قبلاً گفتیم، زمانی است

it's when

که

people in charge use.

افراد مسئول از آن استفاده می کنند.

Okay, use that you want then that's when that's when it becomes a problem.

بسیار خوب، از آنچه می خواهید استفاده کنید، آن وقت است که مشکل ایجاد می شود.

And that that is an opinion you see, because people

و این نظری است که می‌بینید، زیرا مردم

just people normally just live together.

فقط مردم معمولاً با هم زندگی می‌کنند.

That's nice.

خوبه.

That's what I respect everybody else.

این چیزی است که من به بقیه احترام می گذارم.

Yes. I'm with life. Steve.

آره. من با زندگی هستم استیو

What I think what I think is that

چیزی که من فکر می کنم آنچه من فکر می کنم این است که

everyone, everyone can believe whatever they want.

هر کس، هر کس هر چیزی را که می خواهد باور کند.

And I think that's it.

و فکر می کنم همین است.

I mean, we're not religious, both of us.

منظورم این است که ما هر دو مذهبی نیستیم.

Not really religious.

واقعا مذهبی نیست

Never been to church really regularly.

هرگز به طور منظم به کلیسا نرفتم.

But I would say that everyone is welcome to do that.

اما من می گویم که همه از انجام این کار استقبال می کنند.

What I think most people object to is when someone knocks on their door

چیزی که فکر می‌کنم اکثر مردم به آن اعتراض می‌کنند این است که کسی در خانه‌شان را می‌زند

and tells them that's what you must think.

و به آنها می‌گوید این چیزی است که شما باید فکر کنید.

You have to think that that thing is the only thought you should have.

شما باید فکر کنید که آن چیز تنها فکری است که باید داشته باشید.

You should be thinking your own thing.

تو باید به فکر خودت باشی

You should be thinking this thing.

باید به این موضوع فکر کنی

And I think that's when there is conflict.

و من فکر می کنم آن موقع است که درگیری وجود دارد.

So that's the reason why generally I think religion is is avoided

بنابراین به همین دلیل است که به طور کلی فکر می‌کنم از دین

in conversation with people, you know, or people

در گفتگو با مردم، می‌شناسید، یا افرادی که

you don't know or at least know when to back off. Yes.

نمی‌شناسید یا حداقل می‌دانید چه زمانی باید عقب نشینی کنید، به همین دلیل است. آره.

And change the subject.

و موضوع را عوض کنید.

Ooh, I think we ought to stop there and change the subject.

اوه، من فکر می کنم ما باید همین جا توقف کنیم و موضوع را عوض کنیم.

See that?

That's often something you hear in a conversation.

می بینیم که؟

این چیزی است که اغلب در یک مکالمه می شنوید.

If you can see people are getting heated

اگر می‌بینید که وقتی می‌گویید کسی گرم می‌شود، مردم داغ می‌شوند، به

when when when you say someone's

getting heated, it literally means they're getting hot,

معنای واقعی کلمه به این معنی است که آنها داغ می‌شوند،

flushed with anger and emotion.

از عصبانیت و احساسات سرخ می‌شوند.

Yes, the conversation is becoming heated.

بله، گفتگو در حال گرم شدن است.

People, then you okay, let's change the subject, shall we?

مردم، پس خوب هستید، بیایید موضوع را عوض کنیم؟

The voices will start to rise. Yes.

صداها شروع به بلند شدن خواهند کرد. آره.

So it goes from polite conversation to shouting and arguing.

بنابراین از گفتگوی مؤدبانه به فریاد زدن و مشاجره می رسد.

Maybe, maybe fighting in the streets as often happens.

شاید، شاید دعوا در خیابان ها که اغلب اتفاق می افتد.

Here we go is another one.

اینجا که می رویم یکی دیگر است.

This is this is a little lighter.

این کمی سبک تر است.

This one, Steve, a subject that a lot of people don't like talking about

این یکی، استیو، موضوعی است که بسیاری از مردم دوست ندارند درباره آن صحبت کنند

or discussing

یا درباره درآمد بحث کنند

earnings. Yes.

. آره.

And somebody mentioned money

و شخصی قبلاً به پول اشاره کرد

earlier.

.

I mentioned that myself.

من خودم به آن اشاره کردم.

I can't remember who it was.

یادم نمیاد کی بود

And I think it was it was it was it.

و من فکر می کنم این بود که همین بود.

God, I can't remember.

خدایا یادم نمیاد

But yes,

اما بله،

particularly in the workplace,

به خصوص در محل کار،

a lot of companies actually

بسیاری از شرکت ها در واقع این

make it a rule

قانون را تعیین می کنند

that you cannot your earnings with other colleagues.

که نمی توانید درآمد خود را با سایر همکاران کسب کنید. می‌دانم

I know that's the case where I work and everywhere I've worked before,

که این موردی است که من کار می‌کنم و هر جا که قبلاً کار کرده‌ام،

probably with yourself,

احتمالاً با خودتان،

you can be you can get yourself into trouble.

می‌توانید خودتان را به دردسر بیاندازید. اگر در مورد دستمزد خود صحبت کنید،

You can get a disciplinary action against you if you discuss your wages.

می توانید یک اقدام انضباطی علیه خود دریافت کنید .

Yeah, because quite often people in the same positions

بله، زیرا اغلب افرادی که در موقعیت‌های مشابه

as you may be on more

شما قرار دارند، ممکن است بیشتر

or less, depending on where they came,

یا کمتر، بسته به اینکه کجا آمده‌اند، از

which companies they came from, or how long they've been with the company.

کدام شرکت آمده‌اند، یا چه مدت در شرکت بوده‌اند.

Lots of different factors we won't go into whether it's fair or not, but often people are.

بسیاری از عوامل مختلف که ما به آن نمی پردازیم که آیا این عادلانه است یا نه، اما اغلب مردم چنین هستند.

They might be a different sex,

آنها ممکن است جنس متفاوتی داشته باشند،

might be earning, doing the same job and earning less

ممکن است درآمد داشته باشند، شغل مشابهی را انجام دهند و کمتر

or more than you, or if they're younger or older.

یا بیشتر از شما درآمد داشته باشند، یا اگر جوانتر یا بزرگتر باشند.

You don't like to find out that you've been working for a company 20 years

دوست ندارید بفهمید که 20 سال است در یک شرکت کار می کنید

and somebody new comes in who's half your age and is on more than you, you're going to be angry.

و یک نفر جدید وارد می شود که نیمی از سن شما را دارد و بیشتر از شما در آن شرکت دارد، عصبانی خواهید شد.

So companies don't like to discuss it and it can be

بنابراین شرکت ها دوست ندارند در مورد آن بحث کنند و می تواند به

it can be

particularly at work can be a very divisive subject to talk about.

خصوص در محل کار می تواند یک موضوع بسیار تفرقه انگیز برای صحبت باشد.

Well, I think also there is a lot of competition.

خوب، من فکر می کنم رقابت زیادی نیز وجود دارد.

It is a competitive thing.

یک چیز رقابتی است.

So when again, you kind of get this clash between people,

بنابراین وقتی دوباره، به نوعی بین افراد به نوعی برخورد می کنید،

maybe two people who have a similar job,

شاید دو نفر که شغل مشابهی دارند،

a similar position in the same company, and they might find out

موقعیت مشابهی در یک شرکت دارند و ممکن است متوجه شوند

that one of them earns more for doing the same job as someone else.

که یکی از آنها برای انجام کار مشابه دیگری درآمد بیشتری دارد .

And you are right, Steve, These days we hear a lot about gender equality.

و حق با شماست، استیو، این روزها در مورد برابری جنسیتی زیاد می شنویم.

So maybe a woman being paid less than a man,

بنابراین ممکن است یک زن کمتر از یک مرد حقوق بگیرد،

but to do the same, exactly the same job.

اما برای انجام همان کار، دقیقاً همان کار.

So earnings, but also asking a person

بنابراین درآمد، بلکه

genuinely in general conversation how much you earn.

در گفتگوی کلی از یک شخص واقعاً بپرسید که چقدر درآمد دارید.

So so maybe someone will come up to you, Steve, and ask Mr.

بنابراین شاید کسی به سراغ شما بیاید، استیو، و از آقای

Steve, how much do you earn in your job?

استیو بپرسد، چقدر در کارتان درآمد دارید؟

Yes, that that is no.

بله، این نیست.

Yeah, that's a very

بله، این موضوع

even with my best friends, I probably would

با بهترین دوستانم کاملاً یکسان است، احتمالاً من از

loathe to discuss

بحث کردن در مورد

that because when you certainly reveal to people how much you earn immediately

آن متنفرم، زیرا وقتی مطمئناً به مردم نشان می دهید که چقدر درآمد دارید،

they're making all kinds of judgements assessments about about you

آنها در مورد شما قضاوت های مختلفی در مورد شما انجام می دهند

and it's,

و می

you know it's, it's often a subject if you I mean I do with certain

دانید که اینطور است اگر منظورم این است که من اغلب یک موضوع را با

I've got one particular friend at work we always do

برخی از دوستانم در محل کار انجام می دهم، همیشه به

tell each other what we're earning.

یکدیگر می گوییم که چه درآمدی داریم.

But generally yes, in my previous job I'm

اما به طور کلی بله، در کار قبلی من

not this job, my previous job and

این شغل نیستم، شغل قبلی ام و

that was all right.

همه چیز درست بود.

You know, we sort of we knew each other well enough that

می دانید، ما به قدری همدیگر را می شناختیم که

we could discuss it and we knew it wouldn't.

می توانستیم درباره آن بحث کنیم و می دانستیم که اینطور نخواهد بود.

Him And you do generally know if people are getting bonuses

او و شما به طور کلی می دانید که آیا افرادی پاداش دریافت می کنند

who are getting the most bonuses because they publish that.

که بیشترین پاداش را دریافت می کنند زیرا آنها آن را منتشر می کنند.

But in the general term

اما در اصطلاح کلی

of of conversation, things that you should avoid talking about,

مکالمه، چیزهایی که باید از صحبت کردن در مورد آنها اجتناب کنید،

you wouldn't normally ask a person how much they earn in their job.

معمولاً از یک نفر نمی‌پرسید که در شغلش چقدر درآمد دارد.

Yeah, it is.

آره آن است.

I would say it's a delicate subject, even in families even now.

من می‌توانم بگویم این موضوع حساسی است، حتی الان در خانواده‌ها . آیا

Can I just tell you this, Steve?

می توانم این را به شما بگویم استیو؟

Even in close relationships, maybe marriages,

حتی در روابط نزدیک، شاید ازدواج،

quite often the husband

اغلب شوهر

will keep all of that secret from his wife.

تمام این رازها را از همسرش پنهان می کند.

So you might find situations

بنابراین ممکن است موقعیت هایی پیدا کنید

where the husband will actually keep his earnings secret

که شوهر در واقع درآمد خود را

from his own wife.

از همسرش مخفی نگه دارد.

And it does happen.

و این اتفاق می افتد.

There have been instances and situations where that's actually happened.

موارد و موقعیت هایی وجود داشته است که در واقع این اتفاق افتاده است.

Incredible, isn't it? Yes.

باور نکردنی است، اینطور نیست؟ آره.

Or is it different relationships?

یا این روابط متفاوت است؟

There are different sort of old fashioned

انواع مختلفی از مدل های قدیمی وجود دارد

There are different sort of parameters, but most of them are things that are different.

پارامترهای مختلفی وجود دارد، اما بیشتر آنها چیزهایی هستند که متفاوت هستند. به

Sort of. Yeah, different things that people talk about.

نوعی بله، چیزهای متفاوتی که مردم در مورد آنها صحبت می کنند.

I think it would be very strange if you were in a relationship

من فکر می کنم خیلی عجیب است اگر در یک رابطه بودید

and you didn't know what your partner is earning.

و نمی دانستید که شریک زندگی شما چه درآمدی دارد.

That would be that would be that would be an odd situation, I think.

من فکر می کنم که وضعیت عجیبی خواهد بود.

we've got a number. Mr.

ما یک شماره داریم آقای

Duncan Okay, So, so, so you're sitting down and now that's uncomfortable.

دانکن خوب، پس، پس، پس شما نشسته اید و حالا این ناراحت کننده است.

Yeah, well, I've just moved around. I'm fine now. Good.

آره، خوب، من تازه نقل مکان کردم. من در حال حاضر خوبم. خوب

I can't win.

من نمی توانم برنده شوم.

So. So many.

بنابراین. خیلی زیاد.

Many is a sensitive issue.

خیلی ها موضوع حساسی است.

I was often asked in in China

by sometimes by my students or sometimes by people.

اغلب اوقات شاگردانم یا گاهی اوقات مردم از من در چین سؤال می کردند.

I just I was acquainted with.

من فقط باهاش ​​اشنا بودم

And they would ask, how much does your school pay you directly?

و آنها می پرسند، مدرسه شما چقدر مستقیم به شما پرداخت می کند ؟

Just ask directly and and I thought it was quite offensive.

فقط مستقیم بپرس و من فکر کردم کاملا توهین آمیز بود.

But then I realised in Chinese society a lot of people will just

اما بعد متوجه شدم که در جامعه چین بسیاری از مردم فقط در مورد

discuss their salary with each other and it's it's not a big deal.

حقوق خود با یکدیگر بحث می کنند و این مسئله مهمی نیست.

So different kinds of cultural things.

بنابراین انواع مختلف چیزهای فرهنگی.

We've got to appreciate that.

ما باید قدر آن را بدانیم.

Different cultures, it could be different.

فرهنگ های مختلف، می تواند متفاوت باشد.

Yes, I think, I think quite often you can find that.

بله، فکر می کنم، فکر می کنم اغلب اوقات می توانید آن را پیدا کنید.

Here's another one, Steve, can I just quickly say, Dwayne, thank you for your comment.

این یکی دیگر است، استیو، می توانم سریع بگویم، دواین، از نظرت متشکرم.

What if a colleague directly asks you at work,

اگر یکی از همکاران مستقیماً در محل کار از شما بپرسد که چه چیزی هستید، چه می

what is

what are you you know, what salary are you on?

دانید، چه حقوقی دریافت می کنید؟

Well, probably

خوب، احتمالاً

would I would feel that would make me feel uncomfortable.

احساس می کنم که باعث ناراحتی من می شود.

It's something that they shouldn't have asked.

این چیزی است که آنها نباید می پرسیدند.

And I would probably reply that

و من احتمالاً پاسخ خواهم داد که

I would probably.

احتمالاً.

What would I say?

I'd probably say, Well, I don't think we're supposed to talk about that, aren't we?

چه بگویم؟

من احتمالاً می گویم، خوب، فکر نمی کنم قرار باشد در مورد آن صحبت کنیم، اینطور نیست؟

But I would imagine it's pretty much the same as you.

اما من تصور می کنم تقریباً شبیه شماست.

And then if they pressed it, they might get from my reply that I wasn't comfortable

و سپس اگر آن‌ها را فشار می‌دادند، ممکن بود از پاسخ من دریافت کنند که من راحت

talking about it and they would not ask any further questions if they did.

در مورد آن صحبت نمی‌کنم و اگر می‌پرسیدند دیگر سؤالی نمی‌پرسیدند.

Depends on how well I know them, but I might.

بستگی به شناخت من دارد، اما ممکن است.

You know, there are ways of sort of saying, well,

می دانید، راه هایی برای گفتن وجود دارد، خوب،

I wouldn't want to.

من نمی خواهم.

Nobody.

هيچ كس.

No, really ask me directly.

نه، واقعاً مستقیماً از من بپرسید.

Well, you just say, I don't want to talk about that.

خوب، شما فقط بگویید، من نمی خواهم در مورد آن صحبت کنم.

It's it's my private thing.

این چیز خصوصی من است

It's it's not a thing that's open for discussion.

این موضوعی نیست که قابل بحث باشد.

Yeah, that's it.

آره همینه.

That's it. You, you what you actually do is cut.

خودشه. شما، شما آنچه را که در واقع انجام می دهید قطع است.

Cut that conversation short.

آن مکالمه را کوتاه کن

Palmira says.

I don't know what my sons are earning.

پالمیرا می گوید.

من نمی دانم پسرانم چه درآمدی دارند.

Yeah, fine.

آره خوبه

Yes, because it's their private business.

بله، چون کار خصوصی آنهاست.

And I think privacy is, is definitely the thing that relates

و من فکر می کنم حریم خصوصی است، قطعا چیزی است که

to how much you earn and also the next one, the next subject.

به میزان درآمد شما و همچنین موضوع بعدی، موضوع بعدی مربوط می شود.

Here it comes, Steve.

اینجا می رسد، استیو.

And this is again a delicate subject.

و این دوباره یک موضوع ظریف است.

You have to be careful

شما باید مراقب باشید که

how has a person's health

سلامت یک فرد اغلب اوقات چگونه است

quite often and and I find this quite interesting as well,

و و به نظر من این نیز بسیار جالب است،

quite often people will not want to discuss their health.

اغلب مردم نمی خواهند درباره سلامت آنها بحث کنند.

And I think it is very similar to to your earnings.

و من فکر می کنم بسیار شبیه به درآمد شما است.

It is something you like to keep private, keep to yourself.

این چیزی است که دوست دارید خصوصی نگه دارید، برای خود نگه دارید.

Sometimes people don't like to discuss their health.

گاهی اوقات مردم دوست ندارند درباره سلامتی خود بحث کنند.

Maybe they have an illness that they don't want to discuss.

شاید آنها بیماری دارند که نمی خواهند در مورد آن صحبت کنند.

Even if you know that that person is ill,

حتی اگر می‌دانید که آن شخص بیمار است،

quite often they won't want to actually discuss it because they feel awkward

اغلب آنها نمی‌خواهند در مورد آن صحبت کنند زیرا احساس ناخوشایندی دارند

or they just don't want to share it with other people.

یا فقط نمی‌خواهند آن را با دیگران در میان بگذارند.

Yes, I mean, you might my my mother.

بله، منظورم این است، شما ممکن است مادر من.

I mean, it could be a generational thing as well.

منظورم این است که می تواند یک چیز نسلی نیز باشد.

Never.

هرگز.

My mother's generation, they never talked about their health.

نسل مادرم هرگز در مورد سلامتی خود صحبت نکردند.

They didn't people were ill.

آنها مردم مریض نبودند.

They you didn't see them for a few days

آنها چند روزی آنها را ندیدی

and then they came back and you didn't really ask

و بعد برگشتند و واقعاً از

my mother.

I took my mother.

مادرم نپرسیدی.

مادرم را بردم.

See, I don't want people to know what's wrong with me.

ببینید، من نمی خواهم مردم بدانند چه مشکلی با من شده است.

And but then again, it

و اما باز هم،

depends on your personality, I think. And

به نظر من بستگی به شخصیت شما دارد. و

various other factors.

عوامل مختلف دیگر.

But I think now people tend to talk more about it.

اما من فکر می کنم اکنون مردم تمایل دارند بیشتر در مورد آن صحبت کنند.

But if you met somebody

اما اگر کسی را ملاقات کردید

and you hadn't seen them for a while

و مدتی بود که او را ندیده بودید

and you suspected they hadn't been very well, you might say, how will you?

و مشکوک بودید که حالش خیلی خوب نیست، ممکن است بگویید، چطور؟

And they might say nothing or they might say,

و ممکن است چیزی نگویند یا بگویند،

I haven't been too good, but I'm better now.

من خیلی خوب نبودم، اما الان بهتر هستم.

And then the next.

و سپس بعدی.

But then do you press it further and say, what's been the matter with you.

اما بعد آن را بیشتر فشار می دهید و می گویید مشکل شما چیست؟

Well, that's a bit rude

خوب، این کمی بی ادبی است

if they were to say I've been ill,

اگر بگویند من مریض بودم، عفونت

I had a bad chest

سینه بدی داشتم

infection or

یا

I had a broken leg or

پایم شکسته بود

but it could be some health matter that you don't want to discuss.

یا ممکن است یک موضوع بهداشتی باشد که شما نمی خواهید در مورد آن صحبت کنید.

So unless they tell you my

بنابراین، مگر اینکه آنها به شما بگویند،

then you know you're not going to directly say, what was the matter with.

پس شما می دانید که قرار نیست مستقیماً بگویید، موضوع چه بوده است.

That's, that's a bit too direct.

این یک مقدار خیلی مستقیم است.

You know, if they want to tell you they'll tell you.

میدونی، اگه بخوان بهت بگن بهت میگن.

Yes. Can I just say my guideline is the more serious something,

آره. آیا می توانم فقط بگویم دستورالعمل من این است که هر چه چیزی جدی تر باشد،

the less the less you should draw attention to it.

کمتر باید توجه شما را به آن جلب کنید.

Since a person has a broken leg, which I think is a good example,

از آنجایی که یک نفر پایش شکسته است که به نظر من مثال خوبی است،

you can see that the leg is broken, it's there.

می بینید که پایش شکسته است، آنجاست.

Your leg is now covered in in plaster Paris.

اکنون پای شما در گچ پاریس پوشیده شده است.

So it's very hard not to talk about something that is obvious.

بنابراین صحبت نکردن در مورد چیزی که واضح است بسیار سخت است.

So if a person has a broken leg,

بنابراین اگر فردی پایش شکسته باشد،

you can see that that person has a broken leg.

می بینید که پای آن فرد شکسته است.

You are going to mention it

شما می خواهید به آن اشاره کنید

because it is broken and it clearly is broken or maybe a broken arm.

زیرا شکسته است و به وضوح شکسته است یا شاید یک دست شکسته است.

Or maybe if a person

یا شاید اگر شخصی

just has maybe an eye patch, maybe a patch over there.

فقط یک وصله چشم داشته باشد، شاید یک وصله در آنجا وجود داشته باشد.

Are you are they a pirate?

آیا شما آنها یک دزد دریایی هستید؟

You would. Well, you can. I'm only joking.

شما می خواهید. خوب، شما می توانید. من فقط شوخی می کنم.

Can you can say ahoy or Georgie?

میشه بگی آهوی یا جورجی؟

My heart is something like that.

دلم یه همچین چیزیه

So things that are very obvious you might ask about, what happened?

بنابراین چیزهایی که بسیار واضح هستند ممکن است بپرسید، چه اتفاقی افتاده است؟

What happened to your eye?

چشمت چی شده؟

What happened to your leg?

پای شما چه شد؟

How did you do that?

چطور این کار را کردی؟

How did you break your leg? However,

چطوری پاتو شکستی؟ با این حال،

a lot of people, they the more serious

بسیاری از مردم، هر چه بیماری جدی‌تر باشد،

the illness, the less it

it is acceptable to to openly discuss it,

بحث علنی درباره آن کمتر قابل قبول است،

especially if it's something really, really serious.

به خصوص اگر موضوعی واقعاً جدی باشد.

And of course, we are talking, I suppose cancer is the big one

و البته، ما در حال صحبت کردن هستیم، من فکر می کنم سرطان بزرگ است

and the other big that people don't often like to talk about is mental health issues,

و بزرگ دیگری که مردم اغلب دوست ندارند در مورد آن صحبت کنند، مسائل مربوط به سلامت روان است،

because particularly for men, because that has an implication that you are somehow

زیرا به خصوص برای مردان، زیرا این یک مفهوم دارد که شما به نوعی

of it.

It's not. But

از آن هستید. .

این نیست. اما

and Catarina touches on this.

و کاتارینا این را لمس می کند.

Thank you for your comment that women are more disposed to talk about their health than men.

از نظر شما متشکرم که زنان بیشتر از مردان تمایل دارند در مورد سلامت خود صحبت کنند.

And that is true.

و این درست است.

I think in general, women are more liable to talk to each other

من فکر می‌کنم به‌طور کلی، زنان بیشتر

about all sorts of issues that might be worrying

درمورد انواع مسائلی که ممکن است

not just their health, but all sorts of issues.

نه تنها سلامتی آنها، بلکه انواع مسائل را نگران کند، با یکدیگر صحبت کنند.

And they talk about it, and that's therapy in a way.

و آنها در مورد آن صحبت می کنند، و این به نوعی درمان است.

Whereas men, you know, they want to be macho.

در حالی که مردان، می دانید، آنها می خواهند ماچو باشند.

I'm tough, you know, nothing affects me.

من سخت هستم، می دانید، هیچ چیز روی من تأثیر نمی گذارد.

And there's a lot of mental health problems with men because they're not able

و مشکلات روانی زیادی در مردان وجود دارد، زیرا آنها قادر نیستند

or don't have an outlet to talk about things that are affecting them. Yes.

یا راه خروجی برای صحبت در مورد چیزهایی که بر آنها تأثیر می گذارد ندارند. آره.

Or affecting their mental health or their physical.

یا بر سلامت روانی یا جسمی آنها تأثیر بگذارد.

And because they don't want to seem, you know, they're going down the pub with their mates,

و چون نمی‌خواهند به نظر برسند، می‌دانی، با جفت‌هایشان به میخانه می‌روند، می‌دانی

you know, having a drink, going down to watch the football match.

، نوشیدنی می‌خورند، برای تماشای مسابقه فوتبال می‌روند.

You just suddenly start for a man to suddenly open up emotionally to another man.

شما به طور ناگهانی شروع می کنید تا یک مرد ناگهان از نظر احساسی با مرد دیگری باز شود. از نظر

It's very

culturally, very difficult.

فرهنگی خیلی سخت است.

But men don't like to seem weak.

اما مردها دوست ندارند ضعیف به نظر برسند.

No, that's it.

نه همینه.

It's, it's the avoidance of appearing weak.

این، اجتناب از ضعیف جلوه دادن است.

So if a man talks about anything, even if he just has a cold, he won't really talk

بنابراین، اگر مردی در مورد چیزی صحبت کند، حتی اگر فقط سرماخورده باشد، واقعاً

about it with his mates because it will make him seem

در مورد آن با همسرش صحبت نمی کند، زیرا باعث می شود به نظر برسد

as if he is not is much about him.

که او چندان در مورد او نیست.

I've got a friend like that, you know, he gets ill, but he won't talk about it.

من همچین دوستی دارم، میدونی که مریض میشه، اما در موردش حرف نمیزنه.

It just.

فقط

nothing.

I never get cold or I never get.

هیچ چی.

من هرگز سرد نمی شوم یا هرگز سرد نمی شوم.

Nothing's ever wrong with me.

هیچ وقت هیچ چیز با من اشتباه نیست.

And but they do get ill.

و اما آنها بیمار می شوند.

They just don't talk about it.

آنها فقط در مورد آن صحبت نمی کنند.

Well when you see them they're.

خوب وقتی آنها را می بینید آنها هستند.

Yeah, they just they're all right

بله، همه آنها خوب هستند

because they won't admit that they've got an infection because that's a sign of weakness.

زیرا نمی پذیرند که عفونت دارند زیرا این نشانه ضعف است.

But that's.

اما همین است.

But then some people of course they, they, they, they're always talking about their illnesses.

اما برخی از مردم البته آنها، آنها، آنها، آنها همیشه در مورد بیماری های خود صحبت می کنند.

You get the opposite.

شما برعکس میگیرید

Whereas people will talk endlessly about their

در حالی که مردم بی وقفه در مورد آنها

as a way of getting sympathy from

به عنوان راهی برای جلب همدردی از

somebody that do this all the time.

کسی که همیشه این کار را انجام می دهد صحبت می کنند.

They use it as an excuse to to not work

آنها از آن به عنوان بهانه ای استفاده می کنند تا کار نکنم

or to not meet you or something on, I'm not feeling well.

یا با شما ملاقات نکنم یا چیزی در آن زمان، حالم خوب نیست.

So, you know, it's the opposite, isn't it?

بنابراین، می دانید، برعکس است، اینطور نیست؟

Sometimes I think if a person is talking about their own health openly, then that's not the same thing.

گاهی اوقات فکر می‌کنم اگر فردی آشکارا در مورد سلامتی خود صحبت کند، این یک چیز نیست.

Because you're not invading that person's privacy because they are disclosing it.

زیرا شما به حریم خصوصی آن شخص تجاوز نمی کنید زیرا آنها آن را افشا می کنند.

I but, but to ask a person directly

اما، اما این که مستقیماً از یک فرد

about their health is is quite often

در مورد سلامتی آنها بپرسید

certainly something you should avoid.

قطعاً چیزی است که باید از آن اجتناب کنید.

Here we go. Steve.

در اینجا ما می رویم. استیو

he's now I've saved the biggest one

او حالا من بزرگ‌ترین

or one of the biggest ones to the end

یا یکی از بزرگ‌ترین‌ها را تا آخر ذخیره کرده‌ام،

you'll get a little bit the

شما کمی به

age and by the way, rhubarb,

سن می‌رسید و اتفاقا، ریواس،

it's all of those

همه این‌ها هستند

and I don't mind the question.

و من از این سؤال مهم نیستم.

It's all, it's all of them.

این همه است، همه آنها هستند.

But anyway, your age. Mr. Duncan Yes.

اما به هر حال، سن شماست. آقای دانکن بله.

How old are you? Mr. Duncan.

شما چند سال دارید؟ آقای دانکن

Well, for me, you see,

خوب، برای من، می بینید،

the problem is and this is this is a big problem.

مشکل این است و این یک مشکل بزرگ است.

And I just say I love being here on

و من فقط می گویم که دوست دارم اینجا باشم،

I love being a YouTuber.

دوست دارم یوتیوبر باشم.

I've been doing this for many years and I do get a lot of questions, a lot of things asked.

من سال‌هاست که این کار را انجام می‌دهم و سؤالات زیادی برایم پیش می‌آید، چیزهای زیادی پرسیده می‌شود.

Sometimes people write to me with nice things and sometimes people write to me

گاهی اوقات مردم با چیزهای زیبا برای من می نویسند و گاهی اوقات مردم

with really rude and horrible things, accusations

با چیزهای واقعاً بی ادبانه و وحشتناک، اتهامات

and things like that of being rude or racist

و چیزهایی مانند بی ادبی یا نژادپرستی برای من می نویسند

when I haven't done anything like that at all.

در حالی که من اصلاً چنین کاری انجام نداده ام.

And, and so being, being in the public eye

و به این ترتیب بودن، در معرض دید عموم قرار گرفتن به این

means that

معنی است که

there are certain pressures against you

فشارهای خاصی علیه شما وجود دارد

that that other people don't have to worry about.

که دیگران نباید نگران آن باشند.

And one them, of course, is age.

و یکی از آنها، البته، سن است.

So if you are a famous person and we know this is true, Steve,

بنابراین، اگر شما یک فرد مشهور هستید و ما می دانیم که این درست است، استیو،

don't we, because we see so many celebrities having facelifts,

اینطور نیست، چرا که افراد مشهور زیادی را می بینیم که لیفت صورت،

plastic surgery to pull everything back like that.

جراحی پلاستیک انجام می دهند تا همه چیز را به این ترتیب به عقب برگردانند.

So we know that if you are famous or in the public eye,

بنابراین ما می دانیم که اگر شما مشهور یا در معرض دید عموم باشید،

your age becomes a very sensitive thing.

سن شما به یک چیز بسیار حساس تبدیل می شود.

You have to protect.

شما باید محافظت کنید.

You have to seem young forever because you can't you can't be old.

شما باید برای همیشه جوان به نظر برسید زیرا نمی توانید نمی توانید پیر باشید.

People won't watch your movies or buy your things.

مردم فیلم های شما را تماشا نمی کنند یا چیزهای شما را نمی خرند.

Well, listen to your music anymore because you're old.

خوب، دیگر به موسیقی خود گوش دهید، زیرا شما پیر شده اید.

So age is a very sensitive subject.

بنابراین سن موضوع بسیار حساسی است.

It is.

این است.

I mean, you there's a phrase it's often used, you know, never ask a lady her age

منظورم این است که شما یک عبارتی وجود دارد که اغلب استفاده می‌شود، می‌دانید، هرگز از یک خانم هم سن و سال او

that's used a lot in the UK

که در بریتانیا زیاد استفاده می‌شود، نپرسید،

because you would

زیرا می‌توانید از

you can ask a man of his age, maybe

یک مرد هم سن و سال او بپرسید، شاید

but you could never ask a woman.

اما هرگز نمی‌توانید از یک زن بپرسید.

I would never I would never ask a woman.

من هرگز از یک زن نپرسیدم.

How old are you? I mean, you just wouldn't do it.

شما چند سال دارید؟ منظورم این است که شما این کار را نمی کنید.

It's extremely rude because,

این بسیار بی ادبانه است، زیرا، می

you know, it's very sensitive.

دانید، بسیار حساس است.

People often ask me my age,

مردم اغلب از من سن من را می پرسند،

I don't you know,

نمی دانم،

I don't mind people, but.

من برای مردم مهم نیستم، اما.

But you would never directly ask a woman

اما شما هرگز مستقیماً از یک زن

her age in this, at least in this country.

سن او را در این کشور نمی‌پرسید، حداقل در این کشور.

I probably in Europe as well.

من احتمالا در اروپا هم هستم.

It's just something you don't because

این چیزی است که شما انجام نمی دهید زیرا به این

it means that you nobody wants to be

معنی است که هیچ کس نمی خواهد

put into a box or pigeon because of their age.

به دلیل سنش در جعبه یا کبوتر قرار بگیرد.

Because as soon as somebody knows how old you are, immediately

زیرا به محض اینکه کسی بداند شما چند سال دارید، بلافاصله

they're you're assessed on the basis of that.

بر اساس آن ارزیابی می شوید.

Yes, I agree.

بله موافقم.

Everything changes as soon as somebody noticeable.

همه چیز به محض اینکه کسی متوجه شود تغییر می کند.

I mean, obviously, most people look pretty much what their age is anyway.

منظورم این است که واضح است که اکثر مردم به هر حال تقریباً در همان سنی به نظر می رسند.

You can pretty much how old most people are.

تقریباً می توانید سن اکثر مردم را داشته باشید.

But some but but yes, it's a it's a subject

اما برخی، اما بله، این موضوعی است که

you have to be again, sensitive to.

باید دوباره به آن حساس باشید.

But I think depending on the person in this situation, yes, they're protective.

اما من فکر می کنم بسته به فردی که در این موقعیت قرار دارد، بله، آنها محافظ هستند.

And I think the more the more in the public eye you are,

و من فکر می کنم هر چه بیشتر در معرض دید عموم باشید،

the more protective you are not just your age, but also the

نه تنها سن خود، بلکه

the appearance of age.

ظاهر سن را نیز محافظت می کنید.

So everyone wants to look, we all want to stay young forever.

بنابراین همه می خواهند نگاه کنند، همه ما می خواهیم برای همیشه جوان بمانیم.

We do.

But I am sorry to have to break this to you, but you can't.

ما انجام می دهیم.

اما متاسفم که مجبور شدم این را برای شما بشکنم، اما شما نمی توانید. می

You can try. You can fight nature.

تونی امتحان کنی. شما می توانید با طبیعت مبارزه کنید.

You can have a little bit of plastic surgery on your face to make you look lovely and young.

می توانید کمی جراحی پلاستیک روی صورت خود انجام دهید تا زیبا و جوان به نظر برسید.

But at the end of the day, you can't do anything about it.

اما در پایان روز، شما نمی توانید کاری در مورد آن انجام دهید.

You Can't.

شما نمی توانید.

But if you are in the public eye, especially if you are female women,

اما اگر در معرض دید عموم هستید، به خصوص اگر زن هستید،

it is impolite, generally speaking.

به طور کلی بی ادبانه است.

And there's more this on people if they're in the public eye,

و اگر مردم در معرض دید عموم باشند، این موارد بیشتر است،

because, you know, if somebody starts to look older, it's written in the paper.

زیرا، می دانید، اگر کسی شروع به پیرتر نشان دهد، در روزنامه نوشته شده است.

We were shocked last night, actually.

دیشب واقعا شوکه شدیم

There's a particular programme that we watch with a certain presenters

یک برنامه خاص هست که ما با یک مجری خاص تماشا می کنیم

and there's this one presenter who's probably,

و این یک مجری است که احتمالاً،

I would say only maybe to late twenties.

می توانم بگویم شاید تا اواخر دهه بیست است.

Yes, I think he's about 24 or 25.

بله، من فکر می کنم او حدود 24 یا 25 سال دارد.

That's right. And

درست است. و

we watched last night and I said to you Mr.

ما دیشب تماشا کردیم و من به شما گفتم آقا

what's, what's wrong with him?

چه مشکلی دارد؟

And he's had all sorts of work done to his face, have his white teeth put in

و انواع کارها را روی صورتش انجام داده است، دندان های سفیدش را گذاشته اند

and obviously something to his eyes and its whole face looks weird.

و واضح است که چیزی در چشمانش دیده می شود و تمام صورتش عجیب به نظر می رسد.

Now at that age, that pressure to change to

حالا در آن سن، آن فشار برای تغییر به

I mean, he looked perfectly all right before him and suddenly these these felt this pressure.

منظور من، او کاملاً در مقابل او به نظر می رسید و ناگهان اینها این فشار را احساس کردند.

And of course, a lot of people are I mean, I have so many friends at work

و البته، بسیاری از افراد، منظورم این است که من آنقدر دوستان در محل کار دارم که باور

you wouldn't believe who are going it, having Botox

نمی‌کنید چه کسانی آن را انجام می‌دهند،

injections and fillers and all sorts of things.

تزریق بوتاکس و پرکننده‌ها و انواع چیزها.

And I mean, I'm not going to make a judgement on that.

و منظورم این است که من در مورد آن قضاوت نمی کنم.

But there is this pressure in society for a lot of people to do this.

اما این فشار در جامعه وجود دارد که افراد زیادی این کار را انجام دهند.

Louis mentions

لوئیس اشاره می کند

that when

که وقتی سن

as you get older, health becomes the most important thing.

شما بالا می رود، سلامتی مهمترین چیز می شود.

And of course it is.

و البته که هست.

Of course if you think about it, it is the most important thing.

البته اگر به آن فکر کنید، مهم ترین چیز است.

And I've got a friend.

و من یک دوست دارم

The moment is the same age as me who's been diagnosed

این لحظه هم سن من است که

with terminal cancer, terminal same age as me.

به سرطان ترمینال مبتلا شده ام و هم سن من است.

Yeah. Such a shock.

آره چنین شوکی

Yes, just retired.

بله تازه بازنشسته شده

And as you get older, you get more and more people,

و همانطور که بزرگتر می شوید، افراد بیشتری پیدا می کنید، می

you know, more and more people that suddenly get ill.

دانید، افراد بیشتری و به طور ناگهانی بیمار می شوند.

And it puts things in perspective.

و همه چیز را در چشم انداز قرار می دهد.

It puts things So you then realise that A, that health is the most important thing.

چیزها را قرار می دهد بنابراین شما متوجه می شوید که A، سلامتی مهمترین چیز است. در

It is actually at any age.

واقع در هر سنی است.

You just don't think about it when you're younger.

وقتی جوان تر هستید به آن فکر نمی کنید.

As as as Lewis mentions, your health is in danger when you're younger.

همانطور که لوئیس اشاره می کند، وقتی جوان تر هستید، سلامتی شما در خطر است.

In fact, more people, in fact, apparently once you get above about six 5560,

در واقع، افراد بیشتری، در واقع، ظاهراً زمانی که شما به بالای ۶۵۵۶۰ رسیدید،

if you live that long, the chances are you're going to live a long age,

اگر تا این حد عمر کنید، این احتمال وجود دارد که شما عمر طولانی داشته باشید،

but you're actually there's a higher death rate amongst people,

اما در واقع میزان مرگ و میر در بین مردم بالاتر است. یک

sort of teenagers up to the age of 20

نوع نوجوان تا 20 سال

than there is in people over sort of 60

نسبت به افراد بالای 60 سال وجود دارد،

because they die of different things, accidents

زیرا آنها بر اثر چیزهای مختلف، تصادفات

and yeah, drugs or something like that.

و بله، مواد مخدر یا چیزی شبیه به این می میرند.

But yes, health is always the most.

اما بله، سلامتی همیشه بیشترین است.

So yeah, I think I think age is something

بنابراین بله، فکر می‌کنم سن چیزی است

that people are sensitive of and drawing attention

که مردم نسبت به آن حساس هستند و جلب توجه

in a conversation to a person's age is often seen

در مکالمه به سن افراد اغلب

and as a little bit rude. Yes.

و کمی بی‌ادب تلقی می‌شود. آره.

And offensive.

و توهین آمیز.

Anyway, we must move on.

به هر حال ما باید ادامه دهیم.

I've got a few more things to talk about

من چند چیز دیگر برای صحبت در مورد

with this subject.

این موضوع دارم.

Here's another one, Steve, and I think this is a good one.

این یکی دیگر است، استیو، و من فکر می کنم این یکی خوب است.

This is another good one

این یکی دیگر از چیزهای خوب است

thing that might cause problems if you mention it or ask

که اگر آن را ذکر کنید یا

too many questions.

سؤالات زیادی بپرسید ممکن است مشکلاتی ایجاد کند.

Personal relationships,

روابط شخصی،

relationships, a relationship you might be having with another person,

روابط، رابطه ای که ممکن است با شخص دیگری داشته باشید،

maybe a romance tick relationship,

شاید یک رابطه عاشقانه،

maybe a secret relationship,

شاید یک رابطه پنهانی،

maybe a relationship that you're having, and you don't want other people to know about.

شاید رابطه ای که شما دارید و نمی خواهید دیگران از آن مطلع شوند.

So personal relationships, we are often

بنابراین روابط شخصی، ما اغلب

or we feel awkward.

یا احساس ناخوشایندی داریم.

We feel that the subject might be difficult to talk about

ما احساس می کنیم که

if we talk about our personal relationship

اگر در مورد رابطه شخصی خود

with another human being.

با یک انسان دیگر صحبت کنیم، ممکن است صحبت در مورد موضوع دشوار باشد.

Would you say?

آیا شما می گویید؟

Steve Yes, I mean, they used to, yes.

استیو بله، یعنی قبلاً، بله.

Personal relationships.

ارتباطات شخصی.

You've got to, you've got to know the person well haven't you

شما باید آن شخص را بشناسید، نه

you. Can, you can appear rude

شما. می توانم،

if you're asked too many, too many personal questions.

اگر از شما سوالات شخصی بیش از حد زیادی پرسیده شود، می توانید بی ادب به نظر برسید.

I mean generally if you're asking personal questions to somebody, you can come across

منظورم این است که به طور کلی اگر از کسی سؤالات شخصی می‌پرسید، ممکن است

as a bit rude.

کمی بی‌ادب به نظر بیایید.

I mean, they used to say you didn't they?

یعنی می گفتند تو اینطور نیستی؟

The less you know, sometimes the better.

هر چه کمتر بدانید، گاهی بهتر است.

Sometimes the less you know about somebody, the better,

گاهی اوقات هر چه کمتر در مورد کسی بدانید، بهتر است،

because you might find that something you don't like about them.

زیرا ممکن است متوجه شوید که چیزی در مورد او دوست ندارید.

Yeah.

آره

And it might put you off talking to them

و ممکن است شما را از صحبت کردن با آنها

and gossip.

و شایعات بازدارد.

Of course, you might find that there could be all sorts of rumours

البته، ممکن است متوجه شوید که

and gossip going around about somebody in the war time.

در زمان جنگ می‌توان انواع شایعات و شایعات در مورد کسی وجود داشت. می

They used to say, you know,

گفتند می دانی،

you don't, don't ask information.

نمی خواهی، اطلاعات نپرس.

The less you know, the better.

هر چه کمتر بدانید بهتر است.

It can cost lives.

می تواند به قیمت جان انسان ها تمام شود.

You know, if you talking or gossiping or talking, somebody can actually cost lives and in certain

می دانید، اگر صحبت کنید یا غیبت کنید یا صحبت کنید، واقعاً ممکن است یک نفر و در شرایط خاصی به قیمت جانش تمام شود

situations.

.

But, but yes, personal relationships, again, it's

اما، اما بله، روابط شخصی، باز هم

dependent on, on the person and

به شخص و

how well you know them. Yes.

میزان شناخت شما بستگی دارد. آره.

Maybe there is a personal relationship that you're having and maybe it goes

شاید یک رابطه شخصی وجود داشته باشد که شما دارید و شاید

against the what I would say, the conformity

برخلاف آنچه من می گویم، مطابقت

of of the general population.

عموم مردم باشد.

Maybe you are in a same sex relationship

شاید شما در یک رابطه جنسی

with someone of the same sex, the same gender, two ladies, two men.

با فردی همجنس، یک جنس، دو خانم، دو مرد هستید.

And again, that's a personal thing.

و باز هم این یک چیز شخصی است.

Some people don't mind sharing it.

برخی از مردم بدشان نمی آید که آن را به اشتراک بگذارند.

Other people want to keep it a secret, especially once again,

دیگران می خواهند آن را مخفی نگه دارند، به خصوص یک بار دیگر،

we're talking about famous people and history

ما در مورد افراد مشهور صحبت می کنیم و تاریخ

has shown that there are many celebrities who have had relationships

نشان داده است که افراد مشهور زیادی هستند که

with a person of the same gender, and they've tried to keep it a secret.

با فردی همجنس رابطه داشته اند و سعی کرده اند آن را حفظ کنند. راز.

They've they've kept it to themselves because they feel

آنها آن را برای خود نگه داشته اند، زیرا احساس می کنند

that that is their own personal space,

که این فضای شخصی آنهاست،

that is their own boundary,

مرز خودشان است،

and they are in that boundary.

و آنها در آن مرز هستند.

And the other person they are with is also in that boundary.

و شخص دیگری که با او هستند نیز در آن مرز است.

They share a relationship, but it is not for the public domain.

آنها یک رابطه مشترک دارند، اما برای مالکیت عمومی نیست.

So a personal relationship might go against what some people

بنابراین یک رابطه شخصی ممکن است برخلاف آنچه برخی افراد

believe to be right or normal.

معتقدند درست یا عادی است، تضاد داشته باشد.

Of course, these days we are slightly more enlightened, so that doesn't happen

البته، این روزها ما کمی روشن‌تر شده‌ایم، بنابراین این اتفاق

so often, but it still does happen.

زیاد نمی‌افتد، اما هنوز هم اتفاق می‌افتد. فکر می کنم

I suppose if you're going to reveal personal information

اگر قصد دارید اطلاعات شخصی

about yourself to somebody and let's face it,

خود را برای کسی فاش کنید و اجازه دهید با آن روبرو شویم،

most people do like to talk about themselves,

بیشتر مردم دوست دارند در مورد خودشان صحبت کنند،

particularly if you're in a romantic relationship with somebody

به خصوص اگر در یک رابطه عاشقانه با کسی هستید که

the chances of you keeping being able to keep that to yourself

این احتمال وجود دارد که بتوانید آن را حفظ کنید. برای خودتان

is going to be very slim because you will be dying to tell somebody,

بسیار باریک خواهید بود زیرا از گفتن

a best friend or something about this wonderful relationship,

این رابطه شگفت‌انگیز به کسی، بهترین دوست یا چیزی می‌میرید،

because naturally you would want to share, probably share that information.

زیرا طبیعتاً می‌خواهید به اشتراک بگذارید، احتمالاً آن اطلاعات را به اشتراک بگذارید.

You've got to you've really got to trust that person. Yes.

شما باید واقعاً باید به آن شخص اعتماد کنید. آره.

That you're telling that they're not going to pass that on to somebody.

اینکه شما می گویید که آنها این را به کسی منتقل نمی کنند.

Ooh, do what I just found out for certain,

اوه، کاری را که من به طور قطع متوجه شدم انجام دهید،

such as having a relationship with, you know, gossip.

مثلاً با شایعات رابطه برقرار کنید.

In fact, some of the more, the more naughty

در واقع، هر چه بیشتر، شیطنت‌تر

or the more against

یا مخالف‌تر با

what is seen as normal,

چیزی که به‌عنوان عادی دیده می‌شود،

the more it goes against that, the more juicy it becomes.

بیشتر مخالف آن است، آبدارتر می‌شود.

And that's what we often see in newspapers and in magazines when something like that is revealed

و این همان چیزی است که اغلب در روزنامه ها و مجلات می بینیم که چنین چیزی فاش می شود

so that the more the more

به طوری که هر چه بیشتر می

I went to say the word sinful.

رفتم تا کلمه گناه را بگویم.

But I think that's the wrong word to use.

اما من فکر می کنم این کلمه اشتباهی است که استفاده می کنم.

But you know what I mean?

اما می دانید منظورم چیست؟

If something is is a little bit more unusual or it becomes more entrenched.

اگر چیزی هست کمی غیرعادی‌تر است یا ریشه‌دارتر می‌شود.

Well, it's like our relationship. Mr.

خوب، مثل رابطه ماست. آقای

Duncan, I didn't used to discuss it because back in the

دانکن، من قبلاً در مورد آن بحث نمی‌کردم، زیرا در

you know, when we met in the late eighties,

اواخر دهه هشتاد، وقتی با هم آشنا شدیم، می‌دانید که

you know, it just suddenly it wasn't something you talked about. No.

ناگهان این چیزی نبود که شما در مورد آن صحبت کنید. نه.

And I used to work for a company then,

و من در آن زمان برای یک شرکت کار می کردم

and I knew full well that I couldn't about it.

و به خوبی می دانستم که نمی توانم در مورد آن کار کنم.

I might lose my job

من ممکن است خیلی راحت کارم را از دست بدهم،

very easily because, you know, you know the bosses.

زیرا، می دانید، شما رئیس ها را می شناسید.

You know what their views are.

شما می دانید که دیدگاه آنها چیست.

So, you know, I had to keep it hidden.

بنابراین، می دانید، من مجبور شدم آن را پنهان نگه دارم.

Mr. Duncan Yes, that's it.

آقای دانکن بله، همین است.

But a lot of people don't even realise how hard it was in the 1990s. Yes.

اما بسیاری از مردم حتی نمی دانند که در دهه 1990 چقدر سخت بود. آره.

So this would be difficult.

بنابراین این امر دشوار خواهد بود. به

It is easy to think that in the 1990s everyone was more open and more cool.

راحتی می توان فکر کرد که در دهه 1990 همه بازتر و خونسردتر بودند.

People would judge you.

مردم شما را قضاوت خواهند کرد

And I, you know, I was in a choir and been for a long, long time.

و من، می دانید، من در یک گروه کر بودم و برای مدت طولانی، طولانی بودم.

It was time that a lot of the people in that choir, you know, the religious people,

زمان آن بود که بسیاری از افراد در آن گروه کر، می دانید، افراد مذهبی،

because the choir is based in a church is not actually a religious choir,

چون گروه کر در یک کلیسا مستقر است، در واقع یک گروه کر مذهبی نیستند،

but a lot of people in the choir, you know, go to church.

اما بسیاری از افراد در گروه کر، می دانید، به کلیسا می روند. .

And yeah, I know full well that the divide

و بله، من به خوبی می‌دانم که

probably they

wouldn't want me in the choir if they knew I mean now it's different

احتمالاً آنها

من را در گروه کر نمی‌خواستند، اگر می‌دانستند منظورم این است که الان فرق کرده است،

but back then it's not that long ago, 20 years ago.

اما در آن زمان، 20 سال پیش نیست.

Yes, it was.

آره اینجوری بود.

It was 30 years ago. It was still even 20 years ago.

30 سال پیش بود. هنوز حتی 20 سال پیش بود.

I would have felt very uncomfortable telling people about our relation.

خیلی احساس ناراحتی می کردم که درباره رابطه مان به مردم بگویم.

Geoff.

Well, well, what I'm actually saying is it's very easy to forget just how difficult it was.

جف.

خوب، خوب، آنچه من در واقع می گویم این است که فراموش کردن سختی آن بسیار آسان است. به

The 1990s always seems like a slightly

نظر می رسد دهه 1990،

more progressive decade, but it wasn't.

دهه کمی مترقی تر است، اما اینطور نبود.

You would be amazed.

شما شگفت زده خواهید شد.

We used to have all sorts of problems, to be honest.

صادقانه بگویم، ما قبلاً همه جور مشکلی داشتیم.

We went to Wales once.

یک بار به ولز رفتیم. یادت هست

Do you remember when we've tried to stay over in Wales

وقتی سعی کردیم در ولز بمانیم و

and we went to this small guest house

به این مهمانسرا کوچک رفتیم

and we knocked on the door and we said, do you have any rooms available?

و در را زدیم و گفتیم اتاق در دسترس داری؟

She says.

او می گوید.

She said to us, We don't cater for that sort of thing.

او به ما گفت، ما به این چیزها رسیدگی نمی کنیم.

Yeah. And she slammed the door in our face.

آره و در را به صورت ما کوبید.

We don't cater.

ما غذا نمی دهیم

Imagine how that, how we felt about that. It wasn't nice.

تصور کنید که چه احساسی نسبت به آن داشتیم. خوب نبود می

I can tell you we don't cater for that sort of thing.

توانم به شما بگویم که ما به چنین چیزهایی رسیدگی نمی کنیم. یعنی

I mean, now, legally,

الان از نظر قانونی

that's not allowed.

این اجازه نیست.

And I guess we could have progressed.

و من حدس می زنم که ما می توانستیم پیشرفت کنیم.

Yeah, if that happened now, we could sue.

بله، اگر الان این اتفاق بیفتد، می توانیم شکایت کنیم.

We could actually sue the person for it.

ما در واقع می توانیم از شخص به خاطر آن شکایت کنیم.

So they go.

بنابراین آنها می روند.

Yeah, So. Exactly.

آره پس دقیقا.

So you had to be careful about what you talked about.

پس باید مواظب حرف زدنت بودی.

You have to trust people. Still.

باید به مردم اعتماد کرد. هنوز.

You do still you have to trust people. Yes.

شما هنوز هم باید به مردم اعتماد کنید. آره.

But you know, if you if you're in a relationship with somebody,

اما می دانید، اگر با کسی رابطه دارید، می خواهید

you are going to want to know if it's a good relationship.

بدانید که آیا این رابطه خوب است یا خیر.

You are going to want to tell somebody, you know what I mean?

میخوای به کسی بگی، میدونی منظورم چیه؟

Yes, you are going to want to.

بله، شما می خواهید.

I've met. I've met.

ملاقات کرده ام. ملاقات کرده ام.

she's wonderful. He's wonderful.

او فوق العاده است او فوق العاده است.

said we love you.

گفت دوستت داریم

Can't keep that in.

نمی توان آن را در خود نگه داشت.

So you've got to be able to tell somebody, but you've got to trust that person.

پس باید بتوانید به کسی بگویید، اما باید به آن شخص اعتماد کنید.

You know this, You know this. Yeah.

تو این را می دانی، این را می دانی. آره

Personal relationships anyway,

روابط شخصی به هر حال،

it is possible

ممکن است

to say the wrong thing so you can say the wrong thing by accident.

حرف اشتباهی گفته شود، بنابراین می توانید به طور تصادفی چیز نادرستی بگویید.

Would you say that's true?

آیا شما می گویید که این درست است؟

I think.

من فکر می کنم.

Think you can sometimes just you're not being rude, you're not being mean,

فکر کنید گاهی اوقات می توانید فقط بی ادب نباشید، بد رفتار نکنید،

but sometimes you can just you can just say wrong thing.

اما گاهی اوقات می توانید فقط می توانید چیزهای اشتباهی بگویید.

Yes, but unintentionally, yes, you can say something.

بله، اما ناخواسته، بله، شما می توانید چیزی بگویید.

I do that a lot, actually.

من این کار را زیاد انجام می دهم.

I say things.

من چیزهایی می گویم.

Sometimes I wonder whether I express myself well enough. And

گاهی اوقات به این فکر می کنم که آیا خودم را به اندازه کافی خوب بیان می کنم؟ و

I think people sometimes get the, as we say, the wrong end of the stick

من فکر می‌کنم که مردم گاهی اوقات، همانطور که می‌گوییم، انتهای چوب را اشتباه می‌گیرند

or which means they get the wrong meaning, the wrong end of the stick.

یا به معنای اشتباه، انتهای اشتباه چوب هستند.

It just means that, I think you've got the wrong end of the stick.

این فقط به این معنی است که، من فکر می کنم شما انتهای چوب را اشتباه گرفته اید.

Yeah.

آره

It means you're saying you don't understand me.

یعنی داری میگی منو درک نمیکنی

Let me explain further.

اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهم.

Okay.

You get the wrong idea.

باشه.

شما فکر اشتباهی می کنید.

Yes. And you can say you can say the wrong thing and it can upset somebody.

آره. و می توانید بگویید که می توانید چیز اشتباهی بگویید و این می تواند کسی را ناراحت کند.

And you didn't do it intentionally, Don't you.

و تو عمدا این کار را نکردی، نکن.

Now, would I be fair in saying that you actually have a habit, Steve,

حالا، آیا منصفانه می گویم که تو واقعاً عادت داری، استیو،

sometimes, of saying the wrong thing?

گاهی اوقات حرف اشتباه را بزنی؟

I put my foot in it. Yes.

پامو گذاشتم توش آره.

You don't you don't mean to be to be

شما نمی‌خواهید

nasty, but it might come across as rude or nasty.

بداخلاق باشید، اما ممکن است بی‌ادب یا زشت به نظر برسد.

Yes, I think I think it can happen.

بله، فکر می کنم ممکن است اتفاق بیفتد.

And I think you you are pretty good at doing that usually,

و من فکر می کنم شما معمولاً در انجام این کار بسیار خوب هستید،

because I can be quite sarcastic and

زیرا من می توانم کاملاً طعنه آمیز باشم و

it. Yeah.

این کار را انجام می دهم. آره

And if you put your foot in it it means you say something.

و اگر پای خود را در آن بگذارید به این معنی است که چیزی می گویید.

I think we explain that to you.

من فکر می کنم ما آن را برای شما توضیح می دهیم.

I don't think we use that expression. No.

من فکر نمی کنم ما از این عبارت استفاده کنیم. نه.

Well I'm showing it now on the screen you put your foot,

خوب من آن را اکنون روی صفحه نشان می دهم که شما پای خود را گذاشته اید،

you put your foot in your mouth,

پای خود را در دهان خود می گذارید،

you can put your foot in your mouth.

می توانید پای خود را در دهان خود قرار دهید.

It means you say something really stupid,

این بدان معناست که شما چیزی واقعا احمقانه می گویید،

something that other people might take the wrong way.

چیزی که دیگران ممکن است راه را اشتباه بگیرند.

It might appear offensive to someone else.

ممکن است برای شخص دیگری توهین آمیز به نظر برسد.

You put your foot in your mouth or you can just say you put your foot in it. Yes.

شما پای خود را در دهان خود قرار می دهید یا فقط می توانید بگویید که پای خود را در آن قرار داده اید. آره.

And that could also mean, I think put your foot in

و این همچنین می تواند به این معنی باشد که من فکر می کنم پای خود را در

dog poo.

Can't you put your foot in it.

مدفوع سگ بگذارید.

نمیتونی پاتو بذاری توش

Well, I think that's what it's referring to.

خوب، من فکر می کنم به این اشاره دارد.

You've you've you've stepped into something that's unpleasant. Yes.

شما دارید شما وارد چیزی شده اید که ناخوشایند است. آره.

You stepped into something unpleasant.

شما وارد چیزی ناخوشایند شده اید.

Obviously, if you step into dog poo.

بدیهی است که اگر وارد مدفوع سگ شوید.

Yeah, that's very unpleasant.

بله، این خیلی ناخوشایند است.

And embarrassing and smelly and nasty.

و شرم آور و بدبو و زننده.

So if you put your foot in it in terms of

بنابراین، اگر در مورد چیزی که در یک مکالمه گفته اید، پای خود را در آن قرار دهید، به این

something you said in a conversation, it means you said something nasty,

معنی است که چیز زشتی گفته اید، می

you know, something you probably it's an accident

دانید، چیزی که احتمالاً یک تصادف است،

because stepping in dog poo is an accident.

زیرا پا گذاشتن در پوس سگ یک تصادف است.

You don't do it. Intention lightly.

تو این کار را نکن نیت سبک.

Yes, but you put your foot put my foot in it, you know, here's another one.

بله، اما تو پایت را گذاشتی، پای من را در آن گذاشتی، می‌دانی، اینم یکی دیگر.

You let the cat out of the bag by revealing a secret.

شما با فاش کردن یک راز، گربه را از کیف بیرون می‌آورید.

And I think maybe you you almost mentioned this earlier.

و من فکر می کنم شاید شما تقریباً قبلاً به این موضوع اشاره کرده اید.

So you let out something.

پس یه چیزی رو آزاد کردی

You let out a secret, You gave out information you didn't mean to.

شما یک راز را فاش کردید، اطلاعاتی را که قصد نداشتید ارائه کردید.

You accidentally gave away a secret.

شما به طور تصادفی رازی را فاش کردید.

You revealed something.

یه چیزی رو فاش کردی

You let the cat out of the bag.

گربه را از کیسه بیرون می گذارید.

A slip of the tongue.

اشتباه لپی.

Thank you. Valentyn is another

متشکرم. والنتین لغزش دیگری است

slip of the tongue.

.

I didn't mean to say that. That's it.

قصدم این نبود که بگم خودشه.

That's simply to put your foot in it. Slip of the tongue.

این به سادگی برای گذاشتن پای خود در آن است. از دهن پرید.

I didn't mean to say that. Sorry.

قصدم این نبود که بگم متاسف.

There it is on the screen now.

اکنون روی صفحه نمایش وجود دارد.

I'll write a Bloody Valentine Valentine's ahead of the game.

من یک ولنتاین خونین قبل از بازی خواهم نوشت.

A slip of the tongue is something said by mistake.

لغزش زبان چیزی است که به اشتباه گفته می شود.

You didn't mean to say it.

نمیخواستی بگی

It was accidental.

اتفاقی بود

You said it, but you said it accidentally.

گفتی ولی تصادفی گفتی

You did not me to say it again.

نگفتی دوباره

Olga.

اولگا.

You see, Olga's touched on another point, which other people have mentioned earlier

ببینید، اولگا نکته دیگری را لمس کرده است، که دیگران قبلاً

about the way you say something.

در مورد نحوه گفتن شما به آن اشاره کرده اند.

Olga says often worry about words.

اولگا می گوید اغلب نگران کلمات هستند.

I said, If my words can be interpreted rudely,

گفتم: اگر بتوان حرف های من را بی ادبانه تعبیر کرد،

yes, but if you're going to be rude,

بله، اما اگر می خواهید بی ادبی کنید،

you would be saying it with a certain tone of voice and expression.

آن را با لحن و لحن خاص بیان می کنید.

So if you say words,

بنابراین اگر کلماتی را به زبان می آورید،

if you

اگر

say something that does upset somebody, if you're not doing it intentionally,

چیزی می گویید که باعث ناراحتی کسی می شود، اگر آن را عمدا انجام نمی دهید،

they will probably be know from your expression in your tone

احتمالاً از لحن شما متوجه خواهند شد

that you didn't mean to be offensive.

که شما قصد توهین نداشتید.

So I don't think there's any need to really worry too much, about that.

بنابراین فکر نمی‌کنم واقعاً نیازی به نگرانی در این مورد باشد.

Yes, you often know when a person is being sarcastic, they let you know somehow,

بله، شما اغلب می‌دانید که وقتی یک نفر کنایه می‌زند، به نوعی به شما اطلاع می‌دهند،

normally with the tone of their voice, maybe if you've been meeting up with someone

معمولاً با لحن صدایشان، شاید اگر با کسی ملاقات کرده‌اید

and they've been waiting for you and you're late, they might say,

و او منتظر شما بوده و شما دیر کرده‌اید، آنها ممکن است بگویند،

it's nice to see you here on time,

خوشحالم که شما را به موقع اینجا می بینم،

but your tone of the voice,

اما لحن صدای شما،

the tone of your voice is saying the opposite.

لحن صدای شما برعکس است.

So sarcasm can be quite subtle where you are saying something positive,

بنابراین طعنه می تواند بسیار ظریف باشد در جایی که شما چیزی مثبت می گویید،

but you are expressing it in a negative way.

اما آن را به شیوه ای منفی بیان می کنید.

And finally, of course, you can just let something slip out.

و در نهایت، البته، شما فقط می توانید اجازه دهید چیزی از بین برود.

You let some things slip out.

شما اجازه می دهید برخی چیزها از بین برود.

Maybe you are going away and having a secret wedding

شاید داری میری و یه عروسی مخفیانه

with your lover and you tell your best friend.

با معشوقت میگیری و به بهترین دوستت میگی.

But they accidentally tell someone else.

اما آنها به طور تصادفی به دیگری می گویند.

They let it slip out.

اجازه دادند بیرون بیفتد.

It becomes knowledge to others

برای دیگران تبدیل به علم می شود،

because you you mentioned it or you said it.

زیرا شما آن را ذکر کردید یا گفتید.

In fact, yes, it's very difficult.

در واقع، بله، بسیار دشوار است.

If somebody tells you a secret. It's very difficult.

اگر کسی رازی را به شما بگوید خیلی سخت است.

Sometimes some people can keep secrets,

گاهی بعضی از مردم می توانند اسرار را حفظ کنند،

other people can't you?

دیگران نمی توانند شما؟ می

It's you know, we all know the people that can't.

دانید، همه ما افرادی را می شناسیم که نمی توانند.

And you soon find out who those you know, if people come to you and tell you information

و به زودی متوجه می‌شوید که چه کسانی را می‌شناسید، اگر مردم به شما مراجعه کنند و اطلاعاتی

about who people at work,

در مورد افرادی که در کار هستند به شما بگویند،

you probably know that that's not the person to go and tell

احتمالاً می‌دانید که آن شخصی نیست که بروید و

any confidential information to is if they're telling it to you.

اطلاعات محرمانه‌ای را به شما بگویید. .

You've often said this about we've got a neighbour here

شما اغلب این را گفته اید که ما یک همسایه در

near us who you go to visit them and they will certainly tell you

نزدیکی خود داریم که شما برای دیدن آنها می روید و آنها مطمئناً همه چیز را به شما خواهند گفت

all about that, the other neighbours and what they're doing and what they've said.

، سایر همسایه ها و آنچه انجام می دهند و آنچه گفته اند.

And you just think to yourself and I better be carefully telling this person

و شما فقط با خودتان فکر کنید و من بهتر است با دقت به این شخص

any information, because if they're telling me about other people

اطلاعاتی را بگویم، زیرا اگر آنها در مورد افراد دیگر به من می گویند،

you can bet that they are

می توانید شرط بندی کنید که آنها

telling other neighbours about information they get from about me. Yes.

در مورد اطلاعاتی که از من دریافت می کنند به سایر همسایگان می گویند. آره.

That's how, that's how a gossip.

اینجوری، اینجوری شایعه.

A person who gossips is a person

فردی که شایعات می کند، فردی است

who gets information by other people by getting them to trust them.

که با جلب اعتماد دیگران، اطلاعاتی را به دست می آورد .

And so you can get all of that information from other people.

و بنابراین می توانید تمام این اطلاعات را از افراد دیگر دریافت کنید.

And then and then you go round and and give them information about yourself

و سپس و سپس دور می روید و اطلاعاتی در مورد خود به آنها می دهید

and then they tell other people about.

و سپس آنها در مورد دیگران به دیگران می گویند.

And I think gossiping, I think it's one of the worst

و به نظر من شایعه پراکنی یکی از بدترین

of all of the the things that people do to others.

کارهایی است که مردم با دیگران انجام می دهند. به

I think gossiping is the worse, I think gossiping.

نظر من شایعه پراکنی بدتر است، من فکر می کنم غیبت کردن.

Mr. Duncan, I love it. I know you do.

آقای دانکن، من آن را دوست دارم. می دونم که این کار را می کنی.

I hear you sometimes.

گاهی صدایت را می شنوم

I'm a horrible person.

من آدم وحشتناکی هستم

You might be.

شما ممکن است.

Sometimes Rhubarb says that I look red.

گاهی ریواس می گوید من قرمزم.

I look red.

من قرمز به نظر میرسم

I It's probably blood pressure. Yes.

من احتمالا فشار خون است. آره.

I don't know.

من نمی دانم.

It says he's joking, but I'm not sure

می گوید که او شوخی می کند، اما مطمئن نیستم که

I won't take offence.

توهین نکنم.

You haven't dropped your.

شما خود را رها نکرده اید

You haven't put your foot in it. No.

پای خود را در آن نگذاشته اید. نه.

You haven't made a mistake in that comment.

شما در آن نظر اشتباه نکرده اید.

That's not a problem.

مشکلی نیست.

Don't worry about.

نگران نباشید

yeah, there we go.

بله، ما می رویم

Yeah. So you've.

آره بنابراین شما دارید.

You've had a little donation. Mr. Duncan.

شما یک کمک مالی کوچک داشته اید. آقای دانکن

Thank you very much to Arielle for your donation.

از آریل برای کمک شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you very much. It's very kind of you.

بسیار از شما متشکرم. این از شما بسیار مهربان است.

I will treat that like a little Christmas gift.

من با آن مانند یک هدیه کوچک کریسمس رفتار خواهم کرد.

Thank you very much. That's very kind of you.

بسیار از شما متشکرم. این خیلی از شما مهربان است.

And by the way, if anyone wants to, to make a small donation

و اتفاقاً اگر کسی بخواهد

at this time of because, of course, everything I do, I do it for free.

در این زمان کمک کوچکی بکند زیرا البته هر کاری که انجام می دهم رایگان انجام می دهم.

And there it is now on the screen.

و اکنون روی صفحه نمایش وجود دارد.

So that is my address for any donations.

بنابراین این آدرس من برای هر کمک مالی است.

If you want to send a little donation, you are more than welcome to do so.

اگر می خواهید کمک مالی کوچکی بفرستید، از انجام این کار خوشتان می آید.

I do everything here for free.

من اینجا همه کارها را رایگان انجام می دهم.

I never charge for this.

من هیچ وقت برای این کار هزینه نمی کنم.

So if you want to make a donation you are welcome to on the live chat

بنابراین، اگر می‌خواهید کمک مالی کنید، می‌توانید در چت زنده

or of course, to the address that is on the screen right now.

یا البته به آدرسی که در حال حاضر روی صفحه است، وارد شوید.

Thank you very much advance.

پیشاپیش از شما بسیار سپاسگزارم

And I would say Mr.

و من می‌توانم بگویم آقای

Steve that is that's 2 hours we've been all. Mr.

استیو این است که 2 ساعتی است که همه ما بوده‌ایم. آقای

Duncan Yes.

دانکن بله.

Because Now you are comfortable in your cosy corner.

زیرا اکنون در گوشه دنج خود راحت هستید.

does this mean I have to stay on for 2 hours every Sunday now?

یعنی الان باید هر یکشنبه 2 ساعت روشن بمونم؟

Well, you see, I.

خوب، می بینید،

I think next Sunday we will be here for 2 hours because it's Christmas Eve.

من فکر می کنم یکشنبه آینده ما برای 2 ساعت اینجا خواهیم بود زیرا شب کریسمس است.

So we have a lot of things to show.

بنابراین ما چیزهای زیادی برای نشان دادن داریم.

We will be talking about Christmas traditions.

ما در مورد سنت های کریسمس صحبت خواهیم کرد.

We will be talking about stories connected to Christmas. Mr.

ما در مورد داستان های مرتبط با کریسمس صحبت خواهیم کرد. آقای

Steve will be reading out some lovely poetry and we will show you

استیو شعرهای دوست داشتنی خواهد خواند و ما

all Christmas cards for 2023.

همه کارت های کریسمس 2023 را به شما نشان خواهیم داد.

So there is a lot to do next Sunday, Christmas Eve.

بنابراین یکشنبه آینده، شب کریسمس، کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد.

We are with you.

ما با تو هستیم.

And I have to say, I'm really looking forward to it. Yes.

و باید بگویم، من واقعا مشتاقانه منتظر آن هستم. آره.

Make sure you've wrapped all your presents. Yes.

مطمئن شوید که همه هدایای خود را بسته بندی کرده اید. آره.

If you celebrate Christmas, of course. Yes.

البته اگر کریسمس را جشن بگیرید. آره.

Make sure you've wrapped them all.

مطمئن شوید که همه آنها را بسته بندی کرده اید.

Get everything done prepared and be ready for 2:00 next Sunday.

همه چیز را آماده کنید و برای ساعت 2:00 یکشنبه آینده آماده باشید.

No excuses.

بهانه ای نیست.

There is no excuse whatsoever whatsoever.

هیچ بهانه ای وجود ندارد.

Thank you, Mr. Steele. Thank you, Mr. Duncan.

ممنون آقای استیل. ممنون آقای دانکن

Thank you, Mr. Steele.

ممنون آقای استیل.

I've enjoyed it.

من از آن لذت برده ام.

Thank you. Wonderful viewers from around the world.

متشکرم. بینندگان شگفت انگیز از سراسر جهان.

I must say, I do feel more relaxed sitting down. Yes.

باید بگویم که وقتی نشسته ام احساس آرامش بیشتری می کنم. آره.

Normally my hips aching,

به طور معمول لگن من درد می کند، می

you know, I would have been aching an hour ago,

دانید، من یک ساعت پیش درد می کردم،

but they've they've been fine, so.

اما آنها خوب بودند، بنابراین.

Yeah, great. I look forward to next Sunday.

آره عالیه من مشتاقانه منتظر یکشنبه آینده هستم.

Yeah, I think.

آره فکر میکنم

I think this.

من فکر می کنم این.

This new cosy corner of yours, Mr.

این گوشه دنج جدید شما، آقای

Steve. I think it is a very good idea.

استیو. به نظر من ایده بسیار خوبی است.

I would say that this is the way things will be from now on.

من می گویم از این به بعد اوضاع اینگونه خواهد بود.

And Steve will be sitting in the corner looking all cosy and relaxed.

و استیو در گوشه ای نشسته و کاملاً دنج و آرام است.

So we will see you next week. Steve.

بنابراین هفته آینده شما را خواهیم دید. استیو

All right, Mr. Duncan.

بسیار خوب، آقای دانکن.

Have a lovely week, everyone.

هفته خوبی داشته باشید همگی

I hope you learn some English.

امیدوارم کمی انگلیسی یاد بگیرید.

I hope you've learnt something today and see you next week.

امیدوارم امروز چیزی یاد گرفته باشید و هفته آینده شما را ببینم.

Thank you, Mr. Steve.

متشکرم، آقای استیو.

And there he goes.

و آنجا می رود.

Steve will be back with us next week.

استیو هفته آینده با ما بازخواهد گشت.

I will be with you.

من با شما خواهد بود.

guess what? I'm with you on Wednesday.

حدس بزن چی شده؟ چهارشنبه با شما هستم

Don't forget I'm with you on Wednesday with my English addict Extra.

فراموش نکن من چهارشنبه با شما هستم با معتاد انگلیسی اکسترا. می‌توانید

You can watch this all over again as well

این را دوباره تماشا کنید و همچنین

you can watch the whole 2 hours again and there will be captions.

می‌توانید کل 2 ساعت را دوباره تماشا کنید و زیرنویس‌هایی وجود خواهد داشت.

Can I just say there will be captions?

فقط می توانم بگویم که زیرنویس وجود خواهد داشت؟

Don't forget to give me a lovely like as well.

فراموش نکنید که به من هم یک لایک دوست داشتنی بدهید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

It would be ever so nice if you could do that.

خیلی خوب می شد اگر بتوانید این کار را انجام دهید.

I will see you later.

بعدا میبینمت.

That is all I have for today.

این تمام چیزی است که برای امروز دارم.

I think we will call it a day.

فکر می کنم ما آن را یک روز بنامیم.

That's what you do when you say goodbye.

این کاری است که هنگام خداحافظی انجام می دهید.

When you and

وقتی شما و

you say that you will call it a day.

شما می گویید که آن را یک روز صدا خواهید کرد.

It is time to call it a day.

وقت آن است که آن را یک روز بنامیم.

And I will see you on Wednesday from 2 p.m.

و چهارشنبه از ساعت 14 می بینمت. به

UK time.

وقت انگلستان اگر برای کریسمس آماده می شوید، از

Enjoy the rest of your Sunday if you are preparing for Christmas.

بقیه یکشنبه خود لذت ببرید .

I hope those preparations go well.

امیدوارم این آمادگی ها به خوبی پیش برود.

Don't forget we are back next week from 2 p.m.

فراموش نکنید هفته آینده از ساعت 14 برمی گردیم. به

UK time as well.

وقت انگلستان نیز.

Next Sunday, Christmas Eve we will be with you for 2 hours, I promise.

یکشنبه آینده، شب کریسمس، به مدت 2 ساعت با شما خواهیم بود، قول می دهم.

See you later.

بعدا میبینمت.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying Thank you for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید متشکرم که تماشا کردید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time

و البته، تا دفعه بعد که

we meet here on YouTube, you know what's coming next?

اینجا در یوتیوب همدیگر را ببینیم، می‌دانید آینده چه خواهد شد؟

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید. شاد بمان

Stay happy.

.

Keep that smile on your face.

این لبخند را روی صورت خود نگه دارید.

And of course...

و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.