Don't Worry, Be Happy - English Addict - Episode 261 / Sun 27th Aug 2023

Let there be light.

بگذار نور باشد.

and there was light.

و نور بود

I'm in charge.

I'm in charge of the light.

من مسئول هستم.

من مسئول نور هستم.

Don't panic!

وحشت نکنید!

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

Oh, dear.

اوه عزیزم.

Oh, dear me.

اوه عزیزم

Oh, dear.

اوه عزیزم.

That's nice.

خوبه.

Oh, thank you.

اوه، متشکرم.

Thank you. Thank you so much. Isn't that lovely?

متشکرم. خیلی ممنونم. دوست داشتنی نیست؟

Hi, everybody.

سلام به همه.

Yes, we are back.

بله، ما برگشتیم.

But why are you so shy?

اما چرا اینقدر خجالتی هستی؟

Why are you over there?

چرا اونجا هستی؟

Come on, come closer.

بیا نزدیکتر بیا

Don't be afraid.

نترس

We don't bite much.

ما زیاد گاز نمی گیریم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

Yes, we are back.

بله، ما برگشتیم.

Did you miss this?

آیا این را از دست داده اید؟

We've been away from here.

ما از اینجا دور بوده ایم

We haven't done a live stream for three weeks.

ما سه هفته است که پخش زنده انجام نداده ایم.

It might be the longest time that we've been away from you without doing anything live.

ممکن است طولانی‌ترین زمانی باشد که ما از شما دور بوده‌ایم بدون اینکه کاری زنده انجام دهیم.

I can't actually believe it. But we are back.

من واقعا نمی توانم آن را باور کنم. اما ما برگشتیم.

And there he is as well.

و او نیز آنجاست.

Mr. Steve.

آقای استیو

Hello, everyone.

سلام به همه

Yes, we are back.

بله، ما برگشتیم.

Last week was a disaster.

هفته گذشته یک فاجعه بود.

It was. We had a few problems.

بود. ما چند مشکل داشتیم.

The Internet.

اینترنت.

There is a problem with the Internet here.

اینجا اینترنت مشکل داره

We've been trying to sort it out.

ما سعی کرده ایم آن را مرتب کنیم.

It might even go wrong today.

حتی ممکن است امروز اشتباه شود.

We won't. Mrs. Duncan, Don't say that. It's fine.

ما نخواهیم کرد. خانم دانکن، این حرف را نزنید. خوبه.

We have somebody round. We had an engineer round on Monday.

ما یک نفر را دور داریم دوشنبه یک دور مهندسی داشتیم.

They fixed it.

درستش کردند.

It's been okay this week, so we will keep an eye on it.

این هفته خوب بود، بنابراین ما آن را زیر نظر خواهیم داشت.

But hopefully you will stay with us for the full hour.

اما امیدوارم یک ساعت کامل با ما بمانید.

And there will be no hitches whatsoever.

و هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت.

No hitches.

بدون مشکل.

Hitch. Hitch.

تکان دادن. تکان دادن.

It is a problem of hitching up by there, Steve.

استیو، مشکل از آنجاست.

Yes, it moved quickly.

بله، به سرعت حرکت کرد.

Hitch A hitch is a problem.

اتصال یک مشکل است.

Maybe there is a problem.

شاید مشکلی وجود داشته باشد.

Or if you attach one thing to another, you attach two things together.

یا اگر یک چیز را به چیز دیگر بچسبانید، دو چیز را به هم متصل کنید.

So maybe if a couple of people who are really, really full

بنابراین شاید اگر چند نفری که واقعاً ماهی پر هستند

fish and slightly insane decide

و کمی دیوانه هستند تصمیم بگیرند

that they want to spend the rest of their lives together, they might get hitched.

که می خواهند بقیه زندگی خود را با هم بگذرانند، ممکن است دچار مشکل شوند.

You see?

می بینی؟

But who would do that?

اما چه کسی این کار را انجام می دهد؟

Who would decide to do that?

چه کسی تصمیم می گیرد این کار را انجام دهد؟

I think only crazy people would get married.

فکر می کنم فقط دیوانه ها ازدواج می کنند.

When you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید.

What do you think, Steve?

نظرت چیه استیو؟

Well, I mean, I suppose if you've been with somebody for a long, long

خب، منظورم این است که، تصور می‌کنم اگر شما برای

period of time, many, many years, maybe 34 years, it's just a random figure.

مدت طولانی، طولانی، سال‌های بسیار، شاید 34 سال با کسی بوده‌اید، این فقط یک رقم تصادفی است.

I'm picking out of the air, Mr. Duncan.

من دارم از هوا می گیرم، آقای دانکن.

Then you might decide to formalise that arrangement.

سپس ممکن است تصمیم بگیرید که این ترتیب را رسمی کنید.

For legal purposes,

برای مقاصد قانونی،

I have no idea.

من هیچ نظری ندارم.

Nothing whatsoever to do with love or anything like that.

هیچ ربطی به عشق یا هر چیز دیگه ای نداره.

Yes. Quite often people get married for various reasons.

آره. اغلب افراد به دلایل مختلف ازدواج می کنند.

I would say that people get married most of all

من می گویم مردم بیشتر از همه به این دلیل ازدواج می کنند که

because they want to have some sort of partnership and they want to make it secure.

می خواهند نوعی شراکت داشته باشند و می خواهند آن را ایمن کنند.

I would say so.

من اینطور می گویم.

Maybe in some cases people get married because they want to spend

شاید در برخی موارد افراد به این دلیل ازدواج می کنند که می خواهند

the rest of their lives with their loved one.

بقیه عمر خود را با عزیزشان بگذرانند.

By the way, it looks like it's Palmeiras birthday today.

به هر حال، به نظر می رسد امروز تولد پالمیراس است.

Is it really?

Well, Palmira says she's one year old today

آیا واقعا؟

خب، پالمیرا می‌گوید که امروز یک ساله است

that normally signifies a birthday.

که معمولاً به معنای تولد است.

Yes, you have made it.

بله، شما آن را ساخته اید.

You have made it once more around the sun.

شما یک بار دیگر آن را در اطراف خورشید ساخته اید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Beatrice is congratulating Palmira, and so is Maria.

بئاتریس به پالمیرا تبریک می گوید و ماریا هم همینطور.

So lots of other people.

خیلی از افراد دیگر

So let's take it is indeed your birthday to get today.

پس بیایید فرض کنیم که امروز تولد شما واقعاً است.

So happy birthday.

پس تولدت مبارک

Happy birthday, Palmira.

تولدت مبارک پالمیرا

I hope you have a super duper birthday.

امیدوارم تولدت فوق العاده دوپر باشه

It was my birthday a few days ago.

چند روز پیش تولدم بود.

Did you see the video message that we broadcast?

آیا پیام ویدیویی که ما پخش کردیم را دیدید؟

We didn't do it live, unfortunately, because the place we went away to

ما متأسفانه این کار را به صورت زنده انجام ندادیم، زیرا جایی که

to celebrate my birthday was in the middle of nowhere.

برای جشن تولدم به آنجا رفتیم، در میانه راه بود.

We are going to take a look at that in a few moments.

تا چند لحظه دیگر نگاهی به آن خواهیم داشت.

We have lots of things to talk about.

ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We are talking about worry now.

ما الان در مورد نگرانی صحبت می کنیم.

If there is one person that I know

اگر یک نفر را

in this life who worries a lot, it has to be Mr.

در این زندگی می شناسم که خیلی نگران است، باید آقای

Steve. I would say between the two of us,

استیو باشد. من می گویم بین ما دو نفر،

between the two of us.

بین ما دو نفر.

Steve worries more than I do.

استیو بیشتر از من نگران است.

However, I do have my mobile.

با این حال من موبایلم را دارم.

I'm just about to get to that.

من فقط در آستانه رسیدن به آن هستم.

Steve I have my moments, of course, where I worry,

استیو من لحظاتم را دارم، البته، جایی که نگرانم،

but Steve constantly worries where is

اما استیو دائماً نگران است که کجاست، من

I will worry sometimes, but when I do,

گاهی نگران خواهم بود، اما وقتی این کار را انجام می‌دهم،

I normally get myself into quite a state.

معمولاً خودم را در یک وضعیت کاملاً قرار می‌دهم.

So talking about worry, are we Mr.

بنابراین در مورد نگرانی صحبت می کنیم، آیا ما آقای

Duncan Worry, worry. I don't worry.

دانکن نگران هستیم، نگران هستیم. من نگران نیستم.

I mean, if you looked at my nails,

یعنی اگه به ​​ناخنام نگاه میکردی

they would tell you, Oh dear, they're bitten down to the quick. Yes.

بهت میگفتن آخه عزیزم زود گاز گرفته بودن. آره.

So Steve bites his nails. I don't.

بنابراین استیو ناخن هایش را می جوید. من این کار را نمی کنم.

That is one way you've just told me. You do.

این یکی از راه هایی است که شما به من گفتید. شما انجام می دهید.

How strange.

چقدر عجیب.

My phone isn't working today.

گوشی من امروز کار نمیکنه

There is always something that goes wrong.

همیشه چیزی وجود دارد که اشتباه می کند.

I don't know what is happening, but I'm trying to read the live chat and it keeps shutting down.

نمی دانم چه اتفاقی می افتد، اما سعی می کنم چت زنده را بخوانم و همچنان خاموش می شود.

I will have to tell you all about the live chat.

من باید همه چیز را در مورد چت زنده به شما بگویم.

It's good.

خوبه.

It's working.

آن کار می کند.

I have control.

من کنترل دارم

Yes, if you wish.

بله، در صورت تمایل.

This is the live chat that you can join in on right now.

این چت زنده ای است که می توانید همین الان به آن بپیوندید.

Yes, we all live for those wondering.

بله، همه ما برای کسانی زندگی می کنیم که تعجب می کنند.

We are now live as live can be.

ما اکنون همانطور که می‌توانیم زنده هستیم.

And the reason why we do this is because we love the English language.

و دلیل اینکه ما این کار را انجام می دهیم این است که ما عاشق زبان انگلیسی هستیم.

I like English, Mr.

من انگلیسی را دوست دارم، آقای

Steve, like speaking English.

استیو، دوست دارم انگلیسی صحبت کنم.

And I have a feeling that you like doing that as well.

و من این احساس را دارم که شما هم دوست دارید این کار را انجام دهید.

So that's the reason why we are here today.

بنابراین به همین دلیل است که ما امروز اینجا هستیم. در زمانی که دور بودیم

We did something very adventurous

کار بسیار ماجراجویی انجام دادیم

whilst we were away.

.

We did a few adventurous things.

ما چند کار ماجراجویانه انجام دادیم.

In fact, one of them, of course, was tying the knot.

در واقع یکی از آنها البته گره زدن بود.

The other one was something that we haven't done

مورد دیگر کاری بود که ما

for nearly four years.

نزدیک به چهار سال است که انجام نداده ایم.

Would you like to see what we were doing?

دوست داری ببینی داشتیم چیکار می کردیم؟

Well, I'm going to show you anyway.

خوب، من به هر حال به شما نشان خواهم داد.

Yes, we decided to do something

بله، ما تصمیم گرفتیم کاری

very exciting and adventurous and this is what we did

بسیار هیجان انگیز و ماجراجویانه انجام دهیم و این کاری است که ما انجام دادیم

and how clear the sound is going to be out here.

و صدای واضحی که قرار است در اینجا پخش شود.

But we are now cycling around Lake Verde.

اما ما اکنون در اطراف دریاچه ورد دوچرخه سواری می کنیم.

I'm on a bicycle and to be honest,

من سوار دوچرخه هستم و راستش را بخواهید

I haven't been on a bicycle for quite a while.

مدت زیادی است که دوچرخه سوار نشده ام.

In fact, maybe four years since I rode a bike

در واقع، شاید چهار سال از زمانی که من ابتدا دوچرخه سواری کردم

first.

.

I have to say I'm doing quite well.

باید بگویم که خیلی خوب هستم.

Mr. Steve is just behind me riding his bike.

آقای استیو درست پشت سر من در حال دوچرخه سواری است.

I think he's okay.

من فکر می کنم او خوب است.

Both of us, of man is not to fall off yet.

هر دوی ما، انسان هنوز قرار نیست از بین برود.

So we're okay.

پس ما خوبیم

We are enjoying ourselves.

ما داریم لذت می بریم.

Oh, cool. Mr.

اوه چقدر باحال. آقای

Steve. Mr.

استیو آقای

Steve's fallen off his bike.

استیو از دوچرخه اش افتاده است.

That's not very nice.

این خیلی خوب نیست.

Did you fall off your bike?

از دوچرخه افتادی؟

Not really.

I didn't really fall off.

نه واقعا. من

واقعاً سقوط نکردم.

It sounded like you did to me.

مثل این بود که با من کردی

Very careless.

خیلی بی خیال

Well, that was a bit of fun, wasn't it, Mr. Duncan?

خب، این کمی سرگرم کننده بود، اینطور نیست، آقای دانکن؟

Going on the bike, cycling around the lake? Yes.

دوچرخه سواری، دوچرخه سواری در اطراف دریاچه؟ آره.

It was interesting.

جالب بود.

I did get halfway around the lake, and I did think that maybe I wasn't

نصف دریاچه را دور زدم و فکر کردم شاید نتوانم تا آخر

going to be able to make it all the way because my legs suddenly

راه را طی کنم چون ناگهان پاهایم به

decided to to hurt quite a lot.

شدت درد می کنند.

But we made it and here we are right now to tell the tale, I suppose.

اما ما موفق شدیم و فکر می‌کنم همین الان اینجا هستیم تا داستان را تعریف کنیم.

Who was first on today's live chat, by the way?

اتفاقاً چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود؟

We had someone new as the first person on the live chat.

ما یک نفر جدید را به عنوان اولین نفر در چت زنده داشتیم .

Demetrius Hello, Demetrius

دمتریوس سلام، دمتریوس

I don't know if you've ever been first on the live chat before, but guess what?

من نمی‌دانم قبلاً اولین بار در چت زنده بوده‌اید یا نه، اما حدس بزنید چیست؟

Today you were so congratulations.

امروز خیلی تبریک گفتی

Demetrius was first today.

دیمیتریوس امروز اول شد.

Who else is on today, Steve Lots of people, Mr. Duncan.

چه کسی امروز در حال حاضر است، استیو بسیاری از مردم، آقای دانکن.

Lots of people.

Let's have a look. We've got Palmira, we've got Ebru.

افراد زیادی.

بیایید نگاهی بیندازیم. ما پالمیرا داریم، ابرو داریم.

We got Vitus Vitesse.

ما ویتوس ویتسه را گرفتیم.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

You were second today.

امروز دوم شدی

Ten who

ده کی

says hi?

میگه سلام؟

And also ten said earlier on, not so long ago

و همچنین ده قبل از این، نه چندان دور گفته بودند

that they are going to buy or have been going out to buy some damson jam.

که قصد خرید مربای دامسون را دارند یا برای خرید بیرون رفته اند.

Okay.

باشه.

Which is interesting because I make Damson jam.

جالبه چون مربای دامسون درست میکنم.

So if you were here, I could give you some because I've still got some of that from last year.

بنابراین اگر شما اینجا بودید، می‌توانم مقداری به شما بدهم، زیرا هنوز مقداری از آن را از سال گذشته دارم.

I made 36 pots of Damson jam last year and we've still got some left.

من سال گذشته 36 قابلمه مربای دامسون درست کردم و هنوز مقداری از آن باقی مانده است.

In fact, the diamonds on our tree are nearly ready

در واقع، الماس های درخت ما تقریباً آماده

to be picked and it won't be long.

چیدن هستند و زمان زیادی نخواهد گذشت.

It's always around September time that I make the damson jam, so I will be making some more.

همیشه نزدیک به سپتامبر است که مربای دامسون را درست می کنم، بنابراین مقداری دیگر درست خواهم کرد.

And there is a video of us making that or me making it.

و ویدیویی از ساختن ما یا من وجود دارد.

So maybe you're going to have a look at that, sir.

پس شاید شما قصد دارید به آن نگاهی بیندازید، قربان.

But yes, what a shame. I could have sent you some.

اما بله، چه شرم آور. میتونستم براتون بفرستم

Good, but never mind.

خوبه ولی مهم نیست

Yes, we've got lots of people on today.

بله، ما امروز افراد زیادی داریم.

We also. Harris is here. Hello.

ما همچنین. هریس اینجاست سلام. آیا

Can I say hello to Louis?

می توانم به لویی سلام کنم؟

Mendez is here today.

مندز امروز اینجاست.

Did you miss us?

دلت برامون تنگ شده بود؟

Because we haven't been with you live for three weeks.

چون سه هفته است که با شما زنده نبودیم.

We've had so many things going on in our lives.

ما چیزهای زیادی در زندگی خود داشته ایم.

And you know what life is like Sometimes life is full of new things,

و می دانید زندگی چگونه است گاهی اوقات زندگی پر است از چیزهای جدید،

new things to think about and also new things to worry about.

چیزهای جدید برای فکر کردن و همچنین چیزهای جدید برای نگرانی.

And that is what we are talking about today, worrying.

و این همان چیزی است که امروز نگران کننده در مورد آن صحبت می کنیم. آیا

Are you a person who worries a lot about things?

شما فردی هستید که خیلی نگران مسائل هستید؟ آیا

Are you a person who often thinks about things too much?

شما فردی هستید که اغلب بیش از حد به مسائل فکر می کنید ؟

Talking of pipes, we are also talking about cycling if we have time.

در مورد لوله ها صحبت می کنیم، اگر وقت داشته باشیم در مورد دوچرخه سواری نیز صحبت می کنیم. آیا

Do you like cycling and is cycling popular where you are?

دوچرخه سواری را دوست دارید و آیا دوچرخه سواری در جایی که هستید محبوب است؟

Because a lot of people in this country are taking up cycling.

زیرا بسیاری از مردم این کشور دوچرخه سواری می کنند.

Well, we know somebody that loves cycling, but they're not on at the moment.

خوب، ما کسی را می شناسیم که عاشق دوچرخه سواری است، اما در حال حاضر این کار را انجام نمی دهد.

That's Christine.

اونم کریستین

Okay. Christine, I love cycling.

باشه. کریستین، من عاشق دوچرخه سواری هستم.

She cycles all over the world.

او در سراسر جهان دوچرخه سواری می کند.

Well, certainly in Italy. Yes.

خوب، قطعا در ایتالیا. آره.

So hopefully we will we will see. We will see Christine.

پس امیدواریم که خواهیم دید. کریستین را خواهیم دید.

And she can tell us all about her latest adventures.

و او می تواند همه چیز را در مورد آخرین ماجراهای خود به ما بگوید.

I think she's on holiday at the moment, but maybe she's taken her bike with her

فکر می‌کنم او در حال حاضر در تعطیلات است، اما شاید دوچرخه‌اش را با خود برده باشد

and she will be out and about and sending us pictures.

و بیرون باشد و عکس‌هایی برای ما بفرستد.

So we are talking about later on, we are talking all about that particular subject.

بنابراین ما در مورد بعدا صحبت می کنیم ، ما در مورد آن موضوع خاص صحبت می کنیم.

However, at the moment we are looking at today's subject.

با این حال، در حال حاضر ما به موضوع امروز نگاه می کنیم.

It is a short live stream.

این یک پخش زنده کوتاه است.

We are looking at worry.

ما به نگرانی نگاه می کنیم.

People worry quite often.

مردم اغلب نگران هستند.

Mr. Steve, There are many things in the world that people worry about, maybe something

آقای استیو، چیزهای زیادی در دنیا وجود دارد که مردم در مورد آنها نگران هستند، شاید چیزی

that is on your mind, something that you are concerned about,

که در ذهن شماست، چیزی که نگران آن هستید،

might make you worried.

ممکن است شما را نگران کند.

So when we talk about worry, we can express it as a noun or a verb.

بنابراین وقتی از نگرانی صحبت می کنیم، می توانیم آن را به صورت اسم یا فعل بیان کنیم.

The feeling of deep concern.

احساس نگرانی عمیق.

Mr. Steve You have deep concern about something.

آقای استیو شما عمیقاً نگران چیزی هستید.

Or of course you can make a person worried,

یا البته می توانید یک نفر را نگران کنید،

you can cause concern, or maybe something will

می توانید باعث نگرانی شوید، یا شاید چیزی

cause you concern or worry.

باعث نگرانی یا نگرانی شما شود.

So I think it is fair to say that most people worry

بنابراین فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم اکثر مردم

at some point about something, especially during certain parts of your life.

در مقطعی نگران چیزی هستند، مخصوصاً در بخش‌هایی از زندگی شما.

So maybe there is something coming up that you are a little worried about.

بنابراین شاید چیزی در راه باشد که کمی نگران آن باشید.

So the feeling of deep concern

بنابراین احساس نگرانی عمیق

or of course you can cause concern

یا البته شما می توانید باعث

to have worry or to feel worry

نگرانی یا نگرانی یا نگرانی

or to be worried or to worry.

یا نگرانی یا نگرانی شوید.

Another person, you are making them feel worried

شخص دیگری، شما

by the things you are saying.

با چیزهایی که می گویید باعث می شوید که او احساس نگرانی کند.

I didn't mean to cause you any worry.

من قصد نداشتم باعث نگرانی شما شوم.

I constantly worry about the future.

من دائما نگران آینده هستم.

So you can see that we are using those in different ways.

بنابراین می توانید ببینید که ما از آنها به روش های مختلف استفاده می کنیم.

First of all, as a noun and secondly as a verb.

اولاً به عنوان اسم و ثانیاً به عنوان فعل.

So you can have worry or you can worry as a verb.

بنابراین می توانید نگران باشید یا می توانید به عنوان یک فعل نگران باشید.

So there are different ways of expressing that

بنابراین راه‌های مختلفی برای بیان این موضوع وجود دارد که

a certain thing can be a worry,

یک چیز خاص می‌تواند یک نگرانی،

a perceived problem.

یک مشکل درک شده باشد.

So when we talk about a perceived problem, it can be anything really, can't it?

بنابراین وقتی در مورد یک مشکل درک شده صحبت می کنیم، واقعاً می تواند هر چیزی باشد، اینطور نیست؟

Yes, a lot of people are worrying about climate change at the moment.

بله، بسیاری از مردم در حال حاضر نگران تغییرات آب و هوایی هستند.

In fact,

در واقع،

reporters often go out and ask

خبرنگاران اغلب بیرون می روند و از

people in the streets are you worrying about climate change?

مردم در خیابان ها می پرسند که آیا نگران تغییرات آب و هوایی هستید؟

And a lot of people say they are.

و بسیاری از مردم می گویند که هستند.

But then we don't know all the full facts.

اما پس از آن ما همه حقایق کامل را نمی دانیم.

And sometimes sometimes I think in life, you have to try.

و گاهی اوقات من در زندگی فکر می کنم، شما باید تلاش کنید.

And I mean, I'm I'm saying this, but I'm very poor at it.

و منظورم این است که من این را می گویم، اما در آن بسیار ضعیف هستم.

And people often say, what's the point of worrying about something that you can't do anything about?

و مردم اغلب می گویند، نگرانی در مورد چیزی که نمی توانید کاری انجام دهید چیست؟

Mm hmm.

مم هوم

Climate change being a case in point, we're worrying about it.

تغییرات اقلیمی به عنوان نمونه موردی است، ما در مورد آن نگران هستیم.

We're constantly being bombarded on the news about boiling temperatures.

ما دائماً در مورد اخبار مربوط به دمای جوش بمباران می شویم.

But can we as individuals actually do anything?

اما آیا ما به عنوان یک فرد واقعاً می توانیم کاری انجام دهیم؟

Probably not.

احتمالا نه.

I mean, I can't do anything personally.

یعنی شخصا نمی توانم کاری انجام دهم.

We're not talking about global warming there. We're talking about worry.

ما در مورد گرمایش زمین در آنجا صحبت نمی کنیم. ما در مورد نگرانی صحبت می کنیم.

I know someone talking about people worry about.

من می دانم که کسی در مورد نگرانی مردم صحبت می کند.

I'm talking about worrying about things that you can't actually control. Yes.

من درباره نگرانی درباره چیزهایی صحبت می کنم که واقعاً نمی توانید آنها را کنترل کنید. آره.

And that is one of them. Hmm.

و این یکی از آنهاست. هوم

Because, you know, you could argue that if every individual does

زیرا، می دانید، می توانید استدلال کنید که اگر هر فردی کاری را انجام دهد

something, then it will make a difference.

، تفاوت ایجاد می کند.

But we don't know what to do and we don't know how to.

اما ما نمی دانیم چه کنیم و نمی دانیم چگونه.

But you can't worry about things you can't control, you know?

اما شما نمی توانید نگران چیزهایی باشید که نمی توانید کنترل کنید، می دانید؟

So worry can be something that is needless.

بنابراین نگرانی می تواند چیزی بی نیاز باشد.

You might say that a person worries needlessly.

ممکن است بگویید که یک فرد بیهوده نگران است.

They worry. But you don't have to worry about it.

آنها نگران هستند. اما لازم نیست نگران آن باشید.

A certain thing can be a worry.

یک چیز خاص می تواند نگران کننده باشد.

As I said, a perceived problem.

همانطور که گفتم، یک مشکل درک شده است.

The rising crime rate is a worry.

افزایش نرخ جرم و جنایت نگران کننده است.

So something that is of concern

بنابراین چیزی که

to many people can be described as a worry thing.

برای بسیاری از مردم نگران کننده است را می توان به عنوان یک چیز نگران کننده توصیف کرد.

Thinking about worry is it is a natural part of our behaviour.

فکر کردن به نگرانی این است که بخشی طبیعی از رفتار ماست.

Mm hmm.

Because it enables us to foresee problems that could.

مم هوم

زیرا ما را قادر می سازد تا مشکلاتی را که می تواند پیش بینی کنیم.

I mean, if you go back a thousand years or something,

منظورم این است که اگر هزار سال یا چیزی به عقب برگردید،

it enables us to look at something or imagine what could be a problem

ما را قادر می‌سازد به چیزی نگاه کنیم یا تصور کنیم که

if we don't do something to prevent it.

اگر کاری برای جلوگیری از آن انجام ندهیم، چه مشکلی می‌تواند داشته باشد.

So it's a survival mechanism.

بنابراین این یک مکانیسم بقا است.

Yeah, Really worry is a survival mechanism.

بله، واقعاً نگرانی یک مکانیسم بقا است.

Well, I noticed this with the birds.

خوب، من این را با پرندگان متوجه شدم.

The birds are always in a state of worry.

پرندگان همیشه در حالت نگرانی هستند.

They always seem as if they are about to have a nervous breakdown.

آنها همیشه طوری به نظر می رسند که انگار در شرف فروپاشی عصبی هستند.

And of course, because of all the predators.

و البته به خاطر تمام شکارچیان.

And of course, for them, it's very real.

و البته، برای آنها، بسیار واقعی است.

That's a very real problem.

این یک مشکل بسیار واقعی است.

They could get eaten at any moment.

آنها هر لحظه ممکن است خورده شوند.

Whereas for most of us, human beings at the top of the food chain,

در حالی که برای بسیاری از ما، انسان‌هایی که در بالای زنجیره غذایی قرار داریم،

we don't have to worry about being eaten

لازم نیست نگران خورده شدن

by animals unless you're going out into the wild.

توسط حیوانات باشیم، مگر اینکه به طبیعت بروید.

We worry about lots and lots of things

ما نگران چیزهای زیادی هستیم

that don't necessarily have an impact on us. Zoo

که لزوماً تأثیری روی ما ندارند. باغ وحش

Or maybe we think about something

یا شاید ما در مورد چیزی فکر می کنیم

that might happen, but the chances are very low

که ممکن است اتفاق بیفتد، اما احتمال آن بسیار کم است

and we are always taking action to try and protect ourselves. Yes.

و ما همیشه برای محافظت از خود اقدام می کنیم. آره.

One I suppose one is old age, so getting older.

یکی من فکر می کنم یکی پیری است، بنابراین پیر شدن.

So a lot of people worry about getting older because they don't want to get older

بنابراین بسیاری از مردم نگران پیر شدن هستند زیرا نمی‌خواهند پیر شوند

and there are various reasons why they would worry about that.

و دلایل مختلفی وجود دارد که در مورد آن نگران هستند.

Maybe they don't want to become unwell or unfit or maybe they don't want.

شاید نمی خواهند ناخوش یا نامناسب شوند یا شاید هم نمی خواهند.

Well, there looks there beauty to disappear.

خوب، زیبایی وجود دارد که ناپدید می شود.

Well, maybe they just want to live forever and they worry about not living forever.

خوب، شاید آنها فقط می خواهند برای همیشه زندگی کنند و نگران این هستند که همیشه زنده نمانند.

But sometimes there are things that you needn't worry about.

اما گاهی اوقات چیزهایی وجود دارد که لازم نیست نگران آنها باشید.

A certain thing can be a worry.

یک چیز خاص می تواند نگران کننده باشد.

That's when a worry can become a problem.

آن وقت است که یک نگرانی می تواند به یک مشکل تبدیل شود.

It's okay to think about what might go wrong in a certain situation.

بد نیست به این فکر کنید که در یک موقعیت خاص چه چیزی ممکن است اشتباه پیش بیاید .

Like you're planning to go on holiday and you might think about, I've got to make sure

مثل اینکه قصد رفتن به تعطیلات را دارید و ممکن است به این فکر کنید، من باید مطمئن شوم که

I switch the water off in the house in case there's a burst pipe.

در صورت ترکیدن لوله، آب خانه را قطع کنم.

When I'm away.

وقتی من دور هستم.

I want to think about getting insurance when I go weeks.

من می خواهم هفته ها که می روم به بیمه گرفتن فکر کنم.

If something happens, how will I pay for repairs or medical it?

اگر اتفاقی بیفتد، چگونه هزینه تعمیرات یا پزشکی آن را پرداخت کنم؟

Those things are things that you need to think about.

این چیزها چیزهایی هستند که باید به آنها فکر کنید.

Yes. And take and there things you can take action on.

آره. و کارهایی را انجام دهید که می توانید در مورد آنها اقدام کنید.

Worry becomes a problem when you bring it worrying about things that you

نگرانی زمانی به یک مشکل تبدیل می‌شود که آن را نگران چیزهایی می‌کنید که

oh, you can't switch it off, which is, you know, something which we all get from time to time.

آه، نمی‌توانید آن را خاموش کنید، که، می‌دانید، چیزی است که همه ما گهگاه به آن دچار می‌شویم.

Yeah.

آره

So there are things that you should be worried about, but for most of the time

بنابراین چیزهایی وجود دارد که شما باید نگران آنها باشید، اما در بیشتر مواقع

we do tend to worry about things that are not important, are concerning.

ما در مورد چیزهایی نگران هستیم که مهم نیستند و نگران کننده هستند.

Thing is worrying for example, in this sentence

چیزی نگران کننده است به عنوان مثال در این جمله

there is a worrying rise in the number of jobless people.

افزایش نگران کننده در تعداد افراد بیکار وجود دارد.

So maybe unemployment is rising,

بنابراین شاید بیکاری در حال افزایش است،

maybe more people are without work.

شاید افراد بیشتری بیکار باشند.

So it is a concern.

پس جای نگرانی دارد.

It is something that is worrying.

چیزی است که نگران کننده است.

So that thing is being described as worrying.

بنابراین این موضوع نگران کننده توصیف می شود.

Maybe you are worrying about something.

شاید شما در مورد چیزی نگران هستید.

I can't stop worrying about the job interview and that's what I mentioned a few moments ago.

من نمی توانم نگران مصاحبه شغلی نباشم و این همان چیزی است که چند لحظه پیش به آن اشاره کردم.

There are things in life, Steve, that we might have to face in the future

چیزهایی در زندگی وجود دارد، استیو، که ممکن است در آینده مجبور شویم با آنها روبرو شویم

that are genuine concerns

که نگرانی های واقعی

or genuine worries, and I'm sure you could name at least one straight away.

یا نگرانی های واقعی هستند، و من مطمئن هستم که شما می توانید بلافاصله حداقل یکی را نام ببرید.

Yes, that's it.

آره همینه.

So, I mean, this is perfectly natural.

بنابراین، منظورم این است که این کاملا طبیعی است.

It's a perfect it prepares

for some upcoming event like the job interview.

برای برخی از رویدادهای آینده مانند مصاحبه شغلی آماده می شود.

You worry about the job interview.

شما نگران مصاحبه شغلی هستید.

So what will happen when I say the right thing?

پس وقتی حرف درست را بزنم چه اتفاقی می افتد؟

So what you do is you go away and you prepare

بنابراین کاری که انجام می دهید این است که می روید و

for that job interview as much as possible.

تا حد امکان برای آن مصاحبه شغلی آماده می شوید.

And then hopefully when you go in, you are well prepared

و سپس امیدوارم وقتی وارد می شوید، به خوبی آماده شده اید

and it will go well and you might worry about

و به خوبی پیش خواهد رفت و ممکن است نگران باشید که باید در

having to do a performance somewhere.

جایی اجرا کنید.

I was worried when I have to have to do a play or sing a song, I always worry about it.

نگران بودم وقتی باید نمایشی اجرا کنم یا آهنگی بخوانم، همیشه نگران آن هستم.

If I practice enough, what happens?

اگر به اندازه کافی تمرین کنم، چه اتفاقی می افتد؟

Will I hit that high note?

آیا آن نت بالا را خواهم زد؟

Well, maybe you will forget the word one of the most one of the most

خوب، شاید این کلمه را فراموش کنید که یکی از

avoidable things that people do try

قابل اجتناب ترین کارهایی که مردم سعی می کنند از

to avoid doing is to stand up and perform in front of other people.

انجام آن اجتناب کنند، ایستادن و اجرای نمایش در مقابل دیگران است.

So you might be worried about that.

بنابراین ممکن است در مورد آن نگران باشید.

Anything that puts pressure on you,

هر چیزی که به شما فشار بیاورد،

anything that puts you under pressure,

هر چیزی که شما را تحت فشار قرار دهد،

will quite often cause worry.

اغلب باعث نگرانی می شود.

You are worrying about something.

شما نگران چیزی هستید.

For example, the job interview, that might be a job interview that you have to go to.

به عنوان مثال، مصاحبه شغلی، ممکن است یک مصاحبه شغلی باشد که شما باید به آن بروید.

You can't stop worrying about it.

شما نمی توانید از نگرانی در مورد آن دست بردارید.

It's all got its root in something.

همه اینها ریشه در چیزی دارد.

So if you worry about performing in front of lots of people, so why are you worrying?

پس اگر نگران اجرا در مقابل افراد زیادی هستید، پس چرا نگران هستید؟

Well, the reason is because you don't want to look a fool.

خوب، دلیل این است که شما نمی خواهید احمق به نظر برسید.

You don't want to forget your words, you don't want to look at,

نمی‌خواهی حرف‌هایت را فراموش کنی، نمی‌خواهی به آن نگاه کنی، می‌دانی،

you know, everybody's going to they didn't do very well.

همه می‌روند کارشان خوب نبود.

They think they're going to tell everybody know you're worrying about a lot of worry

آن‌ها فکر می‌کنند به همه می‌گویند که می‌دانند شما نگران نگرانی‌های زیادی هستید که به این موضوع مربوط می‌شود که

comes down to people worrying about what other people think of them. No.

مردم نگران این هستند که دیگران در مورد آنها چه فکری می‌کنند. نه.

And I think, you know, it's like what you wear

و من فکر می‌کنم، می‌دانی، این چیزی است که

when you go out, what you say in public, a lot of worry comes down

وقتی بیرون می‌روی، چیزی که در جمع می‌پوشی، چیزی است که در ملاء عام می‌گوییم، بسیاری از نگرانی‌ها

to worrying about what actually how you will be perceived.

به نگرانی در مورد اینکه واقعاً چگونه درک می‌شوی برمی‌گردد.

So we we call for we call this social anxiety.

بنابراین ما فراخوانی می کنیم که این را اضطراب اجتماعی می نامیم.

So I think everyone suffers

بنابراین فکر می‌کنم همه

from a certain amount of social anxiety.

از میزان خاصی از اضطراب اجتماعی رنج می‌برند.

When you are out in public, maybe you feel self-conscious,

وقتی در جمع هستید، شاید احساس می کنید که خودآگاه هستید،

maybe you are having a bad hair day.

شاید یک روز موی بدی را سپری می کنید.

No, it isn't something we suffer from.

نه، این چیزی نیست که ما از آن رنج می بریم.

But you might be self-conscious about something, something about yourself

اما ممکن است در مورد چیزی خودآگاه باشید، چیزی در مورد خودتان

that you feel self-conscious of and that can cause you worry.

که نسبت به آن احساس خودآگاهی دارید و می تواند باعث نگرانی شما شود.

Social anxiety is a very common type of worry.

اضطراب اجتماعی یک نوع نگرانی بسیار رایج است.

We go, Yes.

ما می رویم، بله.

So Christina says that if you're worrying too much, that can lead to anxiety.

بنابراین کریستینا می گوید که اگر بیش از حد نگران باشید، می تواند منجر به اضطراب شود.

So it's fine to worry about something if it helps you prepare

بنابراین اگر چیزی به شما کمک می کند آماده شوید

and to protect yourself or prepare for something.

و از خود محافظت کنید یا برای چیزی آماده شوید، خوب است که نگران چیزی باشید.

But then if you don't stop that worry and you keep going on and on and on,

اما اگر این نگرانی را متوقف نکنید و همچنان ادامه دهید و ادامه دهید،

then it can turn into anxiety and then you you start worrying about anything ness.

آن وقت می تواند به اضطراب تبدیل شود و بعد شروع به نگرانی در مورد هر چیزی می کنید.

And this is this, this is why you have to make sure you control it,

و این است، به همین دلیل است که شما باید مطمئن شوید که آن را کنترل می کنید،

because it just continues and it grows as well.

زیرا فقط ادامه می یابد و همچنین رشد می کند.

So worry can be a bad thing to worry,

بنابراین نگرانی می تواند چیز بدی برای نگرانی باشد،

to feel anxious to agonise.

احساس اضطراب برای عذاب کشیدن.

I love that one.

من آن یکی را دوست دارم.

That's a very strong word. Agonise.

این کلمه بسیار قوی است. عذاب کشیدن.

If you worry over something, you agonise

اگر برای چیزی نگران هستید، عذاب می‌کشید،

because you might say that worry is painful.

زیرا ممکن است بگویید که نگرانی دردناک است.

It can cause a type of pain.

می تواند باعث نوعی درد شود.

You are almost going through a painful experience

شما تقریباً یک تجربه دردناک را پشت سر می گذارید

whilst worrying to be in torment.

در حالی که نگران هستید که در عذاب باشید.

These are really powerful words to feel anguish,

اینها کلمات واقعاً قدرتمندی برای احساس اندوه،

dread and trepidation.

ترس و وحشت هستند.

So all of these things relate to something maybe that is happening or will happen in the future.

بنابراین همه این چیزها به چیزی مربوط می شود که شاید در آینده اتفاق بیفتد یا اتفاق بیفتد.

So worry is something that is is quite common

بنابراین نگرانی چیزی است که کاملاً رایج است

because there are so many things around

زیرا چیزهای زیادی در اطراف وجود دارد

that we can feel worried about, even though

که ما می توانیم در مورد آنها احساس نگرانی کنیم، حتی اگر

most of them we needn't, Claudia says

بیشتر آنها نیازی به آنها نداریم، کلودیا می گوید

that she's worrying about money because here in Argentina

که او نگران پول است زیرا اینجا در آرژانتین

we are all worried about it because obviously we've seen it in the news.

همه ما نگران آن هستیم. زیرا بدیهی است که ما آن را در اخبار دیده ایم.

Inflation is going up.

تورم در حال افزایش است.

So yeah, that is something real

بنابراین بله، این یک چیز واقعی است

and is something to be concerned and worried about because you don't know

و جای نگرانی و نگرانی است، زیرا نمی دانید

for how far is the inflation going to go, how much the price is going to go up.

تورم تا کجا پیش می رود، قیمت چقدر بالا می رود. آیا

Will I have enough money to pay for my bills?

پول کافی برای پرداخت قبوض خود خواهم داشت؟

That is a genuine worry.

این یک نگرانی واقعی است.

That is a threat to your way of life

این یک تهدید برای روش زندگی شما است

and may be causing some stress and anxiety.

و ممکن است باعث ایجاد استرس و اضطراب شود.

By the way, Claudia, I saw the photograph that you took of

به هر حال، کلودیا، عکسی که شما از

the $2,000, $2,000 note.

اسکناس 2000 دلاری گرفتید را دیدم.

Apparently this is a new note that they've just printed in Argentina because of inflation.

ظاهراً این یادداشت جدیدی است که به دلیل تورم به تازگی در آرژانتین چاپ کرده اند.

So you always know that things are bad if new money

بنابراین همیشه می‌دانید که اگر پول جدید

or higher denominations

یا ارزش‌های بالاتر

or values of money have to be printed.

یا ارزش پول چاپ شود، اوضاع بد است.

So we did notice that. But our thoughts are with you.

بنابراین ما متوجه آن شدیم. اما افکار ما با شماست.

And of course, we have also Beatriz as well, also living

و البته، ما Beatriz را نیز داریم که در

in that same situation here as well.

اینجا نیز در همین وضعیت زندگی می‌کند. می

I want to say thank you to Franco Ferrari.

خواهم از فرانکو فراری تشکر کنم.

What a lovely name for

چه نام دوست داشتنی برای

congratulating us on our partnership.

تبریک به ما برای همکاری ما.

It's not nice. I thank you very much for that.

این خوب نیست. از این بابت بسیار سپاسگزارم.

Really appreciate you, you recognising that.

واقعاً از شما تشکر می کنم، شما این را تشخیص می دهید.

And we did stream, we did post a video announcing it

و ما پخش جریانی کردیم، ویدیویی را منتشر کردیم که آن را اعلام می کرد

and the nice thing is we only got the same amount of hate as we normally do.

و نکته خوب این است که ما فقط همان مقدار نفرت معمولی را دریافت کردیم.

So that's great really.

پس واقعا عالیه

So I am pleased that we only got the same amount of abuse and hate as we normally do.

بنابراین من خوشحالم که ما فقط به همان میزان مورد سوء استفاده و نفرت قرار گرفتیم که معمولاً انجام می دهیم.

So that that's quite good really when you think about it.

به طوری که وقتی به آن فکر می کنید واقعاً خوب است.

Steve I think everyone's always worrying about something that I mean, I am a worrier.

استیو فکر می کنم همه همیشه نگران چیزی هستند که منظورم این است که من نگران هستم.

I've always been a worrier.

من همیشه نگران بودم

I worry about everything you take after your late mum.

من نگران همه چیزهایی هستم که بعد از مرحوم مادرت می گیری.

Yes. So I'm always seeing in any situation what could go wrong,

آره. بنابراین من همیشه در هر موقعیتی می بینم که چه چیزی ممکن است اشتباه پیش بیاید،

which I think is a positive because it can prevent

که به نظر من مثبت است زیرا می تواند از

things going wrong and can prevent disaster.

اشتباه شدن چیزها جلوگیری کند و از فاجعه جلوگیری کند.

But at the same time, if you're doing it too much, it then turns into

اما در عین حال، اگر بیش از حد این کار را انجام دهید، به

anxiety or stress.

اضطراب یا استرس تبدیل می شود.

I don't really know the difference between those anxiety and stress.

من واقعاً تفاوت بین این اضطراب و استرس را نمی دانم.

I think they're

من فکر می کنم آنها

intertwined.

در هم تنیده شده اند.

I'm not an expert on that.

من متخصص آن نیستم.

I think stress can be the cause and the result.

من فکر می کنم استرس می تواند علت و نتیجه باشد.

Whereas anxiety quite often is the is the result of the stress.

در حالی که اغلب اوقات اضطراب نتیجه استرس است.

So stress can be used in more than one way.

بنابراین استرس را می توان به چند روش استفاده کرد.

So the stress is the thing or it's what you feel.

بنابراین استرس همان چیزی است که شما احساس می کنید.

Anxiety is what you feel because of stress.

اضطراب چیزی است که به دلیل استرس احساس می کنید.

I think so you might you might be burdened

من فکر می کنم بنابراین ممکن است شما

with a lot of a lot of work.

با کارهای زیادی سر دوش بیاورید.

Your boss might be saying, Oh, can you do this report?

رئیس شما ممکن است بگوید، اوه، می توانید این گزارش را انجام دهید؟

Can you do that?

میتونی انجامش بدی؟ آیا

Can you do this? And you feel overwhelmed with

می توانید این کار را انجام دهید؟ و شما احساس می کنید که از

a lot of work and you've got

کار زیاد غرق شده اید و

time pressures in which to complete it so that can lead to you feeling stressed.

فشار زمانی برای تکمیل آن وجود دارد که می تواند منجر به احساس استرس در شما شود.

Your heart rate can go up, you start getting irritable with people,

ضربان قلب شما می تواند بالا برود، شما شروع به تحریک پذیری با مردم می کنید،

and if that carries on for a long period of time, I think that can lead to anxiety.

و اگر این برای مدت طولانی ادامه داشته باشد، من فکر می کنم که می تواند منجر به اضطراب شود.

Anxiety is just I think I'm right in defining that.

اضطراب فقط به نظر من در تعریف آن درست است.

It's just bad worry, really.

این فقط نگرانی بدی است، واقعا.

Just you worrying all the time. Yes.

فقط تو همیشه نگران هستی آره.

When when your thoughts become physical.

زمانی که افکار شما فیزیکی می شوند.

That, I suppose, is anxiety.

فکر می کنم این اضطراب است.

So it is the actual physical response,

بنابراین این پاسخ فیزیکی واقعی است،

the response in your brain is just thinking.

پاسخ در مغز شما فقط فکر کردن است.

But doing that too much then leads to physical problems.

اما انجام بیش از حد آن منجر به مشکلات جسمی می شود. گمان می‌کنم

I suppose you might say that a lot of people have been

ممکن است بگویید که افراد زیادی از

using this particular sentence a worrying time.

این جمله خاص در زمان نگران‌کننده‌ای استفاده می‌کنند.

We are living through worrying times and I, I would say that I've heard

ما در روزهای نگران کننده ای زندگی می کنیم و من، می توانم بگویم که به

definitely heard some people say that recently about various things.

طور حتم شنیده ام که اخیراً در مورد چیزهای مختلف برخی می گویند.

So I think it is fair to say that we are probably

بنابراین من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم احتمالاً ما

probably

living through worrying time, but it's all relative, isn't it?

در زمان نگران کننده ای زندگی می کنیم، اما همه چیز نسبی است، اینطور نیست؟

So I mean, in Argentina at the moment they've got this big problem with inflation.

بنابراین منظورم این است که در حال حاضر در آرژانتین با این مشکل بزرگ با تورم روبرو هستند.

We think we've got problems here, but that's really nothing compared

ما فکر می‌کنیم که در اینجا مشکلاتی داریم، اما این در مقایسه

to what they're suffering over there with their economy. So.

با آنچه که آنها در آنجا با اقتصادشان رنج می‌برند، واقعاً چیزی نیست. بنابراین.

Well, imagine what that feels like.

خوب، تصور کنید که چه احساسی دارد.

It's all it's all different levels.

این همه سطوح مختلف است.

One person's worry is another person's carefree moment.

نگرانی یک نفر لحظه بی خیالی یک نفر دیگر است.

So not everything worries everyone in the same way,

بنابراین همه چیز همه را به یک شکل نگران نمی کند

and not everyone has the same stress in their lives as they normally do.

و همه به همان اندازه در زندگی خود استرس ندارند .

Or maybe it only happens now and again.

یا شاید فقط در حال حاضر و دوباره اتفاق می افتد.

Another people always seem to be suffering more.

به نظر می رسد مردم دیگری همیشه بیشتر در رنج هستند.

So there are people who are quite carefree.

بنابراین افرادی هستند که کاملاً بی خیال هستند.

They go through life not worrying too much about things.

آنها زندگی را بدون نگرانی زیاد در مورد چیزها طی می کنند.

But of course people like that can it can lead to problems because if you don't worry

اما مطمئناً چنین افرادی می توانند منجر به مشکلاتی شوند زیرا اگر نگران

about the consequences of anything, then sooner or later

عواقب چیزی نباشید، دیر یا زود

some accident will be for you. Yes.

حادثه ای برای شما رقم خواهد خورد. آره.

So people that live reckless lives don't worry about anything.

بنابراین افرادی که بی پروا زندگی می کنند نگران هیچ چیز نیستند.

They might go bungee, they might do risky sports,

آنها ممکن است بانجی بروند، ممکن است ورزش های مخاطره آمیز انجام دهند،

things like that, and then get themselves into trouble.

کارهایی از این قبیل، و سپس خودشان را به دردسر بیندازند.

But the other extreme,

اما حالت افراطی دیگر،

you've got somebody that worries about anything and is too scared to leave the house.

شما کسی را دارید که نگران هر چیزی است و آنقدر می ترسد که خانه را ترک کند.

Somewhere in the middle is where we want to be, isn't it?

جایی در وسط جایی است که ما می خواهیم باشیم، اینطور نیست؟

We want to we want to be genuinely concerned

ما می خواهیم که واقعاً نگران

or worried about certain things, but then we need to let that go.

چیزهای خاصی باشیم یا نگران باشیم، اما پس از آن باید آن را رها کنیم.

It's very difficult.

خیلی سخت است.

I think we've all probably all of us have suffered

من فکر می‌کنم همه ما احتمالاً همه ما

from stress or anxiety due to overbearing.

از استرس یا اضطراب ناشی از تحمل بیش از حد رنج برده‌ایم.

So I think it is like a metre, I imagine a metre

بنابراین من فکر می کنم مانند یک متر است، من یک متر را

so that that needle is moving from left to right.

طوری تصور می کنم که آن سوزن از چپ به راست حرکت می کند.

So you have worry and then you have relaxation or calmness.

بنابراین نگرانی دارید و سپس آرامش یا آرامش دارید.

So I think most people go from from one thing

بنابراین فکر می‌کنم اکثر مردم اغلب از یک چیز

to another quite often, but never too much of either because both of those things,

به چیز دیگر می‌روند، اما هرگز در هیچ یک از آنها زیاده روی نمی‌کنند، زیرا هر دوی این موارد،

if you take them to the extreme level, can be harmful.

اگر آنها را به سطح افراطی برسانید، می‌توانند مضر باشند.

They to me, trust says thank you for this comment.

آنها به من اعتماد می گوید از شما برای این نظر تشکر می کنم.

I don't worry about many things.

من نگران خیلی چیزها نیستم.

As time goes by, I think you mean as you've got older

با گذشت زمان، فکر می کنم منظور شما این است که وقتی بزرگتر می شوید،

you don't worry because as you discover,

نگران نباشید، زیرا با کشف و

as you get older, most of the things you worry about are out of your control.

افزایش سن، بیشتر چیزهایی که نگرانشان هستید خارج از کنترل شما هستند.

So there's no point in making yourself worried,

بنابراین هیچ فایده ای ندارد که خود را نگران کنید،

which leads to stress and anxiety because it is most of it is out of our control.

که منجر به استرس و اضطراب می شود زیرا بیشتر آن خارج از کنترل ما است.

And we see new, particularly the news you watch the news

و ما اخبار جدیدی را می بینیم، به ویژه اخباری که شما اخبار را تماشا می کنید

and you start to think that, you know, there's crime everywhere.

و شروع به فکر می کنید که، می دانید، همه جا جنایت وجود دارد.

The planet is about to burst into flames.

این سیاره در شرف آتش زدن است.

You know, we're all doomed.

میدونی همه ما محکوم به فنا هستیم

But of course, most of these things only affect a small number of people.

اما مطمئناً بیشتر این موارد فقط بر تعداد کمی از افراد تأثیر می گذارد.

So the chances of affecting us are very slim.

بنابراین شانس تأثیرگذاری بر ما بسیار اندک است.

And yet we worry about it, particularly if you watch it late at night,

و با این حال ما نگران آن هستیم، به خصوص اگر آن را در اواخر شب تماشا می کنید،

you watch the 10:00 news, just go to bed.

اخبار ساعت 10:00 را تماشا می کنید، فقط به رختخواب بروید. آیا

Can I just give you a piece of advice?

می توانم فقط یک نصیحت به شما کنم؟

Don't watch the news. Don't watch it.

اخبار نگاه نکن آن را تماشا نکن

Especially late at night before you go to bed.

به خصوص اواخر شب قبل از رفتن به رختخواب.

So we always like to watch things that are funny or maybe something interesting

بنابراین ما همیشه دوست داریم چیزهای خنده دار یا شاید چیزهای جالب

or some sort of documentary.

یا نوعی مستند را تماشا کنیم.

We've just discovered a new TV channel called Wild.

ما به تازگی یک کانال تلویزیونی جدید به نام وحشی کشف کرده ایم.

What's it called again? I call this Wild Earth.

اسمش چیه دیگه من به این زمین وحشی می گویم.

That's it.

خودشه.

So there is a TV channel we've just discovered called Wild Earth.

بنابراین یک کانال تلویزیونی وجود دارد که ما به تازگی کشف کردیم به نام زمین وحشی.

It recently popped up on my TV from nowhere,

اخیراً از هیچ جا روی تلویزیون من ظاهر شد

and we like watching that because they have live shows

و ما دوست داریم آن را تماشا کنیم زیرا آنها برنامه های زنده

from different parts of Africa looking at all of the wonderful wildlife.

از مناطق مختلف آفریقا دارند که به تمام حیات وحش شگفت انگیز نگاه می کنند.

And it's very interesting.

و بسیار جالب است.

So we like to do something at night before we go to bed

بنابراین ما دوست داریم شب ها قبل از خواب کاری انجام دهیم

that takes your mind away from all the stress and worry.

که ذهن شما را از تمام استرس و نگرانی دور کند.

Something funny, something interesting, something calming.

چیزی خنده دار، چیز جالب، چیزی آرام بخش.

So that's my advice.

پس این توصیه من است.

A person can be wearisome.

یک فرد می تواند خسته کننده باشد.

It's a great word.

این یک کلمه عالی است. به

It doesn't look real, but it is a real word.

نظر واقعی نمی رسد، اما یک کلمه واقعی است. به

Trust me, a wearisome person worries a lot.

من اعتماد کنید، یک فرد خسته کننده خیلی نگران است.

They cause worry and annoyance.

باعث نگرانی و ناراحتی می شوند.

And that is true.

و این درست است.

A person who wears a lot can also be a very annoying person.

فردی که زیاد می پوشد نیز می تواند فرد بسیار آزاردهنده ای باشد.

Well, that's strange because that's exactly what anarchy is, says

خب، این عجیب است زیرا هرج و مرج دقیقاً همین است، می‌گوید

I run away from worrisome people because it's contagious.

من از افراد نگران فرار می‌کنم زیرا مسری است.

Yes, it is.

بله همینطور است.

If you are always around people that worry,

اگر همیشه در کنار افرادی هستید که نگران هستند،

then you will probably start to get worried yourself.

احتمالاً خودتان نیز شروع به نگرانی خواهید کرد.

And a good point as well from an

و همچنین یک نکته خوب از یک

Dimitra says stop watching the news.

دیمیترا می گوید که اخبار را تماشا نکنید.

But we have if you want to know what's going on in the world,

اما اگر می‌خواهید بدانید در دنیا چه می‌گذرد،

just read it in a newspaper or online because it's it's

فقط آن را در روزنامه یا آنلاین بخوانید، زیرا

emotional impact on you is far less

تأثیر احساسی آن بر شما بسیار کمتر است

if you are just reading the words

اگر فقط کلمات را می‌خوانید

compared to if you then see it on a television

در مقایسه با زمانی که آن را در تلویزیون ببینید.

where they're showing dramatic pictures and they're playing music.

جایی که آنها در حال نمایش تصاویر دراماتیک هستند و در حال پخش موسیقی هستند.

And that's what annoys me about the news that these and it's repeated and it's repeated over and over again.

و این چیزی است که من را از این خبر که اینها و آن تکرار می شود و بارها و بارها تکرار می شود آزارم می دهد.

It's like it's like somebody punching you in the face,

مثل این است که کسی به صورت شما مشت می زند،

but instead of their fists, they are just telling you bad stuff.

اما به جای مشت هایش، فقط چیزهای بدی به شما می گویند.

Yes, everything's bad, everything's awful, everything's awful.

بله، همه چیز بد است، همه چیز افتضاح است، همه چیز افتضاح است.

Everything's terrible.

همه چیز وحشتناک است

Go to bed, be afraid. But if you just read about it,

برو بخواب، بترس. اما اگر فقط در مورد آن بخوانید، می

they say after a volcano's gone off, some are gone off.

گویند پس از خاموش شدن یک آتشفشان، برخی از آنها خاموش شده اند.

Is that what they do?

آیا این همان کاری است که آنها انجام می دهند؟ این

Is that they go off and, you know, thousand people have died or something.

است که می روند و می دانید هزاران نفر مرده اند یا چیزی دیگر.

If you read about it.

اگر در مورد آن بخوانید.

Yes. You would be you know, you would see that news and it would have some impact on you, but it wouldn't

آره. شما می‌دانستید، آن خبر را می‌بینید و تاثیری روی شما می‌گذارد، اما

be anywhere near as much as if you were to see photographs

به اندازه‌ای که بخواهید عکس‌هایی

of aeroplanes flying over smoke and flames.

از هواپیماهایی را ببینید که بر فراز دود و شعله‌ها پرواز می‌کنند، نزدیک نیست.

It's like if you read about the wildfires that are going on in various parts of the world

مثل این است که اگر در مورد آتش‌سوزی‌هایی بخوانید که در حال حاضر در نقاط مختلف جهان در حال وقوع است،

at the moment, if you just read about it, it's impact, you know, devil that's going on.

اگر فقط در مورد آن بخوانید، تأثیر دارد، می‌دانید ، شیطانی که در حال وقوع است.

But if you watch it on the news, suddenly you think the whole world's going up in flames.

اما اگر آن را در اخبار تماشا کنید، ناگهان فکر می کنید تمام جهان در آتش می سوزد.

So, yes, watching it involving more

بنابراین، بله، تماشای آن با

senses has a greater emotional impact.

حواس بیشتر تأثیر عاطفی بیشتری دارد.

If you see something, you hear it.

اگر چیزی را می بینید، آن را می شنوید.

But if you just read it, you just it as it is

اما اگر فقط آن را بخوانید، آن را همانطور که هست درست می کنید

and it's you can keep up with the news without having to watch it.

و می توانید بدون نیاز به تماشای آن، از اخبار مطلع شوید.

Okeydokey, is the point I'm making.

Okeydokey، نکته ای است که من به آن اشاره می کنم.

So a person who wears a lot can be also quite annoying because they are often fussing about things.

بنابراین فردی که زیاد می پوشد نیز می تواند بسیار آزاردهنده باشد زیرا اغلب در مورد چیزهایی سر و صدا می کند.

Or maybe they are always in a state of worry

یا شاید آنها همیشه در حالت نگرانی هستند

and maybe, maybe their their fears

و شاید، شاید ترس آنها

could also become your fears as well.

می تواند به ترس شما نیز تبدیل شود.

So I sometimes like to stay away from from people who are like that.

بنابراین من گاهی اوقات دوست دارم از افرادی که چنین هستند دور باشم.

I like to be around positive people, even though these days it's very hard to find them.

من دوست دارم در اطراف افراد مثبت باشم، اگرچه این روزها پیدا کردن آنها بسیار سخت است.

By the way, it's also Pedro's birthday today, is it Pedro?

راستی امروز تولد پدرو هم هست، پدرو؟

I believe it is. Let's play there a second.

من معتقدم که هست. بیایید یک ثانیه آنجا بازی کنیم.

Pedro Belmont, happy birthday to you.

پدرو بلمونت، تولدت مبارک.

So you share a birthday with Palmira then because it's Palmeiras birth day today.

بنابراین شما یک روز تولد را با پالمیرا به اشتراک می گذارید زیرا امروز روز تولد پالمیراس است.

So were two people with nothing to worry about there

بنابراین، دو نفر هیچ نگرانی در مورد آنها وجود نداشت،

unless you're getting old and even then you've got to accept it. Yes.

مگر اینکه شما پیر شوید و حتی در آن زمان باید آن را بپذیرید. آره.

So, yeah, congratulations to you both.

بنابراین، بله، به هر دو شما تبریک می گویم.

And it's nice to see you on here.

و خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

A lot of people seem to have their birthdays in August,

به نظر می رسد بسیاری از مردم در ماه اوت تولد خود را دارند

and I always say the best people in the world have their birthdays in August.

و من همیشه می گویم بهترین مردم جهان در ماه اوت تولد خود را دارند.

You're in very good company.

تو شرکت خیلی خوبی هستی

Claudia says she's worrying not

کلودیا می گوید نگران است که

to burn the pastry on her pie.

شیرینی روی پایش نسوزد.

Yes, well, that is important. That's an important worry.

بله، این مهم است. این یک نگرانی مهم است.

You should be very, very worried about that

شما باید در مورد آن بسیار بسیار نگران باشید

because no one wants their pie burnt.

زیرا هیچ کس نمی خواهد پای خود را بسوزاند.

Yeah, well,

we hope you're not worrying at the moment because happily, you're enjoying

بله، خوب،

امیدواریم در حال حاضر نگران نباشید زیرا خوشبختانه از

watching us, and that is taking your mind

تماشای ما لذت می برید و این باعث می شود ذهن شما از

off your worries, even though we keep talking,

نگرانی شما دور شود، حتی اگر ما به صحبت کردن ادامه می دهیم،

even though that's today's subject to be a worry wart,

حتی اگر موضوع امروز یک زگیل نگران کننده است. ،

a person who is a worry wart, it's a great phrase.

فردی که یک زگیل نگران است، این عبارت عالی است.

Maybe we don't use it as much these days as we used to,

شاید این روزها مثل گذشته از آن استفاده نکنیم،

but a person who is a worrywart is a person who worries a lot.

اما فردی که نگران کننده است، فردی است که زیاد نگران است.

So you might describe that person as a worry wart.

بنابراین ممکن است آن شخص را به عنوان یک زگیل نگران توصیف کنید.

Don't be such a worry wart.

اینقدر نگران زگیل نباش

Never heard of that Anyway.

به هر حال هرگز در مورد آن نشنیده بودم.

Mr. Duncan, It was Petra, his birthday yesterday.

آقای دانکن، دیروز تولد پترا بود.

Oh, okay. Not today.

اوه، باشه امروز نه.

So you were wrong nations. Well, I just.

پس شما ملت های اشتباه بودید. خب من فقط

There was something about a birthday, but it.

چیزی در مورد تولد وجود داشت، اما این بود.

Well, next we looked like it was Pedro's birthday.

خب، بعد به نظر می رسید که تولد پدرو بود.

Mary said it was yesterday.

مریم گفت دیروز بود.

Next week, we're talking about jumping to conclusions.

هفته آینده، ما در مورد نتیجه گیری سریع صحبت می کنیم.

We might use this part of the life story.

ممکن است از این قسمت از داستان زندگی استفاده کنیم.

I was just going on what I had read on the live stream.

من فقط آنچه را که در پخش زنده خوانده بودم ادامه می دادم.

Yes, Well, never believe everything you read.

بله، خوب، هرگز هر چیزی را که می خوانید باور نکنید.

Very nice.

So a worrywart is a person who worries quite a lot,

بسیار خوب.

بنابراین یک فرد نگران، فردی است که بسیار نگران است،

a jumpy person that is on edge.

یک فرد پرش و پرش که در لبه پریشی است.

They worry about everything around them.

آنها نگران همه چیز اطراف خود هستند.

And there are people like that.

و چنین افرادی وجود دارند.

They are they are so worried all the time about everything they are.

آنها همیشه نگران همه چیزهایی هستند که هستند.

I suppose one word you could use is nervous.

فکر می کنم یک کلمه ای که می توانید استفاده کنید عصبی است.

Yes, a nervous person is is effectively somebody that's

بله، یک فرد عصبی عملاً کسی است

who is worrying about things, what might happen,

که در مورد چیزهایی نگران است، چه اتفاقی ممکن است بیفتد،

what might what have what if we go on a drive today?

چه اتفاقی می‌افتد اگر امروز به یک رانندگی برویم؟

The might of somebody might be somebody out there that might crash into us.

ممکن است ممکن است یک نفر کسی باشد که ممکن است با ما برخورد کند.

Oh, should I go to that party?

اوه، من باید به آن مهمانی بروم؟

Well, what happens if somebody gets drunk and violence breaks out?

خوب، اگر کسی مست شود و خشونت شروع شود چه اتفاقی می افتد؟

I might get something might happen to me.

ممکن است متوجه شوم ممکن است برای من اتفاقی بیفتد.

But then if what kind of parties are you going to.

اما اگر به چه نوع مهمانی هایی می روید.

Well, I'm just saying, people will worry about these worry about these things.

خوب، من فقط می گویم، مردم نگران این نگرانی ها در مورد این چیزها خواهند بود.

And after lockdowns, of course, we were all made to worry ourselves.

و البته بعد از قرنطینه، همه ما مجبور شدیم خودمان را نگران کنیم.

Sick. Yeah.

مریض آره

About a virus that was circulating and it might be coming back probably.

در مورد ویروسی که در حال گردش بود و احتمالاً در حال بازگشت است.

We want to make people worried. Mr. Duncan.

ما می خواهیم مردم را نگران کنیم. آقای دانکن

No. Well, everyone's talking about you.

نه. خوب، همه در مورد شما صحبت می کنند.

I know that.

Well, I know they're talking about it, but we're going to worry people.

من می دانم که.

خوب، من می دانم که آنها در مورد آن صحبت می کنند، اما ما مردم را نگران خواهیم کرد.

Yeah, they want.

They want us to start wearing masks.

آره اونا میخوان

آنها از ما می خواهند که ماسک زدن را شروع کنیم.

So this is it.

You see, They want to control. They want it.

خوب پس اینه.

می بینید، آنها می خواهند کنترل کنند. آنها آن را می خواهند.

They want to keep us in a state of fear.

آنها می خواهند ما را در حالت ترس نگه دارند.

This is not a this is not a soap.

این یک صابون نیست.

Well, it is at the moment. All right.

خب فعلا همینطوره خیلی خوب. می‌دانم

I you know,

،

people that you know, the politicians, the powers that be which politicians, like all of them,

مردمی که شما می‌شناسید، سیاستمداران، قدرت‌هایی که سیاستمداران، مانند همه آنها،

they would like to keep the keep us in a state of fear every single politician is doing.

دوست دارند ما را در ترسی که تک تک سیاستمداران انجام می‌دهند، نگه دارند.

When we are in a state of fear, we can be controlled.

وقتی در حالت ترس هستیم، می‌توانیم کنترل شویم.

Okay.

باشه.

Because if you make somebody fearful about climate

چون اگر کسی را از تغییرات آب و هوایی بترسانی

change, for example, oh, the world is coming to an end.

، مثلاً، اوه، دنیا رو به پایان است.

Oh, that they can persuade us to buy electric cars

اوه، که آنها بتوانند ما را متقاعد کنند که ماشین های برقی بخریم

or to change our heating system to to do something else.

یا سیستم گرمایشی خود را به کار دیگری تغییر دهیم.

It's once you've got people in a state of fear, it's easy to control them.

زمانی که مردم را در حالت ترس قرار دادید، کنترل آنها آسان است.

Yeah.

So that's what we need to be always constantly aware of all the time, you know, is this, you know,

آره

بنابراین این چیزی است که ما باید همیشه همیشه از آن آگاه باشیم، می دانید، آیا این است، می دانید، چرا این اتفاق می افتد

why is this while they're telling us about this, why they worrying is Yes,

در حالی که آنها در مورد این موضوع به ما می گویند، چرا آنها نگران هستند بله،

I said, well, quite often because they want to sell electric cars to everyone.

من گفتم، خوب، اغلب به خاطر آنها می خواهند به همه خودروهای برقی بفروشند.

Yeah, well, maybe change your mind.

آره خب شاید نظرت عوض بشه

It's a bit like a religion really.

واقعاً کمی شبیه یک دین است.

So religions are a type of control.

پس ادیان نوعی کنترل هستند.

And you might say that the new green agenda, where everyone's talking about the climate

و ممکن است بگویید که دستور کار سبز جدید، جایی که همه در مورد آب و هوا

and everything might be another type of religion where you take things too far.

و همه چیز صحبت می کنند، ممکن است نوع دیگری از دین باشد که در آن چیزها را زیاده روی می کنید.

It is good to be worried, but

خوب است که نگران باشید، اما

you can make people too worried and they start to panic.

می توانید مردم را بیش از حد نگران کنید و آنها شروع به وحشت کنند.

So a jumpy person and there are people like that who are afraid of their own shadow,

بنابراین یک فرد پرش و افرادی مانند آن هستند که از سایه خود می ترسند،

even words connected to worry include agonise.

حتی کلماتی که به نگرانی مربوط می شود شامل عذاب است.

That's a horrible word, but it seems it seems to sum up

این کلمه وحشتناکی است، اما به نظر می رسد که خلاصه کننده

the feeling

احساس

of being really worried to be bothered by something.

واقعاً نگران بودن برای آزار دادن چیزی است.

I guess I agonised over my decision.

فک کنم از تصمیمم عذاب کشیدم

I agonised over my decision.

از تصمیمم عذاب کشیدم

That's true though.

هر چند این درست است.

That means that you constantly or you want to do something like,

این بدان معناست که شما دائماً یا می خواهید کاری انجام دهید،

for example, you might want to get married

مثلاً ممکن است بخواهید ازدواج کنید

and you might think, should I marry that person

و ممکن است فکر کنید که آیا باید با آن شخصی که برای او

you agonise over, you know, because I'm on the plus side.

عذاب می خورید ازدواج کنم، می دانید، زیرا من طرف مثبت هستم.

They've got these these things are very good about them, but I don't like these things about them,

آنها این چیزها را دارند، این چیزها در مورد آنها بسیار خوب است، اما من این چیزها را در مورد آنها دوست ندارم، می

you know, What shall I do?

دانید، چه کار کنم؟

What shall I do?

چه کار کنم؟

I'm agonising over my decision.

دارم از تصمیمم عذاب میکشم

And you might have a deadline.

و ممکن است یک ضرب الاجل داشته باشید.

It could be over whether you leave work and take a new job.

این ممکن است تمام شود که آیا شما کار را ترک می کنید و یک کار جدید می گیرید.

You are tormented by it.

شما از آن عذاب می دهید.

You might.

شما ممکن است.

Yes, you might like your job.

بله، شما ممکن است شغل خود را دوست داشته باشید.

But then another job comes along, which seems better.

اما بعد از آن کار دیگری پیش می آید که بهتر به نظر می رسد.

And you think, Well, oh, I don't know what to do.

و تو فکر می کنی، خب، اوه، من نمی دانم چه کنم.

Shall I do it? Shanthi?

آیا آن را انجام دهم؟ شانتی؟

My current job is good. It's safe.

شغل فعلی من خوب است. امن است.

I've been there a long time, but I'm boring.

من خیلی وقته اونجا بوده ام اما خسته ام.

The new job looks exciting. There's more money.

کار جدید هیجان انگیز به نظر می رسد. پول بیشتری هست

But what should I do? Yes.

اما چه کار کنم؟ آره.

So 79.

بنابراین 79.

Sometimes making a choice can can lead to you agonising.

گاهی اوقات انتخاب می تواند منجر به ناراحتی شما شود.

Sometimes it might be easy.

گاهی اوقات ممکن است آسان باشد.

Okay, Steve, we got to move on.

باشه، استیو، باید ادامه بدیم.

We've only got 15 minutes left.

فقط 15 دقیقه فرصت داریم

Be bothered, fret over some things.

ناراحت باشید، برای بعضی چیزها ناراحت باشید.

Oh, stop fretting.

اوه، دست از ناراحتی بردارید

First you can say to somebody, lose sleep or even sweat.

ابتدا می توانید به کسی بگویید، خواب را از دست بدهید یا حتی عرق کنید.

So you might say that a person who is worrying is sweating.

بنابراین ممکن است بگویید فردی که نگران است عرق کرده است.

Don't sweat, don't sweat, don't sweat the small stuff.

عرق نکن، عرق نکن، چیزهای کوچک را عرق نکن.

Don't worry about it. Look,

نگرانش نباش ببین

sorry, don't sweat.

متاسفم عرق نکن

The small stuff is a book by somebody

چیزهای کوچک کتابی است از کسی که

trying to encourage you to stop worrying and stop worrying

سعی می کند شما را تشویق کند که دیگر نگران نباشید و نگران

about the things that you can't do anything about.

چیزهایی نباشید که نمی توانید کاری انجام دهید.

But yes, if you fret, somebody get frets.

اما بله، اگر شما ناراحت باشید، کسی ناراحت می شود.

They're just worrying all the times you know, your self fretting.

آنها فقط در تمام مواقعی که می دانید نگران هستند ، خود شما را ناراحت می کند.

Stop fretting, calm down. Yes.

دست از ناراحتی بردارید، آرام باشید. آره.

Oh, oh.

اوه، اوه

I'm not sure I should be clever in my brain. It might rain.

من مطمئن نیستم که باید در مغزم باهوش باشم. ممکن است باران ببارد.

I want to go over in my brain, try to cope with me.

من می خواهم به مغزم سر بزنم، سعی کن با من کنار بیای.

So take an umbrella. What do you think I should do? Should I wear waterproof?

پس چتر بردار شما فکر می کنید من باید چه کار کنم؟ آیا باید ضد آب بپوشم؟

Oh, stop fretting.

اوه، دست از ناراحتی بردارید

Yes. Let's go for a walk first.

آره. اول بریم قدم بزنیم

Stop doing that to lose sleep over something.

برای از دست دادن خواب به خاطر چیزی دست از این کار بردارید.

Now this is a good one because it's very common.

حالا این یکی خوب است زیرا بسیار رایج است.

So this is a phrase you might hear a lot

بنابراین این عبارتی است که ممکن است زیاد بشنوید

when a person has something on their mind, they are worrying about it.

وقتی شخصی چیزی در ذهن خود دارد، او در مورد آن نگران است.

They might lose sleep over something.

ممکن است به خاطر چیزی خوابشان را از دست بدهند.

You spend too much time worrying about one thing,

شما زمان زیادی را صرف نگرانی در مورد یک چیز می‌کنید،

you lose sleep over it at night,

شب‌ها به خاطر آن خوابتان را از دست می‌دهید،

sometimes literally, so you can use it figuratively,

گاهی اوقات به معنای واقعی کلمه، بنابراین می‌توانید از آن به صورت مجازی استفاده کنید،

but also you can literally lose sleep when you're worrying about things.

اما همچنین می‌توانید به معنای واقعی کلمه وقتی نگران چیزهایی هستید خوابتان را از دست بدهید.

Yes, that phrase is often used when somebody says something to you.

بله، این عبارت اغلب زمانی استفاده می شود که کسی چیزی به شما می گوید.

You say, Oh, I'm, you know, at work.

شما می گویید، اوه، من سر کار هستم.

I think they're going to make redundancies.

من فکر می کنم آنها قصد دارند تعدیل کنند.

Someone says, What do you think?

یکی میگه نظرت چیه؟

And you might say, Well, I'm not going to lose any sleep over it. Yes.

و ممکن است بگویید، خوب، من خوابم را به خاطر آن از دست نمی دهم. آره.

So if you say I'm not going to lose any sleep over

بنابراین اگر می گویید به خاطر چیزی که می

what you're saying is that particular thing

گویید، چیزی

that's being discussed, I'm not going to worry about it because the implication is if it was something

که در حال بحث است، خوابم نمی برد، نگران آن نخواهم بود، زیرا مفهوم این است که اگر این موضوع

to worry about, you would wake up in the night and you would lose sleep.

نگران کننده ای بود، شما نگران می شوید. شب از خواب بیدار شوید و خواب خود را از دست بدهید.

So it's a good phrase to use.

بنابراین استفاده از آن عبارت خوبی است.

I'm not going to lose any sleep over that because it might be something you can't control anyway.

من به خاطر این موضوع خوابم را از دست نمی دهم زیرا ممکن است به هر حال نتوانید آن را کنترل کنید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So if you lose sleep, you are worried it is causing you a lot of anxiety.

بنابراین اگر خواب خود را از دست بدهید، نگران هستید که باعث ایجاد اضطراب زیادی در شما شود.

Christina says some mums lose sleep because their teenagers,

کریستینا می گوید برخی از مادران خوابشان را از دست می دهند زیرا نوجوانان،

sons or daughters go out with the wrong crowd.

پسران یا دخترانشان با جمعیت نامناسبی بیرون می روند.

Oh yes, they might be.

اوه بله، ممکن است آنها باشند.

They might be laid back.

آنها ممکن است عقب نشینی کنند.

I know my sister with her children.

من خواهرم را با بچه هایش می شناسم.

She used to worry, Where are her children?

او نگران بود که بچه هایش کجا هستند؟

They're not back.

آنها برنگشته اند

You know, teenagers. They go out.

می دانید، نوجوانان. بیرون می روند. ساعت

It's one, two in the morning.

یک، دو بامداد است.

They haven't come back.

آنها برنگشته اند

They haven't sent a text.

پیامکی نفرستاده اند

Where are they?

Isn't isn't that just natural?

آنها کجا هستند؟

آیا این فقط طبیعی نیست؟

But that's natural to be worried, obviously.

اما بدیهی است که این نگرانی طبیعی است.

But that is worry.

I think that is a natural worry.

اما این نگرانی است. به

نظر من این یک نگرانی طبیعی است.

So you can track your

بنابراین می توانید فرزندان خود را ردیابی کنید

children.

.

Can you on the phone?

می تونی تلفن بزنی؟

Yes, they can.

بله آنها میتوانند.

Apparently you can.

ظاهرا می توانید.

There's something on on phones that enable

چیزی در تلفن‌ها وجود دارد که به شما امکان می‌دهد

you to you agree to it and then you can track them, see where they are.

با آن موافقت کنید و سپس می‌توانید آنها را ردیابی کنید، ببینید کجا هستند.

But I would imagine most teenagers wouldn't want their parents tracking them on their phones.

اما تصور می‌کنم بیشتر نوجوانان نمی‌خواهند والدینشان آن‌ها را در تلفن‌هایشان ردیابی کنند.

Oh, no.

وای نه.

I don't think anyone wants to be tracked by anyone.

من فکر نمی کنم کسی بخواهد توسط کسی ردیابی شود.

When you think about it for a moment,

وقتی برای لحظه‌ای به آن فکر می‌کنید،

it's my first time on this channel says somebody who's obviously Chinese.

اولین بار است که در این کانال شخصی می‌گوید که ظاهراً چینی است.

Hello to China, I think. Hao from Mr.

سلام به چین فکر کنم. هائو از آقای

Duncan and Mr. Steve.

دانکن و آقای استیو.

Yes. Nice to have you here.

آره. خوشحالم که اینجا هستید

It's nice to have new people.

داشتن افراد جدید خوب است.

It's always nice to see new faces on the channel.

دیدن چهره های جدید در کانال همیشه خوشحال کننده است.

We are talking about another subject in a second.

ما در یک ثانیه در مورد موضوع دیگری صحبت می کنیم.

We are looking at

ما

cycling now.

اکنون به دوچرخه سواری نگاه می کنیم.

This is something that's become a very controversial subject in many areas.

این چیزی است که در بسیاری از زمینه ها به موضوعی بحث برانگیز تبدیل شده است.

Really?

واقعا؟

Yes. Well, that's why I'm saying

آره. خب، به همین دلیل است که می گویم

in London, especially big cities

در لندن، به خصوص شهرهای بزرگ که در آن

where cars and bicycles

ماشین ها و دوچرخه ها

are trying to use the same area.

سعی می کنند از همان منطقه استفاده کنند.

And it is very popular now here in the UK.

و اکنون در بریتانیا بسیار محبوب است.

I don't know if it happens where you are, but there are people now who film

نمی‌دانم در جایی که شما هستید این اتفاق می‌افتد یا نه، اما اکنون افرادی هستند که از

everything that happens whilst they're riding their bicycle.

هر اتفاقی که می‌افتد در حالی که دوچرخه‌سواری می‌کنند فیلم می‌گیرند.

And then if someone does something to them

و سپس اگر شخصی با آنها کاری انجام دهد که

quite often a motorist driving a car,

اغلب یک راننده اتومبیل رانده می شود،

they will, they will record that moment

آنها این کار را انجام می دهند، آن لحظه را ضبط می کنند

and then they will put it on the internet and show everyone.

و سپس آن را در اینترنت قرار می دهند و به همه نشان می دهند.

So cyclists have become,

بنابراین دوچرخه سواران تبدیل شده اند، فکر می کنم

I suppose you might say that they've become a very vocal group

ممکن است بگویید که آنها به یک گروه بسیار پر سر و صدا تبدیل شده اند،

because there are more people now riding bicycles.

زیرا در حال حاضر افراد بیشتری دوچرخه سوار هستند. می‌توانم

I would say around here where we live, there aren't many people

بگویم در اطراف جایی که ما زندگی می‌کنیم، عموماً افراد زیادی دوچرخه‌سواری نمی‌کنند،

riding bicycles generally because there are a lot of steep hills.

زیرا تپه‌های شیب‌دار زیادی وجود دارد.

The roads are narrow and a lot of people drive crazy in their cars.

جاده ها باریک است و افراد زیادی با ماشین هایشان دیوانه می شوند.

So I think so.

پس من اینطور فکر می کنم.

But in London, a lot of go on.

اما در لندن، چیزهای زیادی ادامه دارد.

A lot of car drivers now have cameras in their cars for insurance purposes.

بسیاری از رانندگان خودرو در حال حاضر دوربین هایی را برای اهداف بیمه در خودروهای خود دارند.

Yes, as well.

بله، همینطور.

They you don't realise you might engage in some road rage incident

آنها متوجه نمی‌شوید که ممکن است در یک حادثه خشم جاده‌ای

or an accident and

یا تصادفی شرکت کنید و

somebody is recording everything, how it stands up in a court of law, I don't know.

کسی همه چیز را ضبط می‌کند، نمی‌دانم چگونه در دادگاه مطرح می‌شود.

But they're there anyway. Yes.

اما به هر حال آنها آنجا هستند. آره. در

Talking of bicycles, here's a great phrase, by the way.

مورد دوچرخه صحبت می کنیم، اتفاقاً این یک عبارت عالی است.

Now, this was a phrase that was created by a member of parliament

اکنون، این عبارتی بود که توسط یکی از نمایندگان مجلس

at way back in the 1980s,

در دهه 1980 ایجاد شد،

an MP called Norman Tebbit.

نماینده ای به نام نورمن تبیت.

And there were many people who were out of work.

و افراد زیادی بودند که بیکار بودند.

They were unemployed during that particular time.

آنها در آن زمان خاص بیکار بودند.

And he told people who were unemployed to get out

و به مردمی که بیکار بودند گفت که بیرون بروند

and get on their bikes

و سوار دوچرخه هایشان شوند

and look for work and look for work.

و دنبال کار بگردند و دنبال کار بگردند.

So and of course we can use that as a phrase as well

بنابراین و البته اگر می‌خواهیم به کسی بگوییم با دوچرخه‌تان برود، می‌توانیم از آن به عنوان یک عبارت استفاده کنیم،

if we want to tell someone to go away on your bike, maybe something that we are annoyed

شاید چیزی که ما از آن آزار می‌دهیم

by, maybe a person that we don't like, suddenly they do something that you don't like.

، شاید شخصی که دوستش نداریم، ناگهان کاری را انجام می‌دهند که شما دوست ندارم

You might say on your bike, On your bike, go away.

ممکن است با دوچرخه بگویید، با دوچرخه، برو.

So get on your bike to go out and do something.

پس سوار دوچرخه خود شوید تا بیرون بروید و کاری انجام دهید.

Famously created by an MP way back in the 1980s.

این معروف توسط یک نماینده پارلمان در دهه 1980 ایجاد شد.

But there was an MP, a member of Parliament a couple of weeks ago

اما یکی دو هفته پیش یکی از نمایندگان مجلس

that said the same thing and he got into a lot of trouble.

همین حرف را زد و خیلی به دردسر افتاد.

Yeah, but the thing is, you see people get very upset.

بله، اما مسئله این است که می بینید مردم خیلی ناراحت می شوند.

How is somebody suggests to them they should they're not doing enough to look for work.

چگونه کسی به آنها پیشنهاد می کند که برای جستجوی کار به اندازه کافی تلاش نمی کنند.

But of course the way that's coming from

اما مطمئناً راهی که از آن ناشی می شود

is that we know that there are lots of jobs that

این است که می دانیم مشاغل زیادی وجود دارد که

employers can't fill at the moment in the UK.

کارفرمایان نمی توانند در حال حاضر آنها را در بریتانیا پر کنند.

And, you know, rather than anybody, let's not go into that.

و، می دانید، به جای هر کسی، اجازه دهید وارد این موضوع نشویم.

So you say this this he is Mr.

بنابراین شما این را بگویید این آقای

Duncan Shine chow, which means hello in Vietnamese.

دانکن شاین چو است که در ویتنامی به معنای سلام است.

Let me get that was easy So we've had Ni hao ni hao

اجازه دهید بفهمم که آسان بود، بنابراین ما Ni hao ni hao را داشتیم

which is hello in Chinese and Shin Chow

که در چینی hello است و Shin Chow

which is hello in Vietnamese and of course

که در ویتنامی سلام است و البته

hello which is hello in English.

hello که به انگلیسی hello است.

We will be saying goodbye in around about 9 minutes from now because we are all going.

حدود 9 دقیقه دیگر خداحافظی خواهیم کرد زیرا همه می رویم.

So bicycles are everywhere in London.

بنابراین دوچرخه در همه جای لندن وجود دارد.

I did notice when I was in London a few weeks ago,

وقتی چند هفته پیش در لندن بودم،

I did notice that there were bicycles everywhere.

متوجه شدم که همه جا دوچرخه وجود دارد.

There are definitely more bicycles on the road and dare I say?

قطعا دوچرخه های بیشتری در جاده وجود دارد و به جرات می توانم بگویم؟

Fewer cars,

ماشین‌های کمتری،

not taxis, because there are still lots of taxes on the roads in London.

نه تاکسی‌ها، زیرا هنوز مالیات‌های زیادی در جاده‌های لندن وجود دارد.

But there were definitely fewer cars driven by the average person.

اما قطعاً اتومبیل های کمتری وجود داشت که توسط افراد عادی رانندگی می شد.

There were definitely fewer, but many more bicycles in London.

قطعا تعداد دوچرخه‌های لندن کمتر بود، اما تعداد بیشتری دوچرخه.

And this is now causing a lot of a lot of problems.

و این در حال حاضر باعث ایجاد مشکلات زیادی شده است.

Though there is this strange resentment

اگرچه این رنجش عجیب

between motorists and cyclists.

بین رانندگان و دوچرخه سواران وجود دارد.

Now, I'm going to ask Steve the question.

حالا من این سوال را از استیو می‌پرسم.

I'm sure you've been waiting for this.

مطمئنم منتظر این بودی

No, you know what I'm going to ask you on, okay.

نه، خودت میدونی در مورد چی میخوام ازت بپرسم، باشه.

You're a motorist.

شما یک راننده هستید

Yes. What do you think of cyclists? Annoying?

آره. نظر شما در مورد دوچرخه سواران چیست؟ مزاحم؟

Oh, yes.

آه بله.

I had to ask the question.

باید سوال را می پرسیدم.

Well, I personally I mean, I wouldn't go out on a bike,

خب، من شخصاً منظورم این است که من با دوچرخه،

on the roads, on myself because I just don't think it's safe anymore.

در جاده ها، با خودم بیرون نمی روم زیرا فکر نمی کنم دیگر امن باشد.

But, you know,

اما، می دانید،

there is the argument that everyone has a right to their space on the road.

این بحث وجود دارد که هرکسی حق دارد فضای خود را در جاده ها داشته باشد.

And of course, cyclists do you know, they've got a right be on the road. Hmm.

و البته، دوچرخه سواران می دانید، آنها حق حضور در جاده را دارند. هوم

I just think sometimes you see I would worry

فقط فکر می‌کنم گاهی می‌بینی

I would worry about going on the roads on my bike.

نگران می‌شوم که با دوچرخه‌ام در جاده‌ها بروم.

I used to worry.

قبلا نگران بودم

I used to cycle everywhere when I was younger.

من در جوانی همه جا دوچرخه سواری می کردم.

But there were there was less traffic when I was younger.

اما زمانی که من کوچکتر بودم ترافیک کمتری وجود داشت.

Cars were a lot smaller

ماشین‌ها بسیار کوچک‌تر

and with very narrow British roads, each of which.

و با جاده‌های بریتانیایی بسیار باریک بودند که هر کدام از آنها.

And cars, of course, go a lot faster.

و البته ماشین ها خیلی سریعتر پیش می روند.

Now, yes, people are more impatient.

حالا بله، مردم بی حوصله ترند.

I would I would worry about going on.

من نگران ادامه دادن هستم.

Maybe that's because I've got older.

شاید به این دلیل است که من بزرگتر شده ام.

That is something I would definitely because I've got a bike, I've got the same bike.

این چیزی است که من قطعاً انجام می دهم زیرا من یک دوچرخه دارم، من همان دوچرخه را دارم.

But the bike I had when I was, I think 14, 15, my parents bought me this racing bike

اما دوچرخه ای که من وقتی داشتم، فکر می کنم 14، 15 ساله بودم، پدر و مادرم این دوچرخه مسابقه ای را برای من خریدند

and I've still got it and I want to restore it and go and ride.

و من هنوز آن را دارم و می خواهم آن را بازسازی کنم و بروم و سوار شوم.

But I wouldn't go on the road on it.

اما من در جاده آن را نمی روم.

I would have to go somewhere off road.

باید برم جایی خارج از جاده

Yes, I would worry about I used to start to Wales everywhere,

بله، من نگران این بودم که در همه جا به ولز می‌رفتم،

even when I was in my twenties.

حتی وقتی در دهه بیستم بودم.

So I think the roads have become more dangerous, especially in the countryside

بنابراین فکر می‌کنم جاده‌ها خطرناک‌تر شده‌اند، به خصوص در حومه شهر

where there aren't many cars.

که ماشین‌های زیادی وجود ندارد.

But they do tend to drive slightly recklessly at speed.

اما آنها تمایل دارند کمی بی احتیاطی با سرعت رانندگی کنند.

And of course if you are on a bicycle going along the road

و البته اگر سوار دوچرخه ای هستید که در امتداد جاده حرکت می کند

and a car wants to come past, they might try to force you over to get by.

و ماشینی بخواهد از کنار آن بگذرد، ممکن است سعی کنند شما را مجبور کنند تا از آنجا عبور کنید.

So there there are many instances where cyclists have been injured

بنابراین، موارد زیادی وجود دارد که دوچرخه سواران مجروح شده

and even killed, I think especially in London.

و حتی کشته شده اند، به خصوص در لندن.

I don't know what the statistics are, whether it's gone up compared to when I was growing up.

نمی دانم چه آماری دارد، آیا نسبت به زمانی که من بزرگ شده بودم، بالاتر رفته است.

As more people get injured, I don't know.

وقتی افراد بیشتری مجروح می شوند، نمی دانم.

Yes, well, cycle deaths have increased a lot over the last five years, have they? Yes.

بله، خوب، مرگ های چرخه ای در طول پنج سال گذشته بسیار افزایش یافته است، آیا؟ آره.

So they've gone up a lot because more people are riding bikes,

بنابراین آنها بسیار بالا رفته اند زیرا افراد بیشتری دوچرخه سواری می کنند،

but also they are trying to use the same road

اما همچنین آنها سعی می کنند از همان جاده

or the same piece of road as motor cars and lorries.

یا همان قطعه جاده مانند اتومبیل های موتوری و کامیون استفاده کنند.

And you know that

و میدونی که

I'll tell you what is annoying

بهت میگم آزاردهنده

is if you get stuck behind cyclists on the road

اینه که پشت دوچرخه سواران تو جاده گیر کنی

where it is twisty and you have no chance to overtake

و شانسی برای سبقت نداشته باشی

and there are two cyclists riding together

و دو دوچرخه سوار موازی با هم رکاب بزنن بله، همینطور،

in parallel yes, like that, like that.

اونجوری.

And they're talking away to each other, you know, what about doing about seven miles an hour?

و آنها در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند، می دانید، در مورد انجام حدود هفت مایل در ساعت چطور؟

So they're doing that whole line of traffic.

بنابراین آنها تمام خط ترافیک را انجام می دهند.

They should be like that behind now.

الان باید همینطور عقب بمانند.

Yes, you could say they're doing that. Yes.

بله، می توان گفت که آنها این کار را انجام می دهند. آره.

If they'd been not together, you could have probably overtaken safely single file.

اگر آنها با هم نبودند، احتمالاً می توانستید با خیال راحت از تک فایل پیشی بگیرید.

But they are holding up the traffic for some time, several miles.

اما آنها برای مدتی، چندین مایل، ترافیک را متوقف می کنند .

Yeah.

آره

So you you know, you are taking a big risk

بنابراین می دانید که ریسک بزرگی را انجام می دهید

because somebody is going to get impatient.

زیرا کسی قرار است بی تاب شود.

Maybe you should argue that they shouldn't get impatient, but they will.

شاید شما باید استدلال کنید که آنها نباید بی تاب شوند، اما این کار را خواهند کرد.

And then that's when accidents can happen.

و پس از آن است که حوادث ممکن است رخ دهد.

Mm. I think so, yes.

مم من فکر می کنم اینطور است، بله.

Rosa says it's

رزا می گوید

hard to see motorcyclists because then they suddenly appear.

دیدن موتورسواران سخت است زیرا ناگهان ظاهر می شوند.

Well, that's it.

You're not expecting to see a cyclist are here, but motorcycles

خب همین.

شما انتظار ندارید دوچرخه سواری را اینجا ببینید، اما موتورسیکلت ها

go faster so they can appear suddenly.

سریع تر حرکت می کنند تا ناگهان ظاهر شوند.

But I think it's the same thing with bicycles as well.

اما فکر می کنم در مورد دوچرخه ها هم همینطور است.

They can suddenly come out and they are often criticised

آنها می توانند ناگهان بیرون بیایند و اغلب به

for breaking the rules of the road as well.

دلیل زیر پا گذاشتن قوانین جاده نیز مورد انتقاد قرار می گیرند.

So quite often a person on a bicycle will go through a red light and I think it really does

بنابراین اغلب اوقات شخصی که روی دوچرخه سوار می‌شود از چراغ قرمز عبور می‌کند و من فکر می‌کنم این موضوع واقعاً باعث

anger motorists because they have to wait

عصبانیت رانندگان می‌شود، زیرا آنها باید منتظر بمانند

and the bicycle just breaks a lot of the rules.

و دوچرخه بسیاری از قوانین را زیر پا می‌گذارد.

The other reason I wouldn't go and ride a bike Magdalena does every day five kilometres

دلیل دیگری که من نمی‌روم و دوچرخه‌سواری نمی‌کنم، مگدالنا هر روز پنج کیلومتر

to work in back, which is great in the rain in the winter, all conditions great.

برای کار پشت سر انجام می‌دهد، که در زمستان در باران عالی است ، همه شرایط عالی است.

I don't know what

نمی‌دانم در چه

sort of traffic conditions you're riding through, but I used to cycle to work in.

شرایط ترافیکی هستید، اما من برای کار با دوچرخه می‌رفتم.

When I worked in Wolverhampton.

زمانی که در ولورهمپتون کار می‌کردم.

I lived on one side of Wolverhampton and my place of work was the other,

من در یک طرف ولورهمپتون زندگی می کردم و محل کارم سمت دیگر بود،

probably about four miles, and I used to cycle that every day.

احتمالاً حدود چهار مایل، و هر روز آن را دوچرخه سواری می کردم.

In the end I stopped doing it not because I felt unsafe,

در نهایت من این کار را متوقف کردم نه به این دلیل که احساس ناامنی می کردم،

but because the fumes that I was breathing in because yes, good point.

بلکه به دلیل بخاراتی که در آن تنفس می کردم، زیرا بله، نکته خوبی بود.

And I thought this is going, you know, even it's supposed to be good for you to cycle,

و من فکر کردم که این اتفاق می افتد، می دانید، حتی قرار است دوچرخه سواری،

to be fit and healthy.

تناسب اندام و سالم بودن برای شما خوب باشد.

Breathing in those fumes must counter that.

تنفس در آن بخارات باید با آن مقابله کند.

I would probably it ends up being worse for you.

احتمالاً برای شما بدتر می شود.

I don't know.

من نمی دانم.

No, I think that's a good point to make, actually, because,

نه، من فکر می‌کنم این نکته خوبی است که باید به آن اشاره کرد، زیرا،

well, this is

خوب، این همان

what's happening in London where they're trying to discourage motorists

چیزی است که در لندن اتفاق می‌افتد، جایی که آنها سعی می‌کنند رانندگان را

from driving on the roads at all,

از رانندگی در جاده‌ها منصرف کنند،

or only when necessary because they're being charged.

یا فقط در مواقع ضروری به دلیل شارژ شدن.

I think it's £12.

فکر کنم 12 پوند باشه

So imagine if you wanted to get into your car and drive down the road.

بنابراین تصور کنید اگر می خواهید سوار ماشین خود شوید و در جاده رانندگی کنید.

A camera will take a photograph of your car and the number on the front

یک دوربین از ماشین شما و شماره جلو عکس می گیرد

and then you will be charged £12.

و سپس 12 پوند از شما دریافت می شود.

So imagine if you have to go in and out from your house maybe three or four times.

بنابراین تصور کنید که شاید سه یا چهار بار مجبور به ورود و خروج از خانه خود شوید .

This is if you've got a car that, is an older car, that's it.

اگر ماشینی دارید که ماشین قدیمی‌تری است، همین.

That doesn't meet the pollution standards.

که استانداردهای آلودگی را برآورده نمی کند.

So this is happening quite often in London.

بنابراین این اغلب در لندن اتفاق می افتد.

And now it is being extended.

و اکنون در حال تمدید است.

But of course, for cyclists that is a good thing

اما البته، برای دوچرخه سواران این چیز خوبی است

because it means you can ride on the roads more freely and much safer.

زیرا به این معنی است که می توانید آزادانه تر و بسیار ایمن تر در جاده ها سوار شوید.

So I think it's an interesting subject and one we might cover again in the future.

بنابراین فکر می کنم موضوع جالبی است و ممکن است در آینده دوباره به آن بپردازیم.

And the reason why I mention that is because a few few days ago

و دلیل اینکه من به این موضوع اشاره می کنم این است که چند روز پیش در حال

we were riding a bicycle around Wales and we had a great deal of fun.

دوچرخه سواری در اطراف ولز بودیم و بسیار لذت بردیم.

By the way, Patrick, one of our regulars, Patrick

به هر حال، پاتریک، یکی از افراد همیشگی ما، پاتریک

Novak from IS in France,

نواک از داعش در فرانسه،

is currently biking through an area of France.

در حال حاضر در منطقه ای از فرانسه دوچرخه سواری می کند.

So he's on holidays on a biking holiday.

بنابراین او در تعطیلات در تعطیلات دوچرخه سواری است.

Now, I have to say, if you want to ride a bike,

حالا باید بگویم، اگر می خواهید دوچرخه سواری کنید،

one of the best place to do it is France.

یکی از بهترین جاها برای این کار فرانسه است.

It's true.

درسته.

Yeah, because France has got the similar population to the UK, but it's about two or three times

بله، چون فرانسه جمعیت مشابهی با بریتانیا دارد، اما از نظر جغرافیایی حدود دو یا سه برابر

as big geographically, so there's less traffic, so the less dense in the country.

بزرگتر است، بنابراین ترافیک کمتری وجود دارد، بنابراین تراکم در کشور کمتر است.

Yes, it's great.

بله این عالیست.

And probably less cars.

و احتمالا ماشین کمتری.

So it's probably much safer to drive in France than it is in the UK.

بنابراین احتمالا رانندگی در فرانسه بسیار ایمن تر از بریتانیا است.

That's date I recommend driving cycling on the roads in the UK.

این تاریخ است که من دوچرخه سواری را در جاده های بریتانیا توصیه می کنم.

No, definitely.

نه قطعا

Definitely not.

قطعا نه.

Unless you can take all the back roads. Yes.

مگر اینکه بتوانید همه راه های عقب را طی کنید. آره.

And even then even then it's not really safe anyway.

و حتی پس از آن، به هر حال واقعاً ایمن نیست.

Steve, guess what?

استیو، حدس بزن چی؟

We have come to the end of today's live stream.

به پایان پخش زنده امروز رسیدیم.

How wonderful. But is it.

چقدر عالی اما آیا آن است.

I'm joking. Oh, okay.

من شوخی میکنم. اوه، باشه

I was.

من بودم.

Well, I'm worried now, Mr.

خب، آقای یونکر، الان نگرانم

Juncker, that people will think that we're not staying on long enough.

که مردم فکر کنند که ما به اندازه کافی در این راه نمی مانیم.

Well, well, if you want us to stay on for another hour, we can not.

خوب، خوب، اگر می خواهید یک ساعت دیگر روشن بمانیم، نمی توانیم.

But our.

اما ما

Well, that's it then.

خب پس همینه

Then I'm worried that I will.

سپس من نگران هستم که این کار را انجام دهم.

I will get tired if we stay here too long.

اگر زیاد اینجا بمانیم خسته می شوم.

This is it. Yes.

این است. آره.

You see? You see, Mr.

می بینی؟ ببینید، آقای

Steve always worries about things.

استیو همیشه نگران چیزهایی است.

We will be back next Sunday and of course, next week.

یکشنبه آینده و البته هفته آینده برمی گردیم.

It's September.

سپتامبر است.

September.

سپتامبر. ما

We'll be here next week, the 3rd of September, next Sunday.

هفته آینده، سوم سپتامبر، یکشنبه آینده اینجا خواهیم بود.

And everything will be

و همه چیز در

feeling

late summer ish.

اواخر تابستان احساس خواهد شد.

Autumn on the way. Autumn is coming.

پاییز در راه است پاییز می آید.

And can I just say now, please

و می‌توانم فقط بگویم، لطفاً

don't mention Christmas yet

هنوز به کریسمس اشاره نکنید،

because I know someone is going to I know someone in the media or on television

زیرا می‌دانم که کسی قرار است با کسی در رسانه‌ها یا تلویزیون

or in the newspapers or not four times, but someone is going to mention Christmas.

یا روزنامه‌ها آشنا شود یا چهار بار نمی‌شناسم، اما کسی قرار است به کریسمس اشاره کند.

It's too early.

خیلی زود است. به

Do not mention Christmas, even though

کریسمس اشاره نکنید، حتی اگر

September is just around the corner.

ماه سپتامبر نزدیک است.

That seats for today.

این صندلی برای امروز.

Happy birthday Palmira.

تولدت مبارک پالمیرا

Happy birthday for the 20th.

تولد 20 سالگی مبارک.

To Pedro

به پدرو

and thank you very much to you all for watching.

و از همه شما برای تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

And we will be back soon.

و به زودی برمی گردیم.

Don't forget new lessons coming during the week.

درس های جدید در طول هفته را فراموش نکنید.

There is an actual

یک لیست واقعی وجود دارد

list, a playlist I'm going to show you very quickly on the screen.

، یک لیست پخش که می خواهم خیلی سریع روی صفحه نمایش به شما نشان دهم.

So there is a playlist that is under this video underneath,

بنابراین یک لیست پخش وجود دارد که در زیر این ویدیو قرار دارد

and it has all of my short video lessons.

و همه درس های ویدیویی کوتاه من را در خود دارد.

See you soon. Take care.

به زودی میبینمت. مراقب باش.

Enjoy the rest of your weekend and have a super duper time.

از بقیه آخر هفته خود لذت ببرید و اوقات خوشی را سپری کنید.

And don't worry, don't worry because we'll be back next week and Mr.

و نگران نباشید، نگران نباشید، زیرا ما هفته آینده برمی گردیم و آقای

Duncan will have his short sent out this week.

دانکن کوتاهی خود را در این هفته ارسال خواهد کرد.

So you've got something to look forward to.

بنابراین شما چیزی برای انتظار دارید.

There's always something, always something to look forward to.

همیشه چیزی وجود دارد، همیشه چیزی برای انتظار.

Don't sweat the small stuff

on behalf of well, England.

از طرف خوب، انگلیس، چیزهای کوچک را عرق نکنید.

This is Mr.

این آقای

Duncan and Mr.

دانکن و آقای

Steve saying Thanks for watching see you next week 2 p.m.

استیو هستند که می‌گویند از تماشای شما متشکرم که هفته آینده ساعت ۲ بعد از ظهر می‌بینیم. به

UK time. It's great to be back with you live.

وقت انگلستان خیلی خوبه که زنده با شما برگشتم.

And of course until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته تا دفعه بعد که همدیگر را ملاقات می کنیم، می دانید که در آینده چه اتفاقی می افتد.

Yes you do. Are you ready? I'm ready.

بله شما انجام می دهید. اماده ای؟ من آماده ام.

Oh, so your so your thing.

اوه، پس کار خودت هستی

Look, There they are. For those wondering.

ببینید، آنها آنجا هستند. برای کسانی که تعجب می کنند.

Yes, it is official...

بله، فعلاً رسمی است

ta ta for now.

.