Remember your 'ROOTS' (memories) - English Addict / Episode 303 - 🔴LIVE stream - Sunday 4th Aug 2024

Are we on?

آیا ما در حال حرکت هستیم؟

I think we're on. Oh.

من فکر می کنم ما در حال حرکت هستیم. اوه

That's nice. Here we go. Then we're back together again.

این خوب است. در اینجا ما می رویم. بعد دوباره با هم برگشتیم

I hope you are okay. It's all right.

امیدوارم حالتون خوب باشه همه چیز درست است.

We are here together. And.

ما اینجا با هم هستیم. و.

This is English addict coming to you live

این معتاد انگلیسی است که به صورت زنده

and direct from what is left of the birthplace of the English language.

و مستقیم از آنچه از زادگاه زبان انگلیسی باقی مانده است به سراغ شما می آید.

Which is, of course, you know where it is. I know where it is.

که البته شما می دانید کجاست. می دانم کجاست.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It's England.

انگلستان است.

And. Yeah, I know I pressed the wrong button.

و. بله، می دانم که دکمه را اشتباه فشار دادم.

I know it's going to be one of those days today, you say, because I'm not feeling very well.

می دونم امروز یکی از اون روزا میشه ، تو میگی چون حالم خیلی خوب نیست.

I'm going to get straight down to it.

من مستقیماً به آن می پردازم.

I've not been very well over the past three days.

در سه روز گذشته حالم خیلی خوب نبود.

Friday morning I woke up

صبح جمعه

with the most peculiar sensation,

با عجیب ترین حس از خواب بیدار شدم

and I looked in the mirror in the bathroom,

و به آینه حمام نگاه کردم

and I was rather horrified to find that half of my face

و با وحشت متوجه شدم که نیمی از صورتم

had swollen up like a grapefruit, and I was a little bit worried about it.

مانند گریپ فروت متورم شده است و کمی نگران آن بودم.

And I don't know what it was.

و نمیدونم چی بود

So I went to the doctors and, they gave me something for it.

بنابراین من به پزشکان مراجعه کردم و آنها چیزی برای آن به من دادند.

And now I'm feeling well. I'm not.

و الان حالم خوبه من نیستم.

I'm not sure how I'm feeling, to be honest.

راستش نمی دانم چه احساسی دارم.

So we'll see what happens today.

پس امروز خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

In fact, things are so desperate.

در واقع، همه چیز بسیار ناامید کننده است.

I've had to bring some reinforcements.

مجبور شدم تقویتی بیاورم.

And when I say reinforcements, I'm.

و وقتی می گویم تقویت، من هستم.

I'm using the term very loosely.

من از این اصطلاح خیلی بی‌معنا استفاده می‌کنم.

By the way, my name is Mr.

راستی اسم من آقای

Duncan.

دانکن است.

I live in England, and I talk about English.

من در انگلستان زندگی می کنم و در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I'm an English addict. And.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم. و.

And for most of the time I am here.

و بیشتر اوقات من اینجا هستم.

He is then joining me today, giving me as much support as he can, which, to be honest with you,

او امروز به من ملحق می‌شود و تا جایی که می‌تواند از من حمایت می‌کند، که صادقانه بگویم،

isn't that much.

آنقدر هم نیست.

Here he is.

او اینجاست.

It's.

این است.

It's Mr.

Steve.

این آقای

استیو است.

Hello, everyone.

سلام به همه

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

yes.

بله

It's been an interesting couple of days for Mr. Duncan.

چند روز جالب برای آقای دانکن گذشت. به

you've got, like, a gum infection, it turns out.

نظر می رسد که شما یک عفونت لثه دارید.

Yeah, I was I wasn't going to name it. And, Yes.

آره، من قرار نبود اسمش رو بگم و، بله.

I just don't feel well.

فقط حالم خوب نیست

And I've got this strange infection going on in my gum, and it's making me feel really weird.

و من به این عفونت عجیب در لثه ام مبتلا شده ام و این احساس واقعا عجیبی به من می دهد.

And not just that, but also the the tablets that the doctor gave me

و نه فقط این، بلکه قرص هایی که دکتر به من داده است،

are making me feel even more weird, if I was honest with you.

اگر با شما صادق باشم، احساس عجیبی بیشتری به من می دهد.

Well, people in this country complain about the NHS and they can't see a doctor, and it's not true at all.

خب، مردم این کشور از NHS شکایت دارند و نمی توانند به پزشک مراجعه کنند و این اصلا درست نیست.

At least it isn't where we live.

حداقل جایی که ما زندگی می کنیم نیست.

Well, because we found at the doctor at 830, you had an appointment to see,

خوب، چون ما در 830 به دکتر پیدا کردیم، شما وقت ملاقات داشتید،

the doctor at ten, and by 11:00, we'd got the antibiotics, and, you had started the course.

دکتر ساعت 10، و تا ساعت 11:00 آنتی بیوتیک ها را دریافت کردیم، و شما دوره را شروع کرده بودید.

I think that's amazing. so,

من فکر می کنم که شگفت انگیز است. بنابراین،

thumbs up to the NHS.

با تشکر از NHS.

It's worked perfectly well for Mr.

این برای آقای دانکن بسیار خوب عمل کرد،

Duncan because, it looks like, horrible infection was starting.

زیرا به نظر می رسد عفونت وحشتناکی شروع شده است.

And if we left it a few days, I think it could have developed into something very serious.

و اگر آن را چند روز رها کنیم، فکر می‌کنم می‌توانست به چیزی بسیار جدی تبدیل شود.

Yeah. Could be dead. No, it would have done so.

آره ممکنه مرده باشه نه، این کار را می کرد.

This is what I was gonna say, Steve.

این چیزی است که می خواستم بگویم استیو.

Okay, we get it.

باشه فهمیدیم

Steve and I just, I've got a swollen face.

من و استیو فقط صورتم ورم کرده است.

I'm just tending a table about.

من فقط در حال مراقبت از یک میز هستم.

You know, I just want to get out of the way. That's all right. Okay.

میدونی من فقط میخوام از سر راه برم همه چیز درست است. باشه

I don't draw attention to it.

من به آن توجه نمی کنم.

I'll just say, if I seem strange today and distant.

فقط می گویم، اگر امروز غریب و دور به نظر می رسم. به

That's the reason why. And that's. That's it.

همین دلیل است. و این است. همین است.

No political stuff. Please.

هیچ چیز سیاسی نیست لطفا

We've got enough of that rubbish going on at the moment.

ما به اندازه کافی از این آشغال ها در حال حاضر داریم.

By the way, you may have heard we do have a lot of things going on here in the UK.

به هر حال، ممکن است شنیده باشید که ما چیزهای زیادی اینجا در بریتانیا داریم.

I can, I can tell you now from, from my own experience,

می‌توانم، می‌توانم اکنون از تجربه خودم به شما بگویم،

the country is not

کشور

not burning for those wondering

برای کسانی که تعجب می‌کنند نمی‌سوزد،

so so it's only very small places, very small areas where there is trouble, but most of it

بنابراین فقط مکان‌های بسیار کوچک، مناطق بسیار کوچکی است که در آن مشکل وجود دارد، اما بیشتر آن

95%, if not 98% of the country is having a lovely day and we're all just having a very nice time.

۹۵٪ است، اگر نه ۹۸. ٪ از کشور روز خوبی را سپری می کند و همه ما اوقات بسیار خوبی را سپری می کنیم.

So don't don't watch too much of the news about the UK because you know what it's like.

بنابراین زیاد اخبار مربوط به بریتانیا را تماشا نکنید زیرا می دانید که چگونه است.

The media like to exaggerate everything to make it seem more dramatic.

رسانه ها دوست دارند همه چیز را اغراق کنند تا دراماتیک تر به نظر برسد.

So please don't worry. We are okay.

پس لطفا نگران نباشید ما خوب هستیم. ما

We haven't been attacked.

مورد حمله قرار نگرفتیم

The house is not on fire so nothing like that.

خانه در آتش نیست پس چیزی شبیه آن نیست. ماشین

Mr.. Mr..

آقای آقای

Steve's car is still the right way up

استیو هنوز در مسیر درست قرار دارد

and it is not in flames.

و در آتش نیست.

So. So for those worried about what's happening here in the UK, don't worry.

بنابراین. بنابراین برای کسانی که نگران اتفاقاتی هستند که اینجا در بریتانیا می افتد، نگران نباشند.

It's only a very, very small places, very small areas.

این فقط یک مکان بسیار بسیار کوچک، مناطق بسیار کوچک است.

But of course, when you watch things on the television, it always looks worse than it actually is.

اما مطمئناً، وقتی چیزهایی را در تلویزیون تماشا می‌کنید، همیشه بدتر از آنچه هست به نظر می‌رسد.

Because if there's one thing we are doing at the moment, we are living in the age and I think this is true, Steve,

زیرا اگر در حال حاضر کاری انجام می دهیم، در عصری زندگی می کنیم و فکر می کنم این درست است، استیو،

we are living in the age of hyperbole where everything has to be slightly exaggerated

ما در عصر هذل انگاری زندگی می کنیم که در آن همه چیز

for views and clicks.

برای بازدید و کلیک ها باید کمی اغراق شود.

It seems to be the important thing nowadays.

به نظر می رسد این موضوع مهم امروزی است.

So the more dramatic something is, the more the more people want to see it. So?

بنابراین هر چه چیزی دراماتیک تر باشد، مردم بیشتر می خواهند آن را ببینند. پس؟

So there is a tendency to exaggerate things?

پس تمایل به اغراق در مسائل وجود دارد؟

Well, I think so anyway.

خب، به هر حال من اینطور فکر می کنم.

And it is a strange time that we are living in because we have all sorts of things going on in the world anyway, Mr.

و زمان عجیبی است که ما در آن زندگی می کنیم زیرا به هر حال همه چیز در دنیا در حال وقوع است، آقای

Steve is here giving me as much support as he can because I'm not feeling well and yet.

استیو اینجاست تا آنجایی که می تواند از من حمایت می کند زیرا هنوز حالم خوب نیست.

Look, look, I'm here.

نگاه کن ببین من اینجام

Do you want a prize, Mr. Duncan?

آیا شما جایزه می خواهید، آقای دانکن؟

I don't want a prize. But but, but but I don't really want.

من جایزه نمیخوام اما اما، اما من واقعا نمی خواهم.

I don't I don't want any reward.

من نمی خواهم هیچ پاداشی نمی خواهم

To be honest, I don't do it for rewards.

صادقانه بگویم، من این کار را برای پاداش انجام نمی دهم.

I do it just because I hope it's helpful.

من این کار را انجام می دهم فقط به این دلیل که امیدوارم مفید باشد.

And I suppose it's. It's fun as well.

و من فکر می کنم آن است. سرگرم کننده هم هست به

That's the reason why we do it. You see?

همین دلیل است که ما این کار را انجام می دهیم. می بینی؟

That's it. No other reason.

همین است. دلیل دیگه ای نداره

It certainly isn't money.

مطمئنا پول نیست

I know that if there's one thing I've realised on YouTube, you don't do it for money.

من می دانم که اگر یک چیز را در YouTube متوجه شده باشم، شما آن را برای پول انجام نمی دهید.

Unless of course, your your sexy and young, in which case, well.

مگر اینکه [ __ ] و جوان شما، در این صورت، خوب است.

Unfortunately that's not us unfortunately.

متاسفانه این ما نیستیم متاسفانه

Because in a few days from now, Steve, I'm going to be another year older.

چون چند روز دیگر استیو، من یک سال دیگر بزرگتر می شوم.

Can you believe it?

باورت میشه؟

When is that? Remind? Remind me again.

چه زمانی است؟ یادآوری؟ دوباره به من یادآوری کن

I'm just trying to remember when that is.

من فقط سعی می کنم به یاد بیاورم که چه زمانی است.

The 12th of August. 12th of August.

دوازدهم مرداد. 12 آگوست.

Thank you for.

از شما متشکرم

Thank you for reminding me, Mr. Duncan. I, I think I'd forgotten.

ممنون از یادآوری شما آقای دانکن. فکر کنم فراموش کرده بودم

In fact, eight days from now, eight days, just eight,

در واقع هشت روز بعد، هشت روز، فقط هشت،

eight days from now, it will be my birthday.

هشت روز دیگر، تولد من خواهد بود.

And I have to say, at the moment I feel twice my age, not half my age.

و باید بگویم، در حال حاضر احساس می کنم دو برابر سن دارم، نه نصف سنم. در

I actually feel double my age.

واقع احساس می کنم سنم دو برابر است.

I know, isn't it strange though?

من می دانم، اما عجیب نیست؟

What what what my situation on Friday through Steve

وضعیت من در روز جمعه از طریق استیو

is how quickly life can turn or change. Yes,

این است که چقدر زندگی می تواند به سرعت تغییر کند یا تغییر کند. بله،

yes. One minute your life's find, the next minute disaster.

بله. یک دقیقه زندگی شما را پیدا می کند، دقیقه دیگر فاجعه.

So you went to bed perfectly.

بنابراین شما کاملاً به رختخواب رفتید.

Well, no problems whatsoever.

خب هیچ مشکلی نداره

And woke up with one side of your face swollen up? Yes.

و با یک طرف صورتت متورم از خواب بیدار شدی؟ بله.

due to some infection that must have been festering away for several days.

به دلیل عفونتی که باید چندین روز در حال چرک زدن باشد.

We didn't get the detail. Says.

ما جزئیات را دریافت نکردیم. می گوید.

Well, I'm just. You want me to support you, Mr. Duncan?

خوب، من فقط هستم. می خواهی ازت حمایت کنم آقای دانکن؟

do you want to say something? I'm just not saying anything at all.

میخوای چیزی بگی؟ من فقط اصلاً چیزی نمی گویم.

So there's a word festering.

بنابراین یک کلمه چروکیده وجود دارد.

If something's festering, it means it's there in the background.

اگر چیزی در حال چرک شدن است، به این معنی است که در پس‌زمینه وجود دارد.

You don't really notice it.

شما واقعاً متوجه آن نمی شوید.

And something is building up slowly, like festering anger.

و چیزی به آرامی در حال ایجاد است، مانند خشم چرکین.

Yeah.

آره

Which you could apply to the riots happening in the UK.

که می توانید در مورد شورش هایی که در بریتانیا اتفاق می افتد اعمال کنید.

You could say that anger has been festering over a long period of time,

می توان گفت که عصبانیت در طول مدت طولانی تبخیر شده است

and then it broke out in the form of these isolated

و سپس به شکل این مشکلات منفرد بروز کرده است

troubles.

.

And you could say the same with Mr.

و همین را می توان گفت در مورد

Duncan's infection had been sort of gathering momentum.

عفونت آقای دانکن به نوعی شتاب گرفته است.

It had been sort of gradually growing the bacteria under festering away, and then suddenly broke out and Mr.

به‌طور تدریجی باکتری‌ها در زیر چرک‌زدن رشد می‌کردند، و سپس ناگهان بیرون آمد و

Duncan's face swelled up.

صورت آقای دانکن متورم شد.

So that's a good word, fester to fully stir.

پس این کلمه خوبی است، چرک تا کاملا هم بزنید.

But it came from it came from nowhere.

اما آن را از آن آمده است از هیچ.

That's the weird thing. I went to bed on Thursday night. No problem.

این چیز عجیبی است. پنجشنبه شب به رختخواب رفتم. مشکلی نیست

Woke up the next morning and my face was huge on one side.

صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و صورتم از یک طرف درشت بود.

You can still slightly see it.

هنوز هم می توانید کمی آن را ببینید.

It's still there and it and it is still sensitive and painful, but really, really weird.

هنوز وجود دارد و هنوز هم حساس و دردناک است، اما واقعا، واقعاً عجیب است.

And now I'm taking these terrible antibiotics

و حالا من این آنتی بیوتیک های وحشتناک را مصرف می کنم

and I have to say they they've made me go a little bit weird.

و باید بگویم که آنها مرا کمی عجیب و غریب کرده اند.

And I know what you're going to say, Mr. Duncan.

و من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

There is no way you could be any weirder than you are, right now.

هیچ راهی وجود ندارد که در حال حاضر عجیب تر از آنچه هستید باشید .

So, so that's the reason why Steve is here.

بنابراین، این دلیلی است که استیو اینجاست.

Now, for those wondering, Steve is here.

اکنون، برای کسانی که در تعجب هستند، استیو اینجاست.

We're only here for about an hour, so make the most of it,

ما فقط یک ساعت است که اینجا هستیم، پس از آن نهایت استفاده را ببرید،

because I think I'm going to go to bed after I finish this, to be honest with you.

چون فکر می‌کنم بعد از اتمام این کار به رختخواب خواهم رفت، صادقانه بگویم.

But yes, you are right, Mr.

اما بله، شما درست می گویید آقای

Duncan. Sudden things can suddenly change.

دانکن. چیزهای ناگهانی می توانند ناگهان تغییر کنند.

You can be rather healthy. That happened to a friend of mine recently.

شما می توانید نسبتاً سالم باشید. این اتفاق اخیرا برای یکی از دوستانم افتاد.

Fit, healthy, no cycles, 50 miles every other day.

تناسب اندام، سالم، بدون چرخه، 50 مایل یک روز در میان.

Goes to the gym.

به ورزشگاه می رود.

Does all this very fitting health a similar age to me.

آیا این همه سلامتی بسیار مناسب سنی مشابه با من دارد.

Suddenly gets an infection in his, bladder somewhere.

ناگهان در جایی مثانه اش عفونت می کند.

the first lot of antibiotics don't work.

اولین مقدار آنتی بیوتیک ها کار نمی کنند.

ends up in hospital, and, you know,

به بیمارستان می‌رود، و می‌دانید،

from what appears to be a very healthy standpoint, doesn't drink, doesn't smoke.

از دیدگاهی بسیار سالم به نظر می‌رسد، مشروب نمی‌نوشد، سیگار نمی‌کشد.

Suddenly ends up in hospital with a catheter stuck up his urethra.

ناگهان در حالی که یک سوند در مجرای ادرار او گیر کرده است به بیمارستان می رود.

I mean, you know, you just think, you know, and then this has happened to you.

منظورم این است که شما می دانید، شما فقط فکر می کنید، می دانید، و سپس این برای شما اتفاق افتاده است.

I've known friends that have suddenly died.

من دوستانی را می شناسم که به طور ناگهانی فوت کرده اند.

People, you know, you can go out on the roads.

مردم، می دانید، می توانید در جاده ها بیرون بروید.

One minute you're driving along happy, and then boom, somebody smashes into you

یک دقیقه با خوشحالی در امتداد رانندگی می‌کنید، و سپس بوم می‌کنید، کسی با شما برخورد می‌کند

or you run over somebody because you weren't concentrating.

یا به دلیل اینکه تمرکز نداشتید، کسی را زیر پا می‌گذارید.

Your whole life can suddenly change just like that.

کل زندگی شما می تواند به طور ناگهانی به همین شکل تغییر کند.

It doesn't have to be health. It doesn't have to be health.

لازم نیست سلامتی باشد. لازم نیست سلامتی باشد.

It can be all sorts of things.

این می تواند همه جور چیز باشد.

You know, you you might be happily married and you think, oh, I'm so lucky

می دانید، شما ممکن است خوشبخت باشید و فکر می کنید، اوه، من خیلی خوش شانس هستم

to be happily married with my beautiful wife, and we have this wonderful life.

که با همسر زیبایم ازدواج کرده ام، و ما این زندگی فوق العاده را داریم.

And then you find out that she's running around with other men and she's having affairs.

و بعد متوجه می‌شوید که او با مردان دیگر می‌دود و با او رابطه‌ای با هم دارد.

Or maybe she's planning to run off with another man and.

یا شاید او قصد دارد با مرد دیگری فرار کند و.

And suddenly your life just just completely.

و ناگهان زندگی شما به طور کامل.

We can say that your life is turned upside down.

می توان گفت زندگی شما زیر و رو شده است.

It's a very interesting phrase. So it's a great phrase.

جمله بسیار جالبی است. پس این یک عبارت عالی است.

If your life is turned upside down, it means everything suddenly becomes chaotic.

اگر زندگی شما وارونه شود، به این معنی است که همه چیز ناگهان آشفته می شود.

Everything you thought you knew in your life has completely changed.

هر چیزی که فکر می کردید در زندگی خود می دانید کاملاً تغییر کرده است.

I think we're depressing people on the live stream.

فکر می‌کنم در پخش زنده مردم را افسرده می‌کنیم.

Oh, wait, why?

اوه، صبر کن، چرا؟

just some of the comments, but, but yes, we do want to talk about that.

فقط برخی از نظرات، اما، بله، ما می خواهیم در مورد آن صحبت کنیم.

we have to, carry on fighting, don't we?

ما باید، به جنگ ادامه دهیم، اینطور نیست؟

yeah.

But yes, I mean, big things can happen at any time, but they they do.

بله

اما بله، منظورم این است که هر لحظه ممکن است اتفاقات بزرگی بیفتد، اما اتفاق می افتد.

They are, rare.

آنها نادر هستند.

Relatively rare. Yeah.

نسبتا نادر آره در

most of the time, that's that's the point I'm trying to make about right about the troubles is another story.

بیشتر مواقع، این نکته ای است که من سعی می کنم در مورد مشکلات بیان کنم، داستان دیگری است.

I know somebody and,

من کسی را می شناسم و

where my mum used to live.

مادرم کجا زندگی می کرد.

the neighbour, parent looks you know, on the surface, everything seems all right.

همسایه، پدر و مادر به نظر می رسد ، در ظاهر، همه چیز خوب به نظر می رسد.

Married with children. And then suddenly,

متاهل دارای فرزند. و ناگهان

his wife wakes up one morning but goes downstairs and says, I'm leaving you.

همسرش یک روز صبح از خواب بیدار می شود اما به طبقه پایین می رود و می گوید من شما را ترک می کنم.

No warning, nothing.

نه هشداری نه هیچی

I don't know if this relationship can't do it anymore.

نمی دانم این رابطه دیگر نمی تواند این کار را بکند یا نه.

Goodbye. And walks out.

خداحافظ و بیرون می رود.

This is it. And then divorce papers.

این است. و بعد اوراق طلاق

And he doesn't know why.

و او نمی داند چرا.

I mean, I don't I don't know the reasons, but.

منظورم این است که من دلایل آن را نمی دانم، اما.

Or get into that.

یا وارد آن شوید.

But just.

Yeah, life can suddenly change.

اما فقط

بله، زندگی می تواند ناگهان تغییر کند.

So make the most of it when it's going well.

پس زمانی که به خوبی پیش می رود از آن نهایت استفاده را ببرید. به

Which is why people say to me, why are you still working, Mr.

همین دلیل است که مردم به من می گویند، آقای استیو، چرا هنوز کار می کنید

Steve, you're 63.

، شما 63 سال دارید.

You should retire because these are your best years.

باید بازنشسته شوید زیرا این بهترین سال های شما هستند.

You don't know you could be ill in five years time and then you regret it.

شما نمی دانید که ممکن است پنج سال دیگر بیمار شوید و سپس پشیمان شوید.

Well, it's a good point.

خوب نکته خوبی است.

it is a good point, but I won't regret it because I made the right decision at the time for me.

این نکته خوبی است، اما من پشیمان نخواهم شد زیرا در آن زمان تصمیم درستی برای خودم گرفتم.

So, if something happened to me, if I got ill, I would just say, well, that's life.

بنابراین، اگر اتفاقی برای من می افتاد، اگر مریض می شدم، فقط می گفتم خوب، زندگی همین است.

I can't do anything about that.

من نمی توانم کاری در مورد آن انجام دهم.

You know, in theory, I should have another 20 years, but who knows?

می دانید، در تئوری، من باید 20 سال دیگر فرصت داشته باشم، اما چه کسی می داند؟

but this is this, isn't it?

اما این همین است، اینطور نیست؟

And there is a positive point to make.

و یک نکته مثبت وجود دارد.

Even though this sounds negative, my positive point would be treasure each day that comes your way.

حتی اگر این منفی به نظر برسد، نکته مثبت من گنج هر روزی است که به سراغ شما می آید.

And when you can actually get out of bed and open the curtains and see the sun and the sky,

و وقتی واقعاً می‌توانی از رختخواب بلند شوی و پرده‌ها را باز کنی و خورشید و آسمان را ببینی،

and you can walk outside and feel the breeze on your face, that's it.

و بتوانی بیرون راه بروی و نسیم را روی صورتت حس کنی، تمام است.

That's you all.

این همه شما هستید.

Now, in that moment you are alive.

اکنون، در آن لحظه شما زنده هستید.

You are well, you are healthy, you are. You are there.

شما خوب هستید، شما سالم هستید، شما هستید. شما آنجا هستید.

Which is something that our dear friend Lewis, who's on today, encapsulates,

چیزی که دوست عزیز ما، لوئیس، که امروز در آن حضور دارد، آن را در بر می گیرد،

lives life to the full things positive goes out and just just just experiences what's ever out there,

زندگی را با تمام چیزهای مثبت زندگی می کند و فقط تجربه می کند آنچه همیشه وجود دارد،

what is out there and what will be, will be stays fit, which is very, very important.

آنچه در بیرون وجود دارد و آنچه خواهد بود، تناسب اندام می ماند، که خیلی خیلی مهم

Yes. to your long term health, in fact, they've said now that walking 20 minutes or half an hour a day,

بله. برای سلامتی طولانی مدت شما، در واقع، اکنون گفته اند که 20 دقیقه یا نیم ساعت پیاده روی در روز،

is equivalent

معادل

to the development of a wonder drug, that would just be the end.

ساخت یک داروی شگفت انگیز است، این فقط پایان کار است.

All wonder drugs isn't.

همه داروهای شگفت انگیز نیست.

There's no nothing you can do for your health.

هیچ کاری نمی توانید برای سلامتی خود انجام دهید.

That's that's better than just taking exercise every day.

این بهتر از ورزش کردن هر روزه است.

Yeah.

There is no wonder drug that would ever be developed that could be as good as that.

آره

هیچ داروی عجیبی وجود ندارد که تا به حال ساخته شود که بتواند به این خوبی باشد.

It doesn't stop you getting hit by a bus, though.

با این حال، این مانع از برخورد شما با اتوبوس نمی شود.

That's the problem. Well, you need to be careful. Yeah.

مشکل همینه خوب، شما باید مراقب باشید. آره

I mean, yeah, some people will get run over by a bus when they go out for a walk.

منظورم این است که بله، برخی از مردم وقتی برای پیاده روی بیرون می روند با اتوبوس زیر گرفته می شوند.

And my my point is just not if you are in the moment where you are, well,

و منظور من این نیست که اگر در آن لحظه ای که هستید، خوب،

healthy, alive, that that is it that that's the moment that we're all in.

سالم و زنده هستید، این همان لحظه ای است که همه ما در آن هستیم.

That's the moment you're in right now.

این همان لحظه ای است که شما در حال حاضر در آن هستید.

So. So never take those things for granted, because sometimes we waste.

بنابراین. بنابراین هرگز آن چیزها را بدیهی نگیرید، زیرا گاهی اوقات ما هدر می دهیم.

We waste our days, don't we, Steve?

ما روزهایمان را تلف می کنیم، اینطور نیست استیو؟

Oh, in front of the internet.

آه، جلوی اینترنت.

texting.

ارسال پیامک

I spend a lot of time just reading stupid news stories,

من زمان زیادی را صرف خواندن اخبار احمقانه،

on the internet and getting myself wound up and angry.

در اینترنت می کنم و خودم را زخمی و عصبانی می کنم.

Yeah, about about, you know, articles.

بله، در مورد، می دانید، مقالات.

And then I write comments underneath and join in with all the other hundreds and thousands of people

و سپس من نظرات را در زیر می نویسم و به صدها و هزاران نفر دیگر

that are writing comments and then, oh, do I get a like, cavity likes, have I got have any dislikes?

که در حال نوشتن نظر هستند ملحق می شوم و سپس، اوه، آیا لایک می گیرم، لایک های حفره ای، آیا من هیچ دوست نداشتنی دارم؟

And it's all, it's all a little bubble. Yes.

و این همه است، این همه یک حباب کوچک است. بله.

But what you have to remember, as I said at the start, Steve, this is what it's all about nowadays.

اما آنچه را که باید به خاطر بسپارید، همانطور که در ابتدا گفتم، استیو، این همان چیزی است که این روزها در مورد آن است.

It's getting reactions.

داره عکس العمل میگیره

We could say things on here, Steve, that would get a reaction.

ما می توانیم در اینجا چیزهایی بگوییم، استیو، که واکنش نشان می دهد.

And within a month we would probably get hundreds and hundreds of viewers.

و در عرض یک ماه احتمالاً صدها و صدها بیننده خواهیم داشت.

But I don't want to do that because you could only do it for a short amount of time

اما من نمی‌خواهم این کار را انجام دهم، زیرا شما فقط می‌توانید برای مدت کوتاهی این کار را انجام دهید،

before people then move off and watch another person doing the same thing.

قبل از اینکه مردم از آنجا خارج شوند و فرد دیگری را که همان کار را انجام می‌دهد تماشا کنید.

So we could be quite outrageous if we wanted to.

بنابراین اگر می‌خواستیم می‌توانستیم کاملاً ظالمانه باشیم.

I am very capable of doing that.

من توانایی انجام این کار را دارم.

I could say things now that would be outrageous.

اکنون می توانم چیزهایی بگویم که افتضاح باشد.

Steve's could, in fact, sometimes.

استیو، در واقع، گاهی اوقات می تواند.

But sometimes Steve does say things that are outrageous.

اما گاهی اوقات استیو چیزهایی می گوید که ظالمانه است.

Not not terrible, but sometimes a little outrageous. But

وحشتناک نیست، اما گاهی اوقات کمی ظالمانه است. اما

it that's what it's all about.

این همان چیزی است که در مورد آن است.

And your reaction, Steve, is what internet sites,

و واکنش شما، استیو، همان چیزی است که سایت‌های اینترنتی،

media outlets and people who who publish all of their stupid comments on Twitter, that's what they want.

رسانه‌ها و افرادی که تمام نظرات احمقانه خود را در توییتر منتشر می‌کنند، همان چیزی است که آنها می‌خواهند.

They want a reaction because that what

آنها خواهان واکنش هستند زیرا این چیزی است که

that's what generates views, clicks and money.

باعث ایجاد بازدید، کلیک و پول می شود.

That's what it's all about.

این چیزی است که همه چیز در مورد آن است.

It is it is nothing to do with the subjects.

این ربطی به موضوعات ندارد.

It's nothing to do with politics.

ربطی به سیاست نداره

It's nothing to do with religion.

ربطی به دین نداره

It's nothing to do with anything.

به هیچی ربطی نداره

It's to do with getting a reaction from another person.

این مربوط به دریافت واکنش از یک فرد دیگر است.

And when you get that reaction, that is a click.

و وقتی این واکنش را دریافت کردید، یک کلیک است.

That is a view, that is interaction.

این یک دیدگاه است، این یک تعامل است.

And Twitter is the worst place.

و توییتر بدترین مکان است.

Now, Steve often tells me that he he's never been on Twitter.

اکنون، استیو اغلب به من می گوید که او هرگز در توییتر نبوده است.

He didn't have a he doesn't use it.

او نداشت که از آن استفاده نمی کند.

And all I can say is that is the worst place on earth.

و تنها چیزی که می توانم بگویم این است که بدترین مکان روی زمین است.

It is the worst place.

بدترین مکان است.

Now I have a Twitter account and I do look at Twitter,

اکنون من یک حساب توییتر دارم و به توییتر نگاه می کنم،

but quite often I regret looking at it

اما اغلب پشیمان می شوم که

for more than five minutes because it is incredibly.

بیش از پنج دقیقه به آن نگاه کنم، زیرا فوق العاده است.

I would say it's destructive.

من می گویم مخرب است.

That's that's it.

همین است.

But the people on there now are generating

اما مردمی که اکنون در آنجا هستند

outrage, discussion, conflict, argument,

خشم، بحث، درگیری، مشاجره ایجاد می‌کنند،

because then they will get the traffic, they will get the clicks, which then generates money.

زیرا در این صورت ترافیک را دریافت می‌کنند، کلیک‌ها را دریافت می‌کنند، که سپس پول تولید می‌کند.

And this is the strange cycle that we're now in.

و این همان چرخه عجیبی است که ما اکنون در آن قرار داریم.

And even the TV or the big media outlets

و حتی تلویزیون یا رسانه های بزرگ هم

do the same thing because they've realised that's what people want.

همین کار را می کنند زیرا متوجه شده اند که این همان چیزی است که مردم می خواهند.

They want to be outraged.

آنها می خواهند عصبانی شوند.

They want to have conflict, even YouTube.

آنها می خواهند درگیری داشته باشند، حتی YouTube.

I'm sorry. YouTube.

متاسفم یوتیوب.

I mean, I know I've been on here for nearly 18 years doing this, but you are just as bad.

منظورم این است که من می دانم که من نزدیک به 18 سال است که اینجا هستم و این کار را انجام می دهم، اما شما به همان اندازه بد هستید.

You pretend that you care about people, but really you are just as bad.

شما وانمود می کنید که به فکر مردم هستید، اما واقعاً به همان اندازه بد هستید.

You want the anger, you want the outrage.

شما خشم را می خواهید، خشم را می خواهید.

You want the the the fighting.

شما جنگ را می خواهید

Because it generates views.

چون نما تولید می کند.

It generates clicks.

کلیک ایجاد می کند.

You want the hate in your comment section because people will come back to view the comments

شما می‌خواهید در بخش نظرات خود نفرت داشته باشید زیرا مردم برای مشاهده نظرات برمی‌گردند

and then the video will play, which means you get more and more and more people watching,

و سپس ویدیو پخش می‌شود، به این معنی که افراد بیشتر و بیشتری تماشا می‌کنند،

which means of course you can play your ads, you can have all sorts of interaction and that just builds up.

که البته می‌توانید تبلیغات خود را پخش کنید، و می‌توانید همه را داشته باشید. انواع تعامل و این فقط ایجاد می شود.

So the more, the more outrageous

بنابراین هر چه بیشتر، ظالمانه تر

you are, the more you get those viewers.

باشید، آن بینندگان بیشتری را جذب خواهید کرد.

So. So I think quite this is serious, Steve, because it's, it is the state of everything at the moment.

بنابراین. بنابراین من فکر می کنم این کاملاً جدی است، استیو، زیرا این وضعیت همه چیز در حال حاضر است.

If you put the television on, it is always the same thing.

اگر تلویزیون را روشن کنید، همیشه یکسان است.

Violence, aggravation, death, destruction, never anything nice.

خشونت، تشدید، مرگ، ویرانی، هرگز چیز خوبی نیست. در اخبار

You never see flowers growing in the field

هرگز نمی بینید که گل در مزرعه رشد می کند

on the news.

.

Oh, today some very lovely flowers came up in someone's garden.

اوه، امروز چند گل بسیار دوست داشتنی در باغ یک نفر آمد.

And now we go over live to the garden where the lovely flowers are growing in the garden.

و اکنون به طور زنده به باغی می رویم که در آن گل های دوست داشتنی در باغ رشد می کنند.

No one will watch that.

هیچ کس آن را تماشا نخواهد کرد.

But of course, if someone came into the garden and started destroying the plants and breaking them, then.

اما البته، اگر کسی وارد باغ شد و شروع به از بین بردن گیاهان و شکستن آنها کرد، پس.

Then you would have a new story.

سپس شما یک داستان جدید خواهید داشت.

Because then you could report on that terrible event.

زیرا در این صورت می توانید از آن رویداد وحشتناک گزارش دهید.

The flowers have been destroyed, they've been torn up.

گل ها از بین رفته اند، پاره شده اند.

They've been wrecked by someone.

آنها توسط کسی خراب شده اند.

And then suddenly you have a more interesting story because you have something to talk about.

و ناگهان داستان جالب تری دارید زیرا چیزی برای صحبت کردن دارید.

Something dramatic is happening.

یک اتفاق دراماتیک در حال رخ دادن است.

And that's what I'm saying about the age

و این چیزی است که من در مورد عصری که

we are living in now because of the internet and because of information coming at us so fast.

اکنون در آن زندگی می کنیم به دلیل اینترنت و به دلیل اطلاعاتی که به سرعت به ما می رسد می گویم.

Steve, I so I am nodding off.

استیو، من دارم سر تکون میدم.

You've been on a five minute rant.

شما در حال فحاشی پنج دقیقه ای بوده اید.

This is not a rant.

این یک فحش نیست.

I'm sure there must be a lot of people now going, yeah, yeah, that's right, you're right.

من مطمئن هستم که الان باید افراد زیادی باشند، بله، بله، درست است، شما درست می گویید.

And YouTube is just as bad because that's the problem.

و یوتیوب به همان اندازه بد است زیرا مشکل همین است.

YouTube keeps saying we want everyone to be kind to each other whilst allowing people

یوتیوب مدام می گوید که ما می خواهیم همه با یکدیگر مهربان باشند و در عین حال به مردم اجازه می دهیم

to be rude and horrible and hateful towards each other, because that's

نسبت به یکدیگر بی ادب، وحشتناک و متنفر باشند، زیرا این همان

what gets views and clicks.

چیزی است که بازدید و کلیک می شود.

It's true.

این درست است.

Yes, talking about going back

بله، صحبت در مورد بازگشت

to living in the moment, that is something that I'm always constantly working on.

به زندگی در لحظه، چیزی است که من همیشه روی آن کار می کنم.

It's something I'm very bad at.

این چیزی است که من در آن بسیار بد هستم.

I'm always in here thinking, thinking, not really truly with it, whereas but

من همیشه در اینجا هستم و فکر می کنم، نه واقعاً با آن فکر می کنم، در حالی که

but I mean, it would seem that I'm with it when I'm on this live stream and I am.

اما منظورم این است، به نظر می رسد که وقتی در این پخش زنده هستم و هستم، با آن هستم.

This is the one, one of the few places I am absolutely in the moment because I have to be.

این یکی از معدود مکان‌هایی است که من در آن لحظه هستم زیرا باید باشم.

Because I know you're all watching.

چون میدونم همه داری تماشا میکنی

So I can't sort of drift off and pretend I'm not really here and start

بنابراین نمی‌توانم به نوعی دور شوم و وانمود کنم که واقعاً اینجا نیستم و شروع به

thinking about some news items or problems or something.

فکر کردن در مورد برخی اخبار یا مشکلات یا چیزهایی کنم.

I have to be absolutely in the moment, otherwise you will know, oh, what's Mr.

من باید کاملاً در آن لحظه باشم، وگرنه می دانید، اوه، آقای

Steve doing? He's not really listening. He's not concentrating properly.

استیو چه کار می کند؟ او واقعا گوش نمی دهد. او به درستی تمرکز نمی کند.

So that's.

And and the other time I'm really in the moment is when I'm singing or we're involved in music

پس همین است.

و زمان دیگری که من واقعاً در آن لحظه هستم، زمانی است که دارم آواز می خوانم یا درگیر موسیقی هستیم،

because you have to be because you have to concentrate on the other one is when I'm swimming,

زیرا شما باید این کار را انجام دهید زیرا باید روی دیگری تمرکز کنید، زمانی است که من شنا می کنم،

which I don't do very often, but swimming.

که نمی کنم. اغلب انجام نمی دهم، اما شنا.

I really have to focus on swimming because I just sink.

من واقعاً باید روی شنا تمرکز کنم زیرا فقط غرق می شوم.

We always, I find, where was the last time you went for a swim?

همیشه، من متوجه شدم، آخرین باری که برای شنا رفتی کجا بود؟

I can't remember, oh, years and years ago.

یادم نمی آید، آه، سال ها و سال ها پیش.

Probably the last time was when you filmed it at the beach.

احتمالا آخرین بار زمانی بود که آن را در ساحل فیلمبرداری کردید.

At the beach, which you sometimes show.

در ساحل، که شما گاهی اوقات نشان می دهید.

That was probably the last time, but I always I'm always in the moment when I'm swimming

این احتمالا آخرین بار بود، اما من همیشه در لحظه ای هستم که شنا می کنم،

because, I'm not a very good swimmer and I have to concentrate on not drowning.

زیرا شناگر خوبی نیستم و باید روی غرق نشدن تمرکز کنم.

so that sort of survival instinct kicks in.

بنابراین این نوع غریزه بقا وارد می شود.

So that's three things.

بنابراین این سه چیز است.

But if I go for a walk or run, my brain can be I can just forget about it.

اما اگر برای پیاده روی یا دویدن بروم، مغزم می تواند آن را فراموش کنم.

I wouldn't even couldn't tell you anything.

من حتی نمی توانستم چیزی به شما بگویم.

Sometimes I can go for like, a half an hour walk.

گاهی اوقات می توانم نیم ساعت پیاده روی کنم.

And I couldn't tell you anything about it because I pass all this beautiful scenery.

و من نتوانستم چیزی در مورد آن به شما بگویم زیرا از تمام این مناظر زیبا عبور می کنم.

But none of it.

اما هیچ کدام.

I haven't registered with me because I've been thinking about things.

من با خودم ثبت نام نکردم چون به چیزهایی فکر می کردم.

but if it's

something I've got to really concentrate on, then I can be in the moment.

اما اگر این

چیزی است که من باید واقعاً روی آن تمرکز کنم، می توانم در آن لحظه باشم.

Then, which is, Yeah, because it's stress.

بعد، که بله، چون استرس است.

It's stress. If you're not in the moment, you're actually causing stress to yourself.

استرس است اگر در آن لحظه نباشید، در واقع به خودتان استرس وارد می کنید.

I know it gives me stress, so I'm going to unsubscribe.

می دانم که به من استرس می دهد، بنابراین اشتراک را لغو می کنم.

I think I'm going to make a decision here.

فکر کنم اینجا تصمیم بگیرم

Like again, that, because I do subscribe to a, I won't say which one it is, a newspaper.

مثل اینکه، چون من مشترک یک روزنامه هستم، نمی گویم کدام یک است، یک روزنامه.

And I get articles obviously sent through to me from them.

و واضح است که مقالاتی از آنها برایم ارسال می شود.

Pay so much every month.

هر ماه اینقدر پرداخت کنید

because a lot of newspapers now, you don't go and buy the, the newspaper, you read them online.

چون الان خیلی از روزنامه ها، شما نمی روید و روزنامه می خرید، آنها را آنلاین می خوانید.

I'm going to unsubscribe because, it's just it really I don't need that stress in my life

من قصد دارم اشتراک را لغو کنم، زیرا واقعاً در زندگی خود به آن استرس نیاز ندارم

because 99% of those stories don't have any effect on my life at all.

زیرا 99٪ از آن داستان ها اصلاً تأثیری روی زندگی من ندارند.

Yeah, they're just things that will get me riled up and angry. Yes.

بله، آنها فقط چیزهایی هستند که من را عصبانی و عصبانی می کنند. بله.

Well, that's, in fact, what you're doing as Steve is just proving the point I just made.

خب، این در واقع کاری است که شما به عنوان استیو انجام می دهید، فقط ثابت می کند که من به آن اشاره کردم.

That's what gets the views.

این چیزی است که دیدگاه ها را به دست می آورد.

That's what gets the clicks on the internet.

این همان چیزی است که باعث کلیک روی اینترنت می شود.

And I know now, I know most people won't actually sort of take any notice of what I'm saying now.

و اکنون می‌دانم، می‌دانم که اکثر مردم در واقع هیچ توجهی به آنچه اکنون می‌گویم نمی‌کنند.

Maybe they're going to click away because because it, it is maybe too true or too real

ممکن است آنها کلیک کنند، زیرا به این دلیل که در جایی که شما واقعیت آن را افشا می کنید، ممکن است بیش از حد واقعی یا بیش از حد واقعی باشد

where you're exposing the, the the reality of it.

.

So, so when you think about it, the reason why we often do things is because we are getting something from it.

بنابراین، وقتی به آن فکر می‌کنید، دلیل اینکه ما اغلب کارهایی را انجام می‌دهیم این است که چیزی از آن می‌گیریم.

And and it is true, people are selfish and it is nature that makes us all selfish.

و درست است، مردم خودخواه هستند و این طبیعت است که همه ما را خودخواه می کند.

But of course it is possible to to somehow use

اما مسلماً می‌توان به نحوی از

that impulse in certain ways, especially with Mr.

این انگیزه به روش‌های خاصی استفاده کرد، مخصوصاً با

Steve subscribing to that particular newspaper.

عضویت آقای استیو در آن روزنامه خاص.

So because it feeds you the things you want to read, it will carry on doing it.

بنابراین چون مطالبی را که می خواهید بخوانید به شما می دهد، به انجام آن ادامه خواهد داد.

And then of course, you get pleasure from looking at it or you like to react to it.

و البته، از دیدن آن لذت می برید یا دوست دارید به آن واکنش نشان دهید.

And so they give you more of it and then you subscribe for another month

و بنابراین آنها مقدار بیشتری از آن را به شما می دهند و سپس یک ماه دیگر مشترک می شوید

and then another month and another month and it just continues.

و سپس یک ماه دیگر و یک ماه دیگر و فقط ادامه می یابد.

And then after a while you are doing the same thing.

و بعد از مدتی شما همان کار را انجام می دهید.

Maybe, or you've been doing it for maybe 2 or 3 years and not even realise that all of that time has passed

شاید، یا شاید 2 یا 3 سال است که این کار را انجام می‌دهید و حتی متوجه نمی‌شوید که تمام آن زمان گذشته است که

in which time they've made loads of money out of you and you have gained nothing.

در آن مدت پول زیادی از شما به دست آورده‌اند و شما چیزی به دست نیاورده‌اید.

There we go. Mr.

آنجا می رویم. آقای

Duncan, I've made a note to myself that I'm going to do this when we come off line.

دانکن، من برای خودم یادداشت کردم که وقتی از خط خارج شدیم این کار را انجام خواهم داد.

If I've written it down, it's more real, and I'm more likely to do it.

اگر آن را یادداشت کرده باشم، واقعی تر است و به احتمال زیاد این کار را انجام خواهم داد.

Yeah. So there's a note.

آره بنابراین یک یادداشت وجود دارد.

And I know you don't like me doing this, but there's a note for me to stop doing it.

و می‌دانم که دوست ندارید این کار را انجام دهم، اما یک یادداشت برای من وجود دارد که از انجام آن دست بکشم.

I'm sure they will entice me back with a half price offer in a month's time.

من مطمئن هستم که آنها من را با یک پیشنهاد نیم بها در مدت یک ماه پس خواهند گرفت.

That's it.

But but it is that.

همین است.

اما اما همین است.

But but this is the reason why I mention YouTube.

اما این دلیلی است که من یوتیوب را ذکر می کنم.

Because if you look at people who are getting lots and lots of views or lots and lots of people

زیرا اگر به افرادی نگاه کنید که بازدیدهای زیادی دریافت می کنند یا افراد بسیار زیادی

watching and commenting, quite often, they will be talking about something that gets other people angry.

تماشا می کنند و نظر می دهند، اغلب در مورد چیزی صحبت می کنند که دیگران را عصبانی می کند.

So one group will agree with it, another group will disagree with it. Yes.

پس گروهی با آن موافق و گروهی مخالف آن خواهند بود. بله.

And then they will fight together on that particular channel or on that video,

و سپس آنها با هم در آن کانال خاص یا در آن ویدیو مبارزه خواهند کرد،

which means that video then will get many more views.

به این معنی که آن ویدیو پس از آن بازدیدهای بسیار بیشتری خواهد داشت.

Yes, we get it, Mr. Duncan. No, I'm not saying you don't.

بله، متوجه شدیم، آقای دانکن. نه، نمی گویم شما این کار را نمی کنید.

I'm not saying you don't, Steve.

من نمی گویم شما این کار را نکنید، استیو.

I'm just putting your it's your monthly YouTube rant, but it isn't a rant.

من فقط می نویسم که این شعار ماهانه شما در یوتیوب است، اما این یک فحاشی نیست.

This is this.

This is something that I've talked about in the past.

این است.

این چیزی است که من در گذشته در مورد آن صحبت کرده ام.

The only way you can get attention nowadays, because there are millions of people doing it.

امروزه تنها راهی که می توانید توجه را جلب کنید، زیرا میلیون ها نفر این کار را انجام می دهند.

So remember, do you remember Steve way back in 2006?

پس به یاد داشته باشید، آیا استیو را در سال 2006 به یاد دارید؟

Because we are talking about memories today.

چون امروز داریم از خاطرات حرف می زنیم.

I remember in 2006 what YouTube was like.

من در سال 2006 به یاد دارم که یوتیوب چگونه بود.

There were very few people on there or on here, very few people doing it.

افراد بسیار کمی در آنجا یا اینجا بودند، افراد بسیار کمی این کار را انجام می دادند.

I started teaching English. No one else was doing it.

شروع به تدریس زبان انگلیسی کردم. هیچ کس دیگری این کار را نمی کرد.

It was a very different environment.

محیط بسیار متفاوتی بود.

But now, of course, we have probably 1.5 billion people

اما اکنون، البته، ما احتمالاً 1.5 میلیارد نفر از

using YouTube and millions and millions of videos

یوتیوب استفاده می کنند و میلیون ها و میلیون ها ویدیو

being uploaded to YouTube every single day.

هر روز در یوتیوب آپلود می شوند.

Not not every year, day.

نه هر سال، روز.

That's incredible.

این باور نکردنی است.

And what I feel is,

و چیزی که من احساس می کنم این است که

if you have to do more now to get attention, you have to be more outrageous.

اگر اکنون برای جلب توجه باید بیشتر تلاش کنید، باید ظالمانه تر باشید.

You have to do things that are more dangerous.

شما باید کارهایی انجام دهید که خطرناک تر هستند.

You have to explore topics that will get people arguing and fighting.

شما باید موضوعاتی را بررسی کنید که افراد را به مشاجره و دعوا وادار کند.

In fact.

در واقع.

And this, this is this is the big one, Steve.

و این، این یکی بزرگ است، استیو.

I was told by someone from YouTube who advised me

شخصی از یوتیوب به من گفت که

how to get more people watching

چگونه می توانم افراد بیشتری را تماشا کنند،

was to create division amongst my viewers.

ایجاد تفرقه بین بینندگان من بود.

That was the advice that came to me from YouTube itself.

این توصیه ای بود که از خود یوتیوب به من رسید.

You need to create conflict on your channel

شما باید در کانال خود تضاد ایجاد کنید

because once you do that, it will never stop doing it.

زیرا زمانی که این کار را انجام دهید، هرگز از انجام آن دست نخواهد کشید.

It's like a machine that carries on working on its own.

این مانند ماشینی است که به تنهایی به کار خود ادامه می دهد.

And that's what we don't do, Steve.

و این کاری است که ما انجام نمی دهیم، استیو.

We don't come on here to create conflict amongst people.

ما به اینجا نمی آییم تا بین مردم درگیری ایجاد کنیم.

We try to get everyone agreeing and being friendly

ما سعی می کنیم همه را به توافق برسانیم و

is if we're talking about English, the English language.

اگر در مورد انگلیسی صحبت می کنیم، زبان انگلیسی، دوستانه رفتار می کنیم.

So it's it's very difficult to create conflict because it's,

بنابراین ایجاد تضاد بسیار دشوار است زیرا،

you know, I can't argue with you over the pronunciation of a word, but that's not it's

می‌دانید، من نمی‌توانم بر سر تلفظ یک کلمه با شما بحث کنم، اما اینطور نیست که

not going to really work because there is any really, you know, it's fairly fixed.

واقعاً کارساز نخواهد بود، زیرا واقعاً وجود دارد، می‌دانید، نسبتاً رفع شده است.

It would seem a bit silly.

کمی احمقانه به نظر می رسد.

We're not talking politics or religion so much as I'd love to, even though sometimes we do go down that road.

ما آنقدر که من دوست دارم درباره سیاست یا مذهب صحبت نمی کنیم، حتی اگر گاهی اوقات این مسیر را طی می کنیم.

Yes, to those subjects.

بله، به آن موضوعات.

But but that isn't what we do.

اما این کاری نیست که ما انجام می دهیم.

So people don't know us for that thing.

بنابراین مردم ما را برای آن چیز نمی شناسند.

Where is lots of people who've established their brand on YouTube as being a person who likes to create conflict?

بسیاری از افرادی که نام تجاری خود را در YouTube به عنوان فردی که دوست دارند درگیری ایجاد کنند، ایجاد کرده اند، کجا هستند؟

They they will always get new viewers, won't they, Steve?

آنها همیشه بینندگان جدیدی خواهند داشت، اینطور نیست، استیو؟

Because people want to go back to find out what people are on the way.

زیرا مردم می خواهند به عقب برگردند تا بفهمند مردم در راه چه هستند.

But, you know, let's just do what we do.

اما، می دانید، بیایید همان کاری را که انجام می دهیم انجام دهیم.

Yes. And, we've got lovely viewers here.

بله. و، ما بینندگان دوست داشتنی در اینجا داریم.

That tune in every week.

این آهنگ هر هفته

Tanya's here. Hello, Tanya.

تانیا اینجاست سلام تانیا

Yeah. Nice.

Paolo Beatrice's here.

آره خوبه

پائولو بئاتریس اینجاست.

Pedro's here. Tania.

پدرو اینجاست تانیا.

Franco.

فرانکو

Mauricio.

مائوریسیو

Christine.

کریستین

how is Christina, by the way?

راستی کریستینا چطوره؟

I think this is a different Christina.

من فکر می کنم این یک کریستینا متفاوت است.

Oh, is it good?

اوه خوبه؟

Always remember, I always forget what Christina's name is on here.

همیشه به یاد داشته باشید، من همیشه فراموش می کنم که نام کریستینا در اینجا چیست.

Just carry on, Steve. Yeah.

فقط ادامه بده استیو آره

Christina.

کریستینا

Christina had Covid, so she did.

کریستینا مبتلا به کووید بود، بنابراین او نیز مبتلا شد.

And are you on today, Christina?

و امروز هستید، کریستینا؟

And are you feeling better?

و آیا احساس بهتری دارید؟

Because, you know, we know you haven't been very well, and, it's coming back.

چون، می دانیم، ما می دانیم که خیلی خوب نبوده ای، و این در حال بازگشت است.

You know, I know a lot of people that have are getting this new strain of Covid, and they're very ill with it.

می‌دانید، من افراد زیادی را می‌شناسم که به این نوع جدید کووید مبتلا شده‌اند، و آنها به شدت مبتلا به آن هستند.

The, we all going to have to lock down again and stay in our houses.

همه ما مجبور می شویم دوباره قفل کنیم و در خانه هایمان بمانیم.

No, we are not. We won't we will resist.

نه، ما نیستیم. نخواهیم کرد مقاومت خواهیم کرد

we will resist, those calls, to lockdown.

ما در برابر این فراخوان ها در برابر قرنطینه مقاومت خواهیم کرد.

I don't think anyone would obey that order.

فکر نمی کنم کسی از این دستور پیروی کند.

Well, I think that came back to government.

خوب، من فکر می کنم که این به دولت بازگشت.

I can tell you now, Steve, there is no way,

اکنون می توانم به شما بگویم، استیو، هیچ راهی وجود ندارد،

no way I would ever, ever do that again.

هیچ راهی وجود ندارد که هرگز و هرگز دوباره این کار را انجام دهم.

I don't think any government would dare do it now.

فکر نمی‌کنم هیچ دولتی جرات انجام این کار را داشته باشد.

I think there would be riots, far bigger riots on the streets if they tried to impose lockdowns.

من فکر می‌کنم اگر بخواهند قرنطینه اعمال کنند، شورش‌ها، شورش‌های بسیار بزرگ‌تری در خیابان‌ها رخ می‌دهد .

again.

دوباره

so anyway, we're not talking about that.

بنابراین به هر حال، ما در مورد آن صحبت نمی کنیم.

No, but it is.

نه، اما هست.

But, that's an interesting point, though, because it is interesting because that's what people are talking about.

اما، این نکته جالبی است، زیرا جالب است زیرا مردم در مورد آن صحبت می کنند.

Christina had Covid.

کریستینا کووید داشت.

Fortunately, Christina is now in the clear

خوشبختانه کریستینا در حال حاضر روشن است

and that is always good news.

و این همیشه خبر خوبی است.

Pedro asked me, by the way, I don't remember last week or the week before.

پدرو از من پرسید، اتفاقاً هفته گذشته یا هفته قبل را به یاد ندارم.

Pedro asked me if because we were talking about the services, weren't we?

پدرو از من پرسید که آیا چون ما در مورد خدمات صحبت می کردیم، اینطور نیست؟

And going into the, the, the services,

و با رفتن به خدمات،

would I go into the Army, the Navy or the Air Force?

به ارتش، نیروی دریایی یا نیروی هوایی بروم؟

I remember this question, Pedro, but we didn't have time.

این سوال رو یادمه پدرو ولی وقت نکردیم.

I didn't have time to answer it.

وقت نکردم جوابشو بدم

last week, I think, you know, where do you think I would be?

هفته گذشته، فکر می کنم، می دانید، فکر می کنید من کجا باشم؟

Better place, Mr. Duncan?

جای بهتره آقای دانکن؟

Surrounded by, don't say that.

احاطه شده، این را نگو.

so I would like to be at sea because I would feel queasy all the time. Yes.

بنابراین من دوست دارم در دریا باشم زیرا همیشه احساس ناراحتی می کنم. بله.

I don't think I would want to be in the air flying either or either.

فکر نمی‌کنم بخواهم در هوا پرواز کنم یا هیچکدام.

So I think I would have to go in the Army.

بنابراین فکر می کنم باید به ارتش بروم.

because I think that's probably the only place that would suit me.

چون فکر می کنم این تنها جایی است که برای من مناسب است.

so Army is the answer to that.

بنابراین ارتش پاسخ آن است.

So, you see, I don't you ask me questions.

بنابراین، می بینید، من از من سوال نمی پرسید.

I might not be able to ask them at the time, but a week later I can answer them.

شاید در آن زمان نتوانم از آنها بپرسم، اما یک هفته بعد می توانم به آنها پاسخ دهم.

Yes. A.

بله. الف.

Yes, sir.

We have,

بله قربان.

ما داریم،

Oh, yes.

اوه، بله.

Christina born, works in a college, and many teachers have Covid.

کریستینا متولد شده، در یک کالج کار می کند و بسیاری از معلمان مبتلا به کووید هستند.

Yeah, at the moment.

آره فعلا

I went into a doctor's surgery the other day and they said, oh, no, you can't see the doctor.

روز پیش رفتم جراحی دکتر گفتند اوه، نه، شما نمی توانید دکتر را ببینید.

that he's got Covid.

که او به کووید مبتلا شده است.

Okay, well, that's that's a pretty good reason for not seeing the doctor,

خوب، خوب، این دلیل خوبی برای عدم مراجعه به پزشک است،

because the doctor is supposed to do the opposite, not give you illnesses.

زیرا قرار است پزشک برعکس عمل کند، نه اینکه به شما بیماری بدهد.

They're supposed to take your illness away.

آنها قرار است بیماری شما را از بین ببرند.

So I can see.

بنابراین من می توانم ببینم.

I can see where that that might be a problem if you are a doctor,

من می توانم ببینم که اگر شما یک پزشک هستید، کجا ممکن است مشکل باشد،

because you you want to make people better.

زیرا می خواهید مردم را بهتر کنید.

Not not worse memories, Mr.

خاطرات بدتر نیست، آقای

Steve. Memories.

استیو. خاطرات.

Memories like the pages from my mind.

خاطرات مانند صفحاتی از ذهن من است.

All those deep and mystic memories of the way we were,

تمام آن خاطرات عمیق و عارفانه از راهی که ما بودیم، از

that sort of thing.

این جور چیزها.

Do you remember way back in 2007, Mr.

سال 2007 را به یاد دارید، آقای

Steve?

استیو؟ از

We visited the place.

محل بازدید کردیم.

In fact, we visited a place that we visited yesterday.

در واقع ما از جایی بازدید کردیم که دیروز از آن بازدید کردیم.

Yesterday we went to a place where Mr.

دیروز به جایی رفتیم که آقای

Steve or the area in which Mr.

استیو یا منطقه ای که آقای

Steve grew up as a young person. Yes.

استیو در جوانی در آن بزرگ شده بود. بله.

But do you remember way back in 2007.

اما آیا سال 2007 را به خاطر دارید.

So we are going back around 17 years.

بنابراین ما به 17 سال پیش برمی گردیم.

We went to a place called Chipping Campden, a ward,

رفتیم یه بند به نام چیپینگ کمپدن،

and we were with well, we were with your parents, your mother and father.

و با چاه بودیم، با پدر و مادرت، مادر و پدرت بودیم.

Well, I have the video right now. Really.

خوب، من ویدیو را در حال حاضر دارم. واقعا

I've made some edits to the video, but this is us.

من چند ویرایش روی ویدیو انجام دادم، اما این ما هستیم.

I'm not in the video, but Mr.

من در ویدیو نیستم، اما آقای

Steve is in the video.

استیو در ویدیو حضور دارد.

And also your parents are in the video.

و همچنین پدر و مادر شما در این ویدیو حضور دارند. سال

2007 way back in 2007.

2007 در سال 2007.

I can't believe you found that.

من نمی توانم باور کنم که شما آن را پیدا کردید.

I didn't I didn't know you were going to show that today. Mr..

نمی‌دانستم نمی‌دانستم که امروز آن را نشان می‌دهی. آقای.

No. Well, here it is. We're going to have a look now.

نه. خب، اینجاست. ما اکنون می خواهیم نگاهی بیندازیم.

So this is way, way, way, way 2007, in Chipping Campden, Gloucestershire, which is where I went to school.

بنابراین این راه، راه، راه، راه 2007 است، در چیپینگ کمپدن، گلاسترشر، جایی که من به مدرسه رفتم.

Yes, from the age of 11 to actually visited your school yesterday, didn't we?

بله، از سن 11 سالگی تا اینکه واقعاً دیروز از مدرسه شما دیدن کردم، اینطور نیست؟

We did. I haven't been back there for probably 20 years.

ما انجام دادیم. احتمالا 20 سال است که به آنجا نرفته ام.

So here we go.

بنابراین ما اینجا هستیم.

This is way back in 2007.

این به سال 2007 برمی گردد.

And then a little bit later, we will look at a video that we filmed yesterday in the same place.

و سپس کمی بعد، به ویدیویی که دیروز در همان مکان فیلمبرداری کردیم نگاه خواهیم کرد.

So first of all, casting our minds back to those early times, those early memories

پس اول از همه، ذهن خود را به آن دوران اولیه، آن خاطرات اولیه

17 years ago.

17 سال پیش بازگردانیم.

Oh, Mr Steve, what do you think of that?

اوه، آقای استیو، نظر شما در مورد آن چیست؟

Buddy?

Steve is now wiping his eyes.

رفیق؟

استیو اکنون چشمانش را پاک می کند.

Tears of Steve Shearer?

اشک های استیو شیرر؟

Yes. God, didn't I look young then?

بله. خدایا اون موقع جوان به نظر نمی رسیدم؟

You haven't changed a bit.

تو یه ذره تغییر نکردی

Yeah. No, dear, that's quite frightening.

آره نه عزیزم این خیلی ترسناکه

So that was. That was.

پس همین بود. این بود.

I suppose I should just explain.

فکر کنم فقط توضیح بدم

That was way back in 2007, and we were in a place called Chipping Camden,

این در سال 2007 بود، و ما در مکانی به نام چیپینگ کامدن بودیم،

and we were actually there with your parents walking around.

و در واقع با پدر و مادرت در آنجا بودیم.

And I remember we, we just being to have a look at a new car or a second

و من به یاد دارم که ما فقط باید نگاهی به یک ماشین نو یا یک

hand car, a used car that your mum wanted to drive around it.

ماشین دست دوم بیندازیم، یک ماشین دست دوم که مادرت می خواست دور آن بچرخد.

And I remember that day very clearly.

و من آن روز را به وضوح به یاد دارم.

Lots of strange things happened on that day, didn't it?

در آن روز اتفاقات عجیب و غریب زیادی افتاد، اینطور نیست؟

Because all of those sports cars came by

چون همه آن ماشین های اسپورت آمدند

and we saw yesterday some old car as well.

و دیروز هم ماشین قدیمی را دیدیم.

So wasn't that strange?

پس عجیب نبود؟

So there was almost a very strange similarity

بنابراین تقریباً شباهت بسیار عجیبی

between what happened yesterday and what we saw in that video.

بین آنچه دیروز اتفاق افتاد و آنچه در آن ویدیو دیدیم وجود داشت.

Yes, that's a Chipping Campden.

بله، این یک Chipping Campden است.

Yes. it's not Camden in, London.

بله. این کمدن در لندن نیست.

No, it's a separate place in the Cotswolds, which is a very beautiful

نه، این یک مکان جداگانه در Cotswolds است، که بخش بسیار زیبایی

part of the UK, sort of in the centre of the UK.

از بریتانیا است، به نوعی در مرکز بریتانیا.

So the South central central area, where I grew up in and I went to school

بنابراین منطقه مرکزی جنوبی، جایی که من در آن بزرگ شدم و

in this particular town, and yes.

در این شهر خاص به مدرسه رفتم، و بله.

nice.

خوب

So that was 2007.

پس آن سال 2007 بود.

You had just come back from China that.

شما به تازگی از چین برگشته بودید.

Yes, that was that was the same year I came back from China.

بله، همان سالی بود که از چین برگشتم.

And a lot of things were happening in your parents life because they were planning to move

و بسیاری از چیزها در زندگی والدین شما رخ می داد، زیرا آنها قصد حرکت داشتند

and all sorts of things were going on. It was a very busy year.

و همه چیز در حال وقوع بود. سال بسیار شلوغی بود.

I always remember 2007 as being this roller coaster ride.

من همیشه سال 2007 را به عنوان این ترن هوایی به یاد دارم.

It was it was actually quite, a traumatic year.

آن سال واقعاً یک سال دردناک بود.

So I, I'd come back from China.

پس من از چین برمی گشتم.

We were together again, which was a nice thing.

ما دوباره با هم بودیم که چیز خوبی بود.

And we had lots of other things we were planning as well.

و ما خیلی چیزهای دیگر هم داشتیم که در حال برنامه ریزی بودیم.

And also we were helping your parents, they were moving house and they had to, to do all sorts of things.

و همچنین ما به پدر و مادرت کمک می‌کردیم، آنها خانه‌شان را عوض می‌کردند و مجبور بودند همه کارها را انجام دهند.

Lots of things were changing.

خیلی چیزها در حال تغییر بود.

So it is interesting when you see that 17 years ago. Yes.

بنابراین جالب است که شما آن را 17 سال پیش ببینید. بله.

And of course, the other thing that's interesting is seeing how

و البته چیز دیگری که جالب است، دیدن

the quality of the video, because it's not very good quality, it's very fuzzy.

کیفیت ویدیو است، زیرا کیفیت آن خیلی خوب نیست، بسیار مبهم است.

And the, the, the it's not very steady.

و این خیلی ثابت نیست. به

It looks as if I'm jumping around whilst I'm filming it.

نظر می رسد در حین فیلمبرداری از آن اطراف می پرم.

But that's because in 2007, camera technology was still in its early stages.

اما این به این دلیل است که در سال 2007، فناوری دوربین هنوز در مراحل اولیه خود بود.

Isn't that incredible?

آیا این باور نکردنی نیست؟

Digital cameras were still not very good at recording quality video

دوربین‌های دیجیتال هنوز در سال 2007 در ضبط ویدیوهای باکیفیت چندان خوب نبودند

in 2007, and a lot of people forget that.

و بسیاری از مردم آن را فراموش می‌کنند.

So we all take it for granted that we can just pick up our phone

بنابراین همه ما این را بدیهی می دانیم که امروزه می توانیم فقط گوشی خود را برداریم

and film things nowadays without without even worrying about it.

و بدون نگرانی در مورد آن از چیزهایی فیلمبرداری کنیم.

But but way back in 2007, it was incredibly

اما در سال 2007،

hard to film something with good quality because that is as well

فیلمبرداری از چیزی با کیفیت خوب فوق‌العاده سخت بود، زیرا این

the only, moving picture, the only video that we have of my father.

تنها تصویر متحرک و تنها ویدئویی است که ما از پدرم داریم.

And because he didn't like

و چون او

my parents at the time, they didn't like Mr.

در آن زمان پدر و مادر من را دوست نداشت، آنها از فیلمبرداری آقای دانکن خوششان نمی آمد

Duncan filming.

.

They weren't comfortable with it.

آنها با آن راحت نبودند.

But your mother never did know.

اما مادرت هیچ وقت نمی دانست.

My mum never liked having her picture taken.

مامانم هیچوقت دوست نداشت ازش عکس بگیره

But that's literally the only video record of my father.

اما این به معنای واقعی کلمه تنها ضبط ویدیویی از پدرم است.

Yeah. Got pictures. But.

آره عکس گرفت اما

And it was, you know, you took that.

و این بود، می دانید، شما آن را گرفتید.

And, I mean, it's not very much, really, but it's something,

و منظورم این است که واقعا زیاد نیست، اما چیزی است،

I don't have any other videos because I didn't like to do that.

من هیچ ویدیوی دیگری ندارم زیرا دوست نداشتم این کار را انجام دهم.

And and this this brings me on to another point, Steve.

و این مرا به نکته دیگری می برد، استیو.

You don't realise how important those moments are,

شما متوجه نمی شوید که آن لحظات چقدر مهم هستند،

because usually they don't seem important at the time.

زیرا معمولاً در آن زمان مهم به نظر نمی رسند.

But now we can watch that.

اما اکنون می توانیم آن را تماشا کنیم.

And there you are, walking with your mother and father through the streets of Chipping Campden.

و همین جا هستید، با مادر و پدرتان در خیابان های چیپینگ کمپدن قدم می زنید.

It's there in front of you and you can see it actually happening.

آنجا در مقابل شماست و می توانید ببینید که واقعاً اتفاق می افتد.

But that was just a very brief, simple moment of time.

اما این فقط یک لحظه بسیار کوتاه و ساده از زمان بود.

And now it's incredibly precious.

و اکنون فوق العاده ارزشمند است.

And that brings me back to what I said earlier about if you can wake up in the morning

و این من را به همان چیزی که قبلاً گفتم در مورد اینکه آیا می توانید صبح از خواب بیدار شوید

and you are alive and you can feel everything around you, that's it.

و زنده هستید و می توانید همه چیز را در اطراف خود احساس کنید، گفتم، برمی گرداند.

That's the moment.

همین لحظه است.

That's the most important moment that you have, is that moment

این مهمترین لحظه ای است که شما دارید، همان لحظه ای است

that you're in at that very time it is.

که در آن لحظه هستید.

And so video that's why I like recording things.

و بنابراین ویدیو به همین دلیل است که من عاشق ضبط چیزها هستم. به

That's why I like taking pictures.

همین دلیل عکس گرفتن را دوست دارم.

It annoys Mr. Steve so much.

این خیلی آقای استیو را آزار می دهد.

But I always feel it's an important thing.

اما من همیشه احساس می کنم این یک چیز مهم است.

In fact when I was recording that and I bet you don't remember this, Steve,

در واقع وقتی داشتم آن را ضبط می‌کردم و شرط می‌بندم که این را به خاطر نمی‌آوری، استیو،

but you were you were annoyed that I was doing it.

اما از این که من این کار را انجام می‌دهم اذیت شدی.

Your dad was annoyed that I was doing it. Yes. But now

پدرت از اینکه من این کار را می کردم ناراحت شد. بله. اما اکنون

we have the record.

ما رکورد داریم.

We have that moment.

ما آن لحظه را داریم.

I was annoyed because I knew it was annoy my parents,

من اذیت شدم چون می دانستم این موضوع باعث آزار والدینم می شود،

but it just shows. And it's funny, actually.

اما این فقط نشان می دهد. و در واقع خنده دار است.

And thank you.

و ممنون.

Faribault, g h rest in peace, your mother and father.

فریبو، مادر و پدرت در آرامش باش. از

Thank you for that comment. I appreciate that.

شما برای آن نظر متشکرم. من از آن قدردانی می کنم.

and, but but I remember where we used to

و، اما یادم می‌آید کجا

where I was brought up from the age of seven, where we used to live.

از هفت سالگی بزرگ شده بودم، جایی که قبلاً زندگی می‌کردیم.

the house is gone now. It was demolished. Yes.

خانه در حال حاضر رفته است تخریب شد. بله.

And they built a new housing estate there. Where?

و یک شهرک مسکونی جدید در آنجا ساختند. کجا؟

Where I was brought up in and

جایی که من بزرگ شدم و

a few days or a week before my parents were moving out,

چند روز یا یک هفته قبل از اینکه پدر و مادرم بیرون بیایند،

Duncan said, oh, it came round with his camera and said, what shall I film?

دانکن گفت، اوه، با دوربینش آمد و گفت، از چه فیلمی بگیرم؟

Film? The house and my father wouldn't let you do it? No.

فیلم؟ خانه و پدرم به تو اجازه نمی دهند؟ نه.

So I actually have no record to it of the house, but I did film it secret.

بنابراین من در واقع هیچ سابقه ای از آن خانه ندارم، اما مخفیانه از آن فیلمبرداری کردم.

Did you?

آیا شما؟

Oh, I came, I came round and I filmed the outside of the house.

آخه اومدم دور زدم و از بیرون خونه فیلم گرفتم.

And there are some shots of your mum and dad together talking, and I can't find the, the video.

و چند عکس از مادر و پدرت در حال صحبت کردن با هم هستند، و من نمی‌توانم ویدیو را پیدا کنم.

Right. So.

So it's those videos are buried away in my archives, but

درسته بنابراین.

بنابراین، آن ویدیوها در آرشیو من دفن شده‌اند، اما

I'm going to try and find them for next Sunday.

من سعی می‌کنم آنها را برای یکشنبه آینده پیدا کنم.

But there are lots of video clips of the house you lived in, Steve, as a child.

اما کلیپ های ویدیویی زیادی از خانه ای که استیو در کودکی در آن زندگی می کردید وجود دارد.

It's gone now.

الان رفته

It's been demolished. Demolished?

تخریب شده است تخریب شده؟

We went there yesterday to see what it now looks like.

ما دیروز به آنجا رفتیم تا ببینیم الان چه شکلی است.

I haven't been back there for 2020 years.

من برای سال 2020 به آنجا نرفته ام.

Strangely enough, I didn't feel.

عجیب است که من احساس نکردم.

I thought I was going to feel sort of a bit of an emotion, a bit upset, but I didn't, so I was quite pleased about that.

فکر می‌کردم کمی احساس می‌کنم، کمی ناراحت می‌شوم، اما این کار را نکردم، بنابراین از این بابت کاملاً راضی بودم.

So the thing is, you didn't even recognise the area because it's all new houses, so you can't even see gone.

بنابراین مسئله این است که شما حتی منطقه را هم نشناختید زیرا همه خانه‌های جدید هستند، بنابراین حتی نمی‌توانید گم شده را ببینید.

You can't even see where the house was or any, any fragment of the house.

شما حتی نمی توانید ببینید خانه کجا بود یا هیچ قطعه ای از خانه.

So that video that I made, those videos that I recorded

بنابراین آن ویدیویی که من ساختم، آن ویدیوهایی که

all those years ago are now very precious because you can actually relive those moments.

تمام آن سال‌ها پیش ضبط کردم، اکنون بسیار ارزشمند هستند زیرا می‌توانید آن لحظات را دوباره زنده کنید.

You can see the house, you can see inside the house. Yeah.

شما می توانید خانه را ببینید، می توانید داخل خانه را ببینید. آره

By the way, your dad wouldn't let me go upstairs.

در ضمن، بابات اجازه نداد من برم بالا.

No, I wanted to film.

نه، می خواستم فیلم بگیرم.

It was a bit funny.

کمی خنده دار بود.

Like I wanted to film your your bedroom as it was.

مثل اینکه من می خواستم از اتاق خواب شما همانطور که بود فیلم بگیرم.

So I wanted to film you where you used to spend your time, but your dad wouldn't let me.

بنابراین می‌خواستم از شما فیلم بگیرم که قبلاً وقت خود را می‌گذرانید، اما پدرتان به من اجازه نداد.

So he said, you can't go upstairs. Okay, then. No problem.

بنابراین او گفت، شما نمی توانید به طبقه بالا بروید. باشه پس مشکلی نیست

It's not.

این نیست.

I don't lose out. But you won't have those. You won't have those.

من ضرر نمی کنم اما شما آن ها را نخواهید داشت. شما آن ها را نخواهید داشت.

I don't have those memories that I might have.

من آن خاطرات را که شاید داشته باشم ندارم.

I don't think I've got any pictures of my bedroom.

فکر نمی کنم هیچ عکسی از اتاق خوابم نداشته باشم.

But anyway, we do have a lot of video clips of your house as it was before it was demolished.

اما به هر حال، ما کلیپ های ویدیویی زیادی از خانه شما داریم که قبل از تخریب آن بود.

I've got a lot from when I was a child.

من از کودکی چیزهای زیادی گرفته ام.

Yes, I have to take loads of pictures. But not video.

بله، من باید تعداد زیادی عکس بگیرم. اما ویدیو نه.

But not video. There's certainly no video. No, no.

اما ویدیو نه. مطمئناً ویدیویی وجود ندارد. نه، نه.

So again, that's why it's so important to to to have these little memories

بنابراین باز هم، به همین دلیل است که داشتن این خاطرات کوچک

when you take a photograph or a video you are literally capturing time. Yes.

هنگام گرفتن عکس یا فیلمی که به معنای واقعی کلمه در حال ثبت زمان هستید، بسیار مهم است. بله.

And you can look back. Yes.

و شما می توانید به عقب نگاه کنید. بله.

And you can relive those moments and they can be happy times.

و شما می توانید آن لحظات را دوباره زنده کنید و آنها می توانند اوقات خوشی باشند.

They can be sad times, especially if you if you watch maybe a video,

آنها ممکن است غم انگیز باشند، به خصوص اگر شما ویدیویی

of a family member, maybe one of your parents who is no longer around, and I do.

از یکی از اعضای خانواده، شاید یکی از والدینتان را که دیگر در اطرافتان نیست و من تماشا می کنید، تماشا کنید.

I have videos of my mum,

من ویدیوهایی از مادرم دارم،

so I have videos.

پس ویدیو دارم.

I'm very lucky.

من خیلی خوش شانس هستم.

I have videos of my mother and I can hear her talking and she's alive and she's in the videos.

من فیلم هایی از مادرم دارم و می توانم صحبت های او را بشنوم و او زنده است و در فیلم ها حضور دارد.

She's still there and it's amazing.

او هنوز آنجاست و شگفت انگیز است.

You can actually still almost reach out and touch that person.

شما هنوز هم تقریباً می توانید دست دراز کرده و آن شخص را لمس کنید.

You can you can almost hug them.

می توانید تقریباً آنها را در آغوش بگیرید.

I scream, I still find that very odd that

من فریاد می زنم، هنوز خیلی عجیب به نظرم می رسد که

when celebrities die, singers, actors,

وقتی افراد مشهور می میرند، خواننده ها، بازیگران،

that they are still available to see as they were, in,

هنوز در دسترس هستند تا آنها را همانطور که بودند،

you know, in, in a video, I still find that

در یک ویدیو ببینم، هنوز هم متوجه می شوم که

almost I can't almost comprehend when I see them why they're not still there.

تقریباً نمی توانم وقتی آنها را می بینم بفهمم چرا هنوز آنجا نیستند.

It's like when I look at a picture of my mother.

مثل وقتی که به عکس مادرم نگاه می کنم.

Well there she is. There's a picture.

خوب او آنجاست. یه عکس هست

Why isn't she still here.

چرا اون هنوز اینجا نیست

And it's the same with people that die.

و در مورد افرادی که می میرند نیز همین گونه است.

Celebrities when you it's, it's I don't know I don't quite understand I know it's

سلبریتی ها وقتی شما هستید، این است

physically it's all it's on you know, it's, it's a digital or whatever.

.

light has captured that image.

نور آن تصویر را گرفته است.

I understand all that, but.

من همه اینها را می فهمم، اما

But to see them still moving around, talking actors in films.

اما برای دیدن آنها که هنوز در حال حرکت هستند و بازیگران صحبت در فیلم ها.

But they're not here.

اما آنها اینجا نیستند.

It's a very odd thing for your brain to comprehend.

این یک چیز بسیار عجیب است که مغز شما آن را درک کند.

And of course, up until

و البته تا

relatively recently, in terms of history of human beings, it's

همین اواخر، از نظر تاریخچه انسانها،

only in the last sort of 150 years or so that we've been able to capture images of people.

فقط در حدود 150 سال گذشته است که توانسته ایم تصاویری از مردم ثبت کنیم.

so before then, that was it.

پس قبل از آن، همین بود.

You only had your memory? Yeah, of that person.

تو فقط حافظه ات را داشتی؟ آره از اون شخص

But if there was, you know, there if you were rich, lived in a rich family, somebody might have painted you.

اما اگر بود، می‌دانی، اگر پولدار بودی، در خانواده‌ای ثروتمند زندگی می‌کردی، ممکن بود کسی تو را نقاشی می‌کرد.

So for the vast majority of the population, there was no access

بنابراین برای اکثریت قریب به اتفاق جمعیت،

to images of people that had died yet.

هنوز به تصاویر افرادی که مرده بودند دسترسی نداشتند.

So but even photographs.

بنابراین اما حتی عکس.

And that's the other thing that I still find fascinating.

و این چیز دیگری است که هنوز برای من جذاب است.

Even photographs.

حتی عکس.

We we

assume that photographs were around for a very, very, very long time.

ما

فرض می‌کنیم که عکس‌ها برای مدت بسیار بسیار بسیار طولانی وجود داشته‌اند.

The, the, the ability to take a photograph.

توانایی عکس گرفتن.

But it is still a recent thing in the development of, of humanity.

اما هنوز یک چیز اخیر در توسعه بشریت است.

Photography is just is just a couple of steps back.

عکاسی فقط چند قدم به عقب است.

It's it's not even something that is being established.

این حتی چیزی نیست که در حال ایجاد است.

It is very recent driving cars, flying aeroplanes, all of this stuff

رانندگی ماشین‌ها، هواپیماهای در حال پرواز بسیار جدید است، همه این چیزها

is relatively new.

نسبتاً جدید هستند.

So I think every time this type of technology changes, Steve, I think it does

بنابراین، من فکر می‌کنم هر بار که این نوع فناوری تغییر می‌کند، استیو، فکر می‌کنم

change us in a way, because now we can relive things in almost,

به نوعی ما را تغییر می‌دهد، زیرا اکنون می‌توانیم تقریباً، خوب، چیزها را دوباره زنده کنیم،

well, it's it's almost creepy how how realistic

این تقریباً وحشتناک است که چقدر

and how how real everything is that we are playing back.

همه چیز واقعی و چقدر واقعی است. در حال پخش

So imagine in 50 years when people have 4K

بنابراین تصور کنید در 50 سال آینده مردم

video of their parents and they can watch it on a huge screen,

ویدیوهای 4K از والدین خود داشته باشند و بتوانند آن را روی یک صفحه نمایش بزرگ تماشا کنند

and you have this amazing quality of that person talking to you, and yet they are no longer alive.

و شما این کیفیت شگفت انگیز را دارید که آن شخص با شما صحبت می کند و با این حال آنها دیگر زنده نیستند.

But the image will be so realistic.

اما تصویر بسیار واقعی خواهد بود.

It will be almost as if they're they're standing there in front of you.

تقریباً به نظر می رسد که آنها آنجا در مقابل شما ایستاده اند.

probably would be able to recreate it in some kind of hologram.

احتمالا می تواند آن را در نوعی هولوگرام بازسازی کند.

Of course, you won't be able to interact with them, but, yes.

البته، شما نمی توانید با آنها تعامل داشته باشید، اما، بله.

Is it a good thing that you can look back, or is it better that, you just remember them in your mind?

آیا این چیز خوبی است که بتوانید به گذشته نگاه کنید یا بهتر است فقط آنها را در ذهن خود به یاد آورید؟

Because that's how we

چون

used to just remember people.

عادت داشتیم مردم را اینطور به یاد بیاوریم.

Just memories.

فقط خاطرات

That's what we had.

We didn't have any physical. We didn't have a photograph, a video.

این چیزی است که ما داشتیم.

فیزیکی نداشتیم عکس و فیلم نداشتیم. به

Which is why writing was so important, which is why stories were so important.

همین دلیل نوشتن بسیار مهم بود، به همین دلیل است که داستان ها بسیار مهم بودند.

Yeah.

That's why when you write things down, that was the only way of recording anything,

آره به

همین دلیل است که وقتی چیزها را یادداشت می کنید، این تنها راه ثبت هر چیزی،

drawing something, painting a picture or a portrait of a person.

کشیدن چیزی، کشیدن تصویر یا پرتره یک شخص بود.

That's the only way you would ever know what that person looked like.

این تنها راهی است که می توانید بفهمید آن شخص چه شکلی است.

So we only know how.

بنابراین ما فقط می دانیم چگونه.

Watch what William Shakespeare looked like.

نگاه کنید که ویلیام شکسپیر چه شکلی بود.

We don't have his photograph, but we do have portraits

ما عکس او را نداریم، اما پرتره هایی داریم

that were painted or sketches that were made of these notable people.

که نقاشی شده اند یا طرح هایی که از این افراد برجسته ساخته شده است.

And of course, when we go back even further in history, Steve, we have sculptures.

و البته، استیو، وقتی در تاریخ به عقب تر برمی گردیم، مجسمه هایی داریم.

We have busts of of people from, from some way back in time.

ما انبوهی از افراد را داریم که از یک راه به گذشته بازمی‌گردند.

It's interesting you were rich and famous at the time.

جالب است که شما در آن زمان ثروتمند و مشهور بودید.

Yeah.

آره

It's or you're a leader or something.

این است یا شما یک رهبر هستید یا چیزی.

You might get a bust made of yourself out of marble.

ممکن است یک نیم تنه از سنگ مرمر از خودتان تهیه کنید.

or you might have.

یا ممکن است داشته باشید

If you're a member of the aristocracy, you or a great leader, you might have your painting, done.

اگر عضوی از اشراف هستید، یا یک رهبر بزرگ هستید، ممکن است نقاشی خود را تمام کنید.

But of course, that takes hours and hours and hours.

اما البته، این کار ساعت ها و ساعت ها و ساعت ها طول می کشد.

Yeah.

It's, it's amazing to think you can take a picture of somebody now in seconds.

آره

این شگفت انگیز است که فکر کنید می توانید اکنون در چند ثانیه از کسی عکس بگیرید.

And there it is.

Yeah, but anyway. Yes, but that is what that is, it isn't it?

و آنجاست.

بله، اما به هر حال. بله، اما این همان چیزی است که هست، اینطور نیست؟

We we take it for granted that we can just take pictures and that they're then stored away somewhere.

ما این را بدیهی می دانیم که می توانیم فقط عکس بگیریم و سپس در جایی ذخیره می شوند.

And maybe, maybe, maybe we don't look at them for maybe five, ten, 15 years.

و شاید، شاید، شاید شاید پنج، ده، 15 سال به آنها نگاه نکنیم.

And then one day you will go into that file and suddenly all of those pictures will be there.

و سپس یک روز شما وارد آن فایل خواهید شد و ناگهان همه آن تصاویر آنجا خواهند بود.

And the most fascinating thing, of course, is when you see yourself

و البته جذاب‌ترین چیز این است که شما خود را

in older

در

photographs, that is the one that is the big one is when you see yourself

عکس‌های قدیمی‌تر می‌بینید، آن عکسی که بزرگ‌تر است، زمانی است که می‌بینید خود را

projected in front of you, an image of yourself

در مقابلتان قرار می‌دهید، تصویری از خودتان

as you were and you said, Just Steve, you look so young in that video.

همان‌طور که بودید و می‌گویید، فقط استیو، تو در آن ویدیو خیلی جوان به نظر می‌رسی.

Yes. Nobody said that. I.

بله. هیچ کس این را نگفت. I.

I'm very disappointed in the live chat.

من از چت زنده بسیار ناامید هستم.

Nobody said Mr.

هیچ کس نگفت آقای

Steve, you look exactly the same now as you did 17 years ago, and I'm very disappointed in you,

استیو، شما الان دقیقاً مثل 17 سال پیش به نظر می رسید، و من از شما بسیار ناامید هستم،

although there might be a reason for that.

اگرچه ممکن است دلیلی برای آن وجود داشته باشد.

I did actually that here's, here's something funny.

من واقعاً این کار را انجام دادم، اینجا یک چیز خنده دار است.

I was seeing a customer the other day, and the guy lying about my age as a joke.

آن روز داشتم یک مشتری را می دیدم و آن مرد به شوخی درباره سن من دروغ می گفت.

I said I was born in 1986 of 86.

گفتم من متولد 1365 سال 86 هستم.

So this.

پس این.

And she laughed and of course, I laughed because it was a joke.

و او خندید و البته من خندیدم چون شوخی بود.

But she said, blimey, if you were born in 1986, you must have led a rough life.

اما او گفت، بلیمی، اگر در سال 1986 به دنیا آمده ای، حتما زندگی سختی را گذرانده ای.

In other words, she was saying, wow,

به عبارت دیگر، او می گفت، وای،

you've aged badly if you were born in 1986.

اگر متولد 1986 باشید، بد پیر شده اید.

So yes, I'm having not having, much luck at the moment with that.

پس بله، من در حال حاضر شانس زیادی ندارم.

People saying I look younger than my age.

مردم می گویند من جوان تر از سنم به نظر می رسم.

of course you can't get away with it forever, can you? That's true.

البته شما نمی توانید برای همیشه با آن کنار بیایید ، می توانید؟ این درست است.

I've. I heard about the scientist Academy.

من دارم. من در مورد آکادمی دانشمند شنیدم.

Yes, I have Pedro. Sorry.

بله، من پدرو دارم. متاسفم

the Sandhurst Academy.

آکادمی سندهرست

Yes, I have heard of it.

بله، من در مورد آن شنیده ام.

You've got to be sort of quite clever to go there.

برای رفتن به آنجا باید خیلی باهوش باشید.

I think that's where the offices, go.

فکر می کنم دفاتر آنجا می روند.

yeah. That's where all the the offices come come from.

بله همه دفاتر از آنجا می آیند.

I think you've got. And I just.

من فکر می کنم شما دارید. و من فقط

Okay, Steve, can I just answer a couple of questions? It.

خوب، استیو، می توانم فقط به چند سوال پاسخ دهم؟ آن را

Mr. Steve's house was demolished, so we've had one, two people asking that it was demolished.

خانه آقای استیو تخریب شده است، بنابراین ما یک، دو نفر درخواست کرده اند که این خانه تخریب شده است.

It doesn't exist anymore.

دیگه وجود نداره

However, I have video footage, some clips,

با این حال، من فیلم‌های ویدئویی، چند کلیپ دارم،

and, if I can find them during the week, if I'm feeling well enough,

و اگر بتوانم آنها را در طول هفته پیدا کنم، اگر به اندازه کافی احساس خوبی داشته باشم،

then we might have a little look at Mr.

ممکن است هفته آینده کمی به خانه آقای استیو نگاهی بیندازیم

Steve's house next week. Thank you. Beatrice.

. متشکرم. بئاتریس

I didn't comment on the,

من

on the video because it's obvious that you haven't changed.

در مورد ویدیو نظری ندادم زیرا واضح است که شما تغییر نکرده اید.

Well, thank you, I know I was only joking anyway.

خوب، ممنون، می دانم که به هر حال فقط شوخی کردم.

I was joking because obviously you can't possibly look the same after 17 years.

شوخی کردم چون واضح است که بعد از 17 سال نمی توانی شبیه به نظرت باشی.

You definitely can't know.

قطعا نمی توانید بدانید.

even, you know, now. Amount of Botox.

حتی، می دانید، اکنون مقدار بوتاکس

Well, we'll cure that.

خوب، ما آن را درمان می کنیم.

So yesterday we were in the same place.

پس دیروز در همان مکان بودیم.

Would you like to see the video that we took yesterday,

آیا دوست دارید ویدیویی را که دیروز گرفتیم،

when we were in the same place that we were 17 years ago.

زمانی که در همان مکانی بودیم که 17 سال پیش بودیم، ببینید.

So this is yesterday, and you might recognise one person

بنابراین این دیروز است و ممکن است یک نفر را

in the video.

در ویدیو بشناسید.

Oh hello there. Can you see what I'm doing?

اوه سلام. میتونی ببینی دارم چیکار میکنم؟

I'm using the last ever working telephone box in the UK.

من از آخرین جعبه تلفنی که در بریتانیا کار می کند استفاده می کنم.

The last one? This is the last one.

آخری؟ این آخرین مورد است.

All the rest don't work anymore.

بقیه دیگه کار نمیکنن

Or they've had the phones taken out and replaced with books.

یا گوشی ها را بیرون آورده اند و با کتاب جایگزین کرده اند.

Or a defibrillator, which is a device used

یا دفیبریلاتور، که دستگاهی است که

for restarting someone's heart if they have a heart attack.

برای راه اندازی مجدد قلب افراد در صورت حمله قلبی استفاده می شود.

By the way, for those wondering, I am in a place called Chipping Campden.

به هر حال، برای کسانی که تعجب می کنند، من در مکانی به نام Chipping Campden هستم.

I'm having a lovely day in the sun with Mr.

من در کنار آقای

Steve and his sister and his brother in law as well.

استیو و خواهرش و برادرشوهرش روز خوبی را در آفتاب می گذرانم.

We have had a lovely day.

روز قشنگی داشتیم

I hope you are having a lovely day as well.

امیدوارم شما هم روز خوبی رو سپری کنید

So you can probably see that

بنابراین احتمالاً می توانید ببینید که

the quality of that video is slightly better than the one we showed from 2007.

کیفیت آن ویدیو کمی بهتر از ویدیویی است که ما در سال 2007 نشان دادیم.

And yes, we were there yesterday.

و بله، ما دیروز آنجا بودیم.

I wasn't feeling great, but I managed to to go there and we did have a good time.

احساس خوبی نداشتم، اما موفق شدم به آنجا بروم و به ما خوش گذشت.

In the end, the weather was lovely and there weren't too many people there.

در نهایت هوا عالی بود و جمعیت زیادی آنجا نبود.

I thought there would be more people there yesterday because it does attract a lot of tourist to that area.

فکر می‌کردم دیروز افراد بیشتری آنجا خواهند بود زیرا گردشگران زیادی را به آن منطقه جذب می‌کند.

But very, very there was, you saw there the typical

اما خیلی خیلی وجود داشت، شما در آنجا

light coloured sort of golden, the yellow sandstone,

نوع معمولی رنگ روشن طلایی، ماسه سنگ زرد،

that is the is the, the local stone

یعنی همان سنگ محلی را دیدید

that, all the houses tend to be made of in that area.

که همه خانه ها در آن منطقه از آن ساخته می شوند.

In fact, you can't build a house in the Cotswolds unless it has is made of that stone.

در واقع، شما نمی توانید خانه ای در Cotswolds بسازید، مگر اینکه خانه از آن سنگ ساخته شده باشد.

If that's at least something that resembles it.

اگر حداقل چیزی شبیه آن باشد.

Yes, it's called Cotswold stone, Cotswold stone and

بله، به آن سنگ کوتس ولد، سنگ کاتسوولد و

Christina, I'm quite embarrassed to

کریستینا می‌گویند، من خیلی خجالت می‌کشم

to admit that I don't know what chipping means in Chipping Campden.

اعتراف کنم که نمی‌دانم خرد کردن در چیپینگ کمپدن به چه معناست.

There's another town called Chipping Norton.

شهر دیگری به نام چیپینگ نورتون وجود دارد.

There's a few with chipping at the beginning, and I can't remember what it means.

چند مورد با تراشه در ابتدا وجود دارد، و من نمی توانم معنی آن را به خاطر بیاورم.

So somebody, may well break.

بنابراین ممکن است کسی بشکند.

Oh, it means cutting or breaking.

اوه یعنی بریدن یا شکستن.

well, down.

خوب، پایین

That's the definition of the word.

این تعریف کلمه است.

Yes, but whether whether it means that in the context of the name of the town, I don't know, but it was famous.

بله، اما اینکه آیا به این معنی است که در بافت نام شهرک، نمی دانم، اما معروف بود.

That town was famous, as were a lot of towns in the Cotswolds for sheep farming and wool.

آن شهر مانند بسیاری از شهرهای Cotswolds برای پرورش گوسفند و پشم مشهور بود.

The wool industry dating back to sort of 14 1500s, if not earlier.

قدمت صنعت پشم به حدود 14 1500 می رسد، اگر نه زودتر.

and that market hall was where the sheep would come to be

و آن تالار بازار جایی بود که گوسفندها برای چیدن می آمدند

sheared.

. به

I seem to remember from my school days it was sold or something like that.

نظر می رسد از دوران مدرسه ام به یاد دارم که فروخته شد یا چیزی شبیه به آن.

But yes, it's, very much an area of the country famous for its, its wool.

اما بله، این منطقه ای از کشور به دلیل پشمش معروف است.

and,

و

you can look that up, go back hundreds and hundreds of years.

شما می توانید آن را جستجو کنید، به صدها و صدها سال پیش بروید.

As a definition, chipping means to remove a small amount from something.

به عنوان یک تعریف، تراشه به معنای حذف مقدار کمی از چیزی است.

So that is the definition of the actual word, not in reference to the name of the place.

بنابراین این تعریف کلمه واقعی است، نه با اشاره به نام مکان.

However, quite often they would they would give each area a slightly different name

با این حال، اغلب آنها به هر منطقه نام کمی متفاوت می‌دادند

just so they weren't confused with each other a little bit like here in Much Wenlock.

تا مانند اینجا در Much Wenlock با یکدیگر اشتباه گرفته نشوند.

So Much Wenlock is very close to another place called Little Wenlock,

So Much Wenlock به مکان دیگری به نام Little Wenlock بسیار نزدیک است

and the reason why they are called Much Wenlock and Little Wenlock is

و دلیل اینکه آنها Much Wenlock و Little Wenlock نامیده می شوند این است که

so you don't get them confused with each other, or else they would have

آنها را با یکدیگر اشتباه نگیرید وگرنه

the identical name.

نام یکسانی دارند.

So that's the reason why.

پس به همین دلیل است.

So quite often words or small things will be changed

بنابراین اغلب کلمات یا چیزهای کوچک

or added to to a place name, so it won't be confused.

به نام مکان تغییر یا اضافه می شوند، بنابراین اشتباه نمی شود.

Or of course it can identify all of those places

یا البته می‌تواند همه آن مکان‌های

belonging to a certain area, which I think

متعلق به یک منطقه خاص را شناسایی کند، که فکر می‌کنم همان

is what is happening there in the Cotswolds.

چیزی است که آنجا در Cotswolds اتفاق می‌افتد.

So far reports has looked it up and chipping means market.

تاکنون گزارش‌ها آن را بررسی کرده‌اند و چیپ به معنای بازار است.

There we go.

so thanks for that.

آنجا می رویم.

بنابراین برای آن متشکرم

And I'm sure you're right I remember now from my school days.

و مطمئنم حق با شماست، الان از دوران مدرسه ام به یاد دارم.

So it's it's a market town and it was famous for its sheep and its wool industry.

بنابراین، این یک شهر بازار است و به دلیل گوسفندان و صنعت پشم آن مشهور بود.

and so yeah.

و بنابراین بله

So if you've got chipping in front of it, it means that lots of things get sold there.

بنابراین اگر جلوی آن تراشه دارید، به این معنی است که چیزهای زیادی در آنجا فروخته می شود.

So if you wanted to go to the market and sell your animals or your produce, that's where you would go.

بنابراین اگر می خواستید به بازار بروید و حیوانات یا محصولات خود را بفروشید، همان جایی است که می روید.

So people would probably know that markets take place in these towns, whether they still do now, I don't know.

بنابراین مردم احتمالاً می‌دانند که بازارها در این شهرها برگزار می‌شود، نمی‌دانم که آیا اکنون هم چنین است.

Well,

خب،

there are places that still have animal markets and cattle markets.

جاهایی هست که هنوز بازار حیوانات و بازار گاو دارند.

They still exist in some places, not everywhere, but certain places do still have them.

آنها هنوز در برخی مکان ها وجود دارند، نه در همه جا، اما مکان های خاصی هنوز آنها را دارند.

They still have cattle markets on certain days of the week, normally on a much larger scale.

آنها هنوز هم در روزهای خاصی از هفته، معمولاً در مقیاس بسیار بزرگتر، بازارهای گاو دارند.

It's a little bit like the other thing that often is used at the end of a town or a place.

این کمی شبیه چیز دیگری است که اغلب در انتهای یک شهر یا مکان استفاده می شود.

You call it the Shire s h I r e, which of course

شما آن را Shire s h I r e می نامید که البته

relates to the surrounding area of a town.

به منطقه اطراف یک شهر مربوط می شود.

So, for example, I came or I was raised

مثلاً من آمدم یا

in a place called Stafford and the surrounding area.

در جایی به نام استافورد و اطراف آن بزرگ شدم.

All of the small villages that surround Stafford

همه دهکده‌های کوچکی که استافورد را احاطه کرده‌اند

are called, well, it's known as Staffordshire.

، خوب، به آن استافوردشایر می‌گویند.

So the Shire relates to those places that surround one particular, like a district.

بنابراین شایر مربوط به آن مکان‌هایی است که یک منطقه خاص را احاطه کرده‌اند، مانند یک منطقه.

You could almost say yes it is.

تقریباً می توانید بگویید بله همینطور است.

It's the old phrase that was used to to show that those with surrounding areas

این عبارت قدیمی است که برای نشان دادن اینکه آنهایی که مناطق اطراف

of that one town, that one place probably originally they that was there was some lord that would,

آن شهر را داشتند، آن مکان احتمالاً در اصل آنجا بودند، استفاده می شد

that ruled that area.

که بر آن منطقه حکومت می کرد.

probably and and so to, to make sure

احتمالاً و به همین ترتیب، برای اطمینان از اینکه

everybody knew it was his would have been his, yeah.

همه می‌دانستند مال اوست، بله.

Yeah. I mean, it's Gloucestershire.

آره منظورم این است که گلاسترشایر است.

We were in Gloucestershire yesterday.

دیروز در گلاسترشر بودیم.

Staffordshire and where we of course live in Shropshire or Shropshire.

Staffordshire و جایی که ما البته در Shropshire یا Shropshire زندگی می کنیم.

You don't pronounce it Shropshire.

شما آن را Shropshire تلفظ نمی کنید.

You pronounce it Shropshire.

شما آن را Shropshire تلفظ کنید.

Ayrshire at the end, not Shire.

Ayrshire در پایان، نه شایر. اما

but. Yeah.

Or to do with historical land boundaries and.

آره

یا با مرزهای زمین تاریخی و.

And who would own it at that, you know, going back hundreds and hundreds of years.

و می دانید که صدها و صدها سال پیش برمی گردد و صاحب آن چه کسی می شود .

So it's so in this area we call it Shropshire, even though there isn't a place called Shropshire,

بنابراین در این منطقه ما آن را Shropshire می نامیم، اگرچه مکانی به نام Shropshire وجود ندارد،

because the old word for this area was Salop.

زیرا کلمه قدیمی این منطقه سالوپ بود.

Salop.

سالوپ.

So that's what Shropshire was originally known as.

بنابراین این همان چیزی است که Shropshire در ابتدا به عنوان شناخته شده بود.

So Shropshire is still used, although this area was part of, of a place called Mercia.

بنابراین Shropshire هنوز هم استفاده می شود، اگرچه این منطقه بخشی از مکانی به نام Mercia بود.

Mercia was the area in the Midlands, and that was the old name for it.

مرسیا منطقه ای در میدلندز بود و نام قدیمی آن همین بود.

Steve. Yes.

استیو بله.

In fact we still use that in certain respects when we talk about, for example,

در واقع، ما همچنان از آن در موارد خاصی استفاده می کنیم ، به عنوان مثال، در مورد

the areas that are placed by certain authorities.

مناطقی که توسط برخی مقامات تعیین شده است صحبت می کنیم.

So we still use Mercia even though the area itself doesn't actually exist anymore.

بنابراین ما هنوز از Mercia استفاده می کنیم، حتی اگر خود منطقه دیگر وجود نداشته باشد.

But we still say things like West Mercia, we still relate to that place, even though it doesn't technically exist anymore.

اما ما هنوز هم چیزهایی مانند وست مرسیا می گوییم، ما هنوز با آن مکان ارتباط داریم، حتی اگر از نظر فنی دیگر وجود نداشته باشد.

It's very strange, Loretta says, comparing the two footages.

لورتا با مقایسه این دو فیلم بسیار عجیب است.

The one from 2007 and the one from yesterday.

یکی از 2007 و یکی از دیروز.

Not much has changed in the urban landscape.

در منظر شهری تغییر چندانی نکرده است.

No, no, because they won't be.

نه، نه، زیرا آنها نخواهند بود.

The locals won't be allowed to change it.

مردم محلی اجازه تغییر آن را نخواهند داشت.

there will be very strict planning rules in place all over the Cotswolds and in these old villages.

در سرتاسر Cotswolds و در این روستاهای قدیمی قوانین برنامه ریزی بسیار سختگیرانه ای وجود خواهد داشت .

Then you you cannot change even the wind style of the windows in the houses.

آن وقت شما نمی توانید حتی سبک باد پنجره های خانه ها را تغییر دهید.

You would be heavily fined.

جریمه سنگینی میگیری

You would have to get planning permission.

شما باید مجوز برنامه ریزی را دریافت کنید.

If you wanted to convert a building into something else, it would all have to be kept looking exactly as it does

اگر می‌خواهید یک ساختمان را به چیز دیگری تبدیل کنید، باید همه آن را دقیقاً

so that town, Chipping Campden pretty much probably if you went back there

مانند آن شهر نگه دارید، چیپینگ کمپدن تقریباً اگر

100 years ago, 200 years ago, it would look very, very similar.

100 سال پیش، 200 سال پیش به آنجا برمی‌گشتید، بسیار به نظر می‌رسید. بسیار شبیه

because you can't change in those sort of towns in the UK.

زیرا شما نمی توانید در چنین شهرهایی در بریتانیا تغییر کنید.

it's not the same in Much Wenlock. You can't just

در Much Wenlock یکسان نیست. شما نمی توانید به سادگی

demolish a building and put something up.

یک ساختمان را خراب کنید و چیزی بگذارید.

That's modern.

این مدرن است.

you wouldn't get planning permission for it.

شما اجازه برنامه ریزی برای آن دریافت نمی کنید.

And that's probably, I would think, in many other countries, as well, around the roundabout.

و احتمالاً، من فکر می‌کنم، در بسیاری از کشورهای دیگر نیز در اطراف این میدان است.

So that's why it hasn't changed, because no one would be allowed to change it.

بنابراین به همین دلیل است که تغییر نکرده است، زیرا هیچ کس اجازه تغییر آن را نخواهد داشت.

Yes. It wouldn't be allowed anyway, because the buildings are protected.

بله. به هر حال این اجازه داده نمی شود، زیرا ساختمان ها محافظت می شوند.

You might say that they are protected by law.

ممکن است بگویید که آنها توسط قانون محافظت می شوند.

They're all protected. And some of those buildings will be hundreds and hundreds.

همه آنها محافظت می شوند و برخی از آن ساختمان ها صدها و صدها خواهد بود.

Probably some of those buildings will be 4 or 500 years old, probably,

احتمالاً برخی از آن ساختمان‌ها 4 یا 500 سال قدمت خواهند داشت ، احتمالاً

very, very old buildings, probably very cold in the winter, I would think.

ساختمان‌های بسیار بسیار قدیمی، احتمالاً در زمستان بسیار سرد هستند .

Very poor insulation. Yeah.

عایق بسیار ضعیف آره

If you've got solid brick walls, but very good for soundproof. Yes.

اگر دیوارهای آجری محکمی دارید، اما برای عایق صدا بسیار خوب است. بله.

Solid brick.

آجر جامد.

If you ever wanted to live in a house where you know that you're not going to hear much noise from the outside,

اگر تا به حال خواستید در خانه‌ای زندگی کنید که می‌دانید سر و صدای زیادی از بیرون نمی‌شنوید،

make sure your house is built of solid brick or solid stone and then you are okay.

مطمئن شوید که خانه‌تان از آجر یا سنگ جامد ساخته شده است و پس از آن خوب هستید.

Definitely. Okay,

قطعا. خوب،

so it

پس

is interesting how we still have a connection with the past, even though you said earlier.

جالب است که چگونه ما هنوز با گذشته ارتباط داریم، حتی اگر قبلاً گفتید.

Steve, what I found interesting also yesterday is what you said is

استیو، چیزی که دیروز هم برایم جالب بود این است که گفتی این است که

you didn't feel much in the sense of the, the, the emotion that came from it.

احساس زیادی به معنای، احساسی که از آن نشات می‌گیرد، نداشتی.

And I think that's an interesting point to make because

و من فکر می کنم این نکته جالبی است که باید به آن اشاره کرد زیرا

if you look back at something that has happened

اگر به اتفاقی که اخیراً رخ داده است نگاه کنید

recently, there is always a strong connection.

، همیشه یک ارتباط قوی وجود دارد.

But I think as time goes by, that connection becomes less and less.

اما فکر می کنم با گذشت زمان این ارتباط کمتر و کمتر می شود.

It almost fades away.

تقریبا محو می شود.

So it was around 30 years,

بنابراین حدود 30 سال،

over 30 years, maybe 35 years since you

بیش از 30 سال، شاید 35 سال از زمانی که

you actually left that area and actually moved away properly.

شما واقعاً آن منطقه را ترک کردید و در واقع به درستی دور شده اید، می گذرد.

And, and you said that you didn't feel that that connection yesterday.

و گفتی که دیروز آن ارتباط را احساس نکردی.

Now were my parents left there sort of 15, 16 years ago probably.

حالا احتمالاً 15، 16 سال پیش والدین من آنجا مانده بودند.

So I used to go back and visit the old,

بنابراین من برمی گشتم و از قدیمی ها دیدن می کردم،

you know, where I'm at, where I grew up until they left.

جایی که هستم، جایی که بزرگ شدم تا زمانی که آنها رفتند.

But, yes, I was expecting to go back.

اما، بله، انتظار داشتم برگردم.

So I haven't been back there probably 20 years.

بنابراین من احتمالاً 20 سال است که آنجا نرفته ام.

As I've said, to where I was brought up, I was expecting

همانطور که گفتم، در جایی که بزرگ شدم، انتظار داشتم که

maybe to feel more sort of sadness or emotion around that, but I didn't.

در اطراف آن غم یا احساسات بیشتری احساس کنم، اما این کار را نکردم.

Maybe that's because I'm a bit older now. Maybe it's because

شاید به این دلیل است که من الان کمی بزرگتر شده ام. شاید به این دلیل است که

I've lived in

من

the West Midlands area for far longer, so that feels more like home now to me.

برای مدت طولانی تری در منطقه وست میدلندز زندگی کرده ام، به طوری که اکنون برای من بیشتر شبیه خانه است.

and I don't have any friends

و من هیچ دوستی

in that area.

در آن منطقه ندارم.

I haven't stayed in touch or in contact with any school, friends or anybody that I used to know

من با هیچ مدرسه، دوستان یا کسی که

back in the you know, I'm talking back in the 1970s now, so there's no I've got really no connection there.

قبلاً می‌شناختم در تماس یا در تماس نبودم، اکنون در دهه 1970 صحبت می‌کنم، بنابراین واقعاً هیچ ارتباطی با آن وجود ندارد.

There was a bit of emotional connection, but, it wasn't too much.

کمی ارتباط عاطفی وجود داشت، اما خیلی زیاد نبود.

So, it was quite in a way, I was quite pleased because I didn't really want to get upset.

بنابراین، کاملاً به نوعی بود، من کاملاً راضی بودم زیرا واقعاً نمی خواستم ناراحت شوم.

and as you get older, I think you you let go of these things a bit easier.

و با بزرگتر شدن، فکر می کنم کمی راحت تر این چیزها را رها می کنید.

Yes. It is interesting, isn't it, that how that can happen, how you can you think there will be more reaction

بله. جالب است، اینطور نیست که چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد، چگونه می توانید فکر کنید که واکنش بیشتری وجود خواهد داشت،

because you thought maybe you would react a lot, a lot stronger?

زیرا فکر می کردید که ممکن است بسیار، بسیار قوی تر واکنش نشان دهید؟

But when we got there, it almost, there was almost nothing

اما وقتی به آنجا رسیدیم، تقریباً هیچ چیز

there.

It was just it was nice to go back there.

آنجا نبود.

خیلی خوب بود که به آنجا برگشتم.

I was feeling quite happy to go there, but I didn't feel sad.

از رفتن به آنجا خیلی خوشحال بودم، اما غمگین نبودم.

No, because I in my mind that's the past now.

نه، چون در ذهنم این گذشته است.

I've got no connection with anybody there.

من با کسی اونجا ارتباطی ندارم

I don't know anybody there.

من کسی را آنجا نمی شناسم

I mean, nobody said, oh, Stephen, nice to see you back.

منظورم این است که هیچ کس نگفت، اوه، استفان، خوشحالم که تو را برگشتم.

I didn't get a welcome as we arrived.

وقتی رسیدیم با استقبال مواجه نشدم.

Not that I would have done anyway.

نه اینکه به هر حال این کار را می کردم.

but, yeah, it's because it's a relatively large, you know, town.

اما، بله، به این دلیل است که شهر نسبتاً بزرگی است .

It's about a thousand people live there, I think.

فکر می کنم حدود هزار نفر آنجا زندگی می کنند.

Maybe more than that, but.

شاید بیشتر از این، اما.

Yeah. No.

So I was quite pleased in a way. I just visited we left.

آره نه.

بنابراین من به نوعی راضی بودم. من تازه بازدید کردم رفتیم

That was it.

همین بود.

I didn't see anyone I knew, didn't recognise anyone.

من کسی را که می شناختم ندیدم، کسی را نمی شناختم.

Which you wouldn't do in a town that size.

کاری که در شهری به این بزرگی انجام نمی دهید.

Yeah, we probably three quarters of half the people.

بله، ما احتمالا سه چهارم از مردم. به

There were probably visitors anyway.

هر حال احتمالاً بازدیدکنندگانی وجود داشته است.

So one thing we did notice is there were more tea shops than anything else there.

بنابراین یک چیزی که ما متوجه شدیم این است که تعداد چای‌فروشی‌های بیشتر از هر چیز دیگری در آنجا وجود دارد.

Yeah. well, that was.

آره خوب این بود

Can I just point out that was your home town, the place where you were, you were raised.

آیا می توانم فقط به این نکته اشاره کنم که شهر زادگاه شما بود، جایی که در آن بودید، شما بزرگ شده اید.

And that's a place called Morton in Marsh. So that's a different.

و آن مکانی به نام مورتون در مارش است. پس این متفاوت است.

So that's another place. Chipping Campden is quite close.

پس این جای دیگری است. Chipping Campden بسیار نزدیک است.

So you drive a little bit further and you can go to Chipping Campden.

بنابراین کمی جلوتر رانندگی می کنید و می توانید به Chipping Campden بروید.

So that area was, was where Mr.

بنابراین آن منطقه، جایی بود که آقای

Steve was raised as a child.

استیو در کودکی بزرگ شد.

Yes. And he was beautiful.

بله. و او زیبا بود.

You don't you don't realise at the time when you're a child, but it is a very nice part of, of England to live in

شما نمی‌دانید که در آن زمان متوجه نمی‌شوید که کودک هستید، اما زندگی در آن بخش بسیار خوبی از انگلستان است

and, very expensive to live in now, I don't think.

و فکر نمی‌کنم زندگی در آن بسیار گران‌قیمت باشد.

Well, we couldn't afford to buy a house there, Mr.

خوب، ما نمی توانستیم آنجا خانه بخریم، آقای

Duncan.

دانکن.

The house prices there are about double what they are in the rest of England, because it is

قیمت خانه در آنجا تقریباً دو برابر قیمت در بقیه انگلستان است، زیرا

just a very picturesque area.

فقط یک منطقه بسیار دیدنی است.

But anyway. Yeah.

اما به هر حال. آره

And of course the most famous area in that particular part is Chipping Norton.

و البته معروف ترین منطقه در آن قسمت خاص چیپینگ نورتون است.

Chipping Norton is where all the many celebrities live there and politicians live there.

Chipping Norton جایی است که بسیاری از افراد مشهور در آنجا زندگی می کنند و سیاستمداران در آنجا زندگی می کنند.

So lots of big celebrities, lots of big names, lots of people driving around

بنابراین بسیاری از افراد مشهور، نام‌های بزرگ، افراد زیادی که

in giant Range Rovers is what you will find.

در رنجروورهای غول‌پیکر در حال رانندگی هستند، چیزی است که خواهید یافت.

so in that area, Chipping Norton is the area where

بنابراین در آن منطقه، چیپینگ نورتون منطقه ای است که

the really, really posh people live and and lots of celebs is there.

مردم واقعاً شیک و شیک در آن زندگی می کنند و افراد مشهور زیادی در آنجا هستند.

Celebrities, royalty even will often be seen walking around Chipping Norton.

افراد مشهور، حتی افراد سلطنتی اغلب در حال قدم زدن در اطراف Chipping Norton دیده می شوند.

Oh very nice. We didn't go there though.

اوه خیلی خوبه هر چند ما آنجا نرفتیم.

We didn't go there.

ما آنجا نرفتیم

Unfortunately, everything is overpriced.

متأسفانه همه چیز گران است.

Well, I would, I would say where if you if you go to anywhere where there are

خوب، من می خواهم بگویم که اگر شما به جایی بروید که

tourists, quite often you will find that everything will be more expensive.

گردشگران وجود دارد، اغلب متوجه می شوید که همه چیز گران تر خواهد بود.

That's what's happening at the moment, by the way, in Paris, in Paris,

این همان چیزی است که در حال حاضر اتفاق می‌افتد، اتفاقاً در پاریس، در پاریس،

they're having a big problem because there aren't enough people going there.

آنها با مشکل بزرگی روبرو هستند زیرا افراد کافی به آنجا نمی‌روند.

So because the Olympics are taking place, isn't it strange, Steve?

پس چون المپیک در حال برگزاری است، عجیب نیست استیو؟

Isn't it ironic that something that they're doing to attract

آیا این طعنه آمیز نیست که کاری که آنها برای جذب

more people has actually had the opposite effect?

افراد بیشتری انجام می دهند در واقع نتیجه معکوس داشته است؟

It's put people off.

مردم را از کار انداخته است.

Well, I was going to ask you and I was going to ask Lewis

خب من میخواستم ازت بپرسم و میخواستم از لوئیس بپرسم

if he knew.

که آیا میدونه؟

I don't suppose Lewis has been to Paris, recently.

فکر نمی کنم لوئیس اخیراً به پاریس رفته باشد.

but, you know, would this be a good time to visit?

اما، می دانید، آیا این زمان خوبی برای بازدید است؟

Because they were suggesting quite strongly to us on the news last night that now would be a very good time to visit,

زیرا آنها در اخبار شب گذشته به شدت به ما پیشنهاد می کردند که اکنون زمان بسیار خوبی برای بازدید از

Paris, because, a lot of the hotels are only,

پاریس است، زیرا بسیاری از هتل ها فقط،

not fully booked, so there might be some bargains to be had.

کاملاً رزرو نشده اند، بنابراین ممکن است معامله هایی انجام شود.

Yeah.

آره

And certainly, like a lot of the airlines have been struggling

و مطمئناً، مانند بسیاری از شرکت‌های هواپیمایی،

to, to get people, to go there and fill their planes.

برای به دست آوردن مردم، برای رفتن به آنجا و پر کردن هواپیماهایشان تلاش کرده‌اند.

And they were interviewing some of the, restaurants and the,

و آنها با برخی از رستوران ها و رستوران ها مصاحبه می کردند،

the owners were saying, well, you know, we're only half full.

صاحبان می گفتند، خوب، می دانید، ما فقط نیمی از غذا را پر کرده ایم.

We expecting a lot more people to visit.

ما انتظار داریم تعداد بیشتری از مردم را بازدید کنند.

Taxi drivers were struggling with getting enough business.

رانندگان تاکسی با کسب و کار کافی مشکل داشتند.

But the problem is, Steve, you can't go to the places, so.

اما مشکل اینجاست، استیو، شما نمی توانید به مکان ها بروید، بنابراین.

So that the problem is you can't actually visit any of the big locations, the famous locations.

بنابراین مشکل این است که شما در واقع نمی توانید از هیچ یک از مکان های بزرگ، مکان های معروف دیدن کنید.

So you can't go to the Eiffel Tower unless you're attending the Olympics, because those areas

بنابراین شما نمی توانید به برج ایفل بروید مگر اینکه در بازی های المپیک شرکت کنید، زیرا آن مناطق

have been separated from the rest of the city.

از بقیه شهر جدا شده اند.

Yeah. So if you wanted to visit Paris,

آره بنابراین اگر می خواهید از پاریس دیدن کنید،

if you

go to visit Paris as a tourist, the first place you're going to want to go is the Eiffel Tower.

اگر

به عنوان یک توریست به پاریس می روید، اولین جایی که قرار است به آن سفر کنید برج ایفل است.

Yeah.

So if you can't go there, you're going to think to yourself, well, why would I go at all?

آره

پس اگر نتوانید به آنجا بروید، با خودتان فکر می کنید، خوب، اصلاً چرا من بروم؟

Yeah, because the number one place to visit in Paris is the Eiffel Tower.

بله، زیرا اولین مکان برای بازدید در پاریس برج ایفل است.

That's the most famous landmark that everybody knows about.

این معروف ترین نقطه عطفی است که همه درباره آن می دانند.

So if you can't visit that, you're probably going to make the decision not to go at all.

بنابراین اگر نمی توانید از آن بازدید کنید، احتمالاً تصمیم خواهید گرفت که اصلاً نروید.

But it's everywhere as well, because there are security boundaries all over Paris.

اما در همه جا نیز وجود دارد، زیرا در سرتاسر پاریس مرزهای امنیتی وجود دارد.

As you.

همانطور که شما.

I'm sure you don't need me to

من مطمئن هستم که نیازی به توضیح من ندارید

explain that quite often with these sorts of events, security is the number one priority.

که اغلب با این نوع رویدادها، امنیت اولویت شماره یک است.

So there are lots of parts of Paris that you can't get to, or you

بنابراین بخش‌های زیادی از پاریس وجود دارد که نمی‌توانید به آن‌ها بروید، یا

you could only go through if you have some sort of pass.

فقط در صورتی می‌توانید از آن‌ها عبور کنید که نوعی پاس داشته باشید.

So that's the other reason.

پس این دلیل دیگر است.

So it's ironic that something that is supposed to generate this interest, this, this immense

بنابراین طعنه آمیز است که چیزی که قرار است این علاقه را ایجاد کند، این، این

interest in the city has actually put a lot of people off because they know that they can't get around.

علاقه شدید به شهر، در واقع بسیاری از مردم را ناامید کرده است، زیرا آنها می دانند که نمی توانند دور بزنند.

Or of course, as we mentioned a few moments ago, everything is more expensive at the moment.

یا البته همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردیم در حال حاضر همه چیز گرانتر است.

The Reta makes a

Reta

a little show that let me try and pronounce your name correctly there lot.

نمایش کوچکی می سازد که اجازه دهید سعی کنم نام شما را در آنجا به درستی تلفظ کنم .

I can't roll my eyes to de la Renta.

من نمی توانم چشمانم را روی د لا رنتا بچرخانم.

You don't have to wear that. You're supposed to be.

شما مجبور نیستید آن را بپوشید. شما قرار است باشید.

I can't roll my RA, Lauretta.

من نمی توانم RA خود را رول کنم، Lauretta.

That's better.

این بهتر است.

Mr. Steve grew up in the Cotswolds.

آقای استیو در Cotswolds بزرگ شد.

Now I understand why he is so posh.

حالا می فهمم چرا او اینقدر شیک است.

But let me tell you something, Loretta.

اما اجازه بدهید چیزی به شما بگویم، لورتا.

I was posh before I went to the Cotswolds.

من قبل از رفتن به Cotswolds شیک بودم.

And everybody at school was a.

و همه در مدرسه بودند.

Are you. Are you are you from the Cotswolds? I'm a farmer.

آیا شما. آیا شما اهل Cotswolds هستید؟ من یک کشاورز هستم.

They all spoke like that, all very countrified, and I, I turned up and my sister,

همه آن‌ها همین‌طور صحبت می‌کردند، همه بسیار متین، و من، من و خواهرم آمدیم،

because, of course, when you go to a local school, most of the people that go to that school from local families

زیرا، البته، وقتی شما به یک مدرسه محلی می‌روید، اکثر افرادی که به آن مدرسه می‌روند از خانواده‌های محلی

and, they're all local people

و آن‌ها هستند. همه مردم محلی

and they're not tourists going to the schools, and they all

و توریستی نیستند که به مدارس می روند، و

probably their

احتمالاً

parents and grandparents grew up there and were born there.

پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگشان در آنجا بزرگ شده اند و در آنجا متولد شده اند.

So when I went to school, speaking like they used to call me Mr.

بنابراین وقتی به مدرسه می رفتم، طوری صحبت می کردم که انگار به من می گفتند آقای

Posh, I was I was the posh kid from out of town, my sister didn't get.

پوش، من بچه شیک خارج از شهر بودم، خواهرم متوجه نشد.

And I used to get a lot of not bullying, but a lot of ribbing, shall we say, a lot of mimicking.

و من قبلاً زیاد مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گرفتم، اما باید بگوییم تقلید زیاد.

What do you mean, ribbing, I call it.

منظورت چیه، من بهش میگم دنده.

They people used to call me posh and a snob because.

آنها معمولاً من را شیک پوش و دمدمی مزاج صدا می کردند زیرا.

And my accent then was even posher because for some reason my parents had very posh accents.

و لهجه من در آن زمان حتی شیک تر بود زیرا به دلایلی والدینم لهجه های بسیار شیکی داشتند.

Even though we didn't, they didn't come from posh families at all.

با وجود اینکه ما این کار را نکردیم، آنها اصلاً از خانواده های شیک نبودند.

No, they lived in a council house.

نه، آنها در مجلس شورایی زندگی می کردند.

Yeah, both my parents.

آره پدر و مادرم هر دو

You can just potty describe that. They probably received their pronunciation.

شما فقط می توانید آن را توصیف کنید. آنها احتمالاً تلفظ خود را دریافت کرده اند.

They did?

Yes, because a lot of people then in that era grew up with very posh accents.

آنها انجام دادند؟

بله، زیرا بسیاری از مردم در آن دوره با لهجه های بسیار شیک بزرگ شدند.

They they liked to imitate the Queen and the royal family, even though they were very poor, which my parents were.

آنها دوست داشتند از ملکه و خانواده سلطنتی تقلید کنند، اگرچه آنها بسیار فقیر بودند، که پدر و مادر من بودند.

They came from very poor backgrounds, but moving, but with this accent I've got now and I used to speak really posh.

آنها از پس زمینه های بسیار ضعیف، اما متحرک می آمدند، اما با این لهجه که اکنون دارم و قبلاً واقعاً شیک صحبت می کردم.

Lay out. Hello. Hello everyone.

دراز کنید. سلام. سلام به همه.

How are you? Very nice to meet you.

چطوری؟ از آشنایی با شما بسیار خوشحالم

very. I used to.

خیلی من قبلا

I've lost a lot of the plushness over the decades.

من در طول دهه ها بسیاری از زیبایی را از دست داده ام.

but imagine me going to a school when they're all over who are who are always noise day to day.

اما تصور کنید من به مدرسه ای می روم وقتی همه آنها تمام شده اند و همیشه سر و صدا هستند.

And they were.

و آنها بودند.

And I was going. Hello. Yes. Nice to meet you. Yes. Wonderful.

و داشتم میرفتم سلام. بله. از آشنایی با شما خوشحالم بله. فوق العاده است.

I used to get a lot of, ribbing, as we say, a lot.

من قبلاً به قول خودمان مقدار زیادی دنده می گرفتم.

So when you rib someone, you are making fun of the make.

بنابراین وقتی کسی را دنده می‌کنید، آن را مسخره می‌کنید.

but also people made fun of my accent.

بلکه مردم لهجه من را مسخره کردند.

I think a lot of people still do.

من فکر می کنم بسیاری از مردم هنوز هم دارند.

Yeah.

So I was posh before I went to the Cotswolds.

آره

بنابراین من قبل از رفتن به Cotswolds شیک بودم.

Because most people in the Cotswolds are not posh.

زیرا اکثر مردم در Cotswolds شیک نیستند.

Oh, yeah, because most of

اوه، آره، چون اکثر

them are just sort of relatively ordinary people with ordinary jobs and ordinary lives.

آنها آدم های نسبتاً معمولی با شغل معمولی و زندگی معمولی هستند.

It's only a certain percentage that have all the money.

این فقط یک درصد مشخص است که تمام پول را در اختیار دارند.

Yeah, but I think over the years, to be fair, that area has become more affluent.

بله، اما من فکر می کنم در طول سال ها، انصافاً، آن منطقه ثروتمندتر شده است.

So there are more people living there now.

بنابراین اکنون افراد بیشتری در آنجا زندگی می کنند.

Definitely with with money.

قطعا با پول

So there are more people living in the area now with money.

بنابراین اکنون افراد بیشتری با پول در این منطقه زندگی می کنند. به

That's why most people think of that area as being the place where a lot of the wealthy people live.

همین دلیل است که اکثر مردم آن منطقه را مکانی است که بسیاری از افراد ثروتمند در آن زندگی می کنند.

Because because basically that is the case, because over the years people have moved there.

چون اساساً اینطور است، زیرا در طول سال ها مردم به آنجا نقل مکان کرده اند.

It's become a very attractive place and it's not far from London.

این مکان به مکانی بسیار جذاب تبدیل شده است و فاصله زیادی با لندن ندارد.

That's the other thing.

آن چیز دیگر است.

So you can travel, commute quite easily from that part of the world to London quite quickly and easily.

بنابراین می توانید به راحتی و به راحتی از آن نقطه جهان به لندن سفر کنید.

So that's another reason why it is it is quite popular as well.

بنابراین این دلیل دیگری است که چرا آن بسیار محبوب است.

I have to be honest with you, Steve.

من باید با شما صادق باشم، استیو.

I am feeling a little bit tired.

کمی احساس خستگی می کنم.

I haven't been very well.

من خیلی خوب نبودم

If you missed the start of today's live stream, I woke up on Friday morning with my face swollen.

اگر شروع پخش زنده امروز را از دست دادید، صبح جمعه با صورت متورم از خواب بیدار شدم.

Something was going on inside my face, inside my mouth and I think I've got some sort of infection.

چیزی درون صورتم، داخل دهانم در حال رخ دادن بود و فکر می‌کنم به نوعی عفونت گرفته‌ام.

So now I'm taking some some medicines, some stupid antibiotics

بنابراین اکنون من چند دارو مصرف می کنم، برخی آنتی بیوتیک های احمقانه

which are making me go slightly crazy as well, which is, and you need to take your next dose.

که باعث می شود کمی دیوانه شوم، و شما باید دوز بعدی خود را مصرف کنید.

By the way, I've taken it.

اتفاقا من گرفته ام.

Oh yes.

اوه بله.

No, don't worry Steve, this Mr.

نه، نگران نباش استیو، این آقای

Steve is like my nursemaid. Yes. Take your tablets. Yes.

استیو مثل پرستار من است. بله. قرصاتو بخور بله.

Although I was a bit worried because the tablets are huge.

اگرچه من کمی نگران بودم زیرا تبلت ها بزرگ هستند.

They're really big.

آنها واقعا بزرگ هستند.

And I said, Steve, I said, where?

و من گفتم، استیو، گفتم، کجا؟

Which end do I put them in?

آنها را در کدام انتهای قرار دهم؟

They look a bit like suppositories.

آنها کمی شبیه شیاف هستند.

Yes. Well that's that's kind of what I was gonna do.

بله. خب این همان کاری است که من قرار بود انجام دهم.

I was just using the word. Yeah.

من فقط از کلمه استفاده می کردم. آره

So, I was just about to do the joke that.

بنابراین، من فقط می خواستم این شوخی را انجام دهم.

Oh, well, let's go on.

Yeah, yeah, well, it doesn't matter now.

اوه، خوب، بیایید ادامه دهیم.

آره آره خب حالا مهم نیست

Well, I think you made the joke anyway. Yeah.

خب فکر کنم به هر حال شوخی کردی آره

So. So does it go in this end or the other end?

بنابراین. پس آیا به این انتها می رود یا به انتهای دیگر؟

Was this the end of the joke?

آیا این پایان شوخی بود؟

We have Hamza on who is beginning?

ما حمزه را داریم که شروع می کند؟

Who is the starter?

شروع کننده کیست؟

A new learner to English. Well,

یک زبان آموز جدید انگلیسی خب،

so I've got to say, your writing, your writing is very good.

پس باید بگویم، نوشته شما، نوشته شما بسیار خوب است.

so congratulations on that.

بنابراین برای آن تبریک می گویم.

So hopefully you will learn a bit more about pronunciation.

بنابراین امیدوارم که شما کمی بیشتر در مورد تلفظ یاد بگیرید.

Yeah. It's, Well, if you're watching Mr.

آره خوب، اگر

Duncan's channel that he has hundreds and hundreds of videos, by the way.

کانال آقای دانکن را تماشا می کنید، او صدها و صدها ویدیو دارد، اتفاقا.

So, you know, do have a look at Mr.

بنابراین، می دانید، به

Duncan's other videos. Yes.

ویدیوهای دیگر آقای دانکن نگاهی بیندازید. بله.

There are many videos on my YouTube channel.

ویدیوهای زیادی در کانال یوتیوب من وجود دارد.

I will be going in a moment because, well, to be honest with you,

من در یک لحظه می روم زیرا، خوب، صادقانه با شما،

if I was honest, I don't feel that great.

اگر صادقانه بگویم، احساس خوبی ندارم. به

That's why Steve came on at the start, just in case I collapsed on the floor.

همین دلیل استیو در ابتدا وارد زمین شد، فقط در صورتی که من روی زمین سقوط کنم.

And then. And then Steve could take over one week.

و سپس. و سپس استیو می تواند بیش از یک هفته طول بکشد.

it would be interesting to see what would happen if Mr.

جالب است که ببینیم اگر آقای

Steve presented a whole live stream on his own.

استیو یک استریم زنده کامل را به تنهایی ارائه کند چه اتفاقی می افتد.

Now, I think we did it before, didn't we, Steve?

حالا، فکر می‌کنم قبلاً این کار را انجام دادیم، اینطور نیست، استیو؟

Oh, my God, that face. I don't know whether I did or not.

اوه خدای من این چهره نمی دانم انجام دادم یا نه.

I think you have I think you definitely have.

من فکر می کنم شما دارید، فکر می کنم حتما دارید.

At some point,

در یک مقطع،

either presented for a short period of time

یا برای مدت کوتاهی

for about 15 or 20 minutes or, or done it as a joke, maybe.

در حدود 15 یا 20 دقیقه ارائه شد، یا شاید به عنوان شوخی این کار را انجام داد.

But that would be interesting, wouldn't it, if Steve did a live stream by himself

اما این جالب خواهد بود، نه، اگر استیو به تنهایی یک پخش زنده پخش می کرد و

not producing it, by the way, I would still have to operate the controls.

آن را تولید نمی کرد، اتفاقاً من هنوز باید کنترل ها را اجرا کنم.

But maybe, Steve, you could you could present your own English addict one week.

اما شاید، استیو، بتوانید یک هفته معتاد انگلیسی خود را معرفی کنید.

Imagine that.

آن را تصور کنید.

So I'll I'll think on that, Mr.

پس من روی آن فکر خواهم کرد، آقای

Duncan. I'll sleep on it.

دانکن. من روی آن می خوابم.

I don't really fancy the idea because it's your channel.

من واقعاً این ایده را دوست ندارم زیرا کانال شماست.

And, I'm not an English teacher.

و من معلم زبان انگلیسی نیستم.

No. You are.

نه. تو هستی.

Well, we were just explaining what was happening. Yes.

خوب، ما فقط توضیح می دادیم که چه اتفاقی دارد می افتد. بله.

Yeah, I think it'd be interesting.

آره فکر کنم جالب باشه

Actually, it would also give me a rest as well.

در واقع، به من نیز استراحت می دهد.

I could have a little rest. They might be very revealing.

میتونستم کمی استراحت کنم آنها ممکن است بسیار آشکار کننده باشند.

Anyway, we're going in a second.

به هر حال ما در یک ثانیه می رویم.

I hope you've enjoyed today's different live stream.

امیدوارم از پخش زنده متفاوت امروز لذت برده باشید.

I hope I will be feeling better by next Sunday.

امیدوارم تا یکشنبه آینده حالم بهتر شود.

I hope so, I might not be with you on Wednesday.

امیدوارم اینطور باشه، شاید چهارشنبه با شما نباشم.

So there will be a video?

پس یک ویدیو وجود خواهد داشت؟

Probably, but you might not see me live on Wednesday.

احتمالاً، اما ممکن است من را در روز چهارشنبه زنده نبینید.

We will see what happens. I have to take it easy.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد. باید راحت بگیرم

I don't want to make myself ill again so we will see what happens.

من نمی خواهم دوباره خودم را بیمار کنم تا ببینیم چه می شود.

Thank you, Mr.

متشکرم، آقای

Steve for for helping me today, I think.

استیو که امروز به من کمک کردید، فکر می کنم.

I hope I've helped.

امیدوارم کمک کرده باشم

I hope I've contributed something that, people have found interesting.

امیدوارم کاری کرده باشم که برای مردم جالب بوده باشد.

It's been lovely to be here to see all our lovely friends that that come

برای دیدن همه دوستان دوست داشتنی ما که

and, visit us, on this, live stream every Sunday.

در این پخش زنده هر یکشنبه می آیند و از ما دیدن می کنند، بسیار دوست داشتنی است.

I've enjoyed it.

من از آن لذت برده ام.

I now need to go and, make you a nice, hot drink, Mr.

حالا باید بروم و برایتان یک نوشیدنی گرم و خوب درست کنم، آقای

Duncan. Yes.

دانکن. بله.

And look after you and your recovery.

و مراقب شما و بهبودی شما باشد.

I think you're over the worse.

فکر کنم از بدتر گذشتی

And, of course, as I as I said earlier, the interesting thing about earlier,

و البته، همانطور که قبلاً گفتم، نکته جالب در مورد قبل،

it did seem as if I was getting a little bit too excited.

به نظر می رسید که کمی بیش از حد هیجان زده می شوم.

But I think it is important to remember what this actually is.

اما من فکر می کنم مهم است که به یاد داشته باشیم که این در واقع چیست.

What we have as a community.

آنچه ما به عنوان یک جامعه داریم.

But we are kind of fighting a battle in a way, aren't we?

اما ما به نوعی در حال نبرد هستیم، اینطور نیست؟

Us, you, me and you watching out there because we have to try and stay relevant.

ما، شما، من و شما در حال تماشای بیرون هستیم زیرا باید تلاش کنیم و مرتبط بمانیم.

We have to almost fight to to keep ourselves

ما باید تقریباً بجنگیم تا مراقب خودمان باشیم

watched and keep us together, because that is the thing that we have to try and do.

و ما را کنار هم نگه داریم، زیرا این چیزی است که باید تلاش کنیم و انجام دهیم.

I think it is important probably now more than ever, Steve, we have to make sure we have lots of people around us.

فکر می‌کنم اکنون بیش از هر زمان دیگری مهم است، استیو، ما باید مطمئن شویم که افراد زیادی در اطرافمان هستند.

People, good people, kind people, generous people,

مردم، آدم‌های خوب، آدم‌های مهربان، آدم‌های سخاوتمند،

nice people, like minded people.

آدم‌های خوب، آدم‌های خوش فکر.

Yeah, some of these like minded.

آره، بعضی از اینها دوست دارند.

It means you you tend to have similar opinions about things and and understand each other.

این بدان معنی است که شما تمایل دارید نظرات مشابهی در مورد چیزها داشته باشید و یکدیگر را درک کنید.

So the difference is we are here to do that, to share

بنابراین تفاوت این است که ما اینجا هستیم تا این کار را انجام دهیم،

experiences, nice things, not to create anger

تجربیات، چیزهای خوب را به اشتراک بگذاریم، نه برای ایجاد خشم

or hate or disagreement.

یا نفرت یا اختلاف.

We don't want people shouting and fighting. However,

ما نمی خواهیم مردم فریاد بزنند و دعوا کنند. با این حال،

it is more

difficult than ever to break through that noise.

شکستن این سر و صدا دشوارتر از همیشه است.

It is, and it's a very serious thing.

این است، و این یک چیز بسیار جدی است.

I do like to have fun here, but this is a very serious point that I have to make.

من دوست دارم اینجا تفریح ​​کنم، اما این نکته بسیار جدی است که باید به آن اشاره کنم.

It is becoming more and more difficult for this to work

کار کردن به عنوان یک چیز برای این کار روز به روز دشوارتر می شود،

as a thing, because there is so much noise around nowadays.

زیرا امروزه سر و صدای زیادی در اطراف وجود دارد.

I am not being dramatic either. It is a real thing, you know.

من هم دراماتیک نیستم. این یک چیز واقعی است، می دانید.

I've seen it actually happen with with everything that we've been doing over the past couple of years

من دیده ام که در واقع با همه کارهایی که ما در طول دو سال گذشته

and certainly over the past 18 years here on YouTube.

و مطمئناً در 18 سال گذشته اینجا در YouTube انجام داده ایم، اتفاق می افتد.

Anyway. Mr.. Steve, we will leave it there.

به هر حال. آقای استیو، ما آن را همانجا می گذاریم.

Thank you very much for joining us, Mr..

از اینکه به ما پیوستید بسیار متشکرم، آقای

Steve, and we will see you next Sunday.

استیو، و یکشنبه آینده شما را خواهیم دید.

Hopefully I will be feeling better

امیدوارم

by then.

تا آن زمان حالم بهتر شود.

You will be lovely to be here and see you all again next week.

خوشحال خواهید شد که اینجا باشید و هفته آینده دوباره همه شما را ببینم.

Thank you, Mr. City.

متشکرم آقای شهر.

Thank you, Mr. Steve.

متشکرم، آقای استیو.

That was Mr. Steve and I'm going as well.

آن آقای استیو بود و من هم می روم.

I'm going to have a lie down.

من می روم دراز بکشم

It was an interesting one. Different.

جالب بود متفاوت.

Quite often we have subjects that we talk deeply about

اغلب ما موضوعاتی داریم که شاید عمیقاً در

maybe concerning English, but today it was with a little bit more free.

مورد انگلیسی صحبت کنیم، اما امروز با کمی آزادتر بود.

In fact, I have to say I quite enjoy it.

در واقع باید بگویم که از آن لذت می برم.

I quite enjoy the the slightly more free way of speaking.

من از روش کمی آزادتر صحبت کردن لذت می برم.

I think it is sometimes more natural.

من فکر می کنم گاهی اوقات طبیعی تر است.

It is time to go.

وقت رفتن است.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

See you not on Wednesday.

چهارشنبه نمی بینمت

I don't think I will be here on Wednesday, but I will do my best to be with you 100%.

من فکر نمی کنم چهارشنبه اینجا باشم، اما تمام تلاشم را می کنم تا 100% با شما باشم.

Well, next Sunday.

خوب یکشنبه آینده

And of course there will be some new video lessons coming up during the week as well.

و البته چند درس ویدیویی جدید نیز در طول هفته ارائه خواهد شد.

Take care of yourselves, enjoy the rest of your Sunday and I will see you later.

مواظب خودتون باشید، از بقیه یکشنبه خود لذت ببرید و بعداً شما را می بینم.

This is Mr. Duncan and of course Mr.

این آقای دانکن و البته آقای

Steve saying thanks for watching.

استیو هستند که از تماشا کردن تشکر می کنند. به

See you soon. Take care of yourselves.

زودی می بینمت. مواظب خودت باش

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه اتفاقی می افتد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Have a good day.

روز خوبی داشته باشید.

And of course.

و البته.

Ta ta for now.

تا تا فعلا