'FUDDLED' - 'DAZED' and 'CONFUSED' - English Addict 249 - Join the LIVE CHAT - Sunday 14th MAY 2023

Here is a curious thing.

اینجا یک چیز عجیب است.

This long wall from medieval times.

این دیوار طولانی متعلق به قرون وسطی است.

For some reason has

به دلایلی

a postbox built into it.

یک صندوق پستی در آن تعبیه شده است.

I have no idea why this exists, but

من نمی دانم چرا این وجود دارد، اما

I find it somehow

fascinating that there is a letter box

وجود یک جعبه نامه

on an old medieval wall.

بر روی یک دیوار قدیمی قرون وسطایی برایم جذاب است.

So this wall must be around.

پس این دیوار باید اطراف باشد.

Well, maybe a thousand years old.

خب شاید هزار ساله

You and look.

تو و نگاه کن

How do they get the mail out of that letter box?

چگونه نامه را از آن صندوق نامه بیرون می آورند؟

That is the question.

مساله این است.

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

We are back again.

ما دوباره برگشتیم.

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

It is so nice to be with you once more.

خیلی خوب است که یک بار دیگر با شما هستم.

Live on YouTube.

زنده در یوتیوب.

Yes. It's ever so nice.

آره. همیشه خیلی خوبه

In fact, I would say it is a very enjoyable thing indeed.

در واقع، من می توانم بگویم که این یک چیز بسیار لذت بخش است.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you happy?

شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy today?

آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling good.

امیدوارم حالتون خوب باشه

I hope everything in your life is okay.

امیدوارم همه چیز تو زندگیت خوب باشه

And if it isn't, I hope my lovely smiling

و اگر اینطور نیست، امیدوارم چهره خندان دوست داشتنی من

face will help your day go a little bit

کمک کند روز شما کمی

better than it was this morning.

بهتر از امروز صبح پیش برود.

Talking of which.

صحبت از کدام

Before we get any further into today's

قبل از اینکه به

live stream, I have a question for you.

پخش زنده امروز بپردازیم، یک سوال از شما دارم.

Something we all have to do every single day.

کاری که همه ما باید هر روز انجام دهیم.

No, not that.

نه، این نیست.

And not that either.

و آن هم نه.

Waking up.

بیدار شدن.

Waking up in the morning.

صبح بیدار شدن.

Some people find it very hard to wake up in the morning.

برخی افراد صبح ها از خواب بیدار می شوند.

Some people don't want to wake up too early, even though they have to.

برخی افراد نمی خواهند خیلی زود از خواب بیدار شوند، حتی اگر مجبور باشند.

Even though they have to go to work.

با اینکه باید سر کار بروند.

Or maybe they have an important appointment that they must keep.

یا شاید آنها یک قرار مهم دارند که باید آن را حفظ کنند.

Nobody really likes getting up in the morning.

هیچ کس واقعاً دوست ندارد صبح از خواب بیدار شود.

However,

با این حال،

we must do it.

ما باید آن را انجام دهیم.

Even me

حتی من

on average, I normally get up at around

به طور متوسط، معمولاً

about 8:00 in the morning.

حدود ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شوم.

However, this morning.

با این حال، امروز صبح.

Can you believe this?

آیا می توانید این را باور کنید؟

This morning I actually got up

امروز صبح در واقع ساعت

at 5 a.m..

5 صبح بیدار شدم.

I came down here into my studio

اینجا به استودیوی خود آمدم

and I did a little bit of preparation for today's live stream.

و کمی برای پخش زنده امروز آماده شدم.

So I was up and about this morning at 5 a.m.

بنابراین من امروز صبح ساعت 5 صبح بیدار بودم

and the weather was absolutely glorious.

و هوا کاملاً باشکوه بود.

So that's one of the reasons why I got up early, because I couldn't resist.

پس این یکی از دلایلی است که چرا زود بیدار شدم، چون نمی توانستم مقاومت کنم.

I could see the sunlight starting

می‌توانستم نور خورشید را ببینم که از

to come through the curtains of the bedroom.

پرده‌های اتاق خواب می‌گذرد.

However, sometimes it is not easy to wake up.

با این حال، گاهی اوقات بیدار شدن آسان نیست.

Sometimes we don't want to wake up in the morning.

گاهی اوقات نمی خواهیم صبح از خواب بیدار شویم.

We want to stay in bed.

ما می خواهیم در رختخواب بمانیم.

We want to have a lovely lie in.

ما می خواهیم یک دروغ دوست داشتنی داشته باشیم.

It is

that magic moment when you know that you don't have to go to work.

این لحظه جادویی است که می دانید لازم نیست سر کار بروید.

So a lot of people at the weekend, they will spend their mornings in bed.

بنابراین بسیاری از مردم در آخر هفته، صبح خود را در رختخواب می گذرانند.

Maybe they will have a cup of tea.

شاید یک فنجان چای بخورند.

Perhaps they will read the daily paper in bed and then afterwards

شاید آنها روزنامه روزانه را در رختخواب بخوانند و سپس

maybe they will curl back up under the blankets

شاید یک

or under the duvet for another hour, or maybe 2 hours.

ساعت یا شاید 2 ساعت دیگر زیر پتو یا زیر لحاف بپیچند.

However, yes,

با این حال، بله،

it is necessary for most of us to wake up at a certain time,

برای اکثر ما لازم است که در یک ساعت خاص از خواب بیدار شویم،

especially when we have to go to work, as I mentioned.

به خصوص زمانی که باید به سر کار برویم، همانطور که اشاره کردم.

It is something we have to do in the morning.

این کاری است که باید صبح انجام دهیم.

However, how do you normally wake up?

با این حال، به طور معمول چگونه از خواب بیدار می شوید؟ به

How do you normally become

طور معمول

aroused in the morning?

صبح ها چگونه برانگیخته می شوید؟

When you open your eyes and the new day is beginning,

وقتی چشمان خود را باز می کنید و روز جدید شروع می شود،

some people use an alarm clock.

برخی افراد از ساعت زنگ دار استفاده می کنند.

Some people use

برخی از افراد از

some other form of alarm.

شکل دیگری از زنگ هشدار استفاده می کنند.

Maybe they use their mobile phone.

شاید آنها از تلفن همراه خود استفاده می کنند.

Maybe they get some music

شاید

to play on their phone in the morning to wake them up.

صبح‌ها برای بیدار کردنشان، کمی موزیک با گوشی‌شان پخش کنند.

Maybe something nice and calming.

شاید چیزی خوب و آرامش بخش.

Maybe a little bit of classical music.

شاید کمی موسیقی کلاسیک.

Some people have a radio alarm clock next to the bed

برخی از افراد یک ساعت زنگ رادیویی در کنار تخت دارند

so they can wake up to their favorite radio station,

تا بتوانند با ایستگاه رادیویی مورد علاقه خود

or of course, the old fashioned way.

یا البته به روش قدیمی از خواب بیدار شوند.

The alarm clock I used to have many years ago,

ساعت زنگ دار که سال ها پیش داشتم،

I had a mechanical alarm clock

یک ساعت زنگ دار مکانیکی داشتم

and I would use that to wake me up in the morning.

و صبح ها از آن برای بیدار شدنم استفاده می کردم.

But the only problem was it had such an annoying ring.

اما تنها مشکل این بود که چنین حلقه آزار دهنده ای داشت.

It really did.

واقعا اینطور شد.

And it used to ring ever so loud.

و همیشه اینقدر بلند زنگ می زد.

And I don't think I ever woke up

و فکر نمی کنم که هیچ وقت

in a calm state.

در حالت آرام از خواب بیدار شدم.

So I think it is very important and in the morning to wake up

بنابراین فکر می کنم خیلی مهم است که صبح

with a smile on your face and a positive attitude.

با لبخندی بر لب و نگرش مثبت از خواب بیدار شوید.

Although sometimes it isn't easy.

اگرچه گاهی اوقات آسان نیست.

We can wake up in the morning.

می توانیم صبح از خواب بیدار شویم.

Maybe we've had a bad dream or a nightmare

شاید

during our sleep time, or perhaps even.

در طول زمان خواب یا شاید هم خواب بد یا کابوس دیده ایم.

And this is something that used to happen to me.

و این چیزی است که قبلا برای من اتفاق می افتاد.

Many years ago I used to find it very hard

سال‌ها پیش برای من خیلی سخت بود

to get to sleep at night.

که شب‌ها بخوابم. صادقانه بگویم،

I used to find it very hard to actually drop off

عادت داشتم واقعاً رها کنم

and go into dreamland, to be honest.

و به سرزمین رویایی بروم.

But and this is always the way.

اما و این همیشه راه است.

This is how it happens.

اینجوری میشه.

You can't get to sleep.

نمیتونی بخوابی

But when you finally get to sleep,

اما وقتی بالاخره به خواب می‌روید،

normally, there's only maybe an hour or 2 hours before you have to get up.

معمولاً فقط یک ساعت یا 2 ساعت باقی می‌ماند تا مجبور شوید بیدار شوید.

So I always used to find that I couldn't get to sleep.

بنابراین همیشه متوجه می شدم که نمی توانم بخوابم.

I was restless.

بی قرار بودم

I couldn't drop off.

من نمی توانستم پیاده شوم.

I couldn't ease into that lovely, lovely land of slumber.

من نمی توانستم در آن سرزمین دوست داشتنی و دوست داشتنی خواب راحت باشم.

I found it very hard to do,

انجام آن برای من بسیار سخت بود،

but I did manage

اما

to solve that problem a few years later.

چند سال بعد توانستم آن مشکل را حل کنم.

So I think it is a way of of bringing yourself

بنابراین فکر می‌کنم این راهی است که می‌توانید خودتان را

to a certain type of attitude to sleep because we do need it.

به نوع خاصی از نگرش به خواب برسانید، زیرا ما به آن نیاز داریم.

It is very important.

این خیلی مهمه.

Some people neglect their sleep.

برخی افراد از خواب خود غافل می شوند.

Some people can't get to sleep at night.

برخی از افراد شب ها نمی توانند بخوابند.

They become restless like I used to.

مثل من بی قرار می شوند.

But these days I find that I do sleep very well.

اما این روزها متوجه شدم که خیلی خوب می خوابم.

But the problem now is waking up.

اما مشکل اکنون بیدار شدن است.

So I seem to have more difficulty these days.

بنابراین به نظر می رسد که این روزها مشکلات بیشتری دارم.

Waking up in the morning.

صبح بیدار شدن.

So I normally use

بنابراین من معمولاً

some sort of method these days because summer has arrived.

این روزها از نوعی روش استفاده می کنم زیرا تابستان فرا رسیده است.

I often find that nature wakes me up in the morning.

اغلب متوجه می شوم که طبیعت صبح ها مرا از خواب بیدار می کند.

I think it's a nice way to wake up.

من فکر می کنم این یک راه خوب برای بیدار شدن است.

Actually, when you come round in the morning

در واقع، وقتی صبح می‌آیید

and you realize that a new day has arrived and maybe the first thing you hear

و می‌فهمید که روز جدیدی فرا رسیده است و شاید اولین چیزی که می‌شنوید

is the sound of nature outside your window.

صدای طبیعت بیرون پنجره‌تان باشد.

Or of course, as I said earlier, maybe the light,

یا البته، همانطور که قبلاً گفتم، شاید نور،

the sunlight is starting to come through your curtains.

نور خورشید شروع به عبور از پرده های شما می کند.

It does get light very early.

خیلی زود روشن میشه

During the summer months here, So normally around about maybe 3:30,

در طول ماه‌های تابستان اینجا، بنابراین معمولاً حدود ساعت 3:30،

4:00 in the morning, it will actually start to get light.

4:00 صبح، در واقع شروع به روشن شدن می‌کند.

So we have very early sunrise during the summer months.

بنابراین در طول ماه های تابستان خیلی زود طلوع خورشید داریم.

And of course, the sun

و البته، خورشید

also disappears very late at night.

نیز در شب بسیار دیر ناپدید می شود. به

Normally around maybe 930,

طور معمول در حدود ساعت 930،

945 at night, the sun will set.

945 شب، خورشید غروب می کند.

So that is during the longest day, the longest day,

بنابراین در طولانی‌ترین روز، طولانی‌ترین روز،

which I think is the 21st of June, if I remember correctly.

که فکر می‌کنم اگر درست یادم باشد، 21 ژوئن است.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

How do you normally wake up in the morning?

به طور معمول صبح ها چگونه از خواب بیدار می شوید؟

Think about that question.

در مورد آن سوال فکر کنید.

I will be asking it again in a few moments.

چند لحظه دیگه دوباره میپرسم

We have made it to the weekend once again.

ما یک بار دیگر به آخر هفته رسیدیم.

I hope you've had a good week.

امیدوارم هفته خوبی را سپری کرده باشید

It's been busy here because we have been organizing the big meetup

اینجا شلوغ است زیرا ما در حال سازماندهی جلسه بزرگی بودیم

that is happening in a roundabout. Mm.

که در یک میدان اتفاق می افتد. مم

I would say three and a half weeks

من می گویم سه هفته و نیم

or maybe four weeks even.

یا شاید چهار هفته حتی.

So we are going to have a big meet up in Paris.

بنابراین ما یک ملاقات بزرگ در پاریس خواهیم داشت.

Hello to all those who are coming.

سلام به همه کسانی که می آیند.

If you would like to come and join us,

اگر می‌خواهید بیایید و به ما بپیوندید،

why not drop me an email and I might let you know

چرا یک ایمیل برای من ارسال نمی‌کنید و

if I like you.

اگر از شما خوشم آمد به شما اطلاع دهم.

Only joking, by the way.

اتفاقا فقط شوخیه

That was a joke. A joke?

این یک شوخی بود. جوک؟

A little joke for the start of today's livestream.

یک شوخی کوچک برای شروع پخش زنده امروز.

Hello. Also to the live chat.

سلام. همچنین به چت زنده.

Who was first here today?

چه کسی امروز اولین بار اینجا بود؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Congratulations, Beatrice.

تبریک می گویم، بئاتریس.

You were first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز بودید.

Congratulations on this.

این را تبریک می گویم.

Very nice to see you here today.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

The truth is, you are first in second place

حقیقت این است که شما در مقام دوم

of former champion.

قهرمان سابق اول هستید.

Not this week.

این هفته نه

You are second this week.

تو این هفته دومی

Very tense.

خیلی پرتنش

In third place, we have Tom, Eric. Hello, Tomek.

در مقام سوم، ما تام، اریک را داریم. سلام تومک

I saw you yesterday on WhatsApp

من دیروز تو را در واتس اپ دیدم که

causing chaos as usual.

طبق معمول باعث هرج و مرج شدی.

But you also have Lily otherwise

اما لیلی را نیز دارید که

known as intelligent.

به عنوان باهوش شناخته می شود.

Hello.

Hello to you and nice to see you.

سلام.

سلام به شما و خوشحالم که شما را می بینم.

Here you have Olga, of course.

البته در اینجا شما اولگا را دارید.

Many regular viewers here.

بسیاری از بینندگان ثابت اینجا.

Mohsen is here as well.

محسن هم اینجاست.

We also have Palmira is here as well.

ما همچنین پالمیرا اینجا نیز داریم.

Hello, Palmira. Nice to see you as well.

سلام پالمیرا از دیدن شما هم خوشحالم

Did anyone watch the Eurovision Song Contest last night?

آیا کسی مسابقه آهنگ یوروویژن را دیشب تماشا کرد؟

A lot of people were.

افراد زیادی بودند.

We're getting very excited here because we really did think that

ما در اینجا بسیار هیجان‌زده می‌شویم زیرا واقعاً فکر می‌کردیم که

because we were hosting the Eurovision Song Contest, we actually thought we might have a chance of winning.

چون میزبان مسابقه آواز یوروویژن بودیم، واقعاً فکر می‌کردیم که ممکن است شانس برنده شدن داشته باشیم.

We didn't.

ما این کار را نکردیم.

We did not win

ما

Sweden.

سوئد را نبردیم.

Sweden won.

سوئد برنده شد.

I haven't actually heard the song because between you and me,

من واقعاً این آهنگ را نشنیده‌ام زیرا بین من و شما،

I know this might upset some people,

می‌دانم که این ممکن است برخی افراد را ناراحت کند،

but I think we really feel very interested

اما فکر می‌کنم ما واقعاً

in the Eurovision Song Contest.

به مسابقه آواز یوروویژن علاقه زیادی داریم.

If I was honest with you, I used to watch it many years ago

اگر با شما صادق باشم، سال ها پیش آن را تماشا می کردم،

because it was a bit of fun, but now it's become so serious

زیرا کمی سرگرم کننده بود، اما اکنون آنقدر جدی

and so political.

و سیاسی شده است.

Originally, the Eurovision Song

در اصل، مسابقه آواز یوروویژن

Contest was all about people having fun, having a nice time

همه چیز در مورد تفریح ​​مردم، گذراندن اوقات خوشی

getting together and having some fun songs.

با هم و داشتن آهنگ های سرگرم کننده بود.

And then at the end of the contest, one country would win, and then the following year

و سپس در پایان مسابقه، یک کشور برنده می شد و سال بعد

the winning country would host the Eurovision Song Contest.

کشور برنده میزبان مسابقه آواز یوروویژن می شد .

However, these days it has become too political.

با این حال، این روزها بیش از حد سیاسی شده است.

It's just full of politics.

فقط پر از سیاست است.

So there are always certain countries who will vote for their favored nation.

بنابراین همیشه کشورهای خاصی هستند که به ملت مورد علاقه خود رای می دهند.

Whatever the song

آهنگ هر چه به

sounds like, even if the song is the worst song ever.

نظر می رسد، حتی اگر آهنگ بدترین آهنگ تاریخ باشد.

Certain countries will vote for that one particular place.

کشورهای خاصی به آن مکان خاص رای خواهند داد.

So I have to say, I stopped watching the Eurovision Song

بنابراین باید بگویم که من تماشای مسابقه آواز یوروویژن را از

Contest a few years ago when it started to become political.

چند سال پیش که شروع به سیاسی شدن کرد، متوقف کردم.

I didn't like it.

I think they actually ruined it, to be honest,

من آن را دوست نداشتم.

من فکر می کنم آنها واقعاً آن را خراب کردند، صادقانه بگویم،

even though I'm sure it was very spectacular and a lot of fun.

حتی اگر مطمئن هستم که بسیار دیدنی و سرگرم کننده بود.

And congratulations to Sweden, who will be the host

و به سوئد که میزبان

of next year's Eurovision Song Contest.

مسابقه آواز یوروویژن سال آینده خواهد بود تبریک می گویم.

It's nice to see so many people here today.

خوشحالم که امروز این همه آدم را اینجا می بینم.

Yes, it is Sunday, of course, and we are back together again.

بله، البته یکشنبه است و ما دوباره با هم هستیم.

So how do you wake up in the morning?

پس چگونه صبح ها از خواب بیدار می شوید؟

Is there a method that you normally use

آیا روشی وجود دارد که معمولاً

when you wake up in the morning?

هنگام صبح از خواب بیدار می شوید؟

Is there a way of waking up for you something special?

آیا راهی برای بیدار شدن برای شما وجود دارد که چیز خاصی باشد؟

Maybe you have a special way of waking up

شاید شما هم روش خاصی برای بیدار شدن دارید

too. Of course, some people

. البته بعضی ها

find that in the morning they are disturbed, they are woken up.

متوجه می شوند که صبح ها مزاحم می شوند، از خواب بیدار می شوند .

I remember when I lived in China because lots of people

زمانی را به یاد می‌آورم که در چین زندگی می‌کردم، زیرا بسیاری از مردم

in China drive their cars

چین

like crazy people.

مانند دیوانه‌ها ماشین‌هایشان را می‌رانند.

They will often sound their horns

آن‌ها اغلب بوق‌های خود را به صدا در می‌آورند

and quite often in the morning, the early morning

و اغلب صبح‌ها، صبح زود

when people were setting off to work

که مردم

for their their day, they would get in their cars and they

برای روز خود به سر کار می‌رفتند، سوار ماشین‌هایشان می‌شدند و

they would be so noisy with their engines and their horns.

با موتورها و بوق‌هایشان خیلی سر و صدا می‌کردند .

And it always used to wake me up.

و همیشه مرا بیدار می کرد.

So I did find that the traffic

بنابراین متوجه شدم که ترافیک

was quite annoying.

بسیار آزاردهنده است.

It would often wake me up even though I didn't actually always need to get up early.

اغلب اوقات من را از خواب بیدار می کرد، حتی اگر در واقع همیشه نیازی به صبح زود بیدار شدن نداشتم.

To be honest.

صادقانه بگویم.

So I think I think it is

بنابراین فکر می‌کنم این

a thing that some people find easy to do

کاری است که انجام آن برای برخی افراد آسان

and some people find hard to do.

و برای برخی افراد دشوار است.

They don't want to get up.

آنها نمی خواهند بلند شوند.

I remember when I used to work many years ago,

یادم می‌آید سال‌ها پیش زمانی که کار می‌کردم،

I had to get up quite early in the morning and I always hated it.

باید صبح‌ها خیلی زود بیدار می‌شدم و همیشه از آن متنفر بودم.

I hated it so much.

خیلی ازش متنفر بودم

I really did not enjoy it.

من واقعاً از آن لذت نمی بردم.

Not one bit.

نه یک ذره

Hello.

سلام.

Also to Florence.

همچنین به فلورانس.

Hello, Florence.

سلام فلورانس

Nice to see you here as well in the live chat.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم.

Hello to you as well, Govind

به شما هم سلام، گوویند گویند

Govind Patel, who says it is now

پاتل، که می گوید الان

late in the evening in India.

در هند دیر وقت است.

A big hello to India.

یک سلام بزرگ به هند.

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Victor says if you don't go to bed, then you don't have to get up.

ویکتور می گوید اگر به رختخواب نمی روی، پس لازم نیست بلند شوی.

That is true.

این درست است.

So I was many years ago.

پس من خیلی سال پیش بودم.

I used to suffer from insomnia.

من قبلا از بی خوابی رنج می بردم.

Insomnia is something that you get when you can't sleep.

بی خوابی چیزی است که وقتی نمی توانید بخوابید دچار آن می شوید.

Maybe you go to sleep and you have lots of things on your mind.

شاید بخوابید و چیزهای زیادی در ذهنتان باشد.

You keep thinking about things.

مدام به چیزهایی فکر می کنی

Maybe you lie in bed and you keep thinking about all

شاید در رختخواب دراز کشیده اید و مدام به

all the horrible things that have happened during the day.

تمام اتفاقات وحشتناکی که در طول روز رخ داده است فکر می کنید.

Or maybe you are worried about the following day.

یا شاید شما نگران روز بعد هستید.

And sometimes it is hard to get to sleep.

و گاهی اوقات به سختی می توان به خواب رفت.

So it can be a problem.

بنابراین می تواند مشکل ساز باشد.

It can be a very big problem indeed. In fact.

در واقع می تواند یک مشکل بسیار بزرگ باشد. در حقیقت.

Hello also to Claudia.

سلام به کلودیا.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

What do you have?

چی داری؟

What do you have in your past today?

امروز چه چیزی در گذشته خود دارید؟

What are you cooking?

چی می پزی؟

Claudia,

کلودیا،

What is in your pot?

در گلدان شما چیست؟

Please let me know.

لطفا مرا در جریان قرار بدهید.

We also have Richard here as well.

ما همچنین ریچارد را اینجا داریم.

Richard wakes up

ریچارد

to the sound of the radio.

با صدای رادیو از خواب بیدار می شود.

I used to do that many years ago

من سال ها پیش این کار را انجام می دادم

because we all have a favorite radio station.

زیرا همه ما یک ایستگاه رادیویی مورد علاقه داریم.

Even though these days I don't really listen to the radio very much

اگرچه این روزها من واقعاً زیاد به رادیو گوش نمی دهم

because most radio stations in this country

زیرا اکثر ایستگاه های رادیویی در این کشور

are commercial radio stations.

ایستگاه های رادیویی تجاری هستند.

And to be honest with you, listening to the same commercials

و صادقانه بگویم، گوش دادن به همان تبلیغات

on the radio again and again,

در رادیو بارها و بارها،

it drives you absolutely crazy.

شما را کاملا دیوانه می کند.

So these days, I don't really listen to the radio very much,

بنابراین این روزها من واقعاً زیاد رادیو گوش نمی‌کنم،

which is strange because when I was very young,

که عجیب است زیرا وقتی خیلی جوان بودم،

I always dreamt of being a radio presenter.

همیشه آرزو داشتم مجری رادیو باشم. می

I wanted to be a famous deejay

خواستم یک دیجی معروف

or maybe a famous radio presenter.

یا شاید هم مجری معروف رادیو باشم.

I used to sit in the house when I was a child

من از بچگی در خانه می نشستم

and pretend that I had my own show

و وانمود می کردم که برنامه خودم را دارم،

a bit like now, really, when you think about it.

مثل الان، واقعاً وقتی به آن فکر می کنی.

So how do you normally wake up?

پس به طور معمول چگونه از خواب بیدار می شوید؟

Some people use Natacha Maybe the sound of the birds

برخی از مردم از ناتاچا استفاده می کنند شاید صدای پرندگان

outside, maybe some other way.

بیرون باشد، شاید به روشی دیگر.

Please let me know.

لطفا مرا در جریان قرار بدهید.

During today's live chat.

در جریان چت زنده امروز.

Other things we're talking about today, by the way, we are looking at

اتفاقاً چیزهای دیگری که امروز در مورد آنها صحبت می کنیم، به

words and phrases connected to being

کلمات و عبارات مرتبط با

confused.

گیج شدن نگاه می کنیم.

If there's one thing that many people say these days,

اگر این روزها بسیاری از مردم،

especially people of a certain age like me,

به خصوص افراد در سن خاصی مانند من، چیزی می

we often say, I don't understand the world around me.

گویند، ما اغلب می گوییم، من دنیای اطرافم را درک نمی کنم.

These days, everything seems so confusing.

این روزها همه چیز خیلی گیج کننده به نظر می رسد.

Modern times.

دوران مدرن.

The world in which we are living now seems

دنیایی که اکنون در آن زندگی می کنیم بسیار گیج کننده به نظر می رسد

so confusing.

.

I am dazed and confused.

من گیج و گیج شده ام. امروز نیز

We will be talking about that actual subject

در مورد آن موضوع واقعی صحبت خواهیم کرد

later on as well today.

.

Of course, it is a special day if you are watching in Turkey, a big event taking place.

البته، اگر در ترکیه تماشا می کنید، یک روز خاص است ، رویداد بزرگی در حال برگزاری است.

It is the presidential election

taking place today in Turkey, I believe.

من معتقدم که امروز در ترکیه انتخابات ریاست جمهوری برگزار می شود.

And a lot of people are talking about that.

و بسیاری از مردم در مورد آن صحبت می کنند.

So if you are in Turkey watching at the moment, have you voted yet?

بنابراین اگر در حال حاضر در ترکیه هستید و تماشا می کنید، آیا تا به حال رای داده اید؟

Are you going to go out and vote

آیا می خواهید بیرون بروید و

for your favorite politician?

به سیاستمدار مورد علاقه خود رای دهید؟ به

A lot of people seem to be predicting a big change

نظر می رسد بسیاری از مردم تغییر بزرگی را در

this year in the way Turkey is actually run.

سال جاری در نحوه اداره ترکیه پیش بینی می کنند.

So that will be very strange.

بنابراین بسیار عجیب خواهد بود.

If something happens there, we will have to wait and see what happens.

اگر اتفاقی در آنجا بیفتد، باید منتظر بمانیم و ببینیم چه می شود.

So some people seem to think that there will be a big change taking place in Turkey as the votes

بنابراین به نظر می رسد برخی از مردم فکر می کنند که تغییر بزرگی در ترکیه رخ خواهد داد زیرا آرا

are first in the Turkish election.

در انتخابات ترکیه اول است.

The wing says, When I get up early in the morning,

بال می گوید، وقتی صبح زود بیدار می شوم،

I am normally back to sleep again.

معمولاً دوباره به خواب می روم.

Does that

mean when you wake up in the morning you normally fall to sleep again?

آیا این

بدان معناست که وقتی صبح از خواب بیدار می شوید معمولاً دوباره به خواب می روید؟

Because a lot of people do that. I used to do it a lot.

چون خیلی ها این کار را می کنند. من خیلی این کار را انجام می دادم.

I would wake up in the morning even if I had an alarm clock nearby,

صبح از خواب بیدار می شدم، حتی اگر یک ساعت زنگ دار نزدیک بود،

I would sometimes wake up and I would press the button

گاهی اوقات از خواب بیدار می شدم و دکمه بالای ساعت را فشار می دادم

on top of the alarm clock

and then immediately I would go back to sleep.

و بلافاصله دوباره به خواب می رفتم.

Apparently today in Brazil,

ظاهرا امروز در برزیل،

it is a mother's Day in Brazil.

روز مادر در برزیل است.

Hello to all the mothers watching today in Brazil.

سلام به همه مادرانی که امروز در برزیل تماشا می کنند.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And I hope you are having a good day.

و امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید.

Liliana says it makes perfect sense

لیلیانا می گوید کاملا منطقی است

that so many of us are feeling confused these days.

که بسیاری از ما این روزها احساس سردرگمی می کنیم.

I am currently studying a discipline called sense making.

در حال حاضر در حال تحصیل در رشته ای به نام حس سازی هستم.

Now I have a feeling this

حالا من احساس می کنم که این

might be something to do with the the way your brain or what?

ممکن است به نحوه مغز شما مربوط باشد یا چه چیزی؟

Or the way you you become accustomed to maybe changes or things in the world

یا روشی که به آن عادت می کنید، شاید تغییرات یا چیزهایی در جهان

or things in your environment, the things around you,

یا چیزهایی در محیطتان، چیزهای اطرافتان،

maybe, maybe cognitive.

شاید، شاید شناختی.

Because that word cognitive is a word

زیرا این کلمه شناختی کلمه ای است

that is used a lot nowadays when we talk about a person's

که امروزه وقتی در مورد

ability to make sense of the world around them,

توانایی افراد در درک دنیای اطراف خود صحبت می کنیم

but also the way that they process

و همچنین نحوه پردازش

information appear in their brains.

اطلاعات در مغزشان صحبت می شود.

So it is not surprising that some people find it very hard

بنابراین جای تعجب نیست که برخی از مردم

to cope with life these days.

این روزها کنار آمدن با زندگی بسیار سخت هستند.

I have to say sometimes there are days and I will be honest with you,

باید بگویم گاهی اوقات روزهایی هست و من با شما صادق خواهم بود،

there are days when I really think the world has gone

روزهایی هستند که واقعا فکر می کنم دنیا دیوانه شده است

crazy.

.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

So we are talking about confusion a little bit later on.

بنابراین ما در مورد سردرگمی کمی بعد صحبت می کنیم.

Also, apparently Italy, it is Mother's Day in Italy as well.

همچنین ظاهرا ایتالیا روز مادر در ایتالیا هم هست.

So happy Mother's Day to Italy.

پس روز مادر به ایتالیا مبارک.

Happy Mother's Day to Brazil.

روز مادر بر برزیل مبارک باد.

El L, Kaori.

ال ال، کائوری.

Hello, El Kaori. Nice to see you here today.

سلام ال کائوری. خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

L Kaori says as often

L Kaori می گوید اغلب اوقات

my biological clock will wake me up.

ساعت بیولوژیکی من مرا بیدار می کند.

Interesting. Yes, of course.

جالب هست. بله حتما.

Your your mechanism.

مکانیسم شما

Your mechanism inside your body.

مکانیسم شما در داخل بدن شما

We all have an internal clock that decides

همه ما یک ساعت درونی داریم که تعیین می کند

when we wake up, when we go to sleep, even when we eat.

چه زمانی از خواب بیدار شویم، چه زمانی بخوابیم، حتی چه زمانی غذا بخوریم.

So there are things that happen inside our body,

بنابراین چیزهایی در بدن ما اتفاق می افتد

and a lot of people find it very easy to go to sleep

و بسیاری از مردم خوابیدن را بسیار آسان می دانند

because their body is telling them to your body clock.

زیرا بدن آنها به ساعت بدن شما می گوید.

So a lot of people use that to decide when they go to bed

بنابراین بسیاری از مردم از آن برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه زمانی به رختخواب بروند

or go to sleep or of course, wake up as well.

یا بخوابند یا البته بیدار شوند، استفاده می کنند.

I think you are right,

فکر می‌کنم حق با شماست،

since making is about being able to detect

زیرا ساختن این است که بتوانیم

all the ways information gets distorted

تمام راه‌هایی که اطلاعات تحریف می‌شوند را شناسایی کنیم

and exploring if we can discover the truth.

و اگر بتوانیم حقیقت را کشف کنیم، کاوش کنیم.

Well, I suppose that is quite a hot topic

خب، فکر می‌کنم این روزها موضوع بسیار داغ است

these days because a lot of people are talking about that.

زیرا افراد زیادی در مورد آن صحبت می‌کنند.

Of course, they are talking about A.I., artificial intelligence, and the way

البته، آنها در مورد هوش مصنوعی، هوش مصنوعی، و روشی که در

a lot of information is now fed and quite often

حال حاضر بسیاری از اطلاعات تغذیه می شود و اغلب

a lot of information is given out at the same time.

اطلاعات زیادی به طور همزمان داده می شود، صحبت می کنند.

Sometimes it's very hard to keep up to date with what is happening in the world

گاهی اوقات به‌روز ماندن از آنچه در جهان اتفاق می‌افتد بسیار سخت است،

because there seems to be new information

زیرا به نظر می‌رسد همیشه اطلاعات جدیدی

coming out all the time.

منتشر می‌شود.

So maybe sense making can help with that process?

بنابراین شاید حس کردن بتواند به این روند کمک کند؟

I think so,

Palmira says.

پالمیرا می گوید، فکر می کنم اینطور است.

Tina Turner, the singer.

تینا ترنر، خواننده.

Tina Turner just simply is a band

تینا ترنر فقط یک گروه

better than all the rest.

بهتر از بقیه است.

Apparently, Tina Turner now lives in Switzerland.

ظاهرا تینا ترنر اکنون در سوئیس زندگی می کند.

Is that true?

آیا این درست است؟

I didn't know that.

من این را نمی دانستم.

I thought she was still living in the United States.

فکر می کردم او هنوز در ایالات متحده زندگی می کند.

Interestingly.

جالب است.

Very interesting.

بسیار جالب.

Is it is it Mother's Day today?

آیا امروز روز مادر است؟

And happy Mother's Day in England.

و روز مادر در انگلستان مبارک.

Is it really Mother's Day today?

آیا واقعا امروز روز مادر است؟ آیا

Have I missed Mother's Day?

روز مادر را از دست داده ام؟

That's impossible.

غیرممکن است.

I don't think it's Mother's Day today.

فکر نمی کنم امروز روز مادر باشد.

That was a few weeks ago.

این چند هفته پیش بود.

I'm pretty sure of it.

من تقریباً از آن مطمئن هستم.

In fact, in a few moments, we have Mr.

در واقع تا چند لحظه دیگر آقای

Steve. Mr.

استیو را داریم. آقای

Steve will be joining us, but I couldn't resist showing you something I did the other day.

استیو به ما ملحق خواهد شد، اما من نتوانستم کاری را که روز گذشته انجام دادم به شما نشان دهم.

I was out and about doing some filming

من روز قبل بیرون بودم و داشتم فیلمبرداری می کردم

the other day, and I will be honest with you,

، و با شما صادق خواهم بود،

I was pointing my camera everywhere.

دوربینم را به همه جا نشانه می رفتم.

I was filming the trees, filming the sky, filming other things that I will

داشتم از درخت ها فیلم می گرفتم، از آسمان فیلم می گرفتم، از چیزهای دیگری فیلم می گرفتم که

we will be revealing later in one of my video lessons.

بعداً در یکی از درس های ویدیویی ام فاش خواهیم کرد. با

However, yesterday I was I was set about with Mr.

این حال، دیروز قرار بود که آقای

Steve doing some filming as well as last week as well.

استیو مانند هفته گذشته فیلمبرداری را انجام دهد.

Would you like to see this?

آیا دوست دارید این را ببینید؟

Some beautiful sights of the summer

برخی از مناظر زیبای تابستان

that we are now enjoying here in England?

که اکنون در انگلیس از آنها لذت می بریم؟

And then after this he will be here.

و بعد از این او اینجا خواهد بود.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

Isn’t it wonderful?

فوق العاده نیست؟

Some beautiful sights of.

چند مناظر زیبا از.

Well, first of all, we had a walk yesterday, Mr.

خب، اول از همه، ما دیروز پیاده روی داشتیم، آقای

Steve and myself, and we really did enjoy ourselves.

استیو و من، و واقعاً لذت بردیم.

I have to say, it was rather nice.

باید بگم خیلی قشنگ بود

In fact, this is English, Andy, coming to you live from the birthplace of English,

در واقع، این انگلیسی است، اندی، از زادگاه انگلیسی به شما می آید،

which just happens to be, Oh, my goodness, it's England now.

که اتفاقاً این است، خدای من، الان انگلیس است.

Doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo

دوو دوو دوو دوو دوو دوو دوو دوو دوو دوو

doo doo doo Did, did, did.

دوو کرد.

Hello, everyone.

سلام به همه

He's here.

او اینجاست.

He is back. Yes.

او برگشته است. آره.

You can't keep him away from my studio, especially on Sunday.

شما نمی توانید او را از استودیوی من دور نگه دارید، به خصوص یکشنبه.

Here he is. Hello, everyone.

او اینجا است. سلام به همه

May I add my welcome to what Mr.

می‌توانم خوشامدگویی خود را به آنچه آقای

Duncan will already have given to you.

دانکن قبلاً به شما داده است اضافه کنم.

And we're going to lay out I don't know if anyone's noticed yet.

و ما میخواهیم طرح کنیم، نمیدانم هنوز کسی متوجه شده است یا خیر.

No one will notice because it's not on camera.

هیچ کس متوجه نمی شود زیرا در دوربین نیست.

Oh, so. So.

اوه، پس. بنابراین.

So all of that, all of that can't be seen anyway.

بنابراین همه اینها، همه آن ها به هر حال دیده نمی شوند.

So only we can see all the different things.

بنابراین فقط ما می توانیم همه چیزهای مختلف را ببینیم.

That element, the, the different lens you've got.

آن عنصر، لنز متفاوتی که شما دارید.

Oh, that's slightly different.

اوه، این کمی متفاوت است.

Yes. Anyway, I mean someone's eating dandelions apparently.

آره. به هر حال، منظورم این است که کسی ظاهراً قاصدک می خورد.

Okay. Yes.

باشه. آره.

Well we are.

خوب ما هستیم.

You've just showed the video. I've never seen too many.

شما به تازگی ویدیو را نشان دادید. من هرگز خیلی زیاد ندیده ام

They're everywhere.

آنها همه جا هستند.

I'm glad people are enjoying Mr.

خوشحالم که مردم از ویدیوهای طبیعت آقای دانکن لذت می برند،

Duncan's nature videos, which

I mean, literally when we go for a walk, we can never go for a walk, you know,

منظورم این است که وقتی ما به پیاده روی می رویم، هرگز نمی توانیم پیاده روی کنیم، می دانید،

like you go for a walk from A to B, it might take you half an hour or an hour.

مثل اینکه از A به B پیاده روی می کنید، ممکن است طول بکشد. شما نیم ساعت یا یک ساعت

You just sort of walk there.

فقط یه جورایی اونجا قدم میزنی

Not with Mr.

Duncan because he sees something that he wants to film outcomes, the camera

نه با آقای

دانکن چون او چیزی را می‌بیند که می‌خواهد از نتایج آن فیلمبرداری کند، دوربین

and I'm sort of left there sort of, Oh, what am I supposed to do while Mr.

و من یک جورهایی آنجا مانده‌ایم، اوه، وقتی آقای دانکن در حال فیلم‌برداری است، من باید چه کار کنم

Duncan is filming away?

؟

I mean, obviously the results are

منظورم این است که بدیهی است که نتایج

lovely, spectacular and well, that so the view to judge

دوست‌داشتنی، دیدنی و خوب هستند، بنابراین دیدگاهی برای قضاوت در مورد

what they already have.

آنچه قبلاً داشته‌اند.

But of course in your isn't it isn't it's always interesting

اما مطمئناً در شما این نیست که همیشه جالب است

when you're with somebody and they do something different than you want to do.

وقتی با کسی هستید و او کاری متفاوت از آنچه شما می خواهید انجام می دهد.

It's always a bit I mean you're like that when I do things sometimes,

این همیشه کمی است، منظورم این است که وقتی من بعضی اوقات کارهایی را انجام می دهم شما اینطور هستید،

but I think not not I think I'm more patient when Steve does things.

اما فکر نمی کنم نه، فکر می کنم وقتی استیو کارهایی را انجام می دهد صبورتر هستم.

But if I'm doing things and Steve has to wait for me, he is less patient.

اما اگر من کارهایی انجام می دهم و استیو باید منتظر من باشد، صبر کمتری دارد.

So I think if there was a contest between us,

بنابراین فکر می‌کنم اگر بین ما

who was the most patient, I think I would win.

که صبورترین بود مسابقه‌ای برگزار می‌شد، فکر می‌کنم برنده می‌شوم.

Because you are quite impatient, especially when it comes

زیرا شما کاملا بی حوصله هستید، به خصوص وقتی صحبت

to things like technology and machinery.

از چیزهایی مانند تکنولوژی و ماشین آلات باشد.

You don't have much patience.

شما صبر زیادی ندارید.

Mr. Steve Oh, well, that's that.

آقای استیو اوه، خوب، همین است.

That's different. That's my own patience.

این متفاوت است. صبر خودم همینه

Now I've got zero patience and tolerance when it comes to technology not working.

حالا وقتی صحبت از کار نکردن فناوری به میان می‌آید، صبر و تحمل من صفر است.

Absolutely zero.

مطلقاً صفر

I go from I go from 0 to 11

من از 0 تا 11

on the anger scale within microseconds.

در مقیاس خشم در عرض میکروثانیه می روم.

That is true.

Something happened recently.

این درست است.

اخیراً اتفاقی افتاده است.

There's something anywhere anyway.

به هر حال هر جا چیزی هست

Steve.

استیو

Oh, I've got I've got tons of things to mention here.

اوه، من چیزهای زیادی برای ذکر اینجا دارم.

I'm not allowed to.

من اجازه ندارم.

Claudia She's knee deep.

کلودیا او تا زانو عمیق است.

She got a handful of chopping onions, which is what I was doing earlier.

او یک مشت پیاز خرد کرد، کاری که من قبلاً انجام می دادم.

I had a whole pile of chopped onions, but this is what we're having later.

من یک انبوه پیاز خرد شده داشتم، اما این چیزی است که بعداً خواهیم داشت.

But anyway, anyway, today we've got lots of things to talk about.

اما به هر حال، به هر حال، امروز ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

There is a big election taking place in Turkey.

انتخابات بزرگی در ترکیه در حال برگزاری است.

Yes, it's all happening and a lot of people

بله، این همه اتفاق می افتد و

seem to be predicting a big change.

به نظر می رسد بسیاری از مردم یک تغییر بزرگ را پیش بینی می کنند.

Maybe a maybe we can go back there on holiday.

شاید بتوانیم در تعطیلات به آنجا برگردیم.

Now, you do realize that that a lot of people might misunderstand

اکنون متوجه شدید که بسیاری از مردم ممکن است

what we mean by that, but we haven't been banned from Turkey.

منظور ما را از آن اشتباه متوجه شوند، اما ما از ترکیه منع نشده ایم.

For those wondering.

برای کسانی که تعجب می کنند.

But but yes, yes, we might be going back there

اما بله، بله،

if the attitude and the the strictness eases off.

اگر نگرش و سختگیری کاهش یابد، ممکن است به آنجا برگردیم.

That's all.

همین.

Anyway. That's all I want to say.

به هر حال. این تمام چیزی است که می خواهم بگویم.

I want to say. Right. Yeah. Okay, move on. Steve.

من میخواهم بگویم. درست. آره باشه ادامه بده استیو

We had an exciting event here this week.

این هفته یک رویداد هیجان انگیز اینجا داشتیم. اتفاق

Something very exciting happened.

بسیار هیجان انگیزی افتاد.

I can't think of anything.

من نمی توانم به چیزی فکر کنم.

I wasn't excited by anything last week. Mr. Duncan.

هفته گذشته از هیچ چیز هیجان زده نشدم. آقای دانکن

What?

Why does that not surprise me?

چی؟

چرا من را شگفت زده نمی کند؟

So it must have excited you?

پس حتما شما را هیجان زده کرده است؟

Yes, it excites me very much.

بله، من را بسیار هیجان زده می کند.

Would you like to see

آیا دوست دارید

the towels back?

حوله ها را دوباره ببینید؟

We have some towels.

چندتا حوله داریم

They are back.

Everyone, These are different cows.

آن ها برگشتند.

همه، اینها گاوهای متفاوتی هستند.

I think maybe one of them or maybe two of them are the same cow as we had last year.

من فکر می کنم شاید یکی از آنها یا شاید دو نفر از آنها همان گاوی باشند که سال گذشته داشتیم.

But these.

اما اینها.

These are the new cows. They.

اینها گاوهای جدید هستند. آنها.

They arrived two days ago, and already they seem very comfortable.

آنها دو روز پیش آمدند و در حال حاضر بسیار راحت به نظر می رسند.

They came over to the fence of our house tonight.

امشب به حصار خانه ما آمدند.

You are right, Mr. Duncan.

حق با شماست آقای دانکن.

That was an exciting high spot to the week.

این نقطه اوج هیجان انگیز هفته بود.

And yes, I went out actually, because there's a on the border

و بله، من در واقع بیرون رفتم، زیرا در

on our border with that field, there is a hedge that I have to cut from the other side.

مرز ما با آن میدان، یک پرچین وجود دارد که باید از طرف دیگر آن را قطع کنم.

So in the field I have to stand in the field where the cows are

بنابراین در مزرعه باید در مزرعه ای که گاوها هستند بایستم تا

to cut it back successfully, which the owner doesn't mind, I hope.

با موفقیت آن را قطع کنم، که امیدوارم صاحبش بدش نیاید.

But yes, I was looking out because normally when we get new cows,

اما بله، من مراقب بودم زیرا معمولاً وقتی گاوهای جدید می گیریم،

they are very excited and they will sort of run up to you.

آنها بسیار هیجان زده هستند و به نوعی به سراغ شما می آیند.

And I think they're just inquisitive.

و من فکر می کنم آنها فقط کنجکاو هستند.

I don't think they want to do you any harm, but it does make you feel a bit nervous.

فکر نمی‌کنم آنها بخواهند به شما آسیبی وارد کنند، اما این باعث می‌شود کمی عصبی شوید.

So I was looking out to make sure when I was cutting back this hedge

بنابراین من به دنبال این بودم که مطمئن شوم وقتی داشتم این پرچین را برمی‌داشتم، گاوهای جوان دمدمی مزاج تحت

that I wasn't being watched and pursued

نظر و تعقیب من نبودند

by frisky young cows.

.

But anyway, they did.

اما به هر حال این کار را کردند.

Although I got over the fence,

اگرچه از حصار گذشتم، اما

I think they were looking at me because they came over mooing at me, didn't they? Mr.

فکر می‌کنم آنها به من نگاه می‌کردند، چرا که آنها از کنار من غر می‌زدند، اینطور نیست؟ آقای

Duncan They did, but as you say, they seem much friendlier because they normally

دانکن آنها این کار را کردند، اما همانطور که شما می گویید، آنها بسیار دوستانه تر به نظر می رسند، زیرا معمولاً

take a few weeks to settle down and get used to people, but they seem to be quite relaxed.

چند هفته طول می کشد تا آرام شوند و به مردم عادت کنند، اما به نظر می رسد کاملاً آرام هستند.

So we're very pleased about that. So that's the big news.

بنابراین ما از این بابت بسیار خوشحالیم. پس این خبر بزرگ است.

The cows are back.

گاوها برگشتند

We have some some new cows, some new bovine

ما چند گاو جدید، چند حیوان گاو جدید داریم که می‌توانیم

animals to ride to watch, frolicking at the back.

سوار شویم و پشت سرمان بچرخند.

And sometimes you might hear them as well.

و گاهی اوقات ممکن است آنها را نیز بشنوید.

You might hear the occasional news.

ممکن است گهگاه اخباری را بشنوید.

I think they're friendly because they came up to me

من فکر می کنم آنها دوستانه هستند زیرا

at when I was, you know, our side of the fence.

زمانی که من طرف حصار ما بودم به سراغ من آمدند.

They came up to me, which then only takes them weeks and weeks to get used to that.

آنها به سراغ من آمدند، که پس از آن فقط هفته ها و هفته ها طول می کشد تا به آن عادت کنند.

They came straight and they was looking at me

آنها مستقیم آمدند و به من نگاه می کردند

and in fact, they were inquisitive because they wanted to see what I'd done.

و در واقع کنجکاو بودند زیرا می خواستند ببینند من چه کار کرده ام.

Because anything that looks like a plant, anything that looks like a plant that they could eat,

زیرا هر چیزی که شبیه یک گیاه است، هر چیزی که شبیه گیاهی است که می توانند بخورند،

they get excited about it.

در مورد آن هیجان زده می شوند.

The longest clipping of all these things off the bush

طولانی ترین بریدن از همه این چیزها از بوته

and they must have thought they could eat them, which they can't.

و آنها باید فکر می کردند که می توانند آنها را بخورند، که نمی توانند.

So they were sniffing around, talking of nature.

بنابراین آنها در اطراف بو می کشیدند و از طبیعت صحبت می کردند.

So I was also another little moment of nature that we

بنابراین من هم یک لحظه کوچک دیگر از طبیعت بودم که

we discovered by accident as we were walking along the road, we

به طور تصادفی وقتی در جاده راه می رفتیم آن را کشف کردیم، با

we came across a little birdie,

یک مرغک کوچک،

a little tiny bird, this little chick.

یک پرنده کوچک، این جوجه کوچک مواجه شدیم.

But I suppose I might actually have a little contest here.

اما من فکر می کنم در واقع ممکن است یک مسابقه کوچک در اینجا داشته باشم.

I might actually ask if anyone knows this small bird is.

من واقعاً ممکن است بپرسم آیا کسی می داند که این پرنده کوچک است؟

So this is a chick that has come out of its nest

پس این جوجه ای است که از لانه خود بیرون آمده

and it's having a little sleep there.

و در آنجا کمی می خوابد.

It thinks it's still in the nest, but does anyone know

فکر می کند هنوز در لانه است، اما آیا کسی می داند

what bird this is?

این چه پرنده ای است؟

The little baby bird fresh from its nest.

بچه پرنده کوچولو تازه از لانه اش.

Now, we weren't sure if it was if it was a bird

اکنون، ما مطمئن نبودیم که آیا این پرنده است

that came out of the nest too early, because it does look rather small.

که خیلی زود از لانه بیرون آمده است یا خیر، زیرا بسیار کوچک به نظر می رسد.

And as you can see it, it doesn't seem to to want to be on camera.

و همانطور که می بینید، به نظر نمی رسد که بخواهد جلوی دوربین باشد.

And it certainly isn't aware how dangerous it is.

و مطمئناً نمی داند که چقدر خطرناک است.

In fact, we found this in the middle of the road. Yeah.

در واقع ما این را در میانه راه پیدا کردیم. آره این بدان

Didn't mean its parents were trying to feed it.

معنا نبود که والدینش سعی می کردند به آن غذا بدهند.

So does anyone know what this bird is?

پس کسی میدونه این پرنده چیه؟

If you think you know the answer, give us.

اگر فکر می کنید پاسخ را می دانید، به ما بدهید.

Well, you can.

خوب، شما می توانید.

You can send a message on the live chat if you want.

در صورت تمایل می توانید در چت زنده پیام ارسال کنید.

If you want to.

اگر شما می خواهید.

You don't have to.

But if you want to be like we like the live chat.

شما مجبور نیستید.

اما اگر می خواهید مثل ما باشید که چت زنده را دوست داریم.

We love the live chat.

ما عاشق چت زنده هستیم.

So does anyone know what this particular bird is?

پس آیا کسی می داند این پرنده خاص چیست؟

It's acting like it's still in the nest. Yes.

طوری رفتار می کند که انگار هنوز در لانه است. آره.

Totally unaware that it could be killed at any moment

کاملاً غافل از اینکه هر لحظه ممکن است

by a whole plethora of different things.

توسط انبوهی از چیزهای مختلف کشته شود.

A plethora? Yes. Goodness me.

انبوهی؟ آره. خدایا من

Many, doesn't it, Steve?

خیلی ها، اینطور نیست، استیو؟

That I think that might be the best word that you've used for a long time.

که من فکر می کنم این ممکن است بهترین کلمه ای باشد که برای مدت طولانی استفاده کرده اید.

That was that word of the week plethora or plethora? No.

آن کلمه ی هفته انبوه یا فراوان بود؟ نه.

You know what that deserves?

میدونی لیاقتش چیه؟

That deserves the fancy pants, because I haven't done one of those for a long time.

این لیاقت شلوارهای فانتزی را دارد، زیرا مدت زیادی است که یکی از آن‌ها را انجام نداده‌ام.

Plus.

به علاوه.

Sarah Oh, that's a very nice

سارا اوه، این خیلی خوب است

one. That's enough is enough, mister.

. بس است، آقا

That's enough.

Yes. You can't have too much color.

بس است.

آره. شما نمی توانید رنگ زیادی داشته باشید.

It means you've got a lot of something, doesn't it?

یعنی شما چیزهای زیادی دارید، اینطور نیست؟

Is that correct, Mr. Duncan? Yes.

آیا این درست است، آقای دانکن؟ آره.

A large quantity of something is a lot of things, Maybe a choice of things as well.

مقدار زیادی از چیزی چیزهای زیادی است، شاید انتخاب چیزها نیز باشد.

A large choice.

یک انتخاب بزرگ

Oh, what a plethora of food choices

اوه، چه تعداد زیادی از انتخاب های غذایی

you might say.

ممکن است بگویید.

Or we might say when we go down to breakfast in the hotel in Paris.

یا ممکن است بگوییم وقتی برای صرف صبحانه در هتل پاریس می رویم.

Oh, a plethora or a plethora of choices,

اوه، انبوه یا انبوهی از انتخاب ها،

plus a plethora of question even.

به علاوه انبوهی از سوالات حتی.

We're finding it difficult to pronounce it.

تلفظ آن برای ما دشوار است.

It's not an everyday word I have to say.

این یک کلمه روزمره نیست که باید بگویم.

I'm going to say right now, all we've been talking about for the past two days

همین الان می‌خواهم بگویم، تمام چیزی که در دو روز گذشته در مورد آن صحبت کرده‌ایم این است که

is, is all the food we're going to eat when we're in Paris.

وقتی در پاریس هستیم، همه غذایی که قرار است بخوریم، است.

Bread, meat,

نان، گوشت،

lots of garlic, of course,

سیر زیاد، البته،

wine, cream, potatoes, mashed potatoes,

شراب، خامه، سیب زمینی، پوره سیب زمینی،

because that is full of the famous delicacies, believe it or not, mashed potatoes.

چون پر از خوراکی های معروف است، چه باور کنید چه نه، پوره سیب زمینی.

Or do they just think that British people like it now?

یا فقط فکر می کنند که مردم بریتانیا اکنون آن را دوست دارند؟

It is.

It is part of French cuisine. Mashed potatoes. Yes.

این است.

بخشی از غذاهای فرانسوی است. پوره سیب زمینی. آره.

The potatoes are used a lot in French cooking, in fact.

در واقع از سیب زمینی در آشپزی فرانسوی استفاده زیادی می شود.

So that said, all of this, Olga says, is it a black bird?

اولگا می گوید که همه اینها پرنده سیاه است؟

And Claudia asks, Is it a sparrow?

و کلودیا می پرسد، آیا گنجشک است؟

Right? It does. I thought it was a sparrow.

درست؟ این کار را انجام می دهد. فکر کردم گنجشک است.

So with you on that one, Claudia, And

پس با تو، کلودیا، و

have you still got your your arms and your fingers

آیا هنوز بازوها و انگشتانت

and chopped onions and. Yes,

و پیازهای خرد شده و. بله،

I thought it was a sparrow, but in fact, I think Mr.

فکر می‌کردم گنجشک است، اما در واقع، فکر می‌کنم آقای

Duncan does know what it is in Italian

دانکن می‌داند که در ایتالیایی از

that Torah is also used many things.

تورات نیز چیزهای زیادی استفاده می‌شود.

A large choice a large choice I would make in there somewhere.

یک انتخاب بزرگ، یک انتخاب بزرگ من در آنجا در جایی انجام خواهم داد.

I would not be surprised.

من تعجب نمی کنم.

No. Well, maybe that's how it's pronounced or yes, in Italian, but I would imagine it's probably,

نه. خوب، شاید اینطوری تلفظ می شود یا بله، در ایتالیایی، اما من تصور می کنم احتمالاً،

if I remember correctly, I think it's probably from Latin anyway.

اگر درست یادم باشد، فکر می کنم احتمالاً از لاتین است.

I would imagine we think it's spelt but without looking it's up now we're going to see.

من تصور می‌کنم فکر می‌کنیم املای آن نوشته شده است، اما بدون نگاه کردن، اکنون می‌بینیم که بالاست. به

You think it's not like that? Mr..

نظر شما اینطور نیست؟ آقای.

Yes. Yes.

بله. آره.

pleth0ra But you might find an Italian.

pleth0ra اما ممکن است یک ایتالیایی پیدا کنید.

The t h is a is pronounced and maybe it's plethora.

t h است تلفظ می شود و شاید آن plethora است.

Plato In fact that sounds very Italian,

افلاطون در حقیقت که به نظر بسیار ایتالیایی می رسد،

I have to say, is an interesting comment from, from Leitrim.

باید بگویم، نظر جالبی از Leitrim است.

Hello Netra.

سلام نترا

Who is it?

کیه؟

Is is reading or getting into Richard Dawkins at the moment.

در حال حاضر در حال خواندن یا ورود به ریچارد داوکینز است.

Yes we have to talk about yeah, a couple of books by Richard Dawkins.

بله، باید در مورد بله، چند کتاب از ریچارد داوکینز صحبت کنیم.

I'm a big fan of Richard Dawkins as well with his views, his also his his way

من از طرفداران پر و پا قرص ریچارد داوکینز هستم، همچنین با دیدگاه‌های او، و همچنین روش‌های او

of explaining things such as because he is very much into

برای توضیح چیزهایی مانند این که او بسیار علاقه‌مند است، می‌دانم

I know now what is his field now?

اکنون رشته او چیست؟

Is it is it biology?

آیا این زیست شناسی است؟

It's I think it's it's animal biology or.

فکر می کنم زیست شناسی حیوانی است یا.

Yes, that's that's I think was his. Yes.

بله، فکر کنم مال او بود. آره.

Because he always says that he's not a physicist.

چون همیشه می گوید که فیزیکدان نیستم.

It's a book.

این یک کتاب است.

I mean, biology is a broad subject, but I think it's well,

منظورم این است که زیست شناسی یک موضوع گسترده است، اما فکر می کنم خوب است،

it's sort of its evolution, evolutionary biology.

این یک نوع تکامل آن است، زیست شناسی تکاملی.

So yeah. And

پس آره. و

so he

over the years, though, he's gone from that and he's become more

بنابراین

، او در طول سال‌ها، از آن دور شده و بیشتر به

of a spokesperson for

سخنگویی تبدیل شده است که

how can I put this atheism, people who,

چگونه می‌توانم این بی‌خدایی را بیان کنم، افرادی که

who are not religious.

مذهبی نیستند.

Yeah.

آره

And we've got a couple of books, the Blind Watchmaker,

و ما چند کتاب داریم، ساعت‌ساز نابینا،

which was a well-known book and also a TV series as well.

که یک کتاب معروف و همچنین یک سریال تلویزیونی بود.

And of course, The God Delusion, which was a big bestseller.

و البته The God Delusion که یک کتاب پرفروش بود.

And recently the I think it's something,

و اخیراً فکر می‌کنم این چیزی است،

something about myths and fantasy

چیزی در مورد اسطوره‌ها و فانتزی‌ها

and the way all of these things came about as well.

و روشی که همه این چیزها به وجود آمده‌اند.

So so Richard Dawkins has become quite an expert on many things,

بنابراین ریچارد داوکینز در بسیاری از چیزها کاملاً متخصص شده است،

but also he is quite often associated with the, I suppose, the atheist movement.

اما همچنین اغلب با جنبش الحادی، به گمانم، ارتباط دارد.

Definitely.

He's like this nice poster boy.

قطعا.

او مثل این پسر پوستر خوب است.

You would say that's a good phrase, a poster boy, somebody

شما می گویید این عبارت خوبی است، یک پسر پوستر، کسی

that is sort of lauded and held up as a main proponent of something.

که به نوعی مورد تحسین قرار می گیرد و به عنوان حامی اصلی چیزی مطرح می شود.

And in his case, it's atheist arguing

و در مورد او، بی خدایی است که

against the existence of a god.

علیه وجود خدا استدلال می کند.

But we've noticed.

اما ما متوجه شده ایم.

Well, I was about to say he seems to have backed off

خب، می‌خواستم بگویم که به نظر می‌رسد او از

the interest, softened his approach to atheists now.

این علاقه خود عقب‌نشینی کرده، رویکرد خود را نسبت به آتئیست‌ها ملایم‌تر کرده است.

And I think this probably is for two reasons Steve he's he's getting on a bit.

و من فکر می‌کنم این احتمالاً به دو دلیل است که استیو او کمی درگیر است.

I think the energy needed to debate this all the time.

من فکر می کنم انرژی لازم برای بحث در این مورد همیشه.

And I think debating is a really hard thing to do.

و من فکر می کنم که بحث کردن واقعاً کار سختی است.

It isn't easy to do that. Well, I yeah.

انجام این کار آسان نیست. خب من آره

And also maybe because because he feels maybe threatened

و همچنین شاید به این دلیل که او احساس می کند ممکن است

by by what he says, maybe people have made threats towards him.

از آنچه می گوید تهدید شده باشد، شاید مردم او را تهدید کرده باشند.

Well, he's a said that he can't feel as though he can speak out on certain issues anymore

خوب، او گفته است که دیگر نمی تواند احساس کند که می تواند در مورد مسائل خاصی صحبت کند،

because his life's been threatened, which is a very sad state of affairs.

زیرا زندگی او تهدید شده است، که وضعیت بسیار غم انگیزی است.

I think we all know what's, going on there.

فکر می کنم همه ما می دانیم که آنجا چه خبر است.

But, you know, it's interesting that we saw an interview with him recently

اما، می دانید، جالب است که اخیراً مصاحبه ای با او دیدیم

and rather than just in all previous interviews, okay.

و نه فقط در تمام مصاحبه های قبلی، خوب.

If you you know, he's always vehemently says there is no God, that's it.

اگر می دانید، او همیشه به شدت می گوید خدا وجود ندارد، همین.

End of question. It's impossible.

پایان سوال غیر ممکنه.

But recently I've noticed he's saying, well, there's you know,

اما اخیراً متوجه شده‌ام که او می‌گوید، خوب، می‌دانید،

there's no

absolutes in science, which is what I've always said.

هیچ

مطلقی در علم وجود ندارد، چیزی که من همیشه گفته‌ام.

You can't absolutely say

شما نمی توانید به طور مطلق بگویید

that there isn't a God

که خدایی وجود ندارد که در آن

where you can't you can't absolutely say anything when you think about it.

نتوانید بگویید وقتی به آن فکر می کنید نمی توانید مطلقاً چیزی بگویید.

Yeah, well, that's it. So he we don't get into this subject today.

آره خب همینه بنابراین او ما امروز وارد این موضوع نمی شویم.

But it's interesting, not from Neeson's point of view.

اما جالب است، نه از دیدگاه نیسون.

If he if you read some of his earlier books,

اگر برخی از کتاب های قبلی او را بخوانید،

he has softened his stance a bit.

موضعش را کمی ملایم کرده است.

So he's what he's sort of saying now.

بنابراین او همان چیزی است که اکنون به نوعی می گوید.

It's well, that's what I think.

خوب است، من این را فکر می کنم.

But it doesn't necessarily mean it's true.

اما لزوماً به این معنی نیست که درست است.

Well, I just I think that's the thing I've just said.

خوب، من فقط فکر می کنم این چیزی است که من گفتم.

He's he's getting on he's he's not as strong as at the stroke as well.

او در حال سوار شدن است، او به اندازه سکته مغزی قوی نیست.

So maybe maybe he's just softening his approach because it is it is quite stressful doing it.

بنابراین شاید او فقط رویکرد خود را نرم می کند زیرا انجام آن بسیار استرس زا است.

Or maybe he's softened his approach only from the public perspective

یا شاید او رویکرد خود را فقط از منظر عمومی ملایم کرده است،

because he's very worried about death threats and things like that.

زیرا او در مورد تهدید به مرگ و مواردی از این قبیل بسیار نگران است.

Yeah, and certain religion anyway. Oh, yeah.

بله، و به هر حال دین خاصی. اوه، آره

Anyway, need somebody saying nature made an interesting

به هر حال، باید کسی بگوید که طبیعت

comment about about Turkey

نظر جالبی در مورد ترکیه

and so has Tom as well. Tom.

و تام نیز دارد. تام

Tom Rocks. Hello Tom.

تام راکز سلام تام.

I saw that said there's no restrictions go into Turkey,

من دیدم که گفت هیچ محدودیتی برای ورود به ترکیه وجود ندارد،

which we know there is out there isn't there aren't restrictions.

که ما می دانیم که خارج از کشور وجود ندارد محدودیتی وجود ندارد.

I think I think a lot of people are going to miss the point.

فکر می‌کنم خیلی‌ها موضوع را از دست می‌دهند. صادقانه بگویم،

This all this relates to what we were just talking about, to be honest.

همه اینها به همان چیزی است که ما فقط درباره آن صحبت می کردیم.

But no, it's not that.

اما نه، این نیست.

But but maybe over the over the past few years, the laws and the rules

اما شاید در طول چند سال گذشته، قوانین و قوانین

and the way things have been the perception from controlled.

و روشی که همه چیز از دید کنترل شده است.

Well, our point of view is that it wouldn't necessarily be

خوب، دیدگاه ما این است که لزوماً

an ideal country for us as a couple to travel to.

برای ما به عنوان یک زوج سفر به آن کشور ایده آلی نخواهد بود.

Yes, Nature says when you go to Turkey on the next vacation,

بله، طبیعت می گوید وقتی در تعطیلات بعدی به ترکیه می روید ،

you better not get stoned.

بهتر است سنگسار نشوید.

Now there's two way.

حالا دو راه هست

There's two at least two meanings of the word stoned.

حداقل دو معنی از کلمه سنگسار وجود دارد.

One is literally someone hurling stones at you

یکی به معنای واقعی کلمه کسی است که به سمت شما سنگ پرتاب می کند

because you know we're two men together.

زیرا می دانید که ما دو مرد با هم هستیم.

Or do you mean, you know, as a form of punishment

یا منظورتان نوعی تنبیه است

or do you mean getting stoned as in smoking marijuana?

یا سنگسار مانند کشیدن ماری جوانا؟

Well, I'm not looking at that.

خوب، من به آن نگاه نمی کنم.

Yeah, So.

Well, stoned is just being high on some some substance.

آره پس

خوب، سنگسار فقط مقدار زیادی ماده است.

Well, that anything. That's what I mean. Yeah.

خوب، آن هر چیزی. منظورم همین است. آره

So do you mean that we can literally get stoned or do you mean that we're getting stoned?

پس منظورتان این است که ما به معنای واقعی کلمه سنگسار می شویم یا منظورتان این است که سنگسار می شویم؟

I don't think they have that.

من فکر نمی کنم آنها آن را داشته باشند.

They don't have stoning, by the way, in Turkey.

اتفاقاً در ترکیه سنگسار ندارند.

Well, I don't know what they know.

خوب، من نمی دانم آنها چه می دانند.

They don't do it in prison.

در زندان این کار را نمی کنند.

Prison? A long, long time in prison.

زندان؟ مدت طولانی در زندان.

A long, long, long time, anyway.

به هر حال زمان طولانی، طولانی، طولانی.

Steve. Yes.

استیو آره.

Steve Moving on quickly,

استیو به سرعت در حال حرکت است،

so we've had a couple of guesses

بنابراین ما

for the Mystery Bird one more time.

یک بار دیگر چند حدس برای Mystery Bird داشته ایم. اگر

It's quite, quite a change if Okay, Steve,

باشه، استیو،

let me just do this a

اجازه دهید من این کار را انجام دهم، کاملاً تغییر خواهد کرد

So we have the mystery bird.

.

It's not lovely.

دوست داشتنی نیست

No, it's taking a little sound as well.

نه، صدای کمی هم می گیرد.

It's saying hello.

داره سلام میکنه

Actually, I think it's saying, Can you stop filming me?

در واقع، فکر می‌کنم می‌گوید، می‌توانی از من فیلم نگیرید؟

Give me my privacy.

حریم خصوصی ام را به من بده

I've only been out in the world for a few moments.

من فقط چند لحظه است که در دنیا هستم.

It's not live.

زنده نیست

It's a bit like me in the morning.

صبح ها کمی شبیه من است.

Yes. Let's move on, Mr. Duncan. Move on. It's what

آره. بیایید ادامه دهیم، آقای دانکن. حرکت کن. این چیزی است که

you keep saying to me.

Well, yes, he's joking, but.

شما مدام به من می گویید.

خوب، بله، او شوخی می کند، اما.

Okay, then they don't carry on with that.

خوب، پس آنها به این کار ادامه نمی دهند.

What's the answer, anyway?

به هر حال جواب چیست؟

I'm not giving it yet.

من هنوز آن را نمی دهم.

Well, I'm okay. Well, I can give it because I know what it is.

خوب من خوبم خوب، من می توانم آن را بدهم زیرا می دانم چیست.

So I'm not giving out tickets. You're going to wait a little longer.

بنابراین من بلیط نمی دهم. قرار است کمی بیشتر صبر کنید.

I said,

گفتم

okay, okay, I'm fine. I'm fine.

باشه، باشه، خوبم. من خوبم.

I'm fine.

Mr. Duncan? Yes. Intelligent makes a very good comment.

من خوبم.

آقای دانکن؟ آره. هوشمند نظر بسیار خوبی می دهد.

Is it possible that Dawkins, being an intellectually honest man,

آیا ممکن است داوکینز که از نظر فکری مردی صادق است،

found inconsistency in his own arguments and therefore softened his tone?

در استدلال های خود تناقض پیدا کرده باشد و در نتیجه لحن خود را ملایم کرده باشد؟

Quite possibly.

کاملاً ممکن است.

Isn't that right, Mr. Duncan?

اینطور نیست، آقای دانکن؟

Well, I just I just think he's elderly.

خوب، من فقط فکر می کنم او مسن است.

He's an old person.

او یک فرد قدیمی است.

He's an old man.

او یک پیرمرد است.

And and that's what happens as you get older.

و این همان چیزی است که با افزایش سن اتفاق می افتد.

I always remember a great story.

من همیشه یک داستان عالی را به یاد دارم.

W.C. Fields, who remembers him?

دستشویی. فیلدز، کی او را به یاد می آورد؟

Harold Hello, my little chickadee.

هارولد سلام، جوجه کوچولوی من.

And he was he was a great character actor.

و او یک بازیگر شخصیت بزرگ بود.

And also, apparently he was well known as an atheist.

و همچنین، ظاهراً او به عنوان یک ملحد شناخته شده بود.

But apparently there was this wonderful story going around

اما ظاهراً چند سال پیش این داستان شگفت‌انگیز در جریان بود

a few years ago that he was on his deathbed and someone came in

که او در بستر مرگ بود و شخصی وارد شد

and he was holding a Bible in his hand, reading it

و او کتاب مقدسی را در دست گرفته بود و آن را می‌خواند،

like, oh, okay, okay.

اوه، باشه، باشه.

Oh, I see. And

اوه می فهمم. و

the flow of my story.

جریان داستان من

And someone asked, Oh, what are you doing?

و یکی پرسید، اوه، چه کار می کنی؟ می

You know, you're an atheist, you're an atheist.

دانی، تو یک آتئیست هستی، تو یک ملحد هستی. داشت

It was flicking through, flicking through.

ورق می زد، ورق می زد.

And he says, I'm just looking for a loophole.

و او می گوید، من فقط به دنبال یک روزنه هستم.

So And that's it.

پس و بس.

So that was his dry wit, though.

پس این عقل خشک او بود.

He wasn't really. Yeah, well, that's the thing is Mr.

او واقعا نبود. آره، خب، این آقای

Doom, you know, I mean, I like to think of myself

دووم است، می‌دانید، منظورم این است که من دوست دارم

as a, as a atheist sometimes and sometimes.

گاهی و گاهی خود را یک ملحد بدانم.

But the thing is, when something really bad

اما مسئله این است که وقتی یک اتفاق واقعاً بد

happens in your life, how can you be an atheist sometimes?

در زندگی شما می افتد، چگونه می توانید گاهی اوقات یک آتئیست باشید؟

Well, what I mean is that when everything's going well in your life,

خوب، منظور من این است که وقتی همه چیز در زندگی شما خوب پیش می رود،

it's it's quite easy to think in those terms.

فکر کردن با آن شرایط بسیار آسان است.

No, there's no evidence, etc., etc..

نه، هیچ مدرکی وجود ندارد، و غیره، و غیره.

You're a trans theist probably.

شما احتمالاً ترنس خداباور هستید.

I'm probably agnostic, I think. Is that right?

من فکر می کنم احتمالاً آگنوستیک هستم. درست است؟

Well, that was a joke.

خب این یک شوخی بود

You say a trans trans theist.

شما می گویید ترنس خداباور.

Oh, right.

درسته.

So you can have transgender nowadays and people who are trans race

بنابراین امروزه شما می توانید ترنسجندر داشته باشید و افرادی که نژاد ترنس

and trans, they see it theist trans these.

و ترنس هستند، آن را ترنس خداباور می بینند.

So between different God, he says, well, not just that, but sometimes you go, I do believe today and tomorrow

پس بین خدای مختلف، او می گوید، خوب، نه فقط این، بلکه گاهی اوقات تو می روی، من امروز و فردا را باور می کنم،

I don't yeah I today I do that the thing you say

بله، من امروز همان کاری را انجام می دهم که شما می گویید،

you do believe when things start to go wrong,

وقتی چیزها شروع به اشتباه می کنند، باور می کنید،

like somebody very close to you dies

مانند یکی از نزدیکان شما می میرد

or your life might feel threatened or you want someone,

یا ممکن است زندگی شما احساس خطر کند یا کسی را می خواهید،

somebody that you love very much is seriously ill and you want them to live well.

کسی که خیلی دوستش دارید به شدت بیمار است و می خواهید او خوب زندگی کند.

Those moments most people.

آن لحظات اکثر مردم

I wouldn't be surprised if Richard Dawkins doesn't do it as well,

من تعجب نمی کنم اگر ریچارد داوکینز این کار را به خوبی انجام ندهد، می

you know, just gets in a sneaky prayer there just to be just to cover themselves.

دانید، فقط برای اینکه خود را بپوشانند، در یک دعای یواشکی در آنجا حاضر می شود .

Yes, there is no there is there a isn't it.

بله، وجود ندارد، وجود ندارد، وجود ندارد.

Oh, but there is a yes.

اوه، اما یک بله وجود دارد.

Whether no, there are believers.

چه خیر، مؤمنانی هستند.

There is there is a phrase that means that that someone will always hedge

یک عبارت وجود دارد که به این معنی است که کسی همیشه

their bets just in case.

شرط های خود را در هر صورت محافظت می کند.

So maybe you go, I'm an atheist.

پس شاید تو برو، من یک آتئیست هستم.

Just in case.

محض احتیاط.

Just in case. Yes.

محض احتیاط. آره.

If you are that okay.

اگر شما خوب هستید.

And then the next day they go, Well, you know, I don't believe in all of this.

و روز بعد آنها می روند، خوب، می دانید، من به همه اینها اعتقاد ندارم.

And then the next day they go, Tell me again, it's me again.

و روز بعد آنها می روند، دوباره به من بگو، دوباره من هستم.

Remember me?

مرا به خاطر بسپار؟

Just just in case you are there.

فقط به شرطی که شما آنجا باشید.

It's quite fashionable, isn't it?

کاملا مد است، اینطور نیست؟

Sometimes to in public,

گاهی اوقات برای در معرض دید عموم،

expose certain expose

افشای برخی از افشاگران،

expose exposes another expose,

افشاگری دیگری،

espouse certain views on the subject

حمایت از دیدگاه‌های خاصی در مورد موضوع،

because makes you sound intellectual or express

به این دلیل که باعث می‌شود شما روشنفکر به نظر برسید یا بیان

or express that in private you might think something completely different,

یا بیان کنید که ممکن است در خلوت چیز کاملاً متفاوتی فکر کنید،

particularly, as I said, when life isn't going the way you want it to do.

به ویژه، همانطور که گفتم، زمانی که زندگی در جریان نیست. آن طور که شما می خواهید انجام دهید

That's just and that's, I suppose, I suppose a good example was me a few weeks ago

این فقط و همین است، فکر می‌کنم، فکر می‌کنم یک مثال خوب من چند هفته پیش بود که

when my mum passed, and to be honest, I did not think any of that

مادرم فوت کرد، و صادقانه بگویم، من به هیچ‌یک از اینها فکر نمی‌کردم،

because because my mind is pretty, pretty solid and not very good at changing my mind.

زیرا ذهن من زیبا، بسیار محکم است و خیلی خوب نیست. تغییر نظرم

Well, I would change my mind if there was proof, if there was something that made me change my mind.

خوب، اگر دلیلی وجود داشت، اگر چیزی بود که باعث شد نظرم را تغییر دهم، نظرم را تغییر می‌دادم.

But I am pretty much

اما من تقریباً

with the opinion that life is for living.

با این عقیده هستم که زندگی برای زندگی کردن است.

This is it. We are here. Yeah. Enjoy yourself.

این است. ما اینجا هستیم. آره از خودت لذت ببر

Enjoy the journey.

سفر خوش بگذرد.

We are all on the same train.

همه ما در یک قطار هستیم.

And one day that train will hit the buffers

و یک روز آن قطار به بافرها برخورد می کند

and then it will be over.

و بعد تمام می شود.

So enjoy the journey. Look out the window.

پس از سفر لذت ببرید. از پنجره بیرون را نگاه کن. از

Enjoy the the landscape as it goes by

منظره‌ای که می‌گذرد لذت ببرید

and experience every every moment I can see buffets. Mr.

و هر لحظه که می‌توانم بوفه‌ها را ببینم تجربه کنید. آقای

Duncan That's right, yes.

دانکن درست است، بله.

Well, talking of yeah, the tram says that you see, there's always the back of my mind.

خوب، صحبت از آره، تراموا می گوید که می بینید، همیشه پشت ذهن من وجود دارد.

I remember and I've said this before, and I'll very briefly sum it up, Mr.

یادم می آید و قبلاً هم این را گفته بودم و خیلی خلاصه می کنم آقای

Duncan, that

دانکن که

anything is possible.

هر چیزی ممکن است.

We just don't know enough, do we?

ما فقط به اندازه کافی نمی دانیم، نه؟

And particularly if a new tram will probably understand this concept.

و به خصوص اگر یک تراموا جدید احتمالاً این مفهوم را درک کند.

Well, that's saying other people won't.

خوب، این به این معنی است که دیگران این کار را نخواهند کرد.

But you probably has heard of this concept.

اما احتمالاً این مفهوم را شنیده اید.

I think.

I think everyone understands the concept that if the

من فکر می کنم.

من فکر می کنم همه این مفهوم را درک می کنند که اگر

if the universe is infinite,

جهان نامتناهی باشد،

then anything is possible.

پس هر چیزی ممکن است.

And therefore a God in theory, theoretically is possible.

و بنابراین وجود خدا در تئوری، از لحاظ نظری امکان پذیر است.

Anyway, that's another.

به هر حال، آن چیز دیگری است.

And talking of religion in itself, the bananas

و صحبت از مذهب به خودی خود، موز

presenting their own chap show is possible.

نمایش خود را به نمایش می گذارد امکان پذیر است.

So you can have a couple of bananas sitting on a couch I presenting.

بنابراین می توانید چند موز روی کاناپه ای که من ارائه می کنم بنشینید.

In fact I think, I think a banana is taking over from James Corden,

در واقع فکر می‌کنم، صادقانه بگویم، یک موز از جیمز کوردن می‌گیرد،

to be honest, which, which some people might say that there isn't much difference.

که ممکن است بعضی‌ها بگویند تفاوت چندانی وجود ندارد.

Yes. Talking of religion, did you see the headlines about what the pope was saying? Mr.

آره. صحبت از دین شد، آیا تیتر اخبار را در مورد آنچه پاپ می گفت دیدید؟ آقای

Duncan initially, what he's what he is hoping or expressing that Italian should do more of.

دانکن در ابتدا، آنچه را که او امیدوار است یا بیان می کند که ایتالیایی باید بیشتر انجام دهد.

The pope

پاپ

has said that Italians

گفته است که ایتالیایی‌ها

must must turn down the lights

باید چراغ‌ها را خاموش کنند

and put on some romantic music

و موسیقی عاشقانه بگذارند

and make some babies, make babies, make more babies.

و بچه‌هایی بسازند، بچه‌دار شوند، بچه‌های بیشتری بسازند.

They need more babies, you know. Yeah.

آنها به نوزادان بیشتری نیاز دارند، می دانید. آره

Get rid of those prophylactics

از شر آن داروهای پیشگیرانه

and and those birth control pills.

و آن قرص های ضد بارداری خلاص شوید.

Are you and are you from the 1950s pop out symbol?

آیا شما و آیا از نماد پاپ اوت دهه 1950 هستید؟

I didn't want to say the actual word

من نمی خواستم کلمه واقعی را بگویم

and pop out some babies and lots of them because they didn't seem to anybody.

و برخی از نوزادان و بسیاری از آنها را بیرون بیاورم، زیرا به نظر کسی نمی رسیدند.

We won't go into that.

ما وارد آن نمی شویم.

But they do seem to think there's a bit of a crisis coming in terms of

اما به نظر می‌رسد که آنها فکر می‌کنند که از نظر

not enough young people being born, not enough young people.

عدم به دنیا آمدن جوانان کافی و کمبود جوانان، کمی بحران در راه است.

I mean, I just think it's rubbish because it will it will just correct itself.

منظورم این است که من فقط فکر می‌کنم این کار بیهوده است، زیرا خود به خود اصلاح می‌شود.

Well, long term, eventually we'll all be robots anyway.

خوب، دراز مدت، در نهایت همه ما به هر حال ربات خواهیم بود.

We'll all be robots, so don't worry about it.

همه ما ربات خواهیم بود، پس نگران آن نباشید.

I know were so so to be honest with you, we'd all be robots

می‌دانم که اگر با شما صادق باشم، همه ما روبات‌هایی می‌شویم که

with our heads in large green jam jars walking around like this.

سرهایمان را در شیشه‌های مربای سبز بزرگی داریم که این‌طور در اطراف راه می‌روند.

So don't worry about it.

پس نگرانش نباش

Nature balances itself out.

طبیعت خود را متعادل می کند.

It'll all be okay if there's too many elderly people, at some point

اگر تعداد افراد مسن خیلی زیاد باشد، همه چیز درست می شود، در مقطعی

they'll die and people will have babies and ill will correct it.

می میرند و مردم بچه دار می شوند و بیماران آن را اصلاح می کنند.

So I'm just waiting for the machines to rise and then everything will be fine.

بنابراین من فقط منتظر هستم تا دستگاه ها بالا بیایند و سپس همه چیز خوب شود.

The only reason they talk about it is because it's going to cost a lot of money to

تنها دلیلی که آنها در مورد آن صحبت می کنند این است که پرداخت

to pay pensions for elderly people.

حقوق بازنشستگی افراد مسن هزینه زیادی دارد.

So, I mean, this is the main driver behind everything.

بنابراین، منظورم این است که این محرک اصلی همه چیز است.

But wanting more young people is confusing, though, Steve, because if there are lots of elderly

اما استیو، خواستن تعداد بیشتری از جوانان گیج کننده است، زیرا اگر افراد مسن زیادی وجود داشته باشند،

people, how how does having young people, more young people help the elderly people?

چگونه داشتن جوانان و جوانان بیشتر به افراد مسن کمک می کند؟

Well, because it's the young people working

خوب، زیرا این جوانان شاغل هستند

that pay the pensions for the elderly, the particular taxes, just a person.

که حقوق بازنشستگی سالمندان، مالیات خاص، فقط یک نفر را می پردازند.

Does it work until they're about 2021.

آیا تا رسیدن به سال 2021 کار می کند.

You've got to wait at least 21 years for that to come through.

باید حداقل 21 سال منتظر بمانید تا این اتفاق بیفتد.

Well, yeah, but then they've got 40 years of working and paying

خوب، بله، اما آنها 40 سال کار کرده اند و

taxes, paying for retired people's pensions.

مالیات می دهند و حقوق بازنشستگان را پرداخت می کنند.

So if you don't, this is what's going on in France at the moment.

بنابراین اگر این کار را نکنید، این چیزی است که در حال حاضر در فرانسه در حال وقوع است.

This is part of the the problem with trying to raise the retirement age is what Macron

این بخشی از مشکل تلاش برای افزایش سن بازنشستگی است، کاری که ماکرون

trying to do, because he can see in the future that is not the problem, by the way.

تلاش می کند انجام دهد، زیرا او می تواند در آینده ببیند که به هر حال مشکل این نیست.

Well, let me let me explain this.

خوب اجازه بدهید این را توضیح دهم.

I don't like him. Well, I know they don't like him.

من او را دوست ندارم. خوب، می دانم که او را دوست ندارند.

They want him gone.

آنها می خواهند او برود.

They want him gone.

I think most French people probably can see that

آنها می خواهند او برود.

من فکر می‌کنم اکثر فرانسوی‌ها احتمالاً می‌توانند ببینند که

they can't afford to keep retiring at 64 anyway because there aren't

به هر حال نمی‌توانند در ۶۴ سالگی بازنشسته شوند، زیرا

too many elderly people, a lot of young people to pay for them when they get older.

افراد مسن زیادی وجود ندارند، تعداد زیادی از جوانان که وقتی بزرگ‌تر می‌شوند برای آنها هزینه بپردازند.

Okay.

باشه.

I mean, you know, so what is the point of all this?

منظورم این است که می دانید، پس هدف این همه چیست؟

No, I can't remember just talking.

نه، یادم نمی آید فقط صحبت کرده باشم.

We talk about demographics.

ما در مورد جمعیت شناسی صحبت می کنیم.

Yes. Well, I mean, we're talking about Italians being asked

آره. خب، منظورم این است که ما در مورد ایتالیایی‌ها صحبت می‌کنیم که از آنها خواسته می‌شود

to to produce more children.

بچه‌های بیشتری تولید کنند.

But I think a lot of religions do this.

اما من فکر می کنم بسیاری از ادیان این کار را انجام می دهند.

Talking of religion again.

بازم صحبت از دین شد

So Catholics, the Catholic religion

بنابراین، کاتولیک‌ها، مذهب کاتولیک به

literally says, come on, we want you to pop out as many babies as you can,

معنای واقعی کلمه می‌گوید، بیایید، ما می‌خواهیم تا آنجا که می‌توانید بچه‌ها را بیرون بیاورید، به همین

which is why quite often Catholic families are normally very large.

دلیل است که اغلب خانواده‌های کاتولیک معمولاً بسیار بزرگ هستند.

So it is a good way of having

بنابراین این یک راه خوب برای داشتن

more people who are who are following your religion.

افراد بیشتری است که پیرو دین شما هستند.

Same with Islam. Yes.

اسلام هم همینطور. آره.

So so many, many religions do that.

بنابراین بسیاری از مذاهب این کار را انجام می دهند.

They say, come on, more, more babies, five, ten, because it means 20.

آنها می گویند، بیا، بیشتر، بچه های بیشتر، پنج، ده، زیرا این به معنای 20 است.

It means that they could be a dominant religion because, you know, young people,

این بدان معنی است که آنها می توانند یک مذهب مسلط باشند، زیرا، می دانید، جوانان،

you're going to be, you know, dominant over over into the religion.

شما می دانید، می دانید، بر آنها مسلط خواهید شد. به دین

I was that was what I was going for. Exactly.

من این چیزی بود که برای آن می رفتم. دقیقا.

Yeah.

But I see I, I still don't agree with this issue of having more babies

آره

اما من می بینم، من هنوز با این موضوع که بچه های بیشتری داشته باشد موافق نیستم،

because all let's do it because the elderly people are still going to live longer anyway.

زیرا همه بیایید این کار را انجام دهیم، زیرا افراد مسن هنوز هم به هر حال طولانی تر زندگی می کنند.

So if you're having more babies, it's just going to increase the population.

بنابراین اگر بچه های بیشتری به دنیا بیاورید، فقط جمعیت را افزایش می دهد.

That's just not what you want.

این چیزی نیست که شما می خواهید.

That's what I just said. I said that to you, didn't I?

همین الان گفتم. من این را به شما گفتم، نه؟

I said, Elderly, if you live to 99 or 103

گفتم، سالخورده، اگر شما تا 99 یا 103 سال زندگی می کنید

and lots of young people are coming along, it just

و تعداد زیادی از جوانان به آنجا می آیند، فقط

if you were on a boat and that was happening,

اگر در یک قایق بودید و این اتفاق می افتاد،

the boat would pretty quickly sink to the bottom of the ocean.

قایق به سرعت در ته اقیانوس غرق می شد.

So. So I'm not sure what the problems seems to be.

بنابراین. بنابراین من مطمئن نیستم که مشکلات به نظر می رسد.

And I hate to say this, I'm so sorry about this if you're watching now

و من از گفتن این متن بدم می آید، برای این موضوع بسیار متاسفم اگر اکنون در یکشنبه تماشا می کنید

on a Sunday, but I think people are just living too long.

، اما فکر می کنم مردم بیش از حد طولانی زندگی می کنند.

I think it's the other end of the scale that that might be the problem,

من فکر می‌کنم این انتهای دیگر مقیاس است که ممکن است مشکل همین باشد،

even though I do wish everyone watching along had healthy life.

اگرچه آرزو می‌کنم همه کسانی که در کنار آن تماشا می‌کنند زندگی سالمی داشته باشند.

But from the actual demographics, from that point of view,

اما از نظر جمعیتی واقعی، از این منظر،

maybe there is a shortage of young people,

شاید کمبود جوانان وجود داشته باشد،

but also a lot of people are are living longer.

اما همچنین بسیاری از مردم عمر طولانی تری دارند.

Yeah, and I think part of that is also the the the balance

بله، و من فکر می‌کنم بخشی از آن تعادلی است

that is tipping over Asia in Asia, Japan,

که در آسیا، ژاپن،

shortage of young people, China.

کمبود جوانان و چین در حال تغییر است.

There is a massive shortage of

کمبود شدید

of people under a certain age and they're doing the same thing.

افراد زیر یک سن خاص وجود دارد و آنها هم همین کار را می کنند.

They've actually got rid of some of the laws

آنها در واقع از شر برخی از قوانینی

that prohibit having more than one child.

که داشتن بیش از یک فرزند را ممنوع می کند، خلاص شده اند.

So they're doing the same thing.

بنابراین آنها همین کار را می کنند.

Come on, everyone, come home.

بیا همه بیا خونه

Yeah, get naked.

آره برهنه

Well, the the only the only reason is it's all linked to money in the economy.

خوب، تنها دلیل آن این است که همه چیز به پول در اقتصاد مرتبط است.

The only reason because in theory is

تنها دلیلش این است که در تئوری اگر

if you realized if if you're in your twenties and thirties now

متوجه شدید اگر الان در دهه بیست و سی سالگی هستید

and you think you are, I'm going to retire in 30 years time,

و فکر می کنید هستید، من 30 سال دیگر بازنشسته خواهم شد ،

you don't need don't worry about what the state's going to do for you with their pension.

لازم نیست نگران نباشید ایالت با حقوق بازنشستگی خود برای شما انجام خواهد داد.

Just build up your own little pension, private pension pot

if if you save a bit every month for 30 or 40 years, you'll have plenty

اگر برای 30 یا 40 سال هر ماه مقداری پس انداز کنید، کافی است صندوق بازنشستگی کوچک و خصوصی خود را بسازید، مقدار زیادی خواهید داشت

and you don't have to save much over that period of time.

و نیازی نیست در این مدت زمان زیادی پس انداز کنید.

That's what governments should be saying.

این چیزی است که دولت ها باید بگویند.

But of course what they want to do is compete with each other in their economies.

اما مطمئناً آنچه آنها می خواهند انجام دهند رقابت با یکدیگر در اقتصادشان است.

Different countries are trying to compete with each other, which is why China wants more young people.

کشورهای مختلف سعی می کنند با یکدیگر رقابت کنند، به همین دلیل است که چین خواهان جوانان بیشتری است.

They've got enough people.

آنها به اندازه کافی افراد دارند.

They want more young people to compete with America.

آنها می خواهند جوانان بیشتری با آمریکا رقابت کنند.

Steel has been watching too many YouTube videos.

استیل ویدیوهای YouTube زیادی را تماشا کرده است.

Why not?

Yeah, they these Americans renting something.

چرا که نه؟

بله، این آمریکایی ها چیزی را اجاره می کنند.

I don't do that. Mr. Duncan.

من این کار را نمی کنم. آقای دانکن

This is this is you know well a fairly level headed

این است که شما خوب می دانید یک بحث سطحی نسبتاً سطحی

stuff level headed debate. Mr.

. آقا

does that is that your secret sign?

این علامت مخفی شماست؟

You know, a member of the Illuminati?

میدونی یکی از اعضای ایلومیناتی هستی؟

Are you.

شما هستید.

Yes. You know, a stonemason.

آره. میدونی یه سنگتراش

Well, yeah.

اره.

Well, yes.

خب بله.

What are we what are we talking about now, Mr. Duncan?

ما چی هستیم آقای دانکن الان راجع به چی حرف میزنیم؟

Because we're still talking about the same thing.

چون هنوز در مورد همین موضوع صحبت می کنیم.

We were just talking about the Pope. All that.

ما فقط در مورد پاپ صحبت می کردیم. همه آنها.

All the identity. That bird.

همه هویت اون پرنده

I just.

Yeah, well, we have the bird coming back now.

من فقط.

آره، خوب، ما الان پرنده را داریم که برمی گردد.

Don't be awkward today.

امروز بی دست و پا نباش

The awkwardness isn't sing this.

ناجوری این نیست که این را بخوان

This does not this does not a smooth show make.

این نشان نمی دهد این یک نمایش صاف را نمی سازد.

Oh, anyway, this bird, the bird

اوه، به هر حال، این پرنده، پرنده ای که

we showed earlier that we found the other night, we stumbled across, didn't we? We.

قبلاً نشان دادیم که آن شب پیدا کردیم، تصادفاً با هم برخورد کردیم، نه؟ ما

We found it. And now we think maybe it.

پیداکردیم. و حالا فکر می کنیم شاید آن را.

It has escaped from the nest too soon

خیلی زود از لانه فرار کرده است

because it just looks still looks as if it can't fly.

زیرا هنوز به نظر می رسد که نمی تواند پرواز کند.

And all it wants to do is sleep.

و تنها چیزی که می خواهد بخوابد.

And we saw its parents trying to feed it desperately.

و ما دیدیم که والدینش به شدت سعی می کنند به آن غذا بدهند.

So we do know which type of bird it is.

بنابراین ما می دانیم که کدام نوع پرنده است.

It is a robin, sir.

این یک رابین است، قربان.

Robin. It's a little robin, a baby Robin.

رابین این یک رابین کوچک است، یک رابین بچه.

And unfortunately, I'm not sure

و متأسفانه، من مطمئن نیستم که

what happened to it because I went yesterday.

چه اتفاقی برای آن افتاده است، زیرا دیروز رفتم.

I went to have a look to see if I could find it anywhere.

رفتم سرچ کنم ببینم جایی پیدا می کنم یا نه .

And I didn't. I couldn't find it.

و من نکردم. نتونستم پیداش کنم

So there is a chance that it might

بنابراین این احتمال وجود دارد که

it might not be around anymore, let's just say.

ممکن است دیگر وجود نداشته باشد، فقط بگوییم.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Because, yeah, we saw its parents feeding it and obviously

چون، بله، ما دیدیم که والدینش به آن غذا می‌دهند و بدیهی است که

the red breast doesn't come until the bird is older. Hmm.

تا زمانی که پرنده بزرگ نشود، سینه قرمز رنگ نمی‌آید. هوم

Uh, I don't know.

اوه، من نمی دانم.

I think there have to be a few months old before the rest of the that.

من فکر می کنم باید چند ماه قبل از بقیه آن وجود داشته باشد.

So they shed their feathers, and then the.

بنابراین آنها پرهای خود را می ریزند و سپس پرهای خود را می ریزند.

The other feathers come through later.

پرهای دیگر بعداً وارد می شوند.

Yes, you're right, Mohsin.

آره راست میگی محسن.

The topic of religion is sensitive.

موضوع دین حساس است.

It is, but hopefully with giving a balanced view.

این است، اما امیدوارم با ارائه یک دیدگاه متعادل.

Well, it's all encompassing a balanced view.

خوب، همه اینها شامل یک دیدگاه متعادل است.

We're not X, but I suppose we're not espousing our particular views,

ما X نیستیم، اما گمان می‌کنم که از دیدگاه‌های خاص خود دفاع نمی‌کنیم،

but giving both sides and blah, blah, blah, blah, blah, blah, blah, blah.

بلکه هر دو طرف را می‌دهیم و بلا، بل، بلا، بلا، بلا، بلا، بلا، بلا.

But the most interesting bit because it

اما جالب‌ترین بخش، زیرا

well, it's an interesting topic and it's not something anyway, Right.

خوب، موضوع جالبی است و به هر حال چیزی نیست، درست است.

Well, you've got a lot to do, Mr. Duncan. I do, yeah.

خب، شما کارهای زیادی برای انجام دادن دارید، آقای دانکن. دارم، آره

I think some of it then yes.

من فکر می کنم برخی از آن پس بله.

What I am now trying to so okay

چیزی که الان دارم سعی می کنم خیلی خوب باشه اجازه بده

let me just present for a while

یه مدت فقط ارائه بدم

and then you can definitely come back and say something.

و بعد مطمئنا می تونی برگردی و چیزی بگی.

So we have the cows at the back.

بنابراین ما گاوها را پشت سر داریم.

We have the bird that has now been identified

ما پرنده ای را داریم که اکنون شناسایی شده است

and we are playing fill in the blank.

و در حال بازی پر کردن جای خالی هستیم.

So I'll

بنابراین

if he's so excited about it.

اگر او خیلی در مورد آن هیجان زده است، من می خواهم.

Well yeah, I'd you better say that with an echo because then it will, it will reverberate around the world.

خوب آره، بهتر است این را با یک پژواک بگویید، زیرا در این صورت خواهد شد، در سراسر جهان طنین انداز خواهد شد.

Okay then. And people who like that game.

باشه پس و افرادی که آن بازی را دوست دارند.

Oh I'm going to tune in to Mr.

اوه، حالا می‌خواهم با آقای

Duncan now to play Fill in the blanks.

دانکن هماهنگ کنم تا «جاهای خالی را پر کن».

Yeah. Okay.

So coming up later, we have fill in the blanks.

آره باشه.

بنابراین بعداً، جاهای خالی را پر می کنیم.

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Spill the words again.

دوباره کلمات را بریزید.

That'll bring that'll bring at least one person back.

این باعث می شود که حداقل یک نفر برگردد.

The one person that you always see.

تنها کسی که همیشه میبینی

Well, the one person is actually on now.

خوب، یک نفر در واقع در حال حاضر است.

So yes, I think he's feeling a little bruised.

پس بله، فکر می کنم او کمی کبود شده است. من

I have not seen.

ندیده ام.

Has anyone seen Lewis?

کسی لوئیس را دیده است؟

No, I haven't seen Lewis today.

نه، من امروز لوئیس را ندیدم.

I think maybe. Oh, yes, Lewis is here.

فکر می کنم شاید. اوه، بله، لوئیس اینجاست.

Oh, okay. There is a yes. Good.

اوه، باشه بله وجود دارد. خوب آیا

Can I say hello to Lewis? Day

می توانم به لوئیس سلام کنم؟ روز

is here today The nice.

اینجاست امروز خوب است.

Yes. And we know you're coming out of retirement.

آره. و ما می دانیم که شما از بازنشستگی خارج می شوید.

When we get to when we get to Paris

وقتی به زمانی می رسیم که از شغل قبلی شما به پاریس می رسیم،

from your previous occupation because you're going to drive us all around Paris

زیرا قرار است ما را در سراسر پاریس

in a big in a big in a big people van and she was the size.

در یک ماشین بزرگ در یک ون بزرگ مردمی بچرخانید و او به اندازه بود. وانت

What's a people van MPV?

مردمی MPV چیست؟

An MPV, Yes Which Renault.

یک MPV، بله کدام رنو.

Well, what's it all about?

خوب، همه چیز در مورد چیست؟

Well okay purpose vehicle I've never heard of people Van Well MPV it sounds like

خوب باشه وسیله نقلیه هدفی من هرگز در مورد مردم نشنیده ام Van Well MPV به نظر می رسد

it sounds like some Hitler would would make a giant taxi

که هیتلر یک تاکسی غول پیکر می سازد

that'll hold at least 12 of us.

که حداقل 12 نفر از ما را در خود جای دهد.

Okay we can see a little joking mind you, you get some nice big tips.

بسیار خوب، می‌توانیم کمی ذهن شوخی را ببینیم، نکات بزرگ خوبی دریافت می‌کنید.

I have no idea what you're talking about.

من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید.

I'm just joking that Lewis is going to come out of retirement

من فقط شوخی می کنم که لوئیس قرار است از دوران بازنشستگی خارج شود

and be our transport around back.

و وسیله نقلیه ما باشد.

You know what a joke is?

میدونی شوخی چیه؟

Yeah, well, I think it's funny.

آره، خوب، به نظر من خنده دار است.

Well, it's not.

It's not a joke. Whether with a punchline. No, no, that's true.

خوب، اینطور نیست.

این شوخی نیست. چه با خط پانچ. نه، نه، این درست است.

Yeah, that's not the kind of joke I'm going for, you know, Certainly not, but.

آره، این شوخی نیست که من قصدش را دارم، می‌دانی، قطعاً نه، اما.

But yeah, because we've got, we've had to go round the Arc de Triomphe.

اما بله، چون این کار را کردیم، باید طاق پیروزی را دور می زدیم.

Lewis So we think you would be best qualified to instructive

لوئیس بنابراین ما فکر می کنیم که شما بهترین شایستگی برای آموزش

more. Maybe.

Maybe I could hire

بیشتر خواهید داشت. شاید.

شاید بتوانم

a Renault

یک رنو

y Renault ran a van,

و رنو یک ون استخدام کنم،

but because they're renowned for their sort of people carrier type vehicles.

اما به این دلیل که آن‌ها به خاطر وسایل نقلیه حمل‌کننده مردمی خود مشهور هستند .

And then I can drive us all around the Arc de Triomphe.

و سپس من می توانم ما را به اطراف طاق پیروزی برانم.

Now, I mean, once we get on there, I'm never going to be able to get off.

حالا منظورم این است که وقتی به آنجا برویم، هرگز نخواهم توانست پیاده شوم.

So we'll just be going round and round and round for the entire weekend.

بنابراین ما فقط برای کل آخر هفته دور و بر و دور خواهیم بود.

So it's very funny for who knows, the Arc de Triomphe

بنابراین برای کسی که می داند بسیار خنده دار است، طاق پیروزی

and the road that goes round it, which which is chaotic.

و جاده ای که دور آن می رود، که هرج و مرج است.

I still don't understand how any of it works,

من هنوز نمی‌دانم هیچ کدام از آن‌ها چگونه کار می‌کند،

but apparently they they are sort of trying to control the traffic in Paris.

اما ظاهراً آنها به نوعی سعی در کنترل ترافیک پاریس دارند.

So that's a bit more talking to which we will be in Paris

بنابراین صحبت کردن با آن کمی بیشتر است که

in around three from now, four weeks from now.

در حدود سه هفته دیگر، چهار هفته دیگر در پاریس خواهیم بود.

And we are having the big meetup in Paris.

و ما در حال برگزاری یک جلسه بزرگ در پاریس هستیم.

Is there somewhere

آیا جایی

in Paris that you want to see?

در پاریس وجود دارد که بخواهید آن را ببینید؟

All right.

Well, I always love going to the,

خیلی خوب.

خوب، من همیشه عاشق رفتن به پله ها،

you know,

the steps, the Mon march.

راهپیمایی دوشنبه هستم.

I love that area of of Paris.

من آن منطقه از پاریس را دوست دارم.

So somewhere you haven't been somewhere?

پس جایی که جایی نبوده اید؟

I haven't. Well, I mean, there's lots of places.

من نداشتم. خب، منظورم این است که جاهای زیادی وجود دارد.

I haven't been.

من نبوده ام

Yes. Okay. I can't name them.

آره. باشه. من نمی توانم آنها را نام ببرم.

Oh I see.

اوه می فهمم.

So, so somewhere about somewhere the that you do now

بنابراین، بنابراین، جایی در مورد جایی که اکنون انجام می‌دهید،

it's like I believe somewhere you do know

مثل این است که فکر می‌کنم در جایی می‌دانید

that you would like to see but you haven't yet seen.

که دوست دارید ببینید اما هنوز ندیده‌اید.

Okay.

Well, the Louvre I've met, I have been in the Louvre.

باشه.

خوب، لووری که من ملاقات کردم، در لوور بودم.

I'll tell you what I haven't been is the.

من به شما می گویم آنچه که من نبوده است.

But it's burnt down.

ولی سوخته

So that's not much of a it's burnt down.

پس این چیز زیادی نیست که سوخته است.

You know, the big church. It's not the Bastille is it.

میدونی کلیسای بزرگ این باستیل نیست.

Now, the wall was set on fire a few years ago.

حالا این دیوار چند سال پیش به آتش کشیده شد.

Oh, yes. Isn't it the pearl. The bell.

آه بله. مروارید نیست زنگ.

Oh no.

وای نه.

Because the name of it, I'm hopefully in the Blue moon.

از آنجا که نام آن، من امیدوارم در ماه آبی هستم.

Yes, I know all that.

بله، من همه اینها را می دانم.

What's what's his name of it. What's his name.

اسمش چیه اسم او چیست.

Oh he's a want in the boot of it.

اوه او در بوت آن یک خواسته است.

Now he's just, just say what you see the bell.

حالا او فقط، فقط بگو که زنگ را می بینید.

The bell Notre-Dame.

ناقوس نوتردام.

Well done.

آفرین.

Oh, sweet.

اوه، شیرین.

Yes, thank you, Pamela.

بله، متشکرم، پاملا.

We just got in before you, but never mind the you.

ما فقط قبل از شما وارد شدیم، اما به شما اهمیتی نمی‌دهد.

Now, I don't know whether you know that open,

حالا، نمی‌دانم که آیا شما آن فضای باز را می‌شناسید،

whether they've got any cafes in there that we could all meet a cafe.

آیا آن‌ها کافه‌هایی در آنجا دارند که همه ما بتوانیم با یک کافه ملاقات کنیم.

Yes. Well, in Notre Dame.

آره. خوب، در نوتردام.

Well, it is full of led, it's a bit poisonous and it's very open air now.

خب پر از led هست یه مقدار سمی هست و الان خیلی هوای آزاده.

You can have it.

می توانی آن را داشته باشی.

You can have you can get alfresco in Notre Dame.

شما می توانید در نوتردام در فضای باز بگیرید.

No, actually, I believe they've put the roof on it now.

نه، در واقع، من معتقدم که آنها اکنون سقف را روی آن گذاشته اند.

I think I think they're building it.

فکر می کنم فکر می کنم دارند آن را می سازند.

They're putting a big escalator at the front

آنها یک پله برقی بزرگ در جلو قرار می دهند

and and putting little lights all over it, I think like they did with the iPhone.

و چراغ های کوچکی را در سراسر آن قرار می دهند، فکر می کنم مانند آنها با آیفون.

Think everyone got lead poisoning in Paris because the amount of lead

فکر کنید همه در پاریس دچار مسمومیت با سرب شدند زیرا مقدار سرب

went into the atmosphere with the with the burning sighs.

با آه های سوزان وارد جو شد.

But anyway. Yes.

ولی به هر حال. آره.

So we have got to find somewhere where we can all meet.

بنابراین ما باید جایی را پیدا کنیم که بتوانیم همه را ملاقات کنیم.

Anyway.

Wait there, Steve, because I haven't finished talking about what was talking about.

به هر حال.

همانجا صبر کن، استیو، زیرا من صحبت در مورد آنچه را که در مورد آن صحبت می‌کردم، تمام نکرده‌ام.

So you want to go to see Notre Dame?

پس می خواهید به دیدن نوتردام بروید؟

I want to go and see

من می خواهم بروم و

the underground catacombs.

دخمه های زیرزمینی را ببینم.

Do you know of them?

آیا شما از آنها می شناسید؟

Never heard of them.

هرگز در مورد آنها نشنیده اید.

Now, the underground catacombs of Paris are incredibly famous.

اکنون، دخمه های زیرزمینی پاریس به طرز باورنکردنی معروف هستند.

It's just like that.

همینطور است.

The sewers, is it?

فاضلاب، این است؟

It's not the sewers. No, it's.

این فاضلاب نیست نه، این است.

It's an underground.

این یک زیرزمینی است.

Well, as I said, it's the catacombs.

خب، همانطور که گفتم، این دخمه ها هستند.

Lots of caves.

غارهای زیادی.

But it is lined with skulls and bones of the dead.

اما با جمجمه و استخوان مردگان پوشیده شده است.

I really want to go down there and have a look.

من واقعاً می خواهم به آنجا بروم و نگاهی بیندازم.

It's a it's one of the most favorite famous

این یکی از محبوب ترین

tourist attractions in Paris.

جاذبه های گردشگری معروف پاریس است.

Besides the Eifel.

علاوه بر ایفل

You have the Eiffel Tower,

شما برج ایفل را دارید،

you have the Louvre, and then you have the underground

لوور را دارید، و سپس

Skull and Bones Catacombs

دخمه های زیرزمینی جمجمه و استخوان

of Silesia.

سیلسیا را دارید.

Yeah, that probably is an ideal place to meet.

بله، احتمالاً این مکان ایده آلی برای ملاقات است.

We've got to coordinate on that and find somewhere

ما باید در این مورد هماهنگ کنیم و جایی را پیدا کنیم

that's willing to take us all at the same time because we think there's about ten of us going.

که مایل باشد همه ما را همزمان ببرد زیرا فکر می کنیم حدود ده نفر می رویم.

But we're not sure if anyone's bringing anybody with them,

اما ما مطمئن نیستیم که آیا کسی کسی را با خود می آورد یا نه،

so we're not quite sure of that yet.

بنابراین هنوز کاملاً مطمئن نیستیم.

So so what, you're a bit alarmed, only slightly alarmed that there is a place

پس چه، شما کمی نگران هستید، فقط کمی نگران هستید که مکانی وجود دارد

that you can go into underground In Paris,

که می توانید به زیر زمین بروید در پاریس،

there's a network of catacombs full of bones and skills of dead people.

شبکه ای از دخمه ها پر از استخوان ها و مهارت های افراد مرده وجود دارد.

That doesn't sound like an ideal place for, you know, our little meat up

می‌دانید که این مکان ایده‌آلی برای گوشت کوچک ما به نظر نمی‌رسد،

because it's and, you know, I like to like to be above ground.

زیرا این مکان است و می‌دانید، من دوست دارم بالای زمین باشم.

I'm fascinated by, well, we can go visit it, but I don't think it's an ideal place for all of us to meet.

من مجذوب آن هستم، خوب، ما می توانیم از آن بازدید کنیم، اما فکر نمی کنم این مکان ایده آلی برای ملاقات همه ما باشد.

But because it's in here, I wasn't going to say, let's meet.

اما چون اینجاست، نمی‌خواستم بگویم بیایید همدیگر را ببینیم.

So let's meet in the catacombs.

پس بیایید در دخمه ها ملاقات کنیم.

Yes, let's meet with the

بله، بیایید با

the bones and the skulls.

استخوان ها و جمجمه ها ملاقات کنیم.

I don't think that's a very comfortable place.

فکر نمی‌کنم این مکان خیلی راحت باشد.

Francesca. Yes.

فرانچسکا آره.

Uh, yeah, exactly.

اوه، آره، دقیقا

Yeah.

آره

Yeah.

آره

So, yeah, we've got to find somewhere, and.

بنابراین، بله، ما باید جایی را پیدا کنیم، و.

Oh, it would be the Eiffel Tower.

اوه، این می تواند برج ایفل باشد.

Yes, that would be a great place to meet me. What

بله، این مکان عالی برای ملاقات من خواهد بود. چه می

can we.

Can we just be a bit more original?

توانیم. آیا

می‌توانیم کمی اصیل‌تر باشیم؟

I know, but everybody knows it.

من می دانم، اما همه آن را می دانند. می

You know, I'm just trying to make a point to get.

دونی، من فقط سعی می کنم نکته ای را برای به دست آوردن آن بیان کنم.

Can I just say I would like to be a little bit more original with.

فقط می توانم بگویم که دوست دارم کمی اصیل تر باشم.

With the place where we meet the Eiffel Tower.

با مکانی که با برج ایفل روبرو می شویم.

What? What?

Why don't we meet somewhere else?

چی؟ چی؟

چرا جای دیگری همدیگر را نمی بینیم؟

Like, I don't know, one of the other parts there is there is the invalid part.

مثلاً نمی‌دانم، یکی از قسمت‌های دیگری که وجود دارد، قسمت نامعتبر است.

But what we've got to be careful of is if we don't know what the weather is going to be like.

اما چیزی که ما باید مراقب آن باشیم این است که اگر ندانیم آب و هوا چگونه خواهد بود.

Well, well, well.

خب خب خب.

Is there an indoors area near the Eiffel Tower?

آیا در نزدیکی برج ایفل فضای داخلی وجود دارد؟

Because we can't shelter underneath the Eiffel Tower, The Trocadero, if I'm pronouncing that correctly.

چون اگر درست تلفظ کنم، نمی‌توانیم زیر برج ایفل، تروکادرو، پناه بگیریم.

Yes. It's a spring like between the Eiffel Tower and Lena Bridge.

آره. این چشمه مانند بین برج ایفل و پل لنا است.

Yes, there are lots of parks and lots of places to go.

بله، پارک های زیادی وجود دارد و مکان های زیادی برای رفتن وجود دارد.

I hope so.

امیدوارم. به

That sounds like a good idea. I'm going to write that down because

نظر می رسد ایده خوبی است. می‌خواهم آن را بنویسم، زیرا

we need to probably it's not like a

احتمالاً شبیه

Louis.

Is that like, okay, it's sort of a restaurant or a cafe or something like that.

لویی نیست.

آیا این مانند یک رستوران یا کافه یا چیزی شبیه به آن است.

Is it?

آیا این است؟

Well, this is this is a cultural area.

خوب، اینجا یک منطقه فرهنگی است.

And then you have here you have the park,

و بعد شما اینجا دارید پارک را دارید،

you have the park of the invalid as well, which is the plot,

پارک معلول را نیز دارید، که همان طرح است،

you know, which is the wall.

می دانید که دیوار است.

And the military museum as well.

و همچنین موزه نظامی.

And of that spectacular as well, even though a lot of people don't like it.

و از آن شگفت انگیز نیز، حتی اگر بسیاری از مردم آن را دوست ندارند.

Well, I think we're going to talk about that another time.

خوب، من فکر می کنم ما قرار است یک بار دیگر در مورد آن صحبت کنیم.

You can go and see Nell.

می توانید بروید و نل را ببینید. می

You can go see Napoleon's tomb.

توانید به دیدن مقبره ناپلئون بروید.

He's on show in a giant.

او در یک غول نمایش داده می شود. به

It looks like a big wooden bathtub, but it isn't.

نظر می رسد یک وان حمام چوبی بزرگ است، اما اینطور نیست.

But it's Napoleon's, too.

اما مال ناپلئون هم هست.

Yeah.

Baker says there's lots of cafes around that area.

آره

بیکر می گوید کافه های زیادی در اطراف آن منطقه وجود دارد.

I would.

من می خواهم.

I mean, that would be good because we don't know where we're all staying, and it would be a good place to,

منظورم این است که این خوب خواهد بود زیرا نمی دانیم همه ما کجا می مانیم، و می دانید که مکان خوبی است که

you know, as all a big landmark we meet and then we can always go somewhere else afterwards.

به عنوان نقطه عطفی بزرگی که با هم ملاقات می کنیم و سپس همیشه می توانیم به جای دیگری برویم.

Yeah.

So everyone look for the Eiffel Tower.

آره

بنابراین همه به دنبال برج ایفل هستند.

If you can see Ivory Tower, that's where I will be.

اگر بتوانی برج عاج را ببینی، من آنجا خواهم بود.

I'm going to write that about Tucker and Tucker.

من قصد دارم آن را در مورد تاکر و تاکر بنویسم.

There are, uh, between the A4 town and Lena Bridge.

بین شهر A4 و پل لنا وجود دارد. تمام

That's up, Louis. Okay.

شد، لویی. باشه.

I'm sure this is very boring for for the 98% of people

من مطمئن هستم که این برای 98٪ از افرادی

who are not meeting is in Paris, But we will be doing a live stream.

که در پاریس ملاقات نمی کنند بسیار خسته کننده است، اما ما یک پخش زنده انجام خواهیم داد.

Somebody asked that. Yes. Giovanni.

یکی اینو پرسید آره. جیووانی

Giovanni Olivetti Uh, I love saying that.

جووانی اولیوتی اوه، من عاشق گفتن آن هستم.

I love saying Italian words, even if I don't pronounce them correctly.

من عاشق گفتن کلمات ایتالیایی هستم، حتی اگر آنها را درست تلفظ نکنم.

Can we do a live session when we're in France?

وقتی در فرانسه هستیم، می‌توانیم یک جلسه زنده داشته باشیم؟

Well, that is exactly what we intend to do, isn't it?

خوب، این دقیقاً همان کاری است که ما قصد انجام آن را داریم، اینطور نیست؟

At least once or twice. At least twice.

حداقل یکی دوبار. حداقل دو بار.

So that there will be at least two

به طوری که

live streams whilst weather.

در طول آب و هوا حداقل دو پخش زنده وجود خواهد داشت.

So that's not a problem, that that is that is not even open for debate.

بنابراین این یک مشکل نیست، این است که حتی برای بحث باز نیست.

We are definitely not doing it.

قطعا این کار را نمی کنیم.

Anything else to talk about that?

چیز دیگری برای صحبت در مورد آن وجود دارد؟

We can talk about it on the WhatsApp group you can see because most of most of I'm

ما می‌توانیم در مورد آن در گروه واتس‌اپ که می‌توانید ببینید، صحبت کنیم، زیرا بیشتر موارد

sorry that we're excluding you if you're not meeting is in Paris.

متأسفم که اگر در پاریس ملاقات نکنید، شما را حذف می‌کنیم.

Very sorry about another couple of suggestions.

بابت یکی دو پیشنهاد دیگر بسیار متاسفم.

Anyway, Steve, we can do that on the Yes, I'm just writing it down because I won't be able to

به هر حال، استیو، ما می‌توانیم این کار را روی بله انجام دهیم، من فقط آن را یادداشت می‌کنم زیرا نمی‌توانم

carry you know, you carry on.

تو را حمل کنم، می‌دانی، تو ادامه بده.

You don't have to, you know.

شما مجبور نیستید، می دانید.

Welcome to watching Mr.

به تماشای آقای استیو خوش آمدید

Steve. Right.

. درست.

So if you would like to join in with this, we have the fill in the blanks.

بنابراین اگر مایلید با این کار همراه شوید، ما جاهای خالی را پر می کنیم.

But now we are going to get onto a subject because we have to

اما اکنون می‌خواهیم به موضوعی بپردازیم، زیرا

just basically that's why we're here to teach English and talk about it.

اساساً باید به این موضوع بپردازیم، به همین دلیل است که ما اینجا هستیم تا انگلیسی را آموزش دهیم و در مورد آن صحبت کنیم.

So this is something that Steve finds himself

بنابراین این چیزی است که استیو خود را

suffering from a state that you might be in time.

از حالتی می‌بیند که ممکن است به موقع به آن مبتلا شوید.

Steve Dazed and Confused.

استیو گیج و گیج.

You might find yourself a little bit dazed

ممکن است

and confused by what is happening around you.

از آنچه در اطراف شما اتفاق می افتد کمی گیج و گیج شوید.

And there are many words and phrases we can use and express

و کلمات و عبارات زیادی وجود دارد که می‌توانیم

to show that things, including, well, we have days.

برای نشان دادن اینکه چیزهایی از جمله، خوب، روزهایی داریم استفاده و بیان کنیم.

I live this word, by the way, dazed, because it sort of

من با این کلمه، اتفاقا، گیج شده زندگی می کنم، زیرا به نوعی شبیه

sounds like the feeling that you have when are dazed,

احساسی به نظر می رسد که وقتی گیج می شوید،

you are in a bewildered, semi-conscious state.

در حالتی گیج و نیمه هوشیار هستید.

So if you are dazed, it means you are you're not quite

بنابراین اگر مات و مبهوت هستید، به این معنی است که کاملاً

responding to the environment around you.

به محیط اطراف خود واکنش نشان نمی دهید.

Maybe you are a little bit disorientated

شاید شما کمی سرگردان

or as they say in American English, disoriented.

یا به قول انگلیسی آمریکایی سرگردان هستید.

Oh, oh, we're not interested in American pronunciation on this channel.

اوه، اوه، ما علاقه ای به تلفظ آمریکایی در این کانال نداریم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Okay, I'm only joking.

باشه من فقط شوخی میکنم

Dazed? Yes. If someone hits you over the head, honk,

گیج شده؟ آره. اگر کسی به سر شما بزند، بوق بزند،

but you don't

fall unconscious, You will be dazed.

اما

بیهوش نشوید، مات و مبهوت خواهید شد.

Uh, but you don't have to be hit on the head to be dazed.

اوه، اما برای مبهوت شدن لازم نیست به سرت بزنند.

You can just be dazed anyway because you don't quite with it.

شما به هر حال می توانید گیج شوید زیرا کاملاً با آن کار ندارید.

Yeah, that's.

آره همینه

If you're dazed.

اگر گیج شدی

That does mean that, doesn't it?

این به این معنی است، اینطور نیست؟

You're not quite with it. You're not quite

شما کاملا با آن نیستید. شما

in a fully conscious state for whatever reason.

به هر دلیلی در وضعیت کاملاً هوشیار نیستید.

Not necessarily that you've been hit on the head with anything.

لزوماً این نیست که با چیزی به سر شما زده باشند.

Maybe you've just up maybe you're on strong painkillers

شاید به تازگی از خواب بیدار شده اید، شاید

because you've had an operation or you've got some problem or you just

به دلیل اینکه یک عمل جراحی انجام داده اید یا مشکلی دارید، یا فقط

you just addicted to them or you're on other medication, you can feel dazed.

به آنها معتاد شده اید یا داروهای دیگری مصرف می کنید، مسکن های قوی مصرف می کنید، ممکن است احساس گیجی کنید.

It means you're just not with it.

یعنی باهاش ​​نیستی

You're not in the moment, you're not fully

شما در آن لحظه نیستید، کاملاً از

aware your surroundings, everything that's going on.

محیط اطراف خود و همه چیزهایی که در حال وقوع است آگاه نیستید.

So to be dazed is the state of bewilderment

پس گیج شدن حالت سرگردانی

or to be in a semi-conscious state to get information.

یا در حالت نیمه هوشیار بودن برای کسب اطلاعات است.

Okay, Steve, we've got about 25 of these

خوب، استیو، ما حدود 25 مورد از اینها را

confused to be mixed up.

گیج کرده ایم که باید با هم مخلوط شوند.

So again, confused.

پس دوباره گیج شدم.

You are mixed up or disorientated,

شما قاطی شده اید یا سرگردان هستید،

so you don't really know what's happening

بنابراین واقعاً نمی دانید چه اتفاقی می افتد

and a lot of people say these days, don't they, Steve?

و این روزها بسیاری از مردم می گویند، اینطور نیست، استیو؟

They say these days everything is is very confusing.

آنها می گویند این روزها همه چیز بسیار گیج کننده است.

You are confused.

تو گیج شده ای.

Everything seems confusing, particularly as you get older.

همه چیز گیج کننده به نظر می رسد، به خصوص با افزایش سن.

You often get confused, particularly if you don't stay,

شما اغلب گیج می شوید، به خصوص اگر نمانید،

which is very important.

که بسیار مهم است.

And this is something that Mr.

و این چیزی است که آقای

Duncan always, always talks about.

دانکن همیشه، همیشه در مورد آن صحبت می کند.

You've got to stay.

باید بمونی

You've got to know

شما باید بدانید که

what's going on in the world with technology, different things that are going on.

با تکنولوژی در جهان چه می گذرد، چیزهای مختلفی که در حال وقوع است.

Because if you lose touch with all that,

زیرا اگر ارتباط خود را با همه اینها از دست بدهید،

before long, there'll be a bigger and bigger gap between what you knew and what is actually happening.

خیلی زود، شکاف بزرگتر و بزرگتری بین آنچه می دانستید و آنچه واقعاً اتفاق می افتد وجود خواهد داشت.

Happening now,

اکنون اتفاق می‌افتد،

particularly with technology G, And it's lovely to see people like Lewis on here

به‌ویژه با فناوری G، و دیدن افرادی مانند لوئیس در اینجا

who we know is is is older

که می‌دانیم سنشان

than the average of us staying up.

از میانگین بیدار ماندن ما بزرگ‌تر است، دوست‌داشتنی است.

You know how many people of Lewis's age are getting onto live streams?

می دانید چند نفر از افراد هم سن و سال لوئیس وارد پخش زنده می شوند؟

Not many.

نه زیاد.

I mean, I don't know many elderly people that would even know where to start with that.

منظورم این است که من افراد مسن زیادی را نمی شناسم که حتی بدانند از کجا شروع کنند.

But Lewis is keeping up to date and probably many other people watching.

اما لوئیس به روز است و احتمالاً بسیاری از افراد دیگر در حال تماشا هستند.

We don't know everybody's age is keeping up to date with technology.

ما نمی دانیم که سن همه با فناوری به روز است.

So you're not getting dazed and confused.

بنابراین شما مبهوت و گیج نمی شوید.

You're keeping up with the times.

شما همگام با زمان هستید

I've explained that

من توضیح داده‌ام که در

staying connected, Staying connected, the real world and to everything that's going on to keep with,

ارتباط ماندن، در ارتباط ماندن، دنیای واقعی و هر چیزی که قرار است با آن‌ها ادامه پیدا کند، می‌دانید

you know, having younger friends, it can sort of tell you

، داشتن دوستان جوان‌تر، می‌تواند به شما بگوید

what's going on in their world and in their world.

در دنیای آنها و در دنیای آنها چه می‌گذرد.

Yes, the world of the young people.

بله، دنیای جوانان.

Yeah, another one. Steve.

آره یکی دیگه استیو

Yeah.

آره

We're going to get through these words bewilderment.

ما از سرگردانی این کلمات عبور خواهیم کرد.

So I like this one because it really does

بنابراین من این یکی را دوست دارم زیرا واقعاً کاملاً به

express quite clearly

وضوح

the feeling of being completely confused.

احساس گیج شدن را بیان می کند.

Bewilderment refers to the actual feeling of being confused.

سرگشتگی به احساس واقعی گیج شدن اشاره دارد.

So you are bewildered.

پس شما گیج شده اید.

Maybe you are confused by the world

شاید از دنیای

around you so the state of confusion, or maybe you've been in a training course

اطراف خود گیج شده اید و این حالت سردرگمی است یا شاید در یک دوره آموزشی

to learn how to use i.t equipment or something.

برای یادگیری نحوه استفاده از تجهیزات i.t یا چیزی دیگر بوده اید.

And there's so much information coming at you.

و اطلاعات زیادی به شما می رسد.

It could be any subject.

میتونه هر موضوعی باشه

There's so much information that they're giving you

اطلاعات زیادی وجود دارد که آنها به شما می دهند

that you are bewildered and you don't know how to make sense of it.

که شما گیج شده اید و نمی دانید چگونه آن را درک کنید.

And it might take a while before you do.

و ممکن است قبل از انجام این کار مدتی طول بکشد.

And that will cause bewilderment.

و این باعث سردرگمی خواهد شد.

Yeah, because you don't know what is happening.

آره چون نمیدونی داره چی میشه

Oh, I'm so bewildered, Mr. Duncan.

اوه، من خیلی گیج شدم، آقای دانکن.

I just don't know how.

من فقط نمی دانم چگونه.

To operate mine my new cars infotainment system.

برای راه اندازی سیستم اطلاعات سرگرمی خودروهای جدیدم.

I'm completely bewildered. Sadly, that is actually true.

من کاملا گیج شده ام. متأسفانه، این در واقع درست است.

Another one.

Six years. I still don't know. Okay. Dizzy.

یکی دیگه.

شش سال. من هنوز نمی دانم. باشه. سرگیجه.

You might be dizzy.

ممکن است سرگیجه داشته باشید

Dizzy.

سرگیجه.

I'm so dizzy.

من خیلی سرگیجه دارم

My head is spinning.

سرم گیج می رود.

You are dizzy.

شما سرگیجه دارید.

You are in a spin.

شما در یک چرخش هستید.

You are physically confused

شما از نظر فیزیکی گیج شده اید

or unsure of something.

یا از چیزی مطمئن نیستید.

So to be dizzy.

پس سرگیجه.

Maybe if someone spins you around on your office chair

شاید اگر کسی هزار بار شما را روی صندلی اداری تان بچرخاند

a thousand times and then you trying to stand up, you will be dizzy.

و بعد بخواهید بایستید، دچار سرگیجه شوید.

That's physically dizzy.

این سرگیجه فیزیکی است.

Yes. That's a physical thing.

آره. این یک چیز فیزیکی است.

If you somebody spins you round and round and round

اگر کسی شما را به دور و دور و دور بچرخاند

or you go on the dodgems or you go on a fairground ride

یا به طفره‌روی‌ها بروید یا در نمایشگاهی سوار شوید

and you get that physically dizzy, you know.

و از نظر بدنی دچار سرگیجه شوید، می‌دانید.

Oh well, I think you mean the waltz is something like that.

اوه، فکر می کنم منظور شما از والس چیزی شبیه به آن است.

A waltz, as I wondered, I've only been on the waltzes once

والس، همانطور که تعجب کردم، من فقط یک بار در والس بوده ام

and I thought I was going to vomit over myself.

و فکر می کنم قرار است سر خودم استفراغ کنم.

This horrible thing, horrible.

این چیز وحشتناک، وحشتناک

You came off and you were dizzy.

اومدی سرت گیج رفت

You couldn't. You couldn't.

شما نتوانستید. شما نتوانستید.

You couldn't get your footing.

نمی توانستی پای خودت را بگیری

But you can be dizzy

اما ممکن است از

in a mental way, which is what we're mainly talking about here. Yes.

نظر ذهنی دچار سرگیجه شوید، این همان چیزی است که ما در اینجا عمدتاً در مورد آن صحبت می کنیم. آره.

Maybe it may be A person who is disorganized in their life might also be described as dizzy.

شاید ممکن است فردی که در زندگی خود بهم ریخته است نیز به عنوان سرگیجه توصیف شود.

Yeah. This.

آره این.

Oh, our new secretary.

آه، منشی جدید ما.

She keeps forgetting all of the messages.

او مدام تمام پیام ها را فراموش می کند.

She's a little bit dizzy. That's it.

او کمی سرگیجه دارد. خودشه.

She's not.

او نیست.

Or he Or he.

یا او یا او.

Of course he he is a little dizzy.

البته او کمی سرگیجه دارد.

Or they all. They.

یا همشون آنها.

They are a little bit dizzy. Yes.

کمی سرگیجه دارند. آره.

Oh, it is a little bit dizzy if they are

اوه، اگر آنها را

if they identify as an animal.

به عنوان یک حیوان شناسایی کنند، کمی سرگیجه دارد.

Yes. And yes, a person can be described as dizzy.

آره. و بله، یک فرد را می توان به عنوان سرگیجه توصیف کرد.

Oh, he's he's very dizzy.

اوه اون خیلی سرگیجه داره

You because you're just sort of going from one subject to another.

شما چون فقط دارید از یک موضوع به موضوع دیگر می روید.

You're not very well organized.

شما خیلی خوب سازماندهی نشده اید.

You're not sort of a logical thinker.

شما یک متفکر منطقی نیستید.

You can also be dizzy, can can have positive

شما همچنین می توانید سرگیجه داشته باشید، می تواند معانی مثبتی داشته باشد،

connotations as money can be dizzy in love

همانطور که پول در عشق می تواند سرگیجه داشته باشد

can't you can be, Oh, I'm so in love I feel dizzy.

، نمی توانید، اوه، من آنقدر عاشق هستم که احساس سرگیجه می کنم.

Yeah, yeah.

آره آره.

So it can be a positive thing.

بنابراین می تواند یک چیز مثبت باشد. لزوماً

It doesn't have to necessarily mean

نباید به معنای

negative things.

چیزهای منفی باشد.

So a person can be in a spin yes.

بنابراین یک فرد می تواند در یک چرخش باشد بله.

You might be puzzled, puzzled by something

ممکن است شما متحیر شوید، از چیزی متحیر شوید

or puzzled by some information or maybe something.

یا از اطلاعات یا شاید چیزی متحیر شوید.

You you will confuse by or you are confused about.

شما توسط شما گیج خواهید شد یا در مورد آن گیج شده اید.

Puzzled.

متحیر.

Also, another one is flummoxed.

همچنین یکی دیگر فلومکس شده است.

I love that word.

من عاشق این کلمه هستم

Not that that is almost my word of the day,

نه اینکه این تقریباً حرف روز من باشد،

but we have another word coming up which is even better than flummoxed.

اما ما یک کلمه دیگر داریم که حتی بهتر از flummoxed است.

Brilliant word, intelligent says,

کلمه درخشان، هوشمند می گوید،

Hey, I often feel here's a good use of the word bewildered.

هی، من اغلب احساس می کنم اینجا به خوبی از کلمه گیج استفاده می شود.

I often feel bewildered when I find myself in a big city.

من اغلب وقتی خود را در یک شهر بزرگ می بینم احساس گیج می کنم.

It takes a lot of effort to know which information to prioritize and act on.

برای اینکه بدانید کدام اطلاعات را باید اولویت بندی کرد و بر اساس آن عمل کرد، تلاش زیادی می طلبد.

Exactly.

دقیقا.

So when you go somewhere new, you I mean, this often happens to me.

بنابراین وقتی به جای جدیدی می روید، منظورم این است که این اغلب برای من اتفاق می افتد.

I don't know what to what to focus on.

نمی دانم روی چه چیزی تمرکز کنم.

You've got lots and lots of information, lots and lots of places to visit.

شما اطلاعات بسیار زیادی دارید، مکان های زیادی برای بازدید.

You can sit there in the hotel room with all these

شما می توانید در اتاق هتل با این همه

leaflets telling you, Oh, go ahead, go here, go here.

اعلامیه بنشینید که به شما می گوید، اوه، برو، برو اینجا، برو اینجا.

You can't fit them all in.

شما نمی توانید همه آنها را در خود جای دهید.

You've got to somehow prioritize them and say that you're not in a state of complete bewilderment.

باید به نوعی آنها را اولویت بندی کنید و بگویید که در حالت سردرگمی کامل نیستید. می

I was going to say something else as well, but yeah,

خواستم چیز دیگری هم بگویم، اما بله،

Anyway, moving on, just but it's nice

به هر حال، ادامه می دهم، اما خوب است

when people, you know, puzzles opens.

وقتی مردم، می دانید، پازل ها باز می شوند.

Okay.

باشه.

Puzzled and flummoxed if you are flummoxed.

گیج و پریشان اگر شما flummoxed.

Flummoxed.

فلوماکس شده.

I love that you are unable to solve or understand something.

من دوست دارم که شما قادر به حل یا درک چیزی نیستید.

So I like that Flummoxed.

بنابراین من آن Flummoxed را دوست دارم.

Maybe someone asks you a question that you don't know the answer to.

شاید کسی از شما سوالی بپرسد که شما جواب آن را نمی دانید.

You might flummoxed.

شما ممکن است flummoxed.

Yes, by that question.

بله با این سوال

You don't know the answer.

شما جواب را نمی دانید.

Or maybe you are just confused about the thing you are supposed to do.

یا شاید شما فقط در مورد کاری که قرار است انجام دهید گیج شده اید.

You are puzzled for a job interview,

شما برای یک مصاحبه شغلی گیج شده اید،

flummoxed, and someone ask you a question.

گیج شده اید، و کسی از شما سوالی می پرسد.

You can't even begin to answer it.

شما حتی نمی توانید شروع به پاسخ دادن به آن کنید.

You complete flummoxed.

شما کامل flummoxed.

You can't even I mean.

شما نمی توانید حتی منظور من است.

Yeah, flummoxed sort of.

آره، یه جورایی افتضاحه

It's when you haven't even got a clue about something, you haven't got a slightest nothing comes to mind.

این زمانی است که شما حتی سرنخی از چیزی ندارید، کوچکترین چیزی به ذهنتان نمی رسد.

Somebody asked you a question.

یکی از شما سوال پرسید می

It might be, you know, as a job interview, it could be anywhere.

دانید، ممکن است به عنوان یک مصاحبه شغلی، هر جایی باشد.

And you just haven't got a clue how to reply to that question.

و شما فقط سرنخی ندارید که چگونه به این سوال پاسخ دهید.

I'm completely flummoxed. I'm sorry. You've got me.

من کاملا گیج شدم متاسفم. تو منو گرفتی.

I just don't know.

من فقط نمی دانم.

You can't even come out with anything.

شما حتی نمی توانید با چیزی بیرون بیایید.

I think that's right.

من فکر می کنم درست است.

When you say Mr.

وقتی می گویید آقای

Duncan, the next one, perplexed.

دانکن، نفر بعدی گیج شده است.

Oh, well, these words are quite good.

اوه، این کلمات بسیار خوب هستند.

I'm enjoying these words, but we have a really good coming up in a few moments.

من از این سخنان لذت می برم، اما تا چند لحظه دیگر یک بازی واقعا خوب داریم.

Maybe my favorite word of the live stream today perplexed,

شاید کلمه مورد علاقه من در جریان زنده امروز گیج شده است،

you are unable to comprehend

شما قادر به درک آن نیستید،

so you can't understand that thing.

بنابراین نمی توانید آن چیز را درک کنید.

You are confused, you are perplexed.

گیج شدی، گیج شدی.

Maybe you have to absorb a lot of information

شاید شما مجبور باشید

at the same time as we do nowadays.

همزمان با این روزها اطلاعات زیادی را جذب کنید.

Quite often we have to absorb or take in lots of information at the same time.

اغلب اوقات ما مجبوریم همزمان اطلاعات زیادی را جذب یا دریافت کنیم.

Yes, you would probably use the word perplexed if you wanted to sound quite clever

بله، اگر بخواهید کاملاً هوشمندانه به نظر برسید

and you've got a good grasp of the English language.

و زبان انگلیسی را به خوبی درک کنید، احتمالاً از کلمه گیج استفاده خواهید کرد.

Most people would use the word confused.

اکثر مردم از کلمه گیج استفاده می کنند.

I'm bit confused about that. Can you explain it?

من در مورد آن کمی گیج هستم. میشه اونو توضیح بدی؟

Whereas if you, you know, trying to show that you had a

در حالی که اگر شما، می دانید، سعی می کنید نشان دهید که دایره

a large vocabulary, you might say, I'm perplexed.

لغات زیادی دارید، ممکن است بگویید من گیج شده ام.

Can you please explain?

میشه لطفا توضیح بدید

Most people would just use the word confused.

اکثر مردم فقط از کلمه گیج استفاده می کنند.

So the next word, what would you need to show off if you use this word

بنابراین، کلمه بعدی، اگر از این کلمه befuddled استفاده کنید، چه چیزی را باید نشان دهید

befuddled?

Befuddled?

؟

گیج شده؟

I think maybe sometimes we all find ourselves

من فکر می کنم شاید گاهی اوقات همه ما خودمان را

a little befuddled by the world around us.

کمی گیج و مبهوت دنیای اطرافمان می بینیم.

You are baffled or bemused.

شما متحیر یا متحیر هستید.

You are confused, you are dazed, you are befuddled, old.

گیج شدی، گیج شدی، گیج شدی، پیر.

Sometimes a person is befuddled.

گاهی انسان گیج می شود.

If if they just can't absorb the information.

اگر فقط نمی توانند اطلاعات را جذب کنند.

Of course, the person might be befuddled.

البته ممکن است فرد گیج شده باشد.

If that's funny, every time you say that word.

اگر خنده دار است، هر بار که آن کلمه را می گویید.

Mr. Duncan, such a person might be befuddled.

آقای دانکن، چنین فردی ممکن است گیج شود.

It is a funny word.

کلمه خنده داری است.

It's a funny word.

این یک کلمه خنده دار است.

It's not it's not a common it's not a word in common use.

این یک کلمه رایج نیست، یک کلمه رایج نیست.

Well, then it is used.

خوب، پس از آن استفاده می شود.

It's often used

اغلب

to describe a confused elderly person.

برای توصیف یک فرد مسن گیج استفاده می شود.

Okay, you've really got it in for the elderly today.

بسیار خوب، امروز واقعاً آن را برای افراد مسن در نظر گرفته اید.

No, I've got it in for the elderly.

نه، من آن را برای افراد مسن تهیه کرده ام.

I'm just I've got it in for the elderly.

من فقط آن را برای افراد مسن تهیه کرده ام.

I'm just objectively,

من فقط عینی هستم،

you know,

می دانید،

appraising the situation, you know, the phrasing, the.

وضعیت را ارزیابی می کنم، می دانید، عبارت،

Are you trying to appear intelligent?

آیا سعی می کنید باهوش به نظر برسید؟

That man looks that the elderly man looks befuddled.

آن مرد به نظر می رسد که مرد مسن گیج به نظر می رسد.

You wouldn't say that about a teenager.

این را در مورد یک نوجوان نمی گویید.

Oh, that teenager looks befuddled.

اوه، آن نوجوان گیج به نظر می رسد.

You would say that teenager looks confused.

شما می گویید که نوجوان گیج به نظر می رسد.

Whereas if it's an elderly.

در حالی که اگر سالخورده باشد.

So yeah, if you know any elderly people and they don't seem to know what's going

بنابراین بله، اگر شما افراد مسن را می شناسید و به نظر نمی رسد که آنها نمی دانند چه اتفاقی در حال رخ

on, you can say, are you befuddled

دادن است، می توانید بگویید، آیا شما گیج شده اید

and you might get a punch in the face.

و ممکن است مشتی به صورت شما بخورد.

But it is, isn't it. It is.

اما هست، اینطور نیست. این است.

It tends to be used or you could be trying to insult somebody.

معمولاً مورد استفاده قرار می گیرد یا می توانید سعی کنید به کسی توهین کنید.

So you might say to me he doing a very difficult

بنابراین ممکن است به من بگویید که او کار بسیار سختی را انجام می دهد،

because obviously I'm not I mean I'm getting older but I'm not elderly.

زیرا بدیهی است که من نیستم، یعنی دارم بزرگتر می شوم، اما من مسن نیستم.

But you've always been befuddled.

اما تو همیشه گیج بودی

Yes, since I met Steve, he's been befuddled.

بله، از زمانی که استیو را ملاقات کردم، او گیج شده است.

Not true.

درست نیست.

It so yeah, it's a word that you tend to use to describe

بله، این کلمه ای است که شما تمایل دارید برای توصیف

the actions of an elderly person anyway. Yes.

اعمال یک فرد مسن از آن استفاده کنید. آره.

Oh, the next for this is it the word of today?

اوه، بعدی برای این، این کلمه امروز است؟

This is the word.

این کلمه است.

The word. Look at this.

کلمه به این نگاه کن

This word. Steve.

This is an amazing word.

این کلمه. استیو

این یک کلمه شگفت انگیز است.

Wait till you see this.

صبر کن تا اینو ببینی

This is today's word of the day.

این حرف روز است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I thought it was my words.

فکر کردم حرف من است.

No, that's that's that's that's just.

نه، این فقط همین است.

Oh, what was my word, anyway?

آه، اصلاً حرف من چه بود؟

I can't even remember what it was now.

الان اصلا یادم نمیاد چی بود

Great.

عالی.

Well, maybe you are befuddled.

خوب، شاید شما گیج شده اید.

Oh, because you're befuddled.

اوه، چون شما گیج شده اید.

I asked for that you did Well, you did walk into that.

من خواستم که شما انجام دادید خوب، شما وارد آن شدید.

Anyway, it is proving

به هر حال،

proving the point quite well.

این موضوع را به خوبی ثابت می کند.

But here we go. Steve, this word is amazing.

اما در اینجا ما می رویم. استیو، این کلمه شگفت انگیز است.

Again, a word that is very rarely used in common English.

باز هم کلمه ای که در زبان انگلیسی رایج بسیار کم استفاده می شود .

It's used well.

خوب استفاده شده

If you read the screen, you will see that it's

اگر صفحه را بخوانید، خواهید دید که به

used in it informally.

طور غیر رسمی در آن استفاده شده است.

Informally means maybe as slang

غیررسمی به معنای شاید به صورت عامیانه

or in a surrounding or in a group of people you are familiar with.

یا در محیط اطراف یا در گروهی از افرادی است که با آنها آشنا هستید.

Discombobulated.

متلاشی شده.

I love that word.

من عاشق این کلمه هستم

You are a little bit discombobulated.

شما کمی آشفته هستید.

It is a word that I've never used.

این کلمه ای است که من هرگز استفاده نکرده ام.

No. Well, I can believe that because it's more than three syllables.

خیر، من می توانم این را باور کنم زیرا بیش از سه هجا است.

Discombobulated.

متلاشی شده.

Discombobulated is discombobulated.

Discombobulated، discombobulated است.

Isn't that great?

این عالی نیست؟

So I think that is better than befuddled,

بنابراین فکر می‌کنم این بهتر از گیج‌کردن،

befuddled and discombobulated.

گیج‌کردن و از هم گسیختگی است.

Great words today.

سخنان بزرگ امروز

Just stick to confused.

فقط به گیج شدن بچسبید.

I think that's probably the simplest solution

من فکر می کنم که این احتمالا ساده ترین راه حل

for that would apply in most most situations.

برای آن است که در اکثر موقعیت ها اعمال می شود.

Yeah,

بله،

but yeah, if you wanted to appear clever and like you've come from the last century.

اما بله، اگر می خواستید باهوش به نظر برسید و انگار از قرن گذشته آمده اید.

No, this is the word is it used a lot then?

نه، این همان کلمه است که آن وقت زیاد استفاده می شود؟

This is modern slang.

این عامیانه مدرن است.

This is modern. Yes.

این مدرن است. آره.

Discombobulated.

متلاشی شده.

Yes. It's a bit like saying.

آره. کمی شبیه به گفتن است.

It's a bit like saying gizmo when you're talking about technology.

وقتی در مورد فناوری صحبت می کنید، کمی شبیه به گفتن Gizmo است.

I bought a new gizmo.

من یک گیزموی جدید خریدم.

Discombobulated means to be confused.

Discombobulated به معنای گیج شدن است. به

It is used informally when a person wants to express

طور غیررسمی زمانی استفاده می شود که شخصی بخواهد

maybe in an amusing way that they are confused here.

شاید به شیوه ای سرگرم کننده بیان کند که در اینجا گیج شده است.

Go lost. A person is lost.

برو گم شو یک نفر گم شده است.

They might be lost.

ممکن است گم شوند

They might be thrown off track.

آنها ممکن است از مسیر پرتاب شوند.

Maybe they are distracted by something.

شاید حواسشان به چیزی پرت شده باشد.

If you ever try to present a live string with Mr.

اگر سعی کنید یک آهنگ زنده با آقای استیو ارائه دهید،

Steve, you'll know what that feels like with when I'm talking.

متوجه خواهید شد که وقتی دارم صحبت می کنم چه حسی دارد.

And Mr.

و آقای

Steve wants to say something as well.

استیو هم می خواهد چیزی بگوید.

He because he's so excited.

او چون خیلی هیجان زده است.

So obviously the normal use of the word lost

بنابراین بدیهی است که استفاده عادی از کلمه گمشده این

would be I'm in a big I mean, Paris,

است که من در یک بزرگ هستم یعنی پاریس،

you go to ask somebody, where's the Eiffel Tower?

شما بروید از کسی بپرسید برج ایفل کجاست؟

I'm completely lost.

من کاملا گم شده ام.

I do not know where the Eiffel Tower.

نمی دانم برج ایفل کجاست.

I know.

میدانم.

I bet if you roll it literally, you don't know where you are physically.

شرط می بندم اگر آن را به معنای واقعی کلمه بچرخانید، از نظر فیزیکی نمی دانید کجا هستید. صادقانه بگویم،

I that person should not be out in public, to be honest.

من آن شخص نباید در جمع باشد .

If they can't find the Eiffel Tower.

اگر نمی توانند برج ایفل را پیدا کنند.

I know, but I'm just using that as a funny example. But.

من می دانم، اما من فقط از آن به عنوان یک مثال خنده دار استفاده می کنم. ولی.

But you can be lost.

اما ممکن است گم شوید.

For example, if you're watching a film.

به عنوان مثال، اگر در حال تماشای یک فیلم هستید.

I often say this to Mr. Duncan.

من اغلب این را به آقای دانکن می گویم.

What is going on in this film?

در این فیلم چه می گذرد؟

I'm completely lost the sea.

من کاملاً دریا را گم کرده ام.

I'm not physically lost.

من از نظر جسمی گم نشده ام.

Well, I'm mentally lost because I've lost the track of the plot.

خوب، من از نظر ذهنی گم شده ام زیرا مسیر طرح را گم کرده ام.

Yes. Well, if I can just

آره. خوب، اگر بتوانم

interrupt there.

آنجا حرف را قطع کنم.

Lost, of course, does mean to lose your track.

گمشده، البته، به معنای از دست دادن مسیر خود است.

That literally is the meaning of lost in all senses.

این به معنای واقعی کلمه به معنای گمشده به تمام معناست.

So even if you're lost in a city, it means you've just lost your track physically.

بنابراین حتی اگر در یک شهر گم شده اید، به این معنی است که شما به تازگی مسیر خود را از نظر فیزیکی گم کرده اید.

Yes. Well, it's basically the same name.

آره. خب، اساساً همین نام است.

Meaning? Exactly.

معنی؟ دقیقا.

Yeah, that's it. Well done. So lost like the TV show.

آره همینه. آفرین. مثل برنامه تلویزیونی گم شد.

I've never seen the TV show called Lost.

من هرگز برنامه تلویزیونی به نام گمشده را ندیده ام.

I've never seen it.

من هرگز آن را ندیده ام.

So a lot of people it was one of the big TV shows

بنابراین بسیاری از مردم این یکی از برنامه های تلویزیونی بزرگ

before before Breaking Bad came along.

قبل از ظهور بریکینگ بد بود.

There was lost.

گم شده بود.

And a lot of people were talking about that show.

و افراد زیادی در مورد آن نمایش صحبت می کردند.

But I've never watched it.

اما من هرگز آن را تماشا نکرده ام.

I played airplane crashes on a strange desert island,

من سقوط هواپیما را در یک جزیره بیابانی عجیب بازی کردم

and then lots and lots of adventures take place.

و سپس ماجراهای زیادی اتفاق می افتد.

They end up eating each other.

آنها در نهایت همدیگر را می خورند.

And that's what always happens in plane crashes.

و این چیزی است که همیشه در سقوط هواپیما اتفاق می افتد.

And I've never seen people survive.

و من هرگز ندیده ام که مردم زنده بمانند.

I've never seen it. They always end up eating each other.

من هرگز آن را ندیده ام. آنها همیشه همدیگر را می خورند.

I think there is a little bit of

فکر می‌کنم کمی

maybe science fiction

شاید علمی تخیلی

or something odd or something unusual happening, but I've never seen it.

یا چیزی عجیب یا غیرعادی در حال وقوع است، اما من هرگز آن را ندیده‌ام.

Well, I have to say that before Breaking Bad.

خوب، باید قبل از بریکینگ بد بگویم.

Yes. It's one of those first big shows that came along.

آره. این یکی از اولین نمایش های بزرگی است که از راه رسید.

Well, sure, we can make use of the media's so that we've got Mr.

خوب، مطمئنا، ما می توانیم از رسانه ها استفاده کنیم تا

Duncan anyway, to do that to to have a look at that.

به هر حال آقای دانکن را داشته باشیم تا این کار را انجام دهیم تا به آن نگاهی بیندازیم.

If ever there was a word that sometimes sums up

اگر تا به حال کلمه ای وجود داشته باشد که گاهی اوقات

Mr. Steve's life, maybe disorganized.

زندگی آقای استیو را خلاصه کند، شاید بهم ریخته است.

No, that's the complete opposite.

نه، این کاملا برعکس است.

Yeah. Now, what describes you is I'm the most.

آره حالا آنچه تو را توصیف می کند این است که من از همه بیشتر هستم.

Oh, I'm very pleased. Laughing.

اوه من خیلی خوشحالم خندیدن.

Yes, you're the disorganized one.

بله، شما همان بی نظم هستید.

I'm the one that organizes and has my life in a nice sort of logical.

من کسی هستم که سازماندهی می کنم و زندگی ام را در یک نوع منطقی خوب می گذرانم.

I'm a person.

من یک شخص هستم.

I, I don't.

من، من نه.

I don't sweat the small stuff.

من از چیزهای کوچک عرق نمی کنم.

That's easy now, anyway, right?

به هر حال، اکنون آسان است، درست است؟

It's disorganized in a state of disarray and confusion.

در حالت بی نظمی و سردرگمی به هم ریخته است.

A lot of people live their lives like that.

بسیاری از مردم اینگونه زندگی می کنند.

They live in a disorganized way,

آنها به شکلی نامرتب زندگی می کنند،

maybe in their office, maybe their desk is very untidy.

شاید در دفترشان، شاید میز کارشان خیلی نامرتب است.

Like my desk.

مثل میز من

My desk often looks very untidy. You know what they say?

میز کار من اغلب خیلی نامرتب به نظر می رسد. شما می دانید چه می گویند؟

A disorganized desk environment

محیط میز بهم ریخته

or a disorganized house means a disorganized mind.

یا خانه بهم ریخته به معنای ذهن آشفته است.

And if you and I find

و اگر من و شما متوجه شدیم،

that don't don't you if you tidy it a no

اگر آن را مرتب کردید، آن را مرتب نکنید،

go into my sort of office room or any room in the house and there's magazines lying around and

به اتاق اداری من یا هر اتاقی در خانه بروید و مجلاتی در اطراف وجود دارد

and just stuff's not in the right place.

و فقط چیزها در جای مناسب نیستند.

If you get rid of the junk, clear it all.

اگر از شر آشغال خلاص شدید، همه چیز را پاک کنید.

Clear your desk, get it all neat and tidy.

میزتان را پاک کنید، همه چیز را مرتب و مرتب کنید.

Suddenly your brain suddenly feels free

ناگهان مغز شما به طور ناگهانی احساس آزادی می کند،

somehow it's almost like the to work together.

تقریباً شبیه به کار کردن با هم است.

If if the room is disorganized, you mentally become disorganized.

اگر اتاق به هم ریخته باشد، از نظر ذهنی به هم ریخته می شوید.

But if you change the physical environment around you, you're.

اما اگر محیط فیزیکی اطراف خود را تغییر دهید، این کار را می کنید.

And it becomes organized and neat and tidy.

و منظم و مرتب و مرتب می شود.

Somehow your brain also becomes organized and neat and tidy.

به نوعی مغز شما نیز منظم و مرتب و مرتب می شود.

It always fascinates me that how physical actions

همیشه من را مجذوب می‌کند که چگونه اعمال فیزیکی

can have a have an impact on your mental.

می‌توانند بر روحی شما تأثیر بگذارند.

So perception of things.

بنابراین ادراک از چیزها.

What went wrong with you, the intelligent probably be able to enlighten us on

چه مشکلی برای شما پیش آمد، احتمالاً باهوش‌ها می‌توانند ما را در

here we go then we've got three more and then we can move on to the fill in the blank. Yes.

اینجا روشن کنند، سپس سه مورد دیگر داریم و سپس می‌توانیم جای خالی را پر کنیم. آره.

Coming up soon, the blanks.

به زودی، جاهای خالی.

You are unable to grasp something.

شما نمی توانید چیزی را درک کنید.

I like this because you can use it

من این را دوست دارم زیرا می توانید از آن به صورت

physically or literally

فیزیکی یا تحت اللفظی استفاده کنید

or of course you can use it in your in your mind as as a concept.

یا البته می توانید آن را در ذهن خود به عنوان یک مفهوم استفاده کنید.

So if you don't grasp something, it means you you can't understand it.

بنابراین اگر چیزی را درک نکنید، به این معنی است که نمی توانید آن را درک کنید.

Someone is explaining something to you, but

کسی چیزی را برای شما توضیح می دهد، اما

you can't grasp what they are saying.

شما نمی توانید بفهمید که آنها چه می گویند.

You can't understand and what they're saying.

شما نمی توانید بفهمید و آنها چه می گویند.

Yes, you haven't yet fully understood

بله، شما هنوز به طور کامل مفهوم را درک نکرده اید

whatever the concept is or whatever it is.

.

I don't I can't grasp this plot at all in this film.

من اصلا نمی توانم این طرح را در این فیلم درک کنم.

What's going on?

چه خبر است؟

Yes, I'm confused.

بله، من گیج شدم.

So you can't grasp that thing.

بنابراین شما نمی توانید آن چیز را درک کنید.

Of course, physically you can also grasp something if you hold on to something.

البته، اگر به چیزی چنگ بزنید، از نظر فیزیکی نیز می توانید چیزی را درک کنید .

Maybe I grasped Mr.

شاید من

Steve

by the neck.

از گردن آقای استیو گرفتم.

I don't understand the use of today.

من کاربرد امروز را نمی فهمم.

This is something Mr. Steve says a lot. He doesn't.

این چیزی است که آقای استیو زیاد می گوید. او این کار را نمی کند.

I never say that He doesn't understand young people, young people with their with their hip hop.

من هرگز نمی گویم که او جوانان را درک نمی کند، جوانان با هیپ هاپ خود را.

Nobody understands young people with their hip hop in their skateboard.

هیچ کس جوانان را با هیپ هاپ خود در اسکیت بورد نمی فهمد.

Parents don't understand their children and their Nintendo knows.

والدین کودکان خود را درک نمی کنند و نینتندوی آنها می داند.

I saw an interview with somebody.

مصاحبه ای با یکی دیدم.

Well, I can't remember who that who they were media sort of person.

خوب، من نمی توانم به خاطر بیاورم که آنها چه کسی رسانه ای بودند.

And they were in their early twenties and they said they don't understand.

و اوایل بیست سالگی بودند و گفتند که نمی فهمند.

They're young teenagers now.

آنها در حال حاضر نوجوانان جوان هستند.

So even when you get into your twenties, you've already lost touch

بنابراین حتی زمانی که وارد دهه بیست سالگی خود می شوید، ارتباط خود را با آنچه در حال وقوع است از دست داده اید

with what's going on.

.

So that's interesting, isn't it?

پس جالب است، اینطور نیست؟ در حال

Moving on.

حرکت

And we have instructions.

و ما دستورالعمل هایی داریم.

So this is something that happens a lot these days.

بنابراین این چیزی است که این روزها زیاد اتفاق می افتد.

When you buy something, maybe you buy it and it arrives

وقتی چیزی را می‌خرید، شاید آن را می‌خرید و می‌رسد

and maybe you have to build it yourself, maybe a piece of furniture, something like that.

و شاید باید خودتان آن را بسازید، شاید یک تکه مبلمان، چیزی شبیه به آن.

Maybe you might find you might find

شاید متوجه شوید

that the instructions are very complicated

که دستورالعمل ها بسیار پیچیده هستند

and they are confusing

و

the instructions might be confusing.

ممکن است دستورالعمل ها گیج کننده باشند.

Make sure they think

مطمئن شوید که فکر می کنند

they cause confusion.

باعث سردرگمی می شوند.

And finally, Steve, this is me.

و در نهایت، استیو، این من هستم.

This is just me.

این فقط منم

This is Steve.

این استیو است.

This I think this now, I was very unfair to you earlier.

این فکر می کنم الان این است، من قبلا با شما خیلی بی انصافی کردم.

You always are. For which I apologize.

تو همیشه هستی که من عذرخواهی می کنم.

But this. This is Mr. Steve.

اما این. این آقای استیو است.

Too many choices.

انتخاب های خیلی زیاد

Too many options will create confusion.

گزینه های زیاد باعث سردرگمی می شود.

And sometimes you have to come up with a decision.

و گاهی اوقات باید تصمیمی بگیرید.

You have to make your mind up.

باید تصمیمت رو بگیری

You go to a restaurant and there's a huge lots of pages.

شما به یک رستوران می روید و تعداد زیادی صفحه وجود دارد.

What on earth?

چه روی زمین؟

So many things that you probably would like to try, but

چیزهای زیادی که احتمالا دوست دارید امتحان کنید، اما

you don't know which one.

نمی دانید کدام یک.

You get confused because there's too many choices on the menu.

شما گیج می شوید زیرا گزینه های زیادی در منو وجود دارد.

That's one example.

این یک مثال است.

Buying a car.

خرید ماشین.

There's so many different options that you could take.

گزینه های بسیار زیادی وجود دارد که می توانید انتخاب کنید. به

Which ones should you go for?

سراغ کدام ها بروید؟

Or maybe I think a food menu is very good.

یا شاید به نظرم منوی غذا خیلی خوب است.

It's a good, good example of that.

این یک مثال خوب و خوب برای آن است.

You have to choose something.

شما باید چیزی را انتخاب کنید.

And I hate it when you have to choose something under pressure.

و من از آن متنفرم که مجبور شوید تحت فشار چیزی را انتخاب کنید.

So you're sitting in the restaurant and everyone else is ordering their food

بنابراین شما در رستوران نشسته اید و بقیه در حال سفارش غذای خود هستند

and they and then suddenly I realize that I haven't chosen my food from the menu.

و آنها و سپس ناگهان متوجه می شوم که من غذای خود را از منو انتخاب نکرده ام.

And I'm looking and I'm

و من نگاه می کنم و

I'm so confused.

خیلی گیج هستم.

And the more the more you worry about it, the more confused you become. Yes.

و هر چه بیشتر در مورد آن نگران باشید، بیشتر گیج می شوید. آره.

By the menu.

توسط منو.

So that is something I sometimes suffer from.

پس این چیزی است که من گاهی از آن رنج می برم.

You might say it's a type of social anxiety.

ممکن است بگویید این یک نوع اضطراب اجتماعی است.

Yes. Yeah, exactly.

آره. بله دقیقا. می

You know, I go out to a pub or club and there are so many

دانید، من به یک میخانه یا کلوپ می روم و

70 handsome men that want to want to talk to me and know me.

70 مرد خوش تیپ وجود دارد که می خواهند با من صحبت کنند و من را بشناسند.

And I get very confused as to which one to pick.

و من خیلی گیج می شوم که کدام را انتخاب کنم.

I'm only joking. I'm only joking.

من فقط شوخی می کنم. من فقط شوخی می کنم.

But I go, You can go now. Okay.

اما من می روم، شما هم اکنون می توانید بروید. باشه.

We've we've done you both.

ما هر دوی شما را انجام دادیم.

By the way, very quickly, before we go on to

به هر حال، خیلی سریع، قبل از اینکه بخواهیم

the fill in the blanks,

جاهای خالی را پر کنیم، اخیراً

the there was only one thing that really caught me recently on the live chat

فقط یک چیز مرا در چت زنده جلب کرد

and that Saturday, no mention of the V12, the five liter Testarossa.

و آن شنبه، هیچ اشاره ای به V12، تستاروسا پنج لیتری نشد.

I think I've got a couple of those.

من فکر می کنم من یک جفت از آن را دارم.

I've got a couple of Testarossa.

من یک جفت تستاروسا دارم.

Whose is it in Rosso Red, which I think is the I don't know.

آن را در Rosso Red، که من فکر می کنم که من نمی دانم.

It's a Testarossa.

این یک تستاروسا است.

Yes, it's a Ferrari.

بله، این یک فراری است.

Is it in Rosso Red. I'm hoping it is.

آیا آن را در Rosso Red. من امیدوارم که باشد. به

You seem unsure, but for a second there I doubted whether it was a Ferrari.

نظر می رسد مطمئن نیستید، اما برای لحظه ای شک کردم که آیا این یک فراری است یا خیر.

But it is Testarossa is a Ferrari. Yes it was.

اما تستاروسا یک فراری است. آره اینجوری بود.

It's a very eighties cars and at the time you didn't

این ماشین خیلی دهه هشتادی است و در آن زمان نمی‌خواستید

want to get hit in the Testarossa now very eighties I'm sure.

در تستاروسا ضربه بخورید، مطمئنم در دهه هشتاد است. این چه

What was that

بود

What was that popular show in the eighties and nineties.

آن نمایش محبوب دهه هشتاد و نود چه بود.

And it was a war jackets.

و این یک جلیقه جنگی بود.

Jackets. Yeah.

ژاکت. آره

The two men.

And they were very trendy and are you talking about Crockett?

دو مرد

و آنها بسیار مد روز بودند و آیا شما در مورد کروکت صحبت می کنید؟

And I think I am Crockett and Tubbs,

و فکر می‌کنم کراکت و تابز هستم، که

otherwise known as rolling their sleeves up.

در غیر این صورت به آستین بالا زدن می‌گویند.

Miami Vice. Miami.

معاون میامی. میامی آیا

Didn't they used to go around

آنها قبلاً

Miami presidents where they were in a Testarossa?

روسای جمهور میامی را جایی که در تستاروسا بودند دور نمی زدند؟

Do you think so?

آیا تو هم چنین فکر می کنی؟

Do you think Miami Vice may have been set in Miami?

آیا فکر می کنید Miami Vice ممکن است در میامی تنظیم شده باشد؟

I guess maybe not.

حدس می زنم شاید نه.

Is it?

آیا این است؟

I think it's Rosso Red, isn't it?

فکر کنم روسو رد باشه، اینطور نیست؟

That that famous Italian sort of blood red color.

آن نوع معروف ایتالیایی رنگ قرمز خونی.

Um, that's quite be quite handy

اوم، این کاملاً مفید است،

though wouldn't it, having your car in blood red.

اما اینطور نیست، اگر ماشین شما قرمز خون باشد.

Because if you hit someone you could just drive off and they said my might.

چون اگر کسی را بزنی می‌توانی از آنجا بری و او می‌گوید قدرت من است.

Fine. Yes, fine.

خوب. آره خوبه.

Look there's no blood on my I saw, I mean it's really the only color you should have if you have a Ferrari.

ببین هیچ خونی روی من نیست، منظورم این است که اگر فراری داشته باشی این واقعا تنها رنگی است که باید داشته باشی.

Blue is nice.

آبی زیباست

I saw a lot of people like, you know, I mean, Silver's a popular color now and.

من افراد زیادی را دیدم که دوست دارند، می دانید، منظورم این است که نقره ای رنگ محبوبی در حال حاضر و.

But a Ferrari in silver.

اما یک فراری نقره ای.

I mean, I'm sorry.

یعنی متاسفم اگر قصد خرید فراری را داشته باشید،

You've just wasted all that money if you're going to buy a Ferrari.

این همه پول را هدر داده اید .

Yeah, You know, you're the one in silver because everyone knows is a Ferrari.

آره، میدونی، تو نقره ای هستی چون همه میدونن فراری هستن.

You're already showing off.

شما در حال حاضر خودنمایی می کنید.

You don't need to try.

شما نیازی به تلاش ندارید.

And one it in silver because I don't want to show off too much.

و یکی به رنگ نقره ای چون نمی خواهم زیاد خودنمایی کنم.

You've already got a Ferrari. Just get it in red anyway.

شما قبلاً یک فراری دارید. به هر حال فقط آن را قرمز کنید.

Right.

درست.

Yes. You know Silver's for selling cars.

آره. شما Silver's را برای فروش اتومبیل می شناسید.

Apparently Testarossa means Red Hood, right?

ظاهرا تستاروسا به معنای کلاه قرمزی است، درست است؟

Yeah. So?

آره بنابراین؟

So the actual the actual Rosso, I suppose it's similar to the roads.

بنابراین، روسو واقعی، فکر می‌کنم شبیه جاده‌ها باشد. می

You see that's where the word rose probably comes from because they are also

بینید که احتمالاً کلمه گل رز از آنجا می آید زیرا آنها نیز

red anyway, it's excitement.

قرمز هستند به هر حال، این هیجان است.

What's the difference between grasp and grab? No, we're not doing that.

تفاوت بین گرفتن و گرفتن چیست؟ نه، ما این کار را نمی کنیم.

But what is the difference?

اما تفاوت در چیست؟

Well, they're the same thing.

خوب، آنها همان چیزی هستند.

They can actually be used as synonyms.

آنها در واقع می توانند به عنوان مترادف استفاده شوند.

You grasp something, you grab something.

چیزی را می گیرید، چیزی را می گیرید.

So actually they can be used

بنابراین در واقع می توان از آنها به عنوان

a synonym.

مترادف استفاده کرد.

But quite often if you're grabbing something it means like a quick, quick sort of grab.

اما اغلب اوقات اگر چیزی را می‌گیرید، به معنای برداشتن سریع و سریع است.

I'm grabbing that pen that is grasping it and grasping that pen.

من آن خودکاری را می گیرم که آن را می گیرد و آن قلم را می گیرم.

But if you were to hold that pen.

اما اگر بخواهی آن خودکار را در دست بگیری.

Okay, hold that pen.

باشه، اون خودکار رو نگه دار

Yeah, well, and I'm going to I'm going to grab it off you

بله، خوب، و من می روم که آن را از دستت می گیرم،

you suddenly taking it away

تو که ناگهان آن را بردارید،

is how I would see the difference between those.

تفاوت بین آن ها را چگونه می بینم.

I'm grabbing it and now I'm grasping it.

من آن را می گیرم و اکنون در حال چنگ زدن به آن هستم.

Can you see? Good. Lewis is off.

می توانی ببینی؟ خوب لوئیس خاموش است.

Great.

عالی.

Lewis, love to see you here.

لوئیس، دوست دارم شما را اینجا ببینم.

And we'll see you well soon.

و به زودی شما را خوب می بینیم.

Yes. On the next live stream and well, here we go.

آره. در پخش زنده بعدی و خوب، اینجا هستیم.

Steve,

استیو،

It's time to do the thing that we do, do, do.

وقت آن است که کاری را که انجام می دهیم، انجام دهیم، انجام دهیم.

And we do do it very well.

و ما این کار را خیلی خوب انجام می دهیم.

It's time to play.

وقت بازی است.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks to do it and fill in the blanks.

برای انجام این کار جاهای خالی را پر کنید و جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks To fill in the blanks.

پر کردن جاهای خالی برای پر کردن جاهای خالی.

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید جاهای خالی را پر کنید.

One thing we don't want to do and that's confuse anyone with to fill in the blanks.

یک کاری که نمی‌خواهیم انجام دهیم و آن این است که هر کسی را با آن گیج کنیم تا جاهای خالی را پر کنیم.

Some people do say that fill in the blanks.

برخی افراد می گویند که جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks is confusing to befuddle anybody or discombobulated anybody.

پرکردن جاهای خالی گیج کننده است که کسی را گیج کنید یا کسی را از هم جدا کنید.

We do not want to discombobulated answer.

ما نمی‌خواهیم پاسخی غیرقابل توصیف بدهیم.

We won't give you too many choices.

ما انتخاب های زیادی به شما نمی دهیم.

So here we are then it is time to play.

بنابراین ما اینجا هستیم و زمان بازی فرا رسیده است.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Get your fingers ready.

انگشتان خود را آماده کنید.

Make sure your fingers are feeling strong and agile.

مطمئن شوید که انگشتانتان قوی و چابک هستند.

Stretch them, exercise them, maybe

آنها را دراز کنید، ورزش کنید، شاید به

go for a larger keyboard keypad so that you can very quickly, you know, not

دنبال یک صفحه کلید صفحه کلید بزرگتر بروید تا بتوانید خیلی سریع، بدانید، نه

that it's a race or you can just use your the voice option.

اینکه مسابقه است یا فقط بتوانید از گزینه صوتی خود استفاده کنید.

Oh, yes, Yes.

اوه، بله، بله.

You can cheat yesterday. That too. I never got into that.

دیروز میتونی تقلب کنی آن هم همینطور. من هرگز وارد آن نشدم.

I should do because it's much easier the texting I often I write

من باید این کار را انجام دهم زیرا ارسال پیامک بسیار ساده تر است که من

most of my messages now on my phone by just speaking the messages.

اغلب پیام هایم را اکنون روی تلفنم می نویسم فقط با گفتن پیام ها. می‌دانی

You know, for years I couldn't understand why some people

، برای سال‌ها نمی‌توانستم بفهمم که چرا بعضی‌ها،

if I'm you know how you get into sort of telephone into sort of text

اگر من شما هستم، می‌دانید که چگونه می‌توانید با تلفن‌هایی وارد نوعی

tennis with people where you end up

تنیس متنی با افرادی شوید که در نهایت

sending each other lots of text messages. Why?

پیام‌های متنی زیادی برای یکدیگر ارسال می‌کنید. چرا؟

When somebody replied to me, they seem to be going,

وقتی کسی به من پاسخ داد، به نظر می رسد که دارند می روند،

yeah, the replies and you can do extremely quickly.

بله، پاسخ ها را می دهند و شما می توانید خیلی سریع انجام دهید.

And I say, how can you type that quickly?

و من می گویم، چگونه می توانید به این سرعت تایپ کنید؟

And then one day I found out they weren't typing at all.

و سپس یک روز متوجه شدم که آنها اصلا تایپ نمی کنند.

They were just dictating it into their phone.

آنها فقط آن را به تلفن خود دیکته می کردند.

But I still not got into that like 95% of the world.

اما من هنوز مانند 95٪ از جهان وارد آن نشده ام.

I know I'm busy.

میدونم سرم شلوغه

I'm just out of touch.

من فقط بی ارتباط هستم. به

Will tell you are befuddled.

شما خواهد گفت که گیج شده اید.

I don't feel confused.

من احساس سردرگمی نمی کنم.

I'm old. I'm confused.

من پیر هستم. من گیج شدم.

Befuddled. Right.

گیج شده درست.

Here we go then.

Anyway, time to fill in the blanks.

پس ما اینجا می رویم.

به هر حال وقت پر کردن جاهای خالی است.

Take a look at the sentence.

به جمله نگاه کن

If you think you can put some into that sentence to make a sentence,

اگر فکر می کنید می توانید مقداری را در آن جمله قرار دهید تا یک جمله بسازید،

then please feel free to fill in the blanks.

لطفاً جای خالی را پر کنید.

Here it is.

ایناهاش.

Oh, oh, oh, oh, oh, oh.

اوه، اوه، اوه، اوه، اوه

I'm confused, Duncan.

من گیج شدم، دانکن.

Oh, so I do o and

اوه، بنابراین من o و

I'm completely thrown.

من کاملا پرتاب شده است.

There's another.

دیگری وجود دارد.

There's another phrase that you could use for being confused.

عبارت دیگری وجود دارد که می توانید برای گیج شدن از آن استفاده کنید.

Anyway, I'm completely thrown by this.

به هر حال من کاملا از این موضوع پرت شدم.

We did not even enter the stand.

ما حتی وارد جایگاه نشدیم.

Here we go. Fill in the blanks. I will. Something.

در اینجا ما می رویم. جاهای خالی را پر کنید. من خواهم. یه چیزی

A something by something. Mhm.

چیزی با چیزی مهم

So this seems,

بنابراین به نظر می رسد،

this seems to hint

این به نظر می رسد اشاره به این دارد

that maybe something is going to happen

که شاید چیزی قرار است اتفاق بیفتد

or something is required.

یا چیزی لازم است.

Something is needed.

چیزی لازم است.

I will say something a something

من چیزی

by something grammar.

از طریق دستور زبان چیزی می گویم.

That's what you've got to think of.

این چیزی است که شما باید به آن فکر کنید.

Yeah. When You play, fill in the blanks. Grammar.

آره وقتی بازی می کنید، جاهای خالی را پر کنید. گرامر

Is it grammatically correct.

آیا از نظر گرامری صحیح است.

If it isn't, don't tell us because we will, we will tell you all.

اگر اینطور نیست، به ما نگویید زیرا ما خواهیم گفت، ما همه را به شما خواهیم گفت.

I'm only joking.

من فقط شوخی می کنم.

But although we will correct you and embarrass you in front of everybody else on the livestream.

اما اگر چه ما شما را اصلاح خواهیم کرد و شما را در مقابل دیگران در پخش زنده شرمنده خواهیم کرد.

I'm joking. I'm joking.

من شوخی میکنم. من شوخی میکنم.

Well, I'll do it in a nice, gentle way.

خوب، من این کار را به روشی خوب و ملایم انجام خواهم داد.

Okay. So shall we move on, Steve?

باشه. پس باید ادامه دهیم، استیو؟

Yeah, well, I began by saying, suggesting, you know the answer.

بله، خوب، من با گفتن، پیشنهاد شروع کردم، شما جواب را می دانید.

I will.

من خواهم.

Something. A something by something.

یه چیزی چیزی با چیزی

Here we get. We've already got.

به اینجا رسیدیم. ما قبلا دریافت کرده ایم.

Now I've got to be careful what I say.

حالا باید مراقب حرفم باشم

I don't want to upset anyone.

من نمی خواهم کسی را ناراحت کنم.

Um, take back some of them.

اوم، برخی از آنها را پس بگیرید.

Francesca.

فرانچسکا

I would take a bag by someone

من یک کیف را به دست کسی می گیرم

right.

I'm not quite grammatically correct.

.

من کاملاً از نظر گرامری درست نیستم.

You might. You might.

شما ممکن است. شما ممکن است.

You might take a bag for someone,

ممکن است برای کسی کیف بگیرید

or you might take a bag to someone

یا اگر دزد هستید ممکن است کیف را برای کسی

or from someone if you're a thief.

یا از کسی ببرید.

But yes, you wouldn't take a car, a bag

اما بله، شما یک ماشین، یک کیف

by someone that not that's not grammatically correct.

توسط کسی که از نظر گرامری صحیح نیست، نمی گیرید.

You I think what you're trying to say is that yeah, not quite sure, but it's not quite right.

شما فکر می کنم آنچه می خواهید بگویید این است که بله، کاملاً مطمئن نیستید، اما کاملاً درست نیست.

Olivia,

اولیویا،

I will get a job by myself.

من خودم شغل پیدا می کنم.

Oh, that's good.

آه آن خوب است.

Yes, I will get a job by myself.

بله، من خودم کار پیدا می کنم.

I will do it by myself on my own.

من خودم این کار را به تنهایی انجام خواهم داد.

I will use my own initiative

من از ابتکار خودم

to get a job.

برای یافتن شغل استفاده خواهم کرد.

I will buy a car, buy cash.

من ماشین می خرم، نقد می خرم.

I will buy a car with cash.

با پول نقد ماشین میخرم.

Here's what would be grammatically correct. Yes.

در اینجا چیزی است که از نظر گرامری صحیح است. آره.

So you do something with something.

بنابراین شما با چیزی کاری انجام می دهید.

If you if you are doing something

اگر شما در

where a transaction is taking place, you do it with a certain thing.

جایی که معامله ای در حال انجام است، کاری انجام می دهید، آن را با یک چیز خاص انجام می دهید.

You pay with cash, you pay

شما با نقد پرداخت می کنید،

with your credit card.

با کارت اعتباری خود پرداخت می کنید.

I will finish a project by tomorrow.

تا فردا یه پروژه رو تموم میکنم

I will finish a project by tomorrow.

تا فردا یه پروژه رو تموم میکنم

Yes, Valentyn

بله، والنتاین

That is correct.

درست است. با

It fits the words fit and the grammar is correct.

کلمات fit مطابقت دارد و گرامر صحیح است.

Score with the intention.

با نیت امتیاز بگیرید. من

I will score a strike by chance.

شانسی گل میزنم.

Yeah, I Mean.

آره منظورم از نظر

That's grammatically correct.

گرامری درست است.

Uh, do you mean like in football?

اوه، منظورت مثل فوتبال هست؟

A football strike? Mm.

اعتصاب فوتبال؟ مم من

I will score a strike by chance.

شانسی گل میزنم.

But would you. Would you do that? Would you.

اما آیا شما. انجام میدیش؟ آیا شما. آیا

Would you not plan

قصد ندارید

to do that to to strike?

این کار را برای اعتصاب انجام دهید؟

I don't know.

من نمی دانم.

But yeah, it's if it's hit.

اما بله، اگر ضربه خورده باشد.

So here is a clue. I'm giving you a clue here.

بنابراین در اینجا یک سرنخ وجود دارد. من اینجا به شما سرنخ می دهم.

Something that might be asked for

چیزی که ممکن است

in a certain period of time.

در یک بازه زمانی خاص درخواست شود.

So that's what we are looking for there.

پس این همان چیزی است که ما در آنجا به دنبال آن هستیم.

So this might be a sentence that is urging a person to do something.

بنابراین ممکن است این جمله ای باشد که فرد را به انجام کاری تشویق کند.

They will go a resort by bus.

آنها با اتوبوس به یک استراحتگاه خواهند رفت.

So you'd need to say, I will go to a resort

بنابراین شما باید بگویید، من به یک استراحتگاه می روم

or I would go to the resort

یا با اتوبوس به استراحتگاه می روم

by bus.

.

So I know what you're saying, but not quite right.

بنابراین من می دانم که شما چه می گویید، اما کاملا درست نیست.

Uh, complete task.

اوه، کار کامل

But I will complete a task by

اما من یک کار را تا

end of day.

پایان روز کامل می کنم.

Yes, Well, yes, you've been.

بله، بله، شما بوده اید.

You've been very clever there to shorten

شما در کوتاه کردن سه قوطی بسیار باهوش بوده‌اید

three can, can track

، می‌توانید

three words into, into a into a what's, what's that.

سه کلمه را به یک، به یک چیست، و چه چیزی ردیابی کنید.

What would you call that.

اسمش رو چی میذاری

Uh, that's not a contraction is it.

اوه، این یک انقباض نیست.

That's an acronym.

این مخفف است.

So. Well done. Yes.

بنابراین. آفرین. آره.

That's very clever actually

این در واقع

by end of day, because often you use these shortened

تا پایان روز بسیار هوشمندانه است، زیرا اغلب از این سه عبارت کوتاه شده استفاده می کنید،

three phrase, it's not an acronym, it's it's a initialization initialization.

این یک مخفف نیست، بلکه یک مقدار دهی اولیه است.

Yeah.

So anyway, I'll give you the answer to this one.

آره

پس به هر حال من جواب این یکی را به شما می دهم.

So this is I will build a house by myself says Common.

بنابراین این است که من یک خانه به تنهایی می سازم می گوید مشترک.

Well done. That's correct. That fits. Yes.

آفرین. این درست است. مناسب است. آره.

I will paint a painting by myself. Mm.

من خودم نقاشی می کشم. مم

Well yeah I will.

خوب بله من خواهم کرد.

You might create a painting by yourself or I will paint by myself.

شما ممکن است یک نقاشی توسط خودتان ایجاد کنید یا من خودم نقاشی می کنم.

Well, I'll just fit it now.

خوب، من فقط آن را در حال حاضر.

I will create a painting.

من یک نقاشی خواهم ساخت.

I will keep that. That's that.

من آن را حفظ خواهم کرد. همین است.

That would be correct. You say I will create.

این درست خواهد بود. شما می گویید من خلق خواهم کرد.

I will create or I will produce a painting by myself.

خودم نقاشی می‌سازم یا می‌سازم.

You are going to work alone anyway.

به هر حال قرار است به تنهایی کار کنید.

Here we go. See, the book is going to be fun.

در اینجا ما می رویم. ببینید، کتاب قرار است سرگرم کننده باشد.

I'll repair a window by myself. Yes.

من خودم یک پنجره را تعمیر می کنم. آره.

Okay. Steve, please, please stop

باشه. استیو، لطفا، توقف کن

and tell.

و بگو.

Makes living to the end of the century. So it's going to be.

تا پایان قرن زندگی می کند. پس این خواهد شد.

Yeah.

آره

It's obviously got some longevity skills.

بدیهی است که برخی از مهارت های طول عمر دارد.

You might want to share Longevity skills or hints.

ممکن است بخواهید مهارت ها یا نکات مربوط به طول عمر را به اشتراک بگذارید.

Yes. Well, I mean, we're only at 2023.

آره. خوب، منظورم این است که ما فقط در سال 2023 هستیم.

This isn't longevity, though. At the other end.

اگرچه این طول عمر نیست. در انتهای دیگر.

You've got to get to that end before you can state longevity.

قبل از اینکه بتوانید طول عمر را بیان کنید، باید به این هدف برسید.

No, I'm saying that that is what Tomic is trying to

نه، من می گویم که هدف تومیک این است

aim. You can aim for longevity,

. شما می توانید طول عمر را هدف قرار دهید،

but to actually acquire longevity, you must or

اما برای به دست آوردن طول عمر، باید

you would already be alive for a long time.

برای مدت طولانی زنده باشید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Steve Here's the answer to the question.

استیو در اینجا پاسخ این سوال است.

Oh, you see, it all makes sense now.

اوه، می بینید، اکنون همه چیز منطقی است.

I mean, a lot of that made sense.

منظورم این است که بسیاری از آن ها منطقی بودند.

But this is your your particular one.

اما این مورد خاص شماست.

That's it.

Well, I was saying that it was something that was required,

خودشه.

خب، من می‌گفتم این چیزی است که لازم است،

something that you are pressurizing a person to do.

چیزی که شما به یک نفر فشار می‌آورید تا انجام دهد. تا

I will need a decision by tomorrow.

فردا به تصمیم گیری نیاز دارم.

So you are giving someone a very short

بنابراین شما به کسی فرصت بسیار کوتاهی می دهید

period of time to do something,

تا کاری را انجام دهد،

to make a decision to, make a choice.

تصمیم بگیرد، انتخاب کند.

I will need a decision by

من تا فردا به تصمیمی نیاز دارم

tomorrow, which puts Yes,

، که نشان می دهد بله،

Claudie is tired from chopping all those onions.

کلودی از خرد کردن آن همه پیاز خسته شده است.

She's off to bed.

او به رختخواب می رود.

I hope there were no tears from the onions.

امیدوارم اشکی از پیازها نیامده باشد.

Yes, Yes, that.

بله، بله، آن

That's what I was suggesting, That.

این چیزی بود که من پیشنهاد می کردم، آن.

Here we go then, Steve.

ما به اینجا می رویم، استیو.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

It's a here's another one.

این یکی دیگر است.

This might be easy. It might be hard.

این ممکن است آسان باشد. ممکن است سخت باشد

Oh, is it something

اوه، آیا این چیزی

for us to

برای ما چیزی است که

something your something.

چیزی شما.

Now again, Mr.

حالا دوباره آقای

Duncan will have a suggestion,

دانکن پیشنهادی خواهد داشت،

but there may be others.

اما ممکن است پیشنهادهای دیگری نیز وجود داشته باشد.

Which, because you're all very clever

از آنجایی که همه شما بسیار باهوش هستید

and what we love is fill it with fill in the blanks, is that you often come up with words

و چیزی که ما دوست داریم این است که آن را با پر کردن جاهای خالی پر کنید، این است که اغلب کلماتی را می‌یابید

that fit the blanks that make sense in a sentence.

که با جاهای خالی معنا در یک جمله مطابقت داشته باشند.

It might be different to Mr.

ممکن است با آقای دانکن متفاوت باشد

Duncan's because this is the beauty of Fill in the Blank.

زیرا این زیبایی پر کردن خالی است.

It is the beauty.

There isn't just necessarily one correct answer.

این زیبایی است.

لزوماً فقط یک پاسخ صحیح وجود ندارد.

There is a suggestion for Mr. Duncan.

یک پیشنهاد برای آقای دانکن وجود دارد.

Yes, but you may come up with your own and there may be another there may be three.

بله، اما شما ممکن است به خودتان برسید و ممکن است یکی دیگر وجود داشته باشد که ممکن است سه مورد باشد.

There may be a million.

ممکن است یک میلیون باشد.

Is it something for us to something your something.

آیا این چیزی برای ما چیزی است که چیزی شما.

So maybe something you were planning,

بنابراین شاید چیزی که شما در حال برنامه ریزی بودید،

Maybe something you are arranging.

شاید چیزی که دارید ترتیب می دهید. می

You see.

بینید. آن

What was that?

چه بود؟

What was what?

چی بود؟

Strange noise.

صدای عجیب.

One of your lights overheating.

یکی از چراغ های شما بیش از حد گرم می شود.

So I don't know if this just joking.

بنابراین من نمی دانم که آیا این فقط شوخی است.

Is it possible for us to get your number?

آیا امکان دریافت شماره شما وجود دارد؟

Yes. Interest?

آره. علاقه؟

Yeah, that's a good one.

آره این یکی خوبه

Possible for us to get your number.

امکان دریافت شماره شما برای ما وجود دارد.

Well done.

آفرین.

Very good. Very good. Grandmother, is it possible?

خیلی خوب. خیلی خوب. مادربزرگ امکانش هست؟

Is it possible for us to get your number?

آیا امکان دریافت شماره شما وجود دارد؟

Is it reasonable for us to use your resources?

آیا منطقی است که از منابع شما استفاده کنیم؟

Oh, yeah, that works, if that's what you want to ask.

اوه، بله، این کار می کند، اگر این همان چیزی است که می خواهید بپرسید. از نظر

That is grammatically correct.

گرامری درست است.

Is it good

آیا

for us to prepare your meal?

برای ما خوب است که غذای شما را آماده کنیم؟

Is it good?

خوب است؟

Or maybe is it okay for us?

یا شاید برای ما مشکلی ندارد؟

Is it okay for us to prepare your meal

آیا درست است که ما غذای شما را آماده کنیم

or to arrange your meal or to cook your meal?

یا غذای شما را تنظیم کنیم یا غذای شما را بپزیم؟

Is it is it okay?

آیا خوب است؟

The words fit, If that's what you want to say, you'd be better off

کلمات مناسب هستند، اگر این همان چیزی است که می خواهید بگویید، بهتر است

having a slightly different sentence.

یک جمله کمی متفاوت داشته باشید.

There's something I cannot can make a meal for you.

چیزی هست که من نمی توانم برای شما یک وعده غذایی درست کنم.

So you're trying to use what you're trying to do there.

بنابراین شما سعی می کنید از آنچه می خواهید در آنجا انجام دهید استفاده کنید.

But if you if that is what you want to do, if you want to make a medium for somebody or

اما اگر این همان کاری است که می‌خواهید انجام دهید، اگر می‌خواهید یک رسانه برای کسی درست کنید یا

prepare me for somebody, then you would you would say

من را برای کسی آماده کنید، می‌گویید

you would just say, can I can I make a meal for you?

فقط می‌گویید، آیا می‌توانم برای شما یک غذا درست کنم؟

Probably think it's But know,

احتمالاً فکر می کنم این است اما بدانید،

is it possible for us to use your car,

آیا ممکن است ما از ماشین شما استفاده کنیم،

says Valentyn or borrow your car says Carmen.

والنتین می گوید یا ماشین شما را قرض می گیریم، می گوید کارمن.

Yeah, that's it. Borrow?

آره همینه. امانت گرفتن؟

Yeah. Use all borrowed.

آره از همه قرض گرفته شده استفاده کنید.

Is it possible for us to use your or borrow your vehicle?

آیا این امکان برای ما وجود دارد که از وسیله نقلیه شما استفاده کنیم یا آن را قرض بگیریم ؟

Hmm? Yes.

هوم؟ آره.

Yeah. Because I want to go on a rally. Yes.

آره چون می خواهم به یک تجمع بروم. آره.

Maybe something you are borrowing for a short period of time.

شاید چیزی که برای مدت کوتاهی قرض می گیرید .

Santorini.

سانتورینی

Is it possible for us to borrow your five liter V12 Testarossa? Hmm.

آیا امکان قرض گرفتن تستاروسای V12 پنج لیتری شما وجود دارد؟ هوم

The answer would probably be no,

احتمالاً پاسخ منفی خواهد بود

and I wouldn't blame you,

و من شما را سرزنش نمی کنم،

so I will give you the answer because we are coming towards the end of the show.

بنابراین پاسخ شما را می دهم زیرا به پایان نمایش نزدیک می شویم.

It's almost time to say.

تقریبا زمان گفتن فرا رسیده است.

Is it possible for us to pay your debts?

آیا امکان پرداخت بدهی شما برای ما وجود دارد؟

Well, the answer is yes, and I'll send the figures

خب، پاسخ مثبت است، و من ارقام را

to you, Giovanni, And you can do that for me.

برای شما می فرستم، جیوانی، و شما می توانید این کار را برای من انجام دهید.

Thank you.

متشکرم.

The answer to this one, my answer

جواب این یکی، پاسخ من

to this is what your suggestion.

به این پیشنهاد شماست.

My suggestion is this.

پیشنهاد من اینه

This is my suggestion.

این پیشنهاد من است.

Is it necessary

آیا لازم است

for us to invite your colleagues?

از همکاران شما دعوت کنیم؟

So maybe you are asking if something is

بنابراین شاید شما بپرسید که آیا چیزی

is necessary do we have to do that?

ضروری است آیا ما باید آن را انجام دهیم؟

But maybe you don't like your your wife's work colleagues, maybe you hate them.

اما شاید شما همکارهای همسرتان را دوست ندارید، شاید از آنها متنفر هستید.

Maybe that really annoying.

شاید واقعا آزاردهنده باشد.

You are having a party.

شما در حال برگزاری یک مهمانی هستید.

Is it necessary?

لازمه؟

Necessary for us to invite your parents?

لازم است ما پدر و مادرت را دعوت کنیم؟

Okay, that's a good one.

خوب، این یکی خوب است.

Yeah. Not want.

آره نمی خواهد.

Yeah.

Your partner's parents. That being the in-laws,

آره

پدر و مادر شریک زندگی شما این که پدر و مادر هستند،

is it necessary for us to invite you having a wedding?

آیا لازم است شما را برای عروسی دعوت کنیم؟

Is it necessary for us to invite your work friends?

آیا لازم است دوستان کار شما را دعوت کنیم؟

Yeah. Or your friends or your colleagues?

آره یا دوستان یا همکارانتان؟

Ex-lover. What?

عاشق سابق چی؟

Yeah, your. Is it.

آره تو آیا آن است.

Is it necessary for us to invite your ex, your fancy man?

آیا لازم است ما از سابق شما، مرد شیک پوش شما دعوت کنیم؟

Yes. There we go. So, yeah, that.

آره. ما میرویم آنجا. بنابراین، بله، آن

That's. Yeah. Thank You.

یعنی. آره متشکرم.

Oh, Tomek says,

اوه، تومک می گوید، آیا

is it appropriate for us to kick your dog?

برای ما مناسب است که سگ شما را لگد بزنیم؟

Uh, stroke.

اوه، سکته مغزی

Maybe.

شاید.

Maybe you can stroke that dog.

شاید بتوانی آن سگ را نوازش کنی.

Give it a stroke?

سکته کنم؟

Yeah. We won't get into dogs.

آره ما وارد سگ نمی شویم

Yeah,

آره

that's it.

Steve, This is a good idea for us to visit your country.

همینه.

استیو، این ایده خوبی است که ما به کشور شما سفر کنیم.

Yeah. Yeah.

آره آره

Good. That's a good one.

خوب این یکی خوب است.

That s c j You okay? Good.

که s c j شما خوبی؟ خوب

That's it.

خودشه.

That's it. It's time to go.

خودشه. وقت رفتن است.

We are completely out of time.

ما کاملاً از زمان خارج شده ایم.

We've been here for 2 hours.

ما 2 ساعت اینجا هستیم بسیار

Well, okay. I've been here

خوب. من 2 ساعت اینجا هستم

for 2 hours,

and I've put in 2 hours of talking in an hour and a half.

و در یک ساعت و نیم 2 ساعت صحبت کردم .

Yeah.

آره

You are able to squeeze a lot of words into what you say. We.

شما می توانید کلمات زیادی را در آنچه می گویید فشرده کنید. ما

But we must have more time for the C.

اما ما باید زمان بیشتری برای C داشته باشیم.

We get so carried away talking about various subjects and Mr.

ما در مورد موضوعات مختلف و

Jenkins main subject, which was being confused.

موضوع اصلی آقای جنکینز که گیج شده بود صحبت می کنیم.

This, this this week that we've that we don't leave enough time

این، این هفته ای که وقت کافی

for the fill in the blanks and maybe we can do lots of those in, in Paris.

برای پر کردن جاهای خالی نمی گذاریم و شاید بتوانیم کارهای زیادی را در پاریس انجام دهیم.

Maybe you can fill in lots of blanks mainly around what you're all like.

شاید بتوانید بسیاری از جاهای خالی را به طور عمده در مورد آنچه همه شما شبیه هستید پر کنید.

What were some

چه

of the blanks about people's lives.

چیزهایی در مورد زندگی مردم خالی بود.

Much of their lives like what do you look like?

بسیاری از زندگی آنها شبیه به چه شکلی هستید؟

There's one blank filled in for a living.

یک جای خالی برای گذران زندگی پر شده است.

There's another one. Okay, well, my.

یکی دیگه هست باشه، خوب من

My plan is to get everyone meeting in a certain place,

برنامه من این است که همه را در یک مکان خاص ملاقات کنم

and then we are going to stand about 100 yards away with binoculars.

و سپس با دوربین دوچشمی حدود 100 یارد دورتر بایستیم .

And if we don't like the look of, you.

و اگر ما ظاهر را دوست نداریم، شما.

We're going to just run off.

ما فقط فرار می کنیم

We're going to come in disguise, aren't we?

ما با لباس مبدل می آییم، نه؟

Okay, We're going to be in disguise.

خوب، ما در استتار می رویم.

I'm going to wear a wig.

من قصد دارم کلاه گیس بپوشم.

Mr. Duncan won't be wearing a hat.

آقای دانکن کلاه نخواهد گذاشت.

And we will say we're all going to meet in this one place and we're going to look from a distance

و ما خواهیم گفت که همه ما در این یک مکان ملاقات خواهیم کرد و از دور نگاه می کنیم

just to see if we like the look of you.

تا ببینیم آیا نگاه شما را دوست داریم یا خیر.

Yeah, basically what I just said. Then we will be off.

بله، اساساً همان چیزی است که من گفتم. سپس ما خاموش خواهیم شد.

Yeah. So?

آره بنابراین؟

So we're going to look at you first.

بنابراین ما ابتدا به شما نگاه می کنیم.

If you don't like the look of you, if you all look a bit weird and odd, we've gone

اگر قیافه خود را دوست ندارید، اگر همه شما کمی عجیب و غریب به نظر می‌رسید، ما رفته‌ایم

and went out to where on the next plane out front.

و در هواپیمای بعدی بیرون رفته‌ایم.

And if you all start fighting very quickly.

و اگر همه شما خیلی سریع شروع به مبارزه کنید.

Yeah.

Because we know that there are seven innocent anyway so it's awful.

آره

چون می دانیم که به هر حال هفت بی گناه وجود دارد، بنابراین افتضاح است.

It's awful.

افتضاح است.

I'm just laughing this. I'm just laughing.

من فقط دارم به این میخندم فقط دارم میخندم

Just. Oh, you really love it.

فقط اوه، شما واقعا آن را دوست دارید.

Yes. It's a very strange laugh. You got that?

آره. خنده خیلی عجیبی است. متوجه شدی؟

Now I'm just having a bit of fun, that's all.

الان فقط دارم کمی خوش می گذرانم، همین.

But yes, we've all got to be

اما بله، همه ما باید

tolerant of each other and and get out, which I'm sure we know.

با یکدیگر مدارا کنیم و از آن خارج شویم، که مطمئنم می‌دانیم.

Why are you saying this?

چرا این را می گویی؟

I think we're pretty sure that we're world tolerant.

من فکر می کنم ما کاملاً مطمئن هستیم که در جهان مدارا می کنیم.

If so, they were, we wouldn't be flying

اگر چنین بود، اگر شک داشتیم،

hundreds or thousands of miles

صدها یا هزاران مایل

to meet each other if we had any doubt.

برای ملاقات یکدیگر پرواز نمی‌کردیم.

This is the thing, Francesca. We don't know what you look like.

این موضوع است، فرانچسکا. ما نمی دانیم شما چه شکلی هستید.

Well, we know what some of you look like, but anyway, Right?

خوب، ما می دانیم که برخی از شما چه شکلی هستید، اما به هر حال، درست است؟

Anyway, you know what we look like.

به هر حال شما می دانید ما چه شکلی هستیم.

So it will be easy to find this. Yes, Just look.

بنابراین پیدا کردن آن آسان خواهد بود. بله فقط نگاه کن

Just look for people that look like this.

فقط به دنبال افرادی باشید که شبیه این هستند.

I just hope that security is good in in Paris, in the airports.

فقط امیدوارم امنیت در پاریس و فرودگاه ها خوب باشد.

And so where people are coming because we don't be bringing any weapons,

و بنابراین جایی که مردم می آیند چون ما هیچ سلاحی نمی آوریم، می

you know, if I'm just joking, I'm just joking.

دانید، اگر من فقط شوخی می کنم، فقط شوخی می کنم.

No joking about I'm going to have to be joking about terrorism.

بدون شوخی در مورد من باید در مورد تروریسم شوخی کنم. می

I'm going to wear I'm going to wear some kind of armor.

خواهم بپوشم نوعی زره ​​می پوشم.

I think when we all meet up in Paris, just in case, you know,

فکر می‌کنم وقتی همه ما در پاریس همدیگر را ملاقات می‌کنیم، فقط در صورتی که می‌دانید،

this is a plot.

این یک نقشه است.

I was going to meet up with this.

من قرار بود با این ملاقات کنم.

Oh, my car's over right?

اوه، ماشین من تمام شده، درست است؟ می

I was going to say they might go for a head shot, but it wouldn't make any difference to you.

خواستم بگویم که ممکن است برای ضربه سر بروند، اما برای شما فرقی نمی کند.

Thanks a lot, Mr. Duncan. Right. Bye bye, everyone.

خیلی ممنون آقای دانکن. درست. خداحافظ همه

We're going together.

با هم میریم

And on that insult. Okay, Steve, do you remember what we do at the end?

و در مورد آن توهین باشه، استیو، یادت هست در پایان چه کار می کنیم؟

We go together.

Okay? Okay. That's it.

ما با هم می رویم.

باشه؟ باشه. خودشه.

Explaining the format of the show.

تشریح فرمت نمایش.

Here you go. There, Steve.

بفرمایید. اونجا، استیو.

We're going see you next Sunday together.

یکشنبه آینده با هم می‌بینیم.

And of course, I am with you on Wednesday as well with a little live stream on Wednesday.

و البته من چهارشنبه با شما هستم با یک پخش زنده کوچک در چهارشنبه.

I hope you will join me then.

امیدوارم پس از آن به من بپیوندید.

This is Mr.

این آقای

Duncan and Mr.

دانکن و آقای

Steve saying thank you very much for watching.

استیو هستند که می گویند از تماشای شما بسیار متشکرم.

See you again soon.

به زودی میبینمت.

Take care of yourself. Have a good week.

مراقب خودت باش. هفته خوبی داشته باشید.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

I do. You love LA lovely viewers who,

انجام میدهم. شما بینندگان دوست داشتنی لس آنجلس را دوست دارید که،

Ready? Yes!

آماده هستید؟ آره!

ta ta for now

تا تا فعلا