Pull my Strings - 'Control' words & phrases / English Addict 236 - 🚨LIVE CHAT🚨 Sun 12th Feb 2023

Here we are again

اینجا ما دوباره این یک

It is another live stream just for you.

پخش زنده دیگر است فقط برای شما.

Coming to you live and direct from the birthplace

از زادگاه زبان انگلیسی که اتفاقاً به صورت زنده و مستقیم به سراغ شما می آیند

of the English language, which just happens to be.

.

Oh my goodness, it's England.

خدای من، اینجا انگلیس است. از

do do enjoy that.

آن لذت ببر

Oh, there you are.

اوه، شما اینجا هستید.

Wow. It's so nice to see you here again.

وای. خیلی خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

And we are feeling quite good today.

و امروز احساس خوبی داریم.

Myself and Mr.

من و آقای

Steve, we are with you once more.

استیو، یک بار دیگر با شما هستیم.

And I hope you are feeling good today. Hi, everybody.

و امیدوارم امروز حالتون خوب باشه سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you happy?

شما خوشحال هستید؟

I really hope you're happy.

واقعا امیدوارم خوشحال باشی

My voice is very strange today.

صدای من امروز خیلی عجیب است.

I don't know what's happening to my voice, but I think I'm going.

نمی دانم چه بلایی سر صدایم می آید، اما فکر می کنم دارم می روم.

I'm going to go to the doctors and find out what it is.

من میرم پیش دکترها ببینم چیه

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

You know what it's like, man, we are not very good

می دانی چطور است، مرد، ما

at looking after all health men.

در مراقبت از همه مردان سالم خوب نیستیم.

I think men are worse than women in that particular respect.

من فکر می کنم مردها در این زمینه از زن ها بدتر هستند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

That's what I think.

این چیزی است که من فکر می کنم.

Anyway, I don't know why my music didn't play.

به هر حال نمی دانم چرا موسیقی من پخش نشد.

Why didn't it play at the beginning?

چرا از ابتدا پخش نشد؟

I'm going to find out why. Come on.

من قصد دارم دلیل آن را پیدا کنم. بیا دیگه.

I'm sure.

من مطمئن هستم.

I'm sure I can work it out.

من مطمئن هستم که می توانم آن را حل کنم.

Oh, I know. Now I know why it didn't work.

آه من می دانم. حالا فهمیدم چرا کار نکرد.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Yes, it's very interesting.

بله، خیلی جالب است.

Hmm. Shall we try that again?

هوم آیا دوباره آن را امتحان کنیم؟

Okay, then.

باشه پس

Hi, everybody.

سلام به همه.

Oh, that's much better.

اوه، این خیلی بهتر است.

I like that very much.

من آن را خیلی دوست دارم.

Oh, that's better. Hi, everybody.

اوه، این بهتر است. سلام به همه.

We are back together again, and

ما دوباره با هم برگشتیم، و

Okay, that's better.

خوب، بهتر است.

I like to get things right.

من دوست دارم همه چیز را درست کنم.

You see, that's why I do these things.

می بینید، به همین دلیل این کارها را انجام می دهم.

I like to get them right.

من دوست دارم آنها را به درستی دریافت کنم.

So now you know what it's all about.

بنابراین اکنون می دانید که همه چیز در مورد چیست.

It's all about English.

همه چیز در مورد انگلیسی است.

It's all about learning English, you say.

شما می گویید همه چیز در مورد یادگیری زبان انگلیسی است.

And it's not just me here today.

و امروز فقط من اینجا نیستم.

We also have Mr. Steve as well.

آقای استیو را هم داریم.

He will be here with us at around about 2:30,

او حدود ساعت 2:30 اینجا با ما خواهد بود تا

finding out what is happening in the world of Mr.

بفهمد در دنیای آقای استیو چه اتفاقی می افتد

Steve.

And also, of course, this week, for those who know

.

و همچنین، البته، این هفته، برای کسانی که می دانند

next week it's Mr.

هفته آینده

Steve's birthday.

تولد آقای استیو است.

His birthday is coming on Thursday.

روز پنجشنبه تولدش نزدیک است.

We will not be here on Thursday, but

ما پنجشنبه اینجا نخواهیم بود، اما روز

we will be celebrating Mr.

Steve's birthday on Wednesday, the day before Steve's birthday.

چهارشنبه، یک روز قبل از تولد استیو، تولد آقای استیو را جشن خواهیم گرفت.

So, yes, it is his birthday.

پس بله، تولدش است.

I wonder if he's going to tell us how old he will be.

من نمی دانم که آیا او قرار است به ما بگوید چند ساله خواهد شد؟

I wonder if Steve is going to tell us.

من نمی دانم که آیا استیو قرار است به ما بگوید؟

We will find out a little bit later on because Steve will be with us.

ما کمی بعداً متوجه خواهیم شد زیرا استیو با ما خواهد بود.

By the way, if you want to get in touch, you can.

در ضمن، اگر می خواهید با هم تماس بگیرید، می توانید.

There are many ways you can use email.

راه های زیادی برای استفاده از ایمیل وجود دارد.

A lot of people asking Mr.

بسیاری از مردم از آقای دانکن می پرسند که

Duncan, what is your email address?

آدرس ایمیل شما چیست؟

Well, there it is now on the screen

خوب، اکنون

for those who want to know what it is.

برای کسانی که می خواهند بدانند چیست، روی صفحه نمایش است.

There it is right under my face.

آنجا درست زیر صورت من است.

Also, you can follow me on Facebook as well.

همچنین، می توانید من را در فیس بوک نیز دنبال کنید.

Don't forget, also to use the capital letters

فراموش نکنید، همچنین برای استفاده از حروف بزرگ

that Facebook, lots of people follow me on Facebook as well

فیس بوک، افراد زیادی من را در فیس بوک دنبال می کنند،

because, well, you will find out

زیرا، خوب، متوجه خواهید شد که

what is happening with my English lessons.

با درس های انگلیسی من چه اتفاقی می افتد.

And of course, if you would like to support my work here on YouTube,

و البته، اگر مایلید از کار من در اینجا در یوتیوب حمایت کنید،

you can also send a donation to me

می توانید یک کمک مالی نیز برای من بفرستید

and it will help all of this to carry on.

و این به ادامه همه اینها کمک می کند.

It will help it to continue for as long as possible.

این کمک خواهد کرد تا آن را تا زمانی که ممکن است ادامه دهد.

So today we have lots of things to talk about.

بنابراین امروز ما چیزهای زیادی برای گفتگو داریم.

We are talking about control.

ما در مورد کنترل صحبت می کنیم.

So I think it's a very interesting word

بنابراین فکر می‌کنم این کلمه بسیار جالبی است

and one that lots of people mention a lot

و بسیاری از مردم آن را زیاد ذکر می‌کنند،

because we often think of control

زیرا اغلب

when we think of the place where we live.

وقتی به مکانی که در آن زندگی می‌کنیم به کنترل فکر می‌کنیم.

Maybe you have some local authority

شاید یک مقام محلی دارید که به

telling you how to do things or where to put things.

شما می گوید چگونه کارها را انجام دهید یا کجا قرار دهید.

Maybe there are

شاید

lots of local rules that you have to follow.

قوانین محلی زیادی وجود داشته باشد که باید از آنها پیروی کنید.

So that is one of the things that might be connected to the word control.

بنابراین این یکی از مواردی است که ممکن است با کلمه کنترل مرتبط باشد.

Of course, your whole country will be controlled

البته کل کشور شما

in some way by a government.

به نوعی توسط یک دولت کنترل خواهد شد.

So you can have a government, you can have a local authority.

بنابراین شما می توانید یک دولت داشته باشید، می توانید یک مقام محلی داشته باشید.

You might have someone who owns your house,

ممکن است شخصی داشته باشید که مالک خانه شما باشد،

you might have a landlord

ممکن است صاحبخانه ای داشته باشید

who owns the property in which you live.

که مالک ملکی باشد که در آن زندگی می کنید.

And then again, there are rules that you have to follow.

و باز هم قوانینی وجود دارد که باید از آنها پیروی کنید.

And you might say that your landlord,

و ممکن است بگویید که صاحبخانه شما،

the person who owns the house that you are renting,

شخصی که مالک خانه ای است که شما اجاره می کنید،

will control that the price of the rent.

قیمت اجاره را کنترل خواهد کرد.

Maybe there are lots of conditions that you have to stick to

شاید شرایط زیادی وجود داشته باشد که شما باید به آنها پایبند باشید

or keep too, so you can stay at that property.

یا آنها را نیز حفظ کنید تا بتوانید در آن ملک بمانید.

So yes, there are lots of

بنابراین بله، چیزهای زیادی وجود دارد

things that can be connected to the word control.

که می توان به کلمه کنترل متصل کرد.

We are looking at that a little bit later on.

ما کمی بعد به آن نگاه می کنیم.

We are having a very strange day with the weather.

روز خیلی عجیبی با آب و هوا داریم.

The weather is not great, even though

هوا خیلی خوب نیست، با اینکه

having said that, it is very warm.

گفته شد، خیلی گرم است.

It's around about what's around

ten degrees today.

امروز حدود ده درجه است.

Very nice.

بسیار خوب.

So we have ten degrees and it's mild.

پس ما ده درجه داریم و خفیف است.

No snow, no rain.

نه برف نه بارون

It's very dry, but it doesn't look very nice outside.

خیلی خشکه ولی بیرون خیلی قشنگ به نظر نمیرسه.

We also have the live chat.

چت زنده هم داریم

Of course, it would not be the live chat

البته

without you here with me.

بدون شما اینجا با من چت زنده نخواهد بود.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I wonder who was first today.

من تعجب می کنم که امروز اولین بود.

Let's have a look, shall we?

بیایید نگاهی بیندازیم، آیا؟

Oh, the champion is still there.

اوه، قهرمان هنوز آنجاست.

We have Vitesse.

ما ویتسه داریم.

Congratulations, Vitesse.

تبریک میگم، ویتسه.

You are first once again on today's live chat.

شما بار دیگر در چت زنده امروز اولین هستید.

Sometimes I press the buttons and they work.

گاهی اوقات دکمه ها را فشار می دهم و آنها کار می کنند.

And sometimes I press the buttons and they don't work.

و گاهی اوقات دکمه ها را فشار می دهم و آنها کار نمی کنند.

I have lots of controls

من کنترل های زیادی

here, things that I have to press, things

در اینجا دارم، چیزهایی که باید فشار بدهم، چیزهایی

that I have to move, things that I have to control.

که باید حرکت بدهم، چیزهایی که باید کنترل کنم.

So there is another use of the word control.

بنابراین استفاده دیگری از کلمه کنترل وجود دارد.

We will look at that later on.

بعداً به آن نگاه خواهیم کرد.

We also have a sure shed here today.

ما امروز اینجا یک سوله مطمئن داریم.

Paolo Hello, Paolo.

پائولو سلام، پائولو.

I believe that you are still trying to send me one of your songs.

من معتقدم که هنوز در تلاش هستید یکی از آهنگ های خود را برای من بفرستید.

Unfortunately, I haven't received any links

متأسفانه، من هیچ پیوندی

to anything that you're trying to send me, so I'm not sure how you are doing it.

به چیزی که می خواهید برای من ارسال کنید، دریافت نکرده ام، بنابراین مطمئن نیستم که چگونه آن را انجام می دهید.

So I'm trying now to to work out

بنابراین اکنون سعی می کنم

a way of you sending your song to me, so I will try to work them out.

راهی پیدا کنم که شما آهنگ خود را برای من بفرستید، بنابراین سعی می کنم آنها را حل کنم.

I'm sure we can come to some sort of solution.

من مطمئن هستم که می توانیم به نوعی راه حل برسیم.

As I always say, every problem

همانطور که همیشه می گویم، هر مشکلی

is a solution waiting to happen.

راه حلی است که منتظر وقوع است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

We also have Palmira.

پالمیرا هم داریم.

We also have double sash, not one sash but two.

ارسی دوتایی هم داریم نه یک ارسی بلکه دوتا.

Tomek is here as well.

تومک هم اینجاست.

You will be pleased to hear that we will be playing

از شنیدن اینکه ما

Fill in the blank today.

امروز در جای خالی Fill in بازی خواهیم کرد، خوشحال خواهید شد.

We will be doing that hopefully later on.

امیدواریم بعداً این کار را انجام دهیم.

We also have Beatrix.

ما بئاتریکس را هم داریم.

Oh, hello to

اوه، سلام به

He's here again.

او دوباره اینجاست.

Luis Mendez is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

How is everything going with your vacation?

همه چیز در تعطیلات شما چگونه پیش می رود؟

Is it going well? I hope so.

آیا خوش می گذرد؟ امیدوارم.

Tomek is here.

تومک اینجاست.

We also have a Zoran.

زوران هم داریم.

Hello, Zoran and Zoran.

سلام زوران و زوران.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Lots of people joining in.

افراد زیادی در حال پیوستن هستند

We also have who else is here most and many of my regular viewers.

.

And of course you are the reason.

و البته شما دلیل آن هستید.

You are the reason why I do this. You are

تو دلیل این کار من هستی شما

quite possibly my reason for living

احتمالاً دلیل من برای زندگی

beside Mr. Steve.

در کنار آقای استیو هستید.

Of course, we also have Olga.

البته اولگا هم داریم.

Hello, Olga Hassan.

سلام، اولگا حسن.

Hello, Assan Hassan.

سلام اسان حسن.

Hi, Mr. Duncan. I am Mr.

سلام آقای دانکن من آقای

George.

جورج هستم.

It's teachers or the teachers.

این معلمان است یا معلمان.

Student So you shared, of course has a class

دانشجو بنابراین شما به اشتراک گذاشتید، البته یک کلاس

and lots of students in the classroom

و تعداد زیادی دانش آموز در کلاس دارد

and you are one of them.

و شما یکی از آنها هستید.

Okay, then you are one of the students.

خوب، پس شما یکی از دانش آموزان هستید.

Hello, Hassan.

سلام حسن

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Francesc.

فرانسیس هم داریم.

Did I see Claudia on the live chat?

آیا کلودیا را در چت زنده دیدم؟

I'm not sure if I did.

مطمئن نیستم که انجام دادم یا نه. آیا

Did I see Claudia today?

امروز کلودیا را دیدم؟

I hope your father is doing well.

امیدوارم حال پدرت خوب باشه

I know last week he wasn't very well, but I hope he's feeling

می دانم که هفته گذشته او خیلی خوب نبود، اما امیدوارم

much better today.

امروز حالش خیلی بهتر باشد.

So the live chat, very busy.

بنابراین چت زنده، بسیار شلوغ است.

And if you want to get in touch, you can you can write anything,

و اگر می خواهید در تماس باشید، می توانید هر چیزی بنویسید، می

you can say anything.

توانید هر چیزی بگویید.

It doesn't mean I'm going to read it out, especially if it's naughty or rude.

این بدان معنا نیست که من آن را بخوانم، به خصوص اگر شیطنت یا بی ادبی باشد.

But there you go.

اما شما بروید.

That is the risk.

You take some times Alessandra is here.

این خطر است.

شما چند باری که الساندرا اینجاست.

Fee Ra Hello.

فی ره سلام.

Fee Ra watching in Azerbaijan.

فی را تماشا در آذربایجان.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

A lot of people joining in with the live chat.

افراد زیادی با چت زنده به آن می پیوندند.

So it is Mr.

بنابراین

Steve's birthday next week.

هفته آینده تولد آقای استیو است.

But of course there is also another day, another special day next week

اما البته یک روز دیگر نیز وجود دارد، یک روز خاص دیگر در هفته آینده

because it is Valentine's Day.

زیرا روز ولنتاین است.

Next Tuesday.

سه شنبه آینده.

Is it Tuesday?

سه شنبه است؟

Yes, next Tuesday.

بله، سه شنبه آینده.

It is Valentine's Day.

روز ولنتاین است.

It is the day when all those people

روزی است که همه آن کسانی

who are in love looking for love, maybe you have someone

که عاشق هستند به دنبال عشق هستند، شاید کسی را داشته باشی

that you are watching from afar and maybe someone you

که از دور به او نگاه می‌کنی و شاید کسی را داشته

you have some sort of feeling for something romantic

باشی که به نوعی احساس عاشقانه‌ای داشته باشی،

maybe that you want to happen with another person.

شاید بخواهی با شخص دیگری اتفاق بیفتد.

So it is a good opportunity for people

بنابراین فرصت خوبی برای مردم است

to allow others to know

تا به دیگران اجازه دهند بدانند که

they are loved.

دوستشان دارند.

Valentine's Day is here on Tuesday.

روز ولنتاین اینجا سه ​​شنبه است.

Some people like it, some people don't.

برخی از مردم آن را دوست دارند، برخی از مردم نه.

Some people like to get involved with it

برخی از افراد دوست دارند با آن درگیر شوند

and some people don't.

و برخی دیگر نه.

I think maybe I might receive

فکر می کنم شاید

at least one Valentine's card on Tuesday.

حداقل یک کارت ولنتاین در روز سه شنبه دریافت کنم.

I don't know.

من نمی دانم.

Maybe.

Maybe want maybe to.

شاید.

شاید بخواهی شاید.

Who knows? We will have to find out.

چه کسی می داند؟ ما باید کشف کنیم.

So a busy week next week, Valentine's Day and also Mr.

بنابراین یک هفته شلوغ هفته آینده، روز ولنتاین و همچنین

Steve's birthday, which will be on Thursday.

تولد آقای استیو، که در روز پنجشنبه خواهد بود.

Valentine's Day. On Tuesday.

روز ولنتاین. روز سه شنبه.

I will be with you on Wednesday, by the way, next week.

اتفاقا هفته بعد چهارشنبه با شما خواهم بود.

So we might be talking about Valentine's Day and also Mr.

بنابراین ممکن است در مورد روز ولنتاین و همچنین

Steve's birthday next week.

تولد آقای استیو در هفته آینده صحبت کنیم.

We will see again what happens with that.

ما دوباره خواهیم دید که با آن چه اتفاقی می افتد.

Steve will be here in around about 12 minutes from now.

استیو تا حدود 12 دقیقه دیگر اینجا خواهد بود.

A lot of people want to say hello to Steve.

بسیاری از مردم می خواهند به استیو سلام کنند.

He he has a big fan club.

او یک باشگاه هواداران بزرگ دارد.

In fact, sometimes I think maybe

در واقع، گاهی فکر می کنم

maybe Steve has more fans than I do.

شاید استیو از من طرفداران بیشتری داشته باشد.

Maybe, maybe not.

شاید شایدم نه.

We will see what happens today.

امروز خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We have something to show you as well.

ما نیز چیزی برای نشان دادن شما داریم.

We are going to find out what colour Mr.

ما می خواهیم بفهمیم که

Steve's crazy plant actually

گیاه دیوانه آقای استیو واقعاً چه رنگی

is because the flower has now come out.

است زیرا گل اکنون بیرون آمده است.

So later on we will reveal the flower.

بنابراین بعداً گل را آشکار خواهیم کرد.

We will show you what colour the flower is.

ما به شما نشان خواهیم داد که گل چه رنگی است.

And you know that Mr.

و می دانید که آقای

Steve received this gift at Christmas time

استیو این هدیه را در زمان کریسمس دریافت کرد

and the flower has grown very quickly.

و گل خیلی سریع رشد کرد.

So later on we will be revealing the colour.

بنابراین بعداً رنگ را آشکار خواهیم کرد.

And of course Mr.

و البته آقای

Steve was, was complaining about the gift because he said,

استیو از این هدیه شاکی بود چون گفت،

I hope it's not white.

امیدوارم سفید نباشد.

So what colour will the flower be?

پس گل چه رنگی خواهد بود؟

Will it be red or white?

قرمز میشه یا سفید؟

Find out later on.

بعدا بفهمید

Isn't it exciting?

هیجان انگیز نیست؟

Oh, another thing to mention, Steve

اوه، نکته دیگری که باید ذکر شود، استیو

has been very busy this morning in the kitchen.

امروز صبح در آشپزخانه بسیار شلوغ بوده است.

What has Mr. Steve been up to?

آقای استیو چه کار کرده است؟

I will show you.

Well, there he is in the kitchen.

من به شما نشان خواهم داد.

خوب، او در آشپزخانه است.

Earlier on, Mr.

قبل از این، آقای

Steve, What are you doing, Steve?

استیو، شما چه کار می کنید، استیو؟

Oh, it looks as if Mr.

اوه، به نظر می رسد که آقای

Steve is cutting some onions, so I'm just wondering,

استیو در حال بریدن پیاز است، بنابراین من فقط در تعجب هستم که

what is Steve cooking?

استیو در حال پختن چیست؟

What are you cooking, Mr. Steve?

داری چی میپزی آقای استیو؟

In your part,

به سهم خود، استیو بعداً

what delicious meal

چه غذای خوشمزه ای

is Steve preparing for me and himself later on?

برای من و خودش آماده می کند؟

I don't know what it is, so I'm sure Steve will tell us

من نمی دانم چیست، بنابراین مطمئن هستم که استیو بعداً امروز به ما خواهد گفت که

what is cooking in his pocket later on today.

در جیبش چه چیزی درست می کند.

Yes, very nice.

بله خیلی خوبه

Very nice indeed.

خیلی قشنگه واقعا

Louis says.

لویی می گوید.

I think the flower will be white.

فکر کنم گل سفید بشه

We will find out later on.

بعداً متوجه خواهیم شد.

So when Steve joins us, we will reveal the colour of Mr.

بنابراین وقتی استیو به ما ملحق شد، رنگ گیاه آقای استیو را فاش خواهیم کرد

Steve's plant.

.

Who else is here today? Oh, Reza.

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟ اوه رضا

Hello, Reza.

سلام رضا

Norma Mohammadi.

نورما محمدی.

Hello to you and nice to see you here today.

سلام به شما و خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Don't forget, if it is your first time on the live chat, please let me know.

فراموش نکنید، اگر اولین بار است که در چت زنده حضور دارید، لطفاً به من اطلاع دهید.

Please tell me if it is your first time here.

لطفا به من بگویید که آیا اولین بار است که اینجا هستید.

Hello, Angel.

سلام فرشته.

Oh. Oh, Angel has arrived.

اوه اوه فرشته اومد

Angel est or Angel is here as well.

Angel est یا Angel نیز اینجاست.

Nice to see you back.

خوشحالم می بینم برگشتی.

Also, Francisca asks, Was Mr.

همچنین، فرانسیسکا می پرسد، آیا آقای

Steve crying when he was cutting the onions?

استیو وقتی داشت پیازها را می برید گریه می کرد؟

He was a little bit, but I'm not sure if it was because of the onions.

او کمی بود، اما مطمئن نیستم به خاطر پیاز بود.

I think it was because I was filming whilst Mr.

فکر می کنم به این دلیل بود که در حالی که آقای

Steve was trying to prepare the meal.

استیو سعی می کرد غذا را آماده کند، فیلم می گرفتم.

And I think Steve was getting a little bit annoyed.

و من فکر می کنم استیو کمی اذیت می شد.

So maybe his tears were actually tears of anger.

پس شاید اشک های او در واقع اشک خشم بود.

Not because of the onions, but yes, you are right.

نه به خاطر پیاز، اما بله، حق با شماست.

Sometimes when you cut onions it can make you cry quite a lot.

گاهی اوقات وقتی پیاز را برش می‌دهید، می‌تواند شما را بسیار گریه کند.

Hello. Also to eat it.

سلام. همچنین برای خوردن آن.

He did. Is he?

او انجام داد. آیا او؟

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It feels like a long time since you were here.

انگار خیلی وقته که اینجا نبودی

Hello. Eat it.

سلام. بخورش.

I also think that the flower on Mr.

من همچنین فکر می کنم که گل روی

Steve's plant is quite. Hmm.

گیاه آقای استیو کاملاً است. هوم

We will find out later on when Steve joins us.

ما بعداً متوجه خواهیم شد که استیو به ما ملحق شود.

We are going to reveal

ما قصد داریم

the colour of Mr.

رنگ

Steve's crazy plant.

گیاه دیوانه آقای استیو را فاش کنیم.

We will do that later.

بعداً این کار را خواهیم کرد.

Rosa is here as well.

رزا هم اینجاست.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Other things we might be talking about if we have time, things

چیزهای دیگری که اگر زمان داشته باشیم ممکن است درباره آنها صحبت کنیم، چیزهایی

that you always lose or things that you can never find.

که همیشه از دست می دهید یا چیزهایی که هرگز نمی توانید پیدا کنید.

And you know what I mean?

و می دانید منظورم چیست؟

You have something that you need to do, maybe a task that you have to carry out.

شما کاری دارید که باید انجام دهید، شاید کاری که باید انجام دهید.

But unfortunately, you need a certain thing to do it with,

اما متأسفانه، برای انجام آن به کار خاصی نیاز دارید،

but you can't find it.

اما نمی توانید آن را پیدا کنید.

Why? Why is that the case?

چرا؟ چرا باید اینجوری باشه؟

Why is it so so a question that I'm going to ask first before Mr.

چرا اینقدر سوالی است که قبل از اینکه آقای استیو به ما ملحق شود، اول از شما بپرسم این است که

Steve joins us is

what are the things that you cannot find when you need them?

چه چیزهایی را نمی توانید در زمان نیاز پیدا کنید؟

Things we often can't find when we need them?

چیزهایی که اغلب وقتی به آنها نیاز داریم نمی توانیم پیدا کنیم؟

Can you think of any things in your house?

آیا می توانید به چیزهایی در خانه خود فکر کنید؟

So normally these are things in the house that you can't find when you need them.

بنابراین معمولاً اینها چیزهایی در خانه هستند که در صورت نیاز نمی توانید آنها را پیدا کنید.

Can you think of something

آیا می توانید به چیزی فکر کنید

that you often look for in the house?

که اغلب در خانه به دنبال آن هستید؟

Something you need

چیزی که نیاز دارید

but you can't find?

اما نمی توانید پیدا کنید؟

I will give you some examples right now.

من همین الان چند مثال برای شما می زنم.

So here are the things that I often

بنابراین در اینجا چیزهایی هستند که من اغلب

can't find in the house.

نمی توانم در خانه پیدا کنم.

The first one,

اولی،

well, I'm sure everyone will agree with this.

خوب، مطمئنم همه با این موافق خواهند بود.

Teaspoons.

قاشق چای خوری

There it is.

There is one right there on the screen.

ایناهاش.

یکی همان جا روی صفحه نمایش وجود دارد.

Teaspoons.

قاشق چای خوری

A teaspoon is a very small spoon

قاشق چای خوری قاشق بسیار کوچکی است که

normally used for serving sugar

معمولاً برای سرو شکر

or sometimes, as you might use one, to eat

یا گاهی اوقات، همانطور که ممکن است از آن استفاده کنید، برای خوردن

a certain type of fruit, grapefruit or maybe an orange.

نوع خاصی از میوه، گریپ فروت یا شاید یک پرتقال استفاده می شود.

You can use a teaspoon, a small spoon

می توانید از یک قاشق چای خوری، یک قاشق کوچک که

normally used for serving sugar,

معمولاً برای سرو شکر استفاده می شود،

or I think you can use it for coffee as well.

یا فکر می کنم می توانید آن را برای قهوه نیز استفاده کنید.

If you use dried coffee.

اگر از قهوه خشک استفاده می کنید.

So one of the things I can never find, and I don't know why

بنابراین یکی از چیزهایی که من هرگز نمی توانم پیدا کنم، و نمی دانم چرا به

I always seem to have difficulty

نظر می رسد همیشه در

finding teaspoons.

پیدا کردن قاشق چایخوری مشکل دارم.

Do you have the same problem?

آیا شما همین مشکل را دارید؟

Is there something in your house

آیا چیزی در خانه شما وجود دارد

that you can never find when you need it?

که در صورت نیاز هرگز نتوانید آن را پیدا کنید؟

And I don't know why, but there never seems to be enough teaspoons

و من نمی دانم چرا، اما به نظر می رسد هرگز به اندازه کافی قاشق چای خوری

in the house when I need them.

در خانه وجود ندارد که به آنها نیاز دارم.

If you have the same problem, please let me know on the live chat.

اگر شما هم همین مشکل را دارید، لطفا در چت زنده به من اطلاع دهید.

Another thing that I can't find,

چیز دیگری که نمی‌توانم پیدا کنم،

even though I know the house is full of them

با اینکه می‌دانم خانه پر از

pens, there never seems to be

خودکار است، به نظر می‌رسد که

a pen nearby when you need one.

وقتی به یک خودکار نیاز دارید، هرگز یک خودکار در این نزدیکی وجود ندارد.

Maybe you need to write something down in a hurry

شاید لازم باشد چیزی را با عجله بنویسید

and you can never find a pen,

و هرگز نتوانید خودکاری پیدا کنید،

even though you probably have millions of them in the house.

حتی اگر احتمالاً میلیون ها قلم در خانه دارید.

But you can't find them.

اما شما نمی توانید آنها را پیدا کنید.

So you're looking everywhere, trying to find a pen.

بنابراین شما همه جا را جستجو می کنید و سعی می کنید یک خودکار پیدا کنید.

And you know what it's like.

و شما می دانید که چگونه است.

Even when you go out, someone might want some details, maybe a phone number

حتی وقتی بیرون می‌روید، ممکن است کسی جزئیاتی بخواهد، شاید یک شماره تلفن

or something that you have to write down and you never have a pen

یا چیزی که باید آن را یادداشت کنید و هرگز خودکاری

on you.

روی خود ندارید.

What is it? Why?

چیست؟ چرا؟

And I am sure here in my house, I'm sure there must be

و من مطمئنم اینجا در خانه من، مطمئنم که باید

thousands of pens in the house.

هزاران خودکار در خانه باشد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So quite often I can never find a pen when I need one.

بنابراین اغلب اوقات زمانی که به یک خودکار نیاز دارم هرگز نمی توانم قلمی پیدا کنم.

Even in the house where I know

حتی در خانه ای که می دانم

I have loads, lots, lots and lots of pens.

بارها، زیاد، زیاد و زیاد قلم دارم. یک

Another thing

چیز دیگر

and this is something that is specific for here in the UK

و این چیزی است که شاید برای اینجا در بریتانیا خاص باشد

maybe, and you can see here this is a plug in electric plug

، و می توانید اینجا ببینید که این یک دوشاخه برق است

and this is what it looks like when you open it up.

و وقتی آن را باز می کنید به نظر می رسد.

And you can see there there is a large object and that is a fuse.

و می توانید ببینید که یک جسم بزرگ وجود دارد و آن یک فیوز است.

It is something that helps to control the voltage.

این چیزی است که به کنترل ولتاژ کمک می کند.

So maybe if the voltage going through

بنابراین شاید اگر ولتاژی که از

your electrical device is too high or too strong,

دستگاه الکتریکی شما عبور می کند خیلی زیاد یا خیلی قوی باشد،

that fuse will blow.

آن فیوز منفجر شود.

However, afterwards you have to replace it.

با این حال، پس از آن شما باید آن را جایگزین کنید.

However, you can never find a replacement fuse.

با این حال، هرگز نمی توانید یک فیوز جایگزین پیدا کنید.

So that is another thing that I can never find when I need one.

بنابراین این چیز دیگری است که من هرگز نمی توانم آن را در زمان نیاز پیدا کنم.

So maybe if I am, I don't know, watching television

بنابراین شاید اگر من، نمی دانم، در حال تماشای تلویزیون باشم

and suddenly my TV stops working, it goes off quite often.

و ناگهان تلویزیون من از کار بیفتد، اغلب خاموش می شود.

I will have to replace the fuse.

من باید فیوز را عوض کنم.

However, I can never find them.

با این حال، من هرگز نمی توانم آنها را پیدا کنم.

I can never find a fuse.

من هرگز نمی توانم فیوز پیدا کنم.

Sometimes what I have to do, I have to find another plug

بعضی وقتا کاری که باید بکنم باید یه دوشاخه دیگه پیدا کنم

and I take the fuse out of that one

و فیوز رو از اون یکی در بیارم

and I put it in the one that I want to replace.

و توی فیوزی که میخوام عوض کنم میذارم.

But then, of course, later, when you want to use

اما، البته، بعداً، وقتی می خواهید از

that other device, there isn't a fuse in there.

آن دستگاه دیگر استفاده کنید، فیوز در آن وجود ندارد.

So I never seem able to actually find

بنابراین به نظر نمی رسد که من هرگز واقعاً

fuses and I don't know why.

فیوزها را پیدا کنم و نمی دانم چرا.

Réussir Oh, that's interesting.

Réussir اوه، جالب است.

Research says I can never find my glasses.

تحقیقات می گوید من هرگز نمی توانم عینکم را پیدا کنم.

Yes, if you are a person who uses your glasses

بله، اگر شما فردی هستید که از عینک خود

for reading, maybe

برای مطالعه استفاده می کنید، شاید

then yes, you might use your glasses

بله، ممکن است از عینک خود

for reading the newspaper or maybe reading a book.

برای خواندن روزنامه یا شاید خواندن کتاب استفاده کنید.

So something you can't find when you are looking for it.

بنابراین چیزی که وقتی به دنبال آن هستید نمی توانید پیدا کنید.

The most common ones that I have difficulty

رایج ترین مواردی که من با آنها مشکل دارم

with are teaspoons,

قاشق چای خوری،

pens and also the fuse in my plug.

خودکار و همچنین فیوز در دوشاخه من است.

When I want to replace it.

وقتی میخوام عوضش کنم

Unfortunately, I can't find one.

متاسفانه نمیتونم یکی پیدا کنم

Yes, I think glasses.

بله، من فکر می کنم عینک.

If you if you wear glasses for reading,

اگر برای مطالعه از عینک استفاده می کنید،

I think it's very easy to put them down

فکر می کنم خیلی آسان است که آن را زمین بگذارید

and then you forget where you've put them.

و سپس فراموش می کنید که آن را کجا گذاشته اید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Mr. Steve will be here in a few moments.

آقای استیو تا چند لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

Hello, Derek.

Derek says the fuse will control the current, not the voltage.

سلام درک.

درک می گوید فیوز جریان را کنترل می کند نه ولتاژ.

Yes, of course.

بله حتما.

The force of the electric current.

نیروی جریان الکتریکی.

You are right.

حق با شماست.

Thank you very much for saying that, sir.

خیلی ممنون که اینو گفتی قربان

Also has the same problem with glasses as well.

عینک هم همین مشکل را دارد.

Another problem

مشکل دیگری

that can often

arise when you can't find your glasses.

که اغلب زمانی

ایجاد می شود که نمی توانید عینک خود را پیدا کنید.

I think you're right. Yes.

فکر می کنم حق با شماست. آره.

I don't have that problem, of course, because I wear my glasses all the time.

البته من این مشکل را ندارم چون همیشه عینکم را می زنم.

The only time that I might lose my glasses is in the morning when I wake up

تنها زمانی که ممکن است عینکم را گم کنم صبح است که از خواب بیدار می شوم

and maybe I can't find them.

و شاید نتوانم آن را پیدا کنم.

And the problem is, if you wear glasses all the time,

و مشکل این است که اگر همیشه از عینک استفاده می‌کنید،

quite often, you won't be able to find your glasses

اغلب، نمی‌توانید عینک خود را پیدا کنید

because you don't have your glasses on and everything is out of focus.

زیرا عینک خود را ندارید و همه چیز خارج از تمرکز است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Anyway, we are taking a little break.

به هر حال ما کمی استراحت می کنیم.

I hope you are enjoying today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

So far.

تا حالا.

We do have Mr.

ما آقای

Steve coming up in a few moments talking about his birthday

استیو را داریم که چند لحظه دیگر در مورد تولدش

and also Valentine's Day.

و همچنین روز ولنتاین صحبت می کند.

Both of those things are happening next week.

هر دوی این موارد هفته آینده اتفاق می افتد.

Don't go away.

نرو

There is a reason why I played that.

دلیلی وجود دارد که من آن را بازی کردم.

There is a definite reason why I did that,

دلیل مشخصی وجود دارد که چرا این کار را انجام دادم

and I will explain what it's all about in a few moments.

و چند لحظه دیگر توضیح خواهم داد که همه چیز در مورد چیست.

Time he is here.

وقت او اینجاست

He's back by popular demand

او با درخواست مردمی بازگشته است

to keep him off the streets.

تا او را از خیابان دور نگه دارد.

Mr. Steve is on his way now.

آقای استیو اکنون در راه است.

Oh, is that new? I think it is.

اوه، این جدید است؟ من فکر میکنم که هست.

I think it is something that's new.

من فکر می کنم چیزی است که جدید است.

He is.

او هست.

Hello? Hello, Mr. Duncan. Hello.

سلام؟ سلام آقای دانکن سلام.

Wonderful viewers from across the world.

بینندگان شگفت انگیز از سراسر جهان. خیلی

It's nice to be here again.

خوب است که دوباره اینجا هستم.

I just noticed your dimples.

من تازه متوجه گودی تو شدم خیلی

It's nice to be here again on a Sunday afternoon,

خوب است که بعدازظهر یکشنبه دوباره اینجا باشید،

but it is at least Sunday afternoon here in the UK.

اما اینجا در بریتانیا حداقل بعدازظهر یکشنبه است.

I'm Well, I've had a busy weekend, Mr.

من خوبم، آخر هفته شلوغی داشتم، آقای

Duncan. A busy few days. Yes. It's.

دانکن. چند روز شلوغ آره. این است.

Well, first of all, you went, you went on a train.

خب اول از همه رفتی رفتی قطار.

I went on a train. Mr. Duncan.

با قطار رفتم آقای دانکن

It's not so exciting.

آنقدرها هم هیجان انگیز نیست.

I haven't been on a train for about 20 years. Yes.

حدود 20 سال است که سوار قطار نشده ام. آره.

And it was quite exciting.

و کاملا هیجان انگیز بود.

Yes, There I was, buying tickets, going on a train.

بله، آنجا بودم، بلیت می خریدم، با قطار می رفتم.

I was actually with the rest of the public. Yes.

من در واقع با بقیه مردم بودم. آره.

And it was I felt quite excited.

و این بود که من کاملاً هیجان زده بودم.

It was like a day out. A day out. Mr.

مثل یک روز بیرون بود. یک روز بیرون. آقای

Duncan, as I said the other day, something that's missing at the moment

دانکن، همانطور که روز قبل گفتم، چیزی که در حال حاضر

from our lives, and I don't mind admitting it.

از زندگی ما کم است، و من بدم نمی آید که آن را اعتراف کنم.

It's not a personal thing, but One thing missing is adventure, excitement.

این یک چیز شخصی نیست، اما یک چیز از دست رفته ماجراجویی، هیجان است.

We haven't had much adventure.

ما ماجراجویی زیادی نداشتیم.

No, we haven't. Which is why we're going to Paris.

نه، نداریم. به همین دلیل است که ما به پاریس می رویم.

Yeah, well, can I just say at the moment,

بله، خوب، می توانم فقط بگویم در حال حاضر من

his me?

او هستم؟

Can I just say at the moment Paris is on fire.

فقط می توانم بگویم در حال حاضر پاریس در آتش است.

Is it. Yes.

آیا آن است. آره.

By riots.

با شورش.

Riots? Yes. Really? Yes,

شورش؟ آره. واقعا؟ بله،

there always is.

همیشه وجود دارد.

It's almost every other day now. So.

الان تقریبا یک روز در میان است. بنابراین.

So I'm starting to wonder if we should change

بنابراین من شروع به تعجب کردم که آیا باید

the location of our meeting because there might not be anything left of it.

مکان جلسه خود را تغییر دهیم زیرا ممکن است چیزی از آن باقی نماند.

Oh, what what are the protests about?

آخه اعتراضات واسه چیه

I have no idea anymore.

من دیگر هیچ ایده ای ندارم.

Is. Is Louis here?

است. لویی اینجاست؟

Louis can tell us what's going on. Well, I race well.

لویی می تواند به ما بگوید چه خبر است. خوب، من خوب مسابقه می دهم.

Louis isn't even there. He's in Brittany at the moment.

لویی هم اونجا نیست او در حال حاضر در بریتنی است.

He's on his own.

او به حال خودش است.

Yes, but he's in Brittany.

بله، اما او در بریتنی است.

I know, but you know. You know what?

من می دانم، اما شما می دانید. میدونی چیه؟

Probably know what's going on.

احتمالا میدونی چه خبره

You know, Britain is still sort of you know, France. Yes.

می دانید، بریتانیا هنوز هم به نوعی می دانید، فرانسه. آره.

Well, well, or we could just look at the Internet and find out.

خوب، خوب، یا فقط می توانیم به اینترنت نگاه کنیم و بفهمیم.

Well, I never just thought I'd ask.

خوب، من هرگز فکر نمی کردم فقط بپرسم.

We've got some new people on Mr.

ما امروز چند نفر جدید در مورد آقای

Duncan today. A lot of new people. Hello.

دانکن داریم. خیلی از افراد جدید. سلام.

Hello to all of you.

سلام به همه شما.

DNA is new.

DNA جدید است.

Welcome and sharp from Iraq.

خوش آمدید و تیز از عراق.

I'm not sure whether you knew, but it's nice to to know where people are

من مطمئن نیستم که شما می دانستید یا نه، اما خوب است که بدانید مردم

from far flung countries like Iraq.

کشورهای دوردستی مانند عراق کجا هستند.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

And we also have apparently Pedro's

و ظاهراً برادر دوقلوی پدرو نیز داریم

twin brother.

.

I didn't realise that Pedro Belmont has a twin brother.

من متوجه نشدم که پدرو بلمونت یک برادر دوقلو دارد.

Well, it's what is declared here on the live chat to Mr.

خوب، این چیزی است که در اینجا در چت زنده به آقای

Duncan. I saw it earlier.

دانکن اعلام شده است. قبلا دیدمش

So what is Pedro's twin brother? What?

پس برادر دوقلوی پدرو چیست؟ چی؟

What is his name? Well, it just says Pedro,

اسمش چیه؟ خوب، فقط می گوید پدرو،

so it doesn't actually say.

بنابراین در واقع نمی گوید.

Pedro hasn't said what he said.

پدرو چیزی را که گفته است نگفته است.

Well, I think it's a joke.

خب فکر کنم شوخیه

But if it is true, Pedro, if you are here with your twin brother, let us know.

اما اگر درست است، پدرو، اگر با برادر دوقلوی خود اینجا هستید، به ما اطلاع دهید.

It sounds suspicious. There might be a clone.

مشکوک به نظر می رسد. ممکن است یک کلون وجود داشته باشد.

Thomas said, Let's go to Amsterdam.

توماس گفت، بیا به آمستردام برویم.

Well, we would do, but they're closing the red light districts and we can't get drugs

خوب، ما این کار را می‌کردیم، اما آنها مناطق چراغ قرمز را می‌بندند و ما دیگر نمی‌توانیم مواد مخدر را

on the streets anymore.

در خیابان‌ها بیاوریم.

That's what we've heard in the news.

این چیزی است که ما در اخبار شنیده ایم.

Well, the strange thing is they.

خوب، چیز عجیب این است که آنها.

Oh, but this is true, isn't it, that they're cleaning up the cleaning up and stadium.

اوه، اما این درست است، اینطور نیست، که دارند نظافت و استادیوم را تمیز می کنند.

And of course, a lot of people go to Amsterdam to enjoy the daffodils,

و البته، بسیاری از مردم برای لذت بردن از نرگس ها،

the canals, but also for the more naughty things as well.

کانال ها و همچنین برای چیزهای شیطانی تر به آمستردام می روند.

But apparently they are they're going to start controlling more

اما ظاهراً آنها شروع به کنترل بیشتر

of the drug

مواد مخدر

and the the other things the ladies

و سایر موارد خانم های

of the night and all of that as well.

شبانه و همه اینها خواهند کرد.

They have men of the night as well.

آنها مردان شب را نیز دارند.

It's just ladies, I'm sure they do. Right. Okay.

فقط خانم ها هستند، مطمئنم که دارند. درست. باشه.

From the Middle East, also, we have I don't know

از خاورمیانه، همچنین، ما نمی‌دانم

if I'm going to pronounce your name correctly, Clutterbuck.

نام شما را به درستی تلفظ کنم، کلاترباک.

Clutterbuck.

کلاترباک.

Al Al-Arian, also from the Middle East.

العریان، آن هم اهل خاورمیانه.

So, yes, we've got people from all over.

بنابراین، بله، ما از همه جا مردم داریم.

Yes. According to Christina, it's Pedro.

آره. به گفته کریستینا، این پدرو است.

One and Pedro two.

یک و پدرو دو.

Yeah,

بله

I do.

انجام میدهم.

I would be careful there.

من آنجا مراقب بودم.

I think someone might be trying to have fun.

من فکر می کنم ممکن است کسی در حال تلاش برای تفریح ​​باشد.

US, Cameroon.

آمریکا، کامرون

We've got video of readiness from Cameroon,

ما ویدیویی از آمادگی از کامرون داریم،

but blimey.

اما بد است.

Yes, all over the place.

بله، در همه جا.

Cameroon? Is that Africa?

کامرون؟ اون آفریقاست؟

Sure. It's Africa, isn't it?

مطمئن. آفریقا است، اینطور نیست؟

Apologies if I've got that wrong.

معذرت میخوام اگه اشتباه کردم

We've got Middle East, Africa, South America, Europe.

ما خاورمیانه، آفریقا، آمریکای جنوبی، اروپا را داریم.

Your span is global, Mr.

دامنه شما جهانی است، آقای

Dominica.

دومینیکا.

Which we know anyway. Yes.

که به هر حال ما می دانیم. آره.

Well, can I just say hello to India and India?

خوب، می توانم فقط به هند و هند سلام کنم؟

Yes, India. Because.

بله، هند. زیرا.

And the reason why I showed the cows earlier on

و دلیل اینکه چرا من گاوها را زودتر

for a very special reason.

به یک دلیل خاص نشان دادم.

Because in India, the cow is is sacred.

زیرا در هند، گاو مقدس است.

It is an animal that is it is almost worshipped

این حیوانی است که تقریباً مورد پرستش قرار می گیرد

and is it's seen is is an animal that's very special.

و دیده می شود حیوانی است که بسیار خاص است.

But we have been advised this week by people in India,

اما این هفته توسط مردم هند به ما توصیه شده است،

instead of having Valentine's Day

به جای اینکه روز ولنتاین را داشته باشیم

and sending cards and chocolate, what we should actually do

و کارت و شکلات بفرستیم، در واقع کاری که باید انجام دهیم

and maybe it is also a good way of relieving

و شاید هم راه خوبی برای رهایی از

your stress, is to go into a field and hug a cow,

استرس شما باشد، این است که به یک مزرعه برویم و یک نفر را در آغوش بگیریم. گاو،

give a cow a lovely hug.

یک گاو را در آغوش بگیر

But will it let you? I've tried that before.

اما آیا به شما اجازه خواهد داد؟ من قبلا آن را امتحان کرده ام.

They don't like you.

Get in too close.

آنها شما را دوست ندارند.

خیلی نزدیک شوید

Well, that is that is one thing, isn't it? Yes.

خوب، این یک چیز است، اینطور نیست؟ آره.

The problem with cows is sometimes they

مشکل گاوها این است که گاهی اوقات آنها

they're not very friendly, but I think it is a nice sentiment.

خیلی دوستانه نیستند، اما به نظر من این یک احساس خوب است.

And of course, we love cows very much because quite often

و البته، ما گاوها را خیلی دوست داریم زیرا اغلب

at the back of the house we have the cows.

در پشت خانه گاوها را داریم.

We do have them.

ما آنها را داریم. وقتی

Talking of the back of the house, I noticed this morning the the Mr.

از پشت خانه صحبت می‌کردم، امروز صبح متوجه شدم که

Duncan fanclub was going by.

کلوپ طرفداران آقای دانکن در حال رفتن است.

So every year, every month you might not realise this, but there is a mr.

بنابراین هر سال، هر ماه ممکن است متوجه این موضوع نباشید، اما یک آقای وجود دارد.

Duncan fan club and today was the day when they went past the house. So.

کلوپ هواداران دانکن و امروز روزی بود که از کنار خانه گذشتند. بنابراین.

So there they are.

بنابراین آنها هستند.

So the local Mr.

بنابراین،

Duncan fan club, they like to come past.

باشگاه طرفداران آقای دانکن محلی، آنها دوست دارند به گذشته بیایند.

They like to see where all the magic happens.

آنها دوست دارند ببینند که این همه جادو کجا اتفاق می افتد.

Yes, it's funny.

بله، خنده دار است. به

They don't seem to want to see me.

نظر نمی رسد که آنها من را ببینند.

It's just you there after.

بعدش فقط تو هستی

So if I go out there, they say, Where's Mr. Duncan? Yes.

بنابراین اگر من بیرون بروم، می گویند: آقای دانکن کجاست؟ آره.

And they're just not interested in seeing me for some strange reason that will elderly.

و آنها فقط به دلایل عجیبی که مربوط به افراد مسن است علاقه ای به دیدن من ندارند.

We're not quite sure why.

ما کاملاً مطمئن نیستیم که چرا.

Well, there's no problem with nothing wrong with that.

خوب، هیچ مشکلی با این وجود ندارد.

I know what you think.

A fan club.

من می دانم که شما چه فکر می کنید.

یک کلوپ هواداران

You'd have people of all different ages. Yes, well,

شما افراد در سنین مختلف را خواهید داشت. بله، خوب،

by the way, if.

اتفاقا، اگر.

Oh, okay, then stick.

اوه، باشه، پس بچسب.

I kind of just carry. Do me carry on. Yes.

من به نوعی فقط حمل می کنم. ادامه بدم آره.

And some of them are taking photos, so it might be the paparazzi as well, you see.

و برخی از آنها در حال عکس گرفتن هستند، بنابراین ممکن است پاپاراتزی ها نیز باشند.

But they all look, they're all coming down and they want to have a look.

اما همه آنها نگاه می کنند، همه دارند پایین می آیند و می خواهند نگاهی بیندازند.

They want to see where the magic happens

آنها می خواهند ببینند که جادو در جریان زنده کجا اتفاق می افتد

on the live stream.

.

How exciting. Yes. Really?

چقدر هیجان انگیز. آره. واقعا؟

That actually held you up from getting ready today because you have to sign all the autographs.

این در واقع شما را از آمادگی امروز باز داشت زیرا باید همه امضاها را امضا کنید.

I know they came down to the house and I had to spend spend

من می دانم که آنها به خانه آمدند و من باید

45 minutes talking to them all, signing autographs.

45 دقیقه را صرف صحبت با آنها و امضا گرفتن می کردم.

It took me a very long time to do that.

خیلی طول کشید تا این کار را انجام دهم.

By the way, Vitus apparently also has a dimple,

به هر حال، ظاهراً Vitus نیز گودی دارد،

so you're not alone in having dimples

بنابراین شما تنها نیستید که گودی را

be tested.

Say, I think I didn't say which cheek it was on.

آزمایش کنید.

بگو، فکر کنم نگفتم روی کدام گونه بود.

If you meet up.

اگر ملاقات کنید

If you meet up, by the way, you.

به هر حال، اگر ملاقات کنید، شما.

I will let you I will let you touch my dimple

من به شما اجازه می دهم به شما اجازه می دهم در ازای هزینه ای گودی من را لمس کنید

for a fee.

For a fee. Well, of course for a fee.

.

برای هزینه. خوب، البته با پرداخت هزینه.

Say, yes, of course.

بگو، بله، البته.

So Vitus is. Dimple is on his right cheek.

بنابراین Vitus است. گودی روی گونه راستش است.

No, I have two.

نه من دوتا دارم

You have one on each, but one's bigger than the other.

روی هر کدام یکی دارید، اما یکی از دیگری بزرگتر است.

And the dimples? Yes.

و گودی ها؟ آره.

For some reason, Pedro said you were born with a golden spoon in your mouth.

بنا به دلایلی، پدرو گفت تو با یک قاشق طلایی در دهانت به دنیا آمدی.

Maybe more like a more like a wooden spoon.

شاید بیشتر شبیه یک قاشق چوبی باشد.

I would say no, there was no spoon.

من می گویم نه، قاشق نبود.

It was just the. It was just my mum's finger.

فقط همین بود فقط انگشت مامانم بود

Irene MAXINE says Happy birthday to me,

Irene MAXINE می‌گوید تولدت مبارک،

but will also say Happy birthday to you because yours is on the 14th.

اما همچنین می‌گوید تولدت مبارک، زیرا تولدت در 14 است.

Oh, Valentine's Day and Valentine's Day birthday.

آه، روز ولنتاین و روز ولنتاین.

Yes. What? How did you get two presents?

آره. چی؟ چطور دو تا هدیه گرفتی؟

I hope you get one from your partner and also one for your birthday as well.

امیدوارم یکی از شریک زندگی خود و همچنین یکی برای تولد خود را دریافت کنید.

Nice.

خوب.

Yes. Sorry. No, it's

آره. متاسف. نه،

warm in the house today.

امروز در خانه گرم است.

It's warm outside, which is why we've gone

بیرون هوا گرم است، به همین دلیل است که ما

for short sleeved and the heating isn't even on.

آستین کوتاه رفته ایم و گرمایش هم روشن نیست.

It's actually too warm outside to put the heating on.

در واقع بیرون خیلی گرم است که نمی توان گرمایش را روشن کرد.

Yeah.

آره

And anyway, with all Mr.

و به هر حال،

Duncan's studio lights gets very hot in here. Yes.

چراغ‌های استودیو آقای دانکن اینجا خیلی داغ می‌شود. آره.

So that's why I've gone for short sleeves today.

بنابراین به همین دلیل است که امروز به سراغ لباس های آستین کوتاه رفته ام.

And spring is on the way.

و بهار در راه است

We're feeding happy, We're feeding adventure tourists.

ما با خوشحالی تغذیه می کنیم، ما به گردشگران ماجراجو غذا می دهیم.

We're feeling positive. What are you talking about?

ما احساس مثبتی داریم چی میگی تو؟

I'm just saying it's on the vine.

فقط می گویم روی درخت انگور است.

But Steve was having an adventure last week.

اما استیو هفته گذشته ماجراجویی داشت.

It felt like it.

این حس را داشت.

Yes. So?

آره. بنابراین؟

So you went to see your sister.

پس به دیدن خواهرت رفتی.

You went to have a singing lesson.

رفتی درس خوانندگی.

You had some work done on your car, and then you took a train to where where your sister lives.

چند کار روی ماشینت انجام دادی و بعد سوار قطار شدی و به محل زندگی خواهرت رفتی.

And then you got the train back and then you collected your car.

و بعد قطار را برگشتی و بعد ماشینت را جمع کردی.

And it was a long, long day.

و یک روز طولانی و طولانی بود. باید ساعت

I had to get up at 6:00 in the morning and I wasn't there.

6 صبح بیدار می شدم و آنجا نبودم.

I was here working hard, doing something.

من اینجا سخت کار می کردم، کاری انجام می دادم.

I had to get up at 6:00, drive all the way to Leamington Spa,

مجبور شدم ساعت 6 بیدار شوم، تمام راه را تا لیمینگتون اسپا برانم،

leave my car, get a train to Banbury, and then

ماشینم را ترک کنم، قطاری به بنبری بروم و سپس

with my sister.

با خواهرم.

Okay.

I wasn't going to say where it was, but never mind why you know, that's where my mum used to live, you say.

باشه.

نمی‌خواستم بگویم کجاست، اما مهم نیست چرا می‌دانی، می‌گویی مامان من آنجا زندگی می‌کرد.

But anyway, there you go.

اما به هر حال، شما بروید.

That's what I had to do.

این کاری بود که من باید انجام می دادم.

And it was fun to do something exciting rather than just stay round here in the house

و انجام یک کار هیجان انگیز به جای ماندن در اینجا در خانه

and go for go for walks and feed robins.

و رفتن به پیاده روی و غذا دادن به رابین ها سرگرم کننده بود.

Yeah, which is nice, but you don't want to do that all the time.

بله، این خوب است، اما شما نمی خواهید همیشه این کار را انجام دهید.

Well, I think. I think I have excitement. Yes.

خوب، من فکر می کنم. فکر می کنم هیجان دارم. آره.

Just something different.

فقط یه چیز متفاوت

The adventure doesn't have to be a big thing.

ماجراجویی نباید چیز بزرگی باشد.

It can just be maybe a change of scenery.

شاید فقط یک تغییر منظره باشد.

You just go to a different place and suddenly the world is more exciting.

شما فقط به مکان دیگری می روید و ناگهان دنیا هیجان انگیزتر می شود.

But we haven't done that.

اما ما این کار را نکرده ایم.

We haven't had a holiday for a long time, so we're hoping to put that right this year by hopefully meeting up

ما مدت زیادی است که تعطیلات نداشته‌ایم، بنابراین امیدواریم که

in in Paris if

if there is still anything left of Paris.

اگر هنوز چیزی از پاریس باقی مانده بود، امسال با ملاقات در پاریس، آن را درست کنیم.

Well, hopefully somebody can tell us what's going on in Paris.

خوب، امیدوارم کسی بتواند به ما بگوید در پاریس چه خبر است.

We have two people from Iraq, Mr.

ما دو نفر از عراق داریم آقای

Duncan.

دانکن.

Now we've got some sorry, we've got somebody from Iran that must get those two countries mixed up.

حالا ما کمی متاسفیم، یک نفر از ایران داریم که باید این دو کشور را با هم قاطی کند.

Shahab is from Iraq.

شهاب اهل عراق است.

Yeah, they were just a joke.

بله، آنها فقط یک شوخی بودند.

Joe Biden always gets them confused as well.

جو بایدن نیز همیشه آنها را گیج می کند.

But Reza

اما رضا

is in Tehran, in Iran.

در تهران است، در ایران.

So no fighting, please.

پس دعوا نکن لطفا

But it's great to have you here.

اما خیلی خوب است که شما اینجا هستید.

Hilarious. Great to have you here.

خنده دار. بسیار عالی است که شما را اینجا داریم.

Okay. Stay.

باشه. اقامت کردن.

Yes, Lewis is here.

بله، لوئیس اینجاست.

Is he telling us what's going on in Paris?

آیا او به ما می گوید در پاریس چه خبر است؟

Is it to do with the return?

آیا به بازگشت مربوط می شود؟

Are people getting annoyed because of

آیا مردم به دلیل

the retirement age maybe coming down?

پایین آمدن سن بازنشستگی اذیت می شوند؟

Is that what it's to do with.

ربطش به اینه

Yes, maybe increasing it to 67?

بله، شاید آن را به 67 افزایش دهید؟

Macron is not what it's about.

مکرون آن چیزی نیست که در مورد آن است.

Lewis.

Is that what the riots are all about in Paris?

لوئیس

آیا این همان چیزی است که شورش ها در پاریس اتفاق می افتد؟

Somehow I know less now than they did before.

من الان کمتر از قبل می دانم.

Well, Lewis had mentioned something about retirement age, so that's probably.

خب، لوئیس چیزی در مورد سن بازنشستگی ذکر کرده بود، پس احتمالاً همینطور است.

Why would you imagine, Steve,

چرا تصور می‌کنید، استیو،

would you imagine that avocados

تصور می‌کنید که آووکادو

could be something that people would would rob

می‌تواند چیزی باشد که مردم آن را دزدیده

or in some cases kill? Yes.

یا در برخی موارد می‌کشند؟ آره.

You just said that.

تو همین الان گفتی

You said avocados.

گفتی آووکادو

No, avocados.

نه، آووکادو می‌خواهید

Would you

why do I bother preparing all of this?

چرا من زحمت آماده کردن همه اینها را دارم؟

Would you say would you say that avocados are things that people might rob or kill each other for?

آیا می‌خواهید بگویید که آووکادو چیزهایی است که ممکن است افراد به خاطر آن یکدیگر را دزدیده یا بکشند؟

Well, guess what? The answer is, yes.

خوب حدس بزن چی؟ پاسخ بله است.

There are avocado wars taking place.

جنگ های آووکادو در حال وقوع است.

I was watching a report last night on the news

دیشب در حال تماشای گزارشی از اخبار بودم

about apparently during certain times of the year,

که ظاهراً در برخی از زمان‌های سال،

the the the amount of avocados

میزان آووکادویی

that are harvested is absolutely huge.

که برداشت می‌شود بسیار زیاد است.

And the demand for them is also great.

و تقاضا برای آنها نیز زیاد است.

We are talking about Mexico.

ما در مورد مکزیک صحبت می کنیم.

In Mexico, the avocado is incredibly popular,

در مکزیک، آووکادو فوق‌العاده محبوب است،

apparently makes billions

ظاهراً

a year guacamole off of profit.

سالانه میلیاردها دلار سود به دست می‌آورد.

But this time of year, avocados are suddenly really popular again.

اما در این زمان از سال، آووکادو ناگهان دوباره محبوب شد.

And there is a reason for that because in the United States

و دلیلی برای آن وجود دارد زیرا در ایالات متحده،

it is, of course, Super Bowl season.

البته، فصل سوپربول است.

Super Bowl, of course, refers to

البته سوپر بول به

is it football?

Is it basketball?

فوتبال اشاره دارد؟

بسکتبال است؟

American football, right? Yes.

فوتبال آمریکایی، درست است؟ آره.

So the Super Bowl is taking place and apparently Americans love to sit down

بنابراین سوپر باول در حال برگزاری است و ظاهرا آمریکایی‌ها دوست دارند

in front of the television and, watch the Super Bowl

جلوی تلویزیون بنشینند و

with a big bowl of guacamole.

با یک کاسه بزرگ گواکاموله سوپر باول را تماشا کنند.

Oh, right.

درسته.

The guacamole, of course, is made from avocado O's, which you're allergic to.

البته گواکامول از آووکادو O ساخته شده است که شما به آن حساسیت دارید.

I am.

من هستم.

And they come from Mexico.

و از مکزیک می آیند.

But apparently there is such a demand.

اما ظاهرا چنین تقاضایی وجود دارد.

I'm going to cough here.

من اینجا سرفه می کنم.

I'm sure. I'm sure I'm dying.

من مطمئن هستم. مطمئنم دارم میمیرم

Well, no, you know, it's and of course, it's very popular.

خوب، نه، می دانید، این است و البته، بسیار محبوب است.

Avocados are very popular here.

آووکادو در اینجا بسیار محبوب است.

It's a very popular

این یک

snack. Something to put in a salad.

میان وعده بسیار محبوب است. چیزی برای گذاشتن در سالاد.

They've become very popular When we grew up, when I was growing up in the 1970s,

آنها بسیار محبوب شده اند وقتی ما بزرگ شدیم، وقتی من در دهه 1970 بزرگ می شدم،

you didn't eat avocados.

شما آووکادو نمی خوردید.

Maybe if you went to a restaurant or something.

شاید اگر به رستوران یا چیز دیگری رفتید.

I don't think I've even heard of them till I was older.

فکر نمی‌کنم تا زمانی که بزرگ‌تر شدم، حتی نام آنها را نشنیده باشم.

Anyway, back to everybody.

به هر حال، به همه برگردیم.

Back to my story. I thought you finished. No, I hadn't.

بازگشت به داستان من فکر کردم تموم کردی نه، نداشتم.

So this. So.

پس این بنابراین.

So what's happening now in Mexico?

خب حالا در مکزیک چه اتفاقی می افتد؟

Because avocados have become so valuable.

زیرا آووکادو بسیار ارزشمند شده است.

The transport of avocados

حمل و نقل آووکادو

are now being affected by by robbers.

اکنون تحت تأثیر دزدان قرار گرفته است.

So they're being held up at gunpoint and robbed.

بنابراین آنها را با اسلحه نگه داشته و سرقت می کنند.

And some people have been injured as well during these robberies.

و عده ای نیز در جریان این سرقت ها مجروح شده اند.

And now they have to have armed escorts.

و اکنون آنها باید اسکورت مسلح داشته باشند.

The police have to escort the avocados

پلیس باید آووکادوها را

when they're being transported like me.

وقتی که مثل من حمل می کنند اسکورت کند.

So they've got problems with the drug trade in Mexico. Now.

بنابراین آنها با تجارت مواد مخدر در مکزیک مشکل دارند. اکنون.

They've got problems with the avocado

آنها با برداشت آووکادو مشکل دارند

harvesting.

.

It's not safe. Not very safe in Mexico, is it?

امن نیست. در مکزیک خیلی امن نیست، اینطور است؟

If you if you've got some commodity that you want to sell,

اگر کالایی دارید که می خواهید بفروشید،

the gangs are out there trying to get their little share of the profits.

باندها در تلاش هستند تا سهم اندک خود را از سود بدست آورند.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

Well, hello to anyone watching in Mexico.

خوب، سلام به هر کسی که در مکزیک تماشا می کند.

Well, I'm sure they probably agree

خوب، من مطمئن هستم که آنها احتمالاً موافق هستند

that there Well, we know it's all over the news.

که در آنجا خوب، ما می دانیم که این همه اخبار است.

We know about problems with that sort of drug gangs in Mexico generally. Yes.

ما به طور کلی از مشکلات مربوط به باندهای مواد مخدر در مکزیک اطلاع داریم. آره.

But I think everybody knows about that.

اما من فکر می کنم همه در مورد آن می دانند.

But yes, guacamole. Yes.

اما بله، گواکامول. آره.

Catarina says I haven't heard of that.

کاتارینا می گوید من در مورد آن چیزی نشنیده ام.

Yes. It's sort of mashed up avocados with

آره. این یک نوع آووکادوی له شده است که

they think they might put onions in.

فکر می کنند ممکن است پیاز را داخل آن بریزند.

So it's basically mashed up avocados, isn't it?

بنابراین اساساً آووکادوی له شده است، اینطور نیست؟

It's just spicy.

فقط تند است.

It's just avocados. Slightly spicy.

این فقط آووکادو است. کمی تند.

I think it is a mexican dish. Hmm.

فکر کنم غذای مکزیکی باشه هوم

I think they put a bit of olive oil in olive oil,

من فکر می کنم آنها مقداری روغن زیتون را در روغن زیتون می ریزند،

but a bit of spice may be a bit of

اما کمی ادویه ممکن است کمی

something.

Paprika or.

چیزی باشد.

پاپریکا یا.

Or a chilli or something like that just to spice it up.

یا فلفل یا فلفل دلمه ای یا چیزی شبیه این فقط برای چاشنی آن.

And then you can have it with sort of bread.

و سپس می توانید آن را با نوعی نان میل کنید.

Your pita bread or crackers is quite popular with on crackers

نان پیتا یا کراکر شما در اینجا بسیار محبوب است

right here.

.

Okay.

باشه.

Guacamole, guacamole made from avocados.

گواکاموله، گواکامولی که از آووکادو تهیه می شود.

But they

اما آنها

who would have thought that people would be holding each other

که فکر می کردند مردم همدیگر را به خاطر آووکادو با اسلحه در آغوش می گیرند

at gunpoint over avocados?

؟

It's incredible, isn't it?

باورنکردنی است، اینطور نیست؟

So very valuable.

خیلی با ارزشه

Like talking of eating, I can smell tonight's meal, Mr.

مثل صحبت از غذا خوردن، بوی غذای امشب را حس می کنم، آقای

Duncan.

Yes, Well, we were I was going to ask about that because, Steve, you were in the kitchen today.

دانکن.

بله، خب، قرار بود در مورد آن بپرسم، زیرا استیو، امروز در آشپزخانه بودی.

There was Mr.

Steve busily working away.

آقای استیو آنجا بود که

مشغول کار بود. به

It looks as if Steve is chopping up some onions

نظر می رسد که استیو دارد پیازها را خرد می کند

and making me cry, Mr.

و مرا به گریه می اندازد، آقای

Duncan, because they're very a pungent, pungent

دانکن، چون پیاز بسیار تند و تند هستند

onion. So they've got a lot of

. بنابراین آنها خیلی از

you how onions,

شما را گرفته اند که چگونه پیازها،

when you peel them, they make you cry, that they make your eyes water.

وقتی آنها را پوست می کنید، شما را به گریه می اندازند، که چشمان شما را آب می کند.

These are very strong ones. It looks very dangerous.

اینا خیلی قوین خیلی خطرناک به نظر می رسد.

I'm just admiring your your technique of cutting the onions.

من فقط تکنیک شما را در بریدن پیاز تحسین می کنم.

They're very good.

اونا خیلی خوبن

Well, some of them.

But somebody would say there's an easier way to cut

خوب، برخی از آنها.

اما یکی می‌گوید راه ساده‌تری برای

to cut onions than that.

بریدن پیاز وجود دارد.

There are sort of devices.

نوعی دستگاه وجود دارد.

I found one in my mum's kitchen for chopping up onions that you can do in a fraction of a of a minute.

من در آشپزخانه مادرم یکی برای خرد کردن پیاز پیدا کردم که می توانید در کسری از دقیقه انجام دهید.

But yes, we're having guess what we're having, we're having

اما بله، ما حدس می زنیم که چه چیزی داریم، حالمان

well, you know what?

We're having dinner instead of having chilli con carne

خوب است، می دانید چیست؟ امشب به

جای خوردن فلفل دلمه ای، شام می خوریم

tonight.

.

I've put it in, I put it on early, I've just added the carrots which you like,

من گذاشتم، زود گذاشتم، فقط هویج که دوست دارید اضافه کردم،

not too much spice, mince minced beef.

نه زیاد ادویه، گوشت چرخکرده گاو.

You shouldn't say that.

اینو نباید بگی

We've just been talking about cows.

ما فقط در مورد گاو صحبت می کنیم.

Unfortunately, we do eat them in the UK,

متأسفانه، ما آنها را در بریتانیا می خوریم،

so never gave it a bit of

بنابراین هرگز به آن مقداری

minced up cow with some spice, onions,

گاو چرخ کرده با مقداری ادویه، پیاز،

lots of tomatoes and tomato

مقدار زیادی گوجه فرنگی و پوره گوجه فرنگی

puree,

،

a stock cube to give it a bit of flavour and some salt.

یک مکعب استاک برای دادن کمی طعم و مقداری نمک به آن ندهید.

And later we will have it with probably mashed potatoes,

و بعداً آن را با احتمالاً پوره سیب زمینی خواهیم داشت،

but we may well have it with rice and sweet potatoes

اما ممکن است آن را با برنج و سیب زمینی شیرین

and some broccoli because that is healthy.

و مقداری بروکلی بخوریم زیرا سالم است.

Green vegetable.

سبزی سبز.

So all in all, we're going to have a healthy meal later.

بنابراین در مجموع، بعداً یک وعده غذایی سالم می خوریم .

Mr. Duncan Good.

آقای دانکن گود

I like the scenes.

من صحنه ها را دوست دارم

I like the sound of that.

من صدای آن را دوست دارم.

So Mr. Steve's birthday is next week.

بنابراین هفته آینده تولد آقای استیو است.

We have Valentine's Day.

ما روز ولنتاین داریم.

I wonder I wonder if are you looking forward to your birthday next week?

تعجب می کنم که آیا شما مشتاقانه منتظر تولد خود در هفته آینده هستید؟

I mean, I was looking forward to it.

یعنی مشتاقانه منتظرش بودم.

If I knew that somebody was going to buy me

اگر می دانستم که کسی قرار است برای من

a Ford Mustang, I would be looking forward to it.

فورد موستانگ بخرد، مشتاقانه منتظر آن بودم.

So I wouldn't say looking forward to it.

بنابراین من نمی گویم مشتاقانه منتظر آن هستم.

You know, when you get to a certain age, you don't really look forward to birthdays.

می دانید، وقتی به سن خاصی می رسید، واقعاً منتظر تولد نیستید. مثلاً

If we were, say, going somewhere, going on holiday somewhere to celebrate

اگر قرار بود جایی می رفتیم، به تعطیلات می رفتیم جایی جشن می گرفتیم

that we're going out for a curry.

که برای خوردن کاری بیرون می رویم.

He goes on holiday to celebrate a birthday

او به تعطیلات می رود تا تولدی را جشن بگیرد،

or you could be on holiday or something that well, somebody that's, you know,

یا شما می توانید در تعطیلات یا چیزی بسیار خوب باشید، کسی که، می دانید، می

wants to treat their partner whose birthday it is and they want to get them something.

خواهد با شریک زندگی خود که تولدش است رفتار کند و آنها می خواهند چیزی برای آنها بگیرند.

Well, well, well.

خب خب خب.

That would be me. Well, it's

آن من خواهم بود. خب،

unfortunately, I'm a I'm a YouTube publisher,

متأسفانه، من یک ناشر یوتیوب هستم،

so there is no money, basically.

بنابراین اساساً پولی وجود ندارد.

Anyway.

Yes, I'm 62 by the way, Tomek, but thank you.

به هر حال.

بله، اتفاقا من 62 هستم، تومک، اما از شما متشکرم.

I obviously only look 61, so Mr.

واضح است که من فقط 61 سال دارم، بنابراین آقای

Steve will be 62 next Thursday.

استیو پنجشنبه آینده 62 ساله خواهد شد.

We won't be here on Thursday, but we are here on Wednesday,

ما پنجشنبه اینجا نخواهیم بود، اما چهارشنبه اینجا هستیم،

so we might have a little bit of Valentines and also a little bit of Mr.

بنابراین ممکن است کمی از ولنتاین و همچنین روز

Steve's birthday on Wednesday.

چهارشنبه تولد آقای استیو را داشته باشیم.

But we are doing something special for Mr. Steve's birth.

اما ما برای تولد آقای استیو کار خاصی انجام می دهیم .

We'll be unwrapping all the presents that Mr.

ما همه هدایایی را که آقای

Duncan has has brought for me and it's going to be it actually will be exciting just for that reason.

دانکن برای من آورده است باز می کنیم و واقعاً به همین دلیل هیجان انگیز خواهد بود.

As Pedro, I did promise to read some books.

به عنوان پدرو، قول دادم چند کتاب بخوانم.

I haven't read anything yet.

من هنوز چیزی نخوندم

I'm afraid.

میترسم.

Do you know what I'm going to do?

میدونی قراره چیکار کنم؟

I'm going to stop my subscription to a newspaper online subscription

من قصد دارم اشتراک خود را در اشتراک آنلاین روزنامه متوقف کنم

because it's £25 a month and I'm not really used to it.

زیرا ماهانه 25 پوند است و من واقعاً به آن عادت ندارم.

A newspaper. A newspaper, £25 a month.

یک روزنامه. یک روزنامه، 25 پوند در ماه.

Yeah, I'm going to stop it because I'm sick to death of reading endless news stories.

بله، من آن را متوقف می کنم زیرا از خواندن داستان های خبری بی پایان تا حد مرگ بیمارم.

So how is the newspaper?

پس روزنامه چطوره؟

The Telegraph?

تلگراف؟

Oh, goodness. £25 a month.

اوه خدایا 25 پوند در ماه می

I know it's too much just for the newspaper,

دانم که فقط برای روزنامه خیلی زیاد است،

and I'm not really taking advantage of it, so I'm going to stop that.

و من واقعاً از آن سوء استفاده نمی کنم، بنابراین می خواهم جلوی آن را بگیرم.

It's a conservative newspaper as well.

این یک روزنامه محافظه کار نیز هست.

I know it is, but it's I sort of trust the information in it more than I would others.

می دانم که هست، اما به نوعی به اطلاعات موجود در آن بیشتر از دیگران اعتماد دارم.

But anyway, I'm going to forget about that because I've discovered that they're just as they're

اما به هر حال، من این را فراموش خواهم کرد زیرا متوجه شده ام که آنها دقیقاً همانگونه هستند که

just as they put all these stories in that

همه این داستان ها را در آنها قرار داده اند که

are designed to get you to click on them just in the same way as everybody does.

طراحی شده اند تا شما را وادار به کلیک کردن بر روی آنها به همان روشی کنند که همه افراد دیگر. میکند.

Oh, yeah.

اوه، آره

That's, that's, that's why they're, they're, they, they want, they want advertisers to pay them.

این است، به همین دلیل است، آنها، آنها، آنها، آنها می خواهند، آنها می خواهند که تبلیغ کنندگان به آنها پول بدهند. اتفاقی که

What happened was you see for the first six months it was only £12 a month

افتاد این بود که دیدید در شش ماه اول فقط 12 پوند در ماه

or £6 a month and now it's gone up.

یا 6 پوند در ماه بود و اکنون افزایش یافته است.

So I'm going to cancel my subscription,

بنابراین می‌خواهم اشتراکم را لغو کنم،

wait two months, and then I can get it again for £6 a month for six months.

دو ماه صبر کنم، و سپس می‌توانم دوباره آن را با 6 پوند در ماه به مدت شش ماه دریافت کنم.

And I'm not doing it.

و من این کار را نمی کنم.

I still can't believe you're reading the telegraph Right wing.

من هنوز نمی توانم باور کنم که شما در حال خواندن تلگراف جناح راست هستید.

Who would thought Mr.

چه کسی فکر می کرد آقای

Steve would be a right winger?

استیو یک وینگر راست باشد؟

Well, I don't know what other papers to trust.

خوب، من نمی دانم به چه اوراق دیگری اعتماد کنم.

I don't want the guardian.

من نگهبان را نمی خواهم.

That's too left wing, maybe the Independent.

این خیلی جناح چپ است، شاید ایندیپندنت.

But people.

اما مردم

I did look up all the newspapers.

همه روزنامه ها را گشتم.

Which newspaper is not biased one way or the other.

کدام روزنامه به این صورت مغرضانه نیست.

Politically, the answer is none of them. No. Well, that's it.

از نظر سیاسی، پاسخ هیچ کدام از آنها نیست. نه. خب همین.

I don't know what you had and how you get unbiased news.

من نمی دانم چه چیزی داشتید و چگونه اخبار بی طرفانه دریافت می کنید.

Well, what you do is you read two or three newspapers.

خوب، کاری که شما انجام می دهید این است که دو یا سه روزنامه می خوانید.

So most people nowadays have have more than one newspaper to read.

بنابراین اکثر مردم امروزه بیش از یک روزنامه برای خواندن دارند.

So they get a little bit of news from their and a little bit of news from there.

پس اندکی خبر از خود و اندکی از آنجا می گیرند.

So you don't just watch one news channel

بنابراین شما فقط یک کانال خبری را تماشا نمی کنید

and you don't subscribe just to one newspaper.

و فقط در یک روزنامه مشترک نمی شوید.

So that that is one way of doing it, you see.

به طوری که این یکی از راه های انجام آن است، می بینید.

Yes, but I haven't got time to read several newspapers, so I think I'm going to abandon looking at the news.

بله، اما من وقت ندارم چندین روزنامه را بخوانم، بنابراین فکر می کنم که نگاه کردن به اخبار را رها کنم.

One, it winds me up, makes me angry, and I keep writing comments too.

یکی، من را باد می کند، عصبانی ام می کند، و من هم مدام نظر می نویسم.

It's just taking up a lot of my time.

فقط خیلی وقتم رو میگیره توماس می گوید

I need to get on with life and do something else, Thomas says, I only look 57.

من باید زندگی را ادامه دهم و کار دیگری انجام دهم، من فقط 57 سال دارم.

Thanks. Shift.

ممنون. تغییر مکان.

Is that is that a compliment? I'm not sure.

آیا این یک تعریف است؟ مطمئن نیستم.

Oh, by the way, we're going to have a look now at Mr.

اوه، اتفاقا، ما اکنون می خواهیم به آقای

Steve Plant. If you remember, Mr.

استیو پلانت نگاهی بیندازیم. اگر به خاطر داشته باشید، آقای

Steve had a plant given to him at Christmas time by one of our neighbours.

استیو یک گیاه در زمان کریسمس توسط یکی از همسایه‌های ما به او داده بود.

And today we get

و امروز ما

well today, today we're

امروز خوب شده ایم، امروز می

going to look at the colour of the plant.

خواهیم رنگ گیاه را بررسی کنیم.

So here it is.

پس اینجاست.

Here is the plant.

The amaryllis. Just wait. Don't say anything, Steve.

اینجا گیاه است.

آماریلیس. فقط صبر کن. هیچی نگو استیو

I'm not going say anything now. So here it is.

الان چیزی نمیگم پس اینجاست.

So I'm going to stop the video just as

بنابراین من می خواهم ویدیو را متوقف کنم، درست زمانی که

the flower is revealed

گل

any second now.

هر ثانیه آشکار می شود.

So stop the video. Yes.

پس ویدیو را متوقف کنید. آره.

So what is the colour of the flower?

پس رنگ گل چیست؟

So Steve was a bit worried because you didn't

بنابراین استیو کمی نگران بود زیرا شما نمی‌خواستید

want it to be white.

سفید باشد.

You said if it's white, it's boring.

گفتی اگر سفید باشد کسل کننده است.

But if it's red, he will be happy.

اما اگر قرمز باشد خوشحال می شود.

So let's have a look.

پس بیایید نگاهی بیندازیم.

Let's reveal the colour of Mr.

بیایید رنگ گل آقای استیو را فاش کنیم

Steve's flower, because I think it's pretty exciting.

، زیرا به نظر من بسیار هیجان انگیز است.

We've been watching this flower emerge much over the past few days

ما در چند روز گذشته بسیار شاهد ظهور این گل بوده ایم

and the colour is here.

و رنگ آن اینجاست.

It is.

این است.

It's red.

قرمز است.

Well, crimson.

خب زرشکی

It's not fully out yet. Of course it's on the way.

هنوز به طور کامل خارج نشده است. البته در راه است

So buying it by Wednesday or certainly by next Sunday we will be able to reveal the amaryllis.

بنابراین با خرید آن تا چهارشنبه یا قطعا تا یکشنبه آینده می‌توانیم آماریلیس را آشکار کنیم.

Yeah. In all its glory.

آره در تمام شکوهش.

So. So it isn't white, so you must be quite happy about that, Steve.

بنابراین. بنابراین سفید نیست، پس باید از این بابت کاملاً خوشحال باشید، استیو.

And it's not yellow or yellow would have been better, but that colour is lovely.

و زرد نیست یا زرد بهتر بود، اما آن رنگ دوست داشتنی است.

No, it's lovely.

نه دوست داشتنی است

I'm quite pleased with that. Yes.

من کاملا از آن راضی هستم. آره.

Yeah, that looks, that looks very good indeed.

بله، به نظر می رسد، در واقع خیلی خوب به نظر می رسد.

I think. I can't wait to see that fully out.

من فکر می کنم. من نمی توانم صبر کنم تا آن را به طور کامل ببینم.

Three people have said that.

سه نفر این را گفته اند.

Dario says Steve is conservative.

داریو می گوید استیو محافظه کار است.

I knew it.

من آن را می دانستم.

Well.

The thing is I don't actually, I probably am if I was God, to define something.

خوب.

مسئله این است که من در واقع نمی‌توانم، شاید اگر خدا بودم، چیزی را تعریف کنم.

If you had to put a label on me, I probably would be.

اگر مجبور بودید به من برچسب بزنید، احتمالا این کار را می کردم.

But the thing is, I take views from all sides and then decide which ones.

اما مسئله این است که من از همه طرف ها نظر می گیرم و سپس تصمیم می گیرم کدام یک.

I think I agree with or not.

فکر کنم موافقم یا نه

And sometimes they're from Labour, sometimes they're conservative.

و گاهی آنها از حزب کارگر هستند، گاهی اوقات محافظه کار هستند.

And this is what annoys me in politics that people stick

و این همان چیزی است که مرا در سیاست آزار می دهد که مردم

rigidly to their they pick a side

به سختی به سمت خود می چسبند و طرفی را انتخاب می کنند

and then they will agree to everything that that side does.

و سپس با هر کاری که آن طرف انجام می دهد موافقت می کنند.

Well, that's how you vote your government, though, isn't it?

خوب، اینگونه به دولت خود رأی می دهید، اینطور نیست؟ می‌دانم

I know even though you don't agree with a lot of those things,

اگرچه شما با بسیاری از آن چیزها موافق نیستید، اما می‌خواهم به

I want to be sort of flexible to be able to accept, which is difficult when it comes to to vote.

نوعی انعطاف‌پذیر باشم تا بتوانم بپذیرم، که برای رای دادن دشوار است.

And then you have to, of course,

و پس از آن، البته باید

take a balanced view of which party overall you think is going to be better these days.

دید متعادلی داشته باشید که فکر می‌کنید این روزها کدام حزب در کل بهتر خواهد بود.

These days,

این روزها

there is no there is no

هیچ

extreme politics that is acceptable.

سیاست افراطی قابل قبولی وجود ندارد.

So everything tends to be in the middle nowadays.

بنابراین امروزه همه چیز در حد وسط است.

So so even if you say that you are conservative,

بنابراین حتی اگر می گویید محافظه کار هستید،

you might be conservative, but still in the middle.

ممکن است محافظه کار باشید، اما هنوز در وسط قرار دارید.

So you don't have strong views either way.

بنابراین شما در هر صورت دیدگاه قوی ندارید.

You're not on the right or the left.

شما در سمت راست یا چپ نیستید.

You have middle politics.

شما سیاست میانه ای دارید.

So it's so it is more complicated than it used to be.

بنابراین، بسیار پیچیده تر از گذشته است.

You used to have your your view that was conservative or your views.

شما قبلاً دیدگاه خود را محافظه کارانه یا دیدگاه خود داشتید.

It was more towards the left with with the Labour Party.

بیشتر به سمت چپ و با حزب کارگر بود.

And then quite often you would have other parties as well.

و اغلب اوقات شما مهمانی های دیگری نیز خواهید داشت.

But they are normally much smaller. Much smaller, Yes.

اما معمولاً بسیار کوچکتر هستند. خیلی کوچکتر، بله

All get all the points out that it's blooming for my birthday.

همه این نکات را دریافت می کنند که برای تولد من شکوفا شده است.

Yeah.

آره

I think it will be out fully out I think by Thursday.

فکر می کنم تا پنجشنبه به طور کامل منتشر شود.

So that's my birthday present. Really.

پس این هدیه تولد من است. واقعا

Pedro, I've answered your question as yet.

پدرو، من هنوز به سوال شما پاسخ داده ام.

I'm not reading any books, so that's what I'm going to find a nice book like War and Peace.

من هیچ کتابی نمی خوانم، بنابراین این چیزی است که می خواهم کتاب خوبی مانند جنگ و صلح پیدا کنم.

I have got

من

something about Las Vegas I can't remember.

چیزی در مورد لاس وگاس دارم که یادم نمی آید.

It's called Now.

نامش اکنون است.

There's a book that somebody gave me ages ago

کتابی هست که سالها پیش یکی به من داد

and I never read it and it's a famous book,

و من هرگز آن را نخواندم و کتاب معروفی است،

blah, blah, blah. Something. Las Vegas.

بلا، بل، بلا. یه چیزی لاس وگاس.

Oh, that's a good can't remember what it's called.

اوه، این خوب است که یادم نمی آید اسمش چیست.

It's a good time, but it's a famous somebody.

زمان خوبی است، اما یک فرد مشهور است.

Somebody who's who's who's who's into literature.

کسی که چه کسی به ادبیات علاقه دارد.

Well, no, something something.

خوب، نه، یک چیزی.

Las Vegas is in the title, but I can't remember what it's called.

لاس وگاس در عنوان است، اما نمی توانم به یاد داشته باشم که نام آن چیست.

And I'm going to read that because he's actually died now,

و من می خواهم آن را بخوانم زیرا او در واقع اکنون مرده است،

the person that gave me the book, well he gave it to me.

شخصی که کتاب را به من داده است، خوب او آن را به من داد.

Then he had a nasty accident.

سپس او تصادف بدی داشت.

And of course, I've never returned it. So

و البته من هرگز آن را پس ندادم. بنابراین

there we go.

ما به آنجا برویم.

I get the feeling you want me returning it now.

من این احساس را دارم که می خواهید آن را اکنون برگردانم.

It's. It's got a long title.

این است. عنوان طولانی دارد

Something. Something, something. Las Vegas.

یه چیزی چیزی چیزی. لاس وگاس.

But I think it's Las Vegas, but I can't remember.

اما فکر می کنم لاس وگاس است، اما یادم نمی آید.

It's called this is very Loathing in Las Vegas.

این در لاس وگاس بسیار نفرت انگیز است.

That's it. Yeah.

خودشه. آره

There was also a famous movie as well with

یک فیلم معروف هم بود که

I think I want to say I want to say

فکر می کنم می خواهم بگویم می خواهم بگویم

Nicolas Cage.

نیکلاس کیج.

Am I right?

No idea what it's about.

درست میگم؟

هیچ ایده ای در مورد چیست.

So what do you think of that, Pedro?

پس نظرت در موردش چیه، پدرو؟

Is that a good book to read?

آیا کتاب خوبی برای خواندن است؟ به

It looks like quite a short book.

نظر می رسد کتاب بسیار کوتاهی است.

It's not very thick unless I've got the the version

خیلی ضخیم نیست مگر اینکه نسخه ای

for idiots or something.

برای احمق ها یا چیزی شبیه آن را داشته باشم.

So maybe I won't read that so.

پس شاید اینطوری نخوانم.

Well, don't Comic literary expert.

خوب، کارشناس ادبی کمیک نباش. آیا

Have you read it?

Has anybody read Fear and Loathing in Las Vegas?

آن را خوانده اید؟

کسی ترس و نفرت را در لاس وگاس خوانده است؟

It's a famous book, isn't it? It is.

کتاب معروفی است، اینطور نیست؟ این است.

And it's also a movie as well.

و همچنین یک فیلم نیز هست.

So maybe you could just watch the movie and then pretend that you read the book.

بنابراین شاید بتوانید فقط فیلم را تماشا کنید و سپس وانمود کنید که کتاب را خوانده اید.

Like, like most people do.

مانند، مانند بسیاری از مردم.

Most people do buy books,

اکثر مردم کتاب می خرند،

but they never read them.

اما هرگز آن را نمی خوانند.

It's a well-known fact that if you go to anyone's house, you will see books

این یک واقعیت مشهور است که اگر به خانه کسی بروید، کتاب‌هایی را

on a bookcase or maybe on a table

روی قفسه کتاب یا شاید روی میز می‌بینید

and they're only doing it just to show off.

و آنها فقط برای خودنمایی این کار را انجام می‌دهند.

But they never read the books.

اما آنها هرگز کتاب را نمی خوانند.

And I think it's quite common that that happens.

و من فکر می کنم که این اتفاق بسیار رایج است.

It's a bit it's a big book.

کمی کتاب بزرگی است.

John Donnelly, Johnny Depp.

جان دانلی، جانی دپ.

That's I thought it was it was either Nicolas Cage or Johnny Depp.

این بود که من فکر می کردم یا نیکلاس کیج یا جانی دپ است.

And it's Johnny Depp.

و این جانی دپ است.

I always remember because it has a very distinctive cover

من همیشه به خاطر دارم زیرا روی پوستر واقعی فیلم یک جلد بسیار متمایز دارد

on the on the actual movie poster.

.

So on the movie poster, it's a very interesting looking image.

بنابراین روی پوستر فیلم، تصویر بسیار جالبی است .

I don't think it's science fiction.

فکر نکنم علمی تخیلی باشه

It normally I would only read science fiction because that's what I was used to read when I was younger.

معمولاً من فقط داستان های علمی تخیلی می خواندم زیرا این همان چیزی بود که در جوانی به خواندن آن عادت داشتم.

But, you

know, I'll give it a go because it's a classic, as they say.

اما، می

دانید، من آن را امتحان می کنم زیرا به قول خودشان یک کلاسیک است.

And then when I've warmed up on that, I'll go on to war and peace,

و پس از آن که من روی آن گرم شدم، به جنگ و صلح خواهم رفت،

and that should keep me going for the rest of the year.

و این باید من را تا پایان سال ادامه دهد.

Reading the classics, Pedro did suggest some books

پدرو با خواندن آثار کلاسیک، در واقع چند کتاب به من پیشنهاد کرد

for me to read, actually, and I did write them down.

تا بخوانم، و من آنها را یادداشت کردم.

But what I've done with that, I don't know is it could be anywhere.

اما کاری که من با آن انجام داده ام، نمی دانم این است که می تواند هر جایی باشد.

Yes. As Beatrice says, the book is probably very different to the film.

آره. همانطور که بئاتریس می گوید، کتاب احتمالاً با فیلم بسیار متفاوت است.

So I read it says it was Nicolas Cage in the film. Oh,

بنابراین خواندم که می‌گوید نیکلاس کیج در فیلم بود. اوه،

and Benny Cage.

و بنی کیج.

Del Toro. Yes.

دل تورو. آره.

Maybe they're both in it. Yes, I did.

شاید هر دو در آن باشند. بله، انجام دادم.

I did. I did. Remember

من کردم. من کردم. به یاد داشته باشید

No Fear and Loathing in Las Vegas.

بدون ترس و نفرت در لاس وگاس.

Is that the one

این همان

where the gun died?

جایی است که اسلحه مرده است؟

You know, I did.

می دانید، من انجام دادم.

Can I just say there is zero chance of Mr.

آیا می توانم بگویم که احتمال

Steve reading that book? Oh, la la la la.

خواندن آن کتاب توسط آقای استیو صفر است؟ اوه، لا لا لا لا.

And is that the guy that goes to Las Vegas to actually kill himself?

و آیا این مردی است که برای کشتن خود به لاس وگاس می رود ؟ اون

Is that the one? La la?

یکیه؟ لا لا؟

Oh, yeah.

اوه، آره

That's really annoying, Steve.

این واقعا آزاردهنده است، استیو.

Well, I don't want to know what it's about.

خوب، من نمی خواهم بدانم در مورد چیست.

Mind you, having said, that could probably spoiler it.

به خاطر داشته باشید، که گفتید، این احتمالاً می تواند آن را خراب کند.

Give me a spoiler. Anyway, so

یک اسپویلر به من بده به هر حال،

lots of people have read that

افراد زیادی خوانده اند که

Francesca was reading Colin Dexter.

فرانچسکا در حال خواندن کالین دکستر بوده است.

Inspector Morse Oh, very interesting.

بازرس مورس اوه، خیلی جالب است.

Yes, Yes, of course.

بله بله البته.

There was also a sequel to that with his the Chief Inspector,

عاقبتی نیز با بازرس اصلی او وجود داشت،

the inspector who was always with Morse

بازرسی که همیشه با مورس بود

and he got his own TV show as well.

و او نیز برنامه تلویزیونی خود را داشت.

This end of the film called Leaving Las Vegas.

این پایان از فیلم به نام ترک لاس وگاس.

That's the one.

این یکی است.

I think that's the one where the guy is at the end of his of his life.

من فکر می کنم این جایی است که آن مرد در پایان عمر خود قرار دارد.

He's suffering from ill health and he goes to Las Vegas to actually

او از سلامتی ناخوشایند رنج می برد و به لاس وگاس می رود تا در واقع

just do all of the things that are bad for him.

تمام کارهایی را که برای او بد است انجام دهد.

So. So he will actually die.

بنابراین. بنابراین او در واقع خواهد مرد.

When is there while he's there?

در حالی که او آنجاست چه زمانی وجود دارد؟

I think that's the one that was the Nicolas Cage one.

من فکر می کنم این همان نیکلاس کیج بود.

Apparently.

ظاهرا

But you can see why there would be some confusion, because they're both set in Las Vegas.

اما می توانید ببینید که چرا سردرگمی وجود دارد، زیرا هر دو در لاس وگاس قرار دارند.

Maybe I'm

شاید حق با من باشد

right, Mr. Duncan. Oh, okay.

، آقای دانکن. اوه، باشه

I love it when you do that.

وقتی این کار را می کنی دوست دارم.

Right, Mr.

درست است، آقای

Duncan, I've run out of things to say, and I'm sure you've got something else to talk here.

دانکن، چیزهایی برای گفتن تمام شده است، و مطمئنم که شما اینجا چیز دیگری برای صحبت دارید.

I've got so many things today that I've planned.

امروز چیزهای زیادی دارم که برنامه ریزی کرده ام.

Oh, here's a good one.

اوه، اینجا یکی خوب است. در

Here's a good one

اینجا یک مورد خوب است که

I want to vote on.

می خواهم به آن رای بدهم.

On a subject.

در مورد یک موضوع

Are you ready, Mr. Steve?

آیا آماده اید، آقای استیو؟

Yes. This is to do with food.

آره. این مربوط به غذا است.

And I'm going to show you two sandwiches

و من قصد دارم دو ساندویچ را به شما نشان دهم

to, types of sandwich, and you have to tell me

، انواع ساندویچ، و شما باید به من بگویید که

which one is the worst of the two.

کدام یک از این دو بدترین است.

You mean the one that I would least like to eat?

منظورت اونی هست که کمتر دوست دارم بخورم؟

And of out there?

و از آنجا؟

You can do the same thing if you want.

اگر بخواهید می توانید همین کار را انجام دهید.

I'm going to show you two sandwiches.

من دو تا ساندویچ بهت نشون میدم

So what is the worst sandwich in the world?

پس بدترین ساندویچ دنیا چیست؟

And I've chosen two because I think both of these sandwiches are really, really awful.

و من دو مورد را انتخاب کردم زیرا فکر می کنم هر دوی این ساندویچ ها واقعاً بسیار وحشتناک هستند. سس

Is it a

egg mayonnaise or is it B

مایونز تخم مرغ است یا

salmon and cucumber?

سالمون B و خیار؟

They're both pretty awful sandwiches.

هر دو ساندویچ های خیلی افتضاحی هستند.

So out of those two,

بنابراین از بین این دو،

because whenever you go to buy sandwiches from a shop,

زیرا هر زمان که برای خرید ساندویچ از مغازه می روید،

there's always lots of egg mayonnaise left.

همیشه مقدار زیادی مایونز تخم مرغ باقی می ماند.

No one wants them.

هیچ کس آنها را نمی خواهد.

And also there is normally lots of salmon and cucumber left.

و همچنین معمولاً مقدار زیادی ماهی قزل آلا و خیار باقی می ماند.

And the reason for that is because they always go soggy.

و دلیل آن این است که آنها همیشه خیس می شوند.

They get wet because of all of the

آنها به دلیل تمام خیار خیس می شوند

all of the cucumber, because cucumber is a very wet vegetable.

، زیرا خیار یک سبزی بسیار مرطوب است.

So which is the worst one?

پس کدام بدترین است؟

Is it egg mayonnaise, which I don't like.

آیا مایونز تخم مرغ است که من دوست ندارم.

I don't like it.

من آن را دوست ندارم.

Or salmon and cucumber.

یا ماهی سالمون و خیار.

What do you think, Steve.

نظرت چیه استیو

Well, that's easy because I don't I quite like egg mayonnaise sandwiches.

خوب، این آسان است زیرا من کاملاً ساندویچ مایونز تخم مرغ را دوست ندارم.

I don't mind them, so but I absolutely despise

من از آنها مهم نیستم، بنابراین من کاملاً از

salmon and cucumber sandwiches because they're just revolting.

ساندویچ های ماهی قزل آلا و خیار متنفرم زیرا آنها فقط طغیان می کنند.

But by the time you buy them, the salmon's gone all wet and soggy.

اما زمانی که آنها را خریداری می کنید، ماهی قزل آلا کاملا خیس و خیس شده است. با

Sorry, the the cucumber has gone

عرض پوزش، خیار

all pale and soggy and it's cold and wet.

کاملا رنگ پریده و خیس شده است و سرد و مرطوب است.

And as you say, the bread often gets soaked in the juices from the

و همانطور که شما می گویید، نان اغلب در آب ماهی قزل آلا خیس می شود

from the salmon, and it ends up being a revolting, smelly sandwich.

و در نهایت به یک ساندویچ بدبو تبدیل می شود.

It's just disgusting.

فقط منزجر کننده است.

A tuna is the same. A tuna sandwich.

ماهی تن هم همینطور. یک ساندویچ تن ماهی.

Tuna and sweetcorn isn't too bad, but

ماهی تن و ذرت شیرین خیلی بد نیستند، اما

tuna and mayonnaise.

ماهی تن و مایونز.

Tuna is not as bad, but salmon for me in a sandwich.

ماهی تن به همان اندازه بد نیست، اما ماهی سالمون برای من در یک ساندویچ است.

Revolting. Yes.

شورش. آره.

Cucumber sandwich is the worst they have to be.

ساندویچ خیار بدترین چیزی است که باید باشد.

Because.

Because everything goes wet and all of the bread

زیرا.

چون همه چیز خیس می شود و همه نان

falls to pieces and it's all disgusting.

تکه تکه می شود و همه چیز منزجر کننده است.

And of course, if you ever go to a shop to sandwiches,

و البته، اگر برای خرید ساندویچ به مغازه ای بروید،

there are always lots of egg

همیشه ساندویچ های سس مایونز تخم مرغ زیادی وجود دارد،

mayonnaise sandwiches because people don't like it's the taste.

زیرا مردم طعم آن را دوست ندارند.

You see the taste, the taste of egg

طعم، طعم تخم مرغ

and egg white together in a sandwich.

و سفیده تخم مرغ را با هم در یک ساندویچ می بینید. این

It's it's it's quite revolting.

کاملاً طغیان‌کننده است.

And the tuna, of course, is is going to be tinned tuna.

و ماهی تن، البته، قرار است ماهی تن کنسرو شده باشد.

And you have to check the dates of sandwiches, don't you.

و شما باید تاریخ ساندویچ ها را بررسی کنید، نه.

Because do you find that when you go to a supermarket

چون متوجه می‌شوید که وقتی به سوپرمارکت می‌روید،

like it's I used to do this when I was working

مثلاً من زمانی که کار می‌کردم این کار را می‌کردم

and would get my lunch from a supermarket,

و ناهارم را از سوپرمارکت می‌گرفتم، به

I would look for the sandwich with the longest date on it,

دنبال ساندویچی با طولانی‌ترین تاریخ روی آن می‌گردم،

because you can be normally a sandwich in a supermarket.

زیرا شما معمولاً می‌توانید یک ساندویچ در سوپرمارکت

It's probably got one, two or three days

احتمالاً یک، دو یا سه روز

shelf life on it last very long.

ماندگاری آن بسیار طولانی است.

No, but you know, if you see a Sam, I always go to the back of the fridge

نه، اما می‌دانی، اگر یک سام را ببینی، من همیشه پشت یخچال می‌روم،

because the ones that the fresher ones are at the back

زیرا آنهایی که تازه‌ترها در پشت یخچال هستند، تا به

everyone that they have you ever gone to a shop and you buy milk or bread

حال به مغازه‌ای رفته‌ای و شیر یا نان می‌خری

and instead of taking the bread or the milk from the front,

و در عوض با برداشتن نان یا شیر از جلو، به

you reach right in to the back and you take the one from the back.

سمت عقب می روید و یکی را از پشت می گیرید.

Because you think in your mind that that thing at the back is better.

زیرا در ذهن خود فکر می کنید که آن چیزی که در پشت است بهتر است.

It's fresher because it might last longer than the things at the front.

تازه تر است زیرا ممکن است بیشتر از چیزهای جلویی دوام بیاورد.

So yeah, you're right.

پس آره حق با شماست

Everyone does that to make the sandwich.

همه برای درست کردن ساندویچ این کار را انجام می دهند.

So at the end of the day, all it's left in the sandwich shop

بنابراین در پایان روز، تنها چیزی که در ساندویچ‌فروشی باقی می‌ماند

are egg mayonnaise sandwiches because no one wants to buy them.

ساندویچ‌های مایونز تخم‌مرغی است، زیرا هیچ‌کس نمی‌خواهد آنها را بخرد.

And, and as you say, the salmon and cucumber,

و همونطور که میگی ماهی قزل آلا و خیار

if I'm sure, if it's freshly made, it would be acceptable.

اگه مطمئن باشم تازه درست شده باشه قابل قبوله.

But when it's been made and left to soak in all its juices, it's horrible.

اما وقتی درست می‌شود و در تمام آب‌هایش خیس می‌شود، وحشتناک است.

You want something that's dry.

شما چیزی می خواهید که خشک باشد.

A beef sandwich is quite nice.

ساندویچ گوشت گاو بسیار خوب است. به

That seemed to keep it quite raw.

نظر می رسید که آن را کاملاً خام نگه می دارد.

Chicken, chicken sandwich that keeps quite well.

مرغ، ساندویچ مرغ که کاملاً خوب نگه می دارد.

But I don't like chicken salad sandwiches because again,

اما من ساندویچ سالاد مرغ را دوست ندارم، زیرا باز هم،

the salad, by the time you get the sandwich, the salads all gone.

سالاد، وقتی ساندویچ را می گیرید، سالادها تمام می شوند.

Horrible.

ناگوار.

The lettuce has gone soggy.

کاهو خیس شده است.

And then of course, tomato is another world.

و البته گوجه فرنگی دنیای دیگری است.

Tomatoes are all full of water.

گوجه فرنگی همه پر از آب است.

So anything, anything like tomato

بنابراین هر چیزی، مانند گوجه فرنگی

or cucumber on a sandwich, you have to eat it straight away.

یا خیار روی ساندویچ، باید فوراً آن را بخورید.

Don't keep it because the bread will go all wet. Oof!

آن را نگه ندارید زیرا نان کاملاً خیس می شود. اوف

Not very nice Stomach says that. I will. I will.

این را معده نه چندان زیبا می گوید. من خواهم. من خواهم.

If I enjoy the book, then

اگر از کتاب لذت ببرم،

he's going to get me some space cake.

او برای من کیک فضایی می‌گیرد.

And that's a hint about what the book is about.

و این اشاره ای به موضوع کتاب است.

That would explain.

این توضیح می دهد.

No, I'm going to say space cake, I'm

نه، می‌خواهم بگویم کیک فضایی،

guessing, is, you know, something that'll make me a little high.

حدس می‌زنم، چیزی است که من را کمی بالا می‌آورد.

Okay.

باشه.

Well, I'm hoping it is,

خوب، من امیدوارم که اینطور باشد،

which is probably be more likely

که احتمالاً

to get that in Amsterdam than in Paris.

در آمستردام بیشتر از پاریس وجود دارد.

Is it legal to travel from Amsterdam?

آیا سفر از آمستردام قانونی است؟

Oh, from the Netherlands to France

اوه، از هلند تا فرانسه

with space cake in your luggage?

با کیک فضایی در چمدانت؟

Is that legal or will you be stopped?

آیا قانونی است یا جلوی شما گرفته خواهد شد؟

I don't mean that it. Will you?

منظورم این نیست آیا شما؟

I don't know.

من نمی دانم.

Do they do checks on people from Europe going from one European country to another?

آیا آنها افرادی را که از اروپا از یک کشور اروپایی به کشور دیگر می روند بررسی می کنند؟

Don't think so.

اینطور فکر نکن

Oh, apparently now, by the way, when we go through customs,

اوه، ظاهراً الان، اتفاقاً وقتی از گمرک عبور می کنیم، داشتم از یکی از

I was asking a friend of mine because since we've obviously left the EU

دوستانم می پرسیدم زیرا از آنجایی که آشکارا اتحادیه اروپا را

when we're

going through customs, when we're returning back to our own country,

هنگام

گذراندن گمرک، زمانی که به کشور خود برمی گردیم، ترک کرده ایم.

then we would normally go on to the EU side and been able to go through

سپس ما معمولاً به سمت اتحادیه اروپا می‌رفتیم و می‌توانستیم

quite quickly through customs that of course since Brexit we've had two people from the UK

خیلی سریع از گمرک عبور کنیم، البته از زمان برگزیت، ما دو نفر از بریتانیا داشته‌ایم که

have had to go in with everybody else from all the other countries and have a big long queue.

مجبور شده‌اند با بقیه از همه کشورهای دیگر وارد شوند و یک صف طولانی بزرگ

But apparently now it's UK and EU.

اما ظاهراً اکنون بریتانیا و اتحادیه اروپا هستند.

They've combined the two so we won't have to.

آنها این دو را با هم ترکیب کرده اند بنابراین ما مجبور نخواهیم شد.

We can go still go through the Euro channel now. Okay.

اکنون می توانیم همچنان از کانال یورو عبور کنیم. باشه.

In terms of having our passport, I think this is only interesting to us though, isn't it?

از نظر داشتن گذرنامه، فکر می کنم این فقط برای ما جالب است، اینطور نیست؟

It's just making the trip a little bit more pleasant.

این فقط سفر را کمی دلپذیرتر می کند.

For when we come back. Maybe amazing.

برای وقتی که برگردیم شاید شگفت انگیز

It's a little off topic, but apparently the worst there were.

کمی خارج از موضوع است، اما ظاهراً بدترین آنها وجود داشته است. به

A lot of people don't seem to like salmon and cucumber.

نظر می رسد بسیاری از مردم ماهی سالمون و خیار را دوست ندارند.

It's I don't really know why they make them.

من واقعاً نمی دانم چرا آنها را می سازند.

Not because nobody likes them.

نه به این دلیل که کسی آنها را دوست ندارد.

Let's be honest.

اجازه دهید صادقانه باشد.

Most sandwiches that you buy in a shop,

اکثر ساندویچ هایی که از مغازه می خرید،

especially if they come in a plastic box, they might be

به خصوص اگر در جعبه پلاستیکی باشند، ممکن است

not. Not very good quality.

نباشند. کیفیت خیلی خوبی نداره

Let's say you can't go wrong with while

بیایید بگوییم که شما نمی توانید اشتباه کنید در حالی که

Rosa has said if it's beef in it or chicken, that's normally all right.

رزا گفته است که گوشت گاو در آن است یا مرغ، معمولاً اشکالی ندارد.

The other one are always safe with it goes is cheese.

یکی دیگر همیشه امن با آن می رود پنیر است.

Oh cheese sandwich

اوه ساندویچ پنیر به

they seem to keep for a long time.

نظر می رسد آنها را برای مدت طولانی نگه می دارند.

They seem to keep in a supermarket.

به نظر می رسد آنها در یک سوپرمارکت نگهداری می کنند.

And you have a cheese sandwich That used to be my favourite.

و شما یک ساندویچ پنیر دارید که مورد علاقه من بود.

A cheese sandwich with a packet of cheese and onion crisps.

یک ساندویچ پنیر با یک بسته پنیر و چیپس پیاز.

That was a popular snack.

این یک میان وعده محبوب بود.

Popular dinner for me when I was working because I like and onion

شام محبوب برای من زمانی که کار می کردم چون دوست دارم پیاز

and a cheese and onion sandwich with cheese and onion crisps or just cheese on its own.

و ساندویچ پنیر و پیاز با پنیر و پیاز چیپس یا فقط پنیر به تنهایی.

Just a cheese sandwich, no lettuce, nothing, because the lettuce

فقط یک ساندویچ پنیر، بدون کاهو، هیچ چیز، زیرا کاهو

and the tomatoes all go horrible in a sandwich, just not very nice.

و گوجه فرنگی همه در یک ساندویچ وحشتناک هستند، فقط خیلی خوب نیستند.

So I think that's it.

بنابراین فکر می کنم همین است. به

The verdict is in.

A lot of people seem to dislike the salmon

نظر می رسد که بسیاری از مردم از

and cucumber sandwich and

ساندویچ ماهی قزل آلا و خیار خوششان نمی آید و

I think I might actually with you there.

من فکر می کنم واقعاً ممکن است آنجا با شما باشم.

Chicken and avocado. That's a good sandwich that one key.

مرغ و آووکادو. این یک ساندویچ خوب است.

But again this the avocado can soak into the bread and make the bread go soggy.

اما دوباره این آووکادو می تواند به نان خیس شود و نان را خیس کند.

And then it's oh, I tell you the other thing you don't want to pick up.

و بعد اوه، من چیز دیگری را به شما می گویم که نمی خواهید آن را بردارید. با

Sorry if any of you are gluten intolerance,

عرض پوزش اگر هر یک از شما به گلوتن مبتلا نیستید،

Some people can't eat the gluten in bread

برخی از افراد نمی توانند گلوتن موجود در نان را بخورند

because it upsets the digestive system.

زیرا باعث اختلال در سیستم گوارشی می شود.

But they do sell gluten free sandwiches, don't they, in supermarkets?

اما آنها ساندویچ های بدون گلوتن را در سوپرمارکت ها می فروشند، اینطور نیست؟

And what you've got to be careful and they that

و آنچه شما باید مراقب باشید و آنها که

they're revolting gluten gluten free bread

دارند نان بدون گلوتن را

for somebody that's used to normal bread I'm sure you get used to it if you have to eat gluten

برای کسی که به نان معمولی عادت دارد سرکشی می کنند، مطمئنم اگر مجبور به خوردن نان بدون گلوتن باشید، به آن عادت خواهید کرد

free bread.

.

But if you accidentally pick up, if you're in a rush, which I've done before, Mr.

اما اگر تصادفاً آن را بلند کردید، اگر عجله داشتید، کاری که من قبلاً انجام داده‌ام، آقای

Duncan in a rush, got to get to an appointment sandwich.

دانکن با عجله باید به یک ساندویچ قرار ملاقات برسد.

Oh, there we are. Chicken sandwich. Pick it out.

اوه، ما اینجا هستیم. ساندویچ مرغ. آن را انتخاب کنید.

And then you get into the car and realise it's

و سپس سوار ماشین می شوید و متوجه می شوید که

a gluten free sandwich.

یک ساندویچ بدون گلوتن است.

Revolting So would it be fair to say

طغیان کننده پس آیا منصفانه است که بگوییم

that things that are gluten free have had most of the nice things taken out of them?

چیزهایی که فاقد گلوتن هستند بیشتر چیزهای خوب را از آنها حذف کرده اند؟

Well, the gluten is what gives bread its its texture and it's flavour.

خوب، گلوتن چیزی است که به نان بافت و طعم آن می دهد.

And if you are gluten intolerant, I'm sure you get used to gluten free bread,

و اگر عدم تحمل گلوتن دارید، مطمئنم که به نان بدون گلوتن عادت کرده اید،

But if you suddenly eat it and you know a person that doesn't have that problem, I couldn't eat it.

اما اگر ناگهان آن را بخورید و فردی را بشناسید که این مشکل را ندارد، من نمی توانستم آن را بخورم.

I had to throw it away. It was disgusting.

مجبور شدم دورش کنم. چندش آور بود.

So I feel for anybody there

بنابراین من برای هر کسی که در آنجا

who has a gluten intolerance problem

مشکل عدم تحمل گلوتن دارد احساس می کنم

because it must be very difficult to find something to eat at lunchtime.

زیرا پیدا کردن چیزی برای خوردن در زمان ناهار باید بسیار دشوار باشد.

Maybe sushi, gluten free chocolate brownies.

شاید سوشی، براونی شکلاتی بدون گلوتن.

They're quite nice, but not a sandwich.

آنها بسیار خوب هستند، اما ساندویچ نیستند.

Not for me anyway.

به هر حال برای من نیست

Well, I think we've really, really covered that one quite well.

خوب، من فکر می کنم ما واقعاً، واقعاً به خوبی آن را پوشش داده ایم .

By the way, on Tuesday, a special day for those who are looking for love.

به هر حال، سه شنبه، یک روز خاص برای کسانی که به دنبال عشق هستند.

Or maybe you are in love.

یا شاید شما عاشق هستید.

Of course, Valentine's Day is coming on Tuesday.

البته روز ولنتاین روز سه شنبه در راه است.

It's the time when lots of people fall in love or hopefully

این زمانی است که افراد زیادی عاشق می شوند یا امیدوارند که

they find a love of their life.

عشق زندگی خود را پیدا کنند.

Oh, Oh, look at that.

اوه، اوه، به آن نگاه کنید.

Oh, my lovely live pigeon.

آه، کبوتر زنده دوست داشتنی من.

Oh, they are in love.

اوه اونا عاشقن

Those pigeons are definitely in love.

آن کبوترها قطعا عاشق هستند.

I think it's safe to say,

فکر می‌کنم می‌توان گفت،

Oh, Duncan.

اوه، دانکن.

Oh, isn't that lovely?

اوه، این دوست داشتنی نیست؟

That's lovely. That is. Yes.

این دوست داشتنی است. به این معنا که. آره.

I'm in the mood for love now.

من الان در حال و هوای عشق هستم.

Definitely.

قطعا.

Right. Mr.

درست. آقای

Duncan Rosa said that he'd never heard about gluten allergy, lactose.

دانکن روزا گفت که او هرگز در مورد حساسیت به گلوتن، لاکتوز نشنیده است.

Yes, that is true.

بله، این درست است.

No, lactose is definitely no

نه، لاکتوز بدون شک

gluten intolerance, as they call it isn't a fad.

عدم تحمل گلوتن است، همانطور که آنها می گویند یک مد نیست.

It's a real thing.

این یک چیز واقعی است.

Because I've got several friends that have this

چون من چندین دوست دارم که این را دارند

and they eat bread

و نان می خورند

and something happens to the structure of your intestines.

و برای ساختار روده شما اتفاقی می افتد. به

It's like, I think it's an autoimmune disease.

نظر من این یک بیماری خودایمنی است.

Somebody knows something about it and you literally can't

کسی چیزی در مورد آن می داند و شما به معنای واقعی کلمه نمی توانید

break down the gluten, which is the protein in wheat.

گلوتن را که پروتئین موجود در گندم است تجزیه کنید.

So what happens?

پس چه اتفاقی می افتد؟

Does it all just solidify in your gut?

آیا همه اینها فقط در روده شما جامد می شود؟

I think you just get lots of cramping, very painful.

من فکر می کنم شما فقط گرفتگی های زیادی دارید، بسیار دردناک.

And even one little amount is enough to set people off.

و حتی یک مقدار ناچیز هم برای سرگردانی مردم کافی است.

There is a test you can have.

یک آزمایش وجود دارد که می توانید انجام دهید.

They take it, they take a biopsy,

آنها آن را می گیرند، بیوپسی می گیرند،

a little piece out, and then they look at it under a microscope

یک قطعه کوچک بیرون می آورند، و سپس آن را زیر میکروسکوپ

and the little villi that absorb

و پرزهای کوچکی که

all the nutrients in the inside of your

تمام مواد مغذی را در داخل روده شما جذب می کنند، نگاه می کنند،

intestines,

sort of they're shrunk down or that or they've gone completely horrible.

به نوعی کوچک می شوند یا آن ها. کاملا وحشتناک رفتم

But yes, it's a horrible thing to have.

اما بله، داشتن آن چیز وحشتناکی است.

And there are the supermarkets now

و اکنون سوپرمارکت‌ها

have big aisles with all gluten free products and gluten free pasta,

راهروهای بزرگی با محصولات بدون گلوتن و پاستا،

bread, cakes, cereals.

نان، کیک، غلات بدون گلوتن دارند.

And and as you said earlier, it's the worst food

و همانطور که قبلاً گفتید، این بدترین غذایی است که

imaginable because all of the all of the loveliness has been sucked out.

می توان تصور کرد، زیرا تمام زیبایی ها از بین رفته است.

And of course, there's lactose.

و البته، لاکتوز وجود دارد.

Yeah, that's where you just eat dairy

بله، اینجاست که شما فقط لبنیات

or things that have lots of milk

یا چیزهایی که شیر زیادی دارند

or things and things like that.

یا چیزها و چیزهایی از این قبیل می خورید.

And apparently immediately you poop your pants.

و ظاهرا بلافاصله شلوار خود را مدفوع می کنید.

Immediately, immediately.

بلافاصله، بلافاصله.

Well, a short time afterwards you will poop your pants.

خوب، مدت کوتاهی بعد شلوارت را مدفوع می کنی.

Either way. You made a promise last week.

در هر صورت. هفته پیش قول دادی

I don't like I don't like the sound of that.

من دوست ندارم صدای آن را دوست ندارم.

You made a promise last week in person

شما هفته گذشته شخصاً قول دادید

that we would do a certain game.

که ما یک بازی خاص را انجام خواهیم داد.

Take no notice of that this week.

این هفته به آن توجه نکنید.

I hope you kept your promise, Mr..

امیدوارم به قولت عمل کرده باشی آقای...

He should know by now.

تا الان باید بدونه.

Promises from me are not worth anything.

وعده های من ارزشی ندارد.

That's true.

درست است.

I should know. Yeah.

من باید بدانم. آره

Think he's right anyway?

به هر حال فکر می کنید حق با اوست؟

I don't know.

من نمی دانم.

Mr. Duncan's not revealing.

آقای دانکن فاش نمی کند.

We are talking about a subject today.

ما امروز در مورد یک موضوع صحبت می کنیم.

Something interesting.

یه چیز جالب

I hope we're looking at control

امیدوارم به

words and phrases connected to control.

کلمات و عبارات کنترلی مرتبط با کنترل نگاه کنیم.

Being in control or using something to control

تحت کنترل بودن یا استفاده از چیزی برای کنترل

a vehicle, a piece of machinery.

وسیله نقلیه، قطعه ای از ماشین آلات.

Today we are looking at control.

امروز ما به کنترل نگاه می کنیم.

Who is pulling the strings?

چه کسی طناب را می کشد؟

Do you like that light? Yes. You like what I did there?

آیا آن نور را دوست دارید؟ آره. کاری که من در آنجا انجام دادم را دوست دارید؟

Here we go then.

پس ما اینجا می رویم.

So we have the word control.

بنابراین ما کلمه کنترل را داریم.

I'm sure most people are aware of what that word means.

من مطمئن هستم که بیشتر مردم از معنای آن کلمه آگاه هستند. از

The word control

کلمه کنترل

can be used to decide the position

می توان برای تعیین موقعیت

or the direction of something.

یا جهت چیزی استفاده کرد.

So you control where something is.

بنابراین شما کنترل می کنید که چیزی کجا باشد.

You control where something is going or

شما کنترل می کنید که چیزی به کجا می رود یا

where it is in relation to other things.

در ارتباط با چیزهای دیگر کجاست.

So control is a word that is often used

بنابراین کنترل کلمه ای است که اغلب در

when are talking about giving instructions, or maybe the person

هنگام صحبت در مورد دستور دادن به کار می رود، یا شاید شخصی

who is making those decisions

که تصمیمات خود را

they are in control.

کنترل می کند.

We also have some phrases coming up as well.

ما همچنین عباراتی داریم که در راه است.

I don't know what happening to my throat today.

نمی دانم امروز چه بلایی سر گلویم می آید.

Excuse me, control freak.

ببخشید، کنترل عجایب. آیا

Have you got that one coming up? Mr. Duncan?

آن یکی را پیش رو دارید؟ آقای دانکن؟

We've got one from Tomek, who is the shots?

ما یکی از Tomek داریم، شات کیست؟

Somebody that's in control.

کسی که کنترلش را در دست دارد

That may be coming up later.

ممکن است بعداً مطرح شود.

I'm not sure Mr. Duncan might have that one.

من مطمئن نیستم که آقای دانکن ممکن است آن یکی را داشته باشد.

So if a person is in control, we can say that they have complete

بنابراین اگر فردی در کنترل باشد، می توان گفت که دارای

authority or power.

اختیار یا قدرت کامل است.

So we often think of people maybe in work you might have a

بنابراین ما اغلب به افرادی فکر می کنیم که ممکن است در کار شما

a boss who who is in control.

رئیسی داشته باشید که کنترل را در دست دارد.

You might also have a local government or a local

شما همچنین ممکن است یک دولت محلی یا یک شورای محلی داشته باشید

a local council.

.

So that's what we have here.

پس این چیزی است که ما اینجا داریم.

Even in the UK, we have councils,

حتی در بریتانیا، ما شوراها داریم،

so each area is divided.

بنابراین هر منطقه تقسیم شده است.

Those areas are overseen or controlled by small groups of people.

این مناطق توسط گروه های کوچکی از مردم نظارت یا کنترل می شوند.

So to have authority or power to control

بنابراین برای داشتن اقتدار یا قدرت برای کنترل

and of course countries, whole countries as well

و البته کشورها، کل کشورها نیز

will have some sort of authority

نوعی اقتدار

or maybe government and they control what happens.

یا شاید دولت خواهند داشت و آنها کنترل می کنند که چه اتفاقی می افتد. می

You can say that Kim Jong un has complete

توان گفت که کیم جونگ اون قدرت کامل دارد

power, complete control over what goes on in North Korea.

، کنترل کامل بر آنچه در کره شمالی می گذرد.

You could probably say the same for Putin in Russia

شما احتمالاً می توانید همین را در مورد پوتین در روسیه

and other states like that.

و کشورهای دیگر مانند آن بگویید.

But does Rishi Sunak,

اما آیا ریشی سوناک،

our prime minister, have complete authority?

نخست وزیر ما، اختیار کامل دارد؟

We would probably say no because of the

ما احتمالاً به این دلیل که می

you know, it's democracy.

دانید، دموکراسی است، نه می گوییم.

And he really can't do anything on his own unless he gets

و او واقعاً نمی تواند به تنهایی کاری انجام دهد، مگر اینکه

agreement from his cabinet ministers or they might revolt against him.

با وزرای کابینه خود موافقت کند یا ممکن است علیه او شورش کنند.

That's it.

So there are different levels of power and different levels of control in a country level. Yes.

خودشه.

بنابراین سطوح مختلف قدرت و سطوح مختلف کنترل در سطح یک کشور وجود دارد. آره.

So you might have one individual who says what happens or you might have a government.

بنابراین ممکن است یک نفر داشته باشید که می گوید چه اتفاقی می افتد یا ممکن است یک دولت داشته باشید.

Quite often in democracies you will have a government, a group of people

اغلب در کشورهای دموکراتیک شما یک دولت خواهید داشت، گروهی از مردم

who come to decisions together normally through the system of voting.

که به طور معمول از طریق سیستم رای دادن با هم تصمیم می گیرند.

So we're just talking here about

بنابراین ما در اینجا فقط در مورد

one particular meaning of control in terms of power.

یک معنای خاص از کنترل از نظر قدرت صحبت می کنیم.

So there are other meanings.

پس معانی دیگری نیز وجود دارد.

So it's not just to do with politics.

بنابراین فقط به سیاست مربوط نمی شود.

This is just one aspect of it.

این فقط یک جنبه از آن است.

Yes, we're looking at all of the we're looking at all of the looking at all of them.

بله، ما در حال بررسی همه موارد هستیم .

So this is the first one.

پس این اولین مورد است.

So if you carry on watching, you'll you'll see what happens next.

بنابراین اگر به تماشا کردن ادامه دهید، خواهید دید که در ادامه چه اتفاقی می‌افتد.

So to be in a position of responsibility.

بنابراین در یک موقعیت مسئولیت قرار بگیرید.

So maybe at work, maybe in your job, you have a position of authority.

بنابراین شاید در محل کار، شاید در شغل خود، شما یک موقعیت اقتدار دارید.

Maybe you have to watch all the other people working there

شاید شما باید همه افراد دیگری را که در آنجا کار می کنند تماشا کنید

and you have to make sure that they are working hard

و باید مطمئن شوید که آنها سخت کار می کنند

or they're doing the job that they should be.

یا کاری را که باید انجام می دهند.

And You are in control.

و شما در کنترل هستید.

You have control over the office, or

شما بر دفتر کنترل دارید، یا

maybe you are a supervisor or manager

شاید یک سرپرست یا مدیر باشید

so you can be at the controls.

تا بتوانید در کنترل ها باشید.

I think that's an interesting phrase at the controls.

من فکر می کنم این یک عبارت جالب در کنترل است.

A person who is at the controls, maybe person who is in charge

فردی که در کنترل است، شاید فردی که مسئول

of a certain piece of machinery,

یک قطعه خاص از ماشین آلات است،

maybe a car, maybe you are steering a ship,

شاید یک ماشین، شاید شما در حال هدایت یک کشتی،

flying a plane, you are at the controls

پرواز با هواپیما، شما در

controlling.

کنترل کنترل هستید.

So you are looking at something that is being done in a certain way by certain people.

بنابراین شما به کاری نگاه می کنید که به روشی خاص توسط افراد خاصی انجام می شود.

They are controlling that thing.

آنها آن چیز را کنترل می کنند.

We might use the word domineering.

ممکن است از کلمه سلطه جو استفاده کنیم.

I like that word, by the way, domineering

من این کلمه را دوست دارم، اتفاقاً، سلطه جو

to control, to dominate.

برای کنترل، تسلط.

So maybe one person is telling other people what to do.

بنابراین شاید یک نفر به دیگران می گوید که چه کاری انجام دهند.

I mean, like a controlling person. Hmm.

یعنی مثل یک فرد کنترل کننده. هوم

Yes. Yeah.

آره. آره

So they are a controlling person.

بنابراین آنها یک فرد کنترل کننده هستند.

Or you can say that they are controlling things.

یا می توانید بگویید که آنها چیزها را کنترل می کنند.

So that person who is in authority

بنابراین آن شخصی که در مقام است به

is telling other people what to do.

دیگران می گوید که چه کار کنند.

Of course, you can do it in a very forceful way.

البته، شما می توانید این کار را به روشی بسیار قوی انجام دهید.

You can say bossy.

می توان گفت رئیس.

Someone who's bossy is a person who is always telling people what to do.

کسی که رئیس است، فردی است که همیشه به مردم می گوید چه کاری انجام دهند.

Maybe they are being forceful.

شاید هم زور می زنند.

So these words are often used negatively.

بنابراین این کلمات اغلب به صورت منفی استفاده می شوند.

And of course, as I mentioned earlier, the word dominant as well.

و البته همانطور که قبلاً اشاره کردم کلمه غالب نیز.

That person is controlling quite often in relationships.

آن شخص اغلب در روابط کنترل می کند.

You might have someone in the relationship who is controlling the other

شما ممکن است کسی را در رابطه داشته باشید که دست دیگر را کنترل کند،

hand because you just

زیرا شما فقط

Yes, somebody that somebody that's got a controlling nature

بله، کسی که طبیعت کنترل کننده دارد،

is somebody that likes to make decisions about everything, don't they?

کسی است که دوست دارد در مورد همه چیز تصمیم بگیرد، اینطور نیست؟

I think so. You like to be the one.

من هم اینچنین فکر میکنم. دوست داری یکی باشی

They like to take responsibility, but it's also a bit about.

آنها دوست دارند مسئولیت را بپذیرند، اما این نیز کمی در مورد است.

Yeah, it's also they just for some reason like to have control.

بله، آنها هم به دلایلی دوست دارند کنترل داشته باشند.

It's like it's almost like an ego thing.

مثل این است که تقریباً شبیه یک چیز نفسانی است.

They cannot or they just cannot let other people take charge of things

آنها نمی توانند یا فقط نمی توانند به دیگران اجازه دهند که مسئولیت امور را بر عهده بگیرند،

because they think it might go wrong or they think that other people

زیرا فکر می کنند ممکن است اشتباه پیش برود یا فکر می کنند که افراد دیگر

aren't good enough to make the decisions.

برای تصمیم گیری به اندازه کافی خوب نیستند.

We all know what controlling people are like. Hmm.

همه ما می دانیم که افراد کنترل کننده چگونه هستند. هوم

Another phrase we can use to hold in check.

عبارت دیگری که می‌توانیم برای کنترل کردن از آن استفاده کنیم.

So you might be watching something to make sure that it is being done

بنابراین ممکن است در حال تماشای چیزی باشید تا مطمئن شوید که به

correctly to hold in check.

درستی انجام می شود تا کنترل کنید.

Or maybe stop something from happening as well.

یا شاید جلوی اتفاقی را نیز بگیرید.

So control can also be used to to mean prevent.

بنابراین کنترل را می توان به معنای پیشگیری نیز به کار برد.

So you are holding something back or you are stopping

بنابراین شما چیزی را عقب نگه می دارید یا

something from happening to have control over something.

از وقوع چیزی جلوگیری می کنید تا بر چیزی کنترل داشته باشید.

For example, maybe a horse maybe you are riding a horse along the street.

به عنوان مثال، شاید یک اسب شاید شما در امتداد خیابان سوار بر اسب هستید.

You have to have control.

شما باید کنترل داشته باشید.

You hold that thing in check.

شما آن چیز را کنترل می کنید.

You are making sure that the horse doesn't go crazy

داری مطمئن میشی که اسب دیوونه نشه

and run around and throw you off.

و دورت ندونه و تو رو پرت نکنه.

And also maybe a bicycle.

و همچنین شاید یک دوچرخه.

Bicycle you have to control that.

دوچرخه باید کنترلش کنی

You will always in control a car.

شما همیشه یک ماشین را کنترل خواهید کرد.

Yes. A nuclear power station. Yes.

آره. یک نیروگاه هسته ای آره.

Yes. So that's different to being.

آره. پس این با بودن متفاوت است.

It's quite complicated, isn't it, in a way, because to how you can have control of it.

این کاملاً پیچیده است، نه، به نوعی، زیرا چگونه می توانید کنترل آن را در دست داشته باشید.

You've got control today over the live stream

شما امروز کنترل جریان مستقیم

your your organise in what needs to be done.

سازمان خود را در کارهایی که باید انجام دهید دارید.

I don't have any control over it at all

من اصلاً کنترلی روی آن ندارم

that your role is to control it.

که نقش شما کنترل کردن آن است.

But that doesn't mean you're being controlling

اما این بدان معنا نیست که شما کنترل می کنید

because I wouldn't do it anyway.

زیرا من به هر حال این کار را نمی کنم.

When you're just in control of something like in control of a car that doesn't involve other people.

هنگامی که شما فقط کنترل چیزی مانند کنترل یک ماشین را دارید که افراد دیگر را درگیر نمی کند.

It's just you in control of a bike, in control of a

این فقط شما هستید که کنترل یک دوچرخه، کنترل یک

piece of equipment at work, in a factory, maybe,

قطعه تجهیزات در محل کار، در یک کارخانه، ممکن است،

But someone that's controlling is somebody that likes to boss

اما کسی که کنترل می کند، کسی است که دوست دارد بر

everybody else around and take charge and make decisions about it.

همه اطرافیان رئیس باشد و مسئولیت را بر عهده بگیرد و درباره آن تصمیم بگیرد.

I think quite often in authority you find people enjoy,

من فکر می‌کنم اغلب در اقتدار می‌بینید که مردم از

they enjoy having that control.

داشتن این کنترل لذت می‌برند.

So you might say that I am controlling today's live stream.

بنابراین ممکن است بگویید که من پخش زنده امروز را کنترل می کنم.

So am controlling it.

پس دارم کنترلش میکنم

I am operating the equipment.

من در حال کار با تجهیزات هستم.

I'm making sure that everything is okay, so I am controlling it.

من مطمئن هستم که همه چیز خوب است، بنابراین آن را کنترل می کنم.

So in that sense it isn't negative.

بنابراین از این نظر منفی نیست.

It just means I am operating the equipment.

این فقط به این معنی است که من در حال کار با تجهیزات هستم.

Yes, I have control and I'm using the controls to.

بله، من کنترل دارم و از کنترل ها استفاده می کنم.

Control the live stream.

پخش زنده را کنترل کنید.

Oh, now this is a good one.

اوه، حالا این یکی خوب است.

This is referring back to what you said earlier about Amsterdam.

این به همان چیزی است که قبلاً در مورد آمستردام گفتید.

The space cake.

کیک فضایی

Yes. The space cake and everything else connected to it.

آره. کیک فضایی و هر چیز دیگری که به آن متصل است.

To restrict something can also mean control

محدود کردن چیزی می‌تواند به معنای کنترل نیز باشد

yes, if you restrict something, you are

بله، اگر چیزی را محدود کنید،

making sure something doesn't happen or maybe you are making sure

مطمئن هستید که چیزی اتفاق نمی‌افتد یا شاید مطمئن هستید

or you are preventing something from being sold,

یا از فروختن،

obtained, grown.

به دست آوردن، رشد چیزی جلوگیری می‌کنید.

So there are many ways of using the word control

بنابراین راه‌های زیادی برای استفاده از کلمه کنترل وجود دارد

when you are restricting something is a good one.

وقتی که چیزی را محدود می‌کنید، روش خوبی است. با

Going back to you, controlling the live stream, the word oversee you oversee it.

بازگشت به شما، کنترل پخش زنده، کلمه oversee you oversee it.

That's almost like a synonym, isn't it? Mm hmm.

این تقریباً مانند یک مترادف است، اینطور نیست؟ مم هوم

So that's a good one from Tommy.

بنابراین این یک مورد خوب از طرف تامی است.

That's a good one.

این یکی خوب است. بر

Oversee the live stream, control it so you might restrict

پخش زنده نظارت کنید، آن را کنترل کنید تا شاید

perhaps a controlled substance.

یک ماده کنترل شده را محدود کنید.

So maybe drugs, illegal drugs.

بنابراین شاید مواد مخدر، داروهای غیرقانونی.

We often describe them as controlled substances.

ما اغلب آنها را به عنوان مواد کنترل شده توصیف می کنیم.

So something that is not allowed to be used or grown

بنابراین چیزی که مجاز به استفاده یا رشد

or bought or supplied a controlled substance.

یا خرید یا عرضه یک ماده کنترل شده نیست.

And of course, maybe you are trying to lose weight or maybe you have to eat

و البته، شاید شما در حال تلاش برای کاهش وزن هستید یا شاید مجبور باشید

certain types of food for your health.

انواع خاصی از مواد غذایی را برای سلامتی خود بخورید.

You might have a controlled diet.

ممکن است یک رژیم غذایی کنترل شده داشته باشید.

So that means you have to follow certain rules

بنابراین این بدان معناست که هنگام خوردن غذا باید قوانین خاصی را رعایت کنید

when you are eating food.

.

A Steve said earlier, people who have gluten

استیو قبلاً گفت، افرادی که

intolerance or lactose intolerance

عدم تحمل گلوتن یا عدم تحمل لاکتوز دارند

and they have to have a control diet, there are certain things that you have to avoid.

و باید رژیم غذایی کنترلی داشته باشند، موارد خاصی وجود دارد که باید از آنها اجتناب کنید.

I suppose another one is diabetes as well.

فک کنم یکی دیگه هم دیابت باشه.

If you are diabetic, you have to have very controlled diet.

اگر دیابتی هستید، باید رژیم غذایی بسیار کنترل شده داشته باشید.

There are many things that you can't eat, you have to avoid.

چیزهای زیادی وجود دارد که نمی توانید آنها را بخورید، باید از آنها اجتناب کنید.

And even if you were, say, going on a diet, you wanted to lose,

و حتی اگر مثلاً رژیم می گرفتید، می خواستید ضرر کنید،

you could use the phrase, Yeah, I need to control my diet.

می توانید از عبارت بله، من باید رژیمم را کنترل کنم استفاده کنید.

I knew what you mean is you want to control them.

میدونستم منظورت اینه که میخوای کنترلشون کنی

The amount of calories that you're taking.

مقدار کالری که مصرف می کنید.

So you might not eat certain fattening foods

بنابراین ممکن است برخی از غذاهای چاق‌کننده

like chocolate or crisps or something

مانند شکلات، چیپس یا چیزهایی

like that to try and control your diets,

مانند آن را برای کنترل رژیم‌های غذایی خود نخورید،

you just need to keep a check on what you do instead of

فقط باید به جای

just doing whatever you like

انجام هر کاری که دوست دارید

to be at the controls.

در کنترل‌ها باشید، کارهایی را که انجام می‌دهید بررسی کنید.

Very similar to what we mentioned earlier, to be in control

بسیار شبیه به آنچه قبلا ذکر کردیم، کنترل کردن

of something, to be at the controls, to steer

چیزی، بودن در کنترل، هدایت

or navigate the vehicle.

یا هدایت وسیله نقلیه.

So you are at the controls.

بنابراین شما در کنترل هستید.

You are the person who is operating that thing.

شما فردی هستید که آن چیز را اداره می کنید.

I suppose another thing you could say is is responsibility.

من فکر می کنم چیز دیگری که می توانید بگویید مسئولیت است.

So a person who has responsibility for something,

بنابراین فردی که مسئولیت چیزی را بر عهده دارد،

especially if they are in control of a vehicle

به خصوص اگر کنترل یک وسیله نقلیه را در دست داشته باشد

or as you said earlier, Steve, maybe a car,

یا همانطور که قبلاً گفتید، استیو، شاید یک ماشین،

a lorry, a ship, an aeroplane,

یک کامیون، یک کشتی، یک هواپیما،

you you don't just have control, but also you have the responsibility as well.

شما نه تنها کنترل را در اختیار دارید، بلکه همچنین شما هم مسئولیت دارید

So quite often with control comes responsibility

بنابراین اغلب با کنترل، مسئولیت

to steer or navigate something.

هدایت یا هدایت چیزی به وجود می آید.

You are at the controls.

شما در کنترل هستید.

It's a good one to from anarchy to have control over one's own life.

این خوب است که از هرج و مرج، کنترل زندگی خود را داشته باشیم.

Oh, yes, that's a good one. Yes.

اوه، بله، این یکی خوب است. آره.

Do you have control over your own life?

آیا شما بر زندگی خود کنترل دارید؟

Do you are you steering your own course in life,

آیا شما مسیر خود را در زندگی هدایت می کنید،

deciding on a career path what

تصمیم می گیرید در مسیر شغلی چه

relationship when you go out, when do you do things?

رابطه ای زمانی که بیرون می روید، چه زمانی کارها را انجام می دهید؟

Do you.

آیا تو.

Yes. Exhibit a certain amount of control or do you just do whatever you are, whatever comes into your head?

آره. مقدار مشخصی از کنترل را از خود نشان دهید یا هر کاری که هستید، هر کاری که به ذهنتان می رسد را انجام می دهید؟

And a lot of people would say that you need to have control

و بسیاری از مردم می گویند که

if you want to achieve anything in life.

اگر می خواهید در زندگی به چیزی برسید، باید کنترل داشته باشید.

Four things Discipline.

چهار چیز نظم و انضباط

Six Successful people often say that one of the secrets is to

شش فرد موفق اغلب می گویند که یکی از رازها این است که

is to have control, maybe control over your own

کنترل داشته باشید، شاید هم کنترل روی

way of thinking.

طرز تفکر خود داشته باشید.

And this is the one this is this is where a lot of the problems start with most people.

و این همان جایی است که بسیاری از مشکلات با اکثر مردم شروع می شود.

It's up here in the old brain box.

اینجا در جعبه مغز قدیمی است.

So having control over your thoughts or your feelings

بنابراین کنترل افکار یا احساسات خود را داشته باشید

or maybe to give yourself more motivation to do something.

یا شاید به خودتان انگیزه بیشتری برای انجام کاری بدهید.

So quite often when we talk about mental health

بنابراین اغلب زمانی که ما در مورد سلامت روان صحبت می کنیم،

control is often in there.

اغلب کنترل وجود دارد.

It's often part of that process because sometimes you have to take control

این اغلب بخشی از این فرآیند است زیرا گاهی اوقات باید کنترل

over what you're thinking or how you behave.

آنچه را که فکر می کنید یا رفتار خود را به دست بگیرید.

So I think controlling in many ways

بنابراین فکر می‌کنم کنترل از بسیاری جهات

can can be refer

می‌تواند

to all sorts of aspects and parts of your daily life

به انواع جنبه‌ها و بخش‌های زندگی روزمره شما

there.

در آنجا اشاره داشته باشد.

She asks, Do I take control of anything in the studio?

او می پرسد، آیا کنترل هر چیزی را در استودیو به دست می گیرم؟

Well, the only thing I'm really sort of in control of is the live chat.

خوب، تنها چیزی که من واقعاً کنترل آن را دارم چت زنده است.

I'm sort of in control of that.

من به نوعی کنترل آن را دارم.

Yes. In the fact that you're just looking at what's on there, I'm looking at it.

آره. با توجه به اینکه شما فقط به آنچه در آنجاست نگاه می کنید، من به آن نگاه می کنم.

But I don't control any of the equipment

اما من هیچکدام از تجهیزات یا محتوا را کنترل نمی کنم،

or the content, really,

apart from what I'm just saying.

جدا از چیزی که فقط می گویم.

Mr. Hopkins controlling all the equipment,

آقای هاپکینز همه تجهیزات را کنترل می کند،

setting up the computer, the lights, all that sort of thing.

کامپیوتر را تنظیم می کند، چراغ ها، همه چیز را.

I don't do anything in the studio as such

من هیچ کاری در استودیو انجام نمی دهم زیرا

ground control to Major Tom says Terry is

کنترل زمینی به سرگرد تام می گوید که تری

out there.

We are this exists.

آنجاست.

ما این موجود است.

I think you've got a camera there. Mr. Dunlop.

من فکر می کنم شما یک دوربین در آنجا دارید. آقای دانلوپ

A lot of people ask about behind the scenes so that you can see

بسیاری از مردم در مورد پشت صحنه می پرسند تا بتوانید ببینید

what it looks like when we're on doing our live stream.

زمانی که ما در حال انجام پخش زنده خود هستیم، چگونه به نظر می رسد.

This is what this is what the studio looks like.

این همان چیزی است که استودیو به نظر می رسد.

And all of it.

و همه اش.

All of it is under my control.

همه اش تحت کنترل من است.

That's all I'm going to say about that. Definitely.

این تمام چیزی است که می خواهم در مورد آن بگویم. قطعا.

I wouldn't be able to have any part of that whatsoever.

من نمی توانم هیچ بخشی از آن را داشته باشم.

Control freak.

دیوانه را کنترل کنید.

Oh, yes, Yes.

اوه، بله، بله.

Well, you can explain that. Tomek put that up earlier.

خب میتونی توضیح بدی تومک این را زودتر مطرح کرد.

He's since retracted it, but it was too late because I've written it down.

او از آن زمان آن را پس گرفته است، اما خیلی دیر شده بود، زیرا من آن را یادداشت کردم.

Okay, Control freak.

باشه، کنترل عجایب.

Yeah, that's somebody going back to when we discussed

بله، این کسی است که به زمانی برمی گردد که در

about somebody having control and somebody being a being

مورد اینکه کسی کنترل دارد و کسی موجودی است که

always taking charge.

همیشه مسئولیت را بر عهده دارد بحث می کردیم.

And it was making decisions all the time and not letting other people make up their own minds.

و مدام تصمیم می گرفت و اجازه نمی داد دیگران تصمیم بگیرند.

A control freak is somebody that literally wants

یک عجایب کنترل کسی است که به معنای واقعی کلمه می خواهد

to micromanage is another phrase.

مدیریت خرد را انجام دهد یک عبارت دیگر است.

So they want it.

بنابراین آنها آن را می خواهند.

They want to be in control of everything, every aspect of team

آنها می خواهند همه چیز را کنترل کنند، هر جنبه ای از

relationships that she used.

روابط تیمی که او استفاده می کرد.

Oh, he or she is a control freak.

اوه، او یک کنترل کننده است.

So they want to decide.

بنابراین آنها می خواهند تصمیم بگیرند.

They want you where maybe where everybody

آن‌ها تو را می‌خواهند، شاید جایی که همه

when you go out somewhere, they want to decide where where they're going to go.

وقتی جایی بیرون می‌روی، می‌خواهند تصمیم بگیرند کجا قرار است بروند.

They won't accept your suggestions that they might say, Oh, you going to wear that shirt with those trousers?

آنها پیشنهاد شما را نمی پذیرند که ممکن است بگویند، اوه، آن پیراهن را با آن شلوار می پوشی؟

I think you should put a different shirt on or

من فکر می کنم شما باید یک پیراهن متفاوت روی یا

B or the shoes.

B یا کفش بپوشید.

You're going to wash your shoes or you're going to clean your shoes before you go out

قرار است کفش هایتان را بشویید یا قبل از بیرون رفتن

or everything you do.

یا هر کاری که انجام می دهید کفش هایتان را تمیز کنید.

So we have to control the controlling person there.

بنابراین ما باید فرد کنترل کننده را در آنجا کنترل کنیم.

Things on the screen, an overbearing person,

چیزهایی که روی صفحه نمایش هستند، یک فرد مسلط،

maybe a person who is bullying or domineering.

شاید فردی که در حال قلدری یا سلطه گری است.

I don't know about us.

من از ما خبر ندارم

I think I think with this sometimes, sometimes you're more dominant and sometimes am.

فکر می‌کنم با این گاهی اوقات شما مسلط‌تر هستید و گاهی اوقات.

It's I think it really depends what we're doing at the time. Yes.

من فکر می کنم این واقعاً بستگی دارد که ما در آن زمان چه کار می کنیم. آره.

But yes, a control freak you can have

اما بله، یک کنترل عجیب و غریب که می توانید داشته باشید، می

you can have a boss that's a control freak that always micromanaging everything you do.

توانید یک رئیس داشته باشید که یک کنترل فریب است که همیشه هر کاری را که انجام می دهید مدیریت می کند.

Micromanage means that they everything that you do, they will look at.

مدیریت خرد به این معنی است که آنها هر کاری را که شما انجام می دهید، به آن نگاه می کنند.

So, for example, I could I used to be in sales,

بنابراین، برای مثال، می‌توانستم قبلاً در بخش فروش باشم،

so I might be given a sales target.

بنابراین ممکن است هدف فروش به من داده شود.

And then the boss might say, well, how are you going to achieve it?

و سپس رئیس ممکن است بگوید، خوب، چگونه می خواهید به آن برسید؟

And I say, Well, I'm going to see these customers.

و من می گویم، خوب، من می روم این مشتریان را ببینم.

Okay, so what are you going to say when you go into those customers?

خوب، پس وقتی به سراغ این مشتریان می روید، چه می خواهید بگویید؟

Yeah, everything down to

بله، همه چیز تا

the smallest detail, a micromanager.

کوچکترین جزئیات، یک میکرومدیریت.

And there's nothing worse than having a micromanager as a boss, particularly

و هیچ چیز بدتر از داشتن یک مدیر خرد به عنوان رئیس نیست، به خصوص

if you've been doing that job a long time.

اگر مدت طولانی آن کار را انجام داده باشید.

Yeah, it shows a certain amount of people

بله، این به تعداد معینی از مردم نشان می دهد

that a control freaks is basically probably quite insecure people

که یک کنترل freaks اساساً احتمالاً افراد کاملاً ناامن هستند

because they don't trust you to just to get on and do it yourself.

زیرا آنها به شما اعتماد ندارند که فقط سوار شوید و خودتان این کار را انجام دهید.

Or maybe they, they have little confidence in their in their employees as well.

یا شاید آنها، اعتماد کمی به کارمندان خود دارند.

So it kind of happens sometimes.

بنابراین گاهی اوقات این اتفاق می افتد.

I've worked for people in the past who have been in a position of management,

من در گذشته برای افرادی کار کرده‌ام که در سمت مدیریت بوده‌اند،

but they always feel as if they have to keep asserting

اما همیشه احساس می‌کنند که باید مدام ادعا کنند

or showing they are the manager or the boss.

یا نشان دهند که مدیر یا رئیس هستند.

So quite often they will they will start to be too much in control,

بنابراین اغلب آنها شروع به کنترل بیش از حد می کنند،

or maybe they start to try and control.

یا شاید شروع به تلاش و کنترل کنند.

But I think the secret of managing the secret of being a manager

اما من فکر می کنم راز مدیریت راز مدیر بودن

is sometimes to take a step back

گاهی اوقات این است که یک قدم به عقب برداریم

and see what people are doing and how

و ببینیم مردم چه کار می کنند و چقدر

well they they can do those things instead of constantly telling people

خوب می توانند آن کارها را انجام دهند به جای اینکه دائماً به مردم بگوییم

what they should be doing and how they should be doing.

چه کاری باید انجام دهند و چگونه باید باشند. در حال انجام.

So in relationships, you might have a controlling person.

بنابراین در روابط، ممکن است یک فرد کنترل کننده داشته باشید.

We can use something as well.

ما می توانیم از چیزی نیز استفاده کنیم.

Currently we can use a device or a button.

در حال حاضر می توانیم از یک دستگاه یا یک دکمه استفاده کنیم.

I have something here. I've never showed this before.

من اینجا چیزی دارم من قبلا این را نشان نداده ام

I'm going to show you now.

من الان بهت نشون میدم

There it is, like that.

وجود دارد، مانند آن.

So that is what I use.

پس این همان چیزی است که من استفاده می کنم.

One of the things I use to control the live stream

یکی از مواردی که برای کنترل پخش زنده استفاده می کنم

and it's very useful device.

و دستگاه بسیار مفیدی است.

So that is a control.

بنابراین این یک کنترل است.

It is something that I can use to operate

این چیزی است که می توانم برای کار با

some of the equipment here in the studio.

برخی از تجهیزات اینجا در استودیو استفاده کنم.

So it can be a device, maybe a button that you press.

بنابراین می تواند یک دستگاه باشد، شاید دکمه ای که شما آن را فشار می دهید.

I know you love this, don't you?

من می دانم که شما این را دوست دارید، نه؟

You love that you love devices

شما عاشق این هستید که دستگاه ها

and buttons and things and things. Yes.

و دکمه ها و چیزها و چیزها را دوست دارید. آره.

Yes. I'm being sarcastic. Oh, yeah.

آره. من دارم طعنه میزنم اوه، آره می‌خواستم

I was going to say, I don't really know, but I don't like

بگویم، واقعاً نمی‌دانم، اما از

modern controls in cars where it's all touchscreen. Yes.

کنترل‌های مدرن در ماشین‌هایی که همه آنها صفحه لمسی هستند، خوشم نمی‌آید. آره.

Because you remember when cars used to be mechanical and that was it.

چون یادتان می آید زمانی ماشین ها مکانیکی بودند و تمام.

Well, buttons with buttons on the dashboard.

خوب، دکمه هایی با دکمه روی داشبورد.

Yes But I mean, now it's all computerised.

بله اما منظورم این است که الان همه چیز کامپیوتری شده است.

Now cars have microchips and processors.

اکنون خودروها دارای ریزتراشه و پردازنده هستند.

But when, when you were driving a car, it was basically open the door, turn the key,

اما زمانی که شما در حال رانندگی یک ماشین بودید، اساساً در را باز می‌کردید، کلید را می‌چرخانید

and then you go off you go.

و سپس پیاده می‌شوید و می‌روید.

But by letters.

اما با حروف

But now sometimes it's lots of things you have to remember or think about before

اما اکنون گاهی اوقات چیزهای زیادی هستند که باید به خاطر بسپارید یا قبل از اینکه

you can actually drive off.

بتوانید واقعاً رانندگی کنید به آنها فکر کنید.

You can have the wheel of a car, the thing that actually steers the car or controls it.

شما می توانید چرخ ماشین را داشته باشید، چیزی که در واقع ماشین را هدایت می کند یا آن را کنترل می کند.

And then there is Joyce Stick.

و سپس جویس استیک وجود دارد.

So we're talking about a control. Yes.

بنابراین ما در مورد یک کنترل صحبت می کنیم. آره.

Something that you would call a control. That's it.

چیزی که شما آن را کنترل می نامید. خودشه.

So this thing is a noun, you know, using it to name something in particular.

بنابراین این چیز یک اسم است، می دانید که از آن برای نامگذاری چیزی خاص استفاده می کند.

So the device is the thing,

بنابراین دستگاه چیز،

the button, the wheel, the joystick, joystick.

دکمه، چرخ، جوی استیک، جوی استیک است.

They have a joystick normally in an aeroplane

آنها معمولاً در هواپیما جوی استیک دارند

or if you play computer games or TV remote,

یا اگر بازی های رایانه ای یا کنترل تلویزیون انجام می دهید،

the most annoying thing that exists in the house is the remote control.

آزاردهنده ترین چیزی که در خانه وجود دارد کنترل از راه دور است.

You you either can't find it or it's everywhere.

شما یا نمی توانید آن را پیدا کنید یا همه جا هست.

You have this habit, don't you, Steve?

تو این عادت را داری، نه، استیو؟

Steve has a habit of leaving

استیو عادت دارد که

the remote control for the TV

کنترل از راه دور تلویزیون را

on the seat where I sit and every time I come in to sit down,

روی صندلی جایی که من می نشینم بگذارد و هر بار که برای نشستن وارد می شوم،

I have to move the remote control because Steve has left it there.

باید کنترل از راه دور را جابجا کنم زیرا استیو آن را همانجا رها کرده است.

Yes. So the steering on the car controls

آره. بنابراین فرمان روی خودرو فرمان را کنترل می‌کند

the steering, the accelerator controls

، پدال گاز

the speed of the car, the brakes control the braking,

سرعت خودرو را کنترل می‌کند، ترمزها ترمز را کنترل می‌کنند،

the brake pedal controls, deceleration in the car.

کنترل‌های پدال ترمز، کاهش سرعت خودرو را کنترل می‌کنند.

Yes, There are, as you say, TV, remote control,

بله، همانطور که شما می گویید، تلویزیون، کنترل از راه دور،

lots of things you can call a control,

چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید آنها را کنترل بنامید،

something that when you do something to it, it

چیزی که وقتی کاری برای آن انجام می دهید،

something happens to the bit of equipment that it's on.

برای قطعاتی که روی آن هستند اتفاق می افتد.

Could be controlling speed or anything.

می تواند کنترل سرعت یا هر چیز دیگری باشد.

Moving on,

با حرکت به جلو،

we can have phrases, for example,

می توانیم عباراتی داشته باشیم، مثلاً

you can say that someone is in the driver's seat.

می توانید بگویید که شخصی در صندلی راننده است.

If a person is in the driver's seat, it means they are in control.

اگر شخصی در صندلی راننده باشد، به این معنی است که کنترل را در دست دارد.

They are in the position of being in control.

آنها در موقعیت کنترل قرار دارند.

That person is in the driver's seat.

آن شخص در صندلی راننده است.

So it doesn't necessarily have to be in a car or a vehicle.

بنابراین لزوماً نباید در ماشین یا وسیله نقلیه باشد.

It can be anything, anything that you are in control of.

این می تواند هر چیزی باشد، هر چیزی که شما در کنترل آن هستید.

Is that an idiom?

آیا این یک اصطلاح است؟

Then it can be used as a yes.

سپس می توان از آن به عنوان بله استفاده کرد.

It's a phrase, phrase or idiom.

این یک عبارت، عبارت یا اصطلاح است.

So you are using it figuratively

بنابراین شما از آن به صورت مجازی استفاده می کنید

to mean that that person has responsibility or maybe they have control.

به این معنی که آن شخص مسئولیت دارد یا شاید کنترل دارد.

They are in the driver's seat is another one,

آنها در صندلی راننده هستند، یکی دیگر است،

or you can have a back street, a backseat driver, can't you?

یا شما می توانید یک خیابان پشتی، یک راننده صندلی عقب داشته باشید، نمی توانید؟

That would be another

این فرد دیگری است

somebody who's a

که

bit of a control freak, a backseat driver, because that's a

کمی کنترل‌کننده است، یک راننده صندلی عقب، زیرا

somebody that sits in the back of the car and tells you how to drive the car,

کسی است که پشت ماشین می‌نشیند و به شما می‌گوید چگونه ماشین را رانندگی کنید، با

what speed to go, where to turn everything that there annoying.

چه سرعتی بروید، هر چیزی که آزاردهنده است را به کجا بچرخانید. .

So that's a bit of a synonym as well of of a control freak back street,

بنابراین این کمی مترادف است با یک کنترل عجیب و غریب،

a back seat driver.

یک راننده صندلی عقب.

And we all know people that sit in the back of car and

و همه ما افرادی را می شناسیم که پشت ماشین و

or even in the passenger seat and tell you that you're not going fast enough.

یا حتی روی صندلی مسافر می نشینند و به شما می گویند که به اندازه کافی سریع نمی روید.

You're going too fast.

خیلی سریع میری

Your mother used to do that. Well, she wasn't too bad.

مادرت این کار را می کرد. خب اون خیلی هم بد نبود

Yeah.

آره

Another phrase to be at the helm.

عبارت دیگر در راس بودن.

You are in control.

شما در کنترل هستید.

We often think of the helm when when we're talking about ships

هنگامی که در مورد کشتی

or a boat, You're steering the boat.

یا قایق صحبت می کنیم، شما در حال هدایت قایق هستید، اغلب به سکان فرمان فکر می کنیم.

You are controlling a boat.

شما در حال کنترل یک قایق هستید.

I've never tried.

من هرگز امتحان نکرده ام.

I've never actually controlled a boat, ever.

من هرگز واقعاً یک قایق را کنترل نکرده ام.

I've never tried to control or steer about.

من هرگز سعی نکردم کنترل یا هدایت کنم.

I think it's actually quite hard to do so.

من فکر می کنم در واقع انجام این کار بسیار سخت است.

To be at the helm means.

در راس بودن یعنی.

That person is in a position of control, usually

آن شخص در موقعیت کنترل قرار دارد، معمولاً

like a CEO at a company that when you refer to somebody

مانند یک مدیر عامل در یک شرکت که وقتی به شخصی

at the helm of a company, that's usually somebody the most important person

در رأس یک شرکت مراجعه می کنید، معمولاً شخصی مهم ترین شخص است

like a CEO, senior

مانند یک مدیر عامل،

director, the main person that's in charge

مدیر ارشد، فرد اصلی که مسئول

of the company would be described at the helm

آن است. شرکتی که در راس آن توضیح داده می شود

is another one.

یکی دیگر است.

Oh, no, I like this one.

اوه، نه، من این یکی را دوست دارم.

Hold the fort if you hold the fort,

اگر قلعه را در دست دارید نگه دارید،

it means you are in control for a short time.

به این معنی است که برای مدت کوتاهی کنترل را در دست دارید.

Maybe you are a substitute.

شاید شما جایگزین باشید.

Maybe you are standing or taking over from someone else for a short time.

شاید برای مدت کوتاهی ایستاده اید یا از شخص دیگری مسئولیت می گیرید.

So maybe you are in control, but only temporarily for a short time.

بنابراین شاید شما کنترل را در دست دارید، اما فقط به طور موقت برای مدت کوتاهی.

You hold the fort, so maybe the manager goes out and he.

شما قلعه را نگه دارید، پس شاید مدیر بیرون برود و او.

He says, Mr.

او می گوید، آقای

Duncan, can you hold the fort?

دانکن، می توانید قلعه را نگه دارید؟

Can you can you take control?

آیا می توانید کنترل را به دست بگیرید؟

Whilst I'm away, you might say to me,

در حالی که من دور هستم، ممکن است به من بگویید،

I need to go to the toilet.

باید به توالت بروم. آیا

Can you hold the fort until I come back?

می توانی قلعه را نگه داری تا من برگردم؟

And that would mean that Mr.

و این بدان معناست که آقای

Duncan wants me to carry on with the live stream.

دانکن از من می خواهد که به پخش زنده ادامه دهم.

Yes, but only for a short period of time.

بله، اما فقط برای مدت کوتاهی.

Because he knows that I wouldn't be able to do it for long.

زیرا او می داند که من برای مدت طولانی نمی توانم این کار را انجام دهم.

That's true.

درست است.

Here's another one in science.

در اینجا یکی دیگر در علم است.

And this is this is right at Mr. Steve Street.

و این دقیقاً در خیابان آقای استیو است.

This is because you used to do all this, used to do all of this stuff.

این به این دلیل است که شما قبلاً همه این کارها را انجام می دادید، قبلاً همه این کارها را انجام می دادید.

Scientific control, a thing, used to compare

کنترل علمی، چیزی است که برای مقایسه

or prove the FC efficacy.

یا اثبات کارایی FC استفاده می شود.

That's a great word, by the way.

اتفاقاً این یک کلمه عالی است.

Efficacy of something as a control is

اثربخشی چیزی به عنوان یک کنترل این است که

it tests you're equipment.

تجهیزات شما را آزمایش می کند.

So you have a range of particularly I used to use it when I worked in the hospital labs.

بنابراین شما طیف وسیعی از مواردی را دارید که به خصوص زمانی که در آزمایشگاه های بیمارستان کار می کردم از آن استفاده می کردم.

We used controls which were say you were measuring something in some somebody in some blood,

ما از کنترل‌هایی استفاده کردیم که می‌گفتند شما چیزی را در یک فرد در خون اندازه‌گیری می‌کنید،

like an

مانند یک

electrolyte, for example, sodium, potassium levels.

الکترولیت، برای مثال، سطح سدیم و پتاسیم.

To make sure your equipment was working, you have to test it with these control samples

برای اینکه مطمئن شوید تجهیزات شما کار می کند، باید آن را با این نمونه های کنترلی آزمایش کنید

that have carefully measured exact amounts of substance you want to measure in them.

که مقادیر دقیق ماده ای را که می خواهید در آنها اندازه گیری کنید به دقت اندازه گیری کرده اند.

So it will say on it exactly what

بنابراین دقیقاً روی آن خواهد گفت که

the concentration of that reagent is.

غلظت آن معرف چقدر است.

And then you you measure it on the machine

و سپس آن را روی دستگاه اندازه گیری می کنید

and you can adjust the machine if it's just not giving you the right result.

و اگر نتیجه درستی به شما نمی دهد می توانید دستگاه را تنظیم کنید.

And then when you put your actual sample in

و سپس وقتی نمونه واقعی خود را

from somebody you know, then that it's accurate.

از کسی که می‌شناسید قرار می‌دهید، آنگاه دقیق است.

So it's a control.

بنابراین یک کنترل است.

It's something that tells you that your equipment is accurate.

این چیزی است که به شما می گوید تجهیزات شما دقیق هستند. البته

Another time, of course, is when you're testing drugs or a new medicine,

، زمان دیگر زمانی است که در حال آزمایش دارو یا داروی جدید هستید،

you will have a control that is normally given to a certain group of people

کنترلی خواهید داشت که معمولاً به گروه خاصی از افراد داده می‌شود،

because you want to prove that the actual medicine

زیرا می‌خواهید ثابت کنید که دارویی

that's being produced works.

که در حال تولید است کار می‌کند.

So you give a certain group of people something that that isn't

بنابراین شما به گروه خاصی از افراد چیزی می‌دهید که

the medicine it's quite often referred to as a placebo placebo, and that is the control. So

دارویی نیست و اغلب به عنوان دارونما دارونما شناخته می‌شود و آن کنترل است. بنابراین می

you are seeing whether the medicine or the new medicine

بینید که آیا دارو یا واکسن دارویی جدید

vaccine or whatever actually makes any difference.

یا هر چیز دیگری واقعاً تفاوتی ایجاد می کند.

And so we often refer to that as a control.

و بنابراین ما اغلب به آن به عنوان یک کنترل اشاره می کنیم.

Here's a good one.

اینجا یکی خوبه

Oh, in fact, I have just said that, yes, testing medicine.

اوه، در واقع، من فقط گفتم، بله، آزمایش پزشکی.

So when you're testing medicine, you might have a control group. Yes.

بنابراین وقتی در حال آزمایش دارو هستید، ممکن است یک گروه کنترل داشته باشید. آره.

Yes. You might have a control group.

آره. ممکن است یک گروه کنترل داشته باشید.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

They might be a whole range of things.

آنها ممکن است طیف کاملی از چیزها باشند.

I won't go into that. But yeah,

من وارد آن نمی شوم. اما بله،

yes, normally it's used to test

بله، معمولاً برای آزمایش

that your hypothesis is actually right.

اینکه فرضیه شما واقعاً درست است استفاده می شود.

It'll be a group of people that, as you say, probably won't have the,

این گروهی از افراد هستند که، همانطور که شما می گویید، احتمالاً

the drug that you're trying to test a control group and then you can see

دارویی را که شما می خواهید یک گروه کنترل را آزمایش کنید، ندارند و سپس می توانید ببینید

if there's any difference between that group of people and the people you give given the drug to.

که آیا تفاوتی بین آن گروه از افراد و افراد وجود دارد یا خیر. دارو را به

That's it.

خودشه.

And by that, you can prove that the medicine actually works.

و با آن، می توانید ثابت کنید که دارو واقعاً کار می کند.

Efficacy.

اثر.

I love this word, by the way, Tomek just said I that word efficacy.

من این کلمه را دوست دارم، اتفاقا، تومک فقط آن کلمه کارآمدی را به من گفت.

It's not an easy word to say.

گفتن این کلمه آسان نیست.

As you noticed when I tried to say it just I got it wrong

همانطور که متوجه شدید وقتی سعی کردم آن را بگویم،

first time and then I got it right.

بار اول اشتباه کردم و بعد درست متوجه شدم.

Efficacy because there's two CS and quite often when you see

کارایی زیرا دو CS وجود دارد و اغلب اوقات وقتی می بینید

that you might be tempted to pronounce those letters differently.

که ممکن است وسوسه شوید که آن حروف را متفاوت تلفظ کنید.

Sees me efficacy.

اثربخشی من را می بیند.

Yeah.

Efficacy means does the thing, does the drug actually work?

آره

اثربخشی به این معنی است که آیا این دارو واقعاً کار می کند؟

Is it actually producing the effect that you want?

آیا در واقع اثر مورد نظر شما را ایجاد می کند؟

So with a vaccine, for example, say a flu vaccine,

بنابراین با یک واکسن، مثلاً واکسن آنفولانزا،

you give a flu vaccine and you

شما واکسن آنفولانزا می زنید و

you have to test that vaccine to see.

باید آن واکسن را آزمایش کنید تا ببینید.

But it could be any drug could be a hard drug as well.

اما ممکن است هر دارویی می تواند یک داروی سخت نیز باشد.

Does that drug actually work and how well does it work?

آیا آن دارو واقعاً کار می کند و چقدر خوب کار می کند؟

You usually put a measurement against efficacy and it could be a percentage

شما معمولاً یک اندازه گیری در برابر اثربخشی انجام می دهید و می تواند یک درصد

or a certain reduction in, say, a blood pressure tablet.

یا کاهش معینی در مثلاً یک قرص فشار خون باشد.

What's its efficacy?

کارایی آن چیست؟

So in other words, how much does it reduce your blood pressure by at a certain dosage?

بنابراین، به عبارت دیگر، چقدر فشار خون شما را در یک دوز مشخص کاهش می دهد؟

Or if you give a vaccine, what how many people

یا اگر واکسن بزنید، چند نفر در صورت مواجهه با آنفولانزا در

will be protected against that vaccine

برابر آن واکسن محافظت می شوند

if they were exposed to the flu?

؟

And you might put a measurement on that 70%, for example.

و برای مثال ممکن است روی آن 70 درصد اندازه گیری کنید.

Anyway, moving on.

به هر حال، ادامه دارد.

So efficacy, it might be a word that you've heard before and it's also used.

بنابراین اثربخشی، ممکن است کلمه ای باشد که قبلاً شنیده اید و همچنین از آن استفاده می شود.

It can be used in another way terms that Duncan as well

این را می توان به شکل دیگری از اصطلاحات استفاده کرد که دانکن نیز

I never go on.

هرگز ادامه نمی دهم.

No go into. Right. Mr. Duncan Carrier okay.

نه وارد شوید درست. آقای دانکن کریر باشه.

I go into them synonyms of control there are quite a few and they're all used in different ways.

من مترادف کنترل آنها را وارد می کنم که تعداد کمی وجود دارد و همه آنها به روش های مختلف استفاده می شوند.

Synonyms of control include steer,

مترادف کنترل عبارتند از: هدایت،

manoeuvre, kerb, organise, run,

مانور، کرب، سازماندهی، دویدن،

drive, rule.

درایو، قانون.

In that sense it means you are controlling a nation

به این معنا که شما در حال کنترل یک ملت

or government or finally order.

یا دولت یا در نهایت نظم هستید.

So control quite often can mean order.

بنابراین کنترل اغلب می تواند به معنای نظم باشد.

So everything is operating or moving or

بنابراین همه چیز در حال کار یا حرکت است یا

everything is happening the way it should.

همه چیز همانطور که باید اتفاق می افتد.

It is all under control.

همه چیز تحت کنترل است.

And then of course, the opposite of control is chaos.

و البته، نقطه مقابل کنترل، هرج و مرج است.

So you have control where everything is running smoothly

بنابراین شما کنترل دارید که همه چیز به آرامی پیش می رود

and the opposite is chaos, where everything is

و برعکس هرج و مرج است، جایی که همه چیز

not going well.

خوب پیش نمی رود.

It's chaos in this workplace.

در این محل کار هرج و مرج است.

Who's in control?

چه کسی در کنترل است؟

Some people say that there is no control in the world at.

برخی از مردم می گویند که هیچ کنترلی در جهان وجود ندارد.

The moment there is a lot of chaos around.

لحظه ای که هرج و مرج زیادی در اطراف وجود دارد.

And that is our list of words and phrases connected to control.

و این لیست ما از کلمات و عبارات مرتبط با کنترل است.

I hope that was helpful and useful.

امیدوارم مفید و مفید بوده باشد.

And of course, you can watch this again many, many times If you if you want to

و البته، می‌توانید این را بارها و بارها تماشا کنید. اگر می‌خواهید

look at something again, you can watch this live stream

دوباره به چیزی نگاه کنید، می‌توانید این پخش زنده را هر

as many times as you want.

چند بار که می‌خواهید تماشا کنید.

I will quickly put it my email address.

من به سرعت آدرس ایمیلم را در آن قرار می دهم.

A few people have asked, There is my email address

چند نفر پرسیده اند، آدرس ایمیل من وجود دارد،

if you want to get in touch, you can.

اگر می خواهید با شما تماس بگیرید، می توانید.

If you want to follow me on Facebook, you can do that as well.

اگر می خواهید من را در فیس بوک دنبال کنید، می توانید این کار را نیز انجام دهید.

There is the address and of course I have my PayPal.

آدرسش هست و البته من پی پال دارم. آقای دانکن گفت،

If you want to make a donation, you can please

اگر می‌خواهید کمک مالی کنید، می‌توانید لطفاً

and everything you donate will go towards all of this to keep it going

و هر چیزی که اهدا می‌کنید به همه اینها کمک می‌کند تا آن را ادامه دهید،

because it takes a lot of time and effort to do this,

زیرا انجام این کار به زمان و تلاش زیادی نیاز دارد

said Mr. Duncan.

. آیا می

Have you got have we got the sentence game today or anything resembling that?

دانید که بازی جملات امروز یا چیزی شبیه به آن را داریم؟ جای

Fill in the blank. Fill in the blank we have, yes.

خالی را پر کنید. جای خالی ما را پر کنید، بله.

Well I was going to apologise to Tom because I didn't think Mr.

خب من می خواستم از تام عذرخواهی کنم چون فکر نمی کردم آقای

Duncan had it.

دانکن عذرخواهی کند.

Thomas said he was going to take control and put up the the sentence game.

توماس گفت که او می‌خواهد کنترل را در دست بگیرد و بازی جمله را اجرا کند. در

I did actually.

واقع انجام دادم

I did say at the start of today's live stream that there would be fill in the blank.

من در شروع پخش زنده امروز گفتم که جای خالی پر خواهد شد.

So this is slightly different in the fact that there only one answer.

بنابراین این در این واقعیت که فقط یک پاسخ وجود دارد کمی متفاوت است.

So instead of giving different answers,

بنابراین به جای دادن پاسخ های مختلف،

there is only one answer that I'm going to to accept.

تنها یک پاسخ وجود دارد که می خواهم آن را بپذیرم.

So here is the first one very quickly, because we only have 9 minutes left.

بنابراین این اولین مورد خیلی سریع است، زیرا فقط 9 دقیقه فرصت داریم.

Yeah, okay. Yeah.

آره باشه آره

So here it is.

پس اینجاست. جای

Fill in the blank.

خالی را پر کنید. جای

Fill in the blank.

خالی را پر کنید.

I Oh, go on.

من اوه، ادامه بده

Well, you can just write.

خوب، شما فقط می توانید بنویسید.

You go on.

تو ادامه بده

So. So take control, Mr.

بنابراین. پس کنترل را به دست بگیرید، آقای

Duncan. I'm trying to.

دانکن. من در تلاش برای.

I can't figure out something

نمی توانم بفهمم چیزی

gave me this gift.

این هدیه را به من داده است.

I can't figure out something.

من نمی توانم چیزی را بفهمم.

Gave me this gift.

این هدیه را به من داد

So We are looking at a certain word,

بنابراین ما به یک کلمه خاص نگاه می کنیم،

and it's got to be grammatically, it's a bit easy.

و باید از نظر دستوری باشد، کمی آسان است.

This so, Mr. Duncan?

اینطور است، آقای دانکن؟

Well, there could be lots of different answers switched there.

خوب، ممکن است تعداد زیادی از پاسخ‌های مختلف در آنجا تغییر کند.

Steve. Easy for you.

استیو برای شما آسان است.

It's easy for you.

برای شما آسان است.

But we have lots of people out there who it might not be easy, fool.

اما ما افراد زیادی در بیرون داریم که ممکن است آسان نباشد، احمق.

So we're not doing it for you.

بنابراین ما این کار را برای شما انجام نمی دهیم.

We're doing it doing it in a Yeah, I can.

ما این کار را انجام می دهیم و آن را در یک فرصت انجام می دهیم بله، من می توانم. می دانید

I can, you know, assess the level of ability of the people that watches Mr.

، می توانم سطح توانایی افرادی را که آقای

Duncan.

دانکن را تماشا می کنند، ارزیابی کنم.

But yes, it must be grammatically correct.

اما بله، باید از نظر گرامری درست باشد. به

Gives me

من می دهد

yes, it must be

بله، باید از نظر

grammatically correct.

گرامری درست باشد.

Pedro's having a cup of coffee.

پدرو در حال خوردن یک فنجان قهوه است.

Is that with your twin brother? Yeah.

این با برادر دوقلوی شماست؟ آره

Are you both having a cup of coffee?

آیا هر دوی شما یک فنجان قهوه می خورید؟

Anyway, if you had to make to how you are playing, fill the blank.

به هر حال، اگر مجبور شدید به نحوه بازی خود توجه کنید، جای خالی را پر کنید.

I mean, I was just giving people time too.

یعنی من فقط به مردم زمان می دادم.

So we've got some suggestions. Thomas says who?

بنابراین ما چند پیشنهاد داریم. توماس میگه کیه؟

Alessandra says who?

الساندرا می گوید کیست؟

I mean, that's a suggestion for.

منظورم این است که یک پیشنهاد برای.

The word I can't figure out who gave me this gift, which is what I'll be saying on Thursday.

کلمه ای که نمی توانم بفهمم چه کسی این هدیه را به من داده است، همان چیزی است که پنجشنبه خواهم گفت.

So you kind of have to or whom?

پس به نوعی مجبوری یا چه کسی؟

So there is a choice there, but only one of them is correct.

بنابراین یک انتخاب وجود دارد، اما تنها یکی از آنها صحیح است.

Oh, right.

درسته.

Nobody's home but everyone's put who.

هیچ کس در خانه نیست، اما همه قرار داده اند.

So are they Correct.

آنها نیز درست هستند.

Why isn't correct?

چرا درست نیست

Can't figure out why.

نمی توانم بفهمم چرا

You'd have to say why someone gave me this gift

باید بگویید چرا کسی این هدیه را به من داده است

for that to be grammatically correct or they

تا از نظر گرامری درست باشد یا اینکه

I can't figure out why

نمی‌توانم بفهمم چرا

they gave me this gift to use. Why?

این هدیه را به من داده است تا از آن استفاده کنم. چرا؟

You've got to put another word in for it to be grammatically correct.

باید کلمه دیگری را وارد کنید تا از نظر گرامری درست باشد.

Yeah, that's two words, Dorothy.

آره، این دو کلمه است، دوروتی.

Which figure gave me this gift?

کدام شخصیت این هدیه را به من داد؟

Well, it would work, but that's two words.

خوب، کار می کند، اما این دو کلمه است.

It can put two words.

می تواند دو کلمه بگذارد.

My not.

من نه.

So I'll give it the answer because we'll have another one after this.

پس جوابش رو میدم چون بعد از این یکی دیگه خواهیم داشت.

Oh, I've missed the cockerel.

آه، دلم برای خروس تنگ شده بود.

It's been a while since I've.

مدتی است که نبودم.

No, I'm not going to say that.

نه، من این را نمی گویم.

There were Carmen's in Mexico.

کارمن در مکزیک وجود داشت.

Okay.

باشه.

So are you.

شما هم همینطور.

Are you fighting for avocadoes?

آیا برای آووکادو می جنگید؟

We discussed that earlier about the avocado wars. Yes.

ما قبلاً در مورد جنگ آووکادو صحبت کردیم. آره.

In Mexico, avocados.

در مکزیک، آووکادو.

Apparently, they are as valuable as gold.

ظاهراً به اندازه طلا ارزش دارند.

So the the gangs are taking control of the avocado.

بنابراین باندها کنترل آووکادو را به دست می گیرند.

Here we go. Here's the answer, Steve. Who?

در اینجا ما می رویم. این پاسخ استیو. سازمان بهداشت جهانی؟

I can't figure out who

نمی توانم بفهمم چه کسی

gave me this gift.

این هدیه را به من داده است.

You might say that on Thursday because it's your birthday.

ممکن است این را در روز پنجشنبه بگویید زیرا روز تولد شماست.

So Mr. Steve might say that on Thursday.

بنابراین آقای استیو ممکن است این را روز پنجشنبه بگوید.

I can't figure out who gave me this gift.

نمی توانم بفهمم چه کسی این هدیه را به من داده است.

By the way.

Figure out means to to come to a conclusion.

راستی.

Figure out به معنای به نتیجه رسیدن است.

You are figuring something out.

شما در حال کشف چیزی هستید.

You are working out the results.

شما در حال بررسی نتایج هستید.

You are trying to come to a conclusion.

شما سعی می کنید به نتیجه برسید.

You figure out something.

یه چیزی رو متوجه میشی

So in this sentence they are actually saying, I don't know,

بنابراین در این جمله آنها در واقع می گویند، نمی دانم،

I'm trying to guess work it out.

من سعی می کنم آن را حدس بزنم.

I'm trying to work out who gave me.

دارم سعی میکنم بفهمم کی بهم داده

So what about whom? Mr. Duncan?

پس چه کسی؟ آقای دانکن؟

Well, you don't use whom in that particular sentence.

خوب، شما از who در آن جمله خاص استفاده نمی کنید.

You often use whom.

شما اغلب از who استفاده می کنید.

If you are directly talking to someone.

اگر مستقیماً با کسی صحبت می کنید.

So quite often to whom am I speaking during a telephone call?

بنابراین اغلب در طول یک تماس تلفنی با چه کسی صحبت می کنم؟

But you don't know who the person is.

اما شما نمی دانید آن شخص کیست.

Although nowadays a lot of people just say who.

اگرچه امروزه بسیاری از مردم فقط می گویند کیست.

But that is the the basic rule there is that formal English you use whom?

اما این قانون اساسی است که انگلیسی رسمی از چه کسی استفاده می کنید؟

Yes, that's what lyricist said.

بله، این همان چیزی است که ترانه سرا گفته است.

Okay. Steve said, Subject to use who?

باشه. استیو گفت، مشروط به استفاده از چه کسی؟

An object to use whom. Is that right? Yes.

یک شی برای استفاده از who. درست است؟ آره.

If it's a person, if it's the person you don't know, know them.

اگر شخصی است، اگر کسی است که نمی شناسید، آنها را بشناسید.

They are.

آن ها هستند.

They are not there.

آنها آنجا نیستند.

So you are you are speculating.

پس شما در حال حدس و گمان هستید.

You don't know who it is.

نمیدونی کیه

To whom am I speaking? You see.

با چه کسی صحبت می کنم؟ می بینید.

So I've just literally said what the adjective would probably wouldn't use.

بنابراین من فقط به معنای واقعی کلمه گفتم که این صفت احتمالاً از آن استفاده نمی کند.

Whom you don't have to use, whom do you.

شما مجبور نیستید از چه کسانی استفاده کنید.

You can just use who. Yes.

شما فقط می توانید از who استفاده کنید. آره.

Now and nowadays everyone uses nobody uses whom.

اکنون و امروزه همه از کسی استفاده نمی کنند.

It sounds too pretentious. Yes.

بیش از حد ادعایی به نظر می رسد. آره.

So there is there is a rule, but you don't have to really use it.

بنابراین یک قانون وجود دارد، اما لازم نیست واقعاً از آن استفاده کنید.

You can just use who?

شما فقط می توانید از چه کسی استفاده کنید؟

Yes, certainly that that's a good indication of how English has changed over the years.

بله، مطمئناً این نشانه خوبی از تغییر زبان انگلیسی در طول سال هاست.

Thank you, Christina.

متشکرم کریستینا

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Dogs can get lonely when something owners aren't home.

وقتی صاحبان چیزی در خانه نباشند، سگ ها می توانند تنها شوند.

Dogs can get lonely when

وقتی صاحبان چیزی در خانه نباشند، سگ ها می توانند تنها شوند

something owners aren't home.

.

Well, Francesca's very quick

خب، فرانچسکا خیلی سریع است

and said there

و گفت

THG I

THG I،

so you'll have a choice at the bottom

بنابراین شما می‌توانید در پایین انتخاب کنید

we have two spellings of a word that sounds the same.

.

They're all there.

همه آنها آنجا هستند.

One is relating to a situation

یکی مربوط به موقعیت

or a place in the distance, maybe a direction that you want to go

یا مکانی در دوردست است، شاید مسیری که می‌خواهید بروید

or something that is possessive as well.

یا چیزی که مالکیت دارد.

So one of those words is possessive

پس یکی از آن کلمات ملکی است

and the other one is working out direction

و دیگری در جهت

or position of something,

یا موقعیت چیزی است،

but which one is which?

اما کدام یک کدام است؟

Oh, Claudia.

اوه، کلودیا.

Thank you, Claudia Oh, by the way, it's nice to hear that your father is back home.

متشکرم، کلودیا اوه، اتفاقاً، خوشحالم که می شنوم که پدرت به خانه برگشته است.

That's good news.

این خبر خوبی است.

So? So I'm really pleased to hear that.

بنابراین؟ بنابراین من واقعا از شنیدن آن خوشحالم.

Well, that's Darrius.

خب، این داریوش است.

He's come up with a word which I think fits it.

او کلمه ای را مطرح کرده است که به نظر من مناسب است.

It's. Can you put it in there?

این است. آیا می توانید آن را در آنجا قرار دهید؟

Dogs can get lonely when it's.

سگ ها وقتی تنها باشند می توانند احساس تنهایی کنند.

Well, no, because owners is plural.

خوب، نه، زیرا مالکان جمع است.

Oh, I suppose you could.

اوه، من فکر می کنم شما می توانید.

Yes. Dogs can get lonely when it's owners.

آره. سگ ها وقتی صاحبشان هستند می توانند تنها شوند.

I suppose you could do that.

من فکر می کنم شما می توانید این کار را انجام دهید.

Yes. Yes. It's.

آره. آره. این است.

And that would of course be not the contraction.

و این البته انقباض نیست.

You would use the possessive form.

شما از فرم مالکیت استفاده می کنید.

So yes, you could actually use.

بنابراین بله، شما در واقع می توانید استفاده کنید.

The possessive form of it.

شکل تملکی آن.

Yes. Dogs can get lonely when it's.

آره. سگ ها وقتی تنها باشند می توانند احساس تنهایی کنند.

But I think in that case you would have to

اما من فکر می کنم در آن صورت شما باید

change that to singular.

آن را به مفرد تغییر دهید.

So a dog.

پس یک سگ

It would have to be. Yes.

باید باشد. آره.

Dogs is plural so you can't use

سگ جمع است، بنابراین نمی توانید از

it's there because that's singular.

آنجا استفاده کنید زیرا مفرد است.

So that's the reason why we use that instead.

بنابراین به همین دلیل است که ما از آن به جای آن استفاده می کنیم.

We use there because we are using more than one thing.

ما از آنجا استفاده می کنیم زیرا از بیش از یک چیز استفاده می کنیم.

Dogs in the sentence is plural.

سگ در جمله جمع است.

Dogs can get lonely.

سگ ها می توانند تنها شوند.

They're if it was one dog, you could say its owner,

آنها اگر یک سگ بود، می توانید بگویید صاحبش،

one dog, its owner,

یک سگ، صاحبش،

dogs, plural, their owner.

سگ ها، جمع، صاحب آنها.

That certainly would be more correct. English.

مطمئناً این درست تر خواهد بود. انگلیسی.

More than one male single.

بیش از یک مرد مجرد.

Correct. English. Yes.

درست. انگلیسی. آره.

So the comes to it is referring referring

بنابراین، اشاره

to more than one as well isn't it about anyway. Yep.

به بیش از یک مورد است، به هر حال در مورد آن نیست. بله

Okay. Haven't given the answer yet. The answer is

باشه. هنوز جواب نداده پاسخ این است که

the answer is

پاسخ

there. Yeah.

وجود دارد. آره

Possessive.

مضافالیه.

Something that belongs to a person.

چیزی که متعلق به شخص است.

You are saying that that thing belongs to them.

شما می گویید که آن چیز مال آنهاست. مال

It is theirs.

آنهاست.

There it is.

ایناهاش.

Their dog or their car, their house.

سگشان یا ماشینشان، خانه شان.

It belongs to that person.

متعلق به آن شخص است.

And of course, I made a rather interesting English lesson

و البته، هفته گذشته یک درس انگلیسی نسبتاً جالب

last week all about that subject as well.

در مورد آن موضوع نیز ساختم.

All the different all the differences between those those different words

همه متفاوت همه تفاوت ها بین آن کلمات متفاوتی

that a.h e r e. Yes.

که a.h e r e. آره.

Which of course refers to places isn't it.

که البته به مکان ها اشاره دارد، اینطور نیست.

That's this position or place.

این موقعیت یا مکان است.

If you are pointing out something over there

اگر به چیزی در آنجا

or over there or maybe up there Anyway, there is a lesson.

یا آنجا یا شاید آن بالا به هر حال اشاره می کنید، درسی وجود دارد.

If you want to find out more about that, guess what, Steve?

اگر می خواهید در مورد آن بیشتر بدانید، حدس بزنید، استیو؟ ساعت

It's 4:00.

4:00 است. ساعت

It's 4:00. So we've done a short

4:00 است. بنابراین ما

fill in the blank today.

امروز یک جای خالی را پر کرده ایم.

I'm sure it's made to make happy and hopefully other people as well.

من مطمئن هستم که برای شاد کردن مردم و همچنین امیدواریم دیگران ساخته شده است.

Hmm. Yes.

هوم آره.

Common. A dog can get lonely when it's own isn't home.

مشترک. یک سگ زمانی می تواند تنها شود که خودش در خانه نباشد.

Yeah, not that yet. Good. Thank you for that.

آره، نه هنوز خوب بابت آن تشکر می کنم.

That's it.

خودشه.

So it's been nice being here.

بنابراین حضور در اینجا خوب است.

Maybe we could do some more next week. Mr. would have.

شاید هفته آینده بتوانیم کارهای بیشتری انجام دهیم. آقای خواهد بود.

Shall we promise to do more?

قول بدهیم بیشتر کار کنیم؟

Fill in the blanks next week?

هفته آینده جاهای خالی را پر کنید؟

We will do. Fill in the blanks.

انجام خواهیم داد. جاهای خالی را پر کنید.

And I will give you.

و من به شما خواهم داد.

I will give you the opportunity next week to.

من هفته آینده به شما این فرصت را می دهم.

To put your own suggestions.

برای ارائه پیشنهادات خود

So we will do it the way we used to before.

بنابراین ما این کار را به روشی که قبلا انجام می دادیم انجام خواهیم داد.

It's time to say

وقت آن است که از

thank you very much, Mr. Steve.

شما تشکر کنم، آقای استیو.

Thank you.

Nice to be here.

متشکرم.

خوشحالم که اینجا هستم

And I hope that you found this useful today.

و امیدوارم که امروز برای شما مفید بوده باشد.

Quite been quite a few people watching today, which is always very encouraging.

تعداد زیادی از مردم امروز تماشا کردند، که همیشه بسیار دلگرم کننده است.

So please give us feedback.

پس لطفا به ما بازخورد بدهید.

You'll see us both here again on Wednesday.

شما هر دوی ما را دوباره در روز چهارشنبه اینجا خواهید دید.

Wednesday.

چهار شنبه.

Don't forget, it's the day after, Valentine's Day,

فراموش نکنید، روز بعد از آن، روز ولنتاین است،

but it's the day before Mr.

اما یک روز قبل از

Steve's birthday.

تولد آقای استیو است.

Oh, so we will see what happens.

اوه، پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We might be covered in hickeys all over my neck.

ممکن است سراسر گردنم پر از هیکی باشیم.

Do you think I'm on Wednesday? Hickeys?

فکر می کنی من چهارشنبه هستم؟ هیکی؟

What do you mean?

منظورت چیه؟

Well, when somebody kisses you very aggressively on your neck.

خوب، وقتی کسی شما را به شدت روی گردنتان می بوسد.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Like a love bite to get a love by a hickey, as they call it.

مانند نیش عشق برای بدست آوردن عشق توسط هیکی، به قول خودشان.

And I always remember once

و همیشه به یاد می‌آورم که یک بار

going out with my boss,

با رئیسم بیرون رفتم و

coming out with me for the day.

برای آن روز با من بیرون آمدم. به

It's nice to recall moments in the past when you've had a passionate night with somebody.

یاد آوردن لحظاتی در گذشته که یک شب پرشور را با کسی گذرانده اید، خوب است.

And my boss came out with me and I had a hickey on my neck

و رئیسم با من بیرون آمد و من یک هیکی روی گردنم داشتم

and I thought I had discovered it, disguised it, but she noticed it.

و فکر می کردم آن را کشف کرده ام، آن را مبدل کرده ام، اما او متوجه آن شد. آیا می

Can I can I just ask you a question? Yes.

توانم فقط یک سوال از شما بپرسم؟ آره.

Where did you get the hickey from?

هیکی را از کجا آوردی؟

Well, Mr. Duncan, it's time to go and put the kettle on.

خب، آقای دانکن، وقت آن است که برویم و کتری را بگذاریم.

It was before we met.

قبل از ملاقات ما بود.

Our expect.

انتظار ما

Okay. Who?

باشه. سازمان بهداشت جهانی؟

Well, but I expect to see lots of hickeys on Wednesday.

خوب، اما من انتظار دارم که در روز چهارشنبه بازی های زیادی را ببینم.

What is dramatic way to end today's livestream?

راه دراماتیک برای پایان دادن به پخش زنده امروز چیست؟

I'd say people like as a bit bit of gossip.

من می توانم بگویم مردم به عنوان کمی شایعات دوست دارند.

Now I want to find out where Mr.

حالا می‌خواهم بفهمم که آقای

Steve got the love bite from and why I didn't notice it.

استیو نیش عشق را از کجا آورد و چرا من متوجه آن نشدم.

I think you were in China at the time anyway.

من فکر می کنم شما در آن زمان در چین بودید.

Okay, well, in that case, I think I had a few love bites as well, but not on my neck.

خوب، خوب، در آن صورت، فکر می کنم چند لقمه عشق هم داشتم، اما نه روی گردنم.

I hope that

امیدوارم که

I hope

many of you get lots love bites or hickeys, as we call them.

بسیاری از شما، به قول ما، لقمه های عاشقانه یا هیکی دریافت کنید .

Yeah. On on on Tuesday.

آره در روز سه شنبه

And maybe you can send us pictures and we can show them.

و شاید بتوانید تصاویر را برای ما ارسال کنید و ما آنها را نشان دهیم.

Okay. It would be nice, right?

باشه. خوب خواهد بود، درست است؟

I'm going to put the kettle on and I'm hungry.

من می روم کتری را می گذارم و گرسنه ام.

So see you on on Wednesday.

پس چهارشنبه میبینمت

Oh, it's almost time.

اوه، تقریباً وقتش است.

It's almost time.

تقریباً وقتش است.

It's almost time.

تقریباً وقتش است.

It's almost time to say good bye.

تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

It's almost time to say goodbye.

تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed the live stream.

امیدوارم از پخش زنده لذت برده باشید.

I hope my voice is better on Wednesday.

امیدوارم روز چهارشنبه صدایم بهتر شود.

I have no idea what is happening at the moment to my throat.

من نمی دانم در حال حاضر چه اتفاقی برای گلوی من می افتد.

I hope it's nothing serious.

امیدوارم چیز جدی نباشه

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

I will see you on Wednesday 2 p.m.

چهارشنبه ساعت 14 می بینمت.

UK time is when I'm back with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما برگشتم.

And of course, until the next time we meet here,

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می کنیم،

I hope you enjoy the rest of your day

امیدوارم از بقیه روز خود لذت ببرید

and have a good Valentine's Day

و روز ولنتاین را

as well, wherever you are in the world.

نیز در هر کجای دنیا که هستید، سپری کنید.

This is Mr.

این آقای

Duncan saying keep.

دانکن است که می گوید نگه دار.

Wednesday is when we are back.

چهارشنبه زمانی است که ما برگشتیم.

You can watch this live stream all over again as well.

همچنین می‌توانید این پخش زنده را دوباره تماشا کنید.

And of course, until the next time we join here

و البته، تا دفعه بعد که ما به اینجا ملحق می‌شویم،

as live is live can be.

همانطور که لایو می‌تواند باشد.

You know what's coming next. Yes, you do

میدونی بعدش چی میشه بله، شما

ta ta for now.

فعلاً انجام می دهید.