'CLEAR' + 'UNCLEAR' words and phrases - English Addict EXTRA - LIVE Lesson + CHAT - Wed 5th OCT 2022

I must say I am feeling

باید بگویم که

rather pleased with myself today because I was here on time

امروز نسبتاً از خودم راضی هستم زیرا

at exactly 2 p.m..

دقیقاً ساعت 2 بعد از ظهر اینجا بودم.

Mmmm did you notice that?

So I am feeling rather pleased with myself.

بنابراین من نسبتاً از خودم راضی هستم.

Sometimes it's good to feel a little bit of pride with something you've done,

گاهی اوقات خوب است که با کاری که انجام داده اید کمی احساس غرور کنید،

even if it's something very small.

حتی اگر کاری بسیار کوچک باشد.

Here we are again on a very windy day.

اینجا ما دوباره در یک روز بسیار بادی هستیم.

It is miserable outside but felt fortunately in the studio.

بیرون بدبخت است اما خوشبختانه در استودیو احساس می شود.

Everything is rather than ice, to be honest.

صادقانه بگویم همه چیز به جای یخ است.

This is English addict coming to you live

این معتاد انگلیسی است که

from the birthplace of the English language, which just happens to be, oh, my goodness,

از زادگاه زبان انگلیسی به شما می آید، که اتفاقاً، خدای من، اینجا

it's England.

انگلستان است.

You mean

یعنی

we are back together again?

دوباره با هم برگشتیم؟

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

Duncan. This is me. Me right here now.

این آقای

دانکن است. این منم. من همین الان اینجا

Mr. Duncan in England.

آقای دانکن در انگلستان.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

We have made it to another day of this thing we call

ما به روز دیگری از این چیزی که زندگی می نامیم رسیده ایم

life.

.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

I don't think I will ever completely

فکر نمی‌کنم هرگز

understand life.

زندگی را کاملاً درک کنم.

To be honest.

صادقانه بگویم.

I often see life as a puzzle

من اغلب زندگی را به عنوان یک پازل می بینم

that you will never, ever complete.

که هرگز و هرگز آن را کامل نخواهی کرد.

Maybe some of the pieces will fit.

شاید برخی از قطعات مناسب باشند.

Maybe some of them will be clear and obvious to you.

شاید برخی از آنها برای شما واضح و آشکار باشد.

But I would say that's a lot of life is also quite unclear as well.

اما من می توانم بگویم که بسیاری از زندگی نیز کاملاً نامشخص است.

So I believe that life is fun.

بنابراین من معتقدم که زندگی سرگرم کننده است.

We all have a good time.

به همه ما خوش می گذرد.

Sometimes. Quite often we have a smile.

گاهی. اغلب اوقات ما لبخند می زنیم.

But of course sometimes there are reasons not to smile as well.

اما البته گاهی اوقات دلایلی برای لبخند نزدن وجود دارد.

Everything in life comes at you sometimes

همه چیز در زندگی گاهی به صورت غافلگیرکننده به سراغ شما می آید، گاهی اوقات

as a surprise, sometimes out of the blue.

غیرمنتظره.

If something comes out of the blue, it means it appears without you

اگر چیزی از بین رفت، به این معنی است که بدون هیچ هشداری ظاهر می شود

having any warning, it comes suddenly.

، ناگهان می آید.

Maybe a surprise or a shock, maybe something that you weren't expecting.

شاید یک غافلگیری یا یک شوک، شاید چیزی که انتظارش را نداشتید.

So that is life, really.

پس واقعاً زندگی همین است.

We don't know what's going to happen next.

ما نمی دانیم که در ادامه چه اتفاقی قرار است بیفتد.

Imagine if we did,

تصور کنید اگر این کار را انجام دهیم،

would that be a good thing or a bad thing?

آیا این یک چیز خوب است یا یک چیز بد؟

Would it be good if you if you could actually foresee

اگر واقعاً

the things that would happen to you, but then again, if you could,

می‌توانستید اتفاقاتی را که برایتان می‌افتد پیش‌بینی کنید، خوب است، اما اگر می‌توانید،

maybe you would change those things, in which case

شاید آن چیزها را تغییر می‌دادید، در این

you wouldn't be able to foresee them.

صورت نمی‌توانید آنها را پیش‌بینی کنید.

It's a little bit of a paradox, really.

واقعاً کمی پارادوکس است.

That's why when when anyone ever goes back in time, there is always some sort of paradox

به همین دلیل است که وقتی کسی به گذشته برمی گردد، همیشه نوعی پارادوکس وجود دارد

because you can't change the past without altering the present.

زیرا نمی توان گذشته را بدون تغییر زمان حال تغییر داد.

That's one of the reasons why many people who write science fiction,

این یکی از دلایلی است که بسیاری از افرادی که داستان های علمی تخیلی

if they write stories about time travel,

می نویسند، اگر داستان هایی در مورد سفر در زمان می نویسند

there are many paradox cases, many things

، موارد پارادوکس زیادی وجود دارد، بسیاری از چیزهایی

that cannot be made sense of because they make no sense.

که نمی توان آنها را معنا کرد، زیرا آنها بی معنی هستند.

Time travel, certainly to the past, is one of those things.

سفر در زمان، مطمئناً به گذشته، یکی از این موارد است.

It is a bit of a paradox, so I suppose it is a good thing

این کمی پارادوکس است، بنابراین فکر می‌کنم این چیز خوبی است

that we can't see what will happen next to us.

که نمی‌توانیم ببینیم در آینده چه اتفاقی می‌افتد.

What a confusing world that would be.

چه دنیای گیج کننده ای خواهد بود.

Anyway, I hope you're feeling good today.

به هر حال امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Yes, my name is Duncan.

بله، اسم من دانکن است.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I am one of those up there.

من یکی از اون بالا هستم

Can you say right up there?

میشه بگی همین بالا؟

I'm an English addict and I have a feeling

من یک معتاد انگلیسی هستم و این احساس را

that you might be one of those as well.

دارم که ممکن است شما نیز یکی از این افراد باشید.

As I said, we have made it to the middle of the week.

همانطور که گفتم به وسط هفته رسیدیم.

We are here once more with a special English addict extra.

ما یک بار دیگر با یک معتاد انگلیسی خاص اینجا هستیم.

An extra slice of the English language.

یک تکه اضافی از زبان انگلیسی.

Yes, it's Wednesday.

بله، چهارشنبه است.

Talking of things that are unclear

صحبت از چیزهایی که نامشخص است

and sometimes things that are clear.

و گاهی اوقات چیزهای روشن.

Oh, yes, ma'am.

اوه، بله، خانم.

Today we are looking at words and phrases connected

امروز ما به کلمات و عبارات مرتبط

to clear and unclear

با چیزهای واضح و نامشخصی

things that can be seen and things that are hard to see.

که دیده می شوند و چیزهایی که دیدن آنها سخت است نگاه می کنیم.

I suppose a good example would have been this morning outside my window.

فکر می کنم یک مثال خوب امروز صبح بیرون پنجره من بود.

Everything outside was quite unclear.

همه چیز بیرون کاملاً نامشخص بود.

It was raining.

باران می بارید.

The visibility was very poor.

دید بسیار ضعیف بود.

We couldn't see very far this morning.

امروز صبح نتوانستیم خیلی دور را ببینیم.

Fortunately, now outside, you can see that everything is looking rather nice.

خوشبختانه، اکنون در بیرون، می توانید ببینید که همه چیز نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

You might even notice a little bit of autumn.

حتی ممکن است کمی پاییز را متوجه شوید.

Some autumn colours are now starting to appear

برخی از رنگ های پاییزی اکنون

in the garden and also in the distance.

در باغ و همچنین در دوردست ها ظاهر می شوند.

Let's have another view, shall we?

بیایید دیدگاه دیگری داشته باشیم، درست است؟

There is another one.

یکی دیگر وجود دارد.

So you can see quite a contrast between the leaves on the trees.

بنابراین می توانید تضاد کاملی را بین برگ های درختان مشاهده کنید.

Some of the trees in the garden, of course,

برخی از درختان باغ البته

do not lose their leaves.

برگ های خود را از دست نمی دهند.

So now we are heading into autumn and you will notice

بنابراین اکنون به پاییز می رویم و متوجه خواهید شد که

some of the trees in my garden

برخی از درختان

are not changing colour because they are evergreen.

باغ من تغییر رنگ نمی دهند زیرا همیشه سبز هستند.

They will stay around and look lovely

آنها در تمام طول سال در اطراف خواهند ماند و زیبا

for the whole of the year.

به نظر می رسند.

But you will also notice that there are some leaves on the trees

اما شما همچنین متوجه خواهید شد که برخی از برگ ها روی درختان

that are changing colour and they are starting to

در حال تغییر رنگ هستند و آنها شروع به

change their shade.

تغییر سایه خود می کنند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Autumn has arrived.

پاییز رسید.

I think it is easy to say and easy to see.

به نظر من گفتنش آسان است و به راحتی قابل مشاهده است.

It is very clear.

خیلی واضح است.

In fact, hello to the live chat.

در واقع سلام به چت زنده.

Nice to see you here. We don't have many people watching today.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. امروز ما افراد زیادی نداریم که تماشا کنند.

I don't know why this is something that has

نمی دانم چرا این چیزی است

made me rather frustrated.

که من را تا حدودی ناامید کرده است.

I always like to send out messages on Facebook.

من همیشه دوست دارم در فیس بوک پیام بفرستم.

If you haven't followed me

اگر من را دنبال نکرده اید

or if you haven't joined me on Facebook.

یا اگر در فیس بوک به من ملحق نشده اید.

I do have a Facebook page with all of the information

من یک صفحه فیس بوک با تمام اطلاعات

about my forthcoming and upcoming lessons,

در مورد درس های آینده و آینده خود دارم،

including my live streams as well.

از جمله پخش زنده من.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

The champion is back at the top.

قهرمان به اوج بازگشت.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Well done, Vitesse.

آفرین، ویتسه.

You are once more the champion with the fastest finger in the West.

شما یک بار دیگر قهرمان با سریع ترین انگشت در غرب هستید.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Very good.

خیلی خوب.

Very good.

خیلی خوب.

Vitus Palmira is here.

Vitus Palmira اینجاست.

We also have Luis Mendez. This

لوئیس مندز را هم داریم. این

is here today,

امروز اینجاست،

also said Seka Mazen is joining us today on the live chat as well.

همچنین گفت که سکا مازن امروز نیز در چت زنده به ما می‌پیوندد .

Very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Claudia here as well.

کلودیا را هم اینجا داریم.

And if you are a regular viewer, you will know that each week we always ask

و اگر بیننده همیشگی باشید، می‌دانید که هر هفته همیشه از

Claudia what she has cooking.

کلودیا می‌پرسیم که چه چیزی آشپزی می‌کند.

We like to sing a little song that goes like this.

ما دوست داریم یک آهنگ کوچک بخوانیم که اینگونه باشد.

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia What have you got in the past?

کلودیا در گذشته چه داشتی؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia Is it something spicy and hot?

کلودیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claudia,

اوه، کلودیا،

what is in the pot? Oh,

چه چیزی در قابلمه است؟ آه،

what is in the pot today?

امروز در گلدان چیست؟

Claudia, please let us know on the live chat.

کلودیا، لطفاً در چت زنده به ما اطلاع دهید.

I am feeling rather hungry.

من نسبتاً احساس گرسنگی می کنم.

I will be honest with you, I.

من با شما صادق خواهم بود، من.

I really feel like eating.

واقعاً دلم می خواهد غذا بخورم.

I wonder what I could eat.

من تعجب می کنم که چه چیزی می توانم بخورم.

Maybe a sandwich, maybe a slice of pizza.

شاید یک ساندویچ، شاید یک تکه پیتزا.

Oh, that sounds very nice.

اوه، خیلی خوب به نظر می رسد.

In fact, I think tonight.

در واقع، من امشب فکر می کنم.

I think tonight I'm going to make pizza for my supper.

فکر کنم امشب برای شامم پیتزا درست کنم.

And Mr.

و آقای

Steve, also, we'll be having the same thing as well.

استیو، همچنین، ما نیز همین موضوع را خواهیم داشت.

So just in case you are watching in your office, Mr.

بنابراین، اگر در دفترتان مراقب باشید، آقای

Steve,

استیو،

we are having pizza tonight

ما امشب پیتزا

with some baked beans.

با مقداری لوبیا پخته می خوریم.

Does that sound good?

آیا این صدا خوب است؟

Well, I hope so, because that's what we're having.

خوب، امیدوارم که اینطور باشد، زیرا این چیزی است که ما داریم.

Hello.

All so to a magdalena is here as well.

سلام.

همه چیز برای ماگدالنا اینجا نیز هست.

Nice to see you back on the live chat.

خوشحالم که دوباره شما را در چت زنده می بینم.

We also have Monica. Hello, Monica.

ما مونیکا را هم داریم. سلام مونیکا

Hello also to Christina.

سلام به کریستینا.

I hope you are feeling better today.

امیدوارم امروز حالتون بهتر باشه

Also, we have Beatrice, we have Anna.

همچنین، ما بئاتریس را داریم، ما آنا را داریم.

Hello, Anna. Anna John.

سلام آنا. آنا جان.

Interesting.

جالب هست.

Thank you very much for joining me as well.

از اینکه به من هم پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I have a feeling maybe you are three people,

من احساس می کنم شاید شما سه نفر هستید،

Anna, Benny, John.

آنا، بنی، جان.

So I'm now wondering if you are actually

بنابراین من اکنون به این فکر می کنم که آیا شما واقعاً سه نفر هستید که در

three people watching my life stream right now.

حال حاضر جریان زندگی من را تماشا می کنید؟

I thought maybe you were just one person, but you might be three.

فکر کردم شاید شما فقط یک نفر باشید، اما ممکن است سه نفر باشید.

You might be three people now sitting in front of your computer

شاید شما سه نفر باشید که حالا جلوی کامپیوترتان نشسته اید

watching all of this silliness.

و این همه حماقت را تماشا می کنید.

Hello. Also, who else is here today?

سلام. همچنین، چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Hello. Is Sam?

سلام. سام هست؟

Yeah, goof.

آره، احمق

Now, I'm not going to try to read your last name

حالا من سعی نمی کنم نام خانوادگی شما را

because I might make a mistake, but hello to you

بخوانم زیرا ممکن است اشتباه کنم، اما سلام به شما

as well, Palmira.

نیز پالمیرا.

Oh, Palmira makes an observation

اوه، پالمیرا

about her eyesight.

در مورد بینایی خود مشاهده می کند.

Very interesting.

بسیار جالب.

I feel that I can't see the comments.

احساس می کنم نمی توانم نظرات را ببینم.

I can see them, but they are unclear.

من می توانم آنها را ببینم، اما آنها نامشخص هستند.

Maybe it means my eyesight.

شاید به معنای بینایی من باشد.

My eyesight.

بینایی من

So when we talk about your eyesight,

بنابراین وقتی در مورد بینایی

we are talking about how clearly you can see

شما صحبت می کنیم، در مورد این صحبت می کنیم که چقدر واضح می توانید ببینید

how clearly you can see things in front of

که چقدر واضح می توانید چیزهای روبروی

you, how clearly your eyes

خود را ببینید، چگونه چشمان شما به وضوح

convert all of the light going into them

تمام نوری را که وارد آنها می شود تبدیل می کند

and what your brain does with it afterwards.

و مغز شما پس از آن با آن چه می کند.

Sometimes you can have lots of problems with your eyes.

گاهی اوقات ممکن است با چشمان خود مشکلات زیادی داشته باشید.

You may have noticed that I wear glasses.

شاید متوجه شده باشید که من عینک می زنم.

Does it bother me?

اذیتم میکنه؟

Not really.

نه واقعا.

I know a lot of people don't like wearing glasses.

می دانم که بسیاری از مردم از عینک زدن خوششان نمی آید.

I don't know why. I can tell you something.

نمی دانم چرا. من میتونم یه چیزی بهت بگم.

If you wear glasses, people will think you are really,

اگر از عینک استفاده کنید، مردم فکر می کنند که شما

really clever.

واقعاً باهوش هستید.

I have been getting away with it since I was seven years old.

من از هفت سالگی از این موضوع دور شدم.

That's when I started wearing glasses.

همان موقع بود که من شروع به عینک زدن کردم.

So maybe Palmira, maybe you've been staring

بنابراین شاید پالمیرا، شاید شما

at the computer screen for too long.

برای مدت طولانی به صفحه کامپیوتر خیره شده اید.

You see, that's what they say.

ببینید، این چیزی است که آنها می گویند.

They say if you look at the computer for too long, you will start to have

آنها می گویند اگر برای مدت طولانی به رایانه نگاه کنید،

problems with your eyes. Mm.

با چشمان خود مشکل خواهید داشت. مم

So maybe, maybe that's what's happening.

بنابراین شاید، شاید این چیزی است که اتفاق می افتد.

Maybe you need to wear sunglasses and then everything will be much clearer.

شاید لازم باشد از عینک آفتابی استفاده کنید و سپس همه چیز بسیار واضح تر خواهد شد.

We are looking at words and phrases connected

ما در حال بررسی کلمات و عبارات مرتبط

to being clear and unclear.

با واضح و نامشخص بودن هستیم.

Hello, Louis?

سلام لویی؟

Oh, Louis says yesterday I came back to Paris.

اوه، لویی می گوید دیروز به پاریس برگشتم.

Hello to you.

درود بر تو.

Thank you very much

خیلی ممنون

for telling us about that.

که در این مورد به ما گفتید.

I'm always interested to find out about your travels,

من همیشه علاقه مندم که در مورد سفرهای شما،

all of you, wherever you happen to go to.

همه شما، هر کجا که اتفاقاً می روید، بدانم.

If you are going somewhere nice, you can always tell me.

اگر به جای خوبی می روید، همیشه می توانید به من بگویید. پالمیرا می‌گوید،

And of course you can always send a photograph as well

و البته اگر دوست داشتید، همیشه می‌توانید یک عکس را

to my email address if you feel like it, Palmira says.

به آدرس ایمیل من نیز بفرستید.

Mr. Duncan, it is International Teacher's Day.

آقای دانکن، روز جهانی معلم است.

I didn't know that.

من این را نمی دانستم.

I've been rather distracted this week.

این هفته حواسم پرت شده است.

I have to be honest.

من باید صادق باشم.

You may know, you may know, you may not know.

شاید بدانید، شاید بدانید، شاید ندانید.

But we did go to Mr.

اما ما

Steve's mum's funeral on Monday.

دوشنبه به تشییع جنازه مادر آقای استیو رفتیم.

So things were quite, I want to say, unhappy, but they weren't.

بنابراین، می‌خواهم بگویم که اوضاع کاملاً ناخوشایند بود، اما اینطور نبود.

We had a lot of lovely conversations with Steve's mother's friends

ما گفتگوهای دوست داشتنی زیادی با دوستان مادر استیو

and we had a lovely get together afterwards after the service.

داشتیم و بعد از پایان خدمت با همدیگر دوست داشتنی داشتیم .

So we actually did have quite a nice time sharing all of our memories of Mr.

بنابراین ما واقعاً لحظات خوبی را با به اشتراک گذاشتن تمام خاطرات خود از

Steve's mother.

مادر آقای استیو سپری کردیم.

So I have been slightly distracted this week,

بنابراین،

as you can probably imagine, but apparently, yes, it is

همانطور که احتمالاً می توانید تصور کنید، این هفته کمی حواس من پرت شده است، اما ظاهرا، بله،

International Teacher's Day.

روز جهانی معلم است.

I didn't know that, but thank you very much for your compliment as well.

من این را نمی دانستم، اما از تعریف شما نیز بسیار سپاسگزارم.

Mohsin makes an observation about life.

محسن مشاهده ای از زندگی می کند.

Sometimes life is tough and sometimes we have good luck.

گاهی اوقات زندگی سخت است و گاهی اوقات ما خوش شانس هستیم.

Despite everything, I will not give up.

با وجود همه چیز، من تسلیم نمی شوم.

Maybe I will succeed in something.

شاید در کاری موفق شوم.

I hope so.

امیدوارم.

Well, I suppose one of the things that we all have,

خب، من فکر می کنم یکی از چیزهایی که همه ما

and it's very hard to take away

داریم و گرفتن

or take it away from a person, is hope.

یا گرفتن آن از آدم خیلی سخت است، امید است.

We wish for things to be good.

آرزو می کنیم همه چیز خوب باشد.

We hope things will be better, especially at the moment

ما امیدواریم که اوضاع بهتر شود، به خصوص در حال حاضر

because it would appear all over the world

زیرا به نظر می رسد در سراسر جهان

things are not going as well as they could.

همه چیز آنطور که می تواند پیش نمی رود.

However, we always have hope, optimism.

با این حال، ما همیشه امید، خوش بینی داریم.

We always try our best to look on the bright side of things.

ما همیشه تمام تلاش خود را می کنیم تا به جنبه های روشن چیزها نگاه کنیم.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello, Mariam.

سلام مریم جان

Where is Steve?

استیو کجاست؟

Mr. Steve today is a little busy.

آقای استیو امروز کمی شلوغ است.

He's doing lots of things this week.

او در این هفته کارهای زیادی انجام می دهد.

I won't go into

من وارد جزئیات نمی شوم

the details, but he is a little bit busy today.

، اما او امروز کمی سرش شلوغ است.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Palmira says I wear glasses only for reading books.

پالمیرا می گوید من فقط برای کتاب خواندن عینک می زنم.

You are lucky. I like that.

خوش شانسی. من آن را دوست دارم.

Sometimes I find wearing glasses annoying.

گاهی اوقات عینک زدن برایم آزاردهنده است.

Not always, only at certain times.

نه همیشه، فقط در زمان های خاص.

Maybe if I go outside in the rain and the rain will fall

شاید اگر زیر باران بیرون بروم و باران ببارد

and also my glasses will become covered with raindrops.

و عینکم نیز پر از قطرات باران شود.

And then I can't see out of my glasses, which is not good.

و بعد از عینکم نمی بینم که خوب نیست.

And of course, during the pandemic, everyone had to wear their masks.

و البته، در طول همه‌گیری، همه مجبور بودند ماسک‌های خود را بپوشند.

In fact, in some countries people are still wearing masks.

در واقع، در برخی از کشورها مردم هنوز از ماسک استفاده می کنند.

And I used to hate it because when you went into a shop,

و من از آن متنفر بودم زیرا وقتی وارد مغازه

your glasses would immediately

steam up, condensation would appear on your glasses,

می‌شوید، عینک‌هایتان فورا بخار می‌شد، تراکم روی عینک‌هایتان ظاهر می‌شد

and then you couldn't see a thing.

و بعد نمی‌توانید چیزی را ببینید.

Fortunately here we don't have to do that anymore.

خوشبختانه اینجا دیگر لازم نیست این کار را انجام دهیم.

We don't have to wear

masks anymore here.

اینجا دیگر لازم نیست ماسک بزنیم.

Fortunately.

خوشبختانه

But for now,

اما در حال حاضر،

things might change.

ممکن است همه چیز تغییر کند.

Of course, as I said earlier, at the start of today's livestream,

البته، همانطور که قبلاً گفتم، در شروع پخش زنده امروز

you never know what is going to happen next.

، هرگز نمی دانید که قرار است چه اتفاقی بیفتد.

Sometimes things are very hard to work out.

گاهی اوقات انجام کارها بسیار سخت است.

They are unclear.

آنها نامشخص هستند.

Oh, that's what we're talking about today.

اوه، این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Clear and unclear words and phrases.

کلمات و عبارات واضح و نامشخص.

Hello.

Also to who else is here today, Viet Cong.

سلام.

همچنین به چه کسانی دیگر امروز اینجا هستند، ویت کنگ.

NGUYEN Oh, hello to you, formerly known as Blue Thunder.

NGUYEN اوه، سلام به شما، که قبلا به عنوان تندر آبی شناخته می شد.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Today, Claudia is having

امروز کلودیا در حال

something fishy.

خوردن چیزی است.

I mean,

منظورم

tuna pie.

پای تن است.

I've never tried fish pie.

من هرگز پای ماهی را امتحان نکردم.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

Now, when I think of pie, I always think of something with pastry.

حالا وقتی به پای فکر می کنم، همیشه به چیزی با شیرینی فکر می کنم.

But of course, you can have

اما مطمئناً می توانید

a type of fish pie that has potato on top.

نوعی پای ماهی داشته باشید که روی آن سیب زمینی باشد.

So I'm just wondering if your fish pie

بنابراین من فقط نمی دانم که آیا پای ماهی شما

is actually made with potato on top,

واقعاً با سیب زمینی درست می شود،

because that's the type of fish pie we normally have here.

زیرا این نوع پای ماهی است که ما معمولاً اینجا داریم.

So when we do have fish in a pie, quite often

بنابراین وقتی ماهی را در پای می خوریم،

it is with potato on top, not pastry.

اغلب با سیب زمینی روی آن است، نه شیرینی.

So it can

بنابراین می

be very different.

تواند بسیار متفاوت باشد.

In fact,

در واقع،

thank you, Claudia, for letting us know

از شما، کلودیا، متشکرم، که به ما اطلاع دادید که امروز

what you are cooking and what is in your pot today.

چه می‌پزید و چه چیزهایی در قابلمه‌تان است.

Very nice. Very good.

بسیار خوب. خیلی خوب.

Hello. Also,

سلام. همچنین،

who else is here?

چه کسی دیگر اینجاست؟

I'm trying to look at the live chat.

من سعی می کنم به چت زنده نگاه کنم.

Nico.

نیکو

Hello, Nico.

سلام، نیکو.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

On the live chat, English addict is with you

در چت زنده، معتاد انگلیسی

every Wednesday and also on Sunday as well from 2 p.m.

هر چهارشنبه و همچنین یکشنبه ها از ساعت 2 بعد از ظهر با شماست.

UK time.

به وقت انگلستان

I'm going to put my email on the screen

من می خواهم ایمیلم را روی صفحه نمایش

because I have realised that I don't mention my email address very often.

بگذارم زیرا متوجه شده ام که آدرس ایمیل خود را زیاد ذکر نمی کنم.

So very quickly, here it is.

خیلی سریع، اینجاست.

This is my email address

این آدرس ایمیل من

for those who want to stay in touch.

برای کسانی است که می خواهند در تماس باشند.

There it is.

ایناهاش.

You can see at the bottom of the screen that is the address.

شما می توانید در پایین صفحه ببینید که آدرس است.

If you want to send me a picture

اگر می خواهید عکسی

of maybe somewhere you've visited, maybe you've had a lovely break somewhere.

از جایی که به آن سفر کرده اید برای من بفرستید، شاید در جایی استراحت خوبی داشته اید.

To be honest with you, I would love to see your photographs of your travels

راستش را بخواهم، اگر می‌خواهید عکس‌های سفرتان را بفرستید، دوست دارم

if you want to send them.

.

There is the address at the bottom

آدرس در

of the screen right now.

پایین صفحه در حال حاضر وجود دارد.

It's gone.

آن رفته.

But don't worry, I might show it again

اما نگران نباشید، اگر یادم آمد، ممکن است بعداً دوباره آن را نشان

later on if I remember.

دهم.

Hello also to who else is hello working account.

سلام به چه کسی دیگری hello work account.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Are you here to improve your English?

آیا برای بهبود زبان انگلیسی خود اینجا هستید؟

Maybe you are.

Or maybe you are just curious.

شاید شما هستید.

یا شاید شما فقط کنجکاو هستید.

Quite often in life we.

اغلب در زندگی ما.

We become curious about something.

در مورد چیزی کنجکاو می شویم.

Something that maybe we see or hear about

چیزی که شاید ببینیم یا درباره اش بشنویم

and we want to know more about it.

و بخواهیم بیشتر درباره آن بدانیم.

We will become curious.

ما کنجکاو خواهیم شد.

You want to know more?

میخواهید بیشتر بدانید؟

You feel inquisitive.

احساس کنجکاوی می کنید.

Oh, I like that word in inquisitive.

اوه، من این کلمه را در کنجکاو دوست دارم.

A person who is inquisitive is

فردی که کنجکاو

a person who likes finding out new things,

است، فردی است که دوست دارد چیزهای جدیدی بیابد،

or maybe they like finding out certain things

یا شاید دوست دارد چیزهای خاصی

about a particular subject or thing.

در مورد یک موضوع یا چیز خاص پیدا کند.

So maybe you are curious.

پس شاید شما کنجکاو باشید.

You want to find out more about this,

شما می خواهید در مورد این،

this very strange thing that appears on the Internet.

این چیز بسیار عجیبی که در اینترنت ظاهر می شود، اطلاعات بیشتری کسب کنید.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I am talking about a subject with opposite meanings today,

من امروز در مورد موضوعی با معانی متضاد صحبت می کنم،

clear and unco clear.

واضح و غیر واضح.

All of that coming up in a little while.

همه اینها در مدتی کوتاه به وجود می آیند.

But now a short break and then I will be

اما اکنون یک استراحت کوتاه و سپس من

right back with you.

بلافاصله با شما برمی گردم.

It is a wet one today.

امروز خیس است.

We have a lot of rain, very grey,

ما باران زیادی داریم، بسیار خاکستری،

very cloudy and quite cool as well.

بسیار ابری و همچنین بسیار خنک.

I don't need to say anything else really, do I?

من واقعا نیازی به گفتن چیز دیگری ندارم، نه؟

Except hello and welcome.

به جز سلام و خوش آمدگویی

If you've just clicked on my lovely face, can I,

اگر به تازگی روی چهره دوست داشتنی من کلیک کرده اید،

can I say thank you for joining me today

می توانم بگویم از اینکه امروز در این پخش زنده به من ملحق شدید تشکر می کنم

on this livestream.

.

Hello. Also to the live chat as well.

سلام. همچنین به چت زنده نیز.

Joining us right now, apparently

در حال حاضر به ما بپیوندید،

I have already received some photographs.

ظاهراً قبلاً تعدادی عکس دریافت کرده ام.

I can't show them today because I can't get to

امروز نمی توانم آنها را نشان دهم زیرا متأسفانه

my email box where I'm standing at the moment, unfortunately.

در حال حاضر نمی توانم به صندوق ایمیلم که در آن ایستاده ام برسم .

But I will show your photographs on Sunday.

اما من عکس های شما را یکشنبه نشان خواهم داد.

So if you want to send a photograph on my next

بنابراین اگر می خواهید در

or for my next live stream, feel free to do so.

پخش زنده بعدی یا بعدی من عکسی بفرستید، این کار را انجام دهید.

Today we are looking at words and phrases

امروز ما به کلمات و عبارات

connected to something that I suppose

مرتبط با چیزی نگاه می کنیم که فکر می کنم در

as we go through life, we often come across things

طول زندگی ما اغلب به چیزهایی برمی

or we discover things that we we don't really understand.

خوریم یا چیزهایی را کشف می کنیم که واقعاً آنها را درک نمی کنیم.

Things can seem unclear,

چیزها ممکن است نامشخص به نظر برسند،

maybe something you don't fully understand, maybe something

شاید چیزی که شما به طور کامل درک نمی کنید، شاید چیزی

that you can't completely see.

که نمی توانید به طور کامل ببینید.

It is un clear.

معلوم نیست

And of course we have the opposite.

و البته برعکس هم داریم.

We have the opposite word which is clear.

ما حرف مخالف داریم که واضح است.

Something is clear.

چیزی مشخص است.

So that's what we're doing today.

پس این کاری است که ما امروز انجام می دهیم.

We are looking at words and phrases connected to clear

ما در حال نگاه کردن به کلمات و عبارات مرتبط با

and unclear something,

چیزی واضح و مبهم هستیم،

as it appears, can be clear,

همانطور که به نظر می رسد، می تواند واضح باشد،

it can be visible, it can be seen

قابل مشاهده است، می توان آن را

also.

نیز دید.

It can be used as a verb as well.

می توان از آن به عنوان فعل نیز استفاده کرد.

If you are moving things around,

اگر در حال جابجایی اشیاء هستید،

maybe you are moving things out of a certain place.

شاید در حال جابجایی وسایل از یک مکان خاص هستید.

You clear something out.

یه چیزی رو پاک میکنی

So here we go.

پس بزن که بریم.

The word clear relates to something visible

کلمه روشن به چیزی قابل مشاهده

and understandable.

و قابل درک مربوط می شود.

So if you understand something, it means in your mind it is clear.

پس اگر چیزی را فهمیدید یعنی در ذهن شما واضح است.

Something clear is something you can see,

چیزی واضح چیزی است که شما می توانید ببینید،

something you can understand easily.

چیزی است که می توانید به راحتی درک کنید.

So the most basic definitions of that particular word

بنابراین ابتدایی ترین تعاریف آن کلمه خاص

relate to things that are clearly visible, things

مربوط به چیزهایی است که به وضوح قابل مشاهده هستند، چیزهایی که

you can clearly see something that is clear,

شما می توانید به وضوح چیزی را ببینید که واضح است،

something that is understandable.

چیزی که قابل درک است.

You understand that thing.

شما آن چیز را درک می کنید.

It goes into your brain clearly, and you have complete

به وضوح وارد مغز شما می شود و شما درک کاملی

understanding of that thing.

از آن چیز دارید.

Maybe a certain subject

شاید یک موضوع خاص

may be a difficult subject that you understand.

ممکن است موضوع دشواری باشد که شما آن را درک می کنید.

It is clear to you, maybe to other people it isn't,

برای شما واضح است، شاید برای دیگران اینطور نیست،

but to you it is.

اما برای شما واضح است.

It is very clear.

خیلی واضح است.

A clear thing can be transparent or translucent.

یک چیز شفاف می تواند شفاف یا شفاف باشد.

I like those words.

من آن کلمات را دوست دارم.

They have very similar meanings.

آنها معانی بسیار مشابهی دارند.

It means that light can pass through, but also you can see through that thing as well.

این بدان معنی است که نور می تواند از آن عبور کند، اما همچنین شما می توانید از طریق آن چیز نیز ببینید.

I suppose a good example would be the bottle that I'm using today.

من فکر می کنم یک مثال خوب بطری است که من امروز استفاده می کنم.

It is clear.

روشن است.

So this particular bottle is transparent.

بنابراین این بطری خاص شفاف است.

You can see through it.

می توانید از طریق آن ببینید.

It is also translucent.

همچنین شفاف است.

It is allowing light to pass through.

اجازه عبور نور را می دهد.

So that is the way of using the word clear.

بنابراین روش استفاده از کلمه روشن است.

We can also say that something is

همچنین می توانیم بگوییم که چیزی

in focus or sharp,

در فوکوس یا شارپ است،

so if something is in focus,

بنابراین اگر چیزی در فوکوس است، به

it means you can see it very clearly.

این معنی است که می توانید آن را خیلی واضح ببینید.

It is something that is not

چیزی است که

far away or may be something that is very visible.

دور نیست یا ممکن است چیزی باشد که بسیار قابل مشاهده است.

It is clear it can be in focus and sharp,

واضح است که می تواند در فوکوس و شارپ باشد،

something you can see very clearly.

چیزی که می توانید خیلی واضح ببینید.

An obvious idea or thought is clear.

یک ایده یا فکر واضح واضح است.

So maybe something you already understand

بنابراین ممکن است چیزی که قبلاً متوجه شده باشید

that another person is talking about that subject

که شخص دیگری در مورد آن موضوع صحبت می کند

or that topic is clear to you because you already understand it.

یا آن موضوع برای شما واضح باشد زیرا قبلاً آن را درک کرده اید.

An obvious idea or thought is clear.

یک ایده یا فکر واضح واضح است.

It is something that a person has said that you fully understand.

این چیزی است که یک نفر گفته است که شما کاملاً درک می کنید.

And it might also be very obvious as well

و همچنین ممکن است بسیار واضح باشد

that that is the meaning of what they are saying.

که معنای آنچه آنها می گویند همین است.

There is no misunderstand and think and let's be honest in life

هیچ سوء تفاهمی وجود ندارد و فکر کنید و بیایید صادق باشیم در زندگی

quite often things can be misunderstood.

اغلب چیزها ممکن است اشتباه درک شوند.

Maybe a person says something to you, or maybe you overhear

ممکن است شخصی چیزی به شما بگوید، یا شاید شما شنیده باشید که

somebody talking about a certain thing

کسی در مورد چیز خاصی صحبت می کند که

you might misunderstand.

ممکن است اشتباه متوجه شوید.

But normally when we hear a person talking about something we are familiar with,

اما به طور معمول وقتی می شنویم که شخصی در مورد چیزی که با آن آشنا هستیم صحبت می کند،

then that thing will be clear.

آن وقت آن چیز مشخص می شود.

There is no misunderstanding

اصلا سوء تفاهمی

at all. Here we go.

وجود ندارد. در اینجا ما می رویم.

So as an action to remove many things from

بنابراین به عنوان یک اقدام برای حذف بسیاری از چیزها از

one place is clear.

یک مکان مشخص است.

So maybe you need to clear something out.

پس شاید لازم باشد چیزی را پاک کنید.

You need to make space.

باید فضا درست کنی

Maybe you have a room that is full of junk.

شاید اتاقی دارید که پر از آشغال است.

We all have one.

همه ما یکی داریم.

Everyone has a room in their house that is full of junk.

همه در خانه خود اتاقی دارند که پر از آشغال است.

We do.

ما انجام می دهیم.

We have.

We have a place in our house that's full of junk.

ما داریم.

ما در خانه مان جایی داریم که پر از آشغال است.

It's the attic above the house, in the roof space.

این اتاق زیر شیروانی بالای خانه، در فضای پشت بام است.

It is full of junk, rubbish.

پر از آشغال و آشغال است.

A lot of things that probably we don't need one day.

بسیاری از چیزهایی که احتمالاً روزی به آنها نیاز نداریم.

We keep saying that we will go up to the attic

ما مدام می گوییم که تا اتاق زیر شیروانی

and we will clear the attic.

می رویم و اتاق زیر شیروانی را پاک می کنیم.

We will clear everything out.

ما همه چیز را پاک خواهیم کرد.

We will try to sort out the things that we do need

ما سعی خواهیم کرد چیزهایی را که نیاز داریم

with the things that we don't need.

با چیزهایی که نیاز نداریم مرتب کنیم.

An example here in a sentence, I need to clear the old furniture from the shed.

یک مثال در اینجا در یک جمله، من باید مبلمان قدیمی را از سوله پاک کنم.

I need to clear the old furniture from the shed.

من باید مبلمان قدیمی را از سوله پاک کنم.

That means that you are going to remove those things.

این بدان معناست که شما آن چیزها را حذف خواهید کرد.

You need to clear that space.

باید آن فضا را خالی کنید.

Maybe you have to put something else in there to replace it.

شاید باید چیز دیگری را در آن قرار دهید تا آن را جایگزین کنید.

You have to take it out.

باید بیرونش کنی

So in that situation, we are using it as a verb.

بنابراین در آن موقعیت، از آن به عنوان فعل استفاده می کنیم.

We are saying that we are doing that thing.

ما می گوییم که این کار را انجام می دهیم.

We are removing things from a certain space, perhaps in your computer as well.

ما در حال حذف چیزهایی از یک فضای خاص، شاید در رایانه شما نیز هستیم.

Sometimes.

گاهی.

Sometimes you have to clear the memory in your computer.

گاهی اوقات باید حافظه رایانه خود را پاک کنید.

If there there is too much information or data in your computer,

اگر اطلاعات یا داده های زیادی در رایانه شما وجود دارد،

sometimes you have to clear the memory.

گاهی اوقات باید حافظه را پاک کنید.

To clear out is to remove unwanted things.

پاک کردن، حذف چیزهای ناخواسته است.

So maybe you are going to throw things away.

بنابراین شاید شما قصد دارید چیزها را دور بریزید.

Maybe there are things that you don't need any more,

شاید چیزهایی هستند که دیگر به آنها نیاز ندارید،

things that you are going to throw out.

چیزهایی که قرار است آنها را دور بریزید.

We often say that you clear out that space

ما اغلب می گوییم که شما آن فضا را

or you clear out a certain type of thing.

پاک می کنید یا نوع خاصی از چیزها را پاک می کنید.

Maybe there is lots of old furniture in a certain place

شاید تعداد زیادی مبلمان قدیمی در یک مکان خاص وجود داشته باشد

and you have to clear out that furniture.

و شما باید آن مبلمان را تمیز کنید.

It all needs to be removed.

همه اینها باید حذف شوند.

Quite often in shops you might see a clear out sale.

اغلب در مغازه ها ممکن است فروش واضحی ببینید.

Maybe there is lots of stock that they need to sell

شاید سهام زیادی وجود داشته باشد که آنها نیاز به فروش

because they need space in their stock room

داشته باشند زیرا به فضایی در اتاق انبار خود نیاز

and they will often have a clear-out sale.

دارند و اغلب فروش واضحی خواهند داشت.

Clear out everything must go.

پاک کردن همه چیز باید برود.

Everything is half price.

همه چیز نصف قیمت است.

Items that are unwanted are cleared away.

مواردی که ناخواسته هستند پاک می شوند.

Something you don't need any more.

چیزی که دیگر به آن نیاز ندارید

Something that you have but you never use.

چیزی که شما دارید اما هرگز استفاده نمی کنید.

You clear that thing out,

شما آن چیز را

you clear it away.

پاک می کنید، آن را پاک می کنید.

Maybe there is a miss.

شاید دلتنگی وجود داشته باشد.

Maybe there is a lot of dirt on your floor.

شاید خاک زیادی روی زمین شما باشد.

Maybe you have to clear away all of the dirt

شاید مجبور باشید همه کثیفی ها

and the dust on your floor or on your furniture.

و گرد و غبار روی زمین یا مبلمان خود را پاک کنید.

To clarify or explain

برای روشن کردن یا توضیح

something is done to make that thing clear.

چیزی برای روشن شدن آن موضوع انجام می شود.

So sometimes you might hear something that you don't understand,

بنابراین گاهی اوقات ممکن است چیزی بشنوید که متوجه آن نشوید،

maybe something that is not clear to you.

شاید چیزی که برای شما واضح نباشد.

You don't understand it.

شما آن را درک نمی کنید.

To clarify or explain, something is done

برای روشن شدن یا توضیح دادن، کاری انجام

to make that thing clear,

می‌شود تا آن چیز روشن شود

you might have to explain the way something is done.

، شاید لازم باشد روش انجام کاری را توضیح دهید.

You might have to explain something to another person.

ممکن است مجبور شوید چیزی را برای شخص دیگری توضیح دهید.

And then the thing you are talking about will become clear.

و آن وقت موضوعی که شما در مورد آن صحبت می کنید روشن می شود.

They will

آنها

hopefully understand what you are saying.

امیدوارم آنچه شما می گویید را درک کنند.

An uninterrupted view is clear.

دید بدون وقفه واضح است.

You might look out of your window in the morning

ممکن است صبح از پنجره به بیرون نگاه کنید

and there are no clouds in the sky and maybe the sun is out.

و هیچ ابری در آسمان نباشد و شاید خورشید بیرون باشد.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

You might say that the weather is clear.

شاید بگویید هوا صاف است.

It is a clear day today because you can see for a long way

امروز یک روز روشن است زیرا می توانید برای مدت طولانی ببینید که

a distinct thing is clear.

یک چیز مشخص واضح است.

It can be clearly seen and understood.

به وضوح قابل مشاهده و درک است.

So something that is distinct

بنابراین چیزی که متمایز

is something that you can see easily,

است چیزی است که شما می توانید به راحتی آن را ببینید،

maybe something that you understand

شاید چیزی است که به راحتی درک می کنید

very easily, or maybe something you see very clearly.

، یا شاید چیزی است که به وضوح می بینید.

It is distinct, something that stands out from other things.

متمایز است، چیزی که از چیزهای دیگر متمایز است.

You can see it very clearly.

شما می توانید آن را بسیار واضح ببینید.

It can be clearly seen and understood.

به وضوح قابل مشاهده و درک است.

To hear something perfectly is clear.

شنیدن چیزی کاملاً واضح است.

A thing is going into your ears

چیزی در گوش شما می رود

and it sounds clear.

و به نظر واضح است.

You can hear that thing perfectly.

شما می توانید آن چیز را کاملا بشنوید.

You are coming through as clear as a bell.

شما به وضوح مانند یک زنگ از طریق عبور می کنید.

That is an expression.

این یک بیان است.

We often use the English.

ما اغلب از انگلیسی استفاده می کنیم.

So in English we will often say that something is coming through as clear as a bell.

بنابراین در زبان انگلیسی اغلب می گوییم که چیزی به وضوح یک زنگ در حال رخ دادن است.

It means you can hear it perfectly.

به این معنی است که شما می توانید آن را کاملا بشنوید.

It is coming through clearly

در حال عبور است به وضوح

clear is obvious,

واضح،

distinct, understandable,

مشخص، قابل درک،

clear, of course,

واضح، البته

uninterrupted, complete and visible.

بدون وقفه، کامل و قابل مشاهده است.

So a clear thing can be seen through

بنابراین یک چیز واضح را می توان از طریق

or it can be easily seen.

آن دید یا می توان آن را به راحتی دید.

Or it is something that is easily

یا چیزی است که به راحتی

understood.

قابل درک است.

Then we have two interesting words that are connected to the word clear.

سپس دو کلمه جالب داریم که به کلمه clear متصل هستند.

We have clarity, the presence of being clear,

ما وضوح داریم، حضور واضح بودن،

something that you are expressing or something that you are saying

چیزی که شما بیان می کنید یا چیزی که می گویید

because you want to make something understood.

چون می خواهید چیزی را بفهمید.

You want other people to understand.

شما می خواهید دیگران بفهمند.

So sometimes clarity

بنابراین گاهی

is the state of being clear.

وضوح حالت روشن بودن است.

You have clarity.

شما شفافیت دارید

You can see things clearly,

شما می توانید چیزها را به وضوح ببینید،

and maybe you have to clarify something.

و شاید باید چیزی را روشن کنید.

So that means you have to explain

بنابراین این بدان معناست که شما باید توضیح دهید

to be understood or to make something clear.

تا درک شوید یا چیزی را روشن کنید.

So quite often you will have to clarify something,

بنابراین اغلب باید چیزی را روشن کنید،

maybe something that is very complicated,

شاید چیزی که بسیار پیچیده است،

and you will have to explain it in a simple way.

و باید آن را به روشی ساده توضیح دهید.

You need to clarify that thing.

شما باید آن موضوع را روشن کنید.

You want to make it clear so it can be easily understood.

شما می خواهید آن را روشن کنید تا به راحتی قابل درک باشد.

The live chat is very busy, Christine says.

کریستین می گوید که چت زنده بسیار شلوغ است.

There is a subject that I don't know very well

موضوعی وجود دارد که من به

the subject of black holes,

خوبی موضوع سیاهچاله ها را نمی دانم،

when everyone at the moment is talking about space again.

زمانی که همه در حال حاضر دوباره در مورد فضا صحبت می کنند.

Because for many years we we sort of ignored space.

زیرا سال‌های زیادی فضا را نادیده می‌گرفتیم.

We didn't really talk about outer space for quite a while.

ما واقعاً مدت زیادی در مورد فضای بیرونی صحبت نکردیم .

It came it became a bit dull, to be honest,

راستش را بخواهید کمی کسل کننده شد،

but now it's one of the hottest topics

اما اکنون یکی از داغ ترین موضوعات سفر

going to space, going to Mars, going to the moon,

به فضا، رفتن به مریخ، رفتن به ماه،

exploring the universe, using high

کاوش در جهان، استفاده از

powered telescopes to look not only into deep space

تلسکوپ های پرقدرت برای نگاه کردن نه تنها به اعماق فضا،

but also into the past as well.

بلکه همچنین است. به گذشته نیز.

And that is something that you can do if you can see

و این کاری است که می توانید انجام دهید اگر بتوانید به

further enough away into the past.

اندازه کافی دورتر از گذشته را ببینید.

You need also to be able to see at a great distance.

همچنین باید بتوانید از فاصله دور ببینید.

So the further away something is, the older it will be.

بنابراین هر چه چیزی دورتر باشد، قدیمی تر خواهد شد.

It's interesting that I always find that quite fascinating.

جالب است که من همیشه آن را بسیار جذاب می دانم.

But yes, you are right. Black holes

اما بله حق با شماست. سیاهچاله

are are things that people don't fully understand.

ها چیزهایی هستند که مردم به طور کامل درک نمی کنند.

Even now we have our theories and there have been some

حتی در حال حاضر ما نظریه های خود را داریم و

some possible sightings of black holes.

برخی از مشاهدات احتمالی سیاهچاله ها وجود داشته است.

But there is still a lot we need to learn.

اما هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که باید یاد بگیریم.

So not everything is clear.

پس همه چیز مشخص نیست.

Hello Ismail yields Iran.

سلام اسماعیل ایران را می دهد.

Hello Ismail yield iran.

سلام اسماعیل بازده ایران.

Nice to see you here. Welcome.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. خوش آمدی.

It is your first time on the live chat and can I say a big welcome to you.

اولین بار است که در چت زنده حضور دارید و می توانم به شما خوشامد بگویم.

Thank you for joining me.

از این که من را همراهی میکنید متشکرم.

Very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

So we've looked at being clear.

بنابراین ما به روشن بودن نگاه کرده ایم.

What about the opposite?

برعکسش چطور؟

What about if we look at unclear

در مورد اینکه اگر

the opposite statement,

به عبارت مقابل نامشخص نگاه کنیم

the word unclear is used as the opposite

، کلمه نامشخص به عنوان مخالف

to clear something that can't be seen clearly is unclear.

برای پاک کردن چیزی که به وضوح دیده نمی شود نامشخص است استفاده می شود .

Something that is visible,

چیزی که قابل مشاهده است،

something that is not visible, it is not clear.

چیزی که قابل مشاهده نیست، مشخص نیست.

So maybe you can see something, but you can't see it very well.

بنابراین شاید شما بتوانید چیزی را ببینید، اما نمی توانید آن را به خوبی ببینید.

Maybe it's too far away.

شاید خیلی دور باشد.

Or maybe there is something covering the thing you are looking at.

یا شاید چیزی وجود داشته باشد که چیزی را که به آن نگاه می کنید پوشانده باشد.

Also, if you are going to understand

همچنین، اگر

something, it will need to be clear.

می خواهید چیزی را بفهمید، باید واضح باشد.

However, maybe there is something you don't understand,

با این حال، ممکن است چیزی وجود داشته باشد که شما متوجه نشده اید،

something that is not clear

چیزی که واضح نیست،

we can describe it as unclear.

می توانیم آن را به عنوان نامشخص توصیف کنیم.

It is not easy to understand.

درک آن آسان نیست.

A thought or idea is hard to understand.

درک یک فکر یا ایده سخت است.

So that is how we express the feeling of not understanding something.

بنابراین احساس عدم درک چیزی را اینگونه بیان می کنیم.

Maybe a thought or an idea,

شاید یک فکر یا ایده،

maybe something a person is talking about

شاید چیزی که یک شخص در مورد آن صحبت می کند

and it is hard to understand.

و درک آن سخت است.

It is not clear.

معلوم نیست.

You can say that it is unclear.

می توان گفت نامشخص است.

It can't be understood and it can't be seen.

نه قابل درک است و نه دیده می شود.

Something that is hard to say.

چیزی که گفتنش سخت است.

Always obscured is unclear.

همیشه مبهم نامشخص است.

So if you obscure something

بنابراین اگر چیزی را مبهم کنید به

it means you are covering or hiding something.

این معنی است که چیزی را می پوشانید یا پنهان می کنید.

So maybe you might say, Mr.

بنابراین ممکن است بگویید، آقای

Duncan, we can't see your face because it is

دانکن، ما نمی توانیم صورت شما را ببینیم زیرا

unclear.

نامشخص است.

It is not clear

to see.

دیدنش مشخص نیست.

It is not visible,

قابل مشاهده نیست،

it is obscured by your hands.

با دستان شما پوشیده شده است.

So to cover something

پس پوشاندن چیزی

and to make something unclear is to cover it.

و نامشخص ساختن چیزی، پوشاندن آن است.

Maybe if you are looking out of your window and there is a lot of mist or fog,

شاید اگر از پنجره خود به بیرون نگاه می کنید و مه یا مه زیادی وجود دارد

you might say that you can't see the view.

، ممکن است بگویید که نمی توانید منظره را ببینید.

There is no view because there is a lot of mist

هیچ منظره ای وجود ندارد زیرا مه زیادی وجود دارد

or maybe it is raining like it was here this morning.

یا شاید مثل امروز صبح اینجا باران می بارد.

It was raining a lot this morning.

امروز صبح خیلی باران می بارید.

These photographs are all out of focus.

این عکس ها همه خارج از فوکوس هستند.

Interesting. I like that phrase.

جالب هست. من آن عبارت را دوست دارم.

So if something is out of focus,

بنابراین اگر چیزی خارج از تمرکز است،

if something is unclear and you can't see, it

اگر چیزی نامشخص است و نمی توانید آن را ببینید،

clearly you might say that it is out of focus.

به وضوح می توانید بگویید که خارج از تمرکز است.

It is there in front of you,

آنجا در مقابل شماست،

but you don't know exactly what it is.

اما شما دقیقاً نمی دانید چیست.

It is not clear to your eyes.

برای چشمان شما مشخص نیست.

Everything is just a blur without my glasses.

همه چیز بدون عینک من فقط یک تاری است.

So if I take my glasses off, I won't be able to see anything.

پس اگر عینکم را بردارم، نمی توانم چیزی ببینم.

Everything will be unclear.

همه چیز نامشخص خواهد بود.

It will all be blurred.

همه چیز تار خواهد شد.

To blur something is to make

محو کردن چیزی به معنای مبهم جلوه دادن چیزی است

something appear unclear.

.

So everything is just a blur without my glasses.

بنابراین همه چیز بدون عینک من فقط یک تاری است.

If I can't see what I'm doing,

اگر نتوانم کاری را که انجام می‌دهم ببینم،

if I can't see what I'm looking at,

اگر نتوانم آنچه را که به آن نگاه می‌کنم ببینم،

we can say that everything around me is unclear.

می‌توانیم بگوییم که همه چیز در اطراف من نامشخص است.

It's all out of focus.

این همه از تمرکز خارج است.

An unknown result or outcome is unclear.

نتیجه یا نتیجه ناشناخته نامشخص است.

And this goes back to what I was talking about at the start of today's livestream.

و این به همان چیزی که در شروع پخش زنده امروز صحبت می کردم برمی گردد .

Even if we don't know what is going to happen next,

حتی اگر ندانیم که قرار است چه اتفاقی بیفتد،

and most of us don't,

و بسیاری از ما ندانیم،

especially when we're talking about life,

به خصوص زمانی که در مورد زندگی صحبت می کنیم،

an unknown result or outcome is unclear.

یک نتیجه یا نتیجه ناشناخته نامشخص است.

You don't know what will happen next.

نمیدونی بعدش چی میشه

In a sentence, we can say

در یک جمله می توان گفت

that it is unclear how the patient will react to the medicine.

که مشخص نیست بیمار به دارو چه واکنشی نشان خواهد داد.

We don't know.

ما نمی دانیم.

We will have to try

ما باید تلاش کنیم

and treat the patient.

و بیمار را درمان کنیم.

We will give them the medicine.

دارو را به آنها می دهیم.

But we don't quite know.

اما ما کاملاً نمی دانیم.

We don't understand or we are unsure about the result.

ما نمی فهمیم یا در مورد نتیجه مطمئن نیستیم.

We don't know what will happen.

نمی دانیم چه اتفاقی خواهد افتاد.

It is unclear how the patient will react to the medicine.

مشخص نیست که بیمار چگونه به دارو واکنش نشان خواهد داد.

We do not know what will happen next.

نمی دانیم در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد.

It is unclear.

نامشخص است.

To be unclear is undefined

نامشخص بودن، نامشخص است که

blurred out of focus

خارج از فوکوس تار است

and intelligible obscured

و قابل درک

hidden from view.

از دید پنهان است.

Something that is not clear is something you can't see

چیزی که واضح نیست چیزی است که نمی توانید ببینید

and something that is very hard to understand.

و درک آن بسیار سخت است.

I hope my explanations today have been clear.

امیدوارم توضیحات امروز من واضح بوده باشد.

I hope you have understood most of what I have said.

امیدوارم بیشتر آنچه را که گفتم متوجه شده باشید.

And if you can't, don't worry, you can watch this again later.

و اگر نمی توانید، نگران نباشید، می توانید این را بعداً دوباره تماشا کنید.

You can watch all of this and follow the words on the screen

می‌توانید همه اینها را تماشا کنید و کلمات روی صفحه را دنبال کنید

because there will be captions later on.

زیرا بعداً زیرنویس‌هایی وجود خواهد داشت.

You can put the captions on the screen later on.

بعداً می‌توانید زیرنویس‌ها را روی صفحه قرار دهید.

Oh, Paolo is here.

اوه، پائولو اینجاست.

Hello, Paolo, you are a little bit light.

سلام، پائولو، تو کمی سبک هستی.

Slightly light,

کمی سبک است،

but you are here and that's all it matters.

اما شما اینجا هستید و این همه چیز مهم است.

I will be back with you on Sunday.

من یکشنبه با شما برمی گردم.

Back on Sunday with Mr. Steve as well.

یکشنبه با آقای استیو نیز بازگشت.

He will be joining us live in the studio as well.

او به صورت زنده در استودیو نیز به ما ملحق خواهد شد.

Christina asks

کریستینا

a very interesting question about intelligence.

سوال بسیار جالبی در مورد هوش می پرسد.

When we talk about intelligence, we are talking about intellect.

وقتی از هوش صحبت می کنیم، در مورد عقل صحبت می کنیم.

The way a person understands things or maybe the knowledge

روشی که شخص چیزها را درک می کند یا شاید دانشی

that they have stored up

که در اینجا ذخیره کرده

here, the things they can understand.

است، چیزهایی که می تواند بفهمد.

Some people do believe that

برخی از مردم معتقدند که

intellect or being intelligent

عقل یا باهوش

is something that might be hereditary,

بودن چیزی است که ممکن است ارثی باشد،

that there does seem to be a certain instance where people do seem

به نظر می رسد نمونه خاصی وجود دارد که افراد

within certain families

در خانواده های خاص

or a genetic line.

یا یک خط ژنتیکی به نظر می رسند.

People do seem to have more intelligence.

به نظر می رسد مردم هوش بیشتری دارند.

To be honest with you.

اگر بخواهی با تو صادق باشم.

I think your environment also has a role to play as well.

من فکر می کنم محیط شما نیز نقشی دارد.

So I don't think it is just about your your family.

بنابراین فکر نمی کنم این فقط مربوط به خانواده شما باشد.

If you have a clever family, it doesn't necessarily mean you are going to be clever.

اگر خانواده باهوشی دارید، لزوماً به این معنا نیست که قرار است باهوش باشید.

I think there are many things that happen in your life that might also affect

من فکر می‌کنم چیزهای زیادی در زندگی شما اتفاق می‌افتد که ممکن است

the way you learn and the way you understand the world around you.

بر نحوه یادگیری و درک دنیای اطرافتان نیز تأثیر بگذارد.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Oh, so many people are here now.

اوه، خیلی ها الان اینجا هستند.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

It's always lovely to see you here on the live chat.

دیدن شما اینجا در چت زنده همیشه خوشحال کننده است.

Know I love being here with you whenever I can

بدان که دوست دارم هر زمان که بتوانم اینجا

and I will be back with you on Sunday from 2 p.m.

با تو باشم و یکشنبه از ساعت 2 بعدازظهر با تو خواهم بود.

UK time.

به وقت انگلستان

Don't forget I am back with you on Sunday from 2 p.m.

فراموش نکنید یکشنبه از ساعت 14 با شما هستم.

UK time.

به وقت انگلستان

I hope today's live stream has been clear

امیدوارم پخش زنده امروز واضح بوده باشد

and I hope you have understood it very well.

و امیدوارم آن را به خوبی درک کرده باشید.

Apparently Claudia won't be here on Sunday.

ظاهرا کلودیا یکشنبه اینجا نخواهد بود.

You are going to the seaside.

داری میری کنار دریا

As we mentioned last week, Mr.

همانطور که هفته گذشته اشاره کردیم، آقای

Steve and myself, we are hoping to have a little break because it has been a very hectic

استیو و من، امیدواریم کمی استراحت داشته باشیم زیرا چند هفته بسیار پرتلاطم

and difficult few weeks, I will be honest with you.

و سخت بوده است، من با شما صادق خواهم بود.

So we are also looking forward hopefully to having a little break as well.

بنابراین ما نیز مشتاقانه منتظریم که یک استراحت کوچک نیز داشته باشیم.

Thanks for your company. I am going now.

با تشکر از شرکت شما الان دارم میرم

See you on Sunday 2 p.m.

یکشنبه ساعت 14 می بینمت.

UK time is when I'm back with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما برگشتم.

I hope you've enjoyed this and I hope you enjoy the rest of your week

امیدوارم از این کار لذت برده باشید و امیدوارم از بقیه هفته خود لذت ببرید

until we meet here again.

تا زمانی که دوباره اینجا ملاقات کنیم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of the English language, saying, Thanks for watching.

دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است که می گوید، از تماشای شما متشکرم.

See you again soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet right here

و البته، تا دفعه بعد که دقیقاً

inside this little box on your screen,

در این جعبه کوچک روی صفحه نمایش

you know what's coming next.

شما ملاقات می کنیم، می دانید که چه چیزی در راه است.

Yes, you do...

بله،

ta ta for now.

فعلاً... تا تا.