What is 'Tough Love'? - English Addict with MISTERDUNCAN - Episode 254 - Sunday 25th June 2023

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well now

امیدوارم الان حالتون خوب باشه

and it's a sticky one.

It's very sticky in here.

اینجا خیلی چسبناکه

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

I can't begin to tell you how hot it is at the moment in the studio.

من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که در حال حاضر در استودیو چقدر گرم است.

Well, I can tell you it's around 31 degrees in here.

خوب، می توانم به شما بگویم که اینجا حدود 31 درجه است.

Outside.

خارج از. هوا

It is a little cooler, but we are having a very hot day.

کمی خنک تر است، اما روز بسیار گرمی را سپری می کنیم.

I have a feeling quite a few of you

من احساس می کنم ممکن است تعداد کمی از شما

might be having a hot day right now.

در حال حاضر یک روز گرم داشته باشید.

Here we go again. Hi, everybody.

دوباره شروع کنیم. سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you happy?

شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Because I'm not too bad.

چون من خیلی بد نیستم

Although I will say straight away.

هر چند بلافاصله می گویم.

I've had a busy week.

هفته شلوغی داشتم سرش

It's been busy.

شلوغ بوده

We've had a very busy week. Myself and Mr.

هفته بسیار شلوغی داشتیم من و آقای

Steve, we've been travelling again.

استیو، ما دوباره در سفر بودیم.

Oh, Mr.

Duncan, you seem to like getting out and about at the moment.

اوه، آقای

دانکن، به نظر می رسد که شما دوست دارید در حال حاضر بیرون بروید.

Well, I suppose that's one of the reasons why Summer is such a wonderful season,

خب، گمان می‌کنم این یکی از دلایلی باشد که تابستان فصل فوق‌العاده‌ای است،

because it gives us all the chance

زیرا به همه ما این فرصت را می‌دهد

to go out and drive around,

که بیرون برویم و دور بزنیم،

maybe visit a nice scenic place.

شاید از یک مکان خوش منظره دیدن کنیم.

Scenic a place that is nice to visit.

مکانی دیدنی که بازدید از آن لذت بخش است.

Maybe you have some lovely views, maybe

شاید مناظر دوست داشتنی داشته باشید، شاید

the surroundings are beautiful.

محیط اطراف زیبا باشد.

We can describe it as scenic.

می توانیم آن را منظره توصیف کنیم.

A scenic view, A scenic picnic,

یک منظره منظره، یک پیک نیک منظره،

maybe you are going somewhere that's rather nice.

شاید شما در حال رفتن به جایی هستید که نسبتاً خوب باشد.

So we are back together again on a very hot.

بنابراین ما دوباره در یک مسابقه بسیار داغ با هم برگشتیم.

I suppose the word I would use

فکر می‌کنم کلمه‌ای که

to describe today is muggy.

امروز برای توصیفش به کار می‌برم کثیف است.

Oh, Mr.

Duncan, that's a very interesting word.

اوه، آقای

دانکن، این کلمه بسیار جالبی است.

Muggy.

ماگی.

If the weather is muggy, it means it is humid.

اگر هوا گل آلود است یعنی مرطوب است.

And I think at the moment, the humidity here in England is around 60%.

و من فکر می کنم در حال حاضر، رطوبت اینجا در انگلستان حدود 60٪ است.

So if you go outside, it

بنابراین اگر بیرون بروید،

really does feel as if you are in a tropical country somewhere.

واقعاً احساس می‌کنید که در یک کشور گرمسیری هستید.

It really does feel as if you are

واقعاً احساس می کنید که

in the tropics.

در مناطق استوایی هستید.

Anyway, enough of that.

به هر حال بسه

We have more important things to talk about because we are back once again

ما چیزهای مهم تری برای صحبت داریم زیرا بار دیگر

with another English live stream.

با پخش زنده انگلیسی دیگری بازگشته ایم.

And yes, you might say that we have made it

و بله، ممکن است بگویید که ما آن را

all the way

to the end of another weekend.

به پایان یک آخر هفته دیگر رساندیم.

And yes, it is Sunday today.

و بله، امروز یکشنبه است.

I hope you've had a good week.

امیدوارم هفته خوبی را سپری کرده باشید

It's been a busy one. Lots to show you.

یکم شلوغ بوده چیزهای زیادی برای نشان دادن شما

I have something very special to show you later on.

من یک چیز بسیار ویژه دارم که بعداً به شما نشان دهم.

I and also Mr.

من و همچنین آقای

Steve, I suppose I should mention him.

استیو، فکر می کنم باید به او اشاره کنم.

He is coming up at 2:30 to join us

او ساعت 2:30 می آید تا به ما بپیوندد و

here, talking about a very busy week.

در مورد یک هفته بسیار شلوغ صحبت کند.

We went to see one of our lovely viewers who is at the moment.

به دیدن یکی از بیننده های دوست داشتنی که در حال حاضر هست رفتیم.

Staying here in England.

اینجا در انگلیس ماندن

So we went

پس

down to a place called Bristol, a beautiful city.

رفتیم به جایی به نام بریستول، شهری زیبا.

And you might describe it as a port city

و شما ممکن است آن را به عنوان یک شهر بندری توصیف کنید

because there is a port in that place.

زیرا یک بندر در آن مکان وجود دارد.

In fact, that's the way in which Bristol became wealthy

در واقع، این راهی است که بریستول ثروتمند شد

and the city it is today, I suppose.

و شهری که امروز است، فکر می کنم.

Hello, also to the live chat.

سلام، همچنین به چت زنده. آیا

Can I say hello to the live chat?

می توانم به چت زنده سلام کنم؟

It's nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Hello to.

سلام به.

Who was first? Oh, hello.

اول کی بود؟ اوه سلام. آیا

Can I say hello to Amalia?

می توانم به آمالیا سلام کنم؟

Malaya Nasrat, Who is first today?

مالایا نصرت، امروز چه کسی اول است؟

You are first.

شما اول هستید

Congratulations to you.

تبریک به شما.

I was going to give you some applause, but unfortunately,

می خواستم شما را تشویق کنم، اما متأسفانه،

my little thing down here has stopped working.

چیز کوچک من اینجا کار نمی کند.

And I don't know why. It might be the heat.

و من نمی دانم چرا. ممکنه از گرما باشه

You see, I might give it a little bang later to see if I can get it working.

می بینید، ممکن است بعداً کمی به آن ضربه بزنم تا ببینم آیا می توانم کار کند یا خیر.

But I would like to have some applause if I can find my applause.

اما اگر بتوانم تشویقم را پیدا کنم، دوست دارم کمی تشویق کنم.

I will give it to you.

این را به تو خواهم داد.

But at the moment, I can't find them.

اما در حال حاضر نمی توانم آنها را پیدا کنم.

It's a shame, isn't it?

شرم آور است، اینطور نیست؟

But a round of applause for you.

اما یک دور تشویق برای شما.

I think it's so hot in here.

فکر کنم اینجا خیلی گرمه

My equipment is starting to melt.

تجهیزات من شروع به ذوب شدن کرده است.

We also have Beatrice.

بئاتریس هم داریم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Nice to see you here as well today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Hello there.

سلام.

Yes, You are the person who we went to see last week.

بله، شما فردی هستید که هفته گذشته به دیدنش رفتیم.

We had a wonderful day.

روز فوق العاده ای داشتیم.

The weather was amazing.

هوا شگفت انگیز بود.

We had the most amazing day.

شگفت انگیز ترین روز را داشتیم.

In Bristol with Beatrice.

در بریستول با بئاتریس.

And also we visited the people you are staying with at the moment,

و همچنین از افرادی که در حال حاضر با آنها اقامت دارید بازدید کردیم که

one of which is an English teacher.

یکی از آنها معلم انگلیسی است.

So I would say during your time here in England, Beatrice,

بنابراین، من می‌گویم، بئاتریس، در مدت زمانی که اینجا در انگلستان بودید،

I would say that you are getting a lot of English

می‌توانم بگویم که شما تجربه‌های انگلیسی زیادی دارید

experience and lots of English lessons.

و درس‌های انگلیسی زیادی می‌آموزید.

Hello, also to Jemmy from Hong Kong.

سلام، همچنین به جمی از هنگ کنگ.

We also have Palmira as well.

پالمیرا هم داریم.

Talking of which, the teacher

صحبت از آن، معلمی است

that Beatrice has been learning from here in England.

که بئاتریس از اینجا در انگلیس یاد گرفته است.

She originally came from Hong Kong.

او در اصل از هنگ کنگ آمده بود.

It's true.

درسته.

Hello. Also, Anna.

سلام. همچنین آنا. به

Tell Emira we have Sandra Gonzalez as well.

امیرا بگو ما ساندرا گونزالس را هم داریم.

And yes, he is here again,

و بله، او دوباره اینجاست،

the most energetic person I've ever met in my life.

پرانرژی ترین فردی که در زندگی ام دیده ام.

It is new is Mandela is

این جدید است که ماندلا

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Louis. Nice to see you here as well.

سلام، لویی. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Milad, Milad Javaid.

میلاد، میلاد جواد هم داریم.

We also have oh, Tomic is here.

ما اوه هم داریم، تومیک اینجاست.

Hello, Tomic.

سلام تومیک

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Joining us live on this Sunday.

این یکشنبه به صورت زنده به ما بپیوندید.

How is the weather where you are?

اونجا که هستی هوا چطوره؟

And I know that you love talking about the weather.

و من می دانم که شما عاشق صحبت در مورد آب و هوا هستید.

You really do. I know.

شما واقعا انجام می دهید. میدانم.

So I want to know, is it hot and sticky where you are at the moment?

بنابراین من می خواهم بدانم آیا در این لحظه در جایی که هستید گرم و چسبناک است؟

Because I know it is here.

چون میدونم اینجاست

I would imagine Mr.

تصور می‌کنم آقای

Steve is going to complain about

استیو می‌خواهد از

how hot it is in the studio.

گرمای هوا در استودیو شکایت کند.

Hello. Also to.

سلام. همچنین به.

To Sia.

به سیا.

Hello, Sia.

سلام سیا

Nice to see you back here today.

خوشحالم که امروز دوباره شما را اینجا می بینم.

We also have the Zika.

ما هم زیکا داریم.

Nice to see you as well.

از دیدن شما هم خوشحالم

Today we are looking at words and phrases connected to the sea

امروز به لغات و عبارات مرتبط با دریا

and the ocean because, of course, we went down to Bristol

و اقیانوس نگاه می کنیم زیرا البته

last week to meet Beatriz.

هفته گذشته برای ملاقات با Beatriz به بریستول رفتیم.

So I thought it would be fun to do that.

بنابراین فکر کردم انجام این کار سرگرم کننده خواهد بود.

Also, we are talking about something that happens in life,

همچنین، ما در مورد اتفاقاتی صحبت می کنیم که در زندگی اتفاق می افتد،

especially if you are a parent.

به خصوص اگر پدر و مادر باشید.

Are there any parents watching at the moment?

آیا پدر و مادری در حال حاضر تماشا می کنند؟ آیا

Are you a parent?

شما یک پدر و مادر هستید؟

Do you have children?

بچه داری؟

Maybe your children are still growing up.

شاید فرزندان شما هنوز در حال رشد هستند.

Maybe they are still young.

شاید هنوز جوان هستند.

Maybe they've just started school.

شاید تازه مدرسه را شروع کرده اند.

One of the most interesting things

یکی از جالب‌ترین چیزهایی که می‌بینم

I find, especially when I look back in my own life,

، مخصوصاً وقتی به زندگی‌ام نگاه می‌کنم،

are all the experiences I had

تمام تجربیاتی است که

when I started school and when I started socialising as a child.

هنگام شروع مدرسه و زمانی که در کودکی شروع به معاشرت کردم، داشتم.

We all have to learn those lessons in life.

همه ما باید این درس ها را در زندگی یاد بگیریم.

Some of those lessons are not easy.

برخی از آن درس ها آسان نیستند.

Some of the things we have to find out about

برخی از چیزهایی که باید در مورد

life are not acceptable.

زندگی بدانیم قابل قبول نیستند.

Maybe sometimes we have to suffer slightly as well.

شاید گاهی اوقات ما هم باید کمی رنج بکشیم.

So when you are young, some parents

بنابراین زمانی که شما جوان هستید، برخی از والدین

like to discipline that children.

دوست دارند آن کودکان را تنبیه کنند.

They like to make sure that their child is prepared

آنها دوست دارند مطمئن شوند که فرزندشان

for the real world.

برای دنیای واقعی آماده است.

And when I say the real world, I mean reality.

و وقتی می گویم دنیای واقعی، منظورم واقعیت است.

It is probably a good idea

احتمالاً ایده خوبی است که

to make sure that your children know that as life goes on,

مطمئن شوید فرزندانتان می دانند که با ادامه زندگی،

they might have problems, difficulties, things might go wrong.

ممکن است مشکلات، مشکلات و مشکلاتی پیش بیاید.

Life is not always fair.

زندگی همیشه عادلانه نیست.

So I think sometimes

بنابراین من فکر می کنم گاهی اوقات

parents often resort or use

والدین اغلب به

something called tough love.

چیزی به نام عشق سخت متوسل می شوند یا از آن استفاده می کنند. آیا

Have you heard of that expression?

این عبارت را شنیده اید؟

Tough love.

عشق سخت.

So when we say tough love, we are actually saying

بنابراین وقتی می گوییم عشق سخت، در واقع

rules or discipline or maybe punishment

قوانین یا انضباط یا شاید تنبیهی را می گوییم

that we give out or we administer.

که صادر می کنیم یا اجرا می کنیم.

So if you administer something,

بنابراین اگر شما چیزی را اداره می کنید، به این

it means you give out that thing, you give it to someone.

معنی است که آن چیز را می دهید، آن را به کسی می دهید.

So quite often tough love is

بنابراین اغلب عشق سخت

something parents will give to their children,

چیزی است که والدین به فرزندان خود می دهند،

so they will be prepared

بنابراین آنها

for the difficulties that life has for them.

برای مشکلاتی که زندگی برای آنها دارد آماده می شوند.

And I think it's true. I think it's very true.

و من فکر می کنم درست است. من فکر می کنم خیلی درست است.

Palmeiras says we are hot today.

پالمیراس می گوید امروز داغ هستیم.

Yes, I think everyone is.

بله، من فکر می کنم همه هستند.

I have a feeling maybe later today we might have a thunderstorm

من احساس می کنم شاید بعداً امروز ممکن است یک طوفان رعد و برق

or maybe some sort of

یا شاید نوعی

storm of some sort.

طوفان داشته باشیم.

Maybe wind, rain, thunder, lightning.

شاید باد، باران، رعد و برق، رعد و برق.

As long as it doesn't happen during my live stream.

تا زمانی که در جریان پخش زنده من این اتفاق نیفتد.

Because the problem is living around here,

از آنجا که مشکل زندگی در این اطراف است،

we often lose our electricity.

ما اغلب برق خود را از دست می دهیم.

So if there is a storm or maybe if there is lightning,

بنابراین اگر طوفان یا رعد و برق باشد،

sometimes we do lose our electricity here, which is not good.

گاهی اوقات ما برق خود را در اینجا از دست می دهیم، که خوب نیست.

When you think about it, it isn't a good thing, to be honest with you.

وقتی به آن فکر می کنید، صادقانه با شما چیز خوبی نیست.

Hello also to Claudia.

سلام به کلودیا.

Hello, Claudia. And I suppose.

سلام، کلودیا. و من فکر می کنم.

Well, I was going to ask the question.

خب من میخواستم سوال رو بپرسم

Let's see if it works.

ببینیم کار میکنه

Here is the question

این سوالی است

that I want to ask Claudia right now.

که من می خواهم همین الان از کلودیا بپرسم.

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

What have you got in the pot?

چه چیزی در گلدان دارید؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claudia,

اوه، کلودیا،

what is in the pot?

چه چیزی در قابلمه است؟

Claudia, what is in your pot today?

کلودیا، امروز در گلدان شما چیست؟

Please let me know on the live chat.

لطفا در چت زنده به من اطلاع دهید.

And yes, you can get in touch with me on the live chat.

و بله، می توانید در چت زنده با من در تماس باشید.

Of course, there are other ways of getting in touch as well.

البته راه های دیگری نیز برای برقراری ارتباط وجود دارد.

I will show you now on the screen.

اکنون روی صفحه نمایش به شما نشان خواهم داد.

You can write to me to my email address.

می توانید به آدرس ایمیل من برای من بنویسید.

There it is.

ایناهاش.

You can also follow me on Facebook as well.

شما همچنین می توانید من را در فیس بوک نیز دنبال کنید.

Facebook, I have a Facebook page.

فیس بوک، من یک صفحه فیس بوک دارم.

And if you want to donate to help, I work continue.

و اگر می خواهید کمک مالی کنید، من کارم را ادامه می دهم.

There is my PayPal address as well.

آدرس پی پال من هم هست.

So now there is no excuse for not knowing

بنابراین در حال حاضر هیچ بهانه ای برای عدم اطلاع از

how to get in touch.

نحوه تماس وجود ندارد.

It's strange.

عجیب است.

Mr. Steve and myself,

آقای استیو و من،

should I say this?

این را بگویم؟ نمی‌خواهم

I wonder if I should say this because it might

این را بگویم زیرا ممکن است

give you some clues

سرنخ‌هایی

about something we are planning.

در مورد چیزی که ما در حال برنامه‌ریزی هستیم به شما بدهد.

No, I'm not going to say too much.

نه، زیاد نمی گویم.

There, but I will say one thing.

وجود دارد، اما من یک چیز را می گویم.

We went to a place last week and it wasn't

ما هفته گذشته به جایی رفتیم که

it was not

Bristol.

بریستول نبود. یک

It was another place that we went to last week.

جای دیگری بود که هفته پیش رفتیم.

Would you like to have a look at it?

دوست دارید نگاهی به آن بیندازید؟

So this is the place we went to last week.

بنابراین این جایی است که هفته گذشته به آن رفتیم.

Not very far away from where we live.

خیلی دور از محل زندگی ما نیست.

This is a place called Shrewsbury.

اینجا مکانی به نام شروسبری است.

Shrewsbury.

شروزبری.

It is a large town, very close to where I live.

شهر بزرگی است و به محل زندگی من بسیار نزدیک است.

But the strange thing

اما نکته عجیب این

is, we hardly ever go there.

است که ما به ندرت به آنجا می رویم.

We don't go there very often.

ما زیاد آنجا نمی رویم.

And I'm just wondering where you live.

و من فقط به این فکر می کنم که شما کجا زندگی می کنید.

Is there a place that you rarely visit, even though you live very close to it?

آیا جایی وجود دارد که به ندرت از آن بازدید کنید، حتی اگر خیلی نزدیک به آن زندگی کنید؟

No. I remember when we were in Paris

نه. یادم می آید که

a couple of weeks ago.

چند هفته پیش در پاریس بودیم.

Lewis Mendez

لوئیس مندز

said he hadn't been to Paris for a long time,

گفت که برای مدت طولانی به پاریس نرفته است،

even though he doesn't live very far away from it.

حتی اگر خیلی دور از آن زندگی نمی کند.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Is there a place that you rarely visit?

آیا جایی هست که به ندرت از آن بازدید کنید؟

And then if you look carefully on the screen now, you can see Mr.

و سپس اگر اکنون با دقت به صفحه نگاه کنید ، می توانید آقای

Steve outside a very well known burger chain.

استیو را در خارج از یک زنجیره همبرگر بسیار معروف ببینید.

So that fast food restaurant has been around for many years.

به طوری که آن رستوران فست فود سالهاست که وجود دارد.

But the sad thing is, it is very sad.

اما نکته غم انگیز این است که بسیار غم انگیز است.

There aren't many of them left.

تعداد زیادی از آنها باقی نمانده است.

So I remember as a child going to this particular chain

بنابراین به یاد دارم که در کودکی به این رستوران زنجیره ای خاص

of fast food restaurants.

از فست فودها می رفتم.

And then you can see Mr. Steve.

و سپس می توانید آقای استیو را ببینید.

I wonder what Mr.

من تعجب می کنم که آقای استیو چه چیزی

Steve has in his back. I wonder

در پشت خود دارد. تعجب می کنم که

we might tell you that later on.

ممکن است بعداً به شما بگوییم.

We might share that information with you a little bit later.

ممکن است کمی بعد این اطلاعات را با شما به اشتراک بگذاریم .

But for now,

اما در حال حاضر،

of course, it is English addict and you are welcome to join in as well.

البته، این معتاد انگلیسی است و شما نیز خوش آمدید به آن بپیوندید.

We also have Fernando.

فرناندو را هم داریم.

Hello, Fernando.

سلام فرناندو

No, it's nice to see you here as well.

نه، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Pedro Belmont, or should I say.

پدرو بلمونت، یا بهتر است بگویم.

Pedro Belmont

پدرو بلمونت

is here today.

امروز اینجاست.

We also have Irene

ما همچنین ایرنه را داریم

and oh, I think we have some viewers in Vietnam.

و اوه، فکر می کنم در ویتنام تعدادی بیننده داریم. اگر در ویتنام تماشا می‌کنید،

Can I say a big thank you for joining me if you are watching in Vietnam,

می‌توانم از اینکه به من ملحق شدید تشکر می‌کنم،

because I know I have a lot of viewers to show,

زیرا می‌دانم بینندگان زیادی برای نشان دادن دارم،

I believe is how you say hello in Vietnamese.

فکر می‌کنم اینگونه است که به ویتنامی سلام می‌کنید.

Hello also to Glenda.

همچنین به گلندا سلام.

Hello, Glenda.

سلام گلندا

That is a very British sounding name.

این یک نام بسیار انگلیسی است.

I have met many girls

من در زندگیم با دختران زیادی آشنا شدم

in my life

and some of them were called Glenda.

و برخی از آنها گلندا نام داشتند.

It's true.

درسته.

I'm not lying, Christina.

من دروغ نمی گویم کریستینا.

Oh, hello, Christine.

اوه، سلام، کریستین.

I am My lady of leisure is Christine.

من بانوی اوقات فراغت من کریستین است.

Where are you at the moment, Christine?

کریستین الان کجایی؟

Are you lying on the beach?

آیا در ساحل دراز کشیده اید؟

Are you listening to the waves

آیا به امواجی که

lapping on the shore?

در ساحل می‌چرخند گوش می‌دهی؟

I hope you have plenty of suncream on yourself.

امیدوارم کرم ضد آفتاب زیادی روی خودتون داشته باشید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello to

سلام به

New win.

برنده جدید.

Hello, Tan. You win. Who is watching in Vietnam?

سلام، تان. شما برنده می شوید. چه کسی در ویتنام تماشا می کند؟

Hello, Vietnam.

سلام ویتنام

Once again, a very special hello to you as well.

یک بار دیگر، یک سلام بسیار ویژه به شما نیز.

Claudia has a very busy day in the kitchen.

کلودیا یک روز بسیار شلوغ در آشپزخانه دارد.

I have my hands full.

دستم پر است

I am baking a chocolate cake today for my nephew.

من امروز برای برادرزاده ام کیک شکلاتی میپزم.

He lives in Madrid, but right now he is in Argentina.

او در مادرید زندگی می کند، اما در حال حاضر در آرژانتین است.

I am very, very happy.

من خیلی خیلی خوشحالم.

For two years, he has been away.

دو سال است که او دور است.

So you might describe it as reunited.

بنابراین شما ممکن است آن را به عنوان اتحاد مجدد توصیف کنید.

You have been reunited with your nephew.

شما دوباره با برادرزاده خود وصل شدید.

He's been away for two years.

او دو سال است که دور است.

So I hope you have a great time also, Claudia.

پس امیدوارم به شما هم خوش بگذرد، کلودیا. آیا

Can I say thank you for your little video message that you sent me?

می توانم بگویم از پیام تصویری کوچکی که برای من فرستادید تشکر می کنم؟

Now, I was going to play it here,

حالا می‌خواستم اینجا بازی کنم،

but I wasn't sure if you would allow it

اما مطمئن نبودم که اجازه می‌دهی

or if it was a right decision or a wrong decision.

یا تصمیم درستی بود یا اشتباه.

So I didn't.

پس من این کار را نکردم.

But I might play it next week if you want me to.

اما اگر شما بخواهید ممکن است هفته آینده آن را بازی کنم.

I will.

من خواهم.

But thank you. It's always nice to hear from you.

به هرحال متشکرم. شنیدن از شما همیشه خوشحال کننده است.

And of course, it's always nice to see you as well.

و البته، دیدن شما همیشه خوشحالم.

A couple of weeks ago,

چند هفته پیش،

we were in Paris.

ما در پاریس بودیم.

We had a super time.

فوق العاده بودیم

We did a live stream as well.

پخش زنده هم انجام دادیم.

And we met quite a few of my English addicts

و ما تعداد زیادی از معتادان انگلیسی من را

in real life.

در زندگی واقعی ملاقات کردیم.

It was something that happened a couple of weeks ago and we had the most amazing time.

این چیزی بود که چند هفته پیش اتفاق افتاد و ما شگفت‌انگیزترین زمان را سپری کردیم.

And I and

و من و

I'm English addict is here again.

من معتاد انگلیسی هستیم دوباره اینجا هستیم.

I hope you've had a good week.

امیدوارم هفته خوبی را سپری کرده باشید

A busy week last week. Mr. Steve.

هفته گذشته یک هفته شلوغ آقای استیو

By the way, can I just say

به هر حال، می توانم فقط بگویم که

I don't normally talk about our personal lives

من معمولاً در مورد زندگی شخصی خود صحبت نمی کنم

because I'm sure you're not interested at all in what we're up to.

زیرا مطمئن هستم که شما اصلاً به آنچه ما در حال انجام آن هستیم علاقه ای ندارید.

But this is a sad week for me.

اما این یک هفته غم انگیز برای من است.

Do you know why?

میدونی چرا؟

Because next week Mr.

چون هفته آینده آقای

Steve is going back to work.

استیو سر کار برمی گردد.

So another week from now.

بنابراین یک هفته دیگر از هم اکنون.

So next weekend will be the last weekend that Mr.

بنابراین آخر هفته آینده آخرین آخر هفته ای خواهد بود که آقای

Steve will be a free man because he has decided and I don't know why.

استیو یک مرد آزاد خواهد بود زیرا او تصمیم گرفته است و من نمی دانم چرا.

Maybe he's a maybe Mr.

شاید او یک شاید آقای

Steve's a bit crazy and I don't know.

استیو کمی دیوانه است و من نمی دانم.

He's gone loco, perhaps, but Steve has decided to go back to work,

او احتمالاً رفته است، اما استیو تصمیم گرفته است که به سر کار برگردد،

so he's starting a new job in a roundabout a week from now.

بنابراین او یک هفته بعد در یک دوربرگردان کار جدیدی را شروع می کند.

In fact, it will be a week tomorrow.

در واقع فردا یک هفته خواهد بود.

He will be starting back to work.

او دوباره شروع به کار خواهد کرد.

Not only that, he's going to be away as well for some of that time, so I'm going to be

نه تنها این، او همچنین برای مدتی دور خواهد بود ، بنابراین من تنها خواهم بود

on my own.

.

But also Mr.

اما همچنین آقای

Steve will be busy again with his new job.

استیو دوباره مشغول کار جدید خود خواهد بود.

And I have to say

و باید بگویم که

I'm not really looking forward to it.

واقعاً منتظر آن نیستم.

It's going to be very strange because to be honest, I've had Steve with me

خیلی عجیب خواهد بود، زیرا صادقانه بگویم،

since 2020 when coronavirus and when the lockdown started.

از سال 2020 که ویروس کرونا و زمانی که قرنطینه شروع شد، استیو را با خود داشتم.

So Steve was always working here and then he retired

بنابراین استیو همیشه در اینجا کار می کرد و سپس بازنشسته شد

and now he decides to go back to work.

و اکنون تصمیم می گیرد به سر کار برگردد.

Some people think he's gone crazy, personal.

برخی از مردم فکر می کنند او دیوانه شده است، شخصی.

Lee From my own point of view, it is Mr.

لی از دیدگاه خودم، این

Steve's choice. It is his life.

انتخاب آقای استیو است. زندگی اوست.

So I've said that I'm happy whatever

بنابراین من گفته ام که من خوشحالم هر کاری که

he wants to do, it's his choice

او بخواهد انجام دهد، این انتخاب اوست

and I will always support him whatever he decides to do.

و من همیشه از او هر کاری که تصمیم بگیرد حمایت خواهم کرد.

But he's gone back to work.

اما او به سر کار خود بازگشته است.

He will be anyway.

او به هر حال خواهد بود.

So he's got another job and he's going back to work

بنابراین او یک کار دیگر پیدا کرده است و چند روز دیگر به سر کار باز می گردد

in a few days time.

.

And I have to say I'm a little

و باید بگویم که من کمی به دنبال

what's the word I'm looking for a little sad about it because it means every day

کلمه ای هستم که در مورد آن کمی غمگین هستم زیرا این بدان معنی است که هر روز

I will spend more time again on my own and I'm not looking forward to it.

زمان بیشتری را دوباره به تنهایی خواهم گذراند و مشتاقانه منتظر آن نیستم.

If I was honest.

اگر صادق بودم

Anyway, at least I have something to keep me company.

به هر حال حداقل چیزی دارم که با من همراهی کند.

And that is you.

و اون تو هستی

By the way, don't forget there are some new short

ضمناً، فراموش نکنید که

lessons as well on my YouTube channel.

در کانال یوتیوب من چند درس کوتاه جدید نیز وجود دارد.

I will mention it now.

اکنون به آن اشاره می کنم.

There are some English short lessons

چند درس کوتاه انگلیسی وجود دارد که

I've decided to call them English shorts, you see.

تصمیم گرفتم آنها را شورت انگلیسی بنامم.

And there is a playlist underneath this video.

و یک لیست پخش در زیر این ویدیو وجود دارد.

So down there there is a link to a playlist

بنابراین در پایین لینکی به یک لیست پخش وجود دارد

and I'm putting new lessons on almost every day

و من تقریباً هر روز دروس جدید را قرار می دهم که

there will be a new short English lesson.

یک درس جدید انگلیسی کوتاه خواهد بود.

So what do you think?

خب چی فکر می کنی؟

Is it a good idea?

آیا این یک ایده خوب است؟ آیا

Are you happy with

از

these new short lessons that I'm producing?

این درس های کوتاه جدیدی که من تولید می کنم راضی هستید؟

So something that you can watch for a short time

بنابراین چیزی که می توانید برای مدت کوتاهی تماشا کنید

and then every day you can learn something new

و سپس هر روز می توانید چیز جدیدی

with these short video lessons.

با این درس های ویدیویی کوتاه بیاموزید.

So if you haven't yet seen them, don't forget to check them out.

بنابراین اگر هنوز آنها را ندیده اید، فراموش نکنید که آنها را بررسی کنید.

Mr. Steve will be here soon.

آقای استیو به زودی اینجا خواهد بود.

Pedro Hello, Pedro.

پدرو سلام پدرو.

Apparently, according to Pedro, Mr.

ظاهراً به گفته پدرو، آقای

Steve is the breadwinner.

استیو نان آور خانه است.

When we describe someone as a breadwinner,

وقتی شخصی را به عنوان نان آور معرفی می کنیم، می

we say that they are the person who is bringing money

گوییم که او شخصی است که پول

into the house

به خانه ای که در

they are earning and bringing

دست دارد می آورد و

a wage or salary into the house.

دستمزد یا حقوقی را به خانه می آورد.

Well, he might be right there.

خوب، او ممکن است همان جا باشد.

Or then again, you might be wrong.

یا دوباره، ممکن است اشتباه کنید.

Coming up in a moment.

در یک لحظه بالا می آید.

Yes, the man we just mentioned, it's getting very dark outside.

بله، مردی که به آن اشاره کردیم، بیرون بسیار تاریک شده است. آیا

Have you noticed? I think we might be getting some rain.

توجه کرده اید؟ من فکر می کنم ممکن است کمی باران بباریم.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

But first, some lovely moments shared with

اما ابتدا، چند لحظه دوست داشتنی به اشتراک گذاشته شده با

Mother Nature.

مادر طبیعت.

I love nature so much.

من طبیعت را خیلی دوست دارم. می

I want to go into the nearest field and run around

خواهم به نزدیک ترین زمین بروم و دور بزنم

and because it's so hot, I might even take all my clothes off.

و چون هوا خیلی گرم است، حتی ممکن است تمام لباس هایم را در بیاورم.

Oh, Mr. Duncan, that's very naughty.

اوه، آقای دانکن، این خیلی شیطان است.

Naughty, but nice.

شیطونه ولی خوبه

That's what they say, apparently.

این چیزی است که آنها می گویند، ظاهرا.

Oh, there he is.

اوه، او آنجاست.

Can you say hello, everyone?

میشه به همه سلام کنید؟

Yes, I'm here.

بله. من اینجا هستم.

Chop chop, says Tomic. Don't be shy.

تومیک می‌گوید ریز خرد کنید. خجالتی نباش

Don't be shy.

خجالتی نباش

Come over here. Come near, come near.

بیا اینجا. نزدیک بیا نزدیک بیا

Don't be so far away. Don't be so distant.

اینقدر دور نباش اینقدر دور نباش

That's bad, sir. Is it?

این بد است قربان آیا این است؟

Here he is, Mr. Steve.

او اینجاست، آقای استیو.

He's here with us. Hello, Mr. Steve. Welcome. Welcome.

او اینجا با ماست سلام آقای استیو. خوش آمدی. خوش آمدی.

Welcome to lovely viewers from across the globe, and you're all special.

به بینندگان دوست داشتنی از سراسر جهان خوش آمدید، و همه شما خاص هستید.

This is a more accurate way now.

این یک راه دقیق تر در حال حاضر است.

You're all special.

همه شما خاص هستید در آن زمان می‌خواستم

I was going to make a joke then, but unless you knew the reference from The Simpsons,

شوخی کنم، اما اگر مرجع سیمپسون‌ها را نمی‌دانستید،

it really wouldn't have worked very well and might have offended. Yes.

واقعاً خوب کار نمی‌کرد و ممکن بود توهین‌آمیز باشد. آره.

And that and also the episode is from about 1994.

و این و همچنین قسمت مربوط به سال 1994 است.

So I don't think anyone is going to know the reference that you're coming out with.

بنابراین فکر نمی‌کنم کسی مرجعی را که شما با آن وارد می‌شوید بداند.

You said you were going to be naked. Mr. Duncan.

گفتی برهنه میشی آقای دانکن

I felt like, well, Christina, I think, is naked on the beach.

احساس می کردم، خب، کریستینا، فکر می کنم، برهنه در ساحل است.

Really? No, no, not at the moment.

واقعا؟ نه نه فعلا نه

But she might be a Christina.

اما او ممکن است یک کریستینا باشد.

I'm going to tell you what Christina has been doing today.

من می خواهم به شما بگویم که کریستینا امروز چه کار کرده است .

She's been riding her bike everywhere, says, Patrick.

پاتریک می‌گوید، او همه جا دوچرخه‌سواری کرده است.

Can I just tell you about Christina?

می توانم فقط در مورد کریستینا به شما بگویم؟

Yes, go on.

بله ادامه بده

Christina has been riding her bike, and now she is lying

کریستینا دوچرخه سواری کرده است و حالا

under a tree watching us.

زیر درختی دراز کشیده و ما را تماشا می کند.

How delightful. Yes,

چقدر لذت بخش بله،

but Tomek said he wanted to

اما تامک گفت که می‌خواهد

apply sun cream to Christina's body,

کرم ضد آفتاب را روی بدن کریستینا بمالد،

so I seen that she was by the beach or somewhere with the sun out. But.

بنابراین دیدم که او در کنار ساحل یا جایی با آفتاب بیرون است. ولی.

But nevertheless, people are doing things.

اما با این وجود، مردم در حال انجام کارهایی هستند.

Of course, as we discovered when we met

البته همانطور که وقتی با

this wonderful group in Paris.

این گروه فوق العاده در پاریس آشنا شدیم متوجه شدیم.

The people do all sorts of things when they're watching us.

مردم وقتی ما را تماشا می کنند همه کارها را انجام می دهند .

Don't they?

اینطور نیست؟

Just sitting there obediently watching as they're doing other things.

فقط آنجا نشسته و مطیعانه تماشا می کند که آنها مشغول انجام کارهای دیگر هستند.

Sometimes I don't want to think about what people might be doing.

گاهی اوقات نمی خواهم به کارهایی که ممکن است انجام دهند فکر کنم.

I mean, some people I have a feeling,

منظورم این است که برخی از افراد احساسی دارم،

some people might be watching us whilst they're on the toilet, probably because maybe,

برخی از افراد ممکن است در حالی که در توالت هستند ما را تماشا کنند، احتمالاً به این دلیل که

maybe the sound of our voice over our faces

شاید صدای صدای ما بر روی صورتمان به

will help them to to move things along.

آنها کمک کند تا چیزها را به جلو ببرند.

Well, in 2 hours you probably need to go to the toilet at some point and you could have

خوب، در عرض 2 ساعت شما احتمالاً نیاز به رفتن به توالت دارید و می توانید گوش

the ear plugs, headphones to listen to us.

گیر و هدفون برای گوش دادن به ما داشته باشید.

So going back to what people do when they're watching us, Claudia is baking a cake.

بنابراین با بازگشت به کاری که مردم هنگام تماشای ما انجام می دهند، کلودیا در حال پختن کیک است.

Oh, a chocolate cake, I believe.

اوه، یک کیک شکلاتی، من باور دارم.

I believe she said yes.

من معتقدم که او گفت بله.

Her nephew is coming back after two years away.

برادرزاده اش بعد از دو سال دوری برمی گردد.

Well, I'm jealous that they're going to he or he's going to get this lovely cake

خوب، من حسادت می کنم که آنها به سراغ او می روند یا او این کیک دوست داشتنی را می گیرد

and that we can't have a peace because your cooking is legendary,

و ما نمی توانیم آرامش داشته باشیم زیرا آشپزی شما افسانه ای است،

is it not, as his topics, for that matter.

آیا این موضوع به عنوان موضوعات او نیست.

Talking of food now, we had a little trip during the week.

حالا که صحبت از غذا شد، در طول هفته یک سفر کوچک داشتیم.

We went to see one of our lovely students and in a moment it was that Mr.

ما به دیدن یکی از شاگردان دوست داشتنی خود رفتیم و در یک لحظه این بود که آقای

Duncan can I just go and see? I don't remember.

دانکن می توانم فقط بروم و ببینم؟ یادم نمیاد

Okay, I'm joking, I'm joking.

باشه شوخی میکنم شوخی میکنم

I'll just do that when I get to the end of the sentence.

فقط وقتی به پایان جمله رسیدم این کار را انجام می دهم.

Because now I can't remember where I was

چون الان یادم نمی آید در

during the week.

طول هفته کجا بودم. روز جمعه

We went to see one of our lovely viewers

به دیدن یکی از بیننده های دوست داشتنی مان رفتیم

on Friday

and I also did some videoing.

و من هم فیلمبرداری کردم.

So I took some images, some moving images.

بنابراین چند عکس گرفتم، چند عکس متحرک.

That's what we called them in the business.

این همان چیزی است که ما آنها را در تجارت نامیدیم.

You see, we call the moving images, but maybe in the 1920s. Yes.

ببینید، ما به تصاویر متحرک می گوییم، اما شاید در دهه 1920. آره.

Well, that was that was what I was going with, you see.

خوب، این همان چیزی بود که من با آن می رفتم، می بینید.

And we decided to do some filming whilst we were there.

و تصمیم گرفتیم تا زمانی که آنجا بودیم، فیلمبرداری انجام دهیم.

Shall we share the video now?

حالا ویدیو را به اشتراک بگذاریم؟

So here it is.

پس اینجاست.

It's a nice video.

ویدیوی خوبی است.

Lots of things we were actually on board the ship.

چیزهای زیادی که ما واقعاً در کشتی بودیم.

Yes. The I think it was the SS Great Britain.

آره. فکر کنم اس اس بریتانیای کبیر بود.

That is correct. Mr.

این صحیح است. آقای

Duncan, the name of the ship, a very old ship.

دانکن، نام کشتی، یک کشتی بسیار قدیمی.

And also we were spending time with Beatrice as well.

و همچنین ما با بئاتریس وقت می گذراندیم.

Would you like to have a look at it now, Would you?

دوست داری الان یه نگاهی بهش بندازی؟

Yes, because I haven't seen your video yet, Mr. Duncan.

بله، چون من هنوز ویدیوی شما را ندیده ام آقای دانکن.

I was there, obviously, but I haven't seen the video.

من آنجا بودم، معلوم است، اما ویدیو را ندیده بودم.

Okay, then let's watch it right now, shall we?

خوب، پس بیایید همین الان آن را تماشا کنیم، آیا؟

Are you ready? I am. Are you ready? Let's go.

اماده ای؟ من هستم. اماده ای؟ بیا بریم.

And that is is.

و این است.

I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

We had the most amazing time on Friday.

شگفت انگیزترین زمان را در روز جمعه داشتیم.

And I think I would say that that was probably the best exhibition

و فکر می‌کنم می‌توانم بگویم که این احتمالاً بهترین نمایشگاهی بود که تا

I've ever seen of anything ever

به حال

in my life.

در زندگی‌ام دیده‌ام.

It was very good. Mr.

خیلی خوب بود. آقای

Duncan I was very impressed with the attention to detail of this, the first ever

دانکن من بسیار تحت تأثیر توجه به جزئیات این کشتی قرار گرفتم، اولین

screw propeller ship to cross the Atlantic. Yes.

کشتی پروانه ای که از اقیانوس اطلس عبور کرد. آره.

And also the longest.

و همچنین طولانی ترین.

Yes, the longest ship ever built at that time.

بله، طولانی ترین کشتی ساخته شده در آن زمان.

Exactly. It was made of iron as well.

دقیقا. از آهن نیز ساخته شده بود.

Rusted away, of course.

البته زنگ زده

And what was incredible was Mr.

و چیزی که باور نکردنی بود آقای

Duncan. Obviously,

دانکن بود. بدیهی است که

Beatrice is from Argentina.

بئاتریس اهل آرژانتین است.

She's have to go now because as a friend come round.

او اکنون باید برود زیرا به عنوان یک دوست دور می‌آید.

But I think she's seen the video,

اما من فکر می کنم او این ویدئو را دیده است،

That particular boat that was built in Bristol

آن قایق خاصی که در بریستول

SS Great Britain ended up after a million miles

SS بریتانیا ساخته شده بود، پس از یک میلیون مایل

of sailing around the globe,

دریانوردی در سراسر جهان،

ended up in what

به چیزی که

we call the Falkland Islands or the Malvinas.

ما جزایر فالکلند یا مالویناس می نامیم، ختم شد.

That's where it ended up scuttled in a bay scuttle.

آنجا بود که در نهایت در یک اسکاتل خلیج فرو رفت.

That means it's been it's sunk and then it was eventually brought back to the to the UK.

این بدان معناست که غرق شده و در نهایت به بریتانیا بازگردانده شده است.

Was it 1970 something? I think it was in the 1970s.

1970 چیزی بود؟ فکر می کنم در دهه 1970 بود.

It was brought back to be restored because it's of its historical value.

به دلیل ارزش تاریخی آن، برای بازسازی مجدد آورده شد.

They've never had a screw propeller before on a boat like that.

آنها تا به حال یک پروانه پیچ در قایق مانند آن نداشتند.

So it was incredible.

پس باورنکردنی بود.

Anyway, it was fascinating, but to be honest with you, the work they did on

به هر حال، جذاب بود، اما صادقانه بگویم، کاری که آنها در

that ship was amazing because when it was brought back, there was very little left of it.

آن کشتی انجام دادند شگفت انگیز بود، زیرا زمانی که آن را بازگرداندند، بسیار کمی از آن باقی مانده بود.

There was only really the main part of the hull

فقط بخش اصلی بدنه

and parts of the upper deck.

و بخش‌هایی از عرشه بالایی وجود داشت.

Most of it was was destroyed or even missing,

بیشتر آن نابود شده بود یا حتی مفقود شده بود،

or there were parts of the ship just lying around.

یا بخش هایی از کشتی فقط در اطراف قرار داشت.

So they did bring everything back.

بنابراین آنها همه چیز را برگرداندند.

But I have to say, everything in there,

اما باید بگویم، همه چیز در آنجا وجود دارد،

there is a there is the most amazing exhibition that you can walk around

شگفت‌انگیزترین نمایشگاهی وجود دارد که می‌توانید در آن قدم بزنید

and then you go onto the ship itself and you can walk around.

و سپس وارد کشتی می‌شوید و می‌توانید قدم بزنید.

So in that video what you saw that was actually on the ship,

بنابراین در آن ویدیو آنچه را که در واقع در کشتی مشاهده کردید،

we were actually walking around inside the ship and everything was recreated

ما در واقع در داخل کشتی در حال قدم زدن بودیم و همه چیز به

very realistically in some cases

طور واقعی در برخی موارد

almost too realistically,

تقریباً بیش از حد واقعی بازسازی شد،

because there was a place, a part of the ship

زیرا مکانی وجود داشت، بخشی از کشتی

where where the the crew would go for their their puppies

که در آن خدمه به دنبال توله های خود می رفتند

and they had gone.

و آنها رفته بودند.

But this is amazing.

اما این شگفت انگیز است.

Steve Always with the poop. Yeah.

استیو همیشه با مدفوع. آره

They had gone to the trouble.

به دردسر افتاده بودند.

They had actually recreated the smell

آنها در واقع بوی

of an old toilet on board a seafaring ship.

یک توالت قدیمی را در یک کشتی دریانوردی بازسازی کرده بودند.

I think that's amazing.

من فکر می کنم که شگفت انگیز است.

So that's what you call having attention to detail everything.

بنابراین این چیزی است که شما آن را توجه به جزئیات همه چیز می نامید.

So if you ever get a chance to go to Bristol, visit

بنابراین اگر فرصتی برای رفتن به بریستول پیدا کردید، از

the SS Great Britain, it is the most amazing exhibition.

SS بریتانیا دیدن کنید، این نمایشگاه شگفت انگیزترین نمایشگاه است.

And as I said, I think it's probably the best exhibition I've ever seen.

و همانطور که گفتم، فکر می کنم این احتمالا بهترین نمایشگاهی است که تا به حال دیده ام.

Christina wants to go

کریستینا می‌خواهد برود

and she's saying, We must have the next meet of the Mr.

و می‌گوید، ما باید ملاقات بعدی

Duncan's English lesson group

گروه درس انگلیسی آقای دانکن را

in England.

در انگلیس داشته باشیم.

We did discuss this actually, when we were in Paris. Yes.

ما در واقع زمانی که در پاریس بودیم در این مورد بحث کردیم. آره.

And it will happen.

و این اتفاق خواهد افتاد.

And we can all go onto the SS Great Britain.

و همه ما می توانیم به اس اس بریتانیا برویم.

It's a long way for us to drive.

راه زیادی برای رانندگی داریم.

It took us 2 hours to get there and 2 hours to get back.

2 ساعت برای رسیدن به آنجا و 2 ساعت طول کشید تا برگردیم.

That's still not is worth it.

که هنوز ارزشش را ندارد

It's still not as far as other people will have to come.

هنوز آنقدر دور نیست که افراد دیگر باید بیایند.

Some people and some people will have to come from the other side of the world.

برخی از مردم و برخی از مردم باید از آن سوی جهان بیایند.

They will indeed, yes.

آنها در واقع، بله.

But it

was a great day out and it was nice to see Beatrice again.

اما

یک روز عالی بود و دیدن دوباره بئاتریس خوشحال بود.

And hopefully we will see Beatrice and everybody else

و امیدوارم یک بار دیگر بئاتریس و بقیه را ببینیم

once again and new people when we have another.

و وقتی دیگری داشته باشیم افراد جدیدی را خواهیم دید.

We should make this an annual event.

ما باید این را یک رویداد سالانه کنیم.

Yes. In June every year. Yes.

آره. در ماه ژوئن هر سال. آره.

And we go to a different country, Steve, let's not commit ourselves to anything.

و ما به کشور دیگری می رویم، استیو، بیایید خودمان را به هیچ چیز متعهد نکنیم.

I'm not committing.

I'm not saying, you know, not not in June.

من متعهد نیستم

من نمی گویم، می دانید، نه در ژوئن.

It might not be June, it might be July, it might be February.

ممکن است ژوئن نباشد، ممکن است جولای باشد، ممکن است فوریه باشد.

We'll we'll see. We'll see what happens.

خواهیم دید. خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

We'll keep it open.

ما آن را باز نگه می داریم.

Anyway, Steve, we were talking about

به هر حال، استیو، ما در مورد

going on the sea, I suppose I

رفتن به دریا صحبت می‌کردیم، فکر می‌کنم

it would be a good idea to have some interesting sea and ocean words and phrases because of that.

ایده خوبی باشد که چند کلمه و عبارات جالب دریا و اقیانوس داشته باشم.

Because now I'm feeling as if I want to go out

چون الان احساس می‌کنم می‌خواهم بیرون بروم

and explore and navigate with my long telescope.

و با تلسکوپ بلندم کاوش کنم و حرکت کنم.

How about if you got your sextant, Mrs. Duncan?

خانم دانکن اگر سکستانت را بگیری چطور؟

Mr. Steve always has a very tight

آقای استیو همیشه

hold on his sextant, don't you?

سکستانت خود را خیلی محکم نگه می دارد، اینطور نیست؟

Yes, I'm well, sextant and up,

بله، من خوبم، سکستان و بالا،

as they say, never sextant.

به قول خودشان، هرگز سکستان.

In fact, Lewis said that on a message on a group message the other day.

در واقع، لوئیس این را در پیامی در یک پیام گروهی روز دیگر گفت.

My father was

پدر من

a sailor, Mr. Lincoln.

یک ملوان بود، آقای لینکلن.

Oh, he was in the merchant Navy as a navigator.

اوه، او در نیروی دریایی بازرگانی به عنوان یک دریانورد بود.

And I've got his sextant

و من سکستانت او را دارم

that he had from

که از

when he was very young, 16, something like that.

زمانی که خیلی جوان بود، 16 ساله داشت، چیزی شبیه به آن.

So it's very old

بنابراین بسیار قدیمی است

and, you know, I'm proud to have that. Yes.

و، می دانید، من به داشتن آن افتخار می کنم. آره.

And he was he was a master mariner,

و او یک دریانورد ماهر بود

which is a captain, basically.

که اساساً یک کاپیتان است.

But he was going to be a captain.

اما او قرار بود کاپیتان شود.

And he was taking he took all his exams.

و در حال شرکت کردن بود و در تمام امتحاناتش شرکت کرد.

And then I was born.

و بعد به دنیا آمدم.

So Steve came along and spoilt everything.

بنابراین استیو آمد و همه چیز را خراب کرد.

So my father decided to leave the sea, which was the love of his life.

بنابراین پدرم تصمیم گرفت دریا را ترک کند که عشق زندگی او بود.

And he regretted it ever since. Yes.

و از آن زمان پشیمان شد. آره.

Anyway, now we have some sea

به هر حال، اکنون چند

and ocean words and phrases and there is no water falling from the sky.

کلمه و عبارات دریایی و اقیانوسی داریم و آبی از آسمان نمی‌بارد.

The rain is coming down very heavily.

بارون خیلی شدید میاد.

So if we suddenly disappear, by the way, it might mean

بنابراین، اگر به طور ناگهانی ناپدید شویم، ممکن است به این معنی باشد

that we've had a power cut, the electricity might go off.

که برق ما قطع شده است، ممکن است برق قطع شود.

So don't be too surprised if we suddenly disappear.

پس اگر ناگهان ناپدید شدیم خیلی تعجب نکنید.

Is the camera can they can people see the outside with the camera what is behind us?

آیا دوربین می‌تواند بیرون را با دوربین ببیند که پشت سر ماست؟

Yes, but I would just saying show the camera

بله، اما من فقط می گویم دوربین را نشان دهید

so that people can see what the weather is like

تا مردم ببینند هوا چگونه است، این چیزی است که

is what I'm saying.

من می گویم.

There it is.

ایناهاش.

As the weather

همانطور که هوا

maybe go.

Yes, it's stormy.

ممکن است پیش برود.

بله طوفانی است هوا

It's raining.

بارانی است. هوا

It's raining. Yes.

بارانی است. آره.

Anyway, that was I again,

به هر حال، باز هم من بودم،

didn't know you were talking about words and phrases connected to the sea. Mr.

نمی دانستم شما در مورد کلمات و عبارات مرتبط با دریا صحبت می کنید. آقای

Jones said Yes.

جونز گفت بله.

Words and phrases for sea and ocean.

کلمات و عبارات برای دریا و اقیانوس.

Some very quick ones.

چند تا خیلی سریع

And I know someone is going to say, Mr.

و من می دانم که یکی می خواهد بگوید، آقای

Duncan, you talked about this a few weeks ago.

دانکن، شما چند هفته پیش در این مورد صحبت کردید.

Well, here are some extra ones that I didn't mention at the time,

خب، در اینجا چند مورد اضافی است که در آن زمان به آنها اشاره نکردم،

so I'm going to show them right now some sea and ocean words and phrases.

بنابراین می خواهم همین الان چند کلمه و عبارات دریایی و اقیانوسی را به آنها نشان دهم.

Here's a good one.

اینجا یکی خوبه

If something is

اگر چیزی

a drop in the ocean,

قطره ای در اقیانوس باشد،

we can say that that is a small amount.

می توانیم بگوییم که مقدار کمی است.

Quite often when we are talking about how much money we spent on something

اغلب وقتی صحبت می کنیم که چقدر پول برای چیزی خرج کرده ایم

or how much we spent on a certain thing,

یا برای یک چیز خاص چقدر هزینه کرده ایم،

how much money we spent in our budget,

چقدر پول در بودجه خود خرج کرده ایم،

if it's only a very small amount, we can say that it is just

اگر این مبلغ بسیار کمی باشد، می توانیم بگوییم که فقط

a drop in the ocean.

یک قطره است. در اقیانوس.

It's a great one.

این یکی عالی است.

So any any any ways of using that.

بنابراین هر روشی برای استفاده از آن.

Steve, thanks.

استیو، ممنون

Thanks for putting me on the spot. Mr. Duncan.

ممنون که من را در محل قرار دادید. آقای دانکن

No, I'm just saying you if you were if somebody asked you, somebody say, for example,

نه، من فقط به شما می گویم اگر بودید اگر کسی از شما می پرسید، یکی می گوید مثلاً

who was going to buy a house or going to buy a car, let's say somebody wanted to buy a car

کی می خواهد خانه بخرد یا می خواهد ماشین بخرد، فرض کنید یک نفر می خواست ماشین بخرد

and they said, Can you help me out with a small amount of money?

و آنها می گفتند می توانید؟ با مقدار کمی پول به من کمک کنید؟

And you said, here's £5

و شما گفتید، اینجا 5 پوند است

and obviously the car's probably going to cost 30,000.

و بدیهی است که ماشین احتمالاً 30000 قیمت خواهد داشت.

You would say, Thank you very much.

شما می گویید، بسیار متشکرم.

But that's just a drop in the ocean compared to what I need. Yes,

اما این فقط یک قطره در اقیانوس در مقایسه با چیزی است که من نیاز دارم. بله،

it would be one way of using that phrase.

این یکی از راه های استفاده از آن عبارت خواهد بود.

That's it.

خودشه.

So maybe in a company, if you have to spend some money on a certain project or something you have to do,

بنابراین شاید در یک شرکت، اگر باید مقداری پول برای پروژه خاصی یا کاری که باید انجام دهید خرج کنید،

maybe you have a budget, but the budget might be £10,000.

ممکن است بودجه داشته باشید، اما بودجه ممکن است 10000 پوند باشد.

But of course the company has lots of money, so they might be concerned

اما مطمئناً شرکت پول زیادی دارد، بنابراین آنها ممکن است نگران باشند

or some people might be worried that the company is spending £10,000.

یا ممکن است برخی از مردم نگران باشند که شرکت 10000 پوند خرج می کند.

But you might say, don't worry, it's just a drop in the ocean.

اما ممکن است بگویید، نگران نباشید، این فقط یک قطره در اقیانوس است.

It's only a small amount of money.

فقط مقدار کمی پول است.

A small quantity, yes.

مقدار کمی، بله.

So if you were a very wealthy person

بنابراین اگر شما یک فرد بسیار ثروتمند بودید

and like what?

و چه چیزی را دوست داشتید؟

Like we're not and you wanted to go first class in a plane

مثل اینکه ما نیستیم و شما می خواستید با هواپیمای 3000 پوندی درجه یک بروید،

costing you £3,000, somebody might say, oh, what a huge amount of money.

ممکن است یکی بگوید، اوه، چه پول هنگفتی.

You might reply, Well, that's a drop in the ocean compared to what I've got in my bank.

شما ممکن است پاسخ دهید، خوب، این یک قطره در اقیانوس در مقایسه با آنچه من در بانک خود دارم است.

Obviously, you would be accused of being a horrible show off.

بدیهی است که شما متهم خواهید شد که یک خودنمایی وحشتناک هستید.

Yes, but yes, your example was very good, Mr.

بله، اما بله، مثال شما خیلی خوب بود آقای

Duncan.

You want to spend money on a project or on some research and somebody says that's a lot of money.

دانکن.

شما می خواهید برای یک پروژه یا تحقیقاتی پول خرج کنید و کسی می گوید که این پول زیادی است.

And you say that's a drop in the ocean, really, compared to what we might get back. Yes.

و شما می گویید که این یک قطره در اقیانوس است، در واقع، در مقایسه با آنچه ممکن است به دست آوریم. آره.

At the end of the project, if it was to work, if we were to develop this new project, project,

در پایان پروژه، اگر قرار بود کار کند، اگر قرار بود این پروژه جدید را توسعه دهیم، می‌دانید،

the, you know,

million pounds that we would spend in developing this new money could be said to be a drop in the ocean

میلیون پوندی که برای توسعه این پول جدید صرف می‌کردیم، می‌توان گفت قطره‌ای در اقیانوس است.

compared to the return that you would get from selling that product or service. Yes.

در مقایسه با بازدهی که از فروش آن محصول یا خدمات به دست می آورید. آره.

So quite often you have to put money in to get money out.

بنابراین اغلب اوقات برای بیرون آوردن پول باید پول بگذارید. فکر می‌کنم

That is the basics, I suppose, of business, of having a business

این اصول تجارت است، فکر می‌کنم برای داشتن یک کسب‌وکار

you have to invest to reap, I suppose.

باید سرمایه‌گذاری کنید تا درو کنید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه بادبان را

Set sail.

به راه انداخت.

If you set sail, it means you, you head off,

اگر بادبان را به راه بیندازید، به این معنی است که شما راه می روید،

you begin a journey,

سفری را شروع می کنید، بادبان را به راه می

you set sail and you can use this figuratively as well.

اندازید و می توانید از این به صورت مجازی نیز استفاده کنید.

Yes, you can.

بله، تو میتونی.

That's how it's often used, isn't it?

این روشی است که اغلب استفاده می شود، اینطور نیست؟

Obviously, if you are on a boat or on a ship,

بدیهی است که اگر در قایق یا کشتی باشید،

you would start your journey and say, Well, come on, let's set sail.

سفر خود را شروع می‌کنید و می‌گویید: خب، بیا ، بیایید به کشتی برویم. به این

Meaning that you are going to put the sails.

معنی که قرار است بادبان ها را بگذارید.

Of course, in

البته

most boats these days there aren't any sails at all.

این روزها در بیشتر قایق ها اصلا بادبانی وجود ندارد.

It's just an engine that you might still say, Let's set sail.

این فقط یک موتور است که هنوز هم ممکن است بگویید، بیایید کشتی را به راه بیندازیم.

Or you might say you go off on a journey somewhere.

یا ممکن است بگویید به جایی سفر می کنید.

It could be in the car. You might say, Let's set sail.

ممکنه تو ماشین باشه ممکن است بگویید، بیایید کشتی بگیریم.

I mean, you're in a car, but you might just say that anyway because it's figurative.

منظورم این است که شما در یک ماشین هستید، اما ممکن است به هر حال این را بگویید، زیرا تصویری است.

You're saying that the journey is beginning

شما می گویید شروع سفر

with the weather is very bad.

با آب و هوا بسیار بد است.

By the way, Christine, this is a drop in the ocean is the same in the Italian phrase.

به هر حال، کریستین، این یک قطره در اقیانوس است در عبارت ایتالیایی هم همینطور است.

Yes, I would imagine it's used in many languages.

بله، من تصور می کنم در بسیاری از زبان ها استفاده می شود.

That's one of the things I always find interesting about idioms and expressions is quite often

این یکی از چیزهایی است که من همیشه در مورد اصطلاحات و عبارات جالب می دانم این است که اغلب

they are used exactly the same in other languages.

آنها دقیقاً در زبان های دیگر دقیقاً یکسان استفاده می شوند.

Or maybe there is a slight variation, but the meaning is still the same.

یا شاید یک تغییر جزئی وجود دارد، اما معنی هنوز همان است.

So So you head off, you set sail, you might say that

بنابراین شما راه می روید، کشتی را به راه می اندازید، ممکن است بگویید که

when we start the live stream at 2 p.m.

وقتی پخش زنده را در ساعت 2 بعد از ظهر شروع می کنیم.

every Sunday, I could say it's time to set sail

هر یکشنبه، می توانم بگویم که وقت آن است که

with today's live stream. Yes.

با پخش زنده امروزی کشتی بگیریم. آره. وقتی

Talking of idioms, I made my sister laugh the other day.

از اصطلاحات صحبت می کنم، روز قبل خواهرم را به خنده انداختم .

Mr. Duncan Mm hmm.

آقای دانکن مم هوم.

Because we use idioms a lot

چون

when we're teaching or when you're teaching.

وقتی در حال تدریس هستیم یا وقتی شما در حال تدریس هستید از اصطلاحات استفاده می کنیم.

And I was talking about we were trying to

و من داشتم از این حرف می زدم که با

my sister and I are trying to sell my mother's house.

خواهرم تلاش می کنیم و من خانه مادرم را می فروشم.

Okay. Okay.

باشه. باشه.

And of course, it's a very difficult time

و البته، در حال حاضر به دلیل نرخ بهره، زمان بسیار دشواری

to sell anything at the moment because of interest rates.

برای فروش هر چیزی است .

And I just cut a long story short,

و من فقط یک داستان طولانی را کوتاه کردم،

somebody has made an offer, but it's a low offer.

کسی پیشنهادی داده است، اما این یک پیشنهاد کم است.

Okay. Okay.

باشه. باشه.

Lower than we would like.

پایین تر از چیزی که ما دوست داریم.

So I said, but nobody else has.

بنابراین من گفتم، اما هیچ کس دیگری ندارد.

And my sister said, Well, shall we wait to see if anybody else makes an offer?

و خواهرم گفت: "خب، باید منتظر بمانیم تا ببینیم آیا کسی پیشنهاد دیگری ارائه می دهد؟"

And I said, Well, a bird in the hand is worth two in the bush.

و من گفتم، خوب، یک پرنده در دست ارزش دو تا در بوته دارد.

And my sister burst out laughing because she said, I haven't heard

و خواهرم از خنده منفجر شد زیرا گفت، من

that phrase, that idiom for many, many years.

آن عبارت، آن اصطلاح را سال‌هاست که نشنیده‌ام.

And she thought I sounded very old fashioned by saying it,

و او فکر کرد که من با گفتن آن بسیار قدیمی به نظر می رسم،

because it means if you've got something, it's better, isn't it?

زیرا به این معنی است که اگر چیزی دارید، بهتر است، اینطور نیست؟

It's better to hold onto that thing you have than to try to get something that you haven't got. Yes.

بهتر است آن چیزی را که دارید نگه دارید تا اینکه برای به دست آوردن چیزی که ندارید تلاش کنید. آره.

So you hold onto the thing.

بنابراین شما روی چیز نگه دارید.

The one bird you have in your hand

پرنده ای که در دست دارید

is more than those two in the books because you haven't actually got them. Yes.

بیشتر از آن دوتای کتاب هاست چون واقعاً آنها را نگرفته اید. آره.

But you might try to catch them and then lose the one bird that you had.

اما ممکن است سعی کنید آنها را بگیرید و سپس پرنده ای را که داشتید از دست بدهید.

Exactly. Exactly. That's what it's all about.

دقیقا. دقیقا. این چیزی است که همه چیز در مورد آن است.

So anyway, she laughed, which just goes to prove that

بنابراین به هر حال، او خندید، که فقط ثابت می کند که

we do often talk about idioms, but they're not.

ما اغلب در مورد اصطلاحات صحبت می کنیم، اما اینطور نیست.

No, no, no, no, not as much.

نه، نه، نه، نه به این اندازه.

I think I will not accept that.

فکر می کنم این را نمی پذیرم.

I'm not going to accept any of what you just said. Well,

من هیچکدوم از اونایی که گفتی رو قبول نمیکنم خوب،

Steve, Steve,

استیو، استیو،

they all still used idioms and expressions are still used

همه آنها هنوز از اصطلاحات و عبارات استفاده می کنند و هنوز هم

in general day to day conversation.

در مکالمات عمومی روزمره استفاده می شود.

Now, you don't hear everyone in the on the planet.

در حال حاضر، شما همه را در این سیاره نمی شنوید.

Know I'm just saying it made my sister laugh.

بدونید من فقط میگم این باعث خنده خواهرم شد.

Yeah, she might have sat for a long time, but.

بله، او ممکن است برای مدت طولانی نشسته باشد، اما.

But you said that the people that use idioms, but they do all the time.

اما شما گفتید که افرادی که از اصطلاحات استفاده می کنند، اما همیشه این کار را می کنند.

All this. Absolutely. All the time.

همه اینها کاملا. همیشه.

So everybody uses them in every sentence all the time.

بنابراین همه آنها را همیشه در هر جمله استفاده می کنند.

Well, that's just.

خوب، فقط همین است.

Well, now you're just being churlish. Yeah, exactly.

خوب، حالا شما فقط چرندید. بله دقیقا.

Yes, but don't.

بله، اما نکن.

Well, people like it when we argue on the live stream.

خوب، مردم دوست دارند وقتی ما در جریان زنده با هم بحث می کنیم.

Well, to be honest, I don't like it.

خب راستش را بخواهید دوست ندارم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Oh, you might.

اوه، شما ممکن است.

Yeah, I'm just good.

آره من فقط خوبم

My nose sort of dust, because I've been tidying out.

دماغم یه جورایی گرد و خاک میگیره، چون داشتم مرتب میکردم.

Tidying? Have you?

مرتب کردن؟ دارید؟

Because.

زیرا.

And you've obviously

و شما بدیهی است که به

have been telling people that I'm going back to work because I saw some of the comments. Yes.

مردم گفته اید که من به سر کار برمی گردم زیرا برخی از نظرات را دیدم. آره.

On the live stream.

در پخش زنده

And by the way, Pedro, I haven't not got two incomes coming in.

و اتفاقا، پدرو، من دوتا درآمدی ندارم.

Pedro seems to think I've got my time anyway, Steve and I.

But I haven't. Yeah.

آره

Anyway. Yes.

به هر حال. آره.

What?

چی؟

What you say? What's the point?

چی میگی؟ چه فایده ای دارد؟

I don't know what I'm going to say now. Yes, I did.

نمیدونم الان چی بگم بله، انجام دادم.

What did I actually say?

راستی من چی گفتم؟

Well, I'm talking about a C, an ocean words and phrases.

خوب، من در مورد C صحبت می کنم، کلمات و عبارات اقیانوسی.

That's right, yes.

درست است، بله.

And you've talked about me going back to work.

و شما در مورد بازگشت من به سر کار صحبت کرده اید.

And I mentioned that for a reason, but I can't remember why I did.

و من به دلیلی به آن اشاره کردم، اما نمی توانم به خاطر بیاورم که چرا این کار را کردم.

And this this everyone is what I have to put up with all the time.

و این همه چیزی است که من باید همیشه با آن تحمل کنم.

And this is what I have to put up with all the time, which is not so bad when you think about it.

و این چیزی است که من باید همیشه با آن تحمل کنم، که وقتی به آن فکر می کنید چندان بد نیست.

And believe me, it may seem charming on here,

و باور کنید، ممکن است اینجا جذاب به نظر برسد،

but when it's when you have it 24/7.

اما زمانی که شما آن را 24/7 دارید.

Well, no, that's not right.

خوب، نه، این درست نیست.

See? Beatrice? Beatrice.

دیدن؟ بئاتریس؟ بئاتریس

Oh, when you met us in Paris

آه، وقتی در پاریس

and also last Friday, did you enjoy our company?

و همچنین جمعه گذشته با ما ملاقات کردید، از همراهی ما لذت بردید؟ آیا

Was it nice?

خوب بود؟

This is not here anymore.

این دیگر اینجا نیست.

Oh, I can't answer. She's had to go to meet some friend.

اوه من نمیتونم جواب بدم او باید برای ملاقات با یک دوست برود.

If Beatrice was here, she would say yes.

اگر بئاتریس اینجا بود، می گفت بله.

Mr. Duncan, It was lovely spending time with you, Mr.

آقای دانکن، گذراندن وقت با شما دوست داشتنی بود، آقای

Steve is charming, and Mr.

استیو جذاب است، و آقای

Duncan is very funny.

دانکن بسیار خنده دار است.

And that's what she would say.

و این چیزی است که او می گوید.

So I'm saying it because that's what Beatrice would say if she here.

بنابراین من آن را می گویم زیرا اگر بئاتریس اینجا باشد این را می گوید.

So meeting us in real life isn't that bad.

بنابراین ملاقات با ما در زندگی واقعی آنقدرها هم بد نیست.

Don't worry.

نگران نباشید. با

Full steam ahead, Mr.

تمام وجود، آقای

Steve.

استیو. با

Full steam ahead.

تمام قدرت جلو رفتن.

What was that noise anyway? Yet full steam ahead.

اصلا اون سر و صدا چی بود؟ با این حال با بخار کامل در پیش است. به این

It means that it's going full pelt, full speed.

معنی است که با سرعت کامل در حال حرکت است.

You could be in a meeting.

شما می توانید در یک جلسه باشید.

Okay? Yeah. And really?

باشه؟ آره و واقعا؟

Yeah, well, you could be anywhere.

بله، خوب، شما می توانید هر جایی باشید.

It's just.

It can be made to use figuratively, isn't it?

این فقط.

می توان از آن به صورت مجازی استفاده کرد، اینطور نیست؟

I would say.

Or maybe literally.

من می خواهم بگویم.

یا شاید به معنای واقعی کلمه.

Obviously, steam isn't used anymore,

بدیهی است که بخار دیگر استفاده نمی شود،

but steam is

اما بخار

something which is loud.

چیزی است که صدای بلندی دارد.

Obvious. When.

واضح. چه زمانی.

When, when a train or a ship was powered by steam,

وقتی قطار یا کشتی با بخار کار می کرد،

there was clouds of smoke and steam everywhere.

همه جا ابرهای دود و بخار بود.

It really felt and looked like you were going fast,

واقعاً احساس می‌کردید و به نظر می‌رسید که دارید سریع می‌روید،

increasing speed, going at something to the maximum.

سرعت را افزایش می‌دهید، به چیزی به حداکثر می‌رسید.

So when you say full steam ahead, it just refers to the fact that

بنابراین هنگامی که می گویید با تمام قوا پیش رو دارید، فقط به این واقعیت اشاره دارد که

you are doing something

شما کاری را

at maximum capacity.

با حداکثر ظرفیت انجام می دهید.

You are increasing speed or you don't stop.

شما در حال افزایش سرعت هستید یا متوقف نمی شوید.

You are going to go ahead whatever happens.

شما هر اتفاقی بیفتد جلو می روید.

Yeah, full steam ahead.

آره، با تمام وجود.

So on a on a ship, you would say that when you wanted the ship to go faster,

بنابراین در یک کشتی، شما می‌گویید که وقتی می‌خواهید کشتی سریع‌تر حرکت کند،

you want to gain speed.

می‌خواهید سرعت بگیرید.

But of course, figuratively, as you said, we can use it also when we want to say

اما البته به صورت مجازی، همانطور که شما گفتید، ما می توانیم از آن استفاده کنیم همچنین زمانی که بخواهیم بگوییم

that we are not going to stop with our plans

که با برنامه یا قصدمان متوقف نمی شویم،

or our intention, we are going full steam ahead.

ما با تمام قوا جلو می رویم.

Maybe if you are setting up a business, you are ready to go full steam ahead,

شاید اگر در حال راه‌اندازی یک کسب‌وکار هستید، آماده باشید که با تمام قوا پیش بروید،

even though there could be potential difficulty is

حتی اگر ممکن است مشکل احتمالی وجود داشته باشد

that could give you reasons to stop doing something.

که می‌تواند دلایلی برای توقف انجام کاری به شما بدهد.

Maybe, maybe, maybe somebody says, well,

شاید، شاید، شاید کسی بگوید، خوب، اکنون

don't set up a business now, not within inflation, in the economy as it is,

یک کسب و کار راه اندازی نکنید ، نه با تورم، در اقتصاد همانطور که هست،

you might say, Well, no, I'm going to go full steam ahead yet.

ممکن است بگویید، خوب، نه، من هنوز با تمام قوا پیش می روم.

I'm not going to stop. I'm going to do it anyway.

من قرار نیست متوقف شوم. من به هر حال این کار را خواهم کرد.

That's it.

خودشه.

And you could say

و می‌توانید

with these live streams, you could we could come on at the beginning

با این پخش‌های زنده بگویید، می‌توانیم در ابتدای

of the live streams and say, we're not going to slow down.

پخش زنده بیاییم و بگوییم، ما کاهش نمی‌دهیم.

We're going to go full steam ahead.

ما با تمام قوا جلو می رویم.

We're going to give the maximum amount of effort. Yes.

ما حداکثر تلاش را خواهیم کرد. آره.

Into these live streams.

به این جریان های زنده.

It also refers to effort that you're giving.

همچنین به تلاشی که شما انجام می دهید اشاره دارد.

There is no stopping.

هیچ توقفی وجود ندارد.

There is no stopping a yes.

هیچ توقفی برای یک بله وجود ندارد.

Here we go. You might go against the tide.

در اینجا ما می رویم. ممکن است برخلاف جریان حرکت کنید.

Oh, this is an interesting what now this phrase

اوه، این یک چیز جالب است که اکنون از این عبارت

has been used to describe me.

برای توصیف من استفاده شده است.

What's that?

آن چیست؟

Well, the thing I just said go against the time I was looking at the live stream. Yes.

خب، چیزی که من گفتم بر خلاف زمانی است که داشتم پخش زنده را نگاه می کردم. آره.

What Happens when your eyes work.

وقتی چشمان شما کار می کند چه اتفاقی می افتد

Is that working?

آیا این کار می کند؟

I like the way you.

من روش شما را دوست دارم

You. You're constantly trying to pick yourself up, Mr.

شما. شما مدام سعی می کنید خودتان را جمع کنید، آقای

Duncan. I'm not.

دانکن. من نیستم. در حال حاضر

I'm not doing anything.

کاری انجام نمیدهم.

I'm just. I'm just going by popular opinion.

من فقط. من فقط از نظر عمومی استفاده می کنم.

I am.

I'm just repeating what the general public say about me.

من هستم.

من فقط آنچه را که عموم مردم در مورد من می گویند را تکرار می کنم.

So if you go against the tide, it means you react against something.

بنابراین اگر برخلاف جریان حرکت کنید، به این معنی است که در برابر چیزی واکنش نشان می دهید.

Or maybe you do not conform.

یا شاید شما مطابقت ندارید.

You do something that goes the opposite way.

شما کاری انجام می دهید که برعکس است.

So everyone is going that way, but I decide to go that way.

بنابراین همه به آن سمت می روند، اما من تصمیم دارم به آن سمت بروم.

So I'm going against you.

پس من علیه شما می روم.

Go against the tide in terms of

از نظر

not not in terms of walking or moving. No.

نه از نظر راه رفتن یا حرکت بر خلاف جریان حرکت کنید. نه.

You mean in terms of the way you think?

منظور شما از نظر طرز فکر است؟

The way you do things? That's it.

نحوه انجام کارها؟ خودشه.

You're not.

تو نیستی.

It's the opposite to going with the flow.

این برعکس حرکت با جریان است.

You could say.

شما می توانید بگویید.

So a business, for example, if you sell

بنابراین، برای مثال، یک کسب و کار، اگر

something that might be

چیزی را بفروشید که ممکن است

or your place of work, everybody does things according to a certain pattern.

محل کار شما باشد، همه کارها را بر اساس الگوی خاصی انجام می دهند.

Things of things have always been done.

کارها همیشه انجام شده است. به

This way everybody goes with the flow

این ترتیب همه با جریان پیش می روند

and then somebody comes in and says, Well, no, I think we should do that differently.

و بعد یکی می آید و می گوید، خوب، نه، من فکر می کنم ما باید این کار را طور دیگری انجام دهیم. آیا به

Have you thought about doing it this way?

این روش فکر کرده اید؟

And that would be an example of of somebody going against the tide,

و این مثالی است از اینکه کسی برخلاف جریان حرکت می کند و

doing something in a different way that may achieve a better result.

کاری را به روشی متفاوت انجام می دهد که ممکن است به نتیجه بهتری برسد.

So the opposite to going with the flow.

بنابراین برعکس حرکت با جریان.

Yes. Is got go against the tide.

آره. باید برخلاف جریان حرکت کند.

Obviously if you go with the flow, you're going with the tide.

بدیهی است که اگر با جریان حرکت کنید، با جزر و مد پیش می روید.

It's easy, it's an easy thing to do.

آسان است، کار آسانی است.

Whereas going against the tide requires more effort,

در حالی که مخالفت با جزر و مد نیاز به تلاش بیشتر،

more thought and we don't mean this literally.

تفکر بیشتر دارد و منظور ما به معنای واقعی کلمه این نیست.

We are not on a river with the tide coming in, going the other way.

ما روی رودخانه ای نیستیم که جزر و مد وارد می شود، از طرف دیگر می رود.

Well, you can use it, you say, Well, yes, you can.

خوب، شما می توانید از آن استفاده کنید، می گویید، خوب، بله، می توانید.

But nevertheless, for the purposes in this case, if it's physical

اما با این وجود، برای اهداف در این مورد، اگر فیزیکی باشد

or it can also be something that you can use figuratively.

یا می تواند چیزی باشد که می توانید به صورت مجازی از آن استفاده کنید.

So you go against the tide in a ship.

بنابراین در یک کشتی خلاف جزر و مد می روید.

It's very hard or you go against conformity,

خیلی سخت است یا مخالف انطباق می‌شوید،

which is what we do, which is what that phrase is normally used for.

کاری که ما انجام می‌دهیم، همان چیزی است که آن عبارت معمولاً برای آن استفاده می‌شود.

Yes, you can.

بله، تو میتونی.

There you go.

شما بروید.

So, yeah, you're doing something in a different way that other people don't normally do.

بنابراین، بله، شما کاری را به روشی متفاوت انجام می دهید که دیگران معمولاً انجام نمی دهند. می

That's it's a bit like a bit like this, you see.

بینید که کمی شبیه این است.

And of course, people in business

و البته، افرادی در تجارت

that achieve things take risks.

که به چیزهایی دست می یابند، ریسک می کنند.

Successful business people take risks, don't they?

افراد تجاری موفق ریسک می کنند، اینطور نیست؟

And some of them pay off,

و برخی از آنها نتیجه می دهند،

some of them work, some of them don't.

برخی از آنها کار می کنند، برخی از آنها نه.

And they could be say, said to be going.

و می‌توان گفت که می‌روند. می

You can say Elon Musk goes against the tide

توان گفت ایلان ماسک برخلاف جریان است

or goes against the trend because he's come out with electric cars.

یا برخلاف روند حرکت می کند زیرا او با خودروهای برقی بیرون آمده است. آیا

Isn't everyone doing that now?

الان همه این کار را نمی کنند؟

Well, they are now, yes.

خب، الان هستند، بله.

I'm just saying, you know, he was innovative, I guess innovative way that he did it.

من فقط می گویم، می دانید، او مبتکر بود، حدس می زنم به روشی نوآورانه این کار را انجام داد.

He was originally going to move on.

او در ابتدا قرار بود ادامه دهد.

You're very argumentative today, don't you think?

امروز خیلی اهل بحث و جدل هستید، فکر نمی کنید؟

He's argumentative.

او اهل بحث است.

I'm in a hurry.

That's why we've got so much to talk about. So maybe.

عجله دارم. به

همین دلیل است که ما چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم. پس شاید.

Maybe you shouldn't go full steam ahead, Mr. Duncan.

شاید شما نباید با تمام قوا جلو بروید، آقای دانکن.

Maybe you need to pull it back a notch. Yes,

شاید لازم باشد آن را کمی عقب بکشید. بله،

we are going full steam ahead.

ما با تمام قوا پیش می رویم.

That's what Mr.

Duncan wants to do.

این چیزی است که آقای

دانکن می خواهد انجام دهد.

I just hope we don't get a hole in our bow.

فقط امیدوارم سوراخی در کمانمان ایجاد نشود.

We don't want to be becalmed.

ما نمی خواهیم آرام شویم.

And what becalmed?

و چه چیزی آرام گرفت؟

If you are becalmed, it means it's like a it's like a ship at sea.

اگر آرام شده اید، به این معنی است که مانند یک کشتی در دریا است.

Suddenly the wind disappears.

ناگهان باد ناپدید می شود.

It's a sailing ship and it becomes becalmed

این یک کشتی بادبانی است و آرام می شود

because the wind is gone and it can't move anywhere. Yes.

زیرا باد رفته است و نمی تواند جایی حرکت کند. آره.

Which actually leads us on to this.

که در واقع ما را به این سمت سوق می دهد.

You might be up the creek without a paddle.

ممکن است بدون دست و پا زدن در بالای نهر باشید.

That is something that we can say that when when a person has done something,

این چیزی است که می توانیم بگوییم وقتی شخصی کاری را انجام داده،

maybe they've made mistakes or maybe they've been foolish in their work

شاید اشتباه کرده یا در کار

or their spending of money, maybe they find themselves

یا خرج کردن پول خود حماقت کرده است، شاید

in a situation where they are stuck

در موقعیتی قرار می گیرد که گیر کرده است

and they can't move, or maybe they are lost,

و آنها نمی توانند حرکت کنند، یا شاید گم شده اند،

they are moving around aimlessly, they are adrift.

آنها بی هدف در حال حرکت هستند، آنها سرگردان هستند.

We can say that they are up the creek without a paddle.

می توان گفت که آنها بدون دست و پا در بالای نهر هستند.

Some people say this about the government in this country

برخی از مردم این را در مورد دولت در این کشور می گویند،

because they've they've been quite,

زیرا آنها

what's the word, shambolic over the past few years.

در چند سال گذشته کاملاً شرم آور بوده اند.

And now everyone feels as if they've been left up the creek without a paddle.

و حالا همه احساس می‌کنند که بدون دست و پا در بالای نهر رها شده‌اند.

Yes, you've got yourself into a difficult situation

بله، شما خود را در شرایط سختی قرار داده اید

and you've got no means to get out of it because obviously if you had a

و هیچ وسیله ای برای رهایی از آن ندارید، زیرا بدیهی است که اگر یک

half, you had a paddle and you really were a creek.

نیمه داشتید، یک پارو داشتید و واقعاً یک نهر بودید.

What is a creek? It's like a waterway, isn't.

نهر چیست؟ این مثل یک آبراه است، نیست.

It's a narrow waterway normally found sort of

این یک آبراه باریک است که معمولاً

in in mountainous areas or jungle areas.

در مناطق کوهستانی یا مناطق جنگلی یافت می شود.

It's a it's a it's a narrow river.

این یک رودخانه باریک است.

And obviously, if you get stuck in that

و بدیهی است که اگر در آن گیر کنید

and you haven't got a paddle, you can't get yourself out.

و دست و پا زدن نداشته باشید، نمی توانید خودتان را بیرون بیاورید.

But if you are metaphorically up the creek without a paddle, it means you got yourself

اما اگر به طور استعاری در بالای نهر بدون پارو هستید، به این معنی است که خود را

into a very difficult situation like the government have with inflation

در شرایط بسیار دشواری قرار داده اید، مانند دولت با تورم

and having to raise interest rates are up the creek without a paddle because

و مجبور به افزایش نرخ های بهره بدون دست و پا زدن هستید، زیرا

by increasing interest rates

با افزایش نرخ بهره

to try and combat inflation, it could you know, it's

برای مبارزه با آن تلاش کنید. تورم، می توانید بدانید،

a very difficult situation to be in because then everybody's

شرایط بسیار دشواری است زیرا پس از آن

expenses go up and then the economy crashes, which isn't what they want.

هزینه های همه بالا می رود و سپس اقتصاد سقوط می کند، که آن چیزی نیست که آنها می خواهند.

So, yeah, that's a very good phrase to use for the government at the present time.

بنابراین، بله، این عبارت بسیار خوبی برای استفاده برای دولت در زمان کنونی است.

Yes, a lot of us feel as if we've been left up the creek, haven't got the means

بله، بسیاری از ما احساس می‌کنیم که در نهر رها شده‌ایم، ابزاری

to get out of this difficult situation that you've got yourself into is another one.

برای رهایی از این وضعیت دشواری که شما در آن گرفتار شده‌اید، نداریم.

The tide is turning.

جزر و مد در حال چرخش است.

Oh, so we had the tide a few moments ago against the tide,

اوه، پس ما چند لحظه پیش جزر و مد داشتیم،

but now the tide is turning.

اما اکنون جزر و مد در حال تغییر است.

Maybe a change is approaching.

شاید یک تغییر نزدیک است.

Things that were done in a certain way in the past

کارهایی که در گذشته به روش خاصی انجام می شد،

are now going to be done in a different way.

اکنون به روش دیگری انجام می شود.

Maybe changes are coming.

شاید تغییراتی در راه است.

The tide is turning quite often we use this

جزر و مد در حال تغییر است اغلب ما از این استفاده می کنیم

when something bad becomes good.

زمانی که یک چیز بد خوب می شود.

I literally Mr.

من به معنای واقعی کلمه آقای

Duncan literally saw this phrase used in a news article today.

دانکن به معنای واقعی کلمه این عبارت را در یک مقاله خبری امروز دیدم.

They said the headline was The tide is turning on Wokeism.

آنها گفتند که تیتر این بود که جزر و مد در ووکیسم می چرخد.

Yeah, you see.

بله، می بینید.

So these idioms are used.

بنابراین از این اصطلاحات استفاده می شود.

They are the tide is turning on Wokeism

آن‌ها جزر و مد هستند ووکیسم را تغییر می‌دهند،

So what they're saying is that

بنابراین چیزی که آنها می‌گویند این است که

it's Wokeism has been going all one way for a long time

ووکیسم برای مدت طولانی به یک سمت حرکت می‌کند

and suddenly people now are reacting against it and it's going to come back.

و ناگهان مردم اکنون علیه آن واکنش نشان می‌دهند و دوباره باز خواهد گشت.

One of the ways to pull back.

یکی از راه های عقب نشینی.

So what is Wokeism Wokeism is that,

بنابراین ووکیسم ووکیسم این است که،

yes, it's a situation where everyone's being very, very careful

بله، این وضعیتی است که در آن همه بسیار بسیار مراقب هستند که

about what they say to people, how they address people.

به مردم چه می گویند، چگونه با مردم صحبت می کنند.

You might call it an extreme form of political correctness.

ممکن است آن را شکل افراطی از صحت سیاسی بنامید.

Yes, political correctness.

بله درستی سیاسی.

It's all to do with using pronouns.

همه اینها به استفاده از ضمایر مربوط می شود.

And and I'm being very careful. Right.

و من بسیار مراقب هستم. درست. می‌دانی

You know, what you say to people of different colour and things like that.

، به آدم‌هایی با رنگ‌های مختلف چه می‌گویی و چیزهایی از این قبیل.

Anything is perceived as being as being

هر چیزی

almost something that can make somebody angry.

تقریباً چیزی است که می تواند کسی را عصبانی کند.

Yeah, I think I think woke being woke means

آره، فکر می‌کنم بیدار شدن به این معنی است

that you're going to deep into all of these things

که شما عمیقاً به همه این چیزها خواهید رفت

and so you are trying not to offend anyone.

و بنابراین سعی می‌کنید به کسی توهین نکنید.

But when you try to do that, well, you can't do it.

اما وقتی سعی می کنید این کار را انجام دهید، خوب، نمی توانید آن را انجام دهید.

It's very hard not to offend at some point today.

امروز توهین نکردن در مقطعی بسیار سخت است.

I think today, maybe at some point

من فکر می کنم امروز، شاید در مقطعی

today we have offended someone, but it wasn't our intention.

امروز به کسی توهین کرده باشیم، اما این قصد ما نبوده است.

We didn't mean to offend you.

قصد توهین نداشتیم

So that said, you see so that was a good so that just shows

بنابراین، می بینید که خوب بود، بنابراین فقط نشان می دهد

that certain expressions are actually used.

که عبارات خاصی واقعاً استفاده می شوند.

So the tide is changing.

بنابراین جزر و مد در حال تغییر است.

The tide is turning can use that in political ways as it's often

جزر و مد در حال چرخش است می تواند از آن در راه های سیاسی استفاده کند، زیرا اغلب

used to denote a change in in the way politics is moving.

برای نشان دادن تغییر در شیوه حرکت سیاست استفاده می شود.

So you could have had a right wing government for a long time

بنابراین شما می توانستید برای مدت طولانی یک دولت جناح راست داشته باشید

and they haven't done very well.

و آنها خیلی خوب عمل نکرده اند.

And everybody's suddenly complaining.

و همه ناگهان شکایت می کنند.

And somebody might write an article saying the tide is turning on right wing politics or something

و کسی ممکن است مقاله ای بنویسد و بگوید که جزر و مد در حال تبدیل شدن به سیاست جناح راست یا چیزی

like that, and the implication being that things are going

شبیه به آن است، و مفهوم آن این است که اوضاع قرار است

to become more centre ground or left wing. Yes.

بیشتر به سمت مرکز یا جناح چپ تبدیل شود. آره.

So any any change of direction.

بنابراین هر گونه تغییر جهت.

And quite often it it is used figuratively

و اغلب از آن به صورت مجازی

and also positively as well. And

و همچنین مثبت استفاده می شود. و

he is.

او هست.

Here's a good one.

اینجا یکی خوبه

Steve, a final one. Oh,

استیو، آخرین مورد اوه،

everything is shipshape

همه چیز به شکل کشتی است

and Bristol fashion is a great thing.

و مد بریستول یک چیز عالی است.

So this is used quite often when we are talking about things that are

بنابراین وقتی در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که

that are prepared or they are ready to be used or something is ready to go,

آماده هستند یا آماده استفاده هستند یا چیزی آماده استفاده هستند، اغلب استفاده می شود،

we can say that they are shipshape and Bristol fashion

می توان گفت که آنها شکل کشتی و مد بریستول هستند

and of course this refers to the shipping of,

و البته این به حمل و نقل اشاره دارد.

well a time long

خیلی وقت است که

since gone, but that's what they used to say.

گذشته است، اما این چیزی است که آنها می گفتند.

So Bristol fashion refers to the ships in Bristol

بنابراین مد بریستول به کشتی هایی در بریستول اشاره دارد که

being ready to set sail so everything is shipshape and Bristol fashion

آماده حرکت هستند، بنابراین همه چیز به شکل کشتی است و مد بریستول،

you've got the rigging correctly set, you've got all your supplies.

شما قطعات را به درستی تنظیم کرده اید، همه لوازم خود را دارید.

Everything is ready for you to set sail literally.

همه چیز برای شما آماده است تا به معنای واقعی کلمه به بادبان بروید.

And garage is there is this ship

و گاراژ آیا این کشتی

ready to sail?

آماده حرکت است؟ آیا

Has it got everything that it needs?

همه چیز مورد نیازش را دارد؟

And of course, that doesn't necessarily just apply to a ship.

و البته، این لزوماً فقط در مورد یک کشتی صدق نمی کند.

We're saying using metaphorically, it means that everything is correct and satisfactory.

ما می گوییم با استفاده از استعاره، به این معنی است که همه چیز درست و رضایت بخش است.

You're ready to go.

شما آماده رفتن هستید.

Is this business shipshape?

آیا این شکل کشتی تجاری است؟

And Bristol Fashion?

و مد بریستول؟

In other words, have you got all the right people employed in it?

به عبارت دیگر، آیا همه افراد مناسب را در آن به کار گرفته اید؟

You can, of course, just shorten that to shipshape.

البته می‌توانید آن را کوتاه کنید تا به شکل کشتی شکل بگیرد.

Yes, you can leave you can leave out the Bristol Fashion bit

بله، شما می توانید ترک کنید، می توانید کمی مد بریستول را کنار بگذارید

and just say, I don't think this company is shipshape.

و فقط بگویید، من فکر نمی کنم این شرکت شکل کشتی باشد.

And if you say that, you're saying you don't think that you've got the right people employed,

و اگر این را بگویید، می‌گویید که فکر نمی‌کنید افراد مناسبی را استخدام کرده‌اید،

you know, the right investment in the right places,

می‌دانید، سرمایه‌گذاری مناسب در مکان‌های مناسب،

nothing seems to be going right

به نظر می‌رسد هیچ چیز درست پیش نمی‌رود،

because things need to be changed. No.

زیرا همه چیز باید تغییر کند.

Mm. Everything is shipshape.

نه. همه چیز به شکل کشتی است.

And the Bristol Kristina says, I think the tide would be turning for me.

و بریستول کریستینا می گوید، من فکر می کنم که جزر و مد برای من تغییر خواهد کرد.

Yes, that's it.

So you hope that something good is coming for you in the future

آره همینه.

بنابراین شما امیدوارید که در آینده چیز خوبی برای شما اتفاق بیفتد

and that that's a correct use of the phrase.

و این استفاده صحیح از عبارت باشد.

I hope the tide will turn because often things might go badly for you, for

امیدوارم روند تغییر کند زیرا اغلب ممکن است همه چیز برای شما بد پیش برود، زیرا ما

we always we all go through periods of life when things don't go well,

همیشه دوره هایی از زندگی را می گذرانیم که همه چیز خوب پیش نمی رود

and sometimes you get two or three things in a row

و گاهی اوقات شما دو یا سه چیز پشت سر هم دریافت می کنید

that don't go right.

که درست پیش نمی رود. .

You might lose your job and then somebody you love might die

ممکن است شغل خود را از دست بدهید و سپس کسی که دوستش دارید بمیرد

and then you might be involved in a car accident.

و سپس ممکن است درگیر یک تصادف رانندگی شوید.

You might hurt yourself.

ممکنه به خودت صدمه بزنی

Your partner decides to leave you.

شریک زندگی شما تصمیم می گیرد شما را ترک کند.

Yes, hopefully.

بله، امیدوارم.

And and these things happen.

و این اتفاقات می افتد.

Then you could save a life, you know, surely the tide is going to turn

آنوقت می‌توانی یک زندگی را نجات دهی، می‌دانی ، مطمئناً جزر و مد تغییر خواهد کرد

and my life will get better.

و زندگی من بهتر خواهد شد.

And of course, things always do balance themselves out.

و البته، همه چیز همیشه خود را متعادل می کند.

But quite often do anyway.

اما اغلب به هر حال انجام دهید.

So Christine is hoping that the tide will turn

بنابراین کریستین امیدوار است که جزر و مد

on her life, a change, a positive change would occur.

زندگی او را تغییر دهد، یک تغییر، یک تغییر مثبت رخ دهد.

But first, a

اما اول، یک

strange way to drink out of a bottle of water that they

روش عجیب برای نوشیدن از یک بطری آب که آنها

those are bottles of water that we were given on the plane

بطری های آبی هستند که در هواپیما

on the way back.

در راه بازگشت به ما داده بودند.

I think Mr.

فکر می کنم آقای

Duncan has refilled.

دانکن دوباره پر کرده است.

Yes. Well, that particular one, it's yes this is not the original aeroplane water.

آره. خوب، آن یکی، بله، این آب اصلی هواپیما نیست.

This is now water that I've refilled the bottle with and I'm glad

اکنون این آبی است که من بطری را دوباره با آن پر کردم و خوشحالم که

we were able to clear that up because it would have really worried me.

توانستیم آن را پاک کنیم زیرا واقعاً من را نگران می کرد.

Talking of lessons in life, Steve,

صحبت از درس های زندگی، استیو،

that's what we're talking about right now.

این چیزی است که ما در حال حاضر در مورد آن صحبت می کنیم.

Lessons in life.

درس های زندگی

No more key phrases, then.

پس دیگر از عبارات کلیدی خبری نیست.

No, that's it will be okay. We're done with that.

نه درست میشه ما با آن تمام شده ایم.

We have lifted up the anchor and we're now sailing away from that subject.

ما لنگر را بلند کرده ایم و اکنون از آن موضوع دور می شویم.

But we are heading to New shore.

اما ما به ساحل نیو می رویم.

Let's hope we don't hit the rocks.

امیدواریم به سنگ برخورد نکنیم.

I can see Land Ahoy! Land Ahoy!

من می توانم لند آهوی را ببینم! سرزمین آهوی!

So that we hit the rocks.

به طوری که به سنگ ها برخورد می کنیم.

That's the that's a sort of a C phrase, Mr.

این یک عبارت C است، آقای

Chairman, referring to the fact that things aren't going very well.

رئیس، که به این واقعیت اشاره دارد که اوضاع خیلی خوب پیش نمی رود. تصور می‌کنم در حال حاضر به دلیل اتفاقات هفته، به

You've literally gone to ground or your boat is sinking,

معنای واقعی کلمه به زمین رفته‌اید یا قایق شما در حال غرق شدن است

I would imagine, at the moment because of what happened during the week.

.

There's a certain news story.

یه خبر خاصی هست

We probably won't go too far with that one,

ما احتمالاً در مورد آن یکی زیاده روی نخواهیم کرد،

but just just saying it the rocks anyway,

اما به هر حال فقط آن را بگوییم،

when do you a young Mr. Steve.

آقای استیو جوان چه زمانی. ما الان

We've got to move on now. We're moving on to another thing.

باید حرکت کنیم داریم به یه چیز دیگه میرسیم

A new thing, a new subject.

یک چیز جدید، یک موضوع جدید.

When you were young, Mr.

وقتی شما جوان بودید، آقای

Steve, were your parents

استیو، پدر و مادرتان

strict?

سختگیر بودند؟

I would say not terribly strict.

من می گویم خیلی سخت گیر نیست.

Did they teach you about

آیا آنها در مورد ناعادلانه زندگی به شما یاد دادند

the unfairness of life?

؟

I don't think they did.

من فکر نمی کنم آنها انجام دهند.

Really? No. Okay.

واقعا؟ نه. باشه.

I think

من فکر می کنم

the message of my parents was, was always,

پیام پدر و مادرم همیشه این بود که

if you work hard and get educated

اگر سخت کار کنی و تحصیل کنی

and they instilled the work ethic into me.

و آنها اخلاق کار را به من القا کردند.

So you would never you never really punish you will be successful, punished.

بنابراین شما هرگز واقعاً مجازات نمی کنید، موفق خواهید شد، مجازات خواهید شد.

Well, yes. I mean, I did things wrong.

خب بله. یعنی کارها را اشتباه انجام دادم.

I mean, I you know, I fell into my father's roses

یعنی میدونی که افتادم تو گل رز پدرم

and I got a I got a reprimand for that.

و به خاطرش توبیخ شدم.

Well, that's a good like a window in my father's greenhouse.

خوب، این خوب است مانند یک پنجره در گلخانه پدرم.

So he's a good listener. Debate is a good life. Lessons.

بنابراین او شنونده خوبی است. مناظره یک زندگی خوب است. درس ها.

That's it, right?

همین است، درست است؟

So if you if you do something wrong, then you are punished for it.

بنابراین اگر شما کار اشتباهی انجام دهید، به خاطر آن مجازات می شوید.

Yes, I was certainly punished.

بله، من قطعا مجازات شدم.

Probably unfairly.

احتمالا ناعادلانه

It's funny how you those things.

این خنده دار است که چگونه شما آن چیزها.

I was very young, only about three,

من خیلی جوان بودم، فقط حدود سه،

and I fell into my father's prized rose bushes. Yes.

و در بوته های گل رز پدرم افتادم. آره.

And he smacked me and.

و او به من ضربه زد و.

I can still remember it now. That's what I'm on about.

الان هم می توانم آن را به خاطر بسپارم. این چیزی است که من در مورد آن هستم. ما

There we go. Finally.

میرویم آنجا. سرانجام.

Don't hold it against it.

آن را در برابر آن نگه ندارید.

Only took us 3 minutes, but we finally got to that point.

فقط 3 دقیقه طول کشید، اما بالاخره به آن نقطه رسیدیم.

That is it, you see.

همین است، می بینید.

And we might describe that type of reaction as

و ممکن است آن نوع واکنش را به عنوان

tough love,

عشق سخت،

tough love.

عشق سخت توصیف کنیم.

So a very interesting subject.

بنابراین موضوع بسیار جالبی است.

And the reason why I was thinking of this is when we were in Paris,

و دلیل اینکه من به این فکر می کردم زمانی بود که در پاریس بودیم،

the one thing I noticed is how all the young people

تنها چیزی که متوجه شدم این بود که همه جوانان به طرز

were incredibly attractive.

باورنکردنی جذاب بودند.

Yes, but I wasn't going to say that.

بله، اما من قصد نداشتم این را بگویم.

But you did

اما تو

incredibly well, behaved,

فوق العاده خوب عمل کردی، رفتار کردی،

quiet, polite, respectful.

ساکت، مودب، محترمانه رفتار کردی.

And I thought, well, I wonder I wonder what French parents are like.

و من فکر کردم، خوب، تعجب می کنم که والدین فرانسوی چگونه هستند.

Maybe they are very strict.

شاید خیلی سخت گیر هستند.

Maybe they treat their children strictly.

شاید آنها با فرزندان خود سختگیرانه رفتار می کنند.

They they they lay down the rules

آنها قوانینی را وضع می کنند

and they tell their children when they've done the wrong.

و به فرزندانشان می گویند که وقتی اشتباه کرده اند.

If they do something wrong, if they misbehave, they will be punished.

اگر کار خلافی انجام دهند، اگر بدرفتاری کنند، مجازات می شوند.

So that is the meaning of tough love.

پس این معنای عشق سخت است.

You might describe tough love as a harsh lesson.

ممکن است عشق سخت را یک درس سخت توصیف کنید.

So tough love is a harsh lesson given with care.

بنابراین عشق سخت درس سختی است که با دقت داده می شود.

So the reason why you do it is because you care.

بنابراین دلیل اینکه این کار را انجام می دهید این است که به آن اهمیت می دهید.

Which might sound strange to some people.

که ممکن است برای برخی افراد عجیب به نظر برسد.

So you are punishing someone because you care about them?

پس شما دارید کسی را مجازات می کنید چون به او اهمیت می دهید؟

Yes. Because you want them to be safe.

آره. زیرا شما می خواهید آنها در امان باشند.

You want them to learn lessons in life to make mention.

شما می خواهید آنها در زندگی درس هایی بیاموزند تا به آنها اشاره کنند.

You must have mentioned this earlier.

حتما قبلاً به این موضوع اشاره کرده اید.

Does it mean to make art?

آیا به معنای هنر کردن است؟

Does it mean does it mean Spartan upbringing?

آیا این به معنای تربیت اسپارتی است؟

Don't think it necessarily means.

فکر نکنید لزوماً به این معنی است.

Well, Spartan normally means if something is is empty

خب، اسپارتان معمولاً به این معنی است که اگر چیزی خالی باشد

or that there isn't much of something something as spartan.

یا چیزی به عنوان اسپارتان وجود نداشته باشد.

It is it is empty or there isn't

این است که خالی است یا

much of something in a certain place.

چیزی در یک مکان خاص وجود ندارد.

It is very spartan, sparse. Yes.

بسیار اسپارتانه است، پراکنده است. آره.

I mean, a parent some parents might not buy their children

منظورم این است که پدر و مادری که برخی از والدین ممکن است برای فرزندانشان

lots of presents and gifts,

هدایا و هدایای زیادی نخرند،

and you could describe that as a bit spartan, but

و شما می توانید آن را کمی اسپارتانه توصیف کنید، اما

they might be trying to teach their children

آنها ممکن است سعی کنند معنی پول را به فرزندان خود بیاموزند

the meaning of money and to appreciate

و قدر

money and possessions

پول و دارایی خود را

by not just necessarily buying you everything you want. Yes.

نه تنها به آنها قدردانی کنند. لزوماً هر آنچه را که می خواهید برای شما می خرند. آره.

But saying to you what, if you want that thing,

اما به شما می گویم، اگر آن چیز را می خواهید،

then maybe you should go and get a job

پس شاید باید بروید و شغلی برای

delivering newspapers or something like that

تحویل روزنامه یا چیزی شبیه به آن پیدا کنید

so that you appreciate the value of money, because if I just buy that for you, so.

تا ارزش پول را بدانید، زیرا اگر من فقط آن را برای شما بخرم، بنابراین.

So a child, a new bike screams.

بنابراین یک کودک، یک دوچرخه جدید فریاد می زند. به

That is

همین

why I want a new bike.

دلیل است که من یک دوچرخه جدید می خواهم.

Give me a new bike.

یک دوچرخه جدید به من بده

And what you could cause could easily give in as a parent.

و آنچه شما می توانید ایجاد کنید می تواند به راحتی به عنوان والدین تسلیم شوید.

And so there you are.

و بنابراین شما اینجا هستید.

But at a certain age when they could work, you could say to them, Well,

اما در یک سن خاص که آنها می توانستند کار کنند، می توانید به آنها بگویید، خوب،

now I'm not going to buy you that bike.

حالا من آن دوچرخه را برای شما نمی خرم.

If you really want that bike, then

اگر واقعاً آن دوچرخه را می‌خواهید،

I'll help you to get a job locally to deliver papers or pick fruit.

من به شما کمک می‌کنم تا شغلی محلی برای تحویل کاغذ یا میوه چیدن پیدا کنید.

And then you're not telling necessarily why,

و آنگاه لزوماً دلیل آن را نمی گویید،

but then the lesson is learnt because they then appreciate the value of money. Yes.

اما پس از آن درسی آموخته می شود زیرا ارزش پول را درک می کنند. آره.

And they associate hard work with

و آنها کار سخت را با

getting something as opposed to it coming easily.

به دست آوردن چیزی مرتبط می دانند، در حالی که به راحتی می رسد.

So these lessons, these lessons that are taught by parents are what you might call life

بنابراین این درس‌ها، این درس‌هایی که توسط والدین آموزش داده می‌شود، همان چیزی است که شما می‌توانید آن را

lessons or ways of getting that child

درس‌های زندگی یا روش‌هایی برای عادت دادن آن کودک

accustomed to the reality of life.

به واقعیت زندگی بنامید.

So tough love is a harsh lesson given with care.

بنابراین عشق سخت درس سختی است که با دقت داده می شود.

You might you might scold someone.

ممکن است کسی را سرزنش کنید.

So to scold is to punish you.

پس سرزنش کردن یعنی تنبیه شما.

Punish child.

تنبیه کودک

You give them tough love.

شما به آنها عشق سختی می دهید.

Yes. It's not abuse.

آره. سوء استفاده نیست

No, it's the opposite of abuse. Not abuse.

نه، این برعکس سوء استفاده است. نه سوء استفاده

So tough love is not abuse.

پس عشق سخت سوء استفاده نیست.

I mean, it could

منظورم این است که می تواند

know it's not abuse,

بداند که این توهین نیست،

but if you were to take it too far, if you just put,

اما اگر بخواهید زیاده روی کنید، اگر فقط بگذارید، می

you know, lock your child in a room every time they did something wrong for a week

دانید، هر بار که فرزندتان را به مدت یک هفته کار اشتباهی انجام داد

or you beat them, then you that would be abuse.

یا او را کتک زدید، در اتاقی حبس کنید. که سوء استفاده خواهد بود.

But it's it's a life lesson that you're giving, like

اما این یک درس زندگی است که شما می دهید، مانند

the example that I gave the child.

مثالی که من به کودک دادم. می

You know, one of your children wants a new bike

دانید، یکی از فرزندان شما یک دوچرخه جدید

or a new laptop or a new phone. Yes.

یا یک لپ تاپ جدید یا یک تلفن جدید می خواهد. آره.

And they're 14 and they could just sit at home on the Internet all day and do nothing.

و آنها 14 ساله هستند و می توانند تمام روز را در اینترنت در خانه بنشینند و هیچ کاری انجام ندهند.

And you said, well, if you want that, I'm not going to keep buying you things all the time.

و تو گفتی، خوب، اگر این را می خواهی، من همیشه برایت چیزهایی نمی خرم.

Go out and get a job. Yes.

برو بیرون و کار پیدا کن آره.

And you could help them to get that job and help them show them

و می توانید به آنها کمک کنید تا آن شغل را بدست آورند و به آنها کمک کنید تا به آنها نشان دهند که

how what they do is not just go out and get a job.

چگونه کاری که انجام می دهند فقط بیرون رفتن و یافتن شغل نیست.

You would actually physically then show them or take them to places

شما در واقع به صورت فیزیکی به آنها نشان می دهید یا آنها را به مکان هایی می بردید

and help them to learn these lessons in life.

و به آنها کمک می کنید تا این درس ها را در زندگی بیاموزند.

So tough love is something that parents often

بنابراین عشق سخت چیزی است که والدین اغلب

and I suppose in the past you might say that in the past

و من فکر می کنم در گذشته ممکن است بگویید که در گذشته

parents were much tougher

والدین بسیار سختگیرتر

or more strict than my parents because we've talked to our yours.

یا سختگیرتر از والدین من بودند زیرا ما با شما صحبت کرده ایم.

My parents were quite strict in certain ways,

پدر و مادرم از جهات خاص،

certain ways of behaviour, but also I suppose

روش‌های خاص رفتاری کاملاً سختگیر بودند، اما همچنین فکر می‌کنم

my life lessons were learned just through the way

درس‌های زندگی‌ام را دقیقاً از راه‌هایی که

my family had to struggle to get by because my family, they weren't

خانواده‌ام برای به دست آوردن زندگی تلاش می‌کردند آموخته‌اند، زیرا خانواده‌ام، آن‌ها نبودند که

they weren't

rolling in money as many people think, but it wasn't like that.

پول‌شان را جمع کنند. همانطور که بسیاری از مردم فکر می کنند، اما اینطور نبود.

So I suppose observing my own parents

بنابراین من فکر می کنم مشاهده مبارزه والدین خودم

struggle was a kind of life lesson.

نوعی درس زندگی بود.

I wouldn't describe it as tough love because they didn't have any choice.

من آن را به عنوان عشق سخت توصیف نمی کنم زیرا آنها هیچ انتخابی نداشتند.

They weren't trying to teach a lesson, but just from their own experiences

آنها سعی نداشتند درس بدهند، بلکه فقط از تجربیات خود

of trying to manage.

در تلاش برای مدیریت بودند.

You can say that that was a form of life lesson, I suppose.

می توان گفت که این یک شکل از درس زندگی بود، فکر می کنم.

Yes. Letting people find out how to do things

آره. اجازه دادن به مردم دریابید که چگونه کارها را انجام دهند

without you helping them all the time and doesn't have to be children.

بدون اینکه شما همیشه به آنها کمک کنید و لازم نیست بچه باشند.

Of course it can be.

البته می تواند باشد.

You can be the same thing can be in

شما می توانید همان چیزی باشید که می توانید در

relationships as well, you know, with adults.

روابط نیز با بزرگسالان باشید.

But it just means that you are

اما این فقط به این معنی است که شما به

you're not helping somebody,

کسی کمک نمی کنید، می

you know, giving your advice or, you know, giving something.

دانید، توصیه خود را می کنید یا می دانید، چیزی نمی دهید.

You're you're forcing somebody

شما دارید کسی را مجبور می کنید

to find out how to do it themselves. Yes.

که خودش بفهمد چگونه این کار را انجام دهد. آره.

And then they learn how to do something. Yes.

و سپس یاد می گیرند که چگونه کاری را انجام دهند. آره.

I always say that the most valuable lessons in life quite often are the toughest,

من همیشه می گویم که با ارزش ترین درس های زندگی اغلب سخت ترین ها هستند،

the ones that cause the most pain.

آنهایی که بیشترین درد را ایجاد می کنند.

I suppose so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

So, for example, you might be somebody that

بنابراین، برای مثال، شما ممکن است کسی باشید که

likes to or,

you know, a friend, for example, you're a group of friends and.

دوست دارد یا، می

دانید، یک دوست، برای مثال، شما یک گروه از دوستان هستید و.

One of you

یکی از شما

is always is going out with some horrible person that is

همیشه در حال بیرون رفتن با یک فرد وحشتناک است که از

is using them for their money or something like that.

آنها برای پول خود یا چیزی شبیه به آن استفاده می کند.

And you you tell them,

و شما به آنها می گویید،

you know,

می دانید،

that person's a bad person, but they don't listen to you.

آن شخص آدم بدی است، اما آنها به شما گوش نمی دهند.

So the love there would be

بنابراین عشقی که وجود دارد

you just have to let them find out on their own.

شما فقط باید به آنها اجازه دهید خودشان بفهمند.

Or maybe they've done it once and then they do it again.

یا شاید آنها یک بار این کار را انجام داده اند و سپس دوباره آن را انجام می دهند.

And so you don't

و بنابراین شما به

help them.

You don't go up to that other.

آنها کمک نمی کنید.

شما به آن دیگری نمی روید.

They have to sometimes people have to learn lessons

آنها باید گاهی اوقات مردم باید درس هایی را

that by themselves, otherwise they don't actually learn.

به تنهایی بیاموزند، در غیر این صورت عملاً یاد نمی گیرند.

Yes. Well, if a person is older, then then you don't you don't do it.

آره. خوب، اگر یک فرد بزرگتر است، پس شما این کار را انجام ندهید.

You don't give them tough love because they should know by then.

شما به آنها عشق سختی نمی دهید زیرا آنها باید تا آن زمان بدانند.

So that's that's why it's always useful to

بنابراین به همین دلیل است که همیشه مفید است که

to get young people to

جوانان را به

to experience some of the hardships.

تجربه برخی از سختی ها واداشت.

I think that is one of the big criticisms nowadays of younger generations.

من فکر می کنم این یکی از انتقادات بزرگ این روزها به نسل های جوان است. به

It seems like they just want everything to be easy.

نظر می رسد که آنها فقط می خواهند همه چیز آسان باشد.

I want to have a nice job.

من می خواهم یک کار خوب داشته باشم.

I want to be an Internet star.

من می خواهم یک ستاره اینترنت باشم.

I want to have lots of money.

من می خواهم پول زیادی داشته باشم.

I want to do all these things.

من می خواهم همه این کارها را انجام دهم.

But then when real life comes along and says,

اما وقتی زندگی واقعی پیش می‌آید و می‌گوید،

You can't have those

شما نمی‌توانید آن چیزها را داشته باشید،

things, I'm afraid you have to work for them.

می‌ترسم باید برای آنها کار کنید.

They might feel as if somehow they they are offended by it

آنها ممکن است احساس کنند که به نوعی از آن رنجیده شده اند

because why can't I have all these things So?

زیرا چرا من نمی توانم همه این چیزها را داشته باشم؟

A parent might sometimes say He has to learn some time.

گاهی ممکن است والدین بگویند که باید مدتی یاد بگیرد.

He has to learn some time the hard way.

او باید مدتی را به روش سخت یاد بگیرد.

Quite often the hard way or she has to realise life is not easy.

اغلب اوقات راه سخت یا باید بفهمد که زندگی آسان نیست.

You might often hear parents say this to each other.

ممکن است اغلب بشنوید که والدین این جمله را به یکدیگر می گویند.

Yes, it's like, you know, it's not like if there's a flame burning.

بله، مثل این است که، می دانید، اینطور نیست که شعله ای بسوزد.

Yeah.

آره

I mean, you wouldn't take it to Extreme and say the gas was on on the stove

منظورم این است که شما آن را به اکستریم نمی‌برید و نمی‌گویید که گاز روی اجاق گاز روشن است

and your wanted to put you was going to put this hand on the stove

و می‌خواهید بگذارید این دست را روی اجاق گاز

or on the boiling water, you wouldn't say, oh well no, he has to learn tough love.

یا روی آب جوش می‌گذارید، نمی‌گویید اوه خوب نه ، او باید عشق سخت را یاد بگیرد.

Well let him burn his hands and yet learn the hard way.

خوب اجازه دهید دستانش را بسوزاند و در عین حال راه سخت را یاد بگیرد.

Work for me.

برای من کار کن

You wouldn't do that.

تو این کار را نمی کنی

You wouldn't go to that extreme. No,

شما تا این حد افراط نمی کنید. نه،

but the life lessons, from my point of view,

اما درس‌های زندگی، از دیدگاه من،

life lessons are things that you are going to experience as you get older.

درس‌های زندگی چیزهایی هستند که با افزایش سن، آن‌ها را تجربه خواهید کرد.

And having those experiences when you are younger

و داشتن این تجربیات در جوانی به

will allow you to accept the reality

شما این امکان را می دهد که این واقعیت را بپذیرید

that life sometimes is really unfair.

که گاهی اوقات زندگی واقعاً ناعادلانه است.

And I think young people need to to know that before

و من فکر می کنم که جوانان باید قبل از اینکه

they they wander off into the real world.

به دنیای واقعی سرگردان شوند، این را بدانند.

Not that we know anything about parenting, but they barely receive otherwise invited.

نه اینکه ما چیزی در مورد فرزندپروری می دانیم، اما آنها به سختی دعوت دیگری دریافت می کنند.

Fernando Hello, Claudia.

فرناندو سلام، کلودیا.

Around to Sample

برای نمونه

some chocolate cake in Buenos Aries.

کیک شکلاتی در بوئنوس آریس.

Maybe you could save some for

شاید بتوانید

for Beatrice as she comes back.

وقتی بئاتریس برمی‌گردد مقداری برای او ذخیره کنید.

Sure. She would love a peace.

مطمئن. او یک صلح را دوست دارد.

So many people living in Buenos Aires is a brand.

بسیاری از افرادی که در بوئنوس آیرس زندگی می کنند یک برند هستند.

Is there is a brand?

Is Iri's brand is areas I think is you pronounce it,

آیا مارکی وجود دارد؟

آیا نام تجاری Iri در مناطقی است که فکر می کنم شما آن را تلفظ می کنید،

but it's a shame we're

اما حیف است که ما

not coming because we'd have some chocolate cake as well.

نمی آییم زیرا ما یک کیک شکلاتی نیز خواهیم داشت.

Tough love

عشق سختی که به

teaching your child about the realities of life is another one to administer.

فرزندتان در مورد واقعیت های زندگی آموزش می دهد یکی دیگر از مواردی است که باید انجام دهید.

Oh, you give, you administer.

اوه، شما می دهید، شما اداره می کنید.

So I mentioned this word earlier.

بنابراین من این کلمه را قبلا ذکر کردم.

It's a good word, actually If you administer it is a verb.

این کلمه خوبی است، در واقع اگر شما آن را مدیریت کنید یک فعل است.

You are giving something.

داری یه چیزی میدی

You are treating a person with a certain

شما در حال درمان یک فرد با

type of medicine you administer.

نوع خاصی از دارویی هستید که تجویز می کنید.

So a doctor might administer medicine.

بنابراین یک پزشک ممکن است دارو تجویز کند.

A person, a parent even might administer

یک شخص، حتی یک والدین ممکن است

the tough love to their child.

عشق سختی را به فرزند خود اعمال کنند.

So they are giving them a reality check.

بنابراین آنها به آنها یک بررسی واقعیت می دهند.

I like that word, by the way.

اتفاقا من این کلمه را دوست دارم.

So we all have these, don't we, Steve, to learn the hard way.

پس همه ما اینها را داریم، نه، استیو، برای یادگیری راه سخت.

We all, even at our age, sometimes we might have

همه ما، حتی در سن و سال خود، گاهی اوقات ممکن است

a reality check, maybe something we think will happen

یک بررسی واقعیت داشته باشیم، شاید چیزی که فکر می کنیم اتفاق می افتد

or maybe something we think will go our way and everything will be fine.

یا شاید چیزی که فکر می کنیم به راه ما پیش می رود و همه چیز خوب می شود.

But then suddenly we realise it won't go that way.

اما ناگهان متوجه می‌شویم که اینطور پیش نمی‌رود.

It might be more difficult than we imagined or thought.

ممکن است دشوارتر از آن چیزی باشد که ما تصور می کردیم یا فکر می کردیم.

So you have a reality check

بنابراین شما یک بررسی واقعیت دارید

or of course you have a taste of real life,

یا البته طعم زندگی واقعی را می چشید،

which, as you know I am a big believer of experience.

که همانطور که می دانید من به تجربه اعتقاد زیادی دارم.

Having experience in your life is very good for you, no matter what age you are.

داشتن تجربه در زندگی برای شما بسیار خوب است، مهم نیست در چه سنی هستید.

Israel has very kindly reminded

اسرائیل بسیار مهربانانه به همه یادآوری کرده است

everybody that they should, if they haven't already likes.

که اگر قبلاً دوست نداشته اند، باید.

Please, can you like please, can you like is it helps Mr.

لطفاً، می‌توانید لایک کنید لطفاً، آیا می‌توانید لایک کنید این به آقای

Duncan to be seen around the world.

دانکن کمک می‌کند تا در سراسر جهان دیده شود.

We don't want any tough love here.

ما اینجا هیچ عشق سختی نمی خواهیم.

Please, like Mr.

لطفاً آقای

Duncan.

دانکن را لایک کنید.

And thank you for those that have,

و از کسانی که این کار را کرده اند متشکرم،

because it really does help Mr.

زیرا واقعاً به آقای

Duncan to be seen around the world.

دانکن کمک می کند تا در سراسر جهان دیده شود.

Claudia says that children are as weak as weeds.

کلودیا می گوید که بچه ها مثل علف های هرز ضعیف هستند.

There is a good phrase as weak as weeds.

یک جمله خوب وجود دارد که به اندازه علف های هرز ضعیف است.

Yeah, well, every generation comes along, I think

بله، خوب، هر نسلی از راه می رسد، فکر می کنم به

isn't as tough as the one before.

سختی نسل قبل نیست.

I mean, when you think about

منظورم این است که وقتی به این فکر می‌کنید که

how your grandparents screw up,

پدربزرگ و مادربزرگتان چگونه خراب می‌شوند،

they might not have even had electricity or running water.

ممکن است حتی برق یا آب لوله‌کشی نداشته باشند.

And then your parents

و سپس پدر و مادرت

and then you think of the way you I mean, the way I was brought up

و بعد تو به روشی که منظور من است فکر می کنی، شیوه تربیت من

was completely different to my parents.

کاملاً با والدینم متفاوت بود.

I mean, I had an easy upbringing, really.

منظورم این است که من واقعاً تربیت آسانی داشتم.

When I think back, you know, my father had a good job.

وقتی به گذشته فکر می کنم، می دانید، پدرم شغل خوبی داشت.

We lived a fairly comfortable life,

ما زندگی نسبتاً راحتی داشتیم،

I would say certainly above average for the 1970s.

من می‌توانم بگویم مطمئناً بالاتر از میانگین دهه 1970 بود.

And, you know, I pretty much everything I wanted,

و، می‌دانی، من تقریباً هر چیزی را که می‌خواستم، به

although I was

that was instilled in me

من تلقین کردند

that if you want something in life, you need to for it.

که اگر چیزی در زندگی می‌خواهی، باید برای آن تلاش کنی.

Yeah, education.

آره آموزش

And I've never forgotten that.

و من هرگز آن را فراموش نکرده ام.

And it's just why we have to do lists.

و این فقط به همین دلیل است که ما باید لیست ها را انجام دهیم.

Yes, I always like to do things.

بله، من همیشه دوست دارم کارها را انجام دهم.

I suppose laziness is something that we all suffer from.

من فکر می کنم تنبلی چیزی است که همه ما از آن رنج می بریم.

And if you are, if you are young,

و اگر جوان هستید،

you might find that if you allow your child

ممکن است متوجه شوید که اگر به فرزند

or young person to be lazy and have everything done for them,

یا جوان خود اجازه دهید تنبل باشد و همه چیز را برای آنها انجام دهید،

they might expect everything in their life

ممکن است انتظار داشته باشند که همه چیز در زندگی خود

to come as easily as that.

به همین راحتی انجام شود.

So it can be be useful.

بنابراین می تواند مفید باشد.

But of course some parents have.

اما مسلماً برخی از والدین چنین دارند.

I think some children are just evil.

من فکر می کنم بعضی از بچه ها فقط شیطان هستند.

Okay.

باشه.

I think sometimes a parent can do everything it can,

من فکر می کنم گاهی اوقات یک پدر و مادر می تواند هر کاری که می تواند انجام دهد،

but the child just has a certain character that

اما کودک فقط یک شخصیت خاص دارد که

you can't work with.

شما نمی توانید با آن کار کنید.

Christine is pointing this out.

کریستین به این موضوع اشاره می کند.

The character of the person is important.

شخصیت فرد مهم است.

And however a child is born, pretty much their character

و به هر حال کودکی به دنیا می آید، تقریباً شخصیت او

is is something that you can't really change.

چیزی است که شما واقعاً نمی توانید آن را تغییر دهید.

You sort of you're born with it with a particular nature, aren't you?

شما به نوعی با طبیعت خاصی با آن متولد شده اید، اینطور نیست؟

That's true.

درست است.

And you always hear of parents where, you know,

و همیشه از پدر و مادرهایی می شنوید که، می دانید،

the children are unruly and behaved, badly behaved.

بچه هایشان سرکش هستند و رفتار می کنند، بد رفتار می کنند.

But it's not necessarily

اما لزوماً این نیست که

people tend to blame the parents, but it's not necessarily the parents don't know.

مردم تمایل دارند والدین را سرزنش کنند، اما لزوماً والدین هم نمی دانند.

That is true because sometimes you just get a bad child. Yes.

این درست است زیرا گاهی اوقات شما فقط یک فرزند بد پیدا می کنید. آره.

And no matter what you do, that child always is going to be bad.

و مهم نیست چه کاری انجام می دهید، آن کودک همیشه بد خواهد بود.

I mean,

یعنی

yeah.

Anyway, we won't go.

آره

به هر حال ما نمی رویم.

Well, that leads us on to our phrase here, you say so this is a very useful phrase.

خوب، این ما را به عبارت ما در اینجا هدایت می کند، شما بگویید پس این یک عبارت بسیار مفید است.

Again, one that may sound old fashioned, but I think is still relevant.

باز هم، یکی که ممکن است قدیمی به نظر برسد، اما فکر می کنم هنوز هم مرتبط است.

Spare the rod, spoil the child.

میله را رها کن، بچه را لوس کن.

So if you don't punish your child ever,

بنابراین اگر هرگز فرزندتان را تنبیه نکنید، به

you give them complete freedom, Do whatever they want.

او آزادی کامل می دهید، هر کاری که می خواهند انجام دهند.

You end up with. Well, what you just said.

شما در نهایت با. خب همین که گفتی

So that you're saying, though, if you don't hate your child.

به طوری که شما می گویید اگر از فرزندتان متنفر نیستید.

Well, in that in that sense.

خوب، از این نظر.

But I think these days it's more figuratively they've become spoilt.

اما فکر می‌کنم این روزها به شکل مجازی‌تر آنها خراب شده‌اند.

Yeah.

آره

You can't hate your children now.

الان نمی توانید از فرزندان خود متنفر باشید.

Yes, you can be sent to prison for that.

بله، شما می توانید برای آن به زندان بروید.

So. So yes, originally you would beat your child to get them to behave.

بنابراین. بنابراین بله، در ابتدا شما فرزندتان را کتک می‌زدید تا رفتار او را جلب کنید.

But this is kind of figurative.

اما این یک نوع فیگوراتیو است.

So it's not saying you should really be your child.

بنابراین نمی توان گفت که شما واقعاً باید فرزند خود باشید. به این

It's saying if you don't punish your child

معناست که اگر فرزندتان را تنبیه نکنید

or give them some sort of life lesson,

یا به او نوعی درس زندگی ندهید،

then that child will go through life completely entitled.

آنوقت آن کودک زندگی را کاملاً با حق طی خواهد کرد.

They will feel as if the world has to give them everything is spoilt.

آنها احساس خواهند کرد که انگار دنیا باید همه چیز را به آنها بدهد.

There's nothing worse than a spoilt child.

هیچ چیز بدتر از یک کودک لوس نیست.

This is we screaming for attention and wanting something.

این است که ما برای جلب توجه فریاد می زنیم و چیزی می خواهیم.

I always remember that when we went to Turkey, we went to Turkey.

همیشه به یاد دارم که وقتی به ترکیه رفتیم، به ترکیه رفتیم.

The first time we went to Turkey there was well, the place we were at

اولین باری که به ترکیه رفتیم آنجا خوب بود، جایی که

there was supposed to be no children staying there

آنجا بودیم قرار بود بچه‌ای آنجا نمانند،

because that's one of the reasons why we went, because it said no children.

چون یکی از دلایلی که ما رفتیم همین بود، چون نوشته بود بچه نیست.

And when we arrived there was this family and they had this

و زمانی که ما به آنجا رسیدیم، این خانواده بودند و آنها این

really annoying, spoilt little brat.

پسر بچه واقعاً آزاردهنده و خراب را داشتند.

She was she was a brat I'm sorry,

متاسفم که او یک دلفریب بود

and she was making so much noise and getting so much attention from everyone

و آنقدر سر و صدا می کرد و توجه همه را به خود جلب می کرد و

and she knew what she was doing and she was so annoying

می دانست چه کار می کند و خیلی آزاردهنده بود

and we were slightly annoyed because the holiday was

و ما کمی اذیت شدیم زیرا تعطیلات به آن

it was sold to us as

فروخته شده بود. ما به عنوان یک

child free, no children, no screaming kids anyway.

کودک آزادیم، نه بچه ای، نه بچه هایی که جیغ می زنند.

And when we got there, we had the most the world's most precocious,

و وقتی به آنجا رسیدیم، نابالغ‌ترین و

spoilt kid ever see.

لوس‌ترین بچه دنیا را داشتیم.

I when, when, when we grew up

من وقتی، وقتی، بزرگ شدیم،

we were always when we were in public,

همیشه در جمع بودیم،

when we went out with my parents anyway, we were always very quiet.

به هر حال وقتی با پدر و مادرم بیرون می رفتیم، همیشه خیلی ساکت بودیم.

There was a phrase that was always used when my mother grew up.

یک جمله بود که همیشه وقتی مادرم بزرگ شد استفاده می شد.

Children should be seen and not heard and that was a very common phrase

بچه‌ها را باید دید و نشنید و این یک عبارت بسیار رایجی بود

that people used in the I don't know when it started,

که مردم در «نمی‌دانم از کی شروع شد» استفاده می‌کردند،

but certainly there was using it in the 1940s still,

اما مطمئناً در دهه 1940 هنوز هم از آن استفاده می‌کردند،

children should be seen and not heard,

بچه‌ها باید دیده شوند و شنیده نشوند،

but now children are seen and heard.

اما حالا بچه‌ها دیده و شنیده می شوند.

Yes, but when you know, we would never when I was growing up,

بله، اما وقتی می دانید، ما هرگز وقتی بزرگ شدم،

if we went out to somebody else's

اگر به خانه دیگری رفتیم

house, we were in public on a bus.

، در اتوبوس در انظار عمومی بودیم.

I don't imagine your family ever used the bus.

من تصور نمی کنم خانواده شما هرگز از اتوبوس استفاده کرده باشند.

Well, if we were if we were, you know, in a public place,

خوب، اگر ما بودیم، می دانید، در یک مکان عمومی،

in a restaurant or something like that, we wouldn't be screaming, shouting.

در یک رستوران یا چیزی شبیه به آن، جیغ نمی زدیم، فریاد نمی زدیم.

Sometimes you go out for a meal, don't you, in there?

گاهی اوقات شما برای صرف غذا بیرون می روید، اینطور نیست؟

And parents have got children and the children are running around and screaming

و والدین بچه دارند و بچه ها می دوند و جیغ می زنند

and they're encouraging them.

و آنها را تشویق می کنند.

That would be you know, that's very bad behaviour to encourage from a child.

می دانید، این رفتار بسیار بدی است که یک کودک تشویق می کند.

So that's not just about child. You've got bad parents.

پس این فقط مربوط به کودک نیست. تو پدر و مادر بدی داری

But some parents think that's how you know, no, let my children do what they want.

اما برخی از والدین فکر می کنند که شما می دانید، نه، بگذارید فرزندان من هر کاری می خواهند انجام دهند.

They just expressing themselves.

آنها فقط خود را ابراز می کنند.

But, you know, it's very disrespectful to to other people.

اما، می دانید، این بسیار بی احترامی به دیگران است.

If you're paying to go out for a meal somewhere,

اگر برای بیرون رفتن برای صرف غذا در جایی پول می‌دهید،

you don't want to be disturbed by children or even other adults

نمی‌خواهید توسط کودکان یا حتی بزرگسالان دیگر مزاحم شوید

because some people some of the adults get.

زیرا برخی از افراد برخی از بزرگسالان این مشکل را دارند.

Anyway, let's not go into that. It's true, though.

به هر حال وارد این موضوع نشویم. هر چند این درست است.

Sometimes adults can behave just like spoilt children. Yes.

گاهی اوقات بزرگسالان می توانند درست مانند کودکان لوس رفتار کنند . آره.

So finally we have this last

بنابراین بالاخره این عبارت آخر را داریم

phrase and yes, can I quickly say something?

و بله، می توانم سریع چیزی بگویم؟

Alessandra and Alessandra says

الساندرا و الساندرا می گویند

that nowadays teachers can't even tell the children off.

که امروزه معلمان حتی نمی توانند بچه ها را رد کنند.

That's correct.

این درست است.

You see, when we were growing up, if the teacher,

ببین وقتی ما بزرگ شدیم، اگر معلم،

if you were bad at school, did something wrong,

اگر در مدرسه بد بودی، کار اشتباهی انجام می داد، به

you would get a phone call.

شما زنگ می زد.

Your parents would get a phone call from the school to say

والدینت از مدرسه تلفنی می گیرند و می گویند

that you were being badly behaved and your parents would punish you in some way.

که تو بدرفتاری می کنی و والدینت به نوعی تو را تنبیه می کردند.

Well, the school used to punish you and the school would beat you.

خوب، مدرسه شما را تنبیه می کرد و مدرسه شما را می زد.

Your parents would certainly punish you.

پدر و مادرت قطعا تو را تنبیه خواهند کرد.

But now that doesn't happen.

اما اکنون این اتفاق نمی افتد.

It's the other way round.

این برعکس است.

If you if the if the

اگر معلم

schoolteacher scolds

مدرسه

the child or tries to stop that, if the child is badly behaved

کودک را سرزنش کند یا بخواهد جلوی آن را بگیرد، اگر کودک بدرفتاری کند

and is shouted at by the teacher

و معلم سرش فریاد بزند

and the parent will come running into the school

و والدینش با داد و بیداد به مدرسه بیایند و

shouting at the teacher, yeah, how dare you talk to my child like that?

سر معلم فریاد بزنند، بله، چطور جرات می کنید با او صحبت کنید. فرزند من اینطور است؟ به

That's how things have changed, I think.

نظر من اوضاع اینگونه تغییر کرده است.

I think the move, what has happened over the years, the move has gone from the parents being responsible

من فکر می کنم این حرکت، اتفاقی که در طول سال ها افتاده است، از مسئولیت والدین در

for the child to the teachers being responsible for the child.

قبال کودک به سمت معلمان در قبال کودک رفته است.

So the the parents are always looking to blame the teacher.

بنابراین والدین همیشه به دنبال سرزنش معلم هستند.

And that's one of the reasons why in this country

و این یکی از دلایلی است که در این کشور

many people are getting out of teaching.

بسیاری از مردم از تدریس خارج می شوند.

They are they finding other careers is And at the moment there is a shortage of teachers

آنها در حال یافتن مشاغل دیگری هستند و در حال حاضر کمبود معلم

in this country because being a teacher in this country

در این کشور وجود دارد زیرا معلم بودن در این کشور

is an absolute nightmare.

یک کابوس مطلق است.

I think it is in a lot of countries as well.

فکر می کنم در بسیاری از کشورها نیز وجود دارد.

And yes, teachers are being

و بله، معلمان به

for example, there was a how about this one, an interesting example in the news recently.

عنوان مثال، یک چگونه در مورد این یکی، یک نمونه جالب در اخبار اخیرا وجود دارد.

Okay.

باشه.

And this harks on the political correctness side.

و این به جنبه صحت سیاسی لطمه می زند.

Things

چیزهایی که

a child at school wanted to identify

یک کودک در مدرسه می خواست

as a cat.

به عنوان یک گربه شناسایی کند.

That child wanted to identify as a cat.

آن کودک می خواست خود را به عنوان یک گربه شناسایی کند.

What's wrong with that?

And one of the one of the other children in the class said, don't be ridiculous.

چه اشکالی دارد؟

و یکی از بچه های دیگر کلاس گفت مسخره نکن.

You know, you're not a cat.

میدونی تو گربه نیستی

And the and the teacher or I don't know the full story

و معلم یا من داستان کامل را نمی‌دانم،

but cut a long story short in the

اما یک داستان طولانی را کوتاه کردیم که

the teacher lost their job yeah as a result of

معلم شغل خود را از دست داد، بله، در نتیجه

of saying that that child couldn't identify as a cat.

گفت که آن کودک نمی‌تواند به عنوان یک گربه شناسایی شود.

No the teacher

نه معلم

the teacher scolded the child who criticise?

معلم بچه ای که انتقاد می کند سرزنش کرد؟

The other child who wanted to be a cat.

بچه دیگر که می خواست گربه باشد.

That's right.

درست است.

And and teachers are losing their job all over the place now

و معلمان اکنون در همه جا شغل خود را از دست می دهند

just because they're not letting you know if they say

فقط به این دلیل که به شما اطلاع نمی دهند اگر بگویند

you're a girl or a boy, they're not there.

شما دختر هستید یا پسر، آنها آنجا نیستند.

Or they say, Oh, no, I'm not. I'm this Steve.

یا می گویند اوه، نه، نیستم. من این استیو هستم

I know. I'm just saying that it is okay.

میدانم. فقط میگم اشکال نداره

It can be very difficult.

می تواند بسیار دشوار باشد.

This Is Steve saying all of this, by the way?

اتفاقاً استیو همه اینها را می‌گوید؟

This is Steve saying these things, not me. I'm

این استیو است که این چیزها را می گوید، نه من. من

anybody

هر کسی

let me into power and I will change a lot of things.

اجازه می دهد من به قدرت برسم و من خیلی چیزها را تغییر خواهم داد.

The best lessons are often the harshest.

بهترین درس ها اغلب خشن ترین هستند.

And I think this is true.

و من فکر می کنم این درست است.

I think of all the lessons I've learned in life.

من به تمام درس هایی که در زندگی آموخته ام فکر می کنم.

Quite often they've been lessons that have been painful.

اغلب آنها درس هایی بوده اند که دردناک بوده اند.

Life lessons quite often might be harsh.

درس های زندگی اغلب ممکن است خشن باشند.

So you might describe it as the knocks of life.

بنابراین شما ممکن است آن را به عنوان ضربه های زندگی توصیف کنید.

As you go through life, you have difficulties.

همانطور که از زندگی عبور می کنید، مشکلاتی دارید.

Problems too. In

مشکلات هم در

we call them the knocks of life.

ما آنها را ضربه های زندگی می نامیم.

So again, literally no thank you. No figurative.

بنابراین باز هم، به معنای واقعی کلمه نه از شما متشکرم. بدون فیگوراتیو

I think everyone knows now we are talking so we're not talking about you being here.

فکر می‌کنم همه می‌دانند که اکنون داریم با هم صحبت می‌کنیم، بنابراین درباره حضور شما در اینجا صحبت نمی‌کنیم.

Now you have to do.

حالا شما باید انجام دهید.

That's just figurative.

این فقط تصویری است.

Yes, figurative because it's an English lesson.

بله، فیگوراتیو چون یک درس انگلیسی است.

The realities of life

واقعیت های زندگی

come from those harsh lessons.

از آن درس های سخت سرچشمه می گیرد.

So I think tough love might be something is missing nowadays.

بنابراین من فکر می کنم عشق سخت ممکن است چیزی باشد که امروزه گم شده است.

I think probably the majority of parents are doing a good job

من فکر می کنم احتمالاً اکثر والدین کارشان را خوب انجام می دهند،

because if they weren't and

زیرا اگر آنها نبودند و

society would have broken down by now,

جامعه تا به حال از هم پاشیده بود،

I think I think it's probably a large proportion of parents,

فکر می کنم احتمالاً بخش بزرگی از والدین هستند،

but I think generally I think

اما فکر می کنم به طور کلی فکر می کنم

children probably are being brought up fairly well,

احتمالاً بچه ها آورده می شوند. نسبتاً خوب است،

but maybe there are just less children

اما شاید

being brought up well than there were 50 years ago either.

نسبت به 50 سال پیش، کودکان کمتری به خوبی بزرگ شوند.

And I would have broke it.

و من آن را می شکستم. اگر اینطور بود

Society would have broken down completely if that were the case.

جامعه کاملاً از هم می پاشید .

And so.

و همینطور.

So you don't think there's any sign of that happening anywhere

بنابراین فکر نمی‌کنید هیچ نشانه‌ای از وقوع آن در جایی وجود داشته باشد،

but it is happening.

اما در حال وقوع است.

Yes, I'm just saying.

بله، من فقط می گویم.

But but I mean, it can't be that all children are brought up badly.

اما منظورم این است که نمی تواند همه بچه ها بد تربیت شوند.

No, I don't think I don't think anyone today has said that either.

نه، فکر نمی‌کنم امروز هم کسی این را گفته باشد.

But yeah, but I'm just putting some balance in that there are obviously very well behaved children.

اما بله، اما من فقط در این مورد که مشخصاً بچه‌هایی با رفتار بسیار خوب وجود دارند، تعادل ایجاد می‌کنم.

I think a lot of them.

من فکر می کنم خیلی از آنها. به

I think the majority. Yes, the majority are okay.

نظر من اکثریت بله، اکثریت خوب هستند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Yeah. Something you're right that Claudia wanted to be a teacher,

آره چیزی که شما درست می گویید که کلودیا می خواست معلم شود،

but prefers to be a dentist.

اما ترجیح می دهد دندانپزشک شود.

Yeah, why not?

آره چرا که نه؟

Yes, exactly.

بله دقیقا.

But my dream job would be pulling the teeth out of children.

اما شغل رویایی من کشیدن دندان از کودکان است.

I like doing that, Claudia,

من این کار را دوست دارم، کلودیا،

do you.

Do you like having children come in and a tooth needs to be removed, and you don't give them any anaesthetic.

آیا شما.

آیا دوست دارید بچه ها وارد شوند و یک دندان باید کشیده شود و هیچ داروی بیهوشی به آنها ندهید.

That's it.

خودشه.

Just pull it straight out of wood.

فقط آن را مستقیماً از چوب بیرون بیاورید.

Joking, Of course.

شوخی البته پختن کیک

It seems strange

for somebody who is promoting dental health to bake cake.

برای کسی که سلامت دندان را ترویج می کند عجیب به نظر می رسد .

Sugary cakes.

کیک های شیرین.

Well, I know, I know. I'm joking, I'm joking.

خوب، می دانم، می دانم. شوخی می کنم، شوخی می کنم.

But can you see the.

اما آیا می توانید ببینید.

Is that irony would be the right word there.

آیا این کنایه کلمه درستی است.

It is kind of ironic I suppose if you clean your teeth and there's no problem, is there?

فکر می کنم یک جور طعنه آمیز است اگر دندان های خود را تمیز کنید و مشکلی وجود نداشته باشد، وجود دارد؟

It's a bit like the original of Willy Wonka and Willy Wonka.

کمی شبیه نسخه اصلی Willy Wonka و Willy Wonka است.

His father was a dentist.

پدرش دندانپزشک بود. آیا می

Did you know that? No.

دانستید که؟ نه.

So in the story, Willy Wonka's father was, actually a dentist, there is a film coming out,

بنابراین در داستان، پدر ویلی ونکا، در واقع یک دندانپزشک بود،

I think, this year all about the back story of Willy Wonka.

فکر می‌کنم امسال فیلمی در حال پخش است که همه چیز درباره داستان پشتی ویلی ونکا است.

I bet you can't wait for that, can you?

شرط می بندم نمی توانید برای آن صبر کنید، می توانید؟

So we'll find out why Willy Wonka is the way he is.

بنابراین ما خواهیم فهمید که چرا ویلی ونکا اینگونه است.

But apparently his father in the film with Johnny Depp,

اما ظاهراً پدرش در فیلم با جانی دپ،

of course, he was played by The magnificent Christopher

البته با بازی کریستوفر

Lee, played the part of Willy Wonka, his father,

لی باشکوه، نقش ویلی ونکا، پدرش را بازی می‌کرد

and he was a dentist and he was obsessed

و او دندان‌پزشک بود و وسواس زیادی

with keeping people's teeth.

به حفظ دندان مردم داشت.

Tough love, by the way, as Tommy has said, that that is

به هر حال، همانطور که تامی گفته است، عشق سختی است که به

giving young people lessons, life lessons, implicit it learning.

جوانان درس می دهد، درس های زندگی، یادگیری ضمنی آن.

Oh, is that what too would you equate those twenties?

اوه، آیا آن بیست سالگی را هم معادل می دانید؟

That's a good word. Implicit. Yes. Yes.

این کلمه خوبی است. ضمنی. آره. آره.

You are guiding.

شما راهنمایی می کنید.

I suppose you are. You are giving guidance

فکر می کنم شما هستید. شما راهنمایی می‌کنید،

maybe forceful

احتمالاً

guidance, not giving them exact steps, but rather a task.

راهنمایی قاطعانه، نه اینکه مراحل دقیق را به آنها ارائه می‌دهید، بلکه یک وظیفه را انجام می‌دهید.

Yeah. So that they can figure it out.

آره تا بتوانند آن را بفهمند.

Learn how to do it themselves. Yes.

یاد بگیرند که چگونه این کار را خودشان انجام دهند. آره.

Tough love or implicit.

عشق سخت یا ضمنی.

Thank you for that.

بابت آن تشکر می کنم.

One of the hardest journeys we take is our childhood.

یکی از سخت ترین سفرهایی که می رویم دوران کودکی ماست.

And I think so. I think it can be quite scary.

و من اینطور فکر می کنم. من فکر می کنم می تواند کاملا ترسناک باشد.

Anyway, talking of scary things, we have 15 minutes left of the show.

به هر حال، صحبت از چیزهای ترسناک، 15 دقیقه دیگر از نمایش باقی مانده است.

English Addict is with you every Sunday.

انگلیسی معتاد هر یکشنبه با شماست.

Don't forget from 2 p.m.

از ساعت 14 فراموش نکنید

UK time we are about to play.

وقت انگلستان ما در شرف بازی هستیم.

Fill in the blanks. Yes It is here.

جاهای خالی را پر کنید. بله اینجاست.

And for those who complained about

و برای کسانی که از این موضوع شکایت کردند،

read my lips last week.

لب های من را در هفته گذشته بخوانید.

We're not doing it today so don't worry.

ما امروز آن را انجام نمی دهیم، پس نگران نباشید.

Oh I thought it was an it wasn't a very good idea.

اوه من فکر کردم این ایده خیلی خوبی نیست.

I think it was a good idea.

فکر می کنم ایده خوبی بود.

I think it probably just needs tweaking a bit.

من فکر می کنم احتمالا فقط نیاز به تغییر کمی دارد.

If you tweak something, it means make little adjustments to it.

اگر چیزی را تغییر دهید، به این معنی است که تنظیمات کمی در آن انجام دهید.

It's gone. I think we I think what you could have done is

آن رفته. من فکر می کنم ما فکر می کنم آنچه شما می توانستید انجام دهید

given me a phrase and I could have just, you know, just.

عبارتی به من داده شده است و من می توانستم فقط، می دانید، فقط.

But anyway, maybe you can resurrect it

اما به هر حال، شاید بتوانی روزی دوباره آن را زنده کنی

one day.

.

Bring it back. Yes.

آنرا برگردان. آره.

Anyway, enough of that, because guess what we're doing now?

به هر حال، به اندازه کافی، چون حدس بزنید که ما در حال حاضر چه کار می کنیم؟ آیا

Can you guess what we're doing, Steve?

می توانید حدس بزنید ما داریم چه کار می کنیم، استیو؟

What you just said, fill in the blanks.

آنچه را که گفتید، جاهای خالی را پر کنید.

Is that what we're doing?

آیا این همان کاری است که ما انجام می دهیم؟

Are we all we away?

آیا ما همه دوریم؟

Yes, we are.

بله ما هستیم.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks to do it.

برای انجام آن جاهای خالی را پر کنید.

And fill in the blanks.

و جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks To fill in the blanks.

پر کردن جاهای خالی برای پر کردن جاهای خالی.

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

I was given Mr. Steve first.

ابتدا آقای استیو به من داده شد.

Then he doesn't like it sometimes.

بعد گاهی دوست ندارد.

Sometimes he finds it annoying.

گاهی اوقات او آن را آزار دهنده می بیند.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

This is what I do sometimes to Steve.

این کاری است که من گاهی با استیو انجام می دهم.

Oh, I don't like it.

اوه، من آن را دوست ندارم.

I like to give him a fuss. Ooh.

من دوست دارم به او سر و صدا کنم. اوه

You know, normally complain.

میدونی معمولا شکایت کن

Well,

خوب،

fill in the blanks, Mr.

جاهای خالی را پر کنید، آقای

Duncan.

We are now going to fill in those blanks.

دانکن.

اکنون می خواهیم آن جاهای خالی را پر کنیم.

If you have a blank that needs filling.

اگر جای خالی دارید که نیاز به پر کردن دارد.

And now is the time to.

و اکنون زمان آن است.

To fill it.

برای پر کردنش

To fill your blank.

برای پر کردن جای خالی شما

Fill in the blanks with clues. Oh, I'm tired, Mr. Duncan.

جاهای خالی را با سرنخ پر کنید. اوه، من خسته هستم، آقای دانکن.

So now we have said

پس حالا گفتیم

so. Now we have clues because some people said Mr.

. حالا سرنخ هایی داریم چون بعضی ها گفتند آقای

Duncan, it's too hard.

دانکن خیلی سخت است.

So now we have clues about what people used to get them.

بنابراین اکنون ما سرنخ هایی در مورد آنچه مردم قبلاً آنها را دریافت می کردند، داریم.

Yes, but it always the same three people.

بله، اما همیشه همان سه نفر است.

Mr. Duncan, these people need tough love.

آقای دانکن، این افراد به عشق سخت نیاز دارند.

You can't just give it to them on a account. I know.

شما نمی توانید آن را فقط در یک حساب به آنها بدهید. میدانم.

That's the opposite.

این برعکس است.

Did you?

Do you realise I just used the opposite phrase to tough love?

آیا تو؟

آیا می دانید که من فقط از عبارت مخالف برای عشق سخت استفاده کردم؟

What is it then? Give it to them on a plate.

اونوقت چیه؟ آن را در یک بشقاب به آنها بدهید.

I'm not sure.

I'm not sure if that is the opposite.

مطمئن نیستم.

من مطمئن نیستم که برعکس باشد.

Well, it sort of is, yeah.

خوب، این طور است، بله.

If you give somebody something on a plate, it means it's easy.

اگر به کسی چیزی در بشقاب بدهید، به این معنی است که آسان است.

You've just given it them.

تو همین الان بهشون دادی با

Given it to them don't mean literally.

توجه به آنها به معنای واقعی کلمه نیست.

It's like if you cook a meal. Cook a meal.

مثل این است که شما یک غذا بپزید. طبخ غذا.

Here it is.

ایناهاش.

But if you have to cook it yourself, that's you know.

اما اگر باید خودتان آن را بپزید، باید بدانید.

But a tough love there. Yeah.

اما یک عشق سخت وجود دارد. آره

If you want to eat, you cook it yourself

اگر می‌خواهید بخورید، خودتان آن را می‌پزید

and learn how to cook because we seem to be doing I'm not just going to hand it to you on a plate.

و آشپزی را یاد می‌گیرید، زیرا به نظر می‌رسد که ما این کار را می‌کنیم، من فقط آن را در یک بشقاب به دست شما نمی‌دهم.

Okay. We have 12 minutes now.

باشه. الان 12 دقیقه وقت داریم

Do you know if you can stay?

میدونی میتونی بمونی؟

So this is the first of today's fill in the blanks.

بنابراین این اولین مورد از پر کردن جای خالی امروز است.

Oh. Oh, I'm tired because I've been working hard clearing Mr.

اوه اوه، من خسته ام، چون سخت کار کرده ام تا آقای

Jones.

جونز را پاک کنم.

So this might be related to one of today's subjects.

بنابراین این ممکن است به یکی از موضوعات امروز مرتبط باشد.

I don't think.

من فکر نمی کنم.

It is something to something

چیزی به چیزی

as something.

به عنوان چیزی است.

We have ten letters beginning with a five.

ما ده حرف داریم که با پنج شروع می شود.

That is beginning with s and five letters beginning with C.

که با s شروع می شود و پنج حرف که با C شروع می شود.

And is it anything to do with C phrases or tough love or anything that was said?

Yes, I just said that. Oh, I miss that.

بله همین الان گفتم اوه دلم براش تنگ شده

Oh, it's

اوه،

yes, it's to do with today's lesson

بله، این مربوط به درس امروز

Batteries. Yes.

باتری است. آره.

There's the smell in the air is saying that the cake is ready.

بویی در هوا است که می گوید کیک آماده است.

Thank you, Claudia.

متشکرم، کلودیا.

Let's hope it's not the smell of burning.

امیدواریم بوی سوختگی نباشد.

No, that's because Claudia is cooking it, not you

نه، به این دلیل است که کلودیا در حال پختن آن است، نه من

and I am as a picture.

و شما به عنوان یک عکس.

I'm sorry.

متاسفم.

I don't think it is something to something.

من فکر نمی کنم این چیزی به چیزی باشد.

A something.

یه چیزی

So this is related to

بنابراین این مربوط به

something we've talked about today.

چیزی است که امروز در مورد آن صحبت کردیم.

Christine is hot under the trees.

کریستین زیر درختان داغ است.

I bet.

شرط میبندم.

A big hug to you all.

یک آغوش بزرگ برای همه شما

Bye bye, Christine

خداحافظ،

obviously is going just as fill in the blank starts,

واضح است که کریستین همانگونه که جای خالی را پر می کند، پیش می رود،

but we don't mind.

اما ما مشکلی نداریم.

You have a life to live and it's too hot. Yes.

شما باید زندگی کنید و خیلی گرم است. آره.

And anyway, you haven't got stomach there to rub

و به هر حال، شما شکم ندارید که

some cream onto you

مقداری کرم روی خود بمالید

and you anyway, won't go into that.

و به هر حال، وارد این موضوع نخواهید شد.

No suggestions yet.

هنوز پیشنهادی وجود ندارد.

You better give a clue, Mr. Duncan. But I have.

بهتر است یک سرنخ بدهید، آقای دانکن. اما من باید.

It's related to something we've talked about today.

این مربوط به چیزی است که امروز درباره آن صحبت کردیم.

So today talked about something

بنابراین امروز در مورد چیزی صحبت کردیم

and something we talked about very recently just a few moments ago.

و چیزی که اخیراً همین چند لحظه پیش در مورد آن صحبت کردیم.

In fact, I don't think it is something to something a something.

در واقع، من فکر نمی کنم که این چیزی به چیزی باشد.

So think about think about things

بنابراین به چیزهایی فکر کنید

that maybe a parent might do

که ممکن است والدین ممکن است

to their child.

با فرزندشان انجام دهند.

Well, we have two words from Tomek applicable

خوب، ما دو کلمه از Tomek داریم که قابل استفاده است

and and you are

و و شما هستید،

you are near,

شما نزدیک هستید،

but also not near if that makes sense.

اما اگر منطقی باشد، نزدیک نیستید.

Well, Claudia has come up with the word child.

خب، کلودیا کلمه کودک را مطرح کرده است.

That's the last word.

این حرف آخر است.

So it would fit.

بنابراین مناسب خواهد بود.

I don't think it is applicable to scold a child.

فکر نمی کنم برای سرزنش کودک قابل اجرا باشد.

Yes. Mm hmm.

آره. مم هوم

That actually does fit, isn't it?

این در واقع مناسب است، اینطور نیست؟

Applicable is ten words.

قابل اجرا ده کلمه است.

Four, five, six, nine, ten,

چهار، پنج، شش، نه، ده،

four, five.

چهار، پنج.

That fits that fit.

که متناسب با آن مناسب است.

So if Mr.

بنابراین اگر آقای

Duncan has something different, then you have come up with something alternative.

دانکن چیز متفاوتی دارد، پس شما چیز دیگری را انتخاب کرده اید.

Which means you must have been

این بدان معناست که شما باید

thinking against the tide.

برخلاف جریان فکر کرده باشید.

Oh, okay.

اوه، باشه

So I like that gap.

بنابراین من آن شکاف را دوست دارم. آن

What was that?

چه بود؟

Louise is also going, uh,

لوئیز هم میره،

so by Louis.

اوه، لویی.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I refuse to tell my kids.

من از گفتن به بچه ها امتناع می کنم.

Come up with an alternative word.

با یک کلمه جایگزین بیایید.

Spank. Ooh.

زدن اوه

Ladies and gentlemen, obviously you have made Mr.

خانم ها و آقایان، واضح است که شما آقای

Duncan very happy.

دانکن را بسیار خوشحال کرده اید.

Um, but that fits.

ام، اما این مناسب است. به

I don't think it is acceptable to spank a child. Hmm.

نظر من کتک زدن بچه قابل قبول نیست. هوم

Well, your school, you are all getting very close.

خوب، مدرسه شما، همه شما خیلی نزدیک می شوید.

You see, if you scold a child, of course, that means you are verbally

ببینید اگر بچه ای را سرزنش کنید، البته به این معنی است که شما شفاهی به

telling them not to do something.

او می گویید فلان کار را نکنید.

Don't do that.

این کار را نکن

Yeah. Bad boy.

آره پسر بد.

Okay, so this is a scone.

خوب، پس این یک قلاب است.

I wasn't ready for that. Whereas if you spank somebody,

من برای آن آماده نبودم. در حالی که اگر شما کسی را بکوبید،

uh, and we're

و ما در اینجا در

not talking about animals here, We're talking about human beings

مورد حیوانات صحبت نمی کنیم ، ما در مورد انسان هایی صحبت می کنیم

who spanks animals.

که حیوانات را می زند.

What's

sorry now, if I'm being rude there, who was?

حالا چه متاسفم، اگر من آنجا بی ادب باشم، کی بود؟

But, well, you can spank other things, can't you, Mr.

اما، خوب، شما می توانید چیزهای دیگر را بکوبید، نمی توانید، آقای

Duncan?

دانکن؟

And that is a phrase that, you know, I have absolutely no idea.

و این جمله ای است که، می دانید، من مطلقاً هیچ تصوری از آن ندارم.

I think you know exactly what I'm referring to anyway.

به هر حال فکر می کنم شما دقیقاً می دانید به چه چیزی اشاره می کنم.

But time is up. I think you could be correct, Mr..

اما زمان تمام شده است. من فکر می کنم شما می توانید درست بگویید، آقای..

Mr.. Mrs..

خانم..

Tomek, I'm tired.

Tomek، من خسته هستم.

I tell you, I am tired.

بهت میگم خسته شدم روز

It was a long drive back on Friday, and I haven't recovered yet,

جمعه یک رانندگی طولانی بود، و من هنوز بهبود نیافته‌ام، و

and I've been in the garage tidying because I want to tidy before I start work again.

در گاراژ بودم و داشتم مرتب می‌کردم زیرا می‌خواهم قبل از شروع دوباره کارم را مرتب کنم.

It's.

It's hard work.

این است.

کار سختی است.

So what's the Mr. Duncan?

پس آقای دانکن چیست؟

Because it's 7 minutes to us.

چون تا ما 7 دقیقه وقت است.

Two nearly 6 minutes or

دو تقریباً 6 دقیقه یا

is the answer everyone,

جواب همه است،

for those who want the answer here, it's here it is now.

برای کسانی که پاسخ را اینجا می خواهند، اکنون اینجاست.

It's coming now is the answer.

اکنون می آید پاسخ است.

Everyone, you're ready for the answer Because.

همه، شما برای پاسخ آماده هستید زیرا.

Because it's coming Now.

چون الان داره میاد

Oh, I don't think it is acceptable to

اوه، به نظر من این قابل قبول نیست که به

smack a child

یک کودک سیلی بزنیم،

some parents still do it, especially if their child is very young and they misbehave.

برخی از والدین هنوز هم این کار را انجام می دهند، به خصوص اگر فرزندشان خیلی کوچک باشد و رفتار نادرست داشته باشند.

Sometimes they will give it a little

گاهی سیلی کوچکی به آن می دهند

slap.

.

But spank is the same thing.

اما کتک زدن همان چیزی است. کتک

Spank you spank a child, don't you? Yes.

زدن به یک کودک می زنید، اینطور نیست؟ آره. به این

It means you give it a whack on the bottom.

معنی است که شما آن را به پایین ضربه بزنید.

That's it. Or on the legs.

خودشه. یا روی پاها.

You can spank adults as well, but

شما می توانید بزرگسالان را نیز بکوبید، اما

obviously it's got a different connotation there.

بدیهی است که در آنجا مفهوم دیگری دارد.

Enough about your private life. Mr..

در مورد زندگی خصوصی شما کافی است.

So if you if you are spanking when you're an adult, it has a sort of sexual connotation.

پس اگر در بزرگسالی کتک می زنید، نوعی مفهوم جنسی دارد.

Okay. Steve Right.

باشه. استیو راست.

There is not when you're spanking a child, you are hitting them.

زمانی که به یک کودک کتک می زنید وجود ندارد، شما او را می زنید.

You are smacking them. Yes.

داری بهشون میکوبی آره.

So, yeah, let's just you know, we're teaching.

بنابراین، بله، اجازه دهید بدانید، ما در حال آموزش هستیم.

We've got to teach all aspects to, no matter how disgusting they might be, and they certainly are.

ما باید همه جوانب را آموزش دهیم، مهم نیست که چقدر منزجر کننده هستند، و مطمئناً هستند.

So I don't think it is acceptable to smack a child.

پس به نظرم زدن یک بچه قابل قبول نیست.

We have time for maybe one scold as well.

ما برای شاید یک سرزنش هم وقت داریم.

I could have been just saying scold.

می توانستم فقط بگویم سرزنش.

Some people said, yeah, to some extent scold sounded okay.

برخی از مردم گفتند، آره، تا حدودی سرزنش به نظر خوب است.

So did that.

همین کار را کرد.

You know, it also fits because some people might say

می دانید، به این دلیل است که برخی افراد ممکن است بگویند که

it's not appropriate to shout at your child or scold the child.

مناسب نیست سر فرزندتان فریاد بزنید یا او را سرزنش کنید.

Some people might say that I wouldn't agree, but they have.

ممکن است بعضی ها بگویند که من موافق نیستم، اما آنها قبول کردند.

Right. Next one, Mr. Duncan, hurry up. We've got much time left off.

درست. نفر بعدی، آقای دانکن، عجله کنید. ما زمان زیادی را ترک کرده ایم.

If you're finished,

اگر کارتان تمام شد،

we will. Something.

ما این کار را می کنیم. یه چیزی

This something.

Something before deciding the something. No,

این چیزی

چیزی قبل از تصمیم گیری در مورد چیزی نه،

we will.

ما خواهیم کرد.

Yes, that's.

بله همینطور است.

I thought you said these were going to get easier, Mr.

فکر کردم گفتی اینها راحت تر می شوند، آقای

Duncan. I never said that.

دانکن. من هیچوقت این رو نگفتم.

I didn't said they'd be easier.

من نگفتم که آنها راحت تر هستند.

I said they'd be clues. Okay.

گفتم آنها سرنخ خواهند بود. باشه.

That doesn't necessarily mean they'll be easy to me, since I'd love to smack someone at the moment.

این لزوماً به این معنی نیست که آنها برای من آسان خواهند بود، زیرا من دوست دارم در لحظه به کسی ضربه بزنم.

He was he referring. Okay, Steve,

او اشاره می کرد. باشه، استیو،

we will.

Something. This something, something.

ما این کار را می کنیم.

یه چیزی این چیزی، چیزی

This is a well-known phrase in English, by the way.

اتفاقاً این یک عبارت معروف در زبان انگلیسی است.

You something the something, something.

تو چیزی، چیزی، چیزی.

So this is a well-known phrase, A very well-known phrase.

پس این یک عبارت معروف است، یک عبارت بسیار معروف.

If something is going on around you, and maybe there is a lot of chaos

اگر چیزی در اطراف شما در حال وقوع است و شاید هرج و مرج

or confusion, you might do this.

یا سردرگمی زیادی وجود داشته باشد، ممکن است این کار را انجام دهید.

Afterwards,

بعدش یه

we will see something.

چیزی میبینیم

The something, something before deciding the something.

چیزی، چیزی قبل از تصمیم گیری در مورد چیزی.

So you are what you are.

پس شما همانی هستید که هستید.

Something is happening now. You have to wait.

الان یه چیزی داره میوفته شما باید منتظر بمانی. می

You want to wait for a while

خواهید مدتی صبر کنید

and then you will decide what to do next.

و بعد تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید.

So there it is.

I've almost given you answer, to be honest.

بنابراین وجود دارد.

راستش من تقریبا جواب شما را داده ام.

And I remember when I was talking about Sarah

و یادم می‌آید وقتی

on those occasions just to show and when I was

در آن مواقع فقط برای نشان دادن از سارا صحبت می‌کردم و وقتی در

talking about animals and spanking, did you know, what I was referring to.

مورد حیوانات صحبت می‌کردم و کتک می‌زدم، می‌دانستید به چه چیزی اشاره می‌کردم؟

Well.

خوب.

BE So we just leave that.

BE بنابراین ما فقط آن را ترک می کنیم.

Well, I'm just, you know, it's education.

خوب، من فقط، می دانید، این آموزش است.

I've never spanked an animal ever.

من تا به حال یک حیوان را کتک نزده ام.

I'm not about I'm thinking of a particular a primate.

من در مورد یک نخستی خاص فکر نمی کنم.

But aren't you always

اما آیا شما همیشه نیستید،

aren't you always? Here we go then.

همیشه نیستید؟ پس ما اینجا می رویم.

So spanking the primate.

بنابراین کتک زدن نخستی‌سانان.

Okay, Steve is another word that replaces debate.

بسیار خوب، استیو کلمه دیگری است که جایگزین بحث می شود.

Steve?

استیو؟

Steve or Steve?

استیو یا استیو؟

Yeah. Okay.

آره باشه.

Yeah, well, we've gotten the answers yet.

بله، خوب، ما هنوز پاسخ ها را دریافت کرده ایم. می

You see, I'm trying to say something else. Isn't that.

بینید، من می خواهم چیز دیگری بگویم. آیا این نیست

Oh, no, it's a it isn't education, is it? So.

اوه، نه، این آموزش نیست، اینطور است؟ بنابراین.

Oh, okay.

اوه، باشه

Then finally we have we have something going through Steve from

سپس در نهایت ما چیزی داریم که از طریق استیو می گذرد و

I'm going to refer back to my notes.

من می خواهم به یادداشت های خود مراجعه کنم.

These aren't my names.

اینها اسم من نیستند

Carry on something, Mr. Jenkins.

کاری را انجام بده، آقای جنکینز.

No It's.

نه این است.

It's your show.

این نمایش شماست

Now you take over because we didn't know who that was,

اکنون شما مسئولیت را بر عهده می گیرید زیرا ما نمی دانستیم آن کیست

and I can't remember the name, and I've made a note of it.

و من نام آن را به خاطر نمی آورم و من آن را یادداشت کرده ام.

This is fascinating.

این جذاب است.

Yeah,

آره،

because it's all me.

چون همه اش من هستم.

Mr. Duncan, cover.

آقای دانکن، پوشش.

How do you know that person's name in English?

چگونه نام آن شخص را به زبان انگلیسی می دانید؟

We wrote it down. Didn't mean

ما آن را یادداشت کردیم. معنیش

it's gone.

این نبود که رفته

Oh, sure.

So I'm just here. Just.

آه البته.

بنابراین من فقط اینجا هستم. فقط

Just to say for the.

فقط برای گفتن

For the fun.

برای سرگرمی.

Vitaly There we go.

ویتالی ما به آنجا برویم.

I wrote it down. That's Vitaly. Vitaly.

من آن را یادداشت کردم. این ویتالی است. ویتالی

Vitaly Hmm.

ویتالی هوم.

And that is, of course, in Cyrillic.

و این البته به خط سیریلیک است.

Yes. Well, then I think I think that's quite a good answer.

آره. خب، پس من فکر می کنم که این پاسخ بسیار خوبی است.

I will accept that answer almost as being 100%

من آن پاسخ را تقریباً به عنوان 100٪ قبول می کنم

before deciding the What's the p We haven't got anything for the P yet.

قبل از تصمیم گیری در مورد p چیست ما هنوز چیزی برای P دریافت نکرده ایم.

Well, something we've talked about today.

خوب، چیزی که امروز در مورد آن صحبت کردیم.

We've talked a lot about it.

ما در مورد آن زیاد صحبت کرده ایم.

What does a parent do sometimes? Which child?

والدین گاهی اوقات چه می کنند؟ کدوم بچه؟

Yes, we will.

بله انجام خواهیم داد.

Something the something something before deciding the something

قبل از تصمیم گیری در مورد چیزی که

beginning with p a long word

با p یک کلمه طولانی شروع می شود

and I'm sure someone will put it on the screen before we end

و من مطمئن هستم که یک نفر آن را قبل از پایان ما روی صفحه نمایش قرار می دهد

because we will be

زیرا

going in around about 2 minutes from now.

حدود 2 دقیقه دیگر وارد آن خواهیم شد.

2 minutes and then we are out of here.

2 دقیقه و سپس ما از اینجا خارج شدیم.

Oh, yes, very nice.

اوه، بله، خیلی خوب است.

I don't know what the P is.

من نمی دانم P چیست.

I can't think of what the P is, Mr. Duncan. Mhm.

من نمی توانم به این فکر کنم که P چیست، آقای دانکن. مهم

We will let Oh ah.

ما اجازه خواهیم داد اوه آه.

When people have said we've got light and dust

وقتی مردم می گویند ما نور و غبار

settle, can we assume that those are correct.

نشسته ایم، آیا می توانیم فرض کنیم که اینها درست هستند.

That's, that's pretty good. Yes.

این خیلی خوب است. آره.

We will let the dust settle.

اجازه می دهیم گرد و غبار بنشیند.

Which means what. Mr.

یعنی چی آقای

Duncan go see it says polishing.

دانکن برو ببین میگه پولیش.

I don't think it's polishing.

فکر نکنم پولیش باشه

If you let the dust settle

اگر بگذارید گرد و غبار بنشیند

just means let's just let things calm down.

فقط به این معنی است که اجازه دهید همه چیز آرام شود.

Let's just

بیایید

rather than jump ahead quickly with something, we're doing everything.

به جای اینکه سریع با چیزی جلو برویم، ما همه کارها را انجام می دهیم.

Settle down.

The answer coming through.

مستقر شوید.

پاسخ از طریق.

Vitaly Oh,

ویتالی اوه،

oh. Vitaly Yes, I think that might be 100%.

اوه. ویتالی بله، من فکر می کنم که ممکن است 100٪ باشد.

I would do that.

من این کار را خواهم کرد.

The dust settled before deciding the punishment, but because you have

گرد و غبار قبل از تصمیم گیری در مورد مجازات فرو نشست، اما از آنجایی که گاهی اوقات باید قبل از شما

to get the situation into a calm place

موقعیت را به یک مکان آرام تبدیل کنید،

sometimes before you, maybe if something bad happens,

شاید اگر اتفاق بدی رخ دهد،

you might want to lash out and do something unreasonable.

ممکن است بخواهید که به شدت شلیک کنید و کاری غیر منطقی انجام دهید.

So a lot of people like to wait until things have calmed down and then you decide

بنابراین بسیاری از مردم دوست دارند منتظر بمانند تا اوضاع آرام شود و سپس شما

with a level head what to do.

با یک سر صاف تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید.

We will let the dust settle,

می گذاریم غبار بنشیند،

We will let the dust settle before deciding the punishment.

قبل از تصمیم گیری در مورد مجازات، می گذاریم غبار بنشیند .

So it is a way of saying we will not react now

بنابراین این راهی است که بگوییم ما اکنون واکنشی نشان نمی دهیم

because everyone is still upset and angry.

زیرا همه هنوز ناراحت و عصبانی هستند.

We will let the the dust settle so.

اجازه می دهیم تا گرد و غبار بنشیند.

That means we will let things calm down and become relaxed.

این بدان معناست که ما اجازه می دهیم همه چیز آرام شود و آرام شود.

Yes, if you've been doing it, you can use that phrase or let the dust settle.

بله، اگر این کار را انجام داده اید، می توانید از آن عبارت استفاده کنید یا بگذارید گرد و غبار بنشیند.

Let the dust settle.

بگذارید گرد و غبار بنشیند.

You can use that quite a lot.

شما می توانید از آن بسیار استفاده کنید.

If life has been a bit chaotic, a bit busy,

اگر زندگی کمی آشفته، کمی شلوغ بوده است،

and then somebody else says, Oh, shall we do this?

و بعد یکی دیگر می گوید، اوه، آیا این کار را انجام دهیم؟

Oh, you just can't think anymore.

اوه، شما فقط نمی توانید فکر کنید.

You just say, Oh, let the dust settle before we do anything else.

شما فقط بگویید، اوه، بگذارید گرد و غبار بنشیند قبل از اینکه ما کاری انجام دهیم.

You often say that to me

شما اغلب این را به من می گویید

because I'm always sort of trying to suggest different things.

زیرا من همیشه سعی می کنم چیزهای مختلفی را پیشنهاد کنم.

And Mr.

و آقای

Duncan will say to me, Oh, I mean, we might have been

دانکن به من خواهد گفت، اوه، منظورم این است که شاید ما

just busy doing lots of things.

فقط مشغول انجام کارهای زیادی بودیم.

And then I try to introduce some other task

و سپس سعی می کنم کار دیگری

or something else that we might want to do.

یا چیز دیگری را که ممکن است بخواهیم انجام دهیم معرفی کنم.

And you might say, well, that the dust settled first,

و ممکن است بگویید، خوب، اول گرد و غبار نشست،

otherwise just let things calm down

وگرنه بگذارید همه چیز آرام شود

so that our heads are clear and then we can think clearly about what to do next.

تا سرمان روشن شود و بعد به وضوح فکر کنیم که چه کار کنیم.

Anyway, I think that was good.

به هر حال به نظر من خوب بود.

So we have to fill in the blanks.

پس باید جاهای خالی را پر کنیم.

Then we have to that in the bag.

سپس باید آن را در کیسه قرار دهیم.

We had two interesting subjects.

دو موضوع جالب داشتیم.

We've got that out of the park.

ما آن را از پارک بیرون آورده ایم.

We've two interesting subjects.

ما دو موضوع جالب داریم

That is tough love and also words

این عشق سخت و همچنین کلمات

and phrases connected to the sea and the ocean, because we went to

و عبارات مرتبط با دریا و اقیانوس است، زیرا ما جمعه رفتیم تا

on Friday to see

Beatrice, one of our lovely viewers.

بئاتریس، یکی از بینندگان دوست داشتنی خود را ببینیم.

And we will be back with you next Sunday.

و ما یکشنبه آینده با شما خواهیم بود. آیا

Can I just use another way of using Let the Dust settle?

می توانم از روش دیگری برای استفاده از Let the Dust Settle استفاده کنم؟

I'm not particularly nice.

من خیلی خوب نیستم

You've just started the job and, uh,

شما تازه کار را شروع کرده اید و، اوه،

and then you you go to your boss and yes,

و سپس به سراغ رئیس خود می روید و بله،

when you've only been in the job where you can, you say, Oh, yes, I want to, I want to get a promotion.

زمانی که فقط در آن شغلی بوده اید که می توانید، می گویید: اوه، بله، من می خواهم، می خواهم به دست بیاورم. ترفیع.

I want to go for management roles.

من می خواهم برای نقش های مدیریتی بروم.

And your boss says, Oh, let the dust settle a bit first before you start going for promotions.

و رئیس شما می گوید، اوه، قبل از اینکه برای تبلیغات بروید، بگذارید گرد و غبار کمی بنشیند .

In other words, you know, just do your job for a bit and then we'll see.

به عبارت دیگر، شما می دانید، فقط یک مقدار کار خود را انجام دهید و سپس خواهیم دید.

Right?

درست؟

That goes to show. Mr..

این نشان می دهد. آقای.

Well, I'm so glad that my show was extended by 50 seconds for that.

خب من خیلی خوشحالم که برنامه من برای آن 50 ثانیه تمدید شد.

Well, I just like to give lots of examples of that.

خب، من فقط دوست دارم مثال های زیادی از آن بیاورم.

People know how to use the phrases.

مردم می دانند چگونه از عبارات استفاده کنند.

So, uh, anyway, it's time to go.

بنابراین، به هر حال، وقت رفتن است.

We will see you very soon.

خیلی زود شما را خواهیم دید.

Don't forget, there are new English lessons almost every day.

فراموش نکنید، تقریباً هر روز دروس جدید انگلیسی وجود دارد.

And there's a new lesson, a short lesson.

و یک درس جدید وجود دارد، یک درس کوتاه.

The playlist is under this video.

لیست پخش زیر این ویدیو است. در

It's underneath in the description.

زیر در توضیحات آمده است.

There is a playlist of all my short lessons.

یک لیست پخش از تمام درس های کوتاه من وجود دارد.

There will be a new one.

یک مورد جدید وجود خواهد داشت.

In fact, there will be several new ones

در واقع،

being released over the next few days.

طی چند روز آینده چندین مورد جدید منتشر خواهد شد.

It's time to say goodbye, See soon.

وقت خداحافظی است، به زودی ببینید.

Take care of yourself.

مراقب خودت باش.

We will be back next Sunday 2 p.m.

یکشنبه آینده ساعت 2 بعد از ظهر برمی گردیم.

UK Time is when we're back with you.

زمان انگلستان زمانی است که با شما برگردیم.

I hope you've enjoyed this and I hope some of it, if not all of it, has been useful.

امیدوارم از این کار لذت برده باشید و امیدوارم بخشی از آن، اگر نه همه، مفید بوده باشد.

Yes, I have to teach you something, don't worry.

بله، باید چیزی به شما یاد بدهم، نگران نباشید.

And it's lovely.

و دوست داشتنی است.

I've enjoyed being here as well. Mr. Duncan.

من هم از بودن در اینجا لذت بردم. آقای دانکن

Being with all lovely people.

بودن با همه آدم های دوست داشتنی

And I will be here.

و من اینجا خواهم بود.

No, I won't be.

نه، نخواهم بود.

Yes, I probably will be here next Sunday.

بله، احتمالا یکشنبه آینده اینجا خواهم بود.

Okay.

باشه.

Well, if Mr.

Steve here, you will see him just fine.

خوب، اگر آقای

استیو اینجاست، او را به خوبی خواهید دید.

If he isn't, I'll be standing in the middle on my own, which is something I've got to get used to.

اگر او نباشد، من به تنهایی وسط می ایستم، این چیزی است که باید به آن عادت کنم.

Because Mr. Steve is about to start a new job.

چون آقای استیو در شرف شروع یک کار جدید است.

A week from tomorrow, Steve will be employed again.

یک هفته از فردا استیو دوباره استخدام می شود.

I know the thing I'm looking forward to it.

من می دانم چیزی که مشتاقانه منتظر آن هستم.

Mr. Duncan have had a nice relaxing six.

آقای دانکن یک شش استراحت خوب داشته است.

Well, some of it's been relaxing.

خوب، برخی از آن آرامش بخش بوده است.

Yes, I've had a

بله،

nice time, particularly the last few weeks.

به خصوص در چند هفته گذشته، اوقات خوبی را سپری کردم.

It's been wonderful.

فوق العاده بوده

So a very strange period of time coming. Yes.

بنابراین یک دوره زمانی بسیار عجیب در راه است. آره. یک

Another life lesson, I suppose you might say.

درس زندگی دیگر، فکر می کنم ممکن است بگویید.

A bit of tough love. Well,

یه ذره عشق سخت خوب،

it is for you.

برای شماست.

It will be, yes.

خواهد بود، بله.

Anyway, I will be here with you, even if Mr.

به هر حال، من اینجا با شما خواهم بود، حتی اگر آقای

Steve isn't next Sunday.

استیو یکشنبه آینده نباشد.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

You know what's coming next. Yes, you do.

میدونی بعدش چی میشه بله، شما انجام می دهید.

Are you ready?

اماده ای؟

I'm ready.

من آماده ام.

ta ta for now.

تا تا فعلا