"You are what you Eat" / English Addict - 209 - live ESL learning / Sunday 24th JULY 2022

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Yes, it is another one of those strange livestreams.

بله، این یکی دیگر از آن پخش زنده عجیب است.

If you've never watched this before, then I suggest you don't click away,

اگر قبلاً این را تماشا نکرده‌اید، پس پیشنهاد می‌کنم آن را کلیک نکنید

because this is really, really weird.

، زیرا این واقعاً بسیار عجیب است.

Yes, you can see outside, we have had a lot of rain over the past 12 hours.

بله، می توانید بیرون را ببینید، ما در 12 ساعت گذشته باران زیادی داشته ایم.

In fact, it is still raining now slightly.

در واقع، هنوز هم اکنون کمی باران می بارد.

The weather is very different to how it was last week.

آب و هوا با هفته گذشته بسیار متفاوت است.

If you remember last week we were having 40 degree heat.

اگر یادتان باشد هفته گذشته گرمای 40 درجه داشتیم.

Today it's wet but still very humid.

امروز مرطوب است اما هنوز بسیار مرطوب است.

Yes. Welcome.

آره. خوش آمدی.

It is English addict.

معتاد انگلیسی است.

Coming to you live

from the birthplace of the English language,

از زادگاه زبان انگلیسی که اتفاقاً از زادگاه زبان انگلیسی

which just happens to be, oh, my goodness,

به شما می‌آیم،

quick phone your friend.

سریع با دوست شما تماس بگیرید.

Tell them

به آنها بگویید اینجا

it's England.

انگلیس است.

Inability to.

ناتوانی در.

Yes. Here we go again.

آره. دوباره شروع کنیم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

I really hope you are feeling happy today because we are back together again.

من واقعاً امیدوارم امروز احساس خوشبختی کنید زیرا ما دوباره در کنار هم هستیم.

I am here hopefully to put a smile on your face.

من اینجا هستم امیدوارم لبخندی بر لبان شما بنشانم.

And I hope you are feeling good today.

و امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Yes, we are back together and it is a very strange day.

بله، ما دوباره با هم هستیم و روز بسیار عجیبی است.

I would side we have rain cloud.

دوست دارم ابر بارانی داشته باشیم.

It also feels very humid as well outside.

همچنین بیرون بسیار مرطوب است.

There it is. I couldn't resist showing you.

ایناهاش. نتونستم مقاومت کنم و نشونت بدم

It is humid outside.

بیرون مرطوب است.

Very strange day.

روز خیلی عجیبیه

It feels as if I'm in some sort of tropical country.

انگار در یک کشور گرمسیری هستم.

It feels as if I'm in Brazil or somewhere in South America.

انگار در برزیل یا جایی در آمریکای جنوبی هستم.

It really does feel like the Amazon today.

واقعاً شبیه آمازون امروزی است.

Here we go then. Yes, we have made it

پس ما اینجا می رویم. بله، ما

to another weekend without blowing ourselves up.

بدون اینکه خودمان را منفجر کنیم به آخر هفته دیگر رسیدیم.

I hope you are having a good week and a good weekend.

امیدوارم هفته خوبی داشته باشید و آخر هفته خوبی داشته باشید.

Yes, it is Sunday.

بله، یکشنبه است.

BBC TBD.

BBC TBD.

TBD, TBD. TBD, TBD. TBD, TBD.

TBD، TBD. TBD، TBD. TBD، TBD.

TBD, TBD.

TBD، TBD.

Sunday has arrived again.

یکشنبه دوباره رسید

It's very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I didn't introduce myself properly. I know.

من خودم را درست معرفی نکردم. میدانم.

I forgot.

فراموش کردم.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of those.

شاید بگویید من یکی از این افراد هستم.

A lot of people say that I am one of those.

خیلی ها می گویند من یکی از آن ها هستم.

Yes, an English addict.

بله، یک معتاد انگلیسی.

I love English so much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

One day I hope I can get married

یک روز امیدوارم بتوانم

to all of the lovely words that exist in English.

با تمام کلمات دوست داشتنی موجود در انگلیسی ازدواج کنم.

Talking of weddings, we are going

در مورد عروسی صحبت می کنیم،

to a wedding

next weekend.

آخر هفته آینده به عروسی می رویم.

One of Steve's relatives is getting married again.

یکی از بستگان استیو دوباره ازدواج می کند.

When I say again, I don't mean

وقتی دوباره می گویم، منظورم این نیست

he is having a second marriage, but he is actually.

که او ازدواج دومی دارد، اما در واقع دارد.

This is very unusual.

این بسیار غیرعادی است.

I've never heard of this before, but one of Steve's relatives got married

من قبلاً چنین چیزی نشنیده بودم، اما یکی از بستگان استیو

about three weeks ago in Canada, and now they're coming here

حدود سه هفته پیش در کانادا ازدواج کرد و اکنون آنها

to get married again.

برای ازدواج دوباره به اینجا می آیند.

For some people, getting married once is bad enough,

برای برخی افراد، یک بار ازدواج کردن به اندازه کافی بد است،

so imagine having to do it twice.

بنابراین تصور کنید که باید دو بار این کار را انجام دهید.

So that is what is happening next weekend.

بنابراین این چیزی است که آخر هفته آینده اتفاق می افتد.

We are going to what I like to call the fake wedding because they are already married.

ما به چیزی می رویم که دوست دارم آن را عروسی ساختگی بنامم، زیرا آنها قبلاً ازدواج کرده اند.

You see, that's how I look at it.

می بینید، من اینگونه به آن نگاه می کنم.

Anyway, maybe through my weird eyes and my strange brain.

به هر حال، شاید از طریق چشمان عجیب و غریب و مغز عجیب من.

It doesn't make sense, but I'm sure it does.

منطقی نیست، اما مطمئنم که دارد.

Somewhere on the planet.

جایی در این سیاره.

So that's why we're here to talk about English.

بنابراین به همین دلیل است که ما اینجا هستیم تا در مورد انگلیسی صحبت کنیم.

And I love the English language and I have a feeling

و من عاشق زبان انگلیسی هستم و این احساس را دارم

that you might as well.

که شما هم ممکن است.

We have the live chat.

ما چت زنده را داریم.

Let's just have a look, shall we?

بیایید فقط نگاهی بیندازیم، درست است؟

Who is on the live chat today?

چه کسی امروز در چت زنده است؟

Oh, we have quite a few people already joining in,

اوه، ما افراد زیادی داریم که قبلاً به آن ملحق شده‌اند

but who was first, I wonder?

، اما نمی‌دانم چه کسی اولین بود؟

Oh, hello.

اوه سلام.

We have Ms.

ما خانم را داریم

and it would appear that most one is trying

و به نظر می رسد که بیشتر آنها سعی

to be the new champion with his fast finger.

می کنند با انگشت سریع خود قهرمان جدید شوند.

Congratulations, Mauser.

تبریک می گویم، ماوزر.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Can I be honest with you?

آیا می توانم با شما صادق باشم؟

Just a moment.

فقط یک لحظه.

Can I be honest with you?

آیا می توانم با شما صادق باشم؟

I feel so tired today.

امروز خیلی احساس خستگی میکنم

I don't know why. I don't know what's happened.

نمی دانم چرا. من نمی دانم چه اتفاقی افتاده است.

We had a lovely walk yesterday.

دیروز یه پیاده روی قشنگ داشتیم

We had a lovely meal last night, and I woke up this morning and I just could not wake up.

دیشب یک غذای خوشمزه خوردیم و من امروز صبح از خواب بیدار شدم و نتوانستم بیدار شوم.

And I still feel

و هنوز هم احساس

as if I'm half asleep now.

می کنم الان نیمه خوابم.

I don't know why, but it's very strange.

نمیدونم چرا ولی خیلی عجیبه

Maybe it's the weather.

شاید آب و هوا باشد.

Because sometimes when it's hot, when it's very warm and humid

زیرا گاهی اوقات وقتی هوا گرم است، وقتی هوا بسیار گرم و مرطوب است

and it is quite humid today, lots of moisture in the air.

و امروز کاملاً مرطوب است، رطوبت زیادی در هوا وجود دارد.

I just don't feel awake.

فقط احساس بیداری نمیکنم

So if I do make mistakes today, if I do drift away,

بنابراین اگر امروز مرتکب اشتباهی شدم، اگر دور

if my mind begins to wander

شدم، اگر ذهنم شروع به سرگردانی به

somewhere else, please forgive me because I still feel

جای دیگری کرد، لطفاً مرا ببخش زیرا هنوز احساس

as if I'm half asleep and I don't know why.

می کنم نیمه خوابم و نمی دانم چرا.

Anyway, coming later on, we have someone

به هر حال، بعداً، ما کسی را داریم

who will definitely wake us all up.

که قطعاً همه ما را بیدار خواهد کرد.

He will make us feel energised and excited.

او به ما احساس انرژی و هیجان می دهد.

We have Mr.

ما آقای

Steve coming a little bit later on as well.

استیو را هم کمی بعد داریم.

Today we are looking at food

امروز ما به غذا

and also eating as well, eating habits.

و همچنین خوردن، عادات غذایی نگاه می کنیم.

Words that can describe your habits when it comes to eating

کلماتی که می توانند عادات شما را در مورد غذا خوردن

and the types of I suppose behaviour

و انواع رفتارهایی

that come with the subject of food.

که به نظر من با موضوع غذا همراه است، توصیف کنند.

It is a big subject and it is something we are talking about today.

این یک موضوع بزرگ است و چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

So ways of eating food, maybe the habits of eating food,

بنابراین راه های خوردن غذا، شاید عادات غذا خوردن،

all of those things will be discussed.

همه این موارد مورد بحث قرار خواهد گرفت.

DAY Of course we have Mr.

DAY البته

Steve here as I mentioned, and he will be giving us

همانطور که اشاره کردم آقای استیو را اینجا داریم و او بینش بیشتری به ما خواهد داد

some more insight.

.

I like that word insight.

من آن کلمه بینش را دوست دارم.

It's a very interesting word because it sounds like

این کلمه بسیار جالبی است زیرا به نظر می رسد که

you're talking about your eyes, but you are not.

شما در مورد چشمان خود صحبت می کنید، اما اینطور نیست.

You are talking about deep hidden

شما در مورد اطلاعات پنهان عمیقی صحبت می کنید

information that is revealed.

که فاش می شود.

So when we are talking of insight,

بنابراین وقتی از بینش

we are talking about maybe information

صحبت می کنیم، در مورد اطلاعات

or facts that might not be obvious.

یا حقایقی صحبت می کنیم که ممکن است واضح نباشند.

You are having a deep delve

شما در حال کاوش عمیق

into something you want to discover.

در مورد چیزی هستید که می خواهید کشف کنید.

All of those things that may be hidden

همه آن چیزهایی که ممکن است پنهان باشد

or maybe things that have not been revealed.

یا شاید چیزهایی که آشکار نشده است.

Insight may be a person

Insight ممکن است فردی باشد

who is very knowledgeable

که بسیار آگاه است

or has more information up here than you do.

یا اطلاعات بیشتری نسبت به شما در اینجا دارد.

Maybe they have more insight.

شاید بینش بیشتری داشته باشند.

They have more information.

اطلاعات بیشتری دارند.

They have more knowledge about a certain thing.

آنها اطلاعات بیشتری در مورد یک چیز خاص دارند.

We often talk about insight.

ما اغلب در مورد بینش صحبت می کنیم.

It's a great word, actually.

این یک کلمه عالی است، در واقع.

I might say it again,

شاید دوباره بگویم،

insight.

بینش.

Oh, who else is on the live chat?

اوه، چه کسی دیگر در چت زنده است؟

I don't want to forget anyone today.

امروز نمی خواهم کسی را فراموش کنم.

I will try not to forget you.

سعی میکنم فراموشت نکنم

I always get told off every week someone says Mr.

من همیشه هر هفته به من می گویند که یکی می گوید آقای

Duncan, at least one person every week says Mr.

دانکن، حداقل یک نفر هر هفته می گوید آقای

Duncan, you forgot me on the live chat.

دانکن، شما مرا در چت زنده فراموش کردید.

You didn't say hello.

سلام نکردی

So I will try to include everyone today.

بنابراین من امروز سعی می کنم همه را شامل کنم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Hello.

Vitus is here as well.

سلام.

ویتوس هم اینجاست.

We also have. Oh,

ما همچنین داریم. اوه

you know who's coming next?

، میدونی بعد کی میاد؟

Lewis Mendez

لوئیس مندز

is here today. Hello, Lewis.

امروز اینجاست. سلام، لوئیس.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I hope you are having a cool time in France

امیدوارم امروز در فرانسه

and wherever you are watching today.

و هر کجا که تماشا می کنید اوقات خوبی را سپری کرده باشید.

I hope everything is cooler.

امیدوارم همه چی خنک تر باشه

Although I do know that in certain parts of Europe it's still quite warm.

اگرچه من می دانم که در برخی از نقاط اروپا هنوز هوا کاملاً گرم است.

There is still a lot of heat around which has been causing

هنوز گرمای زیادی در اطراف وجود دارد که باعث

all sorts of problems, including fires

انواع مشکلات از جمله آتش سوزی

everywhere across Europe.

در سراسر اروپا شده است.

So many places have been affected by the heat

بسیاری از مکان‌ها تحت تأثیر گرما قرار گرفته‌اند

and of course, in many ways maybe human suffering,

و البته از بسیاری جهات ممکن است رنج‌های انسانی،

maybe the loss of human life, but also damage

شاید از دست دادن جان انسان‌ها و همچنین آسیب‌های

caused by wildfires as well.

ناشی از آتش‌سوزی‌های جنگلی.

It's a very strange time we are living through.

دوران بسیار عجیبی است که ما در آن زندگی می کنیم.

Hello, Maria.

سلام ماریا.

Maria, it's nice to see you here today.

ماریا، خوشحالم که امروز تو را اینجا می بینم.

Thank you for joining me.

از این که من را همراهی میکنید متشکرم.

We also have Zed Seeker.

Zed Seeker هم داریم.

We have Blues Bird.

ما بلوز برد داریم.

Hello, Blues Bird.

سلام پرنده بلوز.

I am surprised.

من شگفت زده هستم.

Can you see my face?

آیا می توانی صورت من را ببینی؟

This is the look of a surprised person.

این نگاه یک فرد متعجب است.

I haven't seen you for a long time on the live chat.

مدت زیادی است که شما را در چت زنده ندیده ام.

I hope you are keeping well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

We also have Paolo. Hello, Paolo.

ما پائولو را هم داریم. سلام، پائولو.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Have you been busy playing your guitar outside?

آیا بیرون مشغول نواختن گیتار خود بوده اید؟

I hope so.

امیدوارم.

What do you do?

چه کار میکنی؟

Your neighbours ever come round and listen to you?

تا به حال همسایه های شما بیایند و به شما گوش دهند؟

Or maybe your friends. Paolo. Do.

یا شاید دوستان شما. پائولو انجام دادن.

Do any of your friends ever come round to listen

آیا هیچ یک از دوستان شما تا به حال برای گوش

to your guitar or your singing?

دادن به گیتار یا آواز شما آمده است؟

I wonder.

من تعجب میکنم.

Hello.

Also two in all key is here.

سلام.

همچنین کلید دو در همه اینجا است.

I don't want to miss anyone out.

من نمی خواهم کسی را از دست بدهم.

I don't want to miss anyone out

من نمی خواهم کسی را از دست

because I always get told off I always get scolded for forgetting.

بدهم زیرا همیشه به من می گویند که همیشه به خاطر فراموش کردن سرزنش می شوم.

Hello also Claudia.

سلام به کلودیا.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Claudia is having lots of birthday parties now.

کلودیا در حال حاضر جشن های تولد زیادی دارد.

What I think is happening is Claudia

چیزی که فکر می کنم اتفاق می افتد این است که کلودیا

is actually celebrate

در واقع

her birthday with different members of the family.

تولد خود را با اعضای مختلف خانواده جشن می گیرد.

So each weekend Claudia is having another birthday party,

بنابراین هر آخر هفته کلودیا یک جشن تولد دیگر برگزار می‌کند،

which I think is a brilliant idea because it's a very good way

که فکر می‌کنم ایده‌ای عالی است، زیرا این یک راه بسیار

of, well, first of all, you can celebrate your birthday more than once, but also you can have lots of parties

خوب است، اول از همه، شما می‌توانید تولد خود را بیش از یک بار جشن بگیرید، اما همچنین می‌توانید مهمانی‌های زیادی

as well and lots of food because I like food and I have a feeling

نیز داشته باشید. و غذای زیاد چون من غذا را دوست دارم و این احساس را دارم

that Claudia likes food as well.

که کلودیا هم غذا را دوست دارد.

Apparently, Claudia, this is very strange.

ظاهراً کلودیا، این خیلی عجیب است.

Someone who was staying with Claudia

شخصی که با کلودیا می ماند

said that during the night

گفت که در طول شب

Claudia was talking in her sleep

کلودیا در خواب صحبت می کرد

and there was one name that she mentioned

و یک نام بود که

in her sleep.

او در خواب ذکر کرد.

Whilst she was talking.

در حالی که او صحبت می کرد.

She was asleep, but she was talking and she named one person.

خواب بود اما داشت حرف می زد و اسم یک نفر را می برد.

Can you guess who it was?

می توانید حدس بزنید کی بود؟

Can you guess which person?

می توانید حدس بزنید کدام شخص؟

Claudia

کلودیا

was talking to in her sleep?

در خواب با او صحبت می کرد؟

I wonder, can you guess?

تعجب می کنم، آیا می توانید حدس بزنید؟

Hello, Rosa.

سلام رزا

We also have Rosa here as well.

رزا هم اینجا داریم.

And Vitoria, hello to you also.

و ویتوریا، به شما نیز سلام.

Lots of people joining in today on the live chat.

افراد زیادی امروز در چت زنده به آن می پیوندند.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

We have

ما

Catarina is here as well.

کاتارینا هم اینجا داریم.

Wow. Can I just say I always appreciate

وای. آیا می توانم فقط بگویم همیشه از

you giving your time to me because I know we all have busy lives.

اینکه وقت خود را به من می دهید سپاسگزارم زیرا می دانم که همه ما زندگی های پرمشغله ای داریم.

I have a busy life.

من زندگی شلوغی دارم.

I'm going to a wedding next week.

من هفته دیگه میرم عروسی

It's not my wedding before anyone asks,

قبل از اینکه کسی بپرسد عروسی من نیست،

can I just say it is not my wedding next weekend?

آیا می توانم بگویم آخر هفته آینده عروسی من نیست؟

It is one of Steve's relatives.

یکی از بستگان استیو است.

It is a fake wedding.

عروسی ساختگی است.

We are going to next weekend

آخر هفته آینده می رویم

because the wedding has already happened.

چون عروسی قبلاً برگزار شده است.

I know it's confusing

می دانم گیج کننده است

and if you know me well, you

و اگر من را خوب بشناسید،

will know that I am very easily confused

می دانید که من خیلی راحت در زندگی گیج می شوم

in life.

.

Definitely.

قطعا.

Hello. Also Fernando.

سلام. همچنین فرناندو.

As in the Abba song.

همانطور که در آهنگ آبا.

Hello, Delfi.

سلام دلفی

Hello, Delfi.

سلام دلفی

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Delfi is here watching you as well.

دلفی نیز اینجاست که شما را تماشا می کند.

Ahmed Ahmed Tolba, who is watching in Kuwait.

احمد احمد طلبا که در کویت در حال تماشا است.

Hello to you and thank you for joining me as well.

سلام به شما و ممنون که به من هم پیوستید.

Nancy Rodrigues is here as well.

نانسی رودریگز نیز اینجاست.

Warm greetings from Sara Kaba,

سلام گرم سارا کابا

which is in the south of Brazil.

که در جنوب برزیل است.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Of course, Brazil is being talked about at the moment

البته در حال حاضر در مورد برزیل صحبت می شود

because the elections are coming up later this year.

زیرا انتخابات اواخر سال جاری در راه است.

And apparently one of the former

و ظاهراً یکی از

presidents,

روسای جمهور سابق،

I'm sure you will correct me if I've got this wrong,

من مطمئن هستم که اگر این اشتباه را داشته باشم، مرا تصحیح خواهید کرد،

but I believe one of the former presidents in the past

اما معتقدم یکی از روسای جمهور سابق در گذشته

will be standing again for election this year.

دوباره در انتخابات امسال شرکت خواهد کرد.

If you

اگر

know more information about that, I'm sure you will tell me.

اطلاعات بیشتری در مورد آن بدانید، مطمئنم که به من خواهید گفت.

We also have o.

O هم داریم.

Hello to Marwan.

سلام بر مروان.

Marwan O

مروان ای

it's so nice to see you here, Marawa.

خیلی خوشحالم که تو را اینجا می بینم، مراوه.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Hello.

سلام.

I'm, I'm r z.

من هستم، من r z هستم.

I don't really know how to say your nickname,

من واقعا نمی دانم چگونه نام مستعار شما را بگویم

unfortunately, but hello to you as well.

متاسفانه، اما به شما هم سلام می کنم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

I don't want to forget anyone.

من نمی خواهم کسی را فراموش کنم.

You see, because I always get in trouble.

می بینید، چون من همیشه در مشکل هستم.

You wouldn't believe how much trouble I get into when I'm doing this.

باور نمی کنید وقتی این کار را می کنم چقدر به دردسر می افتم.

So if I miss your name today,

پس اگر امروز نام شما را از دست دادم،

please don't get angry with me.

لطفا با من عصبانی نشوید.

Oh, we have ha fam.

اوه، ما شهرت داریم.

Hello, ha fam who says it is 8:20

سلام، فام کی میگه ساعت 8:20

in the evening in Viet Nam?

شب در ویتنام است؟

Yes, it is much later there because you are ahead of us.

بله، خیلی دیرتر است، زیرا شما از ما جلوتر هستید.

You are ahead of our time.

شما از زمان ما جلوتر هستید.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Hello, Ali.

سلام علی.

Ali is watching in Turkey.

علی در ترکیه تماشا می کند.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

My goodness, we have so many people joining us today.

خدای من، امروز افراد زیادی به جمع ما می پیوندند.

I don't think I'm going to have a chance to say hello to everyone.

فکر نمی کنم فرصتی برای سلام کردن به همه داشته باشم.

So please, can I just say this again?

پس لطفا، آیا می توانم این را دوباره بگویم؟

Please don't shout at me if I don't read your name out.

لطفا اگر نام شما را نخوانم سر من فریاد نزنید.

Please, please, please.

لطفا لطفا لطفا.

Thank you.

متشکرم.

Hello, Afzal Basi, who is watching as well.

سلام افضل باسی هم که نگاه میکنه.

I think I might be repeating some of these names,

فکر می‌کنم ممکن است برخی از این نام‌ها را تکرار کنم،

but I want to make sure that I get everyone.

اما می‌خواهم مطمئن شوم که همه را می‌شناسم.

I want to make sure I include you.

من می خواهم مطمئن شوم که شما را نیز شامل می شوم.

And you. And you.

و شما. و شما.

And you as well.

و شما نیز همینطور.

I hope so.

امیدوارم.

Today we are talking about eating habits.

امروز در مورد عادات غذایی صحبت می کنیم.

It is something that is very close to my heart.

این چیزی است که بسیار به قلب من نزدیک است.

Literally, sometimes

به معنای واقعی کلمه، گاهی اوقات

eating food.

غذا خوردن.

I love eating, but I wonder if you can guess

من عاشق خوردن هستم، اما نمی‌دانم آیا می‌توانید حدس بزنید

which food

که

I'm holding in my hand right now

در حال حاضر کدام غذایی را در دست

is the one that I eat the most.

دارم که بیشتر می‌خورم؟

Which one is it?

کدام یکی است؟

This one or this one?

این یکی یا این یکی؟

Which one do you think so?

به نظر شما کدام یک چنین است؟

This is the delicious fruit that apparently is very good for you.

این میوه خوشمزه ای است که ظاهرا برای شما بسیار مفید است.

And this is the delicious chocolate with orange,

و این هم شکلات خوشمزه با پرتقال

which is also very delicious but is not good for you.

که خیلی هم خوشمزه است اما برای شما خوب نیست.

Can you guess which one of these is my favourite food?

آیا می توانید حدس بزنید کدام یک از این غذای مورد علاقه من است؟

Is it the banana

موز

or is it

است یا

the Jaffa cake?

کیک یافا؟

Can you guess?

میتونی حدس بزنی؟

I wonder who also if we have time

من تعجب می کنم که اگر امروز وقت داشته

today, can I just say we might be playing the sentence

باشیم، می توانم بگویم که ممکن است هنوز بازی جمله را

game yet?

انجام دهیم؟

Are you excited?

آیا شما هیجان زده هستید؟

We might be playing the sentence game today.

شاید امروز در حال انجام بازی جمله باشیم.

If we have time, I will try

اگر وقت داشته باشیم سعی

to fit the sentence game in if I can.

می کنم اگر بتوانم بازی جمله را در آن جا بدهم.

So I hope you are.

پس امیدوارم که هستی

Please read about that.

لطفا در مورد آن بخوانید.

Okay.

باشه.

Maybe not.

شاید نه.

Maybe you are not pleased about it.

شاید شما از آن راضی نیستید.

For which case? I apologise. Oh dear.

برای کدام مورد؟ من معذرت میخواهم. اوه عزیزم.

Well, okay.

بسیار خوب.

Well, maybe we will play the sentence game later on.

خوب، شاید بعداً بازی جمله را انجام دهیم.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Would you like

آیا می

to play the sentence game today?

خواهید امروز بازی جمله را انجام دهید؟

If you would, please let me know.

در صورت تمایل لطفا به من اطلاع دهید.

Please say yes.

لطفا بگو آره.

Mr. Duncan, can we play the sentence game today?

آقای دانکن، امروز می‌توانیم بازی جمله را انجام دهیم؟

So myself and Mr.

پس من و آقای

Steve and you, if you want to, we will play

استیو و شما اگر بخواهید

the sentence game later.

بعداً بازی جمله را انجام می دهیم.

Hello.

Purple Pepper.

سلام.

فلفل بنفش.

Hello, purple pepper.

سلام فلفل بنفش.

I like your name, by the way. Purple pepper.

اتفاقا اسمت را دوست دارم فلفل بنفش.

It sounds like a tongue twister.

به نظر می رسد مانند پیچاندن زبان.

It's a little bit like Peter Piper, who picked

کمی شبیه پیتر پایپر است که

a peck of pickled peppers.

فلفل ترشی چیده است.

But if Peter Piper picked a peck of pickled peppers,

اما اگر پیتر پایپر یک تکه فلفل ترشی برداشت،

how many pickled peppers did Peter Piper pick?

پیتر پایپر چند فلفل ترشی برداشت؟

That is the big question, I suppose.

من فکر می کنم این سوال بزرگ است.

Where is Mr. Steve?

آقای استیو کجاست؟

He will be coming soon.

او به زودی خواهد آمد.

Don't worry, everyone. Just calm down.

همه نگران نباشید فقط آرام باش

Take a deep breath. Mr. Steve will be here.

یک نفس عمیق بکش. آقای استیو اینجا خواهد بود.

I know he has lots of friends and people do complain when Mr.

می دانم که او دوستان زیادی دارد و وقتی آقای

Steve does not appear.

استیو ظاهر نمی شود، مردم شکایت می کنند.

But he will be here giving us some more of his

اما او اینجا خواهد بود که برخی دیگر از سخنان حکیمانه خود را به ما خواهد داد

words

of wisdom.

.

Maybe.

شاید.

Olga. Hello.

اولگا. سلام.

Olga is here today. Hello.

اولگا امروز اینجاست. سلام.

I am with you. But it is not easy for me to type.

من با تو هستم. اما تایپ کردن برای من آسان نیست.

I will be silent for a while.

مدتی سکوت خواهم کرد.

That is okay.

موردی ندارد.

We have a lot of people who watch but they never ever type a message.

ما افراد زیادی داریم که تماشا می کنند اما هرگز پیامی را تایپ نمی کنند.

Ever.

همیشه.

So hello to those who have joined me.

پس سلام به کسانی که به من پیوستند.

Okay.

Oh, hello.

باشه.

اوه سلام.

Okay. Who says, Mr.

باشه. کی میگه آقای

Duncan, we think the food that you like

دانکن فکر میکنیم غذایی که دوست داری

is this.

اینه.

You might be right.

ممکن است حق با شما باشد.

Actually, we will be talking about food a little bit later on.

در واقع، ما کمی بعد در مورد غذا صحبت خواهیم کرد.

Also, we will be talking about an interesting word, the word black.

همچنین، ما در مورد یک کلمه جالب صحبت خواهیم کرد ، کلمه سیاه.

Have you ever heard of the word black?

آیا تا به حال کلمه سیاه را شنیده اید؟

Well, it is an action

خوب، این اقدامی است

that can change your life in many ways.

که می تواند زندگی شما را از بسیاری جهات تغییر دهد.

Sometimes it can change your life for the better

گاهی اوقات می تواند زندگی شما را به سمت بهتر

or the worse.

یا بدتر تغییر دهد.

It just depends on what the reaction is.

فقط بستگی به این دارد که چه واکنشی نشان داده شود.

So the word black is something we will be talking about

بنابراین کلمه سیاه چیزی است که

a little bit later on as well.

کمی بعد در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

I am, as it says, let's all give a big light.

من هستم، همانطور که می گوید، بیایید همه یک نور بزرگ بدهیم.

Yes, why not?

بله چرا که نه؟

If you like this, can you please don't forget to give me a big firm

اگر این را دوست دارید، لطفاً فراموش نکنید که یک شرکت بزرگ از اینها را به من بدهید

one of these, if you don't mind, it will help me.

، اگر مشکلی ندارید، به من کمک می کند.

Honestly.

صادقانه.

I know, I know.

میدونم میدونم.

I say this every week, but you know these lights,

من هر هفته این را می گویم، اما شما این چراغ ها را می شناسید،

if you give me one of these, it is a very valuable thing.

اگر یکی از این ها را به من بدهید، چیز بسیار ارزشمندی است.

It really is.

واقعا هست.

It's like it's like gold

مثل طلا

or petrol.

یا بنزین است.

Very valuable.

بسیار ارزشمند.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

It's so nice to have you here.

خیلی خوب است که شما اینجا هستید.

Yes, we do have Mr.

بله، ما آقای

Steve coming in a little while.

استیو را داریم تا مدتی دیگر بیاید.

Very nice. We have lots of words to talk about.

بسیار خوب. ما حرف های زیادی برای صحبت داریم.

Also a little something today that I want to mention.

همچنین امروز یک مورد کوچک که می خواهم به آن اشاره کنم.

Nothing, nothing big, nothing affecting me or Mr.

هیچ چیز، هیچ چیز بزرگ، هیچ چیز بر من یا آقای استیو تأثیر نمی گذارد

Steve, but a little, little something today that I want to talk about as well for a few moments.

، اما امروز یک چیز کوچک و کوچک است که می خواهم چند لحظه در مورد آن صحبت کنم.

So Steve will be here in around about three

بنابراین استیو در حدود سه یا چهار دقیقه دیگر اینجا خواهد بود و همین

or 4 minutes, joining us live right here in the studio.

جا در استودیو به ما ملحق خواهد شد.

We will take a quick break and then we will be back with more of this.

ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس با موارد بیشتری باز خواهیم گشت.

And yes, Mr.

و بله، آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

Yes, it is a wet day today.

بله، امروز یک روز مرطوب است.

And I thought I would show you my puzzle dance and also Mr.

و من فکر کردم که رقص پازل خود را به شما نشان دهم و همچنین آقای

Steve walking around in the rain as well.

استیو که زیر باران راه می‌رود.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

And yes, we are with you as life is, life

و بله، ما همانطور که زندگی هست با شما هستیم، زندگی

can be on a Sunday afternoon coming to you from England.

می تواند بعدازظهر یکشنبه ای باشد که از انگلستان به شما می آید.

Oh, wait there a second.

اوه، یک لحظه صبر کن

Ignore that.

آن را نادیده بگیرید.

Ignore what you're looking at now.

آنچه را که اکنون به آن نگاه می کنید نادیده بگیرید.

Shall we do that again?

آیا دوباره این کار را انجام دهیم؟

Coming to you from England.

از انگلستان به شما می آید.

Oh. Oh,

اوه

I told you I was tired

آخه گفتم منم خسته

too. Good job.

شدم آفرین.

I wasn't picking my nose or something inappropriate whilst

من در حالی که منتظر آمدنم یا خراشیدن دست و پای تو بودم، بینی ام یا چیز نامناسبی را نمی گرفتم

waiting to come on or scratching your bum.

.

Oh, I was doing that. Oh, okay.

اوه، من این کار را می کردم. اوه، باشه

That can't be seen. Yeah.

که دیده نمی شود. آره

Hello, everyone.

سلام به همه

Hello. Hello, Mr. Duncan.

سلام. سلام آقای دانکن

I say that every week, even though I said hello to you at about 8:00 this morning.

این را هر هفته می گویم، با وجود اینکه حدود ساعت 8 صبح امروز به شما سلام کردم.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, it feels very hot and humid, even though the temperature outside

دانکن، هوا بسیار گرم و مرطوب است، حتی اگر دمای بیرون است

and we're not going to bore everybody by talking about the temperature again.

و ما با صحبت دوباره در مورد دما، همه را خسته نمی کنیم.

No, but it's only about 16 degrees outside.

نه، اما بیرون فقط حدود 16 درجه است.

But it feels very hot because it's humid.

اما به دلیل مرطوب بودن آن بسیار گرم است.

It's about 89% or 90%, lots of moisture in the atmosphere.

این حدود 89٪ یا 90٪، رطوبت زیادی در جو است.

It's about 90% humidity today.

امروز حدود 90 درصد رطوبت است.

It feels like we're in and it's sticky, sticky, it feels like we're in Brazil.

احساس می‌کنم که ما وارد شده‌ایم و چسبناک است، چسبناک است ، احساس می‌کند در برزیل هستیم.

So I can't cool down because the sweat won't evaporate

بنابراین من نمی توانم خنک شوم زیرا عرق تبخیر نمی شود

because there's already a lot of moisture in the atmosphere here.

زیرا در حال حاضر رطوبت زیادی در جو اینجا وجود دارد.

I wonder what the smell was.

تعجب می کنم که چه بویی داشت.

So Mr.

Steve is back and we have a busy weekend next week because next weekend

بنابراین آقای

استیو برگشته است و هفته آینده یک آخر هفته شلوغ داریم زیرا آخر هفته آینده

we are going to a wedding burnt. But

ما به یک عروسی سوخته می رویم. اما

it's not this.

این نیست.

Not this time. Not not this time.

الآن نه. این بار نه

I don't think that will ever happen.

من فکر نمی کنم که هرگز چنین اتفاقی بیفتد.

But next weekend we are going to what I like to call a fake wedding.

اما آخر هفته آینده به چیزی می رویم که دوست دارم آن را عروسی ساختگی بنامم.

Should you be saying that, Mr. Duncan?

آیا شما باید این را بگویید، آقای دانکن؟

Yes, of course I can.

بله، البته می توانم.

Well, the real wedding took place three weeks ago in Canada.

خب ، عروسی واقعی سه هفته پیش در کانادا برگزار شد.

So next week we're going to.

بنابراین هفته آینده ما به.

To another wedding.

به عروسی دیگر

Even though the wedding has already happened.

حتی اگر عروسی قبلاً اتفاق افتاده باشد.

You know me, Steve.

تو منو میشناسی استیو

Sometimes I'm a bit stupid, but there's a good reason for this, Mr.

گاهی اوقات من کمی احمق هستم، اما دلیل خوبی برای این وجود دارد، آقای

Duncan. A very good and noble reason.

دانکن. یک دلیل بسیار خوب و شریف.

Yes. And maybe even touching. Yes.

آره. و شاید حتی لمس کردن. آره.

Because my sister's eldest

چون پسر بزرگ خواهرم

son was married

probably two weeks ago.

احتمالا دو هفته پیش ازدواج کرده بود.

Now it's about is it about three weeks ago now?

در حال حاضر آن را در مورد آیا آن را در حدود سه هفته پیش در حال حاضر؟

Something like that. But because.

یه چیزی شبیه اون. اما چون

So he's marrying has married a Canadian girl.

بنابراین او ازدواج می کند با یک دختر کانادایی ازدواج کرده است.

But obviously a lot of people

اما بدیهی است که بسیاری

from the UK, they see he was born in the UK.

از مردم بریتانیا، می بینند که او در بریتانیا متولد شده است.

His friends, members of his family couldn't all go to Canada

دوستان و اعضای خانواده‌اش همگی نمی‌توانستند به کانادا بروند، زیرا رفتن به کانادا

because it's rather expensive to go all the way there and inconvenient.

بسیار گران و ناخوشایند است.

It's a long way

because you, you know, you normally go to a wedding, you go for a day, you come back the same day.

راه درازی است

چون تو، می‌دانی، معمولاً به عروسی می‌روی، یک روز می‌روی، همان روز برمی‌گردی.

But you'd have to go there for a week, wouldn't you, if you were going to do that,

اما اگر قرار بود این کار را انجام دهید، باید یک هفته به آنجا می رفتید، نه ،

because it would take you a day to get their day to get back, acclimatise or that sort of thing.

زیرا یک روز طول می کشد تا روز آنها را برگردانید، خود را سازگار کنید یا چیزهایی از این دست.

So anyway, mainly for the elderly relatives such as my mother

بنابراین به هر حال، عمدتاً برای اقوام مسن مانند مادرم

and us, his mother, all the all

و ما، مادرش، همه

the old people in the family who couldn't travel because my mother couldn't travel there.

افراد مسن خانواده که نمی توانستند به آنجا سفر کنند، زیرا مادرم نمی توانست به آنجا سفر کند.

They're having another wedding over here.

اونا اینجا یه عروسی دیگه دارن

So quite nice, really, because that's showing respect for people in the UK.

خیلی خوب است، واقعاً، زیرا این نشان دهنده احترام به مردم در بریتانیا است.

They couldn't come to the wedding even though I'm still confused because will there

آنها نتوانستند به عروسی بیایند اگرچه من هنوز گیج هستم زیرا

actually be a wedding?

واقعاً عروسی برگزار می شود؟

I think there's some kind of service.

فکر می کنم نوعی خدمات وجود دارد.

I don't know quite what.

من دقیقاً نمی دانم چیست.

It's just basically a it's just basically a meal.

این فقط اساساً یک وعده غذایی است. اساساً

We're all meeting at a hotel and having a meal, basically.

همه ما در یک هتل ملاقات می کنیم و یک غذا می خوریم.

And I think there'll be some kind of few speeches and some kind of

و فکر می‌کنم سخنرانی‌های کمی و

the ceremony, I'm not quite sure know we'll find out when we get well.

نوعی مراسم برگزار می‌شود، مطمئن نیستم که وقتی خوب شدیم متوجه می‌شویم.

That's why I'm confused, because if you get married, you can't really get married again

به همین دلیل است که من گیج شده ام، زیرا اگر شما ازدواج کنید، واقعاً نمی توانید دوباره

in another country like even if you are already married.

در کشور دیگری ازدواج کنید، حتی اگر قبلاً ازدواج کرده باشید.

So I'm just I'm just interested.

بنابراین من فقط علاقه مند هستم.

That's all to find out next week.

این همه چیز است که باید هفته آینده مشخص شود.

This is not a criticism

if any of Steve's family are watching and I not I know you are all very highly strung.

اگر یکی از خانواده‌های استیو تماشا می‌کنند، این یک انتقاد نیست و من نمی‌دانم که همه شما بسیار سختگیر هستید.

You are highly strung.

شما بسیار قوی هستید.

So I'm not criticising it.

بنابراین من آن را نقد نمی کنم.

I'm looking forward to eating all of that lovely food.

من مشتاقانه منتظر خوردن این همه غذای دوست داشتنی هستم.

In fact, that's the only reason why I'm coming.

در واقع، این تنها دلیل آمدن من است.

To be honest, talking of food, we are talking about eating habits,

صادقانه بگویم، در مورد غذا صحبت می کنیم، ما در مورد عادات غذایی صحبت می کنیم،

ways of eating food, words

روش های غذا خوردن، کلماتی

that can be used to describe the way we eat.

که می توان برای توصیف نحوه غذا خوردن به کار برد.

And as you know, if you are regular,

و همانطور که می‌دانید، اگر منظم هستید،

if you are a viewer who tunes in every week,

اگر بیننده‌ای هستید که هر هفته برنامه را تنظیم می‌کنید،

why you know that Mr.

چرا می‌دانید که آقای

Steve likes the healthy snacks like this big thing.

استیو از میان وعده‌های سالم مانند این غذای بزرگ خوشش می‌آید.

Go on, grab hold of it.

برو، آن را بگیر

You know, both hands, all right,

می دانید، هر دو دست، بسیار خوب

that's a yeah.

، بله.

Right. Okay.

درست. باشه.

Yes. Well, you've got to be careful with bananas.

آره. خوب، شما باید مراقب موز باشید.

And I like the more unhealthy food like this.

و من غذاهای ناسالم تر مانند این را دوست دارم.

You see, I'm not advertising this product.

ببینید من این محصول را تبلیغ نمی کنم.

I wish I was because.

کاش من بودم چون

Because I would be asking for thousands

چون هر روز هزاران عدد

of these to be delivered to my house every day.

از اینها را به خانه من می‌خواهم.

So. So I'm not I'm not getting paid to show this, but I do like this

بنابراین. بنابراین من برای نشان دادن این موضوع پولی دریافت نمی کنم، اما این

particular snack, this chocolate and orange snack.

میان وعده خاص، این میان وعده شکلاتی و پرتقالی را دوست دارم.

I noticed earlier that lyric said

قبلاً متوجه شدم که غزل می گوید

that he was going to choose a banana over other options.

که او می خواهد موز را به گزینه های دیگر انتخاب کند.

You do have to be careful bananas, though.

با این حال، باید مراقب موز باشید.

I think probably the

من فکر می کنم احتمالا

they sort of recommend that you don't have more than sort of one a day

آنها به نوعی توصیه می کنند که بیشتر از یک نوع در روز مصرف نکنید

because they contain a lot of potassium,

زیرا حاوی مقدار زیادی پتاسیم هستند

which is good for you, but not in large amounts.

که برای شما خوب است، اما نه در مقادیر زیاد.

So you can sort of get

بنابراین می توانید به نوعی

heart arrhythmias.

دچار آریتمی قلبی شوید.

Rhythm is if you have too much potassium, is it possible, is it possible to die?

ریتم این است که اگر پتاسیم بیش از حد داشته باشید ، آیا ممکن است، آیا ممکن است بمیرید؟

I don't know whether you would die, but you could get you might I don't know.

نمی‌دانم می‌میری یا نه، اما شاید نمی‌دانم می‌توانی به دستت برسی.

You might get some effects on your heart rhythm

if you say you ate six bananas a day. Yes,

اگر بگویید روزی 6 عدد موز می‌خورید، ممکن است تأثیراتی بر ریتم قلب خود داشته باشید. بله،

I think you would have too much potassium and it can cause problems.

من فکر می کنم شما پتاسیم بیش از حد خواهید داشت و می تواند مشکلاتی ایجاد کند.

So how do monkeys manage?

پس چگونه میمون ها مدیریت می کنند؟

Well, maybe their metabolism can cope with it.

خوب، شاید متابولیسم آنها بتواند با آن کنار بیاید.

Well, monkeys probably don't eat that many bananas.

خب، احتمالاً میمون ها به این تعداد موز نمی خورند.

We assume they do, but they probably maybe they limit themselves to one a day.

ما فرض می‌کنیم که انجام می‌دهند، اما احتمالاً ممکن است خودشان را به یک مورد در روز محدود کنند.

Maybe, I don't know.

شاید، من نمی دانم.

Maybe they go around telling each other to be careful not to eat too many bananas.

شاید دور هم می روند و به هم می گویند مراقب باشید زیاد موز نخورید.

By the way, I heard you saying hello, welcoming a lot of people to the live chat earlier.

به هر حال، شنیدم که شما سلام می‌کنید، قبلاً به افراد زیادی در چت زنده خوش آمد می‌گویید.

Yes, a lot of people.

بله، بسیاری از مردم.

But one person, Fatma

اما یک نفر به نام فاطما

Fatma Aziz, was feeling sad.

فاطما عزیز احساس غمگینی می کرد.

Well, she didn't say hello to them.

خوب، او به آنها سلام نکرد.

Fatma Aziz.

فاطما عزیز.

So we're going to say hello to you now.

بنابراین ما اکنون به شما سلام می کنیم.

Hello, Fatma Aziz.

سلام فاطما عزیز.

And we hope you don't feel sad anymore.

و امیدواریم که دیگر غمگین نباشید.

I'm trying to include everyone today I always get told off.

من سعی می کنم امروز همه کسانی را که همیشه به من می گویند را شامل کنم.

I don't know how we manage to do this, Steve,

من نمی دانم چگونه می توانیم این کار را انجام دهیم، استیو،

but we always seem to miss someone on the live chat.

اما به نظر می رسد همیشه دلتنگ کسی در چت زنده هستیم.

Yes, just. Yeah.

بله فقط آره

Vitus is asking where is Tomic?

ویتوس می پرسد تومیک کجاست؟

I don't know.

من نمی دانم.

How would we know?

چگونه بدانیم؟

We don't know. We don't know.

ما نمی دانیم. ما نمی دانیم.

I don't know where Tomic is. We don't.

من نمی دانم تومیک کجاست. ما نمی کنیم.

But presumably he will appear at some point.

اما احتمالاً او در مقطعی ظاهر خواهد شد.

What, what do you think we do. We do.

چی فکر میکنی چیکار کنیم ما انجام می دهیم.

You think we go round and kidnap some of our viewers

شما فکر می کنید ما دور می زنیم و تعدادی از بینندگان خود را می رباییم

and force them to watch our live stream, although that would that would be a very good idea.

و آنها را مجبور می کنیم که پخش زنده ما را تماشا کنند، اگرچه این ایده بسیار خوبی خواهد بود.

We haven't seen Pedro either. No.

ما پدرو را هم ندیده ایم. نه.

So they always seem to come on together.

بنابراین به نظر می رسد که آنها همیشه با هم می آیند.

There's something I think they've got a connexion going on.

چیزی هست که فکر می کنم آنها با هم ارتباط دارند.

Well, can I say hello to Eddy?

خوب، می توانم به ادی سلام کنم؟

I have not seen you here for a long time.

خیلی وقته اینجا ندیدمت.

Hello, Eddy? No.

سلام ادی؟ نه.

Wow, it seems like a long time.

وای، به نظر خیلی وقته.

I believe you are watching in the United States.

من فکر می کنم شما در ایالات متحده تماشا می کنید.

If my memory is serving me correctly today, I'm feeling tired.

اگر امروز حافظه ام به درستی در خدمتم باشد، احساس خستگی می کنم.

I don't know what happened today, Steve.

من نمی دانم امروز چه اتفاقی افتاد استیو.

I woke up and I just could not wake up.

از خواب بیدار شدم و نتونستم بیدار بشم.

I think it's because we ate so much chocolate last night.

فکر کنم به خاطر اینه که دیشب خیلی شکلات خوردیم.

We had a binge.

پرخوری داشتیم

We went on a binge.

ما رفتیم پرخوری

I okay. Don't give those words away just yet.

من خوبم هنوز این کلمات را از دست ندهید.

Okay?

باشه؟

I have I've spent all morning preparing that.

من تمام صبح را صرف تهیه آن کرده ام.

But you are right.

اما حق با شماست.

We did eat a lot of food last night.

دیشب خیلی غذا خوردیم

We had Mr. Steve's lovely, delicious.

ما غذای دوست داشتنی و خوشمزه آقای استیو را خوردیم.

And I wish I wish we could send some of it to you because it's so nice, Mr.

و ای کاش می‌توانستیم مقداری از آن را برای شما بفرستیم، زیرا خیلی خوب است،

Steve's chilli con carne, which is absolutely incredible.

فلفل دلمه‌ای آقای استیو، که کاملاً باورنکردنی است.

And then last night we decided to eat some chocolate as well.

و بعد دیشب تصمیم گرفتیم کمی شکلات هم بخوریم.

We ate quite a lot of it.

خیلی ازش خوردیم

Jimmy's here as well.

جیمی هم اینجاست

Jemmy from Hong.

جمی از هنگ.

From Hong Kong.

Hello. Jemmy.

از هنگ کنگ

سلام. جمی.

I don't want to forget anyone today.

امروز نمی خواهم کسی را فراموش کنم.

He doesn't like bananas.

او موز دوست ندارد.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

We're not starting that again.

ما آن را دوباره شروع نمی کنیم.

Okay. Well, and so that's interesting.

باشه. خوب، و بنابراین این جالب است.

A lot of people don't like you don't really like fruit at all.

بسیاری از مردم دوست ندارند شما اصلاً میوه دوست ندارید.

Do you talk about your eating habits later?

آیا بعداً در مورد عادات غذایی خود صحبت می کنید؟

Yes, I like fruit, but I don't like bananas.

بله، من میوه دوست دارم، اما موز دوست ندارم.

It's I think it's the.

من فکر می کنم آن است.

Do you remember that time on on on here

یادت هست آن روزگاری

when you gave me a banana to eat and I couldn't eat it?

که به من یک موز دادی تا بخورم و من نتوانستم آن را بخورم؟

It was disgusting.

چندش آور بود.

There is something

چیزی وجود دارد که

I don't think it's necessarily the taste of a banana, but it's it's the feeling in your mouth.

فکر نمی‌کنم لزوماً طعم موز باشد، اما این احساسی است که در دهان شما وجود دارد.

It feels really strange.

واقعا حس عجیبیه

It feels as if it should not be in your mouth.

انگار نباید در دهانت باشد.

Oh, Andy is in Glasgow.

اوه، اندی در گلاسکو است.

Oh, Glasgow was in the US but now home in Glasgow.

اوه، گلاسکو در ایالات متحده بود اما اکنون خانه در گلاسکو است.

You are back in Scotland.

شما به اسکاتلند برگشتید.

I hope the weather is okay there because what are the best places to go?

امیدوارم هوا در آنجا خوب باشد زیرا بهترین مکان ها برای رفتن کدامند؟

By the way, if you don't like hot weather, Scotland is a pretty good place

به هر حال، اگر هوای گرم را دوست ندارید ، اسکاتلند مکان بسیار خوبی

to go even during the summer because the temperature is always fairly moderate.

برای رفتن است حتی در طول تابستان زیرا دما همیشه نسبتاً متوسط ​​است.

However, it tends to be.

با این حال، این تمایل دارد.

One of the problems if you go to Scotland is there are lots of mosquitoes.

یکی از مشکلاتی که اگر به اسکاتلند بروید این است که پشه های زیادی وجود دارد.

You have to deal with those as well.

شما باید با آن ها نیز کنار بیایید.

Not in Glasgow but not in Glasgow.

نه در گلاسکو اما نه در گلاسکو.

Nothing survives in Glasgow.

هیچ چیز در گلاسکو زنده نمی ماند.

I don't know whether you know that Glasgow.

نمی دانم آن گلاسکو را می شناسید یا نه.

I think is one of the most unhealthy places to live in.

من فکر می‌کنم یکی از ناسالم‌ترین مکان‌ها برای زندگی است

The UK so often comes up in surveys

. بریتانیا اغلب در نظرسنجی‌ها

as having a very one of the lowest life

به عنوان یکی از پایین‌ترین

expectancies of any town in the UK.

امید به زندگی در میان شهرهای بریتانیا شناخته می‌شود.

There are other towns, but

شهرهای دیگری نیز وجود دارد، اما

the northern towns quite often tend to have the lowest

شهرهای شمالی اغلب کمترین

life expectancy in Glasgow is one of them.

امید به زندگی را دارند در گلاسکو یکی از آنهاست.

Lots of factors involved there.

عوامل زیادی در آنجا دخیل هستند.

We won't go into it.

ما وارد آن نمی شویم.

But just to point out, so maybe as a you know,

اما فقط برای اشاره، بنابراین شاید همانطور که می دانید،

if you want to live a long life,

اگر می خواهید عمر طولانی داشته باشید،

maybe time to think about moving out.

شاید زمان آن باشد که به مهاجرت فکر کنید.

Do you think

آیا فکر می کنید که آیا به نظر

do you think it has a connexion with the type of food that's eaten?

شما ارتباطی با نوع غذایی که خورده می شود دارد؟

Well, it could be it could be the food.

خوب، ممکن است از غذا باشد.

It could be the alcohol.

میتونه الکل باشه

It could be general living conditions.

این می تواند شرایط عمومی زندگی باشد.

It could be poverty.

میتونه فقر باشه

It could be a whole lot of things, though life

این می تواند چیزهای زیادی باشد، اگرچه

expectancy is not often associated with a number of different factors.

امید به زندگی اغلب با تعدادی از عوامل مختلف مرتبط نیست.

Can I just say that there are other terrible places to live in the UK?

آیا می توانم فقط بگویم که مکان های وحشتناک دیگری برای زندگی در بریتانیا وجود دارد؟

Many, many other places that are awful

بسیاری از مکان های دیگر که افتضاح هستند

and have a short life expectancy besides Glasgow.

و امید به زندگی کوتاهی دارند به جز گلاسکو.

So we're not picking on Glasgow thinking I was just taking on it because

بنابراین ما گلاسکو را انتخاب نمی کنیم و فکر می کنیم که من فقط آن را به عهده می گرفتم زیرا

Andy happens to live in Glasgow.

اندی اتفاقاً در گلاسکو زندگی می کند.

So I just thought point out that fact.

بنابراین من فقط فکر کردم به این واقعیت اشاره کنم.

It used to be.

قبلا بود.

It probably still is, but it certainly used to be

احتمالاً هنوز هم همینطور است، اما مطمئناً

one of the towns with the lowest life expectancy.

یکی از شهرهایی با کمترین امید به زندگی بوده است.

And maybe, maybe it isn't now I don't think it will have improved very much.

و شاید، شاید الان نیست، فکر نمی کنم خیلی پیشرفت کرده باشد.

Okay.

باشه.

I didn't realise you were such an expert.

من متوجه نشدم که شما چنین متخصصی هستید.

Well, I just have, you know, I read these surveys,

خوب، من فقط دارم، می دانید، من این نظرسنجی ها را خواندم،

but Sardinia is where it has the longest life expectancy.

اما ساردینیا جایی است که بیشترین امید به زندگی را دارد .

So says Vittoria. Oh,

ویتوریا می گوید. اوه،

so everyone, let's all go to Sardinia

پس همه، بیایید همه به ساردینیا برویم

and have a very long and lovely life.

و زندگی بسیار طولانی و دوست داشتنی داشته باشیم.

It sounds like a nice place to live

به نظر می رسد مکان خوبی برای زندگی

in Sardinia.

در ساردینیا باشد.

It sounds like a like a nice, relaxed

به نظر می رسد یک روش خوب و

way of life.

آرام برای زندگی است.

Lots of Mediterranean food, healthy food.

غذاهای مدیترانه ای زیاد، غذاهای سالم.

I think that's what. Yes.

فکر می کنم همین است. آره.

And we will talk about this later on.

و بعداً در این مورد صحبت خواهیم کرد.

Different types of habits, different habits that different people have depending

انواع مختلف عادات، عادات متفاوتی که افراد مختلف بسته

on where they are in the world and lots of other words as well

به جایی که در جهان هستند دارند و بسیاری از کلمات دیگر نیز

connected to that thing.

به آن چیز مرتبط هستند.

Going back to Glasgow, they're very tough in Glasgow Harbour and the women,

اگر به گلاسکو برگردیم، آنها در بندر گلاسکو و زنان

they're very tough, tough, sort of hard talking

بسیار سرسخت هستند، آنها بسیار سرسخت، سرسخت و سخت صحبت

to tough people in Glasgow,

می کنند با افراد سرسخت در گلاسکو،

you know, it's sort of a bit like Manchester in a way.

می دانید، به نوعی شبیه منچستر است.

Manchester is known for being, you know, tough.

منچستر به سخت بودن معروف است.

Really? Yeah.

You don't you don't mess around with people from Glasgow so, you know, when I think of a place

واقعا؟ آره

اگر با مردم گلاسکو سر و کله نمی‌زنید، می‌دانید، وقتی به جایی فکر می‌کنم

that's tough and and everyone is is tough

که سخت است و همه سخت

and strong, I always think of places like Liverpool as well.

و قوی هستند، همیشه به مکان‌هایی مانند لیورپول نیز فکر می‌کنم.

I don't think they take any nonsense in Liverpool.

من فکر نمی کنم آنها در لیورپول هیچ حرف مزخرفی ندهند.

Glaswegians are cool.

گلاسوگی ها باحال هستند.

If you're from Glasgow, you're called Glaswegians

اگر اهل گلاسکو هستید، به شما گلاسوگیایی

and they're known for being

می گویند و به

sort of hard talking, hard drinking, no nonsense, tough.

خاطر سخت صحبت کردن، مشروب خواری، بدون مزخرف بودن، سخت گیر بودن شهرت دارند.

You don't mess with people from Glasgow that might explain the short lifespan

شما با مردم گلاسکو سر و کله نمی‌زنید که می‌تواند طول عمر کوتاه را توضیح دهد،

it'd be if they were all busy beating each other up.

اگر همه آنها مشغول کتک زدن یکدیگر بودند.

Maybe. Perhaps, yes.

شاید. شاید، بله.

But yes, I had a boss

اما بله، من رئیسی

from a previous company going back

از شرکت قبلی داشتم که

nearly 30 years.

نزدیک به 30 سال پیش بود.

He was the sales director and he was from Glasgow and

او مدیر فروش بود و اهل گلاسکو بود و

you know he, he, he just called a spade a spade. Yes.

می دانید او، او فقط بیل را بیل صدا می کرد. آره.

No nonsense, no nonsense.

نه مزخرف، نه مزخرف.

Just got on with it.

تازه باهاش ​​کنار اومدم

But my goodness, could he drink.

اما خدای من، آیا او می تواند بنوشد.

Thank you. Die brings about 50.

متشکرم. Die حدود 50 به ارمغان می آورد.

Okay, well, there you go.

خوب، خوب، شما بروید.

Proving the point again.

اثبات دوباره موضوع

He was he was great.

اون بود که عالی بود

He was great. He was such a character.

او عالی بود. او چنین شخصیتی بود.

He used to

او

say we'd have sales conferences

می‌گفت که ما مرتباً کنفرانس‌های فروش برگزار

quite regularly and he would just get on.

می‌کردیم و او تازه شروع می‌کرد.

All the directors did every conference.

همه مدیران هر کنفرانسی را انجام دادند.

They just used to get so drunk.

فقط عادت داشتند خیلی مست می شدند.

And in fact, you couldn't go to bed.

و در واقع، شما نمی توانستید به رختخواب بروید.

You weren't allowed to go to bed

until the sales

تا زمانی

director had literally gone unconscious and be taken to bed.

که مدیر فروش به معنای واقعی کلمه بیهوش نشده و به رختخواب برده نشده بود، اجازه نداشتید به رختخواب بروید.

I wonder what you're going to say.

من تعجب می کنم که چه می خواهید بگویید.

You drink so much, you went unconscious, and then when that happened, you could go to bed.

خیلی مشروب خوردی، بیهوش شدی، و بعد که این اتفاق افتاد، می توانستی به رختخواب بروی.

Can I just say this is not the company that Steve's works for now?

فقط می توانم بگویم این شرکتی نیست که استیو در حال حاضر در آن کار می کند؟

No. Things have changed over the years now.

نه. همه چیز در طول سالها تغییر کرده است.

You offer, you know, health and safety and and duty of care companies are not allowed

می‌دانید که شما پیشنهاد می‌کنید، بهداشت و ایمنی و و وظیفه شرکت‌های مراقبتی دیگر

to let you get really drunk in conferences anymore

اجازه ندارند در کنفرانس‌ها مست شوید،

because if you've got to drive back the next day, they could be responsible. Yes.

زیرا اگر مجبور باشید روز بعد برگردید، آنها می‌توانند مسئول باشند. آره.

If you were to be over the limit, you know what it's like nowadays.

اگر قرار بود بیش از حد مجاز باشید، می دانید که این روزها چگونه است.

Everyone sues each other, whatever it is.

همه از هم شکایت می کنند، هر چه هست.

So I suppose so as of yet.

بنابراین من فکر می کنم تا هنوز.

You have to move on. Steve It was hilarious. It really was.

باید ادامه بدی استیو خنده دار بود واقعا اینطور بود.

You had lots of stories about that, about that, my time well made.

شما داستان های زیادی در مورد آن داشتید، در مورد آن، زمان من به خوبی ساخته شده است.

Maybe, maybe you can tell those later on when you're upstairs. So

شاید، شاید بتوانید بعداً وقتی در طبقه بالا هستید به آنها بگویید. پس

I'll write a book.

من کتابی خواهم نوشت.

Mr. Steve We have lots of things to talk about.

آقای استیو ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

Would you like to talk about something a a bit sad because today is a sad anniversary.

آیا می خواهید در مورد چیزی کمی غم انگیز صحبت کنید زیرا امروز یک سالگرد غم انگیز است.

Sad anniversary.

سالگرد غمگین

Steve It's a sad anniversary because today, this day

استیو این یک سالگرد غم انگیز است زیرا امروز، در چنین روزی

in 1980, the world of entertainment lost

در سال 1980، دنیای سرگرمی

a big star in 1980, way back in 1980, in fact, two

یک ستاره بزرگ را در سال 1980 از دست داد، در واقع در سال 1980،

two big stars actually passed away in 1980,

دو ستاره بزرگ در واقع در سال 1980 از دنیا رفتند،

including John Lennon, of course, who was shot dead.

از جمله جان لنون که البته جان لنون. به ضرب گلوله کشته شد.

But we also have this guy.

اما ما هم این مرد را داریم.

He died on this day in 1980.

او در چنین روزی در سال 1980 درگذشت.

What a talented man.

چه مرد با استعدادی.

Many films, many disguises, many characters.

بسیاری از فیلم ها، بسیاری از لباس های مبدل، بسیاری از شخصیت ها.

He started out on radio and then he tried to get into television.

او از رادیو شروع کرد و سپس سعی کرد وارد تلویزیون شود.

It took him a long time to get into TV.

مدت زیادی طول کشید تا او وارد تلویزیون شود.

And then also he eventually got into movies as well.

و سپس او در نهایت وارد سینما نیز شد.

And most people will recognise him from the Pink

و اکثر مردم او را از

Panther movies playing in Spectacles.

فیلم های پلنگ صورتی بازی در Spectacles می شناسند.

So of course we are talking about the late great

پس البته ما در مورد پیتر سلرز بزرگ فقید صحبت می کنیم که

Peter Sellers passed away

from a heart attack on this day in 1980.

در چنین روزی در سال 1980 بر اثر حمله قلبی درگذشت.

Only 54.

فقط 54 سال.

Isn't that tragic?

آیا این غم انگیز نیست؟

He looked a lot older than his years. People.

او خیلی پیرتر از سال هایش به نظر می رسید. مردم.

Did you look older than that? Yes. In those days.

پیرتر از این به نظر می رسید؟ آره. در آن روزها.

Well, another subject.

خب یه موضوع دیگه

Well, well, one of the problems he had ill health for many, many years.

خوب، خوب، یکی از مشکلاتی که او برای سالهای بسیار زیادی دچار بیماری بود.

So he did have quite a few heart attacks in his life.

بنابراین او در زندگی خود دچار حملات قلبی شد.

And he did age prematurely.

و او زود پیر شد.

And I have no doubt, you know this Steve already, but

و من شک ندارم، شما این استیو را از قبل می‌شناسید، اما

if you have ill health through your life, it does age you.

اگر در طول زندگی‌تان سلامتی نداشته باشید ، شما را پیر می‌کند.

It can make you a lot of heart attacks.

می تواند شما را دچار حملات قلبی زیادی کند.

So he did by the time he was 54, he looked about 64 or nearly 70.

بنابراین او در سن 54 سالگی، حدود 64 یا تقریبا 70

He did he did look quite old, but it's quite sad.

ساله به نظر می رسید.

But a very complex man, not an easy man

اما یک مرد بسیار پیچیده، مردی که به راحتی نمی توان

to get along with, but a comedy genius.

با او کنار آمد، اما یک نابغه کمدی.

And I always find this strange, Steve, people who are funny,

و من همیشه این را عجیب می دانم، استیو، افرادی که خنده دار هستند،

maybe they are a comedian or a comedy actor.

شاید آنها یک کمدین یا یک بازیگر کمدی هستند.

They often seem to have a troubled character or that their way of living

اغلب به نظر می رسد که شخصیتی مشکل دار دارند یا اینکه نحوه زندگی

or their way of dealing with problems, it always seems to be much more difficult.

یا برخورد آنها با مشکلات ، همیشه بسیار دشوارتر به نظر می رسد.

So Peter Sellers, it's well known that he dealt with

بنابراین، پیتر سلرز، به خوبی شناخته شده است که او با

depression and self-doubt out

افسردگی و عدم اعتماد به نفس

and also drug abuse, alcohol abuse.

و همچنین سوء مصرف مواد مخدر، سوء مصرف الکل دست و پنجه نرم می کرد.

All of these things were there.

همه این چیزها آنجا بود.

But people still say that he was a comedy genius.

اما هنوز مردم می گویند که او یک نابغه کمدی بود.

And it is strange how that happens, how that can actually be true.

و عجیب است که چگونه این اتفاق می افتد، چگونه می تواند در واقع درست باشد.

A person who is funny, a person who spreads joy and laughter.

فردی شوخ طبع، فردی که شادی و خنده را پخش می کند.

And we know many comedians who are like that.

و ما کمدین های زیادی را می شناسیم که چنین هستند.

I think also I think Jim Carrey is very similar to that.

فکر می کنم همچنین فکر می کنم جیم کری بسیار شبیه آن است.

I think he's quite a deep, thoughtful and maybe even a troubled person

من فکر می‌کنم که او فردی عمیق، متفکر و شاید حتی یک فرد مشکل‌دار و

away from his big screen personas.

دور از شخصیت‌های بزرگ صفحه‌نمایش است.

Were they healthy eaters then?

آیا آن موقع آنها غذای سالمی داشتند؟

Well, I'm not sure if they were healthy eaters, but not healthy think is appear that they were very complex.

خوب، من مطمئن نیستم که آنها غذاخوران سالمی بودند یا خیر، اما فکر می کنم که آنها بسیار پیچیده بودند.

So there are many comedians I can think of at least two more

بنابراین کمدین های زیادی هستند که می توانم حداقل به دو کمدین دیگر فکر کنم

who had troubled lives.

که زندگی پر دردسر داشتند.

Tony Hancock, another British comedian, very famous on the radio

تونی هنکاک، یکی دیگر از کمدین های بریتانیایی، بسیار مشهور در رادیو

and for a short time on television, also another troubled person.

و مدت کوتاهی در تلویزیون، همچنین یک فرد مشکل دار دیگر.

But funny and I don't know why this is.

اما خنده دار است و من نمی دانم چرا این است.

There is that cliche, isn't there, Steve? The sad clown,

آن کلیشه وجود دارد، نیست، استیو؟ دلقک غمگین، دلقکی

the clown who is

making others laugh but themselves, they don't feel happy.

که دیگران را به جز خودشان می خنداند، احساس خوشبختی نمی کنند.

They have their own personal doubts.

آنها تردیدهای شخصی خود را دارند.

And you going anyway with this, Mr.. Don't know.

و شما به هر حال با این کار می کنید، آقای... نمی دانم.

I just think it's an interesting subject.

فقط فکر می کنم موضوع جالبی است.

I'm not going anywhere by.

من هیچ جا نمیرم

Where do you want me to go? To know?

کجا میخوای برم؟ دانستن؟

I thought you brought this up for a reason.

فکر کردم شما این موضوع را به دلیلی مطرح کردید.

No, no, as well.

نه، نه، همینطور

Because Peter Sellers died today in 1980.

چون پیتر سلرز امروز در سال 1980 درگذشت.

That's literally what I have been talking about.

این دقیقاً همان چیزی است که من در مورد آن صحبت کرده ام.

I'm not sure if you've been listening to the last 30 or 42 years.

مطمئن نیستم که 30 یا 42 سال گذشته را گوش کرده اید یا خیر.

Yes, a long time ago.

بله، خیلی وقت پیش.

But people still talk about his movies and

اما مردم هنوز در مورد فیلم های او صحبت می کنند و

all of his is is great characters that he played.

تمام وجود او شخصیت های بزرگی است که بازی کرده است.

He was the master of disguise.

او استاد مبدل بود.

I think that is one of the secrets of being a good actor, isn't it, Steve?

فکر می کنم این یکی از رازهای بازیگر خوب بودن است، اینطور نیست، استیو؟

You can actually change your whole personality to something else.

شما در واقع می توانید کل شخصیت خود را به چیز دیگری تغییر دهید.

Yes. I don't know whether anybody watching will remember Peter Sellers.

آره. نمی دانم آیا کسی که تماشا می کند پیتر سلرز را به خاطر می آورد یا خیر.

Hopefully, if you're over 40, I would imagine a lot of people I think everyone but him.

امیدوارم اگر بالای 40 سال دارید، افراد زیادی را تصور می کنم که فکر می کنم همه به جز او هستند.

Yes, the Pink Panther, he is hilarious.

بله، پلنگ صورتی، او خنده دار است.

I would imagine everyone watching at the moment knows all about it.

تصور می کنم همه کسانی که در حال حاضر تماشا می کنند همه چیز را در مورد آن می دانند.

Good. Meaning good.

خوب به معنی خوب.

I Do you have a licence for that Minky.

آیا شما مجوزی برای آن Minky دارید؟

Yes, it is.

To take the mickey the fun out of you to take

بله همینطور است.

برای از بین بردن میکی لذت بردن از شما

make a joke out of the French accent.

به شوخی کردن از لهجه فرانسوی.

Well, it was a people speak.

خوب، صحبت مردم بود.

Yes, it was a character.

بله، این یک شخصیت بود.

The character. Exactly. Yes. But very funny.

شخصیت. دقیقا. آره. ولی خیلی خنده داره

I don't I don't think he was being insulting towards the French because the French love it as well.

من فکر نمی کنم که او به فرانسوی ها توهین می کرد زیرا فرانسوی ها نیز آن را دوست دارند.

The French embrace that sort of thing.

فرانسوی‌ها از این جور چیزها استقبال می‌کنند.

So the French the French do have a sense of humour as well,

بنابراین فرانسوی‌ها، فرانسوی‌ها نیز حس شوخ طبعی دارند،

although there was a terrible version of the Pink Panther later

اگرچه بعدها نسخه وحشتناکی از پلنگ صورتی

with Steve Martin, which to be honest with you, is not very good.

با استیو مارتین وجود داشت، که صادقانه بگویم، خیلی خوب نیست.

There is only one Pink Panther and that is Peter Sellers.

تنها یک پلنگ صورتی وجود دارد و آن پیتر سلرز است.

I hate that when another person tries

من از این متنفرم وقتی شخص دیگری سعی می کند

to do something that is iconic, but I find that amazing.

کاری را انجام دهد که نمادین است، اما به نظرم شگفت انگیز است.

I find that quite interesting that people who are funny or witty

به نظر من بسیار جالب است که افرادی که بامزه یا شوخ

or are able to make other people laugh

هستند یا

quite often are not happy people themselves very interesting.

اغلب می توانند دیگران را بخندانند، خود افراد خوشحال نیستند.

Perhaps they use humour to try and cheer themselves up their way of coping.

شاید آنها از شوخ طبعی استفاده می کنند تا راه خود را برای مقابله با آن تشویق کنند.

Well, that's what happened many comedians do in their young life.

خب، این همان چیزی است که بسیاری از کمدین ها در زندگی جوان خود انجام می دهند.

Don't know, I suppose they make their classmates laugh as a self defence

نمی‌دانم، فکر می‌کنم برای دفاع از خود همکلاسی‌هایشان را می‌خندانند

and then they become addicted to it.

و بعد به آن معتاد می‌شوند.

It is another way of living because your your deep

این روش دیگری برای زندگی است زیرا

character is something you don't want to show.

شخصیت عمیق شما چیزی است که نمی خواهید نشان دهید.

So you wear a mask.

پس ماسک بزن

I think that's also what Peter Sellers said.

من فکر می کنم این همان چیزی است که پیتر سلرز گفت.

He said he wasn't really anyone unless he was playing a character, so that was part of it.

او گفت که او واقعاً کسی نیست مگر اینکه نقش یک شخصیت را بازی کند، بنابراین این بخشی از آن بود.

That's how I feel on the stage. I need to be playing a character.

من روی صحنه این احساس را دارم. من باید نقش یک شخصیت را بازی کنم.

I get out of myself, you know, I don't like singing songs when it's just me.

من از خودم خارج می شوم، می دانید، من از خواندن آهنگ در حالی که فقط من هستم خوشم نمی آید.

I'm just me.

I like to be doing it within a character.

من خودم هستم و نقش بازی نمیکنم.

من دوست دارم این کار را در یک شخصیت انجام دهم.

Yeah, it's because I can relax more than

بله، به این دلیل است که من می توانم بیشتر از

do we like Indian food.

اینکه غذاهای هندی دوست داشته باشیم، استراحت کنم.

We do.

ما انجام می دهیم.

We had the most amazing Indian meal last week from Mega.

ما در هفته گذشته شگفت‌انگیزترین غذای هندی را از مگا خوردیم.

You see Mega Kakkar

می بینید که مگا کاکار

asks us, Do we like Indian food?

از ما می پرسد آیا ما غذای هندی دوست داریم؟

Yes, we do.

بله ما انجام میدهیم.

Yes, we do.

بله ما انجام میدهیم.

I could literally live if I could choose.

اگر می توانستم انتخاب کنم می توانستم به معنای واقعی کلمه زندگی کنم.

If I could choose

اگر می توانستم

food to eat, I could only have one.

غذایی را برای خوردن انتخاب کنم، فقط می توانستم یکی داشته باشم.

All my life would be Indian food.

تمام زندگی من غذای هندی خواهد بود.

I give up fish and chips, porridge, everything.

ماهی و چیپس، فرنی و همه چیز را کنار می گذارم.

As long as I could eat Indian food.

تا زمانی که می توانستم غذای هندی بخورم.

I think curry is more.

من فکر می کنم کاری بیشتر است.

I'm trying to choose my words carefully here.

من در اینجا سعی می کنم کلماتم را با دقت انتخاب کنم.

I think it's more sophisticated curry than what

فکر می‌کنم کاری پیچیده‌تر از آن چیزی است که

I would call British food, like fish and chips.

من آن را غذاهای بریتانیایی، مانند ماهی و چیپس، می‌نامم.

I never think fish and chips is sophisticated or something

من هرگز فکر نمی‌کنم ماهی اند چیپس پیچیده باشد یا چیزی

that you would go out and really enjoy as if you were going out for a romantic meal.

که از آن بیرون می‌روید و واقعاً از آن لذت می‌برید، انگار برای یک غذای عاشقانه بیرون می‌روید.

No one ever goes to a posh restaurant and orders fish and chips.

هیچ کس هرگز به یک رستوران شیک نمی رود و ماهی و چیپس سفارش می دهد.

I do know.

می دونم.

But you know what I mean when I say posh, I mean.

اما شما می دانید منظور من از زمانی که می گویم شیک، یعنی چه.

I mean, like the Savoy or the places that you have to almost

منظورم این است، مانند ساووی یا جاهایی که تقریباً

take out another mortgage to eat, and so that sort of thing.

باید برای خوردن وام مسکن دیگری بگیرید، و چیزهایی از این دست.

But we have the most delicious

اما ما هفته گذشته با دوستمان مارتین خوشمزه ترین

the absolutely most delicious

و کاملاً خوشمزه ترین

Indian curry last week with our friend Martin.

کاری هندی را داریم.

We did.

ما انجام دادیم.

The problem is, though, not the problem, but

مشکل این است که مشکل این نیست، اما

Indian food

غذاهای هندی

served to British people in Indian restaurants

که در رستوران‌های هندی در بریتانیا برای مردم بریتانیا سرو می‌شود با

in the UK isn't the same as Indian food.

غذاهای هندی یکسان نیست.

How Indians would cook it, it's sort of westernised,

هندی‌ها چگونه آن را می‌پزند، به نوعی غربی‌شده است،

so there's a lot more fat in it and heavy thick

بنابراین چربی بسیار بیشتری در آن وجود دارد و سس‌های غلیظ و غلیظی وجود دارد که می‌توانید آن

sauces to try and make that more palatable.

را خوشمزه‌تر کنید.

What they what Indians think that English people want to eat.

آنها چه هندی ها فکر می کنند که انگلیسی ها می خواهند بخورند.

So forget curry also cook.

پس آش کاری را هم فراموش کنید.

Curry also is made in Pakistan.

کاری نیز در پاکستان ساخته می شود.

We have Bengali.

ما بنگالی داریم.

So lots of different styles of dish as well.

بنابراین بسیاری از سبک های مختلف غذا نیز.

So not only India, but that sort of meal, that sort of food with all of those lovely herbs.

بنابراین نه تنها هند، بلکه آن نوع غذا، آن نوع غذا با همه آن گیاهان دوست داشتنی.

Spicy food. Yes.

غذای تند. آره.

I mean, Indonesia, that's similar, isn't it?

منظورم این است که اندونزی مشابه است، اینطور نیست؟

It's sort of that style of food in Malaysia.

این نوعی غذا در مالزی است.

They've got their own forms of curry.

آنها اشکال مخصوص کاری خود را دارند.

We used to eat lots of those. Yes.

ما قبلاً زیاد از آن ها می خوردیم. آره.

And even that even that is influenced by Indian cuisine.

و حتی این هم تحت تأثیر غذاهای هندی است.

Yes. So it's amazing.

آره. بنابراین شگفت انگیز است.

So if I could choose one type of food to eat

بنابراین اگر بتوانم یک نوع غذا را برای خوردن

for the rest of my life, it would be Indian food. Hmm.

تا آخر عمر انتخاب کنم، آن غذای هندی خواهد بود. هوم

Definitely. Very nice. And I particularly like

قطعا. بسیار خوب. و من به خصوص

vegetarian Indian food I daal

غذاهای گیاهی هندی را دوست دارم، مانند

lentils, rice.

عدس، برنج.

It's okay.

مشکلی نیست.

I'm feeling hungry.

من احساس گرسنگی می کنم.

Mr. Duncan, I thought you were going into mine there.

آقای دانکن، فکر می‌کردم شما در آنجا به مال من می‌روید.

I thought you stuck to mine things. Oh,

فکر کردم به چیزهای من چسبیده ای اوه

welcome, everyone.

، همه خوش آمدید.

If you're just joining us, this is English addict.

اگر به تازگی به ما ملحق شده اید، این معتاد انگلیسی است.

This is a new way to learn English.

این یک روش جدید برای یادگیری زبان انگلیسی است.

When I say new, can you believe I've been doing my live streams

وقتی می‌گویم جدید ، باورتان می‌شود شش سال است که پخش زنده‌ام را انجام می‌دهم

for six years?

؟

Six years I've been doing this live.

شش سال است که این کار را به صورت زنده انجام می دهم.

And of course, my recorded lessons

و البته، دروس ضبط

I've been doing for nearly 16 years

شده من که نزدیک به 16 سال است که انجام می

and I still haven't received my play button.

دهم و هنوز دکمه پخش خود را دریافت نکرده ام.

By the way, a lot of people are asking, Mr.

در ضمن، خیلی ها می پرسند آقای

Duncan, have you received your award from YouTube?

دانکن، آیا شما جایزه خود را از یوتیوب دریافت کرده اید؟

The answer is, no, I haven't.

پاسخ این است، نه، من این کار را نکرده ام.

I don't think I will.

فکر نمی کنم این کار را بکنم.

Sir, please, let's start a petition for Mr. Duncan.

آقا لطفا بیایید برای آقای دانکن عریضه ای شروع کنیم.

And you didn't get your silver one for 500 now.

و شما نقره ای خود را برای 500 دریافت نکردید.

100,000.

100000.

Now, you didn't get that is the one for 500,000.

حالا شما متوجه نشدید که همان 500000 است.

There isn't, but you did. So they owe you two.

وجود ندارد، اما شما انجام دادید. پس آنها به شما دو نفر بدهکارند.

So, you know, please message YouTube and say, why hasn't Mr.

بنابراین، می دانید، لطفاً به یوتیوب پیام دهید و بگویید، چرا آقای

Duncan had his silver and his gold buttons? Yes.

دانکن دکمه های نقره ای و طلایی خود را نداشت؟ آره.

For 100,000 and then 1 million.

برای 100000 و بعد 1 میلیون.

Which of you owe Mr. Duncan?

کدام یک از شما مدیون آقای دانکن هستید؟

Yes. We passed to pay up.

آره. گذشتیم تا پرداخت کنیم.

We passed 1 million subscribers about three weeks ago, and I still haven't received anything,

حدود سه هفته پیش از 1 میلیون مشترک گذشتیم و من هنوز چیزی دریافت نکردم،

not even an email, not even something that says, Hello, Mr.

حتی ایمیلی، حتی چیزی که بگوید سلام آقای

Duncan.

دانکن.

Congratulations. Well done from YouTube.

تبریک می گویم. آفرین از یوتیوب.

No, nothing.

نه هیچ چیز. نه چیزی نیست.

Not it's not a sausage, not a rusia a.k.a Claudia.

نه این یک سوسیس است، نه یک روسیه با نام کلودیا.

Oh, Claudia is still here because Claudia

اوه، کلودیا هنوز اینجاست چون

is having another birthday party today, and that's one another.

کلودیا امروز جشن تولد دیگری دارد و این یکی دیگر است.

She's having breakfast porridge

او در حال خوردن فرنی صبحانه

and half an apple.

و نصف سیب است.

What do I have every morning, Mr. Duncan?

من هر روز صبح چی دارم آقای دانکن؟

The Mr.

آقای

Steve has quite often you have porridge in the morning.

استیو معمولاً صبح ها فرنی می خورید.

I do.

انجام میدهم.

And you have babies some.

و شما چند نوزاد دارید.

Is it blueberries?

آیا زغال اخته است؟

Sometimes I put blueberries in it.

گاهی توش زغال اخته میریزم.

Other times I put prunes and eggs, you know, to help with the old evacuation.

مواقع دیگر برای کمک به تخلیه قدیمی، آلو و تخم مرغ قرار می دهم .

Just the words just the word prunes

فقط کلمات فقط کلمه

the word prune makes me not want to eat prunes.

آلو، کلمه آلو باعث می شود من تمایلی به خوردن آلو نداشته باشم.

The great thing about porridge is you're going to

نکته مهم در مورد فرنی این است

have a, you know, average sized bowl of

که شما یک کاسه با اندازه متوسط ​​خواهید داشت

and when we say porridge, I mean the proper porridge, oats.

و وقتی می گوییم فرنی، منظورم فرنی مناسب، جو دوسر است.

Okay, not this not not the.

خوب، نه این نه

What's that one that used to just stir with hot milk?

اون چیه که فقط با شیر داغ هم میزد؟

What you mean ready?

منظورت از آمادگی چیه؟

Ready. Break.

آماده. زنگ تفريح.

That's not proper.

این درست نیست.

Do not, do not criticise. Ready, break.

نکن، انتقاد نکن. آماده، شکستن.

I mean proper old fashioned porridge oats in a saucepan, milk.

منظورم جو دوسر فرنی مناسب قدیمی در قابلمه، شیر است.

Or you can put it in the microwave.

یا می توانید آن را در مایکروویو قرار دهید.

I don't like microwave porridge. It tastes funny.

من فرنی مایکروویو دوست ندارم. مزه خنده داره

Okay. Tastes doesn't.

باشه. سلیقه ها اینطور نیست.

So I always stir it in the saucepan

بنابراین من همیشه آن را در قابلمه هم می زنم

and it's.

و درست می شود.

You don't feel hungry

تا آخر صبح احساس گرسنگی نمی کنید

for the rest of the morning.

.

Yes. I never feel as though I want to have any snacks or anything.

آره. من هرگز احساس نمی‌کنم که می‌خواهم میان‌وعده یا چیزی بخورم.

It just sort of I know it sort of sits in your stomach and just sort of.

به نوعی می دانم که به نوعی در شکم شما می نشیند و به نوعی.

Okay, okay.

خوب خوب.

Steve, we've got we've got a lot of reaction, by the way, to Peter Sellers and also the campaign

استیو، اتفاقاً واکنش‌های زیادی به پیتر سلرز و همچنین

to get my my silver and gold buttons.

کمپین دریافت دکمه‌های نقره‌ای و طلایی من داشتیم.

People saying, why are you talking about Peter Sellers?

مردم می گویند، چرا در مورد پیتر سلرز صحبت می کنید؟

Well, if you've been watching. Yes.

خوب، اگر شما تماشا کرده اید. آره.

And if people are on it, then they'll know why,

و اگر مردم در مورد آن هستند، آن‌گاه می‌دانند چرا،

because they obviously heard me talk about it for them to comment on it.

زیرا آشکارا شنیده‌اند که من در مورد آن صحبت می‌کنم تا در مورد آن نظر بدهند.

So hashtag yes.

پس بله را هشتگ کنید.

We're going to start a hashtag hashtag.

ما قصد داریم یک هشتگ هشتگ راه اندازی کنیم.

Where is Mr.

Duncan's button?

دکمه آقای دانکن کجاست؟

Or that might be taken the wrong way.

یا ممکن است راه اشتباه گرفته شود.

What's what it.

Well, I don't understand what a hashtag is used for.

چیه

خب من نمی فهمم که هشتگ برای چه استفاده می شود.

Well, the hashtag that you go, that's a hashtag.

خب، هشتگی که می روی، این یک هشتگ است.

I know what it is.

But what's it?

من میدانم آن چیست.

اما آن چیست؟

You know, I'm just about to explain it.

میدونی من فقط میخوام توضیح بدم

Just let me finish my sentence.

فقط بگذار جمله ام را تمام کنم.

I'll be very nice if you do a hashtag as a way of marking something

خیلی خوب خواهم بود اگر هشتگ را به عنوان راهی برای علامت گذاری چیزی

for other people to see as a reference

برای دیگران به عنوان اشاره

to a movement or cause or a key word.

به یک جنبش یا علت یا یک کلمه کلیدی انجام دهید.

That's it.

خودشه.

So I don't understand how it works.

بنابراین من نمی فهمم چگونه کار می کند.

Well, I've just told you, you put it in front of of a phrase or a word,

خب، همین الان به شما گفتم، شما آن را در مقابل یک عبارت یا یک کلمه قرار می دهید،

and then it can be easily found on the Internet.

و سپس به راحتی در اینترنت پیدا می شود.

So when another person enters that word or phrase, it will come up

بنابراین هنگامی که شخص دیگری آن کلمه یا عبارت را وارد می کند،

because it's been flagged or marked.

به دلیل علامت گذاری یا علامت گذاری شده ظاهر می شود.

But why wouldn't it come up anyway?

اما چرا به هر حال مطرح نمی شود؟

It wouldn't because there are millions of words in the English language.

این به این دلیل نیست که میلیون ها کلمه در زبان انگلیسی وجود دارد.

So that is a way of marking a certain phrase or sentence

بنابراین این راهی برای علامت گذاری یک عبارت یا جمله خاص است

to make sure it's easy or easier to find or reference.

تا مطمئن شوید یافتن یا ارجاع آن آسان یا آسان تر است.

So that's the reason why modern social media often uses

بنابراین به همین دلیل است که رسانه‌های اجتماعی مدرن اغلب از

hashtags, because it's much easier

هشتگ‌ها استفاده می‌کنند، زیرا

to find the information or the subject or the cause.

یافتن اطلاعات یا موضوع یا علت آن بسیار آسان‌تر است.

You mean if somebody's searching, you mean that you are interested in? Yes.

منظورتان این است که اگر کسی در حال جستجو است، یعنی شما به آن علاقه دارید؟ آره.

So if you say, okay, so if somebody sounds it, you're still want me to Mr.

پس اگر بگویید، باشه، پس اگر کسی صداش کرد، باز هم می‌خواهید که من

Duncan's go button? Yes.

دکمه رفتن آقای دانکن را بزنم؟ آره.

So why why putting a hashtag in front of it, why does that make it so then?

پس چرا گذاشتن هشتگ جلوی آن، چرا اینطوری می شود؟

Because a hashtag will will then make that into something else,

زیرا یک هشتگ آن را به چیز دیگری تبدیل می کند،

something that's easy to recognise, and it will come up

چیزی که به راحتی قابل تشخیص است، و

on other searches instantly.

فوراً در جستجوهای دیگر ظاهر می شود.

So random words won't because there are millions of words.

بنابراین کلمات تصادفی این کار را نمی کنند زیرا میلیون ها کلمه وجود دارد.

So what the hashtag does, it allows you to tag

بنابراین کاری که هشتگ انجام می دهد، به شما امکان می دهد آن عبارت را تگ کنید

that phrase and make it easier to find.

و پیدا کردن آن را آسان تر کنید.

And also it will come up in other searches.

و همچنین در جستجوهای دیگر ظاهر خواهد شد.

It's used very often on Instagram and also Twitter.

اغلب در اینستاگرام و همچنین توییتر استفاده می شود.

So Twitter, to be honest, Twitter

بنابراین صادقانه بگویم، توییتر

have made the hashtag its own, to be honest.

هشتگ را برای خودش ساخته است.

So everything on Twitter relies on hashtags.

بنابراین همه چیز در توییتر به هشتگ ها متکی است.

So the hashtag hashtag, where's where is Mr.

پس هشتگ هشتگ،

Mr. Duncan's button?

دکمه آقای دانکن کجاست؟

You see that Rosa started that hashtag.

می بینید که رزا آن هشتگ را راه اندازی کرده است.

Where is the Mr. Duncan award on Twitter? Yes.

جایزه آقای دانکن در توییتر کجاست؟ آره.

Inaki says, do you have wild blueberries? Yes.

ایناکی میگه زغال اخته وحشی داری؟ آره.

So I buy packs of blueberries

بنابراین من اکنون بسته های بلوبری می خرم

now. They're very expensive blueberries in the UK.

. آنها بلوبری بسیار گران قیمت در بریتانیا هستند.

They're very, very expensive.

آنها بسیار بسیار گران هستند.

A little tub is very expensive.

یک وان کوچک بسیار گران است.

Is that because they're not grown here?

آیا به این دلیل است که آنها در اینجا رشد نکرده اند؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

They always tend to come from abroad.

آنها همیشه از خارج از کشور می آیند.

I don't think they grow very well in this country.

من فکر نمی کنم آنها در این کشور رشد خوبی داشته باشند.

And I think they're quite high maintenance because I think the birds.

و من فکر می کنم آنها نگهداری بسیار بالایی دارند زیرا به نظر من پرندگان هستند.

Yeah, I think that's I don't think they grow very well in this country when I've noticed on the

بله، فکر می‌کنم این است که فکر نمی‌کنم آنها در این کشور خیلی خوب رشد کنند، وقتی متوجه شده‌ام که

they're always coming from like Peru or somewhere like that.

آنها همیشه از پرو یا جایی شبیه به آن می‌آیند.

So I think I think that

بنابراین فکر می‌کنم که فکر می‌کنم

but what I do is because they don't last very long. So I

اما کاری که انجام می‌دهم به این دلیل است که دوام زیادی ندارند. بنابراین

boiled them with a little bit of sugar

آنها را با کمی شکر جوشاندم

and put them in a jar, in a jam jar, and then they keep

و در ظرفی ریختم و در ظرف مربا ریختم و بعد

so I turn them into a kind of jam, but very soft and runny. Yes.

نگه می دارند تا به نوعی مربا، اما بسیار نرم و روان تبدیل شوند. آره.

And then I can then just spoon this out as I need it and it will keep them for like two weeks in the fridge.

و سپس می‌توانم آن را به اندازه‌ای که نیاز دارم با قاشق بریزم و آن‌ها را به مدت دو هفته در یخچال نگه دارم.

Addy is a big fan of blueberries.

آدی یکی از طرفداران بزرگ بلوبری است.

I like them, but the only problem is they can be a little sour, so I'm quite fussy.

من آنها را دوست دارم، اما تنها مشکل این است که آنها ممکن است کمی ترش باشند، بنابراین من کاملاً شلوغ هستم.

That's what Steve said earlier about me.

این همان چیزی است که استیو قبلاً در مورد من گفت.

I can be a bit fussy and certain types of fruit I will not eat.

من می توانم کمی شلوغ باشم و انواع خاصی از میوه ها را نخواهم خورد.

However, I do like strawberries.

با این حال، من توت فرنگی را دوست دارم.

You do and I do like mangoes.

شما دوست دارید و من انبه را دوست دارم.

But the problem is, living here in England, it's very hard

اما مشکل اینجاست که اینجا در انگلیس زندگی می‌کنم، تهیه انبه‌های خوب بسیار سخت است،

to get good mangoes because we don't grow them here.

زیرا ما آن‌ها را در اینجا پرورش نمی‌دهیم.

You see.

می بینید.

Now they might have to come from the other side of the world.

حالا ممکن است مجبور شوند از آن طرف دنیا بیایند.

I do. If we get more of this hot weather

انجام میدهم. اگر در آینده بیشتر از این هوای گرم بهره مند

in the future, we'll be able to grow these kinds of fruits.

شویم، می توانیم این نوع میوه ها را پرورش دهیم.

Yes. In the UK, I mean, if it regularly gets to sort of mid-thirties

آره. منظورم این است که در انگلستان ، اگر به طور منظم هر تابستان به اواسط دهه سی میلادی

every summer for prolonged periods of time, we will be able to grow exotic fruits.

برای مدت طولانی برسد، ما قادر خواهیم بود میوه های عجیب و غریب پرورش دهیم.

So that could be a benefit of global warming.

بنابراین این می تواند از مزایای گرمایش جهانی باشد.

We might actually be able to grow our own mangoes here.

ما واقعاً ممکن است بتوانیم انبه های خود را در اینجا پرورش دهیم.

The only problem is we're not getting it at the moment.

تنها مشکل این است که ما در حال حاضر آن را دریافت نمی کنیم.

They're not being delivered because everything is gone.

آنها تحویل داده نمی شوند زیرا همه چیز از بین رفته است.

I don't know if you've heard on the news, but everything has gone crazy here.

نمی دانم اخبار را شنیده اید یا نه، اما اینجا همه چیز دیوانه شده است.

You can't catch planes anymore because there aren't enough air staff.

شما دیگر نمی توانید هواپیما بگیرید زیرا کارکنان هوایی کافی وجود ندارد.

You can't get on a boat and sail across to France

شما نمی توانید سوار یک قایق شوید و به سمت فرانسه حرکت کنید

because there are thousands of people queuing up trying to get across.

زیرا هزاران نفر در صف ایستاده اند که سعی می کنند عبور کنند.

Yes, and we all know why.

بله، و همه ما می دانیم که چرا.

That's the big news this week.

این خبر بزرگ این هفته است.

We all know why that's happening.

همه ما می دانیم که چرا این اتفاق می افتد.

It is. We actually don't know. Well, oh, friend.

این است. ما در واقع نمی دانیم. خب، اوه، دوست.

The British are blaming the French and the French are blaming the British.

انگلیسی ها فرانسوی ها را مقصر می دانند و فرانسوی ها انگلیسی ها را.

Right.

درست.

Who knows who's well, apparently.

چه کسی می داند که ظاهراً حالش خوب است.

But it is because of that thing.

اما به خاطر همین موضوع است.

Yes. The British are saying that they

آره. بریتانیایی‌ها

the French people didn't send enough

می‌گویند که فرانسوی‌ها کارمندان کافی نفرستاده‌اند

staff to man

the what's the with the passport booths. Yes.

تا در باجه‌های پاسپورت کار کنند. آره.

So where they went.

پس کجا رفتند.

So in the olden days when we had beautiful Europe,

بنابراین در دوران قدیم که اروپای زیبا،

the European Union, you could just go across to France

اتحادیه اروپا را داشتیم، می‌توانستید به فرانسه بروید

and there would be no delay because you didn't need to show a past.

و هیچ تاخیری وجود نداشت، زیرا نیازی به نشان دادن گذشته نداشتید.

In fact, someone today was talking about how easy it was quite often during busy periods.

در واقع، یکی امروز داشت در مورد آسان بودن این کار در دوره های شلوغ صحبت می کرد.

Steve They wouldn't even bother checking anything because you still have to show your passport.

استیو آن‌ها حتی به خود زحمت نمی‌دهند چیزی را چک کنند زیرا هنوز باید پاسپورت خود را نشان دهید.

But they just wave you wave you through.

اما آنها فقط برای شما دست تکان می دهند.

But now

اما

you have to have everything checked.

اکنون باید همه چیز را بررسی کنید.

The passport has to be checked, and then they have to put a stamp on it like the old days.

پاسپورت باید چک شود و بعد مثل قدیم مهر بزنند.

That's ridiculous.

مسخره است.

So every person, every individual

بنابراین هر فرد، هر فردی

that goes through now has to be checked

که اکنون از آنجا عبور می کند باید بررسی شود

to make sure their passport is current and everything is in order.

تا مطمئن شود گذرنامه آنها جاری است و همه چیز مرتب است.

And at the moment, it's the peak time of holiday season

و در حال حاضر، زمان اوج فصل تعطیلات است

and there are thousands of people

و هزاران نفر از

I the queues people were waiting in queues for sort of 7 hours

مردم در صف‌ها به مدت 7 ساعت در صف منتظر بودند

and the lorries went back miles. Yes.

و کامیون‌ها کیلومترها به عقب برگشتند. آره.

They were showing they were going the message centre, probably a drone or something along this.

آنها نشان می دادند که دارند به مرکز پیام می روند، احتمالاً یک هواپیمای بدون سرنشین یا چیزی در این زمینه.

And as far as the eye could see, literally for miles

و تا آنجا که چشم کار می کرد، به معنای واقعی کلمه

there were lorries queuing because what's happening is that they're putting off

کیلومترها کامیون ها در صف ایستادند، زیرا اتفاقی که می افتد این است که

they're now prioritising holidaymakers and telling the lorries that they've got to wait.

آنها به تعویق می اندازند و اکنون مسافران تعطیلات را در اولویت قرار می دهند و به کامیون ها می گویند که باید منتظر بمانند.

It's crazy. It's crazy.

این دیوانه است. این دیوانه است.

And so the British are blaming the French, saying that the French didn't send enough

و بنابراین انگلیسی‌ها فرانسوی‌ها را مقصر می‌دانند و می‌گویند که فرانسوی‌ها به اندازه کافی

controllers to check the passports over to Dover, insert inspectors.

کنترل کننده برای بررسی گذرنامه‌ها به دوور نفرستادند، بازرسان را وارد کردند.

Inspectors, that's it.

بازرسان، همین.

But also, the French people are saying that

اما همچنین، مردم فرانسه می‌گویند که

we didn't we haven't built anywhere near enough checkpoints.

ما نساخته‌ایم، ما در نزدیکی پست‌های بازرسی درست نکرده‌ایم.

We need far more checkpoints in order for everybody to be processed.

ما به پست های بازرسی بسیار بیشتری نیاز داریم تا همه مورد رسیدگی قرار گیرند.

Well, we were told we were told that we had to do that.

خب، به ما گفته شد که باید این کار را انجام دهیم.

And we we refused to do it.

و ما از انجام آن خودداری کردیم.

And now well, of course, the word we're looking for, by the way, is Brexit.

و در حال حاضر، البته، کلمه ای که ما به دنبال آن هستیم، برگزیت است.

So now, because we are not part of Europe,

بنابراین اکنون، چون بخشی از اروپا

we are now seen as a separate country,

نیستیم، اکنون به عنوان یک کشور جداگانه دیده می‌شویم،

which means that now we need to produce our passport.

به این معنی که اکنون باید پاسپورت خود را ارائه کنیم.

And the passport must be to just to go 13 across the channel.

و پاسپورت باید فقط برای رفتن 13 در سراسر کانال باشد.

It's crazy. It's a great idea.

این دیوانه است. این یک ایده عالی است.

Everyone, can I say a big thank you to all those who voted for Brexit?

همه، آیا می توانم از همه کسانی که به برگزیت رای دادند تشکر کنم؟

Thank you.

متشکرم.

But what I find interesting is that they didn't they were interviewing

اما چیزی که به نظر من جالب است این است که آنها با

a lot of people who were stuck in their cars for 7 hours

افراد زیادی مصاحبه می کردند که 7 ساعت در ماشین هایشان گیر کرده بودند و

waiting to cross the in Dover.

منتظر عبور از دوور بودند.

And they were asking them, you know, how has it been?

و آنها از آنها می پرسیدند، می دانید چطور بوده است؟

And I lost them again.

و دوباره آنها را از دست دادم.

Oh, it's fine.

اوه، خوب است.

Oh, we don't mind.

اوه، ما مهم نیستیم.

I would imagine I would imagine they are people that voted for Brexit.

من تصور می کنم تصور می کنم آنها افرادی هستند که به برگزیت رای داده اند.

Exactly.

Because they would just literally gone through in probably 10 minutes before you see.

دقیقا.

زیرا آنها به معنای واقعی کلمه در 10 دقیقه قبل از اینکه شما آن را ببینید، عبور می کردند.

So what a nightmare. What a nightmare.

پس چه کابوسی. چه کابوسی.

And this isn't going to go away.

و این قرار نیست از بین برود

So I'm so glad that we have stayed here.

پس خیلی خوشحالم که اینجا ماندیم.

We are staying here.

ما اینجا می مانیم.

We might be going away in September, but we're not going abroad.

ما ممکن است در ماه سپتامبر برویم، اما به خارج از کشور نمی رویم.

It's just too much hassle.

فقط زحمتش زیاده

It's far too that we cannot now go abroad

خیلی زیاد است که ما نمی‌توانیم

during holiday periods when the children are not

در تعطیلات که بچه‌ها

at school.

در مدرسه نیستند، به خارج از کشور برویم.

Because, I mean, that's what's happening now.

چون منظورم این است که الان همین اتفاق می افتد.

The children have broken up and everyone is going on holiday.

بچه ها از هم جدا شده اند و همه به تعطیلات می روند.

And a lot of people like to go to France and drive across,

و بسیاری از مردم دوست دارند به فرانسه بروند و با ماشین بروند،

take the Eurostar or put their car onto a ferry and drive to France.

سوار یورواستار شوند یا ماشین خود را سوار کشتی کنند و به فرانسه بروند.

But instead of just being able to just go straight through without worrying about passports,

اما به جای اینکه فقط بتوانند بدون نگرانی در مورد پاسپورت مستقیماً عبور کنند،

they now have to wait and wait and then have to wait to come back as well.

اکنون باید منتظر بمانند و منتظر بمانند و سپس برای بازگشت نیز باید منتظر بمانند.

Yes, well, have to be checked on the way back.

بله، خوب، در راه بازگشت باید بررسی شود.

And let us not forget the other one.

و دیگری را فراموش نکنیم.

Airports, a lot of people are complaining

فرودگاه‌ها، بسیاری از مردم شاکی هستند،

because in the olden days, when we were part of Europe, when you were flying to

زیرا در زمان‌های قدیم، زمانی که ما بخشی از اروپا بودیم، زمانی که شما به سمت

and from places like France, you could just go straight through.

و سوی مکان‌هایی مانند فرانسه پرواز می‌کردید، می‌توانستید مستقیماً از آنجا عبور کنید.

And when you returned, you could also go straight through.

و هنگامی که برگشتید، می توانید مستقیماً از آنجا عبور کنید.

But now you have to go with everyone else from all around the world,

اما اکنون باید با همه افراد دیگر از سراسر جهان بروید،

because now we are a separate country and it's amazing how many people have complained

زیرا اکنون ما یک کشور جداگانه هستیم و شگفت‌انگیز است که چگونه بسیاری از مردم از

about the fact they have to now queue with everyone else.

این واقعیت شکایت کرده‌اند که اکنون باید با دیگران در صف قرار گیرند.

And that's because we left Europe.

و این به این دلیل است که ما اروپا را ترک کردیم.

You bloody idiots. And of course,

ای احمق های خونین و البته

what was I going to say then?

اونوقت من چی میخواستم بگم؟

They, I think said the only way to avoid

فکر می کنم آنها گفتند تنها راه برای جلوگیری از

that is to travel first class,

آن سفر درجه یک است،

which obviously

که بدیهی

would be far too expensive for most people,

است که برای اکثر مردم بسیار گران خواهد بود،

because then you can go straight through or very quickly go through.

زیرا در این صورت می توانید مستقیم یا خیلی سریع از آن عبور کنید.

But if you're taking your car across the channel, I mean, even

اما اگر ماشینتان را از طریق کانال می‌برید، منظورم این است، حتی

if, you know, does it matter how much money you've got, you're still going to have to queue up.

اگر می‌دانید چقدر پول دارید، باز هم باید در صف بمانید.

There's no first class checkpoint.

هیچ پست بازرسی درجه یک وجود ندارد.

There is no first class on a ferry. No.

فرست کلاس در کشتی وجود ندارد. نه.

Or on you.

یا روی شما.

As far as I know, I don't think there's any way of bypassing it.

تا جایی که من می دانم، فکر نمی کنم راهی برای دور زدن آن وجود داشته باشد.

But if you were to fly, then yes, you could if you wanted to.

اما اگر قرار بود پرواز کنید، بله، اگر می خواستید می توانستید.

But so if we're ever going to go abroad now.

اما اگر قرار باشد اکنون به خارج از کشور برویم.

Well, if we're ever going to go to Europe, we're going to have to go

خوب، اگر قرار باشد به اروپا برویم، باید

when the children are at school, not when during the holiday,

زمانی که بچه ها در مدرسه هستند، نه در تعطیلات،

because that's the only chance of being able to get through the customs checks without going

به آنجا برویم، زیرا این تنها شانسی است که بتوانیم بدون رفتن از چک های گمرکی عبور کنیم.

without being delayed for several days. Yes.

بدون تاخیر چند روزه آره.

Oh, isn't this when a lot of people who after this experience now

اوه، آیا این زمانی نیست که بسیاری از مردم پس از این تجربه اکنون

because this is the first year where a lot of people have really tried to go abroad

به دلیل این اولین سالی است که بسیاری از مردم به

because of all the restrictions that have been on, because of COVID.

دلیل همه محدودیت هایی که وجود داشته است، به دلیل کووید، واقعاً سعی کرده اند به خارج از کشور بروند.

So I think a lot of people may decide that they're going

بنابراین فکر می‌کنم بسیاری از مردم ممکن است تصمیم بگیرند که در

to have a holiday in the UK in the future and not go abroad at all,

آینده تعطیلات خود را در بریتانیا بگذرانند و اصلاً به خارج از کشور نروند،

which will make things difficult.

که کار را دشوار می‌کند.

I wonder how many people have changed their mind about Brexit

من تعجب می کنم که چند نفر نظر خود را در مورد برگزیت تغییر داده اند

because they've suddenly realised that there are many, many inconveniences

زیرا ناگهان متوجه شده اند که ناراحتی های بسیاری وجود دارد

that we didn't have before and now we do, including

که قبلاً نداشتیم و اکنون داریم، از جمله

maybe mangoes will disappear from our shelves.

شاید انبه از قفسه های ما ناپدید شود.

It is much harder to get mangoes and fresh fruit from certain parts of the world.

تهیه انبه و میوه های تازه از نقاط خاصی از جهان بسیار سخت تر است.

And of course I don't think I need to even

و البته فکر نمی کنم حتی نیازی به

even mention grain or wheat as well.

ذکر غلات یا گندم هم داشته باشم.

So it's all it's all gone crazy since 2016.

بنابراین همه چیز از سال 2016 دیوانه شده است.

I don't know what happened in 2016,

نمی دانم در سال 2016 چه اتفاقی افتاد،

but the whole world seemed to go crazy and everything has has been weird since then.

اما به نظر می رسید که تمام دنیا دیوانه شده است و از آن زمان همه چیز عجیب و غریب بوده است.

But Ahmad says if we want the best mangoes ever, we need to go to Egypt

اما احمد می گوید اگر ما بهترین انبه را می خواهیم، ​​باید به مصر

so that yes, I agree with you.

برویم تا بله، من با شما موافقم.

You are right.

حق با شماست.

That is it.

همین است.

Yes, I've heard this. In fact, I've heard this before.

بله، من این را شنیده ام. در واقع، من قبلاً این را شنیده بودم.

Some of the most delicious fruit.

برخی از خوشمزه ترین میوه ها.

There are other other things as well, I think.

به نظر من چیزهای دیگری نیز وجود دارد.

Guavas. Have you ever heard of guava?

گواوا. آیا تا به حال نام گواوا را شنیده اید؟

Yes, I have. All right. That's supposed to be.

بله دارم. خیلی خوب. قرار است که باشد.

I've never eaten one, but apparently guavas, they're supposed to be lovely as well.

من هرگز یکی نخوردم، اما ظاهراً گواوا، آنها نیز قرار است دوست داشتنی باشند.

I've never tried one.

من هرگز یکی را امتحان نکردم.

And papaya as well.

و همچنین پاپایا.

I've never tried papaya.

من هرگز پاپایا را امتحان نکردم.

That's good.

خوبه.

Yeah, it's I like to say I like to say papaya, but.

بله، دوست دارم بگویم دوست دارم پاپایا بگویم، اما.

No, I've had it.

نه، من آن را داشته ام.

Let me.

اجازه دهید من.

Sorry, Claudia is making a chocolate cake.

ببخشید کلودیا داره کیک شکلاتی درست میکنه

Oh, yes. I meant to mention I meant to ask.

آه بله. می خواستم ذکر کنم می خواستم بپرسم.

And Lewis says, Isn't that junk food?

و لوئیس می گوید، آیا این غذای ناسالم نیست؟

I thought that you described chocolate cake as junk food.

فکر کردم کیک شکلاتی را به عنوان غذای ناسالم توصیف کردید.

I'm it's I mean, you know, it depends how much sugar you put in it.

منظورم این است که می دانید ، بستگی دارد چقدر شکر در آن بریزید.

I mean, chocolate's good for you, Wheat's good for you.

منظورم این است که شکلات برای شما خوب است، گندم برای شما خوب است.

But the fat and the sugar not so good for you

اما چربی و شکر احتمالا برای شما خوب نیستند

probably.

.

Probably is junk food.

احتمالا غذای ناسالم است

I don't know about you. Yes, I don't care.

من در مورد شما نمی دانم. بله برام مهم نیست

Junk food is food you don't really need to have

غذاهای ناسالم غذایی است که واقعاً نیازی به خوردن آن ندارید

and contains poor nutrition.

و حاوی مواد مغذی ضعیفی است.

Yes. Normally too much of the things that are bad for you. Yes.

آره. به طور معمول چیزهایی که برای شما مضر هستند زیاد است. آره.

But you know, it's one of those that they taste delicious.

اما می دانید، این یکی از آنهایی است که طعم آنها خوشمزه است.

That's the problem.

مشکل همینه

Why do all the bad things, all the unhealthy foods taste so gorgeous and lovely?

چرا همه چیزهای بد، همه غذاهای ناسالم طعم اینقدر زیبا و دوست داشتنی دارند؟

Like last night we were sitting watching television and we were eating chocolate

مثل دیشب که نشسته بودیم تلویزیون نگاه میکردیم و داشتیم شکلات میخوردیم

and we couldn't stop ourselves. It's like we're addicted.

و نمیتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم. انگار معتاد شدیم

It's the sugar.

شکر است.

Once you have one piece, sugar is sugar, they think.

آنها فکر می کنند وقتی یک تکه دارید، شکر شکر است.

They often say that sugar is more addictive than cocaine. Hmm.

آنها اغلب می گویند که قند بیشتر از کوکائین اعتیاد آور است. هوم

Uh, although probably easier to to come off it.

اوه، هر چند احتمالا راحت تر از آن کنار آمدن.

You didn't have to put chocolate up your nose.

لازم نبود شکلات را روی بینی خود بریزید.

Fortunately.

خوشبختانه

And here's a word, by the way, Steve, I want to mention this word.

و در اینجا یک کلمه است، اتفاقا، استیو، من می خواهم به این کلمه اشاره کنم.

He's an interesting word.

او کلمه جالبی است.

I heard this word during the week.

این کلمه را در طول هفته شنیدم.

And I have to be honest with you, I love this word.

و من باید با شما صادق باشم، من عاشق این کلمه هستم.

It's a it's very expressive word.

این یک کلمه بسیار گویا است.

And the word is black.

و کلمه سیاه است.

Black.

مشکی.

I'm sure you've heard of this word, Steve.

مطمئنم این کلمه را شنیده ای استیو.

Of course, black.

البته مشکی.

When a person decides to do something, maybe they want to get a job somewhere.

وقتی فردی تصمیم می گیرد کاری را انجام دهد، شاید بخواهد در جایی شغلی پیدا کند.

Maybe they want to get into a certain place.

شاید آنها می خواهند وارد یک مکان خاص شوند.

Maybe they want to start their career

شاید آنها می خواهند کار خود را شروع

and they have no experience.

کنند و تجربه ای ندارند.

Quite often a person will blank,

اغلب یک فرد خالی می ماند،

which means that you create or make up

به این معنی که شما چیزهایی خلق می کنید یا می سازید تا

things to make yourself feel

احساس کنید

or seem more qualified than you really are.

یا واجد شرایط تر از آنچه هستید به نظر برسید.

So it's a form of lying, but a lot of people do this.

بنابراین این نوعی دروغگویی است، اما بسیاری از مردم این کار را انجام می دهند.

They blank may be a person who talks

آنها ممکن است فردی باشند که صحبت

and they say certain things because they want to get in to a certain place.

می کنند و چیزهای خاصی می گویند زیرا می خواهند وارد یک مکان خاص شوند.

They will say it in a certain way or make up things.

آنها آن را به روش خاصی می گویند یا چیزهایی را می سازند.

They're very skilled with persuading you.

آنها در متقاعد کردن شما بسیار ماهر هستند.

Yes, themselves.

بله خودشون

You can blag if you blag your way into a job, it means that you talk yourself up.

اگر به شغلی دست پیدا کنید، می‌توانید فحش بدهید، به این معنی است که خودتان صحبت می‌کنید.

Maybe you don't necessarily have to lie, but you might exaggerate

شاید لزوماً مجبور نباشید دروغ بگویید، اما ممکن است

the abilities, rather, in order to in order

to get that particular job.

برای به دست آوردن آن شغل خاص، در توانایی ها اغراق کنید.

And yes, you're trying you're trying to hope that what you say and you

و بله، شما تلاش می کنید، سعی می کنید امیدوار باشید که آنچه می گویید و

you might be very enthusiastic and very positive and talk about all your past successes,

شما ممکن است بسیار مشتاق و بسیار مثبت باشید و در مورد تمام موفقیت های گذشته خود صحبت کنید،

which may or may not be true, but you're trying to convince somebody that they want you

که ممکن است درست باشد یا نباشد، اما شما سعی می کنید متقاعد کنید کسی که شما را

for a job or you can blag your way into a relationship, can't you?

برای یک شغل می خواهند یا می توانید راه خود را به یک رابطه متهم کنید، اینطور نیست؟

Yes. Just means that you use the power of speech

آره. فقط به این معنی است که شما از قدرت گفتار

and communication to get something so.

و ارتباط برای به دست آوردن چیزی استفاده می کنید.

Quite often it's a verb that shows that you are using your

غالباً این فعل است که نشان می دهد شما از

your your use of words, or maybe you are being persuasive, like Steve said.

استفاده خود از کلمات استفاده می کنید یا ممکن است مانند استیو گفته شود که متقاعد کننده هستید.

Well, sometimes you might make things up, you might embellish

خوب، گاهی اوقات ممکن است چیزهایی درست کنید، ممکن است

things, maybe your CV or your past experience,

چیزهایی را تزئین کنید، شاید رزومه یا تجربه گذشته خود را،

you will say, Oh, I've done that and I've done that, but really you haven't,

می گویید، اوه، من این کار را انجام داده ام و آن را انجام داده ام، اما واقعاً شما این کار را نکرده اید،

but you are doing it so convincingly and you want that person to to see

اما شما هستید خیلی متقاعد کننده این کار را انجام می دهید و می خواهید آن شخص ببیند

maybe you are an actor and you are trying

شاید شما یک بازیگر هستید و سعی

to be found and discovered.

می کنید پیدا و کشف شوید.

So you might have to blag your way

بنابراین ممکن است مجبور شوید راه خود را

into a studio or into an audition

به یک استودیو یا یک آزمون آزمایشی بدل کنید

because otherwise they won't want you.

زیرا در غیر این صورت آنها شما را نمی خواهند.

But maybe you have lots of talent, lots of things to offer,

اما ممکن است شما استعدادهای زیادی داشته باشید، چیزهای زیادی برای ارائه دهید،

so you need maybe sometimes to blag your way in to a place.

بنابراین شاید گاهی اوقات نیاز داشته باشید که راه خود را به یک مکان سرزنش کنید.

I love that. I think that's great word, by the way.

من آن را دوست دارم. اتفاقاً به نظر من این کلمه عالی است.

Lots of lovely words in the English language, and that is one of them.

بسیاری از کلمات دوست داشتنی در زبان انگلیسی، و این یکی از آنهاست.

We are talking about eating habits in a few moments.

ما در مورد عادات غذایی در چند لحظه صحبت می کنیم.

Steve, habits and ways of eating food.

استیو، عادات و روش های خوردن غذا.

And if we have time, Steve doesn't know this.

و اگر وقت داشته باشیم، استیو این را نمی داند.

If we have time, we might even play the sentence game.

اگر وقت داشته باشیم، حتی ممکن است بازی جمله را انجام دهیم.

Yes, well,

بله، خوب،

if we have time

اگر

a lot, let's send a message.

وقت زیادی داریم، پیام بدهیم.

Let's send a message to, you know who that we could be doing

بیایید یک پیام بفرستیم، شما می دانید که ما می توانیم

the sentence game and that will make a certain person appear.

بازی جمله را انجام دهیم و باعث می شود یک شخص خاص ظاهر شود.

Let's send a message.

بیا پیام بدیم

All of us now send a message through the aether,

اکنون همه ما از طریق اتر،

through the universe, a message to a certain person

از طریق جهان، پیامی را به شخص خاصی

who's living in near

که در جایی نزدیک آمستردام زندگی می کند، ارسال می کنیم

Amsterdam somewhere.

.

We're going to send a little message to say, sentence game

ما یک پیام کوچک برای گفتن جمله بازی ارسال می

and let's see if that person magically appears. Hmm.

کنیم و ببینیم آیا آن شخص به طور جادویی ظاهر می شود یا خیر. هوم

Okay.

باشه.

We're taking a quick break and then we will be back.

ما در حال استراحت سریع هستیم و سپس برمی گردیم.

I'm going to grab some water because my throat is very dry and then we will be back.

می روم کمی آب می گیرم چون گلویم خیلی خشک شده و بعد برمی گردیم.

Don't go away.

نرو

Lots more English coming your way.

انگلیسی های بیشتری در راه است.

Please stay tuned.

لطفا با ما همراه باشید.

You do?

شما انجام می دهید؟

I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

Some lovely moo cows.

چند گاو مو دوست داشتنی

Welcome to English addict.

به معتاد انگلیسی خوش آمدید.

It's 3:20 here in the UK.

اینجا در بریتانیا ساعت 3:20 است.

It's a hot one.

این یک گرم است.

Hot and sticky.

داغ و چسبنده.

I'm all I'm all hot and sticky Mr. Steve.

من همه ی من همه داغ و چسبنده هستم آقای استیو.

Well, a certain person has appeared.

خب فلان شخص ظاهر شده است.

Yes, not the one I was thinking of earlier. Okay.

بله، نه آن چیزی که قبلاً به آن فکر می کردم. باشه.

Who was who someone has corrected.

کی بود که کسی تصحیح کرده است.

Make it. It's not Amsterdam. It's Rotterdam.

درستش کن. آمستردام نیست. روتردام است.

Of course, there's.

البته، وجود دارد.

Thank you for that VHS.

بابت آن VHS متشکرم.

So I'll just have to see whether that

بنابراین من فقط باید ببینم که آیا آن

certain person who likes the sentence game turns up.

شخص خاصی که بازی جملات را دوست دارد ظاهر می شود یا خیر.

But meanwhile, we've got oh, we've got Pedro Belmont.

اما در همین حال، ما اوه، پدرو بلمونت را داریم.

Hello is here.

سلام اینجاست

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Yes. On the live chats

آره. در چت های زنده

and yes so

و بله، بنابراین

we're not showing flags of the world, but we might be doing the sentence game.

ما پرچم های جهان را نشان نمی دهیم، اما ممکن است بازی جمله را انجام دهیم.

So if you've got a direct connexion to a certain person, Rotterdam,

بنابراین اگر ارتباط مستقیمی با شخص خاصی دارید، روتردام،

you could send them a text to come on.

می‌توانید برای او پیامک بفرستید.

But the thing is, we might not have time to do it.

اما مسئله این است که ما ممکن است زمانی برای انجام آن نداشته باشیم.

We might not have time.

شاید وقت نداشته باشیم

It depends how much Mr. Steve talks.

بستگی دارد که آقای استیو چقدر صحبت کند.

I, I'm blaming you.

من، من تو را سرزنش می کنم.

So here we go.

پس بزن که بریم.

We've got some interesting words to talk about connected to eating styles,

ما کلمات جالبی برای صحبت در مورد سبک های غذا خوردن،

types of eating and eating habits.

انواع غذا خوردن و عادات غذایی داریم.

You are what you eat.

تو چیزی هستی که می خوری.

I love this expression, by the way.

اتفاقا من این عبارت را دوست دارم.

A lot of people say this.

خیلی ها این را می گویند.

So a person who eats lots of unhealthy food

بنابراین فردی که مقدار زیادی غذای ناسالم می خورد

might become unhealthy.

ممکن است ناسالم شود.

You are what you eat if you eat healthy, like Mr.

شما همان چیزی هستید که می خورید اگر سالم غذا بخورید، همانطور که آقای

Steve often does. Not always.

استیو اغلب انجام می دهد. نه همیشه.

But you are, I would say, 90% of the time

اما من می‌توانم بگویم، شما در 90 درصد مواقع

Steve eats in a very healthy way

استیو به شیوه‌ای بسیار سالم غذا می‌خورد

and now and again he treats himself to something like we did last night.

و بارها و بارها از خودش با چیزی مثل ما دیشب رفتار می‌کند.

So we have a few words coming up.

بنابراین ما چند کلمه در راه است.

Once again, Steve has blocked my screen so I can't see.

یک بار دیگر، استیو صفحه نمایش من را مسدود کرده است، بنابراین من نمی توانم ببینم.

Yes, it's a it's a it's a phrase that people use a lot in the UK.

بله، این عبارتی است که مردم در بریتانیا زیاد از آن استفاده می کنند.

You are what you eat.

تو چیزی هستی که می خوری.

So somebody eats lots of

بنابراین یک نفر مقدار زیادی

junk food, cakes, sweets,

غذای ناسالم، کیک، شیرینی،

lots of alcohol. Then you put weight on.

مقدار زیادی الکل می خورد. سپس وزن خود را افزایش می دهید.

And it's a phrase which is indicating that your eating habits

و این عبارتی است که نشان می دهد عادات غذایی

are reflected in your outward appearance.

شما در ظاهر بیرونی شما منعکس می شود.

How true it is, I'm not sure

من مطمئن نیستم که چقدر درست است،

because I know a lot of people who eat very unhealthily

زیرا افراد زیادی را می شناسم که بسیار ناسالم غذا می خورند

and yet they still seem to be quite fit and healthy.

و با این حال به نظر می رسد هنوز کاملاً تناسب اندام و سالم هستند.

And then there are people who do a lot of exercise and eat well

و سپس افرادی هستند که ورزش زیادی انجام می دهند و خوب غذا می خورند

and they seem to always be suffering from ill health.

و به نظر می رسد همیشه از سلامتی رنج می برند.

So I don't think it's always like that.

بنابراین فکر نمی کنم همیشه اینطور باشد.

Anyway, we're talking about food.

به هر حال، ما در مورد غذا صحبت می کنیم.

Steve So different types of food,

استیو بنابراین انواع مختلف غذا،

all the food you can think of certain types of food

همه غذاهایی که می توانید به انواع خاصی از غذاها

that you might use everyday or maybe something you will eat occasionally.

فکر کنید که ممکن است هر روز استفاده کنید یا شاید چیزی که گهگاه می خورید.

So generic, a generic word

بنابراین عمومی، یک کلمه عمومی

for anything that can be eaten.

برای هر چیزی که می توان خورد.

We talk about food, other words we can use.

ما در مورد غذا صحبت می کنیم، کلمات دیگری که می توانیم استفاده کنیم.

Steve Here's another one.

استیو اینجا یکی دیگر است.

Provisions.

مفاد.

I like this word.

من این کلمه را دوست دارم.

It's very formal, but you might talk about provisions,

این بسیار رسمی است، اما ممکن است در مورد تدارکات

the provisions of the things that you need.

، مفاد چیزهایی که نیاز دارید صحبت کنید.

They are well, I suppose the word provide is in there.

آنها خوب هستند، فکر می کنم کلمه ارائه در آنجا وجود دارد.

So the provisions are the things

بنابراین آذوقه چیزهایی هستند

that you need to survive and quite often we think of

که برای زنده ماندن به آنها نیاز دارید و اغلب ما

food as the provisions, the things you need

غذا را به عنوان آذوقه، چیزهایی که

for survival, things you need to to. Yes.

برای بقا به آن نیاز دارید، چیزهایی که به آنها نیاز دارید فکر می کنیم. آره.

If you're going on an expedition, they say you're going on

اگر به سفر اکسپدیشن می روید، می گویند که به

a walking holiday.

تعطیلات پیاده روی می روید.

Say you're going out for the day with a rucksack.

بگویید که برای روز با یک کوله پشتی بیرون می روید.

Yes. Then you will take some provisions with you.

آره. سپس مقداری آذوقه را با خود خواهید برد.

So you'll take some sandwiches, maybe some

بنابراین شما مقداری ساندویچ، شاید چند

high energy snacks, some water, things that will

تنقلات پرانرژی، مقداری آب، چیزهایی

provide sustenance, food

که رزق، غذا

and energy and nutrition

و انرژی و تغذیه را فراهم می کند

and keep vision and keep you alive and keep you alive.

و بینایی را حفظ می کند و شما را زنده نگه می دارد و شما را زنده نگه می دارد، می خورید.

That so you wouldn't say, I'm going to the supermarket to buy my provisions.

برای اینکه نگویید، من به سوپرمارکت می روم تا آذوقه ام را بخرم.

You normally use that word if you're going away

شما معمولاً از این کلمه استفاده می کنید، اگر قصد دارید برای

from the home on an excursion somewhere, don't you know?

یک گردش از خانه خارج شوید، نمی دانید؟

I think, yes.

It's used in a very formal way. Yes.

فکر می کنم بله.

این به روشی بسیار رسمی استفاده می شود. آره.

Packing a rucksack full of, you know, army.

بسته بندی کوله پشتی پر از ارتش.

If you're on an army in the army, you would have your provisions

اگر در ارتش سرباز می‌شوید، آذوقه‌هایتان را به

with you, good for your food, your high energy snacks like that.

همراه خواهید داشت، برای غذایتان خوب است ، مثل تنقلات پرانرژی‌تان.

But similarly, if you're going on a day out.

اما به طور مشابه، اگر یک روز بیرون می روید.

Yes, a picnic.

بله پیک نیک

A picnic, you could say I've got my provisions with me,

یک پیک نیک، می توانید بگویید من آذوقه هایم را با خود دارم،

but not you wouldn't use that for food that you bring into the home.

اما از آن برای غذایی که به خانه می آورید استفاده نمی کنید.

No, it's normally when you're going out of the house isn't it?

نه، معمولاً وقتی از خانه بیرون می روید، اینطور نیست؟

Normally,

به طور معمول،

the more common word, of course, is groceries.

کلمه رایج تر، البته، مواد غذایی است.

Groceries.

مواد غذایی.

That's it's not just groceries.

این فقط خواربار نیست.

That's what you bring into your home, isn't it?

این چیزی است که شما وارد خانه خود می کنید، اینطور نیست؟

So you go to the supermarket or you go to the supermarket

بنابراین شما به سوپرمارکت می روید یا به سوپرمارکت می روید

and you buy your groceries, which is that's all types of food, isn't it?

و مواد غذایی خود را می خرید ، اینطور نیست؟

It is, Duncan. Yes.

این است، دانکن. آره.

So we we often think of a grocery shop selling all food.

بنابراین ما اغلب به یک مغازه خواربار فروشی فکر می کنیم که تمام مواد غذایی را می فروشد.

And then of course there is a green grocer, so the green grocer

و البته یک بقال سبز وجود دارد، بنابراین بقال سبز

will sell vegetables, fruit, things like that.

سبزی، میوه و چیزهایی از این قبیل خواهد فروخت.

So perishable food. That's a great word.

پس غذای فاسد شدنی این یک کلمه عالی است.

Another good we're using some good words today, by the way.

اتفاقاً امروز از چند کلمه خوب استفاده می کنیم.

Something that's perishable is something that will go bad and rot

چیزی که فاسد شدنی است چیزی است که در مدت زمان بسیار کوتاهی خراب می شود و می پوسد

in a very short period of time.

.

So we often think of a green grocer

بنابراین ما اغلب فکر می کنیم که یک خواربارفروش سبز

as a person who sells fruit, vegetables, and then a grocer shop

به عنوان فردی است که میوه، سبزیجات می فروشد و سپس یک مغازه خواربارفروشی

will sell general things.

چیزهای عمومی را می فروشد.

So all sorts of food, canned food that sells some vegetables, some meat,

بنابراین انواع غذاها، غذاهای کنسرو شده که سبزیجات، گوشت

some cheese, groceries is everything that you could possibly think of eating. Hmm.

، پنیر، مواد غذایی می فروشند، همه چیزهایی هستند که می توانید به خوردن آن فکر کنید. هوم

Wall cans of water, drink anything.

قوطی های دیواری آب، هر چیزی بنوشید.

Anything you think you could eat would be a grocery shop, which we now tend to.

هر چیزی که فکر می کنید می توانید بخورید می تواند یک مغازه خواربار فروشی باشد، که ما اکنون به آن تمایل داریم.

We don't tend to call them grocery shops anymore.

ما دیگر تمایلی نداریم که آنها را مغازه های مواد غذایی بنامیم.

We tend to call them supermarkets temporary in American English.

ما تمایل داریم آنها را در انگلیسی آمریکایی سوپرمارکت های موقت بنامیم.

They still cool.

آنها هنوز خنک هستند.

They still use the word groceries, do they?

آنها هنوز از کلمه مواد غذایی استفاده می کنند، درست است؟

So it is still you.

پس هنوز تو هستی

You will find a lot of shops still use the word grocer and also

شما خواهید دید که بسیاری از مغازه ها هنوز از کلمه بقالی استفاده می کنند و همچنین

when a person is going out to buy the things for their

زمانی که شخصی برای خرید اجناس

for their week, maybe food, canned food

هفته خود به بیرون می رود، شاید غذا، کنسرو

and also other things including toiletries, soap, shampoo,

و همچنین چیزهای دیگری از جمله لوازم بهداشتی، صابون، شامپو،

toilet paper are often all

دستمال توالت اغلب استفاده می شود. همه

included in grocery as well.

در خواربارفروشی نیز گنجانده شده است.

Pedro's talking about his very healthy diet.

پدرو در مورد رژیم غذایی بسیار سالم خود صحبت می کند.

He drinks six litres of water a day, and his diet is based on chicken eggs.

او در روز شش لیتر آب می نوشد و رژیم غذایی او بر اساس تخم مرغ است.

Bovine, which is cow, doesn't it?

گاو، که گاو است، اینطور نیست؟

Liver.

Bovine liver cows. Cows, liver.

کبد.

گاو جگر گاوی. گاو، جگر.

Oatmeal potatoes, corn and rice.

سیب زمینی بلغور جو دوسر، ذرت و برنج.

That sounds very healthy.

این خیلی سالم به نظر می رسد.

I can't see many

من نمی توانم

fruit in there.

میوه های زیادی را در آنجا ببینم.

Pedro, do you eat fruit as well? Hmm.

پدرو تو میوه هم میخوری؟ هوم

But that looks like a very healthy diet.

اما به نظر یک رژیم غذایی بسیار سالم است.

Good staples. Is that about?

منگنه های خوب این در مورد است؟

Yes. When we talk about staples,

آره. وقتی در مورد مواد اولیه صحبت می کنیم،

we often think of things that are there to provide your vitamins,

اغلب به چیزهایی فکر می کنیم که برای تامین ویتامین های شما وجود دارد،

all of the essential essentials, such of food.

همه موارد ضروری، مانند غذا.

So wheat, yes, would be a staple bread would be a staple.

بنابراین گندم، بله، یک نان اصلی خواهد بود.

It's a sort of

این نوعی

something that everybody eats a lot of to keep healthy.

چیزی است که همه برای حفظ سلامتی زیاد آن را می خورند.

I like to call it common food.

من دوست دارم اسمش را غذای معمولی بگذارم.

You would probably say potatoes might be a staple, but certainly wheat

احتمالاً می‌گویید سیب‌زمینی می‌تواند یک غذای اصلی باشد، اما مطمئناً

milk, butter, bread,

شیر گندم، کره، نان،

eggs, you would say they are staples.

تخم‌مرغ، می‌توانید بگویید که آنها جزء اصلی هستند.

Rice would be a staple in India

برنج یک غذای اصلی در هند

and in China rice would be a staple food.

و در چین برنج یک غذای اصلی خواهد بود.

It's a it's a very common.

این یک امر بسیار رایج است.

That's the food that you can't do without

این همان غذایی است که بدون مواد اولیه نمی توانید

the staples.

انجام دهید.

You're important food groups.

شما از گروه های غذایی مهم هستید.

We have some words connected to food, some slang words.

ما چند کلمه مرتبط با غذا داریم، چند کلمه عامیانه.

Sometimes we might refer to food as grub.

گاهی اوقات ممکن است به غذا به عنوان گراب اشاره کنیم.

I like this grub.

من این گراب را دوست دارم

You might grab some grub.

ممکن است کمی خاک بردارید.

So this word refers to food, maybe something you want to eat very quickly.

بنابراین این کلمه به غذا اشاره دارد، شاید چیزی که بخواهید خیلی سریع بخورید.

Maybe you won't.

شاید نخواهی

You are hungry and you want to to suddenly have something to eat.

شما گرسنه هستید و می خواهید ناگهان چیزی برای خوردن داشته باشید.

You need some grub.

شما به مقداری گراب نیاز دارید.

It's a great slang word.

این یک کلمه عامیانه عالی است.

It is a slang word for fat a meal, isn't it? Yes.

این یک کلمه عامیانه برای غذای چاق است، اینطور نیست؟ آره.

Or food. Oh, food. Yes.

یا غذا. اوه غذا آره.

Let's, let's get some grub you might say.

بیایید، بیایید مقداری گربه که ممکن است بگویید.

But it could be anything.

اما می تواند هر چیزی باشد.

It could be a meal, a restaurant could be a sandwich, a local shop.

این می تواند یک وعده غذایی باشد، یک رستوران می تواند یک ساندویچ باشد، یک فروشگاه محلی.

So this is often used as a colloquialism or

بنابراین این اغلب به عنوان یک اصطلاح محاوره ای یا

maybe also a slang term for food.

شاید یک اصطلاح عامیانه برای غذا استفاده می شود.

Here's another one I need to get through these a little quicker chow as well.

در اینجا یکی دیگر از من باید از طریق این غذا کمی سریع تر نیز هست.

I love that chow.

من آن غذا را دوست دارم.

So when we talk about chow, you want to have some or grab

بنابراین وقتی در مورد چاو صحبت می کنیم،

or get some chow.

می خواهید مقداری غذا بخورید یا چو بگیرید یا بگیرید.

We are talking about food.

ما در مورد غذا صحبت می کنیم.

It is a very informal way of saying food.

این یک روش بسیار غیر رسمی برای گفتن غذا است.

We don't use that very much in the UK, do we?

ما در بریتانیا زیاد از آن استفاده نمی کنیم، درست است؟

That word, we can use it. Yes, yes.

این کلمه، ما می توانیم از آن استفاده کنیم. بله بله.

It might be used in certain situations.

ممکن است در شرایط خاصی استفاده شود.

It is is maybe not common, but it certainly is

شاید رایج نباشد، اما مطمئناً

used to use in America more, would you say?

در آمریکا بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد.

I think it's used equally.

من فکر می کنم به همان اندازه استفاده می شود.

We will use chow here.

ما در اینجا از چو استفاده خواهیم کرد.

It can also used as a verb as well.

همچنین می تواند به عنوان یک فعل نیز استفاده شود.

If you eat something quickly, you chow down something.

اگر چیزی را سریع بخورید، چیزی را میل می کنید.

So quite often we will say that a person who eats,

بنابراین اغلب می گوییم که فردی که غذا می خورد

they eat a lot of food or they eat very quickly.

، غذای زیادی می خورد یا خیلی سریع غذا می خورد.

You chow down the food, you eat it

شما غذا را می خورید، خیلی سریع می خورید

very quickly.

.

He has said earlier that he likes raisins.

او قبلا گفته بود که کشمش دوست دارد.

Oh, okay.

اوه، باشه

Which, of course, is dried grapes.

که البته انگور خشک است.

I love raisins.

من عاشق کشمش هستم.

You can eat a handful of raisins, can't you?

شما می توانید یک مشت کشمش بخورید، نمی توانید؟

I'm wild of raisins in anything. I'll put it in porridge.

من در هر کاری وحشی کشمش هستم. من آن را در فرنی قرار می دهم.

I put it on cereal.

روی غلات گذاشتم.

But you've got to be careful because when you think if you have raisins are dry, great.

اما شما باید مراقب باشید زیرا وقتی فکر می کنید که کشمش خشک است، عالی است.

But if you have a handful of raisins, it's not having

اما اگر یک مشت کشمش دارید، به این معناست که

hundreds of grapes all at the same time.

صدها انگور همزمان نخورده باشید.

How would you

چطور

I wonder what you're going to say then?

می‌خواهم تعجب کنم که آن وقت چه می‌خواهی بگویی؟

Well, when you think each one is a dry grape.

خوب، وقتی فکر می کنید هر کدام یک انگور خشک است.

Hmm. Well, how grapes would you normally eat?

هوم خوب، به طور معمول چه انگور می خورید؟

You probably have maybe a dozen grapes, so a handful would be about 20 or 30.

شما احتمالاً دوازده انگور دارید، بنابراین یک مشت انگور حدود 20 یا 30 خواهد بود.

It's like having to bench, not having a big bunch of grapes all at once.

مثل این است که باید نیمکت کنید، نه اینکه یکباره یک خوشه بزرگ انگور نداشته باشید.

There's a lot of sugar in raisins.

در کشمش قند زیادی وجود دارد.

You've got to be a bit careful with those. Yes.

شما باید کمی مراقب آنها باشید. آره.

And that does happen quite often with food that appears to be healthy.

و این اغلب با غذاهایی که سالم به نظر می رسند اتفاق می افتد.

If You eat too much of it, as we mentioned earlier, about the bananas.

اگر بیش از حد از آن بخورید، همانطور که قبلا ذکر کردیم، در مورد موز.

So too many bananas, one banana healthy.

خیلی موز، یک موز سالم است.

Good for you, but too many bananas.

برای شما خوب است، اما موز زیاد است.

Not so good.

خیلی خوب نیست

Not so healthy. Yes.

نه چندان سالم آره.

Salad chocolate says in China, the staple food is rice. Yes.

شکلات سالاد می گوید در چین غذای اصلی برنج است. آره.

The the

the most important food is

مهمترین غذا

something that everybody eats and also noodles as well,

چیزی است که همه می خورند و همچنین رشته فرنگی

which which can be made from rice or wheat.

که می تواند از برنج یا گندم درست شود.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Here's one of my favourite words connected to food snack.

در اینجا یکی از کلمات مورد علاقه من در ارتباط با میان وعده است.

All right. Yeah.

خیلی خوب. آره

So this can be used as a verb or a noun.

بنابراین این می تواند به عنوان یک فعل یا یک اسم استفاده شود.

So the thing you are eating, maybe a small meal,

بنابراین چیزی که می خورید، شاید یک وعده غذایی کوچک،

maybe something you want to eat quickly.

شاید چیزی که می خواهید سریع بخورید.

We describe as a snack.

ما به عنوان یک میان وعده توصیف می کنیم.

So maybe it is not your lunch or dinner or breakfast.

پس شاید ناهار یا شام یا صبحانه شما نباشد.

Maybe you are just eating something very quickly whilst you are on the go.

شاید در حالی که در حال حرکت هستید خیلی سریع چیزی می خورید.

Maybe in between main meals. Yes.

شاید بین وعده های اصلی. آره.

You might have a little snack around 11:00,

ممکن است حوالی ساعت 11:00 یک میان وعده بخورید،

which could be a couple of biscuits

که می تواند چند بیسکویت

or a chocolate bar that would be a snack.

یا یک شکلات تخته ای باشد که می تواند یک میان وعده باشد.

And also as a verb, you snack on something, you eat something,

و همچنین به عنوان یک فعل، چیزی میان وعده می خورید، چیزی می خورید،

maybe something just to fill your stomach slightly

شاید چیزی فقط برای اینکه شکم خود را کمی

in between your main meals.

در بین وعده های غذایی اصلی پر کنید.

So this can be used as noun to describe the actual food

بنابراین این می تواند به عنوان اسم برای توصیف غذای واقعی

or the actual action of eating something.

یا عمل واقعی خوردن چیزی استفاده شود.

Just very quickly, you have a quick snack.

خیلی سریع، شما یک میان وعده سریع دارید.

You snack on something.

یه چیزی میخوری

Patrick has I asked a question about fruit and Pedro

پاتریک سوالی درباره میوه پرسیدم و پدرو

says he has avocados and guava.

می گوید آووکادو و گواوا دارد.

Oh, time.

اوه زمان

You like you like avocado? Yes.

دوست داری آووکادو دوست داری؟ آره.

They say that, you know, one

آنها می گویند که، می دانید، یک

avocados are very high in fat,

آووکادو دارای چربی بسیار بالایی است،

but there is very healthy fat.

اما چربی بسیار سالمی وجود دارد.

So you can put on weight if you eat too many avocados.

بنابراین اگر آووکادو زیاد بخورید می توانید وزن خود را افزایش دهید.

But say one a week is good.

اما بگو هفته ای یک عدد خوب است.

Very good for you because it's got unhealthy, very healthy fats in it,

برای شما بسیار خوب است زیرا چربی های ناسالم و بسیار سالمی در آن وجود

which are good obviously for your

دارد که مشخصا برای

cholesterol level.

سطح کلسترول شما مفید هستند.

I always think of I can't I can't think about avocados nowadays

من همیشه به این فکر می‌کنم که نمی‌توانم، این روزها نمی‌توانم به آووکادو

without thinking of that that guy on YouTube who just keeps eating lots of food.

فکر کنم بدون اینکه به آن مردی در یوتیوب فکر کنم که به خوردن مقدار زیادی غذا ادامه می‌دهد.

Nick Avocado, I can't stop thinking about him,

نیک آووکادو، نمی‌توانم از فکر کردن به او دست بردارم

you see, because he started off as being a vegan,

، می‌بینی، زیرا او شروع به وگان بودن و

eating healthy food, and then suddenly he decided he didn't want to be a vegan.

خوردن غذاهای سالم کرد و ناگهان تصمیم گرفت که نمی‌خواهد وگان شود.

And so instead he just eats all of the worst food

و بنابراین در عوض او فقط بدترین غذاها

and also lots of the food as well.

و همچنین مقدار زیادی غذا را می خورد.

So whenever I think of avocado, I always think of that guy on YouTube.

بنابراین هر زمان که به آووکادو فکر می کنم، همیشه به آن مرد در یوتیوب فکر می کنم.

Eating lots of food is another one.

خوردن زیاد غذا یکی دیگر از این موارد است.

Steve I think Pedro has very healthy diet and

استیو من فکر می کنم پدرو رژیم غذایی بسیار سالمی دارد و

but you can see from his pictures, it sounds healthy.

اما از تصاویر او می توانید ببینید که سالم به نظر می رسد.

Yes, yes. Meal.

بله بله. وعده غذایی.

So this is a general term for any anything

بنابراین این یک اصطلاح کلی برای هر چیزی است

that is normally placed or prepared

که معمولاً

for maybe one person or a group of people to eat.

برای خوردن یک فرد یا گروهی از مردم قرار داده می شود یا آماده می شود.

So a meal is something that is prepared or served.

پس غذا چیزی است که تهیه یا سرو می شود.

Maybe for one person you might make a meal for yourself

شاید برای یک نفر برای خودتان غذا درست کنید

or you might cook a meal for many people.

یا برای خیلی ها غذا درست کنید.

So you make it, you make a lot of it, and then you serve

بنابراین شما آن را درست می کنید، مقدار زیادی از آن را درست می کنید، و سپس

that meal to other people

آن وعده غذایی را برای افراد دیگر

and the meal could be breakfast and it is dinner, it could be tea,

سرو می کنید و غذا می تواند صبحانه باشد و شام باشد، می تواند چای باشد،

but it suggests something substantial.

اما چیزی قابل توجه را پیشنهاد می کند.

Yes, something a lot more than a snack.

بله، چیزی بسیار بیشتر از یک میان وعده.

I'm going to cook a meal.

من می روم یک غذا درست کنم.

So maybe it was.

پس شاید اینطور بود.

Yes, you could say it was.

بله، می توان گفت همینطور بود.

Say it was.

بگو بود.

I know you are having your evening meal, which you could also describe

من می دانم که شما در حال خوردن عصرانه هستید، که می توانید آن را

as your dinner, but a meal is just something you eat.

به عنوان شام خود نیز توصیف کنید، اما یک وعده غذایی فقط چیزی است که می خورید.

So I often say to you, I'm going to cook the meal.

بنابراین من اغلب به شما می گویم، من می خواهم غذا را بپزم.

I wouldn't say I'm going to cook dinner.

من نمی گویم می خواهم شام بپزم.

Hmm. I could say that.

هوم من می توانم این را بگویم.

Yeah, it was, say, 6:00 at night.

آره، مثلاً 6:00 شب بود.

I would say I'm going to cook cook the meal

من می گویم که می خواهم غذا را بپزم

because we know that that meal is dinner because of the time.

زیرا می دانیم که آن غذا به دلیل زمان، شام است .

But yeah, you could

اما بله، شما می

you yeah that meal exactly is just

توانید بله، این وعده غذایی دقیقاً

a substantial amount of food, breakfast, dinner or tea.

مقدار قابل توجهی غذا، صبحانه، شام یا چای است.

Yes. Another one we can use if you are going to a party

آره. یکی دیگر از ما می توانیم استفاده کنیم اگر شما به یک مهمانی

like we all next week, we are going to a wedding, not ours.

مانند همه ما هفته آینده می رویم، ما به عروسی می رویم، نه مال خودمان.

A wedding reception next week because Mr.

جشن عروسی هفته آینده چون

Steve's nephew is getting married.

برادرزاده آقای استیو در حال ازدواج است.

Well, he's got married already, but this is another wedding

خوب، او قبلاً ازدواج کرده است، اما این یک عروسی دیگر

for people living in the UK.

برای افرادی است که در بریتانیا زندگی می کنند.

So I'm not sure if it's a real wedding

بنابراین مطمئن نیستم که آیا این یک عروسی واقعی است

or maybe maybe we just go to a cardboard church.

یا شاید ما فقط به یک کلیسای مقوایی برویم.

It's not real.

این واقعی نیست.

We just pretend there's no religious overtones to this wedding about.

ما فقط وانمود می کنیم که هیچ گونه رنگ مذهبی در این عروسی وجود ندارد.

Oh, I see. Yes. Oh, is that why?

اوه می فهمم. آره. اوه، به همین دلیل است؟

Because

چون

they consider themselves as atheists.

خود را ملحد می دانند.

Oh, really? Both of them.

اوه، واقعا؟ هر دوی آنها.

I think there's no religious overtones or religious elements to this particular wedding.

من فکر می‌کنم هیچ رنگ مذهبی یا عناصر مذهبی در این عروسی خاص وجود ندارد.

There's no praying.

هیچ دعایی نیست

There's no.

وجود ندارد.

Well, how do you make vowels, then?

خوب، پس چگونه صدادار درست می کنید؟

Well, I think you can still make that.

خوب، من فکر می کنم شما هنوز هم می توانید آن را انجام دهید.

I don't know how it works.

من نمی دانم چگونه کار می کند.

Maybe they have.

شاید داشته باشند.

Well, that was just the point I was making, because vowels

خوب، این فقط نکته ای بود که من به آن اشاره کردم، زیرا مصوت

are normally before vowels are exchanged.

ها معمولاً قبل از مبادله مصوت ها هستند.

The promises they normally say before God, before God, you make your vowels.

قول هایی که معمولاً در پیشگاه خدا می گویند، در پیشگاه خدا، شما مصوت های خود را می سازید.

Yes, yes. So.

بله بله. بنابراین.

So if there's no God, if there's no God

بنابراین اگر خدا نباشد، اگر خدا

in the ceremony, then the vowels,

در مراسم نباشد، پس صدادارها،

I think you can still make them.

فکر می‌کنم هنوز بتوانید آنها را بسازید.

But it's worded differently I guess, but it makes them pointless

اما من حدس می‌زنم که به گونه‌ای دیگر بیان شده است ، اما آنها را بی‌معنا می‌کند،

because it's the God bit, it's the stamp of God.

زیرا بیت خداست، مهر خداست.

You must promise.

باید قول بدی

Petra not giving is very much of his time today.

امروز خیلی وقتش را نمی دهد که پترا نمی دهد.

He's just come in

او به تازگی وارد شده است

in a flourish and he's gone.

و او رفته است.

Oh, off to eat some healthy food.

اوه، برو یه غذای سالم بخور

See you later, Pedro.

بعدا میبینمت پدرو

Another one.

Anyway, the word feast. Feast is another word.

یکی دیگه.

به هر حال کلمه جشن. عید یک کلمه دیگر است.

That's interesting, because you can use it as a noun and also a verb,

این جالب است، زیرا می توانید از آن به عنوان اسم و همچنین فعل استفاده کنید

a feast that suggests a large quantity of food. Yes.

، جشنی که مقدار زیادی غذا را نشان می دهد. آره.

And he often gives the suggestion of meat.

و او اغلب پیشنهاد گوشت را می دهد.

But of course, it doesn't have to a wedding feast, as you say. Yes.

اما البته به قول شما نیازی به جشن عروسی نیست. آره.

Where the parents are going to impress all the guests

جایی که والدین قرار است همه مهمانان را تحت تاثیر قرار دهند

and the other family of a person is

و خانواده دیگر یک فرد در

being married,

حال ازدواج است،

showing off, impressing with a large spread of food.

خودنمایی می کند، با پخش گسترده غذا تحت تاثیر قرار می دهد.

The feast, as is often done to impress people.

جشن، همانطور که اغلب برای تحت تاثیر قرار دادن مردم انجام می شود.

So, yes, Lewis says, hey, you, you have a snack when you are peckish.

بنابراین، بله، لوئیس می‌گوید، هی، شما، وقتی کج خلق هستید، یک میان وعده می‌خورید.

Oh, yes. Yes, that's a good word. Good word. Peckish.

آه بله. بله، این کلمه خوبی است. حرف خوب بداخلاق.

The feeling of wanting to eat something straight away.

احساس تمایل به خوردن بلافاصله چیزی.

You feel peckish, you want to eat something quick.

شما احساس بی قراری می کنید، می خواهید سریع چیزی بخورید.

A sandwich could be described as a snack, couldn't it?

ساندویچ را می توان به عنوان یک میان وعده توصیف کرد، اینطور نیست؟

It can just as small.

می تواند به همان اندازه کوچک باشد.

Just a sandwich. Yes, it's a snack.

فقط یک ساندویچ بله، این یک میان وعده است.

A small amount of food just to keep your energy levels going.

مقدار کمی غذا فقط برای حفظ سطح انرژی شما.

Well, I'm feeling peckish. I think I'll a sandwich.

خوب، من احساس بدی دارم. فکر کنم ساندویچ بخورم

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Thanks for that is here are some words

متشکرم که در اینجا چند کلمه

to describe the way you eat.

برای توصیف نحوه غذا خوردن شما وجود دارد.

So here are some words that describe the the sound

بنابراین در اینجا چند کلمه وجود دارد که صدا

or maybe the way the manner in which you eat food.

یا شاید نحوه خوردن غذا را توصیف می کند.

So our first word is chew.

بنابراین اولین کلمه ما جویدن است.

I like this word chew.

من این کلمه جویدن را دوست دارم.

You chew, you put the food in your mouth

شما می جوید، غذا را در دهان خود می گذارید

and then you need to make the food soft so you can swallow it.

و سپس باید غذا را نرم کنید تا بتوانید آن را قورت دهید.

Because if you eat food too quickly,

زیرا اگر غذا را خیلی سریع بخورید،

you can get into all sorts of problems.

ممکن است دچار انواع مشکلات شوید.

So quite often something hard, maybe meat, a good example meat

بنابراین اغلب اوقات چیزی سفت، شاید گوشت، یک نمونه خوب گوشت

or Mr.

Steve when he's made potatoes, I'm bad at chewing my food, aren't I? Mr..

یا آقای

استیو وقتی سیب زمینی درست می کند، من در جویدن غذا بدم، نه؟ آقا.

Don't you don't I'm very bad at chewing my food.

مگه نه من در جویدن غذام خیلی بدم.

Mr. Steve eats so fast.

آقای استیو خیلی سریع غذا می خورد.

Yes, sir.

بله قربان.

Because I'm usually hungry and you should chew your food because it's part of the

زیرا من معمولا گرسنه هستم و شما باید غذای خود را بجوید زیرا بخشی از

start in the process of digestion.

شروع فرآیند هضم است.

So if you don't choose your food properly, then your stomach is going to have a much

بنابراین اگر غذای خود را به درستی انتخاب نکنید ، معده شما

it's going to have to work a lot harder to break the food down

برای تجزیه غذا

to digest to digest it, because if it's not in smaller

برای هضم و هضم آن بسیار سخت‌تر کار می‌کند، زیرا اگر در

chunks, it's got to take a long time to process it.

تکه‌های کوچک‌تر نباشد، باید کار کند. برای پردازش آن زمان زیادی صرف شود.

And you might your stomach might make too much acid because it needs more acid to break down the food

و ممکن است معده شما بیش از حد اسید تولید کند، زیرا به اسید بیشتری برای تجزیه غذا نیاز دارد،

because you haven't chewed it properly and then you might get acid reflux and all sorts of problems.

زیرا آن را به درستی نجویده اید و سپس ممکن است دچار رفلاکس اسید و انواع مشکلات شوید.

Well, what people often don't realise is that the digestive

خوب، چیزی که مردم اغلب متوجه نمی شوند این است که فرآیند گوارش

process starts in your mouth.

از دهان شما شروع می شود.

Yeah, because you produce normally when you eat,

بله، چون وقتی غذا می خورید به طور معمول تولید می کنید،

you will produce that liquid.

آن مایع را تولید خواهید کرد.

It's almost like water, but it's saliva.

تقریباً شبیه آب است، اما بزاق است.

But it's not just one thing, it's not just water.

اما این فقط یک چیز نیست، فقط آب نیست.

It actually has things in it.

در واقع چیزهایی در خود دارد.

Enzymes think enzymes. Yeah. Yes.

آنزیم ها آنزیم فکر می کنند. آره آره.

It will actually start the digestive process.

در واقع فرآیند گوارش را آغاز خواهد کرد.

It actually starts from my if memory serves me right, it turns it into sugar,

در واقع از حافظه من شروع می شود، آن را به قند تبدیل می کند

it's amylase, which breaks down starches into sugar.

، آمیلاز است که نشاسته را به قند تجزیه می کند.

So this process already started.

بنابراین این روند از قبل شروع شده است.

And if you want to prove this, here's a little thing you might want to try.

و اگر می خواهید این را ثابت کنید، در اینجا یک چیز کوچک وجود دارد که ممکن است بخواهید امتحان کنید.

Take a piece of white bread, just a small piece of white bread, put it in your mouth

یک تکه نان سفید، فقط یک تکه کوچک نان سفید بردارید، آن را در دهان بگذارید

and then chew it, but keep chewing in mouth for a very long time.

و سپس آن را بجوید، اما جویدن را برای مدت طولانی در دهان ادامه دهید.

And eventually, after a few minutes,

و در نهایت بعد از چند

the bread will start to taste sweet.

دقیقه طعم نان شیرین می شود.

And that's because your saliva is starting

و این به این دلیل است که بزاق شما شروع

to convert the starch in the bread into

به تبدیل نشاسته موجود در نان به

sugar.

قند کرده است.

Sugar Valentine makes a good point here because they recommend

شکر ولنتاین در اینجا به نکته خوبی اشاره می کند زیرا آنها توصیه می کنند

that you chew your food for 15, 20 times

که غذای خود

before you swallow it as a rule.

را به طور معمول 15،20 بار قبل از قورت دادن آن بجوید.

Because then you're breaking it down and you've got lots of saliva

زیرا در این صورت شما آن را می شکنید و بزاق

so it won't get stuck and cause problems, you know, as it's going into your stomach.

زیادی دارید تا گیر نکند و مشکلی ایجاد نکند، همانطور که به معده شما می رود.

And, you know, if there's anything I want to start doing.

و، می دانید، اگر کاری هست که بخواهم شروع به انجام آن کنم.

It's chewing my food more.

بیشتر غذای من را می جود.

Yes, I've been saying it for 40 years.

بله، 40 سال است که می گویم.

But, you know, if you ever want to see something that's not disgusting

اما، می دانید، اگر بخواهید چیزی را ببینید که منزجر کننده

but it's almost disgusting.

نیست، اما تقریباً منزجر کننده است.

It's when Steve sits down and he's hungry

زمانی است که استیو می نشیند و گرسنه است

and he just he just

و او

I just have to get that food in my mouth.

فقط باید آن غذا را در دهانم بیاورم.

Yeah. So small quantities. I think I'm going to try that.

آره خیلی کمه فکر می کنم می خواهم آن را امتحان کنم.

Smaller quantities and chew it slowly because eating in the UK

مقادیر کمتر و آهسته بجوید، زیرا غذا خوردن در بریتانیا

I mean, on the continent, you know, in sort of Italy and Spain and France and

، منظورم در قاره ، در ایتالیا، اسپانیا و فرانسه است و

eating

غذا خوردن

is not just something that you just do because you have to do it.

فقط کاری نیست که فقط به این دلیل انجام دهید که باید آن را انجام دهید.

It's it's part of a sort of a social process.

این بخشی از نوعی فرآیند اجتماعی است.

And you sit down, you make a thing out of me as you don't just wolf it down.

و تو می نشینی، از من چیزی درست می کنی که فقط آن را به زمین نمی زنی.

There's no expression. Yeah.

هیچ بیانی وجود ندارد آره

If you wolf down your food as in the animal, the wolf

اگر مانند حیوان غذای خود را پایین بیاورید،

wolves eat their food very quickly.

گرگ ها غذای خود را خیلی سریع می خورند.

Then they feel like here. Oh,

سپس آنها احساس می کنند اینجا هستند. اوه،

Duncan, look, I didn't even know.

دانکن، ببین، من حتی نمی دانستم.

Yes, so to Wolf down is to eat in a very hungry.

بله، بنابراین به گرگ پایین است به خوردن در یک بسیار گرسنه است.

It's as if you are starving. You need to eat quickly.

انگار از گرسنگی می میری. باید سریع غذا بخوری

You eat the food fast.

شما غذا را سریع می خورید.

You you push the food into your mouth so, so quickly.

شما غذا را خیلی سریع به دهان خود فشار می دهید.

Don't woof down your food. Yeah. Digestion problems. Yes.

غذای خود را به هم نزنید آره مشکلات گوارشی. آره.

So to eat eat fast.

پس برای غذا خوردن سریع بخورید.

To eat like a wolf for a dog. Even

مثل گرگ برای سگ غذا خوردن حتی

Lewis is going.

لوئیس هم می رود.

He's got some friends arriving and they've come a bit early.

او چند دوست دارد که آمده اند و آنها کمی زودتر آمده اند.

That's very rude to arrive early.

این خیلی بی ادبی است که زود بیایید.

You should always arrive slightly late. Yes, I need you.

همیشه باید کمی دیر برسید. بله، من به شما نیاز دارم.

I'm joking. No, I think you're right.

من شوخی میکنم. نه، فکر می کنم حق با شماست.

I don't like turning up on time or even early because you turn off

من دوست ندارم به موقع یا حتی زود بیایم، زیرا

early, you might still be cleaning the bathroom when people arrive.

زود خاموش می‌شوی، ممکن است وقتی مردم می‌رسند، هنوز در حال تمیز کردن حمام هستید .

Well, not just that, but it's boring.

خوب، نه فقط این، بلکه خسته کننده است.

I don't like going to parties early because there's never anyone there

من دوست ندارم زود به مهمانی بروم چون هیچ کس آنجا نیست

and then you end up standing around like an idiot.

و بعد مثل یک احمق در اطراف می ایستی.

I don't think Lewis is having a party.

فکر نمی کنم لوئیس در حال برگزاری مهمانی باشد.

I think there's just invited friends around. Very nice.

من فکر می کنم فقط دوستان دعوت شده در اطراف وجود دارد. بسیار خوب.

So I hope you've cleaned your house out

بنابراین امیدوارم که خانه خود را تمیز کرده باشید و اکنون وحشت زده به این طرف

and you're not running around panicking now, having to clean things.

و آن طرف نرفته اید و مجبور نیستید وسایل را تمیز کنید.

So here are some eating habits very quickly.

بنابراین در اینجا برخی از عادات غذایی بسیار سریع آورده شده است.

Eating habits, types of eating behaviour

عادات غذایی، انواع رفتار غذا خوردن

I suppose is the best way of describing it.

فکر می کنم بهترین راه برای توصیف آن است.

So here we go. Eating habits.

پس بزن که بریم. عادات غذایی

Here is one that a lot of people do.

در اینجا یکی است که بسیاری از مردم انجام می دهند.

Although there are many people who do not admit to doing it.

اگرچه افراد زیادی هستند که به انجام آن اعتراف نمی کنند.

Binge I.

Binge I.

I love that word.

من آن کلمه را دوست دارم.

So a person might binge, they might suddenly eat.

بنابراین یک فرد ممکن است پرخوری کند، ممکن است ناگهان غذا بخورد.

Even if they don't feel hungry, they might eat

حتی اگر احساس گرسنگی نکنند، ممکن است

a large quantity of food.

مقدار زیادی غذا بخورند.

They are just eating because they want to eat, not because they are hungry.

آنها فقط به این دلیل غذا می خورند که می خواهند غذا بخورند، نه به این دلیل که گرسنه هستند.

You binge, you eat large quantities of it.

پرخوری می کنید، مقدار زیادی از آن را می خورید.

No one particular thing there isn't.

هیچ چیز خاصی وجود ندارد.

So you binge on something.

بنابراین شما در یک چیزی زیاده روی می کنید.

It could be chocolate cake. Yeah.

ممکنه کیک شکلاتی باشه آره

Like we did last last night.

مثل دیشب که انجام دادیم.

We had a binge.

پرخوری داشتیم

You go.

If you on a binge, it means that you I mean, that can be alcohol as well.

تو برو.

اگر شما در حال پرخوری هستید، به این معنی است که منظور من این است که می تواند الکل نیز باشد.

It doesn't have to be food.

لازم نیست غذا باشد.

You can go on an alcohol binge

شما می توانید به الکل زیاده روی کنید

and it means you have far more than is considered healthy.

و این بدان معناست که شما بسیار بیشتر از آن چیزی که سالم تلقی می شود دارید.

Yes, in one go.

بله، در یک حرکت.

We certainly did that last night. You

ما حتماً دیشب این کار را کردیم.

you don't stop doing it.

شما از انجام آن دست برنمی دارید

People with eating disorders,

افراد مبتلا به اختلالات خوردن،

maybe a person who just feels as if they need to eat

شاید افرادی که فقط احساس می کنند که باید

just the sensation or the feeling of eating.

فقط از احساس یا احساس خوردن غذا بخورند.

Somehow it gives them a psychological comfort.

به نوعی به آنها آرامش روانی می دهد.

So quite often we refer to binge

بنابراین اغلب ما به

eating as a person who just eats.

پرخوری به عنوان فردی که فقط غذا می‌خورد اشاره می‌کنیم.

Even if they don't feel hungry, they still want to.

حتی اگر احساس گرسنگی نمی کنند، باز هم می خواهند.

I believe the the is compulsive eater,

من معتقدم که آدم اجباری است

a person who can't stop themselves.

، فردی که نمی تواند جلوی خودش را بگیرد.

They will binge.

آنها پرخوری خواهند کرد.

They will spend maybe 20 or 30 minutes

آنها شاید 20 یا 30 دقیقه را

just eating a large quantity of one thing.

صرف خوردن مقدار زیادی از یک چیز کنند.

Oh, it could be alcohol, of course.

اوه، البته ممکن است الکل باشد.

Yes. Of binge ice cream? Yes. Yes.

آره. از بستنی پرخوری؟ آره. آره.

You know what happens?

میدونی چی میشه؟

You're going out with your boyfriend or girlfriend and everything is all right.

شما با دوست پسر یا دوست دختر خود بیرون می روید و همه چیز خوب است.

And then one day she or he says, I'm sorry, I'm sorry.

و سپس یک روز او یا او می گوید، متاسفم، متاسفم.

We've been together for a long time, but I'm sorry.

ما خیلی وقته با هم بودیم، اما متاسفم.

I can't see you anymore.

من دیگه نمیتونم ببینمت

I'm sorry I have to leave you.

متاسفم که باید ترکت کنم

We have to break up and then you go home.

باید از هم جدا بشیم و بعد تو برو خونه.

And what's the first thing you do, Steve? You

و اولین کاری که انجام می دهید چیست، استیو؟ شما

binge on food quite often.

اغلب غذا می خورید.

Ice cream.

بستنی.

It's a very great comfort food.

خیلی غذای راحتی عالیه

Ice cream. I think it is the best.

بستنی. به نظر من بهترین است.

Well, my mother tells me,

خب، مادرم به من می‌گوید،

well, even when I was growing up, about how much more regimented

خوب، حتی وقتی بزرگ می‌شدم، در مورد اینکه چقدر

it was when you ate

in the past, when my mother was growing up, this the table would be sat,

در گذشته غذا می‌خوردی، وقتی مادرم بزرگ می‌شد، این سفره می‌نشست

there would be a nice tablecloth,

، سفره‌ای خوب می‌شد.

there would be the correct knives and forks, a nice dinner service,

چاقوها و چنگال‌های درست، یک سرویس شام خوب،

and all the family sat around and the meal was an event.

و همه اعضای خانواده دور هم می‌نشستند و غذا یک رویداد بود.

Every meal was an event.

هر وعده غذایی یک رویداد بود.

You didn't you didn't sit watching television while you were eating your food, which,

مگه ننشستید وقتی داشتین غذا میخوردید تلویزیون تماشا میکردید که

as someone has mentioned, it being a bad habit, which of course we all do

همونطور که یکی گفته عادت بدیه که البته همه ما هر

from time to time.

از گاهی انجام میدیم.

But now nowadays food is often seen as something just to get out of the way.

اما امروزه غذا اغلب به‌عنوان چیزی برای کنار گذاشتن آن دیده می‌شود.

Yes, at home, rather than something it's not it's not an event. No.

بله، در خانه، به جای چیزی که نیست، یک رویداد نیست. نه.

And of course, that means I think a lot of digestive problems

و البته، این بدان معناست که فکر می‌کنم بسیاری از مشکلات گوارشی

have come about as a result of rushing

در نتیجه

of fitting food in. Yes.

تند کردن غذا به وجود آمده است. بله.

Around work.

حول و حوش کار

Yes. And social life or whatever.

آره. و زندگی اجتماعی یا هر چیز دیگری.

You just go, oh, I've just got to fit that food in.

فقط برو، اوه، من فقط باید آن غذا را در آن جا بدهم.

It's not seen as something to enjoy, you know, Sunday to spend time over,

این چیزی برای لذت بردن به نظر نمی رسد، می دانید، یکشنبه برای گذراندن وقت،

which is probably the healthy way of doing it

که احتمالاً روش سالم انجام آن است

and certainly the way our parents grew up

و مطمئناً راهی است که والدین ما رشد کرده اند.

and the way we used to when I grew up, you know, you'd sit down

و به روشی که وقتی من بزرگ شدم ، می‌دانی

with all talk, you'd be eating your food, you wouldn't be rushing, it would be so it would be an event.

، می‌نشستی با همه صحبت‌هایت، غذات را می‌خوردی، عجله نمی‌کردی، این اتفاق می‌افتاد.

Yes, a social event.

بله، یک رویداد اجتماعی.

So it was a chance for families to come together

بنابراین این فرصتی بود برای خانواده‌ها تا دور هم جمع شوند و با هم

and talk and share time together.

صحبت کنند و وقت خود را به اشتراک بگذارند.

But nowadays people don't do that.

اما امروزه مردم این کار را نمی کنند.

They just eat very quickly and then move on to their next thing,

آنها فقط خیلی سریع غذا می خورند و سپس به سراغ چیز بعدی می روند،

the next thing they have to do because their lives looking at food rows is going to have lunch.

کار بعدی که باید انجام دهند زیرا زندگی آنها با نگاه کردن به ردیف های غذایی ناهار است.

Oh, so you have a wonderful week to raise a thank you for your good wishes.

اوه، پس شما یک هفته فوق العاده برای تشکر از آرزوهای خوب خود دارید.

And it's time for Rosa.

و وقت رزا است.

Very nice. So she's having a meal.

بسیار خوب. بنابراین او در حال خوردن یک وعده غذایی است.

SATTER Reneau asks who has ever eaten

SATTER Reneau می پرسد که چه کسی تا به حال

something when he or she was driving? Yes.

چیزی خورده است که او در حال رانندگی است؟ آره.

Oh, yes, I've we've seen it, haven't we?

اوه، بله، من آن را دیده ام، نه؟

We've seen people eating.

ما مردم را در حال خوردن دیدیم.

Sometimes you might see a person with a sandwich.

گاهی ممکن است شخصی را با ساندویچ ببینید.

I've done that and their hand and they have one hand on the steering wheel

من این کار را کرده ام و دست آنها و آنها یک دستشان روی فرمان است

and the other hand they've got a sandwich in their hand.

و دست دیگرشان یک ساندویچ در دست دارند.

That is very naughty.

که خیلی شیطونه

I've done that many a time in my job in sales, and I'm needing to get from one appointment

من بارها در کارم در فروش این کار را انجام داده‌ام، و باید از یک قرار

to another and one's gone on for too.

به قرار دیگر بروم و یکی دیگر هم ادامه داشته باشد.

Or I didn't leave enough time in between and I'm hungry.

یا وقت کافی در این بین نگذاشتم و گرسنه هستم.

So I set off and I've got a sandwich in one hand and the steering wheel in the other

بنابراین من راه افتادم و یک ساندویچ در یک دست دارم و فرمان در دست دیگرم،

I don't do it anymore because,

دیگر این کار را نمی‌کنم، زیرا

you know, it's it's dangerous, obviously.

، می‌دانی، بدیهی است که خطرناک است.

And you can be heavily fined now for doing that.

و شما می توانید اکنون به دلیل انجام این کار به شدت جریمه شوید.

Even just drinking water.

حتی فقط آب خوردن

I still drink water and I'm going, I've seen you do that and I hate it.

من هنوز آب می خورم و می روم، دیدم که این کار را می کنی و از آن متنفرم.

I hate it when Steve drives along and he's got the steering wheel

من از آن متنفرم وقتی استیو در کنارش رانندگی می‌کند و فرمان را

like, this at 10:00 or 2:00

در دست دارد، ساعت 10:00 یا 2:00

doing that.

این کار را انجام می‌دهد.

And then in his other hand, there is a bottle bottle of

و سپس در دست دیگر او، یک بطری از شما وجود دارد

you become very skilled at

staying in control of the car whilst simultaneously eating and drinking.

که در کنترل ماشین در حین خوردن و آشامیدن به طور همزمان بسیار ماهر می شوید.

I don't do it anymore.

من دیگر این کار را نمی کنم.

Well, sometimes I do water because I think that, you know, if the road is safe,

خب، گاهی اوقات من آب می‌کنم چون فکر می‌کنم اگر جاده امن باشد

I mean, not that I should admit to it at work

، منظورم این نیست که باید در محل کار به آن اعتراف کنم،

because they've made it a policy at work that if we have an accident,

زیرا آنها این سیاست را در کار گذاشته‌اند که اگر تصادف کنیم،

if we are eating or drinking or doing something unsafe, then if we have an accident,

اگر ما داریم می خوریم یا می نوشیم یا کار ناامنی انجام می دهیم، پس اگر تصادف کردیم،

even if the police don't catch you, you know, you'll have to pay for the damage yourself.

حتی اگر پلیس شما را نگرفت، می دانید، خودتان باید خسارت را بپردازید.

Yes. Of the car.

آره. از ماشین.

So this this life story might be used as evidence?

پس این داستان زندگی ممکن است به عنوان مدرک استفاده شود؟

Yes. In the future.

آره. در آینده.

Well, Mr.

Steve, we would like to show exhibit ten B,

خوب، آقای

استیو، ما می خواهیم نمایشگاه ده B را نشان دهیم،

which is a clip from your live stream where you admit

که یک کلیپ از پخش زنده شماست که در آن اعتراف

to drinking water whilst driving in your car.

می کنید که هنگام رانندگی در ماشین خود آب می نوشید.

Of course, nowadays many cars can actually steer

البته امروزه بسیاری از خودروها می توانند

and drive on their own for certain period of time.

برای مدت معینی به تنهایی هدایت و رانندگی کنند.

Only really on the motorway.

فقط واقعاً در بزرگراه.

Yes, you do have to, but it don't do it,

بله، شما مجبورید، اما این کار را نمی کند،

doesn't it, Mr.

اینطور نیست، آقای

Steve? I don't do any more.

استیو؟ من دیگه کاری نمیکنم

I don't. Don't do it.

من این کار را نمی کنم. انجامش نده

Hey, dangerous both and anyway, it gets very messy because all the

سلام، هر دو خطرناک است و به هر حال، بسیار به هم می‌ریزد، زیرا

if you don't eat the sandwich correctly, all the all the

اگر ساندویچ را درست نخورید، تمام مواد

the the filling can fall out.

پر می‌شوند.

That's happened to me.

این اتفاق برای من افتاده است.

I've seen Steve come back from work,

من دیده ام که استیو از سر کار

and sometimes he has bits of food on his tie or in his.

برگشته است و گاهی اوقات روی کراوات یا در کراواتش تکه های غذا دارد.

Because I've tried to eat a sandwich.

چون سعی کردم ساندویچ بخورم.

This is in the past.

این در گذشته است.

Not now, not now, I'll emphasise it's all past tense

نه الان، نه الان، تاکید می کنم همه چیز گذشته است

and you've got bits of chicken or something have fallen out of the sandwich.

و تکه های مرغ یا چیزی از ساندویچ افتاده است.

Chicken.

مرغ.

It's a chicken sandwich.

ساندویچ مرغ است.

So and then you have to end up wiping it away.

بنابراین و سپس شما باید آن را پاک کنید.

So if I haven't left enough.

پس اگر به اندازه کافی ترک نکرده باشم.

Oh. Time in between appointments.

اوه فاصله زمانی بین قرارها

So that's bad for your health because you're not you're not chewing it properly.

بنابراین این برای سلامتی شما مضر است زیرا شما آن را به درستی نمی جوید.

It's not good to rest your food.

استراحت دادن به غذا خوب نیست.

No, that's something I want, you know, something to think about.

نه، این چیزی است که می‌خواهم ، می‌دانی، چیزی برای فکر کردن.

That is when we're growing up normally as kids, our parents will tell lots of things to us.

در آن زمان است که ما در کودکی به طور عادی بزرگ می شویم، والدین ما چیزهای زیادی را به ما می گویند.

They will tell, Oh, you mustn't run, mustn't run, because you might fall over.

آنها خواهند گفت، اوه، شما نباید بدوید، نباید بدوید، زیرا ممکن است زمین بخورید.

And one of them is you mustn't eat your food too fast. So.

و یکی از آنها این است که نباید غذای خود را خیلی سریع بخورید. بنابراین.

So my parents used to tell me, don't eat food too quickly.

بنابراین پدر و مادرم به من می گفتند زود غذا نخور.

And I never worked.

و من هرگز کار نکردم.

I could never understand why.

هیچ وقت نتونستم بفهمم چرا

But now, now I'm older, I know why of your stomach

اما حالا که بزرگتر شده ام، می دانم چرا معده شما چیست

and you end up with too much acid in your stomach

و در نهایت اسید زیادی در معده دارید

and everything is horrible and painful.

و همه چیز وحشتناک و دردناک است.

Yes. So

آره. بنابراین

my mother always still says she always

مادرم همیشه می‌گوید که همیشه

she points out, when people are eating in the street,

به این نکته اشاره می‌کند، وقتی مردم در خیابان غذا می‌خورند،

so people buy burgers and they walk

بنابراین مردم همبرگر می‌خرند و وارد می‌شوند

in, they're eating burgers or they're eating chips

، همبرگر می‌خورند

or crisps or something.

یا چیپس یا چیپس یا چیز دیگری می‌خورند.

To me, to my mother, that is something that she never saw when she was growing up.

برای من، برای مادرم، این چیزی است که وقتی بزرگ شد هرگز ندید.

And she still doesn't like to see people eating in the street.

و او هنوز دوست ندارد مردم را در حال غذا خوردن در خیابان ببیند.

Yeah, it's but what it is, it's a symptom of

بله، این چیزی است که هست، این نشان از

how rushed our lives are

این است که زندگی ما چقدر عجله دارد

that you have to do that to fit food in, around, work around anything else.

که شما باید این کار را انجام دهید تا غذا را در داخل، اطراف خود قرار دهید، روی هر چیز دیگری کار کنید.

So what about a picnic symptom of modern society?

پس در مورد یک علامت پیک نیک در جامعه مدرن چطور؟

Isn't a picnic eating food outside?

آیا پیک نیک بیرون غذا خوردن نیست؟

Yes, but you're sitting down and eating it.

بله، اما شما نشسته اید و آن را می خورید.

I'm talking about eating it in the streets.

من در مورد خوردن آن در خیابان صحبت می کنم.

Oh, I see. You know, in a shopping centre.

اوه می فهمم. می دانید، در یک مرکز خرید.

So maybe you're walking along. Yeah. You've got a large

پس شاید شما در حال راه رفتن هستید. آره شما یک

beef burger in your hand and you just are.

همبرگر گوشت گاو بزرگ در دست دارید و هستید.

I got to get to work.

باید برم سر کار

Yeah.

آره

So and a lot of time people, instead of having breakfast,

بنابراین و بسیاری از افراد، به جای صرف صبحانه،

instead of eating breakfast at home, they won't have

به جای خوردن صبحانه در خانه،

they won't allow themselves time to do that.

وقت ندارند و به خود فرصت انجام این کار را نمی دهند.

They will, you know, on the way to work by something

می دانید، آنها در راه رفتن به محل کار، در حالی که به سمت محل کار

as they're walking to work and then eat it as they're going into work anyway.

می روند، آن را می خورند و در هر حال آن را می خورند.

And we've got some more words to show.

و ما چند کلمه دیگر برای نشان دادن داریم.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

This 1/1, right? Yeah.

این 1/1، درسته؟ آره

So you might say that this is the opposite the opposite of binge.

بنابراین ممکن است بگویید که این برعکس پرخوری است.

You binge, you keep eating.

پرخوری می کنی، به خوردن ادامه می دهی.

You can't stop.

شما نمی توانید متوقف شوید.

So then we have the opposite, which is first, which is where you restrict your eating habits.

پس ما برعکس خواهیم داشت، یعنی اول، جایی که شما عادات غذایی خود را محدود می کنید.

Normally involving eating

به طور معمول شامل نخوردن

nothing

fast or fast.

سریع یا سریع چیزی است.

You can pronounce that both ways.

می توانید آن را به هر دو صورت تلفظ کنید.

I can't believe that some people have to do this.

من نمی توانم باور کنم که برخی از مردم مجبور به انجام این کار هستند.

You have to fast.

باید روزه بگیری

You can't eat food like

شما نمی توانید مانند

certain religions.

ادیان خاص غذا بخورید.

Of course,

البته

every year they go through a period of fasting,

هر سال یک دوره روزه داری را می گذرانند

which could be during

که می تواند در

certain periods of time during the day,

مقاطع خاصی از روز باشد،

but even non-religious.

اما حتی غیر مذهبی.

I mean, some people just decide they want to go on a fast well, it's seen as healthy now.

منظورم این است که برخی افراد فقط تصمیم می‌گیرند که می‌خواهند روزه بگیرند، اکنون سالم به نظر می‌رسد.

Yeah it is.

آره آن است.

It's, it's now seen as a healthy thing to do, to

در حال حاضر به عنوان یک کار سالم در نظر گرفته می شود که

not eat for say, 12 hours or days.

مثلاً 12 ساعت یا روز غذا نخورید.

Though there are some people they do a seven day, seven day fast.

اگرچه برخی افراد هستند که هفت روز و هفت روز روزه می گیرند.

How can you not eat for that period of time?

چگونه می توانید برای آن مدت غذا نخورید؟

They just have things like water and very light food.

آنها فقط چیزهایی مانند آب و غذای بسیار سبک دارند.

It's considered to maybe be healthy. It may be.

در نظر گرفته می شود که شاید سالم باشد. ممکن است.

Are you going to use the words?

آیا می خواهید از کلمات استفاده کنید؟

I couldn't do it because the word breakfast.

من نتوانستم این کار را انجام دهم زیرا کلمه صبحانه است.

Yes. Isn't it breakfast when you your first me

آره. آیا این صبحانه نیست وقتی اولین منی

to the morning you're breaking your fast.

تا صبح که افطار می کنی؟

I said that word comes from technically you are fasting, you are at night.

گفتم این کلمه از نظر فنی می آید شما روزه هستید شب هستید.

You are you are fasting between maybe 7:00 for 12 hours.

شما بین ساعت 7:00 به مدت 12 ساعت ناشتا هستید.

A lot of you know, most of us, if you have your evening meal at 7:00 and then you pray

بسیاری از شما می دانید، اکثر ما، اگر شام خود را ساعت 7:00 می خورید و بعد دعا

you're not anything else for 12 hours.

می کنید تا 12 ساعت دیگر چیزی نباشید.

So you are in fact fasting for 12 hours anyway.

بنابراین شما در واقع 12 ساعت روزه دارید.

Hence the first meal of the day being called your break.

از این رو اولین وعده غذایی در روز استراحت شما نامیده می شود.

Fast breakfast.

صبحانه سریع

Yes. So you learn so much from us.

آره. بنابراین شما از ما چیزهای زیادی یاد می گیرید.

We might look like a couple of dimwits, but we're not

ما ممکن است مانند چند تاریک به نظر برسیم، اما به

so fast growing.

این سرعت در حال رشد نیستیم.

Also is another one.

همچنین یکی دیگر است.

Steve, this is a word that we often hear

استیو، این کلمه ای است که اغلب

just after Christmas.

بعد از کریسمس می شنویم.

A diet.

رژیم.

Diet, again, diet

رژیم غذایی، باز هم رژیم غذایی را

can also be used as a noun and also a verb.

می توان به عنوان اسم و همچنین فعل استفاده کرد.

So you can go on a diet.

بنابراین می توانید رژیم بگیرید.

The thing you are doing, it's naming that thing.

کاری که شما انجام می دهید، نامگذاری آن چیز است.

Or you can diet,

یا می توانید رژیم بگیرید، به

which means you are controlling the amount of food you eat.

این معنی که میزان غذایی که می خورید را کنترل می کنید.

A word that many people use but rarely follow.

کلمه ای که خیلی ها از آن استفاده می کنند اما به ندرت از آن پیروی می کنند.

How many people?

چند نفر؟

And I'm including us.

و من شامل ما هستم.

Oh, sorry.

اوه ببخشید.

I'll just point you something out. Yes.

من فقط به چیزی اشاره می کنم آره.

Fast doesn't mean quick in this respect.

سریع از این نظر به معنای سریع نیست.

No, no.

The word fast can also mean quickly.

نه نه.

کلمه سریع می تواند به معنای سریع نیز باشد.

But in this respect it means not to eat.

اما از این نظر به معنای نخوردن است.

See anything?

چیزی می بینید؟

It means the opposite.

Since you cease.

معنیش برعکسه

از وقتی که متوقف شدی

Yes. Sorry, Mr. Duncan, you cease.

آره. متاسفم، آقای دانکن، شما دست از کار بردارید.

So you are stopping you fast.

بنابراین شما به سرعت جلوی شما را می گیرید.

You stop doing something.

تو از انجام کاری دست بردار

Diet. Yes.

رژیم غذایی. آره.

A lot of people say they say that they will go on a diet.

بسیاری از مردم می گویند که می گویند رژیم می گیرند.

We've done it. I've done it. Everyone does it.

ما آن را انجام داده ایم. من انجامش داده ام. همه این کار را می کنند.

Maybe you go through a period of time where you want to lose weight and maybe you do it

شاید دوره‌ای را سپری کنید که می‌خواهید وزن کم کنید و شاید این کار را

five days or six days and then eventually,

پنج روز یا شش روز انجام دهید و سپس در نهایت،

eventually, we all know what happens.

در نهایت، همه ما می‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد.

We start to have those little snacks and all of that

ما شروع به خوردن آن تنقلات کوچک می کنیم و همه آن

bad junk food starts to reappear

غذاهای ناسالم دوباره ظاهر می شوند

and then suddenly no more diet.

و ناگهان دیگر رژیمی نمی گیریم.

So in this respect, diet ease.

بنابراین از این نظر، رژیم غذایی آسان است.

So if you're trying to lose weight, for example, you will go on a diet.

بنابراین، برای مثال، اگر در تلاش برای کاهش وزن هستید، رژیم بگیرید.

And that means that you are eating specific

و این بدان معناست که شما در حال خوردن

foods, specific quantities of food. Yes.

غذاهای خاص، مقادیر مشخصی از غذا هستید. آره.

It is interesting how that word can be misinterpreted. Yes.

جالب است که چگونه می توان آن کلمه را اشتباه تفسیر کرد. آره.

So it doesn't necessarily mean eat less.

بنابراین لزوماً به معنای کم خوردن نیست.

What it means is you are controlling or you are eating certain things.

معنی آن این است که شما در حال کنترل یا خوردن چیزهای خاصی هستید.

We will often talk about a person's diet

ما اغلب در مورد رژیم غذایی افراد

just from their normal eating habits.

فقط از روی عادات غذایی عادی صحبت خواهیم کرد.

Yeah. So you might, for example, go on a

آره بنابراین، به عنوان مثال، ممکن است از

a fruit diet,

یک رژیم میوه استفاده کنید،

for example, where you just eat fruit or you might go on.

به عنوان مثال، جایی که فقط میوه می خورید یا ممکن است ادامه دهید.

There are different types of

particular you ladies out there

شما خانم ها انواع مختلفی دارند

looking after your figures and your health.

که از اندام و سلامتی خود مراقبت می کنند.

Maybe before you're going on holiday you will go on a diet.

شاید قبل از رفتن به تعطیلات رژیم بگیرید.

Usually it does mean, as you say it doesn't necessarily mean you're eating less,

معمولاً به این معنی است که همانطور که شما می گویید لزوماً به این معنی نیست که کمتر غذا می خورید،

but it usually means that you're taking in less calories.

اما معمولاً به این معنی است که کالری کمتری دریافت می کنید.

So you might out certain foods that you

بنابراین ممکن است غذاهای خاصی را حذف کنید،

but normally you're including certain foods

اما معمولاً

in certain measured quantities in order to restrict you calories.

غذاهای خاصی را در مقادیر اندازه‌گیری شده خاص به منظور محدود کردن کالری مصرف می‌کنید.

So it's interesting how that word can be used

بنابراین جالب است که چگونه می توان از این کلمه

to mean your normal eating habits, your normal diet

به معنای عادات غذایی عادی، رژیم غذایی معمولی شما

or quite often when you are being careful about what you eat.

یا اغلب زمانی که مراقب آنچه می خورید هستید استفاده کرد.

We will also describe that as a diet.

ما همچنین آن را به عنوان یک رژیم غذایی توصیف خواهیم کرد.

There are many kinds of diet.

انواع مختلفی از رژیم غذایی وجود دارد.

We're not going to go into those no, there are certain diets where you just eat

ما قصد نداریم وارد این نه شویم، رژیم های غذایی خاصی وجود دارد که در آن شما فقط

lots of protein and you cut out the carbohydrates.

مقدار زیادی پروتئین می خورید و کربوهیدرات ها را حذف می کنید.

Well, those are the ones where you cut out the protein, you have the carbohydrate.

خوب، اینها همانهایی هستند که پروتئین را حذف می کنید، کربوهیدرات دارید.

There's all sorts of different ways of losing. You know,

راه های مختلفی برای باخت وجود دارد. می دانید،

here's here's

the final one, a person who eats too much.

اینجا آخرین مورد است، فردی که بیش از حد غذا می خورد.

I suppose we all do this.

فکر می کنم همه ما این کار را می کنیم.

We all eat too much sometimes for various reasons.

همه ما گاهی اوقات به دلایل مختلف زیاد غذا می خوریم.

Maybe we are hungry.

شاید گرسنه ایم

If you are hungry, you will eat maybe too much because you really want to eat.

اگر گرسنه هستید، ممکن است بیش از حد بخورید زیرا واقعاً می خواهید غذا بخورید.

Lots of food to fill your tummy up.

مقدار زیادی غذا برای پر کردن شکم

A person who eats too much might be described as greedy or a glutton.

فردی که بیش از حد غذا می خورد ممکن است به عنوان حریص یا پرخور توصیف شود.

Glutton, apparently one of the sins gluttony.

پرخور، ظاهراً یکی از گناهان پرخوری است.

Eating.

غذا خوردن.

Even if you don't need to eat gluttony,

حتی اگر نیازی به خوردن شکم خواری نداشته

you are being greedy, you glutton.

باشی، حریص هستی، ای پرخور.

Yes, it's no so commonly used now

بله، در حال حاضر

we people very rarely describe

ما مردم خیلی به ندرت آن را توصیف می کنیم،

because there are a lot of overweight people. Now

زیرا افراد دارای اضافه وزن زیادی وجود دارند.

being overweight is more common than it used to be.

اکنون اضافه وزن نسبت به گذشته رایج تر شده است.

Certainly when my parents grew up, even when I grew up, I always find it interesting.

مطمئناً وقتی پدر و مادرم بزرگ شدند، حتی وقتی من بزرگ شدم، همیشه برایم جالب است.

So Steve I always find it interesting because we are running out of time.

بنابراین استیو من همیشه آن را جالب می دانم زیرا زمان ما در حال اتمام است.

We are about to go.

ما در حال رفتن هستیم.

I find it interesting that if you look at old photographs,

برای من جالب است که اگر به عکس‌های قدیمی،

old photographs taken in the fifties or sixties on on

عکس‌های قدیمی گرفته شده در دهه پنجاه یا شصت در

maybe a beach, you will see very few

شاید یک ساحل نگاه کنید، تعداد بسیار کمی از

overweight people, in fact, almost none.

افراد دارای اضافه وزن را خواهید دید، در واقع تقریباً هیچ‌کدام.

No overweight people.

بدون افراد دارای اضافه وزن

And then reflect on today, if you see

و سپس به امروز فکر کنید، اگر

a picture of people on the beach, there are literally people trying to push

تصویری از مردم در ساحل می بینید، به معنای واقعی کلمه افرادی هستند که سعی می کنند

some of the sunbathers back into the ocean because they think they are whales.

برخی از آفتابگیران را به اقیانوس برگردانند زیرا فکر می کنند نهنگ هستند.

It's very common.

بسیار رایج است.

But yes, of course, people were food has become

اما بله، البته، غذای مردم اکنون

relatively much cheaper now and it's gone up recently because of inflation.

نسبتاً ارزان شده است و اخیراً به دلیل تورم افزایش یافته است.

But people took a lot more exercise in the past.

اما مردم در گذشته خیلی بیشتر ورزش می کردند.

My mother said she used to cycle and walk everywhere.

مادرم می‌گفت هر جا دوچرخه می‌زد و پیاده می‌رفت.

Now people take the car and it's a big problem.

الان مردم ماشین را می گیرند و این یک مشکل بزرگ است.

It's a big problem in society because it makes

این یک مشکل بزرگ در جامعه است زیرا

health care much more expensive and that maybe that may be the final financial problems

مراقبت های بهداشتی را بسیار گران تر می کند و شاید این ممکن است آخرین مشکلات مالی باشد

that people are having might lead to more people losing weight.

که مردم دارند ممکن است منجر به کاهش وزن بیشتر افراد شود.

I know. I know.

میدانم. میدانم.

That sounds terrible and uncaring,

وحشتناک و بی اهمیت به نظر می رسد،

but maybe there is something in there.

اما شاید چیزی در آن وجود داشته باشد.

Maybe if people find it difficult to keep buying lots and lots of food, maybe they will lose weight.

شاید اگر خریدن مقدار زیادی غذا برای مردم دشوار باشد، شاید وزن کم کنند.

It's Just a thought.

این فقط یک فکر است.

Please don't come round and bang on my door again like you did last night.

خواهش می کنم مثل دیشب دورم نگرد و در خانه ام را بکوب .

A person who eats too much food

فردی که بیش از حد غذا می خورد

might be greedy or described as a glutton.

ممکن است حریص باشد یا به عنوان یک پرخور توصیف شود.

And guess what, Mr. Steve?

و حدس بزنید، آقای استیو؟

That's it.

خودشه.

Maybe people are greedy for more live streams from Mr.

شاید مردم برای پخش زنده بیشتر از آقای دانکن حریص باشند

Duncan. Yes.

. آره.

You are hungry for some. Hungry for something.

شما گرسنه برخی هستید. گرسنه چیزی

I suppose that's a good word.

فکر می کنم کلمه خوبی باشد.

We didn't mention hunger, so maybe if you want something,

ما به گرسنگی اشاره نکردیم، بنابراین شاید اگر چیزی را می‌خواهید، به

wants something desperately, you might be hungry for it.

شدت چیزی می‌خواهید، ممکن است تشنه آن باشید.

The feeling of needing something.

احساس نیاز به چیزی.

We often describe it as your appetite.

ما اغلب آن را به عنوان اشتهای شما توصیف می کنیم.

The thing, the feeling of wanting food or wanting anything.

چیز، احساس میل به غذا یا خواستن هر چیزی.

You can say that you are hungry for it.

می توان گفت که تشنه آن هستید.

I've got a healthy appetite.

من اشتهای سالمی دارم

It means that you.

یعنی تو

That you are eating. Probably.

که داری میخوری شاید.

I was about to sneeze. I wondered what that was.

نزدیک بود عطسه کنم. من تعجب کردم که این چیست.

I thought I was going to sneeze.

فکر کردم عطسه می کنم.

And often if you pick your nose, it can it can suppress the the desire.

و اغلب اگر بینی خود را بچینید، می تواند میل را سرکوب کند.

So I thought it was a secret sign for all the other of the Freemasons watching.

بنابراین من فکر کردم که این یک علامت مخفی برای همه فراماسون های دیگر است که تماشا می کنند.

Have you got a healthy appetite?

آیا اشتهای سالمی دارید؟

Does that mean that you eat?

یعنی میخوری؟

Probably means that you eat

احتمالاً به این معنی است که شما

reasonable amounts of food.

مقادیر معقول غذا می خورید.

You're not eating direct sex. You've got a healthy appetite.

شما رابطه جنسی مستقیم نمی خورید. شما اشتهای سالمی دارید

Somebody that somebody that that would be considered

کسی که در نظر گرفته

to be eating food in the correct proportions. Yes.

می شود که غذا را به نسبت صحیح می خورد. آره.

And a balanced diet. Yes.

و یک رژیم غذایی متعادل. آره.

So you're not eating too much sugar.

بنابراین شما قند زیادی نمی خورید.

You are eating something.

داری یه چیزی میخوری

That gives you a balanced intake

این به شما امکان دریافت متعادل

of all of those essential things, things that you really need.

همه چیزهای ضروری را می دهد، چیزهایی که واقعاً به آنها نیاز دارید.

Your body has to have

بدن شما باید

to survive anyway.

به هر حال باید زنده بماند.

Steve Jensen of Hungry.

استیو جنسن از گرسنه.

I'm feeling hungry and I'm feeling a little hungry as well.

من احساس گرسنگی می کنم و کمی هم احساس گرسنگی می کنم.

I had some breakfast, but I must admit, doing this,

من مقداری صبحانه خوردم، اما باید اعتراف کنم،

doing this uses so much energy.

انجام این کار، انرژی زیادی مصرف می کند.

I've been standing here for the past 2 hours, so I am hungry

من از 2 ساعت گذشته اینجا ایستاده ام، پس گرسنه ام

and we are going to have a cup of tea.

و قرار است یک فنجان چای بخوریم.

People are talking, we're having a snack as I shall have a snack.

مردم صحبت می کنند، ما یک میان وعده می خوریم همانطور که من یک میان وعده خواهم خورد.

Oh, I see. I should have a piece of bread. But

اوه می فهمم. من باید یک لقمه نان داشته باشم. اما

people are talking a lot

about cars and I've resisted the temptation to wade in to.

مردم زیاد در مورد ماشین ها صحبت می کنند

و من در برابر وسوسه ورود به آن مقاومت کرده ام.

If you weighed in with something, that means you you get involved. Yes.

اگر با چیزی سنجیده اید، به این معنی است که درگیر می شوید. آره.

You join in the conversation.

شما در گفتگو شرکت کنید.

A conversation you join in, you wait in line going off into the sea.

مکالمه‌ای که به آن ملحق می‌شوید، در صف می‌مانید تا به دریا بروید.

You wade through the sweet things at night.

شب ها از چیزهای شیرین عبور می کنی.

Yes. It's so difficult. You get into habit.

آره. بسیار دشوار است. عادت میکنی

You can get into habits, can't you?

می توانید عادت کنید، نه؟

We get into a habit of I go upstairs, we have something to eat, I'll go upstairs and do some things.

عادت کردیم که برم بالا، یه چیزی بخوریم، برم بالا یه کارایی بکنم.

Come downstairs about sort of half nine.

حدوداً نیم ساعت بیا پایین.

And the temptation is then to sit in front of the television and eat sweet things, chocolate biscuits.

و سپس وسوسه این است که جلوی تلویزیون بنشینید و چیزهای شیرین بخورید، بیسکویت های شکلاتی.

And it's a habit as bad to eat.

و خوردن آن یک عادت به همان اندازه بد است.

Yes. And Claudy, we do the same thing. Yes, we do.

آره. و کلودی، ما همین کار را می کنیم. بله ما انجام میدهیم.

And we we don't always regret it, but sometimes we do, especially if last night,

و ما همیشه پشیمان نیستیم، اما گاهی اوقات پشیمان می‌شویم، مخصوصاً اگر دیشب،

if we have big meal and then we eat lots of chocolate

اگر یک وعده غذایی پر حجم بخوریم و بعد شکلات

or unhealthy food,

یا غذای ناسالم زیاد بخوریم،

we don't have time for the sentence game because we have to go.

برای بازی جملات وقت نداریم، زیرا باید برو

I've been here for 2 hours and 5 minutes.

من 2 ساعت و 5 دقیقه اینجا هستم.

You've had a lively debate today.

شما امروز بحث پر جنب و جوشی داشتید.

We've got a lot of people watching.

ما افراد زیادی داریم که تماشا می کنند.

By the way, it's been a busy one, busy week today for dinner.

اتفاقاً امروز یک هفته شلوغ و شلوغ برای شام بود.

Well, that's a good question.

خب، این سوال خوبی است.

But I think something light a light meal.

اما من فکر می کنم چیزی سبک یک وعده غذایی سبک.

So that's another one.

پس این یکی دیگر است.

I'm going to do a tomato tuna pasta.

من قصد دارم یک پاستا تن گوجه فرنگی درست کنم.

If we have rice, if you have something light, it means you are having maybe something that's easy

اگر ما برنج داریم، اگر چیزی سبک دارید، به این معنی است که شاید چیزی دارید که

on your stomach, something that's easy to digest, something that's not too heavy.

روی شکمتان آسان است، چیزی که هضم آن آسان است، چیزی که خیلی سنگین نیست.

So you have a light meal, maybe a small portion

بنابراین شما یک وعده غذایی سبک می خورید، شاید یک وعده کوچک

or maybe something that is easy to digest.

یا شاید چیزی که هضم آن آسان باشد.

Yes, I like a salad.

بله، من سالاد دوست دارم.

Anyway, I can't believe I'm forcing you to eat.

به هر حال باورم نمیشه دارم مجبورت میکنم بخوری.

All right, Mr. Duncan. Lovely to be here. Okay.

بسیار خوب، آقای دانکن. دوست داشتنی اینجا بودن باشه.

Have a lovely week.

هفته خوبی داشته باشید

Have you

آیا

learn something new with English and hope

با زبان انگلیسی چیز جدیدی یاد گرفته اید و امیدوارم

you've learnt something today and look forward to seeing you all.

امروز چیزی یاد گرفته باشید و مشتاقانه منتظر دیدن همه شما هستم.

I won't be here next week.

من هفته بعد اینجا نیستم

We'll be fresh from the wedding.

از عروسی تازه می شویم.

Yeah.

You'll have a lot to tell you about that.

آره

در مورد آن چیزهای زیادی برای گفتن خواهید داشت.

Maybe a few photographs.

شاید چند تا عکس

I don't know.

من نمی دانم.

Yes, we might not be allowed to. Bye for now.

بله، ممکن است اجازه نداشته باشیم. فعلا خداحافظ.

See you next.

بعدا میبینمت.

New while your nephew is very fussy, let's see what happens.

تازه در حالی که برادرزاده شما خیلی شلوغ است، بگذارید ببینیم چه می شود.

He might not let us.

شاید اجازه نده.

You might say no. You can't buy Mr. Steve.

ممکن است بگویید نه. شما نمی توانید آقای استیو را بخرید.

Mr. Steve.

Going, Mr.

آقای استیو

می روم، آقای

Steve.

استیو.

Just like Elvis has left the building.

درست مثل الویس ساختمان را ترک کرده است.

But he will be back next week.

اما او هفته آینده برمی گردد.

Joining us live on the live chat.

در چت زنده به ما بپیوندید.

I hope you enjoy today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت ببرید.

An English addict every Sunday and Wednesday,

یک معتاد انگلیسی هر یکشنبه و چهارشنبه

which means that I am with you on Wednesday from 2 p.m.

یعنی من چهارشنبه از ساعت 14 با شما هستم.

UK time I am back with you.

وقت انگلستان من با شما برگشتم.

I see you on

on Wednesday and then next Sunday we are going to a wedding.

چهارشنبه میبینمت و بعد یکشنبه بعد میریم عروسی.

Next week I will be eating lots of food.

هفته آینده من مقدار زیادی غذا خواهم خورد.

I hope there will be the most amazing buffet

امیدوارم شگفت انگیزترین بوفه

or maybe a hot meal.

یا شاید یک غذای گرم در آنجا باشد.

Very nice.

بسیار خوب.

The only reason why I go to weddings and funerals

تنها دلیل رفتن من به عروسی و

are food.

عزا، غذا است.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

I will see you again on Wednesday from 2 p.m.

چهارشنبه از ساعت 14 دوباره می بینمت.

UK time.

به وقت انگلستان

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

I've enjoyed it today.

امروز لذت بردم

I hope you have as well.

امیدوارم شما هم داشته باشید.

I hope it has been useful.

امیدوارم مفید بوده باشد.

I hope the things I've said and done

امیدوارم چیزهایی که گفتم و انجام

have helped you in some way.

دادم به نحوی به شما کمک کرده باشد.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I will be back with you on Wednesday if I have

اگر شما را از دست دادم، چهارشنبه پیش

missed you out.

شما خواهم بود.

If I did not mention your name, please don't get angry with me.

اگه اسمت رو نگفتم لطفا با من قهر نکن.

It's nothing personal.

چیز شخصی نیست

Okay.

باشه.

Catch you on Wednesday.

چهارشنبه میگیرمت

Enjoy.

لذت بردن.

Rest of your weekend, the rest of your Sunday.

بقیه آخر هفته شما، بقیه یکشنبه شما.

And I will see you on Wednesday and we will do this a little bit more.

و من شما را چهارشنبه می بینم و این کار را کمی بیشتر انجام خواهیم داد.

And of course until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میشه

Yes, you do. Oh,

بله، شما انجام می دهید. اوه،

I need a lie down on the bed.

من به یک دراز کشیدن روی تخت نیاز دارم.

Ta ta for now.

تا تا فعلا