A PICTURE PAINTS a THOUSAND WORDS / English Addict live chat & learning / Sunday 15th MAY 2022

It is a breezy day here in England.

اینجا در انگلستان یک روز نسیم است.

Everything is rather windy. We've had some rain.

همه چیز نسبتاً باد است. مقداری باران داشتیم

We had some sunshine.

کمی آفتاب داشتیم

The only thing we haven't had is snow.

تنها چیزی که نخورده ایم برف است.

Fortunately, we've had no snow today.

خوشبختانه امروز هیچ برفی نداشتیم.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Yes, it is. English addict.

بله همینطور است. معتاد انگلیسی

Back with you live on YouTube.

با شما به صورت زنده در YouTube بازمی گردم.

Coming to you live, of course, from the birthplace of the English language,

به صورت زنده به سراغ شما می آیم ، البته از زادگاه زبان انگلیسی

which just happens to be, oh, my goodness,

که اتفاقاً اوه خدای من

it is England

، انگلیس است

Okay, I will turn my echo off.

، اوکی، من اکو را خاموش خواهم کرد.

Sorry about that. Hi, everybody. This is Mr.

از این بابت متاسفم. سلام به همه. این آقای

Duncan in England who how are you today?

دانکن در انگلیس است که شما امروز چطور هستید؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling good today?

آیا امروز احساس خوبی دارید؟

The weekend is here.

آخر هفته اینجاست.

I hope you are having a good one.

امیدوارم حالتون خوب باشه

Wherever you are watching in the world.

هر کجای دنیا که تماشا می کنید.

Did anyone see Eurovision last night?

دیشب کسی یوروویژن را دید؟

Ukraine came

first in second place.

اوکراین در مقام دوم قرار گرفت.

As the United Kingdom is not nice.

همانطور که انگلستان خوب نیست.

I must be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I don't normally watch the Eurovision Song Contest.

من معمولاً مسابقه آواز یوروویژن را تماشا نمی کنم.

I don't have any strong feelings towards it.

من هیچ احساس قوی نسبت به آن ندارم.

Positively or negatively.

مثبت یا منفی.

But I have to say,

اما باید بگویم

a lot of people got really excited.

، بسیاری از مردم واقعا هیجان زده شدند.

In fact, I think Ukraine got the highest score

در واقع، من فکر می کنم اوکراین بالاترین امتیاز

ever in Eurovision.

را در یوروویژن کسب کرده است.

Is that right?

درست است؟

I think I heard someone say that.

فکر کنم شنیدم یکی اینو گفت

Anyway, here we go.

به هر حال، ما به اینجا می رویم.

I will try my best not to do too much singing today.

تمام تلاشم را می کنم که امروز زیاد آواز نخوانم.

I don't want to spoil your Sunday

من نمی خواهم یکشنبه شما

I don't want to ruin your weekend.

را خراب کنم، نمی خواهم آخر هفته شما را خراب کنم.

So here we are again.

پس ما دوباره اینجا هستیم.

Yes, we are back. And my name is Duncan.

بله، ما برگشتیم. و اسم من دانکن است.

That's what it says down there on the screen.

این چیزی است که آن پایین روی صفحه نمایش می گوید.

Can you see it?

میتونی ببینیش؟

And I talk about the English language.

و من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

I am crazy.

من دیوانه هستم.

About the English language.

در مورد زبان انگلیسی

Some people, of course, say I am just crazy.

البته بعضی ها می گویند من دیوانه ام.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Yes, we have made it

بله، ما

all the way to the end of another weekend, and it's been a fun one.

آن را به پایان یک آخر هفته دیگر رساندیم، و این یک هفته سرگرم کننده بود.

I hope you've had a good one. So far.

امیدوارم یکی خوب بوده باشه تا حالا.

Yes. It's Sunday

آره. یکشنبه است

Beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ.

Do do do do do do do do do do do do do.

آیا انجام دهید انجام دهید انجام دهید انجام دهید انجام دهید انجام دهید انجام دهید.

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Sunday has arrived once more.

یکشنبه یک بار دیگر از راه رسید.

I hope you are having a good Sunday.

امیدوارم یکشنبه خوبی داشته باشید.

Of course, a lot of people see

البته خیلی ها می

or they feel that Sunday is a day of rest and relaxation.

بینند یا احساس می کنند که یکشنبه روز استراحت و آرامش است.

Not for me.

نه برای من.

I have no rest, no relaxation.

نه استراحت دارم نه آرامش.

On Sunday, I have to get up very early and start preparing my live stream.

یکشنبه باید خیلی زود بیدار بشم و شروع کنم به آماده سازی پخش زنده ام.

And here I am right now.

و من همین الان اینجا هستم.

Just for you.

فقط برای شما.

Today, we are taking a look in the garden.

امروز نگاهی به باغ می اندازیم.

If you were watching me last Wednesday, I did mention

اگر چهارشنبه گذشته مرا تماشا می کردید، به

something that we've been doing in the garden.

چیزی اشاره کردم که در باغ انجام می دادیم.

We've had some big changes.

ما تغییرات بزرگی داشته ایم.

Not everywhere.

نه همه جا.

We had one of our lovely friends come,

یکی از دوستان دوست داشتنی ما آمده بود

and he often comes to to take care of the garden.

و او اغلب برای مراقبت از باغ به آنجا می آید.

He will trim the bushes, and sometimes he will cut back the trees

او بوته‌ها را کوتاه می‌کند، و گاهی اوقات درخت‌ها را قطع می‌کند

so they don't get too big However,

تا خیلی بزرگ نشوند، اما

last week we did something rather brutal.

هفته گذشته ما کاری نسبتاً وحشیانه انجام دادیم.

I like that word.

من آن کلمه را دوست دارم.

Brutal.

وحشیانه

So as you may know, we've had some difficulties in the garden

بنابراین همانطور که می دانید، ما در باغ

with one or two trees.

با یک یا دو درخت مشکلاتی داشته ایم.

They've decided to die.

تصمیم گرفته اند بمیرند

We don't know why they decided to die.

ما نمی دانیم چرا آنها تصمیم گرفتند بمیرند.

But it did make me cry.

اما این باعث شد من گریه کنم.

And then I felt like I wanted to eat a big piece of pie.

و بعد احساس کردم که می خواهم یک تکه بزرگ پای بخورم.

And some of it

و مقداری از

got in my eye, you know?

آن در چشم من افتاد، می دانید؟

But yes, last week, we we cut down some trees.

اما بله، هفته گذشته چند درخت را قطع کردیم.

We had to.

مجبور شدیم.

So please don't complain.

پس لطفا شکایت نکنید

I will say this now before anyone complains.

این را الان می گویم قبل از اینکه کسی شکایت کند.

We did cut some trees down in the garden.

چند درخت را در باغ قطع کردیم.

But they were dead.

اما آنها مرده بودند.

So I think it's OK.

بنابراین فکر می کنم مشکلی نیست.

I think it is all right to cut down your trees if they are dead.

من فکر می کنم اگر درختان شما مرده باشند، قطع کردن آنها اشکالی ندارد.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Here's a little peep into the garden.

در اینجا یک نگاه کوچک به باغ دارید.

I took this yesterday because we had beautiful weather yesterday.

دیروز اینو گرفتم چون دیروز هوای خوبی داشتیم.

I don't know what happened to the weather

نمی دانم در 12 ساعت گذشته چه اتفاقی برای هوا افتاده است

over the past 12 hours, but today the weather is a bit stinky.

، اما امروز هوا کمی بدبو است.

It's not very nice.

خیلی قشنگ نیست

It's cold, it's windy. It's wet.

هوا سرد است، باد می‌وزد. خیس است.

Well, when I say cold,

خوب، وقتی می گویم سرما،

I mean it's around about 19 Celsius,

منظورم این است که حدود 19 درجه سانتیگراد است،

which for some people might be very comfortable indeed.

که برای برخی افراد ممکن است واقعاً بسیار راحت باشد.

Here it is then a view of the garden.

اینجا پس از آن نمایی از باغ است.

So first

بنابراین اول

of all, you can see everything is looking rather nice.

از همه، می توانید ببینید که همه چیز نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

But then as the camera slowly moves,

اما سپس همانطور که دوربین به آرامی حرکت می کند،

you will see that something is missing, something has vanished.

خواهید دید که چیزی گم شده است، چیزی ناپدید شده است.

So far it looks lovely.

تا اینجای کار دوست داشتنی به نظر می رسد.

But then suddenly something does not look right.

اما ناگهان چیزی درست به نظر نمی رسد.

Oh, Mr. Duncan, what is going on?

اوه، آقای دانکن، چه خبر است؟

What has happened to your garden?

چه اتفاقی برای باغ شما افتاده است؟

You seem to be missing some trees.

به نظر می رسد شما چند درخت را از دست داده اید.

Where have your trees gone, Mr.

درختان شما کجا رفته اند آقای

Duncan?

دانکن؟

Well, sadly, those trees had died, and they were starting

خوب، متأسفانه، آن درختان مرده بودند، و

to look rather unpleasant, to say the least.

حداقل می توان گفت که آنها شروع به ظاهر ناخوشایند کردند.

So we had to, unfortunately, chop them down.

بنابراین، متأسفانه مجبور شدیم آنها را خرد کنیم.

We had to cut the trees down.

مجبور شدیم درختان را قطع کنیم.

And, well, there you can see

و خوب، آنجا می توانید ببینید که

all this is left of the trees

همه اینها از

are just a few pieces of wood.

درختان تنها چند تکه چوب باقی مانده است.

But of course, that wood will not go to waste

اما مطمئناً آن چوب هدر نمی رود

because we are going to use that wood to keep us warm.

زیرا قرار است از آن چوب برای گرم نگه داشتن خود استفاده کنیم.

When winter comes at the end of the year so it won't go to waste.

وقتی زمستان در پایان سال فرا می رسد، بنابراین هدر نمی رود.

But sadly, we did have to chop the trees down because they were all dead

اما متأسفانه، ما مجبور شدیم درختان را خرد کنیم زیرا همه آنها مرده

and they were starting to to fall to pieces.

بودند و شروع به تکه تکه شدن کردند.

But the good news is we are going to put something there in place.

اما خبر خوب این است که ما قصد داریم چیزی را در آنجا قرار دهیم.

So there will be something there that eventually will replace the trees.

بنابراین چیزی در آنجا وجود خواهد داشت که در نهایت جایگزین درختان خواهد شد.

Sadly, they died.

متأسفانه فوت کردند.

I can't do anything about it.

من نمی توانم کاری در مورد آن انجام دهم.

Unfortunately, not even the most skilled

متأسفانه، حتی ماهرترین

tree surgeon in the world

جراح درخت در جهان نیز

could bring those trees back to life

نتوانست آن درختان را زنده کند

that there was absolutely nothing they could do.

که مطلقاً هیچ کاری نمی توانستند انجام دهند.

They were 100% absolutely

آنها 100% کاملاً

dead as a doornail Isn't it interesting

به عنوان میخ در مرده بودند، آیا

a person who who takes care of trees or tries to care for them

جالب نیست کسی که از درختان مراقبت می کند یا سعی می کند از آنها مراقبت کند

or make them healthy is called a tree surgeon.

یا آنها را سالم نگه دارد، جراح درخت نامیده می شود.

It's not weird.

عجیب نیست.

Do you think that's strange that we call a person who

به نظر شما عجیب است که به فردی که

tries to save the life of a tree?

سعی در نجات جان یک درخت دارد می گوییم؟

We call them tree surgeons.

ما آنها را جراح درخت می نامیم.

Interesting that

جالب است که

it brings

a very strange image into my mind of an operating theatre

تصویر بسیار عجیبی از یک سالن عمل

and a large tree lying on the table

و درخت بزرگی که روی میز خوابیده است در ذهن من به ارمغان می آورد،

as lots of people try to keep it alive.

زیرا افراد زیادی سعی می کنند آن را زنده نگه دارند.

Maybe there is a large drip at the side

شاید یک قطره بزرگ در

introducing sap into the tree

کناره باشد که به جای خون OK، شیره به درخت وارد می

instead of blood

کند

OK. Well, now you know what is coming up today.

. خوب، حالا می دانید که امروز چه اتفاقی می افتد.

We are talking about trees.

ما در مورد درختان صحبت می کنیم.

We are also talking about making plans.

در مورد برنامه ریزی هم صحبت می کنیم.

Are you a person who is good at making plans?

آیا شما فردی هستید که در برنامه ریزی مهارت دارید؟

I will say now I am not good at making plans.

حالا می گویم در برنامه ریزی خوب نیستم.

I am not Mr.

من آقای نیستم.

Steve is very good at making plans.

استیو در برنامه ریزی خیلی خوب است.

I have a feeling that Steve might be too good.

من این احساس را دارم که استیو ممکن است خیلی خوب باشد.

Sometimes he gets rather obsessed

گاهی اوقات او نسبت

with making plans for the future.

به برنامه ریزی برای آینده وسواس زیادی پیدا می کند.

Sometimes Steve makes decisions and then he changes his mind.

گاهی اوقات استیو تصمیم می گیرد و سپس نظرش را تغییر می دهد.

So even though he makes plans, quite often he will change those plans for something else.

بنابراین حتی اگر او برنامه‌ریزی می‌کند، اغلب آن برنامه‌ها را برای چیز دیگری تغییر می‌دهد.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

We are talking about that also.

ما در مورد آن نیز صحبت می کنیم.

We are talking about words and phrases connected

ما در مورد کلمات و عبارات مرتبط

to pictures, paintings,

با تصاویر صحبت می کنیم، نقاشی ها،

anything that can be imagined or created

هر چیزی که بتوان تصور کرد یا خلق کرد

is what we call a picture.

همان چیزی است که ما آن را تصویر می نامیم.

You can picture something in your mind.

شما می توانید چیزی را در ذهن خود تصور کنید.

You can paint a picture.

می توانید یک تصویر بکشید.

You may have seen this week a very expensive

شاید این هفته دیده باشید که یک تابلوی نقاشی بسیار گران قیمت

painting was sold in an auction.

در یک حراجی فروخته شد.

Did you see that? The

اون رو دیدی؟ تابلوی

famous Andy

معروف اندی

Warhol painting was sold for $195 million can you believe that?

وارهول 195 میلیون دلار فروخته شد باورتان می شود؟

Is any painting worth that much money?

آیا هر نقاشی ارزش این همه پول را دارد؟

Really?

Do you think it's a bit silly sometimes?

واقعا؟

آیا فکر می کنید گاهی اوقات کمی احمقانه است؟

Do you think sometimes people become too obsessed

آیا فکر می کنید گاهی اوقات مردم بیش از حد

with owning a unique thing,

به داشتن یک چیز منحصر به فرد،

maybe a piece of art and they will pay anything?

شاید یک اثر هنری وسواس زیادی پیدا می کنند و هر چیزی را بپردازند؟

So I think sometimes the art world

بنابراین من فکر می کنم گاهی اوقات دنیای هنر

is a little crazy.

کمی دیوانه است.

And maybe the people who buy these pieces of art

و شاید افرادی که این آثار هنری را

for very large amounts of money, that's why

با مبلغ بسیار زیادی خریداری می‌کنند، به همین دلیل است که

we are talking lots of money

ما صحبت می‌کنیم پول زیادی

$195 million was paid

195 میلیون دلار

for one painting by Andy Warhol

برای یک تابلوی نقاشی از اندی وارهول پرداخت شده است

Not a lot of people like his work.

که افراد زیادی کار او را دوست ندارند.

Some people criticise it as being, well, not proper art.

برخی از مردم انتقاد می کنند که این هنر درست نیست.

However, other people see him as a little bit avant garde.

با این حال، دیگران او را کمی آوانگارد می بینند.

Mr. Duncan. Very nice.

آقای دانکن بسیار خوب.

What's a lovely fancy pants word that is Well, I try my best.

یک کلمه شلوار فانتزی دوست داشتنی است که خوب، من تمام تلاشم را می کنم.

Hello to everybody.

سلام به همه

Oh, hello. Live chat. Hello.

اوه سلام. چت زنده. سلام.

How are you doing today?

امروز چطوری؟

I hope you are having a good weekend so far.

امیدوارم تا اینجای کار آخر هفته خوبی را سپری کرده باشید.

I'm not too bad. I can't complain.

زیاد بد نیستم. من نمی توانم شکایت کنم.

Although

با اینکه

I went to the dentist on Friday

جمعه رفتم دندونپزشکی

Let's just say it did not go well.

فقط بگیم خوب نشد.

That's all I'm saying for now.

فعلاً فقط همین را می گویم.

I might explain more of it later on.

شاید بعدا بیشتر توضیح بدم

But let's just say we did not have a good time at the dentist.

اما بیایید بگوییم که ما در دندانپزشکی اوقات خوبی نداشتیم.

And I think the reason was because last Friday

و فکر می کنم دلیلش این بود که جمعه گذشته

was Friday the 13th

، جمعه سیزدهم بود،

I should have known

باید می دانستم

because a lot of people believe that Friday

زیرا بسیاری از مردم معتقدند که

the 13th is an unlucky day.

جمعه سیزدهم روز بدشانسی است.

They think bad luck will always occur on Friday the 13th.

آنها فکر می کنند بدشانسی همیشه در روز جمعه سیزدهم اتفاق می افتد .

So we will see what happens.

پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

So hello to the live chat.

پس سلام به چت زنده.

Nice to see you here. And who was first? Oh, hello.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. و چه کسی اولین بود؟ اوه سلام.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Beatrice, you were first on today's live chat.

بئاتریس، شما اولین نفر در چت زنده امروز بودید.

I suppose I should say congratulations to you.

فکر می کنم باید به شما تبریک بگویم.

Did you see that?

اون رو دیدی؟

I was covering my my face because I was coughing.

چون سرفه می کردم صورتم را می پوشاندم.

I don't know why my my throat is a little bit tickly.

نمی دانم چرا گلویم کمی گزگز است.

And, you know, if you are a person who has been watching me for a long time,

و، می دانید، اگر فردی هستید که برای مدت طولانی مرا زیر نظر گرفته

you will know that at this time of year, I normally start

اید، می دانید که در این زمان از سال، من معمولاً شروع

to get my seasonal allergies.

به آلرژی فصلی خود می کنم.

So hay fever, the hay fever season has arrived.

پس تب یونجه، فصل تب یونجه فرا رسیده است.

And I think over the next few days, I am going to suffer a little bit,

و فکر می کنم طی چند روز آینده،

just slightly from the dreaded hay fever.

کمی از تب یونجه وحشتناک رنج خواهم برد.

I think. So.

من فکر می کنم. بنابراین.

Anyway, congratulations to Beatrice.

به هر حال به بئاتریس تبریک می گویم.

You are first. Also, we have tests as well.

شما اول هستید ضمنا تست هم داریم

I believe you are in second place,

من فکر می کنم شما در رتبه دوم هستید،

but at the top of the tree it is Beatrice.

اما در بالای درخت آن Beatrice است.

Congratulations to you.

تبریکات فراوان به شما.

We have a new feature today, by the way.

اتفاقاً امروز یک ویژگی جدید داریم.

I might

I might hold it back

ممکن است چند لحظه دیگر آن را متوقف کنم

for a few more moments, but yes, we have a new feature

، اما بله، ما یک ویژگی جدید

concerning one of our viewers

در مورد یکی از بینندگانمان داریم

who I hope is here.

که امیدوارم اینجا باشد.

If not, then the feature will not be very good.

اگر نه، پس این ویژگی خیلی خوب نخواهد بود.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

Can I also say hello to some of the other live chatters today?

آیا می‌توانم به برخی دیگر از گفتگوهای زنده امروز سلام کنم؟

Hello. Hello?

سلام. سلام؟

Hello.

سلام.

Also, Sandra Hello to Lewis.

همچنین، ساندرا سلام به لوئیس.

Men is here today.

مردان امروز اینجا هستند.

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

We also have z seeker alexander.

z seker alexander هم داریم.

We also have

ما

pal mira.

pal mira هم داریم.

Hello, Palmira.

سلام پالمیرا

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

And Marzia is here.

و مرضیه اینجاست.

Oh, yes, we have Claudia.

اوه، بله، ما کلودیا را داریم.

Claudia is here today.

کلودیا امروز اینجاست.

We have a new feature concerning

ما یک ویژگی جدید در

our lovely, lovely dentist.

مورد دندانپزشک دوست داشتنی و دوست داشتنی خود داریم.

Claudia coming up in a few moments.

کلودیا چند لحظه دیگر می آید.

Did you see the match yesterday?

بازی دیروز رو دیدی؟

Did you see the football match yesterday?

بازی فوتبال دیروز را دیدی؟

It was the cup final yesterday.

دیروز فینال جام حذفی بود.

I think one of the teams was Chelsea.

فکر می کنم یکی از تیم ها چلسی بود.

Am I right?

درست میگم؟

As you can see, I don't follow football very much,

همانطور که می بینید من زیاد فوتبال را دنبال نمی کنم،

but whichever team won yesterday.

اما دیروز هر تیمی برنده شد.

Congratulations to you

به شما و ب تبریک می گویم

and B, I hope you enjoyed that.

، امیدوارم از آن لذت برده باشید.

And well done, I think. Who was it? Who won yesterday?

و به نظر من خوب است. کی بود؟ دیروز کی برنده شد؟

Who won the match?

چه کسی برنده مسابقه شد؟

I don't know. I have no idea.

من نمی دانم. هیچ نظری ندارم.

I I know Chelsea were playing

می دانم که چلسی بازی می کرد

and apparently also Liverpool were playing yesterday,

و ظاهراً لیورپول نیز دیروز بازی می کرد،

but there was a moment when things went a little bit wrong.

اما لحظه ای بود که اوضاع کمی اشتباه پیش رفت.

I don't know if you saw this on the news

نمی‌دانم این را در اخبار دیده‌اید

or read this anywhere, but apparently

یا جایی خوانده‌اید، اما ظاهراً

when the national anthem,

وقتی سرود ملی

the national song of this country

، آهنگ ملی این کشور

was playing, apparently a lot of people got rather upset

پخش می‌شد، ظاهراً خیلی‌ها ناراحت

and they started to boo

شدند و شروع به هو کردن کردند

And apparently Prince William was so upset, he cried.

و ظاهراً شاهزاده ویلیام خیلی ناراحت بود، گریه کرد.

He did.

او انجام داد.

Well, they say he did.

خوب، آنها می گویند او انجام داد.

I'm not sure if he did cry.

مطمئن نیستم که گریه کرده یا نه.

I personally don't think he did.

من شخصاً فکر نمی کنم او این کار را کرده باشد.

I'm sure Prince William has lots of other things to worry about and be concerned about.

من مطمئن هستم که شاهزاده ویلیام چیزهای زیادی برای نگرانی و نگرانی دارد.

So I don't think he did.

بنابراین من فکر نمی کنم او این کار را کرده باشد.

But apparently there are a lot of people who were not happy with the national

اما ظاهرا افراد زیادی هستند که

anthem being played yesterday at the football match. But

از پخش سرود ملی دیروز در مسابقه فوتبال خوشحال نبودند. اما

I don't know.

I don't I think I think our national anthem is rather lovely,

من نمی دانم.

فکر نمی‌کنم سرود ملی ما نسبتاً دوست‌داشتنی باشد،

although it is a little bit old fashioned maybe some people might say that it is a little dated.

اگرچه کمی قدیمی است، شاید برخی بگویند که کمی قدیمی است.

If something is dated, it is something that is out of fashion.

اگر چیزی تاریخ داشته باشد، چیزی است که از مد افتاده است.

But maybe it is something that is no longer fashionable

اما شاید این چیزی است که دیگر مد نیست

Can I say happy birthday?

آیا می توانم تولدت مبارک؟

Apparently it is.

ظاهراً همینطور است.

Morsy is birthday today. Oh,

مرسی امروز تولده اوه،

happy birthday to Marcio.

تولد مارسیو مبارک.

I hear it's your birthday today.

شنیدم امروز تولدت هست

Happy birthday.

تولدت مبارک.

To Marcial,

به مارسیال،

and I hope you have

و امیدوارم

a very happy day.

روز بسیار شادی داشته باشید.

Congratulations.

تبریک می گویم.

Another year old.

یک ساله دیگه

How old are you? Don't tell me.

شما چند سال دارید؟ به من نگو

Don't tell me.

به من نگو

A lady is not supposed to tell you how old she is.

قرار نیست یک خانم به شما بگوید چند سال دارد.

Never ask a lady

هرگز از یک خانم

to give you her age.

نخواهید که سن خود را به شما بدهد.

You must never do it.

شما هرگز نباید آن را انجام دهید.

So people were booing,

پس مردم

booing boo boo boo.

هو می کردند، هو بووووو

When people want to show their disapproval of something, they will boo

وقتی مردم می‌خواهند مخالفت خود را با چیزی نشان دهند،

B, double O, and the sound

B، O را دوبرابر می‌کنند و

is normally done by many people.

معمولاً صدا توسط بسیاری از افراد پخش می‌شود.

So maybe if you are at a large gathering

بنابراین شاید اگر در یک جمع بزرگ هستید

and everyone is upset, or maybe they dislike something,

و همه ناراحت هستند، یا شاید از چیزی

they will all start showing their disapproval

خوششان نمی‌آید، همه

by booing and the sound.

با هو کردن و صدا مخالفت خود را نشان دهند.

But we just had it didn't. We will have it again.

اما ما فقط داشتیم که این کار را نکرد. ما دوباره آن را خواهیم داشت.

So this is the sound of people getting upset

بنابراین این صدایی است که مردم ناراحت می شوند

and it's also the sound

و همچنین صدایی است

that I hear at the start of my live stream every Sunday.

که من در شروع پخش زنده خود هر یکشنبه می شنوم.

A lot of people getting upset, you see, because I'm back here on YouTube

می بینید که بسیاری از مردم ناراحت می شوند، زیرا من به اینجا در یوتیوب برگشته ام

is what I'm saying there.

همان چیزی است که در آنجا می گویم.

Anyway, I hope you are having a good day It's lovely here.

به هر حال امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید اینجا دوست داشتنی است.

It's nice to see you.

از دیدنت خوشحالم

We have a new feature, by the way. And

اتفاقا ما یک ویژگی جدید داریم. و

Claudia, I have a question for you.

کلودیا، من یک سوال از شما دارم.

So, Claudia, if you are watching now, I have a question

بنابراین، کلودیا، اگر الان دارید نگاه می کنید، یک سوال

that I would like to put to you in the form of a song.

دارم که می خواهم در قالب یک آهنگ از شما بپرسم.

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

What have you got in the pot?

چه چیزی در گلدان دارید؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia is it something spicy and hot?

کلودیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Or Claudia?

یا کلودیا؟

What is it

The pot

گلدان

Claudia, what is in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان است؟

What are you cooking today?

امروز چی میپزی؟

As you know, I love food. Very much.

همانطور که می دانید من عاشق غذا هستم. خیلی زیاد.

And Mr. Steve also is a big fan of food.

و آقای استیو نیز از طرفداران بزرگ غذا است.

So, Claudia, what are you cooking?

خب، کلودیا، چی میپزی؟

What is in the pot?

در گلدان چیست؟

Today?

امروز؟

Claudia, please let us know.

کلودیا، لطفا به ما اطلاع دهید.

We are just a few moments away from Mr. Steve.

ما فقط چند لحظه با آقای استیو فاصله داریم.

He will be here as well.

او هم اینجا خواهد بود.

And, of course, he will be doing what he always does.

و البته او همان کاری را که همیشه انجام می دهد انجام خواهد داد.

He will be giving us lots of pleasure

with his entertain ing ways

او با روش های

and his fun and vibrant character.

سرگرم کننده و شخصیت سرگرم کننده و پر جنب و جوش خود لذت زیادی به ما خواهد داد.

For Mr.

چون آقای

Steve has been keeping himself well and healthy.

استیو خودش را خوب و سالم نگه داشته است.

All this week, we've been out walking.

در تمام این هفته، ما پیاده روی کرده ایم.

In fact,

در واقع،

yesterday we went for a walk,

دیروز ما برای پیاده روی رفتیم،

and we noticed that many of the fields

و متوجه شدیم که بسیاری از مزارع

near to where we live, many of the fields

نزدیک به محل زندگی ما، بسیاری از مزارع

now have lots of crop.

اکنون محصول زیادی دارند.

And we saw one particular field full of lots of crop

و ما یک مزرعه خاص پر از محصولات زیادی را دیدیم

that was growing green

که سبز می شد

and very healthy looking.

و ظاهری بسیار سالم داشت.

In fact, would you like to see it?

در واقع، آیا دوست دارید آن را ببینید؟

Okay. Here it is now.

باشه. الان اینجاست.

Oh, there it is.

اوه، آنجاست.

Now, I think this is barley

حالا من فکر می کنم این جو است

because you can always tell

زیرا همیشه می

the difference between wheat and barley.

توان تفاوت بین گندم و جو را تشخیص داد.

So I think this is actually barley that is growing in this

بنابراین من فکر می کنم این در واقع جو است که در این زمینه خاص در حال رشد

particular field.

است.

Is not lovely.

دوست داشتنی نیست

So this is what we saw yesterday whilst walking

پس این همان چیزی است که دیروز در حین قدم زدن در

one of the many fields in this area.

یکی از میدان های متعدد در این منطقه دیدیم.

And yes, I think I can safely say

و بله، من فکر می کنم می توانم با اطمینان بگویم

that this is barley growing in the field.

که این جو در حال رشد در مزرعه است.

Quite often barley is used in food products, but also quite often

اغلب جو در محصولات غذایی استفاده می شود، اما

used in the manufacture of beer as well.

اغلب در تولید آبجو نیز استفاده می شود.

So many different types of alcoholic drink

بسیاری از انواع مختلف نوشیدنی های الکلی

also uses this particular type of grain.

نیز از این نوع خاص از غلات استفاده می کنند.

So this is barley growing in one of the fields near my house.

بنابراین این جو است که در یکی از مزارع نزدیک خانه من رشد می کند.

And I have to say now many of the fields around here

و اکنون باید بگویم که بسیاری از مزارع اطراف اینجا

quite often have rapeseed or wheat growing.

اغلب کلزا یا گندم می رویند.

So I was surprised yesterday to find

بنابراین دیروز با تعجب متوجه

that there was actually barley growing in this field.

شدم که واقعاً جو در این زمینه رشد می کند.

Used for many things.

برای خیلی چیزها استفاده می شود.

But maybe a lot of people feel that barley is a little bit

اما شاید بسیاری از مردم احساس کنند که جو کمی

old fashioned, especially with modern farming.

قدیمی است، به خصوص با کشاورزی مدرن.

Techniques.

تکنیک.

So a lot of biofuels

بنابراین بسیاری از سوخت‌های زیستی

are now grown with certain types of oil

در حال حاضر با انواع خاصی از روغن

that is taken away from certain plants.

که از گیاهان خاص برداشته می‌شود، رشد می‌کنند.

As I just mentioned, we have rapeseed which uses

همانطور که قبلاً اشاره کردم، ما کلزا داریم که از

that particular type of technique.

آن نوع خاصی از تکنیک استفاده می کند.

It is grown all over the place in many fields in this area.

در همه جا در بسیاری از زمینه ها در این منطقه رشد می کند.

And you will find it all over the place.

و شما آن را در همه جا پیدا خواهید کرد.

You will Mr. Steve is coming in a few moments.

شما می خواهید آقای استیو چند لحظه دیگر می آید.

We are going to take a short break.

قرار است یک استراحت کوتاه داشته باشیم.

We are talking today about making plans.

ما امروز در مورد برنامه ریزی صحبت می کنیم.

Are you good at making plans?

آیا در برنامه ریزی خوب هستید؟

I think it's to Steve

من فکر می کنم این

is very good at making plans.

استیو در برنامه ریزی بسیار خوب است.

However, unfortunately, I am not very good at it.

با این حال، متأسفانه، من در آن خیلی خوب نیستم.

So Steve coming in a few moments and yes, of course

بنابراین استیو چند لحظه دیگر می آید و بله، مطمئناً

he will be with is having a lot of fun.

او با او خواهد بود، بسیار سرگرم کننده است.

So don't go away.

پس نرو

Please stay with me.

لطفا با من بمان.

The moon there

ماه

it was as a way of showing just how the weather today is rather changeable.

در آنجا راهی برای نشان دادن تغییر آب و هوای امروز بود.

And there it is outside at the moment.

و در حال حاضر بیرون است.

Oh, look, can you see

اوه، ببین، می‌توانی ببینی

Avila Burnham is now coming out.

آویلا برنهام در حال بیرون آمدن است.

You can really feel that summer is on the way.

واقعاً می توانید احساس کنید که تابستان در راه است.

And the reason why I know summer is coming

و دلیل اینکه می دانم تابستان در راه

is because the La Burnam tree is now out.

است این است که درخت La Burnam اکنون بیرون آمده است.

We will be taking a look at some other parts of the garden in a few moments,

تا چند لحظه دیگر نگاهی به قسمت‌های دیگر باغ

but now we have something more important,

خواهیم داشت، اما اکنون چیز مهم‌تری داریم،

something that is top of the list.

چیزی که در بالای لیست قرار دارد.

Of my things that I have to do.

از کارهایی که باید انجام دهم

It's time to introduce Mr.

وقت آن است که آقای استیو را معرفی کنیم

Steve. Yes, he's on his way

. بله، او در راه است

Hello, Banjo.

سلام، بانجو.

Hello, everybody.

سلام به همه.

Hello, Mr. Duncan. Mr. Steve is here, everyone.

سلام آقای دانکن آقای استیو اینجا هستند، همه.

I am. I am.

من هستم. من هستم.

And I'm excited to be here today.

و من هیجان زده هستم که امروز اینجا هستم.

Mr. Duncan, I am full of energy.

آقای دانکن من پر انرژی هستم.

I've been out in the garden.

من در باغ رفته ام

I've done this and the other.

من این کار و دیگری را انجام داده ام.

I've even looked and prepared for this live show.

من حتی برای این برنامه زنده نگاه کردم و آماده شدم.

Yes, before coming on.

بله، قبل از آمدن.

Usually I'm scrambling around because I'm out in the garden.

معمولاً به خاطر بیرون رفتن در باغ در حال تقلا می‌کنم.

I have to rush in, get changed,

باید عجله کنم، عوض شوم،

and then sort of organise myself.

و بعد خودم را مرتب کنم.

In a few short minutes.

در چند دقیقه کوتاه

But today I was upstairs, just chilling.

اما امروز طبقه بالا بودم، فقط در حال سرما بودم.

15 minutes.

15 دقیقه.

I thought I'll look at Mr.

فکر کردم به

Duncan's livestream and see what people are talking about.

پخش زنده آقای دانکن نگاه کنم و ببینم مردم در مورد چه چیزی صحبت می کنند.

Right.

درست.

This is all useful information.

این همه اطلاعات مفید است.

By the way, I.

به هر حال،

I heard you mentioning about the booing.

من شنیدم که شما در مورد هو کردن صحبت کردید.

Yes. Of the.

آره. از.

Of the Liverpool fans.

از طرفداران لیورپول

Yes. And I don't think they were booing the Liverpool fans, were they?

آره. و من فکر نمی کنم که آنها هواداران لیورپول را هو می کردند، نه؟

Now, the Liverpool fans were booing the national anthem.

حالا هواداران لیورپول سرود ملی را هو می کردند.

I don't know why that. Well, I looked it up as well.

من نمی دانم چرا آن را. خب من هم نگاه کردم

Was there a second, Steve? We got plenty of time.

ثانیه ای بود، استیو؟ ما زمان زیادی داریم.

I looked it up.

But of course, if I say that people will vote it up and will know, so there'll be no point to be saying.

من آن را نگاه کردم.

اما البته، اگر بگویم که مردم به آن رای می دهند و می دانند، پس هیچ فایده ای برای گفتن نخواهد داشت.

So a lot of people yesterday were booing.

بنابراین بسیاری از مردم دیروز هو می کردند.

And this is the sound they were making

و این صدایی است که آنها می ساختند

It's the sound, of course, that you're very used to getting.

، البته صدایی است که شما بسیار به آن عادت دارید.

I mean, do a live streaming.

منظورم این است که یک پخش زنده انجام دهید.

I said that earlier. Oh, right.

قبلا هم گفتم درسته.

At the start of my live streams.

در شروع پخش زنده من.

I always get lots of people making that noise because they're

من همیشه افراد زیادی را مجبور می‌کنم که این صدا را ایجاد کنند،

they're displeased when apparently I look this up.

زیرا وقتی ظاهراً این موضوع را بررسی می‌کنم، ناراضی هستند.

Apparently it's a bit of a tradition for Liverpool fans to boo.

ظاهراً هو کردن هواداران لیورپول کمی سنتی است.

The national anthem it's been going on since the 1980s.

سرود ملی از دهه 1980 در جریان است.

OK then.

باشه پس

Because

به

of Conservative government led by Margaret Thatcher,

دلیل دولت محافظه‌کار به رهبری مارگارت تاچر،

there was a lot of decline and a lot of unemployment

افول و بیکاری زیادی

in the area and Scousers

در این منطقه وجود داشت و اسکوزرها

as Liverpool Liverpudlian liked to call themselves Scousers.

همانطور که لیورپول لیورپودلیان دوست داشت خود را اسکاوزر خطاب کند.

So Scousers is a nickname so it's not that's not formal.

بنابراین Scousers یک نام مستعار است، بنابراین رسمی نیست.

We don't normally use Scouser to in a formal sense, but yes,

ما معمولاً از Scouser به معنای رسمی استفاده نمی کنیم، اما بله،

it is a nickname for people who are born in Liverpool.

این نام مستعار افرادی است که در لیورپول متولد شده اند.

From Liverpool, they call themselves Scousers.

از لیورپول خود را اسکوزر می نامند.

It is not a derogatory term at all.

اصلاً یک اصطلاح تحقیر آمیز نیست.

And during the 1980s there was a lot of unemployment

و در طول دهه 1980 بیکاری زیادی وجود داشت که

Industry was going downhill,

صنعت در حال سقوط بود،

lots of people doing their jobs, lots of poverty.

افراد زیادی کار خود را انجام می دادند، فقر زیادی.

And people in Liverpool at the time felt a lot of opposition towards

و مردم لیورپول در آن زمان مخالفت زیادی را نسبت

the then Conservative government and successive Conservative governments who they feel

به دولت محافظه‌کار آن زمان و دولت‌های محافظه‌کار متوالی احساس می‌کردند که احساس

and, and strangely enough it turned out so this is sort of opposition to the establishment.

می‌کردند و به طرز عجیبی معلوم شد که این نوعی مخالفت با تشکیلات است.

So it's something that Liverpool fans do a lot because they don't see themselves a lot of Liverpudlian.

بنابراین این کاری است که هواداران لیورپول بسیار انجام می دهند زیرا آنها خود را چندان لیورپودلی نمی دانند.

They like to see themselves as Scousers, not English

آنها دوست دارند خود را به عنوان اسکوئر ببینند، نه انگلیسی،

because they feel as though they've been let down by government in the past.

زیرا احساس می کنند در گذشته توسط دولت ناامید شده اند.

And of course it turned out that they were right.

و البته معلوم شد که حق با آنهاست.

Mr. Duncan, because papers that were released years

آقای دانکن، زیرا مقالاتی که سال ها

after Margaret Thatcher's government showed quite

پس از دولت مارگارت تاچر منتشر شد، به وضوح نشان می داد

clearly that they were deliberately not bothering to do anything for people in Liverpool.

که آنها عمداً زحمت انجام کاری برای مردم لیورپول را ندارند.

So they were they were right.

پس حق با آنها بود.

And of course that that kind of resentment is still there today.

و البته این نوع رنجش هنوز هم وجود دارد.

It is interesting when you look back over history, certain political figures,

جالب است وقتی به تاریخ نگاه می کنید، برخی از شخصیت های سیاسی،

I think one of the most divisive

فکر می کنم یکی از تفرقه انگیزترین

political figures in this country

شخصیت های سیاسی در این

has to be Margaret Thatcher.

کشور باید مارگارت تاچر باشد.

You either love Maggie or you hate Maggie.

شما یا عاشق مگی هستید یا از مگی متنفرید.

I am not a fan.

من طرفدار نیستم.

I will be honest for various reasons.

به دلایل مختلف صادقانه خواهم گفت.

But it's interesting that Margaret Thatcher did do some good things,

اما جالب است که مارگارت تاچر کارهای خوبی انجام داد،

but also she did some terrible things as well that put the country back but she did

اما همچنین کارهای وحشتناکی انجام داد که کشور را به عقب برگرداند، اما به

strangely enough, she did help

طرز عجیبی انجام داد، او کمک

to bring the Soviet Union

کرد تا اتحاد جماهیر شوروی

into the Western dialogue

را

with with a bit of help, of course, from Ronald Reagan.

با کمک کمی وارد گفتگوی غربی کند. البته از رونالد ریگان.

And we were watching a very interesting documentary last night about that very subject.

و ما دیشب در حال تماشای یک مستند بسیار جالب در مورد همین موضوع بودیم.

So it's interesting that you should mention Mrs.

بنابراین جالب است که شما باید به خانم تاچر اشاره کنید

Thatcher, because we saw this thing last night.

، زیرا ما دیشب این چیز را دیدیم.

And it's interesting how she was able to to bring the Soviet Union

و جالب است که او چگونه توانست اتحاد جماهیر شوروی

into the the the pact

را به پیمان

or the group of nations.

یا گروه ملل وارد کند.

Of course, shortly after that, of course, it all fell.

البته کمی بعد از آن، البته همه چیز سقوط کرد.

It all fell down.

همه اش سقوط کرد.

It all collapsed.

همه اش فرو ریخت.

The Soviet Union, everything changed.

اتحاد جماهیر شوروی، همه چیز تغییر کرد.

And then suddenly we had Mikhail Gorbachev,

و سپس ناگهان میخائیل گورباچف ​​را داشتیم

who looked like a completely different person.

که شبیه یک فرد کاملاً متفاوت بود.

He was nothing like the the old fashioned way

او هیچ شباهتی به

of looking at Russia and its leaders.

نگاه قدیمی به روسیه و رهبران آن نداشت.

So he was he was a breath of fresh air.

پس او یک نفس تازه بود.

However,

با این حال،

some people

might say that things have changed slightly over the years.

برخی از مردم

ممکن است بگویند که همه چیز در طول سال ها کمی تغییر کرده است.

Maybe they've gone backwards a little bit for various reason.

شاید آنها به دلایل مختلف کمی به عقب رفته اند.

Yes. So that was that's the reason they call Liverpool fans red

آره. به همین دلیل است که آنها هواداران لیورپول را قرمز

oh, because in the red, apparently, of course, we know nothing about football.

خطاب می کنند، زیرا در قرمز، ظاهراً، ما چیزی در مورد فوتبال نمی دانیم.

I've looked this all up.

من همه اینها را نگاه کردم

Is that the reason why they wear red?

آیا دلیل این است که آنها قرمز می پوشند؟

I think it probably is. Yes, I would imagine so.

فکر کنم احتمالا همینطوره بله، من چنین تصور می کنم.

But yes, they don't like conservative governments and I don't blame them, you know,

اما بله، آن‌ها دولت‌های محافظه‌کار را دوست ندارند و من آنها را سرزنش نمی‌کنم، می‌دانید،

because they obviously clearly were that down, as were many industries

زیرا واضح است که آنها به وضوح پایین بودند، مانند بسیاری از صنایع

in the 1980s, the miners

در دهه 1980،

in particular.

به ویژه معدنچیان.

And there's a lot of resentment that still stands to this day, which is against

و تا به امروز نیز نارضایتی زیادی وجود دارد که علیه

conservative governments and by

دولت‌های محافظه‌کار و

association royalty and anything to do with the English.

اعضای خانواده سلطنتی و هر چیزی که با انگلیسی‌ها ارتباط دارد، وجود دارد.

Yeah, right. Yeah.

بله درسته. آره

We can understand why too.

ما هم می توانیم دلیل آن را درک کنیم.

That's the background it is interesting in this country we do we do appear

این پس زمینه جالب است در این کشور

to have not a real divide

که ما واقعاً شکاف واقعی نداریم،

but a divide that people see as being something

بلکه شکافی داریم که مردم آن را چیزی

connected to attitude with the north of the country

مرتبط با نگرش با شمال کشور

and the south of the country.

و جنوب کشور می دانند.

And by that I don't want to sound to too judgemental, but

و با این کار من نمی‌خواهم خیلی قضاوت‌کننده به نظر برسم، اما

the rich

and the poor I suppose of course Belarus, you point out

فکر می‌کنم ثروتمندان و فقیرها البته بلاروس هستند، شما اشاره

that it's not just Liverpool people that the don't like Margaret Thatcher.

می‌کنید که فقط لیورپول‌ها نیستند که مارگارت تاچر را دوست ندارند.

Of course it's Argentineans as well.

البته آرژانتینی ها هم هستند.

OK, we know the background.

خوب، ما پیش زمینه را می دانیم.

Yeah, I'm not going into it. Don't worry MR.

آره واردش نمیشم آقا نگران نباش

I'm going to. It's time to stop me trying to censor me already.

من می روم. وقت آن رسیده که از تلاش من برای سانسور کردن من جلوگیری کنید .

I'm just repeating what I'm absolutely so.

من فقط آنچه را که کاملاً چنین هستم تکرار می کنم.

Thank you.

Thank you, Claudia. And by the way, we have a new feature.

متشکرم.

متشکرم، کلودیا. و به هر حال، ما یک ویژگی جدید داریم.

I haven't seen what Claudia is making today.

من ندیده ام که کلودیا امروز چه می سازد.

I have.

Yes, but it's

من دارم.

بله، اما اینطور است

but we have a new feature today called What's Cooking?

اما ما امروز یک ویژگی جدید به نام آشپزی چیست؟

Claudia, what's cooking?

کلودیا، چه آشپزی می کند؟

Claudia, what have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia, is it something spicy and hot?

کلودیا، چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Or. Claudia,

یا. کلودیا

what is in the pot?

، در گلدان چیست؟

Claudia, what's cooking today?

کلودیا، امروز چه آشپزی می کند؟

She did say she has said so.

او گفت که این را گفته است.

A Paraguayan dish.

یک غذای پاراگوئه ای

Ooh, similar to steamed scones and cheese.

اوه، شبیه به اسکون های بخارپز و پنیر.

I will cook chipper afterwards, so.

من بعد از آن چیپر می پزم، بنابراین.

Yes, that must be for the.

بله، این باید برای

Yeah, I go.

آره من میرم

It's a tart, a tartar in the oven,

این یک تارت است، یک تارتار در فر،

stuffed with ham, cheese, eggs and fresh tomatoes.

پر شده با ژامبون، پنیر، تخم مرغ و گوجه فرنگی تازه.

Oh, oh, I'm salivating. I'm salivating.

اوه، اوه، بزاقم جاری می شود. من آب دهانم می آید.

So now we know what is cooking in Claudia's pot,

خب حالا می دانیم در قابلمه کلودیا چه می پزیم

or should I say in Claudia's oven?

یا باید بگویم در فر کلودیا؟

It sounds very nice, and I hope you will save

خیلی خوب به نظر می رسد، و امیدوارم

some for us later on.

بعداً مقداری را برای ما ذخیره کنید.

All those lovely dishes.

این همه غذاهای دوست داشتنی

Such a wide variety of dishes that Claudia cooks

غذاهای بسیار متنوعی که کلودیا

every week and tells us all about it and makes us feel very hungry.

هر هفته می پزد و همه چیز را به ما می گوید و باعث می شود احساس گرسنگی زیادی کنیم.

I have prepared a meal for us later. Mr.

بعداً برایمان غذا آماده کردم. آقای

Duncan. What is it? It's

دانکن چیست؟ این

chilli beef,

گوشت گاو چیلی است

and I've put it in the slow cooker.

و من آن را در آرام پز قرار داده ام.

Which is our new best friend. Yes, in the kitchen.

که بهترین دوست جدید ماست. بله، در آشپزخانه.

It's something that Mr.

این چیزی است که

Steve's mother gave to us about three years ago.

مادر آقای استیو حدود سه سال پیش به ما داد.

We've hardly used it, but now we are using it all the time.

ما به سختی از آن استفاده کرده ایم، اما اکنون همیشه از آن استفاده می کنیم.

So later on, we are going to have a slow cooked chilli concord.

بنابراین، بعداً، ما یک کنکورد فلفلی آرام پخته می‌شویم.

And earlier in the week, on Thursday, I use the slow cooker again

و اوایل هفته، پنجشنبه، دوباره از آرام پز

to cook lentil daal. Mm.

برای پختن دال عدس استفاده می کنم. مم

Lentil daal, which is sort of mildly mildly spiced.

دال عدس، که نوعی ادویه ملایم ملایم است.

I use red lentils, onions and various spices and things.

من از عدس قرمز و پیاز و ادویه ها و چیزهای مختلف استفاده می کنم.

And we have that with rice and sweet potatoes.

و ما آن را با برنج و سیب زمینی شیرین داریم.

So and that was delicious.

بنابراین و آن خوشمزه بود.

It was nice.

And it certainly made me go to the toilet, certainly,

خیلی خوب بود.

و مطمئناً باعث شد که به توالت بروم، مطمئناً،

you know, acted as a lovely sort of, let's say, cleanse as it was.

می‌دانید، به عنوان یک نوع دوست‌داشتنی عمل کرد، فرض کنید، همان طور که بود.

It makes a very good laxative if you are having trouble pooping.

اگر در دفع مدفوع مشکل دارید، ملین بسیار خوبی است.

I didn't put I didn't put very much spice in it.

من نگذاشتم خیلی ادویه داخلش نریختم.

It was just a couple of teaspoons of curry powder but I love lentil daal.

فقط چند قاشق چایخوری پودر کاری بود اما من عاشق دال عدس هستم.

It's one of my favourite dishes.

یکی از غذاهای مورد علاقه من است.

I, we used to go on holiday to Malaysia a lot.

من، ما معمولا برای تعطیلات به مالزی می رفتیم.

You used to be able to have it for breakfast in hotel they always had lentil daal

قبلاً می‌توانستید آن را برای صبحانه در هتل بخورید، آنها همیشه دال عدس

with bread, non bread or something for breakfast.

با نان، نان یا چیزی برای صبحانه می‌خوردند.

It's very strange though, having having curry for breakfast.

با این حال، خوردن کاری برای صبحانه بسیار عجیب است.

I know it was very strange to us, but perfect for me because I love spicy food.

می دانم که برای ما بسیار عجیب بود، اما برای من عالی بود زیرا من عاشق غذاهای تند هستم.

Mr. Steve spicy people.

آقای استیو افراد تند.

OK, Mr.

خوب، آقای

Steve

استیو،

we've had some changes in the garden.

ما تغییراتی در باغ داشته ایم.

We have, yes.

داریم، بله.

We have some big news. I showed this earlier.

ما یک خبر بزرگ داریم. اینو قبلا نشون دادم

I'm going to share it again.

من می خواهم آن را دوباره به اشتراک بگذارم.

So this is what is happening at the moment outside.

بنابراین این چیزی است که در حال حاضر در بیرون اتفاق می افتد.

So I filmed this yesterday.

پس دیروز فیلم گرفتم

But you will get an idea. You will.

اما شما یک ایده خواهید گرفت. شما خواهد شد.

You will get a clue.

شما یک سرنخ دریافت خواهید کرد.

As to what is happening outside.

در مورد آنچه در خارج اتفاق می افتد.

So there is the garden.

پس باغ آنجاست.

It looks lovely

at the moment, but as we move the camera across

در حال حاضر دوست داشتنی به نظر می رسد، اما همانطور که دوربین را به سمت آن سو حرکت می کنیم،

you will see that there are some big changes.

می بینید که تغییرات بزرگی وجود دارد.

Have you got a before and after?

آیا قبل و بعد از آن دارید؟

No. OK, yeah.

نه. باشه، آره.

So if you look closely, you will see that.

پس اگر دقت کنید متوجه خواهید شد.

Well, a lot of the trees that used to be

خب، بسیاری از درختانی که قبلا

there are no longer there they've gone.

آنجا بودند، دیگر آنجا نیستند و رفته اند.

And the reason is because because they were all dead.

و دلیل آن این است که همه آنها مرده بودند.

They all died.

همه آنها مردند.

They were conifer bushes, lay land, die,

آنها بوته های مخروطی بودند، زمین گذاشتند، مردند

and they gave up the ghost.

و روح را تسلیم کردند.

As you say.

همانطور که شما میگویید.

If you say you've given up the ghost, it means you died.

اگر می گویید روح را تسلیم کرده اید، به این معنی است که مرده اید.

And presumably your ghost comes out of you, OK?

و احتمالاً روح شما از درون شما بیرون می آید، خوب؟

And well, it's been like that for about a year.

و خوب، حدود یک سال است که همینطور است.

But we I finally had somebody round a tree surgeon, as I heard you pointing out.

اما من بالاخره یک نفر را در اطراف یک جراح درخت داشتم، همانطور که شنیدم شما به آن اشاره کردید.

I don't see this guy as a surgeon.

من این مرد را به عنوان یک جراح نمی بینم.

I think he's a tree murderer.

من فکر می کنم او یک قاتل درخت است.

Well, he obvious I suspect that he killed them in the first place by over pruning them. OK,

خب، او مشکوک است که در وهله اول آنها را با هرس بیش از حد آنها کشته است. خوب،

so yes.

پس بله.

Anyway, we've got a lot of logs that we can burn this winter,

به هر حال، ما چوب‌های زیادی داریم که می‌توانیم آن‌ها را در زمستان بسوزانیم،

although they were very expensive logs because he's put his prices up OK.

اگرچه آنها چوب‌های بسیار گرانی بودند، زیرا او قیمت‌هایش را خوب افزایش داده است.

He's quite shocked at the price.

او از این قیمت کاملاً شوکه شده است.

He charged me for that job.

او برای آن کار از من پول گرفت.

OK, I'd have been better off just sort of setting fire to them and buying logs of our usual supplier.

خوب، بهتر بود آنها را آتش بزنم و سیاهههای مربوط به عرضه کننده معمول خود را بخرم.

OK, that's a very strange thing to say.

خوب، این یک چیز بسیار عجیب است.

I've got to get my ex out. I've got to get my chopper out.

من باید سابقم را بیرون کنم من باید هلی کوپترم را بیرون بیاورم.

Mr Duncan, Mr Steve will be swinging his chopper, be swinging my chopper

آقای دانکن، آقای استیو هلی کوپتر خود را تاب می دهد، تمام تابستان هلی کوپتر مرا تاب می دهد

all summer

and hopefully not putting my shoulder out like I did last year.

و امیدوارم مانند سال گذشته شانه ام را بیرون نگذارد .

But overdoing doing it, don't enjoy yourself.

اما زیاده روی در انجام آن، از خودتان لذت نبرید.

Those logs need jumping into smaller pieces

آن کنده ها نیاز به پریدن به قطعات کوچکتر از

those sort of trunks.

این نوع تنه دارند.

Luckily he's cut them into smaller

خوشبختانه او آنها را

bits for me because I don't have a chainsaw now.

برای من به قطعات کوچکتر بریده است زیرا من الان اره برقی ندارم.

Fortunately, we can't allow Mr Steve to have a chainsaw because no one trusts him.

خوشبختانه، ما نمی توانیم اجازه دهیم آقای استیو اره برقی داشته باشد زیرا هیچکس به او اعتماد ندارد.

But because I'm pretty sure if Mr Steve ever

اما از آنجایی که من تقریباً مطمئن هستم که اگر آقای استیو

tried to use a chainsaw,

سعی کند از اره برقی استفاده کند،

I think there would be a big injury.

فکر می‌کنم آسیب بزرگی به وجود می‌آید.

I think the lawn, the grass in the middle of the garden will be coloured red I didn't do that.

فکر می کنم چمن، چمن وسط باغ قرمز رنگ می شود من این کار را نکردم.

A few, I think a few people seem to think that I did that.

چند نفر، من فکر می کنم چند نفر به نظر می رسد فکر می کنند که من این کار را کردم.

I didn't because I got a professional

من این کار را نکردم زیرا یک

in to take those trees down.

متخصص برای از بین بردن آن درختان وارد شدم.

Imagine sort of eight foot tall conifer

تصور کنید یک پرچین مخروطی با ارتفاع هشت فوت

hedge or anything and that's what it was.

یا هر چیز دیگری و این همان چیزی بود که بود.

And it, it died.

So those are the, those are the trunks that the,

و آن، مرد.

پس آن‌ها هستند، آن‌ها تنه‌هایی هستند که

the man,

the gardener, the man that came round, the tree surgeon, let's call him Rob.

مرد

، باغبان، مردی که دور زد، جراح درخت، بیایید او را راب بنامیم.

That's funny. Because, because that is his name.

جالبه. چون اسمش همینه

After that, after seeing the price of his service,

پس از آن، پس از دیدن قیمت خدمات او،

we did feel as if we were robbed a little bit.

احساس کردیم که کمی از ما سرقت شده است.

Yes. If you're watching.

آره. اگر در حال تماشا هستید.

But yes.

اما بله.

Well, what are we going to put in its place?

خوب، قرار است چه چیزی را به جای آن بگذاریم؟

Well, I'm thinking of Portuguese, Laurel.

خب، من به پرتغالی فکر می کنم، لورل.

We don't know, and I'm thinking serious about Portuguese.

ما نمی دانیم و من به طور جدی به پرتغالی فکر می کنم.

Laurel, if anyone knows about gardening, I'm not going to put lay land die there because

لورل، اگر کسی در مورد باغبانی می‌داند، من زمین‌های خاکی را در آنجا قرار نمی‌دهم، زیرا

they're too vigorous OK, Steve.

آنها خیلی قوی هستند، استیو.

So, yes, Portuguese Laurel, I think it's looks very picturesque.

بنابراین، بله، لورل پرتغالی، به نظر من بسیار زیبا به نظر می رسد.

That's what it's been recommended to me moving on.

این چیزی است که به من توصیه شده است ادامه دهم.

And it sounds very posh.

و بسیار شیک به نظر می رسد.

If you tell your neighbours, yeah, I've got Portuguese.

اگر به همسایگان خود بگویید، بله، من پرتغالی دارم.

Laurel sounds very posh.

لورل بسیار شیک به نظر می رسد.

Is it?

Yes, because somebody said it.

آیا این است؟

بله، چون کسی گفته است.

We walked down the road a few years ago

چند سال پیش در جاده قدم زدیم

and I said to somebody, Oh, they're nice bushes, what are those?

و به یکی گفتم، اوه، آنها بوته های خوبی هستند، آن ها چیست؟

And very snooty.

و خیلی فضوله

He said to me, Portuguese, laurel,

او به من گفت، پرتغالی، لورل،

not just ordinary common or garden Laurel

نه فقط لورل معمولی یا باغی

that we have.

که ما داریم.

It's Portuguese, though, so that that puts you, you know, on another level

با این حال، این پرتغالی است، به طوری که می دانید، شما را در سطح دیگری

with the neighbours.

با همسایگان قرار می دهد.

Oh, not just ordinary common laurel.

اوه، نه فقط لور معمولی.

It's very probably very common in Portugal.

احتمالاً در پرتغال بسیار رایج است.

I can almost hear real booing taking place.

تقریباً می توانم صدای بوق واقعی را بشنوم.

I don't know why I.

من نمی‌دانم چرا.

Mr Duncan, please get on with it.

آقای دانکن، لطفاً به آن ادامه دهید.

We had the cows yesterday at the back of the house.

ما گاوها را دیروز پشت در خانه داشتیم.

Would you like to see the cows?

آیا دوست دارید گاوها را ببینید؟

Would you like to see them?

آیا دوست دارید آنها را ببینید؟

I said the cow. Yes.

گفتم گاو. آره.

Would you like to see the cows and the bulls

آیا دوست دارید گاوها و گاوها

and Mr.

Steve making a fuss of them?

و آقای

استیو را ببینید که با آنها سروصدا می کنند؟

Oh, you saw

اوه

the first thing I notice there, Steve, is

، اولین چیزی که من در آنجا متوجه شدم، استیو،

all the flies that there is

همه مگس هایی هستند که وجود دارند،

I'm sorry if you are eating something

متاسفم اگر

at the moment, but we were surrounded by flies.

در حال حاضر چیزی می خورید، اما ما توسط مگس ها احاطه شده بودیم.

You might say that this time of year

ممکن است بگویید که این زمان از

we would describe this is fly season

سال را توصیف می کنیم که فصل پرواز است

and because there are lots of cattle

و چون گاوهای زیادی

in the field, they are also covered in flies.

در مزرعه وجود دارد، آنها نیز مگس پوشیده شده اند.

Well, I put up a fly trap in the garden,

خوب، من یک تله مگس در باغ گذاشتم،

gives us a smell.

به ما بو می دهد.

They go in and they drown.

داخل می شوند و غرق می شوند.

That's nice.

خوبه.

And it will catch 10,000 flies, apparently, because once those flies

و ظاهراً 10000 مگس صید خواهد کرد، زیرا هنگامی که آن مگس ها

start breeding in the cow dung, they will multiply many, many times.

در سرگین گاو شروع به تولید مثل کنند، چندین و چند برابر می شوند.

Once again, apologies if you are eating.

یک بار دیگر اگر در حال غذا خوردن هستید عذرخواهی می کنم.

So, yes, we tried to keep the numbers of flies down

بنابراین، بله، ما سعی کردیم

by putting a fly trap in the garden, but it is very hard when you live in the countryside

با گذاشتن یک تله مگس در باغ، تعداد مگس ها را کاهش دهیم، اما زمانی که در حومه شهر زندگی می کنید

and you are surrounded by cattle because the

و توسط گاو احاطه می شوید بسیار سخت است،

the flies do like the cattle they like buzzing around them.

زیرا مگس ها دوست دارند گاوهایی را که دوست دارند وزوز کنند. اطراف آنها

Beatrice says the cows are definitely your friend.

بئاتریس می گوید که گاوها قطعا دوست شما هستند.

Well, Beatrice, I can tell you

خب، بئاتریس، من می توانم

of a rather frightening story

از یک داستان نسبتاً ترسناک

a few days before on Thursday,

چند روز قبل در روز پنجشنبه برای شما تعریف کنم،

they chased me in the field and I felt quite threatened

آنها مرا در میدان تعقیب کردند و من کاملاً احساس خطر کردم

that, you know, they haven't been here very long.

که می دانید، آنها خیلی وقت است که اینجا نبوده اند.

So they haven't got used to us.

بنابراین آنها به ما عادت نکرده اند.

But I came down from the field from I went for a walk

اما از زمانی که برای پیاده روی رفته بودم از زمین پایین آمدم

and they approached me and got quite aggressive.

و آنها به من نزدیک شدند و کاملاً پرخاشگر شدند.

They were one was rearing up behind me.

آنها یکی بودند که پشت سر من بلند می شدند.

It looked it didn't have a nice expression on it.

به نظر می رسید که بیان زیبایی روی آن نبود.

I felt quite threatened.

کاملا احساس خطر می کردم.

You do what you were making.

شما کاری را که می ساختید انجام می دهید.

The cow was angry. I was trembling.

گاو عصبانی بود. داشتم می لرزیدم.

So now Mr.

بنابراین حالا آقای

Duncan doesn't realise just I mean, I was literally running

دانکن متوجه نمی‌شود که منظورم این است که من به معنای واقعی کلمه

in and out of the trees and it was following me and chasing me.

از درخت‌ها می‌دویدم و بیرون می‌رفتم و او مرا تعقیب می‌کرد و مرا تعقیب می‌کرد.

It was quite frightening.

کاملا ترسناک بود.

Yes, it sounds horrific.

بله، وحشتناک به نظر می رسد.

Anyway, I lived to tell the tale.

به هر حال من زنده ماندم تا داستان را تعریف کنم.

Did you know on Friday it was Friday, the 13th and I

آیا می دانید روز جمعه روز جمعه سیزدهم بود و من

went to the dentist on Friday and I had the most.

روز جمعه به دندانپزشکی رفتم و بیشترین تعداد را داشتم.

Because you were talking about bad things.

چون از چیزهای بد صحبت می کردی.

I had a horrible experience at the dentist.

من یک تجربه وحشتناک در دندانپزشکی داشتم.

The dentist

دندانپزشک

caused me a lot of pain.

درد زیادی به من وارد کرد.

So much pain. I had to scream and tell her to stop.

خیلی درد مجبور شدم فریاد بزنم و به او بگویم که بس کند.

I had to say, Please just stop because she was using

باید بگویم، لطفا بس کنید زیرا او به

instead of scraping the old fashioned way

جای تراشیدن به روش قدیمی استفاده

that they often use metal hooks and they scrape your teeth.

می کرد که اغلب از قلاب های فلزی استفاده می کردند و دندان های شما را می تراشند.

I prefer that but instead she decided to use the ultrasonic scaler.

من آن را ترجیح می دهم اما در عوض او تصمیم گرفت از مقیاس کننده اولتراسونیک استفاده کند.

So it takes all of the horrible stuff off your teeth.

بنابراین همه چیزهای وحشتناک را از روی دندان های شما پاک می کند.

But it was so painful.

اما خیلی دردناک بود

It was agony.

عذاب بود.

I don't know what happened, but but she was she was causing

نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است، اما او

so much pain, I had to tell her to stop.

این‌قدر درد داشت که باید به او می‌گفتم دست از کار بکشد.

I said, Please, no, don't do that anymore.

گفتم: خواهش می کنم، نه، دیگر این کار را نکن.

Please stop. Use the old scraper instead.

لطفا بس کن. به جای آن از لیسه قدیمی استفاده کنید.

So she got the old hooks and the metal prods

بنابراین او قلاب‌های قدیمی و گیره‌های فلزی

and and it looks like something from mediaeval times

را گرفت و به نظر می‌رسد چیزی مربوط به قرون وسطی است

when they used to torture people, but I prefer that it was much less painful.

که مردم را شکنجه می‌کردند، اما من ترجیح می‌دهم که دردناک‌تر باشد.

So I didn't have a very good time at the dentist.

بنابراین من در دندانپزشکی اوقات خوبی نداشتم.

I don't like the ultrasonic.

من از اولتراسونیک خوشم نمیاد

I'm going on Monday night I dentistry.

من دوشنبه شب میرم دندانپزشکی.

And your mum went.

و مامانت رفت

My mother went on Friday. Yes.

مامانم جمعه رفت. آره.

You went on Friday and I'm going on Monday.

تو جمعه رفتی و من دوشنبه میرم.

Everyone is going to the dentist.

همه به دندانپزشکی می روند.

A strange coincidence your dentist phoned you.

تصادفی عجیب دندانپزشک شما با شما تماس گرفت.

I mean we don't go to the same dentist.

منظورم این است که ما پیش همان دندانپزشکی نمی رویم.

No, I go to one in a different town because the thing with dentists

نه، من به یکی در شهر دیگری می روم زیرا مشکل دندانپزشکان

is probably a lot of you watching once you've gone to a dentist and you like them

این است که وقتی به دندانپزشک مراجعه کرده اید، احتمالاً بسیاری از شما آنها را تماشا می کنید و اغلب آنها را دوست دارید

quite often, even if you move quite a long distance away, you stay with this dentist.

، حتی اگر مسافت زیادی دورتر شوید، در کنار آن می مانید. این دندانپزشک

So we've moved

بنابراین ما از ولورهمپتون دور شدیم،

away from Wolverhampton but I still have the same dentist I have done

اما من هنوز همان دندانپزشکی را دارم که

for the last 30 odd years and

در 30 سال گذشته انجام داده‌ام و

I forgot what I was going to say.

فراموش کرده‌ام که قرار است چه بگویم.

Mr. Duncan, we told you about going to the dentist and we.

آقای دانکن، ما به شما در مورد رفتن به دندانپزشکی گفتیم و ما.

Oh yes, we received the phone call at the same time.

اوه بله، ما در همان زمان تماس تلفنی دریافت کردیم.

Yes, from both of our dentists.

بله، از هر دو دندانپزشک ما.

Yours and much went local mine in Wolverhampton saying just confirming the appointment.

مال شما و خیلی ها به معدن محلی در ولورهمپتون رفتند و گفتند فقط قرار ملاقات را تایید می کنند.

Yes. So yes.

آره. درنتیجه بله.

And my mother went on Friday, it was a bit of a coincidence, but now the ultrasonic

و مامانم جمعه رفت، کمی تصادفی بود، اما الان اولتراسونیک

I don't like that ultrasonic cleaner because you just wait, you know, way you sensitive teeth.

رو دوست ندارم اون پاک کننده اولتراسونیک رو دوست ندارم چون فقط صبر میکنی، میدونی، دندونای حساس.

Yeah.

And they make that horrible high pitched whining noise

آره

و آنها صدای ناله وحشتناکی را ایجاد می کنند

and you're just waiting for it to hit those sensitive, sensitive spots.

و شما فقط منتظر هستید تا به آن نقاط حساس و حساس برخورد کند.

Oh I hate it.

آه من از آن متنفرم.

So I didn't have a very good time at the dentist on Friday.

بنابراین من روز جمعه در دندانپزشکی اوقات خوبی نداشتم.

It was very painful.

خیلی دردناک بود

Does Claudia use the ultrasonic

آیا کلودیا از

disc scaling equipment or do you use the sort

تجهیزات جرم گیری دیسک اولتراسونیک استفاده می کند یا از

of scraping hooks or whatever it is?

نوعی قلاب خراش یا هر چیز دیگری استفاده می کنید؟

But I guess I bet Claudia has never had anybody literally

اما من حدس می‌زنم شرط می‌بندم که کلودیا هرگز کسی نبوده است که به معنای واقعی کلمه

screaming and telling them to stop.

فریاد بزند و به آنها بگوید که دست بردارند.

I had to tell her.

I said, please, please, stop.

باید بهش میگفتم

گفتم خواهش میکنم لطفا بس کن

Please, please.

لطفا لطفا.

You're hurting me so much.

خیلی اذیتم میکنی

But between you and me, I think she was enjoying it.

اما بین من و تو، فکر می کنم او از آن لذت می برد.

I think some of them do. Michael,

من فکر می کنم برخی از آنها انجام می دهند. مایکل،

who was on earlier?

چه کسی قبلاً حضور داشت؟

If Michael still here, I hope you are, says that he loves the dentist

اگر مایکل هنوز اینجاست، امیدوارم که هستی، می گوید که او عاشق دندانپزشکی است

and it's an opportunity to sleep and dream.

و این فرصتی است برای خواب و رویا.

I suppose so, I suppose.

من فکر می کنم اینطور است، فکر می کنم.

Well, maybe they gave they give you the laughing gas, the chloral.

خب، شاید به شما گاز خنده داده اند، کلرال.

Is it chloroform?

آیا کلروفرم است؟

I'm not sure what they gave you.

من مطمئن نیستم که آنها به شما چه داده اند.

They give you a laughing gas.

گاز خنده بهت میدن

Nitrous oxide, I think. Oh, that's right.

من فکر می کنم اکسید نیتروژن. اوه، درست است.

And I don't, I don't think they use it anymore.

و من نه، فکر نمی کنم آنها دیگر از آن استفاده کنند.

So they often just put it put a needle into your gums.

بنابراین اغلب آن را فقط یک سوزن در لثه های شما می گذارند.

Christina said that she had gingivitis, so

کریستینا گفت که او التهاب لثه دارد، پس

isn't that something you had?

این چیزی نیست که تو داشتی؟

Well, I suffered for a while from it, but I'm on top of it now.

خوب، من مدتی از آن رنج می بردم، اما اکنون در بالای آن هستم.

But yes, you can get certain infections or certain illnesses or diseases.

اما بله، شما می توانید به برخی عفونت ها یا بیماری ها یا بیماری های خاص مبتلا شوید.

I suppose that's a better way of describing it.

فکر می کنم این روش بهتری برای توصیف آن باشد.

Gingivitis.

التهاب لثه.

It is basically gum disease.

اساساً بیماری لثه است.

Your gums are going rotten.

لثه هات داره فاسد میشه

And then because of that, your teeth fall out.

و سپس به همین دلیل، دندان های شما می ریزند.

It's not an infection of ginger people.

این عفونت افراد زنجبیل نیست.

No, it has nothing to do with people that have red hair.

نه، ربطی به افرادی که موهای قرمز دارند ندارد.

No, nothing at all.

نه اصلا هیچی

Mr. Steve, we are talking about a couple of subjects today.

آقای استیو، امروز در مورد چند موضوع صحبت می کنیم.

We are talking about words and phrases connected to pictures

ما در مورد کلمات و عبارات مرتبط با تصاویر صحبت می کنیم

because last week, one of the most valuable paintings

زیرا هفته گذشته یکی از ارزشمندترین نقاشی

in the world, a print by Andy Warhol.

های جهان، چاپی از اندی وارهول بود.

Andy Warhol was a famous artist, no longer around

اندی وارهول یک هنرمند مشهور بود، دیگر در اطراف

but his special picture that he did

نبود، اما عکس ویژه‌ای که

he did a few actually of Marilyn, but this is one of his most famous ones.

او انجام داد، در واقع چند کار از مرلین انجام داد، اما این یکی از مشهورترین عکس‌های اوست.

And it's sold for $195 million.

و به قیمت 195 میلیون دلار فروخته شده است.

So nearly $200 million

بنابراین نزدیک به 200 میلیون دلار

for one painting so today we are looking at that.

برای یک نقاشی، بنابراین امروز ما به آن نگاه می کنیم.

We are looking at words and phrases connected

ما به کلمات و عبارات مرتبط

to paintings and pictures.

با نقاشی ها و تصاویر نگاه می کنیم.

All of those things.

همه اون چیزا

So not necessarily to do with art,

بنابراین نه لزوماً با هنر،

but to do with the words, the words and making plans as well.

بلکه باید با کلمات ، کلمات و برنامه ریزی نیز کار کرد.

I notice we are yes.

متوجه شدم که بله هستیم.

Well, it's funny.

خب خنده داره

You should it's funny you should say that.

شما باید خنده دار باشد باید این را بگویید.

Mr. Steve, we talked about this briefly earlier.

آقای استیو، قبلاً به طور خلاصه در این مورد صحبت کردیم.

I did mention it talking about making plans.

من آن را در مورد برنامه ریزی صحبت کردم.

Do you like making plans?

آیا دوست دارید برنامه ریزی کنید؟

Some people are very good at it.

برخی افراد در این کار بسیار خوب هستند.

You for example.

تو مثلا

Yes, I like to make plans.

بله، من دوست دارم برنامه ریزی کنم.

And in fact, Kristina, who's been very active on the live chat today.

و در واقع کریستینا که امروز در چت زنده بسیار فعال بوده است.

Hello, Christine.

سلام کریستین

Says that and she does something that I like to do,

این را می گوید و او کاری را انجام می دهد که من دوست دارم انجام دهم،

which is to write down your plans

یعنی نوشتن برنامه های شما،

because

زیرا

anything that she wants to do, she writes it down.

هر کاری که او می خواهد انجام دهد، آن را می نویسد.

And I do that almost on a daily basis because I find that if I write it

و من این کار را تقریباً به صورت روزانه انجام می دهم زیرا متوجه می شوم که اگر آن را

down, you say you might have a lot of things in your head that you want to do.

یادداشت کنم، می گویید ممکن است کارهای زیادی در ذهن خود داشته باشید که می خواهید انجام دهید.

You might want to clean the bathroom,

ممکن است بخواهید حمام را تمیز کنید

you might want to do some gardening, you might want to phone a particular friend

، ممکن است بخواهید کمی باغبانی انجام دهید ، ممکن است بخواهید با یک دوست خاص تماس بگیرید،

but sometimes the

اما گاهی اوقات

day goes on and you get distracted with other things.

روز می گذرد و حواس شما به چیزهای دیگر پرت می شود.

Social media, not me, because I don't do social media but television.

رسانه های اجتماعی، نه من، زیرا من رسانه های اجتماعی نیستم بلکه تلویزیون کار می کنم.

And then you forget that.

و بعد اینو فراموش میکنی

And then the day comes to an end and you haven't achieved the things that you wanted to do.

و سپس روز به پایان می رسد و شما به چیزهایی که می خواستید نرسیده اید.

But if you write them down, then I find I'm much more likely to do them

اما اگر آنها را یادداشت کنید، متوجه می شوم که به احتمال زیاد آنها را انجام می دهم

because I like going to that list and crossing it off as I do it.

زیرا دوست دارم به آن لیست بروم و در حین انجام آن را خط بزنم.

And it's just little things, you know, could be, you know, phone

و این فقط چیزهای کوچکی است، می دانید، می توانید با

a particular friend, and if I write it down,

یک دوست خاص تماس بگیرید، و اگر آن را یادداشت کنم،

then I'll do it.

آن را انجام خواهم داد.

And Christine does that.

و کریستین این کار را می کند.

It's a very good way of achieving things, and it's very satisfying to cross them off the list during the day.

این یک راه بسیار خوب برای دستیابی به اهداف است، و حذف آنها از لیست در طول روز بسیار رضایت بخش است.

Rosa, on the other hand, doesn't make any plans at all,

از طرف دیگر، رزا اصلاً برنامه‌ای نمی‌کشد،

but then we're all different.

اما پس از آن همه ما متفاوت هستیم.

Well, I'm a bit like that, but I don't I don't write things down sometimes if I have ideas.

خوب، من کمی اینطور هستم، اما اگر ایده ای داشته باشم، گاهی اوقات چیزهایی را یادداشت نمی کنم.

For example, the song that I wrote about

مثلاً آهنگی که در مورد

Claudia and her meal, can I tell you a story about that?

کلودیا و غذایش نوشتم، می‌توانم داستانی در این مورد برای شما تعریف کنم؟

I had that song

من آن آهنگ

In A Dream the other night.

در یک رویا را دیشب داشتم.

And I got out of bed and I came down into the studio here and I wrote the song down.

و من از تخت بلند شدم و به استودیو اینجا آمدم و آهنگ را نوشتم.

So it popped in my head whilst I was asleep.

بنابراین در حالی که من خواب بودم در سرم ظاهر شد.

So I came down here and wrote the song about Claudia

بنابراین من به اینجا آمدم و آهنگی را در مورد کلودیا

and her her popped What is cooking in the pot?

و او نوشتم که در قابلمه پخته می شود؟

And as Claudia points out as well, there are products you can get for sensitive teeth.

و همانطور که کلودیا نیز اشاره می کند، محصولاتی وجود دارد که می توانید برای دندان های حساس تهیه کنید.

So Claudia is suggesting that if your teeth were

بنابراین کلودیا پیشنهاد می کند که اگر دندان های شما

normal and not

طبیعی بودند و

super sensitive, then you probably wouldn't have felt that pain. Mm.

فوق العاده حساس نبودند، احتمالاً آن درد را احساس نمی کردید. مم

So maybe some of that sort of sensodyne toothpaste. Yes.

بنابراین شاید برخی از آن نوع خمیردندان Senodyne. آره.

There are lots of things you can get.

چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید بدست آورید.

Yes, there are lots of drugs you can take is one.

بله، داروهای زیادی وجود دارد که می توانید مصرف کنید.

I usually take a couple of paracetamol before I go to the dentist.

من معمولا قبل از رفتن به دندانپزشک یک دو پاراستامول مصرف می کنم.

Because that just numbs things a bit.

زیرا این فقط چیزها را کمی بی حس می کند.

I might up it to, you know, opium for this Monday.

می‌دانی، ممکن است برای این دوشنبه، تریاک را افزایش دهم.

Oh, morphine.

اوه مورفین

More bitter morphine. Yes.

مرفین تلخ تر آره.

Or sort of, you know, couple of glasses of whisky.

یا به نوعی، می دانید، چند لیوان ویسکی.

I suppose that's where being put under anaesthetic is a good thing

فکر می‌کنم اینجاست که بیهوشی چیز خوبی است،

because they put you under the anaesthetic, you go to sleep and then you know nothing about it.

زیرا آنها شما را تحت بیهوشی قرار می‌دهند، شما می‌خوابید و بعد از آن چیزی نمی‌دانید.

And when you wake up all of the horribleness has finished,

و وقتی از خواب بیدار شدی همه چیزهای وحشتناک تمام شده است،

although to be honest, I don't like anaesthetic either.

اگرچه صادقانه بگویم، من هم از بیهوشی خوشم نمی آید.

I always feel a little nervous because of what happened to Joan Rivers.

من همیشه به خاطر اتفاقی که برای جوآن ریورز افتاد کمی عصبی می شوم.

Joan Rivers, she went just to have some

جوآن ریورز، او فقط برای انجام

some exploratory investigations.

برخی تحقیقات اکتشافی رفت.

She had a camera put down her throat and then she choked and she died

او دوربینی را روی گلویش گذاشت و سپس خفه شد و مرد،

so I don't think I'm going to be doing that in a hurry.

بنابراین فکر نمی‌کنم عجله‌ای انجام دهم.

So unless you have to. So Mr.

پس مگر اینکه مجبور باشید. بنابراین آقای

Steve is good at making plans, but I think sometimes

استیو در برنامه ریزی خوب است، اما من فکر می کنم گاهی اوقات

Steve is too, too obsessed with it.

استیو نیز بیش از حد به آن وسواس دارد.

I think you can't be too obsessed with making plans.

فکر می‌کنم نمی‌توانی در برنامه‌ریزی زیاد وسواس داشته باشی.

Or maybe you try to to make too many plans

یا شاید سعی می‌کنید برنامه‌های زیادی

you trying to fit too much into your day or into your week.

بسازید که سعی می‌کنید بیش از حد در روز یا هفته‌تان بگنجانید.

I like a bit of pressure.

من کمی فشار را دوست دارم.

A bit of pressure.

یه ذره فشار

You know, it helps me achieve things.

می دانید، این به من کمک می کند تا به چیزهایی برسم.

Yeah.

آره

I feel as though I'm more efficient when I'm under a little bit of pressure, time pressure.

وقتی تحت فشار کمی قرار می‌گیرم، احساس می‌کنم کارآمدتر هستم.

I feel as though I work more efficiently that way.

من احساس می کنم که به این شکل کارآمدتر کار می کنم.

Because if you got to do something by a certain time,

زیرا اگر کاری را در زمان معینی انجام دهید،

as long as you don't put too much time pressure, then it sort of

تا زمانی که فشار زمان زیادی را وارد نکنید، به

I think it helps you to be more efficient yes.

نظر من به شما کمک می‌کند که کارآمدتر باشید، بله.

But, you know, you should take breaks between things. Yes.

اما، می دانید، باید بین کارها استراحت کنید. آره.

Alessandra says, Do you know that Coca Cola was invented by a dentist

الساندرا می گوید، آیا می دانید که کوکا کولا توسط یک دندانپزشک اختراع شده

well, I know that Coca Cola used to contain cocaine.

است، من می دانم که کوکا کولا قبلا حاوی کوکائین بود.

It was a little bit more addictive.

کمی اعتیادآورتر بود.

But some people might say that Coca Cola

اما برخی از مردم ممکن است بگویند که کوکاکولا

these days is very addictive because of all the sugar that's contained in it.

این روزها به دلیل تمام قند موجود در آن بسیار اعتیاد آور است.

But yeah, yeah, originally Coca Cola

اما بله، بله، در ابتدا کوکا کولا

had had cocaine in it.

کوکائین داشت.

So maybe that's the reason why a dentist invented it.

بنابراین شاید به همین دلیل است که یک دندانپزشک آن را اختراع کرده است.

I imagine that

تصور

if you if you went to the shops and brought a

می‌کنم اگر به مغازه‌ها بروید و

a large bottle of Coca Cola and then got high,

یک بطری بزرگ کوکاکولا بیاورید و بعد بالا بیاورید،

although you can, I suppose, on sugar, some people get high on sugar.

اگرچه می‌توانید، گمان می‌کنم شکر، برخی افراد قند زیادی مصرف می‌کنند.

So for me, for example, I love sugar.

بنابراین برای من، برای مثال، من عاشق شکر هستم.

So I think I think it is fair to say

بنابراین فکر می کنم منصفانه است که

that some people like making plans.

بگوییم برخی از مردم برنامه ریزی را دوست دارند.

Some people are very good at making plans

برخی افراد در برنامه ریزی بسیار خوب هستند

and some people are not as good.

و برخی افراد آنقدرها هم خوب نیستند.

Some would that I can show you now if I can squeeze

برخی دوست دارند که من می توانم اکنون به شما نشان دهم اگر می توانم

those on

آنها را روی

people who like to make plans,

افرادی فشار دهم که دوست دارند برنامه ریزی کنند،

they like to plan ahead, they plan ahead,

آنها دوست دارند از قبل برنامه ریزی کنند، آنها از قبل برنامه ریزی می کنند،

they make preparations

آنها آماده

so you prepare for the week,

می شوند تا شما برای هفته

maybe you prepare for the following week or maybe for the weekend.

آماده شوید، شاید برای هفته بعد یا شاید آماده شوید. برای تعطیلات آخرهفته.

A lot of people like to make plans at the weekend, don't they?

بسیاری از مردم دوست دارند در آخر هفته برنامه ریزی کنند، اینطور نیست؟

They do.

انجام می دهند.

I like to plan ahead for the weekend.

دوست دارم برای آخر هفته از قبل برنامه ریزی کنم.

About

در مورد

what I would do this weekend so that the time is not wasted.

اینکه این آخر هفته چه کار خواهم کرد تا وقت تلف نشود.

Yes. Let's plan ahead for our upcoming wedding

آره. بیایید از قبل برای عروسی آینده خود برنامه ریزی کنیم

yes. You can use that phrase in various ways.

بله. شما می توانید از این عبارت به روش های مختلفی استفاده کنید.

Let's plan ahead for what we're going to do

بیایید برای کارهایی که قرار است

in the sales programme.

در برنامه فروش انجام دهیم، از قبل برنامه ریزی کنیم.

For the next three months as planned, ahead for the next sales cycle.

طبق برنامه ریزی برای سه ماه آینده، پیش از چرخه فروش بعدی.

So certainly in business and business, I think plans are a big part

بنابراین مطمئناً در تجارت و تجارت، من فکر می کنم که برنامه ها بخش بزرگی

of everything that happens in a company or a business.

از همه چیزهایی هستند که در یک شرکت یا یک تجارت اتفاق می افتد.

So you plan ahead, you make preparations,

بنابراین شما از قبل برنامه ریزی می کنید، آماده سازی می کنید،

you can also map out a plan so the word map can be used as a verb.

همچنین می توانید نقشه ای را ترسیم کنید تا کلمه نقشه به عنوان یک فعل استفاده شود.

You can map something, it means you are creating

شما می توانید چیزی را نقشه برداری کنید، به این معنی است که دارید

a route or a direction that you want to go in.

یک مسیر یا مسیری را ایجاد می کنید که می خواهید به آن بروید.

So you map out a plan.

بنابراین یک نقشه را ترسیم می کنید.

So a map can be a noun, but also you can use it as a verb.

بنابراین نقشه می تواند یک اسم باشد، اما می توانید از آن به عنوان فعل نیز استفاده کنید.

You are planning ahead, you are mapping out a plan.

شما از قبل برنامه ریزی می کنید، در حال ترسیم نقشه هستید.

And of course I think one of the most useful things generally.

و البته من فکر می کنم یکی از مفیدترین چیزها به طور کلی.

So not necessarily making plans for the immediate future,

بنابراین لزوماً برای آینده نزدیک برنامه ریزی نکنید ،

but maybe you can write down your intentions as well.

اما شاید بتوانید مقاصد خود را نیز یادداشت کنید.

So maybe things you plan to do next year

بنابراین شاید کارهایی که قصد دارید در سال آینده

or maybe five years from now.

یا شاید پنج سال آینده انجام دهید.

Some people like to plan very far ahead in the future.

برخی از افراد دوست دارند برای آینده بسیار آینده برنامه ریزی کنند.

You write down your intentions and of course you think ahead.

شما قصد خود را یادداشت می کنید و البته از قبل فکر می کنید.

Mr. Steve.

آقای استیو

Very good. Me

خیلی خوب. من

not so good.

خیلی خوب نیستم

The tasks as pointed out, something that I was going to mention to you, Mr.

وظایف همانطور که اشاره شد، چیزی که قرار بود به شما اشاره کنم، آقای

Duncan, after the end of today's livestream,

دانکن، بعد از پایان پخش زنده امروز،

he says that your window needs cleaning.

می گوید که پنجره شما نیاز به تمیز کردن دارد.

And I notice there are lots of sort of spots

و من متوجه شدم که امروزه نقاط

and specs and the outside view today.

و مشخصات و نمای بیرونی زیادی وجود دارد.

So, yes, Mr.

بنابراین، بله، آقای

Duncan will have to get out the window cleaner and polish the windows

دانکن باید از شیشه پاک کن بیرون بیاید و پنجره ها را صیقل دهد

so that we're not getting strange specs on the lens.

تا مشخصات عجیبی روی لنز نداشته باشیم.

Well, I can tell you why, because I'm I'm doing something called pulling focus.

خوب، می‌توانم دلیلش را به شما بگویم، زیرا دارم کاری به نام تمرکز را انجام می‌دهم.

So because I'm pulling the focus on the camera behind us,

بنابراین چون من فوکوس را روی دوربین پشت سرمان

you can see the surface of the glass very close up.

می کشم، می توانید سطح شیشه را از نزدیک ببینید.

So that glass, the glass you can see is very close.

بنابراین آن شیشه، شیشه ای که می توانید ببینید بسیار نزدیک است.

So the camera is only right next to the actual glass.

بنابراین دوربین فقط در کنار شیشه واقعی قرار دارد.

So that's the reason why.

پس به همین دلیل است.

And of course, I have adjusted the focus.

و البته فوکوس را تنظیم کرده ام.

So that piece of glass

بنابراین آن تکه

is is very close, but also it is in focus.

شیشه بسیار نزدیک است، اما در عین حال در فوکوس است.

So the background is not in focus.

بنابراین پس زمینه در فوکوس نیست.

It is blurred so that's the reason.

تار است پس دلیلش همین است.

Thank you for pointing that out, Vitesse. I had noticed it.

ممنون که به این نکته اشاره کردی، ویتسه. من متوجه آن شده بودم.

I thought, what will our viewers think that is dirty windows.

فکر کردم، بینندگان ما چه فکر می کنند که پنجره های کثیف است.

The disturbing thing is we do have a window cleaner that comes and I don't think they're very good.

نکته نگران کننده این است که ما یک پاک کننده پنجره داریم که می آید و فکر نمی کنم آن ها خیلی خوب باشند.

This is the I think that's the inside of your window,

من فکر می کنم این قسمت داخلی پنجره شماست

not the outside.

نه بیرون.

The inside.

درون.

Which let's face it, I cannot remember the last time we cleaned

راستش را بخواهید، نمی‌توانم آخرین باری را که پنجره‌های داخل خود را تمیز کردیم، به یاد بیاورم

our windows on the inside.

.

It is true.

درست است.

It's very easy to forget the windows.

فراموش کردن پنجره ها بسیار آسان است.

I do it when my mother's coming to stay. Yes.

من این کار را وقتی انجام می دهم که مادرم بیاید بماند. آره.

I don't know why, which is, you know, once or twice a year.

نمی دانم چرا، یعنی، می دانید، یک یا دو بار در سال.

That's the only time I clean the windows on the inside.

این تنها باری است که شیشه های داخل را تمیز می کنم.

Of the house.

از خانه.

So I never plan to do them normally.

بنابراین من هرگز قصد ندارم آنها را به طور معمول انجام دهم.

But in fact, I've written down a list of things which my mother's going to say next month.

اما در واقع، فهرستی از چیزهایی که مادرم قرار است ماه آینده بگوید، نوشته ام.

So I've written down things that I want to do

بنابراین، من چیزهایی را یادداشت کرده ام که می خواهم انجام دهم

to impress my mother, really, before she comes in June.

تا مادرم را تحت تأثیر قرار دهم، واقعاً، قبل از آمدن او در ماه ژوئن.

Things little little maintenance things,

چیزهای کوچک نگهداری،

which my mother will say, Oh my, haven't you done that?

که مادرم می گوید، اوه من، این کار را نکردی؟

And that it's a bit untidy.

و اینکه کمی نامرتب است.

And, oh, look at the sight of these windows.

و آه، به منظره این پنجره ها نگاه کن.

I'm going to add that to the list.

من قصد دارم آن را به لیست اضافه کنم.

Why is the dust everywhere clean the inside of the windows, OK?

چرا گرد و غبار همه جا داخل پنجره ها را تمیز می کند، خوب؟

Because it is something that

زیرا این چیزی است که مادرم متوجه آن

my mother will spot, and I don't want her to think that we are lazy.

می شود و نمی خواهم او فکر کند که ما تنبل هستیم.

Yes. And, you know, just standing around all day

آره. و، می دانید، فقط ایستادن در تمام طول

doing live streams so I don't think that's lazy.

روز و پخش جریانی زنده، بنابراین فکر نمی کنم این کار تنبلی باشد.

Do you realise how much effort and work it takes to do this?

آیا می دانید برای انجام این کار چقدر تلاش و کار لازم است؟

It really does.

واقعا اینطور است.

Another thing connected to making plans,

یکی دیگر از موارد مرتبط با برنامه ریزی

your mindset is forward thinking.

، طرز فکر شما آینده نگری است.

So when we talk about your mindset we are talking about your way of thinking,

بنابراین وقتی در مورد طرز فکر شما صحبت می کنیم، در مورد طرز تفکر شما صحبت می کنیم

the process that you use in your mind when you are thinking about things.

، فرآیندی که در ذهن خود هنگام فکر کردن به چیزها استفاده می کنید.

So in that sense we can describe a person as forward

بنابراین از این نظر می‌توانیم فردی را به‌عنوان فردی توصیف کنیم که

thinking they are planning ahead,

فکر می‌کند از قبل برنامه‌ریزی می‌کند،

maybe they are trying to come up with some new ideas as well for the future.

شاید هم در تلاش است تا ایده‌های جدیدی برای آینده ارائه دهد.

So maybe something you want to do something different,

بنابراین شاید کاری که بخواهید کاری متفاوت انجام دهید،

maybe a different thing that you want to try.

شاید کاری متفاوت که بخواهید آن را امتحان کنید.

You are forward thinking often that's used as a complement.

شما اغلب به آینده فکر می کنید که به عنوان مکمل استفاده می شود.

Yes, somebody will say to you, you might.

بله، یکی به شما خواهد گفت، شما ممکن است.

I'm trying to think of an example now.

اکنون سعی می کنم به یک مثال فکر کنم.

You might be thinking about

ممکن است به

changing something.

تغییر چیزی فکر کنید.

Well, a company a company that only has shops,

خب، یک شرکت، یک شرکت که فقط مغازه دارد،

maybe they decide that they want

شاید تصمیم بگیرند که می خواهند

also to have a website because in the future

یک وب سایت نیز داشته باشند، زیرا در

more people will start to use

آینده افراد بیشتری شروع به استفاده

the internet and buy things on the internet.

از اینترنت و خرید کالا از طریق اینترنت خواهند کرد.

So forward thinking in that sense, is having a shop

بنابراین فکر آینده به این معنا، داشتن فروشگاهی است

that people can go into a physical shop,

که مردم می توانند به یک فروشگاه فیزیکی بروند،

but you decide that you want to do some forward thinking

اما شما تصمیم می گیرید که می خواهید فکری رو به جلو داشته

you want to also have a website.

باشید که می خواهید یک وب سایت نیز داشته باشید.

So then if there are people who don't want to come into your shop,

بنابراین اگر افرادی هستند که نمی‌خواهند به فروشگاه شما بیایند

then they can buy the things online

، می‌توانند کالاها را آنلاین بخرند

and that is a good example of forward thinking. Yes.

و این نمونه خوبی از تفکر آینده است. آره.

And if somebody says to you, if you come up with an idea and somebody says to you

و اگر کسی به شما بگوید، اگر ایده ای به ذهنتان خطور کند و کسی به شما

that that's that's congratulations, that's forward thinking, that's a complement you can use to somebody.

بگوید که این یک تبریک است، این یک تفکر آینده است، این مکملی است که می توانید برای کسی استفاده کنید.

For example, if I could have, I could have thought ahead. Hmm.

مثلاً اگر می توانستم، می توانستم از قبل فکر کنم. هوم

I mean, you're thinking about what might change and what things you need to do

منظورم این است که شما به این فکر می کنید که چه چیزی ممکن است تغییر کند و چه کارهایی باید انجام دهید

to have in place to take account of that change.

تا بتوانید آن تغییر را در نظر بگیرید.

So, for example, taking those

بنابراین، برای مثال، پایین آوردن آن

bushes down outside has meant that

بوته‌ها در بیرون به این معنی است که

now the neighbour can see over and we can see over

اکنون همسایه می‌تواند به سمت بالا ببیند و ما می‌توانیم آن را ببینیم،

because we have lost that tool hedge for privacy.

زیرا ما آن پرچین ابزار را برای حفظ حریم خصوصی از دست داده‌ایم.

So if I was forward thinking or thinking ahead,

بنابراین اگر به آینده فکر می‌کردم یا به آینده فکر می‌کردم،

I would have bought New Bushes to put in there

باید بوش‌های جدید را می‌خریدم تا

in advance of the man coming round to cut them down.

قبل از اینکه مردی بیاید و آنها را قطع کند، در آنجا بگذارم.

Then I could have gone very quickly out there and planted new bushes. Yes.

سپس می توانستم خیلی سریع به آنجا بروم و بوته های جدیدی بکارم. آره.

And we would have had, you know, nice cover again.

و می‌دانی که دوباره پوشش خوبی داشتیم.

So making plans and forward thinking,

بنابراین برنامه ریزی و تفکر رو به جلو

a ways of preparing yourself, maybe for changes, maybe something might change in the future.

، راه هایی برای آماده سازی خود، شاید برای تغییرات، شاید ممکن است چیزی در آینده تغییر کند.

You are planning ahead.

شما از قبل برنامه ریزی می کنید.

So I think it is something that people often do,

بنابراین فکر می‌کنم این کاری است که مردم اغلب انجام می‌دهند،

especially during these crazy times that we are living through.

مخصوصاً در این دوران دیوانه‌واری که در آن زندگی می‌کنیم.

I would say that maybe these days it is a little harder

من می گویم شاید این روزها

to to plan ahead to make plans.

برنامه ریزی از قبل برای برنامه ریزی کمی سخت تر باشد.

You prepare for all eventualities.

شما برای همه احتمالات آماده می شوید.

So this particular word is quite interesting eventualities.

بنابراین این کلمه خاص اتفاقات بسیار جالبی است .

The things that might happen so they can be good things or bad things,

چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتند تا می توانند چیزهای خوب یا بد باشند،

whatever happens, that word describes all of the things that might happen.

هر اتفاقی که بیفتد، این کلمه همه چیزهایی را که ممکن است اتفاق بیفتد توصیف می کند.

You prepare for all eventualities.

شما برای همه احتمالات آماده می شوید.

Whatever happens, good or bad.

هر اتفاقی بیفتد، خوب یا بد.

Yes. Let's say you are going to hold a meeting somewhere for some customers

آره. فرض کنید قرار است در جایی برای چند مشتری

or a wedding.

یا عروسی جلسه ای برگزار کنید.

You've got a wedding plan.

تو برنامه عروسی داری

You've got to prepare for all eventualities of that waiting.

شما باید برای همه احتمالات آن انتظار آماده شوید.

So you've got to prepare for people who could be, for example, the food.

بنابراین باید برای افرادی که می توانند مثلاً غذا باشند آماده شوید.

You might have to prepare for people who eat meat,

ممکن است مجبور شوید برای افرادی که گوشت می خورند،

people that don't eat meat, vegans.

افرادی که گوشت نمی خورند، وگان ها آماده شوید.

So that's preparing for all eventualities when it comes to eating.

بنابراین برای همه احتمالات در هنگام غذا خوردن آماده می شوید.

Then you might need wheelchair access.

سپس ممکن است نیاز به دسترسی به صندلی چرخدار داشته باشید.

If somebody is in a wheelchair,

اگر شخصی روی ویلچر است

you might need to allow for all different types of drinks

، ممکن است لازم باشد انواع نوشیدنی‌ها را

for people, alcoholic, non-alcoholic are there going to be children there?

برای افراد مجاز کنید، الکلی، غیر الکلی ، آیا کودکانی در آنجا خواهند بود؟

You might need soft drinks for them,

ممکن است برای آنها به نوشابه نیاز داشته باشید،

all sorts of things that you've got to take into account when you're planning an event.

همه چیزهایی که باید هنگام برنامه ریزی یک رویداد در نظر بگیرید.

For example, you would say, Well, we need to prepare for all eventualities.

به عنوان مثال، شما می گویید، خوب، ما باید برای همه احتمالات آماده شویم.

We don't know what some people might need, what

ما نمی دانیم که برخی افراد ممکن است به چه چیزی نیاز داشته باشند،

requirements certain people might have.

افراد خاص چه الزاماتی ممکن است داشته باشند.

You could be, yes, holding a meeting for

شما می توانید، بله، جلسه ای برای

outside people

افراد خارجی

coming into work, and you've got a proposal to make to them.

که وارد کار می شوند برگزار کنید، و پیشنهادی دارید که به آنها ارائه دهید.

You've got to prepare then for any questions that they might ask.

شما باید برای هر سوالی که ممکن است بپرسند آماده شوید.

Prepare for all eventualities. Yes.

برای همه احتمالات آماده شوید. آره.

So what questions could they possibly go to?

بنابراین آنها احتمالاً به چه سؤالاتی می توانند مراجعه کنند؟

Think what questions?

فکر کنید چه سوالاتی؟

Because I ask to slow down a bit, to slow down slightly.

چون می خواهم کمی سرعتم را کم کنم، کمی سرعت را کم کنم.

Cutting me off.

قطع کردن حرفم

Mr. Juncker.

I'm just explaining that I'm not telling you not to speak.

آقای یونکر.

من فقط توضیح می دهم که نمی گویم حرف نزنید.

I'm tell you just to slow down a little bit because there are people trying

من به شما می گویم که کمی سرعت خود را کاهش دهید زیرا افرادی هستند که سعی

to follow the captions

می کنند زیرنویس ها را دنبال کنند،

but erm is there another word

اما آیا کلمه دیگری وجود دارد

we can use to prepare for all

که می توانیم برای آماده شدن برای همه

possible outcome. Yes.

نتایج ممکن استفاده کنیم. آره.

Or possibilities possibilities.

یا احتمالات.

So the eventualities can also be the possibilities,

بنابراین احتمالات نیز می توانند احتمالات باشند

the things that may or may not happen, good and bad.

، چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتند یا نشوند، خوب و بد.

Beatrice makes a good point.

بئاتریس به نکته خوبی اشاره می کند.

You have to enjoy,

شما باید لذت ببرید،

can't keep planning all the time,

نمی توانید همیشه برنامه ریزی کنید،

just sometimes you just need to enjoy the moment. Yes.

فقط گاهی اوقات فقط باید از لحظه لذت ببرید. آره.

Enjoy the day.

لذت بردن از روز.

Yeah.

The piece may be you go for a walk and you listen to the birds and maybe

آره

قطعه ممکن است این باشد که شما برای پیاده روی می روید و به پرندگان گوش می دهید و شاید

and not all the time inside your head, which is what I do.

و نه تمام وقت در سرتان، کاری که من انجام می دهم.

A lot of Steve spent a lot of time up here.

بسیاری از استیو زمان زیادی را در اینجا سپری کرد.

You're well, you are what I call sometimes very introspective, too introspective.

شما خوب هستید، شما چیزی هستید که من می گویم گاهی بسیار درونگرا، بیش از حد درون نگر.

I'm always thinking of things we sort of thinking

من همیشه به چیزهایی فکر می کنم که به نوعی فکر می کنیم

and I'm not really living. Hmm.

و واقعاً زندگی نمی کنم. هوم

I think that's what you mean. Beatrice.

فکر کنم منظورت همینه بئاتریس

Spend more time enjoying yourself and living rather than constantly

زمان بیشتری را صرف لذت بردن از خود و زندگی کردن کنید تا اینکه دائماً

think about what might happen, what could happen.

در مورد آنچه ممکن است اتفاق بیفتد فکر کنید.

What do I need to plan for? This, that and the other.

برای چه چیزی باید برنامه ریزی کنم؟ این و آن و دیگری

Sometimes just.

گاهی اوقات فقط

Which is why I like these live streams Mr Davis enjoys.

به همین دلیل است که من این پخش‌های زنده را دوست دارم که آقای دیویس از آنها لذت می‌برد.

Enjoy the moment, because I can't be anywhere else.

از لحظه لذت ببرید، زیرا من نمی توانم جای دیگری باشم.

But in the present moment, I have to be in the present moment.

اما در لحظه حال، من باید در لحظه حال باشم.

Otherwise people would say, what's Mr Steve doing?

در غیر این صورت مردم می گفتند آقای استیو چه کار می کند؟

He doesn't seem to be here.

انگار اینجا نیست

He seems to be somewhere else. Yes.

انگار جای دیگری است. آره.

If there's if there's one thing that doing this does, it sharpens your brain.

اگر کاری وجود داشته باشد که انجام این کار انجام می دهد، مغز شما را تیز می کند.

It makes your brain function in a very quick, sharp way because it's life.

این باعث می شود مغز شما به روشی بسیار سریع و دقیق عمل کند زیرا زندگی است.

This is life, by the way, right now

این زندگی است،

it's 3:14 o'clock in the afternoon

اتفاقاً در حال حاضر ساعت 3:14 بعدازظهر

on a Sunday only life when life Lewis

در روز یکشنبه است که لوئیس

makes a point as well and other people have made

نیز به نکته ای اشاره می کند و افراد دیگر

similar points that you can't always you can make plans

نکات مشابهی را بیان کرده اند که همیشه نمی توانید برنامه ریزی کنید.

but sometimes things come along in life which will upset your plans. Yes.

اما گاهی اوقات چیزهایی در زندگی اتفاق می افتد که برنامه های شما را به هم می زند. آره.

So unexpected events

بنابراین

can come along, catch you by surprise

ممکن است اتفاقات غیرمنتظره‌ای رخ دهد، شما را غافلگیر کند

and suddenly all your plans at least for that

و ناگهان تمام برنامه‌هایتان حداقل برای آن

period of time and you have to deal with that thing that comes along.

دوره زمانی رخ دهد و مجبور شوید با چیزی که پیش می‌آید کنار بیایید.

And it could be of course, you know, it could be anything, couldn't it?

و البته می تواند باشد، می دانید، می تواند هر چیزی باشد، نه؟

It could be somebody suddenly in the family. Yes.

ممکن است ناگهان کسی در خانواده باشد. آره.

You need to take somebody to hospital or you get a phone call from somebody,

شما باید کسی را به بیمارستان ببرید یا از یک نفر، مشتری تلفنی دریافت می کنید

a customer, and they go and they say, oh, I can't see you today after all.

، و آنها می روند و می گویند، اوه، بالاخره امروز نمی توانم شما را ببینم.

I'm sorry.

متاسفم.

Then you've got to make new plans but it's the big things.

سپس باید برنامه های جدیدی بسازید، اما این چیزهای بزرگ است.

I think you mean something.

فکر کنم منظورت چیزی هست

Well, a good example is when your mum had that car accident. Yes.

خوب، یک مثال خوب زمانی است که مادر شما آن تصادف رانندگی کرد. آره.

So we went from a normal day to

بنابراین ما از یک روز عادی به

everything changed your we found out that your mother had had a car crash

همه چیز تغییر کردیم و متوجه شدیم که مادرت تصادف کرده است

and she was OK, a little bit shaken.

و حالش خوب است، کمی تکان خورده است.

So Steve went over and Steve's mum came to stay with us for a few days.

بنابراین استیو رفت و مادر استیو آمد تا چند روز پیش ما بماند.

So I got plans for the day. Yes.

بنابراین من برای روز برنامه ریزی کردم. آره.

And those plans are rules.

و این برنامه ها قوانین هستند.

And I've got a colleague at work at the moment whose life has been

و من در حال حاضر یک همکار در محل کار دارم که زندگی

sort of on hold for the last year because of sick parents.

او در سال گذشته به دلیل والدین بیمار به نوعی معلق بوده است.

And this I'm not going to support him, this kind of sick parent.

و من قرار نیست از او حمایت کنم، این نوع پدر و مادر بیمار.

So so you plan for your working day and then suddenly you get a call from one of your parents

بنابراین برای روز کاری خود برنامه ریزی می کنید و سپس ناگهان یکی از والدینتان با شما تماس می گیرد

and they've fallen over and you know, you need to go and take them to hospital.

و آنها زمین می خورند و می دانید، باید بروید و آنها را به بیمارستان ببرید.

Or something like that.

یا چیزی شبیه به آن.

Yes. So all you can do really is make a plan.

آره. بنابراین تنها کاری که می توانید انجام دهید این است که یک برنامه ریزی کنید.

And then if something unexpected event comes along,

و سپس اگر اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد

you just have to deal with that and then move on.

، فقط باید با آن کنار بیایید و سپس ادامه دهید.

I made an English lesson many years ago.

من سالها پیش یک درس انگلیسی گذاشتم.

It is still one of my favourite English lessons, all about being happy and sad.

هنوز هم یکی از درس های زبان انگلیسی مورد علاقه من است، همه چیز درباره شاد و غمگین بودن.

And there is a bit that I wrote and did at the end of that lesson about life

و نکته‌ای است که در پایان آن درس نوشتم و انجام دادم در مورد زندگی

and all of the ups and downs

و همه فراز و نشیب‌هایی

that you can have in life and the reason why it is a good thing

که می‌توانید در زندگی داشته باشید و دلیل اینکه چرا

to have good moments and bad moments.

داشتن لحظات خوب و بد چیز خوبی است.

I'm sure you know which one I'm talking about.

من مطمئنم که می دانید در مورد کدام یک صحبت می کنم.

And it's always been one of my most favourite little bits that I did.

و همیشه یکی از مورد علاقه ترین کارهای کوچک من بوده است.

I did, but I think, I think the message in there is quite strong.

انجام دادم، اما فکر می‌کنم، فکر می‌کنم پیامی که در آنجا وجود دارد بسیار قوی است.

Life is unpredictable.

زندگی غیر قابل پیش بینی است.

Life is up and down and the only way of dealing with

زندگی بالا و پایین است و تنها راه مقابله با

all of these things is to is to try your best

همه این چیزها این است که تمام تلاش خود را بکنید

and try to make the most of those good times

و سعی کنید از آن لحظات خوب

and do your best to deal with the bad times.

بهترین استفاده را ببرید و تمام تلاش خود را برای مقابله با اوقات بد انجام دهید.

And I think you have to learn to be adaptable

و من فکر می کنم شما باید یاد بگیرید که

to the one profession that is

با حرفه ای سازگار باشید

is probably subject to making plans and then not being able to stick to those plans

که احتمالاً منوط به برنامه ریزی است و سپس به

because of unplanned events that come along as politicians.

دلیل اتفاقات برنامه ریزی نشده ای که به عنوان سیاستمداران پیش می آید، نمی توانید به آن برنامه ها پایبند باشید.

They often make lots of plans about what they're going to do when they

آن‌ها اغلب برنامه‌های زیادی در مورد کاری که قرار است انجام دهند، می‌سازند، وقتی

then manifestos

what they say to try and encourage you to vote for them.

آنچه را که می‌گویند اعلام می‌کنند تا تلاش کنند و شما را تشویق کنند که به آنها رأی دهید.

They plan to do all these things, their plans.

آنها برای انجام همه این کارها، برنامه های خود برنامه ریزی می کنند.

Yes, politicians have a political parties have manifestos.

بله، سیاستمداران یک احزاب سیاسی اعلامیه دارند.

So they set out in that dislike of plans, really, isn't it?

بنابراین آنها در آن بیزاری از برنامه ها قرار گرفتند ، واقعاً اینطور نیست؟

They have to have one.

آنها باید یکی داشته باشند.

They are obliged by law to have a manifesto.

آنها طبق قانون موظف به داشتن مانیفست هستند.

They must produce it.

باید آن را تولید کنند.

We are going to when we get into power, we're going to do these things.

قرار است وقتی به قدرت رسیدیم، این کارها را انجام خواهیم داد.

And then the other party says, Well, well, if we get into power, we'll do these things.

و بعد طرف مقابل می گوید، خوب، خوب، اگر به قدرت برسیم، این کارها را انجام می دهیم.

And then the people decide which party they want to vote for.

و سپس مردم تصمیم می گیرند که به کدام حزب رای دهند.

But events come along in politics, world events,

اما رویدادها در سیاست اتفاق می‌افتند، رویدادهای جهانی

you know, national local events which are constantly derailing.

، رویدادهای محلی ملی که دائماً از ریل خارج می‌شوند.

That's a good phrase to use derail if your plans don't go

این یک عبارت خوب برای استفاده از

as you want them to do your plans, you can say they've been derailed.

derail است اگر برنامه‌های شما آنطور که می‌خواهید پیش نرود، می‌توانید بگویید که از ریل خارج شده‌اند.

Imagine a train going along

تصور کنید قطاری در حال حرکت است

and suddenly it comes off the rails.

و ناگهان از ریل خارج می شود.

You push.

شما فشار می آورید.

I planned

من

for the wedding have been completely derailed.

برای عروسی برنامه ریزی کرده بودم کاملاً از مسیر خارج شده است.

That means that some things happen my my fiancee ran off with the milkman.

یعنی اتفاقاتی می افتد که نامزدم با شیرفروش فرار کرد.

Yes. Or

آره. یا

the venue suddenly got back to you and said, Oh, I'm ever so sorry.

محل برگزاری ناگهان به شما برگشت و گفت، اوه، من همیشه متاسفم.

We double booked we've double booked the church

ما دوبار رزرو کردیم، کلیسا را ​​دوبار رزرو

and you've got to give us another date for the wedding.

کردیم و شما باید تاریخ دیگری برای عروسی به ما بدهید.

You might say my whole plans for the wedding have been derailed derailed

ممکن است بگویید تمام برنامه های من برای عروسی از ریل خارج شده است،

because you've got to suddenly send new invites out to everybody.

زیرا مجبورید ناگهان دعوت نامه های جدیدی را برای همه ارسال کنید.

Yes, that's a good phrase to use.

بله، این عبارت خوبی برای استفاده است.

And I forgotten entirely what I was talking about

و قبل از اینکه حواسم پرت شود کاملاً فراموش کردم در مورد چه چیزی صحبت

before I got distracted by.

می کردم.

Well, I've been derailed. Yes.

خب من از ریل خارج شدم آره.

On what I was originally planning to say.

در مورد چیزی که در ابتدا قصد داشتم بگویم.

That is a very good example. Of being derailed.

این یک مثال بسیار خوب است. از خارج شدن از ریل.

You see, we're going to take a short break because we have another subject coming up.

ببینید، ما یک استراحت کوتاه خواهیم داشت زیرا موضوع دیگری در راه است.

Who it is. It's a busy one today.

کیست. امروز شلوغ است

We have so much stuff.

ما خیلی چیزها داریم

2 hours every Sunday we do this

هر یکشنبه 2 ساعت این کار را انجام می دهیم

and there is always something to look at,

و همیشه چیزی برای دیدن،

something to see, something to enjoy.

چیزی برای دیدن، چیزی برای لذت بردن وجود دارد.

Then go away. Yes. Please don't go away.

سپس برو. آره. لطفا دور نشو

And a lot of people today are watching the football, apparently.

و بسیاری از مردم امروز در حال تماشای فوتبال هستند، ظاهرا.

Well, this is just for you.

خوب، این فقط برای شماست.

I know a lot of

people like to look in the garden and they like to see the nature.

من می دانم که بسیاری از

مردم دوست دارند به باغ نگاه کنند و دوست دارند طبیعت را ببینند.

Would you like to have a look at another view of the garden?

آیا دوست دارید نگاهی به نمای دیگری از باغ بیندازید؟

This is something I filmed yesterday in the garden.

این چیزی است که دیروز در باغ فیلمبرداری کردم.

Very nice. Look at that.

بسیار خوب. به آن نگاه کنید.

And there are the cows once again, the back of the house

و یک بار دیگر گاوها هستند ، پشت خانه

and in a few moments,

و تا چند لحظه دیگر،

we are going to see one of the beautiful flowers that has just come out.

یکی از گل های زیبا را که تازه بیرون آمده است، می بینیم.

Steve, Mr.

آقای جنکینز، استیو، آقای

Steve is here by the way, with us being here all the time, mr jenkins.

استیو اینجاست، با ما همیشه اینجا هستیم، آقای جنکینز.

Well, I didn't say you weren't.

خب من نگفتم تو نیستی

I'm just saying mr.

من فقط می گویم آقای

Steve is here right now.

استیو همین الان اینجاست

And there is the garden looking very colourful at the moment.

و باغ در حال حاضر بسیار رنگارنگ به نظر می رسد.

I have to say, I do like this time of year,

باید بگویم، من این فصل از سال را دوست دارم،

especially when the sun is shining all of the leaf are out on the trees

به خصوص زمانی که خورشید می تابد، همه برگ ها روی درختان هستند

and you can hear the birds singing and everything is rather nice.

و می توانید آواز پرندگان را بشنوید و همه چیز نسبتاً خوب است.

But we do have one particular flower

اما ما یک گل خاص داریم

that has just come out and this is a flower

که به تازگی بیرون آمده است و این گلی

that we've had for some time, but it never used to be very big.

است که مدتی است آن را داریم، اما هرگز خیلی بزرگ نبوده است.

However, over the past couple of years,

با این حال، در طول چند سال گذشته،

this particular flower has become very active

این گل خاص بسیار فعال شده است

and there it is, the rhododendron.

و در آنجا، رودودندرون وجود دارد.

Is it that is not amazing?

آیا این شگفت انگیز نیست؟

It's not fully out yet. No.

هنوز به طور کامل خارج نشده است. نه.

But now that I've had the the dead

اما اکنون که مخروطی‌های مرده

conifers removed, that will give that plant a lot more light as it will get bigger and bigger.

را برداشته‌ام، این به آن گیاه نور بسیار بیشتری می‌دهد زیرا بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

So these particular flowers are just coming out.

بنابراین این گل های خاص تازه بیرون می آیند.

They haven't opened up yet, although one or two of them actually have.

آنها هنوز باز نشده اند، اگرچه یکی دو نفر از آنها در واقع باز شده اند.

The rhododendron is now looking lovely.

رودودندرون اکنون زیبا به نظر می رسد.

And I always remember this plant.

و من همیشه این گیاه را به یاد دارم.

The reason why I remember this plant is because it's school they would always ask us

دلیل اینکه من این گیاه را به خاطر می آورم این است که مدرسه است آنها همیشه از ما

to spell the name of this plant

می خواستند نام این گیاه را

and I would always spell it incorrectly.

بنویسیم و من همیشه آن را اشتباه می نوشتم.

So there isn't that lovely.

بنابراین آنقدر دوست داشتنی وجود ندارد.

Look at the beautiful rhododendron

نگاه کنید که رودودندرون زیبا

is now out in the garden and it is looking rather superb.

اکنون در باغ است و نسبتاً عالی به نظر می رسد.

I'll have to say and of course Mr Steve's green fingers have helped

باید بگویم و البته انگشتان سبز آقای استیو به نظر من کمک

quite a lot, I think, to to keep the garden looking nice.

زیادی به زیبا نگه داشتن باغ کرده است .

So, so we don't always have people coming

بنابراین، بنابراین، ما همیشه افرادی را نداریم که

to do the work in the garden quite often.

اغلب برای انجام کار در باغ بیایند.

Mr Steve will do the work as well.

آقای استیو نیز این کار را انجام خواهد داد.

Yes, there he is.

بله، او آنجاست.

Hello, Don. From

سلام، دان. از

Oh, I forgot my wife from Bangladesh I think.

اوه، فکر کنم همسرم از بنگلادش را فراموش کردم.

Hello. Is it Thailand?

سلام. آیا تایلند است؟

Oh, there's a big difference. There is a big difference.

اوه، یک تفاوت بزرگ وجود دارد. یک تفاوت بزرگ وجود دارد.

And also hello to Marshmallow.

و همچنین سلام به مارشمالو.

Yes. Who think hasn't been here for a while.

آره. کسانی که فکر می کنند مدتی است اینجا نبوده اند.

I haven't seen you for a long time.

خیلی وقته ندیدمت

Welcome back. Marshmallow.

خوش برگشتی. مارشمالو.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Is in Thailand.

در تایلند است.

Hello. Thailand. Yes.

سلام. تایلند آره.

And comes on to see us every week and we much appreciate everybody.

و هر هفته به دیدن ما می آید و ما از همه قدردانی می کنیم.

Sorry, I can't say hello to everybody, but sometimes I just see somebody takes my eye.

متاسفم، نمی توانم به همه سلام کنم، اما گاهی اوقات می بینم که یکی چشمم را می گیرد.

Maybe I should plan ahead better.

شاید بهتر باشد از قبل برنامه ریزی کنم.

I'm right.

من درست می گویم.

And all the people who have joined and I can say give a personal hello to everybody.

و همه افرادی که پیوسته اند و می توانم بگویم یک سلام شخصی به همه بدهید.

I like it.

I like what you're doing there.

من این را دوست دارم.

من از کاری که شما در آنجا انجام می دهید خوشم می آید.

Steve, talking of flowers, we also have the beautiful

استیو، صحبت از گل ها، ما همچنین

La Burnham as well, as I mentioned at the start of today's livestream.

La Burnham زیبا را نیز داریم، همانطور که در شروع پخش زنده امروز ذکر کردم.

Look at that. Isn't that lovely?

به آن نگاه کنید. دوست داشتنی نیست؟

So that is a life view outside at the moment.

بنابراین در حال حاضر یک نمای زندگی در بیرون است.

The beautiful flowers.

گل های زیبا.

And of course, as many people know, this particular thing is poisonous.

و البته، همانطور که بسیاری از مردم می دانند، این چیز خاص سمی است.

That's right.

درست است.

That's not in our garden.

این در باغ ما نیست.

It's in next door's garden.

در باغ همسایه است.

But it's very close to our border,

اما به مرز ما،

to our fence.

به حصار ما خیلی نزدیک است.

But we like to look at it every year

اما ما دوست داریم هر سال به آن نگاه کنیم

because it has a lovely yellow flowers.

زیرا گل های زرد دوست داشتنی دارد.

And we used to have an abandoned tree in Wolverhampton.

و ما قبلاً یک درخت متروک در ولورهمپتون داشتیم.

And yes, the berries are poisonous. Yes.

و بله، توت ها سمی هستند. آره.

And you mustn't eat them, sow the seeds as well.

و شما نباید آنها را بخورید، دانه ها را نیز بکارید.

So there is a special warning.

بنابراین یک هشدار ویژه وجود دارد.

Do not eat, live, burn and seeds

نخورید، زنده بمانید، بسوزانید و دانه ها را نخورید،

because they will make you very ill, if not,

زیرا آنها شما را بسیار بیمار می کنند، اگر نه،

if not completely dead.

اگر کاملاً نمیرند.

So don't do it.

پس این کار را نکن

Vitus makes a very interesting comment

ویتوس

when I see lovers names carved into a tree.

وقتی می بینم اسامی عشاق روی درخت حک شده نظر بسیار جالبی می دهد.

Oh, I don't think it's sweet.

اوه، به نظر من شیرین نیست.

I just think it's surprising how many people carry a knife on a date.

من فقط فکر می کنم تعجب آور است که چند نفر در یک قرار ملاقات چاقو حمل می کنند.

Yes, that is very true. Yes.

بله، این بسیار درست است. آره.

Who is going out on a date and carrying a knife with them?

چه کسی قرار است بیرون بیاید و چاقو با خود حمل کند؟

That is interesting.

این جالب است.

Yeah. I never thought of that.

آره من هرگز به آن فکر نمی کردم.

Very clever. Fantastic.

بسیار باهوش. خارق العاده.

So you're going out for a romantic evening.

بنابراین شما برای یک شب رمانتیک بیرون می روید.

Maybe you are going for a walk.

شاید داری پیاده روی می کنی

Maybe in the arboretum and the moon is out.

شاید در درختکاری و ماه بیرون باشد.

And then as you're walking around, you say, Darling, isn't it a beautiful evening?

و بعد در حالی که در حال قدم زدن هستید، می گویید، عزیزم، آیا عصر زیبایی نیست؟

Let me just get my knife

بگذار چاقویم

and I'm going to carve our names into the tree.

را بگیرم و اسممان را روی درخت حک کنم.

Isn't that it's not a lovely, romantic moment, but imagine if you were the partner

آیا این یک لحظه دوست داشتنی و عاشقانه نیست، اما تصور کنید اگر شما شریک زندگی بودید

and suddenly your boyfriend pulls out a big knife.

و ناگهان دوست پسرتان چاقوی بزرگی را بیرون آورد.

But all he wants to do is carve your name into the tree.

اما تنها کاری که او می خواهد انجام دهد این است که نام شما را روی درخت حک کند.

I also don't think it's very good for the tree as well.

همچنین به نظر من برای درخت هم خیلی خوب نیست.

Of course, the kind of weapon you want your boyfriend to use to get out, is it?

البته، نوع سلاحی که می خواهید دوست پسرتان برای بیرون آمدن از آن استفاده کند، این است؟

No. You don't want

نه. شما نمی خواهید

there's no answer to that, really.

هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد، واقعاً.

The other thing that lovers do is they often have.

کار دیگری که عاشقان انجام می دهند این است که اغلب دارند.

Have you ever seen in Paris? They have.

آیا تا به حال در پاریس دیده اید؟ آنها دارند.

They have the lock bridge have you seen that?

آنها پل قفل را دارند آیا شما آن را دیده اید؟

I have, yes.

دارم، بله

And lots of people go and they put a little padlock on the bridge

و بسیاری از مردم می روند و یک قفل کوچک روی پل

and it has their names on the actual lock.

می گذارند و نام آنها روی قفل واقعی است.

And what's that?

و اون چیه؟

What that's actually saying is we are we are together forever.

چیزی که در واقع می گوید این است که ما برای همیشه با هم هستیم.

So as long as that lock stays on the bridge,

پس تا زمانی که آن قفل روی پل بماند،

we will always be together.

ما همیشه با هم خواهیم بود.

I wonder if Lewis has one of those on the lock bridge hmm?

نمی‌دانم که آیا لوئیس یکی از آن‌هایی را که روی پل قفل است، دارد؟

Didn't they say didn't we see a report that said that the bridge was getting so heavy

مگر نگفتند گزارشی ندیدیم که بگوید پل اینقدر سنگین

they took them away because of all these padlocks that was in danger of collapsing.

می شود که به خاطر این همه قفل که در خطر ریزش بود آنها را بردند.

They had to take all of the locks, talking at bridges.

آنها باید تمام قفل ها را می گرفتند و روی پل ها صحبت می کردند.

Did you see that news report the other night on the the longest

آیا آن گزارش خبری شب دیگر را در طولانی‌ترین

I think it was like a suspended bridge

شبی که فکر می‌کنم مانند یک پل معلق از

across a big gorge, some footbridge, a footbridge, the longest in the world,

روی یک دره بزرگ، یک پل عابر پیاده، یک پل عابر پیاده، طولانی‌ترین در جهان بود،

you know, across to a great big gorge.

می‌دانید، در طول یک دره بزرگ دیدید.

Or something.

یا چیزی

Now, where was that? Was it in Marion?

حالا کجا بود؟ در ماریون بود؟

I can't remember where it was.

یادم نیست کجا بود

If I knew you were going to ask that, I would have prepared.

اگر می‌دانستم می‌خواهی این را بپرسی، آماده می‌کردم.

But I guess you talked about a bridge, and I suddenly we saw this news story.

اما حدس می‌زنم شما در مورد یک پل صحبت کردید و من ناگهان این خبر را دیدیم.

It looked

کاملا ترسناک به نظر می رسید

quite scary.

.

No, I don't want to go on that bridge was I remember going

نه، من نمی‌خواهم روی آن پل بروم، زیرا به یاد دارم که

on a small footbridge similar to that

روی یک پل عابر پیاده کوچک شبیه

in Ireland, one that goes went between

به پل ایرلند رفتم، پل که بین

one sort of part.

یک قسمت می‌رود.

The sea was underneath, and it went from one bit of rock to the next.

دریا زیر آن بود و از یک تکه سنگ به تکه سنگ دیگر می رفت.

And it was very high up.

و خیلی بالا بود

It was like 200 metres above the sea.

200 متر بالاتر از دریا بود.

But you call that like it goes go went went across a gorge

اما شما به آن می گویید مثل آن که می رود برو رفت از دره ای

underneath the sea, in the rocks below

زیر دریا، در صخره های زیر،

and there was just this sort of rope bridge

و فقط این نوع پل طنابی وجود داشت

and you had to walk along it from one side to the other looking down and there was the,

و باید در امتداد آن از یک طرف به طرف دیگر راه می رفت و به پایین نگاه می کرد و آنجا بود،

the waves crashing on the rocks.

امواجی که روی صخره ها می کوبیدند

Can I just say I'm sorry, can I just say I'm really distracted

آیا می توانم فقط بگویم متاسفم، می توانم فقط بگویم در این لحظه استیو واقعاً حواس من پرت شده است

at the moment Steve, because I can smell the chilli con.

، زیرا بوی تند فلفل را حس می کنم.

I've just given it a stir.

من فقط آن را به هم زدم.

My studio is now full of the most delicious smell, the beautiful aroma of Mr.

استودیوی من اکنون مملو از لذیذترین بوی ، عطر زیبای

Steve's chilli, and

فلفل مستر استیو است و

it is incredibly distracting.

به طرز باورنکردنی حواسش را پرت می کند.

All I can think about now

تنها چیزی که الان می توانم به آن فکر کنم

is having the chilli con con later.

این است که بعداً ضد فلفل قرمز بخورم.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

That's the thing about the slow cooker.

این چیزی است که در مورد آرام پز است.

It's brilliant.

فوقالعادهست.

You can just chuck everything in and leave it.

شما فقط می توانید همه چیز را در خود جمع کنید و آن را رها کنید.

Yeah, but you've got that smell hours throughout the house.

بله، اما شما ساعت‌ها این بوی را در سراسر خانه دارید.

It constantly makes you hungry.

مدام شما را گرسنه می کند.

What was the word you were looking for?

کلمه ای که دنبالش بودی چی بود؟

Ravine Oh, no, not quite.

دره اوه، نه، نه کاملاً.

Yes, it's not ravine, but it's.

بله، دره نیست، اما هست.

Yes, it's sort of a hill

بله، این یک نوع تپه

it's near the sea.

است، نزدیک دریا است.

And you've got, you've got.

و دارید، دارید.

That's probably where the river comes into the sea, but it's by the sea comes in and you've got.

این احتمالاً جایی است که رودخانه به دریا می‌آید، اما در کنار دریا است که وارد دریا می‌شود و شما دارید.

Oh, is it estuary?

آخه خور؟

Well, it's sort of something like that.

خوب، این یک چیزی شبیه به آن است.

I've running out of words.

کلماتم تمام شده

I might. My brain is like a dictionary.

من ممکن است. مغز من مانند یک فرهنگ لغت است.

It's just

فقط

you've got a rocky bit near the sea, and there's a bridge to get from one side to the other.

شما یک قطعه صخره ای نزدیک دریا دارید، و یک پلی برای رفتن از یک طرف به طرف دیگر وجود دارد.

OK, we've just got to take viewers.

خوب، ما فقط باید بینندگان را جذب کنیم.

I'm not surprised in that moment.

من در آن لحظه تعجب نمی کنم.

Uh, anyway, we have a subject we are talking about.

اوه، به هر حال، ما موضوعی داریم که در مورد آن صحبت می کنیم.

We were talking about making plans.

داشتیم در مورد برنامه ریزی صحبت می کردیم.

Now we are going to discuss something for the next 30 minutes

اکنون می خواهیم تا 30 دقیقه آینده

until the end of today's live stream.

تا پایان پخش زنده امروز در مورد چیزی بحث کنیم.

We are talking about words and phrases

ما در مورد کلمات و عبارات

connected to pictures because last week

مرتبط با تصاویر صحبت می کنیم زیرا هفته گذشته

a very valuable picture was sold in an auction.

یک عکس بسیار ارزشمند در یک حراجی فروخته شد.

Nearly $200 million for one painting.

نزدیک به 200 میلیون دلار برای یک نقاشی.

So who owned that painting?

پس صاحب آن نقاشی چه کسی بود؟

I don't know.

But as I understand it, it's a very wealthy man.

من نمی دانم.

اما همانطور که می فهمم، این مرد بسیار ثروتمندی است.

He's even wealthier now.

او اکنون حتی ثروتمندتر است.

He has one of the most valuable paintings in the world.

او یکی از ارزشمندترین نقاشی های جهان را دارد.

So we are looking at picture words and phrases, and they're all quite

بنابراین ما به کلمات و عبارات تصویری نگاه می کنیم، و همه آنها کاملاً

you might be surprised to find out

شگفت زده خواهید شد

how many picture words and phrases there actually are.

که بدانید واقعاً چند کلمه و عبارات تصویری وجود دارد.

There are more than I can count on my right hand.

بیشتر از آن چیزی است که می توانم روی دست راستم حساب کنم.

And so, so more than five amazing a picture

و بنابراین، بیش از پنج تصویر شگفت انگیز

as an image created or formed as a visual representation.

به عنوان یک تصویر ایجاد شده یا به عنوان یک نمایش بصری شکل گرفته است.

So when we talk about pictures or a picture,

بنابراین وقتی در مورد عکس یا تصویر صحبت می کنیم،

it is an image often created

تصویری است که اغلب

or formed as a visual representation.

به عنوان یک نمایش بصری ایجاد یا شکل می گیرد.

The original thing you are looking at

چیزی که به آن نگاه می کنید

might be so inspiring

ممکن است آنقدر الهام بخش باشد

you want to make your own version of that thing.

که بخواهید نسخه خود را از آن چیز بسازید.

You want to paint a picture or

شما می خواهید یک تصویر بکشید یا

draw a picture or take a photograph as well.

یک تصویر بکشید یا یک عکس نیز بگیرید.

So all of those things are pictures.

بنابراین همه آن چیزها عکس هستند.

That is what they become.

این همان چیزی است که آنها می شوند.

You paint a picture, you draw a picture, you take

شما یک نقاشی می کشید، یک نقاشی می کشید،

a picture with a camera.

یک عکس با دوربین می گیرید.

So there are many ways of using that.

بنابراین راه های زیادی برای استفاده از آن وجود دارد.

A picture can be in the form of a photograph

یک عکس می تواند به صورت عکس

or artistic representation.

یا نمایش هنری باشد.

Oh, so what does that mean to you, Steve?

اوه، پس این برای تو چه معنایی دارد، استیو؟

What what would you say?

چه می گویید؟

Artistic representation is?

بازنمایی هنری است؟

Right. You've got the photograph, which obviously is an exact

درست. شما عکس را دریافت کرده اید، که بدیهی است که

replica of what you were looking at.

کپی دقیق آن چیزی است که شما به آن نگاه می کردید.

Yes, artistic representation.

بله بازنمایی هنری.

And that's your interpretation of what you're seeing.

و این تفسیر شما از چیزی است که می بینید.

So some people will use different colours

بنابراین

if you're painting, some people might use

اگر شما نقاشی می‌کنید، برخی از افراد از رنگ‌های مختلف استفاده می‌کنند، برخی افراد ممکن است از

charcoal to paint a scene or a person.

زغال چوب برای نقاشی یک صحنه یا یک شخص استفاده کنند.

Other people might use watercolours, they might use oils,

افراد دیگر ممکن است از آبرنگ استفاده کنند، ممکن است از روغن استفاده

they might use some kind of printing,

کنند، ممکن است از نوعی چاپ استفاده کنند،

but they will all interpret that in a different way.

اما همه آنها به روشی متفاوت تفسیر می کنند.

Every artist has a different way.

هر هنرمندی راه متفاوتی دارد.

Somebody like Turner, for example.

مثلاً کسی مثل ترنر.

Oh, famous painter.

ای نقاش معروف

I'm trying to think of another one. Some painters

دارم سعی میکنم به یکی دیگه فکر کنم برخی از

paint as much as they like, exactly as they see it.

نقاشان به همان اندازه که دوست دارند، دقیقاً همانطور که می بینند، نقاشی می کنند.

They try to exactly copy what they see.

آنها سعی می کنند دقیقاً آنچه را که می بینند کپی کنند.

But other people, like other famous artists, I suppose you could talking about Picasso. Yes.

اما افراد دیگر، مانند دیگر هنرمندان مشهور، فکر می‌کنم می‌توانید درباره پیکاسو صحبت کنید. آره.

So surreal, so real.

خیلی سورئال، خیلی واقعی.

Their vision of what that picture looks like is very different indeed.

دید آنها از این که آن تصویر چگونه به نظر می رسد در واقع بسیار متفاوت است.

They will, but it still is their artistic representation.

این کار را خواهند کرد، اما این بازنمایی هنری آنهاست.

That's right. How they see it.

درست است. چگونه آن را می بینند.

So a picture can be anything photography I know over the past

بنابراین یک عکس می تواند هر چیزی باشد که من در

ten or 15 years, photography is become very popular.

ده یا 15 سال گذشته می شناسم، عکاسی بسیار محبوب شده است.

Everyone now has a camera of some sort even if you have a phone,

اکنون همه یک نوع دوربین دارند، حتی اگر تلفن داشته باشید،

you literally have a camera in your pocket.

به معنای واقعی کلمه یک دوربین در جیب خود دارید.

And a very good one these days.

و یکی خیلی خوب این روزها

Yes, they are pretty good.

بله، آنها بسیار خوب هستند.

All good points out that a lot of people, of course,

همه خوب به این نکته اشاره می کنند که البته بسیاری از مردم

invest money

by buying paintings and pictures.

با خرید تابلوها و تصاویر پول سرمایه گذاری می کنند.

And now even buying things that don't really exist, what are they?

و حالا حتی خرید چیزهایی که واقعا وجود ندارند، چه هستند؟

What do they kind of tease and tease?

چه جوری مسخره میکنن و مسخره میکنن؟

Yes, a non fungible transaction.

بله، یک معامله غیر قابل تعویض.

What tokens and yes.

چه نشانه هایی و بله.

So a lot of people up buying something that somebody has that doesn't exist

بنابراین بسیاری از مردم چیزی را می خرند که کسی دارد و

in physical form.

به شکل فیزیکی وجود ندارد.

I presume it may could be made to exist in physical form if it was printed out, maybe.

من فرض می‌کنم اگر چاپ می‌شد، ممکن بود به شکل فیزیکی وجود داشته باشد.

But that's it.

اما همین.

Normally it's in the form of metadata with with a unique serial number.

معمولاً به شکل ابرداده با شماره سریال منحصر به فرد است.

So that thing can only be bought once.

بنابراین آن چیز فقط یک بار قابل خرید است.

However, it can be reproduced again and again.

با این حال، می توان آن را دوباره و دوباره تولید کرد.

And that's what an NFT basically is.

و این همان چیزی است که یک NFT در اصل است.

It's a bit like having a coin or a banknote.

کمی شبیه داشتن یک سکه یا اسکناس است.

And then but instead of having that physical representation of money,

و سپس به جای داشتن آن نمایش فیزیکی پول،

you decide to you decide to buy a cryptocurrency. Yes.

تصمیم می گیرید که یک ارز دیجیتال بخرید. آره.

Or or most money is electronic now, isn't it? Yes.

یا بیشتر پول الان الکترونیکی است، اینطور نیست؟ آره.

Anyway, with a straight question, we are straying away.

به هر حال، با یک سوال مستقیم، ما در حال منحرف شدن هستیم.

Let's stay on course.

بیایید در مسیر بمانیم.

An imagined image can be described as a picture,

یک تصویر تخیلی را می توان به عنوان یک تصویر توصیف کرد،

so you can actually close your eyes right now.

بنابراین می توانید در حال حاضر چشمان خود را ببندید.

Shall we try this together?

آیا این را با هم امتحان کنیم؟

Everyone, close your eyes.

همه چشماتونو ببندید

Don't worry. I'm not going to rub you.

نگران نباشید. من قصد ندارم شما را بمالم.

Close your eyes.

چشماتو ببند

And imagine something.

و چیزی را تصور کنید.

Tell me what it is you are picturing in your mind. So.

به من بگو چه چیزی را در ذهن خود به تصویر می کشی. بنابراین.

So we're going to do.

بنابراین ما قصد داریم انجام دهیم.

Steve, I've already done it.

استیو، من قبلاً این کار را انجام داده ام.

Yes. And it's very predictable.

آره. و بسیار قابل پیش بینی است.

So I'm guessing is is it anything to do with cars?

بنابراین حدس می زنم آیا این ربطی به ماشین دارد؟

It was OK then.

اون موقع خوب بود

So everyone now we will take a moment of silence.

بنابراین همه اکنون ما یک لحظه سکوت خواهیم کرد.

Close your eyes and imagine something.

چشمان خود را ببندید و چیزی را تصور کنید.

Picture something.

چیزی را تصویر کنید

So in this sense, we are using it as a verb.

بنابراین در این معنا از آن به عنوان فعل استفاده می کنیم.

Picture something.

چیزی را تصویر کنید

What are you seeing now?

الان چی میبینی؟

What are you imagining?

چه چیزی را تصور می کنید؟

What can you see in your mind or in your mind's eye?

چه چیزی را می توانید در ذهن خود یا در چشم ذهن خود ببینید؟

Ooh, ooh.

اوه اوه.

It's still a Ford Mustang.

هنوز هم فورد موستانگ است.

Oh, mine's very interesting. Who?

اوه، مال من خیلی جالبه سازمان بهداشت جهانی؟

A hmm.

یک هوم

Sometimes your mind goes to very strange places, doesn't that?

گاهی اوقات ذهن شما به جاهای بسیار عجیبی می رود، اینطور نیست؟

Very surreal. Often disturbing places.

خیلی سورئال. مکان های اغلب آزاردهنده

And I've never

و من

developed a technique for reading myself of that.

هرگز تکنیکی برای خواندن خودم از آن ابداع نکرده ام.

Things like, you know, people will say to you,

چیزهایی مانند، می دانید، مردم به شما می گویند

about, No, I won't go in.

، نه، من وارد نمی

I don't want that.

شوم. من این را نمی خواهم.

I don't want. It's horrible pictures of my mind.

من نمی خواهم. این تصاویر وحشتناکی از ذهن من است.

I dread to think what that was.

می ترسم فکر کنم این چه بود.

Parent so, you know, and.

پدر و مادر بنابراین، شما می دانید، و.

Oh, no, no, no. Don't even go there, Steve.

اوه، نه، نه، نه. حتی اونجا نرو استیو.

An imagined image can be described as to be as a picture.

یک تصویر تخیلی را می توان به عنوان یک تصویر توصیف کرد.

The word picture can be a noun or verb.

کلمه تصویر می تواند یک اسم یا فعل باشد.

As I mentioned a few moments ago, the word picture can be a noun or verb.

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم ، کلمه picture می تواند یک اسم یا فعل باشد.

So the thing is a picture

بنابراین چیز یک تصویر است

and to imagine is

و تصور کردن

to picture the representation is a picture.

به معنای به تصویر کشیدن بازنمایی یک تصویر است.

So that is in the form of a noun

به طوری که به شکل اسم است

the picture is the thing.

، تصویر همان چیز است.

The thing thought is pictured you want doing that,

چیزی که فکر می کند تصویر شده است که می خواهید این کار را انجام دهید،

you are closing your eyes and you are imagining something.

چشمان خود را می بندید و چیزی را تصور می کنید.

Maybe a place you would love to visit.

شاید جایی که دوست دارید از آن دیدن کنید.

Maybe you are picturing yourself

شاید خودتان را در

picking up an award for being the most

حال گرفتن جایزه برای

brilliant English teacher on the internet.

باهوش ترین معلم انگلیسی در اینترنت تصور می کنید.

Thank you. Thank you.

متشکرم. متشکرم.

Thank you. Thank you.

متشکرم. متشکرم.

Thank you.

متشکرم.

Thank you everyone. Thank you. Thank you. Thank you.

از همگی ممنون. متشکرم. متشکرم. متشکرم.

Thank you. Thank you.

متشکرم. متشکرم. خیلی

I love you

دوستت دارم

very correctly guessed that I was thinking about a mustang victoria.

درست حدس زدم که داشتم به یک ویکتوریا موستانگ فکر می کردم.

I was thinking about a big turtle.

داشتم به یک لاک پشت بزرگ فکر می کردم.

Oh ok.

آهان باشه.

I wonder what you're going to say then.

من تعجب می کنم که در آن زمان چه می خواهید بگویید.

I'll just said that the first thing she saw was a smiley yellow face from mr duncan's tie.

من فقط می گویم که اولین چیزی که او دید یک صورت زرد خندان از کراوات آقای دانکن بود.

Oh, I see.

You mean this oh, yes.

اوه می فهمم.

منظور شما این است اوه، بله.

And they just said that she could see very green landscape

و آنها فقط گفتند که او می تواند منظره بسیار سبز

with lots of peaceful views.

با مناظر صلح آمیز زیادی را ببیند.

Lovely Zedekiah said Jaffa cakes.

صدقیای دوست داشتنی گفت کیک یافا.

Jaffa cakes for jesica.

کیک یافا برای جسیکا.

And, of course, 100 dob

و البته 100 dob

yes. You can picture yourself on a boat

بله. می توانید خود را در یک قایق

with river with tangerine trees and marmalade skies.

با رودخانه ای با درختان نارنگی و آسمان مارمالاد تصور کنید.

Somebody calls you, you answer quite slowly.

یک نفر با شما تماس می گیرد، شما خیلی آرام جواب می دهید.

A girl with kaleidoscope eyes, cellophane, flowers of yellow

دختری با چشمان کالیدوسکوپ، سلفون، گل های زرد

and green.

و سبز.

Yes. So you got this visit, this vision

آره. بنابراین شما این دیدار را دریافت کردید، این دید

on a river with a beautiful girl by your side.

در رودخانه ای با یک دختر زیبا در کنار شما.

Fine art.

هنرهای زیبا

How lovely. That's actually a song.

چقدر دوست داشتنی. این در واقع یک آهنگ است.

It probably is. Yes. It's a Beatles song.

احتمالا اینطور است. آره. این یک آهنگ بیتلز است.

How about you're surprised I'm you that?

چطور تعجب کردی که من تو هستم؟

Well, it's about as recent as your musical history goes.

خوب، این تقریباً به همان اندازه اخیر است که تاریخ موسیقی شما پیش می رود.

You might paint or draw a picture, you might take a picture.

ممکن است نقاشی بکشید یا نقاشی بکشید ، ممکن است عکس بگیرید.

So there are two ways of using picture.

بنابراین دو راه برای استفاده از تصویر وجود دارد.

And these sentences you paint or draw,

و این جملات را نقاشی می‌کنید یا می‌کشید،

or I suppose we could say you create a picture, you might

یا فکر می‌کنم می‌توانیم بگوییم شما یک عکس ایجاد می‌کنید، ممکن

take a picture, take a picture.

است یک عکس بگیرید، یک عکس بگیرید.

So in that sense, we are using the description of taking a photograph.

بنابراین از این نظر، ما از توصیف عکس گرفتن استفاده می کنیم.

We all actually creating an image by using a camera.

همه ما در واقع با استفاده از دوربین یک تصویر ایجاد می کنیم.

You have painted or drawn a picture,

شما یک نقاشی کشیده‌اید یا کشیده‌اید،

you drew a picture quite times,

بارها یک تصویر کشیده‌اید،

quite often confusion here you see, because one is used

اغلب در اینجا سردرگمی می‌بینید، زیرا یکی

without an object and one is used with an object

بدون شی استفاده می‌شود و یکی با شیئی

you have painted or drawn a picture,

که نقاشی کرده‌اید یا نقاشی کشیده‌اید استفاده می‌شود،

you drew a picture.

شما یک نقاشی کشیده‌اید.

The actual action with the creation of the picture,

عمل واقعی با ایجاد تصویر،

you have taken a picture.

شما یک عکس گرفته اید.

In that sense, we are talking about a photograph.

از این نظر، ما در مورد یک عکس صحبت می کنیم.

You have taken a picture of a tree, you have taken a picture of your next door

شما از یک درخت عکس گرفته اید، از

neighbour's wife sunbathing.

همسر همسایه همسایه خود در حال آفتاب گرفتن عکس گرفته اید.

You took a picture as the past tense.

شما به عنوان زمان گذشته عکس گرفتید.

Again, you took a picture of your neighbour's

باز هم از سگ همسایه عکس

dog barking you.

گرفتی که با تو پارس می کند.

You took a picture of your neighbours

شما از همسایه های خود عکس

something doing

something in a strange way, you see, so you can,

گرفتید که کاری را به روشی عجیب انجام می دهند، می بینید، بنابراین می توانید،

you can have lots of uses of picture and take the image on

می توانید استفاده های زیادی از تصویر داشته باشید و تصویر را

a TV screen is the picture,

روی صفحه تلویزیون بگیرید، تصویری است

the picture that you see on a TV is the picture that is the thing.

، تصویری که در تلویزیون می بینید. عکس است که چیزی است.

You can see the moving picture, the image

شما می توانید تصویر متحرک، تصویر را ببینید

and you can also go to see a film or a movie.

و همچنین می توانید برای دیدن یک فیلم یا یک فیلم بروید.

We can say that you go to the pictures, although I would say that's a little bit

می‌توانیم بگوییم که شما به سراغ عکس‌ها بروید، اگرچه می‌توانم بگویم که

old fashioned now. Yes, yes.

اکنون کمی قدیمی شده است. بله بله.

People.

مردم.

Yeah, you can say I think people say go to the movies.

بله، می توان گفت من فکر می کنم مردم می گویند برو سینما.

Yeah. I don't what you say go to the pictures anymore.

آره دیگه نمی دونم چی میگی بری سراغ عکس ها.

I think if you are over a certain age, if you are old like us,

فکر می‌کنم اگر سن شما بالاتر از سن خاصی باشد، اگر مثل ما پیر هستید

then we might say shall we go to the pictures and see see the new

، می‌توانیم بگوییم که باید به سراغ عکس‌ها برویم و

the rock film or Vin Diesel?

فیلم جدید راک یا وین دیزل را ببینیم؟

I'm a big fan of Vin Diesel.

من از طرفداران پر و پا قرص وین دیزل هستم.

You go to the pictures, strangely enough.

به طرز عجیبی به سراغ عکس ها می روید.

Well, the lyrics points out the Marilyn Monroe

خوب، اشعار اشاره می کند که تصویر مرلین مونرو

picture is more of an icon for this period of time.

بیشتر نمادی برای این دوره از زمان است.

Yes. 1960s.

آره. دهه 1960

It would have been, of course.

البته می شد.

I think that within a hundred years no one will remember the painting as we remember

فکر می‌کنم تا صد سال دیگر، هیچ‌کس آن نقاشی را آن‌طور که ما رامبراند یا ون گوگ را به یاد می‌آوریم، به خاطر نخواهد آورد

a Rembrandt or Van Gogh.

.

Well, that set in fact, they showed

خوب، آن مجموعه در واقع، آنها

that Andy Warhol painting

نقاشی اندی وارهول را

to a lot of young people recently,

اخیراً به بسیاری از جوانان نشان دادند

and hardly any of them knew who that person was.

و به ندرت هیچ یک از آنها نمی دانستند که آن شخص کیست.

They didn't recognise Marilyn Monroe.

آنها مرلین مونرو را نشناختند.

No, because time moves on film stars

نه، چون زمان روی ستارگان سینما می گذرد،

when people, you know, people get forgotten about only really important people

زمانی که مردم، می دانید، مردم فقط افراد مهم را فراموش می کنند

or very evil people get remembered important people like me.

یا افراد بسیار شرور، افراد مهمی مانند من را به یاد می آورند.

I will be remembered down the ages.

من در طول اعصار به یاد خواهم ماند.

So yes, it's true.

پس بله، درست است.

So that picture

بنابراین آن عکس

because it's a picture of a particular person will be forgotten.

به دلیل اینکه تصویر یک شخص خاص است فراموش خواهد شد.

You know, people will look at that in a hundred years time and say, hmm,

می دانید، مردم صد سال دیگر به آن نگاه می کنند و می گویند، هوم،

so it probably its value. Hmm.

پس احتمالاً ارزشش را دارد. هوم

Maybe I'll drop in time. Maybe, I don't know.

شاید به وقتش بیفتم شاید، من نمی دانم.

Talking of which things that fade away and people forget

صحبت از چیزهایی که محو می شوند و مردم فراموش

I'm not talking about you, Steve, don't worry.

می کنند، من در مورد شما صحبت نمی کنم، استیو، نگران نباش.

But I was watching a very interesting programme

اما من یک شب دیگر برنامه بسیار جالبی را

the other night about RKO Pictures

در مورد RKO Pictures

and they were one of the first movie companies to produce

تماشا می کردم و آنها یکی از اولین شرکت های فیلمسازی بودند که

big budget pictures and pictures that became

عکس ها و تصاویر با بودجه کلان تولید کردند که

very mainstream and popular but it was a very interesting documentary.

بسیار رایج و محبوب شد اما مستند بسیار جالبی بود.

And it was made, I think it was made in the early 1980s,

و ساخته شد، فکر می کنم در اوایل دهه 1980 ساخته شد،

but at that time many of the famous film stars were still alive.

اما در آن زمان بسیاری از ستاره های مشهور سینما هنوز زنده بودند.

They were old, they were quite old, but there were these amazing interviews

آنها پیر بودند، کاملاً پیر بودند، اما این مصاحبه‌های شگفت‌انگیز

with some of the biggest names in the

با برخی از بزرگ‌ترین نام‌های

movie world around the 1950s,

دنیای سینما در دهه 1950،

for example, Ginger Rogers.

به عنوان مثال، جینجر راجرز وجود داشت.

There are some wonderful interviews with Ginger Rogers talking about her movies,

چند مصاحبه فوق‌العاده با جینجر راجرز وجود دارد که درباره فیلم‌هایش صحبت می‌کند،

but I'm wondering how many people are watching at the moment.

اما من تعجب می‌کنم که چند نفر در حال حاضر تماشا می‌کنند.

Know who Ginger Rogers was

بدانید که جینجر راجرز کی بود

or her partner,

یا شریک رقص او،

dancing partner Van Jones and Fred Astaire.

ون جونز و فرد آستر.

Fred Astaire.

فرد آستر.

He's also in the documentary once again, very old elderly, but talking about his time

او همچنین یک بار دیگر در مستند حضور دارد، یک سالخورده بسیار مسن، اما از زمان خود صحبت می کند

and it's like a little piece of history being played.

و مانند یک قطعه کوچک از تاریخ در حال پخش است.

These these people who are no longer around

این افراد که دیگر در

talking about their work in movies that many people have forgotten about.

مورد کارشان در فیلم‌هایی که خیلی‌ها فراموش کرده‌اند صحبت نمی‌کنند.

I still can't get my head around the fact that you can watch

من هنوز نمی توانم به این واقعیت فکر کنم که شما می توانید تماشا کنید

and it always does upset me sometimes, particularly somebody

و همیشه گاهی اوقات من را ناراحت می کند، به خصوص کسی

I admire, a comedian or a film star.

که من تحسینش می کنم، یک کمدین یا یک ستاره سینما.

And you watch that and that they've obviously practised and performing

و شما آن را تماشا می‌کنید و اینکه آنها آشکارا تمرین کرده‌اند و اجرا کرده‌اند

and then amazing performers could be singers from the past but they're dead now.

و سپس اجراکنندگان شگفت‌انگیز می‌توانند خواننده‌های گذشته باشند، اما اکنون مرده‌اند.

And I still

و من هنوز

can't get my head around the fact that I can still watch them.

نمی توانم به این واقعیت فکر کنم که هنوز می توانم آنها را تماشا کنم.

It's just strange feeling and you feel quite sad that you're looking at that person

این فقط احساس عجیبی است و شما از اینکه به آن شخص نگاه می کنید

and their life is over and yet you can still see them.

و زندگی او به پایان رسیده است و هنوز می توانید او را ببینید بسیار ناراحت می شوید.

It's a very odd thing.

خیلی چیز عجیبی است

I can't get my head around that, so can't, can't.

من نمی توانم سرم را دور بزنم، پس نمی توانم، نمی توانم.

Because what it's doing is it is instilling

زیرا کاری که انجام می دهد این است که القای

it is bringing a feeling into your mind of those those two things that sing.

آن احساسی را در ذهن شما نسبت به آن دو چیزی که آواز می خوانند ایجاد می کند.

They seem to, to have a conflict with each other. Yes.

به نظر می رسد که آنها با یکدیگر درگیری دارند. آره.

Because you can see that person talking, breathing.

زیرا می توانید آن شخص را در حال صحبت کردن، نفس کشیدن ببینید.

They are speaking, they are alive.

دارند حرف می زنند، زنده اند.

However, the person is actually, in fact, dead.

با این حال، شخص در واقع مرده است.

Maybe 100 years from now, people will be watching this

شاید 100 سال بعد، مردم این را تماشا کنند،

as he a vibrant and alive well, I mean, you think about it

زیرا او یک چاه سرزنده و زنده است، منظورم این است که شما به آن فکر کنید

until somebody invented well, I mean, there were always painters, of course,

تا زمانی که کسی خوب اختراع کند، منظورم این است که همیشه نقاشان وجود داشته اند، البته،

who would who would paint

چه کسی

usually famous people like a king or queen.

افرادی معمولاً مشهور را نقاشی می کند. مثل یک پادشاه یا ملکه

And you would have to pay somebody

و باید به کسی پول بپردازی

so that your image on that canvas was preserved an image of you

تا تصویرت روی آن بوم، تصویری از

after you were dead, you know, so that's always sort of been around.

تو پس از مرگت حفظ شود، می‌دانی، پس این همیشه وجود دارد.

But for the average, ordinary person,

اما برای یک فرد عادی و معمولی،

very few people would have ever had images

تعداد بسیار کمی از مردم تا به حال تصاویر

or photographs or paintings of their ordinary family members.

یا عکس ها یا نقاشی هایی از اعضای عادی خانواده خود داشته باشند.

It would have been very expensive to get somebody to paint a picture of you.

خیلی گران تمام می شد اگر کسی را مجبور به کشیدن تصویری از شما کنیم.

Oh, the rich could do it, only the rich could do it.

اوه، ثروتمندان می توانند این کار را انجام دهند، فقط ثروتمندان می توانند این کار را انجام دهند.

And so

و بنابراین،

most people, you know, hundreds of years ago

بیشتر مردم، می دانید، صدها سال

would in the olden days, the 1970s, once someone was dead, that was it.

پیش، در روزهای قدیم، دهه 1970، زمانی که یک نفر مرده بود، همین بود.

You never saw that.

You never saw an image of them ever again.

شما هرگز آن را ندیدید.

شما هرگز تصویری از آنها را ندیدید.

But now, of course, everyone that's alive,

اما اکنون، البته، هر کسی که زنده است،

their image will will be preserved somewhere on an electronic device.

تصویر آنها در جایی روی یک دستگاه الکترونیکی حفظ خواهد شد.

And that is part of the reason why people do it.

و این بخشی از دلیلی است که مردم این کار را انجام می دهند.

They want to be immortal, they want to be remembered.

آنها می خواهند جاودانه باشند، می خواهند به یاد بیاورند.

And of course, what were you what used to happen, Steve?

و البته، تو چه اتفاقی می افتادی، استیو؟

I've seen some very good documentaries about many of these portrait artists.

من چند مستند خیلی خوب در مورد بسیاری از این هنرمندان پرتره دیده ام.

And for example, I suppose Henry of the Yates

و به عنوان مثال، من فکر می کنم هنری از ییت

is a very famous king and apparently he wanted

ها یک پادشاه بسیار مشهور است و ظاهراً او می خواست

to be painted in a certain way.

به روش خاصی نقاشی شود.

So you could not show all of the the flaws

بنابراین شما نمی توانید تمام ایرادات

or the impurities or imperfections of his image.

یا ناخالصی ها یا عیوب تصویر او را نشان دهید.

So it's a little bit like Instagram.

بنابراین کمی شبیه اینستاگرام است.

So we so even way back then, when kings and queens were having their portraits painted,

بنابراین، ما در آن زمان، زمانی که پادشاهان و ملکه‌ها پرتره‌های خود را نقاشی می‌کردند،

even they had a a kind of beauty filter.

حتی آنها نیز نوعی فیلتر زیبایی داشتند.

So they told the artist

بنابراین آنها به هنرمند

not to include all of the warts or the wrinkles.

گفتند که همه زگیل ها یا چین و چروک ها را شامل نشود.

So that's the reason why when you look at old portraits

بنابراین به همین دلیل است که وقتی به پرتره های قدیمی

of kings and queens, they always have that magnificent pose.

پادشاهان و ملکه ها نگاه می کنید، آنها همیشه آن ژست باشکوه را دارند.

They always seem

آنها همیشه قد بلند به نظر می رسند

tall and

و

maybe maybe also attractive as well or strong.

شاید هم جذاب یا قوی باشند.

And I always find that fascinating.

و من همیشه آن را جذاب می دانم.

Because it's very similar to what people do now with that.

زیرا بسیار شبیه به کاری است که مردم اکنون با آن انجام می دهند.

Their Instagram posts, they have beauty filters.

پست های اینستاگرام آنها فیلتر زیبایی دارند.

Yeah.

Some of your own might make themselves look better or models zoom.

آره

برخی از خود شما ممکن است خود را بهتر جلوه دهند یا مدل‌ها زوم کنند.

Yes, people will.

بله، مردم خواهند شد.

In fact, it's very interesting because

در واقع خیلی جالب است

I recently went to our head office company.

چون اخیراً به شرکت دفتر مرکزی ما رفتم.

I work for and I haven't been there for over two years

من برای کار می کنم و بیش از دو سال

since they since the course, the lockdowns.

است که از دوره، یعنی قرنطینه، آنجا نرفته ام.

And I've been used to watching people from head office

و من به تماشای افراد از دفتر مرکزی

on Zoom meetings.

در جلسات زوم عادت کرده ام.

And then I went to see

و سپس

went to head office and saw a lot of these people that I'd been watching on Zoom meetings.

به دفتر مرکزی رفتم و تعداد زیادی از این افراد را دیدم که در جلسات زوم تماشا می کردم.

And it was very obvious that they have been using the beauty filter in Zoom

و بسیار بدیهی بود که آنها از فیلتر زیبایی در زوم استفاده

because they looked a lot older in person

می‌کردند، زیرا شخصاً بسیار پیرتر

than they did and do on their Zoom meetings.

از آنچه در جلسات زوم خود انجام می‌دادند به نظر می‌رسیدند.

So, you know, that's when it all sort of falls apart

بنابراین، می دانید، در آن زمان بود که همه چیز از هم پاشید

there was one particular person and I thought, Oh, OK, all right, I'm not going to step in this

، یک شخص خاص وجود داشت و من فکر کردم، اوه، باشه، بسیار خوب، من وارد این کار

because I'm not going to name names, not those stupid

نمی شوم زیرا قرار نیست نامی را نام ببرم، نه آن ها را احمق

and they'd

و

been on this list, you know, these quite a prominent person in head office

آنها در این لیست بودند، می دانید، این افراد کاملاً برجسته در دفتر مرکزی هستند

and always on the livestream telling us things.

و همیشه در جریان مستقیم هستند که به ما چیزهایی می گویند.

So as a head office I thought, Blimey, you've aged a bit.

بنابراین به عنوان یک دفتر مرکزی فکر کردم، بلیمی، شما کمی پیر شده اید.

And then it suddenly dawned on me that they'd been using this beautiful to for the last two years. Yes.

و سپس ناگهان متوجه شدم که آنها در دو سال گذشته از این زیبا استفاده کرده اند. آره.

So that is the problem.

پس مشکل همین است.

As long as long as you never meet that person in real life.

تا زمانی که هرگز آن شخص را در زندگی واقعی ملاقات نکرده باشید.

And of course on here we don't have a beautiful to here.

و البته در اینجا ما زیبایی به اینجا نداریم.

This is it.

این است.

This you get all the rough lines

این همه خطوط زبر

and the sagging skin and we need beauty filters.

و افتادگی پوست را دریافت می کنید و ما به فیلترهای زیبایی نیاز داریم.

And a lot of people have already asked if I'm growing a moustache.

و بسیاری از مردم قبلاً پرسیده اند که آیا من سبیل می کنم.

Well, I am I am actually creating a new look for myself,

خوب، من در واقع دارم یک ظاهر جدید برای خودم ایجاد می کنم،

which will be slowly emerging over the next couple of weeks.

که به آرامی طی چند هفته آینده ظاهر می شود.

So yeah, keep it keep a look out for that.

بنابراین بله، آن را نگه دارید و مراقب آن باشید.

There is a new a new Mr.

یک آقای

Duncan, a new look, a new image.

دانکن جدید، یک ظاهر جدید، یک تصویر جدید وجود دارد.

I think 100 DOB is definitely a Beatles fan.

من فکر می کنم 100 DOB قطعا طرفدار بیتلز است.

Oh, you see, In the Sky With Diamonds.

اوه، می بینید، در آسمان با الماس.

That is the song that we mentioned earlier. Oh, right.

این همان آهنگی است که قبلاً به آن اشاره کردیم. درسته.

One of my favourite ones is Hey Jude.

یکی از مورد علاقه من هی جود است.

Many Beatles songs were written while

بسیاری از آهنگ‌های بیتلز در حالی نوشته شده‌اند

they were

که تحت تأثیر

What's the Word I'm Looking For Under the Influence. Hmm.

کلمه من به دنبال چیست . هوم

I was going to say Stoned but yes, yes.

میخواستم بگم Stoned اما بله بله.

It would be fair to say that they

منصفانه است که بگوییم وقتی

they would pop the occasional pill when they wrote those pieces of music.

آن قطعات موسیقی را می‌نوشتند، گهگاهی قرص می‌نوشیدند .

Here's, here's another one.

اینم یکی دیگه

We've strayed well off the topic,

ما به خوبی از موضوع منحرف شده ایم،

but now we have some picture phrases.

اما اکنون عبارات تصویری داریم.

Would you like some picture phrases?

آیا چند عبارت تصویری می خواهید؟

I'm sure you would.

من مطمئن هستم که شما.

I would

من

picture perfect.

تصویر کاملی خواهم داشت.

Something that is picture perfect is something that is attractive

چیزی که تصویر کامل باشد چیزی است که جذاب

or flawless, a thing that is pleasing to look at.

یا بی عیب و نقص است، چیزی که دیدن آن خوشایند است.

For example, you might go on a sightseeing trip, something like you might go on holiday,

برای مثال، ممکن است به یک سفر گشت و گذار بروید، چیزی شبیه به اینکه ممکن است به تعطیلات بروید،

and you've got a lovely view of the beach with the sea, the blue sky.

و منظره ای زیبا از ساحل با دریا ، آسمان آبی داشته باشید.

It might be a few clouds.

ممکن است چند ابر باشد.

There might be a the mast of of sailing boat in the distance.

ممکن است دکلی از قایق بادبانی در دوردست وجود داشته باشد.

The sun is just

خورشید در حال غروب است

about to set and you could say that that's picture perfect.

و می توان گفت که این تصویر عالی است.

That is how you see a beach scene.

اینگونه است که شما یک صحنه ساحلی را می بینید.

It could be, you know, you could go for a nice walk somewhere you'd climb to the top of a hill

می‌دانی، می‌توانی برای یک پیاده‌روی خوب بروی، جایی که به بالای تپه‌ای بالا

and you look down and you see all the lovely countryside, patchwork quilt,

می‌روی و به پایین نگاه می‌کنی و تمام حومه‌های زیبا، لحاف‌های تکه‌کاری شده،

blue sky again and that you could say, look, picture perfect.

دوباره آسمان آبی را می‌بینی و می‌توانی بگوئی، نگاه کن. ، کامل تصویر.

So you might say the view outside the window today is picture perfect.

بنابراین ممکن است بگویید نمای بیرون از پنجره امروز تصویر عالی است.

It is a nice a nice scene.

صحنه زیبایی است

We are looking at something that is nice picture perfect.

ما به چیزی نگاه می کنیم که تصویر خوبی است.

How about mountains here?

کوه های اینجا چطور؟

Oh, or should I say Pedro Belmont?

اوه، یا باید بگویم پدرو بلمونت؟

Welcome, Pedro.

خوش اومدی پدرو

Hello, Pedro.

سلام پدرو

I think Pedro has just broken up.

فکر می کنم پدرو به تازگی جدا شده است. اتفاقاً

We often use picture perfect, by the way, in American English, so it is more

ما اغلب در انگلیسی آمریکایی از picture perfect استفاده می‌کنیم ، بنابراین

often used in American English, but I think we can also use it in British English as well.

بیشتر در انگلیسی آمریکایی استفاده می‌شود، اما فکر می‌کنم می‌توانیم در انگلیسی بریتانیایی نیز از آن استفاده کنیم.

Think

فکر

you might paint a picture.

کنید ممکن است یک تصویر بکشید.

And we are using this in in a figurative way.

و ما از این به صورت مجازی استفاده می کنیم.

So not real, but you are painting a picture.

بنابراین واقعی نیست، اما شما در حال نقاشی یک تصویر هستید.

You are describing something to describe an event

شما چیزی را برای توصیف یک رویداد

or idea in a clear and vivid way.

یا ایده به روشی واضح و واضح توصیف می کنید.

A lot of people say that about my English lessons.

خیلی ها این را در مورد درس های انگلیسی من می گویند.

They say that when when I'm describing something

می گویند وقتی دارم چیزی را توصیف می کنم

or maybe describing a word, I paint the picture very clearly.

یا شاید کلمه ای را توصیف می کنم، تصویر را خیلی واضح ترسیم می کنم.

If somebody says something nice and describe something

اگر کسی چیز خوبی بگوید و چیزی را توصیف کند

describes an event or a scene somewhere

که یک رویداد یا صحنه را در جایی توصیف می کند

and you like the sound of that, you can say, Oh, doesn't that paint a lovely picture?

و شما از صدای آن خوشتان می آید، می توانید بگویید، اوه، آیا این تصویر زیبایی را نشان نمی دهد؟

And you mean it's painting and image on your mind.

و منظور شما این است که نقاشی و تصویر در ذهن شماست.

The words that somebody is saying, the words that they use to describe

کلماتی که کسی می گوید ، کلماتی که برای توصیف

that event is painting a picture in your mind.

آن رویداد استفاده می کند، تصویری را در ذهن شما ترسیم می کند.

That's what that means.

معنی آن همین است.

Some people are very good at telling stories.

برخی افراد در داستان گویی بسیار خوب هستند.

Yes. And painting a picture with their words.

آره. و نقاشی با کلمات آنها.

So there is a I think it is it is a type of skill, I suppose

بنابراین یک مهارت وجود دارد که فکر می کنم این یک نوع مهارت است، فکر می کنم

a picture paints a thousand words.

یک تصویر هزاران کلمه را ترسیم می کند.

This this actually is from a song as well.

این در واقع از یک آهنگ نیز هست.

A Beatles song.

آهنگ بیتلز

I don't think it is in this particular sense.

فکر نمی کنم به این معنی خاص باشد.

I think it's from I'm trying to think of what the song is

فکر می‌کنم این از آن جایی است که سعی می‌کنم به این فکر کنم که آهنگی

it might actually be called That Picture Means Thousand Words.

که ممکن است در واقع آن تصویر به معنای هزار کلمه نامیده شود چیست.

It's not one of them is. Yes.

این یکی از آنها نیست. آره.

It's from a like a snow ballad.

این از یک تصنیف شبیه برف است.

I think it's called If

فکر می‌کنم اسمش هست اگر

I think the song is actually called if if a picture paints

فکر می‌کنم آهنگ واقعاً نامیده می‌شود اگر یک تصویر

a thousand words, why can't I paint you?

هزار کلمه را نقاشی می‌کند، چرا نمی‌توانم تو را نقاشی کنم؟

Yes. Who's that? Someone.

آره. اون کیه؟ کسی.

Some woman.

فلان زن

Now, I think the song is called F Lewis, and it's been done by many people.

حالا فکر می کنم اسم این آهنگ F Lewis است و افراد زیادی آن را اجرا کرده اند.

I think Shirley Bassey has done that song. Has she?

فکر می کنم شرلی باسی آن آهنگ را اجرا کرده است. او دارد؟

I can, yes.

من می توانم، بله.

I've got an image that's painting a picture in my mind. Yes.

من تصویری دارم که تصویری را در ذهنم ترسیم می کند. آره.

You see the thought of you saying that that phrase

شما فکر می کنید که می گویید این عبارت

is painting a picture of the person that used to sing it

تصویری از فردی است که قبلاً آن را می خواند،

so it has been sung by many people.

بنابراین توسط بسیاری از مردم خوانده شده است.

Tell us Telly Savalas sung.

به ما بگویید Telly Savalas خوانده است.

It's Telly Savalas, the bald guy from Kojak.

این تلی ساوالاس، طاس اهل کوجاک است.

He did it, but he didn't sing it. He just mouthed it.

او این کار را کرد، اما آن را نخواند. فقط دهانش را زد

If a picture paints a thousand words,

اگر یک تصویر هزاران کلمه

then why can't I paint you who loves you, baby?

را ترسیم می کند، پس چرا نمی توانم تو را که دوستت دارد نقاشی کنم، عزیزم؟

Birmingham.

بیرمنگام

What a place.

چه جایی

There is a great video.

یه ویدیو عالی هست

I'm sure it's on YouTube of Telly Savalas.

مطمئنم در یوتیوب Telly Savalas هست.

Kojak, from the TV series of the same name.

Kojak از سریال تلویزیونی به همین نام.

Talking about Birmingham. Yes.

صحبت در مورد بیرمنگام آره.

He must have been asked to to narrate.

حتما از او خواسته شده که روایت کند.

Yes, but that's not an advertisement for Birmingham.

بله، اما این یک تبلیغ برای بیرمنگام نیست.

But the funny thing is, he never even went to Birmingham.

اما نکته جالب این است که او هرگز به بیرمنگام نرفت.

He did it in a recording studio in Hollywood.

او این کار را در یک استودیوی ضبط در هالیوود انجام داد.

But it's it's on YouTube.

اما این در یوتیوب است.

Just put Telly Savalas or Kojak.

فقط Telly Savalas یا Kojak را بگذارید.

Birmingham and it will come up.

بیرمنگام و آن پیش خواهد آمد.

And it's it's so funny.

و این خیلی خنده دار است.

It's funny because in the 1970s and Birmingham was not an attractive town to look at.

خنده دار است زیرا در دهه 1970 و بیرمنگام شهر جذابی برای دیدن نبود.

And now I'm just saying

و حالا من فقط می گویم

it wasn't everyone used to sort of laugh and joke about Birmingham.

که همه عادت نداشتند درباره بیرمنگام بخندند و شوخی کنند .

And so he's narrating

و بنابراین او

a video and an advertisement to try and attract people to come to Birmingham.

یک ویدیو و یک تبلیغ را روایت می کند تا سعی کند مردم را برای آمدن به بیرمنگام جذب کند.

It's a promotion and it's a promotion and it's very funny because of the things

این یک تبلیغ است و یک تبلیغ است و خیلی خنده دار است به خاطر چیزهایی

that he says the view from up here took my breath away.

که می گوید منظره از اینجا نفسم را بند می آورد.

Well that made all of us laugh in the Midlands because Birmingham was not an attractive place.

خب این باعث خنده همه ما در میدلندز شد زیرا بیرمنگام مکان جذابی نبود.

But look at what the ironic thing, Steve, was.

اما نگاه کن، استیو، چیز طنزآمیز چه بود.

They just, they just made improvements at that time

آنها فقط در آن زمان پیشرفت هایی انجام دادند

and they were trying to attract people to the new look of Birmingham.

و سعی داشتند مردم را به ظاهر جدید بیرمنگام جذب کنند.

And to be honest, it didn't look very good.

و راستش خیلی خوب به نظر نمی رسید.

Some people might say it still doesn't

ممکن است بعضی ها بگویند هنوز اینطور نیست

but that person is not me.

اما آن شخص من نیستم.

So they're out there.

بنابراین آنها آنجا هستند.

A picture paints a thousand words, the many ways

یک تصویر هزاران کلمه را به تصویر می کشد، راه های بسیاری

in which a piece of art can be comprehended

که می توان یک اثر هنری را درک کرد

or describe it.

یا آن را توصیف کرد.

But what it's saying is you're looking at something, you're looking at a picture.

اما چیزی که می گوید این است که شما به چیزی نگاه می کنید، به یک عکس نگاه می کنید.

So you go to an art museum and

بنابراین شما به یک موزه هنری می روید و

all these images,

همه این تصاویر،

when you're looking at that picture, there's so many things that you can read into it.

وقتی به آن عکس نگاه می کنید، چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید در آن بخوانید.

There are and there are thousands of images and words

هزاران تصویر و کلمه

and phrases could come into your mind as a result of looking at that picture.

و عبارت می تواند در نتیجه تماشای آن تصویر به ذهن شما خطور کند و وجود دارد.

You might look at the picture of Marilyn Monroe and it might paint

شما ممکن است به عکس مرلین مونرو نگاه کنید و ممکن است

all sorts of memories of seeing her in films, seeing her with President Kennedy.

تمام خاطرات دیدن او در فیلم ها، دیدن او با پرزیدنت کندی را به تصویر بکشد.

Oh, you know, images of her dying in bed happy birthday to you.

اوه، می دانی، تصاویری از مرگ او در رختخواب تولدت مبارک.

Happy birthday.

تولدت مبارک.

Mr President, I will see you later for a little bit of

آقای رئیس جمهور، بعداً شما را می بینم تا کمی

how is your father

I'm sure that painted many pictures in people's minds.

وضعیت پدرتان را دریابیم.

It certainly did in mine.

مطمئناً در مال من بود.

So a painting or a picture is a representation,

بنابراین یک نقاشی یا یک تصویر یک نمایش است،

but each person can can see

اما هر فردی می تواند

that painting or that picture in a certain way.

آن نقاشی یا آن تصویر را به روشی خاص ببیند.

A certain way.

راه خاصی

Of understanding it.

از درک آن.

We often say something is subjective, subjective.

ما اغلب می گوییم چیزی ذهنی، ذهنی است.

So one person's view of something

بنابراین دیدگاه یک نفر نسبت به چیزی

may be my view would be different from Steve.

ممکن است دیدگاه من با استیو متفاوت باشد.

Steve sees one thing in that painting, but I see something else.

استیو در آن نقاشی یک چیز می بیند، اما من چیز دیگری می بینم.

So quite often we will we will see a painting or a picture as being subjective.

بنابراین اغلب ما یک نقاشی یا یک عکس را ذهنی خواهیم دید.

And I think a lot of people, we've seen art programmes

و من فکر می کنم بسیاری از مردم، ما برنامه های هنری را دیده ایم که

where people are commenting on an artist and they're excuse me and they're pictures

در آن مردم در مورد یک هنرمند نظر می دهند و آنها به من معذرت می گویند و آنها عکس هستند

and it makes sometimes makes you laugh because they're,

و گاهی اوقات باعث خنده شما می شود زیرا آنها هستند.

it's like they're almost reading too much

خواندن بیش از حد

into the style of the way something was written.

به سبک نوشتن چیزی.

So it could be a portrait of a person they'll say, and they'll go into great details

بنابراین می‌تواند پرتره‌ای از شخصی باشد که آنها می‌گویند، و به جزئیات زیادی

about what emotions are going on in that person's head, or that's saying this, saying that.

در مورد احساساتی که در سر آن شخص می‌گذرد، یا اینکه این را می‌گوید، می‌گوید، وارد می‌شوند.

And you just think, Well, what evidence have you got?

و شما فقط فکر می کنید، خوب، چه مدرکی دارید؟

Are you just making this up?

آیا شما فقط این را می سازید؟

Quite often if you see these art programmes, they can be a bit comical.

اغلب اگر این برنامه های هنری را ببینید، می توانند کمی خنده دار باشند.

Yes, well, well, that, that is one of the things about art.

بله، خوب، این یکی از چیزهای هنر است.

Some people are turned off by art.

برخی از مردم با هنر خاموش شده اند.

They don't understand or they don't want to understand it because it challenges them.

آنها نمی فهمند یا نمی خواهند آن را بفهمند زیرا آنها را به چالش می کشد.

The challenge is their conceptions of the world around them.

چالش، تصورات آنها از دنیای اطرافشان است.

Whilst other people enjoy it, they love to dive into it.

در حالی که دیگران از آن لذت می برند، دوست دارند در آن شیرجه بزنند.

I remember in the 1980s there was the most amazing TV show

به یاد دارم در دهه 1980 شگفت‌انگیزترین برنامه تلویزیونی

by a guy called Robert Hughes, a well-known art critic.

توسط مردی به نام رابرت هیوز، یک منتقد هنری مشهور، وجود داشت.

I think he was Australian and they call it was called The Shock of the New

من فکر می‌کنم او استرالیایی بود و به آن می‌گویند شوک جدید نامیده

and it's all about how art changed over the years.

می‌شود و همه چیز درباره تغییر هنر در طول سال‌ها است.

But it also at the same time as they all changed,

اما همزمان با تغییر همه آنها،

it also reflected those periods of time where things were changing in society.

بازتاب آن دوره‌های زمانی نیز بود که همه چیز در جامعه در حال تغییر بود.

So I like those sorts of things.

بنابراین من این جور چیزها را دوست دارم.

Robert Hughes I believe that is also on YouTube as well.

رابرت هیوز معتقدم که در یوتیوب نیز وجود دارد.

To do something in camera

برای انجام کاری در دوربین

and this is often used in law.

و این اغلب در قانون استفاده می شود.

So this is kind of connected

بنابراین این به نوعی به عکس‌ها مرتبط است،

to pictures because you take a picture with a camera

زیرا

to do something in camera quite often in law.

اغلب در قانون، برای انجام کاری در دوربین با دوربین عکس می‌گیرید.

So a private meeting or a discussion taken in

بنابراین یک جلسه خصوصی یا بحثی که

maybe the judge's chamber,

شاید در اتاق قاضی،

a private place, something is done in camera, which is interesting.

یک مکان خصوصی انجام می شود، کاری در دوربین انجام می شود که جالب است.

So the camera when you think about it, is an isolated space.

بنابراین وقتی به آن فکر می کنید دوربین یک فضای منزوی است.

And the old fashioned camera, the original camera

و دوربین قدیمی، دوربین

was basically a space that was isolated from everywhere else.

اصلی اساساً فضایی بود که از هر جای دیگری جدا شده بود.

And the light would go into it and you would be able to see that.

و نور به درون آن می رفت و شما قادر خواهید بود آن را ببینید.

That's describing a meeting where

این توصیف جلسه ای است که در آن

you would think because it says in camera would mean lots of people could see it.

فکر می کنید زیرا می گوید در دوربین به این معنی است که افراد زیادی می توانند آن را ببینند.

But in fact, it's the opposite of that. Is it?

اما در واقع برعکس آن است. آیا این است؟

That's it, yes.

همین است، بله.

So it's not in the open it is something that is done in a place where only two or three people

بنابراین در فضای باز نیست، چیزی است که در مکانی انجام می شود که فقط دو یا سه

are sitting or

نفر نشسته اند یا

discussing and it's not open to the public or normally you would think in

بحث می کنند و برای عموم باز نیست یا معمولاً فکر می کنید در

camera would mean everyone can see it in that particular way of using that.

دوربین به این معنی است که همه می توانند آن را به آن شکل خاص ببینند. با استفاده از آن

It doesn't

این نیست

to paint a positive or negative picture of someone.

که تصویر مثبت یا منفی از کسی ترسیم کنید.

This is something that human beings do all the time.

این کاری است که انسان همیشه انجام می دهد.

Maybe a friend or a neighbour will talk about another person

شاید دوست یا همسایه ای در مورد شخص دیگری صحبت کند

and they will say good things about them or they will say bad things about them.

و در مورد او چیزهای خوب یا بدی در مورد او بگوید.

That person is painting a positive

آن شخص تصویری مثبت

or maybe a negative picture of someone.

یا شاید منفی از کسی ترسیم می کند.

You talk about someone in a good or bad way.

شما در مورد کسی به خوبی یا بد صحبت می کنید.

If you describe somebody, somebody says to you or what

اگر کسی را توصیف می‌کنید، کسی به شما می‌گوید یا چه چیزی را

must John like or what Susie like?

باید جان دوست داشته باشد یا سوزی چه چیزی را دوست داشته باشد؟

And it's always a difficult question when people ask you that at work.

و وقتی مردم در محل کار از شما این سوال را می پرسند، همیشه یک سوال دشوار است.

I find it very it's very difficult question to answer.

به نظر من پاسخ دادن به این سوال بسیار دشوار است.

Somebody might say, Oh,

ممکن است کسی بگوید، اوه،

we've got a new boss

ما یک رئیس جدید داریم

his name's John.

به نام جان.

And you might say, Well, John, I know John.

و ممکن است بگویید، خوب جان، من جان را می شناسم.

I used to work for him, you know, many years ago.

من سالها پیش برای او کار می کردم.

And that person might say, Oh, can you tell me what he's like?

و آن شخص ممکن است بگوید، اوه، می‌توانید به من بگویید که او چگونه است؟

And it's a very difficult question to answer because, one, that person might have changed

و پاسخ به این سوال بسیار دشوار است زیرا، یکی، آن شخص ممکن است تغییر

and you might be tempted to it depending on your memories of that person.

کرده باشد و بسته به خاطراتی که از آن شخص دارید ممکن است وسوسه شوید.

And what interactions you had.

و چه تعاملاتی داشتید

You might say bad things and paint a bad picture of that person.

ممکن است چیزهای بدی بگویید و تصویر بدی از آن شخص ترسیم کنید.

So your words are creating images in somebody's head

بنابراین کلمات شما تصاویری را در

about how that person is likely to behave towards you.

ذهن یک نفر ایجاد می کند که ممکن است آن شخص با شما چگونه رفتار کند.

So if you had a bad experience, you might say what happened to him?

بنابراین اگر تجربه بدی داشتید، ممکن است بگویید چه اتفاقی برای او افتاده است؟

Oh, no, he was always micro managing me, phoning me up

اوه، نه، او همیشه مرا مدیریت می کرد، تا

late at night and oh, you are going to be careful of him.

دیر وقت با من تماس می گرفت و اوه، تو مواظب او می شوی.

But then somebody else might say, Oh yeah, he was really good to me.

اما ممکن است یکی دیگر بگوید، اوه بله، او واقعاً با من خوب بود.

He gave me lots of training and you know, I thought He's a good manager.

او به من تمرینات زیادی داد و می دانید، من فکر می کردم که او مدیر خوبی است.

So he so it sounds like those pictures are actually conflicting.

بنابراین به نظر می رسد که آن تصاویر در واقع متناقض هستند.

Yes. So, yes,

آره. بنابراین، بله،

as soon as somebody describes somebody to you, it's painting pictures

به محض اینکه کسی کسی را برای شما توصیف می کند، این کار در حال نقاشی کردن است

and your mind is creating because our minds are very creative and it's it's creating an image

و ذهن شما در حال خلق کردن است، زیرا ذهن ما بسیار خلاق است و این تصویری است

of how you think that person might be and thus how you might react to them when you see them.

از اینکه شما فکر می کنید آن شخص ممکن است چگونه باشد و بنابراین چگونه ممکن است در هنگام واکنش به او واکنش نشان دهید. تو آنها را می بینی.

As Einstein once said, imagination is more important than knowledge

همانطور که انیشتین زمانی گفت، تخیل مهمتر از دانش است،

because imagination can take you anywhere it can allow you to discover new things.

زیرا تخیل می تواند شما را به هر جایی ببرد که به شما امکان می دهد چیزهای جدید کشف کنید.

You can look up at the heavens at night and imagine all of the things that might exist out there,

شما می توانید در شب به آسمان نگاه کنید و همه چیزهایی را که ممکن است در آنجا وجود داشته باشند تصور کنید،

even though you can't see them, even though you haven't seen them at all.

حتی اگر نمی توانید آنها را ببینید، حتی اگر اصلاً آنها را ندیده باشید.

Maybe you can imagine a black hole.

شاید بتوانید یک سیاهچاله را تصور کنید.

Oh, did anyone see the photograph of the black hole?

اوه، کسی عکس سیاهچاله را دیده است؟

And I'm not referring to anything that Mr.

و من به کاری که آقای

Steve has done, but there is a black hole in the centre of the milky way,

استیو انجام داده است اشاره نمی کنم، اما یک سیاهچاله در مرکز راه

spinning around, sucking everything into it.

شیری وجود دارد که به اطراف می چرخد ​​و همه چیز را در آن می مکد.

It is so dense, even light.

بسیار متراکم است، حتی سبک است.

Is that right?

درست است؟

That's true, yes.

این درست است، بله.

Even light cannot enter.

حتی نور هم نمی تواند وارد شود.

You cannot not escape. Cannot escape.

شما نمی توانید فرار نکنید. نمی تواند فرار کند.

Sorry, it can go in, but it can't come out I know the feeling.

متاسفم، می تواند وارد شود، اما نمی تواند بیرون بیاید، من این احساس را می دانم.

Yes. Yeah, that's what Tom makes here as well.

آره. بله، این چیزی است که تام در اینجا نیز می سازد.

Hello, Tomek.

سلام تومک

You've been very silent today,

امروز خیلی ساکت

and it's good to have you here.

بودی و خوشحالم که اینجا هستم.

Yeah, of course.

بله، البته.

To paint a picture of someone.

کشیدن تصویر کسی

Yes, you might get the picture to understand something.

بله، ممکن است تصویر را دریافت کنید تا چیزی را بفهمید.

You get the picture, and I understand what you mean.

شما عکس را دریافت می کنید و منظور شما را می فهمم.

Thank you for that.

بابت آن تشکر می کنم.

Thank you for telling me the way I should go to find the post office.

ممنون میشم بهم بگید چطوری باید برم اداره پست رو پیدا کنم.

I get the picture.

عکس رو میگیرم

I understand so if you get the picture, it means you understand

من می فهمم، بنابراین اگر تصویر را دریافت کردید، به این معنی

what is being said or you understand what you have to do.

است که آنچه گفته می شود را می فهمید یا می فهمید که چه کاری باید انجام دهید.

Yes. Again, it's describing what happens.

آره. باز هم در حال توصیف اتفاقاتی است که روی می دهد.

The process of what happens when somebody tries to describe

فرآیندی که وقتی کسی سعی می کند

in words to you something.

چیزی را با کلمات برای شما توصیف کند، اتفاق می افتد.

It creates a picture in your mind.

این یک تصویر در ذهن شما ایجاد می کند.

In your mind's eye. That's what we do.

در چشم ذهن شما این کاری است که ما انجام می دهیم.

That's what our brains do.

این کاری است که مغز ما انجام می دهد.

Someone describes a person to you.

یک نفر یک نفر را برای شما توصیف می کند.

They might describe an event or what have the what they want you to do.

آنها ممکن است یک رویداد یا آنچه را که می خواهند شما انجام دهید را توصیف کنند.

And you might say, Yeah, I get the picture.

و ممکن است بگویید، بله، من عکس را دریافت کردم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Vitoria says the picture of the black hole is very fascinating.

ویتوریا می گوید تصویر سیاهچاله بسیار جذاب است.

Yes, well, it took several years.

بله، خوب، چندین سال طول کشید.

Yes, it took several years to get all of the information.

بله، چندین سال طول کشید تا تمام اطلاعات به دست آید.

I think it was

فکر کنم

over a billion.

بالای یک میلیارد بود

I think it was over a billion gigabytes of information.

فکر می کنم بیش از یک میلیارد گیگابایت اطلاعات بود.

That's a lot, by the way.

اتفاقاً خیلی زیاد است.

That is a lot of information.

این اطلاعات زیادی است.

It's still not as much as your new computer can hold.

هنوز آنقدری نیست که رایانه جدید شما می تواند نگه دارد.

MR. Don't know. My computer is endless.

آقای. نمی دانم. کامپیوتر من بی پایان است.

My my mine is Google Bytes.

مال من گوگل بایت است.

It's a Google byte that's a lot of bytes.

این یک بایت گوگل است که تعداد زیادی بایت دارد.

If you like being bitten, if you get the picture, you understand something

اگر دوست دارید گاز گرفته شوید، اگر عکس را دریافت کنید، چیزی را می‌فهمید

where nearly the end to it because my legs

که تقریباً پایان آن است، زیرا پاهای من

are aching to be kept out of the picture.

برای دور نگه داشتن عکس درد می‌کنند.

Oh, so it's the opposite, right?

اوه، پس برعکس است، درست است؟

Maybe to be kept out of the picture, to be excluded

شاید برای دور نگه داشتن تصویر، حذف شدن

or not to be kept informed.

یا عدم اطلاع.

You don't know what's happening.

شما نمی دانید چه اتفاقی می افتد.

You are out of the picture.

شما خارج از تصویر هستید.

You could have a group of people at work, work, colleagues.

شما می توانید گروهی از افراد در محل کار، محل کار، همکاران داشته باشید.

There's a meeting,

جلسه ای هست،

but somebody

اما

is not invited or maybe they're sick that day and they do.

کسی دعوت نشده است یا شاید آن روز مریض است و دعوت می کند.

Suddenly they decide on all this new way that they're going to work or some new plans.

ناگهان آنها در مورد این همه راه جدید که قرار است کار کنند یا برخی از برنامه های جدید تصمیم می گیرند.

And then you come along and somebody says to you, what are you going to do about this

و سپس شما می آیید و یکی به شما می گوید، در مورد این

new event that's coming up?

رویداد جدید که در راه است، چه خواهید کرد؟

And you say, I don't know anything about that.

و شما می گویید، من چیزی در این مورد نمی دانم.

I've been kept out of the picture.

من را از تصویر دور نگه داشته اند.

So it could have been deliberate or it could be by accident, but yet I'm out of the picture.

بنابراین ممکن است عمدی بوده باشد یا تصادفی باشد، اما با این حال من خارج از تصویر هستم.

I don't know. I don't know what's going on.

من نمی دانم. نمی دانم چه خبر است.

They are not involving me.

آنها من را درگیر نمی کنند.

I know.

میدانم.

I am out of the picture, usually in a negative way, isn't it?

من خارج از تصویر هستم، معمولا به صورت منفی، اینطور نیست؟

That phrase quite often, yes. Yes.

این عبارت اغلب، بله. آره.

So to be excluded from something, to be the picture of

بنابراین از چیزی طرد شویم، تصویر

so we are expressing the representation of something quite often.

آن باشیم، بنابراین اغلب بازنمایی چیزی را بیان می کنیم.

We do this in a positive way.

ما این کار را به صورت مثبت انجام می دهیم.

You might be the picture of health

شما ممکن است تصویر سلامتی

maybe you see your friend and they look so well and healthy

باشید، شاید دوست خود را ببینید و آنها بسیار خوب و سالم به نظر می رسند

and their skin is rosy and pink

و پوست آنها گلگون و صورتی است

and they look so lovely in the sunshine.

و در زیر نور خورشید بسیار دوست داشتنی به نظر می رسند.

You might say, Oh, you are the picture of health,

ممکن است بگویید آه، شما تصویر سلامتی،

you are the picture of beauty

شما تصویر زیبایی هستید

or a person might be the picture of kindness.

یا یک شخص ممکن است تصویر مهربانی باشد.

So normally something that is part of that person's character

بنابراین معمولاً چیزی که بخشی از شخصیت

or appearance to be the embodiment of something.

یا ظاهر آن شخص است تجسم چیزی است.

The embodiment is the thing, the actual thing,

تجسم همان چیز است، امر بالفعل،

that thing is part of you and you represent it.

آن چیز بخشی از شماست و شما آن را نمایندگی می کنید.

You are the embodiment of that actual thing, be it health,

شما مظهر آن چیز واقعی هستید، خواه سلامتی،

beauty, kindness, a person. Yes,

زیبایی، مهربانی و یک شخص باشد. بله،

you look, the

شما نگاه کنید،

picture of health is a very common phrase to use to give a compliment to somebody

تصویر سلامتی یک عبارت بسیار رایج است که برای تعریف کردن از کسی

who looks very well because a picture of health, that's how I feel.

که ظاهر بسیار خوبی دارد استفاده می شود، زیرا عکس سلامتی، این احساس من است.

I make picture of how there is one we haven't included.

من تصویری از چگونگی وجود یکی از مواردی که ما آن را درج نکرده‌ایم می‌سازم.

And that is the big picture.

و این تصویر بزرگ است.

The big picture.

تصویر بزرگ.

Oh, right.

درسته.

Yes, yes.

بله بله.

I think we just had that come up actually on here.

من فکر می‌کنم که ما این موضوع را واقعاً در اینجا مطرح کردیم.

Valentine. Yes.

ولنتاین. آره.

So the big picture is the overall view of everything so you are explaining a subject

بنابراین تصویر بزرگ، نمای کلی همه چیز است، بنابراین شما در حال توضیح یک موضوع هستید

or maybe you are discussing the overall view of something

یا شاید در حال بحث در مورد دیدگاه کلی از چیزی

or maybe all of the things that are involved in that thing.

یا شاید همه چیزهایی هستید که در آن چیز دخیل هستند.

Yes, that could be a very complicated subject.

بله، این می تواند موضوع بسیار پیچیده ای باشد.

But, you know, maybe a little bit about one part of it

اما، می دانید، شاید کمی در مورد یک بخش از آن باشد،

but you don't have the big picture.

اما شما تصویر بزرگی ندارید.

You're only thinking about small little bits of that.

شما فقط به تکه های کوچک آن فکر می کنید.

For example,

به عنوان مثال،

it could be

ممکن است

you know, a war, for example,

شما بدانید، یک جنگ، برای مثال

you might be focussing on

، ممکن است

on one part of that, that just the information that you're getting through

روی یک قسمت از آن تمرکز کنید، یعنی فقط اطلاعاتی را که از

the particular news outlet that you like to watch.

طریق رسانه خبری خاصی دریافت می کنید که دوست دارید تماشا کنید.

But are you getting the big picture?

اما آیا شما تصویر بزرگ را دریافت می کنید؟

Are you getting all the information and that will allow you

آیا شما تمام اطلاعات را دریافت می کنید و این به شما امکان می

to have a completely balanced point of view on something.

دهد دیدگاه کاملاً متعادلی در مورد چیزی داشته باشید.

And of course that's very easy for that to happen

و البته این امر امروز بسیار آسان

today.

است.

Because on the Internet, people with the algorithms, they get sent

از آنجا که در اینترنت، افراد دارای الگوریتم‌ها، اطلاعات ارسالی را دریافت می‌کنند

information that is relevant to

که مربوط به

something that they're already looking at rather than all the information.

چیزی است که قبلاً به آن نگاه می‌کنند نه همه اطلاعات.

Yes, yes.

بله بله.

Do you get the big picture?

آیا تصویر بزرگ را دریافت می کنید؟

Do you if you're at work, do you understand what your company, for example,

آیا اگر سر کار هستید، می‌دانید که شرکت شما، به عنوان مثال،

is trying to do or are you just doing your job?

در تلاش است تا انجام دهد یا فقط کار خود را انجام می‌دهید؟

Yeah.

Say you're you're a typist or you're

آره

بگو تو تایپیست هستی یا

for example, I'm in sales.

مثلاً من در فروش هستم.

But do I understand what the company is really trying to achieve?

اما آیا می دانم که این شرکت واقعاً در تلاش برای رسیدن به چه چیزی است؟

Not just from what I do, but from what everything is doing.

نه فقط از کاری که انجام می دهم، بلکه از کاری که همه چیز انجام می دهد.

Do I have the big picture politics is a thing that, you know,

آیا من تصویر بزرگی دارم، سیاست چیزی است که، می‌دانی،

OK, Steve, we you know,

باشه، استیو، ما تو

of course, the important things as well.

، البته، چیزهای مهم را هم می‌دانیم.

Quite often the big picture will involve all of the important things overall,

اغلب اوقات تصویر بزرگ شامل همه چیزهای مهم به طور کلی،

all of the things that you need to know, all the things you need to understand.

همه چیزهایی است که باید بدانید، همه چیزهایی که باید درک کنید.

Oh, well, it's almost time to go, mr.

اوه، خوب، تقریباً وقت رفتن است، آقای.

Steve, to mention afrezza out of the picture and also a synonym for that is out of the loop.

استیو، به ذکر آفرزا خارج از تصویر و همچنین مترادف آن خارج از حلقه است.

Yes, but that's not necessarily picture related,

بله، اما این لزوماً مربوط به تصویر نیست،

but it is part of the communication circle. Yes.

اما بخشی از حلقه ارتباطی است. آره.

To be in the loop means you are in the circle of communication yes.

در حلقه بودن به این معنی است که شما در دایره ارتباط هستید بله.

And so yeah, exactly.

و بنابراین بله، دقیقا.

I'm looking dishy apparently to test.

من ظاهراً برای تست کردن به دنبال آشپزی هستم.

Thank you.

متشکرم.

I think whoever said that needs needs their eyes testing.

من فکر می کنم هر کسی که این را گفت نیاز به آزمایش چشم دارد.

I think so. Yes, it is raining.

من هم اینچنین فکر میکنم. بله، باران می بارد.

The rain has just started.

باران تازه شروع شده است.

It started falling outside.

بیرون شروع به افتادن کرد.

I think this is a good opportunity a good moment to say farewell.

فکر می کنم این فرصت خوبی است، لحظه خوبی برای خداحافظی.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It's been it's been well, there's been a lot I have to say.

خوب بوده است، چیزهای زیادی وجود دارد که باید بگویم.

There has been a lot in today's live stream

در پخش زنده امروز مطالب زیادی

that has we've covered a lot of subjects and I hope you've enjoyed it.

وجود دارد که ما موضوعات زیادی را پوشش داده ایم و امیدوارم از آن لذت برده باشید.

My legs are aching.

پاهایم درد می کند.

My voice is going a little hoarse.

صدایم کمی خشن می شود.

Oh, so I need a bit of a rest.

اوه، پس من به کمی استراحت نیاز دارم.

I need a drink, sit down, put my feet up,

من به یک نوشیدنی نیاز دارم، بنشینم، پاهایم را بالا بیاورم،

maybe watch a little bit of Colombo

شاید کمی کلمبو را تماشا کنم

and and then I will give the chilli a stir.

و سپس فلفل را هم بزنم.

Ooh, we are having Chilli King Kong, and it's cooking

اوه، ما چیلی کینگ کنگ می خوریم، و

slowly in the slow cooker, which, by the way, uses a quarter of the amount of electricity.

به آرامی در آرام پز پخته می شود، که اتفاقاً یک چهارم مقدار برق مصرف می کند.

Very nice of the big oven in your cooker.

بسیار خوب از فر بزرگ در اجاق گاز شما.

So if you want to save on these ever rising energy bills.

بنابراین اگر می‌خواهید در این قبض‌های فزاینده انرژی صرفه‌جویی کنید.

Yeah, use a slow cooker because it apparently every time you put the oven on, it costs about £1.50.

بله، از آرام پز استفاده کنید زیرا ظاهراً هر بار که فر را روشن می کنید، حدود 1.50 پوند قیمت دارد.

Or you can just eat your food straight out of the tin cup and just eat the raw meat.

یا می توانید غذای خود را مستقیماً از لیوان حلبی بخورید و فقط گوشت خام را بخورید.

Oh, don't do that.

اوه، این کار را نکن.

I like a bit of raw meat.

من کمی گوشت خام را دوست دارم.

Anyway, on that subject, Mr.

به هر حال، در مورد آن موضوع، آقای

Duncan, on that note, I will go into the kitchen.

دانکن، در مورد آن یادداشت، من به آشپزخانه خواهم رفت.

I will wish you all a very happy week, and I hope you have lots of lovely pictures

من برای همه شما هفته بسیار شادی را آرزو می کنم و امیدوارم عکس های دوست داشتنی زیادی در ذهن

in your head resulting from today's live stream and I'll see you all next week.

خود داشته باشید که حاصل پخش زنده امروز است و هفته آینده همه شما را می بینم.

Thank you, Mr Steve.

ممنون آقای استیو

He is going take your last look before Mr.

او می خواهد آخرین نگاه شما را قبل از اینکه آقای

Steve leaves the studio

استیو استودیو را ترک کند، بیاندازد

he's come, he's gone, and that's it.

، او رفته است، و تمام.

He he's he he just ran out of the room.

او همان اوست که از اتاق بیرون دوید.

He couldn't wait to get away.

او نمی توانست صبر کند تا فرار کند.

So there was Mr.

بنابراین آقای

Steve, and it's always time to go.

استیو وجود داشت و همیشه وقت رفتن است.

It's almost time to say goodbye.

تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

We've been on the air for 2 hours.

ما 2 ساعت روی آنتن بودیم.

And 13 minutes.

و 13 دقیقه

I have been doing overtime today and I don't get paid for it.

من امروز اضافه کاری انجام داده ام و بابت آن حقوقی دریافت نمی کنم.

The overtime

اضافه کاری

I get nothing.

من چیزی دریافت نمی کنم.

Nothing.

هیچ چی.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I will, of course, be back with you on Sunday.

من، البته، یکشنبه با شما خواهم بود.

No, not Sunday.

نه یکشنبه نه

I'm back with you next Sunday.

یکشنبه آینده با شما برمی گردم.

But I'm with you on Wednesday.

اما من چهارشنبه با شما هستم.

Next Wednesday? Yeah.

چهارشنبه بعد؟ آره

Honestly, from 2 p.m.

راستش از ساعت 2 بعد از ظهر

UK time and we will do something very similar to this.

زمان انگلستان و ما کاری مشابه این را انجام خواهیم داد.

It won't be exactly the same.

دقیقاً یکسان نخواهد بود.

There will be a different subject and something new to talk about.

یک موضوع متفاوت و چیز جدیدی برای صحبت وجود خواهد داشت.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

See you later.

بعدا میبینمت.

I hope you've had a good day and I hope you've enjoyed

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید و امیدوارم از

this live stream This is Mr.

این پخش زنده لذت

Duncan, in the birthplace of English, saying, thank you for watching.

برده باشید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میشه

You know what I'm about to say.

میدونی چی میخوام بگم

You can join in if you want

اگر فعلاً می خواهید به آن

ta ta for now.

بپیوندید.

I'm I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم