Caught in a LIE / Are your pants on fire? - English Addict / LIVE learning / WED 1st JUNE 2022

Are we on? Are we live? Yes, we are.

آیا ما در حال حرکت هستیم؟ ما زنده ایم؟ بله ما هستیم.

Here we go again. Hi.

دوباره شروع کنیم. سلام.

Welcome to another one of those

به یکی دیگر از آن

very strange live streams.

پخش زنده بسیار عجیب خوش آمدید.

Apparently some people watch and they still have no idea what is going on.

ظاهراً برخی افراد تماشا می کنند و هنوز نمی دانند چه خبر است.

Well, maybe today all the answers will be revealed.

خوب، شاید امروز همه پاسخ ها فاش شود.

Here we are.

اینجا هستیم.

It is English addict extra.

این معتاد انگلیسی اضافی است.

Yes, an extra one just for you.

بله، یک مورد اضافی فقط برای شما.

Coming to you live from the birthplace of the English language, which just happens to be.

آمدن به شما زندگی می کنند از زادگاه زبان انگلیسی، که اتفاقا می باشد.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

It's England.

انگلستان است.

I am looking for your likes today.

من امروز دنبال لایک های شما هستم

Please don't forget to give me a lovely thumb

لطفاً فراموش نکنید که زیر این ویدیو یک انگشت شست دوست داشتنی به من بدهید

under this video to show that you like what you watch.

تا نشان دهم آنچه را که تماشا می کنید دوست دارید.

And I will be reminding you quite a lot today about this

و من امروز خیلی چیزها را به شما یادآوری

I feel as if I want to have a little bit of love,

خواهم کرد که احساس می کنم می خواهم

a little bit of love directed my way.

کمی عشق داشته باشم، کمی عشق راهم را هدایت کند.

Wouldn't that be nice?

آیا این خوب نیست؟

So please click the like button.

پس لطفا روی دکمه لایک کلیک کنید.

If you like it, click and show

اگر آن را دوست دارید، کلیک کنید و نشان دهید

that you can send a little bit of love my way.

که می توانید کمی عشق به راه من بفرستید.

It would be ever so nice. Hi, everybody

همیشه خیلی خوب می شد سلام، به همه

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلستان است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you OK?

خوبی؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

Not too bad.

نه خیلی بد.

Here we are once again.

یک بار دیگر اینجا هستیم.

And yes,

و بله،

it is a new month.

این یک ماه جدید است.

The months of summer arriving

ماه های تابستان از راه می رسد

It is the special month.

این ماه خاص است.

It always comes too soon and always goes just as fast.

همیشه خیلی زود می آید و همیشه به همان سرعت پیش می رود.

Of course, I am talking about June.

البته من در مورد ژوئن صحبت می کنم.

It is June, the first, a brand new month,

ژوئن است، اولین ماه، یک ماه کاملاً جدید،

a brand new live stream.

یک پخش زنده کاملاً جدید.

But unfortunately, it is the same old presenter.

اما متاسفانه همان مجری قدیمی است.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I look at English.

من به انگلیسی نگاه می کنم.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

Quite often. I will even speak English.

اغلب. من حتی انگلیسی صحبت خواهم کرد.

You may notice from time to time I do use English.

ممکن است هر از گاهی متوجه شوید که من از انگلیسی استفاده می کنم.

In fact, I would say for almost 100% of the time I use English.

در واقع، من می گویم تقریباً 100٪ مواقع از انگلیسی استفاده می کنم.

And that's what I do.

و این کاری است که من انجام می دهم.

I talk about the English language, and if you are a fan like me,

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می‌کنم، و اگر شما هم مثل من طرفدار هستید،

maybe you are one of those up there.

شاید شما هم یکی از آن‌ها باشید.

Perhaps you are an English addict.

شاید شما یک معتاد انگلیسی هستید.

Just like me.

فقط شبیه من.

I love the English language very much.

من زبان انگلیسی را خیلی دوست دارم.

So here we are then.

پس ما اینجا هستیم.

We have made it all the way to the middle of another week.

ما تا اواسط یک هفته دیگر این کار را انجام دادیم.

It is a new month.

یک ماه جدید است.

And I suppose also I should mention that there are

و من فکر می کنم همچنین باید اشاره کنم که در

some special things happening here

in the United Kingdom over the next four days.

چهار روز آینده چند اتفاق ویژه در اینجا در بریتانیا رخ می دهد.

I'm sure you know what they are.

من مطمئنم که شما می دانید آنها چه هستند.

Yes, it is Wednesday

بله، چهارشنبه است

Beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ.

Beep. Beep. Beep, beep.

بوق بوق بوق بوق.

Beep. Beep, beep.

بوق بوق بوق.

Beep, beep, beep.

بوق، بیپ، بیپ.

Wednesday has arrived

چهارشنبه فرا رسید

and we are all here together again as well.

و ما دوباره اینجا هستیم.

I know not everyone can join me

من می دانم که همه نمی توانند

live on Wednesdays because a lot of people have work,

چهارشنبه ها به صورت زنده به من بپیوندند زیرا افراد زیادی از

including me.

جمله من کار دارند.

I'm doing it right now.

همین الان دارم انجامش میدم

I hope your week has been OK. So far.

امیدوارم هفته تون خوب بوده باشه تا حالا.

Don't forget, I want to see your lights today.

فراموش نکن، من می خواهم امروز چراغ های تو را ببینم.

Please give me a lovely firm

لطفاً یک شرکت دوست‌داشتنی به من بدهید

to show you care and don't forget, if you want to tell other people

تا به شما اهمیت دهد و فراموش نکنید، اگر می‌خواهید

about my English lessons and my live streams,

در مورد درس‌های انگلیسی من و پخش زنده‌ام به دیگران بگویید، با خیال

then feel free to share

You are more than welcome to do so.

راحت به اشتراک بگذارید.

We have some photographs coming up later on for my lovely students.

چند عکس بعداً برای دانش آموزان دوست داشتنی من داریم.

Of course, I am talking about you watching out there

البته، من در مورد این صحبت می کنم که شما مراقب آن هستید

because without you there would be no me.

زیرا بدون شما من وجود نداشتم.

I suppose

فکر می کنم

if anyone wants to cast any blame,

اگر کسی بخواهد سرزنش کند،

you can't blame me.

شما نمی توانید من را سرزنش کنید.

You can blame my viewers

می توانید بینندگان من را به

for encouraging me to come back again and again

خاطر تشویق من به بازگشت دوباره و دوباره سرزنش کنید

so you can watch me every Wednesday and also every Sunday.

تا بتوانید هر چهارشنبه و همچنین هر یکشنبه من را تماشا کنید.

As I mentioned a few moments ago, there is something special happening this weekend

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، اتفاق خاصی در این آخر هفته

across the UK and I'm sure you've heard all about it

در سراسر بریتانیا رخ می دهد و من مطمئن هستم که شما همه چیز را در مورد آن

For the next four days, in fact, from tomorrow.

برای چهار روز آینده، در واقع از فردا، شنیده اید.

And it will commence over four days until Sunday

و بیش از چهار روز تا یکشنبه آغاز خواهد شد.

It is, of course, the Jubilee celebration taking place here as we celebrate

البته، جشن جوبیلی است که در اینجا برگزار می شود، زیرا ما

70 years of the Queen of England

هفتادمین سالگرد ملکه انگلیس

and her

و او

and we will be with you on Sunday with

را جشن می گیریم و در روز یکشنبه با

well I suppose we will be talking about it

شما خواهیم بود و فکر می کنم در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

It would be very hard to ignore

نادیده گرفتن

the fact that there are lots of celebrations taking place here

این واقعیت که در

over the next four days from Thursday to Sunday.

چهار روز آینده از پنجشنبه تا یکشنبه در اینجا جشن های زیادی برگزار می شود بسیار سخت است.

Day, with Sunday being the

روز، با

the end and also the climax

یکشنبه پایان و همچنین

of the celebrations

اوج جشن ها

And we will be on live

و ما

at the same time with our usual English addict

در همان زمان با معتاد معمولی انگلیسی خودمان،

who what will we be will we be doing anything special?

چه کسی خواهیم بود، در زنده خواهیم بود، آیا کار خاصی انجام خواهیم داد؟

Not everyone is interested.

همه علاقه مند نیستند.

So maybe you are you have no interest.

پس شاید شما هستید که هیچ علاقه ای ندارید.

Maybe you couldn't care less about the queen of England.

شاید شما نمی توانستید به ملکه انگلیس اهمیت بدهید.

And there are many people in this country feeling the same way.

و افراد زیادی در این کشور همین احساس را دارند.

To be honest, not everyone is enjoying the celebration.

صادقانه بگویم، همه از این جشن لذت نمی برند.

Some people are deciding to do something completely different.

برخی از افراد تصمیم می گیرند کاری کاملا متفاوت انجام دهند.

Some people are just going to go off for a long walk.

برخی از مردم فقط برای یک پیاده روی طولانی می روند.

And of course, we have an extra

و البته

two days added to the weekend.

دو روز اضافه به آخر هفته داریم.

So from tomorrow, there is a four day holiday

بنابراین از فردا

Thursday, Friday, Saturday and Sunday, of course.

، البته، پنج شنبه، جمعه، شنبه و یکشنبه چهار روز تعطیل است.

For most people, Sunday is a holiday

برای اکثر مردم، یکشنبه تعطیل است

anyway, because it's the weekend So that's what's happening here.

، زیرا آخر هفته است، بنابراین این چیزی است که در اینجا اتفاق می افتد.

A lot of people excited.

بسیاری از مردم هیجان زده شدند.

Some people not excited

برخی از مردم از

by the Platinum Jubilee celebrations taking place.

برگزاری جشن های جشن پلاتینیوم هیجان زده نیستند.

To be honest, I have heard a lot about it.

راستش را بخواهید زیاد در موردش شنیده ام.

Almost too much

تقریباً خیلی زیاد،

So just be thankful that you are where you are

پس فقط شکرگزار باشید که در جایی که هستید هستید

and you don't have to listen to the news in the radio and on the Internet.

و مجبور نیستید به اخبار رادیو و اینترنت گوش دهید.

All of the local news talking about the platinum jubilee.

همه اخبار محلی در مورد جشن پلاتین صحبت می کنند .

In fact, we've been talking about it for about the last four months.

در واقع، ما حدود چهار ماه گذشته در مورد آن صحبت کرده ایم.

So I think a lot of people are already sick and tired.

بنابراین من فکر می کنم بسیاری از مردم در حال حاضر بیمار و خسته هستند.

They don't want to hear any more.

آنها دیگر نمی خواهند چیزی بشنوند.

Hello to the live chat I suppose I should say hello.

سلام به چت زنده فکر می کنم باید سلام کنم.

Who was first on today's live chat?

چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود؟

Let's have a look.

بیایید نگاهی بیندازیم.

Oh, hello to Vitesse.

اوه، سلام به ویتسه.

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

Once again,

بار دیگر،

for the millionth time,

برای میلیونمین بار،

you are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Well done, Vitesse.

آفرین، ویتسه.

We all want to know what your secret is.

همه ما می خواهیم بدانیم راز شما چیست.

I want to know.

میخواهم بدانم.

To be honest,

صادقانه بگویم،

I have a feeling that Vitesse

من احساس می کنم که

is on the live chat before I am

Vitesse قبل از من در چت زنده است.

How can you be on here before me?

چگونه می توانید قبل از من اینجا باشید؟

I don't know how that's even possible.

من نمی دانم چگونه این حتی ممکن است.

Congratulations, Vitesse.

تبریک میگم، ویتسه.

Also, we have joining us today once again.

همچنین، امروز یک بار دیگر به ما ملحق شده ایم.

Louis Mendez is here as well.

لویی مندز هم اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Nice to see you.

از دیدن شما خوشحالم.

So, Decker, we also have Paolo Hello to you as well.

بنابراین، دکر، ما نیز پائولو سلام به شما داریم.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Oh, by the way, you might notice today we have the live view.

اوه، به هر حال، ممکن است متوجه شوید که امروز ما نمای زنده را داریم.

So that is looking out of the window right now.

بنابراین در حال حاضر از پنجره به بیرون نگاه می کند.

You might see the occasional bird fly by.

ممکن است گهگاه پرنده ای را ببینید که در حال پرواز است.

You might notice something.

ممکن است متوجه چیزی شوید.

Some animal creeping by.

چند حیوان در حال خزیدن

Who knows?

چه کسی می داند؟

But that is life, by the way.

اما اتفاقا زندگی همین است.

A lot of people still believe me, but that is alive view right now.

بسیاری از مردم هنوز به من اعتقاد دارند، اما این دیدگاه در حال حاضر زنده است.

And you can see lots of lovely blossom has come out on one of the bushes in the garden.

و می توانید ببینید که تعداد زیادی شکوفه های دوست داشتنی روی یکی از بوته های باغ بیرون آمده است.

Very nice.

بسیار خوب.

We also have unique life design.

ما همچنین طراحی منحصر به فرد زندگی داریم.

Hello to you. And that is Diana.

درود بر تو. و آن دیانا است.

Hello, Diana.

سلام دیانا

We also have Mario Alba.

ما ماریو آلبا را هم داریم.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

Thank you for joining me once again.

از اینکه یک بار دیگر به من ملحق شدید متشکرم.

During the week, we have an extra

در طول هفته، ما یک

English addict that happens during the week.

معتاد انگلیسی اضافی داریم که در طول هفته اتفاق می افتد.

There are still many people who don't realise

هنوز خیلی‌ها هستند که متوجه نمی‌شوند

that I'm on during the week.

که من در طول هفته مشغول هستم.

So please

پس

share it with your friends in case they don't realise

لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا متوجه نشوند

that there is an extra English addict on Wednesdays.

چهارشنبه ها یک معتاد انگلیسی اضافی وجود دارد.

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

And all your classmates. Hello, Paul. Hey.

و همه همکلاسی هایت سلام، پل. سلام.

Nice to see you back as well. Ricardo is here.

از بازگشت شما نیز خوشحالم. ریکاردو اینجاست

Claudia.

کلودیا

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

I have been a very naughty boy

من پسر بسیار شیطونی بودم

because I have been neglecting my emails.

چون ایمیل هایم را نادیده می گرفتم.

So this morning I decided to check my email box.

بنابراین امروز صبح تصمیم گرفتم جعبه ایمیل خود را بررسی کنم.

It was very full.

خیلی پر بود

A lot of it was junk and spam, unfortunately.

متأسفانه بسیاری از آن ناخواسته و هرزنامه بود.

But there were some lovely things in there as well, including photographs.

اما چیزهای دوست داشتنی نیز در آن وجود داشت، از جمله عکس.

And I've just mentioned Claudia So I am going to show your photographs right now.

و من همین الان به کلودیا اشاره کردم، بنابراین می‌خواهم عکس‌های شما را همین الان نشان دهم.

Claudia.

کلودیا

There is Claudia

کلودیا

in the kitchen cooking something So we can actually see

در آشپزخانه در حال پختن چیزی است، بنابراین ما واقعاً می توانیم

Claudia's pot.

قابلمه کلودیا را ببینیم.

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia is our new feature

Claudia ویژگی جدید

that we do every Sunday where we find out not only what

ما است که هر یکشنبه انجام می دهیم و نه تنها متوجه می شویم که کلودیا چه می

Claudia is cooking, but also what you are cooking as well.

پزد، بلکه شما نیز در حال پختن چه چیزی هستید.

It is always fun to find out so thank you,

پیدا کردن همیشه سرگرم کننده است، بنابراین از شما،

Claudia, for your lovely photograph of you in the kitchen.

کلودیا، برای عکس دوست داشتنی شما در آشپزخانه متشکرم.

Very nice.

بسیار خوب.

Another one.

یکی دیگه.

Claudia has sent a photograph

کلودیا عکسی فرستاده است

where you are feeding a lovely horse.

که در آن به یک اسب دوست داشتنی غذا می دهید.

One of our neighbours actually owns two horses.

یکی از همسایه های ما در واقع دو اسب دارد.

They have stables and everything.

اصطبل و همه چیز دارند.

They even have one of those little areas where your horses can be trained

آنها حتی یکی از آن مناطق کوچکی را دارند که می توان اسب های شما را

to jump into to walk around in a certain way.

برای پریدن به آن آموزش داد تا به روشی خاص راه بروند.

A Minaj.

یک میناژ

Oh, I like that one.

اوه من اون یکی رو دوست دارم

So when we talk about Minaj,

بنابراین وقتی از میناژ صحبت می

it means meeting or gathering.

کنیم به معنای ملاقات یا جمع شدن است.

You are together.

شما با هم هستید.

And also, it can be used

و همچنین، می توان از آن

to describe an area where a horse is trained

برای توصیف منطقه ای استفاده کرد که در آن اسب

for the purpose of showjumping, an enclosed area.

به منظور پرش نمایشی، یک منطقه محصور آموزش داده می شود.

So thank you, Claudia, for that.

بنابراین از شما، کلودیا، برای آن متشکرم.

Would you like to see another photograph

آیا دوست دارید عکس دیگری ببینید

This is from Olga, also in the kitchen.

این از اولگا است، آن هم در آشپزخانه.

And we can also see what you are cooking in your pocket as well.

و همچنین می‌توانیم آنچه را که در جیب خود می‌پزید، ببینیم.

So thank you, Olga, for sending that.

بنابراین از شما، اولگا، برای ارسال آن متشکرم.

It's always nice to see your photographs, and I will show you the email in a moment

دیدن عکس های شما همیشه خوشحال کننده است، و

if you want to send something my way to my email box.

اگر می خواهید چیزی را به صندوق پست ایمیل من ارسال کنید، ایمیل را در یک لحظه به شما نشان خواهم داد.

You are more than welcome to do so.

شما بیش از آن از انجام این کار خوش آمدید.

Thank you.

متشکرم.

Also, again, to thank you also to Sandra

همچنین باز هم از ساندرا

Gonzalez for this lovely,

گونزالس برای این منظره زیبا و دوست داشتنی

beautiful view from a hotel in Buenos Aires.

از هتلی در بوئنوس آیرس تشکر می کنم.

I believe the name is the Olivia

من فکر می کنم نام هتل اولیویا اولیویا است که به آن

Olivia Hotel looking over.

نگاه می کند.

Well, that looks like the river.

خوب، شبیه رودخانه است.

And also in the distance, you can see lots of buildings as well.

و همچنین در دوردست، می توانید ساختمان های زیادی را نیز مشاهده کنید.

Very colourful.

خیلی رنگارنگ

I love the purple colour, as you know.

همانطور که می دانید من عاشق رنگ بنفش هستم.

I do like the colour purple.

من رنگ بنفش را دوست دارم

Thank you very much, Sandra.

خیلی ممنون ساندرا

Also, we have a photograph from Nelly as well.

همچنین، یک عکس از نلی نیز داریم.

Nelly Doshi.

نلی دوشی.

Now, I hope I pronounce your name right.

حالا امیدوارم اسمت رو درست تلفظ کنم

Isn't this amazing?

آیا این شگفت انگیز نیست؟

In my life, I hope one day

در زندگی ام

I will have the chance to see the Northern Lights.

امیدوارم روزی این شانس را داشته باشم که شفق شمالی را ببینم.

So isn't that amazing?

پس این شگفت انگیز نیست؟

Absolutely glorious.

کاملا با شکوه

And this was taken by Nelly earlier this year.

و این توسط نلی اوایل امسال گرفته شد.

During a business trip.

در طول یک سفر کاری.

So I like this photograph, and I've never seen

بنابراین من این عکس را دوست دارم و

the Northern Lights or the Aurora or.

هرگز شفق شمالی یا شفق قطبی یا شفق قطبی را ندیده ام.

It's not easy to say.

گفتنش آسان نیست.

By the way, the Aurora Burrup Bullier.

به هر حال، شفق قطبی بولیر.

I'm surprised mispronounced that It's not easy to say.

من تعجب کردم که اشتباه تلفظ شده است که گفتنش آسان نیست.

That's why a lot of people prefer to say the Northern Lights, because it's much easier to say.

به همین دلیل است که بسیاری از مردم ترجیح می دهند شفق شمالی را بگویند، زیرا گفتن آن بسیار آسان تر است.

You see,

می بینید،

Thank you, Nelly, for that.

از شما متشکرم، نلی، برای آن.

Very lovely, very beautiful scenery.

بسیار زیبا، منظره بسیار زیبا.

And Nelly has also sent another photograph.

و نلی نیز عکس دیگری فرستاده است.

This looks like is it your Wisteria Tree?

به نظر می رسد این درخت ویستریا شماست؟

I believe it is.

من معتقدم که هست.

I recognise this particular tree

من این درخت خاص را می

and I'm going to tell you a short story.

شناسم و می خواهم یک داستان کوتاه برای شما تعریف کنم.

So you can have a little sleep.

بنابراین می توانید کمی بخوابید.

When we moved here to this house,

وقتی به اینجا به این خانه نقل مکان کردیم

there was a large wisteria bush growing outside

، یک بوته بزرگ ویستریا در بیرون رشد می کرد

and we were quite alarmed to find out that the wisteria

و ما کاملاً نگران شدیم که متوجه شدیم گیاه ویستریا

had not been cut for a long time.

مدت زیادی است که قطع نشده است.

And because of that, all of the branches and all of the roots

و به همین دلیل، همه شاخه ها و همه ریشه ها

and all of the things that grow from

و همه چیزهایی که از

the actual tree or bush

درخت یا بوته واقعی رشد می کنند

were actually going into the brickwork

، در واقع به آجرکاری

and into the construction and the structure of the house,

و ساختمان و ساختار خانه می رفتند

and it was starting to destroy it.

و شروع به تخریب می کرد. آی تی.

So even though the Wisteria Bush is a lovely thing

بنابراین، اگرچه درخت ویستریا یک چیز دوست داشتنی

to look at, it is purple and I love purple.

است، اما بنفش است و من عاشق بنفش هستم.

But sadly, we had to cut the wisteria back.

اما متأسفانه، ما مجبور شدیم گیاه ویستریا را کاهش دهیم.

Unfortunately, it was causing so much damage to the house.

متأسفانه خسارات زیادی به خانه وارد می کرد.

And I often wonder that whenever I see someone's house

و من اغلب تعجب می‌کنم که هرگاه خانه کسی را می‌بینم

and they have lots of wisteria growing up the front,

و ویستریا زیادی در جلوی آن رشد می‌کند،

I always wonder underneath

همیشه از خود می‌پرسم

how much damage is actually taking place underneath the bush.

که واقعاً چه میزان آسیب در زیر بوته وارد می‌شود.

I always wonder that.

من همیشه تعجب می کنم که.

But thank you very much for your photographs,

اما از عکس های شما بسیار سپاسگزارم

and if you want to send something to me,

و اگر می خواهید چیزی برای من بفرستید

then I will put the address on the screen right now.

، آدرس را همین الان روی صفحه می گذارم.

Let's have a look, shall we?

بیایید نگاهی بیندازیم، آیا؟

If you want to stay in touch, this is the address.

اگر می خواهید در ارتباط باشید، این آدرس است.

You can stay in touch through e-mail And at the bottom of the page,

شما می توانید از طریق ایمیل در تماس باشید و در پایین صفحه،

you can see there it is

می توانید ببینید که

my email address.

آدرس ایمیل من است.

I will keep it on the screen for a few more moments.

من آن را برای چند لحظه دیگر روی صفحه نگه خواهم داشت.

And then you can write it down.

و سپس می توانید آن را یادداشت کنید.

You can send me a photograph or if you just want to say hi, Mr.

می توانید یک عکس برای من بفرستید یا اگر می خواهید فقط سلام کنید، آقای

Duncan. Hello,

دانکن. سلام،

You are more than welcome to do that as well.

شما هم می توانید این کار را انجام دهید.

Stay in touch through e-mail.

از طریق ایمیل در تماس باشید.

And if you send me something nice, maybe a photograph

و اگر چیز خوبی برای من بفرستید، شاید یک عکس

or maybe a nice greeting, I will

یا شاید یک تبریک خوب،

maybe

maybe I will show it on my live stream.

شاید آن را در جریان زنده خود نشان دهم.

Maybe if I remember.

شاید اگه یادم بیاد

But I do have a very good excuse before anyone complains.

اما قبل از اینکه کسی شکایت کند یک بهانه خیلی خوب دارم .

I have a very good excuse.

من یک بهانه خیلی خوب دارم.

And the reason why my my inbox, my email inbox was so full

و دلیل اینکه صندوق پستی من، صندوق پستی ایمیل من اینقدر پر بود این

is because I had Corona virus a few weeks ago,

است که چند هفته پیش ویروس کرونا داشتم

and unfortunately, I had lots of e-mails, and I,

و متاسفانه ایمیل های

I didn't keep up with my email inbox.

زیادی داشتم و من از صندوق ورودی ایمیل خود مطلع نشدم.

So there were a lot of things going on

بنابراین در چند هفته گذشته چیزهای زیادی در جریان بود

over the past few weeks.

.

Hello, Marois

سلام، مارویس

Marois says, Mr.

مارویس می گوید، آقای

Duncan, I sent a photograph of my twin daughters several months ago.

دانکن، چند ماه پیش عکسی از دختران دوقلویم فرستادم .

Oh, OK. I will have to check.

آهان باشه. من باید بررسی کنم.

I will have to make sure I'm going to have a look in my inbox later.

من باید مطمئن شوم که بعداً به صندوق ورودی خود نگاه خواهم کرد.

And I will I will personally search for that email I will.

و من شخصاً آن ایمیل را جستجو خواهم کرد.

I'm going to do that. I will write it down right now.

من قصد دارم این کار را انجام دهم. همین الان مینویسمش

Mm hmm.

مم هوم دختران

Marwa twin

دوقلوی مروا

daughters, Erica Done.

، اریکا دون.

Done.

انجام شده.

I will do that later.

بعداً این کار را خواهم کرد.

So if you want to get in touch once again, I will quickly show you the email address

بنابراین اگر می خواهید یک بار دیگر با هم تماس بگیرید، در صورتی که آن را از دست دادید، به سرعت آدرس ایمیل را به شما نشان

in case you missed it.

خواهم داد.

There is the email address.

آدرس ایمیل وجود دارد.

Stay in touch through e-mail.

از طریق ایمیل در تماس باشید.

Do people still use email?

آیا مردم هنوز از ایمیل استفاده می کنند؟

I don't know why whenever I say email.

نمی دانم چرا هر وقت می گویم ایمیل.

It always sounds old fashioned.

همیشه قدیمی به نظر می رسد.

It sounds like I'm talking about something from the 1950s

به نظر می رسد که من در مورد چیزی مربوط به دهه 1950 صحبت می کنم

because I know a lot of people nowadays don't even use email.

زیرا می دانم که امروزه بسیاری از مردم حتی از ایمیل استفاده نمی کنند.

They use those new trendy chat services

آنها از خدمات جدید چت مرسوم

like WhatsApp

مانند WhatsApp

and Messenger on Facebook.

و Messenger در فیس بوک استفاده می کنند.

So so there there are a lot of people that don't even use

بنابراین بسیاری از افراد وجود دارند که حتی استفاده

they don't even use email anymore.

نمی کنند، حتی دیگر از ایمیل استفاده نمی کنند.

Hello.

Also 20

سلام.

همچنین 20 با

thank you dark shadow.

تشکر از سایه تاریک.

Thank you also to

از

Mohsin is here.

محسن هم ممنونم که اینجاست.

Hello Mohsin. Nice to see you back as well.

سلام محسن. از بازگشت شما نیز خوشحالم.

I had a very strange visitor this morning.

امروز صبح یه بازدیدکننده خیلی عجیب داشتم.

A very unusual visitor.

یک بازدید کننده بسیار غیر معمول.

A big surprise when we came downstairs

یک شگفتی بزرگ وقتی به طبقه پایین

we saw something sitting outside our back door.

آمدیم، دیدیم چیزی بیرون در پشتی ما نشسته است.

I don't know why it was sitting there.

نمی دانم چرا آنجا نشسته بود.

And we've never seen this happen before.

و ما قبلاً چنین اتفاقی را ندیده بودیم.

It was a very unusual moment of time.

این یک لحظه بسیار غیرعادی از زمان بود.

Would you like to have a look? Here it is.

آیا دوست دارید نگاهی بیندازید؟ ایناهاش.

So this is this morning and we came downstairs

پس امروز صبح است و ما آمدیم پایین

and sitting outside our back door

و بیرون در پشتی ما

was Mr.

آقای

Pheasant.

قرقاول نشسته بود.

Hello, Mr Pheasant.

سلام آقای قرقاول

We couldn't work out what was going on because normally

ما نمی‌توانستیم بفهمیم چه خبر است، زیرا

the pheasant is not this bold.

معمولاً قرقاول اینقدر جسور نیست.

Normally they're quite shy or they will just run away when they see someone

معمولاً آنها کاملاً خجالتی هستند یا وقتی کسی را می بینند فقط فرار می کنند،

but if for some reason, and I have no idea

اما اگر به دلایلی، و من نمی دانم

why, I don't know why this particular pheasant

چرا، نمی دانم چرا این قرقاول خاص

was feeling very tame.

خیلی رام شده بود.

It didn't it didn't seem all that bothered.

به نظر نمی رسید این همه آزاردهنده باشد.

So we did feel a little bit worried. At first.

بنابراین ما کمی احساس نگرانی کردیم. در ابتدا.

We thought maybe there was a problem with the pheasant.

فکر کردیم شاید قرقاول مشکلی داشته باشد.

We weren't sure if the bird was injured

ما مطمئن نبودیم که آیا پرنده مجروح شده است

or maybe if it had flown into the window

یا شاید به داخل پنجره پرواز کرده باشد،

because it does happen sometimes quite often we do get birds

زیرا گاهی اوقات اتفاق می افتد که ما

flying into our windows.

پرندگان را به سمت پنجره هایمان پرواز می کنیم.

Sometimes they survive

بعضی وقت ها زنده می مانند

and sometimes they don't survive, unfortunately.

و بعضی اوقات متأسفانه زنده نمی مانند.

But this particular pheasant was sitting right outside our door and we don't know why.

اما این قرقاول خاص درست بیرون درب خانه ما نشسته بود و ما نمی دانیم چرا.

But then after a few moments it got up

اما بعد از چند لحظه بلند شد

and it decided to have a little stretch

و تصمیم گرفت در حین راه رفتن کمی کشش

as it walked around.

داشته باشد.

I think it was also calling out to its friends as well.

فکر کنم با دوستانش هم تماس گرفته بود.

There

so when it does that, it normally

وقتی این کار را انجام می‌دهد،

makes a loud screeching sound

معمولاً صدای جیغ بلندی

like that,

مانند آن ایجاد می‌کند،

although you can't hear the sound because we are indoors.

اگرچه شما نمی‌توانید صدا را بشنوید زیرا ما در داخل خانه هستیم.

So there it is, the lovely pheasant.

پس اینجاست، قرقاول دوست داشتنی.

It woke up this morning by our door

امروز صبح در کنار در ما از خواب بیدار شد

and we were quite fascinated by it because we've never seen it before.

و ما کاملا مجذوب آن شدیم زیرا قبلاً آن را ندیده بودیم.

So we're not sure what happened to the pheasant.

بنابراین ما مطمئن نیستیم که چه اتفاقی برای قرقاول افتاده است.

We're not sure if it was injured or maybe it was sleeping

ما مطمئن نیستیم که آسیب دیده است یا شاید در خواب بوده است،

so perhaps it was sleeping outside the door all night.

بنابراین شاید تمام شب بیرون از در خوابیده است.

Steve said it was waiting for us to put some food out

استیو گفت که منتظر است تا مقداری غذا

maybe. Maybe that's true.

بیرون بیاوریم. شاید این درست باشد.

I must admit, I do like pheasants.

باید اعتراف کنم، من قرقاول را دوست دارم.

They look lovely.

آنها دوست داشتنی به نظر می رسند.

And of course, at certain times of the year, people do eat pheasants as well.

و البته، در زمان های خاصی از سال، مردم قرقاول نیز می خورند.

During Christmas and the beginning of January,

در طول کریسمس و اوایل ژانویه،

many people will go out and they will shoot the pheasants and have them

بسیاری از مردم بیرون می روند و به قرقاول ها شلیک می کنند و

for their for their lunch

آنها را برای ناهار

or supper or maybe breakfast.

یا شام یا شاید صبحانه می خورند.

So I hope you enjoyed that.

پس امیدوارم از آن لذت برده باشید.

A little glimpse into the garden this morning when we woke up.

امروز صبح که از خواب بیدار شدیم نگاهی اجمالی به باغ داشته باشیم.

And one of the things about living in the countryside is

و یکی از چیزهایی که در مورد زندگی در حومه شهر وجود دارد این است

you never know what you are going to see next.

که هرگز نمی دانید در آینده چه چیزی را خواهید دید.

You never actually know what is going to appear

شما هرگز نمی دانید چه چیزی در

outside your window or even

خارج از پنجره یا

the back of your garden.

حتی پشت باغ شما ظاهر می شود.

You never know what's going to happen next.

شما هرگز نمی دانید که در آینده چه اتفاقی قرار است بیفتد.

So you

پس شما

and there it was,

و آنجا بودید،

some cows at the back of the house.

چند گاو در پشت خانه.

They are the ones that are actually behind the house now.

آنها کسانی هستند که در واقع در حال حاضر پشت خانه هستند.

And sadly, they are often covered

و متأسفانه، آنها اغلب

with flies unfortunately,

با مگس پوشانده می شوند، متأسفانه،

I sometimes feel very sorry for them because they have to put up with those flies

من گاهی اوقات برای آنها بسیار متاسفم، زیرا آنها باید با آن مگس هایی که همیشه

buzzing around them all the time.

در اطراف آنها وزوز می کنند، تحمل کنند.

They believe it is

آنها معتقدند این است

Don't forget

فراموش نکنید

to give me a like don't forget to show.

که به من یک لایک بدهید فراموش نکنید که نشان دهید.

You can give me a lovely like under this video,

می توانید زیر این ویدیو به من یک لایک دوست داشتنی

give me a thumbs up and maybe

بدهید، به من سر بزنید و شاید در پایان پخش زنده امروز

a lovely smile will appear on my face at the end of today's live stream.

یک لبخند دوست داشتنی روی لبانم ظاهر شود .

So don't forget to give me a thumbs up.

پس فراموش نکنید که به من سر بزنید.

It's very easy to forget, you say?

شما می گویید فراموش کردن بسیار آسان است؟

I think so because you are enjoying my show so much quite often you will forget to give me a like.

من فکر می‌کنم اینطور است، زیرا شما اغلب از نمایش من لذت می‌برید، فراموش می‌کنید که به من لایک کنید.

So they're a very friendly reminder right now.

بنابراین آنها در حال حاضر یک یادآوری بسیار دوستانه هستند.

Do, do, do do do you give me a light

آیا، آیا، آیا آنجا به من نور

there?

می دهی؟

I will remind you again later on.

بعدا دوباره یادآوری میکنم

Oh, by the way, we have a subject to talk about today, a subject

آه، اتفاقاً امروز موضوعی برای گفتن داریم، موضوعی

that we all do from time to time.

که همه ما هر از گاهی انجام می دهیم.

The subject is something that we often do

موضوع کاری است که ما اغلب انجام

or we might do in certain situations

می‌دهیم یا ممکن است در موقعیت‌های خاصی انجام دهیم که در

where we have to cover something up or hide something

آن مجبوریم چیزی را بپوشانیم یا چیزی را پنهان کنیم

or maybe if we want to mislead another person into thinking something

یا شاید اگر می‌خواهیم شخص دیگری را گمراه کنیم تا به چیزی فکر کند

that is not true, we are talking about lying

که درست نیست، در مورد دروغ

telling lies at the moment.

گفتن دروغ گفتن صحبت می‌کنیم. لحظه.

There are

several people,

چندین نفر،

several well-known people in the public eye here in the UK.

چندین فرد شناخته شده در معرض دید عموم در اینجا در بریتانیا هستند.

And if I said that they are in the British government, you might know what I'm talking about.

و اگر من بگویم که آنها در دولت بریتانیا هستند ، ممکن است متوجه شوید که در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

A lot of people at the moment being accused of lying,

در حال حاضر افراد زیادی به دروغگویی متهم می شوند،

so I thought we would refresh ourselves

بنابراین فکر کردم که

with the subject of lying a little bit later on

کمی بعد با سلام، خودمان را با موضوع دروغگویی تازه کنیم

hello.

.

100 dhobi.

100 دبی.

Apparently a very short time ago, a Bengal tiger

ظاهراً چندی پیش یک ببر بنگال

appeared in front of a house in the USA.

در مقابل خانه ای در آمریکا ظاهر شد.

There are moments of time where you might suddenly

لحظاتی وجود دارد که ممکن است

find a very unusual

ناگهان یک حیوان بسیار غیرعادی

or in some cases dangerous animal in front of your house.

یا در برخی موارد خطرناک را در مقابل خانه خود پیدا کنید.

So yes, it can happen.

بنابراین بله، ممکن است اتفاق بیفتد.

Did anyone see the video of the guy in Australia

آیا کسی ویدیوی مردی را که در استرالیا

who was fighting a kangaroo?

در حال مبارزه با کانگورو بود، دیده است؟

Now kangaroos are lovely animals,

اکنون کانگوروها حیوانات دوست داشتنی هستند،

but they can also be quite violent as well.

اما می توانند بسیار خشن نیز باشند.

And they are as tall as a human being and that's another thing that it is.

و قدشان به اندازه یک انسان است و این چیز دیگری است که هست.

It is easy to forget that male kangaroos

به راحتی می توان فراموش کرد که کانگوروهای نر

can be as tall as a grown person.

می توانند به اندازه یک فرد بالغ باشند.

That's very big.

این خیلی بزرگ است.

And there was this wonderful video last night

و این ویدیوی فوق العاده دیشب بود

that I watched on the news

که من در

of a guy fighting off a kangaroo,

اخبار دعوای یک مرد با کانگورو تماشا کردم،

and it was just like two people having a fight,

و درست مثل این بود که دو نفر با هم دعوا کنند

a physical fight, except

، دعوای فیزیکی، به جز اینکه

one of them was a man and the other one was a kangaroo.

یکی از آنها مرد بود و دیگری یک مرد. کانگورو

It's very strange.

خیلی عجیب است.

To look at.

And and it suddenly reminded me, I remembered many years ago,

برای نگاه کردن.

و ناگهان به یاد من افتاد، یاد سالها پیش افتادم،

there used to be side shows where

نمایش های جانبی وجود داشت که در آن

kangaroos would box each other.

کانگوروها یکدیگر را بوکس می کردند.

They would actually fight each other.

آنها در واقع با یکدیگر دعوا می کردند.

I don't think it happens anymore because many people see it as cruel,

فکر نمی‌کنم دیگر این اتفاق بیفتد، زیرا بسیاری از مردم آن را ظالمانه می‌دانند

which it is, of course.

، که البته همینطور است.

But I thought it was quite funny.

اما به نظرم خیلی خنده دار بود.

And the other one I remember I think it was last year

و دیگری را که به یاد دارم فکر می کنم سال گذشته بود

where a family in the United States, they actually had

که خانواده ای در ایالات متحده، در واقع

a bear

یک خرس

in their swimming pool,

در استخر شنای خود داشتند،

swimming around a bear

شنا کردن در اطراف یک خرس

and bears might look cuddly and cute,

و خرس ها ممکن است ناز و دوست داشتنی به

but they can also tear your arms off if they decide to.

نظر برسند، اما آنها همچنین می توانند بازوهای شما را از بدن جدا کنند. اگر تصمیم بگیرند

So they are quite dangerous creatures, quite deadly.

بنابراین آنها موجودات بسیار خطرناکی هستند، کاملاً کشنده.

In fact, in some cases, I think I think the worst one,

در واقع، در برخی موارد، من فکر می کنم که بدترین

the worst one has to be the polar bear

، بدترین آنها باید خرس قطبی باشد،

because polar bears look lovely, don't they?

زیرا خرس های قطبی دوست داشتنی به نظر می رسند، اینطور نیست؟

Whenever you think of polar bears, you always think of cute

هر وقت به خرس های قطبی فکر می کنید، همیشه به

and cuddly animals and they look so lovely.

حیوانات بامزه و نوازش فکر می کنید که بسیار دوست داشتنی به نظر می رسند.

In fact, they are incredibly violent.

در واقع، آنها فوق العاده خشن هستند.

They are incredibly violent creatures.

آنها موجوداتی فوق العاده خشن هستند.

And there have been people who've been to to to watch

و افرادی بوده اند که برای تماشا

or be near polar bears and they've ended up being killed,

یا نزدیک شدن به خرس های قطبی به آنجا رفته اند و در نهایت

torn to pieces literally by the polar bear.

توسط خرس قطبی کشته شده اند و به معنای واقعی کلمه تکه تکه شده اند.

So sometimes in nature you might find that

بنابراین گاهی اوقات در طبیعت ممکن است متوجه شوید که

certain animals look lovely and cute and cuddly.

برخی از حیوانات دوست داشتنی، زیبا و نوازشگر به نظر می رسند.

But my advice is

اما توصیه من این است که

sometimes it is best to stay away and not cuddle them at all.

گاهی اوقات بهتر است دوری کنید و اصلا آنها را در آغوش نگیرید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello, Farhad.

سلام فرهاد

Hello, also Ana and Vera.

سلام، همچنین آنا و ورا.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

Christine is here also on the live chat.

کریستین نیز در چت زنده اینجاست.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I always appreciate it when you give your time.

من همیشه قدردان زمانی هستم که وقت خود را می دهید.

I always appreciate those moments that you have

من همیشه قدردان لحظاتی هستم که شما دارید

that are free

که رایگان هستند

and you can spend a little bit of time with me as well.

و همچنین می توانید کمی وقت خود را با من بگذرانید.

It's always nice to see you here, whether it is on Sunday

همیشه خوشحالم که شما را اینجا می بینم، چه یکشنبه باشد

or on Wednesday,

چه چهارشنبه،

I I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

You certainly are.

شما قطعا هستید.

A great big child.

یک بچه بزرگ بزرگ

Maybe

شاید

OK, all right.

باشه، باشه

Calm down.

آرام باش.

Yes, OK.

بله، باشه.

Another animal

یکی دیگر از حیواناتی

that looks cuddly and cute is the killer whale.

که نوازشگر و بامزه به نظر می رسد نهنگ قاتل است.

Over the years, a lot of people have gone.

در طول این سال ها، افراد زیادی رفته اند.

I think it's in Florida.

فکر کنم تو فلوریدا باشه

There is a place where they show off the killer whales and they train them to do tricks.

جایی است که نهنگ های قاتل را به رخ می کشند و آنها را برای انجام حقه ها آموزش می دهند.

But sometimes the killer whales decide that they want

اما گاهی اوقات نهنگ های قاتل تصمیم می گیرند که می خواهند

to live up to their name and do a little bit of killing.

به نام خود عمل کنند و کمی کشتار انجام دهند.

So they have actually in the past killed their trainers,

بنابراین آنها در واقع در گذشته مربیان خود را کشته اند

the person training them.

، شخصی که آنها را آموزش می دهد.

And whilst the person has been training them, suddenly

و در حالی که آن شخص به آنها آموزش می دهد، ناگهان

the killer whale will think I'm a little bit hungry, I fancy something to eat,

نهنگ قاتل فکر می کند که من کمی گرسنه هستم، دوست دارم چیزی بخورم،

and then they will they will eat a person.

و سپس آنها یک نفر را خواهند خورد.

And it has happened.

و اتفاق افتاده است.

Certain animals are not easy to train.

آموزش برخی از حیوانات آسان نیست.

So I would imagine the wilder the animal, the harder

بنابراین تصور می‌کنم هر چه حیوان وحشی‌تر باشد، آموزش دادن

it is to actually train it.

به آن سخت‌تر است.

Claudia says My friend was hurt by a cat.

کلودیا می گوید دوست من توسط یک گربه صدمه دیده است.

She was injured on her head

او از ناحیه سر زخمی شده بود

and needed stitches well, that is one thing about cats.

و به خوبی نیاز به بخیه داشت، این یک چیز در مورد گربه ها است.

Cats can be really horrible.

گربه ها می توانند واقعاً وحشتناک باشند.

They can turn on anyone, even their owners.

آنها می توانند به هر کسی، حتی صاحبانشان، دست بزنند.

So I've had many experiences where a cat

بنابراین من تجربیات زیادی داشته ام که در آن گربه ای

has come up to me and they seem all lovely.

به سراغم آمده است و همه آنها دوست داشتنی به نظر می رسند.

And friendly, and then the next moment

و دوستانه و سپس لحظه بعد روی

they they turn

می

and they become angry and vicious.

آورند و عصبانی و شرور می شوند.

Where like that.

کجا اینطوری

And then they scratch you

و سپس شما را می خراشند،

it's happened to me many times,

این برای من بارها اتفاق افتاده است،

and that's probably one of the reasons why I don't like cats very much.

و این احتمالاً یکی از دلایلی است که من گربه ها را خیلی دوست ندارم.

I'm not a big fan of cats.

من طرفدار زیادی از گربه نیستم.

If I was honest, with you, I'm not a big fan at all.

اگر صادقانه بگویم، من اصلاً طرفدار شما نیستم.

I've heard in Italy that pigeons are being given

من در ایتالیا شنیده ام که به کبوترها

contraception pills or Cointreau sceptics

قرص های ضد بارداری یا شکاک کوینترو

or contraception

یا پیشگیری از بارداری داده می شود

to stop them from multiplying.

تا از تکثیر آنها جلوگیری شود.

Is that true?

آیا این درست است؟

Well, I know for a fact that in Italy they do have a problem with pigeons

خوب، من به درستی می دانم که در ایتالیا آنها با کبوترها مشکل دارند

or should I say pigeon poop

یا باید بگویم مدفوع کبوتر

on the building

روی

pigeons can be annoying, but that's interesting.

کبوترهای ساختمان می تواند آزار دهنده باشد، اما این جالب است.

I'm just wondering how they are doing it.

من فقط تعجب می کنم که آنها چگونه این کار را انجام می دهند.

What are they doing

what are they giving to the pigeons?

چه می کنند به کبوترها چه می دهند؟

So. So the lady pigeons don't get pregnant.

بنابراین. بنابراین کبوترهای خانم باردار نمی شوند.

What are they doing

اینا چیکار میکنن

please don't tell me.

لطفا به من نگید

Please don't tell me.

لطفا به من نگو

So today let's have a look.

پس امروز بیایید نگاهی بیندازیم.

Let's have a look.

بیایید نگاهی بیندازیم.

What we're doing now we are looking at today's subject

کاری که اکنون انجام می دهیم، به موضوع امروز نگاه می کنیم

and the subject is caught in a lie.

و موضوع در یک دروغ گرفتار شده است.

Have you ever been caught in a lie?

آیا تا به حال گرفتار یک دروغ شده اید؟

Sometimes when you lie, maybe you do it because you are panicking.

گاهی اوقات وقتی دروغ می گویید، ممکن است این کار را انجام دهید زیرا وحشت زده اید.

Or maybe you are feeling nervous about something and maybe you lie.

یا شاید در مورد چیزی عصبی هستید و شاید دروغ می گویید.

But the problem is, sometimes you can become caught in the lie.

اما مشکل اینجاست که گاهی اوقات ممکن است گرفتار دروغ شوید.

So to be caught in the lie

پس گرفتار شدن در دروغ

means that you have lied about something.

به این معناست که در مورد چیزی دروغ گفته اید.

And now you have to continue lying about it.

و حالا باید به دروغگویی در مورد آن ادامه دهید.

And we will look at the subject of that right now.

و همین الان به موضوع آن نگاه خواهیم کرد.

So if you are caught in a lie,

پس اگر گرفتار دروغی شدی

it means you have become part of the lie,

، یعنی بخشی از دروغ شده ای

the lie that is being told

، دروغی که گفته می

or done or created or written.

شود یا انجام می شود یا ایجاد می شود یا نوشته می شود.

The act of telling a lie is to create an untruth.

عمل دروغ گفتن برای ایجاد یک دروغ است.

So the untruth is the thing that is said or written.

پس نادرست چیزی است که گفته یا نوشته می شود.

That is not true.

که درست نیست.

It is an untruth.

این یک خلاف واقع است.

The untruth is a lie.

خلاف واقع دروغ است.

It is not true.

این درست نیست.

Something untrue and misleading.

چیزی غیر واقعی و گمراه کننده.

The information has been told

اطلاعات گفته شده

or given so untrue and misleading

یا داده شده است، بنابراین اطلاعات نادرست و گمراه کننده

information has been told or given.

گفته یا داده شده است.

A person has said something that is untrue.

یک نفر چیزی گفته که خلاف واقع است.

It is not real.

واقعی نیست.

It is a lie.

دروغ است.

Misleading.

گمراه کننده.

Quite often when a person says something or gives information

اغلب اوقات وقتی شخصی چیزی می گوید یا اطلاعاتی می دهد

that is not entirely true.

که کاملاً درست نیست.

We can say that they are misleading other people.

می توان گفت که آنها دیگران را گمراه می کنند.

They are telling you something so you will think in a certain way.

آنها چیزی به شما می گویند تا شما به روش خاصی فکر کنید.

But that thing is not true.

اما این موضوع درست نیست.

They are misleading you

آنها شما را گمراه می کنند

a lie is made, created, told, or written.

که دروغی ساخته، ایجاد، گفته یا نوشته شده است.

So when a person lies, there are many ways of doing it.

بنابراین وقتی فردی دروغ می گوید، راه های زیادی برای انجام آن وجود دارد.

We can say that a person has made something up.

می توان گفت که یک نفر چیزی ساخته است.

They have made it up.

آن را ساخته اند.

It is not true.

این درست نیست.

It is not real. It is a lie.

واقعی نیست. دروغ است.

So a lie is made created, told or written.

بنابراین یک دروغ ساخته می شود، گفته می شود یا نوشته می شود.

Many ways of lying

راه های بسیاری برای دروغ گفتن

and many ways of expressing that lie to other people.

و راه های بسیاری برای بیان آن دروغ به دیگران.

The problem with telling a lie is that you must remember it.

مشکل دروغ گفتن این است که باید آن را به خاطر بسپارید.

And that is why sometimes people are not very good at lying.

و به همین دلیل است که گاهی اوقات مردم در دروغ گفتن خیلی خوب نیستند.

Because if you tell a lie, if you make something up,

چون اگر دروغی بگویی، اگر چیزی درست کنی،

you then have to remember the lie

پس باید دروغ را به خاطر بسپاری

and some people are not very good at that.

و برخی افراد در این کار خیلی خوب نیستند.

So that is one of the things you must always remember.

پس این یکی از چیزهایی است که همیشه باید به خاطر بسپارید.

If you are thinking of telling lies, always

اگر به دروغ گفتن فکر می کنید، همیشه

remember what the lie is.

به یاد داشته باشید که دروغ چیست.

All the details,

تمام جزئیات

the untrue

information or story must be consistent.

، اطلاعات غیر واقعی

یا داستان باید سازگار باشد.

And not change.

و تغییر نکند.

So do not change your lie.

پس دروغت را عوض نکن.

Do not change the story or else people will start to become suspicious.

داستان را تغییر ندهید وگرنه مردم مشکوک خواهند شد.

They will think perhaps you are lying,

آنها فکر می کنند شاید شما دروغ

maybe you are telling a lie.

می گویید، شاید شما دروغ می گویید.

So the untrue information or story must always be consistent.

بنابراین اطلاعات یا داستان غیرواقعی باید همیشه ثابت باشد.

This often happens when a person accuses

این اغلب زمانی اتفاق می افتد که شخصی شخص دیگری را به

another person of doing something bad

انجام کار بدی متهم می کند

and maybe their story will will be one thing.

و شاید داستان او یک چیز باشد.

But later, when they repeat the story,

اما بعداً وقتی داستان را تکرار می‌کنند،

they miss something out

چیزی را از دست می‌دهند

or they add something that wasn't there before.

یا چیزی را اضافه می‌کنند که قبلاً وجود نداشت.

And then people become suspicious because your story keeps changing.

و سپس مردم مشکوک می شوند زیرا داستان شما مدام تغییر می کند.

There have been many incidents where people have accused of the people

اتفاقات زیادی رخ داده است که مردم مردم را متهم به

of doing things, and then later

انجام کارها کرده اند و بعداً

it turns out that the other person had done nothing.

معلوم می شود که آن شخص هیچ کاری نکرده است.

And that is because

و این به این دلیل است

the story that they were telling, the lie kept changing.

که داستانی که آنها می گفتند، دروغ مدام تغییر می کرد.

So the untrue informational story must always be consistent.

بنابراین داستان اطلاعاتی غیرواقعی باید همیشه ثابت باشد.

If you want to be a good liar, you have to remember what the lie is

اگر می‌خواهید دروغگو خوبی باشید، باید به خاطر داشته باشید که دروغ چیست که

some people see lying as digging a hole.

برخی افراد دروغ را حفر چاله می‌دانند.

I like this expression.

من این تعبیر را دوست دارم.

We often use this expression a person is digging a hole.

ما اغلب از این عبارت استفاده می کنیم که فردی در حال حفر چاله است.

They are doing something or saying something that eventually

آنها کاری انجام می دهند یا چیزی می گویند که در نهایت

they will not be able to escape from.

نمی توانند از آن فرار کنند.

So imagine if you are digging a hole in the ground

بنابراین تصور کنید که در حال حفر چاله در زمین هستید و سپس در حین حفاری

and then slowly you will get lower and lower,

به آرامی پایین تر و پایین تر،

deeper and deeper into the hole whilst you are digging.

عمیق تر و عمیق تر به درون چاله خواهید رفت.

That is what telling a lie is like.

دروغ گفتن همین است.

So a lot of people do say that it's very similar to digging a hole.

بنابراین بسیاری از مردم می گویند که این کار بسیار شبیه به حفر چاله است.

When you lie, you are literally

وقتی دروغ می گویید، به معنای واقعی کلمه

digging a hole for yourself.

برای خودتان چاله حفر می کنید.

And as we know, if the hole becomes too deep,

و همانطور که می دانیم، اگر سوراخ بیش از حد عمیق شود

you won't be able to get out of it.

، نمی توانید از آن خارج شوید.

The longer the lie continues,

هرچه دروغ بیشتر ادامه یابد،

the deeper the hole becomes.

سوراخ عمیق تر می شود.

So the more you lie, the deeper the hole will become

بنابراین هرچه بیشتر دروغ بگویی، سوراخ عمیق‌تر می‌شود

and eventually you will not be able to get out of the hole

و در نهایت نمی‌توانی از سوراخ

or the lie.

یا دروغ بیرون بیایی.

And that is one of the problems with lying.

و این یکی از مشکلات دروغ گفتن است.

Once you start it, quite often you can't stop

هنگامی که آن را شروع می کنید، اغلب نمی توانید متوقف شوید،

because maybe you have to create another lie

زیرا ممکن است مجبور شوید دروغ دیگری بسازید

to cover up the first lie.

تا اولین دروغ را بپوشانید.

And the hole continues to get deeper

و این حفره همچنان

and deeper and deeper

عمیق‌تر و عمیق‌تر می‌شود و

a lie can also be described as a web interesting.

یک دروغ را می‌توان به عنوان یک وب جالب توصیف کرد.

So quite often we will use the term web of lies.

بنابراین اغلب ما از اصطلاح وب دروغ استفاده می کنیم.

A person will create

انسان

a web of lies like a spider's web.

شبکه ای از دروغ ها را مانند تار عنکبوت ایجاد می کند.

So imagine a spider's web.

بنابراین تار عنکبوت را تصور کنید.

You are creating something

شما در حال ایجاد چیزی هستید

that gets larger and larger and becomes more complicated.

که بزرگتر و بزرگتر می شود و پیچیده تر می شود.

Because if you ever see a spider's web, it's always very complex,

زیرا اگر تار عنکبوت را ببینید، همیشه بسیار پیچیده

it's very intricate, and very complex.

، بسیار پیچیده و بسیار پیچیده است.

So quite often when you lie, you also create a web.

بنابراین اغلب وقتی دروغ می گویید، یک وب نیز ایجاد می کنید.

So so we can describe a lie

بنابراین ما می توانیم دروغ را

as being a hole that you are digging

به عنوان سوراخی که در حال حفر

or a web that you are creating.

کردن آن هستید یا شبکه ای که در حال ایجاد آن هستید توصیف کنیم.

The person telling the lie is spinning a web

کسی که دروغ می گوید شبکه

of deceit and treachery.

ای از فریب و خیانت را می چرخاند.

Oh, I like that word.

اوه من این کلمه را دوست دارم

It sounds a little bit old fashioned, but can I just say

کمی قدیمی به نظر می رسد، اما می توانم

it is not treachery, deceit.

فقط بگویم خیانت و فریب نیست.

So if you deceive someone, you are telling a lie.

پس اگر کسی را فریب دادید دروغ می گویید.

Something you have said is not true.

چیزی که شما گفتید درست نیست.

We can describe it as treachery or deceit.

ما می توانیم آن را به عنوان خیانت یا فریب توصیف کنیم.

That person has been untrue.

آن شخص دروغ گفته است.

They have been telling you lies

آنها در اینجا به شما دروغ می گویند

here is a good saying.

، جمله خوبی است.

This is a phrase that we often use in English.

این عبارتی است که ما اغلب در انگلیسی استفاده می کنیم.

It is a famous quote from a poem

این یک نقل قول معروف از شعری است

I believe it was by Sir Walter Scott

که فکر می‌کنم از سر والتر اسکات

in the early 1800s, referring to a man

در اوایل دهه 1800 بود که به مردی

who was having an affair

اشاره می‌کرد که رابطه‌ای با هم داشت

and he was trying to hide it

و سعی داشت آن را پنهان کند،

I think it's connected to Henry the eight.

فکر می‌کنم به هنری هشت مرتبط است.

It's it's an old, very old, very old poem.

این یک شعر قدیمی، بسیار قدیمی، بسیار قدیمی است.

But in the poem there is a very interesting line

اما در شعر یک سطر بسیار جالب وجود دارد

and this is the line that a lot of people quote nowadays

و این همان سطری است که امروزه بسیاری از مردم نقل می کنند

Oh, what a tangled web we weave

آه، چه تار و پود درهم تنیده ای می بافیم

when first we practise to deceive.

که اولین بار برای فریب دادن تمرین می کنیم.

That means that when you begin lying,

این بدان معناست که وقتی شروع به دروغ گفتن

you create something that will resonate.

می کنید، چیزی خلق می کنید که طنین انداز شود.

There will be implications.

پیامدهایی خواهد داشت.

There will be consequences to that one lie

آن یک دروغ عواقبی خواهد داشت

and as I mentioned a few

و همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم

moments ago, we can describe lying as spinning a web,

، می‌توانیم دروغ را به‌عنوان چرخاندن تار،

a web of lies

شبکه‌ای از دروغ‌ها توصیف کنیم

and that particular phrase comes from an old poem written

و آن عبارت خاص از شعری قدیمی که

at the beginning of the 19th century

در آغاز قرن نوزدهم نوشته شده بود

hello to the live chat.

سلام بر مردم می‌گوید. چت زنده.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

My neighbour has put a bottle of water over the fence

همسایه من یک بطری آب روی حصار گذاشته است

and birds will come and drink and bathe and do you know what I think?

و پرندگان می آیند و می نوشند و حمام می کنند و می دانید من چه فکر می کنم؟

I think about your videos, Mr.

من به ویدیوهای شما فکر می کنم آقای

Duncan. Your videos, your lovely videos.

دانکن. ویدیوهای شما، ویدیوهای دوست داشتنی شما.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

That's very kind of you, Paris.

این خیلی لطف داری، پاریس.

Says now the world is watching.

می گوید اکنون جهان تماشا می کند.

A person who continues to create more and more lies

فردی که به دروغ آفرینی بیشتر و بیشتر

in the courtroom and doesn't feel embarrassed at all.

در دادگاه ادامه می دهد و اصلاً احساس خجالت نمی کند.

I wonder who you could be talking about.

من تعجب می کنم که شما می توانید در مورد چه کسی صحبت کنید.

I have no idea who you're talking about.

من نمی دانم در مورد چه کسی صحبت می کنید.

There

once a lie has been told

زمانی که یک دروغ گفته شده است

so begins the web or

وب شروع می شود یا

the domino effect have you ever heard of that?

اثر دومینو آیا تا به حال در مورد آن چیزی شنیده اید؟

The domino effect is when lots of things are created and eventually

اثر دومینو زمانی است که چیزهای زیادی ایجاد می شود و در نهایت

they all fall down

همه آنها سقوط می کنند

or they all become one big problem.

یا همه آنها به یک مشکل بزرگ تبدیل می شوند.

The domino effect.

اثر دومینو.

We might also say chain reaction as well.

همچنین ممکن است بگوییم واکنش زنجیره ای نیز وجود دارد.

So a chain reaction can be described as the domino effect.

بنابراین یک واکنش زنجیره ای را می توان به عنوان اثر دومینو توصیف کرد.

One thing leads to another thing

یک چیز به چیز دیگری منتهی می شود

and then that thing leads to something else.

و سپس آن چیز به چیز دیگری منتهی می شود.

And then you have the domino effect.

و سپس شما اثر دومینو را خواهید داشت.

And eventually when your lie is discovered,

و در نهایت وقتی دروغ شما کشف شد،

all of the dominoes will fall.

همه دومینوها سقوط خواهند کرد.

At the same time, they will all fall

در عین حال، همه آنها سقوط خواهند کرد

and your lie will be exposed just for what it is.

و دروغ شما فقط برای آنچه هست برملا می شود.

So once a lie has been told, so begins the web or the domino effect

بنابراین هنگامی که یک دروغ گفته می شود، وب شروع می شود یا اثر دومینو

quite often one lie will lead to another

اغلب یک دروغ به دروغی دیگر منجر می شود

as more and more the original lie is covered up and that is what I mentioned earlier.

زیرا دروغ اصلی بیشتر و بیشتر پوشانده می شود و این همان چیزی است که قبلاً ذکر کردم.

One of the problems with lying is quite often you will have to lie again

یکی از مشکلات دروغگویی این است که اغلب مجبور می شوید دوباره

to cover up the lie that you told originally.

دروغ بگویید تا دروغی را که در ابتدا گفته اید پنهان کنید.

So if you try to hide something, if you try to make something up,

بنابراین اگر بخواهید چیزی را پنهان کنید، اگر سعی کنید چیزی را درست کنید،

if you say something that is not true,

اگر چیزی بگویید که درست نیست،

quite often you will have to follow that with other lies.

اغلب مجبور خواهید بود آن را با دروغ های دیگری دنبال کنید.

And that is the problem with lying.

و این مشکل دروغ گفتن است.

And that is the reason why we often say that eventually you will

و به همین دلیل است که ما اغلب می گوییم که در نهایت

well, you will be exposed

خوب می شوید، لو خواهید رفت

and that can be rather embarrassing

و این حداقل می تواند خجالت

to say the least.

آور باشد.

So quite often one lie will lead to another.

بنابراین اغلب یک دروغ به دروغی دیگر منجر می شود.

Of course, the worst part of telling

البته بدترین قسمت

a lie is being found out.

دروغ گفتن کشف شدن است.

As I mentioned a few moments ago, the problem with lying

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم ، مشکل دروغ گفتن

is you have to make sure the lie continues to be believed.

این است که باید مطمئن شوید که دروغ همچنان قابل باور است.

And then once people start to doubt what you've said,

و پس از آن که مردم شروع به شک کردن آنچه شما

maybe they will

گفته‌اید کردند، شاید

investigate, maybe they will look for clues,

تحقیق کنند، شاید به دنبال سرنخ‌هایی بگردند،

maybe they will try to work out why your story

شاید سعی کنند بفهمند که چرا داستان شما

keeps changing all the time.

مدام تغییر می‌کند.

So originally your lie was one thing,

بنابراین در ابتدا دروغ شما یک چیز بود،

but over time, the lie changes.

اما با گذشت زمان، دروغ تغییر می کند.

It becomes another thing.

یه چیز دیگه میشه

And then another thing.

و بعد یه چیز دیگه

And eventually people will become suspicious

و در نهایت مردم مشکوک خواهند شد

and they will suspect that you are lying

و مشکوک خواهند شد که شما دروغ می گویید،

so lies normally are bad things.

بنابراین دروغ به طور معمول چیز بدی است.

We often see lying as a bad thing.

ما اغلب دروغ را یک چیز بد می بینیم.

Although I don't think it's in the Ten Commandments, is it?

اگرچه فکر نمی کنم در ده فرمان باشد، اینطور است؟

That shalt not lie.

که نباید دروغ بگوید

I don't think it's in that

فکر نمی‌کنم به این دلیل باشد که

lots of other things are in there

چیزهای دیگری در آنجا وجود دارد

that we shall not kill.

که ما نباید بکشیم.

That's a good one.

این یکی خوب است.

I think that's a good one, although I think that should be at number one, to be honest.

من فکر می کنم که این یک مورد خوب است، اگرچه من فکر می کنم که باید در رتبه اول باشد، صادقانه بگویم.

That should always be top of the list.

همیشه باید بالای لیست باشد.

So of course

پس بدیهی است

the worst part of telling a lie is to be found out.

که بدترین قسمت دروغ گفتن این است که کشف شود.

Your lie has been uncovered.

دروغ شما برملا شد

It has been exposed

فاش شده است

the person caught telling

که فردی که در حال گفتن دروغ دستگیر شده

the lie might be accused of lying

است ممکن است متهم به دروغ گفتن

through their teeth

از طریق دندان

it is an expression we use in English.

باشد، این عبارتی است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم.

If a person lies, we might say

اگر فردی دروغ بگوید، ممکن است

we might accuse them of lying through their teeth.

بگوییم ممکن است او را به دروغگویی از طریق دندان متهم کنیم.

I don't trust you.

من به شما اعتماد ندارم

I don't trust what you're saying.

من به آنچه شما می گویید اعتماد ندارم.

I think you are lying through your teeth

من فکر می کنم شما از بین دندان های خود دروغ می گویید

it is an expression that means we don't trust you.

این یک تعبیر است که به این معنی است که ما به شما اعتماد نداریم.

We don't believe a word you say.

ما یک کلمه شما را باور نمی کنیم.

And one of the problems with lying one of the problems with telling lies

و یکی از مشکلات دروغ گفتن یکی از مشکلات دروغ گفتن

is quite often in the future you won't be believed

اغلب در آینده است که

by other people.

توسط دیگران باور نخواهید کرد.

Whatever you say, even if the thing you are saying is completely true,

هرچه می گویید، حتی اگر چیزی که می گویید کاملاً درست باشد

you might find that other people will not believe you.

، ممکن است متوجه شوید که دیگران شما را باور نخواهند کرد.

They will doubt what you say.

آنها به آنچه شما می گویید شک خواهند کرد.

They will not believe you.

آنها شما را باور نخواهند کرد.

Because if you lie in the past,

زیرا اگر در گذشته دروغ

you will find that in the future, people will not trust you.

بگویید، متوجه می شوید که در آینده مردم به شما اعتماد نخواهند کرد.

They will not believe you.

آنها شما را باور نخواهند کرد.

Unfortunately, society forces people to lie sometimes,

متاسفانه جامعه گاهی اوقات مردم را مجبور به دروغ گفتن می کند

and if they don't they can't survive in this crazy world.

و اگر این کار را نکنند نمی توانند در این دنیای دیوانه دوام بیاورند.

Parisa. Yes, I think you are right.

پریسا. بله، فکر می کنم حق با شماست.

Sometimes lying is necessary

گاهی اوقات دروغ گفتن ضروری است،

I suppose one of the most common forms of lying comes

فکر می‌کنم یکی از رایج‌ترین شکل‌های دروغ گفتن

when you are applying for a job

زمانی است که شما برای شغلی درخواست

let's face it, we all do it.

می‌دهید.

We all change

همه ما

the details. Of

جزئیات را تغییر می دهیم.

our experience in the past,

از تجربیات گذشته

the things we've done in our lives, maybe the qualifications

، کارهایی که در زندگی خود انجام داده‌ایم، شاید شایستگی‌هایی

we have quite often we will make small changes

که اغلب داریم، تغییرات کوچکی ایجاد کنیم،

so when you are writing

بنابراین وقتی در

about your past experience, it is very tempting and very easy

مورد تجربه گذشته خود می‌نویسید، اضافه کردن چیزی بسیار وسوسه‌انگیز و بسیار آسان است.

to add something or change something.

تغییر دادن چیزی.

Or maybe to leave something out.

یا شاید برای کنار گذاشتن چیزی.

If you are trying to get a job somewhere

اگر در تلاش هستید در جایی شغلی پیدا کنید

and this happens all the time, people do

و این همیشه اتفاق می افتد، مردم

embellish the truth.

حقیقت را زینت می دهند.

So technically it's not lying,

بنابراین از نظر فنی دروغ نیست،

but it is in fact, lying.

اما در واقع، دروغ است.

But everyone does it.

اما همه این کار را می کنند.

So sometimes you have to tell little lies.

بنابراین گاهی اوقات باید دروغ های کوچکی گفت.

You have to make things appear

شما باید کاری کنید که چیزها

different to what they actually are.

با آنچه در واقع هستند متفاوت به نظر برسند.

And it does happen.

و این اتفاق می افتد.

It happens quite often.

اغلب اتفاق می افتد.

I think we all do it from time to time.

من فکر می کنم همه ما هر از گاهی این کار را انجام می دهیم.

Some people might describe these as white lies.

برخی افراد ممکن است اینها را به عنوان دروغ های سفید توصیف کنند.

A white lie is a lie.

دروغ سفید یک دروغ است.

That's the person telling the lie.

اون کسیه که دروغ میگه

Believes

معتقد

it is harmless, it won't cause any harm.

است که بی ضرر است، هیچ آسیبی نخواهد داشت.

We often describe that as a white lie,

ما اغلب آن را به عنوان یک دروغ سفید توصیف می کنیم،

a little lie because we don't want to hurt someone else's feelings.

یک دروغ کوچک زیرا نمی خواهیم به احساسات دیگران صدمه بزنیم.

Maybe your friend has just bought a new dress

شاید دوستت به تازگی لباس جدیدی خریده باشد

and she's showing you the dress

و او لباس را به تو نشان می دهد

and you're thinking, Oh, I don't think that dress is suitable for you,

و تو فکر می کنم، اوه، من فکر نمی کنم آن لباس برای شما مناسب باشد،

but you don't want to say it

اما نمی خواهید آن را بگویید

because you know you will hurt your friend's feelings.

زیرا می دانید که آسیب خواهید دید. احساسات دوست شما

So instead you say, Hmm, yeah, it looks good.

بنابراین به جای آن می گویید، هوم، آره، خوب به نظر می رسد.

It looks nice. Yes. It's not too bad.

زیبا به نظر می رسد. آره. خیلی هم بد نیست.

It's not too bad.

خیلی هم بد نیست.

So sometimes a friend might lie.

بنابراین گاهی ممکن است یک دوست دروغ بگوید.

They will tell a little white lie because they don't want to hurt

آنها یک دروغ سفید کوچک خواهند گفت زیرا نمی خواهند

their friend's feelings.

احساسات دوست خود را جریحه دار کنند.

Hello to

سلام به

generous.

سخاوتمند.

Generous. Three, three. Say hello to you.

سخاوتمندانه سه، سه به شما سلام کند.

Thank you very much for your super sticker

از استیکر فوق العاده شما

with the little character who looks like they're going for a run

با شخصیت کوچکی که به نظر می رسد برای دویدن می روند

and they're doing a little dance at the same time.

و همزمان در حال انجام یک رقص کوچک هستند، بسیار سپاسگزارم.

Hey, you as well.

هی تو هم همینطور

Thank you very much for your super chat.

خیلی ممنون از چت فوق العاده شما.

I don't get very many super chats,

من سوپر چت زیادی دریافت نمی کنم،

so when I do get them, I'm always very pleased.

بنابراین وقتی آنها را دریافت می کنم، همیشه بسیار خوشحال می شوم.

Don't forget also to like this live stream.

فراموش نکنید که این پخش زنده را نیز لایک کنید.

I am asking today specially

من امروز به خصوص

specially

a big special like for my live stream.

یک لایک ویژه بزرگ برای پخش زنده خود می خواهم.

Today would be lovely.

امروز دوست داشتنی خواهد بود

Riccardo says.

ریکاردو می گوید.

When we sometimes say like these unnecessarily,

وقتی گاهی اوقات بی جهت اینطور می گوییم،

we often believe our own lives.

اغلب زندگی خودمان را باور می کنیم.

Yes, I always remember

بله، من همیشه

a very funny line from Seinfeld,

یک خط بسیار خنده دار از Seinfeld را به یاد می آورم

which is a classic comedy series,

که یک سریال کمدی کلاسیک است

and I believe it was the character George who often lies,

و معتقدم این شخصیت جورج بود که اغلب دروغ می گوید

and he was giving advice to another character in one of the episodes.

و او در یکی از قسمت ها به شخصیت دیگری توصیه می کرد.

And he said, Remember

و گفت: یادت

it's not a lie

باشد

if you believe it.

اگر باور کنی دروغ نیست.

I think that's that's a great line.

من فکر می کنم این یک خط عالی است.

So if you tell a lie,

پس اگر دروغی می گویید

the best way to tell it is to believe it.

، بهترین راه برای گفتن آن این است که آن را باور کنید.

You believe that that lie is actually real.

شما معتقدید که آن دروغ در واقع واقعی است.

Of course, some people go too far.

البته بعضی ها زیاده روی می کنند.

They start to make crazy lies.

آنها شروع به دروغ های دیوانه وار می کنند.

They start to create lots of different lies about themselves.

آنها شروع به ایجاد بسیاری از دروغ های مختلف در مورد خود می کنند.

Maybe things that they've done in the past that cannot be proven.

شاید کارهایی که در گذشته انجام داده اند و قابل اثبات نباشد.

So you do have to be careful

بنابراین باید مراقب باشید

thank you very much for your company today.

که امروز از شرکت شما بسیار سپاسگزارم.

I think we will leave it there as we have just approached and passed through it.

فکر می‌کنم همانطور که به تازگی به آن نزدیک شده‌ایم و از آن عبور کرده‌ایم، آنجا را رها کنیم.

Clock lying is good or lying is bad.

دروغ گفتن ساعت خوب است یا دروغ بد.

Sometimes we lie because we have to.

گاهی دروغ می گوییم چون مجبوریم.

Sometimes we have to do it. To survive.

گاهی باید این کار را انجام دهیم. زنده ماندن.

Sometimes we have to do it to protect ourselves.

گاهی برای محافظت از خود باید این کار را انجام دهیم.

But I think it is safe to say

اما فکر می‌کنم می‌توان گفت

quite often lying is not the best way to go.

که اغلب دروغ گفتن بهترین راه نیست.

Thank you for your comments.

از نظرات شما سپاس گذاریم.

Today. Thank you very much for your input.

امروز. از نظر شما بسیار متشکرم.

Joining in

با پیوستن به

I am going in a moment.

من در یک لحظه می روم.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

Don't forget I'm back on Sunday and don't forget also

فراموش نکنید که من یکشنبه برگشتم و فراموش نکنید که

give me a light as well.

به من چراغ هم بدهید.

I will keep this on the screen.

من این را روی صفحه نگه می دارم.

For a few moments.

برای چند لحظه

Don't forget to give me a lovely thumbs up under the video as well.

یادتون نره زیر ویدیو هم به من یه تشکر دوست داشتنی بدید.

And then hopefully more

و سپس

people will find out about my live streams.

امیدوارم افراد بیشتری در مورد پخش زنده من باخبر شوند.

Thanks, Mara Wall.

ممنون مارا وال.

Thank you very much, Jemmy.

خیلی ممنون، جمی.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

To Claudia also, Lewis, Ricardo,

به کلودیا نیز، لوئیس، ریکاردو،

mm interesting.

میلی متر جالب است.

Oh, I see. Yes.

اوه می فهمم. آره.

OK, some interesting comments coming through.

خوب، نظرات جالبی در راه است.

I will read those later.

بعداً آنها را خواهم خواند.

I always like to watch my live stream again.

من همیشه دوست دارم پخش زنده خود را دوباره تماشا کنم.

Thank you very much. For joining me.

بسیار از شما متشکرم. برای پیوستن به من

We are back on Sunday.

یکشنبه برگشتیم

Of course, we have the platinum jubilee celebrating

البته ما جشن پلاتینیوم

70 years of the Queen of England

70 ساله ملکه انگلیس را داریم

sitting on her big golden throne.

که بر تخت بزرگ طلایی خود نشسته است.

So all of that coming up on Sunday. Mr.

بنابراین همه اینها یکشنبه در راه است. آقای

Steve will be here as well on Sunday.

استیو هم یکشنبه اینجا خواهد بود.

Of course he will of course.

البته او البته خواهد کرد.

So you might say that there will be three queens

بنابراین ممکن است بگویید که

being celebrated on Sunday.

در روز یکشنبه سه ملکه جشن گرفته می شود.

This is Mr.

Duncan in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

این آقای

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید، ممنون که تماشا کردید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Hopefully on Sunday. From 2 p.m. U.K. time

به امید روز یکشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر زمان بریتانیا

You know what's coming next.

شما می دانید که در آینده چه چیزی در راه است.

You know what is coming next. I'm sure.

میدونی بعدش چی میشه من مطمئن هستم.

You know, don't forget to press that like button

می دانید، فراموش نکنید که دکمه

and also smash the subscribe button as well.

لایک را فشار دهید و دکمه اشتراک را نیز فشار دهید.

You can you can subscribe and follow everything that I do.

می توانید مشترک شوید و هر کاری را که من انجام می دهم دنبال کنید.

If you want And of course,

اگر بخواهید و البته

until the next time.

تا دفعه بعد.

Ta ta. For now.

تا تا. در حال حاضر.