🌻 OUTSIDE in the SUN 😎 - English Addict 🔴LIVE stream - Episode 302 / Sun 28th JULY 2024

Hello, everyone.

سلام به همه

Welcome to our live stream for Sunday

به پخش زنده ما برای یکشنبه

the 28th of July, 2024.

28 جولای 2024 خوش آمدید.

We are out in the garden and

ما در باغ هستیم و

it is a beautiful afternoon.

بعدازظهر زیبایی است.

Even though the insects, all of the flies

حتی با وجود حشرات، همه مگس ها

and all of the other annoying types of creature.

و همه انواع آزار دهنده دیگر.

nibbling away.

نیش زدن دور

But we are here anyway.

اما به هر حال ما اینجا هستیم.

It is myself, Mr.

من خودم آقای

Duncan, and of course.

دانکن هستم و البته.

Yes, he is here as well.

بله، او هم اینجاست.

In the garden.

در باغ.

We are now live.

ما الان زنده هستیم

And here we are.

و ما اینجا هستیم.

Oh, here we are.

اوه، ما اینجا هستیم.

If you want.

اگر بخواهید.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

Hi everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

این آقای

Duncan and Mr. Steve.

دانکن و آقای استیو هستند.

Mr. Steve is with us as well.

آقای استیو نیز با ما است.

And we are here today

و ما امروز اینجا هستیم و

live with something slightly different because the weather is so nice.

با چیزی کمی متفاوت زندگی می کنیم زیرا هوا بسیار خوب است.

I couldn't resist coming outside to do a live stream.

نمی‌توانستم در برابر بیرون آمدن برای پخش زنده مقاومت کنم.

So we are with you now, live from England.

بنابراین ما در حال حاضر با شما هستیم، از انگلیس زندگی می کنیم. ساعت

It is just after 5.5 minutes

فقط 5.5 دقیقه از ساعت

past 2:00 and we are here and Mr.

2:00 گذشته است و ما اینجا هستیم و آقای

Steve is with me as well, even though he's been very busy this morning.

استیو نیز با من است، حتی اگر امروز صبح خیلی شلوغ بود.

But we are here and we're enjoying the weather.

اما ما اینجا هستیم و از آب و هوا لذت می بریم.

We are and we're relaxed.

ما هستیم و آرامیم

Mr. Duncan, we're sitting here.

آقای دانکن، ما اینجا نشسته ایم.

All we need is a glass of wine.

تنها چیزی که نیاز داریم یک لیوان شراب است.

some aperitifs.

برخی از خوراکی ها

we're just sitting here. Come to be persuaded, Mr.

ما فقط اینجا نشسته ایم بیا متقاعد بشی آقای

Duncan, that we should be sitting down, not standing up.

دانکن که باید بشینیم نه اینکه بایستیم.

And Mr.

Duncan went with my suggestion, so we may actually fall

و آقای

دانکن با پیشنهاد من همراه شد، بنابراین ممکن است در

asleep halfway through this live stream.

نیمه راه این پخش زنده به خواب برویم.

So if you want to watch us, if you

بنابراین اگر می‌خواهید ما را تماشا کنید، اگر می‌خواهید

if you want to want to actually watch us here

واقعاً ما را اینجا تماشا کنید که

sleeping for the whole afternoon with the flies slowly

تمام بعدازظهر در حالی که مگس‌ها به آرامی

eating us alive, then please let us know on the live chat.

ما را زنده می‌خورند، می‌خوابیم، لطفاً در چت زنده به ما اطلاع دهید.

Yes, the live chat is up and running.

بله، چت زنده فعال است. به

Congratulate Vitus.

ویتوس تبریک می گویم.

By the way, you are first on today's live chat.

به هر حال، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations, Vitus.

تبریک میگم ویتوس

You are first here today with people here. Mr..

شما امروز برای اولین بار اینجا با مردم اینجا هستید. آقای ... صدای

Can you hear us?

ما را می شنوی؟

This is the main thing.

این اصلی ترین چیز است. به

Do tell us.

ما بگو

Please tell us if you can. Tell us. If you can hear it.

لطفا اگر می توانید به ما بگویید. به ما بگو. اگه میتونی بشنوی صدای

Can you hear us? And can you see us?

ما را می شنوید؟ و آیا می توانید ما را ببینید؟

If you can, then both of those things will be most welcome.

اگر بتوانید، هر دوی این موارد بسیار مورد استقبال قرار خواهند گرفت.

If I was honest with you, there's lots of people on the live chat.

اگر با شما صادق باشم، افراد زیادی در چت زنده حضور دارند.

Mr. Duncan, Beatrice is here. Hello, Beatrice.

آقای دانکن، بئاتریس اینجاست. سلام بئاتریس

sash? Sash is here.

ارسی؟ ساش اینجاست

the red CEO is here as well.

مدیر عامل قرمز نیز اینجاست.

and somebody from Poland saying a big hello.

و یک نفر از لهستان یک سلام بزرگ می گوید.

Mario, I'll try and pronounce your name correctly.

ماریو، سعی می کنم نام تو را درست تلفظ کنم.

we've got Mr. Putin as well.

ما آقای پوتین را هم داریم.

Hello, Mr.

سلام آقای

Barry, it's nice to see you here as well.

براری، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And we are in the garden and, not now.

و ما در باغ هستیم و اکنون نه.

I did take a big risk today because at this time of year,

من امروز ریسک بزرگی کردم زیرا در این زمان از سال،

all of the insects are now buzzing around.

همه حشرات اکنون در اطراف وزوز می کنند.

So we might actually slowly start losing limbs

بنابراین ممکن است به آرامی شروع به از دست دادن دست و پا

as we are doing this, as the insects are chewing into us.

در حین انجام این کار کنیم، زیرا حشرات در حال جویدن ما هستند.

This is not the most flattering angle, by the way,

به هر حال، این جذاب‌ترین زاویه نیست،

because when you sit down like this,

زیرا وقتی اینگونه می‌نشینید، به

it looks as if you've got a giant stomach.

نظر می‌رسد که شکم غول‌پیکری دارید.

But we haven't, so neither of us have big stomachs.

اما ما این کار را نکرده ایم، بنابراین هیچ کدام از ما شکم بزرگی نداریم.

It's just the angle of the camera I tried to make.

این فقط زاویه دوربینی است که سعی کردم بسازم.

It is flattering as possible, but you know what it's like

تا جایی که ممکن است چاپلوس کننده است، اما می دانید که

I'm holding my stomach in, Mr.

من شکمم را در چنگ انداخته ام، آقای

Duncan. I'm puffing up my chest.

دانکن. سینه ام را پف می کنم

Okay. Make myself macho.

باشه. خودم را ماچو کنم

The live chat. Hello, everyone.

چت زنده. سلام به همه

If you want to say hello on the live chat, please say hello.

اگر می خواهید در چت زنده سلام کنید، لطفاً سلام کنید.

Please say hello to me or if you want to.

لطفاً به من یا اگر می خواهید سلام کنید. نمی

I don't know why, why you would want to,

دانم چرا، چرا می خواهید،

but you might want to say hello to Mr.

اما ممکن است بخواهید به آقای

Steve as well.

استیو هم سلام کنید.

And it's a beautiful afternoon.

و بعد از ظهر زیبایی است.

We had some terrible weather last week

هفته گذشته هوای بدی داشتیم

and then the weather suddenly changed and everything went nice.

و بعد ناگهان هوا تغییر کرد و همه چیز خوب پیش رفت.

And today we are having lovely, lovely weather tomorrow as well.

و امروز فردا هم هوای خوب و دوست داشتنی داریم.

Apparently tomorrow it might be 28 Celsius.

ظاهرا فردا ممکن است 28 درجه سانتیگراد باشد.

Blimey, Mr. Duncan, it's going to be.

بلیمی، آقای دانکن، اینطور خواهد شد.

That's going to be far too hot for us.

این برای ما خیلی داغ خواهد بود. آیا

Can I say hello?

می توانم سلام کنم؟

Hello to everyone watching in Rome at the moment.

سلام به همه کسانی که در حال حاضر در رم تماشا می کنند.

Apparently it's 43 at the moment in Rome.

ظاهراً در حال حاضر در رم 43 است.

Well, guys.

خب بچه ها

Yes, it's a good job we're not there now, Mr. Duncan.

بله، کار خوبی است که الان آنجا نیستیم، آقای دانکن.

We were, of course, there.

ما البته آنجا بودیم.

As you well know, a lot of people watching matters there,

همانطور که می‌دانید، تماشای افراد زیادی در آنجا اهمیت دارد،

and it would be probably a little too hot

و احتمالاً

to be looking at all the sights.

تماشای همه مناظر کمی بیش از حد گرم است.

probably.

شاید.

It's 50 degrees inside the Colosseum.

در داخل کولوسئوم 50 درجه است.

Ale IL Colosio, I should say,

Ale IL Colosio، باید بگویم،

if I'm going to pronounce it in the Italian.

اگر بخواهم آن را به ایتالیایی تلفظ کنم. به

No way.

هیچ وجه.

Wait, why are you talking in this strange, muffled way?

صبر کن چرا اینجوری عجیب و خفه حرف میزنی؟

I know what Steve's afraid of.

من می دانم که استیو از چه می ترسد.

Failing. Mr..

شکست. آقای.

Don't, don't, He's worried the neighbours will hear us anyway.

نکن، نکن، او نگران است که همسایه ها صدای ما را بشنوند.

I couldn't care less, Mr. Duncan.

من نمی توانستم اهمیتی بدهم، آقای دانکن.

I them couldn't care. Anyone can hear us. That's it.

من نمی توانستم به آنها اهمیت بدهم. هر کسی می تواند صدای ما را بشنود. خودشه.

That's good project. Project?

این پروژه خوبی است. پروژه؟

Oh, I've been I've been killing off.

آه، من بودم که داشتم می کشتم.

We just.

This morning, Mr.

ما فقط.

امروز صبح، آقای

Duncan, you were always busy in the garden.

دانکن، شما همیشه در باغ مشغول بودید.

I don't know how Steve does it, but he always manages

من نمی دانم استیو چگونه این کار را انجام می دهد، اما او همیشه موفق می شود

to find something to do in the garden.

کاری برای انجام دادن در باغ پیدا کند.

I really hate this angle.

من واقعا از این زاویه متنفرم

It really looks like my stomach is bulging out, but it is bulging out.

واقعاً به نظر می رسد که شکمم بیرون زده است، اما بیرون زده است.

No, it isn't it.

نه، این نیست.

Look, Steve, you did this last week.

ببین، استیو، هفته پیش این کار را کردی.

You are always on very thin ice.

شما همیشه روی یخ بسیار نازک هستید.

Maybe. Maybe we need to to sink down a bit.

شاید. شاید لازم باشد کمی غرق شویم.

So I think that makes it worse.

بنابراین من فکر می کنم که آن را بدتر می کند.

Says it.

آن را می گوید.

I don't know why this angle.

نمی دانم چرا این زاویه.

Look, I'm pushing my stomach right in.

ببین، من دارم شکمم را به داخل فشار می‌دهم.

There's nothing there.

چیزی آنجا نیست.

I know that is your stomach.

من می دانم که شکم شماست.

Okay. Again.

باشه. از نو.

Steve, I don't know why you keep playing with this fire.

استیو، نمی دانم چرا با این آتش بازی می کنی.

I could I could see things just without even trying.

می‌توانستم چیزها را بدون تلاش ببینم.

Say hello to receive in Brazil.

برای دریافت در برزیل سلام کنید.

Hello.

سلام.

I now pronounce that name incorrectly, but I'm saying hello to you anyway.

من الان این اسم را اشتباه تلفظ می کنم، اما به هر حال به شما سلام می کنم.

That says Lucius Maximus Recife, I think.

فکر می کنم لوسیوس ماکسیموس رسیف می گوید.

I think Recife might be, I'm not sure if that's the place

من فکر می کنم رسیف ممکن است باشد، مطمئن نیستم که آن مکان

or the person.

یا آن شخص است.

We will have to wait.

ما باید صبر کنیم.

Well, I'm sure we will find it.

خب مطمئنم پیداش میکنیم

I think you're right.

فکر می کنم حق با شماست.

I think it's in Brazil.

فکر کنم در برزیل باشد.

Okay, Steve, we just need Pedro.

باشه، استیو، ما فقط به پدرو نیاز داریم.

And then we've got two people from Brazil watching.

و سپس ما دو نفر از برزیل داریم که تماشا می کنند.

By the way, this does work better if only one of us talks.

به هر حال، اگر فقط یکی از ما صحبت کند، این کار بهتر عمل می کند.

Mr.. Steve.

آقای استیو.

Mr.. Steve. Yes?

آقای استیو. آره؟

Have you been watching the very,

آیا در حال تماشای بازی های المپیک بسیار

very exciting and not at all boring,

بسیار هیجان انگیز و نه خسته کننده،

but really, really interesting,

اما واقعاً بسیار جالب و

incredibly fascinating Olympic Games.

فوق العاده جذاب بوده اید؟

Have you been watching them?

آیا شما آنها را تماشا کرده اید؟

I haven't been watching the Olympic Games.

من بازی های المپیک را تماشا نکرده ام.

I saw some of the opening ceremony.

من بخشی از مراسم افتتاحیه را دیدم.

Celine Dion was fantastic.

سلین دیون فوق العاده بود.

I have to say, she was outstanding.

باید بگویم او فوق العاده بود.

No, we didn't watch all of it, did we?

نه، ما همه آن را تماشا نکردیم، نه؟

We didn't watch all of the opening ceremony.

ما تمام مراسم افتتاحیه را تماشا نکردیم.

Apparently some people were getting really afraid and upset

ظاهراً برخی افراد به دلایل مختلف واقعاً ترسیده و ناراحت شده بودند

for various reasons.

.

But I have to say, the icing on the cake,

اما باید بگویم، بستنی روی کیک،

the most amazing moment of the opening

شگفت‌انگیزترین لحظه

ceremony was the part that we actually caught.

مراسم افتتاحیه، قسمتی بود که در واقع آن را گرفتیم.

So we tuned in just as it was finishing

بنابراین درست زمانی که کار در حال تمام شدن بود کوک کردیم

and Celine Dion was there singing on the Eiffel Tower

و سلین دیون آنجا بود و در برج ایفل

to the whole world.

برای تمام دنیا آواز می خواند.

That was outstanding, which is,

فوق العاده بود، یعنی

that is a consummate professional, which isn't.

یک حرفه ای تمام عیار است، که اینطور نیست.

Well, she's been incredibly ill.

خوب، او فوق العاده بیمار شده است.

She's had this serious illness, stiff body syndrome.

او این بیماری جدی، سندرم بدن سفت را داشته است.

I've never heard of it until I read the the story about Celine Dion.

تا زمانی که داستان سلین دیون را نخواندم هرگز در مورد آن نشنیده بودم.

And apparently it can cause spasms

و ظاهرا می تواند باعث اسپاسم در

all over your body and you can't move you literally.

سراسر بدن شما شود و شما نمی توانید به معنای واقعی کلمه حرکت کنید.

It leaves you completely rigid and you can't do anything, including speak.

شما را کاملا سفت و سخت می کند و نمی توانید کاری انجام دهید، از جمله صحبت کردن.

So if you are a singer, as you are, Mr.

پس اگر شما خواننده هستید، همانطور که هستید، آقای

Steve, you have to be careful.

استیو، باید مراقب باشید.

These sorts of things can end your career.

این جور چیزها می تواند به کار شما پایان دهد.

So I thought it was amazing.

بنابراین فکر کردم شگفت انگیز است.

A wonderful song as well.

یه آهنگ فوق العاده هم

Yeah, she was fabulous.

آره او فوق العاده بود

what a way to end the opening ceremony.

چه راهی برای پایان دادن به مراسم افتتاحیه

It was very French, which is what we want.

خیلی فرانسوی بود، چیزی که ما می خواهیم. می

You know, if you're going to hold the Olympic Games in your country,

دانید، اگر قرار است بازی های المپیک را در کشور خود برگزار کنید،

you want the opening ceremony to reflect your culture.

می خواهید مراسم افتتاحیه فرهنگ شما را منعکس کند.

And it certainly did that.

و قطعا این کار را انجام داد.

So, shame about the rain, but you can't do anything about the weather.

بنابراین، شرم از باران، اما شما نمی توانید کاری برای آب و هوا انجام دهید.

No, I have to say,

نه، باید بگویم،

it might be the wettest ceremony I've ever seen.

شاید خیس ترین مراسمی باشد که تا به حال دیده ام.

And I've seen some very wet ceremonies,

و اتفاقاً امروز، علاوه بر بازی‌های المپیک، چند مراسم بسیار مرطوب دیده‌ام،

by the way, today, besides the Olympic Games,

because everyone's talking about it.

زیرا همه در مورد آن صحبت می‌کنند.

I would imagine that a lot of people at the moment,

من تصور می کنم که بسیاری از مردم در حال حاضر،

Steve, are not even watching.

استیو، حتی تماشا نمی کنند.

They're probably watching the they're running or I think today,

آنها احتمالاً در حال دویدن هستند یا فکر می کنم امروز، فکر می

I think today it was the women's volleyball.

کنم امروز والیبال زنان بود.

Was it the volleyball in front of the Eiffel Tower?

والیبال جلوی برج ایفل بود؟

So I would imagine a lot of the men are watching the women's volleyball,

بنابراین تصور می کنم بسیاری از مردان احتمالاً والیبال زنان را تماشا می کنند

possibly.

I don't know why they would, but possibly Mr. Duncan.

.

نمی دانم چرا آنها این کار را می کنند، اما احتمالاً آقای دانکن.

anyway, what are we going to be talking about today?

به هر حال، امروز در مورد چه چیزی صحبت خواهیم کرد؟

Well, we have a few things to talk about.

خوب، ما باید در مورد چند چیز صحبت کنیم.

We'll be looking at small talk now, small talk is something we all do.

ما اکنون به بحث کوچک نگاه خواهیم کرد، بحث کوچک کاری است که همه ما انجام می دهیم.

I think it is part of the the social glue,

من فکر می کنم این بخشی از چسب اجتماعی است،

the way in which society keeps moving along.

راهی که جامعه در آن به حرکت خود ادامه می دهد.

And there are many things that we do

و کارهای زیادی وجود دارد که ما

in our day to day lives, especially on a social basis

در زندگی روزمره خود انجام می دهیم، به خصوص بر اساس یک پایه اجتماعی

that sometimes make no sense.

که گاهی اوقات بی معنی است.

So, for example, the other night, Steve,

مثلاً شب گذشته، استیو،

we were going for a walk and we met a neighbour

ما داشتیم قدم می زدیم و با همسایه ای برخورد کردیم که

walking her dog, and you said,

سگش را پیاده می کرد و تو گفتی می روی

are you going for a walk?

پیاده روی؟

And at the moment it doesn't seem that bad.

و در حال حاضر آنقدرها هم بد به نظر نمی رسد.

It seems like a normal thing to say, but afterwards

گفتن یک چیز عادی به نظر می رسد، اما بعد از آن به

you kind of think, well, it's obvious.

نوعی فکر می کنید، خوب، واضح است.

It's obvious that she's going for a walk because she's out in the street

معلوم است که او به پیاده روی می رود زیرا او در خیابان

walking with the dog.

با سگ راه می رود.

So but what we do tend to do this, that we,

بنابراین، اما کاری که ما انجام می دهیم تمایل به انجام این کار داریم، این است که ما

we like to open the conversation with some sort of small talk.

دوست داریم گفتگو را با نوعی صحبت کوچک باز کنیم.

That's right.

درست است.

So if we see someone doing something quite often, we will ask them

بنابراین اگر دیدیم شخصی اغلب کاری را انجام می‌دهد، از او می‌پرسیم که

if they are doing that particular thing,

آیا آن کار خاص را انجام می‌دهد،

which when you think about it, makes absolutely no sense

که وقتی به آن فکر می‌کنید، مطلقاً معنی ندارد

because clearly that's what they're doing.

زیرا واضح است که این همان کاری است که انجام می‌دهد.

But we like to use small talk, and sometimes it's a good way

اما ما دوست داریم از صحبت های کوچک استفاده کنیم، و گاهی اوقات این راه خوبی

of opening a conversation.

برای شروع گفتگو است.

Yes, you could talk about the weather,

بله، شما می توانید در مورد آب و هوا صحبت کنید،

is a good opening bit of small talk in the UK.

یک بحث کوچک شروع خوب در بریتانیا است.

Oh, isn't it hot today?

اوه، امروز هوا گرم نیست؟

Oh, isn't it cold today?

اوه، امروز سرد نیست؟

Ooh. It's a, it's a bit.

اوه این یک است، کمی است.

It's a bit. Oh what's going to happen. Is it going to rain.

کمی است. اوه چه اتفاقی می افتد ایا باران خواهد بارید.

Oh the garden's dry.

آه باغ خشک است

Need some anything.

نیاز به هر چیزی

it could be.

میتوانست باشد.

Oh. Did you see that TV programme. Right.

اوه اون برنامه تلویزیونی رو دیدی درست.

Oh, I like your dress.

اوه من از لباست خوشم میاد

That's very nice.

خیلی خوبه.

Have you changed your hair?

موهاتو عوض کردی؟

Oh, I don't, I'm not sure about that.

اوه، نه، در مورد آن مطمئن نیستم.

I don't think you can say that nowadays.

فکر نمی‌کنم این روزها بتوانید چنین چیزی بگویید. فکر می‌کنم

I think will just lie, but anything to get the conversation going.

فقط دروغ می‌گویم، اما هر چیزی برای پیشبرد گفتگو.

I'm very good at this, Mr.

من در این کار خیلی خوب هستم، آقای

Duncan, but my my point is, quite often we say things that make no sense.

دانکن، اما حرف من این است که ما اغلب چیزهایی می گوییم که بی معنی است.

Because if you see someone doing something, you will still ask them

زیرا اگر کسی را در حال انجام کاری ببینید، باز هم از او خواهید پرسید که

if they are doing that actual thing.

آیا آن کار واقعی را انجام می دهد یا خیر.

Like the other night. Are you going?

مثل شب دیگر داری میری؟

Are you going for a walk? Are you?

میری پیاده روی؟ شما هستید؟

Well, yes.

خب بله.

Because.

Because that's what you want to say in response.

زیرا.

زیرا این همان چیزی است که می خواهید در پاسخ بگویید.

You want to say, well, clearly, of course I'm going for a walk.

شما می خواهید بگویید، خوب، واضح است، البته من می روم پیاده روی.

Can't you see me walking along the road?

نمی بینی که در کنار جاده قدم می زنم؟

But we've had this said to us as well.

اما ما این را به ما نیز گفته ایم.

So we've been out walking another people have met us

بنابراین ما بیرون رفته‌ایم و پیاده‌روی کرده‌ایم، افراد دیگری با ما ملاقات کرده‌اند

and they've asked us

و از ما پرسیده‌اند که

if we are going for a walk, which of course is is is obvious.

آیا برای پیاده‌روی می‌رویم، که البته واضح است.

Of course we are.

البته که ما هستیم.

But it just gets conver this conversation going.

اما فقط این مکالمه را تبدیل می کند.

It's the glue that holds society together.

این چسبی است که جامعه را به هم متصل می کند.

It is true, as I often say, and but there's nothing worse.

درست است، همانطور که اغلب می گویم، اما هیچ چیز بدتر از آن وجود ندارد.

If you walk past somebody and they ignore you

اگر از کنار کسی رد شوید و

if you know them, or even if we're out walking quite commonly,

اگر او را بشناسید شما را نادیده بگیرد، یا حتی اگر معمولاً در حال پیاده روی بیرون هستیم،

if we go out for a walk and you meet other people

اگر برای پیاده روی بیرون می رویم و با افراد دیگری روبرو می شوید که

coming in the opposite direction, it is courtesy.

در جهت مخالف می آیند، این حسن نیت است.

To at least

حداقل

smile or say hello for something.

برای چیزی لبخند بزنند یا سلام کنند.

Unless, of course, you don't like them, in which case you do

البته مگر اینکه شما آنها را دوست نداشته باشید که در این صورت برعکس این کار را انجام می دهید

the opposite, which is ignore them completely.

که به طور کامل آنها را نادیده بگیرید.

You just you snub them.

شما فقط آنها را رد می کنید.

It's S and you b I'm snub,

این S است و شما b من دمدمی مزاج هستم،

but but that you don't usually do that too.

اما شما هم معمولاً این کار را نمی کنید.

If there's not many people that you would come across but you don't like.

اگر افراد زیادی وجود نداشته باشند که با آنها برخورد می کنید اما دوست ندارید.

I'm very good at snubbing people.

من در رد کردن مردم خیلی خوب هستم.

I if there was ever an Olympic sport, Mr.

من اگر یک ورزش المپیک وجود داشته باشد، آقای

Steve of snubbing, I think I would get the gold medal every time.

استیو فحاشی، فکر می کنم هر بار مدال طلا را می گرفتم.

Yes, you are very good at that.

بله، شما در این کار خیلی خوب هستید.

But I went for a walk stroke run.

اما من برای پیاده روی سکته مغزی رفتم.

What I mean is a bit of a walk,

منظور من کمی پیاده روی،

a bit of a run, a bit of both.

کمی دویدن، کمی از هر دو است.

We're not saying that you have a stroke when you have a run, a stroke.

ما نمی گوییم که وقتی دویدن دارید، سکته می کنید، سکته می کنید.

I mean, I mean the, the,

منظورم این است که

stroke that you would put in writing,

ضربه ای که شما در نوشتن می نویسید، آن را

what would you call that, like a forward stroke. Yes.

چه می نامید، مانند ضربه به جلو. آره.

Well, it's a stroke walk.

خوب، پیاده روی سکته مغزی است.

Yes. Because you're using two things in the same sentence.

آره. زیرا شما از دو چیز در یک جمله استفاده می کنید.

So, so that they both kind of relate to each other

بنابراین، به طوری که هر دو با موضوعی که شما در مورد آن صحبت می کنید به نوعی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند

with the subject that you're talking about.

.

So you might say walk, stroke, run.

بنابراین ممکن است بگویید راه بروید، سکته کنید، بدوید.

So you're saying that those two things

بنابراین شما می گویید که این دو چیز

are both happening during that time. Yes.

هر دو در این مدت اتفاق می افتد. آره.

so I did that the other day and there was a lady with two dogs

پس من این کار را روز پیش انجام دادم و خانمی با دو سگ به

coming towards me, and I went to say,

سمت من می آمد و من رفتم تا بگویم،

in fact, I did say hello to her as you,

در واقع من هم مثل شما به او سلام کردم،

because we were in the middle of nowhere.

زیرا ما در وسط بی قراری بودیم.

There was nobody else around.

هیچ کس دیگری در اطراف نبود. اینطور

It's not like there were crowds of people.

نیست که ازدحام مردم وجود داشته باشد.

So I just, I was the only person I passed in about 20 minutes.

بنابراین من تنها کسی بودم که در 20 دقیقه از کنارم گذشت.

So I said hello and she just looked away.

بنابراین من سلام کردم و او فقط نگاه کرد.

In between like that.

در این بین همینطور.

Very strange.

خیلی عجیب. فکر می‌کنم فکر نمی‌کردم، فکر می‌کنم

I think I didn't think, I think what annoyed her was her

چیزی که او را آزار می‌دهد این بود که

dogs were off the lead,

سگ‌هایش دور از خط بودند،

which they shouldn't have been on a public footpath.

که نباید در یک مسیر عمومی می‌رفتند.

And, she was annoyed because I was coming along

و او اذیت شد چون من داشتم می آمدم

and she had to put them back on the lead to stop them running at me.

و مجبور شد آنها را دوباره روی سرب بگذارد تا جلوی دویدن آنها به سمت من را بگیرد.

so, but I was friendly.

بنابراین، اما من دوستانه بودم.

I said hello, but a lot of people I've noticed around here, Mr.

سلام کردم، اما خیلی از مردم را که در این اطراف متوجه شدم، آقای

Duncan, out in the country,

دانکن، در خارج از کشور،

when they're out for a walk,

وقتی برای پیاده روی بیرون هستند، فکر می کنند

they tend to think that it is their own land

که این سرزمین خودشان است

that they're walking on with their dogs or whatever.

که روی آن راه می روند. با سگ هایشان یا هر چیز دیگری

And so for some reason, they get quite annoyed.

و بنابراین به دلایلی، آنها کاملا آزرده می شوند.

if you come along.

اگر بیایی

Yeah.

آره

Well, this is this is a whole subject, though, isn't it?

خوب، این یک موضوع کامل است، اینطور نیست؟

This is a house subject. This is this.

این یک موضوع خانه است. این است.

This could be the the dog subject

این می تواند موضوع سگ باشد که در آن

where people are walking with their dogs.

افراد با سگ های خود راه می روند.

And can you believe it, one of our local newspapers around this area,

و آیا باورتان می‌شود، یکی از روزنامه‌های محلی ما در اطراف این منطقه،

they actually did a report last week

آنها در واقع هفته گذشته گزارشی را منتشر کردند،

because apparently more and more people are.

زیرا ظاهراً افراد بیشتری هستند. داری

What are you doing, Steve?

چیکار میکنی استیو؟

I standing very distracting.

ایستاده ام بسیار حواس پرتی است.

It's very distracting when you're doing that.

وقتی این کار را انجام می دهید بسیار حواس پرتی است.

And he going like the

و او مانند

in the local newspaper,

روزنامه محلی،

the local newspaper reported that there are more people now complaining

روزنامه محلی گزارش داد که اکنون افراد بیشتری هستند که به دلیل رفتار بد سگ خود از

or reporting other people to the police

افراد دیگر شکایت کرده یا به پلیس گزارش می دهند

because of their badly behaved dog.

.

And apparently the number of people complaining

و ظاهراً تعداد افرادی که

about dogs, generally

از سگ ها شکایت می کنند، عموماً

in public places has increased.

در مکان های عمومی افزایش یافته است.

So more and more people are becoming, I would say, maybe annoyed.

بنابراین، بیشتر و بیشتر مردم در حال آزار و اذیت هستند.

So you're right, Steve, when you meet someone with a dog

پس حق با شماست، استیو، وقتی با یک سگ ملاقات می‌کنید

and they're coming towards you, maybe the dog

و او به سمت شما می‌آید، شاید سگ

is running around in a crazy way

دیوانه‌وار در حال دویدن است

and you just want to go for a nice walk,

و شما فقط می‌خواهید به یک پیاده‌روی خوب بروید،

and sometimes the owner will look at you as

و گاهی صاحبش نگاه می‌کند. در تو

if is if you're doing something wrong, as if you shouldn't be there,

انگار داری کار اشتباهی انجام می دهی، انگار نباید آنجا باشی،

you shouldn't be walking.

نباید راه می رفتی.

You should be letting me walk with my dog on my own.

تو باید به من اجازه بدهی که خودم با سگم راه بروم.

and it's rather selfish and arrogant.

و نسبتاً خودخواهانه و مغرور است.

So you're right, Steve, but, but but I find it very difficult nowadays.

پس حق با شماست، استیو، اما، اما این روزها به نظرم خیلی سخت است.

If someone has a dog running around.

اگر کسی سگی دارد که به اطراف می دود. به

Sounds like a bird being attacked.

نظر می رسد که یک پرنده مورد حمله قرار گرفته است.

I think it's it's it's a black bird getting very alarmed by us, I think.

من فکر می کنم این یک پرنده سیاه است که بسیار نگران ما شده است. پس چی

So what what what was I saying?

میگفتم

So it is it is the case that sometimes when you're walking and you.

بنابراین چنین است که گاهی اوقات وقتی شما راه می روید و شما.

You see a dog running around loose, and I, I find it

شما سگی را می بینید که در حال دویدن است، و برای من

very hard to actually say anything to the, to the owner.

خیلی سخت است که واقعاً چیزی به صاحبش بگویم.

I don't want to say hello to them.

من نمی خواهم به آنها سلام کنم.

I just, I just want to snip them because it's so annoying.

من فقط، فقط می خواهم آنها را برش بزنم زیرا خیلی آزار دهنده است.

and they should have the dog on,

و آنها باید سگ را سرب داشته باشند،

lead,

which, to be fair, most people, but I wouldn't say most probably half.

که انصافاً اکثر مردم، اما من نمی گویم احتمالاً نیمی از آن.

So not quite, but the same people.

بنابراین نه کاملاً، بلکه همان مردم.

Of course you would find,

مطمئناً خواهید دید، به

would let their children run around in restaurants.

فرزندانشان اجازه می دهند در رستوران ها بدوند.

So they should be on leads.

بنابراین آنها باید در سرنخ باشند.

Okay. They should be on leads as well.

باشه. آنها باید در سرنخ نیز باشند.

So, you know, they probably anyway.

بنابراین، می دانید، آنها احتمالا به هر حال.

But the dog should be on the lead and the kids

اما سگ باید پیشرو باشد و بچه ها

should also be on leads as well.

نیز باید در لید باشند.

So you keep them all on the lead

بنابراین شما همه آنها را در پیشرو نگه می دارید

so they can't run around and cause chaos.

تا نتوانند بدوند و هرج و مرج ایجاد کنند. بیا

Let's talk.

حرف بزنیم

Listen to Inaki lift talk.

به صحبت ایناکی لیفت گوش دهید.

Yes, that is similar to small talk because in a lift.

بله، این شبیه به صحبت های کوچک است زیرا در آسانسور.

Oh, I see if you're.

اوه، میبینم که هستی یا نه

If you find yourself in the lift.

اگر خود را در آسانسور پیدا کردید.

No one ever talks to me.

هیچ کس هیچ وقت با من صحبت نمی کند.

No one ever talks in a lift.

هیچ کس هرگز در آسانسور صحبت نمی کند.

But sometimes they do that.

اما گاهی این کار را می کنند.

The expression lift tool.

ابزار افزایش بیان.

Oh, I see, I mean, I

اوه، می بینم، منظورم این است که

you've been in a lift sometimes it may be with people,

شما در آسانسور بوده اید، گاهی ممکن است با مردم باشد،

you know, or, you know, to a stranger.

می دانید، یا، می دانید، برای یک غریبه.

Well, sometimes you might.

خوب، گاهی اوقات ممکن است.

And you're in the lift.

و تو در آسانسور هستی

You're going up to the 30th floor.

داری میری طبقه 30

It's going to take several minutes and it stops on every floor.

چند دقیقه طول می کشد و در هر طبقه متوقف می شود.

You walk in.

شما وارد

You're in an enclosed space.

یک فضای بسته هستید.

so you either just look down.

بنابراین شما یا فقط به پایین نگاه کنید.

That's me.

Look at your phone.

منم.

به گوشیت نگاه کن

That's what I do.

این همون چیزیه که من انجام می دم.

I just pretend to be looking somewhere else.

من فقط وانمود می کنم که به جای دیگری نگاه می کنم.

I've never seen anyone start a conversation with a stranger in a lift.

من هرگز ندیده ام کسی در آسانسور با یک غریبه صحبت کند.

So I have lots of times because well nowadays of course again nowadays

بنابراین من بارهای زیادی دارم، زیرا البته امروزه دوباره

you might get a slap around the face,

ممکن است به صورت شما سیلی بخورد،

so maybe someone will think that you're

بنابراین شاید کسی فکر کند که شما در حال

trying some funny business in the lift.

انجام کارهای خنده دار در آسانسور هستید.

So you have to be very careful.

پس باید خیلی مراقب باشید.

So I think normally in that situation, and

بنابراین من در آن شرایط به طور معمول فکر می کنم، و به

especially when people are very close together, I have to say I hate that.

خصوص وقتی مردم خیلی به هم نزدیک هستند، باید بگویم که از آن متنفرم.

I don't like situations where you're you're

من از موقعیت هایی که شما هستید،

all in a small space with strangers

همه در یک فضای کوچک با غریبه ها هستید

and your bodies are pressed together and you go, well,

و بدن هایتان به هم فشرده می شوند و می روید، خوب،

if there's lots of people, I think

اگر تعداد افراد زیاد باشد، فکر می کنم

if there's only, say, 1 or 2 people,

اگر فقط مثلاً 1 یا 2 نفر باشند. ،

there's more pressure to say something.

فشار بیشتری برای گفتن چیزی وجود دارد.

If there are lots of people, 12 people in a lift,

اگر افراد زیادی باشند، 12 نفر در آسانسور،

maybe nobody would say anything.

شاید هیچ کس چیزی نگوید.

But then if 1 or 2 people know each other, they'll start talking

اما اگر 1 یا 2 نفر همدیگر را بشناسند، شروع به صحبت می کنند

and then you're close by.

و شما نزدیک هستید.

It's very easy for the conversation

to start moving around, different people.

شروع مکالمه در اطراف افراد مختلف بسیار آسان است.

But yes, small talk, lift talk.

اما بله، صحبت های کوچک، صحبت های بلند.

Oh, this is a smooth lift, isn't it?

اوه، این آسانسور صاف است، اینطور نیست؟

What you might say this is a smooth lift.

چیزی که ممکن است بگویید این یک بالابر نرم است.

Oh, what a what a comfortable lift.

اوه، چه آسانسور راحتی.

I'm so glad that this lift is not crashing to the ground.

خیلی خوشحالم که این بالابر به زمین نمی خورد.

Oh, did you, did you, did you see that person on reception?

اوه، آیا شما، آن شخص را در پذیرایی دیدید؟

They're a bit rude, aren't they?

آنها کمی بی ادب هستند، اینطور نیست؟ پس

So that's okay.

اشکالی ندارد.

Or what?

یا چی؟

You usually sometimes you what you find in the lift

شما معمولاً گاهی اوقات چیزی که در آسانسور پیدا می کنید این است

is that people may be on a conference.

که ممکن است افراد در یک کنفرانس باشند.

Get in the lift together, and you're not part of that group.

با هم سوار آسانسور شوید و جزئی از آن گروه نیستید.

But they all come on laughing and joking with each other.

اما همه آنها با هم می خندند و شوخی می کنند.

and then they get off and then.

و سپس پیاده می شوند و سپس.

Yeah.

So you can sometimes you can talk in a lift.

آره

بنابراین گاهی اوقات می توانید در آسانسور صحبت کنید.

I think it depends.

فکر کنم بستگی داره

Yeah.

You've got to be careful that I find

آره

شما باید مراقب باشید که

social situations can always be a little awkward.

موقعیت‌های اجتماعی همیشه کمی ناخوشایند باشند.

Maybe if you're standing in the queue

شاید اگر در یک سوپرمارکت در صف ایستاده اید،

in a supermarket, that's another one

این یکی دیگر از مواردی است

where people just don't acknowledge each other.

که مردم فقط یکدیگر را تصدیق نمی کنند.

We just all pretend that we're we're in our own little world.

همه ما فقط وانمود می کنیم که در دنیای کوچک خود هستیم.

So I do find those sorts of things quite fascinating.

بنابراین من آن نوع چیزها را بسیار جذاب می دانم.

If you ever use the the London Underground

اگر تا به حال از متروی لندن استفاده کنید

and you're sitting in one of the seats

و در یکی از صندلی ها نشسته باشید

or maybe you're standing up, everyone will avoid icon act,

یا شاید ایستاده باشید، همه از انجام نمادها اجتناب می کنند،

so everyone will find a place

بنابراین هر کس جایی

to look at their own little space that they can stare at.

برای نگاه کردن به فضای کوچک خود پیدا می کند که بتواند به آن خیره شود. .

Or some people will just pretend to read the newspaper

یا برخی افراد فقط وانمود می کنند که روزنامه می خوانند

so they don't have to make eye contact.

تا مجبور نباشند تماس چشمی برقرار کنند.

So I always find those sorts of things quite, quite fascinating.

بنابراین من همیشه این نوع چیزها را کاملاً جذاب می دانم.

Giovanni says that in in northern Italy,

جیووانی می گوید که در شمال ایتالیا،

in my area in northern Italy.

در منطقه من در شمال ایتالیا.

Hello, Giovanni.

سلام، جووانی.

yeah.

بله

It's become strange.

عجیب شده

people respond with a cold salvaje, which is.

مردم با یک سلواجه سرد پاسخ می دهند که این است.

Hello, which is, I know you

سلام، یعنی میدونم تو

Salvaje is what you say to a stranger.

سالواجه به یه غریبه میگی.

Somebody you don't know in Italy.

کسی که او را نمی شناسید در ایتالیا.

if you're greeting them with hello, it's

اگر با سلام به آنها سلام می کنید، این

the formal way of saying hello Salvaje instead of chow,

روش رسمی برای گفتن سلام Salvaje به جای چو است،

which is what you would say if you know

این همان چیزی است که می گویید اگر بدانید که

somebody have learnt something from going to Italy, Mr.

کسی از رفتن به ایتالیا چیزی یاد گرفته است، آقای

Duncan. Yes. but yes.

دانکن. آره. اما بله.

So, sometimes foreigners are more welcoming.

بنابراین، گاهی اوقات خارجی ها استقبال بیشتری می کنند.

again, it is interesting.

باز هم جالب است

Yes I will, I remember when we went to Turkey,

بله، من به یاد دارم زمانی که به ترکیه رفتیم،

when we were in Turkey, and we visited some of the,

زمانی که در ترکیه بودیم، و از برخی از

the other places away from where we were staying.

مکان‌های دور از محل اقامتمان دیدن کردیم.

Local people were incredibly friendly.

مردم محلی به طرز باورنکردنی دوستانه بودند.

We were invited in to one place.

ما را به یک مکان دعوت کردند.

There was there was a shop in one of these little bazaar

در یکی از همین بازارهای کوچک مغازه ای بود

areas, not bazaar as in weird,

، نه بازاری که عجیب بود،

but bazaar as in a place where where things are sold.

بلکه بازاری بود که در آن اجناس می فروشند.

Lots of different things are for sale, and people were so friendly.

بسیاری از چیزهای مختلف برای فروش هستند و مردم بسیار صمیمی بودند.

Now you might say, Mr.

حالا ممکن است بگویید، آقای

Duncan, I think they were trying to get you to buy something.

دانکن، فکر می‌کنم آنها سعی می‌کردند شما را به خرید چیزی وادار کنند.

But no, they there was no pressure and it was wonderful.

اما نه، هیچ فشاری نداشتند و فوق العاده بود.

So we did have some lovely experiences with strangers,

بنابراین ما تجربه‌های دوست‌داشتنی با غریبه‌ها داشتیم،

complete strangers who we we've never met before

غریبه‌هایی که قبلاً هرگز

in, in Turkey and of course, in Italy as well.

در ترکیه و البته در ایتالیا ندیده بودیم.

People are quite friendly, very open in Italy.

مردم در ایتالیا بسیار دوستانه هستند، بسیار باز.

Olga says when I visited the UK many years ago,

اولگا می‌گوید وقتی سال‌ها پیش از بریتانیا دیدن کردم،

I was surprised how the children, when noisy,

تعجب کردم که چگونه بچه‌ها پر سر و صدا هستند،

but I thought it was okay for English culture.

اما فکر می‌کردم این برای فرهنگ انگلیسی مشکلی ندارد.

Well, it didn't used to be like that because the expression,

خب قبلا اینطور نبود چون همیشه این تعبیر را که

I always grew up with was children should be seen and not heard.

من با آن بزرگ شدم این بود که بچه ها را باید دید و شنید.

Yes, is is definitely something that my parents grew up with.

بله، قطعاً چیزی است که والدین من با آن بزرگ شده اند.

And it was very socially unacceptable for your children

و از نظر اجتماعی بسیار غیرقابل قبول بود که فرزندان شما

to be making noise and running around in public.

سر و صدا کنند و در ملاء عام بدوند.

but now it isn't.

اما اکنون اینطور نیست.

now it is, at least in the UK.

اکنون حداقل در بریتانیا است.

generally, I would say children are.

به طور کلی، من می گویم بچه ها هستند.

I think parents want their children to express themselves.

فکر می‌کنم والدین می‌خواهند بچه‌هایشان خودشان را ابراز کنند.

And, for whatever reason, they think it is acceptable

و به هر دلیلی، آن‌ها فکر می‌کنند که

if you are paying large sums of money in a restaurant

اگر پول زیادی در یک رستوران بپردازید،

to be disturbing everybody else around you.

مزاحم همه اطرافیانتان می‌شوید، قابل قبول است.

Yeah, well, I was saying this the other night

آره، خوب، من این را دیشب می گفتم،

because we went we went out for a meal on Friday night.

چون جمعه شب برای صرف غذا بیرون رفته بودیم.

We haven't been out for a long time at night for a meal.

خیلی وقت است که شب برای صرف غذا بیرون نرفته ایم.

And we went to this place and, and we were talking amongst ourselves.

و ما به این مکان رفتیم و داشتیم بین خود صحبت می کردیم.

And then we said, wouldn't it be great if you could have

و سپس گفتیم، آیا عالی نیست اگر بتوانید

private rooms that you could go into

اتاق‌های خصوصی داشته باشید که می‌توانید به آن‌ها بروید

and have a little areas where there is a table

و قسمت‌های کوچکی داشته باشید که در آن میز وجود دارد

and you can go into a separate room, like in China?

و می‌توانید مانند چین به یک اتاق جداگانه بروید؟

I always remember that in China.

من همیشه آن را در چین به یاد دارم.

So you could go to have a little private place, a little private party,

بنابراین می‌توانید برای یک مکان خصوصی کوچک، یک مهمانی خصوصی کوچک بروید،

and there would be be lots of side rooms

و اتاق‌های کناری زیادی وجود دارد

that you could go into, and you could have your meal in a small group.

که می‌توانید به آن‌ها بروید، و می‌توانید غذای خود را در یک گروه کوچک صرف کنید.

So. So, I must admit, I do like that

بنابراین. بنابراین، باید اعتراف کنم که دوست دارم

Beatrice says that, outside of the big cities,

بئاتریس می گوید که در خارج از شهرهای بزرگ،

then, a people are more willing to say hello to you.

پس از آن، مردم تمایل بیشتری به سلام دادن به شما دارند.

And we find that here.

و ما آن را در اینجا پیدا می کنیم.

So if you, if you in fact, the people that don't talk,

بنابراین، اگر شما، اگر در واقع، افرادی هستید که حرف نمی‌زنید،

if you walk past somebody sometimes in Much Wenlock

اگر گاهی در موچ ونلاک از کنار کسی رد شوید

and they're a tourist, they won't talk to you

و او توریست باشد، با شما صحبت نمی‌کند

because they're probably from a city and they're not used to

زیرا احتمالاً اهل یک شهر هستند و عادت ندارند

or don't want to talk to people that they don't know.

یا نمی خواهند با افرادی که نمی شناسند صحبت کنند.

but if you see a local.

اما اگر محلی را دیدید.

Well, in fact, we often say if you walk past a group of people

خوب، در واقع، ما اغلب می گوییم که اگر از کنار یک گروه

or one person or two people

یا یک نفر یا دو نفر رد شوید

and they don't respond to you, if you say hello or smile,

و آنها به شما پاسخی ندهند، اگر سلام کنید یا لبخند بزنید،

then we automatically you

ما به طور خودکار به شما می گوییم

we say to each other or they're they're probably they're out of town.

یا به آنها می گوییم: احتمالاً آنها خارج از شهر هستند.

Yeah.

آره

From Birmingham or London or somewhere like that.

از بیرمنگام یا لندن یا جایی شبیه به آن.

Well we a good example.

خوب ما مثال خوبی هستیم

We, we went into a, into one of the local shops yesterday

ما دیروز وارد یکی از مغازه های محلی شدیم

and we struck up a conversation with the lady working in this shop.

و با خانم شاغل در این مغازه صحبت کردیم.

So there are lots of little shops.

بنابراین تعداد زیادی مغازه کوچک وجود دارد.

So we went into the sweet shop and we,

پس وارد شیرینی فروشی شدیم و با

we started talking to this lady.

این خانم شروع به صحبت کردیم.

I've never seen her before, but apparently she's only lived

من قبلاً او را ندیده بودم، اما ظاهراً او فقط

in this area for a short time and and we were just talking for ages.

مدت کوتاهی است که در این منطقه زندگی می کند و ما چند سالی بود که با هم صحبت می کردیم.

So it can happen, especially if you are both local.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد، به خصوص اگر هر دو محلی باشید.

If you are both local people, quite often

اگر هر دوی شما مردم محلی هستید، اغلب در

you will start talking about things that are going on,

مورد چیزهایی که در حال وقوع است صحبت می کنید،

or maybe your own opinion

یا شاید نظر خودتان

or your own view of things going on in the area.

یا دیدگاه خودتان نسبت به چیزهایی که در آن منطقه می گذرد.

So. So it was interesting.

بنابراین. پس جالب بود

We were actually talking to this woman for quite a while,

ما در واقع مدت زیادی با این زن صحبت می کردیم،

so I did buy something,

بنابراین من چیزی خریدم،

but we also had a chat for quite a while, didn't we?

اما مدت زیادی هم با هم گپ زدیم، اینطور نیست؟

And it was an interesting chat because she

و چت جالبی بود زیرا او قبلاً

used to live in London

در لندن

near Heathrow Airport, in fact.

نزدیک فرودگاه هیترو زندگی می کرد. بسیار گرفتار، بسیار

very busy.

مشغول، بسیار پر کار.

She, I think she was brought up there

او، من فکر می کنم او آنجا بزرگ شده است

and her and her husband decided

و او و شوهرش تصمیم گرفتند

to move out of that area and come and live here.

از آن منطقه نقل مکان کنند و بیایند و اینجا زندگی کنند.

And, she wasn't entirely happy, was she? No.

و او کاملاً خوشحال نبود، نه؟ نه.

Which is what you find quite often with people who move,

چیزی که اغلب با افرادی که از شهر به شهر نقل مکان می کنند، پیدا می کنید

from the city into the town.

.

is that she's finding it a little boring,

این است که او آن را کمی خسته کننده می داند،

because everything shuts down at about 8:00 at night.

زیرا همه چیز حدود ساعت 8:00 شب خاموش می شود.

Yeah.

The only place to go to see anyone is the local pubs.

آره

تنها جایی که برای دیدن هر کسی می‌توان رفت، میخانه‌های محلی است.

Everyone's in their house.

همه در خانه خود هستند

That's typical of the countryside.

این نمونه ای از روستاها است.

There aren't any theatres.

هیچ تئاتری وجود ندارد

There aren't any restaurants. Open late.

هیچ رستورانی وجود ندارد دیر باز کنید

You can't get a taxi anywhere.

هیچ جا نمی توانید تاکسی بگیرید.

Which is true.

که درست است.

You can't hear, we found that out for ourselves, so.

شما نمی توانید بشنوید، ما خودمان متوجه شدیم، بنابراین.

But, but but that that's the.

اما، اما اما این است.

I suppose that's the contrast between those two types of place.

من فکر می کنم این تضاد بین آن دو نوع مکان است.

A city or a big town.

یک شهر یا یک شهر بزرگ.

And then you come here to Much Wenlock.

و سپس شما به اینجا به Much Wenlock می آیید.

Inaki, by the way.

اتفاقا ایناکی.

Hello.

سلام.

Inaki just asked, do you get tourists

ایناکی فقط پرسید، آیا

in Much Wenlock during the summer?

در تابستان در Much Wenlock گردشگران می‌گیرید؟

We get lots and lots of tourists coming

ما تعداد زیادی از گردشگران را دریافت می کنیم تا

to have a look at the old buildings

به ساختمان های قدیمی نگاه کنند

and visit some of the nice scenic places.

و از مکان های دیدنی زیبا دیدن کنند.

So it's true.

Yes, we do get lots and lots of tourists at this time of year.

پس درست است.

بله، ما در این زمان از سال گردشگران زیادی داریم.

Many people will come from other parts of the UK,

افراد زیادی از سایر نقاط بریتانیا می آیند،

or maybe maybe a group of people

یا شاید گروهی از مردم با

will come on a coach and they will visit for the day.

یک مربی بیایند و برای آن روز بازدید کنند.

They will come and see Much Wenlock.

آنها خواهند آمد و موچ ونلاک را خواهند دید.

So it is, I suppose you would describe Much Wenlock

همینطور است، فکر می‌کنم موچ ونلاک را

as a tourist attraction.

به عنوان یک جاذبه توریستی توصیف کنید.

It is.

این است.

It's it's main economy,

این اقتصاد اصلی است،

I would say would, would be from the local people.

من می گویم که از مردم محلی خواهد بود.

and then at certain times of the year, like in the summer,

و سپس در زمان های خاصی از سال، مانند تابستان،

they will get an influx of tourists.

هجوم گردشگران به آنها وارد می شود.

but we haven't got many hotels.

اما ما هتل های زیادی نداریم.

in fact, the main hotel is just closed, in Much Wenlock.

در واقع، هتل اصلی به تازگی بسته شده است، در Much Wenlock.

so, mainly sort of day tourist,

بنابراین،

I would say, but.

من می توانم بگویم که عمدتاً نوعی توریست روزانه است، اما.

Yeah. What were we talking about before then? Yes.

آره قبل از آن در مورد چه چیزی صحبت می کردیم؟ آره.

moving from the city into the town.

حرکت از شهر به شهر

If you're used to a busy, vibrant life going out in the evenings,

اگر به یک زندگی پرمشغله و پر جنب و جوش عادت دارید که شب ها بیرون بروید،

meeting with friends, you like going to theatres,

با دوستان ملاقات کنید، به تئاتر بروید،

you will find probably that you the countryside will be very boring.

احتمالاً متوجه خواهید شد که حومه شهر برای شما بسیار کسل کننده خواهد بود.

In fact, I find it a bit boring, don't I, Mr.

در واقع، من آن را کمی خسته کننده می دانم، نه، آقای

Duncan?

دانکن؟

Yeah, I would go a bit mad if it wasn't for the fact that I could drive

بله، اگر به خاطر این واقعیت نبود که می‌توانستم رانندگی کنم

and go out to the various,

و به گروه‌های مختلف

things that I'm a

که

member of choirs and, and dram societies.

عضو گروه‌های کر و انجمن‌های درام هستم، بروم، کمی دیوانه می‌شدم.

Yes. You.

I can feel very cut off. Yes.

آره. شما.

می توانم احساس کنم خیلی بریده شده ام. آره.

Once you have no public transport or.

هنگامی که شما حمل و نقل عمومی ندارید یا.

No, no way of getting around, that's when you can feel very isolated.

نه، راهی برای رفت و آمد وجود ندارد، آن وقت است که می توانید احساس انزوا کنید.

We do have buses

ما

before anyone asks.

قبل از اینکه کسی بخواهد اتوبوس داریم.

We do have a bus service, but not many.

ما یک سرویس اتوبوس داریم، اما تعداد زیادی نداریم.

So maybe, maybe just in the morning, in the afternoon,

بنابراین شاید، شاید فقط در صبح، بعد از ظهر،

and then in the early evening the buses will stop.

و سپس در اوایل شب اتوبوس ها متوقف شوند.

So you got to have a car.

پس باید ماشین داشته باشی

And that's right. Mr. Steve is right.

و درست است. آقای استیو درست می گوید.

If you have a car, then living here wouldn't really be a big problem.

اگر ماشین دارید، زندگی در اینجا واقعاً مشکل بزرگی نخواهد بود.

It but it would, of course, if you couldn't.

این کار را می‌کند، اما اگر نمی‌توانی، این کار را می‌کند.

Or of course, I suppose without being unfair.

یا البته بدون بی انصافی فکر می کنم.

If you are, if you are elderly.

اگر هستید، اگر مسن هستید.

Well, that's what she commented on.

خوب، این همان چیزی است که او در مورد آن نظر داد.

She said, that the number of elderly people here was

او گفت که تعداد افراد مسن اینجا زیاد است که

she didn't like it.

او آن را دوست ندارد.

and it's true.

و این درست است.

I mean, it must be 90% elderly people,

منظورم این است که باید 90٪ افراد مسن باشند،

in Much Wenlock and a lot of

در Much Wenlock و بسیاری از

you have seen the videos before and have commented on this yourself.

شما قبلاً ویدیوها را دیده اید و خودتان در این مورد نظر داده اید.

Everyone says everyone says, Mr.

همه می گویند همه می گویند، آقای

Duncan, why is everyone so old in Much Wenlock?

دانکن، چرا همه در موچ ونلاک اینقدر پیر هستند؟

it's true, they are.

درست است، آنها هستند.

And that kind of.

و آن نوع.

If you want to be around young people,

اگر می خواهید در کنار جوانان باشید،

you wouldn't come and live in Much Wenlock.

نمی آیید و در Much Wenlock زندگی نمی کنید.

in fact, she was.

در واقع، او بود.

She said, you come to Much Wenlock and

او گفت، شما به Much Wenlock می آیید و

you just get old

فقط پیر می شوید

and wait to die, is the expression she used yesterday.

و منتظر می مانید تا بمیرید، این تعبیری است که او دیروز به کار برد.

It's.

این است.

I'm not sure if she actually said that.

من مطمئن نیستم که او واقعاً این را گفته است یا خیر.

I think you just come here to grow old.

من فکر می کنم شما فقط برای پیر شدن اینجا آمده اید.

I think she described one of the local pubs as God's waiting room.

فکر می کنم او یکی از میخانه های محلی را اتاق انتظار خدا توصیف کرد.

Oh, yeah.

اوه، آره پس

so, God's waiting room.

اتاق انتظار خدا

I think you could imagine what that means,

من فکر می کنم می توانید تصور کنید که این به چه معناست،

or one of the local restaurants anyway.

یا به هر حال یکی از رستوران های محلی.

But yeah, it can seem like that on a beautiful day like this.

اما بله، ممکن است در چنین روز زیبایی چنین به نظر برسد.

We are talking about small talk,

ما در مورد صحبت های کوچک،

social interaction,

تعامل اجتماعی،

and the might also be a few words we can show as well on the screen.

و همچنین ممکن است چند کلمه باشد که می توانیم به خوبی روی صفحه نمایش دهیم صحبت می کنیم.

So let me just have a look.

پس اجازه دهید فقط نگاهی بیندازم.

This might not work by the way.

این ممکن است به هر حال کار نمی کند.

We will see what happens because it might be too bright.

خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد زیرا ممکن است خیلی روشن باشد.

So we have the word small talk.

بنابراین ما کلمه کوچک گفتگو را داریم.

I hope you can see that small talk is the thing we do

امیدوارم بتوانید ببینید که

when we want to make polite conversation with other people.

وقتی می‌خواهیم مکالمه مودبانه‌ای با دیگران داشته باشیم، صحبت‌های کوچک همان کاری است که ما انجام می‌دهیم.

Small talk.

صحبت های کوچک.

And it happens quite often in situations

و اغلب در شرایطی اتفاق می افتد

where you don't expect to meet someone.

که انتظار ملاقات با کسی را ندارید.

So maybe a social situation where you meet someone,

بنابراین شاید یک موقعیت اجتماعی که در آن با کسی ملاقات می کنید،

but maybe, maybe you weren't expecting to see them.

اما شاید، شاید انتظار نداشتید او را ببینید.

And it happens quite often.

و اغلب اتفاق می افتد.

If you're walking around, isn't it? You might.

اگر در حال قدم زدن در اطراف هستید، اینطور نیست؟ شما ممکن است.

You might suddenly meet someone in the street.

ممکن است ناگهان با کسی در خیابان روبرو شوید.

Oh, hello. Hello there.

اوه سلام. سلام.

You might have

شما ممکن است

chit chat.

چت چیت داشته باشید.

So chit chat can also be a type of small talk.

بنابراین چت چیت نیز می تواند نوعی گفتگوی کوچک باشد.

We say chit chat, a little chit chat.

می گوییم چیت چت، یک چت کوچک.

You have a conversation, a general conversation.

شما یک مکالمه دارید، یک گفتگوی کلی.

We can also say idle chat as well.

همچنین می توانیم بگوییم چت بیکار.

Idle chat is just general conversation.

چت بیکار فقط یک مکالمه عمومی است.

Nothing too heavy, not politics,

هیچ چیز خیلی سنگین، نه سیاست،

not religion, nothing too heavy,

نه مذهب، نه چیز خیلی سنگین،

nothing that will start a fight.

نه چیزی که شروع به دعوا کند.

Just general tool it probably talking about other people.

فقط ابزار کلی است که احتمالاً در مورد افراد دیگر صحبت می کند.

chit chat is is just about very light subjects. Yes.

چت چت فقط در مورد موضوعات بسیار سبک است. آره.

You know what's happening with your friends.

شما می دانید چه اتفاقی برای دوستانتان می افتد.

Your family may be

خانواده شما ممکن است

what's going on in the local area, but no deep conversations.

چیزی باشد که در منطقه می گذرد، اما گفتگوهای عمیق وجود ندارد.

You're not talking about religion, politics, that's it.

شما در مورد دین، سیاست صحبت نمی کنید، همین.

Anything like that?

همچین چیزی؟ یک

Another word.

کلمه دیگر. در

Here's a nice word.

اینجا یک کلمه خوب است. لذت بخش

Pleasantries.

And this is a real word, by the way.

و این یک کلمه واقعی است، اتفاقا.

I know it doesn't look real, but it is a real word.

می دانم که واقعی به نظر نمی رسد، اما یک کلمه واقعی است.

Pleasantries is pleasantry.

لذت بخش خوشایند است.

So when we describe something as a pleasantry, it means small talk.

بنابراین وقتی چیزی را به عنوان خوشایند توصیف می کنیم، به معنای صحبت کوچک است.

A nice thing to say to someone how are you?

یک جمله خوب برای گفتن به کسی حالت چطور است؟

How are you?

چطور هستید؟

Hello? Is it is it?

سلام؟ آیا آن است؟

Isn't it a lovely day?

روز دوست داشتنی نیست؟

Yes. How are you?

آره. چطور هستید؟

How is your family?

خانواده شما چطور هستند؟

How are your friends?

دوستان شما چطور هستند؟

How's your job going?

کار شما چطور پیش می رود؟

Just things to light, conversations

فقط چیزهایی که باید روشن شوند، مکالمات

to get the conversation going.

برای پیشبرد گفتگو.

because when you, when you give pleasantries to somebody,

زیرا وقتی شما وقتی به کسی چیزهای خوشایندی می دهید،

you're usually expecting something back in return.

معمولاً انتظار دارید در ازای آن چیزی برگردید.

but they, you know what they say

اما آنها، شما می دانید چه می گویند،

it's better to be a good listener than a good talker.

بهتر است شنونده خوبی باشید تا سخنور خوب.

because people respect you more and they want to talk to you

چون مردم بیشتر به شما احترام می‌گذارند و می‌خواهند با شما صحبت کنند،

if like for example, here's a good example.

مثلاً مثال خوبی است. یک

We met somebody the other day, the other week that we hadn't seen

روز دیگر، یک هفته دیگر با کسی آشنا شدیم که

for a long time, in fact, you know, about three years.

برای مدت طولانی ندیده بودیم، در واقع، می دانید، حدود سه سال بود.

We won't say who will give any clues in case they're watching.

ما نمی گوییم که چه کسی در صورتی که در حال تماشا باشد، سرنخی بدهد.

We just met them and

ما تازه با آنها آشنا شدیم و

hadn't seen, I don't think we'd

ندیده بودیم، فکر نمی‌کنم

seen this person for at least two years if not three. Yes.

حداقل دو سال، اگر نه سه سال، این شخص را ندیده بودیم. آره.

It must have been three years, a local person

باید سه سال گذشته باشد، یک فرد محلی

and we didn't know them that well anyway, and then said, oh, hello.

و به هر حال ما آنها را به خوبی نمی شناختیم، و بعد گفت: اوه، سلام.

Oh my tooth. Oh, I've had a tooth out.

ای دندونم اوه، من یک دندان درآوردم.

It was just hello.

فقط سلام بود

And then straight away her agenda was talking about herself.

و بلافاصله دستور کار او صحبت کردن در مورد خودش بود.

All of the problems.

همه مشکلات

Oh I've had a tooth and she talked about five minutes about her tooth.

اوه من یک دندان داشتم و او حدود پنج دقیقه در مورد دندانش صحبت کرد.

And I was sitting there thinking

و من آنجا نشسته بودم و به این فکر می کردم که

what are

I haven't seen you for three years

سه سال است که تو را ندیده ام

and you're just telling me about some random thing you haven't said.

و تو فقط در مورد چیزهای تصادفی که نگفته ای به من می گویی. هیچ

There were no pleasantries in the conversation.

چیز خوشایندی در گفتگو وجود نداشت.

It was hello.

سلام بود

Oh I've just had a tooth out.

اوه من تازه یک دندان درآوردم

Oh it's been so painful to.

اوه خیلی دردناک بود

Okay, but it wasn't. How are you?

باشه، اما اینطور نبود. چطور هستید؟

I said, but that c I haven't seen you for a while.

گفتم، اما مدتی است که تو را ندیده ام.

What that does, that shows how important small talk is.

کاری که انجام می دهد، نشان می دهد که صحبت های کوچک چقدر مهم است.

It's a way of easing into the conversation centuries.

این راهی برای سهولت در گفتگو در قرن هاست.

Yeah.

آره

See that in that situation,

ببین تو اون موقعیت

that person should have said, oh, I haven't seen you for a long time.

اون آدم باید میگفت اوه خیلی وقته ندیدمت. حال

How are you doing?

شما چطور است؟ آیا

Are you still living in sin? Searcher?

هنوز در گناه زندگی می کنید؟ جستجوگر؟

How are your family?

خانوادهات چطورند؟

and you try to remember things

و سعی می‌کنید چیزها را به خاطر بسپارید

and then you will ask the same things back,

و سپس همان چیزها را باز می‌پرسید،

and then you might say, how are you?

و سپس ممکن است بگویید، چطوری؟

And then that person might have said, oh, well, I'm fine,

و سپس آن شخص ممکن است بگوید، اوه، خوب، من خوب هستم،

but I had a bad tooth the other day.

اما روز قبل دندانم خراب بود.

Yeah.

That's not just to immediately tell you. Yeah.

آره

این فقط این نیست که فوراً به شما بگویم. آره

Without asking.

بدون اینکه بپرسم

That's very annoying.

این خیلی آزار دهنده است.

When people you meet people

وقتی افرادی را ملاقات می‌کنید

and they just suddenly tell you something about themselves.

و آنها به طور ناگهانی چیزی در مورد خودشان به شما می‌گویند.

Yeah. Hello.

آره سلام.

How are we? Yeah, yeah.

ما چطوریم؟ آره آره.

Oh, we've just come back from holiday.

اوه، ما تازه از تعطیلات برگشتیم.

Yeah, well,

آره، خوب،

no, don't just tell me that that's not good conversation.

نه، فقط به من نگو ​​که این مکالمه خوبی نیست.

Yeah.

Wait for me to ask if I'm interested in you.

آره

صبر کن بپرسم بهت علاقه دارم یا نه

I will ask, yeah, but just to suddenly offload and tell you about.

من می پرسم، بله، اما فقط برای اینکه ناگهان بارگیری کنم و در مورد آن به شما بگویم.

It's very selfish, lazy way to to to.

این بسیار خودخواهانه و تنبل است. در

Here's another phrase.

We often use social interaction.

اینجا یک عبارت دیگر است.

ما اغلب از تعامل اجتماعی استفاده می کنیم.

Social interaction.

تعامل اجتماعی.

So when we talk about interaction,

بنابراین وقتی از تعامل صحبت می کنیم، در

we are talking about something taking place normally

مورد چیزی صحبت می کنیم که به طور معمول

between two or more people.

بین دو یا چند نفر اتفاق می افتد.

So the interaction is actually the conversation.

بنابراین تعامل در واقع گفتگو است.

People are having a conversation.

مردم در حال گفتگو هستند.

They are talking to each other, they are doing something together,

آنها با هم صحبت می کنند، با هم کاری انجام می دهند

or maybe they are talking to each other about something.

یا شاید در مورد چیزی با یکدیگر صحبت می کنند.

Generally, social interaction is what that is.

به طور کلی، تعامل اجتماعی همان چیزی است که هست.

General

things that people are doing,

کارهای کلی که مردم انجام می‌دهند، می‌دانید، با

you know, drinking together, talking together,

هم مشروب می‌نوشند، با هم صحبت می‌کنند،

maybe going, having a drink, a meal together,

شاید رفتن، نوشیدنی، صرف غذا،

social interaction, groups of people

تعامل اجتماعی، گروه‌هایی از مردم دور هم جمع می‌شوند تا

getting together to do something,

کاری انجام دهند،

talking, eating,

صحبت کردن، خوردن،

drinking, just social interaction.

نوشیدن، فقط تعامل اجتماعی.

We're very sociable beings.

ما موجوداتی بسیار اجتماعی هستیم.

In fact, I've identified now it's one of the major causes of

در واقع، اکنون متوجه شده ام که یکی از دلایل اصلی

of dementia and, heart

زوال عقل است و

attacks is not getting enough social interaction.

حملات قلبی به اندازه کافی تعامل اجتماعی ندارد.

And, because it, you know, releases all those lovely, feel good hormones,

و از آنجا که، می دانید، تمام آن هورمون های دوست داشتنی، احساس خوب را آزاد می کند،

really reduces your stress hormones.

واقعاً هورمون های استرس شما را کاهش می دهد.

although it doesn't work for everybody, does it?

اگرچه برای همه کار نمی کند، اینطور نیست؟

Some people don't like, but generally, you know, giving somebody a hug,

برخی از مردم دوست ندارند، اما به طور کلی، می دانید، در آغوش گرفتن کسی،

it all helps to sort of the ease of conversation

همه اینها به راحتی مکالمه کمک می کند

and yeah, social interaction is very important to most human beings.

و بله، تعامل اجتماعی برای بیشتر انسان ها بسیار مهم است.

I think so certainly is to me.

من فکر می کنم که قطعا برای من همینطور است.

Certainly, certainly with me, I, I do find some

مطمئناً، مطمئناً با من، من

sometimes I'm uncomfortable.

گاهی اوقات احساس ناراحتی می کنم.

I think that's the way of expressing it.

من فکر می کنم این روش بیان آن است. ایناکی در اینجا نیز می‌گوید:

Uncomfortable in situations where maybe I don't know people

در موقعیت‌هایی که ممکن است من افراد را نمی‌شناسم

or if I'm thrust into a group of people

یا اگر به گروهی از افرادی

who I don't know, it can be it can can be difficult,

که نمی‌شناسم وارد شوم، ناراحت هستم، ممکن است سخت باشد.

Inaki says here as well.

lots of good comments from Inaki today.

بسیاری از نظرات خوب از Inaki امروز.

What about those people that start moaning as soon as you meet them?

در مورد آن افرادی که به محض ملاقات با آنها شروع به ناله کردن می کنند چطور؟

Yeah, that's it.

آره همینه. همین است

It's it.

.

Some people do,

برخی افراد،

particularly in a work context.

به ویژه در زمینه کاری، این کار را انجام می دهند.

and I often find that

و من اغلب متوجه می شوم که

if somebody is stressed over work or has a lot of things to moan about.

اگر کسی به خاطر کار استرس دارد یا چیزهای زیادی برای ناله کردن دارد.

Now phone you up. oh.

حالا بهت زنگ بزن اوه

Or you meet them and they just oh, they're always at work.

یا شما آنها را ملاقات می کنید و آنها فقط اوه، آنها همیشه سر کار هستند. خیلی بد و

Awful.

ناخوشایند.

And they'll tell you all the things that are bad, but they're getting it on.

و آنها همه چیزهای بد را به شما می گویند، اما آن را انجام می دهند.

They're getting it off their mind.

دارن از ذهنشون در میارن

But then it's coming on to you.

اما بعد از آن به شما می رسد.

They off load and then it comes onto you.

آنها از بار خارج می شوند و سپس به سمت شما می آید.

And then you go away feeling a bit down.

و بعد با کمی ناراحتی دور می شوی.

But in all fairness, to be to be fair, Steve

اما انصافاً، برای اینکه منصف باشیم، استیو

does have his moments as well.

لحظات خود را نیز دارد.

General questions.

سوالات عمومی.

So this is something we briefly mentioned earlier.

بنابراین این چیزی است که قبلا به طور خلاصه به آن اشاره کردیم.

General questions as a way of using small talk.

سوالات عمومی به عنوان روشی برای استفاده از صحبت های کوچک.

So you might ask a person a question.

بنابراین ممکن است از یک نفر سوال بپرسید.

You might ask general questions about things,

ممکن است سؤالات کلی در مورد چیزهایی بپرسید،

certain things normally related to things such as family.

چیزهای خاصی که معمولاً به چیزهایی مانند خانواده مربوط می شود.

I don't even know if you can see that it's so small.

من حتی نمی دانم می توانید ببینید که آنقدر کوچک است یا خیر.

Family.

خانواده.

How's the family keeping?

وضعیت خانواده چگونه است؟

How's your brother?

برادرت چطوره؟

How's your sister?

خواهرت چطوره؟

How's the wife?

همسر چطوره؟

I'll tell you what always impresses me.

من به شما خواهم گفت که چه چیزی همیشه مرا تحت تأثیر قرار می دهد.

If you meet somebody.

اگر با کسی آشنا شدید

And this happened to me recently with somebody at work.

و این اتفاق اخیراً با شخصی در محل کار برای من رخ داد.

I'd only met them once before,

قبلاً فقط یک بار با آنها ملاقات کرده بودم،

but they remembered specific things about me

اما آنها چیزهای خاصی را در مورد من

in a conversation that we'd had, three months previously.

در مکالمه ای که سه ماه قبل داشتیم به یاد آوردند.

Wow. And

وای. و

they straight away said, oh, how's your sister?

بلافاصله گفتند: اوه، خواهرت چطور است؟

Well, I can't remember what it was now.

خب الان یادم نمیاد چی بود

but it was.

اما این بود.

Yes. Oh, yes.

آره. آه بله.

How's life in Much Wenlock?

زندگی در موچ ونلاک چگونه است؟

And I was quite taken aback because they'd remember

و من کاملاً متحیر شدم زیرا آنها به یاد می آورند که

taking the back means you're a bit shocked.

پس گرفتن به این معنی است که شما کمی شوکه شده اید.

Mild shock.

شوک خفیف

I don't believe you just said that.

من باور نمی کنم شما فقط این را گفتید.

But it was flattering when somebody remembers your name

اما وقتی کسی نام شما را به خاطر می‌آورد

and you've only met them once before,

و شما قبلاً فقط یک بار با او ملاقات کرده‌اید، تملق‌انگیز بود،

when they remember specific things about you,

وقتی چیزهای خاصی در مورد شما به یاد می‌آورد،

it really impresses you, about that person because they've taken the time

واقعاً شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، در مورد آن شخص، زیرا آنها وقت گذاشته اند تا

to actually remember something about you.

واقعاً چیزی را در مورد شما به خاطر بسپارند.

I think the the other thing as well, when you meet Mr.

من فکر می کنم چیز دیگر نیز، وقتی با آقای استیو ملاقات می کنید

Steve, it is quite memorable.

، کاملاً به یاد ماندنی است.

It is something you'll never forget.

این چیزی است که هرگز فراموش نخواهید کرد.

So a lot of people do remember, Mr.

بنابراین بسیاری از مردم یادشان می‌آیند، آقای

Steve, when when I would say it's part of Steve's success

استیو، چه زمانی می‌توانم بگویم که این بخشی از موفقیت استیو

in his job as well, because he's got very good

در شغلش است، زیرا او

interpersonal skills,

مهارت‌های بین فردی بسیار خوبی دارد،

very good way of talking to people, listening to people.

روش بسیار خوبی برای صحبت کردن با مردم، گوش دادن به دیگران.

And, and I think this does help with your job.

و، و من فکر می کنم این به کار شما کمک می کند.

I am not so good at that.

من در این کار چندان خوب نیستم.

So I will admit it.

بنابراین من آن را اعتراف خواهم کرد.

Sometimes, I'm awkward in certain social situations.

گاهی اوقات، من در موقعیت های اجتماعی خاص بی دست و پا هستم. می

You see, it's not it's not that.

بینید که اینطور نیست.

That is what helps me in my job.

این چیزی است که به من در کارم کمک می کند.

It was the job that helped me develop skills,

این شغلی بود که به من کمک کرد تا مهارت‌ها و

social skills with people, because I was used

مهارت‌های اجتماعی را با مردم توسعه دهم، زیرا

to be very shy when I was young,

در جوانی بسیار خجالتی بودم،

very shy, very awkward talking to people in social situations.

خیلی خجالتی بودم و با افراد در موقعیت‌های اجتماعی صحبت می‌کردم.

although I wasn't when I was a child.

هر چند وقتی بچه بودم نبودم

But then when I went through teenage years,

اما پس از آن، زمانی که سال های نوجوانی را پشت سر گذاشتم،

became very shy and introspective.

بسیار خجالتی و درون نگر شدم.

introverted.

درونگرا

I would say introverted is the phrase.

من می گویم درونگرا عبارت است.

But then I moved into a job in sales, and,

اما بعد وارد شغلی در فروش شدم و

you have to develop skills with people.

باید مهارت‌های خود را با مردم توسعه دهید.

You go on lots of courses and it helped me greatly.

شما در دوره های زیادی شرکت می کنید و این به من کمک زیادی کرد.

So now I feel as though I can talk to anyone.

بنابراین اکنون احساس می کنم که می توانم با هر کسی صحبت کنم.

Although I always feel a little,

اگرچه همیشه از

nervous talking to people in authority.

صحبت کردن با افراد صاحب قدرت احساس کمی عصبی می کنم.

bosses.

رئیسان

I think that's normal.

من فکر می کنم این طبیعی است.

Yes. Can I say hello to Laurie?

آره. آیا می توانم به لوری سلام کنم؟

Hello, Laurie.

سلام، لوری.

We met you in Rome.

ما شما را در رم ملاقات کردیم.

Apparently, Laurie wants to buy one of your.

ظاهراً لوری می خواهد یکی از شما را بخرد.

Well, one of those hats.

خب یکی از اون کلاه ها

Very similar to Mr. Steve's hats.

خیلی شبیه کلاه های آقای استیو.

His Tilley hat.

کلاه تیلی او.

It's a Tilley hat. I don't know what.

کلاه تیلی است. نمیدونم چیه

Which one? It is.

کدام یک؟ این است.

Loretta.

لورتا.

Laurie.

لوری.

but, yes, I've had this for years.

اما، بله، من این را برای سال است.

They're so well-made, they last forever.

آنها بسیار خوش ساخت هستند که برای همیشه ماندگار هستند.

And if if you lose it,

و اگر آن را گم کنید

apparently they will replace it for free.

ظاهراً آن را رایگان تعویض می کنند.

That's amazing.

I know, or if it if it disintegrates.

این شگفت انگیز است. می

دانم، یا اگر متلاشی شود.

but now I've had this one for many, many years, so.

اما حالا من این یکی را برای چندین سال دارم، بنابراین.

Hello, Loretta. It's nice to see you here.

سلام، لورتا. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And please give our regards to your husband as well.

و لطفاً به شوهرتان نیز سلام کنید.

Salvador.

سالوادور آیا

have I remembered that correctly?

آن را به درستی به خاطر آورده ام؟

I hope so, Loretta,

امیدوارم اینطور باشد، لورتا،

is that right?

درست است؟

Now? That's for. Is that Francesca's?

اکنون؟ که برای. اون مال فرانچسکا هست؟

Oh, that's not that.

اوه، این نیست.

No, that was, Sorry.

نه، این بود، متاسفم.

Giovanni's.

جیووانی

Giovanni's your husband, Giovanni Rivette.

جووانی شوهر شما، جووانی ریوت است.

Is that right?

درست است؟

Giovanni?

جیووانی؟

It's Giovanni.

جووانی است.

Sorry about that.

از این بابت متاسفم.

Loretta.

Loretta, Loretta and Giovanni. Yes.

لورتا

لورتا، لورتا و جیووانی. آره.

That's it, because we met so many people during our time in Rome.

همین است، زیرا ما در مدتی که در رم بودیم با افراد زیادی آشنا شدیم.

But it's Giovanni, not Giovanni Rivette.

اما این جووانی است، نه جیوانی ریوت.

Giovanni Ferrari.

جیووانی فراری.

no, I wasn't that I can't remember.

نه، من آنطوری نبودم که یادم نرود.

Okay, but yeah.

Anyway, Loretta and, there's a there's another Giovanni with a different.

باشه، اما آره

به هر حال، لورتا و جووانی دیگری وجود دارد که متفاوت است.

Okay, let's not draw attention to it.

خوب، بیایید توجه را به آن جلب نکنیم. این که

Whether we like to talk about the weather when we are using small talk.

آیا ما دوست داریم در مورد آب و هوا صحبت کنیم زمانی که از صحبت های کوچک استفاده می کنیم.

What a lovely day.

چه روز قشنگی

Is it the weather? Terrible.

آیا این هوا است؟ وحشتناک.

It's too hot, I would imagine.

خیلی گرم است، تصور می کنم.

Today, I bet someone somewhere in England

امروز، شرط می بندم کسی در جایی در انگلیس

is complaining about the weather.

از آب و هوا شاکی است.

And I bet someone is complaining because it's too hot.

و من شرط می بندم که کسی شکایت می کند زیرا هوا خیلی گرم است.

Well, in of course everybody knows

خوب، مسلماً همه

the British people, English people,

مردم بریتانیا، انگلیسی ها،

UK people always talk about the weather

مردم بریتانیا همیشه در مورد آب و هوا صحبت می کنند،

because we happen to live in a country

زیرا ما در کشوری زندگی می کنیم

where the weather is different every day.

که آب و هوا هر روز متفاوت است.

And we have very distinct seasons.

و ما فصول بسیار متمایز داریم.

but I would imagine probably if you live in a near

اما احتمالاً تصور می‌کنم اگر در کشورهایی نزدیک به

the equator or

خط استوا یا

in very cold countries that are cold all the time,

در کشورهای بسیار سردی زندگی می‌کنید که همیشه سرد هستند،

where the weather is more constant

جایی که هوا ثابت‌تر است

and maybe they don't talk about the weather so much.

و شاید آن‌قدرها درباره آب و هوا صحبت نمی‌کنند.

I don't know, I like to think of in the morning,

نمی دانم، دوست دارم به صبح فکر کنم،

maybe, maybe in the North Pole, where where the Eskimos live.

شاید، شاید در قطب شمال، جایی که اسکیموها در آن زندگی می کنند.

Although you can't call them Eskimos anymore.

اگرچه دیگر نمی توان آنها را اسکیمو نامید.

Apparently it is not politically correct to say Eskimo.

ظاهراً گفتن اسکیمو از نظر سیاسی صحیح نیست.

Can you believe it? In you?

می تونی باور کنی؟ در شما؟

It apparently so.

ظاهرا همینطوره

When the Inuits wake up in the morning,

وقتی اینوئیت‌ها صبح از خواب بیدار می‌شوند،

even though I'm going to say Eskimo

با وجود اینکه می‌خواهم اسکیمو بگویم

because you know what I'm talking about.

چون می‌دانی من در مورد چه چیزی صحبت می‌کنم.

They Sciretta and Giovanni or Romano.

آنها Sciretta و Giovanni یا Romano.

Romano. Yes. Okay, good.

رومانو. آره. باشه خوبه

Thank you. Beatrice.

So when when the Eskimos wake up in the morning,

متشکرم. بئاتریس

پس وقتی صبح که اسکیموها از خواب بیدار می شوند،

I wonder if they say to each other, oh, isn't it cold today?

فکر می کنم آیا آنها به یکدیگر می گویند، اوه، امروز سرد نیست؟

Isn't it cold? And then?

سرد نیست؟ و سپس؟

And then the other person will say it's cold every day.

و بعد طرف مقابل هر روز می گوید سرد است.

Yeah. You idiot!

آره شما ادم سفیه و احمق!

Why is here? It's different every day.

چرا اینجاست؟ هر روز فرق می کند.

And whatever the weather, there's always somebody that will moan about it.

و هر چه آب و هوا باشد، همیشه کسی وجود دارد که در مورد آن ناله کند.

We're always moaning about the weather. It's too hot

ما همیشه از آب و هوا ناله می کنیم.

when it's.

وقتی گرم است خیلی گرم است.

When it's

وقتی

winter.

زمستان است.

We're moaning because it's cold.

ما ناله می کنیم چون هوا سرد است.

Then the summer comes and we're moaning because it's too hot.

بعد تابستون میاد و ما داریم ناله می کنیم چون هوا خیلی گرمه.

This is just British people, but it's all part of the small town.

این فقط مردم بریتانیا هستند، اما همه بخشی از شهر کوچک است.

because I find as one in conversation.

چون در مکالمه یکی را پیدا می کنم.

That you don't want to appear

این که نمی خواهید به نظر بیایید

like your life is too good.

که زندگی شما خیلی خوب است.

When you're talking to people.

وقتی با مردم صحبت می کنید

So I think sometimes if you moan

بنابراین فکر می‌کنم گاهی اوقات اگر

about something or complain about something,

از چیزی ناله می‌کنید یا از چیزی شکایت می‌کنید،

I often find that,

اغلب متوجه می‌شوم که،

yeah, you don't want to be boasting too much about your life

بله،

when you're in conversations with people because nobody likes

وقتی در حال گفتگو با مردم هستید، نمی‌خواهید زیاد درباره زندگی‌تان فخرفروشی کنید، زیرا هیچ‌کس کسی را دوست ندارد که

somebody whose life is going too well.

زندگی اش در حال پیشرفت است. خیلی خوب

No, no, we we always hate people who are

نه، نه، ما همیشه از افرادی که

who are having a really, really good life.

واقعاً زندگی خوبی دارند متنفریم.

I don't know why we sometimes, but not always and not everyone.

من نمی دانم چرا ما گاهی اوقات، اما نه همیشه و نه همه.

So I, I think sometimes, even if you're

بنابراین، من فکر می کنم گاهی اوقات، حتی اگر شما

say you, you know, your life's absolutely fantastic.

بگویید، می دانید، زندگی شما کاملاً فوق العاده است.

you know, you're a millionaire.

می دانید، شما یک میلیونر هستید.

You've driving around in a Rolls-Royce.

شما با رولزرویس در حال رانندگی هستید.

I think we know the mansion, but.

من فکر می کنم ما عمارت را می شناسیم، اما.

Yes, but then we would know that, wouldn't we?

بله، اما پس از آن ما این را می دانیم، اینطور نیست؟

I know, but I think, you know, you wouldn't

می‌دانم، اما فکر می‌کنم، می‌دانی،

boast about that in a conversation with somebody.

در مکالمه با کسی به این موضوع افتخار نمی‌کنی.

You'd you'd find something.

می خواستی چیزی پیدا کنی

It's it's a strange.

این یک چیز عجیب است.

It's a strange, thing that people do in conversation.

این کار عجیبی است که مردم در گفتگو انجام می دهند.

Sometimes it they almost want to

گاهی اوقات آنها تقریباً می خواهند

put themselves down.

خود را پایین بیاورند.

Known a bit about their lives.

کمی در مورد زندگی آنها شناخته شده است.

Yeah.

آره

Because they want the other person to feel better

زیرا آنها می خواهند که طرف مقابل اغلب احساس بهتری داشته باشد

often. Fine.

. خوب.

I think I do that.

فکر می کنم این کار را می کنم.

I do that in conversation.

من این کار را در گفتگو انجام می دهم.

Yeah.

I well, well, you

آره

من خوب، خوب، شما

I think I think your problem, Steve, is you're just too modest.

فکر می کنم من فکر می کنم مشکل شما، استیو، این است که شما بیش از حد متواضع هستید.

So I think Steve might be the other way.

بنابراین من فکر می کنم استیو ممکن است راه دیگری باشد.

Sometimes you're too modest.

گاهی اوقات شما بیش از حد متواضع هستید.

And you, you hide your light away from other people.

و شما، نور خود را به دور از دیگران پنهان می کنید.

Salvadori is saying, hello, Alexandra's on.

سالوادوری می گوید، سلام، الکساندرا روشن است.

So we were right about that.

پس در این مورد حق با ما بود.

At least I was right about that.

حداقل در این مورد حق با من بود.

Hello, Alexander.

سلام اسکندر

can I just say that?

می توانم فقط همین را بگویم؟

Alright, I'm going to get confused because there's so many people,

بسیار خوب، من گیج خواهم شد زیرا افراد زیادی وجود دارند،

you only have to remember one name, and that's me and Steve.

شما فقط باید یک نام را به خاطر بسپارید، و آن من و استیو هستیم.

Two, it it the most.

دو، آن را بیشتر.

It's two.

دو تا است

But I have to remember dozens and dozens of names and faces.

اما باید ده ها و ده ها نام و چهره را به خاطر بسپارم.

And it's not easy, not at my age.

و این آسان نیست، نه در سن من.

And it was, of course,

و البته این

Loretta who had purchased one of your t shirts.

لورتا بود که یکی از تی شرت های شما را خریده بود.

That's true.

درست است.

And she was very excited to bring it with her to Rome

و او بسیار هیجان زده بود که آن را با خود به رم بیاورد

and wear it on the live stream, which is lovely.

و آن را در پخش زنده بپوشد، که دوست داشتنی است.

And, and her husband, Giovanni

و شوهرش، جووانی

Romano, was there also.

رومانو، نیز آنجا بود. آیا می توانم

Can I say hello to some of the live chat?

به برخی از چت های زنده سلام کنم؟

Because we've missed I think we've missed most people today.

چون دلمان تنگ شده، فکر می کنم امروز دلتنگ اکثر مردم شده ایم.

Olga. Hello, Olga.

اولگا. سلام، اولگا.

Hello also to Beatrice.

سلام به بئاتریس.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have.

ما همچنین داریم.

Tram Ung, who I believe is watching in Vietnam.

ترام اونگ، که فکر می کنم در ویتنام تماشا می کند.

Hello. Vietnam from England.

سلام. ویتنام از انگلیس

And who else to say?

و چه کسی دیگر بگوید؟

Fairy balls. Hello, fairy.

توپ های پری. سلام پری

Because nice to see you here as well.

چون خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Pinocchio.

پینوکیو

uses a trick

if they don't want to talk to people, which is a very good idea.

اگر نمی خواهند با مردم صحبت کنند از یک ترفند استفاده می کنند که ایده بسیار خوبی است.

Sorry, I'm carrying frozen food and I have to go.

متاسفم، من غذای یخ زده حمل می کنم و باید بروم.

Oh, yes.

آه بله.

Yes, that's the best thing to talk about right now.

بله، این بهترین چیزی است که در حال حاضر می توان در مورد آن صحبت کرد.

Excuses.

بهانه.

Do you ever walk down the road?

آیا تا به حال در جاده راه می روید؟

Are you ever in a situation where you're walking down the street

آیا تا به حال در موقعیتی قرار گرفته اید که در خیابان راه می روید

and you see someone coming in the opposite direction,

و کسی را می بینید که در جهت مخالف می آید،

but you don't want to speak to them and you try to hide,

اما نمی خواهید با او صحبت کنید و سعی می کنید پنهان شوید،

or maybe you go round the corner so, so you don't see them.

یا شاید به این گوشه بروید، بنابراین شما آنها را نمی بینید

Have you ever done that?

آیا تا حالا شما آن را انجام دادید؟

Come on, be honest, I have.

بیا، صادق باش، من دارم.

I've done it.

من انجامش داده ام.

I'm sure Steve has done it.

مطمئنم استیو این کار را کرده است.

And I would imagine many people who have seen us

و من تصور می کنم بسیاری از افرادی که ما را در حال

walking down the road,

قدم زدن در جاده دیده اند، تصور می کنم

I would imagine they have hidden away

آنها پنهان شده اند

so they don't have to speak to us, I think.

تا مجبور نباشند با ما صحبت کنند.

So I'm sure that happens a lot. Mr. Duncan.

بنابراین من مطمئن هستم که این اتفاق زیاد می افتد. آقای دانکن

I think so, but yes.

من فکر می کنم اینطور است، اما بله.

How do you getting out of a conversation?

چگونه از یک مکالمه خارج می شوید؟

If you meet somebody and you're in a hurry,

اگر با کسی ملاقات کردید و عجله دارید،

but you don't want to appear rude?

اما نمی خواهید بی ادب به نظر برسید؟

how do you get out of that conversation?

چگونه از آن مکالمه خارج می شوید؟

and how do you.

و چطوری

Yes, you could say I've got some frozen food.

بله، می توان گفت من مقداری غذای منجمد دارم.

I need to,

من باید،

to, to go home and put it in the deep freeze.

به، به خانه بروم و آن را در انجماد عمیق قرار دهم.

But then if that person says, oh, what?

اما اگر آن شخص بگوید، اوه، چه؟

What have you been buying?

چه چیزی می خرید؟

If they ask questions, then you might be caught out.

اگر آنها سوال بپرسند، ممکن است گرفتار شوید.

Yeah, yeah.

آره آره.

So you have to be careful when you make an excuse.

پس وقتی بهانه می آورید باید مراقب باشید.

It has to be real or something that that at least appears real.

باید واقعی باشد یا چیزی که حداقل واقعی به نظر برسد.

Don't make something up. And then later on,

چیزی درست نکن و بعداً،

you forget about it

آن را فراموش می‌کنی،

because then you will be exposed as being a liar.

زیرا در این صورت به عنوان یک دروغگو آشکار می‌شوی.

So that happens quite a lot.

بنابراین این اتفاق بسیار زیاد می افتد.

It's very good.

Now that we have, on, on phones

خیلی خوبه

اکنون که روی تلفن‌هایی داریم

that, you know, who's calling, you call a display or whatever you call it,

که می‌دانید چه کسی تماس می‌گیرد، شما با نمایشگر یا هر چیزی که آن را صدا می‌کنید تماس می‌گیرید،

because, in the old days,

زیرا در قدیم،

before mobile phones, it would tell you who was calling.

قبل از تلفن‌های همراه، به شما می‌گفت که چه کسی تماس می‌گیرد.

You only had a landline, and, you wouldn't necessarily.

شما فقط تلفن ثابت داشتید، و لزوماً نخواهید داشت.

The phone was ringing, but you wouldn't know who they were.

تلفن زنگ می‌خورد، اما نمی‌دانستید چه کسانی هستند.

and you might pick the phone up

و شما ممکن است تلفن را بردارید

because, for example, I've done this before.

زیرا، برای مثال، من قبلاً این کار را انجام داده ام.

You might have thought it was your mother or your sister calling,

ممکن است فکر کرده باشید که مادر یا خواهرتان در حال تماس هستند

and you pick the phone up and it's somebody else.

و شما گوشی را برمی دارید و آن شخص دیگری است.

Yeah.

آره

Somebody that you don't really want to talk to.

کسی که واقعا نمی خواهید با او صحبت کنید.

And your heart sinks because you just think, oh,

و قلبت غرق می‌شود چون فقط فکر می‌کنی، اوه،

we all know somebody

همه ما کسی را می‌شناسیم

that you just it's virtually impossible to end the conversation with.

که پایان دادن به مکالمه با تو تقریباً غیرممکن است.

in fact, there's one particular person I know, and, you know, but,

در واقع، یک شخص خاص وجود دارد که من می شناسم، و، شما می دانید، اما،

now I know if that person's calling

اکنون می دانم که آیا آن شخص تماس می گیرد

and I will decide whether I have the time

و من تصمیم خواهم گرفت که آیا وقت دارم

or the, inclination to want to talk to that person

یا تمایل دارم که بخواهم با آن شخص صحبت کنم،

because, you know, it's going to be at least an hour

زیرا، می دانید، این حداقل یک ساعت طول می کشد

and you won't be able to get away from that conversation,

و شما نمی توانید از آن مکالمه دور شوید،

because even this particular person I have said,

زیرا حتی این شخص خاصی که گفته ام،

I have to say about five times what it was nice talking to you.

باید پنج برابر بگویم که صحبت کردن با شما چقدر خوب بود.

I've got to go now.

باید الان برم.

It's a bit like, ignore it and just carry on talking.

این کمی شبیه است، آن را نادیده بگیرید و فقط به صحبت کردن ادامه دهید.

Anyway, that was a bit like your mum as well.

به هر حال، این کمی شبیه مادر شما بود.

Sometimes you would have to say goodbye to your mum

گاهی اوقات مجبور می شوید چند بار با مادرتان خداحافظی کنید

quite a few times before she would put the phone down.

قبل از اینکه او تلفن را زمین بگذارد. به این

That's because she was a bit lonely.

دلیل که او کمی تنها بود.

Yeah. Wanted to talk. That was. Well, maybe.

آره می خواست حرف بزند. بود. خوب شاید.

No, but.

نه اما.

But that, that sits well, maybe that's your friend, you say?

اما این، که خوب می نشیند، شاید آن دوست شما باشد، شما می گویید؟

Maybe your friend is lonely and she just likes to have

شاید دوست شما تنها باشد و فقط دوست دارد

a conversation on the telephone.

تلفنی صحبت کند.

But the the wonderful thing nowadays is when

اما چیز شگفت انگیز این روزها این است که

when your telephone rings, you know who it is.

وقتی تلفن شما زنگ می خورد، می دانید که کیست.

So you can decide whether or not

بنابراین شما می توانید تصمیم بگیرید که آیا

you want to speak to that person or not.

می خواهید با آن شخص صحبت کنید یا نه.

Between you and me, I don't like talking on the phone.

بین من و تو، من دوست ندارم با تلفن صحبت کنیم.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

I like talking face to face or send an email

من دوست دارم چهره به چهره صحبت کنم یا

or a message on your phone using text,

با استفاده از متن با تلفن خود ایمیل یا پیام بفرستم،

but never a conversation where you just hello, hello, how's the weather?

اما هرگز مکالمه ای را دوست ندارم که فقط سلام، سلام، هوا چطور است؟

And sometimes the conversation might just slow down

و گاهی اوقات ممکن است مکالمه کند شود

and suddenly you've got nothing to talk about

و ناگهان چیزی برای صحبت نداشته باشید

and then it becomes all embarrassing.

و سپس همه چیز خجالت آور می شود.

Loretta is, is fighting,

لورتا است، در حال مبارزه است،

and then an army of ants attacking.

و سپس ارتش مورچه ها حمله می کنند.

the house.

خانه. درنتیجه

so, yes.

بله.

we've got a bit of an ant problem.

ما کمی مشکل مورچه داریم.

Yes. this time of year, particularly this time of the year.

آره. در این زمان از سال، به ویژه در این زمان از سال.

So I've got this.

بنابراین من این را دارم.

I don't like killing ants because after I saw the film

من از کشتن مورچه ها خوشم نمی آید چون بعد از دیدن فیلم

ants, ants said,

مورچه ها، البته مورچه ها گفتند

of course, which makes the ants seem human.

که باعث می شود مورچه ها انسان به نظر برسند.

I don't like killing ants, but unfortunately,

من از کشتن مورچه ها خوشم نمی آید، اما متأسفانه

you have to, because if you don't,

باید این کار را انجام دهید، زیرا اگر این کار را نکنید،

they just invade your house eventually.

آنها در نهایت به خانه شما حمله می کنند.

and they just become a nuisance.

و آنها فقط به یک مزاحمت تبدیل می شوند.

Well, I think that's prejudice. It's like.

خوب، من فکر می کنم این تعصب است. مثل اینه که.

It's like mice.

مثل موش است

I think that's very prejudiced towards ants.

من فکر می کنم این خیلی نسبت به مورچه ها تعصب دارد.

They just want somewhere to live.

آنها فقط می خواهند جایی برای زندگی کنند.

They just want somewhere to settle down

آنها فقط می خواهند جایی برای ساکن شدن

and live their lives just like we do.

و زندگی خود مانند ما زندگی کنند.

So why should the ants be persecuted and kept away?

پس چرا باید مورچه ها مورد آزار و اذیت قرار گیرند و دور نگه داشته شوند؟

I've got some white powder that I spray spray around.

من مقداری پودر سفید دارم که دور آن اسپری می کنم.

If I see the very common

اگر ببینم مورچه های بسیار رایج به

ants seem to like living under, flagstones.

نظر می رسد که دوست دارند زیر سنگ فرش زندگی کنند.

Yes. Or, under anything.

آره. یا زیر هر چیزی

Yes. If you've got sort of

آره. اگر نوعی

flagstones, what else do you call those slabs?

سنگ فرش دارید، دیگر آن تخته ها را چه می نامید؟

Slabs?

اسلب ها؟

If you've got an area of your garden that is got slabs,

اگر منطقه‌ای از باغ خود دارید که تخته‌هایی دارد، می‌دانید،

you know, 12 inch slabs or whatever,

دال‌های 12 اینچی یا هر چیز دیگری،

they start coming out,

شروع به بیرون آمدن می‌کنند،

you see these little piles of, of very fine soil

این توده‌های کوچک از خاک بسیار ریز را می‌بینید

where the ants are coming to the surface and,

که مورچه‌ها به سطح می‌آیند و

I squeeze the powder down there when I see it,

وقتی پودر را می بینم، پودر را فشار می دهم،

because the problem is, if you don't, the slabs,

زیرا مشکل این است که اگر این کار را نکنی، تخته ها هستند،

because they're all the soil keeps coming up, the slab start sinking.

چون همه آنها خاک هستند که مدام بالا می آیند، دال شروع به فرو رفتن می کند.

and, it just becomes annoying.

و فقط آزار دهنده می شود.

So what are you using?

پس از چه چیزی استفاده می کنید؟

Have you got, Giovanni out there trying to kill the ants off?

جیووانی در تلاش برای کشتن مورچه ها هستی؟

Well, how are you?

خوب حالت چطوره؟

What are you doing?

چه کار می کنی؟

That is, my mum used to put hot water.

یعنی مامانم آب گرم میذاشت.

She used to boil hot water, and she would pour the boiling

آب گرم را می جوشاند و

hot water over where the ants were coming out.

آب جوش را روی جایی که مورچه ها بیرون می آمدند می ریخت.

So that's

بنابراین

still very nice.

هنوز هم خیلی خوب است. می

I know, but it's a horrible image.

دانم، اما این یک تصویر وحشتناک است.

But it's just want to live somewhere.

اما فقط می خواهم در جایی زندگی کنم.

Although they can be annoying,

اگرچه آنها می توانند آزاردهنده باشند،

especially when you find them in your butter.

به خصوص وقتی آنها را در کره خود پیدا کنید.

Well, I left them one year.

خوب، من آنها را یک سال ترک کردم.

They were near the back door

آنها نزدیک در پشتی بودند

and I just thought, oh well, let them, you know.

و من فقط فکر کردم، اوه خوب، اجازه دهید آنها را بدانید.

But then eventually they started finding ways

اما در نهایت آنها شروع به یافتن راه هایی برای ورود

into the house through the brickwork.

به خانه از طریق آجرکاری کردند.

so we, we came down one morning

بنابراین ما، یک روز صبح پایین آمدیم

and the ants, thousands of ants all inside the kitchen area

و مورچه ها، هزاران مورچه، همه در داخل آشپزخانه هستند،

because they must have buried underneath

زیرا آنها باید در زیر خاک دفن شده باشند

and come up somewhere in the floor.

و در جایی در کف بالا آمده باشند.

so you have to control them.

بنابراین شما باید آنها را کنترل کنید.

Otherwise they, they invade your house.

در غیر این صورت آنها به خانه شما حمله می کنند.

controversial subject.

موضوع بحث برانگیز

So as soon as I see,

پس به محض اینکه ببینم

it's coming up, and those telltale signs

داره بالا میاد و اون علائم گویای

of the little bits of fine soil,

تکه های خاک ریز،

I'll spray, powder all around the whole.

همه جا رو پودر میکنم.

I tell you what's been annoying this year.

من به شما می گویم که امسال چه چیزی آزار دهنده بوده است.

House flies.

مگس خانگی

Yes, in the house.

بله، در خانه.

I know, I know,

میدونم، میدونم،

I just realised I know what you're going to say, Mr.

تازه فهمیدم میدونم چی میخوای بگی آقای

Duncan. They're called house flies.

دانکن. به آنها مگس خانگی می گویند.

You're going to find house flies in your house,

مگس‌های خانگی را در خانه‌تان پیدا خواهید کرد، من این را می‌دانم،

I know that, I know, but there seem to be more of them,

می‌دانم، اما به نظر می‌رسد تعداد آنها بیشتر است،

and they are so annoying, especially when you're sitting at night.

و آنها بسیار آزاردهنده هستند، مخصوصاً وقتی شب می‌نشینید.

You're trying to watch your favourite television show

شما در حال تلاش برای تماشای برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود هستید

and the fly keeps buzzing around your head.

و مگس همچنان در اطراف سر شما وزوز می کند.

They attack you, don't they just keep landing on you?

آنها به شما حمله می کنند، آیا آنها فقط به شما فرود نمی آیند؟ من

I've just. I've given up with spiders.

فقط. من از عنکبوت ها دست کشیدم

We get a lot of spiders in the house now.

الان تعداد زیادی عنکبوت در خانه داریم. به

These what they call them daddy longlegs spiders.

اینها می گویند عنکبوت های بابای بلند.

That they're not normal house spiders.

اینکه آنها عنکبوت های خانگی معمولی نیستند.

They're.

They're different ones with very long legs and small bodies.

آنها هستند.

آنها با پاهای بسیار بلند و بدن کوچک متفاوت هستند.

and they go up in the corners of the room.

و در گوشه و کنار اتاق بالا می روند.

I mean, there's so many of them.

منظورم این است که تعداد آنها بسیار زیاد است.

I've got this device that, like a miniature, it's got it got a motor.

من این دستگاه را دارم که مانند یک مینیاتوری موتور دارد.

And you can just suck them into this tube.

و شما فقط می توانید آنها را در این لوله مکش کنید.

It's like a vacuum cleaner, except for instead of sucking up the dust,

مثل جاروبرقی است، به جز اینکه به جای مکیدن گرد و غبار،

you you suck up the spiders.

عنکبوت ها را می مکید. کنار

It's got along. It's battery operated.

اومده با باتری کار میکنه

It's got a long pipe, and you can reach

لوله بلندی دارد و می‌توانید تا

right up to the ceiling and and turn it on.

سقف برسید و آن را روشن کنید.

And the spiders go into the tube.

و عنکبوت ها به داخل لوله می روند.

If not, you can always use your vacuum cleaner.

اگر نه، همیشه می توانید از جاروبرقی خود استفاده کنید.

Vacuum cleaner.

جارو برقی.

But I mean, with the flies, you know,

اما منظورم این است که با مگس ها، می دانید،

you like to let them out,

دوست دارید آنها را بیرون بیاورید،

but eventually there's so many, you just have to kill them.

اما در نهایت تعداد آنها بسیار زیاد است، فقط باید آنها را بکشید.

But they know that.

اما آنها این را می دانند.

But flies are also a little bit stupid, because if you've ever tried

اما مگس ها نیز کمی احمق هستند، زیرا اگر تا به حال سعی کرده اید

to get a fly out of your room, you open the window

مگسی را از اتاق خود بیرون بیاورید، پنجره را باز می کنید

and you're trying to get the fly to go out of the window,

و سعی می کنید مگس را مجبور کنید از پنجره بیرون برود،

but it goes everywhere else, it goes no, that way, that way.

اما همه جا می رود. ، می رود نه، آن طرف، آن طرف.

This is, you know, over there.

این همان جاست.

Over there, you stupid fly in Vietnam

اونجا، مگس احمق در

term, says we use fire bag plastic and put on hold of.

اصطلاح ویتنام، میگه ما از پلاستیک کیسه آتش استفاده میکنیم و نگه میداریم.

And I wonder what that is.

و من تعجب می کنم که چیست.

Oh, I wonder if it's, melted plastic.

اوه، تعجب می کنم که آیا این پلاستیک ذوب شده است.

So I wonder if it's melted plastic.

بنابراین من نمی دانم که آیا آن پلاستیک ذوب شده است.

Maybe you melt the plastic and the plastic will go into the holes, and then.

شاید پلاستیک را ذوب کنید و پلاستیک داخل سوراخ ها برود و سپس.

Then it will seal up the holes.

سپس سوراخ ها را می بندد.

Maybe it will stop the ants from coming out.

شاید جلوی بیرون آمدن مورچه ها را بگیرد.

More details please. It is true.

جزئیات بیشتر لطفا درست است.

Insects are annoying. They can be.

حشرات آزار دهنده هستند. اونها می تونند ... باشند.

But we don't get the really big ants in the UK.

اما ما مورچه های واقعا بزرگ را در بریتانیا نداریم.

but I would imagine in, Italy,

اما تصور می‌کنم در ایتالیا،

you've probably got, Lauretta,

احتمالا

much bigger ants than we have in the UK.

مورچه‌های بزرگ‌تری نسبت به ما در بریتانیا دارید، لورتا.

The ants in the UK are very small, the common and, is very small.

مورچه ها در انگلستان بسیار کوچک، معمولی و بسیار کوچک هستند.

And we've noticed when we've been on holiday to hot places like Turkey,

و ما متوجه شده‌ایم که وقتی در تعطیلات به مکان‌های گرم مانند ترکیه رفته‌ایم،

we've seen these really began,

دیده‌ایم که اینها واقعاً شروع شده‌اند،

you know, 3 or 4 times the size of UK ants. Yes.

می‌دانید، ۳ یا ۴ برابر اندازه مورچه‌های بریتانیا. آره.

They can be big.

آنها می توانند بزرگ باشند.

but we've only got very small ones in the UK.

اما ما فقط موارد بسیار کوچکی در بریتانیا داریم.

It is interesting what what you can get in your house.

جالب است چه چیزی در خانه خود می توانید تهیه کنید.

Sometimes I think the strangest animal we've ever had in the house.

گاهی فکر می کنم عجیب ترین حیوانی که تا به حال در خانه داشته ایم.

Steve, must be a bat.

استیو، باید خفاش باشد.

There was one night we were sitting

یک شب نشسته بودیم و مشغول

watching television and then suddenly we realised

تماشای تلویزیون بودیم و ناگهان متوجه شدیم که

there was a bat in the living room

یک خفاش در اتاق نشیمن وجود دارد

and it was flying around and around and around it wouldn't stop.

و در اطراف و اطراف پرواز می کند و دیگر متوقف نمی شود.

It was going crazy.

داشت دیوانه می شد.

But that one just went out.

اما اون یکی فقط بیرون رفت

We just opened the window and it went out.

فقط پنجره را باز کردیم و بیرون رفت.

I think that's that's the strangest animal with ever had.

فکر می کنم این عجیب ترین حیوانی است که تا به حال داشته است.

But we don't like insects.

اما ما حشرات را دوست نداریم.

And even today, as we're sitting here, I'm very aware

و حتی امروز که اینجا نشسته‌ایم، من کاملاً آگاهم

that there are thousands and thousands of insects

که هزاران و هزاران حشره در

flying around and nibbling me.

اطراف پرواز می‌کنند و مرا نیش می‌زنند. برای همین

That's why I've got my shirt on today.

امروز پیراهنم را پوشیده ام.

I was going to wear my short shirt

قرار بود پیراهن کوتاه

and also my shorts, but I thought, no, because I know what will happen.

و همچنین شورتم را بپوشم، اما فکر کردم نه، چون می‌دانم چه خواهد شد.

The flies and the ants, they will start nibbling me

مگس ها و مورچه ها شروع به نوک زدن من می کنند

and we don't.

Yes, we have ants of all sizes, says Alessandra.

و ما نه.

الساندرا می گوید: بله، ما مورچه ها در هر اندازه ای داریم.

but we.

اما ما.

Yes. Okay, well, we don't have the very big ones here.

آره. خوب، خوب، ما در اینجا موارد خیلی بزرگ را نداریم.

No we don't, they're very small.

نه ما نداریم، آنها بسیار کوچک هستند.

They're very small.

We don't have the sort of army ants

آنها بسیار کوچک هستند.

ما آن نوع مورچه های ارتشی

like the ones they get in tropical forests.

مانند مورچه هایی که در جنگل های استوایی دارند نداریم.

a very aggressive, very big, aggressive ants.

یک مورچه بسیار تهاجمی، بسیار بزرگ، تهاجمی.

but not here.

اما نه اینجا.

yeah.

بله

So, imagine if spiders were the same weight as dogs says they hate us.

بنابراین، تصور کنید اگر عنکبوت ها هم وزن سگ ها باشند که از ما متنفرند.

Yeah,

آره،

well, they they'd they'd be.

خوب، آنها می‌بودند

The terrible thing with insects is they can only get to a certain size

چیز وحشتناک حشرات این است که آنها فقط می توانند به یک اندازه خاص برسند

because they've got very heavy

زیرا اسکلت های بیرونی بسیار سنگینی دارند

outer skeletons. Yes.

. آره.

So they can only grow to a certain size before they become too heavy to move around.

بنابراین آنها فقط می توانند به اندازه معینی رشد کنند قبل از اینکه برای جابجایی بیش از حد سنگین شوند.

They've become too heavy to move around.

آنها برای جابجایی بیش از حد سنگین شده اند.

But I think probably when the climate was a lot hotter,

اما من فکر می کنم احتمالاً زمانی که آب و هوا بسیار گرمتر بود،

in the time of the dinosaurs,

در زمان دایناسورها،

you probably got much bigger insects, bigger spiders,

احتمالاً حشرات بسیار بزرگتر، عنکبوت های بزرگتر،

the heart of the country generally, the insects are bigger, aren't they?

قلب کشور به طور کلی، حشرات بزرگتر هستند، اینطور نیست؟

you know, it's happening day.

می دانی، این روز اتفاق می افتد.

The sun is now moving, so I'm going to move my chair slightly.

خورشید در حال حرکت است، بنابراین من می خواهم صندلی خود را کمی حرکت دهم.

Do you want me to move? Mr..

میخوای حرکت کنم؟ آقای.

No, that's okay, Mr. Side.

نه، اشکالی ندارد، آقای ساید.

Getting hot.

گرم شدن

I'm not getting hot.

من گرم نمیشم

I've just got the sun sort of on me, and it's annoying.

من به تازگی نور خورشید را روی خودم گرفته ام و آزاردهنده است.

That's better.

این بهتر است.

Well, that's the thing.

خب، موضوع همین است.

You see, the sun is moving

می بینید، خورشید حرکت می کند،

because I move the camera and go over that way.

زیرا من دوربین را حرکت می دهم و از آن طرف می روم.

Oh, no, we're not doing that.

اوه، نه، ما این کار را نمی کنیم.

So we will be with you for about another ten minutes and then we're going in.

پس حدود ده دقیقه دیگر با شما خواهیم بود و سپس وارد می شویم.

Mr.. Steve, we'll make a cup of tea as usual.

آقای استیو، طبق معمول یک فنجان چای درست می کنیم.

And actually I will have a drink of water, which is now warm.

و در واقع یک نوشیدنی آب خواهم داشت که اکنون گرم است.

Lewis says that,

لوئیس می گوید که

they have ants in the house.

آنها در خانه مورچه دارند.

Loretta's ants are coming into the house

مورچه‌های لورتا به خانه می‌آیند

and they're going away next week,

و هفته آینده می‌روند،

so they're going to wonder what's going to happen.

بنابراین آنها در تعجب خواهند بود که قرار است چه اتفاقی بیفتد.

Yes, I would, I'm sure you've got,

بله، من مطمئن هستم که شما،

your husband on to that, looking for where they're coming in

شوهرتان این کار را انجام داده اید، و به دنبال جایی هستید که آنها وارد می شوند

and spraying something in, in the in the entry point.

و چیزی را در ورودی اسپری می کنند.

they're looking for sugar. Yes.

آنها به دنبال قند هستند آره.

Which they do.

They do like like looking for sugar. There was a film.

که آنها انجام می دهند.

آنها دوست دارند به دنبال شکر بگردند. یک فیلم بود.

Do you remember that film in the 1960s about giant

آیا آن فیلم دهه 1960 درباره غول را به خاطر دارید

and it was called I know the I know the movie.

و نامش را می‌دانستم که فیلم را می‌شناسم.

It was called The Giant Ant Invasion.

این حمله مورچه غول پیکر نام داشت.

And it scared me to death as a child because very scary.

و من را در کودکی تا حد مرگ می ترساند زیرا بسیار ترسناک است.

It was.

It was that sound they made, that sort of.

بود.

این همان صدایی بود که آنها تولید می کردند.

She was she really, really she beep beep beep beep.

او واقعاً بود، واقعاً او بوق بیپ بیپ بیپ بود.

They made a sort of very eerie sound as well.

آنها همچنین یک جور صدای بسیار وهم انگیز تولید می کردند.

It was the usual premise, that if you everyone

این فرض معمول بود که اگر همه شما

was frightened of atomic nuclear power, weren't they?

از انرژی هسته ای می ترسیدند، اینطور نیست؟

And, in the 60s, there were lots of films around where,

و، در دهه 60، فیلم های زیادی در اطراف وجود داشت که می

you know, something gets exposed to, some uranium.

دانید، چیزی در معرض آن قرار می گرفت، مقداری اورانیوم.

They got the idea, by the way, from Japan.

آنها این ایده را، اتفاقا، از ژاپن گرفتند.

Yeah, it was Japan that started all of that.

بله، این ژاپن بود که همه اینها را شروع کرد.

We all know that Godzilla, because it was actually done as,

همه ما می دانیم که گودزیلا، زیرا در واقع به عنوان

a kind of commentary

نوعی تفسیر

on the, the bombing of, of Japan.

در مورد بمباران ژاپن انجام شد.

And that's, that's, that's how Godzilla came about.

و این بود، این بود، اینگونه بود که گودزیلا به وجود آمد.

But there's always this fear or there's

اما همیشه این ترس وجود دارد یا

this sort of almost comedic, thing

این نوع تقریباً کمدی وجود دارد، چیزی

that if you expose animals to radiation,

که اگر حیوانات را در معرض تشعشع قرار دهید،

they will mutate into a much larger monster as,

آنها به یک هیولای بسیار بزرگتر جهش می یابند، زیرا،

and this film about giant ants, it was very scary.

و این فیلم درباره مورچه های غول پیکر، بسیار ترسناک بود. فکر می‌کنم

It was a similar premise, I think, that some ants have been exposed to radiation,

این فرضیه مشابه بود که برخی مورچه‌ها در معرض تشعشعات قرار گرفته‌اند،

and they developed these giant and they're like the size of a house.

و آنها این غول‌ها را ساختند و به اندازه یک خانه هستند.

It is interesting.

جالبه.

How have you noticed how some old films

چگونه متوجه شده اید که چگونه برخی از فیلم های قدیمی

are still scary, even though you watch them now

هنوز ترسناک هستند، حتی اگر آنها را اکنون تماشا کنید

and they're maybe 50 or 60 years old.

و شاید 50 یا 60 سال از عمر آنها گذشته باشد.

Yet some of them, over.

با این حال برخی از آنها، تمام شده است.

Pretty scary even now.

الان هم خیلی ترسناکه

And I always find that if you watch a film in black and white,

و من همیشه متوجه می شوم که اگر فیلمی را سیاه و سفید تماشا کنید،

it's more scary than if it's in colour

ترسناک تر از رنگی بودن آن است

still.

Yeah.

.

آره

So my, my, my one of my, the scariest films to me

بنابراین یکی از ترسناک ترین فیلم های من، من، من

is, good scary film is, God is not me.

، فیلم ترسناک خوب این است که خدا من نیستم.

The name of it.

Now, I think it comes to me once, that one after the

نام آن.

حالا، فکر می‌کنم یک بار به ذهنم می‌رسد، یکی بعد از

on the Arctic and the aliens in the, the thing, the thing,

قطب شمال و بیگانگان در آن، چیز، چیز،

the thing that I remember when I first watched that I was scared stiff.

چیزی که وقتی برای اولین بار تماشا کردم به یاد می‌آورم که ترسیده بودم سفت شده بودم.

And also, The Day of the Triffids.

و نیز روز تریفیدها.

anything like that.

هر چیزی شبیه آن

War of the world. War of the world.

جنگ جهان. جنگ جهان.

Another one.

A very scary film.

یکی دیگه.

یه فیلم خیلی ترسناک

Because of the sounds, I.

به دلیل صداها، من. نمی

I don't know why, but but I find sometimes

دانم چرا، اما گاهی اوقات

the use of sound effects in movies

استفاده از جلوه های صوتی در فیلم ها

can create, quite a quite a chilling atmosphere.

می تواند فضای کاملاً سرد کننده ای ایجاد کند.

Well, it's a good one, Alexander I yes, we'll do that for you.

خوب، خوب است، الکساندر اول بله، ما این کار را برای شما انجام خواهیم داد.

The word and and the, the creatures

کلمه و و، موجوداتی

that are invading Loretta's house and and aren't

که به خانه لورتا هجوم می آورند و و نیستند

they're very close

خیلی نزدیک هستند

and and is the creature

و و موجودی است

that is invading Loretta Loretta's house

که به خانه لورتا لورتا هجوم می آورد

and an aunt is the deceased.

و یک خاله آن مرحوم است.

like your auntie, a parent.

مثل عمه ات، پدر و مادر

Sister Kerry. Sister.

خواهر کری خواهر

Aunt is short for auntie. Yes.

خاله مخفف خاله است. آره.

So. And and and aunt.

بنابراین. و و و عمه.

You well, you don't you don't say like that

شما خوب، شما اینطور نمی گویید

unless and, And,

مگر اینکه، و،

Aunt aunt aunt

عمه خاله خاله

aunt aunt.

خاله خاله.

There we go.

You got to elongate the a vowel, for, aunt,

ما میرویم آنجا.

شما باید واکه را دراز کنید، برای عمه،

which is probably difficult for,

که احتمالاً

somebody in Italy to do,

انجام آن برای کسی در ایتالیا دشوار است، فکر می کنم،

I would think, because the vowels are usually not elongated, are they?

زیرا مصوت ها معمولاً کشیده نیستند، اینطور است؟

I think they can be, but not not often.

من فکر می کنم آنها می توانند باشند، اما نه اغلب.

a e r o not very often.

نه خیلی اوقات

So we go, okay.

پس میریم، باشه

Elongate our vowels.

حروف صدادار ما را دراز کنید.

That's what people say.

این چیزی است که مردم می گویند.

That's what people say when they turn on my live stream.

این چیزی است که مردم وقتی پخش زنده من را روشن می کنند می گویند.

They say, look at him.

می گویند نگاهش کن.

what a poor, poor man.

چه مرد بیچاره ای

Now, Olga was watching alien the other day,

حالا، اولگا روز پیش در حال تماشای بیگانه بود،

but there's another scary film. The the,

اما یک فیلم ترسناک دیگر وجود دارد.

alien.

بیگانه.

the second one, aliens. And.

دومی، بیگانگان و.

Oh, is that the second?

What's the second one?

اوه، این دومی است؟

دومی چیه؟

Well, the second one is called aliens Alien.

خوب، دومی به نام بیگانه بیگانه است.

The first one is called alien because there's just one aliens.

اولین مورد بیگانه نامیده می شود زیرا فقط یک بیگانه وجود دارد.

The, director's cut.

برش کارگردان

that's when they go to the planet, isn't it?

آن وقت است که به سیاره می روند، اینطور نیست؟ به همین

that's why I think that's a fantastic film.

دلیل است که فکر می کنم فیلم فوق العاده ای است.

I think the first one is still good, because there's always that that

فکر می‌کنم صحنه اول هنوز خوب است، زیرا همیشه آن

that one scene with John Hurt.

صحنه با جان هرت وجود دارد.

Where were the alien?

بیگانه ها کجا بودند؟ یه

It sort of comes out.

جورایی بیرون میاد یه

It's sort of,

جوریه،

Like that.

مثل اون

That was very good, Mr.

خیلی خوب بود آقای

Duncan.

I like that.

دانکن.

من آن را دوست دارم.

Now, aliens is my favourite film, one of my favourite films.

حالا بیگانگان فیلم مورد علاقه من است، یکی از فیلم های مورد علاقه من.

because it's just action packed

چون فقط اکشن است

and Sigourney Weaver is fantastic in it.

و سیگورنی ویور در آن فوق العاده است.

it's a bit more fast paced than the first.

سرعت آن کمی بیشتر از اولی است.

I really wish I hadn't done that,

واقعاً ای کاش این کار را نمی‌کردم،

because all you can see is my big wobbly belly.

زیرا تنها چیزی که می‌بینید شکم بزرگ لرزان من است. توصیه

the, but very good,

بسیار خوب، اما

very good recommendation for a scary movie.

بسیار خوب برای یک فیلم ترسناک.

Yes. You're right.

آره. حق با شماست.

I remember watching day of the Triffids.

یادم می آید که روز Triffids را تماشا می کردم.

My parents.

والدین من.

I was probably about. I.

من احتمالا در مورد. I.

Jeannette 13, 12, 13, something like that at the time.

Jeannette 13، 12، 13، چیزی شبیه به آن در آن زمان.

And I was always scared of Doctor Who.

و من همیشه از دکتر هو می ترسیدم.

I used to hide behind the sofa most.

بیشتر پشت مبل پنهان می شدم.

What can I just say?

فقط چی بگم؟

Most people are scared of Doctor Who nowadays.

امروزه بیشتر مردم از دکتر هو می ترسند.

but, I remember my parents went out for the night.

اما، به یاد دارم که پدر و مادرم برای شب بیرون رفتند.

I was on my own.

من خودم بودم

I think my sister was in bed.

فکر کنم خواهرم تو رختخواب بود.

I don't know where my sister was.

نمیدونم خواهرم کجا بود

Anyway, I was on my own.

به هر حال من خودم بودم.

It was dark.

تاریک بود.

It was winter and day of the Triffids was on the television.

زمستان بود و روز تریفیدها در تلویزیون پخش می شد.

I was absolutely scared.

من کاملا ترسیده بودم.

Stupid. Yeah.

احمق. آره

I remember being so relieved when my parents came back home.

یادم می آید که وقتی پدر و مادرم به خانه برگشتند خیلی راحت شدم. پس

So that one.

Now, if I watch that now, it's not very scary because it doesn't look very good.

اون یکی

حالا اگه الان ببینم خیلی ترسناک نیست چون خیلی خوب به نظر نمیرسه.

No, you can tell that that just sort of rubber things and they don't look very scary.

نه، شما می توانید بگویید که این فقط چیزهای لاستیکی هستند و خیلی ترسناک به نظر نمی رسند.

Year old boy on his own

پسر بچه ساله ای که به تنهایی

in a dark house in the middle of winter, I think so, and

در خانه ای تاریک در وسط زمستان است، فکر می کنم اینطور است، و

I used them to capture some

من از آنها برای گرفتن چند

scary, scary scorpions.

عقرب ترسناک و ترسناک استفاده کردم.

Yeah. We don't have those here, thankfully.

آره ما اینها را در اینجا نداریم، خوشبختانه.

No, actually, it's amazing how many animals,

نه، در واقع، شگفت انگیز است که ما چند حیوان،

dangerous animals we don't have.

حیوانات خطرناک نداریم.

And I have to say, walking around the countryside

و باید بگویم، قدم زدن در حومه شهر

is is a more pleasant experience here.

تجربه لذت بخشی در اینجا است.

Because do you know that nothing is going to jump out and attack you?

چون می دانی که هیچ چیز قرار نیست بیرون بپرد و به تو حمله کند؟

Unless, of course, it's

مگر اینکه

another human being?

انسان دیگری باشد؟

It's likely.

این احتمال وجود دارد. به

It's likely the only thing that you're likely to be severely injured

احتمال زیاد تنها چیزی که ممکن است توسط آن به شدت مجروح

or killed by is somebody's dog. Yes.

یا کشته شوید، سگ کسی است. آره.

that is what most people,

این همان چیزی است که بیشتر مردم،

a lot of people do get killed every year in this country

سالانه افراد زیادی در این کشور

by being attacked by people's dogs.

با حمله سگ های مردم کشته می شوند.

Just a couple of days ago, I think a lady was was attacked by a dog.

همین چند روز پیش، فکر کنم یک خانم مورد حمله سگ قرار گرفت.

And they can they are they are capable of killing a human being

و آنها می توانند آنها را قادر به کشتن یک انسان

even if the dog is friendly.

حتی اگر سگ دوستانه است.

And that's what people say.

و این چیزی است که مردم می گویند.

Always. Okay, don't worry.

همیشه. باشه نگران نباش

He won't show your face off.

او چهره شما را نشان نمی دهد.

It's okay.

مشکلی نیست.

He's he's he's just a bit excited.

او فقط کمی هیجان زده است.

But then the next thing you know, the dog is chewing someone's face off.

اما نکته بعدی که می دانید، سگ در حال جویدن صورت کسی است.

Yeah.

آره

So you can go for a walk in the UK anyway,

پس به هر حال می توانید در انگلستان قدم بزنید،

we don't have bears or wolves.

ما خرس یا گرگ نداریم.

No. Or anything like that.

نه. یا هر چیزی شبیه آن.

we don't have crocodiles.

ما کروکودیل نداریم

Alligators.

تمساح.

So you can go near the water.

بنابراین می توانید نزدیک آب بروید.

Monkeys do nothing that you can go near the water

میمون‌ها کاری نمی‌کنند که بتوانید با خیال راحت به آب نزدیک شوید

quite safely and nothing is going to come out and snap you.

و هیچ چیزی بیرون نمی‌آید و شما را می‌گیرد.

We don't have scorpions.

ما عقرب نداریم

We don't have poisonous spiders.

ما عنکبوت سمی نداریم.

Even that can kill you.

حتی آن هم می تواند شما را بکشد. به

There's literally nothing.

معنای واقعی کلمه هیچ چیز وجود ندارد.

you might get attacked by bees or wasps. Yes.

ممکن است مورد حمله زنبورها یا زنبورها قرار بگیرید. آره.

but the thing that to to the anything

اما چیزی که برای هر چیزی

that's likely to attack you is somebody's dog. Yeah.

که احتمال دارد به شما حمله کند سگ کسی است. آره

And in fact, I have been. Well, we all have.

و در واقع من بوده ام. خوب، همه ما داریم.

It's very not uncommon to be.

بودن خیلی غیر معمول نیست.

I've been bitten by people's dogs, when I've been out,

سگ های مردم من را گاز گرفته اند، وقتی بیرون رفته ام،

particularly if you if you're a runner, if you like running,

به خصوص اگر شما دونده هستید، اگر دویدن را دوست دارید،

then you learn very quickly as a runner

به عنوان یک دونده خیلی سریع یاد می گیرید

that as soon as you see a dog, you stop running and just walk

که به محض دیدن سگ، متوقف می شوید. می دوند و فقط راه می روند

because they always because it's somehow

زیرا آنها همیشه به این دلیل است که

if a dog sees somebody running, it wants to chase that person

اگر سگی ببیند کسی در حال دویدن است، می خواهد آن شخص را تعقیب کند

because it thinks it needs to attack it.

زیرا فکر می کند باید به او حمله کند.

Yeah, it's like many things, dogs are easily scared.

بله، مثل خیلی چیزها است، سگ ها به راحتی می ترسند.

Even if your dog is not normally scared by things,

حتی اگر سگ شما به طور معمول از چیزهایی نمی ترسد،

they can suddenly become scared.

ممکن است ناگهان بترسد.

Frightened. They might panic.

وحشت زده. آنها ممکن است وحشت کنند.

They might bite someone, they might run away.

ممکن است کسی را گاز بگیرند، ممکن است فرار کنند.

If they are not on a lead.

اگر آنها پیشرو نباشند.

Can you believe we've come full circle?

باورتان می شود که به دور کامل رسیده ایم؟

Because we started off talking about this

از آنجا که ما شروع به صحبت در مورد این کردیم

and we've ended on this subject as well, because we will be going in a moment.

و به این موضوع نیز پایان دادیم، زیرا یک لحظه دیگر خواهیم رفت.

I know what you're going to say, Mr.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای

Duncan. Please don't leave us.

دانکن. لطفا ما را ترک نکنید

Please stay with us all afternoon.

لطفا تمام بعدازظهر با ما باشید.

I would love to, but now the sun is coming round and I'm slowly

من خیلی دوست دارم، اما اکنون خورشید در حال آمدن است و من کم کم

starting to bake in the sunshine.

در آفتاب شروع به پختن می کنم.

Unfortunately. Nope.

متاسفانه جواب منفی.

We don't have any wild animals that could kill you.

ما هیچ حیوان وحشی نداریم که بتواند شما را بکشد.

you can't even get rabies in the UK.

شما حتی نمی توانید به هاری در بریتانیا مبتلا شوید.

Yeah.

You might get bitten by,

آره

ممکن است

insects like a mosquito.

حشرات مانند پشه شما را نیش بزنند.

but. Or a horsefly.

ولی. یا مگس اسب.

Ironically, the most dangerous creatures are the very tiny ones.

از قضا، خطرناک ترین موجودات، موجودات بسیار کوچک هستند.

Yes, but we don't have malaria.

بله، اما ما مالاریا نداریم.

We don't have.

ما نداریم.

You can't.

شما نمی توانید.

There aren't any diseases.

هیچ بیماری وجود ندارد

You can get lyme's disease.

ممکن است به بیماری لایم مبتلا شوید.

You could get that from a tick.

شما می توانید آن را از یک کنه دریافت کنید.

You know, it's only in certain parts of the country.

می دانید، این فقط در مناطق خاصی از کشور است.

And ticks are very obvious.

و تیک ها بسیار واضح هستند.

Yeah.

And you could, If you wear long trousers,

آره

و می‌توانید، اگر شلوار بلند بپوشید،

then you won't get bitten by the ticks.

کنه‌ها شما را نیش نمی‌زنند.

But they're only bad.

اما آنها فقط بد هستند.

But again, it's, it's small things.

اما باز هم، این چیزهای کوچکی است.

So we don't have anything big that it will come out and drag you away.

بنابراین ما چیز بزرگی نداریم که بیرون بیاید و شما را بکشاند.

We don't have bears.

ما خرس نداریم

Isn't that strange? I think we used to.

این عجیب نیست؟ فکر کنم قبلا داشتیم

Maybe we used to have.

شاید قبلا داشتیم

We used to. Yes, but.

عادت داشتیم بله اما.

But they've all gone now.

اما الان همه رفته اند

We we we we decided to turn them all into rugs.

ما تصمیم گرفتیم همه آنها را به فرش تبدیل کنیم.

The most dangerous thing, as I've already stated, is dogs. Yes.

خطرناک ترین چیز، همانطور که قبلاً گفته ام، سگ ها هستند. آره.

And other human beings.

و انسان های دیگر.

Lots of human beings, of course. Yes, yes.

البته بسیاری از انسان ها. بله بله.

Anyway, we are going in a moment.

به هر حال ما یک لحظه دیگر می رویم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It's been a little bit different outside.

بیرون کمی متفاوت بوده است.

I am now starting to overheat.

من الان دارم شروع به گرم شدن بیش از حد میکنم.

I'm very cold here.

من اینجا خیلی سردم

I'm in the sun.

من در آفتاب هستم.

I've got the sun on me now, Mr. Steve.

من الان آفتاب را روی خود دارم، آقای استیو.

And I'm also a little tired,

و همچنین کمی خسته هستم،

so I'm going to go into the house and.

بنابراین می خواهم به خانه بروم و.

Well, I think Mr.

خب، فکر می کنم آقای

Steve is going to come with me as well, unless you want to stay here and chat with Mr.

استیو هم قرار است با من بیاید، مگر اینکه بخواهید اینجا بمانید و یک

Steve for another hour.

ساعت دیگر با آقای استیو چت کنید.

Giovanni says, I love hedgehogs, Giovanni.

جیووانی می گوید، من جوجه تیغی را دوست دارم، جیووانی.

Oh, Giovanni, I've got a a horror story to tell you

اوه، جیووانی، من یک داستان ترسناک دارم که باید برایت تعریف کنم،

because last week I ran over a hedgehog and oh, Mr.

زیرا هفته گذشته با جوجه تیغی برخورد کردم و اوه، آقای

Steve, I know I couldn't avoid it.

استیو، می دانم که نمی توانستم از آن اجتناب کنم.

Unfortunately, it was night time and

متأسفانه شب بود و

I saw at the last minute it was on the main road.

در آخرین لحظه دیدم در جاده اصلی است.

I saw something going across.

دیدم چیزی در حال عبور است.

And you know, when you know you're driving and there's no way to avoid it.

و می دانید، زمانی که می دانید در حال رانندگی هستید و هیچ راهی برای اجتناب از آن وجود ندارد.

I was hoping it would go between the wheels, but,

من امیدوار بودم که بین چرخ ها برود، اما،

that horrible third sound,

آن صدای وحشتناک سوم،

I would imagine it was more of a

تصور می کردم که بیشتر

sound as the wheel.

صدایی مانند چرخ است.

The wheel went over the hedgehog.

چرخ روی جوجه تیغی رفت.

But it's it's true.

اما این حقیقت دارد.

It's one of the problems with living in the countryside, especially driving at night.

این یکی از مشکلات زندگی در روستاها به خصوص رانندگی در شب است.

There's all sorts of animals roaming around,

انواع حیوانات در اطراف پرسه می زنند،

and they can jump out in front of you with any, any moment.

و آنها می توانند در هر لحظه و هر لحظه از جلوی شما بپرند.

Actually, there's something that could seriously injure you

در واقع، اگر در ماشین خود باشید، چیزی وجود دارد که می تواند به شما آسیب جدی وارد کند

if you were in your car.

.

And because there are lots of deer in this area, so,

و از آنجایی که آهوهای زیادی در این منطقه وجود دارد، بنابراین،

and in fact, we know lots of people

و در واقع، ما افراد زیادی را می شناسیم

where this has happened to them, particularly at night,

که این اتفاق برای آنها رخ داده است، به خصوص در شب،

the deer can run out onto the road,

آهوها می توانند به جاده فرار کنند،

and you can obviously hit the deer with your car and,

و شما به وضوح می توانید با آهو ضربه بزنید. ماشین شما و

it could kill, but it would certainly write your car off.

می تواند باعث مرگ شود، اما مطمئناً ماشین شما را از کار خواهد انداخت.

Yes. It also would deer.

آره. آن را نیز گوزن.

It wouldn't be very nice for the deer either.

برای آهو هم خیلی خوب نیست.

No. You can you could be seriously injured and end up in hospital.

نه. شما ممکن است به شدت مجروح شوید و در بیمارستان بستری شوید.

if you hit a deer at speed.

اگر با سرعت به آهو برخورد کنید

Now, also, the deer, I mean, the deer wouldn't have a good time either.

الان هم آهو، یعنی آهو هم خوش نمیگذره.

Yeah, that's very true.

آره خیلی درسته

Did you know, here's an interesting thing.

آیا می دانید، اینجا یک چیز جالب است.

As the sun disappears, did you know that

با ناپدید شدن خورشید، آیا می دانستید که

if you hit an animal on the road,

اگر در جاده به حیوانی برخورد کنید،

you are not allowed to get out of the car and pick it up?

اجازه ندارید از ماشین پیاده شوید و آن را بردارید؟

However, if you are driving behind someone

با این حال، اگر پشت سر شخصی رانندگی می کنید

and the car in front of you hits an animal,

و ماشین جلوی شما به حیوانی برخورد می کند،

you are allowed to pick it up.

مجاز به برداشتن آن هستید.

It's not strange.

عجیب نیست.

So if I'm driving along the road or Mr.

بنابراین اگر من در امتداد جاده رانندگی کنم یا آقای

Steve is, and you hit a deer and kill it and you hit an animal,

استیو باشد، و شما به آهو ضربه بزنید و آن را بکشید و با حیوانی برخورد کنید،

you can't get out of the car and take it home with you.

نمی توانید از ماشین پیاده شوید و آن را با خود به خانه ببرید.

However, if you see someone else do it in front of you.

با این حال، اگر دیدید شخص دیگری این کار را در مقابل شما انجام می دهد.

You can stop the car and then get out

می توانید ماشین را متوقف کنید و سپس پیاده شوید

and drag the animal into your car and take it home,

و حیوان را به داخل ماشین خود بکشید و به خانه ببرید

and you have maybe a month's worth of meat.

و شاید به اندازه یک ماه گوشت داشته باشید.

The most stupid creatures are the,

احمق ترین موجودات آنهایی هستند

that always run out into the road.

که همیشه در جاده ها فرار می کنند.

Pheasants are the pheasants.

قرقاول ها همان قرقاول ها هستند.

The pheasants.

قرقاول ها

By the way.

I think they might be a little crazy.

راستی.

من فکر می کنم آنها ممکن است کمی دیوانه باشند.

And I've run over a few of those.

و من چند تا از آنها را زیر پا گذاشته ام.

There's a road everybody knows between here and the next town.

بین اینجا و شهر بعدی جاده ای هست که همه می شناسند.

It's like the killing Fields.

مثل کشتار فیلدز است.

They just.

آنها فقط

They just run out constantly.

آنها فقط دائما تمام می شوند.

There's some.

There's a deer or a pheasant or a rabbit.

تعدادی وجود دارد.

یک آهو یا یک قرقاول یا یک خرگوش وجود دارد.

I ran over a rabbit the a few weeks ago as well.

چند هفته پیش هم با خرگوش برخورد کردم.

but the I was quite upset about running over the hedgehog

اما من از دویدن روی جوجه تیغی بسیار ناراحت بودم،

because I thought to myself, well,

زیرا با خودم فکر کردم،

maybe that's a mother, and it's going home to its children.

شاید این یک مادر است و به خانه پیش فرزندانش می رود.

as upset me for a

همانطور که برای

few days that day, but it could be Hedgehog Hitler.

چند روز آن روز من را ناراحت کرد، اما ممکن است هیتلر جوجه تیغی باشد.

And maybe you've done the hedgehog community some good.

و شاید شما در جامعه جوجه تیغی کارهای خوبی انجام داده باشید.

Maybe. Maybe you've done something good.

شاید. شاید کار خوبی انجام دادی

By the way, hedgehogs are full of fleas.

به هر حال، جوجه تیغی پر از کک است.

They are, as I've discovered, in the past.

همانطور که من کشف کردم آنها در گذشته هستند.

If you, get near a hedgehog, you end up covered in fleas

اگر به جوجه تیغی نزدیک شوید، در نهایت پوشیده از کک

and, bites.

و نیش می شوید.

anyway, we will leave it there.

به هر حال ما آن را همانجا می گذاریم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I'm slowly starting to cook.

کم کم دارم آشپزی می کنم.

Like.

پسندیدن.

Like a joint of meat, Mr.

آقای

Duncan, in Tuscany.

دانکن در توسکانی، مثل یک گوشت گوشت.

There are lots of wild boars.

گرازهای وحشی زیادی وجود دارد.

Oh, I see, we met.

اوه، می بینم، ما با هم آشنا شدیم.

We met a few at them.

ما چند نفر را در آنها ملاقات کردیم.

We met a few of them at the hotel.

چند نفر از آنها را در هتل ملاقات کردیم.

Well, yes, I think it's both a, Oh, I say not boring people.

خب، بله، من فکر می‌کنم این هر دو یک، اوه، من می‌گویم مردم خسته کننده نیستند.

It should be spelled, by the way, be a

اتفاقاً باید املای آن a

a, so an animal is b o r

a باشد، بنابراین یک حیوان b o r

a person who is not very interesting is b o r e.

فردی است که خیلی جالب نیست b o r e.

Well, maybe that's what lala lala borella.

خب، شاید لالا لالا بورلا همین باشد.

But she.

اما او.

Maybe that's what you meant.

شاید منظور شما همین بود.

Did you mean boring people? What?

منظورت آدم های خسته کننده بود؟ چی؟

What did you mean, a wild pig?

منظورت از خوک وحشی چی بود؟

Oh, I see, well they do bye bye.

اوه، می بینم، خوب آنها بای بای.

No they do, they do have wild boars in Italy.

نه، آنها در ایتالیا گرازهای وحشی دارند.

It's a.

این یک.

We could have been attacked, Mr.

ممکن بود به ما حمله کنند، آقای

Duncan.

دانکن.

Any anyway, Steve.

به هر حال استیو.

Well, of course, boar,

خب، البته، گراز،

was on the menu in a lot of places in Italy.

در منوی بسیاری از جاهای ایتالیا بود.

Yes, well, that's why I said that. That. Yes, there are.

آره خب واسه همین گفتم که بله، وجود دارد.

It was on the menu. In the photo menu as a meat.

در منو بود. در منوی عکس به عنوان گوشت.

Anyway, we've got to go because I'm literally baking here.

به هر حال، ما باید برویم، زیرا من به معنای واقعی کلمه در حال پختن اینجا هستم.

I can feel my arm is now starting to cook under the hot sunshine.

می توانم احساس کنم بازویم در زیر آفتاب داغ شروع به پختن کرده است.

Thank you very much for joining us today.

از اینکه امروز به ما پیوستید بسیار سپاسگزاریم.

I hope it's been interesting. Something different.

امیدوارم جالب بوده باشه یه چیز متفاوت

I will now go into the house and I will wait for Mr.

حالا به خانه می روم و منتظر می مانم تا آقای

Steve to make me a lovely cup of tea,

استیو یک فنجان چای دوست داشتنی برایم درست کند

and I will be back with you on Wednesday.

و چهارشنبه با شما برمی گردم.

I'm with you on Wednesday.

چهارشنبه با شما هستم

Steve is not because he's working.

استیو به این دلیل نیست که کار می کند.

And of course, don't forget to look out for new lessons as well.

و البته فراموش نکنید که به دنبال درس های جدید نیز باشید.

There will be some new lessons coming up as well.

چند درس جدید نیز در راه است.

And of course, on Wednesday it is the final day of July.

و البته روز چهارشنبه آخرین روز تیرماه است. پس

So we say goodbye to July on Wednesday.

چهارشنبه با جولای خداحافظی می کنیم.

And can we, can we say if, dear friend

و آیا می توانیم بگوییم که دوست عزیز

Christina is watching as well,

کریستینا نیز تماشا می کند

who is currently suffering with,

که در حال حاضر از او رنج می برد،

oh, what's it called?

Can't remember Covid, Covid that's it.

اوه، اسمش چیست؟

نمی توانم کووید را به یاد بیاورم، کووید همین است.

My brain's going.

مغزم داره میره

How can you not remember Covid? I know, I just don't know.

چگونه می توانید کووید را به یاد نیاورید؟ می دانم، فقط نمی دانم.

Do you remember?

Do you remember, Steve, that there was that period of time

یادت میاد؟

یادت هست، استیو، آن دوره زمانی

between 2020 and 2023,

بین سال‌های 2020 و 2023 وجود داشت،

when the whole world stopped

زمانی که تمام دنیا

turning round to see, to might be watching as if she is high.

برای دیدن دور نمی‌چرخید و ممکن بود به‌گونه‌ای تماشا کنند که گویی او در اوج است.

She's in her bed.

او در تخت خود است.

Yeah.

آره

Covering from a nasty temperature.

پوشاندن از دمای بد

Well, I have to leave.

خب من باید برم

She. Well, I have the latest news concerning Christina.

او. خوب، من آخرین اخبار در مورد کریستینا دارم.

Christina is feeling much better.

کریستینا خیلی بهتر است.

Thanks

با تشکر

to Mr.

از آقای

Steve and his lovely, supportive messages.

استیو و پیام های دوست داشتنی و حمایتی او.

Well, that's not just me.

خوب، این فقط من نیستم.

No. I'm just. Well, you're here with me.

نه. من فقط هستم. خب تو اینجا با من هستی

Oh, right.

درسته.

Yes. So? So, yes.

آره. بنابراین؟ درنتیجه بله.

And also other people as well.

و همچنین افراد دیگر.

So I think we've all cheered Christina up. So.

بنابراین فکر می کنم همه ما کریستینا را تشویق کرده ایم. بنابراین.

So we are glad to hear that you're feeling much better.

بنابراین ما خوشحالیم که می شنویم که شما احساس بسیار بهتری دارید.

I've got to go, Mr. Steve.

من باید بروم، آقای استیو.

Or else you're going to see me collapse on the floor

وگرنه خواهی دید که من روی زمین فرو می ریزم

because I'm in the baking sun.

چون زیر نور خورشید هستم.

It's all right for Steve is in the shade.

همه چیز برای استیو در سایه است.

I've taken care of Mr.

من از آقای استیو مراقبت کرده ام

Steve, but unfortunately, I'm all hot now because the sun is coming round.

، اما متأسفانه، اکنون همه گرمم است زیرا خورشید در حال آمدن است.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

We are definitely going now.

الان حتما میریم

Take care of yourselves.

مراقب خودت باش.

We are back on Wednesday and I will be with you from 2 p.m.

چهارشنبه برگشتیم و از ساعت 14 با شما هستم. به

UK time.

وقت انگلستان

And of course until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را می بینیم.

By the way, that's

به هر حال، اینجاست که

where you can find me on YouTube.

می توانید من را در یوتیوب پیدا کنید.

English Addict

معتاد انگلیسی

every Sunday and Wednesday from 2 p.m.

هر یکشنبه و چهارشنبه از ساعت 14. به

UK time.

وقت انگلستان

And of course until the next time we meet.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

Any final words, Mr. Steve?

سخن پایانی، آقای استیو؟

Yes. It's been lovely to be here.

آره. خیلی دوست داشتنی بود اینجا بودن

Hope you've learnt something.

امیدوارم چیزی یاد گرفته باشید

I hope you've enjoyed today's live stream and I look forward to seeing you all next week.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید و من مشتاقانه منتظر دیدار شما در هفته آینده هستم.

Have a lovely week and of course, until the next time we meet.

هفته خوبی داشته باشید و البته تا دیدار بعدی.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میاد

Yes you do.

بله شما انجام می دهید.

Take care.

مراقب باش. از

Enjoy your day and don't get too hot.

روز خود لذت ببرید و زیاد گرم نشوید.

And of course.

و البته. تا

Ta ta for now.

تا فعلا