ENGLISH ADDICT - LIVE - Special Guest Host --- Mr Lomax

Are we on?

آیا ما در حال حرکت هستیم؟

Are we on?

آیا ما در حال حرکت هستیم؟

Are we actually broadcasting now?

واقعا الان داریم پخش می کنیم؟

that's very nice.

خیلی خوبه.

I, I don't really know what to do now.

من الان واقعا نمیدونم چیکار کنم

Do I press a button?

آیا دکمه ای را فشار دهم؟

Which button do I press?

کدام دکمه را فشار دهم؟

Do I press?

فشار بدم؟

I don't know.

من نمی دانم.

I will just press one button and say what happens

من فقط یک دکمه را فشار می دهم و می گویم چه اتفاقی می افتد

and I

و من

don't know.

نمی دانم.

I think we are on

فکر می کنم در حال

my way out.

خروج هستیم.

I think now.

فکر میکنم الان

Hello, everyone.

سلام به همه

This is Mr.

این آقای

Lomax.

لومکس است.

I have to say, it feels very strange being here

باید بگویم، حضور زنده در اینجا با شما احساس بسیار عجیبی دارد،

with you live because it's been a very long time

زیرا

since I was with you last.

از آخرین باری که با شما بودم، مدت زیادی می گذرد.

And now I'm here with you today to say hello, because Mr.

و حالا من امروز اینجا با شما هستم تا سلام کنم، چون آقای

Duncan is in bed.

دانکن در رختخواب است.

He is tired, and we all know why.

او خسته است و همه ما می دانیم چرا.

We all know why that is happening because he is very alone.

همه ما می دانیم که چرا این اتفاق می افتد زیرا او بسیار تنها است.

He's an old fart, as my dad used to say.

او یک گوز قدیمی است، همانطور که پدرم می گفت.

He's over the hill.

او بالای تپه است.

He is about to kick the bucket.

نزدیک است به سطل لگد بزند.

I think so, because he is really, really old now.

من فکر می کنم اینطور است، زیرا او اکنون واقعاً پیر شده است.

I don't even know how old Mr.

من حتی نمی دانم آقای دانکن چند سال

Duncan is.

دارد.

I don't think he does either, because he's so old.

من فکر نمی کنم او این کار را انجام دهد، زیرا او خیلی پیر است.

Anyway, Mr.

به هر حال، آقای

Duncan has asked me to present

دانکن از من خواسته است که

today's live stream, but to be honest, I don't know what to do.

پخش زنده امروز را ارائه دهم، اما صادقانه بگویم، نمی دانم باید چه کار کنم.

I don't really know much about English.

من واقعاً چیز زیادی در مورد انگلیسی نمی دانم.

I know a lot about bananas.

من چیزهای زیادی در مورد موز می دانم.

Do you like bananas?

آیا شما موز دوست دارید؟

I like bananas.

من موز دوست دارم.

They come from Brazil

آنها از برزیل

and other parts of the world as well.

و سایر نقاط جهان نیز می آیند.

Bananas.

موز.

I love bananas.

من عاشق موز هستم.

I wish I could have all the bananas in their world

کاش می توانستم همه موزهای دنیای آنها را داشته باشم

and eat them all one by one.

و همه آنها را یکی یکی بخورم.

I wouldn't know how long it would take me to eat all the bananas.

نمی دانستم چقدر طول می کشد تا همه موزها را بخورم.

I went to, how long it would take me to peel

رفتم ببینم چقدر طول میکشه تا

all those bananas and eat them one by one.

همه موزها رو پوست بگیرم و یکی یکی بخورم.

Bananas are very good for you.

موز برای شما بسیار مفید است.

They are full of potassium.

آنها سرشار از پتاسیم هستند.

I learned that from Mr.

من این را از آقای استیو یاد گرفتم

Steve.

.

Because between you and me, Mr.

چون بین من و تو، آقای

Steve is much cleverer than Mr.

استیو بسیار باهوش تر از آقای

Duncan. Mr. Duncan? He's a bit.

دانکن است. آقای دانکن؟ او کمی است.

What's the word I want to use a word that's very offensive.

چه کلمه ای است که می خواهم از کلمه ای استفاده کنم که بسیار توهین آمیز است.

He's quite retarded, to be honest.

راستش او کاملا عقب مانده است.

But, Mr.

اما، آقای

Steve, To be honest, he is the brain

استیو، صادقانه بگویم، او مغزی است

that's the brains of this operation.

که مغز این عملیات است.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

He doesn't know anything.

او چیزی نمی داند.

He's a bit sick, to be honest.

راستش او کمی بیمار است.

A lot of people accuse me of being mean to Mr.

خیلی ها من را متهم می کنند که نسبت به آقای

Duncan, but to be honest with you, can you blame me?

دانکن بد رفتار کرده ام، اما اگر با شما صادق باشم، آیا می توانید مرا سرزنش کنید؟

Well,

خب

I'm bananas.

من موز هستم

I like bananas.

من موز دوست دارم.

They make me very happy.

آنها مرا بسیار خوشحال می کنند.

The other thing I like doing, of course, besides eating bananas,

کار دیگری که من انجامش را دوست دارم، البته غیر از خوردن موز،

is throwing my own faeces at human beings.

پرتاب مدفوع خودم به سمت انسان است.

Those two things give me so much pleasure.

این دو چیز به من لذت زیادی می‌دهد.

Mr. Duncan is old, but I am young.

آقای دانکن پیر است، اما من جوان هستم.

I am a young ape.

من یک میمون جوان هستم.

I'm not a monkey.

من میمون نیستم

A lot of people say I'm a monkey.

خیلی ها می گویند من یک میمون هستم.

I'm not a monkey.

من میمون نیستم

I am an ape because I don't have a tail.

من میمونم چون دم ندارم

Monkeys have tails.

میمون ها دم دارند.

Do I look like a monkey

آیا من شبیه میمون ها

do? Hi.

هستم؟ سلام.

all scared.

همه ترسیده

Of course. I doubt

البته. من شک دارم

who else wants to talk.

چه کسی دیگری می خواهد صحبت کند.

I suppose I should look at my phone here.

فکر کنم اینجا باید به گوشیم نگاه کنم.

he can't see it.

او نمی تواند آن را ببیند.

there it is. And,

ایناهاش. و

now I have to say hello to someone

حالا باید به کسی

on the live chat.

در چت زنده سلام کنم.

That's what Mr. Duncan told me to do.

این چیزی بود که آقای دانکن به من گفت.

He said, You've got to say hello to someone.

گفت: باید به یکی سلام کنی. با این حال،

The first person to appear on the live chat

اولین فردی که در چت زنده ظاهر می شود،

who is it, though?

کیست؟

Let's have a look. Ooh.

بیایید نگاهی بیندازیم. اوه

Hello to.

سلام به.

I wish I could read it.

کاش می توانستم آن را بخوانم.

He Vitesse, Vitus.

او Vitesse، Vitus.

I don't know. Hello there.

من نمی دانم. سلام.

Vitesse says hello, so I will say hello to you as well.

ویتسه می گوید سلام، پس من هم به شما سلام می کنم.

Hello V test.

سلام تست V.

I think I have to give you a round of applause.

من فکر می کنم باید یک دور از شما تشویق کنم.

Do I? Okay. I will press.

آیا من؟ باشه. فشار خواهم داد.

Which button shall I press?

کدام دکمه را فشار دهم؟

This one here.

این یکی اینجا.

You must give me lots of applause.

باید خیلی تشویقم کنی

I enjoyed that.

من از آن لذت بردم.

I wish someone would give me applause.

کاش یکی به من تشویق می کرد

I never get applause for anything.

من هرگز برای چیزی تشویق نمی شوم.

At least once in my life.

حداقل یک بار در زندگی من.

I would like to get some applause.

من می خواهم کمی تشویق کنم.

well, you can't have everything in life.

خوب، شما نمی توانید همه چیز را در زندگی داشته باشید.

Hello.

Also to him.

سلام.

همچنین به او.

I can't see the phone.

من نمیتونم گوشی رو ببینم

Beatriz is here as well.

Beatriz اینجا هم هست.

I suppose I should say hello to Beatrice.

فکر می کنم باید به بئاتریس سلام کنم.

Beatrice.

بئاتریس

It's nice to see you.

از دیدنت خوشحالم او

He apparently I have to sing as well.

ظاهرا من هم باید بخوانم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

It's so nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

What do you belong up about today?

امروز به چه چیزی تعلق داری؟

I thought that.

I thought that, But

من فکر کردم که.

من فکر کردم، اما آیا از

did you enjoy my song?

آهنگ من لذت بردید؟

I think my singing is much better than Mr.

فکر می کنم خوانندگی من خیلی بهتر از آقای

Duncan is.

دانکن است.

His singing is a load of.

آواز او بار است.

I nearly swore then I do have a habit of swearing.

تقریباً قسم خوردم، پس عادت دارم که فحش بدهم.

Sometimes I say words that I shouldn't.

گاهی حرف هایی می زنم که نباید.

So if I do swear today, I'm

بنابراین اگر امروز قسم بخورم،

sorry that I'm not as polite as Mr.

متاسفم که به اندازه آقای

Duncan or Mr. Steve.

دانکن یا آقای استیو مودب نیستم.

They are actual gentlemen.

آنها آقایان واقعی هستند.

Even though Mr.

با وجود اینکه آقای

Duncan is a bit stupid,

دانکن کمی احمق است،

Mr. Steve is the clever one.

آقای استیو باهوش است.

Do you like my banana?

آیا موز من را دوست دارید؟

It's big and juicy, and I can't take my eyes off it.

بزرگ و آبدار است و نمی توانم چشم از آن بردارم.

I'm going to eat that banana later.

بعدا میرم اون موز رو بخورم

So what else normally happens?

بنابراین چه چیز دیگری به طور معمول اتفاق می افتد؟ به

I've been told that I have to read some words, but I don't have any.

من گفته اند که باید چند کلمه را بخوانم، اما هیچ کدام را ندارم.

I have bananas. I like bananas.

من موز دارم من موز دوست دارم.

Would you like to talk about bananas?

آیا می خواهید در مورد موز صحبت کنید؟

I like to have a banana and I breakfast.

من دوست دارم یک موز بخورم و صبحانه می کنم.

I like to have a banana for my pants.

من دوست دارم یک موز برای شلوارم داشته باشم.

I too have a banana for my support.

من هم یک موز برای حمایت دارم.

I like to have a banana very much.

من خیلی دوست دارم موز بخورم.

Also, the things I say have to rhyme.

همچنین چیزهایی که من می گویم باید قافیه باشد.

Apparently, according to Mr.

ظاهراً به گفته آقای

Duncan,

دانکن،

apparently the view is like that when I do that.

ظاهراً وقتی من این کار را انجام می دهم، دیدگاه چنین است.

Hello to who else can I say hello to someone else?

سلام به چه کسی می توانم به دیگری سلام کنم؟

Is it okay?

خوبه؟

Is it a loud when I get kicked off?

وقتی اخراج می شوم بلند است؟

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Beatrice.

بئاتریس

Mr. Duncan has told me that you live in the mountains.

آقای دانکن به من گفته است که شما در کوهستان زندگی می کنید.

Is it true?

آیا حقیقت دارد؟

I've never been that high up.

من هرگز آنقدر بالا نبودم

The highest I've ever been.

بالاترین چیزی که تا به حال بوده ام. آیا

Is that top of Mr. Duncan's dams and tree?

آن بالای سدها و درخت آقای دانکن است؟

When I was swinging around, I was looking for some bananas.

وقتی داشتم تاب می خوردم دنبال موز می گشتم.

But there weren't any.

اما هیچکدام نبودند.

I was trying to find bananas, but no bananas for me.

سعی می کردم موز پیدا کنم، اما هیچ موزی برایم نداشت.

Only time zones.

فقط مناطق زمانی

And I don't like them.

و من آنها را دوست ندارم.

They're too bitter.

آنها خیلی تلخ هستند.

I don't like them.

من آنها را دوست ندارم.

No, no, no, no, no, no, no, no, no.

نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه.

Definitely don't.

قطعا اینطور نیست.

Hello?

سلام؟

Hello? Lewis.

سلام؟ لوئیس

Lewis.

لوئیس

Apparently, Lewis,

ظاهراً لوئیس

according to Mr.

به گفته آقای

Duncan,

دانکن فردی

is a very lively

بسیار سرزنده

and very excited person.

و بسیار هیجان زده است.

Apparently, when Mr.

ظاهراً وقتی آقای

Duncan went to Paris, he had to follow

دانکن به پاریس رفت، مجبور شد

Lewis around the city because he couldn't keep up.

لوئیس را در شهر تعقیب کند، زیرا او نمی‌توانست جلو بیاید.

As I said already, Mr.

همانطور که قبلاً گفتم، آقای

Duncan is so unfit and

دانکن بسیار نامناسب و

old. It's true, unfortunately.

پیر است. درسته متاسفانه

Hello, Lewis.

سلام، لوئیس.

I've never met you before, but I hope one day we can meet up.

من هرگز شما را ندیده بودم، اما امیدوارم روزی بتوانیم همدیگر را ملاقات کنیم.

And shall I rap in on it together?

و آیا با هم به آن رپ بزنم؟ آیا

Wouldn't that be good?

این خوب نیست؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello.

سلام.

Also to send one.

همچنین برای ارسال.

Hello? Sent? Why not?

سلام؟ ارسال شد؟ چرا که نه؟

I like your name.

اسمت را دوست دارم.

It sounds very nice. It's nice to say.

صداش خیلی قشنگه گفتنش خوبه

It really comes out in a nice way.

واقعاً به طرز زیبایی ظاهر می شود.

Send her away.

بفرستش دور

I like that very much.

من آن را خیلی دوست دارم.

So who else is here?

پس کی دیگه اینجاست؟

hello to.

سلام به.

I think that might be Claudia.

فکر می کنم ممکن است کلودیا باشد.

Is that Claudia?

اون کلودیا هست؟

Now, apparently, Mr.

حالا ظاهراً آقای

Duncan has told me if I see Claudia

دانکن به من گفته است که اگر کلودیا را

on the live chat, I have to sing a song.

در چت زنده ببینم، باید یک آهنگ بخوانم.

What's

چه

cooking, Claude?

آشپزی است، کلود؟

What have you got in your past?

چه چیزی در گذشته خود دارید؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Claudia, what

کلودیا،

is in your pot?

در گلدان شما چیست؟

What is it?

What are you cooking? What's cooking?

چیست؟

چی می پزی؟ آشپزی چیست؟

Maybe you are having bananas.

شاید شما موز می خورید.

Maybe you are having bananas with

شاید با

pasta.

ماکارونی موز مصرف می کنید.

Bananas with custard.

موز با کاسترد.

Bananas with

موز با

ice cream.

بستنی.

I could eat that right now.

میتونستم همین الان بخورمش

I am hungry.

من گرسنه هستم.

Mr. Duncan has paid me

آقای دانکن

to do this.

برای این کار به من پول داده است.

He's given me this banana here. Can you see it?

او این موز را اینجا به من داده است. میتونی ببینیش؟ به

It looks lovely.

نظر دوست داشتنی میاد

It looks nice and ripe.

زیبا و رسیده به نظر می رسد.

Something ripe is often something that is ready.

چیزی رسیده اغلب چیزی است که آماده است.

Ready to eat or ready to pick from the plant

آماده خوردن یا آماده چیدن از گیاه

or the tree.

یا درخت.

Mr. Lomax,

آقای لومکس، من همین

that is who I am.

هستم.

I met she came and he.

دیدم او آمد و او.

Sometimes I'm very polite,

گاهی اوقات من خیلی مودب هستم،

but I'm also lovely as well,

اما همچنین دوست داشتنی هستم،

So I can get away with it, I suppose. To

بنابراین فکر می کنم می توانم از آن دور شوم. به

hell, no.

جهنم، نه.

To hand over to Marcy here.

اینجا را به مارسی بسپارم.

Marcy is here as well.

مارسی هم اینجاست.

Also, we have said Amir, I.

همچنین گفته ایم امیر، من

Hello, said Amir.

سلام، امیر گفت.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Very good to see you here on the live chat.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم.

A lot of people are missing, Mr. Duncan.

افراد زیادی گم شده اند، آقای دانکن. می

They are asking, where is Mr. Duncan?

پرسند آقای دانکن کجاست؟

I can tell you now, Mr.

اکنون می توانم به شما بگویم، آقای

Duncan is in bed,

دانکن در رختخواب است،

is sleeping.

خواب است.

And you know why?

و می دانید چرا؟

Because he's been doing live streams every day.

چون او هر روز در حال پخش زنده است.

And apparently.

و ظاهرا

Well, let's be honest,

خب، راستش را بخواهید،

he's getting old and he can't do it every day.

او دارد پیر می شود و نمی تواند هر روز این کار را انجام دهد.

He can't do anything every day.

او نمی تواند هر روز کاری انجام دهد.

To be honest.

صادقانه بگویم.

Sometimes he doesn't do anything

گاهی تمام روز کاری انجام نمی دهد

all day.

.

He just sits and watches YouTube videos

او فقط می نشیند و ویدیوهای یوتیوب را

like this.

اینگونه تماشا می کند.

In fact, I've just realised maybe you are doing the same thing.

در واقع، من تازه متوجه شدم که شاید شما هم همین کار را می کنید.

Maybe he was sitting there watching this, but because you have nothing to do,

شاید او در آنجا نشسته بود و این را تماشا می کرد، اما به این دلیل که شما کاری ندارید،

or maybe you are trying to avoid doing something.

یا شاید سعی می کنید از انجام کاری اجتناب کنید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

What time is it?

ساعت چند است؟

It's 2:18 o'clock and this is Mr.

ساعت 2:18 است و این آقای

Lomax.

لومکس است.

Life with you on YouTube.

زندگی با شما در یوتیوب.

It's very nice to be here with you.

خیلی خوب است که اینجا با شما هستم.

And I hope we can become very good friends.

و امیدوارم بتوانیم دوستان بسیار خوبی برای هم باشیم.

In fact, I think if I do a very good job of this,

در واقع، فکر می‌کنم اگر این کار را خیلی خوب انجام دهم،

I might be able to come on all the time, I imagine.

ممکن است بتوانم همیشه در این زمینه حضور داشته باشم.

Imagine that.

تصور کنید که.

Imagine if I could come out all the time doing this with you.

تصور کن می توانستم همیشه با تو این کار را انجام دهم.

That would be amazing, wouldn't it?

این شگفت انگیز خواهد بود، اینطور نیست؟

Well, how? Maybe.

خوب، چطور؟ شاید.

Maybe we can do it again some time.

شاید بتوانیم مدتی دوباره این کار را انجام دهیم.

Who knows?

چه کسی می داند؟

I'm going to have a break because I need a drink of water.

من می روم استراحت کنم زیرا به یک نوشیدنی آب نیاز دارم.

Even people like me

حتی افرادی مثل من،

cheeky apes sometimes need to drink some water.

میمون‌های گنده گاهی اوقات نیاز به نوشیدن آب دارند. الان

I will be right back.

بر میگردم.

Please don't go away.

لطفا دور نشو

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

The interview and

مصاحبه و

I'll be back.

من برمیگردم

well, I don't mind it.

خوب من برام مهم نیست

I don't know what's happening.

من نمی دانم چه اتفاقی می افتد.

All I know is I don't have a clue how to do this.

تنها چیزی که می دانم این است که نمی دانم چگونه این کار را انجام دهم.

A bit like Mr. Duncan. Ready?

کمی شبیه آقای دانکن. آماده؟ به

He looks like he knows what he's doing.

نظر می رسد که می داند چه کار می کند.

But to be honest with you, I can tell you

اما اگر با شما صادق باشم، می توانم به شما بگویم که

now he does not.

او این کار را نمی کند.

And he doesn't have a clue. He doesn't.

و او سرنخی ندارد. او این کار را نمی کند.

He just presses the buttons, He makes a wish,

او فقط دکمه ها را فشار می دهد، آرزو می کند

and he hopes that everything will be all right.

و امیدوار است که همه چیز درست شود.

Floating bananas all around me.

موزهای شناور در اطراف من.

it's too exciting.

خیلی هیجان انگیز است

Really.

واقعا

I'm being very distracted by this banana.

حواسم به این موز خیلی پرت شده.

I want to eat it.

من می خواهم آن را بخورم.

I want to.

Gobble, gobble to eat something very fast.

من می خواهم.

قورت دادن، قورت دادن برای خوردن چیزی خیلی سریع.

You couple that thing

شما آن چیز را

down very quickly.

خیلی سریع جمع می کنید.

Hello, Life chat.

سلام چت زندگی

I have Mr. Duncan's phone here.

من گوشی آقای دانکن را اینجا دارم.

I can see some people joining in.

من می توانم ببینم که برخی افراد به آن ملحق می شوند.

Hello.

سلام.

Hello. To Partridge.

سلام. به کبک.

Partridge in a pear tree.

کبک در درخت گلابی.

Thank you. Is a partridge in a pear tree.

متشکرم. کبک در درخت گلابی است.

Because when Christmas comes, we often sing a song

زیرا زمانی که کریسمس فرا می رسد، ما اغلب آهنگی

about a partridge in a pear tree

در مورد کبک در درخت گلابی می خوانیم که

celebrating the 12 days of Christmas.

12 روز کریسمس را جشن می گیرد.

I wonder what Mr.

من تعجب می کنم که آقای

Duncan will buy me for Christmas.

دانکن برای کریسمس برای من چه خواهد خرید.

I wonder

تعجب می کنم

maybe something nice.

شاید چیز خوبی باشد.

Maybe something

شاید چیزی

that looks like that.

که شبیه آن است.

maybe a banana.

شاید یک موز

Maybe. How great.

شاید. چقدر خوب.

Have bananas.

موز بخورید

Imagine that, if you will.

اگر بخواهید آن را تصور کنید.

Or if you eat an ALU, as Mr.

یا اگر یک ALU می خورید، همانطور که آقای

Duncan would say

دانکن

hello to our new friend who is running today's live stream.

به دوست جدید ما که پخش زنده امروز را اجرا می کند، سلام می کند.

May I introduce myself? Jean

ممکن است خودم را معرفی کنم؟ ژان

Ni Giovani.

نی جیوانی.

Hello, Giovani.

سلام جیوانی

Nice to see you.

از دیدن شما خوشحالم.

I'm very happy

بسیار خوشحالم

that you can join me

که امروز می توانید

today on the live stream.

در پخش زنده به من بپیوندید.

Mr. Duncan is being very lazy today.

آقای دانکن امروز خیلی تنبل است.

He's sleeping at the moment, he's having dreams.

او در حال حاضر خواب است، او رویا می بیند.

I wonder what Mr.

Duncan dreams about.

من تعجب می کنم که آقای

دانکن در مورد چه خوابی می بیند.

Maybe we shouldn't ask.

شاید نباید بپرسیم

Maybe he should keep that sort of thing to himself.

شاید باید این جور چیزها را برای خودش نگه دارد.

Hello.

Also to

سلام.

همچنین می

I can see a very familiar name.

توانم یک نام بسیار آشنا را ببینم.

Florence.

فلورانس.

I remember Florence.

یاد فلورانس افتادم

Florence has been watching Mr.

فلورانس

Duncan's live streams for a long time, so I like that.

مدت زیادی است که استریم های زنده آقای دانکن را تماشا می کند، بنابراین من آن را دوست دارم.

I like when we see other people

دوست دارم وقتی افراد دیگری را می بینیم

who we haven't seen for a long time.

که مدت هاست ندیده ایم.

So you might actually say that this is a type of rendezvous.

بنابراین ممکن است واقعاً بگویید که این یک نوع قرار ملاقات است.

So it's lovely.

پس دوست داشتنی است.

It's lovely to be here again.

دوست داشتنی است که دوباره اینجا هستم. می

I know a lot of people have asked, where is Mr.

دانم خیلی ها پرسیده اند آقای

Lomax?

لومکس کجاست؟

Well, I've been very busy.

خب من خیلی سرم شلوغ بود

I went to Hollywood for a while.

مدتی به هالیوود رفتم. در حال

I was writing episodes of The Big Bang Theory.

نوشتن قسمت‌هایی از تئوری بیگ بنگ بودم.

But when the Big Bang Theory finished, then I had no work.

اما وقتی تئوری بیگ بنگ تمام شد، دیگر کاری نداشتم.

So I tried to write some screenplays.

بنابراین سعی کردم چند فیلمنامه بنویسم.

I wrote a brilliant story about

من یک داستان درخشان در

about a chimpanzee.

مورد یک شامپانزه نوشتم.

He goes back in time and he lands on a planet

او به گذشته برمی گردد و در سیاره ای

full of human beings,

پر از انسان فرود می آید

and I called it Planet of the Humans.

و من آن را سیاره انسان ها نامیدم.

Apparently nobody liked it.

ظاهرا هیچ کس آن را دوست نداشت.

They rejected it.

آن را رد کردند.

Paramount rejected it.

پارامونت آن را رد کرد.

They said, No, thank you.

گفتند: نه، ممنون.

We're too busy making superhero movies.

ما خیلی مشغول ساخت فیلم های ابرقهرمانی هستیم.

If you wrote a story about a superhero monkey

اگر داستانی درباره یک میمون ابرقهرمان

or a superhero chimpanzee,

یا یک شامپانزه ابرقهرمان نوشتید،

you might be interested.

ممکن است برایتان جالب باشد.

And I suddenly realised no one has done that.

و من ناگهان متوجه شدم که هیچ کس این کار را نکرده است.

No one has written a story about a superhero chimpanzee.

هیچ کس داستانی درباره یک شامپانزه ابرقهرمان ننوشته است.

So maybe, maybe I could do that.

پس شاید، شاید بتوانم این کار را انجام دهم. در حال

I'm working on my next screenplay,

کار بر روی فیلمنامه بعدی ام هستم

which is called Going Back and then Returning to the Future.

که به نام بازگشت به آینده و سپس بازگشت به آینده است.

It's about a chimpanzee who discovers how to time travel.

این در مورد شامپانزه ای است که نحوه سفر در زمان را کشف می کند.

He goes back in time, but unfortunately he accidentally meets up

او به گذشته برمی گردد، اما متأسفانه به طور اتفاقی

with his chimpanzee mother and she's very young at that time

با مادر شامپانزه اش آشنا می شود و او در آن زمان بسیار جوان است

and they fall in love.

و آنها عاشق هم می شوند.

But then, unfortunately, it causes problems with the time continuum.

اما متأسفانه در تداوم زمانی مشکلاتی ایجاد می کند.

As you know, If you do that, he goes all sorts of problems.

همانطور که می دانید، اگر شما این کار را انجام دهید، او با انواع مشکلات روبرو می شود.

We call it the butterfly effect, The butterfly effect.

ما آن را اثر پروانه ای، اثر پروانه ای می نامیم.

So that's my latest screenplay.

پس این آخرین فیلمنامه من است.

I've called it going back in time and then going back

من آن را بازگشت در زمان و سپس بازگشت

in time to the Future or something like that.

در زمان به آینده یا چیزی شبیه به آن نامیده ام.

It's still a very rough draft.

هنوز یک پیش نویس بسیار خشن است.

I'm still working on it, to be honest.

صادقانه بگویم من هنوز روی آن کار می کنم.

But I didn't like Planet of the Humans for some reason.

اما سیاره انسان ها را به دلایلی دوست نداشتم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Maybe human beings are not as nice as they appear.

شاید انسان ها آنقدر که به نظر می رسند خوب نباشند.

Sometimes human beings can be a little bit

گاهی اوقات انسان ها می توانند کمی

spiteful and all of.

کینه توز باشند.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Do you think human beings generally are good,

آیا فکر می‌کنید انسان‌ها عموماً خوب هستند

or do you think genuinely human beings are not so good?

یا فکر می‌کنید واقعاً انسان‌ها چندان خوب نیستند؟

I don't mind.

من مشکلی ندارم.

Mr. Duncan treats me well,

آقای دانکن با من خوب رفتار می کند،

even though sometimes he is a bit stupid.

هرچند گاهی اوقات کمی احمق است.

As I said,

همانطور که گفتم

Mr. Steve is the one who runs the show behind the scenes.

آقای استیو کسی است که سریال را در پشت صحنه اجرا می کند.

He's the brains behind all this.

او مغز پشت همه اینهاست.

Not Mr. Duncan.

نه آقای دانکن

He just likes to surf the wave of

او فقط دوست دارد در

international stardom here on YouTube.

اینجا در یوتیوب در موج ستارگان بین المللی گشت و گذار کند.

But really, it's Mr. Steve. He does all the work.

اما در واقع، این آقای استیو است. او همه کارها را انجام می دهد.

He does

او

just that sometimes.

گاهی اوقات همین کار را می کند.

Hello

سلام

to everyone.

به همگی.

No one else watching me,

هیچ کس دیگری مرا تماشا نمی کند،

because I want is happening.

زیرا من می خواهم اتفاق می افتد.

If you like bananas, you are going to love

اگر موز دوست دارید،

next week's live stream because I am going to be presenting

پخش زنده هفته آینده را دوست خواهید داشت زیرا من قرار است

all of the live streams next week.

هفته آینده همه پخش‌های زنده را ارائه کنم.

That's what Mr.

Duncan said anyway.

به هر حال آقای دانکن همین را گفت.

It is part of the agreement for doing this.

بخشی از توافق برای انجام این کار است.

He said, Mr.

او گفت، آقای

Lomax, if you do my big favour on Friday,

لومکس، اگر روز جمعه لطف بزرگی به من بکنید،

maybe I can let you present next week as well

شاید بتوانم به شما اجازه بدهم که هفته آینده هم

if you do a good job of it, although you will have lots of viewers.

اگر کارتان را خوب انجام دهید، ارائه کنید، هرچند بینندگان زیادی خواهید داشت.

Hopefully if you don't have lots of viewers, then I won't.

امیدوارم اگر شما بیننده زیادی ندارید، من نخواهم داشت.

I won't let you do it next week.

من به شما اجازه نمی دهم این کار را در هفته آینده انجام دهید.

So I hope I have lots and lots of viewers

بنابراین امیدوارم بیننده های زیادی داشته باشم

and I hope lots and lots of likes as well.

و همچنین امیدوارم لایک های زیادی داشته باشم.

You have to like what I do.

شما باید کاری را که من انجام می دهم دوست داشته باشید.

Apparently, YouTube is not the same as

ظاهراً یوتیوب مثل

it was the last time you saw me here.

آخرین باری که من را اینجا دیدید نیست.

It's changed a lot.

خیلی عوض شده

Apparently, there are millions and millions of people

ظاهرا میلیون ها و میلیون ها نفر

now making videos on YouTube.

در حال حاضر در یوتیوب ویدیو می سازند.

So Mr.

Duncan has been lost.

بنابراین آقای

دانکن گم شده است.

He's been lost in the sea of content.

او در دریای محتوا گم شده است.

There is too much stuff on the Internet.

چیزهای زیادی در اینترنت وجود دارد.

I do feel sorry for Duncan, really.

من واقعا برای دانکن متاسفم.

He tries his best.

او تمام تلاشش را می کند.

He's not the brightest person in the world, but he tries.

او باهوش ترین فرد جهان نیست، اما تلاش می کند.

He gives it his best shot.

او بهترین شوت خود را به نمایش می گذارد.

Even though sometimes he hack, he acts

با وجود اینکه گاهی هک می کند،

like a child.

مثل یک بچه رفتار می کند.

He's a little bit childish.

او کمی بچه گانه است.

Did you see him? Just.

او را دیدی؟ فقط

He was playing on the swings and on the slide,

او مثل یک بچه بزرگ و بزرگ روی تاب و سرسره بازی می کرد

like a big grown up kid.

.

Pathetic, really, isn't it?

واقعاً رقت انگیز است، اینطور نیست؟

When you think about it? It is.

وقتی به آن فکر می کنید؟ این است.

Do I do Any impressions?

آیا برداشتی را انجام دهم؟

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

I do a very good impression of Rod Stewart.

من برداشت بسیار خوبی از راد استوارت دارم.

He if you want my bad and you think and sexy.

او اگر بد من را می خواهی و تو فکر می کنی و سکسی.

Come on, baby, let me know

بیا عزیزم،

if you feel a need and just come up and see me handy.

اگر احساس نیاز کردی به من خبر بده و فقط بیا و من را در دسترس ببین.

Won't you let me know that you know

نمیذاری به من بفهمونی که تو

Dee dee dee dee dee dee dee like that.

اینطوری دی دی دی دی دی دی رو میشناسی.

It was just like Rod Stewart.

درست مثل راد استوارت بود.

I do other impressions as well.

برداشت های دیگر را نیز انجام می دهم.

I just let out a little fart.

من فقط گوز کمی بیرون دادم.

I hope you don't mind.

امیدوارم مشکلی نداشته باشی

Is too many bananas.

موز خیلی زیاد است

That's the problem. If you eat too many bananas.

مشکل همینه اگر بیش از حد موز می خورید.

there it was again.

دوباره آنجا بود

I'm sorry if you eat too many bananas.

متاسفم اگر زیاد موز می خورید.

Yeah, you.

آره تو.

He if that's a lot.

او اگر این مقدار زیادی است.

Unfortunately, I can't.

متأسفانه نمی توانم.

I can't help it.

من نمی توانم کمکی به آن کنم.

This is not my fault.

این تقصیر من نیست.

Mr. Duncan likes music from the 1980s.

آقای دانکن موسیقی دهه 1980 را دوست دارد.

I think.

من فکر می کنم.

I think they were all a bit strange.

فکر می کنم همه آنها کمی عجیب بودند.

A lot of the pop singers in the 1980s were really weird.

بسیاری از خوانندگان پاپ در دهه 1980 واقعاً عجیب بودند.

Were they?

آنها بودند؟

Some of them men were wearing women's clothes and wearing makeup.

برخی از آنها مردان لباس زنانه پوشیده و آرایش کرده بودند.

It looked so strange.

خیلی عجیب به نظر می رسید

Really, really weird.

واقعا خیلی عجیبه

But Mr.

اما

Duncan seems to enjoy that sort of things, so

به نظر می رسد که آقای دانکن از این جور چیزها لذت می برد، بنابراین

I'm not going to judge him even though I really want to.

با وجود اینکه واقعاً می خواهم او را قضاوت نمی کنم.

But I won't.

اما من این کار را نمی کنم.

Mr. Steve, on the other hand, is lovely.

از طرف دیگر آقای استیو دوست داشتنی است.

He's he's so normal.

اون خیلی عادیه

He's so kind and gentle.

او خیلی مهربان و مهربان است.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Mr. Duncan, he's like, he's like a yobo Yobo.

آقای دانکن، او مانند یوبو یوبو است.

That's a great word.

این یک کلمه عالی است.

Yobo as Mr.

Yobo به

Duncan would say that is a very interesting word.

قول آقای دانکن کلمه بسیار جالبی است.

Yobo is a

یوبو فردی است

person who is unruly.

که سرکش است.

They are not a very nice person.

خیلی آدم خوبی نیستند.

Glide often a young person who misbehaves a lot

اغلب اوقات یک فرد جوان که رفتار نادرست زیادی دارد، یک نفر است،

is a, you know,

می دانید،

yeah, yeah. Thing as well.

بله، بله. چیز هم همینطور.

Mr. Duncan is he's a yobo.

آقای دانکن او یک یوبو است.

Hello,

سلام

Osun.

اوسون.

Hello, Merson.

سلام مرسون

Nice to see I've heard a lot about you because you will always

خوشحالم که دیدم چیزهای زیادی در مورد شما شنیده ام زیرا

you are always so friendly on here.

همیشه در اینجا بسیار دوستانه خواهید بود.

And at the end of Mr.

و در پایان

Duncan's life. Strange.

زندگی آقای دانکن. عجیب.

You always say I have something to do.

شما همیشه می گویید من کاری برای انجام دادن دارم.

Now I must go until the next time.

حالا باید برم تا دفعه بعد.

That's what Mr.

Duncan told me anyway.

به هر حال آقای دانکن این را به من گفت.

He always likes to talk about you.

او همیشه دوست دارد در مورد شما صحبت کند.

He talks about you.

او در مورد شما صحبت می کند.

quite often.

اغلب.

I get the feeling

من این احساس را دارم

that Mr.

Duncan likes you all very much.

که آقای

دانکن همه شما را خیلی دوست دارد.

In fact, I would go as far as to say

در واقع، من تا آنجا پیش می روم که بگویم

he loves you.

او شما را دوست دارد.

He loves doing this.

او عاشق انجام این کار است.

He likes doing this very much.

او این کار را خیلی دوست دارد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I'm very tired.

خیلی خسته ام.

I've just realised this is actually very tiring.

من تازه متوجه شدم که این در واقع بسیار خسته کننده است. انجام

It does make you feel tired doing this.

این کار باعث می شود احساس خستگی کنید.

I feel tired.

احساس خستگی میکنم.

I also feel hungry because I haven't eaten anything since this morning.

من هم احساس گرسنگی می کنم چون از امروز صبح چیزی نخورده ام.

So I'm going to have this banana in a moment.

بنابراین من می خواهم این موز را در یک لحظه بخورم.

I think that's what I'm going to do and then

فکر می کنم این کاری است که قرار است انجام دهم و سپس

I might have a little rest as well.

ممکن است کمی استراحت هم داشته باشم.

So no, I think I understand why this

بنابراین نه، فکر می‌کنم می‌دانم چرا این

live streaming is so exhausting

پخش زنده اینقدر طاقت‌فرسا است

because it does it makes you feel quite tired.

زیرا باعث می‌شود شما کاملاً خسته شوید.

And I'm feeling tired right now.

و من در حال حاضر احساس خستگی می کنم.

I think maybe it's because I've been farting too much.

فکر می کنم شاید به این دلیل است که من بیش از حد گوز خورده ام.

there it was again.

دوباره آنجا بود

I'm sorry about that.

درباره ی آن قضیه متاسفم.

I'm glad Mr.

Duncan isn't here, or else he would be complaining about a smell.

خوشحالم که آقای

دانکن اینجا نیست، وگرنه از بو شکایت می کند.

I'm going.

من دارم میروم.

And I think Mr.

و من فکر می کنم آقای

Duncan will be here tomorrow.

دانکن فردا اینجا خواهد بود.

Hopefully, he will be refreshed after his sleep

انشالله بعد از خواب سرحال شود

and he will have lots of energy.

و انرژی زیادی داشته باشد.

Mr. Duncan will be back with you

آقای دانکن فردا پیش شما خواهد بود

tomorrow.

.

I am going now.

الان دارم میرم

I've loved doing this.

من عاشق انجام این کار بودم

I really have enjoyed it.

من واقعا از آن لذت برده ام.

And it's nice to be here without Mr.

و خیلی خوب است که اینجا باشم بدون اینکه آقای

Duncan being around spoiling everything

دانکن

with his jolly humour and his childish behaviour.

با شوخ طبعی و رفتار کودکانه اش همه چیز را خراب کند.

So it is nice to do something different, don't you think?

بنابراین خوب است که کاری متفاوت انجام دهید، فکر نمی کنید؟

I think I think so, yes.

فکر می کنم اینطور فکر می کنم، بله.

I will leave you.

من تو را ترک خواهم کرد.

See you very soon.

خیلی زود میبینمت

I hope it is not as long as the last time we were apart.

امیدوارم مثل دفعه قبل که از هم دور بودیم طولانی نباشد.

Giovanni says

جیووانی می گوید

you must open the window

باید پنجره را باز کنی

to let the stinky banana farts out.

تا موز بدبو بیرون بیاید.

I think you're right. Actually, I will do that.

فکر می کنم حق با شماست. در واقع من این کار را خواهم کرد.

I'm going hell, and I hope you've enjoyed

من دارم به جهنم می روم و امیدوارم از

this live stream a little bit.

این پخش زنده کمی لذت برده باشید.

Unusual? Yes, maybe

غیر معمول؟ بله، شاید

a little bit strange, perhaps.

کمی عجیب باشد، شاید.

But as Mr.

اما همانطور که آقای

Duncan often says, See you soon.

دانکن اغلب می گوید، به زودی می بینمت.

And of course,

و البته،

ta ta For now.

تا تا در حال حاضر. این

Is that it?

است؟

Can I go now?

الان میتونم برم؟

Can I have my banana?

آیا می توانم موز خود را داشته باشم؟

mmm banana!

ممم موز!

I'm a big

من

boy now, but

الان پسر بزرگی هستم اما