Don't give up - Be Patient / English Addict - 280 - 🔴LIVE Learning from England / 11th Feb 2024

it's so rather nice day today.

امروز خیلی روز خوبی است

The weather is looking quite nice.

هوا کاملاً خوب به نظر می رسد.

I hope you are having a good day where you are

امیدوارم در جایی که هستید روز خوبی را سپری کرده باشید

and I hope everything is lovely.

و امیدوارم همه چیز دوست داشتنی باشد.

We have sunshine today.

امروز آفتاب داریم

You'll be pleased to hear there is sun in the sky and everything is rather nice.

از شنیدن اینکه خورشید در آسمان وجود دارد و همه چیز نسبتاً خوب است، خوشحال خواهید شد.

Welcome to another live stream.

به پخش زنده دیگری خوش آمدید.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی به شما می آید .

Of course you know where it is.

البته میدونی کجاست

Of course you know where it is.

البته میدونی کجاست

It's England now.

الان انگلیس است

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

Hello.

سلام.

Fancy seeing you here on the Internet.

دوست دارم شما را اینجا در اینترنت ببینم.

Hi, everybody. This is Mr.

سلام به همه. این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلستان است.

How are you today?

امروز چطوری؟ حالت

Are you okay?

خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you feeling happy today?

امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling superduper.

امیدوارم احساس فوق العاده ای داشته باشید.

I hope you are full of beans.

امیدوارم پر از لوبیا باشید.

I hope you are feeling bright and sparkly.

امیدوارم احساس روشن و درخشانی داشته باشید.

Welcome to another English addict.

به یک معتاد انگلیسی دیگر خوش آمدید.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am a very big fan

شاید بگویید من از طرفداران بسیار زیاد

of the English language.

زبان انگلیسی هستم.

I love it.

عاشقشم.

In fact, for all of my life, I can safely say

در واقع، در تمام عمرم به جرات می توانم بگویم که

I have always loved the English language.

همیشه عاشق زبان انگلیسی بوده ام.

Hello, everyone.

سلام به همه

It's nice to see you here on this bright and spring like

خوشحالم که شما را در این بهاری روشن و مانند

Sunday here in England.

یکشنبه اینجا در انگلیس می بینم.

We are having some lovely weather.

هوای خوبی داریم

I can't resist showing you once again outside.

من نمی توانم مقاومت کنم که یک بار دیگر شما را بیرون نشان دهم.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

That is looking rather nice, I have to say.

باید بگویم که نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

Over the past couple of days, we've had some lovely.

در طی چند روز گذشته، چیزهای دوست داشتنی داشتیم. این که

Whether it is starting to feel like spring is in the air.

آیا شروع به احساس بهار در هوا می کند.

But of course, winter still has a few more weeks to go before it ends.

اما مطمئناً زمستان هنوز چند هفته دیگر تا پایان آن باقی مانده است.

So it isn't quite spring just yet.

بنابراین هنوز کاملاً بهار نشده است.

So I suppose we should not get too excited at the moment.

بنابراین فکر می کنم در حال حاضر نباید خیلی هیجان زده شویم .

Do not get

دریافت نکنید

because sometimes there is a great phrase in English.

زیرا گاهی اوقات یک عبارت عالی در انگلیسی وجود دارد.

Do not count your chickens before they have hatched

جوجه های خود را قبل از بیرون آمدن نشمارید

because they might not all come out.

زیرا ممکن است همه آنها بیرون نیایند.

So sometimes it is best to wait to be patient

بنابراین گاهی اوقات بهتر است صبر کنید

to find out what will happen,

تا بفهمید چه اتفاقی خواهد افتاد،

which just happens to be the subject of today's live stream.

چیزی که اتفاقا موضوع پخش زنده امروز است.

Yes, it's almost as if I planned

بله، تقریباً انگار

that part of today's English addict, which I have.

آن قسمت از معتاد انگلیسی امروزی را که دارم، برنامه ریزی کرده بودم.

Of course I do prepare some of this.

البته من مقداری از این را آماده می کنم.

However, it is always worth mention ing

با این حال، همیشه قابل ذکر است

that not all of this is planned.

که همه اینها برنامه ریزی نشده است.

Some of this is spontaneous.

برخی از اینها خود به خود است.

One of the reasons why I love doing live stream is the fact that

یکی از دلایلی که من عاشق پخش زنده هستم این است که

it is spontaneous and live.

خود به خود و زنده است.

A very busy week coming up for me

هفته بسیار شلوغی برای من در راه است

because it is Mr.

زیرا

Steve's birthday on Friday.

روز جمعه تولد آقای استیو است.

It's also Valentine's Day on Wednesday

چهارشنبه هم روز ولنتاین است

and it is pancake Day on Tuesday.

و سه شنبه روز پنکیک است.

So a very busy week to come my way.

بنابراین یک هفته بسیار شلوغ در انتظار من است.

Some of that, of course, we will be seeing on the live stream and some of it we won't.

البته برخی از آن‌ها را در پخش زنده خواهیم دید و برخی دیگر را نخواهیم دید.

But I will be with you on Valentine's Day,

اما من در روز ولنتاین با شما خواهم بود

and I'm not sure about what we are doing on Friday for Mr.

و مطمئن نیستم که در روز جمعه برای

Steve's birthday because we do have something planned for that particular day.

تولد آقای استیو چه کاری انجام می دهیم زیرا ما برای آن روز خاص برنامه ریزی کرده ایم.

So Steve has decided to take the day off work on Friday

بنابراین استیو تصمیم گرفته است روز جمعه را تعطیل کند

so he can celebrate his birthday in comfort.

تا بتواند با خیال راحت تولدش را جشن بگیرد.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

Nice to see so many people in the live chat.

خوشحالم که افراد زیادی را در چت زنده می بینم.

Of course, yesterday it was a special day across Asia

البته دیروز در سراسر آسیا روز خاصی بود

because many people were celebrating the arrival

زیرا بسیاری از مردم فرا رسیدن

of the new lunar year.

سال قمری را جشن می گرفتند.

So it is the Lunar New Year and now it is official.

بنابراین سال نو قمری است و اکنون رسمی است.

We have entered

وارد

the Year of the Dragon.

سال اژدها شدیم.

So a happy lunar New Year to those

پس سال نو قمری را به کسانی

who are celebrating at the moment.

که در حال جشن گرفتن هستند تبریک می گویم.

So are they a big happy,

آیا آنها

happy lunar New Year to those who are celebrating

سال نو قمری بسیار شاد و مبارک برای کسانی که جشن می گیرند

and I hope you are having a good one

و امیدوارم سال خوبی را سپری کنید

because

زیرا

we all like to have a celebration.

همه ما دوست داریم یک جشن داشته باشیم.

Any excuse for a celebration.

هر بهانه ای برای جشن. به همین

That's why I always go to weddings

دلیل من همیشه به عروسی ها

and any celebration

و هر جشنی

where people gather together, including funerals,

که مردم دور هم جمع می شوند می روم، از جمله مراسم ختم،

because there is always some food to eat afterwards.

زیرا همیشه مقداری غذا برای خوردن وجود دارد. از

I have been asked if I could repeat the phrase about chickens.

من پرسیده شده که آیا می توانم عبارت در مورد مرغ را تکرار کنم؟

It is a great expression.

بیان بزرگی است.

Don't count your chickens

جوجه های خود را

before they've hatched,

قبل از بیرون آمدن نشمارید،

so you might have the eggs, but it doesn't mean

بنابراین ممکن است تخم ها را داشته باشید، اما به این معنی نیست که

all of those eggs will hatch out and have chickens.

همه آن تخم ها بیرون می آیند و جوجه خواهند داشت.

So sometimes it is best to be patient

بنابراین گاهی اوقات بهتر است

to wait before something happens.

قبل از اینکه اتفاقی بیفتد صبر کنید.

Don't count your chickens before they have hatched.

جوجه های خود را قبل از بیرون آمدن نشمارید.

It means you have to wait patiently.

یعنی باید صبورانه صبر کرد.

You have to wait until whatever happens happens

شما باید منتظر بمانید تا هر اتفاقی بیفتد

because you don't really know whether something will go well or not.

زیرا واقعا نمی دانید که آیا چیزی خوب پیش خواهد رفت یا نه.

So you might be making plans for the future.

بنابراین ممکن است برای آینده برنامه ریزی کنید.

However, it is always best not to count your chickens

با این حال، همیشه بهتر است جوجه‌های خود را

before they have hatched out because they might not all appear.

قبل از بیرون آمدن نشمارید زیرا ممکن است همه آنها ظاهر نشوند.

The live chat is very busy at the moment.

چت زنده در حال حاضر بسیار شلوغ است.

I would imagine a lot of people, if you are watching over Asia,

من تصور می کنم بسیاری از مردم، اگر مراقب آسیا هستید، تصور می

I would imagine a lot of you have been celebrating

کنم بسیاری از شما

the Lunar New Year.

سال نو قمری را جشن می گیرید.

Of course, it is the year of the Dragon.

البته سال اژدها است.

And later on we will be talking about that.

و بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

I'm going to be talking about Mr.

من قصد دارم در مورد آقای

Steve and his

استیو و علامت

Lunar New Year

سال نو قمری او صحبت کنم

sign, because, of course, the horoscope is different from ours.

، زیرا، البته، فال با ما متفاوت است.

So we have our 12 months and our own horoscope.

بنابراین ما 12 ماه و طالع بینی خودمان را داریم.

But also with the Lunar New Year, there is also a horoscope with different

اما همچنین با سال نو قمری، طالع بینی با

animals, different animals, some of them real,

حیوانات مختلف، حیوانات مختلف، برخی از آنها واقعی

and some of them not so real.

و برخی از آنها نه چندان واقعی وجود دارد.

Talking of Mr. Steve,

صحبت از آقای استیو،

don't worry.

نگران نباشید.

Here is your

این

15 minute warning.

اخطار 15 دقیقه ای شماست.

Mr. Steve will be coming up in around about 15 minutes, so don't worry.

آقای استیو حدود 15 دقیقه دیگر می آید، پس نگران نباشید.

There will be Mr.

Steve here today.

امروز آقای استیو اینجا خواهد بود.

He is going to appear in around about 15 minutes from now.

او قرار است تا حدود 15 دقیقه دیگر ظاهر شود.

So there he is, warming up, getting himself ready because he will be with us live

پس او اینجاست، خودش را گرم می‌کند، خودش را آماده می‌کند، زیرا

in around about 15 minutes at 2:30.

حدود 15 دقیقه دیگر در ساعت 2:30 با ما خواهد بود.

I hope you are having a good day today. I really do.

امیدوارم امروز روز خوبی را سپری کرده باشید. من حتما انجام میدم.

congratulations, by the way, to Vitesse once again, Vitesse.

به هر حال، یک بار دیگر به Vitesse تبریک می گویم، Vitesse.

How amazing is that?

چقدر شگفت انگیز است؟

You are first on today's live stream and also the live chat.

شما اولین بار در جریان مستقیم امروز و همچنین چت زنده هستید.

Very nice.

بسیار خوب.

Isn't that lovely? by the way,

دوست داشتنی نیست؟ به هر حال،

some big changes are coming.

تغییرات بزرگی در راه است.

That is all I can say at the moment.

این تنها چیزی است که در حال حاضر می توانم بگویم.

There are some big changes coming concerning me.

تغییرات بزرگی در مورد من در راه است.

My work

کار من

and also YouTube.

و همچنین یوتیوب.

So those are the clues, myself, my lessons and YouTube.

پس اینها سرنخ‌ها، خودم، درس‌های من و یوتیوب هستند.

So there are some big changes coming this year.

بنابراین امسال تغییرات بزرگی در راه است.

In fact, I think it is fair to say that these will be the biggest changes

در واقع، فکر می‌کنم منصفانه است که بگویم اینها بزرگترین تغییراتی هستند که

I've ever made since starting

از زمان شروع

my lessons way back in 2006.

درس‌هایم در سال 2006 ایجاد کرده‌ام.

So it is a big change.

بنابراین این یک تغییر بزرگ است.

Something will be happening.

اتفاقی خواهد افتاد.

There will be changes in the air.

تغییراتی در هوا رخ خواهد داد.

Hello, also Olga. Hello, Olga.

سلام، همچنین اولگا. سلام، اولگا.

Hi there.

سلام.

Nice to see you today as well.

خوشحالم که امروز شما را می بینم.

Beatriz is here.

بئاتریز اینجاست.

Where were you at the moment, Beatriz?

بئاتریز در آن لحظه کجا بودی؟

Are you with your family or are you in the mountains or maybe somewhere else?

آیا با خانواده خود هستید یا در کوه یا شاید جای دیگری هستید؟

I noticed also one of our regular viewers,

همچنین متوجه یکی از بینندگان همیشگی ما به نام

Patrick, who lives in France.

پاتریک شدم که در فرانسه زندگی می کند.

Last week, he was in Paris.

هفته گذشته او در پاریس بود.

I saw some lovely photographs.

چندتا عکس قشنگ دیدم

Thank you.

متشکرم. به

By the way, thank you, Patrick, for your lovely photographs and everyone else,

هر حال، از شما، پاتریک، برای عکس های دوست داشتنی شما و بقیه تشکر می کنم،

because many people at the moment are taking their their travels in their trips.

زیرا بسیاری از مردم در حال حاضر سفرهای خود را در سفرهای خود انجام می دهند.

They are going to different places and having a good time,

آنها به جاهای مختلف می روند و اوقات خوشی را سپری می کنند

which is always good when you think about it.

که وقتی به آن فکر می کنید همیشه خوب است.

It's always good to travel and see new things.

همیشه سفر کردن و دیدن چیزهای جدید خوب است.

Patrick Can I just ask you a question?

پاتریک می توانم فقط از شما یک سوال بپرسم؟ این

It wasn't you who threw

تو نبودی که

the the paint over the Mona Lisa, was it?

رنگ را روی مونالیزا انداختی، نه؟

It wasn't you, was it?

تو نبودی، نه؟

Because I didn't see the new story about it.

چون داستان جدیدش رو ندیدم.

I heard about it. So I'm not sure if it was you.

من در مورد آن شنیدم. پس مطمئن نیستم که شما بودید یا نه.

I'm sure it wasn't.

مطمئنم اینطور نبود.

Because you are such a nice person.

چون تو خیلی آدم خوبی هستی

You would never do that.

شما هرگز این کار را نمی کنید. به هر حال،

You would never deface a priceless work of art, by the way.

شما هرگز یک اثر هنری بی‌ارزش را خدشه‌دار نمی‌کنید .

Deface?

قیافه؟

That's a great word.

این یک کلمه عالی است.

If you deface something, it means you cover the surface of something

اگر چیزی را خدشه دار کنید، به این معناست که سطح چیزی را می پوشانید

or you remove the appearance of something

یا

by covering it with something else.

با پوشاندن آن با چیز دیگری ظاهر آن را از بین می برید.

Or maybe you remove it using force.

یا شاید با استفاده از زور آن را بردارید.

Maybe you paint over something.

شاید روی چیزی نقاشی کنید

Maybe you remove it completely so it can't be seen.

شاید شما آن را به طور کامل حذف کنید تا دیده نشود.

You deface something.

شما چیزی را خراب می کنید. در

It literally means to take the front

لغت به معنای برداشتن

or the facing part of something away.

قسمت جلو یا روبه روی چیزی است.

You cover it or remove it, deface you, deface something.

شما آن را می پوشانید یا حذف می کنید، شما را تخریب می کنید، چیزی را خراب می کنید .

I'm sure it wasn't you, Patrick,

مطمئنم که آنطور که آقای استیو می‌گفت، تو نبودی، پاتریک.

as Mr.

Steve would say.

I'm only joking.

من فقط شوخی می کنم.

Who else is here today? Francesca.

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟ فرانچسکا

Another person who lives to travel and get around?

شخص دیگری که برای مسافرت و گردش زندگی می کند؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Who else?

Palmira. Hello. Palmira.

کی دیگه؟

پالمیرا. سلام. پالمیرا.

Hello.

سلام.

Curtail, but quick.

محدود، اما سریع.

Tiber, Hello to you.

تیبر، سلام بر شما.

I hope I pronounce your name correctly.

امیدوارم نام شما را درست تلفظ کرده باشم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

The jury is here as well. Dying Namak.

هیئت داوران نیز اینجا هستند. در حال مرگ نمک.

Ranjit is here.

رنجیت اینجاست.

Hello to you.

درود بر تو.

I like your name dynamic.

من پویا نام شما را دوست دارم.

Something that is dynamic has a lot of energy.

چیزی که پویا باشد انرژی زیادی دارد.

It makes a big impact.

تاثیر زیادی می گذارد.

Some people say that I am quite dynamic.

بعضی ها می گویند من کاملاً پویا هستم.

I have lots of energy which may. Which.

من انرژی زیادی دارم که ممکن است. کدام

Which may or may not be true, by the way, some some slight changes in the studio.

که ممکن است درست باشد یا نباشد، اتفاقاً برخی تغییرات جزئی در استودیو وجود دارد.

I don't know if you've noticed.

نمی دانم متوجه شده اید یا نه

I've been very busy all week making some slight changes.

من در تمام هفته بسیار مشغول انجام برخی تغییرات جزئی بودم.

I have

من

rebuilt Mr.

Steve's cosy corner.

گوشه دنج آقای استیو را بازسازی کرده ام.

So now Steve has even more room to relax in.

بنابراین اکنون استیو فضای بیشتری برای استراحت دارد.

So I have been rather busy this week making some some changes,

بنابراین من این هفته نسبتاً مشغول انجام برخی تغییرات بودم،

some of them big and some of them small in the studio,

برخی از آنها بزرگ و برخی کوچک در استودیو، و

as well as future changes

همچنین تغییرات آتی

which will be coming to my YouTube channel over the next few months.

که در کانال YouTube من خواهند آمد. طی چند ماه آینده

More details to follow on that one.

جزئیات بیشتر در مورد آن را دنبال کنید.

we also have He's back.

ما هم داریم او برگشته است.

Everyone loose man Day

همه روز مرد سست

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Thank you very much for joining me as well.

از اینکه به من هم پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟ می

I see. Zizic.

بینم. زیژیک

Hello to you, Irene.

سلام بر تو ایرین

Hello, Irene.

سلام ایرین.

It's nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Who else is on the live chats?

چه کسی دیگری در چت زنده حضور دارد؟

We'll have a couple of more mentions and then we will carry on with today's lesson.

ما چند ذکر دیگر خواهیم داشت و سپس به درس امروز ادامه می دهیم.

we also have Pedro Belmont is here today.

ما همچنین داریم که پدرو بلمونت امروز اینجاست.

Hello, Pedro. Thank you for joining us.

سلام پدرو با تشکر از شما برای پیوستن به ما.

If if you are celebrating the Lunar New Year.

اگر سال نو قمری را جشن می گیرید.

So anywhere in Asia, lots of places, Vietnam

بنابراین فکر می‌کنم در هر کجای آسیا، بسیاری از مکان‌ها، ویتنام

or so we have Japan, I suppose.

یا بیشتر ژاپن را داریم.

China as well.

چین هم همینطور.

Even though I am now blocked in China.

با اینکه الان در چین بلاک شده ام.

Well, actually, I've been blocked in China since 2008.

خوب، در واقع، من از سال 2008 در چین بلاک شده ام.

But it's not just me. It's everything on YouTube.

اما این فقط من نیستم. همه چیز در یوتیوب است.

So the whole of YouTube has been blocked on.

بنابراین کل یوتیوب مسدود شده است.

Well, the Internet in China

خوب، اینترنت در چین

since 2008, a very long time ago.

از سال 2008، خیلی وقت پیش.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

One more event.

یک رویداد دیگر

Hello, Event.

سلام، رویداد.

Hey, in Brazil.

هی، در برزیل

Mr. Duncan, I have a question.

آقای دانکن، من یک سوال دارم.

When you asked someone about the past, for example, did you go to the Mao?

وقتی از کسی در مورد گذشته پرسیدی، مثلاً به مائو رفتی؟ آیا

When answering this question, do we answer with Yes?

هنگام پاسخ به این سوال با بله پاسخ می دهیم؟

I went or Yes, I did.

رفتم یا بله رفتم.

Did you go?

رفتی؟

Yes, I did go. So that is the answer.

بله رفتم پس جواب همین است.

Did you go?

رفتی؟

Yes, I did go.

بله رفتم

Yes, I did go.

بله رفتم

I did go there. Yes.

من رفتم اونجا آره.

Or you can say yes, I went there.

یا می توانید بگویید بله، من آنجا رفتم.

So actually, you can use both replies as the answer.

بنابراین در واقع، می توانید از هر دو پاسخ به عنوان پاسخ استفاده کنید.

Yes, I did.

بله، انجام دادم.

I did go there or yes, I went to the Mao

من به آنجا رفتم یا بله، برای ناهار به مائو رفتم

for lunch.

.

So there are two ways of answering that question.

بنابراین دو راه برای پاسخ به این سوال وجود دارد.

So quite often the question doesn't have to be responded

بنابراین اغلب اوقات لازم نیست به سؤال

with a similar grammatical answer.

با یک پاسخ گرامری مشابه پاسخ داده شود.

It is not always necessary.

همیشه لازم نیست.

Hello to Jemmy in Hong Kong.

سلام به جمی در هنگ کنگ.

Hi Jemmy.

سلام جمی

Hello to you.

درود بر تو.

I hope you are having a good time.

امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه

Did you celebrate the Lunar New Year?

سال نو قمری را جشن گرفتید؟

Because I know well I have experienced

چون خوب می دانم که

the Lunar New Year when I was living in China, so I used to live in China.

سال نو قمری را زمانی که در چین زندگی می کردم تجربه کرده ام، بنابراین قبلاً در چین زندگی می کردم.

So I know all about it.

بنابراین من همه چیز را در مورد آن می دانم.

I know all about the Lunar New Year and how important and special

من همه چیز را در مورد سال نو قمری و اهمیت و ویژه بودن

it is because millions and millions of people travel from one place to another.

آن می دانم زیرا میلیون ها و میلیون ها نفر از یک مکان به مکان دیگر سفر می کنند.

In fact, I think in China, I think it is the largest movement of people on the planet

در واقع، من فکر می کنم در چین، فکر می کنم این بزرگترین حرکت مردم در این سیاره

during the spring festival,

در طول جشنواره بهار است، به

as they call it, or the Lunar New Year,

قول خودشان، یا سال نو قمری،

or of course, in China, they call it the Chinese New Year.

یا البته، در چین، آن را سال نو چینی می نامند. .

So it is a very busy time.

بنابراین زمان بسیار شلوغی است.

It is a very busy big celebration.

این یک جشن بزرگ بسیار شلوغ است.

Hello to jury.

سلام به هیئت منصفه

The jury, Abrini, hello to you.

هیئت داوران، ابرینی، سلام بر شما.

And I believe you were in London last week.

و من فکر می کنم شما هفته گذشته در لندن بودید.

Did you have a good time?

خوش گذشت؟

Was it busy?

شلوغ بود؟

I did do a lesson

من

a few months ago in London and I did enjoy myself.

چند ماه پیش در لندن یک درس انجام دادم و از خودم لذت بردم.

I have to say, no, I'm not a big fan of cities, but I have to say

باید بگویم، نه، من طرفدار زیادی از شهرها نیستم، اما باید بگویم از

I did enjoy my time in London, and I hope you did as well.

زمانم در لندن لذت بردم و امیدوارم شما هم همینطور.

We also have Carmen Carmen, for today's show

ما همچنین کارمن کارمن را داریم، برای برنامه امروز

who is watching in Brazil.

که در برزیل تماشا می کند.

Again, we have a lot of people watching in Brazil today.

باز هم، ما امروز در برزیل افراد زیادی داریم که تماشا می کنند.

Hello.

سلام.

Also, we are talking about a couple of subjects today.

همچنین، ما امروز در مورد چند موضوع صحبت می کنیم.

We are talking about patients

ما در مورد بیماران

being patient,

صبور و

being calm.

آرام صحبت می کنیم.

Sometimes in life you have to be patient.

گاهی در زندگی باید صبور بود.

Sometimes it is necessary for us to stay calm

گاهی لازم است

during difficult times.

در مواقع سخت آرامش خود را حفظ کنیم.

So when things are not going very well,

بنابراین وقتی اوضاع خیلی خوب پیش نمی رود،

or maybe if you are waiting for something or maybe you are

یا شاید اگر منتظر چیزی هستید یا شاید

with someone who is rather annoying, you have to be patient.

با کسی هستید که نسبتاً آزاردهنده است، باید صبور باشید.

It can happen quite a lot.

ممکن است خیلی اتفاق بیفتد.

Christine

کریستین

thank you, Beatriz.

متشکرم، بئاتریز.

Beatriz is now sending a message to Cristina.

بئاتریز اکنون در حال ارسال پیام به کریستینا است.

Apparently.

ظاهرا می

I see.

You went to see Guns and Roses.

بینم.

شما رفتید تا Guns and Roses را ببینید.

I didn't know you were into heavy metal.

من نمیدونستم تو اهل هوی متال هستی

Very nice.

بسیار خوب.

Hello to Giardello.

سلام به ژیاردلو

Hello, Giardello.

سلام ژیاردلو

Nice to see you as well.

از دیدن شما هم خوشحالم

We also have o Claudia. Hello, Claudia.

کلودیا را هم داریم. سلام، کلودیا.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Something I haven't done for a long time.

کاری که مدتهاست انجام نداده ام.

And I'm going to do it right now.

و من همین الان این کار را انجام خواهم داد.

Something I haven't done for a very long time.

کاری که خیلی وقته انجام ندادم

Hello, Claudia and I only have one question for you right now.

سلام، من و کلودیا در حال حاضر فقط یک سوال از شما داریم.

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

What have you got in the pot?

چه چیزی در گلدان دارید؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز نمکی هست یا نه؟

Or Claudia, What is in

یا کلودیا، چه چیزی در

the pot?

گلدان است؟

It's been a long time since I've done that.

خیلی وقت است که این کار را نکرده ام.

So what is in your pot today, Claudia?

پس امروز در گلدانت چی هست، کلودیا؟

Or maybe you are too busy to cook in the kitchen.

یا شاید شما آنقدر مشغول هستید که نمی توانید در آشپزخانه آشپزی کنید.

Maybe you are doing something else today, so please let me know.

شاید امروز کار دیگری انجام می دهید، لطفاً به من اطلاع دهید.

Claudia, what have you got cooking in your pot?

کلودیا، در قابلمه‌ات چه چیزی پختی؟

It would be ever so nice.

همیشه خیلی خوب می شد

Hello to the wallet.

سلام به کیف پول

I have an else exam in five days.

پنج روز دیگر امتحان دیگری دارم.

What would be your main advice for me, please?

لطفا توصیه اصلی شما برای من چیست؟

Well, to be honest with you, before you take any exam,

خوب، صادقانه بگویم، قبل از شرکت در هر امتحانی،

you normally have some idea.

معمولاً ایده ای دارید.

Or maybe you have been told already what to expect.

یا شاید قبلاً به شما گفته شده است که چه انتظاری دارید.

So you never take a test

بنابراین شما هرگز

without knowing what the test will be about.

بدون دانستن اینکه این آزمون در مورد چیست، در آزمون شرکت نمی کنید.

So I would say that

بنابراین من می گویم که

you have to make sure that you have learned enough.

باید مطمئن شوید که به اندازه کافی یاد گرفته اید.

You have an idea of the things you will be tested on.

شما ایده ای از چیزهایی دارید که روی آنها آزمایش خواهید شد.

Don't forget they want to know how well you can answer questions.

فراموش نکنید که آنها می خواهند بدانند که چگونه می توانید به سوالات پاسخ دهید.

They want to know how well you can listen

آنها می خواهند بدانند که چقدر خوب می توانید

to things being said.

به چیزهایی که گفته می شود گوش دهید.

They also want to make sure that you understand comprehension.

آنها همچنین می خواهند مطمئن شوند که درک مطلب را درک می کنید.

You can understand when someone is talking to you.

وقتی کسی با شما صحبت می کند می توانید بفهمید.

So the child's test

بنابراین آزمون کودک

is not just testing one part of your English, it is testing

فقط تست بخشی از زبان انگلیسی شما نیست، بلکه

all of the different parts of

تمام بخش‌های مختلف

of the English language and also your own ability

زبان انگلیسی و همچنین توانایی شما را

to not only understand English, but

برای درک نه تنها زبان انگلیسی،

also to communicate in English as well.

بلکه در برقراری ارتباط به زبان انگلیسی نیز آزمایش می‌کند.

So some of it will be in writing, some of it will involve listening and some of it will involve

بنابراین بخشی از آن به صورت نوشتاری، بخشی از آن شامل شنیدن و برخی دیگر شامل صحبت خواهد بود،

speaking,

which of course is the one that a lot of people become very worried about.

که البته این همان چیزی است که بسیاری از مردم نگران آن هستند.

Pedro is going to have a cup of coffee is not nice.

پدرو قرار است یک فنجان قهوه بخورد خوب نیست. آیا

Can I have one as well?

می توانم یکی را هم داشته باشم؟

Well, well, at least you're in the right place

خوب، خوب،

if you are going to have a cup of coffee.

اگر قرار است یک فنجان قهوه بنوشید، حداقل در جای مناسبی هستید.

I think the best place to have it, to be honest, is in Brazil.

من فکر می کنم بهترین مکان برای داشتن آن، صادقانه بگویم، برزیل است.

I have to say

باید بگویم

we also have who else is here?

ما هم داریم چه کسی دیگر اینجاست؟

Sattar RINO is here.

ستار رینو اینجاست.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Thank you. To the wallet.

متشکرم. به کیف پول.

That's very kind of you to say that my lessons have helped you.

این بسیار لطف شماست که می گویید درس های من به شما کمک کرده است.

Well, as I've said before, whenever you take a test,

خوب، همانطور که قبلاً گفتم، هر زمان که در یک آزمون شرکت می کنید،

you always have to have some sort of idea.

همیشه باید یک نوع ایده داشته باشید.

You have to know what you will be tested on.

باید بدانید روی چه چیزی آزمایش خواهید شد.

It's a

little bit like when you are in school, when you are taught a subject

کمی شبیه زمانی است که شما در مدرسه هستید، زمانی که

to quite often at the end of term you will have an exam

در پایان ترم اغلب درسی به شما آموزش داده می شود، امتحان دارید

and normally the teacher will say,

و معمولاً معلم می گوید،

these are the things that we will be testing you on.

این مواردی است که ما از شما تست خواهیم کرد.

So the exam that is coming up,

بنابراین امتحانی که در راه است،

these are the things that you will be tested on.

اینها مواردی هستند که از شما آزمایش خواهند شد.

These are the parts of the subject

اینها بخشهایی از موضوع است

that we will ask you questions about.

که در مورد آنها از شما سؤال خواهیم کرد.

So it is very important that you have something in your mind

بنابراین بسیار مهم است که چیزی در ذهن خود داشته باشید

that allows you to know what the test will be about.

که به شما امکان می دهد بدانید که آزمون در مورد چیست.

And as I said before, with the illness, quite often

و همانطور که قبلاً گفتم، با بیماری، اغلب در حال

it is writing and it is also listening.

نوشتن است و همچنین گوش دادن.

And most importantly of all speaking,

و مهمتر از همه صحبت کردن،

they want to make sure that you understand English and

آنها می خواهند مطمئن شوند که شما انگلیسی را می فهمید و

that you can respond.

می توانید پاسخ دهید.

And so

و بنابراین

in English as well,

در زبان انگلیسی نیز،

you do have to be very patient in life

شما باید در زندگی بسیار صبور باشید

and that is the subject we are talking about today.

و این موضوعی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Another subject I think we might have time to talk about is

موضوع دیگری که فکر می‌کنم ممکن است وقت داشته باشیم درباره آن صحبت کنیم، موضوع

a big one. It's a big subject.

مهمی است. موضوع بزرگی است.

Social change is changes in society,

تغییر اجتماعی تغییراتی است در جامعه،

things that have changed over the years.

چیزهایی که در طول سال ها تغییر کرده اند.

So this will be a general conversation with Mr.

بنابراین این یک گفتگوی کلی با آقای

Steve and myself.

استیو و من خواهد بود.

But of course you can also get involved as well on the live chat.

اما مطمئناً می توانید در چت زنده نیز شرکت کنید.

As I always say, don't be shy.

همانطور که همیشه می گویم، خجالتی نباش.

Give it a try or else you will make Mr.

آن را امتحان کنید وگرنه باعث

Duncan cry.

گریه آقای دانکن خواهید شد.

Here is your three minute warning for Mr.

این اخطار سه دقیقه ای شما برای آقای

Steve.

استیو است.

He will be with us and around

او با ما خواهد بود و

about three or 4 minutes from now,

حدود سه یا 4 دقیقه دیگر،

we are talking about being patient and also social change.

ما در مورد صبور بودن و همچنین تغییر اجتماعی صحبت می کنیم.

Is all of that coming up in a few minutes from now.

آیا همه اینها تا چند دقیقه دیگر در راه است.

Don't go away. Keep it there.

دور نشو اونجا نگهش دار

Don't you dare look at anything else on the Internet or else I will start to cry.

جرأت نکن به چیز دیگری در اینترنت نگاه کنی وگرنه من گریه خواهم کرد.

Are we still on? I hope so.

آیا ما هنوز ادامه داریم؟ امیدوارم.

English etiquette with the lovely cows in the field.

آداب معاشرت انگلیسی با گاوهای دوست داشتنی در مزرعه.

Aren't they lovely.

دوست داشتنی نیستن

It's never a dull moment here in the studio.

اینجا در استودیو هرگز لحظه ای کسل کننده نیست.

Hello. This is English Addict.

سلام. این معتاد انگلیسی است.

And yes, we all live with you right now.

و بله، همه ما در حال حاضر با شما زندگی می کنیم. پس

Here he is then.

او اینجاست.

A lot of people tune in at around about 2:30 on a Sunday.

بسیاری از مردم در حدود ساعت 2:30 روز یکشنبه به صدا در می آیند.

They don't care about me.

آنها به من اهمیت نمی دهند.

They only want to see this guy, the guy who is coming up right now.

آنها فقط می خواهند این مرد را ببینند، مردی که همین الان می آید.

And I have to say his comfortable corner looks very festive

و باید بگویم گوشه راحت او بسیار جشن به نظر می رسد

because, of course, we are celebrating or helping to celebrate

زیرا، البته، ما در حال جشن گرفتن یا کمک به جشن

the lunar New Year here is everyone.

سال نو قمری در اینجا همه است. این

It's Mr.

آقای

Steve.

استیو است.

Hello.

سلام.

Hello, Mr. Duncan. Hello.

سلام آقای دانکن سلام.

Lovely viewers across the globe and the universe

بینندگان دوست داشتنی در سراسر جهان و جهان

for those of you watching it in other planets in millions of light years time.

برای کسانی از شما که آن را در سیارات دیگر در میلیون ها سال نوری تماشا می کنند.

How are you, Mr.

Duncan? I'm okay. I'm not too bad.

چطوری آقای

دانکن؟ خوبم. زیاد بد نیستم.

And it's nice to see you there in your your new cosy corner.

و خوشحالم که شما را آنجا در گوشه دنج جدیدتان می بینم.

It is new, but it probably doesn't look so to the viewers.

جدید است، اما احتمالاً برای بینندگان اینطور به نظر نمی رسد.

No. Well, it does. That's the whole.

خیر. این کل است.

That's the magic.

این جادو است.

You see, I only I can tell the difference,

می بینید، من فقط می توانم تفاوت را تشخیص دهم،

but I always hope that the viewers don't.

اما همیشه امیدوارم که بینندگان این کار را نکنند.

I'm even more comfortable and relaxed than I was before.

من حتی راحت تر و راحت تر از قبل هستم.

Good.

خوب

And I've got lots of light, which is de-aging me.

و من نور زیادی دارم که پیری من را کم کرده است.

So I'm hoping that the viewers appreciate the new look.

بنابراین من امیدوارم که بینندگان از ظاهر جدید استقبال کنند.

See, I always thought that too much light

ببینید، من همیشه فکر می‌کردم که نور زیاد

was bad for you, but when you're on camera

برای شما مضر است، اما وقتی روی دوربین هستید

light is incredibly

نور فوق‌العاده

important.

مهم است.

You have to have a light.

باید چراغ داشته باشی

That's all I can say. I've got everything here, Mr.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم. من اینجا همه چیز دارم، آقای

Duncan. I've got and everything is nice and easy.

دانکن. من دارم و همه چیز خوب و آسان است.

I'm not having to crick my neck.

من مجبور نیستم گردنم را بکوبم.

Okay. To look at the live stream, the live chat.

باشه. برای تماشای پخش زنده، چت زنده.

If you click your neck.

اگر روی گردن خود کلیک کنید.

it means turn your neck.

یعنی گردنت را بچرخان

And if you feel something, go.

و اگر چیزی احساس کردی برو.

And then it's painful for days afterwards.

و بعد از آن برای روزها دردناک است.

A crick in your neck.

یه جیغ در گردنت

Normally when you're driving and you need to look left or look right.

معمولاً وقتی در حال رانندگی هستید و باید به چپ یا راست نگاه کنید.

or something, it's a crick in your neck.

یا چیزی، این یک صدای جیر جیر در گردن شماست.

It's quite painful as well.

خیلی هم دردناکه

I just thought I'd throw that in. Mr.

من فقط فکر کردم که آن را وارد کنم. آقای

Duncan As you get older, you see what happens.

دانکن با بزرگتر شدن، می بینید که چه اتفاقی می افتد.

As you get older, you get more of these strange aches and pains.

با افزایش سن، این دردها و دردهای عجیب بیشتر می شود.

In fact, I was thinking of turning it into a new feature

در واقع، من به این فکر می‌کردم که آن را به یک ویژگی جدید تبدیل کنم،

where it is every morning when you wake up, you have a different pain

جایی که هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می‌شوید، درد دیگری دارید

or a different feeling or something that wasn't uncomfortable.

یا احساس متفاوتی دارید یا چیزی که ناراحت کننده نیست.

Yesterday is now causing you discomfort.

دیروز اکنون باعث ناراحتی شما شده است.

And I noticed it happened so sometimes yesterday,

و من متوجه شدم که دیروز گاهی اوقات چنین اتفاقی می افتد،

and I noticed that I had some new aches and some new pains.

و متوجه شدم که دردهای جدید و دردهای جدیدی دارم.

But today they've gone.

اما امروز آنها رفته اند.

They've gone again.

دوباره رفته اند

Isn't it strange as you get older, you notice these things.

عجیب نیست با بزرگتر شدن به این چیزها توجه می کنید.

Sometimes they are there and sometimes they are not there anyway.

گاهی آن‌ها هستند و گاهی هم نیستند.

We have

a very busy week coming up, don't we, Steve?

هفته بسیار شلوغی در پیش داریم، اینطور نیست، استیو؟

Yes, a few people have pointed that out.

بله، چند نفر به آن اشاره کرده اند.

Claudia is pointing it out the certain date on the 16th.

کلودیا به تاریخ معین شانزدهم اشاره می کند.

And I Claudia, thank you for mentioning that.

و من کلودیا، از شما برای ذکر آن متشکرم.

Yes. I'm just going to be in I don't want to think about it, Mr.

آره. من فقط قرار است در آنجا باشم، نمی خواهم به آن فکر کنم، آقای

Duncan, because it means I'm getting older.

دانکن، زیرا به این معنی است که من دارم بزرگتر می شوم.

Not that it really bothers me.

نه اینکه واقعا اذیتم کنه

No, because I know I've achieved everything I want to achieve in my life.

نه، چون می‌دانم به هر چیزی که می‌خواهم در زندگی‌ام برسم، رسیده‌ام.

So, you know, now I haven't read it, but that's what people worry about when they get out.

بنابراین، می دانید، اکنون من آن را نخوانده ام، اما این چیزی است که مردم وقتی بیرون می آیند نگران آن هستند. با

Getting older, I was you worry about the things you haven't done more than the things you have done.

بزرگتر شدن، من نگران کارهایی بودم که نکرده‌اید تا کارهایی که انجام داده‌اید.

I was going to say

می خواستم بگویم

I was going to say you've obviously set your bar very low.

می خواستم بگویم شما مشخصاً سطح خود را بسیار پایین گذاشته اید.

Your expectations are very low.

توقعاتتون خیلی کمه

If you've done everything you ever wanted to do.

اگر هر کاری را که می خواستید انجام داده اید.

I haven't. I was joking.

من ندارم. شوخي كردم.

It's a different.

متفاوت است.

Yes. Francesca.

آره. فرانچسکا با

It's different than a pain in your neck.

درد گردنت فرق داره

Yes, That's a very good point.

بله، این نکته بسیار خوبی است.

Francesca. Hello, Francesca.

فرانچسکا سلام فرانچسکا

If you've got a creaking, your neck, it's a physical injury.

اگر صدای جیر جیر دارید، گردنتان آسیب جسمی دارد.

A pain in the neck is often used,

درد در گردن اغلب

is it not, To describe a person who is very annoying.

برای توصیف فردی که بسیار آزاردهنده است استفاده می شود، آیا اینطور نیست.

that person's a pain in the neck.

اون شخص درد گردن داره

So obviously a pain in the neck is annoying.

بنابراین بدیهی است که درد در ناحیه گردن آزار دهنده است.

So if you describe a person as a pain in the neck, it's because they are annoying.

بنابراین اگر فردی را به عنوان درد گردن توصیف می کنید، به این دلیل است که آنها آزاردهنده هستند.

Yes, it is a great figurative expression, something that I often hear you saying to me.

بله، این یک بیان تصویری عالی است، چیزی که اغلب می شنوم که شما به من می گویید.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

I would never say that to Steve.

من هرگز این را به استیو نمی گویم.

You're a pain in the neck, Mr. Steve.

شما گردن درد دارید، آقای استیو.

It is Steve's birthday on Friday.

روز جمعه تولد استیو است. آیا

Is it? Yes.

این است؟ آره. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

Well, we just mentioned it and you just talked about it.

خوب، ما فقط به آن اشاره کردیم و شما هم در مورد آن صحبت کردید.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

So it is your birthday on Friday.

پس روز جمعه تولد شماست.

It's also Valentine's Day on Wednesday.

چهارشنبه هم روز ولنتاین است.

It's always busy for me because I have so much work that I have to do,

همیشه برای من شلوغ است زیرا کارهای زیادی دارم که باید انجام دهم تا

keeping Mr.

آقای

Steve happy. So I have to take care of Mr.

استیو را راضی نگه دارم. بنابراین من باید

Steve on Valentine's Day and then I have to take care of him as well

در روز ولنتاین از آقای استیو مراقبت کنم و سپس

on his birthday, which is two days later.

در روز تولدش که دو روز بعد است از او مراقبت کنم.

So it's always a busy week.

بنابراین همیشه یک هفته شلوغ است.

And not only that, it is also pancake Day on Tuesday.

و نه تنها این، روز سه شنبه نیز روز پنکیک است.

So next week is a very busy week.

بنابراین هفته آینده یک هفته بسیار شلوغ است.

But I was talking a few moments ago, Steve, about the Lunar New Year.

اما چند لحظه پیش بود، استیو، در مورد سال نو قمری صحبت می کردم.

Some people refer to it as the Chinese New Year.

برخی از مردم از آن به عنوان سال نو چینی یاد می کنند.

Right.

درست.

But I thought it would be interesting to mention that in the

اما فکر کردم جالب باشد که در

the lunar horoscope, because of course,

فال قمری ذکر کنم، زیرا البته

they have animals just like we do in our horoscope.

آنها نیز مانند ما در طالعمان حیواناتی دارند.

Mr. Steve Your

آقای استیو حیوان

lunar horoscope

فال قمری شما

animal is

the ox.

گاو است.

Mr. Steve Is an ox as strong as an ox?

آقای استیو آیا یک گاو به اندازه یک گاو قوی است؟

Yes, apparently.

بله، ظاهرا.

Apparently they are very forceful.

ظاهرا خیلی زور هستند.

They have a strong personality.

آنها شخصیت قوی دارند.

I wouldn't say that was me. No, I wouldn't either.

من نمی گویم این من بودم. نه، من هم نمی خواهم.

But that's a phrase you use.

اما این عبارتی است که شما استفاده می کنید.

He's as strong as an ox. I'm

او مثل گاو قوی است.

meaning because ox is a very strong.

منظورم این است که گاو بسیار قوی است.

Obviously, that sort of beefy, muscly

بدیهی است که آن نوع گاو گوشتی و عضلانی

cow was the only well, that

تنها چاهی بود که

there are animals that can be used for meat and oxen,

حیواناتی وجود دارند که می توان از آنها برای گوشت و گاو استفاده کرد،

but also they are often used for pulling carts

اما همچنین از آنها اغلب برای کشیدن گاری

or farm equipment, maybe not in this country, but other countries around the world.

یا تجهیزات مزرعه استفاده می شود، شاید نه در این کشور، بلکه در سایر کشورهای اطراف. جهان.

So Mr. Steve is an ox.

پس آقای استیو یک گاو است.

However, I.

با این حال، من.

What am I?

من چیست؟

Well, I could be many things, I suppose so

خب، من می‌توانم خیلی چیزها باشم، فکر می‌کنم

in the Lunar New Year, in the lunar calendar.

در سال نو قمری، در تقویم قمری.

I was born in the year of the

من متولد سال

Snake.

مار هستم.

right. Yes.

درست. آره.

Makes sense.

Mr. Duncan

منطقی است.

آقای دانکن

snakes a snake in the grass.

یک مار در چمن مار می کند.

There's an expression.

یک عبارت وجود دارد.

Yeah, it's a snake in the grass is a person who is waiting to deceive you

آره، این یک مار در علف است، کسی است که منتظر است شما را فریب دهد

or to cross you or to do something against you.

یا از شما عبور کند یا کاری علیه شما انجام دهد.

So maybe they are a snake in the grass, Maybe to your face

بنابراین شاید آنها یک مار در علف هستند، شاید در چهره شما

things seem okay, but that snake is

همه چیز خوب به نظر می رسد، اما آن مار

in the grass waiting to pounce.

در علف است و منتظر است که بپرد.

Snakes always get bad press, don't they?

مارها همیشه فشار بدی دارند، اینطور نیست؟

All bad rap as we say, or

همانطور که ما می گوییم همه رپ های بد، یا

the snakes are never thought of in affectionate terms.

مارها هرگز با کلمات محبت آمیز در نظر گرفته نمی شوند.

Are they know they they tend.

آیا آنها می دانند که تمایل دارند.

Well, I think I think lots of reptiles, though.

خوب، من فکر می کنم خزندگان زیادی، هر چند فکر می کنم.

They always have a very bad reputation.

آنها همیشه شهرت بسیار بدی دارند.

Crocodiles.

کروکودیل ها

Crocodiles. Please, please.

کروکودیل ها لطفا لطفا.

Someone is now going to say, Mr. Duncan.

حالا یکی می خواهد بگوید آقای دانکن.

Crocodiles on reptiles, amphibians.

تمساح روی خزندگان، دوزیستان.

Now, I think they're definitely reptiles.

حالا، من فکر می کنم آنها قطعا خزندگان هستند.

Yes. Well, that's it.

آره. خب همین.

Well, some people see someone shouting at me right now.

خب، بعضی ها همین الان می بینند که یک نفر سر من فریاد می زند.

They get the screen cold blooded creatures.

آنها موجودات خونسرد صفحه نمایش را دریافت می کنند.

So I think they're reptiles, even though they lay eggs.

بنابراین من فکر می کنم آنها خزندگان هستند، حتی اگر آنها تخم می گذارند.

And then then we have crocodiles

و سپس ما کروکودیل داریم

and then we have the other one.

و سپس یکی دیگر را داریم. اون

What's the other one?

یکی چیه؟

There's another one, isn't there. The monitor.

یکی دیگه هم هست، نیست نمایشگر.

Monitor lizards.

نظارت بر مارمولک ها پس

So that's definitely a lizard.

قطعاً یک مارمولک است.

Definitely a reptile. Yes.

قطعا خزنده است. آره.

And then we have the snake snakes.

و سپس ما مارهای مار را داریم.

Of course, not all snakes are bad.

البته همه مارها بد نیستند.

Some snakes are lovely and nice and friendly.

برخی از مارها دوست داشتنی و خوب و دوستانه هستند.

I've never met one, Mr. Duncan. Okay.

من هرگز یکی را ندیده ام، آقای دانکن. باشه. آیا

Can I do a quick shout out to

می توانم اکنون یک فریاد بزنم

now? I

؟ من

do apologise that I will pronounce your name incorrectly, but it

عذرخواهی می کنم که نام شما را اشتباه تلفظ می کنم، اما

if I was to do it phonetically, as in English, it would be quite Thai.

اگر بخواهم این کار را به صورت آوایی انجام دهم، مانند انگلیسی، کاملا تایلندی خواهد بود.

Quite Thai. But Araf,

کاملا تایلندی اما اراف

who has posted on the live chat that they've got a new job as.

که در چت زنده پست کرده است که آنها شغل جدیدی پیدا کرده اند.

A translator.

یک مترجم.

so what are you translating

بنابراین آنچه را که دارید ترجمه می کنید

and who you working for is what we'd like to know.

و برای چه کسی کار می کنید، چیزی است که ما می خواهیم بدانیم. آیا

Are you translating into English?

به انگلیسی ترجمه می کنید؟

Is your English so good that you are now become a translator

آیا انگلیسی شما آنقدر خوب است که اکنون مترجم

from your language to English and vice versa?

زبان خود به انگلیسی و بالعکس شده اید؟

Please do let us know.

لطفا به ما اطلاع دهید

We'd also like to know if

همچنین می‌خواهیم بدانیم که آیا

it's anybody else's birthday on the 16th of February.

روز تولد کسی دیگر در 16 فوریه است.

Yeah.

Does anyone else share their birthday with Mr. Steve?

آره آیا

شخص دیگری تولد خود را با آقای استیو به اشتراک می گذارد؟

I wonder if so, we'll buy your present.

من نمی دانم اگر چنین است، ما هدیه شما را می خریم.

No, we won't.

نه، نخواهیم کرد.

But you can imagine that we might want to do that.

اما می توانید تصور کنید که ما ممکن است بخواهیم این کار را انجام دهیم.

Fernando was born in the same year as me.

فرناندو در همان سال من به دنیا آمد.

1965, in February.

1965، در فوریه.

Aquarius.

دلو. پس از

So you follow those signs?

آن نشانه ها پیروی می کنید؟ آیا

Are you an Aquarian?

شما یک آکواریوم هستید؟

I'm a water baby.

من بچه آب هستم

Maybe

I'm a monkey, says Claudia.

کلودیا می گوید شاید من یک میمون هستم.

I was born in 1968.

من متولد 1968 هستم

Mischievous monkey.

میمون شیطون.

So Claudia is a monkey.

پس کلودیا یک میمون است.

the other thing I wanted to mention, Steve, the amazing thing

چیز دیگری که می‌خواستم به آن اشاره کنم، استیو، نکته شگفت‌انگیز است که

now I looked at what the compatibility

اکنون به سازگاری

of snakes and ox is.

مار و گاو نگاه کردم.

in the lunar zodiac. yes.

در زودیاک قمری آره.

And apparently you're not going to believe this.

و ظاهراً شما این را باور نخواهید کرد.

They go together.

با هم می روند.

They are the most compatible with each other.

آنها بیشترین سازگاری را با یکدیگر دارند.

Well, I don't understand that.

خب من اینو نمیفهمم

So you see, there might.

بنابراین می بینید، ممکن است وجود داشته باشد.

There might be some truth in all of this.

ممکن است حقیقتی در همه اینها وجود داشته باشد.

I know you and I are both a little bit sceptical about this,

می دانم که من و شما هر دو در این مورد کمی شک داریم،

but apparently they're the best match between between the ox

اما ظاهراً آنها بهترین تطابق بین گاو نر

and another Zodiac sign is the snake.

و یکی دیگر از علائم زودیاک، مار هستند.

How bizarre is that?

چقدر عجیب است؟

How bizarre is that?

چقدر عجیب است؟

I do often hear a hissing noise coming from Mr.

من اغلب صدای خش خش از آقای

Duncan.

دانکن می شنوم.

I think that's coming from somewhere else. So

فکر می کنم از جای دیگری می آید. پس

it's my age and you, you've never bitten me

سن من و تو است، تو هرگز مرا گاز نگرفتی

that I know of, so maybe I don't know.

که من از آن خبر دارم، پس شاید من نمی دانم.

Anyway. Yes.

به هر حال. آره.

So it's a little bit of fun.

بنابراین کمی سرگرم کننده است.

Which are the least compatible animals from that.

کدام حیوانات کمتر سازگار از آن هستند.

What is that called?

اسمش چیه؟

Is that the the Chinese? What do you call it?

این چینی هاست؟ به آن چه می گویید؟

It's the lunar Zodiac.

زودیاک قمری است.

The lunar zodiac.

زودیاک قمری.

So where we have our months

بنابراین در جایی که ماه های ما

relating to the sun, the cycle of the sun,

مربوط به خورشید است، چرخه خورشید،

then in Asia, it's it's, it's the moon, the moon cycle.

سپس در آسیا، آن است، ماه است، چرخه ماه است.

So that's a that's basically the difference.

بنابراین این تفاوت اساساً همین است.

Without going into too much detail. Yes.

بدون پرداختن به جزئیات زیاد. آره.

As somebody is pointing out, today is Lunar New Year, not Chinese

همانطور که کسی اشاره می کند، امروز سال نو قمری است، نه

New Year, which which we know, but yes.

سال نو چینی، که ما می دانیم، اما بله.

So yes, so which of the least does it tell us

بنابراین بله، بنابراین کدام یک از کمترین ها به ما می گوید

which are the least compatible was Zodiac.

کدام کمترین سازگاری زودیاک بود.

And I did look, but I wasn't really interested in that because that's bad news.

و من نگاه کردم، اما واقعاً به آن علاقه ای نداشتم، زیرا این خبر بدی است.

But I was quite pleased to find out that we, Mr.

اما من کاملاً خوشحال شدم که فهمیدم ما، آقای

Steve, we who are compatible with each other

استیو، ما که به خوبی با یکدیگر سازگار هستیم، فکر می

so well, I suppose I have to accept that as, as a truth.

کنم باید این را به عنوان یک حقیقت بپذیرم.

After I haven't seen 30 years.

بعد از اینکه 30 سال ندیدم.

I haven't seen much proof of it though. Steve

هرچند من مدرک زیادی برای آن ندیده ام. استیو

That's true, but mind you, maybe the passage of time has,

این درست است، اما توجه داشته باشید، شاید گذشت زمان،

as you know, announced that for us.

همانطور که می دانید، این را برای ما اعلام کرده است. به

So to speak.

این ترتیب. به

So to speak.

این ترتیب.

Mr. Steve Today we are looking at patients being a patient person.

آقای استیو امروز ما به بیماران نگاه می کنیم که یک فرد صبور هستند.

Now I know that you will love this subject because if there is one person

حالا می‌دانم که شما عاشق این موضوع خواهید شد، زیرا اگر یک نفر

on the planet who I would definitely say is the least

روی کره زمین باشد که مطمئناً می‌توانم بگویم کم‌صبوری‌ترین

patient person,

فرد است،

it has to be

باید

this guy over they over here, him there in red,

این مرد بالای سر آنها باشد، او آنجا قرمزپوش باشد، و

looking all relaxed and comfortable.

کاملاً آرام و راحت به نظر برسد. .

He is the most impatient person in the world.

او بی حوصله ترین فرد دنیاست.

I think. So.

من فکر می کنم. بنابراین.

I don't I'm not the most impatient person, Mr.

من بی حوصله ترین آدم نیستم، آقای

Duncan.

دانکن.

I used to have more patients when I was younger,

زمانی که کوچکتر بودم بیماران بیشتری داشتم،

but as I've become older, I have less patients.

اما با بزرگتر شدن تعداد بیماران کمتری دارم.

I used to put up with a lot.

خیلی چیزها را تحمل می کردم.

I don't know if that's the same thing.

من نمی دانم که آیا این همان چیزی است.

If you put up with a lot of

اگر

rubbish from people I used to be, so I used to be.

زباله های زیادی را از مردمی که قبلا بودم تحمل کنید، پس قبلا هم بودم.

When I was younger I was very

وقتی کوچکتر بودم،

I wouldn't say boo to a goose, as they say.

آنطور که می گویند، به غاز نمی گفتم:

If someone, if you describe someone as you,

اگر کسی، اگر کسی را به عنوان خودتان توصیف کنید،

you, you wouldn't say boo to a goose, it means you're a very timid sort of shy person

به غاز نمی گویید، به این معنی است که شما یک فرد خجالتی هستید

who's afraid to sort of speak your mind or stand up for yourself.

که می ترسد یک جورهایی حرف دلتان را بزند یا از خودتان دفاع کنید.

I and I was a bit like that when I was younger.

من و من در جوانی کمی اینطور بودیم.

I'm still a bit like that now, but I do don't seem to have so much.

من الان هم کمی اینطور هستم، اما به نظر می رسد که آنقدرها ندارم.

I think I was patient before because I just didn't want to upset anyone, so I wouldn't say anything.

فکر می‌کنم قبلا صبور بودم چون نمی‌خواستم کسی را ناراحت کنم، بنابراین چیزی نمی‌گفتم.

But but yes, I do get irritable

اما بله،

when things don't work straightaway, like technology. Yes.

وقتی همه چیز فوراً کار نمی کند ، مانند فناوری، عصبانی می شوم. آره.

For example, I get very irritable over not everything, but over certain things.

به عنوان مثال، من نه به خاطر همه چیز، بلکه برای برخی چیزها بسیار عصبانی می شوم. من

I get very irritable about, I think.

فکر می کنم خیلی عصبانی می شوم.

Well, I think one of the things is, well,

خوب، من فکر می کنم یکی از چیزها این است که خوب،

you and I grew up in a very similar age where everything was instant.

من و تو در سنی بسیار شبیه به هم بزرگ شدیم که همه چیز آنی بود.

So when you turned on the television, it would come on quite quickly.

بنابراین وقتی تلویزیون را روشن می کردید، خیلی سریع روشن می شد.

Yeah.

Change the channel on the TV.

آره

کانال تلویزیون را عوض کنید.

It would change very quickly.

خیلی سریع تغییر می کرد.

But these days, you quite you often find that that modern technology

اما این روزها، اغلب متوجه می‌شوید که فناوری مدرن فوراً

does not react instant only sometimes there is a slight

واکنش نشان نمی‌دهد، فقط گاهی اوقات

delay between doing something or activating something

بین انجام کاری یا فعال کردن چیزی

and then the thing actually doing the task or carrying it out. Yes.

و سپس انجام عمل یا انجام آن کار، تاخیر جزئی وجود دارد. آره.

And you are quite impatient, especially with computers or your phone.

و شما کاملاً بی حوصله هستید، به خصوص در مورد رایانه یا تلفن خود.

You sometimes expect that thing to to do it straight away.

گاهی اوقات انتظار دارید که آن کار بلافاصله آن را انجام دهد.

But that's the old days of analogue digital.

اما این روزهای قدیم دیجیتال آنالوگ است.

Ironically, digital can actually be slower, it can be a little slower

از قضا، دیجیتال در واقع می تواند کندتر باشد، می تواند کمی کندتر باشد

or maybe there are processes that have to take place

یا شاید فرآیندهایی وجود داشته باشد که

before the thing you want can actually occur.

قبل از اینکه چیزی که می خواهید واقعاً رخ دهد، باید اتفاق بیفتد.

So it is strange.

پس عجیب است.

So I think that's one of the reasons why you are impatient

بنابراین فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که باعث می‌شود در

when it comes to using technology,

استفاده از فناوری بی‌صبر باشید،

but that is what we're talking about today.

اما این همان چیزی است که امروز درباره آن صحبت می‌کنیم.

Mr. Steve will also have a chat.

آقای استیو نیز گپ خواهد زد.

After that,

پس از آن

we will have a chat about social changes.

در مورد تغییرات اجتماعی گپی خواهیم داشت.

You might be surprised to find out what has happened, what has changed over the years.

شاید تعجب کنید که بفهمید چه اتفاقی افتاده است، چه چیزی در طول سال ها تغییر کرده است.

And there have been some very interesting news stories over the past couple of weeks

و در چند هفته گذشته اخبار بسیار جالبی

about the way things have changed in

در مورد نحوه تغییر همه چیز در

certain societies, the way things have altered,

جوامع خاص، نحوه تغییر اوضاع،

so that coming up later on as well.

به طوری که بعداً نیز منتشر خواهد شد، وجود داشته است.

We are looking at

ما به دنبال

being patient, being calm, being

صبور بودن، آرام بودن، بودن

and taking it easy, especially during times of stress.

و آسودگی گرفتن هستیم، به خصوص در مواقع استرس.

That is coming up in a few moments from now.

که تا چند لحظه دیگر در راه است.

But for those who are celebrating the Lunar New Year, can I say once again

اما برای کسانی که سال نو قمری را جشن می گیرند، می توانم یک بار دیگر

a very happy Lunar New Year to you?

سال نو قمری بسیار مبارک را به شما بگویم؟

We are almost through the first hour already.

تقریباً ساعت اول را پشت سر گذاشته ایم.

I can't it and we have another hour to go on the live stream.

من نمی توانم و یک ساعت دیگر برای رفتن به پخش زنده فرصت داریم.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

I do like that.

من آن را دوست دارم.

I think I might use the gong every time now for my transition.

فکر می کنم ممکن است هر بار برای انتقالم از گونگ استفاده کنم.

I do like that, Mr.

من این را دوست دارم، آقای

Steve is here with us.

استیو اینجا با ماست.

By the way, it is Sunday English and it's with you every Sunday from 2 p.m.

اتفاقا یکشنبه انگلیسی است و هر یکشنبه از ساعت 14 با شماست. به

UK time.

وقت انگلستان

Also, you can catch me on Wednesday by myself from 2 p.m.

ضمنا از ساعت 14 می تونی خودم چهارشنبه منو بگیری.

as well.

همچنین.

I will be with you on Wednesday. Valentine's Day.

چهارشنبه با شما خواهم بود. روز ولنتاین.

Just to let you know right now, we have an interesting subject coming up, Steve,

فقط برای اطلاع شما در حال حاضر، ما یک موضوع جالب در راه است، استیو،

and I think this is one that concerns all of us,

و من فکر می کنم این موضوعی است که به همه ما،

all of humanity.

همه بشریت مربوط می شود.

You meet everyone,

شما با همه ملاقات می کنید،

especially when we are talking about our own personal behaviour.

به خصوص زمانی که ما در مورد رفتار شخصی خود صحبت می کنیم.

Quite often in life, things

اغلب اوقات در زندگی، همه چیز

do not happen straight away.

بلافاصله اتفاق نمی افتد.

As Steve mentioned a few moments ago with his slight

همانطور که استیو چند لحظه پیش با ناراحتی جزئی خود

annoyance with technology.

از تکنولوژی اشاره کرد.

So today we are like in a lot of human behaviour,

بنابراین امروز ما در بسیاری از رفتارهای انسانی هستیم،

you might not even realise that it is,

شما حتی ممکن است متوجه نباشید که این گونه است،

it is taking place during your everyday life.

در طول زندگی روزمره شما رخ می دهد.

So there might be situations, Steve, where patience

بنابراین ممکن است موقعیت‌هایی پیش بیاید، استیو، که در آن صبر به

becomes a very important thing.

یک چیز بسیار مهم تبدیل می‌شود.

But first of all, we'll have a quick look at the basic meaning patients.

اما اول از همه، ما نگاهی گذرا به معنای اساسی بیماران خواهیم داشت .

Mr. Steve Right. Is the act

آقای استیو رایت عمل

of staying calm and

حفظ آرامش و

composed.

خونسردی است.

I like those two words, by the way calm and composed.

من این دو کلمه را دوست دارم، اتفاقاً آرام و متین.

So we often think of composed as as something

بنابراین ما اغلب فکر می کنیم که آهنگسازی شده چیزی است

that is being created or written like a piece of music.

که مانند یک قطعه موسیقی ساخته یا نوشته می شود.

So you compose a piece of music,

بنابراین شما یک قطعه موسیقی می سازید،

maybe you compose a poem,

شاید هم شعر می سرایید،

but in this sense, to be composed

اما از این نظر، سرودن به معنای

is to be calm, just like Mr.

آرام بودن است، درست مثل آقای

Steve is now.

استیو که الان است.

Well, are you okay? It's all right.

خب حالت خوبه؟ همه چیز درست است.

I'm itching, Mr. Duncan.

من دارم خارش می کنم، آقای دانکن.

I'm not sure why. Okay, I'm good.

من مطمئن نیستم چرا. باشه من خوبم

It's good that you're doing it on camera right in front of us all.

خوب است که این کار را در مقابل دوربین و در مقابل دیدگان همه ما انجام می دهید.

Yes, that's good.

بله خوبه.

This is.

This makes some very good Internet material.

این هست.

این باعث می شود مطالب اینترنتی بسیار خوبی ایجاد شود.

Yeah. Plus my patients.

آره به علاوه بیماران من. قرار

I was going to leave it till

بود بذارمش تا

later.

بعد می

I see.

But I got impatient and decided to scratch the itch.

بینم.

اما من بی تاب شدم و تصمیم گرفتم خارش را بخراشم.

So when we say composed, what do we mean, Steve?

بنابراین وقتی می گوییم ترکیب شده، منظورمان چیست استیو؟

Yes, Somebody who is in control of their emotions,

بله، کسی که کنترل احساسات خود را دارد،

who doesn't, doesn't react in an emotional way to things.

کسی که این کار را نمی کند، واکنشی احساسی به چیزها نشان نمی دهد.

You are composed.

شما تشکیل شده اید.

If you compose yourself,

اگر خودتان را جمع و جور کنید،

maybe you'll go in for a job interview and your who would want to go,

ممکن است برای یک مصاحبه شغلی شرکت کنید و کسی که می‌خواهد برود،

you're going to do a presentation or something

قرار است یک سخنرانی یا چیزی که

your own compose yourself,

خودتان تنظیم می‌کنید انجام دهید،

calm down, clear your mind

آرام باشید، ذهنتان را پاک کنید

and you will be relaxed,

و آرامش داشته باشید.

calm, composed of people.

آرام، متشکل از مردم

Often think of the British aristocracy,

غالباً به اشراف بریتانیایی فکر می کنید،

somebody like the King or the Queen as being composed.

شخصی مانند پادشاه یا ملکه که متشکل هستند.

But they're not, you know, they're just smiling.

اما آنها نیستند، می دانید، آنها فقط می خندند.

They're not overly emotional, a calm in their responses.

آنها بیش از حد احساساتی نیستند، در پاسخ های خود آرام هستند.

You know, somebody could shout at you and you would just remain calm

می دانید، یکی می تواند بر سر شما فریاد بزند و شما فقط آرام بمانید

and not react in an overemotional way.

و واکنشی بیش از حد احساسی نشان ندهید.

I think that's a good way of expressing it, especially with royalty, because at the moment,

من فکر می کنم که این راه خوبی برای بیان آن است، به خصوص در مورد خانواده سلطنتی، زیرا در حال حاضر،

the royal family here in the UK is having a lot of problems, all sorts concerning.

خانواده سلطنتی اینجا در بریتانیا با مشکلات زیادی روبرو هستند.

Well, I suppose there are there are the health issues and other things as well.

خب، فکر می‌کنم مسائل بهداشتی و چیزهای دیگری نیز وجود دارد.

Relationship issues.

مسائل مربوط به رابطه

So yes, I think that's a very good way of expressing that.

بنابراین بله، من فکر می کنم که این روش بسیار خوبی برای بیان آن است.

Steve with being composed, having control self

استیو با متشکل بودن، داشتن کنترل خود

control might also be

کنترلی نیز ممکن است

a very good way of describing the word composed.

راه بسیار خوبی برای توصیف کلمه ترکیبی باشد.

Yes. If you want to imagine what compose looks like, just think of

آره. اگر می‌خواهید تصور کنید آهنگسازی چگونه است، فقط به این فکر کنید که

when I say the Queen, I mean Queen Elizabeth the second.

وقتی می‌گویم ملکه، منظورم ملکه الیزابت دوم است.

But we all know people, certain politicians

اما همه ما افرادی را می شناسیم، سیاستمداران خاصی

who remain calm in a crisis in all conditions.

که در هر شرایطی در بحران آرام می مانند.

They don't let their emotions control their mind.

آنها اجازه نمی دهند احساساتشان ذهنشان را کنترل کند.

And we've all seen people giving speeches.

و همه ما افرادی را دیده ایم که سخنرانی می کنند.

You know, Churchill would be another example of someone who was always composed.

می دانید، چرچیل نمونه دیگری از کسی است که همیشه آهنگساز بود.

I mean, he was always drunk, but he was always composed,

منظورم این است که او همیشه مست بود، اما ظاهراً ظاهراً همیشه آهنگساز بود

apparently, allegedly.

.

But, yes, think of the queen of England or the king Mother.

اما، بله، به ملکه انگلیس یا پادشاه مادر فکر کنید.

King.

پادشاه.

You see our new king, Charles.

شما پادشاه جدید ما، چارلز را می بینید.

He's a bit more emotional, isn't he?

او کمی احساساتی تر است، اینطور نیست؟

But he's always well, he's always composed,

اما او همیشه خوب است، او همیشه آهنگسازی می کند، به طور کلی

generally speaking, Barack Obama there there was a composed politician.

، باراک اوباما آنجا یک سیاستمدار متشکل بود.

Yeah.

Somebody that wherever he was interview mood in any way, whatever opinion he had to give,

آره

کسی که هرجا حال و هوای مصاحبه داشت، هر نظری داشت،

whatever questions were fired at him, he remained calm,

هر سوالی به او می‌پرداخت، آرام،

in control, composure.

کنترل، خونسردی را حفظ می‌کرد.

That's good.

خوبه.

Of course we are.

البته که ما هستیم.

We often think of spiritualism as well when we talk about patients

ما اغلب وقتی در مورد بیماران صحبت می کنیم به معنویت گرایی نیز فکر می کنیم

because we often link those two things together

زیرا اغلب این دو چیز را

with certain types of spiritual belief as well.

با انواع خاصی از باورهای معنوی نیز مرتبط می کنیم.

Meditation might be a very good way of training yourself.

مدیتیشن ممکن است راه بسیار خوبی برای آموزش خودتان باشد.

We will talk about that later on though, training yourself

ما بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد، به خودتان آموزش دهید

to stay calm and composed yes, can I just quickly.

که آرام و خونسرد بمانید، بله، می توانم به سرعت.

Yes, I did allude to King Charles

بله، من به این اشاره کردم که شاه چارلز به اندازه

not being as composed as the queen and Christina.

ملکه و کریستینا جمع و جور نیست.

Hello.

سلام.

Christina has has mentioned that, of course, he does sometimes

کریستینا گفته است که البته گاهی اوقات

lose his self-control.

کنترل خود را از دست می دهد.

That famous incident with the pen. Yes.

آن حادثه معروف با قلم. آره.

I think it's a constant this week.

فکر می کنم این هفته ثابت است.

Yes. Palmira, his a good question is composed the same as reserved.

آره. پالمیرا، سوال خوب او به همان صورت رزرو شده است.

No, they are different.

نه، آنها متفاوت هستند.

But I can see exactly where

اما من می توانم دقیقاً ببینم که کجا

you would think that some people can be reserved.

فکر می کنید می توان برخی افراد را رزرو کرد.

Yes, if you're reserved, it just means that you don't.

بله، اگر رزرو شده اید، به این معنی است که شما رزرو نمی کنید.

You don't like expressing yourself doesn't it.

شما دوست ندارید خود را ابراز کنید، اینطور نیست.

You don't like.

شما دوست ندارید.

Well yes, it's actually a very fine difference

خوب بله، در واقع تفاوت بسیار خوبی است که

To be composed of course means to, to have control over your self.

البته متشکل بودن به معنای کنترل بر خود است.

But if you are reserved it means you, you are quite often withdrawn.

اما اگر رزرو شده باشید به این معنی است که شما اغلب کنار گذاشته می شوید.

So you, you don't let anyone see your true self.

بنابراین شما، اجازه نمی دهید کسی خود واقعی شما را ببیند.

So it isn't really the same as being patient.

بنابراین واقعاً شبیه صبور بودن نیست.

Patience is waiting for something.

صبر منتظر چیزی است.

Being reserved means that you never show your true self.

محتاط بودن به این معنی است که هرگز خود واقعی خود را نشان نمی دهید.

Or maybe you don't show all of your inner feelings.

یا شاید شما تمام احساسات درونی خود را نشان نمی دهید.

You don't reveal yourself.

خودت رو لو نمیدی

You are quite reserved.

شما کاملا محتاط هستید.

Yes, a reserved person could be thought of as introvert.

بله، یک فرد محجوب را می توان درون گرا تصور کرد.

Yes, an introverted person.

بله، یک فرد درونگرا.

So they just probably

بنابراین احتمالاً

may appear to be composed, but it may be that they're not inside.

ممکن است ظاهراً ترکیب شده باشند، اما ممکن است در داخل نباشند.

They just don't want to express

آنها فقط نمی خواهند

themselves in a way that we would see an extrovert doing.

خود را به گونه ای بیان کنند که ما شاهد انجام یک برون گرا باشیم.

It's a different type of control.

این یک نوع کنترل متفاوت است.

Yes, it's

بله، این

that's more to do with the character of somebody,

بیشتر به شخصیت یک نفر مربوط می شود،

a reserved person is somebody who doesn't

یک فرد محجوب کسی است که در

talk about themselves, doesn't like it, wouldn't like

مورد خودش صحبت نمی کند، آن را دوست ندارد، دوست ندارد

putting themselves forward for things or.

خودش را برای چیزهایی مطرح کند یا.

Yeah, whereas a composed person is

بله، در حالی که یک فرد متشخص

just somebody who's in the public eye, but is somebody who

فقط کسی است که در معرض دید عموم است، اما کسی است که

who is got control over their emotions.

بر احساسات خود کنترل دارد.

So we have something else here, calmness and composure.

پس ما اینجا چیز دیگری داریم، آرامش و متانت.

We often put these two things together.

ما اغلب این دو مورد را کنار هم قرار می دهیم.

So when we talk about patience, we often talk about

بنابراین وقتی از صبر صحبت می کنیم، اغلب از

calmness and composure as well.

آرامش و خونسردی نیز صحبت می کنیم.

So not only the way you behave, Steve, but also the way you appear,

بنابراین نه تنها نحوه رفتار شما، استیو، بلکه نحوه ظاهر شدن،

the way you stand, the way you present yourself,

نحوه ایستادن، نحوه ارائه خود،

the way you appear to other people.

نحوه ظاهر شدنتان در مقابل دیگران.

So there is a calmness from your character,

بنابراین یک آرامش در شخصیت شما وجود دارد،

but also composure, which quite often is is a physical thing.

بلکه خونسردی نیز وجود دارد، که اغلب یک چیز فیزیکی است.

So it is interesting how those two things can can go together, staying calm and also staying

بنابراین جالب است که چگونه این دو چیز می توانند با هم پیش بروند، آرام ماندن و همچنین

composed, as I mentioned a few moments ago, also being able to wait for

خونسردی، همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، همچنین اینکه بتوانیم برای

something is probably the most basic way

چیزی منتظر بمانیم، احتمالاً ابتدایی ترین راه

of defining or describing patience.

برای تعریف یا توصیف صبر است.

So when we talk about being patient,

بنابراین وقتی در مورد صبور بودن صحبت می کنیم،

you are having to wait for something.

باید منتظر چیزی باشید.

You have patience.

شما صبر دارید.

Being able to wait for something to happen is to be patient.

اینکه بتوانید منتظر باشید تا اتفاقی بیفتد، صبور بودن است.

You are waiting for something.

شما منتظر چیزی هستید. آیا

Can you think of a good example of waiting for something,

می توانید مثال خوبی برای انتظار برای چیزی،

waiting for a bus?

انتظار برای اتوبوس فکر کنید؟

Good one, waiting for your computer to open.

خوب است، منتظر باز شدن رایانه شما باشید.

And we switched it on my Do you know my computer takes?

و ما آن را روشن کردیم آیا می‌دانی رایانه‌ام می‌گیرد؟

You won't believe this 5 seconds to start up.

شما این 5 ثانیه را برای راه اندازی باور نخواهید کرد.

that would annoy me, Mr. Duncan.

این من را آزار می دهد، آقای دانکن.

Five whole seconds.

پنج ثانیه کامل

That's not long.

این طولانی نیست.

I'm joking. Although some people know.

من شوخی میکنم. هر چند بعضی ها می دانند.

Having said that, Steve, some people don't want to wait for 5 seconds

با این حال، استیو، امروزه برخی از مردم نمی خواهند 5 ثانیه منتظر بمانند،

nowadays because we want everything instantly.

زیرا ما همه چیز را فوراً می خواهیم.

So being able to wait for something, maybe, maybe you are a little bit

بنابراین اینکه بتوانید برای چیزی صبر کنید، شاید، شاید در

excited at the moment, Steve, because your birthday is coming up on Friday,

حال حاضر کمی هیجان زده باشید، استیو، زیرا روز تولد شما در روز جمعه فرا می رسد،

so maybe you are a little excited, maybe you can't wait.

بنابراین شاید کمی هیجان زده باشید، شاید نمی توانید صبر کنید.

I haven't really thought about it. Mr.

من واقعاً به آن فکر نکرده ام. آقای

Duncan I think you get to a certain age

دانکن فکر می کنم شما به سن خاصی می رسید

and you don't really get so excited.

و واقعاً آنقدر هیجان زده نمی شوید.

I wouldn't say I'm neutral.

من نمی گویم بی طرف هستم.

Neutral? Mr. Duncan.

خنثی؟ آقای دانکن

You know, I shall see what happens on the day.

میدونی، باید ببینم اون روز چی میشه.

We will Have a nice day.

روز خوبی خواهیم داشت

I've got a day off work, so

من یک روز مرخصی دارم، پس

we'll just have a nice day.

فقط روز خوبی خواهیم داشت.

I'm not.

من نیستم.

I'm not, I'm not not looking forward to it.

من نیستم، منتظرش نیستم.

Okay.

Can I just say something quickly?

باشه. آیا

می توانم سریع چیزی بگویم؟

Francesca says, Can you use the word closed instead of reserve saved?

فرانچسکا می گوید، آیا می توانی به جای ذخیره ذخیره شده از کلمه بسته استفاده کنی؟

You can.

تو می توانی.

Yes, are closed.

بله بسته هستند

But normally that's if a person

اما معمولاً اگر شخصی

is shutting themselves off from everyone, they might be closed.

خود را از همه ببندد، ممکن است بسته شود.

They closed themselves off.

خودشان را بستند.

So maybe.

پس شاید.

Maybe a person who is closed might mice

شاید کسی که بسته است ممکن است موش ها به

might not let anyone into their life.

کسی اجازه ورود به زندگی خود را ندهند.

That's a bit more extreme.

این کمی افراطی تر است.

Very much, Yes.

خیلی، بله.

You would if you say you're you know, you'd say somebody was emotionally,

اگر می گویید که می شناسید، می گویید کسی احساساتی است،

they would have emotional problems, I would think, if you were to describe them as closed.

مشکلات عاطفی دارد، فکر می کنم اگر بخواهید آنها را بسته توصیف کنید.

Whereas a reserved person is

در حالی که یک فرد محتاط

healthy, their emotions are healthy.

سالم است، احساساتش سالم است.

They're just they're not extrovert.

آنها فقط برونگرا نیستند.

Then just naturally people who just don't like to be extrovert.

سپس به طور طبیعی افرادی که دوست ندارند برونگرا باشند.

Yeah, you might you might say there are degrees of that.

بله، ممکن است بگویید درجاتی از آن وجود دارد.

So you might look at levels of of

بنابراین ممکن است به سطوح

being open and being closed.

باز بودن و بسته بودن نگاه کنید.

So from one of those extremes, the top would be open.

بنابراین از یکی از آن افراط‌ها، قسمت بالایی باز می‌شود.

An extrovert is always excited about life.

یک فرد برون گرا همیشه در مورد زندگی هیجان زده است.

And they don't they don't really care about what people think about them.

و آنها واقعاً به آنچه مردم در مورد آنها فکر می کنند اهمیت نمی دهند.

And then you have the opposite, the complete opposite would be closed

و سپس شما برعکس خواهید داشت، برعکس کاملاً بسته می‌شود،

where that person might not even like being around other people.

جایی که آن شخص ممکن است دوست نداشته باشد در کنار دیگران باشد.

They might want to shut themselves away.

آنها ممکن است بخواهند خود را ببندند.

Rather like there are groups of people in in Japan

مثل اینکه در ژاپن گروه هایی از مردم وجود دارند

who completely shut themselves away from society.

که کاملاً خود را از جامعه دور می کنند.

They are completely closed off.

آنها کاملاً بسته شده اند.

So this is a big thing.

پس این یک چیز بزرگ است.

Now in Japan, apparently a lot of young people are now choosing to just close themselves off.

اکنون در ژاپن، ظاهراً بسیاری از جوانان اکنون تصمیم می‌گیرند خود را ببندند.

They live at home with their family and they never go out.

آنها در خانه با خانواده زندگی می کنند و هرگز بیرون نمی روند.

They never leave the house and

آنها هرگز خانه را ترک نمی کنند

and they are completely shut away.

و کاملاً بسته هستند.

So I think those are the extremes

بنابراین من فکر می‌کنم که این افراطی‌ها

from being open to being closed.

از باز بودن تا بسته بودن هستند.

And in between, you've got all of those other types of behaviour as well. Yes.

و در این بین، شما انواع دیگر رفتارها را نیز دارید. آره.

No, Trump says here as well.

نه، ترامپ اینجا هم می گوید.

How lonely.

Try that.

چقدر تنها.

امتحانش کن.

Keeping your cool.

خونسردی خود را حفظ کنید

Keeping your cool.

Yes, you could.

خونسردی خود را حفظ کنید

بله، شما می توانید.

You could say that a person that was was calm,

می توان گفت فردی که آرام بود،

a calm person or a composed person

آدم آرام یا متینی بود

is keeping their cool, calm, staying cool.

خونسردی خود را حفظ می کند، آرام است و خونسرد می ماند.

Couldn't you could almost use that as a synonym, would you say, Mr.

آیا نمی توانید تقریباً از آن به عنوان مترادف استفاده کنید، می توانید بگویید آقای

Duncan?

Yes, I think they are.

دانکن؟

بله، من فکر می کنم آنها هستند.

They are pretty much the same the same type of words.

آنها تقریباً همان نوع کلمات هستند.

There would certainly appear to be in this that same

مطمئناً به نظر می رسد که در این همان

that same meaning and and also definition.

معنا و همچنین همان تعریف وجود دارد.

Yes. It's a reserved person, isn't it?

آره. این یک فرد محفوظ است، اینطور نیست؟

Doesn't that mean there's something wrong with them?

آیا این بدان معنا نیست که مشکلی در آنها وجود دارد؟

Just your reserved.

فقط رزرو شده

You you just you you keep things back.

تو فقط تو هستی که همه چیز رو نگه میداری

You don't just some people just talk about themselves all the time.

شما فقط بعضی از افراد همیشه در مورد خودشان صحبت نمی کنند .

Just like they're extrovert.

درست مثل اینکه آنها برونگرا هستند.

They go into parties

آنها به مهمانی می روند و

talking about themselves all the time.

مدام در مورد خودشان صحبت می کنند.

Yeah, you're just a reserved person. Just

بله، شما فقط یک فرد محتاط هستید. فقط

they may appear to be

ممکن است به نظر برسند،

they may be calm, but they may not be.

ممکن است آرام باشند، اما ممکن است نباشند.

I think.

I think so.

من فکر می کنم.

من هم اینچنین فکر میکنم.

They are just there are sort of subtle differences between those two.

آنها فقط تفاوت های ظریفی بین این دو وجود دارد.

But thank you for that question.

اما ممنون بابت این سوال

I think actually the average person

من فکر می‌کنم در واقع افراد معمولی

is quite reserved

کاملا محتاط هستند

and I know that that's a big step to take when I'm explaining this,

و می‌دانم که وقتی این را توضیح می‌دهم این قدم بزرگی است،

but I think the average person is quite reserved

اما فکر می‌کنم افراد معمولی از این نظر

in the fact that they don't want to stand out.

که نمی‌خواهند برجسته شوند کاملا محتاط هستند.

So they would rather blend in with the rest of society.

بنابراین آنها ترجیح می دهند با بقیه جامعه ترکیب شوند.

They would rather just be part of society

آنها ترجیح می دهند فقط بخشی از جامعه باشند

rather than at the front of the crowd and standing out.

تا اینکه در جلوی جمعیت باشند و برجسته باشند.

So so that is always the misconception that people have about wanting to be famous.

بنابراین این تصور اشتباهی است که مردم در مورد تمایل به معروف شدن دارند.

I think most people don't want to be famous.

من فکر می کنم اکثر مردم نمی خواهند مشهور باشند.

They want to stay hidden amongst the crowd so they don't stand out.

آنها می خواهند در میان جمعیت پنهان بمانند تا متمایز نشوند.

Yes, here's another one, Steve, We've got to move on because we are already it's

بله، این یکی دیگر است، استیو، ما باید ادامه دهیم زیرا در حال حاضر

nearly 3:10 already being able to do something such as a task.

تقریباً ساعت 3:10 است که می‌توانیم کاری مانند یک کار را انجام دهیم.

And this is another one that Mr.

و این یکی دیگر از مواردی است که آقای

Steve maybe sometimes you have difficulty with being able to do something a task.

استیو ممکن است گاهی اوقات با توانایی انجام کاری مشکل داشته باشید.

Now I'm quite good at boring.

حالا من در کسل کننده بودن کاملاً خوب هستم.

Are you sure about that?

در موردش مطمئنی؟

Yes, it depends what it is.

بله بستگی داره چی باشه

Maybe one of it.

شاید یکی از آن.

Okay, I'll put a scenario to you, Steve.

باشه، استیو برایت سناریو می گذارم.

What if you are doing some work for your job?

اگر برای شغل خود کار خاصی انجام می دهید چه؟

So this is this is work related and maybe you have to go

بنابراین این مربوط به کار است و شاید شما مجبور باشید

through huge list of things

فهرست بزرگی از چیزها را مرور کنید

to to rearrange them or sort them out.

تا آنها را مرتب کنید یا مرتب کنید.

Or maybe you have to make certain changes to the list.

یا شاید باید تغییرات خاصی در لیست ایجاد کنید.

Can you do that if it takes a couple of hours?

اگر چند ساعت طول بکشد می توانید این کار را انجام دهید؟

Yes. I'm Quite good at like spreadsheets.

آره. من در مانند صفحات گسترده بسیار خوب هستم.

Putting spreadsheets together

کنار هم قرار دادن صفحه‌گسترده‌ها

depends what it is going through a list of customers

بستگی به این دارد که فهرست مشتریان از چه چیزی عبور می‌کند

and phoning them one by one that takes a certain amount of patience.

و یک به یک با آن‌ها تماس می‌گیرد که مقدار مشخصی صبر می‌طلبد.

But then I think you can be patient

اما فکر می کنم

if you are enjoying the thing that you're doing.

اگر از کاری که انجام می دهید لذت می برید می توانید صبور باشید.

I think quite often when you become impatient, it's

فکر می‌کنم اغلب وقتی بی‌صبر می‌شوید، به این

because you're having to do maybe a boring task that you don't like doing.

دلیل است که ممکن است یک کار خسته‌کننده را انجام دهید که دوست ندارید انجام دهید.

Well, I suppose by definition a boring task is something

خب، من فکر می کنم طبق تعریف یک کار خسته کننده کاری است که

you don't like doing, but to others it might not be boring.

شما دوست ندارید انجام دهید، اما برای دیگران ممکن است کسل کننده نباشد.

So some people hate spreadsheets

بنابراین برخی از افراد از صفحات گسترده متنفرند

and would describe them as boring, whereas others don't and they're quite patient doing them.

و آنها را خسته کننده توصیف می کنند، در حالی که دیگران این کار را نمی کنند و در انجام آنها کاملا صبور هستند.

But but yes,

اما بله، در مورد

what were we talking about? Mr..

چه چیزی صحبت می کردیم؟ آقای

I, I've lost my train of thought.

من، رشته فکرم را گم کرده ام.

We're

ما

we're talking about being able to do something for a long period of time.

در مورد توانایی انجام کاری برای مدت طولانی صحبت می کنیم.

yes. Yeah.

I mean, I can do, you know, I do lots of

آره. آره

منظورم این است که من می توانم انجام دهم، می دانید، من

singing practice and time and learning music.

تمرین و زمان زیادی برای خواندن و یادگیری موسیقی انجام می دهم.

It takes a lot of patience. Yes.

صبر زیادی می خواهد. آره.

Well that's, that's I suppose that's one of the things we'll be talking about as well

خوب این است، من فکر می کنم این یکی از مواردی است که

when we're talking about having patients to do things.

ما در مورد داشتن بیماران برای انجام کارها صحبت خواهیم کرد.

Maybe having patients to to learn

شاید داشتن بیماران برای یادگیری

things, learn new things, learn new skills.

چیزهایی، یادگیری چیزهای جدید، یادگیری مهارت های جدید.

So I suppose learning certain early tapes,

بنابراین من تصور می‌کنم نوارهای اولیه خاصی را یاد می‌گیرم،

a lot of patients, so being able to do something

بسیاری از بیماران، بنابراین اینکه بتوانم کاری را انجام دهم

that is boring or monotonous and that is quite a good word,

که خسته‌کننده یا یکنواخت است و این کلمه کاملاً خوبی است، فکر

I suppose I should point that word out monotonous.

می‌کنم باید به آن کلمه یکنواخت اشاره کنم.

Something monotonous is something that seems to go on for a long time or something

چیزی یکنواخت چیزی است که به نظر می رسد برای مدت طولانی ادامه می یابد یا چیزی است

that creates a sense of boredom,

که باعث ایجاد حس کسالت می شود،

something monotonous, maybe a sound.

چیزی یکنواخت، شاید صدایی.

So a sound or a noise

بنابراین یک صدا یا نویز

might be monotonous.

ممکن است یکنواخت باشد.

The sound that goes on and on without stopping

صدایی که بدون توقف ادامه می‌یابد،

you might be going, that sound is so, so monotonous.

ممکن است در حال رفتن باشید، آن صدا خیلی یکنواخت است.

It won't stop. Please.

متوقف نخواهد شد. لطفا. فکر می کنم

Something that's boring, something that creates a feeling of being

چیزی کسل کننده است، چیزی که احساس

bored, I suppose.

بی حوصلگی را ایجاد می کند.

What would be the best way of looking at it?

بهترین راه برای نگاه کردن به آن چیست؟

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Doing something tedious often requires a lot of patience.

انجام یک کار خسته کننده اغلب به صبر زیادی نیاز دارد.

So if you there are certain hobbies that people have.

بنابراین اگر سرگرمی های خاصی دارید که مردم دارند.

Steve And I'm always amazed that they do them.

استیو و من همیشه از اینکه آنها آنها را انجام می دهند شگفت زده می شوم.

Can you think of a hobby or maybe something a person

آیا می توانید به یک سرگرمی یا شاید کاری فکر کنید که یک فرد

might do in their spare time that that might,

ممکن است در اوقات فراغت خود انجام دهد که ممکن است به

that might require a lot of patience model making

صبر زیادی نیاز داشته باشد مدلی که باعث می شود

people to do model, making knitting

افراد مدل سازی، بافتنی

or such as embroidery?

یا مانند گلدوزی انجام دهند؟

Yes.

آره.

might be something tedious.

ممکن است چیزی خسته کننده باشد

Shall we explain the word tedious?

کلمه خسته کننده را توضیح دهیم؟

We'll do that in a moment.

ما این کار را در یک لحظه انجام خواهیم داد.

Okay. So.

باشه. بنابراین.

So what we're talking about things that you might do.

بنابراین ما در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که ممکن است انجام دهید.

Yeah, well, when I was a kid, Steve, I used to spend hours and hours

آره، خوب، وقتی بچه بودم، استیو، ساعت‌ها و ساعت‌ها صرف

building the these little model planes aeroplane.

ساختن این هواپیمای مدل کوچک هواپیما می‌کردم.

Right.

درست.

And it would take ages, so you had to glue them together.

و چند سال طول می کشد، بنابراین باید آنها را به هم بچسبانید.

Then you had to wait for the glue to go hard

سپس باید صبر می‌کردید تا چسب سخت شود

and then eventually you would build the little model

و در نهایت مدل کوچک را می‌سازید

and then you painted all of the detail on it, on the you took ages to do it,

و سپس تمام جزئیات را روی آن نقاشی می‌کردید، بر روی سنی که برای انجام آن زمان صرف کردید،

doing all of that, putting the little things on there.

همه این کارها را انجام می‌دادید، چیزهای کوچک را روی آن قرار می‌دادید. آنجا.

And sometimes it would take ages to do it.

و گاهی اوقات برای انجام آن زمان زیادی طول می کشد.

Stamp collecting.

جمع آوری تمبر.

Do people still collect stamps?

آیا مردم هنوز تمبر جمع آوری می کنند؟

Because I'm not sure if that even is a real thing anymore.

چون دیگر مطمئن نیستم که حتی یک چیز واقعی باشد.

So I don't I don't know.

پس من نمی دانم.

But there is a lot of money to be made in that.

اما در این راه پول زیادی می توان به دست آورد.

Thank you, Alexandra.

ممنون الکساندرا

Mind numbing.

بی حس کننده ذهن

Some of it is mind numbing.

بخشی از آن باعث بی حسی ذهن می شود.

That is a synonym for

این مترادف

something that is

چیزی است که

some of this tedious is repetitive, boring.

برخی از این خسته کننده، تکراری، خسته کننده است.

But again, to some people it might not be

اما باز هم، برای برخی افراد ممکن است

to others.

برای دیگران اینطور نباشد.

Something like building a model out of matchsticks.

چیزی شبیه ساختن یک مدل از چوب کبریت.

Yes, some people do that, don't they?

بله، بعضی ها این کار را می کنند، اینطور نیست؟

They build these big models.

آنها این مدل های بزرگ را می سازند.

Somebody recently built the largest ever model

شخصی به تازگی بزرگترین مدل

of the Eiffel Tower, really out of matchsticks.

برج ایفل را ساخته است، واقعاً از چوب کبریت.

And they were they'd broken.

و آنها شکسته بودند.

They thought they'd broken the world record.

آنها فکر می کردند که رکورد جهانی را شکسته اند.

Louis might might have seen this.

شاید لویی این را دیده باشد.

I think they were in France, the biggest ever

فکر می کنم آنها در فرانسه بودند، بزرگترین

matchstick model of the Eiffel Tower.

مدل چوب کبریت برج ایفل.

But it was disqualified because they used

اما

the wrong sized matchsticks, apparently.

ظاهراً از چوب کبریت با اندازه اشتباه استفاده کردند.

So I don't know how long it's taken this person to do this,

بنابراین نمی‌دانم این شخص چقدر طول کشیده است تا این کار را انجام دهد،

which must have been a very tedious task for somebody,

که باید برای کسی کار بسیار خسته‌کننده‌ای بوده باشد،

not for him, because he probably enjoyed doing it.

نه برای او، زیرا احتمالاً از انجام آن لذت می‌برد.

But for us it would seem monotonous, boring and tedious.

اما برای ما یکنواخت، خسته کننده و خسته کننده به نظر می رسد.

But Louis,

اما لویی،

if you watched that in Paris, that somebody built

اگر آن را در پاریس تماشا کردید، آن شخصی

the largest ever matchstick model

بزرگترین مدل چوب کبریت

of the Eiffel Tower, and

برج ایفل را ساخته است، و

I think it was disqualified because of the wrong size.

من فکر می کنم به دلیل اندازه اشتباه رد صلاحیت شد.

Matchstick.

چوب کبریت.

So perhaps you can, perhaps you can confirm that for us.

پس شاید بتوانید، شاید بتوانید آن را برای ما تأیید کنید.

Yeah.

آره

Another thing I wanted to mention, cooking, so.

چیز دیگری که می خواستم به آن اشاره کنم، آشپزی است.

Olga Thank you, Olga.

اولگا متشکرم، اولگا.

Olga Cooking is complicated.

پخت و پز اولگا پیچیده است.

There are recipes that require a lot of patience,

دستور العمل هایی وجود دارد که نیاز به صبر و حوصله زیادی دارد،

so I think that's one of the main reasons why I don't like cooking, because it is a slow process.

بنابراین فکر می کنم این یکی از دلایل اصلی عدم علاقه من به آشپزی است، زیرا روند کندی دارد.

Sometimes you have to prepare a lot of things and it can be very time,

گاهی اوقات شما باید چیزهای زیادی را آماده کنید و ممکن است بسیار زمان

time consuming,

بر، زمان بر و

it can be tedious.

خسته کننده باشد.

We have lots of people on here like Claudia that like to cook,

ما افراد زیادی مثل کلودیا اینجا داریم که دوست دارند آشپزی کنند،

particularly when they're watching us.

به خصوص وقتی ما را تماشا می کنند.

For some reason.

بنا به دلایلی

Yes, I don't like cooking.

بله، من آشپزی را دوست ندارم.

I find it

من آن را خوب می بینم،

well, I think the problem is sometimes when you

فکر می کنم مشکل گاهی اوقات زمانی است که شما

don't have enough time, when you are trying to fit something

زمان کافی ندارید، وقتی سعی می کنید چیزی را در خود جا دهید،

in, you've got a busy and you think, I've got to fit this in and this and this in.

سرتان شلوغ است و فکر می کنید، من باید این و این را جا بدهم و

And you you give these tasks

و شما به این وظایف می دهید

that you want to do a certain amount of time.

که می خواهید مدت زمان مشخصی انجام دهید.

And I think then that puts pressure on you.

و من فکر می کنم پس از آن این به شما فشار می آورد.

You start to rush and then that's when you become annoyed, an impatient if you've got lots of time.

شما شروع به عجله می کنید و آن وقت است که عصبانی می شوید، اگر زمان زیادی داشته باشید بی تاب می شوید.

But then on the other hand, if you've got lots too much time to do something,

اما از طرف دیگر، اگر زمان زیادی برای انجام کاری داشته باشید،

you drag out that task.

آن کار را طولانی می کنید.

So you need to find a happy sort of medium.

بنابراین باید یک رسانه شاد پیدا کنید.

I do like time pressure to do things.

من فشار زمان را برای انجام کارها دوست دارم.

If I have a time pressure to do something that gives me the incentive, the motivation to do it.

اگر برای انجام کاری فشار زمانی داشته باشم که به من انگیزه می دهد، انگیزه انجام آن کار.

So somebody says to me, You've got to do this.

بنابراین یکی به من می گوید، تو باید این کار را انجام دهی.

By this time, I that motivates me to do it

در این زمان، من به من انگیزه می دهم که این کار را انجام دهم،

because I like goals,

زیرا اهداف را دوست دارم،

because that's that's how my mind works.

زیرا ذهن من اینگونه کار می کند.

And I think being in sales for all these years, you're used to having a goal,

و من فکر می‌کنم که در تمام این سال‌ها در فروش هستید، به داشتن یک هدف عادت کرده‌اید،

something to reach by a certain time.

چیزی که در زمان مشخصی می‌توانید به آن برسید.

Yeah, I think I think actually that's quite a good point because sometimes having, having

بله، فکر می‌کنم در واقع این نکته بسیار خوبی است، زیرا گاهی اوقات داشتن فشار،

if you have pressure, I found quite often

اگر فشاری دارید، اغلب به

it gives you more motivation to do it. So.

شما انگیزه بیشتری برای انجام آن می‌دهد. بنابراین.

So yes, I think you are right.

پس بله، فکر می کنم حق با شماست.

Waiting for something to happen can be very frustrating.

انتظار برای اتفاقی می تواند بسیار خسته کننده باشد.

Have you ever been in a situation where you are waiting for something to be delivered?

آیا تا به حال در موقعیتی قرار گرفته اید که منتظر تحویل چیزی باشید؟

Maybe you've ordered something on the internet,

شاید شما چیزی را در اینترنت سفارش داده باشید،

something lovely and nice and new,

چیزی دوست داشتنی، زیبا و جدید،

and maybe you are for it to be delivered and and sometimes it seems to take forever,

و شاید دوست دارید که آن را تحویل دهید و گاهی اوقات به نظر می رسد برای همیشه طول بکشد،

especially on the on the day that that thing is supposed to be delivered to your house and.

به خصوص در روزی که قرار است آن چیز به آن تحویل داده شود. خانه شما و.

Sometimes you just, you just keep looking at your watch

گاهی اوقات شما فقط، فقط به ساعت خود نگاه می کنید

or maybe you go on the Internet and check to see where your delivery is.

یا شاید به اینترنت بروید و بررسی کنید تا ببینید محل تحویل شما کجاست.

Yeah.

So sometimes waiting for something to happen

آره

بنابراین گاهی اوقات انتظار برای اتفاقی

can be very frustrating.

می تواند بسیار خسته کننده باشد.

Olga says cooking by complicated recipes requires a lot of patience.

اولگا می گوید پخت و پز با دستور العمل های پیچیده نیاز به صبر زیادی دارد.

Yes, you see, for me, I if something takes because when you eat something,

بله، می بینید، برای من، اگر چیزی طول بکشد، زیرا وقتی چیزی می خورید،

it's very quick to eat food normally, isn't it?

غذا خوردن به طور معمول خیلی سریع است، اینطور نیست؟

We don't take. I mean, I eat very quickly.

ما نمی گیریم. یعنی خیلی سریع غذا میخورم.

And so if

و بنابراین، اگر

for me, taking a long time to prepare, food is like a waste of time,

برای من، صرف زمان طولانی برای آماده کردن، غذا مانند اتلاف وقت است،

because I think to myself, I'm spending all this time like an hour preparing food.

زیرا با خودم فکر می کنم، تمام این زمان را مانند یک ساعت صرف غذا می کنم.

It's like the Christmas meal.

مثل غذای کریسمس است.

It takes sort of hours, doesn't it?

ساعت ها طول می کشد، اینطور نیست؟

You've got to put the turkey in the oven like a roast.

باید بوقلمون را مانند کباب در فر قرار دهید.

It's complicated.

این پیچیده است.

You've got a time for the vegetables and then you eat it

برای سبزی ها وقت گذاشتی و بعد

in about 5 minutes so that annoys me.

از حدود 5 دقیقه آن را می خوری تا من را اذیت کند.

That's I like things you can put into a slow cooker.

یعنی من چیزهایی را دوست دارم که می توانید در یک اجاق گاز آهسته قرار دهید.

You throw everything in, takes you 10 minutes to throw it all in,

همه چیز را داخل می ریزید، 10 دقیقه طول می کشد تا همه را داخل کنید،

turn it on, walk, come back 4 hours later and it's cooked.

روشن کنید، راه بروید، 4 ساعت بعد برگردید و پخته شد.

That's my idea of

این ایده من از

cooking.

آشپزی است.

Beatrice says that.

بئاتریس این را می گوید.

Hello, Beatrice. Beatrice doesn't like cooking.

سلام بئاتریس بئاتریس آشپزی را دوست ندارد.

She doesn't have the patience for it.

حوصله اش را ندارد

It's a tedious task for her.

این یک کار خسته کننده برای او است.

Well, that's it.

خب همین. این

It's individual people. Some people love cooking.

افراد فردی است. برخی از مردم آشپزی را دوست دارند.

Well, some people.

خب بعضی ها

Some people do it for a living.

برخی از مردم این کار را برای امرار معاش انجام می دهند.

They do it literally all the time.

آنها این کار را به معنای واقعی کلمه همیشه انجام می دهند.

Every day is is their thing.

هر روز چیز آنهاست

But that's the other thing I see people sometimes doing jobs

اما این چیز دیگری است که من می بینم گاهی اوقات افرادی را انجام می دهند

and they seem to enjoy the job a lot.

و به نظر می رسد آنها از این کار لذت زیادی می برند.

But from my point of view, I would hate to do that job.

اما از نظر من، از انجام آن کار متنفرم.

I suppose one of the things such as I

من فکر می کنم یکی از کارهایی مانند من می

you see people doing things like I suppose going to sea

بینید که مردم کارهایی انجام می دهند مانند من فرض می کنم به دریا می روند

and and fishing.

و ماهیگیری می کنند.

So you see sometimes these huge ships

بنابراین گاهی اوقات می‌بینید که این کشتی‌های عظیم

going off into the ocean and they're they're rocking

به سمت اقیانوس می‌روند و تکان می‌خورند

and they're being swept from one side to the other by the waves.

و امواج آنها را از یک طرف به طرف دیگر می‌برد .

It's very dangerous.

خیلی خطرناکه

It's cold, it's wet, it's unpleasant.

سرد است، خیس است، ناخوشایند است.

But but people choose to do that.

اما مردم این کار را انتخاب می کنند. می

They say, you know what I want to do?

گویند می دانی می خواهم چه کار کنم؟

I want to live on a ship for two or three days at a time

من می خواهم دو یا سه روز در یک کشتی زندگی کنم و به

looking for fish

دنبال

fishing, being freezing cold and wet,

ماهیگیری باشم، سرد و خیس باشم،

and maybe at some point possibly falling overboard and drowning.

و شاید در برخی مواقع به دریا بیفتم و غرق شوم.

I think sometimes you you

من فکر می کنم گاهی اوقات شما شما

I often think it's amazing.

اغلب فکر می کنم شگفت انگیز است.

There are

وجود دارد که

I know people sometimes have to do jobs to earn money, but more or less,

می دانم گاهی اوقات مردم مجبورند کارهایی را انجام دهند تا درآمد کسب کنند، اما کم و بیش،

there's always a job for somebody that somebody will like and somebody else won't like.

همیشه شغلی برای کسی وجود دارد که کسی آن را دوست داشته باشد و کسی دیگر آن را دوست ندارد.

And like you said, that fishing, I mean, I never see myself becoming a fisherman and going out to sea.

و همانطور که شما گفتید، منظورم از ماهیگیری، من هرگز نمی بینم که ماهیگیر شوم و به دریا بروم.

But then the fishermen could probably look at me and say, well, I couldn't

اما پس از آن ماهیگیرها احتمالاً می توانند به من نگاه کنند و بگویند، خوب، من نمی توانستم

sit in front of a computer of the day and,

جلوی رایانه روزانه بنشینم و

go out and talk to customers about some product.

بیرون بروم و در مورد محصولی با مشتریان صحبت کنم.

Yes. But I think what happens is that

آره. اما فکر می‌کنم اتفاقی که می‌افتد این است که

I've often had this little theory or thought that, I mean, we're all human.

من اغلب این نظریه کوچک را داشته‌ام یا فکر می‌کنم که منظورم این است که همه ما انسان هستیم.

We can all pretty much do anything.

همه ما تقریباً می توانیم هر کاری انجام دهیم.

I mean, you know,

منظورم این است که می‌توانم

I could do a bit of brain surgery.

کمی جراحی مغز انجام دهم. می

You know, you could do my job.

دونی تو می تونی کار من رو انجام بدی

I could do your job. But we know.

من می توانستم کار شما را انجام دهم اما ما می دانیم.

But unless you've got an interest in it, if you've got a real interest in it,

اما مگر اینکه به آن علاقه داشته باشید، اگر واقعاً به آن علاقه داشته باشید،

or if you keep doing it a lot, you get better and better at it.

یا اگر زیاد به آن ادامه دهید، در آن بهتر و بهتر می شوید.

And I think when you do something a lot and you keep doing it, you just become better at it.

و من فکر می کنم وقتی کاری را زیاد انجام می دهید و آن را ادامه می دهید، در آن بهتر می شوید.

Like riding a bike or driving a car.

مانند دوچرخه سواری یا رانندگی با ماشین.

It's difficult at first and then you get used to it

در ابتدا سخت است و بعد به آن عادت می کنید

and then it just becomes part of your life and you almost can't give it up.

و بعد فقط بخشی از زندگی شما می شود و تقریباً نمی توانید آن را رها کنید.

It's like me not being able, you know, going back to work again.

مثل اینه که نمیتونم، میدونی، دوباره سر کار برگردم.

It's because that

دلیلش این است که

I wouldn't say I love my job.

نمی گویم کارم را دوست دارم.

I don't hate it, but

من از آن متنفر نیستم، اما

it's become like a habit over these years, many years.

در طول این سال ها، سال ها، مثل یک عادت شده است.

And my brain obviously wants me to carry on doing.

و واضح است که مغز من از من می خواهد که به این کار ادامه دهم.

And I think sometimes we get into our lives and our jobs and we've been doing it for so long,

و من فکر می کنم گاهی اوقات ما وارد زندگی و شغل خود می شویم و مدت زیادی است که این کار را انجام می دهیم،

it's difficult to to stop doing them, even if we don't necessarily like it.

حتی اگر لزوماً آن را دوست نداشته باشیم، متوقف کردن آنها دشوار است.

It's just almost become a habit.

تقریباً به یک عادت تبدیل شده است.

Yeah, that's it.

آره همینه.

So learning maybe so This is very similar to what you've just said.

بنابراین یادگیری شاید بنابراین این بسیار شبیه به چیزی است که شما گفتید.

Learning a new skill requires a lot of patience.

یادگیری یک مهارت جدید نیاز به صبر زیادی دارد.

It requires lots of patience and determination.

این نیاز به صبر و اراده زیادی دارد.

So. So we all have to start somewhere, whatever it is we are doing.

بنابراین. بنابراین همه ما باید از جایی شروع کنیم، هر کاری که انجام می دهیم.

And I suppose the more skilled that thing is,

و من فکر می کنم هر چه آن چیز ماهرتر باشد،

the more time you need to, to spend learning it.

زمان بیشتری برای یادگیری آن نیاز دارید.

But of course this particular thing takes in everything,

اما البته این چیز خاص همه چیز را شامل می شود،

including maybe learning a new language.

از جمله شاید یادگیری یک زبان جدید.

So you could actually say that learning English

بنابراین در واقع می توان گفت که یادگیری زبان انگلیسی به

requires lots of patience and determination.

صبر و اراده زیادی نیاز دارد.

And this leads me to to the thing that I have on the thumbnail

و این من را به چیزی که در تصویر کوچک

of my lesson, which is a lot of people give up.

درس خود دارم، سوق می دهد که بسیاری از مردم دست از کار می کشند.

They they lose their patience or they give up,

آنها صبر خود را از دست می دهند یا تسلیم می شوند،

they quit, they stop.

دست از کار می کشند، متوقف می شوند.

They say, No, I can't do this anymore.

آنها می گویند: نه، من دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم.

No, it's taking too long.

نه خیلی طول میکشه

I quit I'm not doing this anymore.

من ترک کردم دیگه این کارو نمیکنم

I quit.

من ترک کردم.

So learning a new skill requires

بنابراین یادگیری یک مهارت جدید نیاز به

lots of patience and also determination,

صبر و اراده زیادی دارد،

perhaps also to withstand something

شاید همچنین برای تحمل چیزی

without becoming angry or upset.

بدون عصبانی شدن یا ناراحت شدن.

And I think this is, you know what?

و من فکر می کنم این است، می دانید چیست؟

I'm not going to say anything here.

من در اینجا چیزی نمی گویم.

I think, Mr.

Steve, you are the expert on this, able to withstand something

من فکر می کنم، آقای

استیو، شما در این مورد متخصص هستید، می توانید چیزی را

without becoming angry or upset or should I say in Mr.

بدون عصبانیت یا ناراحتی تحمل کنید یا باید در

Steve's case, the opposite of all that

مورد آقای استیو بگویم برعکس همه اینها که

I'm not like that. Mr. Good.

من اینطور نیستم. آقای خوب

You know, sometimes we're more patient than others.

می دانید، گاهی اوقات ما صبورتر از دیگران هستیم.

It depends on the task, by the way, and the time.

این به کار، اتفاقا، و زمان بستگی دارد.

Monotonous, Yes, terms, as I thought.

یکنواخت، بله، اصطلاحات، همانطور که فکر می کردم.

Monotonous is more like never changing without change.

یکنواختی بیشتر شبیه هرگز بدون تغییر نیست.

Dull, repetitive. Repetitive.

کسل کننده، تکراری تکراری.

Yes, that you're right.

بله، حق با شماست.

It is so a monotonous task.

این یک کار بسیار یکنواخت است.

It's something that is repetitive.

چیزی است که تکراری است.

Yes. Doesn't change.

آره. تغییر نمی کند

And you need patience to do it.

و برای انجام آن به صبر نیاز دارید.

And you need patience to do it.

و برای انجام آن به صبر نیاز دارید.

Of course, you're going to

البته، شما

have a monotone, as you indicate is somebody that talks

یکنواخت خواهید داشت، همانطور که نشان می‌دهید کسی است که صحبت می‌کند

if someone's got a monotonous voice, you can see you can use that word in different ways, can't you?

اگر صدایی یکنواخت داشته باشد، می‌توانید ببینید که می‌توانید از آن کلمه به روش‌های مختلف استفاده کنید، اینطور نیست؟

A monotonous task is something that doesn't change.

یک کار یکنواخت چیزی است که تغییر نمی کند.

If somebody has a monotonous tone in their voice,

اگر کسی لحن یکنواختی در صدایش داشته باشد، به این

it means that they always speak at the same level and they don't change like this.

معنی است که همیشه در یک سطح صحبت می کند و اینطور تغییر نمی کند.

It becomes very boring for people to to because you're

این برای مردم بسیار خسته کننده می شود زیرا شما

always talking like this and you never vary the pitch of your voice.

همیشه اینگونه صحبت می کنید و هرگز زیر و بم صدای خود را تغییر نمی دهید.

They've got a monotone voice.

آنها صدای یکنواختی دارند.

That person's got certainly sound.

آن شخص مطمئناً صدا دارد.

A single sound is a monotone that is so monotonous

یک صدا یکنواخت است که آنقدر یکنواخت

is something that either goes on for too long or does not change.

است که یا برای مدت طولانی ادامه می یابد یا تغییر نمی کند.

So, Mr.

بنابراین، آقای

Steve, would you say that you can withstand things without becoming angry or upset?

استیو، آیا می‌گویید که می‌توانید بدون عصبانیت یا ناراحتی، در برابر همه چیز مقاومت کنید؟

And we mentioned technology earlier, Resilience.

و ما قبلاً به فناوری، Resilience اشاره کردیم.

Yeah. I don't think you are any different from anyone else.

آره فکر نمی کنم تو با هیچ کس فرقی نداشته باشی.

Mr. Steve.

I think a lot of people do become frustrated with with technology

آقای استیو

من فکر می کنم بسیاری از مردم از فناوری

and new types of technology.

و انواع جدید فناوری ناامید می شوند.

We talked about this actually a while ago, about about things

ما در واقع مدتی پیش در مورد این موضوع صحبت کردیم، در مورد چیزهایی که

always seeming to change, having the patience.

همیشه به نظر می رسد تغییر می کنند، صبر.

Okay, we'll go through these one by one.

خوب، اینها را یکی یکی مرور می کنیم.

Mr. Steve having the patience to wait.

آقای استیو صبر دارد.

so I saw you asking me a question.

پس دیدم که از من سوال پرسیدی

Yes, I am.

بله من هستم.

I'm Do I have the patience to wait?

من هستم آیا حوصله صبر کردن را دارم؟

So while we're looking at different different things on the screen, it's in front of us

بنابراین در حالی که ما به چیزهای مختلف روی صفحه نگاه می کنیم، در مقابل ما

having the patience to wait, listen, travel, enjoy and overcome.

صبر و حوصله صبر کردن، گوش دادن، سفر، لذت بردن و غلبه بر آن را داریم.

So wait.

پس صبر کن.

So there might be a situation where you have to wait for something?

بنابراین ممکن است شرایطی پیش بیاید که باید منتظر چیزی باشید؟

Yes. Like a letter to arrive.

آره. مثل نامه ای که می رسد.

Or for sometimes it annoys me

یا گاهی اوقات

when the kettle takes a long time to boil water, wait for the kettle.

وقتی کتری برای جوشاندن آب زمان زیادی می برد، من را آزار می دهد، منتظر کتری باشید.

And I think the thing is, you know, you get things that, like you've mentioned with a computer that,

و من فکر می‌کنم مسئله این است که می‌دانی، چیزهایی دریافت می‌کنی که، همانطور که با یک رایانه اشاره کردی،

you know, I knew a computer ten years ago would take sort of 5 minutes, wouldn't it,

می‌دانستم که من می‌دانستم که یک کامپیوتر 10 سال پیش تا حدودی 5 دقیقه طول می‌کشد، اینطور نیست،

when you turned it on for it to all settle down.

وقتی چرخید آن را برای آن را به همه حل و فصل کردن.

Now it's 5 seconds.

حالا 5 ثانیه است.

But even I mean, mine takes about 10 seconds,

اما حتی منظورم این است که مال من حدود 10 ثانیه طول می کشد،

but I find myself getting impatient, even waiting for the 10 seconds.

اما خودم را بی تاب می بینم، حتی منتظر 10 ثانیه هستم.

Yeah.

آره

You get used to things becoming.

شما به تبدیل شدن چیزها عادت می کنید.

You get used to something, and then you've become impatient.

شما به چیزی عادت می کنید و سپس بی تاب می شوید.

Whereas before you were prepared to wait 5 minutes, it's like a kettle.

در حالی که قبلاً آماده بودید 5 دقیقه صبر کنید، مانند یک کتری است.

We've got a new kettle because our old one broke.

ما یک کتری جدید داریم زیرا کتری قدیمی ما خراب شد.

The old one used to take about five to boil.

قدیم حدوداً پنج تا می جوشید.

This one only takes 2 minutes.

این یکی فقط 2 دقیقه طول می کشد.

And yet I still found myself getting impatient waiting for it to boil.

و با این حال، هنوز هم متوجه شدم که در انتظار جوشیدن آن بی تاب هستم.

So I go off and do other tasks.

بنابراین من می روم و کارهای دیگری انجام می دهم.

Or when I put the tea bags in the tea,

یا وقتی چای کیسه‌ای را داخل چای می‌گذارم،

I get impatient because I know I've got to leave it two or 3 minutes

بی‌صبر می‌شوم چون می‌دانم باید دو یا سه دقیقه آن را بگذارم

and it,

و می‌دانی،

you know, what am I going to do in those two or 3 minutes?

در این دو یا سه دقیقه چه کار خواهم کرد؟

I've got to go.

I often go and do something else

من باید بروم.

من اغلب می روم و کار دیگری انجام می دهم

to pass the time so that I don't get impatient.

تا زمان را سپری کنم تا بی تاب نشوم.

So much stress.

خیلی استرس

Impatient is the opposite of patience.

بی حوصلگی نقطه مقابل صبر است.

Patient, isn't it?

صبور، اینطور نیست؟

We'll be looking at that.

ما به آن نگاه خواهیم کرد.

And another patient So here is another one.

و یک بیمار دیگر پس اینجا یکی دیگر است.

Steve listen listen, I'm not I'm not telling you to listen.

استیو گوش کن گوش کن، من نمی گویم که گوش کن.

I'm saying that's the next word.

من می گویم این کلمه بعدی است.

Listen.

گوش بده.

So listening and I think this is again, another good example of having patience to listen

بنابراین گوش دادن و من فکر می‌کنم این یک مثال خوب دیگر برای داشتن صبر و حوصله برای گوش دادن

to what a person is saying or to listen to something

به صحبت‌های یک فرد یا گوش دادن به چیزی

and then absorb all that thing.

و سپس جذب همه آن چیزها است.

So maybe if we're listening to something that's going on

بنابراین شاید اگر ما در حال گوش دادن به چیزی هستیم که

for a long time like this live stream, maybe someone might say,

برای مدت طولانی در جریان است مانند این پخش زنده، شاید کسی ممکن است بگوید،

I don't have the patience to to listen to Mr.

من حوصله گوش دادن به

Duncan's long live stream.

پخش زنده طولانی آقای دانکن را ندارم.

So listening is a form of of patience because you need it.

بنابراین گوش دادن نوعی صبر است زیرا شما به آن نیاز دارید.

You need to be patient. Yes. To listen.

شما باید صبور باشید. آره. برای گوش دادن.

You do.

شما انجام می دهید.

And quite often,

و اغلب،

I mean, they were teachers in sales that the it

منظورم این است که آنها معلمان فروش بودند که

the customers should be talking more than you are because you should be listening to

مشتریان باید بیشتر از شما صحبت کنند، زیرا شما باید به حرف های

what the customer is saying, not not just telling them what you want to tell them.

مشتری گوش دهید، نه اینکه فقط به آنها بگویید چه می خواهید به آنها بگویید.

Yes, you should listening to them.

بله، شما باید به آنها گوش دهید.

By the way, can I just say thank you to Alvaro?

در ضمن، آیا می توانم فقط از آلوارو تشکر کنم؟

Hello.

Alvaro says this is my second time here.

سلام.

آلوارو می گوید این دومین بار است که اینجا هستم.

So last week was your first time, Alvaro?

پس هفته گذشته اولین بار بود آلوارو؟

Is it Alvaro or Alvaro?

آلوارو یا آلوارو؟

Alvaro.

آلوارو.

Last time Mr.

آخرین باری که آقای

Steve was sick. I hope he is better today.

استیو بیمار بود. امیدوارم امروز حالش بهتر باشد.

I am better, thank you.

من بهترم ممنون

I did have a nasty cold, but I'm more or less over it.

من سرماخوردگی بدی داشتم، اما کم و بیش از این سرماخوردگی دارم.

So. Yes, Thank you for.

بنابراین. بله، از شما متشکرم.

For remembering.

برای یادآوری

And of course, nice to see you here again.

و البته خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

And I hope we see you again and I hope you're enjoying today's live stream.

و امیدوارم دوباره شما را ببینیم و امیدوارم از پخش زنده امروز لذت ببرید.

We also have travel, Steve Travelling.

سفر هم داریم، استیو تراولینگ.

People don't like to travel. We especially this country.

مردم دوست ندارند سفر کنند. ما به خصوص این کشور.

I think here in the UK we are so spoilt because

من فکر می‌کنم اینجا در بریتانیا خیلی خراب شده‌ایم، زیرا

our little tiny island is so small

جزیره کوچک ما آنقدر کوچک است که

we don't realise how small the UK actually is.

نمی‌دانیم انگلستان واقعاً چقدر کوچک است.

It's very, very tiny.

خیلی خیلی ریزه

When you look at the comparison

وقتی به مقایسه

between the UK or Britain

بین بریتانیا یا بریتانیا نگاه می کنید

and then you look at other countries like Africa.

و سپس به کشورهای دیگر مانند آفریقا نگاه می کنید.

Huge.

بزرگ.

Well, I know Africa isn't a country, a continent, but you know what I mean.

خوب، من می دانم که آفریقا یک کشور، یک قاره نیست، اما شما می دانید منظور من چیست.

The continent and Australia is always the one that makes me

قاره و استرالیا همیشه چیزی است که مرا

just speechless because

بی زبان می کند زیرا

it's huge.

بزرگ است.

It is hard to appreciate just how large Australia is.

درک اینکه استرالیا چقدر بزرگ است دشوار است.

So travelling from one of Australia to the other

بنابراین سفر از یکی از استرالیا به دیگری

can take up to four, maybe five or 6 hours

می تواند تا چهار، شاید پنج یا 6 ساعت

from travelling, just just from one place to another.

از سفر طول بکشد، فقط از یک مکان به مکان دیگر.

So you have to spend five or 6 hours

بنابراین

on a plane just to travel from one city to another in Australia.

فقط برای سفر از شهری به شهر دیگر استرالیا باید پنج یا 6 ساعت را در هواپیما بگذرانید.

Whereas here, because our, our little tiny mossy rock in

در حالی که اینجا، چون سنگ خزه‌ای کوچک ما در

the Atlantic is so small,

اقیانوس اطلس بسیار کوچک است،

we can just travel very quickly

می‌توانیم خیلی سریع

from place to place, but we are a little bit spoilt.

از مکانی به مکان دیگر سفر کنیم، اما کمی خراب شده‌ایم.

But even here in this country, Steve, we hate travelling, don't we?

اما حتی اینجا در این کشور، استیو، ما از سفر متنفریم، اینطور نیست؟

Yes we do.

بله ما انجام میدهیم.

And I think it's because I think as well, particularly in the car, because we're a small island,

و فکر می‌کنم به این دلیل است که من هم فکر می‌کنم، مخصوصاً در ماشین، زیرا ما جزیره‌ای کوچک هستیم،

but we've got, you know, 65 million people

اما می‌دانید، ۶۵ میلیون نفر

on what is a small space.

در فضای کوچکی داریم.

You often find that the roads of course are very crowded.

شما اغلب متوجه می شوید که البته جاده ها بسیار شلوغ هستند.

The trains are always light, but I wouldn't say they're always light.

قطارها همیشه سبک هستند، اما نمی توانم بگویم که همیشه سبک هستند.

We have the worst rail infrastructure

ما

probably in many countries compared to many countries.

احتمالاً در بسیاری از کشورها در مقایسه با بسیاری از کشورها، بدترین زیرساخت های ریلی را داریم.

So you look at places like that, it is that.

بنابراین شما به چنین مکان هایی نگاه می کنید، این همان است.

But Steve, just me.

اما استیو، فقط من.

You can go to places like Japan where you can have 200

می‌توانید به مکان‌هایی مانند ژاپن بروید که می‌توانید

mile an hour trains that just run all the time

قطارهایی با سرعت 200 مایل در ساعت داشته باشید که در تمام مدت به

perfectly smoothly.

راحتی حرکت می‌کنند.

No delays, no hold ups.

بدون تاخیر، بدون توقف.

And then and then China, of course, and then other countries as well.

و سپس و سپس چین، البته، و سپس کشورهای دیگر نیز.

European countries have very good rail services, but we don't like to travel

کشورهای اروپایی خدمات ریلی بسیار خوبی دارند، اما ما دوست نداریم سفر کنیم،

because quite often it takes too long.

زیرا اغلب اوقات خیلی طول می کشد.

And you are right, Steve, because there are delays.

و حق با شماست، استیو، زیرا تاخیرهایی وجود دارد.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

Yes, I think I think as Brits travel a lot more than we used to

بله، فکر می‌کنم از آنجایی که بریتانیایی‌ها خیلی بیشتر از

when I was growing up, people

زمانی که من در حال رشد بودم، سفر می‌کردند.

I mean, the emergence of travelling abroad is become much more popular now.

You'd have flights abroad to sunny climates.

شما باید پروازهای خارج از کشور به آب و هوای آفتابی داشته باشید.

We didn't used to.

عادت نداشتیم

I mean, I remember when I was young my father took us on a road trip

منظورم این است که یادم می آید وقتی جوان بودم پدرم ما را به یک سفر جاده ای از

across Europe to France and Spain,

سراسر اروپا به فرانسه و اسپانیا برد،

and it was it was like, you know,

و

to some of the people that we knew, it was that we were going to the moon.

برای برخی از افرادی که می شناختیم، اینطور بود که می خواستیم ماه.

The thought of driving and going across

فکر رانندگی و رفتن

to another continent was very alien to most people.

به قاره ای دیگر برای اکثر مردم بسیار غریبه بود.

I mean, my parents, when they grew up, they never went abroad on holiday.

یعنی پدر و مادرم وقتی بزرگ شدند هیچ وقت برای تعطیلات به خارج از کشور نرفتند.

They just used to go up to the local, you know,

آنها فقط به محلی می رفتند، می دانید،

they just travelled to the coast somewhere, maybe half an hour away.

آنها فقط یک جایی به ساحل سفر کردند، شاید نیم ساعت دورتر.

People do travel much more now than they used to,

مردم الان خیلی بیشتر از گذشته سفر می کنند،

but it doesn't mean it's a pleasant experience, of course.

اما البته به این معنی نیست که تجربه خوشایندی است .

So I think I think one of the things you need patience for is, is travelling

بنابراین فکر می‌کنم یکی از چیزهایی که برای آن به صبر نیاز دارید، سفر است

and another one is endurance.

و دیگری استقامت است.

Endurance.

تحمل.

So you might say that this is a very general word.

بنابراین ممکن است بگویید که این یک کلمه بسیار کلی است.

Endurance means just having the the ability or the strength

استقامت به معنای داشتن توانایی یا قدرت

to to withstand or to take

برای تحمل یا تحمل

the stress of something happening,

استرس یک اتفاق،

to endure and also overcome as well.

تحمل و همچنین غلبه بر آن است.

To overcome is to succeed in doing something or to to be patient to the point

غلبه کردن یعنی موفقیت در انجام کاری یا صبور بودن تا جایی

where that thing has been done.

که آن کار انجام شده است.

You will need patience to carry out a task.

برای انجام یک کار به صبر نیاز دارید.

You need to put some time into doing a certain thing.

برای انجام یک کار خاص باید کمی وقت بگذارید.

And as I said earlier, learning English takes time and patience.

و همانطور که قبلاً گفتم، یادگیری زبان انگلیسی نیاز به زمان و صبر دارد.

It can't be rushed.

نمی توان عجله کرد.

As I said in one of my past English lessons,

همانطور که در یکی از درس‌های انگلیسی گذشته‌ام گفتم، فکر می‌کنم

many situations life require a certain

بسیاری از موقعیت‌های زندگی به مقدار مشخصی صبر نیاز دارد

amount of patience,

I think. I think sometimes.

. فکر می کنم گاهی.

Is it possible, Steve, to be too patient?

آیا ممکن است، استیو، بیش از حد صبور بود؟

I'm sure it is.

مطمئنم که هست.

That always extremes of everything.

که همیشه افراطی از همه چیز.

Yes. I think you can't be too patient.

آره. من فکر می کنم شما نمی توانید خیلی صبور باشید.

I think that can be annoying.

من فکر می کنم که می تواند آزار دهنده باشد.

Maybe.

شاید.

Maybe if you're.

شاید اگر شما هستید.

Yes, I think you probably can be too patient.

بله، من فکر می کنم شما احتمالا می توانید بیش از حد صبور باشید.

I think if someone was

من فکر می‌کنم اگر کسی

was annoying, you and you didn't react to it

آزاردهنده بود، شما و شما به آن واکنش نشان نمی‌دادید

and you just kept

و فقط

listening to them, it might annoy them eventually because they maybe want you to react.

به او گوش می‌دادید، ممکن است در نهایت او را آزار دهد زیرا ممکن است بخواهد شما واکنشی نشان دهید.

But yes, I think I think it probably is.

اما بله، فکر می‌کنم احتمالاً همینطور است.

We could be too patient because and you see, being too patient could be

ما می‌توانیم خیلی صبور باشیم، زیرا و می‌بینید، صبور بودن بیش از حد می‌تواند به

could be seen as a form of inaction.

عنوان نوعی انفعال تلقی شود.

You might just keep

شما فقط ممکن است

waiting for something, waiting for the right moment.

منتظر چیزی باشید، منتظر لحظه مناسب باشید.

And the right moment may never come.

و لحظه مناسب ممکن است هرگز فرا نرسد.

Maybe you need to act.

شاید لازم باشد عمل کنید.

Maybe if you're too patient, you're seen as indecisive.

شاید اگر شما بیش از حد صبور باشید، به عنوان فردی غیرقطعی دیده می شوید.

May be. Could be.

شاید. می تواند باشد.

Yes. He who hesitates is lost

آره. کسی که تردید می کند گم شده است،

I believe the expression is so there's a great expression.

من معتقدم که بیان چنین است، بنابراین یک بیان عالی وجود دارد.

He who hesitates is lost.

کسی که تردید کند، گم شده است.

So may be a person who holds back or has too self-control.

بنابراین ممکن است فردی باشد که خودداری می کند یا بیش از حد خود را کنترل می کند.

Might not want to do something.

شاید نخواد کاری انجام بده در

You hesitate to do something.

انجام کاری تردید دارید.

So in that situation you might miss.

بنابراین در آن شرایط ممکن است از دست بدهید.

You might miss an opportunity to to to do something.

ممکن است فرصتی را برای انجام کاری از دست بدهید.

So there are many things in life that require a lot of patience.

بنابراین چیزهای زیادی در زندگی وجود دارد که نیاز به صبر زیادی دارد.

A good example, Steve, is spending time with a boring

یک مثال خوب، استیو، گذراندن وقت با فردی کسل کننده است

who won't stop talking about themselves.

که صحبت کردن در مورد خودش را متوقف نمی کند.

We have found ourselves in this situation quite often with people

ما اغلب با افرادی مواجه شده ایم

who they don't just talk to you,

که فقط با شما صحبت نمی کنند، بلکه در

they talk about you and they don't stop.

مورد شما صحبت می کنند و متوقف نمی شوند.

And even if you try to interrupt them or stop them, they do.

و حتی اگر بخواهید حرف آنها را قطع کنید یا آنها را متوقف کنید، آنها این کار را می کنند.

They just carry on.

آنها فقط ادامه می دهند.

So we've been in many situations like this, haven't we, Steve?

پس ما در موقعیت‌های زیادی از این دست بوده‌ایم، اینطور نیست، استیو؟

Yes, exactly. But

بله دقیقا. اما

yes. And you're worried about saying something because you don't want to appear to be rude.

بله. و شما نگران گفتن چیزی هستید زیرا نمی خواهید بی ادب به نظر برسید.

I think quite often we we don't react because we don't want to appear

من فکر می کنم اغلب ما واکنشی نشان نمی دهیم زیرا نمی خواهیم

to be rude or impatient.

بی ادب یا بی حوصله به نظر برسیم.

So I think sometimes when

بنابراین فکر می‌کنم گاهی اوقات وقتی

we're holding back about our real personality

از شخصیت واقعی‌مان خودداری می‌کنیم

so as not to offend or not to

تا توهین نکنیم یا

not to look bad in front of other people,

در مقابل دیگران بد به نظر نرسیم،

whereas some people would just Yeah, they don't, they don't bother with that at all.

در حالی که برخی افراد فقط آره، این کار را نمی‌کنند، آن‌ها اذیت نمی‌شوند. که اصلا

They just think.

آنها فقط فکر می کنند.

And it is if you're boring, they'll tell you, yes, I see, you know

و این است که اگر شما خسته کننده باشید، آنها به شما می گویند، بله، می بینم، شما

in polite society you, you don't know upset somebody because you might get a punch in the face.

در جامعه مودب خود را می شناسید، نمی دانید کسی را ناراحت کنید زیرا ممکن است مشتی به صورت شما بخورد.

That's it.

خودشه.

Sometimes it's good to know when to stop talking.

گاهی اوقات خوب است بدانید چه زمانی باید صحبت را متوقف کنید.

Sometimes it is good to know when to stop.

گاهی اوقات خوب است بدانید چه زمانی باید متوقف شود.

The opposite of patience is, of course, impatience,

نقطه مقابل صبر، البته بی حوصلگی،

impatience, impatience to be impatient.

بی حوصلگی، بی حوصلگی برای بی حوصلگی است.

A person who can't wait.

فردی که نمی تواند صبر کند.

So a patient person, a patient person is

بنابراین یک فرد صبور، یک فرد صبور

in the moment and they are calm and enjoying their day.

در لحظه است و آنها آرام هستند و از روز خود لذت می برند.

Impatience, of course, is the opposite.

بی حوصلگی البته برعکس است.

It means that person cannot wait.

یعنی آن شخص نمی تواند صبر کند.

They always want more.

آنها همیشه بیشتر می خواهند.

They always want something new and they don't want to wait for it.

آنها همیشه چیز جدیدی می خواهند و نمی خواهند منتظر آن باشند.

They want it now. Now they want it.

الان می خواهند. حالا آنها می خواهند.

So the opposite of patience is impatient.

پس نقطه مقابل صبر بی صبری است.

Yes, you are such an impatient man.

بله، شما مرد بی حوصله ای هستید.

His impatience to get married.

بی حوصلگی او برای ازدواج.

So you are two different ways of using the word impatient,

بنابراین شما دو روش مختلف برای استفاده از کلمه بی صبر هستید،

the impatient man and a person's impatience

مرد بی تاب و بی حوصلگی یک شخص

is the actual name of that feeling.

نام واقعی آن احساس است.

The feeling of not wanting to wait

احساس عدم تمایل به منتظر ماندن تا انجام

by v task foetuses off.

وظیفه از بین می رود.

Have a good rest of it.

استراحت خوبی داشته باشید

See you later V and have a good week. Tom.

بعداً می بینمت و هفته خوبی داشته باشیم. تام

Tom Rock says

تام راک می گوید

that what he says My camera is better today.

آنچه او می گوید دوربین من امروز بهتر است. از

That's thanks for that.

این بابت ممنونم

But he also

اما او

mentioned earlier about the the curtains behind behind me.

قبلاً در مورد پرده های پشت سر من نیز صحبت کرد.

That it reminds him of your videos.

که او را به یاد ویدیوهای شما می اندازد.

Well, yeah, Well,

خب، بله، خب،

those curtains were actually used in my earlier lessons.

این پرده ها در واقع در درس های قبلی من استفاده می شدند .

That's it. But I will let you in on a secret.

خودشه. اما من به شما اجازه می دهم که در مورد یک راز صحبت کنید.

Those curtains behind Mr.

آن پرده های پشت آقای

Steve are not the original curtains.

استیو پرده های اصلی نیستند.

The original curtains were much smaller,

پرده های اصلی بسیار کوچکتر بودند

and they've now been packed away in a box somewhere.

و اکنون در جعبه ای در جایی بسته بندی شده اند.

I definitely got them. Mr. Duncan? Yes.

من قطعا آنها را دریافت کردم. آقای دانکن؟ آره.

They were in the room at the previous house.

آنها در اتاق خانه قبلی بودند.

They were actual curtains. Yes.

آنها پرده های واقعی بودند. آره.

So what we try to do is when we we moved

بنابراین، کاری که ما سعی می کنیم انجام دهیم این است که وقتی حرکت کردیم

and well, in fact, it was in 2010 when I got those that Mr.

و خوب، در واقع، در سال 2010 بود که من کسانی را گرفتم که آقای

Steve is now sitting in front of.

استیو اکنون در مقابل آنها نشسته است.

This is a very boring story, but

این یک داستان بسیار خسته کننده است، اما

those are not the original ones, but they look very similar.

آن ها داستان های اصلی نیستند، اما بسیار شبیه به هم هستند.

But in fact they are slightly, slightly different, but they are pretty much the same pattern.

اما در واقع آنها کمی، کمی متفاوت هستند، اما تقریباً الگوی مشابهی دارند.

But they are not the same curtains.

اما آنها همان پرده ها نیستند.

But you are right, they do.

اما حق با شماست.

They do look very similar to the first curtains

آنها بسیار شبیه به اولین پرده هایی هستند

that I used in my early You Tube lessons

که من در اوایل درس های یو تیوب خود استفاده کردم.

To be eager to be impatient,

مشتاق بودن برای بی حوصلگی،

to want something sooner

خواستن چیزی زودتر

than now is a very good way of expressing that.

از الان روش بسیار خوبی برای بیان آن است.

I am impatient to find out what my exam results are.

من بی تاب هستم تا بفهمم نتایج امتحانم چیست.

You can't wait.

شما نمی توانید صبر کنید.

You are eager to find out what.

شما مشتاق هستید که بفهمید چیست.

The results are.

نتایج هستند.

So generally speaking, we are looking at being calm,

بنابراین به طور کلی، ما به دنبال آرامش،

relaxed, patient, or you are a person who cannot wait.

آرامش، صبور بودن هستیم، یا شما فردی هستید که نمی توانید صبر کنید.

You are impatient.

شما بی تاب هستید.

You always want everything now.

شما همیشه همه چیز را اکنون می خواهید.

And maybe that's one of the things has changed over the years

و شاید این یکی از چیزهایی است که در طول سال ها

in society with people wanting things straight away.

در جامعه تغییر کرده است و مردم چیزهایی را بلافاصله می خواهند.

By the way, the word patience derives from the Latin

به هر حال، کلمه صبر از کلمه لاتین برای رنج گرفته شده است

word for suffering.

.

Yeah, few people have mentioned that.

بله، افراد کمی به آن اشاره کرده اند.

Isn't that strange, though? Yes.

با این حال عجیب نیست؟ آره.

You wouldn't think that suffering would be related to patience,

شما فکر نمی کنید که رنج به صبر مربوط می شود،

but it is the state of

اما این حالت

endurance.

استقامت است.

So when we talk about endurance,

بنابراین وقتی در مورد استقامت صحبت می کنیم،

we are talking about something you are having to to accept.

در مورد چیزی صحبت می کنیم که مجبور هستید آن را بپذیرید.

But maybe you don't want to accept it.

اما شاید شما نمی خواهید آن را بپذیرید.

You have to suffer that particular.

شما باید از آن خاص رنج ببرید.

But in its modern

اما در معنای امروزی آن

sense, of course, patience means to be calm and relaxed.

، البته صبر به معنای آرام و آرام بودن است.

So I think it is very interesting that that's how those

بنابراین من فکر می‌کنم خیلی جالب است که این

or that particular word came about.

یا آن کلمه خاص اینطور به وجود آمد.

A patient person or a person who is patient has patience.

انسان صبور یا صبور، صبر دارد.

So a patient person or a person

پس انسان صبور یا

who is patient has patience.

صبور، صبر دارد.

And I think that is the best way of describing

و من فکر می کنم این بهترین راه برای توصیف

today's subject, which was all about being calm

موضوع امروز است، که تماماً در مورد آرامش

and relaxed and

و آرامش و

patient

calm.

آرامش صبور بود.

Carmen's off to a carnival.

کارمن به کارناوال می رود.

It's it's it's a carnival day in

این یک روز کارناوال

in that country.

در آن کشور است.

We have a samba in the streets.

ما یک سامبا در خیابان داریم.

I like the sound of that.

من صدای آن را دوست دارم.

There'll be plenty of jollity and laughter and,

شادی و خنده فراوان خواهد بود و

well, we won't keep you any more.

خب، دیگر شما را نگه نمی داریم.

You go off and enjoy yourself at the carnival.

شما بروید و در کارناوال از خودتان لذت ببرید.

There will be a lot of this, Steve, going on.

استیو از این اتفاقات زیاد خواهد افتاد.

I think so. A lot of this.

من هم اینچنین فکر میکنم. خیلی از اینا

I can almost hear the music now in my head.

اکنون تقریباً می توانم موسیقی را در ذهنم بشنوم.

The Where are you, Carmen?

کجایی کارمن؟

If you're still here to have a bit more patience

اگر هنوز اینجا هستید تا کمی صبر داشته باشید

and tell us where exactly you are and as you write.

و به ما بگویید دقیقا کجا هستید و همانطور که می نویسید.

Yes. Enjoy yourself. Brazil.

آره. از خودت لذت ببر برزیل

Yes, I think I think there is a festival taking place at the moment in Brazil.

بله، فکر می کنم در حال حاضر جشنواره ای در برزیل برگزار می شود.

You might see Pedro. Yes.

شما ممکن است پدرو را ببینید. آره. فکر می‌کنم

I think everyone will be there doing this in the streets.

همه در خیابان‌ها این کار را انجام دهند.

When we see this on the television.

وقتی این را در تلویزیون می بینیم.

We have a carnival in London. Don't worry about it.

ما در لندن کارناوال داریم. نگرانش نباش

That's more of a Caribbean carnival.

این بیشتر یک کارناوال کارائیب است. به

Rather than rather than sort of

جای

Latin American style carnival.

کارناوال به سبک آمریکای لاتین.

But that'll be good fun.

اما این سرگرم کننده خواهد بود.

Yes, lots lots of lots of movement and festivals.

بله، تعداد زیادی جنبش و جشنواره.

Yes. And of course, food.

آره. و البته غذا.

yeah.

بله

I like that very much.

من آن را خیلی دوست دارم.

Mr. Steve, a few moments ago

آقای استیو، چند لحظه پیش به

I did mention social change

تغییرات اجتماعی اشاره کردم،

because I think people have become more impatient over time.

زیرا فکر می‌کنم مردم به مرور زمان بی‌صبرتر شده‌اند.

So you might say that that would be one of the things that has changed over recent times.

بنابراین ممکن است بگویید که این یکی از چیزهایی است که در زمان های اخیر تغییر کرده است.

We are taking a look at social changes in a moment

ما در حال نگاهی به تغییرات اجتماعی در یک لحظه

and the way in which things have altered

و نحوه تغییر چیزها

and the way in which things have have changed.

و نحوه تغییر چیزها هستیم.

All of that coming up in a few moments from now.

همه اینها تا چند لحظه دیگر در راه است.

Don't go away.

دور نشو

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict is with you on a Sunday.

معتاد انگلیسی یکشنبه با شماست.

I hope you are having a good day.

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید. می

I know that I might do that every week.

دانم که ممکن است هر هفته این کار را انجام دهم.

Have a have a giant gong to.

یک گونگ غول پیکر داشته باشید.

I can't hear the giant, but I'm sure it's there.

من صدای غول را نمی شنوم، اما مطمئنم که آنجاست.

It is there. And it's wonderful.

آنجاست. و فوق العاده است.

It makes it makes all the hairs on the back of my neck stand on end.

باعث می شود تمام موهای پشت گردنم سیخ شوند.

Today are looking at a very interesting subject.

امروز به یک موضوع بسیار جالب نگاه می کنیم.

We've done patients and now we are looking at social change, things that have changed over the years.

ما بیماران را انجام داده ایم و اکنون به تغییرات اجتماعی نگاه می کنیم، چیزهایی که در طول سال ها تغییر کرده اند.

And you might be surprised, Steve, how how much things have changed in society.

و ممکن است تعجب کنید، استیو، چقدر چیزها در جامعه تغییر کرده اند.

Now, from my point of view, I'm probably going to talk a lot about, the UK,

اکنون، از دیدگاه من، احتمالاً قرار است در مورد بریتانیا زیاد صحبت کنم،

but you might also say that many other countries are also affected

اما ممکن است بگویید که بسیاری از کشورهای دیگر نیز تحت تأثیر

by by these types of social change or, social changes

این نوع تغییرات اجتماعی یا تغییرات اجتماعی هستند،

when we talk about lots of different things that have changed.

وقتی در مورد چیزهای زیادی صحبت می کنیم. از چیزهای مختلفی که تغییر کرده اند

A good example is this one, Steve.

یک مثال خوب این است، استیو. اکنون

Fewer people

افراد کمتری

are now

getting married.

ازدواج می کنند.

Marriage, apparently more and more people are saying,

ازدواج، ظاهراً افراد بیشتری می گویند،

I don't want to devote my life to one person.

من نمی خواهم زندگی ام را وقف یک نفر کنم.

I don't want to get into a relationship

من نمی‌خواهم وارد رابطه‌ای شوم

where everything is binding and holding us together.

که همه چیز ما را در کنار هم نگه دارد.

So a lot of people now are choosing not to get married.

بنابراین بسیاری از مردم اکنون تصمیم می گیرند که ازدواج نکنند.

So that might be seen as a big social change because we both grew up

بنابراین ممکن است به عنوان یک تغییر اجتماعی بزرگ تلقی شود زیرا هر دوی ما

at a time where we're not being.

در زمانی بزرگ شدیم که در آن نبودیم.

But living together was actually quite a bad thing, wasn't it?

اما زندگی مشترک در واقع چیز بدی بود، اینطور نیست؟

Well, yes, it used to be.

خب بله قبلا همینطور بود

I mean, when I grew up living in sin,

منظورم این است که وقتی بزرگ شدم در گناه زندگی می‌کردم،

which of course is is a very sort of religious

که البته این یک

idea, that if you are not married,

عقیده مذهبی است، که اگر ازدواج نکرده‌اید،

then it used to be described

in this country as living in sin

در این کشور به عنوان زندگی در گناه توصیف می‌شد،

because it was seen as against your religion or against God.

زیرا خلاف شما تلقی می‌شد. دین یا علیه خدا

I'm not debating that.

من در مورد آن بحث نمی کنم.

But but now, obviously, since the revolution in the sixties is

ولی الان معلومه که چون انقلاب دهه شصت خیلی

really a lot of people now

ها الان

getting married and

ازدواج میکنن و با هم

having relations, shall we say

رابطه دارن، بگیم

You are married, but it isn't a problem

ازدواج کردی، ولی

whether or not even getting married or not even getting married.

ازدواج کردن یا نگرفتن هم مشکلی نیست. .

And according to something I read today Mr.

و طبق چیزی که امروز آقای

Duncan in the paper, they did a survey about people having sex

دانکن در روزنامه خواندم، آنها نظرسنجی در مورد افراد دارای رابطه جنسی انجام دادند

and apparently it's never been so low.

و ظاهراً هرگز اینقدر پایین نبوده است.

Well, the amount of people having sex

خب، تعداد افرادی که رابطه جنسی دارند

and the frequency with which they have it is the lowest ever recorded.

و تعداد دفعات آن کمترین میزان ثبت شده است.

But then that could be biases in the results.

اما پس از آن این می تواند سوگیری در نتایج باشد. اما

But but yes, social changes.

بله، تغییرات اجتماعی.

And that of course, they were putting this down to social changes.

و البته، آنها این را به تغییرات اجتماعی می‌سپردند.

Pandemic people on their devices

مردم همه گیر در دستگاه های خود

all the time not wanting to go out.

همیشه نمی خواهند بیرون بروند.

You can entertain yourself at home a lot more on the computer, can't you?

شما می توانید خیلی بیشتر در خانه خود را با کامپیوتر سرگرم کنید، اینطور نیست؟

Yeah, I think I think maybe there's a case where people want to make love with their phones or

آره، فکر می‌کنم شاید موردی وجود داشته باشد که مردم بخواهند با تلفن یا

their computers more than their partner or or maybe it's just too much,

رایانه‌شان بیشتر از شریک زندگی‌شان عشق‌بازی کنند، یا شاید هم

too much work to to do it nowadays.

این روزها برای انجام این کار بیش از حد، کار زیادی است.

I'm I'm so glad, Steve,

من خیلی خوشحالم، استیو،

that I'm not growing up in my twenties now

که در حال حاضر در دهه بیستم بزرگ نمی شوم،

because I think it would be a nightmare When we were younger, when we were young people,

زیرا فکر می کنم این یک کابوس خواهد بود.

we didn't really have to have to worry about social media or anything like that.

نگران رسانه های اجتماعی یا هر چیز دیگری باشید.

We just we just went out.

ما تازه رفتیم بیرون

What you would do is just open the door of your house

کاری که شما انجام می دهید این است که فقط در خانه خود را باز کنید

and then and then go out and that's it.

و سپس بیرون بروید و تمام.

That was your social media.

این شبکه اجتماعی شما بود.

Your social interactions were, were in 3D

تعاملات اجتماعی شما به صورت سه بعدی

three dimensional with other human beings.

سه بعدی با انسان های دیگر بود.

So there wasn't really any any alternative, to be honest.

بنابراین، صادقانه بگویم، واقعا هیچ جایگزینی وجود نداشت. مجبور بودی

You had to you had to open the door and walk and go somewhere.

در را باز کنی و راه بروی و به جایی بروی.

That's how we met.

اینطوری با هم آشنا شدیم.

We met in that exact situation.

دقیقاً در آن موقعیت با هم آشنا شدیم.

And most people, you know, have, you know, decades ago used to more

و می دانید، بیشتر مردم، می دانید، دهه ها پیش کم و

or less people in the same village or town that they are on the same street.

بیش به مردم یک روستا یا شهر عادت داشتند که در همان خیابان هستند.

And they wouldn't look very far for a partner.

و آنها برای یک شریک خیلی دور نگاه نمی کنند.

Boris Now, of course,

بوریس حالا، البته،

I think people's expectations are higher, of course,

من فکر می کنم انتظارات مردم بیشتر است، البته

in relationships, in finding that perfect person.

در روابط، در یافتن آن فرد کامل.

And of course it's much easier to get divorced now as well.

و البته اکنون نیز طلاق گرفتن بسیار آسان تر است .

And when you get divorced,

و وقتی طلاق گرفتی، به

the law seems to

نظر می‌رسد که قانون به

very much favour the woman

شدت به زن نفع می‌دهد، به‌طوری‌که بگوییم

in that that you

شما

the man has to give up a lot of his property, shall we say, and.

مرد مجبور است بسیاری از اموال خود را رها کند، و.

And money.

و پول.

Well, it's not a divided.

خوب، این یک تقسیم نیست.

Yes, it is.

بله همینطور است.

It is divided.

تقسیم می شود.

But there's always seems to be a bias in favour of value, and we won't go into that.

اما به نظر می رسد همیشه یک تعصب به نفع ارزش وجود دارد و ما وارد آن نمی شویم.

Well you're Gary, you're the one going into it Steve.

خوب تو گری هستی، تو کسی هستی که وارد این کار می شود استیو.

Yes, because I think that is putting off a lot of men getting married

بله، چون فکر می‌کنم این امر باعث می‌شود بسیاری از مردان ازدواج کنند

because they're worried that they might marry somebody or vice versa the other way round.

زیرا نگران این هستند که ممکن است با کسی ازدواج کنند یا برعکس.

That could be

so easy to get divorced. Now.

طلاق گرفتن می تواند بسیار آسان باشد. اکنون.

Yeah.

آره

And thus, I mean, I literally know people who are saying,

و بنابراین، منظورم این است که من به معنای واقعی کلمه افرادی را می شناسم که می گویند،

you know, I think I'll get divorce, I'll get I've had conversations with friends

می دانید، فکر می کنم طلاق خواهم گرفت، متوجه می شوم که با دوستانم صحبت کرده ام

and they, you know, they've been with their partner of 20 years and

و آنها، می دانید، آنها با شریک زندگی خود بوده اند. 20 سال است و

they're in their fifties and they just I don't want to work anymore.

آنها در پنجاه سالگی هستند و من دیگر نمی خواهم کار کنم.

I'll just don't really love them anymore.

من دیگر واقعاً آنها را دوست نخواهم داشت.

Get divorced, get half the money and I'll be I'll get a flat to myself and I'll be all right.

طلاق بگیر، نصف پول را بگیر و من می شوم، برای خودم آپارتمان می گیرم و حالم خوب می شود.

That's it.

Well, that also might be another one of the social changes where you can get married,

خودشه.

خب، این نیز ممکن است یکی دیگر از تغییرات اجتماعی باشد که در آن شما می توانید ازدواج کنید،

but also break the marriage off or break the relationship in any time,

اما همچنین ازدواج را قطع کنید یا رابطه را در هر زمان قطع کنید،

which, of course, might be putting people off, getting married in the first place

که البته ممکن است در وهله اول باعث به تعویق انداختن افراد، ازدواج شود،

because there seems to be no value in getting married.

زیرا به نظر می رسد ازدواج ارزشی ندارد. به نظر می

There seems to be nothing that says that that is the thing we should be doing

رسد چیزی وجود ندارد که بگوید این کاری است که ما باید انجام دهیم،

because there is no there is there is no longevity.

زیرا وجود ندارد، طول عمر وجود ندارد. به

I think that's a good word, longevity.

نظر من این کلمه خوبی است، طول عمر.

So you get together and then you expect to spend the rest of your lives together.

بنابراین دور هم جمع می شوید و سپس انتظار دارید که بقیه عمر خود را با هم بگذرانید.

But nowadays there doesn't seem to be any point in getting married

اما امروزه به نظر می رسد که ازدواج هیچ فایده ای ندارد

because you can break the marriage at any time.

زیرا هر زمان که بخواهید می توانید ازدواج را به هم بزنید.

So it's almost like a circle in a way.

بنابراین تقریباً به نوعی شبیه یک دایره است.

And the other thing people are doing less is having children as well.

و کار دیگری که مردم کمتر انجام می دهند بچه دار شدن است.

So I suppose it's very similar to what you just said about people not wanting to

بنابراین من فکر می‌کنم که خیلی شبیه به چیزی است که شما در مورد افرادی که نمی‌خواهند

to do the the beast with the two backs.

این هیولا را با دو پشت انجام دهند، گفتید.

So I suppose because of that, there are fewer kids

بنابراین فکر می‌کنم به همین دلیل، تعداد بچه‌های کمتری وجود دارد

and that is becoming a bit of a crisis in a lot of countries around that, around the world.

و این در بسیاری از کشورهای اطراف آن، در سراسر جهان، کمی به یک بحران تبدیل می‌شود.

This demographic change where there are a greater proportion

این تغییر جمعیتی در حالی است که نسبت بیشتری

of elderly people in society and less pay babies.

از افراد مسن در جامعه وجود دارد و نوزادان دستمزد کمتری دارند.

You know, a lot of elderly people for longer and longer because of of health

می دانید، بسیاری از افراد مسن به دلیل

benefits due to technology and vaccines or whatever

مزایای سلامتی ناشی از فناوری و واکسن ها یا هر

new medication is keeping people alive for longer.

داروی جدید دیگر افراد را برای مدت طولانی تری زنده نگه می دارند.

But at the other end, people are having less children because

اما از سوی دیگر، مردم به دلیل اینکه

they just don't want children.

بچه نمی خواهند کمتر بچه دار می شوند.

Or there might be policies in their country that have restricted them,

یا ممکن است سیاست هایی در کشورشان وجود داشته باشد که آنها را محدود کرده باشد،

which we know has happened in certain rather large countries.

که می دانیم در برخی از کشورهای نسبتاً بزرگ اتفاق افتاده است.

Yeah, but in China they did it, but now they've they've got rid of, they've got rid of it.

بله، اما در چین این کار را انجام دادند، اما اکنون آنها از شر آن خلاص شده اند، آنها از شر آن خلاص شده اند.

But of course there's a bit of a bit of a lag now a lot of countries do there is, there is a

اما مطمئناً کمی تأخیر وجود دارد که اکنون بسیاری از کشورها در آنجا وجود دارند،

they are describing this particularly in the Western world, but I think it's all over the world.

آنها این موضوع را به ویژه در دنیای غرب توصیف می کنند، اما من فکر می کنم این موضوع در سراسر جهان وجود دارد.

This reduction in birth rate

این کاهش در نرخ زاد و ولد

compared to

در مقایسه با

people, elderly people living longer and longer.

افراد، افراد مسن زندگی طولانی تر و طولانی تر است.

And of course you need young people in society

و البته شما نیاز به جوانان در جامعه دارید

to pay for the pensions and the health care that the older people. Yes.

تا هزینه بازنشستگی و مراقبت های بهداشتی افراد مسن را بپردازند. آره. به طوری

So that the older people.

که افراد مسن.

Okay, who's going to pay for that?

خوب، چه کسی قرار است هزینه آن را پرداخت کند؟

So again, there are big social changes taking place.

بنابراین دوباره، تغییرات اجتماعی بزرگی در حال وقوع است.

We're missing the point of why aren't people having kids?

ما این نکته را از دست می دهیم که چرا مردم بچه دار نمی شوند؟

Why while the course

چرا با وجود دوره‌ای که

they used to have, there are several reasons why people used to have children know what

قبلاً داشتند، دلایل متعددی وجود دارد که چرا افراد قبلاً بچه‌دار می‌شدند می‌دانند

we know why they have them, but why aren't they having them?

ما چه می‌دانیم چرا آنها را دارند، اما چرا آنها را ندارند؟

Why are they saying, look, let's not have kids?

چرا می گویند ببین بچه دار نمی شویم؟

Well, I don't know.

خوب، من نمی دانم.

I well, I know why I don't want kids, but that's a different thing altogether.

من خوب، می دانم که چرا بچه نمی خواهم، اما این موضوع کاملاً متفاوت است.

Yeah, well, even there

بله، خوب،

even nowadays that doesn't matter because people can adopt.

حتی امروزه هم این مهم نیست زیرا مردم می توانند فرزندخوانده شوند.

You can have a surrogate mother.

شما می توانید یک مادر جایگزین داشته باشید.

So someone will will have their baby have your baby on behalf of you.

بنابراین یک نفر از طرف شما بچه اش را به دنیا می آورد.

But it is amazing how many people in relationships or even in marriages.

اما شگفت انگیز است که تعداد افراد در روابط یا حتی ازدواج وجود دارد.

No, I used to know a couple of people,

نه، من قبلاً چند نفر را می شناختم،

but well, for people in in marriages, not not together, but they're in separate marriages.

اما خوب، برای افرادی که در ازدواج هستند، نه با هم، بلکه آنها در ازدواج جداگانه هستند.

But they both decided not to have children.

اما هر دو تصمیم گرفتند بچه دار نشوند.

And I am going to say this. They admitted

و من این را خواهم گفت. آنها اعتراف کردند

that the reason was purely selfish.

که دلیل آن کاملاً خودخواهانه بوده است.

Yeah,

بله،

they didn't want the hassle.

آنها دردسر را نمی خواستند.

They didn't want the work.

آنها کار را نمی خواستند.

They didn't want to spend money on the child.

آنها نمی خواستند برای بچه پول خرج کنند.

And it is a very expensive thing, isn't it,

و این یک چیز بسیار گران است، اینطور نیست،

if you have a child suddenly expense.

اگر شما یک فرزند به طور ناگهانی هزینه کنید.

Well, it's a bit like us deciding that we don't want to have a dog

خوب، کمی شبیه این است که ما تصمیم می‌گیریم که نمی‌خواهیم سگ داشته باشیم،

because it's going to be a lot of work and it will restrict our lives when we want to go on holiday.

زیرا این کار زیاد است و وقتی می‌خواهیم به تعطیلات برویم زندگی ما را محدود می‌کند.

I mean, as you say, Mr.

منظورم این است که همانطور که شما می گویید آقای

Stone, I've got friends who've never had children, and the reason that they don't want them

استون، من دوستانی دارم که هرگز بچه دار نشده اند و دلیل این که آنها آنها را نمی خواهند این است که می

is they say, well, because just we want to enjoy our lives as.

گویند خوب، زیرا ما فقط می خواهیم از زندگی خود لذت ببریم.

A couple.

یک زوج

Varies.

Of course if you went back, if you go back 50 years,

متفاوت است.

البته اگر به عقب برگردید، اگر به 50 سال قبل برگردید،

if you didn't have children and you could have them, it would be seen as being very indeed.

اگر بچه دار نمی شدید و می توانستید آنها را به دنیا بیاورید، واقعاً این امر بسیار خوب به نظر می رسید.

So unless you had a problem that you couldn't have children

بنابراین اگر مشکلی نداشتید که نمی‌توانید بچه دار شوید

and of course

و البته

certainly certain religions, you

مسلماً ادیان خاصی، از

you it's expected that you have children,

شما انتظار می‌رود که بچه‌دار شوید،

which I think is still very much in force in certain religions,

که فکر می‌کنم هنوز در برخی ادیان بسیار معتبر است،

but it's but certainly in

اما مطمئناً به

sort of a lot of Western societies now,

نوعی است. در حال حاضر بسیاری از جوامع غربی،

it's there isn't there isn't that social pressure to have children.

آن فشار اجتماعی برای بچه دار شدن وجود ندارد.

They used to be a lot of social pressure.

آنها قبلاً فشار اجتماعی زیادی داشتند.

Yes. To have children.

آره. بچه دار شدن

But there isn't so much anymore or that isn't there is still in certain.

اما دیگر چیز زیادی وجود ندارد یا اینکه هنوز مشخص نیست.

But what I'm saying.

اما چیزی که من می گویم.

So the reason is a selfish one, and I think most people will.

بنابراین دلیل آن یک دلیل خودخواهانه است، و من فکر می کنم بیشتر مردم این کار را خواهند کرد.

Yes. Well, most people know.

آره. خوب، اکثر مردم می دانند.

I know. I know what you're saying, but is that selfish?

میدانم. می دانم چه می گویید، اما آیا این خودخواهی است؟ نه

No, no.

نه.

They've they've said they've used the word themselves.

آنها گفته اند که خودشان از این کلمه استفاده کرده اند.

Well, yes.

yes, yes.

خب بله.

بله بله.

We're being selfish.

ما خودخواه هستیم

We don't want kids.

ما بچه نمی خواهیم

Yeah, but that they using the word selfish.

بله، اما آنها از کلمه خودخواه استفاده می کنند.

But are they they should they say that.

اما آیا آنها باید این را بگویند.

Yes. Is it so is it selfish not to have children.

آره. آیا بچه دار نشدن خودخواهانه است؟

They're saying they're being selfish, but I mean, why should you have them if you don't want them?

آنها می گویند که خودخواه هستند، اما منظورم این است که اگر آنها را نمی خواهید، چرا باید آنها را داشته باشید؟

Yes, obviously.

بله، بدیهی است.

But there is there is a social.

اما یک اجتماعی وجود دارد.

What's the word I'm looking for?

کلمه ای که من به دنبال آن هستم چیست؟

Maybe a social duty

شاید فرزندآوری یک وظیفه اجتماعی باشد

to have

children, because you've just literally said there are too many elderly people.

، زیرا شما به معنای واقعی کلمه گفتید که افراد مسن بسیار زیاد هستند.

We're living longer.

ما بیشتر زندگی می کنیم

You and I, Steve, you and I might be around

من و تو، استیو، من و تو ممکن است

in 30 years from now.

30 سال دیگر در این نزدیکی باشیم.

We might still be here, still doing this, still doing this so that there will be a very elderly Mr.

ما ممکن است هنوز اینجا باشیم، هنوز این کار را انجام می دهیم، هنوز هم این کار را انجام می دهیم تا یک آقای دانکن بسیار مسن

Duncan and the very elderly.

و افراد بسیار مسن وجود داشته باشند.

Well is very similar to how he looks now

خوب بسیار شبیه به ظاهر او است

that it seems they don't do that.

که به نظر می رسد آنها این کار را نمی کنند.

They've crossed Steve, Steve, don't do that, Steve.

آنها از استیو عبور کرده اند، استیو، این کار را نکن استیو.

I'm just joking.

من فقط شوخی می کنم.

Might be elderly people watching and some I'm detaining with stock it. Yes.

ممکن است افراد مسن در حال تماشا باشند و برخی از آنها را با انبار نگه داشته ام. آره.

I mean, I think what a lot of saying is we could be here in 30 years from now,

منظورم این است که من فکر می‌کنم حرف‌های زیادی که زده می‌شود این است که ما می‌توانیم تا 30 سال دیگر اینجا باشیم،

but there are no people coming up

اما هیچ‌کس

who are younger and we need someone

جوان‌تر نیست و ما به کسی نیاز داریم که

to take care of us because we don't have kids.

از ما مراقبت کند، زیرا بچه نداریم.

So we're going to need someone to come around and care for us to look after each other.

بنابراین ما به کسی نیاز داریم که بیاید و از ما مراقبت کند تا از یکدیگر مراقبت کند.

Mr. Duncan, I mean.

منظورم آقای دانکن است.

Well, no.

خب نه.

Well, not if we're both old around where we live.

خوب، نه اگر ما هر دو در اطراف محل زندگی خود پیر باشیم.

People think it's odd if you don't have a dog.

مردم فکر می کنند که اگر سگ نداشته باشید عجیب است.

That's how strange society has become.

اینقدر جامعه عجیب شده است.

Now, that's the social change in England.

اکنون، این تغییر اجتماعی در انگلستان است.

Now, if you don't have a dog, people that you're a bit strange.

حالا اگه سگ نداری آدما یه ذره عجیبن.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

We've literally had conversations with people that you don't have a dog.

ما به معنای واقعی کلمه با مردم صحبت کرده ایم که شما سگ ندارید.

Why not?

چرا که نه؟

What's wrong with you? You know, I see this

چه بلایی سرت اومده؟ می دانی، من این را طوری می بینم که

as though there is something wrong with you.

گویی مشکلی در شما وجود دارد.

I mean, before it would be you haven't got a baby.

منظورم این است که قبل از آن شما بچه دار نشده اید.

What's wrong with you now?

الان چه بلایی سرت اومده؟

It's you haven't got a dog.

این که تو سگ نداری

What's wrong with you?

چه بلایی سرت اومده؟

But it's very interesting.

ولی خیلی جالبه

Yes, but maybe it's still very wrong with it with kids.

بله، اما شاید هنوز در مورد بچه ها خیلی اشتباه باشد.

If a person wants to have a child, maybe you think it's unusual.

اگر فردی بخواهد بچه دار شود، شاید فکر می کنید غیرعادی است.

So it's actually the opposite way round. So.

بنابراین در واقع برعکس است. بنابراین.

So they'd rather have a dog than have a little tiny human being to take care of.

بنابراین آنها ترجیح می دهند یک سگ داشته باشند تا اینکه یک انسان کوچک برای مراقبت از او داشته باشند.

I do have a couple of friends, man,

من چند دوست دارم، مرد،

a man and woman that are married.

زن و مرد که ازدواج کرده اند.

by the way.

Tom Yes.

راستی.

تام بله.

Thomas A question earlier about civil partnerships.

توماس یک سوال قبلا در مورد مشارکت مدنی.

Yes, they very much are recognised in the UK as they are in most

بله، آنها در بریتانیا بسیار شناخته شده هستند، همانطور که در اکثر

Western countries.

کشورهای غربی هستند. می

You're find most of Europe would accept that.

بینید که اکثر اروپا این را می پذیرند.

Are you wearing a ring?

انگشتر میزنی؟

I am indeed. Mr.

من واقعا هستم.

Duncan Civil partnership there is.

مشارکت مدنی آقای دانکن وجود دارد.

It exists, Yeah.

وجود دارد، آره

They have the same basically exactly the same rights as a married married couple would

آنها اساساً دقیقاً همان حقوقی را دارند که یک زوج متاهل

in the UK, as they do in many countries.

در بریتانیا دارند، همانطور که در بسیاری از کشورها دارند.

But yeah, maybe not in yours though.

اما بله، شاید در مال شما نباشد.

Maybe.

شاید.

Maybe you could take us back to back to the original point.

شاید بتوانید ما را به نقطه اصلی برگردانید.

Yeah.

Yes, that's it.

آره

آره همینه.

So sometimes, I mean, it used to be you just.

بنابراین گاهی اوقات، منظورم این است که قبلاً فقط شما بودید.

It was automatic if you were married.

اگر متاهل بودید خودکار بود.

And of course it certainly I can't talk for other religions,

و البته مطمئناً من نمی توانم برای ادیان دیگر صحبت کنم،

but certainly Christianity, certainly in in Catholics,

اما مسلماً مسیحیت، قطعاً در کاتولیک ها،

it's very much if you get married, you are expected to have children or at least

اگر ازدواج کنید، انتظار می رود بچه دار شوید یا حداقل از نظر

that was very much

you get married in the eyes of God and you get to procreate.

شما ازدواج بسیار زیاد است. از خدا و شما می توانید تولید مثل کنید.

That was the expectation, I think.

من فکر می کنم این انتظار بود.

But I think that is it, isn't it?

اما فکر می کنم همین است، اینطور نیست؟

It is.

این است.

It is setting

این

a kind of level

یک نوع سطح است

that will be in place because you always need a new generation.

که در جای خود خواهد بود زیرا شما همیشه به یک نسل جدید نیاز دارید.

Come along. But but but now.

بیا همراه اما اما اما اکنون.

Now a lot of people are saying we that we're going to have kids.

الان خیلی ها می گویند ما بچه دار می شویم.

We're just going to enjoy our money.

ما فقط می خواهیم از پول خود لذت ببریم.

We're going to make money between us.

قراره بین خودمون پول دربیاریم

We're going to have a lovely life.

ما قرار است یک زندگی دوست داشتنی داشته باشیم.

And then when we get older, we're going to have lovely holidays and enjoy our time.

و بعد وقتی بزرگتر شدیم، تعطیلات دوست داشتنی خواهیم داشت و از وقتمان لذت می بریم.

But there might be a point where they could regret that

اما ممکن است جایی باشد که آنها پشیمان شوند

and suddenly realise there's no one to take care of them.

و ناگهان متوجه شوند که کسی نیست که از آنها مراقبت کند.

So because you often assume or you want to think

بنابراین، زیرا اغلب تصور می‌کنید یا می‌خواهید فکر کنید

that that your

که

children, or at least one of them will care of you when you're older.

فرزندانتان یا حداقل یکی از آنها در بزرگ‌تر شدن از شما مراقبت خواهند کرد .

Francesca has fish.

فرانچسکا ماهی دارد.

Yeah, well, it's, it.

آره خب همینه

I mean. Yeah.

منظور من این است که. آره

You don't have to say life was much simpler, wasn't it, 50 years ago?

لازم نیست بگید زندگی خیلی ساده تر بود، اینطور نیست، 50 سال پیش؟

100 years ago. And simpler.

100 سال پیش و ساده تر.

Life was simpler and your life expectancy was lower.

زندگی ساده تر بود و امید به زندگی شما کمتر بود.

Okay, so, you know, people now

خوب، پس، می دانید، مردم اکنون

see the rest of the world.

بقیه جهان را می بینند.

There's how many billions of us on the planet.

چند میلیارد نفر از ما در این سیاره وجود دارد.

People don't see the necessity necessarily for having children

مردم لزوماً نیاز به بچه دار شدن را نمی بینند

because they see that there's there's already a lot.

زیرا می بینند که در حال حاضر چیزهای زیادی وجود دارد. وجود

There isn't.

ندارد.

I think this is like a biological thing.

من فکر می کنم این یک چیز بیولوژیکی است.

And I think they've

و من فکر می کنم آنها

identified this trait in animals.

این ویژگی را در حیوانات شناسایی کرده اند.

When there is a a high population,

وقتی جمعیت زیادی وجود دارد،

then automatically you start to see parts of you,

به طور خودکار شروع به دیدن قسمت هایی از خود می کنید،

you, your body starts to switch off

شما، بدنتان شروع به خاموش شدن می کند

and you don't necessarily think that you need to bring children into the world

و لزوماً فکر نمی کنید که باید بچه ها را به دنیا بیاورید

because you can see that there are plenty of children around the world and plenty of other people,

زیرا می بینید که تعداد زیادی بچه وجود دارد. کودکان در سرتاسر جهان و بسیاری از افراد دیگر،

and that probably if you were to have any, you might be affecting the survival rate.

و این که احتمالاً اگر شما هم داشته باشید، ممکن است بر میزان بقا تأثیر داشته باشید.

Yeah. So better.

آره پس بهتره

So you think sometimes things are kicking in.

بنابراین شما فکر می کنید گاهی اوقات همه چیز در حال رخ دادن است.

We don't even understand.

ما حتی نمی فهمیم.

Instincts are kicking in that we don't fully understand.

غرایز در حال لگد زدن هستند که ما آن را کاملاً درک نمی کنیم.

So It's better to have a short life.

پس بهتر است عمر کوتاهی داشته باشیم.

I've 20 kids.

من 20 تا بچه دارم

Well, people used to have

خوب، مردم قبلاً

lots of kids because they knew that, you know, half of them would die.

بچه های زیادی داشتند، زیرا می دانستند که، می دانید، نیمی از آنها خواهند مرد.

Well, that's it's was what I call the nesting syndrome.

خب، این همان چیزی است که من آن را سندرم لانه سازی می نامم.

The nesting syndrome is what birds have, which is where they

سندرم لانه سازی همان چیزی است که پرندگان دارند، یعنی جایی که

they lay seven or eight eggs, but maybe only four or five of them will will hatch out.

آنها هفت یا هشت تخم می گذارند، اما شاید تنها چهار یا پنج تا از آنها بیرون بیایند.

And then after that, only three will survive to leave the nest.

و پس از آن، تنها سه نفر زنده می مانند تا لانه را ترک کنند.

And then after that,

و بعد از آن،

if they are lucky, maybe one of them

اگر آنها خوش شانس باشند، شاید یکی از آنها

will survive after flying from the nest. So.

پس از پرواز از لانه زنده بماند. بنابراین.

So it is basically same sort of thing that that's kind of nature taking place, I suppose.

بنابراین، من فکر می‌کنم اساساً همان چیزی است که در طبیعت اتفاق می‌افتد.

But it's very it's very interesting to see these things changing.

اما دیدن این چیزها بسیار جالب است.

But of course, what we're at it from a UK point of view,

اما البته، آنچه که ما در آن از نقطه نظر بریتانیا داریم،

but around the world there are a lot of these things are still going on the same.

اما در سرتاسر جهان بسیاری از این چیزها هنوز هم ادامه دارند.

Yeah.

So it, it does vary from where you are

آره

بنابراین، با توجه به جایی که هستید

and which particular country you are living in. Mr.

و کشور خاصی که در آن زندگی می کنید متفاوت است. آقای

Steve Can you believe it?

استیو باورتان می شود؟

We've come to the end O on the sum which we've talked about on that subject. Mr.

ما در مورد مجموعی که در مورد آن موضوع صحبت کردیم به پایان رسیدیم. آقای

Day It's the end.

روز این پایان است.

But don't worry, we are, we are back again next week so we could always talk about it again or a new subject.

اما نگران نباشید، ما هستیم، هفته آینده دوباره برمی گردیم تا همیشه بتوانیم دوباره درباره آن یا موضوع جدیدی صحبت کنیم.

There is always something to talk about.

همیشه چیزی برای صحبت کردن وجود دارد.

well, Olga makes a lovely point that it's great that we have the ability

خوب، اولگا به نکته جالبی اشاره می کند که خیلی خوب است که ما این توانایی را داریم که

to freely choose who we want to live with nowadays.

آزادانه انتخاب کنیم که می خواهیم با چه کسی زندگی کنیم.

Well, at least in most free societies,

خوب، حداقل در اکثر جوامع آزاد،

which is of course wonderful.

که البته فوق العاده است.

And I think anyway.

و به هر حال فکر می کنم.

Right, that's it.

درست است، همین.

Our fish is thirsty, says Francesca.

فرانچسکا می گوید ماهی ما تشنه است.

They can't.

آنها نمی توانند.

They can.

They can be fed too much.

آنها می توانند.

آنها می توانند بیش از حد تغذیه شوند.

Gary One of the biggest reasons why fish die

گری یکی از بزرگ ترین دلایلی که باعث می شود ماهی ها

when you have a little fish in a

وقتی ماهی کوچکی در یک

or fish tank, one of the most common reasons for them dying

مخزن ماهی دارید می میرند، یکی از رایج ترین دلایل مرگ آنها این است که

is because they eat too much food, because people often will put too much food

غذای زیادی می خورند، زیرا مردم اغلب غذای زیادی را

in the in the tank or in the the small bowl.

در آب می ریزند. مخزن یا در کاسه کوچک.

And so the fish will eat and eat and eat and eventually

و بنابراین ماهی می خورد و می خورد و می خورد و در نهایت

it will just eat itself to death.

فقط خودش را تا سر حد مرگ خواهد خورد.

So it is a very common problem with fish.

بنابراین این یک مشکل بسیار رایج در مورد ماهی است.

They will, if you keep them in a small container, they will eat

اگر آنها را در ظرف کوچکی نگه دارید،

anything you put in, even if they're not hungry and then they die.

هر چیزی را که در آن قرار دهید می خورند، حتی اگر گرسنه نباشند و بعد بمیرند.

That's a lovely what a lovely way to end today.

این یک راه دوست داشتنی برای پایان دادن به امروز است.

So she changes there we go.

بنابراین او در آنجا تغییر می کند.

We can have another that we could, we could devote the entire live stream to that.

می‌توانیم دیگری داشته باشیم که می‌توانیم، می‌توانیم کل پخش زنده را به آن اختصاص دهیم.

Maybe another time.

شاید وقتی دیگر.

Yes, as always.

بله مثل همیشه.

There's always another time. That's what I say.

همیشه زمان دیگری هست این چیزی است که من می گویم.

There is always another time.

همیشه زمان دیگری وجود دارد.

I'm back on Wednesday from 2 p.m..

من چهارشنبه از ساعت 2 بعدازظهر برگشتم.

It is also Valentine's Day on Wednesday, so I might be talking about love.

چهارشنبه هم روز ولنتاین است، بنابراین ممکن است درباره عشق صحبت کنم.

I might be sending you a few hearts and kisses on Wednesday.

شاید روز چهارشنبه برایت چند قلب و بوسه بفرستم.

And then it's Mr.

و سپس روز

Steve's birthday on Friday, which we are both looking forward to.

جمعه تولد آقای استیو است که هر دوی ما مشتاقانه منتظر آن هستیم.

I'm very excited about it actually, and maybe Mr.

من در واقع در مورد آن بسیار هیجان زده هستم، و شاید آقای

Steve is as well.

استیو نیز همینطور باشد. من دوسوگرا هستم

I'm ambivalent.

Ambivalent you to look up.

شما دوسویه به نگاه کردن.

Okay.

باشه. می

I see. You're not going to tell us what it means?

بینم. قرار نیست به ما بگی یعنی چی؟

No. Ambivalent. We haven't got time. okay.

نه دوسوگرا. ما وقت نداریم باشه.

We believe that hanging there.

ما معتقدیم که حلق آویز کردن وجود دارد.

Thank you, Mr. Steve.

متشکرم، آقای استیو.

Thank you, Mr. Duncan.

ممنون آقای دانکن

And lovely to be here, as always, to share the world of English with you.

و دوست داشتنی است که مثل همیشه اینجا هستم تا دنیای انگلیسی را با شما به اشتراک بگذارم.

And I look forward to seeing you all again next Sunday.

و من مشتاقانه منتظر دیدار دوباره شما در یکشنبه آینده هستم.

We will see you next Sunday.

یکشنبه آینده شما را خواهیم دید.

Mr. Steve will here by Mr.

آقای استیو در اینجا توسط آقای

Steve

استیو

reading for those celebrating the Lunar New Year.

برای کسانی که سال نو قمری را جشن می گیرند، می خواند.

Till I say Happy New Year to you.

تا زمانی که سال نو را به شما تبریک بگویم.

It is the New Year.

سال نو است.

It is the year of the Dragon for many people are

این سال اژدها است زیرا بسیاری از مردم

celebrating at the moment in their own special way.

در حال حاضر به روش خاص خود جشن می گیرند.

Thank you very much for watching today.

از اینکه امروز تماشا کردید بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It has been an interesting one.

جالب بوده است.

We've talked about all of things today and I hope some of what we've talked

ما امروز در مورد همه چیز صحبت کرده ایم و امیدوارم برخی از مواردی که در مورد آنها صحبت کردیم

about has been interesting to you.

برای شما جالب بوده باشد.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.

Don't forget to give me a lovely like if you like this,

فراموش نکنید که اگر این را دوست دارید به من یک لایک بدهید،

please give me a like say, Mr.

لطفاً به من یک لایک بدهید و بگویید، آقای

Duncan, we like this.

دانکن، ما این را دوست داریم.

I'm going to give you a lovely thumb to show you.

من یک انگشت شست دوست داشتنی به شما می دهم تا به شما نشان دهم.

I care.

من اهمیت می دهم.

That's very nice.

خیلی خوبه.

I will see you on Wednesday.

چهارشنبه میبینمت

It's Valentine's Day on Wednesday.

چهارشنبه روز ولنتاین است.

Have a good Sunday. Enjoy the rest of your day.

یکشنبه خوبی داشته باشید از باقی روز لذت ببر.

I hope this has been fun and I hope you will join me again the next time I'm here with you.

امیدوارم لذت بخش بوده باشد و امیدوارم دفعه بعد که اینجا با شما هستم دوباره به من بپیوندید.

Live.

زنده.

Wednesday 2 p.m.

چهارشنبه ساعت 14 به

UK time and of course next Sunday 2 p.m.

وقت انگلستان و البته یکشنبه آینده ساعت 2 بعد از ظهر.

UK time is when I'm with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما هستم.

Thanks for seeing me today.

ممنون که امروز منو دیدی

Thanks for spending your time with me because I know it's very precious.

از اینکه وقت خود را با من صرف کردید متشکرم زیرا می دانم که بسیار با ارزش است.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do...

بله، شما... فعلا

keep that smile on your face

همین لبخند را روی صورت خود نگه دارید و در

as you walk amongst the human race

میان نسل بشر تا تا تا تا تا تا به راه بروید

ta ta for now.

.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.