SATURDAY \ ENGLISH ADDICT - 🔴LIVE STREAM / Learn - Listen + CHAT - 24th Feb 2024

This is very unusual indeed.

این واقعاً بسیار غیرعادی است.

What is going on?

چه خبره؟

Well, first of all, I will show you out of the window.

خوب، اول از همه، من شما را از پنجره نشان می دهم.

Look at the view today, looking towards Shrewsbury three.

به منظره امروز نگاه کنید، به سمت شروزبری سه نگاه کنید.

There it is. It's a lovely sunny day.

ایناهاش. این یک روز آفتابی دوست داشتنی است.

And guess what?

و حدس بزنید چه؟

There is even more than the beautiful weather

حتی بیشتر از آب و هوای زیبا وجود دارد

because we are now live here on YouTube.

زیرا ما اکنون در اینجا در YouTube زندگی می کنیم.

And yes, it is Saturday.

و بله، شنبه است.

And I am coming to you live from the birthplace of the English language,

و من به صورت زنده از زادگاه زبان انگلیسی

which just happens to be, you know, where it is.

که اتفاقاً آنجاست، می‌آیم.

It's England.

انگلستان است.

We are back together again and it is a little bit unusual.

ما دوباره با هم برگشتیم و این کمی غیرعادی است.

Before anyone panics, it isn't Sunday.

قبل از اینکه کسی وحشت کند، یکشنبه نیست.

Don't worry, it's Saturday.

نگران نباش شنبه است

Hi, everybody. This is Mr.

سلام به همه. این آقای

Duncan in England. How are you today?

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم. آیا

Are you happy?

شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today. I'm not too bad.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید. زیاد بد نیستم.

I think I've been talking too much over the past couple of days

فکر می‌کنم در چند روز گذشته بیش از حد صحبت کرده‌ام

and my voice is a little bit sore, to say the least.

و حداقل صدایم کمی دردناک است.

But I will carry on.

اما من ادامه خواهم داد.

I am a trooper.

من یک سرباز هستم.

That is a great expression that we use in English.

این یک عبارت عالی است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم.

If a person continues despite the fact

اگر فردی علیرغم

that they might feel unwell, maybe they are under the weather,

اینکه ممکن است احساس ناخوشایندی داشته باشد، ادامه دهد، شاید در زیر آب و هوا باشد،

maybe they have a cold or something is making them feel unhappy.

شاید سرماخورده باشد یا چیزی باعث ناراحتی او شده است.

They carry on.

ادامه می دهند.

They are a trooper,

آنها یک سرباز هستند،

just like a soldier marching forth

درست مانند سربازی که

across the front line towards the enemy.

از خط مقدم به سمت دشمن می رود.

Hello there.

سلام.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

You might say I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

And today we are here.

و امروز ما اینجا هستیم.

I'm doing some extra life streams this month.

من در این ماه چندین جریان زندگی اضافی انجام می دهم.

And the reason is because February is a short month.

و دلیل آن این است که فوریه ماه کوتاهی است.

So I think we have 29 days this month.

بنابراین فکر می کنم این ماه 29 روز فرصت داریم.

But of course, we still lose

اما البته ما هنوز دو روز را از دست می دهیم

two days.

.

So for the average month it is 31 days.

بنابراین برای میانگین ماه 31 روز است.

So I thought it would be fun to do some extra livestreams

بنابراین فکر کردم انجام چند پخش زنده اضافی سرگرم کننده خواهد بود

and that is what you are watching right now.

و این همان چیزی است که در حال حاضر تماشا می کنید.

So I'm with you on Saturday. There is no Mr. Steve.

پس من شنبه با شما هستم. آقای استیو وجود ندارد.

I have a good reason for that, because Steve

من دلیل خوبی برای آن دارم، زیرا استیو

this afternoon is appearing

امروز بعدازظهر در حال حضور

in the matinee of the show he is doing.

در مراسم نمایشی است که در حال انجامش است.

I went along to see it last night.

دیشب رفتم دیدمش

So here is Mr. Steve.

پس اینجا آقای استیو است.

I will show you what I saw last night.

آنچه را که دیشب دیدم به شما نشان خواهم داد.

There it is.

ایناهاش.

So there is Steve singing with his company,

بنابراین، استیو با گروهش آواز می خواند،

not his company, as in his work company,

نه شرکت او، مانند شرکت کارش،

but a group of people who come together to sing and perform.

بلکه گروهی از مردم که گرد هم می آیند تا بخوانند و اجرا کنند.

So Mr.

بنابراین آقای

Steve, last night was appearing in the Gondoliers.

استیو، دیشب در گوندولیرز ظاهر شد.

Unfortunately, I can't let you hear the sound

متأسفانه

because of copyright problems.

به دلیل مشکلات کپی رایت نمی توانم به شما اجازه شنیدن صدا را بدهم.

So there might be some issues with copyright.

بنابراین ممکن است مشکلاتی در مورد کپی رایت وجود داشته باشد.

Even though Gilbert and Sullivan, who actually wrote the Gondoliers.

حتی اگر گیلبرت و سالیوان که در واقع گوندولیرز را نوشتند. سال‌هاست که

It's been out of copyright

حق چاپ آن از بین رفته است

for many years, but of course sometimes the license for music

، اما گاهی اوقات مجوز برای موسیقی

can continue for much longer, so I'm not going to risk it.

می‌تواند برای مدت طولانی‌تری ادامه یابد، بنابراین من آن را به خطر نمی‌اندازم.

I'm not taking a risk.

من ریسک نمی کنم.

But there is Mr.

اما آقای

Steve singing in his rather nice red cummerbund.

استیو در حال آواز خواندن با کومرباند قرمز نسبتا زیبای خود است.

The thing that goes around

چیزی که دور

his waist is called a cummerbund,

کمرش می‌چرخد، کامرباند نامیده می‌شود،

and I think I'm not sure which song Mr.

و فکر می‌کنم مطمئن نیستم که آقای استیو کدام آهنگ را

Steve is singing there, but that that is what he was doing last night.

آنجا می‌خواند، اما این همان کاری است که او دیشب انجام می‌داد.

And I was there in the audience watching him sing his little heart out.

و من آنجا در بین تماشاگران بودم و او را تماشا می کردم که قلب کوچکش را می خواند.

And I have to say, it was good fun,

و باید بگویم که سرگرمی خوبی بود،

even though there were some people there who had decided

حتی اگر چند نفر آنجا بودند که تصمیم گرفته بودند

to set up some microphones and speakers.

چند میکروفون و بلندگو نصب کنند.

And unfortunately, sometimes the sound

و متاسفانه گاهی اوقات صدا

went a little bit wrong.

کمی اشتباه می رفت.

There was a little bit of something we call feedback,

چیزی وجود داشت که ما آن را بازخورد می نامیم،

which is where the microphone picks up

جایی که میکروفون

the sound coming out of the speaker.

صدایی را که از بلندگو خارج می شود را دریافت می کند.

And what happens is you have something called a feedback loop.

و اتفاقی که می افتد این است که شما چیزی به نام حلقه بازخورد دارید.

It continues forever and ever.

برای همیشه و همیشه ادامه دارد.

But not just that.

اما نه فقط این.

The sound also increases until all you have

صدا همچنین افزایش می یابد تا زمانی که تنها چیزی که دارید

is a very loud squeal

یک جیغ یا بازخورد بسیار بلند است

or screech feedback.

.

It is something you should always avoid having.

این چیزی است که همیشه باید از داشتن آن اجتناب کنید.

If you are recording something live, maybe you have some speakers

اگر چیزی را به صورت زنده ضبط می کنید، شاید چند بلندگو

and also some microphones.

و همچنین چند میکروفون داشته باشید.

You have to be very careful not to get feedback.

شما باید بسیار مراقب باشید تا بازخورد دریافت نکنید.

It can be rather nasty.

می تواند نسبتاً زننده باشد.

So that's what Steve is doing today.

بنابراین این همان کاری است که استیو امروز انجام می دهد.

But don't worry, I am with you tomorrow as well.

اما نگران نباش فردا هم با تو هستم.

So it is a full weekend of English addict,

بنابراین

not just today, but also tomorrow as well.

نه فقط امروز، بلکه فردا نیز یک آخر هفته کامل از معتاد انگلیسی است.

So don't panic.

پس نترسید.

I am with you tomorrow, as will Mr.

من فردا با شما هستم، همانطور که آقای استیو خواهد بود

Steve.

.

So Steve will be here tomorrow.

پس استیو فردا اینجا خواهد بود.

I just want to stress that just so there are no confusions

فقط می خواهم تاکید کنم که برای اینکه ابهام

or misunderstandings, I will be here tomorrow as well.

یا سوء تفاهم پیش نیاید، فردا هم اینجا خواهم بود.

We are looking at opposite today.

ما امروز به نقطه مقابل نگاه می کنیم.

And I thought it's an interesting subject because in English quite often

و فکر می‌کردم موضوع جالبی است زیرا در زبان انگلیسی اغلب

we will express things in positive ways or negative ways.

ما چیزها را به روش‌های مثبت یا منفی بیان می‌کنیم.

Sometimes you can use words

گاهی اوقات می توانید از کلمات

both positively and negatively,

هم به صورت مثبت و هم منفی استفاده کنید،

sometimes by using other words in the sentence,

گاهی اوقات با استفاده از کلمات دیگر در جمله،

but also by the way, you say things intonation.

اما اتفاقاً چیزهایی را هم به صورت لحنی بیان می کنید.

So the way in which you say something can also change the meaning

بنابراین روشی که در آن چیزی می گویید می تواند معنی

or the way in which a particular word in English is being used.

یا روش استفاده از یک کلمه خاص در انگلیسی را نیز تغییر دهد.

I have to say it does feel weird being here on Saturday.

باید بگویم شنبه بودن اینجا احساس عجیبی دارد .

It's a very strange feeling.

خیلی حس عجیبی است.

I think it's been a long time since I was with you on Saturday,

فکر کنم خیلی وقته که شنبه با شما نبودم،

but of

course tomorrow I'm back with you as well, so don't panic.

البته

فردا هم پیش شما هستم، پس نترسید.

I want to say again, there is a live stream tomorrow 2 p.m.

بازم میخوام بگم فردا ساعت 14 پخش زنده هست. به

UK time Sunday as usual.

وقت بریتانیا یکشنبه طبق معمول.

By the way, if you like this, please give me a lovely

در ضمن، اگر این را دوست دارید، لطفا یک لایک دوست داشتنی به من بدهید

like and I will be ever so happy.

و من همیشه خوشحال خواهم شد.

So if you like this, give me a lovely firm

پس اگر این را دوست دارید، یک شرکت دوست داشتنی به من بدهید تا

and I will go to sleep tonight

امشب

with a smile on my face.

با لبخندی بر لب بخوابم.

Because you like what I'm doing

چون کاری را که من انجام می دهم

ever so nice.

خیلی خوب دوست داری.

Just before my live stream began on my iPad,

درست قبل از شروع پخش زنده من در iPad من،

there was a little commercial that played,

یک تبلیغ کوچک پخش شد

and sometimes you can have different types

و گاهی اوقات می توانید انواع مختلفی

of advertisement on YouTube.

از تبلیغات را در YouTube داشته باشید.

And I have to say

و باید بگویم

the one that was on just before I started

موضوعی که درست قبل از شروع من پخش شد،

was all about quite, quite a big subject,

موضوع کاملاً بزرگی بود،

something that can happen when you get to a certain age.

چیزی که وقتی به سن خاصی می‌رسید ممکن است اتفاق بیفتد.

I do believe

من معتقدم

that this particular thing does exist.

که این چیز خاص وجود دارد.

We often talk about different types of prejudice.

ما اغلب در مورد انواع مختلف تعصب صحبت می کنیم.

When we talk about prejudice, we mean a prejudgement of a person

وقتی از تعصب صحبت می کنیم، منظور پیش داوری یک فرد

or group or a particular thing.

یا گروه یا یک چیز خاص است.

You are judging something without knowing anything

شما در مورد چیزی قضاوت می کنید بدون اینکه چیزی

about that person or that thing.

در مورد آن شخص یا آن چیز بدانید.

Prejudice can

تعصب می تواند

come in all shapes and sizes.

در اشکال و اندازه های مختلف باشد.

Maybe a person's race, their skin colour,

شاید نژاد یک فرد، رنگ پوست او،

maybe a particular part of the country that they come from.

شاید قسمت خاصی از کشوری که از آن آمده است.

So we even here in the UK, within the UK,

بنابراین ما حتی اینجا در بریتانیا، در داخل بریتانیا،

because the UK is made up of different parts,

چون بریتانیا از بخش‌های مختلف تشکیل شده است،

we have England, Scotland, Wales

انگلستان، اسکاتلند، ولز را داریم

and you might find that there are different ways

و ممکن است متوجه شوید که روش‌های مختلف

of speaking, different accents and sometimes it is possible

صحبت کردن، لهجه‌های متفاوت و گاهی اوقات ممکن است

to have prejudice, prejudice against a way someone speaks

تعصب، تعصب نسبت به نحوه صحبت کردن

or the sound of their voice, or may be where they come from.

یا صدای او، یا ممکن است جایی باشد که از آنجا آمده است.

So quite often you might find that there is a sort of divide

بنابراین اغلب ممکن است متوجه شوید که نوعی شکاف

between the North and the South.

بین شمال و جنوب وجود دارد.

Quite often the South will be the more prosperous area,

اغلب اوقات جنوب منطقه مرفه تر خواهد بود،

or at least it will appear to be prosperous or better.

یا حداقل به نظر می رسد مرفه یا بهتر است.

But in

اما در

reality of course there is good and bad all over the place.

واقعیت البته خوب و بد در همه جا وجود دارد.

So quite often prejudice is a thing that can get in the way.

بنابراین غالباً تعصب چیزی است که می تواند مانع شود.

It can block

این می تواند

the way a person thinks about other things and other people.

راه تفکر یک فرد در مورد چیزهای دیگر و افراد دیگر را مسدود کند.

Another type of prejudice is ageism.

نوع دیگری از تعصب، سن گرایی است.

A person's age age.

سن یک فرد.

So maybe when you are young, you feel as if you have the world at your feet.

بنابراین شاید وقتی جوان هستید، احساس می کنید که دنیا را زیر پای خود دارید.

Everything is there for the taking when you are young,

وقتی جوان هستید همه چیز برای گرفتن وجود دارد، به

the summers seem to last forever.

نظر می رسد تابستان ها برای همیشه ادامه دارد.

The years go by so slowly

سالها به آرامی می گذرند

and it feels as if you will be young forever.

و انگار برای همیشه جوان خواهی بود.

And quite often the attitude of a person who is much younger

و اغلب نگرش فردی که بسیار جوانتر

or very young towards older people

یا بسیار جوان است نسبت به افراد مسن

might be negative.

ممکن است منفی باشد.

A certain type of prejudice, younger people

نوع خاصی از تعصب، جوانان

feeling that older people are useless or have no worth.

احساس می کنند که افراد مسن بی فایده هستند یا ارزشی ندارند.

And it does happen.

و این اتفاق می افتد.

And I think generally, quite often in society

و من فکر می کنم به طور کلی، اغلب در جامعه

there is a definite divide between young and old,

یک شکاف مشخص بین جوان و پیر وجود دارد،

especially with the attitude

به ویژه در مورد نگرش

between young people and older people.

بین جوانان و افراد مسن.

But of course you can also have the opposite

اما مطمئناً می توانید برعکس این موضوع را نیز داشته باشید که

where older people, people who are older

در آن افراد مسن تر، افراد مسن تر

might also have prejudice against younger people.

نیز ممکن است نسبت به افراد جوان تر تعصب داشته باشند.

So I'm not saying that it only works one way.

بنابراین من نمی گویم که فقط یک راه کار می کند.

It can work both ways.

می تواند به هر دو صورت کار کند.

Both ways.

هر دو راه.

But I think ageism is a problem in society.

اما من فکر می کنم که سن یک مشکل در جامعه است.

We often see people over a certain age as having very little value,

ما اغلب افراد بالای یک سن خاص را دارای ارزش بسیار کمی می بینیم

which I do not agree with.

که من با آن موافق نیستم.

Everyone has some sort of value in life,

همه در زندگی به نوعی ارزش دارند،

but I think there is a type of prejudice that can happen

اما من فکر می کنم نوعی تعصب وجود دارد که می تواند

between young people.

بین جوانان اتفاق بیفتد.

And when I say young, I don't mean teenagers,

و وقتی می گویم جوان، منظورم نوجوانان نیست،

although they are in that group.

اگرچه در آن گروه هستند.

I mean people in their twenties

منظورم افراد بیست و سی

or thirties or even in their forties.

یا حتی چهل ساله است.

They might look

آن‌ها ممکن است

at people who are much older than them as being

به افرادی که بسیار مسن‌تر از آن‌ها هستند به‌عنوان

second class citizens, or maybe not as valuable.

شهروندان درجه دوم یا شاید آن‌قدرها ارزشمند نگاه کنند.

But I think everyone has some sort of value.

اما من فکر می کنم هر کس به نوعی ارزش دارد.

And of course these days, because people are living longer

و البته این روزها، زیرا مردم بیشتر عمر می کنند

and now we look at old age

و اکنون ما به سالمندی

in many ways as being a little bit more positive.

از بسیاری جهات کمی مثبت تر نگاه می کنیم.

So we used to say that life begins at 40,

بنابراین ما می گفتیم که زندگی از 40 سالگی شروع می شود،

but nowadays a lot of people are finding

اما امروزه بسیاری از مردم در حال یافتن هستند،

because our life span is much longer,

زیرا طول عمر ما بسیار طولانی تر است،

people are enjoying life for longer as well.

مردم نیز برای مدت طولانی تری از زندگی لذت می برند.

So these days instead of saying life begins at 40,

بنابراین این روزها به جای اینکه بگویند زندگی در 40 سالگی شروع می شود،

a lot of people are saying

بسیاری از مردم می گویند

life begins at 60

زندگی در 60

or 65 or even 70.

یا 65 یا حتی 70 سالگی شروع می شود.

There are many people there are many people around the world having adventures,

افراد زیادی هستند که افراد زیادی در سرتاسر دنیا ماجراجویی می کنند،

people who are much older than me, ten,

افرادی که از من خیلی بزرگتر هستند، 10 ،

15, or even 20 years older than me.

15 یا حتی 20 سال از من بزرگتر است.

And they are having all sorts of adventures.

و آنها در حال داشتن انواع ماجراجویی هستند.

A friend of mine looks travelling

یکی از دوستانم به نظر سفر می کند

and he is in his early eighties

و در اوایل هشتاد سالگی است

and he will often go off on a lovely holiday

و اغلب به یک تعطیلات دوست داشتنی می رود

or go travelling to different parts of the world and have adventures

یا به نقاط مختلف جهان سفر می کند و ماجراجویی می کند

and he is in his early eighties.

و او در اوایل دهه هشتاد است.

So you see it doesn't necessarily mean

بنابراین می بینید که لزوماً به این معنی نیست که

just because you are old, you have no value or your life is over.

فقط پیر هستید، ارزشی ندارید یا زندگی شما به پایان رسیده است.

It is not,

این نیست،

it isn't.

نیست.

But there might be situations where some people will look.

اما ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که برخی از افراد نگاه کنند.

They will have a certain type of prejudice

آنها نوع خاصی از تعصب

against those who are much older.

نسبت به کسانی که خیلی بزرگتر هستند خواهند داشت.

So that is the commercial, the the campaign

بنابراین این تبلیغات تجاری است، کمپینی

which is running at the moment here in the UK.

که در حال حاضر در بریتانیا در حال اجرا است.

The governments sometimes do this.

دولت ها گاهی این کار را می کنند.

They will bring forward certain types of campaign to try and make people

آنها انواع خاصی از کمپین ها را برای تلاش و

more aware of certain issues.

آگاهی بیشتر مردم از مسائل خاص ارائه خواهند کرد.

And I think this is a very important one to be honest.

و من فکر می کنم که این موضوع بسیار مهمی است برای صادق بودن.

So I feel actually is it is a good thing to focus on

بنابراین احساس می‌کنم در واقع چیز خوبی است که روی

to talk about the attitude between young and old.

نگرش بین پیر و جوان تمرکز کنیم.

But of course there are many other prejudices which occur in life.

اما البته بسیاری از تعصبات دیگر نیز در زندگی رخ می دهد.

Maybe the divide between those who have a lot of money or are wealthy

شاید شکاف بین کسانی که پول زیادی دارند یا ثروتمند هستند

and those who don't like me.

و کسانی که من را دوست ندارند.

So you see,

پس می بینید،

I come from a very modest family.

من از خانواده ای بسیار متواضع هستم.

Very modest.

خیلی متواضع

We lived in a council house.

ما در مجلس شورایی زندگی می کردیم.

We didn't have much money.

پول زیادی نداشتیم.

My mother and father had to both work.

مادر و پدرم مجبور بودند هر دو کار کنند.

Despite the fact that my mother was disabled, she still had to go out to work

علیرغم اینکه مادرم از کار افتاده بود، باز هم به خاطر خانواده مجبور بود برای کار بیرون برود

because of the family.

.

We had to.

مجبور شدیم.

We had to make sure all my parents had to make sure that there was enough money

ما باید مطمئن می شدیم که همه والدینم باید مطمئن شوند که پول کافی وجود دارد

because there were three kids in the family.

زیرا سه بچه در خانواده وجود دارد.

So you can see

بنابراین می‌توانید ببینید

that there might be instances or situations

که ممکن است موارد یا موقعیت‌هایی وجود داشته باشد

where someone might look down upon a certain group.

که کسی ممکن است به گروه خاصی از تحقیر نگاه کند.

And that happened at school.

و این اتفاق در مدرسه افتاد.

So when I was at school, because I lived

بنابراین زمانی که در مدرسه بودم، چون

in the council house, we didn't have our own house.

در مجلس شورای اسلامی زندگی می‌کردم، خانه خودمان را نداشتیم.

My father didn't have a car,

پدرم ماشین نداشت، حتی تا سال 1983

we didn't even have a colour television

ما حتی تلویزیون رنگی نداشتیم

until about 1983,

and everyone else had had one for years.

و بقیه سال‌ها بود که داشتند.

So sometimes people would make fun of me at school because I lived in the council house,

بنابراین گاهی اوقات مردم در مدرسه من را مسخره می کردند، زیرا من در خانه شورا زندگی می کردم،

so we had to pay rent to the council and my parents both worked

بنابراین مجبور بودیم اجاره بها را به شورا بپردازیم و پدر و مادرم هر دو کار می کردند

and we certainly were not wealthy.

و مطمئناً ما ثروتمند نبودیم.

But I do know from my own experience

اما من از تجربه خودم می دانم

that there was a certain type of prejudice,

که نوع خاصی از تعصب وجود داشت،

especially between kids, teenagers and kids.

به خصوص بین بچه ها، نوجوانان و بچه ها.

Children can be quite mean

بچه‌ها می‌توانند کاملاً بدجنس باشند

and sometimes they don't realise

و گاهی اوقات متوجه نمی‌شوند که

how mean or nasty they are being.

چقدر بد یا بد رفتار می‌کنند.

So it does happen from time to time.

بنابراین هر از گاهی این اتفاق می افتد.

Children can be cruel, but also people

کودکان می توانند ظالم باشند، اما همچنین افراد

who are much older can be cruel as well

بسیار بزرگتر نیز می توانند

in many different ways.

به طرق مختلف ظالم باشند.

Today we are looking at opposites,

امروز ما به اضداد،

opposite words, opposite meanings,

کلمات متضاد، معانی متضاد،

the way of expressing opposites.

نحوه بیان اضداد نگاه می کنیم.

When we go one way, we might decide to go the opposite way.

وقتی از یک طرف می رویم، ممکن است تصمیم بگیریم برعکس برویم. به صورت

It happens physically.

فیزیکی اتفاق می افتد.

We can go one way and then go the other way.

ما می توانیم یک راه برویم و سپس از راه دیگر برویم.

We are going the opposite way.

ما برعکس می رویم.

Of course, when we are communicating in English, the same thing can happen.

البته زمانی که به زبان انگلیسی با هم ارتباط برقرار می کنیم، همین اتفاق می تواند بیفتد.

We can use words that mean one thing,

ما می‌توانیم از کلماتی استفاده کنیم که به یک چیز معنی می‌دهند،

but we can also use words that mean the opposite of that particular thing.

اما می‌توانیم از کلماتی استفاده کنیم که به معنای مخالف آن چیز خاص هستند.

In fact, is what we are talking about today.

در واقع، این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

I suppose I should say hello to the live chat.

فکر می کنم باید به چت زنده سلام کنم.

Hello to the live chat. Nice to see you here.

سلام به چت زنده خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We have

ما

who else is here today besides Vitesse?

امروز به جز ویتسه چه کسی دیگری اینجاست؟

Vitesse, by the way, congratulations.

ویتسه، به هر حال، تبریک می گویم.

You are first once again, everyone wants to know

شما یک بار دیگر اول هستید، همه می خواهند بدانند

what is your secret?

راز شما چیست؟

What is your secret?

راز شما چیست؟

Vitesse, Please tell us what it means.

Vitesse، لطفاً به ما بگویید معنی آن چیست.

Also, we have. of course.

همچنین، ما داریم. البته.

Louis Mendez

لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Lewis.

سلام، لوئیس.

I hope you are feeling better today because I know you are under the weather last week.

امیدوارم امروز حالتون بهتر باشه چون میدونم هفته قبل زیر آب و هوا هستید.

I hope you are feeling much better.

امیدوارم حالتون خیلی بهتر باشه

We have Aziz Aziz.

ما عزیز عزیز داریم.

Hello, Aziz Aziz, nice to see you here as well.

سلام عزیز عزیز، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Hello to you, pal.

سلام به تو رفیق

Mirror Rehab is here as well.

Mirror Rehab نیز اینجاست.

We also have Beatriz.

Beatriz هم داریم.

Hello, Beatriz is tomorrow.

سلام بئاتریز فردا است.

Beatriz is going to the mountains high up.

بئاتریز به کوه های بلند می رود.

I would love

من دوست دارم

to see some photographs

چند عکس

of the mountains.

از کوه ها ببینم.

So I think in the past you have sent some to me.

بنابراین من فکر می کنم در گذشته شما برای من فرستاده اید.

But I would love to see you. Maybe not.

اما من دوست دارم شما را ببینم. شاید نه.

Not many. Just a couple of photographs.

نه زیاد. فقط چند تا عکس

And if you send them, I might show them on the next

و اگر آنها را بفرستید، ممکن است

live stream tomorrow or next week.

فردا یا هفته آینده آنها را در پخش زنده بعدی نشان دهم.

But we we all want to see the mountains that you keep going to.

اما همه ما می خواهیم کوه هایی را ببینیم که شما به آنها ادامه می دهید.

So can we have a look at them?

پس آیا می توانیم نگاهی به آنها بیندازیم؟

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

That would be ever so nice.

که همیشه خیلی خوب خواهد بود.

Hello to who else is here today?

سلام به چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

I said hello to rehab.

به توانبخشی سلام کردم.

I said hello to Vitesse because you are first on today's live chat.

من به Vitesse سلام کردم زیرا شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Isn't that nice?

این خوب نیست؟

Nick Hill is here.

نیک هیل اینجاست.

Nick Hill Patil is here.

نیک هیل پاتیل اینجاست.

Hello to you.

درود بر تو.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Is it your first time?

آیا اولین بار است؟

If it is your first time, please let me know on the live chat.

اگر اولین بار است، لطفاً در چت زنده به من اطلاع دهید.

A lot of people ask Mr.

بسیاری از مردم از آقای دانکن می پرسند

Duncan, Do you ever run out?

، آیا تا به حال تمام شده اید؟

Do you ever have

آیا تا به حال

nothing to say or talk about?

چیزی برای گفتن یا صحبت ندارید؟

Do you ever find yourself in a situation where you

آیا تا به حال خود را در موقعیتی می یابید که دیگر

you have no no more subjects to talk about?

هیچ موضوعی برای صحبت نداشته باشید؟

I was asked this question last week, actually, when I met up with some friends.

این سوال را هفته پیش از من پرسیدند، در واقع، زمانی که با برخی از دوستان ملاقات کردم.

One of them asked Mr.

یکی از آنها از آقای

Duncan, Do you ever run out of ideas and my answer to

دانکن پرسید، آیا تا به حال ایده های شما تمام شده است و پاسخ من به

that is no, I don't think I've ever

آن منفی است، فکر نمی کنم

run out of ideas, ever.

هیچ وقت ایده هایم تمام نشده باشد.

There is always something new that

همیشه چیز جدیدی

pops up in my head.

در ذهن من ظاهر می شود.

And of course, sometimes you have to repeat things.

و البته گاهی اوقات باید چیزهایی را تکرار کرد.

So maybe sometimes it is necessary

بنابراین شاید گاهی اوقات نیاز

to repeat certain subjects.

به تکرار موضوعات خاصی باشد.

But I have to be honest with you.

اما من باید با شما صادق باشم.

Quite often

اغلب اوقات

there is always a new idea that pops up in my head.

همیشه یک ایده جدید در ذهن من ظاهر می شود.

So no, I don't.

پس نه، این کار را نمی کنم.

I don't ever I never, in fact

من هرگز هرگز، در واقع

run out of things to say on the live chat.

چیزهایی برای گفتن در چت زنده تمام نمی کنم.

I don't think it's ever really happened to me.

فکر نمی‌کنم واقعاً برای من اتفاق افتاده باشد. آیا

Can I just show you the view outside again?

می توانم دوباره نمای بیرون را به شما نشان دهم؟

my goodness. What a beautiful day.

خدای من. چه روز زیبایی.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

We are looking out towards Shrewsbury,

ما به سمت شروزبری نگاه می کنیم و

looking out towards the the town centre.

به مرکز شهر نگاه می کنیم.

And you can see there are lots of things there.

و می توانید ببینید که چیزهای زیادی در آنجا وجود دارد.

There is a large cathedral, I think it's a large church and also another smaller church.

یک کلیسای جامع بزرگ وجود دارد، فکر می کنم یک کلیسای بزرگ و همچنین یک کلیسای کوچکتر دیگر است.

And you can see also those white things

و همچنین می توانید آن چیزهای سفید را

towards the

به سمت

top of the screen going across from left to right.

بالای صفحه ببینید که از چپ به راست می روند.

You can see them, they are actually caravans.

شما می توانید آنها را ببینید، آنها در واقع کاروان هستند.

Now I believe that is a place

اکنون من معتقدم که این مکانی است

that that actually sells caravans near Shrewsbury.

که در واقع کاروان ها را در نزدیکی شروزبری می فروشد.

So the view that you can see out the window now, not right now

بنابراین منظره‌ای که اکنون می‌توانید از پنجره ببینید ، در

is actually about 17 miles away.

واقع حدود 17 مایل دورتر است.

So you're actually looking 17 miles away into the distance.

بنابراین شما در واقع به فاصله 17 مایلی دورتر نگاه می کنید .

And the weather today is absolutely incredible, even though this morning

و هوای امروز کاملاً باورنکردنی است، حتی اگر امروز صبح با

we woke up to a freezing frost.

یخبندان از خواب بیدار شدیم.

It was cold this morning.

امروز صبح سرد بود

Don't worry, Beatrice, When you can send

نگران نباش، بئاتریس، وقتی می‌توانی

some photographs, please send some.

چند عکس بفرستی، لطفاً تعدادی را بفرست.

But don't worry, there is no rush.

اما نگران نباشید، عجله ای وجود ندارد.

I'm not going anywhere.

من هیچ جا نمیروم.

I will be here tomorrow. I'll be here next Wednesday.

من فردا اینجا خواهم بود. چهارشنبه آینده اینجا خواهم بود.

And I'll be here next Tuesday.

و من سه شنبه آینده اینجا خواهم بود.

Sorry. Next Saturday or Sunday.

متاسف. شنبه یا یکشنبه آینده.

So I'm getting confused now.

پس الان دارم گیج میشم

You see what happens whenever you do something different.

وقتی کاری متفاوت انجام می دهید، می بینید که چه اتفاقی می افتد.

It messes around with your brain.

مغز شما را به هم می زند.

What city is that?

اون کدوم شهره

That is Shrewsbury.

آن شروزبری است. در

It is actually a large town.

واقع یک شهر بزرگ است.

It is not a city, but in fact it is a town.

این شهر نیست، اما در واقع یک شهر است.

And that is the nearest town

و این نزدیکترین شهر

to me. I will show it.

به من است. من آن را نشان خواهم داد.

Show it again. Where is it? You are? There it is.

دوباره نشونش بده کجاست؟ شما هستید؟ ایناهاش.

Yes, there it is.

بله، وجود دارد.

So that is looking out the window towards a place called Shrewsbury.

بنابراین از پنجره به سمت مکانی به نام Shrewsbury نگاه می کند. می

You can see I have also written the name on the screen

توانید ببینید که من نام را روی صفحه نیز نوشته ام

and it is around 17 miles away,

و حدود 17 مایل دورتر است،

so it takes around about 40,

بنابراین حدود 40،

maybe 40, 35 or 40 minutes

شاید 40، 35 یا 40 دقیقه طول می کشد

to get from here to there.

تا از اینجا به آنجا برسید.

It is a long way off.

راه درازی است.

Hello?

Hee hee.

سلام؟

هی هی.

Hugh Yen Trem, hello to you.

هیو ین ترم، سلام بر شما.

I'm sorry, I couldn't pronounce your name.

متاسفم، نتوانستم نام شما را تلفظ کنم.

Mavis, there's Laura.

ماویس، لورا هست.

Hello. Also to Angela's.

سلام. همچنین به آنجلا.

Hello.

سلام.

I am in my store working at the moment.

در حال حاضر در فروشگاهم مشغول به کار هستم.

I would imagine a lot of people are working at the moment,

تصور می‌کنم در حال حاضر افراد زیادی در حال کار هستند،

so we might not have many people with us today live,

بنابراین ممکن است امروز افراد زیادی را به صورت زنده همراه خود نداشته باشیم،

but that's all right, because you can always watch this again.

اما اشکالی ندارد، زیرا همیشه می‌توانید این را دوباره تماشا کنید.

Next time.

دفعه بعد.

You can watch it as many times as you want as well.

همچنین می توانید آن را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید.

Hello also to Josep.

سلام به جوزپ.

Sola, hello to you as well.

سولا، به شما هم سلام.

Nice to see so many people joining.

خوشحالم که افراد زیادی را می بینم که ملحق می شوند.

Nick Hill Patil is also here today joining us on the live chat.

نیک هیل پاتیل نیز امروز اینجاست و در چت زنده به ما می پیوندد.

A quick break and then we are talking about an interesting subject.

یک استراحت سریع و سپس در مورد یک موضوع جالب صحبت می کنیم.

We are looking at opposites, ways of expressing

ما به دنبال اضداد هستیم، روش‌های بیان

opposites in the English language

اضداد در زبان انگلیسی

and of course, the way in which we can say things

و البته روشی که می‌توانیم از طریق آن چیزهایی بگوییم

to give opposite meanings as well.

تا معانی متضاد نیز بدهیم.

All of that coming up in a moment.

همه اینها در یک لحظه به وجود می آیند.

Don't go away.

دور نشو

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict is here

معتاد انگلیسی

with you on a Saturday,

شنبه، شنبه اینجا با شماست

Saturday.

.

WATTS I'm here on Saturday.

WATTS من شنبه اینجا هستم.

It's true, because this month is shorter.

درست است، زیرا این ماه کوتاهتر است.

I thought it would be nice to do some extra live streams,

من فکر کردم خوب است که چند پخش زنده اضافی انجام دهم،

and this is one of them right now.

و این یکی از آنها در حال حاضر است.

I hope you are having a good Saturday.

امیدوارم شنبه خوبی داشته باشید.

And of course, I should mention I will be back with you tomorrow as well from 2 p.m.

و البته لازم به ذکر است که فردا نیز از ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK. Time is when I'm back with you tomorrow.

انگلستان. زمان زمانی است که من فردا پیش شما خواهم بود.

Today.

امروز.

Meanwhile, on this live stream

در همین حال، در این پخش زنده به

we are looking at using opposite words.

دنبال استفاده از کلمات متضاد هستیم.

When we talk about opposite words, we mean words that are the reverse or

وقتی از کلمات متضاد صحبت می کنیم، منظور کلماتی است که برعکس یا

as the name suggests,

همان طور که از نام آن پیداست،

opposite, but things that go the other way.

مخالف هستند، اما چیزهایی که برعکس هستند.

So we often talk about direction.

بنابراین ما اغلب در مورد جهت صحبت می کنیم.

Maybe one person is going that way and the other person is going that way.

شاید یک نفر به آن سمت می رود و دیگری آن طرف.

We can say they are going in opposite directions.

می توان گفت آنها در جهت مخالف پیش می روند.

The same thing is true with English words.

همین موضوع در مورد کلمات انگلیسی نیز صادق است.

There are words that can go one way and of course there are words

کلماتی هستند که می توانند به یک سمت بروند و البته کلماتی هستند

that express the opposite meaning.

که معنای مخالف را بیان می کنند.

We will look at some of them.

ما به برخی از آنها نگاه خواهیم کرد.

I'm sure you can think of quite a few as well by your self.

من مطمئن هستم که شما می توانید به تعداد زیادی نیز به تنهایی فکر کنید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So in the live chat today, we have lots of people joining in.

بنابراین در چت زنده امروز، ما افراد زیادی داریم که به آن ملحق می شوند.

Thank you for spending your Saturday with me.

از اینکه شنبه خود را با من گذراندید متشکرم.

It's ever so nice to see you here

خیلی خوب است که شما را اینجا می بینم،

for every defining word there is quite often an opposite.

زیرا هر کلمه تعیین کننده ای اغلب مخالف آن است.

So quite often, very often

بنابراین اغلب، اغلب اوقات

even that word has an opposite.

حتی آن کلمه مخالفی دارد.

For example, the opposite of often is

به عنوان مثال، متضاد اغلب به

seldom

ندرت

opposite of often is seldom something that happens often

مخالف اغلب، به ندرت چیزی است که اغلب اتفاق می افتد

and something that happens seldom, almost never.

و چیزی که به ندرت اتفاق می افتد، تقریباً هرگز.

So there straight away, a very good example of opposite words.

بنابراین بلافاصله، یک مثال بسیار خوب از کلمات متضاد وجود دارد.

An opposite word is often referred to as an antonym.

کلمه مقابل اغلب به عنوان متضاد نامیده می شود.

An antonym is an opposite.

متضاد متضاد است.

It is the opposite.

برعکس است.

So when we say anti, we are literally saying opposite

بنابراین وقتی می گوییم ضد، به معنای واقعی کلمه مقابل

an opposite word.

یک کلمه مخالف می گوییم.

Of course, if a word has a similar meaning,

البته اگر کلمه ای معنی مشابه داشته باشد

we can call it a synonym.

می توانیم آن را مترادف بنامیم.

The word antonym derives from Greek

کلمه متضاد از یونانی گرفته شده

and literally means against name.

و در لغت به معنای مخالف نام است.

So you are having an anti name.

بنابراین شما یک نام ضد دارید.

It is against that thing

در برابر آن چیزی است که

up becomes down,

بالا می شود پایین،

up and down are antonyms.

بالا و پایین متضاد هستند.

They are opposites.

آنها متضاد هستند.

So that is the reason why we express it in that particular way.

بنابراین به همین دلیل است که ما آن را به آن شکل خاص بیان می کنیم.

Common opposite words will often express either a positive or a negative meaning.

کلمات متضاد رایج اغلب معنای مثبت یا منفی را بیان می کنند.

This is true common opposite words.

این کلمات متضاد واقعی است.

So you can have words that mean something positive

بنابراین می توانید کلماتی داشته باشید که به معنای مثبت

and something that means something negative.

و چیزی به معنای منفی هستند.

Quite often there are words that can take you in a good direction

اغلب اوقات کلماتی وجود دارند که بسته به آنچه می خواهید بیان کنید، می توانند شما را به مسیر خوب

or a bad direction, depending

یا بد هدایت کنند

on what it is you are trying to express.

.

And that is why opposite words

و به همین دلیل است که کلمات متضاد

are quite interesting when we talk about them.

وقتی در مورد آنها صحبت می کنیم بسیار جالب هستند.

Not all opposite words are necessarily good or bad.

همه کلمات متضاد لزوما خوب یا بد نیستند.

Their definitions depend on the situation.

تعاریف آنها به موقعیت بستگی دارد.

So as I just said, a word that you want to use

بنابراین همانطور که گفتم، کلمه ای که می خواهید

to express something positive, then of course you will use a positive word.

برای بیان چیزی مثبت استفاده کنید، البته از یک کلمه مثبت استفاده خواهید کرد.

Sometimes you might have to go the opposite of that positive word

گاهی اوقات ممکن است مجبور شوید برعکس آن کلمه مثبت بروید

and use a negative word instead,

و به جای آن از یک کلمه منفی استفاده کنید،

as we will see later.

همانطور که بعدا خواهیم دید.

It is also possible to use the way you say something

همچنین می توان از روش گفتن چیزی

to express opposites.

برای بیان مخالفان استفاده کرد.

As I just said, down is the opposite of up,

همانطور که گفتم، پایین برعکس up است،

but it is not always used as a negative opposite.

اما همیشه به عنوان مخالف منفی استفاده نمی شود.

So there are ways of using those words in sentence says,

بنابراین راه‌هایی برای استفاده از آن کلمات در جمله‌ها وجود دارد،

but they are not necessarily bad.

اما لزوما بد نیستند.

There is a fly buzzing around annoyingly,

مگسی به طور آزاردهنده ای در اطراف وزوز می کند،

that is a very negative thing.

این یک چیز بسیار منفی است.

So here are some examples.

بنابراین در اینجا چند نمونه آورده شده است.

For example, you might go down to the shops,

برای مثال، ممکن است به مغازه‌ها بروید،

so that's not necessarily a negative thing,

بنابراین این لزوماً یک چیز منفی نیست،

even though we can use it as a negative thing.

حتی اگر می‌توانیم از آن به عنوان یک چیز منفی استفاده کنیم.

We often see down, down as being negative.

ما اغلب پایین، پایین را منفی می بینیم.

But you can also use it to say that you are going in a certain direction.

اما شما همچنین می توانید از آن برای گفتن اینکه در مسیر خاصی حرکت می کنید استفاده کنید.

You might go down to the shops, so you go from one place to another,

ممکن است به مغازه‌ها پایین بروید، بنابراین از یک مکان به مکان دیگر می‌روید، از

you go down the road, you go down to the shops,

جاده پایین می‌روید، به سمت مغازه‌ها پایین می‌روید،

you might also trip up and fall.

همچنین ممکن است زمین بخورید و بیفتید.

So quite often up is used positively.

بنابراین اغلب up به طور مثبت استفاده می شود.

However, in this particular sentence,

با این حال، در این جمله خاص،

the one you can see at the bottom, it is being used negatively.

جمله ای که در پایین مشاهده می کنید، از آن به صورت منفی استفاده شده است. به

You trip up, you are losing control of yourself, you trip up.

زمین می افتی، کنترل خودت را از دست می دهی، به زمین می افتی.

So quite often we can use words

بنابراین اغلب می‌توانیم از کلماتی استفاده کنیم

that appear negative or are often used negative light,

که منفی به نظر می‌رسند یا اغلب به صورت منفی استفاده می‌شوند،

and we can use them in a positive way.

و می‌توانیم آنها را به روشی مثبت استفاده کنیم.

And then of course, there are other ways of using those two words.

و البته راه های دیگری نیز برای استفاده از این دو کلمه وجود دارد.

You might feel down and moody,

ممکن است احساس ناراحتی و بدخلقی داشته باشید،

so you might often find the word

بنابراین ممکن است اغلب متوجه شوید که کلمه

down is used more in a negative way.

پایین بیشتر به صورت منفی استفاده می شود.

You might feel down and moody,

ممکن است احساس ناراحتی و بدخلقی داشته باشید،

You might pick up your dog,

ممکن است سگ خود را بردارید،

you pick up your dog, you are collecting your dog.

سگ خود را بردارید، سگ خود را جمع آوری کنید.

Maybe you have to go to the vet because your dog is having something done.

شاید مجبور شوید به دامپزشکی بروید زیرا سگ شما در حال انجام کاری است.

Maybe your your mail dog

شاید سگ پست شما در

is having something

حال

cut off.

قطع شدن چیزی است. می

it can happen.

تواند اتفاق بیفتد.

In fact, it does happen.

در واقع، این اتفاق می افتد.

You might pick up your dog from the vet's.

ممکن است سگ خود را از دامپزشکی بردارید.

You might pick up your dog from the ground

ممکن است سگ خود را از روی زمین بردارید

because you want to carry your dog.

زیرا می خواهید سگ خود را حمل کنید.

So it is possible to use down and up

بنابراین می توان از پایین و بالا اغلب استفاده از

quite often

sit and stand,

نشستن و ایستادن،

for example, are opposites, but both express

به عنوان مثال، متضاد هستند، اما هر دو

positive and negative meanings in a sentence.

معنای مثبت و منفی را در یک جمله بیان می کنند.

So we might use the word sit

بنابراین ممکن است از کلمه نشستن

and stand negatively and positively.

و ایستادن به صورت منفی و مثبت استفاده کنیم.

So once again, it does depend on what the situation is.

بنابراین یک بار دیگر، بستگی به شرایط دارد.

So opposite words do not always reflect a positive or negative

بنابراین کلمات متضاد همیشه یک معنی مثبت یا منفی را

meaning in the same way that is to say opposite words

به همان شکل منعکس نمی کنند، یعنی

can sometimes change their meaning

گاهی اوقات کلمات متضاد می توانند معنی آنها را

from positive to negative

از مثبت به منفی تغییر دهند

and the other way round

و راه دیگر گرد کردن به

down can be direction,

پایین می تواند جهت باشد،

as can up, down and up.

همانطور که می تواند بالا، پایین و بالا باشد.

So to be honest with you, neither of those

بنابراین برای صادق بودن با شما، هیچ یک از این

things are necessarily positive or negative.

چیزها لزوما مثبت یا منفی نیستند.

However, they are still opposites.

با این حال، آنها هنوز متضاد هستند.

You might move down,

ممکن است به سمت پایین حرکت کنید،

you might push down,

ممکن است فشار دهید،

you might sit down, you can move up,

ممکن است بنشینید، می توانید حرکت کنید، می

you can push up,

توانید فشار دهید، می

you can sit up,

توانید بنشینید، می

you can stand up like I do.

توانید مانند من بایستید.

I stand up all the time.

من همیشه سرپا می ایستم.

Now, I used to have a chair here in the studio,

الان اینجا در استودیو یک صندلی داشتم،

but these days I often stand up.

اما این روزها اغلب سرپا می ایستم.

In fact, that's what I'm doing now.

در واقع، این کاری است که من اکنون انجام می دهم.

I always present my live streams standing up.

من همیشه پخش زنده خود را به صورت ایستاده ارائه می کنم.

So I am standing right now on my feet.

بنابراین من در حال حاضر روی پاهایم ایستاده ام.

Another example is over and under, over, under.

مثال دیگر، بیش و زیر، بیش از حد، زیر است.

They are opposites and can both be used

آنها متضاد هستند و می توانند از هر دو به صورت

either positively or negatively.

مثبت یا منفی استفاده شوند.

We can look at an example

می‌توانیم به مثالی نگاه کنیم که

to overspend is negative.

خرج بیش از حد منفی است.

So over in that particular sense

بنابراین بیش از حد به این

means you've done something too much, you overspend,

معناست که شما کاری را بیش از حد انجام داده اید، بیش از حد خرج کرده اید،

you have spent too much money.

پول زیادی خرج کرده اید.

So if a person overspends,

بنابراین اگر شخصی بیش از حد خرج کند به این

it means they spend too much money.

معنی است که پول زیادی خرج می کند.

Maybe they spend all of their money on lots of useless things.

شاید آنها تمام پول خود را صرف بسیاری از چیزهای بیهوده می کنند.

Or maybe if you have a budget,

یا شاید اگر بودجه دارید،

a certain amount of money, you spend too much money,

مقدار مشخصی پول دارید، پول زیادی خرج می کنید، از

you go over that amount, you overspend.

آن مقدار عبور می کنید، بیش از حد خرج می کنید.

this fly is going to really annoy me.

این مگس واقعاً مرا آزار خواهد داد.

I hate it when a fly is buzzing around me in the studio.

من از آن متنفرم که مگسی در استودیو اطرافم وزوز کند.

It is so distracting.

خیلی حواس پرتی است.

And then of course, you can get over something

و پس از آن، البته، شما می توانید بر چیزی غلبه کنید

to get over something means to recover.

تا بر چیزی غلبه کنید، یعنی بازیابی.

Maybe you have an illness, you are ill, unwell,

شاید شما یک بیماری دارید، شما بیمار هستید، ناخوش هستید،

but you get over that particular thing.

اما از آن مشکل غلبه می کنید.

So in that sense it is positive.

بنابراین از این نظر مثبت است.

We are saying that we have recovered.

ما می گوییم بهبود یافته ایم.

Maybe you have had a shock, something that has shocked you.

شاید شما یک شوک داشته اید، چیزی که شما را شوکه کرده است.

Eventually you will recover,

در نهایت بهبودی خواهید یافت،

you will get over that particular thing.

آن چیز خاص را پشت سر خواهید گذاشت.

You recover.

شما بهبود می یابند.

And then we have uses of under

و سپس ما استفاده هایی از under to under

to under achieve is negative

achieve منفی است،

a person who under achieve leaves is a person

فردی که تحت دستیابی به برگه فردی است

who doesn't do as well as they could or should

که به خوبی آنها نمی تواند یا باید

you under achieve it is a negative.

شما در زیر رسیدن به آن منفی است.

And then of course we have the opposite of what we mentioned a few moments ago.

و البته ما برعکس آن چیزی که چند لحظه پیش به آن اشاره کردیم داریم.

You can underspend.

می توانید کم خرج کنید.

So that means you do not go over the limit.

بنابراین این بدان معنی است که شما از حد مجاز نمی گذرید.

You stay under the limit

شما زیر محدودیت

of the amount of money you can spend.

مقدار پولی که می توانید خرج کنید می مانید.

You underspend. And

شما کم خرج می کنید. و

sometimes we have to underspend

گاهی مجبوریم کم خرج کنیم

because we have no choice.

چون چاره ای نداریم.

Yes, it is possible for context of a word

بله، ممکن است سیاق کلمه

or its opposite, to change from positive to negative.

یا متضاد آن از مثبت به منفی تغییر کند.

It is very possible for that to happen and it can happen.

امکان وقوع آن بسیار زیاد است و ممکن است اتفاق بیفتد.

Of course, we can alter the emotion of a word by adding

البته، می‌توانیم با افزودن

or changing the sound or the intonation.

یا تغییر صدا یا لحن، احساس یک کلمه را تغییر دهیم.

So this for me is a very interesting part of learning English.

بنابراین این برای من بخش بسیار جالبی از یادگیری زبان انگلیسی است.

It is a part of learning English that is fascinating,

این بخشی از یادگیری زبان انگلیسی است که جذاب است،

and that is when we are speaking, when we are talking,

و زمانی که در حال صحبت کردن هستیم، زمانی که صحبت می کنیم،

sometimes we can express words

گاهی اوقات می توانیم کلمات را

by using certain sounds,

با استفاده از صداهای خاصی بیان کنیم،

and quite often the sound that we use can show

و اغلب صدایی که استفاده می کنیم می تواند نشان دهد که

whether or not that word is being used

آیا آن کلمه است یا نه. به

positively or negatively, even if the word

صورت مثبت یا منفی استفاده می شود، حتی اگر کلمه

is positive or negative, we can sometimes

مثبت یا منفی باشد، گاهی اوقات می توانیم از

use intonation the way we speak.

لحن در نحوه صحبت خود استفاده کنیم.

Here's a good example

در اینجا یک مثال خوب

two sentences.

دو جمله است.

great.

عالی.

great.

عالی.

great.

عالی.

great.

عالی.

great.

عالی.

great.

عالی.

So the word great is often seen as positive.

بنابراین کلمه بزرگ اغلب مثبت دیده می شود.

However, in those sentences, the intonation of my voice

با این حال، در آن جملات، آهنگ صدای من

is leading you to understand

شما را به این درک می رساند

that it might not be necessarily positive.

که ممکن است لزوما مثبت نباشد.

great.

عالی.

great.

عالی.

Maybe you go out of your house in the morning and you discover that

شاید صبح از خانه بیرون می روید و متوجه می شوید که

your car has a flat tyre just

لاستیک ماشین شما پنچر شده است

and you are late for work.

و شما دیر سر کار آمده اید.

You might say,

ممکن است بگویید،

right.

درست است. از

It's being used negatively, even though

آن به صورت منفی استفاده می شود، اگرچه

in the grammar it sounds as if it's a positive thing.

در گرامر به نظر می رسد که یک چیز مثبت است.

So intonation, the way we say things

بنابراین لحن، روشی که ما چیزها را می گوییم

can quite often lead to word choice.

اغلب می تواند منجر به انتخاب کلمه شود.

Having opposite meanings or sentences.

داشتن معانی یا جملات متضاد.

We can use it negatively or positively.

می توانیم از آن به صورت منفی یا مثبت استفاده کنیم.

For example

برای مثال

maybe you say that that is too bad.

شاید شما بگویید که خیلی بد است.

That is too bad.

این خیلی بد است.

Maybe you hear some bad news that is too bad.

شاید یک خبر بد بشنوید که خیلی بد است.

Perhaps you want to be sarcastic.

شاید شما می خواهید طعنه آمیز باشید.

And that is something we will look at in a moment

و این چیزی است که ما در یک لحظه به

sarcasm being sarcastic.

کنایه طعنه آمیز نگاه خواهیم کرد.

We often use sarcasm

ما اغلب

when we are being rude.

زمانی که بی ادبی می کنیم از طعنه استفاده می کنیم.

Or maybe if we want to make a point towards someone,

یا شاید اگر بخواهیم نکته ای را نسبت به کسی بیان کنیم،

we are trying to express a certain thing towards someone

سعی می کنیم چیزی را نسبت به کسی بیان کنیم

that is too bad.

که خیلی بد است.

Maybe someone who you don't like

شاید کسی که دوست ندارید به

phones you

شما تلفن بزند

and they say that they can't come to your party, but really you are quite relieved.

و بگوید که نمی تواند به مهمانی شما بیاید، اما واقعاً خیالتان راحت شده است.

You are pleased that they are not coming.

از اینکه نمی آیند خوشحالی.

So you might say that that is too bad.

بنابراین ممکن است بگویید که خیلی بد است.

that's too bad.

خیلی بد است داری

You're being sarcastic.

کنایه میزنی

So even though the sentence sounds negative, you are actually pleased

بنابراین حتی اگر جمله منفی به نظر می رسد، شما در واقع

that that person isn't coming.

از اینکه آن شخص نمی آید خوشحال هستید.

Sarcasm is something we use often

طعنه چیزی است که ما اغلب

in Britain.

در بریتانیا از آن استفاده می کنیم.

British people, English people

مردم بریتانیا،

especially, can be very sarcastic.

به ویژه انگلیسی ها، می توانند بسیار طعنه آمیز باشند.

We like to use sarcasm

ما دوست داریم

when we are trying to make point

زمانی که می‌خواهیم نکته‌ای را بیان کنیم

or express a certain feeling.

یا احساس خاصی را بیان کنیم، از طعنه استفاده کنیم.

Sarcasm often changes the meaning of a sentence or word

طعنه اغلب معنای جمله یا کلمه را تغییر می دهد

to show annoyance or frustration.

تا ناراحتی یا ناامیدی را نشان دهد.

You will often use sarcasm.

شما اغلب از طعنه استفاده خواهید کرد.

And I think.

و من فکر می کنم.

I think the English can be very sarcastic.

من فکر می کنم انگلیسی ها می توانند بسیار طعنه آمیز باشند.

We are very good at it.

ما در آن خیلی خوب هستیم.

The type of humour that we have in this country.

نوع طنزی که ما در این مملکت داریم.

Saka sum is often used to

ساکا sum اغلب برای

be sarcastic towards someone.

طعنه زدن به کسی استفاده می شود.

Here's a good example.

در اینجا یک مثال خوب است.

Maybe your friend comes late

شاید دوستت دیر بیاید

and you have been waiting on the corner of the street for them

و خیلی وقت است که گوشه خیابان منتظر او بوده ای

for a very long time and you are looking at your watch.

و به ساعتت نگاه می کنی.

Where is this person?

این شخص کجاست؟

Why haven't they arrived yet?

چرا هنوز نیامده اند؟

And you are quite angry.

و شما کاملا عصبانی هستید.

You feel frustrated because they are late,

شما احساس ناامیدی می کنید زیرا آنها دیر کرده اند،

but when they arrive you might be sarcastic.

اما وقتی آنها می رسند ممکن است طعنه آمیز باشید.

So even though the sentence sounds positive,

بنابراین حتی اگر جمله مثبت به نظر می رسد،

you are actually saying it in a negative way.

شما در واقع آن را به صورت منفی بیان می کنید.

good.

خوب طبق

You are on time as usual.

معمول سر وقت هستی

You can tell by my voice I'm being sarcastic.

از صدای من می توان فهمید که دارم طعنه می زنم.

I don't mean it.

منظورم این نیست

I'm actually saying something positive,

من در واقع یک چیز مثبت می گویم،

but the sound of my voice is saying something negative.

اما صدای صدای من چیزی منفی می گوید.

good.

خوب طبق

You are on time as usual.

معمول سر وقت هستی

So the other person

بنابراین طرف مقابل

will understand that I am actually annoyed.

متوجه می شود که من واقعاً اذیت شده ام.

Sometimes sarcasm will take

گاهی اوقات طعنه

a positive sentence and turn it into something negative.

یک جمله مثبت می گیرد و آن را به چیزی منفی تبدیل می کند.

Maybe.

شاید.

Maybe a person who always falls asleep

شاید کسی که همیشه به خواب می رود

or maybe if they they like to sit

یا شاید اگر دوست دارد

in their favourite chair and go to sleep

روی صندلی مورد علاقه اش بنشیند و بخوابد

and maybe you come back home and they are fast asleep,

و شاید شما به خانه برگردید و خواب عمیقی داشته باشد،

you might say, how nice to see you awake again,

ممکن است بگویید چقدر خوب است که دوباره شما را بیدار می بیند.

but they are not awake, they are fast asleep.

بیدار نیستند، آنها در خواب عمیق هستند.

So you are being sarcastic.

پس داری کنایه میزنی

You are saying this thing to someone who often falls asleep.

این را به کسی می گویید که اغلب به خواب می رود.

How nice to see you awake again.

چقدر خوشحالم که دوباره بیدار می بینمت

How nice to see you here on time.

چقدر خوشحالم که شما را به موقع اینجا می بینم.

Very good. Yes.

خیلی خوب. آره.

you shouldn't have.

شما نباید داشته باشید

You shouldn't have rushed here.

نباید اینجا عجله می کردی

There was no need to rush.

نیازی به عجله نبود.

But of course, the other person didn't

اما البته طرف مقابل

rush because they are late.

عجله نکرد چون دیر کرده است.

The person who keeps falling asleep all the time.

فردی که مدام به خواب می رود.

You are being sarcastic because they always fall asleep.

شما دارید طعنه می زنید زیرا آنها همیشه به خواب می روند.

Please tell me more of your brilliant jokes.

لطفا بیشتر از جوک های درخشان خود بگویید.

Please tell me more of your brilliant jokes.

لطفا بیشتر از جوک های درخشان خود بگویید.

What you are actually doing is telling that person that their jokes are terrible.

کاری که شما در واقع انجام می دهید این است که به آن شخص می گویید که شوخی های او وحشتناک است.

You say it to someone who tells awful jokes.

شما آن را به کسی می گویید که جوک های وحشتناکی می گوید.

Please, please tell me some more of those wonderful jokes of yours.

لطفاً لطفاً چند مورد دیگر از آن جوک های زیبای خود را به من بگویید.

Go on.

ادامه دادن.

You are being sarcastic towards that person.

داری به اون شخص کنایه میزنی

To be sarcastic is to turn a positive comment

طعنه آمیز بودن به معنای تبدیل یک نظر مثبت

against someone.

علیه کسی است.

The context

متن به

is being changed because of the way

دلیل نحوه

you say that thing and this happens a lot in English.

بیان آن چیز در حال تغییر است و این در زبان انگلیسی زیاد اتفاق می افتد.

And this is something that I've mentioned in the past.

و این چیزی است که در گذشته به آن اشاره کرده ام.

When you are using English, sometimes it is

هنگامی که از انگلیسی استفاده می کنید، گاهی اوقات

very good to listen to what a person is saying,

گوش دادن به صحبت های یک فرد بسیار خوب است،

but also listen to how they are saying it as well,

اما همچنین به نحوه بیان آن ها نیز گوش دهید،

because sometimes they might be sarcastic.

زیرا گاهی اوقات ممکن است طعنه آمیز باشد.

It does happen.

این اتفاق می افتد.

Not just English people,

نه فقط انگلیسی ها،

people from the US.

مردم ایالات متحده.

They can also quite sarcastic as well.

آنها همچنین می توانند کاملاً طعنه آمیز باشند.

Common opposites in English.

متضادهای رایج در انگلیسی

Now I'm sure for many people this will be quite obvious,

اکنون مطمئن هستم که برای بسیاری از مردم این کاملاً واضح است،

but I'm going to put it on the screen anyway before I finish.

اما به هر حال قبل از اتمام کار، آن را روی صفحه نمایش خواهم گذاشت.

So for those who want to look at some very quick

بنابراین برای کسانی که می‌خواهند به چند کلمه متضاد خیلی سریع نگاه کنند،

opposite words,

the most obvious ones, when we look at opposites

واضح‌ترین آنها، وقتی به متضادها نگاه می‌کنیم

and quite often these also will be used

و اغلب آنها نیز به صورت

positively in green and negatively

مثبت با رنگ سبز و منفی

in red, you have happy,

با رنگ قرمز استفاده می‌شوند، شما شاد،

sad, good,

غمگین، خوب،

bad, creates

بد، لبخند بزرگ وحشتناکی ایجاد می کند شایان

terrible big

smile.

It is worth mentioning that big and small

ذکر است که بزرگ و کوچک

are not necessarily positive or negative,

لزوما مثبت یا منفی نیستند،

so a small thing might be good,

بنابراین یک چیز کوچک ممکن است خوب باشد،

a big thing might be bad,

یک چیز بزرگ ممکن است بد باشد،

a big gift you might receive a big gift

یک هدیه بزرگ ممکن است یک هدیه بزرگ دریافت کنید

that is good.

که خوب است.

But then you might find

اما ممکن است متوجه شوید که

I'm not going to say that,

من این را نمی گویم،

but you might find there is something wrong with you.

اما ممکن است متوجه شوید که مشکلی در شما وجود دارد.

And instead of that thing being small, it is big.

و به جای اینکه آن چیز کوچک باشد، بزرگ است.

That can then be negative.

این می تواند منفی باشد.

So big and small are not necessarily

بنابراین بزرگ و کوچک لزوما

positive or negative.

مثبت یا منفی نیستند.

They can change depending on the context.

آنها می توانند بسته به زمینه تغییر کنند.

And of course we have bright

و البته ما چیزهای درخشان

and miserable

و بدبختی داریم

something that is happy, something that is cheerful, something that is jolly,

که شاد است، چیزی که شاد است، چیزی که شاد است، باعث

it makes you smile, is bright,

لبخند زدن شما می شود، روشن است،

something that is not so cheerful,

چیزی که چندان شاد نیست،

something that makes you feel sad or miserable.

چیزی که شما را غمگین یا بدبخت می کند.

We might say that that thing is negative,

ممکن است بگوییم که آن چیز منفی است،

so quite often it will be a negative thing.

بنابراین اغلب یک چیز منفی خواهد بود. از

It will be used in a negative way.

آن به صورت منفی استفاده خواهد شد.

So common opposites in English.

متضادهای بسیار رایج در انگلیسی.

I'm I'm sure you can think of many. In fact,

من مطمئن هستم که شما می توانید به بسیاری از آنها فکر کنید. در واقع،

you can think of things that make you feel good

شما می توانید به چیزهایی فکر کنید که احساس خوبی در شما ایجاد می کند

and things that make you feel bad.

و چیزهایی که باعث ایجاد احساس بد می شوند.

We can also have things that describe actions.

ما همچنین می توانیم چیزهایی داشته باشیم که اعمال را توصیف می کنند.

As I said earlier, you stand the opposite.

همانطور که قبلاً گفتم، شما برعکس هستید.

Of course, is sit.

البته، نشستن است.

You stand on the bus,

تو اتوبوس می ایستی،

you sit

تو

on the toilet.

توالت می نشینی.

And that is how we are ending today's live stream.

و اینگونه است که ما به پخش زنده امروز پایان می دهیم.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

Quite often opposite words can be used in English,

اغلب کلمات متضاد را می توان در انگلیسی استفاده کرد،

but sometimes we can use them in a certain way,

اما گاهی اوقات می توانیم آنها را به روش خاصی استفاده کنیم

and because of that the meaning can be reversed.

و به همین دلیل می توان معنی را معکوس کرد.

Sometimes those opposite words can become

گاهی اوقات آن کلمات متضاد می توانند

the other way around.

برعکس شوند.

A negative word can be become positive,

یک کلمه منفی می تواند مثبت شود

and a positive might become negative.

و یک کلمه مثبت ممکن است منفی شود.

And of course, it all depends how you say it as well right now.

و البته، همه چیز بستگی به نحوه بیان شما در حال حاضر دارد.

By the way, Mr.

راستی، آقای

Steve is on stage in Wolverhampton right now.

استیو هم اکنون در ولورهمپتون روی صحنه است.

There he is.

او آنجاست.

So there was Mr.

بنابراین

Steve last night, but at the moment, right now he is on stage

دیشب آقای استیو بود، اما در حال حاضر، او روی صحنه است و

performing in the Gondoliers and there he was last night

در گوندولیرز اجرا می کند و دیشب آنجا بود که

singing his little heart.

قلب کوچکش را می خواند.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

You can really see that Steve is putting everything

شما واقعاً می توانید ببینید که استیو همه چیز را

into his performance.

در اجرای خود به کار می گیرد.

Let's hope tomorrow Mr.

بیایید امیدوار باشیم فردا آقای

Steve will put as much effort into his performance here

استیو تلاش زیادی برای اجرای خود در اینجا

on the live chat because I'm back tomorrow, don't worry.

در چت زنده انجام دهد زیرا من فردا برمی گردم، نگران نباشید.

Back tomorrow

فردا

from 2 p.m.

از ساعت 14 برگشت

UK time is when I'm back with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما برگشتم.

So I am with you tomorrow.

پس فردا با شما هستم

Thank you, Josette.

متشکرم، ژوزت.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Thank you also to Luis.

از لوئیس هم تشکر می کنم.

Thank you, Nick Hill, very nice.

متشکرم، نیک هیل، خیلی خوب است.

Thank you also to Angelus

همچنین از Angelus

and also to VHS also.

و همچنین از VHS نیز تشکر می کنم.

Thank you very much to as this.

با تشکر فراوان از شما به عنوان این.

Thank you, Beatriz, once again for joining us today.

با تشکر از شما، Beatriz، یک بار دیگر که امروز به ما پیوستید.

Thank you very much for all of your company.

بابت همه همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I've quite enjoyed it, isn't it?

من کاملا از آن لذت بردم، اینطور نیست؟

It's very strange, very weird

خیلی عجیب است، خیلی عجیب است

being here on Saturday, but I'm here with you anyway.

شنبه اینجا بودن، اما به هر حال من اینجا با شما هستم.

And as I said, I am back with you tomorrow.

و همانطور که گفتم فردا با شما برمی گردم.

Tomorrow from 2 p.m.

فردا از ساعت 14

UK time is when I'm with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما هستم.

Don't forget to join me and we will have 2 hours tomorrow.

فراموش نکنید که به من بپیوندید و فردا 2 ساعت فرصت داریم.

Not one hour but two,

نه یک ساعت بلکه دو ساعت،

the whole 2 hours to enjoy with each other.

کل 2 ساعت برای لذت بردن با یکدیگر.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم. به

We are approaching 3:00.

ساعت 3:00 نزدیک می شویم.

I've been here for one hour.

من یک ساعت است که اینجا هستم.

You can watch this again with captions later on.

بعداً می‌توانید این را دوباره با زیرنویس تماشا کنید.

Thank you very much for your lovely messages.

از پیام های زیبای شما بسیار سپاسگزارم

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Very nice.

بسیار خوب.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Well, by the way, tomorrow we have something serious to talk about as well,

خب، اتفاقا، فردا هم یک چیز جدی برای صحبت داریم،

something that I said last week on one of my livestreams.

چیزی که هفته گذشته در یکی از پخش زنده ام گفتم.

I had a rather interesting

من یک ایمیل نسبتا جالب

email sent to me.

برای من فرستاده بودم.

We will talk about that tomorrow.

فردا در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

And of course, Mr. Steve will be here as well.

و البته آقای استیو نیز اینجا خواهد بود.

Thanks for watching.

ممنون از ملاحظه تان.

See you later. Take care of yourselves.

بعدا میبینمت. مراقب خودت باش.

I hope you've enjoyed this rather unusual Saturday live stream.

امیدوارم از این پخش زنده نسبتاً غیرمعمول شنبه لذت برده باشید .

And don't forget to give me a lovely like as well, if you like

و فراموش نکنید که یک لایک دوست داشتنی نیز به من بدهید، اگر

what you've seen,

آنچه را که دیده اید دوست دارید،

please give me a lovely thumb to show you care.

لطفاً یک انگشت شست دوست داشتنی به من بدهید تا نشان دهم که به شما اهمیت می دهم.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do

بله، شما

enjoy the rest of your day.

از بقیه روز خود لذت می برید.

Have a super duper weekend if I don't see you tomorrow, have a good one.

آخر هفته فوق العاده ای داشته باشید اگر فردا شما را نمی بینم، یک تعطیلات خوب داشته باشید.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

ta ta for now.

تا تا فعلا