Let's look at CONFUSING English Words 🔴LIVE stream - English Addict - 294 / Sunday 19th MAY 2024

There it is.

آنجاست.

The view outside at the moment.

نمای بیرون در حال حاضر

It is a wonderful day.

روز فوق العاده ای است.

We are having the most amazing weather

ما در اینجا در زادگاه زبان انگلیسی شگفت انگیزترین آب و هوا را داریم

here in the birthplace of the English language.

.

You know where it is? We all know where it is.

میدونی کجاست؟ همه می دانیم کجاست.

Of course it is. England.

البته که هست. انگلستان

Welcome to another livestream.

به پخش زنده دیگری خوش آمدید.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

Hello there.

سلام.

Oh, nice to see you.

اوه، خوشحالم که شما را می بینم. همین

To see you here right now.

الان اینجا ببینمت

Hi, everybody. This is Mr.

سلام به همه این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم اینطور باشد.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I really hope you are happy today.

من واقعا امیدوارم امروز خوشحال باشید.

The sun is shining, the sky is blue.

خورشید می درخشد، آسمان آبی است.

There is not a cloud to spoil my view.

ابری نیست که دید من را خراب کند.

And I hope it won't be spoiling your view.

و امیدوارم دیدگاه شما را خراب نکند. امروز اینجا

Here today.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

That's what it says on my t shirt

این چیزی است که روی تی شرت من نوشته شده است

and I'm not going to argue with it.

و من قصد ندارم با آن بحث کنم.

I hope you are good and I hope you will give me a lovely like.

امیدوارم حالتون خوب باشه و به من یه لایک دوست داشتنی بدید.

To start off today's live stream,

برای شروع پخش زنده امروز،

give me a lovely thumb up

یک انگشت شست دوست داشتنی به من بدهید

to show that you like what you are seeing.

تا نشان دهم آنچه را که می بینید دوست دارید.

And we've only been on for a few seconds and already I'm asking for your likes.

و ما فقط چند ثانیه است که فعال هستیم و من از شما درخواست لایک می کنم.

Thank you very much. So I live in England.

خیلی ممنون. بنابراین من در انگلیس زندگی می کنم.

I've been teaching English here on YouTube for a very long time.

من مدت زیادی است که اینجا در یوتیوب انگلیسی تدریس می کنم.

I will give you a clue.

من به شما یک سرنخ می دهم.

Two years from now

دو سال دیگر

it will be my 20th anniversary on YouTube.

بیستمین سالگرد حضور من در یوتیوب است.

Two years from now.

دو سال دیگه

So just over a year after YouTube was born, it was created.

بنابراین فقط بیش از یک سال پس از تولد یوتیوب، ایجاد شد.

I arrived here on YouTube as well.

من به اینجا در یوتیوب نیز رسیدم.

It was a very different place.

جای بسیار متفاوتی بود.

I can tell you right now YouTube was a very different

می توانم به شما بگویم که یوتیوب واقعاً یک محیط بسیار متفاوت بود

environment indeed.

.

I hope you will stick with me.

امیدوارم با من بمونی با من بمان

Stay with me.

Lots of things coming your way.

چیزهای زیادی در راه است.

Of course we have Mr. Steve coming up.

البته ما آقای استیو را داریم.

I suppose I should give you your alert.

من فکر می کنم باید به شما هشدار بدهم.

Warning?

هشدار؟ اسمش را

Call it what you want.

هر چه می خواهی بگذار

Mr. Steve will be with us at around about 2:30.

آقای استیو حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود .

Steve will be here in

استیو اینجا در

what can only be described as a very hot studio.

استودیویی بسیار داغ خواهد بود.

It is so hot in here at the moment.

فعلا اینجا خیلی گرمه

Even though outside we have lots of sunshine.

حتی با وجود اینکه بیرون ما آفتاب زیادی داریم.

According to the weather.

با توجه به آب و هوا.

The reading on my computer it says 20 Celsius.

روی کامپیوتر من می گوید 20 درجه سانتیگراد.

However, when I went outside it feels more like 28.

با این حال، وقتی بیرون رفتم، بیشتر شبیه 28 است.

To be honest, it is very brutal with the sun.

صادقانه بگویم، با خورشید بسیار وحشیانه است.

We actually went out this morning.

راستی امروز صبح رفتیم بیرون با هم

We went along to my favourite garden centre.

به باغ مورد علاقه ام رفتیم .

In fact, it's one of those wonderful shops that sells everything.

در واقع یکی از آن مغازه های فوق العاده ای است که همه چیز را می فروشد.

Maybe you have one near where you live.

شاید نزدیک محل زندگی خود یکی داشته باشید.

Do you have a shop somewhere

آیا در جایی

near your house, or in your town or city

نزدیک خانه خود یا در شهر یا شهر خود مغازه ای دارید

where you can buy almost anything?

که تقریباً هر چیزی را بخرید؟

And I have to say, I love those types of shops.

و باید بگویم که من عاشق این نوع مغازه ها هستم.

They don't just sell one thing or one type of thing,

آنها فقط یک چیز یا یک نوع چیز را نمی فروشند، بلکه

they sell literally everything.

به معنای واقعی کلمه همه چیز را می فروشند.

This is the most amazing shop

این شگفت‌انگیزترین مغازه است

and it's not very far away from where we live.

و خیلی دور از محل زندگی ما نیست.

This morning I was very pleased because last week

امروز صبح خیلی خوشحال بودم چون هفته گذشته

a rather annoying thing happened.

یک اتفاق نسبتا آزاردهنده رخ داد.

One of my shoelaces snapped and I think in life,

یکی از بند کفش‌هایم پاره شد و فکر می‌کنم در زندگی

one of the worst things that can happen,

یکی از بدترین چیزهایی است که می‌تواند اتفاق بیفتد،

especially when you are in a hurry, and especially for the men,

مخصوصاً وقتی عجله دارید، و مخصوصاً برای مردان،

because quite often men will have to lace their shoes.

زیرا اغلب مردان مجبور می‌شوند کفش‌هایشان را ببندند.

They will have to tie their shoe laces.

آنها باید بند کفش خود را ببندند.

And the most annoying thing is when you're in a hurry

و آزاردهنده‌ترین چیز این است که وقتی عجله دارید

and one of your shoe laces snaps,

و یکی از بند کفش‌هایتان بند می‌آید،

it is incredibly annoying.

فوق‌العاده آزاردهنده است.

And that happened to me last week.

و این اتفاق برای من هفته گذشته افتاد.

A pair of lovely boots that I have.

یک جفت چکمه دوست داشتنی که من دارم.

One of the laces snapped, which made it very hard to tie the lace.

یکی از توری ها شکسته شد که بستن توری را بسیار سخت کرد.

However, this morning, thanks to the wonderful shop

با این حال، امروز صبح، به لطف فروشگاه فوق العاده ای

that is very close to where we live, they sell literally everything.

که به محل زندگی ما بسیار نزدیک است، آنها به معنای واقعی کلمه همه چیز را می فروشند.

They sell farming equipment, they sell feed

آنها تجهیزات کشاورزی می فروشند، آنها خوراک

cows, sheep and horses.

گاو، گوسفند و اسب می فروشند.

They sell cleaning products, they sell electrical products,

آنها محصولات تمیز کننده می فروشند، محصولات برقی می فروشند،

they sell shoes, they sell boots, they sell bird food.

کفش می فروشند، چکمه می فروشند، غذای پرندگان می فروشند.

They sell everything, including shoe laces.

آنها همه چیز از جمله بند کفش را می فروشند.

So I am very pleased that I was able to find

بنابراین بسیار خوشحالم که توانستم

some new shoe laces for my boots.

چند بند کفش جدید برای چکمه هایم پیدا کنم.

Because if there's one thing that can inconvenience

زیرا اگر چیزی وجود داشته باشد که می تواند

your day more than anything else, it is a broken shoe lace.

روز شما را بیش از هر چیز دیگری آزار دهد، آن یک بند کفش شکسته است.

It is really, really annoying.

واقعاً آزاردهنده است.

So I have some lovely new shoe laces.

بنابراین من چند بند کفش جدید و دوست داشتنی دارم.

The question again do you have a shop

دوباره این سوال مطرح می شود که آیا شما در

somewhere in your town or city

جایی در شهر یا شهر خود مغازه ای دارید

that sells everything?

که همه چیز را بفروشد؟

You can literally walk through the door

شما می توانید به معنای واقعی کلمه از در عبور کنید

and you can find the thing you want.

و می توانید چیزی را که می خواهید پیدا کنید.

You might not find it straight away, but eventually

ممکن است بلافاصله آن را پیدا نکنید، اما در نهایت

you will find the thing you want.

چیزی را که می خواهید پیدا خواهید کرد.

So this particular place, I suppose I might name it.

بنابراین این مکان خاص، من فکر می کنم ممکن است آن را نام ببرم.

Shall I name it? Okay.

اسمش را بگذارم؟ باشه

It's called Cambers Cambers

این فروشگاه Cambers Cambers نام دارد

and it is the most amazing shop.

و شگفت انگیزترین مغازه است.

It sells everything you can imagine

هر چیزی را که می توانید

for animals, for farms,

برای حیوانات، مزارع،

for your day to day life, for anything.

زندگی روزمره و هر چیزی تصور کنید، می فروشد.

It's incredible, including shoe laces,

این باورنکردنی است، از جمله بند کفش،

which I now have a new pair of.

که من اکنون یک جفت جدید دارم.

Very nice indeed.

خیلی قشنگه واقعا

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

I've been here for a few minutes, so you haven't missed anything.

من چند دقیقه ای است که اینجا هستم، بنابراین شما چیزی را از دست نداده اید.

If you've just joined me.

اگر تازه به من ملحق شده اید

Hello there. Nice to see you back.

سلام. از بازگشت شما خوشحالم

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I suppose I should mention the live chat very quickly.

فکر می کنم باید خیلی سریع به چت زنده اشاره کنم .

I wonder who was first on today's live chat.

نمی دانم چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود.

Oh very interesting.

اوه خیلی جالبه

The champion is back at the top.

قهرمان به اوج بازگشت.

Congratulations, Vitus.

تبریک میگم ویتوس

You are first today.

امروز اول شدی

Well done Vitus, you are first.

آفرین ویتوس، تو اولی

On today's live chat we also have Olaf.

در چت زنده امروز اولاف را نیز داریم.

Hello, Olaf.

سلام اولاف

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Valentin. Florence.

والنتین. فلورانس.

Mr. Putin is here as well.

آقای پوتین هم اینجاست.

Mr. Putin, you have been very busy, haven't you?

آقای پوتین، شما خیلی سرتان شلوغ بود، اینطور نیست؟

Travelling around all over the place, meeting the leaders.

سفر در سراسر مکان، ملاقات با رهبران.

We also have Palmira.

پالمیرا هم داریم.

We also have Christina.

کریستینا را هم داریم.

We also have Sora.

سورا هم داریم.

Sora, Jamil, hello to you.

سورا، جمیل، سلام بر تو.

Thanks for joining me today on this wonderful sunny Sunday.

از اینکه امروز در این یکشنبه آفتابی فوق العاده به من ملحق شدید متشکرم.

It is incredible.

باور نکردنی است. اتفاقاً

We are having the most amazing weather looking out of the window by the way.

ما شگفت‌انگیزترین آب و هوا را داریم که از پنجره به بیرون نگاه می‌کنیم.

So this is the actual view looking outside right now.

بنابراین این نمای واقعی است که در حال حاضر به بیرون نگاه می کند.

And you can see that beautiful yellow tree with its lovely petals.

و شما می توانید آن درخت زرد زیبا را با گلبرگ های دوست داشتنی اش ببینید.

That particular tree is called a laburnum.

آن درخت خاص لابورنوم نامیده می شود.

And and if you look closely you can see bees.

و اگر دقت کنید می توانید زنبورها را ببینید.

There are lots of little bumblebees flying around

زنبورهای کوچک زیادی در اطراف پرواز می کنند و

gathering the pollen from the laburnum.

گرده های لابورنوم را جمع آوری می کنند. با

You have to be careful, though, because the seeds,

این حال، باید مراقب باشید، زیرا دانه ها،

the actual seeds from this tree are poisonous. So

دانه های واقعی این درخت سمی هستند. پس

please don't eat

لطفا

laburnum seeds because you will become very unwell.

دانه لابورنوم نخورید چون خیلی بد خواهید شد.

Hello, Marion.

سلام ماریون

Mr. Duncan, can you explain what it means to be fluent

آقای دانکن میشه توضیح بدید مسلط

in English from your point of view?

به زبان انگلیسی از نظر شما یعنی چی؟

When we talk about fluent, we often mean

وقتی از مسلط صحبت می کنیم، اغلب به این معناست که

a person has a certain standard

یک فرد استاندارد

or skill of doing

یا مهارت خاصی در انجام

something or understanding something.

کاری یا درک چیزی دارد.

So for me, to be fluent means

بنابراین برای من، مسلط بودن به این معنی است که

you are familiar with a certain thing,

شما با یک چیز خاص،

maybe a certain task or a certain type of technology.

شاید یک کار خاص یا نوع خاصی از فناوری آشنا هستید.

You are able to do it.

شما قادر به انجام آن هستید.

You understand it very well.

خیلی خوب میفهمی

So from my point of view, it might be not.

بنابراین از دیدگاه من، ممکن است اینطور نباشد.

It might not be everyone's point of view.

ممکن است این دیدگاه همه نباشد .

But for me to be fluent

اما برای من مسلط بودن به

is to understand something.

معنای فهمیدن چیزی است.

You have an understanding of that thing,

شما درک درستی از آن چیز دارید،

so maybe you can speak a certain language,

بنابراین شاید بتوانید به زبان خاصی صحبت کنید،

but also you can understand the language you have fluency.

اما همچنین می توانید زبانی را که تسلط دارید درک کنید.

It means you can speak, and also you can hear the language

یعنی شما می توانید صحبت کنید و همچنین می توانید زبان را بشنوید

and you are very familiar with it.

و با آن بسیار آشنا هستید.

So from my point of view, fluency

بنابراین از دیدگاه من، تسلط

is understanding

یعنی درک

a particular thing and having the ability

یک چیز خاص و داشتن توانایی

to understand it in day to day situations.

درک آن در موقعیت های روزمره.

So Marianne, I hope that helps you there.

بنابراین ماریان، امیدوارم که در آنجا به شما کمک کند.

Beatrice.

بئاتریس

Hello Beatrice, are you excited because we are going to be meeting up

سلام بئاتریس، آیا شما هیجان زده هستید زیرا قرار است

in June with, super duper Roman Holiday.

در ماه ژوئن با یک فوق العاده دوپر تعطیلات رومی ملاقات کنیم.

I was

داشتم

trying to think of a phrase that I could use for the big

سعی می‌کردم به عبارتی فکر کنم که بتوانم برای

get together in Rome, and I think Roman Holiday is a good one.

گردهمایی بزرگ در رم از آن استفاده کنم، و فکر می‌کنم تعطیلات رومی جمله خوبی است.

So the big Roman Roman rendezvous.

بنابراین میعادگاه رومی بزرگ.

Oh, that's a good one as well.

اوه، این هم خوب است.

Maybe we could have the Roman rendezvous.

شاید بتوانیم قرار ملاقات رومی را داشته باشیم.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, we can almost hear the the the mechanism

دانکن، ما تقریباً می‌شنویم که مکانیزم

in your brain working as you are standing there.

مغز شما در حالی که آنجا ایستاده‌اید کار می‌کند.

So we are meeting up in Rome

بنابراین ما

at the well near the start of June.

در نزدیکی آغاز ماه ژوئن در رم در چاه ملاقات می کنیم.

I will be giving you more details

من

next Sunday about what is happening.

یکشنبه آینده جزئیات بیشتری در مورد آنچه اتفاق می افتد به شما خواهم داد.

So more details will be coming your way.

بنابراین جزئیات بیشتر در راه شما خواهد بود.

And we have quite a few people joining us.

و ما افراد زیادی به ما ملحق می شوند.

By the way.

به هر حال.

We have around nine people at the moment

در حال حاضر حدود 9 نفر

confirmed joining Mr.

پیوستن به آقای

Steve and myself.

استیو و من را تایید کرده اند.

So there will be around 11 or 12 people getting together.

بنابراین حدود 11 یا 12 نفر دور هم جمع می شوند.

All I can say is

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که

I hope Italy is ready.

امیدوارم ایتالیا آماده باشد.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

I hope you are prepared because they are still cleaning up the mess in Paris.

امیدوارم آماده باشید زیرا آنها هنوز در حال تمیز کردن آشفتگی در پاریس هستند.

To be honest, after last year's rendezvous,

صادقانه بگویم، پس از قرار ملاقات سال گذشته،

they're still cleaning up.

آنها هنوز در حال تمیز کردن هستند.

Still cleaning up the mess I left.

هنوز در حال تمیز کردن آشفتگی هایی که ترک کردم.

I left so much chaos behind me.

من خیلی هرج و مرج پشت سرم گذاشتم.

So all I can say is I hope that

بنابراین تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امیدوارم

Rome is ready for us to get together.

رم برای دور هم جمع شدن ما آماده باشد.

Very excited by it and I hope you are as well.

خیلی هیجان زده ام و امیدوارم شما هم همینطور باشید.

Beatriz.

بئاتریز.

We also have.

ما هم داریم.

Oh, hello, Luis Mendez is here today.

اوه، سلام، لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Can I just mention something?

فقط می توانم به چیزی اشاره کنم؟

Very briefly?

خیلی خلاصه؟

Louis, thank you very much

لویی،

for getting in touch with me concerning one of our loyal viewers.

از اینکه در رابطه با یکی از بینندگان وفادار ما با من در تماس شدید، بسیار متشکرم.

Also, someone we met up with last year in Paris.

همچنین، شخصی که سال گذشته در پاریس با او ملاقات کردیم.

Patrick.

پاتریک

Patrick is not very well at the moment.

پاتریک در حال حاضر خیلی خوب نیست.

If you met him last year, you will know he is a lovely guy,

اگر سال گذشته او را ملاقات کردید، می‌دانید که او پسر دوست‌داشتنی است،

fun to be around and we did have a lot of fun last year.

بودن در کنار هم سرگرم‌کننده است و ما سال گذشته خیلی خوش گذشت.

Unfortunately, Patrick is not very well at the moment,

متأسفانه حال پاتریک در حال حاضر خیلی خوب نیست،

so I hope we can all send him our best wishes.

بنابراین امیدوارم همه ما بتوانیم بهترین آرزوها را برای او بفرستیم.

One of the worst things about any situation in life.

یکی از بدترین چیزها در مورد هر موقعیتی در زندگی. داره

Is is being helpless.

درمانده میشه

Not having the ability to help someone who

نداشتن توانایی کمک به کسی که

who has difficulty or is in trouble.

مشکل دارد یا مشکل دارد.

So please, please, a big hello to Patrick

پس لطفا، لطفا، یک سلام بزرگ به پاتریک

just in case you are watching.

فقط در صورتی که تماشا می کنید.

We are all here for you.

ما همه اینجا برای شما هستیم.

We are behind you 100% and we send you

ما 100% پشت شما هستیم و

our best, our best wishes.

بهترین ها و بهترین آرزوها را برای شما ارسال می کنیم.

Valentine.

ولنتاین.

Hello Valentine, thank you very much for joining me as well today.

سلام ولنتاین، از اینکه امروز به من ملحق شدید بسیار متشکرم.

Zika is here.

زیکا اینجاست

Florence, that is interesting because Florence,

فلورانس، جالب است زیرا فلورانس،

of course, is in Italy.

البته، در ایتالیا است.

We might go to Florence

ممکن است

after we've spent some time in Rome.

پس از مدتی در رم به فلورانس برویم.

So we are staying in Rome for four days, but then we are going somewhere else.

بنابراین ما چهار روز در رم می مانیم، اما سپس به جای دیگری می رویم.

Mr. Steve and myself, we are going to another part of Italy, to

آقای استیو و من، ما به قسمت دیگری از ایتالیا می رویم تا

basically

اساساً

wind down,

استراحت کنیم،

relax

استراحت کنیم

and take it easy, because it has been a rather stressful year

و راحت باشیم، زیرا

to say the least for many reasons.

حداقل به دلایل زیادی سال نسبتاً پر استرسی بوده است.

So we are we are hoping to explore some other parts of Italy as well.

بنابراین ما امیدواریم که برخی از نقاط دیگر ایتالیا را نیز کشف کنیم.

We might be going to Florence, we might go and have a look at

ممکن است به فلورانس برویم، ممکن است برویم و نگاهی به

Michelangelo's David.

دیوید میکل آنژ بیندازیم.

For no reason, really.

بی دلیل واقعا

Maybe I just happen to have an interest in sculpture

شاید اتفاقاً به مجسمه سازی علاقه دارم

and nothing else.

و نه چیز دیگری.

And yes, I might go up and pat him on the bottom

و بله، ممکن است بروم بالا و به او دست بزنم

and get my tape measure out.

و متر نوارم را بیرون بیاورم.

Nothing wrong with that.

ایرادی نداره

Nothing wrong at all.

هیچ چیز اشتباهی نیست.

Hello. Also, to.

سلام. همچنین، به.

Sorry about that, I do apologise.

از این بابت متاسفم، من عذرخواهی می کنم.

I'm very excited today.

امروز خیلی هیجان زده ام.

I'm excited because I've been outside enjoying nature and also I am very,

من هیجان زده هستم زیرا در خارج از خانه از طبیعت لذت برده ام و همچنین بسیار

very excited because we are going to be meeting up

بسیار هیجان زده هستم زیرا

in Rome very soon.

به زودی در رم ملاقات خواهیم کرد.

Who else is here?

Claudia. Hello, Claudia.

کی دیگه اینجاست؟

کلودیا سلام، کلودیا.

It's nice to see you here today on the live chat.

خوشحالم که امروز شما را اینجا در چت زنده می بینم.

How are things in Argentina?

اوضاع در آرژانتین چگونه است؟

Tom is here. Hello, Tom.

تام اینجاست سلام، تام.

Tom rocks. Hello to you.

تام راک. سلام بر شما

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Dave. Hello, Dave.

دیو سلام دیو

Dave is a very common name in English.

دیو یک نام بسیار رایج در انگلیسی است.

There are lots of Davids

تعداد زیادی دیوید

and lots of Dave's,

و تعداد زیادی دیو وجود دارد،

so quite often we will shorten the name

بنابراین اغلب ما نام

David to Dave.

دیوید را به دیو کوتاه می کنیم. واقعاً

It's a bit like Mr.

کمی شبیه آقای

Steve, really. Mr.

استیو است. آقای

Steve is often referred to as.

استیو اغلب به عنوان نامیده می شود.

Steven by his family,

استیون توسط خانواده اش،

but in general day to day life

اما به طور کلی زندگی روزمره

people call Steven Steve and yes, Mr.

مردم استیون استیو را صدا می کنند و بله، آقای

Steve will be with us in around about nine minutes from now.

استیو تا حدود 9 دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

I wonder what he has been up to.

من تعجب می کنم که او چه کار کرده است. امروز

I can tell you something about Mr.

می توانم چیزی در مورد آقای استیو به شما بگویم

Steve today.

.

He's been incredibly busy

او فوق‌العاده مشغول بوده است،

because you know what it's like at this time of year

زیرا می‌دانید در این زمان از سال

when the weather gets better, you often find there are lots of little jobs

که هوا بهتر می‌شود چه حالی دارد، اغلب می‌بینید که کارهای کوچک زیادی وجود دارد

that need doing outside the house.

که باید در خارج از خانه انجام دهید.

So that's what Mr.

پس این کاری است که آقای

Steve is doing today.

استیو امروز انجام می دهد.

He's outside

او بیرون است و

being very busy indeed.

در واقع خیلی شلوغ است.

Hello. To adopt a panda.

سلام. برای فرزندخواندگی یک پاندا

I love your name, by the way.

اتفاقا من عاشق اسمت هستم

Pandas are the most amazing creatures.

پانداها شگفت انگیزترین موجودات هستند.

However, they are not very good at mating.

با این حال، آنها در جفت گیری خیلی خوب نیستند.

They are a little on the lazy side.

آنها کمی تنبل هستند.

Would I would it be unfair of me to say

آیا این بی انصافی است که بگویم

that pandas are a little bit lazy?

پانداها کمی تنبل هستند؟

Is that is that a good thing or a bad thing?

آیا این چیز خوبی است یا بد؟

I don't know.

من نمی دانم.

So quite often pandas will sit around, they will sleep a lot,

بنابراین اغلب پانداها دور هم می‌نشینند، زیاد می‌خوابند

and they will sit with their large

و

bamboo chewing on it all day.

تمام روز با بامبوی بزرگشان می‌نشینند و روی آن می‌جوند.

But it isn't.

Very often you see baby pandas because.

اما اینطور نیست.

اغلب شما بچه پانداها را می بینید زیرا.

They don't come along

آنها

very often for various reasons.

به دلایل مختلف اغلب با هم نمی آیند.

So thank you, Mr. Panda.

پس ممنون آقای پاندا.

Would you like to come to Niagara Falls in Canada?

آیا دوست دارید به آبشار نیاگارا در کانادا بیایید؟

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

Mr. Steve has a relative.

آقای استیو یک خویشاوند دارد.

In fact, it's one of his nephews.

در واقع یکی از برادرزاده هایش است.

He now lives in Canada and he's married

او اکنون در کانادا زندگی می کند و

to a lovely Canadian girl.

با یک دختر دوست داشتنی کانادایی ازدواج کرده است.

And I would not be surprised in the future if myself and Mr.

و من در آینده تعجب نخواهم کرد اگر من و آقای

Steve, we might go to Canada at some point.

استیو در مقطعی به کانادا برویم.

And yes, I would really like

و بله، من واقعاً دوست دارم

to take a look at Niagara Falls.

نگاهی به آبشار نیاگارا بیاندازم.

Definitely.

قطعا.

Hello, Claudio, I can't wait to hear Mr.

سلام، کلودیو، امروز بی صبرانه منتظر شنیدن

Steve's Italian today.

ایتالیایی آقای استیو هستم.

If you remember

اگر

last week, can I take you back in time

هفته گذشته را به خاطر دارید، آیا می توانم شما را به گذشته برگردانم

to last Sunday?

به یکشنبه گذشته؟

Mr. Steve was talking about

آقای استیو درباره

Italian monuments,

بناهای تاریخی ایتالیا صحبت می کرد

and he mentioned the Parthenon.

و به پارتنون اشاره کرد.

Now, I didn't want to say anything at the time,

حالا، در آن زمان نمی‌خواستم چیزی بگویم،

because I don't want to do that sort of thing to Mr.

زیرا نمی‌خواهم این کار را با آقای

Steve.

But of course, the Parthenon is not in Italy.

استیو انجام دهم.

اما البته پارتنون در ایتالیا نیست.

It is not maybe,

شاید اینطور نیست،

maybe he was thinking of that other big thing, that other big monument.

شاید او به آن چیز بزرگ دیگر، آن بنای تاریخی بزرگ دیگر فکر می کرد.

You know which one I mean?

میدونی منظورم کدومه؟

The big round one. The colossi came.

دور بزرگ. کلوسی ها آمدند.

I think he was actually thinking of that.

من فکر می کنم او در واقع به این فکر می کرد.

Anyway, it doesn't matter.

به هر حال مهم نیست.

We will see what Mr.

خواهیم دید که آقای

Steve has been doing with his Italian.

استیو با ایتالیایی خود چه کرده است.

Has Mr. Steve been

آیا آقای استیو

learning some new words in Italian?

چند کلمه جدید در ایتالیایی یاد می گیرد؟

We will find out later on.

بعداً متوجه خواهیم شد.

Who else? Marcia. Hello, Marcia.

کی دیگه؟ مارسیا سلام مارسیا

Hello, Jeff.

سلام جف

Hello to Jeff.

سلام به جف

Jeff,

جف،

I have a feeling you might be in

من احساس می کنم ممکن است در

China, Hong Kong, perhaps.

چین، هنگ کنگ باشید.

Maybe Taiwan.

شاید تایوان

Please tell me if you are there or not.

لطفا به من بگویید که آیا آنجا هستید یا نه.

Santa Reno.

سانتا رنو

Hello, Santa. Reno yesterday, by the way.

سلام بابا نوئل رنو دیروز اتفاقا.

Well, not yesterday, Friday, Friday I cooked the most amazing meal for Mr.

خوب، نه دیروز، جمعه، جمعه، شگفت‌انگیزترین غذا را برای آقای

Steve.

استیو پختم.

Yes, it was my aubergine and potato bake

بله، پخت بادمجان و سیب زمینی من

with lots and lots of garlic.

با مقدار زیادی سیر بود.

And I think, I think maybe

و فکر می‌کنم، فکر می‌کنم شاید

I could be slightly obsessed with garlic.

بتوانم کمی نسبت به سیر وسواس داشته باشم.

I have a feeling perhaps I might have a deep obsession

من احساس می کنم شاید وسواس عمیقی

with with that because I love eating it.

نسبت به آن داشته باشم زیرا عاشق خوردن آن هستم.

I am crazy about it.

من دیوانه آن هستم.

And all of that comes from my time when I was living in China.

و همه اینها مربوط به دوران من است که در چین زندگی می کردم.

Because you could buy garlic quite easily,

چون می‌توانستید به راحتی سیر بخرید

and they would often put the garlic in vinegar.

و اغلب سیر را در سرکه می‌ریزند.

So they there were pickled pickled garlic.

بنابراین آنها آنجا ترشی سیر ترشی بودند.

And I would sometimes buy a really large

و من گاهی اوقات یک شیشه واقعا بزرگ

jar of pickled garlic.

سیر ترشی می خریدم.

And I would go home and I would just sit and eat

و من به خانه می رفتم و فقط می نشستم و

lots and lots of pickled garlic.

سیر ترشی زیاد و زیاد می خوردم.

So I might be a little bit

بنابراین ممکن است کمی نسبت

obsessed with garlic.

به سیر وسواس داشته باشم.

I know not everyone, not everyone likes garlic.

می دانم نه همه، نه همه سیر دوست دارند.

Some people say, Mr.

برخی می گویند، آقای

Duncan, I cannot stand garlic

دانکن، من نمی توانم سیر را تحمل کنم

and I certainly don't like it on other people's breath.

و مطمئناً آن را روی نفس دیگران دوست ندارم.

Well, all I can say is, when we are in Italy,

خوب، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که وقتی در ایتالیا هستیم،

if you do meet us, make sure you don't stand too close.

اگر با ما ملاقات کردید، مطمئن شوید که خیلی نزدیک نمانید.

If you don't like the smell of garlic, because I love it.

اگر بوی سیر را دوست ندارید، چون من آن را دوست دارم.

And the good news is, a lot of people in Italy also like garlic.

و خبر خوب این است که بسیاری از مردم ایتالیا نیز سیر را دوست دارند.

So a lot of the food in Italy does contain garlic,

بنابراین بسیاری از غذاهای ایتالیایی

just like the French.

مانند فرانسوی ها حاوی سیر هستند.

They love garlic very, very much.

آنها سیر را خیلی خیلی دوست دارند.

And I was thinking yesterday I was actually talking to Steve

و من دیروز به این فکر می‌کردم که در واقع دیروز در پیاده‌رویمان با استیو صحبت می‌کردم

yesterday on our walk

and I said to Steve,

و به استیو گفتم،

imagine if there were other things

تصور کن اگر چیزهای دیگری وجود داشته باشد

that you could buy that tasted like garlic.

که بتوانی آن‌ها را بخری که طعم سیر داشته باشند.

For example, why don't they have

مثلا چرا

garlic flavoured milk?

شیر با طعم سیر ندارند؟

Maybe you could put garlic into the milk and drink the milk

شاید بتوانید سیر را داخل شیر بریزید و همزمان شیر را بنوشید

and have the beautiful garlic taste at the same time?

و طعم سیر زیبایی را داشته باشید ؟ آیا

Does it exist anywhere?

جایی وجود دارد؟

And if it does, where can I buy it?

و اگه داره از کجا میتونم بخرم؟

So you could have garlic.

بنابراین می توانید سیر داشته باشید.

I was going to say what else could you have.

میخواستم بگم دیگه چی میتونی داشته باشی

You could have garlic chocolate.

می توانید شکلات سیر بخورید.

What about chocolate that has little pieces of dried garlic inside.

در مورد شکلاتی که داخلش تکه های کوچک سیر خشک شده است چطور؟

With that go together, do sweet things

با این کار، کارهای شیرین انجام دهید

and garlic go together.

و سیر با هم می روند.

All I can say is I love it.

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که دوستش دارم.

I love the smell of garlic.

من عاشق بوی سیر هستم. وقتی سیر را می برید

I love the smell when you are cutting the garlic,

عاشق بوی آن هستم،

when you chop the garlic I love,

وقتی سیر را که دوست دارم خرد می کنید،

I love to smell my fingers.

عاشق بوییدن انگشتانم هستم.

Is that weird?

آیا این عجیب است؟ آیا

Is it, is it weird?

این عجیب است؟

Maybe just a little bit.

شاید فقط کمی.

But whenever I'm cutting garlic or preparing garlic,

اما هر وقت در حال بریدن سیر یا تهیه سیر هستم،

I always like.

همیشه دوست دارم.

To have a little sniff of my fingers as well,

انگشتانم را هم کمی بو بکشم،

because it is absolutely lovely.

چون واقعا دوست داشتنی است.

What about you? Do you like garlic?

شما چطور؟ سیر دوست داری؟

Is there a certain type of food

آیا نوع خاصی از غذا وجود دارد

that you would like to have garlic in?

که بخواهید سیر در آن بخورید؟

So I was thinking of garlic milk,

بنابراین به شیر سیر فکر می کردم،

maybe garlic smoothie.

شاید اسموتی سیر.

Maybe you could make a smoothie.

شاید بتوانید اسموتی درست کنید.

You could put lots of fruit and vegetables into a drink

می توانید مقدار زیادی میوه و سبزیجات را در یک نوشیدنی بریزید

and mix it all together.

و همه را با هم مخلوط کنید.

And maybe you could put a little bit of garlic in as well.

و شاید بتوانید کمی سیر نیز داخل آن بریزید.

I've never I've never seen it.

من هرگز آن را هرگز ندیده ام.

I've never seen garlic smoothie.

من هرگز اسموتی سیر ندیده ام.

And I've definitely never seen garlic milk

و من قطعا هرگز شیر سیر را ندیده ام

ever.

Anywhere.

.

هر جا.

Mr. Steve will be here.

آقای استیو اینجا خواهد بود. در

Here is your warning or your alert.

اینجا هشدار یا هشدار شما است.

Here is the signal that tells us that Mr.

این سیگنالی است که به ما می گوید که آقای

Steve will be with us in a few moments from now.

استیو تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود .

In fact, he will be with us and around about three minutes from now.

در واقع، او در حدود سه دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

Please don't go away because we have a lot to talk about.

لطفا نروید چون حرف های زیادی برای گفتن داریم.

Today.

امروز

We are looking at the words in English that are often confusing.

ما به کلمات انگلیسی نگاه می کنیم که اغلب گیج کننده هستند.

People often confuse

مردم اغلب

certain words with each other,

کلمات خاصی را با یکدیگر اشتباه می گیرند

or sometimes they don't know the difference between those words.

یا گاهی اوقات تفاوت بین آن کلمات را نمی دانند.

And that is what we are doing today.

و این همان کاری است که ما امروز انجام می دهیم.

So please don't go away.

پس لطفا نرو آیا

Aren't they the most beautiful animals?

آنها زیباترین حیوانات نیستند؟

The lovely cows?

گاوهای دوست داشتنی؟

Sadly, at the moment, we don't have any cows at the back of the house.

متاسفانه در حال حاضر هیچ گاو در پشت خانه نداریم.

I don't know why, but everything is quiet.

نمی دانم چرا، اما همه چیز ساکت است.

Everything is silent in the field at the back of the house.

در مزرعه پشت خانه همه چیز ساکت است .

Welcome, everyone. This is English addict.

خوش آمدید همه این معتاد انگلیسی است.

On a Sunday afternoon.

در یک بعد از ظهر یکشنبه. سازمان بهداشت جهانی

Who? Yes, we are doing it.

؟ بله، ما آن را انجام می دهیم.

We are here.

ما اینجا هستیم.

We are live. We are all over the place.

ما زنده هستیم ما همه جا هستیم.

In fact, talking of being all over the place, here is a guy

در واقع، صحبت از بودن در همه جا، مردی است

who has been very, very busy.

که بسیار بسیار شلوغ بوده است.

He has been outside enjoying the sunshine,

او بیرون بوده و از نور خورشید لذت می برد،

but he hasn't been relaxing in the sun.

اما زیر نور آفتاب استراحت نکرده است.

He has been working very hard.

او خیلی سخت کار کرده است.

I think you know who I'm talking about.

فکر می کنم می دانید که در مورد چه کسی صحبت می کنم.

I think you know who it is I am referring to.

فکر کنم میدونی منظورم کیه

Of course it is the one, the only.

البته این یکی است، تنها.

Mr.. Steve.

آقای استیو.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, I love. Hello.

دانکن، من عاشقم. سلام.

yes. Hello.

بله سلام. بینندگان

Wonderful, beautiful viewers from across the globe.

شگفت انگیز و زیبا از سراسر جهان.

I love you all.

من همه شما را دوست دارم.

Well, maybe not all of you, but certainly some of you.

خوب، شاید نه همه شما، اما مطمئناً برخی از شما.

And, Yes, I've been very busy.

و بله، من خیلی شلوغ بوده ام.

As Mr. Duncan says, I'm hot. I'm hot.

همانطور که آقای دانکن می گوید من داغ هستم. من گرمم

Hot, Mr. Duncan, I've been gardening.

هات، آقای دانکن، من باغبانی کرده ام.

I've been repointing steps.

من به مراحل اشاره کرده ام.

we've been looking sandbags around. Yes.

ما به دنبال کیسه های شن در اطراف هستیم. بله

If you have been outside looking for all of the things that need doing

اگر بیرون رفته اید و به دنبال همه چیزهایی هستید که باید انجام دهید

because the weather has suddenly got better.

زیرا هوا ناگهان بهتر شده است.

You know what it's like.

میدونی چه جوریه

I think everyone, everyone has this, this feeling.

فکر می کنم همه، همه این احساس را دارند.

They suddenly feel like things need doing.

آنها ناگهان احساس می کنند که کارها نیاز به انجام دارند.

And that's what you've been doing outside.

و این همان کاری است که شما در خارج انجام داده اید.

So Steve at the moment has been very industrious.

بنابراین استیو در حال حاضر بسیار سخت کوش بوده است.

Oh, then now there is a good word, by the way, to be

آه، پس حالا یک کلمه خوب وجود دارد، اتفاقاً

industrious means to be busy, to be working.

زحمتکش بودن یعنی مشغول بودن، کار کردن.

You are always doing something non-stop.

شما همیشه کاری را بدون وقفه انجام می دهید.

I've got a list of jobs, Mr. Duncan. I've written them all down.

من لیستی از مشاغل دارم، آقای دانکن. من همه آنها را یادداشت کرده ام.

Jobs that need to be done before we go to Italy.

کارهایی که باید قبل از رفتن به ایتالیا انجام شود.

Yes, basically.

بله، اساسا.

and, you know, time is running out.

و می دانید، زمان در حال اتمام است. کارهای

We've got lots to do.

زیادی برای انجام دادن داریم

We've got to plan the trip when we're in Italy.

وقتی در ایتالیا هستیم باید برای سفر برنامه ریزی کنیم.

I can't come back and have weeds growing everywhere.

من نمی توانم برگردم و علف های هرز در همه جا رشد می کنند.

They are literally, you can see them grow.

آنها به معنای واقعی کلمه هستند، شما می توانید رشد آنها را ببینید.

You could sit out there with a cup of tea, Mr.

شما می توانید با یک فنجان چای بنشینید، آقای

Duncan, and watch them literally grow.

دانکن، و رشد آنها را به معنای واقعی کلمه تماشا کنید.

Well, kind of.

خب یه جورایی

Can I just say, Steve,

می‌توانم فقط بگویم استیو،

I don't know about you, but in all of the years we've lived

من در مورد شما نمی‌دانم، اما در تمام سال‌هایی که

here, we've been here now for just over 11 years.

اینجا زندگی کرده‌ایم، الان فقط 11 سال است که اینجا هستیم.

I think this particular summer,

فکر می‌کنم این تابستان خاص،

everything I've never seen, everything looks so, so lush

همه چیزهایی که هرگز ندیده‌ام، همه چیز بسیار سرسبز

and vibrant.

و سرزنده به نظر می‌رسد.

It's incredible.

این باور نکردنی است.

Kristina says.

کریستینا می گوید.

I look a little red.

کمی قرمز به نظر میرسم

Yes, that's because I've been, hot. Yes.

بله، به این دلیل است که من بودم، داغ. بله

And I've been in the garden.

و من در باغ بوده ام.

I've been doing, you know what it's like when winter is finished?

من این کار را کرده ام، می دانید وقتی زمستان تمام می شود چه حالی دارد؟

If you live in a country where there are distinct seasons,

اگر در کشوری زندگی می‌کنید که در آن فصول متفاوتی وجود دارد،

then obviously in the winter you get a bit unfit because you can't

پس بدیهی است که در زمستان کمی نامناسب می‌شوید، زیرا نمی‌توانید

you can't do the normal jobs that you do in the summer.

کارهای معمولی را که در تابستان انجام می‌دهید، انجام دهید.

So all those jobs where you have to dig, where you have to sort of do weeding

بنابراین تمام آن مشاغلی که باید حفاری کنید، جایی که باید علف‌های هرز را مرتب کنید

and be in a strange position, muscles that you haven't used for,

و در موقعیت عجیبی قرار بگیرید، ماهیچه‌هایی که از آنها استفاده نکرده‌اید،

you know, five months, suddenly,

می‌دانید، پنج ماه ناگهان

start to complain, and, that's what's happening.

شروع به شکایت می‌کنند، و این همان چیزی است که اتفاق می افتد.

And it is hot.

و گرم است.

It must be, I would say, 28 degrees in this studio. Mr.

باید بگویم که در این استودیو باید 28 درجه باشد. آقای

Duncan, it is hot fans going.

دانکن، رفتن طرفداران داغ است.

Well, it is

it is hot in here because it is a studio and it's full of equipment and lights.

خوب،

اینجا گرم است، زیرا یک استودیو است و پر از تجهیزات و نور است.

It's all although outside, apparently it's only 20 degrees,

همه اینها هر چند بیرون است، ظاهراً فقط 20 درجه است،

but it feels a lot hotter than that in the sun when you're in the sun.

اما وقتی زیر آفتاب هستید در آفتاب بسیار گرمتر از آن احساس می شود.

Yeah, I think so.

آره، من اینطور فکر می کنم.

Talking of the garden, the other night I went out.

از باغ صحبت می کنم، شب دیگر بیرون رفتم.

I couldn't resist going into the garden the other night and filming

من نمی توانستم در مقابل رفتن به باغ و فیلمبرداری از

the wonderful rhododendron.

رودودندرون فوق العاده مقاومت کنم.

It has come out in its full glory.

با شکوه کامل بیرون آمده است.

Would you like to have a look at it?

دوست دارید نگاهی به آن بیندازید؟

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

It looks amazing now, Steve.

اکنون شگفت انگیز به نظر می رسد، استیو.

So all of the lovely but have now come out

بنابراین همه دوست داشتنی ها اکنون بیرون آمده اند

and you can see the beautiful radiant flowers.

و می توانید گل های درخشان زیبا را ببینید.

And I don't think I've ever seen

و من فکر نمی کنم تا به حال

this rhododendron look so amazing.

این رودودندرون را تا این حد شگفت انگیز ندیده باشم.

I don't think you've caught it at its best there, Mr.

من فکر نمی کنم شما آن را در بهترین حالت خود گیر آورده باشید، آقای

Duncan, is. There's even more.

دانکن. حتی بیشتر وجود دارد.

You can't see any leaves today.

امروز نمی توانید هیچ برگ را ببینید.

Everything's burst out.

همه چیز ترکیده است

maybe if you took a,

شاید اگر یک عکس گرفتید،

You know, maybe we can show a different picture next week.

می دانید، شاید بتوانیم هفته آینده یک عکس متفاوت نشان دهیم.

Yes. That is, I think the problem is, by next week,

بله یعنی، من فکر می کنم مشکل این است که تا هفته آینده،

it's probably going to be all gone.

احتمالاً همه چیز از بین خواهد رفت.

It's a lovely garden. Yes.

این یک باغ دوست داشتنی است. بله

Hello to me is. Does not just look incredible.

سلام به من است. فقط باور نکردنی به نظر نمی رسد.

So that was the other night.

پس آن شب دیگر بود.

That was the other evening. I took.

آن روز عصر بود. من گرفتم.

I took that particular shot.

من آن شات خاص را گرفتم.

But I have to say it does look in incredible.

اما باید بگویم که به نظر باورنکردنی است.

And I love the colour.

و من عاشق رنگم

But as I mentioned, just Steve, everything this year

اما همانطور که اشاره کردم، فقط استیو، به نظر می رسد همه چیز امسال

appears to have gone crazy

دیوانه شده است،

because we've had a very mild winter and also a very wet summer.

زیرا ما زمستان بسیار معتدل و همچنین تابستان بسیار مرطوبی داشته ایم.

spring rather.

بهار نه

So spring is being rather, wet and mild.

بنابراین بهار نسبتاً مرطوب و معتدل است.

We had a little bit of frost, but not much.

یخ زدگی کمی داشتیم اما نه زیاد.

And because of that I think a lot of the plants,

و به همین دلیل من فکر می کنم بسیاری از گیاهان،

a lot of the flowers have gone absolutely,

بسیاری از گل ها،

incredibly crazy, including this rhododendron.

از جمله این رودودندرون، کاملاً دیوانه شده اند.

We've had so much rain, of course, that now the hot weather is here.

البته آنقدر باران داشتیم که حالا هوای گرم اینجاست.

It is perfect conditions for the plants to grow.

شرایط مناسبی برای رشد گیاهان است.

It's always this, it's always this period.

همیشه این است، همیشه این دوره است.

Whereas if you don't get on top of the weeds now,

در حالی که اگر الان روی علف های هرز نروید، بعداً

it's going to be a very big job, later on.

کار بسیار بزرگی خواهد شد .

So, anyway, it happens every year.

بنابراین، به هر حال، هر سال این اتفاق می افتد.

We forget around this sort of meh time.

ما این نوع زمان را فراموش می کنیم.

You've got to get out there and, and and do things.

شما باید به آنجا بروید و، و و کارها را انجام دهید.

Yes. And Lewis, of course, as we know, does lots of exercise.

بله و لوئیس، البته، همانطور که می دانیم، ورزش های زیادی انجام می دهد.

Yes, I do lots of exercise all the time running and cycling or whatever.

بله، من در تمام مدت دویدن و دوچرخه سواری یا هر چیز دیگری ورزش زیادی انجام می دهم.

But the thing is, the muscles that you need to do,

اما مسئله این است که عضلاتی که باید انجام دهید،

you can get very fit running and cycling and walking,

می‌توانید دویدن، دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی بسیار تناسب اندام داشته باشید،

but they're not the muscles that you have to use when you go digging

اما آن‌ها عضلاتی نیستند که هنگام حفاری

in the garden or weeding, bending over your back starts to ache.

در باغ یا علف‌های هرز، خم شدن روی پشت خود از آن‌ها استفاده کنید. شروع به درد می کند

but anyway,

اما به هر حال،

happens every year and then bye bye.

هر سال اتفاق می افتد و سپس خداحافظ.

Sort of my sort of July.

از جولای من.

I'm as fit as a fiddle as they say. There's a good expression.

من به اندازه کمانچه که می گویند. تعبیر خوبی هست

As fit as a fiddle, as we say, it means you're very fit.

به اندازه کمانچه، همانطور که می گوییم، به این معنی است که شما بسیار خوش اندام هستید.

A fiddle is like a, you know, violin.

کمانچه مانند یک ویولن است.

I think I did that right.

فکر می کنم این کار را درست انجام دادم.

I think I did that right.

فکر می کنم این کار را درست انجام دادم.

There we go. And violin players.

آنجا می رویم. و نوازندگان ویولن

Is that about right?

این در مورد درست است؟

But yes, we're having fun.

اما بله، ما داریم لذت می بریم.

We've got jobs to do and we've got to sort out the the trip

ما کارهایی داریم که باید انجام دهیم و باید سفری

where we're going to go, what we're going to do.

که قرار است برویم، کاری که قرار است انجام دهیم را مرتب کنیم.

I think actually, for those of you who are living in Italy and know

من فکر می کنم در واقع، برای کسانی از شما که در ایتالیا زندگی می کنید و

about tourist sites in Italy, a bit of advice would be useful.

در مورد مکان های توریستی در ایتالیا می دانید، کمی توصیه مفید خواهد بود.

But I think I've been reading around and you can get a tourist pass.

اما فکر می‌کنم در حال مطالعه بوده‌ام و شما می‌توانید پاس توریستی بگیرید.

Yeah,

بله،

and that will give us access to all that.

و این به ما امکان دسترسی به همه اینها را می دهد.

Most of the sites in Rome.

اکثر سایت های رم.

So you buy this, you pre buy this pass okay.

بنابراین شما این را خریداری می کنید، این مجوز را از قبل خریداری می کنید.

And then you don't have to buy any tickets when you go right back.

و بعد از اینکه بلافاصله برگشتید مجبور نیستید هیچ بلیطی بخرید.

Before you go I think you have to book the dates

قبل از رفتن، فکر می‌کنم باید تاریخ‌هایی را که می‌خواهید رزرو کنید

you want to get you mentioning this one while you're mentioning this,

تا زمانی که این مورد را ذکر می‌کنید، این یکی را ذکر کنید،

but I'm just mentioning it because people, who are watching

اما من فقط آن را ذکر می‌کنم زیرا افرادی که

us, who live in Rome, can advises you see, and.

ما را تماشا می‌کنند، که در رم زندگی می‌کنند، می‌توانند به شما توصیه کنند که ببینید ، و.

Yeah, well, I've already looked.

آره خب من قبلا نگاه کردم

I know what I'm just. Yep.

من می دانم که چه هستم. بله

Yeah, I know you, I know you look, I've looked, but I'm just saying, you know.

آره، من شما را می شناسم، می دانم که نگاه می کنید، من نگاه کرده ام، اما فقط می گویم، می دانید.

Yeah, I tell you what. No.

آره بهت میگم چیه نه.

You know what state?

میدونی چه ایالتی؟

Forget about the monuments. What I'm interested in

بناهای تاریخی را فراموش کنید چیزی که من به آن علاقه دارم

is the food.

غذا است.

What are you going to say? The men.

چی میخوای بگی؟ مردان

Oh. Where is the best place

اوه بهترین مکان

to eat the Italian food?

برای خوردن غذاهای ایتالیایی کجاست؟

And I've already had a warning from someone who said, be careful,

و من قبلاً یک هشدار از طرف کسی داشتم که می گفت مراقب باشید،

because some of the restaurants are just for the tourists.

زیرا برخی از رستوران ها فقط برای گردشگران هستند.

The food isn't very good.

غذاش زیاد خوب نیست

So we do have to be careful.

پس باید مراقب باشیم

We I think you have to go around the the back streets

ما فکر می کنم شما باید در خیابان های پشتی

and the places that are away from the tourists

و مکان هایی که از گردشگران دور هستند بگردید

and then and then you can find them all authentic Italian food.

و بعد و بعد می توانید همه آنها را غذاهای اصیل ایتالیایی پیدا کنید.

We'll have Christina, we'll have Francesca,

ما کریستینا را خواهیم داشت، فرانچسکا را خواهیم داشت،

we'll have many other people

ما افراد زیادی را خواهیم داشت

who are native to Italy and know Rome very well.

که بومی ایتالیا هستند و رم را به خوبی می شناسند.

And they will be able to say, no, don't go there.

و آنها می توانند بگویند، نه، به آنجا نرو.

Let's go to this little secret one I know down a back alley

بیایید به این راز کوچکی که من می شناسم در کوچه پس کوچه ای

where all the locals go, and it's fabulous.

که همه مردم محلی به آنجا می روند برویم، و فوق العاده است.

I'm sure it'll be fabulous food everywhere.

مطمئنم همه جا غذای فوق العاده ای خواهد بود .

But as we discovered in Paris.

اما همانطور که در پاریس کشف کردیم.

So some of its rubbish.

بنابراین برخی از زباله های آن.

Apparently some of it isn't even in Paris.

ظاهراً بخشی از آن حتی در پاریس نیست.

We went to some.

رفتیم سراغ بعضی ها

If you go to the tourist areas, you get served food, which you just know

اگر به مناطق توریستی بروید، غذا برایتان سرو می شود که فقط می دانید

isn't very good.

خیلی خوب نیست.

But anyway, we'll be fine.

اما به هر حال ما خوب می شویم.

I'm sure that's that's anyway, that's the bit of advice

من مطمئن هستم که به هر حال اینطور است، توصیه ای که

I've received is to be careful where you eat.

دریافت کرده ام این است که مراقب باشید کجا غذا می خورید.

And also, I suppose another thing we should mention, because we are

و همچنین، گمان می‌کنم نکته دیگری را هم باید ذکر کنیم، زیرا

going to Italy in just three weeks from now, around three weeks.

فقط سه هفته دیگر، حدود سه هفته دیگر، به ایتالیا می‌رویم.

Can you believe it?

باورت میشه؟

It's come around so fast and

این خیلی سریع اتفاق می افتد و فکر می

I suppose the

big question is, how is your Italian, Mr.

کنم

سوال بزرگ این است که ایتالیایی شما چطور است، آقای

Steve?

استیو؟

Well, people have been asking on him, Mr.

خب، آقای دانکن، مردم از او سوال کرده اند

Duncan. They've been saying, have I learnt any Italian?

. آنها می گویند، آیا من ایتالیایی یاد گرفتم؟

Well I've learnt, I've learnt a bit, definitely.

خوب من یاد گرفتم، کمی یاد گرفتم، قطعا.

I have been, I've been on YouTube.

من بوده ام، در یوتیوب بوده ام.

Yeah.

آره

And I've learnt about the vowels because the Italian language,

و من در مورد مصوت ها یاد گرفته ام زیرا زبان ایتالیایی،

from what I've discovered is all about the vowels.

از آنچه من کشف کرده ام، همه چیز در مورد مصوت ها است.

The vowels are very important, not the bowels.

حروف صدادار خیلی مهم هستند نه روده ها.

The vowels,

حروف صدادار

very are used a lot in, in Italian.

خیلی در ایتالیایی استفاده می شود.

There's a lot of similarities.

شباهت های زیادی وجود دارد

EIO0, yes, there's, there's a lot of, there's

EIO0، بله، وجود دارد، تعداد زیادی وجود دارد،

a lot of expressive mouth movement with Italian.

حرکات بیانی دهان با زبان ایتالیایی زیاد است.

It is, it is.

هست، هست.

Well it well I was just about to say can I just.

خوب من فقط می خواستم بگویم می توانم فقط.

Yeah. Yes.

آره بله

Is there an E in that. Yes.

آیا E در آن وجود دارد؟ بله

You are right Steve.

حق با شماست استیو

Although I've discovered that the E vowel and the oval

اگرچه من کشف کرده ام که مصوت E و بیضی

have both closed and open.

هر دو بسته و باز هستند.

So I've got to go e and a

بنابراین من فکر می کنم باید e و a

and r and o, I think.

و r و o را بروم.

But anyway, I have learnt some Italian useful phrases. Mr.

اما به هر حال چند عبارت مفید ایتالیایی را یاد گرفته ام. آقای

Duncan, I think I'm going to need to see if you got them now.

دانکن، فکر می کنم باید ببینم الان آنها را گرفتی یا نه.

I've got.

من دارم.

Yes, I've, I've put some phrases together, Mr.

بله، من چند عبارت را کنار هم قرار داده ام، آقای

Duncan, and I think these are going

دانکن، و فکر می کنم اینها

to be very important for what I want when I go to Italy, Mr.

برای چیزی که من می خواهم وقتی به ایتالیا می روم، بسیار مهم خواهد بود، آقای

Duncan. Yes.

دانکن. بله

yes.

بله

Like a pair like Gloria, a Diadora v voglio

مانند یک جفت مانند گلوریا، یک Diadora v voglio

v luchi gari.

v luchi gari. برای

para la para Gloria.

گلوریا

Diadora v a voglio

دیادورا و آ ووگلیو و

v o g ra ra.

او گ را را.

Well there Steve.

خوب استیو.

Yeah. So there we go.

آره بنابراین ما به آنجا برویم.

I'm going to need that phrase. Definitely.

من به آن عبارت نیاز خواهم داشت. قطعا.

Are you, are you just reading from one of your operas?

آیا شما فقط از یکی از اپرای خود می خوانید؟

I'm also going to need alma del Rey,

من همچنین به آلما دل ری،

Spirito del alma, alma del Rey.

اسپیریتو دل آلما، آلما دل ری نیاز خواهم داشت.

Spirito del alma.

اسپیریتو دل آلما

sempre coston de todorov

semper coston de todorov

todorov todorov.

todorov todorov.

Yes, I did well, I'm cheating, Mr. Duncan.

بله، خوب کار کردم، دارم تقلب می کنم، آقای دانکن.

What?

چی؟

So these are phrases from my for my

بنابراین این عباراتی از من برای

a 24 Italian songbook I thought.

یک کتاب ترانه 24 ایتالیایی است که فکر کردم.

I thought maybe you were just reading out a bit of opera,

فکر کردم شاید شما فقط کمی اپرا می‌خوانید،

but basically, you know, I'm going to need all the love talk, aren't I, Mr.

اما اساساً، می‌دانید، من به همه صحبت‌های عاشقانه نیاز خواهم داشت، اینطور نیست، آقای

Duncan?

دانکن؟

I'm going to need to be able to, to express myself in a very,

من نیاز دارم که بتوانم، خودم را به شیوه ای بسیار،

in a very sort of passionate way. Yeah.

بسیار پرشور بیان کنم. آره

When I meet all those lovely Italian men, I forget food, forget,

وقتی با آن همه مردان دوست داشتنی ایتالیایی ملاقات می کنم، غذا را فراموش می کنم، فراموش می کنم،

you know, what's the way to the bus stop?

می دانید، راه تا ایستگاه اتوبوس چیست؟

I just need to be able to, you know,

من فقط باید بتوانم، می دانید، در

talk about passionate love, Mr.

مورد عشق پرشور صحبت کنم، آقای

Duncan, when I'm there.

دانکن، وقتی من آنجا هستم.

Can I just say that all sounds rather creepy.

فقط می توانم بگویم که همه چیز نسبتاً ترسناک به نظر می رسد.

if I was, I imagine I will be coming back from Italy on my own. Mr.

اگر بودم، تصور می‌کنم به تنهایی از ایتالیا برمی‌گردم. آقای

Steve will be serving a long, long time

استیو برای مدت طولانی

in one of those Italian prisons which I have a feeling might be his aim.

در یکی از آن زندان‌های ایتالیا خدمت خواهد کرد که من احساس می‌کنم ممکن است هدف او باشد.

Yeah, these.

آره اینها

This is very old Italian.

این ایتالیایی بسیار قدیمی است.

So if I start, I don't think that's going to work.

بنابراین، اگر شروع کنم، فکر نمی‌کنم که کارساز باشد.

I don't think it's sort of.

فکر نمیکنم اینجوری باشه

It's old fashioned Italian, I think.

فکر می کنم ایتالیایی قدیمی است.

But anyway, I just I was sort of just joking, really kind of.

اما به هر حال، من فقط یک جورهایی شوخی کردم، واقعاً به نوعی. آیا

Can you stop throwing things around? That doesn't matter.

می توانید از پرتاب کردن وسایل دور دست بردارید؟ این مهم نیست.

But it does now.

اما الان این کار را می کند.

It doesn't.

اینطور نیست. به

It's a it's it anyway.

هر حال این است.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

Mr. Ram, I agree with you.

جناب رام با شما موافقم. به

It did sound as if Steve was a little bit possessed.

نظر می رسید که استیو کمی تسخیر شده بود.

I thought I was going to have to call a priest.

فکر کردم باید یک کشیش را صدا کنم.

I think I'd need to be expressive.

فکر می کنم باید رسا باشم.

If you're Italian, you've got to be expressive.

اگر ایتالیایی هستید، باید رسا باشید.

Anyway, I've learnt some basic stuff.

به هر حال من چیزهای اساسی یاد گرفته ام.

Yeah, and, I'm going to pick up ten for, I'm going to end up learning.

آره، و من ده تا می گیرم، در نهایت یاد می گیرم.

Well, actually, by the way, in this particular website, on YouTube,

خوب، در واقع، اتفاقاً، در این وب سایت خاص، در یوتیوب،

on this YouTube site, it's on here, I Sony right here on YouTube.

در این سایت یوتیوب، اینجاست، من سونی همین جا در یوتیوب.

Yeah.

The person teaching Italian said, listen to

آره

فردی که ایتالیایی تدریس می کند گفت، به

Italian, go on to Italian QVC channel

ایتالیایی گوش کنید، به کانال QVC ایتالیا بروید

and just listen to people speaking Italian

و فقط به افرادی که به خوانندگان خبر ایتالیایی صحبت می کنند گوش دهید

newsreaders sort of broadcasters because there will be speaking

زیرا

very good Italian.

ایتالیایی بسیار خوب صحبت می کنند.

and then you can sort of pick up the, the lingo, as we say, the expressiveness

و سپس شما می توانید به نوعی از زبان، همانطور که می گوییم، بیان

and you that you'll see the products and get some idea,

و شما را انتخاب کنید که محصولات را می بینید و ایده ای به دست می آورید،

just let it seep into you passive listening.

فقط اجازه دهید در گوش دادن غیرفعال شما نفوذ کند.

Yes. Very good.

بله خیلی خوبه

Well so that's much that's okay Steve, I've got a, I've got a sometimes talk.

خوب پس خیلی خوب است استیو، من یک حرفی دارم، گاهی اوقات صحبت می کنم.

By the way, that is one of the things about going to another country.

به هر حال، این یکی از موارد مربوط به رفتن به کشور دیگری است.

And if you are interested in another language, I always say

و اگر به زبان دیگری علاقه دارید، من همیشه می گویم

that it is good to immerse yourself in another language.

که خوب است در یک زبان دیگر غرق شوید.

And if you if you learn some of the language and then you.

و اگر شما اگر مقداری از زبان را یاد بگیرید و سپس شما.

One of the things I find that is very useful when you visit a place

یکی از چیزهایی که به نظر من هنگام بازدید از مکانی

that has a different language from your own,

که زبانی متفاوت از زبان شما دارد بسیار مفید است،

is, of course, the signs around you in the street.

البته تابلوهای اطراف شما در خیابان است.

It is amazing.

شگفت انگیز است.

Even simple things like that.

حتی چیزهای ساده ای از این دست.

You will eventually absorb the language

شما در نهایت زبان را

in very small amounts, not large amounts.

در مقادیر بسیار کم جذب خواهید کرد، نه مقادیر زیاد.

So all of that information is not is not going in all at once.

بنابراین همه این اطلاعات به یکباره وارد نمی شوند.

But I think once you start to live in a place

اما فکر می‌کنم وقتی شروع به زندگی در جایی می‌کنید

where the language is different, I think you can slowly

که زبانش متفاوت است، فکر می‌کنم می‌توانید به آرامی

pick up and learn and absorb things.

چیزهایی را انتخاب کنید، یاد بگیرید و جذب کنید. به همین دلیل

That is why many people like to come here to the UK to spend

است که بسیاری از مردم دوست دارند به اینجا به بریتانیا بیایند تا

a little bit of time living here around native English speakers,

کمی از زمان خود را در اینجا در اطراف انگلیسی زبانان بومی زندگی کنند،

because it gives them a chance to immerse themselves in the language.

زیرا به آنها فرصتی می دهد تا خود را در این زبان غرق کنند.

Yeah, so I've got to learn the basic vowels and consonants.

بله، پس من باید حروف صدادار و صامت های اصلی را یاد بگیرم.

Not all the consonants that we use in English are used in Italian,

همه صامت هایی که در انگلیسی استفاده می کنیم در ایتالیایی استفاده نمی شوند،

but that doesn't matter.

اما این مهم نیست.

and I've learned that the vowels.

و من یاد گرفتم که حروف صدادار.

Yeah. Anyway, we won't go into that.

آره به هر حال ما وارد این موضوع نمی شویم.

but yes, I want to learn the basics and then get some phrases going.

اما بله، من می خواهم اصول اولیه را یاد بگیرم و سپس برخی از عبارات را اجرا کنم.

Yeah.

The problem is going to be is, is,

آره

مشکل این است که

not probably going to be able to speak it fast enough

احتمالاً نمی توانم آن را به اندازه کافی سریع صحبت کنم

and I won't be able to understand because it will probably

و نمی توانم آن را درک کنم زیرا احتمالاً به نظر می رسد که

sound like I'm speaking in slow motion to Italian people.

دارم با حرکت آهسته با مردم ایتالیا صحبت می کنم. پس

So just just like your English. Really? Well that's it.

درست مثل انگلیسی شما. واقعا؟ خب همین.

You say we pick it up, we speak at a certain pace, just as Italians would.

شما می گویید ما آن را انتخاب می کنیم، با سرعت خاصی صحبت می کنیم، همانطور که ایتالیایی ها این کار را می کنند.

So when you're learning it's it's going to be difficult to understand.

بنابراین وقتی در حال یادگیری هستید، درک آن دشوار خواهد بود.

So we're going to have to ask, friend,

پس ما باید بپرسیم، دوست،

the Italian people that we're meeting up with just speak very slowly to us.

مردم ایتالیایی که با آنها ملاقات می کنیم، فقط خیلی آهسته با ما صحبت می کنند.

Alonso says there are almost

آلونسو می گوید تقریباً

17 different accents in Italian,

17 لهجه مختلف در ایتالیایی وجود دارد

which which doesn't surprise me because it's Italy.

که من را شگفت زده نمی کند زیرا ایتالیایی است.

Don't forget, Italy is a huge country, and over the years

فراموش نکنید، ایتالیا کشور بزرگی است، و در طول سال‌ها به بخش‌های

it was separated into different, I suppose you would say different

مختلف

sections or different districts or areas.

یا مناطق یا مناطق مختلف تقسیم شده است.

So you will, you will find whenever that happens, you do have what

بنابراین، خواهید دید، هر زمان که این اتفاق بیفتد، آنچه را که

we call break off accents or break off

ما لهجه‌های شکستن یا

ways, of using the language.

روش‌های شکستن زبان می‌نامیم، دارید.

And this is normal.

و این طبیعی است.

This happens also in the UK.

در انگلستان نیز این اتفاق می افتد.

You can hear English spoken in very different ways as you move around.

در حین حرکت می توانید به روش های بسیار متفاوت انگلیسی صحبت کنید.

Even England, even our tiny little country,

حتی انگلستان، حتی کشور کوچک ما، روش‌های

there are many, many, many different ways of

بسیار، بسیار، بسیار متفاوتی برای

using the language, many different accents.

استفاده از زبان، لهجه‌های بسیار متفاوت وجود دارد.

I think there's more than 17 English accents.

من فکر می کنم بیش از 17 لهجه انگلیسی وجود دارد.

I think it might be hundreds, to be honest.

من فکر می کنم ممکن است صدها نفر باشد، صادقانه بگویم.

There is.

Well get by.

وجود دارد.

خوب بگذر

There are so many different ways of speaking English.

روش های مختلفی برای صحبت کردن به زبان انگلیسی وجود دارد.

Something else I want to mention briefly, Steve,

چیز دیگری که می خواهم به طور خلاصه به آن اشاره کنم، استیو،

we a couple of weeks ago we went to Birmingham.

ما چند هفته پیش به بیرمنگام رفتیم. از

I was asked if it would be possible to talk

من پرسیده شد که آیا می توان به

briefly about Birmingham, so I'm going to do it right now.

طور خلاصه در مورد بیرمنگام صحبت کرد، بنابراین من همین الان این کار را انجام خواهم داد.

Here we go.

در اینجا ما می رویم. پس

So here is this is the second city by the way, after London.

این دومین شهر بعد از لندن است.

We have Birmingham and there it is.

ما بیرمنگام داریم و آنجاست.

There is part of the skyline of Birmingham.

بخشی از خط افق بیرمنگام وجود دارد.

And it's not too bad I have to say.

و خیلی هم بد نیست باید بگویم.

I think Birmingham still needs

من فکر می‌کنم بیرمنگام هنوز باید

to, to do a lot of work and a lot of reconstruction.

کارهای زیادی انجام دهد و بازسازی‌های زیادی انجام دهد.

Now here you can see this is the railway station, the main,

اکنون اینجا می توانید ببینید که این ایستگاه راه آهن است،

the main railway station in Birmingham

ایستگاه اصلی و اصلی راه آهن در بیرمنگام

called Grand Central.

به نام Grand Central.

And the station itself is called New Street Station.

و خود ایستگاه ایستگاه خیابان جدید نامیده می شود.

But as you can see it looks amazing.

اما همانطور که می بینید شگفت انگیز به نظر می رسد.

They have done so much work on this particular part of Birmingham.

آنها کارهای زیادی در این بخش خاص از بیرمنگام انجام داده اند.

However, I think it would be fair to say that there is still a lot of work

با این حال، من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم هنوز کارهای زیادی وجود دارد

that needs doing.

که باید انجام شود.

There are a lot of parts of Birmingham that still look a little rough,

بخش های زیادی از بیرمنگام وجود دارد که هنوز کمی خشن به نظر می رسند،

let's just say, and then look at the size of that.

فقط بگوییم، و سپس به اندازه آن نگاه کنید.

There was a huge bull in

یک گاو نر بزرگ در

the the shopping area

منطقه خرید

of New Street Station and every 15 minutes

نیو استریت استیشن بود و هر 15 دقیقه یکبار

it will come alive and start making a sound,

زنده می شود و صدایی در می آورد که صادقانه بگویم که

which which alarmed me a little bit, to be honest.

کمی مرا نگران کرد .

Steve, why is there a bull there, Mr.

استیو، چرا یک گاو نر آنجاست، آقای

Duncan?

Because, well, formerly that was known as the Bull Ring.

دانکن؟

زیرا، خوب، قبلاً به عنوان حلقه گاو شناخته می شد.

Oh, yeah, that is the reason why.

اوه، آره، به همین دلیل است.

And to give you another flavour of the centre of Birmingham,

و برای اینکه طعم دیگری از مرکز بیرمنگام به شما بدهد،

this is also one of the new shopping centres.

این نیز یکی از مراکز خرید جدید است.

When I say new, you mean the one on the left?

وقتی میگم جدید منظورتون اون سمت چپه؟

When I say new, I think this was built around maybe 20 years ago.

وقتی می گویم جدید، فکر می کنم این حدود 20 سال پیش ساخته شده است.

And there, if you look, there is a Vietnamese restaurant,

و در آنجا، اگر نگاه کنید، یک رستوران ویتنامی،

a Vietnamese restaurant, there are many, many

یک رستوران ویتنامی وجود دارد، رستوران های بسیار زیادی وجود دارد که

restaurants selling Chinese food,

غذاهای چینی،

Japanese food, Korean food and even Italian food.

غذاهای ژاپنی، غذاهای کره ای و حتی غذاهای ایتالیایی می فروشند.

Look, there's a Pizza Hut and also a Nando's and those.

ببینید، یک پیتزا هات و همچنین یک ناندو و آن ها وجود دارد.

So then you can see just a brief glimpse of the centre of Birmingham.

بنابراین می توانید فقط یک نگاه کوتاه به مرکز بیرمنگام ببینید.

So this particular part of Birmingham looks quite nice.

بنابراین این بخش خاص از بیرمنگام بسیار زیبا به نظر می رسد.

However, as I mentioned a few moments ago, there is still a lot of work

با این حال، همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، هنوز کارهای زیادی وجود دارد

that Birmingham needs to do, and one of the problems

که بیرمنگام باید انجام دهد و یکی از مشکلات

at the moment is the council

در حال حاضر این است که شورا

recently

اخیراً

went bankrupt.

ورشکست شده است.

They have no money,

آنها پول ندارند،

which is very inconvenient, run out of money

که بسیار ناخوشایند است، پولشان تمام می شود

and they've doubled everybody's, local taxes. Yes.

و مالیات های محلی همه را دو برابر کرده اند. بله

council tax as we call it here.

مالیات شورایی که در اینجا به آن می گوییم.

Yeah.

So so it has caused quite a few problems.

آره

بنابراین مشکلات زیادی ایجاد کرده است.

So I would say that Birmingham has.

بنابراین من می گویم که بیرمنگام دارد.

Well, I suppose it did suffer during the 1970s

خب، فکر می‌کنم در طول دهه 1970 آسیب دید،

because it did become a little bit rundown, a little bit old fashioned.

زیرا کمی فرسوده، کمی قدیمی شد.

A lot of the buildings were starting to look worn and dirty.

بسیاری از ساختمان ها فرسوده و کثیف به نظر می رسیدند.

And so slowly Birmingham is changing.

و بنابراین آرام آرام بیرمنگام در حال تغییر است.

But I think the recent situation with them

اما من فکر می‌کنم وضعیت اخیر که آنها

having no money to spend

پولی برای خرج کردن ندارند

might also slow that process down a little bit more as well.

نیز ممکن است این روند را کمی بیشتر کند کند.

Birmingham isn't known for being a particularly picturesque city.

بیرمنگام به دلیل اینکه شهری به خصوص زیبا نیست شناخته شده است.

No, it has to be fair.

نه، باید عادلانه باشد.

You've made it look quite acceptable on those pictures,

شما آن را در آن عکس ها کاملاً قابل قبول نشان داده اید،

but it always depresses me a bit.

اما همیشه من را کمی افسرده می کند.

Going to Birmingham.

رفتن به بیرمنگام

I shouldn't probably shouldn't

احتمالاً نباید این را

say that, but it's not particularly attractive.

بگویم، اما جذابیت خاصی ندارد.

a city if you're used to Rome, Paris, places like that.

شهری اگر به رم، پاریس، مکان هایی مانند آن عادت کرده باشید.

London. I would say.

لندن. من می گویم.

I would say the one thing I will say, Steve, in all seriousness, is

تنها چیزی را که خواهم گفت، استیو، با جدیت تمام، این است که وقتی در لندن قدم می زدم،

I felt a lot more relaxed and safe

احساس آرامش و امنیت بیشتری

walking around London than I did walking around Birmingham.

نسبت به قدم زدن در اطراف بیرمنگام داشتم.

That's all I'm saying, that you can make of that what you want.

این تمام چیزی است که من می گویم، که شما می توانید از آن چیزی که می خواهید بسازید.

You can interpret that however you want.

شما می توانید آن را هر طور که می خواهید تفسیر کنید.

But I felt much safer walking around

اما با قدم زدن در لندن احساس امنیت بیشتری

London than I did walking around Birmingham.

نسبت به قدم زدن در اطراف بیرمنگام داشتم.

If you were put it this way, viewers, if you were visiting England,

اگر به این شکل گفته می شد، بینندگان، اگر به انگلستان سفر می کردید،

you would not put Birmingham on your list of tourist places to go.

بیرمنگام را در لیست مکان های توریستی خود قرار نمی دادید.

You wouldn't.

شما نمی خواهید.

Yes. Yeah. Wouldn't.

بله آره نمی خواهد.

I think from a historical point of view.

من از منظر تاریخی فکر می کنم.

So when we talk about the the historic

بنابراین وقتی از

or the historical importance of Birmingham,

اهمیت تاریخی یا تاریخی بیرمنگام صحبت می کنیم،

of course, it was one of the birthplaces of the Industrial Revolution,

البته، این یکی از زادگاه های انقلاب صنعتی بوده است،

including the area in which we live now as well.

از جمله منطقه ای که اکنون در آن زندگی می کنیم.

So the birth of the Industrial Revolution did start in that area.

بنابراین تولد انقلاب صنعتی در آن منطقه آغاز شد.

Birmingham, also around here in Shropshire.

بیرمنگام، همچنین در اینجا در Shropshire.

and I suppose also Manchester as well.

و من فکر می کنم منچستر نیز همینطور.

So those places

بنابراین، آن مکان‌ها

have a very historic importance

اهمیت بسیار تاریخی

or historical importance when it comes to, to the development

یا اهمیت تاریخی دارند،

of not just this country but the world.

نه تنها برای توسعه این کشور، بلکه در جهان.

But I do feel as if Birmingham still has a long way to go before it looks nice.

اما من احساس می کنم که بیرمنگام هنوز راه درازی در پیش دارد تا زیبا به نظر برسد.

And it's not going to get any nicer anytime soon.

و قرار نیست به این زودی ها زیباتر شود.

No, because they've run out of money. They're bankrupt.

نه، چون پولشان تمام شده است. ورشکسته شده اند

The council is bankrupt.

شورا ورشکسته است.

so all projects have stopped.

بنابراین تمام پروژه ها متوقف شده است.

but as I said, you wouldn't go there

اما همانطور که گفتم، شما به آنجا نخواهید رفت

unless you knew somebody that live there.

مگر اینکه کسی را بشناسید که در آنجا زندگی می کند.

You wouldn't? Yeah.

شما نمی خواهید؟ آره

Trust me on that.

در این مورد به من اعتماد کنید

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

you know, you would.

شما می دانید، شما می خواهید.

You'd be wasting it, but. Yeah. Anyway. Right.

شما آن را هدر می دهید، اما. آره به هر حال. درسته

Okay, Steve, we'll have a quick break.

باشه، استیو، ما یک استراحت سریع خواهیم داشت.

I want to drink some water because I am so hot.

من می خواهم کمی آب بخورم چون خیلی گرمم.

We are talking about words and phrases, words generally in English

ما در مورد کلمات و عبارات صحبت می کنیم، کلماتی به طور کلی در زبان انگلیسی

that often cause confusion amongst people.

که اغلب باعث سردرگمی مردم می شوند.

Not only people learning English, by the way,

نه تنها افرادی که زبان انگلیسی را یاد می گیرند،

but also native English speakers as well.

بلکه به زبان مادری انگلیسی نیز می گویند.

So even we as as native English

بنابراین حتی ما به عنوان زبان مادری انگلیسی

speakers often get words confused.

اغلب کلمات را اشتباه می گیریم.

And it does happen.

و این اتفاق می افتد.

Probably more often than you realise.

احتمالاً بیشتر از چیزی که فکر می کنید.

All of that coming up in a few moments don't go away.

همه چیزهایی که در چند لحظه به وجود می آیند، از بین نمی روند.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

I am looking

forward to going on holiday very soon.

من مشتاقانه

منتظرم که خیلی زود به تعطیلات بروم.

We are going to Italy and around about three weeks

ما به ایتالیا می رویم و حدود سه هفته

from now.

دیگر.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

It is me.

من هستم.

And it's also Mr. Steve.

و همچنین آقای استیو است. حالت

Are you okay? Mr..

خوبه؟ آقای..

He's a little bit tired because he's been very busy all.

او کمی خسته است، زیرا او خیلی سرش شلوغ بوده است.

So can I just mention I have been very busy as well.

بنابراین می توانم بگویم که من هم خیلی سرم شلوغ بوده است.

Walking, getting fit.

راه رفتن، تناسب اندام من قبلاً کمی

I have lost a little bit of weight already.

وزن کم کردم .

I can I can feel that my my trousers

می توانم احساس کنم که شلوارم

are getting a little looser.

کمی گشادتر شده است.

Since you say earlier, Mr.

از اونجایی که قبلا گفتی آقای

Duncan, that your finger doesn't go so far on your belly button anymore.

دانکن که انگشتت دیگه اینقدر روی نافت نمیره.

It is true.

درست است.

So where? That means you're losing, you know.

پس کجا؟ یعنی می‌بازی، می‌دانی.

You know where your belly button is.

شما می دانید ناف شما کجاست.

It's there.

آنجاست.

That little thing in the middle down there,

آن چیز کوچک در وسط،

that little thing, that little hole.

آن چیز کوچک، آن سوراخ کوچک.

That is the thing that connects you to your mummy when you were in her tummy

این همان چیزی است که وقتی در شکم او بودید، شما را به مومیایی‌تان وصل می‌کند

and, well, I notice that if I've got a lot of weight,

و خوب، متوجه می‌شوم که اگر وزن زیادی داشته باشم،

my finger will go in all the way in Mr.

انگشت من در آقای دانکن تمام راه را می‌رود

Duncan.

Which knuckle?

.

کدام بند انگشت؟

No, just just a finger.

نه فقط یک انگشت

But now I've noticed that my finger does not go in,

اما اکنون متوجه شده ام که انگشت من داخل نمی شود،

so it's very near the surface. Disgusting.

بنابراین بسیار نزدیک به سطح است. منزجر کننده.

Which means everyone does it.

یعنی همه این کار را می کنند.

Everyone does it. Everyone.

همه این کار را می کنند. همه

If you're lying in bed in the morning and you have nothing else to do,

اگر صبح در رختخواب دراز کشیده اید و کار دیگری ندارید،

you will often have a little touch and a feel.

اغلب کمی لمس و احساس خواهید داشت.

You know, just to see, make sure everything's all right.

می دانید، فقط برای دیدن، مطمئن شوید که همه چیز درست است.

It's very good for your health, apparently.

ظاهراً برای سلامتی شما بسیار مفید است.

So I always like to put my finger inside my my belly.

بنابراین من همیشه دوست دارم انگشتم را داخل شکمم بگذارم.

But you shouldn't reveal these things, Mr. Duncan.

اما شما نباید این چیزها را فاش کنید، آقای دانکن.

You shouldn't. It's all right. Everyone does it.

شما نباید. همه چیز درست است. همه این کار را می کنند.

I think it's one of the most interesting parts of the body.

فکر می کنم یکی از جالب ترین قسمت های بدن است.

Because everyone has a different

زیرا هرکسی ناف متفاوتی دارد

belly button.

.

Some people have them. They're very deep.

برخی از مردم آنها را دارند. آنها بسیار عمیق هستند.

Some people have them.

برخی از مردم آنها را دارند.

They're very shallow.

خیلی کم عمق هستند

And some people have have their belly button and it pops out.

و برخی از افراد ناف خود را دارند و بیرون می زند.

It comes out at the front.

از جلو بیرون می آید.

Have you ever seen one of those they oh, you got an inner or an out.

آیا تا به حال یکی از آنهایی را دیده اید که اوه، شما یک درونی یا بیرونی دارید.

Yeah.

آره

Some people, they don't chop enough of the cord off do they.

برخی از افراد، به اندازه کافی بند ناف را بریده نمی کنند.

for people whose belly button stick out,

برای افرادی که نافشان بیرون زده است،

it just means they haven't.

فقط به این معنی است که این کار را نکرده اند.

They haven't cut off enough of the umbilical cord.

آنها به اندازه کافی بند ناف را قطع نکرده اند.

but, anyway, we don't go in and go into that,

اما، به هر حال، ما وارد آن نمی‌شویم و وارد آن نمی‌شویم،

I think I think it's an interesting part of the body because.

فکر می‌کنم این بخش جالبی از بدن است زیرا.

Because you have to, you see, you have to make sure as you get older,

چون باید، می بینید، باید مطمئن شوید که با بزرگتر شدن،

you have to.

باید این کار را انجام دهید.

You have to feel everything.

باید همه چیز را حس کنی.

You have to touch here and here and, and, and and in other places

شما باید اینجا و اینجا و، و، و در جاهای دیگر را

as well, just to make sure nothing unusual is going on.

نیز لمس کنید، فقط برای اینکه مطمئن شوید هیچ چیز غیرعادی اتفاق نمی افتد.

Nothing.

Nothing that wasn't there before is now there.

هیچی.

چیزی که قبلا وجود نداشت، اکنون وجود ندارد.

You have to make sure of that.

باید از آن مطمئن شوید.

So I don't think put I don't think putting your finger inside your belly

بنابراین، فکر نمی‌کنم قرار دهید، من فکر نمی‌کنم قرار دادن انگشتتان در ناف‌تان کاری باشد که به اندازه

button is a I think we've spoken enough about that, Mr.

کافی در مورد آن صحبت کرده‌ایم، آقای

Duncan.

I think it's a great way to spend the morning.

دانکن. به

نظر من این یک راه عالی برای گذراندن صبح است.

Francesco. Or is it Francesco?

فرانچسکو یا فرانچسکو است؟

You I should know that is the c pronounced with a chair.

شما باید بدانم که c با صندلی تلفظ می شود.

depends.

Probably whether it's before a vowel or not.

بستگی دارد.

احتمالاً قبل از مصوت باشد یا نه.

I'm going to go, Francesco.

من می روم، فرانچسکو.

I'm probably wrong, but please tell me if that is correct.

احتمالاً من اشتباه می کنم، اما لطفاً به من بگویید که آیا درست است.

Birmingham is the city where Peaky Blinders was filmed.

بیرمنگام شهری است که پیکی بلایندرز در آن فیلمبرداری شده است.

Yes, you are correct.

بله، شما درست می گویید.

The gangs.

باندها

Nothing to boast about really.

واقعاً چیزی برای افتخار نیست.

The gang are a sissy.

باند یک دختر بچه هستند.

They were the gangs, I think so, I don't think it's.

آنها باند بودند، فکر می کنم اینطور است، فکر نمی کنم اینطور باشد.

Well, I think they were real.

خوب، من فکر می کنم آنها واقعی بودند.

But a lot of the stories are just exaggerated

اما بسیاری از داستان ها فقط اغراق آمیز هستند،

as they often are for for dramatic purposes, I think.

زیرا اغلب برای اهداف نمایشی هستند.

So, yes.

بنابراین، بله.

If your city is, is using that,

اگر شهر شما از آن به

as, as a boast, to advertise its city,

عنوان یک افتخار برای تبلیغ شهرش استفاده می‌کند،

then you probably know that there isn't much else, to boast about.

احتمالاً می‌دانید که چیز زیادی برای افتخار کردن وجود ندارد.

but that gives you an idea.

اما این به شما ایده می دهد. باشه

Okay.

In America, they often use one city to to stand in for another city.

در آمریکا، آنها اغلب از یک شهر برای ایستادن در شهر دیگر استفاده می کنند. فکر می‌کنم از

I think Los Angeles is often used, but I think I think quite often

لس آنجلس اغلب استفاده می‌شود، اما فکر می‌کنم اغلب

they will they will film in other places as well, like Seattle.

آنها در مکان‌های دیگر نیز فیلم‌برداری خواهند کرد، مانند سیاتل.

So Seattle apparently is very is very popular

بنابراین ظاهراً سیاتل

for filming movies as a location.

برای فیلمبرداری فیلم ها به عنوان لوکیشن بسیار محبوب است.

And sometimes they will pretend

و گاهی اوقات آنها وانمود می کنند

that that is another place, also Los Angeles as well.

که آن مکان دیگری است، همچنین لس آنجلس.

In San Francisco.

در سانفرانسیسکو

So, so quite often these these cities will will stand in

بنابراین، اغلب این شهرها

for other cities for various reasons, normally because of cost.

به دلایل مختلف، معمولاً به دلیل هزینه، در شهرهای دیگر قرار می گیرند.

Or maybe they,

یا شاید آنها،

they might get a little bit of an allowance on their tax, you see.

ممکن است کمی از مالیات خود کمک هزینه دریافت کنند.

I mean, it's very nice. We have

یعنی خیلی قشنگه ما داریم،

I think it is I think it might be Francesca.

فکر می کنم ممکن است فرانچسکا باشد.

You know, Francesca.

میدونی فرانچسکا

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

I think I think you might be right. Steve.

من فکر می کنم ممکن است حق با شما باشد. استیو

Jessica, not Seth. Yeah, yeah.

جسیکا نه ست آره آره

Yes. That's good.

بله این خوب است.

I think so, Mr..

فکر می کنم همینطور است، آقای

Steve, I have an obsession at the moment.

استیو، من در حال حاضر یک وسواس دارم.

Yes, I have two obsessions.

بله، من دو تا وسواس دارم.

One of them.

یکی از آنها.

Well, one of them is putting my finger

خوب، یکی از آنها انگشت من را

in my belly button, but the other one is

در ناف من می گذارد، اما دیگری این است که

I love I love it when Steve does that face, I love it.

دوست دارم، وقتی استیو آن چهره را انجام می دهد، دوستش دارم.

The other obsession is garlic.

وسواس دیگر سیر است.

I am absolutely crazy about garlic.

من کاملاً دیوانه سیر هستم.

I don't know why, but over the past couple of weeks I have reignited.

نمی‌دانم چرا، اما در چند هفته گذشته دوباره شروع به کار کردم.

I have become familiar once again with this beautiful root.

من یک بار دیگر با این ریشه زیبا آشنا شدم.

Look at that. I just want to.

به آن نگاه کنید. من فقط می خواهم.

I just want to reach into the screen there

فقط می‌خواهم دستم را به صفحه‌نمایش آنجا ببرم

and take some of that garlic and eat it.

و مقداری از آن سیر را بردارم و بخورم.

I it's just the most amazing thing.

من فقط شگفت انگیزترین چیز است.

Although not everyone likes garlic, do they, Steve.

اگرچه همه سیر را دوست ندارند، استیو.

they don't I like garlic.

آنها سیر را دوست ندارند

Let me just you see that on the screen there?

اجازه دهید فقط آن را روی صفحه نمایش آنجا ببینید؟

That's a whole

این یک

bowl visitor with all those individual little, Yeah, there it is.

بازدید کننده کامل کاسه با همه آن افراد کوچک است، بله، آنجاست.

Look, I've got one.

ببین من یکی دارم

Well, you see that? See that? That Mr.

خوب، شما آن را می بینید؟ ببینید که؟ اینکه آقای

Duncan's holding up there, Mr.

دانکن آنجا را نگه می‌دارد، آقای

Duncan puts two of those

دانکن دو نفر از آن

two of those in when he cooks.

دو نفر را هنگام آشپزی داخل می‌گذارد.

His, is, eggplant cheese, potato bake.

او، پنیر بادمجان، پخت سیب زمینی است.

he doesn't just put a few of the individual little ones.

او فقط تعداد کمی از کوچک‌ترین افراد را قرار نمی‌دهد.

He puts the whole bulb in. Yes.

او کل لامپ را داخل می کند. بله.

So I put two of these two of these in the meal.

بنابراین من دو تا از این دو را در غذا گذاشتم.

Now, Steve said that, I made him ill last week.

حالا، استیو این را گفت، من هفته گذشته او را بیمار کردم. بهم

Gave me stomach ache.

درد معده داد متأسفانه

It gave him a bad stomach, unfortunately.

شکمش بد شد .

But I'm crazy about garlic. But.

اما من دیوانه سیر هستم. اما

But as I was saying to you yesterday, Steve, on our walk, it would be lovely

اما همانطور که دیروز به شما می‌گفتم، استیو، در پیاده‌روی ما، بسیار دوست‌داشتنی خواهد بود

if they had lots of different things that have the flavour of garlic,

اگر چیزهای مختلفی مانند شیر سیر داشته باشند که طعم سیر دارند

such as garlic milk.

. آیا

Can you imagine that if you had milk

می توانید تصور کنید که اگر شیر داشتید

and in in the milk you had mixed in, you had garlic

و در شیری که با آن مخلوط کرده بودید، سیر داشتید

and you could drink the milk and take the garlic at the same time?

و می توانستید همزمان شیر را بنوشید و سیر را بخورید؟

I think that would be amazing, I really do.

من فکر می کنم که شگفت انگیز خواهد بود، من واقعاً انجام می دهم.

Some people can't take garlic.

برخی افراد نمی توانند سیر مصرف کنند.

Christina says, that she finds it hard to digest.

کریستینا می گوید که هضمش برایش سخت است.

My mother was the same. She.

مادر من هم همینطور بود. او

She didn't like garlic. It would make her.

سیر دوست نداشت او را می سازد.

Let's just say it would make her run to the toilet.

بیایید بگوییم که باعث می شود او به سمت توالت بدود.

Let's leave it at that.

اجازه دهید آن را به حال. قبلاً

it used to have that effect on her, and,

این تأثیر را روی او می گذاشت،

but my father used to love garlic.

اما پدرم قبلاً سیر را دوست داشت.

and he was used to putting too much because he liked it.

و عادت داشت زیاد بگذارد چون از آن خوشش می آمد.

And mum would always say, I hope you haven't

و مامان همیشه می گفت، امیدوارم

put too much garlic in in the food, because it'll make me ill.

سیر زیادی در غذا نریزی، چون باعث بیماری من می شود. به

Give me a stomach-ache. Yeah.

من معده درد بده آره

And dad always put far too much in.

و بابا همیشه زیاده روی می کرد.

I mean, it was fine for me, but not for mom.

یعنی برای من خوب بود، اما برای مادر نه.

Well, that's strange, you see. So maybe you have the same problem.

خوب، این عجیب است، می بینید. پس شاید شما هم همین مشکل را داشته باشید.

Maybe you have inherited your stomach things.

شاید چیزهای معده خود را به ارث برده باشید.

Well, no, I'm fine with garlic.

خوب، نه، من با سیر خوب هستم.

I think what you do, putting two of those giant ones in

من فکر می‌کنم کاری که شما انجام می‌دهید، قرار دادن دو تا از این غول‌ها

is probably more than most people could stomach.

احتمالاً بیشتر از آن چیزی است که بیشتر مردم می‌توانند معذب باشند.

if you can't stomach something, it means you can't.

اگر نمی توانید چیزی را معده کنید، به این معنی است که نمی توانید.

You can't deal with it.

شما نمی توانید با آن کنار بیایید.

I can't stomach that person.

من نمی توانم آن شخص را معده کنم.

I can't stomach Bill.

من نمی توانم بیل را معده کنم.

You could say I can't stomach Irene.

می توان گفت من نمی توانم ایرن را معده کنم.

It means you just can't.

این بدان معنی است که شما نمی توانید.

They upset you? You don't like them? Yeah.

ناراحتت کردند؟ شما آنها را دوست ندارید؟ آره

You can't stand it.

شما نمی توانید آن را تحمل کنید.

You can't take it. You can't. You can't use it.

شما نمی توانید آن را تحمل کنید. شما نمی توانید. شما نمی توانید از آن استفاده کنید.

You can't ingest that thing.

شما نمی توانید آن چیز را بلعید.

Nature, says that, garlic is not popular in Romania.

طبیعت می گوید که سیر در رومانی رایج نیست.

Oh, I wonder why.

اوه، من تعجب می کنم که چرا.

So that's a country off your wish list straight away, Mr.

پس این کشور بلافاصله از لیست آرزوهای شما خارج می شود، آقای

Duncan.

دانکن.

Maybe. That's right.

شاید. درست است.

We won't be going to Romania now.

ما الان به رومانی نمی رویم.

Not tram, because, a future meetups.

تراموا نیست، زیرا، ملاقات های آینده.

Because there's people aren't eating garlic.

چون مردم سیر نمی خورند.

Well, maybe.

خب، شاید.

Maybe they are all vampires.

شاید همه آنها خون آشام باشند.

Well, I was going to say, because Romania is quite near to Transylvania.

خوب، می خواستم بگویم، زیرا رومانی کاملاً به ترانسیلوانیا نزدیک است.

Yeah, you would have thought garlic would be very popular.

بله، شما فکر می کنید سیر بسیار محبوب است.

Maybe it has something to do with vampires because vampires don't like garlic.

شاید ربطی به خون آشام ها داشته باشد زیرا خون آشام ها سیر را دوست ندارند.

Oh, we need to go to

اوه، ما باید به

Turin because there is a dish based olive oil

تورین برویم زیرا یک روغن زیتون بر پایه غذا

and lots of garlic called, back neck Canada.

و مقدار زیادی سیر به نام پشت گردن کانادا وجود دارد.

Oh, no, that that can't be right.

اوه، نه، این نمی تواند درست باشد.

Quarter.

ربع.

It would be quarter

این می تواند یک چهارم باشد،

because you've got to pronounce all the vowels and all the consonants

زیرا شما باید تمام حروف صدادار و تمام صامت های

Bologna back, not quarter.

بولونیا را به عقب تلفظ کنید، نه یک چهارم.

Is that correct?

آیا این درست است؟ آیا

Have I pronounced that correctly?

آن را درست تلفظ کرده ام؟

I think back in a quarter.

من یک ربع دیگر فکر می کنم.

I think I think the g is silent. Vanya.

من فکر می کنم که g ساکت است. وانیا.

Vanya. Garuda. Banya. Colder.

وانیا. گارودا. بانیا. سردتر

Silent G.

ساکت جی.

Yes, we will see what happens anyway.

بله، به هر حال خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Vanya. Carol.

وانیا. کارول

So you've been you've been secretly learning Italian, have you, Mr.

پس شما قبلاً مخفیانه ایتالیایی یاد می گرفتید، آقای

Duncan?

دانکن؟

Well, a little bit.

خوب، کمی.

I just want to take a bite out of that garlic.

من فقط می خواهم از آن سیر لقمه بگیرم.

What's what's Italian for garlic.

چه چیزی برای سیر ایتالیایی است.

Is it the same as the English for garlic?

آیا همان انگلیسی سیر است؟

We looked at it last week. If you remember

هفته گذشته به آن نگاه کردیم. اگر

something Italian for garlic.

چیزی ایتالیایی برای سیر به خاطر دارید.

Yeah. Somebody told us last week what the Italian is for garlic.

آره هفته گذشته کسی به ما گفت که سیر ایتالیایی چیست.

Maybe they can tell us again. Because that's a word Mr.

شاید دوباره به ما بگویند. چون این کلمه ای است که آقای

Duncan is going to need to know.

دانکن باید بداند.

All I need is more garlic.

تنها چیزی که نیاز دارم سیر بیشتر است.

You're going to need to know what it looks like written down.

باید بدانید که چگونه نوشته شده است. باشه

Okay. And what it sounds like. Yeah, well, I just need.

و آن چه به نظر می رسد. آره خب من فقط نیاز دارم

I just need to be able to say more garlic, that's all.

فقط باید بتوانم سیر بیشتری بگویم، همین.

Nothing else.

هیچ چیز دیگری.

That's the only phrase I'm going to need to learn more garlic, more garlic,

این تنها عبارتی است که باید سیر بیشتر بیاموزم، سیر بیشتر،

not less garlic, more garlic.

نه سیر کمتر، سیر بیشتر.

The aleo aleo.

آلئو آلئو.

Presumably, if we're not pronouncing the G, it's allo allo allo.

احتمالاً، اگر G را تلفظ نکنیم ، allo allo allo است.

I don't know where the emphasis is,

نمی‌دانم تأکید کجاست،

because you could get difficult to know where the emphasis is.

زیرا ممکن است تشخیص این موضوع دشوار باشد.

In a word,

در یک کلام

but it is.

اما هست.

Yeah.

آره

Is it aleo or aglio? Allo?

آلئو است یا آگلیو؟ آلو؟

Okay, Steve, this is.

خوب، استیو، این است.

Oh, we've got to learn.

اوه، ما باید یاد بگیریم.

This is becoming literate, teaching people English.

این در حال باسواد شدن است و به مردم انگلیسی آموزش می دهد.

We need to be taught Italian.

ما باید ایتالیایی یاد بگیریم.

This is becoming less than scintillating.

این در حال تبدیل شدن به کمتر از سوسوزن است.

Hello. Also, Franco.

سلام. همچنین فرانکو.

Franco is here as well. Yeah.

فرانکو هم اینجاست. آره

A simple yet delicious dish is pasta with oil, garlic and chilli peppers.

یک غذای ساده و در عین حال خوشمزه پاستا با روغن، سیر و فلفل چیلی است.

I don't like chilli peppers, but I do like the rest of that.

من فلفل تند را دوست ندارم، اما بقیه آن را دوست دارم.

So a lot of olive oil as well.

بنابراین مقدار زیادی روغن زیتون نیز.

Olive oil with garlic.

روغن زیتون با سیر.

Steve.

استیو

Well, olive oil of course.

خوب، البته روغن زیتون.

Delicious.

خوشمزه

We put olive oil in everything.

در همه چیز روغن زیتون می ریزیم.

I even put it in the bread,

من حتی آن را در نان گذاشتم،

which is, you know, I guess I like putting olive oil in the bread.

یعنی می دانید، حدس می زنم که دوست دارم روغن زیتون را در نان بریزم.

I don't put butter in.

من کره نمیزنم

I put olive oil in.

روغن زیتون ریختم

Is it makes it very soft. And,

خیلی نرم میشه و

olive oil has gone up in price a lot, hasn't it?

روغن زیتون خیلی گران شده ، اینطور نیست؟

Why is olive oil so expensive?

چرا روغن زیتون اینقدر گران است؟

It's it's more expensive than petrol.

از بنزین گرون تره قیمت آن

It's it's about £10 a litre.

حدود 10 پوند در هر لیتر است.

I think it's more than that.

فکر می کنم بیشتر از این باشد.

So a little bottle like that. Yes.

بنابراین یک بطری کوچک مانند آن. بله اکنون

A litre of olive oil in the UK now is around £10.

یک لیتر روغن زیتون در بریتانیا حدود 10 پوند است.

£10, which is probably about €12.

10 پوند، که احتمالاً حدود 12 یورو است.

So that's, that's, it's more expensive than filling your car up with petrol.

پس این، یعنی، گرانتر از پر کردن ماشینتان با بنزین است.

But a small. Well yes.

اما کوچک. خوب بله.

yeah. What's that.

بله اون چیه

What's, what's a litre of petrol.

چه، یک لیتر بنزین چیست.

I can't remember now in the UK.

الان در انگلستان یادم نمی آید.

Okay, Steve.

Four something pounds.

باشه، استیو.

چهار پوند

Yeah. yeah.

آره بله

So yeah, it's a litre of, of olive oil is around

بنابراین بله، یک لیتر روغن زیتون

€12 in the UK, so it would be cheaper to put petrol

در انگلستان حدود 12 یورو است، بنابراین اگر بنزین را

on your salad, but I don't, I don't,

روی سالادتان بگذارید ارزان‌تر است، اما من این کار را نمی‌کنم، نمی‌کنم،

I don't advise that you do it but it's probably cheaper to do it that way.

توصیه نمی‌کنم این کار را انجام دهید. اما احتمالاً انجام آن به این روش ارزان تر است.

But don't do it because it will taste awful.

اما این کار را نکنید زیرا طعم افتضاحی خواهد داشت.

And also you might blow your salad up as well.

و همچنین ممکن است سالاد خود را منفجر کنید. امروز

We have an interesting subject coming up today, Steve.

موضوع جالبی داریم ، استیو.

We are going to talk all about common

ما قرار است همه چیز را در مورد

mistakes or common confusions because just like any language,

اشتباهات رایج یا سردرگمی‌های رایج صحبت کنیم، زیرا درست مانند هر زبانی،

whether it is French, German, Italian,

چه فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی،

Chinese or English,

چینی یا انگلیسی،

there can be confusing words that might come along

ممکن است کلمات گیج‌کننده‌ای وجود داشته باشد

and make everyone very, very confused.

و همه را بسیار بسیار گیج کند.

So we are talking about that in a few moments.

بنابراین ما در چند لحظه در مورد آن صحبت می کنیم.

Even British people, even English people, often

حتی انگلیسی ها، حتی انگلیسی ها، اغلب

get confused with certain words

با برخی از کلمات اشتباه گرفته می شوند

and they will use them by mistake or incorrectly.

و آنها را به اشتباه یا نادرست به کار می برند.

So again and again without ever, ever being corrected.

بنابراین بارها و بارها بدون اینکه هرگز اصلاح شود.

So we are talking about that.

بنابراین ما در مورد آن صحبت می کنیم. به

I think it's a very interesting subject.

نظر من موضوع بسیار جالبی است.

Francesco says in Italy it's around €10

فرانچسکو می گوید در ایتالیا حدود 10 یورو

for a litre of olive oil, so

برای یک لیتر روغن زیتون است، بنابراین

not that much different.

تفاوت چندانی ندارد.

I thought it would be a lot less.

فکر می کردم خیلی کمتر می شود.

So maybe it's not as expensive as we think, but it has gone up in price.

بنابراین شاید آنقدر که ما فکر می کنیم گران نباشد، اما قیمت آن بالا رفته است.

And I'm just wondering why.

و من فقط تعجب می کنم که چرا.

Maybe there is a scarcity.

شاید کمبودی وجود داشته باشد.

Maybe.

Maybe there is a shortage of olives.

شاید.

شاید کمبود زیتون وجود داشته باشد.

Well, Lewis says it's the price of oil has doubled in France in the last two.

خوب، لوئیس می گوید که قیمت نفت در فرانسه در دو سال گذشته دو برابر شده است.

Everything's gone up.

همه چیز بالا رفته

Everything's gone up in price since, since the pandemic, since,

از زمان همه‌گیری، از زمان همه‌گیری، قیمت همه چیز بالا رفته است،

and I think, well, it's.

و من فکر می‌کنم، خوب، همینطور است.

Yeah, everything's gone up.

آره همه چی بالا رفته

I've noticed that jars of jam are much smaller now, but, like,

من متوجه شده‌ام که شیشه‌های مربا الان خیلی کوچک‌تر شده‌اند، اما، مثلاً،

at some point they change what used to be 425g,

در یک مقطع زمانی 425 گرم،

a pot of jam to 300 and something,

یک قابلمه مربا را به 300 و چیزی تغییر می‌دهند،

and everything comes in smaller sizes now.

و همه چیز اکنون در اندازه‌های کوچک‌تر است.

Yeah, but the cost the same, they call it, you know what they call it?

بله، اما هزینه یکسان است، آنها به آن می گویند ، می دانید چه چیزی به آن می گویند؟ به

They call it shrinkflation.

آن می گویند تورم کوچک.

Yeah.

آره

Shrinkflation is where you make something smaller,

انقباض تورمی جایی است که شما چیزی کوچکتر می سازید،

but you sell it for the same price, or

اما آن را به همان قیمت یا

even sometimes more than it was before.

حتی گاهی بیشتر از قبل می فروشید.

So why has olive oil gone up in price?

پس چرا روغن زیتون گران شده است؟

Do we know why?

آیا می دانیم چرا؟

I haven't heard many people talk about this either

من نشنیده ام که افراد زیادی در این مورد صحبت کنند

way, a lot of people on the internet will complain about it.

، بسیاری از افراد در اینترنت از آن شکایت خواهند کرد.

But, but but I don't know the actual reason.

اما، اما دلیل واقعی آن را نمی دانم.

I haven't seen anything, even in the news about why olive

من چیزی ندیدم، حتی در اخبار در مورد اینکه چرا

oil is so, I think. Have crops failed?

روغن زیتون چنین است، فکر می کنم. آیا محصولات زراعی شکست خورده اند؟

Are they using olive oil

آیا آنها از روغن زیتون برای

for for making something else that we don't know about?

ساختن چیز دیگری استفاده می کنند که ما درباره آن نمی دانیم؟

Maybe they're trying to make, biofuel with it or something.

شاید آنها در حال تلاش برای ساختن، سوخت زیستی با آن یا چیزی هستند.

but, I wonder why.

اما، من تعجب می کنم که چرا

If anyone knows, please tell us.

اگه کسی میدونه به ما هم بگه

We'd like to know.

It's nothing to do with anything

ما دوست داریم بدانیم.

این ربطی

about today's subject, but we would just like to know, as Yunus said.

به موضوع امروز ندارد، اما همانطور که یونس گفت ما دوست داریم بدانیم.

But as we say in French, I'm thinking it might be crop failures.

اما همانطور که در فرانسه می گوییم، من فکر می کنم ممکن است شکست محصول باشد.

But I wouldn't have thought all over Europe. Well, we.

اما من فکر نمی کردم در سراسر اروپا. خب ما

Yeah, mind you, maybe it's the heat.

آره، حواست باشه، شاید گرما باشه.

we don't know.

ما نمی دانیم

No, but if somebody does, please let us know.

نه، اما اگر کسی این کار را می کند، لطفا به ما اطلاع دهد.

Yeah, this is very interesting, but but as you say, I think it is part of

بله، این خیلی جالب است، اما همانطور که شما می گویید، فکر می کنم بخشی

of the increase in the price of everything.

از افزایش قیمت همه چیز است.

Oh, by the way, guess whose birthday it is today, Steve.

اوه، به هر حال، حدس بزنید امروز تولد کیست، استیو.

Oh, I did see earlier.

اوه من قبلا دیدم

Look, I did see earlier.

ببین من قبلا دیدم

Let me.

اجازه بده

Oh I'm not going to remember.

اوه یادم نمیره

I did see earlier who's, who's birthdays today.

من قبلاً دیدم که امروز تولد کیست، کیست .

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Famous person.

شخص مشهور.

Oh I thought you went on the live chat.

اوه فکر کردم وارد چت زنده شدی.

No, not somebody.

نه، کسی نیست.

Oh, just let me get to the end of the sentence.

اوه، اجازه دهید به پایان جمله برسم.

That famous person is celebrating a birthday today, Steve.

آن شخص مشهور امروز تولد دارد، استیو.

She is a style icon.

او یک نماد سبک است.

She is a person who made a very big impact

او فردی است که

in the 1980s with her musical style.

در دهه 1980 با سبک موسیقی خود تأثیر بسیار زیادی گذاشت.

1980s.

دهه 1980

She had a big, big hit with a French song and as well

او موفقیت بزرگ و بزرگی با یک آهنگ فرانسوی داشت و

also she was

همچنین او را

discovered at studio 51,

در استودیو 51 کشف کردند،

the place where all the the famous and the rich and the glamorous,

جایی که همه افراد مشهور ، ثروتمند و پر زرق و برق،

they all hung out and that is where she was discovered today.

همه با هم بودند و امروز او را در آنجا کشف کردند.

Celeb rating her 76th birthday.

رتبه بندی مشهور به تولد 76 سالگی او.

I'll give you a clue.

من به شما یک سرنخ می دهم.

Slave to the rhythm.

برده ریتم.

Oh, right.

اوه، درست است.

Okay, to the rhythm.

خوب، به ریتم.

You. I can't remember the name.

شما اسمشو یادم نمیاد

I can see it. She was in a bond film, wasn't she?

من می توانم آن را ببینم. او در یک فیلم باند بود، اینطور نیست؟

She was the Living Daylights.

او Living Daylights بود.

It was it.

این بود. به

Don't tell me.

Oh, tell me. Well, I'm going to tell you.

من نگو

اوه به من بگو خوب، من می خواهم به شما بگویم.

I don't think anyone's going to.

من فکر نمی کنم کسی قرار باشد.

To sit and watch is trying to work this out.

نشستن و تماشا کردن تلاش برای حل این موضوع است.

Just look at the live chat.

فقط به چت زنده نگاه کنید.

Yeah.

Grace Jones.

آره

گریس جونز.

Oh, it's wondering how long it would take you to, to get that.

اوه، این تعجب است که چقدر طول می کشد تا آن را بدست آورید.

Thank you. Knit. Travel. Done. Thank you. Knit trim.

متشکرم. بافتنی. سفر کنید. انجام شد. متشکرم. تریم بافتنی.

Grace Jones is 76.

گریس جونز 76 ساله است.

And can I just say, she still looks incredible.

و فقط می توانم بگویم که او هنوز باورنکردنی به نظر می رسد.

She still looks great.

او هنوز هم عالی به نظر می رسد.

I've seen some recent pictures of Grace Jones and she still looks amazing.

من چند عکس اخیر از گریس جونز را دیده ام و او هنوز شگفت انگیز به نظر می رسد.

I think one of the one of her secrets, of course, is not

من فکر می کنم یکی از رازهای او، البته،

it's not putting on weight.

اضافه وزن نیست.

So she's always stay quite slim.

بنابراین او همیشه کاملاً لاغر است.

And I think she does.

و من فکر می کنم او انجام می دهد.

She does have quite a, an active health regime as well.

او یک رژیم سلامتی کاملاً فعال نیز دارد.

But there is a phrase and I'm going to use it.

اما یک عبارت وجود دارد و من از آن استفاده خواهم کرد.

It's not racist because I've got a black friend okay.

این نژادپرستانه نیست زیرا من یک دوست سیاه پوست دارم.

And she looks beautiful.

و او زیبا به نظر می رسد.

And she was jokes to me and says because she's got like,

و او با من شوخی می‌کرد و می‌گوید چون سنش بالاست،

you know, she's probably in her 50s and she looks, I would say in her 30s.

می‌دانید، احتمالاً 50 ساله است و به نظر می‌رسد در 30 سالگی است.

And she whenever

و او هر وقت

I say to her, oh, you look, you know, you look incredible for your age.

به او می‌گویم، اوه، نگاه می‌کنی، می‌دانی، نسبت به سنت باورنکردنی به نظر می‌رسی.

She always says to me, black doesn't crack,

او همیشه به من می‌گوید، مشکی ترک نمی‌خورد، به

meaning that black skin

این معنی که پوست سیاه نسبت

tends to stay looking a lot younger than white skin.

به پوست سفید بسیار جوان‌تر به نظر می‌رسد.

but that's the phrase she was uses to me.

اما این عبارتی است که او برای من به کار می برد.

And I'm fat. I've got black friends in Birmingham.

و من چاقم من دوستان سیاه پوستی در بیرمنگام دارم.

They would say the same thing as well.

آنها هم همین را می گفتند.

You. You are saying that quite a lot. No.

شما شما این را خیلی زیاد می گویید. نه.

Well, I

خوب، می‌دانی

you know, that's what they say that they like, you know.

، این چیزی است که آنها می‌گویند که دوست دارند، می‌دانی.

Good night everyone.

شب همگی بخیر

Good. But I'm looking for a phrase.

خوب اما من دنبال یک عبارت هستم.

Goodbye, everyone.

خداحافظ همه

That's not what's wrong with that.

ایرادش این نیست.

That's I don't know.

این را من نمی دانم. به

I'm not saying it anyway. It's a compliment.

هر حال نمی گویم. این یک تعارف است.

I think it would sound better coming from a black person.

فکر می‌کنم از یک سیاه پوست بهتر به نظر می‌رسد.

It's a company.

That's all I'm saying.

این یک شرکت است.

این تمام چیزی است که من می گویم.

But you are right. You are right.

اما حق با شماست. حق با شماست.

and I think Grace Jones

و من فکر می کنم که گریس جونز به

getting back onto the subject quickly, I think Grace Jones looks amazing.

سرعت به موضوع باز می گردد، من فکر می کنم گریس جونز شگفت انگیز به نظر می رسد.

If she had a big hit, a very big hit with a French song called.

اگر او یک موفقیت بزرگ داشت، یک موفقیت بسیار بزرگ با یک آهنگ فرانسوی به نام.

Oh, okay.

I was asking Steve, la vie en Rose Levy.

اوه، باشه

داشتم از استیو می‌پرسیدم، la vie en Rose Levy.

rose the most, shouting it just after I say

بیشتر از همه بلند شد، درست بعد از اینکه گفتم این کار را می‌کند، فریاد زدی، یعنی می‌دانی

it does it, does it mean you know what it was?

چه بود؟

I've noticed this with you.

من این را با شما متوجه شده ام.

Oh, la vie en rose.

اوه، لا وی ان رز.

It's a beautiful song as well.

آهنگ زیبایی هم هست

And I've got an album,

و من یک آلبوم دارم،

a Grace Jones album, and I play it, sometimes.

یک آلبوم گریس جونز، و گاهی اوقات آن را پخش می کنم . آیا

Is it? What is it, the best of Grace Jones?

این است؟ بهترین گریس جونز چیست؟

I think it probably is. Okay now.

فکر کنم احتمالا همینطوره باشه الان

I think it's the slave to the rhythm album. That's.

فکر می کنم برده آلبوم ریتم است . یعنی.

That's my favourite.

این مورد علاقه من است.

Grace Jones CD, by the way, is the best of Grace Jones

به هر حال سی دی گریس جونز بهترین سی دی تاویون رز گریس جونز است

Tavion Rose.

.

Yes. Yeah.

بله آره

and then he blocked somebody then by mistake. Mr.

و سپس به اشتباه کسی را مسدود کرد. آقای

Duncan please don't block anyone.

دانکن لطفا کسی را بلاک نکنید.

Hello Jemmy.

سلام جمی.

Jemmy says Malcolm X is celebrating his birthday today.

جیمی می گوید مالکوم ایکس امروز تولدش را جشن می گیرد.

Well he isn't actually celebrating it but it is a day

خوب او در واقع آن را جشن نمی گیرد، اما روزی است

when we mark his birthday as well.

که ما تولد او را نیز جشن می گیریم.

So there you go.

بنابراین شما بروید.

A lot of people celebrating their birthday.

بسیاری از مردم تولد خود را جشن می گیرند.

If it is your birthday, please let me know and say, Mr.

اگر روز تولد شماست، لطفا به من اطلاع دهید و بگویید، آقای

Duncan, it's my birthday.

دانکن، تولد من است.

Although it's not my birthday, it was Marsha's birthday

اگرچه تولد من نیست، اما

at some point this week.

در مقطعی از این هفته تولد مارشا بود.

Okay, because Vitus has said happy belated birthday.

باشه، چون ویتوس با تاخیر تولدت مبارک گفت.

Oh, that's good use of English.

اوه، این استفاده خوبی از انگلیسی است.

So when was your birth?

پس تولدت کی بود؟

When was it? Marsha? Helena. Miranda.

کی بود؟ مارشا؟ هلنا میراندا

Those, Podesta.

آن ها، پودستا.

When was it? Marsha? When was your birthday?

کی بود؟ مارشا؟ تولدت کی بود؟

we should know that, of course.

ما باید بدانیم، البته.

I'm sure Lois will know.

مطمئنم لوئیس خواهد فهمید.

but, happy birthday for you.

اما تولدت مبارک

It was Marsha's birthday this week.

این هفته تولد مارشا بود.

I think maybe we said happy birthday.

فکر کنم شاید گفتیم تولدت مبارک.

Maybe somebody said that, and he said, happy

شاید یکی این را گفته باشد، و او گفته است،

birthday last Saturday.

شنبه گذشته تولدت مبارک.

And we've probably forgotten.

و ما احتمالا فراموش کرده ایم.

but we weren't on last Saturday, so,

اما ما شنبه گذشته نبودیم، بنابراین

I meant, Sunday,

منظورم یکشنبه بود،

so I was even I was getting confused.

بنابراین من حتی داشتم گیج می شدم.

I'm getting confused. Where are we on last Saturday?

دارم گیج میشم شنبه گذشته کجا هستیم؟

I don't recall maybe Steve was on. Maybe you.

یادم نمی‌آید شاید استیو در آن حضور داشت. شاید شما.

You had a live stream, Steve.

استیو پخش زنده داشتی.

Maybe you're secretly live streaming

شاید تو مخفیانه

behind my back without me knowing.

پشت سر من پخش زنده می کنی بدون اینکه من بدانم.

It wouldn't surprise me at all.

اصلاً من را شگفت زده نمی کند.

So we have just around three weeks before we, going off to Italy.

بنابراین ما فقط سه هفته فرصت داریم تا به ایتالیا برویم.

We have a big Roman rendezvous.

ما یک قرار رومی بزرگ داریم.

That's what I've called it.

این چیزی است که من آن را نامیده ام.

By the way, Steve,

به هر حال، استیو،

the two hours. See you like that.

دو ساعت. اینطوری ببینمت

So last year, we had the Paris rendezvous.

بنابراین سال گذشته، قرار ملاقات پاریس را داشتیم.

This year we have the Roman rendezvous.

امسال میعادگاه رومی داریم.

Oh, I like that, Mr. Duncan.

اوه، من این را دوست دارم، آقای دانکن.

So I'm looking forward to seeing all of the old ruins

بنابراین من مشتاقانه منتظر دیدن همه خرابه های قدیمی

and also some of the historical sites as well.

و همچنین برخی از مکان های تاریخی هستم.

Just see, it was Wednesday.

فقط ببین، چهارشنبه بود. دارم

I'm being dangerous. Did you like that, Steve?

خطرناک میشم آیا آن را دوست داشتی، استیو؟

That was a joke then.

اون موقع شوخی بود

Yes, I got that.

بله، متوجه شدم.

Were you referring to the Pope?

منظور شما پاپ بود؟

That I was referring to?

که منظورم بود؟

Those who were meeting we.

کسانی که با ما ملاقات می کردند.

I was reading about Italy as well, about tourist sites.

در مورد ایتالیا نیز می خواندم، در مورد مکان های توریستی.

We've got to be, respectful on the way

ما باید در

that we dress to some of the tourist sites.

لباس پوشیدنمان به برخی از مکان های توریستی احترام بگذاریم.

Okay, well, I was going to wear my bikini.

خوب، خوب، من می خواستم بیکینی بپوشم.

Well, yeah, that may not be allowed.

خب، بله، ممکن است این اجازه داده نشود.

Okay, how about my backless thong?

باشه، بند بی پشتی من چطور؟

I think particularly maybe the Vatican.

من فکر می کنم به خصوص شاید واتیکان.

probably. You have to be careful what you wear. Well, of course.

احتمالا شما باید مراقب باشید که چه می پوشید. خوب، البته.

Well, I think that's that's the same in any any religious building.

خوب، من فکر می کنم که این در هر ساختمان مذهبی یکسان است.

I mean, even here, you can't really go into a church just

منظورم این است که، حتی در اینجا، شما نمی‌توانید به کلیسا بروید، فقط

just just wearing a G-string

فقط با پوشیدن یک بند G

with your budgie

و

holder sticking out, so, so so you couldn't do that.

نگهدارنده طوطی‌تان بیرون زده، بنابراین، بنابراین نمی‌توانید این کار را انجام دهید.

But I know what you mean. We will have to be respectful.

اما می دانم منظور شما چیست. ما باید احترام بگذاریم.

And a lot of people, you know, one of the annoying things that tourists do.

و بسیاری از مردم، می دانید، یکی از کارهای آزاردهنده ای است که گردشگران انجام می دهند.

And I remember a couple of years ago there, there was a, an article

و یادم می آید چند سال پیش در آنجا مقاله ای

about Chinese tourists.

درباره گردشگران چینی وجود داشت.

When they go to other countries, they don't respect

وقتی به کشورهای دیگر می روند به

their historic monuments.

آثار تاریخی آنها احترام نمی گذارند.

They will climb all over them and take pictures.

آنها از همه آنها بالا می روند و عکس می گیرند.

And in Italy it is forbidden.

و در ایتالیا ممنوع است.

So that's one of the other things as well.

پس این هم یکی از چیزهای دیگر است.

You have to be very careful.

شما باید خیلی مراقب باشید.

You can't climb up any of the monuments or statues or anything.

شما نمی توانید از هیچ یک از بناها یا مجسمه ها یا هر چیز دیگری بالا بروید.

Damn. I was thinking of doing that.

لعنتی داشتم فکر میکردم اینکارو بکنم

I thought there's a monument.

فکر کردم یک بنای تاریخی وجود دارد.

whatever it is, I was going to climb up some of the columns in the Colosseum.

هر چه که باشد، قرار بود از برخی از ستون‌های کولوسئوم بالا بروم.

So I can't do that, then. Is that what you're saying?

پس من نمی توانم این کار را انجام دهم. این چیزی است که شما می گویید؟

Please don't do that.

لطفا این کار را نکنید.

Okay, definitely don't do that.

خوب، قطعا این کار را نکنید.

And I will not be wearing my bikini in the Vatican.

و من بیکینی خود را در واتیکان نخواهم پوشید.

Apparently. So we will be respectful.

ظاهرا بنابراین ما محترم خواهیم بود.

Of course we were with joking, but we, of course,

البته ما با شوخی بودیم، اما، البته،

would be, very respectful.

بسیار محترمانه رفتار می‌کردیم.

Cristina.

کریستینا

Cristina, Steve Cristina has a birthday on the 29th of May,

کریستینا، استیو کریستینا در 29 ماه مه تولد دارد،

so that is coming up.

بنابراین در راه است.

I don't think we are on on the 29.

من فکر نمی کنم که ما در 29 باشیم.

Oh, well, let me just check.

اوه، خوب، اجازه دهید فقط بررسی کنم.

That is Wednesday.

یعنی چهارشنبه.

So your birthday is actually on Wednesday the 29th.

بنابراین تولد شما در واقع چهارشنبه 29 ام است.

So I suppose we can say happy birthday next week as your birthday approaches.

بنابراین من فکر می کنم که می توانیم با نزدیک شدن به تولد شما، هفته آینده تولدتان را تبریک بگوییم.

Cristina as well.

کریستینا هم همینطور

Hello.

Also to Alessandra is here as well. Yes.

سلام.

همچنین به الساندرا نیز اینجاست. بله

Sometimes it happens to monuments.

گاهی برای بناهای تاریخی این اتفاق می افتد.

Well, I hate it. Now.

خب من ازش متنفرم در حال حاضر.

If you've ever been to travail the square,

اگر تا به حال به این میدان رفته باشید،

you will know there are some large lions.

می‌دانید که چند شیر بزرگ وجود دارد.

Lions, big stone lions and lots of people.

شیرها، شیرهای سنگی بزرگ و افراد زیادی. از

Climb up onto the lions and they have their pictures taken.

شیرها بالا بروید و از آنها عکس بگیرید.

And I really don't like that.

و من واقعاً این را دوست ندارم. به

I think it's very, very disrespectful and you should not do it.

نظر من این خیلی خیلی بی احترامی است و نباید این کار را انجام دهید.

Cristina and Beatrice are very keen to, to

کریستینا و بئاتریس بسیار مشتاق هستند که

to make sure we've got a well organised trip when we go to Rome.

مطمئن شوند وقتی به رم می‌رویم، یک سفر خوب سازماندهی شده داشته باشیم.

And, we've had various texts,

و، ما متن های مختلفی داشتیم،

and Beatrice sent me one, last night, a very long text.

و بئاتریس دیشب برای من یک متن فرستاد، یک متن بسیار طولانی.

I haven't read it yet because I was going to bed.

من هنوز نخواندمش چون داشتم میخوابیدم.

I went, I've got time, I will read it.

رفتم وقت دارم میخونمش

But yet you are right. We do need to plan.

اما با این حال حق با شماست. ما نیاز به برنامه ریزی داریم

We can get this, one ticket

ما می توانیم این را تهیه کنیم، بلیطی

that gets you entry to to everywhere.

که شما را به همه جا وارد می کند.

but you still got to, plan the time. Yes.

اما هنوز باید، زمان را برنامه ریزی کنید . بله

And what we've got to take into account

و چیزی که ما باید به آن توجه کنیم این است که

of is different people are arriving at different dates.

افراد مختلف در تاریخ های مختلف وارد می شوند. باشه

Okay. So we, we we've got to sort of

بنابراین ما، ما باید به

anyway, we'll do that between the group.

هر حال، این کار را بین گروه انجام خواهیم داد.

We'll do that between us. Yes. Yes.

ما این کار را بین خودمان انجام خواهیم داد. بله بله

I don't think we need to do it right now.

فکر نمی‌کنم فعلاً نیازی به این کار داشته باشیم .

Vatican Colosseum. Definitely.

کولوسئوم واتیکان قطعا.

Absolutely definite.

کاملا قطعی است.

Yes, I am up for the Colosseum because I'm looking forward

بله، من برای کولوسئوم آماده هستم زیرا مشتاقانه منتظر

to having having a fight with one of the lions.

مبارزه با یکی از شیرها هستم.

That's right, the tourists. You can.

درست است، گردشگران. شما می توانید. در

You can actually have a virtual fight with a lion.

واقع می توانید با یک شیر دعوای مجازی داشته باشید.

They will.

آنها خواهند شد. آیا

Can you release it like a hologram and you can fight it,

می توانید آن را مانند یک هولوگرام آزاد کنید و می توانید با آن مبارزه کنید،

right.

So yeah,

درست است.

بنابراین بله،

we would definitely

be going to the Colosseum and definitely be going to the Vatican.

ما قطعا

به کولوسئوم و قطعا به واتیکان خواهیم رفت.

so what we'd like to do overseas and go

بنابراین کاری که ما دوست داریم در خارج از کشور انجام دهیم و

round with, some of you beautiful Italian people, you know,

با آن برویم، برخی از شما مردم زیبای ایتالیایی، می دانید،

the Colosseum is actually its proper term is amphitheatre.

کولوسئوم در واقع اصطلاح مناسب آن آمفی تئاتر است.

It is a type of amphitheatre.

این یک نوع آمفی تئاتر است.

So it's right around the sides with a central part.

بنابراین درست در اطراف دو طرف با یک قسمت مرکزی است.

And apparently some people believe it used to be flooded

و ظاهراً عده‌ای معتقدند که قبلاً سیل بوده است

and they used to have little naval displays with ships and things

و قبلاً نمایش‌های نیروی دریایی کمی با کشتی‌ها و چیزهایی

in the middle, although some people say that that that was impossible.

در وسط داشتند، اگرچه برخی می‌گویند که این غیرممکن بود.

It couldn't have happened.

نمی توانست اتفاق بیفتد.

But apparently

the middle of the Colosseum, which is what it's more formally known

اما ظاهراً

وسط کولوسئوم، همان چیزی است که به طور رسمی به آن معروف است،

as, by the way, it's named after the Colossus.

اتفاقاً از نام کولوسوس نامگذاری شده است.

The Colossus?

کلوسوس؟

You know Nero, you know Nero, don't you?

شما نرو را می شناسید، نرو را می شناسید، نه؟

Nero? What?

نرو؟ چی؟

You mean that that those coffee you places. You mean

منظورت اینه که اون قهوه هایی که میذاری. یعنی

not Nero's?

نرون نیست؟

Oh, right. Okay.

اوه، درست است. باشه

Nero. Well, they're they're his coffee shop. Somebody.

نرون. خوب، آنها کافی شاپ او هستند . کسی.

He had a big statue built, and it was called the Colossus.

او مجسمه بزرگی ساخته بود که به آن کلوسوس می گفتند.

And eventually it when it was, I think it was moved a couple of times,

و در نهایت زمانی که بود، فکر می‌کنم چند بار جابه‌جا شد،

and it was actually right next to the amphitheatre,

و در واقع درست در کنار آمفی‌تئاتر بود،

which then became known as the Colosseum

که پس از آن به کولوسئوم معروف شد،

because it was next to the Colossus, which was no point in you going now, Mr.

زیرا در کنار کولوسوس بود، که دیگر فایده‌ای برای رفتن شما نداشت. آقای

Duncan.

You know all about it.

دانکن

شما همه چیز را در مورد آن می دانید.

Well, I can still go there.

خوب، من هنوز هم می توانم به آنجا بروم.

Knowledge doesn't mean you can't walk out of the house.

دانش به این معنی نیست که نمی توانید از خانه بیرون بروید.

Maybe you you you want a job as a tourist guide? Yes.

شاید شما می خواهید شغلی به عنوان راهنمای گردشگری داشته باشید؟ بله

Well, that's all I know.

خوب، این تنها چیزی است که من می دانم.

So the tour would be very short.

بنابراین تور بسیار کوتاه خواهد بود.

We're definitely going to get the pass.

قطعا پاس را می گیریم.

Christina.

کریستینا

I'm just going to check with

من فقط می خواهم با

the people that organised our holiday first.

افرادی که تعطیلات ما را ترتیب داده اند، بررسی کنم.

But there's different.

اما فرق داره

There's lots of different passes.

تعداد زیادی پاس مختلف وجود دارد.

There's all different prices. Steve.

همه قیمت های مختلف وجود دارد استیو

Steve, this

استیو، این

is something we can talk about away from the live stream, but we can't talk.

چیزی است که می‌توانیم دور از پخش زنده درباره آن صحبت کنیم، اما نمی‌توانیم صحبت کنیم.

I suppose you could talk.

فکر می کنم می تونی حرف بزنی

Maybe we could share what we can say next.

شاید بتوانیم آنچه را که در ادامه می توانیم بگوییم به اشتراک بگذاریم .

Francesc.

فرانسیس باشه

Okay. Steve.

استیو

Steve, I think it would be easier than texting.

استیو، فکر می‌کنم راحت‌تر از ارسال پیامک باشد.

Talking would be easier than texting.

صحبت کردن راحت تر از پیامک است.

Perhaps we can do like videos.

شاید بتوانیم ویدیوها را دوست داشته باشیم.

There's 70 people who there's about 65 people who aren't coming,

70 نفر هستند که حدود 65 نفر دیگر نمی آیند و

who are just waiting for the English.

فقط منتظر انگلیسی ها هستند.

You think they'd be very interested to see what happens?

شما فکر می کنید آنها بسیار علاقه مند هستند که ببینند چه اتفاقی می افتد؟

I would think whatever happened to the big statue,

من فکر می کنم هر اتفاقی برای مجسمه بزرگ بیفتد،

because apparently it vanished and it was moved to a different place,

زیرا ظاهراً ناپدید شده و به مکان دیگری منتقل شده است،

a different part of the part of, Rome

قسمت دیگری از آن، رم

that's we stole it and it's in the British Museum.

که ما آن را دزدیدیم و در موزه بریتانیا است.

And then it vanished.

و سپس ناپدید شد.

So a lot of people believe, because they've had lots

بنابراین بسیاری از مردم معتقدند، زیرا آنها

of earthquakes over time.

در طول زمان زلزله های زیادی داشته اند.

And apparently that's one of the reasons why the Colosseum,

و ظاهراً این یکی از دلایلی است که کولوسئوم،

most of it is missing.

بیشتر آن گم شده است.

So the outer wall, the outside wall of the Colosseum is actually missing.

بنابراین دیوار بیرونی، دیوار بیرونی کولوسئوم در واقع گم شده است.

Most of it.

بیشتر آن.

So the wall you can see is actually the inner wall.

بنابراین دیواری که می توانید ببینید در واقع دیوار داخلی است.

The inside of that is very interesting for the 65 people who aren't going, Mr.

داخل آن برای 65 نفری که نمی‌روند بسیار جالب است، آقای

Duncan, but this is general knowledge.

دانکن، اما این یک دانش عمومی است.

This is just general knowledge.

این فقط دانش عمومی است.

So I'm really excited to see that have a walk around.

بنابراین من واقعا هیجان زده هستم که می بینم که در اطراف قدم می زنم.

And also of course, we will be going to the the,

و همچنین البته، ما به

the Vatican or as near as possible

واتیکان یا در نزدیکترین فاصله ممکن

that we can get to it.

که بتوانیم به آن برسیم خواهیم رفت.

I'm looking forward to having a look at the beautiful Sistine Chapel

من مشتاقانه منتظر دیدن کلیسای سیستین زیبا

and all of the beautiful paintings.

و تمام نقاشی های زیبا هستم.

Yes, Christina, that's what we're going to do.

بله، کریستینا، این کاری است که ما می خواهیم انجام دهیم.

We're going to we're going to organise, a chat. Yes.

ما می‌رویم، می‌خواهیم سازماندهی کنیم، یک گپ. بله باشه ساعت

Okay.

It is 3:30, Steve.

3:30 است، استیو.

We only have half an hour left of this extravaganza

فقط نیم ساعت دیگر از این حیرت آور آموزش

of English teaching and general conversation.

زبان انگلیسی و مکالمه عمومی باقی مانده است.

I, Pedro.

من، پدرو

Today we are looking at

امروز ما به

confusing words.

کلمات گیج کننده نگاه می کنیم.

So this is where we were putting.

بنابراین این جایی است که ما قرار داده بودیم.

We are now putting our own English ability to the test.

ما اکنون در حال آزمایش توانایی زبان انگلیسی خود هستیم .

Mr.. Steve, are you ready?

آقای استیو، آماده ای؟

So here we go.

بنابراین ما اینجا هستیم.

Confusing English words English words that exist in English

کلمات انگلیسی گیج کننده کلمات انگلیسی موجود در انگلیسی

that may or may not be confusing for some people.

که ممکن است برای برخی افراد گیج کننده باشد یا نباشد .

They are, and for others they are not.

هستند و برای دیگران نیستند.

The first one is

اولی

oh oh, I think these are good.

اوه اوه، به نظر من اینها خوب هستند.

I like these two words, often

من این دو کلمه را دوست دارم،

confused words.

کلماتی که اغلب اشتباه گرفته می شوند.

Words that are confused with each other.

کلماتی که با هم اشتباه گرفته می شوند.

Even native English speakers will often confuse these two words.

حتی انگلیسی زبانان بومی اغلب این دو کلمه را اشتباه می گیرند.

The words are lend and borrow,

کلمات قرض و قرض،

lend, borrow to lend.

قرض، قرض به قرض دادن است.

What would you say, Mr.

چه می گویید آقای

Steve? To lend something is to what?

استیو؟ قرض دادن چیزی به چیست؟

Yes, to give something to somebody like money.

بله، برای دادن چیزی به کسی مانند پول.

I'll lend you £100.

100 پوند به شما قرض می دهم.

And it means that you're giving somebody £100

و این بدان معناست که شما به کسی 100 پوند می دهید

with the anticipation that you will get it back. Yes.

با این پیش بینی که آن را پس خواهید گرفت. بله

At some point.

در یک نقطه.

Well, mean bank lend you money and charges you interest

خوب، یعنی بانک به شما پول می دهد و از شما بهره می گیرد،

because that's how they make money.

زیرا آنها از این طریق پول در می آورند.

Yes. Well, lend is always temporary.

بله خوب، قرض دادن همیشه موقتی است.

You never give something away.

شما هرگز چیزی را از دست نمی دهید.

you never lend something as a permanent thing.

شما هرگز چیزی را به عنوان یک چیز دائمی قرض نمی دهید. به طوری که

So that that is always the understanding that lending is something

همیشه این درک وجود دارد که وام دادن چیزی است که

you are giving to someone, but only for a certain amount of time

شما به کسی می دهید، اما فقط برای مدت معینی

or with certain conditions attached.

یا با شرایط خاص.

And that's right, Steve. Money.

و درست است، استیو. پول

I could give you £100.

میتونم 100 پوند بهت بدم

Or I could lend you £100.

یا می توانم 100 پوند به شما قرض بدهم.

The difference being you are.

تفاوت در این است که شما هستید

If you lend somebody some money or something, you might.

اگر به کسی مقداری پول یا چیزی قرض بدهید، ممکن است.

You're expecting to get it back.

انتظار دارید آن را پس بگیرید.

I'll lend you my lawnmower.

من ماشین چمن زنی ام را به تو قرض می دهم.

I'll lend you my garden.

باغم را به تو قرض می دهم

She is,

او هست،

And you are

expecting them back at some point? Yes.

و شما

منتظر بازگشت آنها هستید؟ بله

Friends.

دوستان

Friends.

دوستان

Romans, countrymen, lend me your ears.

رومی ها، هموطنان، گوش های خود را به من قرض دهید.

But I promise you can have them back later.

اما من قول می دهم می توانید آنها را بعداً برگردانید.

And then we.

و سپس ما.

Of course thing we have borrow.

البته چیزی که ما قرض داریم.

Borrow is the opposite.

قرض گرفتن برعکس است.

So think of taking something from a person.

پس به فکر گرفتن چیزی از یک شخص باشید.

So I give you something for a short time.

بنابراین برای مدت کوتاهی چیزی به شما می دهم . البته

Borrow, of course, is receiving something

قرض گرفتن، دریافت چیزی

or taking something for a certain amount of time again.

یا گرفتن چیزی برای مدت معینی دوباره است.

So you might say that lend is the active form

بنابراین ممکن است بگویید قرض دادن شکل فعال

and borrow is the passive form.

و قرض گرفتن شکل منفعل است.

So you lend something,

بنابراین شما چیزی قرض می دهید،

you borrow something.

چیزی قرض می گیرید.

But both of those things are temporary.

اما هر دوی این موارد موقتی هستند.

They are for a certain amount of time or with certain conditions.

آنها برای مدت معینی یا با شرایط خاصی هستند.

You could say if you, you could say, can I, can I

شما می توانید بگویید اگر شما، می توانید بگویید، آیا می توانم، آیا می توانم

my lawnmowers boat broken.

قایق چمن زن من شکسته شود.

Can I borrow your lawnmower, please?

آیا می توانم ماشین چمن زنی شما را قرض بگیرم، لطفا؟

And the reply might be, yes, I'll lend it to you. Yes.

و پاسخ ممکن است این باشد، بله، آن را به شما قرض می دهم. بله

But it's amazing how

اما شگفت انگیز است که

many people say, can you borrow me your pen?

چند نفر می گویند، آیا می توانی قلمت را به من قرض بدهی؟

They do, they do.

انجام می دهند، انجام می دهند.

I always makes me wince.

من همیشه باعث می‌شوم که اخم کنم.

You if you wince.

شما اگر خفه شوید.

Oof! Yeah.

اوف آره

Yo, yo, yo, you're not happy.

یو، یو، یو، تو خوشحال نیستی.

So we're not just talking about people learning English.

بنابراین ما فقط در مورد افرادی که انگلیسی یاد می گیرند صحبت نمی کنیم.

We're also talking about people who speak English is their first language.

ما همچنین در مورد افرادی صحبت می کنیم که انگلیسی زبان اصلی آنهاست.

They will often also get these particular things wrong.

آنها اغلب این موارد خاص را نیز اشتباه می کنند.

So here's another one. Steve, you'll like this one.

پس اینم یکی دیگه استیو، این یکی را دوست خواهی داشت.

I know you will like this one.

من می دانم که شما این یکی را دوست خواهید داشت.

We have eligible and eligible. Yes.

واجد شرایط و واجد شرایط داریم. بله

Eligible and eligible.

واجد شرایط و واجد شرایط.

Those two words are different in many ways.

این دو کلمه از بسیاری جهات متفاوت هستند.

In fact, you might say that they are completely different.

در واقع، ممکن است بگویید که آنها کاملاً متفاوت هستند.

Yeah, they are not related at all.

آره اصلا ربطی به هم ندارن

But people often mispronounce these words

اما مردم اغلب این کلمات را اشتباه تلفظ می کنند

are particularly eligible.

به ویژه واجد شرایط هستند.

If you are eligible for something, it means that you are entitled

اگر برای چیزی واجد شرایط هستید، به این معنی است که

to get something hmhm based on a number of criteria.

بر اساس تعدادی از معیارها حق دریافت چیزی hmhm را دارید.

It could be age or something like that.

ممکن است سن یا چیزی شبیه آن باشد.

are you eligible for a bus pass?

آیا شما واجد شرایط کارت اتوبوس هستید؟

you only become eligible

شما تنها زمانی واجد شرایط دریافت کارت

for a free bus pass in the UK once you pass the age of 60.

اتوبوس رایگان در انگلستان می شوید که سن 60 سالگی را بگذرانید.

So we can say that you qualify for that thing.

بنابراین می توانیم بگوییم که شما واجد شرایط این کار هستید.

You qualify, you're eligible to get something.

شما واجد شرایط هستید، واجد شرایط دریافت چیزی هستید.

You qualify for it based on a number of criteria.

شما بر اساس تعدادی از معیارها واجد شرایط آن هستید.

It could be age or health conditions or something like that.

این می تواند سن یا شرایط سلامتی یا چیزی شبیه به آن باشد.

but a lot of people get that word

اما بسیاری از مردم این کلمه را

confused and say that they are eligible.

گیج می کنند و می گویند که واجد شرایط هستند.

Yes, they mispronounce it.

بله اشتباه تلفظ می کنند.

and they should be saying eligible.

و آنها باید بگویند واجد شرایط هستند.

So if you are entitled to something or you qualify for something,

بنابراین اگر شما مستحق چیزی هستید یا برای چیزی واجد شرایط هستید،

maybe something that you will now be able to receive,

شاید چیزی که اکنون بتوانید دریافت کنید،

you are eligible, like a flu vaccine,

واجد شرایط هستید، مانند واکسن آنفولانزا،

if if something is illegible,

اگر چیزی ناخوانا باشد، به این

it means it is unclear.

معنی است که نامشخص است.

You can't make that thing out.

شما نمی توانید آن چیز را تشخیص دهید.

It is unclear. You can't read that thing.

نامشخص است. شما نمی توانید آن چیز را بخوانید.

It is illegible.

ناخوانا است.

It can't be seen. It can't be read.

دیده نمی شود. نمی توان آن را خواند.

Maybe you write something down on a piece of paper

ممکن است چیزی را روی یک تکه کاغذ بنویسید

and then the paper gets wet.

و سپس کاغذ خیس شود.

And now, oh, I don't know what it says it is illegible.

و حالا، اوه، نمی دانم چه می گوید که ناخوانا است.

I can't I can't read it.

نمیتونم نمیتونم بخونمش

You're writing is illegible.

مینویسی ناخوانا

it means often they say a doctor's writing is illegible.

این بدان معنی است که اغلب آنها می گویند که نوشته یک پزشک ناخوانا است.

Yes. It's so difficult to read.

بله خوندنش خیلی سخته

It's illegible.

ناخوانا است در

whereas eligible, for example.

حالی که برای مثال واجد شرایط هستند.

What people often say is, for example, if you reach a certain age,

آنچه مردم اغلب می گویند این است که، برای مثال، اگر به سن خاصی برسید،

you might be eligible for a flu vaccine

ممکن است در بسیاری از کشورها واجد شرایط واکسن آنفولانزا باشید

in in lots of countries that is the case.

.

But often people will say that they are eligible when they mean eligible.

اما اغلب مردم زمانی که منظورشان واجد شرایط است، می گویند که واجد شرایط هستند.

of course we can also have another thing.

البته ما می توانیم چیز دیگری نیز داشته باشیم.

If a young man, if a young man is

اگر یک مرد جوان، اگر یک مرد جوان

is handsome and maybe he has a good job and maybe he

خوش تیپ باشد و شاید شغل خوبی داشته باشد و شاید هم به

he he's looking for someone, maybe a partner, you can say that

دنبال کسی باشد، شاید هم شریک زندگی، می توان گفت که

that man is an eligible bachelor,

آن مرد یک لیسانس واجد شرایط است

or he is someone who who is their,

یا فردی است که آنها،

And if a lady would like to,

و اگر خانمی مایل است،

to take him out for a meal or to a party

او را برای صرف غذا یا مهمانی

or for a weekend in Milan,

یا تعطیلات آخر هفته در میلان بیرون ببرند،

and then, yes, he is

و سپس، بله، او

eligible.

واجد شرایط است.

An eligible, he's eligible.

واجد شرایط، او واجد شرایط است.

That means that he he fits a number of criteria that women would like.

این بدان معناست که او با تعدادی از معیارهایی که زنان دوست دارند مطابقت دارد.

it could be

ممکن است

he's young, he's handsome.

او جوان باشد، او خوش تیپ است.

He's got a good job. Yeah,

او کار خوبی دارد. آره

his personality is right.

شخصیتش درسته

It just means there are, as we said before you, a number of criteria

این فقط به این معنی است که، همانطور که قبل از شما گفتیم، تعدادی معیار وجود دارد که

make you eligible for something or entitled to something.

شما را واجد شرایط کاری می کند یا حق دریافت چیزی را دارید.

And in the case of an eligible bachelor, it means that

و در مورد یک لیسانس واجد شرایط، به این معنی است که

they have a number of qualities that women would like.

آنها یک سری ویژگی هایی دارند که زنان دوست دارند.

he's another one.

او یکی دیگر است

Still got to move on because we're running out of time.

هنوز باید ادامه دهیم زیرا زمان ما در حال اتمام است.

Pedro says that I'm an eligible guy.

پدرو می گوید که من یک پسر واجد شرایط هستم.

You're right about that.

در مورد آن حق با شماست.

But unfortunately, I've taken.

ولی متاسفانه گرفته ام

Hence the ring.

از این رو حلقه.

But I'm always up for a little bit on the side, so.

اما من همیشه برای کمی در کنار هستم، بنابراین. باشه

Okay. You know, that's that's what I've heard.

می دانید، این چیزی است که من شنیده ام.

You went.

تو رفتی در

By the way, Pedro, you are welcome to him.

ضمن پدرو بهش خوش اومدی.

You are welcome.

شما خوش آمدید. یکی

Here's another wants 202 more.

دیگر 202 دستگاه دیگر می خواهد.

Steve. Now, these are brilliant ones.

استیو حالا اینها درخشان هستند.

I like these very common words that are often confused.

من این کلمات بسیار رایج را که اغلب اشتباه گرفته می شوند، دوست دارم.

Or maybe they cause confusion,

یا شاید آنها باعث سردرگمی،

effect and effect.

اثر و اثر می شوند.

Affect and effect.

تأثیر و تأثیر.

So when we talk about the word effect,

بنابراین وقتی از کلمه اثر صحبت می کنیم، می

we are saying that

گوییم که

something is causing another thing to happen.

چیزی باعث اتفاق دیگری می شود.

The you affect something to affect a certain thing.

شما بر چیزی تأثیر می گذارید تا روی یک چیز خاص تأثیر بگذارید.

So maybe I have have some sort of influence over something else.

بنابراین شاید من به نوعی بر چیز دیگری تأثیر داشته باشم.

So I affect something else.

بنابراین من روی چیز دیگری تأثیر می گذارم.

Maybe Mr.

شاید

Steve appearing on my live stream will affect the number of people

حضور آقای استیو در پخش زنده من بر تعداد افرادی که تماشا می کنند تأثیر بگذارد

watching, because then it goes up, you see, or down it goes up when Mr.

، زیرا بعد از آن بالا می رود، می بینید، یا زمانی که آقای

Steve is here because everyone's waiting for him.

استیو اینجا است بالا می رود زیرا همه منتظر او هستند.

So effect and then we have effect.

بنابراین اثر و سپس ما اثر.

Well effect is of course the result.

خوب اثر البته نتیجه است.

So the effect is the result.

بنابراین اثر نتیجه است.

What do you think, Steve. Yes.

نظرت چیه استیو بله

if you affect something.

اگر چیزی را تحت تأثیر قرار دهید

Yes. The the how does the the sun affect your skin?

بله چگونه نور خورشید بر پوست شما تأثیر می گذارد؟

There's the sun

خورشید

on your skin.

روی پوستت هست

How does it affect you?

چه تاثیری روی شما می گذارد؟

It causes skin burn. Yes.

باعث سوختگی پوست می شود. بله

So the burning on your skin is the effect is the effect that is the result.

بنابراین سوزش روی پوست شما اثری است که نتیجه آن است.

So affect and effect.

بنابراین تأثیر و تأثیر می گذارد.

The sun is shining that that will affect you.

خورشید می درخشد که شما را تحت تأثیر قرار می دهد.

The effect that is sunburn.

اثری که آفتاب سوختگی است.

That will be the effect of putting weedkiller on my lawn.

این اثر گذاشتن علف کش روی چمن من خواهد بود.

What would be the effect?

چه تاثیری خواهد داشت؟

Well, it would kill the grass off.

خوب، علف ها را از بین می برد. این

is how you would use that.

است که چگونه از آن استفاده می کنید.

That's just that doesn't sound like a good result effect.

این فقط یک اثر نتیجه خوب به نظر نمی رسد.

If if something is effective, that means that it works very well.

اگر چیزی موثر باشد، به این معنی است که بسیار خوب کار می کند.

so, you might have,

بنابراین، ممکن است

a drug that is very effective.

دارویی داشته باشید که بسیار مؤثر است.

It means it works very well.

یعنی خیلی خوب کار میکنه

so we say something is effective.

بنابراین ما می گوییم چیزی موثر است.

It means it works. It is almost.

یعنی کار میکنه تقریبا هست.

I would say it it is guarantee that it will have

من می گویم این تضمینی است که

a positive effect, you see.

تأثیر مثبت خواهد داشت، ببینید.

Which is the result?

نتیجه کدام است؟

Another one. Steve.

یکی دیگه استیو

Oh, here's a good one.

اوه، اینجا یکی خوب است.

Again, most of these words we can probably describe as being active

باز هم، بیشتر این کلمات را احتمالاً می‌توانیم به‌عنوان فعال

and passive in the way that one thing is

و منفعل توصیف کنیم، به این صورت که یک چیز به

going that way and the other is going that way.

آن سمت می‌رود و دیگری به آن سمت می‌رود.

And this is a good example.

و این یک مثال خوب است.

Emigrate and immigrate.

مهاجرت کنید و مهاجرت کنید.

Now, I know maybe you're thinking the same thing that immigrate.

حالا، می دانم شاید شما هم به همان چیزی فکر می کنید که مهاجرت می کنید. آیا

Does it sound like a real word?

شبیه یک کلمه واقعی به نظر می رسد؟

But it is. It is.

اما هست. هست.

So to emigrate means to to go from

پس هجرت یعنی رفتن از

where you are living.

جایی که در آن زندگی می کنید.

You leave your home,

شما خانه خود را ترک می کنید،

you leave your country and go somewhere else.

کشور خود را ترک می کنید و به جای دیگری می روید.

You emigrate.

مهاجرت میکنی

I tell you what's popular, Steve, a lot of people over

من به شما می‌گویم چه چیزی محبوب است، استیو، بسیاری از مردم در طول

the years have emigrated to New Zealand

سال‌ها به نیوزیلند

and Australia, a very popular place where lots of people want to live.

و استرالیا مهاجرت کرده‌اند، مکان بسیار محبوبی که افراد زیادی می‌خواهند در آن زندگی کنند.

Lots of doctors in the UK,

بسیاری از پزشکان در بریتانیا

emigrating to Australia and New Zealand because they get paid a lot more.

به استرالیا و نیوزلند مهاجرت می کنند زیرا دستمزد بسیار بیشتری دریافت می کنند.

Oh, and the working conditions are better.

اوه، و شرایط کار بهتر است.

is what I read recently.

چیزی است که اخیرا خوانده ام

Very nice.

خیلی خوبه

yes.

بله

And then we have we have the opposite.

و سپس ما باید برعکس.

Immigrate.

مهاجرت کنید.

Immigrate, of course, is to come in to a country

البته مهاجرت به این معناست که به کشوری وارد شوید که

you come in to a place, you are travelling

به یک مکان وارد شده اید،

from one place, and you are coming to that place.

از یک مکان سفر می کنید و به آن مکان می آیید.

So we we have emigration and emigration.

پس ما هجرت و هجرت داریم.

So one is going that way and the other is coming this way.

پس یکی آن طرف می رود و دیگری این طرف می آید.

So when you explain it like that, it's it's quite simple really.

بنابراین وقتی آن را اینطور توضیح می دهید، واقعاً بسیار ساده است.

Immigration is people coming into the country.

مهاجرت افرادی است که وارد کشور می شوند.

And there's a lot of talk about illegal immigration at the moment.

و در حال حاضر صحبت های زیادی در مورد مهاجرت غیرقانونی وجود دارد. وجود

Is there.

دارد.

Not on the news from a lot of countries in Europe being

خبری از بسیاری از کشورهای اروپایی که تحت

affected by immigration.

تأثیر مهاجرت قرار گرفته اند نیست.

But we won't go into the, into that.

اما ما وارد این موضوع نمی شویم.

But yes.

اما بله.

By the way, can I say hello to,

ضمناً می توانم به

a new person that I haven't seen before?

شخص جدیدی که قبلاً ندیده ام سلام کنم؟

see Hank? Yes.

هنک را می بینید؟ بله

serve coffee or Sevgi?

قهوه سرو کنیم یا سوگی؟ می

I know I'm not pronounce your name correctly, but I want to say hi.

دانم که اسم شما را درست تلفظ نمی کنم ، اما می خواهم سلام کنم.

You said hi, so I'm saying hi back to you.

شما سلام کردید، پس من به شما سلام می کنم.

Welcome.

خوش آمدید.

As a little orange, I think it might be summit some.

به عنوان کمی نارنجی، فکر می کنم ممکن است قله باشد.

It might be Shanghai or Shanghai.

ممکن است شانگهای یا شانگهای باشد.

Shanghai? Yes.

شانگهای؟ بله

That's every savvy Shanghai. Yeah.

این همه شانگهای باهوش است. آره

Hello and welcome.

سلام و خوش آمدید.

I hope you are enjoying today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید .

Palmira.

پالمیرا.

Yes, I was asked a question.

بله سوالی از من پرسیده شد.

If I've so seen on a building the word to let.

اگر من تا به حال در یک ساختمان کلمه به اجازه دیده می شود.

What does that mean? It just means yes.

این به چه معناست؟ فقط به این معنی است که بله.

You are right.

حق با شماست.

It means that that building is.

یعنی آن ساختمان است.

Is you can rent it.

آیا می توانید آن را اجاره کنید.

Yes, you can rent that building.

بله، شما می توانید آن ساختمان را اجاره کنید. در

It is available.

دسترس است. برای

It is available to be rented.

اجاره موجود است.

Normally used for, commercial property.

معمولاً برای ملک تجاری استفاده می شود. به

normally if it's somewhere for someone to live in,

طور معمول اگر جایی برای زندگی شخصی باشد،

you normally say it's for rent.

معمولاً می گویید که برای اجاره است.

Yes. Normally to let offices

بله به طور معمول به دفاتر

for offices usually used for that.

برای دفاتر اجازه می دهد که معمولا برای آن استفاده می شود.

Offices, factories, business premises, shops even

دفاتر، کارخانه‌ها، محل‌های تجاری، مغازه‌ها حتی

is when you would use to let in the you.

زمانی است که می‌توانید از آن استفاده کنید تا وارد خود شوید.

You often see it on big signs outside a big building.

شما اغلب آن را بر روی تابلوهای بزرگ خارج از یک ساختمان بزرگ می بینید.

Yeah.

آره

for commercial purposes usually.

معمولا برای مقاصد تجاری

Here we go, Steve.

ما به اینجا می رویم، استیو.

Another one.

Oh, now, this is one a lot of people get confused with.

یکی دیگه

اوه، اکنون، این یکی از مواردی است که بسیاری از مردم با آن گیج می شوند.

Once again, very different words that look as if they might be connected.

یک بار دیگر، کلمات بسیار متفاوتی که به نظر می رسد ممکن است به هم متصل شوند.

And they are, I suppose in some ways they are connected

و فکر می‌کنم از جهاتی با

empathy and sympathy.

همدلی و همدردی مرتبط هستند.

So first of all, let's take a look at empathy.

پس اول از همه، بیایید نگاهی به همدلی بیندازیم.

Empathy, of course.

البته همدلی

So for many people who feel

بنابراین برای بسیاری از افرادی که احساس می‌کنند

how another person feels

شخص دیگری

during difficult times or bad times or illness,

در زمان‌های سخت یا زمان‌های بد یا بیماری چه احساسی دارد،

maybe you have had an illness in the past

ممکن است شما در گذشته بیماری داشته باشید

and that person, your friend or relative has the same illness.

و آن فرد، دوست یا خویشاوند شما نیز همین بیماری را داشته باشد.

You will know exactly how they feel.

شما دقیقا متوجه خواهید شد که آنها چه احساسی دارند.

You have empathy.

شما همدلی دارید.

You are literally in that person's situation

شما به معنای واقعی کلمه در موقعیت آن شخص قرار دارید

because you know how they will feel or how they will be feeling at that time.

زیرا می دانید در آن زمان چه احساسی خواهد داشت یا چه احساسی خواهد داشت.

Would you say yes?

آیا می گویید بله؟

Yes, this quite a distinct difference between those two phrases and empathy.

بله، این تفاوت کاملاً متمایز بین آن دو عبارت و همدلی است.

As you say, it means that you are understanding

همانطور که شما می گویید، یعنی شما

their situation, their point of view.

وضعیت آنها را درک می کنید، دیدگاه آنها را درک می کنید.

whereas sympathy,

در حالی که همدردی،

you don't you can you can be empathic towards somebody,

نمی‌توانی، می‌توانی با کسی همدلی کنی،

you can understand their point of view, but you don't necessarily

می‌توانی دیدگاه او را درک کنی، اما لزوماً

have to be sympathetic with them.

لازم نیست با او همدردی کنی.

that means that you, you

این بدان معناست که شما، شما

if you are empathic

اگر

or being showing empathy with somebody,

با کسی همدل هستید یا همدلی می کنید، به این

it means you're giving them sort of constructive help.

معنی است که به او کمک سازنده ای می کنید.

Yes. Well, you know how that person feels or

بله خوب، شما می‌دانید که آن شخص چه احساسی دارد یا

what the experience is from your own experience. Yes.

تجربه آن از تجربه خودتان چیست. بله

Sympathy is just offering some sort of of

همدردی فقط ارائه نوعی

emotion that is there to comfort another person.

احساس است که برای تسکین شخص دیگری وجود دارد.

So the sympathy is given.

بنابراین ابراز همدردی می شود.

You don't necessarily have to know how that person is feeling.

لزوماً لازم نیست بدانید که آن شخص چه احساسی دارد.

You are offering your your thoughts.

شما افکار خود را ارائه می دهید.

You are saying, I'm sorry to hear about your illness.

شما می گویید، متاسفم که در مورد بیماری شما می شنوم.

I'm sorry to hear about what happened to your family member.

متاسفم از شنیدن اتفاقی که برای یکی از اعضای خانواده شما افتاده است.

you offer sympathy.

شما ابراز همدردی می کنید داری

You are being sympathy.

همدردی میکنی

Take so very different.

خیلی متفاوت بگیرید

So empathy is a much more personal thing.

بنابراین همدلی یک چیز بسیار شخصی تر است.

You are feeling that thing.

شما آن چیز را احساس می کنید.

You know how that person feels from your own experience.

شما از تجربه خود می دانید که آن شخص چه احساسی دارد .

Yes. In way that person is feeling at that time.

بله به گونه ای که آن شخص در آن زمان احساس می کند.

If somebody is ill, you can give them sympathy.

اگر کسی بیمار است، می توانید با او همدردی کنید. می

you can say, oh, I hope you get better soon.

تونی بگی، اوه، امیدوارم زودتر خوب بشی.

Oh, it must feel awful.

اوه، باید احساس وحشتناکی داشته باشد.

if somebody

اگر کسی

dies, you offer, you can offer sympathy.

بمیرد، شما پیشنهاد می دهید، می توانید همدردی کنید.

Empathy often is is something where you will

همدلی اغلب چیزی است که

not necessarily be emotional about it. You.

لزوماً در مورد آن احساسی نخواهید بود. شما

You're sort of understanding that point of view

شما به نوعی آن دیدگاه را درک می کنید

and maybe helping them

و شاید

through a practical perspective.

از طریق یک دیدگاه عملی به آنها کمک می کنید.

whereas sympathy is you're not really helping them.

در حالی که همدردی این است که شما واقعاً به آنها کمک نمی کنید.

You're just sort of saying, oh, I'm sorry.

تو فقط یه جورایی میگی، اوه، متاسفم.

Yes. Another good way of putting that.

بله یک راه خوب دیگر برای قرار دادن آن.

Of course, is putting yourself in someone else's shoes as well.

البته، قرار دادن خود به جای دیگران نیز هست.

You put yourself in another person's shoes because you understand

شما خود را به جای شخص دیگری قرار می دهید زیرا

how that person feels. Moving on.

احساس آن شخص را درک می کنید. در حال حرکت

Oh, yes.

اوه، بله.

Well, Pedro's Pedro said that.

خوب، پدرو پدرو این را گفت.

Yes. Telepathy says Idris.

بله تله پاتی می گوید ادریس.

Yes is similar word, but that means you can read somebody's mind.

بله کلمه مشابهی است، اما به این معنی است که شما می توانید ذهن کسی را بخوانید.

Thank goodness.

خداروشکر

which thankfully isn't a real thing.

که خوشبختانه یک چیز واقعی نیست.

Thank goodness.

خداروشکر

I don't know what they would do with Mr.

نمی‌دانم

Steve if if they could read, I think it would take 3 or 4

اگر می‌توانستند بخوانند، با آقای استیو چه می‌کردند، فکر می‌کنم به 3 یا 4

different people at the same time to to take a look inside Mr..

نفر مختلف به طور همزمان نیاز است تا به داخل آقای استیو نگاهی بیندازند

Steve's. They'd go mad very quickly.

. خیلی زود دیوانه می شدند

I think they would.

من فکر می کنم آنها خواهند بود.

They would be, they would need a lot of psychiatric support afterwards.

آنها می توانند، پس از آن به حمایت های روانی زیادی نیاز دارند.

Here's another one, Steve. Flaunt,

اینم یکی دیگه، استیو. به رخ کشیدن،

flaunt and flout.

به رخ کشیدن و به رخ کشیدن.

Oh yes.

Again, they look very similar, though they're almost almost the same

اوه بله.

باز هم، آنها بسیار شبیه به نظر می رسند، اگرچه

with a couple of changes of letters.

با چند تغییر حروف تقریباً یکسان هستند.

Flaunt to flaunt, Mr.

خودنمایی به خودنمایی، آقای

Steve is to want is to show off.

استیو خواستن برای خودنمایی است. داری

You are showing something.

یه چیزی نشون میدی

You are letting people see the thing you have, or maybe the thing you can do.

شما به مردم اجازه می دهید چیزهایی را که دارید، یا شاید کاری که می توانید انجام دهید، ببینند.

Maybe you are a good performer, maybe you have some nice new clothes

شاید شما مجری خوبی باشید، شاید چند لباس جدید و زیبا دارید

and you want to go out and show your friends

و می خواهید بیرون بروید و به دوستان خود نشان دهید که

how how cool you are with your new clothes.

چقدر با لباس های جدیدتان باحال هستید.

You flaunt that thing,

تو آن چیز را به رخ می کشی،

you flaunt your wealth if you are.

اگر هستی ثروتت را به رخ می کشی.

If you describe or say to somebody, oh,

اگر به کسی توصیف کنید یا به او بگویید، اوه،

or you're talking about somebody, or they like to flaunt their wealth,

یا در مورد کسی صحبت می کنید، یا دوست دارند ثروت خود را به رخ بکشند، به این

it means that they've got money and they like everybody to know

معنی است که آنها پول دارند و دوست دارند همه بدانند که

they've got it.

آن را به دست آورده اند.

Yeah, by buying flashy cars, gold rings,

آره، با خریدن ماشین های پر زرق و برق، انگشترهای طلا،

things like that, they flaunt it.

چیزهایی از این قبیل، آن را به رخ می کشند.

And it's usually, often used in a negative way.

و معمولاً اغلب به صورت منفی استفاده می شود.

Would you say, Mr. Duncan? Not necessarily.

آیا می گویید آقای دانکن؟ نه لزوما.

Not necessarily.

نه لزوما.

No, I'm not a criticism.

نه، من اهل انتقاد نیستم.

I'm just going to elaborate.

من فقط قصد دارم توضیح بیشتری بدهم. مردم

Used as a criticism in the fashion world,

به عنوان یک انتقاد در دنیای مد مورد استفاده قرار می گیرند،

people will flaunt themselves on the catwalk, on the catwalk.

خود را در کت واک، در کت واک به رخ می کشند.

I will do my little walk on the catwalk.

پیاده روی کوچکم را روی کت واک انجام خواهم داد.

So flaunt is not necessarily negative.

بنابراین خودنمایی لزوما منفی نیست.

But you are right, it is often used or seen

اما شما درست می گویید، اغلب زمانی که مردم خودنمایی می کنند، از آن به

as a negative thing when people are showing off.

عنوان یک چیز منفی استفاده می شود .

I hate that.

من از آن متنفرم. آیا

Don't you hate it when people show off?

از زمانی که مردم خودنمایی می کنند متنفر نیستید؟

Yes, there things Alessandra says.

بله، چیزهایی وجود دارد که الساندرا می گوید.

Is it the same as boast?

آیا همان فخر فروشی است؟

I suppose it is, in a way, but.

من فکر می کنم این است، به نوعی، اما.

But physically.

اما از نظر فیزیکی.

So physically you are showing that thing.

بنابراین از نظر فیزیکی شما آن چیز را نشان می دهید.

Boast of course can be can be just speaking

لاف البته می تواند فقط صحبت کردن

and talking about things in an exaggerated way. Yes.

و صحبت کردن در مورد مسائل به روشی اغراق آمیز باشد. بله

If you put it flaunt it is normally visual.

اگر آن را به رخ بکشید، معمولاً بصری است.

Yes, you can see it.

بله، شما می توانید آن را ببینید.

It's a similar thing.

یک چیز مشابه است.

But as Mr.

اما همانطور که آقای

Duncan says, boasting is if you're talking about yourself.

دانکن می گوید، لاف زدن به این معناست که شما در مورد خودتان صحبت می کنید.

Oh, oh, I, I've got wonderful skin.

اوه، اوه، من پوست فوق العاده ای دارم.

oh my. I've got a fabulous job.

اوه من من یک کار شگفت انگیز دارم

Oh I've got a oh, look at my nice new sports car.

اوه من یک اوه دارم، به ماشین اسپرت جدید و زیبای من نگاه کنید.

yeah.

بله داری

You're boasting about yourself or your children.

به خودت یا بچه هات افتخار میکنی

Oh, my child. Oh, Christine.

اوه، فرزندم. اوه کریستین

the five A grades, you know, levels, you know, and you showing off.

پنج درجه A، شما می دانید، سطوح، شما می دانید، و شما خودنمایی می کنید.

I just come back from Italy on holiday. Oh,

من تازه از ایتالیا برای تعطیلات برگشتم. اوه،

yeah.

آره

Here's another one, Steve. Yes.

اینم یکی دیگه، استیو. بله

So we have flaunt

بنابراین ما خودنمایی می کنیم

and then we have the other word that is often confused with it.

و سپس کلمه دیگری را داریم که اغلب با آن اشتباه گرفته می شود.

Flat.

تخت.

I like that word, by the way.

اتفاقا من این کلمه را دوست دارم.

Flat it means to to willingly

مسطح به معنای

go against something you flout

مخالفت با اراده و مخالفت با

something you are doing something regardless of the rules.

چیزی است که بدون توجه به قوانین، کاری را انجام می دهید.

In this regard.

در این رابطه.

The rules. Yes, you flout.

قوانین. بله، شما نادیده گرفته می شوید.

You flout the rules.

شما قوانین را زیر پا می گذارید

You disregard the rules.

شما قوانین را نادیده می گیرید.

When we go to Italy into one of the lovely churches there, Mr.

وقتی به ایتالیا می رویم در یکی از کلیساهای دوست داشتنی آنجا، آقای

Duncan will flout the rules by wearing a bikini.

دانکن با پوشیدن بیکینی قوانین را زیر پا می گذارد.

Yes, I will be walking around the Colosseum in my open back bikini.

بله، من با بیکینی پشت باز در اطراف کولوسئوم قدم می زنم.

I might get a nice suntan as well whilst I am there.

ممکن است تا زمانی که آنجا هستم، یک برنزه خوب نیز دریافت کنم .

So flaunt to put something around to to show off.

بنابراین خودنمایی کنید تا چیزی برای خودنمایی قرار دهید.

Show off your wealth visually and flout

ثروت خود را از نظر بصری نشان دهید و بی‌اعتنایی به معنای

is to go against something you flout, something quite often, repeatedly.

مخالفت با چیزی است که به آن اهمال می‌کنید، چیزی که اغلب و مکرر است.

You do it again and again. We are running out of time.

شما آن را دوباره و دوباره انجام می دهید. ما در حال اتمام زمان هستیم.

So you, you, you, you run your bike, bicycle on the pavement

بنابراین شما، شما، شما، دوچرخه‌تان را می‌چرخانید، دوچرخه‌تان را روی پیاده‌روی می‌چرخانید

where all the pedestrians are okay, flouting the rules.

که همه عابران پیاده در آن خوب هستند، قوانین را زیر پا می‌گذارید.

We got to carry on, Steve.

ما باید ادامه بدیم، استیو.

Historic and historical.

تاریخی و تاریخی.

Now, this is a common one that everyone gets wrong.

در حال حاضر، این یک مورد رایج است که همه اشتباه می کنند.

And even though they do look very similar,

و با وجود اینکه بسیار شبیه به هم هستند،

they have quite different meanings.

معانی کاملاً متفاوتی دارند.

Something that is historic

چیزی که تاریخی است

is something that is worth recording

چیزی است که ارزش ثبت

or memorising or something that is notable.

یا به خاطر سپردن دارد یا چیزی که قابل توجه است.

Maybe a certain building, maybe it is

شاید یک ساختمان خاص، شاید

the first building of that type to be constructed.

اولین ساختمان از این نوع باشد که ساخته شده است.

We can say that it is historic.

می توان گفت که تاریخی است.

Maybe an event, maybe something

شاید یک اتفاق، شاید اتفاقی

that happened, Steve, that that has never happened before.

که افتاده است، استیو، که قبلا هرگز اتفاق نیفتاده است.

You might say that all of these people meeting together,

ممکن است بگویید که همه این افراد با هم ملاقات می کنند،

it's never happened before.

قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است.

It is historic.

تاریخی است.

Something is historic.

یه چیزی تاریخیه

It might never happen again.

ممکن است هرگز دوباره تکرار نشود.

A historic building,

یک بنای تاریخی،

a building that has history,

ساختمانی که تاریخ دارد،

maybe famous people lived there, maybe famous things happened there.

شاید افراد مشهوری در آنجا زندگی می کردند، شاید اتفاقات معروفی در آنجا رخ داده است.

the Colosseum is a

کولوسئوم یک

is is a historic building. Yes.

ساختمان تاریخی است. بله

That's a good that's a good example. Yes.

این خوب است که یک مثال خوب است. بله

If you call that a building.

اگر آن را ساختمان بنامید.

and then when we are talking about

و بعد وقتی در مورد

general history, historical, historical,

تاریخ کلی صحبت می کنیم، تاریخی، تاریخی،

something from the past, general things

چیزی از گذشته، کلیاتی

that happened in history, historical,

که در تاریخ اتفاق افتاده است، تاریخی،

but something historic is a thing that that occurs.

اما چیزی تاریخی چیزی است که اتفاق می افتد. در

It is happening. It is there.

حال وقوع است. آنجاست.

It might never happen again or it only happens every so many years.

ممکن است هرگز تکرار نشود یا فقط هر چند سال یکبار اتفاق بیفتد.

Or maybe, maybe never again.

یا شاید، شاید دیگر هرگز.

So there is the difference there in those two words.

بنابراین تفاوت در آن دو کلمه وجود دارد.

And by the way, yes, you're right, Idris, flout the rules.

و به هر حال، بله، حق با شماست، ادریس، قوانین را زیر پا بگذارید.

You could use the word violate the rules,

می توانید از کلمه نقض قوانین

as well.

نیز استفاده کنید.

That's a good one. Yes.

این یکی خوب است. بله

Violate to go against that thing,

نقض برای مخالفت با آن چیز،

imply and infer.

دلالت و استنباط.

Now, this is a hard one because I have to say, sometimes

حالا، این یک کلمه سخت است، زیرا باید بگویم، گاهی اوقات نمی

I don't know what the difference is between these two words,

دانم تفاوت بین این دو کلمه چیست،

because they are they almost look the same.

زیرا آنها تقریباً شبیه به هم هستند.

So if you imply something,

بنابراین اگر شما چیزی را القا می‌کنید، بدون هیچ مدرکی به این

you are making a suggestion that something is happening

موضوع اشاره می‌کنید که چیزی

based on your own feelings

بر اساس احساسات

or thoughts without any proof,

یا افکار خودتان اتفاق می‌افتد،

you just imply something.

فقط به چیزی اشاره می‌کنید.

You imply that your neighbour

شما اشاره می کنید که همسایه شما

has been stealing your vegetables during the night.

در طول شب سبزیجات شما را دزدیده است.

Yes, you have no proof.

بله، شما مدرکی ندارید.

You can't prove it.

شما نمی توانید آن را ثابت کنید.

You can't say I have evidence.

شما نمی توانید بگویید من مدرک دارم.

You're just implying not.

شما فقط به معنای نه.

Not directly.

نه مستقیم.

You imply that thing.

شما به این موضوع اشاره می کنید.

Yes, you might say.

بله، ممکن است بگویید.

Are you,

آیا شما،

you might be at the office and you might go up to a colleague and say, are you,

ممکن است در دفتر باشید و ممکن است پیش یکی از همکارانتان بروید و بگویید، آیا

I saw you with, with Jonathan last night in a restaurant.

شما را با جاناتان دیشب در یک رستوران دیدم.

and the other person might say, are you implying

و شخص دیگر ممکن است بگوید، آیا شما به این فکر می کنید

that I'm having an affair with Jonathan?

که من با جاناتان رابطه دارم؟

No, no, I'm not it.

نه، نه، من نیستم.

I'm not saying anything. You would. You.

من چیزی نمی گویم. شما می خواهید. شما

It's the tone of your voice.

این لحن صدای شماست.

The way you say something,

روشی که شما چیزی را می گویید،

is how you would use the word imply.

نحوه استفاده از این کلمه است.

Yes. So infer.

بله پس استنباط کنید.

What about that? That word. Steve.

در مورد آن چه؟ اون کلمه استیو

So to infer something is to suggest.

بنابراین استنباط چیزی به معنای پیشنهاد است.

Yes, you might, you might have bits of information.

بله، ممکن است، ممکن است اطلاعات کمی داشته باشید.

what do you infer from.

از چه چیزی استنباط می کنید

You might make a statement about something of that.

شما ممکن است در مورد چیزی از آن اظهار نظر کنید.

Ask somebody, what do you infer from this?

از کسی بپرسید از این چه نتیجه ای می گیرید؟

What do you understand?

چی میفهمی؟

from what I've just said.

از چیزی که من همین الان گفتم

So you have some evidence.

پس شواهدی دارید.

You have something there, you have a source,

شما چیزی در آنجا دارید، منبعی دارید

and you can infer something from that.

و می توانید از آن چیزی استنباط کنید.

So. So you have something that is there, tangible.

بنابراین. بنابراین شما چیزی دارید که وجود دارد، ملموس.

You infer something from that.

شما از آن چیزی استنباط می کنید.

You gather meaning from a thing

شما از چیزی

that you've seen or something you can show.

که دیده اید یا چیزی را که می توانید نشان دهید معنی می گیرید.

And maybe you invite other people to, to infer as well.

و شاید شما افراد دیگر را نیز دعوت کنید تا نتیجه گیری کنند.

Yes, you if you saw,

بله، شما اگر دیدید،

yeah. Okay.

بله. باشه

Hello to my lovely teacher and to you, Mr.

سلام به استاد دوست داشتنی من و به شما آقای

Steve Mohammed.

استیو محمد.

happy she.

او خوشحال است

I haven't seen you for a long time.

خیلی وقته ندیدمت

Have you been busy, I wonder?

آیا شما مشغول بوده اید، تعجب می کنم؟

Here's another one.

Steve Lewis, as given a very good,

اینم یکی دیگه

استیو لوئیس، همانطور که توضیح بسیار خوبی داده شد

explanation imply, you use the word imply.

، شما از کلمه imply استفاده می کنید.

If it's if it's not really seen,

اگر واقعاً دیده نمی شود، می

you say, if it is not, say an infer is it is a deduction.

گویید، اگر نیست، بگویید استنباط این است که کسر است.

That's it, that's it.

همین است، همین است.

You're just using or making

شما فقط

a connection from information, but quite often with things

از اطلاعات استفاده می‌کنید یا از طریق آن ارتباط برقرار می‌کنید، اما اغلب با چیزهایی که

that, that you can see or, you know, here we go.

می‌توانید ببینید یا، می‌دانید، اینجا پیش می‌رویم.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

commonly, mistaken word, two words here,

معمولاً، کلمه اشتباه، دو کلمه در اینجا،

breath and breathe.

نفس و نفس کشیدن.

Again.

دوباره

All we've done is, is added a, an extra letter at the end.

تمام کاری که ما انجام داده ایم این است که یک حرف اضافی در پایان اضافه شده است.

And it makes a whole difference to the word

و این تفاوت کلی با کلمه

breath is, well, it is

نفس دارد، خوب، این

the thing that comes out of your body as you breathe.

چیزی است که هنگام نفس کشیدن از بدن شما خارج می شود . ادامه بده برای

Go on. Give us another example. Steve.

ما مثال دیگری بزنید. استیو

oh. You've got bad breath.

اوه بوی بد دهان داری

It smells like garlic.

بوی سیر می دهد.

Yes. You have garlic breath.

بله شما نفس سیر دارید.

Garlic breath.

نفس سیر.

So breathe.

پس نفس بکش

What comes out of your mouth? Yes.

چه چیزی از دهان شما خارج می شود؟ بله

So the air that is expelled from your lungs is your breath.

بنابراین هوایی که از ریه های شما خارج می شود، نفس شماست.

Breath.

نفس.

And then of course, we have breathe, breathe,

و پس از آن البته، تنفس، تنفس،

which is the action of drawing in,

که عمل کشیدن به داخل است،

and expel ING

و اخراج ING

you breathe.

I'm breathing.

شما تنفس می کنیم.

دارم نفس میکشم نفس کشیدن

Breathing in.

.

breathing out a good one.

And that is my breath.

و این نفس من است.

Hello, Mohammed.

سلام محمد.

I'll have she new

من او را تازه

to the live stream, and it's called this a pretty live stream.

وارد پخش زنده می‌کنم، و به این می‌گویند یک پخش زنده زیبا.

So thank you very much.

پس خیلی ممنونم

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟ از

Thank you very much as well.

شما نیز بسیار سپاسگزارم.

So breathe is the action of taking in.

بنابراین نفس کشیدن، عمل جذب است.

You take in,

شما وارد می‌شوید،

you process

the air in your lungs and then you expel.

هوای ریه‌های خود را پردازش می‌کنید و سپس دفع می‌کنید.

You breathe in and out.

نفس و نفس میکشی

The breath, of course, is the air.

نفس البته هواست.

It comes out, which in Mr.

بیرون می آید که در مورد آقای

Duncan's case, smells very strongly of garlic.

دانکن بوی سیر بسیار شدیدی می دهد.

Very much.

خیلی زیاد. اسم

Very strong and very breathe is the noun.

بسیار قوی و بسیار نفس است .

Breath is the action.

نفس عمل است.

Good.

خوب

I think we might have time for just.

من فکر می کنم ممکن است فقط برای ما وقت داشته باشیم.

I'm getting hungry, Mr. Duncan.

من دارم گرسنه میشم آقای دانکن.

We have time for one more.

ما برای یکی دیگر وقت داریم.

We'll do one more then.

ما یک بار دیگر انجام می دهیم.

Steve, I've got some pointing to do.

استیو، من باید نکاتی را انجام دهم.

Okay, Steve. Well, it's.

باشه، استیو. خوب، این است.

Well, we're we're still we're still on time, so don't worry.

خوب، ما هنوز هستیم، هنوز به موقع هستیم، پس نگران نباشید. باشه

Okay. Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Lay and lie.

دراز بکش و دروغ بگو

Now, this is a very controversial one because this gets everyone into trouble,

اکنون، این موضوع بسیار بحث برانگیز است زیرا همه از

including me.

جمله من را به دردسر می‌اندازد.

Even in the past, I've.

حتی در گذشته، من.

I've been corrected when I've got these wrong.

وقتی اینها را اشتباه کردم، اصلاح شدم.

So this is confusing for various reasons.

بنابراین این به دلایل مختلف گیج کننده است .

First of all,

اول از همه،

and the reason why I want to make this clear

و دلیل اینکه من می خواهم این را روشن کنم این است

is because there are some very unusual things about these two words.

که چیزهای بسیار غیرعادی در مورد این دو کلمه وجود دارد.

So when we say lay, we mean place something into position.

بنابراین وقتی می گوییم دراز بکشیم، منظورمان قرار دادن چیزی در موقعیت است.

And when we lie, we recline.

و وقتی دروغ می گوییم، دراز می کشیم.

Maybe you lie on the bed or you lie down.

ممکن است روی تخت دراز بکشید یا دراز بکشید.

So lay is placed into position.

بنابراین دراز در موقعیت قرار می گیرد.

Lie is to actually recline.

دروغ در واقع خوابیدن است.

But there is more. Yes.

اما بیشتر وجود دارد. بله آیا

Can I just use an example?

می توانم فقط از یک مثال استفاده کنم؟

Yeah.

If you want to lay the table, it means you put down

آره

اگر می خواهید میز بچینید یعنی

the knives and forks and the plates and the condiments.

چاقوها و چنگال ها و بشقاب ها و چاشنی ها را زمین بگذارید.

You lay the table, you

شما میز را می گذارید،

you put things in into position

چیزها را در موقعیت خود

on the table.

روی میز قرار می دهید.

you might lay out a body in the morgue.

شما ممکن است جسد را در سردخانه بگذارید.

You place the body in position.

بدن را در موقعیتی قرار می دهید.

So whereas if you're feeling tired, you might say, Mr.

بنابراین در حالی که اگر احساس خستگی می کنید، ممکن است بگویید، آقای

Duncan, I'm very tired.

دانکن، من خیلی خسته هستم.

After this live stream, I'm going to go and lie down.

بعد از این پخش زنده، من می روم و دراز می کشم.

But the child to do this confusing thing about these two words.

اما کودک این کار گیج کننده را در مورد این دو کلمه انجام دهد.

Davis lay the past

Davis lay

tense of lay is laid.

زمان گذشته lay گذاشته شده است.

And that's where the confusion can come in with these two words.

و اینجاست که سردرگمی ممکن است با این دو کلمه ایجاد شود.

So you lay something, you have laid it on the bed.

بنابراین شما چیزی را دراز کرده اید، آن را روی تخت گذاشته اید.

You laid something, you put it down for an example,

چیزی گذاشتی، مثلاً گذاشتی،

a chicken,

یک مرغ،

Will lay an egg.

یک تخم می گذارد.

It has laid an egg.

تخم گذاشته است.

And then, of course, we have lie recline.

و پس از آن، البته، ما دراز کشیدن را داریم.

The past tense of that is lay.

زمان گذشته آن lay است.

Just to make things even more confusing.

فقط برای اینکه همه چیز گیج کننده تر شود.

It's a confusing one, so I can see why this one is often confused.

این یکی گیج کننده است، بنابراین می توانم ببینم که چرا این یکی اغلب گیج می شود. پس

So the past tense of lie is lie.

زمان گذشته دروغ دروغ است.

But can I say

اما آیا می توانم

instead of I'm going to lie down, can I say I'm going to lay down?

به جای اینکه دراز بکشم، بگویم می خواهم دراز بکشم؟

No. You might place yourself into position,

نه. شما ممکن است خود را در موقعیتی قرار دهید،

but normally it's with an object.

اما معمولاً با یک شی است.

So normally it's with a thing itself and lay the table or lay the things out.

بنابراین معمولاً با خود یک چیز است و میز را می چیند یا چیزها را بیرون می گذارد.

So you lie, you lie.

پس دروغ می گویید، دروغ می گویید.

He is lying on the bed.

روی تخت دراز کشیده است.

But of course you won't say lying on the bed.

اما مطمئناً نمی گویید دراز کشیده روی تخت.

You will say he is laying on the bed.

خواهی گفت روی تخت دراز کشیده است.

But if if you it.

اما اگر شما آن را.

But as you say, it's to do with the past and present, isn't it?

اما همانطور که می گویید به گذشته و حال مربوط می شود، اینطور نیست؟

Yes. Well, yes.

بله خوب، بله.

It says here on the screen. Yeah. That's it.

اینجا روی صفحه می گوید. آره همین است.

So I can say to you I'm going for a lie down. Yes.

بنابراین می توانم به شما بگویم که برای یک دراز کشیدن می روم. بله

Because that's the present tense.

چون این زمان حال است.

That's what I'm something I'm going to do.

این چیزی است که من قرار است انجام دهم.

Whereas if you said if I just

در حالی که اگر می گفتی اگر من فقط

if you were looking for me and you couldn't find me and then you,

دنبال من می گشتی و نمی توانستی من را پیدا کنی و بعد تو،

then you suddenly found me, you can say, where were you, Mr.

ناگهان مرا پیدا کردی، می توانی بگویی کجا بودی آقای

Steve?

استیو؟ می‌گفتم

I would say, well, I went for a lie down.

خب، رفتم دراز بکشم.

That's the past.

این گذشته است.

That's correct, isn't it, Mr.

این درست است، اینطور نیست، آقای

Duncan?

دانکن؟

I was laying on the bed.

روی تخت دراز کشیده بودم.

I was lying down.

دراز کشیده بودم.

So. Yes, yes, it's a confusing one.

بنابراین. بله، بله، این یک موضوع گیج کننده است.

to be honest, people aren't going to get too confused if you get it wrong.

صادقانه بگویم، اگر اشتباه متوجه شوید، مردم خیلی گیج نمی شوند.

No, although the longer we speak, the longer we speak.

نه، اگرچه هر چه بیشتر صحبت کنیم، بیشتر صحبت می کنیم.

Might. Might make this more confusing.

ممکن است. ممکن است این را گیج کننده تر کند.

You could do a whole lesson on this, Mr.

شما می توانید یک درس کامل در این مورد انجام دهید، آقای

Duncan. It is?

دانکن. این است؟

Well, that's why I wanted to make sure we're

خب، به همین دلیل می‌خواستم مطمئن شوم که ما در

clear on that, missy, because a lot of people might.

این مورد شفاف هستیم، خانم، زیرا بسیاری از مردم ممکن است.

Might say, Mr.

ممکن است بگوید آقای

Duncan, you were wrong, but I wasn't anyway.

دانکن، شما اشتباه کردید، اما من به هر حال اشتباه نکردم.

Thank you. Mohammed.

متشکرم. محمد.

Oh, that's it, Steve, we've got a wrap up. It's time to go.

اوه، تمام است، استیو، ما یک جمع بندی داریم. وقت رفتن است.

We are out of here.

ما از اینجا خارج شده ایم.

We've done our. We've done our two hours.

ما کارمان را انجام دادیم. ما دو ساعت کارمان را تمام کردیم.

We are contractually obliged

ما به صورت قراردادی موظفیم

to do two hours and that's it.

دو ساعت کار کنیم و تمام.

We're.

ما هستیم

We finished.

تموم کردیم

Basically, I can go out

در اصل، من می توانم

now into the garden and run around and chase the butterflies.

اکنون به باغ بروم و بدوم و پروانه ها را تعقیب کنم.

And I'm going to repoint

و من می خواهم به

some of the brickwork on the steps.

برخی از آجرکاری روی پله ها اشاره کنم.

Yes, I think, I think we are very, very aware of that.

بله، فکر می‌کنم، فکر می‌کنم که ما بسیار بسیار از آن آگاه هستیم.

And it's going to be hot work. Mr.

و این کار داغ خواهد بود. آقای

Duncan, get the sun is shining.

دانکن، دریافت که خورشید می درخشد.

Right. Lovely to be here.

درسته دوست داشتنی اینجا بودن

And,

و

see you all next week.

هفته آینده همه شما را می بینم.

It's been a great, hour and a half for me.

برای من یک ساعت و نیم عالی بود.

Two hours and five minutes for Mr. Duncan. Good.

دو ساعت و پنج دقیقه برای آقای دانکن. خوب

And we will see you next Sunday, where we will be giving more information

و یکشنبه آینده شما را خواهیم دید، جایی که اطلاعات بیشتری

about the big Roman rendezvous, which is taking place.

در مورد میعادگاه بزرگ رومی که در حال برگزاری است ارائه خواهیم کرد.

So lots of information coming next Sunday.

بنابراین اطلاعات زیادی یکشنبه آینده در راه است.

See you later. Thanks. Bye.

بعدا میبینمت با تشکر خداحافظ

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو.

That's what Steve looks like when he's in the garden.

این همان چیزی است که استیو وقتی در باغ است به نظر می رسد.

He gets very carried away.

او خیلی فریفته می شود.

Tired.

خسته

He said no wonder he is tired.

گفت جای تعجب نیست که خسته است.

He just put a lot of energy into it.

او فقط انرژی زیادی روی آن گذاشت.

Thank you, Mr.

Steve, once again, for that.

آقای

استیو، یک بار دیگر به خاطر آن متشکرم.

And it is almost time to say goodbye.

و تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

I can't believe it. Already.

من نمی توانم آن را باور کنم. در حال حاضر.

Already? It's almost time to say goodbye.

قبلا؟ تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Thank you very much for a company, we have done a lot of things today.

از یک شرکت بسیار متشکرم، ما امروز کارهای زیادی انجام دادیم.

We've talked about garlic.

ما در مورد سیر صحبت کرده ایم.

We've talked about words that are confusing in the English language.

ما در مورد کلماتی که در زبان انگلیسی گیج کننده هستند صحبت کرده ایم.

We've talked about Birmingham

ما در مورد بیرمنگام

and why it is not as good as London.

و اینکه چرا به خوبی لندن نیست صحبت کرده ایم.

We've talked about other things as well, especially when Mr.

ما در مورد چیزهای دیگری نیز صحبت کرده ایم، به خصوص زمانی که آقای

Steve is chatting with us all.

استیو با همه ما چت می کند.

Thank you very much for joining us today.

از اینکه امروز به ما پیوستید بسیار سپاسگزاریم.

Thank you very much for being here.

از حضور شما بسیار سپاسگزارم.

It's been ever so nice having your company for the past two hours.

این خیلی خوب بوده که در دو ساعت گذشته شرکت شما را داشته باشید.

I will see you again next sun Sunday from 2 p.m.

یکشنبه آینده از ساعت 2 بعد از ظهر دوباره شما را می بینم.

UK. Time is when I'm back with you.

انگلستان زمان زمانی است که من با تو برگردم.

And of course.

و البته.

If you like this, give me a like.

اگر این را دوست دارید به من لایک کنید.

It would be ever so nice.

همیشه خیلی خوب می شد

I will be very pleased to see those lovely thumbs.

من از دیدن آن شست های دوست داشتنی بسیار خوشحال خواهم شد.

And of course you know what's coming next.

و البته شما می دانید که در آینده چه اتفاقی می افتد.

If you do.

اگر انجام دهید.

Take care,

مراقب باشید،

have fun, stay safe, stay happy and all that.

لذت ببرید، ایمن بمانید، شاد بمانید و اینها.

And of course.

و البته. تا

Ta ta for now.

تا فعلا

See you next Sunday.

یکشنبه آینده می بینمت.