12 English Idioms YOU MUST KNOW! | Easy English 120

Hello, welcome to Easy English.

سلام، به Easy English خوش آمدید.

So today, I'm back up against the green screen

بنابراین امروز، من در مقابل صفحه سبز

and I thought we could play a game,

برگشتم و فکر کردم که می‌توانیم یک بازی انجام دهیم، و

trying to guess some typical British idioms.

سعی می‌کنم برخی اصطلاحات معمولی بریتانیا را حدس بزنم.

If you don't know what idiom is,

اگر نمی دانید اصطلاح چیست،

it's generally a phrase which has a non-literal meaning.

به طور کلی عبارتی است که معنای غیر تحت اللفظی دارد .

But once you piece together the separate words,

اما هنگامی که کلمات جداگانه را کنار هم می گذارید،

you can generally sort of, figure out what the meaning is.

به طور کلی می توانید معنای آن را بفهمید.

So yeah, without further ado,

بنابراین بله، بدون بحث بیشتر،

let's just, dive in and start this game.

بیایید فقط شیرجه بزنیم و این بازی را شروع کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Let's go right at the beginning, number one.

بیایید درست در ابتدا، شماره یک برویم.

This one, I believe, is; bury the hatchet.

این یکی، به اعتقاد من، این است؛ دریچه را دفن کنید

Which, generally speaking,

به طور کلی،

you would usually associate with drinking,

شما معمولاً آن را با نوشیدن الکل مرتبط

but I'm pretty sure you can use it as a way to kind of,

می‌دانید، اما من تقریباً مطمئن هستم که می‌توانید از آن به عنوان راهی برای

make peace, essentially.

ایجاد صلح، اساساً استفاده کنید.

So, let's say you had a big argument

بنابراین، فرض کنید با کسی بحث بزرگی

with someone and then you speak to them afterwards.

داشتید و سپس با او صحبت می کنید.

You'd sort of, talked it over

یک جورهایی صحبت می

and you'd say; ''okay, let's just bury the hatchet''.

کردی و می گفتی؛ "خوب، بیا فقط هچ را دفن کنیم ."

Burying the hatchet usually results in having a drink

دفن دریچه معمولاً منجر به نوشیدن نوشیدنی

with that person who maybe, you weren't so friendly with.

با آن شخصی می شود که شاید با او چندان صمیمی نبودید.

And that maybe, makes me think

و این شاید باعث شود

that this is something to do with peace

که فکر کنم این چیزی است که با صلح ارتباط دارد

and that's where this idiom would come from.

و این اصطلاح از آنجا می آید.

Maybe it's like a war...

شاید مثل یک جنگ باشد...

erm...

اوهوم...

a war based idiom, where you would, as a peace offering,

یک اصطلاح مبتنی بر جنگ، جایی که شما به عنوان یک هدیه صلح

you'd bury the hatchet, literally bury your axe.

، هش را دفن می کنید، به معنای واقعی کلمه تبر خود را دفن می کنید .

I'm sure it is bury the hatchet...

من مطمئنم که دفن دریچه ...

Perfect.

عالی است.

Okay yeah, There you go.

خوب بله، شما بروید.

There's a peace idiom.

یک اصطلاح صلح وجود دارد.

Okay next one, let's go (for) number seven.

باشه بعدی، بریم (برای) شماره هفت.

What does this mean?

این یعنی چی؟

Okay, number 10.

بسیار خوب، شماره 10.

Okay, this one is called, I think,

بسیار خوب، به نظر من این اصطلاح نامیده می شود

this idiom; at the drop of a hat,

. در پایین یک کلاه،

let me just check.

اجازه دهید من فقط بررسی کنم.

Woo!

وو

Okay, so at the drop of a hat, is an idiom

بسیار خوب، بنابراین در یک کلاه، اصطلاحی

to describe the speed at which you would do something for...

برای توصیف سرعتی است که با آن کاری را انجام می دهید ...

a good example would be;

یک مثال خوب می تواند باشد.

if I found out... if I was away on holiday

اگر می فهمیدم... اگر در تعطیلات

and I found out my dog got ill,

نبودم و متوجه شدم سگم مریض شده است،

then I would leave to come to see my dog at the drop of a hat.

می روم تا بیام سگم را ببینم .

So you'd beat... as you'd drop your hat to leave;

پس می زدی... همانطور که برای رفتن کلاهت را رها می کردی .

''oh s**t, my dog is ill''.

"اوه، سگ من مریض است".

You'd be at your dog before your hat even hit the floor.

شما حتی قبل از اینکه کلاهتان به زمین بخورد، در کنار سگتان بودید .

Because maybe you're concerned or, you know,

زیرا شاید شما نگران هستید یا، می دانید،

to show your commitment to something.

برای نشان دادن تعهد خود به چیزی.

Okay, let's move on.

باشه بریم جلو

Let's go for number four.

بریم سراغ شماره چهار.

Very visual.

خیلی بصری

So this one, if you haven't got it already,

پس این یکی، اگر قبلاً آن را نگرفته‌اید،

is; you're barking up the wrong tree.

این است. شما در حال پارس کردن از درخت اشتباهی هستید

Which is well illustrated by this dog barking at a tree.

که پارس کردن سگ روی درخت به خوبی نشان می دهد .

You'd use this as a way to show that you're not the culpable one.

شما از این به عنوان راهی برای نشان دادن اینکه شما مقصر نیستید استفاده می کنید.

Someone is blaming you for something and you're not guilty.

کسی شما را به خاطر چیزی سرزنش می کند و شما مقصر نیستید.

And you can use this, you know, as...

و شما می‌توانید از این استفاده کنید، می‌دانید، چون...

it's a way to protest your innocence,

این راهی است برای اعتراض به بی‌گناهی‌تان،

whether you're telling the truth or lying, I guess.

خواه راست می‌گویید یا دروغ، فکر می‌کنم.

There's no preference for this,

هیچ ترجیحی برای این وجود ندارد،

but essentially, someone would be like;

اما اساساً، کسی مانند

''Ah, why did you...''

"آه، چرا ..."

I don't know.

من نمی دانم.

''Why did you eat my sandwich?''

"چرا ساندویچ من را خوردی؟"

You know.

می دانید.

''You're a terrible person.''

"تو آدم وحشتناکی هستی."

And you'd be like;

''Whoa, whoa, whoa, whoa, whoa.''

''واوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو.

''You're barking up the wrong tree.''

''It was...

Isi did it''.

Okay; you're barking up the wrong tree.

باشه؛ شما در حال پارس کردن از درخت اشتباهی هستید

Another really useful idiom to use, actually.

در واقع یک اصطلاح بسیار مفید دیگر برای استفاده.

Let's go for another one, let's go for the last one, number 16.

بریم سراغ یکی دیگه، بریم سراغ آخرین، شماره 16.

Er... ah, this is (a) pretty obvious one, I think.

آره... آه، این یکی کاملا واضحه، فکر می کنم.

Related to tennis, it's; the ball is in your court.

مربوط به تنیس، این است. توپ در زمین شما است.

Okay, so; the ball is in your court,

خوب، پس؛ توپ در زمین شماست، در

essentially means, it's time for you to make a decision.

اصل به این معنی است که وقت آن رسیده که شما تصمیم بگیرید.

It's time... it's your...

وقت آن است... مال شماست...

you've been alternating between something,

شما در حال تناوب چیزی بوده اید،

whether it's, an argument,

خواه مشاجره،

if maybe they haven't been barking up the wrong tree,

اگر شاید درخت اشتباهی پارس نکرده اند ،

maybe the... you know, you have to make up for something.

شاید... می دانید، باید جبران کنید. برای چیزی.

Or, maybe it's also something like,

یا، شاید هم چیزی شبیه به،

you know, I've...

می دانید، من...

I've done this for you

من این کار را برای شما انجام داده ام

and it's your turn to respond and to do something for me.

و نوبت شماست که پاسخ دهید و کاری برای من انجام دهید.

So, you know, if you imagine tennis,

بنابراین، می دانید، اگر تنیس را تصور کنید،

someone's hitting the ball...

کسی در حال ضربه زدن به توپ است...

oh s**t!

اوه s**t!

someone's hitting the ball...

یکی داره توپ رو میزنه...

oh s**t!

اوه s**t!

I hit the microphone.

میکروفون را زدم.

Oh dear.

اوه عزیزم.

I knew this would happen.

میدونستم این اتفاق میافتد.

So yeah, imagine tennis, someone's hit the ball

بنابراین آره، تنیس را تصور کنید، کسی به توپ ضربه می زند

and it bounces over... it goes over the net,

و توپ می پرد... از روی تور می رود،

bounces on your side of the tennis court,

در کنار زمین تنیس شما می پرد،

and yeah, you have to return the ball back or else,

و بله، شما باید توپ را به عقب برگردانید وگرنه

you know, you lose.

می دانید، بازنده می شوید. .

You... yeah, you lose the trust in that person.

تو... آره، اعتماد به اون شخص رو از دست میدی.

So yeah, the ball is in your court,

پس آره، توپ در زمین شماست،

you must return it, you must apologise, respond,

باید آن را برگردانید، باید عذرخواهی کنید، پاسخ دهید،

do something for the other person that,

کاری برای طرف مقابل انجام دهید که

this situation is alternating between.

این وضعیت به طور متناوب در حال تغییر است.

Next one.

بعدی.

Number nine.

شماره نه.

Hmmmmmmm...

هومممم...

Oh, this is a tough one.

اوه، این یکی سخت است.

I was going to say; cat's got your tongue.

میخواستم بگم؛ گربه زبانت را دارد

But I think there's just only one word that needs replacing.

اما من فکر می کنم فقط یک کلمه وجود دارد که باید جایگزین شود.

Ah!

آه!

this is; bite your tongue.

این هست؛ زبونتو گاز بگیر.

So, cat's got your tongue,

بنابراین، گربه زبان شما را دارد،

would...

would be something where you maybe,

چیزی می شود که

couldn't find the right word

شاید نتوانید کلمه مناسبی را پیدا

and you're kind of, almost stuttering and you...

کنید و تقریباً لکنت زبان دارید و

you're struggling to find the right way to express yourself.

شما... در تلاش برای یافتن راه درست برای بیان کردن هستید. خودت

But to ''bite your tongue''

اما "زبان خود را گاز گرفتن

is something completely different altogether.

" چیزی کاملاً متفاوت است.

A good example of this, of where you have to bite your tongue is;

یک مثال خوب از این، جایی که شما باید زبان خود را گاز بگیرید این است.

let's say, someone wants to go on a night out

فرض کنید، یک نفر می‌خواهد به یک شب بیرون برود

and they come out and they're wearing like,

و بیرون می‌آید و مثل

a glitter ball er...

یک توپ زرق و برق می‌پوشد...

No, no, I actually would find that quite cool,

نه، نه،

if someone was to wear glitter ball coat.

اگر کسی بخواهد کت توپی زرق و برق بپوشد، واقعاً خیلی جالب است.

Let's say someone is wearing like this garish green jacket

فرض کنید کسی مانند این ژاکت سبز رنگارنگ را پوشیده است

and they're gonna go out with no shoes on.

و بدون کفش بیرون می رود.

They're like; ''Don't I look really cool here?

آنها مانند؛ "آیا من اینجا واقعا باحال به نظر نمی رسم؟

I look swag.''

به نظر من کینه توز است.»

And then, you would have to bite your tongue,

و بعد، باید زبانت را گاز بگیری

because, you know, you don't want to offend your friends.

، چون می‌دانی، نمی‌خواهی به دوستانت توهین کنی.

I mean, maybe you... maybe you do.

منظورم این است که شاید شما... شاید هم این کار را بکنید.

But if you didn't want to, you'd have to bite your tongue.

اما اگر نمی خواستی، باید زبانت را گاز می گرفتی.

Also, you can use it for; let's say,

همچنین، می توانید از آن برای موارد زیر استفاده کنید؛ فرض کنید،

you're getting a free lift from someone.

شما یک آسانسور رایگان از شخصی دریافت می کنید.

And, you know, without them giving you this freebie,

و، می دانید، بدون اینکه آنها این پول رایگان را به شما بدهند،

you'd be pretty stuck.

خیلی گیر می کنید.

And let's say, they say something which you don't agree with,

و بیایید بگوییم، آنها چیزی می گویند که شما با آن موافق نیستید،

but you're in this precarious situation,

اما شما در این وضعیت نامطمئن

where you're relying on them quite heavily.

هستید، که در آن به شدت به آنها تکیه می کنید.

You might have to like, bite your tongue,

ممکن است مجبور شوید دوست داشته باشید، زبانتان را گاز بگیرید

until maybe you get to where you're going and say;

تا شاید به جایی که می‌روید برسید و بگویید؛

''listen, what you said there, was crazy.

"گوش کن، آنچه در آنجا گفتی دیوانه کننده بود.

You need to check yourself''.

باید خودتان را بررسی کنید.

To bite your tongue is to kind of,

گاز گرفتن زبان به معنای

hold back your true feelings or emotions.

عقب نگه داشتن احساسات یا عواطف واقعی است.

Another useful idiom.

یک اصطلاح مفید دیگر.

I was right, by the way.

اتفاقا حق با من بود

Okay, oh, I've got loads left.

خوب، اوه، من بارهای زیادی دارم.

Okay, number 12.

بسیار خوب، شماره 12.

So

بنابراین

this one, I

این یکی، من

believe is; once in a blue moon.

معتقدم که این است. به ندرت.

And I think this one is kind of, an obvious explanation.

و من فکر می‌کنم این یک توضیح واضح است .

If you know about blue moons, they...

اگر در مورد ماه های آبی بدانید، آنها...

I think they appear like, once every couple of years,

فکر می کنم هر دو سال یک بار،

maybe three years.

شاید سه سال ظاهر می شوند.

So, if you were to translate this,

بنابراین، اگر می‌خواهید این را ترجمه کنید،

this means something happens very rarely, essentially.

این بدان معناست که اتفاقی بسیار نادر، اساساً رخ می‌دهد.

So erm...

پس ارم...

I don't know.

نمی دانم.

Wow, I'm really struggling to find a good example.

وای، من واقعا در تلاش برای پیدا کردن یک مثال خوب هستم.

Erm...

ارم ... ارم ...

erm...

my...

my favourite football team; Manchester United,

تیم فوتبال محبوب من . منچستریونایتد

used to be very successful,

قبلاً بسیار موفق بود،

but now they win a trophy once in a blue moon.

اما حالا یک بار در ماه آبی یک جام می‌برد.

If I'm lucky.

اگر خوش شانس باشم

Next idiom, number five.

اصطلاح بعدی، شماره پنج.

Okay, maybe this one's obvious,

خوب، شاید این یکی واضح باشد،

but I think this is; actions speak louder than words.

اما من فکر می کنم این است. دو صد گفته چون نیم کردار نسیت .

Perfect.

کامل.

And so, this idiom is actually...

و بنابراین، این اصطلاح در واقع...

this one is kind of like a proverb, to be honest,

این یک نوع ضرب المثل است، صادقانه بگویم،

'cos I think it's kind of, almost literal, saying...

«چرا که فکر می‌کنم به نوعی، تقریبا تحت اللفظی است، می‌گوید... به

saying this because, yeah,

این دلیل که، بله،

sometimes you have to do something

گاهی اوقات باید کاری انجام دهید.

and it's all well and good saying like;

و همه چیز خوب و خوب است مانند:

''yeah, yeah, I'll take out the bins'' or

«آره، آره، سطل‌ها را بیرون می‌آورم» یا

''I'll do the laundry''.

«لباس‌ها را می‌شویم».

But until you actually do it,

اما تا زمانی که واقعاً این کار را انجام ندهید،

that's when... you know,

آن وقت است که... می دانید،

something literally speaks louder than your words.

چیزی به معنای واقعی کلمه بلندتر از کلمات شما صحبت می کند .

It has a bigger impact than just saying it,

تأثیر بزرگ‌تری نسبت به گفتن دارد،

if you do something then people will realise,

اگر کاری را انجام دهید، مردم متوجه خواهند شد،

ah yeah, he actually can follow up.

اوه بله، او در واقع می‌تواند آن را پیگیری کند.

We say; all pants, no trousers.

ما میگوییم؛ همه شلوار، بدون شلوار

Which is, also similar as to saying...

که شبیه به گفتن است...

but this is more accusative.

اما این بیشتر اتهامی است.

You can say; ''oh, you're all pants, no trousers''.

می توانی بگویی؛ "اوه، شما همه شلوار هستید، بدون شلوار".

Like, yeah, you talk like you do something well,

مثل اینکه، بله، شما طوری صحبت می کنید که انگار کاری را خوب انجام می دهید ،

but, you don't actually do it.

اما در واقع آن را انجام نمی دهید.

But if you did do it, then you'd say;

اما اگر این کار را انجام دادید، می‌گویید؛

''ah, your actions speak louder than your words''.

"آه، اعمال شما بلندتر از کلمات شما صحبت می کند."

Okay, let's move on to the next one.

باشه بریم سراغ بعدی

Let's go (with) number two.

بیایید (با) شماره دو برویم.

Woo!

وو

I won 15 points, for no obvious reason.

بدون هیچ دلیل واضحی 15 امتیاز گرفتم.

Number three.

شماره سه.

Okay, this one is; it's a piece... a piece of cake.

خوب، این یکی است؛ این یک تکه است ... یک تکه کیک.

Which generally just means; it's easy.

که به طور کلی فقط به این معنی است؛ آسان است.

I guess you can say something is like,

حدس می‌زنم می‌توانی بگوییم چیزی شبیه،

some food can be easy, like... or,

بعضی از غذاها می‌تواند آسان باشد، مثل... یا،

if you were to see something,

اگر قرار بود چیزی را ببینی

it can be easy on your eye like,

، می‌تواند روی چشمت آسان باشد، مثلاً دیدنش

it's nice to look at.

خوب است.

So I guess if you put that into the taste department,

بنابراین حدس می‌زنم اگر آن را در بخش طعم و مزه قرار دهید ،

you could say, yeah, a piece of cake is easy to eat,

می‌توانید بگویید، بله، خوردن یک تکه کیک آسان است

it's no problem.

، مشکلی نیست.

So yeah, a piece of cake; easy.

بنابراین بله، یک تکه کیک. آسان

Tie your shoelaces;

بند کفش خود را ببندید؛

yeah, it's a piece of cake.

بله، این یک تکه کیک است.

I can tie my shoelaces.

میتونم بند کفشم را ببندم.

Okay.

باشه.

Next one, near the end now.

مورد بعدی، اکنون نزدیک به پایان است.

Okay, this one is horrific.

خوب، این یکی وحشتناک است.

It's called; kill two birds with one stone.

نامیده می شود؛ یه تیر و دو نشان زدن.

And I don't advocate doing this.

و من از انجام این کار حمایت نمی کنم.

I don't know why this is an idiom.

من نمی دانم چرا این یک اصطلاح است.

There's probably some historical relevance between this.

احتمالاً یک ارتباط تاریخی بین این وجود دارد.

Hopefully it's in self-defence.

امیدوارم در دفاع از خود باشد.

Okay, so to kill two birds with one stone,

خوب، پس کشتن دو پرنده با یک سنگ

is a good way of saying I can complete two tasks

، روش خوبی برای گفتن است که اساساً می توانم دو کار را

within one effort, essentially.

در یک تلاش انجام دهم.

So, a good example of this would to...

بنابراین، یک مثال خوب برای...

let's say, you need to do the...

فرض کنید، شما باید

your weekly shopping.

خرید هفتگی خود را انجام دهید.

But then also,

اما پس از آن نیز،

you need to, at some point,

شما باید در برخی موارد،

go to the pharmacy to pick up medication.

برای دریافت دارو به داروخانه بروید.

So you could, you know, drive on Monday,

بنابراین می‌توانید دوشنبه رانندگی کنید و

to the shopping on Tuesday to the pharmacy.

سه‌شنبه به سمت داروخانه بروید.

But, to kill two birds with one stone,

اما، کشتن دو پرنده با یک سنگ،

would be to do it in one drive.

انجام آن در یک حرکت است.

So, on Monday, I'll do the shopping

بنابراین، دوشنبه، خرید را انجام می دهم

and then I'll go to the pharmacy and kill two birds with one stone.

و سپس به داروخانه می روم و با یک سنگ دو پرنده را می کشم.

Really graphic idiom to say, for something so...

اصطلاح واقعاً گرافیکی برای گفتن، برای چیزی که ...

you know, kind and generous.

می دانید، مهربان و سخاوتمند.

But yeah, I've heard it said quite a lot in Britain.

اما بله، من شنیده ام که در بریتانیا زیاد گفته شده است.

Okay, next one.

باشه بعدی

Okay, so this one is, erm...

خوب، پس این یکی است، ارم...

yeah, the idiom kind of describes it,

بله، اصطلاح به نوعی آن را توصیف می کند،

but I wouldn't use a watermelon,

اما من از هندوانه استفاده نمی کنم،

because the phrase or the idiom is;

زیرا عبارت یا اصطلاح این است;

bite off more than you can chew.

بیشتر از چیزی که بتوانید بجوید گاز بگیرید.

And yeah, I would use something like,

و بله، من از چیزی مانند،

I don't know, like a steak,

نمی دانم، مانند استیک

or something that you really chew,

یا چیزی که واقعاً می جوید استفاده می کنم،

because watermelon...

زیرا هندوانه...

I dunno...

نمی دانم

it's a bit easier.

... کمی راحت تر است.

Because this phrase, kind of means,

زیرا این عبارت به نوعی به این معنی است

that you've undertaken a task or something which,

که شما کاری یا کاری را انجام داده اید

is maybe beyond your...

که شاید فراتر از

your capabilities.

توانایی های شما باشد.

So let's say, for example,

بنابراین، برای مثال،

Easy English; we make videos

Easy English را فرض کنید. ما ویدیو می سازیم

and very soon we will be releasing our podcast.

و به زودی پادکست خود را منتشر خواهیم کرد.

Huh!

متعجب!

Excited?

برانگیخته؟

I hope so, because myself and Isi are super excited.

امیدوارم اینطور باشد، زیرا خودم و ایسی فوق العاده هیجان زده هستیم.

But, you know, these videos take...

اما، می‌دانید، این ویدیوها طول می‌کشد...

we do one a week and they take quite a long time to put together.

ما هفته‌ای یکی را انجام می‌دهیم و جمع‌آوری آن‌ها زمان زیادی می‌برد.

So maybe us also doing a podcast,

بنابراین شاید ما هم که پادکست انجام

would be us biting off more than we can chew.

می‌دهیم، بیشتر از چیزی که بتوانیم بجویم، گاز می‌گیریم.

I hope that makes sense.

امیدوارم منطقی باشد.

So yeah, essentially you are maybe agreeing

بنابراین بله، اساساً شما ممکن است موافق

or you're undertaking something which,

باشید یا در حال انجام

you don't quite have the energy to do.

کاری هستید که کاملاً انرژی لازم برای انجام آن را ندارید.

If you have a steak, you bite off, you know, a huge bit.

اگر استیک دارید، مقدار زیادی گاز می‌گیرید.

It's... it's quite hard, you know, you could end up choking on it,

خیلی سخت است، می دانید، ممکن است در نهایت خفه شوید،

if you buy off too much, more than you can chew.

اگر بیش از حد خرید کنید، بیشتر از چیزی که بتوانید بجوید.

So, I hope that explains it.

بنابراین، امیدوارم که آن را توضیح دهد.

And I hope you're excited for the Easy English Podcast.

و امیدوارم برای پادکست Easy English هیجان زده باشید .

Okay, last four.

باشه، چهار آخری

Number eight.

شماره هشت.

Erm... so this one, I believe, is;

به نظر من، این یکی است.

it's the best of both worlds.

این بهترین هر دو جهان است.

Okay, so the best of both worlds,

بسیار خوب، بنابراین بهترین هر دو جهان

would be to gain two positives from one scenario, essentially.

، اساساً به دست آوردن دو نکته مثبت از یک سناریو است.

So let's say, for example, you start a new job

پس فرض کنید مثلاً کار جدیدی را شروع می کنید

and in your job they say;

و در شغلتان می گویند;

''okay, we're making a change

"بسیار خوب، ما در حال ایجاد تغییر

and we're gonna give you a promotion

هستیم و به شما ارتقاء

and you're going to get paid more.

می دهیم و دستمزد بیشتری دریافت خواهید کرد.

And also, alongside your increase in wage,

و همچنین، در کنار افزایش دستمزد شما،

we're also gonna give you longer lunch breaks''.

به شما وقفه های ناهار طولانی تری نیز خواهیم داد.»

And it's like; ''wow!

و مانند آن است؛ ''وای!

This is the best of both worlds''.

این بهترین از هر دو جهان است''.

Because, maybe in your mind, you think; oh, I have a promotion,

زیرا، شاید در ذهن خود، فکر می کنید؛ اوه، من یک ترفیع

I get paid more, but maybe I have to be a bit more committed,

دارم، حقوق بیشتری دریافت می کنم، اما شاید باید کمی

or maybe I lose a bit more time.

متعهدتر باشم، یا شاید کمی زمان بیشتری از دست بدهم.

But yeah, it's the best of both worlds.

اما بله، این بهترین هر دو جهان است.

You can have more time and more money, perfect.

شما می توانید زمان بیشتر و پول بیشتری داشته باشید، عالی است.

So, last three.

بنابراین، سه مورد آخر

Er...

اوه...

She's a what horse?

او چه اسبی است؟

...

...

A horse!?

یک اسب!؟

...

A dark horse!

... اسب تاریک!

Ah!

آه!

I knew it!

من آن را می دانستم!

I don't really understand the... the meaning behind this.

من واقعاً معنای پشت این را نمی فهمم .

But, a dark horse would be like, an unexpected victor.

اما، یک اسب تیره مانند یک پیروز غیر منتظره است .

For example, in football terminology,

به عنوان مثال، در اصطلاح فوتبال،

you could say that; a few seasons ago,

می توان گفت که؛ چند فصل پیش

Leicester won the Premier League.

لستر قهرمان لیگ برتر شد.

Like, the highest achievable domestic trophy.

مانند، بالاترین جایزه داخلی قابل دستیابی.

And yeah, they were always referred to as the dark horses.

و بله، همیشه از آنها به عنوان اسب های تیره یاد می شد.

Yeah, it essentially means you're like, the underdog, really.

آره، این اساساً به این معنی است که شما واقعاً مانند یک آدم ضعیف هستید.

This is, an idiomatic way of saying that someone is an underdog.

این یک روش اصطلاحی برای گفتن این است که فلان فرد ضعیف است.

No one expects the dark horse to win.

هیچ کس انتظار ندارد اسب تاریک برنده شود.

But yeah, you would use this a lot for... especially for sport,

اما بله، شما می توانید از این برای... به خصوص برای ورزش،

sporting events or competition.

رویدادهای ورزشی یا مسابقات استفاده کنید.

Because, you have a favourite and then you would have a dark horse,

زیرا، شما یک مورد علاقه دارید و سپس یک اسب تیره

the challenger, which you do... nobody expects to win.

، رقیب خواهید داشت که انجام می دهید... هیچ کس انتظار ندارد برنده شود.

A true underdog.

یک شرور واقعی

Okay, I kind of got that wrong.

باشه، من یه جورایی اشتباه کردم

So, I am not going to get a perfect 100% record.

بنابراین، من قصد ندارم یک رکورد 100٪ کامل به دست بیاورم.

But, let's go for the last two.

اما، اجازه دهید به دو مورد آخر برویم.

Oh, I lost ten points.

اوه من ده امتیاز از دست دادم.

Cheers.

به سلامتی.

'Kay, last one then.

کی، آخرش.

Number 14.

شماره 14.

Oh, I won 50 points.

اوه من 50 امتیاز گرفتم.

Brilliant, The game's over.

عالی، بازی تمام شد

I'd like to know if any of these idioms

می‌خواهم بدانم آیا هر یک از این

are also in your native language

اصطلاحات در زبان مادری شما نیز هست

or any ones that you have, which are kind of,

یا هر کدام که شما دارید، که به نوعی

alternatives for that... for the same meanings,

جایگزین آن هستند... برای همان معانی،

if you know what I mean.

اگر منظور من را می‌دانید.

So yeah, And let me know if you know any more British idioms

بنابراین بله، و اگر اصطلاحات انگلیسی دیگری را می

that you use quite regularly, that you know.

شناسید که به طور منظم استفاده می کنید، به من اطلاع دهید که می دانید.

And yeah, let us know what you thought of the video

و بله، نظر خود را درباره این ویدیو به ما اطلاع دهید

and if you'd like to see more videos like this

و اگر مایلید ویدیوهای بیشتری از این قبیل

and we'll see you next week, bye!

ببینید و هفته آینده شما را خواهیم دید، خداحافظ!

Ah!

آه!

No no no,

نه نه نه

no no no no.

نه نه نه نه.

I pressed close on my game

من روی بازی خود فشار

and now I must start again.

آوردم و اکنون باید دوباره شروع کنم.