How to change a fight into a discussion

Why are you so angry all the time, E?

چرا همیشه اینقدر عصبانی هستی، ای؟

You're like smash, relax.

تو مثل شکسته ای، آرام باش.

You're not the Incredible...

تو باور نکردنی نیستی...

Hi. James from engVid.

سلام. جیمز از engVid.

E's turning green, and I know The Avengers are all over the planet, so I'm sure you know

E در حال سبز شدن است، و من می دانم که انتقام جویان در سرتاسر سیاره هستند، بنابراین مطمئن هستم که

Hulk Smash.

هالک اسمش را می شناسید.

And the Incredible Hulk is powerful because he's angry, he's always angry.

و هالک شگفت انگیز قدرتمند است زیرا عصبانی است، او همیشه عصبانی است.

And the funny thing is I find most people are angry about this, angry about that.

و نکته خنده دار این است که می بینم اکثر مردم از این بابت عصبانی هستند، از آن عصبانی هستند.

So I want to help you today do a little better, because when people are fighting, well, they're

بنابراین من می‌خواهم امروز به شما کمک کنم تا کمی بهتر عمل کنید، زیرا وقتی مردم در حال دعوا هستند، خوب، آنها

fighting because they care.

دعوا می‌کنند زیرا اهمیت می‌دهند.

If you didn't care, you wouldn't fight with anyone.

اگه اهمیت نمیدادی با کسی دعوا نمیکردی

And I have a two-part lesson...

و من یک درس دو قسمتی

What I mean by two parts is I'm going to start off by giving you some expressions so you

دارم... منظور من از دو قسمت این است که با دادن چند عبارات به شما شروع می کنم تا بتوانید به

can kind of get rid of the fighting, and then I'm going to give you some vocabulary you

نوعی از دعوا خلاص شوید و سپس به شما می دهم. برخی از واژگانی که

can use instead of saying:

می توانید به جای گفتن این جمله استفاده کنید:

"I'm angry. I'm angry. I'm so angry."

"من عصبانی هستم. من عصبانی هستم. من خیلی عصبانی هستم."

There are other words that really let people know what you mean, and you can use some of

کلمات دیگری وجود دارد که واقعاً به مردم اجازه می دهد منظور شما را بدانند، و شما می توانید از برخی از

these words and the phrases I'm going to teach you, and you'll notice that your interactions

این کلمات و عباراتی که به شما یاد خواهم داد استفاده کنید و متوجه خواهید شد که تعاملات

or the way you talk to each other will change and you'll probably be a lot happier, and

یا نحوه صحبت شما با یکدیگر تغییر خواهد کرد. و احتمالاً بسیار شادتر خواهید بود، و

not like E. E Smash, so angry, so angry. All right?

نه مثل E. E Smash، خیلی عصبانی، خیلی عصبانی. خیلی خوب؟

So let's go to the board.

پس بیایید به هیئت مدیره برویم.

So what did I tell you here?

خب من اینجا چی بهت گفتم؟

Okay? I want us to stop the fighting.

باشه؟ من از ما می خواهم که جنگ را متوقف کنیم.

And how are we going to do that?

و چگونه قرار است این کار را انجام دهیم؟

Well, the first thing we have to do is accept that...

خب اولین کاری که باید بکنیم اینه که بپذیریم...

Or accept that arguments and fighting are a part of life, and as I said, it's because

یا قبول کنیم که بحث و دعوا جزئی از زندگیه و همونطور که گفتم به

you care.

خاطر اهمیت دادنت هست.

You fight because something is important to you, or someone is fighting with you because

شما دعوا می کنید چون چیزی برای شما مهم است یا کسی با شما دعوا می کند زیرا

something is important to them.

چیزی برای او مهم است.

And when you don't take the time to understand it's important to them, that's what makes

و وقتی برای درک این موضوع وقت نمی گذارید که برای آنها مهم است، این همان چیزی است

the fight worse.

که دعوا را بدتر می کند.

Half of the times things can be resolved or solved or fixed easily if you just go:

نیمی از موارد را می توان به راحتی حل کرد، حل کرد یا اصلاح کرد:

"Hey, that bothers you? Got it."

"هی، این شما را اذیت می کند؟ متوجه شدید."

Once most people hear that, they're willing to talk to you.

هنگامی که اکثر مردم این را بشنوند، حاضرند با شما صحبت کنند.

But if they don't think they're being heard, they smash, they hit hard.

اما اگر فکر نمی کنند صدایشان شنیده می شود، می کوبند، ضربه محکمی می زنند.

So let's go to the board.

پس بیایید به هیئت مدیره برویم.

Okay, so I'm going to give you two types of phrases.

خوب، پس من دو نوع عبارت را به شما می دهم.

Okay?

باشه؟

These will help you...

اینها به شما کمک می کند...

One will help you let the other person know that you care and you're listening, the other

یکی به شما کمک می کند تا به طرف مقابل بفهمانید که شما اهمیت می دهید و دارید گوش می دهید، دیگری

one is so that you can express yourself.

برای اینکه بتوانید خود را بیان کنید.

Okay?

Because it's important that you have a voice and you should be heard.

باشه؟

زیرا مهم این است که شما صدا داشته باشید و باید شنیده شوید.

And then in the second part when we come back we'll do words that aren't always about being

و سپس در قسمت دوم وقتی برمی گردیم کلماتی را انجام می دهیم که همیشه در مورد

angry, but show different states and emotions, and I'll explain them and you can use them

عصبانی بودن نیستند، اما حالات و احساسات مختلف را نشان می دهند و من آنها را توضیح می دهم و شما می توانید

when you're ready.

در صورت آماده شدن از آنها استفاده کنید.

So, let's go.

پس بزن بریم.

Okay, these phrases, as it says, will help show that you care about the other person.

خوب، این عبارات، همانطور که می گوید، به شما کمک می کند نشان دهید که به شخص مقابل اهمیت می دهید.

And how do we show we care about the other person?

و چگونه نشان دهیم که به طرف مقابل اهمیت می دهیم؟

Sometimes it's to say or to show that they're intelligent. Right?

گاهی اوقات برای گفتن یا نشان دادن باهوش بودن آنهاست. درست؟

So the first statement I use as this:

بنابراین اولین جمله ای که من به این صورت استفاده می کنم:

"You have a good point" or "That's a good point".

"تو یک نکته خوب داری" یا "این نکته خوبی است".

In saying: "That's a good point"...

در گفتن: «این نکته خوبی است»...

I got to put a comma here, I just forgot my comma.

اینجا باید کاما بگذارم، فقط کاما را فراموش کردم.

"That's a good point", in saying that you're admitting that what they're saying, there's valid.

"این نکته خوبی است"، با گفتن اینکه شما اعتراف می کنید که آنچه آنها می گویند معتبر است.

Valid means has some truth.

معنی معتبر مقداری حقیقت دارد.

You're not automatically agreeing with everything they say, and that's important.

شما به طور خودکار با هر چیزی که آنها می گویند موافق نیستید و این مهم است.

When people are arguing, you don't have to agree with everything, but you have to listen

وقتی افراد در حال دعوا هستند، لازم نیست با همه چیز موافق باشید، بلکه باید گوش کنید

and see what they say because sometimes what they say is good and can help both of you

و ببینید چه می گویند، زیرا گاهی اوقات آنچه می گویند خوب است و می تواند به هر دوی شما

in your relationship.

در رابطه تان کمک کند.

So simply just saying, you know: "You have a good point.

بنابراین به سادگی گفتن، شما می دانید: "شما نکته خوبی دارید.

I should think about this."

من باید در مورد این فکر کنم."

Or: "That's a good point."

یا: "این نکته خوبی است."

Even if I don't agree with everything, I can still listen to you and hear that these are

حتی اگر با همه چیز موافق نباشم، باز هم می توانم به شما گوش دهم و بشنوم که اینها

good points or these make sense.

نکات خوبی هستند یا اینها منطقی هستند.

All right?

خیلی خوب؟

By using these phrases here, I just want to point out that it will help you because what

با استفاده از این عبارات در اینجا، من فقط می خواهم به شما اشاره کنم که به شما کمک می کند زیرا آنچه

you're saying really is: No matter what we fight about, at the end you're still my good

شما می گویید واقعاً این است: مهم نیست که سر چه چیزی دعوا کنیم، در نهایت شما هنوز دوست خوب من

friend, you're still my girlfriend, boyfriend, husband, wife, lover, student, or teacher.

هستید، شما هنوز دوست دختر من هستید. ، دوست پسر، شوهر، همسر، معشوق، دانش آموز یا معلم.

Okay? Not all together, by the way.

باشه؟ نه همه با هم، اتفاقا.

But, you know, each one as a partnership, we're...

اما، می دانید، هر کدام به عنوان یک شراکت، ما...

We can still be good or have a good relationship even though we don't agree right now.

ما هنوز هم می توانیم خوب باشیم یا رابطه خوبی داشته باشیم، حتی اگر در حال حاضر موافق نباشیم.

Okay?

باشه؟

So that's the first one.

پس این اولی است.

Here's the second one: "I can understand why you want X."

در اینجا مورد دوم است: "من می توانم بفهمم که چرا X را می خواهید."

Well, what I want is important to me, and the fact that you can understand it means

خوب، آنچه من می خواهم برای من مهم است، و این واقعیت که شما می توانید آن را درک کنید به این معنی است که

at least you're listening to me or you think my views are important.

حداقل به من گوش می دهید یا فکر می کنید نظرات من مهم است.

So, by saying that, you can say: "I can understand you want X."

بنابراین، با گفتن آن، می توانید بگویید: "می توانم بفهمم که X را می خواهی."

Once again, you're not saying I'm going to give it to you, but you know what?

یک بار دیگر نمی گویید که آن را به شما بدهم، اما می دانید چیست؟

We've been dating-what?-15 years, living together, we have five kids, two kittens,

ما با هم قرار گذاشتیم - چه؟ - 15 سال، با هم زندگی می کنیم، ما پنج بچه، دو بچه گربه،

a dog, and a pony - you want to get married.

یک سگ و یک اسب داریم - شما می خواهید ازدواج کنید.

I can understand why you would want to get married after all of this commitment.

من می توانم بفهمم که چرا بعد از این همه تعهد می خواهید ازدواج کنید.

It doesn't mean I'm going to do it, but I can understand it because I thought about it.

این بدان معنا نیست که من آن را انجام خواهم داد، اما می توانم آن را درک کنم زیرا به آن فکر کردم.

That will at least let the person think: "Okay, you can understand."

این حداقل به شخص اجازه می دهد فکر کند: "باشه، می توانید بفهمید."

They might want something, be prepared, but at least you're showing: I listened to you

آنها ممکن است چیزی بخواهند، آماده باشید، اما حداقل شما نشان می دهید: من به شما گوش دادم

and I get it.

و متوجه شدم.

All right?

خیلی خوب؟

And it's fair, you can understand that.

و منصفانه است، شما می توانید آن را درک کنید.

"Tell me more. ...And how can I help you?"

"بیشتر به من بگو... و چگونه می توانم به شما کمک کنم؟"

This is very powerful.

این بسیار قدرتمند است.

Very, very powerful, but be careful when you use it.

بسیار بسیار قدرتمند است، اما هنگام استفاده از آن مراقب باشید.

When you're telling someone: "Tell me more", you're saying:

وقتی به کسی می گویید: "بیشتر به من بگو"، می گویید:

I respect you as a person so I'm willing to listen to you.

من به شما به عنوان یک شخص احترام می گذارم بنابراین حاضرم به شما گوش دهم.

I know, I said scary words: "listen to you".

می دانم، کلمات ترسناکی گفتم : "به تو گوش کن".

My mouth will remain shut.

دهنم بسته خواهد ماند

That's right, shut it and listen.

درست است، آن را ببند و گوش کن.

And then when they're done you can say: "And how can I help?"

و بعد از اتمام آنها می توانید بگویید: "و چگونه می توانم کمک کنم؟"

In my job, in my day job-day job-when I teach I also help with students and that, and I've used this.

در شغلم، در کار روزانه ام-وقتی تدریس می کنم به دانش آموزان و اینها هم کمک می کنم و از این استفاده کرده ام.

And I know it sounds crazy, but it works very well because first...

و می دانم که دیوانه کننده به نظر می رسد، اما خیلی خوب کار می کند زیرا اول...

Please don't... Don't be angry when I say this, anyone watching.

لطفاً این کار را نکنید... وقتی این را می گویم، هرکسی که تماشا می کند عصبانی نشوید.

Well, when somebody's angry it's like a snake.

خوب، وقتی کسی عصبانی است مثل یک مار است.

A snake has venom.

مار زهر دارد.

You know?

The snake.

میدونی؟

مار.

And the snake bites.

و مار نیش می زند.

Now, the snake has to let that venom go or it's not good for the snake.

حالا مار باید آن زهر را رها کند وگرنه برای مار خوب نیست.

You know, yeah. It's just not good for the snake.

میدونی آره فقط برای مار خوب نیست.

So the snake bites you, you take the venom.

پس مار تو را نیش می زند، تو زهر را می گیری.

Now, the snake lets the venom go, it feels better, it can go about its business.

حالا، مار زهر را رها می‌کند، حالش بهتر است، می‌تواند به کار خود ادامه دهد.

That's what this is about.

این چیزی است که در مورد آن است.

"Tell me more" is someone's angry, they got to let it out.

"بیشتر به من بگو" عصبانی شدن کسی است، آنها باید آن را آزاد کنند.

By letting them let it out it's like...

با اجازه دادن به آن‌ها بیرون می‌آید، مثل این است که... به

Think of a balloon.

یک بالون فکر کنید.

The balloon is big, about to pop, but as the air...

بالون بزرگ است، در شرف ترکیدن است، اما وقتی

The air goes out, the balloon won't pop, and now the balloon can go back and forth, still

هوا بیرون می‌رود، بالون نمی‌پرد، و حالا بالون می‌تواند به عقب و جلو برود،

be a balloon and not explode.

همچنان یک بالون باشد و منفجر نشود.

That's good for the balloon. Right?

این برای بالون خوب است. درست؟

It's also good for you because you let it out, usually they let you know exactly what's

همچنین برای شما خوب است زیرا آن را بیرون می‌دهید ، معمولاً به شما اطلاع می‌دهند که دقیقاً چه اتفاقی می‌افتد

going on so you can think about it if your mouth is shut, and then you can say:

تا اگر دهانتان بسته شد، بتوانید در مورد آن فکر کنید و سپس می‌توانید بگویید:

"And how can I help?"

"و چگونه می‌توانم کمک کنم؟"

Honestly, 50% of the time once they let that out, they're like: "I just needed to vent."

راستش را بخواهید، 50 درصد از مواقع زمانی که آنها آن را آشکار می کنند، این گونه می گویند: "فقط نیاز داشتم که تخلیه کنم."

"Needed to vent" is an English expression means: "I was upset or angry, I had all this

"Needed to vent" یک عبارت انگلیسی است به این معنی: "من ناراحت یا عصبانی بودم، این همه

energy inside and I had to let it go.

انرژی در درونم بود و باید آن را رها می کردم.

And now I let it go, I can do it myself.

و حالا من آن را رها کردم، خودم می توانم آن را انجام دهم.

I can fix it myself."

خودم می توانم آن را درست کنم. "

The other 50%, that's why I said it's dangerous, when you say: "And how can I help?" they might

50% دیگر برای همین گفتم خطرناک است، وقتی می گویید: "و چگونه می توانم کمک کنم؟" آنها ممکن است

say: "Hey, this is what I want from you."

بگویند: "هی، این چیزی است که من از شما می خواهم."

And because you said: "How can I help?" you kind of have to do it.

و چون گفتی: "چگونه می توانم کمک کنم؟" شما به نوعی باید آن را انجام دهید.

But remember what we said up here?

اما یادتان هست که اینجا چه گفتیم؟

Because you care about the argument or you care about the person, you probably want to

از آنجایی که شما به بحث و جدل اهمیت می دهید یا به آن شخص اهمیت می دهید، احتمالاً می خواهید به او

help them because you actually do care about them.

کمک کنید زیرا در واقع به او اهمیت می دهید.

So keep that in mind. Okay?

آن را به خاطر بسپار. باشه؟

And once they vent, usually what they ask for isn't this big, monstrous thing.

و هنگامی که آنها تخلیه می کنند، معمولاً چیزی که آنها می خواهند این چیز بزرگ و هیولایی نیست.

Sometimes it's a little thing that you can help with.

گاهی اوقات این یک چیز کوچک است که می توانید به آن کمک کنید.

So be generous, say: "How can I help?"

پس سخاوتمند باشید، بگویید: "چگونه می توانم کمک کنم؟"

It goes a long way. All right?

خیلی راه می رود. خیلی خوب؟

Now, these thring-, three things, as I said, will tell the other person that you care about them.

حالا، این thring-، سه چیز، همانطور که گفتم، به طرف مقابل می گوید که شما به آنها اهمیت می دهید.

Especially this one: "How can I help you?" because I care about you.

به خصوص این: "چگونه می توانم به شما کمک کنم؟" چون من به تو اهمیت می دهم

And it'll change your relationship, it'll change the way you fight.

و این رابطه شما را تغییر خواهد داد، نحوه مبارزه شما را تغییر خواهد داد.

You'll have more respect for each other.

احترام بیشتری برای یکدیگر قائل خواهید شد .

And you're learning my language, so I'm trying to teach you how we think.

و شما در حال یادگیری زبان من هستید، بنابراین من سعی می کنم به شما یاد بدهم که چگونه فکر می کنیم.

And these words are important to us.

و این کلمات برای ما مهم است.

Now, there's two sides to every coin, and a coin is money, and in this case there are

حال، هر سکه دو روی دارد، و یک سکه پول است، و در این مورد،

two sides to every argument: The people you're fighting with and you.

هر بحثی دو روی دارد: افرادی که با آنها می‌جنگید و شما.

If you don't express or let people know how you feel, things won't change for the better

اگر احساسات خود را ابراز نکنید یا به دیگران اجازه ندهید که بدانند، اوضاع به سمت بهتر شدن تغییر نخواهد کرد

or things won't be good.

یا اوضاع خوب نخواهد بود.

So in this case I want to take the time to go through and give you some phrases that

بنابراین در این مورد می‌خواهم وقت بگذارم و عباراتی را به شما بگویم که

are useful to help you express yourself.

برای بیان خود مفید هستند.

Here's the funny thing.

نکته خنده دار اینجاست.

Remember before we have to put the other person high and lower yourself to make them feel better?

به یاد داشته باشید قبل از اینکه مجبور باشیم طرف مقابل را بالا و پایین بیاوریم تا احساس بهتری داشته باشد؟

And by the way, it's not a sign of weakness to go lower.

و اتفاقاً پایین رفتن نشانه ضعف نیست.

It takes great strength to be able to sit down and let someone else talk.

قدرت زیادی می خواهد که بتوانید بنشینید و اجازه دهید شخص دیگری صحبت کند.

Okay?

باشه؟

But in this case, ah, when you want to really push your point, you have to do something

اما در این مورد، آه، وقتی می‌خواهید واقعاً به نقطه‌نظرتان فشار بیاورید، باید

a little different.

کاری کمی متفاوت انجام دهید.

Once again, you got to lower yourself. Huh?

یک بار دیگر باید خودت را پایین بیاوری. متعجب؟

Well, for some people this is called lowering themselves.

خوب، برای برخی افراد به این می گویند خود را پایین بیاورند.

For me it's actually being very strong.

برای من در واقع بسیار قوی است.

You got to tell the truth.

باید حقیقت رو بگی

And in order to do that without being too strong and making the other person defensive,

و برای انجام این کار بدون اینکه خیلی قوی باشیم و طرف مقابل را حالت تدافعی نشان دهیم، به

which means they want to fight with you instead of listen, we're going to take what I would

این معنی که او به جای گوش دادن می‌خواهد با شما دعوا کند ، می‌خواهیم آنچه را که من

say is a soft approach or a soft way of communicating.

می‌گویم رویکردی نرم یا روشی نرم برای برقراری ارتباط است، در پیش بگیریم.

The first one is this: "Look, I know this might sound stupid, but what really is bothering

اولین مورد این است: "ببین، من می دانم که ممکن است احمقانه به نظر برسد، اما چیزی که واقعاً

me is this..."

مرا آزار می دهد این است..."

So, yeah, look, I know this might sound stupid, but what's really bothering me is...

بنابراین، بله، نگاه کنید، می دانم که ممکن است احمقانه به نظر برسد، اما چیزی که واقعاً من را آزار می دهد این است که ...

By saying: "Look"...

با گفتن: «ببین»...

That's a secret command, by the way.

اتفاقاً این یک فرمان مخفی است.

Saying: "Look", you're saying: "Stop. Pay attention."

با گفتن: "ببین"، شما می گویید: "بس کن. توجه کن."

But then you're saying: "What really is bothering me",

اما بعد شما می گویید: " واقعاً چه چیزی مرا آزار می دهد"،

but this part here: "it might sound stupid" is saying:

اما این قسمت در اینجا: "ممکن است احمقانه به نظر برسد" این است که می گوید:

"I know to you this may not be a big thing, and I know it's kind of, you know, not that important",

"من می دانم که برای شما ممکن است چیز بزرگی نباشد، و می دانم که یک جورهایی است، شما بدانید، نه چندان مهم،

but because you're doing that it kind of softens what you're

اما چون شما این کار را انجام می‌دهید، چیزی را که می‌خواهید

about to say because you're going to say what is really bothering me.

بگویید ملایم می‌کند، زیرا می‌خواهید چیزی را بگویید که واقعاً مرا آزار می‌دهد.

This does not make me happy.

این من را خوشحال نمی کند.

But I'm not saying: "Hey, stupid, you pissed me off."

اما من نمی گویم: "هی احمق، تو مرا عصبانی کردی."

I'm saying: "Hey, I know. Sorry. Don't mean to bother you."

من می گویم: "هی، می دانم. ببخشید، قصد مزاحمت ندارم."

And because that most people will go:

و چون اکثر مردم خواهند رفت:

"Well, no, it's no bother. No, no, please speak",

"خب، نه، مزاحم نیست. نه، نه، لطفا صحبت کن"،

because I've lowered myself and said:

چون خودم را پایین انداختم و گفتم:

"I know it doesn't seem important to you, but..."

"می دانم که به نظرت مهم نیست، اما...

And most people are generous enough that they'll go: "Okay, cool. Gotcha.

و بیشتر مردم آنقدر سخاوتمند هستند که می روند: "باشه، باحال. گوچا.

Well, why don't you talk?"

خوب، چرا صحبت نمی کنی؟"

Cool. See? You secretly slide in.

سرد. دیدن؟ شما مخفیانه

First you come in, smash!

به داخل سر می خورید. اول وارد می شوید، بشکنید!

I'm kidding.

شوخی می کنم.

First you say: "Look, pay attention."

ابتدا می گویید: "ببین، توجه کن."

Then you lower yourself, then you introduce what you want to say.

بعد خودت رو پایین میاری بعد چیزی رو که میخوای بگی معرفی میکنی.

Cool? I know, sneaky. Sorry.

سرد؟ میدونم یواشکی متاسف.

Sneaky means not direct, but sometimes you do what you do to get the job done. Right?

یواشکی یعنی مستقیم نیست، اما گاهی اوقات کاری را که انجام می دهید انجام می دهید تا کار را انجام دهید. درست؟

Okay.

باشه.

Here's a second: "That" and I say "X".

این یک ثانیه است: "آن" و من می گویم "X".

Whatever X is, it could be a comment they said, a thing they did:

X هر چه باشد، می تواند نظری باشد که آنها گفته اند، کاری که انجام دادند:

"hurt my feelings because..."

"احساسات من را جریحه دار کرد زیرا..."

Once again you're saying: "I'm hurt."

یک بار دیگر می گویید: "من صدمه دیده ام."

You're not putting the blame on the other person.

شما تقصیر را به گردن دیگری نمی اندازید.

You'll notice if you listen carefully when I do these, I'm never saying:

متوجه خواهید شد که اگر وقتی این کارها را انجام می دهم با دقت گوش کنید، هرگز نمی گویم:

"It's all your fault."

"همه تقصیر شماست."

The first one I'm saying: "You might think this is stupid because it's something I'm thinking."

اولین موردی که می گویم: "شاید فکر کنید این احمقانه است زیرا این چیزی است که من به آن فکر می کنم."

Not you being stupid, not your fault.

نه تو احمق هستی نه تقصیر تو

This one: "That thing hurt my feelings. Not you."

این یکی: "آن چیز احساسات من را جریحه دار کرد. نه تو."

Right?

That thing that you said.

درست؟

همون چیزی که گفتی

Not you, but the thing that you said hurt my feelings, and it hurt my feelings because...

نه تو، بلکه چیزی که تو گفتی احساسات من را جریحه دار کرد، و احساسات من را جریحه دار کرد زیرا...

Then I tell you why it hurt my feelings.

سپس به تو می گویم که چرا احساسات من را جریحه دار کرد.

Because I'm not directly coming at you, the person can actually sit down and listen because

از آنجایی که من مستقیماً به سمت شما نمی آیم، شخص می تواند در واقع بنشیند و گوش کند

they don't feel like they're being attacked.

زیرا احساس نمی کند که مورد حمله قرار گرفته است.

It's really important.

واقعاً مهم است.

All right?

خیلی خوب؟

Third one is this one:

مورد سوم این است:

"I'm scared and I don't really want to admit it, but I'm afraid you

"من می ترسم و واقعاً نمی خواهم آن را اعتراف کنم، اما می ترسم

might feel..."

احساس کنید..."

Or: "I'm afraid..."

یا: "من می ترسم..."

Admitting scared is natural for humans that if someone says: "I'm scared" or "I'm afraid",

اعتراف به ترس طبیعی است برای انسان‌ها که اگر کسی بگوید: "می‌ترسم" یا "می‌ترسم"،

you want to protect them because coming to you saying: "Look, I'm scared of this", I'm

می‌خواهی از او محافظت کنی، زیرا به سمت تو می‌آیم و می‌گویم: "ببین، من از این می‌ترسم"، من

saying: "You're my protector.

می‌گویم: "تو" شما محافظ من هستید. می

Can you help me?"

توانید به من کمک کنید؟"

And for the average person, they'll go: "You're scared?

و برای یک فرد معمولی، آنها خواهند گفت: "تو می ترسی؟ از

What are you scared of?"

چه می ترسی؟"

And they want to play superhero: "How can I help?"

و آنها می خواهند نقش ابرقهرمانی را بازی کنند: "چگونه می توانم کمک کنم؟"

So by saying that and you're saying: "I'm afraid, but I'm afraid", blah, blah, blah,

بنابراین با گفتن این جمله و گفتن: "من می ترسم، اما می ترسم"، بلا، بل، بلا،

what is making me afraid, it allows them to listen and then want to participate and help you.

چیزی که من را می ترساند، به آنها اجازه می دهد که گوش کنند و سپس بخواهند شرکت کنند و به شما کمک کنند.

It's kind of like this one.

یه جورایی شبیه اینه

Remember I said: This might get you in trouble because they will ask for your help?

یادت هست گفتم: این ممکن است شما را به دردسر بیاندازد، زیرا آنها از شما کمک خواهند خواست؟

Well, this gets them in trouble because if they're going to be your protector, they have

خب، این آنها را به دردسر می‌اندازد، زیرا اگر قرار است محافظ شما باشند، باید

to do something.

کاری انجام دهند.

Yeah, see?

بله، ببینید؟

Yin and yang, a bit of balance on that. Okay?

یین و یانگ، کمی تعادل در آن وجود دارد. باشه؟

So, using these phrases will change your arguments because fighting's a part of life, you can't

بنابراین، استفاده از این عبارات استدلال های شما را تغییر می دهد زیرا دعوا بخشی از زندگی است، شما نمی توانید

escape them.

از آنها فرار کنید.

But what you can do is use the fight to make a better relationship.

اما کاری که می توانید انجام دهید این است که از مبارزه برای ایجاد یک رابطه بهتر استفاده کنید.

And by doing that, what we want to do is first of all let the other person know you care.

و با انجام این کار، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که اول از همه به طرف مقابل بفهمانیم که به شما اهمیت می‌دهید.

It doesn't matter how this argument goes, at the end we're still going to be who we

مهم نیست که این بحث چگونه پیش برود، در پایان ما همچنان همان چیزی خواهیم بود که

are; brother-sister, mother-father, husband-wife, teacher-student.

هستیم. برادر-خواهر، مادر-پدر، شوهر-زن، معلم-دانشجو.

Our relationship doesn't change because we have a disagreement.

رابطه ما تغییر نمی کند زیرا ما اختلاف داریم.

And I really want to listen to what's wrong so I can help.

و من واقعاً می خواهم به آنچه اشتباه است گوش دهم تا بتوانم کمک کنم.

Right?

درست؟

At the same time sometimes you have to tell people this isn't working, but I want you

در عین حال گاهی باید به مردم بگویید که این کار نمی کند، اما می

to know that I care about our relationship.

خواهم بدانید که من به رابطه مان اهمیت می دهم .

It's not going to change, but this is what I need from you to make it work.

قرار نیست تغییر کند، اما این چیزی است که من از شما برای انجام آن نیاز دارم.

Pretty cool, huh?

خیلی باحاله، نه؟

And it's all words, and that's why you're here, to learn English and how we use it.

و این همه کلمات است، و به همین دلیل است که شما اینجا هستید تا انگلیسی و نحوه استفاده ما از آن را بیاموزید.

Not just vocabulary, not just grammar, but how it works together to make us...

نه فقط واژگان، نه فقط گرامر، بلکه چگونه با هم کار می کند تا ما را بسازد...

Or make us able to communicate with each other.

یا باعث شود بتوانیم با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم.

Now, we're going to come back in a second and what are we going to do?

حالا یک ثانیه دیگر برمی گردیم و چه کنیم؟

Well, there's other words besides "angry".

خوب، کلمات دیگری غیر از "عصبانی" وجود دارد.

I'm sure that's...

من مطمئنم که اینطور است...

It's like "delicious", there are other words besides "delicious" for food, there's other

این مانند "خوشمزه" است، علاوه بر "لذیذ" برای غذا،

words besides "angry" for emotions, and we're going to look at that in our vocabulary.

کلمات دیگری به جز "عصبانیت" برای احساسات وجود دارد، و ما به آن در واژگان خود نگاه خواهیم کرد.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's go.

بیا بریم.

[Snaps]

[عکس می‌گیرد]

Okay, so, let's go into the vocabulary.

خوب، پس بیایید به واژگان برویم.

We've got some useful statements that we learned earlier, and we'll do the vocabulary now.

ما عبارات مفیدی داریم که قبلاً یاد گرفتیم ، و اکنون واژگان را انجام خواهیم داد.

Angry is a natural way of being, but that's a general term because what it usually covers

عصبانیت یک روش طبیعی است، اما این یک اصطلاح کلی است، زیرا آنچه که معمولاً پوشش می دهد

are other words that we're actually feeling.

، کلمات دیگری است که ما در واقع احساس می کنیم.

So I'm... I've got them listed here because if your only word is "angry", here are some useful

بنابراین من... من آنها را در اینجا فهرست کرده ام زیرا اگر تنها کلمه شما "عصبانی" است، در اینجا چند

words to express yourself other than "angry".

کلمه مفید برای بیان خود به غیر از "عصبانیت" وجود دارد.

Or when you say "angry", what do you really mean?

یا وقتی می گویید "عصبانی " واقعاً منظورتان چیست؟

How do you really feel inside?

واقعا از درون چه احساسی دارید؟

"Angry" is a heat, let's just say, that you want to do something.

"عصبانی" یک حرارت است، فقط بگوییم که می خواهید کاری انجام دهید.

It's like an energy that you want to move and use. Right?

مانند انرژی است که می خواهید حرکت دهید و از آن استفاده کنید. درست؟

And you don't feel good.

و شما احساس خوبی ندارید.

But, see?

اما، ببینید؟

When I say those things, it's like: What the hell does that mean?

وقتی آن چیزها را می گویم، مانند این است: لعنتی یعنی چه؟

And that's when people feel angry, they're like: "I'm so angry!" and you're like: "Why? What?"

و این زمانی است که مردم احساس عصبانیت می کنند، آنها می گویند: "من خیلی عصبانی هستم!" و شما مانند: "چرا؟ چی؟"

Here's what "angry" sometimes means, and if you actually think it through...

گاهی اوقات «عصبانی» به چه معناست، و اگر واقعاً به آن فکر کنید...

I mean, it's an English lesson, but let's go a little further. Okay?

منظورم این است که این یک درس انگلیسی است، اما اجازه دهید کمی جلوتر برویم. باشه؟

It'll help you become less angry as you can actually express what you really mean.

این به شما کمک می کند تا کمتر عصبانی شوید زیرا می توانید واقعاً منظور خود را بیان کنید.

Okay?

باشه؟

And you'll probably get more results this way.

و احتمالاً از این طریق نتایج بیشتری خواهید گرفت.

So, first: "angry".

بنابراین، اول: "عصبانی".

I love this word: "upset". Upset's a funny word.

من عاشق این کلمه هستم: "ناراحت". ناراحتی کلمه خنده داری است.

For men and women it's a little different, so please listen carefully.

برای مردان و زنان کمی متفاوت است، پس لطفا با دقت گوش دهید.

"Upset" means you're not happy about something.

"ناراحت" یعنی از چیزی خوشحال نیستی .

Okay?

باشه؟

And you have this energy that you want to move and do something, fix something, change something.

و شما این انرژی را دارید که می خواهید حرکت کنید و کاری انجام دهید، چیزی را اصلاح کنید، چیزی را تغییر دهید.

You want to do...

می خواهی انجام دهی...

That's what anger does, it makes you want to do something.

عصبانیت همین کار را می کند، تو را به انجام کاری وادار می کند.

Yeah?

آره؟

"Upset" means you're not happy about it and want to do that.

"ناراحت" به این معنی است که شما از این موضوع خوشحال نیستید و می خواهید این کار را انجام دهید.

That's general for men.

این برای مردان عمومی است.

For women "upset" is a little different, so guys, be careful.

برای زنان "ناراحت" کمی متفاوت است، پس بچه ها مراقب باشید.

If a woman says she's upset, she's sad and angry at the same time.

اگر زنی بگوید ناراحت است، در عین حال غمگین و عصبانی است.

Ladies, you know what I mean.

خانم ها منظورم را می دانید.

I know you're learning English, but you know when you're so angry, but you're sad that

من می دانم که شما در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، اما می دانید زمانی که خیلی عصبانی هستید، اما

the bunny died in the movie, and you're so upset you want to do something about it?

از مرگ خرگوش در فیلم ناراحت هستید، و آنقدر ناراحت هستید که می خواهید کاری در مورد آن انجام دهید؟

That's dangerous for men because she might hit you.

این برای مردان خطرناک است زیرا ممکن است شما را بزند.

Yes, she's sad and crying, but she might hit you so keep that in mind.

بله، او غمگین است و گریه می کند، اما ممکن است به شما ضربه بزند، پس این را در نظر داشته باشید.

So if a woman says she's really upset about something, go: "Okay, baby, what's wrong?"

بنابراین اگر زنی گفت که واقعاً از چیزی ناراحت است ، بگویید: "خوب عزیزم، چه مشکلی دارد؟"

and take a step back, just out of swinging distance. Okay?

و یک قدم به عقب بردارید، فقط از فاصله ی نوسانی. باشه؟

Because she'll be crying at you, and she'll have a knife.

چون او برای شما گریه خواهد کرد و یک چاقو خواهد داشت.

"I'm so upset, baby."

"من خیلی ناراحتم عزیزم."

Step back and go:

برگرد عقب و برو:

"Why? What's wrong, honey? How can I help? Tell me more." Okay?

"چرا؟ چی شده عزیزم؟ چطور میتونم کمک کنم؟ بیشتر به من بگو." باشه؟

It is a bit of a joke, but that is one of the differences between males and females

این کمی شوخی است، اما به نظر من یکی از تفاوت های زن و مرد

on that particular word in my opinion.

در آن کلمه خاص است.

Okay?

باشه؟

Men will be angry, that means they want to change something, they're not happy about

مردها عصبانی خواهند شد، یعنی می خواهند چیزی را تغییر دهند،

a situation.

از موقعیتی راضی نیستند.

Women are sad and they still have that anger that they need to do something usually at

زنان غمگین هستند و هنوز آن خشم را دارند که معمولاً در آن لحظه باید کاری انجام

that moment.

دهند.

Is it good or bad?

این خوب است یا بد؟

No, it just is.

نه، فقط همینطور است.

"Disappointed".

"ناامید".

We're often disappointed and we think it's anger because we didn't get what we wanted

ما اغلب ناامید می شویم و فکر می کنیم این عصبانیت است زیرا به آنچه می

or we didn't...

خواستیم یا نرسیدیم...

Someone didn't do what we thought they should do.

یک نفر کاری را که ما فکر می کردیم انجام نمی داد انجام نداد .

So, I'm so angry you didn't bring that money like you were supposed to.

بنابراین، من خیلی عصبانی هستم که شما آن پول را آنطور که قرار بود نیاوردید.

And what I really mean is: I'm so disappointed because I trusted you and I made plans based

و منظور من واقعاً این است: من بسیار ناامید هستم زیرا به شما اعتماد کردم و بر اساس اعتمادم به شما برنامه ریزی

on my trust in you.

کردم.

Right?

درست؟

That totally changes it because when you say "disappointed" to me, I'm like:

این کاملاً آن را تغییر می دهد زیرا وقتی به من می گویید "ناامید"، من چنین می گویم:

"Oh, how can I make it up?"

"اوه، چگونه می توانم جبران کنم؟"

When you say "angry", I'm going to give you a reason why I'm angry too or as well.

وقتی می گویید "عصبانی"، من به شما دلیلی می آورم که چرا من هم عصبانی هستم یا همینطور.

Okay?

So "disappointed" means I didn't get what I wanted.

باشه؟

بنابراین "ناامید" یعنی به آنچه می خواستم نرسیدم.

Maybe you wanted to go to a great university and you go:

شاید می خواستی به یک دانشگاه عالی بروی و بروی:

"I'm so angry. Yale said no to me for the fifth time."

"من خیلی عصبانی هستم. یل برای پنجمین بار به من نه گفت."

Well, really I'm disappointed I don't have the marks or there's not an opportunity for

خوب، واقعاً من ناامید هستم که نمراتش را ندارم یا فرصتی برای

me to go to a school I really want to go to.

من وجود ندارد که به مدرسه ای بروم که واقعاً می خواهم در آن بروم.

So "disappointed" is not getting something you really want.

بنابراین "ناامید" به دست نیاوردن چیزی است که واقعاً می خواهید.

Sometimes people say they're angry when they're really disappointed.

گاهی اوقات مردم وقتی واقعاً ناامید هستند می گویند عصبانی هستند.

"Confused".

"سردرگم".

I want to make a joke about stupid people here, but I won't.

من می خواهم اینجا با افراد احمق شوخی کنم، اما نمی کنم.

But sometimes people are angry because they're confused.

اما گاهی اوقات مردم به دلیل سردرگمی عصبانی می شوند.

They don't know what's going on.

آنها نمی دانند چه خبر است.

And remember I kept saying that anger is like this energy you want to use?

و به یاد داشته باشید که من مدام می گفتم که عصبانیت مانند این انرژی است که می خواهید استفاده کنید؟

Because you want to do something.

چون میخوای یه کاری بکنی

Right? Something's not working, you want to do.

درست؟ چیزی کار نمی کند، می خواهید انجام دهید.

Well, some people get confused and they don't know, so: "Now I'm angry!"

خب بعضیا گیج میشن و نمیدونن پس: الان عصبانیم!

It's like: -"Why?"

مثل: -"چرا؟"

-"Because I'm confused, and I don't know what to do so I got to be something."

-"چون من گیج هستم و نمی دانم باید چه کار کنم، بنابراین باید چیزی باشم."

And it's easier to say I'm angry than confused because "confused" seems to me: Well, speak

و گفتن این که عصبانی هستم راحت تر از گیج شدن است زیرا به نظر من "گیج" می آید: خوب،

to someone, they can help you and get rid of your confusion, and you won't be angry.

با کسی صحبت کن، او می تواند به شما کمک کند و از سردرگمی شما خلاص شود و شما عصبانی نخواهید شد.

Right?

درست؟

But sometimes people are confused so they say angry.

اما گاهی اوقات افراد گیج می شوند و به همین دلیل می گویند عصبانی هستم.

A perfect example, a family finds out one of their daughters or boys are gay or homosexual.

یک مثال عالی، خانواده ای متوجه می شود که یکی از دختران یا پسرانشان همجنسگرا یا همجنسگرا هستند.

They will say they're angry about the situation, when maybe they're confused that they don't

آنها می گویند که از وضعیت عصبانی هستند، زمانی که شاید گیج شده باشند که نمی

know how it happened, blah, blah, blah, blah, all these other things, but it comes out as

دانند چگونه این اتفاق افتاده است، بل، بل، بل، بل، همه این چیزهای دیگر، اما این به عنوان

anger and it's not necessarily that way.

عصبانیت ظاهر می شود و لزوماً اینطور نیست. از این طریق

Right? Everybody's different.

درست؟ همه با هم فرق دارن

I put "scared" but I meant to write "stressed".

من "ترس" را گذاشتم اما منظورم این بود که "استرس" بنویسم.

Why?

چرا؟

A lot of people, they say they're stressed or they confuse being stressed with being

بسیاری از مردم، آنها می گویند که استرس دارند یا استرس را با عصبانی بودن اشتباه می گیرند

angry, which means...

، به این معنی که ...

Stressed means you have a lot of things going on and you feel like, you know, you've got

استرس به این معنی است که شما چیزهای زیادی در جریان هستید و احساس می کنید، می دانید،

a lot pressure on you because you're stressed. Right?

فشار زیادی به شما وارد شده است. بر شما چون استرس دارید درست؟

But usually it's scared.

اما معمولاً می ترسد.

When I'm really stressed or scared...

وقتی واقعاً استرس دارم یا می ترسم...

Ask a child something.

از یک کودک چیزی بپرسید.

Ask a child why...

از یک کودک بپرسید چرا...

About the first day of school.

درباره روز اول مدرسه.

They won't say they're stressed, they'll say they're scared.

آنها نمی گویند استرس دارند، بلکه می گویند که می ترسند.

And when you ask them why they're scared they'll say: "I'm scared the other children won't

و وقتی از آنها بپرسید که چرا می‌ترسند، می‌گویند: "می‌ترسم بچه‌های دیگر مرا دوست نداشته باشند

like me, I'm scared it'll be too difficult."

، می‌ترسم خیلی سخت باشد."

If you ask an adult about the same thing, they'll say: -"I'm stressed about the first

اگر از یک بزرگسال در مورد همین موضوع بپرسید، آنها می گویند: -"من در مورد روز اول مدرسه استرس دارم

day of school." -"Why?"

." -"چرا؟"

-"Because there's just so much going on."

-"چون خیلی چیزها در جریان است."

And then you go: "What are you stressed about?"

و بعد میروی: " استرس چیه؟"

They can't really articulate, and "articulate" means to say or explain.

آنها واقعاً نمی توانند بیان کنند، و «تلفیق کردن» به معنای گفتن یا توضیح دادن است.

But as soon as they change the word from "stressed" to "scared", suddenly they can tell you:

اما به محض اینکه کلمه "استرس" را به "ترس" تغییر می دهند، ناگهان می توانند به شما بگویند:

"I'm scared of this, I'm scared of this."

"من از این می ترسم، از این می ترسم."

So if you can change that word from "angry", or "stressed" to "scared", you might notice

بنابراین اگر بتوانید آن کلمه را از «عصبانی» یا «استرس» به «ترس» تغییر دهید، ممکن است متوجه

you're not as stressed and you're relaxed once you get it out. Okay?

شوید که آنقدرها هم استرس ندارید و وقتی آن را بیرون آوردید، آرام هستید. باشه؟

"Frustrated".

"ناامید".

"Frustrated", "angry", same, right?

"ناامید"، "عصبانی"، همان، درست است؟

No. "Angry" is that energy to move.

نه. "عصبانی" آن انرژی برای حرکت است.

"Frustrated" is you're not getting what you want.

"ناامید" این است که به آنچه می خواهید نمی رسید.

It's not the same as "disappointed".

این همان "ناامید" نیست.

Something's stopping you from getting what you want.

چیزی شما را از رسیدن به آنچه می خواهید باز می دارد.

If I were trying to leave this room, and I can't get out of the room...

اگر می خواستم این اتاق را ترک کنم و نمی توانم از اتاق بیرون بیایم ...

I'm trying.

دارم تلاش می کنم.

I'm going to start getting frustrated.

من شروع به ناامید شدن خواهم کرد.

Now, some people might go: "[Roars] Hulk Smash."

اکنون، برخی از افراد ممکن است بروند: "[Roars] Hulk Smash."

I'm getting frustrated because I want to go and I can't go.

من دارم ناامید میشم چون میخوام برم و نمیتونم برم.

And then I go: "Frustrated, okay. Yeah, I'm frustrated because I can't get out when I want to get out."

و بعد می روم: "ناامید، باشه. آره، من ناامید هستم چون وقتی می خواهم بیرون بروم نمی توانم بیرون بیایم."

That doesn't mean I'm angry.

این به این معنی نیست که من عصبانی هستم.

Angry at what?

عصبانی از چی؟

What is this angry thing, right?

این عصبانیت چیست، درست است؟

That means I'm trying and I'm not getting it, so I'm frustrated.

یعنی تلاش می کنم و به آن نمی رسم، بنابراین ناامید هستم.

It's stopping me.

داره جلوی من رو میگیره

"Anxious".

"مشتاق".

Some people get angry about things because they're really anxious, they're worried, and

برخی از افراد به خاطر این که واقعاً مضطرب هستند، نگران هستند، به خاطر چیزهایی عصبانی می شوند، و

it seems so scary and you're so weak to say you're worried, but then there's nothing wrong

به نظر می رسد خیلی ترسناک است و شما بسیار ضعیف هستید که بگویید نگران هستید، اما هیچ اشکالی ندارد

with saying you're worried.

که بگویید نگران هستید.

Right?

درست؟

You're afraid of it.

شما از آن می ترسید.

But "worry" means to think about the future and not to have control, and you think about

اما «نگرانی» یعنی فکر کردن به آینده و نداشتن کنترل، و به

all the things that can happen in the future, and you're worried that a lot of them are

همه چیزهایی که ممکن است در آینده بیفتد فکر می‌کنید و نگران هستید که بسیاری از آنها

bad and they can hurt you.

بد باشند و به شما آسیب برسانند.

And that leads to being anxious about: What can happen next?

و این منجر به مضطرب شدن در مورد این می شود: بعد چه اتفاقی می تواند بیفتد؟

What can happen in the future?

در آینده چه اتفاقی می تواند بیفتد؟

Once you worry... Worry.

وقتی نگران شدی... نگران باش.

[Laughs] Once you realize you're worried and you're anxious, you can let it go because

[می خندد] وقتی متوجه شدید که نگران هستید و مضطرب هستید، می توانید آن را رها کنید زیرا

99% of those things are never going to happen.

99 درصد از آن چیزها هرگز اتفاق نمی افتد.

So, confusing anger, you're angry about this or the possible future and anxious starts

بنابراین، عصبانیت گیج کننده، شما در مورد این یا آینده احتمالی عصبانی هستید و مضطرب شروع

getting kind of crazy.

به دیوانه شدن می کند.

Okay?

باشه؟

And "overwhelmed" means you have too much happening, too much work, too much pressure,

و "غلبه" به این معنی است که شما بیش از حد اتفاق می افتد، کار بیش از حد، فشار

too much...

بیش از حد، بیش از حد

It's way too much, you cannot deal with it, cannot handle, cannot do it, so you're overwhelmed.

... خیلی زیاد است، نمی توانید با آن کنار بیایید، نمی توانید آن را تحمل کنید، نمی توانید انجامش دهید، بنابراین شما غرق شده اید.

Some of you get overwhelmed when I speak because I speak so fast.

برخی از شما وقتی من صحبت می کنم غرق می شوید زیرا من خیلی سریع صحبت می کنم.

You put it on and: "[Mumbles]."

تو آن را می پوشی و: «[زمزمه می کند]».

You go: "[Gasps]."

شما بروید: "[گاس]."

And you need to walk away from the screen.

و باید از صفحه نمایش دور شوید.

Right?

درست؟

You can't even turn it off.

شما حتی نمی توانید آن را خاموش کنید.

I'm overwhelmed by his voice.

غرق صداش شدم

Too much, too much, too much.

خیلی زیاد، خیلی زیاد، خیلی زیاد.

And I'm giving you all these words because if you talk about being angry with someone

و من همه این کلمات را به شما می گویم زیرا اگر در مورد عصبانی بودن با کسی

or something what happens is you don't communicate.

یا چیزی صحبت می کنید آنچه اتفاق می افتد این است که ارتباط برقرار نمی کنید.

Remember I talked about this energy you need to do something?

یادتان هست در مورد این انرژی صحبت کردم که برای انجام کاری نیاز دارید؟

You want to smash, you want to tell them, you want to force them, you want to change

میخوای بشکنی، میخوای بهشون بگی، میخوای مجبورشون کنی، میخوای عوضشون

them, you want them to do something because of that.

کنی، میخوای یه کاری بکنن به خاطر همین.

But once you can let it go and just realize: "Look, I'm sorry, I'm just a little scared

اما زمانی که بتوانید آن را رها کنید و فقط متوجه شوید: "ببین، متاسفم، من فقط در

right now because I'm anxious about what will happen on Monday.

حال حاضر کمی می ترسم زیرا نگرانم که دوشنبه چه اتفاقی می افتد.

I'm worried about it", that energy's gone and you can use it to actually make better

من نگران آن هستم"، این انرژی است. رفته و می توانید از آن برای

communication.

برقراری ارتباط بهتر استفاده کنید.

So, yes, an ESL lesson, I've given you some definitions for some words that will help

بنابراین، بله، یک درس ESL، من برای برخی از کلمات به شما تعاریفی داده ام که به شما کمک

you express yourself, but it's also kind of a human lesson. Right?

می کند خود را بیان کنید، اما این یک نوع درس انسانی نیز هست. درست؟

So, let's go and see how well you have mastered your humanity or your anger.

بنابراین، بیایید برویم و ببینیم چقدر به انسانیت یا عصبانیت خود تسلط دارید.

All right? Your inner Hulk, let's say.

خیلی خوب؟ بیایید بگوییم هالک درونی شما.

Now let's start with the first quiz question:

حالا بیایید با اولین سوال مسابقه شروع کنیم:

"I'm __________.

"من __________ هستم.

I don't want to admit it, but I'm really afraid of..."

نمی خواهم اعتراف کنم، اما واقعاً می ترسم..."

Please don't tell me you're confused because what you're going to do if you don't remember

لطفاً به من نگویید که گیج شده اید زیرا چه چیزی هستید. اگر به یاد ندارید

the answer is rewind the video.

پاسخ را به عقب برگردانید.

Go back a minute or two, and you'll see the answer was already given to you.

یکی دو دقیقه به عقب برگردید، می بینید که پاسخ از قبل به شما داده شده است.

It's one of the statements I gave you just to help you remember.

این یکی از جملاتی است که فقط برای کمک به یادآوری شما به شما دادم.

You ready?

آماده ای؟

That's right,

درست است،

you're scared.

شما می ترسید.

Why?

چرا؟

We just talked about being angry is one of the worst words you can use all the time.

ما فقط در مورد عصبانی بودن صحبت کردیم یکی از بدترین کلماتی است که می توانید همیشه استفاده کنید.

We want to improve your vocabulary, so we don't want to say: "I'm angry.

ما می‌خواهیم دایره لغات شما را بهبود ببخشیم، بنابراین نمی‌خواهیم بگوییم: "عصبانی هستم.

I don't want to admit it", it doesn't make any sense.

نمی‌خواهم اعتراف کنم"، هیچ معنایی ندارد.

You'd have to be angry about something.

شما باید از چیزی عصبانی باشید.

But: "I'm scared, and I don't want to admit I'm afraid."

اما: "من می ترسم، و نمی خواهم اعتراف کنم که می ترسم."

These two words are synonyms, so it's saying:

این دو کلمه مترادف هستند، بنابراین می گوید:

"Hey, look. I really am afraid."

"هی، نگاه کن. من واقعا می ترسم."

I'm saying it twice to you, so maybe you can listen to me because I'm afraid.

دوبار به تو می گویم، پس شاید بتوانی به من گوش کنی چون می ترسم.

Cool?

All right.

سرد؟

خیلی خوب.

Let's do the next one:

بیایید مورد بعدی را انجام دهیم:

"I feel __________ at work because I have so much to do, and I have more and more work to do all the time."

"من احساس می کنم __________ در کار هستم زیرا کارهای زیادی برای انجام دادن دارم، و همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن دارم."

If "disappointed" means you're not getting what you want-right?-then what I'm thinking

اگر "ناامید" به این معنی است که شما به آنچه می خواهید نمی رسید؟ - پس آنچه من به آن فکر می کنم

of is

"overwhelmed". Right?

"غرق" است. درست؟

Overwhelmed.

غرق.

Think of a wave coming over you, crashing over you.

به موجی فکر کنید که از بالای سر شما می آید و بر سر شما فرو می ریزد.

You're overwhelmed.

شما غرق شده اید.

You have too much.

شما بیش از حد دارید.

Right? So we're overwhelmed.

درست؟ بنابراین ما غرق شدیم.

"You have a __________ point."

"شما یک امتیاز __________ دارید."

If you've ever watched the X-Men, there's Wolverine, and Wolverine has like sharp claws.

اگر تا به حال فیلم مردان ایکس را تماشا کرده باشید، ولورین وجود دارد و ولورین پنجه های تیز دارد.

He could probably make a good point, but I want you to figure out which one's correct:

او احتمالاً می‌تواند به نکته خوبی اشاره کند، اما من می‌خواهم بفهمید کدام یک درست است:

sharp or good?

تیز یا خوب؟

That's right.

درست است.

This one is from the first points I was saying to let someone know that you care.

این یکی از اولین نکاتی است که می‌گفتم تا به کسی بفهمانم که برایت مهم است.

You want to tell them you had a good point.

شما می خواهید به آنها بگویید که نکته خوبی داشتید.

Remember?

Show I care about what we're talking about, I care about you and our relationship.

یاد آوردن؟

نشان دهید که من به آنچه در مورد آن صحبت می کنیم اهمیت می دهم، من به شما و رابطه مان اهمیت می دهم.

And finally:

و در نهایت:

"I'm _________ because I didn't get into my favourite university."

"من _________ هستم زیرا وارد دانشگاه مورد علاقه ام نشدم."

What do you think that would be?

فکر می کنید چه چیزی می تواند باشد؟

Well, I know you're thinking, and you're right, it could be you're angry, but once again we

خوب، می دانم که شما فکر می کنید، و درست می گویید، ممکن است عصبانی باشید، اما یک بار دیگر

were trying to improve our vocabulary, and if you notice here I said sometimes you go

سعی کردیم دایره لغات خود را بهبود ببخشیم، و اگر متوجه شدید اینجا گفتم گاهی می روی

here and we want to say this because I said you're upset, meaning you're sad that something

اینجا و می خواهیم بگوییم این به این دلیل است که گفتم شما ناراحت هستید، یعنی از اینکه اتفاقی افتاده ناراحت هستید

has happened.

And I would be upset if I didn't get into my favourite university, right?

.

و اگر وارد دانشگاه مورد علاقه ام نشوم، ناراحت می شوم، درست است؟

So I think you would be, too.

بنابراین من فکر می کنم شما نیز خواهید بود.

Anyway, look, I hope you've enjoyed the lesson on how to...

به هر حال ببین امیدوارم از درس چجوری لذت برده باشی...

It's not argue fairly, but argue in a way that makes your relationships better.

این بحث منصفانه نیست، بلکه جوری بحث کن که روابطت رو بهتر کنه.

And trust me, you're going to need this because as you get better at English you're going

و به من اعتماد کنید، شما به این نیاز خواهید داشت، زیرا وقتی در زبان انگلیسی بهتر می‌شوید، متوجه می‌شوید

to find that there are a lot of people who don't agree with everything you think, and

که افراد زیادی با هر چیزی که شما فکر می‌کنید موافق نیستند، و

vice versa.

برعکس.

I mean, you won't agree with everything they think.

منظورم این است که شما با هر چیزی که آنها فکر می کنند موافق نخواهید بود.

And this is one of the best way to maintain your relationships.

و این یکی از بهترین راه ها برای حفظ روابط شماست.

So, what I want...

پس من چی میخوام

Where do I want you to go?

... کجا میخوام بری؟

Well, to www, right?

خوب، به www، درست است؟

.eng as in English, vid as in video.com (www.engvid.com)

eng. به عنوان به زبان انگلیسی، vid مانند در video.com (www.engvid.com)

where you can do the rest of the quizzes.

که در آن می توانید بقیه آزمون ها را انجام دهید.

And before I say we go, I would like you to make sure you hit subscribe, and it's somewhere around here.

و قبل از اینکه بگویم ما می‌رویم، از شما می‌خواهم مطمئن شوید که Subscribe را زده‌اید، و این جایی در این اطراف است.

I never really know, but hit subscribe, depending on where it is on your screen.

من هرگز واقعاً نمی دانم، اما بسته به اینکه در کجای صفحه شما قرار دارد، گزینه subscribe را بزنید.

And as always, thank you very much for watching.

و مثل همیشه از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

I look forward to seeing you at our next video.

منتظر دیدن شما در ویدیوی بعدی هستم.

Have a good one.

یک خوب.