The 2 essential skills you need for great conversations

Doo-doo-doo, doo-doo, doo-doo-doo.

دو-دو-دو-دو-دو-دو-دو- دو-دو-دو.

Oh, hi. James from engVid.

اوه، سلام. جیمز از engVid.

Today I wanted to talk to you about two tips on conversation.

امروز می خواستم در مورد دو نکته در مورد مکالمه با شما صحبت کنم.

These tips I think can have you...

این نکات فکر می کنم می تواند به شما کمک کند... به شما

Help you have an amazing conversation, make you really interesting...

کمک می کند یک مکالمه شگفت انگیز داشته باشید، شما را واقعا جالب کند... در

Actually, make people really interested in you so you can keep having conversation.

واقع، مردم را واقعاً به شما علاقه مند کنید تا بتوانید به گفتگو ادامه دهید.

After all, it's the practice that we need to get better, and if people don't want to

به هر حال، این تمرینی است که ما باید بهتر شویم، و اگر مردم نخواهند

talk to you, you can't improve.

با شما صحبت کنند، شما نمی توانید پیشرفت کنید.

So quickly we'll go to the board and you'll see Mr. E has boxing gloves, and it says:

پس سریع به تخته می رویم و می بینید که آقای E دستکش بوکس دارد و می گوید:

"1, 2".

"1، 2".

In boxing, the "old one-two" is a jab and a straight punch.

در بوکس، "یک دو قدیم " یک ضربت و یک مشت مستقیم است.

Why?

چرا؟

It's very effective and it gets the job quickly done so you can take out your opponent.

این بسیار موثر است و کار را به سرعت انجام می دهد تا بتوانید حریف خود را بیرون بیاورید.

In this case, what I want to do is teach you two things that you can use in combination

در این مورد، کاری که من می‌خواهم انجام دهم این است که دو چیز را به شما یاد بدهم که می‌توانید از آنها در ترکیب استفاده

to make people you speak to enjoy the conversation with you, want to practice more, or talk to

کنید تا افرادی را که صحبت می‌کنید از مکالمه با شما لذت ببرند ، بخواهند بیشتر تمرین کنند یا بیشتر با شما صحبت کنند تا

you more so you get more practice.

تمرین بیشتری داشته باشید.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's go to the board.

بریم سراغ هیئت.

So, how to knock them out with killer conversation tips, 1 and 2.

بنابراین، چگونه می توان آنها را با نکات مکالمه قاتل، 1 و 2 شکست داد.

For most people when they're practicing or when they want to improve conversation, they

برای اکثر مردم، زمانی که در حال تمرین هستند یا زمانی که می خواهند مکالمه را بهبود بخشند،

think: "I need to talk a lot because if I get to talk a lot I'll get better."

فکر می کنند: "من باید زیاد صحبت کنم، زیرا اگر بتوانم زیاد صحبت کنم. بهتر می شوم."

That's 50% of the equation, because in any conversation there's the speaker and the listener,

این 50 درصد معادله است، زیرا در هر مکالمه ای گوینده و شنونده وجود دارد

and both parts must be worked on, because if you have a healthy balance the person who

و باید روی هر دو قسمت کار کرد، زیرا اگر تعادل سالمی داشته باشید، شخصی که

is listening to you will want you to continue, but usually they want to speak as well.

به شما گوش می دهد می خواهد ادامه دهید، اما معمولاً آنها می خواهند همچنین صحبت کند.

In a lot of conversations, something that will make a conversation go well is empathy,

در بسیاری از مکالمات، چیزی که باعث می شود مکالمه به خوبی پیش برود، همدلی است

which "empathy" means: "I understand what you're saying.

که "همدلی" به این معنی است: "من می فهمم چه می گویید.

I also want to know how you feel."

همچنین می خواهم بدانم چه احساسی دارید."

Another part of it is energy, people want to be excited.

بخش دیگری از آن انرژی است، مردم می خواهند هیجان زده شوند.

Nobody wants to talk to a person who talks like this on the whole subject, it wants...

هیچ کس نمی خواهد با فردی که در کل موضوع اینگونه صحبت می کند صحبت کند، می خواهد...

It makes them want to stop talking to you.

این باعث می شود که بخواهند با شما صحبت نکنند.

That energy or lack of energy can be on your part or their part.

این انرژی یا کمبود انرژی می تواند از طرف شما یا آنها باشد.

In this lesson I want to address both things, empathy and energy, to teach you how to raise

در این درس می‌خواهم به هر دو مورد اشاره کنم، همدلی و انرژی، تا به شما یاد بدهم که چگونه

the energy in a conversation if it's low; and teach you empathy, how to feel or get

انرژی را در مکالمه کم کنید. و به شما همدلی را یاد می دهد، چگونه احساس کنید یا

them to feel in the conversation so they care, because if they care, they share.

در مکالمه آنها را وادار کنید تا احساس کنند تا به آنها اهمیت دهند، زیرا اگر اهمیت دهند، آنها را به اشتراک می گذارند.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's go to the board.

بریم سراغ هیئت.

Let's talk about empathy.

بیایید در مورد همدلی صحبت کنیم.

One of the biggest parts of a conversation is empathy.

یکی از بزرگترین بخش های یک مکالمه همدلی است.

When a person cares about the conversation, they stay in it, they're excited about it,

وقتی فردی به مکالمه اهمیت می دهد، در آن می ماند، در مورد آن هیجان زده می شود،

so it's one way to raise energy.

بنابراین یکی از راه های افزایش انرژی است.

A lot of times when we're talking we make the mistake of thinking: "Okay, well, I've

خیلی وقت‌ها وقتی داریم صحبت می‌کنیم این اشتباه را می‌کنیم که فکر می‌کنیم: "خوب، خوب،

got a lot to tell people", and we get excited, so we have a lot of energy, you're talking

من چیزهای زیادی برای گفتن به مردم دارم" و هیجان زده می‌شویم، بنابراین انرژی زیادی داریم، شما در

about: "I got a new car the other day.

مورد آن صحبت می‌کنید. : "روز پیش یک ماشین جدید گرفتم

It's an amazing car.

. ماشین شگفت انگیزی است.

It's got, like, bucket seats.

مانند صندلی های سطلی

The seats warm up in the winter.

. صندلی ها در زمستان گرم می شوند.

Canada's cold.

کانادا سرد است

The steering wheel warms up.

. فرمان گرم می شود.

I got a really good price on it.

من قیمت بسیار خوبی برای آن گرفتم.

I...

I...

من ... من ...

I...

I...

من ... من ...

I...

I...

من ... من ...

I...

I..." the magic "I".

من ... جادوی "من".

Now, it's good for me because I get to say: "I", see?

حالا برای من خوب است چون می توانم بگویم: "من"، می بینید؟

Me and I, but for a listener it gets boring because they're like: "Ah, ah".

من و من، اما برای یک شنونده خسته کننده می شود زیرا آنها مانند: "آه، آه".

They want to talk.

آنها می خواهند صحبت کنند.

So a way to change that around, you might say: "Well, I'll just use 'you'.

بنابراین راهی برای تغییر آن، می‌توانید بگویید: "خب، من فقط از "تو" استفاده

I'll say: 'How about you?

می‌کنم. می‌گویم: "تو چطور؟

You, you, you'".

تو، تو، تو"".

That's okay, that's a good start, putting it on them.

اشکالی ندارد، این شروع خوبی است.

But if you want to show empathy to get them interested in the conversation, what you might

اما اگر می خواهید همدلی نشان دهید تا آنها را به گفتگو علاقه مند کنید، چیزی که ممکن است

want to say is one of two sentences I will show you now because when you say these sentences

بخواهید بگویید یکی از دو جمله ای است که اکنون به شما نشان خواهم داد زیرا وقتی این جملات

it makes the person know you care about them, not just about you.

را می گویید باعث می شود فرد متوجه شود که به آنها اهمیت می دهید، نه فقط درباره شما.

And in inviting them to speak about something gives them the opportunity to put their opinion

و با دعوت از آنها برای صحبت در مورد چیزی این فرصت را به آنها می دهد تا نظر خود را بیان

in, so no matter how the conversation goes, they will remember that they were part of

کنند، بنابراین مهم نیست که مکالمه چگونه پیش می رود، آنها به یاد می آورند که آنها بخشی از

a conversation, not a lecture where you just spoke about you.

یک مکالمه بوده اند، نه یک سخنرانی که در آن شما فقط در مورد شما صحبت کرده اید.

And they will also probably remember the conversation in a more positive way, which means later

و همچنین احتمالاً مکالمه را به روشی مثبت تر به خاطر خواهند آورد، به این معنی که بعداً

on they'll want to talk to you.

می خواهند با شما صحبت کنند.

So what are these magic sentences that change everything?

پس این جملات جادویی چیست که همه چیز را تغییر می دهد؟

Well, you say it...

خوب، شما آن را می گویید...

Well, you know them, but how often do you say it?

خوب، آنها را می شناسید، اما چند بار آن را می گویید؟

The first one is: "How do you feel about that?", or: "How do you feel about it?", or: "What

اولین مورد این است: "در مورد آن چه احساسی دارید؟"، یا: "در مورد آن چه احساسی دارید؟"، یا: "در مورد آن چه

do you think about that?"

فکر می کنید؟"

I know it sounds mechanical and it might be hard to use, but play with me for a second.

می دانم که مکانیکی به نظر می رسد و ممکن است استفاده از آن سخت باشد، اما یک ثانیه با من بازی کنید.

So, Mr. E, I'm talking and I'm like: "So, you know, I got that car I was telling you

بنابراین، آقای E، من دارم صحبت می‌کنم و می‌گویم: "پس ، می‌دانی، من آن ماشینی را که به شما

about.

I got a really good deal, dah-dah-dah.

می‌گفتم، گرفتم. یک معامله واقعاً خوب گرفتم ، داه-داه-دا.

You know, it's got these seats and that."

این صندلی ها و آن.»

Mr. E is over here: "Uh-huh, uh-huh, uh-huh, uh-huh.

آقای E اینجاست: "اوه، اوه، اوه، اوه، اوه، اوه.

Mm-hmm, yeah."

It's only a matter of time before he takes out his cellphone, looks at his watch and

فقط چند وقته که موبایلش رو در میاره، به ساعتش

says: "I have to go."

نگاه میکنه و میگه: باید برم.

It's all about me.

همه چیز در مورد من است.

Now, if I'm smart and I'm just: "Dah-dah-dah", and I notice he's like: "Uh-huh, uh-huh",

حالا اگر من باهوش باشم و فقط بگویم: «ده-ده-دا»، و متوجه شوم که او مانند: «اوه، اوه، اوه،»،

then I might turn around and say: "You know what?

ممکن است برگردم و بگویم: «می‌دانی چیست؟

How do you feel about that?

نظر شما در مورد آن چیست

I mean, you said you needed to get a new car, and how do you feel about the cars that are

؟یعنی شما گفتید که باید یک ماشین جدید تهیه کنید و در مورد ماشین هایی که

there or the prices, or...?"

آنجا هستند یا قیمت ها یا ... چه احساسی دارید؟

And they'll: "Oh, you want my opinion, you care about me."

و آنها خواهند گفت: "اوه، شما نظر من را می خواهید ، شما به من اهمیت می دهید."

Now Mr. E is involved in the conversation again, and then he will get to talk.

حالا آقای E دوباره درگیر صحبت می شود و بعد به صحبت می رسد.

This is when it's time for you to shh and listen, because by asking this kind of a question

این زمانی است که وقت آن است که هش کنید و گوش دهید، زیرا با پرسیدن این نوع سوال

you invite them to give you information so you can continue the conversation.

از آنها دعوت می کنید تا اطلاعاتی به شما بدهند تا بتوانید به گفتگو ادامه دهید.

Because he might say: "Ah, I'm not really into getting a new car.

زیرا ممکن است بگوید: "آه، من واقعاً اهل خرید ماشین جدید

It's doubtful about my job.

نیستم. در مورد شغل من مشکوک است.

I don't know what's going to be happening."

نمی دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد."

You go: "Hey, what's happening in your life?

میری: "هی تو زندگیت چه خبره، کارت

What's going on with your job?"

چه خبره؟"

Now they get to express themselves, make an...

حالا آنها می‌توانند خودشان را بیان کنند، یک

You know, put an opinion on what you were talking about further about...

... می‌دانید، درباره چیزی که در مورد آن صحبت می‌کردید نظر بدهید... در

Further the conversation about themselves, they're into it.

ادامه صحبت‌ها درباره خودشان، آن‌ها وارد آن هستند.

When they walk away now, they're going to think: "It was really nice talking to that

وقتی آنها اکنون دور می شوند، فکر می کنند: "صحبت کردن با آن شخص واقعاً خوب

person."

بود."

Right?

درست؟

That's tip number one.

این نکته شماره یک است.

Tip number two, because that was empathy, get them to feel.

نکته شماره دو، چون همدلی بود، آنها را وادار به احساس کنید.

Feeling is important for an interesting conversation.

احساس برای یک مکالمه جذاب مهم است.

Energy.

انرژی.

Now, in this case you were talking too much about yourself because you were all energetic

حالا، در این مورد شما بیش از حد در مورد خودتان صحبت می کردید، زیرا همه پرانرژی بودید

and chatting, chatting, chatting.

و چت می کردید، چت می کردید، چت می کردید.

Energy is a different thing here.

انرژی در اینجا چیز دیگری است.

What I want to talk about is: When you have a conversation with someone and they're not

چیزی که می‌خواهم در موردش صحبت کنم این است: وقتی با کسی صحبت می‌کنید و او

into it.

به آن علاقه ندارد.

So look at my face.

پس به صورت من نگاه کن

I will be two characters, character A and character B, or 1 and 2.

من دو شخصیت خواهم بود، شخصیت A و شخصیت B، یا 1 و 2.

So, 1, I'm like: "Hey, man.

بنابراین، 1، من می گویم: "هی، مرد.

I got a new car.

من یک ماشین جدید گرفتم

It's really cool.

. واقعاً عالی است.

Oh, I'm so excited about it.

اوه، من خیلی در مورد آن هیجان زده هستم.

Dah-dah-dah-dah-dah."

داه-ده-ده-ده-ده."

And the other person's like: "Yeah, yeah, yeah.

و شخص دیگر مانند: "آره، آره،

Mm-hmm.

آره. مم-هم

Mm-hmm."

.

And you go: -"So, what about yourself?

و میروی: -پس خودت

What are you doing now?"

چیکار میکنی الان چیکار میکنی؟

-"Well, you know, I've just got this new job."

-"خب، میدونی، من تازه این کار جدید رو پیدا کردم."

And they go: "I just got a new job."

و می گویند: "من تازه کار جدیدی پیدا کردم."

They don't really look at you, they just kind of drop it off...

آنها واقعاً به شما نگاه نمی کنند، فقط یک جورهایی آن را رها می کنند ...

Normally what you would say: "Oh, so tell me about the new job."

معمولاً آنچه شما می گویید: "اوه، پس در مورد کار جدید به من بگویید."

And then they'll go: "Oh, yeah, yeah, it's okay, you know, pays me a bit more money.

و بعد می‌روند: "اوه، آره، بله، اشکالی ندارد، می‌دانی، پول بیشتری به من می‌دهد

You know, it's a new job."

. می‌دانی، این یک کار جدید است."

The conversation is dying.

گفتگو در حال مرگ است.

A better example of that would help you think about this is if you've ever been on a date,

یک مثال بهتر از آن به شما کمک می‌کند تا در مورد این موضوع فکر کنید این است که اگر تا به حال در قرار ملاقات بوده‌اید،

and you ask your date: -"So, how do you like the food?"

و از تاریخ خود بپرسید: -"پس، غذا را چگونه دوست دارید؟"

-"Ah, it's okay."

-آه، اشکالی نداره.

-"Oh.

-"اوه

Did you see...?

دیدی...؟

Did you see that new movie that just came out?"

اون فیلم جدید رو که تازه اومده دیدی؟"

-"No, no, no.

-"نه، نه،

What about it?"

چه خبر؟"

And you find yourself talking and sweating the whole time.

و شما متوجه می شوید که تمام مدت در حال صحبت و عرق کردن هستید.

Here's a little trick I'm going to teach you: Use the word: "Okay."

در اینجا یک ترفند کوچک وجود دارد که قصد دارم به شما آموزش دهم: از کلمه "خوب" استفاده کنید.

Huh?

متعجب؟

Well, don't just say: "Okay", say it like this: "Okay.

خوب، فقط نگویید: "خوب"، اینطور بگویید: "خوب.

Hmm, okay."

هوم، باشه."

Flat.

تخت.

Why?

چرا؟

When you say the word: "Okay" like that, or even if you go: "Yeah, sure.

وقتی کلمه: "باشه" را آنطور می گویید ، یا حتی اگر می روید: "آره،

Sure", flat, it makes the person...

مطمئناً، صاف، آن شخص را می سازد...

You're telling the person: "Go on."

شما به آن شخص می گویید : "ادامه بده."

It's like saying: "And...?"

مثل این است که بگوییم: "و...؟"

Now, remember the conversation about the date?

حالا، صحبت در مورد تاریخ را به خاطر دارید؟

I want you to think of another situation.

می خواهم به موقعیت دیگری فکر کنید.

You walk in your boss' office and you say: "Okay, boss, I've done that project for you

در دفتر رئیس خود راه می روید و می گویید: "باشه رئیس، امروز آن پروژه را برای شما انجام دادم

today."

."

She looks up at you and she goes: "Okay."

به تو نگاه می کند و می گوید: باشه.

And then you're like: "And I talked to Johnny like you told me to", and they look at you

و بعد می گویی: "و من با جانی همانطور که تو به من گفتی صحبت کردم" و آنها دوباره به تو نگاه می

again and say: "Okay", because they keep saying to you: "And...?

کنند و می گویند: "باشه"، چون مدام به تو می گویند: "و...؟ ادامه بده

Go on."

."

You can even say: "And" as well, like: "And...?

حتی می توانید بگویید: "و" ، مانند: "و...؟

And...?"

و...؟"

It means: "I'm not really impressed.

یعنی: "من واقعا تحت تاثیر قرار نگرفتم.

It sounds interesting maybe for you, but what makes it interesting for me?"

شاید برای شما جالب به نظر برسد، اما چه چیزی آن را برای من جالب می کند؟"

This causes the person you're speaking to, to raise their energy level.

این باعث می شود فردی که با او صحبت می کنید سطح انرژی خود را بالا ببرد.

They will then have to go: "Oh, so, yeah, and food's really good here, and..."

سپس آنها باید بروند: "اوه، بله، و غذا اینجا واقعاً خوب است، و..."

As soon as you hear them take a pause and then start speaking, you'll notice they raise

به محض اینکه می شنوید آنها مکث می کنند و سپس شروع به صحبت می کنند، متوجه خواهید شد که صدایشان را بالا می

their voice and they try to bring more energy to the conversation, because your: "And",

برند و سعی می کنند برای آوردن انرژی بیشتر به گفتگو، زیرا شما: "و"،

like the boss is like: "And" or your "Okay" is like: "Okay, so what?

مانند رئیس مانند: "و" یا "خوب" شما مانند: "خوب، پس چه؟

And, so what?

و، پس چه؟

Impress me.

مرا تحت تاثیر قرار دهید.

And in order to impress me, you're going to have to raise your energy."

و برای اینکه مرا تحت تاثیر قرار بده، باید انرژیت را بالا ببری."

After they've done that, you can turn around and then start being excited yourself.

بعد از اینکه آنها این کار را انجام دادند، می توانید بچرخید و سپس خودتان هیجان زده شوید.

Right?

درست؟

Remember?

یاد آوردن؟

And then we can even use this one, go back to the empathy thing, where it's like: "So,

و سپس حتی می‌توانیم از این یکی استفاده کنیم، به موضوع همدلی بازگردیم، جایی که به این صورت است: "خب،

and then how do you feel about that new job and what have you?"

و سپس چه احساسی نسبت به آن شغل جدید دارید و چه چیزی دارید؟"

Get them more excited.

آنها را بیشتر هیجان زده کنید.

But up until that point in time, if they're being what we call lackluster and not showing

اما تا آن زمان، اگر آن‌ها همان چیزی هستند که ما آن را بی‌درخشش می‌نامیم و

energy or not interested, it's much better that you stick with the: "Okay, and...?

انرژی نشان نمی‌دهند یا علاقه‌مند نیستند، خیلی بهتر است که به این جمله پایبند باشید: "خوب، و...؟

So?"

پس؟"

Okay?

باشه؟

Cool?

سرد؟

You like that?

شما آن را دوست دارید؟

Good.

خوب

They're little tricks to help you improve your conversation.

آنها ترفندهای کوچکی هستند که به شما در بهبود مکالمه کمک می کنند.

But a trick is only a trick until we can make it a tool, and what I mean by that is: Make

اما یک ترفند فقط یک ترفند است تا زمانی که بتوانیم آن را به یک ابزار تبدیل کنیم، و منظور من از آن این است:

it something that you can use on a regular basis to enhance your conversations to make

آن را چیزی بسازید که بتوانید به طور منظم از آن برای تقویت مکالمات خود استفاده کنید تا

them useful so you get the practice you need.

مفید باشد تا تمرین مورد نیاز خود را انجام دهید.

You ready?

آماده ای؟

It's bonus time.

وقت پاداش است.

[Snaps]

[عکس‌ها]

Okay, so we talked about energy and empathy.

بسیار خوب، پس درباره انرژی و همدلی صحبت کردیم.

Think Einstein: E=MC2.

به اینشتین فکر کنید: E=MC2.

Right?

درست؟

The two things you need together to have a good conversation.

دو چیزی که برای داشتن یک مکالمه خوب با هم نیاز دارید.

One is to bring someone to speak to you, another is if they're not energetic or interested,

یکی این است که کسی را بیاورید تا با شما صحبت کند، دیگری این که اگر پرانرژی یا علاقه مند نیست،

to make them more.

او را بیشتر کنید.

But do you remember at the beginning I talked to you about a 1, 2 punch?

اما آیا یادتان هست در ابتدا در مورد یک پانچ 1، 2 با شما صحبت کردم؟

You can use 1 or you could use the other, but in a 1, 2 punch we use them together to

شما می توانید از 1 استفاده کنید یا می توانید از دیگری استفاده کنید، اما در پانچ 1، 2 ما آنها را با هم استفاده می کنیم تا

be highly effective, and that's what we're going to do here.

بسیار موثر باشند، و این کاری است که ما در اینجا انجام خواهیم داد.

If you know Nelson Mandela, I'm going to do a bonus part for you, as always.

اگر نلسون ماندلا را می‌شناسید، من مثل همیشه یک بخش جایزه را برای شما انجام خواهم داد.

Nelson Mandela was a leader of South Africa.

نلسون ماندلا رهبر آفریقای جنوبی بود.

He went to jail.

او به زندان رفت.

He was very successful from going to jail and being in an apartheid situation to freeing

او از زندان رفتن و قرار گرفتن در وضعیت آپارتاید تا آزادی

his people and then leading his people after being in jail.

مردمش و سپس رهبری مردمش پس از زندان بسیار موفق بود.

Now, Nelson Mandela was a son of a tribal prince...

حالا نلسون ماندلا پسر یک شاهزاده قبیله ای بود...

Or a king.

یا یک پادشاه.

So, tribes are groups of people of similar background that live together.

بنابراین، قبایل گروه هایی از افراد با پیشینه مشابه هستند که با هم زندگی می کنند.

And you can find them all over in North America with the Indian tribes.

و شما می توانید آنها را در سراسر آمریکای شمالی با قبایل سرخپوستان پیدا کنید.

Sometimes they're called casts or sects, but generally a group of people living together

گاهی اوقات به آنها گروه یا فرقه می گویند، اما عموماً گروهی از مردم با هم

in an area.

در یک منطقه زندگی می کنند.

Anyway, he is...

به هر حال او هست...

King was...

کینگ بود...

His father was a tribal king, and he taught Nelson Mandela two things.

پدرش یک پادشاه قبیله ای بود و دو چیز به نلسون ماندلا یاد داد.

Number one, always make your table round, not square, so everyone's equal.

شماره یک، همیشه میز خود را گرد بسازید، نه مربع، تا همه با هم برابر باشند.

And number two, which is important for this conversation, he said: "Be the last to speak",

و شماره دو که برای این گفتگو مهم است ، گفت: «آخرین صحبت کن»

and I'm going to add the part: Be the first to listen.

و من این قسمت را اضافه می کنم: اولین نفری باش که گوش می دهد.

The reason in make...

دلیل ساخت...

You know, being the last to speak is you get to hear what someone has to say, and before

می دانید، آخرین نفری که حرف می زند این است که می توانید حرف های دیگری را بشنوید، و قبل از

you say something and have to take it back or seem silly, you get to understand their

اینکه چیزی بگویید و مجبور شوید آن را پس بگیرید یا احمقانه به نظر بیایید، متوجه منظور او

point and then you can speak in an intelligent way.

می شوید و سپس شما می تواند هوشمندانه صحبت کند

How we're going to do that is by using these two things we just learned today on empathy

نحوه انجام این کار با استفاده از این دو چیزی است که امروز در مورد همدلی

and energy.

و انرژی یاد گرفتیم.

So the first thing we could do: Get information.

بنابراین اولین کاری که می‌توانیم انجام دهیم: دریافت اطلاعات.

When someone's speaking to you, you can say: "Okay."

وقتی کسی با شما صحبت می کند، می توانید بگویید: "باشه."

Now, remember, if you want them to raise their energy level, you would say: "Okay...?

حالا یادت باشه اگه میخوای سطح انرژیشون رو بالا ببرن ، میگی: "خوب...؟

Okay...?"

باشه...؟"

Or you could go: "Oh, okay.

یا می توانید بگویید: "اوه، باشه.

Okay", and use it energetically yourself to get them or promote them to give you information.

باشه" و خودتان با انرژی از آن برای به دست آوردن آنها یا تبلیغ آنها برای دادن اطلاعات به شما استفاده کنید.

And then halfway through it we can then demonstrate empathy and go: "So, you're going to get a

و سپس در نیمه راه ما می‌توانیم همدلی خود را نشان دهیم و بگوییم: "پس، شما یک

new job, okay."

کار جدید پیدا خواهید کرد، باشه."

So they can say: "Oh, I need it, because..."

بنابراین آنها می توانند بگویند: "اوه، من به آن نیاز دارم، زیرا..."

Then you go: "Okay, okay.

سپس می روید: "باشه، باشه.

And how do you feel about having to change careers?"

و چه احساسی در مورد نیاز به تغییر شغل دارید؟"

Now we've used energy, getting them to get more excited about it, and then asking them

اکنون ما انرژی مصرف کرده ایم، آنها را وادار می کنیم تا بیشتر در مورد آن هیجان زده شوند، و سپس از آنها

to give us some of that energy by saying: "Hey, tell me about how you feel.

می خواهیم که مقداری از این انرژی را با گفتن: "هی، در مورد احساست

Tell me what you think", so they can give you more information, but in a very positive...

به من بگو. به من بگو چه فکر می کنی"، تا آنها بتوانند اطلاعات بیشتری به شما می دهد ، اما به صورت بسیار مثبت...

You say vibrant, but excited way so they're really happy to talk to you, regardless what

شما می گویید پر جنب و جوش، اما هیجان زده، بنابراین آنها واقعا از صحبت کردن با شما خوشحال می شوند، صرف نظر از اینکه

the conversation is, whether it's being upset and being able to express their feelings so

مکالمه چیست، آیا ناراحتی و توانایی بیان

they feel better, or being exciting about a new challenge and they get to tell you because

احساساتشان احساس بهتری داشته باشید، یا در مورد یک چالش جدید هیجان‌انگیز باشید و آن‌ها به شما می‌گویند زیرا

you're asking them to make them seem interested.

از آنها می‌خواهید که علاقه‌مند به نظر برسند.

Before we do the test, actually something you can think about is this, keep this in

قبل از انجام آزمایش، در واقع چیزی که می توانید در مورد آن فکر کنید این است، این را به

mind: It's more important to be interested in others than to be interesting, telling

خاطر داشته باشید: مهم تر از این است که به دیگران علاقه داشته باشید تا اینکه جالب

them about yourself.

باشید و در مورد خود به آنها بگویید.

Okay?

باشه؟

Cool?

سرد؟

If you can keep that in mind with this, let's go to the board and we'll have our quiz on

اگر می توانید این را در ذهن داشته باشید، بیایید به هیئت مدیره برویم و ما مسابقه خود را در مورد

conversation.

گفتگو خواهیم داشت.

How well do you understand what I've taught you today?

چقدر خوب میفهمی که من امروز بهت یاد دادم؟

Okay?

باشه؟

So, use the right phrase in the correct situation.

بنابراین، از عبارت مناسب در موقعیت صحیح استفاده کنید.

So, remember I said this one?

خب یادت هست این را گفتم؟

"How do you feel about it?" is for empathy.

"راجع به این چه احساسی دارید؟" برای همدلی است

All right?

خیلی خوب؟

And don't forget the: "Okay..." notice the arrow going up?

و این جمله را فراموش نکنید: "خوب..." به بالا رفتن فلش توجه کنید؟

You go: "Okay..." and let your voice trail up or go up to tell them subconsciously or

می‌روید: "باشه..." و اجازه می‌دهید صدایتان بالا بیاید یا بالا بروید تا ناخودآگاه به آنها بگویید یا

to get them to give you more information, like you're saying to them: "Go on, continue,

از آنها بخواهید اطلاعات بیشتری به شما بدهند، مثل اینکه به آنها می‌گویید: "برو، ادامه بده، به

keep talking."

صحبت کردن ادامه بده."

All right?

خیلی خوب؟

Cool.

سرد.

Let's go to the board.

بریم سراغ هیئت.

Let's start off with the first one.

بیایید با اولی شروع کنیم.

Someone seems disinterested in a conversation with you, would you use A or B?

به نظر می رسد کسی علاقه ای به گفتگو با شما ندارد، آیا از A استفاده می کنید یا B؟

You know, I want to keep that in mind to keep them to talk more, get them more excited in

می‌دانید، من می‌خواهم این را در ذهن داشته باشم تا بیشتر صحبت کنند، آنها را

the conversation.

در مکالمه هیجان‌زده‌تر کنم.

Which do you think it would be, A or B?

به نظر شما کدام A یا B خواهد بود؟

That's right, if they're not interested, you need to prompt them or you need to push them,

درست است، اگر آنها علاقه ای ندارند، باید آنها را تشویق کنید یا باید آنها را تحت فشار قرار دهید،

so the answer is going to be, what?

بنابراین پاسخ این است که چه؟

B. You're going to go: "Okay..."

ب. قرار است بروی: "باشه..."

So if they were to, like: "So, I got a new job."

پس اگر می خواستند، مانند: "پس، من یک کار جدید پیدا کردم."

You go: "Okay..."

تو برو: "باشه..."

Like: "You need to give me more information to make me interested in your conversation."

مثل: "شما باید اطلاعات بیشتری به من بدهید تا من را به مکالمه شما علاقه مند کنید."

By using empathy here is not going to really help you as much because they don't really

استفاده از همدلی در اینجا واقعاً به شما کمک نمی کند زیرا آنها واقعاً اهمیتی نمی

care, so first you got to make them care and then get, you know, emotion from them.

دهند، بنابراین ابتدا باید آنها را وادار کنید که به آنها توجه کنند و سپس، می دانید، احساسات آنها را دریافت کنید.

How about the next one?

بعدی چطور؟

Someone is upset or angry about something.

شخصی از چیزی ناراحت یا عصبانی است.

Yeah, I'd say A. Right?

بله، من می گویم A. درست است؟

They have emotion.

عاطفه دارند.

You want to say: "How do you feel about that?

شما می خواهید بگویید: " در مورد آن چه احساسی دارید؟ در

What do you think about that?"

مورد آن چه فکر می کنید؟"

Help them get that energy...

به آنها کمک کنید این انرژی را دریافت کنند...

They're already energetic, they're excited, they're upset.

آنها از قبل پرانرژی هستند، هیجان زده هستند، ناراحت هستند.

Remember?

یاد آوردن؟

Angry, upset is full of energy.

عصبانیت، ناراحتی سرشار از انرژی است.

Now you want them to give you more information.

حالا می خواهید اطلاعات بیشتری به شما بدهند.

"Okay..." remember, that wouldn't be good in this situation because you'd be going,

"باشه..." به یاد داشته باشید، در این موقعیت خوب نیست، زیرا شما می خواهید بروید،

like: -"I'm so angry, my boss ran out..."

مانند: -"من خیلی عصبانی هستم، رئیسم فرار کرد..."

-"Okay..."

- "باشه...

It's like not the time.

" مثل زمان نبودن

You should be like: "Well, how do you feel about it?

شما باید اینگونه باشید: "خب، چه احساسی در مورد آن دارید؟

What do you think is going on?"

فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟"

This, you want to show empathy so they know you're listening so that they will continue

این، شما می خواهید همدلی خود را نشان دهید تا آنها بدانند که به شما گوش می دهید تا همچنان

to speak to you.

با شما صحبت کنند.

Okay?

باشه؟

Excellent.

عالی

You're doing a good job.

داری کار خوبی می کنی

Let's try the next one.

بیایید بعدی را امتحان کنیم.

Someone is excited about something.

کسی در مورد چیزی هیجان زده است.

Someone is excited about something.

کسی در مورد چیزی هیجان زده است.

That's right, it's similar to the other situation.

درست است، شبیه به وضعیت دیگر است.

Excited is with energy, they already have energy, so: -"How do you feel about it?"

هیجان زده با انرژی است، آنها از قبل انرژی دارند، بنابراین: -"در مورد آن چه احساسی داری؟"

-"I just got a new job, and it's, like, going to be in a new city and I have to travel."

-"من به تازگی یک کار جدید پیدا کرده ام، و آن این است که قرار است در یک شهر جدید باشم و باید سفر کنم."

And it's like: "So how do you feel about that?

و مانند این است: "پس در مورد آن چه احساسی داری؟

Are you excited about that?"

آیا در مورد آن هیجان زده ای؟"

You don't put emotions, you ask them, so go: "Yeah, I'm terribly excited.

شما احساسات را نمی گذارید، از آنها می خواهید، پس بروید: "آره، من به شدت هیجان زده هستم.

I'm also afraid because I have to leave my friends, and..."

من هم می ترسم زیرا باید دوستانم را ترک کنم و ..."

They're going to be excited to talk to you because they need to get it out, and you're

آنها برای صحبت هیجان زده می شوند. به شما، زیرا آنها باید آن را بیرون بیاورند، و شما

allowing them to do that.

به آنها اجازه انجام این کار را می دهید.

"Okay..." as in: "Go on" would seem like...

"خوب..." مانند: "ادامه بده " به نظر می رسد

We might say you seem disinterested, like: "Yeah?

... ممکن است بگوییم که شما بی علاقه به نظر می رسید ، مانند: "آره؟

What's so important about it?"

چه چیزی در این مورد مهم است؟"

Clearly you can see they're excited, demonstrate you understand by asking them: "How do you

به وضوح می توانید ببینید که آنها هیجان زده هستند، با پرسیدن از آنها نشان دهید که درک می کنید: "

feel about it?"

در مورد آن چه احساسی دارید؟"

Next one: You've been talking a lot in a conversation.

مورد بعدی: شما در یک مکالمه زیاد صحبت کرده اید.

What should you do?

چه کاری باید انجام دهید؟

Hmm, you're going to say: "Oh, I'm not too sure."

هوم، شما خواهید گفت: "اوه، من خیلی مطمئن نیستم."

I'll tell you what you do.

بهت میگم چیکار میکنی

This.

این.

"What?

"چی؟

Why would you do that?"

چرا این کار را می کنی؟"

Well, you've been talking a lot, so you've been taking a lot of the air and the energy

خوب، شما زیاد صحبت کرده اید، بنابراین هوا و انرژی زیادی را

in the conversation.

در گفتگو گرفته اید.

They might be now disinterested in the conversation or maybe even angry because you've been talking

آنها ممکن است اکنون به مکالمه بی علاقه باشند یا حتی ممکن است عصبانی باشند زیرا شما در

the whole time like you don't care about them.

تمام مدت صحبت کرده اید که انگار به آنها اهمیت نمی دهید.

It's time for you to say something, like: "And then I did this, and then I did this,

وقت آن است که چیزی بگویید، مانند: "و بعد من این کار را کردم، و بعد این کار را انجام دادم،

and then I...

و بعد من...

Do you know what?

می دانید چیست

You haven't been on a vacation in a long time.

؟ خیلی وقت است که به تعطیلات نرفتید.

How do you feel about taking a vacation to a country like this?

چطوری؟ در مورد رفتن به تعطیلات به چنین کشوری احساس می کنید؟

How would...?

چگونه...؟

What would you do?"

چه کار می کنید؟"

Turn it around, show empathy that I do care about what you think about my life, but I

آن را برگردانید، همدلی نشان دهید که من به آنچه شما در مورد زندگی من فکر می کنید اهمیت می دهم، اما

also care what you think because I care about you.

همچنین برایم مهم است که شما چه فکری می کنید زیرا من به شما اهمیت می دهم.

Remember: One of the most important words in the English language is not the letter

به یاد داشته باشید: یکی از مهمترین کلمات در زبان انگلیسی حرف

A, but the letter I, right?

A نیست، بلکه حرف I است، درست است؟

And once you say: "You", and they can say: "I think, I feel", they feel included, that's

و هنگامی که می گویید: "شما" و آنها می توانند بگویند: " فکر می کنم، احساس می کنم"، احساس می کنند که شامل آن می شوند، اینجاست

where the emotion and the empathy comes in.

که احساس و همدلی به وجود می آید.

And finally: Someone is talking down to you.

و در نهایت: یک نفر در حال صحبت کردن با شما است.

Talking down to you means, like, this, they are going: "Mm-hmm, mm-hmm."

صحبت کردن با شما به این معنی است که آنها می روند: "مم-هم، مم-هم."

They've got their nose, they're looking down on you because you're not important to them.

آنها بینی خود را دارند، آنها به شما نگاه می کنند زیرا شما برای آنها مهم نیستید.

You seem like nothing to them.

تو به نظرشون هیچی نیستی

"Mm-hmm, yeah.

"مم-هم، بله.

Mm-hmm.

Anyway, what I feel..."

What would you do, A or B?

Yeah, funny enough, B.

آره، به اندازه کافی خنده دار، B.

And as a bonus, once the conversation turns around, first of all I would say: "Okay."

و به عنوان یک امتیاز، وقتی مکالمه برمی گردد ، اول از همه می گویم: "باشه."

If they're talking down on me, like: "Dah-dah-dah", I go: "Yeah, okay, okay", because you're saying:

اگر در مورد من بد حرف می زنند، مثلاً: «ده-ده-دا»، من می گویم: «آره، باشه، باشه»، چون شما می گویید:

"Just as you don't think I'm not important, I'm not really impressed by your conversational

«همانطور که فکر نمی کنید من مهم نیستم، من واقعاً تحت تأثیر مهارت های مکالمه شما قرار نمی گیرم

skills.

.

You need to bring them up.

شما باید آنها را مطرح کنید.

You need to make me interested."

شما باید من را علاقه مند کنید."

But here's a key: Once they are interested and they seem to give some energy or they're

اما این یک کلید است: هنگامی که آنها علاقه مند شدند و به نظر می رسد که آنها مقداری انرژی می دهند یا

interested in your conversation, then switch to A. After all, you're trying to improve

به مکالمه شما علاقه مند هستند، سپس به A تغییر دهید. بالاخره، شما در حال تلاش برای بهبود

your conversation, right?

مکالمه خود هستید، درست است؟

And the best way to improve your conversations is to have conversations.

و بهترین راه برای بهبود مکالمات خود، گفتگو است.

To make people feel bad just because they make you feel bad doesn't make you get more...

ایجاد احساس بد در مردم فقط به این دلیل که باعث ایجاد احساس بد در شما می شوند باعث نمی شود بیشتر به دست آورید...

Won't help you get more practice.

به شما کمک نمی کند بیشتر تمرین کنید.

So what we want to do is maybe go to B because you're human and you deserve respect, but

بنابراین کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم این است که شاید به سراغ B برویم زیرا شما انسان هستید و شایسته احترام هستید، اما

once they're showing it to you, show A, that you care about them, because after all, this

وقتی آن‌ها آن را به شما نشان دادند، به A نشان دهید که به آنها اهمیت می‌دهید، زیرا بالاخره این

lesson was how you can improve your conversation, but it's by doing practice or getting a lot

درس این بود که چگونه می‌توانید مکالمه خود را بهبود بخشید، اما این با انجام تمرین یا

of practice.

تمرین زیاد است.

To do that you need to involve people in that, the conversation, not just talk at them, but

برای انجام این کار، باید افراد را در آن گفتگو مشارکت دهید ، نه فقط با آنها صحبت کنید، بلکه

talk with them.

با آنها صحبت کنید.

With these two tips you'll be well on your way to finding that many people, even in your

با این دو نکته، به خوبی در مسیر خود خواهید بود تا متوجه شوید که بسیاری از افراد، حتی به

own language, like talking to you more, want to talk to you, and enjoy conversations with

زبان خودتان، دوست دارند بیشتر با شما صحبت کنند، می خواهند با شما صحبت کنند و از گفتگو با شما لذت ببرند

you.

.

You get the practice you need to be the person you want to be in a language: Fluent.

شما تمرین لازم برای تبدیل شدن به فردی که می خواهید در یک زبان باشید را دریافت می کنید: مسلط.

Now, I got to get going, so before you go...

حالا باید شروع کنم، پس قبل از رفتن تو...

Before I go, first of all I want to say thank...

قبل از رفتن، اول از همه می خواهم تشکر کنم...

Oh, I almost forgot.

اوه، تقریباً فراموش کردم.

You got homework.

مشق شب گرفتی

You know what your homework is?

میدونی تکلیف چیه؟

I need you to go to engVid.

من باید به engVid بروید.

There are a lot of people there and I see all the time...

آدم های زیادی آنجا هستند و من همیشه می بینم...

Go to www.eng as in English, vid as in video.com (www.engvid.com).

برو به www.eng به عنوان انگلیسی، vid مانند video.com (www.engvid.com).

A lot of people are always saying: "I need to talk to somebody.

بسیاری از مردم همیشه می گویند: "من باید با کسی صحبت

I want to chat and practice."

کنم. می خواهم چت کنم و تمرین کنم."

Go there, go especially after this lesson, check out the people who are there.

به آنجا بروید، مخصوصاً بعد از این درس بروید ، افرادی را که آنجا هستند بررسی کنید.

Go on there, they often put down their Facebook or whatever, saying: "Hit me up" or "What's

به آنجا بروید، آنها اغلب فیس بوک یا هر چیز دیگری را کنار می گذارند و می گویند: "به من ضربه بزن" یا "چه

up?"

خبر؟"

Do so, practice these things so you can get it.

این کار را انجام دهید، این موارد را تمرین کنید تا بتوانید آن را بدست آورید.

So if you can't talk to somebody, you know, in person right away, get online and talk

بنابراین اگر نمی‌توانید با کسی صحبت کنید، می‌دانید که بلافاصله به صورت حضوری آنلاین شوید و با مردم صحبت کنید

to people.

.

Cool?

سرد؟

Anyway, I hope you enjoyed the lesson, once again.

به هر حال امیدوارم یک بار دیگر از درس لذت برده باشید.

Please subscribe, it's either up here or over there; it changes every day.

لطفا مشترک شوید، یا اینجاست یا آنجا. هر روز تغییر می کند

All right?

خیلی خوب؟

And I want to say thank you for watching the video.

و من می خواهم بگویم از شما برای تماشای ویدیو تشکر می کنم.

Excuse me.

ببخشید.

And don't forget to go check out other people on the website, they're great teachers.

و فراموش نکنید که افراد دیگر را در وب سایت بررسی کنید، آنها معلمان خوبی هستند.

Okay?

باشه؟

Been a pleasure, and I'll talk to you soon.

لذت بخش بود و من به زودی با شما صحبت خواهم کرد.